ماهنامه زیر و بم شماره 30 - مگ لند
0

ماهنامه زیر و بم شماره 30

ماهنامه زیر و بم شماره 30

ماهنامه زیر و بم شماره 30

‫‪30‬‬ ‫ماهنامه فرهنگی‪ ،‬اجتماعی‬ ‫صاحب امتیاز و مدیر مسئول‪ :‬مجید اخشابی‬ ‫دبیر تحریریه‪ :‬ندا کشاورز‬ ‫زیر نظر شورای سیاست گذاری و سردبیری‪:‬‬ ‫مجید اخشابی‪ ،‬دکتر محمد رحیمی‪ ،‬دکتر مجید نعمانی‪،‬‬ ‫فرزاد اخشابی و ندا کشاورز‬ ‫همکاران تحریریه‬ ‫سرویس فرهنگ و هنر‬ ‫دبیر‪ :‬نعیمه نظام دوست‬ ‫فاروق ازادیان‪ ،‬عرشیا روشن قلب‪ ،‬ملیحه روشن‪ ،‬یاسمن خلیلی فرد‪ ،‬سهند‬ ‫داداشی نسب‪ ،‬بهراد رضازاده‪ ،‬نیما اعتصام‪ ،‬گلساسادات بحری‪ ،‬مژده باقری‪،‬‬ ‫محمدحسین کشاورز‪ ،‬اناهیتا یاراحمدی‪ ،‬مائده راستی‪ ،‬زهرا رضاپور‬ ‫سرویس ادبی‬ ‫دبیر‪ :‬دکتر علی پورحسینی‬ ‫شبناز اسماعیلی‪ ،‬دکتر حامد حسینخانی‪ ،‬سحر غربی‪ ،‬پریساسادات خضرائی‪ ،‬ساناز فیضی‬ ‫سرویس سالمت‬ ‫دبیر‪ :‬دکتر محمدحسین شفازند‬ ‫دکتر حمیدرضا علیزاده اطاقور‪ ،‬دکتر مریم حاجی لو‪ ،‬دکتر علیرضا نورمحمدی‪،‬‬ ‫دکتر محمود شفازند‪ ،‬دکتر مهرداد ارجمند‪ ،‬دکتر مرجان یزدان پناه‪ ،‬دکتر مهران ارجمند‪،‬‬ ‫دکتر مهرشید ارجمند‪ ،‬دکتر سوگند شفازند‪ ،‬دکتر مریم وکیلی‪،‬‬ ‫دکتر محمدرضا موحد‪ ،‬محمد مظفری‬ ‫سرویس اجتماعی‬ ‫دبیر‪ :‬دکتر یونس یونسیان‬ ‫روشنک هورفر‪ ،‬رضا کشاورز‪ ،‬یونس یونسیان‪ ،‬افسون فروتن‪ ،‬فریبا مردوخیان‪ ،‬سحر‬ ‫غربی‪ ،‬شبدیس بختیاری‪ ،‬محمدحسین عبداللهی‪ ،‬سودابه پناهنده‪ ،‬ارش سروری‪،‬‬ ‫مهسا حداد‪ ،‬ملیحه احمدبیگی‪ ،‬یونس درونگی‬ ‫سرویس ترجمه‬ ‫دبیر‪ :‬اناهیتا یاراحمدی‬ ‫دکتر محمد نویدیان‪ ،‬مهسا عبداللهی‪ ،‬اناهیتا یاراحمدی‪ ،‬فرشته اخوان‪ ،‬زهرا خوشدل‬ ‫اتلیه فنی و صفحه ارا�یی‬ ‫مدیر هنری‪ :‬مجید الهی‬ ‫ویراستار‪ :‬فرشته اخوان‬ ‫سرویس عکس‪ ،‬فیلم و تدوین‬ ‫دبیر سرویس‪ :‬مرضیه جعفری‬ ‫مرضیه جعفری‪ ،‬مهسا جعفری‪ ،‬امیرعلی احمدی‬ ‫امور اینترنتی‪ :‬سحر غربی‪ ،‬سودابه پناهنده‬ ‫امور مالی‪ :‬گندم احمدی تفرشی‬ ‫امور اداری‪ :‬اکبر اخشابی‬ ‫تدارکات‪ :‬یونس درونگی‬ ‫بازرگانی و تبلیغات‪ :‬مهرداد باالزاده‪ ،‬مرجان جعفری‪ ،‬فاطمه میرزابیگی‬ ‫اگهی‪(09199099125 :‬تماس‪ ،‬پیام و تلگرام)‬ ‫امور مشترکین‪ :‬مریم پارسیان‪ ،‬فرشته اخوان‬ ‫چاپ متن و صحافی‪ :‬هنر سرزمین سبز ‪ /‬ادرس‪ :‬تهران‪ ،‬اول جاده قدیم کرج‪ ،‬میدان‬ ‫شیر پاستوریزه‪ ،‬خیابان ‪ ۱۷‬شهریور‪ ،‬بعد از ‪ ۱۵‬متری سوم‪ ،‬خیابان شمشاد‪ ،‬پالک ‪ ۲۳‬و ‪۲۵‬‬ ‫شبکه توزیع‪ :‬شرکت توسعه رسانه‬ ‫نشانی دفتر مجله‪ :‬ضلع جنوب غربی پل میرداماد‪ ،‬پالک ‪ ،414‬واحد ‪12‬‬ ‫تلفن‪09199099125 -88205001 -88883315 :‬‬ ‫پیامک‪1000088883315 :‬‬ ‫سایت‪www.zirobamonline.com :‬‬ ‫ای دی تلگرام‪@zirobamadmin :‬‬ ‫اینستاگرام‪@zirobam :‬‬ ‫کانال تلگرامی زیر و بم‪https://telegram.me/zirobamonline :‬‬ ‫زیر و بم در کیوسک مجازی همراه اول‪ndigi.ir :‬‬ ‫پیشخوان‬ ‫‪3‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪6‬‬ ‫سالم اغاز‬ ‫سرمقاله‬ ‫عطر ملکوت‬ ‫‪10‬‬ ‫‪11‬‬ ‫‪12‬‬ ‫‪13‬‬ ‫‪14‬‬ ‫‪16‬‬ ‫‪18‬‬ ‫‪19‬‬ ‫‪20‬‬ ‫‪22‬‬ ‫‪23‬‬ ‫‪24‬‬ ‫‪26‬‬ ‫‪27‬‬ ‫‪30‬‬ ‫‪31‬‬ ‫‪32‬‬ ‫‪34‬‬ ‫‪37‬‬ ‫‪40‬‬ ‫طنزیم وقت‬ ‫عاشقانه ها‬ ‫کاریکلماتور‬ ‫داستان کوتاه‬ ‫کتابخانه زیروبم‬ ‫اینه خانه‬ ‫گنجینه ادبی‬ ‫تازگی ها چی خوندی؟‬ ‫اهل قلم‪ :‬گپی با امیر برادران‬ ‫کافه کالسیک‬ ‫سکانس هفتم‬ ‫بالیوودی ها‪ :‬گفتگو با شاهرخ خان به بهانه «رئیس»‬ ‫فیلم خانه زیروبم‬ ‫داستان جلد‪ :‬یک دورهمیِ زیروبمی با عوامل فیلم «اوار»‬ ‫ان ور ابی ها‬ ‫دانستنی های موسیقی‬ ‫اهالی موسیقی‪ :‬گفتگو با روزبه نعمت الهی‬ ‫اهالی موسیقی‪ :‬گفتگو با خواننده جوان‪ ،‬حسین حاجیلویی‬ ‫اختصاصی زیروبم‪ :‬گپی بی حاشیه با خواننده محجوب‪ ،‬پویا بیاتی‬ ‫اهالی موسیقی‪ :‬زیروب ِم جذاب ترین موزیسین جهان‪ ،‬یانی‬ ‫‪44‬‬ ‫‪46‬‬ ‫‪50‬‬ ‫‪52‬‬ ‫‪54‬‬ ‫‪58‬‬ ‫فعاالن موفق‪ :‬گفتگو با محمد قندچی‬ ‫موفقیت‬ ‫کدبانو‬ ‫سبزینه‬ ‫چیدمان‬ ‫زیروبم ایران و جهان‬ ‫‪60‬‬ ‫‪62‬‬ ‫‪63‬‬ ‫‪64‬‬ ‫‪66‬‬ ‫‪68‬‬ ‫پیشگیری‪ ،‬تشخیص‪ ،‬درمان‬ ‫تازه های دنیای سالمت‬ ‫عطاری‬ ‫بهداشت و زیبایی‬ ‫روان شناسی‬ ‫تغذیه‬ ‫‪70‬‬ ‫‪71‬‬ ‫‪72‬‬ ‫‪73‬‬ ‫ساالد کلم و هویج‪ ،‬لیموناد تمشک‪ ،‬چای الته اسپرسو‬ ‫منو مکمل‪ :‬پولنتا با گوشت و تخم مرغ‪ ،‬ترشی انبه‪ ،‬سس هویسین‬ ‫رول فاجیتا استیک‪ ،‬سالمون باربیکیو براق‪ ،‬سوپ تاکو‬ ‫منوی پیشنهادی سراشپز اپرا‪ :‬پنه پاستا پنیری‪،‬‬ ‫راویولی سوخاری‪ ،‬کوکی شکالتی کرم دار‬ ‫‪74‬‬ ‫‪77‬‬ ‫تناسب اندام‬ ‫اطالعات ورزشی‬ ‫‪78‬‬ ‫‪80‬‬ ‫‪82‬‬ ‫‪84‬‬ ‫‪86‬‬ ‫‪88‬‬ ‫‪90‬‬ ‫‪94‬‬ ‫‪95‬‬ ‫‪96‬‬ ‫کافه نوستال‬ ‫کودک و نوجوان‬ ‫زیروبم دنیای مجازی‬ ‫زیروبم تکنولوژی‬ ‫زیروبم ُمد‬ ‫فعاالن موفق‪ :‬صمیمانه با کاظم عقلمند‪ ،‬معروف ترین ابدارچی ایران‬ ‫فال و سرگرمی‬ ‫جدول‬ ‫سالم زبان‬ ‫سالم زندگی‬ ‫کلک خیال انگیز‬ ‫زیر و بم زندگی‬ ‫سهم سالمتی‬ ‫چاشت‬ ‫زنگ ورزش‬ ‫همه چیز از همه جا‬ ‫‪ QR Code‬بارکد یا رمزینه‬ ‫برای دریافت اطالعات بارکد یا رمزینه‬ ‫از طریق تلفن همراه تبلت با رایانه کافی است‬ ‫نرم افزار بارکدخوان را اجرا و دوربین را روی‬ ‫بارکد بگیرید‬ ‫و به راحتی وارد سایت مقصد شده و فایل را‬ ‫دانلود نمایید‪.‬‬ ‫مسابقه پیامکی زیر و بم‬ ‫از شما همراهان عزیز دعوت می شود تا عقیده‪ ،‬احساس و‬ ‫نظرتان راجع به زیروبم (مکتوب و تصویری) را به سامانه‬ ‫پیامکی ‪ 1000088883315‬یا از طریق ای دی تلگرام‬ ‫‪ zirobammagazine‬ارسال فرمایید‪ .‬بهترین پیشنهادات‬ ‫ارسالی در این بخش با نام خودتان منعکس خواهند شد‬ ‫و هر ماه به قید قرعه هدیه ای تقدیم همراهان خواهد شد‪.‬‬ ‫عید امد به کف نشان وصال‬ ‫‪3‬‬ ‫عاشقان این نشان مبارک باد (موالنا)‬ ‫عید امده هرکس پی کار خویش است‬ ‫می نازد اگر غنی و گر درویش است‪...‬‬ ‫‪ 445‬را به ‪3070757‬‬ ‫ز ابروی تو هر خمی خیالی است‬ ‫هریک شب عید را هاللی است (نظامی)‬ ‫‪100‬میلیون ریال شرکت کنید‬ ‫جهان بر ابروی عید از هالل وسمه کشید‬ ‫جهت اشتراک ماهنامه زیروبم کد‬ ‫ارسالکنیدودرقرعـه کشـی‬ ‫من بی تو به حال خود نظرها کردم‬ ‫دیدم که هنوزم رمضان در پیش است (بیدل)‬ ‫دیگران را عید اگر فرداست ما را این دم است‬ ‫روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست (سعدی)‬ ‫ان که ابروی هالل عید را طاق افرید‬ ‫طاق ابروی ترا بسیار بهتر بسته است (صائب)‬ ‫هالل عید در ابروی یار باید دید (حافظ)‬ ‫روزه دارم من و افطارم از ان لعل لب است‬ ‫اری! افطار رطب در رمضان مستحب است (شاطرعباس صبوحی)‬ ‫گفتم کدام عید نه اضحی بود نه فطر‬ ‫بیرون از این دو عید چه عیدست دیگرش (خاقانی شروانی)‬ ‫هالل عید می بینی و من پیوسته ابرویت‬ ‫روزه به پایان رسید و امد نو عید‬ ‫ای خداوند عید روزه گشای‬ ‫�پیشــخـوان‬ ‫فراخوان‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫سوال‪ :‬این جمله را در کدام مطلب این شماره خوانده اید؟‬ ‫بزرگ فکر کن‪ ،‬کوچک اغاز کن‪ ،‬سریع رشد کن‪...‬‬ ‫پاسخ سوال باال را به شماره پیامکی ‪ 1000088883315‬ارسال نمایید تا در‬ ‫قرعه کشی تخفیف های ماهانه اموزشگاه موسیقی همراز (کالس ها‪ ،‬همایش ها‪،‬‬ ‫خرید ساز و‪ )...‬و مجله زیر و بم (انواع بن تخفیف خرید کاال و استفاده از‬ ‫خدمات) بهره مند شوید‪ .‬برندگان به شکل فصلی به گردهمایی ها‪ ،‬همایش ها و‬ ‫نشست های اموزشگاه موسیقی همراز با حضور هنرمندان صاحب نام دعوت‬ ‫خواهند شد‪ .‬ارائه این قطعه از مجله جهت دریافت بن تخفیف و متعاقبا‬ ‫شرکت در گردهمایی الزامی است‪.‬‬ ‫توجه‪ :‬این بخش را از مجله جدا نموده و نزد خود نگه دارید‪.‬‬ ‫برندگان مسابقه پیامکی شماره قبل‪:‬‬ ‫الهام حمیدی از تهران‬ ‫زینب اسماعیلی از اصفهان‬ ‫قابل توجه برندگان گرامی‪ :‬جهت کسب اطالع از نوع و نحوه دریافت هدیه‬ ‫به شماره تلگرام ‪ 09199099125‬پیام ارسال فرمایید‪.‬‬ ‫مبارک باد بر تو عید و بر من دیدن رویت (ناشناس)‬ ‫هر روز بر اسمانت باد امروا (رودکی)‬ ‫بر تو فرخنده شد چو فر همای (مسعود سعد سلمان)‬ ‫رژیـــم‬ ‫واژه «رژیــم» در ادبیــات جــاری معاصــر‬ ‫تواتــر بســیار دارد‪ .‬فــارغ از مقاصــد و‬ ‫معانــی سیاســی ان کــه ربطــی بــه بحــث‬ ‫مــا نــدارد‪ ،‬بیشــتر در محاوره هــای‬ ‫معمــول‪ ،‬نــوع غذایــی ان کاربــرد دارد کــه‬ ‫در ســبک و الگــوی زندگــی امــروزی‪ ،‬کمتــر‬ ‫کســی اســت کــه بــه نوعــی درگیــر ایــن‬ ‫مفهــوم و به عبارتــی ایــن تنگنــا نشــده‬ ‫باشــد‪.‬‬ ‫کســانی کــه قصــد دارنــد الغــری پیشــه‬ ‫کننــد یــا کســانی کــه تمایــل دارنــد فربــه‬ ‫شــوند‪ ،‬معمــوال بــه یــک فرمــول کــه بــه‬ ‫ان رژیــم غذایــی گفتــه می شــود‪ ،‬پنــاه‬ ‫می برنــد‪.‬‬ ‫در رژیم هــا‪ ،‬شــرایط حاکــم تغییــر‬ ‫ی اســاس‬ ‫می کنــد‪ ،‬الگــو و برنامه ریــز ‬ ‫دیگــری پیــدا می کنــد و ایــن تغییــرات‬ ‫ناگهانــی معمــوال هرچــه ســخت تر و‬ ‫محکم تــر باشــد‪ ،‬مراتــب رســیدن بــه‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪4‬‬ ‫ایده ال هــا و افق هــای هدف گــذاری‬ ‫شــده را بیشــتر میســر می کننــد‪.‬‬ ‫انچــه در ایــن ســطور قصــد دارم عرضــه‬ ‫بــدارم اینســت کــه در رژیم هــا‪ ،‬اگــر‬ ‫تغییــر رویــه جــزو عــادات و ســبک زندگی‬ ‫رژیم گیرنــده قــرار بگیــرد‪ ،‬می تــوان‬ ‫ثبــات و پایــداری را در تغییــرات انتظــار‬ ‫داشــت؛ لیکــن اگــر تغییــر الگــو فقــط‬ ‫موقــت بــوده و تبعیــت از رژیــم‪ ،‬قالبــی‬ ‫همیشــگی نیابــد‪ ،‬دوبــاره همه چیــز بــه‬ ‫جــای اول بازمی گــردد‪.‬‬ ‫مثــا اگــر در رژیــم الغــری‪ ،‬فــرد بــا‬ ‫داشــتن عالقــه وافــر بــه مثــا مــواد‬ ‫قنــدی‪ ،‬صرفــا پرهیــز را در دســتور‬ ‫غذایــی خــود قــرار دهــد‪ ،‬نتیجــه پایــا‬ ‫و مانــدگاری را حاصــل نخواهــد کــرد؛‬ ‫چراکــه یــک تعقیــب و گریــز ناپایــدار‬ ‫به وجــود می ایــد کــه میــان «میــل و‬ ‫انجــام»‪ ،‬شــخص حیــران و معلــق مانــده‬ ‫و فقــط می توانــد بعضی وقت هــا‬ ‫پادرمیانــی کنــد؛ درحالی کــه اگــر بتوانــد‬ ‫از منشــا‪ ،‬قضیــه را تحلیــل و مرتفــع کنــد‪،‬‬ ‫قطعــا موفــق می شــود‪.‬‬ ‫مثــا اینکــه بتوانــد روی تمایــات خــود‬ ‫کار کنــد و از اســاس‪ ،‬چنیــن اشــتها و میــل‬ ‫مفرطــی کــه تاکنــون او را بــه دردســر‬ ‫انداختــه اســت را کنتــرل و از دایــره امیــال‬ ‫خــود حــذف کنــد‪.‬‬ ‫درنهایــت می تــوان نتیجــه گرفــت کــه‬ ‫در رژیم هــا‪ ،‬اگــر بــر رفــع علــت و منشــا‬ ‫بــروز مشــکل‪ ،‬تمرکــز و تاکیــد بــه وجــود‬ ‫نیایــد اساســا بی تاثیــر خواهنــد بــود و‬ ‫صرفــا از پرهیــز موقــت فقــط می تــوان‬ ‫نتیجــه ای مقطعــی بدســت اورد‪.‬‬ ‫چنــدی پیــش بــه دوســتی می گفتــم‬ ‫بعضــی ادم هــا در بکارگیــری الگوهــا‬ ‫و خصلت هــای زیبــای انســانی رژیــم‬ ‫می گیرنــد؛ مثــا رژیــم خوبــی می گیرنــد‪،‬‬ ‫رژیــم امتنــاع از بــدی می گیرنــد‪ ،‬ادم‬ ‫خوبــی می شــوند‪ ،‬دســت بــه کار خــاف‬ ‫و ناصــواب نمی زننــد ولــی همه چیــز در‬ ‫حــد رژیــم باقــی می مانــد‪.‬‬ ‫با احترام و ارادت‪ :‬مجید اخشابی‪ -‬تیر ‪96‬‬ ‫سر مقاله‬ ‫ســرکوب میــل موجــود کــه از قضــا‬ ‫همــواره قدرتمنــد اســت توســط اراده و‬ ‫تصمیمــی کــه بایــد انقــدر َقـ َ‬ ‫ـدر و توانــا‬ ‫باشــد کــه بــه میــل فائــق ایــد‪ ،‬نــاوردی‬ ‫بســیار جــدی و تعیین کننــده اســت؛‬ ‫ایــن جــدال بــا بــروز کوچک تریــن خللــی‬ ‫در انگیــزه و اراده‪ ،‬عمومــا بــه شکســت‬ ‫منتهــی می شــود و متاســفانه بالفاصلــه‬ ‫همه چیــز بــه جــای اول بازمی گــردد‪.‬‬ ‫مادامیکــه خصلت هــا در کالبــد شــخص‬ ‫رســوب نکنــد‪ ،‬در بــاورش ننشــیند و جــزو‬ ‫عــادات ابدی و همیشــگی اش قــرار نگیرد‪،‬‬ ‫تنهــا می تــوان گفــت فــرد فقــط خــودش‬ ‫را بــه زحمــت انداختــه اســت و دوبــاره‬ ‫جریــان‬ ‫بعــد از دوران رژیــم بــاز هــم‬ ‫ِ‬ ‫همــان اش و همــان کاســه برقــرار اســت‪.‬‬ ‫تنهــا وقتــی می تــوان نتیجــ ه مانــدگاری‬ ‫در وضعیــت را انتظــار داشــت کــه تمــام‬ ‫تغییــرات از منشــا تمایــات ذهنــی‬ ‫مدیریــت و برنامه ریــزی و کنتــرل شــوند‪.‬‬ ‫متاســفانه در نظــام اموزشــی خصوصــا در‬ ‫مباحــث بنیادیــن‪ ،‬ارائــه و اعمــال مباحــث‬ ‫اموزشــی‪ ،‬در مقاطعــی شــبیه همــان‬ ‫رژیــم یــاد شــده اســت‪ .‬نســخه ای بــه‬ ‫محصــل و دانشــجو داده می شــود کــه او‬ ‫فکــر می کنــد بایــد فقــط بصــورت موقــت‬ ‫از ان اســتفاده کنــد و اغلــب اکثــر ایــن‬ ‫نســخه ها انگیزه هــای اجرایــی و انجامــی‬ ‫را بــا خــود بــه همــراه ندارنــد و درنتیجــه‬ ‫از افاقــه عاجزنــد‪.‬‬ ‫شــاید پدیــده چالــش در فضــای مجــازی‬ ‫هــم کــه بــا مــوج و جــوی از هیجانــات به‬ ‫ســرعت فراگیــر می شــود و ماننــد یــک‬ ‫تــب شــیوع پیــدا می کنــد‪ ،‬بی شــباهت‬ ‫بــه رژیم هــای موقــت یــاد شــده نباشــد؛‬ ‫احساســات تنــد‪ ،‬واکنش هــای ســریع‪،‬‬ ‫تصمیمــات مقطعــی و موج ســوار ی هایی‬ ‫کــه بالفاصلــه در مــوج هیجــان دیگــری‬ ‫فرامــوش می شــوند و هیچکــدام‬ ‫تبدیــل بــه فرهنــگ و عــادت همیشــگی‬ ‫نمی شــوند‪...‬‬ ‫در پایــان بــا ارزوی اینکــه تمــام‬ ‫رژیم هــا جــای خــود را بــه باورهــا و‬ ‫اعتقــادات راســخ بدهنــد و در انهــا منشــا‬ ‫شــکل گیری مشــکالت‪ ،‬موردنشــانه قــرار‬ ‫گرفتــه شــود‪ ،‬بایــد گفــت صــرف ایجــاد و‬ ‫اعمــال محدودیت هــای موقــت بصــورت‬ ‫رژیــم نه تنهــا ســودمند نیســت بلکــه‬ ‫می توانــد اسیب رســان هــم باشــد‪.‬‬ ‫مادامیکــه تمایــات‪ ،‬انگیزه هــا و‬ ‫عادت هــای ناخــوداگاه تحت تاثیــر‬ ‫کلــی و نگرش هــای عمیــق قــرار نگیــرد‪،‬‬ ‫رفتارهــای بیرونــی و رژیم مدارانــه‪ ،‬محلــی‬ ‫از اعــراب نخواهنــد داشــت‪.‬‬ ‫و حــرف اخــر اینکــه خیلــی از خصلت هــا‬ ‫رژیم بــردار نیســتند‪ ...‬مثــل خوبــی‪،‬‬ ‫مهربانــی‪ ،‬صداقــت‪ ،‬درســتی‪ ،‬ایمــان‪ ،‬وفــا‪،‬‬ ‫تعهــد‪ ،‬نجابــت‪ ،‬عشــق‪...‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪5‬‬ ‫اهنــگ «خالصــم کــن»‬ ‫قابــل دسترســی و دانلــود‬ ‫از طریــق اســکن بارکــد یا‪:‬‬ ‫ســایت رســـمی‪www.majidakhshabi.com :‬‬ ‫پایگاه خبری زیـروبم نیوز‪www.zirobammusic.com :‬‬ ‫کانـال تلگــرام‪telegram.me/majidakhshabi :‬‬ ‫صفحه اینستاگرام‪instagram.com/majidakhshabi :‬‬ ‫نیایش هایی از امام حسن مجتبی (ع)‪:‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫ای توشــه ام در هنــگام ســختی! ای‬ ‫فریادرســم در زمــان گرفتــاری! ای‬ ‫سرپرســتم در نعمت هــا! ای براورنــده‬ ‫حاجت هــا! ای پناهــم در لغزشــگاه ها!‬ ‫ای رهاننــده ام از هالکــت و بدبختــی!‬ ‫ای همــراه و یــاورم در تنهایــی! خطــا‬ ‫و لغزشــم را ببخــش و کارم را اســان‬ ‫فرمــا‪ .‬بــه اجتماعمــان گرمــی بخــش و‬ ‫حاجتــم را بــراور و کارم را اصــاح‬ ‫گــردان‪ .‬انچــه کــه بــدان اهتمــام دارم را‬ ‫کفایــت کــن و در کارم گشــایش عطــا‬ ‫فرمــا و تــا انــگاه کــه زنــده ام و بعــد از‬ ‫مــرگ بیــن مــن و ســامتی و عافیــت‬ ‫هرگــز جدایــی مینــداز‪ .‬بــه رحمتــت ای‬ ‫بهتریــن رحم کننــدگان‪.‬‬ ‫پــروردگارا! از تــو می خواهــم در مقابــل‬ ‫هــر کار کــه تــوا ِن رویارویــی بــا ان را‬ ‫نــدارم‪ ،‬توانــی بــه مــن ارزانــی داری‬ ‫کــه امیــد ان را نداشــته و فکــرم بــدان‬ ‫خطــور نکــرده و بــر زبانــم جــاری‬ ‫نشــده باشــد و یقینــی بــه مــن عطــا‬ ‫فرمایــی کــه مــرا از حاجــت خواســتن‬ ‫از غیــر تــو بــاز دارد‪ .‬بــه درســتی کــه‬ ‫تــو بــر هــر کار قــادر و توانایــی‪.‬‬ ‫(صحیفه الحسن‪ ،‬نوشته جواد قیومی اصفهانی)‬ ‫‪6‬‬ ‫روشنک هورفر کارشناس ادیان‬ ‫امــام صــادق (ع)‪ :‬هــر کــه اخالقــش بــد‬ ‫باشــد‪ ،‬نفســش در عــذاب اســت‪.‬‬ ‫(گلستان محمدی‪ ،‬ص‪)۲۸۶-۲۸۵‬‬ ‫امــام صــادق (ع)‪ :‬دختــر حســنه و پســر‬ ‫نعمــت اســت‪ ،‬حســنه‪ ،‬ثــواب و نعمــت‪،‬‬ ‫حســاب دارد‪.‬‬ ‫(کلینی ‪ ،‬محمدبن یعقوب‪ ،‬کافی‪ ،‬محقق‪ ،‬مصحح‪،‬‬ ‫غفاری‪ ،‬علی اکبر‪ ،‬اخوندی‪ ،‬محمد‪ ،‬ج‏‪ ،6‬ص ‪،6‬‬ ‫دارالکتب االسالمیه‪ ،‬تهران‪ ،‬چاپ چهارم‪1407 ،‬ق)‬ ‫امــام صــادق (ع)‪ :‬ســودمندترین چیزهــا‬ ‫بــرای ادمــی توجــه بــه عیــوب خــود پیــش‬ ‫از پرداختــن بــه عیــوب مــردم اســت‪.‬‬ ‫(الکافی‪ ،‬ج ‪ ،8‬ص ‪)243‬‬ ‫امــام صــادق (ع)‪ :‬هــر کــه بــه یــک زندگــی‬ ‫ســاده از خــدا راضــی باشــد‪ ،‬خــدا هــم بــه‬ ‫عمــل انــدک او راضــی شــود‪.‬‬ ‫(اصول کافی‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص ‪)207‬‬ ‫امــام صــادق (ع)‪ :‬اولیــن محاســبه انســان‬ ‫در پیشــگاه خداونــد پیرامــون نمــاز اســت‪،‬‬ ‫پــس اگــر نمــازش قبــول شــود بقیــه عبــادات‬ ‫و اعمالــش نیــز پذیرفتــه می گــردد‪ ،‬وگرنــه‬ ‫مــردود خواهــد شــد‪.‬‬ ‫(امالی الصدوق‪ ،‬ص ‪)197‬‬ ‫امــام صــادق (ع)‪ :‬در چهــار وقــت دعــا‬ ‫مســتجاب خواهــد شــد‪ :‬هنــگام نمــاز ِوتــر‪،‬‬ ‫بعــد از نمــاز صبــح‪ ،‬بعــد از نمــاز ظهــر و‬ ‫بعــد از نمــاز مغــرب‪.‬‬ ‫(وسائل الشیعه‪ ،‬ج ‪ ،25‬ص ‪)208‬‬ ‫امــام صــادق (ع)‪ :‬همانــا خداونــد عزوجــل‬ ‫را فرشــتگانی اســت کــه گناهــان را از دوش‬ ‫شــیعیان مــا فــرو می ریزاننــد همچنــان کــه‬ ‫بــاد بــرگ درختانــی را کــه در اســتانه ریــزش‬ ‫اســت فــرو می ریزانــد‪.‬‬ ‫(در مکتــب امــام جعفــر صــادق (ع)‪ ،‬نوشــته‬ ‫محمدحســین نوحه خــوان)‬ ‫امــام صــادق (ع)‪ :‬بــه رفاقــت کســى اعتمــاد‬ ‫مکــن تــا او را [از روی امتحــان] ســه بــار بــه‬ ‫خشــم اورى‪.‬‬ ‫(تحف العقول‪ ،‬ص‪)۳۵۷‬‬ ‫امــام صــادق (ع)‪ :‬ان کــس کــه هنــگام‬ ‫خشــم‪ ،‬طمــع‪ ،‬تــرس و خواهــش نفــس‪،‬‬ ‫خویشــتن دار باشــد‪ ،‬خــدا بدنــش را بــر اتــش‬ ‫حــرام می کنــد‪.‬‬ ‫(تحف العقول‪ ،‬ص‪)۳۶۱‬‬ ‫امــام صــادق (ع)‪ :‬عافیــت‪ ،‬نعمتى ســبک وزن‬ ‫اســت‪ .‬تــا هســت‪ ،‬فرامــوش می شــود و‬ ‫چــون رفــت‪ ،‬بــه یــاد می ایــد‪.‬‬ ‫(تحف العقول‪ ،‬ص‪)۳۶۱‬‬ ‫تهنیت‬ ‫هزاران افرین بر جانت ای ماه‪ /‬روان عاشقان قربانت ای ماه‬ ‫مبارک باد ماه عشق بازان‪ /‬که بنشینند در ایوانت ای ماه‬ ‫مبارک باد عید روزه داران‪ /‬نکویان جهان مهمانت ای ماه‬ ‫خوشا انان که در ماه مبارک‪ /‬ز ساقی باده در ساغر گرفتند‬ ‫خوشا انان که با باران رحمت‪ /‬گنه را شسته و زیور گرفتند‬ ‫خوشا انان که در معراج همت‪ /‬ز دست توبه بال و پر گرفتند‬ ‫صبح نشاط دم زد‪ ،‬فیض سحر مبارک‬ ‫عیش صبوح مستان‪ ،‬بر یکدگر مبارک‬ ‫عید گشاد ابرو‪ ،‬بربست رخت روزه‬ ‫این را حضر خجسته‪ ،‬ان را سفر مبارک‬ ‫«حلول ماه شوال و عید سعید فطر بر همگان مبارک باد»‬ ‫تسلیت‬ ‫ای صــادق ال محمــد (ص) ای رئیــس مذهــب! ای‬ ‫بلنــد اختــر! در شــب هجــران تــو عالــم دگرگــون‬ ‫شــده اســت‪ .‬توفانــی از ســهمگین ترین غم هــا‬ ‫بــه وزش درامــده اســت و از اســمان ناله هــای‬ ‫ســرخ می بــارد‪ .‬پیشــانی ایینه هــا چین وچــروک‬ ‫برداشــته اســت و صــدای هیــچ پرســتویی بــه‬ ‫گــوش نمی رســد‪ .‬یلداتریــن شــب‪ ،‬در هجــران‬ ‫تــو بــر روی صبــح‪ ،‬ســیاهی می پاشــد و زمــان‪،‬‬ ‫حرکــت نمی کنــد‪ .‬جــان عاشــقان و شــیفتگان‬ ‫تــو‪ ،‬در اتشــی از ماتــم می ســوزد و شــراره اش‬ ‫دنیــا را می ســوزاند‪ .‬هق هــق گریــه‪ ،‬رخصــت‬ ‫تســلیت گویی نمی دهــد و طاقــت شــانه ها را‬ ‫می گیــرد‪ .‬غــم جانــکاه تــو را بــر دل مجــروح‬ ‫عاشــقان تســلیت می گوییــم‪.‬‬ ‫«‪ 25‬شوال (‪29‬تیر‪ )1396‬سالروز شهادت امام جعفر‬ ‫صادق (ع) تسلیت باد»‬ ‫«ســالروز شــهادت حضــرت حمــزه سیدالشــهدا (ع) و‬ ‫وفــات حضــرت عبدالعظیــم حســنی (ع) تســلیت باد»‬ ‫چو من ایم‪ ،‬او رود‬ ‫«ابوسعید»‬ ‫در پناه او‬ ‫در ســمرقند بودیــم و خوارزم شــاه‪ ،‬ســمرقند را‬ ‫در حصــار گرفتــه بــود و لنگــر کشــیده‪ ،‬جنــگ‬ ‫می کردنــد‪ .‬در ان محلــه دختــری بــود عظیــم‬ ‫صاحب جمــال‪ ،‬چنــان کــه در ان شــهر او را‬ ‫نظیــر نبــود‪ .‬هــر لحظــه می شــنیدم کــه می گفــت‪:‬‬ ‫«خداونــدا کــی روا داری کــه مــرا بــه دســت ظالمان‬ ‫دهــی؟ و می دانــم کــه هرگــز روا نــداری و بــر تــو‬ ‫اعتمــاد دارم»‪.‬‬ ‫چــون شــهر را غــارت کردنــد و همــه را اســیر‬ ‫می بردنــد‪ ،‬او را هیــچ المــی نرســید و بــا غایــت‬ ‫صاحب جمالــی‪ ،‬کــس او را نظــر نمی کــرد‬ ‫تــا بدانــی کــه هــر کــه خــود را بــه حــق ســپرد‪،‬‬ ‫از افت هــا ایمــن گشــت و بــه ســامت مانــد و‬ ‫حاجــت هیچ کــس در حضــرت او ضایــع نشــد‪.‬‬ ‫«گزیده ای از سخنرانی های استاد فاطمی نیا»‬ ‫مهم دل نبستن است‬ ‫عــارف و درویشــی بــا هــم دوســت بودنــد‪ .‬عــارف‬ ‫بســیار ثروتمنــد بــود؛ امــا درویــش از مــال دنیا فقط‬ ‫یــک کشــکول داشــت و همــواره به خاطــر همــان‬ ‫بــر روی زاهــد بــودن خــود تاکیــد می کــرد‪.‬‬ ‫روزی درویــش مهمــان دوســتش بــود‪ ،‬خواســت تا‬ ‫بــاز زهــد خــود را مطــرح کنــد‪ .‬بــه عــارف گفــت‬ ‫حاضــری همیــن االن از همــه ثــروت خــود دســت‬ ‫بشــویی و بــا مــن بــه یــک معبــد بیایــی تا فقــط به‬ ‫عبــادت و تــرک دنیــا بپردازیــم؟‬ ‫عــارف گفــت البتــه‪ .‬بیــا همیــن االن برویــم‪.‬‬ ‫درویــش شــگفت زده شــد و بــاور نمی کــرد‪ ،‬بــه‬ ‫همیــن دلیــل گفــت‪ :‬یعنــی از ایــن همــه ثــروت و‬ ‫کاخ خــود جــدا می شــوی؟‬ ‫عارف گفت‪ :‬بله اگر اماده هستی برویم‪.‬‬ ‫هــر دو بــه راه افتادنــد‪ .‬در بیــن راه ناگهــان درویــش‬ ‫گفــت‪ :‬ای وای‪ ...‬کشــکول را جــا گذاشــتم‪.‬‬ ‫عــارف گفــت‪ :‬دوســت عزیــز دیــدی هنــوز در‬ ‫زندگــی دلبســتگی داری‪ ...‬داشــتن مهــم نیســت‪.‬‬ ‫هرچــه بیشــتر ثــروت داشــته باشــی بهتــر اســت‪.‬‬ ‫مهــم دل نبســتن اســت و تــو نتوانســتی حتــی از‬ ‫یــک کشــکول دل بکنــی‪.‬‬ ‫«اسکاول شین»‬ ‫نفوذ کالم‬ ‫انســان بــا کالمــی کــه بــر زبــان م ـی اورد پیوســته‬ ‫قوانینــی بــرای خــود وضــع می کنــد‪ .‬قانــون‬ ‫شکســت (ماننــد گفتــه ناپــدری کــه می گفــت‬ ‫مــن بــه اتوبــوس نمی رســم) یــا قانــون موفقیــت‬ ‫(برعکــس گفتــار اول)‪ .‬هــر انچــه ادمــی بــر زبــان‬ ‫اورد همــان را بــه ســوی خــود جــذب خواهــد‬ ‫کــرد‪ .‬ســخن از بیمــاری‪ ،‬بیمــاری را جــذب‬ ‫می کنــد‪ .‬ســخن از ســامتی‪ ،‬ســامتی را جــذب‬ ‫می کنــد‪ .‬هــر انچــه بــرای دیگــری ارزو کنیــد‪،‬‬ ‫همانــا بــرای خــود ارزو کرده ایــد‪ .‬لعــن و نفریــن‪،‬‬ ‫بــه خــود دشــنام دهنده بازمی گــردد‪ .‬اگــر بخواهیــد‬ ‫بــه کســی کمــک کنیــد تــا فــرد موفقــی شــود‪،‬‬ ‫همانــا راه موفقیــت خــود را همــوار کرده ایــد‪.‬‬ ‫تنها به سه منظور جرئت کنید‪ ،‬کالمتان را به کار برید‪:‬‬ ‫‪ -1‬برای طلب شفا ‪ -2‬برکت خواستن ‪ -3‬سعادت‪،‬‬ ‫نیکبختی و موفقیت برای کسی‬ ‫تــرس یعنــی اعتقــاد بــه دو قــدرت خیــر و شــر‪.‬‬ ‫حــال انکــه خــدا قــدرت مطلــق اســت و قدرتــی‬ ‫کــه بتوانــد بــا او بســتیزد وجــود نــدارد مگــر اینکه‬ ‫انســان بــرای خــود شــر کاذب بیافریند‪ ،‬وگرنه شــر‬ ‫وجــود نــدارد‪ .‬شــر نــه قدرتــی دارد و نــه واقعیتــی‪.‬‬ ‫«اسکاولشین»‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫حلوای غیبی‬ ‫درویشــی فرزنــد خــود را اموختــه بــود کــه هرچــه‬ ‫می خواهــد از خــدا بخواهــد‪ .‬او چــو می گریســت و‬ ‫ان را از خــدا می خواســت انگــه ان چیــز را حاضــر‬ ‫می کردنــد‪ .‬تــا بدیــن‪ ،‬ســال ها برامــد‪.‬‬ ‫روزی کــودک در خانــه تنهــا مانــده بــود‪ ،‬حلــوا‬ ‫ارزو کــرد و بــر عــادت گفــت حلــوا خواهــم‪.‬‬ ‫نــاگاه کاســه حلــوا از غیــب حاضــر شــد‪ .‬کــودک‬ ‫ســیر بخــورد‪ .‬پــدر و مــادر چــون بیامدنــد گفتنــد‪:‬‬ ‫چیــزی نمی خواهــی؟ گفــت‪ :‬حلــوا خواســتم‬ ‫خــوردم‪ .‬پــدرش گفــت‪« :‬الحمــداهلل کــه بــه ایــن‬ ‫مقــام رســیدی و اعتمــاد و وثــوق بــر حــق قــوت‬ ‫گرفــت»‪.‬‬ ‫توکل به خدا چون راه رفتن روی سیم شل است‪.‬‬ ‫تردیــد و تــرس ســبب می شــود کــه تعــادل و‬ ‫تــوازن را از دســت بدهیــد و بــه ورطــه تنگدســتی‬ ‫و محدودیــت بیفتیــد‪ .‬البتــه اشــکالی نــدارد چــون‬ ‫تــوکل بــه خــدا نیــز ماننــد ســیرک بازی تمریــن‬ ‫می خواهــد‪.‬‬ ‫مهــم نیســت کــه چنــد بــار شکســت بخوریــد‪،‬‬ ‫دیگــر بــار برخیزیــد و از نــو اغــاز کنیــد‪ .‬چنــدی‬ ‫نخواهــد گذشــت کــه تــوازن و تعــادل برایتــان‬ ‫به صــورت عــادت در خواهــد امــد‪.‬‬ ‫عطر ملکوت‬ ‫گوینــد حضــرت ادم نشســته بــود‪ ،‬شــش نفــر‬ ‫امدنــد‪ .‬ســه نفــر طــرف راســتش نشســتند و ســه تا‬ ‫طــرف چــپ‪ .‬ســه تــا ســفید‪ ،‬ســه تــا ســیاه‪.‬‬ ‫بــه یکــی از ســفیدها گفــت‪ :‬تــو کیســتی؟ گفــت‪:‬‬ ‫عقــل‪.‬‬ ‫پرسید‪ :‬جای تو کجاست؟ گفت‪ :‬مغز‬ ‫از دومی پرسید‪ :‬تو کیستی؟ گفت‪ :‬مهر‬ ‫پرسید‪ :‬جای تو کجاست؟ گفت‪ :‬دل‬ ‫از سومی پرسید‪ :‬تو کیستی؟ گفت‪ :‬حیا‬ ‫پرسید‪ :‬جای تو کجاست؟ گفت‪ :‬چشم‪.‬‬ ‫ســپس بــه جانــب چــپ نگریســت و از یکــی از‬ ‫ســیاهان ســوال کــرد‪ :‬تــو کیســتی؟ جــواب داد‪:‬‬ ‫تکبــر‪.‬‬ ‫پرسید‪ :‬محلت کجاست؟ گفت‪ :‬مغز‪.‬‬ ‫پرســید‪ :‬بــا عقــل یک جــا هســتی؟ گفــت‪ :‬مــن کــه‬ ‫امــدم‪ ،‬عقل م ـی رود‪.‬‬ ‫از دومــی ســوال کــرد‪ :‬تــو کیســتی؟ جــواب داد‪:‬‬ ‫حســد‬ ‫محلش را پرسید و او گفت‪ :‬دل‪.‬‬ ‫پرســید‪ :‬بــا مهــر یــک مــکان داریــد؟ گفــت‪ :‬مــن‬ ‫کــه بیایــم‪ ،‬مهــر خواهــد رفــت‪.‬‬ ‫از سومی پرسید‪ :‬کیستی؟ گفت‪ :‬طمع‪.‬‬ ‫پرسید‪ :‬مرکزت کجاست؟ گفت‪ :‬چشم‪.‬‬ ‫گفــت‪ :‬بــا حیــا یک جــا هســتی؟ گفــت‪ :‬چــون مــن‬ ‫داخــل شــوم‪ ،‬حیــا خارج شــود‪.‬‬ ‫عاقبت بخیر‬ ‫حــدود ســی ســال قبــل‪ ،‬در تهــران شــخصی بــود‬ ‫کــه در همــه جــا مشــهور بــه فســق و فجــور بــود‪.‬‬ ‫یــک مرتبــه می بیننــد ایــن شــخص‪ ،‬از عبــاد و‬ ‫زهــاد شــده اســت‪ .‬رفیقــی داشــتم در تهــران‪،‬‬ ‫ادم خوبــی بــود‪ ،‬از شــاگردان مرحــوم اقــا شــیخ‬ ‫محمدحســین زاهــد بــود‪ .‬شــیخ محمدحســین‬ ‫زاهــد‪ ،‬مــرد بســیار خــوب و بــا معنویــت و اهــل‬ ‫زهــد و ورع بــوده‪ ،‬نفســش قــوی بــوده و روح‬ ‫قــوی ای داشــته اســت‪ .‬حتــی بعــد از مرگــش دیده‬ ‫بودنــد کــه بــر شــاگردانش اشــراف دارد‪.‬‬ ‫ان دوســت مــا گفــت‪ :‬علــت اینکــه ان شــخص‬ ‫فاســق‪ ،‬عاقبت به خیــر شــد ایــن بــود کــه شــب‬ ‫عروســی اش‪ ،‬رفــت تــوی اتــاق عــروس‪ ،‬دیــد‬ ‫عــروس دارد گریــه می کنــد‪ .‬می فهمــد کــه ایــن‬ ‫گریــه‪ ،‬گریــه معمولــی نیســت‪ ،‬خیلی جدی اســت!‬ ‫علــت گریــه را می پرســد‪ ،‬عــروس می گویــد‪ :‬مــن‬ ‫بــه پســرعمویم عالقه منــد بــودم‪ .‬مــرا بــه او ندادند‪.‬‬ ‫االن هــم حرفــی نــدارم کــه بــا تــو زندگــی کنــم؛‬ ‫امــا ایــن را بــدان کــه عمــری را در ناراحتــی خواهم‬ ‫بــود!‬ ‫ایــن شــخص بالفاصلــه از منــزل م ـی رود و عالــم‬ ‫محــل را بــا دو نفــر شــاهد م ـی اورد و می گویــد‪:‬‬ ‫مــن وکالــت دادم کــه طــاق ایــن دختــر را‬ ‫بخوانیــد‪ .‬طــاق را می خواننــد‪ .‬بعــد می فرســتد‬ ‫دنبــال پســرعموی دختــر و می گویــد‪ :‬عقــد‬ ‫این هــا را هــم بخوانیــد‪ .‬جــوان را می اورنــد و‬ ‫عقــد ان هــا را می خواننــد! وقتــی کــه او چنیــن‬ ‫جوانمــردی و فــداکاری را می کنــد‪ ،‬پســرعموی‬ ‫دختــر رو می کنــد بــه او می گویــد‪ :‬خــدا تــو را‬ ‫عاقبت به خیــر کنــد!‬ ‫همیــن کــه ان شــخص (کــه معــروف بــه فســق و‬ ‫فجــور بــوده و ایــن گذشــت را انجــام می دهــد)‬ ‫پایــش را از اتــاق می گــذارد بیــرون‪ ،‬متحــول‬ ‫می شــود‪ ،‬حالــش تغییــر می کنــد و در مســیر‬ ‫ســعادت قــرار می گیــرد‪.‬‬ ‫توکل‬ ‫زنــی کــه در حومــه شــهر زندگــی می کــرد‬ ‫می خواســت خانــه و اثاثیــه اش را بفروشــد‪.‬‬ ‫زمســتان بــود و چنــان بــرف ســنگینی باریــده‬ ‫بــود کــه تقریبــا محــال بــود کــه هیــچ ماشــین یــا‬ ‫کامیونــی بتوانــد تــا درب خان ـه اش برســد‪ .‬منتهــا‬ ‫چــون از خــدا خواســته بــود کــه اثاثی ـه اش را بــه‬ ‫کســی کــه خــدا می خواســت و بــه قیمتــی کــه‬ ‫خــدا برایــش صــاح می دانســت بفروشــد‪ ،‬از‬ ‫ظواهــر امــر دل نگــران نبــود‪ .‬اثاثیــه اش را بــرق‬ ‫انداخــت و امــاده فــروش وســط اتــاق گذاشــت‪.‬‬ ‫وقتــی مــرا دیــد گفــت‪ :‬حتــی از پنجــره بــه بیــرون‬ ‫نــگاه نکــردم تــا انبــوه بــرف را ببینــم یــا ســوز‬ ‫ســرما را احســاس کنــم‪ .‬تنهــا بــه وعده هــای خــدا‬ ‫تــوکل کــردم و بــس!‬ ‫مــردم نیــز بــه گونـه ای معجزه اســا اتومبیــل خــود‬ ‫را تــا درب خانــه اش رســاندند و نــه تنهــا اثاثیــه‬ ‫خانــه‪ ،‬حتــی خــود خانــه نیــز بی انکــه کارمــزدی‬ ‫بــه هیــچ بنــگاه معامــات ملکــی پرداخــت شــود‬ ‫بــه فــروش رفــت‪.‬‬ ‫ایمــان هرگــز از پنجــره بــه بیــرون نمی نگــرد تــا‬ ‫انبــوه بــرف را ببینــد و ســوز ســرما را احســاس‬ ‫کنــد‪ .‬ایمــان بــرای برکتــی کــه طلبیــده اســت‬ ‫تــدارک می بینــد و بــس‪.‬‬ ‫‪7‬‬ ‫دعایـی با ضـمانت اجابــت امام جعفـر صـادق (ع)‬ ‫از حضــرت صــادق (ع) روایــت شــده کــه فرمــود‪ :‬وقتــى کــه امــرى بــه تــو‬ ‫نــازل شــود‪ ،‬متوســل شــو بــه حضــرت رســول خــدا (ص) و دو رکعــت‬ ‫نمــاز به جــا اور و هدیــه کــن بــر ان بزرگــوار‪ .‬راوى گویــد‪ :‬عــرض کــردم‬ ‫چــه کنــم؟ فرمــود‪ :‬غســل می کنــى و دو رکعــت نمــاز به جــا م ـی اورى‪،‬‬ ‫ابتــدا مى‏کنــى بــه انچــه در نمــاز فریضــه ابتــدا می کنــى و مثــل تشــهد‬ ‫فریضــه به جــا م ـی اورى و بعــد از ان کــه ســام می گویــی‪ ،‬بگــو‪:‬‬ ‫ـم َصـ ِّ‬ ‫الســا ُم َو اِلَیْـ َ‬ ‫الســا ُم َو مِنْـ َ‬ ‫ـل‬ ‫ـم اَنْـ َ‬ ‫ـک یَ ْر ِجـ ُ‬ ‫الســا ُم ال َّل ُهـ َّ‬ ‫ال َّل ُهـ َّ‬ ‫ـع َو یَ ُعــو ُد َّ‬ ‫ـک َّ‬ ‫ـت َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫واح االئ ِ َم ـ ِه‬ ‫الســا َم َو بَلــغْ ا ْر َ‬ ‫َع َلــى ُم َح َّم ـ ٍد َو ا ِل ُم َح َّم ـ ٍد َو بَلــغْ ُر ْو َح ُم َح َّم ـ ٍد م ِ ِّنــی َّ‬ ‫ـم َو َر ْح َم ـ ُه َّ‬ ‫َ‬ ‫ِ‬ ‫ـ‬ ‫ه‬ ‫ی‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫م‬ ‫ـا‬ ‫الل ِ َو‬ ‫َّ‬ ‫الصالِحیـ َ‬ ‫الســا َم َو َّ‬ ‫ـم َّ‬ ‫السـ ُ َ ْ ْ‬ ‫ـی مِنْ ُهـ ْ‬ ‫ـن َســامِی َو ا ْر ُد ْد َع َلـ َّ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫الر ْک َعتَیْــنِ َه ِد َّیـ ٌه م ِ ِّنــی اِلــى‏ َر ُســو ِل الل ِ َفاثْبِتْنِــی َع َلیْهِمــا مــا‬ ‫ب َ َرکاتُـ ُه ال َّل ُهـ َّ‬ ‫ـم ا ِ َّن هاتَیْــنِ َّ‬ ‫ـک َو فِــی َر ُســول ِ َ‬ ‫ت فِیـ َ‬ ‫ـن‪.‬‬ ‫ـو ُ‬ ‫اَ َّم ْلـ ُ‬ ‫ـی ال ْ ُموْ مِنیـ َ‬ ‫ـت َو َر َجـ ْ‬ ‫ک یــا َولِـ َّ‬ ‫ـى یــا َقیُّــو ُم یــا َح َّی ـ ًا ال‬ ‫ـ‬ ‫ح‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫ی‬ ‫ـو‪:‬‬ ‫ـ‬ ‫بگ‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫مرتب‬ ‫ـل‬ ‫ـ‬ ‫چه‬ ‫و‬ ‫ـرو‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـجده‬ ‫ـ‬ ‫س‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ان‬ ‫از‬ ‫بعــد‬ ‫َ ُّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ِ‬ ‫ـن‪.‬‬ ‫ـ‬ ‫می‬ ‫ح‬ ‫ا‬ ‫الر‬ ‫ـم‬ ‫ـ‬ ‫ح‬ ‫ر‬ ‫ا‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ـرا‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫ال‬ ‫ا‬ ‫و‬ ‫ل‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫ج‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ا‬ ‫ذ‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫ی‬ ‫ـت‬ ‫ـ‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ه‬ ‫ـ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ال‬ ‫ـى‬ ‫ـ‬ ‫ح‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫ی‬ ‫ـوت‬ ‫یَ ُمـ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َ َّ‬ ‫َ ُّ‬ ‫بعــد از ان طــرف راسـ ِ‬ ‫ـت صــورت را بــه زمیــن بگــذار و چهــل مرتبــه‬ ‫همیــن دعــا را بگــو‪ ،‬بعــد از ان طـ ِ‬ ‫ـرف چــپ صــورت را بــه زمیــن گــذار و‬ ‫همــان دعــا را چهــل مرتبــه بگــو‪ ،‬بعــد ســر خــود و دسـت ها را بلنــد کن و‬ ‫چهــل مرتبــه بگــو‪ ،‬بعــد دســت خــود را بــه گــردن بینداز و انگشــت ســبابه‬ ‫خــود را بگیــر و ان را چهــل مرتبــه بگــو و بعــد ریــش خــود را بــه دســت‬ ‫چــپ بگیــر و گریــه کــن یــا خــود را بــه گریــه بــدار و بگــو‪:‬‬ ‫ـول َّ‬ ‫ـکو اِلَــى‏ َّ‬ ‫الل ِ اَ ْشـ ُ‬ ‫ی َو اِلــى‏ اَ ْهــلِ بَیْتِـ َ‬ ‫الل ِ َو اِلَیْـ َ‬ ‫یــا ُم َح َّمــدُ یــا َر ُسـ َ‬ ‫ـک‬ ‫حاجت ـ ‏‬ ‫ـک َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫الل‬ ‫ـى‬ ‫ـ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ه‬ ‫ـ‬ ‫ج‬ ‫َو‬ ‫ت‬ ‫ا‬ ‫ـم‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫ب‬ ‫ی َو‬ ‫حاجت ـ ‏‬ ‫حاجت ـی‏‪.‬‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫ف‬ ‫ْ َ َّ ُ‬ ‫الرا ِشـ َ‬ ‫ـدین َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫اللُ یــا َّ‬ ‫بعــد از ان بــه ســجده بــرو و ان قــدر «یــا َّ‬ ‫اللُ» بگــو تــا نفــس تــو تمــام شــود‬ ‫«صـ ِّ‬ ‫ـل َع َلــى ُم َح َّمـ ٍد َو ا ِل ُم َح َّمـ ٍد َو افْ َعـ ْ‬ ‫ـل بِــی َکــذا َو َکــذا» و به جــای کــذا‬ ‫و بگــو َ‬ ‫وکــذا حاجــت خــود را ذکــر کــن‪.‬‬ ‫حضــرت صــادق (ع) فرمــود‪ :‬مــن ضامنــم بــر خــداى عزوجــل کــه از‬ ‫جــاى خــود حرکــت نکنــد تــا حاجــت او روا شــود‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪8‬‬ ‫درس هـایی اموزنـده از زنـدگی امام صـــادق (ع)‬ ‫حل اختالف‬ ‫مــردی بــا یکــی از بســتگان خــود بــر ســر میراثــی اختالف داشــت و کارشــان‬ ‫بــه جــدال کشــید‪ُ .‬م َف َّضــل (از یــاران امــام صــادق) کــه از انجــا می گذشــت‪،‬‬ ‫متوجــه درگیــری شــد و ان دو را بــه خانــه خــود بــرد و بــا دادن چهارصــد‬ ‫درهــم‪ ،‬میــان ان دو مصالحــه برقــرار کــرد و درهم هــا را خــودش پرداخــت‬ ‫و اختــاف حــل شــد‪ .‬انــگاه بــه انــان گفــت‪ :‬بدانیــد پولــی کــه بــرای حــل‬ ‫اختالفتــان پرداختــم‪ ،‬از ا ِن خــودم نبــود و از امــوال امــام صــادق (ع) بــود‪ .‬ان‬ ‫حضــرت بــه مــن فرمــان داده اســت هــر جــا دو نفــر از شــیعیان اختــاف‬ ‫داشــتند‪ ،‬بــا مــال ان بزرگــوار بیــن ان هــا صلــح برقــرار کنــم‪.‬‬ ‫خدمت به پدر و مادر‬ ‫شــخصی نــزد امــام جعفــر صــادق (ع) امــد و گفــت‪ :‬یابن رســول ّ‬ ‫ الل! پــدرم‬ ‫پیــر و ضعیــف شــده اســت‪ ،‬به طــوری کــه هماننــد بچــه کوچــک‪ ،‬بایــد در‬ ‫خدمــت او باشــم‪ .‬حضــرت فرمــود‪« :‬چنانچه توان داشــته باشــی‪ ،‬بایــد این کار‬ ‫را ادامــه دهــی‪ .‬بایــد بــا کمــال مالطفــت و مهربانــی برایــش لقمه بگیــری و در‬ ‫دهانــش بگــذاری‪ .‬انجــام ایــن امــور‪ ،‬در فــردای قیامــت‪ ،‬راه ورود به بهشــت را‬ ‫برایــت اســان می گردانــد»‪.‬‬ ‫تسلیم در برابر خدا‬ ‫یکــی از یــاران امــام صــادق (ع) می گویــد‪ :‬بــرای عیــادت از فرزنــد بیمــار‬ ‫امــام‪ ،‬بــه منــزل ایشــان رفتــه بــودم‪ .‬حضــرت را جلــوی منــزل دیــدار کــردم‬ ‫کــه افســرده و محــزون بــود‪ .‬حــا ِل کــودک را جویــا شــدم‪ ،‬فرمــود‪« :‬بــه خــدا‬ ‫ســوگند‪ ،‬او رفتنــی اســت»‪ .‬انــگاه داخــل منــزل شــد و پــس از مدتــی بیــرون‬ ‫امــد‪ ،‬درحالی کــه اندوهــش تســکین یافتــه بــود‪ .‬مــن امیــدوار و خوشــحال‬ ‫شــدم و گمــان کــردم بیمــار‪ ،‬بهبــود یافتــه اســت‪ .‬بــار دیگــر از حــال کــودک‬ ‫پرســیدم‪ .‬فرمــود‪« :‬از دنیــا رفــت»‪ .‬بــا شــگفتی گفتــم‪ :‬فدایــت شــوم هنگامــی‬ ‫کــه زنــده بــود‪ ،‬غمگیــن و افســرده بودیــد و اکنــون کــه فــوت کــرده اســت‪،‬‬ ‫اندوهگیــن نیســتید؟ فرمــود‪« :‬مــا خاندانی هســتیم که پیــش از مصیبــت اظهار‬ ‫نگرانــی می کنیــم؛ ولــی چــون قضــای الهــی وقــوع یابــد‪ ،‬راضــی بــه رضــای‬ ‫خــدا و تســلیم امــر او هســتیم»‪.‬‬ ‫معجـزه هایـی از زنـدگی پیشــوای شــشم‬ ‫سوءقصد نافرجام‬ ‫شــبی منصــور عباســی‪ ،‬وزیــرش را خوانــد و گفــت‪ :‬جعفــر صــادق را‬ ‫نــزد مــن بیــاور تــا او را بکشــم‪ .‬وزیــر می گویــد‪ :‬رفتــم و امــام صــادق‬ ‫(ع) را درحــال نمــاز دیــدم‪ .‬پــس از پایــان نمــاز‪ ،‬بــا حضــرت نــزد‬ ‫منصــور امدیــم‪ .‬منصــور بــه نوکرانــش دســتور داده بــود هــرگاه دیدیــد‬ ‫مــن کاله از ســر برداشــتم‪ ،‬جعفربن محمــد را بکشــید‪.‬‬ ‫وقتــی مــا وارد شــدیم‪ ،‬منصــور تــا دم درب بــه اســتقبال امــام صــادق‬ ‫(ع) امــد؛ ســپس حضــرت را در بــاالی مجلــس نشــاند و خــود‬ ‫روبــروی ایشــان‪ ،‬دست به ســینه خــم شــد و گفــت‪ :‬ای پســر پیامبــر!‬ ‫حاجــت خــود را از مــن بخــواه‪ .‬حضــرت فرمــود‪« :‬حاجــت مــن ایــن‬ ‫اســت کــه از مــن دســت بــرداری و مــرا بــه اختیــار خــودم بگــذاری‬ ‫کــه مــن بــه عبــادت بــا خدایــم بپــردازم»‪ .‬منصــور گفــت‪ :‬خواســت تو‬ ‫بــراورده اســت‪.‬‬ ‫حضــرت برگشــت و منصــور در هــراس عجیبــی بــود و ســپس بــه‬ ‫خــواب رفــت‪ .‬وقتــی بیــدار شــد‪ ،‬پرســیدم‪ :‬چــه اتفاقــی افتــاد؟ گفــت‪:‬‬ ‫وقتــی جعفــر صــادق بــه خانـه ام وارد شــد‪ ،‬اژدهــای بزرگــی دیــدم کــه‬ ‫دهــان بــاز کــرده بــود و یــک طــرف دهانــش بــر پاییــن تخــت و طرف‬ ‫دیگــرش بــر بــاالی ان بــود و می گفــت‪ :‬اگــر ازاری بــه او برســانی‪ ،‬تــو‬ ‫را همــراه تختــت می بلعــم‪.‬‬ ‫میوه دادن درخت خشکیده‬ ‫گروهــی نقــل کرده انــد در راه مکــه همــراه امــام صــادق (ع) بودیــم و‬ ‫زیــر نخــل خشــکیده ای منــزل کردیــم‪ .‬حضــرت لب هایــش حرکــت‬ ‫می کــرد و دعایــی می خوانــد کــه مــا متوجــه نمی شــدیم؛ ســپس‬ ‫امــام بــه نخــل توجــه کــرد و فرمــود‪« :‬ای درخــت! از انچــه خــدا در‬ ‫تــو نهــاده اســت‪ ،‬بــر مــا اطعــام کــن»‪ .‬پــس از دعــای حضــرت‪ ،‬نخــل‬ ‫خشــکیده‪ ،‬ســبز و پرخرمــا شــد و حضــرت مــا را دعــوت کــرد و‬ ‫فرمــود‪« :‬بــه نــام خــدا از ان بخوریــد» و مــا از خرمایــی خوردیــم که در‬ ‫عمرمــان ماننــد ان نخــورده بودیــم‪.‬‬ ‫انجــا عربــی بــود کــه گفــت‪ :‬ایــن ِســحر اســت‪ .‬حضــرت فرمــود‪« :‬مــا‬ ‫وارث پیامبــران هســتیم‪ .‬دعــا می کنیــم و خــدا دعــای مــا را مســتجاب‬ ‫می کنــد‪ .‬اگــر بخواهــی و دعــا کنــم‪ ،‬تــو مســخ می شــوی»‪ .‬مــرد عــرب‬ ‫کــه بــه اعجــاز امــام بــاور نداشــت بــا تمســخر گفــت‪ :‬ان را از خــدا‬ ‫بخــواه‪ .‬حضــرت دعــا کــرد و مــرد عــرب بــه ســگ تبدیــل شــد‪ .‬پــس‬ ‫چــون بــا ان حــال نــزد خانــواده اش رفــت‪ ،‬او را زدنــد و از خــود‬ ‫راندنــد‪ .‬پــس ان ســگ به ســوی حضــرت برگشــت‪ ،‬درحالی کــه‬ ‫اشــک از چشــمانش ســرازیر بــود‪ .‬حضــرت هــم بــر او رحــم اورد و‬ ‫دعــا کــرد و ان مــرد بــه حــال اول بازگشــت‪.‬‬ ‫شفا یافتن به دعای امام‬ ‫عمــار ســه فرزنــد بــه نام هــای «اســحاق»‪« ،‬اســماعیل» و «یونــس»‬ ‫داشــت‪ .‬ان هــا نقــل کرده انــد کــه «یونــس» بــه مــرض بــدی مبتــا‬ ‫شــده بــود‪ .‬بــه محضــر امــام صــادق (ع) رفتیــم و امــام بــا مشــاهده‬ ‫وضــع یونــس‪ ،‬دو رکعــت نمــاز خوانــد و خــدا را حمــد کــرد و بــر نبی‬ ‫اکــرم (ص) درود فرســتاد و ذکرهایــی بــر زبــان جــاری ســاخت و از‬ ‫خداونــد چنیــن خواســت‪« :‬واصــرف عنــه شــر الدنیــا واالخــره واصرف‬ ‫عنــه مــا بــه فقــد غاظنــی ذلــک واحزننــی»؛ «شــر دینــا و اخــرت را از‬ ‫او دور نمــا و ایــن مــرض را از او بــر طــرف ســاز کــه عارضــه او مــرا‬ ‫ناراحــت و غمگیــن کــرده اســت»‪.‬‬ ‫ان ســه نفــر نقــل می کننــد کــه بــه خــدا قســم از شــهر خــارج نشــده‬ ‫بودیــم کــه بیمــاری او برطــرف شــد و شــفا یافــت‪.‬‬ ‫وصایای امیرالمومنین(ع) به امام حسن مجتبی (ع)‬ ‫برادرت و رفیق برادروارت‪:‬‬ ‫اگر از تو گسست‪ ،‬تو پا بر نفس خویش بگذار و قدم در مسیر مهر و اشتی بردار‬ ‫و اگر پای از تو برید و دست از تو کشید‪ ،‬تو دست لطف به سویش دراز کن و پا بر‬ ‫دوام انس و رفاقت بفشار‬ ‫و اگر بر تو تنگ گرفت‪ ،‬تو استین بخشش گشاده دار‬ ‫و اگر از تو دوری گزید‪ ،‬تو به او نزدیک شو‬ ‫و اگر بر تو سخت گرفت‪ ،‬تو با او مدارا کن‬ ‫و اگر خطا کرد‪ ،‬تو عذرش بپذیر تا انجا که انگار تو بنده اویی و او ولی نعمت توست‬ ‫و مباد انجا که جای این رفتار نیست و برای ان که الیق این کردار نیست‪ ،‬چنین عمل‬ ‫کنی‪.‬‬ ‫سالم زندگی‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪9‬‬ ‫شادانه‬ ‫جیمز گروور تربر‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪10‬‬ ‫جیمــز گــروور تربــر (دســامبر‬ ‫‪–1894‬نوامبــر ‪ )1961‬از چهره های‬ ‫برجســته و قابل مطالعــه ادبیــات‬ ‫معاصــر امریــکا اســت‪ .‬او را بعــد‬ ‫از مــارک توایــن‪ ،‬بزرگ تریــن‬ ‫طنزنویــس امریکایی شــناخته اند‪.‬‬ ‫در اثــار تربــر غمــی جریــان‬ ‫دارد کــه مســخره بــودن داســتان ها را تعدیــل‬ ‫می کنــد‪ .‬شــخصیت هایش‪ ،‬موجــودات‬ ‫وحشـت زده و متعجبــی هســتند کــه بــا ثباتــی‬ ‫منطقــی طرح هــای زندگی هــای بی منطقــی را‬ ‫دنبــال می کننــد‪ .‬در اثــار تربــر‪ ،‬خــط تقســیم‬ ‫بیــن طنــز و تــراژدی خــط بســیار نازکــی‬ ‫اســت‪ .‬خــودش می گویــد نوشــته هایش‬ ‫بیشــتر فکاهــی هســتند؛ امــا چنــد داســتان‬ ‫تاثــراور هــم بــا ان هــا درامیختــه اســت‪.‬‬ ‫در بســیاری از اثــارش عقده هــای اجتماعــی‬ ‫و عیــوب انســانی را بــا لطــف و ظرافــت‬ ‫بــه زبانــی عامیانــه و درعین حــال شــاعرانه‬ ‫پرورانــده اســت‪.‬‬ ‫جیمــز تربــر در ‪8‬دســامبر‪ 1894‬در کلمبیــا‬ ‫(اوهایــو) متولــد شــد و در انجــا اتفاقــات‬ ‫وحشــتناکی برایــش رخ داد‪ .‬تــا هفــت ســالگی‬ ‫قــادر بــه هضــم غــذا نبــود؛ ولــی قــدش بــه ‪6‬‬ ‫فــوت و ‪ 1.5‬اینــچ رشــد کــرد و وزنــش بــه‬ ‫‪ 144‬پونــد رســید و کامــا مجهــز بــه لبــاس‬ ‫زمســتانی بــود‪ .‬از ‪ 10‬ســالگی نوشــتن را اغــاز‬ ‫کــرد و از ‪ 14‬ســالگی نقاشــی می کــرد‪.‬‬ ‫بــه قــول یکــی از منتقــدان ادبــی‪ ،‬گفته هــای‬ ‫تربــر فقــط نیمــی از تمــاس و برخــورد بــا او را‬ ‫ایجــاد می کنــد‪ .‬دقــت و ظرافــت مالیخولیایــی‬ ‫کــه در طرح هــا و نقاشــی هایش وجــود دارد‬ ‫بــر لطیفه گویی هایــش صحــه می گــذارد‪.‬‬ ‫مگس نیمه دانا!‬ ‫گفتم‪ ...‬گفت!‬ ‫درِ شادی چو بگشایی به لبخند‬ ‫کنی اندوه و غم را جمله در بند‬ ‫مشو غافل ز رمز و راز شادی‬ ‫که این نعمت به تو داده خداوند‬ ‫***‬ ‫رسید ایام شوق و شادمانی‬ ‫چو خوش باشد چنین وقت و زمانی‬ ‫بنوش از اب شادی ها و جرعه‬ ‫که باشد همچو اب زندگانی‬ ‫***‬ ‫تبسم زنگ غم از دل زداید‬ ‫غم دیرینه از دل ها رباید‬ ‫به لبخندی بکن ما را تو مهمان‬ ‫لب بی خنده در عالم نشاید‬ ‫***‬ ‫الهی ای عزیزان شاد باشید‬ ‫ز بند غصه ها ازاد باشید‬ ‫عبوسی از شما باشد فراری‬ ‫همیشه خنده رو دلشاد باشید‬ ‫«سهراب اسدی»‬ ‫گفتم‪ :‬این همه گل «میخک» برای چی خریدی؟‬ ‫گفت‪ :‬اخه تازگی پسرم نجار شده‪.‬‬ ‫***‬ ‫گفتم‪ :‬هر چیزی به فصل خودش‪ .‬تو زمستون‬ ‫این همه هندونه برای چی خریدی؟‬ ‫گفت‪ :‬اینا رو نخریدم‪ ،‬دوستام زیر بغلم گذاشتند‪.‬‬ ‫***‬ ‫گفتم‪ :‬چرا دندونات این جوری به هم می خوره؟‬ ‫گفت‪ :‬از سرماست‪ ،‬اخه دندونای کرسی ام خرابه‪.‬‬ ‫***‬ ‫گفتم‪ :‬با حسن قطع رابطه کردم‪.‬‬ ‫گفت‪ :‬چرا؟ حسن که پسر خوبیه‪.‬‬ ‫گفتم‪ :‬اخه تازگی ها خیلی دهن بین شده‪.‬‬ ‫گفت‪ :‬نه بابا! از کی تا حاال؟‬ ‫گفتم‪ :‬از وقتی که تو دندونپزشکی کار می کنه‪.‬‬ ‫***‬ ‫گفتم‪ :‬پس انگشتای دستات کو؟‬ ‫گفت‪ :‬اونا رو خوردم‪ .‬اخه مدتیه به خودخوری‬ ‫مبتال شدم‪.‬‬ ‫***‬ ‫گفتم‪ :‬تو چرا تو خواب حرف می زدی؟‬ ‫گفت‪ :‬به بیداری که زنم فرصت به من نمی ده‪.‬‬ ‫«سهراب اسدی»‬ ‫تو تومور جون منی ‪ /‬سرطان خون منی‬ ‫منبع‪ :‬شیرین بیان‬ ‫تو امبولیِ خونمی‪ /‬تو همیشه تو جونمی‬ ‫عنکبــوت بزرگــی در خانــه کهنه ســازی‪ ،‬تــار زیبایــی بــرای شــکار مگــس تنیــد‪ .‬هــر بــار‬ ‫کــه مگســی بــر تــارش فــرود می امــد و گرفتــار می شــد عنکبــوت ان را می بلعیــد تــا‬ ‫مگســان دیگــر کــه از ان حوالــی عبــور می کردنــد تصــور کننــد تــار عنکبــوت مــکان امنــی‬ ‫بــرای اســتراحت اســت‪ .‬روزی مگــس نیمه دانایــی‪ِ ،‬وز ِوزکنــان بــاالی تــار عنکبــوت پــرواز‬ ‫می کــرد و ان قــدر بــرای فــرود امــدن مســامحه کــرد کــه عنکبــوت ظاهــر شــد و گفــت‪:‬‬ ‫«بفرمــا»‪ ،‬امــا مگــس کــه از او خیلــی باهوش تــر بــود گفــت‪« :‬مــن هرگــز در جایــی کــه‬ ‫مگــس دیگــری نیســت فــرود نمی ایــم و در منــزل تــو مگــس نمی بینــم»‪.‬‬ ‫مگــس پروازکنــان رفــت تــا بــه جایــی رســید کــه مگســان زیــادی گــرد امــده بودنــد‪.‬‬ ‫می خواســت بنشــیند کــه زنبــوری گفــت‪« :‬دســت نگهــدار نــادان‪ ،‬ایــن مگس گیــر اســت‪.‬‬ ‫همــه ایــن مگس هــا بــه دام افتاده انــد»‪ .‬مگــس گفــت‪« :‬مزخــرف نگــو همــه این هــا‬ ‫مشــغول رقص انــد»‪.‬‬ ‫این را گفت و نشست و با دیگر مگسان در انجا زمین گیر شد‪.‬‬ ‫نتیجه اخالقی‪ :‬امنیت در کمیت نیست‪ ،‬در هیچ چیز دیگر هم نیست‪.‬‬ ‫جواب سیتی ام تویی‪ /‬تست بیوپسی ام تویی‬ ‫عزیز من تو استرس‪ /‬بیا به داد من برس‬ ‫که پاستور و کخ منی‪ /‬علم تناسخ منی‬ ‫که ویل دورانت من تویی‪ /‬اکسپکتورانت من تویی‬ ‫پیروکسی کام من می شی‪ /‬دیوید بکهام من می شی‬ ‫امی تریپتیلین من‪ /‬دوای بغض و کین من‬ ‫سالمبوتامول من بیا‪ /‬رو دوش و کول من بیا‬ ‫استیمینوفن کدئین‪ /‬البته که نه ساخت چین‬ ‫عزیز من تو استرس‪ /‬بیا به داد من برس‬ ‫«نادر ختایی»‬ ‫گرداوری‪ :‬یونس درونگی‬ ‫از نوشخند گرم تو افاق تازه گشت‬ ‫صبح بهار این لب خندان نداشته است‬ ‫رهی معیری‬ ‫دلم به تق تق نامهربان در خوش نیست‬ ‫که هر کسی به در خانه کوفت کاری داشت‬ ‫زن در اینه هم پشت کرده است به من‬ ‫چطور می شود از غیر انتظاری داشت؟‬ ‫فرزانه میرزاخانی‬ ‫هر زمان از عشق پرسیدند‪ ،‬گفتم اه‪ ،‬عشق‪...‬‬ ‫خاطرات بی شماری پشت این افسوس بود‬ ‫سجاد سامانی‬ ‫صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم‬ ‫یا راه نمی دانی یا نامه نمی خوانی‬ ‫مولوی‬ ‫چو رنج بوده فقط سهمم از جهان شما‬ ‫خوشا به کنج اتاقم‪ ،‬خوشا جهان خودم‬ ‫سجاد رشیدی پور‬ ‫عاشقانه ها‬ ‫دل عزیز! که سرگرم کشتنم هستی‬ ‫چه کرده ام که تو این قدر دشمنی با من؟!‬ ‫مهدی فرجی‬ ‫دل از سیاست اهل ریا بکن‪ ،‬خود باش‬ ‫هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست‬ ‫فاضل نظری‬ ‫نه رخ زِ کعبه نه از دِیر می نمایى تو‬ ‫به هیچ جاى نمی یابمت‪ ،‬کجایى تو؟‬ ‫طالب املی‬ ‫تنها دلیل شادی این روزهای من‬ ‫رسمش نبود اشک مرا دربیاوری‬ ‫بهزاد نجفی‬ ‫شب است و خاطره ای می خزد به بستر من‬ ‫تو نیستی و خیا ِل تو را به بر دارم‬ ‫حسین منزوی‬ ‫معنی یک بیت بودیم از طریق اتحاد‬ ‫چون دو مصرع گرچه در ظاهر جدا بودیم ما‬ ‫صائب تبریزی‬ ‫به خوبان تا وفا کردم جفا دیدم‪ ،‬بحمدهلل‬ ‫که تقریب جفای خوب رویان شد وفای من‬ ‫هاللی جغتایی‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫هوای روی تو دارم‪ ،‬نمی گذارندم‬ ‫مگر به کوی تو این ابرها ببارندم‬ ‫سایه‬ ‫‪11‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪12‬‬ ‫کسالی‪.‬‬ ‫خش‬ ‫کند باغبان در ی شود‪.‬‬ ‫دم‬ ‫ی ‬ ‫و خالکوبی م رفروش کسا می برم‪.‬‬ ‫از‬ ‫ط‬ ‫خودم ن‬ ‫ع‬ ‫عکس گل به ب می اید‪ ،‬بازار … را با‬ ‫تو‬ ‫ید‬ ‫وقتی بوی ع ران پا و دس رد‪ ،‬اَره‪.‬‬ ‫ی گرفتم‪.‬‬ ‫ک‬ ‫س‬ ‫ه‬ ‫قرار م‬ ‫در اجالس را از دنیا کوتا دوربین‬ ‫قابل‬ ‫جار‬ ‫می کند‪.‬‬ ‫دست ن چشم امدن‪ ،‬م طه برپا‬ ‫می ایم‪.‬‬ ‫ه را نق‬ ‫رای به‬ ‫پیر‪.‬‬ ‫ب س ختم جمل ن‪ ،‬به چشم ن رد‪ ،‬فضانورد د گربه‪.‬‬ ‫را‬ ‫جل‬ ‫ک‬ ‫ک خور‬ ‫ام شد‪.‬‬ ‫زود تم‬ ‫م ایینه نگاه دیگ زیرزمین ترک س‪ ،‬کت‬ ‫عمرش‬ ‫ه در قف‬ ‫د‬ ‫در را به مقص ی پرند‬ ‫‪ ،‬باتری‬ ‫اده بود‬ ‫زمین یات ازادساز وا شدم‪.‬‬ ‫زنش افت‬ ‫شست‪.‬‬ ‫در عمل‬ ‫به ه‬ ‫‪.‬‬ ‫ن‬ ‫ت‬ ‫دا‬ ‫گری ن‬ ‫پای برج سر زندگی اش دس ی چشد‪ ،‬نمک خص دی‬ ‫را نم‬ ‫در‬ ‫پلک ش‬ ‫ل‬ ‫ردی که کنتر عم شیرینی د‪ ،‬روی‬ ‫م‬ ‫ط‬ ‫و‬ ‫‪.‬‬ ‫ت‬ ‫ب‬ ‫ش‬ ‫ده‬ ‫س‬ ‫ت داد‪.‬‬ ‫در زندگی ا چشمانم پری ه بیمارستان ا را از دس‬ ‫ی که از‬ ‫خالی‪ ،‬ب‬ ‫سرش‬ ‫خواب مید قبرستان ی سرهنگ‪ ،‬د‪ ،‬برق‪.‬‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ گذار‬ ‫چشم هم پاشید وق خته نم‬ ‫ی می کرد‪.‬‬ ‫و‬ ‫ز‬ ‫هنگ ا‬ ‫پ د لس‬ ‫دت‬ ‫د‪.‬‬ ‫می زد‪.‬‬ ‫ا به خانه الم ی تقویم حسا به جانش افتاش بیرون‬ ‫شهای‬ ‫پ مان به ماه ها ا پیچ گوشتی گو ‬ ‫ز از‬ ‫د‪ ،‬ب‬ ‫اس‬ ‫ش پیچ خور ر باز بود‪ ،‬سو پژمرد‪.‬‬ ‫ی‬ ‫ی بود‪،‬‬ ‫ا‬ ‫ع‬ ‫ا‬ ‫ش‬ ‫پ ه خیال‬ ‫ش ناراض‬ ‫ر است‪.‬‬ ‫د‬ ‫ف‬ ‫س‬ ‫پنجر از پیون‬ ‫می شد‪.‬‬ ‫ز خیال‬ ‫ده لوح‪.‬‬ ‫ی که‬ ‫ر‬ ‫غ‬ ‫را‬ ‫شید سا‬ ‫ال‬ ‫گل س خراب‪ ،‬پ د‪ ،‬ری ههایش ل می نو‬ ‫وبو‬ ‫ر‬ ‫ک‬ ‫ات ن را چاق می ک دن خونش‪ ،‬ال خوابم‪.‬‬ ‫ ‬ ‫ی‬ ‫ر‬ ‫قلیا‬ ‫ک‬ ‫م‬ ‫وب‬ ‫ونی‬ ‫زیر راه‪.‬‬ ‫برای ضدعف ردای بهتر‪ ،‬خ ی کند‪ ،‬و‬ ‫نف‬ ‫ی گیرند‪.‬‬ ‫م‬ ‫د‪.‬‬ ‫برای داشت س را هراه به تن ت جوگیر شو درس م‬ ‫ن بیشتر‬ ‫ س‬ ‫ا‬ ‫یتوان معل مشا‬ ‫همیشه لب گیر‪ ،‬نم‬ ‫ن‬ ‫ ‬ ‫شته را‪.‬‬ ‫ت‬ ‫مار زمی‬ ‫اشتباها‬ ‫ن بین‪.‬‬ ‫ن گذ‬ ‫بی‬ ‫ز‬ ‫انش اموزان ا در مقابل ده دم های از جا دارات‪.‬‬ ‫د‬ ‫ند در ا‬ ‫م‬ ‫نم ‬ ‫یکن ات می کنم‪ ،‬ا می دوان‬ ‫بددهنی ان مالق‬ ‫تی سر‬ ‫به راح‬ ‫گورست‬ ‫ن بماند‪.‬‬ ‫در ساده لوح را می کنم‪.‬‬ ‫د باران‪.‬‬ ‫ده‬ ‫ش روش‬ ‫ی‬ ‫می‬ ‫دون که‪ ،‬کاله بردار کشاورز به ا زندگی ا‬ ‫ده بود‪،‬‬ ‫با پن‬ ‫ا چراغ‬ ‫ش‬ ‫ذشت ت‬ ‫سر به هوا ق می گ‬ ‫زمان مثل بر عارفی»‬ ‫هدی م‬ ‫محمدم‬ ‫«‬ ‫خیانت‬ ‫ایــن ماجــرا‪ ،‬داســتان کتــاب «کافــکا و عروســک‬ ‫مســافر» اســت‪.‬‬ ‫اینکــه مــردی ماننــد کافــکا ســه هفتــه از روزهای‬ ‫ســخت عمــرش را صــرف شــاد کــردن دل‬ ‫کودکــی کنــد و نامه هــا را –بــه گفتــه همســرش‬ ‫دورا– بــا دقتــی حتــی بیشــتر از کتاب هــا و‬ ‫داســتان هایش بنویســد؛ واقعــا تاثیرگــذار اســت‪.‬‬ ‫دختر بعد از پایان نامه ها می پرسد‪:‬‬ ‫«چرا عروسکم برای شما نامه نوشته؟»‬ ‫کافــکا خــودش را بــرای پاســخ دادن بــه ان اماده‬ ‫کــرده بود‪.‬‬ ‫پس بی هیچ تردیدی گفت‪:‬‬ ‫«چون من نامه رسان عروسک ها هستم»‪.‬‬ ‫«مه سا رهنما»‬ ‫داستان کوتاه‬ ‫«معصومه محبی»‬ ‫یــک روز کافــکا‪ ،‬در حــال قــدم زدن در پــارک‪،‬‬ ‫چشــمش بــه دختربچ ـه ای می افتــد کــه داشــت‬ ‫گریــه می کــرد‪.‬‬ ‫کافــکا جلــو م ـی رود و علــت گریــه دختــرک را‬ ‫جویــا می شــود‪.‬‬ ‫دختــرک همان طــور کــه گریــه می کــرد پاســخ‬ ‫می دهــد‪:‬‬ ‫«عروسکم گم شده»!‬ ‫کافکا با حالتی کالفه پاسخ می دهد‪:‬‬ ‫«امــان از ایــن حــواس پــرت! گــم نشــده! رفتــه‬ ‫مســافرت»‪.‬‬ ‫دختــرک دســت از گریــه می کشــد و بهــت زده‬ ‫می پرســد‪« :‬از کجــا می دونــی»؟‬ ‫کافکا هم می گوید‪:‬‬ ‫«برات نامه نوشته و اون نامه پیش منه»‪.‬‬ ‫دختــرک ذوق زده از او می پرســد کــه ایــا ان‬ ‫نامــه را همــراه خــودش دارد یــا نــه کــه کافــکا‬ ‫می گویــد‪:‬‬ ‫«نــه‪ ،‬تــو خونــه ســت‪ .‬فــردا همین جــا بــاش تــا‬ ‫بــرات بیارمــش»‪.‬‬ ‫کافــکا ســریعا بــه خانــه اش بازمی گــردد و‬ ‫مشــغول نوشــتن ِ نامــه می شــود‪.‬‬ ‫چنــان بــا دقــت کــه انــگار در حــال نوشــتن‬ ‫کتابــی مهــم اســت!‬ ‫و ایــن نامه نویســی از زبــان عروســک را بــه‬ ‫مــدت ســه هفتــه ادامــه می دهــد و دختــرک در‬ ‫تمــام ایــن مــدت فکــر می کــرده ان نامه هــا بــه‬ ‫راســتی نوشــته عروســکش هســتند‪.‬‬ ‫و در نهایــت کافــکا داســتا ِن نامه هــا را بــا ایــن‬ ‫بهانــه عروســک کــه‪:‬‬ ‫«دارم عروسی می کنم» به پایان می رساند‪.‬‬ ‫دو ماهــی دیگــر هــم مردنــد‪ .‬یکــی قرمــز‪ ،‬یکــی‬ ‫ســیاه‪ .‬تــا شــده بودنــد روی اب‪ .‬تصویــری‬ ‫نازیبــا از مرگــی نازیبــا‪ .‬خواســتم اب حــوض‬ ‫کوچکشــان را عــوض کنــم‪ .‬دلــم بــه لمــس‬ ‫مرده ماهی هــا راضــی نشــد‪ .‬وســواس هــر روز‬ ‫بیشــتر توانــم را می گرفــت‪ .‬در ذهنــم فرمانروایــی‬ ‫می کــرد‪ .‬حافظــه بویایــی ام بــوی ماهــی مــرده‬ ‫را تجســم کــرد و حالــم را گرفــت‪ .‬دســتم را‬ ‫درون کیســه ای پیچیــدم و مــرگ را گرفتــم در‬ ‫مشــت‪ .‬دوبــار‪ ،‬هــر بــار پنــج ثانیــه‪ .‬فکــر کــردم‬ ‫بــه مســری بــودن مــرگ ماهی هــا‪ ،‬بــه فاصلــه‬ ‫ناچیــز مــرگ بــا دســتی کــه در کیســه پالســتیکی‬ ‫نفــس نمی کشــید‪ .‬فکــر کــردم و اجســاد را بــدون‬ ‫تشــریفات در ســطل زبالــه دفــن کــردم‪ .‬در گــور‬ ‫دســته جمعی زباله هــا‪ ،‬میــان بقایــای مثله شــده‬ ‫حیــات‪.‬‬ ‫ظــرف دیگــری می خواســتم‪ ،‬خانــه ای موقــت‬ ‫بــرای زندگــی موقــت‪ .‬کاســه ها و پیاله هــا بــا‬ ‫نظــم و ترتیــب‪ ،‬پشــت درب هــای بســته کابینــت‬ ‫نشســته بودنــد‪ .‬نگاهــم چرخیــد بیــن لعاب هــای‬ ‫ابــی و ســفید‪ .‬دوبــاره بــوی ماهــی مــرده بلنــد‬ ‫شــد از حافظـه ام‪ .‬تحریــک حلــق و تلقیــن تهــوع‪.‬‬ ‫بــا دســت چــپ راه بینـی ام مســدود شــد‪ .‬مغــزم‬ ‫تظاهــر می کــرد مســیر رایحــه مــرگ بــه گذشــته‬ ‫نمی رســد‪ .‬بــا دســت راســت کاســه گلســرخی‬ ‫را بلعیــدم و زیــر شــیر گرفتــم‪ .‬حباب هــا بــه‬ ‫ســرعت تکیــه کردنــد بــه دیواره هــا‪ .‬مغــزم‬ ‫بــه لمــس بازمانــدگان بــا کیســه قبلــی‪ ،‬دســتم‬ ‫راضــی نبــود بــه اغــوش گرفتــن زنده ماهی هــا‪.‬‬ ‫به ناچــار زندگــی را گرفتــم در مشــت‪ .‬دوبــار و‬ ‫هربــار پنــج ثانیــه‪ .‬تقــا می کــرد بــا اینکــه کیســه‬ ‫را تعویــض کــرده بــودم‪ .‬تــاب نرمــای مشــتم را‬ ‫نداشــت‪ .‬فکــر کــردم بــه ســرایت مرگ از دســت‬ ‫راســتم بــه حــوض گل ســرخ‪ ،‬فکــر کــردم بــه‬ ‫زندگــی کــه خان ـه ای اجاره ای ســت‪ ،‬فکــر کــردم‬ ‫و دو ماهــی قرمــز از بنــدم ازاد شــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫چنــد شــبی اســت کــه می بینــم بابــا موقــع‬ ‫خــواب گوشــی ســاده نوکیایــش را در دســت‬ ‫می گیــرد و تــق تــق چیــزی تایــپ می کنــد‪.‬‬ ‫به او مشکوک شده ام‪.‬‬ ‫نکند به مامان خیانت کرده و‪...‬‬ ‫خــب ایــن روزهــا ان قــدر از ایــن و ان‬ ‫داســتان ها و ماجراهــای بی وفایــی و خیانــت‬ ‫می شــنوم کــه هــر ان منتظــرم کســی خیانــت‬ ‫کنــد بــه مــن‪ ،‬بــه خانــواده و امشــب تصمیــم‬ ‫گرفتــم هــر طــور شــده بــه بهانـه ای تــوی حــال‬ ‫بخوابــم؛ جــوری کــه بــه صفحــه گوشــی بابــا‬ ‫تســلط داشــته باشــم‪.‬‬ ‫«امشب خیلی هوا گرمه‪»...‬‬ ‫همیــن یــک جملــه کافــی بــود تــا پتــو و‬ ‫بالشــت را بزنــم زیــر بغلــم و بیــاورم تــوی‬ ‫حــال‪ ،‬درســت بــاالی ســر بابــا‪.‬‬ ‫مامــان و مادربــزرگ تــوی اتــاق خواب انــد و‬ ‫مــن هــم دراز کشــیدم تــوی رختخــواب‪.‬‬ ‫بابــا کلیــد را تــوی در می چرخانــد و بالخــره‬ ‫از ســرکار برمی گــردد‪.‬‬ ‫چنــد شــبی هــم می شــود کــه شــب ها دیرتــر‬ ‫از همیشــه برمی گــردد‪.‬‬ ‫دســت و صورتــش را می شــورد و لبــاس‬ ‫راحتــی می پوشــد‪.‬‬ ‫فقــط کاش جــای بالشــتش را عــوض نکنــد کــه‬ ‫دیــد کافــی داشــته باشــم‪.‬‬ ‫دراز می کشــد تــوی جایــش‪ .‬چنــد دقیقــه ای‬ ‫نگذشــته کــه دوبــاره بلنــد می شــود‪ .‬عینکــش را‬ ‫پیــدا می کنــد و بــاز م ـی رود تــوی رختخــواب‪.‬‬ ‫گوشــی را برمــی دارد و عینــک را می زنــد‪.‬‬ ‫چشــم هایم را تنــگ می کنــم کــه بهتــر ببینــم‪.‬‬ ‫خیلی دور است فاصله‪.‬‬ ‫خــودم را می زنــم بــه خــواب و غلتــی‬ ‫می زنــم؛ اخ و اوخــی هــم می کنــم کــه قضیــه‬ ‫طبیعی تــر باشــد‪ ،‬کــه انــگار خوابــم‪.‬‬ ‫حاال بهتر شد‪...‬‬ ‫بابــا ان قــدر حواســش بــه گوشــی اســت کــه‬ ‫اصــا نمی فهمــد مــن دارم بِروبِــر صفحــه‬ ‫گوشــی اش را نــگاه می کنــم‪.‬‬ ‫چشــم هایم را تنــگ می کنــم؛ حــاال خــوب‬ ‫می بینــم‪ ،‬بهتــر از هروقــت دیگــر‪.‬‬ ‫دوتــا قطــره اشــک تــوی چشــمم و غــم دنیــا‬ ‫روی دلــم جمــع شــده‪.‬‬ ‫تقصیر خودم است که فضولی کردم!‬ ‫برمی گــردم ســر جــای اولــم و پتــو را می کشــم‬ ‫روی سرم‪.‬‬ ‫هنــوز صفحــه گوشــی بابــا جلــوی چشــمم‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫بــا چــه دقتــی داشــت پــول گاز و اب و کرایــه‬ ‫ایــن مــاه مغــازه و قســط بانــک را جمــع‬ ‫مــی زد‪...‬‬ ‫تــازه می فهمــم چــرا شــب ها دیرتــر از‬ ‫همیشــه می ایــد!‬ ‫دوســت داشــتم می پریــدم پیشــانی اش را‬ ‫می بوســیدم‪.‬‬ ‫امشــب مــن خیانــت کــردم بــه خــودم و بــه‬ ‫پــدر‪.‬‬ ‫نامه‬ ‫ رسان عروسک ها دو ماهی‬ ‫ِ‬ ‫‪13‬‬ ‫به کتابخانه زیروبم خوش امدید‬ ‫پریساسادات خضرایی‬ ‫یکی بود‪ ،‬یکی نبود‪...‬‬ ‫در اولیــن مــاه از فصــل دل انگیــز تابســتان در کتابخانــه زیروبــم بــا شــما هســتیم تــا هماننــد دوران کودکــی‪ ،‬شــوق و شــور‬ ‫مطالعــه را بــه شــما بازگردانیــم‪ .‬بــرای تابســتان و روزهــای بلنــدش‪ ،‬بــرای خُ نــکای پنکــه در صــات ظهــر و ان لحظــه َکنــد ِن‬ ‫کفش هــا در پاشــویه حــوض‪ ،‬بــرای هندوانــه و بــوی خــوش پوشــال‪ ،‬بــرای قصه هــای مادربــزرگ در ش ـب های ت ـب دار‬ ‫تابســتان‪ ،‬بــرای کتاب هایــی کــه در قفس ـه های کتابخانه هــا خــاک می خورنــد؛ خــوب بخوانیــم و خــوب زندگــی کنیــم‪.‬‬ ‫خواهشمندیم هنگام خواندن این صفحات‪ ،‬تلفن همراهتان را در دورترین نقطه از خود قرار دهید‪.‬‬ ‫کتاب کودک‬ ‫کتاب های خواندنی‬ ‫عنوان‪ :‬دختری که رهایش کردی‬ ‫ کاران فریب خورده‬ ‫عنوان‪ :‬فریب‬ ‫ِ‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫نوشته‪ :‬فرناندو سورنتینو‬ ‫ترجمه‪ :‬سعید متین‬ ‫ایــن کتــاب‪ ،‬مجموعـه ای از چنــد داســتان بامــزه‬ ‫و شــیرین اســت کــه ریشــه در فرهنگ هــای‬ ‫مختلــف دارد‪ .‬نویســنده بــا روایــت‬ ‫طنزگونـه اش بــار دیگــری ان هــا را خلــق کــرده‬ ‫و شــخصیت های تــازه بــه قصه هــا افــزوده‬ ‫اســت؛ یــک کتــاب سراســر خنــده بــا فضایــی‬ ‫متفــاوت و جــذاب‪ .‬ملیســا بــا پیرمــردی اشــنا‬ ‫می شــود کــه بــا پدربــزرگ عجیب وغریبــش‬ ‫اشــنایی داشــته اســت‪ .‬ملیســا پدربزرگــش را‬ ‫ندیــده و دوســت دارد کــه بیشــتر بــا او اشــنا‬ ‫شــود‪ .‬پیرمــرد در ســه نامــه دنبــال هــم‪ ،‬ســه‬ ‫داســتان بــرای ملیســا تعریــف می کنــد تــا‬ ‫بیشــتر پدربزرگــش را بشناســد‪ .‬اصــا از کجــا‬ ‫معلــوم کــه ایــن قصه هــا راســت باشــند؟ بــه‬ ‫قــول قصه گــوی ســالخورده اصــا قصــه بــرای‬ ‫همیــن اســت؛ بــرای دروغ بافتــن! خوانــدن ایــن‬ ‫کتــاب بــرای کــودکان و نوجوانانــی کــه بیشــتر‬ ‫از ده ســال دارنــد توصیــه می شــود‪.‬‬ ‫عنوان‪ :‬سباستین‬ ‫نویسنده‪ :‬منصور ضابطیان‬ ‫«سباســتین» ســومین ســفرنامه منتشــر شــده‬ ‫منصــور ضابطیــان اســت‪ .‬ایــن کتــاب‪ ،‬در‬ ‫ادامــه رونــد سفرنامه نویســی او منتشــر شــده‬ ‫و روایتــی از ســفر نویســنده بــه کشــور کوبــا‬ ‫اســت کــه در بهــار ســال ‪ 1395‬انجــام شــده‬ ‫اســت‪ .‬ایــن کتــاب شــامل متــن ســفرنامه‬ ‫و تصاویــری اســت کــه او از ســفر بــه ســه‬ ‫شــهر هاوانــا‪ ،‬ترینیــداد و وینالــس تهیــه کــرده‬ ‫اســت‪ .‬ایــن کتــاب‪ ،‬برخــاف دو کتــاب قبــل‪،‬‬ ‫تنهــا اثــری اســت کــه نویســنده در ان تنهــا بــه‬ ‫یــک کشــور و مشــاهدات ان پرداختــه اســت‪.‬‬ ‫خوانــدن ایــن کتــاب‪ ،‬بــه سفرنامه دوســتان‬ ‫پیشــنهاد می شــود‪.‬‬ ‫اثر‪ :‬جوجو مویز‬ ‫جوجــو مویــز موضــوع اصلــی داســتان خــود را‬ ‫اشــغا ل فرانســه توســط نازی هــا و غــارت اشــیا‬ ‫هنــری فرانســه توســط ان هــا قــرار داده اســت‪.‬‬ ‫او در کتــاب «دختــری کــه رهایــش کــردی»‬ ‫بــه گونــه ای زیبــا و نواورانــه داســتان خــود‬ ‫را بــه صــورت مــوازی در دو زمــان متفــاوت‬ ‫بــا بــازه زمانــی ‪ ۱۰۰‬ســاله روایــت می کنــد‪.‬‬ ‫ایــن کتــاب‪ ،‬داســتانی دربــاره دو زن بــا برخــی‬ ‫ویژگی هــای مشــابه اســت کــه یکــی از ان هــا‬ ‫به نــام «ســوفی» در زمــان اشــغال فرانســه‬ ‫مجبــور اســت تــا از خانــواده اش در نبــود‬ ‫شــوهر در مقابــل نازی هــا محافظــت نمایــد‬ ‫و دیگــری بــه نــام «لیــو» اســت کــه در لنــدن‬ ‫زندگــی می کنــد‪ .‬شــوهر لیــو قبــل از فــوت‬ ‫بــه وی یــک تابلــو نقاشــی هدیــه می دهــد‬ ‫کــه نمایــی از یــک زن و مربــوط بــه یــک قــرن‬ ‫قبــل اســت و در جریــان جنــگ از فرانســه‬ ‫بــه انگلســتان منتقــل شــده اســت‪ .‬خوانــدن‬ ‫ایــن کتــاب بــه عالقه منــدان ادبیــات داســتانی‬ ‫پیشــنهاد می شــود‪.‬‬ ‫‪14‬‬ ‫چند سطر از چند کتاب‬ ‫دو حبــه قنــد‪ ،‬تــوی فنجــان گل گاوزبان نســترن‬ ‫می انــدازم‪ .‬قیافــه هاش ـم اقا‪ ،‬عطــار ســر کوچــه‬ ‫می ایــد جلــوی چشــمم‪ ،‬یــک تابلــوی مقوایــی‬ ‫فــرو کــرده تــوی گونــی گل گاوزبــان‪« ،‬بــرای‬ ‫رفــع دلتنگــی»؛ انــگار نمی دانــد دلتنگــی اســت‬ ‫کــه بــه دنیــا معنــا می دهــد‪ .‬چــه کســی گفتــه‬ ‫غــم بــد اســت؟ تمــام هنــر ایــن دنیــا زاییــده‬ ‫غــم اســت‪.‬‬ ‫عنوان کتاب‪ :‬دو کوچه باالتر‬ ‫نویسنده‪ :‬مریم سمیع زادگان‬ ‫مــا همیشــه بــا عشــق فریــب می خوریــم‪،‬‬ ‫زخمــی می شــویم و گاهــی غــم بــر وجودمــان‬ ‫چیــره می شــود؛ امــا بــاز هــم عشــق می ورزیــم‬ ‫و زمانــی کــه بــا مــرگ دســت وپنجه نــرم‬ ‫می کنیــم‪ ،‬بــه گذشــته نــگاه می کنیــم و بــه‬ ‫خودمــان می گوییــم‪ :‬مــن بارهــا زجــر کشــیدم‪،‬‬ ‫گاهــی اشــتباه کــردم؛ امــا همیشــه عشــق‬ ‫ورزیــدم‪.‬‬ ‫عنوان کتاب‪ :‬بیلی‬ ‫نویسنده‪ :‬انا گاوالدا‬ ‫امــا تــرک عادت هــای ایــن همــه ســال کار‬ ‫ســختی اســت‪ .‬بازنشســته ها بــدون اینکه ســاعت‬ ‫را کــوک کننــد‪ ،‬صبح هــا بیــدار می شــوند‪.‬‬ ‫دلشــان بــرای برنامــه روزانه شــان تنــگ می شــود‬ ‫و گاهــی‪ ،‬روز مثــل فضایــی خالــی و ســرد مقابــل‬ ‫چشم هایشــان کــش می ایــد‪.‬‬ ‫عنوان کتاب‪ :‬تارک دنیا موردنیاز است‬ ‫نویسنده‪ :‬میک جکسون‬ ‫گنجینه ادبی‬ ‫شبی در بیابان مکه پای رفتنم نماند‪ ،‬سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار‪.‬‬ ‫پای مسکین پیاده چند رود‬ ‫کز تحمل ستوه شد بُختی‬ ‫تا شود جسم فربهی الغر‬ ‫الغری مرده باشد از سختی‬ ‫گفت ای برادر حرم در پیش است و حرامی در پس‪ ،‬اگر رفتی بردی و گر خفتی مردی‪.‬‬ ‫خوش ست زیر مغیالن به ره بادیه خفت‬ ‫شب رحیل ولی ترک جان بباید گفت‬ ‫ماجراهای دوست غول من‬ ‫دنیای عجیب نویسنده ها‬ ‫پر فروش ها‬ ‫کتــاب «ملــت عشــق» عنــوان رمانــی پرفــروش از «الیــف شــافاک» نویســنده تــرک اســت کــه‬ ‫در ایــران بــا ترجمــه ارســان فصیحــی منتشــر شــده اســت‪« .‬ملــت عشــق»‪ ،‬داســتان دلدادگــی‬ ‫و رهایــی اســت‪ .‬داســتان زندگــی ارام و یکنواخــت زنــی در غــرب اســت کــه درگیــر‬ ‫اندیش ـه های عرفانــی شــرق می شــود‪« .‬الــا روبینشــتاین» چهــل ســاله در بیســت ســال اخیــر‬ ‫همــه زندگـی اش را بــا توجــه بــه زندگــی زناشــویی اش تنظیــم کــرده بــود‪ .‬تنهــا دلیــل و عاملــی‬ ‫کــه سمت وســوی زندگ ـی اش را تعییــن می کــرد خانــه و اســایش خانــواده اش بــود تــا اینکــه‬ ‫بعــد از بیســت ســال زندگــی مشــترک یــک روز صبــح خــود را از بنــد ایــن زندگــی ازاد کــرد‬ ‫و تــک و تنهــا بــه ســفری رفــت کــه پایانــی نامعلــوم دارد‪ .‬شــاید عشــق تنهــا دلیلــی بــود کــه‬ ‫«الــا» را از زندگــی ارام و تکــراری اش جــدا کــرد و در مســیری متالطــم قــرار داد‪.‬‬ ‫اگــر بــه امــار کتاب هــای پرفــروش ســال گذشــته نگاهــی بیندازیــم‪ ،‬متوجــه خواهیــم شــد کــه‬ ‫ملــت عشــق‪ ،‬یکــی از پرفروش ترین هــا بــوده اســت‪ .‬در واقــع وجــود ایــن رمــان در لیســت‬ ‫پرفروش هــای کتــاب بــازار ایــران‪ ،‬نشــان دهنده اقبــال عمومــی مخاطبــان فارســی زبان بــه‬ ‫خوانــدن ایــن کتــاب اســت‪ .‬ایــن رمــان در ایــران بعــد از یک ســال ونیم بــه چــاپ هفدهــم‬ ‫رســیده اســت و یکــی از پرفروش تریــن کتاب هــای حال حاضــر ترکیــه محســوب می شــود‪.‬‬ ‫دنیای عجیب وغریب کتاب ها‬ ‫«قصه های عجیب برای بچه های عجیب غریب»‬ ‫مجموعــه پنــج جلــدی «قصه هــای عجیــب‬ ‫بــرای بچه هــای عجیب غریــب» نوشــته مهــدی‬ ‫رجبــی بــه زودی منتشــر می شــود‪ .‬عناویــن‬ ‫مجموعــه «قصه هــای عجیــب بــرای بچه هــای‬ ‫عجیب غریــب» عبارت انــد از‪« :‬درخــت ســگ»‪،‬‬ ‫«گــزارش مــرد لوبیایــی»‪« ،‬ســوزن بان مارهــا»‪،‬‬ ‫«پرنــده یــخ زده» و «اخرین هــا»‪.‬‬ ‫نویســنده دربــاره ویژگــی ایــن مجموعــه‬ ‫گفتــه اســت‪ :‬فضاهــای عجیب وغریبــی در‬ ‫ایــن مجموعــه تجربــه شــده کــه امیختگــی‬ ‫سورئالیســم و رئالیســم جادویــی اســت و‬ ‫بــا تصویرگری هــای خاصــی همــراه شــده‬ ‫اســت‪ .‬بــه گفتــه رجبــی‪ ،‬هــم تصویــر و هــم‬ ‫متــن مخاطــب را وارد دنیــای داســتانی تــازه ای‬ ‫می کنــد کــه در ایــران تجربــه نشــده اســت؛‬ ‫چراکــه معمــوال نویســندگان مــا زیــاد بــه ســوی‬ ‫ایــن فضاهــا نمی رونــد زیــرا بــرای مخاطــب‬ ‫چنــدان باورپذیــر و ملمــوس نیســتند‪.‬‬ ‫ویژگــی دیگــر ایــن مجموعــه‪ ،‬زبــان ایــن اثــار‬ ‫اســت کــه بــه شــدت ســاده و درعین حــال‬ ‫چندالیــه و پیچیــده اســت و محتــوای حرفــی‬ ‫کــه در حرف هاســت پــر از نشــانه و راز‬ ‫اســت و بــا خوانــدن کتــاب فضــای تــازه ای‬ ‫در ذهــن مخاطــب ایجــاد می شــود‪ .‬از جملــه‬ ‫اثــار داســتانی رجبــی کــه جوایــزی را بــه خــود‬ ‫اختصــاص داده انــد‪ ،‬می تــوان بــه «تانگــوی‬ ‫شــبانه»‪« ،‬ایــن ســرما مــرا می کشــد»‪« ،‬فراموشــان‬ ‫ایــن زمســتان» و «گریــه نکــن مثــل بهار» اشــاره‬ ‫کــرد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫میز کار نویسندگان چقدر می ارزد؟ (قسمت دوم)‬ ‫مهم تریــن رمــان «شــارلوت برونتــه» کــه در ســال ‪ 1855‬درگذشــت‪« ،‬جیــن ایــر» اســت کــه یکــی از‬ ‫شــاهکارهای ادبیــات انگلیسـی زبان بــه شــمار مـی رود و بــه ده هــا زبــان ترجمــه شــده اســت‪ .‬میــز‬ ‫کار شــارلوت برونتــه‪ ،‬رنــگ قهــوه ای ســوخته داشــت و ســال ‪ 2009‬وقتــی در حراجی ســاتبی لندن‬ ‫بــرای فــروش عرضــه شــده بــود حــدود دو قــرن قدمــت داشــت‪ .‬میــزی کــه احتمــال می دادنــد‬ ‫رمــان «جیــن ایــر» روی ان نوشــته شــده باشــد در تملــک مجموعـه داری به نــام «ویلیــام لــو» بــود‬ ‫و او ادعــا می کــرد از بیــو ه مــردِ شــارلوت برونتــه بــه نس ـل های بعــد دست به دســت شــده و بــه‬ ‫او رســیده اســت‪ .‬ایــن میــزی کــه ســاخته دســت بشــر قــرن نوزدهــم بــود در حراجــی ســاتبی بــه‬ ‫قیمــت ‪ 32‬هــزار و ‪ 400‬دالر فروختــه شــد و بــه خانــه برونتــه منتقــل شــد‪.‬‬ ‫کتابخانه زیروبم‬ ‫مقولــه کتــاب و کتاب خوانــی‪ ،‬در تابســتان هــم ماجــرای خــودش را دارد‪ .‬بیخــود نیســت کــه ســرانه مطالعــه در کشــور مــا زیــر خــط فقــر اســت‪.‬‬ ‫در روزهــای بلنــد و گــرم تابســتان‪ ،‬حاضریــم از فــرط بیــکاری بــه دیــواری خیــره شــویم یــا در گرمــای ظهــر تیرمــاه‪ ،‬در خیابان هــا و‬ ‫مراکــز خریــد پرســه بزنیــم؛ امــا بــه ســراغ کتــاب نرویــم! نتیج ـه اش می شــود شــهر کتاب هــای خالــی و بوتیک هــای مملــو از‬ ‫ادم و فســت فودهایی بــا صف هــای طوالنــی‪ .‬نتیجــه اش می شــود موهــای االگارســونی و ترافیک هــای وحشــتناک‪ .‬نــه اینکــه‬ ‫گشـت وگذار و ُمــد بــد باشــد‪ ،‬فقــط بــه گمــان مــن راه را اشــتباه می رویــم! اصــل زندگــی را فرامــوش کرده ایــم و در فرعیــات‬ ‫ان غــرق شــده ایم‪ ،‬انــگار کــه زندگی مــان در ایــن لباس هــا و عکس هایــی مزیــن بــه روشــنفکری خالصــه شــده‬ ‫باشــد و ذهنمــان از کتــاب خالــی باشــد‪ .‬بــه خیالمــان کتــاب‪ ،‬گــران اســت و پیتــزا‪ ،‬ارزان! بــه خیالمــان دوردور‪ ،‬اتــاف‬ ‫وقــت نیســت و مطالعــه مــا را از زندگــی می انــدازد! غافــل از اینکــه‪ ،‬ایــن راهــی کــه مــا می رویــم‪ ،‬هرچــه باشــد‪،‬‬ ‫اســمش زندگــی نیســت‪.‬‬ ‫‪15‬‬ ‫میالن کوندرا‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪16‬‬ ‫میــان کونــدرا‪ ،‬زاده ‪۱‬اوریــل ‪ ۱۹۲۹‬در برنــو‪ ،‬نویســنده اهــل چــک اســت‬ ‫کــه از ســال ‪ ۱۹۷۵‬بــه فرانســه تبعیــد شــد و نهایتــا در ســال ‪ ۱۹۸۱‬بــه‬ ‫تابعیــت فرانســه درامــد‪ .‬پــدرش‪« ،‬لودویــک کونــدرا»‪ ،‬موســیقی دان و‬ ‫رئیــس دانشــگاه برنــو بــود‪ .‬کونــدرا نخســتین شــعرهای خــود را در دوران‬ ‫دبیرســتان ســرود کــه انتشــار ان هــا در همــان زمــان‪ ،‬تشــویق و تحســین‬ ‫همــگان را برانگیخــت‪ .‬او خــود را نویســنده ای فرانســوی می دانــد و ُم ِ‬ ‫صــر‬ ‫اســت کــه اثــارش بایــد چــه در کتاب فروش ـی ها و چــه در دســته بندی‬ ‫ادبــی جــزء ادبیــات فرانســه محســوب شــود‪ .‬بهتریــن اثــر کونــدرا «بــار‬ ‫هســتی» اســت‪ .‬قبــل از انقــاب مخملــی ‪ ،۱۹۸۹‬حکومــت کمونیســتی‬ ‫کتاب هــای وی را در چــک ممنــوع کــرده بــود‪ .‬او ترجیــح می دهــد‬ ‫بــه دور از هیاهــوی شــهرت زندگــی کنــد و کمتــر بــا رســانه ها گفتگــو‬ ‫می کنــد‪ .‬میــان کونــدرا تاکنــون چندیــن بــار نامــزد دریافــت جایــزه‬ ‫نوبــل ادبیــات بــوده اســت‪ .‬در ســال ‪ ۱۹۷۵‬کونــدرا بــه همــراه همســرش‪،‬‬ ‫ورا‪ ،‬بــه دعــوت دانشــگاه رن بــه فرانســه رفــت و در انجــا کتــاب «خنده و‬ ‫فراموشــی» را نوشــت‪ .‬کتــاب خنــده و فراموشــی ترکیــب عجیبــی از یــک‬ ‫رمــان‪ ،‬مجموعـه ای داســتان کوتــاه و تفکــرات نویســنده اســت‪.‬‬ ‫از دیگــر اثــار او می تــوان بــه شــوخی‪ ،‬مهمــان خداحافظــی‪ ،‬زندگــی‬ ‫جــای دیگریســت‪ ،‬جاودانگــی‪ ،‬هویــت‪ ،‬جهالــت‪ ،‬وصایــای تعریف شــده‪،‬‬ ‫کاله کلمنتیــس‪ ،‬دون ژوان و‪ ...‬اشــاره نمــود‪.‬‬ ‫برگزیده ای از زندگی کوندرا‪:‬‬ ‫در سال ‪ ۱۹۴۷‬به حزب کمونیست پیوست و سه سال بعد اخراج شد‪.‬‬ ‫در سال ‪ ۱۹۵۶‬بار دیگر به عضویت حزب پذیرفته شد و هم زمان استاد‬ ‫مدرسه ملی فیلم پراگ بود؛ اما این موفقیت چندان نپایید‪.‬‬ ‫در سال ‪ ۱۹۶۰‬اموزش ادبیات در دانشکده سینما به عهده او گذاشته شد‪.‬‬ ‫وی در همین سال نخستین نظرهای خود را درباره هنر رمان بیان نمود‪.‬‬ ‫در سال ‪ ۱۹۶۱‬نخستین نمایشنامه خود را با نام «دوره المان و ترس و‬ ‫خشونت ناشى از ان» نوشت‪ .‬مردم از این نمایشنامه استقبال کردند‪ .‬در‬ ‫نمایشنامه دوم خود با نام «دو گوش‪ ،‬دو پیوند»‪ ،‬تاریک اندیشى را به گونه ای‬ ‫خنده اور و سوررئالیستى به نمایش دراورد‪.‬‬ ‫در سال ‪ ۱۹۶۹‬ابتدا شغلش را از دست داد و یک سال بعد دوباره از حزب‬ ‫اخراج شد‪.‬‬ ‫در سال ‪ ۱۹۷۳‬جایزه «مدیسی» را برای رمان «زندگی جای دیگری است»‬ ‫دریافت داشت‪.‬‬ ‫در سال ‪ ۱۹۷۸‬رمان «والس خداحافظى» جایزه «موندلو» را در ایتالیا از ان‬ ‫کوندرا ساخت‪.‬‬ ‫در سال ‪ ۱۹۸۱‬جایزه «کامنولث» به رمان «خنده و فراموشى»‪ ،‬نخستین رمانى‬ ‫که او در تبعید نوشته است‪ ،‬داده شد‪.‬‬ ‫در سال ‪ ۱۹۸۳‬درجه دکتراى افتخارى دانشگاه «میشیگان» را به خود‬ ‫اختصاص داد‪.‬‬ ‫در سال ‪ ،۱۹۸۶‬کتاب «هنر رمان» انتشار یافت‪ .‬این اثر‪ ،‬نخستین کتابى است‬ ‫که او به زبان فرانسه نوشته است‪.‬‬ ‫در سال ‪ ،۱۹۸۸‬کارگردان امریکایی «فیلیپ کوفمان»‪ ،‬فیلمی از روی این‬ ‫کتاب به همین نام ساخت‪ .‬کوندرا پس از دیدن فیلمی که از روی کتابش‬ ‫ساخته شده بود‪ ،‬بیان کرد که دیگر به هیچ کارگردانی اجازه این کار را‬ ‫نخواهد داد‪.‬‬ ‫سخنی از کوندرا‪:‬‬ ‫دورنمایــه فراموش نشــدنی وابســته بــه تولــد عشــق بــا زیبایــی‬ ‫اضطــراب اورش‪ ،‬درســت در لحظــه ناامیــدی‪ ،‬انســان را بــه ســوی خــود‬ ‫می کشــد‪ .‬انســان همیشــه ندانســته‪ ،‬حتــی در ژرف تریــن لحظه هــای‬ ‫پریشــانی‪ ،‬زندگــی اش را بــر مبنــای قوانیــن زیبایــی می ســازد‪.‬‬ ‫سیمین بهبهانی‬ ‫ســیمین خلیلی معروف به سیمین بهبهانی‬ ‫(زاده ‪۲۸‬تیــر‪ ۱۳۰۶‬تهران‪-‬درگذشــته ‪۲۸‬مــرداد‪ ۱۳۹۳‬تهــران)‪،‬‬ ‫نویســنده و غزل ســرای معاصــر ایرانــی و از بنیان گــذاران کانــون‬ ‫نویســندگان ایــران بــود‪ .‬او در طــول زندگــی اش بیــش از ‪۶۰۰‬‬ ‫غــزل ســرود کــه در ‪ ۲۰‬کتــاب منتشــر شــده اند‪ .‬شــعرهای ســیمین‬ ‫بهبهانــی موضوعاتــی همچــون عشــق بــه وطــن‪ ،‬زلزلــه‪ ،‬انقــاب‪،‬‬ ‫جنــگ‪ ،‬فقــر‪ ،‬ازادی بیــان و حقــوق برابــر بــرای زنــان را دربــر‬ ‫می گیرنــد‪ .‬او به خاطــر ســرودن غــزل فارســی در وزن هــای‬ ‫بی ســابقه بــه «نیمــای غــزل» معــروف اســت‪ .‬ســیمین بهبهانــی‬ ‫کــه بــه علــت مشــکالت تنفســی و قلبــی در بیمارســتان پــارس‬ ‫تهــران بســتری بــود‪ ،‬از پانزدهــم مــرداد در کمــا به ســر می بــرد و‬ ‫ســرانجام ‪۲۸‬مــرداد‪ ۱۳۹۳‬در ســن ‪ ۸۷‬ســالگی درگذشــت‪ .‬پیکــر او‬ ‫بــا حضــور مــردم و ادیبــان و هنرمنــدان از مقابــل تــاالر وحــدت‬ ‫تشــییع شــد و در بهشــت زهــرا در مقبــره خانوادگــی و کنــار‬ ‫پــدرش بــه خــاک ســپرده شــد‪.‬‬ ‫از اثــار ارزشــمند او‪ :‬س ـه تار شکســته‪ ،‬جــای پــا‪ ،‬چلچــراغ‪ ،‬مرمــر‪،‬‬ ‫رســتاخیز‪ ،‬خطــی ز ســرعت و از اتــش‪ ،‬دشــت ارژن‪ ،‬گزینــه اشــعار‪،‬‬ ‫دربــاره هنــر و ادبیــات‪ ،‬ان مرد‪-‬مــرد همراهــم‪ ،‬کاغذین جامــه‪،‬‬ ‫کولــی و نامــه و عشــق‪ ،‬عاشــق تر از همیشــه بخــوان‪ ،‬شــاعران‬ ‫امــروز فرانســه (اثــر پیــر دوبوادفــر‪ ،‬چــاپ دوم)‪ ،‬بــا قلــب خــود چه‬ ‫خریــدم؟‪ ،‬یــک دریچــه ازادی‪ ،‬مجموعــه اشــعار‪ ،‬یکــی مثــا ایــن‬ ‫کــه‪ ،‬بــا مــادرم هم راه‪-‬زندگی نامــه خــود نوشــت‪ ،‬شــعر زمــان مــا‪،‬‬ ‫مجموعــه اشــعار ســیمین بهبهانــی‪.‬‬ ‫چو با او به شکایت سخنم هست‬ ‫دانست‬ ‫به یک بوسه شیرین دهنم بست‬ ‫بر جست و‬ ‫شرم ز عریان شدنم در ب َ ِر او بود‬ ‫چون‬ ‫اخگر سوزنده و بر پیرهنم َجست‬ ‫شد‬ ‫ب دارم و شادم که اگر یار در اید‬ ‫ت‬ ‫اور نکند تا نکشد بر بدنم دست!‬ ‫ب‬ ‫اه که در حسرتش از سینه برامد‬ ‫هر‬ ‫ندانیِ من بود که از بن ِد تنم رست‬ ‫ز‬ ‫بی خبران در طلب مستیِ جامند‬ ‫این‬ ‫گاه تو شراب است و منم مست‬ ‫غافل که ن‬ ‫منشین! بوسه ز لب خواه‪ ،‬نه گفتار‬ ‫فارغ‬ ‫در نگه گرم‪ ،‬هزاران سخنم هست‬ ‫کان‬ ‫«سیمین بهبهانی»‬ ‫شبناز اسماعیلی‬ ‫شاعر و ترانه سرا‬ ‫ف‪t‬‬ ‫«سمیراجنابیان»‬ ‫‪ .۲‬دستانم بوی گل می داد‬ ‫به جرم چیدن گل‪،‬‬ ‫به کویر تبعیدم کردند‬ ‫و یک نفر نگفت‪:‬‬ ‫شاید گلی کاشته باشد‪...‬‬ ‫«امیرحسین کاکایی»‬ ‫«سینا بهمنش»‬ ‫«نعمت مرادی»‬ ‫اینه خانه‬ ‫‪ .۱‬در‪ ،‬فکر می کرد‬ ‫همیشه بسته بودن‬ ‫درد عظیمی ست‬ ‫وقتی شکسته شد‬ ‫تازه فهمید‬ ‫درد یعنی چه؟‬ ‫به من بیاموز‬ ‫زن ها را‬ ‫با کدام قلب شان‬ ‫صدا کرد باید؟‬ ‫تو با کدام دست‬ ‫انان را در اغوش می کشی؟‬ ‫که کوه به تبسم می نشیند‬ ‫و به یاد جفت گیری‬ ‫دوست داشتن را‬ ‫به من بیاموز‬ ‫به کبوتری که سال هاست‬ ‫جلد هیچ خانه ای نشده‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫خستم از حال و روز بعد از تو‬ ‫این هوا کفرمو در اورده‬ ‫ضرب بارون روی پنجره ها‬ ‫صبر این خونه رو سر اورده‬ ‫این هوا سهم ما دوتا بوده‬ ‫فصل پاییز‪ ،‬فصل رفتن نیس‬ ‫خستم از این غمی که با من هست‬ ‫یا هوایی که دیگه با من نیس‬ ‫تو شاید مسخ زندگی بودی‬ ‫من یه چیزای دیگه دردم بود‬ ‫ما هوای همو نفهمیدیم‬ ‫بین ما درد مشترک کم بود‬ ‫حتی وقتی دریدی قلبم را‬ ‫درد من‪ ،‬درد انتقام نشد‬ ‫توی قلبم یه مرد زخمی مرد‬ ‫مرد من‪ ،‬مرد انتقام نشد‬ ‫این که انصاف نیست بعد از تو‬ ‫با یه ُمش(ت) شعر کهنه تنها شم‬ ‫هی تو خاطرات سر بکنم‬ ‫هی به دنبال دردِ نو باشم‬ ‫توی هر اتفاق مشترکی‬ ‫من فقط بودم و فقط بودم!‬ ‫تو همین بودنم نفهمیدی‬ ‫و همچنین که عاشقت بودم‬ ‫اخرین روشنی مغزم را‬ ‫می سپارم به دست خاموشی‬ ‫خاطرات غرق کنم‬ ‫باید این‬ ‫ُ‬ ‫درون عمق یک فراموشی‬ ‫مثل بغضی تو اوج پاییزم‬ ‫اما حالی واسه شکستن نیس‬ ‫خستم از حال و روز بعد از تو‬ ‫فصل پاییز‪ ،‬فصل رفتن نیس‪...‬‬ ‫دوباره ولوله ای کن بیا دمی ای عشق‬ ‫فرشته ای شو حتی بگیر جانم را‬ ‫تویی هر انچه که دیدم هر انچه می بینم‬ ‫خدا به شکل تو تصویر زد جهانم را‬ ‫من و سکوت‪ ،‬عجیب است کس نمی فهمد‬ ‫نگاه اول تو می برد زبانم را!‬ ‫له و لورده به قله رسیدم این تقدیر‬ ‫از استخوان خودم ساخت نردبانم را‬ ‫ستاره ای شده ام از ازل چرا که خدا‬ ‫خالصه کرد در اغوشت اسمانم را‬ ‫غبار راه توام در قمار دل دادن‬ ‫فرشته ای که نیامد گرفت جانم را‬ ‫مرا به باد نده بادبان من‪ ،‬وقتی‬ ‫سپرده ام به تو امید بی کرانم را‬ ‫نمی خواهم این گونه درمان شوم‬ ‫نمی خواهم از او جدایم کنید‬ ‫نفس های مصنوعی بی رمق!‬ ‫در اغوش دریا رهایم کنید‬ ‫نیایید نامحرمان سمت من‬ ‫که تمکین کنم تا ابد از غمش‬ ‫مبادا خیالش شبی بشکند‬ ‫اگر عاشقانه صدایم کنید‬ ‫همه زخم ها یادگاری اوست‬ ‫نبندینشان‪ ،‬تا که بهتر شوم‬ ‫نمی خواهد این گونه با عشق خود‬ ‫تالشی برای شفایم کنید‬ ‫من اماده ام او صدایم کند‬ ‫که بیرون بیایم از این قاب عکس‬ ‫ببوسم حقیقی ترین عشق را‬ ‫کنارش بمیرم‪ ...‬دعایم کنید‬ ‫«صنم نافع»‬ ‫‪17‬‬ ‫اموزش وزن به زبان ساده‬ ‫(قسمت پنجم)‬ ‫در جلســات قبلــی ‪ 5‬مصــرع ابتدایــی مثنــوی معنــوی را بــا هــم تقطیــع‬ ‫کردیــم‪ .‬امــروز نوبــت مصــرع ششــم اســت‪:‬‬ ‫تا بگویم شرح درد اشتیاق‬ ‫تا ب گو یم شر ح در د اش تی یاق‬ ‫___‪_U_U_/__U/‬‬ ‫اما در پست های قبلی یاد گرفتیم که وزن اصلی شعر این است‪:‬‬ ‫_‪_U_/__U_/__U‬‬ ‫هجــای اخــر رکــن دوم «دِ» اســت و هجــای کوتاه انتهــای کلمــه «دردِ»!‬ ‫پــس می توانــد بــه بلنــد تبدیــل شــود یعنــی‪:‬‬ ‫___‪_U_/__U__/‬‬ ‫امــا می بینیــم کــه هنــوز هجــای دوم رکــن ســوم بــا وزن اصلــی‬ ‫متفــاوت اســت‪ .‬ایــن به خاطــر قانونــی اســت کــه امــروز می خوانیــم‪:‬‬ ‫اگــر هجــای بلنــد «صامــت‪+‬ای» (مثــل پــی‪ ،‬شــی‪ ،‬یــی و‪ )...‬در میانــه‬ ‫کلمــه بــه مصــوت دیگــری برســد‪ ،‬همــواره هجــای کوتــاه محســوب‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫مثال گیاه می شود‪ :‬گی یاه ‪U _ U‬‬ ‫یادمــان باشــد کــه ان «ی» (در «یــاه») را بــرای راحتــی تلفــظ اضافــه‬ ‫کرده ایــم و درواقــع «گــی» بــه «ا» رســیده اســت‪.‬‬ ‫مثال فیوز می شود‪ :‬فی یوز ‪U _ U‬‬ ‫در اینجا هم هجای بلند «فی» به مصوت «او» رسیده است‪.‬‬ ‫مثال کلمه ای مثل «اشتیاق» می شود‪ :‬اش تی یاق _ ‪U _ U‬‬ ‫حــاال اگــر هجــای بلنــد «صامــت‪+‬ای» (مثــل پــی‪ ،‬شــی‪ ،‬یــی و‪ )...‬در‬ ‫انتهــای کلمــه بــه مصــوت دیگــری برســد‪ ،‬در اکثــر اوقــات هجــای‬ ‫کوتــاه محســوب می شــود‪.‬‬ ‫یعنــی مــا همــواره در موقــع تقطیــع وقتــی مصــوت «ای» بــه مصــوت‬ ‫دیگــری برســد ان را کوتــاه محســوب می کنیــم؛ امــا اگــر ایــن‬ ‫اتفــاق در انتهــای کلمــه باشــد گاهــی به صــورت اســتثنا و بــا اختیــار‬ ‫شــاعری و اســتفاده از همــان مثلــث طالیــی کــه جلســه قبــل گفتیــم‬ ‫می تــوان ان را بلنــد محســوب کــرد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬در مثال هــای «میانــه کلمــه» دیدیــد کــه در اکثــر اوقــات مثــل‬ ‫«سیاســت» مصــوت «ای» بــه «ا» می رســد‪.‬‬ ‫در مثال هــای «انتهــای کلمــه» خواهیــد دیــد کــه در اکثــر اوقــات مثــل‬ ‫«بـ ِ‬ ‫ـازی» مصــوت «ای» بــه «کســره» می رســد‪.‬‬ ‫مثال ترکیب «بی خوابیِ مفرط» می شود‪:‬‬ ‫بی خا بی ی ِ مف رط _ _ ‪_ _ U U‬‬ ‫می بینیــم کــه هجــای بلنــد «بــی» به صــورت پیش فــرض بــه علــت‬ ‫رســیدن بــه مصــوت «کســره»‪ ،‬کوتــاه محســوب شــده اســت‪.‬‬ ‫بــرای جلســه بعــدی شــعر حافــظ‪« ،‬مــزرع ســبز فلــک دیــدم و داس‬ ‫مــه نــو»‪ ،‬را تقطیــع کنیــد‪.‬‬ ‫البوم خاطرات‬ ‫مجیدنعمانی‬ ‫سر زدم به البوم خاطرات‪ ،‬نه اون البومی که پر عکسه و تو کمد جا خشک کرده‪ ،‬نه‪ ،‬نه‪.‬‬ ‫اون البومی که تو ذهنم نقش بسته و تصاویرش داره مثل حلقه های یک زنجیر‬ ‫ترافیکانه‬ ‫چراغ ها را خاموش می کند‬ ‫روی ام پتو می کشد‬ ‫انگار همه زندگی تو همین تصاویر خالصه شده‪...‬‬ ‫داشتممی گفتم‪...‬‬ ‫نه بی خیال نمی گم‪...‬‬ ‫صبح ها یاداور می شود‬ ‫اصال چه فایده‪...‬‬ ‫تمام راه را احتیاط کنم‪.‬‬ ‫تو قول داده بودی این البوم تا اخرش پر بشه از تصاویری که من و تو می سازیم‪...‬‬ ‫لباس گرم بپوشم و‬ ‫هنگام نهار در مقابلم می نشیند‬ ‫و یک ریز نگاهم می کند‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪18‬‬ ‫به هم بافته شده از جلوی چشام رژه می ره‪...‬‬ ‫و تمام مسیر خسته تا خانه را‬ ‫اصال وقتی نیستی مرور خاطرات البوم کار قشنگی نیست‪...‬‬ ‫هر روز به خودم قول می دم که دیگه عکس های تو البومو مرور نکنم؛ ولی شده عادت‬ ‫هر ساعتم‪...‬‬ ‫به راستی تو هم مثل منی؟؟؟‬ ‫با من حرف می زند‬ ‫و شب ها…‬ ‫«دوست داشتن»ات‬ ‫فرشتهکوچکی ست‬ ‫که از کودکی ارزو داشتم‬ ‫نگهبان من باشد‪.‬‬ ‫زانیار برور‬ ‫سوغاتبهشت‬ ‫کتایون عزیزی‬ ‫من چند سال دارم؟‬ ‫تو می دانی؟!‬ ‫پشت خنده ای بلند‪ ،‬سوغات بهشت را از چمدانت بیرون می اوری؛ لبخند‪...‬‬ ‫همانــی کــه می تــوان بــا وجــودش شــمعدانی ها را اب داد و ســتاره ها را محــل‬ ‫نگذاشــت!‬ ‫خوشــبختی بــه تــو بســتگی داشــت‪ ...‬بــه رنــگ چشـم هایت‪ ...‬بــه مــوج بربادرفتــه‬ ‫گیســویت‪ ...‬بــه تُــن صدایــت وقتــی هــر صبح بــا مهربانــی می گفتــی‪ :‬صبــح بخیر!‬ ‫زندگــی در همــان چیزهــای ســاده اتفــاق می افتــاد‪ ،‬در همــان ســوغاتی های‬ ‫کوچــک‪ ،‬در همیــن اتفاق هــای بــزرگ‪.‬‬ ‫مثــل شــکوفه از روی گونه هایــم ســرازیر می شــوی‪ .‬روی خـ ِ‬ ‫ـط اشــکم ســیب های‬ ‫کالــی چیده انــد کــه بــا لبخنــدت می رســند!‬ ‫تو می خندی و من همچون اتش از روی رود می پرم!‬ ‫من چند سال دارم؟‬ ‫تو می دانی؟!‬ ‫کتاب باز‬ ‫ساناز فیضی‬ ‫تازگی ها چی خوندی؟‬ ‫ســاناز فیضــی‪ -‬عکــس اخریــن یــا بهترین کتــاب یا‬ ‫کتــاب هایــی را کــه خواندید یــا در حــال خواندنش‬ ‫هســتید بــه همــراه موضــوع یــا خالصـه ای از کتاب‬ ‫همــراه بــا عکــس و مشــخصات خودتــان بــه ایمیل‬ ‫‪ ketabzirobam@gmail.com‬بفرســتید تــا ایــن‬ ‫عکــس نوشــت بــا مشــخصات خودتــان در مجلــه‬ ‫درج شــود‪.‬‬ ‫«لذتی که حرفش بود»‬ ‫«لطفا گوسفند نباشید»‬ ‫بخشی از کتاب‪:‬‬ ‫مگــر غیــر از ایــن اســت کــه هــر کــدام از مــا‬ ‫در موقعیت هــای متفــاوت‪ ،‬ادم هــای متفاوتــی‬ ‫می شــویم؟ مــا واقعــا ادم دیگــری می شــویم‪.‬‬ ‫مــا واقعــا می رویــم در نقــش دیگــری‪ .‬چــه‬ ‫کســی می خواهــد بگویــد کــه ایــن حالتمــان‬ ‫طبیعــی اســت یــا حالــت قبلــی؟‬ ‫امیلــی دیکنســون بیهــوده نبــودن زندگــی را‬ ‫چنیــن می انــگارد‪:‬‬ ‫اگــر بتوانــم از شکســتن یــک دل جلوگیــری‬ ‫کنــم‪ ،‬زندگــی بیهــوده نخواهــد بــود!‬ ‫اگــر بتوانــم یــک زندگــی را از درد تهــی‬ ‫ســازم و یــا رنجــی فــرو نشــانم‪ ،‬اگــر بتوانــم‬ ‫سینه ســرخ مجروحــی را کمــک کنــم تــا‬ ‫دوبــاره بــه النــه خویــش بازگــردد‪ ،‬زندگ ـی ام‬ ‫بیهــوده نخواهــد بــود‪.‬‬ ‫اثر‪ :‬پیمان هوشمندزاده‬ ‫فرستنده‪ :‬عرفان علی نژاد‬ ‫اثر‪ :‬محمود نامنی‬ ‫فرستنده‪ :‬نسرین اقاپور‬ ‫«کاج های مورب»‬ ‫اثر‪ :‬علی چنگیزی‬ ‫«عشق روی پیاده رو»‬ ‫اثر‪ :‬مصطفی مستور ‬ ‫ گفتــم‪« :‬اگــر ازدواج کردیــم دیگــر به جــای تــو‬ ‫بایــد بــه قبض هــای اب و بــرق و تلفــن و‬ ‫قس ـط های عقب افتــاده ی بانــک و تعمیــر کولــر‬ ‫ابــی و بخــاری و اب گرمکــن و اجاره نامــه و‬ ‫اجاره نامــه و اجاره نامــه و شــغل دوم و ســوم و‬ ‫دویــدن دنبــال یــک لقمــه نــان از کلــه ســحر تــا‬ ‫بــوق ســگ و گرســنگی و جیب هــای خالــی و‬ ‫خســتگی و کســالت و تکــرار و تکــرار و تکرار و‬ ‫مــرگ فکــر کنـ م و تــو به جــای عشــق بایــد دنبال‬ ‫اشــپزی و خیاطــی و جــارو و شســتن و خریــد و‬ ‫میهمانــی و نق ونــوق بچــه و ماشــین لباس شــویی‬ ‫و جاروبرقــی و اتــو و فریــزر و فریــزر و فریــزر‬ ‫باشــی‪ .‬‬ ‫هــر دویمــان یــخ می زنیــم‪ .‬بیشــتر از حــاال پیــش‬ ‫هــم هســتیم؛ امــا کمتــر از حــاال همدیگــر را‬ ‫می بینیــم‪ .‬فرصــت حــرف زدن بــا هــم را نداریــم‪.‬‬ ‫در ســیاله زندگــی دســت وپا می زنیــم‪ ،‬غــرق‬ ‫می شــویم و جــز دلســوزی بــرای یکدیگــر کاری‬ ‫از دســتمان ســاخته نیســت‪ .‬عشــق از یادمــان‬ ‫مــی رود و گرســنگی جایــش را می گیــرد…»! ‬ ‫فرستنده‪ :‬رضا یزدانی‬ ‫«ژتــون قرمــز مــن» جدیدتریــن اثــر نویســنده‬ ‫معاصــر امریکایــی‪ ،‬کارن جــوی فاولــر‪ ،‬اســت‪.‬‬ ‫ایــن کتــاب در ســال ‪ 2013‬در امریــکا منتشــر‬ ‫شــد و بــه فهرســت نهایــی نامزدهــای جایــزه‬ ‫«مــن بوکــر ‪ »2014‬راه پیــدا کــرد و همچنیــن‬ ‫برنــده جایــزه «پــن فاکنــر» شــد‪ .‬فاولــر پیــش از‬ ‫ایــن نیــز جوایــز بســیاری را بــرای رمان هــا و‬ ‫داســتان های کوتاهــش دریافــت کــرده اســت‬ ‫کــه از ان جملــه می تــوان بــه جایــزه شــرلی‬ ‫جکســون‪ ،‬نبیــوال‪ ،‬جایــزه جهانــی ادبیــات‬ ‫فانتــزی و جایــزه کتــاب ســال کالیفرنیــا اشــاره‬ ‫کــرد‪.‬‬ ‫ایــن رمــان حکایــت تــاش انســان مــدرن برای‬ ‫شــناخت طبیعــت و نهایتــا تســلط انســان بــر‬ ‫طبیعــت بــه مثابــه ابــژه اســت‪ .‬تالشــی کــه بــه‬ ‫ظاهــر بــا هــدف خدمــت بــه علــم و بشــریت‬ ‫طرح ریــزی شــده اســت؛ امــا در عمــل منجــر‬ ‫بــه خشــونت و ســبعیتی جانــکاه علیــه انســان و‬ ‫دیگــر موجــودات زنــده می شــود‪.‬‬ ‫فرستنده‪ :‬ریحانه میربخت‬ ‫«زنی با موهای قرمز»‬ ‫اثر‪ :‬اورهان پاموک‬ ‫جــم‪ ،‬پســری جــوان و ســودایی اســت کــه‬ ‫دســت تقدیــر او را بــه روســتایی در اطــراف‬ ‫اســتانبول می کشــاند‪ .‬او انجــا درگیــر‬ ‫ماجرایــی عاشــقانه می شــود کــه زندگــی اش‬ ‫را بــرای همیشــه تغییــر می دهــد‪ .‬هم زمــان‬ ‫داســتان های جــذاب دیگــری هــم روایــت‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫فرستنده‪ :‬نیما کاظم زاده‬ ‫اثر‪ :‬الیسون ویر‬ ‫شــخصیت بوالهــوس و شــاخص ِهنــری‬ ‫هشــتم‪ ،‬کودکــی الیزابــت را تحــت نفــوذ‬ ‫خــود درمــی اورد؛ امــا دیگــران نیــز نقــش‬ ‫قدرتمنــدی در زندگــی اش ایفــا می کننــد‪.‬‬ ‫مــری‪ ،‬در اغــاز خواهــری پــر مهــر‪ ،‬ســپس در‬ ‫مقــام ملکــه تهدیــدی خطرنــاک و مرگ بــار‪،‬‬ ‫ادوارد‪ ،‬پادشــاهی خردســال و انعطاف پذیــر‪،‬‬ ‫دریاســاالر اعظــم کــه جاه طلبی هایــش‬ ‫مهارناشــدنی اســت و یــک روح همیشــه‬ ‫حاضــر‪ ،‬هیبــت رازگونــه و اغواگــر مــادرش‪،‬‬ ‫ان بولیــن کــه توســط هنــری هشــتم‪...‬‬ ‫فرستنده‪ :‬افسانه ایرانی‬ ‫کتاب باز‬ ‫فرستنده‪ :‬عدنان عدل خواه‬ ‫«ژتون قرمز من»‬ ‫اثر‪ :‬کارن جوی فاولر‬ ‫«لیدی الیزابت»‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫علــی چنگیــزی در بــه تصویــر کشــیدن‬ ‫رابطــه انســان ها و مشــکالتی کــه اجتمــاع‬ ‫و وقایــع سیاســی و تاریخــی بــر ســر ادم هــا‬ ‫خــراب می کنــد‪ ،‬موفــق اســت‪ .‬شــاید نقطــه‬ ‫قــوت تمــام داســتان های کاج هــای مــورب‪،‬‬ ‫همیــن خلــق درســت و بجــای روابــط‬ ‫انســانی در دل اجتمــاع باشــد‪ .‬عــاوه بــر‬ ‫اینکــه جغرافیــا و مکان هــای داســتان ها‬ ‫زنده انــد و قابل لمــس‪ ،‬زیرزمینــی متــروک‪،‬‬ ‫قبرســتانی ترســناک‪ ،‬شــهری جنــگ زده و‬ ‫مــردی کــه در بیابان هــا مشــغول مرمــت‬ ‫ســاختمان های قدیمــی و تاریخــی اســت‪.‬‬ ‫‪19‬‬ ‫«روانی»‬ ‫اثر‪ :‬رابرت بالک‬ ‫«روانــی» ماجــرای دختــری به نــام «ماریــون‬ ‫کریــن» اســت کــه پول هــای کارفرمایــش را‬ ‫م ـی دزدد تــا بتوانــد زودتــر بــا ســام لومیــس‬ ‫ازدواج کنــد‪ .‬او از شــهر محــل ســکونتش‬ ‫می گریــزد و ســعی دارد ردپــای خــودش‬ ‫را از بیــن ببــرد؛ امــا در راه گرفتــار طوفــان‬ ‫می شــود و بــه اجبــار در متــل بِیتــس اقامــت‬ ‫می کنــد‪ .‬نورمــن بِیتــس‪ ،‬صاحــب متــل کــه‬ ‫ظاهــرا از او خوشــش امــده اســت‪ ،‬برایــش‬ ‫غذایــی تــدارک می بینــد و در حیــن صــرف‬ ‫شــام بــه او می گویــد مــادرش کــه بــا او‬ ‫زندگــی می کنــد‪ ،‬دچــار بیمــاری روانــی‬ ‫اســت‪ .‬ماریــون بــه اتاقــش برمی گــردد؛ امــا‬ ‫در حمــام‪ ،‬کســی بــا چاقــوی اشــپزخانه در‬ ‫انتظــار اوســت‪...‬‬ ‫فرستنده‪ :‬شریف قربانی‬ ‫گپـــی با یـک نویســنده‬ ‫با امیـــر بــرادران‬ ‫شکسپیر می گوید‪« :‬اوج تراژدی‪ ،‬کمدی است»‪ ،‬چقدر با این جمله موافقید؟‬ ‫قصــدم تبلیــغ نیســت؛ ولــی در فیلــم «ســه بیگانــه» مــا لحظاتــی از‬ ‫تــراژدی تهــران‪ ،‬شــهری کــه در ان زندگــی می کنیــم‪ ،‬را نشــان دادیــم‬ ‫کــه ایــن موقعیت هــا خــودش خنــده می گیــرد‪ .‬از هــر طــرف ایــن فیلــم‬ ‫را محاصــره کردنــد؛ نــه بیلبــورد دادنــد‪ ،‬نــه تبلیــغ تلویزیونــی و حتــی‬ ‫در ســینماها پوســترهای ایــن فیلــم را در کوچک تریــن شــکل ممکــن و‬ ‫پریسا سادات خضرایی‬ ‫در پرت تریــن جاهــا نصــب کردنــد‪ .‬در کل برخــورد ســختی بــا ایــن‬ ‫مشــغول‬ ‫طنزپــردازی‬ ‫و‬ ‫نویســندگی‬ ‫بــه‬ ‫امیــر بــرادران سال هاســت کــه‬ ‫فیلــم شــد‪ .‬اگــر در مملکــت خودمــان بخواهیــم صاحبــان ایــن ســبک را‬ ‫اســت‪ .‬او بــا حضــور در گــروه نویســندگان مجموعــه «مســافران» در نــام ببریــم‪ ،‬اقــای مدیــری در کمــدی ســیاه معــروف اســت و نقدهــای‬ ‫ســال ‪ 1388‬فعالیــت هنــری خــود را اغــاز نمــود‪ .‬او‬ ‫اجتماعــی در کارهــای ایشــان جــاری اســت‪.‬‬ ‫تجربــه نــگارش ســریال های پرطرفــدار تلویزیونــی‬ ‫ایــن جملــه اقــای شکســپیر‪ ،‬جملــه درســتی‬ ‫مثــل «ســاختمان پزشــکان»‪« ،‬دســت بــاالی دســت»‪،‬‬ ‫اســت‪ ،‬منتهــا شــکل اجرایــی ان در مملکــت مــا‬ ‫قله کارگردانی طنز‬ ‫عجیب وغریــب اســت‪.‬‬ ‫«خانــه اجــاره ای»‪« ،‬ســیگنال موجــود اســت» و فصــل مهران مدیری است‬ ‫اول و دوم «در حاشــیه» را در کارنامــه دارد‪.‬‬ ‫محدودیت ها و ممیزی های طنزنویسی در ایران‪،‬‬ ‫از مسافران تا سه بیگانه‬ ‫نقطه عطفی که موجب شد به طور جدی وارد این‬ ‫حرفه شوید کی و کجا بود؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪20‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫باعث خالقیت و نواوری می شود یا بیشتر دغدغه‬ ‫می افریند؟‬ ‫نقطــه عطفــی کــه باعــث شــد مــن وارد کار نویســندگی شــوم‪ ،‬اشــنایی بــا مــن اساســا بــا اینکــه محدودیــت باعــث خالقیــت و پیشــرفت می شــود‬ ‫پیمــان قاس ـم خانی بــود‪ .‬قبــل از اینکــه بــا ایشــان اشــنا شــوم هیچ گونــه مخالفــم‪ .‬بــا فکــر بــاز‪ ،‬امکانــات بیشــتر و انتخاب هــای بیشــتر قطعــا‬ ‫تجرب ـه ای نداشــتم‪ .‬متنــی را کــه به صــورت ازمایشــی نوشــته بــودم بــه می توانیــد کارهــای بهتــری بنویســید‪ .‬اتفاقــا امــروز بــا یک ســری‬ ‫دســت ایشــان رســاندم و از انجــا حمایت هــا و توجهــات ایشــان نســبت از دوســتان در همیــن زمینــه صحبــت می کردیــم کــه چــرا ترکیــه‬ ‫بــه کار مــن شــروع شــد‪ .‬از راهنمایی هــا و تجربــه ایشــان اســتفاده کــردم می توانــد ســریال چهارصــد قســمتی بســازد؛ ولــی مــا نمی توانیــم؟‬ ‫دلیلــش همیــن محدودیت هــا‪ ،‬ممیزی هــا و‬ ‫و همیشــه ممنونشــان هســتم‪.‬‬ ‫نقطه عطف کار نویسندگی ام ســخت گیری هایی اســت کــه وجــود دارد‪.‬‬ ‫نویسندگی برای شما شغل است؟ می شود از این‬ ‫قطعــا اگــر دســتمان بــرای نوشــتن بــاز باشــد‬ ‫راه امرار معاش کرد؟‬ ‫پیمان قاسم خانی بود‬ ‫می توانیــم ســریال های بهتــری بنویســیم‪.‬‬ ‫نویســندگی از ایــن لحــاظ شــغل بــدی نیســت؛‬ ‫با توجه به سختی های این حرفه‪ ،‬از ادامه راه‬ ‫ولــی متاســفانه ناپایــدار اســت‪ .‬اگــر به صــورت‬ ‫منظــم و دائــم کار داشــته باشــید‪ ،‬می شــود از طریــق ان امــرار معــاش پشیمان نشدید؟‬ ‫از ادامــه ایــن حرفــه پشــیمان نشــدم؛ امــا یک وقت هایــی خوشــحال‬ ‫کــرد‪.‬‬ ‫نیســتم و ایــن مخصوصــا بــرای ادمــی کــه بایــد کار طنــز انجــام دهــد و‬ ‫دشواری ها و دردسرهای نویسندگی و فیلمنامه نویسی برای شما چیست؟‬ ‫بــا توجــه بــه مشــکالت و ممیزی هایــی کــه وجــود دارد کار نوشــتن ســعی کنــد دیگــران را خوشــحال کنــد‪ ،‬خطرنــاک اســت‪ .‬بــا تمــام وجــود‬ ‫همیشــه ســخت بــوده اســت‪ .‬بــرای طنزنویســی کــه حــوزه تخصصــی ســعی می کنــم فکــرم را از مشــکالتی کــه وجــود دارد منحــرف کنــم و‬ ‫ماســت‪ ،‬فشــار ممیزی هــا بیشــتر اســت و عمــا شــاهد فیلم هایــی تمرکــزم را بیشــتر روی کارم بگــذارم‪.‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫هســتید کــه به جــای شــوخی ها‪ ،‬خلــق موقعیــت و اتفاقــات دیگــری کــه‬ ‫بایــد در کار طنــز بیفتــد‪ ،‬بــه ســمت فحــش و کلمــات رکیــک می رونــد و‬ ‫ایــن جــذاب نیســت‪ .‬مــن فکــر می کنــم شــاید هــر روز هــم بدتــر شــود‪.‬‬ ‫البتــه بــه شــخصه تــا جایــی کــه بشــود‪ ،‬در مقابــل ایــن موضــوع مقاومــت‬ ‫می کنــم و ســعی می کنــم جذابیت هــای متــن را حفــظ کنــم‪ .‬موقعــی‬ ‫کــه تیــغ ممیــزی بــه تــن یــک نفــر و بــه یــک متــن می خــورد متوجــه‬ ‫می شــوید کــه چقــدر شــرایط نوشــتن‪ ،‬مخصوصــا طنــز‪ ،‬دشــوار اســت‪.‬‬ ‫با توجه به اینکه نویسندگی برای تلویزیون و سینما را در کارنامه دارید‪،‬‬ ‫تابه حال به نوشتن کتاب‪ ،‬کارگردانی یا کارهایی از این دست هم فکر‬ ‫کرده اید؟‬ ‫تاکنــون بــه نوشــتن کتــاب فکــر نکــردم؛ ولــی بــه کارگردانــی قطعــا فکــر‬ ‫می کنــم و درحال حاضــر کتاب هــای مربــوط بــه ان را می خوانــم‪.‬‬ ‫دوســت دارم در کنــار کارگردان هایــی کــه بــا ان هــا کار می کنــم باشــم‬ ‫و از ان هــا یــاد بگیــرم‪.‬‬ ‫وضعیت حال حاضر سینمای کمدی ایران‪ ،‬سریال ها و فیلمنامه های این‬ ‫ژانر را چطور می بینید؟‬ ‫خراب!‬ ‫به کار در ژانر درام و ملودرام هم عالقه دارید؟‬ ‫بلــه‪ ،‬ملــودرام را بــه معنــای واقعــی ان دوســت دارم‪ .‬چیــزی کــه االن در‬ ‫تلویزیــون پیــش امــده ایــن اســت کــه در ابتــدا می خواهنــد یــک کار‬ ‫کمــدی بســازند؛ ولــی توانایــی نویســنده ها در حــدی نیســت کــه بتواننــد‬ ‫ان کار را بامــزه کننــد و بــه جــای اینکــه نویســنده را عــوض کننــد‪،‬‬ ‫اســمش را عــوض می کننــد و می گوینــد‪ :‬ملــودرام شــیرین!‬ ‫چقدر برای مطالعه و تماشای فیلم وقت می گذارید؟‬ ‫معمــوال در طــول شــب یــک فیلــم و یــک یــا دو قســمت ســریال می بینــم‬ ‫کــه معمــوال ســریال های طنــز هســتند‪.‬‬ ‫تعریف شما از کمدی فاخر چیست؟‬ ‫به نظــر مــن هــر نــوع کمــدی‪ ،‬ترجیحــا بــدون اســتفاده از کلمــات‬ ‫نامربــوط و صحنه هــای کتــک کاری کــه باعــث خندیــدن مــردم شــود‬ ‫و بتوانــد ان هــا را شــاد کنــد‪ ،‬قطعــا می توانــد کمــدی فاخــری باشــد‪.‬‬ ‫هــدف خندیــدن مــردم اســت‪.‬‬ ‫حرفه تان باعث شده که به اتفاقات پیرامون خود و حتی اطرافیان نگاه‬ ‫طنز داشته باشید؟‬ ‫قبــل از اینکــه وارد ایــن حرفــه شــوم بــه مســائل پیرامونــم بــه چشــم طنــز‬ ‫نــگاه می کــردم و ایــن مســئله خیلــی بــه مــن کمــک می کنــد‪ .‬حتــی از‬ ‫تلخ تریــن اتفــاق مثــل مــرگ و مراســم ختــم هــم می توانــم ســوژه های‬ ‫طنــز پیــدا کنــم‪.‬‬ ‫کار با بزرگان عرصه کمدی و تجربه نگارش سریال های پرطرفدار‬ ‫تلویزیونی لذت بخش بود؟‬ ‫اینکــه کار طنــز بنویســید و مــردم خوشــحال شــوند‪ ،‬قطعــا انــرژی مثبتــی‬ ‫را بــه خودتــان برمی گردانــد‪.‬‬ ‫چرا در سال های اخیر‪ ،‬کمتر شاهد این نوع سریال ها هستیم و تلویزیون‬ ‫مخاطبان خود را از دست داده است؟‬ ‫‪،،‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫دیگــری هســتیم کــه بــرای خــارج از تهــران اســت و اگــر بــه موقــع اماده‬ ‫شــود بــه زودی کلیــد می خــورد‪ .‬یکــی‪ ،‬دو کار دیگــر هــم هســت کــه‬ ‫قطعــی شــده؛ امــا بســته بــه زمان بنــدی بایــد ان هــا را پیــش ببریــم‪.‬‬ ‫به نظــرم قلــه فیلمنامه نویســی طنــز در ایــران‪ ،‬پیمــان قاســم خانی‬ ‫و در کارگردانــی‪ ،‬اقــای مهــران مدیــری اســت کــه مــن افتخــار کار‬ ‫کــردن بــا هــر دو را داشــته ام‪ .‬مــا در دو تــا تیــم ملــی بــازی کرده ایــم!‬ ‫درحال حاضــر بــا اقــای ابوالحســن داوودی کار ســینمایی می کنــم‬ ‫کــه هــر روزش درس اســت و تجربیــات خوبــی بــه همــراه دارد‪ .‬اگــر‬ ‫بخواهــم در ایــران کارگردانــی را نــام ببــرم کــه دوســت دارم بــا او کار‬ ‫کنــم‪ ،‬ان شــخص اقــای کمــال تبریــزی هســتند‪ .‬در مــورد خارجی هــا‪،‬‬ ‫ســریالی به نــام «‪ »The Big Bang Theory‬هســت کــه خیلــی دوســت‬ ‫داشــتم در ان مجموعــه بنویســم و از ایــن بابــت اطمینــان دارم‪ .‬ســبک‬ ‫شــوخی های کالمــی ایــن ســریال و تاکیــد روی شــوخی هایی کــه بــا‬ ‫تکــرار درمی اینــد‪ ،‬از شــوخی های موردعالقــه مــن اســت‪.‬‬ ‫هدفتان در هنر به کجا منتهی می شود؟‬ ‫هدفــم بــه جایــی منتهــی نمی شــود‪ .‬مــن بــر اســاس رویاهایــم‪ ،‬مــدام‬ ‫هدفــم را تغییــر می دهــم و رویاهایــم هــر روز بزرگ تــر می شــوند‪.‬‬ ‫امیــدوارم کــه بتوانــم ان هــا را محقــق کنــم‪.‬‬ ‫درحال حاضر مشغول نگارش چه کاری هستید؟‬ ‫مــا بــا دو نفــر از همــکاران‪ ،‬اقایــان جزینــی و زنــدی‪ ،‬تیمــی بــه اســم‬ ‫«مــپ گــروپ» تشــکیل داده ایــم و درحال حاضــر فیلمنامــه «هزارپــا» را‬ ‫بــرای اقــای داوودی نوشــته ایم‪ .‬بعــد از ان مشــغول نوشــتن فیلمنامــه‬ ‫اهل قلم‬ ‫در سینمای ایران و جهان‪ ،‬کارگردان یا نویسنده ای هست که دوست داشته‬ ‫باشید با او کار کنید؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫طنــز و کار کمــدی بــه بی پروایــی‪ ،‬شــجاعت و حتــی بی رحمــی نیــاز‬ ‫دارد کــه متاســفانه ایــن جســارت از عوامــل‬ ‫تصور کنید االن ابتدایی هستید و معلم انشا از‬ ‫ســازنده فیلــم و نویســنده گرفتــه شــده و عمــا‬ ‫شما خواسته بنویسید «می خواهید در اینده‬ ‫می خواهنــد همــه چیــز را بــه خنثی تریــن بر اساس رویاهایم‪ ،‬مدام‬ ‫چه کاره شوید؟» چه می نویسید؟‬ ‫شــکل ممکــن انجــام دهنــد؛ مثــا بــه محــض هدفم را تغییر می دهم‬ ‫به نظــر مــن بهتریــن شــغل دنیــا‪ ،‬بچــه یــک‬ ‫اینکــه ســریال «در حاشــیه» شــروع شــد بــا‬ ‫پــدر پــول دار بــودن اســت! البتــه شــاید‬ ‫موجــی از انتقــادات همــراه شــد‪ .‬در طنــز‬ ‫بدامــوزی داشــته باشــد؛ ولــی اعتقــادم ایــن اســت! اگــر بــرای هــر کاری‬ ‫همیشــه بریــده ای از اتفاقــات را انتخــاب می کنیــم کــه بشــود بــا ان‬ ‫بــه پولــش احتیــاج داشــته باشــید ســخت می شــود و اگــر بــه چشــم‬ ‫شــوخی کــرد‪ .‬اتفاقــات خــوب‪ ،‬بامــزه نیســتند‪ .‬بعــد از ایــن ســریال‬ ‫تفریــح نــگاه کنیــد‪ ،‬موفق تــر هســتید و بیشــتر از کارتــان لــذت می بریــد‪.‬‬ ‫خطاهایــی کــه در گذشــته پنهــان مانــده بودنــد‪ ،‬علنی تــر شــدند و ایــن‬ ‫کار نویســندگی جــزء معــدود کارهایــی اســت‬ ‫اتفــاق باعــث شــد جامعــه پزشــکی بیشــتر‬ ‫کــه مــن می توانــم انجــام بدهــم‪ .‬مــن قبــا دو‬ ‫حواسشــان را جمــع کننــد‪ .‬به نظــرم اگــر طنـ‬ ‫ـز بهترین شغل دنیا‪ ،‬بچه یک‬ ‫شــغل داشــتم و در اوج موفقیــت افســرده بــودم‪.‬‬ ‫بتوانــد بــا انتقــادش در بهبــود چیــزی کمــک‬ ‫متخصــص بــه مــن گفــت بایــد کاری انجــام‬ ‫کنــد‪ ،‬ارزش دارد‪ ،‬در غیــر ایــن صــورت پدر پول دار بودن است!‬ ‫دهــی کــه پایانــی نداشــته باشــد؛ مثــا فیزیــک‬ ‫بهتــر اســت نباشــد‪ .‬تلویزیــون هــم اگــر‬ ‫نظــری بخوانــی یــا نویســنده شــوی‪ .‬به نظــرم‬ ‫می خواهــد کارهــای طنــزش بیشــتر دیــده‬ ‫ایــن کار درســتی اســت و تــاش می کنــم در ان موفــق باشــم‪.‬‬ ‫شــوند‪ ،‬بایــد مالحظاتــش را کنــار بگــذارد و ســعی نکنــد کــه همــه را‬ ‫کالم اخر‬ ‫راضــی نــگاه دارد‪.‬‬ ‫امیدوارم مصاحبه خوبی شده باشد‪ ،‬ممنون از شما‪.‬‬ ‫‪21‬‬ ‫کافـــــــــــــــــــــــــــــه کالســــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک‬ ‫عنوان فیلم‪:‬‬ ‫«بعضی ها داغشو دوست دارند‬ ‫‪»Some Like It Hot‬‬ ‫کارگردان‪ :‬بیلی وایلدر‬ ‫نویسنده‪ :‬بیلی وایلدر‪ ،‬ای‪.‬ای‪.‬ال دایاموند‬ ‫فیلم بردار‪ :‬چارلز لنگ‬ ‫تدوین‪ :‬ارتور پ‪.‬اشمیت‬ ‫داستان‪ :‬رابرت تئورین‪ ،‬مایکل لوگان‬ ‫بازیگران‪:‬‬ ‫مرلین مونرو‪ /‬شوگر‬ ‫تونی کورتیس‪ /‬جو‬ ‫جک لمون‪ /‬جری‬ ‫جورج رافت‪ /‬کلمبو‬ ‫پت ابراین‪ /‬مولیگان‬ ‫جو براون‪ /‬شارلی‬ ‫جوان شاولی‪ /‬سوئیت سو‬ ‫زمان‪ ١٢٠ :‬دقیقه‬ ‫زبان‪ :‬انگلیسی‬ ‫محصول‪١٩٥٩ :‬‬ ‫خالصه فیلم‬ ‫جــری و جــو دو نوازنــده بخت برگشــته هســتند‬ ‫کــه از بــد اتفــاق‪ ،‬شــاهد یــک قتــل می شــوند‪.‬‬ ‫ان هــا بــرای فــرار از دســت قاتلیــن در شــکل‬ ‫و شــمایل دو نوازنــده زن بــه عضویــت یــک‬ ‫گــروه موســیقی زنانــه در می اینــد و انجــا بــا‬ ‫دختــری زیبــا به نــام شــوگر اشــنا می شــوند‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪22‬‬ ‫جوایز‬ ‫نامزد اسکار‬ ‫بهترین بازیگر مرد نقش اول‬ ‫بهترین کارگردانی‬ ‫بهترین فیلم برداری سیاه وسفید‬ ‫بهترین فیلمنامه اقتباسی‬ ‫بهترین کارگردانی هنری‬ ‫فقــط در یــک رشــته موفــق بــه دریافــت اســکار‬ ‫بهتریــن طراحــی لبــاس سیاه وســفید شــد‪.‬‬ ‫انســتیتو فیلــم امریــکا (‪ )AFI‬در رتبه بنــدی‬ ‫خــود در ســال ‪ ٢٠٠٠‬ایــن فیلــم را برتریــن‬ ‫فیلــم کمــدی تاریــخ امریــکا قــرار داد و‬ ‫همچنیــن در ســال ‪ ٢٠٠٧‬ایــن فیلــم را‬ ‫در رتبــه ‪ ٢٢‬بهتریــن فیلم هــای تاریــخ‬ ‫امریــکا جــای داد‪.‬‬ ‫نکاتی که درباره فیلم نمی دانید‬ ‫بیلــی وایلــدر در ابتــدا «فرانــک‬ ‫ســیناترا» را بــرای نقــش جــری در نظــر‬ ‫داشــت‪.‬‬ ‫‪ 47‬برداشــت طــول کشــید تــا خانــم مونــرو‬ ‫جملــه «‪ »it’s me suger‬را درســت بیــان کنــد‪.‬‬ ‫تقریبــا اکثــر ســکانس های فیلــم در هتــل‬ ‫کورنــادو شــهر ســن دیگو فیلم بــرداری شــده‬ ‫اســت و یکــی از دالیلــی کــه وایلــدر ایــن محل‬ ‫را بــرای فیلم بــرداری انتخــاب کــرد مشــکالت‬ ‫شــخصی مرلیــن مونــرو بــود و اینکــه دیگــر‬ ‫نیــاز بــه رفت وامــد نبــود‪.‬‬ ‫مرلیــن مونــرو در طــول فیلم بــرداری بــاردار‬ ‫بــود و بــه همیــن دلیــل کمــی ســنگین تر از‬ ‫حالــت عــادی بــه نظــر می رســد‪.‬‬ ‫تونــی کورتیــس از وایلــدر درخواســت کــرده‬ ‫بــود تــا در صــورت امــکان نقــش مــرد میلیونــر‬ ‫را (کــری گرانــت) بــازی کنــد و وایلــدر هــم‬ ‫از ایــن پیشــنهاد اســتقبال کــرد؛ امــا گرانــت در‬ ‫رد ایــن پیشــنهاد گفتــه بــود دوســت نــدارم‬ ‫این گونــه صحبــت کنــم‪.‬‬ ‫مرلیــن مونــرو اصــرار داشــت تــا فیلــم ماننــد‬ ‫بقیــه فیلم هایــی کــه بــازی کــرده به صــورت‬ ‫رنگــی باشــد؛ امــا وایلــدر او را راضــی کــرد تــا‬ ‫در فیلــم سیاه وســفید بــازی کنــد‪.‬‬ ‫عنــوان فیلــم هنــگام فیلم بــرداری «امشــب‬ ‫نــه‪ ،‬ژوزفیــن» بــود و فیلــم در روســیه بــا‬ ‫عنــوان «جــاز مخصــوص دخترهاســت» اکــران‬ ‫شــده اســت‪.‬‬ ‫نقد فیلم‬ ‫«بعضی هــا داغشــو دوســت دارنــد» یکــی‬ ‫از مشــهورترین فیلم هــای وایلــدر در ســال‬ ‫‪ ١٩٥٩‬اســت کــه عــاوه بــر ایــن‪ ،‬از بهتریــن‬ ‫کمدی هــای تاریــخ ســینما نیــز محســوب‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫ایــن فیلــم اثــری کامــا رضایت بخــش‬ ‫اســت کــه دو ســاعت بیننــده را بــا شــوخی‬ ‫و نکته ســنجی هایی کــه وایلــدر و همــکار‬ ‫فیلمنامه نویــس اش‪ ،‬دایامونــد‪ ،‬ان هــا را خلــق‬ ‫کرده انــد ســرگرم می ســازد؛ امــا فیلــم وایلــدر‬ ‫تنهــا فیلمــی بــرای ســرگرم کــردن مخاطــب‬ ‫نیســت و جــدای از ایــن بــه یــک دوره مهــم‬ ‫از کشــور امریــکا نیــز می پــردازد و بــه ایــن‬ ‫دلیــل اســت کــه وایلــدر در دهــه ‪ ١٩٢٠‬کامــا‬ ‫پُرخــروش جلــوه می کنــد‪ .‬او بــا بهره گیــری از‬ ‫گانگســترها‪ ،‬موســیقی جــاز و نوشــیدنی هایی‬ ‫کــه به طــور مخفــی اســتفاده می شــوند و‬ ‫یــاداور دوران منــع خریــد و فــروش ان هــا‬ ‫اســت‪ ،‬بــه ایــن مهــم دســت پیــدا می کنــد‪.‬‬ ‫در واقــع می تــوان گفــت موفقیــت «بعضی هــا‬ ‫داغشــو دوســت دارنــد» بــه علــت مــچ‬ ‫شــدن پیش زمینــه طنــز فیلــم (تغییــر‬ ‫دو قیافــه مــرد بــه شــکل زنانــه) و‬ ‫خشــونت پس زمینــه فیلــم (تعقیــب‬ ‫توســط گانگســترها) اســت کــه بــه‬ ‫طنــز فوق العــاده فیلــم‪ ،‬انــرژی و‬ ‫هیجانــی خــاص بخشــیده اســت‪.‬‬ ‫«بعضی هــا داغشــو دوســت دارنــد» را‬ ‫می تــوان به عنــوان یکــی از بهتریــن طنزهایــی‬ ‫کــه تاکنــون پــرده ســینما بــه خــود دیــده‬ ‫اســت نــام بــرد؛ یــک اثــر اســتثنائی بــا‬ ‫شــخصیت های دوست داشــتنی و سرشــار‬ ‫از لحظــات زیبــا و هیجان انگیــز کــه در‬ ‫هــر زمانــی تماشــای ان تازگــی دارد‪ .‬اثــری‬ ‫کــه محصــول ذهــن خــاق یــک هنرمنــد‬ ‫تمام عیــار اســت‪.‬‬ ‫جمع اوری و تنظیم برای زیروبم‪:‬‬ ‫ملیحه روشن‪ ،‬کارشناس سینما‬ ‫ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکانـــــــــــــــــــــــس هفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــتم‬ ‫فیــروز (هومــن برق نــورد) بــه نصــرت (بهنــام‬ ‫تشــکر)‪:‬‬ ‫مــن حاضــرم بــه جــای کــوزت زیــر دســت‬ ‫خانــواده تناردیــه بیفتــم؛ امــا زیــر دســت تــو‬ ‫نیفتــم!‬ ‫دودکش‪ ،‬محمدحسین لطیفی‬ ‫اگــه ادم بــره پــیِ دلــش‪ ،‬ممکنــه بســوزه؛ ولــی‬ ‫هیچ وقــت بازنــده نیســت‪.‬‬ ‫رعنا‪ ،‬علیرضا کوشک جاللی‬ ‫پیــر مــرد ‪ ۹۴‬ســاله تــو رســتوران‪ :‬ادم هــا عوض‬ ‫شــدن‪ ،‬زندگــی عــوض شــده‪ .‬امــروز بــا یکــی‬ ‫دســت مــی دی بعــد بایــد ‪ ۵‬تــا انگشــتت رو‬ ‫بشــمری ببینــی هنــوز ســر جــاش هســت یــا‬ ‫نــه!‬ ‫‪,‬‬ ‫سکانس هفتم‬ ‫شــصتچی‪ :‬ببخشــید اقــای امیــد روحانــی‪،‬‬ ‫می خواســتم ببینــم منتقــدی شــغله؟ یعنــی‬ ‫شــما فیلــم می بینیــد بعــد پــول می گیریــد؟‬ ‫مرد هزارچهره‪ ،‬مهران مدیری‬ ‫رویا‪ :‬این دندونم رو چیکار کنم؟ خیلی درد‬ ‫می کنه‪.‬‬ ‫ارژنگ‪ :‬درستش می کنم‪ .‬همسایه مون‬ ‫دندون پزشکه‪ ،‬کارش هم خوبه‪ ،‬تو رو معرفی‬ ‫می کنم بهش‪ ،‬قشنگ کامل دهنتو سرویس کنه‪.‬‬ ‫نهنگ عنبر‪ ،‬سامان مقدم‬ ‫وینســنت (جــان تراولتــا)‪ :‬اگــه حالــت خوبــه‬ ‫یــه چیــزی بگــو‪.‬‬ ‫میا (اما تورمن)‪ :‬یه چیزی!‬ ‫داســتان عامه پســند (‪،)Pulp Fiction - 1994‬‬ ‫کوئنتیــن تارانتینو‬ ‫‪Everybody s Fine - 2009‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫صداقــت یــک هدیــه گران بهــا اســت‪ ،‬ان را‬ ‫از ادم هــای ارزان قیمــت انتظــار نداشــته باشــید‪.‬‬ ‫وارن بافت (‪)Waren Buffett‬‬ ‫ما بیشتر زندگیمون رو صرف نگفتن چیزایی‬ ‫می کنیم که باید می گفتیم‪.‬‬ ‫فرار از زندان (‪)prison break‬‬ ‫‪23‬‬ ‫گابریــل (هیــت لجــر)‪ :‬پــدر مــن دیگــه بچــه‬ ‫نیســتم‪.‬‬ ‫بنجامین (مل گیبسون)‪ :‬بچه من که هستى!‬ ‫تــا زمانــی کــه بتونــی نفــس بکشــی‪ ،‬مبــارزه‬ ‫می کنــی! نفــس بکــش‪!...‬‬ ‫بازگشته‪ ،‬ایناریتو‬ ‫ زبان به یک دلیل اختراع شد بچه ها!‬‫ برای برقرار کردن ارتباط؟‬‫ نه‪ ،‬برای اظهار عشق به زن ها‬‫انجمن شاعران مرده‪ ،‬پیتر ویر‬ ‫صابــر ابــر‪ :‬ادم بمیــره بهتــر از اینــه کــه خــل‬ ‫باشــه؛ ولــی فکــر کنــه ســالمه!‬ ‫اینجا بدون من‪ ،‬بهرام توکلی‬ ‫‪The Patriot -2000‬‬ ‫گفتگو با شاهرخ خان‬ ‫به بهـانه «رئیـس»‬ ‫شــاهرخ خان در مــورد فشــارهای موجــود‬ ‫بــرای موفقیــت در بالیــوود‪ ،‬فیلــم «‪»Raees‬‬ ‫کــه اخیــرا بــازی کــرده‪ ،‬انتخاب هایــش بــرای‬ ‫فیلــم و اینکــه چــرا فیلم هــا دنیــا را عــوض‬ ‫نمی کننــد‪ ،‬در ایــن مصاحبــه صحبــت کــرده‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪24‬‬ ‫در ســالیان اخیــر چــه چیــزی روی انتخــاب‬ ‫فیلــم توســط شــما تاثیــر داشــته اســت؟‬ ‫خودشــان بســنجند و ایــن منصفانــه نیســت‪.‬‬ ‫شــما نمی توانیــد بــرای مــردم مفاهیــم از پیــش‬ ‫تعیین شــده داشــته باشــید کــه فقــط چــون‬ ‫طــرف سوپراســتار اســت بایــد روحــش را‬ ‫بفروشــد‪ .‬شــما بایــد مــردم را در نظــر بگیریــد و‬ ‫مهلــت کافــی بــه ان هــا بدهیــد و واکنش هــای‬ ‫زودهنــگام را متوقــف کنیــد‪ .‬مــا همــه برگزیــده‬ ‫هســتیم و نبایــد بیــش از ایــن درگیــر مــردم و‬ ‫عواطــف و مکالمــات باشــیم‪.‬‬ ‫فقــط فیلم هایــی را انتخــاب کــردم کــه تــوان‬ ‫انجامــش را داشــتم‪ .‬مــن هیچ وقــت یــک فیلــم‬ ‫را بــرای خــودم طراحــی نکــردم‪ .‬کارگردان هــا‬ ‫از مــن می پرســند کــه چــه نقشــی را دوســت‬ ‫به عنــوان بزرگ تریــن ســتاره بازیگــر هنــد‪ ،‬دارم و مــن هــم از ان هــا می پرســم کــه چــه‬ ‫نــوع فیلمــی می خواهنــد بســازند‪ .‬بازیگــری‬ ‫ایــا هدفتــان بــودن و‬ ‫یــک شــغل اســت‪ .‬همیشــه‬ ‫ســاخت فیلم هایــی اســت‬ ‫نبایــد بــه چیــزی کــه مدتــی اســت کــه یکــی از فیلم هــای شــما‬ ‫کــه گیشــه ها را پرپــول‬ ‫اگر من شکست نخورم‪ ،‬کارگردان هــا اعتقــاد دارنــد‪ ،‬بســیار ســرگرم کننده شــده و اقتصــاد را‬ ‫کنــد؟‬ ‫چه کسی بخورد؟‬ ‫اعتقــاد داشــته باشــید‪ ،‬بلکــه هیجــان زده کــرده اســت‪ .‬ایــا منصفانــه اســت‬ ‫ـن‬ ‫ـ‬ ‫م‬ ‫ـر‪.‬‬ ‫ـ‬ ‫خی‬ ‫ـم‪،‬‬ ‫ـ‬ ‫بگوی‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫صادقان‬ ‫بایــد ان هــا را هــم نســبت بــه‬ ‫کــه ایــن را در مــورد «‪ »Raees‬ب ـه کار ببریــم؟‬ ‫ ســاز‬ ‫ل‬ ‫پو‬ ‫بــه‬ ‫ وقــت‬ ‫هیچ‬ ‫نظــر خودتــان متقاعــد کنیــد‪ .‬اگــر از زبــان کارگــردان فیلــم (‪Rahul‬‬ ‫اقتصــادی‬ ‫جنبــه‬ ‫و‬ ‫بــودن‬ ‫بــا فروختــن ارزوهــا‪ ،‬کاراکتــر ‪ )Dholakia‬بخواهیــد‪ ،‬خیــر‪ .‬او معمــوال فیلــم‬ ‫ماجــرا فکــر نکــردم‪ .‬مــن از جنــس عمــوم‬ ‫جامعــه ام و نمی دانــم چگونــه بایــد ایــن کار را می فروشــید‪ .‬انتخــاب مــن بــر پایــه حالــت و ســینمایی معن ـی دار می ســازد‪ .‬موجــب تعجــب‬ ‫وضعیــت ذهنــی ام اســت‪.‬‬ ‫اســت کــه مــردم ان فیلــم را‬ ‫را انجــام بدهــم‪.‬‬ ‫منطــق‬ ‫گاهــی هــم بایــد‬ ‫ســرگرم کننده می داننــد؛‬ ‫ایــن‬ ‫در‬ ‫کــه‬ ‫اســت‬ ‫زیــادی‬ ‫مــدت‬ ‫امــا شــما‬ ‫فقط فیلم هایی را‬ ‫بیزینــس را در فیلمــی پیــدا‬ ‫زیــرا مــن هیچ وقــت‬ ‫هســتید‪...‬‬ ‫جایــگاه‬ ‫کنیــد؛ ولــی مــن ایــن مــورد را انتخاب کردم که توان‬ ‫تصمیــم بــه بــازی در‬ ‫متقاعــد‬ ‫را‬ ‫خــودم‬ ‫ توانــم‬ ‫ی‬ ‫نم‬ ‫هنــوز‬ ‫امــا‬ ‫بلــه‪،‬‬ ‫بعــد از انتخــاب فیلــم بررســی‬ ‫انجامش را داشتم‬ ‫فیلم هــای کمــدی و‬ ‫انجــام‬ ‫را‬ ‫ان‬ ‫چگونــه‬ ‫ دانــم‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫کــه‬ ‫کنــم‬ ‫می کنــم‪ .‬فیلــم صرفــا بــر ایــن‬ ‫ســرگرم کننده نداشــته و‬ ‫دهــم‪ .‬اگــر این گونــه فکــر کنــم‪ ،‬نمی توانــم پایــه انتخــاب نمی شــود؛ مثــل‬ ‫اصــا بــه ان ژانــر تعلــق‬ ‫فیلم هایــی را بــازی کنــم کــه بقیــه بازیگــران فیلــم «‪ »Dear Zindagi‬کــه مــا‬ ‫نــدارم‪ .‬شــاید در فیلــم «‪»Chennai Express‬‬ ‫ان را رد می کننــد؛ ماننــد فیلــم «‪ »Darr‬یــا‬ ‫«‪ .»Baazigar‬ســعی مــن همیشــه ایــن اســت کــه بــا اینکــه می دانســتیم ایــن فیلــم نمی توانــد مقــداری کمــدی بــه نقشــم اضافــه کــردم؛ امــا‬ ‫تعــادل را حفــظ کنــم‪ .‬بلــه‪ ،‬مــن به عنــوان یــک پرفــروش شــود و ماننــد ســایر فیلم هــای هیچ وقــت چنیــن فیلمــی را بــازی نکــردم‪.‬‬ ‫بازیگــر و تهیه کننــده دوســت دارم کــه یــک شــاهرخ خان بــه فــروش برســد؛ امــا ان را فیلــم «‪ »Baazigar‬هــم شــاید این گونــه بــود؛‬ ‫ســاختیم‪.‬‬ ‫امــا مضمونــش ایــن نبــود‪.‬‬ ‫فیلــم بــزرگ و موفــق بســازم؛ امــا ان را بــر برخــی می گفتنــد کــه فیلــم «‪»Dilwale‬‬ ‫فیلم «‪ »Raees‬افتتاحیه بزرگی داشت که‬ ‫اســاس مادیــات طراحــی نمی کنــم‪.‬‬ ‫تحت تاثیــر کامنت هــای تعصبــی شــما قــرار‬ ‫در حیــن تــاش بــرای یافتــن ان تعــادل‪،‬‬ ‫وقتــی فیلمــی ماننــد «‪ »Fan‬شکســت‬ ‫می خــورد‪ ،‬چــه حســی داریــد؟‬ ‫گرفتــه بــود‪ .‬ایــا شــما ایــن را قبــول داریــد؟‬ ‫مــن فکــر می کنــم کــه فیلــم بــه انــدازه کافــی‬ ‫خــوب نبــود‪ .‬اگــر چیــزی‬ ‫اگــر مــن شکســت نخــورم‪،‬‬ ‫کــه شــما می گوییــد صحیــح‬ ‫چــه کســی بخــورد؟ مــن‬ ‫باشــد؛ پــس سوپراســتارهای‬ ‫نقش بدِ واقعی‬ ‫تــوان شکســت را دارم‪ .‬بــرای‬ ‫زیــادی در غــرب هســتند‬ ‫بازی نمی کنم‬ ‫کســی کــه در جایــگاه مــن‬ ‫کــه کارهــای عجیبــی در‬ ‫نباشــد‪ ،‬ممکــن اســت شکســت‪،‬‬ ‫زندگــی شخصی شــان انجــام‬ ‫انتهــای شــغل او باشــد؛ امــا‬ ‫می دهنــد؛ امــا شــما هنــوز‬ ‫بــرای مــن‪ ،‬خیــر‪ .‬طبیعتــا حــس بــدی اســت؛ کارهــای انــان را دوســت داریــد‪.‬‬ ‫ولــی فقــط به خاطــر ایــن نیســت کــه فیلمــم ایــن بــرای بازیگــری مثــل شــما بــه چــه معنــی‬ ‫شکســت خــورده‪ ،‬به خاطــر ایــن اســت کــه ا ست ؟‬ ‫افــراد زیــادی در فیلــم مشــارکت داشــتند کــه مــن فکــر می کنــم کــه مــردم امــروزه خیلــی‬ ‫امیدشــان بــه مــن بــوده اســت‪ .‬ناامیــد کــردن زیــاد بــه یــک چیــزی واکنــش نشــان می دهنــد‬ ‫ان هــا‪ ،‬حــس وحشــتناکی اســت‪ .‬مــن واقعــا و فقــط مــردم عــادی نیســتند کــه نظراتشــان را‬ ‫نمی دانــم کجــا را اشــتباه رفتیــم‪ .‬شکســت و می گوینــد‪ ،‬بلکــه افــراد حرفــه ای هــم ســعی‬ ‫موفقیــت گــذرا هســتند‪.‬‬ ‫می کننــد کــه جمــات را بــر اســاس عقایــد‬ ‫ثابت می کند مردم زیادی ان را دیده اند‪ ،‬ایا این‬ ‫شما را خوشحال می کند؟‬ ‫نمی خواهــم ازخودمتشــکر به نظــر برســم؛ امــا‬ ‫مــن دوســتداران زیــادی دارم و اکثــر فیلم هایــم‬ ‫افتتاحیه هــای بزرگــی داشــته اند‪ .‬بیشــترین‬ ‫اهمیــت بــرای مــن در چیــزی اســت کــه بــه‬ ‫تازگــی فهمیــده ام؛ مــن می توانــم فیلم هــا‬ ‫را احســاس کنــم‪ .‬نیــازی نیســت کــه بــرای‬ ‫داشــتن مخاطبــان زیــادی بجنگــم‪ .‬فیلــم «‪Dear‬‬ ‫‪ »Zindagi‬در مقایســه بــا ســایر فیلم هــای‬ ‫مــن‪ ،‬ان تعــداد مخاطــب را نــدارد؛ امــا شــما‬ ‫فیلــم را احســاس می کنیــد و می فهمیــد کــه‬ ‫در ان یــک عشــقی وجــود دارد و ایــن شــما‬ ‫را خوشــحال تر می کنــد‪ .‬در فیلــم «‪»Raees‬‬ ‫هــم مــن عشــق را احســاس کــردم و تعــداد‬ ‫زیــادی مخاطــب بــه دنبالــش امــد‪ .‬در چنیــن‬ ‫فیلم هایــی‪ ،‬مفهمــوم عاطفــی فیلــم بــرای مــن‬ ‫‍بالیوودی ها‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫بســیار مهــم اســت‪ .‬مــن فکــر می کنــم کــه ظریــف نشــوند؛ امــا مشــکلی نــدارد‪ .‬مــن از و ســه‪ ،‬مطمئــن شــوم کــه هــر کــس کــه بــرای‬ ‫مخاطــب بــا فیلــم ارتبــاط برقــرار می کنــد‪.‬‬ ‫کســی توقــع نــدارم کــه کارم را درک کنــد‪ .‬دیــدن فیلــم می ایــد تجربــه بســیار شــادی‬ ‫در مصاحبــه اخیرتــان گفته ایــد کــه فیلم هــای مــن بهتریــن کســی ام کــه می دانــم بایــد بــا خواهــد داشــت‪ .‬اگــر نتوانــم ایــن ســه چیــز را‬ ‫گانگســتری زیــادی را رد کرده ایــد؛ چــون بــه اســتعداد محــدود و دانشــم چـه کار کنــم‪ .‬وقتــی فراهــم کنــم‪ ،‬به عنــوان یــک سوپراســتار بــا ‪25‬‬ ‫مــردم بــه مــن می گوینــد کــه چــه کاری انجــام ســال ســابقه فیلــم بــازی کــردن‪ ،‬وظیفـه ام را بــه‬ ‫ان هــا اعتقــادی نداریــد‪...‬‬ ‫نــه مــن چنیــن چیــزی نگفتــم‪ .‬مــن گفتم کــه ان بدهــم‪ ،‬فقــط بــه ان هــا گــوش می کنــم و خوبــی انجــام نــداده ام‪.‬‬ ‫وقتــی مــردم راجــع بــه درســت یــا غلــط بــودن‬ ‫نــوع فیلــم بــر اســاس افــراد واقعی اســت و اگر می گویــم ممنونــم‪.‬‬ ‫چنیــن شــخصیتی وجــود داشــته باشــد‪ ،‬شــما وقتــی شــما نقــش منفــی بــازی می کنیــد‪ ،‬ایــا چیــزی از مــن ســوال می پرســند‪ ،‬ایــن چیزهــا‬ ‫نیــز او را فــردی بی دس ـت وپا مجســم می کنیــد مکارانــه اســت کــه علی رغــم خــاف بــودن ان در همیــن لحظــه کنونــی اســت و مــن اینجــا‬ ‫کــه اهدافــش را توجیــه می کنــد و مــن بــا ایــن شــخصیت‪ ،‬او را نــزد مخاطــب جذاب تــر کنیــد نیســتم کــه لحظــه را تغییــر بدهــم‪ .‬اگــر فکــر‬ ‫کنــم کــه می توانــم بــا‬ ‫موافــق نیســتم‪ .‬فیلــم «‪ »Raees‬در مــورد یــک کــه مخاطــب ان را دوســت‬ ‫فیلم هایــم تغییــر ایجــاد‬ ‫کاراکتــر ســاختگی و بــر اســاس افســانه اســت داشــته باشــد؟‬ ‫و مــن بــا ان مشــکلی نــدارم؛ امــا اگــر کاراکتــر خیــر‪ .‬اگــر قصــه از جانــب هــر هدف یک فیلم‪ ،‬تغییر کنــم‪ ،‬احمقــم! برخــی افراد‬ ‫قــادر بــه انجــام ایــن کار‬ ‫واقعــیِ فــرد بــدی باشــد‪ ،‬شــما بــرای بــازی کــدام از شــخصیت ها روایــت‬ ‫دنیای شما نیست‬ ‫هســتند کــه خــدا بــه ان هــا‬ ‫کــردن ان نقــش بــه مطالعــه تاریخچــه ان نیــاز شــود‪ ،‬خــوب یــا بــد‪ ،‬شــما‬ ‫برکت بدهــد‪ .‬روی صحبت‬ ‫داریــد و فکــر نمی کنــم کــه مــن مناســب ایــن دلیــل او را بــرای انجــام ان کار‬ ‫مــن بــا مردمــی اســت کــه‬ ‫مــورد باشــم‪ .‬سوپراســتار بــودن و اینکــه مــردم درمی یابیــد‪ .‬همیشــه دیدگاهــی وجــود دارد‬ ‫مــن را دوســت دارنــد‪ ،‬خیلــی بیشــتر از تصــور کــه مــا ســعی می کنیــم ان را در فیلــم نمایــش می گوینــد ســینما می توانــد جهــان را تغییــر‬ ‫مــن اســت و ایــن‪ ،‬نوعــی نگرانــی و احتیــاط دهیــم و اگــر یــک فیلــم صادقانــه بســازیم‪ ،‬دهــد و چنیــن و چنــان کنــد‪ ،‬مــن ان هــا را‬ ‫را بــا خــود همــراه دارد‪ .‬مــن ایــن نــوع کار را شــما هرگــز ان را قضــاوت نمی کنیــد‪ .‬ایــن کامــا درک می کنــم؛ امــا ایــن موضــوع فقــط‬ ‫بســتگی بــه تصمیــم شــما دارد؛ بنابرایــن مــن می توانــد در جهــان بازتــاب داشــته باشــد‪.‬‬ ‫انجــام نمی دهــم‪.‬‬ ‫فکــر می کنــم خیــر‪ ،‬ایــن یــک کتــاب نمی توانــد دنیــا را تغییــر دهــد‬ ‫گاهــی مــردم در مــورد‬ ‫فقــط می توانــد در جهانــی کــه هســتیم بازتــاب‬ ‫ثبــات گیشــه تان ســوال‬ ‫اصــا مکارانــه نیســت‪.‬‬ ‫داشــته باشــد و الهام بخــش شــما بــرای تغییــر‬ ‫هنرمند‬ ‫یک‬ ‫ عنوان‬ ‫ه‬ ‫ب‬ ‫من‬ ‫می پرســند و گاهــی در‬ ‫قبــا بــه مــا گفتــه بودیــد‬ ‫باشــد‪ .‬هــدف یــک فیلــم‪ ،‬تغییــر دنیــای شــما‬ ‫مــورد مهارتتــان‪ ،‬ایــا ایــن‬ ‫کــه بــه شــما نقش هــای‬ ‫هستم‬ ‫مردم‬ ‫درک‬ ‫از‬ ‫فراتر‬ ‫نیســت‪ .‬شــما بــه ان چشــم انداز و مســئولیت‬ ‫شــما را اذیــت می کنــد؟‬ ‫ شــود‪.‬‬ ‫ی‬ ‫نم‬ ‫پیشــنهاد‬ ‫اکشــن‬ ‫بیش ازحــدی داده ایــد‪ .‬فیلم هــا فقــط بــرای‬ ‫قانونــی در زندگــی اســت‬ ‫فیلــم‬ ‫در‬ ‫بــودن‬ ‫موفــق‬ ‫بــا‬ ‫پیــام دادن نیســتند‪ ،‬بلکــه بــرای ســرگرمی نیــز‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـم‬ ‫ـ‬ ‫ توان‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ـالگی‬ ‫ـ‬ ‫س‬ ‫کــه در مــن در ســن ‪50‬‬ ‫«‪ »Raees‬ایــا انتظــار تغییــر ایــن موضــع را هســتند‪.‬‬ ‫ـد‬ ‫ـ‬ ‫ فهمن‬ ‫ی‬ ‫نم‬ ‫را‬ ‫ـما‬ ‫ـ‬ ‫ش‬ ‫ـردم‬ ‫شــما بگویــم؛ وقتــی مـ‬ ‫داریــد؟‬ ‫ـتید‬ ‫ـ‬ ‫هس‬ ‫ـردم‬ ‫ـ‬ ‫م‬ ‫درک‬ ‫ـدرت‬ ‫یــا شــما فراتــر از قـ‬ ‫فکــر نمی کنــم کســی انتظــاری از مــن بــرای‬ ‫ـوش‬ ‫باهـ‬ ‫و‬ ‫ـوب‬ ‫خـ‬ ‫ـط‬ ‫فقـ‬ ‫ـه‬ ‫بــه هــر دلیلــی‪ ،‬نـ‬‫بــازی در هــر نقشــی را داشــته باشــد‪ .‬ایــن را‬ ‫ ای‬ ‫ی‬ ‫ بنــد‬ ‫ه‬ ‫رتب‬ ‫بــا‬ ‫دارنــد‬ ‫نیــاز‬ ‫بــودن‪ -‬ان هــا‬ ‫گفتــم چــون هــر روز کارگردان هــای زیــادی‬ ‫حــس‬ ‫را‬ ‫شــما‬ ‫ فهمنــد‪،‬‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫خودشــان‬ ‫کــه‬ ‫را می بینــم؛ امــا هرکســی بایــد فیلــم خــودش‬ ‫ـر‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـن‬ ‫ـ‬ ‫م‬ ‫ـدی‬ ‫ـ‬ ‫ بن‬ ‫ه‬ ‫رتب‬ ‫و‬ ‫ـف‬ ‫ـ‬ ‫توصی‬ ‫ـن‬ ‫ـ‬ ‫بنابرای‬ ‫ـد؛‬ ‫کننـ‬ ‫را بســازد‪ .‬مــن هــم بایــد بــر اســاس قــوه‬ ‫ خواهنــد‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫مــردم‬ ‫کــه‬ ‫اســت‬ ‫چیــزی‬ ‫اســاس‬ ‫عقالنــی خــودم‪ ،‬فیلمــی کــه می خواهــم بــازی‬ ‫از مــن بداننــد‪ ،‬نــه به خاطــر کســی کــه هســتم‪ .‬کنــم را انتخــاب کنــم‪ .‬فیلــم «‪ »Raees‬بعــد‬ ‫تــا وقتــی کــه مــن را توصیــف می کننــد‪ ،‬مــن از فیلــم «‪ »Happy New Year‬شــروع شــد و‬ ‫را نخواهنــد شــناخت و ایــن زیباتریــن چیــز در مــن در وضعیــت ذهن ـی ای بــودم کــه دوســت‬ ‫بازیگــری اســت‪ .‬هیچ کــس نمی دانــد مــن چــه داشــتم ان را انجــام بدهــم‪ .‬فکــر نمی کنــم‬ ‫کســی هســتم و چــه کســی می توانــم باشــم؛ کســی نقش هــای اکشــن را کمتــر یــا بیشــتر از‬ ‫چــون مــن را نمی شناســند‪ .‬مــن به عنــوان نقش هــای رمانتیــک بــه مــن پیشــنهاد بدهــد‪.‬‬ ‫یــک هنرمنــد فراتــر از درک ان هــا هســتم‪.‬‬ ‫مطمئنــم کــه هــر کارگردانــی می توانــد بــه‬ ‫ایــا افــرادی در اطرافتــان‬ ‫مــن نزدیــک شــود و مــن‬ ‫بودنــد کــه بــه شــما بگوینــد‬ ‫همــه ان هــا را مالقــات‬ ‫بایــد فــان فیلــم بــزرگ را اگر فکر کنم که می توانم‬ ‫خواهــم کــرد‪ .‬ان هــا خیلــی‬ ‫با فیلم هایم تغییر ایجاد مشــتاق اند کــه مــن را‬ ‫بــازی می کــردی؟‬ ‫کنم‪ ،‬احمقم!‬ ‫انتخــاب کننــد؛ چــون‬ ‫افــراد اطــراف مــن؟ حتــی‬ ‫احســاس می کننــد مــن از‬ ‫افــرادی هســتند کــه اطرافــم‬ ‫پــس ان نقش هــا برمی ایــم‪.‬‬ ‫نیســتند و بــه مــن می گوینــد‬ ‫ایــن روزهــا بایــد در توییتــر چــه بگــذارم (بــا فیلــم «‪ »Raees‬به خاطــر اعتراضــات بــر علیــه‬ ‫خنــده)‪ .‬مــردم زیــادی وجــود دارنــد کــه بــه بازیگــران پاکســتانی اش ســرتیتر خبرهــا شــد‪.‬‬ ‫مــن چیزهــای زیــادی می گوینــد و مــن بــه بــه نظــر شــما راه حــل چیســت تــا هنرمنــدان‬ ‫همــه احتــرام می گــذارم؛ امــا مــن بــه انــدازه خــارج از مــرز هــم بتواننــد در اینجــا کار کننــد؟‬ ‫کافــی در ایــن حرفــه بــودم کــه جایگاهــم شــما از مــن راه حــل یــک مشــکل بین المللــی‬ ‫را بدانــم‪ .‬بلــه‪ ،‬مــن هــم راه درســت و غلــط را می خواهیــد؟ مــن راه حلــی بــرای ان نــدارم‪.‬‬ ‫را خواهــم رفــت؛ امــا در نهایــت فقــط مــن مــن فقــط یــک بازیگــرم‪ .‬اگــر کســی راه حلــی‬ ‫می دانــم کــه کجــا درســت رفتــم و کجــا غلــط‪ .‬دارد بایــد جلــو بــرود‪ .‬مــن بــرای راه حــل دادن‬ ‫وقتــی شــما بــه انــدازه ‪ 25‬ســال در ایــن حرفــه اینجــا نیســتم‪ ،‬مــن بــرای ســرگرم کــردن شــما‬ ‫هســتید‪ ،‬همیشــه بایــد ســعی کنیــد کــه نــکات اینجــا هســتم‪ .‬مــن ســه کار دارم کــه بایــد‬ ‫ظریفــی را رعایــت و تنوعــی را در کارهایتــان انجــام بدهــم؛ یــک‪ ،‬ســعی کنــم کــه فیلــم‬ ‫ایجــاد کنیــد‪ .‬شــاید بقیــه متوجــه ایــن نــکات خــوب بســازم‪ .‬دو‪ ،‬بقیــه را بــا فیلــم اشــنا کنــم‬ ‫‪25‬‬ ‫یاسمن خلیلی فرد‬ ‫کارشناس ارشد کارگردانی سینما‬ ‫فیلمخانهزیروبم‬ ‫نقد فیلم «هلن»‬ ‫«طرح شکست خورده»‬ ‫«هلــن» فیلمــی بــه کارگردانــی و تهیه کنندگــی‬ ‫علی اکبــر ثقفــی و نویســندگی فرزنــدش‪ ،‬امیرحســین‬ ‫ثقفــی اســت‪ .‬امیرحســین ثقفــی پیش تــر‪ ،‬ســه فیلــم‬ ‫ســاخته بــود کــه جــزء فیلم هــای متفــاوت ســینمای‬ ‫ایــران به حســاب می اینــد؛ «مــردی کــه اســب شــد»‪،‬‬ ‫«مــرگ کس ـب وکار مــن اســت» و «همــه چیــز بــرای‬ ‫فــروش»‪.‬‬ ‫بازیگــران فیلــم «هلــن»‪ ،‬رویــا نونهالــی‪ ،‬روشــنک‬ ‫گرامــی‪ ،‬پژمــان بازغــی‪ ،‬امیــن حیایــی‪ ،‬ســتاره پســیانی‪،‬‬ ‫هوتــن شــکیبا و مهــرداد فالحتگــر هســتند‪.‬‬ ‫فیلــم‪ ،‬داســتان زندگــی دختــر جوانــی بــا نــام مســتعار‬ ‫هلــن را بــه تصویــر می کشــد کــه فرزنــد طــاق‬ ‫اســت و رابطــه نامتعارفــی بــا مــادرش دارد‪ .‬پــدرش‬ ‫تابه حــال او را ندیــده اســت و هلــن بــا یکــی از‬ ‫دوســتانش (ســتاره پســیانی) زندگــی می کنــد‪ .‬او‬ ‫کــه مخــارج خــود را از طریــق فــروش قرص هــای‬ ‫الغــری تامیــن می کنــد‪ ،‬ســودای مهاجــرت غیرقانونــی‬ ‫بــه ایتالیــا را بــه همــراه دوســتش (هوتــن شــکیبا) در‬ ‫ســر دارد؛ امــا اختــاف مــادر نیمه روان پریشــش (رویــا‬ ‫نونهالــی) بــا ناپــدری اش فرهــاد (امیــن حیایــی) و پناه‬ ‫اوردن مــادر بــه هلــن‪ ،‬برنامه هــای زندگــی دختــر را‬ ‫بــر هــم می زنــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪26‬‬ ‫نقد فیلم «گشت ‪»2‬‬ ‫«کمدی کالمی»‬ ‫معضــل اساســی بســیاری از فیلم هــای کمــدی‬ ‫ســینمای ایــران دســت کم گرفتــه شــدن ان هاســت!‬ ‫ِ‬ ‫اهمیــت فیلــم کمــدی در ســینمای کشــور‬ ‫اینکــه‬ ‫مــا بــه انــدازه فیلم هــای غیرکمــدی نیســت باعــث‬ ‫شــده اســت کــه بســیاری از کارگردانــان کمــدی‪،‬‬ ‫بــا نوعــی بی خیالــی و ســاده انگاری بــه ســراغ‬ ‫ســاخت فیلم هــای خــود برونــد کــه نتیجــه‪ ،‬چیــزی‬ ‫جــز فیلم هایــی اشــفته‪ ،‬بی ســر و تــه‪ ،‬بی موضــوع‬ ‫و بی کشــش نیســت‪ .‬یکــی دیگــر از جنبه هایــی کــه‬ ‫بایــد در ســاخت یــک فیلــم کمــدی بــه ان توجــه‬ ‫شــود‪ ،‬شــوخی های ان اســت‪.‬‬ ‫طبیعتــا «کمــدی» انــواع مختلفــی دارد و فیلم هــای‬ ‫کمــدی می تواننــد بــر پایــه انــواع مختلفــی از‬ ‫زیرشــاخه های ایــن ژانــر بنــا شــوند؛ امــا بهره گیــری‬ ‫فیلــم تنهــا و تنهــا از شــوخی های کالمــی‪ ،‬بــدون‬ ‫بهره منــدی از کمــدی موقعیــت‪ ،‬تــا حــدودی منجــر‬ ‫بــه افــت کیفــی ســطح فیلــم می شــود‪« .‬گشــت ‪،»2‬‬ ‫هماننــد «گشــت ‪ ،»1‬مملــو از شــوخی های کالمــی‬ ‫اســت و بــه همیــن جهــت نمی تــوان عنــوان یــک‬ ‫کمــدی خــوب را بــه ان داد‪ .‬شــوخی هایی کــه گهــگاه‬ ‫بــا لوده گــری درمی امیزنــد و همچنیــن برخــی‬ ‫جوک هــا و شــوخی های کالمــی کــه بی شــباهت بــه‬ ‫جوک هــای تلگرامــی نیســتند‪ ،‬از نقــاط ضعــف بــزرگ‬ ‫فیلــم به حســاب می اینــد‪.‬‬ ‫بازی هــای فیلــم در یــک ســطح نیســتند‪ .‬همان قــدر‬ ‫کــه بــازی ســاعد ســهیلی و حمیــد فرخ نــژاد قابل اعتنــا‬ ‫اســت‪ ،‬بازیگــران زن فیلــم از جملــه ســارا ســهیلی و‬ ‫ـرح اولیــه خـ ِ‬ ‫ـوب هدررفتــه‬ ‫«هلــن» در حــد یــک طـ ِ‬ ‫باقــی مانــده اســت‪ .‬فیلمــی کــه می توانســت‬ ‫معضــات زندگــی یــک فرزنــد طـ ِ‬ ‫ـاق رهاشــده بــه‬ ‫حــا ِل خــود را بــه زیبایــی مطــرح نمایــد؛ امــا احتمــاال‬ ‫عــدم شــناخت صحیــح فیلمنامه نویــس و فیلم ســاز‬ ‫از موقعیــت و شــرایط ایــن کاراکتــر‪ ،‬فیلــم را بــه‬ ‫بیراهــه کشــانده اســت‪ .‬درضمــن‪ ،‬نوعــی بی هویتــی‬ ‫در ســاختار فیلمنامــه و شــخصیت پردازی های ان بــه‬ ‫چشــم می خــورد‪ .‬به نظــر می رســد «هلــن» امیــزه ای‬ ‫از چنــد فیلــم غربــی و مخصوصــا هالیــوودی اســت‬ ‫کــه ایرانیــزه شــده اســت و ایــن ایرانیــزه شــدن بــه ان‬ ‫لطمــه وارد اورده اســت‪.‬‬ ‫بــازی روشــنک گرامــی و رویــا نونهالــی خــوب‪،‬‬ ‫امــا تکــراری اســت‪ .‬باقــی بازیگــران نیــز بازی هــای‬ ‫متوســط رو بــه بــاال دارنــد‪ .‬انچــه باعــث شــده‪« ،‬هلن»‬ ‫از فیلمــی کــه می توانســت موفــق و درخشــان باشــد‬ ‫بــه فیلمــی متوســط و تــا حــدودی تکــراری تنــزل‬ ‫کنــد‪ ،‬احتمــاال همــان فیلمنامــه ان اســت کــه بــا‬ ‫الگوهــای ایرانــی ســازگاری نــدارد و مناســب ســاخت‬ ‫فیلمــی بــا چنیــن داســتان و ایــده ای نیســت‪.‬‬ ‫بهــاره افشــاری‪ ،‬بازی هایــی ضعیــف ارائــه می دهنــد‬ ‫و بــازی پــوالد کیمیایــی کــه پارتنــر فرخ نــژاد و ســاعد‬ ‫ســهیلی اســت نیــز ســر و گردنــی پایین تــر از بــازی‬ ‫ان دو قــرار می گیــرد‪.‬‬ ‫ایــن فیلــم در بخــش مســابقه جشــنواره فیلــم فجــر‬ ‫ســال گذشــته قــرار داشــت و حمیــد فرخ نــژاد‬ ‫به خاطــرش کاندیــد بهتریــن بازیگــر نقــش اصلــی‬ ‫مــرد شــد‪ .‬فیلم بــرداری کار‪ ،‬موســیقی متــن و‬ ‫جلوه هــای کامیپوتــری ان از بخش هــای قابل اعتنــای‬ ‫ان به حســاب می اینــد‪.‬‬ ‫«گشــت ‪ »2‬بــا تمامــی قــوت و ضعف هایــش در حــد‬ ‫یــک کمــدی متوســط باقــی می مانــد‪.‬‬ ‫عوامل فیلم اوار‬ ‫اصــوال هماهنگــی کار دشواریســت؛ اینکــه بخواهــی‬ ‫چنــد نفــر را در یــک بــازه زمانــی کنــار هــم جمــع‬ ‫کنــی ان هــم در شــلوغی ها و روزمرگی هایــی‬ ‫کــه هــر روز بیشــتر از دیــروز می شــوند‪ ،‬ســخت‬ ‫اســت؛ ســخت تر می شــود وقتــی تعدادشــان زیــاد‬ ‫می شــود و تقریبــا ناممکــن‪ ،‬وقتــی ایــن ادم هــا‬ ‫چهره انــد؛ امــا زیروبــم ایــن ناممکــن را در نشســتی‬ ‫بــا عوامــل فیلــم «اوار» ممکــن کــرد کــه بــه خواندن‬ ‫بخشــی از ایــن گفتگــوی تصویــری دعوتیــد‪.‬‬ ‫تیــم گفتگــو و تصویــر‪ :‬مرضیــه جعفــری‪ ،‬بهــراد‬ ‫رضــازاده‪ ،‬امیرعلــی احمــدی و ســهند داداشی نســب‪.‬‬ ‫ضمیمــه تصویــری در کانــال رســمی زیروبــم در‬ ‫اپــارات‪aparat.com/majidakhshabi :‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫شما با مرحوم عارف لرستانی‬ ‫بیشتر نقش افرینی کردید‪ ،‬کمی از ان‬ ‫روزها برایمان بگویید‪.‬‬ ‫ســحر زکریــا‪ :‬حــرف زدن راجــع بــه مــرگ‬ ‫ناگهانــی کســی کــه ســال ها بــا هــم کار‬ ‫کردیــم‪ ،‬کار بســیار مشــکلی اســت‪ .‬هیچ کســی‬ ‫بــاورش نمی شــد کــه عــارف از بیــن مــا‬ ‫بــرود؛ چــون همیشــه از مــا ســالم تر بــود‪،‬‬ ‫زندگــی ســالمی داشــت‪ ،‬ورزش می کــرد‬ ‫و بــه غــذا خــوردن و ســامتی اش خیلــی‬ ‫اهمیــت مــی داد‪ .‬در ذهــن مــن دورتریــن‬ ‫کســی کــه ممکــن بــود ایــن اتفــاق برایــش‬ ‫بیفتــد عــارف بــود؛ ولــی به هرحــال سرنوشــت‬ ‫بســیار ســخت و غم انگیــز اســت و تلــخ و‬ ‫غم انگیزتــر ایــن اســت کــه تــا وقتــی یــک‬ ‫بازیگــر هســت قــدرش را نمی داننــد و وقتــی‬ ‫کــه مـی رود نقــش اول تمــام صفحــات مجــازی‬ ‫می شــود‪ .‬همــه یکهــو یادشــان می افتــد کســی‬ ‫بــه نــام عــارف لرســتانی هــم بــود‪ ،‬قســمت هایی‬ ‫از مصاحبه هایــش را می گذارنــد و می رونــد تــا از‬ ‫پیکــرش خداحافظــی کننــد‪ .‬مــا خیلی مرده پرســت‬ ‫هســتیم و زنده هایمــان را در نمی یابیــم‪.‬‬ ‫دلیل کار نکردن اقای لرستانی را‬ ‫نمی دانید؟‬ ‫ســحر زکریــا‪ :‬دلیــل کار نکردنــش‬ ‫همیــن اتفــاق بــدی اســت کــه بــرای اکثــر‬ ‫بازیگرهــای قدیمــی افتــاده اســت‪ .‬خــود مــن‬ ‫یــک ســال ونیم اســت کــه کار نکــردم؛ چــون‬ ‫یــا کارهــا خــوب نیســت و یــا پیشــنهادات‬ ‫مال ـی ای کــه شایســته یــک بازیگــر باتجربــه‬ ‫باشــد نیســت‪ .‬در اکثــر گروه هــا‪ ،‬بیشــتر‬ ‫بازیگرهــا جدیــد هســتند‪ .‬تلویزیــون‬ ‫بیننــده ای نــدارد و ایــن واقعیتــی‬ ‫‪،،‬‬ ‫داستان جلد‬ ‫‪،‬‬ ‫دورهمی زیروبمی با‬ ‫یک‬ ‫ِ‬ ‫اســت کــه کســی نمی خواهــد ان را بپذیــرد‪.‬‬ ‫خانم زکریا‪ ،‬اقای اشپیتیم بازیگر خوبی هستند؟‬ ‫یک خاطره جالب از اقای عارف لرستانی برایمان ســحر زکریــا‪ :‬بــرای کار اولــی کــه بــا هــم داشــتیم‪،‬‬ ‫بــه نظــرم کارش را خــوب اجــرا کــرد‪ .‬یــک سکانســی‬ ‫بگویید‪.‬‬ ‫ســحر زکریــا‪ :‬عــارف خیلــی ارام و منطقــی بــود‪ .‬بــا هــم داشــتیم کــه مــن بایــد وقتــی ایشــان می امــد‪،‬‬ ‫بقیــه بچه هــای گــروه خیلــی جــوک می گفتنــد و ســرش داد مــی زدم‪ ،‬ایشــان تعجــب می کردنــد و بــه‬ ‫می خندیدنــد و کارهــای عجیب وغریــب می کردنــد؛ مــن می گفتنــد چــرا این طــوری داد کشــدید‪ ،‬مــن‬ ‫ولــی عــارف همیشــه خیلــی ارام جایــی می نشســت می ترســم!‬ ‫و هرازگاهــی صحبتــی می کــرد‪ .‬همیشــه راجــع بــه اشــپیتیم ارفــی‪ :‬مــن شــوخی و جــدی خانــم زکریــا‬ ‫درســت غــذا خــوردن‪ ،‬درســت ورزش کــردن و ایــن را نمی فهمــم کــه چــه زمانــی شــوخی می کننــد و‬ ‫چــه زمانــی جــدی هســتند‪ .‬مــن بــه‬ ‫چیزهــا صحبــت می کــرد‪ .‬بــه‬ ‫ســینمای ایــران اشــنایی نداشــتم و‬ ‫نظــرم همان طــور در ســکوت و سحر زکریا (بازیگر)‪:‬‬ ‫اول کــه بــه ایــران امــدم فارســی بلد‬ ‫بی خبــری هــم متاســفانه فــوت تاب ه حال نتوانستم‬ ‫نبــودم و فیلــم نــگاه نمی کــردم و‬ ‫کــرد‪.‬‬ ‫حتی یک جوک بگویم!‬ ‫ایــن اولیــن تجربــه بــازی ام در ایــران‬ ‫چطور شد در ایران ماندید؟‬ ‫بــود‪ .‬واقعــا بایــد بگویــم از خانــم‬ ‫ایران را دوست دارید؟‬ ‫زکریــا می ترســم (بــا خنــده)‪.‬‬ ‫اشــپیتیم ارفــی‪ :‬بلــه ایــران را دوســت دارم‪ .‬مــن چهــار‬ ‫خانم امینی شما تجربه کار کردن با اقای‬ ‫مــاه اســت کــه بــه ایــران امــده ام‪ .‬ابتــدا بــرای ســه هفته‬ ‫امــده بــودم کــه دوســتم را ببینــم‪ .‬مصاحبه ای با احســان اشپیتیم ارفی را چطور دیدید؟ باز هم با ایشان‬ ‫داشــتم کــه پخــش شــد و بعــد از ان مصاحبــه احســان کار می کنید؟‬ ‫لطــف کــرد و ســوال پرســید کــه دوســت داری فیلــم فرنــاز امینــی‪ :‬اگــر شــرایطش پیــش بیایــد و نقــش‬ ‫بــازی کنــی یــا نــه و این طــور شــد کــه فیلــم اولــم را مناســبی باشــد‪ ،‬بلــه حتمــا‪ .‬اشــپیتیم خیلــی باهــوش‬ ‫اســت‪ ،‬خیلــی راحــت فــن بــازی اش را می دانســت و‬ ‫بــازی کــردم‪.‬‬ ‫بــرای هــر حرکتــش منطق داشــت کــه ایــن کار را فقط‬ ‫تجربه بازیگری برایتان چگونه بود؟‬ ‫قبــا راجــع بــه بازیگــری اصــا فکــر نکــرده بازیگــران حرفـه ای و بــا تجربــه انجــام می دهنــد‪ .‬البتــه‬ ‫بــودم‪ .‬یکهــو شــروع شــد و دوســتش دارم‪ .‬کار بــا ایشــان‪ ،‬ســختی خــودش را هــم داشــت‪ ،‬مــا کل‬ ‫متــن را فینگلیــش می کردیــم و هــر روز اصطالحــات‬ ‫فارســی را برایــش توضیــح می دادیــم‪.‬‬ ‫اقای اشپیتیم فارسی را نمی توانید بخوانید؟‬ ‫خیر نمی توانم بخوانم فقط حرف می زنم‪.‬‬ ‫اقای هاشمی اولین تجربه بازیگری شما بود؟‬ ‫احســان هاشــمی‪ :‬مــن قبــل از ایــن کار‪ ،‬چنــد پیشــنهاد‬ ‫داشــتم کــه بــا مشــورت بــا دوســتانم و اینکــه خــودم‬ ‫احســاس می کــردم ورود خوبــی نــدارد‪ ،‬نپذیرفتــم تــا‬ ‫اینکــه خانــم امینــی لطــف کردنــد و مــن را کشــف‬ ‫کردنــد و بعــد هــم اکیــپ خوبــی جــور شــد؛ ازجملــه‬ ‫خانــم زکریــا کــه خیلــی بــه ایشــان ارادت دارم‪،‬‬ ‫خانــم فرنــاز امینــی هــم کــه کارنامه شــان نســبت‬ ‫بــه سن شــان درخشــان بــود و در نهایــت دوســت‬ ‫عزیزمــان دکتــر خشــایار محســنی کــه لطف کردنــد از‬ ‫کار حمایــت کردنــد و بــا حمایت ایشــان توانســتیم کار‬ ‫خوبــی را ارائــه کنیــم‪.‬‬ ‫فرنــاز امینــی‪ :‬امیدواریــم دکتــر خشــایار محســنی در‬ ‫ســینمای ایــران مانــدگار شــوند و ان قــدر بازخــورد‬ ‫خوبــی از «اوار» ببیننــد کــه دوســت داشــته باشــند ادامه‬ ‫بدهنــد‪ .‬ایشــان خیلــی خــوب حمایــت می کردنــد و‬ ‫دلگرمــی می دادنــد‪ .‬همیشــه می گفتنــد نگــران نباشــید‬ ‫اگــر ایــن لوکیشــن نشــد لوکیشــن دیگری هم هســت‬ ‫و یــا اگــر از نظــر مالــی کــم امــد بــاز هم هســت و‬ ‫ایــن حمایت هــا حــال مــا را خــوب می کــرد‪.‬‬ ‫خانم زکریا سال ‪ 1395‬چطور بود؟‬ ‫ســحر زکریــا‪ :‬ســال ‪ ،95‬ســال خوبــی نبــود‪.‬‬ ‫مــن فکــر می کنــم بــرای اکثــر ادم هــا هــم‬ ‫همین طــور بــود‪ .‬از هنرمنــدان ســینما‪،‬‬ ‫افــرادی را از دســت دادیــم‪ .‬بــرای خــودم هم‬ ‫ســال کاری عجیبــی بــود چــون پیــش نیامــده‬ ‫بــود مــن مدتــی بــه ایــن طوالنــی کار نکنــم‪.‬‬ ‫نــه اینکــه کار نباشــد‪ ،‬کارهــا عجیب وغریــب‬ ‫شــده اســت!‬ ‫‪27‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫بــودم‪ .‬وقتــی کــه پاورچیــن را بــه مــن پیشــنهاد دادنــد‬ ‫دلیل کار نکردن شما با اقای مهران مدیری در‬ ‫پرسپولیسی یا استقاللی؟‬ ‫فکــر کــردم یــک اقــای مدیــری دیگــری اســت و‬ ‫فرناز امینی‪ :‬سرخابی‪.‬‬ ‫فیلم هایی که این اواخر کار کردند چیست؟‬ ‫وقتــی دیــدم خــود اقــای مهــران مدیــری هســتند‬ ‫ســحر زکریــا‪ :‬اقــای مدیــری یــک کار ســینمایی خانم زکریا چطور وارد ژانر کمدی شدید؟‬ ‫داشــتند کــه بیشــتر عواملــش اقایــان بودنــد؛ مثــل اقای ســحر زکریــا‪ :‬در زندگــی مــن اتفاقــات عجیب وغریب گفتــم نــه مــن اصــا نمی توانــم کار طنــز انجــام دهــم‪.‬‬ ‫ســیامک انصــاری کــه نقــش اول ان بودنــد و خانم هــا زیــادی افتــاده اســت‪ .‬یکــی ایــن اســت کــه مــن پرســیدند چــرا؟ و مــن گفتــم می ترســم‪ .‬ایشــان بــا‬ ‫هیچ وقــت خــودم را بازیگــر مــن صحبــت کردنــد و گفتنــد اصــا خــودم کســی‬ ‫ســکانس های کوتاهــی داشــتند‪.‬‬ ‫کمــدی تصــور نمی کــردم‪ ،‬مثــل تــو را خواســتم وگرنــه این همــه بازیگــر زن‬ ‫دورهمــی هــم برنامــه ای بــود کــه‬ ‫نمی شــد بــه ان اســم ســریال اشپیتیم ارفی (بازیگر)‪:‬‬ ‫همیشــه دلــم می خواســت خانــم داریــم کــه طنــز کار می کننــد‪ .‬خالصــه شــروع‬ ‫کارهــای جــدی انجــام دهــم‪ .‬کردیــم و اتفاقــی خــوب هــم شــد‪.‬‬ ‫را داد‪ .‬یــک برنامــه ای اســت کــه از سحر زکریا م ی ترسم!‬ ‫اصــا طنــز در روحیــه مــن در اوار نقش همسر یک فوتبالیست را بازی‬ ‫اقــای مدیــری مجــری ان هســتند‬ ‫و نمایش هایــی در ان پخــش‬ ‫وجــود نــدارد‪ ،‬مــن تابه حــال کردید‪ ،‬میانه تان با فوتبال چطور است؟‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫نتوانســتم حتــی یک جوک بگویــم‪ .‬در کارهــای کمدی ســحر زکریــا‪ :‬در مــورد فوتبــال هــم مــن ادم فوتبالی ای‬ ‫هــم شــاید تنهــا کســی هســتم کــه پشــت صحنه ها نیســتم؛ ولــی بــاز هــم نمی دانــم چــرا خــدا برایــم‬ ‫به شما پیشنهاد بازی دادند؟‬ ‫ســحر زکریــا‪ :‬خیــر اصــا بــه مــن پیشــنهادی نشــد؛ نمی خنــدم؛ یعنــی خیلــی کــم پیــش می ایــد کــه این گونــه رقــم می زنــد‪ .‬ســال ها پیــش چنــد‬ ‫ولــی خــودم هــم ترجیــح مــی دادم نباشــم‪ .‬تمــام بخنــدم و یــا به خاطــر خنــده مــن کات بدهنــد‪ ،‬اصــا بازیگــر بــرای اســتادیوم ازادی انتخــاب شــدند کــه‬ ‫کارهــای اقــای مدیــری از بهتریــن کارهــا اســت؛ ولــی امــکان نــدارد‪ ،‬فقــط شــاید یکــی‪ ،‬دو بــار ان هــم چــون می خواســتند از تیــم ملــی حمایــت کننــد و مــن جــزء‬ ‫تمرکــز ایــن برنامــه روی مجــری و مهمــان برنامــه اقــای مهــران مدیــری نقــش مقابلــم بودنــد ایــن اتفــاق اولیــن خانم هایــی بــودم کــه بــه اســتادیوم ازادی رفتــم‪.‬‬ ‫اســت‪ .‬مــن بــا اقــای مدیــری قهــر نیســتم‪ ،‬مــن ایشــان افتــاده اســت‪ .‬مــن خیلــی‬ ‫بــرای جــام جهانــی برزیــل هــم‬ ‫عجیــب و ناخواســته وارد ژانر احسان هاشمی (بازیگر)‪:‬‬ ‫بــه مــن زنــگ زدنــد؛ ولــی‬ ‫را دوســت دارم و همچنــان از نظــر مــن بهتریــن کســی‬ ‫اشپیتیم را برای بازی به‬ ‫هســتند کــه کار طنــز و کمــدی را می شناســند و کار کمــدی شــدم‪.‬‬ ‫نرفتــم و بعــد هــم ایــن فیلــم‬ ‫پیــش امــد‪ .‬مــن همیشــه روی‬ ‫کــردن بــا ایشــان باعــث افتخــار اســت‪.‬‬ ‫ســال ها پیــش بــرای برنامــه تیم اوار معرفی کردم‬ ‫«پاورچیــن» از دفتــر اقــای‬ ‫ایــن مــورد گارد داشــتم کــه مــا‬ ‫خانم امینی سن شما در مقام کارگردان پایین‬ ‫مدیــری بــه مــن زنــگ زدنــد‪ .‬وقتــی گفتنــد اقــای این همــه بازیگــر داریــم‪ ،‬چــرا یــک فوتبالیســت بایــد‬ ‫است‪ ،‬چند سال دارید؟‬ ‫فرنــاز امینــی‪ :‬مــن برخــاف همــه خانم هــا کــه مدیــری‪ ،‬اصــا یــاد اقــای مهــران مدیــری نبــودم و بازیگــر شــود؟ مگــر مــن می توانــم بــروم در زمیــن‬ ‫سن شــان را پاییــن می اورنــد‪ ،‬همیشــه ســنم را بــاال هیچ وقــت فکــر نمی کــردم مــن را بــرای کار کمــدی فوتبــال بــازی کنــم؟! بــرای بــازی در ایــن فیلــم چــون‬ ‫بخواهنــد‪.‬‬ ‫خانــم امینــی جــوان بودنــد و از همــه مهم تــر خانــم‬ ‫می بــرم‪.‬‬ ‫بودنــد و دلــم می خواســت بــه یــک خانــم کمــک‬ ‫پس قبل از پاورچین کارهای جدی انجام داده‬ ‫چرا؟‬ ‫کنــم‪ ،‬پذیرفتــم و بــاز هــم دیــدم همــه فوتبالی هســتند‬ ‫فرنــاز امینــی‪ :‬همیشــه دوســت داشــتم یک قــدم جلوتر بودید‪...‬‬ ‫و نقــش روبــروی مــن اقــای نیکبخــت واحدی اســت‪.‬‬ ‫باشــم و کارم را زودتــر شــروع کنــم و احســاس کــردم ســحر زکریــا‪ :‬شــروع کارم بــا‬ ‫با این افراد ارتباط برقرار کردید؟‬ ‫اگــر ســنم را کمــی باالتــر بگویــم ادم هــا بیشــتر بــه ســریال «در پنــاه تــو» بــود‪ .‬فیلــم‬ ‫سحر زکریا‪ :‬بله‪.‬‬ ‫مــن اطمینــان می کننــد‪ ،‬بــرای همیــن همــه جــا ســنم ســینمایی «مــردی از جنــس‬ ‫را ســه ســال باالتــر گفتــم کــه ‪ 29‬ســال دارم؛ امــا در بلــور»‪« ،‬پســران مهتــاب» کــه‬ ‫اقای اشپیتیم را می شناختید؟‬ ‫حقیقــت مــن ‪ 26‬ســالم اســت و البتــه ابان مــاه‪ 27 ،‬هیچ وقــت اکــران نشــد‪ ،‬تلــه‬ ‫ســحر زکریــا‪ :‬اصــا نمی شــناختم‪ .‬کال پنــج نفــر از‬ ‫ســالم می شــود‪ .‬دوســت داشــتم در ژانــری کار کنــم تئاتــر‪ ،‬ســریال «کــژدم ‪،»33‬‬ ‫بازیکن هــا را می شناســم؛ اقــای علــی دایــی‪ ،‬اقــای‬ ‫کــه خانم هــا کمتــر ســراغش رفته انــد‪ .‬خــودم کــه «همســفر» و خیلــی کارهــای‬ ‫احمدرضــا عابــدزاده‪ ،‬خــداداد عزیــزی‪ ،‬حمید اســتیلی‬ ‫بــه فوتبــال خیلــی عالقــه دارم و چــون دیــدم هیــچ دیگــر را انجــام داده‬ ‫و مهــدی هاشــمی نصب‪.‬‬ ‫اقای اشپیتیم چرا فوتبالیست ها بازیگر‬ ‫خانمــی کار فوتبالــی نســاخته‪ ،‬ایــن کار را انجــام دادم‪.‬‬ ‫مــن دســتیار کارگــردان بــودم و قــرار بــود فیلمنامــه‬ ‫می شوند؟ دلتان می خواست که بازیگر‬ ‫ایــن کار را بــه ملیــکا شــریفی نیا کــه از دوســتان خوبــم‬ ‫شوید؟‬ ‫هســتند‪ ،‬برســانم‪ .‬وقتــی فیلمنامــه را خوانــدم خیلی دلم‬ ‫اشــپیتیم ارفــی‪ :‬مــن کــه اصــا بــه بازیگــری‬ ‫می خواســت کــه ان را خــودم بســازم‪ .‬بعــد از یــک‬ ‫فکــر نمی کــردم‪ .‬یکهــو اتفــاق افتــاد و در‬ ‫ســال کــه قــرار بــود بــا تهیه کننــده ای کار کنــم‪ ،‬ایــن‬ ‫یــک شــب بازیگــر شــدم‪.‬‬ ‫فیلمنامــه را بــه او پیشــنهاد دادم و اخــر همــان شــد کــه‬ ‫گفتید که دوست داشتید بازیگر شوید‬ ‫می خواســتم‪.‬‬ ‫و اقای احسان هاشمی به شما پیشنهاد‬ ‫از خروجی کارهایی که ساختید راضی هستید؟‬ ‫داد؟‬ ‫فرنــاز امینــی‪ :‬انتظــارم باالتــر اســت‪ .‬به هرحــال همــه‬ ‫اشــپیتیم ارفــی‪ :‬مــن نگفتــم دوســت دارم‬ ‫چیــز در ســینما‪ ،‬بــه ادم تجربــه می دهــد‪ .‬کارهــای‬ ‫بازیگــری کنــم‪ ،‬احســان گفــت پیشــنهادی‬ ‫بعــدی ام قطعــا قوی تــر اســت و قصــد دارم پله پلــه‬ ‫هســت‪ ،‬می خواهــی بــازی کنــی؟ گفتــم اگــر‬ ‫رشــد کنــم‪.‬‬ ‫پیشــنهاد هســت چــرا کــه نــه!‬ ‫فرنــاز امینــی‪ :‬اقــای اشــپیتیم خیلــی دوســت‬ ‫داشــتند نقش شــان مثبــت باشــد؛ ولــی در نهایــت‬ ‫نقــش منفــی هــم بــازی کردنــد‪.‬‬ ‫اقای هاشمی‪ ،‬اقای اشپیتیم را از کجا‬ ‫می شناختید؟‬ ‫احســان هاشــمی‪ :‬از قبــل کــه در تیــم مشــهد‬ ‫(تیــم خــداداد عزیــزی) بــازی می کــرد‪،‬‬ ‫ایشــان را می شــناختم البتــه بــا هــم دوســت‬ ‫نبودیــم؛ ولــی وقتــی کــه بــه پرســپولیس امد‬ ‫بــا هــم دوســت شــدیم و ایــن دوســتی ادامــه‬ ‫پیــدا کــرد‪ .‬قبــل از یکــی از مصاحبه هــا بــا‬ ‫‪،،‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪28‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫داستان جلد‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫خانــم امینــی و اقــای محســنی راجــع بــه کار صحبــت گفتــم چــه کالهــی ســرمان رفــت (بــا خنــده)‪.‬‬ ‫کــرده بودیــم و مــن دیــدم اشــپیتیم بــه یکــی از احســان هاشــمی‪ :‬خیلــی از دوســتان رســانه ای هــم‬ ‫کاراکترهــا خیلــی شــبیه اســت و چــون می دانســتم کــه بــر ایــن اعتقــاد هســتند کــه اقــای خشــایار محســنی‬ ‫کار مدلینــگ هــم انجــام داده و تیپــش هم خــوب بود و بــا توجــه بــه اینکــه مدیرعامــل یــک باشــگاه اروپایــی‬ ‫خــوب صحبــت می کــرد و فاکتورهــای مثبــت زیــادی هســتند و ارتباطــات خیلــی خوبــی دارنــد‪ ،‬قطعــا‬ ‫داشــت‪ ،‬او را معرفــی کــردم‪ .‬خــدا را شــکر اشــپیتیم در تجربیــات خیلــی زیــادی در ایــن زمینــه دارنــد و‬ ‫کار خودمــان این قــدر خــوب‬ ‫اگــر دســت خــودم بــود کاری‬ ‫بــود کــه هنــوز درحــال ضبــط‬ ‫می کــردم کــه اقــای محســنی رئیــس‬ ‫فرناز امینی (کارگردان)‪:‬‬ ‫بودیــم کــه اقــای ســامان مقــدم‬ ‫فدراســیون فوتبالمــان شــوند‪.‬‬ ‫اشپیتیم‬ ‫برای‬ ‫را‬ ‫متن‬ ‫کل‬ ‫بــرای ســریال «دیــوار به دیــوار»‬ ‫خانم زکریا شنیده ایم که‬ ‫بــه او پیشــنهاد دادنــد و اکنــون فینگلیش م ی کردیم!‬ ‫می گویند سینما چرک شده است‪.‬‬ ‫هــم کــه هم بــازی اقــای‬ ‫نظر شما در این مورد چیست؟‬ ‫شــریفی نیا و اقــای حســن پورشــیرازی شــده اســت‪.‬‬ ‫ســحر زکریــا‪ :‬مــا بازیگرهــای بســیار خوبــی داریــم‬ ‫اقــای اشــپیتیم کمــی دربــاره ان پیشــنهاد و کــه در ایــن چنــد ســال اخیــر وارد ایــن حرفــه و‬ ‫نقشــتان توضیــح بدهیــد‪.‬‬ ‫ادم مطرحــی شــدند؛ ولــی در بیــن این هــا بازیگــری‬ ‫اشــپیتیم ارفــی‪ :‬نقــش یــک فوتبالیســت اســت؛ ولــی‬ ‫کــه واقعــا اســتعداد داشــته باشــد کــم پیــدا می شــود‪.‬‬ ‫مــن فوتبالیســت خیلــی خوبــی نیســتم و اشــتباهی من‬ ‫مــن ایــن را همیشــه گفتـه ام کــه مــا در ایــران بازیگــر‬ ‫را بــه ایــران اوردنــد (بــا خنــده)‪ .‬ان شــاءاهلل یــک مــاه‬ ‫نمی خواهیــم‪ ،‬مــا عروســک می خواهیــم! مــا از یــک‬ ‫دیگــر پخــش می شــود‪.‬‬ ‫دوره ای بازیگــر زن خــوب خیلــی کــم داریــم‪ .‬یــک‬ ‫است؟‬ ‫چطور‬ ‫ایرانی‬ ‫میانه تان با غذاهای‬ ‫زمانــی سوســن تســلیمی‪ ،‬ماهایــا پطروســیان‪ ،‬فاطمــه‬ ‫ـت‬ ‫ـ‬ ‫دوس‬ ‫را‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫ایران‬ ‫ـای‬ ‫ـ‬ ‫غذاه‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫هم‬ ‫اشــپیتیم ارفــی‪ :‬مــن‬ ‫معتمــد اریــا‪ ،‬فریمــاه فرجامــی و‪ ...‬بودنــد کــه واقعــا‬ ‫یــک‬ ‫بــه‬ ‫کــه‬ ‫هــم‬ ‫بــار‬ ‫یــک‬ ‫ پاچــه‪.‬‬ ‫دارم به جــز کله‬ ‫در نســل جدیــد‪ ،‬بازیگــر بــه ایــن شــکل خیلــی کــم‬ ‫ـل‬ ‫ـ‬ ‫داخ‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـدم‬ ‫ـ‬ ‫ق‬ ‫دو‬ ‫ـوز‬ ‫ـ‬ ‫هن‬ ‫ـم‪،‬‬ ‫ـ‬ ‫رفت‬ ‫ ای‬ ‫ه‬ ‫ـ‬ ‫ پاچ‬ ‫رســتوران کله‬ ‫داریــم‪ .‬هیــچ قانونــی بــرای ورود بــه بازیگــری وجــود‬ ‫ـتم‪.‬‬ ‫نرفتــه‪ ،‬برگشـ‬ ‫نــدارد‪ .‬همــه شــهرت را دوســت دارنــد و می خواهنــد‬ ‫تیم‬ ‫مربی‬ ‫بودید‪،‬‬ ‫پرسپولیس‬ ‫تیم‬ ‫در‬ ‫زمانی که‬ ‫بازیگــر شــوند و یک ســری هــا هــم هســتند کــه‬ ‫چه کسی بود؟‬ ‫دوســت دارنــد همــه را بازیگــر کننــد و چــه‬ ‫اشپیتیم ارفی‪ :‬ابتدا کرانچا و بعد اقای علی دایی بود‪.‬‬ ‫بهتــر کــه بازیگــر جدیــد پــول کمتــری هــم‬ ‫می گیــرد‪.‬‬ ‫خانمزکریابرایسال‬ ‫خانم امینی ایا‬ ‫‪1396‬چهتصمیماتی‬ ‫خشایار محسنی (تهی ه کننده)‪:‬‬ ‫می خواهید در‬ ‫دارید؟‬ ‫ســحر زکریــا‪ :‬در ماه اســفند ب ه خاطر حواشی فعال به فوتبال فیلم هایاینده تان‬ ‫کاری بــه من پیشــنهاد شــد؛ ایران ورود نخواهم کرد‬ ‫از بازیگرهای‬ ‫ولــی از لحــاظ مالــی بــه توافــق نرســیدیم‪ .‬بــرای ســال‬ ‫تازه وارد استفاده کنید؟ یا بازیگرهای‬ ‫جدیــد هــم تــا ببینیــم خــدا چــه می خواهــد و چــه‬ ‫با تجربه ای مثل خانم زکریا؟‬ ‫اتفاقــی می افتــد‪.‬‬ ‫فرنــاز امینــی‪ :‬به هرحال حضــور بازیگرهای‬ ‫اقای محسنی ایا کار کردن با یک تیم جوان و‬ ‫بــا تجربـه ای مثــل خانــم زکریــا الزمــه هــر فیلمــی‬ ‫هنرمند را تابه حال تجربه کرده بودید؟‬ ‫اســت‪ .‬مــن در فیلــم «اوار» از خانــم زکریــا خیلــی‬ ‫ـودم‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـده‬ ‫ـ‬ ‫ام‬ ‫خشــایار محســنی‪ :‬خیــر‪ .‬مــن بــه ایــران‬ ‫کمــک گرفتــم و اگــر اشــتباهی در بازی گردانــی‪،‬‬ ‫ـم‪.‬‬ ‫ـ‬ ‫کن‬ ‫ـیدگی‬ ‫ـ‬ ‫تــا دوســتانم را ببینــم و بــه کارهایــم رس‬ ‫دیالــوگ یــا حتــی فیلمنامــه داشــتم ایشــان کمکــم‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫فوتبال‬ ‫کار‬ ‫ـک‬ ‫یــک روز احســان زنــگ زد و گفــت یـ‬ ‫می کردنــد‪ .‬بــه همیــن دلیــل حضــور یک ســری از‬ ‫ـای‬ ‫ـ‬ ‫اق‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫ـده‬ ‫ـ‬ ‫ش‬ ‫بــه کارگردانــی خانــم امینــی شــروع‬ ‫بازیگرهــای پیش کســوت و بــا تجربــه نیــاز اســت‬ ‫ـر‬ ‫ـ‬ ‫دیگ‬ ‫ـتان‬ ‫ـ‬ ‫دوس‬ ‫از‬ ‫نیکبخــت‪ ،‬خانــم زکریــا و چنــد نفــر‬ ‫و در کنــارش حضــور بازیگرهــای جدیــد هــم نیاز‬ ‫روی‬ ‫مــن‬ ‫کــن‪.‬‬ ‫حمایــت‬ ‫در ان هســتند و بیــا مــا را‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫ایرانی هــا خیلــی تعصــب دارم‪ ،‬مخصوصــا خانم هــای‬ ‫خانم امینی در جشنواره های خارجی شرکت‬ ‫ایرانــی چــون اعتقــاد دارم در جامعــه بــه حقشــان‬ ‫نرســیده اند‪ .‬زمانــی کــه می بینــم یــک خانــم ایرانــی در کرده اید؟‬ ‫عرصه هــای مختلــف موفــق اســت و کاری را شــروع فرنــاز امینــی‪ :‬یــک ســال ونیم پیــش‪ ،‬فیلــم کوتاهــی‬ ‫می کنــد هرچــه در توانــم باشــد کمــک می کنــم ســاخته بــودم کــه در ‪ 10‬کشــور‪ ،‬اول شــد‪.‬‬ ‫و چــون ایشــان واقعــا یــک خانــم جــوان و کاربلــد اقای اشپیتیم برای اینده نزدیک تصمیمی‬ ‫هســتند گفتــم اگــر کاری از دســتم برمی ایــد‪ ،‬هســتم و گرفته اید؟‬ ‫اســتارت را بــا ایشــان زدم‪ .‬البتــه اســتقاللی بودن ایشــان اشــپیتیم ارفــی‪ :‬بلــه‪ .‬دوســت دارم بیشــتر در ایــن کار‬ ‫بمانــم‪ .‬مــن از فوتبــال خــارج شــدم؛ چــون اخریــن‬ ‫هــم مزیــد بــر علــت شــد (بــا خنــده)‪.‬‬ ‫خانم زکریا از کار کردن با اقای خشایار محسنی ســالی کــه فوتبــال بــازی می کــردم کمــی اذیــت‬ ‫شــدم‪ .‬دیــدم فوتبــال فقــط ورزش تمرینــی نیســت که‬ ‫راضی هستید؟‬ ‫ســحر زکریــا‪ :‬واقعیتــش مــن ایشــان را تــا اکــران مــن بــروم تمریــن کنــم و بعــد بــازی کنــم‪ ،‬فوتبــال‬ ‫خصوصــی «اوار» ندیــده بــودم‪ .‬روز اکــران خصوصــی خیلــی داســتان دارد! مــردم فکــر نکننــد کــه کار یــک‬ ‫«اوار» بــود کــه گفتنــد اقــای محســنی تهیه کننــده فوتبالیســت راحــت اســت‪ .‬فعــا دوســت نــدارم‬ ‫هســتند و مــن تعجــب کــرده بــودم کــه چــرا مــن فوتبــال بــازی کنــم‪ .‬یــک مشــکلی کــه در فوتبــال ایران‬ ‫ایشــان را ندیــده بــودم؛ چــون گفتــه بودنــد پــروژه وجــود دارد ایــن اســت کــه وقتــی لیــگ تمام می شــود‬ ‫وضعیــت مالــی خوبــی نــدارد و بعــد کــه فهمیــدم از شــانزده تیــم‪ ،‬همــه می رونــد شــکایت می کننــد و‬ ‫ایــن بــرای کشــوری مثــل ایــران‪ ،‬بــا تیم هــای خوبــی‬ ‫کــه دارد‪ ،‬کار درســتی نیســت‪ .‬یــک یــا دو ســال پیــش‬ ‫‪ 18‬تیــم در لیــگ برتــر داشــتیم کــه بــه ‪ 16‬تیــم کاهش‬ ‫یافــت؛ چــون تیمشــان بــه بازیکــن پــول نمـی داد‪ .‬تیــم‬ ‫بایــد بیشــتر شــود‪ ،‬نــه اینکــه کــم شــود‪ .‬بــرای همیــن‬ ‫فوتبــال را رهــا کــردم‪.‬‬ ‫اقای محسنی قرار بود تیم استقالل را بخرید و‬ ‫خصوصی کنید که نشد‪ .‬ایا تصمیم دارید امسال‬ ‫تیمی را بخرید و وارد لیگ کنید؟‬ ‫خشــایار محســنی‪ :‬اســتقالل و پرســپولیس تیم هایــی‬ ‫هســتند کــه ســه ســاله یــا پنــج ســاله خریــداری‬ ‫می شــوند کــه اگــر درســت مدیریــت شــوند پــول‬ ‫برمی گــردد و ســود هــم خواهیــد کــرد؛ ولی فروشــنده‬ ‫نیســتند‪ .‬دولــت بــه ایــن دو تیــم احتیــاج دارد‪ .‬تیم هــا‬ ‫بایــد در اختیــار خــود ورزشـی ها قــرار بگیرنــد؛ ولــی‬ ‫چــون حاشــیه در فوتبــال ایــران خیلــی زیــاد اســت‪،‬‬ ‫مــن فعــا ورود نخواهــم کــرد‪ .‬بــه احتمــال زیــاد‬ ‫راه انــدازی یــک اکادمــی بــزرگ‬ ‫در برنامــه اینــده ام اســت‪.‬‬ ‫از حضورتان ممنونیم‬ ‫که به دفتر مجله زیروبم‬ ‫امدید‪.‬‬ ‫خواهــش می کنیــم و از‬ ‫دعوتتــان سپاســگزاریم‪.‬‬ ‫‪29‬‬ ‫ان ور ابی ها‬ ‫نویسنده‪ :‬مژده باقری‬ ‫ســتاره های مطــرح ترکیــه مثــل همیشــه حواشــی خــاص خودشــان را دارنــد‪.‬‬ ‫انتخــاب بهتریــن و دســت اول ترین خبــر از دنیایــی کــه ســرتاپایش جنجــال‬ ‫و حاشــیه اســت کمــی تــا قســمتی ســخت اســت‪ .‬در ایــن شــماره نــام چنــد‬ ‫تــن از ســتاره های تلویزیــون ترکی ـه ای کــه در خبرهــای متفاوتــی امــده‪ ،‬دیــده‬ ‫می شــود و گلچینــی از تازه تریــن خبرهــا را برایتــان انتخــاب کردیــم کــه در‬ ‫ادامــه می خوانیــد‪.‬‬ ‫کشتی ‪ 110‬هزار یورویی «کوزی»‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪30‬‬ ‫«کیوانــچ تاتلــی تــوگ»‪ ،‬بازیگــر توانمنــد‬ ‫ترکی ـه ای کــه مــا بــا نــام «کــوزی» بهتــر‬ ‫می شناســیمش‪ ،‬ایــن روزهــا یکــی‬ ‫از چهره هــای خبرســاز رســانه های‬ ‫ترکیــه ای اســت‪ .‬کــوزی در خردادمــاه‪،‬‬ ‫ســالگرد ازدواج بــا همســر زیبایــش‬ ‫«باشــاک دیــزر» را جشــن گرفــت و‬ ‫بــا فیلــم جدیــدش بــا نــام «جســور و‬ ‫گــوزل» ‪-‬بــه معنــی جســور و زیبــا‪-‬‬ ‫حســابی درخشــید و ســریالش جــزء‬ ‫پربیننده تریــن ســریال های ترکیــه شــده‬ ‫اســت؛ امــا هیچ کــدام از ایــن مــوارد‬ ‫نیســت کــه باعــث شــده اســم کــوزی جــزء هنرمنــدان حاشیه ســاز ترکیــه باشــد‪.‬‬ ‫خبــر درگوشــی جدیــدی کــه رســانه های پرحاشــیه از ان صحبــت بــه میــان‬ ‫می اورنــد ایــن اســت کــه کــوزی بــا پرداخــت بیــش از ‪ 110‬هــزار یــورو‪،‬‬ ‫کشــتی زیبایــی خریــده و قصــد دارد تعطیــات تابســتان را در کنــار همســرش‬ ‫روی عرشــه ســرگرمی جدیــدش بگذرانــد‪ .‬پرداخــت هزینـه ای بــه ایــن باالیــی‬ ‫بــرای کشــتی ای کــه صرفــا به عنــوان یــک وســیله ســرگرمی اســتفاده می شــود‪،‬‬ ‫خبــر از دســتمزد بــاال و جیــب پرپــول کــوزی می دهــد و همیــن بــا انتقادهــای‬ ‫ریزودرشــت زیــادی همــراه شــده اســت‪.‬‬ ‫تولد سورپرایزی برای «اوزجان دنیز»‬ ‫«اوزجــان دنیــز»‪ ،‬خواننــده خوش صــدا و مطــرح‬ ‫تــرک کــه زمانــی جــزء بهتریــن صداهــای بــازار‬ ‫موســیقی ترکیــه بــود‪ ،‬مدتــی اســت بازیگــری‬ ‫را جایگزیــن موســیقی کــرده و خــودش را در‬ ‫وادی بازیگــری بــه چالــش می کشــد‪ .‬بیشــتر‬ ‫ســریال هایی کــه اوزجــان در ان هــا نقــش‬ ‫بــازی می کنــد حال وهــوا و تِمــی ســنتی دارد‬ ‫و بازتابــی از خانواده هــای ســنتی ترکیــه ای‬ ‫اســت‪ .‬ایــن روزهــا ســریال «ایســتانبول لــو‬ ‫گلیــن» ‪-‬عــروس اســتابولی‪ -‬روزهــای جمعــه‬ ‫روی انتــن مـی رود و اوزجــان بــا نقــش «فــاروق»‬ ‫حســابی می درخشــد‪ .‬چنــدی پیــش در روز تولــد‬ ‫اوزجــان بــود کــه عوامــل پشــت صحنه فیلــم‬ ‫دست به دســت هــم دادنــد و بــا تــدارک یــک‬ ‫جشــن تولــد ســورپرایزی‪ ،‬غافلگیــرش کردنــد‪ .‬اوزجــان کــه حســابی شــاد بــود‬ ‫عنــوان کــرد خوشــحال اســت کــه دوســتان و عوامــل فیلمــش تــا ایــن حــد‬ ‫صمیمــی هســتند و نقــش خانــواده دومــش را عهــده دار شــده اند و تولــدش را‬ ‫بــه روزی فراموش نشــدنی تبدیــل کرده انــد‪.‬‬ ‫«چنار» داماد شد‬ ‫«تولگاهــان سایشــمان» یــا همــان‬ ‫«چنــار» ســریال «عمــر گل اللــه»‬ ‫جــزء دســته متاهلیــن شــد‪ .‬چنــار‬ ‫کــه در طــول ســریال «عمــر‬ ‫گل اللــه» بــا «توپــراک» نامــزد‬ ‫بــود‪ ،‬بعــد از اتمــام ســریال بنــا‬ ‫بــه دالیــل شــخصی راهشــان را‬ ‫به طــور کامــل از هــم جــدا کردنــد‬ ‫و نامــزدی را به هــم زدنــد‪ .‬چنــد‬ ‫مــاه بعــد بــود کــه چنــار بــا نامــزد جدیــدش دیــده شــد‪« .‬المــدا» یکــی از‬ ‫چهره هایــی اســت کــه بــا شــرکت در مســابقه ای بــا نــام «ســوروارور» بــا زیبایــی‬ ‫خیره کننــده اش مطــرح شــد‪ .‬نامــزدی چنــار و المــدا بعــد از یــک ســال بــه‬ ‫عروســی پرزرق وبرقــی تبدیــل شــد‪ .‬زوج هنــری جدیــد‪ ،‬مــاه عســل خــود‬ ‫را بــه مــدت یــک مــاه در کشــور امریــکا پشت ســر گذاشــتند و ایــن روزهــا‬ ‫در ترکیــه به ســر می برنــد‪ .‬ظاهــرا ایــن زوج برنامــه ای بــرای مــاه عســل دوم‬ ‫تــدارک دیده انــد و قصــد دارنــد تابســتان را روی اب هــای بــودروم ســپری‬ ‫کننــد‪.‬‬ ‫زندگــی ایــن روزهــا‪ ،‬بدجــور بــه کام چنــار شــیرین اســت؛ به طوری کــه فــروش‬ ‫کــم فیلــم ســینمایی جدیــدش بــا نــام «عشــق قبلــی» ذره ای از خوشــحالی و‬ ‫شــادی تازه دامــاد قصــه کــم نکــرده و خوشــگذرانی کنــار همســرش از‬ ‫مهم تریــن اولویت هــای او اســت‪.‬‬ ‫فیلم رکورد شکن «سلطان سلیمان و همسرش»‬ ‫«حالیــت ارگنــچ»‪ ،‬بازیگــر نقــش‬ ‫«ســلطان ســلیمان» همچنــان بــه‬ ‫یکه تــازی ادامــه می دهــد و‬ ‫نامــش به عنــوان بهتریــن بازیگــر‬ ‫مــرد ترکیــه ای مطــرح اســت‪.‬‬ ‫ارگنــچ بعــد از اتمــام ســریال‬ ‫«حریــم ســلطان» یــک ســال بــه‬ ‫اســتراحت پرداخــت و مهرمــاه‬ ‫ســال ‪ 1395‬بــا ســریال «وطــن مــن‬ ‫تــو هســتی» بــه صفحــه جادویــی‬ ‫بازگشــت‪ .‬نقــش مقابــل ســلیمان‬ ‫را همســرش «برگــوزار کــورال» که‬ ‫مــا بــا نــام «شــهرزاد» در ســریال‬ ‫«هزارویــک شــب» می شناســیم‪،‬‬ ‫عهــده دار اســت‪ .‬ایــن زوج کــه‬ ‫نزدیــک ده ســال اســت زندگــی زناشــویی موفقــی را پشت ســر می گذارنــد‬ ‫امســال بــا ســریال جدیدشــان موفقیتــی جدیــد در کارنامــه هنــری خــود ثبــت‬ ‫کردنــد‪ .‬پربیننده تریــن ســریال شــب های پنجشــنبه‪« ،‬وطــن مــن تــو هســتی»‬ ‫بــا بــازی بی نقــص ایــن زوج هنــری اســت و باعــث شــده اسمشــان بــه‬ ‫گران قیمت تریــن زوج هنــری ترکیــه ای تبدیــل شــود‪.‬‬ ‫مـوســـیقـى در دوره قاجـــاریـه‬ ‫در ســال هاى اخیــر پژوهشــگران ثابــت کرده انــد‬ ‫کــه موســیقى نقــش مهمــى در زندگــى انســان ها‬ ‫دارد؛ ولــى ایــا ایــن قــدرت را دارد کــه بــر ذهــن‬ ‫افــراد هــم تاثیــر بگــذارد؟‬ ‫تجربــه ثابــت کــرده اســت کــه موســیقى می توانــد‬ ‫تمــام وجــود یــک فــرد را بــه تالطــم دراورد‪.‬‬ ‫برخــى از موســیقى ها بــه شــما ارامــش می بخشــند‬ ‫و برخــى دیگــر شــما را عصبــى می کننــد و گروهــى‬ ‫دیگــر نیــز شــما را شــاد می کننــد و بــه پایکوبــى وا‬ ‫می دارنــد‪.‬‬ ‫در دنیــاى امــروز از موســیقى بــراى تاثیرگــذارى‬ ‫در امــور مختلــف اســتفاده می شــود؛ به طورمثــال‬ ‫موســیقى در زمینــه پزشــکى به عنــوان نوعــى درمــان‬ ‫مورداســتفاده قــرار می گیــرد‪ .‬امــروزه موســیقى‬ ‫در تســریع امــر شفابخشــى‪ ،‬کاهــش فشــارخون‪،‬‬ ‫درمــان کــودکان بیش فعــال‪ ،‬بیماری هــاى روحــى‪،‬‬ ‫افســردگى‪ ،‬کاهــش اضطــراب و اســترس‪ ،‬درمــان‬ ‫بی خوابــى‪ ،‬بهبــود رشــد کــودکان نــارس و‪ ...‬ب ـه کار‬ ‫مــی رود‪.‬‬ ‫جولیــوس پرتنــوى‪ ،‬پژوهشــگر مطــرح موســیقى‪،‬‬ ‫طــى تحقیقــات زیــادى دریافــت کــه موســیقى قــادر‬ ‫اســت بــر ســرعت سوخت وســاز بــدن‪ ،‬کاهــش یــا‬ ‫ســال از لحــاظ قــدرت حافظــه و بــه خاطــر‬ ‫ســپردن کلمــات موردبررســى قــرار گرفتنــد‪.‬‬ ‫پژوهشــگران دریافتنــد کــه کــودکان نوازنــده نســبت‬ ‫بــه همسن وســاالن غیرنوازنــده خــود بــه مراتــب‬ ‫کلمــات بیشــترى را می تواننــد حفــظ کننــد‪ .‬پــس از‬ ‫یک ســال‪ ،‬ازمایــش دیگــرى از ایــن گــروه گرفتــه‬ ‫و مشــخص شــد کــه حافظــه کودکانــى کــه هنــوز‬ ‫نوازنــده ارکســتر هســتند نســبت بــه ســال گذشــته‬ ‫توانمندتــر شــده اســت‪ ،‬درحالی کــه حافظــه کســانی‬ ‫کــه از ارکســتر جــدا شــده اند‪ ،‬در همــان ســطح باقــى‬ ‫مانــده اســت! همچنیــن موســیقى بــه درک و انتقــال‬ ‫بهتــر مفاهیــم بــه افــراد کمــک می کنــد کــه از ارکان‬ ‫مهــم موفقیــت در زندگــى اســت‪.‬‬ ‫عرشیا روشن قلب‬ ‫کارشناس موسیقى‬ ‫کارشناس ارشد هنر‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫موسـیقی‪ ،‬کـودک‪ ،‬روان‬ ‫افزایــش فشــار خــون‪ ،‬ســطح انــرژى بــدن و‪ ...‬بــا‬ ‫توجــه بــه نــوع ان موســیقى‪ ،‬تاثیــرات مثبــت و یــا‬ ‫حتــى منفــى بگــذارد؛ مثــا موســیقی هاى مالیــم‬ ‫ماننــد موســیقى کالســیک‪ ،‬اثربخشــى بهتــرى روى‬ ‫بــدن دارنــد و باعــث افزایــش هورمــون اندروفیــن‬ ‫در بــدن می شــوند‪.‬‬ ‫بدنیســت بدانیــد کــه بــا گــوش دادن بــه موســیقى‬ ‫هــر دو نیمکــره مغــز درگیــر فعالیــت ذهنــى‬ ‫می شــوند‪ .‬براســاس امــار‪ ،‬اکثــر دانش امــوزان و‬ ‫دانشــجویانى کــه بــه نوعــى بــا موســیقى در ارتبــاط‬ ‫هســتند‪ ،‬در یادگیــرى و تحلیــل مباحــث بــه مراتــب‬ ‫بهتــر و قوی تــر از ســایرین عمــل می کننــد‪.‬‬ ‫در ازمایشــى کــه در دانشــگاه هنگ کنــگ انجــام‬ ‫شــد‪ ٤٥ ،‬نوازنــده ارکســتر بیــن ســنین ‪ ٦‬تــا ‪١٥‬‬ ‫دانستنی های موسیقی‬ ‫از موســیقی دانان دوره قاجــار نســبت بــه دوره صفویــه اثــار و شــواهد‬ ‫بیشــتری در دســت اســت‪ .‬بــا توجــه بــه اثــار نگارگــری و نقاشــی ها‬ ‫در ایــن دوره‪ ،‬بیشــتر شــاهد موســیقی های مجلســی و بــزم هســتیم‪ .‬در‬ ‫ایــن دوره‪ ،‬تغییراتــی در موســیقی مجلســی روی داد و برخــی از ســازها‬ ‫کــه در عصرهــای قبــل از ان معمــول بــود در ایــن دوره مهجــور مانــد و‬ ‫نواختــن ان متــروک گردیــد کــه می تــوان ان هــا را این گونــه برشــمرد‪:‬‬ ‫عــود‪ ،‬ربــاب‪ ،‬چنــگ و قانــون‪ .‬در عــوض ســازهای دیگــری بیشــتر معمــول‬ ‫گشــت؛ ازجملــه تــار و سـه تار (کــه در نقش هــای دوره هــای قبــل مشــاهده‬ ‫نمی شــود)‪ ،‬کمانچــه‪ ،‬ســنتور‪ ،‬نــی‪ ،‬ســورنا و نفیــر (نوعــی بــوق از شــاخ‬ ‫حیــوان یــا فلــز)‪ ،‬کرنــا‪ ،‬دهــل‪ ،‬تنبــک‪ ،‬نقــاره‪ ،‬ســنج‪ ،‬نــی انبــان‪ ،‬دایــره و‬ ‫ســوتک‪ .‬برخــی ســازها هــم اختــراع شــد؛ ماننــد «رمــوز» کــه شــخصی‬ ‫همدانــی در تهــران اختراعــش کــرد‪« .‬هنــری فارمــر»‪ ،‬محقــق انگلیســی‪ ،‬از‬ ‫اختــراع دو نــوع کمانچــه بــه نام هــای «طرب انگیــز» و«مدیــان ارا» در ایــن‬ ‫ســال ها توســط میــرزا غالمحســین می گویــد‪.‬‬ ‫در قاجــار‪ ،‬نوبــه زدن در موســیقی منســوخ شــد و به جــای ان قطعــات‬ ‫ضربــی و تصنیــف رواج گرفــت‪ .‬یکــی از نوازنــدگان معــروف ان دوره‬ ‫«اقاجــان» پــدر «میــرزا حبیــب ســماع حضــور» کمانچ ـه ای اختــراع‬ ‫کــرد کــه دارای ســیم ها و پیچ هــای زیــاد و دســته ای بلنــد بــود و‬ ‫ان را ایســتاده می نواخــت و نــام ان را «مجلــس ارا» نهــاده بــود و‬ ‫شــب ها بــرای ناصرالدین شــاه موســیقى می نواخــت‪.‬‬ ‫‪‎‬طبــق نوشــته برخــی ســفرنامه ها و تصاویــر‪ ،‬نواختــن موســیقی‪،‬‬ ‫به ویــژه در میهمانی هــا و هنــگام صــرف ناهــار‪ ،‬معمــول بــوده‬ ‫اســت‪ .‬در ان نــوع موســیقی مجلســی غالبــا یــک ســاز کوبه ای‬ ‫و تــار بــا خواننــده همراهــی می کردنــد‪ .‬در دســتگاه های‬ ‫حــکام‪ ،‬به ویــژه ســاطین قاجــار‪ ،‬نوازنــدگان و خواننــدگان‬ ‫هــم به صــورت خصوصــی و هــم در مراســم هایی ماننــد‬ ‫مراســم «اش پــزان» انجــام وظیفــه می کردنــد و نوازنــدگان را‬ ‫«عملــه طــرب» یــا «مطــرب» می خواندنــد‪.‬‬ ‫‪‎‬نوازنــدگان روســتایی به جــز اســتفاده از اواز و ســازهایی ماننــد کمانچــه و غیــره‪،‬‬ ‫از طبــل بــزرگ و ســرنا هــم اســتفاده می کردنــد‪ .‬نوازنــدگان و خوانندگانــی کــه‬ ‫بــا هــم همــکاری داشــتند را «دســته» می نامیدنــد‪ .‬از مشــهورترین ان دســته ها در‬ ‫دوره ناصرالدین شــاه دو دســته را می تــوان نــام بــرد کــه هــر دوى دســته ها نابینــا‬ ‫بودنــد؛ «یکــی معــروف بــه دســته مومــن کــور و دســته دیگــر کریــم کــور» کــه ایــن‬ ‫دو دســته اغلــب خانــواده ای بودنــد (مثــا پــدر و دختــر و همســر)‪ .‬ایــن نوازنــدگان‬ ‫در دوره ناصرالدین شــاه حــدود ‪ 50‬ســال خدمــت کردنــد‪.‬‬ ‫‪31‬‬ ‫گ ف ت گ وب ا‬ ‫روزب ـ ـ ه ن ع ـ م ت ال ـ ه ی‬ ‫بچه هــای مبتــا بــه ســندرم داون بــا یــک اختــاف‬ ‫ناچیــز از یــک انســان کامــل در اجتمــاع زندگــی‬ ‫می کننــد؛ امــا جامعــه ان هــا را بی ربــط پــس زده‬ ‫اســت‪ ،‬درحالی کــه ایــن بچه هــا خیلــی بــا اســتعداد‬ ‫و بــا احســاس هســتند و رفتــار بســیار پــاک و زاللــی‬ ‫زمان هایــی کــه بیشــتر در جنــگل و دارنــد کــه در ایــن روزهــا خیلــی نایــاب اســت‪.‬‬ ‫کلبه تــان ســپری می کنیــد درحــال پیــدا شنیده ایم که شما هم عاشقانه برایشان‬ ‫روزبــه نعمت الهــی خواننــده ای کــه در ابتــدا‬ ‫اجرا می کنید‪...‬‬ ‫کارهــای حماســی از او شــنیده می شــد امــا بعدهــا کــردن درون خودتــان هســتید؟‬ ‫پــا بــه عرصــ ه ترانه هــای عاشــقانه گذاشــت و بلــه‪ .‬هنــوز هــم خیلــی فاصلــه دارم تــا بــه خــودم مــن واقعــا از ان هــا حــال خــوب دریافــت می کنــم‪.‬‬ ‫برســم‪ .‬هنــوز خــودم را خــوب در ســال گذشــته کــه ســال چنــدان جالبــی هــم‬ ‫ثابــت کــرد در ایــن حیطــه‬ ‫نبــود‪ ،‬مــن بعــد از خردادمــاه دیگــر به صــورت‬ ‫هــم صاحب ســبک اســت و دوست دارم اهنگ هایم پیــدا نکــرده ام‪.‬‬ ‫رســمی کنســرت بزرگــی نداشــتم و روی صحنــه‬ ‫حاال که به این فضا‬ ‫مخاطبــان خــاص خــودش را‬ ‫رایگان دریافت شود‬ ‫نرفتــم‪.‬‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫برگشتید چه می کنید؟‬ ‫روزبــه نعمت الهــی هنــوز بــه چرا؟‬ ‫ســفیر کــودکان ســندرم داون‬ ‫شــده و بــه زاللــی و شفافی شــان اعتقــاد دارد‪ .‬ایــن فضــا برنگشــته اســت‪ .‬حال وهــوای جنــگل خیلــی حــال ایــن را نداشــتم کــه روی صحنــه باشــم‬ ‫مدتــی را در کلبــه کوچــک جنگلـی اش و بـه دور از بــا روزگار واقعــی خیلــی فاصلــه دارد و مــن خیلــی و شــرایط حاکــم هــم باعــث ایــن قضیــه شــده‬ ‫هیاهــوی شــهر زندگــی کــرده و بــه همیــن خاطــر دوســت دارم کــه ان را ادامــه دهــم؛ یعنــی ســعی بــود‪ .‬مــن بیشــتر درگیــر بررســی کارهایــی بــودم‬ ‫کــه در ســالیان گذشــته‬ ‫زندگــی در شــهر کمــی برایــش ســخت شــده اســت‪ .‬می کنــم بیشــتر در ســفر‪،‬‬ ‫بــا حس وحــال متفاوتــی‬ ‫عاشــقانه مــردم و هوادارانــش را دوســت دارد و بـ‬ ‫ـه کــوه و بیابــان و جاهایــی «سوگند» حال و روز موسیقی‬ ‫انجــام داده بــودم‪ .‬مــن یک‬ ‫گفتــه خــودش کوچک تریــن موجــی مســئولیتش باشــم کــه در ان فضــا‬ ‫مجموع ـه ای از خــودم دارم‬ ‫احســاس ارامــش داشــته من در سال های گذشته بود‬ ‫را ســنگین تر می کنــد!‬ ‫کــه بارهــا و بارهــا تنظیــم‬ ‫بــا ایــن خواننــد ه پراحســاس گپــی زده ایــم کــه بــه باشــم و بتوانــم تمرکــز و‬ ‫و ملــودی اش تغییــر کــرد‬ ‫خواندنــش دعوتیــد‪.‬‬ ‫فکــر کنــم‪ .‬ایــن چیزهــا در‬ ‫و خیلــی از قطعــات ان‬ ‫فایل تصویری این گفتگو را در کانال رسمی زیروبم‬ ‫شــهر‪ ،‬مخصوصــا شــهرهای‬ ‫امــروزی خیلــی پیــدا نمی شــود‪ .‬از انجایــی کــه هیچ وقــت منتشــر نشــد‪ .‬از ایــن مجموعــه قــرار‬ ‫در اپارت (‪ )aparat.com/majidakhshabi‬می توانید‬ ‫هیــچ چیــزی راجــع بــه سیاســت و زندگی هــای اســت ‪ 8‬تــا ‪ 10‬قطعــه از مــن منتشــر شــود‪.‬‬ ‫مالحظه کنید‪.‬‬ ‫تیــم گفتگــوی تصویــری‪ :‬مرضیــه جعفــری اجتماعــی امــروزی نمی دانــم؛ زندگــی کــردن در به صورت البوم؟‬ ‫شــهر برایــم ســخت اســت‪ .‬شــاید به صــورت البــوم باشــد‪ ،‬هنــوز بــه صــورت‬ ‫تصویــر‬ ‫(تدویــن)‪،‬‬ ‫گویــا ســفیر فرهنگــی جــدی بــه ان فکــر نکــردم‪ .‬مــن عاشــقانه بــرای‬ ‫احمــدی)‪،‬‬ ‫(امیرعلــی‬ ‫(بهــراد رضــازاده)‪ .‬تنهایی را در هر گوشه بکری از‬ ‫مــردم می خوانــم؛ هــر کســی هــر کجــا صــدای مــن‬ ‫گفتگــو‬ ‫هنــری هســتید؟‬ ‫جهان تجربه کردم‬ ‫را می شــنود‪ ،‬می توانــد دانلــود کنــد؛ یعنــی مــن‬ ‫از‬ ‫بعد‬ ‫ الهی‬ ‫ت‬ ‫نعم‬ ‫اقای‬ ‫مــن ســفیر فرهنگــی و هنــری‬ ‫می خوانــم تــا رایــگان در اختیــار مخاطــب قــرار‬ ‫با‬ ‫ خواهیم‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ ها‬ ‫ت‬ ‫مد‬ ‫کویین ســنتر هســتم و قــرار‬ ‫بگیــرد‪ .‬کنســرت ها هــم درامــد مشــخصی بــرای‬ ‫اســت در اینجــا بــه کمــک‬ ‫شما گفتگو کنیم‪...‬‬ ‫مانــدن و ادامــه دادن دارنــد‪.‬‬ ‫گــپ زدن بــرای مــن کمــی دشــوار اســت؛ چــون خیلــی از دوســتانم اتفاقــات فرهنگــی و هنــری را‬ ‫دنبــال کنیــم‪ .‬ابتــدا قــرار اســت اینجــا خیریـه ای بــا با چند نسل از خوانندگان همراه بودید‪ ،‬کار‬ ‫مقــداری از مطبوعــات و رســانه دور بــودم‪.‬‬ ‫هنرمنــدان بــرای هنرمنــدان داشــته باشــیم؛ چــون کدام خوانندگان را بیشتر دوست دارید؟‬ ‫حال وهــوای روزگارم نیــز باعــث‬ ‫خیلــی از اســتادها و پیش کســوت های مــا کــه مــن تقریبــا در دو یــا ســه نســل از خواننده هــا‬ ‫شــده فاصلــه داشــته باشــم‪.‬‬ ‫بــا ان هــا خاطره هــای زیــادی داریــم درحــال بــودم و خاطــرات خیلــی خوبــی داشــتم و امــروز‬ ‫خــودم خواســتم خیلــی نباشــم‬ ‫فرامــوش شــدن هســتند یــا شــاید در شــرایط بــا نســل جدیــدی کــه روی صحنــه هســتند حالــم‬ ‫کــه بیشــتر به خاطــر پیــدا‬ ‫ســختی زندگــی می کننــد‪ .‬مــا تصمیــم گرفتیــم خــوب اســت‪ .‬صــدای همــه را دوســت دارم و‬ ‫کــردن درونــم بــود‪.‬‬ ‫خیریــه ای تشــکیل بدهیــم کــه از جایــی حتــی کارهایــی کــه خــاص هســتند و شــاید خیلــی‬ ‫حمایــت نشــود‪ ،‬وارد بازی هــای مختلــف عام پســند نباشــند را هــم در خلــوت خــودم گــوش‬ ‫نشــود و از هنرمنــدان نیــز سوءاســتفاده می کنــم‪ .‬اســطوره هایی مثــل اســتاد شــجریان‪،‬‬ ‫اســتاد ناظــری‪ ،‬فرهــاد مهــراد و فریــدون فروغــی‬ ‫نشــود‪.‬‬ ‫همیشــه ارزوی مــن بودنــد و فکــر می کــردم اگــر‬ ‫چرا ضرورت وجود چنین خیریه ای‬ ‫یــک روز بخواهــم موفــق باشــم بایــد حداقــل‬ ‫را احساس کردید؟‬ ‫فاصل ـه ای ‪ 20‬تــا ‪ 50‬کیلومتــری بــا ایــن اســطوره ها‬ ‫هنــر واقعــا درامــد انچنانــی‬ ‫داشــته باشــم تــا احســاس موفقیــت کنــم‪ .‬البتــه‬ ‫نــدارد‪ ،‬مخصوصــا در شــرایط‬ ‫خداراشــکر در ایــن مســیر احســاس خوبــی دارم؛‬ ‫امــروز جامعــه کــه خیلی هــا‬ ‫چــون خیلــی از مخاطبیــن انــرژی عجیب وغریبــی‬ ‫از بیزینــس هــم پــول خوبــی‬ ‫بــه مــن می دهنــد کــه ایــن انــرژی باعــث مانــدن و‬ ‫به دســت نمی اورنــد‪ .‬هــدف‬ ‫کار کردنــم می شــود‪.‬‬ ‫بعــدی در ایــن خیریــه‪،‬‬ ‫کمــک بــه مبتالیــان بــه به کدام کارهایتان احساس بهتر و‬ ‫ســندرم داون اســت‪ .‬مــن خاص تری دارید؟‬ ‫بــا ‪ 16-15‬خیریــه دیگــر در در ایــن ســال ها کارهــای خاصــی را انجــام دادم‪،‬‬ ‫ارتبــاط هســتم و بــا ان هــا به ویــژه در دو ســال گذشــته‪ ،‬یــک قطعــه از مــن‬ ‫زندگــی می کنــم ازجملــه بــه نــام «ســوگند» منتشــر شــد کــه حــال و روز‬ ‫موســیقی مــن در ســال های گذشــته بــود و برایــم‬ ‫ســندرم داون‪.‬‬ ‫جالــب بــود کــه مــردم دوســتش داشــتند‪ .‬یــک‬ ‫خدا را شکر با‬ ‫روزهایــی می گفتنــد مــن خواننــده حماســی هســتم‬ ‫حمایت افرادی‬ ‫کــه شــاید به دلیــل جنــس صــدا و نــوع خوانــدم‬ ‫اخیرا‬ ‫چون شما‬ ‫مــن را یــک خواننــده ملــی‪ ،‬میهنــی و حماســی‬ ‫سندرم داون بهتر‬ ‫می دانســتند؛ ولــی یــک دریچــه ای از احســاس‬ ‫شناخته شده‪...‬‬ ‫ب ع د از س ک وت ی رس ان ه ای‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪32‬‬ ‫اهالی موسیقی‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫باعــث شــد عاشــقانه ها را هــم مــرور کنــم کــه نمی شــود و مــی رود بــرای تنهایی هــای خــودم‪ .‬حداقــل می دانــم قبــل از کنســرت دو یــا ســه قطعــه‬ ‫انجــا بــاز یک ســری ها فکــر کردنــد مــن عاشــقانه شــاید روزی بعــد از مرگــم ایــن اتفــاق بیفتــد و از مــن منتشــر خواهــد شــد‪ .‬اتفاقــات بین المللــی‬ ‫خــوب می خوانــم‪.‬‬ ‫کارهایــی از مــن منتشــر شــود کــه هیچ وقــت قــرار بــا ارکســترهای مختلــف در کشــورهای مختلــف‬ ‫نبــوده منتشــر شــود‪ .‬بــا هــر کــدام از اهنگ هــا هــم دارم‪.‬‬ ‫پس کارها و اثارتان هدفمند است؟‬ ‫مــن هــم مثــل همــه ادم هــا‪ ،‬ســختی کشــیدم و روزگار عجیبــی را گذرانــده ام‪ ،‬صبــوری‬ ‫افرادی که قرار‬ ‫روزگار عجیب وغریبــی داشــتم‪ .‬تنهایــی را در دل زیــادی دارم و ســکوتم خیلــی زیــاد‬ ‫است با شما سفیر‬ ‫اســت‪ .‬ایــن ســکوت به خاطــر ایــن‬ ‫کــوه و جنــگل و بیابــان و هــر جــای بکــری در اســت کــه فریــدون فروغــی بــا یــک حرف زدن جلوی دوربین این خیریه باشند‬ ‫جهــان تجربــه کــرده ام‪ .‬مــن بــرای هــر قطعـه ای کــه‬ ‫مشخص شده اند؟‬ ‫خوانــدم حداقــل ده صفحــه خاطــره دارم‪ .‬هیچ کاری البــوم فریــدون فروغــی شــد‪ ،‬هنــوز‬ ‫برایم سخت است‬ ‫مــا چنــد ســفیر بــرای‬ ‫از مــن بی دلیــل منتشــر نشــده اســت مگــر یکــی‪ ،‬دو حــال همــه ایرانی هــا در سراســر دنیــا‬ ‫خیریــه ســندرم داون‬ ‫کاری کــه قــرار بــوده تیتــراژ باشــد‪ .‬مــن بــا ایــن بــا شــنیدن صــدای فرهــاد دگرگــون‬ ‫هســتیم کــه قــرار اســت‬ ‫خاطــرات حــس پیشــرفت دارم‪ .‬وقتــی می بینــم ان می شــود‪ .‬این هــا اســطوره های‬ ‫روزهــا چــه حالــی داشــتم و امــروز یــک دریچــه موســیقی ایــران هســتند و هیچ وقــت فرامــوش ب ـه زودی نشســتی بــا اقــای نــوذری‪ ،‬همــای عزیــز‬ ‫دیگــری برایــم بــاز شــده‪ ،‬احســاس می کنــم یــک نمی شــوند‪ .‬اســتاد شــجریان چنــد ســال اســت کــه دوســت نازنیــن مــن اســت و چنــد هنرمنــد‬ ‫پوســت کهنــه از مــن خــارج شــده و پوســت کــه نمی خواننــد؛ ولــی صدایشــان همیشــه هســت‪ .‬دیگــر داشــته باشــیم کــه از شــما هــم می خواهــم‬ ‫مهم تریــن ارزوی مــن ایــن اســت ان را یــک پوشــش خــوب خبــری و تصویــری‬ ‫جدیــدی انداخته ام‪ .‬شــرایط‬ ‫کــه مــردم بخشــی از تنهایی هــا و بدهیــد تــا ایــن خیریــه شــناخته شــود و مــردم بــا‬ ‫ســخت فقــط شــرایط مالــی‬ ‫بــا هــم بودن هایشــان را بــا صــدای ایــن بچه هــا گــره بخورنــد‪ ،‬مــا کــه زلفمــان را بــه‬ ‫نیســت‪ ،‬گاهی وقت هــا‬ ‫محبوبیتم‪،‬‬ ‫اوج‬ ‫دنبال‬ ‫به‬ ‫مــن بگذراننــد؛ چــون معتقــدم کــه زلفشــان گــره زده ایــم‪ .‬امیــدوارم کــه همــه ادم هــا‬ ‫شــاید بــا بدتریــن شــرایط‬ ‫نه شهرت‬ ‫همــه نــوع موســیقی ای بایــد شــنیده بداننــد کــه ایــن بچه هــا هیــچ تفاوتــی بــا مــا‬ ‫مالــی برخــورد کــردم و‬ ‫شــود‪ ،‬بــرای هــر لحظــه از زندگــی ندارنــد‪ ،‬فقــط شــاید کمــی از نظــر فیزیــک متفــاوت‬ ‫گاهــی هــم در اوج بــودم‪.‬‬ ‫انســان ها یــک نوعــی از موســیقی هســتند؛ امــا احســاس‪ ،‬رفتــار و شفافیت شــان بیشــتر‬ ‫یک هنرمند در‬ ‫اســت‪ .‬کاش مــا هــم می توانســتیم این قــدر شــفاف‬ ‫جــذاب اســت‪ .‬کســی کــه مــن را گــوش‬ ‫زندگی اش فراز و نشیب بسیاری دارد‪...‬‬ ‫باشــیم کــه خودمــان را‬ ‫می کنــد حتمــا خواننده هــای دیگــر‬ ‫ایــن اوج‪ ،‬اوج شــهرت نبــوده‪ ،‬مــن همیشــه‬ ‫بشناســیم تــا خدایمــان‬ ‫را هــم گــوش می کنــد چــون مــن‬ ‫دنبــال اوج محبوبیــت هســتم‪ .‬کوچک تریــن‬ ‫به زودی کنسرتی در‬ ‫را بشناســیم‪.‬‬ ‫همه چیــز گــوش می کنــم‪.‬‬ ‫مــوج‪ ،‬مســئولیت مــن را نســبت بــه اثــری کــه‬ ‫حرف پایانی‪...‬‬ ‫تهران خواهیم داشت‬ ‫می خواهــم منتشــر کنــم ســنگین تر و وسواســم را ولی موسیقی شما مناسب‬ ‫ممنــون از لطــف و‬ ‫بیشــتر می کنــد‪ .‬فقــط کافیســت شــخصی بگویــد زمان های تنهایی و دلتنگی و‬ ‫محبــت شــما و ممنونــم‬ ‫است‪...‬‬ ‫مــن بــا صــدای شــما زندگــی می کنــم‪ .‬خیلــی از لحظه های خاص یک نفر‬ ‫از مــردم نازنیــن‬ ‫جذابــی‬ ‫صداهــای‬ ‫خواننده هــا ایــن حــرف را می شــنوند‪ .‬یــک نفــر بلــه شــاید‪ .‬خیلی هــا‬ ‫ایــران کــه همیشــه‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫ ه‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫ـتند‬ ‫ـ‬ ‫هس‬ ‫ـق‬ ‫ـ‬ ‫موف‬ ‫ـا‬ ‫بــه مــن می گفــت کــه بــا صــدای مــن عاشــق شــده دارنــد و ایــن روزهـ‬ ‫کنــارم بودنــد‪ .‬مــن یــک روســتایی هســتم و تنهــا‬ ‫کار‬ ‫ـردم‬ ‫ـ‬ ‫م‬ ‫دل‬ ‫در‬ ‫ـردن‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫ـاز‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫ج‬ ‫و حاصلــش یــک نــوزادی بــود کــه او را بــه مــن تبریــک می گویــم‪.‬‬ ‫چیــزی کــه می دانــم ایــن اســت کــه یــک انــرژی‬ ‫نشــان داد‪ .‬مــن بــه یکــی از دوســتانم گفتــم ایــن اســانی نیســت؛ زیــرا شــعور و فهــم و درک ایــن عجیب وغریبــی بــه ســمت مــن می ایــد کــه هــم‬ ‫اتفــاق بــرای کل دوران هنــری ام کافــی اســت‪ .‬از مــردم بســیار بــاال اســت‪.‬‬ ‫مســئولیتم را زیــاد می کنــد و هــم بــه مــن قــدرت‬ ‫از‬ ‫یکی‬ ‫که‬ ‫دادید‬ ‫را‬ ‫خــدا به خاطــر ایــن حنجــره خیلــی معمولــی ولــی نوید چند اتفاق ویژه‬ ‫می دهــد کــه باشــم‪ .‬بخــش زیــادی از ایــن انــرژی‬ ‫پُــر خَ ــش سپاســگزارم‪ .‬امیــدوارم بتوانــم خــوب از ان ها کنسرت بود‪...‬‬ ‫از مــردم اســت‪ .‬مــن دارم بــرای پیــدا کــردن درونــم‬ ‫ان مراقبــت کنــم‪.‬‬ ‫ان شــاءاهلل بــه زودی کنســرتی در تهــران خواهیــم کــه خــدا درون هــر انســانی اســت‪ ،‬تــاش می کنــم‪.‬‬ ‫میانه تان با رسانه های حقیقی و مجازی‬ ‫داشــت‪ .‬چنــد قطعــه از مــن منتشــر می شــود و انســانم ارزوســت‪.‬‬ ‫چطور است؟‬ ‫قــرار اســت کــه در قالــب یــک البــوم باشــد؛ امــا‬ ‫مــن از دوربیــن فــراری ام حتــی شــب کنســرتم هــم‬ ‫از دوربیــن فــرار می کنــم‪ ،‬در فضــای مجــازی هــم‬ ‫تمــام اطرافیانــم بــه مــن فشــار می اورنــد کــه مــردم‬ ‫منتظرنــد یــک حرفــی بــزن! جمل ـه ای بگــو! پســتی‬ ‫بگــذار! امــا این قــدر روی حــال خــودم رهــا زندگــی‬ ‫می کنــم کــه ایــن رهــا بــودن خیلی وقت هــا مــن‬ ‫را از زندگــی اجتماعــی و انتظاراتــی کــه مخاطــب از‬ ‫مــن دارد دور می کنــد‪ .‬دوســت دارم همیشــه باشــم‬ ‫و هســتم و همیشــه بــا شــما زندگــی مــی کنــم و از‬ ‫شــما انــرژی می گیــرم‪.‬‬ ‫پس چرا کم رنگید؟‬ ‫علــت اینکــه کم رنــگ هســتم ایــن اســت کــه بایــد‬ ‫یــک چیــزی باشــم کــه ارزش شــنیدن داشــته باشــد‪،‬‬ ‫بایــد صدایــی باشــد کــه بــرای شــما حــال خوبــی را‬ ‫رقــم بزنــد‪ .‬وقتــی می خوانــم کــه قــرار اســت یــک‬ ‫انــی وجــود داشــته باشــد یــا یــک اتفــاق تــازه ای‬ ‫بیفتــد‪ ،‬در غیراین صــورت نمی خوانــم‪.‬‬ ‫چه موقع یک تراک جدید از شما منتشر‬ ‫می شود؟‬ ‫خیلی وقت هــا قطعاتــی را ســاختم و خواســتم‬ ‫منتشــر کنــم؛ امــا دیــدم قبــل از مــن یکــی از‬ ‫همکارانــم اثــری بــا همــان حال وهــوا و همــان فــرم‬ ‫را منتشــر کــرده اســت‪ .‬عــدم انتشــار ایــن قطعــات‬ ‫خیلــی ســخت بــود؛ ولــی ایــن کار دیگــر شــنیده‬ ‫‪33‬‬ ‫بــرای بزرگداشــت فرهــاد مهــراد حــدود ‪ 3-2‬کنســرت‬ ‫گفتگو با نوازنده و خواننده جوان‪،‬‬ ‫برگــزار کردیــم کــه خواننــده اش اقــای کریمــی بــود و‬ ‫ترانه هــای فرهــاد مهــراد عزیــز را می خوانــد‪ .‬خواننــده ای‬ ‫کــه می تــوان گفــت کــه از بــدو کارم و تــا اکنــون بــا‬ ‫ایشــان همــکاری دارم‪ ،‬اقــای فرمــان فتحعلیــان اســت که‬ ‫به صــورت ثابــت جــزء گــروه ایلیــا هســتم و به عنــوان‬ ‫حســین حاجیلویــی اهنگ ســاز‪ ،‬خواننــده و نوازنــده‬ ‫نوازنــده فلــوت‪ ،‬افتخــار همراهــی بــا ارکســتر ایشــان را‬ ‫چیره دســت و جــوان کشــورمان کــه فعالیــت خــود را از‬ ‫دارم‪ .‬ســه البــوم بــا ایشــان کار کــردم و از کارهایشــان‬ ‫ســن پانــزده ســالگی بــا نوازندگــی نــی اغــاز نمــود و در‬ ‫بســیار لــذت می بــرم‪ .‬کارهایــی واقعــا دلنشــین و بــدون‬ ‫کنــار خواننــدگان مطرح موســیقی حضورداشــته اســت‪...‬‬ ‫تاریــخ مصــرف هســتند‪.‬‬ ‫چه شد که از ‪ 15‬سالگی به موسیقی اشتغال پیدا‬ ‫از جایگاه هنری خود راضی هستید؟‬ ‫کردید؟‬ ‫خانــواده ام هنردوســت بودنــد؛ خواهــری دارم کــه نقــاش ادامــه بــا ارکســترهای دیگــری کار کــردم‪ .‬ضمــن اینکــه ان جایگاهــی کــه دیگــران برایتــان تعریــف می کننــد‬ ‫خیلــی خوبــی اســت و از شــاگردان خــوب اســتاد همچنــان افتخــار شــاگردی اســتاد محمدعلــی لقــاء را جایگاهــی اســت کــه موردپســند خودشــان اســت و‬ ‫ممکــن اســت کــه بــاب طبــع مــا نباشــد؛ امــا مــن راضی‬ ‫فرشــچیان بوده انــد‪ .‬زمانــی کــه ‪ 8-7‬ســالم بــود بــرادر داشــتم‪.‬‬ ‫هســتم و در تــاش هســتم کــه هــم ســطح کیفــی و هــم‬ ‫بزرگــم مشــغول یادگیــری ســنتور بــود و وقتــی کــه در از همکاری با خوانندگان مختلف بگویید‪.‬‬ ‫منــزل نبــود مــن بــا ســنتور ایشــان‪ ،‬به قــول معــروف‪ ،‬ور زمانــی کــه در ارکســتر ملــل بــه رهبــری پیمــان ســلطانی ســطح کمــی کارم را ارتقــا بدهــم‪ .‬هنــر بــه معنــای واالی‬ ‫می رفتــم‪ .‬البتــه مضــراب ســنتور ایشــان جایــی بــود کــه عزیــز عضویــت داشــتم‪ ،‬تقریبــا ســال های اولیــه کار خــودش می توانــد انســان را تعالــی ببخشــد و ایــن‬ ‫ســاالر عقیلــی بــود کــه تعالــی همچنــان ادامــه خواهــد داشــت تــا به ســمت او ِج‬ ‫دسترســی مــن بــه ان غیرممکن‬ ‫خواننــده ارکســتر مــا بــود‪ .‬اوج حرکــت کنــد‪ .‬مــن در خصــوص جایــگاه خــودم در‬ ‫بــود؛ امــا مــن بــا مــداد خــودم‬ ‫قطعــه معــروف «نــام جاویــد موســیقی تــاش می کنــم کــه روزبـه روز ســطح حرفه ای‬ ‫به عنــوان مضــراب بــا ســنتور‬ ‫اوج هنر رسیدن به خداست‬ ‫وطــن» اجرایــی اســت کــه کارم باالتــر بــرود‪ .‬به هرحــال انچــه کــه در رضایــت‬ ‫می نواختــم‪ .‬به هرحــال هــوش‬ ‫ســاالر عقیلــی اولیــن بــار بــا باطنــی هــر انســانی اســت‪ ،‬رســیدن بــه کمــال اســت و‬ ‫ایــن را داشــتم کــه بتوانــم‬ ‫ارکســتر مــا انجــام داده بــود و مــن بــرای رســیدن بــه ایــن موضــوع تــاش می کنــم‪.‬‬ ‫نُت هــا را تشــخیص بدهــم و‬ ‫اهنگ هایــی کــه شــنیده بــودم را بــه نوعــی کودکانــه بــا به صــورت زنــده صدابــرداری شــد و انچــه کــه مــردم به روزی که نوازندگی نکنید هم فکر م ی کنید؟‬ ‫ســنتور اجــرا می کــردم‪ .‬به صــورت حرف ـه ای از دوازده‪ -‬می شــنوند همــان اجرایــی اســت کــه ارکســتر ملــل مــن قطعــا از موســیقی جــدا نخواهــم شــد‪ .‬هیچ انســانی‬ ‫ســیزده ســالگی توانســتم صــدای ســاز نـی ای کــه خودم داشــت و مــن نوازنــده فلوتــش بــودم‪ .‬در ایــن ارکســتر‪ ،‬نمی توانــد از ان جــدا شــود؛ چــه ان کســی کــه دســتی‬ ‫بــا یــک لولــه پالســتیکی درســت کــرده بــودم‪ ،‬دربیــاورم ســینا ســرلک هــم جــزء خواننده هــای مــا بــود‪ .‬افتخــار بــر هنــر موســیقی دارد و چــه ان کســی کــه تنها شــنونده‬ ‫موســیقی اســت‪ .‬موســیقی در‬ ‫و قطعاتــی را هــم بــا ان می نواختــم و از پانــزده ســالگی ایــن را داشــتیم کــه اســتاد‬ ‫زندگــی روزمــره مــا وجــود‬ ‫خدمــت اســتاد افشــارنیا رســیدم و حــدود دو ســال از کیــوان ســاکت‪ ،‬نوازنــده‬ ‫محضــر ایشــان اســتفاده کــردم‪ .‬در گــردش خیلــی چیره دســت تــار‪ ،‬در ارکســتر طی یک گردش عجیب با استاد دارد‪ ،‬حتــی اگــر بــه هیــچ‬ ‫نرم افــزار صوتــی دسترســی‬ ‫عجیبــی بــا اســتاد محمدعلــی لقــاء‪ ،‬اســتاد بــزرگ فلوت مــا به عنــوان تک نــواز‬ ‫محمدعلی لقا اشنا شدم‬ ‫نداشــته باشــیم‪ ،‬صــدای دریــا‪،‬‬ ‫ایــران‪ ،‬اشــنا شــدم‪ .‬ایشــان مــن را راهنمایــی کردنــد کــه حضــور داشــتند‪ ،‬رحیــم‬ ‫کــوه‪ ،‬دشــت‪ ،‬بــاد و بــاران‬ ‫به دنبــال ســاز فلــوت بــروم و در ســن هجــده ســالگی شــهریاری عزیــز خواننــده‪‎‬ای‬ ‫توانســتم یــک فلــوت تهیــه کنــم و از محضــر ایشــان بــود کــه به‪‎‬صــورت میهمــان در ارکســتر مــا بــود‪ ،‬تمامــا موســیقی اســت و انســان را الجــرم بــه شــعف‬ ‫اســتفاده کنــم‪ .‬بعــد از یــک ســال نوازندگــی بــا ایشــان‪ ،‬خواننــده اذری زبــان و خوش صــدا‪ ،‬علیرضــا قربانــی‪ ،‬وامــی دارد و بــه تکاپــو می انــدازد‪ .‬فکــر می کنــم در‬ ‫یــک اجــرا بــا مــا داشــت کــه جــواب ایــن ســوالتان یــک بیــت شــعر بگویم کافیســت‪:‬‬ ‫بــه لحــاظ اســتعدادی‬ ‫مــا قطعــات شــب دهــم فردیــن «گــر برکنــم دل از تــو و بــردارم از تــو مهــر‪ /‬ان مهــر بــر‬ ‫کــه داشــتم خیلــی زود‬ ‫پیشــرفت کــردم و زمانــی اگر کسی بخواهد هم نم ی تواند خلعتبــری را اجــرا کردیــم و کــه افکنــم‪ ،‬ان دل کجــا بــرم»‪.‬‬ ‫افتخــار ایــن را داشــتم کــه شــش هدفتان در هنر به کجا منتهی م ی شود؟‬ ‫هــم کــه ایشــان مــن را بــه‬ ‫از موسیقی جدا شود‬ ‫مــاه شــاگرد علیرضــا قربانــی بودم رســد ادمــی بــه جایــی کــه بــه جــز خــدا نبینــد‪ /‬بنگــر‬ ‫ارکســتر ســمفونیک جــوان‬ ‫و ردیــف اوازی اصیــل ایرانــی را کــه تــا چــه حــد اســت مــکان ادمیــت‪ .‬اعتقــاد قلب ـی ام‬ ‫معرفــی کردنــد کــه ان زمان‬ ‫رهبــرش اســتاد محســن کوهســتانی بودند‪ ،‬به مــن گفتند از ایشــان اموختــم‪ .‬از جملــه خواننده هــای پــاپ کــه ایــن اســت کــه خداونــد بزرگ تریــن هنرمنــد کائنــات‬ ‫کــه اگــر کســی پرســید‪ ،‬نگــو یــک ســال اســت که ســاز مــن بــا ان هــا همــکاری داشــتم؛ محمــد اصفهانــی عزیز‪ ،‬اســت و مــا هــم بــه نوعــی از او تقلیــد می کنیــم و همــه‬ ‫می زنــی‪ ،‬بگــو ‪ 7-6‬ســال اســت کــه مشــغول نوازندگــی علیرضــا عصــار‪ ،‬دوســت عزیزم مهــدی مدرس‪ ،‬دوســت در تــاش هســتیم کــه بــه او ِج او ِج هنــر برســیم و او ِج‬ ‫عزیــزم امیــر تاجیــک و امیــر کریمــی بودنــد‪ .‬افتخــار او ِج هنــر‪ ،‬رســیدن بــه خــود خداســت‪.‬‬ ‫فلــوت هســتم‪.‬‬ ‫چه زمانی متوجه شدید که‬ ‫ایــن را داشــتم کــه در ارکســتر بهــاران‬ ‫چه شد در سن نوزده سالگی عضو ارکستر‬ ‫صدای خوبی دارید؟‬ ‫بــرای بزرگداشــت اســتاد محمــد نوری‬ ‫سمفونیکشدید؟‬ ‫حــدودا شــش‪ ،‬هفــت مــاه در ارکســتر ســمفونیک جــوان بــه خوانندگــی امیــر جهانشــاهی‪ ،‬از پریدن م ی ترسم!‬ ‫تعریــف از صــدای خــوب‪ ،‬صدایــی‬ ‫اســت کــه رنــگ و طنیــن خوبــی‬ ‫بــه رهبــری اســتاد محســن کوهســتانی بــودم کــه بــه یکــی از شــاگردان خلــف ایشــان‪،‬‬ ‫داشــته باشــد و مهم تــر از همــه‬ ‫دالیــل زمانــه خــودش ایــن ارکســتر ملغــی شــد و در نوازنــده فلــوت ایــن ارکســتر بــودم و‬ ‫کــوک باشــد‪ .‬عمــده موســیقی هایی کــه در منــزل مــا‬ ‫پخــش می شــد بــه ســلیقه بــرادرم و بــه خواســته او از‬ ‫اهنگ هــای اســتاد محمدرضــا شــجریان بــود و خیلــی‬ ‫خوشــحالم کــه بــا تصنیف هــا و اوازهــای ایشــان‬ ‫موســیقی درون مــن شــکل گرفــت؛ چــون از زمــان‬ ‫کودکــی هــر موســیقی ای کــه می شــنوید‪ ،‬ذهــن شــما بــا‬ ‫ان موســیقی پــرورش پیــدا می کنــد و بــه نوعــی گــوش‬ ‫شــما بــا ان موســیقی کــوک می شــود‪ .‬اگــر صداهــای‬ ‫ناهنجــار بشــنوید الجــرم شــما گــوش کوکــی نخواهیــد‬ ‫داشــت‪ .‬خوشــبختانه نــوای اســتاد محمدرضــا شــجریان‬ ‫خیلــی در مــن تاثیــر گذاشــت و خیلــی بــه موســیقی‬ ‫اصیــل کشــورم عالقه منــد هســتم‪ .‬در دانشــکده ســاز‬ ‫س ـه تار را فراگرفتــم کــه جــزء ســازهای ایرانــی اســت‪.‬‬ ‫به هرحــال تالشــم بــر ایــن بــوده تــا خمیرمای ـه ای کــه‬ ‫خداونــد در کودکــی بــه مــن هدیــه داده را حفــظ کنــم‪.‬‬ ‫حسین حاجیلو�یی‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪34‬‬ ‫«قشــــاع»‬ ‫موســیقى نمایــش قِشــاع‪ ،‬کارى از گــروه نمایشــى‬ ‫ســاتگین بــا هــدف گســترش صلــح و توجــه‬ ‫بیشــتر‪ ،‬بــه نشــان دادن نابســامانی هاى اجتماعــى‬ ‫کشــور ایــران بــا دیــدگاه ضدجنــگ از تاریــخ ‪17‬‬ ‫تــا ‪ 30‬ام تیــر مــاه در ســالن ایــوان شــمس بــه‬ ‫روى صحنــه م ـی رود‪.‬‬ ‫قشــاع بــا قلــم امیــر پشــلنگ و کیــارش اشــراقى‬ ‫(موسســین گــروه نمایشــى ســاتگین) و بــه‬ ‫کارگردانــى ایــن دو نفــر درحــال تمریــن بــراى‬ ‫اجــرا اســت‪.‬‬ ‫قشــاع‪ ،‬تاریــخ معاصــر ایــران را از انقــاب ســال‬ ‫‪ ،1357‬دهــه بــه دهــه در ایســتگاهى روایــت‬ ‫می کنــد و در هــر دهــه بــه رویدادهــاى مهــم‬ ‫و حائزاهمیــت از لحــاظ سیاســى‪ ،‬اجتماعــى و‬ ‫تاثیــرات ان بــر زندگــى مــردم می پــردازد‪.‬‬ ‫نقــش اول نمایــش را ســامان صفــارى (بازیگــر‬ ‫نقــش اول فیلــم شــیار ‪ )١٤٣‬ایفــا می کنــد؛ مــرد‬ ‫روزنامه فروشــى کــه برشــى از جامعــه ایــران‬ ‫در گــذر زمــان اســت و در تمامــى صحنه هــا‬ ‫در ایســتگاه اتوبوســى کــه محــل شــکل گیرى‬ ‫تمــام وقایــع تئاتــر در دهه هــاى مختلــف اســت‬ ‫حضــور دارد‪.‬‬ ‫از ســایر بازیگــران مطــرح در ایــن نمایــش می توان‬ ‫بــه حضــور کســرى ذوالفقــارى (گوینــده رادیــو‪،‬‬ ‫بازیگــر تئاتــر‪ ،‬تلویزیــون و ســینما‪ ،‬از بازیگــران‬ ‫نمایــش مکتب خوانــى اســتاد بهــرام بیضایــی و‬ ‫نمایــش اســب ها بــه کارگردانــى اســتاد محمــد‬ ‫موسیقی‬ ‫اهالیموسیقی‬ ‫اهالی‬ ‫گریز بر موسیقی نمایش ِ‬ ‫رحمانیــان)‪ ،‬شــیرین ضابطیــان طرقــى (بازیگــر‬ ‫تئاتــر‪ ،‬تلویزیون و ســینما‪ ،‬صدا پیشــه) و ســیدعلى‬ ‫خوانســارى وحیــد (بازیگــر تئاتر از گروه نمایشــى‬ ‫اســتاد محمــد رحمانیــان) اشــاره کــرد‪.‬‬ ‫دیگــر بازیگــران و عوامــل ایــن تئاتــر موســیقى‬ ‫عبارت انــد از‪ :‬ازاده ابوفاضلیــان‪ ،‬ســروین ضابطیان‪،‬‬ ‫شــیما جهانگیــرى‪ ،‬بهــراد رضــازاده‪ ،‬کســرى‬ ‫کنــدورى‪ ،‬محمدامیــن عمیدیــان و محســن‬ ‫خواجویــی‪.‬‬ ‫گــروه موســیقى‪ :‬امیرعلــى بهــادرى (خواننــده و‬ ‫تنظیم کننــده قطعــات)‪ ،‬علیرضــا ریاضــى (نوازنده)‪،‬‬ ‫همخوانــان‪ :‬ســروین ضابطیــان‪ ،‬هیــوا کــرد‬ ‫تهیه کننده‪ :‬دکتر امیر محمدزاده‪ ،‬شیرین ستوده‬ ‫طراح صحنه‪ :‬سروش ریاضى‬ ‫طراح لباس‪ :‬کوروش اشراقى‬ ‫دســتیار کارگــردان و مدیرتولیــد‪ :‬ازاده ابوفاضلیــان‪،‬‬ ‫اوا شــعبانى‬ ‫منشى صحنه‪ :‬مریم پابرجا‬ ‫طــراح پوســتر و بروشــور‪ :‬پرنــاز زنــدى‪ ،‬شــیرین‬ ‫ســتوده‬ ‫دوخت لباس‪ :‬نگین کریمى‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫اولویت و هدف کاری شما چیست؟‬ ‫مــن تمــام تالشــم را می کنــم کــه مانــدگار باشــم‪.‬‬ ‫مانــدگار مانــدن در هنــر بــرای مــن خیلــی بــا ارزش‬ ‫اســت‪ .‬ســعی می کنــم کارهــای خــوب و فاخــری از‬ ‫خــودم به جــای بگــذارم‪ .‬تصمیــم گرفتــم و در تالشــم‬ ‫کــه بــه نوعــی بــرای خــودم صاحــب ســبک شــوم‪.‬‬ ‫از سلیقه خودتان در انتخاب موسیقی بگویید‪.‬‬ ‫مــن بــه موســیقی های پــاپ دهــه هفتــاد کشــورم بســیار‬ ‫عالقه منــد هســتم‪ .‬موســیقی اصیــل ایرانــی را بســیار‬ ‫دوســت دارم‪ .‬معمــوال قطعاتــی را کــه بــا هندزفــری‬ ‫موبایلــم گــوش می دهــم‪ ،‬قطعاتــی مانــدگار و فاخــر‬ ‫اســت کــه بــه صــورت ارکســترال اجــرا شــده اســت‪.‬‬ ‫معمــوال عادتــم بــر ایــن اســت کــه اهنــگ را روی تکرار‬ ‫می گــذارم و شــاید مدت هــا یــک ترانــه را گــوش‬ ‫بدهــم‪.‬‬ ‫اخرین موزیکی که گوش داده اید؟‬ ‫اخریــن موزیکــی کــه گــوش دادم همیــن نیــم ســاعت‬ ‫پیــش بــود کــه درحــال رفتــن بــه منــزل گــوش مـی دادم؛‬ ‫ترانــه «شــوکت» بــا صــدای مازیــار کیانی نــژاد کــه بســیار‬ ‫بــه صدایــش عالقه منــدم و جــزء مفاخــر موســیقی پــاپ‬ ‫ایــران اســت و قبــل از ان هــم اهنــگ «رگ خــواب»‬ ‫همایــون شــجریان را گــوش مــی دادم‪ .‬واقعــا افتخــار‬ ‫می کنــم در دوره ای زندگــی می کنــم کــه ایــن پــدر و‬ ‫پســر هســتند و افتخــار ایــن را دارم کــه صــدای ایــن دو‬ ‫بزرگــوار را زمانــی کــه در قیــد حیــات هســتند بشــنوم‪.‬‬ ‫زیر لب شعر زمزمه م ی کنید؟‬ ‫بلــه بســیار و غالبــا هــم اواز می خوانــم؛ اواز ایرانــی از‬ ‫اثــار اســتاد شــجریان یا اشــعار حافــظ را در دســتگاه های‬ ‫موســیقی اصیــل ایرانــی بــا خــودم زمزمــه می کنــم‪.‬‬ ‫در زندگی از چه چیز م ی ترسید؟‬ ‫در زندگــی روزمــره از تنهــا چیــزی کــه می ترســم‪،‬‬ ‫پریــدن از بلنــدی اســت؛ مثــا می ترســم از جامپینــگ‬ ‫بپــرم‪ .‬از بلنــدی نمی ترســم؛ ولــی از پریــدن تــرس‬ ‫دارم‪ .‬اگــر به صــورت معنــوی بــه ان نــگاه کنیــم‪ ،‬مــن از‬ ‫تنهایــی می ترســم‪ .‬در ایــن دوره از زندگ ـی ام و در ایــن‬ ‫ســن‪ ،‬تنهایــی زیــاد‪ ،‬موردپســند مــن نیســت‪.‬‬ ‫در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟‬ ‫از ســال ‪ 1382‬وارد دانشــکده موســیقی صداوســیما شدم‪،‬‬ ‫بعــد از فارغ التحصیــل شــدن بــه جزیــره کیــش امــدم‬ ‫و اینجــا بــه عنــوان مســئول موســیقی صداوســیمای‬ ‫مرکــز کیــش مشــغول ب ـه کار هســتم‪ .‬به عنــوان گوینــده‬ ‫و مجــری برنامه هــای رادیویــی رادیــو کیــش در اینجــا‬ ‫خدمــت می کنــم؛ یــک برنامــه تخصصــی موســیقی در‬ ‫رادیــو‪ ،‬کــه گوینــده و مجــری و کارشــناس هــم خــودم‬ ‫هســتم و ســعی کــردم ســطح ســلیقه مــردم را بــاال ببــرم‬ ‫و بــه نوعــی سلیقه شــان را عــوض کنــم‪.‬‬ ‫چطور این اتفاق را رقم زده اید؟‬ ‫مــردم مــا عــادت کردنــد موســیقی هایی را بشــنوند کــه‬ ‫تاریــخ مصــرف ندارنــد و بــه نوعــی بــازاری هســتند؛ اما‬ ‫بــا توضیــح دادن راجــع بــه موســیقی های فاخر کشــورم‪،‬‬ ‫تــاش کــردم مــردم را بــه گــوش دادن بــه ایــن نــوع‬ ‫موســیقی برگردانــم‪ .‬مــردم مــا مردمــی هســتند کــه ذاتــا‬ ‫هنردوســت هســتند و اگــر توضیــح مختصــری راجــع به‬ ‫یــک موســیقی داده شــود کــه علــت انتخــاب ایــن شــعر‬ ‫یــا علــت انتخــاب ایــن تــم چــه بــوده‪ ،‬بســیار عالقه منــد‬ ‫می شــوند‪ .‬تــاش کــردم دوبــاره بــه نوعــی گــوش‬ ‫مــردم عزیــز را بــه ســمت موســیقی های اصیــل و فاخــر‬ ‫کشــورمان بنــوازم‪.‬‬ ‫حرف پایانی؟‬ ‫اکتفــا می کنــم بــه کالم ســعدی اســتاد ســخن کــه‬ ‫هنرمنــد هــر کجــا کــه رود قــدر بینــد و در صــدر نشــیند‬ ‫و بی هنــر لقمــه چینــد و ســختی ببینــد‪ .‬هنــر در نفــس‬ ‫خــود دولــت اســت‪.‬‬ ‫‪35‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪36‬‬ ‫پویـابیـاتی‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫اصالتــا تویسرکانیســت؛ یکــی از شــهرهای همــدان‬ ‫بــا گــردوی معروفــش امــا متولــد ‪ 6‬ابــان در‬ ‫کنــگاور از شــهرهای اســتان کرمانشــاه‪ .‬بی حاشــیه‬ ‫و کم شــایعه اســت و ده ســالی می شــود کــه ازدواج‬ ‫کــرده و امن تریــن جــای جهــان چشــمان دختــرش‬ ‫اســت‪ .‬در دفتــر مجلــه زیروبــم گفتگویــی تصویــری‬ ‫داشــتیم کــه بــه خوانــدن و دیدنــش دعوتیــد‪.‬‬ ‫تیــم گفتگــوی تصویــری‪ :‬مرضیــه جعفــری و نیمــا‬ ‫اعتصــام‪.‬‬ ‫ضمیمــه تصویــری در کانــال تلگرامــی زیروبــم‬ ‫(‪ )@zirobamonline‬و ســایت اپــارات‪ .‬ایــن گفتگــو‬ ‫را بــا تگ هــای ‪#‬زیروبم_چهره هــا و ‪#‬پویا_بیاتــی‬ ‫پیــدا کنیــد‪.‬‬ ‫شما را با نام اقا پویا خطاب کنیم یا اقای‬ ‫امیرمسعود؟‬ ‫چــون غالبــا پویــا می گوینــد‪ ،‬شــما هــم پویــا‬ ‫بگوییــد‪.‬‬ ‫این تغییر نام برای چه بود؟‬ ‫مــن در یــک خانــواده کامــا مذهبــی بــزرگ شــدم‬ ‫کــه بــا موســیقی و خوانندگــی رابطــه خوبــی‬ ‫نداشــتند‪ .‬اوایــل کارم مجبــور شــدم با اســم مســتعار‬ ‫کار کنــم و بعــدا بزنــم زیــرش و بگویــم کــه مــن‬ ‫نبــودم! جلوتــر کــه رفتــم ســعی کــردم نگاهــم بــه‬ ‫موســیقی راه درســتی باشــد تــا بتوانــم خانــواده ام را‬ ‫قانــع کنــم‪ .‬ایــن شــد کــه ایــن پویــا مانــد و االن در‬ ‫خدمــت شــما هســتم‪.‬‬ ‫چطور شد که فهمیدید صدایتان متفاوت است؟‬ ‫از ســال ‪ 11385‬به صــورت رســمی وارد عرصــه‬ ‫موســیقی شــدم‪ .‬یــادم می ایــد ان زمان هــا صــدای‬ ‫اقــای افتخــاری را خیلــی دوســت داشــتم‪ .‬ان زمــان‬ ‫موســیقی تاثیــرات زیــادی داشــت و خواه ناخــواه‬ ‫ان هایــی کــه ته صدایــی داشــتند حتمــا بــه دنبــال‬ ‫بازخوانــی اهنگ هــای اقــای افتخــاری می رفتنــد‬ ‫و بــرای هــر مناســبتی از کارهــای ایشــان اســتفاده‬ ‫می شــد‪ .‬ارتبــاط عمیقــم بــا کارهــای اســتاد‬ ‫افتخــاری جرق ـه ای شــد کــه مــن بــه ســمت شــعر‬ ‫اهالی موسیقی‬ ‫گپی بی حاشیه با‬ ‫خواننده محجوب‬ ‫و ســرود بــروم و بعدهــا کار تخصصــی ام شــعر و خیلــی از کارهایــم‪ .‬مــن تــا کاری را دوســت نداشــته‬ ‫ادبیــات شــد و به خاطــر همیــن عالقــه زیــادی باشــم انجــام نمی دهــم‪.‬‬ ‫بــه ترانه ســرایی پیــدا کــردم و چــون بایــد روی منظورم کاری است که خیلی به دلتان نشسته‬ ‫ترانه هایــی کــه می ســاختیم صدایــی می بــود کــه باشد‪.‬‬ ‫ان را بــه مــردم برســاند و از انجایــی کــه دیــدم در هــر زمانــی یــک کار را خیلــی بیشــتر دوســت‬ ‫خــودم هــم می توانــم؛ پــس خوانــدم‪.‬‬ ‫داشــتم؛ مثــا یــک زمانــی اهنــگ «نیایــش» را‬ ‫دس ت ب ه قلم هم بوده اید؟‬ ‫دوســت داشــتم چــون واقعــا بــا عشــق و عالقــه‬ ‫بلــه مــن قبــل از اینکــه خوانندگــی را شــروع کنــم‪ ،‬نوشــتم‪ .‬همیشــه تــا ‪ %100‬نســبت بــه کاری عالقــه‬ ‫شــعر و ترانــه می نوشــتم‪.‬‬ ‫قلبــی پیــدا نکنــم اجرایــش نمی کنــم‪.‬‬ ‫شد؟‬ ‫پخش‬ ‫اولین اهنگی که از شما‬ ‫مخاطبتان کدام کار را بیشتر از همه دوست‬ ‫«خاطرخــواه»‬ ‫ نــام‬ ‫ه‬ ‫ب‬ ‫اهنگــم‬ ‫ســال ‪ 1385‬اولیــن‬ ‫داشته است؟‬ ‫یــک‬ ‫روی‬ ‫عاشــقانه‬ ‫کار‬ ‫یــک‬ ‫پخــش شــد کــه‬ ‫ســلیقه ها متفــاوت اســت‪ .‬مخاطبــان موســیقی‬ ‫«اهــای‬ ‫اهنــگ‬ ‫روی‬ ‫مــا‬ ‫بــود‪.‬‬ ‫اهنــگ معــروف‬ ‫پیش بینی ناپذیــر شــدند‪ .‬اخیــرا‬ ‫ـدون‬ ‫ـ‬ ‫فری‬ ‫ـای‬ ‫ـ‬ ‫اق‬ ‫خوشــگل عاشــق»‬ ‫اهنگــی به نــام «زیبــای مغــرور»‬ ‫دیگــری‬ ‫ترانــه‬ ‫اســرایی یــک‬ ‫را تولیــد کــرده بــودم کــه ترانــه و‬ ‫عالقه ای به کار‬ ‫کردیــم‪.‬‬ ‫اجــرا‬ ‫را‬ ‫نوشــتیم و ان‬ ‫شــعر و ملــودی از خــودم بــود و کار‬ ‫ندارم‬ ‫سفارشی‬ ‫ایــن‬ ‫روی‬ ‫ هــا‬ ‫ی‬ ‫خیل‬ ‫در ان زمــان‬ ‫خــاص و کالســیکی بــود‪ .‬برخــی‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫تران‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫م‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫ول‬ ‫ـد؛‬ ‫ـ‬ ‫خواندن‬ ‫اهنــگ‬ ‫عاشــق و شــیفته ایــن کار هســتند و‬ ‫کــه‬ ‫گذاشــتیم‬ ‫رویــش‬ ‫دیگــری‬ ‫برخــی می گوینــد چــرا ایــن کار را‬ ‫امیــدوارم اقــای اســرایی راضــی باشــند‪.‬‬ ‫خوانــده ای! اکنــون نمی دانــم در کنســرت ها کــدام‬ ‫چه بازخوردی داشت؟‬ ‫کار را بخوانــم؛ چــون هــر کاری را کــه می خوانــم‬ ‫ان زمــان ابــزار تبلیــغ رســانه ای نداشــتیم‪ .‬شــاید خــدا را شــکر مــردم بــا ان ارتبــاط برقــرار کردنــد و‬ ‫در چنــد وبــاگ و ســایت کارهــا پخــش می شــد‪ .‬ایــن لذت بخــش و باعــث افتخــار اســت‪.‬‬ ‫بــرای ان زمــان خــوب بــود؛ ولــی اتفــاق بزرگــی انتقادپذیر هستید؟‬ ‫بــرای مــن نیفتــاد‪.‬‬ ‫تــا جایــی کــه بدانــم طــرف تخصصــی نــگاه‬ ‫از کار غیرمجاز شروع کردید و اکنون مجاز‬ ‫می کنــد می پذیــرم؛ ولــی اگــر ببینــم تخصصــی‬ ‫پشــت ان نیســت و کامــا ســلیقه اســت‪ ،‬ان نقــد بــه‬ ‫هستید‪ .‬چه تفاوتی بین این دو زمان وجود‬ ‫درد مــن نمی خــورد‪.‬‬ ‫دارد؟‬ ‫مــن چــون در یــک خانــواده کامــا مذهبــی بــزرگ نقد خوبی که از شما شده و باعث پیشرفتتان‬ ‫شــده بــودم‪ ،‬چارچوب هــا و خــط قرمزهایــم از شده است؟‬ ‫خواننده هــای ان زمــان خیلــی پررنگ تــر بــود‪ .‬چنــد وقــت پیــش دربــاره کارهایــم بــا یکــی از‬ ‫ســعی می کــردم کارهایــی کــه ارائــه می دهــم بــه دوســتانم کــه اهــل فــن اســت‪ ،‬صحبــت می کــردم‪.‬‬ ‫نوعــی احتیــاج بــه مجــوز نداشــته باشــند‪ .‬اصــوال ایشــان یــک نقــدی داشــت کــه از فضــای اســلو و‬ ‫فکــر می کنــم خواننــده به خاطــر تعهــدی کــه‬ ‫ُکنــد کمــی فاصلــه بگیــرم و بــه فضــای ریتمیــک‬ ‫بــه گــوش مــردم دارد بــرای تولیــد اثــارش زمــان و شــادتری نزدیــک شــوم‪ .‬ایــن خیلــی بــه مــن‬ ‫نمی شناســد‪ .‬هــر زمانــی مســتلزم ایــن اســت کمــک کــرد و از ایشــان ممنونــم کــه یــک مشــاوره‬ ‫کــه از چارچوب هــای خــاص خــودت و محیــط خــوب بــه مــن داد و مــن ایــن نقــد را پذیرفتــم و‬ ‫اجتماعــی خــودت خــارج نشــوی‪ .‬ایــن بــه شــما در کارهایــم اعمــال کــردم‪ .‬در البــوم اخــرم فقــط دو‬ ‫کمــک می کنــد کــه اخالق محــور جلــو برویــد‪ .‬کار اســلو دارم و بقیــه کارهــای ریتمیــک هســتند‪.‬‬ ‫مــن هیچ وقــت به خاطــر مجــوز‪ ،‬کاری نکــردم‪ .‬حتــی کارهــای غمگیــن را هــم ســعی کــردم بــا‬ ‫ایــن را بــرای اولیــن بــار می گویــم؛ مــن ‪ 3‬البــوم ریتمیــک بــازاری ارائــه بدهــم‪.‬‬ ‫کار کــردم کــه دو البــوم ان به نام هــای «کشــتی در ابتدای مسیر کارهای کاور م ی خواندید؟‬ ‫نــوح» و «دور از ان ســال ها» بــا موضــوع اقــا امــام بله‪.‬‬ ‫زمــان بــود؛ امــا هیچ وقــت این هــا را بهانــه مجــوز کار کاور زیاد کار کردید؟‬ ‫گرفتــن کارهایــم قــرار نــدادم‪ .‬مــن طبــق اعتقــادات کاور چیــز بــدی نیســت‪ ،‬نمی دانــم چــرا ایــن واژه‬ ‫خــودم جلــو رفتــم‪.‬‬ ‫این قــدر بــد جــا افتــاده اســت‪ .‬مــردم دوســت‬ ‫جایی گفته بودید نه استادی داشتید و نه از‬ ‫دارنــد موســیقی را بــه زبــان دیگــری گــوش کننــد‬ ‫کسی الگوبرداری کردید‪ .‬مگر م ی شود؟‬ ‫کــه حتــی نمی داننــد خواننــده چــه می خوانــد!‬ ‫خیلی هــا هســتند کــه به‪‎‬صــورت تجربــی خوانندگــی موســیقی بین المللــی هــم همین طــور اســت‪،‬‬ ‫را انجــام می‪‎‬دهنــد‪ .‬شــما وقتــی صــدا و خوانندگــی وقتــی کاری گل می کنــد مــردم بــا ان ارتبــاط‬ ‫را از کودکــی شــروع می کنیــد‪ ،‬جــزء گــروه ســرود برقــرار می کننــد و حتــی زمزمــه هــم می کننــد‪.‬‬ ‫کــودکان می شــوید و تمرین هــای مــداوم انجــام چقــدر خــوب اســت کــه ایــن کارهــا بــه زبــان‬ ‫می دهیــد‪ ،‬صــدا ســاخته می شــود‪ .‬وقتــی کــه مــردم ترجمــه شــود و یــا ترانـه ای بــا ان فضــا و بــر‬ ‫بــا صــدای اســاتید موســیقی تمریــن می کنیــد اســاس ان ســاخته شــود و ترانــه ســالم را بــه خــورد‬ ‫قطعــا چیزهایــی یــاد می گیریــد کــه بــرای شــما مــردم بدهیــم‪ .‬خیلــی از کارهــای کاور بیــن مــردم‬ ‫راه گشــا اســت‪ .‬مــن همیــن االن هــم بــه راهنمایــی جــا افتــاده و مــردم دوستشــان دارنــد‪ .‬خواننده هــا‬ ‫اســتادان موســیقی احتیــاج دارم و تــا اینجــا هــم کــه بــه واســطه ایــن اهنگ هــا مطــرح هســتند‪ .‬اگــر کار‬ ‫به صــورت تجربــی جلــو امــدم از لطــف خــدا و خوبــی داشــته باشــم و بــه موســیقی ام و بــه موفقیتــم‬ ‫مردمــی بــوده کــه عالقــه نشــان دادنــد و مانــدم‪.‬‬ ‫کمــک کنــد اســتفاده می کنــم؛ هرچنــد اخیــرا یــک‬ ‫اتفاقاتــی افتــاده اســت‪.‬‬ ‫کدام کارتان را بیشتر از بقیه دوست داشتید؟‬ ‫‪37‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪38‬‬ ‫بــرای تهــران دســت نگــه داریــم‪ .‬بــه امیــد خــدا‬ ‫چه اتفاقی افتاده است؟‬ ‫ماجــرای شــکایت خواننــده لبنانــی اســت دربــاره امســال گــروه ارکســترمان تکمیــل می شــود و‬ ‫کاری کــه مــا ســاخته بودیــم‪ .‬جــو رســانه ای می توانیــم درخدمــت دوســتانمان باشــیم‪.‬‬ ‫به وجــود امــد و ایــن باعــث شــد مــن از ایــن فضــا تاب ه حال جلوی کنسرت شما گرفته شده است؟‬ ‫کمــی فاصلــه بگیــرم‪ .‬اکثــر کارهایــم را خــودم خیــر‪ ،‬خــدا را شــکر تابه حــال ایــن اتفــاق برایــم‬ ‫تولیــد می کنــم و گاهــی ســراغ موســیقی هایی کــه نیفتــاده اســت‪.‬‬ ‫دوســت دارم مــی روم؛ مثــل موســیقی عــرب کــه در اینستاگرامتان گفتید که این البوم‪ ،‬اخرین‬ ‫خیلــی دوســت دارم و از موســیقی پختــه ای کــه البومتان است‪...‬‬ ‫دارنــد لــذت می بــرم‪ .‬موســیقی اســتانبولی و ترکیه را بلــه قــرار بــود ایــن البــوم‪ ،‬اخریــن البومــم‬ ‫باشــد؛ ولــی یک ســری شــرایط‬ ‫خیلــی دوســت دارم و بــا ان ارتباط‬ ‫عجیب وغریــب کاری برایــم‬ ‫برقــرار می‪‎‬کنــم‪ .‬اخیــرا اهنگــی بــر‬ ‫پیــش امــد کــه داریــم بــه امیــد‬ ‫اســاس یــک کار اســتانبولی تولیــد نقد سلیقه ای به درد‬ ‫خــدا مســائل را حــل می کنیــم و‬ ‫کــردم کــه هنــوز پخــش نشــده؛‬ ‫من نمی خورد!‬ ‫ان شــاءاهلل بتوانیــم ادامــه بدهیــم‪.‬‬ ‫ولــی می‪‎‬دانــم کــه خیلی‪‎‬هــا بــا ان‬ ‫خــدا را شــکر شــرایط بهتــر شــده‬ ‫ارتبــاط برقــرار می‪‎‬کننــد‪.‬‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫اکنــون مشــغول چــه کاری‬ ‫چرا به این فکر افتادید که این البوم‪ ،‬اخرین‬ ‫هســتید؟‬ ‫اکنــون دارم مجموعــه جدیــدی را امــاده می کنــم‪ .‬البومتان باشد؟‬ ‫کارهــای مجــوزش را انجــام داده و داریــم کارهــای تولیــد البــوم در کشــور مــا هیــچ بازخــوردی‬ ‫نــدارد‪ .‬البــوم موســیقی قبلــی مــن هنــوز در دفتــر‬ ‫موســیقی اش را دنبــال می کنیــم‪.‬‬ ‫موســیقی اســت و منتشــر نشــده اســت‪ .‬البوم هایــی‬ ‫اسم البوم؟‬ ‫هنــوز اســمی برایــش انتخــاب نکردیــم‪ .‬یــازده بــه راحتــی مجــوز می گیرنــد و منتشــر می شــوند‬ ‫تــراک دارد کــه ســه اهنــگ ان را ســال گذشــته کــه وقتــی گــوش می کنیــم می بینیــم هیــچ چیــزی‬ ‫منتشــر کــردم؛ ولــی می خواهــم مجــددا در عرصــه بــرای گفتــن ندارنــد‪ .‬ان وقــت البــوم مــن در دفتــر‬ ‫موســیقی می مانــد‪ .‬مــا اکنــون منتظریــم کــه دوســتان‬ ‫بازپخــش و در خدمــت مــردم قــرار بگیــرد‪.‬‬ ‫دفتــر موســیقی لطــف کننــد‬ ‫تاب ه حال گرفتار شایعات شده اید؟‬ ‫نــه بــه ان صــورت‪ .‬یک ســری شــایعات هســتند کــه البــوم قبلــی مــن را صــادر‬ ‫ارزش پیگیــری ندارنــد؛ ولــی اینکــه شــایعه باشــد کننــد‪.‬‬ ‫فالنــی ُمــرد‪ ،‬نــه نــدارم‪.‬‬ ‫کدام شایعه بیشتر اذیتتان کرد؟‬ ‫مــن زیــاد درگیــر مســائل حاشــیه ای نیســتم‪ .‬ترجیــح‬ ‫می دهــم بــا واقعیت هــا کنــار بیایــم و از حاشــیه ها‬ ‫دور باشــم‪ .‬بــرای همیــن اجــازه نمی دهــم‬ ‫حاشــیه ها و شــایعات اذیتــم کننــد‪.‬‬ ‫ازدواج کردید؟‬ ‫بله حدود ده سال است‪.‬‬ ‫فرزند هم دارید؟‬ ‫بله دخترم لِنا پنج سالش است‪.‬‬ ‫اجازه م ی دهید وارد عرصه خوانندگی و هنر‬ ‫شود؟‬ ‫خوانندگــی زن کــه در کشــور مــا جایــی نــدارد‪ ،‬بلــه‬ ‫اگــر دوســت داشــته باشــد مشــکلی نیســت‪ .‬مــن هر‬ ‫وقــت در ماشــین اهنگــی را گــوش می کنــم دختــرم‬ ‫می گویــد بابــا اهنــگ خــودت را بگــذار‪ .‬اصــا‬ ‫نمی گــذارد اهنــگ دیگــری را گــوش کنیــم‪ .‬یکــی‬ ‫از طرفــداران پروپاقــرص اهنــگ «زیبــای مغــرور»‬ ‫اســت‪ .‬همــه کارهــای مــن را حفــظ اســت و بــا‬ ‫مــن می خوانــد‪ .‬برایــم جالــب اســت کــه وقتــی در‬ ‫خانــه ملــودی ای می ســازم و یــک بــار می خوانــم‪،‬‬ ‫بــار دوم از حفــظ بــا مــن می خوانــد‪ .‬مــن از روی‬ ‫کاغــذ می خوانــم و دختــرم از حفــظ! اســتعدادش در‬ ‫یادگیــری خیلــی زیــاد اســت‪.‬‬ ‫کار کدام خواننده را بیشتر گوش م ی کنید؟‬ ‫مــن صــدای محســن چاوشــی را خیلــی دوســت‬ ‫دارم‪ .‬انتخــاب ترانه هــا و حســی کــه بــرای‬ ‫کارهایــش انتخــاب می کنــد فوق العــاده اســت و‬ ‫فکــر می کنــم کــه خیلــی بــه احساســاتم نزدیــک‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫چه زمانی تهران کنسرت م ی گذارید؟‬ ‫درحــال برنامه ریــزی بــرای تهــران هســتیم‪ .‬چــون‬ ‫ارکســترمان‪ ،‬ارکســتر کاملــی نبــود مجبــور شــدیم‬ ‫پس البوم اماده ای دارید که هنوز مجوز‬ ‫نگرفته است؟‬ ‫بلــه‪ .‬بــا تمــام احترامــی کــه بــرای حــوزه شــورای‬ ‫موســیقی و دفتــر موســیقی قائلــم؛ امــا ایــن ازار و‬ ‫اذیت هــا کمــی ســلیقه ای تر شــده اســت‪ .‬واقعــا‬ ‫نمی توانــم ایرادهایــی کــه گرفتــه شــده را بپذیــرم‪.‬‬ ‫هرچــه فکــر می کنــم می بینــم کــه بایــد دوبــاره‬ ‫مجموعــه را ببــرم و هزینــه کنــم و بســازم کــه ایــا‬ ‫خــوب هســت یــا نــه! به خاطــر همیــن مــوارد‪ ،‬مــن‬ ‫بی انگیزه تــر از قبــل شــده ام‪ .‬ان شــاءاهلل شــرایط‬ ‫بهتــر شــود‪.‬‬ ‫چقدر دیگر م ی خواهید مشهور شوید؟‬ ‫بــه جرئــت می توانــم بگویــم کــه بــه ده درصــد‬ ‫چیــزی کــه در موســیقی می خواســتم نرســیدم‪.‬‬ ‫تاب ه حال کار سفارشی خوانده اید؟‬ ‫خیر نمی خوانم‪.‬‬ ‫چرا؟‬ ‫عالقـه ای بــه کار سفارشــی نــدارم‪ .‬مــن تــا قلبــا بــه‬ ‫کاری ایمــان نداشــته باشــم‪ ،‬انجــام نمی دهــم‪.‬‬ ‫از لحاظ مالی کمکتان نم ی کند؟‬ ‫کمــک می کنــد؛ ولــی محصولــی کــه شــما تولیــد‬ ‫می کنیــد بایــد بــه دل بنشــیند‪ .‬اگــر از دل مــن‬ ‫برنیایــد قطعــا بــه دل شــما هــم نمی نشــیند‪.‬‬ ‫نظرتان درباره رپ چیست؟‬ ‫مــن هیچ وقــت بــا ان ارتبــاط برقــرار نکــردم‪ .‬رپ‪،‬‬ ‫موســیقی ای اســت کــه سیاه پوســتان بــرای اعــاده‬ ‫حــق و حقیقتــی کــه داشــتند دنبــال کردنــد و بیشــتر‬ ‫بایــد بــه نقدهــای فرهنگــی و اجتماعــی بپــردازد؛‬ ‫ولــی ملعبــه دســت یــک عــده شــده کــه از ان فقــط‬ ‫در موضوعــات جنســی اســتفاده می کننــد و خیلــی‬ ‫در ان ابتــذال وجــود دارد‪ .‬در ایــران فقــط رپ را در‬ ‫یــاس می بینــم‪.‬‬ ‫داستان بیماری تان چیست؟‬ ‫مــن در بره ـه ای مجبــور شــدم به خاطــر‬ ‫یک ســری توصیه هــای پزشــکی‪،‬‬ ‫مدتــی از فضــای مجــازی و کار فاصلــه‬ ‫بگیــرم‪ .‬به خاطــر همیــن بچه هــا‬ ‫خیلــی نگــران بودنــد و نســبت بــه‬ ‫مــن محبــت داشــتند و پیگیــر بودنــد‪.‬‬ ‫االن خــدا را شــکر خوبــم و قــرار‬ ‫گذاشــتم بــا پرهیــز و ورزش بــه ان‬ ‫چیــزی کــه دوســت دارم برســم‪.‬‬ ‫دوست ندارید وارد عرصه بازیگری شوید؟‬ ‫تخصصــی در ان نــدارم‪ .‬اصــوال مــن بــه کاری‬ ‫کــه تخصــص نداشــته باشــم وارد نمی شــوم‪.‬‬ ‫اگر به شما پیشنهاد بازیگری بدهند‬ ‫چطور؟‬ ‫نه نمی دهند خیالتان راحت (با لبخند)‪.‬‬ ‫چرا نم ی دهند؟‬ ‫چون بداخالق هستم‪.‬‬ ‫کدام یک از بازیگرها را دوست دارید؟‬ ‫مــن بــازی فریبــرز عرب نیــا را واقعــا‬ ‫دوســت دارم‪ ،‬مخصوصــا در «مختارنامــه»‪.‬‬ ‫ام ن ترین جای دنیا؟‬ ‫امن ترین جای دنیا چشمان دخترم است‪.‬‬ ‫ادم ترسویی هستید؟‬ ‫ترس نه به ان صورت‪ ،‬می شود گفت‬ ‫استرس‪.‬‬ ‫در زندگی از چه چیزی بیشتر می ترسید؟‬ ‫اتفاقاتــی کــه برخــاف میلــم می افتنــد برایــم‬ ‫استرســی دارد کــه شــاید مــن را تــا مدت هــا‬ ‫اهالی موسیقی‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫درگیــر کنــد؛ مثــا از تکان هــای هواپیمــا خیلــی درامدهایشــان دارنــد را کمــی کمتــر کننــد و بــه‬ ‫می ترســم و اســترس زیــادی بــه مــن می دهــد و حقشــان قانــع باشــند‪.‬‬ ‫تــا چنــد روز در خانــه تپــش قلــب دارم‪ .‬ســفرهای تاب ه حال در کارتان زمین خورده اید؟‬ ‫هوایــی هــم زیــاد م ـی روم و بعضــی از پروازهایــم اتفاقاتــی افتــاده کــه دلســردم کرده اســت‪ .‬بارها شــده‬ ‫واقعــا لطــف خداســت کــه بــه زمیــن می نشــیند‪.‬‬ ‫کــه خواســتم خداحافظــی کنــم و عطــای موســیقی‬ ‫را بــه لقایــش ببخشــم چــون بی عدالتی هایــی‬ ‫دشمن هم دارید؟‬ ‫اصــا کســی کــه دشــمن نداشــته باشــد ادم موفقــی می بینــم کــه می گویــم چــرا بایــد چنیــن اتفاقاتــی‬ ‫در حــوزه هنــر کــه حــوزه زاللی هــا اســت بیفتــد؟!‬ ‫نیســت‪.‬‬ ‫بعضی هــا دارنــد چشــمه را کثیــف می کننــد و‬ ‫تاب ه حال لمسش کرده اید؟‬ ‫تــو کــه داری درســت کار می کنــی‪ ،‬بایــد جلــوی‬ ‫خیر ولی می دانم که دارند دشمنی می کنند‪.‬‬ ‫پایــت ســنگ باشــد و نگذارنــد حرکــت کنــی!‬ ‫ادم حسودی هستید؟‬ ‫خیــر‪ .‬بــه نظــر مــن حســادت اصــا معنایــی نــدارد این هــا بارهــا باعــث دلســری مــن شــده؛ ولــی‬ ‫همیشــه دوســتانی داشــتم کــه بــه‬ ‫و یکــی از افت هــای اخالقــی‬ ‫مــن دلگرمــی می دادنــد؛ خانــواده ام‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫هیچ وقت با رپ ارتباط و همســرم خیلــی بــه مــن محبــت‬ ‫مورد حسادت قرار‬ ‫داشــتند و کمکــم کردنــد‪ ،‬اســم یکــی‬ ‫گرفت ه اید؟‬ ‫برقرار نکردم‬ ‫از برادرهایــم احســان اســت کــه شــاید‬ ‫نمی دانم‪ .‬اگر حسادت نباشد‪،‬‬ ‫بیشــتر از خــودم نســبت بــه کارم‬ ‫دشمنی هم نیست‪.‬‬ ‫دلســوزی می کنــد و خیلــی بیشــتر از‬ ‫ب ه نظر شما حسادت با ادم‬ ‫مــن حــرص می خــورد‪.‬‬ ‫چه م ی کند؟‬ ‫در چه زمینه ای فعالیت می کنند؟‬ ‫خیلــی ازاردهنــده اســت‪ .‬حســادت بیشــتر از اینکــه‬ ‫ایشــان در کار پزشــکی فعالیــت می کنــد؛ ولــی چــون‬ ‫طــرف مقابــل را موردحســادت قــرار بدهــد‪ ،‬خــود‬ ‫صــدای خوبــی هــم دارد می خوانــد و موســیقی را‬ ‫شــما را اذیــت می کنــد‪ .‬بــرای همیــن خیلــی نهــی‬ ‫مــی فهمــد‪ .‬گاهــی بــه مــن مشــاوره می دهــد و‬ ‫شــده اســت‪.‬‬ ‫مــن هــم اســتفاده می کنــم‪ .‬بــا اینکــه ســنش از‬ ‫پول چقدر در پیشرفت تاثیر دارد؟‬ ‫مــن کمتــر اســت و تجربــه موســیقی نــدارد؛ ولــی‬ ‫زیــاد‪ .‬اصــا مگــر می شــود بــدون پــول پیشــرفت‬ ‫حــس خیلــی خوبــی دارد و تجاربــش را بــه همــان‬ ‫کــرد؟!‬ ‫انــدازه ای کــه دارد بــه خوبــی منتقــل می کنــد‪.‬‬ ‫چرخ زندگ ی تان اکنون م ی چرخد؟‬ ‫اگر بخواهید بین تمام عالیق زندگ ی تان یکی‬ ‫راضــی ام‪ .‬هرچــه خــدا بخواهــد‪ ،‬مــا هــم راضــی‬ ‫را انتخاب کنید‪ ،‬کدام را انتخاب م ی کنید؟‬ ‫هســتیم‪.‬‬ ‫عالیق مادی یا معنوی؟‬ ‫راضی یعنی چه؟‬ ‫یعنــی توقعــات باالیــی کــه خیلی هــا نســبت بــه‬ ‫هرچه‪ ...‬می تواند مادر‪ ،‬پدر یا غیره باشد‪.‬‬ ‫هیــچ عشــقی برتــر از عشــق مــادر نیســت‪ .‬پــدر و‬ ‫مــادر نعمت هایــی هســتند کــه دیگــر نمونه شــان را‬ ‫در زندگــی پیــدا نخواهیــم کــرد و دعــای ان هاســت‬ ‫کــه زندگــی ادم شــکل می گیــرد و کمــک می کنــد‬ ‫کــه در زندگــی موفــق باشــیم‪ .‬هرچــه بیشــتر دعــا‬ ‫کننــد راه بهتــری را پیــدا می کنــی و مســیر برایــت‬ ‫روشــن تر می شــود‪ .‬شــاید مــن هــم همیــن عالقــه‬ ‫را نســبت بــه فرزنــد خــودم داشــته باشــم و او هــم‬ ‫نبســت بــه مــن داشــته باشــد‪.‬‬ ‫گفتید مادر خوب است‪ ،‬زبان مادری تان را بلد‬ ‫هستید؟‬ ‫بله‪.‬‬ ‫حرف پایانی‬ ‫بــرای همــه مخاطبیــن مجلــه زیروبــم ارزوی‬ ‫موفقیــت و ســربلندی دارم‪ .‬مــن همیشــه گفتــم و‬ ‫یکبــار دیگــر هــم می گویــم؛ موســیقی غــذای روح‬ ‫اســت‪ ،‬مــن به عنــوان مولــف وظیفــه دارم کاری‬ ‫را تولیــد کنــم کــه وقتــی شــما اســتفاده می کنیــد‬ ‫مســموم نشــوید‪ .‬خودتــان بــه ســمت غذاهایــی‬ ‫کــه مســمومتان می کنــد نرویــد‪ ،‬شــنیدنی ها‬ ‫شــنیدنی اند؛ ولــی همیشــه بــه ایــن توجــه کنیــد‬ ‫کــه چــه تاثیراتــی می تواننــد در روح و روان مــا‬ ‫ایجــاد کننــد‪ .‬مــا فرهنــگ‪ ،‬عقبــه‪ ،‬تمــدن‪ ،‬تاریــخ و‬ ‫اعتقــادات خــاص خودمــان را داریــم‪ .‬بعضی هــا‬ ‫دوســت ندارنــد جریــان مثبتــی کــه در زندگــی مــا‬ ‫ایرانی هــا رواج دارد بــه قــوت و قــدرت خــودش‬ ‫باقــی بمانــد‪ ،‬بعضی هــا دوســت دارنــد فرهنــگ مــا‬ ‫را عــوض کننــد و موســیقی یکــی از ایــن راه هــا‬ ‫اســت‪ .‬مواظــب روح و روانمــان باشــیم‪ .‬برایــت از‬ ‫خــدای مهربــان بــاران طلــب کــردم کــه از اغــوش‬ ‫پــاک و مهربانــش عشــق بــرداری‪.‬‬ ‫‪39‬‬ ‫زیروبم جذاب ترین‬ ‫ِ‬ ‫موزیسـین جـهان‪:‬‬ ‫یانی‬ ‫ترجمه و تنظیم‪ :‬فرشته اخوان‬ ‫یانــی‪ ،‬اهنگ ســاز و نوازنــده نســل جدیــد‪ ،‬نــزد‬ ‫کشــورهای مختلفــی محبــوب اســت‪ .‬در کشــور‬ ‫چیــن او را بســیار دوســت دارنــد تــا جایــی کــه‬ ‫دولــت ایــن کشــور‪ ،‬بــرای اولیــن بــار بــه یــک‬ ‫هنرمنــد غربــی‪ ،‬یــک پانــدا داده اســت‪.‬‬ ‫او همچنیــن اجــازه اجــرا در مکان هــای‬ ‫حفاظت شــده را دارد‪ .‬اجراهــای او در ‪ 8‬مــکان‬ ‫میــراث جهانــی یونســکو‪ ،‬از اکروپلیـ ِ‬ ‫ـس یونــان‬ ‫از ســال ‪ 1993‬شــروع شــد‪ .‬ان اجــرا‪ ،‬ســکوی‬ ‫پرتاپــی بــرای اجراهــای‬ ‫شما فرهنگ های زیادی را در‬ ‫بین المللــی او شــد و برچسب زدن به هنر و مخصوصا موسیقی تان ارائه کرده اید‪.‬‬ ‫ایا از همه این مکان ها‬ ‫ویدئــوی ان به عنــوان‬ ‫موسیقی را دوست ندارم‬ ‫بازدید کرده اید یا فقط با زیاد‬ ‫دومیــن موزیک ویدئــوی‬ ‫گوش دادن به موسیقی های‬ ‫پرفــروش تمــام اعصــار تــا‬ ‫بین المللی‪ ،‬اهنگ هایتان را نوشته اید؟‬ ‫کنــون ثبــت شــده اســت‪.‬‬ ‫شــما موســیقی نســل جدیــد یــا موســیقی‬ ‫یانی بــرای ترفیع البــوم جدیــدش «‪ ،»Sensuous Chill‬وقتــی می خواهــم یــک اهنــگ را بنویســم‪ ،‬خودتــان کــه برخــی بــا ان اشــنا نیســتند را‬ ‫در مقابــل اهــرام شــهر جیــزه اجرا داشــت‪ .‬مــا در مورد گــوش دادن بــه موســیقی را متوقــف می کنــم چگونــه توصیــف می کنیــد؟‬ ‫پاندایــش‪ ،‬تــور جهانــی باستان شناسـی اش و ادعایــش تــا الهامــات بــه درونــم تــراوش کننــد‪ .‬ســخت اســت کــه موســیقی الکترونیــک و‬ ‫در مــورد اینکــه او جذاب تریــن نوازنده جهانی اســت‪ ،‬ســازهای مختلفــی را انتخــاب می کنــم؛ زیــرا بــدون کالم را در واژه توصیــف کــرد‪ .‬شــما‬ ‫تنــوع رنگ هــا را می خواهــم‬ ‫بایــد ان را احســاس کنیــد‪.‬‬ ‫بــا او بــه گفتگو نشســته ایم‪.‬‬ ‫شما به عنوان یک اهنگ ساز‪ ،‬تهیه کننده و‬ ‫و زمانــی از موســیقی وقتی می خواهم یک اهنگ ایــن موســیقی بــا روح شــما‬ ‫الکترونیــک اســتفاده می کنــم‬ ‫پیانیست با استعداد‪ ،‬شناخته شده هستید‪ .‬در‬ ‫را بنویسم‪ ،‬گوش دادن به‬ ‫ســروکار دارد‪ .‬ایــن البــوم‬ ‫اکوســتیک‬ ‫ســازهای‬ ‫کــه‬ ‫چه سنی موسیقی را شروع کردید؟‬ ‫موسیقی را متوقف می کنم‬ ‫بــه گونــه ای اســت کــه‬ ‫ان‬ ‫بــه‬ ‫رســیدن‬ ‫بــه‬ ‫قــادر‬ ‫ های‬ ‫ل‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫س‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫اولیــن شــناخت مــن از موســیقی‬ ‫شــما بایــد از ابتــدای ان را‬ ‫ذهنــم‬ ‫در‬ ‫مــن‬ ‫کــه‬ ‫حــدی‬ ‫ ام‬ ‫ه‬ ‫خانــواد‬ ‫بــا‬ ‫دور جوانــی برمی گــردد‪ .‬مــن‬ ‫گــوش کنیــد‪ ،‬نمی توانیــد فقــط یــک اهنــگ‬ ‫اگــر‬ ‫کــه‬ ‫ بنــدم‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫شــرط‬ ‫نباشــند‪.‬‬ ‫ شــنوم‪،‬‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫انجــا‬ ‫و‬ ‫کــرده‬ ‫در کاالماتــای یونــان‪ ،‬زندگــی‬ ‫را انتخــاب کنیــد و بگوییــد ایــن البــوم راجــع‬ ‫از‬ ‫داشــت‪،‬‬ ‫ ســایزر‬ ‫ی‬ ‫سینت‬ ‫یــک‬ ‫هــم‬ ‫بتهــوون‬ ‫ـم؛‬ ‫ـ‬ ‫بودی‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫صمیم‬ ‫بــزرگ شــدم‪ .‬مــا خانــواده ای‬ ‫بــه چیســت‪.‬‬ ‫ســال‬ ‫‪200‬‬ ‫کنیــد؛‬ ‫فکــر‬ ‫ کــرد‪.‬‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫اســتفاده‬ ‫ان‬ ‫ـن‬ ‫ـ‬ ‫بهتری‬ ‫از‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫یک‬ ‫ـتیم‪.‬‬ ‫امــا زندگــی متوســطی داشـ‬ ‫به خاطر کنسرت های تماشایی در بناهای‬ ‫چیزهایــی کــه در خانــه داشــتیم پیانــو بــود‪ .‬طــول کشــید تــا پیانــو توســعه یافــت‪ .‬اکنــون تاریخی‪ ،‬مشهور هستید‪ .‬چه شد در این مسیر‬ ‫والدینــم هیچ وقــت مــن را به عنــوان یــک شــما می توانیــد بــا فشــردن چنــد کلیــد در افتادید؟‬ ‫اولیــن اجــرای مــن‪ 20 ،‬ســال پیــش در‬ ‫پســربچه ‪ 5-4‬ســاله مجبــور بــه نواختــن پیانــو عــرض ‪ 5‬دقیقــه یــک اهنــگ کامــل و جدیــد‬ ‫بســازید کــه ممکــن بــود اکروپلیــس در شــهر اتــنِ یونــان بــود‪ .‬اجــرا‬ ‫نکردنــد‪ .‬مــن می توانســتم‬ ‫ان را هرگونــه کــه دوســت شرط می بندم که اگر بتهوون قبــا ‪ 50‬ســال طــول بکشــد در ان مــکان ارزوی مــن و نیــز یــک ریســک‬ ‫داشــتم بنــوازم‪ .‬ایــن بهتریــن هم یک سینتی سایزر داشت‪ ،‬از تــا فــردی بتوانــد ان اهنــگ بــزرگ بــود‪ .‬مــن از حمایــت بســیار کمــی‬ ‫را کامــل کنــد؛ زیــرا ان هــا برخــوردار بــودم و بســیاری از همــکاران و‬ ‫ان استفاده می کرد!‬ ‫راه برای اشــنایی با موســیقی‬ ‫بایــد بامبوهــا را می بریدنــد‪ ،‬دوســتان نزدیکــم می گفتنــد کــه ریســک از‬ ‫بــود؛ زیــرا پیانــو بــرای مــن‬ ‫جنبــه ســرگرمی داشــت‪ ،‬نــه جنبــه درس و خشــک و خــم می کردنــد و ســوراخ هایی در دســت دادن ایــن همــه پــول بــرای برگــزاری‬ ‫تمریــن‪ .‬فقــط چیــزی بــود کــه مــن از ان لــذت ان ایجــاد می کردنــد و ســعی می کردنــد تــا یــک کنســرت ماننــد ایــن‪ ،‬مــن را تبــاه خواهــد‬ ‫می بــردم‪ .‬در نهایــت چــون مــن زمان هــای ان هــا را جابه جــا کننــد‪ ،‬رشــته ها را عــوض‬ ‫زیــادی را بــا پیانــو ســپری می کــردم‪ ،‬دوســت کننــد و ان هــا را بــه هــم بســط دهنــد تــا بتوانند‬ ‫داشــتم اهنگ هایــی کــه از رادیــو می شــنیدم را اهنگــی بســازند‪ .‬زیبایی هــای زیــادی در تمــام‬ ‫حفــظ کــرده و بنــوازم‪ .‬چــون هیــچ سـی دی یــا این هــا وجــود دارد‪ .‬مــن هیچ وقــت در جهــت‬ ‫البومــی نداشــتیم؛ بنابرایــن مــن ان اهنگ هــا را رونــد معمــول پیــش نم ـی روم‪ .‬مــن چیــزی را‬ ‫بــا پیانــو تقلیــد می کــردم‪ .‬این گونــه بــود کــه می نویســم کــه احســاس می کنــم درســت‬ ‫مــن اموختــم چگونــه بنــوازم و چگونــه یــک اســت‪.‬‬ ‫فــرم نوشــتاری بــرای یــاداوری موســیقی ام چــه چیزهایــی و چــه کســانی الهامــات‬ ‫موســیقی شــما هســتند؟‬ ‫بســازم‪.‬‬ ‫صــدای شــما منحصربه فــرد اســت‪ ،‬در یــک لیســت طوالنــی و متنــوع اســت‪.‬‬ ‫کنســرت هایتان جــاز‪ ،‬کالســیک‪ ،‬راک مالیــم مــن الهامــات و تاثیــرات بســیار زیــادی‬ ‫و عناصــر موســیقی جهانــی موجــود اســت‪ .‬بــرای موســیقی ام دارم کــه در چگونگــی‬ ‫موســیقی شــما بــه چــه ژانــری تعلــق دارد؟ شــکل گیری ام به عنــوان یــک اهنگ ســاز و‬ ‫ممنونــم‪ .‬خــود ســوال شــما‪ ،‬جــواب اســت‪.‬‬ ‫مــن هیچ وقــت اعتقــاد نداشــتم کــه موســیقی ام‬ ‫بــرای ژانــر یــا دســته بندی خاصــی باشــد‪ .‬ایــن‬ ‫فقــط یــک موســیقی اســت و طیــف گســترده ای‬ ‫از فرهنگ هــا و ســبک های موســیقی را‬ ‫شــامل می شــود‪ .‬مــن برچســب زدن بــه هنــر‬ ‫و مخصوصــا موســیقی را دوســت نــدارم و‬ ‫بنابرایــن هرگــز ژانــری بــرای ان در نظــر‬ ‫نگرفتــم‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪40‬‬ ‫موزیســین نقــش بســیار قدرتمنــد و موثــری‬ ‫دارنــد‪ .‬مــن الهامــات زیــادی از اهنگ ســازان‬ ‫کالســیک ماننــد شــوپن و موتــزارت گرفت ـه ام‬ ‫و احســاس می کنــم کــه بــر بســیاری از‬ ‫اهنگ هــای پیانــوی مــن تاثیــر گذاشــته اند‪.‬‬ ‫در رونــدی مشــابه‪ ،‬تحت تاثیــر موســیقی های‬ ‫محلــی ای قــرار گرفتــه بــودم کــه در کودکــی‬ ‫در معــرض ان هــا بــودم؛ ماننــد اســیایی‪،‬‬ ‫التیــن‪ ،‬خاورمیانــه و در دوران نوجوانــی نیــز‬ ‫تحت تاثیــر راک انــدرول از امریــکا و انگلســتان‬ ‫بــودم‪ .‬ایــن تاثیــرات فوق العــاده بــود؛ زیــرا بــه‬ ‫مــن اجــازه داد تــا بتوانــم از موســیقیِ بــر پایــه‬ ‫پیانــو تــا موســیقی های راک و الکترونیــک را‬ ‫اجــرا کنــم‪.‬‬ ‫ان هــا بــه هیچ کســی اجــازه گرفتــن و داشــتن‬ ‫یــک پانــدا را نمی دهنــد‪ ،‬مخصوصــا افــراد‬ ‫شــخصی یــا مشــهور‪ .‬ایــن موضــوع بعــد از‬ ‫یــک مــدت طوالنــی اتفــاق افتــاد‪ .‬افــراد کمــی‬ ‫می داننــد کــه چینی هــا موزیک هــای مــن را‬ ‫اهالی موسیقی‬ ‫در اجرای سال ‪ 1997‬در چین‪ ،‬بسیار خوب‬ ‫بودید تا جایی که به نوعی به شما یک تاییده‬ ‫دادند؛ یک پاندا‪ .‬باغ وحش ملی واشنگتون‬ ‫دی سی یک پاندا برای خودش ندارد؛ اما شما‬ ‫دارید‪ .‬این چگونه اتفاق افتاد؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫کــرد؛ امــا مــن ایــن ارزو را در ســر داشــتم بــه بچه هایشــان امــوزش می دهنــد‪ .‬ان هــا یــاد‬ ‫و بــه اینکــه ایــن کار بــر شــغل مــن چــه می گیرنــد کــه چگونــه اهنــگ «‪ »Nightingale‬و‬ ‫تاثیــری خواهــد گذاشــت اهمیــت نمــی دادم‪ .‬اهنــگ دیگــری کــه یــادم نیســت را بنوازنــد‪.‬‬ ‫خوشــبختانه ایــن اولیــن پــروژه مــن موجــب مــن در طــول ســالیان زیــادی بــرای ان هــا‬ ‫شــد کــه شــغل و حرفــه مــن در مســیر کنونــی اهنــگ نوشــتم و ان هــا بــه انــدازه کافــی بــه‬ ‫بیفتــد و درب هــای زیــادی را بــرای مــن بــاز مــن اعتمــاد کردنــد و تصمیــم گرفتنــد کــه بــه‬ ‫کــرد تــا بتوانــم ایــن کار فوق العــاده را در مــن هدیــه ای مادام العمــر بدهنــد‪ .‬در جایــزه‬ ‫سراســر جهــان انجــام بدهــم‪.‬‬ ‫این گونــه نوشــته شــده بــود‪« :‬بــرای ترویــج‬ ‫به دلیل یونانی بودنتان تصمیم گرفتید‬ ‫ارامــش در تمــام جهــان»‪ .‬ان هــا گفتنــد مــا بــه‬ ‫در اکروپلیس اجرا داشته باشید؟ چه‬ ‫شــما اعتمــاد داریــم و می خواهیــم بــه شــما‬ ‫دشوار ی هایی را در این مسیر‬ ‫یــک رای اعتمــاد بدهیــم و‬ ‫پشت سر گذاشتید؟‬ ‫ســاعت طــول می کشــد و مــن هرچیــزی کــه‬ ‫هرگز قبل از کنسرت چیزی‬ ‫ایــن رای اعتمــاد ایــن اســت‬ ‫مــن‬ ‫بــودن‬ ‫صرفــا یونانــی‬ ‫در حافظــه ام اســت را اجــرا می کنــم؛ پــس‬ ‫نمی خورم‬ ‫کــه شــما می توانیــد یــک‬ ‫دلیــل انجــام شــدن ان نبــود‪.‬‬ ‫بایــد خیلــی ارام و متمرکــز باشــم‪ .‬هرگــز‬ ‫پانــدا را برگزینیــد و یــک‬ ‫شــما بایــد مقابــل انجمن های‬ ‫قبــل از کنســرت چیــزی نمی خــورم‪ .‬تقریبــا‬ ‫اســم برایــش انتخــاب کنیــد؛ بنابرایــن مــن یــک‬ ‫باستان شناســی‪ ،‬شــهردار‪ ،‬وزیــر فرهنــگ و‬ ‫‪ 20‬دقیقــه قبــل از کنســرت لبــاس می پوشــم‬ ‫پانــدای مــاده انتخــاب کــردم و تصمیــم گرفتــم‬ ‫وزیــر گردشــگری قــرار بگیریــد؛ ان هــا بایــد‬ ‫و ‪ 5‬دقیقــه قبــل از شــروع کنســرت بــه روی‬ ‫کــه نامــش را «‪ »Santorini‬بگــذارم‪ .‬ایــن اســم‪،‬‬ ‫شــما را ببیننــد و اطمینــان حاصــل کننــد کــه‬ ‫اســتیج مـی روم کــه ایــن کار‬ ‫نــام یکــی از زیباتریــن‬ ‫بــه بنــای تاریخــی صدم ـه ای نمی زنیــد‪ ،‬بلکــه‬ ‫موجــب کاهــش دلشــوره و‬ ‫جزایــر یونــان اســت و‬ ‫یــک زمینــه معرفــی بســیار مناســب بــرای‬ ‫رمز موفقیتم این است که هرگز ســطح ادرنالینــم می شــود‪.‬‬ ‫از دو بخــش تشــکیل‬ ‫شــما رتبــه اول بیلبــورد در‬ ‫ان بنــا و فرهنــگ را فراهــم می کنیــد‪ .‬ان هــا‬ ‫به ان فکر نمی کردم‬ ‫شــده اســت؛ «‪ »Santo‬بــه‬ ‫دســته بندی «البــوم عصــر‬ ‫بایــد بفهمنــد کــه شــما فرهنــگ انــان را درک‬ ‫معنــای مقــدس و «‪»Eirine‬‬ ‫نــوی برتــر» بــا ‪ 14‬البــوم را‬ ‫می کنیــد و می فهمیــد کــه بنــای تاریخــی انــان‬ ‫چقــدر بــرای فرهنگشــان اهمیــت دارد‪ .‬وقتــی کــه در یونانــی بــه معنــای ارامــش اســت‪ .‬در داریــد و ‪ 2‬بــار نامــزد جایــزه گرمــی شــدید‪.‬‬ ‫نتیجــه ایــن یــک پانــدای زیبــای ارامــش اســت‪ .‬رمــز موفقیت تــان در چیســت؟‬ ‫بــه شــما اعتمــاد کردنــد‪ ،‬ان وقــت می توانیــد‬ ‫پاندای شما اکنون کجاست؟‬ ‫شــاید مهم تریــن چیــزی کــه مــن بــرای ایــن‬ ‫بــا احتیــاط جلــو برویــد‪.‬‬ ‫در شــهر ‪ Chengdu‬چیــن اســت‪ .‬مــردم همیشــه موفقیــت انجــام دادم ایــن بــود کــه هرگــز بــه‬ ‫شــما چگونــه ان اعتمــاد را‬ ‫فکــر می کننــد کــه مــن ان ان فکــر نمی کــردم‪ .‬اهنگــی را می ســاختم‬ ‫سا ختید ؟‬ ‫را در خانــه خــودم نگهــداری و اجــرا می کــردم کــه درون روحــم بــود‪.‬‬ ‫چینی ها موزیک های من را به‬ ‫خــب ســعی کــردم خــودم‬ ‫می کنــم‪ .‬او یــک گونــه در هیچ وقــت بــه ایــن فکــر نکــردم کــه مــردم‬ ‫بچه هایشان اموزش می دهند‬ ‫را بــه ان هــا خــوب‬ ‫معــرض انقــراض اســت! موســیقی مــن را دوســت خواهنــد داشــت یــا‬ ‫بشناســانم‪ .‬مــن در ســال‬ ‫مــن نمی توانــم ان را در نــه‪ .‬فقــط اهنگــی را ســاخته و اجــرا می کــردم‬ ‫‪ 1997‬بــرای اولیــن بــار‬ ‫در یــک شــهر ممنوعــه چیــن اجــرا داشــتم خانــه نگهــداری کنــم‪.‬‬ ‫کــه بــه نظــر خــودم معنـی دار بــود‪ .‬خوشــبختانه‬ ‫قبل از یک کنسرت چگونه اماده می شوید و‬ ‫مــردم زیــادی بودنــد کــه اشــتیاق مشــابهی را‬ ‫و ان زمــان چیــن‪ ،‬کشــوری نبــود کــه اکنــون‬ ‫چگونه به خود ارامش می دهید؟‬ ‫نشــان می دادنــد‪ .‬مــن همیشــه سپاســگزار ایــن‬ ‫هســت‪.‬‬ ‫ایــا فــروش بلیــط در شــهر ممنوعــه چیــن و مــن در امــاده شــدن بــرای کنســرت عــادات حســم هســتم؛ چــون به مــن اجــازه داد تــا کارم‬ ‫بســیار ســخت گیرانه ای دارم‪ .‬صبــح دیــر از را به صــورت حرفــه یــا پیشــه ای کــه بــه ان‬ ‫تاج محــل در هنــد‪ ،‬ســخت تر بــود؟‬ ‫اجــرای کامــل مــا در اکروپلیــس بــدون هیــچ خــواب بیــدار می شــوم و بعــد بــرای ورزش عالقه منــدم ادامــه بدهــم‪.‬‬ ‫مانعــی و نیــز فراگیــر شــدن ان‪ ،‬بــه اجــرا در بــه باشــگاه مـی روم‪ .‬بعــد یــک چیــز مختصــری ممکن است چند پند یا توصیه به‬ ‫چیــن و هنــد کمــک کــرد و کارت ویزیــت می خــورم و بــه محــل برگــزاری کنســرت موزیسین های جوانی که می خواهند بر روی‬ ‫مــن شــد؛ امــا اشــتباه نشــود‪ ،‬مــن بایــد شــخصا مــی روم‪ .‬وقتــی بــه انجــا رســیدم بــا خدمــه استیج های بزرگ اجرا داشته باشند‪ ،‬بدهید؟‬ ‫وزیــر فرهنــگ چیــن را می دیــدم‪ .‬بــرای رفتــن و موزیســین ها صحبــت می کنــم و در مــورد فقــط عالقــه و ارزوهــای خــود را دنبــال کنیــد‪.‬‬ ‫بــه تاج محــل بایــد شــخصا بــه دیــدن دولــت کنســرت بــا هــم بحــث می کنیــم و ان را بــا موســیقی‪ ،‬حرف ـه ای عالــی اســت‪ ،‬هرچنــد کــه‬ ‫«اوتــار پــرادش» می رفتــم‪ .‬مــا در مــورد همــه همــه چــک می کنــم‪ .‬بعــد بــه مــدت ‪ 30‬دقیقــه شــما شــغلی حرفــه ای در موســیقی نداشــته‬ ‫چیــز حــرف می زدیــم؛ ازجملــه منشــا فرهنــگ تــا ‪ 1‬ســاعت تمریــن صــدا می کنیــم و بعــد باشــید‪ .‬موســیقی دوســتی بــرای زندگــی‬ ‫و تاریــخ‪ .‬او می خواســت بدانــد کــه مــن مــن بــه اتــاق لباســم مـی روم‪ ،‬کمــی اســتراحت خواهــد بــود‪ .‬موســیقی بــرای مــن یــک شــانه‬ ‫چقــدر فهمیــده ام‪ ،‬ایــن شــخص یونانــی کــه می کنــم‪ ،‬بــه کنســرت فکــر می کنــم و انــرژی بــرای گریســتن اســت کــه همیشــه برایــم‬ ‫می خواهــد در تاج محــل اجــرا کنــد کیســت؟ مکانــی کــه در ان اجــرا داریــم را جــذب امــاده اســت‪ .‬ایــن جنبــه موســیقی‪ ،‬ان را بــه‬ ‫می گفــت مــا تاج محــل را بــه کســی نداده ایــم می کنــم‪.‬‬ ‫حرف ـه ای ارزشــمند تبدیــل می کنــد؛ بــدون در‬ ‫و نخواهیــم داد‪ .‬بعــد از یکــی‪ ،‬دو ســاعت هــر کشــوری متفــاوت اســت و هــر شــنونده ای نظــر گرفتــن اینکــه چقــدر در موســیقی موفــق‬ ‫حــرف زدن‪ ،‬مــن بــه او گفتــم امیــدوارم بدانیــد منحصربه فــرد اســت‪ .‬کنســرت بیــش از ‪ 2‬هســتید‪.‬‬ ‫کــه مــن بــا احتــرام زیــادی بــا تاج محــل رفتــار‬ ‫خواهــم کــرد‪ ،‬بیشــتر از چیــزی کــه در پارتنــو ِن‬ ‫یونــان رفتــار کــردم‪.‬‬ ‫‪41‬‬ ‫یونس یونسیان‬ ‫د انشجوی د کتری د انشکد ه‬ ‫مد یریت د انشگاه تهران‬ ‫‪@cafenostal‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪42‬‬ ‫کافه نوستال‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪43‬‬ ‫فعاالن موفق‪ :‬محمد قنــدچـــــی‬ ‫زیــادی بــود و احســاس می کــردم شــاید کالس را‬ ‫اشــتباه امــده ام‪ .‬روز اول دیــدم بســیار منفــی بــود‬ ‫ولــی خیلــی زود برطــرف شــد‪.‬‬ ‫گفتگوکننده‪ :‬نیما اعتصام‬ ‫‏‪‎‬محمــد قندچــی در ســال ‪ ٧٣‬در اســتان کرمانشــاه به‬ ‫با نگاه سارق گونه مردم چه کردید؟‬ ‫دنیــا امــد‪ ،‬تحصیــات ابتدایــی خــود را همان جــا اگــر در جلســه اول ایــن کار را نکنیــم خیلــی بهتــر‬ ‫گذرانــد و ســپس بــرای ادامــه زندگــی و تحصیالت اســت‪ .‬مــا بایــد بازاریابــی شــبکه ای را به عنــوان ســوختیم و ســاختیم‪ .‬شــرایط ان زمــان خیلــی‬ ‫بــه تهــران امــد‪ .‬بــه دلیــل شــرایط نامســاعد مالی و یــک صنعــت و فــن بــه دیگــران معرفــی کنیــم و ســخت بــود؛ شــرکت ها خیلــی ضعیــف بودنــد‪،‬‬ ‫خانوادگــی از ســنین پاییــن در شــغل های بســیاری بعــد از ان بــه قســمت های نرم افــزاری برســیم‪ .‬برنــدی نداشــتند‪ ،‬دفتــر درست وحســابی نداشــتند‬ ‫و همــه چیــز خیلــی به صــورت خالصـه وار اتفــاق‬ ‫این تجارت از کجا امده است؟‬ ‫از جملــه مبل ســازی‪ ،‬قالب ســازی‪ ،‬پخــش تراکــت‬ ‫ایــن تجــارت از امریــکا شــروع شــده اســت‪ .‬افتــاد و مــا چیــزی بــرای ارائــه نداشــتیم‪ .‬ســعی‬ ‫و‪ ...‬مشــغول بود‪.‬‬ ‫‏‪‎‬هم زمــان بــا انجــام ایــن مشــاغل بــرای مقاطــع روایــات در مــورد اقــای پونــزی بســیار اســت کــه می کردیــم بــا جلســات طوالنــی و صحبــت کــردن‬ ‫تحصیلــی باالتــر رشــته معمــاری را برگزیــد و بعــد طرح هــا را به صــورت اشــتباه و خــاف در بحــث بــا افــراد‪ ،‬ایــن دیــد ســارق گونه را برطــرف کنیــم‪.‬‬ ‫قاچــاق اســتفاده می کــرد‪ ،‬کتــاب بــاز می کردیــم‪ ،‬ســایت بــاز می کردیــم و‬ ‫از دریافــت مــدرک‬ ‫بعــد از ان دوچرخه فروشــی یــا گاهــی جلــوی وزارت صنعــت و معــدن اژانــس‬ ‫گفتگوباشمابرایمخیلیمهماست‬ ‫فوق دیپلــم در ســال‬ ‫بــود کــه ایــن کار را می کــرد می گرفتیــم‪ .‬بانــک تجــارت می رفتیــم و از ان هــا‬ ‫‪ ٩٢‬بــا بازاریابــی‬ ‫و بعــد از ان شــرکتی به نــام می پرســیدیم کــه ایــن شــرکت اســمش ایــن اســت‬ ‫شــبکه ای اشــنا شــد‪.‬‬ ‫ا َ م ِوی بــود کــه ایــن کار را انجــام داد‪ .‬شــرکت و اینجاســت‪ ،‬ایــا مجــوز دارد؟ خیلــی ســخت بــود‬ ‫خودتان را برایمان معرفی کنید‪.‬‬ ‫محمــد قندچــی هســتم‪ ،‬در زمینــه بازاریابــی ا َ م ِوی فرازونشــیب بســیار زیــادی داشــت و مثــل و گاهــی موفــق نبودیــم‪.‬‬ ‫شــبکه ای فعالیــت دارم و امیــدوارم گفتگــوی پــر شــرکت های ایرانــی در ایــن پنــج ســال‪ ،‬ان هــا‬ ‫با این دیدگاه که در جامعه نیز خیلی رایج است‪ ،‬چه‬ ‫ســودی را داشــته باشــیم؛ چــون خیلــی به ایــن روز هــم بــه یک ســری از مشــکالت برخــورد کردنــد‪.‬‬ ‫می کنید؟‬ ‫فکــر می کــردم و گفتگــو بــا شــما برایــم خیلــی خامی هــا و بی تجربگی هایــی وجــود داشــت‬ ‫ایــن تشــابه کلمــه منفــی‬ ‫امــا باالخــره جــا افتــاد و بــه‬ ‫چیــزی اســت کــه به وجــود‬ ‫مهــم اســت‪.‬‬ ‫چه تفاوتی بین نتورک مارکتینگ و بازاریابی معمولی رونــق رســید و اکنــون هــم‬ ‫زمین خورده ام اما با خودم یک امــده و بــه همــان دلیلــی کــه‬ ‫بیــش از ‪ 70‬ســال اســت‬ ‫به وجــود امــده‪ ،‬می شــود ان‬ ‫یافتید؟‬ ‫چیزی برداشتم و بلند شدم‬ ‫کــه در کشــورهای پیشــرفته‬ ‫را از بیــن بــرد‪ .‬یــک از دالیلــی‬ ‫ـوم‪،‬‬ ‫ـ‬ ‫ش‬ ‫مارکتینگ‬ ‫ـورک‬ ‫ـ‬ ‫نت‬ ‫وارد‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫اینک‬ ‫از‬ ‫ـل‬ ‫ـ‬ ‫قب‬ ‫ـودم‬ ‫خـ‬ ‫درحــال انجام شــدن اســت‪.‬‬ ‫کــه مــن امــروز خــودم را بــه‬ ‫از‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫یک‬ ‫ـودم‪.‬‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـق‬ ‫ـ‬ ‫ناموف‬ ‫و‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫معمول‬ ‫ـاب‬ ‫ـ‬ ‫بازاری‬ ‫ـک‬ ‫یـ‬ ‫در ایــران ‪ 12‬ســال پیــش‬ ‫اینجــا رســانده ام ایــن اســت که‬ ‫اســت‬ ‫ایــن‬ ‫ظاهــر‬ ‫در‬ ‫ هایشــان‬ ‫ت‬ ‫تفاو‬ ‫ تریــن‬ ‫م‬ ‫مه‬ ‫کــه در بازاریابــی معمولــی‪ ،‬بازاریاب هــا محصول را به صــورت دس ـت وپا شکســته وارد شــد و اکنــون بتوانــم بــه نوبــه خــودم تاثیــر خیلــی کوچکــی در‬ ‫نــزد مشــتری می برنــد؛ امــا در بازاریابــی شــبکه ای ‪ 5‬ســال اســت کــه بــه صــورت قانونــی درحــال ذهنیــت افــراد در مــورد بازاریابــی شــبکه ای داشــته‬ ‫فعالیــت اســت‪.‬‬ ‫باشــم و بتوانــم بــه همکارانــم و حتــی شــبکه های‬ ‫مشــتری را نــزد محصــول می اورنــد‪ .‬در باطــن‪،‬‬ ‫چه زمانی فهمیدید نتورک مارکتینگ می تواند شما را دیگــر هــم کمــک کنــم تــا بــا کمــک هــم ایــن‬ ‫بحث هــای نرم افــزاری بســیار زیــادی وجــود دارد‬ ‫تشــابه کلمــه را برطــرف کنیــم و از شــما هــم‬ ‫به مسیر موفقیت برساند؟‬ ‫کــه یــک بازاریــاب معمولــی اصــا کاری بــا‬ ‫در جلســه ســومی کــه وارد شــدم‪ ،‬فهمیــدم‪ .‬ممنونــم کــه ایــن فرصــت را بــه مــن دادیــد‪.‬‬ ‫ان نــدارد و یــک بازاریــاب شــبکه ای قطعــا‬ ‫جلســه ای بــود کــه مــا ان را به عنــوان‬ ‫روند موفقیت تان به چه صورت بوده است؟‬ ‫بــا یک ســری مســائل دســت وپنجه نــرم‬ ‫جلســه هفتگــی می شناســیم‪ .‬حامی هایــی مــن همیشــه می گویــم ســخت اســت‬ ‫می کنــد‪.‬‬ ‫کــه چنــد جلســه جلوتــر از مــا بودنــد ولــی ارزشــش را دارد‪ .‬ابتــدا بــا هجــوم‬ ‫از اشنایی تان با این عرصه برایمان بگویید‪.‬‬ ‫و ایــن تجربــه را داشــتند‪ ،‬در ان جلســه اطرافیــان مواجــه می شــوی؛ زیــرا ایــن‬ ‫ایــن یــک داســتان کلیشـه ای اســت کــه مــن‬ ‫صحبــت کردنــد و مــن از صحبت هایشــان کار را نمی شناســند‪ .‬بایــد ان هــا را‬ ‫همیشــه خیلــی از ان تعریــف می کنــم‪ .‬زمانی‬ ‫متوجــه شــدم کــه بــرای موفقیــت بایــد اول متقاعــد کنــی کــه کار اشــتباهی‬ ‫کــه وارد شــبکه بازاریابــی شــبکه ای‬ ‫ذهــن موفــق داشــت و بعد در ان مســیر انجــام نمی دهــم و بعــد از ان‬ ‫شــدم؛ گوشــه خیابــان تراکــت‬ ‫قــدم برداشــت‪ .‬شــاید مــن بعــد از پروســه نــه شــنیدن ها اســت کــه‬ ‫پخــش می کــردم و نــرخ ان دو‬ ‫روز ســوم و یــا چهــارم بــدون افــرادی را دعــوت می کنیــم و‬ ‫هــزار تومــان بــود کــه گویــا‬ ‫اینکــه قــدم موثــری برداشــته می گوینــد کار خوبــی اســت ولــی نــه!‬ ‫اکنــون قیمتــش فــرق کــرده‬ ‫باشــم ایــن را‬ ‫نه شنیدن کار سختی است؟‬ ‫اســت‪ .‬یکــی از دوســتانم مــن‬ ‫فهمیــدم کــه‬ ‫نــه شــنیدن ســخت اســت‬ ‫را دیــد و مــن دوســت نداشــتم‬ ‫اینجــا خبرهایــی در بازاریابی شبکه ای مشتری را ولــی ادم را واقعــا قــوی‬ ‫مــن را ببینــد و دقیقــا همــان‬ ‫اســت و قــرار‬ ‫می کنــد‪ .‬مــن خــودم ‪11‬‬ ‫چیــزی کــه دوســت نداشــتم‬ ‫نزد محصول می اورند‬ ‫اســت در ذهنــم‬ ‫بــار به صــورت مــداوم‪ ،‬نــه‬ ‫را نســبت بــه مــن احســاس‬ ‫یــک تغییراتــی‬ ‫شــنیده ام ولــی بعــد از ان تعداد‬ ‫کــرد کــه مثــا شــاید نیــاز بــه‬ ‫ایجــاد کنــم و‬ ‫بله هــا بــه تعــداد نه هــا چیــره‬ ‫کمــک داشــته باشــم‪ .‬بعدازظهر‬ ‫ایــن تغییــرات ذهنــی‪ ،‬در زندگی ام شــد و ایــن مجموعــه شــکل گرفــت‪ .‬بعــد از ان‬ ‫همــان روز بــه مــن زنــگ زد و‬ ‫تاثیــر خواهــد گذاشــت‪.‬‬ ‫بــا ســیل عظیــم نظــرات افــراد مواجــه می شــویم‬ ‫مــن را دعــوت کــرد‪ .‬دعــوت‬ ‫و بایــد خــود را بــا افــراد وفــق دهیــم و بــا نحــوه‬ ‫قطعا شما دوستان و اشنایانتان‬ ‫عجیب وغریبــی بــود‪ .‬مــن‬ ‫رفتارهــای مختلــف اشــنا شــویم‪ .‬بعــد ایــن افــراد‬ ‫را هم به این کار معرفی می کنید‪.‬‬ ‫رفتــم و در یــک کالســی‬ ‫رشــد می کننــد و هرکــدام نظــرات مختلفــی دارنــد‬ ‫نشســتم و یــک نفــر زحمــت‬ ‫حس کمک کردن به دوستان و‬ ‫کــه بایــد ان هــا را بــه رشــد شــخصیتی برســانیم تــا‬ ‫و‬ ‫داد‬ ‫کشــید و کار را بــه مــن توضیــح‬ ‫اشنایان‪ ،‬چه تاثیری در پیشبرد‬ ‫ایــن افــراد بتواننــد نفراتــی را در مجموعه خودشــان‬ ‫وارد‬ ‫و‬ ‫بــه ســوال های مــن جــواب داد‬ ‫اهدافتان داشت؟‬ ‫داشــته باشــند‪.‬‬ ‫بازاریابــی شــبکه ای شــدم‪.‬‬ ‫صــد درصــد تاثیــر زیــادی داشــت‪.‬‬ ‫تابه حال در این کار زمین هم خورده اید؟‬ ‫بازاریابی‬ ‫در ابتدا دیدتان نسبت به کار‬ ‫کســی کــه مــن را وارد ایــن کار کــرده زمیــن خــورده ام امــا بــا خــودم یــک چیــزی‬ ‫شبکه ای چطور بود؟‬ ‫همکالســی‬ ‫ادیبــی‬ ‫علــی‬ ‫اقــای‬ ‫بــود؛‬ ‫برداشــتم و بلنــد شــدم‪.‬‬ ‫دیــدم بســیار منفــی بــود‪ .‬احســاس‬ ‫ـتم‬ ‫ـ‬ ‫داش‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫زمان‬ ‫و‬ ‫ـد‬ ‫ـ‬ ‫بودن‬ ‫ ام‬ ‫ی‬ ‫ـگاه‬ ‫ـ‬ ‫دانش‬ ‫هیچ وقت در روند کاری تان از شکست نترسیدید؟‬ ‫می کــردم قــرار اســت ضــرری برایم‬ ‫در ســایت شــرکت ثبت نــام می کــردم تعریــف شکســت‪ ،‬ایمــان بــه ّشــر اســت‪ .‬تــرس‬ ‫اتفــاق بیفتــد‪ ،‬کالهــم را بردارنــد و‬ ‫بــه مــن گفتنــد قبــل از اینکــه دکمــه ‪ OK‬منجــر بــه شکســت می شــود‪ .‬مــن ســعی کــردم‬ ‫یــا احســاس می کــردم جلــوی‬ ‫کــن‬ ‫فکــر‬ ‫کــن‪،‬‬ ‫نیــت‬ ‫یــک‬ ‫بزنــی‪،‬‬ ‫را‬ ‫ان قــدر بــه خوشــبختی و موفقیــت فکــر کنــم کــه‬ ‫دوربین مخفــی هســتم‪ .‬عــدد و‬ ‫فــوت‬ ‫را‬ ‫تولــدت‬ ‫کیــک‬ ‫ خواهــی‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫جایــی بــرای فکــر کــردن بــه شکســت و ترس هــا‬ ‫رقم هایــی کــه در جلســه اول‬ ‫کنــی و بعــد یــک دورنمایــی از کار را بــه وجــود نداشــته باشــد‪ .‬در حقیقــت همیشــه بــه خیر‬ ‫می گفتنــد رقم هــای بســیار‬ ‫چطور باید این شبکه را به دیگران معرفی کرد؟‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪44‬‬ ‫مــن نشــان دادنــد‪ .‬مــن همــان روز دعــا کــردم کــه‬ ‫اتفاقــات و مســائلی کــه در زندگـی ام وجود داشــت‬ ‫را برطــرف کنــم و از دیگــران و دوســتانم نیــز‬ ‫دعــوت کنــم تــا ایــن اتفــاق بــرای ان هــا هــم بیفتد‪.‬‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫و اتفاقــات خــوب ایمــان داشــتم‪.‬‬ ‫در ایران چند شرکت بازاریابی شبکه ای داریم؟‬ ‫حدود ‪ 21‬یا ‪ 22‬شرکت‪.‬‬ ‫زمانی که کاری را به کسی معرفی می کنید و بعضی ها‬ ‫از شرکت های دیگری نام می برند‪ ،‬در مورد ان شرکت‬ ‫تبلیغاتمنفینمی کنید؟‬ ‫خیلــی خوشــحال می شــود و خــودش هــم بــه ان‬ ‫بهــا می دهــد و وقــت می گــذارد تــا ان را انجــام‬ ‫دهــد‪.‬‬ ‫هیچ وقت فکرش را می کردید که به اینجا برسید؟‬ ‫قبــل از ایــن کار خیــر ولــی بعــد از ورود بــه ایــن‬ ‫کار بلــه‪.‬‬ ‫االن حال کارتان خوب است؟‬ ‫کــه بــا پــی بــردن بــه اســتعدادها و توانایی هایــی‬ ‫کــه دارنــد بتواننــد بــا هــم متحــد شــوند و قطعــا‬ ‫در راســتای ســاختن ایــران ســرافرازتر‪ ،‬ســربلندتر و‬ ‫موفق تــر تــاش کننــد و بهتریــن اتفاقــات را رقــم‬ ‫بزننــد‪ .‬ایــن چیــزی اســت کــه مــن در حجم هــای‬ ‫کوچک تــر دیــدم و لمــس کــردم‪ .‬دیــدم کــه اتحــاد‬ ‫چقــدر می توانــد بــه ســاختن یــک جامعــه کمــک‬ ‫کنــد‪ .‬در هــر کاری کــه هســتید برایتــان ارزوی‬ ‫موفقیــت می کنــم‪ .‬هرکســی بــا هــر نقشــی‬ ‫می توانــد در جامعــه تاثیــر زیــادی بگــذارد‪.‬‬ ‫بــرای همــه شــما ارزو می کنــم کــه روی ســقف‬ ‫ارزوهایتــان قــدم بزنیــد و موفــق باشــید‪.‬‬ ‫مــن دیــدگاه جالبــی در این مــورد دارم‪ .‬وقتی کســی‬ ‫را دعــوت می کنیــم و اشــنایی از شــرکت های‬ ‫چگونه حال این اتفاق عالی‪ ،‬متعالی می شود؟‬ ‫دیگــری دارنــد و یــا قبــا دعــوت بــه کار شــده اند‪،‬‬ ‫موقــع صحبــت کــردن‪ ،‬به جــای اینکه از ان شــرکت ایــن حــال عالــی زمانــی متعالــی می شــود کــه‬ ‫صحبــت کنــم‪ ،‬از شــرکت خــودم صحبــت می کنم‪ ،‬باعــث شــویم دیگــران هــم بــه ان برســند‪ .‬مــا‬ ‫یــک مثالــی هــم می زنیــم و می گوییــم بنــز‪ ،‬همیشــه می گوییــم رســیدن مهــم نیســت‪ ،‬رســاندن‬ ‫کالم اخر‬ ‫نمی گوییــم بـی ام و بــد اســت‪ ،‬ان هــم کار خــودش مهــم اســت‪ .‬ایــن حــال متعالــی را زمانــی احســاس‬ ‫می کنیــم کــه افــراد دیگــری خیلــی خوشــحال شــدم کــه اینجــا هســتم‪ .‬اصــا‬ ‫را انجــام می دهــد‪ .‬ایــن کارِ‬ ‫هــم در ان موفــق شــده باشــند فکــرش را هــم نمی کــردم کــه بــه مجلــه زیروبــم‬ ‫برندهــا اســت و مــا هــم کار‬ ‫و هرچــه این افــراد از قشــرهای دعــوت شــوم و صحبــت کنــم‪ .‬در هــرکاری کــه‬ ‫گوشه خیابان تراکت‬ ‫خودمــان را برنــد می دانیــم‪.‬‬ ‫متفاوت تــری باشــند‪ ،‬بــرای هســتید به خاطــر ارزوهایتــان تــاش کنیــد و‬ ‫ کردم!‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫پخش‬ ‫بعد از سال ها تالش‪ ،‬چه‬ ‫مــا دوست داشــتنی تر اســت‪ .‬امیدتــان را از دســت ندهیــد‪ .‬پــدر و مادرهــا؛ بــه‬ ‫تفاوتی بین امروز خودتان‬ ‫گاهــی می بینیــم کــه یــک بچه هایتــان بهــا بدهیــد تــا ایــن کار را انجــام بدهند‪.‬‬ ‫با ادمی که سه سال پیش‬ ‫خانــم خانــه دار مســن بــه مــن همیشــه ایــن را می گویــم کــه در درجــه اول‬ ‫بوده اید‪ ،‬است؟‬ ‫موفقیــت چشــمگیری می رســد و یــا اقــا پســر کارم را مدیــون مــادرم هســتم کــه وقتــی متوجــه‬ ‫خیلــی زیــاد‪ ،‬اصــا قابل مقایســه نیســت‪ .‬ان ادم‪ ،‬کم سن وســالی بــه ایــن موفقیــت می رســد کــه شــد کار اشــتباهی انجــام نمی دهــم تشــویقم کــرد‪.‬‬ ‫متاســفانه افــرادی را می بینــم‬ ‫ادمــی بــود کــه مــدام بــه گذشــته فکــر می کــرد نیــاز بــه مــددکار اجتماعــی‬ ‫کــه اســتعداد و توانایــی ایــن‬ ‫و در هــر راهــکاری به دنبــال مشــکل می گشــت داشــته تــا روی پــای خــودش‬ ‫کار و خیلــی کارهــای دیگــر‬ ‫همیشه می گویم سخت است‬ ‫امــا امــروز این طــور نیســت‪ .‬ایــن ادم اکنــون بایســتد‪ .‬ایــن بــرای مــا خیلی‬ ‫را دارنــد؛ امــا به دلیــل اینکــه‬ ‫بــه جلــو نــگاه می کنــد و در هــر دوست داشــتنی اســت و‬ ‫ولی ارزشش را دارد‬ ‫پــدر و مــادری خانــه هســتند‬ ‫شکســتی به دنبــال راهــکار حالمــان بهتــر می شــود‪.‬‬ ‫می گــردد‪ .‬ایــن ادم جدیــد کســی‬ ‫و ان هــا را تشــویق نمی کننــد‬ ‫چنــد درصدشــان موفــق‬ ‫اســت کــه خیلــی چیزهــا می دانــد‬ ‫و ترمزدســتی ایــن افــراد‬ ‫می شــو ند ؟‬ ‫و دنبــال خیلــی از ارزش هایی اســت ســوال خیلــی ســختی اســت‪ .‬اصــا نمی شــود شــده اند‪ ،‬استعدادهایشــان شــکوفا نمی شــود و‬ ‫کــه قبــا نبــود‪ .‬محمــد قندچــی ســه عــدد گفــت‪ .‬بایــد بــا کســانی کــه امــار می داننــد بــه موفقیــت نمی رســند‪ .‬برایتــان ارزوی موفقیــت‬ ‫می کنــم و شــما را روی ســقف ارزوهایتــان‬ ‫ســال پیــش را دوســت دارم؛ زیــرا اماده صحبــت کنیــد‪.‬‬ ‫بــود یک ســری چیزهــا را یــاد بگیــرد‬ ‫می بینــم‪.‬‬ ‫تابه حال چند نفر از افرادی که وارد این کار‬ ‫تــا بــه محمــد قندچــی امــروز و خیلــی‬ ‫کرده اید‪ ،‬به ان روندی که می خواستید رسیده اند؟‬ ‫متفاوت تــر تبدیــل شــود‪.‬‬ ‫صددرصــد ادم هایــی کــه خواســتند توانســته اند؛‬ ‫شما از بازاریابی برایمان گفتید اما از شبکه ای‬ ‫امــا مســئله اینجاســت کــه صدردصــد ادم هــا‬ ‫چیزی نگفتید‪ .‬این شبکه ای چیست؟‬ ‫نمی خواهنــد‪.‬‬ ‫شــبکه ای چیــزی اســت کــه مــن به خاطــرش‬ ‫در این کار خودتان را مدیون چه کسانی می دانید؟‬ ‫دارم ایــن کار را انجــام می دهــم‪ .‬شــبکه ای بــودن و‬ ‫وجــود اهرمــی به نــام تصاعــد ایــن کار را متفــاوت قطعــا اول مــادر و بعــد از ان کســانی کــه مــن را بــا‬ ‫کــرده اســت‪ .‬ایــن شــبکه‪ ،‬شــبکه ای دوست داشــتنی ایــن کار اشــنا کرده انــد؛ اقــای علــی ادیبــی‪ ،‬اقــای‬ ‫اســت؛ شــبکه ای از افــراد‪ ،‬روح هــا و حس هــا‪ ،‬حامــد نظــری و حامی هــای مــن کــه تــا بــه امــروز‬ ‫عالیــق و اســتعدادها کــه فقــط کافیســت کمــی حتــی بعد از ســه ســال چیــزی بــرای امــوزش دادن‬ ‫صبــر و حوصلــه بــه خــرج دهیــد تــا خیــل عظیمی بــه مــن دارنــد (هرچیــزی مثــل یــک بــازی‪ ،‬کتاب‪،‬‬ ‫از ایــن عشــق ها و اســتعدادها را در مجموعه تــان فیلــم و‪ )...‬و مــن مدیــون ان هــا هســتم و کســانی‬ ‫کــه بــه دســت خالــی مــن گفتنــد بلــه‪.‬‬ ‫داشــته باشــید‪.‬‬ ‫بله خیلی زیاد‪.‬‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫ایــن اتفاق هــا بــا تکــرار و تمریــن و مربی گــری‬ ‫می افتــد‪ .‬فکــر می کنــم متوجــه شــده باشــید کــه‬ ‫مــن کمــی لکنــت دارم‪ .‬مــن بــا لکنــت بــه دنیــا‬ ‫امــده ام و ایــن باعــث شــده بــود اعتمادبه نفســم‬ ‫پاییــن باشــد و زیــاد در جمــع صحبــت نکنــم؛ امــا‬ ‫یــک روز کــه در دفتــر نشســته بودیــم و جلسـه ای‬ ‫داشــتیم‪ ،‬یک دفعــه حامــی ام گفــت ادامــه بحــث‬ ‫را بــه محمــد می ســپارم و جمــع را تــرک کــرد‪.‬‬ ‫اولیــن بــار بــود کــه می بایســت جلــوی چندیــن‬ ‫نفــر صحبــت می کــردم‪ .‬انجــا متوجــه شــدم کــه‬ ‫می توانــم ســخنور خوبــی باشــم و بــرای همیــن‬ ‫روی ان کار کــردم و از لکنــت مــن چیــز زیــادی‬ ‫باقــی نمانــده اســت‪ .‬بــا تمریــن و تکــرار اتفــاق‬ ‫افتــاد‪ .‬مــا هــم بــرای افــراد همیــن کار را می کنیــم؛‬ ‫افــراد وارد می شــوند و مــا به دلیــل اموزش هایــی‬ ‫کــه در بخــش روان شناســی دیده ایــم تشــخیص‬ ‫می دهیــم فــرد اســتعدادش را دارد یــا نــه‪ .‬زمانــی‬ ‫کــه فــرد احســاس کنــد کــه اســتعدادش را دارد‬ ‫سرعت را دوست دارید؟‬ ‫سرعت هیجان می اورد و دوستش دارم‪.‬‬ ‫سرعتتان در پیشرفت تا به امروز چطور بوده است؟‬ ‫مــن جــزء ســرعتی ها نبــودم‪ ،‬جــزء مداوم هــا‬ ‫بــودم‪ .‬ســرعت نداشــتم ولــی مداومــت داشــتم و‬ ‫دنبــال ســرعت هســتم‪.‬‬ ‫ترمز این سرعت چه چیزی است؟‬ ‫طمع‪ ،‬شک‪ ،‬ترس و باز هم طمع‪.‬‬ ‫در زندگی بیشتر از چه چیزی می ترسید؟‬ ‫مــن اصــا در زندگــی بــه ترس هایــم فکــر‬ ‫نمی کنــم‪.‬‬ ‫هیچ وقت فکر نکردید شاید از چیزی بترسید؟‬ ‫مــرگ و مریضــی چیزهایــی اســت کــه‬ ‫هــر کســی از ان می ترســد ولــی اصــا‬ ‫بــه ایــن چیزهــا فکــر نمی کنــم‪.‬‬ ‫به عنوان یک کارافرین موفق و یک مدیر‬ ‫خوب‪ ،‬یک ارزو و دعای قشنگ برای‬ ‫خوانندگانزیروبمکنید‪.‬‬ ‫بــرای همــه ایرانی هــا ارزو می کنــم‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫چطور استعداد پنهان افرادی که وارد مجموعه تان‬ ‫می شوند را شکوفا می کنید و این باور را به ان ها‬ ‫می دهید که می توانند؟‬ ‫ادم دست ودلبازی هستید؟‬ ‫ولخرج و بسیار دست ودلباز‪.‬‬ ‫فعاالن موفق‬ ‫فعاالن موفقموفقیت‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫‪45‬‬ ‫بدترین درس زندگی!‬ ‫یکی از بدترین درس های زندگی ام این بود‪ :‬بابا اب داد! بابا نان داد!‬ ‫یادتــان هســت در همــان روزهــای اول بــه مــا اموختنــد بابــا نــان داد!‬ ‫از همــان روز اول غیرمســتقیم بــه مــا گفتنــد کــس دیگــری هســت کــه‬ ‫بایــد بیایــد و نیــاز شــما را برطــرف کنــد‪ .‬چیــزی از اراده‪ ،‬خواســتن و‬ ‫توانســتن در ایــن جملــه نیســت‪ .‬حــاال نمی خواهــم بگویــم اگــر فقــط‬ ‫ایــن جملــه از کتاب هــا حــذف شــود‪ ،‬همــه چیــز خــوب می شــود‪ ،‬نــه!‬ ‫ولــی بایــد از همیــن چیزهــای ســاده شــروع کــرد‪ .‬نه تنهــا بایــد جمــات‬ ‫این چنینــی از کتاب هــا و کالس هــای مــا حــذف شــوند‪ ،‬بلکــه بایــد‬ ‫دقیقــا جمالتــی کــه نشــان از اراده و خواســتن اســت جایگزیــن شــوند‪.‬‬ ‫ایــن تفکــر «بابــا اب داد» در عمــق روح و فکــر مــا رســوخ کــرده‬ ‫اســت‪ .‬قبــول نداریــد؟ کمــی بــه رفتــار خودمــان و اطرافیانمــان دقــت‬ ‫کنیــد‪ .‬به خاطــر همیــن تفکــر اســت کــه همیشــه منتظریــم کســی بیایــد‬ ‫و مشــکالت مــا را حــل کنــد‪ .‬بــه همیــن خاطــر اســت کــه همیشــه‬ ‫می گوییــم مســئولین فکــری کننــد‪ .‬بــه همیــن خاطــر اســت کــه همیشــه‬ ‫فکــر می کنیــم مدیــر ســاختمان بایــد بیشــتر بــه فکــر ســاختمان باشــد‪.‬‬ ‫ایــن تفکــر «بابــا نــان داد» را گرفته ایــم و کمتــر بــه ایــن فکــر کرده ایــم‬ ‫کــه خودمــان نــان پخــت کنیــم‪.‬‬ ‫تجویز راهبردی‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪46‬‬ ‫هــر کــدام از مــا می توانــد یــک منجــی کوچــک باشــد‪ .‬هــر کــدام از مــا‬ ‫می توانــد زندگــی امــروز خــودش‪ ،‬خانــواده اش و محلــه اش را زیباتــر‪،‬‬ ‫دلپذیرتــر و دوست داشــتنی تر کنــد‪ .‬قــرار نیســت مــا کارهــای بــزرگ‬ ‫انجــام دهیــم‪ ،‬فقــط کافیســت‪:‬‬ ‫از امروز ته سیگارمان را از ماشین بیرون نیندازیم‪.‬‬ ‫از امــروز اگــر بــه رســتوران رفتیــم‪ ،‬یــک غــذا بیشــتر بگیریــم و در‬ ‫راه برگشــت ان را بــه نیازمنــدی بدهیــم کــه تــا کمــر در ســطل زبالــه‬ ‫شــهرداری خــم شــده اســت‪.‬‬ ‫از امروز کمی بهتر رانندگی کنیم‪.‬‬ ‫از امــروز کمــی بیشــتر کتــاب بخوانیــم و کمــی بیشــتر در مــورد جهــان‬ ‫بدانیــم‪.‬‬ ‫از امــروز بیشــتر تــاش کنیــم تــا کارمــان توســعه پیــدا کنــد و ده نفــر‬ ‫بیشــتر اســتخدام کنیــم‪.‬‬ ‫بزرگ های گول زننده و‬ ‫کوچک های ارزشمند‬ ‫شــاید شــما هــم ایــن جملــه را شــنیده یــا خوانــده باشــید‪« :‬بــزرگ فکــر‬ ‫کــن‪ ،‬کوچــک اغــاز کــن‪ ،‬ســریع رشــد کــن»‪.‬‬ ‫یــا مشــابه ان را کــه می گوینــد‪« :‬جهانــی فکــر کــن‪ ،‬محلــی (کوچــک)‬ ‫عمــل کــن‪ ،‬شــتابان توســعه بــده»‪.‬‬ ‫راســتش را بخواهیــد مــن تــا مدت هــا فکــر می کــردم کــه ایــن جملــه‬ ‫درســت اســت و در جســتجوی یــک ایــده بــزرگ بــودم؛ امــا االن کــه‬ ‫تجربــه خــودم بیشــتر شــده و در ضمــن بــا مجموعــه ای از ادم هــای‬ ‫باتجربــه و موفــق هم صحبــت و همــکار و همــراه شــده ام‪ ،‬بــه ایــن‬ ‫جمع بنــدی رســیده ام کــه ایــن جملــه اشــتباه اســت‪ .‬چــرا؟‬ ‫این اندیشه دو ایراد اساسی دارد و یک نکته مثبت‪:‬‬ ‫ـتباه اساسـ‬ ‫اشـ‬ ‫ـی اول‪ :‬منــوط کــردن امــور بــه داشــتن ایــده بــزرگ‪ .‬ایــن‬ ‫جملــه این گونــه تداعــی می کنــد کــه بایــد بــرای انجــام امــور‪ ،‬ایده هــای‬ ‫ِ‬ ‫ گســتری‬ ‫بــزرگ داشــت‪ .‬ایــده ای بــه بزرگــی مایکروســافت یــا جهان‬ ‫گــوگل و یــا عظمــت ســونی‪ ،‬ولــی واقعیــت چیــز دیگــری اســت‪.‬‬ ‫دو تــن از اســتادان دانشــگاه اســتنفورد شــش ســال روی «یــک ســوال»‬ ‫کار کردنــد‪ .‬ســوال ان هــا ایــن بــود کــه چــه تفاوتــی بیــن شــرکت های‬ ‫مانــدگار و موفــق بــا شــرکت های مشابه شــان وجــود دارد‪ .‬ان هــا هجــده‬ ‫شــرکت بــزرگ کــه از دیــدگاه ان هــا موفــق محســوب می شــدند را‬ ‫انتخــاب کردنــد‪ .‬شــرکت هایی کــه می دانســتند بــه کجــا می رونــد و‬ ‫مســیر موفقیت امیــزی هــم طــی کــرده و مانــدگار نیــز بودنــد‪ .‬بــه نتایــج‬ ‫جالبــی رســیدند و یکــی از ان نتایــج ایــن بــود‪ :‬اینکــه شــروع کار و‬ ‫راه انــدازی هــر شــرکت بایــد بــا یــک ایــده بــزرگ همــراه باشــد‪ ،‬فکــری‬ ‫نادرســت اســت‪ .‬از مجمــوع شــرکت های موفــق و مانــدگاری کــه ان هــا‬ ‫بررســی کرده انــد‪ ،‬فقــط شــمار اندکــی کار خــود را بــا یــک فکــر بــزرگ‬ ‫اغــاز کــرده بودنــد‪.‬‬ ‫اشــتباه اساســی دوم‪ :‬جنــون موفقیــت! وقتــی می گویــد کــه ســریع‬ ‫رشــد کــن‪ ،‬بــاز ممکــن اســت این گونــه منتقــل شــود کــه هیــچ چیــزی‬ ‫در ایــن دنیــا وجــود نــدارد به جــز ایــده شــما کــه بایــد محقــق شــود‪.‬‬ ‫اینجاســت کــه همــه چیــز را بایــد فــدای رشــد ســریع و بی مهابــا کــرد؛‬ ‫ارزش هــا‪ ،‬اصــول‪ ،‬خانــواده‪ ،‬زندگــی‪ ،‬ارامــش و‪...‬‬ ‫نکته مثبت‪ :‬اینکه می گوید زود و عمل گرایانه دست به کار شو‪.‬‬ ‫تجویز راهبردی‪:‬‬ ‫به نظــر می رســد کــه اگــر بخواهیــم اشــتباهات جملــه فــوق را برطــرف‬ ‫کنیــم و یــا اینکــه جلــوی تفســیر اشــتباه را از ان بگیریــم جملــه بایــد‬ ‫این گونــه گفتــه شــود‪ :‬یــک ایــده داشــته بــاش‪ .‬دســت بــه اقــدام بــزن و‬ ‫هــر چنــد وقــت یکبــار بــزن کنــار و کمــی فکــر کــن‪.‬‬ ‫‪ -1‬الزم نیســت یــک ایــده بــزرگ‪ ،‬یــک ایــده عالــی و یــا یــک ایــده‬ ‫کامــل داشــته باشــید‪ .‬کافیســت ایــده ای نســبتا خــوب و انجام شــدنی‬ ‫داشــته باشــید‪ .‬ایده هــای بــزرگ‪ ،‬عالــی و کامــل در اینــده و در طــول‬ ‫زمــان بــه ذهــن شــما خواهــد رســید‪.‬‬ ‫‪ -2‬نبایــد منتظــر مانــد کــه ایده هــا کامــل شــوند و همــه ان ایــده را‬ ‫بپذیرنــد‪ .‬بســیاری از ایده هــا بــه راحتــی توســط دیگــران انــکار‬ ‫می شــوند‪ .‬بهتــر اســت کــه به جــای گفتگوهــای بی پایــان‪ ،‬ان را در‬ ‫عمــل تســت کنــی؛ بنابرایــن بایــد ان را عملــی کــرد‪ .‬کوچــک زیباســت‪،‬‬ ‫کوچــک مهــم اســت و کوچــک سرنوشت ســاز اســت اگــر همیــن‬ ‫کوچک هــا عملــی شــوند‪.‬‬ ‫‪ -3‬همــه زندگــی دســتیابی بــه هــدف یــا عملــی کــردن یــک ایــده‬ ‫نیســت‪ .‬مــا انســانیم و قــرار اســت کــه بــه تمــام معنــا زندگــی کنیــم‪.‬‬ ‫نبایــد زندگــی خــود را فقــط و فقــط بــه یــک ایــده گــره بزنیــم‪ .‬بــه‬ ‫همیــن جهــت بایــد هرازگاهــی در جــاده موفقیــت بزنیــم کنــار‪ ،‬ماشــین‬ ‫را خامــوش کنیــم و از خودمــان بپرســیم زندگــی یعنــی ایــن؟ می دانــم!‬ ‫می دانــم ایــن ســخت ترین ســوالی اســت کــه می شــود از خــود‬ ‫پرســید‪ ،‬ان هــم زمانــی کــه در جــاده موفقیــت بــا باالتریــن ســرعت بــه‬ ‫پیــش مــی روی؛ ولــی بایــد پرســید اگــر می خواهــی زندگــی کنــی!‬ ‫پدیده جالب تنزیل هذلولی‬ ‫در تصمیمات سرنوشت ساز‬ ‫موفقیت‬ ‫چــه جــزء افــرادی باشــیم کــه بــه ماشــین عالقــه دارنــد و چــه جــزء‬ ‫کســانی باشــیم کــه ماشــین از ســرگرمی ها و عالیــق ان هــا نیســت‪ ،‬حتمــا‬ ‫همــه مــا نــام المبورگینــی را شــنیده ایم‪ .‬ماشــینی ســوپر لوکــس‪ ،‬گران قیمت‪،‬‬ ‫متفــاوت و بی نظیــر‪.‬‬ ‫امــا احتمــاال بســیاری از مــا نمی دانیــم کــه المبورگینــی کارش را از تولیــد‬ ‫ماشــین های لوکــس شــروع نکــرد‪ ،‬بلکــه از تراکتــور شــروع کــرد!‬ ‫فروچیــو المبورگینــی‪ ،‬بنیان گــذار المبورگینــی‪ ،‬تحصیالتــش را در زمینــه‬ ‫طراحــی ماشــین االت کشــاورزی و صنعتــی بــه پایــان رســاند؛ ســپس وارد‬ ‫ارتــش ایتالیــا و در قســمت نیــروی هوایــی مشــغول بـه کار شــد‪ .‬در جنــگ‬ ‫جهانــی دوم او به عنــوان مکانیــک‪ ،‬در یــک کارخانــه مشــغول بـه کار شــد و‬ ‫پــس از جنــگ‪ ،‬بــا اســتفاده از بقایــای تجهیــزات نظامــی‪ ،‬کارخانــه موردنظــر‬ ‫شــروع بــه تولیــد تراکتــور کــرد‪ .‬بعدهــا شــرکت وی بــه بزرگ تریــن‬ ‫تولیدکننــده ماشــین االت کشــاورزی ایتالیــا تبدیــل شــد؛ امــا المبورگینــی‬ ‫همیشــه درون قلبــش یــک اشــتیاق فراموش نشــدنی داشــت‪ :‬اتومبیل هــای‬ ‫ســریع و بی نقــص‪.‬‬ ‫او در اوقــات فراغــت‪ ،‬بــه پیاده ســازی موتــور و ســایر قطعــات اتومبیــل‬ ‫شــخصی خــود کــه در اکثــر مواقــع فــراری یــا مازراتــی بــود‪ ،‬می پرداخــت؛‬ ‫ســپس شاســی‪ ،‬سیســتم تعلیــق‪ ،‬ترمــز خــودرو و سیســتم برق کشــی ان هــا‬ ‫را بررســی می کــرد‪ .‬انچــه کــه او کشــف کــرد‪ ،‬ایــن بــود کــه بســیاری از‬ ‫قســمت های وســایل نقلیــه او درواقــع مشــابه قســمت های مورداســتفاده در‬ ‫تراکتورهــای تولیــد شــده در کارخانــه او بودنــد‪.‬‬ ‫وی بعــدا شــرکت و کارخانـه ای مختــص تولیــد اتومبیــل تاســیس کــرد و در‬ ‫نهایــت نمونــه اولیــه ان را بــه معــرض نمایــش گذاشــت و در ســال های‬ ‫بعــدی نــام و نشــانی پرافتخــار از خــود به جــای گذاشــت‪.‬‬ ‫تجویز راهبردی‪:‬‬ ‫نبایــد تاریــخ را وارونــه خوانــد‪ .‬خوانــدن موفقیــت افــراد موفــق‪ ،‬چــه‬ ‫کارافرینــان اقتصــادی باشــند و چــه مصلحــان اجتماعــی و چــه مبــارزان‬ ‫سیاســی‪ ،‬ممکــن اســت باعــث برداشــت اشــتباه شــود؛ چراکــه فقــط انتهــای‬ ‫موفقیــت انــان را می خوانیــم و نمی دانیــم کــه از کجــا شــروع کرده انــد‬ ‫و بــه کجــا رســیده اند؛ مثــا اگــر فقــط انتهــای زندگــی امانســیو اورتــگا‪،‬‬ ‫صاحــب برنــد زارا‪ ،‬را بخوانیــم فکــر می کنیــم کــه او همیشــه در اوج و‬ ‫همیشــه جــزء ده ثروتمنــد جهــان بــوده اســت‪ ،‬درحالی کــه او در ســن‬ ‫‪ ۱۴‬ســالگی در یــک مغــازه لباس فروشــی به عنــوان باربــر (حمــال) کار‬ ‫می کــرد و حتــی دوران دبیرســتان خــود را هــم تمــام نکــرد؛ ولــی همــان‬ ‫حضــور و تجربــه در مغازه هــای لباس فروشــی و همــان تعلــق وی بــه قشــر‬ ‫متوســط و ضعیــف جامعــه باعــث شــد کــه بعدهــا ایــده درخشــان زارا بــه‬ ‫ذهنــش بزنــد‪.‬‬ ‫قــرار نیســت همــه مــا از نقطــه عالــی شــروع کنیــم‪ .‬مهــم ایــن اســت کــه‬ ‫شــروع کنیــم‪.‬‬ ‫‪ -1‬تراکتــور زندگــی خــود را بیابیــم؛ یــک نقطــه اغــاز تا بــر اســاس امکانات‬ ‫و شــرایط موجــود بتــوان کار و تجربـه ورزی را شــروع کــرد‪( .‬مثــا عضویت‬ ‫در یــک موسســه مردم نهــاد کوچــک اگــر عالقه مــان بــه مســائل اجتماعــی‬ ‫اســت‪ ،‬حضــور در تشــکلی سیاســی اگــر عالیقمــان سیاســی اســت و یــا‬ ‫بازاریابــی یــک محصــول اگــر عالیقمــان تجــاری اســت)‪.‬‬ ‫‪ -2‬اشتیاق عمیق خود را فراموش نکنیم‪.‬‬ ‫‪ -3‬از تجربیــات مختلفــی کــه به دســت می اوریــم اســتفاده کنیــم و از خــود‬ ‫بپرســیم المبورگینــی مــن چــه می توانــد باشــد؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫اگــر بــه یــک بچــه بگوییــد یــک شــکالت االن می خواهــی یــا دو‬ ‫شــکالت فــردا؟! بــه نظرتــان کــدام را انتخــاب می کنــد؟ احتمــاال قبــل از‬ ‫اینکــه حرفتــان تمــام شــود یــک شــکالت را از دســتتان گرفتــه و رفتــه‬ ‫اســت! بــه نظــر شــما بزرگ ترهــا کــدام را انتخــاب می کننــد؟ اقــای‬ ‫جــورج اینســلی‪ ،‬روان شــناس‪ ،‬ازمایــش جالبــی انجــام داده اســت‪ .‬بــه‬ ‫گروهــی پیشــنهاد داده اســت کــه شــما همیــن االن ‪ 50‬دالر را ترجیــح‬ ‫می دهیــد یــا ‪ 100‬دالر تــا شــش مــاه دیگــر؟ ســوال دیگــر ایــن بــوده‬ ‫اســت کــه شــما ‪ 50‬دالر در پنــج ســال دیگــر را ترجیــح می دهیــد یــا‬ ‫‪ 100‬دالر در شــش ســال دیگــر؟ اغلــب افــراد در حالــت اول ‪ 50‬دالر‬ ‫نقــد و انــی را ترجیــح دادنــد؛ امــا در حالــت دوم ‪ 100‬دالر شــش ســال‬ ‫بعــد برایشــان ترجیــح داشــت! قضیــه چیســت؟ چــرا این طــور رفتــار‬ ‫می کنیــم؟‬ ‫خطایــی در تصمیم گیری هــای مــا شناســایی شــده اســت به نــام «خطــای‬ ‫تنزیــل هذلولــی» (‪ )Hyperbolic Discounting‬یــا تنزیــل اغراق امیــز! ایــن‬ ‫خطــا بدیــن مفهــوم اســت کــه شــبیه یــک هذلولــی‪ ،‬ارزش گــذاری‬ ‫مــا بــرای بازه هــای نزدیــک‪ ،‬شــیب بســیار زیــادی دارد؛ امــا هرچــه‬ ‫از االن دور می شــویم‪ ،‬حساســیت ارزش گذاری مــان کمتــر می شــود‪.‬‬ ‫بــه همیــن دلیــل ‪ 1‬دالر امــروز را بــه ‪ 3‬دالر فــردا ترجیــح می دهیــم؛‬ ‫امــا ‪ 1‬دالر یــک ســال بعــد را بــه ‪ 3‬دالر یــک ســال و یــک روز بعــد‬ ‫ترجیــح نمی دهیــم‪ .‬شــاید بــه همیــن دلیــل باشــد کــه در اغلــب مــوارد‪،‬‬ ‫منافــع کوتاه مــدت را بــه منافــع بلندمــدت ترجیــح می دهیــم و مســئله‬ ‫انجایــی جدی تــر می شــود کــه منافــع بــزرگ بلندمــدت را در پــای‬ ‫منافــع کوتاه مــدت قربانــی می کنیــم‪.‬‬ ‫مثــا دیــدن فینــال جــام باشــگاه های اروپــا (منافــع کوتاه مــدت) را بــه‬ ‫قبولــی در امتحــان پایان تــرم ترجیــح می دهیــم و ایــن باعــث می شــود‬ ‫کــه هــم مشــروط شــویم (ســابقه ان تــا اخــر عمــر در ســوابق تحصیلــی‬ ‫مــا بمانــد) و هــم یــک تــرم عقــب بیفتیــم‪.‬‬ ‫درنتیجــه تصمیم هایــی می گیریــم کــه فــردا و فرداهــا از ان پشــیمان‬ ‫می شــویم و بــا خــود می گوییــم کــه ای کاش ان ســود کــم ان روز را‬ ‫نمی گرفتــم تــا امــروز ســود بیشــتری داشــته باشــم‪ .‬بازاریابــان نیــز از‬ ‫همیــن خطــای مــا بهــره می برنــد‪ .‬بارهــا و بارهــا دیده ایــم؛ حــراج بــه‬ ‫مــدت محــدود یــا پیشــنهاد شــگفت انگیز تنهــا بــرای ‪ 24‬ســاعت!‬ ‫تجویز راهبردی‬ ‫چــه می شــود کــرد کــه در دام خطــای تنزیــل هذلولــی نیفتیــم یــا حداقــل‬ ‫کمتــر بیفتیم؟‬ ‫ســفر ذهنــی (تجربــه ذهنــی اینــده)‪ :‬منافــع کوتاه مــدت روبــروی چشــم‬ ‫مــا هســتند و بنابرایــن لذتشــان خیلــی ملمــوس و در دســترس اســت‪.‬‬ ‫بــه همیــن خاطــر اســت کــه دیــدن فینــال جــام باشــگاه ها را بــه خوانــدن‬ ‫شــب امتحــان ترجیــح می دهیــم‪ .‬بــه همیــن خاطــر اســت کــه کارهــای‬ ‫پوپولیســتی و پرســروصدا (رســیدگی بــه یــک فــرد مظنــون بــه فســاد) را‬ ‫بــه یــک کار زیرســاختی (ایجــاد سیســتم های اطالعاتــی شــفاف بــرای‬ ‫اینکــه امــکان فســاد بــه صفــر برســد) را ترجیــح می دهیــم؛ چــون اولــی‬ ‫خیلــی زود جــواب می دهــد و شــیرین اســت و دومــی زمــان می بــرد‬ ‫و طــول می کشــد‪.‬‬ ‫بهتریــن کار بــرای کنتــرل خطــای هذلولــی‪ ،‬ســفر ذهنــی اســت؛ یعنــی‬ ‫خــود را در چنــد ســال دیگــر تجســم کــردن و دیــدن اینکــه هــر کــدام از‬ ‫تصمیمــات چــه اینــده ای را رقــم می زننــد‪ .‬اینکــه فکــر کنیــم به خاطــر‬ ‫یــک تــرم مشــروط شــدن و نمــره و معــدل پاییــن تــا اخــر دوران کاری‬ ‫همیشــه احســاس ضعــف می کنیــم‪ .‬اینکــه فکــر کنیــم چهــار ســال شــما‬ ‫بــاز هــم بــا تعــداد زیــادی از پرونده هــای فســاد روبــرو هســتید و عمــا‬ ‫شــما باعــث انــان شــده اید؛ چراکــه می توانســتید در چهــار ســال‪ ،‬کاری‬ ‫انجــام دهیــد و نکردیــد‪ .‬ایــن تجربــه ذهنــی هــر چقــدر عمیق تــر باشــد‬ ‫باعــث می شــود شبیه ســازی دقیق تــری از واقعیــت اتــی رخ دهــد‪.‬‬ ‫ایــن ویژگــی ذهــن انســان اســت کــه می توانــد بــا شبیه ســازی اینــده‪،‬‬ ‫یــک واقعیــت ذهنــی و یــک تجربــه نیمه واقعــی داشــته باشــد‪ .‬از ایــن‬ ‫ویژگــی (نقطــه قــوت) در برابــر ان خطــا (نقطــه ضعــف) بــه خوبــی‬ ‫اســتفاده کنیــم‪.‬‬ ‫تراکتور زندگی شما کدام است؟‬ ‫‪47‬‬ ‫تصمیم گیری پیتزایی و‬ ‫دو تجویز راهبردی‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪48‬‬ ‫وارد یک رســتوران بســیار شــیک شــده اید و گارســون رســتوران پیشــنهاد‬ ‫جذابــی بــه شــما می دهــد؛ می گویــد بــا یــک هزینــه ثابــت می توانیــد‬ ‫میــان یــک پیتــزای ‪ 30‬ســانتیمتری یــا دو پیتــزای ‪ 20‬ســانتیمتری انتخــاب‬ ‫کنیــد‪ .‬کــدام را ترجیــح می دهیــد؟ یــا بــه شــما به عنــوان مدیــر پیشــنهاد‬ ‫می شــود کــه بــرای تهیــه غــذای روزانــه پرســنل از بیــن پیمانــکاران‬ ‫مختلــف‪ ،‬یــک پیمانــکار را انتخــاب کنیــد؛ اولــی پیشــنهاد غــذای روزانــه‬ ‫‪ 6500‬تومــان را بــرای هــر پرســنل دارد و دومــی روزانــه ‪ .5500‬مــواد‬ ‫غذایــی و منــوی هــر دو پیمانــکار هــم یکــی اســت‪ .‬شــما کــدام را‬ ‫انتخــاب می کنیــد؟‬ ‫در تصمیم گیــری خطایــی وجــود دارد به نــام «خطــای خطی نگــری»!‬ ‫نشــریه معتبــر هــاروارد می گویــد خطــای خطی نگــری بدیــن مفهــوم‬ ‫اســت کــه ســعی می کنیــم رابطــه خطــی ســاده ای میــان پارامترهــا ایجــاد‬ ‫کــرده و بــر پایــه همــان‪ ،‬تحلیــل و تصمیم گیــری کنیــم‪ .‬بــرای روشــن‬ ‫شــدن بیشــتر ایــن مفهــوم بــه دو مثــال بــاال بازگردیــم‪ .‬حــس و شــهود‬ ‫مــا می گویــد در مثــال رســتوران‪ ،‬بهتــر اســت گزینــه دو را انتخــاب‬ ‫کنیــم؛ چراکــه دو پیتــزای ‪ 20‬ســانتی قطعــا بزرگ تــر از یــک پیتــزای‬ ‫‪ 30‬ســانتی اســت؛ امــا شــهود مــا کامــا اشــتباه کــرده اســت! گزینــه اول‪،‬‬ ‫یعنــی یــک پیتــزای ‪ 30‬ســانتی بزرگ تــر از دو پیتــزای ‪ 20‬ســانتی اســت‪.‬‬ ‫چــرا؟ چــون اگــر فرمــول محاســبه مســاحت دایــره را به خاطــر اوریــم‪،‬‬ ‫شــعاع دایــره بــه تــوان دو می رســد؛ پــس گزینــه اول می شــود حــدود‬ ‫‪ 706‬ســانتیمترمربع و گزینــه دوم می شــود حــدود ‪ 628‬ســانتیمترمربع!‬ ‫یــا در مثــال تصمیــم انتخــاب پیمانــکار غــذا‪ ،‬شــهود مــا می گویــد قطعــا‬ ‫گزینــه دو بهتــر اســت؛ امــا مســئله بــه ایــن ســادگی نیســت‪ .‬تحلیل هــای‬ ‫بیشــتر نشــان می دهــد کــه هزینــه حمل ونقــل غــذا بــا شماســت‪ .‬در‬ ‫ضمــن پیمانــکار دوم بدقــول اســت و بعضــی روزهــا غــذا را بســیار‬ ‫دیــر مـی اورد و مالیــات ارزش افــزوده را نیــز جداگانــه بــا شــما حســاب‬ ‫می کنــد‪ .‬ایــا بــاز هــم گزینــه دو بهتــر از گزینــه یــک خواهــد بــود؟!‬ ‫تجویز راهبردی‬ ‫زندگــی مــا پــر از تصمیمــات اســتراتژیک اســت کــه نیــاز بــه شبیه ســازی‬ ‫و بــاال و پاییــن کــردن پارامترهــا دارد؛ امــا ذهــن مــا تمایــل دارد بــرای‬ ‫راحتــی خــود رابط ـه ای خطــی میــان ایــن پارامترهــا ایجــاد کــرده و بــه‬ ‫ســرعت تصمیــم بگیــرد‪ .‬بــه خاطــر بســپاریم کــه زندگــی یــک پیتــزا‬ ‫نیســت‪ .‬انتخــاب شــغل‪ ،‬انتخــاب همســر‪ ،‬انتخــاب رشــته تحصیلــی‪،‬‬ ‫انتخــاب پــروژه ســرمایه گذاری و‪ ...‬این هــا اصــا قابل قیــاس بــا پیتــزا‬ ‫نیســتند‪ .‬پیتــزا را می خوریــم و تمــام! امــا انتخاب هــای اســتراتژیک‬ ‫مــا اگــر بــد انتخــاب شــوند می تواننــد بــه خســارتی بســیار زیــاد و‬ ‫طوالنی مــدت ختــم شــوند‪ .‬بــرای اینکــه کمتــر دچــار ایــن خطــا شــویم‬ ‫چــه می شــود کــرد؟‬ ‫این دو راهکار را استفاده کنید‪:‬‬ ‫‪ -1‬در دام تنگنــای زمانــی مصنوعــی نیفتیــد‪ .‬در مثــال پیتــزا شــما بایــد در‬ ‫کمتــر از ‪ 5‬ثانیــه تصمیم گیــری کنیــد؛ ولــی اگــر بــه گارســون می گفتیــد‬ ‫کــه بــه شــما دو دقیقــه وقــت بدهــد می توانســتید از ماشین حســاب‬ ‫تلفــن همراهتــان انــدازه ایــن دو پیتــزا را حســاب کنیــد‪ .‬حــاال ممکــن‬ ‫اســت در مــورد پیتــزا خیلــی مهــم نباشــد و شــهودی تصمیم گیــری‬ ‫کنیــد؛ ولــی در مــورد تصمیمــات مهــم زندگی تــان هیچــگاه در دام‬ ‫تنگنــای زمانــی مصنوعــی (یعنــی همیــن حــاال بایــد تصمــی بگیــری)‬ ‫نیفتیــد‪.‬‬ ‫‪ -2‬تمــام تصمیمــات مهــم زندگی تــان را روی کاغــذ بگیریــد‪ .‬روی‬ ‫کاغــذ یعنــی اینکــه پارامترهــای مختلــف را شناســایی کنیــد‪ ،‬روی کاغــذ‬ ‫بیاوریــد‪ ،‬محاســبه کنیــد‪ ،‬سبک ســنگین کنیــد و گزینــه ای را انتخــاب‬ ‫کنیــد کــه در مجمــوع موقعیــت مطلوب تــری دارد‪ .‬اگــر نــه در دام‬ ‫خطــای خطی نگــری می افتیــم و ذهــن مــا بــا یک ســری محاســبات‬ ‫سرانگشــتی‪ ،‬تصمیم گیــری پیتزایــی خواهــد کــرد‪.‬‬ ‫زندگــی شــخصی مــا و اداره ســازمان ها و کشــورداری مــا از‬ ‫تصمیم گیــری پیتزایــی رنــج می برنــد‪ .‬بــا کنــار گذاشــتن تصمیم گیــری‬ ‫پیتزایــی‪ ،‬زندگــی بهتــری بــرای خانــواده‪ ،‬کارمنــدان‪ ،‬ســهام داران و‬ ‫شــهروندان خــود رقــم بزنیــم‪.‬‬ ‫شارالتان ها چگونه با‬ ‫ذهن شما بازی می کنند!‬ ‫فــرض کنیــد کــه می خواهیــد در خــارج از کشــور ســرمایه گذاری‬ ‫کنیــد‪ .‬به جــای اینکــه از صفــر شــروع کنیــد‪ ،‬می رویــد و یــک کارخانــه‬ ‫درحــال کار را بــرای خریــد انتخــاب می کنیــد‪ .‬کســانی کــه می خواهنــد‬ ‫ان کارخانــه را بــرای شــما ارائــه کننــد می گوینــد کــه بــرای گرفتــن‬ ‫مجوزهــای ان از مقامــات دولتــی موردنظــر چــه تالش هایــی کــه‬ ‫نکرده انــد و همچنیــن بــرای ثبــت شــرکت چــه روزهایــی کــه در اداره‬ ‫ثبــت شــرکت نگذرانده انــد و همچنیــن بــرای افتتــاح حســاب‪ ،‬خریــد‪،‬‬ ‫انتقــال و نصــب تجهیــزات چــه مرارت هایــی کــه نبرده انــد‪.‬‬ ‫همــه این هــا به خاطــر ایــن اســت کــه شــما را بــه یــک دام خطرنــاک‬ ‫بیندازنــد و مــا هــم چــون انســان هســتیم و ذهــن مــا امــاده خطــا اســت‪،‬‬ ‫بــه احتمــال زیــاد در ایــن دام می افتیــم‪ .‬ایــن دام چیســت؟ «پرداخــت‬ ‫بــرای تــاش» (در برابــر پرداخــت بــرای ارزش)‬ ‫ایــن دام خیلــی زیــاد هــم تکــرار می شــود‪ .‬بگذاریــد ســه مثــال از‬ ‫زندگــی روزمــره بزنــم‪:‬‬ ‫‪ -1‬اســتاد دانشــگاه ها نیــز در دام پرداخــت بــرای تــاش می افتــد‪.‬‬ ‫چگونــه؟ زمــان تصحیــح برگه هــای امتحانــی کســی کــه صفحــه را پــر‬ ‫کــرده باشــد نمــره بهتــری می گیــرد‪ .‬پیــش خــودش می گویــد‬ ‫کــه ایــن دانشــجو این همــه اطالعــات داشــته و این همــه هــم‬ ‫تــاش کــرده کــه جــواب بدهــد و نتیجــه ایــن اســت کــه‬ ‫دانشــجویان هوشــمند هــم خودشــان را بــا ایــن شــرایط‬ ‫تطبیــق می دهنــد‪.‬‬ ‫‪ -2‬کامپیوترتــان را بــرای تعمیــر می بریــد و تعمیــرکار‬ ‫درحالی کــه می توانــد ان را یــک روزه تحویــل بدهــد‬ ‫می گویــد ایــن کار خیلــی ســخت اســت و یــک هفتــه شــما‬ ‫را معطــل می کنــد تــا شــما احســاس کنیــد کــه او خیلــی‬ ‫تــاش کــرده اســت؛ بنابرایــن بایــد هزینــه باالیــی پرداخــت‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫‪ -3‬دندانپزشــک بــرای دریافــت پــول بیشــتر مــدام می گویــد کــه‬ ‫مــواد مورداســتفاده عالــی هســتند یــا اینکــه تــا ایــن وقــت از شــب‬ ‫مانــده تــا کار شــما را راه بینــدازد و یــا زحمــت درس خوانــدن در‬ ‫دندانپزشــکی را زیــاد جلــوه می دهــد تــا پــول بیشــتری بگیــرد‪.‬‬ ‫منطــق ایــن کار چیســت؟ اگــر در یــک بــازار‪ ،‬قیمــت یــک خدمــت‬ ‫یــا محصــول مشــخص باشــد از قیمــت بــازاری اســتفاده می کننــد؛ امــا‬ ‫وقتــی کــه قیمــت یــک محصــول مشــخص نیســت‪ ،‬اینجــا جایــی اســت‬ ‫کــه شــارالتان ها وارد می شــوند و ســعی می کننــد تــا نشــان دهنــد‬ ‫کــه بــرای ایــن محصــول یــا خدمــت چــه تالش هــا کــه نکرده انــد‪.‬‬ ‫بنابرایــن هــرگاه شــما بــرای یــک محصــول یــا خدمــت‪ ،‬مبلغــی را‬ ‫پرداخــت کردیــد نــه بــر مبنــای ارزش ان‪ ،‬بلکــه بــر مبنــای ذهنیتتــان‬ ‫از تــاش ارائه دهنــده ان و منابعــی کــه بــرای ان صــرف شــده اســت‪،‬‬ ‫احتمــاال شــما در دام پرداخــت بــرای تــاش (و نــه پرداخــت بــرای‬ ‫ارزش واقعــی) افتاده ایــد‪.‬‬ ‫تجویز راهبردی‪:‬‬ ‫ایــن دام خیلــی خزنــده اســت‪ .‬واقعــا کار ســختی اســت کــه در چنیــن‬ ‫دامــی نیفتیــم‪ .‬چــه می تــوان کــرد؟‬ ‫گوش هایتــان را بگیریــد و چشــم هایتان را بــاز کنیــد‪ .‬راه حــل ایــن‬ ‫اســت کــه در زمــان تعریــف از تالش هــا و مقدمــات خلــق محصــول یــا‬ ‫خدمــت‪ ،‬ناشــنوا باشــید و در عــوض فقــط نــگاه کنیــد کــه چــه چیــزی‬ ‫بــه شــما تحویــل داده شــده اســت‪ .‬بگذاریــد بــه مثــال خریــد کارخانــه‬ ‫برگــردم‪ .‬انجــا کامــا بی توجــه بــه گذشــته از خودتــان بپرســید االن‬ ‫ایــن کارخانــه چقــدر مــی ارزد‪ ،‬مــن پــول عمــر و تالش هــای شــما را‬ ‫نمی توانــم بدهــم (کــه خیلــی ارزشــمند اســت)‪ ،‬بلکــه می توانــم پــول‬ ‫ایــن کارخانــه را بدهــم‪.‬‬ ‫بــه عبــارت ســاده تر‪ :‬بــه نتیجــه نــگاه کنیــد (جــواب دانشــجو در پاســخ‬ ‫بــه ســوال) و نــه فراینــد (چقــدر نوشــته اســت)‪.‬‬ ‫گرداوری‪ :‬رضا کشاورز‬ ‫کارشناس ارشد مهندسی صنایع‬ ‫گلچین ‪ 28‬درس عملی‬ ‫مـدیرانمـوفق‬ ‫‪ -1‬هفده اصل مدیریت‪:‬‬ ‫کسی که به من اعتماد می کند از کسی که مرا‬ ‫دوست دارد گامی فراتر نهاده است‪.‬‬ ‫‪BY JOHN MAXWELL‬‬ ‫‪ -2‬هشت خوان تحول‪:‬‬ ‫فرایند «دیدن‪ ،‬حس کردن‪ ،‬متحول شدن» بسی‬ ‫نیرومندتر از فرایند «تحلیل‪ ،‬تفکر‪ ،‬تحول» است‪.‬‬ ‫‪BY JOHN KOTTER‬‬ ‫‪ -3‬با بزرگان بازاریابی‪:‬‬ ‫نقش شرکت‪ ،‬ایجاد مشتری های جدید است و‬ ‫فقط ‪ 2‬عامل درونی می توانند این کار را انجام دهند‪:‬‬ ‫بازاریابی و نواوری‪.‬‬ ‫‪BY LOURA MAZUR‬‬ ‫‪ -4‬بازاریابی تک به تک‪:‬‬ ‫به جای فروختن محصول ‪ ،‬سعی کنید مشکل‬ ‫مشتری را حل کنید ‪ .‬محصوالت گذرا هستند؛ اما‬ ‫این رابطه است که باقی می ماند‪.‬‬ ‫‪BY DON PEPPERS‬‬ ‫‪ -5‬بازی های استراتژیک بازاریابی‪:‬‬ ‫‪BY JOHN ZAGULA‬‬ ‫‪ -6‬بی واسطه از دل‪:‬‬ ‫‪BY MICHAEL DELL‬‬ ‫‪ -7‬تمایز یا نابودی‪:‬‬ ‫مدیران هوشمند هر روز با این سوال از خواب‬ ‫برمی خیزند که چرا مشتری باید از میان این همه‬ ‫گزینه‪ ،‬کاال یا خدمت ما را خریداری کند‪.‬‬ ‫‪BY JACK TROUT‬‬ ‫‪ -8‬شرکت های بزرگ‪ ،‬مشکالت بزرگ‪:‬‬ ‫وقتی از دیگران تقلید می کنید شهروند درجه ‪2‬‬ ‫شناخته می شوید‪ .‬در دنیای امروز نگریستن به دنیا از‬ ‫پشت میز کار عمل بسیار خطرناکی است‪.‬‬ ‫‪BY JACK TROUT‬‬ ‫‪ -9‬فلسفه نام های تجاری‪:‬‬ ‫بازاریابان امروز به دنبال تصاحب یک تکه از ذهن‬ ‫مشتری هستند‪ BMW .‬در ذهن شماست نه در‬ ‫پارکینگشما‪.‬‬ ‫‪BY THOM BRAUN‬‬ ‫‪ -10‬گاو بنفش‪:‬‬ ‫امنیت خطرناک است‪ .‬همرنگی امروز جای خود را‬ ‫به تک رنگی داده است‪.‬‬ ‫‪BY SETH GODIN‬‬ ‫‪ -11‬رهبری پروژه‪:‬‬ ‫‪BY RIOBERT KIOSAKI‬‬ ‫‪ -15‬ثروت افرینان‪:‬‬ ‫هیجان انگیزترین اکتشافات پیش روی ماست نه پشت‬ ‫سر ما‪ .‬اگر امروز چیزی نسازیم فردا هم چیزی که‬ ‫تماشاییباشدنخواهیمداشت‪.‬‬ ‫‪BY LESTER THUROW‬‬ ‫‪ -16‬جهانی شدن‪:‬‬ ‫جهانی شدن چیزی نیست جز جا به جایی فعالیت ها به‬ ‫منظور کسب سود بیشتر‪ .‬از ‪ 100‬اقتصاد بزرگ جهان‬ ‫‪29‬تای ان ها شرکت هستند‪ ،‬نه کشور‪.‬‬ ‫‪BY LESTER THUROW‬‬ ‫‪ -17‬کارراه بابای دارا‪:‬‬ ‫تنها تفاوت داراها و نادارها این است که اوقات خود‬ ‫را به روش های متفاوت می گذرانند‪.‬‬ ‫‪BY RIOBERT KIOSAKI‬‬ ‫‪ -18‬اینده مدیریت‪:‬‬ ‫وقتی عمر استراتژی کوتاه است‪ ،‬نواوری تنها راهی‬ ‫است که شرکت می تواند حضور خود را در اینده‬ ‫تضمینکند‪.‬‬ ‫‪BY GARY HAMEL‬‬ ‫‪ -19‬باز مهندسی فراگیر‪:‬‬ ‫در بسیاری از سازمان های پویا درخواست رعایت‬ ‫استاندارد همانند درخواست سکوت در یک کنسرت‬ ‫جاز است‪.‬‬ ‫‪BY JAMES CHAMPY‬‬ ‫‪ -20‬درس هایی از اینده‪:‬‬ ‫انچه در تصور انسان می گنجد روزی تحقق خواهد‬ ‫یافت‪ .‬اینده قابل پیش بینی نیست؛ زیرا انسان ان را‬ ‫می سازد‪.‬‬ ‫‪BY STAN DAVIS‬‬ ‫‪ -21‬روح تشنه‪:‬‬ ‫به فرزندانم در پایان اموزش عالی چنین توصیه‬ ‫کردم؛ به جای شغل به دنبال مشتری باشید‪ .‬اگر بتوانید‬ ‫محصولی ارائه کنید که خواهان داشته باشد از بیکاری‬ ‫نجاتپیدامی کنید‪.‬‬ ‫‪BY CHARLES HANDY‬‬ ‫‪ -22‬سازمان فردا‪:‬‬ ‫در شرایط امروز هیچ چیز خطرناک تر از دل بستن به‬ ‫کامیابی هایدیروزنیست‪.‬‬ ‫‪BY THE DRUCKER FOUNDATION‬‬ ‫‪ -23‬راهنمای خودباوری زنان‪:‬‬ ‫خودباوری عبارت است از تمایل به اینکه خود را‬ ‫فردی شایسته مواجهه با چالش های اساسی زندگی و‬ ‫الیق شادی بدانیم‪.‬‬ ‫‪BY NATHANIEL BRANDEN‬‬ ‫‪ -24‬سخنرانی موثر‪:‬‬ ‫وقتی ادم ها مثل هم فکر می کنند پیداست که هیچ کدام‬ ‫ان قدر که باید‪ ،‬فکر نمی کنند‪.‬‬ ‫‪BY BRIESINGS PUBLISHING group‬‬ ‫‪ -25‬مدیریت ارتباطات‪:‬‬ ‫هیچ کس اهمیت نمی دهد که شما چقدر می دانید‪ .‬مگر‬ ‫انکه بداند چقدر به او اهمیت می دهید‪.‬‬ ‫‪BY JOHN MAXWELL‬‬ ‫‪ -26‬مدیریت بر خود‪:‬‬ ‫هر رفتاری در نظر صاحبش دلیل و معنا دارد‪ .‬اگر‬ ‫رفتار کسی در نظر ما بی معنا باشد به این دلیل است‬ ‫که با باورهای ما یکسان نیست‪.‬‬ ‫ارمان بدون عمل‪ ،‬رویاست و عمل بدون ارمان‪،‬‬ ‫کابوس‪.‬‬ ‫مسئولیت پذیرفتنی است نه واگذار کردنی؛ چون‬ ‫یک تعهد درونی است‪.‬‬ ‫فقط کسانی را فراخوانید که حضورشان در جلسه‬ ‫الزم است و فقط کسانی را دعوت کنید که به حرف‬ ‫ان ها گوش می دهید‪.‬‬ ‫اگر به من بگویی فراموش می کنم‪ .‬اگر به من نشان‬ ‫دهی به خاطر می سپارم‪ .‬اگر مرا درگیر کنی ان را‬ ‫درک می کنم‪.‬‬ ‫اولین گام در مدیریت زمان‪ ،‬هدفمند زیستن است‪.‬‬ ‫‪BY JAMES LEWIS‬‬ ‫‪ -12‬مدیریت پروژه به اندازه‪:‬‬ ‫‪BY CURTIS COOK‬‬ ‫‪ -13‬معجزه شش سیگما‪:‬‬ ‫‪BY HYRUM SMITH‬‬ ‫‪ -27‬مدیریت جلسه موثر‪:‬‬ ‫‪BY ROBERT MILLER‬‬ ‫‪ -28‬مدیریت زمان‪:‬‬ ‫یــک ناشــر معتبــر کتاب هــای مرجــع کــه مالــک یکــی‬ ‫از معروف تریــن دیکشــنری های جهــان (به نــام مریــام‬ ‫وبســتر) اســت‪ ،‬یــک کلمــه را بــه واژگان خــود اضافــه‬ ‫کــرد کــه ســروصدایی بــه پــا کــرد‪ .‬ایــن واژه چــه بــود؟‬ ‫«شــیپل» (‪)!Sheeple‬‬ ‫ایــن مرجــع در معنــای واژه شــیپل نوشــته اســت‪:‬‬ ‫«افــرادی مطیــع‪ ،‬ســازگار و به شــدت تاثیرپذیــر‪ .‬در یــک‬ ‫کلمــه‪ :‬افــرادی مثــل گوســفند»!‬ ‫تــا اینجــای کار همــه چیــز عــادی به نظــر می رســید؛‬ ‫امــا مریــام وبســتر بــه ایــن بســنده نکــرد و در قســمت‬ ‫توضیــح ایــن لغــت از نویســنده بخــش تکنولــوژی‬ ‫شــبکه تلویزیونــی ســی‪.‬ان‪.‬ان مطلبــی را اورد‪ :‬اپــل یــک‬ ‫قــاب مخصــوص بــرای افزایــش ظرفیــت باتــری ایفون‬ ‫معرفــی کــرده‪ ،‬یــک محصــول بی فایــده و مســخره‬ ‫بــرای شــیپل ها کــه بــا خوشــحالی ‪ 99‬دالر برایــش‬ ‫می پردازنــد! یعنــی اینکــه برخــی طرفــداران متعصــب‬ ‫شــرکت اپــل‪ ،‬شــیپل هســتند‪ .‬حــاال می دانیــد ریشــه‬ ‫شــیپل چیســت؟ ایــن واژه از ادغــام دو کلمــه انگلیســی‬ ‫‪( Sheep‬گوســفند) و ‪( People‬مــردم) ســاخته شــده‬ ‫اســت! یعنــی انســان گوســفند!‬ ‫بــه عقیده مریــام وبســتر‪ ،‬نقل قول ســال ‪ 2015‬نویســنده‬ ‫بخــش تکنولــوژی شــبکه تلویزیونــی ســی‪.‬ان‪.‬ان بهترین‬ ‫گزینــه بــرای کاربــرد واژه شــیپل در عصــر حاضــر‬ ‫به شــمار مـی رود‪ .‬البتــه طبــق اطالعــات موجــود‪ ،‬ریشــه‬ ‫ایــن کلمــه بــه ســال ‪ 1945‬برمی گــردد‪ .‬ظاهــرا در ان‬ ‫زمــان از ایــن اصطــاح توهین امیــز بــرای خطــاب قــرار‬ ‫دادن پیــروان بی مغــز اســتفاده می شــد و امــروز نیــز‬ ‫می تــوان از ان بــرای اســتهزاء طرفــداران متعصــب یــک‬ ‫شــرکت یــا برنــد خاص (مثــا اپــل) اســتفاده کــرد‪ .‬البته‬ ‫بعــدا ایــن ســایت مثــال دیگــری را جایگزیــن کــرد!‬ ‫تحلیل و تجویز راهبردی‪:‬‬ ‫راحــت از روی ایــن موضــوع نگذریــم‪ .‬فکــر نکنیــم که‬ ‫شــیپل بــودن فقــط محــدود بــه یــک شــرکت خــاص‬ ‫ماننــد اپــل اســت‪ .‬شــیپل بــودن همــه جــا می توانــد‬ ‫باشــد؛ هــر جایــی کــه جذابیــت از یک طــرف و تعصب‬ ‫از طــرف دیگــر بــا هــم گــره می خورنــد‪ .‬دســت کم‬ ‫چهــار حــوزه ممکــن اســت مــا را بــه شــیپل بــودن تنزل‬ ‫دهــد‪ :‬افــراد کاریزماتیــک‪ ،‬تیم هــای ورزشــی‪ ،‬برندهــای‬ ‫محبــوب و‪ ...‬بنابرایــن شــیپل بــودن دور از مــا نیســت‪.‬‬ ‫خــود را مصــون ندانیــم‪.‬‬ ‫چه می توان کرد؟‬ ‫بــه جــای اینکــه بــه همه چیــز و همه کــس مظنــون‬ ‫شــویم‪ ،‬بهتــر اســت کــه بــه ان چیزهایــی کــه دوســت‬ ‫داریــم (اعــم از افــراد‪ ،‬تیم هــا‪ ،‬برندهــا و‪ )...‬فکــر کنیــم و‬ ‫ان هــا را شناســایی کنیــم کــه احتمــاال کمتــر از انگشــتان‬ ‫دو دســت خواهنــد شــد‪.‬‬ ‫در گام دوم‪ ،‬هــر زمــان کــه موضوعــی مرتبــط بــا‬ ‫پدیده هــای دوست داشــتنی مان مطــرح شــد بــا‬ ‫دقــت بیشــتر از خودمــان چنــد ســوال بپرســیم‪.‬‬ ‫بعــد از مدتــی خواهیــم دیــد کــه ازادانه تــر و‬ ‫مســتقل تر زندگــی می کنیــم و رفتارمــان کمتــر‬ ‫شــیپلی خواهــد بــود‪ .‬ان ســواالت چیســت؟‬ ‫‪ -1‬ایــا حرفــی کــه او می زنــد‪ ،‬اگــر فــرد‬ ‫دیگــری هــم بزنــد بــه همیــن راحتــی از او قبول‬ ‫می کنــم؟‬ ‫‪ -2‬ایــا کاری کــه او می کنــد‪ ،‬بــرای مــن فایــده ای‬ ‫دارد یــا صرفــا چــون ایــن کار اوســت از ان خوشــم‬ ‫می ایــد؟‬ ‫‪ -3‬ایــا نظــر یــا اقــدام او اســتدالل منطقــی و محاســبه‬ ‫عقالنــی (هزینــه‪ ،‬فایــده) دارد یــا مــن اصــا ان هــا را‬ ‫ارزیابــی نمی کنــم؟‬ ‫زندگــی زیباتــر و ارزشــمندتر از ان اســت کــه بــه تقلیــد‬ ‫کورکورانــه بگــذرد‪ .‬خداونــد بــه کســانی کــه امــور را‬ ‫می ســنجند و بهترین هــا را انتخــاب می کننــد بشــارت‬ ‫داده اســت‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫توجه خود را بر مشتریان متمرکز کنید‬ ‫نه رقیبان‪ .‬رفتار رقیبان وضع گذشته را‬ ‫نشانمی دهد‪،‬مشتریاننمایانگراینده‪،‬‬ ‫فرصت های تازه‪ ،‬اندیشه ها و شاهراه‬ ‫پیشرفتهستند‪.‬‬ ‫انسان در بازی گاهی می برد‪ ،‬گاهی یاد می گیرد‪.‬‬ ‫موفقیت‬ ‫اگر خودتان و رقبایتان را می شناسید‪ ،‬نباید از‬ ‫جنگ بترسید‪ .‬اگر خود را می شناسید و‬ ‫رقیبتانرانمی شناسیدبرایهرموفقیتی‬ ‫انتظار شکست را هم داشته باشید‪.‬‬ ‫اگر خود و رقیبتان را نمی شناسید‬ ‫شکستخواهیدخورد‪.‬‬ ‫‪BY SUBIR CHOWDHURY‬‬ ‫‪ -14‬بابای دارا‪ ،‬بابای نادار‪:‬‬ ‫مفهوم ترسناک شیپل و‬ ‫راهی به زندگی اصیل‬ ‫‪49‬‬ ‫استفاده های زیرکانه از‬ ‫ماسـت‬ ‫ماست به طوری باورنکردنی می تواند به عنوان یک‬ ‫ماده غذایی همه کاره مورداستفاده قرار گیرد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪50‬‬ ‫رفع عفونت مخمری‬ ‫یکــی از مــواد اصلــی موجــود در‬ ‫ماســت‪ ،‬اســید الکتوباســیل (اســید‬ ‫الکتیــک شــیر)‪ ،‬باکتــری یافــت شــده‬ ‫در روده هــا و ناحیــه مهبلــی اســت‪ .‬ایــن‬ ‫باکتــری همــراه بــا قنــد موجــود در رژیــم‬ ‫غذایی تــان‪ ،‬پرواکســید هیــدروژن‬ ‫تولیــد می کنــد کــه ازبین برنــده‬ ‫عفونت هــای مخمــری اســت‪.‬‬ ‫مصــرف ماســت همچنیــن‬ ‫بــرای متعادل ســازی مجــدد‬ ‫بیــن باکتری هــای خــوب‬ ‫و بــد موجــود در بــدن‬ ‫ضــروری اســت؛ چراکــه‬ ‫ســطوح اســید بدن کــه مانع‬ ‫رشــد مخمــر می شــوند را‬ ‫متعــادل می کنــد‪ .‬بــرای درمان‬ ‫خانگــی پیشــنهاد می کنیــم‬ ‫از ماســت کمــک بگیریــد‪.‬‬ ‫می توانیــد ان را به صــورت پــد‬ ‫ماســت یــا حتــی خوراکــی اســتفاده‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫تثبیت موهای فر‬ ‫از ماســت می توانیــد به عنــوان یــک‬ ‫تثبیت کننــده عالــی بــرای موهــای‬ ‫مجعــد اســتفاده کنیــد‪ .‬کافــی اســت‬ ‫مقــداری ماســت‪ ،‬پــودر کاکائــو و عســل‬ ‫را ترکیــب کــرده و یــک ماســک مــوی‬ ‫طبیعــی بــرای نــرم کــردن موهایتــان‬ ‫امــاده کنیــد‪ .‬بــرای ســاخت ایــن ماســک‬ ‫طبیعــی‪ ،‬یــک پیمانــه ســرصاف ماســت‪،‬‬ ‫دو قاشــق غذاخــوری پــودر کاکائــو و‬ ‫دو قاشــق عذاخــوری عســل را بــا هــم‬ ‫ترکیــب کنیــد‪ .‬ماســک را ‪ 30‬دقیقــه روی‬ ‫موهایتــان قــرار داده؛ ســپس بــا شــامپو‬ ‫بشــویید‪.‬‬ ‫ماسک صورت‬ ‫چنانچــه بــرای مراقبــت از پوســتتان ترجیــح‬ ‫می دهیــد از مــواد طبیعــی اســتفاده کنیــد‪ ،‬ماســت‬ ‫بهتریــن گزینــه خواهــد بــود‪ .‬بــرای ایــن کار‪،‬‬ ‫ماســت را به طــور یکدســت روی صــورت قــرار‬ ‫دهیــد و به صــورت دورانــی روی صــورت پخــش‬ ‫کنیــد‪ .‬بعــد از ده دقیقــه ان را بشــویید‪ .‬اســید‬ ‫الکتیــک موجــود در ماســت‪ ،‬پوســتتان را تســکین‬ ‫داده و اب رســانی می کنــد‪ .‬چنانچــه می خواهیــد‬ ‫قــدرت مرطوب ســازی ان را افزایــش دهیــد‪ ،‬یــک‬ ‫قاشــق غذاخــوری عســل و جــو دوســر بــه ان‬ ‫اضافــه کنیــد‪.‬‬ ‫تسکینافتاب سوختگی‬ ‫بــرای درمــان افتاب ســوختگی یــک‬ ‫قاشــق ســرصاف ماســت را بــا چنــد‬ ‫قطــره روغــن اصلــی بابونــه مخلــوط‬ ‫کــرده و بــه مــدت ده دقیقــه روی‬ ‫بخش هــای افتاب ســوخته پخــش کنیــد‪.‬‬ ‫به دلیــل خــواص انتی باکتریــال ماســت‪،‬‬ ‫بالفاصلــه خنکــی همــراه بــا تســکین‪،‬‬ ‫نرمــی و رطوبــت را روی پوســتتان حــس‬ ‫خواهیــد کــرد‪.‬‬ ‫ضدجوش طبیعی‬ ‫ماســت‪ ،‬تســکین دهنده فوق العــاده ای‬ ‫بــرای جوش هــای ملتهــب صــورت‬ ‫اســت‪ .‬بــرای ایــن منظــور‪ ،‬هــم‬ ‫می توانیــد ماســت را مســتقیما روی‬ ‫پوســت صورتتــان قــرار دهیــد و هــم‬ ‫به صــورت خوراکــی از ان اســتفاده‬ ‫کنیــد‪ .‬بــرای بهــره گرفتــن از یــک‬ ‫درمان کننــده ضدالتهابــی‪ 1/4 ،‬قاشــق‬ ‫غذاخــوری زردچوبــه بــه ماســت‬ ‫اضافــه کنیــد‪.‬‬ ‫رنگ موی طبیعی‬ ‫چنانچــه تمایــل داریــد کمــی هایالیــت‬ ‫روی موهایتــان بزنیــد؛ امــا ترجیــح‬ ‫می دهیــد کــه از دکلــره اســتفاده نکنیــد‪،‬‬ ‫می توانیــد از ترکیــب ماســت و اب لیمــو‬ ‫اســتفاده کنیــد‪ .‬یــک پیمانــه ماســت و دو‬ ‫قاشــق غذاخــوری اب لیمــو را بــا هــم‬ ‫ترکیــب کنیــد‪ .‬بــه مــدت ‪ 30‬دقیقــه روی‬ ‫موهایتــان قــرار داده و از نرمــی و هایالیــت‬ ‫طالیــی بعــد از ان لــذت ببریــد‪.‬‬ ‫نرم کننده پوست پا‬ ‫پــا یکــی از قســمت هایی اســت کــه‬ ‫بیشــتر از بخش هــای دیگــر بــدن‬ ‫موردغفلــت واقــع می شــود‪ .‬بــرای نــرم‬ ‫و صــاف کــردن پوســت پــا می توانیــد از‬ ‫ماســت و گــردو بــرای تهیــه یــک کــرم‬ ‫طبیعــی اســتفاده کنیــد‪ .‬ابتــدا ‪ 1/2‬پیمانــه‬ ‫گــردو رنــده شــده را بــا یــک کاســه‬ ‫متوســط ماســت ترکیــب کنیــد و بعــد‬ ‫روی پوســت پــا‪ ،‬مخصوصــا کــف پــا‬ ‫بمالیــد و ســپس بشــویید‪.‬‬ ‫جالبخش ظروف برنجی‬ ‫می توانیــد از ماســت بــرای تغییررنــگ ظــروف‬ ‫و وســایل برنجــی کــدر شــده؛ مثــل کلیدهــای‬ ‫زنــگ زده قدیمــی کــه هیچ وقــت رغبــت‬ ‫نمی کنیــد ان هــا را تمیــز کنیــد‪ ،‬اســتفاده کــرده‬ ‫و ان هــا را بــه وســایلی درخشــان و زیبــا تبدیــل‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫قوانین داشتن خانه ای‬ ‫مرتب و تمیز‬ ‫تغییر فکر خود‬ ‫هنگامــی کــه تصمیــم می گیریــد‬ ‫چیــزی را دور بیندازیــد‪ ،‬همــان دم‬ ‫تصمیــم خــود را عملــی کنیــد و‬ ‫یــک جــای خالــی در فضــای خانــه‬ ‫بــاز کنیــد و اجــازه ندهیــد که انــدازه‬ ‫پــروژه‪ ،‬شــما را از شــروع کار بــاز‬ ‫دارد‪ .‬درواقــع انجــام دادن چیــزی‬ ‫بهتــر از انجــام نــدادن ان اســت‪.‬‬ ‫در ایجاد جعبه ها خالق باشید‬ ‫هنگامــی کــه همــه چیــز را در‬ ‫دســته های مفیــد و مناســب‬ ‫جمـع اوری کردیــد و مکانــی کــه بــه‬ ‫ان هــا تعلــق دارد را شــناختید‪ ،‬ان ها را‬ ‫در ظــرف مناســب خــود قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫خبــر خــوب ایــن اســت کــه احتماال‬ ‫مــواد الزم را در اختیــار داریــد‪ .‬از‬ ‫جعبه هــای کوچــک جورواجــور‬ ‫اســتفاده کنیــد‪ .‬از دســته چــک‪ ،‬ایفون‬ ‫درهم برهمی کاغذها را متوقف کنید‬ ‫اولیــن کار بــرای مقابلــه بــا درهم برهمــی‬ ‫کاغذهــا ایجــاد یــک پســت الکترونیکــی‬ ‫اســت‪ .‬ایــن بــدان معنــا نیســت کــه شــما‬ ‫بایــد فــورا بــا ان برخــورد کنیــد؛ امــا وقتی‬ ‫بــه ایــن فکــر کنیــد کــه چقــدر از پاکــت‬ ‫نامه هــا‪ ،‬بســته بندی ها‪ ،‬برگه هــای‬ ‫ضمیمــه و کاتالوگ هایــی کــه نیــازی‬ ‫بــه ان نداریــد بازیابــی می شــوند‪ ،‬واقعــا‬ ‫شــگفت زده خواهیــد شــد‪.‬‬ ‫تاثیر فناوری‬ ‫اگــر از درهم برهمــی ایمیل هــا‪،‬‬ ‫پیام هــا و رســانه های اجتماعــی‬ ‫در وســایل دیجیتــال خــود خســته‬ ‫شــده اید‪ ،‬ایــن مــوارد را انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫ایمیل هایــی کــه مهــم نیســتند را بــه‬ ‫حالــت تعلیــق بگذاریــد و هنگامــی‬ ‫کــه بــه جعبــه پیــام شــما بازگشــتند‬ ‫ان هــا را انتخــاب کنیــد‪ .‬بوم رنــگ‬ ‫را بــرای جیمیــل امتحــان کنیــد و‬ ‫پیام هــای گروه هــا و رســانه های‬ ‫اجتماعــی را در تلفــن همــراه‪ ،‬تبلــت‬ ‫و کامپیوتــر خامــوش کنیــد‪.‬‬ ‫داشتن یک کشو پر از خرت وپرت‬ ‫حتــی منظم تریــن افــراد هــم یــک‬ ‫کشــو ابــزار دارنــد کــه اصــا مایــه‬ ‫شرمســاری نیســت‪ .‬کشــوی خــود را با‬ ‫قــرار دادن ظرف هایــی کوچــک بــرای‬ ‫مرتــب کــردن بخش هــا و قطعــات‬ ‫ریــز ســاماندهی کنیــد‪.‬‬ ‫کدبانو‬ ‫موارد شبیه را با هم نگه دارید‬ ‫شــما مــواردی را کنــار گذاشــته اید و‬ ‫حــال بــه مــوارد باقیمانــده خیره شــده اید‬ ‫کــه بایــد حفظ شــوند‪ .‬وقــت ان رســیده‬ ‫تــا هــر مــوردی را بــه جایــی کــه از ان‬ ‫اســتفاده می کنیــد انتقــال دهیــد‪ .‬منطقــی‬ ‫باشــید و مــوارد مشــابه را بــا هــم نگــه‬ ‫داریــد؛ مثــا شــارژرها‪ ،‬عکس هــا و یــا‬ ‫لــوازم صنایــع دســتی را در کنــار هــم‬ ‫قراردهیــد‪ ،‬گیره هــا را کنــار مدادهــا قــرار‬ ‫دهیــد و یــک دســته تجهیــزات اداری‬ ‫درســت کنیــد و باندهــا و پمادهــا را در‬ ‫جعبــه کمک هــای اولیــه قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫بر روی وسایل برچسب بزنید‬ ‫بــا برچســب زدن وســایل می تــوان‬ ‫راحت تــر بــه ان هــا دســت یافــت‬ ‫کــه ایــن می توانــد یــک برچســب‬ ‫دائمــی یــا یــک برچســب چاپــی بــر‬ ‫روی جعبــه کفــش باشــد‪ .‬تــا زمانــی‬ ‫که بتوانید برچســب را ببینیــد و ان را‬ ‫بخوانیــد می توانیــد راحــت ان هــا را‬ ‫پیــدا کنیــد و پــس از اتمــام کار ان را‬ ‫ســرجای خــود برگردانیــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫وسایل را درهم بریزید‬ ‫بــرای انجــام ایــن کار‪ ،‬شــما بــه‬ ‫یــک نقطــه شــروع و پنــج جعبــه‪،‬‬ ‫کیس ـه های مــواد غذایــی و یــا ســبد‬ ‫لبــاس نیــاز داریــد‪ .‬هــر یــک از‬ ‫ایتم هــا را بــا یکــی از ایــن مــوارد‬ ‫دســته بندی کنیــد‪ :‬اشــغال‪ ،‬بازیافــت‪،‬‬ ‫هدیــه‪ ،‬وســایل تکه تکــه و اتاق هــای‬ ‫دیگــر‪ .‬بــر روی مــواردی تمرکــز کنید‬ ‫کــه بی مــورد و به دردنخــور هســتند‬ ‫و یــا از لحــاظ عاطفــی یــا فیزیکــی‬ ‫بــار کمتــری دارنــد‪ .‬بهتــر اســت کــه‬ ‫وقــت خــود را بــا ســاماندهی و نظــم بخشــیدن پــر کــرد و از انجــا کــه مــا‬ ‫افــرادی مشــغول و گرفتــار هســتیم بهتــر اســت در انجــام ان عجلــه نکنیــم‪.‬‬ ‫و جواهــرات تــا لــوازم میــز تحریــر و جعبه هــای قــرص و یــا هــر چیــز‬ ‫کوچــک دیگــری مثــل پونــز را نگــه داریــد‪ .‬ظرف هــای بــدون زرق وبــرق‪،‬‬ ‫کوزه هــای دهن گشــاد‪ ،‬جعبه هــای کفــش‪ ،‬جعبه هــای کاال‪ ،‬کاســه ها و‬ ‫کیســه های پالســتیکی ایــن ترفنــد را انجــام می دهنــد‪.‬‬ ‫‪51‬‬ ‫چه درخت میوه ای را در گلدان بکاریم؟‬ ‫در اینجــا شــما را بــا لیســتی از مهم تریــن و زیباتریــن درختــان میــوه‬ ‫مینیاتــوری اشــنا می کنیــم کــه قابــل کشــت در گلــدان و فضــای محــدود‬ ‫هســتند‪ .‬تمــام ایــن درختــان از گونه هــای پاکوتــاه یــا ‪ Dwarf‬هســتند‪.‬‬ ‫درخت سیب‬ ‫ایــن درخــت‪ ،‬نوعــی درخــت ســخت و‬ ‫مقــاوم اســت کــه می توانــد دمــای ســرد‬ ‫‪ 7‬درجــه یــا کمتــر را تحمــل کنــد‪ .‬چنیــن‬ ‫درختــی در تمــام شــرایط و در فضایــی‬ ‫کوچــک رشــد می کنــد و ممکــن اســت‬ ‫رشــدش ســه ســال طــول بکشــد‪ .‬درخــت‬ ‫ســیب در خــاک خشــک بهتــر شــکوفه‬ ‫می دهــد و اب وهــوای خشــک هــم‬ ‫می توانــد ان را بــا ارزش تــر کنــد‪ .‬ســایز‬ ‫گلــدان ان بایــد حداقــل ‪ 45-40‬ســانتیمتر‬ ‫یــا بیشــتر باشــد‪.‬‬ ‫مراقبــت مناســب از ایــن درخــت بــرای‬ ‫داشــتن میــوه ای بــا کیفیــت امــری ضــروری اســت‪ .‬در اب وهــوای خیس‪،‬‬ ‫درخــت ســیب بــه زهکشــی ثابــت نیــاز دارد‪ .‬درختــان کوچــک محصــول‬ ‫کمتــری می دهنــد؛ مثــا یــک درخــت سـ ِ‬ ‫ـیب تقریبــا ‪ 120-90‬ســانتیمتری‬ ‫به طــور متغییــر ‪ 45‬ســیب می دهــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪52‬‬ ‫درخت اووکادو‬ ‫درخــت میــوه اووکادو ایده ال تریــن‬ ‫درخــت بــرای انتخــاب اســت؛ زیــرا در‬ ‫تمــام طــول ســال میــوه می دهــد‪ .‬ایــن‬ ‫درخــت قــادر بــه تحمــل دمــای زیــر نقطــه‬ ‫انجمــاد نیســت‪ .‬اگــر نــور افتــاب مناســب‬ ‫باشــد‪ ،‬می تــوان ان را در دمــای زیــر ‪-1‬‬ ‫درجــه ســانتیگراد در محیــط داخلــی منــزل‬ ‫نگهــداری کــرد‪ .‬تغییــر در میــزان برداشــت‬ ‫ایــن میــوه در تابســتان و زمســتان بســتگی‬ ‫بــه گونــه درخــت دارد‪.‬‬ ‫ایــن درخــت میــوه می توانــد بــا رســیدن‬ ‫بــه طــول ‪ 25‬تــا ‪ 30‬ســانتیمتر‪ ،‬بیــن ‪ 1‬تــا ‪3‬‬ ‫ســال میــوه بدهــد‪ .‬درخــت اووکادو بــه خــاک گلدانــی شــنی نیــاز دارد و‬ ‫مقــاوم بــه خــاک قلیایــی نیــز اســت‪ .‬ایــن درخــت بــه طــول تقریبــا ‪-90‬‬ ‫‪ 120‬ســانتیمتر رشــد می کنــد‪ ،‬افتــاب کامــل را دوســت دارد و کمتریــن‬ ‫دمایــی کــه می توانــد تحمــل کنــد ‪ -2‬درجــه ســانتیگراد اســت‪ .‬یــک‬ ‫گلــدان بــزرگ می توانــد تقریبــا ‪ 20‬گالــن میــوه بــا کیفیــت تولیــد کنــد‪.‬‬ ‫درخت گیالس‬ ‫درخــت گیــاس پاکوتــاه می توانــد بــا‬ ‫مراقبــت مناســب در گلــدان رشــد کنــد‬ ‫و میوه هــای بــا کیفیتــی بدهــد‪ .‬ایــن‬ ‫درخــت بــا داشــتن شــاخ وبرگ های ‪2‬‬ ‫ســاله می توانــد میــوه بدهــد؛ هرچنــد‬ ‫بایــد دقــت داشــت کــه تمــام گونه هــای‬ ‫گیــاس نمی تواننــد در گلــدان رشــد‬ ‫کننــد‪.‬‬ ‫ایــن درخــت بــه دمــای زیــر ‪ 7‬درجــه‬ ‫ســانتیگراد نیــاز دارد و نیــز مخلــوط خــاک‬ ‫گلدانــی شــنی را ترجیــح می دهــد‪ .‬ایــن‬ ‫نــوع درخــت نســبت بــه درختــان بــزرگ گیــاس‪ ،‬هــر ســاله تقریبــا ‪14‬‬ ‫تــا ‪ 21‬گالــن میــوه می دهــد‪ .‬خــاک کامــا زهکشــی شــده و نــور افتــاب‬ ‫از منابــع مهــم جهــت تولیــد میــوه بــرای ایــن درختــان کــه بــا فاصلــه‬ ‫‪ 150‬تــا ‪ 300‬ســانتیمتری از هــم کاشــته شــده اند اســت‪ .‬ســایز گلــدان‬ ‫چنیــن درختــی بایــد بــزرگ باشــد؛ مثــا ‪ 45‬ســانتیمتر یــا بیشــتر‪.‬‬ ‫درخت زردالو‬ ‫اوایــل فصــل بهــار‪ ،‬زمــان شــکوفه زدن‬ ‫درخــت زردالــو اســت‪ .‬ایــن درخــت‬ ‫بــه انــدازه کافــی در برابــر دمــای ســرد‬ ‫زمســتانی ‪ -6‬درجــه ســانتیگراد قــوی و‬ ‫مقــاوم اســت‪ .‬ایــن درخــت را در هــر‬ ‫زمانــی‪ ،‬به جــز شــرایط بســیار داغ‪،‬‬ ‫می تــوان کاشــت‪ .‬ان هــا در تابســتان بــه‬ ‫گرمــای بیشــتری نیــاز دارنــد‪ .‬بــرای خریــد‬ ‫ایــن درخــت‪ ،‬یــک درخــت زردالــوی ‪2‬‬ ‫تــا ‪ 3‬ســاله انتخــاب خوبــی اســت‪ .‬در‬ ‫ایــن درخــت چندیــن رنــگ را می تــوان‬ ‫مشــاهده کــرد؛ مثــا رنــگ ســفید در شــکوفه های ان و شــاخ وبرگ های‬ ‫زرد و برنــزی ان در پاییــز‪.‬‬ ‫درخــت زردالــو از دســته درختــان میوه هــای هســته دار ماننــد هلــو‪،‬‬ ‫گیــاس و شــلیل اســت‪ .‬رشــدی بــه طــول ‪ 150‬تــا ‪ 300‬ســانتیمتر دارنــد‬ ‫و بایــد بــا فاصلــه ‪ 600‬ســانتیمتری از هــم کاشــته شــوند‪.‬‬ ‫درخت گالبی‬ ‫درخــت گالبــی پاکوتــاه یکــی دیگــر از‬ ‫درختانــی اســت کــه می تــوان ان را در‬ ‫گلــدان کاشــت‪ .‬گالبــی از بزرگ تریــن‬ ‫گونه هایــی اســت کــه در اوایــل بهــار یــا‬ ‫زمســتان هــرس می شــود‪ .‬خــاک کمــی‬ ‫اســیدی بــا ‪ 6-6/5 PH‬بــه همــراه نــور‬ ‫افتــاب از عالیــق ایــن درخــت میوه اســت‪.‬‬ ‫چنیــن درختانــی با فاصلــه ‪ 240‬ســانتیمتری‬ ‫از هــم و درختــان نیمه کوتــاه بــا فاصلــه‬ ‫‪ 390‬ســانتیمتری از هــم کاشــته می شــوند‪.‬‬ ‫درخــت گالبــی‪ ،‬درختــی زمستان دوســت‬ ‫بــا دمــای ‪ -31‬درجــه ســانتیگراد اســت‪ .‬گلــدان ان بایــد عمیــق و حداقــل‬ ‫‪ 60‬ســانتیمتری باشــد‪.‬‬ ‫درخت پرتقال‬ ‫ایــن درخــت در گــروه درختــان مرکبــات‬ ‫ازجملــه لیمــو و نارنگــی قــرار می گیــرد‬ ‫و در گلدان هــای عریــض بهتــر از‬ ‫گلدان هــای عمیــق رشــد می کنــد؛ زیــرا‬ ‫سیســتم ریش ـه ای کم عمقــی دارد‪ .‬درخــت‬ ‫پاکوتــاه پرتقــال ترجیحــا بایــد در شــرایط‬ ‫محیــط داخلــی منــزل کشــت شــود‪ .‬نــور‬ ‫اتــاق شــرایط را بــرای یــک درخــت‬ ‫ســالم فراهــم می کنــد‪ .‬طــول رشــد ان هــا‬ ‫بیشــتر از ‪ 90‬تــا ‪ 120‬ســانتیمتر نیســت‪،‬‬ ‫درحالی کــه گونه هــای دیگــر بیــن ‪240‬‬ ‫تــا ‪ 365‬ســانتیمتر رشــد می کننــد‪ .‬دمــای مناســب بــرای ان هــا در روز‬ ‫‪ 18-7‬درجــه ســانتیگراد و در شــب ‪ 12-10‬درجــه ســانتیگراد اســت‪.‬‬ ‫گلدانــی بــا عــرض ‪ 22-15‬ســانتیمتر کــه قابلیــت زهکشــی ازاد داشــته‬ ‫باشــد‪ ،‬بــرای ایــن نــوع درخــت مناســب اســت‪.‬‬ ‫درخت‬ ‫سایز داربست‪:‬‬ ‫یــک داربســت بــه انــدازه ‪ 120‬تــا ‪ 150‬ســانتیمتر‬ ‫را انتخــاب کنیــد کــه محکــم باشــد و واژگــون‬ ‫نشــود‪ .‬اگــر از گونه هــای باالرونــده اســتفاده‬ ‫می کنیــد‪ ،‬یــک داربســت قــاب دار را انتخــاب‬ ‫کنیــد تــا گیــاه بــه راحتــی از ان بــاال و پاییــن‬ ‫بــرود‪.‬‬ ‫کاشت و تکثیر خیارسبز‪:‬‬ ‫دانه هــای خیارســبز را به طــور مســتقیم در‬ ‫گلــدان یــا فضــای موردنظــر بپاشــید‪ .‬روی ان هــا را بــا تقریبــا ‪ 2‬ســانتیمتر‬ ‫خــاک بپوشــانید‪ .‬زمانــی کــه دانه هــا تکثیــر شــدند و چنــد بــرگ تولیــد‬ ‫کردنــد‪ ،‬ســالم ترین ان هــا را انتخــاب کنیــد و در فصــل بهــار یــا تابســتان بــه‬ ‫یــک گلــدان بزرگ تــر یــا زمیــن بــدون یخبنــدان منتقــل کنیــد؛ یعنــی زمانــی‬ ‫کــه دمــای خــاک نزدیــک بــه ‪ 20‬درجــه ســانتیگراد باشــد‪ .‬اگــر در نواحــی‬ ‫گرمســیری یــا نیمه گرمســیری زندگــی می کنیــد می توانیــد خیارســبز را در‬ ‫طــول ســال بکاریــد‪.‬‬ ‫گیــاه خیارســبز ماننــد گوجه فرنگــی بــه تغذیــه زیــاد نیــاز دارد؛ بنابرایــن قبــل‬ ‫از کاشــت‪ ،‬خــاک مرغــوب و مناســبی را بــا ترکیــب کــود و کمپوســت امــاده‬ ‫کنید ‪.‬‬ ‫موارد موردنیاز برای کاشت عمودی خیارسبز‬ ‫مکان‪:‬‬ ‫خیارســبز مکان هــای گــرم و افتابــی را دوســت دارد کــه کــم در معــرض بــاد‬ ‫باشــد‪ .‬ایــن گیــاه قــادر بــه تحمــل دمــای زیــر ‪ 10‬درجــه ســانتیگراد نیســت‪.‬‬ ‫دمــای بهینــه بــرای رشــد خیارســبز بیــن ‪ 15‬تــا ‪ 30‬درجــه ســانتیگراد اســت‪.‬‬ ‫خاک‪:‬‬ ‫ایــن گیــاه خــاک کامــا زهکشی شــده‪ ،‬ســبک و عمیــق و غنــی از مــواد‬ ‫ارگانیــک و ‪ PH‬خنثــی را ترجیــح می دهــد‪.‬‬ ‫ابدهی‪:‬‬ ‫ابدهــی منظــم و عمیــق‪ ،‬رمــز برداشــت پرمحصــول خیارســبز اســت کــه این‬ ‫به خاطــر وجــود اب زیــاد موجــود در ایــن میــوه اســت‪ .‬از خیــس کــردن‬ ‫شــاخ وبرگ های گیــاه خــودداری کنیــد؛ زیــرا در ایــن صــورت احتمــال‬ ‫وقــوع بیماری هــای قارچــی در گیــاه وجــود دارد‪.‬‬ ‫باروری و حاصلخیزی‪:‬‬ ‫در هنــگام کاشــت ایــن گیــاه‪ ،‬کــود همـه کاره ای کــه به‬ ‫ارامــی در خــاک ازاد می شــود را بــه خــاک اضافــه‬ ‫کنیــد‪ .‬زمانــی کــه گیــاه شــروع بــه گل دادن کــرد‪،‬‬ ‫کــود کامــل را بــه ان اضافــه کنیــد و هم زمــان کــود‬ ‫مایــع را نیــز بــه صــورت متعــادل و بــر اســاس‬ ‫راهنمای کشاورزی به ان اضافه کنید‪.‬‬ ‫محمدحسین کشاورز‬ ‫کارشناس ارشد کشاورزی‬ ‫سبزینه‬ ‫زمانــی کــه یــک گیــاه خیارســبز بــه روش معمولــی بــر روی زمیــن در چنــد‬ ‫ردیــف کاشــته شــود‪ ،‬بــه میــزان ‪ 1/12‬تــا ‪ 1/85‬مترمربــع گســترش می یابــد‪.‬‬ ‫یــک راه بــرای اســتفاده بهتــر از فضــا و بــازده حداکثــری‪ ،‬کاشــت عمــودی‬ ‫خیارســبز اســت‪ .‬ایــن یکــی از بهتریــن راه حل هــا بــرای صرفه جویــی در‬ ‫فضــای کاشــت‪ ،‬بســتر رونــده و نیــز افــرادی کــه محــل کاشــت وســیعی‬ ‫ندارنــد محســوب می شــود‪.‬‬ ‫سایز گلدان‪:‬‬ ‫اگــر می خواهیــد خیارســبز را بــه صــورت‬ ‫عمــودی در گلــدان بکاریــد بهتــر اســت از یــک‬ ‫گلــدان بــزرگ اســتفاده کنیــد کــه حداقــل ‪30‬‬ ‫ســانتیمتر عــرض و عمــق داشــته باشــد‪ .‬تعــداد‬ ‫خیارســبزهایی کــه می توانیــد در چنیــن گلدانــی‬ ‫بکاریــد بســتگی بــه گونــه خیارســبزی که اســتفاده‬ ‫کرده ایــد دارد‪ .‬گونه هــای تاک ماننــد بــه صــورت‬ ‫بلنــد رشــد می کننــد و ریشــه هایی قــوی ایجــاد‬ ‫می کننــد‪ ،‬در صورتــی کــه گونه هــای بوتــه ای‪،‬‬ ‫رشــد کوتــاه دارنــد‪.‬‬ ‫اگــر شــما هــم دوســت داریــد ســرعت رشــد گیاهانتــان را تقویــت کنیــد‪،‬‬ ‫حتمــا از ایــن معجزه هــای رشــد خانگــی خوشــتان خواهــد امــد‪ .‬دالیــل‬ ‫زیــادی وجــود دارد کــه بخواهیــد از کــود دست ســاز خودتــان اســتفاده کنیــد‬ ‫و یکــی از ان هــا‪ ،‬عــدم وجــود مــواد شــیمیایی کثیــف و نامطبــوع در ایــن‬ ‫نــوع کودهــا اســت‪ .‬شــما می توانیــد یکــی از روش‪‎‬هــای زیــر را بــرای گرفتــن‬ ‫نتیجــه دلخواهتــان انتخــاب کنیــد‪ .‬ایــن روش هــا عــاوه بــر اینکــه موجــب‬ ‫صرفه جویــی در هزینه هــا می شــوند‪ ،‬محیــط ســالم تری را نیــز بــرای‬ ‫گیاهانتــان فراهــم می کننــد‪.‬‬ ‫‪ .1‬پوست موز‬ ‫پوســت مــوز حــاوی مقادیــر زیــادی پتاســیم‪ ،‬فســفر و کلســیم اســت و بــرای‬ ‫گل هــا و گیاهــان میــوه دار مناســب اســت‪ .‬تمــام کاری کــه بایــد انجــام دهیــد‬ ‫ایــن اســت کــه پوســت مــوز را زیــر خــاک دفــن کنیــد‪ .‬مطمئــن شــوید کــه‬ ‫پوســت نزدیــک پایــه گیــاه اســت و اجــازه دهیــد تــا تجزیــه شــود‪ .‬یــک راه‬ ‫دیگــر ایــن اســت کــه موزهــای پوســیده را فریــز کنیــد و بعــد ان هــا را نزدیک‬ ‫گیــاه دفــن کنیــد‪.‬‬ ‫اگــر اســپری کــردن را ترجیــح می دهیــد‪ ،‬پوســت مــوز را بــه مــدت ‪ 2‬تــا ‪3‬‬ ‫روز در اب بخیســانید؛ ســپس اب ان را بــرای اســپری کــردن روی گیــاه یــا‬ ‫دانه هــا اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫شــما همچنیــن می توانیــد پوســت های مــوز را در فــر برشــته کنیــد تــا‬ ‫نیم ســوز شــوند و بعــد از خنــک شــدن‪ ،‬ان هــا را بــه قطعــات کوچک تــر‬ ‫بشــکنید و در خــاک گیــاه فــرو کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .2‬نمک اپسوم‬ ‫نمــک اپســوم (ســولفات منیزیــوم)‪ ،‬بــرای افــزودن منیزیــوم و ســولفور بــه‬ ‫خــاک‪ ،‬به خصــوص بــرای گوجه فرنگــی و گل هــای رز بســیار مناســب اســت‪.‬‬ ‫همچنیــن بــرای شــروع دانــه کاشــتن و کاهــش شــوک گیاه هنــگام انتقــال نیز‬ ‫کاربــرد دارد‪ .‬ایــن نمــک برگ هــای گیــاه را به خصــوص در خاک هایــی کــه‬ ‫کمبــود منیزیــوم دارنــد‪ ،‬بــه رنــگ ســبز پررنــگ درمـی اورد‪.‬‬ ‫مواد الزم‪:‬‬ ‫نمک اپسوم‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫اب‪ 3/7 :‬لیتر‬ ‫دستورالعمل‪:‬‬ ‫مــواد را بــا هــم ترکیــب کنیــد و در سراســر خــاک گیــاه پخــش کنیــد‪ .‬ایــن‬ ‫محلــول را می توانیــد هــم بــرای گیاهــان داخــل منــزل و هــم گیاهــان بیــرون‬ ‫از منــزل اســتفاده کنیــد‪ .‬بــه ازای هــر ‪ 60-30‬ســانتیمتر طــول گیــاه‪ 1 ،‬قاشــق‬ ‫غذاخــوری از ایــن محلــول نیــاز اســت‪.‬‬ ‫‪ .3‬پوست تخم مرغ‬ ‫پوســت تخم مــرغ غنــی از کلســیم اســت کــه بــرای رشــد ســلولی خــوب هر‬ ‫گیاهــی ضــروری اســت‪ .‬شــما می توانیــد پوســت تخم مــرغ اســتفاده شــده را‬ ‫خــرد کنیــد و بــه راحتــی روی ســطح خــاک گیــاه بپاشــید و یــا اینکــه بــرای‬ ‫نتیجه گیــری ســریع تر‪ ،‬از ان یــک اســپری بســازید‪ .‬همچنیــن می توانیــد دانــه‬ ‫گیــاه خــود را در ابتــدا بــا مقــداری خــاک در پوســت تخم مــرغ رشــد دهیــد‬ ‫و زمانــی کــه گیــاه جوانــه زد و بــه انــدازه کافــی امــاده شــد‪ ،‬ان را مســتقیما‬ ‫(بــا پوســت تخم مــرغ) بــه باغچــه منتقــل کنیــد‪ .‬پوســت تخم مــرغ تجزیــه‬ ‫می شــود و کلســیم الزم بــرای خــاک را فراهــم می کنــد‪ .‬بــرای تهیــه اســپری‪،‬‬ ‫از روش زیــر اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫مواد الزم‪:‬‬ ‫پوست تخم مرغ‪ 20 :‬عدد‬ ‫اب‪ 3/7 :‬لیتر‬ ‫دستورالعمل‪:‬‬ ‫پوس ـت های تخم مــرغ را بــه مــدت چنــد دقیقــه در اب بجوشــانید؛ ســپس‬ ‫ان هــا را در طــول شــب‪ ،‬در اب بخیســانید‪ .‬پوسـت ها را از اب جــدا کنیــد و‬ ‫اب ان را به صــورت مســتقیم روی خــاک اســپری کنیــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫کاشت عمودی خیارسبز‬ ‫معجزه های خانگی برای رشد گیاهان!‬ ‫‪53‬‬ ‫ایـده های دکوراتیـو بـرای‬ ‫اپارتـمان اجـاره ای‬ ‫زندگــی در فضــای کوچــک دشــوار اســت‪ ،‬مخصوصا‬ ‫وقتــی کــه انتخاب هــای دکوراتیوتــان به خاطــر‬ ‫قوانیــن اجــاره یــا قوانیــن صاحبخانــه محــدود‬ ‫می شــود‪ .‬ایده هــای زیــر می توانــد الهام بخــش‬ ‫شــما بــرای تبدیــل محــل زندگی تــان بــه مکانــی‬ ‫دلخــواه گــردد‪.‬‬ ‫‪ .4‬انتخاب رنگ‬ ‫‪ .1‬شیک کردن پنجره ها‬ ‫چنانچــه نمی توانیــد دیوارهــای اپارتمــان و مبلمانتــان‬ ‫را رنــگ بزنیــد‪ ،‬رنگــی جدیــد بــرای قــاب تختخواب‬ ‫یــا پاتختــی‪ ،‬بــه انــدازه رنــگ جدیــد دیوارهــا موثــر‬ ‫واقــع می شــود‪.‬‬ ‫شــما بــه اســتفاده از پرده هــای کوچــک کــه بــرای‬ ‫بیشــتر اپارتمان هــای اجــاره ای اســتاندارد هســتند‪،‬‬ ‫محــدود نیســتید‪ .‬پنجره هــا را بــا پرده هــای ســاده‬ ‫دســت دوز‪ ،‬زیبــا ســازید‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪54‬‬ ‫‪ .7‬ورودی منزل‬ ‫چنانچــه اپارتمانتــان بخــش ورودی معینــی نــدارد‪ ،‬بــا‬ ‫اســتفاده از یــک قفســه کتــاب‪ ،‬ورودی دلخواهتــان را‬ ‫ایجــاد کنیــد‪ .‬قفســه های باالیــی را برداریــد و روی‬ ‫دیــواره قفســه چنــد قــاب بــرای اویــزان کــردن‬ ‫کــت و چنــد قــاب هــم بــه دیواره هــای کنــاری‬ ‫قفســه بــه منظــور اویــزان کــردن چتــر نصــب کنیــد‪.‬‬ ‫از قفســه های پاییــن بــا ســبد و کشــوهای کوچــک‬ ‫بــرای نگهــداری دســتکش‪ ،‬عینــک افتابــی و دیگــر‬ ‫لــوازم جانبــی بیــرون اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .5‬انباری اپن‬ ‫چنانچــه انبــار اشــپزخانه تان جــای مناســبی بــرای‬ ‫ذخیره ســازی نــدارد‪ ،‬از یــک قفســه فلــزی صنعتــی‬ ‫به عنــوان انبــاری اضافــه اشــپزخانه اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫ســبدهای اســتیل و چنــد عنصــر دکوراتیــو جالــب را‬ ‫بــرای نماســازی ان ب ـه کار ببریــد‪.‬‬ ‫‪ .2‬نمایش گالری‬ ‫از قفســه های متحــرک بــرای نمایــش مجموعــه ای‬ ‫از اشــیا دکوراتیــو و یادگاری هــا اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫قفســه ها را بــا نمایــی منحصربه فــرد بیاراییــد‪ .‬از‬ ‫قفســه های اصلــی به عنــوان پایــه محکــم بــرای‬ ‫نمایش هــای چرخشــی اســتفاده کنیــد‪ .‬ایــن قفسـه ها‬ ‫می تواننــد بــه تنهایــی هــم مورداســتفاده قرارگیرنــد و‬ ‫ایــن بــدان معنــی اســت کــه می توانیــد نمــای منــزل‬ ‫را تغییــر دهیــد‪ .‬بــرای دکورســازی بخش هــای خالــی‬ ‫دیوارهــای منــزل ایــن قفســه ها را اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬پوشش کف‬ ‫‪ .3‬تزیینات شخصی‬ ‫بــا اســتفاده از ســینی های تزییــن شــده‪ ،‬کمــی نمایــش‬ ‫دکوراتیــو بــه ورودی منــزل یــا میزهــای جلومبلی تــان‬ ‫اضافــه کنیــد‪ .‬بــا اســتفاده از ایــن تکنیــک شــابلون‬ ‫(مطابــق عکــس) می توانیــد ســینی های فلــزی‬ ‫کســل کننده را بــه عناصــر دکوراتیــو فاخــر تبدیــل‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫‪ .8‬نورافشانی‬ ‫در منــازل اجــاره ای اغلــب مجبــور بــه پذیــرش‬ ‫هرانچــه کــه در ســاختمان وجــود دارد هســتید و‬ ‫ایــن مســئله بــا امضــا اجاره نامــه تثبیــت می شــود‪.‬‬ ‫چنانچــه کف پــوش اپارتمانتــان چنــدان مناســب و‬ ‫شــیک نیســت‪ ،‬می توانیــد بــا یــک قالیچــه بــزرگ کــه‬ ‫بــا دیگــر دکورهــای مورداســتفاده تان هماهنگ اســت‪،‬‬ ‫ایــن مشــکل را بپوشــانید‪ .‬اگــر انــدازه اتــاق کوچــک‬ ‫اســت‪ ،‬نیــازی بــه قالیچــه بــزرگ کــه مســلما گران تــر‬ ‫هــم هســت‪ ،‬نخواهیــد داشــت‪.‬‬ ‫اســتفاده از ایینــه در هــر فضــای کوچکــی‪ ،‬یــک ترفند‬ ‫دکوراتیــو بــرای ایجــاد شــگفتی محســوب می شــود‪.‬‬ ‫ایینــه‪ ،‬نــور را منعکــس می کنــد و فضــا را بزرگ تــر‬ ‫نمایــان می ســازد‪ .‬در محــل قــرار گرفتــن میــز‬ ‫غذاخــوری‪ ،‬اتــاق نشــیمن یــا حتــی اتــاق خوابتــان‪،‬‬ ‫مقابــل پنجــره یــک ایینه بــزرگ نصــب کنیــد؛ چراکه‬ ‫ایــن قســمت بهتریــن محــل بــرای دریافــت نــور‬ ‫طبیعــی و انعــکاس ان بــه داخــل اتــاق اســت‪.‬‬ ‫رمـز و رازهــای یک‬ ‫اشـپزخانه خـوب‬ ‫‪ .1‬سنگ کوارتز اشپزخانه‬ ‫ســاییدن و شستشــو را کنــار بگذارید‪ .‬اشــپزخانه هایی‬ ‫بــا ســطح ســنگ کوارتــز عــاوه بــر اینکــه نســبت به‬ ‫همتایــان گرانیــت خــود بــه نگهــداری کمتــری نیــاز‬ ‫دارنــد‪ ،‬جاذبــه ای همیشــگی نیــز دارنــد‪ .‬همچنیــن‬ ‫ســطح درخشــانش کمتــر از مــواد دیگــر نمایان اســت‬ ‫و بعیــد بــه نظــر می رســد کــه از ان خســته شــوید‪.‬‬ ‫‪ .4‬سکوهای تک سطح‬ ‫هنگامــی کــه اشــپزخانه ای بــا طــرح بــاز انتخــاب‬ ‫می کنیــد‪ ،‬ســکوهای تک ســطح موجــب می شــوند‬ ‫کــه نــور یکپارچــه در فضــا جریــان داشــته باشــد‪.‬‬ ‫ســکوهای کم ارتفــاع‪ ،‬صمیمیــت را در اشــپزخانه‬ ‫افزایــش می دهنــد و فضــای مناســب را نیــز گســترش‬ ‫می دهنــد‪.‬‬ ‫‪ .5‬دکوراسیون سقف‬ ‫بــه ســقف دسـت نخورده اشــپزخانه زیبایی ببخشــید‪.‬‬ ‫اغلــب‪ ،‬منطقــه بــاالی ســر نادیــده گرفتــه می شــود؛‬ ‫امــا گنبدهــای کم ارتفــاع فضــای کــم را دگرگــون‬ ‫چبُــری (حاشــیه های زینتــی) شــکل‬ ‫می کننــد‪ .‬گ ‬ ‫یــک زاویــه را کامــل می کنــد و یــا کار در بخــش‬ ‫زیریــن ان می توانــد در تعریــف اشــپزخانه های‬ ‫بزرگ تــر کمــک کنــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬چراغ روشنایی‬ ‫اینــده همین جاســت و روشــن تر از همیشــه‬ ‫می درخشــد‪ .‬بــا تشــکر از فنــاوری درحــال تغییــر‪،‬‬ ‫چــراغ روشــنایی نــگاه ســرد و غیردوســتانه خــود‬ ‫را از دســت داده اســت و امــروزه بــا نواوری هــای‬ ‫جدیــدی بــه کار مــی رود‪ .‬از چراغ هــای روشــنایی‬ ‫(‪ )LED‬بــرای روشــن کــردن مابیــن کابینــت و کــف‬ ‫زمیــن اســتفاده کنیــد و یــک زاویــه را زیباتــر جلــوه‬ ‫دهیــد و یــا فضــای کار در زیــر کابینت را درخشــان تر‬ ‫کنیــد‪ .‬چه بســا چراغ هــای نســل جدیــد کارامدتــر و‬ ‫بادوام تــر از المپ هــای رشــته ای فلورســنت هســتند‪.‬‬ ‫‪ .9‬کشوهای عمیق‬ ‫کمدهــای بســیار عمیــق به ویــژه در عــرض‪،‬‬ ‫پخت وپــز و نگهــداری مــواد را اســان می کننــد‪.‬‬ ‫ان هــا از کابینت هــای پایــه بیشــتر قابل دســترس‬ ‫هســتند و بســیار راحت تــر می تــوان ان هــا را در‬ ‫طراحــی اشــپزخانه ای زیبــا جــا داد‪ .‬افرودنی هایــی‬ ‫بــه کمدهــا ماننــد تختــه سوراخ ســوراخ و کشــوهای‬ ‫چنــد قســمتی (فایــل)‪ ،‬ان هــا را مرتــب نگه مـی دارد و‬ ‫از افتــادن ظرف هــای پالســتیکی جلوگیــری می کنــد‪.‬‬ ‫‪ .10‬کمتر بودن کابینت های باال‬ ‫هــر چقــدر تعــداد کابینت هــای بــاال کمتــر باشــد‬ ‫زیبایــی ان بیشــتر اســت‪ .‬صاحبخانه هــا بــه منظــور‬ ‫ایجــاد چشـم اندازی بــاز و وســیع و یــا ایجــاد مکانــی‬ ‫بــرای نمایــش لــوازم اشــپزی یــا کارهــای هنــری‪،‬‬ ‫کابینت هــای باالیــی را پاییــن می اورنــد‪.‬‬ ‫‪ .11‬ایجاد قفسه های باز‬ ‫بــه کابینت هــای فوقانــی اشــپزخانه جلــوه ای تــازه‬ ‫ببخشــید‪ .‬ان هــا را بــه قفس ـه های بــاز تبدیــل کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .12‬طراحی مرتب و تمیز‬ ‫گچ بــری ســنگین را در نظــر داشــته باشــید و حشــو‬ ‫و زوائــد گذشــته را پایــان دهیــد‪ .‬طراحی هــای‬ ‫اشــپزخانه بــدون حاشــیه چیـن دار بــا خطــوط افقــی‬ ‫قــوی بســیار پایدارتــر هســتند‪ .‬یــک راه بــرای انجــام‬ ‫ان‪ ،‬ایجــاد کابینت هــای افقــی اســت‪.‬‬ ‫‪ .13‬رنگ نقره ای‬ ‫رنگ هــای متفاوتــی از اشــپزخانه بــه روز می شــوند‬ ‫و یــا از رواج می افتنــد؛ امــا رنــگ نقــره ای صیقلــی‬ ‫همیشــگی اســت‪ .‬رنــگ زرد یــا نیــکل را بــا وســایل‪،‬‬ ‫روشــویی و پایــه قفســه ترکیــب کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .14‬کف چوبی‬ ‫کف هــای چوبــی‪ ،‬اشــپزخانه را ســال ها گــرم و‬ ‫دنــج نگــه می دارنــد‪ .‬ایــن مــواد بــا هــر ســبکی و در‬ ‫هــر اتاقــی ســازگار می شــوند‪ .‬هرچنــد نمی تــوان از‬ ‫دیگــر مــواد کف پــوش غافــل بــود؛ مثــل تخته چینــی‬ ‫کــه بــه همــان ســبک چــوب اســت؛ امــا راحت تــر‬ ‫می تــوان ان را حفــظ کــرد‪.‬‬ ‫‪ .15‬استیل ضدزنگ‬ ‫اســتیل ضدزنــگ همچنــان در جهــان حــرف اول را‬ ‫می زنــد‪ .‬ایــن رنــگ بــا ریشــه تجــاری و حرفــه ای‬ ‫خــود بــه راحتــی در هــر ســبک اشــپزخانه ای ترکیــب‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪ .3‬اجاق القایی‬ ‫ایــن اجاق هــا ســریع‪ ،‬مطمئــن و زیبــا هســتند‪ .‬دالیــل‬ ‫زیــادی بــرای دوســت داشــتن اجاق هــای القایــی‬ ‫وجــود دارد‪ .‬از انجایــی کــه مشــعل القایــی‪ ،‬گرمــای‬ ‫کمتــری مصــرف می کنــد‪ ،‬حتــی اشــپزخانه های‬ ‫شــلوغ و تنــگ هــم در حیــن پخت وپــز خنــک و‬ ‫ســطوح هنــگام لمــس کــردن بی خطــر می ماننــد‪ .‬بــه‬ ‫عــاوه‪ ،‬ایــن اشــپزخانه ها نیــازی بــه هودهــای بــزرگ‬ ‫ندارنــد؛ پــس طراحی هــای خالقانــه جدیــد را بــه‬ ‫اشــپزخانه خــود وارد کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .8‬رنگ مناسب و شایسته سفید‬ ‫اشــپزخانه های ســفید هیچــگاه از مــد نخواهنــد افتــاد‪.‬‬ ‫شــاید از ته رنگــی کــه بــر ســطوح اصلــی اشــپزخانه‬ ‫می نشــیند خســته شــوید؛ بنابرایــن می توانیــد بــا‬ ‫نگاهــی بــه لــوازم خــود‪ ،‬رنــگ موردعالقــه خــود را‬ ‫پیــدا کنیــد‪ .‬بــه ســنگ کــف اشــپزخانه‪ ،‬تخته ســنگ‬ ‫اکواریــوم و نظافــت‪ ،‬جهــت پیــدا کــردن ســایه ســفید‬ ‫موردنظــر بــرای ایــن فضــا توجــه کنیــد‪.‬‬ ‫چـــیدمان‬ ‫‪ .2‬ساخت باز‬ ‫دیوارهایــی که اشــپزخانه را در گوشـه ای قــرار داده اند‬ ‫را از بیــن ببریــد‪ .‬طــرح بــاز را انتخــاب کنیــد کــه یک‬ ‫نــوع مطلــوب بــرای ناهارخــوری غیررســمی اســت‬ ‫و پخت وپــز را نیــز راحت تــر می کنــد و موجــب‬ ‫ارتبــاط بــا ســبک زندگــی می شــود‪ .‬اشــپزخانه های‬ ‫بــاز‪ ،‬تعامــل و ســرگرمی را بــا ترکیــب بخــش خــود‬ ‫در فضــای زندگــی افزایــش می دهنــد‪.‬‬ ‫‪ .7‬لوازم هماهنگ و یکپارچه‬ ‫ســعی کنید اشــپزخانه خــود را با انتخاب هوشــمندانه‬ ‫قاب هــا و وســایل رودســتگاهی یکپارچــه کنیــد‪.‬‬ ‫ایــن تمایــل‪ ،‬دنیــای جدیــدی را بــرای طرح هــا بــاز‬ ‫می کنــد‪ .‬وســایل می تواننــد به عنــوان یــک بخــش‬ ‫شــیک یــا کامــا دور از کابینــت قــرار گیرنــد‪.‬‬ ‫‪55‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫دکوراسیون کم هزینه‬ ‫برای اتاق ها‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪56‬‬ ‫داشــتن دکوراســیون عالــی منــوط بــه صــرف‬ ‫هزینه هــای بــاال نیســت‪ ،‬در حقیقــت‬ ‫دکوراســیونی می توانــد عالــی باشــد کــه بــا‬ ‫حداقــل هزینــه تهیــه شــده باشــد‪.‬‬ ‫‪ .1‬استفاده از بالشتک ها‬ ‫مشکل‪ :‬خشک و بی روح بودن فضای اتاق‬ ‫راه حــل‪ :‬هیــچ چیــز بــه انــدازه انبوهــی از‬ ‫کوســن ها و بالشــتک ها نمی توانــد فضــای‬ ‫یــک اتــاق و صدالبتــه کاناپــه را گــرم و صمیمی‬ ‫جلــوه دهــد‪ .‬بــرای اضافــه کــردن رنــگ و حس‬ ‫راحتــی‪ ،‬بالشــتک ها را از گوشــه کنــار خانــه‬ ‫جمــع کنیــد و ان هــا را روی کاناپــه مرتــب‬ ‫کنیــد‪ .‬بالشــتک هایی انتخــاب کنیــد کــه ضمــن‬ ‫تکمیــل رنــگ بــرای یــک نمــای ناهمگــن‪،‬‬ ‫دارای طــرح و الگــوی متفــاوت باشــند‪.‬‬ ‫‪ .2‬پرده‬ ‫مشکل‪ :‬سقف کوتاه‬ ‫راه حــل‪ :‬بــا کمــک گرفتــن از ترفنــد پنجــره‪،‬‬ ‫می توانیــد ســقف را بلندتــر از انــدازه‬ ‫واقع ـی اش جلــوه دهیــد‪ .‬بــا نصــب میل گردهــا‬ ‫بــاالی قــاب پنجــره می توانیــد ارتفــاع اتــاق‬ ‫را بیشــتر جلــوه دهیــد‪ .‬تزیینــات کنــاری پــرده‬ ‫بهتــر اســت تــا پاییــن پنجــره و حتــی نزدیــک‬ ‫بــه کــف اتــاق باشــند‪.‬‬ ‫‪ .3‬اینه‬ ‫مشــکل‪ :‬بالاســتفاده مانــدن گوشـه ها و زوایــای‬ ‫خالــی دیوار‬ ‫راه حــل‪ :‬به جــای نصــب قــاب اینه هــای متعــدد‬ ‫بــا اســتفاده از میــخ و چکــش روی دیــوار‪،‬‬ ‫اســتفاده از یــک اینــه بــزرگ کاربــرد بیشــتری‬ ‫خواهــد داشــت‪ .‬نصــب یــک اینــه بــا قــاب‬ ‫زیبــا‪ ،‬یــک کار هنــری موثــر در دکوراســیون‬ ‫محســوب می شــود‪ .‬نصــب زاویــه دار اینــه‬ ‫خــاف دیــوار‪ ،‬ترفنــدی اســت کــه ذهــن بیننده‬ ‫را نســبت بــه باالتــر بــودن خــط ســقف فریــب‬ ‫می دهــد؛ هنگامــی کــه نــور را بــاز می تابانــد‪،‬‬ ‫فضــا را بــه گونــه ای روشــن تر می ســازد کــه‬ ‫گویــی پنجــره ای بیشــتر در اتــاق وجــود دارد‪.‬‬ ‫‪ .4‬استفاده از رنگ ها‬ ‫مشکل‪ :‬وسایل توکار ساده‬ ‫راه حــل‪ :‬قــاب و چارچــوب پهــن برخــی از‬ ‫پنچره هــا را می توانیــد بــا اضافــه کــردن‬ ‫بالشــتک های رنگارنــگ و زیرانــداز کوچــک‪،‬‬ ‫بــه یــک نشــیمن و گوشــه کنجــی زیبــا تبدیــل‬ ‫کنیــد‪ .‬بــرای هماهنگــی رنــگ زیرانــداز یــا‬ ‫بالشــتک ها از روکــش کتاب هــای قفســه تان‬ ‫کمــک بگیریــد‪.‬‬ ‫‪ .5‬نزدیک و صمیمی‬ ‫مشکل‪ :‬چسباندن مبلمان به دیوارها‬ ‫راه حــل‪ :‬مبلمــان را از دیوارهــا دور کنیــد‪ .‬بــا‬ ‫دســته کــردن ان هــا کنــار یکدیگــر‪ ،‬هــم فضــای‬ ‫اتــاق را بزرگ تــر می ســازید و هــم کانــون‬ ‫گرمــی بــرای گفتگوهــای صمیمانه تــر ایجــاد‬ ‫می کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬استفاده از ترفند عدد فرد‬ ‫مشکل‪ :‬نمای مالل اور‬ ‫راه حــل‪ :‬چیدمــان عناصــر دکوراتیــو به صــورت‬ ‫اعــداد فــرد‪ ،‬جالب تــر از چیدمــان زوج اســت‪.‬‬ ‫بــرای ایجــاد یــک نمــای چشــم نواز‪ ،‬وســایل‬ ‫و قــاب عکس هــا را به صــورت ‪ 3‬تایــی یــا ‪5‬‬ ‫تایــی بچینیــد‪.‬‬ ‫‪ .7‬ترفند میز‬ ‫مشکل‪ :‬میز کوچک‬ ‫راه حــل‪ :‬چنانچــه میــز غذاخوری تــان بــرای بــه‬ ‫نمایــش گذاشــتن عناصــر دکوراتیــو بیش ازحــد‬ ‫کوچــک اســت‪ ،‬کافــی اســت بــا یــک رومیــزی‬ ‫زیبــا طــراوت کمــی بــه ان ببخشــید‪ .‬می توانیــد‬ ‫از یــک تکــه پارچــه طــرح دار باقیمانــده از‬ ‫پــرده ای زیبــا یــا یــک روســری ابریشــمی‬ ‫بــزرگ اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .8‬استفاده دکوراتیو از میوه ها‬ ‫مشکل‪ :‬لوازم دکوراتیو ناکافی‬ ‫راه حــل‪ :‬بــرای بــه نمایــش گذاشــتن میوه هــای‬ ‫رنگارنــگ‪ ،‬ان هــا را درون پارچ هــای شیش ـه ای‬ ‫یــا کاســه های شیشــه ایی پایــه دار بگذاریــد‪.‬‬ ‫میوه هــای بــادوام فصــل را بــرای یــک نمایــش‬ ‫رنگارنــگ‪ ،‬مقرون به صرفــه و خوشــمزه‬ ‫انتخــاب کنیــد‪ .‬پرتقــال و لیمــو حــس تازگــی‬ ‫بهــار و تابســتان را بــه فضــا می دهنــد و ســیب‬ ‫هــم انتخــاب مناســبی بــرای فصــل پاییــز و‬ ‫زمســتان اســت‪.‬‬ ‫قدرت بینایی در چشم انداز‬ ‫‪،،‬‬ ‫ملیحه احمدبیگی‬ ‫طراح و کارشناس دکوراسیون‬ ‫چـــیدمان‬ ‫راه حل اول‪:‬‬ ‫یــک پوســتر کاغذدیــواری بــا کیفیــت کــه‬ ‫منظــره‪‎‬ای روح‪‎‬بخــش را بــه بیننــده و فضــای‬ ‫اطرافــش القــا کنــد‪ ،‬راهــروی تاریــک و باریــک‬ ‫شــما را دلنشــین خواهــد کــرد‪ ،‬چــه وقتــی کــه‬ ‫بــا قــدم زدن در راهــرو می‪‎‬خواهیــد بــه اتاقتــان‬ ‫برویــد و چــه وقتــی کــه از دور نظاره‪‎‬گــر ان‬ ‫باشــید‪ .‬بــا چنــد منبــع نــوری کوچــک کــه‬ ‫رنــگ نــورش بــر زیبایــی پوســتر کاغذدیــواری‬ ‫می افزایــد ان را بــا شــکوه‪‎‬تر ســازید‪.‬‬ ‫راه حل دوم‪:‬‬ ‫گوشــه های اتــاق جــان می دهنــد بــرای‬ ‫گل هــای پیچــک‪ ،‬خصوصــا کــه در ارتفــاع‬ ‫دیــوار ان قــدر رشــد کــرده باشــند کــه بــه‬ ‫ســقف برســند‪ .‬گل هــای پیــچ گلیســین‪ ،‬انــاری‬ ‫و امین الدولــه بســیار زیبــا و افتاب دوســت و‬ ‫بــرای کناره هــای قــاب پنجــره بســیار مناســب‬ ‫هســتند‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬اگــر می خواهیــد ایــن گل هــای پیــچ در‬ ‫ارتفــاع دیــوار خودنمایــی کننــد بــه صبــر‪ ،‬زمان‬ ‫و پرســتاری صحیــح نیــاز اســت تــا بتواننــد بــه‬ ‫خوبــی رشــد کننــد‪.‬‬ ‫گل پیچی که انتخاب می کنید‪:‬‬ ‫‪ -۱‬نباید سمی باشد‪.‬‬ ‫‪ -۲‬شــرایط دمــا و رطوبــت ان همــگام بــا‬ ‫اب وهــوای خانه تــان باشــد‪.‬‬ ‫‪ -۳‬بایــد دقــت و مطالعــه کنیــد کــه گل پیــچ چه‬ ‫شــرایط نــوری ای را می پذیــرد؛ مثــا گل هــای‬ ‫پیچــی کــه عنــوان کــردم بــه نــور عالقــه دارنــد‬ ‫و در نــور کامــل افتــاب تــا ســایه‪-‬افتاب رشــد‬ ‫می کننــد و رطوبــت خاکشــان را در حــد‬ ‫نرمــال دوســت دارنــد‪.‬‬ ‫اکنــون کافــی اســت از دورتریــن نقطــه خانــه‬ ‫بــه گل هــای پیــچ زیبایتــان نظــر کنیــد‪.‬‬ ‫مزایای چیدمان و طراحی صحیح‬ ‫دکوراسیون‬ ‫داشــتن دکوراســیونی زیبــا کــه چیدمــان و‬ ‫طراحــی اش به طــور صحیــح و اصولــی انجــام‬ ‫شــده باشــد‪ ،‬زمــان زیــادی را طلــب می کنــد‪.‬‬ ‫نمی توانیــد انتظــار داشــته باشــید یــک شــبه بــه‬ ‫ان دســت پیــدا می کنیــد‪ .‬بــا مطالعــه و تحقیــق‬ ‫در قوانیــن دکوراســیون به خصــوص کــه در‬ ‫مســیر افزایــش ارامــش‪ ،‬اســایش و ســامتی‬ ‫جســمی و روحــی شــما باشــد و همچنیــن‬ ‫خــرج کــردن ســلیقه تان در طراحی هــا و‬ ‫اجــرای درســت‪ ،‬می توانیــد بعــد از چنــد مــاه‬ ‫ان خان ـه ای کــه ارزویــش را داشــتید به دســت‬ ‫اوریــد‪ .‬ارزوی شــما چیســت؟!‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫(قسمت دوم)‬ ‫چشم انداز پنجره در شب‬ ‫ملیحــه احمدبیگــی‪ ،‬طــراح و کارشــناس‬ ‫دکوراســیون‬ ‫چشــم انداز شــب بهتریــن تصویــر بــرای‬ ‫تحریــک هم زمــان ســلول های مخروطــی‬ ‫و اســتوانه ای شــبکیه اســت؛ زیــرا شــبکیه‬ ‫قســمت حســاس بــه نــور چشــم اســت کــه‬ ‫ســلول های مخروطــی ان مســئول دیــد رنگــی‬ ‫و ســلول های اســتوانه ای ان مســئول دیــد‬ ‫ســیاه و ســفید و دیــد در تاریکــی هســتند‪ .‬بــا‬ ‫تحریــک ایــن دو ســلول‪ ،‬ســیگنال های عصبــی‬ ‫از الیه هــای عصبــی زیریــن شــبکیه نهایتــا‬ ‫بــه فیبرهــای عصــب بینایــی و قشــر مغــز‬ ‫می رســند‪.‬‬ ‫چشــم انداز شــب ارامــش خاصــی را در چنــد‬ ‫دقیقــه اول برایتــان بــه ارمغــان مــی اورد؛ امــا‬ ‫زیــاده روی در دیــدن ان هــم بــه مــدت طوالنــی‬ ‫خــوب نیســت؛ زیــرا چش ـم ها همان طــور کــه‬ ‫بســیار پیچیــده و قدرتمنــد هســتند بــه همــان‬ ‫انــدازه هــم حســاس هســتند و کار مــداوم و‬ ‫یکنواخــت بــه مــدت طوالنــی چشــم ها را‬ ‫خســته و ضعیــف خواهــد کــرد‪.‬‬ ‫وقتی چشم اندازی در بین نباشد‬ ‫مــواردی پیــش می ایــد کــه نمی تــوان بــه‬ ‫چشــم انداز پنجــره دلخــوش بــود؛ زیــرا‬ ‫نمــای بیرونــی خانــه اصــا زیبــا نیســت و‬ ‫گاهــی هــم فاجعــه اور اســت‪ .‬بــرای اینکــه‬ ‫بشــود چشــم اندازی زیبــا بــا تصویــری‬ ‫دل انگیــز از طبیعــت داشــت‪ ،‬می تــوان بــا یــک‬ ‫شــعبده بازی ان را به دســت اورد‪.‬‬ ‫قســمت هایی از خانــه کــه به صــورت یــک‬ ‫تختــه دیــوار هســتند؛ مثــا انتهــای راهروهــای‬ ‫داخــل خانــه کــه بن بســت اســت و اتاق هــا در‬ ‫طرفیــن قــرار گرفته انــد‪ ،‬بهتریــن گزینــه بــرای‬ ‫ســاختن یــک چشــم انداز دوست داشــتنی‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬المپ هــا به هیچ عنــوان‪ ،‬تاکیــد می کنــم‬ ‫به هیچ عنــوان‪ ،‬نبایــد از نــوع المپ هــای‬ ‫ال ای دی باشــند؛ زیــرا نفــوذ نوری شــان بســیار‬ ‫زیــاد اســت و چش ـم هایتان هنــگام تمرکــز بــر‬ ‫تصویــر اذیــت خواهنــد شــد و بــه مــرور زمــان‬ ‫صدمــه خواهنــد دیــد‪ .‬منبع هــای نــوری بایــد‬ ‫از نوعــی باشــند کــه نفــوذ نــوری کمــی داشــته‬ ‫باشــند و نورشــان توســط اویزهــای دیــواری‬ ‫بــه طــرف تصویــر هدایــت گــردد به گونــه ای‬ ‫کــه تمامــی روشنایی شــان در تصویــر متمرکــز‬ ‫شــود‪.‬‬ ‫همیــن کــه احســاس رضایــت‪ ،‬ارامــش و‬ ‫خوشــبختی داشــته باشــید‪ ،‬البتــه نــه غــرق در‬ ‫تجمــات و شــلوغی اثاثیه هــا بلکــه داشــتن‬ ‫خانــه ای کــه حرفــه ای طراحــی و اجــرا شــده‬ ‫باشــد‪.‬‬ ‫حــال کــه دکوراســیون تان کــه توصیفــش کــردم‬ ‫را به دســت اوردیــد‪ ،‬می توانــد بــه شــما ورزش‬ ‫و تقویــت کارایــی چشــم را بدهــد؛ در هــر کجا‬ ‫از منزلتــان کــه وســعت بیشــتری از فضــای‬ ‫دکوراســیون دوست داشــتنی تان را می دهــد‬ ‫بنشــینید و در ارامــش خیــال و بــه دور از‬ ‫هرگونــه عجلــه و اضطرابــی بــه چشــم انداز‬ ‫خانه تــان در محیــط داخلــی ان بنگریــد‪.‬‬ ‫اگــر دقــت کنیــد در ابتــدا دورتریــن نقطــه بــه‬ ‫چشــم تان می ایــد کــه ناخــوداگاه همیــن‬ ‫روش درســت ترین طریــق ممکــن اســت؛‬ ‫ســپس کم کــم و پله پلــه اشــیاء نزدیک تــر‬ ‫را می بینیــد‪ .‬ایــن دقیقــا کاری اســت کــه در‬ ‫چشــم انداز پنجــره یــا چشــم انداز طبیعــت‬ ‫انجــام می دهیــد کــه به صــورت ناخــوداگاه و‬ ‫علــم خــدادادی در انســان نهفتــه اســت‪.‬‬ ‫تمامــی ایــن نــکات را در مــورد چشــم اندازها‬ ‫گفتــم تــا بــه شــما خاطرنشــان کنــم؛‬ ‫کوچک تریــن کارهــای معمــول مــا کــه‬ ‫کامــا پیش پاافتــاده هســتند و گاهــی هــم‬ ‫تنهــا بــرای کالس گذاشــتن و فخرفروشــی‬ ‫بــه دیگــران از ان هــا بهــره می بریــم‪ ،‬چقــدر‬ ‫در ســامتی جســم و روحمــان تاثیــر دارنــد و‬ ‫یــک چشــم انداز ســاده چقــدر می توانــد بــه‬ ‫تقویــت و حفــظ عملکــرد چشــم کمــک کنــد‪.‬‬ ‫‪57‬‬ ‫قدیمی ترین ساعت شهری ایران‬ ‫نام مکان‪ :‬میدان ساعت‪ ،‬شهر‪ :‬یزد‪ ،‬کشور‪ :‬ایران‬ ‫قدیمی تریــن ســاعت شــهری ایــران در میــدان‬ ‫وقت الســاعت یــزد نصــب شــده اســت‪ .‬ایــن‬ ‫ســاعت افتابــی بــه اســتناد کتــاب جامــع‬ ‫مفیــدی‪ ،‬نخســتین ســاعت شــهری اســت کــه‬ ‫فــردی بــه نــام ابوبکــر ساعت ســاز یــزدی ان را‬ ‫در ســال ‪ 725‬هجــری قمــری در مدرســه رکنیــه‬ ‫در جــوار مســجد جامــع یــزد نصــب کــرد‪ .‬ایــن‬ ‫مــکان بعدهــا بــه نــام میــدان وقت الســاعت‬ ‫شــهرت یافــت‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪58‬‬ ‫تنها اب انبار شش بادگیر جهان‬ ‫نام مکان‪ :‬اب انبار شش بادگیره‪ ،‬شهر‪ :‬یزد‪،‬‬ ‫کشور‪ :‬ایران‬ ‫اب انبــار شــش بادگیــر یــزد بــه دلیــل دارا بــودن‬ ‫شــش بادگیــر‪ ،‬بــه ایــن نــام معــروف شــده و‬ ‫تنهــا اب انبــار شــش بادگیــر جهــان اســت‪ .‬ســه‬ ‫بادگیــر ان از ابتــدا ســاخته شــده بــود و ســه‬ ‫بادگیــر دیگــر بعدهــا بــه ان اضافــه شــده اســت‬ ‫کــه بــا کمــی دقــت در شــکل بادگیرهــا تفــاوت‬ ‫ســه بادگیــر قدیمــی بــا دیگــر بادگیرهــای ان را‬ ‫می تــوان مشــاهده کــرد‪ .‬شــش بادگیــر اب انبــار‬ ‫بــا توجــه بــه شــرایط اقلیمــی و جهــت بــاد در‬ ‫ایــن منطقــه بــه شــکل هشــت وجهی هســتند‪.‬‬ ‫شــهر یــزد همچنیــن دارای تنهــا اب انبــار هفــت‬ ‫بادگیــری جهــان بــا دو مخــزن اســت کــه در‬ ‫روســتای عصرابــاد قــرار دارد‪.‬‬ ‫طوالنی ترین قنات ایران‬ ‫نــام مــکان‪ :‬طوالنی تریــن قنــات ایــران (قنــات‬ ‫زارچ)‪ ،‬شــهر‪ :‬زراچ‪ ،‬کشــور‪ :‬ایــران‬ ‫طوالنی تریــن قنــات ایــران بــه نــام «قنــات زارچ»‬ ‫بــا طــول صــد کیلومتــر در اســتان یــزد قــرار‬ ‫دارد‪ .‬ایــن قنــات یکــی از کهن تریــن قنات هــای‬ ‫ایــران به شــمار می ایــد کــه ســابقه ای بیــش از‬ ‫ســه هــزار ســال دارد‪ .‬طــول کــوره قنــات زارچ‬ ‫بیــش از ‪ 71‬کیلومتــر بــوده و تعــداد چاه هــای ان‬ ‫‪ 2115‬حلقــه شــمارش شــده اســت‪.‬‬ ‫قدیمی ترین مسجد جامع ایران‬ ‫نام مکان‪ :‬قدیمی ترین مسجد جامع‪ ،‬شهر‪ :‬فهرج‪،‬‬ ‫استان‪ :‬یزد‪ ،‬کشور‪ :‬ایران‬ ‫ســاخت مســجد جامــع فهــرج واقــع در ‪30‬‬ ‫کیلومتــری شــهر یــزد‪ ،‬بــه نیمــه اول قــرن اول‬ ‫هجــری برمی گــردد‪ .‬ایــن مســجد‪ ،‬تنهــا مســجد‬ ‫جهــان اســام اســت کــه ســاختمان ان از ابتــدا‬ ‫تاکنــون هیــچ تغییــری نکــرده اســت‪ .‬اگرچــه در‬ ‫میــان باستان شناســان اختالف نظــر وجــود دارد؛‬ ‫امــا ظاهــرا مســجد جامــع فهــرج قدیمی تریــن‬ ‫مســجد ایــران اســت‪ .‬مســجد جامــع فهــرج‬ ‫کمــاکان زنــده و پویــا بــوده و در ان نمــاز جماعت‬ ‫برپــا می کننــد‪.‬‬ ‫بلندترین مناره جهان!‬ ‫نام مکان‪ :‬بلندترین مناره های ایران‪ ،‬شهر‪ :‬یزد‪،‬‬ ‫کشور‪ :‬ایران‬ ‫مســجد جامــع کبیــر یــزد یکــی از شــاهکارهای‬ ‫معمــاری و تاریخــی جهــان به شــمار مــی رود‬ ‫و بــه جرئــت می تــوان گفــت دارای بلندتریــن‬ ‫مناره هــای جهــان اســت‪ .‬بنــای ایــن مســجد‬ ‫باعظمــت قرن هاســت کــه از فراســوی تاریــخ‬ ‫تمــدن ایــن ســرزمین می درخشــد بــه نحــوی‬ ‫کــه در کتــب تاریخــی یزد امده اســت‪« :‬مســجد‬ ‫را بــر جــای اتشــگاه ساســانی ســاخته اند و‬ ‫ســنگ بنــای ان توســط عالءالدولــه گرشاســب‬ ‫نهــاده شــده اســت»‪ .‬مســجد جامــع قدیــم‬ ‫در قــرن ششــم هجــری قمــری و بــه دســتور‬ ‫گرشاســب از نــوادگان «عالءالدولــه کالنجــار»‬ ‫ســاخته شــد و بنــای اصلــی مســجد کنونــی از‬ ‫اثــار «ســید رکن الدیــن محمــد قاضــی» اســت‪.‬‬ ‫دو منــاره مســجد کــه ارتفــاع تقریبــی ان از‬ ‫کــف تــا نــوک بــه بیــش از ‪ 52‬متــر می رســد‪،‬‬ ‫دارای قطــری در حــدود هشــت متــر اســت‬ ‫کــه در دوره صفــوی بــه بنــا افــزوده شــده؛ امــا‬ ‫در ســال ‪ 1313‬هجــری شمســی فروریخــت و‬ ‫دوبــاره تجدیدبنــا شــد‪ .‬بلنــدای ایــن مناره هــا‬ ‫و اینکــه کاشــی کاری منحصربه فــردی حتــی‬ ‫در اوج مناره هــا انجــام شــده اســت‪ ،‬تعجــب‬ ‫همــگان را بــر می انگیــزد؛ زیــرا ایــن مناره هــا‬ ‫هرچــه بــه ســمت بــاال رفتــه باریک تــر شــده‬ ‫و تنهــا یکــی از ان هــا دارای پلــکان اســت‪.‬‬ ‫ازای ـن رو ظرافــت کاش ـی کاری در ایــن ارتفــاع‬ ‫بــه واقــع قابل تحســین اســت‪.‬‬ ‫فریبا مردوخیان‬ ‫محقق و پژوهشگر حوزه گردشگری‬ ‫نام مکان‪ :‬مجسمه یادبود مدیا (‪ )Medea‬شهر‪ :‬باتومی‪ ،‬کشور‪ :‬گرجستان‬ ‫مجســمه یادبــود مدیــا‪ ،‬ســمبلی اســت از شــاهزاده ای از اســاطیر یونانــی کــه‬ ‫در شــهر باتومــی در کشــور گرجســتان واقــع شــده اســت‪ .‬شــایان ذکــر اســت‬ ‫نمایشــنامه مدیــا (کــه فیلمــی نیــز بــر اســاس ان ســاخته شــده اســت) از‬ ‫نخســتین نمایشــنامه های به جــا مانــده در تاریــخ محســوب می شــود‪.‬‬ ‫مدیــا نــام زنــی در اســطوره ها و داســتان های یونانــی اســت کــه از اهالی منطقه‬ ‫کولخیــس در گرجســتان بــود‪ .‬زمانــی کــه یاســون برای یافتــن «پشــم زرین» به‬ ‫کولخیــس امــد‪ ،‬مدیــا عاشــق او شــد و یاســون را در انجام شــرط های ســخت‬ ‫پــدر و ســرانجام ربــودن پشــم زریــن یــاری داد‪ .‬ان هــا بــا هــم گریختنــد و‬ ‫ازدواج کردنــد‪ .‬بعدهــا یاســون او را رهــا کــرد تــا بــا گالوکــه‪ ،‬دختــر کرئــون‪،‬‬ ‫ازدواج کنــد‪ .‬مدیــا از شــدت حســادت و خشــم‪ ،‬گالوکــه و کرئــون و فرزندان‬ ‫خــود را کشــت‪.‬‬ ‫زیروبمایرانوجهان‬ ‫نام مکان‪ :‬پل صلح (‪)the bridge of peace‬‬ ‫شهر‪ :‬تفلیس‪ ،‬کشور‪ :‬گرجستان‬ ‫معمــار پــل صلــح تفلیــس‪ ،‬معمــار معــروف ایتالیایــی ‪Michele De Lucchi‬‬ ‫اســت کــه درواقــع بســیاری از بناهــای اطــراف پــل و پــارک توســط همیــن‬ ‫معمــار ســاخته شــده اســت و بــه همیــن علــت هنگامــی کــه کمــی دقــت‬ ‫کنیــد همبســتگی و هماهنگــی جالبــی بیــن ان هــا خواهیــد دیــد کــه بســیار‬ ‫چشـم نواز و زیباســت و در بــاالی پــل نمایــی زیبــا از دو طــرف ان خواهیــد‬ ‫داشــت‪ .‬روی یــک تپــه مجســمه کارتلیــس ددا و روی تپــه دیگــر کلیســای‬ ‫جامــع ســامبا و محــل اقامــت نخســت وزیر و در تپــه ای دیگــر کلیســای‬ ‫ناریــکاال و چرخ وفلــک دیــده می شــود‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫نام مکان‪ :‬موزه استالین‪ ،‬شهر‪ :‬باتومی‪ ،‬کشور‪ :‬گرجستان‬ ‫اســتالین یکــی از رهبــران شــوروی ســابق‪ ،‬اهــل گرجســتان بــود‪ .‬اســتالین‬ ‫اهــل باتومــی نبــود‪ ،‬بلکــه او در گــوری‪ ،‬یــک شــهر کوچک در گرجســتان‪،‬‬ ‫بــه دنیــا امــد؛ امــا مــوزه ای در باتومــی به نــام او (مــوزه اســتالین) یــک‬ ‫بنــای ســرگرم کننده اســت کــه توریســت ها را بــا زندگــی او اشــناتر‬ ‫می کنــد‪ .‬اســتالین بیــن ســال های ‪ ١٩٠١‬و ‪ ١٩٠٢‬تنهــا چنــد مــاه در‬ ‫ایــن ســاختمان ســاکن بــود‪ .‬او در طــی مــدت اقامتــش در باتومــی‪ ،‬بــه‬ ‫ســازماندهی کارگــران قیــرکار کمــک کــرد و یــک مرکــز چــاپ غیرقانونی‬ ‫هــم راه انداخــت‪ .‬هرچنــد کــه او دو دهــه بعــد مشــهور شــد و هنــگام‬ ‫اقامتــش در باتومــی‪ ،‬شــاید فقــط ایــن کارگــران قیــرکار و کارمنــدان مرکــز‬ ‫چــاپ و پــدر و مــادر و اقوامــش بودنــد کــه او را می شــناختند‪ .‬وســایلی‬ ‫از او به جــا مانــده کــه در ایــن مــوزه بــه نمایــش گذاشــته شــده اند و‬ ‫از میــان ان هــا می تــوان بــه تختــی کــه او در ان می خوابیــد و همچنیــن‬ ‫یــک حولــه بیدخــورده اشــاره کــرد‪.‬‬ ‫نام مکان‪ :‬اکواریوم باتومی شهر‪ :‬باتومی‪ ،‬کشور‪ :‬گرجستان‬ ‫هــر کــس مســافر گرجســتان شــود خاطــره ای از ایــن اکواریــوم را بــا خــود‬ ‫بــه شــهرش خواهــد بــرد‪ .‬ایــن اکواریــوم بــا طراحــی منحصربه فــردی کــه‬ ‫از ســاحل باتومــی‪ ،‬الهــام گرفتــه توانســته یــک مــکان جــذاب باشــد‪ .‬طراحــی‬ ‫ایــن اکواریــوم بــه ایــن صــورت اســت کــه شــما می توانیــد ان را به عنــوان‬ ‫صخــره ای مــوج اورده تصــور کنیــد‪ .‬نمایشــگاه های داخلــی ایــن اکواریــوم ‪۴‬‬ ‫بخــش جداگانه انــد کــه اگــر از بیــرون بــه ان نــگاه کنیــد حــس می کنیــد‬ ‫کــه بــا ‪ ۴‬ســنگ بــزرگ روبــرو هســتید‪ .‬دیدنی هــای گرجســتان تنهــا بــه ایــن‬ ‫اکواریــوم ختــم نمی شــود و شــما می توانیــد از ســایر دیدنی هــا بازدیــد کنیــد‪.‬‬ ‫در هــر کــدام از ایــن نمایشــگاه ها‪ ،‬دیدنی هــای جذابــی در دســته بندی های‬ ‫خاصــی قــرار گرفته انــد‪ .‬ایــن گونه هــا در واقــع از دریــای اژه و دریــای ســرخ‬ ‫و ســیاه و اقیانــوس کم نظیــری مثــل هنــد برداشــت شــده اند‪.‬‬ ‫‪59‬‬ ‫دکتر محمدحسین شفازند‬ ‫بلفــاریـــت‬ ‫عالئم‪ ،‬عوارض و درمان‬ ‫چشــم یکــی از حســاس ترین عضوهــای بــدن اســت‪ .‬الزمــه‬ ‫داشــتن بینایــی خــوب‪ ،‬رعایــت بهداشــت و ســامت ایــن‬ ‫عضــو اســت‪ .‬چشــم ماننــد هــر عضــو دیگــر بــدن ممکــن‬ ‫اســت بــه دالیــل مختلفــی‪ ،‬مبتــا بــه بیماری هــا و مشــکالتی‬ ‫شــود‪ .‬یکــی از ایــن بیماری هــا بلفاریــت اســت‪.‬‬ ‫بلفاریتچیست؟‬ ‫بلفاریــت بیمــاری شــایعی اســت کــه باعــث التهــاب لبــه‬ ‫پلک هــا می شــود‪ .‬کنتــرل و درمــان ایــن بیمــاری بــه‬ ‫علــت عــود ان‪ ،‬معمــوال دشــوار اســت‪.‬‬ ‫انواع بلفاریت و علل ان ها‬ ‫بلفاریت (التهاب لبه پلک) به دو صورت اتفاق می افتد که عبارت اند از‪:‬‬ ‫بلفاریــت قدامــی‪ :‬بخــش خارجــی لبــه پلک هــا‪ ،‬جایــی کــه مژه هــا‬ ‫بــه پلــک متصــل می شــوند را درگیــر می کنــد‪ .‬شــایع ترین علــت ایــن‬ ‫بیمــاری باکتری هــا (به ویــژه اســتافیلوکوک) و شــوره ســر اســت‪.‬‬ ‫بلفاریــت خلفــی‪ :‬بخــش داخلــی لبــه پلــک (قســمت مرطــوب‬ ‫پلــک کــه بــا چشــم در تمــاس اســت) را درگیــر می کنــد و در‬ ‫نتیجــه اختالالتــی اســت کــه در غــدد چربــی پلــک وجــود دارد‪ .‬دو‬ ‫بیمــاری پوســتی نیــز می توانــد ایــن نــوع بلفاریــت را ایجــاد کنــد؛‬ ‫اکنــه روزاســه کــه منجــر بــه التهــاب پوســت می شــود و شــوره ســر‬ ‫(درماتیــت ســبورئیک)‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪60‬‬ ‫عالئم بلفاریت‬ ‫عالئــم و نشــانه های هــر دو نــوع بلفاریــت عبارت انــد از‪ :‬احســاس‬ ‫ســوزش و وجــود جســم خارجــی در چشــم‪ ،‬اش ـک ریزش‪ ،‬خــارش‪،‬‬ ‫حساســیت بــه نــور‪ ،‬پلک هــای متــورم و قرمــز‪ ،‬دیــد تــار و مبهــم‪،‬‬ ‫قرمــزی چشــم‪ ،‬کف الــود بــودن اشــک در لبــه پلک هــا‪ ،‬خشــکی‬ ‫چشــم و به هــم چســبیدن مژه هــا کــه ناشــی از ترشــحات اضافــی‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫عوارض بلفاریت‬ ‫گل مژه‪:‬‬ ‫یــک برامدگــی قرمــز دردنــاک بــر روی پلــک اســت کــه بــه علــت‬ ‫عفونــت حــاد غــدد چربــی پلــک و ریشــه مژه هــا ایجــاد می شــود‪.‬‬ ‫شاالزیون‪:‬‬ ‫معمــوال یــک تــوده غیرعفونــی بــدون درد و ســفت اســت کــه بــه‬ ‫دنبــال التهــاب غــدد چربــی ایجــاد می شــود‪ .‬اگــر عفونــت وجــود‬ ‫داشــته باشــد‪ ،‬شــاالزیون دردنــاک و قرمــز خواهــد بــود‪.‬‬ ‫اختالالت اشک‪:‬‬ ‫کاهــش ترشــحات و یــا ترشــحات غیرطبیعــی الیــه‬ ‫چربــی اشــک‪ ،‬می توانــد منجــر بــه اش ـک ریزش یــا‬ ‫خشــکی چشــم شــود‪ .‬از انجایــی کــه وجــود اشــک‬ ‫کافــی و طبیعــی بــرای ســامت ســطح چشــم و‬ ‫قرنیــه ضــروری اســت‪ ،‬اختــاالت اشــک احتمــال‬ ‫عفونت هــای قرنیــه را بــاال می بــرد‪.‬‬ ‫رزیدنت جراحی فک و دهان و زیبایی صورت‬ ‫درمان‬ ‫اســاس درمــان ایــن بیمــاری رعایــت بهداشــت پلک هــا و تمیــز‬ ‫نگــه داشــتن لبــه پلک هــا اســت‪ .‬کمپــرس گــرم پــس از شستشــوی‬ ‫پلک هــا بــا اب و شــامپوی بچــه بــه جــدا شــدن ترشــحات‬ ‫چســبیده بــه پلــک کمــک می کنــد‪ .‬از انجایــی کــه ایــن بیمــاری‬ ‫بــه نــدرت به طــور کامــل برطــرف می شــود‪ ،‬بایــد افــراد مبتــا بــه‬ ‫ان‪ ،‬بهداشــت چشــم را همیشــه رعایــت کننــد و به طــور منظــم ان را‬ ‫تمیــز نگــه دارنــد‪ .‬اگــر بلفاریــت بســیار شــدید باشــد‪ ،‬ممکــن اســت‬ ‫چشم پزشــک قطره هــای انتی بیوتیــک یــا اســتروئیدی (کورتــون)‬ ‫نیــز تجویــز کنــد‪.‬‬ ‫هنگامــی کــه شــوره ســر وجــود دارد‪ ،‬بــرای شستشــوی موهــای‬ ‫ســر‪ ،‬شــامپوی ضدشــوره توصیــه می شــود؛ امــا ذکــر ایــن نکتــه‬ ‫ضــروری اســت کــه از ایــن شــامپو به هیچ وجــه نبایــد بــرای‬ ‫شستشــوی پلک هــا اســتفاده شــود‪ .‬عــاوه بــر کمپــرس‬ ‫گــرم پلک هــا‪ ،‬بیمــاران مبتــا بــه بلفاریــت خلفــی‪ ،‬بایــد‬ ‫پلک هــای خــود را ماســاژ دهنــد تــا چربــی جمــع شــده‬ ‫در غــدد پلکــی تمیــز شــود‪.‬‬ ‫نکتــه مهــم‪ :‬قبــل از اقــدام بــه انجــام هــر کاری بــا‬ ‫پزشــک خــود مشــورت کنیــد‪ .‬در ضمــن بیمــاران‬ ‫مبتــا بــه اکنــه روزاســه کــه بلفاریــت نیــز دارنــد‪ ،‬باید‬ ‫هم زمــان تحــت درمــان قــرار گیرنــد‪.‬‬ ‫نخاع‪،‬عاملاصلیراستیاچپدستبودنانسان‬ ‫نتایــج بررســی های جدیــد نشــان می دهــد تنهــا مغــز در تعییــن‬ ‫چــپ یــا راســت دســت بــودن افــراد تاثیــر نــدارد و نخــاع نیــز‬ ‫نقــش بســیار مهمــی در ایــن موضــوع بــه عهــده دارد‪ .‬فعالیت هــای‬ ‫ژنتیکــی در نخــاع جنیــن نامتقــارن اســت و می توانــد بــه برتــری‬ ‫دســت چــپ یــا راســت نــوزاد منجــر شــود؛ بــه بیانــی دیگــر در‬ ‫صورتــی کــه ایــن نتایــج درســت باشــند‪ ،‬رونــد برتــری دســت در‬ ‫انســان پیــش از انکــه مغــز تشــکیل شــود اغــاز می شــود‪.‬‬ ‫برتــری دســت در دوران جنینــی از هفتــه هشــتم بــارداری اغــاز‬ ‫می شــود و در هفتــه دهــم بــه راحتــی قابل تشــخیص اســت‪.‬‬ ‫جنین هــا در هفتــه ســیزدهم تمایــل خــود را در مکیــدن انگشــت‬ ‫دســت راســت یــا چــپ نشــان می دهنــد‪ .‬از انجایــی کــه حــرکات‬ ‫دســت و بــازو در کنتــرل قشــر حرکتــی در مغــز اســت‪ ،‬دانشــمندان‬ ‫همــواره بــه دنبــال بــروز ژنتیکــی نامتقــارن درون ایــن قشــر و‬ ‫دیگــر بخش هــای مغــز بوده انــد تــا بتواننــد دلیــل برتــری دســت‬ ‫را توضیــح دهنــد؛ امــا در دوران جنینــی قشــر حرکتــی هنــوز‬ ‫فعــال نشــده و یــا بــه نخــاع متصــل نیســت‪ .‬بــا بررســی بــروز‬ ‫ژنتیکــی در نخــاع پنــج جنیــن ‪ 8‬تــا ‪ ۱۲‬هفتـه ای‪ ،‬محققــان توانســتند‬ ‫تفاوت هایــی میــان ژن هایــی کــه در راســت یــا چــپ نخــاع بــروز‬ ‫یافته انــد را در هفتــه هشــتم ردیابــی کننــد‪ .‬ایــن تفاوت هــا در‬ ‫بخش هایــی از نخــاع دیــده می شــد کــه کنتــرل حرکــت دس ـت ها‬ ‫و پاهــا را بــه عهــده دارد‪.‬‬ ‫فیبریالسـیون دهلیـزی‬ ‫عالیم‪ ،‬دالیل‪ ،‬پیشگیری و درمان ان‬ ‫فیبریالســیون دهلیــزی شــرایطی اســت کــه ضربــان قلــب شــما را‬ ‫مختــل می کنــد‪ .‬یــک اشــتباه کوچــک در سیســتم الکتریکــی قلــب‬ ‫موجــب می شــود کــه حفره هــای فوقانــی (دهلیــز) ان ســریع تر‬ ‫از حــد بزننــد‪ ،‬بلرزنــد یــا انقبــاض بی نظــم داشــته باشــند و ایــن‬ ‫امــر موجــب می شــود تــا حفره هــای زیریــن (بطن هــا) نامــوزون‬ ‫بزننــد‪.‬‬ ‫یک ریتم یا ضربان قلبی غیرطبیعی‬ ‫معمــوال دهلیــز و بطــن بــا یکدیگــر کار می کننــد تــا قلــب خــون‬ ‫را در ریتــم ثابــت پمپــاژ کنــد؛ امــا در فیبریالســیون دهلیــزی‪ ،‬ان هــا‬ ‫بــا هــم کار نمی کننــد‪ .‬ضربــان غیرمنظــم می توانــد موجــب یــک‬ ‫ضربــان قلبــی ســریع و لــرزان ‪ ۱۰۰-۱۷۵‬ضربــان در هــر دقیقــه در‬ ‫عــوض ضربــان طبیعــی ‪ ۶۰-۱۰۰‬ضربــان در هــر دقیقــه شــود‪.‬‬ ‫عالئم هشداردهنده‬ ‫تاثیرات‬ ‫زمانی که یک اضطرار وجود داشته باشد‬ ‫یــک فیبریالســیون دهلیــزی همــواره‬ ‫موجــب یــک هشــدار نمی شــود؛ امــا شــما‬ ‫بایــد در صورتــی کــه عالئــم زیــر را داریــد بــا اورژانــس تمــاس‬ ‫بگیریــد‪:‬‬ ‫درد شدید قفسه سینه‬ ‫نبض غیریکنواخت یا احساس از حال رفتن‬ ‫عالئم سکته مانند بی حسی یا گفتار نامعلوم‬ ‫و در صورتــی کــه مشــکلی وجــود داشــته باشــد بــا پزشــک خــود‬ ‫تمــاس بگیریــد‪.‬‬ ‫خطر سکته قلبی‬ ‫زمانــی کــه قلــب شــما بــه خوبــی پمپــاژ نکنــد‪ ،‬خونــی کــه ارام‬ ‫حرکــت می کنــد می توانــد بــه داخــل کشــیده شــود و تشــکیل لختــه‬ ‫خــون را اســان تر ســازد‪ .‬اگــر ایــن اتفــاق بیفتــد و یــک لختــه خــون‬ ‫در سراســر جریــان خونــی بــه ســمت مغــز شــما حرکــت کنــد و در‬ ‫انجــا باقــی بمانــد‪ ،‬شــما دچــار ســکته قلبــی می شــوید‪ .‬افــرادی کــه‬ ‫از فیبریالســیون دهلیــزی رنــج می برنــد پنــج برابــر بیشــتر از افــراد‬ ‫دیگــر ممکــن اســت ســکته کننــد‪.‬‬ ‫چه چیز موجب فیبریالسیون دهلیزی می شود؟‬ ‫شــایع ترین عوامــل‪ ،‬شــرایطی هســتند کــه بــه قلــب شــما فشــار وارد‬ ‫می اورنــد از جملــه‪:‬‬ ‫فشار خون باال‬ ‫بیماری شریان های کرونری و حمله های قلبی‬ ‫نارسایی قلبی‬ ‫مسائل مربوط به دریچه های قلبی‬ ‫محرک هایی که می توانید کنترل کنید‬ ‫ایــن بیمــاری بــه چیزهایــی کــه می توانیــد بــرای ان کاری انجــام دهیــد‬ ‫نیــز مرتبــط می شــود ماننــد‪:‬‬ ‫اضافه وزن داشتن یا چاقی‬ ‫نوشیدن الکل‬ ‫سیگار کشیدن‬ ‫استفاده از محرک ها مانند مواد مخدر‬ ‫مصرف داروهای خاص مانند البوترول‬ ‫چه مدت طول می کشد؟‬ ‫زمانــی کــه شــما بــرای اولیــن بــار فیبریالســیون دهلیــزی را‬ ‫تجربــه می کنیــد‪ ،‬ممکــن اســت انــی باشــد‪ .‬ریتــم قلبــی نامنظــم‬ ‫شــما ممکــن اســت در هرجــا از چندیــن ثانیــه گرفتــه تــا چندیــن‬ ‫هفتــه ادامــه یابــد‪ .‬اگــر مســئله‪ ،‬مشــکل تیروئیــدی‪ ،‬پنومونــی یــا‬ ‫ســایر بیماری هــای قابل درمــان باشــد‪ ،‬فیبریالســیون‬ ‫دهلیــزی نیــز معمــوال زمانــی کــه علــت ان بهتــر باشــد‬ ‫رفــع می شــود‪.‬‬ ‫دارو‬ ‫اگــر نشــانگان شــما خفیــف باشــند یــا فیبریالســیون‬ ‫دهلیــزی پــس از کاردیــوورژن برگــردد‪ ،‬ممکــن اســت‬ ‫شــما قــادر بــه کنتــرل ان بــا دارو باشــید‪ .‬داروهــای‬ ‫کنتــرل ریتــم قلــب بــه حفــظ الگــوی ضربــان قلبــی‬ ‫ثابــت شــما کمــک می کننــد‪ .‬داروهــای کنتــرل‬ ‫ضربــان قلــب‪ ،‬قلــب شــما را از تپــش بســیار‬ ‫ســریع حفــظ می کننــد‪.‬‬ ‫مصــرف روزانــه اســپرین یــا داروهایــی کــه‬ ‫ضدانعقــادی یــا رقیق کننده هــای خــون نامیــده‬ ‫می شــوند‪ ،‬بــه پیشــگیری از تشــکیل لختــه خــون‬ ‫کمــک می کننــد و شــانس افــراد از داشــتن ســکته را‬ ‫کاهــش می دهنــد‪.‬‬ ‫پیشگیری‬ ‫عــادات بهداشــتی مشــابه کــه از بیمــاری قلبــی محافظــت می کننــد‪ ،‬از‬ ‫شــما در مقابــل فیبریالســیون دهلیــزی محافظــت خواهنــد کــرد‪:‬‬ ‫یک رژیم غذایی که در ان ماهی باشد‪ ،‬داشته باشید‪.‬‬ ‫به طور منظم ورزش کنید‪.‬‬ ‫فشار خون خود را کنترل کنید‪.‬‬ ‫ســیگار نکشــید و در صــورت مصــرف ســیگار‪ ،‬از ســیگار یکبــار‬ ‫مصرف شــده (ســیگاری کــه یکبــار ان را خامــوش کرده ایــد) اســتفاده‬ ‫نکنیــد‪.‬‬ ‫نبض خود را ماهانه چک کنید‬ ‫فیبریالســیون دهلیــزی می توانــد قبــل از اینکــه موجــب نشــانه هایی‬ ‫شــود کــه شــما متوجــه ان شــوید‪ ،‬منجــر بــه ســکته یــا یــک مســئله‬ ‫جــدی دیگــر شــود‪ .‬بــرای تشــخیص زودهنــگام یــک ضربــان قلــب‬ ‫نامنظــم‪ ،‬انجمــن ســکته ملــی بــه شــما توصیــه می کنــد تــا ضربــان خــود‬ ‫را یــک بــار در مــاه چــک کنیــد‪ ،‬به ویــژه اگــر شــما ســن بــاالی ‪۴۰‬‬ ‫ســال یــا ریســک فاکتورهــای دیگــری بــرای ســکته داشــته باشــید‪ .‬اگــر‬ ‫ریتــم قلبــی شــما ثابــت نبــود یــا دارای هــر نگرانــی دیگــری بودیــد‪ ،‬بــه‬ ‫پزشــک خــود مراجعــه کنیــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫زمانــی کــه قلــب شــما در فیبریالســیون‬ ‫دهلیــزی قــرار دارد‪ ،‬خــون بــه خوبــی در‬ ‫سراســر بــدن شــما حرکــت نمی کنــد‬ ‫و شــما ممکــن اســت ایــن مــوارد را‬ ‫احســاس کنیــد‪:‬‬ ‫گیجی یا از حال رفتن‬ ‫تنگی نفس‬ ‫ضعف یا خستگی‬ ‫چه کسانی در معرض فیبریالسیون دهلیزی هستند؟‬ ‫در صورت موارد زیر‪ ،‬شانس شما در داشتن این شرایط باالتر می رود‪:‬‬ ‫مرد بودن و سفیدپوست بودن‬ ‫بیش از ‪ ۶۰‬سال سن داشتن‬ ‫یــک عضــو نزدیــک خانــواده دارای فیبریالســیون دهلیــزی بــوده یــا‬ ‫باشــد‬ ‫سهم سالمتی‬ ‫بــرای بســیاری از افــراد‪ ،‬فیبریالســیون دهلیــزی موجــب‬ ‫نشــانگان اشــکار نمی شــود؛ امــا زمانــی کــه ایــن‬ ‫نشــانگان وجــود دارنــد‪ ،‬اغلــب شــامل مــوارد‬ ‫زیــر می شــوند‪:‬‬ ‫نبض غیریکنواخت‬ ‫تپش قلب سریع‬ ‫احساسی که قلب شما می لرزد‬ ‫درد قفسه سینه‬ ‫احساس تنگی نفس‬ ‫گاهی اوقــات‪ ،‬یــک فیبریالســیون دهلیــزی ممکــن اســت به وســیله‬ ‫اختــاالت تیروئیــد یــا عفونت هــای جــدی ماننــد پنومونــی ایجــاد شــود‪.‬‬ ‫‪61‬‬ ‫اگاهی بخشی از سرطان پوست در منزل‬ ‫درصــد خیلــی کمــی از مــردم هســتند کــه ســرطان را بــه موقــع تشــخیص‬ ‫می دهنــد و ان را درمــان می کننــد‪ .‬بســیاری از مــردم بــه دو دلیــل درمــان‬ ‫ســرطان را جــدی نمی گیرنــد؛ یکــی اینکــه تشــخیص ان توســط خــود‬ ‫فــرد بســیار ســخت اســت و دیگــر اینکــه معاینــات و داروهــای درمــان‬ ‫ان بســیار گران قیمــت هســتند‪.‬‬ ‫محصولــی بــه نــام ‪ Philips‬بــا قابلیــت اســکن پوســت بــدن‪ ،‬به عنــوان‬ ‫یــک دســتگاه خانگــی بــرای تشــخیص رایج تریــن ســرطان ها در جهــان‬ ‫بــه شــمار مـی رود‪ .‬از هــر ‪ 5‬نفــر‪ 1 ،‬نفــر بــه مالنومــا یــا ســرطان پوســت‬ ‫دچــار می شــود‪ .‬از انجایــی کــه پوســت‪ ،‬بزرگ تریــن عضــو بــدن اســت؛‬ ‫پــس تشــخیص بــه موقــع مشــکالت پوســتی ضــروری اســت‪.‬‬ ‫ایــن دســتگاه بــه راحتــی در دســت جــای می گیــرد و قابلیــت بررســی‬ ‫و تشــخیص ناهنجاری هــای پوســتی مرتبــط بــا ســرطان را دارد‪ .‬فقــط‬ ‫کافــی اســت کــه ان را در سراســر بــدن روی پوســت بکشــید تــا دســتگاه‬ ‫بتواننــد ایپــدرم پوســت بــدن را معاینــه کنــد‪ .‬برنامــه مخصــوص اســکن‬ ‫پوســت ایــن دســتگاه کــه روی گوشــی هوشــمندتان نصــب شــده اســت‬ ‫بــه شــما می گویــد کــه کــدام قســمت های بــدن را اســکن کرده ایــد‬ ‫و چــه مناطقــی باقــی مانده انــد تــا بتوانیــد یــک اســکن کامــل از بــدن‬ ‫خــود را داشــته باشــید‪.‬‬ ‫اگــر دســتگاه مــورد مشــکوکی را تشــخیص بدهــد‪ ،‬بــه قســمت‬ ‫طیف ســنجی امپدانــس منتقــل می شــود تــا انالیــز کامل تــری انجــام‬ ‫دهــد‪.‬‬ ‫تختخوابی برای تشخیص زودهنگام بیماری قلبی‬ ‫محققــان در دانشــگاه ‪ ،MISSOURI‬فوایــد سنســورهایی غیرتهاجمــی و‬ ‫بــدون تمــاس بــا تختخــواب را در افــراد مســن و بازنشســته ازمایــش‬ ‫کردنــد‪.‬‬ ‫ایــن سنســورها به طــور مــداوم ســرعت ضربــان قلــب‪ ،‬ســرعت تنفــس و‬ ‫فعالیت هــای کلــی قلــب را کنتــرل می کننــد‪.‬‬ ‫یــک مبــدل هیدرولیــک و یــک لولــه انعطاف پذیــر اب‪ ،‬اثــرات مکانیکــی‬ ‫جریــان خــون در سیســتم گــردش خــون را اندازه گیــری می کننــد‪ .‬در‬ ‫ایــن مطالعــه‪ 4 ،‬مبــدل هیدرولیکــی در زیــر تشــک تختخــواب قــرار داده‬ ‫شــد تــا اطالعــات مرتبــط بــا عملکردهــای قلبــی افــراد را ثبــت نمایــد‪.‬‬ ‫طبــق تحقیقــات انجــام شــده‪ ،‬کنتــرل مــداوم ســرعت ضربــان قلــب‪،‬‬ ‫مزایــای مهمــی را بــرای ســالمندان دربــر دارد‪ .‬ایــن سنســور همچنیــن‬ ‫قــادر اســت الگوهــای خــواب افــراد را تشــخیص دهــد کــه مشــاهده‬ ‫تغییــر در ایــن الگوهــا می توانــد نشــانه ای از شــکل گیری یــک بیمــاری‬ ‫باشــد‪.‬‬ ‫سنسوری هوشمند برای مبتالیان به زوال عقل‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪62‬‬ ‫مراقبتی ویژه از دهان و دندان با این مسواک هوشمند‬ ‫‪ ،Aqua‬نــام مســواک هوشــمندی اســت کــه هــدف از طراحــی ان‪ ،‬پیشــنهاد‬ ‫راه حل هایــی بهتــر بــرای مراقبــت از بهداشــت دندان هــا اســت‪ .‬ایــن مســواک‬ ‫بــا فراهــم کــردن بهداشــت خــوب دهانــی و دندانــی‪ ،‬جلوگیــری از تنفــس‬ ‫بدبــو‪ ،‬جلوگیــری از پوســیدگی دندانــی و بیماری هــای لثــه ای یکــی از‬ ‫بهتریــن گزینه هــا بــرای افــراد بــه شــمار م ـی رود‪.‬‬ ‫ایــن مســواک به طــوری زیبــا و همــراه بــا کاربردهــای پزشــکی طراحــی‬ ‫شــده اســت و بــا به کارگیــری تکنولــوژی پیشــرفته بــه پاک ســازی روزانــه‬ ‫دندان هایتــان کمــک می کنــد‪.‬‬ ‫یــک دوربیــن ‪ HD‬در قســمت عقبــی بــاالی مســواک تعبیــه شــده اســت تــا‬ ‫تمــام قســمت های دهــان و دندان هــا را کنتــرل و بررســی کنــد‪ .‬شــما توســط‬ ‫ایــن دوربیــن می توانیــد مناطقــی از دندان هــا کــه دسترســی بــه ان هــا مشــکل‬ ‫اســت را ببینیــد و نکتــه بهتــر ایــن اســت کــه ایــن مســواک نــوع و عــادت‬ ‫مســواک زدن شــما را ردیابــی می کنــد و توســط نرم افــزار مخصــوص‬ ‫خــود بــر روی گوشــی هوشــمند‪ ،‬پیشــنهاداتی بــرای مراقبــت بهتــر بــه شــما‬ ‫می دهــد و نیــز زمــان مناســب بــرای چــکاپ را بــه شــما اطــاع می دهــد!‬ ‫یکــی از مهم تریــن جنبه هــای ایــن محصــول‪ ،‬پایــداری و اســتحکام ان اســت‬ ‫کــه بدیــن منظــور یــک ســر‬ ‫قابــل تعویــض برای مســواک‬ ‫در نظــر گرفتــه شــده کــه‬ ‫موجــب هدررفت کمتــر مواد‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫‪ 44‬میلیــون نفــر در سراســر جهــان بــه بیمــاری زوال عقــل مبتــا هســتند کــه‬ ‫ایــن امــار تــا ‪ 20‬ســال اینــده دو برابــر خواهــد شــد‪ .‬یکــی از بزرگ تریــن‬ ‫مشــکالت پرســتاران یــا مراقبــان ایــن افــراد‪ ،‬ســرگردانی اســت کــه درنتیجــه‬ ‫گیجــی یــا فقــدان حافظــه کوتاه مــدت فــرد بیمــار رخ می دهــد‪ .‬سنســور‬ ‫‪ ،Proximity‬یــک گجــت پوشــیدنی ســاده و دقیــق اســت کــه قــادر اســت‬ ‫زندگــی را بــه افــرادی کــه مشــکل زوال عقــل دارنــد‪ ،‬اهــدا کنــد‪.‬‬ ‫زمانــی کــه فــرد بیمــار دچــار ســردرگمی شــد یــا در معــرض وقــوع خطــری‬ ‫قــرار گرفــت‪ ،‬ایــن سنســور می توانــد بــا اســتفاده از فنــاوری نــوری‪ ،‬به عنــوان‬ ‫یــک سیســتم هشــدار زودهنگام عمــل کنــد و بهبــود ســامتی‪ ،‬ازادی حرکت‬ ‫و داشــتن یــک زندگــی فعــال و پویــا را بــرای فــرد بیمــار بــه همــراه داشــته‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫ایــن سنســور بــه راحتــی توســط یــک گیــره مغناطیســی به لبــاس فــرد متصل‬ ‫می شــود کــه بــرای جلوگیــری از حواس پرتــی و کاهــش اســترس فــرد‪،‬‬ ‫به صــورت مســطح روی لبــاس قــرار می گیــرد‪.‬‬ ‫ایــن سنســور وزنــی کمتــر از ‪ 450‬گــرم دارد و انــدازه قطــر ان ‪ 3.4‬ســانتیمتر‬ ‫اســت‪ .‬اطالعــات جمـع اوری شــده توســط ان از طریــق بلوتــوث بــه برنامــه‬ ‫مربوطــه بــر روی گوشــی هوشــمند فــرد مراقــب بیمــار ارســال می شــود و‬ ‫هنگامــی کــه بیمــار از دیــدرس خــارج می شــود‪ ،‬ســیگنال قطــع می شــود و‬ ‫برنامــه موبایــل‪ ،‬فــرد مراقــب را بــا هشــدار و ویبــره از موضــوع اگاه می کنــد‪.‬‬ ‫جنــس ایــن دســتگاه از الومینیــوم‪ ،‬پالســتیک ‪ ABS‬و ترکیبــی از الســتیک‬ ‫و پالســتیک اســت‪ .‬ایــن دســتگاه ضــداب اســت و بــا باتــری ســکه ای کار‬ ‫می کنــد کــه طــول عمــر باتــری ان در صــورت اســتفاده مــداوم‪ ،‬ســه مــاه و در‬ ‫صــورت اســتفاده در مواقــع الزم‪ ،‬چنــد ســال اســت‪.‬‬ ‫دکتر نهال کازرونی‬ ‫گیاه درمانی در طب سنتی‬ ‫مغز و اعصاب‬ ‫گیاهان دارویی معطر برای‬ ‫تصفیه هوای منزل‬ ‫ روماتیسم‪ :‬گل شوید‪ ،‬گل عروسک پشت‬ ‫پرده‪ ،‬بومادران‪ ،‬سنجد‬ ‫ دردهای مفصلی‪ :‬گیاه بید‪ ،‬رزماری‪ ،‬سنجد‬ ‫ راشیتیسم‪ :‬ریشه روناس‪ ،‬گزنه‪ ،‬گل‬ ‫همیشه بهار‪ ،‬کاکل ذرت‪ ،‬بومادران‪ ،‬گل گیاه گل‬ ‫گندم‪ ،‬سیاه دانه‪ ،‬برگ نعناع‬ ‫ دررفتگی و پیچ خوردگی‪ :‬گل همیشه بهار‬ ‫ دیسک کمر‪ :‬مرزه‪ ،‬نعناع‪ ،‬گردو‪ ،‬اویشن‪،‬‬ ‫اسطوخدوس‪ ،‬بادرنجبویه‪ ،‬زیره سیاه‪ ،‬ریشه‬ ‫سنبل الطیب‪ ،‬علف چای‬ ‫گیــاه رزمــاری مانند تمام‬ ‫گیاهانــی کــه برگ هــای‬ ‫سوزنی شــکل دارنــد‪،‬‬ ‫همیشــه ســبز اســت‪.‬‬ ‫در طــول زمســتان می تــوان ان را داخــل منــزل‬ ‫نگهــداری کــرد و هنــوز از عطــر خوشــایند ان بهــره‬ ‫بــرد‪ .‬اکثــر گیاهانــی کــه برگ هــای سوزنی شــکل‬ ‫دارنــد‪ ،‬تصفیه کننــدگان خوبــی بــرای هــوا هســتند‪،‬‬ ‫مخصوصــا بــرای هــوای مرطــوب زمســتان‪ .‬ایــن‬ ‫گیاهــان کربن دی اکســید را جــذب می کننــد و‬ ‫اکســیژن پــس می دهنــد‪ .‬از مهم تریــن عملکردهــای‬ ‫ایــن گیــاه‪ ،‬محافظــت از مغــز در برابــر رادیکال هــا‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫مفاصل‬ ‫خواص عرقیات گیاهی‬ ‫ عرق اسطوخدوس‪ :‬نیروبخش‪ ،‬تقویت کننده‬ ‫اعصاب‪ ،‬تب بر‪ ،‬ضد تشنج‪ ،‬ضد میگرن‪ ،‬درمان‬ ‫بیماری های عصبی‪ ،‬ضد اسم و سیاه سرفه‬ ‫ عرق بادرنجبویه‪ :‬افزایش فشار خون‪،‬‬ ‫خون ساز‪ ،‬ارام بخش‪ ،‬مقوی مغز‪ ،‬ضد رماتیسم‪،‬‬ ‫خواب اور‪ ،‬ضد تشنج‪ ،‬مقوی اعصاب‪ ،‬ضد درد‬ ‫‪ .1‬رزماری‬ ‫‪ .2‬اسطوخدوس‬ ‫قبــل از اســتفاده از این گیاه‬ ‫در منــزل‪ ،‬بایــد اطمینــان‬ ‫حاصــل کنیــد کــه بــه ان‬ ‫حساســیت نداشــته باشید‪.‬‬ ‫در صورتــی کــه الــرژی‬ ‫نداریــد‪ ،‬ایــن گیــاه بهترین‬ ‫انتخــاب اســت؛ زیــرا عالی تریــن گیــاه بــرای دفــع‬ ‫حشــرات اســت‪ .‬عطــر اســطوخدوس ُشــش ها را‬ ‫ارام می کنــد و کمــک خوبــی بــرای یــک خــواب‬ ‫ارام در شــب اســت‪ .‬همچنیــن بــرای فروکــش کردن‬ ‫اســترس و اضطــراب مفیــد اســت‪ .‬خــاک ان بایــد‬ ‫شــنی و ســبک باشــد‪ ،‬از کــود و کمپوســت بــرای‬ ‫ان اســتفاده نکنیــد‪ .‬ریشــه ان را غــرق در اب نکنیــد‬ ‫وگرنــه کل گیــاه را از دســت خواهیــد داد‪.‬‬ ‫‪ .3‬ریحان‬ ‫ریحــان گیــاه و ادویــه ای‬ ‫کامــا شــناخته شــده اســت‪.‬‬ ‫در تمــام شــرایط اب وهوایی‬ ‫قابــل کشــت اســت‪ .‬عطــر‬ ‫قــوی و طعــم فلفل ماننــد ان‬ ‫فقــط یک روی ســکه اســت‪.‬‬ ‫می تــوان ان را به عنــوان چــای گیاهــی مصــرف کــرد‬ ‫و ماننــد گیاهــان دیگــر میــزان کربن دی اکســید اتــاق‬ ‫را نیــز کاهــش می دهــد‪ .‬بــه طــول ‪ 60-30‬ســانتیمتر‬ ‫رشــد می کنــد و شــکوفه های ســفید و برگ هــای‬ ‫پهنــی دارد‪ .‬میــوه ان‪ ،‬مغــزی ‪ 4‬دانــه و کوچک اســت‬ ‫کــه خــودش خشــک می شــود و در فصــل پاییــز‬ ‫می افتــد و در بهــار بعــدی مجــددا رشــد می کنــد‪.‬‬ ‫‪ .4‬نعناع‬ ‫علیرضا نورمحمدی‬ ‫دانشجوی دکتری منابع طبیعی (علوم مرتع)‬ ‫بهتریــن چــای گیاهــی بــرای زمســتان و بهتریــن گیاه‬ ‫بــرای پــرورش در منــزل اســت‪ .‬دارای گونه هــای‬ ‫مختلــف بــا مصــارف مختلــف اســت؛ ازجملــه‬ ‫‪ .5‬یاسمن‬ ‫گل هــای یاســمن بیــن‬ ‫ســاعات ‪ 6‬تــا ‪ 8‬بعدازظهر‪،‬‬ ‫وقتــی کــه دمــا پایین تــر‬ ‫اســت‪ ،‬بــاز می شــوند‪.‬‬ ‫عطــر ان هــا هنــگام صرف‬ ‫شــام بســیار خوشــایند اســت‪ .‬در چین و هند این گل‬ ‫را بــا چــای ســبز مخلــوط می کننــد تــا چــای ســبز‬ ‫تمــام عطــر گل یاســمن را بــه خــود جــذب کنــد‪.‬‬ ‫حتــی اگــر مرحلــه دارویــی ایــن گل کامــل نشــود‪،‬‬ ‫می تــوان از ان به عنــوان معطرکننــده و تصفیه کننــده‬ ‫هــوا در شــب اســتفاده کــرد‪.‬‬ ‫عطاری‬ ‫ایــا می دانیــد وجــود گیاهــان دارویــی در منــزل‬ ‫می توانــد ‪ %90‬الودگی هــا و ذرات غیرقابــل اجتنــاب‬ ‫را به صــورت طبیعــی از هــوای منزلتــان حــذف کند؟‬ ‫ایــن ذرات کــه معمــوال ترکیبات الــی فــرار (‪)VOCS‬‬ ‫هســتند‪ ،‬بســیار خطرناک انــد؛ زیــرا می تواننــد‬ ‫موجــب طیــف وســیعی از بیمــاری و مشــکالت‬ ‫ســامتی شــوند‪.‬‬ ‫بــا وجــود گل و گیاهــان طبیعــی‪ ،‬نیــازی بــه‬ ‫سیســتم های تهویــه مکانیکــی نیســت‪ .‬مــا می توانیــم‬ ‫بــا اســتفاده از قــدرت طبیعــت‪ ،‬هــوا را سـم زدایی و‬ ‫تمیــز کنیــم‪ .‬ایــن گیاهــان دارویــی نزدیــک بــه ‪%90‬‬ ‫ترکیبــات الــی فــرار در هــوای محــل ســکونت تان را‬ ‫از بیــن می برنــد و هوایــی تمیــز و خالــص را بــرای‬ ‫شــما فراهــم می کننــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬ژرانیوم‬ ‫گیــاه ژرانیــوم یــا شــمعدانی بیــش از ‪ 200‬گونــه دارد‬ ‫کــه تمــام ان هــا ویژگی هــای‬ ‫مثبتــی دارنــد؛ ازجملــه‬ ‫رایحـه ای عالــی (در صورتــی‬ ‫کــه بتوانیــد تحمــل کنیــد)‪،‬‬ ‫دفع کننــده پشــه ها‪ ،‬افــات‬ ‫زیــادی را جــذب نمی کننــد‬ ‫کــه موجــب خشــک شــدن گیــاه شــوند‪ ،‬هنــگام‬ ‫شــکوفه زدن بســیار زیبــا می شــوند و هــوا را تصفیــه‬ ‫می کننــد‪ .‬یــک شــاخه جــدا شــده ان بــه راحتــی‬ ‫قابــل کشــت مجــدد اســت و تقریبــا یک هفتــه طول‬ ‫می کشــد تــا ریشــه جدیــد تولیــد کنــد‪ .‬بــه مراقبــت‬ ‫زیــادی نیــاز نــدارد‪ .‬در روزهــای ســرد می توانــد تــا‬ ‫‪ 2‬هفتــه بــدون اب بمانــد‪ .‬بــا میــزان افتــاب بیشــتر‪،‬‬ ‫شــکوفه دهی ان هــا نیــز بیشــتر می شــود‪ .‬ژرانیــوم‬ ‫عطــری به عنــوان چــای گیاهــی بــرای کمــک بــه‬ ‫افــرادی کــه دیابــت میلتــوس (دیابــت نــوع ‪ )2‬دارند‪،‬‬ ‫مفیــد اســت؛ زیــرا ســطح قنــد خــون را کاهــش‬ ‫می دهــد‪.‬‬ ‫‪ .7‬گیاه قهوه‬ ‫بیــش از ‪ 120‬زیرگونــه از‬ ‫گیــاه قهــوه وجــود دارد کــه‬ ‫گونه عربــی ان‪ ،‬مشــهورترین‬ ‫و اســان ترین نــوع بــرای‬ ‫کاشــت در منــزل اســت‪ .‬ایــن‬ ‫گیــاه همــه جــا رشــد و تکثیــر می شــود؛ امــا شــاید‬ ‫ندانیــد که چــه فوایــدی دارد‪ .‬شــکوفه های ان ســفید‬ ‫و کوچــک اســت و صبــح مطبوعــی را بــرای شــما‬ ‫رقــم خواهــد زد به طــوری کــه می توانیــد به جــای‬ ‫نوشــیدن یــک فنجان قهــوه در صبــح‪ ،‬عطــر دل انگیز‬ ‫ان را استنشــاق کنیــد‪ .‬یــک گیــاه قهــوه معمولــی‬ ‫می توانــد بــه یــک درخــت کوچــک ‪ 3‬متــری تبدیــل‬ ‫شــود؛ امــا بــا کاشــت در گلــدان طــول ان بــه ‪ 1‬متــر‬ ‫می رســد‪ .‬در طــول ســال شــکوفه می دهنــد‪ .‬نکتــه‬ ‫جالــب توجــه ایــن اســت کــه اگر بــه ایــن گیــاه نور‬ ‫کافــی بدهیــد‪ ،‬بــه تکثیــر ان کمــک کنیــد و ان را از‬ ‫افــات حفــظ کنیــد‪ ،‬می توانیــد خودتــان دانه هــای‬ ‫قهــوه پــرورش دهیــد‪ ،‬ان ها را تُســت کنید و بســابید‬ ‫و بــه قهــوه تبدیــل کنیــد! هــر یــک گیــاه حــدودا ‪50‬‬ ‫گــرم قهــوه تولیــد می کنــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫ ارام بخش‪ :‬ریشه سنبل الطیب‪ ،‬گل بابونه‪ ،‬برگ‬ ‫مریم گلی‪ ،‬برگ مریم نخودی‪ ،‬کاسنی‪ ،‬برگ‬ ‫داتوره‪ ،‬اسانس نعناع‬ ‫ تقویت اعصاب‪ :‬اسطوخدوس‪ ،‬علف چای‪،‬‬ ‫همیشه بهار‪ ،‬اوکالیپتوس‬ ‫ تشنج و صرع‪ :‬افسنتین‪ ،‬اویشن‪ ،‬اوکالیپتوس‪،‬‬ ‫زعفران‪ ،‬زیره سیاه‪ ،‬ریشه سنبل‪‎‬الطیب‪ ،‬علف‬ ‫چای‪ ،‬تخم گشنیز‪ ،‬نعناع‪ ،‬شیرین‪‎‬بیان‬ ‫ میگرن‪ :‬ریشه زنبق‬ ‫ سردرد‪ :‬برگ بارهنگ‬ ‫ رفع بی خوابی‪ :‬زعفران‪ ،‬بنفشه‪ ،‬ریحان‪ ،‬گشنیز‬ ‫ افسردگی‪ :‬بادرنجبویه‬ ‫ ضد اعتیاد‪ :‬زنیان‪ ،‬اسفند‬ ‫پخت وپــز بــا دانه هــای‬ ‫خشــک ان‪ ،‬طبــخ‬ ‫گوشــت و نیــز اســتخراج‬ ‫روغن هــای معطــر بــرای‬ ‫تولیــد عطــر و رایحــه‬ ‫المپ هــا‪ .‬اگــر مشــکالت‬ ‫تنفســی داریــد‪ ،‬بایــد بدانیــد کــه تمــام گونه هــای‬ ‫ان تنفــس اســان تری بــرای شــما فراهــم می کننــد‪،‬‬ ‫هنــگام شــکوفه زدن زنبورهــای کوچکــی را بــه خود‬ ‫جــذب می کننــد کــه ایــن زنبورهــا برخــی از افــات‬ ‫دیگــر کــه بــر گیاهــان دیگر می نشــینند را می کشــند‪.‬‬ ‫بــرای رشــد بــه نــور افتــاب و اب نیــاز دارنــد‪.‬‬ ‫‪63‬‬ ‫درمان چروک های پوست دست‬ ‫چروک هــا نشــانه ای از پیــری پوســت هســتند کــه در برخــی افــراد بــا افزایــش‬ ‫ســن و در برخــی دیگــر به دلیــل عــدم مراقبت هــای پوســتی رخ می دهنــد‪.‬‬ ‫بــرای درمــان و جلوگیــری از ایــن عارضــه‪ ،‬اکثــر مــردم روش هــای طبیعــی را‬ ‫ترجیــح می دهنــد کــه شــما را بــا تعــدادی از ان هــا اشــنا می کنیــم‪.‬‬ ‫الیه برداری‬ ‫دســت ها را بــه مــدت ‪ 10‬دقیقــه در محلولــی از یــک قاشــق غذاخــوری‬ ‫بکینگ پــودر و اب قــرار دهیــد تــا پوســتتان نــرم شــود؛ ســپس مقــداری‬ ‫اب لیمــوی تــازه را بــا مقــداری شــکر مخلــوط کنیــد‪ ،‬به طــوری کــه شــکر کامــا‬ ‫در اب لیمــو حــل نشــود و از ان به عنــوان یــک اســکراب بــرای پوســت اســتفاده‬ ‫کنیــد تــا لکه هــا و کثیفی هــای پوســت را از بیــن ببــرد؛ ســپس دســت ها‬ ‫را بشــویید و در مقــداری شــیر بخیســانید تــا اســیدهای چــرب ضــروری و‬ ‫انتی اکســیدان ها وارد پوســت شــوند و چروک هــای پوســتی را به طــور کامــل‬ ‫از بیــن ببرنــد‪ .‬بعــد از ایــن روش‪ ،‬در طــول شــب یــک دســتکش بپوشــید تــا‬ ‫دســت ها مرطــوب بماننــد‪.‬‬ ‫هندوانه درمانی‬ ‫هندوانــه میــوه ای غیراســیدی اســت کــه بــرای پوســت بســیار مفیــد اســت‪ .‬یــک‬ ‫بــرش هندوانــه را روی دس ـت هایتان بگذاریــد و اجــازه دهیــد تــا بــه مــدت ‪15‬‬ ‫دقیقــه روی پوســت دســت بمانــد و اب ان جــذب پوســت شــود‪ .‬ایــن بهتریــن‬ ‫روش بــرای درمــان چروک هــای پوســتی اســت‪ .‬بعــد از ایــن مــدت دســت را‬ ‫بــا اب ســرد بشــویید‪.‬‬ ‫روغن زیتون‬ ‫همان طــور کــه روغــن زیتــون بــرای رشــد مــو‪ ،‬ابــرو و مــژه کاربــرد دارد‪ ،‬بــرای‬ ‫رفــع چروک هــای پوســتی نیــز مفیــد اســت‪ .‬قبــل از حمــام یــا قبــل از خــواب‬ ‫مقــداری روغــن زیتــون روی دســت هایتان بمالیــد و بعــد از مدتــی دســت ها‬ ‫را بشــویید‪.‬‬ ‫دوری از نور خورشید‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪64‬‬ ‫اشــعه خورشــید عالوه بــر پوســت صــورت‪ ،‬بــر روی پوســت دســت ها هــم‬ ‫تاثیرگــذار اســت و بــا تخریــت ســلول های پوســتی‪ ،‬چروک هایــی را بــر روی‬ ‫پوســت ایجــاد می کنــد‪ .‬همان طــور کــه بــرای صــورت از کــرم ضدافتــاب‬ ‫اســتفاده می کنیــد‪ ،‬بــرای دس ـت هایتان هــم اســتفاده کنیــد تــا از ان هــا در برابــر‬ ‫نــور خورشــید محافظــت کنیــد‪.‬‬ ‫مرطوب کردن‬ ‫پوســت مــا روزانــه بــه دفعــات زیــادی در معــرض اب قــرار می گیــرد (بــرای‬ ‫شستشــو بعــد از لمــس چیزهــای کثیــف‪ ،‬حمــام و‪ .)...‬پوســت بعــد از قــرار‬ ‫گرفتــن در اب‪ ،‬خشــک می شــود کــه ایــن خشــکی منجــر بــه ایجــاد چــروک‬ ‫و حتــی ترک هایــی در پوســت می گــردد‪ .‬بــرای جلوگیــری از ایــن عارضــه‪،‬‬ ‫بعــد از هــر بــار شســتن دســت‪ ،‬بــا کرم هــای مرطوب کننــده و یــا روغن هــای‬ ‫طبیعــی ماننــد روغــن نارگیــل‪ ،‬دســت هایتان را چــرب کنیــد‪.‬‬ ‫موزدرمانی‬ ‫مــوز میــوه ای سرشــار از مــواد معدنــی از قبیــل اهــن و پتاســیم‬ ‫اســت‪ .‬یــک مــوز را لــه کنیــد تــا بافتــی کرم ماننــد پیــدا کنــد؛‬ ‫ســپس سراســر دســت هایتان‪ ،‬به خصــوص قســمت هایی‬ ‫کــه چــروک دارنــد را بــا ان ماســاژ دهیــد‪ .‬اجــازه دهیــد بــه‬ ‫مــدت ‪ 30‬دقیقــه روی دســت ها باقــی بمانــد تــا خشــک‬ ‫شــود؛ ســپس ابکشــی نماییــد‪.‬‬ ‫اگــر چروک هــای دســت خیلــی عمیــق هســتند؛ ماســاژ‬ ‫بــا مخلوطــی از مــوز‪ ،‬اووکادو و عســل بــرای رفــع ان موثــر‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫برنج درمانی‬ ‫ممکــن اســت برنــج را فقــط به عنــوان یــک وعــده‬ ‫غذایــی بشناســید؛ امــا کاربردهــای دیگــری هــم‬ ‫دارد‪ .‬پــودر برنــج‪ ،‬یــک روش درمانــی عالــی بــرای‬ ‫برطــرف کــردن چروک هــای پوســتی اســت‪.‬‬ ‫خمیــری متشــکل از پــودر برنــج‪ ،‬شــیر و اب‬ ‫گل رز تهیــه کنیــد‪ ،‬ان را روی دســت هایتان‬ ‫بکشــید و بعــد از ‪ 20‬دقیقــه دســت ها را‬ ‫بشــویید تــا پوســتی ممتــاز داشــته باشــید‪.‬‬ ‫دکتر حمیدرضا علیزاده اطاقور‬ ‫دانشیار گروه جراحی و‬ ‫عضو هیئت علمی دانشگاه‬ ‫نکاتی در مورد‬ ‫مــو و پیوند مـو‬ ‫کچلــی مردانــه معمــوال به صــورت ژن غالــب وابســته بــه‬ ‫جنــس منتقــل می شــود و ایــن ژن موجــب افزایــش فعالیــت‬ ‫انزیمــی به نــام الفــا ردوکتــاز می گــردد‪ .‬معمــوال ســطح‬ ‫هورمون هــای اســتروژن و تستوســترون در مــردان دچــار‬ ‫طاســی مــو‪ ،‬نرمــال اســت‪ .‬بهتریــن محــل بــرای پیونــد‬ ‫مــو بــه نواحــی دچــار طاســی ســر‪ ،‬از ناحیــه پشــت ســر‬ ‫تامیــن می شــود؛ چراکــه موهــای ایــن نواحــی نیمه عمــر‬ ‫طوالنی تــری دارنــد‪ .‬طاســی مردانــه معمــوال در قــدام‬ ‫پوســت ســر اتفــاق می افتــد‪.‬‬ ‫رشــد مــو دارای ‪ ۳‬فــاز اصلــی اســت؛ فــاز انــاژن کــه ‪ ۳‬ســال‬ ‫طــول می کشــد و فــاز رشــد فعــال مــو محســوب می شــود‪.‬‬ ‫در حالــت نرمــال نــود درصــد از موهــای پوســت ســر در‬ ‫ایــن فــاز قــرار دارنــد‪ .‬فــاز دیگــر فــاز کاتــاژن اســت کــه‬ ‫همــان مرحلــه ریــزش موهاســت و ‪ ۳‬هفتــه طــول می کشــد‪.‬‬ ‫فــاز بعــدی تلــوژن نــام دارد کــه ‪ ۴‬مــاه طــول می کشــد‪ .‬ده‬ ‫درصــد موهــای ســر معمــوال در ایــن مرحلــه قــرار دارنــد‪.‬‬ ‫بــرای پیونــد موفــق مــو نیــاز نیســت کل ریشــه مــو منتقــل‬ ‫شــود و اگــر فقــط هفتــاد درصــد فولیکــول مــو منتقــل شــود‬ ‫موهــای جدیــد ایجــاد خواهــد شــد‪ .‬چنــد روش پیونــد‬ ‫مــو ازجملــه میکروگرافــت‪ ،‬مینی گرافــت و پانچ گرافــت‬ ‫وجــود دارد‪ .‬بعــد از ‪ ۶‬مــاه از پانچ گرافــت‪ ،‬موهــا بــا‬ ‫ســرعت یــک ســانتیمتر در هــر مــاه رشــد می کننــد‪ .‬در‬ ‫مینی گرافــت و میکروگرافــت بــه علــت اینکــه می تــوان‬ ‫موهــا را به صــورت فواصــل نامنظــم قــرار داد‪ ،‬ظاهــر‬ ‫طبیعی تــری نســبت بــه پانچ گرافــت و نیــز اســکار کمتــری‬ ‫ایجــاد می شــود‪.‬‬ ‫یکــی از روش هــای نســبتا جدیدتــر جراحــی بــرای ایجــاد‬ ‫مــو در نواحــی دچــار طاســی‪ ،‬به خصــوص در بیمــاران‬ ‫دچــار ســوختگی پوســت ســر یــا ناهنجاری هــای ژنتیکــی‬ ‫مــادرزادی کــه موجــب طاســی موضعــی می شــوند اســتفاده‬ ‫از تیشــو اکســپندر (‪ )tissue expander‬اســت‪ .‬ایــن وســیله‬ ‫داخــل قســمت مــودار پوســت ســر در اتــاق عمــل کار‬ ‫گذاشــته می شــود و در فواصــل منظــم فــرد درمان جــو‬ ‫به صــورت ســرپایی جهــت تزریــق مایــع داخــل ایــن‬ ‫وســیله مراجعــه می کنــد و بعــد از حــدود ‪ ۲‬مــاه کــه بــه‬ ‫خوبــی ایــن وســیله در زیــر پوســت متســع شــد و پوســت‬ ‫کافــی فراهــم گردیــد‪ ،‬بیمــار را عمــل می کنیــم و پوســت‬ ‫مــودار را بــه ناحیــه طــاس منتقــل کــرده و پیونــد می کنیــم‬ ‫کــه ظاهــر بســیار خوبــی ایجــاد می کنــد و موجــب افزایــش‬ ‫اعتمادبه نفــس در ایــن بیمــاران می شــود و پاســخ های‬ ‫محبت امیزشــان را بعــد از بهبــودی دریافــت می کنیــم‪.‬‬ ‫راهکارهای خانگی برای ابرو‬ ‫و مژه ای پرپشت و ضخیم تر‬ ‫ابرو‬ ‫روغــن کرچــک‪ :‬روغــن کرچــک بهتریــن راه طبیعــی بــرای داشــتن‬ ‫ابروهــای پرپشــت اســت‪ .‬ثابــت شــده اســت کــه ایــن روغــن بــرای‬ ‫ابــرو‪ ،‬مــژه‪ ،‬مــو و پوســت اثــرات مفیــد زیــادی دارد‪ .‬ایــن روغــن‬ ‫ریــزش مــوی ابــرو را متوقــف و بــه افزایــش رشــد موهــای ابــرو‬ ‫کمــک می کنــد‪ .‬بــرای ایــن کار از روغــن کرچــک ارگانیــک و بــدون‬ ‫رنــگ اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫روش استفاده‪:‬‬ ‫خودتــان را معرفــی بفرماییــد و بگوییــد چنــد ســال اســت کــه‬ ‫در ایــن حیطــه فعالیــت می کنیــد؟‬ ‫خزایــی هســتم‪ ،‬مدیــر ســالن ماســاژ «حــال خــوش»‪ .‬به خاطــر عالقــه‬ ‫شــخصی بــه ماســاژ و ارامشــی کــه داشــت بــه فکــر تاســیس ایــن‬ ‫مجموعــه افتــادم و از دی مــاه ‪ 1395‬به صــورت حرفــه ای و بــا اخــذ‬ ‫مجــوز وارد بــازار کار شــدم‪.‬‬ ‫از فواید و شــرایط انجام ماساژ بگویید‪.‬‬ ‫ارامــش و نشــاط اولیــن اصــل یــک ماســاژ خــوب اســت‪ .‬ماســاژ‬ ‫موجــب ایجــاد احســاس شــادابی و ســرزندگی‪ ،‬بهبــود گردش خــون‪،‬‬ ‫دفــع ســموم‪ ،‬رفــع اســترس‪ ،‬رفــع انقبــاض ماهیچـه ای‪ ،‬بهبــود عملکــرد‬ ‫اعضــای بــدن و بــه نوعــی پیشــگیری قبــل از درمــان محســوب‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫چند نوع ماســاژ در سالن تان ارائه می دهید و هر کدام چه‬ ‫امتیازی نسبت به بقیه ماساژها دارند؟‬ ‫ماســاژ ریلکســی‪ ،‬صورت‪ ،‬ســوئدی‪ ،‬تایلندی‪ ،‬رفلکســولوژی‪ ،‬شــکالت‪،‬‬ ‫شیروعســل‪ ،‬الغــری‪ ،‬نمــک و شــمع را ارائــه می دهیــم‪ .‬رفلکســولوژی‬ ‫از طریــق لمــس نقــاط حســاس دســت و پــا و گــوش انجــام می شــود‪.‬‬ ‫ماســاژ ســوئدی‪ ،‬مناســب بــرای ارامــش جســم و ذهــن اســت کــه‬ ‫در کنــار ریلکســی حیــن ماســاژ بــا ضربــات روی ماهیچــه موجــب‬ ‫تســکین دردهــای ماهیچــه ای می شــود‪ .‬ماســاژ تایلنــدی یــک نــوع‬ ‫مهــارت دســتی اســت کــه بــا اســتفاده از کشــش مثبــت و فشــار مالیــم‬ ‫در مســیر و امتــداد خطــوط انــرژی انجــام می شــود و بــه نوعــی‬ ‫ماســاژدرمانی محســوب می شــود‪.‬‬ ‫کمی از ماساژ نمک بگویید‪.‬‬ ‫ایــن ماســاژ بــرای کســانی کــه از دردهــای عضالنــی‪ ،‬ورم مفاصــل‬ ‫و کشــیدگی عضــات رنــج می برنــد مناســب اســت‪ .‬نمک هــا در‬ ‫تســکین درد و رفــع گرفتگــی عضــات پــا فوق العاده انــد و بهتریــن‬ ‫راه بــرای دفــع انــرژی منفــی بــدن هســتند‪.‬‬ ‫ایــا خدمــات خاصــی هــم مثــل ماســاژ در منــزل بــرای کســانی‬ ‫کــه امــکان حضــور در ســالن شــما را ندارنــد‪ ،‬ارائــه می دهیــد؟‬ ‫مجــوز مــا ویــژه بانــوان و صرفــا داخــل ســالن اســت‪ .‬به خاطــر‬ ‫مشــکالت امنیتــی کــه ممکــن اســت بــرای ماســورها پیــش ایــد‪،‬‬ ‫خدمــات داخــل منــزل نداریــم‪ .‬ان شــاءهلل اگــر بتــوان مجــوزی در ایــن‬ ‫زمینــه اخــذ کــرد حتمــا اقــدام می کنیــم‪.‬‬ ‫مــا در حــد توانمــان از بهتریــن روغن هــای گیاهــی داخلــی و خارجــی‬ ‫اســتفاده می کنیــم‪ .‬لــوازم بهداشــتی یکبارمصــرف و امــکان اســتحمام‬ ‫قبــل و بعــد از ماســاژ را بــا اســتفاده از حوله هــای ویــژه ســالن بــرای‬ ‫هــر مشــتری فراهــم می کنیــم‪.‬‬ ‫راه های ارتباطی با ســالن ماساژ «حال خوش»‪:‬‬ ‫تلفن ثابت‪02188950648 :‬‬ ‫‪Www.halekhosh.ir‬‬ ‫تلفن همراه‪09122956118 :‬‬ ‫تلگرام و اینستاگرام‪@HALEKHOSH :‬‬ ‫توجــه‪ :‬بــا ارســال کلمــه «حــال خــوش» بــه ســامانه پیامکــی‬ ‫‪ 10008590‬از تخفیف هــای ســالن مطلــع گردیــد‪.‬‬ ‫ادرس‪ :‬میــدان فاطمــی‪ ،‬خیابــان فاطمــی‪ ،‬خیابــان شــهید‬ ‫طباطبایــی‪ ،‬روبــروی مســجد نــور‪ ،‬کوچــه ســیاوش‪ ،‬پــاک ‪۶‬‬ ‫بهداشت و زیبا�یی‬ ‫مژه‪:‬‬ ‫شیشــه یــک ریمــل مــژه قدیمــی یــا شیشــه یــک الک را بشــویید و ‪1/4‬‬ ‫شیشــه را بــا روغــن کرچــک‪ 1/2 ،‬ان را بــا روغــن ویتامیــن ‪ E‬و ‪1/4‬‬ ‫ان را بــا ژل الوئـه ورا پــر کنیــد‪ .‬ایــن مــواد را در شیشــه کامــا بــا هــم‬ ‫مخلــوط کنیــد‪ .‬بــرس ریمــل را در ایــن مخلــوط فــرو کنیــد تــا یــک‬ ‫الیــه نــازک روی ان قــرار بگیــرد؛ ســپس هــر شــب قبــل از خــواب‬ ‫ان را بــه مژه هــا (یــا حتــی ابروهایتــان) بزنیــد‪ .‬روغــن کرچــک‬ ‫مژه هایتــان را ضخیم تــر می کنــد‪ ،‬ژل الوئــه ورا طــول مژه هــا را‬ ‫زیــاد می کنــد و ویتامیــن ‪ E‬موجــب تســریع طویــل شــدن مژه هــا‬ ‫می شــود‪ .‬بعــد از یــک مــاه شــما بــا مژه هایــی قوی تــر‪ ،‬بلندتــر و‬ ‫زیباتــر روبــرو می شــوید‪.‬‬ ‫گپی با مدیر ســالن ماساژ «حال خوش»‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫روغــن کرچــک را روی ابروهایتــان بمالیــد و بــه مــدت ‪ 2‬تــا ‪ 3‬دقیقــه‬ ‫ان هــا را بــا حــرکات دایــره ای ماســاژ دهیــد‪ .‬اجــازه دهیــد بــه مــدت‬ ‫‪ 30‬دقیقــه و یــا در طــول شــب روی ابروهــا بمانــد؛ ســپس بــا اب گــرم‬ ‫و یــک پاک کننــده مالیــم ان را اب کشــی کنیــد‪ .‬ایــن روش را روزی‬ ‫یکبــار و بــه مــدت چنــد هفتــه انجــام دهیــد‪ .‬اگــر بعــد از ‪ 3‬تــا ‪ 4‬هفتــه‬ ‫تغییــری در رشــد ابروهایتــان مشــاهده نکردیــد می توانیــد روش هــای‬ ‫دیگــری را امتحــان کنیــد ازجملــه‪:‬‬ ‫روغــن کنجــد‪ :‬مقــدار کمــی از ایــن روغــن را در طــول شــب روی‬ ‫ابروهــای خــود بگذاریــد و در روز بعــد ابکشــی کنیــد‪.‬‬ ‫شــیر‪ :‬یــک گلولــه پنب ـه ای را در مقــدار کمــی شــیر بخیســانید و روی‬ ‫ابروهایتــان بمالیــد و اجــازه دهیــد تــا خشــک شــود؛ ســپس ابکشــی‬ ‫نماییــد‪.‬‬ ‫روغــن بــادام‪ :‬ابروهــای خــود را بــا مقــداری از ایــن روغــن بــا‬ ‫حــرکات دورانــی بــه مــدت ‪ 5-4‬دقیقــه ماســاژ دهیــد‪ .‬اجــازه دهیــد در‬ ‫طــول شــب روی ابروهــا بمانــد؛ ســپس ابکشــی کنیــد‪ .‬بــه مــدت ‪ 1‬تــا‬ ‫‪ 2‬مــاه بــه صــورت مــداوم از ایــن روش اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫روغــن زیتــون‪ ،‬روغــن نارگیــل‪ :‬مقــداری روغــن زیتــون گــرم یــا‬ ‫روغــن نارگیــل گــرم را بــه مــدت ‪ 5‬دقیقــه روی ابروهایتــان ماســاژ‬ ‫دهیــد‪ ،‬اجــازه دهیــد در طــول شــب روی ابروهــا بمانــد؛ ســپس‬ ‫ابکشــی کنیــد‪ .‬بــه مــدت ‪ 1‬تــا ‪ 2‬مــاه بــه صــورت مــداوم از ایــن روش‬ ‫اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫«حال خوش» با ماساژ‬ ‫‪65‬‬ ‫تاثیر فصل تولد بر خلق وخو‬ ‫یک ضرب المثل مجارستانی می گوید‪« :‬بگو چه فصلی به دنیا امدی تا بگویم چه خلق وخویی داری»؟‬ ‫در بیسـت وهفتمین کنگــره ســاالنه کالــج «نوروفارماکولــوژی» اروپــا در برلیــن‪ ،‬محققــان از پژوهش هایــی کــه در‬ ‫مــورد ارتبــاط فصــل تولــد و خلق وخــو داشــتند‪ ،‬صحبــت کردنــد‪ .‬ایــن تحقیقــات در دانشــگاه علــوم پزشــکی‬ ‫بوداپســت انجــام شــد و مطالعــات نشــان داد خلق وخــوی انســان ها در ســن بزرگســالی نتیجــه فصلــی اســت‬ ‫کــه در ان بــه دنیــا امده انــد‪.‬‬ ‫محققــان بعــد از مطالعاتــی کــه بــر روی ‪ 400‬نفــر در چندیــن ســال داشــتند دریافتنــد کــه افــراد متولــد فصــل‬ ‫تابســتان نوســانات خلقــی بیشــتری نســبت بــه افــرادی دارنــد کــه در زمســتان بــه دنیــا امده انــد و در مقابــل‪،‬‬ ‫کســانی کــه در بهــار یــا تابســتان متولــد شــده اند خلق وخــوی مثبت تــری دارنــد‪ ،‬فعال ترنــد و اکثــرا شــاد‬ ‫هســتند‪.‬‬ ‫ایــن مطالعــه نشــان داد افــرادی کــه در زمســتان بــه دنیــا امده انــد زودرنج تــر و تحریک پذیرتــر از دیگــران‬ ‫هســتند و کســانی کــه در پاییــز بــه دنیــا امده انــد معمــوال افســرده هســتند و اب وهــوای فصــل بعــد‪ ،‬یعنــی‬ ‫زمســتان‪ ،‬ان هــا را تحت تاثیــر قــرار می دهــد‪.‬‬ ‫تاثیرات بیوشیمیک‬ ‫«زنیــا گونــدا» سرپرســت ایــن مطالعــه گفــت‪ :‬مطالعــات بیوشــیمیک نشــان دادنــد فصلــی کــه شــخص در ان‬ ‫متولــد شــده اســت در برخــی از خلق وخوهــا در بزرگســالی ماننــد دوپامیــن و ســروتونین تاثیــر دارد و درواقــع‬ ‫فصــل تولــد یــک اثــر مانــدگار در خلق وخــوی انســان دارد‪ .‬بااین حــال نشــانه های ژنتیکــی را نبایــد فرامــوش‬ ‫کــرد‪ .‬نتایــج ایــن مطالعــات نشــان دادنــد خلق وخــو تحت تاثیــر فصــل تولــد و ژنتیــک اســت‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪66‬‬ ‫دکتر مریم حاجی لو‬ ‫پزشک‪ ،‬کاندیدای تخصصی روان شناسی سالمت‬ ‫و مدرس دانشگاه‬ ‫روش های کنترل خشم‬ ‫مهم تریــن گام تصمیم گیــری اســت‪ ...‬اینکــه نــوع واکنــش در‬ ‫موقعیــت را نســبت بــه زمــان‪ ،‬مــکان‪ ،‬هــدف‪ ،‬پیامدهــا‪ ،‬شــرایط و‬ ‫رابطــه انتخــاب کنیــم‪.‬‬ ‫قــدم بعــدی نظــارت بــر حــاالت درونــی خودمــان اســت؛ یعنــی‬ ‫توجــه و شــناخت عالئم و نشــانه های جســمانی‪ ،‬نشــان دادن مســیر‬ ‫رویــداد فکــر‪ ،‬احســاس‪ ،‬رفتــار و نشــان دادن مســیر از اولین محرک‬ ‫بــروز خشــم تــا نشــان دادن واکنــش و نهایتــا پرخاشــگری‪ .‬از دیگر‬ ‫مــوارد می تــوان بــه خوداگاهــی بــه خودگویی هــای منفــی‪ ،‬باورهــا‬ ‫و افــکار خودمــان در زمــان بــروز خشــم اشــاره کــرد‪.‬‬ ‫ازجمله روش های رفتاری مدیریت خشم می توان به موارد زیر‬ ‫اشاره کرد‪:‬‬ ‫پذیرفتن مسئولیت رفتار خود‬ ‫اعالم اتش بس یا سکوت‬ ‫برون ریزی هیجانی با نوشتن‬ ‫مشغول شدن به انجام کاری‬ ‫تغییر شرایط محیطی و ترک محل پس از اعالم‬ ‫وضعیت‬ ‫نکتــه قابل توجــه در مــورد مهــارت مدیریــت خشــم ایــن اســت‬ ‫کــه بــروز خشــم غیرقابل کنتــرل و رفتــار پرخاشــگرانه را می تــوان‬ ‫بــه شــکل گیری بهمــن تشــبیه کــرد‪ .‬بــروز اولیــن نشــانه ماننــد‬ ‫شــروع حرکــت یــک ســنگریزه از قلــه کــوه اســت و هرچــه‬ ‫زمــان می گــذرد مهــار حرکــت ایــن تــوده مشــکل تر می شــود‬ ‫تــا جایــی کــه تبدیــل بــه تــوده عظیمــی از بــرف درحــال ســقوط‬ ‫می گــردد و همــه چیــز را نابــود می کنــد‪ .‬اگــر اولیــن نشــانه های‬ ‫بــروز خشــم را در خودمــان بشناســیم‪ ،‬بــه محــض بــروز می تــوان‬ ‫از روش هــای رفتــاری و شــناختی اســتفاده کــرد و کنتــرل هیجــان را‬ ‫به دســت گرفــت‪ ،‬وگرنــه بــا برون ریــزی و تخلیــه هیجــان خشــم‬ ‫به صــورت غیرقابل کنتــرل مواجــه خواهیــم شــد کــه نتیجــه ای‬ ‫جــز پشــیمانی نخواهــد داشــت‪.‬‬ ‫انتخاب شما کدام مسیر است؟‬ ‫در ازمونــی کــه پیــش روی شماســت‪ 6 ،‬تصویــر بــا ‪ 6‬مســیر متفــاوت‬ ‫وجــود دارد‪ .‬فقــط کافــی اســت چنــد دقیقــه چشــمانتان را ببندیــد‪ ،‬ذهــن‬ ‫خــود را ارام کنیــد‪ ،‬یــک نفــس عمیــق بکشــید و بــه ایــن تصاویــر‬ ‫نگاهــی بیندازیــد؛ ســپس مســیری کــه دوســت داریــد در ان راه برویــد‬ ‫را انتخــاب کنیــد‪ .‬مســیر انتخابــی شــما نــه تنهــا جزئیاتــی را در مــورد‬ ‫ضمیــر ناخوداگاهتــان فــاش می کنــد‪ ،‬بلکــه مســیر زندگــی کنونــی شــما‬ ‫را نیــز اشــکار می ســازد‪.‬‬ ‫مسیر شماره ‪:1‬‬ ‫مسیر شماره ‪:2‬‬ ‫مسیر شماره ‪:3‬‬ ‫شــما دوســت داریــد کــه وقتتــان را‬ ‫بــه فکــر کــردن و غــرق شــدن در‬ ‫خیاالتتــان اختصــاص دهیــد‪ .‬بــه دنبــال‬ ‫پاســخ ســوال های خــود می رویــد‪.‬‬ ‫گاهــی راه خــود را گــم می کنیــد؛ امــا‬ ‫برایتــان مهــم نیســت‪ .‬بــا اینکــه برخــی‬ ‫از مــردم از ســکوت و ناشــناخته ها‬ ‫می ترســند‪ ،‬شــما مشــتاق ایــن شــرایط‬ ‫هســتید‪.‬‬ ‫ایــن راه جنگلــی می گویــد کــه شــما فــردی درون گــرا بــا خیالــی‬ ‫ســرگردان هســتید‪ .‬زندگــی بــرای شــما یــک اتفــاق بــا شــکوه اســت؛‬ ‫امــا انتهــای مســیر نامشــخص اســت و نمی توانیــم ببینیــم کــه بــه کجــا‬ ‫می رســد‪ .‬وقــت ان رســیده کــه مســیر را همــوار کنیــد و تمــام مشــاهدات‬ ‫دقیــق خــود را ب ـه کار گیریــد‪.‬‬ ‫مسیر شماره ‪:5‬‬ ‫شــما فــردی ســهل گیر و نمــک روی‬ ‫کــره زمیــن هســتید! فــردی فروتــن‪،‬‬ ‫خالــص و بی ریــا هســتید و رنجانــدن‬ ‫یــا عصبــی کــردن شــما کار ســختی‬ ‫اســت‪ .‬خیلــی ســریع می بخشــید و‬ ‫فرامــوش می کنیــد و حتــی ســریع تر‬ ‫از ان لبخنــد می زنیــد‪ .‬درحالی کــه‬ ‫دیگــران درگیــر چیزهــای کوچــک‬ ‫هســتند‪ ،‬شــما ارام و خونســرد هســتید‪.‬‬ ‫ایــن مســیر پاییــزی می گویــد کــه شــما در یــک دوره انتقالــی و زودگــذر‬ ‫قــرار گرفته ایــد؛ نــه تابســتان‪ ،‬نــه زمســتان‪ .‬شــما بــا تغییراتــی مواجــه‬ ‫خواهیــد شــد و بــه زودی می فهمیــد کــه ان تغییــرات منجــر بــه بهتــر‬ ‫شــدن شــرایط می شــوند‪ .‬پیچ وخم هایــی در مســیر شــما قــرار دارنــد؛‬ ‫امــا فــردی محکــم و قــوی هســتید و می توانیــد از پــس ان براییــد‪.‬‬ ‫گرمــی و انــرژی ارام شــما بــه اطرافیانتــان کمــک می کنــد‪ .‬بــه ان هــا‬ ‫بیاموزیــد کــه چگونــه می شــود مشــکالت را رهــا کــرد‪.‬‬ ‫مسیر شماره ‪:6‬‬ ‫شــما فــردی ســاکت و متفکــر‬ ‫هســتید و تفکراتتــان بســیار عمیــق‬ ‫اســت‪ .‬خلــوت و تنهایــی را ترجیــح‬ ‫می دهیــد‪ ،‬هرچنــد کــه مخالــف یــک‬ ‫همــراه خــوب هــم نیســتید‪ .‬شــما‬ ‫فــردی مهربــان‪ ،‬حســاس و پــر از صفــا‬ ‫و صمیمیــت هســتید‪.‬‬ ‫ایــن مســیر تاریــک می گویــد کــه‬ ‫شــما مشــتاق پناهــگاه و محافظــت هســتید و بــا تنهایــی ســفر کــردن‬ ‫خــو گرفته ایــد‪ .‬هرچنــد در نــور حرکــت نمی کنیــد؛ امــا ان در انتهــای‬ ‫مســیر منتظــر شــما اســت‪ .‬از ان نترســید‪ ،‬چشــمانتان بــه تغییــرات عــادت‬ ‫خواهــد کــرد و شــما زیبایی هایــی را در ان می یابیــد‪.‬‬ ‫دنیــای خصوصــی شــما جــای قشــنگی اســت؛ پــس دیگــران را هــم بــه‬ ‫ان دعــوت کنیــد‪ .‬وقــت ان رســیده کــه بدرخشــید‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫شــما از اتفاقــات جدیــد‪ ،‬احساســات‬ ‫جدیــد و تجربه هــای جدیــد لــذت‬ ‫می بریــد‪ .‬فــردی غیــور و دلیــر هســتید‬ ‫و از بــازی کــردن خوشــتان نمی ایــد‪.‬‬ ‫شــما شــخصیت قــوی ای داریــد کــه‬ ‫حرفتــان را نمی خوریــد‪ .‬وفــادار و‬ ‫قابل اعتمــاد هســتید و هرگــز یــک‬ ‫دوســت را فریــب نمی دهیــد‪.‬‬ ‫ایــن مســیر ســنگی می گویــد کــه شــما‬ ‫چالــش را دوســت داریــد و از مبــارزه ســخت نمی هراســید‪ .‬همیشــه‬ ‫ایــن احســاس را داریــد کــه چیــزی زیبــا در ان باالهــا منتظــر شــما اســت‬ ‫کــه همین طــور اســت و احســاس شــما درســت اســت‪ .‬بــه پیــش رفتــن‬ ‫ادامــه دهیــد‪ ،‬شــما ناامیــد نخواهیــد شــد‪ .‬بــه هدفتــان خیلــی نزدیــک‬ ‫هســتید‪.‬‬ ‫شــجاعت شــما موجــب قــوت قلــب اطرافیانتــان اســت؛ امــا بــه ان هــا‬ ‫اجــازه دهیــد کــه ان روی لطیــف شــما را هــم ببیننــد چــون هــر دو بــه‬ ‫ان احتیــاج داریــد‪.‬‬ ‫مسیر شماره ‪:4‬‬ ‫شــما فــردی وسواســی بــا حــس‬ ‫شــوخ طبعی قــوی هســتید‪ .‬بــه هــر‬ ‫چیــز زرق وبــرق دار و منحصربه فــردی‬ ‫تمایــل داریــد و زندگی تــان شــامل‬ ‫رنگ هــای مختلفــی اســت‪ .‬فــردی‬ ‫مشــتاق و احساســاتی هســتید و‬ ‫اســتعداد زیــادی در لطیفه گویــی‬ ‫داریــد‪ .‬شــما دارای روحیــه ای‬ ‫پرطــراوت و پرجنب وجــوش هســتید‬ ‫کــه اطرافیــان را مجــذوب خــود‬ ‫می کنیــد‪.‬‬ ‫ایــن مســیر ســایبان دار می گویــد کــه‬ ‫در هنــگام پیمــودن راه پیــش رویتــان‪،‬‬ ‫نگاهتــان بیشــتر از هــر جهــت دیگــری‬ ‫بــه طــرف بــاال اســت‪ .‬ممکــن اســت‬ ‫چیــزی بــر ســر راهتــان قــرار بگیــرد کــه الزم اســت گاهــی هــم بــه‬ ‫جلــوی رویتــان توجــه کنیــد؛ چیــزی اســت کــه شــما از مواجهــه بــا ان‬ ‫می ترســید؛ امــا نبایــد این طــور فکــر کنیــد چــون هرگــز بــه ان بــدی ای‬ ‫کــه فکــر می کنیــد نیســت‪.‬‬ ‫مــردم از شــوخی ها و حــس ســرزندگی شــما انــرژی می گیرنــد؛ امــا بــه‬ ‫ان هــا نشــان دهیــد کــه می توانیــد جــدی هــم باشــید‪.‬‬ ‫روان شناسی‬ ‫شــما روحیــه ای لطیــف و رویایــی و‬ ‫ذاتــی نجیــب داریــد‪ .‬از زیبایــی خــود‬ ‫سپاســگزارید و هنگامــی کــه چیزهــای‬ ‫موردعالقه تــان در اطرافتــان باشــد در‬ ‫خوشــحال ترین حالــت خــود هســتید‪.‬‬ ‫انتخــاب ایــن مســیر پــرگل می گویــد‬ ‫کــه شــما دوســت داریــد همــه چیــز‬ ‫ارام اتفــاق بیفتــد و بــه هــر چیــز‬ ‫کوچکــی در زندگی تــان اهمیــت‬ ‫می دهیــد؛ امــا کمــی ماجراجویــی هــم در شــما وجــود دارد‪ .‬چیــز‬ ‫جدیــدی بــر ســر راهتــان قــرار می گیــرد و چــون از ســامتی و امنیــت‬ ‫لــذت می بریــد‪ ،‬بــه خاطــر ان تغییــر خوشــحال می شــوید‪.‬‬ ‫بــه زودی ماننــد گلــی در بهــار شــکوفا می شــوید؛ بنابرایــن بایــد ارام‬ ‫بمانیــد‪ .‬اکنــون زمــان مناســبی بــرای صحبــت در مــورد احساســاتتان‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫انــرژی مالیــم شــما‪ ،‬نیرویــی ارامش بخــش اســت و حــس کنجکاوی تــان‬ ‫بــه شــما نیرویــی تــازه می بخشــد؛ امــا گاهــی هــم اطرافیانتــان را در ایــن‬ ‫حــس شــریک کنیــد‪ .‬بدیــن گونــه‪ ،‬بیــش از چیــزی کــه فکــر می کنیــد‬ ‫از ان لــذت خواهیــد بــرد‪.‬‬ ‫‪67‬‬ ‫راهنمای میوه های تابستانی‬ ‫در این راهنما‪ ،‬بعضی از میوه های مفید برای سالمتی در فصل تابستان و دلیلی‬ ‫که باید این میوه ها را مصرف کنید اورده شده است‪.‬‬ ‫خیـارسـبز‬ ‫مصرف خیارسبز راه خوبی برای هیدراته نگه داشتن بدن در فصل تابستان‬ ‫است‪ .‬خیار سبز منبعی است عالی برای‪:‬‬ ‫ویتامین ‪ :A‬کمک به رشد و نمو‬ ‫ویتامین ‪ :K‬کمک به انعقاد خون‬ ‫منیزیوم‪ :‬تقویت ماهیچه ها و عملکرد اعصاب‬ ‫پتاسیم‪ :‬مفید برای فشار خون و عملکرد ماهیچه ها‬ ‫نکته مصرف‪:‬‬ ‫کدو تابسـتانی‬ ‫کدوهای تابستانی در انواع مختلفی یافت می شوند؛ ازجمله کدوسبز‪ ،‬کدو‬ ‫زرد و کدو ستاره ای‪ .‬این کدوها منبعی هستند عالی برای‪:‬‬ ‫ویتامین ‪ :C‬کمک به عملکرد انتی اکسیدان ها و جذب اهن‬ ‫ویتامین ‪ :B6‬کمک به عملکرد مغز‪ ،‬سیستم ایمنی و اعصاب‬ ‫مولیبدن‪ :‬کمک به متعادل کردن مواد شیمیایی در بدن‬ ‫نکته مصرف‪:‬‬ ‫بهتر است این کدوها را به صورت پخته ‪ ،‬گریل یا پوره دراورد؛ سپس‬ ‫مقداری روغن زیتون‪ ،‬نمک و فلفل به ان اضافه و مصرف کرد‪.‬‬ ‫بهتر است خیارسبز را به صورت خام در ساالد‪ ،‬ساندویچ‪ ،‬سوپ و دیپ ها‬ ‫مصرف کرد‪ .‬خیارسبز همراه خوبی برای مصرف با شوید‪ ،‬نعناع‪ ،‬پیاز قرمز‪،‬‬ ‫نمک و سرکه است‪.‬‬ ‫گوجـه فرنگی‬ ‫در اغلب مناطق‪ ،‬گوجه فرنگی در تابستان به مرحله برداشت می رسد‪.‬‬ ‫گوجه ای را انتخاب کنید که درشت و اب دار باشد‪ .‬گوجه فرنگی منبعی‬ ‫است عالی برای‪:‬‬ ‫ویتامین ‪ :A‬کمک به رشد و نمو‬ ‫ویتامین ‪ :C‬کمک به عملکرد انتی اکسیدان ها و جذب اهن‬ ‫ویتامین ‪ :K‬کمک به انعقاد خون‬ ‫نکته مصرف‪:‬‬ ‫گیـالس‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪68‬‬ ‫گیالس قرمز زمانی رسیده است که رنگ ان به صورت قرمز پررنگ دراید و‬ ‫گیالس های سفید و زرد زمانی کامال رسیده اند که مقداری از رنگ صورتی روی ان ها‬ ‫پدیدار شود‪ .‬گیالس منبعی است عالی برای‪:‬‬ ‫ویتامین‪ :C‬کمک به عملکرد انتی اکسیدان ها و جذب اهن‬ ‫کلسیم‪ :‬مفید برای سالمتی استخوان و دندان ها‪ ،‬عملکرد عضالت و سالمتی اعصاب‬ ‫فیبر‪ :‬کمک به هضم‬ ‫تا جایی که ممکن است از فریز کردن گوجه فرنگی اجتناب کنید؛ زیرا‬ ‫مانع از رسیدن کامل ان می شود‪ .‬انواع مختلفی از گوجه فرنگی وجود دارد‬ ‫که اغلب به صورت خام مصرف می شوند‪ .‬گوجه فرنگی روما برای تهیه‬ ‫سس مناسب است‪ .‬تمام گوجه فرنگی ها همراه مناسبی برای مصرف با‬ ‫ریحان و روغن زیتون به شمار می روند‪.‬‬ ‫نکتهمصرف‪:‬‬ ‫گیالس در دمای اتاق به مدت چند روز و در یخچال به مدت طوالنی تری سالم باقی‬ ‫می ماند‪ .‬ساقه و هسته ان را درست قبل از مصرف جدا کنید‪ .‬بهتر است به صورت خام‬ ‫خورده شوند؛ اما گاهی به صورت پخته شده هم مصرف می شوند‪.‬‬ ‫توت فرنـگی‬ ‫توت فرنگی زمانی که به رنگ کامال قرمز‬ ‫درامد و برگ های سبز و سالم پیدا کرد‪ ،‬کامال‬ ‫رسیده است‪ .‬این میوه منبعی است عالی برای‪:‬‬ ‫ویتامین‪:C‬کمکبهعملکردانتی اکسیدان ها‬ ‫و جذب اهن‬ ‫منگنز‪:‬مفیدبرایاستخوان‬ ‫فیبر‪ :‬کمک به هضم‬ ‫نکتهمصرف‪:‬‬ ‫از خوردن توت فرنگی هایی با لکه های قهوه ای یا توت فرنگی های بزرگی که وسط ان ها‬ ‫حفره خالی وجود دارد اجتناب کنید‪ .‬توت فرنگی را در دمای محیط نگهداری کنید و یا‬ ‫به صورت یک الیه در یخچال قرار دهید‪ .‬به مدت ‪ 1‬تا ‪ 2‬روز بعد از تهیه‪ ،‬ان را مصرف‬ ‫کنید و همیشه قبل از خوردن‪ ،‬ان را بشویید‪.‬‬ ‫ملـون ها‬ ‫خربزه و طالبی باید بوی شیرین داشته باشند و در قسمت انتهای ساقه‪ ،‬در‬ ‫برابر فشار کمی نرم باشند‪ .‬ملون ها منبعی هستند عالی برای‪:‬‬ ‫پتاسیم‪ :‬مفید برای فشار خون و عملکرد ماهیچه ها‬ ‫ویتامین ‪ :A‬کمک به رشد و نمو‬ ‫ویتامین ‪ :C‬کمک به عملکرد انتی اکسیدان ها و جذب اهن‬ ‫نکته مصرف‪:‬‬ ‫ملون ها در دمای محیط به مدت ‪ 2‬تا ‪ 3‬روز سالم باقی می مانند و بعد از‬ ‫برش باید در یخچال نگهداری شوند‪.‬‬ ‫هلـو‬ ‫یک هلوی رسیده در برابر فشار نرم است؛ اما از هم نمی پاشد و در دمای‬ ‫اتاق به مدت چند روز و در یخچال به مدت طوالنی تری سالم باقی‬ ‫می ماند‪ .‬هلو منبعی عالی است برای‪:‬‬ ‫ویتامین ‪ :C‬کمک به عملکرد انتی اکسیدان ها و جذب اهن‬ ‫ویتامین ‪ :B3‬افزایش انرژی و متابولیسم‬ ‫پتاسیم‪ :‬مفید برای فشار خون و عملکرد ماهیچه ها‬ ‫نکته مصرف‪:‬‬ ‫هلو به راحتی کبود و اب ان کشیده می شود؛ پس با دقت از ان مراقبت‬ ‫کنید‪ .‬بهتر است به صورت خام در غالت صبحانه‪ ،‬ساالد‪ ،‬اسموتی و‬ ‫شربت مصرف شود‪.‬‬ ‫حقایقی در مورد میگو‬ ‫میگــو یکــی از راه هــای معــروف و خوشــمزه بــرای ارتقــای ســامت کلی‬ ‫بــدن اســت‪ .‬میگــو بــا فرهنگ هــای اشــپزی متنــوع در سراســر جهــان‬ ‫در ارتبــاط اســت و به دلیــل داشــتن مــواد مغــذی فــراوان می توانــد بــه‬ ‫بهبــود بســیاری از بیماری هــا کمــک کنــد‪ .‬در ایــن شــماره شــما را بــا‬ ‫حقایقــی در مــورد تاثیــرات میگــو بــر ســامتی اشــنا می کنیــم کــه شــاید‬ ‫نمی دانســتید!‬ ‫مواد مغذی‬ ‫تاثیرات میگو بر سالمتی‬ ‫‪ .1‬کاهش وزن‬ ‫‪ .2‬مقابله با افزایش سن‬ ‫میگــو رونــد افزایــش ســن را ُکنــد می کنــد‪ .‬بــدون شــک‪ ،‬نــور خورشــید‬ ‫یکــی از عوامــل موثــر در افزایــش پیــری پوســت اســت و اگــر افــراد از‬ ‫پوستشــان در برابــر نــور خورشــید محافظــت نکننــد‪ ،‬بــا چین وچــروک‪،‬‬ ‫لکه هــا و حتــی افتاب ســوختگی در پوســت خــود مواجــه می شــوند‪.‬‬ ‫خوشــبختانه مصــرف میگــو می توانــد به طــور قابل توجهــی بــه ارتقــای‬ ‫ســامت پوســت کمــک کنــد‪ .‬ایــن اثــر مربــوط بــه وجــود مقادیــر زیادی‬ ‫استاکســانتین (نوعــی کاروتنوئیــد) در میگــو اســت‪ .‬ایــن مــاده‪ ،‬پوســت‬ ‫اســیب دیده بــر اثــر اشــعه ‪ UV‬را ترمیــم می کنــد‪ .‬ایــن اثــر در بســیاری‬ ‫از غذاهــای دریایــی دیگــر نیــز یافــت می شــود‪.‬‬ ‫‪ .6‬سالمت استخوان‬ ‫فســفر و منیزیــم ازجملــه مــواد مغــذی ضــروری بــرای اســتحکام‬ ‫اســتخوان ها بــه شــمار می رونــد کــه هــر دو ایــن مــواد در میگــو یافــت‬ ‫می شــوند‪ .‬ایــن مــواد همچنیــن بــا تحلیــل اســتخوانی مقابلــه می کننــد‪.‬‬ ‫زمانــی کــه بــدن پروتئیــن و ویتامیــن کافــی دریافــت نکنــد‪ ،‬فــرد در‬ ‫معــرض ابتــا بــه اســتئوپروزیس (پوکــی اســتخوان) قــرار می گیــرد‪.‬‬ ‫میگــو شــامل منبــع مناســبی از ویتامین هــا و پروتئین هــای‬ ‫ضــروری بــرای ســامت اســتخوان اســت‪.‬‬ ‫‪ .7‬ارتقای سالمت مغز‬ ‫اهــن موجــود در میگــو می توانــد در فراینــد‬ ‫ترکیــب بــا اکســیژن هموگلوبیــن نقــش داشــته‬ ‫باشــد و جریــان ورود اکســیژن بــه مغــز را‬ ‫تقویــت کنــد و درنتیجــه موجــب تقویــت‬ ‫تمرکــز و حافظــه گــردد‪ .‬در همیــن زمــان‪،‬‬ ‫مصــرف میگــو موجــب افزایــش قــدرت و‬ ‫تحمــل عضــات نیــز می شــود‪.‬‬ ‫تحقیقــات نشــان داده انــد کــه استاکســانتین‬ ‫موجــود در میگــو‪ ،‬ممکــن اســت بــه مــردم‬ ‫در داشــتن حافظــه بهتــری کمــک کنــد و‬ ‫خطــر تــورم مغــزی را کاهــش دهــد‪ .‬به عــاوه‪ ،‬غنــی بــودن میگــو از‬ ‫یُــد‪ ،‬ان را بــه غذایــی مناســب بــرای هورمون هــای تیروئیــدی (کــه در‬ ‫دوران بــارداری الزم اســت) تبدیــل می کنــد‪.‬‬ ‫نکات‪:‬‬ ‫به طــور معمــول‪ ،‬میگــو خطــری بــرای ســامتی افــراد نــدارد؛ امــا وجــود‬ ‫میــزان جزئــی جیــوه در میگــو‪ ،‬ممکــن اســت در برخــی افــراد مســمومیت‬ ‫جیــوه‪ ،‬تحلیــل دیــد و اثراتــی بــر جنیــن را در پــی داشــته باشــد‪.‬‬ ‫مصــرف بی ـش از انــدازه میگــو می توانــد موجــب الــرژی غذایــی شــود؛‬ ‫بنابرایــن الزم اســت کــه در مصــرف میگــو تعــادل را رعایــت کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .3‬دژنراسیون ماکوال‬ ‫میگــو حــاوی مــاده ای شــبه هپاریــن اســت کــه بــه همیــن دلیــل غــذای‬ ‫مناســبی بــرای بیمــاران مبتــا بــه دژنراســیون ماکــوالی مرتبــط بــا پیــری‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫افــرادی کــه زمان هــای طوالنــی را جلــوی کامپیوتــر ســپری می کننــد‪،‬‬ ‫بیشــتر از بقیــه مســتعد ابتــا بــه خســتگی چشــم می شــوند و جالــب‬ ‫توجــه اســت کــه استاکســانتین موجــود در میگــو اثــر تســکین فــوری‬ ‫بــرای خســتگی چشــم را در پــی دارد‪.‬‬ ‫محمدرضا موحد‬ ‫دارنده مدال نقره المپیاد کشوری‬ ‫و دانشجوی پزشکی دانشگاه شهید بهشتی‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫یکــی از راه هــای طبیعــی کاهــش وزن‪،‬‬ ‫مصــرف میگــو اســت‪ .‬میگــو منبــع‬ ‫قدرتمنــدی از پروتئیــن و ویتامیــن ‪D‬‬ ‫اســت‪ .‬مصرف میگــو‪ ،‬هیــچ کربوهیدراتی‬ ‫را بــه رژیــم روزانــه شــما اضافــه نمی کنــد‬ ‫کــه ایــن حقایــق‪ ،‬میگــو را به عنــوان غذایــی‬ ‫مناســب بــرای افــراد چــاق مطــرح می کنــد‪.‬‬ ‫همچنیــن وجــود مقادیــر زیــاد روی در میگــو‪ ،‬ســطح‬ ‫هورمــون لپتیــن را در بــدن افزایــش می دهــد‪ .‬افزایــش ســطح‬ ‫لپتیــن‪ ،‬میــزان اشــتهای فــرد را تحــت تاثیــر قــرار می دهــد‪ ،‬ذخایــر چربــی‬ ‫را کاهــش می دهــد و از عادت هــای زیاده خــوری جلوگیــری می کنــد‪.‬‬ ‫عــاوه بــر این هــا‪ ،‬میگــو بــا غــده تیروئیــد در تعامــل اســت و از ایــن‬ ‫طریــق نیــز بــر رونــد کاهــش وزن تاثیرگــذار اســت‪.‬‬ ‫‪ .5‬سالمت قلب‬ ‫از دیگــر عواملــی کــه موجــب شــده تــا میگــو در بیــن ســایر غذاهــای‬ ‫دریایــی بدرخشــد‪ ،‬تاثیــر ان بــر ســامت قلــب اســت‪ .‬میگــو بــا دارا بودن‬ ‫انزیــم فیبرینولیتیــک می توانــد در درمــان ترومبولیتیــک مورداســتفاده قــرار‬ ‫گیــرد‪ .‬ایجــاد لختــه خــون فاکتــوری خطرنــاک بــرای ســامت قلــب بــه‬ ‫شــمار مـی رود و درمــان ترومبولیتیــک‪ ،‬روشــی ایــده ال بــرای جلوگیــری‬ ‫از ایجــاد لختــه خــون اســت‪ .‬ایــن انزیــم بــا مشــکالت قلبی عروقــی‬ ‫نیــز مقابلــه می کنــد‪ .‬به عــاوه‪ ،‬وجــود اســید چــرب ضــروری امــگا‪3-‬‬ ‫در میگــو‪ ،‬ســطح کلســترول بــدن را تحــت کنتــرل می گیــرد؛ بنابرایــن‬ ‫مصــرف میگــو می توانــد خطــر ســکته قلبــی را کاهــش دهــد‪.‬‬ ‫تغذیه‬ ‫میگوهــا به طــور متوســط طولــی بــه انــدازه ‪ 1‬تــا ‪ 3‬ســانتیمتر دارنــد‪.‬‬ ‫هرچنــد میگوهــا انــواع مختلفــی دارنــد؛ امــا بســیاری از ان هــا اثــرات‬ ‫مشــابهی بــا هــم دارنــد کــه یکــی از مهم تریــن ان هــا‪ ،‬اثــرات مفیــد بــر‬ ‫ســامتی اســت‪.‬‬ ‫عمده ترین قسمت حاوی مواد مغذی در میگو‪ُ ،‬دم گوشتی ان است‪.‬‬ ‫اب‪ ،‬اصلی ترین عنصر موجود در میگو است‪ .‬میگو صرفا اب است‪.‬‬ ‫میگــو حــاوی هیچ گونــه کربوهیدراتــی نیســت و کالــری بســیار پایینــی‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫میگــو به عنــوان یــک جانــور ارگانیــک‪ ،‬منبــع بســیار خوبــی بــرای پروتئیــن‬ ‫ا ست ‪.‬‬ ‫میگو منبع سرشاری از ویتامین ها مانند تیامین (‪)B1‬‬ ‫و نیاسین (‪ )B3‬و نیز ریزمغذی ها ازجمله اهن‪،‬‬ ‫سدیم‪ ،‬روی و فسفر است‪.‬‬ ‫‪ .4‬ریزش مو‬ ‫میگــو بــا دارا بــودن منبــع سرشــاری از مــواد مغــذی ضــروری‪ ،‬می توانــد‬ ‫موجــب ارتقــای ســامتی موهــا شــود‪ .‬عمده تریــن دلیــل ریــزش مــو در‬ ‫انســان ها‪ ،‬کمبــود روی اســت کــه میگــو حــاوی مقادیــر سرشــاری از‬ ‫ایــن ریزمغــذی اســت‪ .‬ایــن مــاده از ســلول های تــازه محافظــت می کنــد‬ ‫و موجــب تقویــت رشــد مــو به صــورت قوی تــر و بلندتــر می شــود‪.‬‬ ‫‪69‬‬ ‫سـاالد کلـم و هویـج‬ ‫مواد الزم‬ ‫سس مایونز‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫اب لیموی تازه‪ 3 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫گشنیز تازه (خرد شده)‪ 3-2 :‬قاشق‬ ‫غذاخوری‬ ‫سرکه یا ابغوره‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫شکر‪ 3 :‬قاشق چایخوری‬ ‫نمک‪ 1/4 :‬قاشق چایخوری‬ ‫فلفل سیاه‪ :‬کمی‬ ‫پیازچه (نواری خرد شده)‪ 1/3 :‬پیمانه‬ ‫مخلوط کلم سفید و هویج (نواری خرد‬ ‫شده)‪ 396 :‬گرم‬ ‫کلم قرمز (نواری خرد شده)‪ 1/2 :‬پیمانه‬ ‫طرز تهیه‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪70‬‬ ‫در کاسـه ای مایونــز‪ ،‬اب لیمــو‪ ،‬گشــنیز‪ ،‬ســرکه‬ ‫یــا ابغــوره‪ ،‬شــکر‪ ،‬نمــک و فلفــل را بــا هــم‬ ‫مخلــوط کنیــد تــا ســس یکدســتی ایجــاد‬ ‫شــود؛ ســپس پیازچــه‪ ،‬کلــم ســفید و قرمــز و‬ ‫هویــج را اضافــه کنیــد و ان هــا را بــه خوبــی با‬ ‫ســس مخلــوط کنیــد‪ .‬روی ظرف را بپوشــانید‬ ‫و ان را حداقــل ‪ 1‬ســاعت در یخچــال قــرار‬ ‫دهیــد تــا مزه هــا کامــا بــا هــم ترکیب شــوند‪.‬‬ ‫ایــن ســاالد را می توانیــد در کنــار انــواع‬ ‫غذاهــا‪ ،‬برگرهــا و اســتیک ها ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫لیمـوناد تمشـک‬ ‫مواد الزم‬ ‫شکر‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫اب‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫تمشک (پوره شده)‪ 3/4 :‬پیمانه‬ ‫اب لیموی تازه‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫اب سرد‪ 6-4 :‬پیمانه‬ ‫طرز تهیه‬ ‫شــکر و اب را در یــک شــیرجوش روی‬ ‫حــرارت متوســط بگذاریــد و ان هــا را بــا‬ ‫هــم مخلــوط کنیــد تــا شــکر کامــا حــل‬ ‫شــود و یــک شــربت ســاده به دســت ایــد‪.‬‬ ‫تمش ـک ها را بــا غذاســاز به صــورت پــوره‬ ‫دراوریــد؛ ســپس ان را از یــک صافــی رد‬ ‫کنیــد تــا تمــام هســته ها از ان جــدا شــود‪.‬‬ ‫وقتــی شــربت خنــک شــد‪ ،‬ان را بــه همــراه‬ ‫پــوره تمشــک و اب لیمــو در یــک پــارچ‬ ‫بــزرگ بریزیــد و بعــد بیــن ‪ 4‬تــا ‪ 6‬پیمانــه‬ ‫اب بــه ان اضافــه کنیــد‪ .‬میــزان اب اضافــه‬ ‫شــده‪ ،‬بســتگی بــه ذائقــه شــما نســبت‬ ‫بــه میــزان شــیرین بــودن نوشــیدنی دارد‪.‬‬ ‫لیمونــاد امــاده شــده را در لیــوان موردنظــر‬ ‫بــرای ســرو بریزیــد و ان را بــا چنــد عــدد‬ ‫تمشــک تزییــن و ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫چای الته اسپرسو‬ ‫مواد الزم‬ ‫پودر چای الته‪ 2-1/5 :‬قاشق چایخوری‬ ‫شیر نیم چرب‪ 200 :‬میلی لیتر‬ ‫قهوه اسپرسو‪ :‬به اندازه یک فنجان سرو‬ ‫شکر‪ :‬به میزان الزم‬ ‫دارچین یا پودر قهوه‪ :‬برای تزیین‬ ‫طرز تهیه‬ ‫یــک قابلمــه را روی حــرارت گذاشــته و شــیر‪،‬‬ ‫شــکر و پــودر چــای التــه را در ان بــا هــم‬ ‫مخلــوط کنیــد‪ .‬اجــازه دهیــد تــا بــه مــدت‬ ‫‪ 5-3‬دقیقــه روی حــرارت کــم باشــد تــا داغ‬ ‫شــود؛ امــا اجــازه ندهیــد کــه بجوشــد‪ .‬بعــد‬ ‫از ایــن مــدت‪ ،‬حــرارت را خامــوش کــرده‪،‬‬ ‫درب ظــرف را بگذاریــد و اجــازه دهیــد تــا‬ ‫بــه مــدت ‪ 3-2‬دقیقــه در همیــن حالــت بماند؛‬ ‫ســپس قهــوه را بــه ان اضافــه کنیــد‪ .‬در ظــرف‬ ‫دیگــری مقــداری شــیر را بــا کف ســاز دســتی‬ ‫بــه حالــت فــوم دراوریــد‪ .‬چــای التــه را در‬ ‫حیــن عبــور از یــک صافــی در لیــوان موردنظر‬ ‫ریختــه و بعــد کــف شــیر را روی ان بریزیــد و‬ ‫بــا مقــداری پــودر دارچیــن یــا قهــوه روی ان‬ ‫را تزییــن و ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬بــرای تهیــه پــودر چــای التــه در منــزل‪،‬‬ ‫‪ 2‬پیمانــه شیرخشــک (کافی میــت)‪1 ،‬و ‪1/2‬‬ ‫پیمانــه پــودر چــای فــوری موردعالقــه‪1 ،‬‬ ‫و ‪ 1/2‬پیمانــه شــکر قهــوه ای‪ 1/2 ،‬پیمانــه‬ ‫پــودر شــکر‪ 2 ،‬قاشــق چایخــوری زنجبیــل و‬ ‫دارچیــن ســابیده شــده و ‪ 1‬قاشــق چایخــوری‬ ‫هــل و میخــک ســابیده شــده را در مخلوط کــن‬ ‫بــا هــم مخلــوط کنیــد تــا پــودری یکدســت‬ ‫ایجــاد شــود‪ .‬ایــن پــودر را بــه شــکل فــوری‬ ‫هــم می تــوان اســتفاده کــرد؛ بدیــن صــورت‬ ‫کــه ‪ 1/4‬پیمانــه از ایــن پــودر را در لیــوان‬ ‫موردنظــر ریخته و بعــد ‪ 1‬پیمانــه اب داغ روی‬ ‫ان بریزیــد تــا مــواد حــل شــوند و بعــد میــل‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫پولنتا با گوشت و تخم مرغ‬ ‫مواد الزم‬ ‫گوشت گوسفند‪ 226 :‬گرم‬ ‫ارد ذرت‪ 3/4 :‬پیمانه‬ ‫عصاره مرغ‪ 2 :‬و ‪ 1/2‬پیمانه‬ ‫پنیر موزارال یا چدار (رنده شده)‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫گشنیز خرد شده‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫پاپریکا‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫تخم مرغ‪ 6 :‬عدد‬ ‫نمک و فلفل‪ :‬به میزان الزم‬ ‫سس قرمز‪ :‬برای تزیین‬ ‫طرز تهیه‬ ‫مواد الزم‬ ‫مواد الزم‬ ‫انبه خرد شده‪ 4 :‬پیمانه‬ ‫سیاه دانه‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫دانه شنبلیله‪ 1/2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫پودر چیلی‪ 1/5-1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫شکر قهوه ای‪ 1/5-1 :‬پیمانه‬ ‫نمک به میزان الزم‬ ‫طرزتهیه‬ ‫طرزتهیه‬ ‫ماهیتاب ـه ای را روی حــرارت متوســط گذاشــته‬ ‫و تمــام مــواد الزم را بــه جــز نشاســته ذرت‪،‬‬ ‫درون ان بریزیــد و حــرارت دادن را ادامــه‬ ‫دهیــد تــا مــاس یــا عســل و کــره بادام زمینــی‬ ‫حــل شــوند‪ .‬نشاســته ذرت را در یــک کاســه‬ ‫جداگانــه بــا ‪ 1‬و ‪ 1/2‬قاشــق چایخــوری اب‬ ‫ســرد مخلــوط کنیــد تــا نشاســته کامــا حــل‬ ‫شــود‪.‬‬ ‫حــرارت زیــر ماهیتابــه را افزایــش داده و‬ ‫مخلــوط نشاســته را بــه بقیه مــواد اضافــه کنید‪.‬‬ ‫حــرارت دادن را بــه مــدت تقریبــا ‪ 1‬تــا ‪ 2‬دقیقه‬ ‫ادامــه دهیــد تــا ســس غلیــظ شــود؛ ســپس ان‬ ‫را از روی حــرارت برداریــد و اجــازه دهیــد تــا‬ ‫خنــک شــود‪ .‬توجــه کنیــد کــه ســس بــا خنک‬ ‫شــدن‪ ،‬غلیظ تــر می شــود‪.‬‬ ‫ایــن ســس را می توانیــد بالفاصلــه بــرای‬ ‫مرینــت کــردن گوشــت‪ ،‬به عنــوان دیــپ یــا‬ ‫به عنــوان سســی بــرای ســرخ کــردن اســتفاده‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫می توانیــد باقیمانــده ســس را در یخچــال و بــه‬ ‫مــدت ‪ 1‬تــا ‪ 2‬هفتــه نگهــداری کنیــد‪ .‬زمانــی‬ ‫کــه ایــن ســس در یخچــال قــرار بگیرد ســفت‬ ‫می شــود؛ بنابرایــن قبــل از اســتفاده بــرای‬ ‫غذاهــا‪ ،‬ان را مجــددا کمــی گــرم کنیــد‪.‬‬ ‫منو مکمل‬ ‫همــه مــواد را بــا انبه هــا مخلــوط کــرده و مــزه‬ ‫ان را تســت کنیــد‪ .‬در صــورت نیــاز بــه میــزان‬ ‫دلخــواه ادویــه موردعالقه تــان را بــه ان اضافــه‬ ‫کنیــد‪ .‬می توانیــد به جــای شــکر قهــوه ای از‬ ‫شــکر ســفید هــم اســتفاده کنیــد‪ .‬ترشــی را در‬ ‫شیشـه ای بریزیــد و ان را بــه مــدت ‪ 2‬تــا ‪ 3‬روز‬ ‫در نــور افتــاب قــرار دهیــد تــا اب شــکر کمی‬ ‫غلیــظ شــود و انبه هــا تــرد شــوند‪ .‬به جــای‬ ‫قــرار دادن ان در افتــاب‪ ،‬می توانیــد ان را روی‬ ‫حــرارت هــم بپزیــد‪.‬‬ ‫در صورتــی کــه ترشــی را روی حــرارت‬ ‫می پزیــد بایــد چنــد دقیقــه حــرارت دادن را‬ ‫ادامــه دهیــد تــا شــکر کمــی بــه غلظت برســد؛‬ ‫ســپس درب ظــرف را گذاشــته تــا ترشــی‬ ‫خنــک شــود‪.‬‬ ‫ترشــی را در یــک شیشــه تمیــز و اســترلیزه و‬ ‫در محیــط تاریــک و خنــک یــا در یخچــال‬ ‫نگهــداری کنیــد‪ .‬ایــن ترشــی تــرش و شــیرین‬ ‫را همین گونــه و یــا در کنــار غذاهایتــان میــل‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫سویا سس‪ 2 :‬و ‪ 1/2‬قاشق غذاخوری‬ ‫کره بادام زمینی‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫مالس نیشکر یا عسل‪ 1/2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫سرکه سفید‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫روغن کنجد‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫سیر له شده‪ 1 :‬حبه‬ ‫سس تند‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫نشاسته ذرت‪ 1 :‬و ‪ 1/2‬قاشق چایخوری‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫پولنتــا یــک مکمــل غذایــی ســبک و ســالم‬ ‫ایتالیایــی اســت کــه در کنــار غذاهــای گوشــتی‬ ‫ســرو می شــود و در واقــع جایگزیــن نــان‪،‬‬ ‫ســیب زمینی و پاســتا اســت‪ .‬در دســتور اصلــی‬ ‫پولنتــا‪ ،‬به جــای عصــاره مــرغ‪ ،‬از اب‪ ،‬شــیر یــا‬ ‫عصــاره ســبزیجات هــم اســتفاده می شــود‪.‬‬ ‫بــرای تهیــه ان ابتــدا فــر را بــا دمــای ‪ 200‬درجه‬ ‫ســانیتگراد روشــن کنیــد‪ .‬در یــک ماهیتابــه کــه‬ ‫قابــل گذاشــتن در فــر باشــد‪ ،‬گوشـت ها را بــه‬ ‫روش دلخــواه بپزیــد و کنــار بگذاریــد‪ .‬در همان‬ ‫ماهیتابــه عصــاره مــرغ را بــه جــوش اوریــد؛‬ ‫ســپس حــرارت را بــه متوســط افزایــش داده و‬ ‫ارد ذرت و پاپریــکا را بــه ان اضافــه کــرده و ان‬ ‫را بــه خوبــی به هــم بزنیــد‪ ،‬بعــد درب ظــرف‬ ‫را گذاشــته و حــرارت را کــم کنیــد و بگذاریــد‬ ‫تــا بــه مــدت ‪ 15‬دقیقــه بپــزد و گاهــی در حین‬ ‫پخــت ان را هــم بزنیــد؛ ســپس پنیــر رنــده‬ ‫شــده و نصــف گوش ـت ها و نصــف گشــنیز‬ ‫خــرد شــده را بــه ان اضافــه کنیــد‪ .‬نمــک‬ ‫و فلفــل پولنتــا را چــک کنیــد و در صــورت‬ ‫نیــاز مقــداری دیگــر اضافــه کنیــد‪( .‬اگــر از‬ ‫قرص هــای عصــاره اســتفاده کرده ایــد‪،‬‬ ‫مخلــوط بــه انــدازه کافــی نمــک دارد)‪.‬‬ ‫بقیــه گوش ـت ها را روی پولنتــا و در مرکــز ان‬ ‫قــرار دهیــد‪ .‬بــا یــک قاشــق‪ ،‬چاهک هایــی را‬ ‫درون پولنتــا ایجــاد کنیــد و تخم مرغ هــا را درون‬ ‫ایــن چاهک هــا بشــکنید و مقــداری نمــک و‬ ‫فلفــل هــم روی تخم مرغ هــا بپاشــید‪ .‬ماهیتابــه‬ ‫را درون فــر بگذاریــد تــا تخم مرغ هــا پختــه‬ ‫شــوند؛ امــا زیــاد ســفت نشــوند‪ .‬بعــد از پخت‪،‬‬ ‫روی پولنتــا را بــا گشــنیزهای باقیمانده و ســس‬ ‫قرمــز تزییــن و ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫ترشـیانـبه‬ ‫سسهویسین‬ ‫‪71‬‬ ‫سالمون باربیکیو براق‬ ‫مواد الزم‬ ‫فیله سالمون‪ 4 :‬عدد‬ ‫روغن کنجد‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫مواد الزم برای مرینت‬ ‫سس چیلی شیرین‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫ســس کچــاپ‪ ،‬ســس هویســین‪ 3 :‬قاشــق‬ ‫غذاخــوری‬ ‫ســرکه ســیب‪ ،‬شــکر قهــوه ای‪ ،‬ســویا ســس‪:‬‬ ‫‪ 2‬قاشــق غذاخوری‬ ‫زنجبیل رنده شده‪ 2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫پودر سیر‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫سوپ تاکو‬ ‫مواد الزم‬ ‫گوشت چرخ کرده‪ 453 :‬گرم‬ ‫پیاز خرد شده‪ 1 :‬عدد کوچک‬ ‫گوجه فرنگی خرد شده‪ 180 :‬گرم‬ ‫سس گوجه فرنگی‪ 226 :‬گرم‬ ‫اب‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫چاشنی تاکو‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫لوبیا قرمز‪ 2 :‬بسته کنسروی‬ ‫طرز تهیه‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪72‬‬ ‫تمــام مــواد الزم بــرای مرینــت را بــه همــراه‬ ‫‪ 2‬قاشــق چایخــوری روغــن کنجــد بــا‬ ‫هــم مخلــوط کنیــد و ‪ 1/3‬ان را در کیســه‬ ‫زی ـپ دار فریــز بریزیــد و ســالمون ها را در‬ ‫ان بگذاریــد و ان هــا را بــه مــدت ‪ 1‬ســاعت‬ ‫یــا در طــول شــبانه روز در یخچــال قــرار‬ ‫دهیــد‪ .‬بــرای پخــت ماهــی ســالمون‪ ،‬ان‬ ‫را از ‪ 10‬دقیقــه قبــل در دمــای اتــاق قــرار‬ ‫دهیــد‪ .‬بقیــه مایــه مرینــت را جداگانــه در‬ ‫یخچــال بگذاریــد تــا هنــگام پخــت بــه‬ ‫ماهــی اضافــه کنیــد‪.‬‬ ‫یــک قاشــق روغــن کنجــد را در ماهیتابـه ای‬ ‫بریزیــد و ان را روی حــرارت متوســط‪-‬‬ ‫زیــاد قــرار دهیــد‪ .‬وقتــی روغــن داغ شــد‬ ‫ماهی هــا را بــه ان اضافــه کنیــد‪ ،‬حــرارت‬ ‫را کــم کــرده و بــه مــدت ‪ 4‬دقیقــه یــک‬ ‫طــرف ماهی هــا را ســرخ کنیــد؛ ســپس‬ ‫ان هــا را برگردانــده و بقیــه مایــه مرینــت‬ ‫را روی ان هــا بریزیــد و بــه مــدت ‪ 4‬تــا‬ ‫‪ 7‬دقیقــه دیگــر حــرارت دادن را ادامــه‬ ‫دهیــد تــا ماهــی کامــا بپــزد‪ .‬هنــگام ســرو‪،‬‬ ‫بســته بــه ذائقــه شــخصی مقــداری دیگــر از‬ ‫مایــه مرینــت را روی ماهی هــا ریختــه و‬ ‫بــا مقــداری کنجــد و پیازچــه خــرد شــده‬ ‫تزییــن و بــه همــراه برنــج ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫انانــاس تــازه‪ ،‬همــراه خوبــی بــرای ایــن‬ ‫نــوع ماهــی اســت‪.‬‬ ‫طرز تهیه‬ ‫در قابلمــه ای گوشــت چرخ کــرده را بــا پیــاز بپزیــد‪ ،‬روغــن اضافــی ان را جــدا کنیــد و بعــد‬ ‫گوجه فرنگی هــا‪ ،‬ســس گوجــه‪ ،‬اب‪ ،‬چاشــنی تاکــو و لوبیاهــا را بــه ان اضافــه کنیــد‪ .‬پختــن را ادامــه‬ ‫دهیــد تــا ســوپ کامــا داغ شــود‪ .‬ایــن ســوپ را بــا مقــداری پنیــر رنــده شــده و چیپــس تورتیــا‬ ‫ســرو کنیــد‪ .‬همچنیــن می توانیــد مقــداری خامــه تــرش هــم روی ان بریزیــد و در نهایــت روی ان را‬ ‫بــا مقــداری جعفــری خــرد شــده تزییــن کنیــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬بــرای تهیــه چاشــنی تاکــو‪ 2 ،‬قاشــق غذاخــوری ارد ســفید‪ 2 ،‬قاشــق چایخــوری پــودر چیلی‪،‬‬ ‫‪ 1‬و ‪ 1/2‬قاشــق چایخــوری پیــاز خــرد شــده و خشــک‪ 1 ،‬و ‪ 1/4‬قاشــق چایخــوری نمــک‪ 1 ،‬قاشــق‬ ‫چایخــوری پاپریــکا‪ 3/4 ،‬قاشــق چایخــوری پــودر عصــاره گوشــت‪ 1/4 ،‬قاشــق چایخــوری شــکر‪،‬‬ ‫فلفــل ســفید‪ ،‬پــودر ســیر و کمــی پــودر پیــاز را بــا هــم مخلــوط و در ظرف درب بســته ای نگهــداری‬ ‫کنید‪.‬‬ ‫رول فاجیتا استیک‬ ‫مواد الزم‬ ‫گوشت استیکی (نازک بریده شده)‪ 453 :‬گرم‬ ‫روغن زیتون‪ 1/2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫پیاز خرد شده‪ 1 :‬عدد بزرگ‬ ‫اب لیمو تازه‪ 1 :‬عدد‬ ‫فلفل دلمه ای رنگی (نواری بریده شده)‪ :‬به میزان‬ ‫دلخواه‬ ‫گواکامولی‪ :‬به دلخواه‬ ‫ادویه فاجیتا‪ :‬برای مزه دار کردن گوشت‬ ‫گشنیز یا جعفری خرد شده‪ :‬برای تزیین‬ ‫طرز تهیه‬ ‫گوشــت اســتیکی را بــه نوارهایــی بــه عرض ‪ 5‬ســانتیمتر و طــول ‪ 15‬ســانتیمتر برش دهید‪ .‬گوشـت ها‬ ‫را بــه ادویــه فاجیتــا اغشــته کنیــد و کنــار بگذاریــد‪ .‬یــک ماهیتابــه را روی حــرارت متوســط‪-‬زیاد قرار‬ ‫دهیــد و روغــن زیتــون را در ان بریزیــد تــا داغ شــود؛ ســپس فلفــل دلمه ای هــا و پیــاز را درون ان‬ ‫بریزیــد و مقــداری نمــک‪ ،‬فلفــل و ادویــه فاجیتــا بــه ان اضافــه کنیــد‪ .‬پختــن را ‪ 5-4‬دقیقــه ادامه دهید‬ ‫تــا فلفل هــا تــرد شــوند و بعــد ان را از روی حــرارت برداریــد تــا خنــک شــوند‪.‬‬ ‫روی هــر کــدام گوشـت ها مقــداری از ســبزیجات بگذاریــد‪ ،‬بعــد گوشــت را رول کنیــد و بــا یــک‬ ‫خــال دنــدان دو طــرف ان را محکــم کنیــد‪ .‬ماهیتابــه را مجــددا گــرم کنیــد و رول هــای اســتیکی‬ ‫را درون ان قــرار دهیــد و بــه مــدت ‪ 3-2‬دقیقــه ان هــا را بپزیــد تــا اســتیک ها کامــا پختــه و هــر‬ ‫دوطــرف ان هــا قهوه ای رنــگ شــوند؛ ســپس از روی حــرارت برداریــد‪ ،‬خــال دندان هــا را جــدا‬ ‫کنیــد و بــه ظــرف موردنظــر بــرای ســرو منتقــل کنیــد‪ .‬اب لیمــو را روی اســتیک ها بریزیــد و بعــد‬ ‫بــا مقــداری گشــنیز یــا جعفــری خــرد شــده ان هــا را تزییــن و ســرو نماییــد‪ .‬در صــورت دلخــواه‬ ‫می توانیــد ایــن رول هــا را بــا گواکامولــی ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬بــرای تهیــه ادویــه فاجیتــا‪ 1 ،‬قاشــق چایخــوری پــودر چیلــی‪ ،‬پاپریــکا‪ ،‬پودر ســیر‪ ،‬زیــره‪ ،‬نمک‬ ‫دریــا‪ 1/2 ،‬قاشــق چایخــوری اویشــن و ‪ 1/4‬قاشــق چایخــوری فلفــل ســیاه تــازه ســابیده شــده را بــا‬ ‫هــم مخلــوط کنیــد‪ .‬ایــن ادویــه را می توانیــد بــه مــدت ‪ 3‬مــاه در ظرفــی درب بســته نگهــداری کنیــد‪.‬‬ ‫گواکامولــی نوعــی دیــپ متشــکل از اووکادو و ســبزیجات دیگــر اســت‪ .‬بــرای تهیــه ان‪ 2 ،‬عــدد‬ ‫اووکادو را در کاسـه ای بــا چنــگال لــه کنیــد؛ ســپس ‪ 1/2‬پیمانــه ریحــان خــرد شــده‪ 1 ،‬عــدد گوجــه‬ ‫خــرد شــده‪ 1 ،‬عــدد پیازچــه خــرد شــده (قســمت ســفید) و مقــداری اب لیمو‪ ،‬نمــک و فلفــل را به ان‬ ‫اضافــه کنیــد و مــواد را به هــم بزنیــد تــا کامــا بــا هــم مخلــوط شــوند‪.‬‬ ‫پنه پاستا پنیری‬ ‫مواد الزم‬ ‫طرز تهیه‬ ‫ارد سفید‪ 2/5 :‬پیمانه‬ ‫پودر کاکائو‪ 3/4 :‬پیمانه‬ ‫جوش شیرین‪ 1 :‬قاشق چایخوری‬ ‫نمک‪ 1/4 :‬قاشق چایخوری‬ ‫فلفل سیاه‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫پودر دارچین‪ ،‬وانیل‪ 2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫کره (در دمای محیط)‪ 280 :‬گرم‬ ‫شکر‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫شکر قهوه ای‪ 3/4 :‬پیمانه‬ ‫تخم مرغ‪ 2 :‬عدد‬ ‫مواد الزم برای کارامل نرم‬ ‫اب‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫شربت ذرت‪ 1/2 :‬پیمانه‬ ‫شکر‪ 2 :‬پیمانه‬ ‫خامه پرچرب‪ 1 :‬و ‪ 1/2‬پیمانه‬ ‫کره (ذوب نشده)‪ 113 :‬گرم‬ ‫نمک دریا‪ ،‬وانیل‪ 1 :‬قاشق چایخوری‬ ‫مواد الزم برای باترکریم‬ ‫پودر شکر‪ 3 :‬پیمانه‬ ‫کره (در دمای محیط)‪ 113 :‬گرم‬ ‫شیر‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫عصاره وانیل‪ 1 :‬قاشق چایخوری‬ ‫نمک‪ 1/4 :‬قاشق چایخوری‬ ‫پودر دارچین‪ 3/4 :‬قاشق چایخوری‬ ‫طرز تهیه‬ ‫خمیر راویولی با مغز گوشت‪ 680 :‬گرم‬ ‫باترمیلک یا شیر ساده‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫تخم مرغ‪ 2 :‬عدد‬ ‫پودر سوخاری پنکو‪ 2 :‬پیمانه‬ ‫نمک‪ ،‬فلفل‪ 1 :‬قاشق چایخوری‬ ‫پنیر پارمسان رنده شده‪ :‬برای تزیین‬ ‫سس دلخواه‪ :‬برای سرو‬ ‫طرز تهیه‬ ‫در کاســه ای شــیر و تخم مرغ هــا را بــا هــم‬ ‫مخلــوط کنیــد‪ .‬در کاسـه ای دیگــر پودر ســوخاری‬ ‫و نمــک و فلفــل را بــا هــم مخلــوط کنیــد‪ .‬هــر‬ ‫کــدام از راویولی هــا را ابتــدا در مخلــوط شــیر زده؛‬ ‫ســپس در مخلــوط ارد بغلتانیــد و ان هــا را روی‬ ‫یــک کاغذروغنــی بچینیــد‪ .‬راویولی هــا را بــه مدت‬ ‫‪ 30‬دقیقــه در فریــزر گذاشــته تــا ســفت شــوند و‬ ‫بعــد در تابـه ای کــه روغــن ان داغ شــده اســت (بــه‬ ‫دمای ‪ 176‬درجه ســانیتگراد رســیده اســت)‪ ،‬ســرخ‬ ‫کنیــد‪ .‬راویولی هــا را روی دســتمال حوله ای قــرار‬ ‫دهیــد تــا روغــن اضافی شــان گرفتــه شــود؛ ســپس‬ ‫روی ان هــا مقــداری پنیــر پارمســان بپاشــید و بــه‬ ‫صــورت گــرم بــا ســس دلخــواه ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫بــرای تهیــه کوکی هــا‪ :‬ابتــدا ارد‪ ،‬پــودر کاکائــو‪ ،‬جوش شــیرین‪ ،‬نمــک‪ ،‬فلفــل و دارچیــن را بــا هــم‬ ‫مخلــوط و الــک کنیــد‪ .‬کــره و هــر دو نــوع شــکر را در کاســه همــزن برقــی بریزیــد و بــه مــدت ‪2-1‬‬ ‫دقیقــه ان هــا را بــا ســرعت متوســط به هــم بزنیــد تــا پــوک و کرم ماننــد شــود؛ ســپس تخم مرغ هــا را‬ ‫یکی یکــی اضافــه کنیــد و مــواد را خــوب بــا هــم مخلــوط و بعــد وانیــل را اضافــه کنیــد‪ .‬در نهایــت‬ ‫ســرعت همــزن را کــم کــرده و ارد را اضافــه کنیــد و تــا ناپدیــد شــدن رگه هــای ارد مخلــوط را هــم‬ ‫بزنیــد؛ ســپس همــزن را خامــوش کــرده و بــا دســت خمیــر را زیــرورو کنیــد‪ .‬خمیــر را در یــک ســلفون‬ ‫بپیچیــد و ان را بــه مــدت حداقــل ‪ 1‬ســاعت در یخچــال بگذاریــد تــا بــه انــدازه کافــی ســفت و قابــل‬ ‫شــکل گیری شــود‪ .‬فــر را بــا دمــای ‪ 176‬درجــه ســانیتگراد روشــن کنیــد‪ .‬روی ســینی فــر‪ ،‬کاغذروغنــی‬ ‫بکشــید‪ .‬یــک تکــه ‪ 2/5‬ســانتیمتری از خمیــر را جــدا کنیــد و ان را به شــکل تــوپ دراورید و ســپس ان‬ ‫را در مقــداری شــکر بغلتانیــد و بعــد ان را در ســینی فــر گذاشــته و بــا انتهــای یــک لیــوان توپ را فشــار‬ ‫دهیــد تــا مســطح شــود‪ .‬بــا ایــن مقــدار ‪ 72‬کوکــی کوچــک به دســت می ایــد‪ .‬کوکی هــا را بــه مــدت‬ ‫‪ 9-8‬دقیقــه در فــر بگذاریــد تــا اطــراف ان هــا ســفت شــود و مرکــز ان هــا کمــی نرم باشــد؛ ســپس ان ها‬ ‫را از فــر خــارج کــرده و اجــازه دهیــد تــا کامــا ســرد شــوند‪.‬‬ ‫بــرای تهیــه کارامــل‪ :‬اب‪ ،‬شــربت ذرت و شــکر را در یــک شــیرجوش بــزرگ بــا هــم مخلــوط کــرده و‬ ‫روی حــرارت متوســط قــرار دهیــد و مــواد را هــم بزنیــد تــا شــکر حــل شــود و مایــع بــه جــوش ایــد؛‬ ‫ســپس هــم زدن را متوقــف کنیــد‪ ،‬یــک دماســنج اشــپزی داخــل ان بگذاریــد و اجــازه دهیــد تــا شــکر‬ ‫پختــه و کهربایی رنــگ شــود و دمــای ان بــه ‪ 165‬درجــه ســانتیگراد برســد‪ .‬در ایــن هنــگام کــره‪ ،‬خامــه‬ ‫و نمــک را در شــیرجوش کوچکــی روی حــرارت متوســط گذاشــته و اجــازه دهیــد تــا خامــه بــه جوش‬ ‫ایــد؛ ســپس ان را کنــار بگذاریــد‪ .‬زمانــی کــه کارامــل بــه ‪ 165‬درجــه رســید‪ ،‬مخلــوط خامــه را بــا دقــت‬ ‫بــه ان اضافــه کنیــد (ممکــن اســت کمــی از مخلــوط بیــرون بپاشــد پس کمــی از ظــرف فاصلــه بگیرید)‬ ‫و بگذاریــد تــا مجــدد بپــزد و بــه دمــای ‪ 112‬درجــه ســانتیگراد برســد‪ .‬ظــرف را از روی حرارت برداشــته‬ ‫و عصــاره وانیــل را اضافــه کنیــد و اجــازه دهیــد تــا کامــا ســرد و غلیــظ شــود‪.‬‬ ‫بــرای تهیــه باترکریــم‪ :‬همــه مــواد الزم را در کاســه همــزن بریزیــد و ان هــا را بــا هــم مخلــوط کنیــد تــا‬ ‫کرمــی پــوک و ســبک به دســت ایــد‪ .‬در صــورت نیــاز می توانیــد مقــداری دیگــر شــیر یــا شــکر اضافــه‬ ‫کنیــد تــا به غلظــت دلخــواه برســید‪.‬‬ ‫بــرای اماده ســازی‪ :‬باترکریــم را در یــک قیــف بریزیــد و ان را دورتــادور یکــی از کوکی هــا فشــار دهیــد؛‬ ‫ســپس یــک اســکوپ از کارامــل را در وســط ان قــرار دهیــد و کوکــی دیگــری را روی ان بگذاریــد‪ .‬تمام‬ ‫کوکی هــا را بــه ایــن صــورت امــاده کنیــد و بعــد ان هــا را ‪ 30‬دقیقــه در یخچــال بگذاریــد تــا باترکریــم‬ ‫خــودش را بگیــرد؛ ســپس نیمــی از کوکی هــا را در شــکالت اب شــده فــرو کنیــد و بــه دلخــواه روی ان‬ ‫را تزییــن کنید‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫در یــک ماهیتابــه کــه قابــل گذاشــتن در فــر‬ ‫باشــد‪ ،‬روغــن زیتــون بریزیــد و گوشــت را‬ ‫بــه همــراه نصــف نمــک‪ ،‬فلفــل و پــرک فلفل‬ ‫قرمــز در ان بریزیــد؛ ســپس پیــاز و هویــج را‬ ‫اضافــه کنیــد و حــرارت را ادامــه دهیــد تــا‬ ‫گوشــت قهوه ای رنــگ شــود‪ .‬فلفــل دلم ـه ای‬ ‫و ســیر را اضافــه کنیــد‪ ،‬بــه مــدت ‪ 1‬دقیقــه‬ ‫بپزیــد و بعد پــوره گوجــه‪ ،‬گوجه کبابــی‪ ،‬رب‬ ‫گوجــه‪ ،‬عصــاره مــرغ‪ ،‬شــکر و بقیــه ادویه هــا‬ ‫را اضافــه کنیــد‪ .‬بــه مــدت ‪ 10‬دقیقــه فراینــد‬ ‫پخــت را ادامــه دهیــد و گاهــی مــواد را به هــم‬ ‫بزنیــد‪ .‬بعــد از ‪ 10‬دقیقــه اب و پاســتا را بــه‬ ‫مــواد اضافــه کنیــد‪ .‬درب ظــرف را بگذاریــد و‬ ‫حــرارت را بــه متوســط‪-‬زیاد افزایــش دهیــد و‬ ‫اجــازه دهیــد مخلــوط بجوشــد‪ .‬در ایــن حیــن‬ ‫نیــز گاهــی مــواد را به هــم بزنیــد (تقریبــا ‪-12‬‬ ‫‪ 16‬دقیقــه)‪ .‬پــس از ایــن مــدت درب ظــرف‬ ‫را برداشــته و میــزان پخــت پاســتا را چــک‬ ‫کنیــد؛ ســپس خامــه‪ ،‬پنیــر پارمســان و چــدار‬ ‫را اضافــه کنیــد و روی ســطح پاســتا را پنیــر‬ ‫مــوزارال بپاشــید‪ .‬ماهیتابــه را بــه فــر منتقــل‬ ‫کنیــد تــا پنیــر ذوب و طالیــی شــود (‪3-2‬‬ ‫دقیقــه)‪ .‬قبــل از مصــرف اجــازه دهیــد تــا بــه‬ ‫مــدت حداقــل ‪ 5‬دقیقــه خنــک شــود؛ ســپس‬ ‫ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫مواد الزم برای کوکی‬ ‫مواد الزم‬ ‫سراشپز اپرا‬ ‫روغن زیتون‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫گوشت چرخ کرده‪ 453 :‬گرم‬ ‫پیاز خرد شده‪ 1 :‬عدد‬ ‫هویج خاللی شده‪ 2 :‬عدد متوسط‬ ‫فلفل دلمه ای قرمز‪ 1 :‬عدد‬ ‫سیر خرد شده‪ 8-6 :‬حبه‬ ‫پوره گوجه فرنگی‪ 36 :‬گرم‬ ‫گوجه فرنگی کبابی و ادویه دار‪ 32 :‬گرم‬ ‫رب گوجه‪ :‬یک قاشق غذاخوری‬ ‫قرص عصاره مرغ‪ ،‬شکر‪ ،‬ریحان خشک‪ 1 :‬و‬ ‫‪ 1/2‬قاشق چایخوری‬ ‫اویشن خشک‪ ،‬جعفری خشک‪ 1/2 :‬قاشق‬ ‫چایخوری‬ ‫اب‪ 3 :‬پیمانه‬ ‫پاستا پنه (نپخته)‪ 340 :‬گرم‬ ‫خامه پرچرب‪ ،‬پنیر پارمسان و پنیر چدار رنده‬ ‫شده‪ 1/2 :‬پیمانه‬ ‫پنیر موزارال رنده شده‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫پرک فلفل قرمز‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫نمک و فلفل‪ :‬به میزان الزم‬ ‫کوکی شکالتی کرم دار‬ ‫راویولی سوخاری‬ ‫‪73‬‬ ‫فاروق ازادیان‬ ‫کارشناس ارشد تربیت بدنی‬ ‫و علوم ورزشی‬ ‫شکمی صاف با این تمرینات ورزشی‬ ‫چاقــی قســمت باالیــی شــکم‪ ،‬ازاردهنده تریــن تجمــع چربــی در‬ ‫ناحیــه شــکم اســت کــه خطــرات ســامتی را نیــز در پــی دارد؛ زیــرا‬ ‫می توانــد باعــث بــروز مشــکالت درونــی زیــادی شــود کــه بیشــترین‬ ‫ایــن مشــکالت عبارت انــد از‪ :‬کلســترول بــاال‪ ،‬ســکته قلبــی‪ ،‬فشــار‬ ‫خــون‪ ،‬دیابــت و غیــره‪.‬‬ ‫همــه‪ ،‬مخصوصــا نوجوانــان‪ ،‬دوســت دارنــد کــه شــکمی تخــت‬ ‫داشــته باشــند‪ .‬هرچنــد ایــن بســتگی بــه نــوع غــذای مصرفــی‬ ‫شــخص دارد؛ امــا گاهی اوقــات متابولیســم خــوب بــدن مــا‪،‬‬ ‫علی رغــم دریافــت غذاهایــی بــا کالــری بــاال‪ ،‬خوراکی هــای‬ ‫شــیرین و غذاهــای ســرخ کردنــی‪ ،‬بــه صــاف مانــدن شــکم‬ ‫کمــک می کنــد‪ .‬اگــر متابولیســم بدنتــان خــوب نباشــد ممکــن‬ ‫اســت از نفــخ شــکم و تجمــع چربی هــای اطــراف ان رنــج‬ ‫ببریــد‪.‬‬ ‫عوامل ایجاد شکم چاق‪:‬‬ ‫اســترس‪ ،‬ژنتیــک‪ ،‬متابولیســم ضعــف بــدن‪ ،‬زیــاده خــوردن‪ ،‬دیر‬ ‫شــام خــوردن در شــب‪ ،‬تغییــرات هورمونــی‪ ،‬وضعیــت نشســتن‬ ‫بــد‪ ،‬اویــزان شــدن عضــات‪ ،‬ســبک زندگــی غیرمتحــرک‪،‬‬ ‫خــواب ســریع بعــد از غــذا‪.‬‬ ‫تمرینات موثر در کاهش چربی های شکمی‬ ‫‪ .1‬کرانچ معکوس‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪74‬‬ ‫ایــن حرکــت بــه جمــع شــدن عضــات و کاهــش چربی هــای‬ ‫شــکمی کمــک می کنــد‪.‬‬ ‫روی زمیــن دراز بکشــید‪ ،‬درحالی کــه پاهایتــان کامــا کشــیده‬ ‫شــده باشــند و دســت هایتان در طــول نیم تنــه باالیــی قــرار‬ ‫گرفتــه و کــف دســت ها رو بــه بــاال باشــند‪ .‬دســت ها در ایــن‬ ‫تمریــن حکــم تکیــه گاه را دارنــد‪ .‬پاهایتــان را بــه ســمت بــاال‬ ‫حرکــت دهیــد تــا ران پاهــا بــه حالــت عمــودی قــرار گیــرد و‬ ‫پنجه هــای پــا بــه صــورت مــوازی در کنــار یکدیگــر باشــند‪.‬‬ ‫‪ .2‬خم شدن به یک طرف‬ ‫ایــن حرکــت یکــی از فعالیت هــای مفیــد و قدرتمنــد بــرای کشــش‬ ‫بــدن شــما و کاهــش ســایز بــدن و چربی هــای شــکمی اســت‪.‬‬ ‫بــه صــورت عمــودی روی زمیــن بایســتید و بــه طــرف چــپ و‬ ‫راســت خــم شــوید‪ .‬حالــت خــم شــدن در هــر طــرف را حداقــل‬ ‫بــه مــدت ‪ 15‬ثانیــه نگــه داریــد‪.‬‬ ‫‪ .3‬کرانچ دوتایی‬ ‫بــه پشــت روی زمین دراز بکشــید‬ ‫و دســت ها را پشــت گوش هــای‬ ‫خــود قــرار دهیــد‪ .‬زانوهــای خــود را‬ ‫بــا زاویــه ‪ 90‬درجــه خــم کنیــد و بــه‬ ‫ســمت قفســه ســینه حرکــت دهیــد و‬ ‫بــار دیگــر‪ ،‬بالعکــس‪ ،‬قفســه ســینه را بــه‬ ‫ســمت زانوهــای خــود حرکــت دهیــد‪ .‬ایــن‬ ‫حرکــت را در ‪ 4-3‬ســت بــه مــدت ‪15-10‬‬ ‫دقیقــه انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫‪ .4‬تخته چرخشی‬ ‫وضعیــف خــود را ماننــد تصویــر روی زانوهــا و ارنــج خــود‬ ‫قــرار دهیــد؛ ســپس زانوهایتــان را بــا حمایــت انگشــتان پاهــا‬ ‫کــه روی زمیــن قــرار دارنــد‪ ،‬بــاال بیاوریــد تــا کمــر و پاهــا در‬ ‫یــک راســتا قــرار گیرنــد‪ .‬ایــن حالــت را ‪ 40-30‬ثانیــه نگــه‬ ‫داریــد‪ .‬بعــد از ایــن مــدت ســعی کنیــد کــه همیــن حرکــت را‬ ‫از جانــب راســت و چــپ انجــام دهیــد؛ یعنــی ابتــدا فقــط ارنــج‬ ‫راســت را روی زمیــن قــرار دهیــد و حالــت تختــه را حفــظ‬ ‫کنیــد و بالعکــس‪.‬‬ ‫‪ .5‬حرکت دوچرخه‬ ‫بــه پشــت روی زمیــن بخوابیــد‪ .‬پــای راســت را بــا خــم کــردن‬ ‫زانــو بــه داخــل شــکم‪ ،‬بــه ســمت بــاال بکشــید و پــای چــپ را بــه‬ ‫صــورت مســتقیم در راســتای زمیــن‬ ‫بــه ســمت بــاال نگــه داریــد‪ .‬ایــن‬ ‫حرکــت را به صــورت تناوبــی در‬ ‫ســمت راســت و چــپ انجــام‬ ‫دهیــد‪ .‬بــا انجــام ایــن حــرکات‪،‬‬ ‫احساســی شــبیه رکاب زدن‬ ‫دوچرخــه بــه شــما دســت‬ ‫می دهــد‪ .‬ایــن حرکــت را در‬ ‫‪ 4-2‬ســت انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬راه رفتن‬ ‫راه رفتــن یــا دویــدن از بهتریــن تمرینــات بــرای ســوزاندن‬ ‫چربی هــای شــکمی و نیــز چربی هــای کل بــدن اســت‪.‬‬ ‫ورزش هــای ســاده ماننــد پیــاده روی‪ ،‬دویدن‪ ،‬پــرش و شــنا ازجمله‬ ‫ورزش هــای هــوازی هســتند کــه کالــری بیشــتری می ســوزانند و‬ ‫بــه کاهــش وزن‪ ،‬افزایــش متابولیســم و در نتیجــه داشــتن شــکمی‬ ‫صــاف کمــک می کننــد‪.‬‬ ‫نکاتی برای رهایی از چربی های شکمی‪:‬‬ ‫میوه ها به خصوص مرکبات و سبزیجات بیشتری مصرف کنید‪.‬‬ ‫غذاهایی با فیبر باال و سوپ و ساالد بیشتری را در رژیم خود‬ ‫بگنجانید‪.‬‬ ‫از غذاهای حاوی قند باال و خوابیدن در عصر و بالفاصله بعد از‬ ‫صرف غذا خودداری کنید‪.‬‬ ‫هر روز به مقدار کافی اب بنوشید‪.‬‬ ‫از چای گیاهی استفاده کنید‪.‬‬ ‫‪ 1‬تا ‪ 2‬قاشق غذاخوری سرکه سیب در روز‪ ،‬چربی های شکمی‬ ‫را ناپدید می کند‪.‬‬ ‫مصرف پروتئین های زیاد‪ ،‬بهترین راه برای کاهش چربی‬ ‫شکمی است‪.‬‬ ‫نوشیدن یک لیوان اب داغ قبل و بعد از وعده غذایی‪ ،‬به‬ ‫سوزاندن چربی های شکمی کمک می کند‪.‬‬ ‫یک پیمانه اب را با ‪ 1‬قاشق غذاخوری اب لیمو و عسل‬ ‫مخلوط کنید و هر روز صبح میل کنید‪ ،‬این راه حتما به کاهش‬ ‫چربی های شکمی کمک می کند‪.‬‬ ‫قبل و بعد از ورزش چه بخوریم؟‬ ‫اگــر بــه تازگــی پــرورش انــدام را اغــاز کرده ایــد‬ ‫و می خواهیــد تناســب انــدام بهتــری داشــته باشــید‪،‬‬ ‫بایــد نــکات خاصــی را در نظــر بگیرید‪ .‬نبایــد انتظار‬ ‫داشــته باشــید کــه یک شــبه تغییــر زیــادی مشــاهده‬ ‫کنیــد‪ .‬حجــم عضــات بــه تدریــج افزایــش می یابد‪.‬‬ ‫بایــد صبــور باشــید و در انجــام ورزش و داشــتن‬ ‫تغذیه مناســب پشــتکار داشــته باشــید‪.‬‬ ‫‪ -1‬با وزنه های عادی شروع کنید‬ ‫حرف ـه ای باشــد‪ ،‬بیــش از ‪ 4‬روز در هفتــه بــه شــما‬ ‫تمریــن نمی دهــد‪ .‬به عنــوان یــک مبتــدی بیشــتر از‬ ‫ایــن بــه تمریــن احتیــاج نداریــد‪ .‬بقیه روزهــای هفته‬ ‫بایــد اســتراحت کنیــد تــا ریــکاوری صــورت گیرد‪.‬‬ ‫‪ -5‬هر هفته بر روی همه عضالت کار کنید‬ ‫در طــول هفتــه بایــد حداقــل یکبــار بــر روی هــر‬ ‫کــدام از گــرو ه عضــات بــدن کار کنیــد‪ .‬همان طــور‬ ‫کــه تمریــن زیــاد خــوب نیســت‪ ،‬تمریــن کــم هــم‬ ‫مناســب نیست‪.‬‬ ‫‪ -6‬نحوه درست هر حرکت را یاد بگیرید‬ ‫باشــگاه ها پــر از دســتگاه های مختلــف بــرای وزنــه‬ ‫زدن هســتند؛ امــا در ابتــدا ایــن دســتگاه ها بــه شــما‬ ‫بــرای ســاختن یــک ســاختار بدنــی منســجم کمــک‬ ‫نخواهنــد کــرد‪ .‬ابتــدا از دمبــل و وزنه هــای عــادی‬ ‫شــروع کنیــد‪.‬‬ ‫‪ -7‬کم کم وزنه خود را افزایش دهید‬ ‫ممکــن اســت در مجله هــا و ســایت های ورزشــی‬ ‫حــرکات ورزشــی مختلفــی را ببینیــد؛ امــا بایــد‬ ‫در شــروع کار‪ ،‬حــرکات پایــه ای را انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫حرکاتــی همچــون اســکات‪ ،‬وزنــه و پــرس ســینه‬ ‫نبایــد از برنامــه شــما حــذف شــود‪.‬‬ ‫‪ -8‬مراقب کمردرد باشید‬ ‫‪ -2‬حرکات ترکیبی انجام دهید‬ ‫‪ -3‬برنامه داشته باشید‬ ‫نمی توانیــد تنهــا بــه باشــگاه برویــد و هــر حرکتــی‬ ‫دوســت داریــد انجــام دهیــد‪ .‬بایــد یــک برنامــه‬ ‫خــاص داشــته باشــید و ان را دنبــال کنیــد‪ .‬از یــک‬ ‫مربــی بدن ســازی یــا یــک ورزشــکار حرفــه ای‬ ‫بخواهیــد تــا بــه شــما برنامـه ای بدهــد کــه شــخص‬ ‫شــما نیــاز داریــد‪ .‬تعــداد حــرکات در ایــن برنامه باید‬ ‫مشــخص باشــد‪ .‬هنگامــی کــه بــه باشــگاه می رویــد‬ ‫بایــد دقیقــا بدانیــد کــه می خواهیــد چ ـه کار کنیــد‪.‬‬ ‫‪ -4‬هر روز تمرین نکنید‬ ‫اگــر شــخصی کــه بــرای شــما برنامــه می ریــزد‬ ‫بهتــر اســت هــر حرکتــی را ارام تــر شــروع کنیــد و‬ ‫نحــوه درســت انجــام ان را یــاد بگیریــد‪.‬‬ ‫بعــد از اینکــه فــرم درســت حــرکات ورزشــی را‬ ‫یــاد گرفتیــد‪ ،‬بایــد کم کــم وزن وزنه هــا را افزایــش‬ ‫دهیــد‪ .‬هــر دو هفتــه یکبــار کمــی بــر وزن وزنه هــا‬ ‫اضافــه کنیــد‪ .‬ایــن کار باعــث افزایــش قــدرت و‬ ‫حجــم عضــات می شــود‪.‬‬ ‫هنگامــی کــه بــه حــدی رســیدید کــه از وزنه هــای‬ ‫ســنگین اســتفاده کردیــد‪ ،‬از کمربنــد مخصــوص‬ ‫بــرای محافظــت از کمــر اســتفاده کنیــد‪ .‬ممکــن‬ ‫اســت در ابتــدا کمــردرد نگیریــد؛ امــا در اینــده ایــن‬ ‫مشــکل را پیــدا خواهیــد کــرد‪.‬‬ ‫‪ -9‬پروتئین مصرف کنید‬ ‫پروتئیــن بــرای پــرورش عضــات الزم اســت‪.‬‬ ‫پروتئیــن در مــرغ‪ ،‬ماهــی‪ ،‬تخم مــرغ‪ ،‬شــیر‪،‬‬ ‫لبنیــات‪ ،‬ســبزیجات و اجیــل وجــود‬ ‫دارد‪ .‬بیشــتر متخصصــان ورزشــی‬ ‫توصیــه می کننــد کــه هــر روز‬ ‫بــه ازای هــر کیلــو از وزن بــدن‬ ‫‪ 2‬گــرم پروتئیــن مصــرف کنید‪.‬‬ ‫‪ -10‬میزان کالری دریافتی را افزایش دهید‬ ‫بــرای پــرورش عضــات بایــد بیشــتر از انچــه کــه‬ ‫می ســوزانید کالــری مصــرف کنیــد‪ BMR .‬یــا میــزان‬ ‫سوخت وســاز بــدن خود را محاســبه کنید‪ .‬اگر شــغل‬ ‫شــما طــوری اســت که زیــاد حرکــت نمی کنیــد الزم‬ ‫نیســت زیــاد کالــری مصــرف کنید‪.‬‬ ‫‪ -11‬وعده های غذایی را افزایش دهید‬ ‫به جــای خــوردن ‪ 3‬وعــده غذایــی در روز‪ 4 ،‬تــا ‪5‬‬ ‫وعــده غذایــی بــا حجــم کمتــر داشــته باشــید‪.‬‬ ‫‪ -12‬از خوردن غذای ناسالم پرهیز کنید‬ ‫درســت اســت کــه می خواهیــد وزن خــود را افزایــش‬ ‫دهیــد؛ امــا ایــن وزن اضافــه بایــد بــا افزایــش حجــم‬ ‫عضــات ایجــاد شــود نــه چربــی‪ .‬غذاهــای بــا‬ ‫کیفیــت که حــاوی پروتئیــن و کربوهیدرات هســتند‪،‬‬ ‫مصــرف کنیــد‪ .‬از خــوردن غذاهــای چرب‪ ،‬ناســالم و‬ ‫بــا قنــد زیــاد بپرهیزیــد‪ .‬تنهــا زمانــی کــه می توانیــد‬ ‫از کربوهیدراتــی کــه ســریع هضــم می شــود اســتفاده‬ ‫کنیــد‪ ،‬بالفاصلــه بعــد از ورزش اســت‪ .‬ایــن نــوع‬ ‫کربوهیــدرات در قنــد و ارد ســفید وجــود دارد‪.‬‬ ‫‪ -13‬میوه و سبزیجات مصرف کنید‬ ‫در کنــار پروتئیــن‪ ،‬کربوهیــدرات و چربــی نیــاز بــه‬ ‫مصــرف ویتامیــن و مــواد معدنــی داریــد‪.‬‬ ‫‪ -14‬استراحت کنید‬ ‫عضــات هنگامــی کــه اســتراحت می کنیــد رشــد‬ ‫می کننــد‪ ،‬نــه در هنــگام ورزش‪ .‬بنابرایــن از ‪ 8‬ســاعت‬ ‫خــواب روزانــه مطمئــن شــوید‪.‬‬ ‫‪ -15‬مانند یک ورزشکار رفتار کنید‬ ‫ســعی کنیــد زندگی ســالمی داشــته‬ ‫باشــید و ســیگار نکشید‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫نکاتی برای شروع پرورش اندام‬ ‫‪ 2‬ساعت بعد از ورزش‬ ‫‪ .1‬هومــوس و نــان پیتــا‪ :‬هومــوس از نخــود تشــکیل‬ ‫می شــود و شــامل مقادیــر خوبــی از کربوهیدرات هــا‬ ‫و پروتئین هــا اســت و پیتــا بــه ارامــی کربوهیدارت هــا‬ ‫را ازاد می کنــد کــه بعــد از ورزش بــه شــما انــرژی‬ ‫می دهــد‪ .‬پیتــا و هوموســی کــه تمامــا از غــات تشــکیل‬ ‫شــده باشــد‪ ،‬بهتریــن غــذا بــرای مصــرف بعــد از ورزش اســت‪.‬‬ ‫‪ .2‬کــره بادام زمینــی‪ :‬بادام زمینــی یــا کــره بادام زمینــی‪ ،‬مقــدار بســیار‬ ‫زیــادی پروتئیــن را بــرای بــدن شــما بــه همــراه دارد‪ .‬بــرای صبحانــه‬ ‫بعــد از باشــگاه یــا بعــد از تمرینــات ورزشــی جهــت دریافــت میــزان‬ ‫بیشــتری پروتئیــن‪ ،‬کــره بادام زمینــی را روی نــان تســت بمالیــد‬ ‫و بخوریــد‪ .‬تقریبــا ‪ 8‬گــرم پروتئیــن در هــر قاشــق غذاخــوری کــره‬ ‫بادام زمینــی وجــود دارد‪.‬‬ ‫‪ .3‬شــیر‪ :‬بــدن شــما بــا مصــرف یــک لیــوان شــیر بــدون چربــی‪ 8 ،‬گــرم‬ ‫پروتئیــن دریافــت می کنــد‪ .‬شــیر می توانــد جایگزیــن خوبــی بــرای اب‬ ‫در اســموتی ها باشــد و در کنــار ان‪ ،‬میوه هایــی هــم بــرای تکمیــل ایــن‬ ‫خاصیــت شــیر بــه ان اضافــه شــوند‪.‬‬ ‫‪ .4‬ســالمون‪ :‬نــه تنهــا ماهــی ســالمون شــامل مقادیــر زیــادی پروتئیــن‬ ‫اســت‪ ،‬بلکــه فاکتــوری ضدتورمــی به نــام امــگا‪ 3‬هــم دارد‪ .‬ایــن مــواد‬ ‫مغــذی کــه در ســالمون وجــود دارد بــه بازســازی عضــات اســیب دیده‬ ‫و متــورم کمــک می کنــد‪.‬‬ ‫‪ .5‬اب‪ :‬بــه نوشــیدنی ای کــه در حیــن و یــا بعــد از ورزش احتــاج داریــد‬ ‫فکــر کنیــد ‪ .‬قدیمی تریــن و بهتریــن نوشــیدنی بــرای ایجــاد تعــادل‬ ‫در وضعیــت هیدراســیون‪ ،‬اب اســت‪ .‬اطمینــان حاصــل کنیــد کــه بــا‬ ‫نوشــیدن مقــدار زیــادی از اب‪ ،‬الکترولیت هــای مصرفــی موردنیــاز را‬ ‫دریافــت کرده ایــد‪.‬‬ ‫تناسب اندام‬ ‫ورزش و تمرینــات منظــم بــرای تندرســت مانــدن ضــروری اســت‪.‬‬ ‫ورزش بــه ســوختن چربی هــا و ســاخت عضــات کمــک می کنــد‪ .‬در‬ ‫هــر دو صــورت‪ ،‬تغذیــه بســیار مهــم اســت و تــا ‪ %90‬از دســتاوردهای‬ ‫ورزشــی بــه تغذیــه مناســب قبــل و بعــد از ان مرتبــط اســت‪ ،‬وگرنــه‬ ‫ورزش کــردن بــه تنهایــی ســودی نــدارد‪ .‬دریافــت غذاهــای انــرژی زا‬ ‫قبــل از ورزش و مصــرف غذاهــای غنــی از پروتئیــن و الکترولیــت بعــد از‬ ‫ورزش بــه منظــور ترمیــم بافت هــای اســیب دیده و پاره شــده و جبــران‬ ‫الکترولیت هــای از دســت داده شــده هنــگام تعریــق‪ ،‬ضــروری و مهــم‬ ‫اســت‪ .‬در اینجــا یــک راهنمــای غذایــی مناســب بــرای قبــل و بعــد از‬ ‫ورزش اورده شــده اســت‪.‬‬ ‫‪ 30‬دقیقه قبل از ورزش‬ ‫‪ .1‬چــای ســبز‪ :‬اگــر تمرینــات وزنه بــرداری یــا تمرینــات‬ ‫شــدید پایین تنــه انجــام می دهیــد‪ ،‬مصــرف چــای ســبز قبــل‬ ‫از شــروع تمرینــات بــرای شــما الزم اســت‪ .‬کافئیــن بــرای‬ ‫پیشــگیری از ســردرد مرتبــط بــا ایــن نــوع تمرینــات مهــم‬ ‫اســت‪ .‬قهــوه و چــای‪ ،‬هــر دو منبعــی از کافئیــن هســتند؛ امــا چــای ســبز‬ ‫همیشــه ســالم تر اســت‪.‬‬ ‫‪ .2‬ســیب‪ :‬نــه تنهــا یــک ســیب در روز شــما را از دکتــر دور نگــه‬ ‫مــی دارد‪ ،‬بلکــه انــرژی زیــادی هــم بــه شــما می دهــد‪ .‬هضــم ســیب‬ ‫بــه دلیــل داشــتتن فیبــر زیــاد‪ ،‬مــدت زمــان بیشــتری طــول می کشــد؛‬ ‫بنابرایــن بیشــتر از هــر میــوه دیگــری بــه طوالنی تــر شــدن مــدت زمــان‬ ‫تمریناتتــان کمــک می کنــد‪ .‬مصــرف ســیب بــا پنیــر کم چــرب جهــت‬ ‫امادگــی بــرای یــک تمریــن ورزشــی پربــازده‪ ،‬موثــر اســت‪.‬‬ ‫‪ .3‬شــکالت تلــخ‪ :‬گاز زدن یــک تکــه شــکالت تلــخ قبــل از ورزش‬ ‫بــرای شــما خــوب اســت‪ .‬شــکالت حــاوی محــرک طبیعــی تئوبرومیــن‬ ‫(مــاده ای شــبیه کافئیــن) اســت کــه موجــب تقویــت انــرژی و بهبــود‬ ‫روحیــه شــما می شــود‪.‬‬ ‫‪ .4‬مــوز‪ :‬ایــن میــوه به دلیــل اینکــه شــامل بیشــتر قندهــا (گلوکــز‪،‬‬ ‫فروکتــوز و ســاکارز) و فیبــر اســت‪ ،‬یــک غــذای کامــا پرانــرژی‬ ‫محســوب می شــود‪ .‬مــوز نــه تنهــا فراهم کننــده انــرژی اســت‪ ،‬بلکــه‬ ‫گرفتگــی عضــات و دردهــای ناشــی از تمرینــات را ارام می کنــد‪ .‬قبــل‬ ‫از ورود بــه باشــگاه‪ ،‬یــک مــوز یــا اســموتی مــوز مصــرف کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .5‬اووکادو‪ :‬اووکادوهــا ســوپرخوراکی هایی هســتند کــه انــرژی را بــه‬ ‫بدنتــان پمــپ می کننــد‪ .‬قبــل از ورود بــه باشــگاه و انجــام حــرکات‬ ‫ورزشــی یــک اســموتی اووکادوو بنوشــید‪.‬‬ ‫‪75‬‬ ‫یوگا و مدیتیشن با کودکان‬ ‫بــا قلمرویــی کــه یــوگا دارد‪ ،‬بــرای هر شــخصی‬ ‫حــرکات متنوعــی یافــت می شــود‪ .‬جلســات‬ ‫یــوگا صرفــا شــامل تنفــس عمیــق و یــا بســته‬ ‫بــه هــدف فــرد‪ ،‬انجــام چندیــن حرکــت ســاده‬ ‫یــا پیچیــده اســت‪ .‬یــوگا بی رقیــب و شــامل‬ ‫مدیتیشــن اســت کــه قــدرت ان را بــرای‬ ‫فروکــش کــردن اســترس افزایــش می دهــد‪.‬‬ ‫یــوگا به طــور مشــابهی بــرای بزرگســاالن و‬ ‫کــودکان‪ ،‬تمرینــی عالــی محســوب می شــود‬ ‫کــه کمتــر جنبــه تمرینــات ورزشــی دارد و‬ ‫بیشــتر جنبــه احتــرام گذاشــتن بــه بــدن را دارد‪.‬‬ ‫کــودکان از طریــق یــوگا می تواننــد زندگــی‬ ‫کــردن در لحظــه را یــاد بگیرنــد و بــر چیــزی‬ ‫کــه در لحظــه انجــام می دهنــد تمرکــز داشــته‬ ‫باشــند‪ .‬یــوگا در همه جــا و در هــر زمانــی‬ ‫از روز قابل انجــام اســت‪ .‬شــما می توانیــد‬ ‫حــرکات یــوگا را بــا فرزندتــان‪ ،‬هــر صبــح بعــد‬ ‫از بیــداری بــرای شــروع روز انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫مزایای یوگا برای کودکان‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪76‬‬ ‫کاهش استرس‬ ‫هنــگام انجــام تمرینــات یــوگا‪ ،‬بایــد بــر روی‬ ‫تنفس تــان تمرکــز داشــته باشــید و ان را‬ ‫کنتــرل کنیــد کــه ایــن شــما را مجبــور می کنــد‬ ‫تــا حواســتان معطــوف بــه زمــان حــال باشــد؛‬ ‫بنابرایــن ذهــن شــما از تمــام فکرهــای گذشــته‬ ‫کــه بــه یکبــاره بــه ذهــن جــاری می شــوند دور‬ ‫می گــردد‪ .‬تکنیــک بالــون هــوای داغ روشــی‬ ‫خــوب بــرای درگیــری تصــورات بچه هــا در‬ ‫تمرینــات اســت‪ .‬یــک روش دیگــر تصــور‬ ‫کــردن جریــان یــا گــردش تنفســی اســت کــه به‬ ‫بــدن وارد می شــود؛ تصــوری واضــح از هــوای‬ ‫زندگی بخــش کــه از طریــق بینــی وارد بــدن‬ ‫می شــود و بعــد از لوله هــای هوایــی پاییــن‬ ‫م ـی رود؛ ســپس بــه ارامــی ش ـش های شــما را‬ ‫پــر از هــوا می کنــد تــا بــه بقیــه قســمت های‬ ‫بــدن بفرســتند و بعــد تجســم برعکــس ان‪،‬‬ ‫یعنــی تجســم نحــوه انجــام فراینــد بــازدم‪.‬‬ ‫تمرکزحواس‪/‬مدیتیشن‬ ‫تمرکــز حــواس بــا تمرکــز اگانــه بــر روی‬ ‫زمــان حــال و رهــا کــردن احساســات دیگــر‬ ‫قابل دســتیابی اســت‪ .‬وقتــی بچه هــا بــه تنفــس‬ ‫و حرکاتشــان توجــه داشــته باشــند‪ ،‬می تواننــد‬ ‫افــکار دیگــر را از ذهــن دور و روی لحظــه‬ ‫حــال تمرکــز کننــد‪.‬‬ ‫داشتن بدنی سالم تر‬ ‫انجــام تمرینــات یــوگا بــه کشــیده شــدن و‬ ‫قــوی شــدن بــدن کمــک می کنــد و تعــادل و‬ ‫هماهنگــی بــدن را بهبــود می بخشــد‪.‬‬ ‫افزایشاعتمادبه نفس‬ ‫وقتــی کــه یــک بچــه بــا انجــام تمرینــات‬ ‫یــوگا‪ ،‬تغییــرات را ببینــد و احســاس کنــد؛‬ ‫ماننــد مهــارت یافتــن در انجــام یــک حرکــت‬ ‫یــا کســب مهــارت در حفــظ تعــادل بــه مــدت‬ ‫طوالنی تــر‪ ،‬احســاس اعتمادبه نفــس و حــس‬ ‫موفقیــت در او پــرورش می یابــد‪.‬‬ ‫انواع حرکات یوگا برای کودکان‬ ‫ایــن سلســله حــرکات یــوگا‪ ،‬بــه ایــن‬ ‫ترتیــب اورده شــده اند تــا هــم تجســم و‬ ‫تمرکــز بچه هــا را افزایــش دهنــد و هــم‬ ‫باشــند‪.‬‬ ‫کودکانه دوســت تر‬ ‫‪ .1‬تظاهر کن که یک درخت هستی‬ ‫حرکــت درخــت‪ .‬روی یــک پــا‬ ‫بایســتید‪ ،‬زانــوی پایــی کــه روی‬ ‫زمیــن نیســت را خــم کنیــد و کــف‬ ‫پــا را روی قســمت داخلــی ســاق‬ ‫پــای مخالــف قــرار دهیــد و تعــادل‬ ‫خــود را حفــظ کنیــد و ماننــد درخــت‬ ‫کــه در هنــگام وزیــدن بــاد‪ ،‬تــکان‬ ‫می خــورد‪ ،‬تــاب بخوریــد‪.‬‬ ‫‪ .2‬تظاهر کن که یک قورباغه هستی‬ ‫حرکــت اســکوات‪ .‬بــه حالــت‬ ‫اســکوات (چمپاتــه زدن) بنشــینید به طــوری‬ ‫کــه زانوهــا از هــم دور باشــند‬ ‫و دســت هایتان بیــن ان هــا‬ ‫بــه حالــت اســتراحت قــرار‬ ‫گرفتــه باشــند؛ ســپس کــف‬ ‫دســت هایتان را روی زمیــن‬ ‫بگذاریــد و ماننــد یــک‬ ‫قورباغــه بپریــد و دوبــاره بــه‬ ‫حالــت اولیــه برگردیــد‪.‬‬ ‫‪ .3‬تظاهر کن که یک دانه هستی‬ ‫حرکــت بچــه‪ .‬بــا دو پــا روی زمیــن قــرار‬ ‫بگیریــد و صــورت خــود را بــه ســمت پاییــن‬ ‫خــم کنیــد تــا پیشــانی تان روی زمیــن و در‬ ‫مقابــل زانوهایتــان قــرار بگیــرد‪ .‬دســت های‬ ‫خــود را بــه حالــت ازاد روی زمیــن کنــار بــدن‬ ‫خــود رهــا کنیــد و چنــد نفــس عمیــق بکشــید‪.‬‬ ‫تجســم کنیــد کــه یــک دانــه در دل بــاغ هســتید‪.‬‬ ‫‪ .4‬تظاهر کن که یک پروانه هستی‬ ‫حرکــت کفشــدوزک‪ .‬بــه‬ ‫ارامــی روی زمیــن بنشــینید‬ ‫درحالی کــه ســتون فقــرات‬ ‫بــه حالــت کشــیده و بلنــد‬ ‫قــرار دارد‪ .‬پاهایتــان را بــه‬ ‫ســمت یکدیگــر خــم کنید‬ ‫و کــف پاهایتــان را بــه‬ ‫هــم بچســبانید و ســپس‬ ‫پاهایتــان را بــه ارامــی ماننــد بــال پروانــه‪ ،‬بــه‬ ‫ســمت بــاال و پاییــن تــکان دهیــد‪.‬‬ ‫‪ .5‬تظاهر کن که یک گل هستی‬ ‫حرکــت گل‪ .‬ایــن حرکــت برگرفتــه از‬ ‫حرکــت کفشــدوزک اســت‪ .‬بــه همــان حالــت‬ ‫روی زمیــن بنشــینید و تعــادل خــود را روی‬ ‫اســتخوان های نشــیمنگاهی تان حفــظ کنیــد؛‬ ‫ســپس دسـت های خــود را زیــر پاهــا گذاشــته‪،‬‬ ‫به صورتــی کــه کــف دســت ها رو بــه بــاال‬ ‫باشــند و ان هــا را حرکــت‬ ‫دهیــد‪ .‬تجســم کنیــد کــه‬ ‫یــک گلِ درحــا ِل شــکوفا‬ ‫شــدن هســتید‪.‬‬ ‫در اخر‪ ،‬حرکات خود را‬ ‫با این حالت به پایان‬ ‫برسانید‪:‬‬ ‫بــه پشــت روی زمیــن دراز بکشــید و دسـت ها‬ ‫و پاهــای خــود را بــه حالــت بــاز از هــم روی‬ ‫زمیــن رهــا کنیــد تــا بــدن در حالــت اســتراحت‬ ‫قــرار بگیــرد‪ .‬چشــم هایتان را ببندیــد‪ ،‬چنــد‬ ‫نفــس عمیــق بکشــید و بــه ایــن فکــر کنیــد کــه‬ ‫چــه چیــزی از یــک بــاغ را دوســت داریــد یــا‬ ‫حتــی یــک رنگین کمــان را تجســم کنیــد کــه‬ ‫در اســمان بــاالی ســرتان در حــال شــکل گیری‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫بُعد جدیدی از تکنولوژی در‬ ‫کفش های ورزشی‬ ‫النگو و گردن بند هوشمند تناسب اندام‬ ‫‪ ،Fitbit‬گجــت پوشــیدنی نامبــروان جهــان اســت کــه بیشــتر بــه ســمت تکنولــوژی فشــن رفتــه و ‪ 4‬ســال‬ ‫پیــش ایــن فراینــد را شــروع کــرده اســت‪.‬‬ ‫النگــو و گردن بنــد رز گلــد (رنــگ رز طالیــی)‪ ،‬یکــی دیگــر از جواهــرات تناســب انــدام اســت کــه توســط‬ ‫‪ Fitbit‬ارائــه شــده اســت‪ .‬از انجایــی کــه ‪ Fitbit Flex2‬یــک ردیــاب مــدوالر و کوچــک اســت می توانــد بــه‬ ‫اســانی در جواهــرات مختلــف نصب شــود‪.‬‬ ‫ایــن دســتگاه هوشــمند دارای ‪ 5‬چــراغ ‪ LED‬زیبــا اســت کــه پیشــرفت فعالیت هــای روزانه شــما را بــا دوبار‬ ‫ضربــه خــوردن بــاالی دســتگاه‪ ،‬نشــان می دهــد‪ .‬معیارهایــی کــه توســط ایــن دســتگاه ردیابــی می شــوند‬ ‫عبارت انــد از‪ :‬تعــداد گام هــای برداشــته شــده‪ ،‬مســافت پیمــوده شــده‪ ،‬کالــری مصرفــی‪ ،‬مــدت زمــان (دقیقه‬ ‫و ســاعت) انجــام فعالیت هــا‪ ،‬مدت زمــان غیرفعــال بــودن و کیفیــت خــواب‪ .‬ایــن دســتگاه همچنیــن دارای‬ ‫زنــگ هشــدار بی صــدا‪ ،‬هشــدارهای حرکتــی و تشــخیص خــودکار تمرینــات اســت‪.‬‬ ‫از دیگــر ویژگی هــای ان می تــوان بــه ایــن مــوارد اشــاره کــرد‪ :‬ایــن دســتگاه بــا دریافــت تماس هــا و پیام هــا‬ ‫ویبــره م ـی رود و چراغ هــای ‪ LED‬ان بســته بــه نــوع اعــان دریافتــی بــا رنگ هــای مختلفــی چشــمک‬ ‫می زننــد‪ ،‬تــا عمــق ‪ 50‬متــری ضــداب و بــرای شــنا کــردن مناســب و ایمــن اســت‪ ،‬دارای باتــری قابل شــارژ‬ ‫بــا طــول عمــر ‪ 50‬روز اســت و نیــز بــا سیســتم عامل هــای اندوریــد‪ iOS ،‬و وینــدوز در گوشـی های تلفــن‬ ‫همراه ســازگاری دارد‪.‬‬ ‫اطالعات ورزشی‬ ‫کاله هــای ایمنــی ســر را در برابــر جراحــات‬ ‫عمیــق‪ ،‬مصــون نگــه می دارنــد و نقــش محافــظ‬ ‫بــودن ان هــا در برابــر خطــرات بــه اثبــات رســیده‬ ‫اســت‪ .‬بــه همیــن دلیــل شــرکت های زیــادی‬ ‫شــانس خــود را در ایــن زمینــه امتحــان کرده انــد‪.‬‬ ‫شــرکت ‪ Brooklyness‬بــا تولیــد کالهــی ایمنــی‬ ‫به نــام ‪ Classon‬بــه میــدان امــده اســت کــه دارای‬ ‫ترمــز حــرکات اســت و در طــول زمــان فعالیــت‬ ‫بــرای اگاهــی از شــرایط ایمنــی ســیگنال هایی را‬ ‫می فرســتند‪.‬‬ ‫ایــن کاله ایمنــی بــا هــدف فراهم کــردن اطالعات‬ ‫ســریع و قابل اعتمــاد بــرای دوچرخه ســواران بــه‬ ‫منظــور اگاهــی از شــرایط پیرامونشــان طراحــی‬ ‫شــده اســت‪ .‬همچنیــن قابلیــت تشــخیص واکنش‬ ‫کاربــر هنــگام نزدیــک شــدن بــه دوچرخه ســواری‬ ‫دیگــر یــا مــردم محیــط اطــراف را دارد‪ .‬بــرای اگاه‬ ‫کــردن کاربــر‪ ،‬دوربین هــای تعبیــه شــده در جلــو‬ ‫و عقــب کاله‪ ،‬به طــور مــداوم محیــط اطــراف‬ ‫را اســکن می کنــد کــه ایــن اطالعــات توســط‬ ‫الگوریتم هــای شــرکت تفســیر می شــوند‪ .‬یــک‬ ‫چــراغ مجــزا زیر لبــه جلویــی کاله وجــود دارد که‬ ‫هنــگام افزایــش ترافیــک چشــمک زن می شــود‪.‬‬ ‫سنســورهای حرکتــی موجــود در ان‪ ،‬حــرکات‬ ‫شــما را می خواننــد و چراغ هــای مربوطــه را‬ ‫روشــن می کننــد‪ .‬ایــن سنســورها بــه راحتــی‬ ‫توســط ســیگنال های دســتتان‪ ،‬جهــت چرخــش‬ ‫شــما را پیش بینــی و چراغ هــای راهنمــای چــپ‬ ‫و راســت کاله را روشــن و فعــال می کننــد‪.‬‬ ‫چراغ هــای جلــو و عقــب ان بــرای اطمینــان از‬ ‫قابل رویــت بــودن شــما توســط بقیــه طراحــی‬ ‫شــده اند‪ .‬هنگامــی کــه ســرعت شــما کــم شــود‪،‬‬ ‫چراغ هــای ترمــز نیــز به صــورت خــودکار‬ ‫روشــن می شــوند‪.‬‬ ‫ایــن کاله دارای ویژگی هــای زیــاد دیگــری از‬ ‫قبیــل راهنمــای مســیر‪ ،‬پخش زنــده مســیر پیموده‬ ‫شــده و جزئیــات حفاظتــی اســت کــه تمــام ایــن‬ ‫ویژگی هــا توســط برنامــه مخصــوص ان بــر روی‬ ‫گوشــی های هوشــمند کنتــرل می شــوند‪ .‬ایــن‬ ‫برنامــه بــا اتصــال بــه کاله ایمنــی‪ ،‬تنظیمــات و‬ ‫عملکردهــای ویدئویــی را مدیریــت می کنــد‪.‬‬ ‫تمــام ایــن عملکردها بــه کاربــر احســاس اطمینان‬ ‫از ایمــن بــودن در طــول مــدت رکاب زدن‪ ،‬چــه‬ ‫بــرای ســفر و چــه بــرای مســابقات ورزشــی‪،‬‬ ‫می دهــد‪.‬‬ ‫شــرکت ‪ Catapult Sports‬بــه تازگــی تکنولوژی ای‬ ‫را فراهــم نمــوده کــه عملکردهــای حرفــه ای‬ ‫بازیکنــان بیــش از ‪ 1.250‬باشــگاه در زمینه هــای‬ ‫مختلــف ورزشــی را انالیــز می کنــد‪.‬‬ ‫‪ ،Playertek‬نــام جلیقــه هوشــمند و متراکــم ایــن‬ ‫شــرکت اســت‪ .‬ایــن جلیقــه‪ ،‬یــک مــاژول ردیابــی‬ ‫دارد کــه شــامل شتاب ســنج‪ ،‬مغناطیس ســنج و‬ ‫‪ GPS‬اســت‪ .‬ایــن ردیــاب فوتبالــی دارای باتــری‬ ‫‪ 500‬میلی امپــری اســت کــه قابلیــت ضبــط ‪7‬‬ ‫ســاعت از ورزش هــای ســنگین را فراهــم می کنــد‬ ‫و ‪ 8‬گیگابایــت حافظــه بــرای ذخیــره ‪1.250‬‬ ‫ســاعت از اطالعــات را دارد‪.‬‬ ‫ایــن ردیــاب‪ ،‬بهتریــن ســرعت‪ ،‬مســافت پیمــوده‬ ‫شــده‪ ،‬مســافت دو ســرعت و تعــداد دو ســرعت‬ ‫را کنتــرل می کنــد و نیــز امــکان مقایســه ســطح‬ ‫بازیکــن بــا بهتریــن بازیکــن جهــان را فراهــم‬ ‫می کنــد‪ .‬اطالعــات جمــع اوری شــده توســط‬ ‫بلوتــوث بــه برنامــه مخصــوص خــود در گوشــی‬ ‫هوشــمند فــرد منتقــل شــده کــه درحال حاضــر‬ ‫فقــط بــرای سیســتم عامل ‪ iOS‬امکان پذیــر اســت‪.‬‬ ‫ایــن دســتگاه را می تــوان در بازی هــای مســابقاتی‬ ‫و در جلســات تمرینــی مورداســتفاده قــرار داد تــا‬ ‫مربیــان و بازیکنــان بــا هــم در ارتبــاط باشــند‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫شــرکت ‪ Arion‬در همــکاری بــا شــرکت ‪Ato‬‬ ‫‪ Gear‬تصمیــم بــه طراحــی دســتگاهی بــا تلفیــق‬ ‫تکنولــوژی ســاعت های هوشــمند و ردیاب هــای‬ ‫تناســب انــدام در بُعــدی جدیــد گرفــت‪ .‬ایــن‬ ‫تکنولــوژی ویژگی هایــی از جملــه فیدبک هــای‬ ‫زمــان دویــدن‪ ،‬تنظیمــات هوشــمند کفــی کفــش‬ ‫و یــک سنســور هوشــمند جداگانــه بــرای نصــب‬ ‫روی کفــش دارد کــه نتیجــه ان‪ ،‬یــک کفــش‬ ‫ایمن تــر بــا کاهــش خطــرات و جراحــات اســت‪.‬‬ ‫کفــی ایــن کفــش توســط بلوتــوث بــه سنســور‬ ‫متصــل می شــود و طیفــی از معیارهــای دویــدن را‬ ‫نمایــش می دهــد کــه بــا ایــن ویژگــی قــادر اســت‬ ‫جزئیــات بیشــتری ازجملــه تعــداد ضربه هــا‪،‬‬ ‫قــدرت ضربه هــا‪ ،‬زمان هــای پــرش‪ ،‬زمان هــای‬ ‫برخــورد بــا زمیــن‪ ،‬طــول گام هــا‪ ،‬خمــش و تعادل‬ ‫را بررســی کنــد‪.‬‬ ‫تمــام دســتگاه های هوشــمند دیگــر ازجملــه‬ ‫ســاعت های هوشــمند‪ ،‬قابل اســتفاده و هماهنگــی‬ ‫بــا ایــن تکنولــوژی هســتند و درنتجــه کاربــر‬ ‫می توانــد ســرعت ضربــان قلــب خــود را نیــز بــا‬ ‫ان چــک کنــد‪.‬‬ ‫بعــد از اینکــه دویــدن کاربــر تمــام شــد‪ ،‬می توانــد‬ ‫از بازخــورد و ورودی نــوع و شــدت جراحــات‬ ‫خــود اگاه شــود‪ .‬ایــن ویژگــی به عنــوان یــک‬ ‫گزارش دهنــده اســیب ها و صدمــات بــرای‬ ‫بازیکــن مورداســتفاده قــرار می گیــرد‪.‬‬ ‫ایــن دســتگاه بیشــتر توســط ورزشــکاران حرفه ای‬ ‫اســتفاده می شــود؛ امــا کاربــران عــادی هــم‬ ‫می تواننــد بــا تمرکــز بــر منطقــه ســبز هــدف‪،‬‬ ‫بــرای ردیابــی فعالیت هــای تفریحــی خــود نیــز‬ ‫از ان اســتفاده کننــد‪ .‬کاربــر می توانــد فقــط یــک‬ ‫سنســور را روی یکــی از کفش هایــش نصــب‬ ‫کنــد کــه در ایــن صــورت فقــط فعالیت هــای یــک‬ ‫پــا ردیابــی می شــوند و یــا از دو سنســور بــرای‬ ‫ردیابــی هم زمــان هــر دو پــا اســتفاده کنــد‪.‬‬ ‫ایــن دســتگاه ویژگی هــای جالــب دیگــری هــم‬ ‫دارد؛ از جملــه ضــداب بــودن و امــکان اســتفاده از‬ ‫ان در بــاران‪ .‬طــول عمــر باتــری ان تــا ‪ 7‬ســاعت‬ ‫اســت‪ ،‬دارای چراغ هــای ‪ LED‬بــرای عملکــرد‬ ‫مناســب در تاریکــی اســت و یــا فقط برای داشــتن‬ ‫تجربـه ای پرنشــاط توســط فــرد بـه کار مـی رود‪.‬‬ ‫تجربه یک دوچرخه سواری ایمن‬ ‫جلیقه هوشمند برای فوتبال‬ ‫‪77‬‬ ‫نوستالژی سینما‬ ‫بــراى ســنگ‪ ،‬فردیــن و گلنراقــى‪،‬‬ ‫‪ .1‬یــادى‬ ‫ِ‬ ‫اشــپزخانه‪ ،‬خنــده‪ ،‬یخچــال ازمایــش و‬ ‫تابســتان ســال هزاروسیصدوشصت وهشت‬ ‫خورشــیدى‪:‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪78‬‬ ‫مــردان قدیمــی این گونــه می خندنــد؛‬ ‫خنده هایــی کــه همیشــه از اخــر شــروع‬ ‫می شــود‪ ،‬بــا پیراهن هــاى سرشــار از خنجــ ِر‬ ‫خاطــره‪ ،‬موهــاى سفیدشــده در اســیاب تاریــخ‬ ‫و یــک تلخــى پنهــان در عمــق چهره هایشــان‬ ‫کــه حکایــت بی وفایــى چــرخ گــردون اســت‬ ‫در روزهــاى غمبارشــان کــه چــون «پیــر»‬ ‫شــدى حافــظ از «میکــده» بیــرون شــو‪ .‬همــان‬ ‫حکــم ظالمانــه مردمــان فرامــوش کارِ شــرق‬ ‫غمگیــن و محمدعلــى فردیــن بــا نوشــیدنى در‬ ‫دســتانش در کنــار حســن گلنراقــی بــا همــان‬ ‫اســتایل دوست داشــتنی اش‪ ،‬قدراســت بــا‬ ‫دســت هایى روى کمربنــدش‪ ،‬خالــق یکــى‬ ‫از خاطره انگیزتریــن ترانه هــاى کالســیک‬ ‫ایرانــی‪ ،‬ترانــه «مــرا ببــوس» کــه شــاید تصنیــف‬ ‫محبــوب نیمــه اول قــرن بیســتم میــادی در‬ ‫ایــران باشــد‪ .‬ترانــه «مــرا ببــوس» اثــری بــا‬ ‫صــدای «حســن گلنراقــی» بــا شــعرى از «حیــدر‬ ‫رقابــی» و ســاخت اهنــگ «مجیــد وفــادار» در‬ ‫دســتگاه اصفهــان همــراه بــا ویولــون «پرویــز‬ ‫یاحقــی» و پیانــوی «مشــیر همایــون شــهردار»‬ ‫اســت‪ .‬یکــی از علت هــای شــهرت ایــن‬ ‫ترانــه‪ ،‬تقــارن ان بــا وقــوع کودتــای سیاســى‬ ‫«بیست وهشــت مــرداد» اســت کــه شــعر‬ ‫غم انگیــز و حزن بــارش را یکبــاره بــر ســر‬ ‫زبــان میلیون هــا ایرانــی ازرده از کودتــا و‬ ‫سیاســت بازى انداخــت؛ ایرانیانــى کــه انــگار‬ ‫هــر بوســه اى را به عنــوان «اخریــن بوســه‬ ‫جهــان» تجربــه می کننــد کــه روزشــان را‬ ‫بــا «مــرا ببــوس بــرای اخریــن بــار» شــروع‬ ‫می کننــد‪.‬‬ ‫‪ .2‬نورمــن ویـ ُ‬ ‫ـزدم‪ ،‬همایــون و ایــرج صفــدری‬ ‫در ســال هزاروسیصدوچهل وهشــت‬ ‫خورشــیدى در اولیــن ســفر نورمــن بــه ایران‪:‬‬ ‫عکــس از نایاب تریــن تصاویــر مربــوط بــه‬ ‫ســفر نورمــن ویــزدم بــه تهــران اســت؛ امــا‬ ‫حرکــت در مســیر خاطــرات و نوســتالژى ها‬ ‫همیشــه «برکــت» دارد‪ .‬تلفــن همراهــم زنــگ‬ ‫می زنــد‪ ،‬ان ســوى خــط «امیــر صفــدرى»‬ ‫اســت‪ ،‬پســر اقــاى «ایــرج صفــدرى» کــه از‬ ‫چهره پردازهــاى قدیمــى و زبردســت ســینماى‬ ‫ایــران و از افتخــارات عرصــه «گریــم» هســتند‪.‬‬ ‫پســرش از افتتــاح صفحــه رســمى پــدر در‬ ‫«اینســتاگرام» می گویــد و عکس هــاى قدیمــى‬ ‫از البــوم خاطــرات را بــراى «مــن» ارســال‬ ‫می کنــد‪ .‬مــن بــه عکــس خیــره می شــوم؛ بــه‬ ‫یــک ارکســتر ســه نفــره‪ ،‬دو کمدیــن و یــک‬ ‫چهره پــرداز و مگــر هــر کمدینــى در نهایــت‬ ‫«چهره پــرداز» و بنیان برانــدازِ جدیت هــا و‬ ‫ژسـت هاى بی بنیــاد انســان نیســت‪ .‬مــا همیشــه‬ ‫ژســت هایمان را بــا تاریــخ‪ ،‬زمــان و دوره‬ ‫سیاســی اش مصــرف می کنیــم؛ ژســت هایى‬ ‫کــه شــاید شــکل نهایــى و اســرارامیز «کاالهــاى‬ ‫تاریخــى» باشــند‪ .‬هــر دوره اى‪ ،‬کمدین هــا و‬ ‫ژســت هاى خــودش را دارد و عکس هایــى‬ ‫هســتند کــه «یــک جــاى خالــى بــراى پیوســتن‬ ‫بــه عکــس» دارنــد؛ فرصتــى دوبــاره بــراى‬ ‫تجربــه و جســتجوى «یــک زمــا ِن از دســت‬ ‫رفتــه»‪ .‬ســپاس از «امیــر صفــدرى» بــراى لطــف‬ ‫و همراهــی اش بــا مــا‪.‬‬ ‫‪ .4‬عکس نایاب از عباس کیارســتمى و پســرش‬ ‫«بهمــن» در خانــه قدیمــى مادر عبــاس ملقب‬ ‫بــه «خانــم» در ســال هزاروســیصدوپنجاه ُ‬ ‫ ونه‬ ‫خورشیدى‪:‬‬ ‫لیوانــش را از «لگدهــا و ضربه هــاى پســرش»‬ ‫دور نگــه داشــته اســت‪ .‬از پشــت شیشــه تیــره‬ ‫عینکــش‪ ،‬بــا یــک نــگاه ســرزنش کننده‪ ،‬نــگاه‬ ‫خاصــى از دور و نزدیــک‪ ،‬بــه «بهمــن» نــگاه‬ ‫می کنــد‪ .‬ان ســوتر‪ ،‬حیــاط خانــه مــادرش و‬ ‫خاطــره حیــاط خانــه مادربــزرگ بــراى پســر‪،‬‬ ‫دوچرخــه « ِهرکولِــس» کنــار دیــوار و ظــرف‬ ‫قرمزرنــگ روغــن چــرخ روى نیمکــت چوبــى‪،‬‬ ‫َرخــت و لبــاس روى بنــد‪ ،‬موزاییک هــاى‬ ‫خیــس و درب گشــوده بــه اتــاق‪ ،‬کاناپــه‬ ‫راحتــى‪ ،‬تلویزیــون پــارس و دســتگاه «ضبــط‬ ‫صــدا»‪ ،‬کاغــذ مقوایــى ســفیدرنگى بــا چســب‬ ‫بــر روى شیشــه هاى درب چوبــى ورودى بــه‬ ‫حیــاط چســبانده شــده اســت‪ ،‬شــاید بــراى‬ ‫جلوگیــرى از نفــوذ نــور بــه داخــل اتــاق‪.‬‬ ‫گــذر زمــان خیلــى چیزهــا را به هــم می ریــزد؛‬ ‫مثــل نظــم اشــیا و ترتیــب چیزهــا‪ ،‬حالــت‬ ‫نــگاه خیــره و چهارســتون بــدن انســان‪ .‬ســر‪،‬‬ ‫تــن‪ ،‬بــدن‪ ،‬پــا‪ ،‬دســت‪ ،‬کمــر‪ ،‬و اندام هــاى‬ ‫پــدر و پســر درهــم تنیــده شــده اند‪ ،‬انــگار‬ ‫موجــودى افســانه اى و اســطوره اى بــا یــک‬ ‫بــدن و «دو» ســر‪ ،‬شــبیه هیوالهــاى جهــان‬ ‫زیریــن‪ .‬از دســت رفتــن پــدر‪ ،‬شــبیه قطــع‬ ‫شــدن یکــى از ایــن ســرها اســت؛ مثــل تجربــه‬ ‫«کسترســیون» و اَختــه شــدن جهــان‪ .‬بهمــن‪ ،‬بــر‬ ‫روى بــدن بــدون ســر پــدرش ایســتاده اســت‪،‬‬ ‫نــور از اتــاق خــارج می شــود‪ ،‬برفــک روى‬ ‫صفحه نمایــش تلویزیــون‪ ،‬صــداى افتــادن و‬ ‫ِ‬ ‫«عینــک ُمع ّلــق‬ ‫شکســته شــدن لیــوان‪ ،‬یــک‬ ‫میــان زمیــن و اســمان»‪ ،‬بــوى داروى بیهوشــى‬ ‫و اتــاق عمــل‪ ،‬بــدن تکیــده و زخم خــورده‬ ‫عبــاس‪ ،‬جابه جــا شــدن وحشــتناک افق هــا‪ ،‬از‬ ‫یــک پس ـ ِر درازکشــیده تــا بــد ِن درازب ـه دراز و‬ ‫روبه قبلــه خوابیــده پــدر‪ .‬بــه «دو راه حــل بــراى‬ ‫یــک مســئله» خــوش امدیــد‪ .‬ســپاس از «بهمــن‬ ‫کیارســتمى» بــراى اهــداى یــک عکــس نــاب‬ ‫از البــوم خانوادگــى و از «الدن رئیســى» بــراى‬ ‫همراهــی اش‪.‬‬ ‫‪ .5‬عبــاس کیارســتمى و پســرش بهمــن در‬ ‫نوروز ســال هزاروســیصدوهفتاد خورشــیدى‬ ‫در محــل خانــه عبــاس در خیابــان چیــذر‪:‬‬ ‫عبــاس کیارســتمى روى مبــل راحتــى نشســته‬ ‫اســت؛ بــا یــک ژســت راحــت و بی تفــاوت‪،‬‬ ‫بهمــن امــا قدراســت و عصاقــورت داده‪ ،‬بــا‬ ‫لبــاس نونــوار ســال نــو خبــردار ایســتاده اســت‬ ‫و پشتشــان روی دیــوار را تابلوهایــى از طبیعــت‬ ‫و زندگــى پــر کــرده اســت و همــه ایــن عکــس‪،‬‬ ‫انــگار بازگوکننــده داســتان اســت؛ داســتان‬ ‫مــردى کــه «ستایشــگر زندگــى» بــود تــا نقطــه‬ ‫انتهایــى بــا جامـه اى ســفید در بیمارســتان جــم‬ ‫و صورتــى کــه «خشــک شــده و مومیایــى وار»‬ ‫بــه ســقف خیــره مانــده اســت؛ نمایشــى کــه‬ ‫قدرت هــا‪ ،‬طبیعــت‪ ،‬قانــون‪ ،‬خویشــاوندى‪،‬‬ ‫انســان‪ ،‬امــر مقــدس‪ ،‬مــرگ‪ ،‬بــازى و جشــن‬ ‫و فســتیوال ســال نــو و عیــد را در خــود‬ ‫دارد‪ .‬سرنوشــت انســان‪ ،‬همیــن «قدراســت‬ ‫ایســتادن» در فــراز ارامــش مرگ بــار پدرانــه‬ ‫اســت‪ ،‬فضایــى از تنهایــى‪ ،‬لــذت دیوانــه وار‬ ‫و رو برگردانــدن پــدر از نــگاه دوربیــن کــه‬ ‫بــه «فضــاى خشــونت بار ســرزمین پدرانــه»‬ ‫گشــوده می شــود‪ .‬وظیفــه ســنگین ایســتادن‬ ‫در پشــت پــدر‪ ،‬بــه عــوض امتــدادش بــودن‬ ‫و فــرو رفتــن در اغوشــش‪ ،‬مثــل طعــم گــس‬ ‫گیــاس‪ ،‬چنــد بیــل خــاک و فــرار از «باختــن‬ ‫اخــر» و مواجهــه بــا مــرگ در یــک تصــادف‬ ‫صورت به صــورت و یکبــاره‪ ،‬عجیب تریــن‬ ‫فاصله هــا و دره هــا‪ ،‬میــان پــدر و پســر دهــان‬ ‫بــاز می کنــد و رمــز درک پــدر در ایــن فاصلــه‬ ‫افتــاده اســت؛ مثــل فاصلــه میــان فشــار دادن و‬ ‫لمــس بافــت چــوب بــاالى مبــل راحتــى تــا‬ ‫گرفتــن چــوب تابــوت کــه از ســرو اســت و‬ ‫بــه داغ بلندباالیــى مــی رود‪ .‬بــراى «عیــد اول»‬ ‫عبــاس و بــا ســپاس از «الدن» عزیــز‪ .‬تقدیــم بــه‬ ‫«بهمــن کیارســتمى»‬ ‫‪ .6‬دهــه چهــل و «ویزدم»هایــش‪ .‬نورمــن‬ ‫ویــزدم درحــال خوش وبــش و دســت دادن‬ ‫بــا منوچهــر وثــوق در حوالــی دهــه چهــل‬ ‫خورشــیدی‪:‬‬ ‫‪ .8‬انــگار هفده ســاله ام‪ ،‬صبح جمعه‪ ،‬ســینما‪،‬‬ ‫ســینما رادیــو ســیتی‪ ،‬جــای رنگ پریده ها‪:‬‬ ‫انگشــتر عقیــق‪ ،‬ضامــن دار‪ ،‬روزهــای اوج‬ ‫مردانگی هــا و بدن هــای برهنــه‪ ،‬کله هــای‬ ‫داغ‪ ،‬نمایــش پشــم ســینه‪ ،‬تیــزی و رفاقــت‪،‬‬ ‫خیانــت و رگ هــای غیــرت‪ ،‬فیلمــی از ســعید‬ ‫مطلبــی بــود بــا بــازی فردیــن‪ ،‬ایــرج قــادری‪،‬‬ ‫داود رشــیدی و بهــزاد فراهانــی کــه در کاشــان‬ ‫تصویربــرداری شــد‪ .‬فردیــن در نقــش «قــدم»‪،‬‬ ‫از همســرش کنــار رودخان ـه ای جــدا می شــود‬ ‫تــا ســاعتی بعــد بــه او ملحــق شــود‪ ،‬در‬ ‫بازگشــت بــا بــدن بی جــان و برهنــه همســرش‬ ‫روبــرو می شــود کــه موردتجــاوز و هتــک‬ ‫حرمــت واقــع شــده اســت‪ .‬در کنــار رودخانــه‬ ‫کمربنــد چرمــی ای را می یابــد کــه ســال ها‬ ‫پیــش بــه دوســتش هاشــم بخشــیده اســت‪ .‬قدم‬ ‫بــه همــراه «ســتار»‪ ،‬بــا بــازی ایــرج قــادری‪ ،‬بــه‬ ‫ســراغ هاشــم در کاشــان می رونــد‪ .‬پســر هاشــم‬ ‫در نهایــت عامــل تجــاوز بــه همســر قــدم‬ ‫اســت‪ .‬در ایــن صحنــه قــرار اســت طــی یــک‬ ‫زدوخــوردِ تماشــاگر پســند‪ ،‬قاتــل هــم بخشــیده‬ ‫شــود و هــم توســط دســت طبیعــت از بــاالی‬ ‫پشــت بام پرتــاب شــود‪.‬‬ ‫درب هــای تمام شیشــه ای ورودی ســینما از‬ ‫ســمت خیابــان ولیعصــر‪ ،‬نبــش کوچــه گیــان‬ ‫بــاز می شــدند و بــا یــک پلــکان مارپیــچ بــه‬ ‫اوج می رفتنــد‪ .‬ســالن انتظــار هــم چندیــن‬ ‫ســتون بــزرگ مرمریــن داشــت‪ ،‬بــا نمایــش‬ ‫فیلــم «گوهرفروشــان مهتــاب» بــا بــازی‬ ‫«بریژیــت بــاردو» افتتــاح شــد؛ نخســتین‬ ‫‪ .9‬وقتــی قانــون نتوانــد بــرای مســئله‬ ‫ناموســی کاری کنــد‪ .‬فردیــن و بهــزاد‬ ‫فراهانــی در نمایــی از فیلــم «میعــادگاه‬ ‫خشــم» روی پشـت بام خانـه ای در کاشــان‬ ‫ســال هزاروســیصدوپنجاه خورشــیدی‪:‬‬ ‫کافه نوستال‬ ‫ریولــی» از‬ ‫ســینما صحــرا بــا نام پیشــین «ســینما ُ‬ ‫ســینماهای معــروف تهــران اســت‪ .‬ایــن ســینما‬ ‫در ســال هزاروســیصدوچهل وپنج بــا نمایــش‬ ‫فیلــم «کتــاب افرینــش» افتتــاح شــد‪ .‬طــراح و‬ ‫معمــار ایــن ســینما «یوســف شــریعت زاده» بــود‬ ‫و در زمینــی بــه مســاحت سه هزارودویســت‬ ‫مترمربــع در خیابــان شــریعتی تهــران‪ ،‬ســه راه‬ ‫طالقانــی یــا همــان سـه راه تخت جمشــید ســابق‬ ‫ســاخته شــد‪ .‬بالکــن عجیــب و سرشــار از‬ ‫صــدای تاریــخ‪ ،‬پنجــره تنهــا و روبه بیــرون بنــا‬ ‫مثــل چشــم ســیکلوپ های یونانــی‪ ،‬زاویه هــای‬ ‫تــا خــورده و فولدهــای معمارانــه و ســینمایی‬ ‫کــه بــرای مــن یــاداور لذت هــای معصومانــه‬ ‫بــا فیلــم اســت؛ مثــل عاشــق شــدن در ســالن‬ ‫تاریــک ســینما‪ ،‬مثــل غربــت و تنهایــی کنــار‬ ‫جــوی اب ســه راه تخت جمشــید بعــد از‬ ‫تمــام شــدن فیلــم‪ ،‬مثــل ســینما صحــرا کــه بــا‬ ‫هزارودویســت صندلــی یکــی از بزرگ تریــن‬ ‫ســینماهای خاورمیانــه بــوده و اکنــون در‬ ‫معــرض تعطیلــی کامــل قــرار دارد‪ .‬ریولــی نــام‬ ‫شــهری حوالــی «توریــن» ایتالیــا و نــام خیابانــی‬ ‫در فرانســه اســت‪.‬‬ ‫یونس یونسیان‬ ‫د انشجوی د کتری د انشکد ه‬ ‫مد یریت د انشگاه تهران‬ ‫‪@cafenostal‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫مهــدی میثاقیــه در وســط ایســتاده اســت‪،‬‬ ‫منوچهــر وثــوق دســت هایش را جلــو اورده و‬ ‫نورمــن بــا لبخنــد معــروف و ژســت خــاص‬ ‫راه رفتنــش درحــال حرکــت بــه ســمت وثــوق‬ ‫اســت‪ .‬نورمــن ویــزدم در ســال های پایانــی‬ ‫عمــرش حافظ ـه اش را بــه کلــی از دســت داده‬ ‫بــود و بــه گفتــه همســرش تصویــر خــود در‬ ‫فیلم هایــش را نیــز نمی شــناخت‪ .‬نورمــن‪،‬‬ ‫کمدیــن و بازیگــر ســینما و تلویزیــون‬ ‫انگلســتان بــود و شــهرت عجیبــی در ایــران‬ ‫و البانیــا داشــت‪ .‬شــهرت او در ایــران بیــش‬ ‫از هــر چیــز بــه دوبلــه عجیــب محمدعلــی‬ ‫زرنــدی مدیــون اســت‪ .‬از فیلم هــای نورمــن‬ ‫کــه در ایــران هــم بــه نمایــش درامده انــد‬ ‫می تــوان بــه «نورمــن در فضــا»‪« ،‬لــه لــه‬ ‫بچه هــا»‪« ،‬ســر بزنــگاه»‪« ،‬قصاب باشــی»‪،‬‬ ‫«جاده صاف کــن» و «شــیرفروش» اشــاره کــرد‪.‬‬ ‫او در ایــران و در دهــه چهــل‪ ،‬دیدارهایــی‬ ‫بــا شــخصیت ها و هنرمنــدان ایرانــی نظیــر‬ ‫شــعبان جعفــری‪ ،‬اتشــین‪ ،‬ســپهرنیا‪ ،‬متوســانی‪،‬‬ ‫وحــدت و ظهــوری داشــت‪ .‬مــردی کــه بــا‬ ‫مــدرن شــدن و جهــان درحــال ترقــی مشــکل‬ ‫داشــت‪ ،‬یــک دیوانــه و مجنــون‪ ،‬کســی کــه‬ ‫دوســت داشــت همــه چیــز را خــراب کنــد‪ .‬بــه‬ ‫متانــت و قدراســتی شــرقی منوچهــر وثــوق و‬ ‫پریشــان حالی نورمــن وارد شــوید‪.‬‬ ‫‪ .7‬ســینما ریولــی مثــل غــول یک چشــم‬ ‫در ســه راه تخت جمشــید تهــران‪:‬‬ ‫فیلــم دوبلــه شــده از بــاردو‪ ،‬فیلمــی کــه‬ ‫بیست وشــش شــب در ســینما رادیــو ســیتی‬ ‫بــر روی اکــران بــود‪« .‬ســلطان و مــن»‪ ،‬دومیــن‬ ‫فیلــم بــود کــه در ایــن ســینما بــه نمایــش‬ ‫درامــد و در روز بیســت ودوم مهرمــاه ســال‬ ‫هزاروسیصدوس ـی وهفت در انجــا اکــران شــد‪.‬‬ ‫در تبلیــغ ســینما رادیــو ســیتی بــرای ایــن فیلــم‬ ‫چنیــن امــده بــود؛ عمــق و وســعت میــدان‬ ‫سینماســکوپ پنجاه وپنــج میلیمتــری شــما را‬ ‫ان چنــان مشــغول مـی دار د کــه تصــور می کنیــد‬ ‫شــاهد قضایــای واقعــی زندگــی هســتید‪.‬‬ ‫ســپاس از «شــهیار قنبــری» بــرای یــاداوری‬ ‫چهره هــای رنگ پریــده داخــل ســالن ســینما‬ ‫و بــازار ســیاه بلیط فروشــی هایش به جــای‬ ‫خاطــرات سیاه وســفید از فیلم هــای رنگــی‪.‬‬ ‫‪79‬‬ ‫اناهیتا یاراحمدی‬ ‫کارشناس ارشد زبان‬ ‫‪ 10‬نکته راجع به‬ ‫تغـذیه بهتر کـودک‬ ‫‪ . 1‬تحسین و پاداش‬ ‫تعریــف و تمجیــد‪ ،‬بهتریــن پــاداش بــرای کودک‬ ‫اســت؛ بنابرایــن از هــر رفتــار مثبــت او بالفاصلــه‬ ‫تعریــف و تمجیــد کنیــد و ایــن کار را بــه تعویق‬ ‫نیندازیــد‪ .‬خوراکی هــای کم خاصیــت را بــرای‬ ‫رشــوه دادن بــه کــودک بــه کار نبریــد‪.‬‬ ‫اگاه باشــید کــه پــاداش بــا رشــوه فــرق دارد؛ زیرا‬ ‫رشــوه پیــش از رفتــار خــوب داده می شــود ولــی‬ ‫پــاداش بــه دنبــال رفتــار خــوب اعطــا می گــردد‪.‬‬ ‫هیچ وقــت از کــودک بــه علــت پرخــوری‬ ‫تعریــف ننماییــد‪.‬‬ ‫‪ . 2‬برقراری روال معین‬ ‫زمــان صــرف غــذا یکــی از ســتون های اصلــی‬ ‫برقــراری روال در زندگــی اســت و تــا حدامــکان‬ ‫نبایــد ان را تغییــر دهیــد‪ .‬درهرحــال وقتــی کودک‬ ‫کمــی بزرگ تــر شــد‪ ،‬می توانیــد اندکــی زمــان‬ ‫غــذا خــوردن را تغییــر داده و درصورت لــزوم‬ ‫حداکثــر نیــم ســاعت ان را جــا بــه جــا کنیــد‪.‬‬ ‫‪ . 3‬ثبات قدم و استمرار‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪80‬‬ ‫قوانیــن تعییــن شــده را بــه عنــوان روال عــادی‬ ‫زندگــی رعایــت کــرده و هرگــز ان هــا را زیــر‬ ‫پــا نگذاریــد‪ .‬فرامــوش نکنیــد شــما و همســرتان‬ ‫بایــد در رعایــت قوانیــن ثابــت قــدم باشــید‪.‬‬ ‫اگــر از کــودک تقاضــا می کنیــد کــه ســه قاشــق‬ ‫دیگــر غــذا بخــورد‪ ،‬به هیچ وجــه بــه وی‬ ‫تخفیــف ندهیــد‪ .‬در ضمــن هنگامی کــه کــودک‬ ‫غذایــش را نمی خــورد‪ ،‬نبایــد خوراکی هــای‬ ‫دیگــر را جایگزیــن غــذای اصلــی او کنیــد‪.‬‬ ‫‪ . 4‬حد و حدود و خط قرمزها‬ ‫ثابــت بــودن وقــت صــرف غــذا و نشســتن ســر‬ ‫ســفره یــا میــز غــذا از مهم تریــن قوانیــن غــذا‬ ‫خــوردن هســتند‪ .‬رعایــت اداب صــرف غــذا نیــز‬ ‫بــر حســب ســن کــودک متفــاوت اســت‪.‬‬ ‫‪ . 5‬نظم‬ ‫هیچــگاه کــودک را بــه خاطــر غــذا نخــوردن‬ ‫ســرزنش یــا تنبیــه نکنیــد‪ .‬تنبیــه را فقــط در مورد‬ ‫رفتارهــای ناشایســت مثــل پــرت کــردن غــذا‬ ‫یــا اشــیاء و یــا امتنــاع از نشســتن ســر‬ ‫ســفره یــا میــز غــذا اعمــال نمایید‪.‬‬ ‫بــرای تنبیــه شــیوه «اگــه یــک‬ ‫دفعــه دیگــه ایــن کار رو‬ ‫بکنــی‪ ،‬تنبیــه می شــی!» را‬ ‫بــه کار بگیریــد‪.‬‬ ‫کودک و نوجوان‬ ‫‪ . 6‬انتظارها‬ ‫اگــر کــودک هنگام غــذا خــوردن رفتار نامناســبی‬ ‫دارد‪ ،‬بســیار ســاده بــرای وی توضیــح دهیــد کــه‬ ‫ایــن رفتــارش بــه هیچ عنــوان از نظــر شــما‬ ‫پذیرفتــه نیســت و دلیــل ان را نیــز برایــش بازگــو‬ ‫نماییــد؛ ولــی از توضیح هــا و اســتدالل پیچیــده‬ ‫پرهیــز کنیــد چراکــه گــوش کــودکان نوپــا بــه‬ ‫هیــچ منطــق و اســتداللی بدهــکار نیســت‪.‬‬ ‫‪ . 7‬هشدارها‬ ‫پیشــاپیش نزدیــک شــدن وقــت غــذا را چندیــن‬ ‫بــار بــه کــودک اطــاع دهیــد تــا فعالیت هایــش‬ ‫را کنــار گذاشــته و امــاده غــذا خــوردن شــود‪.‬‬ ‫انتظــار نداشــته باشــید هنگامــی کــه کــودک‬ ‫مشــغول بــازی اســت و بــه محــض شــنیدن‬ ‫صدایتــان ســر میــز یــا ســفره بیایــد‪ ،‬بلکــه بایــد‬ ‫ابتــدا بــه او فرصــت دهیــد تــا هیجانــش فروکش‬ ‫کــرده و ارام گــردد‪ .‬اگــر بــاز هــم تاخیــر کــرد‪،‬‬ ‫بــه او تذکــر دهیــد تــا رفتــارش را تصحیــح کنــد‪.‬‬ ‫‪ . 8‬محدودیت ها‬ ‫هوس هــای زودگــذر کــودک را بــرای خــوردن‬ ‫بعضــی خوراکی هــا نادیــده بگیریــد‪ .‬عــاوه‬ ‫بــر ان بهانــه گرفتــن بــر ســر غــذا راهــی بــرای‬ ‫جلب توجــه والدیــن اســت؛ پــس بــه ان توجــه‬ ‫نکنیــد‪ .‬غذاهــای متنــوع بــرای کودکتــان تهیــه‬ ‫نماییــد ولــی اجــازه ندهیــد کــه خــودش نــوع‬ ‫غــذا را تعییــن کنــد‪ .‬در ضمــن اگــر غــذای‬ ‫خاصــی را دوســت نداریــد ان را از کــودک‬ ‫دریــغ نکنیــد‪.‬‬ ‫‪ . 9‬مسئولیت پذیری‬ ‫کــودکان را تشــویق کنیــد‪ ،‬خودشــان غذایشــان‬ ‫را بخورنــد حتــی اگــر ایــن کار در ابتــدای امــر‬ ‫موجــب طوالنــی شــدن زمــان غــذا خــوردن و‬ ‫کثی ـف کاری گــردد‪ .‬کــودکان بایــد یــاد بگیرنــد‪،‬‬ ‫هنــگام صــرف غــذا از کلماتــی نظیــر لطفــا و‬ ‫متشــکرم اســتفاده کننــد‪ .‬از زمانــی کــه کــودک‬ ‫توانایــی انجــام کارهــای ســاده را می یابــد‪ ،‬وی‬ ‫را در چیــدن میــز یــا ســفره و برخــی از امــور‬ ‫مربــوط بــه صــرف غــذا مشــارکت دهیــد‪.‬‬ ‫‪ . 10‬اسودگی خیال و ارامش‬ ‫زمــان غــذا خــوردن فرصــت مناســبی بــرای‬ ‫ارتبــاط تمــام اعضــای خانــواده بــا‬ ‫یکدیگــر اســت؛ بنابرایــن تــا‬ ‫حدامــکان همــه بــا هــم‬ ‫غــذا بخوریــد‪.‬‬ ‫شعر کودکانه‬ ‫سالم مداد زردم‬ ‫بازم نقاشی کردم‬ ‫اهای مداد ابی‬ ‫بیداری یا که خوابی‬ ‫اسمونو ابی کن‬ ‫روزشو افتابی کن‬ ‫می خوام چمن بکارم‬ ‫مدادشو ندارم‬ ‫چمن که ابی رنگ نیست‬ ‫زرد که باشه قشنگ نیست‬ ‫مداد ابی و زرد‬ ‫باید به هم کمک کرد‬ ‫رنگ شما هر دوتا‬ ‫می شه یه سبز زیبا‬ ‫خالقیت‬ ‫خرگوشــی انگشــتی بســازیم و نمایــش اجــرا‬ ‫کنیــم‪.‬‬ ‫بــا ایــن روش هــر فــرد می توانــد بــا دو دســت‪،‬‬ ‫نقــش دو عروســک را اجــرا کنـد ‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫بشــقاب های یکبارمصــرف را دونیــم کنیــد و‬ ‫بــرای کالغ هــا النــه بســازید‪.‬‬ ‫حــاال قاشـق های یکبارمصــرف را ســیاه کنیــد تــا‬ ‫کالغ هــا روی شــاخه ها بنشــینند‪.‬‬ ‫«هوس های مورچه ای»‬ ‫یــک مورچــه در پــی جمــع کــردن دانه هــای جــو‬ ‫از راهــی می گذشــت و نزدیــک کنــدوی عســل‬ ‫رســید‪ .‬از بــوی عســل دهانــش اب افتــاد؛ ولــی‬ ‫کنــدو بــر بــاالی ســنگی قــرار داشــت و هرچــه‬ ‫ســعی کــرد از دیــوار ســنگی بــاال رود و بــه کنــدو‬ ‫برســد نشــد‪ .‬دســت و پایــش لیــز می خــورد و‬ ‫می افتــاد‪.‬‬ ‫هــوس عســل او را بــه صــدا دراورد و فریــاد زد‪:‬‬ ‫«ای مــردم‪ ،‬مــن عســل می خواهــم‪ ،‬اگــر یــک‬ ‫جوانمــرد پیــدا شــود و مــن را بــه کنــدوی عســل‬ ‫برســاند‪ ،‬یــک «جــو» بــه او پــاداش می دهــم»‪.‬‬ ‫یــک مورچــه بــال دار در هــوا پــرواز می کــرد‪.‬‬ ‫صــدای مورچــه را شــنید و بــه او گفــت‪ :‬مبــادا‬ ‫بروی هــا‪ ...‬کنــدو خیلــی خطــر دارد»!‬ ‫مورچــه گفــت‪« :‬بی خیالــش بــاش‪ ،‬مــن می دانــم‬ ‫کــه چــه باید کــرد»‪.‬‬ ‫بال دار گفت‪« :‬انجا نیش زنبور است»‪.‬‬ ‫مورچــه گفــت‪« :‬مــن از زنبــور نمی ترســم‪ ،‬مــن‬ ‫عســل می خواهــم»‪.‬‬ ‫بــال دار گفــت‪« :‬عســل چســبناک اســت‪ ،‬دســت و‬ ‫پایــت گیــر می کنــد»‪.‬‬ ‫مورچــه گفــت‪« :‬اگــر دســت و پــا گیــر می کــرد‬ ‫هیچ کــس عســل نمی خــورد»‪.‬‬ ‫بــال دار گفــت‪« :‬خــودت می دانــی؛ ولــی بیــا‬ ‫و از مــن بشــنو و از ایــن هــوس دســت بــردار‪،‬‬ ‫مــن بــال دارم‪ ،‬ســال دارم و تجربــه دارم‪ ،‬بــه کنــدو‬ ‫رفتــن برایــت گــران تمــام می شــود و ممکــن‬ ‫اســت خــودت را بــه دردســر بینــدازی»‪.‬‬ ‫مورچــه گفــت‪« :‬اگــر می توانــی مــزدت را بگیــر‬ ‫و مــن را برســان‪ ،‬اگــر هــم نمی توانــی جــوش‬ ‫زیــادی نــزن‪ .‬مــن بزرگ تــر الزم نــدارم و از‬ ‫کســی کــه نصیحــت می کنــد خوشــم نمی ایــد»‪.‬‬ ‫بــال دار گفــت‪« :‬ممکــن اســت کســی پیــدا شــود‬ ‫و تــو را برســاند؛ ولــی مــن صــاح نمی دانــم‬ ‫و در کاری کــه عاقبتــش خــوب نیســت کمــک‬ ‫نمی کنــم»‪.‬‬ ‫مورچــه گفــت‪« :‬پــس بیهــوده خــودت را خســته‬ ‫نکــن‪ .‬مــن امــروز بــه هــر قیمتــی شــده بــه کنــدو‬ ‫خواهــم رفــت»‪.‬‬ ‫بــال دار رفــت و مورچــه دوبــاره داد کشــید‪« :‬یــک‬ ‫جوانمــرد می خواهــم کــه مــن را بــه کنــدو‬ ‫برســاند و یــک جــو پــاداش بگیــرد»‪.‬‬ ‫مگســی ســر رســید و گفــت‪« :‬بیچــاره مورچــه‪،‬‬ ‫عســل می خواهــی و حــق داری‪ ،‬مــن تــو را بــه‬ ‫ارزویــت می رســانم»‪.‬‬ ‫مورچــه گفــت‪« :‬بــارک اهلل‪ ،‬خــدا عمــرت بدهــد‪.‬‬ ‫تــو را می گوینــد حیــوان خیرخــواه»!‬ ‫مگــس مورچــه را از زمیــن بلنــد کــرد و او را دم‬ ‫کنــدو گذاشــت و رفــت‪.‬‬ ‫مورچــه خیلــی خوشــحال شــد و گفــت‪« :‬به بــه‪،‬‬ ‫چــه ســعادتی‪ ،‬چــه کندویــی‪ ،‬چــه بویــی‪ ،‬چــه‬ ‫عســلی‪ ،‬چــه مزه ایــی‪ ،‬خوشــبختی از ایــن باالتــر‬ ‫نمی شــود‪ .‬چقــدر مورچه هــا بدبختنــد کــه‬ ‫جــو و گنــدم جمــع می کننــد و هیچ وقــت بــه‬ ‫کنــدوی عســل نمی اینــد»‪.‬‬ ‫کودک و نوجوان‬ ‫فقــط چنــد بادکنــک و چنــد تکــه مقــوای رنگــی‬ ‫کافــی اســت بــرای اینکــه ایــن فیل هــای رنگــی‬ ‫دوست داشــتنی را بــه خانــه ببریــد‪ .‬خــاق‬ ‫باشــیم‪...‬‬ ‫قصه شب‬ ‫مورچــه قــدری از اینجــا و انجــا عســل را چشــید‬ ‫و ِهــی پیــش رفــت تــا رســید بــه میــان حوضچــه‬ ‫عســل و یک وقــت دیــد کــه دســت و پایــش بــه‬ ‫عســل چســبیده و دیگــر نمی توانــد از جایــش‬ ‫حرکــت کنــد‪.‬‬ ‫مور را چون با عسل افتاد کار‬ ‫دست و پایش در عسل شد استوار‬ ‫از تپیدن سست شد پیوند او‬ ‫دست و پا زد‪ ،‬سخت تر شد بند او‬ ‫هرچــه بــرای نجــات خــود کوشــش کــرد نتیجــه‬ ‫نداشــت‪ .‬ان وقــت فریــاد زد‪« :‬عجــب گیــری‬ ‫افتــادم‪ ،‬بدبختــی از ایــن بدتــر نمی شــود‪ ،‬ای‬ ‫مــردم‪ ،‬مــن را نجــات بدهیــد‪ .‬اگــر یــک جوانمرد‬ ‫پیــدا شــود و مــن را از ایــن کنــدو بیــرون ببــرد‪،‬‬ ‫دو جــو بــه او پــاداش می دهــم»‪.‬‬ ‫گر جوی دادم دو جو اکنون دهم‬ ‫تا از این درماندگی بیرون جهم‬ ‫مورچــه بــال دار از ســفر برمی گشــت‪ ،‬دلــش‬ ‫بــه حــال او ســوخت و او را نجــات داد و‬ ‫گفــت‪« :‬نمی خواهــم تــو را ســرزنش کنــم؛‬ ‫امــا هوس هــای زیــادی مایــه گرفتــاری اســت‪.‬‬ ‫این بــار بختــت بلنــد بــود کــه مــن ســر رســیدم؛‬ ‫ولــی بعــد از ایــن مواظــب بــاش پیــش از‬ ‫گرفتــاری نصیحــت گــوش کنــی و از مگــس‬ ‫کمــک نگیــری‪ .‬مگــس همــدرد مورچه نیســت و‬ ‫نمی توانــد دوســت خیرخــواه او باشــد»‪.‬‬ ‫‪81‬‬ ‫چستان کودکانه‬ ‫دمش دراز و باریک‬ ‫تنش گرد و کوچولو‬ ‫وقتی میاد به پیشم‬ ‫واسم می شه یه لولو‬ ‫غذای اون همیشه‬ ‫چندتا تیکه پنیره‬ ‫مامان می گه الهی‬ ‫که زودی اون بمیره‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫زیرو بم دنیای مجازی‬ ‫ابداع دستگاهی که افکار انسان را می خواند‬ ‫محققــان دســتگاهی ابــداع کرده انــد کــه بــا‬ ‫تشــخیص امــواج مغــزی انســان ها می توانــد‬ ‫افــکار ان هــا را بخوانــد‪ .‬ایــن موفقیــت احتمــاال‬ ‫در نهایــت می توانــد افــراد مبتــا بــه «ســندرم‬ ‫قفــل شــدگی» را قــادر ســازد تــا ارتبــاط برقــرار‬ ‫کننــد‪ .‬بااین حــال محققــان تاکیــد کردنــد کــه‬ ‫ایــن سیســتم تــا حــدودی نتیجه بخــش اســت‪،‬‬ ‫به طــوری کــه میــزان موفقیــت ان در تشــخیص‬ ‫اعــداد از صفــر تــا ‪ 90 ،9‬درصــد و میــزان‬ ‫موفقیــت ان در تشــخیص تک هجاهــای زبــان‬ ‫ژاپنــی ‪ 61‬درصــد بــوده اســت‪ .‬ان هــا حتــی این‬ ‫احتمــال را مطــرح کردنــد کــه تنهــا در عــرض‬ ‫پنــج ســال بتــوان دســتگاهی بــرای خوانــدن‬ ‫افــکار انســان ســاخت کــه بــه راحتــی توســط‬ ‫یــک اپلیکیشــن تلفــن همــراه اداره شــود‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪82‬‬ ‫ُچرت پرندگان هنگام پرواز!‬ ‫اگــر می بینیــد پرنــدگان چندیــن مــاه بــدون‬ ‫توقــف درحــال پــرواز هســتند‪ ،‬دیگــر تعجــب‬ ‫نکنیــد‪ .‬یــک گــروه از محققــان المانــی در‬ ‫مــورد پرنــدگان تحقیقاتــی انجــام دادنــد و‬ ‫بــا گذاشــتن شــیئی ماننــد ردیــاب‪ ،‬متوجــه‬ ‫شــدند پرنــدگان درحالی کــه پــرواز می کننــد‪،‬‬ ‫می خوابنــد‪ .‬پرنــده سینه ســرخ می توانــد‬ ‫دو مــاه پی درپــی پــرواز کنــد بــدون انکــه‬ ‫بخواهــد بــرای اســتراحت و خــواب در جایــی‬ ‫بنشــیند و دلیــل ان هــم همیــن اســت کــه ان هــا‬ ‫در طــول پروازشــان بــه راحتــی می خوابنــد‪.‬‬ ‫دانشــمندان بــا بررســی ‪ 14‬پرنــده دریافتنــد‬ ‫کــه پرنــدگان در هــر روز ‪ 41‬دقیقــه در هــر‬ ‫شــرایطی حتــی پــرواز می خوابنــد‪ .‬البتــه ایــن‬ ‫خوابیــدن به صــورت قســمت قســمت اســت و‬ ‫هــر قســمت ‪ 12‬ثانیــه طــول می کشــد‪.‬‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫«فکر عبـور» جایگزین «رمـز عبـور»!‬ ‫گروهــی از متخصصــان در دانشــگاه میشــیگان‬ ‫بــا اســتفاده از چاپگرهــای جوهرافشــان‬ ‫و کاغذهــای مخصــوص توانســتند از اثــر‬ ‫انگشــت هایی کــه بــا کیفیــت بــاال اســکن‬ ‫شــده بودنــد مدلــی ســه بعدی بســازند کــه‬ ‫بــه ســادگی گوشــی های هوشــمند را فریــب‬ ‫می دهــد و بازشــان می کنــد‪ .‬همــه این هــا را‬ ‫بــا تجهیزاتــی کمتــر از ‪ 500‬دالر می تــوان تهیــه‬ ‫کــرد‪ .‬پژوهشــگران موسســه انفورماتیــک توکیو‬ ‫هــم توانســتند بــا اســتفاده از عکس هایــی از‬ ‫افــراد کــه در ان هــا دست شــان بــه وضــوح‬ ‫پیداســت‪ ،‬اثــر انگشــت ان هــا را بازســازی‬ ‫کننــد‪ .‬ایــن کار را می تــوان بــا بســیاری‬ ‫از عکس هایــی کــه کاربــران داوطلبانــه در‬ ‫شــبکه های اجتماعــی منتشــر می کننــد‬ ‫هــم انجــام داد‪ .‬ایــن یعنــی امنیــت داده هــای‬ ‫بیومتریــک‪ ،‬ازجملــه اثــر انگشــت‪ ،‬در معــرض‬ ‫تهدیدهــای جــدی اســت و بایــد بــرای ارتقــای‬ ‫امنیــت تدابیــر بهتــری اندیشــید‪ .‬بــرای غلبــه‬ ‫بــر ریســک های امنیتــی داده هــای بیومتریــک‪،‬‬ ‫ازجملــه اثــر انگشــت یــا شــبکیه چشــم‪ ،‬برخی‬ ‫متخصصــان روی توســعه سیســتم هایی کار‬ ‫می کننــد کــه بــرای احــراز هویــت از داده هــای‬ ‫بیومتریــک تغییرپذیــر اســتفاده می کننــد‪.‬‬ ‫با این شیشه ها از هوای الوده شهرها در امان بمانید‬ ‫محققــان دانشــگاه اســتنفورد در کالیفرنیــا و دانشــگاه‬ ‫‪ Tsinghua‬پکــن‪ ،‬موفــق بــه ابــداع تعــدادی پلیمــر‬ ‫شــده اند کــه از قابلیــت جــذب بخــش اعظــم‬ ‫االینده هــای موجــود در هــوا برخوردارنــد‪ .‬انــواع‬ ‫مشــابهی از پلیمرهــای یادشــده پیــش از ایــن بــرای‬ ‫تولیــد دســتکش و الســتیک بـه کار گرفته شــده بودند‪.‬‬ ‫بــا افــزودن ایــن پلمیرهــا بــه شیشــه منــازل‪ ،‬عمال یک‬ ‫فیلتــر نانوفیبــری خلــق می شــود کــه بــه ســاکنان‬ ‫شــهرهای الــوده ای همچــون نیویــورک‪،‬‬ ‫پکــن و شــانگهای امــکان می دهــد تــا از‬ ‫شــر الودگی هــای خفه کننــده محیــط‬ ‫زندگی شــان در امــان بماننــد‪ .‬پلیمــر‬ ‫یادشــده حــاوی نیتــروژن هــم هســت و‬ ‫بــرای اســتفاده از ان می تــوان کل مــاده‬ ‫مذکــور را بــر روی شیشــه اســپری کــرد‪ .‬بــا‬ ‫ایــن کار یــک الیــه نــازک فیبر روی شیشــه شــکل‬ ‫می گیــرد کــه از ورود نانــوذرات ســمی الــوده بــه‬ ‫داخــل خانه هــا جلوگیــری می کنــد‪ .‬پــس از ازمایــش‬ ‫‪ ۱۲‬ســاعته ایــن مــاده بر روی پنجــره خانه ای در شــهر‬ ‫پکــن در هــوای بســیار الــوده‪ ۹۰ ،‬درصــد از مــواد‬ ‫مضــر موجــود در هــوا از همیــن طریــق جــذب شــد؛‬ ‫مــوادی کــه می تواننــد موجــب ابتــا بــه ســرطان ریــه‬ ‫و برخــی بیماری هــای قلبــی شــوند‪.‬‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫ساخت کوچک ترین اینه جهان‬ ‫محققــان دانشــگاه «پیــر و مــاری کــوری» فرانســه‬ ‫بــا اســتفاده از حــدود ‪ 2000‬اتــم ســزیم موفــق به‬ ‫ســاخت کوچک تریــن اینــه جهــان شــده اند کــه‬ ‫‪ 200‬برابــر نازک تــر از مــوی انســان اســت‪ .‬ایــن‬ ‫اینــه از ســطوح بازتابــی مشــابه موادی برخــوردار‬ ‫اســت کــه بــه ده هــا میلیــون اتــم نیــاز دارنــد‪.‬‬ ‫ایــن اینــه از یــک فیبــر نــوری در مقیــاس نانــو با‬ ‫قطــر ‪ 400‬نانومتــر اســتفاده می کنــد کــه زنجیــره‬ ‫اتم هــای ســزیم بــر روی ان در تــراز درســت‬ ‫بــرای بازتــاب نــور قــرار می گیرنــد‪ .‬بــه دلیــل‬ ‫انــدازه بســیار کوچــک ایــن اینــه‪ ،‬زنجیــره اتم هــا‬ ‫بایــد بــه دقــت در نیمــی از طــول مــوج پرتــوی‬ ‫نــور گســترش یابنــد و ازایـن رو بایــد رنــگ نــور‬ ‫نیــز به طــور خــاص انتخــاب شــود‪.‬‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫یــک عروســک خرســی مجهــز بــه تجهیــزات‬ ‫الکترونیــک ســاخته شــده اســت کــه بــا اســتفاده‬ ‫از ان می توانیــد عزیزانتــان را از راه دور در اغــوش‬ ‫بگیریــد و خــاء عاطفــی خــود را برطــرف کنیــد‪.‬‬ ‫ایــن خــرس اســباب بازی مجهــز بــه دو فنــاوری‬ ‫وای فــای و بلوتــوث اســت و بــا نصــب برنامــه‬ ‫موبایلــی خــاص ان‪ ،‬اســتفاده از خــرس مذکــور‬ ‫ســاده تر می شــود‪ .‬البتــه کــودکان هــم بــا اســتفاده‬ ‫از قابلیــت وای فــای ایــن عروســک می تواننــد بــه‬ ‫راحتــی از ان اســتفاده کننــد‪ .‬یــک موتــور لرزاننده‬ ‫در داخــل شــکم ایــن عروســک گنجانــده شــده و‬ ‫سیســتم حســگر ان هــم بــه خوبــی حــس واقعی‬ ‫در اغــوش گرفتــن را بــه فــرد القــا می کنــد‪.‬‬ ‫میــزان لــرزش ایــن سیســتم بســتگی بــه میــزان‬ ‫فشــاری دارد کــه طــرف مقابــل بــر عروســکی که‬ ‫در اغــوش دارد وارد می کنــد‪ .‬ایــن واکنش هــای‬ ‫طبیعــی مبتنــی بــر نحــوه در اغــوش گرفتــن‬ ‫افــراد باعــث می شــود کــه عملکــرد عروســک‬ ‫یادشــده طبیعی تــر به نظــر برســد‪.‬‬ ‫اجــزای الکترونیــک ایــن عروســک‬ ‫بــه گونــه ای طراحــی شــده اند‬ ‫کــه می تــوان ان هــا را بــه‬ ‫راحتــی از درون شــکم ‪Parihug‬‬ ‫خــارج کــرد و خــود عروســک‬ ‫را در درون ماشــین لباسشــویی‬ ‫انداخــت و شســت‪ .‬عالقه منــدان‬ ‫بــرای خریــد ایــن عروســک بایــد‬ ‫‪ ۱۰۵‬دالر هزینــه کننــد‪.‬‬ ‫نخســتین ماهی هایــی کــه قابلیــت زندگــی در‬ ‫خشــکی را نیــز داشــتند‪ ۳۹۰ ،‬میلیــون ســال قبــل‬ ‫به وجــود امدنــد؛ امــا هنــوز ابهاماتــی دربــاره‬ ‫دلیــل ورود ایــن موجــودات بــه خشــکی وجــود‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫بــه عقیــده دانشــمندان دلیــل ایــن امــر وجــود‬ ‫مــواد غذایــی بهتــر‪ ،‬فــرار از شــرایط نامســاعد‬ ‫در اب یــا جهــش بــه خشــکی بــرای گریــز از‬ ‫مهاجمــان ابــی اســت‪ .‬به هرحــال محققــان‬ ‫دانشــگاه نیوســاوث ولز در اســترالیا چهــار گونه از‬ ‫ماهی هــای «بلنــی» (ماهی هــای کوچــک مناطــق‬ ‫اســتوایی) را کشــف کرده انــد کــه دوزیســت‬ ‫شــده اند؛ بــه عبــارت دیگــر ان هــا مدتــی در‬ ‫ســاحل و مدتــی در اعمــاق اقیانــوس زندگــی‬ ‫می کننــد‪ .‬ایــن ماهی هــای کوچــک در اب هــای‬ ‫گــرم جزیــره کــوک در اقیانــوس ارام زندگــی‬ ‫می کننــد‪ .‬جالــب انکــه در ایــن منطقــه بیــش از‬ ‫یــک گونــه ماهــی دوزیســت شــده اند و مــدت‬ ‫زمــان زیــادی را در خشــکی زندگــی می کننــد‪.‬‬ ‫ایــن ماهی هــا دشــمنان بســیاری در اقیانــوس‬ ‫دارنــد‪ .‬بلنی هــا طعمــه بســیاری از ماهی هایــی‬ ‫کــه در مرجان هــا زندگــی می کننــد؛ ازجملــه‬ ‫مارماهی هــا می شــوند‪.‬‬ ‫وزن مورچه های زمین از وزن‬ ‫همهانسان هابیشتراست‬ ‫محققــان می گوینــد اگــر وزن تمــام مورچه هــای‬ ‫موجــود بــر روی کــره زمیــن را محاســبه کنیــم‬ ‫بــه ایــن نتیجــه خواهیــم رســید کــه وزن ان هــا از‬ ‫وزن همــه انســان های ســاکن کــره خاکــی بیشــتر‬ ‫اســت‪ .‬پروفســور «ادوارد ویلســون» از دانشــگاه‬ ‫هــاروارد امریــکا بــرای نخســتین بــار ایــن تئوری‬ ‫را مطــرح کــرد و پــس از ان «بِــرت هالدابلــر» بــا‬ ‫انجــام بررس ـی های علمــی و ثابــت کــردن ایــن‬ ‫مســئله در مــورد ان توضیــح داد‪ .‬در مجمــوع ‪10‬‬ ‫هــزار تریلیــون مورچــه روی کــره زمیــن زندگــی‬ ‫می کننــد‪ .‬میانگیــن وزن یــک مورچــه کارگــر‬ ‫بیــن یــک تــا ‪ 5‬گــرم محاســبه می شــود کــه ایــن‬ ‫رقــم بــر اســاس گونه هــای مختلــف مورچه هــا‬ ‫تغییــر می کنــد‪ .‬بــا ایــن توضیــح اگــر وزن همــه‬ ‫مورچه هــای روی زمیــن را بــا هــم محاســبه‬ ‫کنیــم از وزن همــه انســان های ســاکن کــره ‬ ‫خاکــی بیشــتر خواهــد شــد‪ .‬پروفســور ویلســون‬ ‫و همکارانــش تحقیقــات خــود را بــر اســاس‬ ‫ایــن فرضیــه پیــش بردنــد کــه میانگیــن وزن هــر‬ ‫انســان یــک میلیــون بــار از میانگیــن وزن هــر‬ ‫مورچــه بیشــتر اســت‪.‬‬ ‫زیرو بم دنیای مجازی‬ ‫در اغوش گرفتن عزیزانتان از راه دور‬ ‫این ماهی ها در خشکی زندگی می کنند!‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫شبدیس بختیاری‬ ‫لیسانس تئاتر‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫‪83‬‬ ‫زیروبم تکنولوژی‬ ‫با مهندس ارش سروری‬ ‫‪ .5‬رنــدر رســمی پرچـم دار جدیــد ســونی‪Xperia ،‬‬ ‫‪ X Ultra‬بــا صفحه نمایــش کم حاشــیه منتشــر شــد‪.‬‬ ‫هشتگ این بخش در شبکه های اجتماعی‪:‬‬ ‫‪ #‬زیروبم_تکنولوژی‬ ‫‪ .11‬بــه زودی شــاهد معرفــی نســخه کوچک تــر‬ ‫از ال جــی‪ ،‬جــی‪ ۶‬بــا صفحه نمایــش ‪ ۵.۴‬اینــچ‬ ‫خواهیــم بــود‪.‬‬ ‫اخبار داغ زیروبمی فناوری‬ ‫‪ .1‬مایکروســافت در کنفرانــس اخیــر خــود‪ ،‬از‬ ‫ســه لپ تــاپ ســرفیس بــا وینــدوز نســخه ‪۱۰‬اس‬ ‫رونمایــی کــرد‪.‬‬ ‫‪ .2‬ســال ‪ ،1396‬ســال خودروهــای خــودران‬ ‫خواهــد بــود‪.‬‬ ‫اپــل بــا اســتفاده از خــودروی لکســوس ‪RX450h‬‬ ‫‪ SUV‬در ســلیکون ولی (‪ )Silicon Valley‬مشــغول‬ ‫تســت بــر تکنولــوژی و فنــاوری خــودران خــود‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪84‬‬ ‫‪ .3‬باج افــزار ‪ Locky‬مجــددا فعــال شــده اســت؛‬ ‫احتیــاط کنیــد!‬ ‫باج افــزار ‪ Locky‬یکــی از معروف تریــن‬ ‫باج افزارهــای ســال گذشــته میــادی بــود؛ امــا‬ ‫به طــور ناگهانــی در ابتــدای فصــل ‪ 2017‬میــادی‬ ‫فعالیــت ان بــه کم تریــن حــد ممکــن رســید‪.‬‬ ‫اکنــون نشــانه هایی از بازگشــت ایــن باج افــزار‬ ‫هم زمــان بــا راه انــدازی کمپیــن جدیــدی مبتنــی‬ ‫بــر بات نــت ‪ Necurs‬مشــاهده شــده اســت‪.‬‬ ‫‪ ،Necurs‬بات نتــی اســت کــه ســال گذشــته‬ ‫میــادی شناســایی شــد و بــر طبــق گزارش هــای‬ ‫رســمی تاکنــون بیــش از ‪ 1/7‬میلیــون کامپیوتــر را‬ ‫الــوده ســاخته اســت‪.‬‬ ‫‪ .6‬بازگشــت کهکشــانی اتشــین بــا قیمــت‬ ‫پایین تــر‪ .‬قیمــت گلکســی نوت‪ ۷‬رِفربیشــد کــه‬ ‫بـه زودی وارد بــازار خواهــد شــد ‪ ۶۲۰‬دالر خواهد‬ ‫بــود‪.‬‬ ‫‪ .7‬قابل توجــه عالقه منــدان بــه کنســول های‬ ‫جدیــد همــراه‪ :‬نینتنــدو از جدیدتریــن کنســول‬ ‫دســتی خــود بــه نــام ‪ 2DS XL Nintendo‬رونمایــی‬ ‫رســمی کــرد‪.‬‬ ‫‪ .8‬کمپانــی ایســر رســما از دوربیــن ‪ ۳۶۰‬درجــه‬ ‫اندرویــدی خــود رونمایــی کــرد‪.‬‬ ‫‪ .9‬اخیــرا اســفالتی معرفــی شــده کــه قــدرت‬ ‫جــذب ‪ ۴۰۰۰‬لیتــر اب را در مــدت یــک دقیقــه‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫‪ .10‬نســخه جدیــد خــودرو ریــو بــه زودی وارد‬ ‫بــازار ایــران می شــود‪.‬‬ ‫‪ .4‬مشــخصات درز کــرده از گوشــی پرچــم دار‬ ‫جدیــد اچ تی ســی‪HTC U 11 ،‬‬ ‫‪ .12‬اخیــرا خبرهایــی در ارتبــاط بــا فیلتــر شــدن‬ ‫دانشــنامه ازاد و معــروف ویکی پدیــا در ترکیــه‬ ‫منتشــر شــده اســت!‬ ‫‪ .13‬تنهــا در عــرض چنــد ثانیه‪ ،‬موجــودی دور اول‬ ‫حــراج گوشــی پرچ ـم دار شــیائومی‪ 6 ،‬مــی تمــام‬ ‫شد‪.‬‬ ‫‪ .14‬ســفر بــه درون بــدن انســان بــا هدس ـت های‬ ‫واقعیــت مجــازی امکان پذیــر شــد‪ .‬پیــش به ســوی‬ ‫زیروبــم بدن‪.‬‬ ‫‪ .15‬کانس ـپ هایی از کامیــون اســپرت و الکچــری‬ ‫شــرکت خودروســازی ‪ Audi‬هــم منتشــر شــد‪.‬‬ ‫‪ .16‬توشــیبا از هــارد دیســک های مغناطیســی‬ ‫‪ N300‬بــا ســرعت ‪ 240Mbps‬رونمایــی کــرد‪.‬‬ ‫‪ .17‬معرفــی مرســدس بنــز ســوپرلوکس جدیــد‬ ‫کالس ‪ S‬هــم اخیــرا انجــام شــده اســت‪.‬‬ ‫‪ .22‬خبــری بــرای طرفــداران بلک بــری‪ :‬گوشــی‬ ‫جدیــد بلــک بــری ‪ BBC100‬بــا اندرویــد‪ ۷‬در‬ ‫پنچمارک هــا‪ ،‬لــو رفــت‪.‬‬ ‫‪ .28‬امــا خبــری بــرای گیمرهــا‪ :‬بنــر رســمی از‬ ‫بــازی ‪ COD W2‬منتشــر شــد‪.‬‬ ‫تصویر ‪23‬‬ ‫‪ .18‬ســاعت هوشــمند ‪ ۱۶۰۰‬دالری ‪Tag Heuer‬‬ ‫معرفــی شــد‪.‬‬ ‫‪ .23‬شادی پس گل لئو مسی به بازی فیفا اضافه شد‪.‬‬ ‫تصویر ‪24‬‬ ‫‪ .20‬تصویــری از گوشــی جدیــد وان پــاس‪ ۵‬در‬ ‫فضــای مجــازی منتشــر شــد‪.‬‬ ‫تصویر ‪21‬‬ ‫‪ .25‬در به روزرســانی جدیــد واتــس اَپ؛ امــکان‬ ‫خوانــدن پیام هــا توســط ســرویس ســیری فراهــم‬ ‫شــده اســت‪.‬‬ ‫تصویر ‪30‬‬ ‫زیر و بم تکنولوژی‬ ‫‪ .19‬پیش فــروش گلکســی اس‪ ۸‬نســبت بــه اس‪،۷‬‬ ‫افزایــش ‪ ۳۰‬درصــدی داشــته و اخیــرا این گوشــی‬ ‫در ایــران هــم رونمایــی شــد‪.‬‬ ‫‪ .24‬کمپانــی ‪ ،Legend‬نســخه هایی از گلکســی‬ ‫اس‪ ۸‬و اس‪ ۸‬پــاس بــا جنــس چــرم کروکدیــل و‬ ‫طــای ‪ ۲۴‬عیــار را روانــه بــازار می کنــد‪.‬‬ ‫‪ .29‬طنــز فنــاوری ایــن شــماره زیروبــم تکنولوژی‬ ‫هــم بــه مهندس هــای شــبکه می رســد‪ :‬وقتــی از‬ ‫مهنــدس شــبکه ادرس می پرســی!‬ ‫‪ .30‬ال جــی‪ ،‬کا‪ ۸‬جدیــد و اســتایلوس‪ 3‬بــه زودی‬ ‫وارد بــازار ایــران می شــوند‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪ .21‬ایــن هــم از تفــاوت محیط کار در ســه سیســتم‬ ‫عامــل لینوکــس‪ ،‬وینــدوز و مکینتــاش! نظــر شــما‬ ‫چیست ؟‬ ‫‪ .31‬نخســتین مانیتــور ‪ HDR‬بــه قیمــت ‪ ۲۰۰۰‬دالر‬ ‫توســط شــرکت ‪ DELL‬معرفــی شــد‪.‬‬ ‫‪ .26‬بازی هایــی کــه مایکروســافت به صــورت‬ ‫رایــگان در شــبکه ‪ XBOX LIVE‬بــرای مــاه خــرداد‬ ‫قــرار داد‪.‬‬ ‫تصویر ‪27‬‬ ‫‪ .27‬قابل توجــه اپل بــازان‪ :‬نســل بعــدی ایفــون‬ ‫باریک تــر خواهــد شــد!‬ ‫تصویر ‪28‬‬ ‫‪ .32‬بــازی ‪ Saints Row2‬بــرای مــدت زمــان‬ ‫محــدودی بــرای رایانه هــای شــخصی به صــورت‬ ‫رایــگان قابل دریافــت شــد‪.‬‬ ‫‪85‬‬ ‫زیروبم‬ ‫مــــد‬ ‫نکات استایل تابستانه برای اقایان‬ ‫تمرکز بر نکات مهم‬ ‫خودتــان قانــون بســازید و هرگــز اجــازه ندهیــد کــه لبــاس‪ ،‬شــما را‬ ‫انتخــاب کنــد‪ .‬یــک مــرد خوش تیــپ بایــد همیشــه خــودش باشــد‪.‬‬ ‫ســعی کنیــد اهمیــت جزئیــات را دریابیــد‪.‬‬ ‫استفاده بیشتر از کمد‬ ‫اگــر لباســی داریــد کــه امســال اصــا ان را نپوشــیده اید‪ ،‬وقــت ان رســیده‬ ‫کــه ان را اهــدا کنیــد‪ .‬هــر لبــاس یــا شــلواری بایــد ِســت مربــوط بــه خود‬ ‫را داشــته باشــد؛ امــا شــما می توانیــد لباس هــای کار و معمولــی را بــا‬ ‫هــم ِســت کنیــد تــا اســتایلی منحصربه فــرد بــرای خــود ایجــاد کنیــد‪.‬‬ ‫شلوار مناسب‬ ‫کامــا فیــت شــدن یــا چســبیدن شــلوار بــه بــدن همیشــه ایــده خوبــی‬ ‫نیســت‪ .‬هــر شــلواری کــه انتخــاب می کنیــد‪ ،‬چــه شــلوارهای چســبان‬ ‫و چــه شــلوارهای ازاد‪ ،‬بایــد مطمئــن شــوید کــه از ســایز مناســب ان‬ ‫اســتفاده کرده ایــد‪.‬‬ ‫پارچه های راه راه‬ ‫امســال لباس هایــی بــا پارچه هــای راه راه و بــا رنگ هــای پررنــگ و‬ ‫طرح هــای منحصربه فــرد‪ُ ،‬مــد شــده اند؛ پــس هــر مدلــی از ایــن نــوع‬ ‫کــه دوســت داریــد را انتخــاب کنیــد و بپوشــید‪.‬‬ ‫تونالیته رنگ ها‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪86‬‬ ‫اصطــاح تونالیتــه رنگ هــا موقعــی بــه کار مــی رود کــه چندیــن لبــاس‬ ‫را بــا رنگ هــای مشــابه بپوشــید‪ .‬رنگ هایــی کــه امســال بــرای مــردان‬ ‫مناســب اســت؛ ترکیــب رنــگ ابــی دریایــی بــا مشــکی و یــا خاکســتری‬ ‫و قهــوه ای اســت‪ .‬ایــن رنگ هــا جلــوه زیبایــی بــا هــم دارنــد‪.‬‬ ‫ضدعفونی کردن لباس ها‬ ‫یــک دســته گیــاه مریم گلــی ســفید را در کمــد اویــزان کنیــد تــا بــه‬ ‫ضدعفونــی کــردن و از بیــن رفتــن بــوی بــد لباس هایتــان کمــک کنــد‪.‬‬ ‫همچنیــن می توانیــد ایــن گیــاه را در کشــوهایتان بگذاریــد تــا بــوی‬ ‫تازگــی لباس هایتــان حفــظ شــود‪.‬‬ ‫زیپ های گیر کرده‬ ‫اگــر زیــپ لباســتان گیــر کــرده یــا قفــل شــده‪ ،‬یــک مــداد گرافیتــی یــا‬ ‫یــک شــمع بی رنــگ را روی دندانه هــای قســمت قفــل شــده زیــپ‬ ‫بکشــید تــا مشــکل حــل شــود‪.‬‬ ‫نکات استایل تابستانه برای خانم ها‬ ‫استفاده از الیاف طبیعی‬ ‫از پارچه هــای ســبک ماننــد پارچه هــای نخــی‪ ،‬ریــون‪ ،‬ابریشــمی و‬ ‫کتانــی اســتفاده کنیــد‪ .‬در هنــگام مواجــه بــا نــور افتــاب‪ ،‬منفــذدار بــودن‬ ‫و قابلیــت تنفســی پارچــه نقــش مهمــی دارد‪.‬‬ ‫شلوار گشاد‬ ‫از شــلوارهایی نســبتا گشــاد اســتفاده کنیــد کــه پاهایتــان را بــه حالــت ازاد‬ ‫دربــر بگیــرد و روی ان بلــوز یــا یــک تــاپ ابریشــمی بپوشــید‪.‬‬ ‫صندل مناسب‬ ‫اگــر پرمشــغله هســتید و ســاعات زیــادی را بیــرون از خانــه ســپری‬ ‫می کنیــد‪ ،‬یــک صنــدل مناســب و راحــت را انتخــاب کنیــد و بپوشــید‪.‬‬ ‫دامن تابستانی‬ ‫اگــر می خواهیــد اســتایل خــود را تغییــر دهیــد‪ ،‬دامــن را امتحــان کنیــد‪.‬‬ ‫می توانیــد از دامن هــای جیــن‪ ،‬دامن هــای ‪-A‬شــکل و یــا مدل هــای‬ ‫دایــره ای اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫کیف مناسب‬ ‫اگــر بیشــتر در شــهر گش ـت وگذار می کنیــد‪ ،‬کیفتــان را بــه رنــگ قرمــز‬ ‫گیالســی یــا ابــی کبالتــی تغییــر دهیــد و اگــر بیشــتر وقــت خــود را‬ ‫بــا بچه‪‎‬هــا کنــار اســتخر یــا کنــار دریــا می گذارانیــد‪ ،‬از یــک کیــف‬ ‫حصیــری اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫گردن بند با شکوه‬ ‫گردن بندهــای درشــت و حجیــم بــرای اب وهــوای گــرم مناســب‬ ‫نیســتند‪ ،‬از گردن بندهــای ســبک و ظریــف بــرای جلــوه دادن بیشــتر بــه‬ ‫اســتایل تابســتانه تان اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫روسر ی های تابستانی‬ ‫می توانیــد یــک روســری را بــرای اســتفاده های مختلفــی بــه کار ببریــد؛‬ ‫مثــا از یــک روســری ســاده بــرای بــاال بســتن موهایتــان اســتفاده کنیــد‬ ‫یــا ان را به عنــوان یــک دســتمال گردن دور گــردن خــود ببندیــد و یــا‬ ‫اینکــه بــرای زیبایــی و جلــوه ای رنگارنــگ در تیپ تــان‪ ،‬از ان به عنــوان‬ ‫کمربنــد اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫رنگ های شاد‬ ‫ظاهرتــان را بــا تغییــر رنــگ لباس هایتــان بــه رنگ هــای پرجنب وجــوش‬ ‫تابســتانی‪ ،‬روشــن تر کنیــد‪ .‬از رنگ هایــی ماننــد لیمویــی و صورتــی‬ ‫پررنــگ و شــاد اســتفاده کنیــد و ان هــا را بــا رنگ هــای خنثــی جفــت‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫پارچه های طر ح دار‬ ‫در تابســتان امســال‪ ،‬روش هــای جدیــد را امتحــان کنیــد‪ .‬لباس هایــی بــا‬ ‫پارچه هــای گل دار یــا اشــکال هندســی درهــم ریختــه را بــرای پوشــیدن‬ ‫انتخــاب کنیــد تــا شــهره شــهر شــوید‪.‬‬ ‫تاریخچه و راهنمای انواع‬ ‫تــی شـــرت‬ ‫در رابطــه بــا تی شــرت ها‪ ،‬بیــش از چیــزی کــه‬ ‫بــه ظاهــر دیــده می شــود‪ ،‬نــکات مهــم وجــود‬ ‫دارد‪ .‬بــا خوانــدن ایــن نــکات تخصصــی بهتریــن و‬ ‫مناســب ترین تی شــرت را انتخــاب کنیــد‪.‬‬ ‫مختصــری از تاریخچــه تی شــرت های‬ ‫ســفید کالســیک‬ ‫ویژگی های یک تی شرت مناسب‬ ‫شــاید انتخــاب یــک تی شــرت مناســب‪ ،‬بیشــتر از‬ ‫ســایر لباس هایتــان چالش برانگیــز باشــد‪ .‬اگــر خیلــی‬ ‫تنــگ باشــد‪ ،‬فــرم بــدن را خــوب نشــان نمی دهــد و‬ ‫اگــر خیلــی گشــاد باشــد ماننــد یــک لبــاس خــواب‬ ‫اطــراف شــما اویــزان می شــود‪ .‬مــواردی کــه بایــد‬ ‫هنــگام انتخــاب یــک تی شــرت بــه ان هــا توجــه‬ ‫کنیــد از ایــن قرارنــد‪:‬‬ ‫بازوها‬ ‫قــد اســتین های تی شــرت بایــد تــا نقطــه میانــی‬ ‫قســمت باالیــی بــازو برســد‪ .‬اگــر قــد شــما خیلــی‬ ‫بلنــد اســت و یــا دســتان کشــیده تری داریــد‪ ،‬قــد‬ ‫اســتین می توانــد کمــی پایین تــر از محــل ذکــر شــده‬ ‫قــرار بگیــرد‪ .‬اگــر دســتان کوتاه تــر و یــا عضــات‬ ‫بــازوی بزرگ تــری داریــد‪ ،‬اســتین های کوتاه تــر‬ ‫گزینــه مناس ـب تری بــرای شــما اســت‪.‬‬ ‫باالتنه‬ ‫شانه ها‬ ‫دومیــن دلیــل‪ ،‬قــدرت هنرمندان بــود‪ .‬در ســال ‪،1951‬‬ ‫مارلــون برانــدو در بیشــتر ســکانس های فیلمــی بــا‬ ‫عنــوان «اتوبوســی بــرای هــوس» بــا یــک تی شــرت‬ ‫ســفید ظاهــر شــد کــه حضــار شــیفته ان شــدند و از‬ ‫ان پــس‪ ،‬تی شــرت از یــک زیرجامــه بــه یــک نــوع‬ ‫لبــاس تبدیل شــد‪.‬‬ ‫‪ ،F. Scott Fitzgerald‬اولیــن نویســنده ای بــود که کلمه‬ ‫«تی شــرت» را در رمــان خــود به نــام «ایــن ســوی‬ ‫بهشــت» ب ـه کار برد‪.‬‬ ‫انواع تی شرت‬ ‫تی شــرت ها در انــواع مختلفــی از ســبک‪ ،‬پارچــه‪،‬‬ ‫طراحــی و انــدازه وجــود دارنــد؛ امــا اولیــن راه بــرای‬ ‫تشــخیص یــک تی شــرت مناســب‪ ،‬توجــه بــه نــوع‬ ‫یقــه ان اســت‪.‬‬ ‫یقه گرد‬ ‫ایــن مــدل یقــه‪ ،‬رایج تریــن نــوع بــرای تی شــرت ها‬ ‫اســت کــه بــه صــورت دایــره ای گــردن را دربــر‬ ‫می گیــرد‪ .‬یقــه گــرد مناســب مــردان الغرانــدام‪،‬‬ ‫مردانــی بــا صورت هــای کشــیده یــا باریــک و‬ ‫مردانــی بــا شــانه های گــرد اســت‪.‬‬ ‫یقه هفت‬ ‫ایــن مــدل یقــه بــرای زیرجامــه مردانی طراحی شــده‬ ‫بــود کــه هنــگام بــاز گذاشــتن چنــد دکمــه ابتدایــی‬ ‫پیراهــن اصلــی‪ ،‬زیرجامــه پیــدا نباشــد؛ امــا امــروزه‬ ‫تی شرت های طر ح دار‬ ‫طرح هــا‪ ،‬نــه تنهــا ویژگی هــای بصــری جالبــی بــه‬ ‫لبــاس می دهنــد بلکــه می تواننــد شــکل و ســاختار‬ ‫لبــاس را هــم تغییــر دهنــد و روی شــخصیت شــما‬ ‫اثرگــذار باشــند‪.‬‬ ‫طرح راه راه‬ ‫اکثــر مــردان شــانه هایی گــرد و شــیب دار دارنــد‪ .‬یک‬ ‫روش بــرای متعادل ســازی شــانه های گــرد‪ ،‬پوشــیدن‬ ‫تی شــرت های یقــه هفــت اســت؛ زیــرا ظاهــری‬ ‫پهن تــر بــه شــانه های شــما می دهــد‪ .‬روش دیگــر‪،‬‬ ‫پوشــیدن تی شــرتی بــا اســتین های متضــاد اســت‪.‬‬ ‫همیشــه توجــه داشــته باشــید کــه درزهای تی شــرت‬ ‫بــا خــط شــانه تان مــوازی و تنظیــم باشــد‪.‬‬ ‫از ایــن طــرح بــرای جلــب توجــه دیگــران اســتفاده‬ ‫کنیــد؛ مثــا یــک خــط افقــی کــه از روی قســمت‬ ‫قفســه ســینه می گــذرد می توانــد ان را بزرگ تــر‬ ‫نشــان دهــد کــه ایــن مــورد برای قســمت شــکم هم‬ ‫همین گونــه عمــل می کنــد؛ پــس بایــد بــا احتیــاط ان‬ ‫را انتخــاب کنیــد‪ .‬خطــوط راه راه عمــودی‪ ،‬مــردان را‬ ‫بلندقدتــر نشــان می دهــد و بــرای ان هایــی کــه باالتنه‬ ‫کوتــاه دارنــد مناســب اســت‪.‬‬ ‫توجــه بــه ایــن نکتــه کــه تی شــرت چگونه قســمت‬ ‫میانــی بــدن را دربــر می گیــرد‪ ،‬ضــروری اســت‪.‬‬ ‫تی شــرت نــه بایــد خیلــی بــه بــدن چســبیده باشــد‬ ‫و نــه خیلــی گشــاد باشــد‪ .‬اگــر در انتخــاب ان شــک‬ ‫داریــد‪ ،‬مدلــی را انتخــاب کنیــد کــه برش هــای‬ ‫خوش فرمــی داشــته باشــد‪.‬‬ ‫وجــود چنــد طــرح چاپــی پی درپــی بــر روی یــک‬ ‫تی شــرت‪ ،‬اســان ترین راه بــرای تزییــن و کمــی‬ ‫خاص تــر کــردن ان اســت‪ .‬می تــوان تی شــرت های‬ ‫ســفید و ســیاه کــه شــامل ایــن طرح هــا هســتند را بــا‬ ‫کــت پوشــید‪ .‬تی شــرت هایی بــا چاپ هــای رنگــی‬ ‫شــما را جوان تــر نشــان می دهــد‪.‬‬ ‫رنــگ اصلــی تی شــرت‪ ،‬ســفید اســت؛ امــا‬ ‫رنگ هــای دیگــری هــم هســتند کــه بــرای ان امتحان‬ ‫شــده اند‪:‬‬ ‫ابــی دریایــی‪ :‬رنگی همیشــه زنده و شــاد اســت و‬ ‫بــه پررنگــی مشــکی نمی رســد‪ .‬یــک کــت زغالــی و‬ ‫یــک تی شــرت ابی رنــگ‪ِ ،‬ســت جالبــی بــرای یــک‬ ‫تنــوع در یــک تیــپ معمولی اســت‪.‬‬ ‫خاکســتری‪ :‬همیشــه صــاف و منظــم اســت؛ امــا‬ ‫بــه یــاد داشــته باشــید کــه رنــگ خاکســتری طیــف‬ ‫گســترده ای دارد‪ .‬رنــگ خاکســتری روشــن می توانــد‬ ‫لکــه عــرق را در خــود نمایــان ســازد؛ امــا بــه راحتــی‬ ‫بــا رنگ هــای دیگــر ِســت می شــود‪ .‬خاکســتری‬ ‫پررنگ تــر‪ ،‬بــراق و شــفاف تر بــه نظــر می رســد؛ امــا‬ ‫ِســت کــردن ان بــا رنگ هــای دیگــر‪ ،‬به خصــوص‬ ‫طیف هــای پررنگ تــر ســخت تر اســت‪.‬‬ ‫تصــور اکثــر مــردم از تی شــرت‪ ،‬لباس هایــی نخــی‬ ‫بــا یــک لوگــوی نوارماننــد و کم رنــگ در مرکــز ان‬ ‫اســت کــه ایــن خــوب اســت؛ امــا بــه یــاد داشــته‬ ‫باشــید کــه طراحی هــای نــو و جدیــد فقــط بــرای‬ ‫عــده محــدودی کاربــرد دارد و شــاید همــه ســلیقه ها‬ ‫را دربــر نگیــرد‪.‬‬ ‫شکم‬ ‫رنگ های تی شرت‬ ‫طر ح های چاپی‬ ‫طر ح های گرافیکی‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫تی شــرت بــرای افــرادی کــه باالتنــه بلنــدی دارنــد‬ ‫یــک چالــش اســت‪ .‬اگر شــما فــردی بلندقد یــا الغر‬ ‫هســتید لطفا با وسوســه پوشــیدن ســایزهای ‪XXXXL‬‬ ‫مبــارزه کنیــد‪ .‬بلــه ممکــن اســت طــول ان مناســب‬ ‫باشــد؛ امــا شــما در چین وتاب هــای بادکــرده ان گــم‬ ‫خواهیــد شــد! در عــوض‪ ،‬بــه دنبــال تی شــرتی بــا‬ ‫خــط بــرش طولــی باشــید تــا بــدن شــما را بــدون‬ ‫حجیــم کــردن‪ ،‬بپوشــاند‪ .‬قــد تی شــرت بایــد دقیقــا‬ ‫تــا زیــر کمربنــد باشــد‪ .‬اگر بیشــتر از ان شــد‪ ،‬قــد ان‬ ‫بــرای شــما خیلــی بلنــد اســت‪.‬‬ ‫هماهنگی رنگ پوست و رنگ تی شرت‬ ‫پوســت روشــن‪ :‬اگــر پوســت روشــن‪ ،‬کک مـک دار‬ ‫و موهــای قرمــز یــا بلونــد داریــد و از قــرار گرفتــن‬ ‫زیــر نــور افتــاب اجتنــاب می کنیــد‪:‬‬ ‫ رنگ هــای مناســب‪ :‬خاکســتری‪ ،‬قهــوه ای‪ ،‬ســبز‬‫پررنــگ‪ ،‬ابــی دریایــی و طیــف ابــی پررنــگ‪.‬‬ ‫ اجتنــاب از رنگ هــای‪ :‬روشــن‪ ،‬ســفید و طیف های‬‫کم رنــگ‪ .‬ایــن رنگ هــا مناســب شــما نیســت‪ ،‬شــما‬ ‫بایــد از رنگ هــای متضــاد اســتفاده کنید‪.‬‬ ‫پوســت متوســط‪ :‬اگــر پوســت گندمــی و موهــای‬ ‫تیــره داریــد و بــه نــور افتــاب اهمیتــی نمی دهیــد‪:‬‬ ‫ رنگ هــای مناســب‪ :‬قرمــز‪ ،‬الجــوردی‪ ،‬صورتــی‪،‬‬‫بنفــش و‪ ،...‬رنگ هــای زیــادی بــا پوســت های‬ ‫متوســط همخوانــی دارنــد‪.‬‬ ‫ اجتنــاب از رنگ هــای‪ :‬قهــوه ای مایــل بــه زرد و‬‫خاکســتری مایــل بــه قهــوه ای‪.‬‬ ‫پوســت تیــره‪ :‬اگــر پوســت تیــره‪ ،‬موهــای تیــره و‬ ‫چشــمان تیــره داریــد و افتــاب را دوســت داریــد‪:‬‬ ‫ رنگ هــای مناســب‪ :‬تمــام رنگ هــا ازجملــه‬‫رنگ هــای روشــن‪ ،‬خنثــی و ســایه دار‪.‬‬ ‫ اجتنــاب از رنگ هــای‪ :‬طیــف رنگــی بســیار تیــره‪،‬‬‫مخصوصا مشــکی و قهــوه ای‪.‬‬ ‫زیر و بم ٌمد‬ ‫تی شــرت در ابتــدا به عنــوان زیرجامــه اســتفاده‬ ‫می شــد‪ .‬در قــرن ‪ ،19‬ســربازان نیــروی دریایــی در‬ ‫ناحیــه اســتوایی لباس هــای فــرم خــود را می بریدنــد‬ ‫تــا خــود را بــا گرمــای تابســتان وفــق دهند‪ .‬در ســال‬ ‫‪ 1913‬ارتــش امریــکا نوعــی لبــاس بــا اســتین های‬ ‫کوتــاه و بــا پارچــه نخــی را به عنــوان زیرجامــه بــه‬ ‫طــور رســمی معرفــی کــرد‪.‬‬ ‫دو دلیــل عمــده‪ ،‬تی شــرت را از لباســی غیرمهــم بــه‬ ‫لباســی مهــم و جهانــی تبدیــل کــرد؛ اولیــن دلیــل‪،‬‬ ‫ســربازان بودنــد کــه بــه پوشــیدن تی شــرت بــا‬ ‫شــلوارهای یونیفــرم خــود عــادت کــرده بودنــد و‬ ‫بعــد از جنــگ جهانــی دوم هــم بــه ایــن عــادت ادامه‬ ‫دادنــد‪ .‬عکســی از یــک تی شــرت چاپــی در یــک‬ ‫جامعــه معــروف کــه در تاریــخ ‪13‬جــوالی‪ 1942‬در‬ ‫مجلــه ‪ LIFE‬بــه چــاپ رســید‪ ،‬احتماال اولیــن تصویر‬ ‫منتشــر شــده از ایــن نــوع تی شــرت بــوده اســت‪.‬‬ ‫ایــن مــدل یقــه بــرای خــود ویژگی هــای خاصــی‬ ‫پیــدا کــرده و توجهــات را بــه ســمت خــود کشــانده‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫یقــه هفــت مناســب مردانــی بــا صورت هــای مربعی‬ ‫یــا گــرد‪ ،‬مردانــی بــا قفســه ســینه ســتبر و فــرم دار‬ ‫و مــردان قدکوتاه تــر اســت؛ چــون ظاهــر ان هــا را‬ ‫بلندتــر نشــان می دهــد‪.‬‬ ‫مشــکی‪ :‬رنــگ موردعالقــه دموکرات هــا و طراحان‬ ‫گرافیــک اســت‪ .‬به طــور طبیعــی خوش فــرم اســت؛‬ ‫امــا بایــد در انتخــاب ان دقــت داشــت‪ .‬افــرادی کــه‬ ‫پوســت بســیار روشــنی دارنــد نبایــد از رنگ مشــکی‬ ‫یــا هــر رنــگ دیگــری بــا این شــدت رنــگ اســتفاده‬ ‫کنند ‪.‬‬ ‫‪87‬‬ ‫روزمرگی های یک‬ ‫ابـدارچـی‬ ‫صمیمانه با کاظــم عقلمنـد‪،‬‬ ‫معروف ترین ابدارچـی ایران‬ ‫مگر مثبت و منفی کنار هم نیست؟‬ ‫بلــه هســت؛ ولــی منفی هــا بــرای خــودم اســت و مثبت هــا‬ ‫را بــا دوســتان بــه اشــتراک می گــذارم‪.‬‬ ‫اذیتتان نمی کند؟‬ ‫بچه که بودید دوست داشتید دامپزشک شوید؟‬ ‫خیر‪.‬‬ ‫چرا؟‬ ‫بــرای اینکــه یــاد گرفتــم هیچ وقــت مهرطلــب نباشــم؛ یعنی‬ ‫دوســت نــدارم کســی بگویــد‪« :‬اخــی بنــده خــدا‪ .»!...‬ایــن‬ ‫خیلــی ادم را اذیــت می کنــد‪ ،‬بگذاریــد بگوینــد اقــا دلــت‬ ‫خیلــی خــوش اســت‪ ،‬شــما غمــی نداریــد! این خیلــی بهتر‬ ‫اســت تــا اینکــه بگوینــد بنــده خــدا‪،‬‬ ‫بیچاره‪...‬‬ ‫شــاید یکــی از مزیت هــای دنیــای مجــازی ایــن باشــد کــه‬ ‫از میــان خروارهــا دروغ و ادا و ادعــا‪ ،‬صادقانه هــای دلچســب‬ ‫یــک مــرد راحت تــر خودنمایــی می کننــد‪ .‬مــردی کــه‬ ‫ان قــدر زالل اســت کــه راحــت می توانــی خــودت را در‬ ‫واژه هــای اینه طــورش ببینــی‪ .‬بــا کاظم‬ ‫ِ‬ ‫محبــوب‬ ‫اقــای عقلمنــد‪ ،‬ابدارچــی‬ ‫مثبت‬ ‫اتفاقات‬ ‫فقط‬ ‫به نظر خودتان قشنگی‬ ‫ایرانــی اینســتاگرام‪ ،‬یک روز بهــاری در‬ ‫زندگی ام را می نویسم‬ ‫پست هایتان در چه چیزی است؟‬ ‫دفتــر مجلــه زیروبــم گپــی زده ایــم کــه‬ ‫نوشــته های مــن جــزء نوشــته های‬ ‫تصویــری ان را در کانــال زیروبــم (‪ )@zirobamonline‬بــا‬ ‫روزانــه اســت کــه بایــد انالیــن دنبــال شــود؛ زیــرا اگــر‬ ‫تــگ ‪#‬کاظم_عقلمنــد بیابیــد و ببینید‪.‬‬ ‫کســی نوشــته مــن را دو مــاه بعــد بخواند کــه مثال امــروز در‬ ‫تیــم گفتگــوی تصویــری‪ :‬مرضیــه جعفری‪ ،‬ســهند داداشــی‬ ‫شــرکتمان جلســه بوده و من چــای دادم‪ ،‬برایــش ان جذابیت‬ ‫نســب و امیرعلــی احمدی‪.‬‬ ‫اصلــی را نــدارد‪ .‬به خاطــر همیــن مــردم مــن را انالیــن‬ ‫چه شد که تصمیم گرفتید اتفاقات زندگی تان را با‬ ‫دنبــال می کننــد و همــان موقعــی کــه پســتم را می گــذارم‪،‬‬ ‫مردم به اشتراک بگذارید؟ ایا غم فراق خواهرتان‬ ‫الیک هــا و کامنت هــای خیلــی باالیــی می گیــرد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪88‬‬ ‫فکر می کردید یک روز این تعداد هم وطن شما را در‬ ‫اینستاگرام دنبال کنند؟‬ ‫خیر‪ ،‬هیچ وقت‪.‬‬ ‫این اتفاق چه حسی دارد؟‬ ‫حــس خیلــی خوبــی دارد؛ ولی ســختی هایش‬ ‫را هــم دارد کــه مــن بیشــتر خوبی هایــش را‬ ‫می بینــم‪.‬‬ ‫چطور شد که شما همه زندگی تان را در‬ ‫صفحه اینستاگرامتان منتشر کردید؟‬ ‫مــن از ایــن ســوالتان بســیار ممنــون هســتم؛‬ ‫چــون متاســفانه خیلی هــا ایــن ســوال‬ ‫را بــا توهیــن از مــن می پرســند؛‬ ‫مثــا می گوینــد تــو خجالــت‬ ‫نمی کشــی همــه چیــزت‬ ‫را در صفحــه اینســتاگرامت‬ ‫می گویــی؟! ولــی ســوال‬ ‫مــن ایــن اســت کــه‬ ‫شــما از زندگــی مــن چــه‬ ‫می دانیــد؟ همــه به خاطــر‬ ‫روزمرگی هــای یــک‬ ‫ابدارچــی بــه صفحــه ام‬ ‫ســر می زننــد؛ امــا کســی‬ ‫نمی دانــد مــن ابدارچــی‬ ‫کــدام شــرکت هســتم! بیشــترین‬ ‫پســت هایم در مــورد رابطه هــای‬ ‫خانوادگــی مثــل دورهمی هــا‪،‬‬ ‫مهمانــی رفتن هــا و دور یــک ســفره‬ ‫نشســتن ها اســت‪ .‬می توانــم بــه‬ ‫جرئــت بگویــم کــه مــردم فقــط‬ ‫از ‪ %1‬زندگــی مــن خبــر دارنــد و‬ ‫‪ %99‬را نمی داننــد‪ ،‬به خصــوص‬ ‫اینکــه مــن منفــی نمی نویســم‪،‬‬ ‫فقــط اتفاقــات مثبــت زندگــی ام را‬ ‫می نویســم‪.‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫ایا فالوورهایتان تاکنون درخواست عجیب وغریبی از‬ ‫شما داشته اند؟‬ ‫خیــر‪ ،‬اکثــرا از مــن انتظــار دارنــد پسـت هایی کــه دوســت‬ ‫دارنــد را بگــذارم؛ ولــی مــن فقــط اتفاقــات روزانــه ام را‬ ‫می گــذارم‪.‬‬ ‫چه پست هایی را دوست دارند؟ منظورتان تبلیغاتی‬ ‫است؟‬ ‫تبلیغاتــی هــم هســت؛ امــا جــدا از ایــن‪ ،‬مثــا طــرف‬ ‫دوســت دارد بچـه اش الیــک بخــورد و از مــن در صفحـه ام‬ ‫درخواســت می کنــد و یــا بســیار کمک هــای مالــی از مــن‬ ‫می خواهنــد کــه واقعــا بــرای‬ ‫مــن مقــدور نیســت‪.‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫شما را به این سمت کشاند؟‬ ‫خواهــرم در تیرمــاه ســال ‪ 1390‬فــوت شــد‪ .‬او واقعــا‬ ‫عزیزتریــن شــخص زندگـی ام بود‪ .‬ســقف دوســت داشــتن‬ ‫ادم هــا‪ ،‬پــدر و مــادر هســتند؛ ولی مــن خواهــرم را میلیاردها‬ ‫بیشــتر از ان ســقف دوســت داشــتم‪ .‬تقدیــرش ایــن بــود‪ ،‬از‬ ‫خــدا هــم هیچ وقــت ناراحــت نشــدم؛ ولــی همیشــه دلــم‬ ‫برایــش تنــگ می شــود‪ .‬ابتــدا وبالگ نویســی می کــردم و‬ ‫طنــز می نوشــتم کــه اکثــر ان هــا را کپــی می کــردم و بــا‬ ‫مقــداری تغییــر و جابه جایــی می نوشــتم‪ .‬دو ســال انجــا‬ ‫بــودم‪ ،‬بعــد مشــکلی بــرای صفحــه وبالگــم پیــش امــد و‬ ‫وارد فیســبوک شــدم‪ ،‬تقریبــا دو ســال هــم فیســبوک بــودم‬ ‫کــه بعــد مشــکل فیلترشــکن پیــش امــد و بعــد از ان دقیقــا‬ ‫در تاریــخ ‪ 1394/7/7‬اولیــن پســت اینســتاگرامم را گذاشــتم‪.‬‬ ‫رفتیــم و در تاریــخ ‪27‬فروردیــن‪ 1394‬ازدواج کردیــم و اکنون‬ ‫کــه دارم صحبــت می کنــم خداونــد بــه مــن دو پســر داده‬ ‫اســت کــه اگــر قانــون خــدا را در نظــر بگیریــم‪ ،‬بچه هایــم‬ ‫بایــد ده روز دیگــر بــه دنیــا می امدنــد‪.‬‬ ‫بلــه‪ ،‬ایــن را از کجــا پیــدا کردیــد؟! چــون به حیوانــات عالقه‬ ‫داشــتم و دارم‪ ،‬برعکــس بقیــه کــه دوســت دارنــد دکتــر‪،‬‬ ‫مهنــدس و یــا خلبان شــوند‪ ،‬من دوســت داشــتم دامپزشــک‬ ‫شــوم‪ .‬در عالــم کودکــی نمی دانســتم دامپزشــکی و دامــداری‬ ‫چیســت‪ ،‬فقــط چــون بــه حیوانــات عالقــه داشــتم دوســت‬ ‫داشــتم ایـن کاره شــوم‪.‬‬ ‫ارزوی امروزتان چیست؟‬ ‫فقــط خواهــرم را در خــواب ببینم؛ چــون تمام زندگـی ام بود‬ ‫و خیلی دوســتش داشــتم و دارم‪.‬‬ ‫یک جمله خاص یا یک رفتار مانا در ذهن شما از‬ ‫ایشان‪...‬‬ ‫ایشــان هــم مهرطلــب نبــود‪ .‬پنــج ســال ســرطان داشــت و‬ ‫مــن نمی دانســتم‪.‬‬ ‫چه غذایی دوست دارید؟‬ ‫کوبیــده‪ .‬صبحانــه‪ ،‬ناشــتا هــم کوبیده باشــد می خــورم‪ .‬اصال‬ ‫هــم فــرق نمی کنــد کــدام رســتوران باشــد‪ .‬عــاوه بــر ان‪،‬‬ ‫عدســی و خــوراک لوبیــا را هــم دوســت دارم‪.‬‬ ‫فوتبالی هستید؟‬ ‫بلــه فوتبالــی هســتم؛ ولــی ادمــی نبودم کــه از بچگی ســاکی‬ ‫بــه دســتم باشــد و کتانی بــه پایــم و بــروم فوتبال بــازی کنم‪.‬‬ ‫استقالل یا پرسپولیس؟‬ ‫پرسپولیس‪.‬‬ ‫به نظرتان بهترین بازیکن این فصل پرسپولیس چه‬ ‫کسی بود؟‬ ‫جــال حســینی‪ .‬شــاید اگــر طارمی خیلــی حرصم نمـی داد‬ ‫او را می گفتــم؛ چــون چنــد بــار خیلــی حرصــم را دراورد و‬ ‫دو‪ ،‬ســه تــا گل را نــزد‪ .‬مــن جــال‬ ‫حســینی را بیشــتر دوســت دارم‪.‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫اقای علی ضیاء به شرکتمان‬ ‫این جمله شما خیلی معروف شد‬ ‫از کودکی و خانواده تان‬ ‫که «دلم می خواهد یکی بی بهانه‬ ‫برایمان بگویید‪.‬‬ ‫امدندوبرایمچایریختند‬ ‫مــن متولــد ‪1‬خــرداد‪1363‬‬ ‫برایم چای بریزد»‪ ،‬تا اینکه‬ ‫هســتم‪ .‬پــدر و مــادرم اصالتــا‬ ‫سیدعلی ضیاء اولین نفری بود‬ ‫بــرای یکــی از روســتاهای ســراب‪ ،‬اســتان اذربایجــان‬ ‫که این کار را انجام داد‪...‬‬ ‫شــرقی‪ ،‬هســتند؛ امــا خــودم در تهــران و محلــه‬ ‫عبدل‪‎‬ابــاد بــه دنیــا امــدم و همان‪‎‬جــا بــزرگ شــدم‪ .‬تــا‬ ‫کالس اول دبیرســتان را خوانــدم و بعــد از ان نتوانســتم‬ ‫ادامــه بدهــم‪ .‬از بچگــی (‪ 8-7‬ســالگی) کار کــردم؛ مانند‬ ‫بقیــه دهــه شــصتی ها در کوچــه باقالــی و اب انجیــر و‬ ‫تخم مــرغ شانســی و غیــره‪ ...‬می فروختــم تــا اینکــه در‬ ‫پانــزده ســالگی وارد کار خیاطــی شــدم چــون‬ ‫تــرک تحصیــل کــرده بــودم‪.‬‬ ‫درس خوان نبودید؟‬ ‫هنــوز هــم بــه درس و کتــاب درســی‬ ‫عالقــه ای نــدارم؛ ولــی کتاب هــای‬ ‫غیردرســی‪ ،‬مخصوصــا کتاب هــای‬ ‫روان شناســی را فوق العــاده دوســت‬ ‫دارم‪ .‬از پانــزده ســالگی کارم را شــروع‬ ‫کــردم‪ ،‬در نــوزده ســالگی بــه خدمت‬ ‫رفتــم و دو ســال خدمــت ســربازی‬ ‫را گذرانــدم‪ .‬در بیســت‪‎‬ویک ســالگی‬ ‫ســربازی‪‎‬ام تمــام شــد و دوبــاره خیاطــی‬ ‫را شــروع کــردم‪ .‬دقیقــا روزی کــه ابدارچــی‬ ‫شــدم در تاریــخ ‪ 1387/7/14‬بــود‪.‬‬ ‫این تاریخ را جایی یادداشت‬ ‫کرده اید؟‬ ‫خیــر‪ ،‬یــادم مانــده اســت‪ .‬فکــر نمی کــردم‬ ‫جایــی بــه دردم بخــورد کــه بگویــم‪ .‬یــادم‬ ‫می ایــد اولیــن روز هــم ناهــار‪ ،‬شــیرین پلو‬ ‫بــود کــه مــن اصــا دوســت نــدارم و تــا‬ ‫ان زمــان هــم نخــورده بــودم‪ .‬ســاعت‬ ‫‪ 12‬ان روز بــرای اولیــن بــار خــودم را در‬ ‫شــرکتی کــه اکنــون در ان هســتم‪ ،‬معرفی‬ ‫کــردم‪ .‬ســال ‪ 1391‬بــه خواســتگاری‬ ‫بلــه‪ ،‬ان را فی البداهــه نوشــتم و هیچ وقــت هــم فکــر‬ ‫نمی کــردم ایــن جملــه مــن خیلــی پخــش شــود‪ .‬بــا خــودم‬ ‫گفتــم مــن تــازه بــه فیســبوک امــدم‪ ،‬فکــر می کــردم ‪-10‬‬ ‫‪ 30‬الیــک می خــورد و چنــد کامنــت می گیــرد؛ ولــی در‬ ‫مجمــوع بیــش از ‪ 500-400‬هــزار الیــک خــورد و در‬ ‫خیلــی جاهــا پخــش شــد و بیــش از ‪ 6-5‬هــزار نفــر ان را‬ ‫بــه اشــتراک گذاشــتند‪ .‬اتفــاق خوبــی کــه افتــاد ایــن بــود که‬ ‫خیلــی از دوســتان و خدماتی هــا بــه مــن پیــام می دادنــد کــه‬ ‫مدیــر بــرای مــا ایــن کار را کــرد‪ ،‬حــرف تــو را شــنید و از‬ ‫پشــت میــز بلنــد شــد و رفــت ابدارخانــه و بــرای مــا چایی‬ ‫ریخــت‪ .‬ایــن حرکــت بــرای مــن بزرگ تــر از ارزوی خــودم‬ ‫بــود و خیلی خوشــحال شــدم‪ .‬در مهرمــاه‪ ،‬صفحـه ام را برای‬ ‫شــب یلــدا ســاختم و حــدود ‪ 12‬هــزار دنبال کننــده داشــتم و‬ ‫اقــای علــی ضیــاء بــه شــرکتم امدنــد و برایم چــای ریختند‪.‬‬ ‫خیلی ها زمانی که کارشان در ارگانی گیر کند‪ ،‬دنبال‬ ‫ابدارچی ان می روند‪ ،‬شرکت شما ارباب رجوع‬ ‫دارد؟‬ ‫خیــر‪ .‬این طــوری نیســت کــه بتوانــم بــرای کســی کاری‬ ‫انجــام دهــم‪ ،‬مــن فقــط بــا چــای پذیرایــی می کنــم‪.‬‬ ‫اگر این اتفاق می‪‎‬افتاد‪ ،‬اهل ان بودید؟‬ ‫نمی توانــم همین طــوری چیــزی بگویــم‪ ،‬بایــد در موقعیتش‬ ‫باشــم کــه بگویــم بلــه یــا خیر‪.‬‬ ‫در زندگی به چه کسانی غبطه می خورید؟‬ ‫مــن بــه کســی غبطــه نمی خــورم‪ .‬ادم هایــی هســتند کــه‬ ‫خیلــی دوستشــان دارم؛ ولــی جایگاه خــودم را دوســت دارم‪.‬‬ ‫البتــه غبطــه خــوردن خیلــی هــم بــد نیســت‪ ،‬می تــوان برای‬ ‫پیشــرفت‪ ،‬ادم هایــی کــه موفق بودنــد را الگــو قــرار داد که در‬ ‫قــران هــم امــده اســت‪.‬‬ ‫چرا مستقل زندگی نمی کنید؟‬ ‫ما مســتقل زندگــی می کنیــم‪ .‬طبقــه دوم منزل پدرم هســتیم‪،‬‬ ‫زندگــی ام و هزینــه و دخل وخرجــم جــدا اســت‪ .‬پــدرم‬ ‫لطــف کــرده و طبقــه دوم را کامــل در اختیــار مــن گذاشــته‬ ‫و مســتقل هســتم‪ ،‬فقــط در یک ســاختمان زندگــی می کنیم‪.‬‬ ‫یک اتفاق ویژه این بود که صفحه منتسب به ریاست‬ ‫جمهور دکتر روحانی شما را برای یک روز فالوو‬ ‫کردند‪ .‬نظرتان در این مورد چیست؟‬ ‫بــرای چنــد ســاعت بــود‪ .‬دو کامنــت پشت ســر هــم برایــم‬ ‫امــد کــه گفتنــد دیــدی رئیس جمهــور تــو را فالــوو کــرده؟!‬ ‫این طور زندگی کردن خوب است؟‬ ‫مــن در جوابشــان گفتــم دمتــان گــرم خیلــی خندیــدم‪ .‬یکی‬ ‫بلــه‪ ،‬اینکــه پــدر و مــادرت را زود بــه زود می بینــی خیلــی از ان هــا گفــت مــا بــا تــو شــوخی نداریــم واقعــی اســت‪.‬‬ ‫خــوب اســت‪.‬‬ ‫مــن کنــار خانمــم نشســته بــودم و صفحه اقــای روحانــی را‬ ‫پدر و مادرتان از شما اجاره هم می گیرند؟‬ ‫بــاز کــردم و دیــدم کــه دو تــا فالــوو دارد و در کمــال تعجب‬ ‫خیــر‪ ،‬حتــی هزینــه اب و بــرق و گاز را هــم پــدرم پرداخــت دیــدم کــه یکــی از ان هــا من هســتم‪ .‬واقعــا دســتم می لرزید‬ ‫می کنــد‪.‬‬ ‫و ذوق کــرده بــودم و باورم نمی شــد‪ ،‬حــدود ســاعت دوازده‪،‬‬ ‫یــک شــب بــود کــه مــن را فالــوو‬ ‫هنگام برخورد با یک کامنت‬ ‫کردنــد و مــن از ذوق خوابــم‬ ‫نامناسب چه حسی پیدا‬ ‫چند ساعتی اقای روحانی‬ ‫نمی بــرد‪ .‬ســاعت ‪ 8-7‬صبــح کــه‬ ‫می کنید؟‬ ‫من را فالوو کردند‬ ‫می خواســتم ســر کارم بــروم دیــدم‬ ‫مــن روزانــه هــزاران کامنــت‬ ‫انفالــوو کردنــد کــه طبیعی اســت‪،‬‬ ‫خــوب می گیــرم و اگــر بخواهــم‬ ‫چند ســاعتی می خواســتند صفحه‬ ‫بــا یــک کامنــت بــد ناراحــت شــوم‪ ،‬ایــن خیانــت بــه‬ ‫دوســتانی اســت کــه لطــف کردنــد و کامنت هــای خــوب مــن را ببیننــد و نشــان دهنــد کــه از ان خوششــان امــده و‬ ‫دادنــد‪ .‬کامــت بــد هــم می ایــد‪ ،‬مــن یــک لبخنــد می زنــم و حمایــت می کننــد‪ .‬ایــن بزرگ تریــن افتخــار مــن از طــرف‬ ‫یــک شــخصیت مهــم مملکت بــود‪.‬‬ ‫بعــد پاکــش می کنــم‪ ،‬اصــا ناراحــت نمی شــوم‪.‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫از ایــن گونــه پیام هــا خیلــی دارم‪ .‬برایــم عجیب اســت و خدا‬ ‫کنــد لیاقتــش را داشــته باشــم‪ .‬این هــا لطــف مــردم اســت و‬ ‫مــن دوســت دارم الگــوی خوبی برایشــان باشــم‪ .‬شــاید مردم‬ ‫ناخواســته مــن را الگــو قــرار دادنــد؛ ولــی مــن در ایــن حــد‬ ‫نیستم‪.‬‬ ‫با این همه کار چطور وقت می کنید به دنیای مجازی‬ ‫بپردازید؟‬ ‫نویسنده خوبی هستید‪ ،‬نمی خواهید داستان‬ ‫زندگی تان را بنویسید؟‬ ‫امتحــان کــردم و نتوانســتم؛ چــون نویســندگی تمرکز خیلی‬ ‫باالیــی می خواهــد‪ .‬بــرای یــک روزنامــه هــم پیشــنهاد‬ ‫همــکاری داشــتم؛ ولــی دیــدم مــن ادمــی نیســتم کــه فکــر‬ ‫کنــم و بنویســم‪ .‬نوشــته های مــن همیشــه فی البداهه اســت‪،‬‬ ‫اصــا نمی توانــم بــا فکــر قبلی بنویســم‪ .‬اگــر همــان لحظه‪،‬‬ ‫اتفاقــی کــه افتــاده را پســت نکنــم بعــدا دیگــر نمی توانــم‪.‬‬ ‫هیچ وقــت هــم متنــی را از قبــل امــاده نکــردم‪ ،‬هــر چیــزی‬ ‫بــه ذهنــم می رســد را همــان لحظــه می گــذارم‪ .‬به خاطــر‬ ‫همیــن نمی توانــم یــک نویســنده باشــم‪ .‬در نهایــت هیــچ‬ ‫کســی از اینــده اش خبــر نــدارد‪ ،‬شــاید بعــدا بتوانــم؛ ولــی‬ ‫درحال حاضــر هــر کاری کــردم نتوانســتم بنویســم‪.‬‬ ‫خانمتان حساس نمی شوند که شما این قدر در فضای‬ ‫مجازی هستید؟‬ ‫خانمــم ‪ 50-40‬هــزار فالــوور دارد؛ ولی اصال اهل اینســتاگرام‬ ‫نیســت‪ ،‬فقــط به خاطــر پیــج مــن ســاخته اســت‪ .‬اوایــل‬ ‫ناراحــت می شــد؛ ولــی بــه مــرور زمــان فهمیــد کــه دارم‬ ‫مدیریــت می کنــم‪ .‬مــن نــوع نوشــته ها و دایرکت هایــم را‬ ‫بــه ایشــان نشــان می دهــم و می داننــد کــه درســت اســتفاده‬ ‫می کنــم و اکنــون در جایگاهــی هســتند کــه مــن را تشــویق‬ ‫هــم می کننــد‪.‬‬ ‫ایا تابه حال تصمیم گرفتید که از فضای مجازی فاصله‬ ‫بگیرید؟‬ ‫یــک زمان هایــی پیــش امــده اســت‪ .‬گاهــی بــا دریافــت‬ ‫پیام هایــی کــه تعدادشــان خیلــی کــم اســت بــا خــودم‬ ‫می گویــم بــروم؛ ولــی بعــد دوبــاره می گویــم نــه شــاید‬ ‫اتفــاق خوبــی باشــد‪.‬‬ ‫مهمان ماه عسل خواهید شد؟‬ ‫دعــوت نشــدم‪ .‬برنامــه خیلــی خوبــی اســت و اگــر دعــوت‬ ‫شــوم بــا کمــال میــل مـی روم‪.‬‬ ‫سواالت کوتاه‪ ،‬جواب های کوتاه‪:‬‬ ‫‪ -‬مادر؟‬ ‫مادر و پدرسقف همه دوست داشتن ها هستند‪.‬‬ ‫‪ -‬درسی که برای خواندنش حوصله نداشتید؟‬ ‫عربی‬ ‫‪ -‬کدام درس را دوست داشتید؟‬ ‫انگلیسیرادوستداشتم؛ولینمی توانستمیادبگیرم‪.‬‬ ‫‪ -‬قهرمان دوران کودکی؟‬ ‫پدر و مادر قهرمان دوران کودکی ام بودند‪.‬‬ ‫‪ -‬فیلمی که شما را تحت تاثیر قرار داد؟‬ ‫فیلمــی از اقــای اصغــر فرهــادی به نــام «شــهر زیبــا»‪ .‬بعضی‬ ‫از صحنه هایــش را خیلــی دوســت دارم‪.‬‬ ‫دوست دارید به کنسرت کدام خواننده بروید؟‬ ‫اقــای چاوشــی کــه کنســرت نــدارد‪ .‬رضا صادقی و محســن‬ ‫یگانــه را خیلــی دوســت دارم؛ ولــی تابه حال کنســرت نرفتم‪،‬‬ ‫اصــا نمی دانــم فضــای کنســرت چطــور اســت و ســبک‬ ‫اهنگ هــا شــاد اســت یــا غمگیــن‪.‬‬ ‫بهترین و پررنگ ترین تصمیم زندگی تان؟‬ ‫درس خوانــدن و ادامــه تحصیــل‪ .‬مــن در صفحـه ام بیماری ها‬ ‫ازجملــه اوتیســم‪ ،‬بیمــاری پروانــه ای و ام اس را معرفــی‬ ‫می کنــم‪ .‬دوســت دارم مــردم ایــن بیماری هــا را بشناســند و‬ ‫تحقیــق کننــد تا شــاید نگاهشــان بــه بعضی چیزهــا عوض‬ ‫شــود‪.‬‬ ‫ورزشکار موردعالقه تان؟‬ ‫اقــای کریــم باقــری کــه االن بــازی نمی کننــد‪ .‬شــاید اگــر‬ ‫روزی می گفتنــد در صورتی که فوتبالیســت شــوی دوســت‬ ‫داری بــا چــه کســی هم بــازی شــوی‪ ،‬می گفتــم اقــای کریــم‬ ‫باقــری‪ .‬اقــای علــی کریمــی و اقــای علــی دایــی را هــم‬ ‫دوســت دارم‪.‬‬ ‫عشق را چطور می بینید؟‬ ‫بــه نظــرم اگر کمــی دلی باشــی باید منتظــر اینده اش باشــی؛‬ ‫ولــی مــن خــودم عشــق را بــا فکــر کــردن جلــو رفتــم‪ ،‬بــه‬ ‫خانمــم فکــر کــردم کــه ایــا می توانــم با ایشــان خوشــبخت‬ ‫باشــم و بعــد ازدواج کــردم و اکنــون واقعــا زندگ ـی ام را در‬ ‫کنــارش دوســت دارم‪.‬‬ ‫کالم اخر؟‬ ‫مــن فقــط ارزو می کنــم روزگار‬ ‫مــردم پــر از خوشــی و پــر از‬ ‫اتفاقــات خــوب خــدا باشــد و‬ ‫مــن را هــم دعــا کننــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫مــن بیشــتر در شــرکت ایــن کار را انجــام می دهــم‪ .‬نــه‬ ‫اینکــه بخواهــم از کار شــرکت بزنــم‪ ،‬مــن ابدارچــی هســتم‪،‬‬ ‫یک ســری چــای می دهــم و ممکــن اســت تــا ســرویس‬ ‫چــای بعــدی بیســت دقیقــه بیــکار باشــم‪ .‬در ســاعت های‬ ‫بیــکاری ام از دنیــای مجــازی اســتفاده می کنــم‪ .‬خانــه هــم‬ ‫کــه م ـی روم فقــط بــه نــگاه کــردن کل کامنت هــا‪ ،‬پاســخ‬ ‫بــه کامنت هایــی کــه احتیــاج بــه جــواب دارد و پــاک کــردن‬ ‫کامنت هــای بی ادبــی کــه اگــر نباشــد بهتــر اســت چــون‬ ‫مــردم را اذیــت می کنــد‪ ،‬می پــردازم‪ .‬خــودم کــه ناراحــت‬ ‫نمی شــوم؛ ولــی بــه خاطــر مــردم پــاک می کنــم‪.‬‬ ‫خداونــد روزی رســان اســت‪ .‬می تــوان بــرای فردا فکــر کرد؛‬ ‫ولــی نمی تــوان مطمئــن حــرف زد‪ .‬تــا اکنــون توانســته ام‪،‬‬ ‫ان شــاءاهلل بعــد از ایــن هــم خداونــد کمــک می کنــد و بــه‬ ‫زندگ ـی ام برکــت می دهــد‪.‬‬ ‫میانه تان با موسیقی چطور است؟‬ ‫موسیقی را دوست دارم‪ .‬اهنگ وطنم حس خوبی دارد‪.‬‬ ‫فعاالن موفق‬ ‫بعضی ها می گویند زندگی شان با دیدن پیج شما تغییر‬ ‫کرده است‪ .‬نسبت به این قضیه چه حسی دارید؟‬ ‫به نظرتان در اینده از عهده خرج بچه هایتان‬ ‫برمی ایید؟‬ ‫بهنــوش بختیــاری برنامه ای داشــتم کــه بنا بــه دالیلی پخش‬ ‫نشــد‪ .‬ارتباطــم در ایــن حــد بــوده‪ ،‬نــه بیشــتر‪.‬‬ ‫‪ -‬تیکه کالمتان؟‬ ‫نمی دانــم‪ ،‬شــاید بقیــه بگوینــد بهتــر باشــد؛ ولــی تابه حــال‬ ‫کســی چیــزی بــه مــن نگفته اســت‪.‬‬ ‫‪ -‬بارزترین ویژگی اخالقی شما؟‬ ‫سعی می کنم دروغ نگویم و مردم ازار نباشم‪.‬‬ ‫‪ -‬از نظر شما مرد شماره یک جهان؟‬ ‫اقایفردوسی پور‪.‬‬ ‫‪ -‬کدام شاعر را دوست دارید؟‬ ‫شهریار و دکلمه هایش را خیلی دوست دارم‪.‬‬ ‫ بهترین هدیه ای که گرفتید از چه کسی و چه‬‫چیزی بود؟‬ ‫در مــورد جنــس واقعــا االن حضــور ذهــن نــدارم؛ ولــی‬ ‫بچه هایــم بهتریــن هدیــه ای بودنــد کــه از خــدا گرفتــم‪.‬‬ ‫‪ -‬کمدین معروفتان چه کسی است؟‬ ‫اقای اکبر عبدی و اقای مهدی هاشمی‪.‬‬ ‫‪ -‬رفیق هنری دارید؟‬ ‫بیــن دوســتانم تقریبــا ادم هــای هنرمنــدی وجــود‬ ‫دارنــد؛ امــا خیلــی معــروف کــه بخواهــم بــا ان ها‬ ‫در ارتبــاط باشــم‪ ،‬خیــر‪.‬‬ ‫تابه حال ادم های‬ ‫معروف سراغ شما‬ ‫امده اند؟‬ ‫مصاحبه داشــتیم‪ .‬خانم بهنوش‬ ‫بختیاری‪ ،‬اقای رشــیدپور و اقای شــکیبا‬ ‫را دیــدم و بــا هــم صحبــت کردیــم‪ .‬بــا خانــم‬ ‫‪89‬‬ ‫فرزندان اول‬ ‫فرزنــدان اول رهبــران و مدیــران ذاتــی هســتند‪ .‬ان هــا همیشــه احســاس‬ ‫رجحــان و برتــری می کننــد؛ امــا گاهــی بــه دو دســته تقســیم می شــوند‪:‬‬ ‫افــراد شــکایت کننده و مراقبــان یــا افــراد بــا پشــتکار‪ .‬به عنــوان یــک‬ ‫قانــون‪ ،‬فرزنــدان اول بســیار حســاس و دقیــق هســتند‪ .‬توجــه ان هــا‬ ‫بــه جزئیــات بیانگــر ایــن اســت کــه چــرا اکثــر حســابداران‪،‬‬ ‫فرزنــدان اول خانــواده هســتند‪ .‬ان هــا عاشــق توجــه کــردن بــه‬ ‫جزئیــات بســیار ریــز هســتند‪ .‬اگــر بــا شــخصی کــه فرزنــد‬ ‫اول خانــواده اســت‪ ،‬ازدواج کنیــد‪ ،‬در حقیقــت بــا شــخصی‬ ‫ازدواج کرده ایــد کــه به صــورت حرفــه ای بــه موفقیــت‬ ‫دســت می یابــد؛ امــا ممکــن اســت چالش هایــی نیــز‬ ‫در زندگــی داشــته باشــید‪ .‬فرزنــدان اول دوســت دارنــد‬ ‫کنتــرل اوضــاع را بــه دســت بگیرنــد‪ .‬ان هــا هدف گــرا‬ ‫هســتند و دوســت دارنــد راهشــان را ادامــه بدهنــد‪ .‬ایــن‬ ‫افــراد به صــورت شــدیدی خواهــان برنــده شــدن هســتند‪ .‬از‬ ‫طرفــی دیگــر‪ ،‬فرزنــدان اول گاهــی بداخــاق و فاقد احســاس‬ ‫می شــوند‪ .‬ان هــا می تواننــد تهدیدامیــز باشــند‪،‬‬ ‫به خصــوص بــا مجبــور کــردن‬ ‫مــردم بــه ســختی یــا امتنــاع‬ ‫از شــنیدن جــواب نــه‪ .‬ان هــا‬ ‫تمایــل دارنــد کــه همیشــه‬ ‫رئیــس باشــند‪ ،‬عیــب و‬ ‫نقص هــا را بیابنــد و‬ ‫در برابــر اشــتباهات بــا‬ ‫وجــدان باشــند‪.‬‬ ‫تشناسی‬ ‫شخصی ‬ ‫ر اساس ترتیب‬ ‫ب‬ ‫تولد‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪90‬‬ ‫فرزندان اخر‬ ‫عقیــده معمــول فرزنــدان اخــر ایــن اســت‪« :‬چــی‪ ،‬مــن نگــران هســتم؟»‪.‬‬ ‫ان هــا تمــام زندگی شــان را صــرف جلــب توجهــات بــه ســمت خودشــان‬ ‫می کننــد‪ .‬ان هــا معمــوال مجــری‪ ،‬فعــاالن کالس و مجلس گرم کن هــای‬ ‫مهمانی هــا هســتند؛ زیــرا فرزنــدان اخــر همیشــه یــاد می گیرنــد کــه‬ ‫همــه چیزهایــی کــه خواهــر و برادرهــای بزرگ ترشــان تــازه تمــام‬ ‫کردنــد را از اول انجــام دهنــد‪ .‬ان هــا اغلــب شــغل های مردمــی‬ ‫را انتخــاب می کننــد‪ .‬اگــر شــما هــم از فرزنــدان اخــر هســتید‪،‬‬ ‫احتمــاال مدیــر یــک خیریــه یــا یــک فــرد خیّــر و برون گــرا‬ ‫هســتید‪ ،‬از حضــور مــردم انــرژی می گیریــد و از ریســک‬ ‫کــردن نمی ترســید‪ .‬از جنبــه منفــی‪ ،‬فرزنــدان اخــر خیلــی‬ ‫زود خســته می شــوند‪ ،‬احســاس تــرس شــدیدی از‬ ‫پــس زده شــدن و توجهــات کوتاه مــدت دارنــد‪ .‬به خاطــر‬ ‫مهارت هایشــان‪ ،‬متصدیــان خوبــی می شــوند‪ .‬متاســفانه گاهــی‬ ‫ظاهــر دوست داشــتنی ان هــا بداخــاق و پرخاشــگر می شــود‪.‬‬ ‫فرزندان وسط‬ ‫فرزنــدان وســط‪ ،‬مشــکل ترین گــروه بــرای طبقه بنــدی هســتند؛‬ ‫زیــرا در شــرایط غیرمعمــول بــا هــم تشــکیل گــروه می دهنــد‪.‬‬ ‫کلیــد شــناخت ایــن افــراد در فکــر کــردن بــه «تشــکیل گــروه‬ ‫مجــدد» اســت‪ .‬یــک فرزنــد وســط اغلــب بــرای دوری از نــزاع و‬ ‫رقابــت‪ ،‬به طــور هوشــمندانه ای در خــاف جهــت فرزنــد بزرگ تــر‬ ‫از خــود حرکــت می کنــد‪ .‬فرزنــدان وســط «ســنتی» بســیار خــوب‬ ‫ارتبــاط برقــرار می کننــد‪ ،‬تمایــل دارنــد کــه از مــردم تشــکر کننــد‬ ‫و معمــوال از دعــوا و نــزاع منتفــر هســتند‪ .‬همچنیــن ان هــا بازیکنــان‬ ‫خوبــی بــرای یــک تیــم‪ ،‬قابل اعتمــاد‪ ،‬ثابت قــدم و وفــادار هســتند‪.‬‬ ‫ایــن بچه هــا ماننــد فرزنــدان اول در تصمیم گیــری راحــت نیســتند‪.‬‬ ‫یکــی از تناقض هــای جالــب ایــن گــروه ایــن اســت کــه در بیــن‬ ‫تمــام گروه هــا‪ ،‬فقــط فرزنــدان وســط وقتــی می خواهنــد میانجــی‬ ‫یــا مذاکره کننــده شــوند‪ ،‬بســیار رازنگهــدار می شــوند‪ .‬از جنبــه‬ ‫مثبــت‪ ،‬فرزنــدان وســط معمــوال بســیار ارام هســتند‪ ،‬ان هــا مهــارت‬ ‫دیــدن هــر دو طــرف مشــکالت را دارنــد و مشــتاق اند کــه دیگــران‬ ‫را خوشــحال کننــد‪ .‬از جنبــه منفــی‪ ،‬ان هــا زمان هــای ســختی را‬ ‫بــرای تنظیــم حــد و مــرز خــود می گذراننــد و خــود را بــه خاطــر‬ ‫شکســت دیگــران ســرزنش می کننــد‪.‬‬ ‫فرزندان تنها‬ ‫بهتریــن راه توصیــف فرزنــدان تنهــا‪ ،‬دوبرابــر کــردن ویژگی هــای فرزندان‬ ‫اول اســت‪ .‬در بســیاری از مــوارد‪ ،‬فرزنــدان تنهــا نیــز خصوصیــات‬ ‫فرزنــدان اول را دارنــد؛ امــا بــا شــدتی بیشــتر‪ .‬ان هــا نــه تنهــا رهبــران‬ ‫خوبــی هســتند بلکــه می خواهنــد فوق العــاده کمال گــرا و حق شــناس‬ ‫باشــند‪ .‬اگــر بــا فــردی کــه فرزنــد تنهــا بــوده ازدواج کردیــد‪ ،‬بــه یــاد‬ ‫داشــته باشــید کــه او هیچ وقــت اســباب بازی هایش را بــا خواهــر یــا‬ ‫بــرادری تقســیم نکــرده اســت‪ ،‬هیچ وقــت بــرای جلــب توجــه کســی بــه‬ ‫رقابــت نپرداختــه اســت و همیشــه جایــگاه اصلــی را داشــته اســت‪ .‬ان هــا‬ ‫احتمــاال محقــق می شــوند و بــا منطــق پیشــرفت می کننــد‪ .‬فرزنــدان‬ ‫تنهــا معمــوال محافظه کارنــد‪ ،‬در مواجــه بــا مــردم‪ ،‬درون گــرا هســتند‪.‬‬ ‫ان هــا همچنیــن وظیفه شــناس‪ ،‬منظــم‪ ،‬بــا وجــدان و بســیار قابل اعتمــاد‬ ‫هســتند‪ .‬از جنبــه منفــی‪ ،‬فرزنــدان تنهــا‪ ،‬گاهــی بی رحــم و ســخت گیر‬ ‫هســتند‪ ،‬از پذیرفتــن اشــتباه خــود متنفرنــد و معمــوال انتقادهــا را بــه‬ ‫راحتــی قبــول نمی کننــد‪.‬‬ ‫ایا شما هم عالمت هدیه دارید؟‬ ‫تئــوری عالمــت هدیــه یــا اســتعداد‪ ،‬اولیــن بــار توســط ریچــارد‬ ‫انگــر پیشــنهاد شــد‪ .‬او بــه ایــن نکتــه توجــه داشــت کــه ایــن‬ ‫عالئــم نشــان دهنده اســتعداهای خاصــی هســتند کــه بایــد پابرجــا‬ ‫بماننــد‪ .‬ایــن عالمت هــا بــه صــورت خطــوط بــزرگ و کوچــک‬ ‫در کــف دســت وجــود دارنــد‪ .‬ایــن عالئــم کــه مشــخص کننده‬ ‫اهــداف شــما هســتند‪ ،‬در اثــر انگشــتتان اشــکار می شــوند‪ .‬بســته‬ ‫بــه اینکــه چگونــه ایــن هدایــا را مدیریــت کنیــد‪ ،‬برخــی از ان هــا‬ ‫می اینــد و می رونــد و یــا قــوی و ضعیــف می شــوند‪ 17 .‬عالمــت‬ ‫هدیــه در کــف دســت وجــود دارنــد کــه توضیــح هــر کــدام بــه‬ ‫شــرح زیــر اســت‪.‬‬ ‫‪ .16‬خط عرضی‪ :‬تمرکز فوق العاده‬ ‫‪ .17‬خط زندگی‪ :‬معلم زندگی‪ ،‬کارشناس معانی‬ ‫؟‬ ‫فال و سرگرمی‬ ‫اگــر هیچ کــدام از ایــن عالمت هــا را در کــف‬ ‫دســتانتان نداریــد‪ ،‬نگــران نشــوید‪ .‬راه هــای‬ ‫زیــادی بــرای اگاهــی از اســتعدادهای فــرد‬ ‫وجــود دارد‪ .‬ایــن عالئمــی کــه در بــاال ذکــر‬ ‫شــد بســیار نــادر هســتند و در کــف دســتان‬ ‫همــه اشــخاص قابــل مشــاهده نیســتند‪ .‬بــر‬ ‫طبــق نظــر ریچــارد انگــر‪ ،‬زمانــی کــه ایــن عالئــم نمایــان شــوند‪،‬‬ ‫بدیــن معنــی اســت کــه صاحبــان ان هــا بایــد استعدادهایشــان را‬ ‫جــدی بگیرنــد و ســعی در شــکوفا کــردن ان هــا داشــته باشــند‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪ .1‬ستاره در انگشت اشاره‪ :‬رئیس بودن‪،‬‬ ‫رسیدن به اهداف عالی‬ ‫‪ .2‬ستاره در انگشت دوم‪ :‬بازاریاب شبکه ای‪،‬‬ ‫دست به هرچه بزنند طال می شود‬ ‫‪ .3‬ستاره در انگشت سوم‪ :‬روشنفکر‪،‬‬ ‫خالقیت‬ ‫‪ .4‬ستاره در انگشت چهارم‪ :‬نبوغ و‬ ‫مهارت خاص‬ ‫‪ .5‬ستاره در کوه ماه‪ :‬درک و فراست‬ ‫‪ .6‬ستاره در خط نپتون‪ :‬قدرت درک عمیق‬ ‫‪ .7‬ستاره در کوه ونوس‪ :‬بستگی به محل دقیق ان دارد تا‬ ‫خصوصیات ان منطقه را تقویت کند‬ ‫‪ .8‬ستاره در کوه مریخ‪ :‬شجاعت استثنائی‬ ‫‪ .9‬ستاره در چشم سوم‪ :‬حمکت معنوی‪ ،‬پیش بینی کننده‪ ،‬بصیرت‬ ‫‪ .10‬ستاره در کوه پلوتو‪ :‬تغییردهنده اصلی‪ ،‬مدیر همه کاره‬ ‫‪ .11‬عالمت پزشکی‪ :‬هدیه ای به درمانگران‪ ،‬مشاور رشد شخصی‬ ‫‪ .12‬خطوط نبوغ‪ :‬نویسنده‪ ،‬سخنران عمومی‬ ‫‪ .13‬خط هوش مستقیم‪ :‬ذهن قوی‪ ،‬مناسب شغل های پیچیده‬ ‫‪ .14‬خط قلب پاک‪ :‬احساسات بشردوستانه‬ ‫‪ .15‬خط هوش خمیده‪:‬‬ ‫راهنمای احساسات‬ ‫گمشده‬ ‫‪91‬‬ ‫ســنگ ماه تــولد شـما کـدام اسـت؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪92‬‬ ‫‪ 10‬اسفند تا ‪ 11‬فروردین‪ :‬اکوامارین‬ ‫ســنگ های مــاه تولــد ویژگی هــای زیــادی در شفابخشــی و درمــان ماوراءطبیعــی دارنــد و نیــز گفتــه می شــود کــه ایــن‬ ‫تاریخچــه‪ :‬ایــن ســنگ در قدیم توســط ملوانان اســتفاده ســنگ ها طالــع خوبــی را بــرای شــما بــه همــراه دارنــد‪ .‬شــاید دلیلــش ایــن باشــد کــه ایــن ســنگ ها بــه خوبــی بــا‬ ‫می شــد تــا ایمنــی ســفرهای دریایــی ان هــا را تضمیــن شــما هم تــراز هســتند‪ .‬ســنگ مــاه تولــد‪ ،‬بهتریــن هدیــه جواهراتــی بــرای دوســتانتان اســت؛ زیــرا این ســنگ ها بســیار‬ ‫کند ‪.‬‬ ‫شــخصی تر و پرمفهوم تــر هســتند‪ .‬بــرای اگاهــی بــا معنــی‪ ،‬اهمیــت‪ ،‬تاریخچــه و خاصیــت درمانــی ایــن ســنگ ها‪ ،‬بــه‬ ‫منشــا‪ :‬برزیــل‪ ،‬نیجریــه‪ ،‬ماداگاســکار‪ ،‬زامبیــا‪ ،‬پاکســتان‪ ،‬توضیحــات ان هــا در زیــر توجــه کنید‪.‬‬ ‫موزامبیــک‬ ‫نمــاد و مفهــوم‪ :‬ملوانــان قدیمــی اعتقــاد داشــتند کــه‬ ‫جــادوی ســنگ اکواماریــن‪ ،‬توجــه خــدای دریــا‪ ،‬نپتــون‪ 11 ،‬اردیبهشت تا ‪ 10‬خرداد‪ :‬زمرد‬ ‫‪ 10‬تیر تا ‪ 9‬مرداد‪ :‬یاقوت‬ ‫را جلــب می کنــد و ان هــا را از خطــرات اقیانوس هــا تاریخچــه‪ :‬رومیــان قدیــم ایــن ســنگ را بــه ونوس‪ ،‬تاریخچه‪ :‬هندوهای قدیم به یاقوت «پادشاه سنگ ها»‬ ‫مصــون نگــه مـی دارد‪ .‬ســنگ اکواماریــنِ ابــی کم رنــگ خــدای عشــق‪ ،‬اختصــاص داده بودند‪.‬‬ ‫می گفتند‪.‬‬ ‫نمــاد ســامتی‪ ،‬جوانــی‪ ،‬عشــق و امیــد اســت‪ .‬بــه همراه منشا‪ :‬افغانستان‪ ،‬برزیل‪ ،‬کلمبیا‪ ،‬زامبیا‬ ‫منشا‪ :‬برزیل‪ ،‬سریالنکا‬ ‫داشــتن ایــن ســنگ‪ ،‬بیــداری عشــق ابتــدای ازدواج‪ ،‬نمــاد و مفهــوم‪ :‬زمــرد‪ ،‬ســنگ زینتــی موردعالقــه نمــاد و مفهــوم‪ :‬یاقــوت قرمــز نشــان هارمونــی و‬ ‫شــجاعت و افزایــش امیــد را در شــما بــه همــراه دارد‪ .‬کلئوپاتــرا (فرمانــروای مصــر) بــود‪ .‬ســال های صلــح اســت‪ .‬زیبایــی ایــن ســنگ از قــدرت و اصالــت‬ ‫رنــگ ابــی ارام بخــش ایــن ســنگ‪ ،‬وضــوح ذهنــی و زیــادی تصــور بــر ایــن بــود کــه ایــن ســنگ نمــاد خانوادگــی شــخص ســخن می گویــد‪ .‬اعتقــاد بــر‬ ‫دوری از افــکار منفــی را بــرای شــخص دربــر دارد‪ .‬ایــن بــاروری و حاصلخیــزی‪ ،‬تولــد دوبــاره و عشــق ایــن بــود کــه ایــن ســنگ‪ ،‬شــخص را از شــر شــیاطین‬ ‫ســنگ همچنیــن نمــاد خالقیــت‪ ،‬اگاهــی و تصریــح اســت و امــروزه عقیــده بــر ایــن اســت کــه زمــرد محافظــت می کنــد‪ .‬رنــگ قرمــز پررنــگ ان نمــاد عشــق‬ ‫عقایــد اســت‪.‬‬ ‫و عالقــه اســت‪ .‬همچنیــن یاقوت نمــاد اشــتیاق‪ ،‬قناعت‪،‬‬ ‫نمــاد هــوش‪ ،‬رشــد و صبــر و شــکیبایی اســت‪.‬‬ ‫اکواماریــن‪،‬‬ ‫ بخــش‬ ‫ش‬ ‫ارام‬ ‫انــرژی‬ ‫ـی‪:‬‬ ‫درمانـ‬ ‫خــواص‬ ‫خــواص درمانــی‪ :‬ســنگ زمــرد بیماری هــای موفقیــت‪ ،‬صداقــت و قــدرت اســت‪.‬‬ ‫اســترس را کاهــش می دهــد و ذهــن را ارام می کنــد قلبــی‪ ،‬تنفســی‪ ،‬نخاعــی و سیســتم عضالنــی را خــواص درمانــی‪ :‬یاقــوت انرژی هــای منفــی موجــود‬ ‫و گزینــه مناســبی بــرای مدیتیشــن اســت‪ .‬ایــن ســنگ درمــان می کنــد‪ ،‬بــه ریــکاوری بعــد از بیماری هــای در مســیر شــما را حــذف می کنــد‪ ،‬خســتگی و بی حالــی‬ ‫می توانــد محافظــی در برابــر تشعشــعات باشــد و عفونــی و بــه ســینوس ها کمــک می کنــد‪ ،‬را برطــرف می کنــد و بیانگــر نیــرو و توانمنــدی اســت‪.‬‬ ‫چاکراهــای بــدن را هم تــراز کنــد‪ .‬اکواماریــن بــرای چشــم ها را تســکین می دهــد و قــدرت دیــد را یاقــوت همچنیــن از بــدن‪ ،‬خــون و سیســتم لمفاتیــک‬ ‫زنــان بــاردار معــروف اســت کــه می توانــد ان هــا و بهبــود می بخشــد‪ .‬ایــن ســنگ‪ ،‬کبــد را ســم زدایی ســم زدایی می کنــد و تــب‪ ،‬بیماری هــای عفونــی و‬ ‫بچه هایشــان را در مقابــل خطرات ازجمله ســقط‪ ،‬مصون می کنــد و بــروز دیابــت و رماتیســم را کاهــش جریــان خــون ضعیــف را برطــرف می کنــد‪ .‬عــاوه بــر‬ ‫این هــا‪ ،‬ســنگ یاقــوت محــرک کلیه هــا‪ ،‬غــده ادرنــال و‬ ‫نگــه دارد‪ .‬ایــن ســنگ بــه بقیــه افــراد هــم در مشــکالت می دهــد‪.‬‬ ‫طحــال نیــز اســت‪.‬‬ ‫تیروئیــد‪ ،‬گلــودرد و تــورم غــدد کمــک می کنــد و نیــز سنگ های دیگر این ماه‪ :‬عقیق‪ ،‬عقیق سبز‬ ‫موجــب تنظیــم هورمون هــا‪ ،‬رشــد‪ ،‬تقویــت سیســتم‬ ‫سنگ های دیگر این ماه‪ :‬فیروزه‪ ،‬سنگ یمانی‪ ،‬عقیق جگری‬ ‫ایمنــی و کاهــش واکنش هــای افراطــی از قبیــل تــب‬ ‫یونجــه و الــرژی می گــردد‪.‬‬ ‫ســنگ های دیگــر ایــن مــاه‪ :‬حجرالــدم (ســنگ‬ ‫خــون)‪ ،‬یشــم‬ ‫‪ 12‬فروردین تا ‪ 10‬اردیبهشت‪ :‬الماس‬ ‫تاریخچــه‪ :‬نــام ایــن ســنگ از کلمــه ‪ adamas‬گرفته شــده که‬ ‫بــه زبــان یونانــی بــه معنی شکسـت ناپذیر اســت‪.‬‬ ‫منشــا‪ :‬معــادن اصلــی ان در افریقــا‪ ،‬روســیه‪ ،‬هنــد‪ ،‬کانــادا‪،‬‬ ‫امریــکا و اســترالیا اســت‪.‬‬ ‫نمــاد و مفهــوم‪ :‬المــاس نمــاد عشــق جــاودان‪ ،‬واقعــی‪،‬‬ ‫قــوی و رمانتیــک اســت‪ .‬در سانســکریت‪ ،‬بــه‬ ‫المــاس‪ Vajra ،‬یــا اذرخــش می گفتنــد؛ در‬ ‫افسانه شناســی هنــدی ‪ Vajra‬ســاح ‪Indra‬‬ ‫(خــدای خدایــان) بــود‪ .‬المــاس نمــاد خلــوص نیــت‪ ،‬پاکــی‪،‬‬ ‫بی گناهــی‪ ،‬جاودانگــی و شــجاعت اســت‪ .‬در زمان هــای‬ ‫قدیــم‪ ،‬اعتقــاد بــر ایــن بــود کــه المــاس‪ ،‬اشــک خدایان اســت‪.‬‬ ‫خــواص درمانــی‪ :‬المــاس‪ ،‬ســنگ تقویت کننــده انــرژی‬ ‫اســت و قــوت و تحمــل ســایر انرژی هــا را نیــز افزایــش‬ ‫می دهــد؛ امــا اگاه باشــید کــه ایــن ســنگ همان طــور کــه‬ ‫انرژی هــای مثبــت را تقویــت می کنــد‪ ،‬انرژی هــای منفــی‬ ‫را نیــز افزایــش می دهــد! ایــن ســنگ بــرای مســدود کــردن‬ ‫فشــارهای الکترومغناطیســی و حفاظــت در مقابــل اثــرات مضر‬ ‫موبایل هــا بســیار عالــی اســت؛ زیــرا تمــام سیســتم های بــدن‬ ‫را پاک ســازی و ســم زدایی می کنــد‪ ،‬تمــام متابولیســم ها را‬ ‫مجــدد متعادل ســازی می کنــد‪ ،‬اســتقامت و قــدرت بــدن را‬ ‫بــاال می بــرد و در درمــان الرژی هــا و بیماری هــای مزمــن‬ ‫کاربــرد دارد‪ .‬همچنیــن بــه بیماری گلوکوم (اب ســیاه چشــمی)‬ ‫و وضــوح دیــد کمــک می کنــد‪ .‬المــاس به طــور موثــری‬ ‫ســردرد و ســرگیجه را درمــان می کنــد و بــرای مغــز مفیــد‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫سنگ های دیگر این ماه‪ :‬توپاز سفید‪ ،‬یاقوت کبود‬ ‫‪ 11‬خرداد تا ‪ 9‬تیر‪ :‬مروارید‬ ‫تاریخچــه‪ :‬ایــن ســنگ از دیربــاز توســط اقــوام‬ ‫زیــادی‪ ،‬به خصــوص رومیــان‪ ،‬ســتایش شــده‬ ‫اســت‪ ،‬به طــوری کــه رومیــان اســتفاده از ان را‬ ‫به جــز در طبقــه مرفــه‪ ،‬بــرای بقیــه مــردم ممنــوع‬ ‫کــرده بودنــد‪.‬‬ ‫منشــا‪ :‬چیــن‪ ،‬ژاپــن‪ ،‬فرانســه‪ ،‬ایرلنــد‪ ،‬دریــای‬ ‫ســرخ‪ ،‬خلیــج فــارس‬ ‫نمــاد و مفهــوم‪ :‬مرواریــد نشــان نجابــت‪،‬‬ ‫فروتنــی و ازدواج پایــدار اســت‪ .‬ســنگ مرواریــد‬ ‫ســال های زیــادی نمــاد پاکــی و خلــوص نیــت‬ ‫بــوده اســت‪ .‬یونانیــان باســتان بــر ایــن بــاور بودنــد‬ ‫کــه مرواریدهــا‪ ،‬اشــک های شــوق سفت شــده‬ ‫‪ ،Aphrodite‬الهــه عشــق و زیبایــی‪ ،‬هســتند‪.‬‬ ‫مرواریــد بــرای تســکین ذهن هــای اشــفته و‬ ‫کنتــرل خشــم مورداســتفاده قــرار می گیــرد‪ .‬اعتقــاد‬ ‫بــر ایــن اســت کــه افــرادی کــه بــا خــود مرواریــد‬ ‫بــه همــراه دارنــد می تواننــد در کارهــای خالقانــه‬ ‫موفــق شــوند‪ .‬ایــن ســنگ بــا ازدواج و زندگــی‬ ‫موفــق رابطــه مســتقیم دارد‪.‬‬ ‫خــواص درمانــی‪ :‬مرواریــد بــرای درمــان‬ ‫مشــکالت گوارشــی و ارگان هــای نــرم بــدن ماننــد‬ ‫پوســت بــه کار می رونــد‪ .‬ایــن ســنگ‪ ،‬نفــخ و‬ ‫صفــرای مــزاج را کاهــش می دهنــد و نیــز موجــب‬ ‫افرایــش بــاروری و راحتــی وضع حمــل می گــردد‪.‬‬ ‫ســنگ های دیگر این ماه‪ :‬فیروزه‪ ،‬عقیق‪ ،‬سنگ قمر‬ ‫‪ 10‬مرداد تا ‪ 9‬شهریور‪ :‬زبرجد‬ ‫تاریخچــه‪ :‬در قدیــم تصــور می شــد کــه دارنــدگان‬ ‫ایــن ســنگ‪ ،‬ســالی عالــی را در پیــش دارنــد‪.‬‬ ‫منشا‪ :‬اریزونا‪ ،‬چین‪ ،‬میانمار‪ ،‬پاکستان‬ ‫نمــاد و مفهــوم‪ :‬زبرجــد نمــاد قــدرت اســت‪.‬‬ ‫به خاطــر رنــگ ســبز کم رنگــی کــه دارد‪ ،‬گاهــی بــه‬ ‫ان «زمــرد شــب» نیــز می گوینــد‪ .‬کریســتال زبرجــد‬ ‫ســبز‪ ،‬ابتــدا در میــان خاکســترهای اتشفشــانی‬ ‫یافــت شــد و تصــور می شــد کــه ایــن ســنگ‪،‬‬ ‫اشــک ‪ ،Pele‬خــدای اتشفشــان‪ ،‬اســت‪ .‬طبــق‬ ‫باورهــای قدیمــی‪ ،‬ایــن ســنگ می توانــد به طــور‬ ‫موفقیت امیــزی هرگونــه پلیــدی‪ ،‬ســحر و جــادو و‬ ‫افســردگی را از فــرد دور کنــد‪.‬‬ ‫خــواص درمانــی‪ :‬زبرجــد خســتگی‪ ،‬بی حســی‬ ‫و بی حالــی را دور می کنــد‪ ،‬متابولیســم و سیســتم‬ ‫ایمنــی بــدن را تقویــت می کنــد و بــرای پوســت‬ ‫مفیــد اســت‪ .‬ایــن ســنگ بــه درمــان بیماری هــای‬ ‫قلبــی‪ ،‬غــده تیمــوس‪ ،‬شــش ها‪ ،‬کیســه صفــرا‪،‬‬ ‫طحــال‪ ،‬لولــه گوارشــی و معــده کمــک می کنــد‪.‬‬ ‫ســنگ های دیگــر ایــن مــاه‪ :‬ســنگ قمــر‪ ،‬عقیــق‬ ‫جگــری‪ ،‬توپــاز‬ ‫فال و سرگرمی‬ ‫‪ 9‬مهر تا ‪ 9‬ابان‪ :‬اوپال‬ ‫تاریخچــه‪ :‬نــام این ســنگ از کلمــه یونانــی ‪opallos‬‬ ‫بــه معنــی «تغییــر را ببیــن» گرفتــه شــده اســت؛ زیــرا‬ ‫اوپــال دارای طیــف وســیعی از رنگ هــا اســت‪.‬‬ ‫منشــا‪ %90 :‬تامیــن جهانــی ایــن ســنگ از اســترالیا‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫نمــاد و مفهــوم‪ :‬ایــن ســنگ نمــاد سرســپردگی‬ ‫و اعتمادبه نفــس اســت‪ .‬در التیــن بــه ان «گوهــر‬ ‫گران بهــا» می گوینــد‪ .‬یــک گردنبنــد حــاوی ســنگ‬ ‫اوپــال‪ ،‬پلیــدی را از فــرد دور می کنــد و از قــدرت‬ ‫بینایــی او محافظــت می نمایــد‪ .‬ایــن ســنگ بیانگــر‬ ‫امیــد‪ ،‬خالقیــت و بی گناهــی اســت‪.‬‬ ‫خــواص درمانــی‪ :‬اوپــال‪ ،‬حافظــه را قــوی می کنــد‬ ‫و میــل بــه زندگــی را افزایــش می دهــد‪ .‬ایــن ســنگ‬ ‫در درمــان عفونت هــا و تــب ب ـه کار م ـی رود‪ ،‬خــون‬ ‫و کلیه هــا را تمیــز می کنــد و میــزان انســولین‬ ‫بــدن را تنظیــم می کنــد‪ .‬ســنگ اوپــال وضع حمــل‬ ‫را اســان می کنــد و ســندرم قبــل از قاعدگــی را‬ ‫کاهــش می دهــد‪.‬‬ ‫سنگ های دیگر این ماه‪ :‬تورمالین‪ ،‬اکوامارین‬ ‫‪ 10‬اذر تا ‪ 10‬دی‪ :‬فیروزه‬ ‫تاریخچــه‪ :‬از اولیــن ســنگ های جواهراتــی بــود‬ ‫کــه بیــش از ‪ 3000‬ســال پیــش در ایــران اســتخراج‬ ‫شــده اســت‪.‬‬ ‫منشا‪ :‬امروزه در سراسر جهان یافت می شود‪.‬‬ ‫نمــاد و مفهــوم‪ :‬فیــروزه از قدیــم به عنــوان عشــق‬ ‫جادویــی مورداحتــرام بــوده اســت‪ .‬همچنیــن نمــاد‬ ‫طالــع خــوب و موفقیــت اســت‪ .‬اعتقــاد بــر ایــن‬ ‫اســت کــه ایــن ســنگ‪ ،‬ذهــن را ارام می کنــد و فــرد‬ ‫را از خطــرات مصــون نگــه مــی دارد‪ ،‬به خصــوص‬ ‫انگشــترهای فیــروزه کــه پیشــینیان معتقــد بودنــد‬ ‫ارواح شــیاطین را از فــرد دور می کنــد و بــه همیــن‬ ‫دلیــل‪ ،‬ایــن ســنگ ارائه کننــده یــک زندگــی پــر از‬ ‫شــادی و خوشــی و بخــت خــوب اســت‪ .‬حتــی‬ ‫طبیب هــای قدیــم معتقــد بودنــد زمانــی کــه فــرد‬ ‫مریــض می شــود یــا در خطــر اســت‪ ،‬ســنگ فیــروزه‬ ‫تغییــر رنــگ می دهــد!‬ ‫خــواص درمانــی‪ :‬فیــروزه بــه جــذب مــواد‬ ‫مغــذی در بــدن کمــک می کنــد‪ ،‬سیســتم ایمنــی‬ ‫بــدن را تقویــت می کنــد‪ ،‬بازســازی بافت هــای‬ ‫بــدن را تحریــک می کنــد و کل بــدن را بهبــود‬ ‫می بخشــد‪ .‬ایــن ســنگ حــاوی اثــرات ضدتورمــی‬ ‫و ســم زدایی اســت‪ ،‬درد و گرفتگی هــا را کاهــش‬ ‫می دهــد‪ ،‬شــش ها را پــاک می کنــد‪ ،‬گلــودرد را‬ ‫تســکین می دهــد و اختــاالت چشــمی ازجملــه‬ ‫کاتاراکــت (اب مرواریــد) را درمــان می کنــد‪ .‬فیــروزه‬ ‫اســیدیته اضافــی بــدن را خنثــی می کنــد و نیــز بــرای‬ ‫رماتیســم‪ ،‬نقــرس‪ ،‬مشــکالت شــکمی و عفونت هــای‬ ‫ویروســی مفیــد اســت‪.‬‬ ‫ســنگ های دیگــر ایــن مــاه‪ :‬تانزانیــت‪ ،‬توپــاز‬ ‫ابــی‪ ،‬زیرکــن‪ ،‬حجرالــدم‪ ،‬الجــورد‬ ‫‪۱۲‬بهمن تا ‪ 9‬اسفند‪ :‬امیتیست (یاقوت ارغوانی)‬ ‫تاریخچــه‪ :‬ایــن ســنگ از کلمــه ‪amethystos‬‬ ‫می ایــد کــه بــه زبــان یونانــی بــه معنــای هوشــیاری‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫منشــا‪ :‬بــه نظــر می رســد کــه در همه جــا یافــت‬ ‫می شــود‪ ،‬معــدن اصلــی ان در برزیــل و زامبیــا‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫نمــاد و مفهــوم‪ :‬ســنگ امیتیســت نمــاد روابــط‬ ‫دوســتانه قــوی و شــجاعت اســت‪ .‬در یــک دوره ای‬ ‫از تاریــخ فقــط خانواده هــای ســلطنتی می توانســتند‬ ‫از ایــن ســنگ اســتفاده کننــد کــه شــاید بــه ایــن‬ ‫دلیــل بــود کــه یونانیــان قدیــم تصــور می کردنــد‬ ‫امیتیســت‪ ،‬محافظــی در برابــر مســتی اســت‪.‬‬ ‫امیتیســت بنفــش از صلــح و ارامــش و اعتــدال‬ ‫ســخن می گویــد‪ .‬ایــن ســنگ همچنیــن نمــاد‬ ‫حفاظــت اســت و قــدرت ایــن را دارد کــه بــر‬ ‫مشــکالت فائــق ایــد و نیــز خودکنترلــی شــخص‬ ‫را تقویــت کنــد‪ .‬ایــن ســنگ ارامــش ذهنــی و‬ ‫احساســاتی را بــا خــود بــه همــراه دارد‪.‬‬ ‫خــواص درمانــی‪ :‬درمان شناســان معمــوال چندیــن‬ ‫جواهــر بــا ســنگ امیتیســت می پوشــند‪ ،‬مخصوصــا‬ ‫گردنبنــد امیتیســت و شــخصی کــه درمــان می شــود‬ ‫هــم بایــد یــک ســنگ امیتیســت را تــا انتهــای‬ ‫درمــان بــا خــود نگــه دارد و درمان شــناس یــک‬ ‫قطعــه دیگــری از ســنگ امیتیســت را در نقطـه ای از‬ ‫بــدن کــه نیــاز بــه درمــان دارد قــرار می دهــد کــه‬ ‫ایــن مناطــق معمــوال قلــب و شـش ها هســتند؛ زیــرا‬ ‫ســنگ امیتیســت بــرای مشــکالت خونــی و تنفســی‬ ‫مورداســتفاده قــرار می گیــرد‪ .‬خوش ـه های کریســتالی‬ ‫امیتیســت بــرای تمیــز و مثبــت نگــه داشــتن هــوا‬ ‫و فضــای زندگــی بــه کار می رونــد‪ .‬وجــود اویــز‬ ‫ایــن خوش ـه های کریســتالی نزدیــک پنجــره ای کــه‬ ‫در بیشــترین زمــان روز نــور خورشــید را دریافــت‬ ‫می کنــد‪ ،‬بــرای رفــع جــو منفــی حاکــم بــر خانــه‬ ‫بســیار موثــر اســت‪.‬‬ ‫سنگ های دیگر این ماه‪ :‬مروارید‪ ،‬زیرکن‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪ 10‬شهریور تا ‪ 8‬مهر‪ :‬یاقوت کبود‬ ‫تاریخچــه‪ :‬در قــرون وســطی‪ ،‬مــردم بــر ایــن اعتقــاد‬ ‫بودنــد کــه بــه همــراه داشــتن ایــن ســنگ‪ ،‬دوســتان‬ ‫انــان را از اســیب و حســد محافظــت می کنــد‪.‬‬ ‫منشا‪ :‬هند‪ ،‬افریقای شرقی‪ ،‬امریکای جنوبی‬ ‫نمــاد و مفهــوم‪ :‬در قدیــم ایــن ســنگ را حفاظــی در‬ ‫برابــر پلیدی هــا و مســمومیت می دانســتند و معتقــد‬ ‫بودنــد کــه اگــر یــک مــار زهراگیــن در ظرفــی از‬ ‫جنــس یاقــوت کبــود قــرار بگیــرد‪ ،‬خواهــد ُمــرد‪.‬‬ ‫یاقــوت کبــود ســنگ موردعالقــه کشــیش ها و‬ ‫پادشــاهان بــوده اســت‪ .‬ایــن ســنگ نمــاد پاکــی‪،‬‬ ‫ذکاوت‪ ،‬عــزت‪ ،‬وفــاداری‪ ،‬متانــت و ایمــان اســت‪.‬‬ ‫خــواص درمانــی‪ :‬یاقــوت کبــود بیماری هــای‬ ‫خونــی را درمــان می کنــد‪ ،‬بــا خون ریــزی زیــاد‬ ‫مبــارزه می کنــد و دیــواره رگ هــا را قــوی می کنــد‪.‬‬ ‫ایــن ســنگ بــرای درمــان بیماری هــای ســلولی‪،‬‬ ‫تنظیــم غــدد و ارام کــردن سیســتم های بیش فعــال‬ ‫بــدن ب ـه کار م ـی رود‪.‬‬ ‫سنگ های دیگر این ماه‪ :‬الجورد‪ ،‬زبرجد‬ ‫‪ 10‬ابان تا ‪ 9‬اذر‪ :‬توپاز (یاقوت زرد)‬ ‫تاریخچــه‪ :‬در زمان هــای قدیــم تصــور می شــد‬ ‫کــه ایــن ســنگ هــوش و قــوت را زیــاد می کنــد‪.‬‬ ‫منشــا‪ :‬اســترالیا‪ ،‬نامیبیــا‪ ،‬نیجریــه‪ ،‬روســیه‪ ،‬پاکســتان‪،‬‬ ‫برزیــل‪ ،‬امریــکا‪.‬‬ ‫نمــاد و مفهــوم‪ :‬توپــاز نمــاد عشــق و محبــت‬ ‫اســت‪ .‬ســنگ توپــاز زرد بــا خــواص درمانــی و‬ ‫قــدرت ذهنــی و بدنــی در ارتبــاط اســت و ایمنــی را‬ ‫بــرای مســافران بــه همــراه دارد‪ .‬ایــن ســنگ موجــب‬ ‫افزایــش اعتمادبه نفــس‪ ،‬خالقیــت‪ ،‬شــجاعت‪،‬‬ ‫وضــوح ذهنــی و مقابلــه بــا احساســات منفــی‬ ‫می شــود و حــس گذشــت و بخشــش را افزایــش‬ ‫می دهــد‪.‬‬ ‫خــواص درمانــی‪ :‬ســنگ توپــاز بــه فراینــد‬ ‫هضــم کمــک می کنــد و بــا اختــاالت اشــتهایی‬ ‫ماننــد انورکســیا (بی اشــتهایی عصبــی) و بولیمیــا‬ ‫(پرخــوری عصبــی) مبــارزه می کنــد‪ .‬توپــاز‬ ‫دردهــای فیزیکــی را تســکین می دهــد‪ ،‬موجــب‬ ‫تقویــت اعصــاب می شــود و متابولیســم را تحریــک‬ ‫می کنــد ‪.‬‬ ‫سنگ های دیگر این ماه‪ :‬سیترین‪ ،‬مروارید‬ ‫‪ 11‬دی تا ‪ 11‬بهمن‪ :‬گارنت (لعل)‬ ‫تاریخچــه‪ :‬نــام ایــن ســنگ از کلمــه ‪granatum‬‬ ‫می ایــد کــه بــه معنــی دانــه اســت زیــرا ســنگ‬ ‫گارنــت شــبیه دانــه انــار اســت‪.‬‬ ‫منشا‪ :‬افریقا‪ ،‬سریالنکا‪ ،‬هند‬ ‫نمــاد و مفهــوم‪ :‬ســنگ گارنــت نمــاد ایمــان‪ ،‬عشــق‬ ‫و وفــاداری اســت‪ .‬بــه همیــن دلیــل گفتــه می شــود‬ ‫کــه احتمــاال ایــن ســنگ از کابوس هــای شــبانه‬ ‫جلوگیــری می کنــد و می توانــد راهنمایــی در دل‬ ‫تاریکی هــا باشــد‪ .‬افــرادی کــه ایــن ســنگ را بــه‬ ‫همــراه دارنــد‪ ،‬ممکــن اســت افزایشــی در شــناخت‬ ‫خــود‪ ،‬قــدرت اراده و ســطح انــرژی خــود مشــاهده‬ ‫کننــد و افــراد عصبــی می تواننــد ارامــش بیشــتری‬ ‫را احســاس کننــد‪ .‬همچنیــن یــک عقیــده قدیمــی‬ ‫بــر ایــن بــاور اســت کــه ایــن ســنگ ها مســافران را‬ ‫ایمــن نگــه می دارنــد‪.‬‬ ‫خــواص درمانــی‪ :‬گارنــت‪ ،‬ســنگ بازســازی و‬ ‫انرژی زایــی اســت و می توانــد انــرژی کل سیســتم‬ ‫بــدن را افزایــش دهــد و قــدرت تــازه ای بــه ان‬ ‫ببخشــد و نیــز در مواقعــی کــه بــه ثبــات و پایــداری‬ ‫درونــی و بیرونــی نیــاز داریــد‪ ،‬ایــن ســنگ بــه‬ ‫شــما کمــک می کنــد‪ .‬تمــام ســنگ های گارنــت‬ ‫می تواننــد بــه روندهــای درمانــی ســرعت ببخشــند؛‬ ‫زیــرا ان هــا تمــام چاکراهــای بــدن را تمیــز و پــر‬ ‫انــرژی می کننــد‪.‬‬ ‫‪93‬‬ ‫جـــدول‬ ‫افقی‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫عمودی‬ ‫‪ .1‬فقیر و مستمند‪ ،‬یکی از مذاهب دین مسیح‬ ‫‪ .2‬واحد بوکس‪ ،‬از صنایع شعری‪ ،‬تحسین فرنگی‬ ‫‪ .3‬ضال‪ ،‬نوازش‪ ،‬سهل‬ ‫‪ .4‬ماه دهم سال میالدی‪ ،‬نقش هنری‪ ،‬سبزی پیچیده‪ ،‬طریق کوتاه‬ ‫‪ .5‬حرف نفی عرب‪ ،‬غذایی از تخم مرغ‪ ،‬واحد شمارش سگ‬ ‫‪ .6‬علم غیراکتسابی‪ ،‬سراج‪ ،‬صندلی راحتی‬ ‫‪ .7‬دیوار بلند‪ ،‬پنداری و گویی‪ ،‬پزشک ایرانی کاشف الکل‬ ‫‪ .8‬قسمت مرکزی اتم‪ ،‬مرداب‪ ،‬خواهش‬ ‫‪ .9‬ماهر و استاد‪ ،‬از انواع کیک های خوردنی کودکان‪ ،‬نشانه‬ ‫‪ .10‬ایستگاه قطار‪ ،‬شهر مارکوپولو‪ ،‬پارچه براق‬ ‫‪ .11‬اسب اصیل و نجیب‪ ،‬واحد پول بالروس‪ ،‬مادر عرب‬ ‫‪ .12‬جام معروف‪ ،‬زادگاه حضرت ابراهیم‪ ،‬بیماری‪ ،‬خبرگزاری ایران‬ ‫‪ .13‬شریعت‪ ،‬مقدمه و دیباچه‪ ،‬از افعال ربطی‬ ‫‪ .14‬برابر و مساوی‪ ،‬مادربزرگ‪ ،‬علی ای‪ ...‬رحمت‬ ‫‪ .15‬حقه باز‪ ،‬شلیل‬ ‫؟ ؟ ؟؟‬ ‫؟‬ ‫؟‬ ‫؟؟ ؟‬ ‫؟‬ ‫‪94‬‬ ‫‪ .1‬تشریفاتی‪ ،‬ظرفیت‬ ‫‪ .2‬سگ فضانورد‪ ،‬بی ابرو‪ ،‬سنگ طلق‬ ‫‪ .3‬معبد یهودان‪ ،‬بخت ازمایی‪ ،‬درخت تسبیح‬ ‫‪ .4‬حرف اخر انگلیسی‪ ،‬حرکت هوا‪ ،‬شامل همه می شود‪ ،‬تنگه‬ ‫‪ .5‬علف جارو‪ ،‬متظاهر و ریاکار‪ ،‬اخرین توان‬ ‫‪ .6‬مهمانخانه‪ ،‬پایتخت پرو‪ ،‬میوه کال‬ ‫‪ .7‬اندوه و مالل‪ ،‬نام پدر‪ ،‬سود حرام‬ ‫‪ .8‬سیاستمدار امریکایی‪ ،‬سردار نامی مغول‪ ،‬بستانکار‬ ‫‪ .9‬رفوزگی‪ ،‬خواندن قران‪ ،‬مایل و خواهان‬ ‫‪ .10‬لباس بی استر‪ ،‬موش خرما‪ ،‬نشانه الهی‬ ‫‪ .11‬حرارت بدن‪ ،‬نزار‪ ،‬از حرکات ژیمناستیک‬ ‫‪ .12‬برتر از دیگران‪ ،‬گوشت اذری‪ ،‬کیسه وسایل خیاطی‪ ،‬دانه خوشبو‬ ‫‪ .13‬خبرگزاری روسیه‪ ،‬معاصر‪ ،‬خدای هندوان‬ ‫‪ .14‬حاصل فروریختن دیوار‪ ،‬انف‪ ،‬بشر و ادمی‬ ‫‪ .15‬درخت جوان‪ ،‬خودکار‬ ‫‪About Beauty‬‬ ‫درباره زیبایی‬ ‫‪More absorbing is a malady‬‬ ‫‪More boring is a malady too‬‬ ‫‪happiness is same and it is‬‬ ‫‪sadness reason of malady‬‬ ‫‪it is same at the overall around the world‬‬ ‫‪why people are choosing life when all of acts‬‬ ‫?‪are involve with malady‬‬ ‫‪this is answer as a fact hope.‬‬ ‫دلم واست می سوزه‬ ‫ذهن مثبت‬ ‫جذابیت و دلنشینی زیاد‪ ،‬خود دلیل انزوا و مالل است‬ ‫خستگی و افسردگی نیز دلیل انزوا و ناخوشی است‬ ‫شادی و غم نیز به گونه ای متشابه‪ ،‬خود دلیل انزوا و‬ ‫افسردگی و مالل است‬ ‫همه این دالیل در همه نقاط جهان معمول و رایج بوده و‬ ‫نتیجه ای مشابه نیز دارند‬ ‫اما سوال اینجاست چرا با وجود تمام اعمال مذکور و نتایج‬ ‫مشابه‪ ،‬انسان زندگی را برمی گزیند؟‬ ‫پاسخ که تنها واقعیت موجود‪ ،‬همان امید و امیدواری است‪.‬‬ ‫‪atlo re dept‬‬ ‫‪soterotion‬‬ ‫دست رو دست نذار‬ ‫‪metrogodian‬‬ ‫با حرف سر چرخاندن کسی‬ ‫‪douplinmiousted‬‬ ‫گل تزیینی خشکیده‬ ‫‪houstered in water‬‬ ‫حرفش دوزار نمی ارزد‬ ‫‪mertyrediopaller‬‬ ‫دستش به پشت سرش نمی رسه‬ ‫‪ACB‬‬ ‫‪Vocabularies‬‬ ‫واژگان‬ ‫‪solirythm‬‬ ‫یه کله رفتن تا انتها‬ ‫‪abterorism‬‬ ‫عملیات تروریستی ناموفق‬ ‫‪siovitem‬‬ ‫‪Why do we close our eyes, when we pray,‬‬ ‫?‪cry, kiss or dream‬‬ ‫‪Because the most beautiful thing in life are‬‬ ‫‪not seen, but felt by the heart.‬‬ ‫می دانی چرا هنگام دعا خواندن‪ ،‬گریه کردن‪،‬‬ ‫بوسیدن یا حتی رویا‪ ،‬چشم هایمان را می بندیم؟‬ ‫چون زیباترین چیزها در زندگی دیده نمی شوند‪،‬‬ ‫بلکه با قلب حس می شوند‪.‬‬ ‫‪Be affection of what you would like to revive,‬‬ ‫‪If u want love, give love‬‬ ‫‪If u want truth, be truthful‬‬ ‫‪If u want respect, give respect‬‬ ‫‪What you give out will return to you.‬‬ ‫قربانی مضحکه دیگران‬ ‫‪milirowteq‬‬ ‫پسر تازه متولد شده ناقص الخلقه‬ ‫‪sytion‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫زیبایــی بــزرگ شــیفته ام می ســازد؛ امــا زیبایــی‬ ‫بزرگ تــر ازادم می کنــد حتــی از خــودش‪.‬‬ ‫پــس از ســکوتی کــه در ان رویاهــای لطیــف‬ ‫وجــود داشــت‪ ،‬از او پرســیدم‪:‬‬ ‫«زیبایــی چیســت؟ مــردم در تعریــف ان و‬ ‫برداشتشــان از ان اختــاف دارنــد‪ ،‬ان چنــان‬ ‫کــه بــر ســر ســتایش ان و عشــق بــه ان بــا‬ ‫یکدیگــر مشــاجره می کننــد»‪.‬‬ ‫پاســخ داد‪« :‬زیبایــی‪ ،‬چیــزی اســت کــه تــو را‬ ‫بــه بخشــیدن‪ ،‬نــه گرفتــن‪ ،‬ترغیــب می کنــد‪.‬‬ ‫چیــزی کــه احساســش می کنــی‪ ،‬انــگاه کــه‬ ‫دســتانی از اعمــاق جانــت دراز می شــوند تــا‬ ‫ان را بگیرنــد و بــه درون وجــودت ببرنــد‪.‬‬ ‫چیــزی اســت کــه جســم ان را ن ّقمــت‬ ‫می دانــد و روح ان را نعمــت‪ .‬پیونــدی‬ ‫اســت بیــن شــادی و غــم‪ .‬زیبایــی‪ ،‬تمامــیِ ان‬ ‫چیزهــای پنهــان اســت کــه درکشــان می کنــی؛‬ ‫ان ناشــناخته ها کــه می شناسی شــان و ان‬ ‫خاموشــانی کــه بــه ان هــا گــوش می ســپاری‪.‬‬ ‫زیبایــی نیرویــی اســت کــه از مقدس تریــن‬ ‫ِ‬ ‫مقدســات وجــودت اغــاز می شــود و در‬ ‫جایــی فراســوی رویاهایــت پایــان می پذیــرد»‪.‬‬ ‫‪Positive mind‬‬ ‫اصطالحات‬ ‫سالم زبان‬ ‫‪Great beauty captures me, but a beauty still‬‬ ‫‪greater frees me even from itself.‬‬ ‫‪After a silence, in which were gentle dreams,‬‬ ‫?‪I asked of her: ‘What thing is this beauty‬‬ ‫‪for people differ in its defining and their‬‬ ‫‪knowledge thereof as they contend one whit‬‬ ‫’‪another in praise and love of it.‬‬ ‫‪And she answered: ‘It is that which draws‬‬ ‫‪your spirit. It is that which you see and makes‬‬ ‫‪you to give rather than receive. It is that thing‬‬ ‫‪you feel when hands are stretched forth from‬‬ ‫‪your depths to clasp it to your depths. It is‬‬ ‫‪that which the body reckons a trail and the‬‬ ‫‪spirit a bounty. It is the link between joy and‬‬ ‫‪sorrow. It is all that you perceive hidden and‬‬ ‫‪know unknown and hear silent. It is a force‬‬ ‫‪that begins in the holy of holies of your being‬‬ ‫’‪and ends in that place beyond your visions.‬‬ ‫‪Idioms‬‬ ‫تا خوردن‪ ،‬تا زدن گوشه کاغذ کتاب‬ ‫‪puoldesertion‬‬ ‫انتخاب بد از بدتر که پایانی خوش دارد‬ ‫‪pyoiundoration‬‬ ‫صوت هواپیمای جنگنده در زمان اوج گیری‬ ‫‪boupatrouyts‬‬ ‫قاتل فراری که هیچگاه جرمش اثبات نشده‬ ‫بازتاب چیزی باش که دوست داری دریافت کنی‪،‬‬ ‫اگر عشق می خواهی‪ ،‬عشق بورز‬ ‫اگر راستی می خواهی‪ ،‬راستگو باش‬ ‫اگر احترام می خواهی‪ ،‬احترام بگذار‬ ‫چیزی را که ببخشی به خودت باز خواهد گشت‪.‬‬ ‫نویسنده‪ :‬محمد نویدیان‬ ‫‪95‬‬ ‫گفتگو و تنظیم‪:‬‬ ‫روشنک هورفر‬ ‫خودتــان را معرفــی کنیــد و بگوییــد چــه‬ ‫وسوســه برگشــت داشــتید؟‬ ‫زمانــی کــه چشــمم بــه رگ هایــم می افتــاد‪،‬‬ ‫زمانــی کــه بــه لــذت مــواد فکــر می کــردم و‬ ‫زمانــی کــه بــه جلســه نمی رفتــم ایــن اتفــاق‬ ‫برایــم می افتــاد‪.‬‬ ‫مدتــی از زمــان گفتــن مجــدد «ســام بــه‬ ‫چنــد بــار اقــدام بــه تــرک کردیــد و موفــق‬ ‫داود هســتم‪ ،‬مجــرد‪ 35 ،‬ســاله‪ .‬پنــج ســال و‬ ‫پنــج مــاه و شــش روز اســت کــه پاکــم‪.‬‬ ‫قبــل از اشــنایی بــا انجمــن معتــادان گمنــام‬ ‫بیــش از ‪ 50‬بــار اقــدام کــردم؛ ولــی بعــد از‬ ‫اشــنایی بــا انجمــن یــک بــار ایــن اتفــاق بــرای‬ ‫مــن افتــاد‪.‬‬ ‫زندگی»تــان می گــذرد؟‬ ‫اولیــن بــار چطــور بــه مــواد دسترســی‬ ‫پیــدا کردیــد؟‬ ‫اولیــن بــار به واســطه مصــرف تفریحــی‬ ‫خانــواده و از باقیمانــده لــوازم مصــرف پــدرم‬ ‫بــه دســتم رســید و چــون کنجــکاو بــودم‬ ‫مصــرف کــردم‪.‬‬ ‫مهم تریــن دالیــل شــما بــرای گرایــش بــه‬ ‫مــواد؟‬ ‫پــر کــردن خــاء درونــی کــه منجــر بــه یــک‬ ‫حــس خــوب در مــن می شــد‪.‬‬ ‫شــما چــه مــوادی اســتفاده کردیــد و چــه‬ ‫مدتــی گرفتــار بودیــد؟‬ ‫نشــدید؟‬ ‫طوالنی تریــن زمانــی کــه پــاک بودیــد و‬ ‫دوبــاره برگشــتید چقــدر بــود؟‬ ‫‪ 9‬مــاه‪ ،‬ولــی ناگفتــه نباشــد کــه مــن خــودم‬ ‫فکــر می کــردم پــاک هســتم؛ چــون مــواد‬ ‫مصرفــی خــودم را بــا یــک چیــز دیگــر‬ ‫جایگزیــن کــرده بــودم؛ مثــا به جــای کــراک‪،‬‬ ‫شیشــه می کشــیدم یــا حشــیش و مشــروب‬ ‫اســتفاده می کــردم‪.‬‬ ‫احساســتان بــه خــود‪ ،‬قبــل و بعــد از تــرک‬ ‫مــواد چطــور بــود؟‬ ‫مشــروب‪ ،‬تریــاک‪ ،‬حشــیش‪ ،‬قــرص‬ ‫روان گــردان‪ ،‬کــراک‪ ،‬شیشــه و هروئیــن‪.‬‬ ‫قبــل از تــرک‪ ،‬خــودم را یــک انســان پــوچ‬ ‫می دیــدم کــه هیــچ اراده ای از خــودش نــدارد‪.‬‬ ‫بعــد از تــرک خــودم را یــک انســان توانــا‬ ‫می دانــم کــه انجــام کارهــا برایــم راحــت شــده‬ ‫و احســاس می کنــم کــه یــک انســان ازاد از‬ ‫بنــد هســتم‪.‬‬ ‫بیمــاری اعتیــاد چــه تاثیــری در زندگــی‬ ‫فعالیت هــای هنــری و غیــره قبــل و بعــد‬ ‫بیمــاری اعتیــاد تمــام زندگــی مــن را درگیــر‬ ‫خــودش کــرده بــود؛ به طوری کــه نــه در نــزد‬ ‫اطرافیــان و نــه در اجتمــاع جایگاهــی نداشــتم‪.‬‬ ‫چــه حــدی بــه مانــدگاری پاکــی به دســت‬ ‫نقــش اطرافیــان در گرایــش شــما بــه‬ ‫مــواد چقــدر بــوده اســت؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪30‬‬ ‫‪96‬‬ ‫بعــد از تــرک چقــدر و در چــه مواقعــی‬ ‫ان قــدری بــود کــه تــا بــه خــودم امــدم‪ ،‬خــودم‬ ‫را یــک مصرف کننــده تمام عیــار دیــدم‪.‬‬ ‫شــخصی و اجتماعــی شــما داشــت؟‬ ‫در زمــان مصــرف بــه اعتیــاد اگاهــی‬ ‫داشــتید یــا انــکار می کردیــد؟‬ ‫اوایــل بــه نوعــی بــه خــودم اعتمــاد داشــتم‬ ‫و می گفتــم اگــر بخواهــم می توانــم مصــرف‬ ‫نکنــم؛ ولــی بــه جایــی رســیدم کــه می خواســتم‬ ‫مصــرف نکنــم و نمی توانســتم‪ .‬اینجــا بــود کــه‬ ‫دیگــر انــکار بــا ان چهــره اشــفته همخوانــی‬ ‫نداشــت‪.‬‬ ‫هزینــه تهیــه مــواد را چطــور به دســت‬ ‫می اوردیــد؟‬ ‫بیشتر با فروش مواد مخدر‪.‬‬ ‫اهــل مطالعــه‪ ،‬ارتبــاط بــا خــدا‪،‬‬ ‫از مصــرف بوده ایــد؟ ارتبــاط معنــوی تــا‬ ‫امــده کمــک کــرده اســت؟‬ ‫قبــا خیــر‪ ،‬ولــی بعــد از تــرک بــه ناچــار‬ ‫قدم هــای دوازده گانــه معتــادان گمنــام و‬ ‫گرایــش پیــدا کــردن بــه مطالعــه نشــریات‬ ‫انجمــن کمــک زیــادی بــه پــاک ماندنــم کــرد‪.‬‬ ‫چــه اقداماتــی در موسســات ‪ NA‬انجــام‬ ‫می شــود و تــا چــه حــدی عامــل‬ ‫کمک کننــده ای‬ ‫اســت؟‬ ‫عامــل اصلــی‪ ،‬کمــک یــک معتــاد بــه یــک‬ ‫معتــاد دیگــر اســت‪ .‬جلســات متعــدد انجمــن‪،‬‬ ‫درمــان اســیب های ذهنــی و گفتاردرمانــی نیــز‬ ‫از دیگــر اقدامــات موثــر ایــن مرکــز اســت‪.‬‬ ‫چــه اتفاقــی موجــب شــد کــه تصمیــم بــه‬ ‫رفتــار جامعــه و خانــواده بــا شــما در زمــان‬ ‫مــن یــک مصرف کننــده تزریقــی بــودم و چــون‬ ‫بــرای مصــرف رگ نداشــتم تصمیــم گرفتــم‬ ‫بــرای مدتــی بــه یــک مرکــز اعتیــاد بــروم تــا‬ ‫رگ هایــم خــوب شــود و بتوانــم دوبــاره مصرف‬ ‫کنــم‪ .‬بــا مرکــزی بــا برنامــه ‪ NA‬اشــنا شــدم‬ ‫و تصمیــم گرفتــم حرف هایــی کــه گفتــه‬ ‫می شــود را انجــام بدهــم و اگــر نشــد دوبــاره‬ ‫مصــرف کنــم‪ .‬بــرای همیــن تصمیــم بــه تــرک‬ ‫گرفتــم‪.‬‬ ‫خــوب نبــود‪ .‬هیچ وقــت بــرای مــن ارزش‬ ‫قائــل نبودنــد‪.‬‬ ‫تــرک بگیرید؟‬ ‫مصــرف چطــور بــود؟‬ ‫تجربــه خــود را چگونــه در اختیــار بیمــاران‬ ‫گرفتــار اعتیــاد قــرار می دهیــد؟‬ ‫با شرکت در جلسات و انتقال قدم‪.‬‬ ‫یــک خاطــره بــد از زمــان مصــرف و یــک‬ ‫خاطــره خــوب بعــد از پاکــی؟‬ ‫خاطــره بــد ایــن بــود کــه پــدرم فــوت شــد‬ ‫و مــن در زنــدان بــودم‪ .‬خاطــره خــوب هــم‬ ‫ایــن اســت کــه زمانــی کــه می خواهــم بــا‬ ‫خانــواده بــه مســافرت بــروم ابتــدا نظــر مــن‬ ‫را می خواهنــد و قبــل از هــر کاری از مــن‬ ‫مشــورت می گیرنــد‪.‬‬ ‫دنیای امروز شما چگونه است؟‬ ‫در یک کالم عالی‪.‬‬ ‫کالم اخر‬ ‫انجمــن معتــادان گمنــام راه زندگــی را بــه‬ ‫معتــادان درحــال عــذاب نشــان می دهــد‪.‬‬

آخرین شماره های ماهنامه زیر و بم

ماهنامه زیر و بم 41

ماهنامه زیر و بم 41

شماره : 41
تاریخ : 1398/09/02
ماهنامه زیر و بم 40

ماهنامه زیر و بم 40

شماره : 40
تاریخ : 1397/12/04
ماهنامه زیر و بم 39

ماهنامه زیر و بم 39

شماره : 39
تاریخ : 1397/07/01
ماهنامه زیر و بم 38

ماهنامه زیر و بم 38

شماره : 38
تاریخ : 1396/12/05
ماهنامه زیر و بم 37

ماهنامه زیر و بم 37

شماره : 37
تاریخ : 1396/11/01
ماهنامه زیر و بم 36

ماهنامه زیر و بم 36

شماره : 36
تاریخ : 1396/10/02
ثبت نشریه در مگ لند

شما صاحب نشریه هستید ؟

با عضویت در مگ لند امکانات متنوعی را در اختیار خواهید داشت
ثبت نام ناشر
لطفا کمی صبر کنید !!

<
۱۴۰۴ خرداد
>
ش
ی
د
س
چ
پ
ج
۲۸ ۲۹ ۳۰ ۳۱ ۱ ۲ ۳
۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰
۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷
۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴
۲۵ ۲۶ ۲۷ ۲۸ ۲۹ ۳۰ ۳۱
۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷
امروز
<
۱۴۰۴ خرداد
>
ش
ی
د
س
چ
پ
ج
۲۸ ۲۹ ۳۰ ۳۱ ۱ ۲ ۳
۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰
۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷
۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴
۲۵ ۲۶ ۲۷ ۲۸ ۲۹ ۳۰ ۳۱
۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷
امروز