ماهنامه دنیای بچه ها شماره 28
ماهنامه دنیای بچه ها شماره 28
1 صفحه 1
شاینا و شایلین جان دختران قشنگ و قهرمان ما،
این کتاب هدیه ما به شماست که بدانید در
زندگی زیبای پیش رویتان هیچ ارزویی
برایتان دست نیافتنی نیست؛
خیلی دوستتان داریم.
ماهنامه دنیای بچه ها
سال سوم ،شماره ،28شهریور 1399
شماره مجوز81563 :
مدیر مسئول و صاحب امتیاز:فاطمه عبدالمحمدی سردبیر :شایلین مفتخری مظاهری
دبیر تحریریه :شاینا مفتخری مظاهری
نشانی دفتر مرکزی :تهران -خیابان نامجو -خیابان یزدی -کوچه اسالمی -پالک 1
تلفن تماس ( 77579917 - 77630096 :داخلی )2
کدپستی1615863111 :
لیتوگرافی و چاپ :کهن
88344387
این داستان دختران باهوش و قشنگی
به اسم شاینا و شایلین است .دخترانی
که عاشق کتاب ،ماه ،ستارگان و
کهکشان ها بودند .انها دوست داشتند
یک روز به کهکشان ها سفر کنند تا
با ستاره ها بازی کنند و ماه بزرگ و
نورانی را از نزدیک ببینند.
شــما می توانیــد فایــل P.D.Fماهنامــه دنیــای بچــه هــا را در 8صفحــه رنگــی ،بــا مراجعــه بــه ســایت
جــار و نصــب اپلیکیشــن مربوطــه و یــا از طریــق رمزینــه مقابــل دریافــت کنیــد. صفحه 2
ان ها هر شب به اسمان نگاه می کردند و
از دور به ستاره های زیبا لبخند می زدند.
شاینا و شایلین حتی بعضی شب ها با ستاره ها
شکل های عجیبی درست می کردند.
اما یکی از این شب ها اتفاق عجیبی افتاد .وقتی شاینا و شایلین به ستاره ها نگاه می کردند دیدند
ستاره ها یکی یکی خاموش می شوند .ان ها دوستان دایناسور خود را صدا کردند تا با هم به
بلندترین ساختمان شهر بروند و از این موضوع سر دربیاورند.
ان ها وقتی به انجا رسیدند دیدند تمام ستاره ها خاموش شدند .بنابراین تصمیم گرفتند به
کهکشان سفر کنند تا راز ستاره های گمشده را متوجه شوند .ان ها فکرهایشان را روی هم
گذاشتند و یک نقشه کامل برای سفر به کهکشان کشیدند.
3 صفحه 3
برای سفر به کهکشان به سفینه نیاز بود.
بنابراین شایلین و شاینا تصمیم گرفتند با
خوراکی های خوشمزه یک سفینه بسازند .به اطراف
نگاه کردند و میوه های رنگارنگی را دیدند پس
دست به کار شدند تا یک سفینه درست کنند.
سفینه که اماده شد ،کاپیتان شاینا و شایلین دایناسورها را سوار سفینه کردند و همگی سفرشان را به
کهکشان شروع کردند .اما هنوز خیلی راه نرفته بودند که سفینه شروع شد به از هم جدا شدن؛ انگار
ایده سفینه میوه ای برای کل سفر مناسب نبود .حتی یکی از دایناسورها به علت گرسنگی نزدیک بود
سفینه را گاز بزند .همه ترسیده بودند اما در نهایت شاینا و شایلین با کمک دایناسورها توانستند سفینه
را در مرکز کهکشان نگه دارند.
4 صفحه 4
شایلین وشایانا سفینه را روی ماه نشاندند .ماه بیدار شد و با تعجب سالم کرد و پرسید شما از کجا
پیداتون شد؟ شاینا و شایلین گفتند؛ ما از زمین اومدیم و دنبال ستاره ها می گردیم .شما اونارو
ندیدین؟ ماه با انگشت ،اشاره ای به گوشه کهکشان کرد و گفت :از اونجا سروصداهایی میاد که
نمیزاره من بخوابم شاید اونجا باشن و دوباره صدای خور و پفش در کهکشان پیچید.
5 صفحه 5
ان ها به سمتی که ماه اشاره کرده بودند رفتند و
وقتی رسیدند با صحنه عجیبی روبرو شدند .همه
ستاره ها یکجا جمع شده بودندو یکصدا فریاد
می زدند:
ما خودمون نور داریم تو دلمون شور داریم!
نور چراغ نمی خوایم رنگ و لعاب نمی خوایم!
شاینا و شایلین وقتی ستاره ها رو عصبانی دیدند
از ان ها دلیل ناراحتی و عصبانیتشان را پرسیدند
و گفتند :ستاره های عزیز میشه بگید چرا دیگه
تو اسمون نیستید؟
یکی از ستاره ها شروع به توضیح دادن کرد و گفت :زمین پر شده از نورهای رنگی و چراغ هایی که
همیشه روشن هستند حتی وقتی بهشون نیاز نیست .انگار دیگه کسی تو زمین به نور ما اهمیت نمیده.
یکی از ستاره ها هم با غصه تعریف کرد که یکبار یک چراغ چشمک زن از زمین به او دهن کجی کرده
است .شاینا و شایلین گفتند ببخشید اما ما اصال فکرش را هم نمی کردیم کسی یک جای کهکشان از
روشن ماندن چراغ های اضافه ناراحت شود.
6 صفحه 6
دوباره وقت باال دادن استین ها بود! کاپیتان شاینا و شایلین به
دایناسورها گفتند :دوستان خوبم ما یک ماموریت داریم .باید هرچه
سریعتر به زمین برگردیم .از خانه خودمان شروع می کنیم ،المپ های
اضافه را خاموش کنیم و بعد راز ستاره ها را به همه بچه ها ،بزرگترها و
دایناسورهابگوییم.
ما باید به ستاره ها نشان دهیم که چقدر برای ما مهم هستند و چقدر
انها را در اسمان الزم داریم؛ همگی موافقید؟!
همه موافق بودند پس کاپیتان شاینا و شایلین سفینه را اماده کردند و
همه به سمت زمین راه افتادند.
7 صفحه 7
ان ها تا به زمین رسیدند ماموریتشان را شروع کردند .اول همه چراغ های اضافه خانه خودشان را
خاموش کردند؛ بعد به بقیه بچه ها خبر دادند تا در این ماموریت به ان ها کمک کنند .هر چراغ اضافه ای
که خاموش می شد ،شاینا و شایلین در دلشان مطمئن بودند که یکی از ستاره ها دارد لبخند می زند.
ماموریت تمام شده بود و شاینا و شایلین ،دوستان
ِ
دوستان دوستانشان چراغ های اضافه را
و حتی
خاموش کرده بودند .ستاره ها همه خوشحال شده
بودند و کم کم به اسمان باز می گشتند.
همه خوشحال بودند؛ حاال بازهم همه می توانستند
به ستاره ها نگاه کنند و ارزوهای قشنگشان را
برای ستاره ها بگویند .برای همین تصمیم گرفتند
جشن بزرگی بگیرند و برای این جشن دایناسورها
و چند تا از ستاره ها را هم دعوت کنند. صفحه 8