ماهنامه دنیای بچه ها شماره 33
ماهنامه دنیای بچه ها شماره 33
1 صفحه 1
شایلین و شایانا جان ،دختران قشنگ و عزیز ما
همیشه به یاد داشته باشید که
تمام روزها و شبهای زندگی ما
چه بهار باشد ،چه زمستان ،چه پاییز باشد ،چه زمستان،
با تو پر از شادی و زیبایی است.
بی نهایت دوستتان داریم.
ماهنامه دنیای بچه ها -سال سوم ،شماره ،33بهمن -1399شماره مجوز81563 :
مدیر مسئول و صاحب امتیاز :فاطمه عبدالمحمدی
سردبیر :شایلین مفتخری مظاهری -دبیر تحریریه :شاینا مفتخری مظاهری
تحریریه :علیرضا مفتخری مظاهری -سمیه عبدالمحمدی -حسین شیردل -پروانه فیروزی -کبری تبریزیان
نشانی دفتر مرکزی:
تهران -خیابان نامجو -خیابان یزدی -کوچه اسالمی -پالک 1
شبکه توزیع فروش :شرکت نشرگستر امروز 54081 000
کدپستی1615863111 :
تلفن تماس ( 77579917 - 77630096 :داخلی )2
لیتوگرافی و چاپ :کهن
شــما می توانیــد فایــل P.D.Fماهنامــه دنیــای بچــه هــا را در 16صفحــه رنگــی ،بــا مراجعــه بــه ســایت
جــار و نصــب اپلیکیشــن مربوطــه و یــا از طریــق رمزینــه مقابــل دریافــت کنیــد.
88344387 صفحه 2
ان روز اخرین روز پاییز بود و قرار بود مثل هر سال ،شایلین وشاینا
و خانواده مهربانش دور هم جمع شوند ،شعر بخوانند ،خوردنی های
خوشمزه بخورند و امدن فصل زمستان به تهران را جشن بگیرند.
همه چیز برای مهمانی اماده بود .خوراکی های خوشمزه و انارهای قرمز
دانه شده روی میز بود .اما از پاییزک ،مهمان مخصوص ان شب که بعد
از مهمانی باید راهی سفر می شد هیچ خبری نبود.
33 صفحه 3
شایلین و شاینا پاییزک را پیدا کردند که یک گوشه نشسته
بود و داشت خش خش گریه می کرد .شایلین و شاینا گفتند:
پاییزک چرا ناراحتی؟ چرا هنوز برای مهمانی اماده نشده ای؟
پاییزک توضیح داد کت مخصوص مهمانی اش خیس شده .شال
گردن خال خالی اش گم شده و حتی نمی داند چمدان سفرش
را کجا گذشته است و بعد دوباره زد زیر گریه و صدای خش
خش اش بلند شد.
شایلین و شاینا گفتند :پاییزک گریه کردن
فایده ندارد بیا بگردیم و هرچیز را که گم
کرده ای پیدا کنیم .بعد هم تو را برای
مهمانی و سفرت اماده می کنیم.
4 صفحه 4
شایلین و شاینا و پاییزک دست به کار شدند،
اول چمدان پاییزک را پیدا کردند و وسایل
سفرش را داخل ان گذاشتند .بعد شال گردن
خال خالی اش را از زیر فرش پیدا کردند و
باهم برای پاییزک یک تاج مخصوص اناری
ساختند .پاییزک کت قشنگش را پوشید
و شایلین و شاینا برگهای پاییزک را شانه
زدند و بعد باهم در اینه نگاه کردند و کلی
خندیدند .حاال دیگر پاییزک برای میمانی شب
اخر پاییز و سفرش اماده بود.
باالخره وقت شب جشن میهانی
شد .شایلین و شاینا و پاییزک و
تمام اعضای خانواده از اینکه شب
یلدا ،اخرین شب پاییز را در کنار
هم هستند خیلی خوشحال بودند.
ان شب کلی شعر خواندند ،خاطره
تعریف کردند ،بازی کردند،
خندیدند و انارهای دانه شده
خوشمزه خوردند.
5
انقدر به انها خوش گذشت که پاک یادشان رفت پاییزک
باید پیش از نیمه شب به سفر برود. صفحه 5
صدای هوهوی باد که امد ناگهان شایلین و شاینا یادشان افتاد
که وقت سفر پاییزک شده است .شایلین و شاینا سریع تمام
وسایل پاییزک را جمع کردند و گفتند :پاییزک باید عجله کنی.
خیلی دیر شده است و ممکن است به قطار فصلها نرسی!
6 صفحه 6
پاییزک که رفت شایلین و شاینا نفس راحتی کشیدند و گفتند :حاال فهمیدم
چرا یلدا ،اخرین شب پاییز ،از همه شبها طوالنی تر است .شاید انقدر در
مهمانی شب یلدا به همه پاییزک ها خوش می گذرد که فراموش می کنند به
موقع راهی سفر شوند و برای همین ،شب طوالنی می شود.
شایلین و شاینا در همین خیال ها بودند که خوابشان برد و صبح که بیدار
شدند کمی احساس سرما کردند.
اما همین که چشمانشان را باز کردند ،زمستانک را دیدند که
کنار اتاق نشسته بود و داشت چمدان یخی اش را باز می کرد.
شایلین و شاینا از خوشحالی جیغ کشیدند.
زمستانک ها فصل زمستان را به تهران اورده بودند.
7 صفحه 7
برای
این داستان با
شایلین و شاینا
نوشته شده است. صفحه 8