ماهنامه زیر و بم شماره 29 - مگ لند
0

ماهنامه زیر و بم شماره 29

ماهنامه زیر و بم شماره 29

ماهنامه زیر و بم شماره 29

‫‪29‬‬ ‫ماهنامه فرهنگی‪ ،‬اجتماعی‬ ‫صاحب امتیاز و مدیرمسئول‪ :‬مجید اخشابی‬ ‫دبیر تحریریه‪ :‬ندا کشاورز‬ ‫زیر نظر شورای سیاست گذاری و سردبیری‪ :‬مجید‬ ‫اخشابی‪ ،‬دکتر محمد رحیمی‪ ،‬دکتر مجید نعمانی‪ ،‬مهران‬ ‫عبداهلل پور‪ ،‬فرزاد اخشابی و ندا کشاورز‬ ‫همکاران تحریریه‬ ‫سرویس فرهنگ و هنر‬ ‫دبیر‪ :‬نعیمه نظام دوست‬ ‫فاروق ازادیان‪ ،‬عرشیا روشن قلب‪ ،‬ملیحه روشن‪ ،‬یاسمن خلیلی فرد‪ ،‬سهند‬ ‫داداشی نسب‪ ،‬بهراد رضازاده‪ ،‬نیما اعتصام‪ ،‬گلساسادات بحری‪ ،‬مژده باقری‪،‬‬ ‫محمدحسین کشاورز‪ ،‬اناهیتا یاراحمدی‪ ،‬مائده راستی‪ ،‬زهرا رضاپور‬ ‫سرویس ادبی‬ ‫دبیر‪ :‬دکتر علی پورحسینی‬ ‫شبناز اسماعیلی‪ ،‬دکتر حامد حسینخانی‪ ،‬سحر غربی‪ ،‬پریساسادات خضرائی‪ ،‬ساناز فیضی‬ ‫سرویس سالمت‬ ‫دبیر‪ :‬دکتر محمدحسین شفازند‬ ‫دکتر حمیدرضا علیزاده اطاقور‪ ،‬دکتر مریم حاجی لو‪ ،‬دکتر علیرضا نورمحمدی‪ ،‬دکتر محمود‬ ‫شفازند‪ ،‬دکتر مهرداد ارجمند‪ ،‬دکتر مرجان یزدان پناه‪ ،‬دکتر مهران ارجمند‪ ،‬دکتر مهرشید‬ ‫ارجمند‪ ،‬دکتر سوگند شفازند‪ ،‬دکتر مریم وکیلی‪ ،‬دکتر محمدرضا موحد‪ ،‬محمد مظفری‬ ‫سرویس اجتماعی‬ ‫دبیر‪ :‬دکتر یونس یونسیان‬ ‫روشنک هورفر‪ ،‬رضا کشاورز‪ ،‬یونس یونسیان‪ ،‬افسون فروتن‪ ،‬فریبا مردوخیان‪ ،‬سحر‬ ‫غربی‪ ،‬شبدیس بختیاری‪ ،‬محمدحسین عبداللهی‪ ،‬سودابه پناهنده‪ ،‬ارش سروری‪،‬‬ ‫مهسا حداد‪ ،‬ملیحه احمدبیگی‪ ،‬یونس درونگی‬ ‫سرویس ترجمه‬ ‫دبیر‪ :‬اناهیتا یاراحمدی‬ ‫دکتر محمد نویدیان‪ ،‬مهسا عبداللهی‪ ،‬اناهیتا یاراحمدی‪ ،‬فرشته اخوان‪ ،‬زهرا خوشدل‬ ‫اتلیه فنی و صفحه ارا�یی‬ ‫مدیر هنری‪ :‬مجید الهی‬ ‫ویراستار‪ :‬فرشته اخوان‬ ‫سرویس عکس‪ ،‬فیلم و تدوین‬ ‫دبیر سرویس‪ :‬مرضیه جعفری‬ ‫مرضیه جعفری‪ ،‬مهسا جعفری‪ ،‬امیرعلی احمدی‬ ‫امور اینترنتی‪ :‬سحر غربی‪ ،‬سودابه پناهنده‬ ‫روابط عمومی‪ :‬عاطفه نقدلو‬ ‫امور مالی‪ :‬گندم احمدی تفرشی‬ ‫امور اداری‪ :‬اکبر اخشابی‬ ‫تدارکات‪ :‬یونس درونگی‬ ‫بازرگانی و تبلیغات‪ :‬کانون پریزاد‬ ‫اگهی‪(09199099125 :‬تماس‪ ،‬پیام و تلگرام)‬ ‫امور مشترکین‪ :‬مریم پارسیان‪ ،‬فرشته اخوان‬ ‫چاپ متن و صحافی‪ :‬هنر سرزمین سبز ‪ /‬ادرس‪ :‬تهران‪ ،‬اول جاده قدیم کرج‪ ،‬میدان‬ ‫شیر پاستوریزه‪ ،‬خیابان ‪ ۱۷‬شهریور‪ ،‬بعد از ‪ ۱۵‬متری سوم‪ ،‬خیابان شمشاد‪ ،‬پالک ‪ ۲۳‬و ‪۲۵‬‬ ‫شبکه توزیع‪ :‬شرکت توسعه رسانه‬ ‫نشانی دفتر مجله‪ :‬ضلع جنوب غربی پل میرداماد‪ ،‬پالک ‪ ،414‬واحد ‪12‬‬ ‫تلفن‪09199099125 -88205001 -88883315 :‬‬ ‫پیامک‪1000088883315 :‬‬ ‫سایت‪www.zirobamonline.com :‬‬ ‫ای دی تلگرام‪@zirobamadmin :‬‬ ‫اینستاگرام‪@zirobam :‬‬ ‫کانال تلگرامی زیر و بم‪https://telegram.me/zirobamonline :‬‬ ‫زیر و بم در کیوسک مجازی همراه اول‪ndigi.ir :‬‬ ‫پیشخوان‬ ‫‪ 3‬سالم اغاز‬ ‫‪ 4‬سرمقاله‬ ‫‪ 6‬عطر ملکوت‬ ‫کلک خیال انگیز‬ ‫‪10‬‬ ‫‪11‬‬ ‫‪12‬‬ ‫‪13‬‬ ‫‪14‬‬ ‫‪16‬‬ ‫‪17‬‬ ‫‪18‬‬ ‫‪20‬‬ ‫‪22‬‬ ‫‪23‬‬ ‫‪24‬‬ ‫‪27‬‬ ‫‪28‬‬ ‫‪30‬‬ ‫طنزیم وقت!‬ ‫عاشقانه ها‬ ‫کاریکلماتور‬ ‫داستان کوتاه‬ ‫کتابخانه زیروبم‬ ‫تازگی ها کتاب چی خوندی؟‬ ‫گنجینه ادبی‬ ‫ایینه خانه‬ ‫هوای شاعرانه‪ :‬گفتگو با احسان افشاری‬ ‫ان ور ابی ها‬ ‫سکانس هفتم‬ ‫داستان جلد‪ :‬گفتگو با اقای دست به نقد‪ ،‬داریوش کاردان‬ ‫فیلم خانه زیروبم‬ ‫داستان جلد‪ :‬زیروب ِم مژده لواسانی‬ ‫داستان جلد‪ :‬از شراکت با شهاب حسینی تا شهرزاد با‬ ‫رامین ناصرنصیر‬ ‫دانستنی های موسیقی‬ ‫اهالی موسیقی‪ :‬گفتگو با مسعود عبدالرحمن‬ ‫اختصاصی زیروبم‪ :‬زیروب ِم نیما مسیحا‬ ‫‪42‬‬ ‫‪44‬‬ ‫‪46‬‬ ‫‪50‬‬ ‫‪52‬‬ ‫‪54‬‬ ‫‪58‬‬ ‫کافه نوستال‪ :‬ادیسه ای برای الیزابت‬ ‫فعاالن موفق‪ :‬گپی صمیمانه با دکتر علی مقدم زاده‬ ‫موفقیت‬ ‫کدبانو‬ ‫سبزینه‬ ‫چیدمان‬ ‫زیروبم ایران و جهان‬ ‫‪60‬‬ ‫‪62‬‬ ‫‪63‬‬ ‫‪64‬‬ ‫‪66‬‬ ‫‪68‬‬ ‫فعاالن موفق‪ :‬گفتگو با دکتر علی جمالیان‬ ‫تازه های دنیای سالمت‬ ‫عطاری‬ ‫بهداشت و زیبایی‬ ‫روان شناسی‬ ‫تغذیه‬ ‫‪33‬‬ ‫‪34‬‬ ‫‪37‬‬ ‫زیر و بم زندگی‬ ‫سهم سالمتی‬ ‫چاشت‬ ‫‪ 70‬ساالد استیک با ذرت کبابی‪ ،‬میلک شیک توت فرنگی و پسته‪،‬‬ ‫چای گریپ فروت‬ ‫‪ 71‬منو مکمل‪ :‬پنکیک ردولوت با کرم خامه ای‪ ،‬سس زغال اخته‪،‬‬ ‫مارشمالو کدوحلوایی‬ ‫‪ 72‬استیک مرغ پنیری‪ ،‬سوپ کرفس‪ ،‬کوفته کاراملی‬ ‫‪ 73‬منوی پیشنهادی سراشپز اپرا‪ :‬کراستینی ژامبون و‬ ‫زغال اخته‪،‬الزانیا سبزیجات رولی‬ ‫زنگ ورزش‬ ‫‪ 74‬تناسب اندام‬ ‫‪ 77‬اطالعات ورزشی‬ ‫‪ 78‬اختصاصی زیروبم‪ :‬گپی با رضا رونالدو یا رونالدوی ایرانی‬ ‫‪80‬‬ ‫‪82‬‬ ‫‪84‬‬ ‫‪86‬‬ ‫‪90‬‬ ‫‪94‬‬ ‫‪95‬‬ ‫‪96‬‬ ‫همه چیز از همه جا‬ ‫کودک و نوجوان‬ ‫زیروبم دنیای مجازی‬ ‫زیروبم تکنولوژی‬ ‫زیروبم ُمد‬ ‫فال و سرگرمی‬ ‫جدول‬ ‫سالم زبان‬ ‫سالم زندگی‬ ‫‪ QR Code‬بارکد یا رمزینه‬ ‫برای دریافت اطالعات بارکد یا رمزینه‬ ‫از طریق تلفن همراه تبلت با رایانه کافی است‬ ‫نرم افزار بارکدخوان را اجرا و دوربین را روی‬ ‫بارکد بگیرید‬ ‫و به راحتی وارد سایت مقصد شده و فایل را‬ ‫دانلود نمایید‪.‬‬ ‫مسابقه �پیامکی زیرو بم‬ ‫جهت اشتراک ماهنامه زیروبم کد‬ ‫‪ 445‬را به ‪3070757‬‬ ‫ارسالکنیدودرقرعـه کشـی‬ ‫‪100‬میلیون ریال شرکت کنید‬ ‫خیام‪ :‬نیکی و بدی که در نهاد بشر است‪ ،‬شادی و غمی که در قضا و قدر است‪/‬‬ ‫با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل‪ ،‬چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است‬ ‫سعدی‪ :‬ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی‪ ،‬هر چند که بالغ شدی اخر تو انی‪/‬‬ ‫شکرانه زوراوری روز جوانی‪ ،‬انست که قدر پدر پیر بدانی‬ ‫دکتر محمد معین‪ :‬خلعت تکریم را لیکن بشر‪ ،‬پس به امر حضرت حق کرد بر‪/‬‬ ‫ایت تکریم در حقش فرود‪ ،‬صد هزاران از حقش امد درود‬ ‫سیمین دانشور‪ :‬در این دنیا همه چیز دست خود ادم است‪ ،‬ادمیزاد حکایتی است‪.‬‬ ‫می تواند همه جور حکایت باشد؛ حکایت شیرین‪ ،‬حکایت تلخ‪ ،‬حکایت زشت‪.‬‬ ‫قیصر امین پور‪ :‬الهی به زیبایی سادگی‪ ،‬به واالیی اوج افتادگی‪/‬‬ ‫رهایم مکن جز به بند غمت‪ ،‬اسیرم مکن جز به ازادگی‪.‬‬ ‫رهی معیری‪ :‬خویشتن داری و خموشی را‪ ،‬هوشمندان حصار جان دانند‪/‬‬ ‫گر زیان بینی از بیان بینی‪ ،‬ور زبون گردی از زبان دانند‬ ‫خواجه عبداهلل انصاری‪ :‬عیب است بزرگ بر کشیدن خود را‪ ،‬وز جمله خلق برگزیدن خود را‪/‬‬ ‫از مردمک دیده بباید اموخت‪ ،‬دیدن همه کس را و ندیدن خود را‬ ‫تورج نگهبان‪ :‬شیدای زمانم‪ ،‬رسوای جهانم‪ ،‬بی دلبر و بی دل‪ ،‬بی نام و نشانم‪/‬‬ ‫دامن مکش از من‪ ،‬بنشین که نه شاید‪ ،‬ان دل که سپردم‪ ،‬دیگر بستانم‬ ‫ویلیام شکسپیر‪ :‬اگر در این جهان از دست و زبان مردم در اسایش باشیم‪ ،‬برگ درختان‪،‬‬ ‫غرش ابشار و زمزمه جویبار هر یک به زبانی دیگر با ما سخن خواهند گفت‪.‬‬ ‫�پیشــخـوان‬ ‫فراخوان‬ ‫از شما همراهان عزیز دعوت می شود تا عقیده‪ ،‬احساس و‬ ‫نظرتان راجع به زیروبم (مکتوب و تصویری) را به سامانه‬ ‫پیامکی ‪ 1000088883315‬یا از طریق ای دی تلگرام‬ ‫‪ zirobammagazine‬ارسال فرمایید‪ .‬بهترین پیشنهادات‬ ‫ارسالی در این بخش با نام خودتان منعکس خواهند شد‬ ‫و هر ماه به قید قرعه هدیه ای تقدیم همراهان خواهد شد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫سوال‪ :‬این جمله را در کدام مطلب این شماره خوانده اید؟‬ ‫این دستگاه دارای ‪ 5‬سنسور بلوتوث دار قابل شارژ و سبک است‪...‬‬ ‫پاسخ سوال باال را به شماره پیامکی ‪ 1000088883315‬ارسال نمایید تا در‬ ‫قرعه کشی تخفیف های ماهانه اموزشگاه موسیقی همراز (کالس ها‪ ،‬همایش ها‪،‬‬ ‫خرید ساز و‪ )...‬و مجله زیر و بم (انواع بن تخفیف خرید کاال و استفاده از‬ ‫خدمات) بهره مند شوید‪ .‬برندگان به شکل فصلی به گردهمایی ها‪ ،‬همایش ها و‬ ‫نشست های اموزشگاه موسیقی همراز با حضور هنرمندان صاحب نام دعوت‬ ‫خواهند شد‪ .‬ارائه این قطعه از مجله جهت دریافت بن تخفیف و متعاقبا‬ ‫شرکت در گردهمایی الزامی است‪.‬‬ ‫توجه‪ :‬این بخش را از مجله جدا نموده و نزد خود نگه دارید‪.‬‬ ‫برندگان مسابقه پیامکی شماره قبل‪:‬‬ ‫الناز ولی از تهران‬ ‫زهره میرزاد از بابلسر‬ ‫قابل توجه برندگان گرامی‪ :‬جهت کسب اطالع از نوع و نحوه دریافت هدیه‬ ‫به شماره تلگرام ‪ 09199099125‬پیام ارسال فرمایید‪.‬‬ ‫‪3‬‬ ‫هو المالک‬ ‫دم غنیمت است‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪4‬‬ ‫بــرای ثبــت و یــاداوری زمــان‪ ،‬همیشــه بایــد پــای یــک واســط در میان‬ ‫باشــد؛ مکملــی کــه بــا ان درامیــزد و بــه مثابــه جرع ـه ای از دریــای‬ ‫بیکــران‪ ،‬محــدود و مهــارش کنــد‪.‬‬ ‫هیــچ دسـت اویزی بــرای گرفتــن و مهــار کــردن زمــان وجــود نــدارد‪.‬‬ ‫بــه طرفه العینــی از دســت مــی رود و بــه ناکجایــی مــی رود کــه از‬ ‫همانجــا امــده اســت!‬ ‫ِ‬ ‫خــودی خــود و منفــک از همزادهــا و ملحقــات‬ ‫زمــان بــه‬ ‫جدایی ناپذیــرش کــه فضــا و مــکان باشــند‪ ،‬قابـل درک و لمــس بــرای‬ ‫ادمــی نیســت و تنهــا وقتــی تحــت ســیطره انســان درمی ایــد کــه بــا‬ ‫قــوا و ادراک حســی اش بتوانــد ان را فهــم کنــد‪.‬‬ ‫زمانــی بــرای شــنیدن‪ ،‬چشــیدن‪ ،‬دیــدن‪ ،‬بوییــدن‪ ،‬لمــس کــردن و از همه‬ ‫مهمتــر زمانــی بــرای فکــر کــردن و زنده بــودن‪...‬‬ ‫ایــن حــواس وقتــی بــا زمــان پیونــد می خورنــد‪ ،‬ان را بــه‬ ‫صــورت بســته های کوچک تــر‪ ،‬محســوس تر‪ ،‬قابل فهم تــر و‬ ‫دســت یافتنی تری از جنــس تجربــه و خاطــره درمی اورنــد کــه در‬ ‫عالــم خیــال‪ ،‬قابل اســتحصال و بازنمایی انــد‪.‬‬ ‫زمــان فقــط و فقــط در لحظــه اکنــون‪ ،‬معنــای واقعــی‪ ،‬جــاری و بالفعــل‬ ‫خــود را پیــدا می کنــد و تصــور و تداعــی تمــام زمان هــای دیگــر‪،‬‬ ‫تنهــا از طریــق خیــال ادمــی امکان پذیراســت و ایــن از شــگفتی های‬ ‫رابطــه زمــان و خیــال اســت‪.‬‬ ‫به بیانــی دیگــر؛ عقربــه ســاعت فقــط همــان لحظــه ای را کــه نشــان‬ ‫می دهــد مصــداق حقیقــی و تمام وکمــال زمــان اســت و ســایر اوقــات‬ ‫قبــل و بعــد از ان تنهــا می تواننــد تصــور شــوند‪.‬‬ ‫مــدت زمــان عمــر مــا نیــز مجموع ـه ای از لحظــات اکنونیســت کــه‬ ‫تنهــا بــا گــذر عقربــه زمــان حــال‪ ،‬بــه عینیــت‪ ،‬جســمیت و تحــرک‬ ‫و درنهایــت واقعیــت می رســد وگرنــه در قبــل و بعــ ِد عقربــه نــازک‬ ‫زمــان‪ ،‬همه چیــز صامــت‪ ،‬بی جــان‪ ،‬بی تحــرک‪ ،‬ثابــت و موهــوم‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫ادمی در مواجهه با زمان دو راه بیشتر ندارد؛‬ ‫به خدمت گرفتن ان و یا تسلیمش شدن!‬ ‫تفــاوت ایــن دو رویکــرد هــم‪ ،‬تنهــا در میــزان رضایــت او ان هــم‬ ‫در پایــان مســیر نمایــان خواهــد شــد‪ ،‬درســت وقتی کــه زمــان امــده‪،‬‬ ‫عمــرش را بــه یغمــا بــرده و گریختــه اســت!‬ ‫در پایــان اســت کــه برنــده یــا بازنــده نــاورد میــان انســان و زمــان‬ ‫مشــخص می شــود‪.‬‬ ‫و یقینــا لــذت‪ ،‬در حصــول رضایــت‪ ،‬نقشــی اساســی و تعیین کننــده‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫اگــر بعــد از عبــور و گــذر زمــان انچــه‬ ‫بــر جــای مانــده باشــد‪ ،‬لــذت باشــد و‬ ‫لذتبخــش‪ ،‬یقینــا باختنــی در کار نبــوده اســت‪...‬‬ ‫از ایـن رو درنهایــت می تــوان چنیــن نتیجــه گرفــت‬ ‫کــه بهتریــن زمان هــا‪ ،‬زمانیســت کــه بــا لــذت ســپری‬ ‫و بــه خاطــره ای شــیرین و بیادماندنــی تبدیــل شــده باشــد‬ ‫و در کارگاه خیــال هــر موقــع کــه بازافرینــی و تداعــی شــود‬ ‫بــاز هــم لــذت تولیــد کنــد‪...‬‬ ‫اب تنــی در حوضچــه اکنــون منــزل پــدری‪ ،‬استشــمام عطــر نرگــس‬ ‫جانمــاز مــادر‪ ،‬گاز زدن ســیب و نوشــیدن شــهد و شــربت عســل‪،‬‬ ‫شــنیدن اواهــای جان بخــش موســیقی و دیــدن صحنه هــای زیبــا و‬ ‫ســحرامیز طبیعــت‪ ،‬خلســه و ســکر و دعــا و نیایــش و هــزاران هــزار‬ ‫تجربــه لذت هایــی کــه باقــدرت هرچــه تمامتــر می تواننــد زمــان را‬ ‫بــه بنــد کشــیده و در بایگانــی مســتندات خاطرات‪ ،‬همیشــه دردســترس‬ ‫نــگاه دارنــد‪...‬‬ ‫بــا ایــن تفاســیر مــی تــوان گفــت؛ هنــر ادمــی در خــرج و صــرف‬ ‫زمــان در راســتای ارزوی دیرینــه و تــا حال حاضــر محالــش کــه همانــا‬ ‫جاودانگیســت‪ ،‬تنهــا خلــق و ثبــت خاطــرات ارزشــمند و تحصیل لذت‬ ‫از زمــان اســت‪ .‬فقــط خاطــرات شــیرین و خوش اینــد هســتند کــه‬ ‫انســان عاجــز و درمانــده از ســودای جاودانگــی را بــه روئین تنــی قدر و‬ ‫باقــی بــدل می کننــد کــه همیشــه و همیشــه حیاتــش در امتــداد اســت‪.‬‬ ‫دم غنیمت است‪...‬‬ ‫در شــرایطی کــه همچنــان بســاط بهــار گســترده اســت و شــکوهش‬ ‫تماشــایی و حیرت انگیــز‪،‬‬ ‫ایــن شــما و ایــن هــزاران هــزار لحظــه رویایــی سرشــار از شــور و‬ ‫شــوق و حیــرت و شــکر‪ ،‬کــه می توانیــد بــه ابدیــت و جاودانگــی‬ ‫پیوندشــان بزنیــد‪...‬‬ ‫به سادگی هرچه تمامتر‪...‬‬ ‫در کنــار چشمه ســارهای زالل و روشــن بــا نغمه هــای دلنــواز بــاد و‬ ‫بــاران و مرغــان اوازخــوان‪ ،‬در لمــس طالیــی نــور و شــمیم جان بخــش‬ ‫گل و ریحان هــا بــا عشــقی سرشــار و امیدبخــش‪...‬‬ ‫یادمان باشد لذت های واقعی گران نیستند‪ ...‬ارزان و خدادادند‪...‬‬ ‫امیــدوارم جســم و جــان و روحتــان فقــط زیبایــی دریافــت کنــد و‬ ‫بهره هــا و لذت هــای فراوانــی در انتظــار داشــته باشــید‪.‬‬ ‫چقدر هنگام نوشتن این سطور شوق دارم!‬ ‫شوق چشیدن جرعه های شیرین و گوارای زمان‬ ‫در بزم باشکوهی که با نازنینانی چون شما اراسته شده است‪.‬‬ ‫با احترام‪ :‬مجید اخشابی‬ ‫سر مقاله‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪5‬‬ ‫اهنگ های جدید با عناوین «تردید»‪« ،‬سین سالم» و «مادر»‬ ‫دریافت از طریق اسکن بارکد یا از طریق‬ ‫مــــــــادر‬ ‫ســین ســــالم‬ ‫تــــردیــــد‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪6‬‬ ‫خــدای مــن‪ ،‬بــر ســجاده ای نشســته ام کــه در‬ ‫هــر گوشــه ان‪ ،‬از بهــاران رفتــه‪ ،‬یادگارهایــی‬ ‫به جــای مانــده و اینــک در انتظــار یــادگاری‬ ‫دیگــر از نوبهــاری دیگرنــد‪.‬‬ ‫خــدای مــن‪ ،‬هــر بهــار را ســبزتر از دیگــری بــر‬ ‫مــن می گشــودی و مــن تــا انتهــای ســپیدی‬ ‫اخریــن فصلــش‪ ،‬شــادمانه می رفتــم و ان را‬ ‫بــه نورســیده ای دیگــر می ســپردم‪.‬‬ ‫ای عزیزتریــن‪ ،‬در گوشــه ای از ســجاده مــن‪،‬‬ ‫نشــانی از بهــاری نه چنــدان دور می بینــم؛‬ ‫ســفر‪ .‬تــو مــرا بــه ســفر یگانــه فراخوانــدی‪،‬‬ ‫ســفری بــه درون‪ ،‬بــه خویشــتنم و در بهــاری‬ ‫دیگــر در ســحری عاشــقانه بیــدارم کــردی‬ ‫تــا اندیشــه های شــبانه ام را بــه ان بســپارم و‬ ‫رهایشــان ســازم‪ .‬در بهــاری نزدیک تــر‪ ،‬ای‬ ‫نازنیــن‪ ،‬در ســایه خیالــی از نــور و معرفــت‬ ‫رهایــم ســاختی تــا بدانــم بی شــناخت تــو‪،‬‬ ‫بهــاران‪ ،‬فصــل تنهایی هاســت‪.‬‬ ‫خــدای مــن و بــاز در بهــاری پیش تــر‪،‬‬ ‫ســودایی در ســرم انداختــی کــه درد‪ ،‬کوه اســت‬ ‫و غربــت و تنهایــی‪ ،‬کویــری بی انتهاســت‪ ،‬اگــر‬ ‫تــو نباشــی‪ .‬بــا تــو و فقــط بــا تــو‪ ،‬ان همــه‬ ‫هیچ انــد و هیچ انــد و هیــچ‪.‬‬ ‫در گوشــه ای دیگــر از ســجاده ام‪ ،‬ای‬ ‫مهربان تریــن‪ ،‬ســامی ســپید بــه یــادگار مانــده‬ ‫اســت در بهــار پیشــین‪ ،‬مــرا بــه ســامی میهمان‬ ‫کــردی‪ ،‬گــرم و دلنشــین تــا بــا هــر انچــه بــوی‬ ‫زندگــی‪ ،‬عشــق و معرفــت می دهــد‪ ،‬اشــتی‬ ‫کنــم‪.‬‬ ‫اینــک‪ ،‬ای خــدای مــن‪ ،‬بــر ســجاده معطــر‬ ‫نشســته ام و بــه تمامــی نشــانه های دیدارهــای‬ ‫بهــاری ام بــا تــو می نگــرم‪ :‬ســفری اغــاز‬ ‫کــردم کــه اغــازش تــو بــودی‪ ،‬بــه ســحری‬ ‫عاشــقانه رســیدم کــه بامــدادش تــو بــودی‪،‬‬ ‫در ســایه خیــال تــو بــه ســودایی رســیدم کــه‬ ‫تنهــا بهان ـه اش تــو بــودی‪ ،‬بــه ســامی دوبــاره‬ ‫جانــم دادی کــه صحتــش تــو بــودی و اینک در‬ ‫انتظــار بهــاری نــو هســتم و یــادگاری دیگــر از‬ ‫تــو تــا مــرا بــه تقدیــری برســاند کــه قــادرش‬ ‫تــو باشــی و بــه حالــی بگردانــد کــه محولــش‬ ‫تــو باشــی‪.‬‬ ‫روشنک هورفر کارشناس ادیان‬ ‫ـول خـ‬ ‫رسـ‬ ‫ـدا (ص)‪ :‬چــون هــال مــاه رمضــان‬ ‫پدیــد ایــد‪ ،‬درب هــاى دوزخ بســته گــردد و‬ ‫درب هــاى بهشــت گشــوده شــود و شــیاطین‬ ‫بــه زنجیــر کشــیده شــوند‪.‬‬ ‫رســول خــدا (ص)‪ :‬درب هــای اســمان در‬ ‫اولیــن شــب مــاه رمضــان گشــوده می شــود و‬ ‫تــا اخریــن شــب ان بســته نخواهــد شــد‪.‬‬ ‫امــام علــى (ع)‪ :‬روزى رســول خــدا (ص)‬ ‫بــراى مــا خطبــه اى ایــراد کــرد و فرمــود‪ :‬اى‬ ‫مــردم! همانــا مــاه بــا برکــت و رحمــت و‬ ‫امــرزش بــه شــما روى اورده اســت‪ .‬ایــن مــاه‬ ‫نــزد خــدا برتریــن مــاه اســت و روزهایــش‬ ‫برتریــن روزهــا و شــب هایش برتریــن‬ ‫شــب ها و ســاعت هایش برتریــن ســاعات‬ ‫اســت‪ .‬در ایــن مــاه شــما بــه میهمانــى خــدا‬ ‫دعــوت شــده اید و در زمــره بهره منــدان از‬ ‫کرامــت خداونــد قــرار گرفته ایــد‪ .‬در ایــن مــاه‬ ‫نفس هــاى شــما تســبیح خداســت و خــواب‬ ‫شــما عبــادت اســت و اعمــال شــما پذیرفتــه و‬ ‫دعایتــان بــه اجابــت می رســد‪ .‬مــن برخاســتم‬ ‫و عــرض کــردم‪ :‬اى رســول خــدا! برتریــن‬ ‫کارهــا در ایــن مــاه چیســت؟ پیامبــر فرمــود‪:‬‬ ‫اى اباالحســن! برتریــن کارهــا در ایــن مــاه‪،‬‬ ‫خویشــتندارى از حرام هــاى خداونــد عزوجــل‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫امــام علــی (ع)‪ :‬روزه قلــب بهتــر از روزه‬ ‫زبــان اســت و روزه زبــان بهتــر از روزه شــکم‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫ـام رضـ‬ ‫امـ‬ ‫ـا (ع)‪ :‬هــر کــس مــاه رمضــان یــک‬ ‫ایــه از کتــاب خــدا را قرائــت کنــد‪ ،‬مثــل ایــن‬ ‫اســت کــه در ماه هــای دیگــر تمــام قــران را‬ ‫بخوانــد‪.‬‬ ‫امــام صــادق (ع)‪ :‬اغــاز ســال (حســاب‬ ‫اعمــال) شــب قــدر اســت‪ .‬در ان شــب برنامــه‬ ‫ســال اینــده نوشــته می شــود‪.‬‬ ‫امــام صــادق (ص)‪ :‬بــراورد اعمــال در شــب‬ ‫نوزدهــم انجــام می گیــرد و تصویــب ان‬ ‫در شــب بیســت ویکم و تنفیــذ ان در شــب‬ ‫بیست وســوم‪.‬‬ ‫‪1‬رمضان‪ 201‬ه‪.‬ق‪ :‬تفویض والیتعهدی به امام رضا‬ ‫علی هالسالم‬ ‫‪1‬رمضان‪ 428‬ه‪.‬ق‪ :‬درگذشت شیخ الرئیس‬ ‫ابوعلی حسین بن عبداهللمعروفبه ابن سینا‬ ‫‪3‬رمضان‪ 9‬ه‪.‬ق‪ :‬وقوع غزوه تبوک‬ ‫‪3‬رمضان‪ 413‬ه‪.‬ق‪ :‬درگذشت شیخ مفید از متکلمان و‬ ‫محدثان و فقهای امامیه که ریاست مذهب را در قرن‬ ‫نهم بر عهد داشت‪.‬‬ ‫‪ 7‬رمضان سال ‪ 10‬بعثت‪ :‬درگذشت حضرت ابوطالب‪،‬‬ ‫عمویپیامبر‬ ‫‪9‬رمضان‪ 60‬ه‪.‬ق‪ :‬ارسال هزاران نامه (‪ 12‬هزار) از سوی‬ ‫مردم کوفه برای امام حسین علیه السالم‬ ‫‪ 10‬رمضان سال سوم قبل از هجرت‪ :‬وفات حضرت‬ ‫خدیجهعلیهاالسالم‬ ‫‪12‬رمضان‪ 1‬ه‪.‬ق‪ :‬پیمان اخوت بین مهاجران و انصار‬ ‫‪14‬رمضان‪ 67‬ه‪.‬ق‪ :‬کشته شدن مختار ثقفی در کوفه‬ ‫‪15‬رمضان‪ 3‬ه‪.‬ق‪ :‬میالد امام حسن مجتبی علیه السالم‬ ‫‪15‬رمضان‪ 60‬ه‪.‬ق‪ :‬حرکت مسلم بن عقیل از مکه به کوفه‬ ‫‪15‬رمضان‪ 195‬ه‪.‬ق‪ :‬والدت امام محمد تقی علیه السالم‬ ‫‪17‬رمضان‪ 2‬ه‪.‬ق‪ :‬وقوع غزوه بدر‬ ‫‪19‬رمضان‪ 40‬ه‪.‬ق‪ :‬ضربت خوردن حضرت علی‬ ‫علی هالسالم‬ ‫‪20‬رمضان‪ 8‬ه‪.‬ق‪ :‬فتح مکه‬ ‫‪21‬رمضان‪ 40‬ه‪.‬ق‪ :‬وفات موسی بن عمران و یوشع بن نون‬ ‫علیه السالم و عروج حضرت عیسی به اسمان‬ ‫‪21‬رمضان‪ 40‬ه‪.‬ق‪ :‬شهادت امیر مومنان علیه السالم‬ ‫‪25‬رمضان‪ 38‬ه‪.‬ق‪ :‬وقوع جنگ نهروان‬ ‫‪27‬رمضان‪ 1370‬ه‪.‬ق‪ :‬لغو امتیاز تنباکو به فتوای میرزای‬ ‫شیرازی‬ ‫اخرین جمعه ماه رمضان‪ :‬روز قدس‬ ‫اسم اعظم‬ ‫روزی مریــدی از شــیخی التمــاس نمــود کــه او‬ ‫را اســم اعظــم بیامــوزد‪ .‬شــیخ فرمــود کــه او را در‬ ‫شــط اندازنــد‪ ،‬چنــدان کــه فریــاد می کــرد پیاپــی‬ ‫در ابــش غرقــه می کردنــد‪ .‬عاقبه االمــر چــون‬ ‫اضطــراب واضطــرار او بــه غایــت انجامیــد‪ ،‬اهلل‬ ‫اهلل گفتــن گرفــت‪ .‬همــان ســاعت او را اب بــه‬ ‫کنــار انداخــت و خــاص یافــت‪ .‬شــیخ فرمــود‬ ‫کــه اســم اعظــم خــاص ان اســت کــه در کمــال‬ ‫اضطــرار دســتگیر بنده عاجــز و مضطر شــود‪« :‬ا َ َمن‬ ‫یُجیــب ال ُم َ‬ ‫ضطر اِذا َدعا ُه َو یَک ِشـ ُ‬ ‫الســو َء‪»..‬؛ زیرا‬ ‫ـف ُّ‬ ‫اضطــرار گــواه اســتحقاق اســت‪ ،‬چنــان کــه گفت‪:‬‬ ‫ان نیاز مریمی بودست و درد‬ ‫که چنان طفلی سخن اغاز کرد‬ ‫نام نیک‬ ‫حکمــا گفته انــد‪ :‬چنــان زندگانــی کــن کــه خوبــی‬ ‫تــو را در قفــای تــو گوینــد کــه روبــرو گفتــن از‬ ‫بیــم اســت یــا از امیــد‪.‬‬ ‫در زندگــی ســعی کــن کــه بــه از دیگــران باشــی‬ ‫کــه بعــد از مــردن همــه یکســان اند و به جــز نــام‬ ‫نکــو یــا ذکــر بــدی‪ ،‬هیــچ باقــی نمانــد‪.‬‬ ‫جهان چو گشت به کام تو نام نیک اندوز‬ ‫که غیر نام نکو نیست حاصل دو جهان‬ ‫شش کیفر‬ ‫حکیمیگوید‪:‬‬ ‫هــر کــه دنیــا را بــر اخــرت ترجیــح دهــد بــه‬ ‫شــش کیفــر خدایــی گرفتــار شــود؛ ســه در دنیــا‬ ‫و ســه در اخــرت‪.‬‬ ‫در دنیــا‪ :‬ارزوی بی پایــان‪ ،‬حــرص و از شــدیدی‬ ‫کــه بــه هیــچ چیــز قانــع نشــود و نچشــیدن‬ ‫شــیرینی ایمــان درحــال عبــادت‪.‬‬ ‫در اخــرت‪ :‬هــول روز قیامــت‪ ،‬حســاب ســخت و‬ ‫حســرت دور و دراز‪.‬‬ ‫زهد‬ ‫شــیخی را گفتنــد‪ :‬بــه چــه مناســبت زهــد اختیــار‬ ‫نمــودی؟‬ ‫گفت‪ :‬سه جهت‪.‬‬ ‫اول‪ :‬دیدم قبر وحشتناک است‪ ،‬انیسی ندارم‪.‬‬ ‫دوم‪ :‬راه دور و دراز است و توشه ندارم‪.‬‬ ‫ســوم‪ :‬قاضــی محکمــه قیامت خــدای جبار اســت‬ ‫و عذری نــدارم‪.‬‬ ‫پندهایی از حضرت ادم‬ ‫حضــرت ادم پنــج وصیــت بــه فرزنــدش شــیث‬ ‫کــرد و دســتور داد او هــم ایــن وصیت هــا را بــه‬ ‫فرزندانــش بکنــد‪.‬‬ ‫دالیل دوستی خدا با ابراهیم خلیل‬ ‫از حضــرت ابراهیــم خلیــل پرســیدند بــه چــه‬ ‫ســبب خداونــد تــو را بــه دوســتی گرفــت؟‬ ‫فرمود‪ :‬به سه علت‪.‬‬ ‫اول‪ :‬فرمــان خــدا را بــر دســتور دیگــران ترجیــح‬ ‫دادم‪.‬‬ ‫دوم‪ :‬بــر چیــزی کــه خــدا کفایــت کــرده بــود‬ ‫(ماننــد روزی) همــت نگماشــتم‪.‬‬ ‫سوم‪ :‬هرگز بدون میهمان غذا نخوردم‪.‬‬ ‫مرو‪ ،‬مکن‪ ،‬مزن!‬ ‫افالطون گوید‪:‬‬ ‫بــه دیــدن کســی کــه بــا تــو سرســنگین اســت‬ ‫مــرو‪.‬‬ ‫بــا کســی کــه ســخنت را تکذیــب کنــد‪ ،‬گفتگــو‬ ‫مکــن‪.‬‬ ‫برای کسی که گوش ندهد‪ ،‬حرف مزن‪.‬‬ ‫خیر و شر دیگران‬ ‫بــه حکیمــی گفتنــد‪ :‬چــه کســی از عــداوت مــردم‬ ‫ســالم می مانــد؟‬ ‫جــواب داد‪ :‬ان کســی کــه هیــچ خیــر و شــری از‬ ‫او ظاهــر نشــود؛ بــه جهــت انکــه اگــر خیــر از او‬ ‫ظاهــر شــود‪ ،‬اشــرار بــا او دشــمنی کننــد و اگــر‬ ‫شــر از او ظاهــر شــد‪ ،‬اخیــار بــا او دشــمنی کننــد‪.‬‬ ‫بال و نعمت خاص‬ ‫از حکیمــی پرســیدند‪ :‬نعمتــی کــه بــر صاحبــش‬ ‫رشــک نبرنــد یــا بالئــی کــه بــر گرفتــارش‬ ‫دلســوزی نکننــد می شناســی؟‬ ‫گفــت‪ :‬اری‪ ،‬ان نعمــت‪ ،‬تواضــع اســت و ان بــا‪،‬‬ ‫تکبر‪.‬‬ ‫عابد و دزد‬ ‫مــردی ســجاده عابــدی را دزدیــد‪ .‬عابــد چــون‬ ‫دیــد‪ ،‬دزد خجالــت کشــید و ســجاده را واگذاشــت‬ ‫و گفــت‪:‬‬ ‫نمی دانستم که سجاده از توست‪.‬‬ ‫عابــد گفــت‪ :‬چگونــه نمی دانســتی کــه ســجاده‬ ‫از تــو نیســت‪.‬‬ ‫«کشکول شیخ بهایی»‬ ‫عطر ملکوت‬ ‫میهمانی‬ ‫اگــر خــودت را در دنیــا میهمــان حســاب کنــی‬ ‫و حق تعالــی را میزبــان‪ ،‬همــه غصه هــا مــی رود؛‬ ‫چــون هــزار غصــه بــه دل میزبــان اســت کــه دل‬ ‫میهمــان از یکــی از ان هــا خبــر نــدارد‪ .‬هــزار غــم‬ ‫بــه دل صاحبخانــه اســت کــه یکــی بــه دل میهمان‬ ‫راه نــدارد‪ .‬در زندگــی خــودت را میهمــان خــدا‬ ‫بــدان تــا راحــت شــوی‪.‬‬ ‫اگــر در میهمانــی یــک شــب بالیــی بــه تو رســید‪،‬‬ ‫شــلوغ نکــن و ابــروی صاحبخانــه را حفــظ کن‪.‬‬ ‫مــا در دنیــا و اخــرت میهمــان خــدا هســتیم‪ .‬اداب‬ ‫میهمانــی را بایــد رعایــت کــرد‪ .‬بایــد در بــدو ورود‬ ‫صاحبخانــه را مالقــات کــرد‪ ،‬بعــد هرجــا کــه‬ ‫گفــت بنشــین‪ ،‬نشســت و هرچــه پذیرایــی کــرد‬ ‫بهــره بــرد و بــه صاحبخانــه فرمــان نــداد و جــز‬ ‫انچــه امــاده کــرده نخواســت و دل بــه وســایل و‬ ‫منــزل صاحبخانــه نبســت و ارزوی مالکیــت ان ها‬ ‫را نکــرد‪.‬‬ ‫میهمــان تــا صاحبخانــه را مالقــات نکــرده و ندیده‬ ‫اســت فکــر می کنــد اصــا میهمــان نیســت و بــه‬ ‫دزدی امــده اســت؛ لــذا تــا صاحبخانه را نشــناخته‬ ‫اســت بایــد خیلــی احتیــاط کنــد؛ امــا وقتــی کــه‬ ‫صاحبخانــه را شــناخت و دیــد‪ ،‬دیگــر هرچــه‬ ‫خواســت می خــورد‪ .‬تنهــا وظیفــه میهمــان ایــن‬ ‫اســت کــه هرچــه صاحبخانــه گفــت بکنــد و‬ ‫هرچــه هــم بــه او داد بگیــرد و نگویــد کــم اســت‬ ‫یــا چیــز دیگــری می خواهــم‪.‬‬ ‫«اکرمــوا الضیــف ولــو کان کافــرا»؛ بــه میهمان حتی‬ ‫اگــر کافــر باشــد کــرم نماییــد و او را اکــرام کنیــد‪.‬‬ ‫اگــر خــود را میهمــان خــدا دیــدی‪ ،‬هرچــه باشــی‪،‬‬ ‫خــدای کریــم حتمــا تــو را کریمانــه دســتگیری‬ ‫و اکــرام می نمایــد‪ .‬وقتــی میهمــان می شــویم‬ ‫خوبســت تمام عیــار میهمــان شــویم‪.‬‬ ‫شکر خدا‬ ‫پارســایی را دیــدم بــر کنــار دریــا کــه زخــم پلنــگ‬ ‫داشــت و بــه هیــچ دارو بِــه نمی شــد‪.‬‬ ‫مدت هــا در ان رنجــور بــود و شــکر خــدای‬ ‫عزوجــل علی الــدوام گفتــی‪.‬‬ ‫پرسیدندش که شکر چه می گویی؟‬ ‫گفــت‪ :‬شــکر انکــه بــه مصیبتــی گرفتــارم نــه بــه‬ ‫معصیتی‪.‬‬ ‫«سعدی»‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫ما گم شده ایم‬ ‫عــارف مرحــوم‪ ،‬حــاج محمــد اســماعیل دوالبــی‪،‬‬ ‫در بیانــی‪ ،‬معنــای غیبــت حضــرت ولی عصــر‬ ‫(عــج) را این گونــه تشــریح می کننــد‪:‬‬ ‫ســوال شــد امــام زمــان (عــج) غایــب اســت‪ ،‬یعنی‬ ‫چه ؟‬ ‫گفتــم‪ :‬غایــب؟ کــدام غایــب؟ بچـه ای که دســتش‬ ‫را از دســت پــدر رهــا کــرده و گــم شــده می گوید‪:‬‬ ‫پــدرم گــم شــده اســت‪ .‬مــا مثــل بچـه ای هســتیم‬ ‫کــه پــدرش دســت او را گرفتــه اســت تا بــه جایی‬ ‫ببــرد و در طــول مســیر از بــازاری عبــور می کننــد‪.‬‬ ‫بچــه جلــب ویتریــن مغازه هــا می شــود و دســت‬ ‫پــدر را رهــا می کنــد و در بــازار گــم می شــود‬ ‫و وقتــی متوجــه می شــود کــه دیگــر پــدر را‬ ‫نمی بینــد و گمــان می کنــد پــدرش گــم شــده‬ ‫اســت‪ .‬درحالی کــه در واقــع خــودش گــم شــده‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫انبیــا و اولیــا‪ ،‬پــدران خلق انــد و دســت خالئــق را‬ ‫می گیرنــد تــا ان هــا را بــه ســامت از بــازار دنیــا‬ ‫عبــور دهنــد‪ .‬غالــب خالئــق جلــب متاع هــای دنیا‬ ‫شــده اند و دســت پــدر را رهــا کــرده و در بــازار‬ ‫دنیــا گــم شــده اند‪.‬‬ ‫امــام زمــان (عــج) گــم و غایــب نشــده اســت‪ ،‬مــا‬ ‫گــم شــدیم و محجــوب گشــته ایم‪ .‬امــام غایــب‬ ‫نیســت‪ ،‬تــو نمی بینــی اقــا را‪ .‬او حاضــر اســت‪.‬‬ ‫اگــر چشــمت کــه اســیر دنیــا شــده‪ ،‬از دنیا دســت‬ ‫بــردارد‪ ،‬اقــا را می بینــد‪ .‬خالصــه نگــو اقــا غایــب‬ ‫اســت‪ ،‬تــو نمی بینــی!‬ ‫‪ -1‬بــه دنیــا مطمئــن نشــوید کــه مــن بــه بهشــت‬ ‫جاویــد اطمینــان یافتــم‪ ،‬خــدا ایــن اطمینــان را‬ ‫نپســندید و بیرونــم کــرد‪.‬‬ ‫‪ -2‬بــه رای زنــان رفتــار نکنیــد کــه مــن بــه میــل‬ ‫زن عمــل کــردم‪ ،‬از درخــت خــوردم و پشــیمان‬ ‫شــدم‪.‬‬ ‫‪ -3‬هــر کاری می خواهیــد بکنیــد اول عاقبتــش را‬ ‫بنگریــد کــه مــن اگــر عاقبت اندیشــی کــرده بــودم‪،‬‬ ‫بــه ایــن مصیبــت دچــار نمی شــدم‪.‬‬ ‫‪ -4‬کاری را کــه دل در انجامــش ارام نــدارد‪ ،‬نکنیــد‬ ‫کــه مــن هنــگام خــوردن از ان درخــت دلــم‬ ‫می لرزیــد؛ امــا اعتنــا نکــردم‪ ،‬خــوردم و پشــیمان‬ ‫شــدم‪.‬‬ ‫‪ -5‬در کارهــا مشــورت کنیــد کــه اگــر مــن بــا‬ ‫مالئکــه شــور کــرده بــودم‪ ،‬گرفتــار نمی شــدم‪.‬‬ ‫‪7‬‬ ‫دستورالعمل های زندگی مومنانه‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪8‬‬ ‫اســتاد بــزرگ اخــاق اقــای میــرزا اســماعیل دوالبــی پیــش‬ ‫از وفــات بــرای زندگــی مومنانــه ‪ 15‬دســتورالعمل را ذکــر‬ ‫می کنــد کــه بــه ترتیــب در ذیــل اورده شــده اســت‪:‬‬ ‫‪ .1‬هــر وقــت در زندگ ـی ات گیــری پیــش امــد و راه بنــدان‬ ‫شــد‪ ،‬بــدان خــدا کــرده اســت‪ .‬زود بــرو بــا او خلــوت کن و‬ ‫بگــو بــا مــن چـه کار داشــتی کــه راهــم را بســتی؟ هــر کــس‬ ‫گرفتــار اســت‪ ،‬در واقــع گرفتــه یــار اســت‪.‬‬ ‫‪ .2‬زیارتــت‪ ،‬نمــازت‪ ،‬ذکــرت و عبادتــت را تــا زیــارت بعــد‪،‬‬ ‫نمــاز بعــد‪ ،‬ذکــر بعــد و عبــادت بعــد حفــظ کــن‪ .‬کار بــد‪،‬‬ ‫حــرف بــد‪ ،‬دعــوا و جــدال و‪ ...‬نکــن و ان را ســالم بــه‬ ‫بعــدی برســان‪ .‬اگــر ایــن کار را بکنــی‪ ،‬دائمــی می شــود؛‬ ‫دائــم در زیــارت و نمــاز و ذکــر و عبــادت خواهــی بــود‪.‬‬ ‫‪ .3‬اگــر غــام خانــه زادی پــس از ســال ها بــر ســر ســفره‬ ‫صاحــب خــود نشســتن و خــوردن‪ ،‬روزی غصـه دار شــود و‬ ‫بگویــد فــردا مــن چــه بخــورم؟ ایــن توهیــن بــه صاحبــش‬ ‫اســت و بــا ایــن غصــه خــوردن صاحبــش را اذیــت می کنــد‪.‬‬ ‫بعــد از عمــری روزی خــدا را خــوردن‪ ،‬جــا نــدارد بــرای‬ ‫روزی فردایمــان غصـه دار و نگــران باشــیم‪.‬‬ ‫‪ .4‬گذشــته کــه گذشــت و نیســت‪ ،‬اینــده هــم کــه نیامــده‬ ‫و نیســت‪ .‬غصه هــا مــال گذشــته و اینــده اســت‪ .‬حــاال کــه‬ ‫گذشــته و اینــده نیســت‪ ،‬پــس چــه غص ـه ای؟ تنهــا حــال‬ ‫موجــود اســت کــه ان هــم نــه غصــه دارد و نــه قصــه‪.‬‬ ‫‪ .5‬مــوت را کــه بپذیــری‪ ،‬همــه غــم و غصه هــا م ـی رود و‬ ‫بی اثــر می شــود‪ .‬وقتــی بــا حضــرت عزرائیــل رفیــق شــوی‪،‬‬ ‫غصه هایــت کــم می شــود‪ .‬امادگــی مــوت خــوب اســت‪،‬‬ ‫نــه زود مــردن‪ .‬بعــد از ایــن امادگــی‪ ،‬عمــر دنیــا بســیار‬ ‫پــرارزش خواهــد بــود‪ .‬ذکــر مــوت‪ ،‬دنیــا را در نظــر‬ ‫کوچــک می کنــد و اخــرت را بــزرگ‪ .‬حضــرت‬ ‫امیــر علیه الســام فرمــود‪ :‬یــک ســاعت‬ ‫دنیــا را بــه همــه اخــرت نمی دهــم‪.‬‬ ‫امادگــی بایــد داشــت‪ ،‬نــه عجلــه‬ ‫بــرای مــردن‪.‬‬ ‫‪ .6‬اگــر دقــت کنیــد‪ ،‬فشــار‬ ‫قبــر و امثــال ان در همیــن دنیــا‬ ‫قابل مشــاهده اســت؛ مثــل بداخــاق‬ ‫کــه خــود و دیگــران را در فشــار می گــذارد‪.‬‬ ‫‪ .7‬تربــت‪ ،‬دفــع بــا می کنــد و‬ ‫همــه تب هــا و طوفان هــا‬ ‫و زلزله هــا بــا یــک ســر‬ ‫ســوزن از ان ارام می شــود‪.‬‬ ‫مومــن ســرانجام تربــت‬ ‫می شــود‪ .‬اگــر یــک مومــن در شــهری‬ ‫بخوابــد‪ ،‬خداونــد بــا را از ان شــهر دور‬ ‫می کنــد ‪.‬‬ ‫‪ .8‬هــر وقــت غصــه دار شــدید‪ ،‬بــرای خودتــان و بــرای‬ ‫همــه مومنیــن و مومنــات‪ ،‬از زنده هــا و مرده هــا و ان هایــی‬ ‫کــه بعــدا خواهنــد امــد‪ ،‬اســتغفار کنیــد‪ .‬غصــه دار کــه‬ ‫می شــوید‪ ،‬گویــا بدنتــان چیــن می خــورد و اســتغفار کــه‬ ‫می کنیــد‪ ،‬ایــن چین هــا بــاز می شــود‪.‬‬ ‫‪ .9‬تــا می گویــم شــما ادم خوبــی هســتید‪ ،‬شــما می گوییــد‬ ‫خوبــی از خودتــان اســت و خودتــان خوبیــد‪ .‬خــدا‬ ‫هــم همین طــور اســت‪ .‬تــا بــه خــدا می گوییــد خدایــا‬ ‫تــو غفــاری‪ ،‬تــو ســتاری‪ ،‬تــو رحمانــی و… خــدا‬ ‫می فرمایــد‪ :‬خــودت غفــاری‪ ،‬خــودت ســتاری‪ ،‬خــودت‬ ‫رحمانــی و‪ ...‬کار محبــت همیــن اســت‪.‬‬ ‫‪ .10‬بــا تکــرار کــردن کارهــای خــوب‪ ،‬عــادت حاصــل‬ ‫می شــود‪ .‬عــادت بــه عبــادت منجــر می شــود‪ ،‬عبــادت‬ ‫هــم معرفــت ایجــاد می کنــد‪ ،‬بعــد ملــکات فاضلــه در‬ ‫فــرد به وجــود می ایــد و نهایتــا بــه والیــت منجــر‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫‪ .11‬خــدا عبــادت وعــده بعــد را نخواســته اســت؛‬ ‫ولــی مــا روزی ســال های بعــد را هــم می خواهیــم‪،‬‬ ‫درحالی کــه معلــوم نیســت تــا یــک وعــده بعــد زنــده‬ ‫باشــیم‪.‬‬ ‫‪ .12‬لبــت را کنتــرل کــن‪ .‬ولــو بــه تــو ســخت می گــذرد‪.‬‬ ‫گلــه و شــکوه نکــن و از خــدا خوبــی بگــو‪ ،‬حتــی‬ ‫بــه دروغ از خــدا تعریــف کــن و ایــن کار را ادامــه‬ ‫بــده تــا کم کــم بــر تــو معلــوم شــود کــه بــه راســتی‬ ‫خــدا‪ ،‬خــوب خدایــی اســت و ان وقــت هــم کــه بــه‬ ‫خیــال خــودت بــه دروغ از خــدا تعریــف می کــردی‪،‬‬ ‫فی الواقــع راســت می گفتــی و خــدا‪ ،‬خــوب خدایــی‬ ‫بــود‪.‬‬ ‫‪ .13‬از هــر چیــز تعریــف کردنــد‪ ،‬بگــو مــال خداســت‬ ‫و کار خداســت‪ .‬نکنــد خــدا‬ ‫را بپوشــانی و ان را بــه‬ ‫خــودت یــا بــه دیگــران‬ ‫نســبت بدهــی کــه ظلمــی‬ ‫بزرگ تــر از ایــن نیســت‪.‬‬ ‫اگــر ایــن نکتــه را رعایــت‬ ‫کنــی‪ ،‬از وادی امــن ســر‬ ‫در مــی اوری‪ .‬هــر وقــت‬ ‫خواســتی از کســی یــا چیــزی‬ ‫تعریــف کنــی‪ ،‬از ربــت تعریــف‬ ‫کــن‪ .‬بیــا و از ایــن تاریــخ تصمیــم‬ ‫بگیــر حرفــی نزنــی مگــر از او‪ .‬هــر‬ ‫زیبایــی و خوبــی کــه دیــدی رب و‬ ‫پــروردگارت را یــاد کــن‪ ،‬همان طــور‬ ‫کــه امیرالمومنیــن علیه الســام در دعــای‬ ‫دهــه اول ذیحجــه می فرمایــد‪ :‬بــه عــدد‬ ‫همــه چیزهــای عالــم الالــه االاهلل‪.‬‬ ‫‪ .14‬دل هــای مومنیــن کــه بــه هــم وصل‬ ‫می شــود‪ ،‬اب ُکــر اســت‪ .‬وقتــی بــه علــی علیه الســام‬ ‫ِ‬ ‫شــخص‬ ‫متصــل شــد‪ ،‬بــه دریــا وصــل شــده اســت‪.‬‬ ‫تنهــا‪ ،‬اب قلیــل اســت و در تمــاس بــا نجاســت نجــس‬ ‫می شــود؛ ولــی اب ُکــر نــه تنهــا نجــس نمی شــود‪،‬‬ ‫بلکــه متنجــس را هــم پــاک می کنــد‪.‬‬ ‫‪ .15‬هرچــه غیــر خداســت را از دل بیــرون کــن‪ .‬در «اِالّ»‪،‬‬ ‫تشــدید را محکــم ادا کــن تــا اگــر چیــزی باقــی مانــده‪،‬‬ ‫از ریشــه کنــده شــود و وجــودت پــاک شــود‪ .‬انــگاه‬ ‫«اهلل» را بگــو کــه همــه دلــت را تصــرف کنــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪9‬‬ ‫طنزیم وقت!‬ ‫خواستگاریعجیب‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪10‬‬ ‫مهدی محمدی‬ ‫بی زحمــت داســتان زیــر را بخوانیــد و ســپس‬ ‫بــدون نگاه کــردن از روی دســت بغــل دســتی بــه‬ ‫ســواالت طرح شــده پاســخ دهیــد‪.‬‬ ‫روزی‪ ،‬روزگاری خانــواده ای زندگــی می کردنــد‬ ‫کــه خواســتگاران دخترشــان داشــتند پاشــنه در را‬ ‫درمی اوردنــد‪ .‬روزی پــدر دختــر کــه از ایــن همــه‬ ‫درخواســت ازدواج خســته شــده بــود‪ ،‬بــه یکــی‬ ‫از خواســتگاران کــه ســوابق متعــددی در دراوردن‬ ‫پاشــنه در داشــت‪ ،‬گفــت‪ :‬خوبــه منــم‪ ،‬بیــام پاشــنه‬ ‫در خونــه شــما رو دربیــارم؟‬ ‫خواســتگار گفــت‪ :‬چــی؟! چــه افتخــاری بهتــر‬ ‫از اینکــه پــدر دختــری بــا ایــن همــه خواســتگار‬ ‫بیایــد و پاشــنه درخانــه مــا را دراورد؟‬ ‫ایــن شــد کــه پــدر خانــواده تصمیــم گرفــت‬ ‫بــرای ســالم مانــدن در‪ ،‬در حیــاط را بــه یــک‬ ‫در بــا کرکــره ای برقــی تبدیــل کنــد‪ .‬بــا وجــود‬ ‫ایــن‪ ،‬در صفــوف بــه هــم فشــرده خواســتگاران‬ ‫کوچک تریــن خللــی بــه وجــود نیامــد‪ .‬بــرای‬ ‫همیــن پــدر دختــر اعــام کــرد کــه خواســتگاری‬ ‫بایــد رونــد اداری خــود را طــی کنــد‪ .‬متقاضیــان‬ ‫ازدواج ابتــدا بایــد از دســتگاه  نوبت دهــی دم‬ ‫در نوبــت بگیرنــد و ســپس بایــد یــک برگــه‬ ‫فــرم درخواســت غــام خانواده شــدن (شــامل‬ ‫مشــخصات دامــاد و شــبکه های اجتماعــی کــه‬ ‫پســر خانــواده عضــو بــوده اســت) را پــر کننــد‪.‬‬ ‫خواســتگاران همچنیــن موظــف بودنــد مبلــغ‬ ‫پیشــنهادی خــود در مــورد مهریــه را در فــرم‬ ‫ثبت نــام درج کننــد و یــک چــک بــدون تاریــخ‬ ‫بــه مبلــغ ‪۱۰‬درصــد پیشــنهاد مهریــه ضمیمــه‬ ‫فــرم ثبت نــام کننــد‪ .‬هــر کــدام از ایــن فرم هــا‬ ‫صدتــا تــک تومانــی بــرای خانــواده دختــر هزینــه‬ ‫داشــت کــه پــدر خانــواده دم در‪ ،‬ایــن فرم هــا را‬ ‫بــه قیمــت دوهــزار تومــان می فروخــت و حتــی‬ ‫بعضــی وقت هــا اگــر کســی پنــج هــزار تومانــی‬ ‫بــه او مـی داد‪ ،‬چــون خــرده نداشــت‪ ،‬بــه جای ســه‬ ‫هــزار تومــان باقی مانــده بــه ان هــا ادامــس مـی داد‪.‬‬ ‫همچنیــن بــرای رفــاه حــال خواســتگاران ارجمند‪،‬‬ ‫حیــاط خانــه از مســکونی بــه تجــاری تغییــر‬ ‫کاربــری داده شــد و بــا اجــازه اداره هــای مربوطــه‬ ‫ســمت راســت ان یــک گل فروشــی و ســمت‬ ‫چــپ ان یــک شیرینی فروشــی احــداث کردنــد و‬ ‫بــه اجــاره دادنــد‪.‬‬ ‫چــون روزانــه تعــداد زیــادی خواســتگار بــه خانــه‬ ‫عــروس اینــده رفت وامــد داشــتند‪ ،‬خواســتگارانی‬ ‫کــه در اتــاق پذیرایــی منتظــر امــدن عــروس بــا‬ ‫ســینی چــای بودنــد‪ ،‬بــا منظــره ای عجیــب روبــرو‬ ‫می شــدند‪ .‬مســئولیت اوردن ســینی چــای بــه‬ ‫بــرادر بزرگ تــر و ســبیلوی عــروس واگــذار شــده‬ ‫بــود‪ .‬البتــه در میــان خواســتگارها کســانی بودنــد‬ ‫کــه بــه اداری شــدن رونــد خواســتگاری معتــرض‬ ‫بودنــد و می گفتنــد‪ :‬همیــن االن هــم دامــاد اینــده‬ ‫معلــوم و تاریــخ تاالر و عروســی مشــخص اســت‬ ‫و این هــا فرمالیتــه و الکــی اســت و مــا بی خــود و‬ ‫بی جهــت اینجــا ایســتاده ایم‪.‬‬ ‫تــا اینکــه یکــی از روزها پــدر خانواده بــا بلندگوی‬ ‫دســتی دم در حضــور یافــت و اعالم کــرد دخترش‬ ‫بــا تقاضــای یکــی از فیش هــای نجومــی‪ ،‬ببخشــید‬ ‫یکــی از خواســتگارها موافقــت کرده اســت‪.‬‬ ‫ان روز بــه هــر جــای کوچــه نــگاه می کــردی‪،‬‬ ‫جوانــی را می دیــدی کــه بــر درختــی تکیــه کــرده‬ ‫و عاشــق شــده اســت و گریــه کــرده و روی زمیــن‬ ‫افتــاده اســت‪.‬‬ ‫ان روز بــرادر ســبیلوی عــروس برای خواســتگاران‬ ‫نــاکام بــه جــای چــای‪ ،‬چنــد پــارچ اب قنــد امــاده‬ ‫ کــرد و بــه دهــان ان هــا م ـی داد تــا فشارخونشــان‬ ‫کــه پاییــن افتــاده بــود‪ ،‬دوبــاره متعــادل شــود‪ .‬البته‬ ‫ایــن اب قندهــا ذره ای از تلخــی شکســت ان ها در‬ ‫مراســم خواســتگاری را کــم نمی کــرد‪.‬‬ ‫روی گزینه صحیح چای بریزید‪:‬‬ ‫*بــا توجــه بــه اینکــه در همــان ابتــدای داســتان‬ ‫گفتــه شــده اســت کــه «بــه خاطــر تعــداد زیــاد‬ ‫خواســتگاران‪ ،‬پاشــنه در خانــه از جــا در امــده‬ ‫بــود‪ ».‬ایــن داســتان در کــدام ژانــر قــرار می گیــرد؟‬ ‫الف) داستان تخیلی‬ ‫ب) داستان فراتخیلی‬ ‫ج) مستند و مبتنی بر واقعیت‬ ‫د)گل واژه و شعر‬ ‫*اوردن ســینی چــای توســط بــرادر ســبیلوی‬ ‫عــروس‪ ،‬نمــاد و یــاداور کــدام مــورد اســت؟‬ ‫الــف) هیچ کــدام از مشــکالت و بحران هــای‬ ‫خاورمیانــه تمامــی نــدارد‪.‬‬ ‫ب) سالی که نکوست از بهارش پیداست‪.‬‬ ‫ج) نماد یک زندگی رویایی!‬ ‫د) نیمه پرلیوان در دسترس نمی باشد‪.‬‬ ‫*ایــا توزیــع اب قنــد توســط بــرادر عــروس برای‬ ‫خواســتگاران ناکامــی کــه فشارخونشــان پاییــن‬ ‫افتــاده اســت‪ ،‬کار درســتی بــود؟‬ ‫الــف) خیــر‪ ،‬چــون ممکــن اســت بعضــی‬ ‫خواســتگاران بیمــاری قنــد داشــته باشــند و‬ ‫نوشــیدن اب قنــد برایشــان خطرنــاک باشــد‪.‬‬ ‫ب)خیــر‪ ،‬چــون معمــوال خواســتگارها بــا یــک‬ ‫کــت و شــلوار گران قیمــت بــه خواســتگاری‬ ‫می رونــد کــه اگــر اب قنــد رویــش ریختــه شــود‪،‬‬ ‫مشکل ســاز می شــود‪.‬‬ ‫ج) خیــر‪ ،‬بایــد بــه جــای درمــان خودســرانه بــه‬ ‫اتوبــوس تلفنــی زنــگ مــی زد و ان هــا را بــه‬ ‫بیمارســتان می بــرد‪.‬‬ ‫د) خیر‪ ،‬چون قند خیلی گران شده است‪.‬‬ ‫رباعیات ابکی!‬ ‫بحران اب‬ ‫با مردمِ شه ِر خود نکویی بکنید‬ ‫نفرین به دورنگی و دورویی بکنید‬ ‫در حوزه اب چون که بحران داریم‬ ‫در مصرف عشق صرفه جویی بکنید!‬ ‫جیره بندی‬ ‫چون زندگی ات به کام چندی بشود‬ ‫دل اینه عالقه مندی بشود‬ ‫ِ‬ ‫مصرف بی رویه ما و شما‬ ‫با‬ ‫حیف است که اب جیره بندی بشود‬ ‫خشکسالی‬ ‫امسال‪ ،‬چنان که خشکسالی هم هست‬ ‫باید بکنیم صرفه جویی دربست!‬ ‫کاخی اگر از طال بسازی خالو‬ ‫بی اب شبیه کلبه ای متروکه ست‬ ‫شراکت با سهراب!‬ ‫در کوچه و راه‪ ،‬اب را ول نکنید‬ ‫سرچشمه کاینات را گل نکنید‬ ‫در قحطیِ اب! زندگی را لطفا‬ ‫بر خلق خدا زَهرِهالهل نکنید!‬ ‫بندر ِ بی اب‬ ‫هــر وعــده کــه چــون ســراب باشــد‪ ،‬زشــت‬ ‫اســت‬ ‫هر کار که بی حساب باشد‪ ،‬زشت است‬ ‫ای مردمِ با شعورِ بندرعباس‬ ‫بندر که بدون اب باشد زشت است!‬ ‫وضعیت ِ‬ ‫اب کشور‬ ‫خَ ش دارتر از صدای «اندی» شده است‬ ‫اشفته تر از بز بز قندی شده است‬ ‫رفتیم برای کارِ واجب جایی‬ ‫دیدیم که اب جیره بندی شده است!‬ ‫صرفه جویی‬ ‫در خوردن و خواب صرفه جویی بکنید‬ ‫در حرف حساب! صرفه جویی بکنید‬ ‫البته پیامِ اصلیِ ما این است‪:‬‬ ‫در مصرف اب صرفه جویی بکنید!‬ ‫رباعیات ابی‬ ‫ما مشکلِ اب را حسابی گفتیم‬ ‫با «جعفر» و «مش حسن کبابی» گفتیم‬ ‫یک عده رباعیاتشان نانی بود‬ ‫ما نیز رباعیات ابی گفتیم!‬ ‫باران‬ ‫بزن باران زمین را مخملی کن‬ ‫محبت را به دل ها منجلی کن‬ ‫شدم از خشکسالی مثلِ لک لک‬ ‫ِ‬ ‫تنِ‬ ‫باریک ما را‪ ،‬هیکلی کن‬ ‫سروده‪ :‬راشد انصاری (خالو راشد)‬ ‫پیوند ُعمر بسته به مویی ست‬ ‫هوش دار‬ ‫َغمخوار خویش باش‬ ‫غم روزگار چیست‬ ‫عاشقانه ها‬ ‫حافظ‬ ‫منتظرم به ُکنج غم‬ ‫گریه کنان نشانده ای‬ ‫خود به کنار ُمدعی‬ ‫خنده زنان نشسته ای‬ ‫هاتف اصفهانی‬ ‫خوش می روی به تنها‬ ‫تَن ها فدای جانت‬ ‫مدهوش می گذاری‬ ‫یاران مهربانت‬ ‫سعدی‬ ‫عقل تا ِ‬ ‫بوی مِی عشق تو یافت‬ ‫دایما دیوانه ای الیَعقل است‬ ‫عطار‬ ‫هرچند که گل چهره و سیمین بدنی‬ ‫حیف از تو ولی که شمع هر انجمنی‬ ‫ای یار وفادار‪ ،‬اگر یار منی‬ ‫با غیر مگو حرفی و مشنو سخنی‬ ‫هاتف اصفهانی‬ ‫بیرون ز تو نیست‬ ‫هرچه می خواسته ام‬ ‫فهرست تمام ارزوهای منی‬ ‫شفیعی کدکنی‬ ‫ندانم عشق را مذهب‬ ‫ولی هر کس که عاشق شد‬ ‫مسلمان‪ ،‬کافرش می خوان َد و‬ ‫کافر‪ ،‬مسلمانش!‬ ‫بیدل شیرازی‬ ‫چون ندیدم خبری‬ ‫زین دل رنجور تُرا‬ ‫در سپردم به خدا‬ ‫ای ز خدا دور‪ ،‬تُرا‬ ‫اوحدی مراغه ای‬ ‫چه بی ذوقست‬ ‫ان کش‬ ‫عشق ن َبود‬ ‫چه مرده ست‬ ‫ان که او‬ ‫یاری ندارد‬ ‫موالنا‬ ‫چه عالمی‬ ‫که دلی هست و دلنوازی نه‬ ‫چه زندگی‬ ‫که غمم هست و غمگسارم نیست‬ ‫شهریار‬ ‫دال‪ ،‬خوبان‪ ،‬د ِل خونین پسندند‬ ‫دال‪ ،‬خون شو‪ ،‬که خوبان این پسندند‬ ‫متاع کفر و دین بی مشتری نیست‬ ‫گروهی ان‪ ،‬گروهی این پسندند‬ ‫بابا طاهر‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫دل من بردی و گویی‬ ‫که ندانم که کجاست؟‬ ‫از سر زلف سیاه تو‬ ‫به در چیزی نیست‬ ‫اوحدی مراغه ای‬ ‫عاشق و‬ ‫مستم و‬ ‫رسوایی خویشم َهوس است‬ ‫هر چه خواهم که کنم‬ ‫هیچ مگویید مرا‬ ‫امیرخسرو دهلوی‬ ‫عاشقانه ها‬ ‫بی تو اوارم و در خویش فرو ریخته ام‬ ‫ای همه سقف و ستون و همه ابادی من‬ ‫حسین منزوی‬ ‫پرسیدم ازو واسطه هجران را‬ ‫گفتا َسببی هست بگویم ان را‬ ‫من چشم توام اگر نبینی چه عجب‬ ‫من جان توام کسی نبیند جان را‬ ‫ابوسعید ابوالخیر‬ ‫‪11‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪12‬‬ ‫د‪ ،‬من نگرفتم!‬ ‫* حاجت می دا ه‪« ،‬شنا» کردم!‬ ‫ود زورخان‬ ‫* در گ زنم ُچرتم را تا پاره می شود! اده اش کشیدند!‬ ‫گره می ‬ ‫وانان سنب‬ ‫* تا مرشد «زنگ» زد‪ ،‬همه پهل زمین خوابیدم!‬ ‫ی‬ ‫*‬ ‫شد‪ ،‬رو‬ ‫یگیرد!‬ ‫ش را «سرپا» م ‬ ‫* وقتی خیالم «تخت» د‪ ،‬شکستمش!‬ ‫ی نوه اش خود‬ ‫ش کوک نبو‬ ‫د نمی شود‪ ،‬وقت‬ ‫* ساز «دل»ا حالی «سرپا» بن‬ ‫خوش‬ ‫* پدرم از «قلوه» ایست!‬ ‫العات» داشت!‬ ‫ب «دریا»‪،‬‬ ‫من «اط‬ ‫ل ِ‬ ‫یشوم!‬ ‫* ر زبانش را «کشیدم»‪ ،‬هفتاد َ «دریا»زده م ‬ ‫تا‬ ‫* زی‬ ‫م‪،‬‬ ‫ر‬ ‫ساحل» پناه می ب‬ ‫«فریاد» کردم!‬ ‫* به اغوش «‬ ‫ه‬ ‫ب‬ ‫ور‬ ‫جب‬ ‫م‬ ‫اموش‪ ،‬همه را‬ ‫مامور گذاشتم!‬ ‫سمعک خ‬ ‫ف تئاتر‬ ‫* با ی «جلب» تماشاگر‪ ،‬در اطرا سرش بگذارم!‬ ‫ستم سرب ه‬ ‫* برا‬ ‫را تعارف کرد!‬ ‫* چون «سرزده» امد‪ ،‬نتوان جوانی جایش‬ ‫»‪،‬‬ ‫اد‬ ‫ظامی فروختم!‬ ‫* در اتوبوس قلبش «ایست را به نیروی انت‬ ‫ودند‪ ،‬همه‬ ‫ش را خوردم»!‬ ‫م!‬ ‫رتش وارد کرد‬ ‫قائل بودم‪« ،‬پای‬ ‫* بسیار «تابلو» ب از «چینِ » صو‬ ‫ام‬ ‫ر‬ ‫حت‬ ‫صاب نداشتم‪،‬‬ ‫خوردیم!‬ ‫ی پایش ا‬ ‫* اع‬ ‫* چون برا * ناهار‪ ،‬غصه هایش را با هم م «اب» اورد!‬ ‫سوخت‪ ،‬چشم‬ ‫تا دستم‬ ‫کردم!‬ ‫ستگاریت امد!‬ ‫* شعرم را در صرافی‪« ،‬نقد» برادرم به خوا‬ ‫*‬ ‫مت‪ ،‬پدر برای‬ ‫* ازخدا خواست‬ ‫الیت را پُر کرد!‬ ‫ی امدی‪« ،‬اذر»!‬ ‫خ‬ ‫* «باران» امد‪ ،‬جای هم با «مهر» م‬ ‫جای «بهار»‪ ،‬تو‬ ‫کاش‬ ‫از «پستی» نه!‬ ‫* رتفاع می ترسم‪،‬‬ ‫م!‬ ‫از ا‬ ‫* دیشه «شهناز»‪« ،‬شور» می زن رسی می نشانم!‬ ‫* در ان‬ ‫را با «جبر» به ک‬ ‫«حساب»ام‬ ‫رد قصابی شدم!‬ ‫* حرف م» زدم‪ ،‬تا شاگ‬ ‫ان قدر «قل‬ ‫ما رفو نم کنم!‬ ‫* ّ ه» می اندازم؛ ا‬ ‫ی ی نفس کشیدم!‬ ‫* «تک‬ ‫تهران‬ ‫خفه شدم‪ ،‬تا در هوای یار ن‪ ،‬قیچی اوردم!‬ ‫*‬ ‫رای «چیدن» سفره هفت سی م اب می کنم!‬ ‫چای‪ ،‬قند در دل‬ ‫*ب‬ ‫* پیش از نوشیدن ه «کف» زدیم!‬ ‫هم‬ ‫* برای نشتیِ گاز‪ ،‬وی ادب زدم!‬ ‫یزند»!‬ ‫«استین باال م ‬ ‫* تا «پیرم درامد»‪ ،‬زان ار برای خودش‬ ‫جب‬ ‫* پدربزرگم هر روز‪ ،‬پن ب بو» می کند!‬ ‫«ایران» است!‬ ‫* برادرم گل «الدن» را‪« ،‬ش ت‪ ،‬عاشق مادرم‬ ‫یگرا نیس‬ ‫خشکسالی!‬ ‫با اینکه مل ‬ ‫یخواند!‬ ‫* پدرم سیلی «اب»دار می خورم‪ ،‬در میل الالیی م ‬ ‫ی‪ ،‬پدرم برای فا‬ ‫رم‬ ‫* از پد واباند ِن» درگیر‬ ‫«تابلو» بودند!‬ ‫خ‬ ‫* برای «‬ ‫جز نقاش‪ ،‬همه‬ ‫«می رقصیدند»!‬ ‫اه‬ ‫گ‬ ‫ش‬ ‫ن‬ ‫در نمای‬ ‫را‬ ‫کا‬ ‫ان‬ ‫ه چرت می زد!‬ ‫* ی حسابش «می خواند»‪ ،‬بستپ» نشود‪ ،‬همیش‬ ‫* وقت‬ ‫ش «چ‬ ‫* خواهرم برای اینکه خواب حاسن» ندارد!‬ ‫ویض نام نداد!‬ ‫«م‬ ‫وبی هایش‪،‬‬ ‫حوال اجازه تع‬ ‫* پدرم با همه خ ش باشم‪ ،‬ثبت ا‬ ‫یا»ی‬ ‫م‪ ،‬تنه می زنم!‬ ‫* می خواست «دن م که به ارگ ب‬ ‫ست‬ ‫* ان قدر خرابت ه ِ شیرین» است!‬ ‫فرهاد‪ ،‬مرگ «‬ ‫جام‬ ‫* سران ود‪ ،‬عبرتم شد!‬ ‫ب‬ ‫را شخم زدم!‬ ‫* الگویم نِ » مو‪ ،‬سرش‬ ‫سوری گرفتند!‬ ‫شت‬ ‫* برای «کا‬ ‫د!‬ ‫ش‬ ‫ی»‬ ‫وای‬ ‫شن چهارشنبه ‬ ‫پری «دریایی» با دیدنم‪« ،‬ه عضای بدنم ج‬ ‫*‬ ‫ختی‪ ،‬ا‬ ‫* با اتشی که به جانم اندا خیه الزم شده ام!‬ ‫ب‬ ‫»‪،‬‬ ‫ده‬ ‫ل»اش می زدم!‬ ‫* حسادت امانم را «بُری د‪ ،‬وقتی زیر «بغ‬ ‫دم بو‬ ‫* «بغل»اش دوای در رسی گذاشتم!‬ ‫ی» را زیر ک‬ ‫یکنم!‬ ‫* کتاب «بخار و را تزریق م ‬ ‫ردن‪ ،‬هوای ت‬ ‫* برای ُم اگر روی «دنده» لج باشی! ل‪ ،‬ترازو خرید!‬ ‫م‪،‬‬ ‫ت کنندگان فامی‬ ‫* «خالص»ات می کن زیپ دهان غیب‬ ‫دن»‬ ‫* پدرم برای «کشی ود از گرسنگی!‬ ‫خانواده‪ ،‬پُر ب‬ ‫در رفت!‬ ‫*سفره پای پدرم «افتادم»‪ ،‬پایش دفی» می بینمت!‬ ‫* وقتی به‬ ‫م‪ ،‬وقتی «تصا‬ ‫کن‬ ‫* با «بیمه» نگاهت می ستر گیسوانت!‬ ‫یزنم‪ ،‬در ارک ره ترازو اوردم!‬ ‫* «چنگ» م ‬ ‫ِر سف‬ ‫* برای «کشیدن» غذا‪ ،‬س د‪ ،‬ملک الموت!‬ ‫گ دوستم دار‬ ‫* در حد مر‬ ‫داستانک‬ ‫کشتی ِ به گل نشسته‬ ‫یکــی از روزهــا‪ ،‬ناخــدای یــک کشــتی و ســرمهندس ان در این بــاره بحــث‬ ‫می کردنــد کــه در کار اداره و هدایــت کشــتی کدام یــک نقــش مهم تــری دارنــد‪.‬‬ ‫بحــث به شــدت بــاال گرفــت و ناخــدا پیشــنهاد کــرد کــه یــک روز جایشــان را‬ ‫بــا هــم عــوض کننــد‪.‬‬ ‫قــرار گذاشــتند کــه ســرمهندس ســکان کشــتی را به دســت گیــرد و ناخــدا بــه‬ ‫اتــاق مهنــدس کشــتی بــرود‪.‬‬ ‫هنــوز چنــد ســاعتی از جابه جایــی نگذشــته بــود کــه ناخــدا عرق ریــزان بــا ســر و‬ ‫وضعــی کثیــف و روغن مالــی بــاال امــد و گفــت‪« :‬مهنــدس ســری بــه موتورخانه‬ ‫بــزن‪ .‬هرقــدر تــاش می کنــم‪ ،‬کشــتی حرکــت نمی کنــد‪».‬‬ ‫ســرمهندس فریــاد کشــید‪« :‬البتــه کــه حرکــت نمی کنــد‪ ،‬کشــتی بــه ِگل نشســته‬ ‫اســت!»‬ ‫نویسنده‪ :‬جان ماکسول‬ ‫مترجم‪ :‬مهدی قراچه داغی‬ ‫پسر‬ ‫از اینکــه پســردار شــده بــود افتخــار می کــرد و اعتقــاد داشــت ایــن پســر اســت‬ ‫کــه نــام خاندانــش را زنــده نگــه مـی دارد‪ .‬ســال ها بعــد زمانــی کــه درگذشــت‪،‬‬ ‫پســر بالفاصلــه نــام خانوادگــی خــود را تغییــر داد‪.‬‬ ‫نویسنده‪ :‬اکبر علیزاده اعتمادی‬ ‫ریگ توی فیش‬ ‫جــان‪ ،‬اجــودان ســتاد ارتــش بــود‪ .‬از صبــح کــه بیــرون امــده بــود ریگــی تــوی‬ ‫کفشــش حــس می کــرد‪ .‬بــا جمــع کــردن پــا ســعی کــرد ان را بــه گوش ـه ای‬ ‫برانــد و ثابــت نگــه دارد تــا در فرصــت مناســب‪ ،‬کفــش خــود را دربیــاورد و از‬ ‫شــر ریــگ راحــت شــود‪.‬‬ ‫ســر ظهــر عــرق از ســر و رویــش جــاری بــود‪ .‬ســر انجــام وقتــش رســید‪ .‬پشــت‬ ‫ســر رئیــس ســتاد ارتــش کنــار ســتون ایســتاد و خــم شــد کفــش را دربیــاورد‪.‬‬ ‫گلولـه ای از بــاالی ســرش صفیــر کشــید و مغــز رئیــس ســتاد را بــه دیوار پاشــید‪.‬‬ ‫جــان‪ ،‬ریــگ را حــاال قــاب کــرده و هــر روز می بوســد‪.‬‬ ‫نویسنده‪ :‬مری کالرک‬ ‫ترجمه‪ :‬اسداهلل امرایی‬ ‫چتر قرمز‬ ‫چتر قرمز مال من بود اما او زودتر از من‪ ،‬ان را برمی داشت‪.‬‬ ‫ان روز صبــح هــم کــه بــاران بــه شــدت می باریــد‪ ،‬زودتــر از مــن برخواســت و‬ ‫دوبــاره ان را برداشــت‪.‬‬ ‫از شــدت عصبانیــت تــا ســر خیابــان بــه دنبالــش رفتــم‪ ،‬چتــرش را بــه او دادم و چترم‬ ‫را پــس گرفتــم‪ .‬وقتــی چتــر را بــاز کــردم دلــم شکســت‪ ،‬او هــر روز چتــر ســوراخ مرا‬ ‫بــا خــود می بــرد و چتــرش را بــرای مــن می گذاشــت‪.‬‬ ‫نویسنده‪ :‬ایمان کیانی‬ ‫نیکی و بدی‬ ‫«لئوناردو داوینچی» موقع کشیدن تابلو «شام اخر» دچار مشکل بزرگی شد‪.‬‬ ‫او می بایســت «خیــر و نیکــی» را بــه شــکل «عیســی» و بــدی را بــه شــکل «یهــودا»‬ ‫(کــه از یــاران عیســی (ع) بــود و هنــگام شــام تصمیــم گرفــت بــه او خیانــت کنــد)‬ ‫تصویــر می کــرد‪ .‬کار را نیمه تمــام رهــا کــرد تــا مدل هــای ارمانیــش را پیــدا کنــد‪.‬‬ ‫روزی در مراســم همســرائی‪ ،‬تصویــر کامــل مســیح را در چهــره یکــی از ان جوانــان‬ ‫یافــت‪ .‬جــوان را بــه کارگاهــش دعــوت کــرد و از چهــره اش اتودهــا و طرح هائــی‬ ‫برداشــت‪.‬‬ ‫ســه ســال گذشــت‪ .‬تابلــوی «شــام اخــر» تقریبــا تمــام شــده بــود؛ امــا داوینچــی برای‬ ‫«یهــودا» هنــوز مــدل مناســبی پیــدا نکــرده بود‪.‬‬ ‫کاردینــال‪ ،‬مســئول کلیســا کــم کــم به او فشــار مـی اورد کــه نقاشــی دیــواری را زودتر‬ ‫تمــام کنــد‪ .‬داوینچــی پــس از مدت هــا جس ـت وجو‪ ،‬جــوان شکســته‪ ،‬ژنده پــوش و‬ ‫مســتی را در جــوی ابــی یافــت‪ .‬ازدســتیارانش خواســت تــا اورا بــه کلیســا اورند‪.‬‬ ‫گــدا را کــه نمی دانســت چــه خبــر اســت بــه کلیســا اوردنــد‪ .‬دســتیارانش او را‬ ‫ســرپا نگــه داشــتند و درهمــان وضعیــت داوینچــی از خطــوط بی تقوائــی‪ ،‬گنــاه و‬ ‫خودپرســتی کــه بــه خوبــی بــر ان چهــره نقــش بســته بودنــد‪ ،‬نســخه برداری کــرد‪.‬‬ ‫وقتــی کار تمــام شــد‪ ،‬گــدا کــه دیگــر مســتی ازســرش پریــده بــود؛ چشــمهایش را باز‬ ‫کــرد و نقاشــی را پیــش رویــش دیــد و بــا امیــزه ای از شــگفتی و انــدوه گفــت‪« :‬مــن‬ ‫تابلــو را قبــا دیــده ام !!!»‬ ‫داوینچی شگفت زده پرسید‪ :‬کجا؟!‬ ‫جــوان ژنده پــوش گفــت‪« :‬ســه ســال پیــش‪ ،‬قبــل از اینکــه همــه چیــزم را از دســت‬ ‫بدهــم‪ ،‬موقعــی کــه در یــک گــروه همســرائی اواز می خوانــدم‪ ،‬زندگــی پــراز رویائــی‬ ‫داشــتم و هنرمنــدی از مــن دعــوت کــرد کــه مــدل نقاشــی چهــره «عیســی» شــوم!»‬ ‫نویسنده‪ :‬پائولو کوئیلو‬ ‫مترجم‪ :‬ارش حجازی‬ ‫داستان کوتاه‬ ‫نویسنده‪ :‬پائولو کوئیلو‬ ‫مترجم‪ :‬سوسن اردکانی‬ ‫نویسنده‪ :‬کلودیا اسمیت‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫بلیت التاری‬ ‫مــرد پارســایی ناگهــان تمــام ثروتــش را از دســت داد و چــون می دانســت خــدا‬ ‫بــه او کمــک می کنــد و نــوع کمــک هــم بــرای خــدا فرقــی نمی کنــد‪ ،‬شــروع‬ ‫بــه دعــا و درخواســت کــرد‪:‬‬ ‫ خدایا‪ ،‬کمکم کن در التاری برنده شوم‪.‬‬‫ســال ها و ســال ها دعــا کــرد؛ ولــی همچنــان فقیــر بــود‪ .‬تــا اینکــه از دنیــا رفــت‪...‬‬ ‫و چــون مــرد بســیار مومــن و متدینــی بــود‪ ،‬یکســر بــه بهشــت رفــت؛ امــا وقتــی‬ ‫بــه بهشــت رســید‪ ،‬حاضــر نشــد وارد بهشــت شــود و گفــت یــک عمــر بــر طبق‬ ‫اموخته هــای مذهبــی خــود زیســتم‪ ،‬درحالی کــه خــدا هرگــز کاری نکــرد کــه در‬ ‫التــاری برنــده شــوم‪ .‬بــا دلســردی بــه خــدا گفت‪:‬‬ ‫ تمام وعده هایی که به من دادی‪ ،‬دروغ بود!‬‫خداوند به او پاسخ داد‪:‬‬ ‫ مــن همیشــه حاضــر بــودم بــه تــو کمــک کنــم تــا برنــده شــوی؛ امــا هرقــدر‬‫هــم کــه می خواســتم کمکــت کنــم‪ ،‬تــو هرگــز حتــی یــک بلیــت التــاری هــم‬ ‫نخریدی!‬ ‫حمله‬ ‫خــرس یکــی زد بــه پشــتم‪ .‬اصــا نفهمیــدم از کجــا امــد‪ .‬دس ـت هایش را دور مــن‬ ‫حلقــه کــرد‪.‬‬ ‫گفتــم دیگــر کارم تمــام اســت‪ .‬امــا بایــد ســعی خــودم را می کــردم‪ .‬الجــان تــر از انــی‬ ‫بــود کــه فکــرش را می کــردم‪.‬‬ ‫با اولین ضربه من ولو شد‪.‬‬ ‫مجبــور شــدم خســارت بدهـم ‪ ،‬بــرای اینکــه لبــاس کار کارگــر ســاندویچ فروشــی را‬ ‫پــاره کــرده بــودم‪.‬‬ ‫بیچاره برای چند دالر ناقابل مجبور بود لباس خرس بپوشد‪.‬‬ ‫‪13‬‬ ‫به کتابخانه زیروبم خوش امدید‬ ‫یکی بود‪ ،‬یکی نبود‪...‬‬ ‫پریساسادات خضرایی‬ ‫در اخرین ماه از فصل زیبای بهار در کتابخانه زیروبم با شما هستیم تا با هم در دنیای کتاب قدم بزنیم و در این‬ ‫عصر وانفسای تکنولوژی و دنیای بی حد و مرز مجازی از کتاب لذت ببریم و با عطر کاغذ نفس تازه کنیم‪ .‬دل به‬ ‫کتاب بسپاریم و سبز باشیم که لذت زندگی در کشف و تجربه است و ان هم به این راحتی ها به دست نمی اید‬ ‫مگر با مطالعه! خواهشمندیم هنگام خواندن این صفحات‪ ،‬تلفن همراهتان را در دورترین نقطه از خود قرار دهید‪.‬‬ ‫کتاب کودک‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫عنوان‪ :‬اهنگ تار کولی‬ ‫نویسنده‪ :‬محمدهادی محمدی‬ ‫تصویرگر‪ :‬هاله توکلی‬ ‫«اهنــگ تــار کولــی» داســتان اوارگــی کولی هــا‬ ‫بــر روی زمیــن از هزاره هــای دور تــا کنــون‬ ‫اســت‪ .‬مردمــی کــه تاریــخ هنــد و ایــران ان هــا را‬ ‫دوره گــردان اهنگ پــرداز و اوازه خــوان نامیده انــد‪.‬‬ ‫اهنــگ تــار کولــی بــا زبــان نمادیــن چهــار عنصر‬ ‫بنیادیــن هســتی کــه اب‪ ،‬اتــش‪ ،‬خــاک و هــوا‬ ‫هســتند را در پیکــر چهــار فرزنــد بابــا کولــی کــه‬ ‫شــخصیت اصلــی داســتان اســت‪ ،‬نهــاده اســت‪.‬‬ ‫ســتیز و درهم امیــزی جاودانــی ایــن چهــار‬ ‫عنصــر کــه از یــک ســو گرایــش‬ ‫بــه خــود دارنــد و از ســوی دیگــر‬ ‫گرایــش بــه امیختــن بــا دیگری‪،‬‬ ‫ان هــا را از جــای خــود دور‬ ‫می کنــد و بابــا کولــی نیــز‬ ‫همــراه بــا تــار و االغــش بــه‬ ‫دنبــال فرزنــدان خــود اواره زمیــن اســت‬ ‫و از هــر کــدام چیــزی می خواهــد تــا بــه گنــدم‬ ‫و نــان برســد؛ امــا هــر کــدام در راه او بهانــه ای‬ ‫می گذارنــد‪ .‬بابــا کولــی پیــر شــده اســت؛ امــا بــه‬ ‫ارامــش نرســیده اســت‪ .‬داســتان بــا زبــان اهنگین‬ ‫روایــت می شــود‪ .‬خوانــدن ایــن کتــاب بــرای‬ ‫کــودکان و نوجوانــان باالتــر از ده ســال پیشــنهاد‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫کتاب های خواندنی‬ ‫عنوان‪ :‬پستچی همیشه دوبار زنگ می زند‬ ‫عنوان‪ :‬جامه دران‬ ‫نویسنده‪ :‬ناهید طباطبایی‬ ‫«جامــه دران» عنــوان مجموعــه داســتانی از‬ ‫ناهیــد طباطبایــی اســت‪ .‬در ایــن مجموعــه‪،‬‬ ‫داســتان هایی همچــون «از یــاد رفتــه در بــاد»‪،‬‬ ‫«جامـه دران»‪« ،‬جــدول کلمــات متقاطــع»‪« ،‬مراســم‬ ‫ختــم اقــای…»‪« ،‬دوچرخــه دکتــر»‪« ،‬شــهر‬ ‫خو فلک هــا» و «کبوترهــای ســفید» امــده‬ ‫چر ‬ ‫اســت‪ .‬ناهیــد طباطبایــی بــا رمــان «چهل ســالگی»‬ ‫پلــی بــرای اشــتی ســینما و ادبیــات ایــران زد و‬ ‫اقتبــاس «علیرضــا رئیســیان» از ایــن‬ ‫رمــان به عنــوان یکــی از‬ ‫فیلم هــای پرفــروش و‬ ‫بحث برانگیــز در حافظــه‬ ‫ســینمای ایــران مانــد و بعد‬ ‫از ان فیلــم «جامــه دران» بــه‬ ‫کارگردانــی حمیدرضــا قطبــی‬ ‫ســاخته شــد‪ .‬این فیلــم دارای ســه اپیــزود اســت‬ ‫و داســتان زندگــی زنــی به نــام شــیرین اســت کــه‬ ‫در مراســم ختــم پــدرش بــه روابــط جدیــدی در‬ ‫زندگــی او پــی می بــرد و حقایقــی تــازه را کشــف‬ ‫می کنــد‪ .‬فیلمنامــه ایــن فیلــم را قطبــی بــه همــراه‬ ‫ناهیــد طباطبایــی که نویســنده کتــاب «جامـه دران»‬ ‫اســت‪ ،‬نوشــته اســت‪.‬‬ ‫‪14‬‬ ‫نویسنده‪:‬جیمزام‪.‬کین‬ ‫ایــن اثــر‪ ،‬مطرح تریــن رمــا ن جیمــز ام‪.‬کیــن اســت‪.‬‬ ‫«پســتچی همیشــه دوبــار زنــگ می زنــد» بــه واســطه‬ ‫نســخه مشــهور ســینمایی اش سال هاســت کــه بــرای‬ ‫مخاطــب ایرانــی اشــنا اســت‪ .‬ایــن اثــر در لیســت‬ ‫‪ 1001‬رمانــی کــه بایــد پیــش از مــرگ خوانــد‪ ،‬امــده ‬ ‫اســت‪ .‬بســیاری از اثــار ایــن نویســنده و روزنامه نــگار‬ ‫امریکایــی بــه فیلم هــای ســینمایی موفقــی تبدیــل‬ ‫شــده اند‪ .‬بســیاری ایــن نویســنده را ب هدلیــل اســتفاده‬ ‫بهینــه از لغــات و به کارگیــری دیالوگ هــای محکــم‬ ‫و تاثیرگــذار می ســتایند‪ .‬او از ‪ 20‬ســالگی شــروع بــه‬ ‫نوشــتن کــرد و طــی یــک دهــه بعــدش روزنامه نــگار‬ ‫قهــار و صاحب ســبکی شــد‪ .‬در بســیاری از روزنامه هــا‬ ‫و مجــات کار کــرد و در همیــن دوره بــود کــه‬ ‫تکنیک هــای مختلــف نوشــتن را ازمــود‪ .‬در ســال ‪1934‬‬ ‫ایــن کتــاب را منتشــر کــرد و دیگــر روزنامه نــگاری را‬ ‫کنــار گذاشــت تــا همه وقتــش را صــرف نوشــتن رمان‬ ‫کنــد‪ ،‬گرچــه از وسوســه هالیــوود جــان ب ـه در نبــرد و‬ ‫مدتــی را هــم بــه فیلمنامه نویســی گذرانــد‪ .‬مشــخصه‬ ‫اصلــی رمان هــای کیــن‪ ،‬ریتــم پرشــتاب‪ ،‬اســتفاده از‬ ‫راوی اول شــخص‪ ،‬زبــان محــاوره و تعلیق هــای مــداوم‬ ‫اســت‪ .‬راوی داســتان‪ ،‬ظهــر یــک روز گــرم و تابســتانی‬ ‫در کالیفرنیــای جنوبــی از پشــت کامیــون یونجــه ای‬ ‫می پــرد بیــرون‪ ،‬درســت روبــروی غذاخــوری «توئیــن‬ ‫اگــز»‪ ،‬صاحــب غذاخــوری ب ـه زودی بــا پیشــنهاد کار‬ ‫بــرای «فرانــک» ســرگردان‪ ،‬او را مانــدگار می کنــد؛‬ ‫امــا «فرانــک» خیلــی زود بــا زن «پاپادایــاس» کافه چــی‬ ‫همدســت می شــوند و نقشــه های پی درپــی قتــل‬ ‫می کشــند و اجــرا می کننــد؛ ولــی سرنوشــت هــر ســه‬ ‫نفرشــان تلــخ و مصیب بــار خواهــد شــد‪.‬‬ ‫چند سطر از چند کتاب‬ ‫اینکــه ســال های ســال بــه خوبــی و خوشــی‬ ‫در کنــار هــم زندگــی کنیــم بــه چــه معناســت؟‬ ‫در مهمانی هــا و موقــع صــرف چــای‪ ،‬دوســتان‬ ‫ربیــع و کرســتن همیشــه از ان هــا ســوالی مشــابه‬ ‫می پرســند‪ :‬چطــور بــا هــم اشــنا شــدید؟ پاســخ‬ ‫این پرســش ســاده اســت‪ ،‬داســتان قشــنگی اســت‬ ‫کــه هردویشــان دوســت دارنــد تعریــف کننــد؛ اما‬ ‫ایــن داســتان بخــش دومــی هــم دارد و ان پاســخ‬ ‫پرسشــی اســت کــه دوستانشــان هیچــگاه از انــان‬ ‫نمی پرســند‪ :‬بعــدش چــه شــد؟‬ ‫عنوان کتاب‪ِ :‬سیر عشق‬ ‫نویسنده‪ :‬الن دو باتن‬ ‫نــوری کــه شــما می بینیــد میلیون هــا ســال پیــش‬ ‫ایــن ســتاره ها را گذاشــته و امــده اســت‪ .‬این هــا‬ ‫پیشــرفت علــم اســت‪ .‬شــما روی اســکی هایتان‬ ‫ایســتاده اید و بــه چوب دســتی هایتان تکیــه‬ ‫داده ایــد و حیرانیــد؛ ولــی در ان بــاال هیــچ چیــز‬ ‫نیســت‪ .‬این هــا هــم چیزهایــی اســت کــه در دل‬ ‫شــما می گــذرد‪ .‬علــم تپانچــه عجیبــی اســت‪ .‬بــا‬ ‫همه جــور چیــز می شــود ان را پــر کــرد و درق‬ ‫درق کلــک هــر چیــز قشــنگی کــه هســت را کند‪.‬‬ ‫عنوان کتاب‪ :‬خداحافظ گاری کوپر‬ ‫نویسنده‪ :‬رومن گاری‬ ‫ان روزهــا زن هــا حــق کار کــردن نداشــتند و‬ ‫بــرای زن اصــا عیــب بــود کــه جــز پخت وپــز‬ ‫و دوخــت ودوز و زاییــدن و بــزک کــردن کاری‬ ‫داشــته باشــد‪ .‬مــن خــودم یــادم می ایــد تــا پیــش‬ ‫از مشــروطه‪ ،‬یــک زن کالنتــری در تهــران بــود‬ ‫کــه بــه او حاجی گیالنی خانــم می گفتنــد‪ .‬او‬ ‫ســرداری ماهــوت قرمــز می پوشــید و پوتیــن‬ ‫پــاش بــود‪ .‬یــک قمــه هــم زیــر ســرداری‬ ‫می بســت‪ .‬حاجی گیالنی خانــم از طــرف نظمیــه‬ ‫ان وقــت بــه کارهــای زنانــه رســیدگی می کــرد و‬ ‫در حقیقــت مفتــش و کاراگاه زن بــود‪.‬‬ ‫عنوان‪ :‬خاطرات مونس الدوله ندیمه حرمسرای‬ ‫ناصرالدین شاه‬ ‫به کوشش‪ :‬سیروس سعدوندیان‬ ‫گنجینه ادبی‬ ‫پادشــاهی پســری را بــه ادیبــی داد و گفــت ایــن فرزند توســت‪ ،‬تربیتــش همچنان‬ ‫کــن کــه یکــی از فرزنــدان خویــش‪ .‬ادیــب خدمــت کــرد و متقبــل شــد و ســالی‬ ‫چنــد بــر او ســعی کــرد و بــه جایی نرســید و پســران ادیــب در فضــل و بالغت‬ ‫منتهــی شــدند‪َ .‬ملــک‪ ،‬دانشــمند را مواخــذت کــرد و معاتبــت فرمود کــه وعده‬ ‫خــاف کــردی و وفــا به جــا نیــاوردی‪ .‬گفــت بــر رای خداونــد روی زمیــن‬ ‫پوشــیده نمانــد کــه تربیــت یکســان اســت و طبــاع مختلف‪.‬‬ ‫گرچه سیم و زر زِ سنگ اید همی‬ ‫در همه سنگی نباشد زر و سیم‬ ‫بر همه عالم همی تابد سهیل‬ ‫جایی انبان می کند جایی ادیم‬ ‫دنیای عجیب وغریب کتاب ها‬ ‫کمــی قبــل از اتمــام ســال ‪ 2016‬نســخه جدیــدی از‬ ‫نمایشــنامه های «شکســپیر» وارد بــازار کتــاب شــد‬ ‫کــه نقــش او را به عنــوان نویســنده زیــر ســوال بــرد‪.‬‬ ‫«گــری تیلــور»‪ ،‬ویراســتار ایــن مجموعــه جدیــد‪،‬‬ ‫معتقــد اســت بســیاری از ایــن اثــار بــا همــکاری‬ ‫«کریســتوفر مارلــو»‪ ،‬دیگــر نویســنده هم عصــر‬ ‫شکســپیر‪ ،‬نگاشــته شــده اســت‪ .‬وی معتقــد اســت‬ ‫چهــارده نمایشــنام ه دیگــر وی نیــز بــا همــکاری‬ ‫دیگــر نویســندگانی چــون «بــن جانســون»‪« ،‬توماس‬ ‫میدلتــون»‪« ،‬تومــاس نــاش»‪« ،‬جــورج پیــل»‪« ،‬جــان‬ ‫فلچــر»‪« ،‬تومــاس هیــوود» و «جــورج ویلکینــز» بــه‬ ‫نــگارش درامــده اســت‪.‬‬ ‫ســال ‪ 1987‬بــود که بســیاری اعالم کردند شــخصی‬ ‫به نــام «ادوارد دی وره» کــه شــخصی بــا ســواد در‬ ‫زمانــه شکســپیر بــود‪ ،‬ایــن نمایشــنامه ها را نوشــته‬ ‫اســت‪ .‬در همیــن زمــان بــود کــه بســیاری حتــی‬ ‫هویــت شکســپیر را زیــر ســوال بردنــد و اعــام‬ ‫کردنــد شکســپیر فــردی ســاده بــود و هیچــگاه‬ ‫دســت بــه قلــم نبــرده بــود‪ .‬ایــن موضــوع کــه چون‬ ‫شکســپیر در طــول عمــر خــود بــه مکان هــای‬ ‫زیــادی ســفر نکــرده بــود و درنتیجــه توانایــی‬ ‫نوشــتن داســتانی دربــاره ســرزمین های دیگــر‬ ‫نداشــت‪ ،‬کلیشــه ای اســت کــه دربــاره بســیاری‬ ‫دیگــر از نویســندگان نیــز مطــرح شــده اســت‪.‬‬ ‫در دنیــای غــرب‪ ،‬نویســندگی پدیــده ای مقدس اســت‬ ‫و بهتــر اســت نــگارش یــک اثــر توســط یــک نفــر‬ ‫انجــام بگیــرد‪ .‬البتــه ویراســتاران هــم نقــش موثــری در‬ ‫نــگارش یــک کتــاب دارنــد؛ امــا ایــن نویســنده اســت‬ ‫کــه بایــد عقایــد خــود را بــه روش خــاص خــود بــه‬ ‫روی کاغــذ بیــاورد‪ .‬اگــر فکــر کنیــم شکســپیر اثــار‬ ‫خــود را بــه تنهایــی نوشــته اســت ‪-‬عقیــده ای کــه‬ ‫در دل دوســت داریــم بــاور کنیــم‪ -‬بســیار ســاده و‬ ‫ســطحی بــه ماجــرا نگریســته ایم؛ مثــا نســبت دادن‬ ‫«ایلیــاد» و «اودیســه» بــه شــخص «هومــر» بــه تنهایــی‬ ‫قابل بــاور نیســت‪.‬‬ ‫مشــکلی کــه نســخه جدیــد «اکســفورد» از‬ ‫نمایشــنامه های «ویلیــام شکســپیر» دارد ایــن اســت‬ ‫کــه «تیلــور» تــاش کــرده اســت بــا توجــه بــه شــکل‬ ‫کلمــات بــه کار رفتــه در ایــن نمایشــنامه ها و اثــار‬ ‫دیگــر نویســندگان معاصــر شکســپیر دریابــد چــه‬ ‫کســی در نوشــتن نمایشــنامه ها بــه وی یــاری رســانده‬ ‫اســت‪ .‬در هــر صــورت نوشــتن و نظــر دادن دربــاره‬ ‫نویســنده ای چــون شکســپیر کار اســانی نیســت و بــه‬ ‫گفتــه خــود تیلــور‪ ،‬هرچــه دربــاره شکســپیر بنویســید‬ ‫عــده ای مخالــف بــه همــراه خواهــد داشــت‪ .‬بــه‬ ‫همیــن دلیــل بهتــر اســت ســکوت کنیــم و ایــن نظریه‬ ‫را نیــز در کنــار دیگــر نظریه هــای مربــوط بــه ایــن‬ ‫نمایشــنامه نویس انگلیســی در ذهــن خــود و تاریــخ‬ ‫بایگانــی کنیــم‪.‬‬ ‫کتابخانه زیروبم‬ ‫اخبار کتاب‬ ‫میز کار نویسندگان چقدر می ارزد؟ (قسمت اول)‬ ‫میــزی کــه چارلــز دیکنــز روی ان رمــان «ارزوهــای‬ ‫بــزرگ» را نوشــته اســت‪ ،‬االن بــرای موزه هــا یــا‬ ‫طرفــداران این نویســندگان چقــدر ارزش مــادی دارد؟‬ ‫ارزش ایــن میزهــا معمــوال وقتــی مشــخص‬ ‫می شــوند کــه ان هــا را بــه حراجی هــای معروفــی‬ ‫مثــل ســاتبی یــا کریســتی می برنــد و انجــا‬ ‫چکش شــان می زننــد‪ .‬روزنامــه دی ولــت در‬ ‫گزارشــی بــه ارزش هــای مالــی میــز کاری چنــد‬ ‫نویســنده عمدتــا امریکایــی و انگلیســی پرداختــه‬ ‫کــه در دو دهــه اخیــر در حراجی هــا فروختــه‬ ‫شــده اند‪ .‬چارلــز دیکنــز‪ ،‬نویســنده بریتانیایــی کــه‬ ‫در اواســط قــرن نوزدهــم زندگــی می کــرد‪ ،‬میــز‬ ‫کوچــک قهوه ای رنگــی داشــت کــه رمــان معــروف‬ ‫«ارزوهــای بــزرگ» را روی ان نوشــته بــود‪ .‬ایــن‬ ‫میــز کــه بیــن نس ـل های مختلــف خانــواده دیکنــز‬ ‫دست به دســت شــده بــود را یــک خریــدار‬ ‫خصوصــی در ســال ‪ 2008‬میــادی بــه قیمــت ‪850‬‬ ‫هــزار دالر در حراجــی کریســتی لنــدن خریــد‪ .‬ســال‬ ‫‪ 2015‬میــادی ایــن میــز دوبــاره بــرای فــروش‬ ‫عرضــه شــد؛ امــا ایــن بــار چیــزی علنــی نبــود‪.‬‬ ‫مــوزه چارلــز دیکنــز توانســته بــود بودجـه ای معادل‬ ‫یــک میلیــون و ‪ 200‬هــزار دالر از بنیــاد ملــی میــراث‬ ‫معنــوی بگیــرد و ایــن میــز را بــه عنــوان میراثی ملی‬ ‫بــه دارایی هــای خــود اضافــه کنــد‪.‬‬ ‫اســمش را هرچــه می خواهیــد بگذاریــد؛ امــا‬ ‫مــن می گویــم محبوبیــت از دســت رفتــه! اینکــه‬ ‫از هــر فرصتــی بــرای کنــار گذاشــتن کتاب هــای‬ ‫غیردرســی اســتفاده کنیــم و مــدام بــه دنبــال‬ ‫بهانــه باشــیم‪ ،‬نــام دیگــری جــز ایــن نــدارد!‬ ‫کتابخانه هایمــان پــر شــده از ادم هایــی کــه‬ ‫پشــت کنکــور مانده انــد‪ .‬کنکــور را خیلــی‬ ‫جــدی گرفتــه ایــم‪ .‬بــه خیالمــان اســت که‬ ‫می توانیــم بعــد از قبولــی در کنکــور‬ ‫و ورود بــه دانشــگاه‪ ،‬پله هــای‬ ‫موفقیــت را یکــی پــس از‬ ‫دیگــری پشت ســر بگذاریــم و‬ ‫بــا معلوماتــی کــه بــه مــا افــزوده‬ ‫می شــود بــا یــک انگشــت دنیــا‬ ‫را بگردانیــم! بــه خیالمــان اســت‬ ‫کــه اگــر از ایــن ســد عبــور‬ ‫نکنیــم‪ ،‬دنیایمــان چیزی کــم دارد!‬ ‫امــا ماجــرا بــه همین جــا ختــم نمی شــود‪ .‬بعــد‬ ‫از قبولــی‪ ،‬بایــد چهــار ســال درس بخوانیــم و در‬ ‫تمــام ایــن ســال ها تــازه اگــر هنــر کنیــم همــان‬ ‫کتاب هــای درســی را بــه اتمــام برســانیم‪ .‬نتیجه اش‬ ‫می شــود تیــراژ پاییــن کتاب هــا و ســرانه مطالعــه‬ ‫زیــر خــط فقــر! مگــر تمــام افتخارمــان بــه گذشــته‬ ‫مکتوبمــان نیســت؟! االن کجــای کاریــم؟!‬ ‫پرفروش ها‬ ‫«شـب های روشــن» نوشــته «فئودور داستایفســکی»‬ ‫را «ســروش حبیبــی» بــه فارســی برگردانــده‬ ‫اســت‪ .‬شــب های روشــن‪ ،‬عنــوان ایــن گوهــر‬ ‫شــب چراغی کــه داستایفســکی در دســت مــا‬ ‫نهــاده‪ ،‬در عالــم صــورت پدیده ایســت فیزیکــی‬ ‫کــه تابســتان در نواحــی شــمالی کــره خاکــی پیــش‬ ‫می ایــد و علــت ان عــرض جغرافیایــی زیــاد ان‬ ‫مرزهــا اســت و باعــث می شــود کــه شــب تــا صبح‬ ‫هــوا مثــل غــروب روشــن بمانــد‪ .‬ایــن پدیــده را در‬ ‫بعضــی زبان هــای اروپایــی شــب ســفید می گوینــد‬ ‫کــه بــه شــب بی خوابــی نیــز تعبیــر می شــود‪ ،‬البتــه‬ ‫در ان زبان هــا‪ .‬امــا از ایــن کــه بگذریــم‪ ،‬شـب های‬ ‫روشــن‪ ،‬داســتان دو فریــاد اشــتیاق اســت کــه طــی‬ ‫چنــد شــب در هــم بافتــه شــده اســت‪ .‬شــب های‬ ‫روشــن‪ ،‬شــرح اشــتیاق جوانــی رویاپــرداز اســت که‬ ‫زندگــی را در تنهایــی بـ ه ســر می کنــد و بــه دنبــال‬ ‫گمشــده ای کــه بــا او هم زبانــی کنــد‪ ،‬بــه هــر ســو‬ ‫م ـی رود تــا عاقبــت در کنــار ابــراه بــا دوشــیزه ای‬ ‫گریــان کــه او نیــز عاشــقی شــیدا و تنهاســت‪ ،‬اشــنا‬ ‫می شــود و خیــال می کنــد کــه ایــام تنهایـی اش بــه‬ ‫ســر امــده اســت‪ .‬در گفته هــای جــوان کــه شــرح‬ ‫رویاهــای شــبان ه اوســت‪ ،‬صــدای خــود نویســنده‬ ‫محســوس اســت‪ .‬ازای ـن رو اســت کــه داســتان بــه‬ ‫زبــان او ل شــخص نوشــته شــده و رنــگ حدیــث‬ ‫نفــس دارد‪ .‬دو فیلمنامــه نیــز بر اســاس این داســتان‬ ‫نوشــته شــده کــه یکــی از ان هــا ایرانــی اســت‪.‬‬ ‫«ش ـب های روشــن» فیلمــی اســت بــه کارگردانــی‬ ‫فــرزاد موتمــن کــه فیلمنامــه ان را ســعید عقیقــی‬ ‫نوشــته اســت‪ .‬ایــن فیلــم در ســال ‪ 1381‬اکران شــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫مجموعــه داســتان «باجــی»‪ ،‬اثــر نعمــت مــرادی‬ ‫منتشــر شــد‪ .‬ایــن مجموعه داســتان بعــد از ‪ 10‬ســال‬ ‫جم ـع اوری در ‪ 110‬صفحــه منتشــر شــده اســت‪.‬‬ ‫ایــن مجموعــه داســتان از ‪ 12‬داســتان کوتــاه پیوســته‬ ‫تشــکیل شــده اســت کــه هــر کــدام بــا ســوژه ای‬ ‫مجــزا می توانــد تجربــه جدیــدی از خوانــش‬ ‫داســتان های بومــی را بــه مخاطــب القــا کنــد‪.‬‬ ‫مفهــوم اکثــر داســتان ها بــه باورهــا‪ ،‬ســنت ها و‬ ‫اعتقــادات مــردم بومــی می پــردازد ‪ .‬شــخصیت ها و‬ ‫تیپ هــا در کنــار فضاهــا بــه جــز رنــگ و منــش‬ ‫بومــی‪ ،‬فضایــی از رئالیســم جادویــی و بعضــی‬ ‫داســتان ها فضایــی سورئالیســتی را ترســیم می کنــد‬ ‫به طــوری کــه مــرز خیــال و واقعیــت درهــم تنیــده‬ ‫شــده و مخاطــب همچنــان بــار اســطوره ای نمادیــن‬ ‫داســتان ها را درمی یابــد‪.‬‬ ‫اســتفاده از کلمــات بومــی نقــش تعین کننــده ای در‬ ‫ســاخت و بافــت زبــان دارد‪ .‬احیــا کــردن زبــان و‬ ‫کلمــه کاری اســت کــه در داســتان ها خــود را نشــان‬ ‫داده اســت‪ .‬باجــی‪ ،‬شــخصیت یــک جــن و نمــاد‬ ‫پلیــدی اســت کــه در اکثــر داســتان ها حضــوری‬ ‫پررنــگ دارد‪ .‬ایــن مجموعــه داســتان‪ ،‬چهارمیــن‬ ‫کتــاب نعمــت مــرادی اســت و قبــل از ایــن‪ ،‬ســه‬ ‫مجموعــه شــعر بــه قلــم وی منتشــر و بــه بــازار‬ ‫کتــاب عرضــه شــد‪.‬‬ ‫دنیای عجیب نویسنده ها‬ ‫ماجراهای دوست غول من‬ ‫‪15‬‬ ‫تازگی ها چی خوندی؟‬ ‫کتاب باز‬ ‫ساناز فیضی‬ ‫ساناز فیضی‪ -‬عکس اخرین یا بهترین کتاب یا کتاب هایی را که خوانده اید یا در حال‬ ‫خواندنش هستید به همراه موضوع یا خالصه ای از کتاب همراه با عکس و مشخصات‬ ‫خودتان به ایمیل ‪ ketabzirobam@gmail.com‬بفرستید تا این عکس نوشت با مشخصات‬ ‫خودتان در مجله درج شود‪.‬‬ ‫«زندگی در پیش رو»‬ ‫«ارباب زمان»‬ ‫اثر‪ :‬میچ البوم‬ ‫ زمــان چیــزی نیســت کــه بخــوای پســش‬‫بــدی‪ .‬شــاید یــک لحظــه بعــد جــواب دعاهات‬ ‫باشــه‪ .‬رد کردنــش یعنــی دســت کشــیدن از‬ ‫مهم تریــن قســمت اینــده‪.‬‬ ‫ چه قسمتی؟‬‫ امید‪.‬‬‫وقتــی خــدا روزهــای انســان را محــدود‬ ‫می کنــد‪ ،‬حکمتــی پشــتش اســت؛ اینکــه هــر‬ ‫روزمــان گران بهــا و ارزشــمند باشــد‪.‬‬ ‫فرستنده‪ :‬سیما جبارزاده‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪16‬‬ ‫اثر‪ :‬رومن گاری‬ ‫فکــر می کنــم ایــن گناهکاران انــد کــه راحــت‬ ‫می خوابنــد؛ چــون چیــزی حالی شــان نیســت‬ ‫و برعکــس بی گناهــان نمی تواننــد بخوابنــد یــا‬ ‫حتــی یــک لحظــه چشــم روی هــم بگذارنــد؛‬ ‫چــون نگــران همــه چیــز هســتند‪ .‬اگــر غیــر از‬ ‫ایــن بــود بی گنــاه نمی شــدند‪.‬‬ ‫فرستنده‪ :‬راضیه سحری‬ ‫«فردا دیر است»‬ ‫«ما هم دردمان می گیرد»‬ ‫«ریگ روان»‬ ‫اثر‪ :‬استیو تولتز‬ ‫ای خــدا‪ ،‬چــرا نقــش مــن در ایــن دنیــا صرفــا‬ ‫دلقــک ســقوط کرده نیســت؟ چــرا بایــد دلقــک‬ ‫ســقوط کرده ای باشــم کــه بقیــه دلقک هــای‬ ‫ســقوط کرده رویــش ســقوط می کننــد؟ بــه‬ ‫عبــارت دیگــر چــرا روی پیشــانی ام نوشــته هــر‬ ‫پیرزنــی کــه در ســوپرمارکت لیــز می خــورد‬ ‫بایــد بــازوی مــن را بگیــرد؟‬ ‫فرستنده‪ :‬فاطمه ولی زاده‬ ‫«زندگی کن»‬ ‫اثر‪ :‬امیررضا ارمیون‬ ‫ایــا می دانیــد؟ کــه اگــر خــداى ناکــرده فــردا‬ ‫فــوت کنیــد‪ ،‬شــرکت یــا موسســه اى کــه در‬ ‫ان کار می کنیــد بــه اســانى در ظــرف یــک‬ ‫روز بــراى شــما جانشــینى جدیــد مــی اورد؛‬ ‫امــا خانــواده اى کــه به جــا می گذاریــد تــا‬ ‫اخــر عمــر فقــدان شــما را احســاس خواهــد‬ ‫کــرد‪ ...‬و بــه ایــن فکــر کنیــد کــه مــا خــود را‬ ‫عجیــب وقــف کار می کنیــم و بــه خانواده مــان‬ ‫ان طــور کــه بایــد اهمیــت نمی دهیــم! چــه‬ ‫ســرمایه گذارى ناعاقالنــه اى!‬ ‫به راستى کلمه «خانواده» یعنى چه؟!‬ ‫فرستنده‪ :‬مریم اهنگر‬ ‫اثر‪ :‬دامون مرادی‬ ‫می دانــى‪ ،‬بعضی وقت هــا‪ ،‬بعضــى چیزهــا ادم‬ ‫را ُهــل می دهــد‪ .‬انــگار دقیقــا ســ ِر اخریــن‬ ‫جرعــه یــک لیــوان چــاى پُررنــگ‪ ،‬ادم یــاد‬ ‫کســى کــه دوســتش دارد بیفتــد‪ .‬ادم را ُهــل‬ ‫می دهــد بــه ســمت دلتنگــى‪ .‬بدتــر انکــه حــاال‬ ‫لیــوان چــاى تمــام شــده و دلــت هــم تنــگ‪.‬‬ ‫فرستنده‪ :‬سعید بیگی‬ ‫اثر‪ :‬انیس لودیگ‬ ‫نــگاه کــردن دائــم بــه گذشــته ایــن خطــر را‬ ‫دارد کــه در دام شــن های روان ان گرفتــار‬ ‫شــویم‪ .‬بایــد زندگــی کــرد‪ ،‬زندگــی بــه معنــای‬ ‫واقعــی‪ ،‬بایــد بــه جلــو نــگاه کــرده و قــدم بــه‬ ‫قــدم پیشــروی کــرد‪ .‬بایــد اجــازه داد زمــان‪،‬‬ ‫گذشــته تلــخ را از میــان بــردارد؛ مثــل بــادی‬ ‫کــه شــن های صحــرا را کنــار می زنــد‪.‬‬ ‫فرستنده‪ :‬حسین عبدل ابادی‬ ‫«پیکر فرهاد»‬ ‫اثر‪ :‬عباس معروفی‬ ‫انچــه را کــه می بایســت از دســت مــی دادم‪،‬‬ ‫داده بــودم‪ .‬خــودم را فنــای چشــم هایی کــرده‬ ‫بــودم کــه شــاید از پیــش هــم زندگــی مــرا‬ ‫زهرالــود کــرده بــود و انــگار بــه دنیــا امــده‬ ‫بــودم کــه در هجــران چشــم هایی ســیاه و‬ ‫بــراق بســوزم‪ .‬بــه جســتجوی ان چشــم ها در‬ ‫گردونـه ای افتــادم و تاوانــی پرداختــم کــه شــاید‬ ‫در توانــم نبــود‪.‬‬ ‫فرستنده‪ :‬امیر مرادی‬ ‫رسوای عشق‬ ‫گنجینه ادبی‬ ‫مجید نعمانی‬ ‫در نیمه شبی بهاری تمام تعلقاتم را یکجا به من دادند و انگار اصال دیگر غصه ای نداشتم‪.‬‬ ‫لحظه به لحظه نگاهم به دریا بود‪ ،‬موج های زیبایش ارام ارام بر روی قلب عاشقم می شکست‪.‬‬ ‫انگار چشم هایم جور دیگر می دید‪ ،‬انگار گوش هایم جور دیگر می شنید‪ ،‬گوش ماهی های ساحل سرود عشق می خواندند یک صدا‪ ،‬واژه های زیبا‬ ‫ردوبدل می شد در نوازش باد بهاری که برگ های افرای پیر را می رقصاند‪ .‬زورق چوبی صیاد میل ان داشت روانه اب شود تا که این بار صیدش‬ ‫یک سبد عشق باشد به جای ماهی‪.‬‬ ‫انگار همه ان ها می دانستند که باید چنین شبی را عاشقی کنند‪.‬‬ ‫به ناگاه سرمای شبانه ساحل غافلگیرم کرد‪.‬‬ ‫اتش عشقی که بر پا کرده بودم شعله هایش رنگ می باخت و در امتداد امواج محو می شد‪.‬‬ ‫چه خواب زیبایی می دیدم!‬ ‫حال باید تفسیر می کردم بیداریم را‪.‬‬ ‫روی ماسه های خیس ساحل قدم زنان این جمله ها را زیر لب با خودم تکرار می کردم‪:‬‬ ‫باز هم باید تنهایی ام را جشن بگیرم در خلوت شبی بهاری که از نیمه گذشته‪ ،‬اری جشنی کنار ساحل که مطرب بزمم امواج ارام دریا باشد و‬ ‫رقاصه هایش باز هم گوش ماهی هایی که گواه عاشقانه ترین نغمه های من بودند‪.‬‬ ‫مخاطب خاص‬ ‫خیال‬ ‫کتایون عزیزی‬ ‫این روزها کمتر به تو فکر می کنم؛‬ ‫می ترسم خیالت ته بکشد!‬ ‫جلوی اینه می ایستم و تو را می بینم که غرق‬ ‫در خیال منی‪...‬‬ ‫اینه سکوت می کند تا تو را بیشتر ببینم‪.‬‬ ‫گل های باغچه بهانه ات را می گیرند‪.‬‬ ‫سیب های کال حیاط هم تا نرسی نمی رسند‪!...‬‬ ‫اینجا از پشت پنجره باران پیدا نیست‬ ‫توکه با خورشید رفتی پس با باران بیا‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫ازاده عابدی‬ ‫خاص ترین مخاطب دنیایم‬ ‫تو رو برگردانی چه کسی نوشته های بی سرو تهم را بخواند؟‬ ‫ناب ترین شعر این روزهایم‬ ‫تو که دست رد بزنی به خاطره ام‬ ‫دل به کدام دریا بزنم؟‬ ‫با من مثل من باش‬ ‫غصه می برد مرا‬ ‫اگر اینجا صدای پای تو نیاید‬ ‫با کدام نسیم خلوت کنم‬ ‫که گیسوانم را به اسمان نسپارد؟‬ ‫تو همان نامه نخوانده ای هستی که می ترسم بازش کنم‬ ‫نمی دانم حرف دلت چیست‬ ‫گالیه‪ ،‬ماندن یا رفتن‬ ‫صمیمی ترین رفیق باران های بدون چتر‬ ‫بگو‬ ‫تو که خودت را از من بگیری‬ ‫دیگر‪ ،‬کدام قدم زدن زیر کدام باران دلم را می لرزاند؟‬ ‫دیگر برای هیچ پرنده ای دانه نمی ریزم‬ ‫مبادا سراغ تو را از من بگیرند‬ ‫من که نمی دانم دلت با کدام خورشید غروب کرد و من را در انتظار یک طلوع گذاشت‬ ‫در این سکوت دائمی‪ ،‬زیر سقف دلتنگی ام‪ ،‬رفیق پنجره ها شده ام و برایشان از تو می گویم‬ ‫چقدر شبیه رویاهایم بودی اما‬ ‫تمامت شبیه رفتن بود‬ ‫کاش سایه نینداخته بودی روی این احساس‬ ‫من‪ ،‬همچنان همان افتابگردانی ام که درانتظار طلوع تو‪ ،‬سربه زیر مانده‪.‬‬ ‫‪17‬‬ ‫شاعر ویژه متولد خرداد‬ ‫عبــاس یمینی شــریف در اول خــرداد ســال ‪ ۱۲۹۸‬ه‪.‬ش در محلــه پامنــار‬ ‫تهــران بــه دنیــا امــد‪ .‬در ســال ‪ ۱۳۱۷‬در دانش ســرای مقدماتــی بــه‬ ‫تحصیــل پرداخــت‪ .‬یمینی شــریف در تیرمــاه ســال ‪ ۱۳۳۴‬بــا کمــک‬ ‫همســرش توراندخــت مقومــی تهرانــی‪ ،‬مجــوز تاســیس دبســتان پســرانه‬ ‫روش نــو را از وزارت فرهنــگ اخــذ کــرد‪ .‬کتــاب کالس اول ابتدایــی‬ ‫تالیــف او بــه کتــاب «دارا و اذر» معــروف اســت و ســال ها اولیــن‬ ‫کتــاب اموزشــی کــودکان ایــران بــود‪ .‬او امــوزگار‪ ،‬مدیــر مدرســه و‬ ‫نویســنده ایرانــی ادبیــات کــودکان بــود‪ .‬او همچنیــن بــه نــگارش کتــاب‬ ‫ســواداموزی بــه بزرگســاالن بــرای کالس هــای پیــکار بــا بی ســوادی‬ ‫نیــز پرداخــت‪ .‬عبــاس یمینی شــریف از بنیان گــذاران شــورای کتــاب‬ ‫کــودک نیــز بــود‪ .‬بیــش از ســی اثــر شــعر و داســتان او در دوران حیاتش‬ ‫بــه انتشــار رســید و برنــده جوایــز متعــدد در ادبیــات کــودکان شــد‪.‬‬ ‫از اثــار او‪ :‬بــاغ دوســتی‪ ،‬پلنــگ یکه تــاز‪ ،‬شــعر بــا الفبــا‪ ،‬ســیاهک و‬ ‫ســفیدک‪ ،‬خانــه بابــا علــی‪ ،‬نیــم قــرن در باغ شــعر کــودکان (خاطــرات)‪،‬‬ ‫شــهر ناپدیــدان‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫تو را بهترین مایه دینداری است‬ ‫که دین رهنمای نکوکاری است‬ ‫تو را دین نماید ره زندگی‬ ‫خدای جهان را کنی بندگی‬ ‫هر ان کس که باشد خرد رهبرش‬ ‫نهد سر به فرمان پیغمبرش‬ ‫کند ار بدی ها دل خویش پاک‬ ‫زدانش کند جان خود تابناک‬ ‫نصیبش در این گیتی اسایش است‬ ‫در ان گیتی اش بهره بخشایش است‬ ‫«عباس یمینی شریف»‬ ‫‪18‬‬ ‫اموزش وزن به زبان ساده‬ ‫(قسمت چهارم)‬ ‫قانــون امــروز‪ :‬هجــای کوتــاه اخــر کلمــه بنــا بــه‬ ‫ضــرورت می توانــد بــا شــدت خوانــده شــده و‬ ‫هجــای بلنــد محســوب شــود‪ .‬بــه ایــن اختیــار‬ ‫شــاعری «اشــباع» می گوینــد‪.‬‬ ‫مطمئنــا کلمــات تک هجایــی مثــل «کــه»‪« ،‬بــه»‪،‬‬ ‫«تــو» و‪ ...‬چــون هجــای اول و اخرشــان یکــی‬ ‫اســت‪ ،‬می تواننــد هجــای اخــر محســوب شــده‬ ‫و در مواقــع ضــروری بــا شــدت خوانــده شــده و‬ ‫هجــای بلنــد محســوب شــوند‪.‬‬ ‫راه های شناسایی اختیار اشباع‪:‬‬ ‫بــرای ایــن کار از ســه روش اســتفاده می کنیــم‬ ‫کــه بــه «مثلــث طالیــی» معــروف اســت و بــرای‬ ‫تشــخیص همــه اختیارهــای شــعری و حتــی درســت‬ ‫بــودن تقطیــع‪ ،‬می تــوان از ان هــا اســتفاده کــرد‪:‬‬ ‫‪ -1‬سماعی (گوشی)‪:‬‬ ‫بــا اســتفاده از شــکل خوانــدن و تاکیــد و شــدتی کــه‬ ‫در خوانــدن هجــای کوتــاه اخــر کلمــه بــرای حفــظ‬ ‫ریتــم و وزن وجــود دارد می تــوان حتــی بــا گــوش‬ ‫ایــن موضــوع را تشــخیص داد‪.‬‬ ‫امــروزه کــه کار از ایــن هــم راحت تــر شــده و‬ ‫شــاعران در خیلــی از جاهایــی کــه از اشــباع اســتفاده‬ ‫از افق های دوردست‬ ‫پائولــو کوئلیــو نویســنده معاصــر برزیلــی اســت‪ .‬او در ‪۲۴‬‬ ‫اوت ســال ‪ ۱۹۴۷‬در ریودوژانیــرو برزیــل بــه دنیــا امــد‪.‬‬ ‫مــادر او لیژیــا‪ ،‬خانـه دار و پــدرش‪ ،‬مهنــدس بــود‪ .‬کوئلیــو‬ ‫به عنــوان بازیگــر‪ ،‬روزنامه نــگار و کارگــردان تئاتــر قبــل‬ ‫از ترغیــب شــدن بــه فعالیــت نویســندگی کار کــرده‬ ‫اســت‪ .‬او درســال ‪ ۱۳۷۹‬ســفری بــه شــهرهای تهــران و‬ ‫شــیراز داشــته اســت‪.‬‬ ‫کوئلیــو و همســرش کریســتینا اویتیســیکا‪ ،‬اوقــات خــود‬ ‫را بیــن اروپــا و برزیــل می گذراننــد‪ .‬او یــک کاتولیــک‬ ‫رومــی اســت و به طــور منظــم در میــان مراســم ربانــی‬ ‫حضــور می یابــد‪ .‬کوئلیــو در ســال ‪ ،۱۹۹۶‬موسســه‬ ‫پائولــو کوئلیــو را تاســیس کــرد کــه بــه کــودکان و افــراد‬ ‫مســن بــا مشــکالت مالــی کمــک می کنــد‪ .‬در ســپتامبر‬ ‫‪ ،۲۰۰۷‬کوئلیــو توســط ســازمان ملــل متحــد به عنــوان‬ ‫پیــام اور صلــح نامیــده شــد‪.‬‬ ‫از اثــار او‪ :‬کیمیاگــر‪ ،‬بریــدا‪ ،‬عطیــه برتــر‪ ،‬والکیری هــا‪،‬‬ ‫مکتــوب‪ ،‬کــوه پنجــم‪ ،‬نامه هــای عاشــقانه یــک پیامبــر‪،‬‬ ‫ورونیــکا تصمیــم می گیــرد بمیــرد‪ ،‬مبــارزان راه روشــنایی‬ ‫و‪. ...‬‬ ‫هیــچ زمــان نمی توانــی قلبــت را خامــوش کنــی‪،‬‬ ‫حتــی اگــر وانمــود کنــی کــه بــه حرف هایــش گــوش‬ ‫نمی دهــی‪ ،‬او انجــا در ســینه تــو خواهــد بــود و مــدام‬ ‫انچــه را کــه دربــاره زندگــی و دنیــا می اندیشــد تکــرار‬ ‫خواهــد کــرد‪.‬‬ ‫«پائلو کوئیلو»‬ ‫می کننــد‪ ،‬زیــر هجــای اخــر کلمــه «کســره» را‬ ‫می گذارنــد تــا ان شــدت را نشــان دهنــد‪.‬‬ ‫‪ -2‬مقایســه بــا دیگــر ارکان (متناوب و متحــداالرکان‬ ‫بودن)‪:‬‬ ‫اگــر ارکان حاصــل از تقطیــع‪ ،‬نــه متنــاوب هســتند‬ ‫و نــه متحــد و بعــد بــا مقایســه رکن هــا می بینیــم‬ ‫کــه در یکــی از ان هــا به جــای هجــای بلنــد‪ ،‬هجــای‬ ‫کوتــاه داریــم! می توانیــم شــک کنیــم کــه هجــای‬ ‫پایانــی کلمــه بــوده و احتمــاال از اختیــار اشــباع‬ ‫اســتفاده شــده و بایــد ان را چــک کنیــم‪.‬‬ ‫‪ -3‬مقایسه با دیگر مصرع های ان شعر‪:‬‬ ‫تمــام مصرع هــای یــک شــعر بایــد وزن یکســان‬ ‫داشــته باشــند؛ پــس اگــر یکــی فــرق داشــت و‬ ‫به جــای هجــای بلنــد‪ ،‬هجــای کوتــاه نشســته بــود‪،‬‬ ‫اولیــن شــکی کــه بایــد بکنیــم‪ ،‬اســتفاده از اختیــار‬ ‫«اشــباع» اســت!‬ ‫خــب حــاال مصــرع بعــدی مثنــوی معنــوی را تقطیــع‬ ‫می کنیــم تــا ایــن اختیــار را مــرور کنیــم‪:‬‬ ‫سینه خواهم شرحه شرحه از فراق‬ ‫سی ن خا هم شر ح شر ح از ف راق‬ ‫_‪_U_/U_U_/__U‬‬ ‫دقــت می کنیــم کــه «خواهــم» را بــه شــکلی کــه‬ ‫می خوانیــم تقطیــع کنیــم‪ .‬درضمــن هجــای کشــیده‬ ‫انتهــای مصــرع را هــم بــه بلنــد تبدیــل می کنیــم؛‬ ‫امــا هنــوز درســت درنمی ایــد و بــا مصرع هــای‬ ‫باالیــی فــرق دارد‪ .‬اگــر یادتــان باشــد در جلســات‬ ‫قبــل‪ ،‬وزن چهــار مصــرع اول ایــن بــود‪:‬‬ ‫_‪_U_/__U_/__U‬‬ ‫از مقایســه ایــن دو متوجــه می شــویم کــه پایینــی‪،‬‬ ‫متحــداالرکان و درســت به نظــر می رســد؛ امــا‬ ‫فــرق دو وزن‪ ،‬تفــاوت یــک هجــای کوتــاه و بلنــد‬ ‫اســت؛ پــس شــک می کنیــم کــه در باالیــی اختیــار‬ ‫«اشــباع» بــه کار رفتــه اســت‪ .‬بــا چــک کــردن‬ ‫متوجــه می شــویم کــه هجــای کوتــاه پایــان کلمــه‬ ‫اســت و از شــک مان اطمینــان حاصــل کــرده و‬ ‫هجــای کوتــاه را بــه هجــای بلنــد تبدیــل می کنیــم‪.‬‬ ‫یادمــان باشــد کــه بــرای شناســایی وزن یــک مصــرع‬ ‫بهتــر اســت ان را بــا وزن کل شــعر مقایســه کنیــم‪،‬‬ ‫نــه همــان بیــت! چــون ممکــن اســت ان اختیــار‬ ‫در هــر دو مصــرع یــک بیــت ب ـه کار رفتــه باشــد و‬ ‫مصرع هــا بــا هــم تفاوتــی نداشــته باشــند‪.‬‬ ‫بــرای تمریــن ایــن اختیــار‪ ،‬ایــن بیــت حافــظ را هــم‬ ‫تقطیــع کنید‪:‬‬ ‫شــب تاریــک و بیــم مــوج و گردابــی چنیــن هایــل‪/‬‬ ‫کجــا داننــد حــال مــا ســبکباران ســاحل ها؟!‬ ‫«احسان بایگى»‬ ‫یعنی جزا و کرده کمی نابرابر است‬ ‫این شانه است! شانه‪ ،‬نه راهی برای اوج‬ ‫هی! نا رفیق! پله کمی ان طرف تر است‬ ‫باید قبول کرد رفیقان برادرند‬ ‫وقتی که چاه هدیه چندین برادر است‬ ‫از پشت سر زدند‪ ،‬مهم نیست‪ ،‬بگذریم‬ ‫وقتی زمین به شکل عجیبی مدور است‬ ‫«محسن انشایی»‬ ‫با توام عشق قسم خورده پنهانی من‬ ‫با توام بی خبر از حال و پریشانی من‬ ‫با توام لعنتی خالی از احساس بفهم‬ ‫بی قرارت شده ام شاعره خاص بفهم‬ ‫لعنتی خسته ام از دوری و بی تاب شدن‬ ‫منم که از دوست داشتنت دست بر نمی دارم‬ ‫نمرده ام اما‬ ‫پاهای رفتنم را‬ ‫در زمین خاک کرده ام‬ ‫پای دلگیرترین خاطره ها اب شدن‬ ‫لعنتی خسته ام از حال بدم‪ ،‬زخم نزن‬ ‫بی تو محکوم به حبس ابدم‪ ،‬زخم نزن‬ ‫باورم کن که به چشمان تو معتاد منم‬ ‫پادشاهی که به جنگ امد و افتاد منم‬ ‫عزیزم‬ ‫باد وقتی به دکمه های پیراهن من می رسد‬ ‫چند لحظه مکث می کند‬ ‫و شاخه های دلم را‬ ‫قافیه باختم و شعر سرودم یعنی‬ ‫به هر ان کس که تو را دید‪ ،‬حسودم یعنی‬ ‫نفسم بند تو و درد مرا می خواند‬ ‫بعد تو حسرت دنیا به دلم می ماند‬ ‫یکی یکی می تکاند‪.‬‬ ‫«پریسا صالحی»‬ ‫«پویا جمشیدی»‬ ‫شبناز اسماعیلی‬ ‫شاعر و ترانه سرا‬ ‫اینه خانه‬ ‫کجای این شهر و نگا کنم که‬ ‫چ َِشم به خاطراتمون نیفته‬ ‫گریه هامو چجوری پنهون کنم‬ ‫که قصه مون س ِر زبون نیفته‬ ‫تویی که امروزِ منو گرفتی‬ ‫بگو چجوری فردا رو سر کنم‬ ‫یه هفته پیشِ تو یا االن تو‬ ‫خودت بگو کدومو باور کنم؟‬ ‫تو این روزا تنها سوالم اینه‪:‬‬ ‫تویی که این حالو برام ساختی‬ ‫تقصی ِر دستای تو بود عزیزم‬ ‫تقصیر و گرد ِن کی انداختی؟‬ ‫پاهای تو بهم گواهی می داد‬ ‫یه روزی رفتنی می ره غمی نیس‬ ‫برو عزیزم که دیگه حرفاتم‬ ‫برای من دلیلِ محکمی نیس‬ ‫سه ِم من از روزای با تو بودن‬ ‫گریه بی حد و حسابم نبود‬ ‫بسه دیگه! توضیح ازت نمی خوام‬ ‫بسه عزیزم این جوابم نبود‪...‬‬ ‫تو این روزا تنها سوالم اینه‪:‬‬ ‫تویی که این حالو برام ساختی‬ ‫تقصی ِر دستای تو بود عزیزم‬ ‫تقصیر و گرد ِن کی انداختی؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫قصه رو از کجا شروع بکنم‬ ‫زندگی رو روال عادی نیست‬ ‫قصه ِ‬ ‫تلخ خونواده ای که‬ ‫زندگیشون‬ ‫یه‬ ‫ساله‬ ‫عادی نیست‬ ‫پدرم با‬ ‫عصاش‬ ‫م‬ ‫ی‬ ‫ چرخه‬ ‫ِ‬ ‫کوچه‬ ‫سر‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫ی‬ ‫ ح‬ ‫واسیشو‬ ‫مادرم‬ ‫خواب‬ ‫مرگ‬ ‫م‬ ‫ی بینه‬ ‫خواهرم‬ ‫خواب‬ ‫همک‬ ‫السیشو‬ ‫خواهرم ُمرد توو لباس عروس‬ ‫وقتی دستاشو پس فرستادن‬ ‫زندگیمونو دیدن و اخر‬ ‫مغز دامادو شستشو دادن‬ ‫خونواده ام توو مشت بارونه‬ ‫پدرم خونه مونو گم کرده‬ ‫ساعتا رو چقدر عقب بکشم‬ ‫تا پدر سمت خونه برگرده‬ ‫از تماشای ردپای پدر‬ ‫وسعت این جهانو می فهمم‬ ‫مادرم مثل کوهه اما من‬ ‫حال اتشفشانو می فهمم‬ ‫درس خوندم که مرد خونه بشم‬ ‫بلکه اینده رو اداره کنم‬ ‫واسه این خونه ِگـرو رفته‬ ‫الاقل خنده رو اجاره کنم‬ ‫خونواده ام توو مشت بارونه‬ ‫پدرم خونه مونو گم کرده‬ ‫ساعتا رو چقدر عقب بکشم‬ ‫تا پدر سمت خونه برگرده‬ ‫«امید روزبه»‬ ‫حال و هوای شاعری ام گرچه بهتر است‬ ‫این بغض دائمی به خدا خنده اور است‬ ‫«ترسم که اشک در غم ما پرده در شود»!‬ ‫دیگر نترس! پرده ما رو به اخر است‬ ‫اینجا جواب عشق فقط خنجر است و زخم‬ ‫‪19‬‬ ‫قدمی در هوای شاعرانه با‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪20‬‬ ‫امکانــات زبانــی بــرای مــن شــکلی قابل فهــم پیــدا کــرد و توانســتم شــعر‬ ‫بنویســم‪ .‬بــه مــوازات شــعر‪ ،‬پرادختــن بــه موســیقی هــم از مشــغله های‬ ‫مــن بــود و از حــدود ســال های ‪ 1378‬بــا گیتــار اشــنا شــدم و بــا عالقــه‬ ‫عجیب وغریــب و تمرین هــای مالیخولیایــی‪ ،‬نوازندگــی ایــن ســاز را‬ ‫دنبــال کــردم؛ ولــی خــب ســایه شــعر بــه حــدی گســترده شــد کــه‬ ‫موســیقی در حاشــیه فعالیت هــای هنــری مــن قــرار گرفــت‪ .‬ضمــن‬ ‫اینکــه ایــن روزهــا ســعی می کنــم ایــن عقب نشــینی موســیقی بــه‬ ‫نفــع شــعر‪ ،‬برایــم تبدیــل بــه یــک حســرت نشــود‪ .‬در کار اخیــری کــه‬ ‫ارائــه دادم ســعی کــردم بــه شــکلی از موســیقی و اهنگ ســازی خــودم‬ ‫اســتفاده کنــم و از ایــن بــه بعــد ایــن موضــوع را جدی تــر از قبــل‬ ‫خواهــم گرفــت و امیــدوارم کــه بتوانــم ایــن دو رشــته هنــر کــه بــه ان هــا‬ ‫وابســتگی ذهنــی و حتــی غریــزی دارم را دنبــال کنــم طــوری کــه هیــچ‬ ‫کــدام از دیگــری عقــب نیفتــد‪.‬‬ ‫عکس العمل خانواده زمانی که به سمت شعر رفتید چطور بود؟‬ ‫عکس العمــل خیلــی ویــژه ای نیســت کــه بخواهــم از ان یــاد کنــم؛ چــون‬ ‫در جامعــه کوچــک ‪ ۷‬نفــری همــه دســتی بــر اتــش شــعر داشــتند و ان‬ ‫کســی هــم کــه شــاعری نمی کــرد‪ ،‬شــعر را می فهمیــد‪ .‬مــن هــم مثــل‬ ‫برادرهــای دیگــرم شــروع بــه نوشــتن شــعر کــردم‪ .‬شــاید ایــن اواخــر‬ ‫کــه از جانــب مخاطبــان خــرده شــناختی حاصــل شــده اســت‪ ،‬قــدری‬ ‫برایشــان تازگــی داشــته باشــد؛ امــا پرداختــن مــن بــه ایــن موضــوع‬ ‫هرگــز چیــز عجیب وغریبــی نبــوده و خوشــبختانه مانع تراشــی نشــد‬ ‫و البتــه حمایــت هــم شــدم‪ .‬بــا ایــن وجــود حساســیت های پدرانــه و‬ ‫مادرانــه هــم قاب ـل درک اســت و ایــن نصیحــت هــم همیشــه در گــوش‬ ‫اســت کــه باالخــره شــعر نــان و اب نمی شــود‪ .‬هرگــز ســدی نبــوده کــه‬ ‫بخواهــم در برابــرش ایســتادگی کنــم‪.‬‬ ‫شــبناز اســماعیلی‪ -‬بــزرگ شــدن در خانــواده ای کــه همــه از اهالــی شــعر‬ ‫بودنــد او را از رویــای داشــتن مغــازه ای رنگارنــگ از خوراکی هــا بــه‬ ‫ســمت نوشــتن شــعر ســوق داد‪ .‬می گویــد نمی توانــد بــرای ورودش‬ ‫بــه ایــن عرصــه تاریــخ خاصــی را تعییــن کنــد‪ ،‬از همــان کودکــی دســت‬ ‫بــه قلــم بــود امــا بــرای اولیــن بــار در ســن ‪ ۱۷‬ســالگی قطــار واژگان‬ ‫کدام ارزش اخالقی در زندگی فردی و اجتماعی‬ ‫را روانــه ی کاغــذ کــرد‪ .‬برخــاف بســیاری‬ ‫شما نقش برجسته ای دارد؟‬ ‫از هنرمنــدان‪ ،‬از ســوی خانــواده بــا مخالفتــی‬ ‫مــن روحیــه انعطاف پذیــری در قبــال رفتارهــای‬ ‫می گفتند شــعر‬ ‫روبــرو نشــد امــا اعتقــاد دارد شــعر‪ ،‬نــون و اب‬ ‫منفــی و ناشایســت و غیراخالقــی دارم و بــه همیــن‬ ‫نمی شــود!! در مواقــع ناراحتــی‪ ،‬تماشــای منظــره‬ ‫نان و اب نمی شود‬ ‫خاطــر خیلــی از صفاتــی کــه شــاید بــا یــک کلمــه‬ ‫بیــرون روبه راهــش می کنــد‪ .‬در روزهــای‬ ‫بــرای ادم هــا تعریــف می شــود‪ ،‬بــرای مــن در حــد‬ ‫ابتدایــی ســال ‪ ۹۶‬بــه گفتگــو بــا شــاعری‬ ‫ان یــک کلمــه معنــا پیــدا نکنــد؛ مثــل ریــاکاری‪،‬‬ ‫پرداختیــم کــه شــعر را دســت وپای خــود می دانــد‪ .‬در ادامــه‪ ،‬خواننــده ‬ ‫دروغ و‪ ...‬این هــا مفاهیمــی هســتند کــه وابســته بــه یــک سلســه مراتب‬ ‫ایــن گفتگــوی متفــاوت بــا احســان افشــاری باشــید‪.‬‬ ‫دیگری انــد کــه مــن و شــما نمی توانیــم راجــع بــه ان قضــاوت کنیــم‪.‬‬ ‫احسان افشاری را به شیوه خودتان برای خوانندگان زیروبم معرفی‬ ‫مــن اگــر دروغــی بشــنوم ان قدرهــا ازرده نمی شــوم؛ چــون بی تعــارف‬ ‫بفرمایید‪.‬‬ ‫و صادقانــه بگویــم کــه خــودم هــم در ایــن موقعیت هــا قــرار گرفتــم کــه‬ ‫ســام و عــرض ادب خدمــت مخاطب هــای مجلــه وزیــن زیروبــم‪ .‬یکــی‬ ‫بــرای مالحظــه یــک شــرایطی یــا کنتــرل وضعیتــی ناچــار بــودم حقیقتــی‬ ‫از دشــوارترین کارهــا بــرای هــر ادمــی ایــن اســت کــه بخواهــد خــودش‬ ‫را پنهــان کنــم؛ بنابرایــن اگــر دروغــی بی ضــرر باشــد اصــا بــرای مــن‬ ‫را معرفــی کنــد‪ .‬البتــه شــاید خیلی هــا هــم ســاده بگیرنــد و ایــن موضــوع‬ ‫اهمیتــی نــدارد و ایــن از نزدیک تریــن ادم تــا دورتریــن ادم در دایــره‬ ‫را خالصــه کننــد در یــک تاریــخ تولــد یــا مکانــی کــه به دنیــا امدنــد و‬ ‫بــزرگ شــدند؛ ولــی بــرای مــن بــه ایــن ســادگی ها هــم نیســت یعنــی‬ ‫دوره هایــی کــه بــرای ادم از کودکــی تــا نوجوانــی و جوانــی ســپری‬ ‫می شــود تــوام بــا هــزار پیچ وخــم و هــزار اتفــاق و هزارویــک زیروبــم‬ ‫اســت کــه مانــع می شــود ادم بــه یــک تعریــف نســبتا دقیــق از خــودش‬ ‫برســد؛ امــا طبــق همــان ســنت کلیشــه ای خــودم را معرفــی می کنــم‬ ‫کــه عمــا راهــی هــم جــز ایــن نیســت‪ :‬احســان افشــاری هســتم متولــد‬ ‫‪4‬بهمــن‪ ،1365‬زاده و بــزرگ شــده تهــران‪ ،‬محصــل و کارشــناس زبــان و‬ ‫ادبیــات فارســی و ‪ ۱۵‬ســالی می شــود کــه مشــغله ام شــعر اســت‪.‬‬ ‫از چه زمانی کامل وارد عرصه شعر شده اید؟ و در زمینه های دیگر هنر‬ ‫چه فعالیت هایی را تجربه کرده اید؟‬ ‫فکــر نمی کنــم تاریــخ مشــخصی داشــته باشــد‪ .‬وقتــی از کلمــه ورود‬ ‫اســتفاده می کنیــم بدیــن معنــی اســت کــه یــک دوره ای را ســپری‬ ‫کرده ایــم کــه بی خبــر از شــعر بودیــم و در یــک ان و یــک لحظــه‬ ‫بخصــوص دربــی بــاز شــده و مــا وارد جریــان شــعر شــدیم؛ ولــی بــرای‬ ‫مــن این طــور نیســت‪ .‬مــن عضــو خانــواده ای بــودم کــه پــدر و مــادر‪،‬‬ ‫هــر دو اهــل شــعر بودنــد و علی رغــم اینکــه ســواد ادبــی ان چنانــی‬ ‫نداشــتند؛ امــا در یــک محیــط ادبــی بــار امدنــد‪ .‬پدربــزرگ مــن برایشــان‬ ‫کتــاب ســعدی و حافــظ می گرفتــه و یــاد مــی داده و محفوظــات پــدر‬ ‫و مــادر مــن از ادبیــات واقعــا عجیب وغریــب اســت‪ .‬مــن هــم بــه تبــع‬ ‫اینکــه در ایــن محیــط بــودم و شــعر در خانــواده مــا جریــان داشــت‪ ،‬بــه‬ ‫دام شــعر افتــادم‪ .‬از بچگــی بــا شــعر اشــنا بــودم و مطالعــه می کــردم‬ ‫و کلماتــی هــم ســرهم می کــردم کــه یک جورهایــی از قافلــه عقــب‬ ‫نمانــم‪ .‬شــاید از ‪ 17-16‬ســالگی بــود کــه وزن و قافیــه و لــوازم ادبــی و‬ ‫ارتباطـی ام کامــا پذیرفتنــی و حل شــدنی اســت؛ امــا ایــن صفاتــی را کــه‬ ‫عــرض می کنــم بــا قیــد عامدانــه بــودن باعــث ازرده شــدنم می شــود و‬ ‫ایــن ازرده شــدن مقطعــی اســت و نتیجـه اش دور شــدنم اســت‪.‬‬ ‫از ارزوهای دوره کودکی بگویید و اینکه نسبتا به ارزوهایتان رسیده اید‬ ‫یا خیر؟‬ ‫مــن خیلــی هــم رویاپــرداز نبــودم؛ امــا از دوران بچگــی‪ ،‬دو فانتــزی‬ ‫کــه اکنــون خیلــی خنــده دار و ان زمــان خیلــی شــگفت انگیز بــود دارم؛‬ ‫یکــی ایــن بــود کــه صاحــب مغــازه ای پــر از خوراکی هــای رنگارنــگ‬ ‫باشــم‪ .‬مــن وقتــی وارد یــک مغــازه خوراکی فروشــی می شــدم هیجانــی‬ ‫داشــت کــه انــگار وارد یــک شــهربازی شــدم‪ .‬نــه بــه ایــن خاطــر کــه‬ ‫ادم شــکمویی بــودم کــه برعکــس این طــور نبــود؛ ولــی ان فضــا برایــم‬ ‫خیلــی فانتــزی کودکانــه و جذابــی بــود‪ .‬دیگــر اینکــه عاشــق حیوان هــای‬ ‫پالســتیکی بــودم و دلــم می خواســت یــک جــا پــر از حیوان هــای‬ ‫پالســتیکی داشــته باشــم‪.‬‬ ‫سلیقه تان در انتخاب موسیقی چطور است؟ و اخرین موزیکی که شنیدید؟‬ ‫یکی‪-‬دو بیت از کارهای خودتان که زیاد زمزمه اش می کنید را بخوانید‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫بیت هــای زیــادی اســت کــه گهگــداری بــه ذهنــم می ایــد و زمزمــه می توانید زندگی بدون شعر را تصور کنید؟‬ ‫می کنــم؛ امــا ایــن رباعــی بیشــتر از ســایر‬ ‫اگــر بگویــم تصــور کردنــش محــال اســت‬ ‫ابیــات ســراغم را می گیــرد‪:‬‬ ‫اغــراق اســت؛ ولــی تصــورش خیلــی‬ ‫ای کاش فریبی به سرابم ببرد‬ ‫وحشــتناک و مــال اور اســت‪ .‬مثــا تــا یــک‬ ‫رسالتم را در تقسیم دانشی‬ ‫تا کشف دقیقه های نابم ببرد‬ ‫َ‬ ‫زمانــی شــعر وضعیــت غ َرضــی دارد؛ ولــی از‬ ‫ بینم‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫دارم‬ ‫که‬ ‫شوم‬ ‫یا روی درخت سیب بیدار‬ ‫یــک زمانــی بــه بعــد بــه یــک عنصــر ذاتــی‬ ‫ببرد‬ ‫یا زیر درخت کاج خوابم‬ ‫تبدیــل می شــود‪ .‬قطــع رابطــه بــا شــعر‬ ‫می توانــد نظیــر قطــع رابطــه شــما از دســت یــا پــای خودتــان باشــد‬ ‫نتیجه رسالت تان را در این عرصه چطور می بینید؟‬ ‫اگــر بگویــم از قبــل رســالتی داشــتم دروغ گفتــم‪ ،‬مــن ادم اهــل رســالتی و ایــن ابــدا اغــراق نیســت‪ .‬قطعــا مالقــات بــا شــعر ان قــدر بــرای مــن‬ ‫نبــودم؛ امــا یــک چیــزی همیشــه بــرای مــن به عنــوان وظیفــه مدنظــر شــگفت انگیز نبــوده و وداع بــا ان بــرای مــن چیــزی در همیــن حــد‬ ‫بــوده‪ :‬اول اینکــه در هــر موقعیتــی کــه باشــم و شــعر هــر موقعیتــی را اســت کــه برایتــان گفتــم‪.‬‬ ‫بــه مــن هدیــه بکنــد از ان موقعیــت سوءاســتفاده و بهره بــرداری نکنــم هدفتان چیست؟ تا کجا می خواهید بروید؟‬ ‫و تــا حــد ممکــن ســعی کنــم کــه بــا ســخاوت برخــورد کنــم و اگــر اگــر بشــود اســم هــدف روی ان گذاشــت؛ هــدف مــن کنجــکاوی بیشــتر‬ ‫در زندگــی اســت‪ .‬اینکــه بتوانــم بــا نوشــتن هر‬ ‫خــرده بضاعــت و خــرده دانشــی و ســر‬ ‫واژه ای بــا خــودم خودی تــر از قبــل بشــوم و‬ ‫ســوزن ذوقــی دارم قســمت کردنــش برای‬ ‫دروغی که بی ضرر باشد‬ ‫دســت بــه مکاشــفه بیشــتری دربــاره خــودم‪،‬‬ ‫مــن جذاب تــر از حفــظ کــردن و دودســتی‬ ‫زندگــی و مــرگ بزنــم‪ .‬خالصــه اینکــه خــودم‬ ‫ـزی‬ ‫بــه ان چســبیدن اســت‪ .‬دوم اینکــه چیـ‬ ‫برایم ازاردهنده نیست‬ ‫را بــه عــاوه شــعر‪ ،‬چیــز دیگــری بکنــم‪ .‬ایــن‬ ‫کــه خــودم نیســتم را نمایــش ندهــم‪ ،‬نــه‬ ‫تمــام درخواســتی اســت کــه مــن از شــعر دارم‬ ‫کمتــر از چیــزی کــه هســتم باشــم بــا‬ ‫و در نوشــتن هــر شــعر و اتمــام هــر کاری‬ ‫تواضــع دروغیــن و نــه بیشــتر از چیــزی‬ ‫کــه هســتم باشــم بــا تظاهــر دروغیــن‪ .‬ســعی می کنــم بهتریــن ورژن و ســعی می کنــم قــدری چهــره ایــن هــدف را مشــخص تر کنــم‪.‬‬ ‫بهتریــن نســخه از خــودم را بــا دیگــران قســمت کنــم و کـم کاری نکنــم‪ .‬کالم اخر؟‬ ‫ســعی می کنــم هــر رســالت و وظیف ـه ای کــه هســت از دل کدهایــی کــه نمی خواهــم کالم اخــر مــن تبدیــل بــه یــک پیشــنهاد باشــد کــه خــودش‬ ‫را در دل یــک شــعار قایــم کــرده اســت؛ امــا مــن کمبــود یــک واقعیــت‬ ‫در اثــار مــن اســت بــه مخاطــب عرضــه شــود‪.‬‬ ‫را در اجتمــاع خودمــان بــه شــدت احســاس‬ ‫وقتی گرفته اید چه چیزی حالتان را خوب‬ ‫می کنــم و ان عــدم درک اســت‪ ،‬کاری بــه‬ ‫می کند؟‬ ‫متقابــل بودنــش نــدارم‪ ،‬بی درکــی مــا بــه‬ ‫ســعی کــردم راهکارهــای خورده ریــزی‬ ‫بــرای خــودم ترتیــب بدهــم تــا حالــم مغازه خوراکی رنگارنگ و حیوانات‬ ‫انــدازه بیماری هایــی مثــل طاعــون و وبــا‬ ‫اســت کــه انســان در دوره باســتان از ان رنــج‬ ‫بهتــر شــود؛ چیــزی در حــد بــاز و‬ ‫پالستیکی رویای کودکی من بود‬ ‫می بــرد‪ .‬هرچقــدر مــا بــا درک و شــناخت‬ ‫بســته کــردن یــک پنجــره و تماشــای‬ ‫بیشــتری نســبت بــه دنیــای درون و پیرامــون‬ ‫منظره هــای روبــرو می توانــد حــال‬ ‫خودمــان برخــورد کنیــم بــدون شــک بــه‬ ‫مــن را از ان تنبلــی و کرختــی خــارج‬ ‫کنــد‪ ،‬گاهــی دم کــردن یــک چــای‪ ،‬مخصوصــا چــای دارچیــن و گاهــی انســان هایی کم خطرتــر و ارام تــر و به دردبخورتــر تبدیــل می شــویم‪.‬‬ ‫خلــوت کــردن بــا یــک کتــاب یــا گــوش دادن بــه موســیقی و یــا دیــدن‬ ‫یــک فیلــم‪ .‬این هــا نســخه ای اســت کــه می توانــد بی تردیــد در مــورد‬ ‫خیلــی از ادم هــا جــواب بدهــد‪.‬‬ ‫هوای شاعرانه‬ ‫موســیقی تــا یــک دوره ای بــرای مــن عالقــه و تفنــن بــود و از یــک‬ ‫دوره ای بــه بعــد تبدیــل بــه شــرط بندی شــد‪ .‬طــوری کــه ســپری کــردن‬ ‫یــک روز بــدون موســیقی بــرای مــن خیلــی مــال اور و خســته کننده‬ ‫اســت‪ .‬ســلیقه مــن در موســیقی متنــوع اســت و بســتگی بــه حالــم دارد؛‬ ‫امــا چیــزی کــه عالقــه شــخصی ام اســت و بیشــتر خلوتــم را بــا ان‬ ‫پــر می کنــم موســیقی بــی کالم اســت‪ .‬غالبــا در خلوتــم موســیقی های‬ ‫کالســیک را گــوش می دهــم و حتــی شــعر می گویــم؛ چــون این هــا‬ ‫بــه مــن فضــا و ایــده زیــادی بــرای نوشــتن می دهنــد‪« .‬پرایزنــر» هــم از‬ ‫اهنگ ســازهای بســیار موردعالقــه ام اســت‪.‬‬ ‫‪21‬‬ ‫کامران و فریده‪ ،‬داستان فیلم‬ ‫را به واقعـیــت تبـدیل کـــردند‬ ‫عروسی چکاوکی ها‬ ‫کامــران و فریــده‪ ،‬دو هنرمنــد مطــرح و‬ ‫دوست داشــتنی ســریال «چــکاوک» ماجــرای فیلــم‬ ‫را بــه واقعیــت تبدیــل کردنــد‪ .‬ایــن زوج کــه بــا‬ ‫«چــکاوک» اشــنا شــدند‪ ،‬بعــد از اتمــام پــروژه‬ ‫«چــکاوک» ضمــن نامــزدی‪ ،‬راهشــان را ادامــه‬ ‫دادنــد و بــا هــم در پــروژه ای بــا نــام «عشــق تــو‬ ‫هســتی» بــه کارگردانــی خــود کامــران‪ ،‬ایفــای نقش‬ ‫کردنــد و تبدیــل بــه زوج محبــوب و پرطرفــدار‬ ‫ترکیه ای هــا شــدند‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪22‬‬ ‫کامــران و فریــده کــه تیرمــاه ســال گذشــته بــا هــم‬ ‫راهــی ســفری تفریحــی بــه مقصــد ایتالیــا شــدند‪،‬‬ ‫ضمــن انتشــار عکس هــای پی درپــی در صفحــات‬ ‫شخصی شــان‪ ،‬حــال خوبــی کــه از همراهــی هــم‬ ‫داشــتند را نشــان دادنــد‪ .‬بعــد از بازگشــت ایــن‬ ‫زوج از ســفر بــود کــه روزنامــه «گونــش» خبــر‬ ‫جالبــی منتشــر کــرد‪.‬‬ ‫بــر اســاس ایــن خبــر‪ ،‬زوج هنــری محبــوب در‬ ‫تعطیــات تفریحــی‪ ،‬طــی ســه روز مقدمــات‬ ‫عروســی را فراهــم کــرده و بــا همراهــی‬ ‫نزدیک ترین هایشــان پیمــان زناشــویی بســته‬ ‫بودنــد‪.‬‬ ‫کامــران و فریــده کــه بعــد از بازگشــت از رم بارهــا‬ ‫در محافــل عمومــی دیــده شــده اند و بــا ســواالت‬ ‫بی پایــان خبرنــگاران روبــرو گشــته اند‪ ،‬در پاســخ‪،‬‬ ‫بــه یــک جملــه بســنده کردنــد‪« :‬زندگــی شــخصی‬ ‫بایــد شــخصی بمانــد»‪.‬‬ ‫ســکوت ایــن زوج مهــر تاییــدی بــر تمــام حواشــی‬ ‫بــود تــا اینکــه طــی هفته هــای گذشــته ایــن زوج‬ ‫هنــری در حضــور رســانه های پرحاشــیه تــرک‪،‬‬ ‫بمــب خبــری جدیــدی منتشــر کردنــد و رســما‬ ‫اعــام کردنــد کــه در مــاه اول تابســتان بــا برپایــی‬ ‫یــک مراســم ازدواج بــزرگ‪ ،‬بــا حضــور دوســتان‬ ‫و اشــنایان و نزدیک ترین هایشــان پیمــان ابــدی‬ ‫زناشــویی خواهنــد بســت‪.‬‬ ‫گفتــه می شــود کامــران حلقــه ازدواجــی کــه‬ ‫بیــش از نهصــد لیــر ارزش دارد را بــه نامــزدش‬ ‫تقدیــم کــرده و از او خواســته همــراه همیشــگی راه‬ ‫پرپیچ وخــم زندگ ـی اش باشــد‪ .‬ضمــن اینکــه یکــی‬ ‫از بزرگ تریــن و مجلل تریــن تاالرهــای اســتانبول‪،‬‬ ‫انتخــاب ایــن زوج بــرای برپایــی جشــن عروســی‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫ان ور ابــــــــــــی هـــا‬ ‫نویسنده‪ :‬مژده باقری‬ ‫اسم جنجالی این روزهای رسانه های ترکیه‬ ‫«چاتای اولوسوی» بازیگر نقش «امیر» است‬ ‫دردسرهای «امیر»‬ ‫چاتــای اولســوی (امیــر)‪ ،‬هنرمنــد ایــن روزهــای رســانه های ترکیــه اســت کــه در اوج‬ ‫موفقیــت پــروژه جدیــدش‪ ،‬نامــش در میــان یــک شــکایت جالــب بــه چشــم می خــورد؛‬ ‫شــکایت یــک پروفســور کــه در قســمت صنعــت و معــدن یکــی از دانشــگاه های ترکیــه‬ ‫مشــغول تدریــس اســت‪.‬‬ ‫پروفســوری کــه بارهــا بــا صحبت هــای جنجال ـی اش در مــورد معروف ترین هــای ترکیــه‬ ‫مطــرح شــده و بســیاری از هنرمنــدان از تیــررس متلک هــای گاه وبی گاهــش در امــان‬ ‫نبوده انــد‪ .‬ایــن پروفســور کــه ســرش درد می کنــد بــرای جنجــال درســت کــردن‪ ،‬در‬ ‫ماه هــای اخیــر بــا شــکایتش از «چاتــای» ماجــرای جدیــدی درســت کــرده اســت‪.‬‬ ‫ســال ‪ ۲۰۱۰‬بــود کــه چاتــای در مســابقه «‪ »Best model turkey‬اول شــد و بــا حضــور در‬ ‫ســریال «فریحــا» ســتاره بختــش درخشــید‪.‬‬ ‫ماجــرای جدیــد امیــر‪ ،‬بــه انتشــار چنــد عکــس ســیگار بــه دســت در صفحــه شــخصی‬ ‫اینســتاگرامش برمی گــردد‪ .‬امیــر ایــن روزهــا بــه واســطه حضــورش در ســریال «ایچــرده»‬ ‫نقــش یــک پلیــس نفــوذی در خانــه مافیــای تــرک را بــه عهــده دارد و ســریالش جــزء‬ ‫پربیننده تریــن ســریال ها اســت‪ ،‬در ایــن ماجــرا‪« ،‬کــورال» از انتشــار متعــدد عکس هــای‬ ‫ســیگار بــه دســت «امیــر» صحبــت بــه میــان اورده و عنــوان کــرده اســت کــه ایــن بازیگــر‬ ‫نزدیــک دو میلیــون فالــور از قشــر جــوان و نوجــوان دارد و ایــن عکس هــا باعــث می شــود‬ ‫جوانــان بــا الگوگیــری نامناســب از امیــر بــه مصــرف ســیگار رغبــت نشــان دهنــد و دنبــال‬ ‫تســت کــردن ســیگار و مــواد مخــدر باشــند‪.‬‬ ‫کــورال معتقــد اســت‪« :‬امیــر بــرای ترغیــت جوانــان بــه مصــرف ســیگار از طــرف‬ ‫کمپانی هــای ســیگار ســاپورت می شــود و از ایــن طریــق مبالــغ میلیــون دالری باالیــی بــه‬ ‫جیــب می زنــد»‪ .‬تمــام ایــن صحبت هــا باعــث شــد نــام امیــر در پرفروغ تریــن روزهــای‬ ‫حضــورش در تلویزیــون‪ ،‬بــه حاشــیه کشــیده شــود‪.‬‬ ‫امــا جــوان معــروف فیلم هــای ترکیــه بــا همراهــی وکیلــش یــک شــکایت پروپیمــان علیــه‬ ‫پروفســور تنظیــم و بــه دادگاه ارائــه داده اســت‪ .‬بــر اســاس خبــر ‪ ،Ntv‬وکیــل امیــر بــه‬ ‫وکالــت از طــرف موکلــش بــا حضــور در دادگاه صحبت هــای جالبــی انجــام داده و‬ ‫عنــوان کــرده‪« :‬پرفســور طــی ســال های گذشــته بــا شــکایت از یکــی‪ ،‬دو تــن از بازیگــران‬ ‫و خواننده هــای معــروف بارهــا اســمش را بــر ســر زبــان انداختــه و بــرای خــود و کارش‬ ‫تبلیــغ می کنــد‪ .‬از طرفــی دو ســال پیــش یــک خواننــده و کمدیــن معــروف هــم دقیقــا بــا‬ ‫مبحــث مصــرف ســیگار مورداتهــام کــورال قــرار گرفتــه بودنــد‪ .‬از کجــا معلــوم کــه ایــن‬ ‫پرفســور خــودش بــا کمپانی هــای فــروش ســیگار دســتش در یــک کاســه نیســت؟ مــوکل‬ ‫مــن مخاطبــی دو میلیونــی در صفحــه شــخصی اش دارد کــه ایــن دو میلیــون‪ ،‬مخاطــب‬ ‫مســتقیم او هســتند و عکس هایــش را می بیننــد؛ امــا کــورال بــا مطــرح کــردن و نشــان‬ ‫دادن ایــن عکس هــا در تلویزیــون باعــث شــده ده هــا میلیــون نفــر ایــن عکس هــا را ببیننــد‬ ‫و در جریــان مصــرف ســیگار موکلــم قــرار بگیرنــد»‪ .‬در ایــن شــکایت عنــوان شــده «کورال»‬ ‫بــا اســتفاده از نــام «امیــر» کــه ایــن روزهــا پرطرفــدار اســت‪ ،‬ســعی دارد تبلیغــی بــرای‬ ‫خــود و کمپانی هــای فــروش ســیگار طــرف قــراردادش انجــام دهــد‪.‬‬ ‫تمام ادعاهای طرفین شکایت توسط دادگاه در دست بررسی است‪.‬‬ ‫گفتــه می شــود امیــر به دلیــل انتشــار عکس هــا‪ ،‬احتمــاال بــه پرداخــت جریمــه محکــوم‬ ‫شــود؛ امــا اینکــه دادگاه بــه کــورال چــه حکمــی بدهــد و شــکایت امیــر راه بــه کجــا ببــرد‪،‬‬ ‫نامعلــوم اســت و طــی روزهــای بعــدی در جلســات بعــدی دادگاه مشــخص خواهــد شــد‪.‬‬ ‫ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکانـــــــــــــــــــــــس هفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــتم‬ ‫‏مرتضــی‪ :‬از ایــن خونــه مــی رم‪ ،‬یــه ســوارخ‬ ‫م ـی زارم روی ایــن َدر‪ ،‬وایمیســتم روزگارتــون‬ ‫رو نــگاه می کنــم‪.‬‬ ‫ابد و یک روز‪ ،‬سعید روستایی‬ ‫بــراى ازادى الزم نیســت اســمان و زمیــن را‬ ‫بخریــد‪ ،‬تنهــا خودتــان را نفروشــید‪!...‬‬ ‫نلسون ماندال‬ ‫هرچقــدر بیشــتر بــه یــک چیــز بچســبی‪ ،‬زودتر‬ ‫از دســت می دیــش‪.‬‬ ‫فرا زمان (‪ ،)Déjà Vu‬تونی اسکات‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫دلــی کــه تقدیــرش بالســت‪ ،‬از پـ ِ‬ ‫ـس پیراهــن و‬ ‫پوســت پیداســت!‬ ‫دلشدگان‪ ،‬علی حاتمی‬ ‫وقتــی بشــه بــا دو کلمــه دروغ و وصلــه‬ ‫چســبوندن ازادی یــک نفــر رو ازش گرفــت‪،‬‬ ‫ازادی همــه مشــروطه!‬ ‫ازاد به قید شرط‪ ،‬حسین شهابی‬ ‫زنــده بــودن حرکتــی افقــی اســت از گهــواره‬ ‫تــا گــور‬ ‫و زندگــی کــردن حرکتــی عمــودی اســت‪ ،‬از‬ ‫زمیــن تــا اســمان!‬ ‫نوح‪ ،‬دارن ارونوفسکی‬ ‫سکانس هفتم‬ ‫ خانوم جون! فیلمش خوب بود؟‬‫ نمی دونــم عزیــزم‪ ...‬تخمه هــا کــه تمــوم‬‫شــد‪ ،‬مــن بلنــد شــدم!‬ ‫خواهران غریب‪ ،‬کیومرث پوراحمد‬ ‫تنهــا دلخوشــی همیشــگیم‪ ،‬خونــدن اگهــی‬ ‫تورهــای مســافرتی بــود‬ ‫یــه ســرگرمی رایــگان دربــاره گرون تریــن‬ ‫تفریحــات ممکــن‬ ‫دربــاره ســفر‪ ...‬دربــاره این طــوری نبــودن‪...‬‬ ‫دربــاره رفتــن‪!...‬‬ ‫رگ خواب‪ ،‬حمید نعمت اهلل‬ ‫تا حاال تنها شدی؟‬ ‫فقط وقتی که دوروبرم پر ادمه‬ ‫خط نازک قرمز (‪)1998‬‬ ‫‪23‬‬ ‫ماهی فروش‪ :‬کدوم یکی رو می خوای؟‬ ‫راضیــه‪ :‬اون‪ ...‬اونــی کــه مثــل عــروس‬ ‫می مونــه‪ ...‬خوشــگله‪ ...‬تپلــه‪ ...‬اونــو می خــوام!‬ ‫بادکنک سفید‪ ،‬جعفر پناهی‬ ‫هنوزم دوستش داری دایی فاضل؟‬ ‫دایــی فاضل(امیــن حیایــی)‪ :‬عشــق حلواشــکری‬ ‫نیســتش کــه پشــتش یــه چایــی بخــوری‬ ‫شــیرینیش بــره‪.‬‬ ‫ناردون‪ ،‬فریدون حسن پور‬ ‫تــو زندگــی حقایقــی هســت کــه می شــه‬ ‫فهمیــد؛ ولــی نمی شــه فهمونــد‪.‬‬ ‫صورت زخمی‪ ،‬برایان دی پالما‬ ‫نوستالژی یعنی انکار‬ ‫انکار زمان دردناک فعلی‬ ‫نیمه شب در پاریس‪ ،‬وودی الن‬ ‫بــرای یــه اینــده زیبــا‪ ،‬نمی شــه گذشــته ات رو‬ ‫فرامــوش کنــی‪.‬‬ ‫عمارت های اجری‪ ،‬کامیل دولمار‬ ‫گفتگـوی زیـروبــم با‬ ‫اقای دست به نقد‬ ‫ یعنی شغل دومی ندارید؟‬ ‫خیر فقط چایی می خورم (با لبخند)‪.‬‬ ‫ در وقف ه بین این چای و ان چای توانستید‬ ‫کتابتان را چاپ کنید؟‬ ‫گلساســادات بحــری‪ -‬داریــوش کاردان درددل خیــر‪ .‬ایــن روزهــا مراحــل اولیــه راه انــدازی‬ ‫زیــادی دارد‪ .‬ایــن روزهــا نــه از نقش هایــی ســایتم را انجــام داده ام و اگــر اشــکالی پیــش‬ ‫کــه بــه او پیشــنهاد می شــود راضــی اســت نــه نیایــد ســایتی بــا نــام داریــوش کاردان قــرار‬ ‫از برنامه هــای طنــز تلویزیــون‪ .‬دســت بــه نقــد اســت راه انــدازی شــود‪ .‬می خواهــم هرچــه کــه‬ ‫اســت و بــرای هــر برنامـه ای‬ ‫دارم انجــا بگــذارم و مردم‬ ‫کــه اســمش را بیاوریــد از‬ ‫بــدون هزینــه دانلــود کنند‪.‬‬ ‫من با هیچ کس مشکلی ندارم!‬ ‫دورهمــی تــا مــاه عســل‬ ‫فیلــم‪ ،‬عکــس‪ ،‬ترانه هــای‬ ‫نقــدی بجــا دارد‪ .‬اقــای‬ ‫طنــز و شــعرهایم در ان‬ ‫کاردان امــروز روبــروی‬ ‫اســت و در قســمتی هــم‬ ‫مــا می نشــیند تــا از زندگــی اش بگویــد‪ ،‬از مــردم می تواننــد خاطراتشــان را بگوینــد‪.‬‬ ‫درددل هایــش‪.‬‬ ‫ چرا در این سال ها در زمینه رشته تحصیلی تان‬ ‫ اقای کاردان شما بعد از یک وقفه‪ ،‬دوباره به‬ ‫عرصه رسانه برگشتید؛ اما کم کار‪ .‬دلیل این‬ ‫کم کاری‪ ،‬گزیده کار بودن شما است یا اتفاق های‬ ‫دیگری افتاده است؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪24‬‬ ‫هــر دو‪ ،‬یعنــی هــم بــا ایــن شــرایط و‬ ‫سن وســال کــه بنــده تقریبــا ‪ 37‬یــا ‪ 38‬ســال‬ ‫تجربــه کار دارم‪ ،‬اجــرای هــر برنامــه ای یــا‬ ‫بــازی در هــر فیلــم و ســریالی برایــم کمــی‬ ‫دشــوار اســت و شــاید بــه لحــاظ مــادی هــم‬ ‫نیازمنــد باشــم؛ ولــی ترجیــح می دهــم کــه از‬ ‫انجــام بعضــی نقش هــا و یــا اجــرای برخــی‬ ‫برنامه هــا فاصلــه بگیــرم‪ .‬از طرفــی دیگــر‪،‬‬ ‫بی مهــری هــم وجــود دارد‪ .‬در یکــی‪ ،‬دو ســال‬ ‫گذشــته برخــی از تهیه کننــدگان و مدیــران‬ ‫بارهــا بــا مــن صحبت هــای مقدماتــی بــرای‬ ‫اجــرای برنامــه و کارگردانــی برنامه هــای‬ ‫مختلــف صداوســیما را داشــته اند کــه بــه‬ ‫توافــق نرســیدیم‪ .‬همچنیــن وضــع ســازمان هــم‬ ‫طــوری اســت کــه نمی توانــد از پــس مخــارج‬ ‫بربیایــد و برنامه هــا را جمع وجــور می کنــد و‬ ‫دیگــر نیــازی بــه مــا نیســت‪.‬‬ ‫ می گویند شما منتظر نشسته اید تا دعوت تان‬ ‫کنند به یک برنام ه از قبل اماده شده!‬ ‫خیــر اصــا این طــور نیســت‪ .‬اینکــه بایــد‬ ‫دعــوت شــوم درســت اســت‪ ،‬خــودم کــه‬ ‫نمی توانــم یــک طــرح زیــر بغلــم بگــذارم و در‬ ‫راهروهــای صداوســیما بــدوم و بگویــم تــو را‬ ‫بــه خــدا بگذاریــد بیایــم خدمــت کنــم و برنامــه‬ ‫بســازم! ایــن کمــی برایــم دشــوار اســت‪ .‬مــن‬ ‫طرح هایــی داده ام و تصویــب هــم شــده اســت‬ ‫و بــه مرحلــه تولیــد رســیدیم؛ امــا بعــد گفتنــد‬ ‫نــه‪ ،‬نمی خواهیــم!‬ ‫ مشکل مالی بود؟‬ ‫هــم مشــکل مالــی بــوده و هــم به هرحــال‬ ‫دوســتانی هســتند کــه دوســت ندارنــد مــا‬ ‫کار کنیــم؛ مثــل همیــن اتفاق هایــی کــه در‬ ‫ســریال ها و ســینماها می افتــد‪ .‬مــن بــرای‬ ‫چندیــن ســریال و ســینمایی صحبــت کــردم‬ ‫و قــرارداد بســتم؛ ولــی صبــح ان روز بــه مــن‬ ‫زنــگ زدنــد و گفتنــد متاســفانه نمی توانیــم در‬ ‫خدمــت شــما باشــیم‪ ،‬نمی دانــم چــرا! جــواب‬ ‫ســوال اول تــان کامــا مشــخص شــد‪ .‬کار دو‬ ‫طرفــه اســت؛ یعنــی هــم خــودم گزیــده کاری‬ ‫می کنــم و هــم بعضــی دوســتان نمی خواهنــد‬ ‫مــن کار کنــم‪.‬‬ ‫ غیر از عرصه رسانه چه فعالیت دیگری دارید؟‬ ‫چای می خورم!‬ ‫(کامپیوتر) فعالیت نکردید؟‬ ‫فعالیــت کــردم؛ امــا در حــد درامــد زایــی‬ ‫نبــوده اســت‪.‬‬ ‫ چطور شد که شما از رشته کامپیوتر‬ ‫فارغ التحصیل شدید و بعد به تلویزیون امدید؟‬ ‫رفیــق نابــاب‪ .‬مــن فکــر می کنــم هــر کســی‬ ‫یــک سرنوشــتی دارد‪ .‬ایــن سرنوشــت بــه‬ ‫خانــواده ای کــه در ان بــه دنیــا‬ ‫می اییــم و بــه تحصیــات‬ ‫ربطــی نــدارد‪ .‬باالخــره ادم‬ ‫قِــل می خــورد و بــه جایــی‬ ‫کــه بایــد بیفتــد‪ ،‬می افتــد‪ .‬مــن بعــد از‬ ‫انقــاب خیلــی اتفاقــی گــذرم بــه رادیــو افتــاد‬ ‫و گویندگــی را شــروع کــردم و تــازه خــودم‬ ‫فهمیــدم کــه صدایــم قابل قبــول اســت‪ .‬بعــد‬ ‫کم کــم تلویزیــون و دوبلــه شــروع شــد کــه‬ ‫کامــا اتفاقــی بــود و هیــچ برنامــه از پیــش‬ ‫تعیین شــده ای بــرای ایــن کار نداشــتم‪.‬‬ ‫ از اینکه وارد این عرصه شدید راضی هستید؟‬ ‫از بعضی هایش خیر‪ .‬بگذریم!‬ ‫ شما معموال برنامه های تلویزیونی‪ ،‬به خصوص‬ ‫اقای مدیری را خیلی نقد می کنید‪ ،‬ایا با‬ ‫ایشان مشکلی دارید؟‬ ‫مــن بــا هیچ کســی مشــکل نــدارم و معتقــد‬ ‫هســتم کــه اقــای مدیــری و دیگــر مدیــران‬ ‫می تواننــد بنــده را نقــد و هجــو کننــد و‬ ‫هرچــه دلشــان می خواهــد بگوینــد‪ .‬مــن هــم‬ ‫حــق دارم گهگاهــی حــرف بزنــم؛ امــا ایــن‬ ‫موضوعــی کــه شــما گفتیــد بــه هفــت‪ ،‬هشــت‬ ‫ســال پیــش برمی گــردد‪ .‬مــن مدت هاســت در‬ ‫ایــن مــورد حــرف نــزدم‪.‬‬ ‫ ده سال پیش چه اتفاقی افتاد؟‬ ‫مــن در مــورد بــرره صحبــت کــردم و گفتــم‬ ‫ایــن ســریال خوبــی نیســت‪ ،‬بــه ظاهــر جــذب‬ ‫می کنــد و موردپســند مــن نیســت و بعــد از ان‬ ‫خیلــی بــه مــن حملــه شــد‪.‬‬ ‫ به نظر شما در ده سال اخیر‪ ،‬کدام یک از‬ ‫برنامه های طنز خوب بوده است؟‬ ‫االن حضــور ذهــن نــدارم‪ .‬مــن کمــی از‬ ‫ســری اول‪ ،‬دوم و ســوم خندوانــه خوشــم‬ ‫می امــد؛ ولــی متاســفانه وقتــی برنامــه ای‬ ‫موفــق می شــود دلمــان نمی ایــد‬ ‫قطعــش کنیــم و ادامــه اش می دهیــم‬ ‫تــا جایــی کــه ان خاطــره خــوش‬ ‫از ذهن هــا مــی رود‪ .‬خندوانــه را‬ ‫دوســت داشــتم؛ ولــی مخالــف‬ ‫ادامــه ایــن نــوع برنامه هــا هســتم‬ ‫و می گویــم کــه بگذاریــد خاطــره‬ ‫خــوش از ان بمانــد‪ .‬حتــی مــن در‬ ‫«صندلــی داغ» وقتــی احســاس کــردم‬ ‫دیگــر حرفــی بــرای گفتــن نــدارم و‬ ‫مهمان هایــی کــه می امدنــد تــراز یــک‬ ‫گرچه این برنامه سوژه های شاد هم زیاد داشت‪.‬‬ ‫مــن هــم گفتــم ایــن بخش هایــی کــه اشــک‬ ‫مــردم را درمی اوریــد را انجــام ندهیــد‪ ،‬ان هــم‬ ‫بــا ان همــه هزینــه کــه مثــا یــک صدفــی بــاز‬ ‫شــود و‪...‬‬ ‫منظورتان این است که ماه عسل سال ‪ 94‬را‬ ‫دیده اید؟‬ ‫مــن دو‪ ،‬ســه برنام ـه اش را نــگاه کــردم؛ چــون‬ ‫گفتنــد رقیــب هســتید و بعــد هــم فیلمــش را‬ ‫دیــدم‪ .‬نــه ان برنامــه حــرف بــدی می زنــد‬ ‫و نــه مــن حــرف بــدی می زنــم‪ ،‬نــه مــن بــا‬ ‫او مشــکل دارم و نــه او بــا مــن مشــکل دارد‪.‬‬ ‫از اینکــه ادای مــن را در بیاورنــد خیلــی هــم‬ ‫خوشــحال می شــوم‪ .‬ناصرعبداللهــی (خــدا‬ ‫رحمتــش کند) وقتــی روی صندلــی داغ مهمان‬ ‫مــن بــود‪ ،‬مــن یــک قســمت از ترانــه اش را‬ ‫به صــورت طنــز ســاخته بــودم و اول برنامــه‬ ‫پخــش کــردم‪ ،‬گفــت ایــن اهنــگ مــن اســت‪،‬‬ ‫گفتــم ولــی شــعر مــن اســت و او خیلــی لذت‬ ‫بــرد‪ .‬مــا از نــوروز ‪ 72‬ادای برنامه هــای همــه‬ ‫را دراوردیــم‪ ،‬تمســخر نمی کردیــم و فقــط‬ ‫مــردم را می خنداندیــم‪ .‬چــه اشــکالی دارد‬ ‫کســی برنام ـه ای بســازد و شــخصی مثــل مــن‬ ‫را بگــذارد و اجــرا کنــد؟ ولــی روی ان تاکیــد‬ ‫نکنیــد کــه طــرف بی ســواد اســت‪ .‬حــاال کــه‬ ‫ان برنامــه موردتوجــه قــرار گرفتــه‪ ،‬برنامــه ای‬ ‫بســازید کــه از ان اســتفاده خــوب کنیــم‪ ،‬چــرا‬ ‫همیشــه تمســخر خودمــان و همدیگــر؟!‬ ‫ بازتاب این حواشی بیشتر در فضای مجازی بود‪،‬‬ ‫شما اهل فضای مجازی هستید؟‬ ‫داستان جلد‬ ‫پس با احسان علیخانی مشکلی ندارید‪...‬‬ ‫تنهــا چیــزی کــه مــن دربــاره «مــاه عســل»‬ ‫گفتــم ایــن بــود کــه در همــه جــای دنیــا مــاه‬ ‫رمضــان‪ ،‬جشــن اســت‪ ،‬مــا چــرا بایــد گریــه‬ ‫کنیــم؟! مــا بــه لحــاظ شــیعه بودنمــان امــام‬ ‫علــی (ع) را دوســت داریــم و ش ـب های احیــا‬ ‫را رعایــت می کنیــم و بــرای امــام علــی (ع)‬ ‫ســوگواری می کنیــم؛ ولــی بقیــه روزهــا جشــن‬ ‫اســت‪ ،‬چــرا بایــد در یــک برنامــه تلویزیونــی‬ ‫اشــک مــردم را در بیاوریــم؟ ولــی بــا علیخانــی‬ ‫هیــچ مشــکلی نــدارم‪.‬‬ ‫ بعدها در برنامه های دیگر به صورت طنز از این‬ ‫مسابقه یاد کردند و بعضی ها ادای شما را در‬ ‫اوردند‪ .‬این شما را ناراحت نکرد؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫نبودنــد‪ ،‬برنامــه را قطــع کــردم و رفتــم‪ .‬اتفاقــا اصــا رقابتــی در کار نیســت‪ ،‬کنتــرل تلویزیــون راســتش مــن اهــل ابهــرم‪ ،‬ولــی اهــل دابســمش و‬ ‫دعوایمــان هــم شــد و اختــاف بــدی بینمــان را گذاشــته اند کــه بیننــده انتخــاب کنــد‪ .‬مــن فضــای مجــازی هــم هســتم‪ .‬یــک کانــال تلگرامی‬ ‫(‪ )@Dariush_kardan‬هــم دارم و در اینســتاگرام‬ ‫افتــاد و می گفتنــد اقــا چــرا نمی ایــی؟ گفتــم دنبــال ایــن جــور حاشــیه ها نیســتم‪.‬‬ ‫نمی ایــم‪ ،‬ضمانــت نــداده ام کــه تــا اخــر در بین برنامه هایی که کار کردید‪ ،‬کدام یک‬ ‫(‪ )https://instagram.com/dariush_kardan‬هــم‬ ‫برنامــه را مــن اجــرا کنــم‪ ،‬ایــن برنامــه دیگــر حاشیه اش بیشتر بود؟‬ ‫صفحــه شــخصی دارم‪ .‬اهلــش نبــودم؛ ولــی‬ ‫از دیــد مــن قشــنگ نیســت‪ ،‬بگذاریــد صندلــی شــبکه سـه ونیم‪ .‬ایــن یــک برنامــه طنــز واقعــی دوســتان خواســتند ایــن کار را بکنــم و اگــر‬ ‫داغ داریــوش کاردان همین جــا در ذهن هــا و طنــز فاخــر بــود کــه تمــام زیرنویس هــا و داریــوش کاردان را بــه انگلیســی ســرچ کنیــد‪،‬‬ ‫مشــکالت اجتماعی را‬ ‫می بینیــد‪ ،‬البتــه ادرس تلگــرام‬ ‫بمانــد و خــراب نشــود‪.‬‬ ‫ شما در ماه رمضان برنامه ای به نام «شهر‬ ‫مطــرح می کــرد‪ .‬کلیپ‬ ‫فــرق می کنــد‪ .‬یــک کانــال جدیــد‬ ‫دوستانی هستند که‬ ‫باران» داشتید که موازی با برنامه «ماه عسل»‬ ‫درســت کــرده بودیم و‬ ‫زدم کــه مســائل روز و انتخابــات و‬ ‫دوست ندارند من کار کنم‬ ‫پخش می شد‪ ،‬از شهر باران به خاطر کم بودن‬ ‫هزینــه می کردیــم کــه‬ ‫اشــعار قدیمــی طنــز و گفتگوهایم‬ ‫بیننده هایش راضی نبودید؟‬ ‫درســت مصــادف شــد‬ ‫را انجــا می گــذارم‪.‬‬ ‫ در اینستاگرام دنبال کننده زیاد‬ ‫مصاحبه های من هنوز هم هست می گفتم من‬ ‫بــا پخــش بــرره و بعــد‬ ‫دارید؟‬ ‫رقیب هیچ کس نیستم‪.‬‬ ‫مــا مــورد بی مهــری‬ ‫پیشــنهاد شــد کــه دنبال کننــده بخــرم؛ ولــی‬ ‫ گفته بودید برنامه های ماه رمضان ان طوری که قــرار گرفتیــم و برنامــه را تعطیــل کردنــد‪.‬‬ ‫ مسابقه ثانیه ها هم یک سری حواشی داشت‪...‬‬ ‫باید باشد‪ ،‬نیست‪.‬‬ ‫نخریــدم‪ .‬کســانی کــه عضــو هســتند تعدادشــان‬ ‫ان دالیلــی بــود کــه در خــود «شــهر بــاران» بــه لحــاظ بازتــاب و حواشــی اجتماعــی بلــه‪ ،‬زیــاد نیســت‪ .‬در چنــد ماهــی کــه ایــن کار‬ ‫دیکتــه می شــد‪ .‬مــن همیشــه در گفتگوهــا مســابقه ثانیه هــا هــم خیلــی بــرد داشــت و را شــروع کــردم‪ ،‬تعدادشــان ششــصد نفــر‬ ‫ازاد بــودم؛ در صندلــی داغ‪ ،‬در برنامــه رادیویــی هــم خیلــی حاشــیه های مثبــت و منفــی زیــرا بیشــتر نیســت؛ امــا ایــن ششــصد نفــر واقعــا‬ ‫عصرانــه و در نوشــته هایم در مطبوعــات ازاد تلنگــری بــود بــه مســئوالن کــه فکــری بــه دنبال کننــده ام هســتند‪.‬‬ ‫بــودم‪ .‬شــهر بــاران هــم همین طــوری بــود و حــال ایــن قضیــه کننــد‪ .‬چــرا نســل جدیدمــان شما هم کسی را فالو می کنید؟‬ ‫واقعــا گفتگوهایــی کــه می کــردم زنــده بــود از بعضــی جهــات‪ ،‬ســواد اجتماعــی و تاریخــی بلــه دوســتانی کــه احســاس کنــم اخبارشــان و‬ ‫و ازادانــه صحبــت می کــردم‪ .‬چیــزی کــه مــرا و به خصــوص تاریــخ معاصــرش انــدک کارهایشــان برایــم مهــم اســت‪ ،‬چه از سیاســیون‬ ‫در «شــهر بــاران» ناراحــت کــرد ایــن بــود کــه اســت؟ واقعــا ایــن گنــاه چــه کســی اســت؟ و چــه از هنرمنــدان عزیــز و کارگردان هــا را‬ ‫اقــای حامــد عقیلــی‪ ،‬تهیه کننــده ایــن برنامــه‪ ،‬ان کســی کــه نمی دانــد‪ ،‬نمی دانــد دیگــر! فالــو می کنــم کــه ببینــم خبــر تــازه چیســت‪.‬‬ ‫حاشــیه های بــد هــم‬ ‫هــم هزینــه زیــادی کــرده‬ ‫بــود کــه شــنیدیم یــک‬ ‫بودنــد و هــم وقــت زیــادی‬ ‫شغل دومم چایی خوردن است!‬ ‫اهنگ ســازی در خــارج‬ ‫گذاشــته بودنــد و یــک نفــر‬ ‫ّ‬ ‫از کشــور مصاحبــه کــرده‬ ‫فــکار را در‬ ‫به نــام اقــای‬ ‫و در فیســبوک نوشــته‬ ‫اصفهــان پیــدا کــرده بودنــد‬ ‫کــه ایشــان ربنــا را بســیار زیبــا و زیــر نظــر بــود ای وای نســل جــوان از دســت رفــت! مــن‬ ‫قاریــان مهــم کشــور خوانــده بودنــد و چــون بــه او گفتــم یــک شــب بنشــین پــای برنامــه‬ ‫خــودم بــه تجویــد وارد هســتم هیــچ مشــکل و انصافــا ببیــن چنــد تــا را جــواب می دهــی!‬ ‫تجویــدی هــم نداشــت‪ .‬مــا دو‪ ،‬ســه شــب خــودم کــه مجــری برنامــه هســتم همــه‬ ‫پخــش کردیــم و بعــد قطــع شــد‪ .‬گفتنــد جواب هــا را نمی دانــم‪ ،‬جواب هــا در دســتم‬ ‫اشــکال تجویــدی دارد! بــا ایــن حــال‪ ،‬برنامــه اســت و نــگاه می کنــم‪ .‬خــب طــرف هــول‬ ‫شــده یــا نمی دانــد‪ ،‬تمســخر الزم نیســت!‬ ‫«شــهر بــاران» دیــده شــد‪.‬‬ ‫‪25‬‬ ‫ از ابهر گفتید‪ ،‬هنوز هم دوست دارید به‬ ‫زادگاهتان برگردید؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪26‬‬ ‫ جایی بوده که مرگ از بیخ گوشتان رد شده باشد؟‬ ‫میرزای قمی‬ ‫تبریز در مه‬ ‫ســه بــار‪ .‬یــک بــار کــه خمپــاره در چنــد متــری مــا‬ ‫خــورد و چــون ترکش هــا معمــوال مخروطــی پخش‬ ‫می شــود‪ ،‬کمــی ان طرف تــر بــود و هنــوز بــا کســی‬ ‫اشــنا نشــده بــودم تــا ایــن قضیــه برایــم عادی شــود‪،‬‬ ‫دو بــار هــم کــه گلولــه از کنــارم رد شــد و گرمایــش‬ ‫را احســاس کــردم‪ ،‬یــک بــار هــم ترکشــی داخــل‬ ‫گونــی ســنگر بغــل دســتم رفــت‪ .‬از ایــن اتفاق هــا‬ ‫دو‪ ،‬ســه بــار افتــاد‪ ،‬پایــم هــم شکســت؛ ولــی قــرار‬ ‫نبــود بمیــرم‪ ،‬قــرار بــود زنــده بمانــم‪.‬‬ ‫همیشــه دوســت داشــتم و شــاید اگــر خــدا بخواهــد‬ ‫و کســی اذیتــم نکنــد بــرای همیشــه بــروم‪ .‬تهــران‬ ‫دیگــر بــرای من هیــچ چیــزی نــدارد‪ .‬متاســفانه مردم‬ ‫بــه دلیــل گاز کربنیــک و ســربی کــه میــل می کننــد‬ ‫میرزااقا خان نوری‬ ‫اعصــاب ندارنــد‪ .‬در تهــران فضــا‪ ،‬فضــای خوبــی‬ ‫سالهای مشروطه‬ ‫نیســت‪ .‬اخــاق‪ ،‬اخــاق خوبــی نیســت‪ .‬مــردم‬ ‫همیشــه در ترافیــک اماده انــد کــه همدیگــر را بزننــد‪،‬‬ ‫تهــران چیــزی نــدارد جــز ســاختمان های بلنــد؛ ولی‬ ‫در شــهر مــن‪ ،‬ابهــر‪ ،‬از دســت ســتاره هایش اســمان از مرگ م ی ترسیدید؟‬ ‫دیــده نمی شــود و هــوا خیلــی پــاک اســت‪ .‬زمســتان ان اوایــل بلــه‪ .‬اوایــل کــه پــا بــه جبهــه گذاشــتم‬ ‫مهندس سپاسی‬ ‫بــا یــک زیرپیراهــن می توانــی بــرف پــارو کنــی‪ ،‬برایــم نامانــوس بــود‪ .‬در پــادگان دوره دیــده بودیــم‬ ‫سینمایی اشوب‬ ‫ســرمای ده درجــه زیــر صفــرش را هــم می توانــی و افســر شــده بودیــم‪ .‬تئــوری تیرانــدازی و گلولــه‬ ‫تحمــل کنــی چــون اکســیژن پاییــن مـی رود و کیــف گذاشــتن را خوانــده بودیــم؛ ولــی جنــگ واقعــی‬ ‫یــک چیــز دیگــر اســت‪ .‬روزهــای اول دیوانــه شــده‬ ‫می کنــی‪.‬‬ ‫بــودم و از ترســم نفــس هــم نمی توانســتم بکشــم‪،‬‬ ‫هر چند وقت یکبار به زادگاهتان سر م ی زنید؟‬ ‫حداقــل ماهــی یکبــار مــی روم و دو‪ ،‬ســه روزی بعــد دیــدم یک ســری جــوان انجــا هســتند و راحت‬ ‫می مانــم‪ .‬بعضی وقت هــا کــه دو مــاه نمــی روم‪ ،‬این طــرف و ان طــرف می رونــد و مــن هــم عــادت‬ ‫قضایــش را به جــا مــی اورم و شــش روز می مانــم‪ .‬کــردم و خــودم هــم شــدم مثــل ان هــا و اصــا بــه‬ ‫مشتی بابا‬ ‫مــرگ فکــر نمی کــردم‪.‬‬ ‫ تا چند سالگی ابهر بودید؟‬ ‫سریال سی و نه هفته‬ ‫تــا شــش ســالگی‪ .‬مــن از پنــج ســالگی بــه مدرســه و بالخره در ال به الی خاطرات شما استاد‬ ‫رفتــم (بــا لبخنــد)‪ .‬چــون برادرهایــم مدرســه خرناس چگونه خلق شد؟‬ ‫می رفتنــد‪ ،‬مــن هــم عجلــه داشــتم بــه مدرســه اســتاد خرنــاس خیلــی چایی دوســت داشــت‪ ،‬وقتی‬ ‫بــروم‪ .‬مــادرم (خدا رحمتشــان کنــد) امــوزگار بودند می خــورد هــورت می کشــید و خیلــی بــی ادب‬ ‫و پادرمیانــی کردنــد کــه بگذارنــد مــن همین طــوری بــود‪ .‬مــن وقتــی برنامــه عصرانــه را اجــرا می کــردم‬ ‫در کالس مســتمع ازاد بنشــینم؛ ولــی این قــدر بــا ان می دیــدم بعضــی حرف هــا را نمی توانــم بــا اســم‬ ‫مسعود طبیب‬ ‫ســن کــم درخشــیدم و حســاب و الــف و ب را زود داریــوش کاردان بگویــم‪ ،‬دنبــال یــک شــخصیتی‬ ‫یــاد گرفتــم کــه مدیــر مدرســه گفــت بــه مســئولیت بــودم کــه کمــی خل وضــع باشــد و بــا توجــه بــه سریال نردبام اسمان‬ ‫خــودم مکاتبــه می کنــم و از وزارت امــوزش و چیزهایــی کــه خوانــده بــودم و شــخصیت هایی مثل‬ ‫پــرورش اجــازه گرفــت و بــه مــن کارنامــه دادنــد و بهلــول یــا حکایت هــای عبیــد زاکانــی و هجویــات‬ ‫مــن بــا ســن شــش ســال ونیم کالس اول را تمــام ســعدی‪ ،‬بــا خــودم گفتــم یــک شــاعر پیــدا کنــم‬ ‫کــردم و بعــد بــه تهــران امدیــم‪.‬‬ ‫کــه حــال درست وحســابی نداشــته باشــد و بعــد‬ ‫اســمش را اســتاد خرنــاس گذاشــتم ‪.‬ایــن شــخصیت‬ ‫ در تهران درس تان را ادامه دادید تا خدمت‬ ‫سرهنگ صبا‬ ‫هــم توســط مــردم و هــم توســط مدیــران پذیرفتــه‬ ‫سربازی‪...‬‬ ‫سریال بی قرار‬ ‫بلــه‪ ،‬چــون زود بــه زود خانه مــان را عــوض شــد‪ .‬شــخصیتی بــود کــه حرف هایــش را م ـی زد‪.‬‬ ‫می کردیــم‪ ،‬مدرســه ام هــم عــوض می شــد‪ .‬و کالم اخر‪...‬‬ ‫دبیرســتان دکتــر نصیــری می رفتــم و اخریــن ســال خیلــی خوشــحالم کــه ایــن فرصــت دســت داد تــا‬ ‫دبیرســتان را در خانــه فرهنــگ جاویــدان بــودم و بتوانــم در کنــار مخاطبیــن زیروبــم باشــم‪ .‬اگــر اجازه‬ ‫بعــد هــم مدرســه عالــی کامپیوتــر کــه اخــرش بــه بدهیــد کمــی از دلخوری هایــم برایتــان بگویــم کــه‬ ‫دانشــگاه شــهید بهشــتی ملحــق شــد‪ ،‬قبــول شــدم و ان شــاءاهلل این هــا سانســور نشــود‪ .‬ناراحتــم از اینکــه‬ ‫لیســانس کامپیوتــرم را گرفتــم و بعــد در ســال ‪ 1359‬کشــور همــه چیــز دارد کــه خودتــان بهتــر از مــن‬ ‫حاج ابراهیم کالنتر‬ ‫بــه جبهــه رفتــم و ســال ‪ 1361‬برگشــتم‪ .‬در دوران می دانیــد‪ .‬شــاید یکــی از دو کشــوری در جهــان‬ ‫تبریز در مه‬ ‫هســتیم کــه اگــر دربــش را ببندنــد از گشــنگی‬ ‫ســربازی افســر وظیفــه بــودم‪.‬‬ ‫نخواهــد مــرد‪ .‬از اورانیــوم و اهــن بگیریــد تــا کویــر‬ ‫ برایمان از ان دوران خاطره ای تعریف کنید‪.‬‬ ‫همــه اش خاطــره اســت‪ .‬بعضــی از خاطــرات را و جنــگل و لجن هــای شــمال کشــور کــه شــنیدم‬ ‫نمی گویــم چــون قلــب خــودم ناراحــت می شــود‪ .‬ژاپنی هــا می خرنــد‪ .‬خالصــه ایــن کشــور پــر از‬ ‫خیلــی اســان نیســت جایــی ایســتاده باشــی و نفــت و ذخایــر و ثــروت اســت‪ .‬مــردم هــم مــردم‬ ‫بغل دســتی ات بیفتــد و تکه پــاره شــود‪ ،‬اگــر ترکــش باهوشــی هســتند‪ .‬در هــر جــای دنیــا‪ ،‬حداقــل دو‬ ‫جوانشیر‬ ‫کمــی این طرف تــر بــود مــن رفتــه بــودم؛ مثــل یکــی ایرانــی هســتند‪ ،‬در همــه حوزه هــا و دانشــگاه ها‬ ‫سریال کاله پهلوی‬ ‫از دوســتانم کــه رفــت‪ .‬انجــا دور هــم بودیــم و در مدرســین ایرانــی هســتند‪ .‬بــا ایــن همــه هــوش و‬ ‫ان شــرایط هفت ســین درســت می کردیــم‪ ،‬وســط ذخایــر‪ ،‬ایــن زندگــی درخــور مــردم ایــران نیســت‪.‬‬ ‫عملیــات فتح المبیــن بــا بی ســیم بــه همدیگــر عیــد مــن تقصیــر را گــردن کســی نمی انــدازم فقــط‬ ‫می خواهــم همه مــان در ایــن مــورد فکــر کنیــم‪.‬‬ ‫را تبریــک می گفتیــم‪.‬‬ ‫کشــورهایی کــه هیــچ ذخیــره ای ندارنــد‪ ،‬مردمشــان‬ ‫داشتید؟‬ ‫ پس جبهه را دوست‬ ‫تئاتر دالله‬ ‫خیلــی زیــاد‪ ،‬شــاید بعــدا فهمیــدم کــه بایــد بیشــتر از راحت تــر از مــا زندگــی می کننــد‪ .‬مــا روی دریایــی‬ ‫به همراه‬ ‫این هــا دوســت می داشــتم‪ ،‬دشــمن روبرویمــان بــود‪ .‬از نفــت و گاز و پــول و اســتعداد و کشــاورزی‬ ‫گوهر خیر اندیش‬ ‫خوابیده ایــم؛ ولــی ایــن زندگــی در شــان ملــت‬ ‫ خط مقدم هم رفتید؟‬ ‫ایــران نیســت‪ .‬فقــط خواهــش می کنــم روی ایــن نوشته انتوان چخوف‬ ‫محاصــره‬ ‫شکســت‬ ‫ االئمــه‪،‬‬ ‫بلــه‪ .‬عملیــات ثامن‬ ‫مــورد فکــر کنیــد‪ .‬خــدا را بــه شــما می ســپارم‪،‬‬ ‫ابــادان‪ ،‬فتح المبیــن‪ ،‬ازادی خرمشــهر و رمضــان‪ .‬مــن مواظــب خــدا باشــید‪ ،‬همیــن یــک خــدا را بیشــتر‬ ‫در اکثــر عملیات هــای بــزرگ ان زمــان بــودم‪.‬‬ ‫نداریــم‪ .‬‬ ‫امیرعباس هویدا‬ ‫معمای شاه‬ ‫بــه زبــان اصلــی صحبــت می کننــد و گاه فارســی‬ ‫کــه ایــن مســئله چنــدان جالــب نیســت و از نظــم‬ ‫یاسمن خلیلی فرد‬ ‫کارشناس ارشد کارگردانی سینما‬ ‫اثــر می کاهــد‪.‬‬ ‫بــازی فاطمــه معتمداریــا بــه شــدت نزدیــک بــه‬ ‫جنــس بــازی او در فیلــم «گیالنــه» اســت‪.‬‬ ‫بــازی شــبنم مقدمــی نیــز‪ ،‬یــاداور حضــورش در‬ ‫«نفــس» اســت؛ فیلمــی کــه ســال گذشــته برایــش‬ ‫نقد فیلم «اباجان»‬ ‫جایــزه بهتریــن بازیگــر مکمــل زن جشــنواره را‬ ‫به دســت اورد‪.‬‬ ‫«عقب گرد»‬ ‫«اباجــان» شــاید تداعی گــر خاطــرات بســیاری‬ ‫«اباجــان»‪ ،‬اخریــن ســاخته هاتــف علیمردانــى‪ ،‬از افــرادی باشــد کــه زندگــی در دهــه ‪ ٦٠‬و‬ ‫فیلمــى بــود کــه نتوانســت در جشــنواره گذشــته‪ ،‬ســال های جنــگ را تجربــه کرده انــد؛ امــا جــز‬ ‫توقعــات را بــراورده ســازد‪ .‬انچــه انتظــارات را از همیــن بخــش نوســتالژیک بودنــش‪ ،‬بــه بــاور‬ ‫ایــن فیلــم بــاال می بــرد‪ ،‬حضــور گــروه خاصــى مــن‪ ،‬نکتــه ارزشــمند دیگــری در ایــن فیلــم‬ ‫از بازیگــران در ان بــود و مهم تــر از همــه فاطمــه وجــود نــدارد و اشــکاالت واضــح در کارگردانــی‬ ‫معتمداریــا‪.‬‬ ‫و فیلمنامه نویســى‪ ،‬ان را بــه عقب گــردى در‬ ‫فیلــم بــه لحــاظ فیلمنامــه بــا مشــکالتی دســت کارنامــه ســینمایى هاتــف علیمردانــی بــدل کــرده‬ ‫بــه گریبــان اســت‪ .‬شــاید بتــوان اذعــان داشــت اســت‪.‬‬ ‫کــه «اباجــان» امیــزه ای از کلیــه فیلم هــای پیشــین‬ ‫کارگردانــش اســت و همیــن مســئله ان را بــه اش‬ ‫شــله قلمکاری بــدل کــرده اســت کــه هویــت‬ ‫مســتقلی از خــود نــدارد‪.‬‬ ‫می تــوان گفــت فیلــم رگه هایــى از فیلــم قبلــى ‬ ‫علیمردانــی بــه نــام «کوچــه بی نــام» را بــه‬ ‫وضــوح در خــود حمــل می کنــد‪ .‬فیلم ســاز‪ ،‬در‬ ‫هدایــت بازیگــران بــرای رعایــت لهجــه چنــدان‬ ‫موفــق نبــوده اســت و اصــا لــزوم بهره گیــرى از‬ ‫لهجــه در فیلــم مشــخص نمی شــود‪ .‬گاه بازیگران‬ ‫فیلمخانهزیروبم‬ ‫فیلم خانه زیروبم‬ ‫«کمدى مطلوب»!‬ ‫در میــان خیــل عظیــم فیلم هــای ســیاه و درداور‪،‬‬ ‫تماشــای کمــدی خوبــى چــون «خــوب‪ ،‬بــد‪،‬‬ ‫جلــف» غنیمــت اســت‪.‬‬ ‫ایــن فیلــم اولیــن ســاخته پیمــان قاس ـم خانی در‬ ‫مقــام کارگــردان اســت‪ .‬قاســم خانی پیش تــر‬ ‫فیلمنامــه ســریال ها و فیلم هــای خوبــى را نوشــته‬ ‫بــود و همکاری هــای ارزشــمندی بــا مهــران‬ ‫مدیــری داشــته اســت‪.‬‬ ‫«خــوب‪ ،‬بــد‪ ،‬جلــف» فیلمــی اســت کــه در‬ ‫شــوخی بــا بســیاری از مســائل ســینما ســاخته‬ ‫شــده اســت و بســیاری از چهره هــای مطــرح‬ ‫ســینما در ان حضــور دارنــد‪ .‬فیلــم امیــزه ای از‬ ‫چنــد نــوع کمــدی اســت و ادغــام ایــن چندگونه‬ ‫مختلــف کمــدی‪ ،‬بســیار تمیــز و خوشــایند از اب‬ ‫درامــده اســت‪.‬‬ ‫بازیگــران اصلــی فیلــم حمیــد فرخ نــژاد‪ ،‬ســام‬ ‫درخشــانی و پژمــان جمشــیدی هســتند کــه تقابل‬ ‫زوج درخشانی‪-‬جمشــیدی بــا فرخ نــژاد کــه‬ ‫پلیســی مقرراتــی اســت‪ ،‬موقعیت هــای بامــزه ای‬ ‫را در فیلــم به وجــود اورده اســت‪ .‬مانــی حقیقــی‪،‬‬ ‫رضــا رویگــرى و مجیــد مظفــرى نقــش واقعــی‬ ‫خــود را در فیلــم ایفــا می کننــد‪.‬‬ ‫انچــه در «خــوب‪ ،‬بــد‪ ،‬جلــف» بــه شــدت حائــز‬ ‫اهمیــت اســت امیختگــى تم هــای پلیســى و طنــز‬ ‫بــا یکدیگــر اســت کــه پایانــی جالــب و بســیار‬ ‫خنــده دار دارد‪ .‬بــا اینکــه اصــوال ســینمای کمــدی‬ ‫در رقابت هــای ســینمایی کمتــر دیــده می شــوند‪،‬‬ ‫نخســتین ســاخته پیمــان قاســم خانی‪ ،‬در اولیــن‬ ‫حضــورش در جشــنواره فیلــم فجر ســال گذشــته‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫نقد فیلم «خوب‪ ،‬بد‪ ،‬جلف»‬ ‫بســیار دیــده شــد و در چنــد رشــته نیــز کاندیدای‬ ‫ســیمرغ بلوریــن شــد‪.‬‬ ‫خانــواده قاســم خانی در ایــن فیلــم بــه نحــوى ‬ ‫حضــور دارنــد؛ مهــراب قاســم خانى‪ ،‬بــرادر‬ ‫کوچک تــر قاســم خانی و بهــاره رهنمــا همســر‬ ‫ســابق او‪ ،‬هــر دو نقش هــای کوتاهــی را در فیلــم‬ ‫ایفــا می کننــد‪.‬‬ ‫ایــن فیلــم زودتــر از ســایر فیلم هــای نــوروزی‬ ‫بــر پــرده اکــران امــد و اکــران موفقیت امیــزی را‬ ‫نیــز پشت ســر گذاشــته اســت‪.‬‬ ‫‪27‬‬ ‫زیروبممژدهلواسانی‬ ‫ِ‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪28‬‬ ‫هســتند و همه شــان در یــک گوش ـه ای از زندگــی مــن شوید لذت بخش تر بود یا یک مجری؟‬ ‫نقــش مهمــی داشــتند؛ خانــم امینیان دوســت من هســتند هــر دو بــرای مــن خیلــی لذت بخــش اســت‪ .‬همیشــه‬ ‫و از بچگــی در محضــر خانــم صادقیــان در رادیــو درس بــا ایــن مهــر مــردم مواجــه بــودم؛ امــا جنســش فــرق‬ ‫نــدا کشــاورز‪ -‬مهربــان و خونگــرم اســت و صمیمــی و‬ ‫یــاد گرفتــم‪ .‬ایــن انتخــاب مــردم‪ ،‬اعتمــاد بــه جوان ترهــا می کنــد‪ .‬اینکــه مــردم بعــد از اجــرای برنامه هــای مــن‬ ‫بی ادعــا؛ تــاش زیــادی الزم نیســت تــا بی تکلــف بــا‬ ‫و انگیــزه دادن بــه یــک جــوان بــوده کــه بدون شــک جمــع می شــوند تــا عکــس بگیریــم یعنی مــردم اجــرا را‬ ‫تــو بــه گفتگــو بنشــیند و این هــا بخشــی از ویژگی هــای‬ ‫برایــم خیلــی ارزشــمند اســت‪.‬‬ ‫دوســت داشــتند؛ ولــی حــس اینکــه عاشــقانه‪ ،‬نوشــته ها‬ ‫بانــوی جــوان محجــوب و محبوبــی اســت کــه توانســته‬ ‫شما پیش از این هم به عنوان مجری برتر‬ ‫و چیزهایــی کــه در تنهایـی ات بــه ان هــا فکــر کــردی و‬ ‫و‬ ‫ســتاره ای از اســمان سه ســتاره را در مشــتش بگیــرد‬ ‫تلویزیون در نظرسنجی «هفته نامه سروش»‬ ‫نوشــتی و بــا ان هــا زندگــی کــردی را بخوانند و دوســت‬ ‫دومیــن نقطه عطــف امســالش‬ ‫انتخاب شده اید‪ ،‬کدام‬ ‫داشــته باشــند‪ ،‬خیلــی متفــاوت اســت‪.‬‬ ‫در‬ ‫سالگی‬ ‫ده‬ ‫در‬ ‫شعرم‬ ‫اولین‬ ‫را جشــن امضــای کتابــش در‬ ‫تجربه دل انگیزتری بود؟‬ ‫از چه زمانی می نویسید؟‬ ‫نمایشــگاه کتــاب می دانــد‪.‬‬ ‫«سه ستاره» یا «سروش» و‬ ‫همشهری چاپ شد‬ ‫مــن از دوازده ســالگی بــرای رادیــو نوشــته ام؛ یعنــی‬ ‫بــه همیــن بهانه هــای خــوب‬ ‫چرا؟‬ ‫اولیــن متــن رادیویــی مــن در دوازده ســالگی ام بــود و‬ ‫بــا مــژده جــان لواســانی گپــی‬ ‫بلــه‪ ،‬مــن دو ســال متمــادی در‬ ‫اولیــن شــعر مــن در ده ســالگی و در روزنامــه دوچرخــه‬ ‫زده ام کــه خواندنیســت‪ .‬می پرســم‪:‬‬ ‫نظرســنجی «هفته نامــه ســروش» برتــر شــده بــودم‪ .‬در‬ ‫ضمیمــه روزنامــه همشــهری چــاپ شــد و اول هم شــد‪،‬‬ ‫ارزشمند‬ ‫جایزه‬ ‫از «سه ستاره» شروع کنیم و یک‬ ‫«ســروش» فقــط کارشناســان‪ ،‬هنرمنــدان و اهالــی رســانه‬ ‫یــک بــار هــم عکــس روزنامــه را در صفحه اینســتاگرامم‬ ‫را‬ ‫مردم‬ ‫دست‬ ‫مردمی‪ ،‬حس جایزه گرفتن از‬ ‫نظــر می دادنــد و از جایــگاه خــودش بــرای مــن اعتبــار‬ ‫گذاشــتم‪ .‬همیشــه دغدغــه ایــن را داشــتم کــه بــا چــاپ‬ ‫چطور توصیف می کنید؟‬ ‫زیــادی داشــت‪« .‬سه ســتاره» هیجــان بیشــتری دارد؛‬ ‫کتابــم‪ ،‬مــردم چــه فکــری در مورد مــژده لواســانیِ مجری‬ ‫اتفــاق خیلــی مبارکــی بــود‪ .‬به نظــرم حس ـن ختام ســال زیــرا در مرحلــه اول ‪ 32‬داور‪ 8 ،‬کاندیــدا‬ ‫می کننــد کــه الحمــداهلل‬ ‫‪ 1395‬بــرای مــن خیلــی ویــژه رقــم خــورد‪ .‬به هرحــال را انتخــاب می کننــد و ایــن یعنــی اینکــه‬ ‫همه خستگی سال ‪ 95‬با‬ ‫اکنــون همــه ان دودلــی و‬ ‫اینکــه ادم رای مــردم را داشــته باشــد و ببینــد تالشــش نظــر کارشناســان هــم همیــن بــوده و بــه‬ ‫اضطراب هــا قــدری کمتــر‬ ‫رای مردم رفع شد‬ ‫بــا لطــف مــردم دیــده شــده‪ ،‬خیلــی هیجان انگیــز اســت ان اعتبــار می دهــد و قطعــا رای و انتخــاب‬ ‫شــده و احســاس می کنــم‬ ‫و مــن هــم مثــل همــه ادم هــای دیگــر از انتخــاب شــدن مــردم بــرای ادم خیلــی دلچسـب تر اســت‬ ‫در اولیــن قــدم اتفاق هــای‬ ‫و از اینکــه موردقبــول مــردم باشــم بســیار خوشــحال و دل ادم را خیلــی قــرص می کنــد‪.‬‬ ‫خوبــی افتــاده اســت‪.‬‬ ‫می شــوم‪« .‬سه ســتاره» انگیــزه فراوانــی بــه مــن داد تــا نمایشگاه کتاب امسال و خون انارهایی که به‬ ‫تفاوت انتشار نوشته هایتان در اینستاگرام و کتاب‬ ‫در ســال ‪ 1396‬خیلــی بیشــتر تــاش کنــم‪ ،‬بیشــتر مراقب گردن پاییز است‪ ...‬از حال وهوای نمایشگاه‬ ‫چیست؟‬ ‫باشــم و بیشــتر حواســم جمــع باشــد کــه هیچ چیــزی از امسال بگویید‪ .‬از اینکه امسال به عنوان یک مولف‬ ‫بخشــی از ایــن مطالــب قبــا در مناســبت های مختلــف‬ ‫دیــد مــردم دور نمی مانــد‪ .‬همــه خســتگی ســال ‪ 1395‬با در نمایشگاه حضور دارید‪.‬‬ ‫در اینســتاگرام خــودم منتشــر شــده؛ امــا فصــل اولــش‬ ‫«خــون انــار گــردن پاییــز اســت» اولیــن کتاب من اســت‬ ‫«سه ســتاره» رفــع شــد‪.‬‬ ‫کــه پاییزنــگاری اســت‪ ،‬یــک مجموعــه کامــا عاشــقانه‬ ‫خودتان هم رای دادید؟ اگر بله‪ ،‬به چه کسی؟‬ ‫کــه در نشــریه نیســتان منتشــر شــده و مجموع ـه ای از‬ ‫اســت کــه اصــا جایــی منتشــر نشــده اســت‪ .‬مــردم در‬ ‫بلــه رای دادم و صادقانـه اش ایــن اســت کــه بــه خــودم شــعرهای ســپید و نوشــته های موضوعــی مــن در چهــار‬ ‫«خــون انــار گــردن پاییــز اســت»‪ ،‬بــا جلــوه شــاعرانه و‬ ‫رای دادم‪.‬‬ ‫فصــل اســت؛ فصــل اول «پاییزنــگاری» کــه شــعرهای‬ ‫عاشــقانه ای اشــنا می شــوند کــه در اینســتاگرام کمتــر‬ ‫ایا در هم گروه هایتان کسی را محقق تر از‬ ‫ســپید و عاشــقانه های مــن اســت‪ ،‬فصــل دوم «مرثیـه ای‬ ‫بــا ان مواجــه بودنــد‪ ،‬ان هــم بــه ایــن دلیــل اســت کــه‬ ‫خودتان برای دریافت تندیس و انتخاب شدن‬ ‫بــرای اب و ابــرو» کــه نوشــته های مذهبــی مــن و‬ ‫به هرحــال اگــر ادم بخواهــد در اینســتاگرام یــک فضــای‬ ‫می دانستید؟‬ ‫تقدیــم بــه ائمــه اســت‪ ،‬فصــل ســوم «حــواس شــهر‬ ‫شــاعرانه ای ایجــاد کنــد ممکــن اســت هــزار و یــک‬ ‫ـیار‬ ‫ـ‬ ‫بس‬ ‫و‬ ‫ـوت‬ ‫ـ‬ ‫ کس‬ ‫ش‬ ‫پی‬ ‫ـز‪،‬‬ ‫ـ‬ ‫عزی‬ ‫ـر‪،‬‬ ‫ـ‬ ‫دیگ‬ ‫ـای‬ ‫ـ‬ ‫همــه کاندیداه‬ ‫پــرت توســت» کــه تهران نگاری هــای مــن اســت و‬ ‫قضــاوت اتفــاق بیفتــد کــه حــاال ایــن خطــاب بــه چــه‬ ‫و‬ ‫رفتــم‬ ‫ ســتاره»‬ ‫ه‬ ‫«س‬ ‫بــه‬ ‫مــن‬ ‫کــه‬ ‫شــبی‬ ‫محترم انــد‪.‬‬ ‫فصــل اخــر هــم بــا عنــوان «کــه روز واقعــه رفته باشــی»‬ ‫کســی هســت؟! امــا در کتابــم خیلــی نگــران این مســائل‬ ‫از‬ ‫ـت‬ ‫ـ‬ ‫رخص‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫ـم‬ ‫ـ‬ ‫گفت‬ ‫ـرم‬ ‫ـ‬ ‫بگی‬ ‫را‬ ‫ ام‬ ‫ه‬ ‫ـز‬ ‫ـ‬ ‫جای‬ ‫خواســتم‬ ‫تقدیــم بــه شــهدا اســت‪.‬‬ ‫نبــودم و انچــه کــه بــوده را چــاپ کــردم کــه بــرای مردم‬ ‫خانــم صادقیــان‪ ،‬خانــم خامنــه‪ ،‬خانــم امینیــان و همــه انگیزه تان برای جمع اوری این کتاب چه بود؟‬ ‫عزیزانــی کــه در ایــن لیســت هســتند ایــن جایــزه را ایــن کتــاب درواقــع نوشــته های گاه وبیــگاه مــن در همــه خیلــی جدیــد اســت‪.‬‬ ‫چرا «خون انار گردن پاییز است»؟ ریشه‬ ‫می گیــرم‪ .‬همه شــان محق تــر‪ ،‬بهتــر و برایــم محتــرم ایــن سال هاســت کــه بــه دعــوت و پیشــنهاد انتشــارات‬ ‫عالقه تان به انار از کجاست؟‬ ‫نیســتان گــرداوری شــد‪ .‬مــن در همــه ســال های‬ ‫سال هاســت کــه انــار بــا حــس و حــال زندگــی مــن‬ ‫زندگ ـی ام به صــورت حرف ـه ای بــه نمایشــگاه می رفتــم؛‬ ‫گــره خــورده اســت‪ .‬همــه اتاقــم پــر از انارهــای مختلف‬ ‫امــا بــرای کتــاب خــودم بــه نمایشــگاه نرفتــه بــودم کــه‬ ‫در جلوه هــای مختلــف اســت؛ خشــک‪ ،‬ســفال‪ ،‬بــزرگ‪،‬‬ ‫انجــا بایســتم و بــا مــردم دیدار داشــته باشــم‪ .‬بــه جرئت‬ ‫کوچــک و‪ ...‬مــن عاشــق انــار هســتم‪ .‬اینکــه از کجــا‬ ‫می توانــم بگویــم کــه بعــد از قصــه «سه ســتاره»‪ ،‬اولیــن‬ ‫می ایــد را نمی دانــم‪ .‬انــار همیشــه برایــم مظهــر عشــق‬ ‫دیــدار بــا مخاطبینــم در روز ‪ 15‬اردیبهشــت برای جشــن‬ ‫اســت و رســیدن بــه ایــن اســم هــم بــه عالقــه مــن‬ ‫امضــا در نمایشــگاه کتــاب‪ ،‬دومیــن نقطــه عطف امســال‬ ‫بــه انــار و پاییــز برمی گــردد‪ .‬شــما در فصــل اول کــه‬ ‫بــرای مــن بــود کــه خیلــی خوشــایند‪ ،‬انرژی‪‎‬بخــش و‬ ‫پاییزنــگاری اســت به شــدت در ان انــار‪ ،‬بــاران و پاییــز‬ ‫دلگرم کننــده بــود؛ چــون این بــار مــردم بــا فکــر و‬ ‫را می بینیــد‪ .‬یــک متنــی در فصــل اول پاییزنــگاری اســت‬ ‫قلــم مــژده لواســانی و چیــزی کــه کمتــر در جلــوی‬ ‫کــه گفت ـه ام‪« :‬خــدا بــه وقــت غــزل و دلتنگــی‪ ،‬پاییــز و‬ ‫دوربیــن از او جلــوه می کنــد مواجــه هســتند‪ .‬اگــر‬ ‫انــار و بــاران را بــرای هــم افریــد و همــان وقــت بــود که‬ ‫مــردم بــا ایــن کتابــم ارتبــاط برقــرار کننــد‪ ،‬راه انتشــار‬ ‫تمــام شــاعرانه های جهــان متولــد شــد» کــه در حقیقــت‪،‬‬ ‫نوشــته هایم برایــم هموارتــر می شــود‪ .‬بــه همیــن‬ ‫ایــن بــاور خــود مــن اســت‪ .‬احســاس می کنــم کــه‬ ‫دلیــل میــزان اســتقبال مــردم برایــم خیلــی مهــم اســت‬ ‫واقعــا خــدا انــار و پاییــز و بــاران را در همــه شــاعرانه ها‬ ‫کــه خــدا را شــکر در همیــن چنــد روزه خیلــی خــوب‬ ‫بــرای هــم افریــده اســت‪ .‬بــه نظــرم خــون هــر عشــقی‬ ‫بــوده اســت‪.‬‬ ‫بــر گــردن پاییــز‪ ،‬بــر گــردن هــوای پاییــزی و بــر گــردن‬ ‫اینکه به عنوان یک نویسنده با مهر مردم مواجه‬ ‫حــس و حــال پاییــزی اســت و ایــن اســم خیلــی نمادین‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫داستان جلد‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫کــه بــه پاییــز و بــاران گــره خــورده را زیــر بــاران یــا بهترین و بدترین ویژگی تان از نگاه خودتان؟‬ ‫کتابتان یک ضمیمه هم دارد‪ ...‬لطفا درباره ان‬ ‫زمانــی کــه در ماشــین بــودم بــرای خــودم زمزمــه کــردم؛ بهتریــن ویژگــی ام ایــن اســت کــه به شــدت ادم هــا‬ ‫بیشتر بگویید‪.‬‬ ‫بلــه مــن پاییزنگاری هــای فصــل اول کتــاب را بــا امــا ان چیــزی کــه خیلــی بیشــتر از همیشــه زمزمـه اش را دوســت دارم و به شــدت بــا ان هــا صــادق هســتم‪.‬‬ ‫صــدای خــودم خوانــدم و اقــای دکتــر عمــاد توحیــدی کــردم نوشــته های مذهبــی فصــل دوم کتــاب اســت‪ ،‬ســعی می کنــم هرگــز دروغ نگویــم‪ ،‬هرگــز دورویــی‬ ‫لطــف کردنــد و کار انتخــاب موســیقی و تنظیــم ان را مخصوصــا کارهایــی کــه تقدیــم بــه امــام حســین (ع) نکنــم و هرگــز چیــزی کــه نیســتم را نشــان ندهــم و‬ ‫انجــام دادنــد کــه از ایشــان بســیار سپاســگزارم‪ .‬ایــن شــده اســت کــه خیلــی از ایــن نوشــته ها را هنگامــی کــه بدتریــن ویژگ ـی ای کــه دارم ایــن اســت کــه به شــدت‬ ‫خوانــش بــه یــک ســی دی تبدیــل شــده اســت کــه روبــروی گنبــد و ضریــح بــودم نوشــته ام و بعدهــا هــر زود اعتمــاد می کنــم کــه ایــن از همــان ســادگی‬ ‫خیلــی بــا حال وهــوای خــودم هماهنــگ اســت و خیلــی بــار کــه رفتــم‪ ،‬بــاز هــم ان هــا را بــرای امــام حســین (ع) می ایــد و فکــر می کنــم همــه مثــل خــودم هســتند و‬ ‫و حضــرت عبــاس (ع) خوانــده ام‪.‬‬ ‫از ایــن اعتمــاد هــزار بــار ضربه‬ ‫دوســت دارم ایــن ســی دی حتمــا شــنیده شــود‪.‬‬ ‫لطفا یکی از عزیزترین اشعارتان‬ ‫خــوردم و به شــدت حســاس‬ ‫تا االن از استقبال مردم از کتابتان رضایت‬ ‫نوشتن کار من است‬ ‫رابرایمانبخوانید‪.‬‬ ‫داشتید؟ فکر می کنید کتابتان به چاپ چندم‬ ‫و زودرنــج هســتم‪ .‬این هــا‬ ‫امــد‪ ،‬حــواس شــهر را پــرت کــرد‬ ‫برسد؟‬ ‫چیزهایــی اســت کــه گاهــی‬ ‫رفــت‪...‬‬ ‫و‬ ‫چــون کتــاب دقیقــا در نمایشــگاه منتشــر شــده و بــه‬ ‫واقعــا زندگــی را برایــم ســخت می کنــد‪.‬‬ ‫چــاپ رســیده؛ یعنــی عمــا عرضه کتــاب در نمایشــگاه حاال شهر مانده است و هزار کوچه بن بست!‬ ‫اگر مجبور باشید‪ ،‬کار هنری و اجرا را با چه‬ ‫اغــاز شــده اســت‪ ،‬ناشــر کتــاب هــم در ایــن چنــد مژده لواسانی اگر که مجری نمی شد االن‬ ‫کاری عوض می کنید؟‬ ‫چه کاره بود؟‬ ‫نمی توانــم اجــرا را بــا چیــزی عــوض کنــم؛ زیــرا از‬ ‫روز در نمایشــگاه حضــور داشــتند و خیلــی از اســتقبال‬ ‫ـرگرمش‬ ‫ـ‬ ‫س‬ ‫و‬ ‫ داد‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ـازه‬ ‫ـ‬ ‫اج‬ ‫او‬ ‫به‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫تلویزیون‬ ‫اگــر اجــرای‬ ‫بچگــی همــه زندگــی مــن اجــرا بــوده اســت‪ .‬مــن خیلی‬ ‫مردمــی راضــی بودنــد و مــن هــم روزی کــه بــا مــردم‬ ‫نمی کــرد قطعــا االن وکیــل خوبــی بــود؛ ولــی ان شــاءاهلل می نویســم و از بچگــی هــم نوشــته ام‪ ،‬اگــر یــک روزی‬ ‫قــرار داشــتم الحمــداهلل اســتقبال‬ ‫ایــن اتفــاق بـه زودی می افتــد‪ .‬حــاال اجــرا نکنــم همیــن کار را ادامــه می دهــم؛ می نویســم و‬ ‫خیلــی خــوب بــود‪ .‬نمی دانــم‬ ‫تلخ ترین شایعه این بود‬ ‫خــوب بودنــش را نمی دانــم؛ ولــی برنامه ســازی می کنــم مثــل االن‪ .‬به هرحــال در رســانه‬ ‫بــه چــاپ چنــدم برســد؛ ولــی‬ ‫که می گفتند ایشان بیرون دنبالش هســتم‪.‬‬ ‫هســتم‪ ،‬واقعــا نمی شــود کــه بــا چیــزی عوضــش کنــم‪.‬‬ ‫ارزویــم ایــن اســت کــه بــه‬ ‫ورود به هنر از ‪ 3‬سالگی‪...‬‬ ‫بدترین شایعه ای که در موردتان ساخته اند‪ ،‬به‬ ‫چاپ هــای خیلــی زیــادی‬ ‫نیست‬ ‫چادری‬ ‫چه شد که این قدر زود وارد‬ ‫گوش تان رسیده و متاثرتان کرده است؟‬ ‫برســد‪.‬‬ ‫این عرصه شدید؟‬ ‫خیلــی اتفاقــی بــود‪ .‬مــن به عنــوان بدتریــن شــایعه ای کــه از خــودم شــنیدم و خیلــی ازارم‬ ‫از االن برای کتاب بعدی‬ ‫میهمــان بــه برنامــه رادیویــی «ســام کوچولــو» دعــوت می دهــد ایــن اســت می گوینــد بــا پارتــی و پــول دارد‬ ‫برنامه ریزی کرده اید؟‬ ‫کار می کنــد! درحالی کــه مــن از بچگــی کار کــردم‪،‬‬ ‫ـتن‬ ‫ـ‬ ‫نوش‬ ‫فکر‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫حتم‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫ـد‬ ‫ـ‬ ‫گفتن‬ ‫اتفاقــا اقــای شــجاعی‬ ‫شــدم و از انجــا مانــدم و مانــدگار شــدم‪.‬‬ ‫هیــچ پارتـی ای نمی توانــد از‬ ‫کتــاب بعــدی باشــم؛ ولــی مــن اول بایــد بازخــورد ایــن بهترین نوستالژی دوران کودکی‬ ‫بچگــی ادم را بیســت واندی‬ ‫در کتابم نگران انتشار‬ ‫کتــاب را ببینــم کــه چــه می شــود‪ ،‬وگرنــه نوشــتن کــه شما؟‬ ‫ســال در کارش نگــه دارد و‬ ‫کار مــن اســت و متوقف نمی شــود‪ .‬بایــد در اول صحبتم رادیــو‪ ،‬رادیــو‪ ،‬رادیــو‪ .‬واقعــا رادیــو بــرای‬ ‫عاشقانه هایم نبودم‬ ‫حفــظ کنــد‪ .‬اصــا دلیلــی‬ ‫یــک تشــکر ویــژه هــم از جنــاب اســتاد محمدرضــا مــن نوســتالژی اســت؛ زیــرا از بچگـی ام در‬ ‫نــدارد پولــی خــرج کنــم کــه‬ ‫عبدالملکیان داشــته باشــم؛ چون ایشــان کارهــا را خوانند راهروهــای رادیــو‪ ،‬پشــت میکروفن هــای‬ ‫رادیــو و در اســتودیوهای رادیــو‪ ،‬ادم هــای بزرگــی باشــم! ایــن مســخره و کمــی دردنــاک اســت‪ .‬تلخ تریــن‬ ‫و اصــاح کردنــد و مــن را تشــویق کردنــد کــه حتمــا‬ ‫مثــل مرحــوم مهــران دوســتی‪ ،‬میکائیــل شــایعه هــم ایــن بــود کــه می گفتنــد ایشــان بیــرون‬ ‫این هــا را منتشــر کنــم‪ .‬شــاید اگــر توصیــه ایشــان‬ ‫شهرســتانی‪ ،‬مهــران مدیــری و دانیــال حکیمــی چــادری نیســت و مــن هــم مجبــور شــدم عکســم در‬ ‫نبــود مــن هیچ وقــت دســت بــه ایــن کار نمـی زدم‪.‬‬ ‫به الگو داشتن در نویسندگی اعتقاد دارید؟‬ ‫را دیــده ام و بــا ان هــا در رادیــو معاشــرت پاریــس را منتشــر کنــم‪ .‬به هرحــال ادم گاهی وقت هــا‬ ‫اگر بله‪ ،‬الگوی شما در نویسندگی چه فرد‬ ‫کــردم‪ .‬نوســتالژی مــن همیشــه رادیــو اســت‪ .‬بــرای اثبــات خــودش مجبــور می شــود کارهایــی بکنــد‬ ‫یا افرادی هستند؟‬ ‫کــه خیلــی هم دوســت نداشــته باشــد‪ .‬ایــن شــایعه ها در‬ ‫الگو و قهرمان زندگی مژده لواسانی؟‬ ‫بلــه‪ .‬همــه مــا تحت تاثیــر قلم هــای خیلــی‬ ‫بــدون تردیــد همیشــه قهرمان هــا و زمــان خــودش ازارم داده کــه البتــه اکنــون خیلــی کمتــر‬ ‫از نویســندگان هســتیم‪ .‬مــن از بچگــی‬ ‫الگــوی زندگــی مــن ائمــه هســتند؛ شــده اســت‪.‬‬ ‫به شــدت تحت تاثیــر قلــم جنــاب‬ ‫امــا در دوران معاصــر خودمــان فعالیت رادیویی یا تلویزیونی؟ چرا؟‬ ‫اســتاد ســیدمهدی شــجاعی هستم‬ ‫قطعــا‪ :‬شــهدا‪ ،‬فرمانده هــای جنــگ‪ ،‬رادیــو عشــق اول و اخــرم اســت؛ ولــی ایــن روزهــا‬ ‫و در نوشــته های مذهب ـی ام نیــز‬ ‫شــخصی مثــل شــهید باکــری‪ ،‬بیشــتر در تلویزیــون کار می کنــم چــون احســاس‬ ‫تحت تاثیــر قلــم ایشــان بــودم‬ ‫شــهید برونســی‪ ،‬شــهید بابایــی می کنــم شــاید اینجــا تاثیــر بیشــتری دارم‪.‬‬ ‫و خیلــی برایــم باعــث افتخار‬ ‫و شــهید همــت کــه همــه قلــب ایا اجرا تاریخ انقضا دارد؟‬ ‫اســت که کتابــم در انتشــارات‬ ‫مــن‪ ،‬قهرمــان و عشــق و همــه اگــر هــر بــار خــودت را تــازه و بـه روز نکنــی و ســعی‬ ‫ایشــان چــاپ می شــود و‬ ‫نکنــی کــه بــا مردمــت و با تغییــرات زمانــه همراه باشــی‪،‬‬ ‫چیــز مــن اســت‪.‬‬ ‫ـرار‬ ‫کنــار کتاب هــای ایشــان قـ‬ ‫حتمــا انقضایــت زود بــه پایــان می رســد؛ بنابرایــن اجــرا‬ ‫دلیل انتخاب پوششی به‬ ‫ شــدت‬ ‫می گیــرد‪ .‬از بچگــی به‬ ‫نام چادر؟‬ ‫گاهــی بــرای خیلی هــا انقضــا دارد و انقضایــش هــم‬ ‫ خوانــدم؛‬ ‫کتاب هــای شــعر می‬ ‫انتخابــم‪ ،‬اعتقــادم و بــاورم چادر خیلــی زود می رســد‪.‬‬ ‫شــعر ســپید‪ ،‬شــعر نیمایــی‪،‬‬ ‫اســت و از بچگــی هــم انتخابش کالم اخر‪...‬‬ ‫غــزل‬ ‫کالســیک و از همــه بیشــتر‬ ‫تلویزیون‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫ربط‬ ‫ـچ‬ ‫ـ‬ ‫هی‬ ‫ـردم‪،‬‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫کالم اخــر بیتــی از فاضــل نظــری اســت کــه مــن خیلــی‬ ‫می خوانــدم‪.‬‬ ‫نــدارد‪ .‬مــن از ‪ 7-6‬ســالگی چادر دوســتش دارم‪« :‬هــم دعــا کــن گــره از کار تــو بگشــاید‬ ‫و‬ ‫اشعار‬ ‫که‬ ‫امده‬ ‫ایا پیش‬ ‫ســر می کنــم و دوســتش دارم‪ .‬عشــق‪ /‬هــم دعــا کــن گــره تــازه نیفزایــد عشــق»‪.‬‬ ‫زمزمه‬ ‫را‬ ‫خودتان‬ ‫ های‬ ‫نوشته‬ ‫بــه مــن امنیــت می دهــد و بــاور‬ ‫کارتان؟‬ ‫کدام‬ ‫بله‪،‬‬ ‫اگر‬ ‫کنید؟‬ ‫زندگـی ام اســت‪.‬‬ ‫از عاشــقانه ها و شــعرهای فصل اول‬ ‫بلــه‪ .‬خیلــی وقت هــا شــده ان هایــی‬ ‫‪29‬‬ ‫ازشـراکـتباشـهاب‬ ‫حسینیتاشهرزادبا‬ ‫رامینناصرنصیر‬ ‫بــا اینکــه این روزهــا بــه شــدت مشــغول «کافــه هنــر» و‬ ‫بــازی در ســریالی جدیــد بــرای شــبکه ‪ 1‬اســت امــا بــا‬ ‫خوش رویــی دعوتمــان را بــرای گفتگــو می پذیــرد‪ .‬رامیــن‬ ‫ناصرنصیــر همیشــه در نقش هایــش خــوش درخشــیده و‬ ‫بی حاشــیه و بی جنجــال ســیر و ســلوک در وادی هنــر‬ ‫را ســپری می کنــد‪ .‬انچــه در ادامــه می خوانیــد بخشــی از‬ ‫گفتگــوی تیــم تصویــری زیروبــم (مرضیه جعفری‪ ،‬ســهند‬ ‫داداشی نســب و امیرعلــی احمــدی) اســت کــه در کافــه‬ ‫هنــر بــا رامیــن ناصرنصیــر بــه گفتگــو نشســته اند‪.‬‬ ‫شما به دو زبان زنده دنیا مسلط هستید‪ ،‬اولین کتابتان‬ ‫چه سالی منتشر شد؟‬ ‫اگــر اشــتباه نکنــم ســال ‪ 1379-80‬بــود‪ .‬نمایشــنامه ای‬ ‫به نــام «اه پــدر‪ ،‬پــدر بیچــاره‪ ،‬مامــان تــو را در گنجــه‬ ‫اویــزان کــرده و مــن خیلــی غمگینــم» را بــه اتفــاق اقــای‬ ‫زرگــر ترجمــه کــرده بودیــم کــه از ان به عنــوان مهم تریــن‬ ‫تاثیــر تئاتــر ابــزورد در امریــکا‪ ،‬در کتاب هــای تاریــخ تئاتــر‬ ‫صحبــت شــده اســت‪ .‬مــن ادعای تســلط بــه زبــان دیگری‬ ‫را نــدارم‪ .‬مســلط بــودن بــه زبــان دیگــر بــه ایــن معناســت‬ ‫کــه می توانیــد مثــل زبــان مــادری‪ ،‬بــا ان زبــان فکــر کنید و‬ ‫بنویســید و حتــی خواب ببینیــد‪ .‬برای من شــاید واژه اشــنا‬ ‫بــودن یــا دم خــور بــودن بــا ایــن‬ ‫زبان هــا بهتــر باشــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪30‬‬ ‫انتقالــش بــه زبــان فارســی ممکــن اســت گاهــی الکــن‬ ‫باقــی بماننــد‪ .‬دیگــر اینکــه شــما راجــع بــه موضوعــی که‬ ‫می خواهیــد ترجمــه کنیــد بایــد حتمــا اطــاع و اگاهــی‬ ‫اولیــه را داشــته باشــید‪.‬‬ ‫از این راه نان درمی اورید یا اینکه فقط کتابی که‬ ‫دوست دارید را ترجمه می کنید؟‬ ‫نــه انگیــزه مالــی بــوده و نــه اعتبــار بــه ان معنــا‪ ،‬امــا از‬ ‫جهــت اینکــه دارای کیفیــت و اعتبــاری باشــد که ذهــن را‬ ‫مخــدوش نکنــد حساســیت داشــتم؛ چــون بــازار ترجمــه‪،‬‬ ‫بــازار اشــفته ای هــم هســت و در فرهنــگ ما کتــاب خیلی‬ ‫جــدی نیســت‪ .‬اینجــا بررســی نمی شــود کــه ترجمــه‬ ‫کتــاب خــوب اســت یــا نــه‪ .‬یــک مجموعــه درهــم در‬ ‫بــازار اســت و فقــط مخاطــب می توانــد خــوب و بــد را‬ ‫تشــخیص بدهــد‪.‬‬ ‫وقتی که نام شما روی جلد قرار می گیرد احتماال‬ ‫مخاطب ها شوروشوق بیشتری دارند که کتاب را‬ ‫بخوانند‪ .‬تابه حال واکنشی با این حال وهوا داشتید؟‬ ‫فکــر نمی کنــم این طــوری باشــد؛ چــون بایــد مخاطبیــن‬ ‫کتــاب بــا مخاطبیــن برنامه هــای تلویزیونــی و تئاتــر‪،‬‬ ‫متفاوت باشــند‪ .‬این اشــتباهی‬ ‫کــه بعضــی از دوســتان‬ ‫مرتکــب شــده اند؛ مثــا‬ ‫چطور شد که تصمیم به‬ ‫ادبیات را به سینما‬ ‫به خاطــر شــهرت بازیگــری‪،‬‬ ‫یادگیری زبان دیگری‬ ‫یــک البــوم موســیقی هــم‬ ‫گرفتید؟‬ ‫ دهم‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ترجیح‬ ‫بیــرون بدهنــد‪ ،‬همیشــه‬ ‫مقولــه زبــان از کودکــی برایــم‬ ‫خــوب نبــوده و گاهــی‬ ‫جالــب بــوده و کمــی بــرای‬ ‫شکســت خــورده یــا خــود‬ ‫ایــن ماجــرا‪ ،‬گــوش خــوب و‬ ‫حساســی داشــتم و ســریع هــم می توانســتم بــه خاطــر کار خــوب نبــوده اســت‪ .‬مخاطب هــای حــوزه موســیقی‬ ‫بســپارم‪ .‬مهارتــم بــرای فراگرفتــن گویــش جدیــد و زبــان در طیــف متفاوتــی هســتند و خیلــی برایشــان مهم نیســت‬ ‫متفــاوت‪ ،‬کمــی بیشــتر از ســطح معمولــی بــود‪ .‬ضمیــر کــه در ســینما بــرای خــودش ســتاره ای اســت‪ ،‬شــاید فقط‬ ‫ناخــوداگاه انســان همیشــه بــه دنبــال فراگرفتن اســت‪ .‬این تــا حــدی کنجکاوبرانگیــز باشــد‪ .‬بــه نظــر مــن نمی شــود‬ ‫ذاتــی اســت و ممکــن اســت در خیلی هــا باشــد کــه عالقه روی این هــا حســاب بــاز کــرد‪ .‬اگــر کار‪ ،‬کار جذابی باشــد‬ ‫و پشــتکار هــم می توانــد ان را تکمیــل کنــد‪ .‬حتــی وقتــی و ترجم ـه اش هــم موفــق باشــد‪ ،‬جــای خــودش را پیــدا‬ ‫از ســفر چیــن برمی گشــتم تعــدادی از کلمــات چینــی در می کنــد‪.‬‬ ‫ذهنــم مانــده بــود‪.‬‬ ‫اول کدام زبان را اموختید؟‬ ‫طبیعتــا اول انگلیســی چــون بیشــتر از هــر زبــان خارجــی‬ ‫دیگــری بــا ان ســروکار داریــم‪ .‬مــن بــرای فراگرفتــن‬ ‫زبــان انگلیســی اصــا بــه کالس زبــان نرفتــم‪ .‬پایــه اش‬ ‫اموزش هایــی کــه در مدرســه می دادنــد بــود و خــودم‬ ‫هــم عالقــه داشــتم و بــه دنبالــش بــا فیلــم دیدن‪ ،‬موســیقی‬ ‫شــنیدن و کتــاب خوانــدن و دراوردن کلمــات ســعی کردم‬ ‫ان را یــاد بگیــرم‪ .‬بعــد از ان بــه زبــان فرانســه و ایتالیایــی‬ ‫عالقه منــد بــودم کــه ســعی کــردم بــرای ان هــا بــه کالس‬ ‫بــروم؛ ولــی چــون حرف ـه ام طــوری بــود کــه بایــد بــرای‬ ‫فیلم بــرداری بــه شــهرهای دیگــر می رفتم همیشــه پروســه‬ ‫کالس رفتــن برایــم نیمـه کاره می مانــد و ســعی کــردم بــه‬ ‫روش خودامــوز و اســتاد خصوصــی ان را یــاد بگیــرم‪.‬‬ ‫به چند زبان اشنا هستید؟ چه وطنی و چه غیروطنی؟‬ ‫از زبان هــای خارجــی‪ ،‬انگلیســی و اســپانیایی و از زبان های‬ ‫بومــی کشــور خودمــان کمــی ترکــی و کــردی می فهمــم و‬ ‫از گویش هــا‪ ،‬گیلکــی را می فهمــم چــون خــودم گیلکــی‬ ‫هستم‪.‬‬ ‫به نظر شما چه کارهای دیگری باید انجام داد تا‬ ‫ترجمه کردن را خوب یاد گرفت؟‬ ‫یــاد گرفتــن زبــان جدیــد مثــل بــاز شــدن پنجــره جدیدی‬ ‫اســت کــه شــیوه نــگاه کــردن بــه دنیــا و فرهنگ هــا را یــاد‬ ‫می گیریــد‪ .‬هــر فرهنگــی بــرای ســواالتی کــه بــرای انســان‬ ‫پیــش می ایــد راه حل هــا و جواب هــای متفاوتــی دارد‪.‬‬ ‫ترجمــه هــم طبیعتــا امــر واجبی اســت و بــرای ان‪ ،‬تســلط‬ ‫بــه زبــان مبــدا و بــه همــان انــدازه زبــان مقصــد خیلــی‬ ‫مهــم اســت‪ .‬کســانی هســتند کــه می خواهنــد ترجمــه‬ ‫کننــد و زبــان مبــدا را هــم خیلــی خــوب می شناســند؛‬ ‫ولــی تسلط شــان بــه زبــان فارســی خیلــی خــوب نیســت‪.‬‬ ‫مفهــوم ترجمــه را خــوب دریافــت می کننــد؛ ولــی بــرای‬ ‫سینما را ترجیح می دهید یا ادبیات؟‬ ‫قطعا ادبیات‪.‬‬ ‫چرا؟‬ ‫ســینما هــم جــای خــودش را دارد و دنیــای جذابی اســت؛‬ ‫ولــی به عنــوان مدیــوم هنــری‪ ،‬ادبیــات مقولــه جدی تــری‬ ‫اســت‪ .‬ســینما یــک هنر صنعــت اســت و صنعتــی بودنش‬ ‫وابســتگی شــدیدی بــه اقتصــاد م ـی اورد؛ بنابرایــن شــما‬ ‫وقتــی بخواهیــد فیلــم بســازید نمی توانیــد بــه جنبــه‬ ‫اقتصــادی ان بی توجــه باشــید‪ .‬در نتیجــه ناچــار هســتید‬ ‫کــه موازن ـه ای بیــن معیارهــای خودتــان و ان چیزهایــی‬ ‫کــه بــرای جامعــه و مخاطبتان جــذاب باشــد برقــرار کنید‪.‬‬ ‫ادبیــات شــخصی تر اســت و خلوصــش نســبت به ســینما‬ ‫بیشــتر اســت‪ .‬شــما بیشــتر می توانید دنیــای یک نویســنده‬ ‫را از کارش بشناســید تــا دنیــای یــک کارگــردان ســینما‪.‬‬ ‫به نظــرم ادبیــات فــرم هنــری جذاب تــری دارد‪.‬‬ ‫اخرین کتابی که از شما چاپ شده است؟‬ ‫یک مجموعه شعر از یک شاعر سوریه ای است‪.‬‬ ‫عربی هم بلد هستید؟‬ ‫کمــی اشــنا هســتم؛ ولــی نــه ان قــدر کــه بخواهــم کتــاب‬ ‫ترجمــه کنــم‪ .‬شــاعری بــه اســم محمــد الماغــوط کــه از‬ ‫شــاعران بــزرگ دنیــای عــرب اســت‪ ،‬اثــارش بــه تمــام‬ ‫زبان هــای زنــده دنیــا ترجمــه شــده اســت؛ ولــی کتابــی‬ ‫بــه فارســی از ایشــان نبــود کــه خوشــبختانه پارســال در‬ ‫نمایشــگاه کتــاب‪ ،‬هم زمــان بــا یــک مجموعــه دیگــری‬ ‫از ایشــان کــه توســط اســتاد موســی ایــرج از عربــی بــه‬ ‫فارســی ترجمــه شــده بــود منتشــر شــد‪ .‬در نســخه ای کــه‬ ‫مــا کار کردیــم شــعرهای عربــی و ترجمه هــای انگلیســی‬ ‫و اســپانیایی اش در اختیارمــان بــود کــه بــا همکاری غســان‬ ‫حمــدان کــه خودشــان عراقــی هســتند و زبان فارســی هم‬ ‫می داننــد‪ ،‬ترجمــه شــد‪.‬‬ ‫باید کتاب جذابی باشد‪...‬‬ ‫بلــه زیــرا محمــد الماغوط شــاعر مهمــی اســت و دنیایش‪،‬‬ ‫دنیــای زیبایــی اســت‪ .‬نــام ایــن کتــاب «اش ـک های ابــی‪،‬‬ ‫اشــک های زرد» اســت کــه برگرفتــه از یکــی از اشــعار‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫ذائقه شما جدی است؟‬ ‫هــم جــدی اســت و هــم طنــز و شــوخی‪ .‬بــه موقعــش به‬ ‫کارهــای جدی هــم پرداختـه ام‪.‬‬ ‫درحال حاضر سر چه پروژه ای هستید؟‬ ‫درحال حاضــر ســر یــک ســریال چهــار قســمتی بــرای‬ ‫شــبکه یــک هســتم کــه اســمش هنوز قطعی نشــده اســت‬ ‫و راجــع بــه کمــک بــه مراکــز محرومــی اســت کــه در‬ ‫ســال های گذشــته صــورت گرفتــه؛ مثل مســجد ســلیمان‬ ‫و اطرافــش و جاهــای محروم شــمال اســتان خوزســتان که‬ ‫بــرای فیلم بــردای بــه مســجد ســلیمان خواهیــم رفــت‪.‬‬ ‫چه خبر از «شهرزاد‪»2‬؟‬ ‫فیلم بــرداری «شــهرزاد‪ »2‬از نیمــه مهرمــاه ســال ‪1395‬‬ ‫شــروع شــد و همچنــان ادامــه دارد‪ .‬وقفه هــای کوتاهــی‬ ‫هــم داشــت کــه به خاطــر کســالت اقــای فتحــی بــود‬ ‫و خوشــبختانه االن حالشــان خــوب اســت و طبــق‬ ‫زمان بنــدی فیلم بــرداری ادامــه دارد و اواخــر خــرداد بــه‬ ‫بــازار عرضــه خواهــد شــد‪ .‬فکــر می کنــم ســری جدیــد‬ ‫شــهرزاد ‪ 30‬قســمت خواهــد بــود‪.‬‬ ‫کارگردانی چقدر برایتان جدی است؟‬ ‫اقای ناصرنصیر از فعالیتتان در کافه هنر برایمان‬ ‫بگویید‪.‬‬ ‫به صــورت حرفــه ای برایــم جــدی نیســت‪ .‬روحیــه‬ ‫دیگــری را می طلبــد و در ذات بعضی هــا اســت کــه بــرای مــن شــغل دیگــری اســت کــه باعــث می شــود‬ ‫بتواننــد یــک عــده دیگــری را مدیریــت کننــد‪ .‬مــن ایــن در انتخــاب بازی هایــم کمــی ســخت گیرتر شــوم چــون‬ ‫حــس را در وجــودم نــدارم‪ ،‬ســرم بــه کار خــودم اســت حرفــه مــن بازیگــری اســت و نمی توانــم بیــکار بمانــم و‬ ‫و درون گراتــر از ایــن حرف هــا هســتم‪ .‬مگــر اینکــه کاری همیشــه هــم کارهــا طبق ســلیقه شــخصی پیش نمـی رود؛‬ ‫باشــد کــه مثــل یــک قصــه بخصوصــی به نظــر برســد بنابرایــن دنبــال ایــن بــودم کــه زمین ـه ای را فراهــم کنــم‬ ‫کــه مــن فقــط دوســت دارم ایــن قصــه را روایــت کنــم تــا کمــی ســخت گیرانه تر انتخــاب کنــم‪ .‬کافــه خــودش‬ ‫جــذاب اســت بــا اینکــه‬ ‫و گاهــی هــم پیــش امــده و ایــن‬ ‫کار اســانی نیســت‪ .‬در‬ ‫کار را کــردم؛ ولــی اینکــه بخواهم‬ ‫پیرمرد دوست داشتنی‬ ‫همــه جــای دنیــا ایــن‬ ‫کارگردانــی را به عنــوان یــک‬ ‫دورهمی‪ :‬مرگ طبیعی ترین ســابقه وجــود دارد کــه‬ ‫حرفــه پیشــه خــودم قــرار بدهم‪،‬‬ ‫همــه کافه هــا می تواننــد‬ ‫خیــر‪ ،‬اصــا چنیــن گرایشــی‬ ‫اتفاق دنیاست!‬ ‫بــه محلــی بــرای تعامــل‬ ‫نــدارم‪.‬‬ ‫فرهنگــی‪ ،‬اجتماعــی تبدیــل‬ ‫با حال وهوای دنیای مجازی‬ ‫چطور هستید؟‬ ‫شــوند‪ .‬قــرار اســت ادم هــا بــه اینجــا بیاینــد و فکرهــا و‬ ‫به هرحــال واقعیتــی اســت کــه وجــود دارد و نمی توانیــم عقایدشــان را بــه اشــتراک بگذارنــد و بــا هــم بــه تعامــل‬ ‫از ان پرهیــز کنیــم‪ .‬اگــر بخواهــم بگویــم مــن اهلــش برســند‪ .‬برنامه هــای فرهنگــی و هنــری ای را هــم پیش بینی‬ ‫نیســتم و بایــد کنــارش بگذاریــم‪ ،‬این طــوری از دنیــا عقب کرده ایــم و قــرار اســت بــه زودی عملــی اش کنیــم‪.‬‬ ‫می مانیــم‪ .‬یــک رســانه ارتباطــی خیلــی موثــر و پــر قدرتی‬ ‫اســت کــه افت هــای خــودش را هــم دارد‪.‬‬ ‫چه چیزی شما را اذیت می کند؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫نمی دانــم‪ .‬خوشــبختانه یک امتیــازی کــه شــهرزاد دارد این‬ ‫اســت کــه از ابتــدا پیش بینــی شــده بــود ادامــه دارد و بــه قبــل از اینکــه تعریــف درســت و فرهنــگ اســتفاده اش‬ ‫دالیــل تولیــد تــا یــک جایــی از قصــه به عنــوان فصل یک را داشــته باشــیم‪ ،‬باعــث می شــود کــه اســتفاده های‬ ‫فیلم بــرداری و عرضــه شــد؛ یعنــی بعــد از پایــان فصل یک نامطلوبــی از ان انجــام شــود؛ حریــم همدیگــر را رعایــت‬ ‫بــه فکــر تولیــد فصــل دو نیفتادنــد‪ .‬ضبــط‪ ،‬پیش بینی هــا و نکنیــم‪ ،‬پرخاشــگری کنیــم و اینکــه بهتریــن مجــال بــروز‬ ‫نــگارش داســتان به ایــن صورت بــوده اســت‪ .‬طبیعتا چون تمــام ویژگی هــای منفــی و بیماری هــای اجتماعــی کــه‬ ‫ســریال موفقــی بــود شــاید ســطح توقعــات را بــاال بــرده و در جامعــه مــا وجــود دارد در فضــای مجــازی ممکــن‬ ‫اقــای فتحــی هــم ادم کمال گرایی‬ ‫می شــود‪ ،‬بعضی وقت هــا‬ ‫هســتند و در فرصتــی که داشــتند‬ ‫ازاردهنــده اســت؛ ولــی بــا‬ ‫تجدیدنظــر قابل توجهــی در‬ ‫همــه این هــا‪ ،‬نمی شــود‬ ‫راه اندازی کافه هنر باعث‬ ‫فیلمنامــه ای کــه از قبــل بــرای‬ ‫کــه بگوییــم از ان اســتفاده‬ ‫شد در انتخاب بازی هایم‬ ‫«شــهرزاد‪ »2‬وجــود داشــت انجام‬ ‫نکنیــم‪ .‬حتــی در یــک‬ ‫دادنــد و ان را بازنویســی کردنــد‬ ‫مقطعــی این قــدر حواشــی‬ ‫سخت گیر ترباشم‬ ‫کــه نســبت بــه فیلمنامــه قبلــی‬ ‫زیــاد شــده بــود کــه مــن‬ ‫جان دارتــر و پخته تــر اســت‪.‬‬ ‫خواســتم عطایــش را بــه‬ ‫فصــل دو هــم پرماجــرا اســت حتــی گمــان می کنــم لقایــش ببخشــم؛ ولــی در اســتفاده بلندمــدت می بینیم‬ ‫پرماجراتــر از فصــل یــک باشــد و پیش بینــی ام ایــن کــه ایــن فضــا خیلــی موثــر و غیرقابل چشم پوشــی‬ ‫اســت کــه بــه انــدازه فصــل یــک جــذاب خواهــد بــود و اســت‪.‬‬ ‫موردپســند قــرار خواهــد گرفــت‪.‬‬ ‫حال و اوضاع سینمای ایران چطور است؟‬ ‫در دورهمی هم که مثل همیشه درخشیدید‪ .‬قرار بود‬ ‫خیلــی دقیــق و موشــکافانه دنبــال نمی کنــم‪.‬‬ ‫همین قدر حضور داشته باشید؟‬ ‫ترجیحــا فیلم هایــی کــه امتحــان خودشــان را‬ ‫قرارمــان بــرای ســری اول بــود‪ .‬ســری دوم هــم قــرار بــود پــس می دهنــد و معلــوم می شــود کــه فیلم هــای‬ ‫زودتــر از این هــا شــروع شــود کــه بــه دالیلــی ازجملــه خوبــی هســتند را دنبــال می کنــم‪ .‬بــه هــر حــال‬ ‫درگیــری اقــای مهــران مدیــری بــرای فیلــم ســینمایی اش‪ ،‬یــک تناقضــی وجــود دارد‪ ،‬قبــا خیلــی پیچیده تر‬ ‫ســری دوم بــه تعویــق افتــاد و هم زمــان بــا شــروع بــود؛ ولــی امــروزه بــا امکانــات جدیــدی کــه امده‬ ‫فعالیتمــان در راه انــدازی ایــن کافــه شــد و بایــد یکــی را شــما بــا موبایلتــان هــم می توانیــد فیلــم بســازید‬ ‫انتخــاب می کــردم‪ .‬انتخــاب مــن هــم ایــن بــود کــه کافــه و همیــن باعــث شــده کــه خیلی هــا در ســنین‬ ‫را راه انــدازی کنــم‪.‬‬ ‫کــم ناگهــان شــکوفا می شــوند و اســتعدادهای‬ ‫تدوین خوانده اید؟‬ ‫خارق العــاده ای از خودشــان نشــان می دهنــد؛‬ ‫بله گرایش تدوین‪.‬‬ ‫مثــل اقای روســتایی‪ .‬مســیری کــه ادم ها در‬ ‫شروع به کار هم کرده اید؟‬ ‫گذشــته و در طــی ســالیان طوالنــی طــی‬ ‫خیــر‪ .‬در تئاتــر به صــورت اماتــور کار می کــردم‪ .‬همیشــه می کردنــد اکنــون بــا یــک میانبــر و بــا‬ ‫تئاتــر برایــم نســبت بــه ســینما دنیــای جذاب تــری بــود؛ ســرعت بیشــتری طــی می شــود‪ .‬ایــن‬ ‫امــا گمــان می کــردم شــاید خوانــدن رشــته ســینما در یــک جنبــه خوبــی اســت؛ ولــی کلیــات‬ ‫دانشــگاه مطالــب بیشــتری بــه مــن یــاد بدهــد؛ بنابرایــن به ســخت افزاری ســینما خیلــی عقــب‬ ‫ســینما رفتــم و در ســینما ترجیــح دادم یــک رشــته فنــی را اســت‪ .‬ســینمای مــا‪ ،‬ســینمای یک‪‎‬بعــدی‬ ‫بخوانــم‪ .‬شــاید بــه نظــر بیهــوده برســد؛ امــا در رشــته مــا اســت‪ .‬انــگار همــه فیلم هــا بــا برچســب‬ ‫همــه شــاخه هایش بــه هــم مربــوط اســت و هــر کســی رئالیســت و همــه یــک فــرم اســت‪ .‬ژانــر در‬ ‫در هــر شــاخه ای کــه بخواهــد کار کنــد بایــد اطالعــات ســینما وجــود نــدارد‪ ،‬فیلم هــای موزیــکال‪،‬‬ ‫اولیــه و کلــی را راجــع بــه شــاخه های دیگر داشــته باشــد؛ ترســناک و اکشــن نداریــم‪ .‬همــه فیلم هــا شــبیه هــم‬ ‫ازجملــه تدویــن کــه به عنــوان یــک بازیگــر نمی توانــم و در همیــن تهــران و دود و الودگــی هســتند و حتــی‬ ‫بگویــم هیــچ ربطــی بــه کارم نداشــته بلکــه حتمــا موثــر در همیــن تهــران هــم بــرای فیلــم گرفتــن بــه خیابــان‬ ‫بــوده اســت‪ .‬حتــی گاهــی کارگردان هایــی مثــل خانــم نمی رونــد چــون هــوا ســرد اســت و هزینــه تولیــد بــاال‬ ‫برومنــد یــا اقــای همایــون اســعدیان بعدهــا به مــن گفتند مـی رود! همــه چیــز در اپارتمــان اســت و دو نفــر روی دو‬ ‫داستان جلد‬ ‫«شهرزاد‪ »2‬جذاب تر است یا «شهرزاد‪»1‬؟‬ ‫زمانــی کــه مونتــاژ می کردیــم تــو چقــدر دقیــق بــودی و‬ ‫ایــن دقیــق بــودن مــن به خاطــر درکــی اســت کــه از پــان‬ ‫داشــتم و در بــازی ام مونتــاژ را کار کــردم‪.‬‬ ‫تــا مبــل نشســته اند و انتقــاد اجتماعــی می کننــد‪ .‬گاهــی‬ ‫حرف هــای مهمــی هــم می زننــد؛ ولــی حرف هــای مهــم‬ ‫هــم بایــد بــه صــورت جــذاب باشــند‪.‬‬ ‫‪31‬‬ ‫اقای ناصرنصیر سواالت کوتاه و جواب های کوتاه‪.‬‬ ‫‪ -‬مادر؟‬ ‫مظهر عشق‪.‬‬ ‫‪ -‬پدر؟‬ ‫بزرگ ترین تکیه گاه‪.‬‬ ‫ محبوب ترین درسی که در دوران تحصیلتان داشتید‬‫و درسی که حال وحوصله اش را نداشتید؟‬ ‫محبوب تریــن درس تاریــخ‪ ،‬حوصلــه فلســفه را‬ ‫هیچ وقــت نداشــتم‪.‬‬ ‫‪ -‬مرد شماره یک جهان از نظر شما؟‬ ‫بعدی (با لبخند)‪.‬‬ ‫‪ -‬عصبانی بشوید باید چه کار کرد؟‬ ‫‪ -‬ایران؟‬ ‫یــک گوشــه پروپیمــان از فرهنــگ جهــان‪ .‬شــاید‬ ‫بیشــتر از انچــه کــه در فرهنــگ جهانــی وســعت دارد‬ ‫اندوختــه دارد‪ ،‬حیــف کــه تاثیــرش در جامعــه مــا خیلی‬ ‫کــم اســت‪ .‬الزم اســت برگردیــم فرهنــگ و تاریــخ‬ ‫گذشــته مان را بشناســیم و راجــع بــه ان پُــز بدهیــم و‬ ‫قــدرش را بدانیــم‪.‬‬ ‫ اگر بازیگر یا مترجم نمی شدید به کدام رشته هنری‬‫عالقه داشتید؟‬ ‫معمــوال عصبانــی نمی شــوم؛ ولــی اگــر بشــوم‪ ،‬متاســفانه‬ ‫ویرانگــر می شــوم‪.‬‬ ‫ادبیــات‪ .‬دنیــای ادبیــات بــرای مــن دنیــای بی رقیبــی‬ ‫اســت‪ .‬افرینش گــری خالــص اســت‪.‬‬ ‫خــودش‪ ،‬خــودش را توضیــح می دهــد‪ ،‬احتیاجــی بــه‬ ‫توضیــح نیســت‪.‬‬ ‫یکــی از شــعرهایی کــه خــودم در ایــن مجموعــه‬ ‫ترجمــه اش کــردم را می گویــم‪« :‬کــرم بــودن را کنــار‬ ‫می گــذارد همــان دم کــه می پذیــرد کفــن شــود در‬ ‫رویایــش‪ /‬ایــن بــود هــر انچــه کــه می خواســت از‬ ‫خــود بگویــد بــه تــو پروانــه»‪ .‬زمانــی کــه می خواهیــم‬ ‫بــه تعریــف جدیــدی از زندگــی برســیم بایــد یــک‬ ‫چیــزی را دفــن کنیــم تــا چیــز جدیــدی ظاهــر شــود؛‬ ‫مثــل تبدیــل کــرم بــه پروانــه کــه خــودش را در رویــای‬ ‫خــودش دفــن می کنــد تــا بــه شــکل پروانــه دربیایــد و‬ ‫باشــکوه تر شــود‪.‬‬ ‫‪ -‬عشق؟‬ ‫‪ -‬تیکه کالم خاصی دارید؟‬ ‫تا به زودی‪.‬‬ ‫‪ -‬عدد شانس؟‬ ‫هفــت را دوســت دارم؛ ولــی اعتقــاد خرافاتــی بــه ان‬ ‫نــدارم‪.‬‬ ‫‪ -‬اهل خرافات هستید؟‬ ‫خیر‪.‬‬ ‫‪ -‬هنرپیشه محبوبتان؟‬ ‫خانم مریل استریپ‪.‬‬ ‫‪-‬چه فیلمی از ایشان شما را خیلی جذب کرده است؟‬ ‫تقریبــا همــه فیلم هایشــان را دوســت دارم؛ ولــی فیلــم‬ ‫«ســاعت ها» خاص تــر بــود‪.‬‬ ‫‪ -‬سبک موسیقی ای که گوش می دهید؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪32‬‬ ‫‪ -‬بهترین لقبی که تابه حال از خوتان شنیده اید؟‬ ‫لقب هــای خیلــی خاصــی بــه مــن نداده انــد کــه‬ ‫بخواهــم بگویــم کدامــش بهتریــن اســت‪.‬‬ ‫خیلــی متنــوع اســت‪ .‬موســیقی های بومــی جاهــای‬ ‫مختلــف و کارهــای ترکیبــی کــه دو فــرم موســیقی با هم‬ ‫ترکیــب می شــوند را دوســت دارم؛ مثــل اهنــگ هندی و‬ ‫اســکاندیناوی کــه بــا هــم تلفیــق شــوند‪.‬‬ ‫‪ -‬خواننده موردعالقه تان؟‬ ‫سینا حجازی‬ ‫‪ -‬ان طرف اب چطور؟‬ ‫بماند (با لبخند)‪.‬‬ ‫ برنامه تلویزیونی خاصی هست که دوستش داشته‬‫باشید؟‬ ‫خیر‪ .‬زیاد تلویزیون نگاه نمی کنم‪.‬‬ ‫‪ -‬مجری محبوبتان؟‬ ‫از مجری هــای وطنــی اقــای رشــیدپور را دوســت دارم‪.‬‬ ‫از قدیمی هــا اقــای یحیــوی کــه متاســفانه سال هاســت‬ ‫ایشــان را نمی بینیــم و امیــدوارم بـه زودی به عرصــه اجرا‬ ‫برگردنــد‪ .‬مجری هایــی کــه فهمیــم هســتند و راجــع بــه‬ ‫کارشــان اگاهــی دارنــد و واژگانشــان خــوب اســت و در‬ ‫درجــه اول بــه تماشاگرشــان احتــرام می گذارنــد‪ ،‬زیــاد‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫‪ -‬بهترین تصمیم زندگی؟‬ ‫هنوز نگرفته ام بعدا می گیرم‪.‬‬ ‫‪ -‬رفیق هنری دوست داشتنی تان؟‬ ‫اقــای شــهاب حســینی‪ ،‬اقــای محمــد صالــح عــا کــه‬ ‫ادم خاصــی اســت و همــه دوســتش دارنــد و افــرادی‬ ‫دیگــر‪.‬‬ ‫‪ -‬موبایل باز هستید؟‬ ‫نــه خیلــی‪ .‬زمانــی کــه موبایــل زنــگ می زنــد روی‬ ‫اعصابــم مــی رود؛ امــا ناگزیــر هســتیم و نمی توانیــم‬ ‫کنــارش بگذاریــم؛ مثــل فضــای مجــازی کــه گفتــم‪.‬‬ ‫‪ -‬باران؟‬ ‫ســنبل طــراوت‪ ،‬پاکــی و هــوای ابــری‪ .‬حتــی اگــر بــاران‬ ‫هــم نبــارد؛ ولــی خــود بــاران برایــم خیلــی انرژی بخــش‬ ‫اســت و ذهنــم را شــفاف و دیــدم را بــاز می کنــد‪.‬‬ ‫‪ -‬یک بیت شعر؟‬ ‫‪ -‬سیاست؟‬ ‫در هر شکلش نمی تواند پاکیزه باشد‪.‬‬ ‫‪ -‬خدا؟‬ ‫فکــر می کنــم کــه بــرای درک خــدا احتیــاج بــه هیــچ‬ ‫دلیــل و برهانــی نیســت‪ .‬همیــن کــه صــاف و زالل‬ ‫باشــند بــدون دلیــل و برهــان می تواننــد حضــورش را‬ ‫درک کننــد‪.‬‬ ‫چه خاطره خوشی از اقای لرستانی دارید؟‬ ‫در مــورد دوســت خوبــم اقــا عــارف‪ ،‬اتفــاق تلــخ و‬ ‫غیرمنتظــره ای بــود‪ .‬به هرحــال مــرگ طبیعی تریــن‬ ‫اتفــاق دنیاســت؛ امــا موقعــی کــه نابه هنــگام باشــد و‬ ‫در ســنینی کــه انتظــارش نم ـی رود اتفــاق بیفتــد کمــی‬ ‫تامل برانگیــز اســت‪ ،‬به خصــوص در شــرایطی کــه‬ ‫ایــن اتفاقــات درحــال تکــرار اســت و در دنیــای هنــر‬ ‫بــه فاصله هــای نزدیکــی مرحــوم جوهرچــی و اقــای‬ ‫معلــم را داشــتیم‪ .‬عــارف لرســتانی هــم بــازی ام بــود‪ .‬از‬ ‫شــروع کارش و اولیــن بــاری کــه جلــوی دوربیــن امــد‬ ‫بــا هــم کار کردیــم‪ .‬در ایــن ســالیان بــه نوعــی شــاهد‬ ‫رشــد و شــکل گیری شــخصیت هنــری اش بــودم‪ .‬ادم‬ ‫بســیار پرشــور و بــا انگیــزه ای بــود و واقعــا کارش را‬ ‫بــا عشــق انجــام مـی داد‪ .‬مــا دو عــارف لرســتانی داریــم؛‬ ‫یکــی عــارف لرســتانی کــه همــه می شناســند و یــک‬ ‫عــارف لرســتانی دیگــر هــم مــن می شناســم‪ ،‬عــارف‬ ‫لرســتانی ای کــه می توانســت بعــدا شــناخته شــود‪.‬‬ ‫عــارف یــک دیــد اجتماعــی داشــت‪ ،‬دغدغــه داشــت‬ ‫و راجــع بــه جامعــه ای کــه در ان زندگــی می کــرد‬ ‫حســاس بــود و مســائل و مشــکالتش را می شــناخت‪.‬‬ ‫حــوزه مســتند را خیلــی دوســت داشــت و نقش ـه هایی‬ ‫داشــت کــه در ان حــوزه نقش افرینــی کنــد؛ ولــی‬ ‫متاســفانه سرنوشــت بــه او فرصــت نــداد (روحشــان‬ ‫شــاد)‪ .‬امیــدوارم کــه شــرایط هنــری در جامعــه مــا‬ ‫طــوری باشــد کــه مجــال بیشــتری بــرای ادم هــا داشــته‬ ‫باشــد تــا همــه بتواننــد ان چیــزی کــه در وجودشــان‬ ‫هســت را بــه موقــع و پیــش از اینکــه چنیــن اتفاقاتــی‬ ‫بیفتــد بــروز دهنــد‪.‬‬ ‫حرف پایانی‬ ‫امیــدوارم کــه ســال جدیــد بــرای همــه مــردم کشــورمان‬ ‫به خصــوص کســانی کــه مخاطــب مجلــه شــما هســتند‬ ‫ســال پربــار و شــاد و درخشــانی باشــد‪.‬‬ ‫نغمه سرا�یی پرندگان و بازگردانی قدرت تکلم‬ ‫دانستنی های موسیقی‬ ‫عرشیا روشن قلب‬ ‫کارشناس موســیقى و‬ ‫کارشـناس ارشــد هنــر‬ ‫بعــد از اســام ش ــیوه اى از موس ــیق ی درمانى کهــن به نــام ســماع در ای ـران‬ ‫شــکل گرفــت کــه در م واقع ــى ب ـراى تزکی ــه روح و شــفا و درمــان بیمــاران‬ ‫مورداســتفاده قــرار گرفتــه و موســیقى‪ ،‬اذکار و حــرکات مــوزون‪ ،‬ابــزار ان‬ ‫ب ــوده اســت‪.‬‬ ‫ســماع در لغــت بــه معنــاى گــوش دادن بــه اواز و اواى خ ــوش و نیکــو‬ ‫اســت؛ بــه عبارت ــى تاثیرگــذارى از راه نیکــو شــنیدن کــه بــا ذک ــر و‬ ‫تح ــرک ریتمی ــک و ح ــرکات م ــوزون هم ـراه گردیــده اســت‪.‬‬ ‫عــارف و مرشــد بــا اواز و اذکار معنــوى و رقص هــاى ســماعى شــور‬ ‫و هیجــان در م ریــدان ایجــاد م ی ک ــرد؛ شــور و حال ــى کــه بــه قصــد‬ ‫از خودب ی خ ــودى ب ـراى ارتب ــاط و اتصــال بــا معب ــود اســت‪.‬‬ ‫م راســم ســماع در شــکل ام ــروزى ان بعــد از خلفــاى راشــدین‪ ،‬در‬ ‫دوره هــاى ام ــوى و عباس ــى به وج ــود امــد‪.‬‬ ‫اکنــون نی ــز بــا اینکــه پوســته و فرم ــى از ان باق ــی مانــده؛‬ ‫ول ــى عمــا کارای ــى معنــوى خ ــود را از دســت داده اســت‪.‬‬ ‫به نظ ــر م ی رســد جلس ــات ســماع م ی توانــد بــا تجدیــد و‬ ‫بازســازى به عن ـوان تم ریــن و روش ــى م وث ــر موردبهره ب ــردارى‬ ‫قــرار گیرد‪.‬‬ ‫در گذشــته برگـزارى م راســم ســماع ش ــیوه هاى متعــددى داشــته‬ ‫و مکاتــب مختلــف اداب و شــرایط متفاوتــى را بــراى انجــام ان‬ ‫پیشــنهاد م ی کردنــد‪.‬‬ ‫خانقاه هــا مــکان ســماع بــوده و عارفــان بــا تنــى چنــد از‬ ‫نوازنــدگان‪ ،‬خ واننــدگان و شــاع ران در ایــن جلســات حضــور‬ ‫م ی یافتنــد‪ .‬ان هــا گاهــى بــا لبــاس درویشــى و ســاده و گاهــى‬ ‫دیگــر بــا لباس هــاى فاخــر و خرقه هــاى بلنــد در ایــن م راســم شــرکت‬ ‫م ی کردنــد‪ .‬معمــوال ســازهاى مورداســتفاده در این گونــه م راســم از نــوع‬ ‫ک وبــه اى و ض ربــى بودنــد‪.‬‬ ‫عارفــان غالب ــا زمــان و مــکان و اف ـراد خاص ــى را جهــت انجــام ســماع در‬ ‫نظــر م ی گرفتنــد‪.‬‬ ‫به طــور کلــى قصــد و هــدف عارفــان از ب رپایــى م راســم ســماع و‬ ‫توصی ه هایــى کــه در چنــد و چــون اداب ان کرده انــد‪ ،‬بــراى تزکیــه و‬ ‫ارامــش درونــى م ریــدان بــوده و ک موبیــش م وثــر واقــع م ی شــده اســت‪،‬‬ ‫حت ــى اگ ــر درصــد زیــادى از ایــن تاثی ــر را ناش ــى از تلقی ــن در نظ ــر بگی ری ــم‪.‬‬ ‫ســماع از ط ریــق تق ویــت حــاالت درون ــى و پایکوب ی هــاى اهنگی ــن‪ ،‬زمینــه‬ ‫تخی ــل و ازادســازى هیجانــات را ف راه ــم م ی کنــد و تــا حــدودى بــه لحــاظ‬ ‫روحــى بــراى القــاى مفاهیــم دینــى کمک هایــى م ی کــرده و موجــب‬ ‫تق ویــت روحــى و کاتارســیس (تزکیــه روح) در شــرکت کنندگان م ی شــده‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫م راســم ســماع در کردســتان‪ ،‬کرمانشــاه‪ ،‬بلوچس ــتان‪ ،‬خوزســتان‪ ،‬خ راســان و‬ ‫ترکمــن صح ـرا رواج داشــت‪.‬‬ ‫محت ـواى م راســم بیشــتر بــه شــکل مدیحــه و قصیده خ وان ــى و ذکرگوی ــى‬ ‫اســت و در م ـواردى جنب ــه درمان ــى دارد‪.‬‬ ‫در هــر ناحیــه و منطقــه اى ســازهاى بومــى خاصــى را در م راســم بــه کار‬ ‫م ی ب رنــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫پژوهشــگ ران م ی گوینــد بــه کمــک برخ ــی از گونه هــای پ رنــدگان م ی ت ـوان‬ ‫نکته های ــی را ب ـرای فنــاوری بازیاب ــی قــدرت تکل ــم در انس ــان هایی کــه ایــن‬ ‫تــوان را از دســت داده انــد اســتفاده نمــود‪ .‬انــان دربــاره تــوان نغمه ســرایی‬ ‫پ رنــدگان بــه کشــف های مهمــی دســت یافته انــد کــه شــباهت های‬ ‫غیرمنتظ ــره ای را بی ــن نغمه س ـرایی پ رنــدگان و ت ـوان تکل ــم در انس ــان‬ ‫اشــکار ک ــرده اســت‪.‬‬ ‫ایــن گ ــروه پژوهش ــی بــا بررس ــی سیس ــتم فی زی ولوژیک ــی نغمه س ـرایی‬ ‫در پ رنــدگان‪ ،‬مدل ــی ریاض ــی ب ـرای انــدامِ تولی ـ ِد صــدا در پ رنــدگان‬ ‫ســاخته اند‪ .‬مس ــئول تی ــم تحقی ــق م ی گویــد دســتگاه تولی ــد صــدا‬ ‫در پ رنــدگان «ســی رینکس» یــا «گلــوگاه» نــام دارد‪ .‬عبــور هــوا از‬ ‫لب ه هــای س ــی رینکس باعــث نوســان ایــن لب ه هــا م ی شــود کــه ش ــبیه‬ ‫بــه نوســان تارهــای صوتــی در انســان اســت؛ بناب رایــن اگــر فی زیـ ِ‬ ‫ـک‬ ‫تولیــد صــدا در پ رنــدگان را بررســی کنیــم بــه ســرنخ هایی دربــاره‬ ‫تولی ــد صــدا در انس ــان دســت خ واهی ــم یافــت‪.‬‬ ‫بــا یافتــن معــادالت ریاضــی حاکــم بــر پدیــده تولیــد صــدا‬ ‫در گلــوگاه پ رنــده م ی ت ـوان دســتگاه الکترونی ــک ترکی ب کننــده‬ ‫اصــوات ســاخت کــه ایــن م ی توانــد پی ش نمونــه ای بــرای‬ ‫ســاخت همی ــن دســتگاه ب ـرای تولی ــد صــدای انس ــان باشــد‪.‬‬ ‫بررس ــی اواز پ رنــدگان نشــان م ی دهــد کــه مغــز پ رنــدگان چگونــه‬ ‫نغمه ســرایی را بــا زمان ســنجی دقیــق هماهنــگ م ی کنــد و‬ ‫درحال ی کــه برخــی ســلول های عصبــی امــاده تولیــد صــدا‬ ‫م ی شــوند‪ ،‬برخــی نورون هــای دیگــر خــود را بــا نُت هــای فعلــی‬ ‫تطبیــق م ی دهنــد‪.‬‬ ‫پژوهشــگ ران اظهــار امیــدواری کرده انــد کــه بتواننــد بــه باز شناســی‬ ‫اوازخ وان ــی و سیس ــتم عصب ــی ان در پ رنــدگان بپردازنــد و از ایــن سیس ــتم‬ ‫در اف ـرادی کــه بــه ه ــر علــت قــادر بــه تکل ــم نیس ــتند به ــره گرفتــه و ایــن‬ ‫دســته اف ـراد را دارای قــدرت تکل ــم کننــد‪.‬‬ ‫نقش سماع درموسیقی درمانى و شفابخشى شنیدارى‬ ‫‪33‬‬ ‫اهالی موسیقی‪:‬‬ ‫بــا اینکــه قطعــات زیبایــی داشــت؛ امــا هیچ وقت منتشــر‬ ‫نشــد‪ .‬شــاید حتــی از زمــان خــودش هــم جلوتــر بــود‪.‬‬ ‫اولین اثری که از شما منتشر شد؟‬ ‫مســعود عبدالرحمــن متولــد اول شــهریور ‪ ،1356‬اولیــن اثــرم‪ ،‬اثــری عاشــورایی بــود کــه در البومــی به نــام‬ ‫موزیســینی اســت کــه شــیرینی تدریــس و کشــف «شــقایق» بــا همــکاری اقــای مهدی ســاالر منتشــر شــد؛ اما‬ ‫افق هــای ناشــناخته حیــن امــوزش را بــه لــذت بیشــتر اولیــن کار رســمی مــن قطعـه ای به نــام «ترنم» بــه خوانندگی‬ ‫دیــده شــدن ترجیــح داده و از شــاگردان وارطــان اقــای حمید غالمعلی بــود که در ســال ‪ 81،80‬از صداوســیما‬ ‫ســاهاکیان‪ ،‬فرهــاد فخرالدینــی و شــهرداد روحانــی پخش شــد‪.‬‬ ‫بــوده اســت‪ .‬گفتگــوی تصویــری زیروبــم بــا وی را بــا در حوزه تدریس در چه قسمتی فعالیت دارید؟‬ ‫تگ هــای ‪#‬اهالی_موســیقی و ‪#‬مســعود_عبدالرحمن از درحال حاضــر در زمینه هــای نوازندگــی‪ ،‬دروس‬ ‫کانــال زیروبــم (‪ )@zirobamonline‬ببینیــد‪ .‬بخشــی از اهنگ ســازی و صدابــرداری فعالیــت دارم‪.‬‬ ‫در این حوزه ها‪ ،‬کدام یک از شاگردانتان توانست‬ ‫ایــن گفتگــو در ادامــه تقدیمتــان می شــود‪.‬‬ ‫خودش را مطرح کند؟‬ ‫تیــم گفتگــوی تصویــری‪ :‬مرضیــه‬ ‫البتــه مــن بــه ان هــا شــاگرد نمی گویــم‪،‬‬ ‫جعفــری و نیمــا اعتصــام ‬ ‫هر سازی اخالق خاص‬ ‫ان هــا همیشــه دوســتان مــن بودنــد و تــا‬ ‫تصویرسازی شمایی که از‬ ‫خودش را دارد‬ ‫هــر جایــی که توانســتم کمکشــان کــردم‪.‬‬ ‫کودکی با موسیقی بزرگ‬ ‫تعدادشــان زیــاد اســت‪ ،‬یکــی از ان هــا کــه مــردم از او‬ ‫شده اید‪ ،‬از صداها چیست؟‬ ‫هــر صدایــی بــرای مــا کاراکتــر خاصــی دارد؛ مثــا خیلــی اســتقبال کردند؛ اقای ســیامک عباســی هســتند که‬ ‫صــدای فلــوت یــا ویولــن بــا یــک رنــگ خاصــی در کارشــان را در زمینــه صدابــرداری بــا مــن شــروع کردنــد‪.‬‬ ‫ذهــن مــا شــکل می گیــرد و هــر کــدام از ایــن ســازها دوســت عزیــز دیگــری کــه در زمینــه اهنگ ســازی در‬ ‫خصوصیتــی‪ ،‬حتــی اخالقــی‪ ،‬بــرای مــا دارنــد‪ .‬یک ســاز کالس هــای مــن بودنــد اقــای حبیــب خزائى فــر هســتند‬ ‫صــدای خیلــی محزونــی دارد و ســازی دیگــر صدایــی کــه در زمینــه ســاخت موســیقی فیلــم در ســینما بســیار‬ ‫پرهیجــان و دلیــر دارد‪ .‬ایــن تفکیکــی اســت کــه شــاید از پــرکار و نام اشــنا هســتند‪ .‬همچنیــن اقــای امیــر محمدی‬ ‫دیــد موزیســین کمــی متفاوت تــر از مــردم عــادی باشــد‪ .‬یــا امیــر کاشــی نیــز از هنرجویانـى بودنــد کــه بــه مقولــه‬ ‫صدابــرداری و میکــس و مســتر اشــراف دارنــد و نام اشــنا‬ ‫از یازده سالگی کارتان را شروع کردید؟‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫بله با نوازندگی‪.‬‬ ‫در زمــان تحصیــل‪ ،‬کدام یــک از اســتادانتان بــر‬ ‫چرا در این سن کم؟‬ ‫شــما بیشــتر تاثیرگــذار بود؟‬ ‫مــن فکــر می کنــم تــازه دیــر هــم‬ ‫موسیقی خیلی به‬ ‫بعــد از فارغ التحصیلــی از رســام هنــر‪،‬‬ ‫بــود‪ .‬حتــی معتقــدم می توانســت از‬ ‫بــه مــدت چهــار ســال در خدمــت یکی‬ ‫حاشیه رفته است!‬ ‫نــه ســالگی هــم ایــن اتفــاق بیفتــد‪.‬‬ ‫از بــزرگان موســیقی حاضــر‪ ،‬اســتاد‬ ‫از سن پایین تر چطور؟‬ ‫اکنــون سیســتم موســیقی ارف بــرای ســنین زیردبســتان فرهــاد فخرالدینــی بــودم‪ .‬مــن از ایشــان چیزهــای زیادی‬ ‫وجــود دارد و بــا ان هــا طــوری رفتــار می شــود کــه درک یــاد گرفتــم و ســعی کــردم از هنــر ایشــان الگوبــرداری‬ ‫کنــم و از روی دســت ایشــان‪ ،‬ان مشــق ها را انجــام‬ ‫درســتی از موســیقی داشــته باشــند‪.‬‬ ‫بدهــم‪ .‬از نظــر اخــاق و رفتــار هــم اســتاد‬ ‫چه کسی شما را به سمت موسیقی هدایت کرد؟‬ ‫ســاهاکیان هنــوز نمونــه هســتند‪ .‬همچنین‬ ‫دایــی مــن از نوازنــدگان خــوب پیانــو و کیبــورد بودنــد‬ ‫دوســت دارم اینجــا از اســتاد بســیار‬ ‫و قطعاتــی هــم ســاخته اند‪ .‬ایشــان مشــوق مــن بودنــد‬ ‫عزیــز و یکــی از موســیقی دان های‬ ‫و در یــازده ســالگی امــوزش پیانــو و کیبــورد را بــا مــن‬ ‫برجســته دنیــا‪ ،‬اقــای شــهرداد روحانی‬ ‫شــروع کردنــد‪.‬‬ ‫یــاد کنــم کــه مــن در یــک‬ ‫در‬ ‫نقشی‬ ‫چه‬ ‫موسیقی‬ ‫اکادمیک‬ ‫تحصیالت‬ ‫مقطــع زمانــی کوتاهــی در‬ ‫است؟‬ ‫داشته‬ ‫شما‬ ‫پیشرفت‬ ‫خدمــت ایشــان بــودم‬ ‫بــه‬ ‫ســالگی‬ ‫‪14‬‬ ‫از‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫بــوده‬ ‫موثــر‬ ‫خیلــی‬ ‫قاعدتــا‬ ‫و ســعی کــردم دوره‬ ‫خیلــی‬ ‫کــه‬ ‫هنــر‬ ‫رســام‬ ‫اســم‬ ‫بــه‬ ‫دانشــگاهی‬ ‫موسســه‬ ‫رهبــری ارکســتر را‬ ‫از بــزرگان هنــر ایــران در برپایــی ان دخیــل بودنــد و از ایشــان بیامــوزم‪.‬‬ ‫رشــته های متفاوتــی ازجملــه بازیگــری‪ ،‬گریــم‪ ،‬موســیقی حــاال هــر چقــدر‬ ‫و اهنگ ســازی داشــت‪ ،‬رفتــم‪ .‬اســتاد خوبــی به نــام موفــق شــدم یــا‬ ‫وارطــان ســاهاکیان داشــتیم کــه اکنــون نیــز مشــغول نشــدم مشــکل از‬ ‫تدریــس هســتند‪ .‬ایشــان خیلــی زحمــت کشــیدند و مــن اســت‪.‬‬ ‫خیلــی از دوســتانی کــه اکنــون در زمینه موســیقی هســتند‬ ‫را پــرورش دادنــد‪ .‬مــن از ســال ‪ 1370‬تــا ‪ 1374‬تــا‬ ‫فارغ التحصیلــی از موسســه دانشــگاهی رســام هنــر در‬ ‫خدمــت ایشــان بــودم‪.‬‬ ‫پس از ‪ 18‬سالگی تدریس را شروع کردید‪...‬‬ ‫بلــه‪ ،‬مــن بعــد از فارغ التحصیلی بــه تدریــس روی اوردم؛‬ ‫چــون ان قــدر از رفتــار و منــش اســتاد ســاهاکیان لــذت‬ ‫می بــردم کــه شــوق تدریــس در مــن هــم به وجــود‬ ‫امــد‪ .‬در اموزشــگاهی در تهــران مشــغول امــوزش‬ ‫نوازندگــی شــدم و چــون در موسســه دانشــگاهی رســام‬ ‫هنــر‪ ،‬اهنگ ســازی خوانــده بــودم‪ ،‬در کنــار نوازندگــی‪،‬‬ ‫دوره هــای مقدماتــی اهنگ ســازی را هــم در ســن هجــده‬ ‫ســالگی تدریــس کــردم‪.‬‬ ‫اولین اثر هنری تان چه زمانی بود؟‬ ‫ســال ‪ 1374‬پارتیتــوری را نوشــتم کــه اجــرا نشــد؛ ولــی‬ ‫اولیــن کاری بــود کــه به عنــوان مشــق نوشــتم‪ .‬اولیــن‬ ‫کاری کــه از مــن ضبــط و اجــرا شــد بــرای البــوم‬ ‫خواننــده ای به نــام اقــای مهــدی ســاالر بــود‪ .‬ایــن البــوم‬ ‫مسعود عبدالرحمن‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪34‬‬ ‫در رده بندی بین صدا‪ ،‬موسیقی و تدریس‪ ،‬کدام‬ ‫را اول می گذارید؟‬ ‫چــون اهنگ ســازی را به صــورت تخصصــی دنبــال‬ ‫می کنــم؛ اول موســیقی‪ ،‬دوم تدریــس و ســوم صــدا‪.‬‬ ‫چرا صدا را در اخر انتخاب کردید؟‬ ‫چــون معمــوال کار صــدا‪ ،‬اخریــن مرحلــه از کار خودمان‬ ‫اســت‪ .‬مــا اول موســیقی را می ســازیم‪ ،‬بعــد خواننــده‬ ‫می خوانــد و در نهایــت بــه بخــش میکــس و مســتر‬ ‫می رســد‪.‬‬ ‫خودتان هم خوانده اید؟‬ ‫بلــه‪ ،‬مــن چنــد قطعــه خوانــده ام‪ ،‬چنــد تیــزر تبلیغاتــی‬ ‫و چنــد قطعــه را نیــز بــا دوســتان همخوانــی کــرده ام و‬ ‫حتــی سرپرســتی گروه هــای بــک ُوکال در کنســرت های‬ ‫بچه هایــی کــه نام اشــنا هســتند را انجــام دادم و خــودم‬ ‫هــم در ایــن گروه هــا بــودم‪.‬‬ ‫اکنون حال موسیقی ما چطور است؟‬ ‫خیلی روبه راه نیست‪.‬‬ ‫چرا؟‬ ‫موســیقی خیلــی بــه حاشــیه رفتــه اســت و از ان جریانی‬ ‫کــه اســمش موســیقی بــوده خــارج شــده و بیشــتر دنبال‬ ‫اصــوات هســتند تــا موســیقی‪ .‬یک ســری اصــوات را‬ ‫به عنــوان موســیقی می شناســیم کــه واقعــا علــم موســیقی‬ ‫در ان وجــود نــدارد‪.‬‬ ‫رشتهتحصیلی تان؟‬ ‫مــن دیپلــم کامپیوتر بودم و در دانشــگاه سراســری شــهید‬ ‫بهشــتی کــرج هــم نرم افــزار کامپیوتــر خواندم‪.‬‬ ‫چطور می شود با یک دست‪ ،‬دو هندوانه بلند کرد؟‬ ‫ایــن مقولــه عجیــب و ســختی نیســت‪ .‬خیلی از دوســتانم‬ ‫مهندســی خوانده انــد و االن دارنــد موســیقی کار می کننــد‪.‬‬ ‫هدف برای شما چه معنایی دارد؟‬ ‫هــدف اول ایــن اســت کــه موســیقی خــودم را اغنــا کنــم‪.‬‬ ‫بایــد ابتــدا خــودم بــه موســیقی ای که می ســازم نمــره قبولی‬ ‫بدهــم و از ان لــذت ببــرم؛ یعنــی موســیقی بایــد بــا تمــام‬ ‫وجــود بــا احساســم بــازی کنــد‪ .‬هــر وقــت چنیــن اتفاقــی‬ ‫برایــم افتــاد تقریبــا می شــود گفــت بــه هدفــم نزدیــک‬ ‫شــده ام و توانســته ام موســیقی درســتی را ارائــه بدهــم‪.‬‬ ‫بهترین نقدی که تابه‪‎‬حال به شما شده است؟‬ ‫بهتریــن نقــد ایــن بــوده کــه نــوع نــگارش موســیقی‪‎‬ام‬ ‫را تغییــر بدهــم‪ .‬مــن یــک زمانــی ســبک نوشــتن‬ ‫موســیقی‪‎‬ام را تغییــر دادم و ســبک دیگری را دنبــال کردم‪.‬‬ ‫به شما کمک کرد؟‬ ‫بلــه‪ .‬ایــن انتقــاد از طــرف دوســتانی بــه مــن وارد شــد که‬ ‫خودشــان صاحــب ســبک و نظر هســتند‪.‬‬ ‫پس انتقادپذیر هم هستید؟‬ ‫بله صددرصد‪.‬‬ ‫‪،،‬‬ ‫پذیرش هنرجو در رشته های‪:‬‬ ‫نوازندگی‪ :‬پیانو‪ ،‬کیبورد‪ ،‬ملودیکا‪ ،‬گیتار‪ ،‬ویولن‪ ،‬طبال وسازهای شرقی‬ ‫خوانندگی‪ :‬تئوری‪ ،‬سلفژ‪ ،‬صداسازى‪ ،‬اواز کالسیک و پاپ‬ ‫اهنگسازی‪ :‬تئوری بنیادین موسیقی‪ ،‬هارمونی‪ ،‬کنترپوان‪ ،‬سازشناسى‪ ،‬ارکستراسیون‪ ،‬فرم و‪...‬‬ ‫صدابرداری‪ :‬نرم افزار ضبط ‪ Cubase‬یا ‪ Nuendo‬مهندسی صدا‪ ،‬میکس و مستر‬ ‫زیرنظر مسعود عبدالرحمن‬ ‫شماره های تماس‪:‬‬ ‫‪۷۷۲۶۶۹۴۵‬‬ ‫‪۰۹۱۲۱۰۷۰۷۹۱‬‬ ‫ارتباط از طریق اینستاگرام و تلگرام‪:‬‬ ‫‪@Masoudabdorrahman‬‬ ‫اهالی موسیقی‬ ‫اکادمی هنر موومان‬ ‫‪،،‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫خواننــده ای کــه بــدون احســاس می خوانــد و کســی کــه‬ ‫احتمال دارد این نقد منفی هم باشد؟‬ ‫بــدون هیــچ خالقیتــی کار میکــس و مســترینگ را انجــام‬ ‫قاعدتا کلمه نقد‪ ،‬منفی است‪.‬‬ ‫می دهــد‪ .‬در کار‪ ،‬خیلــی چیزهــا هســت کــه کاســه صبــر‬ ‫یعنی شما را به سمت منفی گرایش می دهد؟‬ ‫ادم را لبریــز می کنــد‪.‬‬ ‫بله ممکن است؛ ولی من سعی کردم کمی مقابله کنم‪.‬‬ ‫ادم عصبی ای هستید؟‬ ‫تاثیرپذیری پایینی هم دارید؟ فکر می کنید و بعد‬ ‫خیــر بســیار خونســرد هســتم؛ ولــی اگــر به نقطــه عصبی‬ ‫عملمی کنید؟‬ ‫برســم دیگــر غیرقابل کنتــرل می شــوم‪.‬‬ ‫تاثیرپذیری پایین خیر‪ ،‬منطقی برخورد می کنم‪.‬‬ ‫از چه چیزی می ترسید؟‬ ‫تابه حال قضاوت هم شده اید؟‬ ‫از دســت دادن نزدیــکان و‬ ‫فکر نمی کنم کسی تابه حال قضاوت‬ ‫بهترین نقد این بوده که نوع نگارش دوســتانم‪ ،‬چــه دور شــدن از‬ ‫نشده باشد!‬ ‫ایــران و چــه اینکــه خــدای‬ ‫چــه زمانــی بــد قضــاوت‬ ‫موسیق ی‪‎‬ام را تغییر بدهم‬ ‫ناکــرده فــوت شــوند‪.‬‬ ‫شــدید و خودتــان هــم ناراحت‬ ‫چند سال است که متاهل‬ ‫شــدید؟‬ ‫هستید؟‬ ‫دوســت نــدارم ایــن خاطــره زیــاد تکــرار شــود؛ ولــی در‬ ‫زمینــه اجــرای زنــده کنســرت ها ایــن اتفــاق بــرای مــن از سال ‪.1379‬‬ ‫فرزند هم دارید؟‬ ‫افتــاده و خیلــی جاهــا بــد قضــاوت شــدم‪.‬‬ ‫خیر‪.‬‬ ‫خودتان هم قضاوت می کنید؟‬ ‫اگــر فرزنــددار شــوید می گذاریــد در حــوزه‬ ‫سعی می کنم اول موشکافانه به قضیه نگاه کنم‪.‬‬ ‫موســیقی فعالیــت کنــد؟‬ ‫دستخوش شایعه شده اید؟‬ ‫اگــر راســتش را بخواهیــد‪ ،‬اکنــون بــه ایــن نتیجه رســیدم‬ ‫بله خیلی زیاد‪.‬‬ ‫کــه موســیقی تکی ـه گاه مالــی خوبــی نیســت‪ .‬موســیقی‬ ‫می شود یکی از شایعات را برایمان بگویید؟‬ ‫کمــی وارد مقولــه زندگــی شــخصی ام می شــود‪ .‬ایــن بایــد یــک بخشــی از زندگــی شــخصی اش باشــد نــه‬ ‫مشــکل خیلــی از هم صنف هــا و دوســتانم در هــر زمینــه بخشــی از زندگــی کاری اش‪.‬‬ ‫دیگــری هــم هســت‪ .‬نمی‪‎‬دانــم چــرا بعــد از ســپری اکنون درامد شما از همین حوزه است؟‬ ‫شــدن مدتــی از زندگــی متاهلــی هــر شــخص هنرمندی‪ ،‬بله‪.‬‬ ‫انتظــار دارنــد کــه زندگی شــان بــه متارکــه برســد‪ .‬حداقل رضایت هم ندارید؟‬ ‫چندیــن بــار چنــد نفــر متفــاوت از مــن پرســیدند کــه ایا فکــر نمی کنــم هیچ کــدام از دوســتانم کــه در زمینــه‬ ‫موســیقی هســتند رضایــت داشــته باشــند‪ ،‬به جــز‬ ‫متارکــه کــردی؟ گفتــم خیــر!‬ ‫دوســتانی کــه انگشت شــمارند و کنســرت های زیــادی‬ ‫بعدها این شایعات باعث خنده شما نمی شود؟‬ ‫در ابتــدا خیلــی اذیــت می شــوم؛ ولــی بــه مــرور زمــان برگــزار می کننــد و در موقعیــت ثابتــی هســتند‪.‬‬ ‫چرا کمتر دیده می شوید؟‬ ‫طبیعــی می شــود‪.‬‬ ‫چــون بیشــتر در زمینــه تدریــس فعالیــت می کنــم و برای‬ ‫چه چیزی کاسه صبرتان را لبریز می کند؟‬ ‫خیلــی چیزهــا ازجملــه نوازنــده ای کــه هنــگام ضبــط‪ ،‬کســانی کار می کنــم کــه شناخته شــده نیســتند‪ .‬متاســفانه‬ ‫حوصلــه بــا احســاس زدن را نــدارد و سرســری یــک یــا خوشــبختانه کارهایــی کــه نســبت بــه ان هــا تمایــل‬ ‫چیــزی را فقــط بــه عنــوان اجــرا کــردن نت هــا می نــوازد‪ ،‬دارم بــا کســانی اســت کــه تــازه وارد موســیقی شــده اند و‬ ‫قاعدتــا ایــن مــن را بــه دیــده شــدن نمی رســاند‪.‬‬ ‫تابه حال این دیده نشدن‪ ،‬اذیتتان نکرده است؟‬ ‫چرا خیلی زیاد‪.‬‬ ‫چه راه حلی برای ان دارید؟‬ ‫شــاید بهتریــن راه حلــی کــه می تــوان ارائــه کــرد ایــن‬ ‫باشــد کــه بــا افرادی کــه اکنــون نامــدار هســتند همکاری‬ ‫کنم ‪.‬‬ ‫یکــی از کارهــای شــاخصتان کــه خیلــی بــه‬ ‫دلتــان نشســته اســت؟‬ ‫کارهایــی را بــرای دوســتانی ســاخته ام کــه هنــوز منتشــر‬ ‫نشــده اند و ان شــاءاهلل امســال البــوم چنــد نفرشــان‬ ‫منتشــر می شــود‪ .‬از جملــه ان کارهــا می تــوان بــه البــوم‬ ‫برگریــزان‪ ،‬بــا صــدای دوســت خوبــم ســعید شــاهبیگ‬ ‫اشــاره کــرد کــه از اســتاندارد باالیــی برخــوردار اســت و‬ ‫بــه امیــد خــدا در اوایــل خــرداد مــاه وارد بــازار می شــود؛‬ ‫کــه البتــه خیلــی از ایــن کارهــا را خودم هــم دوســت دارم‪.‬‬ ‫در حوزه سینما و کودک چطور؟‬ ‫در موســیقی کــودک از دوره «رنگین کمــان»‪« ،‬ماجراهــای‬ ‫بادومــی» تــا «ماجراهــای انــی»‪« ،‬محلــه مــا»‪« ،‬خونــه‬ ‫مامــان گالبــی»‪« ،‬بیشــه مثل هــا» و اخیــرا مجموعــه «خاله‬ ‫شــادونه و پرنــدگان زبــل» را کار کــرده ام‪ .‬در ژانرهــای‬ ‫تصویــری هــم بــرای بعضــی از ســریال های کــودک و‬ ‫بزرگســال و برخــی از تله فیلم هــا نیــز کار کــرده ام‪.‬‬ ‫حرف پایانی‬ ‫ابتــدا تشــکر می کنــم از تمــام اســاتیدی کــه لطــف کردند‬ ‫و مــن را تــا اینجــا هدایــت کردنــد‪ .‬موســیقی هایی کــه‬ ‫از مــن می شــنوید واقعــا از لطــف ان هــا بــوده اســت‪.‬‬ ‫همین جــا تاکیــد می کنــم اگــر دوســتانی تمایــل دارنــد‬ ‫موســیقی را یــاد بگیرنــد و کار کننــد حتمــا نــزد اســاتید‬ ‫خوبــی برونــد و موســیقی را به صــورت علمــی و‬ ‫اکادمیــک یاد بگیرنــد‪ .‬حداقل‬ ‫می تواننــد منتقدهــای‬ ‫خوبــی بــرای موســیقی‬ ‫خودشــان باشــند‪.‬‬ ‫‪35‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪36‬‬ ‫زیروبم نیما مسیحا‬ ‫ِ‬ ‫اختصاصی زیروبم‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫موسیقی از کجا در شما شکل گرفت؟ واقعا به‬ ‫دنبال خوانندگی بودید؟‬ ‫همیشــه تصویرســازی می کــردم‪ .‬در ســن ‪ 10‬تــا‬ ‫نیمــا مســیحا خواننــده خوش صدایــی کــه بــا‬ ‫‪ 14‬ســالگی همیشــه بــه ایــن فکــر می کــردم کــه‬ ‫هنرمنــدی اش تلفیقــی از موســیقی پــاپ و کالســیک‬ ‫بایــد ایــن راه را ادامــه بدهــم و ان قــدر دوســتش‬ ‫را بــرای طرفدارانــش بــه ارمغــان مـی اورد‪ .‬گفتگــوی‬ ‫داشــتم کــه بعضــی شــب ها خــواب می دیــدم‬ ‫ویــژه مــا بــا نیمــا مســیحا در ســه فصــل از زندگــی‬ ‫روی اســتیج هســتم و دارم می خوانــم! و یــک شــب‬ ‫پرماجــرای ایشــان خالصــه می شــود‪ .‬وی کــه در‬ ‫هــم خــواب دیــدم کــه دارم در ســالنی کــه تمــام‬ ‫ســال ‪ ۱۳۸۳‬اولیــن البــوم خــود بــا عنــوان «شــب‬ ‫دیوارهایــش از چــوب اســت‪ ،‬می خوانــم‪ .‬ایــن‬ ‫ســربی» منتشــر کــرده اســت‪ ،‬می گویــد روی‬ ‫خــواب از یــاد مــن نرفــت تــا زمانــی کــه اولیــن‬ ‫اســتیج بهتریــن ســالن های دنیــا خوانــده اســت و‬ ‫بــار در ســالن همایش هــای صداوســیما بــه روی‬ ‫توصی ـه اش بــه جوانــان ایــن اســت کــه خــود را در‬ ‫اســتیج رفتــم و یکهــو یــاد خوابــم افتــادم کــه تمــام‬ ‫موقعیت هــای دلخواه شــان تصــور کننــد‬ ‫دیوارهایــش از چــوب بــود؛ مــن دقیقــا همان جــا را‬ ‫و در ادامــه از برنامه هــای کاری خــود در ســال ‪۹۶‬‬ ‫در خــواب دیــده بــودم‪ .‬ایــن قضیــه در مــن نهادینــه‬ ‫پــس از پنــج ســال ممنوع الــکار بــودن می گویــد‪.‬‬ ‫شــد و مــن همیشــه بــه جوان ترهــا توصیــه می کنــم‬ ‫ایــن گفتگــو را کامــل و تصویــری از کانــال رســمی‬ ‫کــه خودتــان را در ان موقعیــت تصــور کنیــد و ایــن‬ ‫اپــارات (‪ )aparat.com/majidakhshabi‬و تلگــرام‬ ‫بــرای مــن هــم یــک راهــکار بــود و توانســتم در‬ ‫(‪ )https://t.me/zirobamonline‬ببینیــد‪.‬‬ ‫بهتریــن ســالن های دنیــا برنامــه اجــرا کنــم‪.‬‬ ‫تیــم گفتگــوی تصویــری‪ :‬مرضیــه جعفــری‪ ،‬امیرعلی‬ ‫دوران دبیرستان و دانشگاه چطور بود؟‬ ‫احمــدی و بهراد رضــازاده‪.‬‬ ‫دوران دبیرســتان و دانشــگاه بــه دلیــل مشــکالتی‬ ‫متولد چه سالی هستید؟ اولین خاطره مربوط‬ ‫بــرای مــن ســخت بــود کــه در برنامــه دورهمــی‬ ‫به موسیقی که از کودک ی تان به یاد دارید؟‬ ‫بــرای اولیــن بــار مطــرح کــردم و اینجــا بــرای‬ ‫خاطــرات مــن از کودکــی و موســیقی به دوران ســه‪-‬‬ ‫دومیــن بــار می گویــم‪ .‬درس خوانــدن برایــم‬ ‫چهــار ســالگی ام برمی گــردد‪ .‬چــون بچــه باهوشــی‬ ‫ســخت بــود و هرطــوری کــه بــود توانســتم تمامــش‬ ‫بــودم‪ ،‬اتفاقاتــی کــه حــدودا از ســه ســالگی در‬ ‫کنــم‪ .‬بــا بعضی هایشــان هــم در ارتبــاط هســتم‬ ‫اطرافــم افتــاده را بــه یــاد دارم و موقعــی کــه بــرای‬ ‫کــه بــه مــن می گفتنــد صــدای‬ ‫خانــواده ام تعریــف می کــردم‪،‬‬ ‫تــو خیلــی خــوب اســت و‬ ‫سالن همای ش های‬ ‫تعجــب می کردنــد کــه ان‬ ‫تــو یــک روزی بایــد خواننــده‬ ‫صداوسیما را قبال در‬ ‫اتفاقــات را یــادم اســت‪ .‬تمــام‬ ‫شــوی و حتــی یکــی از ان هــا‬ ‫خواب دیده بودم!‬ ‫خاطــرات مرتبــط بــا موســیقی‬ ‫بــه مــن می گفــت کــه تــو روزی‬ ‫برمی گــردد بــه خاطراتــی‬ ‫خواننــده بزرگــی می شــوی‪.‬‬ ‫کــه بــا پــدرم دارم؛ پــدر اهــل موســیقی بــود شــاید‬ ‫بعد از پایان مدرسه وارد گروه کر تاالر وحدت‬ ‫به صــورت حرفــه ای نــه؛ امــا خــودش دســتی بــه‬ ‫ســاز داشــت و گاهی اوقــات اکاردئــون می نواخــت شدید‪ .‬ایا در زمینه صدا و ساز اموزش دیده‬ ‫و موســیقی های کالســیک زیــادی را گــوش م ـی داد بودید؟‬ ‫و از همــان کودکــی گــوش مــن بــه شــنیدن ان هــا خیــر‪ .‬مــن فقــط کمــی پیانــو می نواختــم کــه ان هــم‬ ‫عــادت کــرد و فــرق بیــن موســیقی فاخــر و ســطحی به صــورت اماتــور بــود و پــدرم هــم به صــورت‬ ‫را متوجــه شــدم‪ .‬مــن پنج ســال ونیمم بــود کــه بــه اماتــور بــرای خــودش اکاردئــون می نواخــت و‬ ‫مدرســه رفتــم‪ .‬تســت هوشــی بــرای بچه هــای ان از کودکــی یــاد گرفتــه بــود‪ .‬ســال ‪ 1369-70‬بــود‬ ‫دوره گذاشــته بودنــد و مــن بعــد از اینکــه تســت کــه بــا یــک اگهــی در مجلــه همشــهری بــه تــاالر‬ ‫هــوش را دادم ســریع قبــول شــدم و جالــب ایــن وحــدت رفتــم و در گــروه کــر ثبت نــام کــردم‪ .‬در‬ ‫بــود کــه بــه مــادرم گفتــم اینکــه خیلــی معمولــی و انجــا از اســتاد حســین سرشــار و گرگین موسیســیان‬ ‫ســاده بــود‪ ،‬درحالی کــه بعضــی از بچه هــا نتوانســته (خــدا رحمتشــان کنــد) خیلــی چیزهــا اموختــم‪ .‬این‬ ‫بودنــد جــواب بدهنــد و ایــن بــود کــه از ایــن ســن دو عزیــز انجــا از بچه هــا تســت می گرفتنــد و مــن‬ ‫هــم تســت دادم و به عنــوان وکالیســت تنــور انتخاب‬ ‫وارد مدرســه شــدم‪.‬‬ ‫شــدم؛ بعــد از فــوت اســتاد سرشــار‪ ،‬بــه قــدری‬ ‫ه م کالس شدن با بچ ه هایی که از شما بزرگ تر‬ ‫محیــط ســنگین بــود و دلتنگــی ایجــاد می کــرد کــه‬ ‫بودند‪ ،‬سخت نبود؟‬ ‫مــن هــم دیگــر بــرای تمرینــات گــروه نمی رفتــم‬ ‫همــه بچه هــا از مــن بزرگ تــر بودنــد‪ .‬مــن متولــد‬ ‫و ایــن قضیــه تمــام شــد‪.‬‬ ‫‪ 1353‬بــودم و بقیــه هم کالســی های مــن متولــد‬ ‫‪ 1351-52‬بودنــد؛ امــا مــن اذیــت نمی شــدم چــون بعد از فوت استاد سرشار چه م ی کردید؟ ایا از‬ ‫موسیقی فاصله گرفتید؟‬ ‫از لحــاظ جثــه‪ ،‬بچــه ریــزی نبــودم‪.‬‬ ‫اســتاد سرشــار بــه مــن اواز کالســیک را اموختنــد و‬ ‫خواننده موردعالق ه تان در کودکی چه کسانی‬ ‫تئــوری موســیقی را از مرحــوم گرگیــن یــاد گرفتــم‪.‬‬ ‫بودند؟‬ ‫بعــد از فــوت اســتاد سرشــار دیگــر کار خاصــی‬ ‫در ان زمــان پــدرم عــاوه بــر موســیقی کالســیک‪،‬‬ ‫انجــام نــدادم‪ ،‬فقــط تمرینــات روزانــه انجــام‬ ‫موســیقی خارجــی هــم گــوش می کــرد‪ .‬از‬ ‫مــی دادم و ســعی می کــردم بــا اپراهــای خیلــی‬ ‫خواننده هــای ان زمــان‪ ،‬کارهــای دمیــس روســس را‬ ‫معــروف تمرین هــای کوچکــی انجــام بدهــم‪ .‬بــرای‬ ‫گــوش می کــردم و از اثــار خواننده هــای ایرانــی هــم‬ ‫همیــن خــودم و همســایه ها را عاصــی کــرده بــودم‪.‬‬ ‫اثــار زیــادی ازجملــه فرهــاد‪ ،‬فریــدون فروغــی و‪ ...‬را‬ ‫گــوش می کــردم‪ .‬مــن مثــل بچه هــای دیگــر نبــودم همسای ه ها اعتراض م ی کردند؟‬ ‫بلــه یکــی از همســایه هایمان نمی دانســت جریــان‬ ‫کــه اهنگ هــای شش وهشــت گــوش می دادنــد‪.‬‬ ‫چیســت و معتــرض شــده بــود‪ .‬بعــد کــه متوجــه‬ ‫شــد چــه اتفاقــی رخ خواهــد داد‪ ،‬خیلــی خوشــش‬ ‫امــده بــود و صــدای مــن را خیلــی دوســت داشــت‬ ‫و گاهــی کــه مــن را می بینــد‪ ،‬می گویــد کــه‬ ‫صــدای مــن را خیلــی دوســت دارد‪.‬‬ ‫بعد از اشنای ی تان با بابک بیات‪ ،‬چه اتفاقی‬ ‫افتاد؟‬ ‫اشــنایی مــن بــا ایشــان در ســال ‪ 1377‬اتفــاق‬ ‫افتــاد‪ .‬در اولیــن جلســه مالقــات‪ ،‬کار زیبایــی از‬ ‫ســاخته های خودشــان‪ ،‬به نــام «تپــش» را بــا پیانــو‬ ‫زدنــد و مــن اجــرا کــردم و بعــد از اجــرا بــه مــن‬ ‫گفتنــد کــه بعــد از خواننــده اصلــی‪ ،‬تــو دومیــن‬ ‫کســی هســتی کــه می توانــی ایــن کار را زیبــا و‬ ‫پرقــدرت بخوانــی‪ .‬قــرار گذاشــتیم کــه بــا هــم یــک‬ ‫البــوم کار کنیــم کــه در رونــد ایــن البــوم یک ســری‬ ‫مشــکالت پیــش امــد و نتوانســتیم کار را بــه پایــان‬ ‫برســانیم و در نهایــت بــه کار «پروانگــی» در فیلــم‬ ‫«دســت های الــوده» معطــوف شــد کــه ملــودی‬ ‫و تنظیمــش بــا اســتاد بیــات و شــعرش بــا پیــام‬ ‫پارســا بــود‪ .‬لحظه لحظــه از ایــن موســیقی فیلــم‬ ‫بــه کارگردانــی ســیروس الونــد (کــه بــرای ایشــان‬ ‫ارزوی ســامتی داریــم) بــرای مــن پــر از خاطــره‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫این اولین کار حرف ه ای نیما مسیحا بود؟‬ ‫بله این اولین کار حرفه ای من بود‪.‬‬ ‫ایده ساخت این اهنگ از کجا شکل گرفت؟‬ ‫اقــای الونــد خودشــان می خواســتند کــه شــخص‬ ‫دیگــری بخوانــد؛ امــا اقــای بیــات گفتنــد کــه نــه‬ ‫مــن دارم بــا یــک خواننــده جدیــد کار می کنــم‬ ‫و مطمئنــم کــه خوشــتان می ایــد‪ .‬اقــای الونــد و‬ ‫اقــای بیــات یــک قــراری گذاشــتند کــه مــن در‬ ‫ان جلســه خوانــدم و اقــای الونــد گفتنــد کــه مــن‬ ‫ایــن صــدا را بــرای فیلــم می خواهــم‪ .‬هنــوز هــم‬ ‫وقتــی ایــن موســیقی فیلــم را گــوش‬ ‫می کنــم تمــام خاطــرات برایــم‬ ‫زنــده می شــود‪.‬‬ ‫‪37‬‬ ‫پررنگ ترین خاطره ای که همیشه از این موسیقی‬ ‫دارید چیست؟‬ ‫اورتــورش اســت کــه هیچ وقــت یادم نمـی رود‪.‬‬ ‫مــن یــک روز بــه منــزل اقــای بیــات رفتــم و‬ ‫دیــدم کــه درحــال ســاخت اورتــور پروانگــی‬ ‫هســتند و تــا یــک جایــی را ســاخته بودنــد؛‬ ‫امــا از یــک جایــی بــه بعــد (در اصطــاح‬ ‫اهنگ ســازان) قفــل می کنــد و نمی ایــد‪ .‬مــن‬ ‫پیشــنهاد دادم کــه بــرای ایــن قســمت یــک‬ ‫برگشــت بزنیــم و اقــای بیــات از پیشــنهاد مــن‬ ‫اســتقبال کردنــد و کار خــوب شــد و مــن واقعا‬ ‫فهمیــدم چــرا کســی مثــل اقــای بیــات‪ ،‬ادم‬ ‫موفقــی شــده اســت؛ چــون از ایده هــا خــوب‬ ‫اســتقبال می کردنــد و هیچ وقــت نمی گفتنــد‬ ‫کــه مــن بابــک بیــات هســتم و تــو هنــوز بــه‬ ‫جایگاهــی نرســیدی کــه نظــر بدهــی‪.‬‬ ‫از سخت گیری های اقای بیات بگویید‪ .‬ما‬ ‫شنیده ایم که ایشان روی زندگی شخص هنرمند‬ ‫تاثیر بیشتری می گذاشتند تا بر موسیقی ان‬ ‫فرد‪...‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪38‬‬ ‫موســیقی در زندگــی بابــک بیــات جــاری‬ ‫بــود و سخت گیری شــان بــرای کســانی‬ ‫بــود کــه خــوب نمی خواندنــد‪ .‬بــرای‬ ‫کســی کــه خــوب می خوانــد و‬ ‫کارش را هــم بلــد بــود‪ ،‬ســخت گیری‬ ‫نمی کردنــد‪ .‬مــن از کار بــا ایشــان‬ ‫احســاس ســختی نکــردم‪ ،‬فقــط بــه‬ ‫لحــاظ احساســی نکاتــی‬ ‫را بــه مــن گوشــزد‬ ‫می کردنــد؛ مثــا اینجــا‬ ‫را بارزتــر بخــوان یــا‬ ‫اینجــا را احساســی تر‬ ‫بخــوان‪ .‬من احساســم‬ ‫در موســیقی پــاپ‬ ‫را مدیــون بابــک‬ ‫بیــات هســتم؛ چــون‬ ‫پیشــینه موســیقی‬ ‫کالســیک داشــتم و‬ ‫بــا ان شــروع کــردم‪.‬‬ ‫اولین باری که در سالن‬ ‫سینما موسیقی انتهای فیلم را‬ ‫شنیدید چه حسی داشتید؟‬ ‫حــس عجیبــی بــود‬ ‫کــه صــدای خــودم را‬ ‫می شــنیدم‪ .‬کســانی هــم‬ ‫کــه در ســینما بودنــد تــا‬ ‫اخــر ماندنــد کــه موســیقی‬ ‫را گــوش بدهنــد‪ .‬مــن بارهــا و‬ ‫بارهــا کار خــودم را از ســینماها‬ ‫شــنیدم‪ .‬کســی کــه می گویــد‬ ‫در چنیــن لحظــه ای حســی‬ ‫نداشــته دروغ می گویــد‪ .‬بهتریــن‬ ‫خواننده هــا هــم وقتــی بــرای‬ ‫اولیــن بــار صــدای خودشــان‬ ‫را می شــنوند حــس خوبــی بــه‬ ‫ان هــا دســت می دهــد‪.‬‬ ‫ان موقع فضای مجازی نبود و‬ ‫شاید مخاطب چهره نیما مسیحا‬ ‫را نمی شناخت‪ .‬پیش امد که‬ ‫یکهو برای اولین بار یکی از‬ ‫طرفدارانتان شما را بشناسد؟‬ ‫عکــس مــن روی نوارها و پوســترهایی کــه تازه‬ ‫امــده بــود وجــود داشــت و در تمــام ســینماها‬ ‫زده بودنــد‪ .‬شــخصی مــن را در ســینما اســتارا‬ ‫در تجریــش دیــد و گفــت شــما همانــی هســتید‬ ‫کــه عکس تــان روی پوســتر اســت؟ گفتــم بلــه‬ ‫و ایشــان گفتنــد جالــب اســت شــما امدیــد‬ ‫فیلــم را نــگاه کنیــد! و اکنــون بعــد از گذشــت‬ ‫‪ 18-17‬ســال‪ ،‬هنــوز هــم مــن بــا ایشــان کــه‬ ‫رئیــس یکــی از شــعبه های بانــک انجــا بــود‬ ‫دوســت هســتم‪.‬‬ ‫از فعالیت هایتان در حوزه موسیقی بیشتر‬ ‫بگویید‪...‬‬ ‫مــن به خاطــر توانایــی در خوانــدن موســیقی‬ ‫کالســیک‪ ،‬یک ســری کارهــای ســمفونی از‬ ‫ســاخته های اقــای مجیــد انتظامــی اجــرا‬ ‫کــردم‪ .‬حــدود دو تــا ســه ســمفونی از ایشــان‬ ‫خوانــدم کــه کارهــای خیلــی خــوب و فاخــری‬ ‫بــود‪ .‬اجراهــای متعــددی داشــتیم‪ .‬در پنــج‬ ‫کشــور اروپایــی از جملــه فرانســه‪ ،‬هلنــد‪،‬‬ ‫ایتالیــا‪ ،‬بلژیــک و ســوئیس‬ ‫این مسیر را چگونه ادامه‬ ‫اجــرا داشــتیم و روی اســتیج‬ ‫دوست ندارم فالوور‬ ‫بهتریــن ســالن های دنیــا‬ ‫دادید؟‬ ‫دروغین داشته باشم‬ ‫خوانــده ام کــه شــاید کمتــر‬ ‫مــن کارم را بــا دوســتان‬ ‫کســی از خواننده هــای ایــران‬ ‫دیگــری انجــام دادم و‬ ‫در انجــا اجــرا داشــته باشــد‪.‬‬ ‫البــوم دیگــری را به نــام‬ ‫«شــب ســربی» جمــع اوری کــردم و ان را در و البوم توهم؟‬ ‫ســال ‪ 1383‬بــه بــازار ارائــه دادم‪.‬‬ ‫در ســال‪ 90‬اســتارت البــوم «توهــم» را بــا‬ ‫دوســت عزیــزم بابــک صحرایــی زدیــم و ان‬ ‫چرا صدای بسیار زیبای شما سال هاست که‬ ‫هــم از نظــر مــن البــوم موفقــی بــود؛ چــون‬ ‫کم رنگ است؟‬ ‫بعــد از فــوت اقــای بیــات یعنــی ســال ‪ ،85‬چنــد اهنــگ داشــت کــه خــودم هــم ان هــا‬ ‫وقتــی کــه شــما بهتریــن را داشــتید دیگــر را خیلــی دوســت دارم؛ از جملــه «بــارون‬ ‫نمی توانســتید ســراغ ضعیف تــر برویــد دلتنگــی»‪« ،‬دلواپســم نبــاش»‪« ،‬مــاه ســاکت»‪،‬‬ ‫و بــا اینکــه نمی خواهــم ادم معترضــی «احســاس» و دو کار از مرحــوم بابــک بیــات‬ ‫باشــم؛ امــا حقیقــت ایــن اســت کــه بــه نام هــای «رگبــار» و «نازنینــم خداحافــظ»‪.‬‬ ‫متاســفانه بعــد از مدتــی‪ ،‬راه کار کــردن ملــودی کار «نازنینــم خداحافــظ» را اســتاد‬ ‫بــرای یک ســری از دوســتان بســته شــد‪ .‬بابــک بیــات یکــی‪-‬دو هفتــه قبــل از اینکــه‬ ‫فــوت کننــد بــرای مــن ســاختند کــه بــه نظــرم‬ ‫چه کسی این راه را بست؟‬ ‫ایــن بســتن راه‪ ،‬عمــدی بــود و ســهوی یکــی از بهتریــن کارهــای ان البــوم اســت‪.‬‬ ‫البوم منتشر شد؟ از نظر خودتان استقبالی‬ ‫نبو د ‪.‬‬ ‫از طرف ارشاد یا صداوسیما؟‬ ‫نــه مــن اصــا نمی خواهــم‬ ‫کســی را مقصــر بدانــم؛ ولــی‬ ‫ایــن قضیــه مشــهود بــود‬ ‫کــه موســیقی در انحصــار‬ ‫یک ســری از دوســتان‬ ‫شــد و ایــن قشــنگ نبــود‬ ‫کــه موســیقی بخواهــد‬ ‫انحصــاری شــود؛ چــون‬ ‫ان زمانــی کــه مــا‬ ‫موســیقی کار می کردیــم‬ ‫انحصــاری نبــود‪ .‬خیلــی از‬ ‫خواننده هایــی کــه اکنــون‬ ‫نیســتند ان زمــان داشــتند کار‬ ‫می کردنــد و مــا هــم کار‬ ‫می کردیــم؛ امــا بعــد از مدتــی‬ ‫احســاس کــردم موســیقی‬ ‫انحصــاری شــده اســت‪.‬‬ ‫تهیه کننده ها یا شرکت های‬ ‫موسیقی باعث این قضیه هستند؟‬ ‫تهیه کننده هــا و بــه نوعــی‬ ‫هــم شــرکت ها باعــث ایــن‬ ‫قضیــه بودنــد‪ .‬حــاال ایــن قضیــه‬ ‫چطــور پیــش امــد را نمی دانــم‬ ‫و نمی خواهــم خیلــی هــم بــه‬ ‫ان بپــردازم‪.‬‬ ‫به موسیقی سنتی هم عالقه دارید؟‬ ‫بلــه بســیار زیــاد عالقــه دارم‪ .‬هر‬ ‫موســیقی ای کــه خــوب باشــد را‬ ‫گــوش می کنــم‪.‬‬ ‫خوبی از ان صورت گرفت؟‬ ‫بلــه منتشــر شــد و از نظــر مــن اســتقبال خوبــی‬ ‫هــم شــد؛ ولــی جریاناتــی کــه خدمتتــان عرض‬ ‫کــردم در موســیقی مــا رخ داد و موســیقی‬ ‫متاســفانه انحصــاری یــک عــده از دوســتان‬ ‫شــد و ایــن جریــان از فضــای مجــازی و‬ ‫اینترنــت شــروع شــد کــه یک ســری از اقایــان‬ ‫امدنــد در اینترنــت و به صــورت غیرمجــاز‬ ‫کارهایشــان را پخــش کردنــد و وقتــی کــه‬ ‫مخاطــب پیــدا کردنــد‪ ،‬مخاطبــی کــه موســیقی‬ ‫را خیلــی خــوب نمی شــناخت‪ ،‬متاســفانه بــه‬ ‫قــول امروزی هــا توانســتند فالــوور پیــدا کننــد‬ ‫و از غیرمجــاز بــه مجــاز کــوچ کننــد‪.‬‬ ‫بعد از «دست های الوده» تیتراژی پیشنهاد شد؟‬ ‫رد کردید یا خواندید؟‬ ‫بعــد از ان تیــراژ فیلــم دیگــری به نــام «اتانــازی»‬ ‫کار دوســت عزیــزم امیــد ســیاره بــا شــعر موالنا‬ ‫را خوانــدم و بعــد از ان هــم پیشــنهاد بــازی در‬ ‫فیلمــی را داشــتم‪ .‬نقــش یــک خواننــده مثــل‬ ‫زندگــی خــودم بــود و دوســت داشــتم کــه ان‬ ‫را تجربــه کنــم؛ ولــی احســاس نیــاز نکــردم‬ ‫و حتــی بــا اصــرار کارگــردان و تهیه کننــده‪،‬‬ ‫قبــول نکــردم؛ چــون خــودم در ان زمــان‬ ‫خیلــی عالقــه نداشــتم بــازی کنــم‪.‬‬ ‫اگر اکنون پیشنهادی بشود قبول می کنید؟‬ ‫اگــر کســی بخواهــد زندگــی نیمــا مســیحا را‬ ‫درســت کنــد‪ ،‬قبــول می کنــم و بــا کمــال میــل‬ ‫بــازی می کنــم‪.‬‬ ‫بعد از ان به دنبال تیتراژ نرفتید؟‬ ‫خیــر‪ ،‬مــن هیچ وقــت دنبــال تیتــراژ‪ ،‬مخصوصــا‬ ‫تیتــراژ تلویزیونــی نبــودم‪ .‬یکــی‪-‬دو پیشــنهاد‬ ‫بیشترین کاری که اکنون از شما پخش می شود‬ ‫کدام است؟‬ ‫دیگــر بــرای تیتــراژ ســینمایی هــم داشــتم کــه‬ ‫چــون احســاس کــردم ســطحش پاییــن اســت‬ ‫قبــول نکــردم‪ .‬البتــه تیتــراژ تلویزیونــی هــم مثــا ســمفونی مقاومــت‪ ،‬ســمفونی ای کــه از حرف پایانی؟‬ ‫داشــتم؛ ازجملــه ســریال «شــاید بــرای شــما اقــای انتظامــی خوانــده ام و بخش هایــی از به نظــر مــن خوانندگــی یــک کار تخصصــی‬ ‫هــم اتفــاق بیفتــد» و ســریال «کالنتــر ‪ »3‬کــه ان پخــش می شــود و مــن ناراحتــم اگــر نیمــا اســت و جوانانــی کــه می خواهنــد وارد‬ ‫به خاطــر اشــنایی و دعــوت کارگردانــش مســیحا ممنوع الکاراســت چــرا صدایــش را ایــن حرفــه شــوند حتمــا بایــد دوره ســلفژ و‬ ‫و دوســت عزیــزم اقــای‬ ‫نت خوانــی را بگذراننــد و صدایشــان ویژگــی‬ ‫پخــش می کنیــد؟!‬ ‫یراقچیــان قبــول کــردم‪.‬‬ ‫خواننــده شــدن را داشــته باشــد‪ .‬در جامعــه‬ ‫پیشنهاد بازیگری داشتم؛ اما چرا به برنامه دورهمی رفتید؟‬ ‫بــه غیــر از ایــن دو مــورد‪،‬‬ ‫برنامــه دورهمــی را ضبــط کــرده امــروز مــا همــه عالقــه دارنــد خواننــده شــوند؛‬ ‫عالق ه ای به بازی نداشتم‬ ‫تیتــراژ دیگــری نداشــتم‪ .‬در‬ ‫بودیــم و بعــد از پخــش گفتنــد امــا قــرار نیســت کــه همــه خواننــده شــوند!‬ ‫ســال ‪ 1391‬کنســرتی در‬ ‫شــما ممنوع الــکار هســتید بایــد حتمــا توانایـی اش را داشــته باشــند و بعــد‬ ‫‪1392‬‬ ‫ســال‬ ‫در‬ ‫ان‬ ‫تهــران داشــتیم کــه پیــرو‬ ‫و مشــکل پخــش داشــتید‪ .‬نمی دانــم ایــن بــه دنبــال کســب علــم ان برونــد تــا بعــد از‬ ‫تهیــه‬ ‫را‬ ‫ هایــی‬ ‫ک‬ ‫ویدئوموزی‬ ‫تصمیــم گرفتــم‬ ‫برنامــه پخــش شــد یــا نــه؟! هیــچ توضیحــی ســال ها تمریــن و ممارســت و تــاش در ایــن‬ ‫ـفانه‬ ‫ـ‬ ‫متاس‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫ـم‬ ‫ـ‬ ‫کن‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ارائ‬ ‫ـم‬ ‫ـ‬ ‫البوم‬ ‫و بــه همــراه‬ ‫عرصــه بتواننــد خودشــان را‬ ‫بــه مــن ندادنــد؛ امــا مــن‬ ‫ـن‬ ‫ـ‬ ‫ای‬ ‫و‬ ‫ـاد‬ ‫ـ‬ ‫نیفت‬ ‫ـاق‬ ‫ـ‬ ‫اتف‬ ‫ـتم‬ ‫ـ‬ ‫ خواس‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ان طــور کــه‬ ‫بــه ان کیفیتــی کــه بتواننــد‬ ‫صــدای خــودم را به کــرات از‬ ‫دوست دارم نقش‬ ‫ـاد‬ ‫ـ‬ ‫ارش‬ ‫وزارت‬ ‫در‬ ‫ـن‬ ‫ـ‬ ‫م‬ ‫ـکاری‬ ‫ـ‬ ‫ ال‬ ‫ع‬ ‫ممنو‬ ‫منجــر بــه‬ ‫وارد بــازار موســیقی شــوند‪،‬‬ ‫رســانه صداوســیما‪ ،‬مخصوصــا‬ ‫خودم را بازی کنم‬ ‫شــد‪.‬‬ ‫صداوســیما‬ ‫و‬ ‫برســانند‪ .‬در ایــن ســالیان‬ ‫از شــبکه یــک شــنیده ام‪ .‬در‬ ‫چرا ان طور که دوست داشتید ویدئوها پخش‬ ‫فعالیتــم شــاهد بــودم کــه‬ ‫همیــن مراســم ‪ 22‬بهمن مــاه‬ ‫صــدای مــن را از شــبکه یــک پخــش کردنــد‪ .‬خیلی هــا بــا ذوق و شــوق و تعریــف و‬ ‫نشدند؟ کارگردانی مشکل داشت یا پخش؟‬ ‫تمجیــد اطرافیــان وارد ایــن کار شــدند؛ ولــی در‬ ‫پخــش شــد؛ ولــی از شــبکه های ماهــواره ای و چرا به خاطر کاری که شما مرتکبش نشدید‪،‬‬ ‫ایــن باعــث شــد کــه مــن ممنوع الــکار شــوم تصویرتان نباید باشد؟ مسلما ویدئویی که درست نهایــت متاســفانه در ایــن اشــفته بازار موســیقی‬ ‫و حــاال چــرا ممنوع الــکار شــدم را نمی دانــم؛ کردید در سایت ها و فضای مجازی قرار گرفته‪ ...‬ســرخورده و بــه یــک گوشـه ای رانــده شــدند‪.‬‬ ‫چــون همیــن االن خیلــی از دوســتانی کــه ویدئوهــا کامــا بــا شــرایط حــال حاضــر به خاطــر همیــن توصی ـه ام بــه جوان هایــی کــه‬ ‫کنســرت دارنــد و کار می کننــد‪ ،‬کارهایشــان کشــورمان ســاخته شــده و همــه شــئونات دوســت دارنــد وارد ایــن کار شــوند ایــن اســت‬ ‫از شــبکه ماهــواره ای پخــش می شــود‪ .‬مثــل کامــل در ان حفــظ شــده اســت؛ ولــی متاســفانه کــه اول نــزد فــردی کاربلــد و مربــی اواز بروند‬ ‫اینکــه ایــن ممنوع الــکاری فقــط بــرای مــن رســانه صداوســیما نامهربانــی می کنــد و مــن از و ببیننــد ایــا توانایــی اجــرا و خوانــدن را دارنــد‬ ‫و یــا صدایشــان ان ویژگــی را دارد؛ ســپس بــه‬ ‫بــود! چیــزی کــه بــرای مــن عجیــب اســت ایــن قضیــه ناراحتــم‪.‬‬ ‫دنبــال کســب علــم ان‬ ‫ایــن اســت کــه ایــا یــک بــام و صــد هــوا‬ ‫برنامه ای برای سال جدید در نظر دارید؟‬ ‫برونــد‪.‬‬ ‫می شــود؟! اگــر ممنوعیتــی وجــود دارد بایــد بلــه بعــد از مــاه محــرم و صفــر در تهــران‬ ‫بــرای همــه وجــود داشــته باشــد‪ ،‬نــه فقــط اجرایــی خواهیــم داشــت‪ .‬اقــای یاشــار‬ ‫بــرای مــنِ نیمــا مســیحا‪ .‬متاســفانه ایــن اتفــاق درفشــه‪ ،‬دوســت و مدیــر برنامه هایــم‪ ،‬درحــال‬ ‫بــرای مــن افتــاد و نیمــا مســیحا را علی رغــم انجــام برنامه ریــزی اش هســتند و پیــرو ان هــم‬ ‫کارهــای فاخــری کــه اجــرا کــرده بــود بــرای اجــرا در چنــد شهرســتان بــه همــراه یــک‬ ‫ممنوع الــکار کردنــد‪ .‬خوشــبختانه در خــرداد ارکســتر خیلــی خــوب امــاده خواهیــم شــد‪.‬‬ ‫ســال ‪ 95‬ممنوعیــت کاری ام درســت شــد‪ .‬مــن‬ ‫فضای مجازی اکنون نقش بسزایی در باال رفتن‬ ‫ســه ســال ممنوع الــکار بــودم‪.‬‬ ‫چــرا کارهایــی از مــن پخــش شــد و خردادمــاه‬ ‫ســال ‪ 95‬از ممنوعیــت وزارت ارشــاد بیــرون‬ ‫امــدم و خوشــبختانه االن هــم هیــچ مشــکلی‬ ‫نــدارم و مشــغول کار هســتم؛ امــا علی رغــم‬ ‫اینکــه مــن بهتریــن کارهــای صداوســیما را‬ ‫اجــرا کــردم و بــه جرئــت می توانــم بگویــم‬ ‫بیشــتر کارهــای فاخــر صداوســیما بــرای مــن‬ ‫اســت‪ ،‬متاســفانه بــا پیگیــری مکــرر خــودم‬ ‫و دوســت عزیــزم یاشــار درفشــه‪ ،‬ممنوعیــت‬ ‫مــن در صداوســیما برطــرف نمی شــود و‬ ‫مــن از دوســتانی کــه انجــا فعالیــت می کننــد‬ ‫ازرده خاطــر هســتم‪ .‬بــا مــن تمــاس گرفتــه شــد‬ ‫کــه شــما می توانیــد بــرای رفــع ممنوعیت تــان‬ ‫اقــدام کنیــد و مــن رفتــم فرم هــای موردنظــر را‬ ‫پــر کــردم و تعهدهایــی کــه بایــد داده می شــد‬ ‫را دادم؛ ولــی هنــوز جوابــی دریافــت نکــرده ام‬ ‫و از ان جالب تــر در مراسـم و شــرایط مختلــف‬ ‫صــدای مــن از صداوســیما پخــش می شــود‪،‬‬ ‫اگــر نیمــا مســیحا ممنوع الــکار اســت چــرا‬ ‫صدایــش در ان شــرایط خــاص پخــش‬ ‫می شــود؟!‬ ‫تالش مضاعفی برای افزایش‬ ‫فالوور دارید؟‬ ‫مــن دوســت دارم مســیر خــودم‬ ‫را بــروم و مخاطــب اضافــه‬ ‫شــود‪ .‬دوســت نــدارم بــه قــول‬ ‫امروزی هــا‪ ،‬فالــوور دروغیــن‬ ‫داشــته باشــم؛ مثــل بعضــی از‬ ‫دوســتان کــه دو تــا پنــج میلیــون‬ ‫فالــوور دروغیــن از کشــورهای دیگــر‬ ‫دارنــد‪ .‬اکنــون تقریبــا ســی هــزار نفــر‬ ‫فالــوور دارم و می دانــم کــه این هــا‬ ‫دوســتداران واقعــی نیمــا مســیحا‬ ‫هســتند و فالــوور دروغیــن نیســتند‪.‬‬ ‫تابه حال درگیر چالش های فضای‬ ‫مجازی شده اید؟‬ ‫خیــر‪ ،‬خوشــبختانه تمــام مخاطبیــن مــن‪،‬‬ ‫مخاطبیــن باشــخصیت و خوبــی هســتند‬ ‫اختصاصی زیروبم‬ ‫هیچ کاری نمی کردم‪.‬‬ ‫هیچ کار موسیقایی انجام ندادید؟‬ ‫بلــه ایــن روزهــا فضــای مجــازی نقــش‬ ‫خیلــی موثــری دارد؛ ولــی نبایــد‬ ‫زیــاد درگیــر فضــای مجــازی شــد‪.‬‬ ‫بعضی جاهــا احســاس می کنــم‬ ‫دوســتان تمــام وقــت خودشــان را‬ ‫صــرف فضــای مجــازی می کننــد‬ ‫کــه ایــن از نظــر مــن درســت‬ ‫نیســت‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫در این سه سال چه می کردید؟‬ ‫افراد دارد‪ ،‬توجه شما به ان بیشتر شده است؟‬ ‫و ان قــدر شــان باالیــی دارنــد کــه اصــا‬ ‫تابه حــال هیــچ توهینــی ندیــده ام‪.‬‬ ‫‪39‬‬ ‫ادیسه ای برای‬ ‫الیـزابت‬ ‫یونس یونسیان‬ ‫د انشجوی د کتری د انشکد ه‬ ‫مد یریت د انشگاه تهران‬ ‫‪@cafenostal‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪42‬‬ ‫مقدمه‬ ‫بلــوار کشــاورز بــا نــام قبلــی بلــوار الیزابــت‪،‬‬ ‫بلــواری کــه سرشــار از نشــانه های تاریخــی‪،‬‬ ‫نواورانــه و خالقانــه در حوزه هــای فرهنگــی‪،‬‬ ‫اجتماعــی‪ ،‬سیاســی‪ ،‬دینــی‪ ،‬مردم شناســانه و‬ ‫جامعه شناســانه اســت‪ .‬بلــواری کــه دو ســر دارد؛‬ ‫مثــل یــک مــار از شــرق بــه غــرب تنیــده شــده‪ ،‬با‬ ‫نهــر ابــی از میانــش‪ ،‬گــذر از میــان درخت هــا و‬ ‫پــارک اللــه بــه ســمت میــدان ولی عصــر‪ ،‬ســینما‬ ‫بلــوار و رســتوران بلــوار‪ ،‬ســینمایی کــه نوســتالژی‬ ‫کــودکان دهــه شــصت اســت‪ ،‬ســاختمان های‬ ‫قدیمــی و کمیــاب باقیمانــده از دهــه ســی و چهل‬ ‫بــا نمــای اجــری‪ ،‬پنجره هــای بلنــد و نورگیرهــا‬ ‫و بالکن هــای زیبــا‪ ،‬ســاختمان مرکــز فنــاوری‬ ‫اطالعــات دانشــگاه تهــران‪ ،‬خانه هــای قدیمــی‬ ‫ســر وصــال‪ ،‬اکــو چنــگ‪ ،‬ســاختمان تکنواجــر‪،‬‬ ‫داروخانــه و ردیــف سرســام اوری از شــعبه های‬ ‫همــه بانک هــا و موسســات مالــی کشــور‪ ،‬یــک‬ ‫صــف طوالنــی از امــاک در اختیــار شــعبه های‬ ‫بانــک در میــان ایــن بلــوار‪ ،‬مثــل تصــرف عجیــب‬ ‫یــک تفرجــگاه قدیمــی به نــام ســرمایه داری بـی در‬ ‫و پیکــر‪ ،‬بانک هایــی بــا معماری هــای دم دســتی‪،‬‬ ‫فاقــد هویــت و تمســخرامیز‪ ،‬مثل تحقیــر تاریخی‬ ‫یــک بلــوار‪ ،‬تمــام شــدن ایــن ســتون و اغذیــه فرد‬ ‫بلــوار‪ ،‬ســاندویچ مغز و زبــان‪ ،‬داروخانه فلســطین‪،‬‬ ‫ســر خیابــان و کافــه کوچینــی‪ ،‬صــدای فرهــاد و‬ ‫جمعه هــای دلگیــر‪ ،‬ان ســوی خیابــان برج هــای‬ ‫دوقلــوی ســامان‪ ،‬بیمارســتان پــارس و کوچــه‬ ‫ورنــوس‪ ،‬انســتیتو زبــان ســیمین‪ ،‬خوابگاه هــای‬ ‫دانشــگاه پلی تکنیــک‪ ،‬بوتیــک پیونــد در نبــش‬ ‫تقاطــع فلســطین‪ ،‬ســفره خانه معــروف اقابــزرگ‬ ‫بــا تصویــر پیرمــردی کــه چپــق می کشــد و‬ ‫دودش را ســال ها بــه ســمت بلــوار فــوت‬ ‫می کنــد‪ ،‬مهمان پذیــر قدیمــی بلــوار و چنــد‬ ‫مغــازه زلم زیمبوفروشــی تــا رســیدن بــه پولیــدور‪.‬‬ ‫ســینما پولیــدور و میــدان مغناطیســی‪ ،‬جهانــی کــه‬ ‫سرشــار از نشــانه های عجیــب و ناخوانــا اســت‪.‬‬ ‫نشانه شناسی شهری در بلوار کشاورز‬ ‫نشانه شناســی شــهری یــا معناشناســی شــهری را‬ ‫می تــوان رویکــرد نوینــی در مطالعــه فــرم‪ ،‬شــکل‬ ‫و ســاختار شــهر دانســت‪ .‬نشانه شناســی شــهری‬ ‫در حقیقــت مطالعــه معنــا و فرایندهــای تولیــد‬ ‫معنــا در فرم هــای شــهری (‪)urban semiotics‬‬ ‫اســت‪ ،‬معناهایــی کــه توســط نشــانه ها‪ ،‬نمادهــا‬ ‫و تداعی هــای اجتماعــی ایــن نشــانه ها برســاخته‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫نشانه شناســی شــهر بــر پایــه نشانه شناســی‬ ‫اجتماعــی قــرار دارد کــه از «تداعی هــای اجتماعی»‬ ‫شــامل معناســازی های مرتبــط بــا ایدئولــوژی‬ ‫و ســاختارهای قــدرت ســخن می گویــد‪ .‬ایــن‬ ‫رویکــرد کــه از تداعــی (‪ )connotative‬ســخن‬ ‫می گویــد در کنــار نــگاه بــه معنــای نشــانه ها‬ ‫قــرار دارد‪ .‬نشانه شناســی شــهری بــر ابژه هــای‬ ‫مــادی نظیــر ســاختمان ها‪ ،‬میدان هــا‪ ،‬خیابان هــا‪،‬‬ ‫پارک هــا و بلوارهــا در محیــط تمرکــز می کنــد‪.‬‬ ‫در نشانه شناســی شــهری عــاوه بــر رویکــرد‬ ‫نشــانه بین‪ ،‬رویکــرد تداعی محــور را نیــز‬ ‫مورداســتفاده قــرار می دهــد‪ .‬در رویکــرد‬ ‫نشــانه بین‪ ،‬عناصــر در قالــب مفاهیــم تثبیت شــده‬ ‫ارائــه مــی شــوند و در رویکــرد تداعــی نیــز‬ ‫عناصــر در قیــد و بنــد مفاهیــم نیســتند‪ .‬ســراغاز‬ ‫نشانه شناســی شــهری جایــی اســت کــه بــا‬ ‫تداعی هــا از مفاهیــم و نشــانه های مفهومــی‬ ‫فــراروی می کنیــم‪ .‬خوانــش نمادیــن از شــهر‬ ‫و اســتفاده از معانــی و مفاهیــم نمادیــن‪ ،‬در کنــار‬ ‫تداعی هــا‪ ،‬هــدف نشانه شناســی اســت‪.‬‬ ‫در بلــوار کشــاورز بــا چیــزی از جنــس یــک متــن‬ ‫و نوشــته روبــرو می شــویم‪ ،‬بخشــی از شــهر‬ ‫کــه هــر قشــر و طبقــه و شــهروندی‪ ،‬خوانــش‬ ‫و تفســیر خــودش را از نوشــته های ایــن بلــوار‬ ‫دارد‪ .‬درحقیقــت بــا یــک موجودیــت زنــده مواجه‬ ‫هســتیم کــه از درون تاریــخ بــه زمــان حــال‬ ‫رســیده اســت‪ ،‬بلــواری کــه تاریخچــه و حــال و‬ ‫روز عجیــب و مبهمــی دارد؛ سرشــار از تغییــرات‬ ‫و دگرگونی هــا‪ .‬در نشانه شناســی شــهری بیــش‬ ‫از هرچیــز بــه نــگاه شهرســازانه‪ ،‬شــهردارانه‬ ‫و کاپیتالیســتی بــه شــهر‪ ،‬انتقــاد وارد اســت‪.‬‬ ‫نشــانه های شــهری چیــزی از جنــس ســطوح‬ ‫مفهومــی (‪ )denotative level‬نیســتند‪ ،‬بازشناســی‬ ‫ســازه ها و عناصــر فضایــی‪ ،‬برخــورد معمارانــه بــا‬ ‫کالبــد شــهری و منظــر بســازوبفروش محور‪ ،‬بایــد‬ ‫جایــش را بــه نــگاه عمیــق بــه درون بافــت شــهر‪،‬‬ ‫تداعی هــای موجــود در نشــانه ها و داللت هــا و‬ ‫ســطوح تداعی شــونده (‪ )connotative level‬مبتنــی‬ ‫بر تاریخ و خاطره و فرهنگ بدهد‪.‬‬ ‫نوســتالژیا یکبــاره خــودش را در نشــانه ها و‬ ‫نمادهــای شــهری اشــکار می کنــد‪ ،‬چیــزی در‬ ‫نشــانه ها وجــود دارد کــه همــواره میــل و اشــتیاق‬ ‫بازگشــت بــه گذشــته و ســراغازهای یــک بلــوار‬ ‫یــا خیابــان را در انســان زنــده می کنــد‪ .‬واژه‬ ‫«نوســتالژیا» از ســال هزاروششصدوهشتادوهشــت‬ ‫میــادی در نوشــته های «یوهانــس هوفــر» زاده‬ ‫شــد؛ مفهومــی بــرای تبییــن و نشــان دادن غــم و‬ ‫اشــتیاق وصف ناپذیــر بــرای بازگشــت بــه خانــه‬ ‫و کاشــانه‪ ،‬بــرای زادگاه دوردســت انســان‪ ،‬واژه ای‬ ‫کــه با پیشــرفت مدنیت و شهرنشــینی و گســترش‬ ‫مظاهــر تمــدن بــه زودی بــا صورت بندی هــا‬ ‫و شــکل های تازه تــری در ذات و درون انســان‬ ‫مــدرن متجلــی شــد‪ .‬نوســتالژیا موضــوع تــازه ای‬ ‫بــرای حــوزه «نشانه شناســی» اســت‪ ،‬احســاس و‬ ‫تجلیــات درونــی که از غیــاب و فقدان سرچشــمه‬ ‫می گیــرد و در مکانیســم های معناشناســی بــه‬ ‫تاثیــر و پیامــد هستی شناســانه انســان مــدرن‬ ‫اطــاق می شــود‪.‬‬ ‫بلوار مولتی مدیا با طعم صفحه وینیل‬ ‫چهل وپنج دور گرامافون‪:‬‬ ‫طــرح روی جلــد صفحــه گرامافــون وینیــل‬ ‫چهل وپنــج دور از «موزیــکال کمپانــی» تهــران‬ ‫بــا صــدای قاســم جبلــی‪ .‬بــرای کلیــه سفارشــات‬ ‫از هــر نقطــه جهــان بــه موزیــکال کمپانــی تهــران‬ ‫واقــع در اول بلــوار الیزابــت مراجعــه شــود‪.‬‬ ‫موزیــکال کمپانــی تهــران یکــی از معروف تریــن‬ ‫کمپانی هــای تولیــد و پخــش صفحــه وینیــل بــود‬ ‫کــه از هفتادوهشــت دور بــه صفحــات چهل وپنج‬ ‫دور رســید‪ .‬نــام ایــن کمپانــی بعدهــا از «موزیــکال‬ ‫کمپانــی» بــه «موزیــکال» و ســپس بــه لیبــل‬ ‫«مرکــوری» تغییــر نــام داد‪ .‬ایــن شــرکت در ابتدای‬ ‫بلــوار الیزابــت یــا بلــوار کشــاورز قــرار داشــت و‬ ‫بــرای هــر کســی کــه تــازه بــه تهــران امــده بــود‬ ‫و گــذارش بــه بلــوار خــورده بــود‪ ،‬یــاداور خاطره‬ ‫خــوش مغــازه ای بــود کــه صــدای موزیــک را در‬ ‫سراســر بلــوار پخــش می کــرد‪ ،‬بهتریــن تجربــه‬ ‫نوســتالژیک از بلــواری زیبــا کــه یــک تجربــه‬ ‫مولتی مدیــا و سرشــار از صــدا و رنــگ و تصویــر‬ ‫بــود‪.‬‬ ‫برج هــای ســامان کــه اگرچــه درحال حاضــر‬ ‫رونــق مســکونی گذشــته را دیگر ندارنــد؛ اما هنوز‬ ‫هــم‪ ،‬در کنــار برج هایــی مثــل اســکان‪ ،‬برج هــای‬ ‫ســتارخان یــا حتــی اکباتــان از جملــه تجربیــات‬ ‫نســبتا موفــق برج ســازی تهــران هســتند‪.‬‬ ‫رســتوران و کلــوب دانســینگ کوچینــی کــه از‬ ‫رســتوران های پــراوازه دهــه چهــل تهــران بــود‪.‬‬ ‫شــهرت ایــن رســتوران را بایــد از لطــف خواندن‬ ‫فرهــاد در ان رســتوران دانســت‪ .‬معروف تریــن‬ ‫ترانــه او کــه در ایــران بســیار گل کــرد «جمعــه»‬ ‫بــود‪ .‬چهــل ســال پــس از تاســیس کافه نــادری‪،‬‬ ‫رســتوران کوچینــی بــا شــیوه کافه نــادری در‬ ‫خیابــان کاخ ســابق تقاطــع بلــوار الیزابــت یــا‬ ‫بلــوار کشــاورز دایــر شــد‪ .‬بانــی کوچینــی‪،‬‬ ‫«ویــدا قهرمانــی» از بازیگــران پیش کســوت‬ ‫ســینمای ایــران و همســرش «داویــت یقیازاریان»‬ ‫بــود‪ .‬وی در اوایــل دهــه چهــل شمســی کافــه‪،‬‬ ‫نگارخانــه و رســتوران کوچینــی را بــرای نمایش‬ ‫اســتعدادهای هنــری جوانــان راه انــدازی کــرد‬ ‫تــا افــراد در ایــن مــکان‪ ،‬هنــر و خالقیــت‬ ‫خــود را پــرورش دهنــد‪ .‬ایــن کافــه از اواخــر‬ ‫دهــه پنجــاه تعطیــل بــود تــا پــس از چنــد بــار‬ ‫فعالیــت کوتاه مــدت‪ ،‬بــرای چندیــن و چنــد‬ ‫ســال درب هایــش بســته بمانــد‪ .‬کافــه کوچینــی‬ ‫ایــن روزهــا در شــکل و شــمایلی غریبــه بــا‬ ‫گذشــته هایش‪ ،‬بــه فعالیتــش در همیــن گوشــه‬ ‫بلــوار ادامــه می دهــد‪.‬‬ ‫نوســازی و مدرنیزاســیون فــوری‪ ،‬یــک اتفــاق و‬ ‫حادثــه غم انگیــز کــه در کمیــن تمــام خاطــرات و‬ ‫مکان هــای قدیمــی اســت؛ وقتــی یــک رســتوران‬ ‫قدیمــی بــه یکبــاره همــه گذشــته و نشــانه های‬ ‫تاریخــی خــودش را پــاک کــرده و فرامــوش‬ ‫می کنــد‪ .‬رســتوران شــاندرمن قبــل از انقــاب در‬ ‫خیابــان الیزابــت بــا نــام البیرنــت حضــور داشــت‬ ‫کــه در ان زمــان جــزء رســتوران های بســیار عالــی‬ ‫تهــران بــود؛ امــا بعــد از انقــاب ایــن رســتوران با‬ ‫نــام شــاندرمن اغاز بــه کار کــرد‪ .‬پیــش از انقالب‪،‬‬ ‫ایــن کافه رســتوران یــک ورودی شــبیه دهلیــز و‬ ‫هزارتــوی گــوش انســان داشــت و ازای ـن رو بــه‬ ‫البیرنــت معــروف شــد‪ .‬دوســت داشــتم در فرایند‬ ‫نوســازی ایــن رســتوران‪ ،‬تابلــوی فلــزی ورودی‬ ‫رســتوران کــه در عکــس هــم دیــده می شــود‬ ‫را حفــظ می کردنــد‪ .‬روزهایــی کــه کوچــه‬ ‫ارامش بخــش ورنــوس‪ ،‬صــدای بچه هــای‬ ‫انســتیتو زبــان ســیمین‪ ،‬کیوســک تلفــن ســر‬ ‫کوچــه و گل فروشــی بیمارســتان‪ ،‬نشــانه های‬ ‫غمنــاک جســتجوی زمــان از دســت رفتــه بــرای‬ ‫«مــن» بودنــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫طراحــی بلــوار الیزابــت یــا کشــاورز کنونــی‬ ‫به وســیله طــراح معــروف فرانســوی «ژوفــه» و‬ ‫ســایر طراحــان پارک ســازی و همــکاران ایرانــی‬ ‫تهیــه شــد‪ .‬شــهرداری عملیــات اجرایــی را‬ ‫طبــق طــرح ادامــه داد تــا در ســال چهل وپنــج‬ ‫خورشــیدی در جــوار همیــن بلــوار‪ ،‬پــارک فــرح‬ ‫یــا پــارک اللــه کنونــی نیــز تاســیس شــد‪.‬‬ ‫برج هــای دوقلــوی ســامان را می تــوان نخســتین‬ ‫ســاختمان بلنــد مســکونی در تهــران و در بلــوار‬ ‫الیزابــت یــا کشــاورز به حســاب اورد‪ .‬بــرج ‬ ‫دوقلــو دارای ‪ 22‬طبقــه و ‪ ۷۲‬متــر بلنــدا اســت و‬ ‫در ســال ‪ ۱۳۴۹‬بــه بهره بــرداری رســیده اند‪.‬‬ ‫نکتــه بســیار جالــب دربــاره ایــن برج هــا‪،‬‬ ‫مدت زمــان تمــام شــدن پــروژه اســت‪ .‬ســاخت‬ ‫ایــن برج هــای دوقلــو روی هم رفتــه تنهــا‬ ‫‪ ۲۱۰‬روز بــه درازا کشــید کــه به طــور میانگیــن‬ ‫در هــر ‪ ۱۰‬روز یــک طبقــه ســاخته شــد‪ .‬ایــن‬ ‫ســاختمان از تجربه هــای گران قــدر و نواورانــه‬ ‫مهندســی ایــران در حــوزه به کارگیــری قطعــات‬ ‫پیش ســاخته به شــمار مــی رود‪.‬‬ ‫کافه نوستال‬ ‫ایــن بلــوار کــه به نــام بلــوار الیزابــت معــروف‬ ‫بــود‪ ،‬در زمــان گذشــته یکــی از تفرجگاه هــای‬ ‫شــهر تهــران بــوده اســت‪ .‬در میانــه ایــن بلــوار‬ ‫نهــری روان اســت کــه بــه نهــر کــرج شــهرت‬ ‫دارد‪ .‬نهــر کــرج درواقــع رودخانــه ای اســت‬ ‫کــه از کــرج منشــعب می گردیــد و بــه ســمت‬ ‫اراضــی بهجت ابــاد و از ایــن مناطــق بــه ســمت‬ ‫دارالخالفــه تهــران امتــداد می یافــت‪ .‬اب ایــن نهــر‬ ‫بــرای مقاصــد کشــاورزی و جهــت اب شــرب‬ ‫منــازل در تهــران قدیــم اســتفاده می شــده اســت‪.‬‬ ‫تــا قبــل از لوله کشــی تهــران ایــن منبــع‪ ،‬نقــش‬ ‫عمــده ای در مصــرف اب تهــران داشــت‪ .‬موقعیت‬ ‫جغرافیایــی نهــر کــرج منطبــق بــر بلــوار کشــاورز‬ ‫کنونــی اســت‪ .‬بیست وهشــت شــهریورماه‬ ‫ســال هزاروســیصدونودوچهار‪ ،‬بلــوار کشــاورز‬ ‫در فهرســت اثــار ملــی ایــران ثبــت شــد تــا راه ‬ ‫بــرای تخریــب ایــن بلــوار توســط شــهرداری و‬ ‫ســرمایه داری بســاز و بفــروش بســته شــود‪.‬‬ ‫‪43‬‬ ‫نمایــی از بلــوار الیزابت و مردی کــه در روزهای‬ ‫انقــاب ســال هزاروســیصدوپنجاه وهفت‪،‬‬ ‫در ابتــدای بلــوار الیزابــت و روبــروی ســینما‬ ‫پولیــدور ســابق و قــدس فعلــی بــر روی یــک‬ ‫ماشــین رفتــه و درحــال چرخانــدن دســتمالش‬ ‫در هــوا اســت‪ ،‬جــای ســیاهی ها و خاکســتر‬ ‫کوکتــل مولوتف هــا بــر روی دیــوار ســینما‬ ‫مشــهود اســت‪ .‬مــردم درحــال شــادی هســتند‬ ‫و راه بندانــی از ماشــین ها و عابــران ایجــاد شــده‬ ‫اســت‪ .‬تصویــر سرشــار از نشانه شناســی های‬ ‫تاریخــی بلــوار اســت؛ بلــواری کــه در ایــن‬ ‫عکــس بــا انقــاب درهــم تنیــده شــده اســت‪.‬‬ ‫انقــاب شــاید بخشــی از بلــوار باشــد‪ ،‬بخشــی‬ ‫پنهــان کــه هــر روز درســت در همیــن گوشــه‬ ‫خــط عابــر پیــاده و درســت در جایــی میــان‬ ‫زمیــن و اســمان‪ ،‬بــا دســت هایی افراشــته بــه‬ ‫اســمان‪ ،‬از روی ســقف ماشــین ها بــه اوج‬ ‫مــی رود‪.‬‬ ‫گپی صمیمانه با‬ ‫دکتر علی مقدم زاده‬ ‫دکتــر علــی مقــدم زاده‪ ،‬جــزء هیئــت علمــی‬ ‫دانشــگاه تهــران‪ ،‬گــروه رشــته روان ســنجی‬ ‫و مشــاور رئیــس ســازمان ســنجش امــوزش‬ ‫کشــور مهمــان برنامــه دیگــری از زیروبــم‬ ‫چهره هــا بودنــد و تیــم تصویــری زیروبــم‬ ‫(مرضیــه جعفــری و ســهند داداشی نســب) را‬ ‫در دفتــر کارشــان بــه حضــور پذیرفتنــد کــه‬ ‫تصویــری و کامــل ان در کانــال رســمی زیروبــم‬ ‫(‪ )@zirobamonline‬می توانیــد مالحظــه نماییــد‪.‬‬ ‫لذت بخش ترین دوران زندگی شما چه دورانی‬ ‫بوده است؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪44‬‬ ‫اســت‪ .‬شــخص بــه اجبــار خانــواده و مشــاور بچه هــا را می ســازند‪ .‬مــا همیشــه بــه بچه هــا‬ ‫مدرســه‪ ،‬مکانیــک را در دانشــگاه برتــری می گوییــم کــه از صبــح تــا شــب کتــاب‬ ‫می خوانــد؛ امــا پــس از اتمــام دوره لیســانس بخواننــد و کنکــور بدهنــد؛ امــا ایــا ســامت‬ ‫می گویــد مــن ایــن رشــته را دوســت نداشــتم! روانــی و ســبک زندگــی را هــم بــه ان هــا‬ ‫مــا واقعــا شناســایی اســتعداد‪ ،‬بــه مفهــوم انتقــال داده ایــم؟! مثــا شــخصی می گویــد‬ ‫علمــی و اکادمیــک نداریــم و اگــر بتوانیــم در نمی خواهــم درس بخوانــم و می خواهــم‬ ‫ایــن زمینــه گام برداریــم‬ ‫بــا نجــاری امــرار معــاش‬ ‫خیلــی موفــق خواهیــم‬ ‫کنــم‪ ،‬ایــا نــگاه جامعــه‬ ‫شــد‪ .‬ایــن جبــر الیه های جامعه ی ‬ ‫ک چیزهایی قبــول می کنــد کــه ایــن‬ ‫خانوادگــی‪ ،‬محیط هــای‬ ‫شــخص هنــگام ازدواج‬ ‫دارد که پشت میزهای‬ ‫اموزشــی و بیزینــس‬ ‫بگویــد مــن مهنــدس‬ ‫دانشگاه و ادارات نیست‬ ‫اموزشــی‪ ،‬موجــب‬ ‫چــوب هســتم؟! ایــن را‬ ‫اســیب بــه ســاختارهای‬ ‫بایــد معلــم یــاد بدهــد‪.‬‬ ‫جامعــه می شــود‪.‬‬ ‫معلــم بایــد ایــن بــاور را ایجــاد کنــد کــه وقتــی‬ ‫طــرف پشــت یــک دســتگاه می نشــیند بــا‬ ‫از طریق مشاوره ها؟‬ ‫از طریــق مشــاوره ها و موسس ـه های غیرانتفاعــی‪ .‬افتخــار بگویــد مــن مکانیــک هســتم یــا مــن‬ ‫مــا بایــد یــک برنامــه مــدون و جامــع داشــته نجــار هســتم‪ .‬اگــر مــا بــه ایــن بــاور برســیم‪،‬‬ ‫باشــیم تــا بتوانیــم ان را از روحیــه بیزینســی رشــد کردیــم‪.‬‬ ‫به چه نکته حائز اهمیتی اشاره کردید‪ ،‬قبال همه‬ ‫خــارج کنیــم‪.‬‬ ‫اگــر بــه فراینــد کل اموزشــی و زندگــی نــگاه‬ ‫کنیــد‪ ،‬دوره لیســانس خیلــی خــوب اســت‪.‬‬ ‫چرا؟‬ ‫یکــی بــه دلیــل شــیرینی قبولــی کنکــور متصدی این امر کدام ارگان است؟‬ ‫مــن به عنــوان کارشــناس‬ ‫اســت و دیگــر اینکــه‬ ‫خدمتتــان عــرض می کنــم‬ ‫فــرد هنــوز بــه تفکـ‬ ‫ـرات بُعد منطق ‬ ‫ی ازدواج باالتر از کــه در بحــث کارشناســی‪،‬‬ ‫ارمانــی نرســیده و‬ ‫بایــد فراینــد اموزشــی را‬ ‫در تفکــرات کودکانــه‬ ‫بُعد احساسی ان است!‬ ‫جــدی بگیرنــد؛ یعنــی باید‬ ‫خــودش اســت‪ .‬لیســانس‬ ‫اسیب شناســی صــورت‬ ‫یــک فضایــی دارد کــه‬ ‫دانشــجوها خیلــی صمیمی تــر هســتند و مــن گیــرد و هــر چقــدر هــم کــه می تواننــد بایــد‬ ‫خــودم بــه شــخصه خاطــرات خیلــی خوبــی از بــه امــوزش و پــرورش کمــک کننــد‪ .‬در بحــث‬ ‫مشــاغل کشــورهای پیشــرفته‪ ،‬جایــگاه معلــم‪،‬‬ ‫دوره لیســانس دارم‪.‬‬ ‫جایــگاه متفاوتــی از ســایر جایگاه هــا اســت‪.‬‬ ‫این روزها تب وتاب کنکور برای دانشجوها و‬ ‫ان هــا اولیــن انتخابشــان‪ ،‬امــوزش ابتدایــی‬ ‫دانش اموزان داغ است‪ ،‬چه خبر از حال و‬ ‫اســت‪ .‬هیچ وقــت مهندســی الکترونیــک‬ ‫اوضاعشان؟‬ ‫همــه ســازمان ســنجش را بــه اســم کنکــور انتخــاب اولشــان نیســت‪ ،‬بعــد از رشــته های‬ ‫می شناســند؛ امــا ســازمان در طــول فراینــد حقــوق‪ ،‬علــوم پایــه و دندانپزشــکی‪ ،‬رشــته‬ ‫یک ســاله اش‪ ،‬بیــش از صــد ازمــون دارد؛ ‪ 24-23‬ان هــا مهندســی اســت‪ .‬بــه ایــن‬ ‫ازجملــه ازمون هــای اســتخدامی بــرای خاطــر کلمــه مدیریــت دانــش را ب ـه کار‬ ‫دســتگاه های اجرایــی‪ ،‬دســتگاه های نیروهــای می گیرنــد‪ ،‬نــه مدیریــت علــم‪.‬‬ ‫مســلح‪ ،‬کنکــور ارشــد‪ ،‬کاردانــی‪ ،‬جامــع علمــی چرا این جایگاه متفاوت را برای معلم‬ ‫قائلند؟‬ ‫کاربــردی‪ ،‬تحصیــات تکمیلــی و دکتــرا‪.‬‬ ‫چــون معلــم بــودن کار خیلــی ســختی‬ ‫مهم ترینش همان کنکور سراسری است؟‬ ‫اگــر بــه تعــداد متقاضیــان نــگاه کنیــم‪ ،‬امــار اســت‪ .‬معلــم بایــد خیلــی از‬ ‫ارشــد از سراســری باالتــر رفتــه اســت و اگــر ویژگی هــا را داشــته باشــد‪.‬‬ ‫بــه اهمیــت خانواده هــا نــگاه کنیــم‪ ،‬ازمــون ان هــا عالیــق بچه هــا‬ ‫و کل ســاختار ذهنــی‬ ‫سراســری اســت‪.‬‬ ‫به نظر شما هدایت تحصیلی خانواده ها چقدر‬ ‫می تواند اهمیت داشته باشد؟‬ ‫خیلــی ســوال کاربــردی و مهمــی اســت‪.‬‬ ‫اکنــون دغدغــه اصلــی خانواده هــا ایــن شــده‬ ‫کــه فرزندشــان چــه رشــته ای بخوانــد‪ .‬اگــر‬ ‫اکنــون در مــدارس از بچه هــا در مــورد رشــته‬ ‫موردعالقه شــان ســوال شــود‪ ،‬همــه می گوینــد‬ ‫یــا تجربــی می خوانیــم یــا ریاضــی‪ .‬اگــر بــه‬ ‫ده‪ ،‬پانــزده ســال قبــل برگردیــم؛ اول بــه رشــته‬ ‫ریاضــی می رفتنــد‪ ،‬بعــد تجربــی‪ ،‬بعــد افــرادی‬ ‫کــه نمره هــای ضعیف تــری داشــتند بــه رشــته‬ ‫انســانی و از ان ضعیف تــر بــه فنی حرفــه ای‬ ‫و بعــد بــه کار و دانــش می رفتنــد‪.‬‬ ‫هدایت تحصیلی در کشور اجرایی‬ ‫می شود؟‬ ‫به صــورت علمــی اجــرا نمی شــود‪.‬‬ ‫هدایــت تحصیلــی چندیــن ایتــم دارد‬ ‫کــه یکــی از ایــن ایتم هــا‪ ،‬بحــث انگیــزه‬ ‫می گفتند درس بخوان تا موفق شوی؛ پس االن‬ ‫می شود به غیر از درس خواندن هم موفق شد‪.‬‬ ‫بــه نظــر مــن امــروزه تنهــا ایــراد ایــن اســت‬ ‫کــه در ســاختارهای اداری مثــا می گوینــد‬ ‫پســت ســازمانی اش ســتاره دار اســت و بایــد‬ ‫هیئــت علمــی باشــد کــه بــه ایــن شــغل بــرود‪.‬‬ ‫چــه اتفاقــی می افتــد؟ طــرف مــی رود درس‬ ‫می خوانــد تــا دکتــر شــود و ان پســت را بگیرد‪.‬‬ ‫حقیقــت ایــن اســت کــه همیشــه این طــور‬ ‫نیســت؛ مثــا مدیرعامــل کارخانــه بوش مولــر‬ ‫یــک دیپلمــه اســت؛ ولــی سرتیفیکیشــن‬ ‫طراحــی و دیزایــن دارد و بیــش از ‪ 200‬نفــر‬ ‫دکتــرای مکانیــک زیــر نظــر او مشــغول بــه کار‬ ‫هســتند! ایــا چنیــن چیــزی را از‬ ‫نظــر درونــی قبــول می کنیــد؟‬ ‫پــس لزومــا هــر کســی کــه‬ ‫دکتــر اســت‪ ،‬مهارتــش‬ ‫باالتــر نیســت؛ امــا مــا همــه‬ ‫مشــاغل و کارهایمــان را‬ ‫در مســیری می بریــم کــه‬ ‫الجــرم بایــد بگوییــم ایشــان‬ ‫دکتــر اســت و ایــن‬ ‫پســت را بــه او بدهیــد! مــا همــه پارامترهــا‬ ‫را بــه دکتــری ربــط می دهیــم و اســیبش همــه این هــا الکــی و جعلــی اســت؛ مثــا‬ ‫اینجاســت کــه اکنــون بــرای دکتــرا بیشــتر از به خاطــر اینکــه پــدرش هزینــه ای کــرده و‬ ‫ســیصد هــزار نفــر متقاضــی داریــم کــه تــا دو‪ ،‬می خواهــد از فشــار خانــواده خــارج شــود‪ ،‬بــا‬ ‫ســه ســال دیگــر بــه بــاالی پانصــد هــزار نفــر دســتگاه‪ ،‬رتبــه ‪ 6000‬را ‪ 61‬کــرده اســت‪.‬‬ ‫می رســد! ایــا برنامـه ای بــرای ایــن همــه دکتــر رتبه خودتان در کنکور؟‬ ‫وجــود دارد؟ به طــور میانگیــن بــه شــرطی کــه‬ ‫در لیســانس ‪ 1126‬شــدم‪ ،‬در‬ ‫همــه ازمون هــا را یک ضــرب‬ ‫کارشناســی ارشــد رتبــه ‪ 7‬و‬ ‫قبــول شــوند‪ ،‬در ســن ‪ -35‬حافظه شعری ام خیلی در دکتــرا جــزء اســتعدادهای‬ ‫‪ 36‬ســالگی فارغ التحصیــل‬ ‫درخشــان رتبــه یــک و‬ ‫است‬ ‫ضعیف‬ ‫می شــوند‪ .‬ایــن افــراد کــه تــا‬ ‫پذیرفتــه شــدم‪.‬‬ ‫کنــون تجربــه کار نداشــتند‬ ‫این انگیزه از کجا امده است؟‬ ‫ـر‬ ‫ـ‬ ‫دکت‬ ‫ـون‬ ‫ـ‬ ‫چ‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫اکنــون تصورشــان ایــن اســت‬ ‫در درس خوانــدن کمــی حــس رقابــت وجــود‬ ‫داشــته‬ ‫دکتــری‬ ‫شــان‬ ‫هســتند بایــد شــغلی در‬ ‫دارد کــه ایــن نــوع حــس رقابــت در مــن بــود‬ ‫هــم‬ ‫ازدواج‬ ‫روی‬ ‫ هــا‬ ‫ه‬ ‫باشــند و ایــن نــوع نگا‬ ‫و اکنــون هــم هســت‪.‬‬ ‫تاثیــر دارد‪ .‬مــا بــه معنــای واقعــی‪ ،‬تعریفــی از‬ ‫باز هم می خواهید ادامه تحصیل بدهید؟‬ ‫مشــاغل نداریــم‪.‬‬ ‫بحث هــای اموزشــی توقــف ندارنــد‪ .‬اگــر‬ ‫پس اگر فرزند شما بخواهد درس نخواند‪ ،‬شما نه اکنــون هــم در دانشــگاه هســتی‪ ،‬بایــد مطالعــه‬ ‫تنها مانعش نمی شوید بلکه حمایتش هم می کنید‪ .‬کنــی؛ زیــرا هــر روز تغییــرات علمــی وجــود‬ ‫اینکــه درس خوانــدن الزمــه موفقیــت اســت‪ ،‬دارد کــه بایــد از ان هــا عقــب نمانــی و ب ـه روز‬ ‫بحثــی اســت کــه مــا بایــد در ان خیلــی تعمــق باشــی‪.‬‬ ‫کنیــم‪ .‬در دنیــا بیزینس من هــای قــوی ای‬ ‫کرسی دانشگاه چقدر برایتان اهمیت داشته؟ و‬ ‫داریــم کــه درس نخواندنــد‪ .‬اگــر بچــه مــن‬ ‫چقدر تالش کردید که به این جایگاه برسید؟‬ ‫هــم بگویــد می خواهــد از فــردا کار هنــری و‬ ‫مــن واقعــا هیــچ شــغل و پســتی را بــا معلمــی‬ ‫مهارتــی را شــروع کنــد و درس نخوانــد‪ ،‬مــن‬ ‫عــوض نمی کنــم‪.‬‬ ‫مخالفــت نخواهــم کــرد‪.‬‬ ‫دانشگاه را چه می کنند؟‬ ‫بلــه‪ ،‬مثــا بــرای اینکــه جلــوی خانواده هایشــان‬ ‫خــوب باشــند‪ ،‬یک ســری تغییراتــی را در‬ ‫کارنامه هایشــان اعمــال کــرده بودنــد کــه برایــم‬ ‫جالــب بــود‪.‬‬ ‫نارحــت می شــوم؛ ولــی خشــمگین بــه ان‬ ‫صــورت کــه کار دســتم بدهــد و اتفاقــی برایــم‬ ‫بیفتــد‪ ،‬خیــر‪.‬‬ ‫حافظــه شــعری ام خیلــی ضعیــف اســت و بایــد‬ ‫تقویتــش کنــم‪ .‬ایــن یکــی از نقطه ضعف هــای‬ ‫اساســی مــن اســت‪.‬‬ ‫پس چگونه تشکیل خانواده دادید؟‬ ‫بُعــد منطقــی اش باالتــر از بُعــد احساســی‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫فراز و فرود روزگار را سپری کردید‪ ،‬چه‬ ‫چیزهایی را به دست اوردید و چه چیزهای با‬ ‫ارزشی را از دست دادید؟‬ ‫شــاید چیزهایــی کــه به دســت اوردم؛ دوســتان‬ ‫خــوب و ارتباط هــای صمیمــی کــه بــا‬ ‫دوســتانم دارم باشــد و ان چیــزی هــم کــه از‬ ‫دســت دادم مــادرم بــود‪.‬‬ ‫کالم اخر‪...‬‬ ‫خیلــی خوشــحال شــدم کــه توانســتم در یــک‬ ‫فراینــد عمومــی‪ ،‬ابتــدا خــودم بــا فرهنــگ و‬ ‫ســاختارهای جامعــه اشــنا شــوم و بعــد بــا‬ ‫شــما ارتبــاط بگیــرم و بتوانــم عرایضــم را اینجا‬ ‫عنــوان کنــم و کمکــی کــرده باشــم‪ .‬ایــن تجربه‬ ‫خوبــی اســت و دوســت دارم همــه همــکاران‬ ‫مــا از ان محیط هــای دانشــگاهی بــه ایــن زمینــه‬ ‫بیاینــد و الیه هــای جامعــه را بهتــر بشناســند‪.‬‬ ‫الیه هــای جامعــه یک ســری چیزهایــی دارد‬ ‫کــه پشــت میزهــای دانشــگاه و ادارات نیســت‬ ‫و نخواهــد بــود‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫تابه‪‎‬حال شده کارهای عجیب‪‎‬وغریبی انجام دهند‬ ‫و در ذهنتان مانده باشد؟‬ ‫اخرین باری که خشمگین شدید و خشم کار‬ ‫دستتان داد کی و کجا بود؟‬ ‫تابه حال شده دلتان بخواهد که یک شعر بگویید‬ ‫و به کسی تقدیمش کنید؛ اما هنوز ان شعر را‬ ‫نگفتهباشید؟‬ ‫موفق‬ ‫فعاالنموفق‬ ‫فعاالن‬ ‫کمی برای خانواده ها سخت است‪ ،‬همه دارند‬ ‫جذابیتش چیست که این قدر به ان عالقه دارید؟‬ ‫مــن معتقــد هســتم کــه اگــر ادم چیــزی را‬ ‫درس می خوانند ولی‪...‬‬ ‫بلــد باشــد‪ ،‬یــاد نمی گیــرد مگــر اینکــه یــاد‬ ‫مثــا‬ ‫ جاســت‪.‬‬ ‫ن‬ ‫همی‬ ‫ اش‬ ‫بلــه بحــث فرهنگــی‬ ‫بدهــد؛ یعنــی اگــر بخواهــی تمــام مباحثــی کــه‬ ‫ـت؛‬ ‫ـ‬ ‫اس‬ ‫ـوی‬ ‫ـ‬ ‫ق‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫خیل‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫مال‬ ‫شــخصی کــه از نظــر‬ ‫خوانــده ای را بــه معنــای واقعــی اش بفهمــی‪،‬‬ ‫اکادمیــک‬ ‫امــا مــدرک‬ ‫بایــد بــه دیگــری یــاد‬ ‫بــه‬ ‫و‬ ‫نــدارد‬ ‫ان چنانــی‬ ‫بدترین کابوسم کابوس یک بدهــی‪ .‬بــه ایــن خاطــر‬ ‫ـی‬ ‫مدرکـ‬ ‫و‬ ‫ـه‬ ‫رفتـ‬ ‫کشــوری‬ ‫بایــد امــوزش حوزه هــای‬ ‫است!‬ ‫مجهول‬ ‫مرگ‬ ‫او‬ ‫بــه‬ ‫االن‬ ‫و‬ ‫گرفتــه‬ ‫هــم‬ ‫علمیــه هــم در دســتور کار‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـما‬ ‫ـ‬ ‫ش‬ ‫ـد‪،‬‬ ‫ـ‬ ‫ گوین‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ـر‬ ‫دکتـ‬ ‫بیایــد‪.‬‬ ‫او بیشــتر بهــا می دهیــد‬ ‫موقع تصحیح اوراق دستگاه مین فریم را سر‬ ‫یــا بــه کســی کــه به عنــوان هیئــت علمــی‬ ‫در دانشــگاه درجــه اول اســت؟ ایــن نــگاه از کالس می برید؟‬ ‫تحصیــات هــم فاصلــه می گیــرد‪ .‬اکنــون نه نمی برم‪.‬‬ ‫بحث هــای مالــی مهم تــر شــده اســت‪ .‬امــوزش هنگام نمره دادن‪ ،‬به شاگردانتان کمک هم‬ ‫و پــرورش نقــش مهمــی در ایــن زمینــه دارد؛ می کنید؟‬ ‫ســاختارهای ایــن مملکــت‪ ،‬فرهنــگ‪ ،‬اقتصــاد و اگــر مشــکل داشــته باشــند و بگوینــد کمکشــان‬ ‫جامعــه‪ ،‬همــه بــا امــوزش و پــرورش درســت می کنــم؛ امــا هرچــه کــه هســت در برگــه‬ ‫می شــود‪ .‬شــغل در یک ســری جاهــا هســت اســت‪ .‬اگــر اعتــراض هــم داشــته باشــند برگــه‬ ‫امــا همــه می خواهنــد پشــت میــز بنشــینند کــه را روی میــز می گــذارم و می گویــم خودتــان‬ ‫دیگــر پشــت میــز هــم نمی شــود این همــه بــه خودتــان نمــره بدهیــد‪ .‬اگــر از مفاهیمــی‬ ‫کــه درس نداده ایــم ســوال طــرح کنیــم‪ ،‬بلــه‬ ‫شــغل ایجــاد کــرد‪.‬‬ ‫اعتــراض ان هــا درســت اســت؛ امــا اگــر از‬ ‫ایا تاکنون کسانی بودند که از شما‬ ‫چیــزی کــه درس داده ایــم و در کالس هــم‬ ‫درخواست های عجیب وغریبی داشته باشند؟‬ ‫تمریــن ان را حــل کرده ایــم امتحــان بگیریــم‪،‬‬ ‫صد درصد بوده‪.‬‬ ‫در اینجــا عادالنــه ایــن اســت کــه همیــن‬ ‫شما چه کردید؟‬ ‫برگه هــا بیانگــر واقعیــت باشــند‪.‬‬ ‫مــا اینجــا یــک دســتگاهی بــه نــام میــن فریــم‬ ‫بــرای نمــره و رتبــه داریــم و غیــر از ایــن هــم بدترین و بهترین عادتتان؟‬ ‫چیــزی نمی دانیــم‪ .‬هــر کســی نمــره اش بــه بدتریــن عــادت مــن زودرنجــی اســت و‬ ‫قبولــی برســد‪ ،‬می گوییــم می رســد و اگــر بهتریــن عــادت مــن ایــن اســت کــه خیلــی‬ ‫مــردم دار هســتم‪.‬‬ ‫نرســد هــم می گوییــم نمی رســد‪.‬‬ ‫بهترین رویا و بدترین کابوسی که دیده اید؟‬ ‫بهتریــن رویــای مــن‪ ،‬چنــد وقــت پیــش بــود‬ ‫کــه خــواب حــرم امــام علــی (ع) را دیــدم کــه‬ ‫ان شــاءاهلل تــا تیرمــاه مـی روم و بدترین کابوســم‬ ‫کــه تکــراری هــم هســت و مــا روانشــناس ها‬ ‫می گوییــم کــه بایــد مســئله یابی شــود؛‬ ‫کابــوس یــک مــرگ مجهــول اســت‪.‬‬ ‫‪45‬‬ ‫رابطهجذاباندازهاتاقومیزانخالقیت!‬ ‫چهارتستبرایدشوارترینتصمیماتزندگی‬ ‫در چه حوزه ای کار کنم؟ چه شغلی انتخاب کنم؟ در چه رشته ای تحصیل کنم؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪46‬‬ ‫حتمــا ایــن ســواالت بــرای شــما مطــرح شــده اســت و یا اینکــه دیگــران یکی‬ ‫از ایــن ســه ســوال را از شــما پرســیده اند‪ .‬انصافــا هــم جــواب دادن بــه ایــن‬ ‫ســواالت کوتــاه‪ ،‬دشــوار و گاهــی اوقــات جانــکاه و دردنــاک اســت‪ .‬زمانــی‬ ‫کــه ایــن ســوال از مــن پرســیده می شــود‪ ،‬از چهــار تســت اســتفاده می کنــم‪.‬‬ ‫چــه خــود بــا ایــن ســوال ها در حــال کلنجــار رفتــن هســتید و چــه اطرافیــان‬ ‫شــما‪ ،‬ایــن چهــار تســت می توانــد بســیار کمــک کنــد‪.‬‬ ‫جــواب‪ :‬کار‪ ،‬شــغل یــا رشــته ای را انتخــاب کنیــد کــه از ایــن چهــار تســت‬ ‫ســر بلنــد بیــرون بیایــد‪:‬‬ ‫تست یک‪ :‬توانمندی‬ ‫ایــا احســاس می کنیــد کــه در ان حــوزه توانمنــدی ذهنــی و مهــارت خاصــی‬ ‫داریــد و می توانیــد موفــق شــوید؟ بــه عبــارت دیگــر‪ ،‬اســتعداد ذاتــی (و‬ ‫نــه اکتســابی) داریــد؟ بگذاریــد مثــال بزنــم‪ :‬حتمــا دیده ایــد کــه برخــی در‬ ‫نواختــن موســیقی بــدون انکــه خیلــی کالس رفتــه باشــند مهــارت دارنــد و‬ ‫برخــی در نویســندگی و برخــی در محاســبات و برخــی در تعمیــر وســایل‬ ‫الکترومکانیکــی‪ .‬ایــا در ان رشــته‪ ،‬شــغل یــا حــوزه‪ ،‬توانمنــدی ذاتــی داریــد؟‬ ‫تست دو‪ :‬عالقه مندی‬ ‫ایــا عــاوه بــر توانمنــدی‪ ،‬یــک ذوق و شــوق درونــی در خــود نســبت بــه‬ ‫ان رشــته احســاس می کنیــد؟ از خودتــان بپرســید چــه چیــزی در درون‬ ‫مــن وجــود دارد کــه مــن را ســاعت ‪ 6‬صبــح بــا اشــتیاق از رختخــواب بلنــد‬ ‫می کنــد؟ مثــا ممکــن اســت کــه هــم شــما و هــم مــن بــه کالس پیانــو‬ ‫برویــم؛ ولــی شــما بــا عشــق می رویــد و مــن صرفــا به عنــوان یــک تکلیــف‪.‬‬ ‫ایــا ان حــوزه کاری یــا تحصیلــی از درون شــما شــعله می زنــد؟ ایــن تســت‬ ‫خیلــی مهــم اســت کــه کار‪ ،‬رشــته یــا حــوزه ای را انتخــاب کنیــد که نســبت‬ ‫بــه ان شــوق و اشــتیاق درونــی داریــد‪ .‬شــما قــرار اســت حــدود نیمــی از‬ ‫زمــان بیداری تــان را بــا او بگذارنیــد حتــی بیشــتر از خانواده تــان؛ بنابرایــن‬ ‫چیــزی را انتخــاب کنیــد کــه دوســت داریــد‪.‬‬ ‫تست سه‪ :‬نیازمندی‬ ‫ان رشــته کاری یــا تحصیلــی بایــد دردی اساســی از جامع ـه ای کــه در ان‬ ‫زندگــی می کنیــد را حــل کنــد‪ .‬ایــن ویژگــی یــک فایــده اساســی دارد‪:‬‬ ‫شــما می توانیــد در ازای فعالیتــی کــه می کنیــد‪ ،‬هــم درامــد خوبــی داشــته‬ ‫باشــید و هــم حــس خوبــی از اینکــه یــک مســئله از مســائل مــردم را حــل‬ ‫کرده ایــد؛ بنابرایــن عــاوه بــر اینکــه روحتــان را ســیراب می کنیــد‪ ،‬جیبتــان‬ ‫را هــم پــر می کنیــد‪.‬‬ ‫تست چهار‪ :‬گستره فرصت های اتی‬ ‫رشــته ای کــه در ان تخصــص یافته ایــد بایــد فرصت هــای متنــوع و‬ ‫بلندمدتــی را پیــش روی شــما قــرار دهــد‪ .‬اگــر در یــک رشــته خــاص‬ ‫متخصــص باشــید کــه فقــط ســه ســازمان بــه ان احتیــاج دارنــد و ان هــم‬ ‫فقــط دو ســال‪ ،‬ایــن بــه درد نمی خــورد! در جســتجوی مهارت هایــی باشــید‬ ‫کــه اکثریــت ســازمان ها همــواره کم وبیــش بــه ان محتاج انــد‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬ممکن است کسی بگوید نمی توانم جواب سواالت ‪ 1‬و ‪ 2‬را بدهم‪.‬‬ ‫ـواب‪ :‬ایــن نشــان می دهــد کــه خودتــان را بــه انــدازه کافــی نمی شناســید‬ ‫جـ‬ ‫و البتــه اصــا جــای نگرانــی نیســت‪ .‬بهتــر اســت در طــول ‪ 3‬الــی ‪ 4‬ســال‪،‬‬ ‫چنــد حــوزه کاری‪ ،‬چند مســئولیت شــغلی و چنــد دانش تخصصــی را مزمزه‬ ‫کنیــد‪ ،‬انــگاه خودتــان را بیشــتر خواهیــد شــناخت‪ .‬تــا ان زمــان گزینه هایی را‬ ‫انتخــاب کنیــد کــه افق هــای پیــش رویتــان را بــاز می گذارنــد‪.‬‬ ‫تحلیل پایانی‪:‬‬ ‫خداونــد هــر کــدام از مــا را یکتــا و ویــژه افریــده اســت‪ .‬هیــچ دو نفــری در‬ ‫ایــن دنیــا شــبیه بــه هــم نیســتند حتــی پیامبــران؛ بنابرایــن هــر کســی بایــد‬ ‫مســیر ویــژه خــودش را طــی کنــد‪ .‬در ایــن مســیر بایــد جرئــت کــرد و‬ ‫متفــاوت بــود‪ .‬حیــف اســت کســی کــه بــه موســیقی عشــق م ـی ورزد ان را‬ ‫به خاطــر جــراح شــدن کنــار بگــذارد (کــه نمی توانــد هــر دو را هم زمــان بــه‬ ‫پیــش ببــرد)‪ ،‬شــاید اگــر موســیقی را ادامــه مـی داد می توانســت بیشــتر از یــک‬ ‫جــراح‪ ،‬بــه دیگــران زندگــی ببخشــد‪ .‬ایــن دنیــا طراحــی شــده اســت بــرای‬ ‫انکــه مــا چــون یــک مســافر حرکــت کنیــم و در طــول ایــن ســفر دیگرگــون‬ ‫شــویم و هــر کــدام از مــا بــه گونـه ای ویــژه‪ ،‬خداونــد را تجربــه کنیــم‪.‬‬ ‫انــدازه اتاقــی کــه در ان فکــر می کنیــد‪ ،‬روی تصمیمــات شــما تاثیــر‬ ‫می گــذارد‪ .‬حتمــا تابه حــال ایــن جملــه را زیــاد شــنیده اید‪« :‬خــارج از‬ ‫چارچــوب فکــر کنیــد»! معنــی ایــن جملــه ایــن اســت کــه پیش فرض هــا و‬ ‫پیش دانســته ها را کنــار بگذاریــد و مرزهــا را بشــکنید؛ امــا ظاهــرا حتــی از‬ ‫نظــر فیزیکــی هــم ایــن جملــه معنــا دارد‪.‬‬ ‫بــه نوشــته اکادمــی تفکــر‪ ،‬پژوهشــگران دانشــگاه میشــیگان از دانش امــوزان‬ ‫خواســتند تــا چنــد مســئله را حــل کننــد درحالی کــه یکبــار داخــل یــک‬ ‫اتاقــک مقوایــی بــا ابعــاد محــدود نشســتند و بــار دیگــر خــارج از ان‪ .‬البتــه‬ ‫در زمانــی کــه دانش امــوزان داخــل اتاقــک مقوایــی بودنــد احســاس تنگــی‬ ‫نمی کردنــد‪ .‬نتیجــه ایــن بــود کــه وقتــی دانش امــوزان در خــارج از‬ ‫چارچــوب (اتاقــک مقوایــی) بودنــد بهتــر توانســتند مســائل را حــل کننــد‪.‬‬ ‫در ازمایــش دوم‪ ،‬دانش امــوزان درحالی کــه یکبــار ازادانــه و باردیگــر در‬ ‫یــک مســیر مشــخص و تعیین شــده راه می رفتنــد‪ ،‬اقــدام بــه حــل مســئله‬ ‫کردنــد‪ .‬نتیجــه ایــن بــود کــه در حالــت راه رفتــن ازادانــه‪ ،‬دانش امــوزان‬ ‫دارای تفکــر واگــرای بیشــتری بودنــد‪ .‬تفکــر واگــرا‪ ،‬شــرط الزم بــرای تفکــر‬ ‫خــاق اســت‪.‬‬ ‫بنــا بــه عقیــده پژوهشــگران‪ ،‬چنانچــه محیط هــای اموزشــی و کاری دارای‬ ‫چاردیواری هــای کمتــری باشــد و از ســالن ها و فضاهــای بازتــری اســتفاده‬ ‫شــود‪ ،‬تــوان خالقیــت دانش امــوزان و کارمنــدان افزایــش می یابــد‪.‬‬ ‫تحلیل و تجویز راهبردی‬ ‫اگــر کمــی بــه دســتاوردهای فکــری خــود فکــر کنیــم‪ ،‬بــه تجربــه نیــز‬ ‫درخواهیــم یافــت کــه فضــای فیزیکــی کامــا بــر نحــوه تفکــر مــا موثــر‬ ‫اســت‪ .‬شــاید بــه همیــن خاطــر باشــد کــه بســیاری از ثروتمنــدان و مدیــران‬ ‫بخشــی از گفتگوهــای خــود را در فضاهایــی بــاز ماننــد زمیــن گلــف انجــام‬ ‫می دهنــد و جالــب اینجاســت کــه ایــده برخــی از کس ـب وکارهای موفــق‬ ‫در زمیــن گلــف اســتارت خــورده اســت‪.‬‬ ‫در همیــن راســتا پیشــنهاد می شــود کــه ایــن چهــار راهــکار را تجربــه کنیــد‪:‬‬ ‫دوتایــش بــرای زندگــی شــخصی و دوتایــش بــرای محیــط کاری تان‪:‬‬ ‫زندگی شخصی‬ ‫‪ -1‬هرازچندگاهــی تــا مکان هــای مرتفــع پیــاده روی کنیــد و در حیــن‬ ‫پیــاده روی فکــر کنیــد و مدتــی از انجــا بــه پاییــن و دوردســت بنگریــد و در‬ ‫راه بازگشــت دوبــاره فکــر کنیــد و اگــر بــه ایــده ای رســیدید صــدای خــود‬ ‫را ضبــط کنیــد‪.‬‬ ‫‪ -2‬اتــاق نشــیمن و خــواب خــود را برانــداز کنیــد‪ .‬شــاید مــا پــول نداشــته‬ ‫باشــیم کــه یــک اتــاق بــزرگ و زیبــا و بــا پنجره هایــی بــزرگ رو بــه دریــا‬ ‫داشــته باشــیم؛ امــا می توانیــم از چراغ هــای نورانی تــر‪ ،‬رنگ هــای شــادتر‬ ‫و خالقانه تــر و تصاویــر الهام بخش تــر اســتفاده کنیــم‪.‬‬ ‫محیط کاری‬ ‫‪ -1‬هــر چندوقــت یکبــار مــکان جلســات خــود را تغییــر دهیــد‪ .‬ان را در‬ ‫بیــرون ســازمان برگــزار کنیــد‪ .‬حتمــا مکانــی را انتخــاب کنیــد کــه ســقفی‬ ‫بلنــد‪ ،‬پنجره هــای بــزرگ رو بــه بیــرون بــا یــک افــق دیــد بســیار مناســب و‬ ‫جایــی بــرای راه رفتــن‪ ،‬قــدم زدن و گفتگوهــای غیــر رســمی داشــته باشــد‪.‬‬ ‫گاهی اوقــات بــا تغییــر مــکان‪ ،‬فضــای فکــری عــوض می شــود‪.‬‬ ‫‪ -2‬ســه فاکتــور اتــاق جلســات خــود را مجــدد بررســی کنیــد‪ :‬ایا اتاق شــما‬ ‫بــه انــدازه کافــی نــور دارد؟ ایــا رنــگ اتــاق شــما مهیــج و خــاق اســت یــا‬ ‫مــرده و ب ـی روح؟ ایــا تصاویــری کــه در اتــاق جلســات اســت بــه انــدازه‬ ‫کافــی جــذاب‪ ،‬انرژی بخــش و الهام بخــش اســت؟ ممکــن اســت مــا بــرای‬ ‫ویدئــو پروژکتــور‪ ،‬صندلــی و میــز اتــاق جلســات میلیون هــا خــرج کنیــم‪،‬‬ ‫بــد نیســت اندکــی از هزینــه را بــه ســرمایه گذاری در تغییــر فضــای فیزیکــی‬ ‫تخصیــص دهیم‪.‬‬ ‫بی برنامگیباایندالیلپنهان!‬ ‫هفت دلیل پنهانی که نمی گذارد فهرست کارهای خود را تکمیل کنید‬ ‫این یک مشکل همگانی است که روزهایمان بی برنامه و بی ثمر است؛ اما دالیل ان چیست؟‬ ‫‪1‬‬ ‫‪ -1‬فهرست کارهای خود را صبح می نویسید‬ ‫فهرســت کارهــای خــود را شــب قبــل بنویســید‪ .‬این گونــه مجبــور‬ ‫نیســتید انــرژی صبــح اول وقــت خــود را صــرف برنامه ریــزی کنیــد‪.‬‬ ‫در ضمــن صبــح بــا انگیــزه از خــواب برمی خیزیــد‪.‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪ -3‬دسته بندی نمی کنید‬ ‫وقتــی کــه ســه کار اصلــی و مهــم خــود را مشــخص کردیــد ‪ ،‬همــه‬ ‫اهــداف خــود را در دو لیســت دســته بندی کنیــد‪ :‬اهــداف بلندمــدت و‬ ‫اهــداف هفتگــی و کوتاه مــدت‪.‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪ -5‬اولویت بندی نمی کنید‬ ‫اگــر بــا کاری کــه اولویــت پایین تــری دارد شــروع کنیــد‪ ،‬بــه احتمــال زیــاد نمی توانیــد کارهــای مهم تــر را بــه‬ ‫اتمــام برســانید‪ .‬ســه تــا از مهم تریــن کارهــای خــود را بــه ترتیــب اولویــت شــماره بندی کنیــد و تمــام هدفتان‬ ‫بــر ایــن باشــد کــه اولیــن کار را صبــح اول وقــت قبــل از اینکــه ایمیــل خــود را چک کنیــد انجــام دهید‪.‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪ -4‬کار خود را به طور واضح و روشن نمی نویسید‬ ‫اگــر اهدافتــان مبهــم و نامعلــوم باشــد ‪ ،‬خروجــی کار شــما نیــز مبهــم‬ ‫خواهــد بــود‪ .‬کارهــا را بــه شــکل واضــح بنویســید؛ مثــا به جــای ورزش‬ ‫بنویســید‪ 15 :‬دقیقــه پیــاده روی ســریع و ‪ 25‬دقیقــه تنیــس روی میــز‪.‬‬ ‫‪ -6‬انتظار حوادث غیرمنتظره را ندارید‬ ‫هــر روز حداقــل یــک ســاعت را بــرای کارهــای غیرمنتظــره در نظــر‬ ‫بگیریــد‪ .‬در نظــر گرفتــن چنیــن زمانــی بــرای حــوادث غیرمنتظــره‪،‬‬ ‫اســترس شــما را کاهــش می دهــد‪.‬‬ ‫‪ -7‬اهداف بزرگ خود را فراموش کرده اید‬ ‫دربــاره بزرگ تریــن هــدف خــود فکــر کنیــد؛ مثــا ایــا دوســت داریــد ارتقــا شــغلی بگیریــد؟ پــول خود‬ ‫را بــرای تعطیــات پس انــداز کنیــد؟ اگــر کارهــای داخــل لیســت‪ ،‬شــما را بــه انچــه کــه می خواهیــد‬ ‫نمی رســاند‪ ،‬مجــدد ان هــا را ارزیابــی کنیــد و ببنیــد چــرا ان هــا را داخــل لیســت اورده ایــد‪.‬‬ ‫تجـویز‬ ‫راهبـردی‪:‬‬ ‫به زبان ساده‪ ،‬اگر می خواهید کارهایتان سریع و منظم انجام شود‪:‬‬ ‫‪ -1‬شب قبل برنامه ریزی کنید‪ .‬می توانید به خودتان پیامک بزنید‪.‬‬ ‫‪ -2‬تعــداد محــدودی کار تعریــف کنیــد‪ .‬کارهــای خــود را خیلــی واضــح و مشــخص بنویســید‪.‬‬ ‫کارهایتــان را دســته بندی شــده و اولویت بنــدی شــده بنویســید‪.‬‬ ‫‪ -3‬از خودتــان بپرســید ایــن کارهایــی کــه بــرای فــردا تعریــف کــرده ام‪ ،‬در راســتای اهــداف اصلــی‬ ‫مــن اســت یــا اینکــه صرفــا کارهــای روزمــره اســت؟‬ ‫‪-4‬فکر کنید که اگر مسائل پیش بینی نشده رخ داد چه می کنید؟‬ ‫‪-5‬اولــش ســخت اســت؛ امــا کم کــم عــادت می کنیــد‪ .‬یــک هفتــه تجربــه کنیــد تاثیــر واضــح ان را‬ ‫روی عملکردتــان می بینیــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪4‬‬ ‫موفقیت‬ ‫‪3‬‬ ‫‪ -2‬بیش از اندازه می نویسید‬ ‫فقــط ســه مــورد از مهم تریــن کارهــای خــود را یادداشــت کنیــد؛‬ ‫کارهایــی کــه بایــد هــر طــور شــده در روز اینــده انجــام شــوند‪.‬‬ ‫‪47‬‬ ‫کلیدهایموفقیت‬ ‫‪ .3‬رویاهای کوچک نداشته‬ ‫باش؛ چون به اندازه کافی قدرت‬ ‫تکان دادن قلبت را ندارند!‬ ‫‪.2‬توانمندییعنیدستیابیبه‬ ‫هدفیکهدیگراننمی توانند‪.‬‬ ‫هوشمندییعنینشانه گیری‬ ‫هدفیکهدیگراننمی بینند‪.‬‬ ‫خردمندییعنیانتخاب‬ ‫هدفی که دیگران حتی‬ ‫تصورشرا هم نمی کنند‪.‬‬ ‫‪ .1‬ساکنان ساحل پس از مدتی‬ ‫صدای موج را نمی شنوند‪ .‬چه‬ ‫تلخ است قصه عادت!‬ ‫تا حاال فکر کردی چه چیزهایی‬ ‫را دیگر نمی شنوی؟ نمی بینی؟ و‬ ‫درک نمی کنی؟ فکر کن!‬ ‫‪ .4‬وقتی از اطرافیانم کسی اه‬ ‫می کشد و می گوید زندگی‬ ‫سخت است‪ ،‬خیلی دوست دارم‬ ‫از او بپرسم در مقایسه با چه؟!‬ ‫«سیدنی هریس»‬ ‫ِ‬ ‫قسمت یک‬ ‫‪ .5‬سخت ترین‬ ‫کار‪،‬تصمیم گیریبرای‬ ‫انجامشاست!‬ ‫مابقی دیگر اصرار و‬ ‫پافشاری شما است!‬ ‫«املیاارهارت»‬ ‫‪ .6‬هیچ وقت خودتان‬ ‫را به خاطر محدودیت‬ ‫تفکرات دیگران محدود‬ ‫نکنید و هیچ وقت هم‬ ‫خودتان این کار را با کسی‬ ‫انجام ندهید!‬ ‫«ما جمیسون»‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫گرداوری‪ :‬رضا کشاورز‬ ‫کارشناس ارشد مهندسی صنایع‬ ‫‪48‬‬ ‫جوک سیاه یا هروئین فکری‬ ‫نه هروئین مصرف کنید و نه جوک سیاه گوش کنید‪ ،‬هر دو یک اثر را‬ ‫دارند!‬ ‫اول بگذارید با هم یک جوک را مرور کنیم‪:‬‬ ‫روزهای خوب هم میاد!‬ ‫فقط دادیم چین بسازه ارزون در بیاد!!!‬ ‫صبر کنید میاد!‬ ‫خندیدید؟ لبخند بر لبانتان نشست؟‬ ‫باشــد ایــرادی نــدارد؛ امــا بگذاریــد کمــی عمیق تــر بــه ایــن پدیــده نــگاه‬ ‫کنیــم‪ .‬مطالــب این چنینــی بــرای مــن و شــما اشــنا اســت‪ .‬در کانال هــای‬ ‫طنــز چنیــن جوک هایــی زیــاد نوشــته می شــود‪ .‬یکــی از اســاتید‪ ،‬اقتصــاد‬ ‫مفهومــی به نــام «جوک هــای ســیاه» را مطــرح کــرده اســت‪ .‬جــوک بــاال‬ ‫هــم یکــی از همــان جوک هــا اســت‪.‬‬ ‫برخــی جمــات‪ ،‬ضرب المثل هــا‪ ،‬لطیفه هــا و داســتان ها تخدیــر‬ ‫می کننــد؛ یعنــی ماننــد مــواد مخــدر عمــل می کننــد و مانــع حرکت انــد‪،‬‬ ‫بــذر ناامیــدی می پاشــند و گــرد تســلیم می پراکننــد‪.‬‬ ‫ممکــن اســت بگوییــد‪ ،‬حــاال خیلــی هــم نبایــد ســخت گرفــت! جــواب‬ ‫ایــن اســت‪ :‬چــون معمــوال مــا بــا ذهــن نقادانــه و تحلیلــی بــه داســتان ها‪،‬‬ ‫لطیفه هــا و ضرب المثل هــا گــوش نمی کنیــم؛ بنابرایــن بــه راحتــی در‬ ‫ذهــن مــا می نشــیند و بعــد از مدتــی‪ ،‬بــه خاطــر تکــرار و انتقــاد نکــردن‬ ‫از ان‪ ،‬ته نشــین می شــود و رســوب می کنــد‪ .‬انــگاه پنــج ســال اینــده‪،‬‬ ‫همــه مــا بــدون اینکــه بدانیــم چــرا‪ ،‬بــه ایــن جمع بنــدی رســیده ایم کــه‬ ‫«خوشــبختی مــا در گــرو چینی هاســت»‪.‬‬ ‫قبــول کنیــم کــه همیــن شــوخی ها و طنزهــا‪ ،‬روزی بــه باورهــای مــا‬ ‫تبدیــل می شــود؛ بنابرایــن در جــوک گفتــن و جــوک شــنیدن هــم‬ ‫عاقالنــه عمــل کنیــم کــه فــردای مــا را می ســازد یــا می ســوزاند‪.‬‬ ‫تجویز راهبردی‬ ‫وظیفه ما در قبال جوک های سیاه چیست؟‬ ‫‪ -1‬از خودمــان شــروع کنیــم‪ .‬خــود را در معــرض جوک هــای ســیاه‬ ‫قــرار ندهیــم و اگــر قــرار گرفتیــم ذهــن خــود را حســاس و امــاده کنیــم‬ ‫کــه نقادانــه و اگاهانــه بــه این گونــه مطالــب گــوش کنیــم‪.‬‬ ‫‪ -2‬دوبــاره از خودمــان شــروع کنیــم‪ .‬خیلــی از مــا وقتــی مطلبــی طنزالــود‬ ‫را می خوانیــم‪ ،‬دوســت داریــم کــه ان را بــه اشــتراک بگذاریــم‪ .‬بــرای‬ ‫ارســال مطالــب طنزالــود فیلتــری بگذاریــم؛ ایــا ایــن یــک جــوک ســیاه‬ ‫یــا یــک «هروئیــن فکــری» نیســت؟ اگــر هســت توزیــع ایــن مــواد‬ ‫مخــدر را بــرای خــود یــک جــرم تلقــی کنیــم‪.‬‬ ‫‪ -3‬اگــر فــردی جوکــی ســیاه گفــت‪ ،‬خیلــی خیلــی محترمانــه بــا بیــان‬ ‫مطالــب نقــض ســعی کنیــم از ذهــن مخاطبیــن هروئین زدایــی کنیــم‪ .‬ایــن‬ ‫مــورد بایــد خیلــی مودبانــه و غیرمســتقیم باشــد‪.‬‬ ‫پارادیگمایاکوریفکری‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫تحلیل راهبردی‬ ‫مفهــوم پارادیگمــا (واژه ای یونانــی کــه در انگلیســی پارادایــم‬ ‫خوانــده می شــود) می توانــد داســتان بــاال را توضیــح دهــد‪ :‬هــر‬ ‫فــرد یــا جامعـه ای «واقعیــات» پیرامــون خــود را در چارچــوب‬ ‫مفروضــات‪ ،‬پیش دانســته ها و پیش فرض هــای خــود درک و‬ ‫تحلیــل می کنــد‪.‬‬ ‫پارادایــم یــک مجموعــه از باورهــا‪ ،‬پیش فرض هــا و‬ ‫ارزش هاســت کــه ممکــن اســت زمانــی بــه یک دلیــل منطقی‬ ‫به وجــود امــده باشــند؛ امــا بــه دالیــل غیرمنطقــی‬ ‫ته نشــین شــده باشــند و ســپس از طریــق‬ ‫اموزش هــای رســمی و غیررســمی ان قــدر‬ ‫تکــرار می شــوند کــه بــرای مــا به صــورت‬ ‫چارچوب هایــی «بدیهــی» درمی اینــد‪.‬‬ ‫بــه احتمــال خیلــی زیــاد‪ ،‬پارادایم هــا در زمــان‬ ‫شــکل گیری به خاطــر اینکــه موفــق بوده انــد‬ ‫و یــک مســئله را بــه خوبــی حــل کرده انــد‬ ‫(جلوگیــری از اب ســرد) در ذهــن مــا پایــدار‬ ‫می شــوند؛ امــا زمانــی کــه یــک پارادایــم‬ ‫شــکل گرفــت همچنــان در ذهــن مــا باقــی‬ ‫می مانــد ولــو اینکــه دیگــر کارامــد نباشــد‪.‬‬ ‫چــرا؟ چــون تبدیــل بــه پیش فرض هــای‬ ‫بدیهــی شــده اســت‪.‬‬ ‫پارادایم هــا باعــث می شــوند کــه مــا کــور‬ ‫شــویم! بگذاریــد مثــال بزنــم‪ :‬زمانــی کــه شــرکت‬ ‫معــروف امــازون (کــه ان موقــع یــک کســب وکار‬ ‫نوپــا و ناشــناخته بــود) ادعــا کــرد کــه می خواهــد‬ ‫بزرگ تریــن کتاب فروشــی انالیــن دنیــا شــود‪ ،‬رقبــای‬ ‫ســنتی او خندیدنــد و برخــی نیــز رســما در روزنامه ها‬ ‫گفتنــد کــه ارزو بــر جوانــان عیب نیســت؛ امــا بعدها‬ ‫بــه شــدت تنبیــه شــدند! چــرا؟ چــون پارادایــم قبلی‬ ‫کامــا چشــم های انــان را بســته بــود‪.‬‬ ‫بــرای تکانــدن و پاکیــزه کــردن ذهــن حتمــا نبایــد نــوروز باشــد؛ بنابرایــن به‬ ‫ســراغ کمــد ذهنیت هــا و عادت هایتــان برویــد‪ ،‬دربــش را بــاز کنیــد‪ ،‬کمــی‬ ‫از ان فاصلــه بگیریــد و از دور بــه ان هــا نــگاه کنیــد‪ .‬شــاید بعضــی چیزهــا‬ ‫بایــد دور انداختــه شــوند‪:‬‬ ‫لباس انتظار برای شانس‬ ‫اگــر فکــر می کنیــم کــه ادم هــای موفــق در اثــر شــانس بــه موفقیــت‬ ‫رســیده اند‪ ،‬ســخت در اشــتباهیم‪ .‬کافیســت زندگــی هــر کــدام از کارافرینــان‬ ‫را بخوانیــم‪ .‬موفقیــت از عــرق کــردن و تــاش کــردن و شکســت خــوردن‬ ‫به دســت امــده اســت‪ .‬شــانس‪ ،‬فرصت هایــی اســت کــه یــک ذهــن امــاده و‬ ‫کارکــرده روی هــوا می زنــد و نــه صرفــا یــک انســان منتظــر و خواب الــوده‪.‬‬ ‫خالصــه انکــه شــما بایــد برویــد درب خانــه شــانس درب بزنیــد و نــه‬ ‫برعکــس‪.‬‬ ‫لباس کمال گرایی افراطی‬ ‫کمال گرایــی افراطــی یعنــی مــن بایــد در یــک موضــوع‪ ،‬زمینــه یــا حــوزه‪،‬‬ ‫بــه ‪ %100‬برســم و اگــر نرســم بایــد ان را کنــار بگــذارم‪ .‬لبــاس جدیــد‬ ‫می توانــد ایــن باشــد‪ :‬فقــط یــک پلــه بیشــتر بــا گام هــای اســتوار‪.‬‬ ‫لباس اهداف حقیر و مبتذل‬ ‫ایــن عــادت فکــری باعــث می شــود کــه هدف گذاری هــای کوچــک یــا‬ ‫مبتــذل انجــام دهیــم؛ مثــا اگــر در ســبد اهدافمــان فقــط خانــه و مــدرک و‬ ‫شــهرت اســت‪ ،‬یــک جــای کار ایــراد دارد‪ .‬انســان بــود ِن انســان بــه داشــتن‬ ‫اهــداف فرافــردی و فراخانوادگــی اســت‪ .‬بــه جایــش عــادت اهــداف فراگیر‬ ‫را جایگزیــن کنیــد‪ ،‬بــزرگ باشــید و جهانــی بیندیشــید‪ .‬در جهــان امــروز که‬ ‫شــبکه های اجتماعــی در دســترس ماســت بــرای انکــه در ســطح جهانــی‬ ‫عمــل کنیــم‪ ،‬همــه چیــز امــاده اســت‪.‬‬ ‫لباس دروغ‬ ‫دروغ روح ادمــی را متالشــی می کنــد‪ ،‬البــد می پرســید چگونــه؟ دروغ‬ ‫باعــث می شــود بیــن گفتــار و بــاور شــکاف به وجــود بیایــد‪ .‬تکــرار ان‬ ‫باعــث می شــود کــه ایــن شــکاف بــه ســایر ارکان وجــود‬ ‫ادمــی نیــز ســرایت کنــد؛ امــا شــکاف بیــن گفتــار و‬ ‫عمــل (کــه می شــود خیانــت و عــدم انجام تعهــدات)‬ ‫و شــکاف بیــن بــاور و گفتــار (کــه می شــود دو رویــی)‬ ‫و شــکاف بیــن‪ ...‬ســراغاز متالشــی شــدن روح اســت‪.‬‬ ‫لبــاس صداقــت را بــر جــان خــود بپوشــانیم‪.‬‬ ‫لباس تکرار دیگران و تقلید‬ ‫پوشــیدن ایــن لبــاس باعــث می شــود کــه هرچــه‬ ‫بیشــتر شــبیه به دیگــران شــویم‪ ،‬خودمــان نباشــیم بلکه‬ ‫دیگــران را زندگــی کنیــم‪ .‬بایــد جســور بــود‪ .‬لبــاس‬ ‫تقلیــد را دریــد و خودمــان بــرای خودمــان تصمیم گیــری‬ ‫کنیــم‪ .‬خداونــد هــر کــدام از مــا را به صــورت یکتــا و‬ ‫تکرارنشــدنی خلــق کــرده اســت‪.‬‬ ‫لباس ترس از شکست‬ ‫شکســت ناشــی از زمیــن خــوردن‬ ‫نیســت‪ .‬وقتــی شکســت می خوریــم‬ ‫کــه هیچ وقــت بلنــد نشــویم‪ .‬ریســک‬ ‫نکــردن بزرگ تریــن ریســکی اســت‬ ‫کــه می توانیــم انجــام دهیــم؛ بنابرایــن‬ ‫چنــد تجربــه جســورانه بــرای خودمــان‬ ‫تعریــف کنیــم‪ ،‬حتــی اگــر در ان هــا‬ ‫موفــق نشــدیم‪ ،‬موفــق شــده ایم کــه‬ ‫تــرس از شکســت را در خودمــان‬ ‫بکشــیم‪.‬‬ ‫عینک نقطه ضعف‬ ‫عــاوه بــر ان شــش لبــاس‪ ،‬در‬ ‫کمــد لباســتان ممکــن اســت عینــک‬ ‫نقطه ضعــف هــم باشــد‪ ،‬ان را بیابیــد و‬ ‫بشــکنید و دور بریزیــد‪ .‬همـ ه مــا نقــاط ضعفــی‬ ‫داریــم؛ امــا توجــه بــه نقــاط ضعــف باعــث‬ ‫می شــود کــه نقــاط قــوت خــود را نبینیــم‪ .‬از‬ ‫خودتــان بپرســید بــا توجــه بــه نقــاط قوتــم‬ ‫چــه کاری می توانــم انجــام دهــم؟‬ ‫موفقیت‬ ‫پدیده ای که باعث کوری و تحلیل و تصمیم اشتباه می شود‬ ‫قبــل از انکــه بــه مفهــوم پارادیگمــا بپردازیــم‪ ،‬بگذاریــد یــک داســتان‬ ‫معــروف را یکبــار دیگــر بــا هــم مــرور کنیــم‪ :‬گروهــی از محققــان پنــج‬ ‫میمــون را در قفســی گذاشــتند و در وســط قفــس یــک نردبــان کــه بــاالی‬ ‫ان مقــداری مــوز گذاشــته شــده بــود قــرار دادنــد‪ .‬هــر بــار کــه میمونــی‬ ‫از نردبــان بــاال می رفــت‪ ،‬دانشــمندان میمون هــای دیگــر را بــا دوش اب‬ ‫ســرد خیــس می کردنــد‪ .‬پــس از مدتــی‪ ،‬هــر میمــون کــه از نردبــان بــاال‬ ‫می رفــت‪ ،‬میمون هــای دیگــر میمونــی کــه از نردبــان بــاال رفتــه بــود را‬ ‫کتــک می زدنــد‪ .‬بعــد از مدتــی‪ ،‬هیــچ میمونــی دیگــر جرئــت اینکــه از‬ ‫نردبــان بــاال رود را نداشــت‪ ،‬گرچــه وسوســه او بســیار عمیــق بــود‪.‬‬ ‫محققــان تصمیــم گرفتنــد یکــی از میمون هــا را بــا میمــون جدیــدی عــوض‬ ‫کننــد‪ .‬میمــون تــازه‪ ،‬اولیــن کاری کــه می کنــد بــه ســمت مــوز از نردبــان‬ ‫بــاال مــی رود؛ ولــی ناگهــان بقیــه میمون هــا روی او می ریزنــد و او را‬ ‫محکــم کتــک می زننــد‪ .‬پــس از چنــد بــار کتــک خــوردن‪ ،‬میمــون تــازه وارد‬ ‫فرامی گیــرد کــه نبایســتی از نردبــان بــاال بــرود؛ امــا هرگــز نمی دانــد چــرا؟‬ ‫میمــون دوم جایگزیــن می شــود و همــان وضــع ادامــه می یابــد‪ .‬میمــون اول‬ ‫هــم در کتــک زدن میمــون دوم همــکاری می کنــد‪ .‬میمــون ســوم جایگزیــن‬ ‫می شــود و همــان وضــع کتــک زدن ادامــه می یابــد‪ .‬میمــون چهــارم‬ ‫جایگزیــن می شــود و همچنــان کتــک زدن هــر میمونــی کــه از نردبــان بــاال‬ ‫م ـی رود ادامــه دارد‪ .‬میمــون پنجــم هــم جایگزیــن می شــود و کتــک زدن و‬ ‫کتــک خــوردن همچنــان ادامــه می یابــد‪.‬‬ ‫حــاال انچــه مانــده‪ ،‬میمون هــای جدیــدی هســتند کــه حتــی هیچ کدامشــان‬ ‫دوش اب ســرد را هرگــز تجربــه نکرده انــد؛ ولــی همچنــان هــر میمونــی کــه‬ ‫از نردبــان بــاال مــی رود را کتــک می زننــد‪ .‬اگــر ممکــن بــود از میمون هــا‬ ‫پرســش شــود چــرا انانــی را کــه از نردبــان بــاال می رونــد را کتــک می زننــد‪،‬‬ ‫جــواب می توانســت ایــن باشــد‪« :‬مــن نمی دانــم‪ ،‬همــه همیــن کار را‬ ‫می کننــد»؛ جملـه ای کــه متاســفانه بــرای همــه مــا اشناســت!‬ ‫دورریختنی های ذهنی!‬ ‫‪49‬‬ ‫راه هـایجلـوگیــــریاز‬ ‫الرژی به مواد شوینده‬ ‫‪ .4‬انتخاب جاروبرقی مناسب‬ ‫از جاروبرقی هــای مجهــز بــه فیلتــر ‪ HEPA‬کــه‬ ‫گردوغبــار را داخــل جاروبرقــی نگــه می دارنــد‪،‬‬ ‫اســتفاده کنیــد‪ .‬همچنیــن بــه مدل هــای جدیــد‬ ‫دارای مهــر ضمانــت تکنولــوژی بــرای ممانعــت‬ ‫از ایجــاد الــرژی دقــت کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .1‬پوشیدن دستکش و ماسک‬ ‫قبــل از شــروع نظافــت‪ ،‬ماســک بزنیــد و‬ ‫دســتکش پالســتیکی بپوشــید‪ .‬ماســک باعــث‬ ‫اجتنــاب از تنفــس مــواد حساســیت زا می گــردد‬ ‫و دســتکش نیــز مانــع تمــاس ایــن مــواد بــا‬ ‫پوســت دســتتان می گــردد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪ .2‬نظافت پنجره ها به صورت تک به تک‬ ‫بهــار فصــل خوبــی بــرای تمیــز کــردن پنجره هــا‬ ‫و درب هــای شیشــه ای اســت؛ امــا بــاز نگــه‬ ‫داشــتن بیش ازحــد پنجره هــا در هنــگام نظافــت‬ ‫می توانــد باعــث ورود گردوغبــار‪ ،‬قارچ هــای‬ ‫موجــود در هــوا و ســایر مــواد الــرژی زا گــردد؛‬ ‫پــس هــر بــار یــک پنجــره را بــاز و تمیــز کنیــد‬ ‫و فــورا ببندیــد‪.‬‬ ‫‪ .5‬خشک کردن به موقع فرش‬ ‫شــامپو کشــیدن فــرش به طــور واضــح یعنــی‬ ‫نــم دار کــردن فــرش‪ .‬مشــکل اینجــا اســت‬ ‫کــه مکان هــای دارای بیــش از ‪ 50‬درصــد‬ ‫رطوبــت‪ ،‬موردعالقــه کرم هــای ریــز موجــود در‬ ‫گردوغبــار هســتند‪ .‬ایــن کرم هــا در چوب هــای‬ ‫مرطــوب و در الیــه زیریــن فــرش بــه ســرعت‬ ‫جمــع می شــوند‪ .‬شســتن فــرش بایــد توســط‬ ‫افــراد حرفـه ای و در مکان هایــی صــورت گیــرد‬ ‫کــه فــرش بــه ســرعت شســته و خشــک شــود‪.‬‬ ‫‪ .6‬اجتناب از غبارروبی خشک‬ ‫غبارروبــی بــا پارچــه خشــک دقیقــا برعکــس‬ ‫عمــل می کنــد؛ یعنــی بــه جــای جمــع کــردن‬ ‫گردوغبــار‪ ،‬ذرات ان را در هــوا پخــش می کنــد‪.‬‬ ‫بــرای دور مانــدن از الــرژی‪ ،‬از یــک پارچــه‬ ‫مرطــوب شــده بــا ســرکه بــرای پــاک کــردن‬ ‫ســطوح اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪50‬‬ ‫‪ .3‬خشک کردن لباس ها در داخل منزل‬ ‫درســت اســت کــه خشــک کــردن لباس هــا‬ ‫زیــر نــور و گرمــای خورشــید ایده ال تــر اســت؛‬ ‫امــا بایــد بدانیــد کــه بــرای افــرادی کــه دچــار‬ ‫الرژی هــای فصلــی می شــوند‪ ،‬خشــک کــردن‬ ‫لباس هــا در داخــل منــزل بهتــر خواهــد بــود‪.‬‬ ‫اگــر از ان دســته افــراد هســتید کــه بــه گرده هــا‬ ‫حساســیت داریــد بایــد بدانیــد کــه البس ـه هایی‬ ‫کــه در بیــرون اویــزان می شــوند‪ ،‬تمــام ایــن‬ ‫گرده هــا و مــواد الــرژی زای موجــود در هــوا را‬ ‫بــه خــود جــذب می کننــد‪.‬‬ ‫‪ .7‬توجه به نقاط به هم ریخته‬ ‫بــه هنــگام نظافــت منــزل از نقــاط به هــم ریختــه‬ ‫غافــل نشــوید‪ .‬انبــوه کتاب هــا و مجــات‬ ‫تلنبــار شــده در گوشــه کنار‪ ،‬محــل مناســبی‬ ‫بــرای تجمــع گردوغبــار محســوب می شــوند‪.‬‬ ‫بــه هنــگام نظافــت خرت وپرت هــای به هــم‬ ‫ریختــه را دور بریزیــد‪.‬‬ ‫‪ .8‬زدودن قارچ ها و کپک ها بدون مداخله‬ ‫دست‬ ‫قــارچ و کپــک باعــث افزایــش الرژی می شــوند؛‬ ‫بنابرایــن تمیــز کردنشــان کاری چالش برانگیــز‬ ‫اســت‪ .‬بــرای شســتن قارچ هایــی کــه بــر اثــر‬ ‫رطوبــت در سرویس بهداشــتی و حمــام ایجــاد‬ ‫می شــوند‪ ،‬می توانیــد از دوش حمــام کمــک‬ ‫بگیریــد‪ .‬از مــواد شــوینده قابــل اســپری شــدن‬ ‫اســتفاده کنیــد و بــا دور نگــه داشــتن ان هــا از‬ ‫خــود در چنــد مرحلــه روی نقــاط مختلــف‬ ‫حمــام از جملــه خــود دوش و وان حمــام‬ ‫اســپری کنیــد؛ ســپس بعــد از ‪ 25‬دقیقــه دوش‬ ‫را بــا فشــار بــاز کنیــد تــا شستشــو کامــل گــردد‪.‬‬ ‫بــرای زدودن کپک هــا می توانیــد محلولــی‬ ‫حــاوی ‪ 10‬درصــد ســفیدکننده کــه بــرای از بیــن‬ ‫بــردن کپک هــا بــه انــدازه کافــی قــوی باشــد و‬ ‫در ضمــن بــرای الــرژی شــما هــم مضــر نباشــد‪،‬‬ ‫اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .9‬استفاده از محصوالت طبیعی‬ ‫بــرای انتخــاب محصــوالت تمیزکننــده به دنبــال‬ ‫محصوالتــی باشــید کــه فاقــد بــو و رایحــه‬ ‫باشــند؛ چراکــه باعــث تشــدید و بدتــر شــدن‬ ‫حساســیت ها می شــوند‪ .‬استشــمام ایــن مــواد‬ ‫باعــث ازار حــس بویایــی و ایجــاد تــورم‬ ‫می گــردد‪ .‬اســتفاده از محصــوالت طبیعــی بــرای‬ ‫نظافــت مثــل محلــول اب و ســرکه از تشــدید‬ ‫ایــن حساســیت ها کــم می کنــد‪.‬‬ ‫‪ .10‬روشن کردن هواکش‬ ‫بــاز کــردن پنجــره بــرای خــارج کــردن دود و‬ ‫غبــار باعــث داخــل شــدن مــاده الــرژی زای‬ ‫بیرونــی می گــردد؛ امــا روشــن کــردن هواکــش‬ ‫و فــن می توانــد کمک کننــده باشــد‪ .‬قبــل از‬ ‫هــر چیــز ابتــدا اطمینــان حاصــل کنیــد کــه فــن‬ ‫و هواکــش اشــپزخانه یــا سرویس بهداشــتی‬ ‫به درســتی کار می کننــد تــا بتواننــد بــه بهتریــن‬ ‫وجــه شــما را از شــر بوهــا و مــواد حساســیت زا‬ ‫رهــا کننــد‪.‬‬ ‫ایده ها�ییبرایرایحه بخشیبهفضایمنزل‬ ‫بــا اســتفاده از ایــن اقــام خانگــی می توانیــد‬ ‫هــوای منــزل را تــازه نگــه داریــد و راحت تــر‬ ‫نفــس بکشــید‪.‬‬ ‫‪ .1‬پودر قهوه‬ ‫بــرای خالصــی از بــوی غذاهــای فاســد شــده‬ ‫بعــد از خرابــی فریــزر‪ ،‬یکــی‪-‬دو کاســه را بــا‬ ‫قهــوه اســتفاده شــده یــا پــودر قهــوه تــازه پــر‬ ‫کنیــد و یــک شــبانه روز در فریــزر قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫بــرای ایجــاد بــوی معطــر قهــوه یکــی‪-‬دو قطــره‬ ‫وانیــل بــه پــودر قهــوه اضافــه کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .4‬لیمو‬ ‫لیمــو می توانــد در همــه جــای خانــه بــرای‬ ‫کمــک بــه بوزدایــی مورداســتفاده قــرار گیــرد‪.‬‬ ‫چنانچــه بــا روش هــای دیگــر موفــق بــه برطرف‬ ‫کــردن بــوی نامطبــوع ســطل زبالــه نشــده اید‪،‬‬ ‫پوســته های لیمــو را داخــل ان قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫چنانچــه می خواهیــد کل اشــپزخانه تان ایــن‬ ‫رایحــه را داشــته باشــد‪ ،‬یــک لیمــو را از نیمــه‬ ‫بــرش داده و داخــل یــک کاســه اب قــرار دهیــد‬ ‫و بــه همــان حالــت بگذاریــد‪.‬‬ ‫‪ .7‬ادویه جات‬ ‫به جــای اســتفاده از خوشــبوکننده های تبلیغاتــی‪،‬‬ ‫یــک مشــت پــر میخــک یــا یــک عــدد چــوب‬ ‫دارچیــن را در یــک قابلمــه پــر اب روی اجــاق‬ ‫بــه مــدت نیــم ســاعت بجوشــانید‪ .‬یــا یکــی‪-‬دو‬ ‫قاشــق چایخــوری پــودر ادویــه روی کاغذروغنی‬ ‫ریختــه و ان را داخــل فــر بــا دمــای ‪ 93‬درجــه‬ ‫ســانتیگراد بــه مــدت نیــم ســاعت قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫‪ .10‬اکالیپتوس‬ ‫روغــن گیــاه اکالیپتــوس خاصیــت ضدباکتــری‬ ‫و ضدقــارچ دارد؛ بنابرایــن بــرای قــرار دادن در‬ ‫مکان هــای کوچــک سرپوشــیده کــه مســتعد‬ ‫کپــک یــا گرفتــن بــوی نــم و رطوبــت هســتند‬ ‫می توانــد مورداســتفاده قــرار گیــرد‪ .‬چنــد شــاخه‬ ‫از ایــن گیــاه را در دخــل کمد هــا یــا مکان هــای‬ ‫موردنظــر قــرار دهیــد تــا کار بوزدایــی و در‬ ‫نتیجــه تنفــس بهتــر را بــه ســادگی برایتــان انجام‬ ‫دهــد‪.‬‬ ‫کدبانو‬ ‫‪ .3‬ورقه های نرم کننده پارچه‬ ‫بــه جــای صــرف هزینــه بــرای خریــد‬ ‫خوشــبوکننده های صنعتــی‪ ،‬چنــد ورق‬ ‫نرم کننــده پارچــه را چیــن داده و داخــل‬ ‫کمــد یــا کشــو لبــاس‪ ،‬پشــت پرده هــا و زیــر‬ ‫صندلی هــا قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬نمک‬ ‫چنانچــه بــوی نامطبوعــی در ســطل زبالــه باقــی‬ ‫مانــده‪ ،‬می توانیــد از نمــک هــم کمــک بگیریــد‪.‬‬ ‫‪ 1/2‬پیمانــه نمــک را داخــل ســطل ریختــه و‬ ‫زیــر اب ســرد بگیریــد‪ .‬نمــک عــاوه بــر خنثــی‬ ‫کــردن بــوی نامطبــوع‪ ،‬ذرات ریــز چســبیده زباله‬ ‫بــه دیــواره ســطل را نیــز پــاک می ســازد‪.‬‬ ‫‪ .9‬سرکه‬ ‫چنانچــه اخیــرا غذایــی ســوزانده اید یــا مهمانــی‬ ‫ســیگاری بــه دیدارتــان امــده که بوی ســوختگی‬ ‫یــا بــوی ســیگار در فضــای منــزل باقــی مانــده‪،‬‬ ‫‪ 3/4‬یــک کاســه کم عمــق را ســرکه ســفید یــا‬ ‫ســرکه ســیب ریختــه و داخــل اتاقــی کــه شــدت‬ ‫بــو بیشــتر اســت قــرار دهیــد‪ .‬اگــر بــو در تمــام‬ ‫منــزل پخــش شــده اســت‪ ،‬کاسـه های کوچکــی‬ ‫از ســرکه را در گوشــه کنار منــزل قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫بــوی نامطبــوع در عــرض یــک روز برطــرف‬ ‫می شــود‪ .‬بــرای رفــع بــوی ســیگار تــازه در اتــاق‬ ‫می توانیــد دســتمالی را بــا ســرکه مرطــوب کنیــد‬ ‫و کمــی در فضــای اتــاق تــکان دهیــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪ .2‬توپک های پنبه ای‬ ‫توپک هــای پنبـه ای را بــه رایحه هــای دلخواهتــان‬ ‫اغشــته کنیــد‪ .‬می توانیــد از ادکلن هــای‬ ‫دلخواهتــان‪ ،‬روغن هــای اصلــی مثــل ســنبل‪،‬‬ ‫اب لیمــو یــا عصــاره وانیــل اســتفاده کنیــد‪ .‬بــرای‬ ‫پخــش کــردن ایــن رایحه هــا در فضــای اتــاق‬ ‫می توانیــد تعــدادی از پنبه هــای اغشــته شــده را‬ ‫داخــل جاروبرقــی قــرار دهیــد تا بــه هنــگام تمیز‬ ‫کــردن اتــاق‪ ،‬رایحــه ان در فضــا پخــش شــود‪.‬‬ ‫حتــی می توانیــد از ایــن توپک هــا به عنــوان‬ ‫یــک وســیله بــوزدا داخــل یخچــال اســتفاده کنید‪.‬‬ ‫‪ .5‬پرتقال‬ ‫پرتقــال در تمــام روش هــای گفتــه شــده بــرای‬ ‫بوزدایــی‪ ،‬مثــل لیمــو قابل اســتفاده اســت‪ .‬حتــی‬ ‫می توانیــد از ان همــراه بــا میخــک بــرای‬ ‫درســت کــردن پمانــدر (گــوی خوشــبو کننــده)‬ ‫اســتفاده کنیــد‪ .‬پمانــدر قرن هــا بــرای پــر کــردن‬ ‫فضاهــای کوچــک از رایحه هــای دلپذیــر و‬ ‫همچنیــن بــرای مبــارزه بــا بیــد و پروانه اســتفاده‬ ‫می شــده اســت‪ .‬درســت کــردن ایــن وســیله‬ ‫بســیار ســاده اســت‪ .‬چنــد شــاخه میخــک را بــه‬ ‫گونـه ای روی پرتقــال فــرو کنیــد کــه کل ســطح‬ ‫ان را بپوشــاند؛ ســپس ان را بــا اســتفاده از یــک‬ ‫نــخ یــا رشــته دوال نــخ ماهیگیــری‪ ،‬داخــل کمــد‬ ‫یــا کابینــت وصــل کنیــد و از رایحــه خوشــبوی‬ ‫ان ســال ها لــذت ببریــد‪.‬‬ ‫‪ .8‬عصاره وانیل‬ ‫بوهــای مانــده در منــزل‪ ،‬یخچــال و مایکروویــو‬ ‫را بــا اســتفاده از وانیــل حــذف کنیــد‪ .‬داخــل‬ ‫یخچــال را بــا عصــاره وانیــل تمیــز کنیــد‪.‬‬ ‫بــرای تــداوم رایحــه تــازه وانیــل‪ ،‬یــک توپــک‬ ‫پنبــه ای یــا یــک تکــه اســفنج را بــه عصــاره‬ ‫وانیــل اغشــته کــرده و ان را داخــل یخچــال‬ ‫قــرار دهیــد‪ .‬بــرای برطــرف کــردن بــوی ماهــی‬ ‫یــا دیگــر غذاهــا از داخــل مایکروویــو‪ ،‬کمــی‬ ‫عصــاره وانیــل داخــل یــک کاســه ریختــه و بــا‬ ‫حــرارت بــاال در مایکروویــو قــرار دهیــد‪ .‬بــرای‬ ‫برطــرف کــردن بــوی ناخوشــایند رنــگ تــازه در‬ ‫منــزل‪ ،‬یــک قاشــق غذاخــوری عصــاره وانیــل را‬ ‫داخــل قوطــی رنگــی کــه تــازه بــاز کرده ایــد‪،‬‬ ‫بریزیــد‪ .‬از یــک ترفنــد قدیمــی هــم می توانیــد‬ ‫اســتفاده کنیــد‪ .‬یکــی دو قطــره عصــاره وانیــل‬ ‫روی حبــاب المــپ بچکانیــد‪ ،‬چــراغ را روشــن‬ ‫کــرده و از بــوی خوشــایند ان در فضــای اتــاق‬ ‫لــذت ببریــد‪.‬‬ ‫‪51‬‬ ‫گران قیمت ترین گل های جهان‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪52‬‬ ‫از نایاب تریــن ارکیــده تــا گلــی کــه فقــط چنــد ســاعت عمــر می کنــد!‬ ‫ایــن گل هــا را در هــر گل فروشـی ای پیــدا نمی کنیــد‪ .‬در اینجــا لیســتی از‬ ‫‪ 7‬مــورد گران قیمت تریــن گل هــای جهــان را برایتــان اورده ایــم‪.‬‬ ‫‪ .7‬گلوریوسا‬ ‫هــر شــاخه‪ 10-6 :‬دالر‪ .‬ایــن گل بــه نام هــای‬ ‫شــعله سوســن یــا سوســن اتــش نیــز معــروف‬ ‫اســت‪ .‬بســیار ظریــف و خوش نمــا اســت‬ ‫و گل هــای ان بــه صــورت نــادری بــزرگ و‬ ‫حجیم انــد‪ .‬همان طــور کــه بســیار زیبــا و‬ ‫منحصربه فــرد اســت‪ ،‬بــه همــان میــزان هــم‬ ‫ســمی اســت!‬ ‫‪ .6‬سِ مپر اگوستوس (نوعی پیاز گل الله)‬ ‫هــر پیــاز گل‪ 5/7 :‬دالر‪ .‬تاریخچــه ایــن گل‬ ‫بــه قــرن هفدهــم در هلنــد برمی گــردد‪.‬‬ ‫وجــود شــعله های قرمــز در گلبرگ هــای‬ ‫ســفیدش‪ ،‬ایــن گل را منحصربه فــرد و‬ ‫گــران کــرده اســت‪.‬‬ ‫‪ .5‬زعفران‬ ‫هــر پونــد‪ 1/500-1/200 :‬دالر‪ .‬گل زعفــران‪،‬‬ ‫زعفــران تولیــد می کنــد کــه در جهــان‬ ‫بــه صــورت وزنــی بــه گران تریــن ادویــه‬ ‫معــروف اســت‪ .‬گلبرگ هــای بنفــش زیبــای‬ ‫ان پرچم هــای طالیــی ان را دربــر گرفته انــد‬ ‫کــه ایــن پرچم هــا بــا دســت چیــده و خشــک‬ ‫می شــوند و بعــد به عنــوان زعفــران فروختــه‬ ‫می شــوند‪ 80000 .‬گل نیــاز اســت تــا ‪500‬‬ ‫گــرم زعفــران به دســت ایــد و همیــن دلیــل‬ ‫گــران بــودن ان اســت‪.‬‬ ‫‪ .4‬ارکیده ‪Rothschild‬‬ ‫هــر گیــاه گل‪ 5000 :‬دالر‪ .‬ایــن گل کــه بــه‬ ‫ارکیــده طالیــی کینابالــو معــروف اســت‪ ،‬در‬ ‫ســال ‪ 1987‬کشــف شــد‪ .‬عــاوه بــر داشــتن‬ ‫گلبرگ هــای افقــی‪ ،‬نهال هــای قابل کشــت‬ ‫نیــز دارنــد؛ امــا دســتیابی بــه ان مشــکل اســت‪.‬‬ ‫ایــن گل فقــط در پــارک ملــی کینابالــو مالــزی‬ ‫رشــد می کنــد و ســال های زیــادی طــول‬ ‫می کشــد تــا یــک تــک گل ظاهــر شــود‪.‬‬ ‫‪ .3‬ارکیده ‪Shenzhen Nongke‬‬ ‫هــر گیــاه گل‪ 202.000 :‬دالر‪ .‬دارنــدگان کالکشــن‬ ‫ارکیــده اگــر تمــام جهــان را هــم بگردنــد‪،‬‬ ‫نمی تواننــد ایــن گل را بیابنــد‪ .‬ایــن گل در‬ ‫ازمایشــگاه و توســط گــروه ‪Shenzhen Nongke‬‬ ‫در شــرکت تحقیقاتــی کشــاورزی پــرورش‬ ‫یافتــه اســت‪ 8 .‬ســال طــول کشــید کــه ایــن گل‬ ‫پــرورش یابــد و در ســال ‪ 2005‬در مزایــده ای‬ ‫بــه قیمــت ‪ 202.000‬دالر بــه فــروش رســید و‬ ‫همیــن کار‪ ،‬ایــن ارکیــده را بــه گران تریــن گلــی‬ ‫کــه تــا کنــون خریــداری شــده‪ ،‬تبدیــل کــرد‪.‬‬ ‫‪ُ .2‬رز ژولیت‬ ‫هــر گل‪ 5 :‬میلیــون دالر‪ .‬ایــن گل بــه رز ‪3‬‬ ‫میلیــون پونــدی نیــز معــروف اســت‪ .‬دیویــد‬ ‫اســتین (‪ ،)David Austin‬در طــی ‪ 15‬ســال‬ ‫توانســت رنــگ زردالویــی را بــه گل رز پیونــد‬ ‫دهــد‪ .‬ایــن گل در ســال ‪ 2006‬در نمایشــگاه‬ ‫گل چلســی عرضــه شــد و بــا زیبایــی خــاص‬ ‫خــود‪ ،‬جهــان گل هــا را دگرگــون کــرد‪.‬‬ ‫‪ .1‬گل ‪Kadupul‬‬ ‫بی قیمــت‪ .‬ایــن گل بســیار شــاعرانه و‬ ‫زودگــذر اســت‪ .‬زیبایــی زودگــذری از‬ ‫ســریالنکا کــه فقــط ســالی یکبــار گل‬ ‫می دهــد و ایــن گلدهــی در تاریکــی شــب‬ ‫اتفــاق می افتــد و بــا طلــوع افتــاب پژمــرده‬ ‫می شــود؛ بســیار کوتــاه و گــذرا! قطعــا ایــن‬ ‫گل قابل خریــدن نیســت‪.‬‬ ‫پرورش گوجه فرنگی فقط با یک برش!‬ ‫در ایــن شــماره شــما را بــا روشــی اســان بــرای پــرورش گوجه فرنگــی در‬ ‫منــزل اشــنا می کنیــم‪ .‬در ایــن روش فقــط بــه یــک بــرش گوجه فرنگــی‬ ‫نیــاز داریــد کــه بســته بــه ســلیقه شــخصی تان‪ ،‬هــم می توانیــد از‬ ‫گوجه فرنگــی معمولــی اســتفاده کنیــد و هــم گوجه فرنگــی گیالســی‪.‬‬ ‫روش کاشت‬ ‫‪ .1‬گوجه ای را انتخاب کنید که سالم‪ ،‬قرمز و رسیده باشد‪.‬‬ ‫‪ .2‬یک برش ‪ 1/5‬سانتیمتری از قسمت وسط ان را جدا کنید‪.‬‬ ‫‪ .3‬در یــک ســطل یــا گلــدان‪ ،‬مقــداری خــاک مرغــوب بریزیــد و بــرش‬ ‫گوجه فرنگــی را روی ان قــرار دهیــد؛ ســپس روی ان را بــا یــک الیــه‬ ‫خــاک بــه ضخامــت ‪ 1‬ســانتیمتر‬ ‫بپوشــانید‪.‬‬ ‫‪ .4‬روی گلــدان را بــا یــک کیســه‬ ‫پالســتیک بپوشــانید تــا شــرایط‬ ‫خوبــی را بــرای ســبز شــدن و‬ ‫جوانــه زدن دانه هــا فراهــم کنــد‪.‬‬ ‫چنــد ســوراخ کوچــک نیــز بــرای‬ ‫تنفــس گیــاه روی پالســتیک ایجــاد‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .5‬نبایــد هــر روز بــه ان اب بدهیــد‪.‬‬ ‫فقــط بایــد مراقــب باشــید تــا خــاک‬ ‫ان خشــک نشــود‪ .‬پوشــش پالســتیک بــه مرطــوب مانــدن ان کمــک‬ ‫می کنــد‪ .‬زمانــی کــه طــول ســاقه بــه ‪ 5-2/5‬ســانتیمتر رســید‪ ،‬پالســتیک‬ ‫روی ان را برداریــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬گیــاه بــرای رشــد‪ ،‬بــه‬ ‫نــور و دمــای ‪ 22‬درجــه‬ ‫ســانتیگراد نیــاز دارد‪.‬‬ ‫اگــر در محیطــی ســرد‬ ‫زندگــی می کنیــد‪ ،‬ان را‬ ‫داخــل منــزل و پشــت‬ ‫یــک پنجــره افتــاب رو یــا زیــر نــور یــک المــپ قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫‪ .7‬وقتی دانه ها شروع به جوانه زدن کردند‪ ،‬شما دو راه دارید‪:‬‬ ‫الــف) اگــر مایــل هســتید کــه یــک یــا دو گیــاه قــوی داشــته باشــید؛ تمــام‬ ‫جوانه هــا را ببریــد و فقــط یــک یــا دو جوانــه قــوی را نگــه داریــد‪.‬‬ ‫ب) اگــر مایــل بــه داشــتتن گیاهــان متعــددی هســتید؛ بــا احتیــاط‬ ‫جوانه هــا را از هــم جــدا کنیــد و ان هــا در گلدان هــای جداگانــه کشــت‬ ‫دهیــد‪.‬‬ ‫‪ .8‬بعــد از یــک هفتــه‪ ،‬دانه هــای‬ ‫گوجه فرنگــی شــروع بــه جوانــه زدن‬ ‫می کننــد و بــا ســرعتی زیــاد رشــد‬ ‫می کننــد‪ .‬ایــن قدرتــی کــه تنهــا در‬ ‫یــک بــرش گوجه فرنگــی وجــود‬ ‫دارد‪ ،‬شــگفت انگیز اســت‪.‬‬ ‫‪ .9‬بعــد از ‪ 3‬هفتــه‪ ،‬زمــان ان می رســد‬ ‫کــه جوانه هــا را بــا احتیــاط از‬ ‫هــم جــدا کــرده و هــر کــدام را در‬ ‫گلدان هــای جداگانــه کشــت دهیــد‪.‬‬ ‫‪ .10‬گیــاه بــه ســرعت رشــد می کنــد و بــزرگ می شــود و بعــد از یــک‬ ‫مــاه بایــد دوبــاره بــه گلــدان یــا ســطل بزرگ تــری کــه در انتهــای ان‬ ‫ســوراخ هایی وجــود دارد‪ ،‬منتقــل شــود‪ .‬پــس از گذشــت تقریبــا یــک‬ ‫مــاه دیگــر‪ ،‬گل هــای زردرنگــی رشــد می کننــد کــه بعــد از چنــد هفتــه‬ ‫بــه گوجه فرنگــی تبدیــل می شــوند‪.‬‬ ‫پرورش درخت موز در گلدان‬ ‫سبزینه‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫درختــان مــوز بــا داشــتن شــاخ وبرگ های ســبز و شــاداب‪ ،‬گیاهانــی‬ ‫بســیار خوش رنــگ و عجیــب هســتند کــه بــه ســرعت رشــد می کننــد و‬ ‫احســاس و چش ـم اندازی گرمســیری در منــزل یــا بــاغ ایجــاد می کننــد‪.‬‬ ‫اگــر شــما هــم طرفــدار گیاهــان گرمســیری عجیب وغریــب هســتید‬ ‫و دوســت داریــد کــه درخــت مــوز بکاریــد؛ امــا فضــای کافــی بــرای‬ ‫ان نداریــد یــا در مناطــق ســرد زندگــی می کنیــد‪ ،‬می توانیــد از گزینــه‬ ‫پــرورش درخــت مــوز در گلــدان اســتفاده کنیــد‪ .‬ایــن روش بســیار اســان‬ ‫اســت و درخــت مــوزی کــه در گلــدان کاشــته می شــود میــوه هــم‬ ‫می دهــد‪ .‬مــا شــما را در انتخــاب بهتریــن گونــه درخــت مــوز متناســب‬ ‫بــا رشــد در گلــدان و نحــوه مراقبــت از ان اشــنا می کنیــم‪.‬‬ ‫‪ .1‬انتخاب بهترین گونه‬ ‫اگــر خواهــان کاشــت درخــت مــوز در گلــدان هســتید‪ ،‬گونــه قدکوتــاه‬ ‫ان بهتریــن گزینــه بــرای شــما اســت‪ ،‬مخصوصــا اگــر می خواهیــد ان‬ ‫را تــا قبــل از اولیــن یخبنــدان در محیــط داخلــی منــزل نگهــداری کنیــد‪.‬‬ ‫ویژگ ـی ای کــه ایــن گونه هــا دارنــد ایــن اســت کــه طعــم ان هــا بســیار‬ ‫بهتــر از نــوع بــازاری ان هــا اســت‪ .‬گونــه قدکوتــاه درخــت مــوز در هــر‬ ‫جایــی بــه طــول بیــن ‪ 2‬تــا ‪ 4‬متــر رشــد می کننــد‪ .‬بهتریــن نــوع ایــن‬ ‫گونه هــا عبارت انــد از‪ :‬مــوز قرمــز‪ ،‬مــوز کاوندیــش‪ ،‬مــوز برزیلــی‪ ،‬مــوز‬ ‫جامایکایــی‪ ،‬مــوز راجاپــوری‪ ،‬هیبریــد ویلیامــز‪ ،‬گرانــد نایــن و لیــدی‬ ‫فینگــر‪.‬‬ ‫اگــر خواهــان کاشــت موزهــای زینتــی هســتید‪ ،‬از گیــاه مــوز زینتــی‬ ‫قرمــز ‪ Ensete ventricosum ، Musa sikkimensis‬و یــا ‪Musa ornate‬‬ ‫اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .2‬خرید گیاه موز‬ ‫بعــد از انتخــاب گونــه موردنظــر‪ ،‬زمــان خریــد نهــال ان فــرا می رســد‪.‬‬ ‫شــاید اکثــر گلخانه هــا نهــال ان را نداشــته باشــند و بایــد برایتــان‬ ‫ســفارش دهنــد و یــا اینکــه می توانیــد خودتــان به صــورت انالیــن‬ ‫ســفارش دهیــد‪ .‬اکثــر درختــان مــوز به صــورت پیــاز یــا ســاقه هســتند‪.‬‬ ‫بعــد از تهیــه نهــال یــا پیــاز مــوز‪ ،‬در اولیــن قــدم بایــد ان را در اب ولــرم‬ ‫بــه خوبــی بشــویید تــا هرگونــه الودگــی قارچــی یــا باکتریایــی در ان از‬ ‫بیــن بــرود‪.‬‬ ‫‪ .3‬کاشت گیاه موز‬ ‫بــا یــک گلــدان متوســط شــروع کنیــد کــه کــف ان دارای یــک ســوراخ‬ ‫بــرای اب کشــی بهتــر باشــد‪ .‬ریشــه گیــاه را بــه صــورت عمــودی در‬ ‫خــاک بکاریــد طــوری کــه قســمت باالیــی ان از خــاک بیــرون و در‬ ‫معــرض نــور باشــد‪ .‬می توانیــد بعــد از اینکــه تعــدادی بــرگ ســبز روی‬ ‫گیــاه نمایــان شــد‪ ،‬ان قســمت بیــرون مانــده ســاقه را بــا خــاک بپوشــانید‪.‬‬ ‫زمانــی کــه گیــاه در گلــدان گســترش یافــت بایــد ان را بــه گلــدان‬ ‫بزرگ تــری منتقــل کنیــد تــا گیــاه بتوانــد میــوه بدهــد‪.‬‬ ‫‪ .4‬انتخاب محل مناسب‬ ‫مــوز یــک میــوه گرمســیری اســت؛ پــس گیــاه ان قطعــا دوســتدار افتــاب‬ ‫زیــاد‪ ،‬حــرارت و نیــز رطوبــت اســت و بایــد هنــگام انتخــاب مــکان‬ ‫قرارگیــری گلــدان‪ ،‬ایــن مــوارد را در نظــر بگیریــد‪ .‬مکانــی را انتخــاب‬ ‫کنیــد کــه در بیشــتر ســاعات روز در معــرض نــور افتــاب و نیــز محافظت‬ ‫شــده در مقابــل بــاد باشــد‪.‬‬ ‫‪ .5‬نیازمندی های خاک‬ ‫در تهیــه خــاک گلــدان بــه کیفیــت ان توجــه کنیــد‪ .‬مــوز بــه خــاک‬ ‫شــنی و خــوب ابکشی شــونده نیــاز دارد کــه غنــی از ذرات معدنــی و‬ ‫کمپوســت باشــد‪ .‬می توانیــد مخلــوط خــاک گلــدان را خودتــان تهیــه‬ ‫کنیــد فقــط بایــد توجــه داشــته باشــید کــه از شــن و خــاک پرلیــت هــم‬ ‫در کنــار کــود و کمپوســت اســتفاده کنیــد‪ .‬درخــت مــوز بــه خــاک بــا‬ ‫‪ 7-6 :PH‬احتیــاج دارد‪ .‬اگــر خــاک شــما قلیایــی اســت‪ ،‬مقــداری ســولفور‬ ‫بــرای کاهــش ‪ PH‬بــه ان اضافــه کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬رطوبت‬ ‫همان طــور کــه اشــاره شــد‪ ،‬مــوز یــک میــوه گرمســیری اســت و بــرای‬ ‫رشــد بــه رطوبــت‪ ،‬حتــی بیشــتر از ‪ ،%50‬نیــاز دارد‪ .‬بــرای دســتیابی‬ ‫بــه ایــن مــورد‪ ،‬بایــد یــک الیــه ســنگریزه روی خــاک اطــراف گلــدان‬ ‫بریزیــد و ان را بــا اب پــر کنیــد‪ .‬بدیــن صــورت می توانیــد رطوبــت‬ ‫اطــراف گیــاه را افزایــش دهیــد‪.‬‬ ‫‪ .7‬ابدهی درخت موز گلدانی‬ ‫درخــت مــوز حداقــل هفتــه ای یکبــار بــه ابدهــی نیــاز دارد؛ امــا اگــر‬ ‫در معــرض زیــاد نــور افتــاب اســت و دمــای اتــاق بیشــتر از ان چیــزی‬ ‫اســت کــه بایــد باشــد‪ ،‬ابدهــی بایــد هــر دو روز یکبــار انجــام شــود‪ .‬قبــل‬ ‫از هــر بــار اب دادن‪ ،‬میــزان رطوبــت در ‪ 3‬ســانیتمتری زیــر ســطح خــاک‬ ‫را بررســی کنیــد‪ ،‬اگــر خشــک بــود‪ ،‬زمــان مناســبی بــرای ابدهــی اســت‪.‬‬ ‫بــرای بهتــر مرطــوب نگــه داشــتن ان‪ ،‬از مقــدرای مالــچ اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .8‬نیازهای حاصلخیزی‬ ‫موزهــا گیاهانی انــد کــه ســریع رشــد می کننــد؛ پــس واضــح اســت کــه‬ ‫بــرای رشــد تمــام و کمــال خــود نیازمنــد کودهــای مناســب هســتند‪.‬‬ ‫بــرای گیاهــان جــوان از کودهــای نیتــروژن دار اســتفاده کنیــد تــا بــه رشــد‬ ‫ســریع ان هــا کمــک کنــد‪ .‬زمانــی کــه گیــاه بــه انــدازه کافــی بــزرگ شــد‬ ‫کــه بتوانــد میــوه بدهــد‪ ،‬ان را بــا کــود کامــل ‪ 15:5:30‬کوددهــی کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .9‬حشرات و بیماری ها‬ ‫خوشــبختانه موزهــا تــا حــدودی نســبت بــه حشــرات مقاوم انــد؛ امــا‬ ‫حشــراتی هــم وجــود دارنــد کــه می تواننــد بــه موزهــا حملــه کننــد؛‬ ‫ازجملــه شــته ها‪ ،‬سوســک مــوز و شپشــک نارگیلــی‪ .‬بــرای پیــدا کــردن‬ ‫ان هــا از افت کش هــای ارگانیــک اســتفاده کنیــد‪ .‬اگــر برگ هــای درخــت‬ ‫مــوز قهوه ای رنــگ شــدند‪ ،‬نشــان دهنده ایــن اســت کــه بیش ازحــد‬ ‫بــه گیــاه اب داده ایــد‪ .‬اگــر برگ هــای درخــت مــوز زردرنــگ شــدند‪،‬‬ ‫نشــان دهنده کمبــود مــواد مغــذی در گیــاه اســت‪.‬‬ ‫‪ .10‬زمستان گذرانی درخت موز‬ ‫زمانــی کــه دمــا بــه زیــر ‪ 10‬درجــه ســانتیگراد برســد‪ ،‬رشــد درخــت مــوز‬ ‫متوقــف می شــود‪ .‬بــه همیــن دلیــل بایــد قبــل از اینکــه زمســتان فــرا‬ ‫برســد‪ ،‬در کنــار هــرس کــردن برگ هــا‪ ،‬الیــه ضخیمــی از مالــچ را نیــز‬ ‫در اطــراف ســاقه گیــاه بـه کار ببریــد‪ .‬زمانــی کــه گلــدان را امــاده کردیــد‪،‬‬ ‫ان را تــا بهــار ســال اینــده در اتاقــی گــرم و روشــن نگهــداری کنیــد‪.‬‬ ‫‪53‬‬ ‫محمدحسین کشاورز‬ ‫کارشناس ارشد کشاورزی‬ ‫کلیسای شفاف‪ ،‬یکی از عجیب ترین کلیساهای جهان‬ ‫طراحــی کلیســای شــفاف بــه گون ـه ای اســت کــه امــکان عبــور نــور از‬ ‫ان وجــود دارد‪ .‬ایــن کلیســا بــا توجــه بــه موقعیــت فــرد می توانــد هــم‬ ‫کامــا توپــر به نظــر برســد و هــم کامــا نامرئــی و شــفاف!‬ ‫کلیســای ترنســپرنت کــه بــه کلیســای شــفاف یــا کلیســای نامرئــی هــم‬ ‫معــروف اســت‪ ،‬کلیســایی بــا معمــاری عجیــب و باورنکردنــی در اطــراف‬ ‫بورگلــون (‪ )Borgloon‬در بلژیــک اســت‪.‬‬ ‫همان طــور کــه از نــام کلیســای ترنســپرنت مشــخص اســت‪ ،‬اگــر از زاویه‬ ‫خاصــی بــه ان نــگاه کنیــد بــه صــورت شــفاف و نامرئــی دیــده می شــود‬ ‫و داخــل کلیســا بــه وضــوح مشــخص می شــود‪ .‬کلیســای ترنســپرنت‬ ‫یــا کلیســای شــفاف از ‪ 100‬الیــه فــوالد کــه روی هــم چیــده شــده اند‪،‬‬ ‫ســاخته شــده اســت‪ .‬ایــن کلیســای خــاص طــوری طراحــی شــده اســت‬ ‫کــه می توانیــد همیشــه چشــم انداز اطــراف را در ان مشــاهده کنیــد‪.‬‬ ‫دکوراسیون بهاری بالکن‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪54‬‬ ‫‪ .1‬قابل استفاده کردن فضای بالکن‬ ‫اصــا مهــم نیســت کــه بالکــن شــما کوچــک یــا جــادار و بــزرگ اســت‪،‬‬ ‫کافــی اســت اطمینــان حاصــل کنیــد کــه از بیشــتر فضــا اســتفاده کنیــد؛‬ ‫پــس تعــدادی صندلــی یــا کاناپــه چندتکــه هماهنــگ بــا محیــط اضافــه‬ ‫کنیــد‪ .‬چنانچــه بالکن تــان کوچــک اســت چنــد صندلــی جمع وجــور‬ ‫بــا یــک میــز کوچــک و یــا یــک کاناپــه گوش ـه ایی کــه فضــای خالــی‬ ‫گوشــه بالکــن را پــر می کنــد می توانــد انتخــاب مناســبی باشــد‪ .‬در‬ ‫صــورت انتخــاب صندلــی‪ ،‬نــوع تاشــو ان را تهیــه کنیــد تــا زمانــی کــه‬ ‫نیــازی بــه ان نداریــد بتوانیــد بــه راحتــی ان را جمــع کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .2‬اضافه کردن گلدان های جعبه ای‬ ‫هیــچ چیــز بهتــر از گل و گیــاه بــا بهــار هماهنگــی نــدارد؛ پــس اضافــه‬ ‫کــردن چنــد گلــدان جعبـه ای بــه بالکــن می توانــد ایــده خوبــی باشــد کــه‬ ‫هــم بــه میــزان کافــی از نــور خورشــید بهــره می برنــد و البتــه بالکــن شــما‬ ‫را نیــز بــه خوبــی تزییــن می کننــد‪ .‬می توانیــد چنــد گلــدان روی میــز و‬ ‫روی زمیــن بالکــن قــرار دهیــد و تعــدادی را نیــز از دیــوار اویــزان کنیــد‪.‬‬ ‫ایــن گلدان هــای جعبــه ای بــرای بالکن هــای کوچــک و برخــی بــرای‬ ‫کــف اتــاق عالــی هســتند‪.‬‬ ‫‪ .3‬ایجاد فضای گرم ونرم‬ ‫بالکن تــان می توانــد فضــای دنــج و دلخواهــی بــرای ارتباطــات دوســتانه‬ ‫باشــد‪ .‬تعــدادی کوســن بــرای نــرم و راحــت کــردن صندلی هــا اضافــه‬ ‫کنیــد‪ .‬بــرای اجتنــاب از تمــاس بــا کف پــوش ســرد بالکــن‪ ،‬یــک قالیچــه‬ ‫کوچــک کــف بالکــن پهــن کنیــد‪ .‬می توانیــد از چنــد پتــوی مســافرتی‬ ‫هــم بــرای مواقعــی کــه هــوا خنــک می شــود اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .4‬استفاده از رنگ های متفاوت‬ ‫بهــار فصــل رنگ هــا اســت و ایــن رنگ هــا می تواننــد بخشــی از‬ ‫دکوراســیون بالکن تــان را بــه خــود اختصــاص دهنــد‪ .‬از عناصــر‬ ‫دکوراتیــو بــا رنگ هــای بــا طــراوت اســتفاده کنیــد کــه هماهنــگ بــا‬ ‫گل هــای بالکــن ان را بــه فضایــی ســرزنده تبدیــل کنــد‪ .‬بــه ایــن ترتیــب‬ ‫هنگامــی کــه خورشــید بیــرون می ایــد و روز اغــاز می شــود تمایلــی بــه‬ ‫بــودن در مــکان دیگــری غیــر از بالکن تــان نخواهیــد داشــت‪.‬‬ ‫ایده های دکوراتیو برای‬ ‫ایجاد ارامـــش در منـزل‬ ‫روان شناســان در طراحــی دفاتــر مشاوره شــان بــرای تلقیــن حــس‬ ‫ارامــش و ســهولت درمــان بیماران شــان‪ ،‬از ترفندهــای روان شناســانه‬ ‫خوبــی اســتفاده می کننــد‪ .‬شــما نیــز می توانیــد بــرای ایجــاد فضایــی‬ ‫ارام و عــاری از اســترس در منــزل از ایــن ترفندهــا بهــره ببریــد‪.‬‬ ‫‪ .1‬اجناس طبیعی‬ ‫‪ .2‬رنگ های روشن‬ ‫‪ .5‬استفاده از صندلی مناسب‬ ‫از مبلمــان و صندلی هایــی اســتفاده کنیــد کــه بــه انــدازه کافــی جــادار‬ ‫باشــند و بتوانیــد بــه راحتــی روی ان تــکان بخوریــد و جابه جــا شــوید‪.‬‬ ‫صندلی هایــی را انتخــاب کنیــد کــه پشــتی تکیه گاه شــان بلنــد باشــد‪.‬‬ ‫ان را در جایــی قــرار دهیــد کــه بتوانیــد بــه درب منــزل مســلط باشــید‪.‬‬ ‫اســتفاده از گل و گیــاه می توانــد بــه صمیمی تــر کــردن فضــا کمــک‬ ‫کنــد‪ .‬می توانیــد از یــک میــز کوچــک هــم در کنــار صندلــی بــرای قــرار‬ ‫دادن وســایل شــخصی تان یــا نوشــیدنی و ایجــاد ارامــش و راحتــی بهــره‬ ‫ببریــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬برقراری ارتباط بیشتر‬ ‫‪ .3‬نور طبیعی‬ ‫بــرای میــز غذاخوری تــان از مدل هــای گــرد اســتفاده کنیــد‪ .‬طبــق‬ ‫تحقیقــات انجــام شــده‪ ،‬میزهــای گــرد بــه نســبت میزهــای مربعــی یــا‬ ‫مستطیل شــکل‪ ،‬باعــث بــاال رفتــن حــس کنتــرل و ارتبــاط بــا ســایرین‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫‪ .7‬میانه روی در انتخاب سبک دکوراسیون‬ ‫تــا انجــا کــه می توانیــد از مزایــای روشــنایی اســمان و نــوری کــه از‬ ‫پنجره هــا منعکــس می شــود بهــره ببریــد؛ چراکــه نــور طبیعــی عامــل‬ ‫خوبــی بــرای بهبــود رفتــار و حــاالت درونــی افــراد محســوب می شــود‬ ‫(حتــی از ان بــرای درمــان اختــال محــرک فصلــی کــه نوعــی افســردگی‬ ‫میانــه اســت و در ماه هــای فصــل زمســتان رخ می دهــد‪ ،‬اســتفاده‬ ‫می کننــد)‪ .‬بــرای پنجره هــای بــزرگ‪ ،‬منظــره طبیعــی و ارامش بخــش‬ ‫چشــم اندازی ایــده ال اســت‪ .‬تــا جایــی کــه امــکان دارد‪ ،‬از مشــرف‬ ‫بــودن پنجره هــا بــه پیاده روهــای شــلوغ یــا خیابان هــای پــر ســروصدا‬ ‫اجتنــاب کنیــد‪ .‬چنانچــه اتاقتــان پنجــره دلخواهتــان را نــدارد‪ ،‬می توانیــد‬ ‫از تعــدادی میــز و چــراغ پایـه دار بــا نورهــای مالیــم بــرای ایجــاد تاثیــری‬ ‫مشــابه نــور طبیعــی اســتفاده کنیــد‪ .‬برخــی از المپ هــای روشــنایی حتــی‬ ‫می تواننــد نــور طبیعــی را کــه بــه افزایــش محیــط مکان هــای بــدون‬ ‫پنجــره کمــک می کنــد‪ ،‬شبیه ســازی کننــد‪.‬‬ ‫‪ .4‬عناصر طبیعی‬ ‫همیشــه افــراد در مکان هایــی کــه دارای مبلمــان چنــدان گران قیمــت‬ ‫و تجملــی نیســتند‪ ،‬حــس راحتــی بهتــری دارنــد‪ .‬اســتفاده از مبلمــان‬ ‫و دکوراســیون گران قیمــت باعــث ایجــاد حــس بیگانگــی بیــن شــما و‬ ‫مهمان هایتــان می شــود؛ امــا درعین حــال بایــد بدانیــد دیــدن مبلمــان‬ ‫نخ نمــا و ارزان قیمــت هــم بــه همــان میــزان باعــث ایجــاد حــس منفــی‬ ‫افــراد بــه شــما می گــردد‪.‬‬ ‫‪ .8‬کمک گرفتن از افراد خبره‬ ‫بــرای طراحــی فضــا و دکوراســیون منزلتــان از یــک معمــار شایســته و‬ ‫تضمیــن شــده و طــراح داخلــی حرفــه ای و بــا تجربــه اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫افــراد کاربلــد در ایــن زمینه هــا بــه شــما در ایجــاد فضــای دلخواهتــان‬ ‫بــرای زندگــی و انتخــاب مبلمــان مناســب کمــک می کننــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫بــرای رنــگ دیوارهــا از طیــف رنگ هــای روشــن مثــل ابــی متمایــل‬ ‫بــه خاکســتری و ســبزابی اســتفاده می شــود‪ .‬ایــن رنگ هــا و تن هــای‬ ‫روشــن باعــث ترویــج حــس ارامــش و اســودگی می شــود‪.‬‬ ‫چـــیدمان‬ ‫تحقیقــات نشــان داده انــد کــه افــراد بــه ســمت وســایل و مبلمــان چوبــی‬ ‫روشــن و طبیعــی تمایــل بیشــتری دارنــد تــا بــه ســطوح مصنوعــی مثــل‬ ‫فورمیــکا (نوعــی مــاده پالســتیکی) یــا چوب هــای تیــره تک رنــگ‪.‬‬ ‫همچنیــن نســبت بــه اســتفاده از مبلمــان چوبــی بیشــتر از ســبک ها‬ ‫و عناصــر مــدرن مثــل کــروم یــا شیشــه‪ ،‬احســاس راحتــی می کننــد‪.‬‬ ‫تحقیقــات همچنیــن نشــان داده اســت کــه اســتفاده بیــش از ‪ 45‬درصــدی‬ ‫از عناصــر طبیعــی در چیدمــان اتــاق تاثیــری ضداســترس بــه همــراه دارد‪.‬‬ ‫نــگاه کــردن بــه تنــگ ماهــی‪ ،‬عکــس مناظــر روســتایی یــا دیگــر مناظــر‬ ‫طبیعــی باعــث ارامــش ذهــن شــده و تــا حــد کافــی باعــث منحــرف‬ ‫کــردن ذهــن و فکــر شــما از مســائل روزمــره و درنتیجــه ایجــاد حــس‬ ‫ارامــش می شــود؛ پــس بــرای اســتراحت دادن بــه ذهنتــان ســعی کنیــد از‬ ‫چنیــن تصاویــر یــا عناصــری در دکوراســیون اتــاق اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪55‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪56‬‬ ‫قدرتبینا�ییدرچشم انداز‬ ‫(قسمت اول)‬ ‫اورد‪ .‬شــگفتی ها و پیشــرفت در ســیلک کاشــان‬ ‫ان هــم ‪ ۷‬هــزار ســال پیــش‪ ،‬حیــرت همــگان را‬ ‫برانگیخــت‪.‬‬ ‫بــر اســاس مطالعــات گریشــمن کــه زمانــی‬ ‫مدیریــت مــوزه لــوور پاریــس را بــر عهــده‬ ‫داشــت‪ ،‬ســیلک کاشــان قدیمی تریــن محــل‬ ‫ســکونت بشــر در دشــت شــناخته شــده اســت‪.‬‬ ‫چشــم اندازهایی کــه می تــوان از داخــل ایــن‬ ‫تپــه بی نظیــر دیــد‪ ،‬نشــان می دهــد کــه ایرانیــان‬ ‫از همــان ابتــدا هــم بــه دیــدن منظــره از داخــل‬ ‫ســاختمان و همچنیــن شــکوه نمــای خارجــی بنا‬ ‫از دوردســت اهمیــت می دادنــد‪ .‬متاســفانه شــکل‬ ‫حقیقــی تپــه ســیلک کاشــان بــه مــرور زمــان‪،‬‬ ‫ان ســازه باســتانی اش را کــه در ابتــدا داشــته از‬ ‫دســت داده اســت؛ امــا بــا ایــن وجــود بازهــم از‬ ‫دوردســت بســیار تامل برانگیــز اســت‪ .‬دهکــده‬ ‫ماقبل تاریــخ ســیلک بــا گذشــت زمــان بــه یــک‬ ‫شــهر مســتحکم تبدیــل شــد‪.‬‬ ‫ایرانیــان باســتان نــه تنهــا بــه چش ـم انداز بنــا از‬ ‫داخــل ســاختمان اهمیــت می دادنــد؛ بلکــه بــرای‬ ‫چشــم انداز بنایــی کــه می ســاختند و نمــای‬ ‫خارجــی سازه شــان کــه از دوردســت دیــده‬ ‫می شــد بی نهایــت ارزش قائــل بودنــد‪.‬‬ ‫‪ 65‬ســال پیــش یــک هیئــت فرانســوی بــه‬ ‫سرپرســتی رومــن گریشــمن‪ ،‬در ســه کیلومتــری‬ ‫جنوب غربــی کاشــان روی تپـه ای به نــام ســیلک‪،‬‬ ‫‪ ۲‬ســال تحقیــق کــرد و اثــار قابل توجهــی چــون‬ ‫ظــروف ســفالی و فلــزی از دل ایــن تپــه به دســت‬ ‫وقتــی بــه طــرف پنجــره می رویــد و چشــم تان‬ ‫منظــره بیــرون را می نگــرد‪ ،‬اولیــن چیــزی کــه‬ ‫نــور هنــگام ورود بــه چشــم ان را لمــس می کنــد‬ ‫الیــه نازکــی از اشــک اســت‪ .‬پشــت ایــن الیــه‬ ‫مرطــوب‪ ،‬قرنیــه چشــم قــرار دارد؛ ســپس از‬ ‫پوشــش شــفافی بــه نــام زاللیــه که بــه تمرکــز نور‬ ‫کمــک می کنــد عبــور می کنــد و وارد مردمــک‬ ‫چشــم می شــود‪ .‬بــاز شــدن مردمــک به وســیله‬ ‫عنبیــه یــا همــان بخــش رنگــی چشــم صــورت‬ ‫می گیــرد و میــزان ایــن بازشــدگی بــه میــزان‬ ‫پیشتاز بودن ایرانیان در چشم انداز بناها‬ ‫نقش چشم انداز و نبود ان در معماری داخلی‬ ‫تاثیر دیدن چشم انداز خانه تان در روشنایی روز‬ ‫قسمت حساس به نور چشم‬ ‫در شــبکیه‪ ،‬ســلول های مخروطــی مســئول دیــد‬ ‫رنگــی هســتند و در طــی روز کــه رنگ هــای‬ ‫چشــم انداز پنجــره بیشــتر نمایــان می شــود‪،‬‬ ‫فعالیــت ایــن قســمت نیــز بیشــتر می گــردد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬هنــگام تابــش شــدید خورشــید‪ ،‬بــدون‬ ‫عینــک افتابــی بــه چشــم انداز پنجــره نــگاه‬ ‫نکنیــد‪.‬‬ ‫ملیحه احمدبیگی‬ ‫طراح و کارشناس دکوراسیون‬ ‫چـــیدمان‬ ‫باورتــان نمی شــود اگــر بگویــم حتــی در طــول‬ ‫شــبانه روز‪ ،‬وقتــی بــه چشــم انداز پنجره تــان‬ ‫نــگاه می کنیــد کارایــی ان بــرای شــما هــم بســیار‬ ‫متفــاوت خواهــد بــود کــه به صــورت علمــی‬ ‫توضیــح خواهــم داد‪.‬‬ ‫چشــم‪ ،‬بارزتریــن و اولیــن حــس از حــواس‬ ‫پنج گانــه‪ ،‬یعنــی بینایــی اســت‪.‬‬ ‫چشــم ها بــرای دیــدن مجبــور بــه حرکــت‬ ‫هســتند؛ امــا اصلی تریــن عنصــری کــه چشــم‬ ‫مــا بــرای دیــدن بــه ان نیــاز دارد نــور اســت‪.‬‬ ‫نــور اجــازه می دهــد تصویــر دنیــای اطرافمــان‬ ‫را ببینیــم‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫بــه هنــگام خریــد یا اجــاره منــزل مســکونی وقتی‬ ‫بــرای بازدیــد وارد خانــه می شــوید ناخــوداگاه به‬ ‫طــرف پنجــره و تــراس کشــیده خواهیــد شــد‪.‬‬ ‫بــدون تردیــد اگــر چشــم انداز پنجــره برایتــان‬ ‫جالــب و دوست داشــتنی باشــد کم وبیــش‬ ‫مابقــی نقص هــای خانــه برایتــان کم رنــگ‬ ‫می شــود بــه گون ـه ای کــه اگــر بتوانیــد نقص هــا‬ ‫را رفــع کنیــد و یــا بــا ان هــا کنــار بیاییــد همــان‬ ‫خانــه را بــرای زندگــی در نظــر می گیریــد و‬ ‫می پســندید‪ .‬باورتــان نمی شــود اگــر بگویــم کــه‬ ‫مهم تریــن بخــش دیــداری خانــه همــان پنجــره و‬ ‫چشــم انداز ان اســت‪.‬‬ ‫درســت اســت کــه بــا اِلمان هــا و اَکسســوارهای‬ ‫گوناگــون معمــاری و معمــاری داخلــی می تــوان‬ ‫خانــه را بــه ســرحدی از زیبایــی رســاند کــه‬ ‫رویاگونــه شــود؛ امــا ناخــوداگاه بازهــم ابتــدا بــه‬ ‫طــرف پنجــره خواهیــد رفــت و برایتــان بســیار‬ ‫حائزاهمیــت اســت کــه چش ـم انداز خان ـه ای کــه‬ ‫قــرار اســت در ان زندگــی کنیــد چگونــه باشــد‪.‬‬ ‫ایــن علــم خــدادادی در بطــن شــخصیت مــا قرار‬ ‫گرفتــه و دوری از ان ناممکــن اســت‪ ،‬حقیقتــی‬ ‫کــه انکارپذیــر نیســت‪ .‬در واقــع هــر چقــدر از‬ ‫نظــر جســمی و روحــی در ســامت کامل تــری‬ ‫باشــیم اشــتیاق بــه دیــدن بهتریــن چش ـم اندازها‬ ‫در مــا بیشــتر خواهــد بــود‪ ،‬چــه وقتــی در منــزل‬ ‫مســکونی باشــیم و فقــط از قــاب پنجــره ان را‬ ‫مشــاهده کنیــم و چــه وقتــی کــه در طبیعــت‬ ‫باشــیم‪.‬‬ ‫نــور بســتگی دارد‪ .‬در واقــع هرچــه نــور بیشــتر‬ ‫از حــد مجــاز باشــد عنبیــه منقبــض می گــردد‪،‬‬ ‫بــرای همیــن اســت کــه هــرگاه بــه نــور افتــاب‬ ‫نــگاه می کنیــم و بعــد بــه ســایه می رویــم تــا‬ ‫چنــد لحظــه اطــراف را تــار و تاریــک می بینیــم‪.‬‬ ‫نــور پــس از ان بــه عدســی چشــم می تابــد کــه‬ ‫عملکــرد ان ماننــد لنــز دوربیــن اســت؛ هرچــه‬ ‫میــزان دقــت شــما بــه چشــم انداز پنجــره‬ ‫بیشــتر گــردد‪ ،‬فعالیــت عدســی چشــم بیشــتر‬ ‫خواهــد بــود‪ .‬فقــط بایــد بدانیــد کــه نبایــد بــه‬ ‫چشــم فشــار بیاوریــد و حــرکات تنــد و ســریع‬ ‫و ناگهانــی داشــته باشــید‪ ،‬بایــد در ارامــش کامــل‬ ‫باشــید‪ ،‬فرقــی نمی کنــد همــراه بــا نوشــیدن چای‬ ‫ایســتاده باشــید یــا نشســته بــر صندلــی نزدیــک‬ ‫بــه پنجــره هنــگام مطالعــه‪ ،‬دیــدن چنــد دقیقــه از‬ ‫منظــره بیــرون خانــه کمــک شــایانی بــه ســامتی‬ ‫چشــم تان خواهــد کــرد‪ ،‬خصوصــا در خــال‬ ‫مطالعــه کتــاب کــه کمــک می کنــد چشــم ها از‬ ‫یکنواختــی فعالیت شــان خــارج شــوند و ان را‬ ‫خســته ننماینــد‪.‬‬ ‫ضخامــت عدســی چشــم بــا دور و نزدیــک بودن‬ ‫منظــره و جزئیــات تغییــر می کنــد‪ .‬در مرحلــه‬ ‫بعــد نــور وارد کــره چشــم می شــود کــه مملــو‬ ‫از مایعــی ژله ماننــد به نــام زجاجیــه اســت‪ .‬نــور‬ ‫در نهایــت بــه پــرده ای به نــام شــبکیه می تابــد‬ ‫کــه در قســمت انتهایــی کــره چشــم واقــع شــده‬ ‫اســت‪ .‬شــبکیه ماننــد صفحــه فیلــم خــام دوربیــن‬ ‫فیلم بــرداری یــا عکاســی اســت‪ .‬پرتوهــای نــوری‬ ‫پــس از برخــورد بــا پــرده شــبکیه در قالــب‬ ‫پیام هــای عصبــی بــه مغــز منتقــل و در انجــا‬ ‫تفســیر می شــوند‪.‬‬ ‫‪57‬‬ ‫منوی حشرات در رستوان جهنمی‬ ‫نام مکان‪ :‬رستوران تی اسپوخوز‪ ،‬کشور‪ :‬بلژیک‬ ‫رســتوران تــی اســپوخوز کــه بــا هــدف‬ ‫شبیه ســازی جهنــم در شــهر ‪ Turnhout‬کشــور‬ ‫بلژیــک ســاخته شــد‪ ،‬در نــوع خــود یــک اثــر‬ ‫هنــری و یکتــا بــود‪ .‬معمــاران و طراحــان ســازه‬ ‫بــرای شــبیه تر شــدن ایــن مــکان بــه جهنــم‬ ‫از هیــچ راهــکاری دریــغ نکردنــد‪ .‬ان هــا‬ ‫افکت هــای ویــژه صوتــی را در سراســر‬ ‫مجموعــه بــه کار بردنــد تــا بــا ترکیــب شــدن‬ ‫بــا افکت هــای تصویــری‪ ،‬حــس واقعــی بــودن‬ ‫را صددرصــد بــه میهمانــان القــا کننــد‪.‬‬ ‫میهمانــان از همــان درب ورودی بــا صــدای‬ ‫جیرجیــر درب احســاس ناخوشــایندی پیــدا‬ ‫می کننــد‪ ،‬کمــی کــه جلوتــر می رونــد مــه‬ ‫همــراه بــا صــدای موش هــا‪ ،‬جغدهــا و هــر‬ ‫صــدای دیگــری کــه حــس تــرس را در شــما‬ ‫ایجــاد کنــد باعــث می شــود شــما کامــا‬ ‫بترســید‪ .‬ایــن صداهــا بــا جلوه هــای خــاص‬ ‫تصویــری و نورپــردازی مناســب نویــد یــک‬ ‫نهــار یــا شــام فراموش نشــدنی و صدالبتــه‬ ‫وحشــتناک را بــه شــما می دهنــد‪ .‬البتــه بهتــر‬ ‫اســت قبــل از رفتــن کمــی غــذا بخوریــد؛ چون‬ ‫جام هــا و کاس ـه های جمجم ـه ای کــه گاهــا بــا‬ ‫رنــگ خــون هــم همــراه هســتند قطعــا اشــتهای‬ ‫شــما را کــور خواهنــد کــرد و البتــه منــوی‬ ‫حشــرات رســتوران قبــا اشــتهای شــما را کــور‬ ‫کــرده اســت!‬ ‫گردشگریمجازی‪:‬دوردنیاباچندکلیک!‬ ‫رستوران نمکی!‬ ‫نام مکان‪ :‬رستوران نمکی‪ ،‬شهر‪ :‬شیراز‪،‬‬ ‫کشور‪ :‬ایران‬ ‫ســازه های ایــن رســتوران از جنــس نمــک‬ ‫اســت و انتخــاب ان بــه دلیــل گندزدایــی و‬ ‫بهداشــتی بــودن و بــا هــدف معمــاری ســبز‬ ‫تهیــه شــده اســت‪ .‬در واقــع گازهایــی کــه از‬ ‫خــود نمــک منتشــر می کننــد هــوای الــوده‬ ‫محیــط را به طــور طبیعــی گندزدایــی می کننــد‬ ‫و ایــن یکــی از جالب تریــن و کم هزینه تریــن‬ ‫راه هــای بهداشــتی کــردن محیــط ایــن رســتوران‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫از انجــا کــه معــدن نمــک و دریاچــه نمــک‬ ‫در نزدیکــی محــل ساخت وســاز ایــن پــروژه‪،‬‬ ‫یعنــی رســتوران نمــک بــوده اســت‪ ،‬مدیــر‬ ‫پــروژه تصمیــم بــر ســاخت ســازه ها از‬ ‫نمــک گرفتــه اســت کــه البتــه بــرای زیبایــی و‬ ‫جلوگیــری از یکنواختــی‪ ،‬نمــک را در اشــکال‬ ‫مختلفــی نظیــر پــودر نمــک‪ ،‬ســنگ و الیه هــای‬ ‫فشــرده در بنــا بــه کار برده انــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫گردشــگری مجــازی یــا گردشــگری‬ ‫الکترونیــک‪ ،‬صنعــت جدیــدی اســت‬ ‫کــه عمــری کمتــر از ‪ ۲۰‬ســال دارد‪ .‬ایــن‬ ‫گردشــگری بــه معنــای حضــور در ســرزمین‬ ‫دیجیتالــی اطالعــات و ارتباطــات و شــبکه‬ ‫گســترده جهانــی اســت کــه امــکان مشــاهده‬ ‫اطالعــات صوتــی‪ ،‬تصویــری و متنــی را از‬ ‫دنیــای واقعــی اطــراف مــا در اختیارمــان‬ ‫می گــذارد‪ .‬بــا اســتفاده از ســایت های‬ ‫موزه هــا و اماکــن باســتانی جهــان‪ ،‬می تــوان‬ ‫بــه دنیــای اطالعــات متنــی و تصویــری از‬ ‫نمادهــای تاریــخ باســتان دســت یافــت‪.‬‬ ‫امــروزه برخــی از وب ســایت های دولتــی‬ ‫در اینترنــت‪ ،‬سیســتم های دوربیــن شــهری‬ ‫خــود را بــه ســرزمین دیجیتــال نیــز پیونــد‬ ‫داده انــد‪ .‬بــا ایــن دوربین هــا می توانیــد‬ ‫شــهرهای مختلــف را بــه صــورت زنــده‬ ‫مشــاهده کــرده و حتــی از ان هــا عکــس‬ ‫یــادگاری بگیریــد‪.‬‬ ‫در «مســافرت میــزی» یــا «مســافرت مجــازی»‬ ‫فــرد بــه صــورت فیزیکــی ســفر نمی کنــد‪،‬‬ ‫بلکــه از طریــق اینترنــت‪ ،‬کتاب هــا‪ ،‬تلویزیــون‬ ‫و غیــره بــه کشــف دنیــا می پــردازد‪ .‬بــه ایــن‬ ‫نــوع گردشــگران‪ ،‬گردشــگران نشســته نیــز‬ ‫اطــاق می شــود‪ .‬بســیاری از عالقه منــدان‬ ‫بــه بازدیــد از موزه هــای بــزرگ جهــان‪،‬‬ ‫از هرمیتــاژ مســکو تــا لــورر پاریــس‪ ،‬از‬ ‫تارنمــای اینترنتــی ان هــا بــرای مشــاهده‬ ‫اطالعــات اســتفاده می کننــد‪ .‬امــروزه حتــی‬ ‫رزرو بلیــت هواپیمــا‪ ،‬هتــل‪ ،‬مســابقات‬ ‫بین المللــی ورزشــی و جشــنواره فرهنگــی‬ ‫هنــری جهانــی‪ ،‬بــا رفتارهــای ســازمانی‬ ‫الکترونیکــی همــراه شــده اســت‪.‬‬ ‫وب سایت مجازی رسمی در ایران‪:‬‬ ‫‪http://iranvtn.ir‬‬ ‫‪58‬‬ ‫خانه های کروی ارواح!‬ ‫نام مکان‪ :‬کره های روح های ازاد‪ ،‬شهر‪:‬‬ ‫ونکوور‪ ،‬کشور‪ :‬کانادا‬ ‫کره هــای روح هــای ازاد در جنگل هــای بارانــی‬ ‫ســاحلی ونکــوور ایلنــد واقــع شــده اند‪ .‬این هــا‬ ‫خانه هایــی درختــی و کــروی هســتند کــه بــه‬ ‫میهمانــان امــکان می دهنــد تــا طبیعــت را بــه‬ ‫شــکلی تــازه تجربــه کننــد‪.‬‬ ‫ایــن ســه کــره دست ســاز شــب ها کرایــه داده‬ ‫می شــوند و هــر کــدام هــم نــام خــاص خــود را‬ ‫دارنــد‪ :‬ایــو‪ ،‬اریــن و ملــودی‪.‬‬ ‫ایــن خانه هــای درختــی دست ســاز کــه روی‬ ‫درختــان بلنــدی در جنگل هــای بارانــی ونکــوور‬ ‫کانــادا واقــع شــده اند‪ ،‬در حقیقــت بــا طناب هــای‬ ‫پیچ درپیچــی در هــوا معلــق هســتند‪.‬‬ ‫فریبا مردوخیان‬ ‫محقق و پژوهشگر حوزه گردشگری‬ ‫هتل اتالنتیس یا یک تکه پنیر سوئیسی!‬ ‫نام مکان‪ :‬هتل سلطنتی اتالنتیس‪ ،‬شهر‪ :‬دبی‪ ،‬کشور‪ :‬امارت متحده عربی‬ ‫بــرای تصــور ایــن هتــل‪ ،‬تصــور کنیــد یــک تکــه بــزرگ پنیــر سوئیســی‬ ‫روبرویتــان اســت کــه شــبیه چیــزی ماننــد لِگــو اســت‪ .‬هتــل اتالنتیــس‬ ‫بــا ‪ ۸۰۰‬اتــاق و ‪ ۲۵۰‬اپارتمــان لوکــس در ‪ ۴۶‬طبقــه ســاخته شــده کــه بــا‬ ‫شیشــه پوشــانده شــده اســت‪.‬‬ ‫امکاناتــی کــه بــرای ایــن هتــل در نظــر گرفتــه شــده اســت؛ رســتوران‪،‬‬ ‫اســتخرم ابگــرم‪ ،‬پــارک دریایــی و اســتخر شیشـه ای در ارتفــاع ‪ ۹۰‬متــری‬ ‫از زمیــن اســت و دبــی امیــدوار اســت بــا ایــن هتــل و امکاناتــی کــه‬ ‫بــرای ان طراحــی کــرده اســت بــه رقابتــی بــا تفرجــگاه ســاحلی شــنی‬ ‫ســنگاپور بپــردازد‪.‬‬ ‫هتل بیابانی!‬ ‫نام مکان‪ :‬هتل بیابانی ‪ ،Amangiri‬شهر‪ :‬نیومکزیکو‪ ،‬کشور‪ :‬یوتا جنوبی‬ ‫بیابان هــای بـی اب و علــف‪ ،‬زیبایــی چندانــی ندارنــد و بــه همیــن دلیــل‬ ‫اســت کــه همیشــه مــورد بی مهــری قــرار می گیرنــد و کســی ســراغی‬ ‫از ان هــا نمی گیــرد‪ .‬البتــه جــا دارد اشــاره کنیــم کویــر از بیابــان مجــزا‬ ‫اســت و زیبایی هایــی کــه در اســمان یــا میــان ش ـن های کویــر می تــوان‬ ‫دیــد‪ ،‬در بیابــان قابل مشــاهده نیســتند؛ امــا یــک انســان خــاق‪ ،‬در وســط‬ ‫بیابــان هتلــی ســاخته کــه امکانــات عالــی از جملــه اســتخر دارد‪.‬‬ ‫ایــن هتــل کــه «‪ »Amangiri‬نــام دارد در یوتــا جنوبــی واقــع شــده اســت‪.‬‬ ‫البتــه در موقعیتــی قــرار دارد کــه اگــر ان را چهارضلعــی فــرض کنیــم‪،‬‬ ‫هــر ضلــع ان بــه نیومکزیکــو‪ ،‬کلــرادو‪ ،‬یوتــا و اریزونــا ختــم می شــود‪.‬‬ ‫مســاحت ایــن هتــل ‪ 600‬هکتــار اســت‪.‬‬ ‫زیروبمایرانوجهان‬ ‫زندان «ازادی»!‬ ‫هتل‬ ‫ِ‬ ‫نام مکان‪ :‬هتل زندانی‪ ،‬شهر‪ :‬استکهلم‪ ،‬کشور‪ :‬سوئد‬ ‫ایــن هتــل بــرای افــرادی کــه دلشــان می خواهــد یــک روز را در زنــدان‬ ‫بگذراننــد‪ ،‬چنیــن امکانــی را فراهــم می کنــد‪ .‬در ایــن هتــل همــه چیــز‬ ‫شــبیه زنــدان اســت‪ ،‬حتــی نگهبانــان نیــز در حــال پرســه زدن در محوطــه‬ ‫هســتند‪.‬‬ ‫زنــدان «چارلــز اســتریت» بوســتون در ســال ‪ 1972‬به وســیله دولــت‬ ‫تخلیــه شــد و پــس از ان نــام ایــن زنــدان بــه «هتــل ازادی» تغییــر کــرد‪.‬‬ ‫ایــن هتــل بــا دیوارهــای قرمــز‪ ،‬پنجره هــای شیشـه ای و رســتوران‪ ،‬یکــی‬ ‫دیگــر از هتل هــای عجیــب محســوب می شــود‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫هتل شناور‬ ‫نام مکان‪ :‬هتل شناور نمک و اب‪ ،‬کشور‪ :‬صربستان‬ ‫اســتودیو طراحــی «نمــک و اب» بــا توجــه به توســعه صنعت گردشــگری‬ ‫اب هــا در ســرزمین داخلــی‪ ،‬هتلــی لوکــس را روی اب طراحــی کــرده‬ ‫اســت‪ .‬ایــن هتــل لوکــس از چنــد قایــق مســتقل به هــم متصــل تشــکیل‬ ‫شــده اســت‪ .‬تجهیــزات داخلــی هتــل شــامل رســتوران‪ ،‬البــی‪ ،‬قهوه خانــه‬ ‫و ســالن تفریحــی اســت‪ .‬گردشــگران می تواننــد در ایــن هتــل غواصــی و‬ ‫ماهیگیــری کننــد و حمــام افتــاب بگیرنــد‪.‬‬ ‫برتــری و ویژگــی ایــن هتــل در ایــن اســت کــه می توانــد به طــور‬ ‫مســتقل جابه جــا شــود و بــه ایــن ترتیــب‪ ،‬بــا پشت ســر گذاشــتن‬ ‫محدودیت هــای جغرافیایــی‪ ،‬گردشــگران از مناظــر طبیعــی در هــر جایــی‬ ‫لــذت ببرنــد‪.‬‬ ‫‪59‬‬ ‫شــیرین اســت و ان وقــت حــس نمی کنیــم اگــر مــن‬ ‫یــک چیــزی را از شــما بگیــرم‪ ،‬ان بَرندگــی اســت‪.‬‬ ‫به نظــرم بَرندگــی ایــن اســت کــه وقتــی یــک نفــر‬ ‫گرفتــار اســت توانســته باشــی دســتش را بگیــری و‬ ‫کمکــش کنــی‪ .‬هیــچ چیــز به جــز این هــا در دنیــا‬ ‫مانــدگار نیســت‪.‬‬ ‫فعاالن موفق‪ :‬دکتر علی جمالیان‬ ‫فــوق تخصــص قلــب‪ ،‬مدیــرکل درمــان اســتان‬ ‫تهــران و سرپرســت بیمارســتان شــهید لواســانی‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪60‬‬ ‫دکتــر علــی جمالیــان‪ ،‬از ان دســته از پزشــکان‬ ‫اســت کــه خدمــت بــه خلــق را مهم تریــن هــدف‬ ‫خــود از پزشــک شــدن می دانــد؛ از نظــر او وقتــی‬ ‫برندگــی معنــی پیــدا می کنــد کــه دســت کســی‬ ‫کــه گرفتــار اســت را بگیــری‪ .‬زندگیــش را در ســایه ‬ ‫تــاش ســاخته و بــه جوانــان توصیــه می کنــد‬ ‫بــه دنبــال عالقه شــان برونــد و بــرای رســیدن بــه‬ ‫ان تــاش کننــد‪ .‬بــا اقــای دکتــر در دفترشــان‬ ‫واقــع در بیمارســتان شــهید لواســانی بــه گفتگــو‬ ‫نشســته ایم کــه ماحصلــش در ادامــه قابــل خوانــدن‬ ‫و در کانــال زیروبــم (‪ )@zirobamonline‬بــا تــگ‬ ‫‪#‬دکتر_علی_جمالیــان جهــت مشــاهده تقدیــم‬ ‫شــده اســت‪.‬‬ ‫تیــم گفتگــوی تصویــری‪ :‬مرضیــه جعفــری و ســهند‬ ‫داداشــی نســب؛ بــا تشــکر از جنــاب اقــای مجیــد‬ ‫نعمانــی‪.‬‬ ‫حرفه تان سخت نیست؟‬ ‫مدیریــت‪ ،‬ســختی خــودش را دارد؛ ولــی وقتــی‬ ‫فکــر می کنــی کــه در ایــن مدیریــت توانســته ای‬ ‫گــره ای از کار کســی بــاز کنــی و چــرخ کســی را‬ ‫بچرخانــی‪ ،‬خســتگی از تنــت در مــی رود‪.‬‬ ‫سروکار داشتن با بیماران دردمند و اطرافیان‬ ‫پریشان و کم حوصله صبر زیادی می طلبد‪ ،‬منشاء این‬ ‫حس و حال چیست؟‬ ‫عشــق‪ .‬مــن واقعــا ادم هــا و هم وطن هایــم را‬ ‫دوســت دارم‪ ،‬به خصــوص ان هایــی کــه دردمنــد‬ ‫و بیمارنــد‪ .‬اعتقــادم ایــن اســت ادم تــا جایــی کــه‬ ‫می توانــد‪ ،‬بایــد بــه همنوعــش کمــک کنــد‪ .‬ایــن‬ ‫یــک فرصتــی اســت کــه خداونــد بــه مــن داده‬ ‫کــه اگــر شــانس بیــاورم می توانــم از ان اســتفاده‬ ‫کنــم و روحیــه خــودم را خــوب کنــم‪ ،‬بعــد روحیــه‬ ‫معنــوی ام را بســازم و خــودم را بــه خــدای خــودم‬ ‫نزدیک تــر کنــم‪.‬‬ ‫در این مسیر به چه چیزهایی رسیده اید؟‬ ‫خیلــی چیزهــا‪ ،‬احســاس می کنــم عشــق بــه خــدا و‬ ‫عشــق بــه انســانیت در یــک قدمی مــان اســت‪ .‬اگــر‬ ‫ایــن را درک کنیــم می فهمیــم کــه زندگــی خیلــی‬ ‫بــه روســتای مجــاور می رفتنــد امــا بــا ایــن همــه‬ ‫همگــی ســال ها در مناطــق بســیار محــروم و‬ ‫دورافتــاده بــا خانواده هایمــان زندگــی کردیــم‪.‬‬ ‫از حرکت خداپسندانه دسته جمعی تان بگویید‪...‬‬ ‫مــا یــک برنامــه ای بــرای جراحــی‬ ‫قلــب اطفــال داشــتیم‪ .‬یک ســری گــروه‬ ‫بین المللــی پزشــکان نیکــوکار از دیگــر‬ ‫شما از بچگی می خواستید‬ ‫ترمز کسانی که به دیگران‬ ‫کشــورها کــه خیلی هایشــان مســلمان‬ ‫دکتر شوید؟‬ ‫ظلم می کنند را می کشم!‬ ‫بودنــد و خیلی هایشــان هــم مســلمان‬ ‫از بچگی نه‪ ،‬از دوران‬ ‫نبودنــد‪ ،‬بــا بچه هــای جــراح مــا تیمــی‬ ‫راهنمایی‪.‬‬ ‫تشــکیل دادنــد و انــرژی گذاشــتند و یک ســری از‬ ‫یعنی هدفتان مشخص بود؟‬ ‫بچه هــای بی بضاعــت کــه از لحــاظ مالــی مشــکل‬ ‫بله‪.‬‬ ‫داشــتند را عمــل کردنــد و بــدون اینکــه پولــی‬ ‫ادم های موفق خیلی سریع هدفشان را مشخص‬ ‫دریافــت کننــد کار مــردم را انجــام دادنــد و بچه هــا‬ ‫می کنند و در راهش گام برمی دارند‪...‬‬ ‫بلــه‪ ،‬خــدا هــم خیلــی کمکــم کــرد‪ .‬مــن تالشــم را بــه اغــوش خانواده شــان بازگشــتند‪.‬‬ ‫کــردم؛ ولــی لطــف خــدا بــود و محبت هایــی کــه یک نصیحت به جوان ترها‬ ‫اگــر به رشــته پزشــکی امدیــد‪ ،‬حتمــا موقــع ازدواج‪،‬‬ ‫در ایــن مســیر بــه مــن کــرد‪.‬‬ ‫اگــر خانمتــان غیرپزشــک بود‪ ،‬بــا ایشــان موضوعات‬ ‫خیلی از جوان ها وقتی که ادم موفقی را می بینند‬ ‫و مشــکالت پزشــکی را مطــرح کنیــد وگرنــه در‬ ‫دوست دارند بدانند که چه کرده و چراغ راهش‬ ‫طــول زندگــی هــم ایشــان ناراحــت می شــود و هــم‬ ‫کجا بوده‪ .‬نظر شما در این مورد چیست؟‬ ‫شــما‪ .‬او بایــد بدانــد کــه شــما وقــف مــردم هســتید‬ ‫ادم‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫ـت‬ ‫ـ‬ ‫اول تــوکل بــه خــدا و دوم بــا تــاش اس‬ ‫و ایــن بــا کمــک خــدا‪ ،‬ارامــش را در زندگــی شــما‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫دنی‬ ‫ـرا‬ ‫ـ‬ ‫زی‬ ‫ـد؛‬ ‫بــه هــر جایــی کــه می خواهــد می رسـ‬ ‫بــه ارمغــان م ـی اورد‪ .‬چه بســا خیلــی از خانم هایــی‬ ‫تــو‬ ‫وقتــی‬ ‫کــه‬ ‫این قــدر مســیر گســترده ای اســت‬ ‫کــه وارد زندگــی دکترهــا می شــوند می بیننــد‬ ‫ـد‬ ‫ـ‬ ‫باش‬ ‫ـودت‬ ‫ـ‬ ‫خ‬ ‫از‬ ‫دنبــال مســیرت باشــی و حرکــت‬ ‫دکترهــا زندگــی ندارنــد و ایــن دلسردشــان می کنــد‪.‬‬ ‫و تــوکل بــه او و برکــت از او‪ ،‬بــه ان می رســی‪.‬‬ ‫از چه زمانی به بیمارستان شهید لواسانی امدید؟‬ ‫رســیدن بــه پزشــکی و فوق تخصــص و دانشــمندی‬ ‫مــن یــک دوره از ســال ‪ 1388‬تــا ‪ 1390‬را تقریبا انجا‬ ‫و تحقیقــات همــه بــه کمــک او شــدنی اســت‪.‬‬ ‫بــودم‪ .‬بعــد یــک دوره فلوشــیپ جراحــی‬ ‫ولی سخت است این همه سال‬ ‫بســته قلــب اینترنشــنال کاردیولــوژی رفتــم‬ ‫درس بخوانی و دلت بخواهد‬ ‫ببینم‬ ‫هندی‬ ‫فیلم‬ ‫و بعــد از اینکــه دوره تمــام شــد در جــای‬ ‫ان‬ ‫تفریح هم داشته باشی‪ .‬شما‬ ‫دیگــری مدیریــت داشــتم و از ســال ‪1393‬‬ ‫اشکم درمی اید‬ ‫زمان ها چه کار کردید؟‬ ‫دوبــاره اینجــا هســتم‪.‬‬ ‫ـر!‬ ‫ـ‬ ‫دیگ‬ ‫ـتم‬ ‫پــا روی نفــس گذاشـ‬ ‫بهترین دوران زندگی تان؟‬ ‫در دوران دبیرســتان هم کالســی ها دوســت دارنــد دوران دانشــجویی‪ .‬مســئولیت ها کمتــر و عشــق و‬ ‫بــا هــم قــرار بگذارنــد و ســینما برونــد؛ ولــی بــاور عالقــه بــه اینــده بیشــتر اســت و احســاس می کنــی‬ ‫کنیــد مــن بــه تعــداد انگشــتان دســتم هــم نتوانســتم هــر روز داری بــه رویاهایــت نزدیک تــر می شــوی‪.‬‬ ‫بــه ســینما بــروم‪ .‬خیلــی بــه فیلــم عالقه منــد بــودم؛ رکــود را حــس نمی کنــی و هــر روز نســبت بــه روز‬ ‫امــا واقعــا درس نمی گذاشــت‪ .‬تــازه وقتــی دوران قبــل پیشــرفت می کنــی‪.‬‬ ‫فوق تخصصــی تمــام شــد‪ ،‬مــن توانســتم کمــی از بهترین استاد دوران دانشگاهتان؟‬ ‫زیبایی هــای زندگــی و کار غیرپزشــکی را ببینــم‪ .‬اســتادهای خیلــی خوبــی داشــتم؛ ولــی یکــی از‬ ‫بــه اخریــن حــد تحصیــات دانشــگاهی کــه رســیدم اســتادهایم کــه ان زمــان فارماکولــوژی را تدریــس‬ ‫احســاس کــردم مطالعــه و تحقیــق به جــای خــودش‪ ،‬می کردنــد خیلــی مســن بودنــد و حکــم پدربــزرگ‬ ‫کمــی هــم بایــد بــرای زندگــی و خانــواده ام وقــت همــه مــا را داشــتند‪ .‬صحبت هایشــان بــا صــدای‬ ‫بگــذارم‪ .‬البتــه لــذت کار درمانــی نســبت بــه لــذت خیلــی ضعیــف و درعین حــال بریده بریــده‪ ،‬بســیار‬ ‫ســینما و امثــال ان خیلــی بیشــتر اســت منتهــی بایــد اندیشــمندانه و متواضــع بــود‪ .‬موقــع تدریــس بــه‬ ‫درکــش کنــی‪ .‬واقعــا کار صادقانــه و خدمــت بــه مــا می گفتنــد کــه روزی مــن بــه عنــوان حکیــم‬ ‫مــردم از تــه دل خیلــی لــذت دارد‪.‬‬ ‫فقــط یــک کیــف داشــتم و بــا گیاهــان ســنتی‬ ‫هستید؟‬ ‫متولد چه روز و چه ماه و چه سالی‬ ‫درمانــم را انجــام م ـی دادم و حــاال تبدیــل شــده بــه‬ ‫‪31‬تیرماه‪1349‬‬ ‫فارماکولوژیســت‪.‬‬ ‫خصوصیات تیرماهی ها؟‬ ‫فکــر می کنــم ادم هایــی پــر انــرژی‪ ،‬اجتماعــی و‬ ‫احساســاتی هســتند و خیلی هایشــان انــرژی مثبــت‬ ‫دارنــد‪.‬‬ ‫خیلی وقت ها مردم از پزشکان انتظاراتی دارند‪،‬‬ ‫انتظارات شما از مردم چیست؟‬ ‫انتظــار دارم وقتــی پزشــکان صادقانــه و با مســئولیت‬ ‫برایشــان کار می کننــد‪ ،‬بــه ان هــا اعتمــاد کننــد و در‬ ‫مســیر کاری ای کــه دارنــد برایشــان گام برمی دارنــد‬ ‫حوصلــه بــه خــرج بدهنــد‪ .‬یــک تشــکر و لبخنــد‬ ‫حاکــی از اینکــه دکتــر درکــت می کنیــم‪ ،‬بــه دکتــر‬ ‫نیــرو و انــرژی بیشــتری می دهــد تــا دکتــر بــا‬ ‫تــاش هرچــه بیشــتر‪ ،‬کارش را انجــام بدهــد‪.‬‬ ‫مشکالت گذراندن طرح و کار در مناطق محروم‬ ‫مانــدن در روســتاها و خدمــت کــردن کمــی ســخت‬ ‫اســت‪ .‬ســخت اســت وقتــی بچــه یــک پزشــک‬ ‫دلــش می خواهــد بــه راهنمایــی و دبیرســتان بــرود‬ ‫ولــی خیلــی از روســتاهایی کــه مــا کار کردیــم‬ ‫حتــی دبســتان هــم نداشــتند و بایــد بــرای دبســتان‬ ‫اسمشان؟‬ ‫اقای دکتر عباس ادیب‬ ‫فارماکولوژی چیست؟‬ ‫داروشناسی‬ ‫سنشان چقدر بود؟‬ ‫حــدود بیســت ســال پیــش‪ ،‬بــاالی هفتــاد و‬ ‫خــرده ای ســال ســن داشــتند‪ .‬االن اگــر زنــده باشــند‬ ‫نــود و خــرده ای ســال دارنــد و اگــر فــوت شــده اند‬ ‫خداونــد ان شــاءاهلل در ان دنیــا خــودش مواظبــش‬ ‫باشــد چــون بــه مــردم خیلــی کمــک کــرد‪.‬‬ ‫زور هــم می شــود بــه بچــه اموخــت تــا بعــد هــم‬ ‫خیلــی راحــت یــک مــدرک دانشــگاهی بگیــرد‪.‬‬ ‫در ناامیدی هایتان چه می کنید؟‬ ‫بــا خــدای خــودم صحبــت می کنــم و می گویــم تــا‬ ‫تــو هســتی چــرا بایــد ناامیــد شــوم‪ .‬ســعی می کنــم‬ ‫زود ناامیــدی را از خــودم دور کنــم؛ چــون ناامیــدی‬ ‫درد نیســت‪ ،‬کفــر اســت‪ .‬در برابــر وجــود خدایــی‬ ‫کــه احســاس می کنــی هــر کاری از او ســاخته‬ ‫اســت ناامیــدی معنایــی نــدارد‪.‬‬ ‫با فضای مجازی در ارتباط هستید؟‬ ‫وقتی زندگی به شما سخت می گیرد‪ ،‬چه می کنید؟‬ ‫بیت الغزل حافظ از نظر یک پزشک چیست؟‬ ‫ســوال خیلــی ســختی اســت‪ ،‬راجــع بــه ان فکــر‬ ‫می کنــم و بعــدا می گویــم‪.‬‬ ‫در تربیت فرزند چه چیزی برای شما از همه مهم تر‬ ‫است؟‬ ‫مــن روی ایــن موضــوع‬ ‫خیلــی حســاس هســتم و‬ ‫برایــم خیلــی مهــم اســت‬ ‫کــه فرزنــدم اصــول اخالقــی و‬ ‫تربیتــی را قبــل از علم امــوزی‬ ‫بیامــوزد‪ .‬علــم را در مدرســه بــه‬ ‫خوشبختی‪.‬‬ ‫‪ -‬وقتی عصابی شوید چه شکلی می شوید؟‬ ‫اخم هایــم تــوی هــم مـی رود و گاهــی هــم صدایــم‬ ‫بلنــد می شــود‪.‬‬ ‫‪ -‬عشق؟‬ ‫ارامــش زندگــی‪ ،‬راهــی بــرای تحمــل ســختی های‬ ‫زندگــی‪.‬‬ ‫‪ -‬تکیه کالمتان؟‬ ‫درواقع‬ ‫‪ -‬نقطه قوت و در مقابلش نقطه ضعفتان؟‬ ‫نقطــه قــوت‪ ،‬پشــتکارم و ایمانــم بــه خــدا اســت‬ ‫و نقطــه ضعفــم ایــن اســت کــه چــون احساســاتی‬ ‫هســتم زود از بی مهری هــا می رنجــم‪ .‬تحملــم کــم‬ ‫اســت و زود از دوســتانم رنجیــده می شــوم‪.‬‬ ‫‪ -‬فیلم هندی ببینید اشکتان درمی اید؟‬ ‫بلــه اشــک هایم درمی ایــد‪ .‬بــرای اقایــون کمتــر‬ ‫ایــن اتفــاق می افتــد‪.‬‬ ‫‪ -‬به چیزهایی مثل خرافات اعتقاد دارید؟‬ ‫تعبیــر بعضــی چیزهــا مثــل خرافــات اســت ولــی‬ ‫واقعیــت دارد؛ مثــا خیلی هــا راجــع بــه جــن و‬ ‫انــس صحبــت می کننــد و در قــران هــم امــده‬ ‫اســت‪ .‬مــن جــن را به صــورت اینکــه یک ســری ها‬ ‫جن گیــر هســتند نمی شناســم؛ ولــی می دانــم‬ ‫وجــود خارجــی دارد‪ .‬چیزهــای دیگــری وجــود دارد‬ ‫کــه خیلی هــا ان هــا را خرافــات می داننــد؛ ولــی‬ ‫چــون مســتند قرانــی دارنــد مــن ان هــا را بــاور دارم‪.‬‬ ‫‪ -‬خواننده محبوبتان؟‬ ‫یکــی از خواننده هــای محبــوب مــن و نیــز از‬ ‫دوســتان عزیــزم‪ ،‬اقــای اخشــابی هســتند چــون‬ ‫صدایشــان را بــه غیــر از خوانندگــی می شــنوم و‬ ‫برایــم خیلــی دلنشــین اســت‪.‬‬ ‫‪ -‬دوست هنری تان هم هستند؟‬ ‫بله دوست هنری ام هم هستند‪.‬‬ ‫‪ -‬هنرپیشه محبوبتان؟‬ ‫مــن دو دوســت صمیمــی دارم کــه بیشــتر کارهــای‬ ‫کمــدی می کننــد؛ اقــای مهــران مدیــری و اقــای‬ ‫رامبــد جــوان کــه خیلــی هــم دوستشــان دارم و بــا‬ ‫هــر دو هــم برنامــه داشــتم‪.‬‬ ‫‪ -‬به غیر از این دو برنامه؟‬ ‫خیلــی از ســریال ها را می بینــم‪ ،‬به خصــوص مــاه‬ ‫مبــارک رمضــان ســریال های خیلــی خوبــی پخــش‬ ‫می شــود‪ .‬ان شــاءاهلل امســال هــم فیلم هــا خــوب‬ ‫باشــند و ببینیــم‪.‬‬ ‫‪ -‬ترانه ای هست که در ذهنتان ماندگار شده باشد؟‬ ‫وطنم‪ ،‬واقعا وطن را خیلی دوست دارم‪.‬‬ ‫‪ -‬نویسنده ای که قلمش را می پسندید؟‬ ‫مــن بعــد از وارد شــدن بــه دوران پزشــکی ام‪ ،‬به جــز‬ ‫پزشــکی‪ ،‬خیلــی کتــاب نخوانــدم؛ ولــی در دورانــی‬ ‫کــه دبســتان بــودم کتــاب اســتاد مطهــری به نــام‬ ‫«داســتان راســتان» را می خوانــدم کــه نوشــتارش‬ ‫بــرای ان زمــان مــا خیلــی ســاده و روان بــود و‬ ‫دوســتش داشــتم‪.‬‬ ‫‪ -‬بهترین روز زندگی تان؟‬ ‫روز فارغ التحصیلــی پزشــکی ام‪ ،‬روزی کــه احســاس‬ ‫کــردم دکتــر شــدم‪.‬‬ ‫‪ -‬سیاست؟‬ ‫ســعی می کنــم خیلــی خــودم را وارد مســائل‬ ‫سیاســی نکنــم‪ .‬احســاس می کنــم بایــد صداقــت‬ ‫سیاســت بــه نوعــی کم رنــگ باشــد و ایــن کار مــن‬ ‫نیســت‪.‬‬ ‫‪ -‬نظرتان راجع به سفر به ماه؟‬ ‫خیلی دوست دارم تجربه اش کنم‪.‬‬ ‫‪ -‬عدد شانس دارید؟‬ ‫سیزده را خیلی دوست دارم‪.‬‬ ‫‪ -‬باران؟‬ ‫عاشقش هستم‪.‬‬ ‫‪ -‬خدا؟‬ ‫عاشقش هستم‪ ،‬بنده اش هستم‪ ،‬مخلصش هستم‪.‬‬ ‫حرف پایانی‬ ‫فقــط دلــم می خواهــد بــه جوان هــا یــک پیــام بدهــم؛‬ ‫چــون اینــده کشــور دســت ان هاســت‪ .‬مــن خواهش‬ ‫می کنــم هیچ وقــت به خاطــر موقعیت هــای خاصــی‬ ‫کــه موردعالقــه خودتــان نیســت شــغل اینده تــان را‬ ‫انتخــاب نکنیــد‪ .‬بــه دنبــال ان چیــزی برویــد کــه‬ ‫عشــق و عالقــه خودتــان اســت‪ .‬اگــر پزشــکی بــود‬ ‫تــا تــه خــط بــه پایــش بایســتید؛ ولــی ســختی اش را‬ ‫هــم در نظــر بگیریــد تــا اخــر خــط کــم نیاوریــد‪.‬‬ ‫ارزو می کنــم جوان هــای خــوب کشــورمان کم کــم‬ ‫جــای مــا را بگیرنــد و ایــن کشــور را روزبــه روز‬ ‫ارمانی تــر و بهتــر از قبــل کننــد کــه همیشــه اســم‬ ‫ایــران اســامی مان در صــدر دنیــا بدرخشــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫ســوال قشــنگی اســت‪ .‬وقتــی زندگــی خیلــی بــه‬ ‫مــن ســخت می شــود‪ ،‬اگــر خانــه باشــم اول وضــو‬ ‫می گیــرم و قــران یــا مفاتیــح را بــاز می کنــم‪ ،‬نمــاز‬ ‫می خوانــم و یــا حافــظ را بــاز می کنــم و یــک فــال‬ ‫می گیــرم و بــا خــدای خــودم درددل می کنــم‪ .‬اگــر‬ ‫در محیــط کارم یــا در ماشــینم باشــم یــک دقیقــه‬ ‫کنــار می زنــم و چشــمانم را می بنــدم و بــا خدایــی‬ ‫کــه در ســختی هایم بــه او تــوکل کــردم درددل‬ ‫می کنــم و بعــد موضــوع خــودش حــل می شــود‪.‬‬ ‫هیچ کســی از خــدا بهتــر نیســت چــون ادم هــا بعــدا‬ ‫از ایــن نقطه ضعــف تــو اســتفاده می کننــد‪.‬‬ ‫‪ -‬صداقت؟‬ ‫هــر وقــت خانــه باشــم برنامه هــای دورهمــی و‬ ‫خندوانــه را می بینــم‪.‬‬ ‫فعاالن موفق‬ ‫بلــه‪ .‬چــون اداری هســتم ممنوعیتــی‬ ‫تابه حال شده در زندگی تان ترمز‬ ‫وجــود دارد کــه بــه فیســبوک‬ ‫چیزی را بکشید؟‬ ‫ناامیدی درد نیست‪،‬‬ ‫نمــی روم‪ .‬در تلگــرام گروه هــای‬ ‫ترمــز خــودم را کــه زیــاد می کشــم‪.‬‬ ‫کفر است‬ ‫پزشــکی داریــم کــه بــه خیلــی از‬ ‫گاهــی ادم عصبانــی می شــود‬ ‫بیمارانــم کــه شهرســتان هســتند‬ ‫و می خواهــد در سیســتم های‬ ‫مدیریتــی تصمیماتــی بگیــرد‪ ،‬گاهــی هــم انســان می گویــم ازمایش هایشــان را برایــم بفرســتند و‬ ‫فکــر می کنــد یــک چیزهایــی اصــا قشــنگ و مــن به صــورت تله مدیســن کمکشــان می کنــم تــا‬ ‫درســت نیســت و ناراحتــش می کنــد و می خواهــد بــرای رفت وامدشــان هزینــه ای نشــود‪.‬‬ ‫جلویــش را بگیــرد و گاهــی خشــمگین می شــود سوال های کوتاه و جواب های کوتاه‪:‬‬ ‫کــه بعضی وقت هــا جلویــش را می گیریــم ‪ -‬پدر؟‬ ‫و ترمــزش را می کشــیم تــا ارام بــه ان هدفــی عشق و ایثار برای خانواده‪.‬‬ ‫کــه می خواهیــم برســیم‪ .‬خیلــی وقت هــا ســعی ‪ -‬مادر؟‬ ‫می کنــم خــودم ایــن کار را انجــام دهــم و نیــز زود عشق و محبت برای مهربانی خانواده‪.‬‬ ‫ترمــز کســانی کــه می خواهنــد بــه دیگــران ظلــم ‪ -‬بارزترین ویژگی اخالقی شما؟‬ ‫کننــد را هــم بکشــم‪ ،‬اگــر حتــی صمیمی تریــن صبر و مهربانی‪.‬‬ ‫دوســتم باشــد‪ .‬ایــن قانــون مدیریتــی مــن بــوده و ‪ -‬ایمان؟‬ ‫دوســتانم هــم می داننــد‪.‬‬ ‫راه ارامش زندگی‪.‬‬ ‫ برنامه تلویزیونی که دنبالش می کنید و دوستش‬‫دارید؟‬ ‫‪61‬‬ ‫اگاهی از خطر اشعه ‪ UV‬با یک برچسب!‬ ‫‪ %90‬ســرطان های پوســتی غیرمالنومــی و نیــز پیــری پوســت و تجمــع‬ ‫رنگدانه هــای پوســت در اثــر تابــش اشــعه ‪ UV‬خورشــید ایجــاد می شــود‪.‬‬ ‫شــرکت ارایشــی بهداشــتی ‪ L’ORÉAL‬سنســور پوشــیدنی ای ســاخته‬ ‫اســت کــه وقتــی اشــعه خورشــید بــه ســطح خطرنــاک رســید‪ ،‬کاربــر را‬ ‫از ان اگاه می کنــد‪ .‬ایــن سنســور برچســبی الکترونیکــی اســت کــه بــه‬ ‫هــر نقط ـه ای از بــدن کــه کاربــر مایــل باشــد می چســبد‪ .‬ایــن سنســور‬ ‫مســاحتی بــه انــدازه ‪ 6/4‬ســانتیمتر مربــع و ‪ 50‬میکرومتــر ضخامــت دارد‬ ‫(نصــف ضخامــت یــک تــار مــوی متوســط)‪.‬‬ ‫ایــن برچســب دارای رنگ هــای حســاس بــه نــور اســت کــه در مقابــل‬ ‫تابــش اشــعه ‪ UV‬تغییــر می کننــد‪ .‬کاربــران می تواننــد از ایــن برچســب‬ ‫عکــس بگیرنــد و ان را در نرم افــزار مخصــوص ان در گوشــی هوشــمند‬ ‫اپلــود کننــد تــا نرم افــزار‪ ،‬مربع هــای رنگــی حســاس برچســب را انالیــز‬ ‫کنــد و میــزان تابــش اشــعه را بررســی و بــه کاربــر اعــام کنــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪62‬‬ ‫واکسن سرطان قابل کشت در بدن!‬ ‫یــک ایمپلنــت کوچــک می توانــد ســلول های ایمنــی بیمــار را ترمیــم‬ ‫و بازســازی کنــد تــا قــدرت مبــارزه و کشــتن ســلول های ســرطانی را‬ ‫داشــته باشــند‪ .‬ایمپلنــت ضدســرطانی و زیســت تخریب پذیر موسســه‬ ‫‪ WYSS‬قابلیــت نفــوذ بــه سیســتم ایمنــی بــدن را دارد و یــک روز‬ ‫می توانــد بــر مالنومــا‪ ،‬ســرطان های دیگــر‪ ،‬بیماری هــای عفونــی و‬ ‫بیماری هــای خودایمنــی غلبــه کنــد‪.‬‬ ‫ایــن واکســن ایمپلنــت از یــک بســته بندی بــا جنــس پلیمــر‬ ‫زیســت تخریب پذیر تشــکیل شــده کــه شــامل فاکتورهــای رشــد‬ ‫و اجــزای تومورهــای هــر بیمــار اســت‪ .‬ایــن طراحــی در ابتــدا بــرای‬ ‫مبــارزه بــا ســرطان مالنومــای پوســت بــود کــه ‪ %50‬موش هــا بــا ‪ 2‬دوز‬ ‫از ان بهبــود یافتنــد‪.‬‬ ‫در اکثــر روش هــای پزشــکی موجــود بــرای واکسیناســیون های ســرطان‪،‬‬ ‫پزشــک ابتــدا می بایســت ســلول های ایمنــی شــخص را خــارج کنــد؛‬ ‫ســپس بــا تغییــر برنامــه‪ ،‬ان هــا را مجــدد بــرای بــدن تعریــف کنــد‪.‬‬ ‫موسســه ‪ WYSS‬به جــای ایــن کار‪ ،‬از یــک اســفنج دیسکی شــکل بــه‬ ‫انــدازه ناخــن انگشــت کــه از جنــس پلیمــر موردتاییــد ‪ FDA‬اســت‪،‬‬ ‫اســتفاده می کنــد‪ .‬ایــن اســفنج زیــر پوســت کاشــته می شــود و بــه‬ ‫منظــور تغییــر برنامــه و بازســازی ســلول های ایمنــی بــه کار مــی رود و‬ ‫ان هــا را بــه گــردش در بــدن وامــی دارد تــا ســلول های ســرطانی را‬ ‫شناســایی و نابــود کننــد‪.‬‬ ‫دستگاهی هوشمند برای تشخیص زودهنگام انافیالکسی‬ ‫انافیالکســی‪ ،‬واکنــش الرژیــک شــدید نســبت بــه برخــی از غذاهــا‪ ،‬مــواد‪،‬‬ ‫داروهــا یــا نیــش حشــرات اســت کــه افــراد زیــادی در معــرض خطــر ان‬ ‫هســتند‪ .‬هرچنــد اکثــر شــوک های انافیالکتیــک بــا داروی خنثــی کننــده‪،‬‬ ‫اپی نفریــن‪ ،‬قابل پیشــگیری هســتند؛ امــا چــون ایــن شــوک خیلــی‬ ‫ســریع اتفــاق می افتــد‪ ،‬فرصــت تزریــق اپی نفریــن بــه بــدن بیمــار‬ ‫وجــود نــدارد و هنــوز درصــد مرگ ومیــر ناشــی از ان در بیــن مــردم‬ ‫زیــاد اســت‪.‬‬ ‫موسســه ‪ WYSS‬دســتگاهی هوشــمند طراحــی کــرده اســت کــه قابلیــت‬ ‫تشــخیص زودهنــگام شــوک انافیالکســی و تزریــق خــودکار اپی نفریــن‬ ‫را دارد‪ .‬ایــن دســتگاه بــا بررســی عالئــم فیزیولوژیکــی و بیوشــیمیایی‪،‬‬ ‫بــروز ایــن شــوک الرژیــک را تشــخیص می دهــد‪ ،‬بیمــار را از وقــوع ان‬ ‫اگاه می کنــد‪ ،‬بــا برقــراری تمــاس بــه پرســتار یــا مراقــب بیمــار عالمــت‬ ‫می دهــد و بــه صــورت خــودکار و ســریع اپی نفریــن را بــه بــدن بیمــار‬ ‫تزریــق می کنــد تــا از ایــن شــرایط ســخت و خطرنــاک رهایــی یابــد‪ .‬‬ ‫سکته ها قابل �پیشگیری اند!‬ ‫هــر ســاله بیشــتر مــردم بــر اثــر بیماری هــای قلبــی یــا ســکته می میرنــد‪.‬‬ ‫‪ KARDIA‬راهــی اســان بــرای شناســایی فیبریالســیون دهلیــزی احتمالــی‬ ‫را فراهــم می کنــد و خطــر ســکته را کاهــش می دهــد‪.‬‬ ‫بــه هیچ گونــه ســیم‪ ،‬قطعــه یــا ژلــی احتیــاج نیســت‪ ،‬فقــط کافــی‬ ‫اســت انگشــت های خــود را بــر روی الکترودهــا بگذاریــد و درجــه‬ ‫اکوکاردیوگــرام پزشــکی را در ‪ 30‬ثانیــه دریافــت کنیــد‪ .‬بــا ایــن روش‬ ‫از نرمــال بــودن ریتــم قلــب یــا خطــر وقــوع فیبریالســیون دهلیــزی اگاه‬ ‫می شــوید‪.‬‬ ‫ایــن دســتگاه دارای حافظــه زیــادی اســت کــه می توانــد فعالیــت قلــب‬ ‫را در طــول زمــان ردیابــی و ذخیــره کنــد تــا شــما از هــر نــوع تغییــری‬ ‫در ســامت قلبتــان اگاه شــوید‪ .‬عوامــل دخیــل در خطــر ســکته از‬ ‫جملــه فشــار خــون‪ ،‬فعالیــت و وزن نیــز در یــک اپلیکیشــن واحــد قابــل‬ ‫ردیابــی هســتند‪ .‬گــزارش ماهانــه اطالعــات به دســت امــده بــه پزشــک‬ ‫از ویژگی هــای دیگــر ایــن دســتگاه اســت‪ .‬‬ ‫دکتر نهال کازرونی‬ ‫روش های پیشگیری و درمان‬ ‫الـرژی های بـهـــاری‬ ‫تسکین خارش پوست‬ ‫خــوردن گیــاه خرفــه به عنــوان ســبزی خوردن در‬ ‫وعده هــای غذایــی‪ ،‬تاثیــر بســیار زیــادی در درمــان‬ ‫خارش هــای فصــل بهــار و از بیــن رفتــن تلخــی دهــان در‬ ‫ایــن فصــل دارد‪ .‬نوشــیدن اب ایــن ســبزی نیــز در کاهــش‬ ‫عــوارض و خارش هــای ناشــی از حساســیت های فصلــی‬ ‫بســیار موثــر اســت‪.‬‬ ‫توصیــه شــده افــراد مبتــا بــه الــرژی فصلــی بــه‬ ‫مــدت ‪ ۳‬روز فقــط از ماءالشــعیری کــه به صــورت‬ ‫ســنتی و بــدون اســتفاده از مــواد شــیمیایی و‬ ‫نگهدارنــده تهیــه شــده‪ ،‬اســتفاده کننــد‪ .‬پــس از‬ ‫اتمــام ایــن رژیــم غذایــی ‪ ۳‬روزه نیــز بیمــار بایــد از‬ ‫ســبزی های پختــه شــده‪ ،‬بــدون ادویــه و کم حجــم‬ ‫به عنــوان غــذا اســتفاده کنــد‪.‬‬ ‫تســکینعطســه‬ ‫درمـــان خـــارش گــلو‬ ‫بــرای درمــان ایــن عارضــه‪ ،‬چنــد گــرم گل بنفشــه‬ ‫و شــکرتیغال را در ‪ ۲‬لیــوان اب ریختــه و روی‬ ‫حــرارت مالیــم بجوشــانید تــا یــک لیــوان ان باقــی‬ ‫بمانــد؛ ســپس دمنــوش باقیمانــده را صــاف کــرده و‬ ‫شــب‪ ،‬پیــش از خــواب میــل کنیــد و در افــرادی که‬ ‫خــارش گلویشــان خیلــی زیــاد اســت توصیــه شــده‬ ‫کــه عــاوه بــر شــب‪ ،‬صبــح بعــد از بیدارشــدن از‬ ‫خــواب یــک لیــوان دیگــر بنوشــند‪.‬‬ ‫عطاری‬ ‫در ایــن مــورد افــراد بایــد روزی ‪ ۲‬بــار‪ ،‬یــک قطــره از‬ ‫روغــن بنفشــه را درون حفره هــای بینــی خــود بچکاننــد‪.‬‬ ‫عــاوه بــر ایــن‪ ،‬بــا اســتفاده از همیــن روغــن‪ ،‬پیشــانی‬ ‫خــود را نیــز ماســاژ دهنــد‪ .‬ایــن کار موجــب می شــود از‬ ‫شــدت عطســه ها کــم شــده و در مــواردی نیــز به طــور‬ ‫کامــل برطــرف شــود‪ .‬پرهیــز غذایــی نیــز یکــی دیگــر از‬ ‫راهکارهــای برطــرف کــردن عطســه های فصلــی اســت‪.‬‬ ‫توصیــه می شــود از خــوردن انــواع ادویــه‪ ،‬غذاهــای‬ ‫ســرخ کردنی‪ ،‬شــکالت و قهــوه در فصــل بهــار پرهیــز‬ ‫کننــد و مصــرف ان هــا را بــه حداقــل برســانند‪.‬‬ ‫خانه تکانی بدن در بهار‬ ‫پاک سازی مواد زائد‬ ‫بــرای پاک ســازی اخــاط و ســموم بــدن‬ ‫شــیوه های مختلفــی چــون قــی کــردن‪ ،‬حجامــت‬ ‫کــردن‪ ،‬فصــد (خون گیــری) یــا مصــرف‬ ‫داروهــای مســهل وجــود دارد؛ امــا انجــام ایــن‬ ‫ی برخــی افــراد دشــوار‬ ‫نــوع پاک ســازی ها بــرا ‬ ‫اســت‪ .‬ایــن افــراد بایــد دقــت کننــد کــه در فصل‬ ‫بهــار‪ ،‬مقــدار غذایشــان را نســبت بــه فصل هــای‬ ‫دیگــر کمتــر کننــد تــا مــواد زائــد و ســموم‬ ‫کمتــری در بدنشــان انباشــته شــود‪.‬‬ ‫پاک سازی خون‬ ‫مصــرف ســبزی ها و گیاهــان دارویــی کــه در‬ ‫فصــل بهــار می روینــد‪ ،‬تاثیــر بســیار زیــادی‬ ‫در پاک ســازی خــون دارد‪ .‬نوشــیدن عرقیــات‬ ‫گیاهــی به ویــژه عرق هایــی کــه از گیاهــان بهــاره‬ ‫مثــل شــاه تره‪ ،‬کاســنی و خرفــه تهیــه می شــود‪،‬‬ ‫در پیشــگیری از ابتــا بــه حساســیت ها و‬ ‫الرژی هــای فصلــی توصیــه شــده اســت‪.‬‬ ‫غذاهای مناسب برای بهار‬ ‫حبوبــات فصــل بهــار ماننــد مــاش‪ ،‬نخودفرنگــی‪،‬‬ ‫جــو و غذاهایــی ماننــد ســوپ جــو‪ ،‬اش‪،‬‬ ‫بورانــی اســفناج‪ ،‬بورانــی شــبدر و یونجــه‪ ،‬کاهــو‬ ‫ســکنجبین‪ ،‬ســمنو ‪ ،‬اش شــبدر و قره قــروت‬ ‫و چلــو گشــنیز بــا گوشــت جوجــه خــروس‬ ‫به عنــوان بهتریــن و ســبک ترین غذاهــای ایرانــی‬ ‫کــه غذاییــت کمتــری دارنــد‪ ،‬بــرای فصــل بهــار‬ ‫مناس ـب اند‪ .‬افــزودن زرشــک‪ ،‬ســماق و انــار بــه‬ ‫غذاها‪ ،‬نوشــیدن اب ماســت‪ ،‬اب دوغ و ماءالشعیر‬ ‫ســنتی کــه افزودنی های شــیمیایی نداشــته باشــد‪،‬‬ ‫شــربت لیمــو‪ ،‬البالــو و ســکنجبین و پرهیــز از‬ ‫مصــرف غذاهــای گــرم و خشــک‪ ،‬گوشــت و‬ ‫شــیرینی زیــاد نیــز توصیــه می شــود‪.‬‬ ‫چرایی درد از دیدگاه ابن سینا‬ ‫اثرات درمانی بهارنارنج‬ ‫ابن ســینا بــه مســئله مهــم «چرایــی درد»‪ ،‬هــم‬ ‫به عنــوان یــک فیلســوف و هــم بــه مثابــه‬ ‫یــک پزشــک‪ ،‬پرداختــه اســت‪ .‬وی به رغــم‬ ‫دیــدگاه پزشــکی رایــج زمانــه خــود‪ ،‬علــت‬ ‫دردهــای جســمانی را در تفــرق اتصــال‬ ‫اعضــای بــدن منحصــر نکــرده و مــزاج‬ ‫غیرمعتــدل (ســوء مزاج) را نیــز از علــل ان‬ ‫به شــمار اورده اســت‪ .‬شــیخ ‏الرئیس ‏بــرای‬ ‫اثبــات علیــت تفــرق اتصــال نســبت بــه درد‪،‬‬ ‫توســل بــه شــواهد تجربــی را کافــی می بینــد‪.‬‬ ‫وی همچنیــن بــرای مدلــل کــردن علیــت‬ ‫ســوءمزاج‪ ،‬بــه ادلــه ای متوســل می شــود‪.‬‬ ‫بــرای مثــال‪ ،‬طبــق احتجــاج او‪ ،‬دردی کــه در‬ ‫کل اجــزاء یــک عضــو به صــورت یکســان‬ ‫پراکنــده شــده باشــد نمی توانــد ناشــی از‬ ‫تفــرق اتصــال باشــد‪ ،‬بلکــه از مــزاج نامعتــدل‬ ‫ناشــی می شــود‪ .‬دیــدگاه شــیخ در تعییــن‬ ‫علــل درد کــه کامــا متاثــر از طبیعیــات زمانــه‬ ‫اوســت‪ ،‬بــا نمونه هــای نقضــی روبــرو اســت‬ ‫کــه پذیــرش ا ن هــا بــه ایــن نتیجــه می انجامــد‬ ‫کــه هیــچ یــک از دو گزینــه موردنظــر شــیخ‪،‬‬ ‫بیانگــر علــت تامــه دردهــای جســمانی نیســت‪.‬‬ ‫مهم تریــن خاصیــت دارویــی بهارنارنــج تاثیــر‬ ‫ان روی سیســتم عصبــی بــدن اســت‪.‬‬ ‫ارامش بخــش و ضدهیجانــات دســتگاه عصبــی‬ ‫اســت و ســردردهای عصبــی و میگرنــی را‬ ‫کاهــش می دهــد‪.‬‬ ‫اشتهااور و ضد سرفه است‪.‬‬ ‫بــرای نــرم کــردن پوســت های خشــک و‬ ‫جلوگیــری از شــکنندگی مویرگ هــا اســتفاده‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫درمــان دردهــای متوا تــر شــکمی‪ ،‬نفــخ‪،‬‬ ‫اسپاســم‪ ،‬ســوء هاضمه‪ ،‬فشــارهای عصبــی و‬ ‫ناراحتی هــای مربــوط بــه هیجــان و عاطفــه‬ ‫نیــز از مــوارد مصــرف اســانس بهارنارنــج‬ ‫هســتند‪.‬‬ ‫دم کــرده گل بهارنارنــج بــرای برطــرف کــردن‬ ‫قولنج هــای عصبــی مفیــد اســت‪.‬‬ ‫از مخلــوط اب کرفــس و عــرق بهارنارنــج‬ ‫بــرای دفــع ســنگ های کلیــه و مثانــه و خــرد‬ ‫کــردن ان هــا نیــز اســتفاده می شــود‪.‬‬ ‫علیرضا نورمحمدی‬ ‫دانشجوی دکتری منابع طبیعی (علوم مرتع)‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫بهــار فصــل برون ریــزی مــواد زائــدی اســت کــه‬ ‫در فصــل زمســتان در بــدن انباشــته شــده اند‪.‬‬ ‫‪63‬‬ ‫دکتر حمیدرضا علیزاده اطاقور‬ ‫دانشیار گروه جراحی و عضو هیئت علمی دانشگاه‬ ‫نکات مهم بازسازی مجدد سینه بعد از برداشتن سرطان سینه‬ ‫بــا توجــه بــه شــیوع بــاالی ســرطان ســینه در دنیــا و نیــز کشــور مــا و‬ ‫به خصــوص در افــراد جــوان‪ ،‬یکــی از دغدغه هــای مهــم و طبیعــی ایــن‬ ‫بیمــاران بازســازی مجــدد بافــت ســینه از دســت داده شــده بــه دنبــال‬ ‫برداشــتن تومــور ســرطانی ســینه اســت‪.‬‬ ‫امــروزه روش هــای مختلــف و موفــق بازســازی مجــدد ســینه انجــام‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫در بیمــاری کــه دوره درمــان ســرطان ســینه کامــل شــده و رادیوتراپــی و‬ ‫شــیمی درمانی بعــد از جراحــی انجــام شــده اســت و در طــی یک ســال‬ ‫بعــد از ایــن درمان هــا بــا روش هــای مختلــف تصویربــرداری کنتــرل‬ ‫کامــل بیمــاری محــرز شــده اســت‪ ،‬بــه بازســازی مجــدد ســینه اقــدام‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫روش هــای شــایع شــامل گذاشــتن پروتــز‪ ،‬اســتفاده از انــواع فلپ هــا از‬ ‫جملــه فلــپ عضالنــی شــکم اســت‪.‬‬ ‫بــرای بازســازی نــوک ســینه و ناحیــه تیره رنــگ اطــراف ان نیــز‬ ‫روش هــای مختلــف شــامل اســتفاده از مخــاط واژن‪ ،‬پوســت ران و در‬ ‫مــواردی از قســمت اضافــی ســینه مقابــل اســتفاده می شــود‪.‬‬ ‫بررسی عالئم و راه درمان چند مشکل پوستی‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪64‬‬ ‫پسوریازیس‬ ‫لکه هــای قرمــز و ضخیــم پوســت‪،‬‬ ‫پوشــیده شــده بــا پوســته های ســفید یــا‬ ‫نقــره ای از عالئــم پســوریازیس هســتند‪.‬‬ ‫ایــن لکه هــا روی پوســت ســر‪ ،‬ارنــج‪،‬‬ ‫زانوهــا و کمــر شــما خــود را نشــان‬ ‫می دهنــد‪ .‬ان هــا در طــول زندگــی بهبــود‬ ‫می یابنــد و دوبــاره بــه وجــود می اینــد‪ .‬درمــان ایــن مشــکل پوســتی‬ ‫شــامل کــرم و پمــاد بــرای پوســت شــما‪ ،‬نــور درمانــی و داروهــای‬ ‫خوراکــی‪ ،‬تزریــق و یــا ‪ IV‬اســت‪.‬‬ ‫روزاسه‬ ‫تمایــل بــه قرمــز شــدن و بــه دنبــال ان‬ ‫قرمــزی در بینــی‪ ،‬چانــه‪ ،‬گونــه و پیشــانی‬ ‫می توانــد روزاســه باشــد‪ .‬روزاســه‬ ‫می توانــد در طــول زمــان بــا رگ هــای‬ ‫خونــی کــه می توانیــد ببینیــد‪ ،‬قرمزتــر‬ ‫شــود‪ .‬شــما ممکــن اســت پوســت ضخیــم‪ ،‬برامدگــی و یــا جوش هــای‬ ‫چرکــی داشــته باشــید‪ .‬ایــن مشــکل پوســتی حتــی می توانــد چشــم شــما‬ ‫را نیــز تحت تاثیــر قــرار دهــد‪ .‬بــرای درمــان ایــن مشــکل‪ ،‬داروهایــی‬ ‫بــه شــکل خوراکــی یــا اســتعمال موضعــی وجــود دارنــد‪ .‬پزشــکان‬ ‫می تواننــد رگ هــای خونــی پــاره شــده و پوســت قرمــز یــا ضخیــم را‬ ‫بــا لیــزر درمــان کننــد‪.‬‬ ‫برامدگی های ایجاد شده پس از اصالح‬ ‫در برخــی افــراد بعــد از اصــاح‪،‬‬ ‫برامدگی هایــی روی پوســت ایجــاد‬ ‫می شــود‪ ،‬زمانــی کــه لبــه تیــز تیــغ‬ ‫موهــا را می تراشــد‪ ،‬فــر مــو برمی گــردد‬ ‫و در داخــل پوســت رشــد می کنــد‪.‬‬ ‫ایــن مســئله می توانــد باعــث تحریــک‪،‬‬ ‫جــوش و حتــی زخــم شــود‪ .‬بــرای بــه‬ ‫حداقــل رســاندن ایــن مشــکل‪ ،‬قبــل از‬ ‫اصــاح دوش اب گــرم بگیریــد‪ ،‬تیغــه تیــغ را در جهــت رشــد موهــای‬ ‫خــود بکشــید‪ ،‬و هنــگام اصــاح کــردن پوســت خــود را نکشــید‪ .‬همیشــه‬ ‫از کــرم یــا فــوم اصــاح اســتفاده کنیــد‪ .‬بــا اب ســرد بشــویید و پــس از‬ ‫ان از مرطــوب کننــده اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫پای ورزشکار‬ ‫ایــن عفونــت قارچــی پوســت موجــب‬ ‫می شــود پوســت پــا دچــار قرمــزی‪ ،‬خــارش‪،‬‬ ‫و ســوزش شــود‪ .‬همچنیــن ممکــن اســت‬ ‫تــاول و زخــم ایجــاد شــود‪ .‬ایــن عفونــت کــه‬ ‫بــه پــای ورزشــکار معــروف اســت‪ ،‬مســری‬ ‫اســت و از طریــق تمــاس مســتقیم منتقــل‬ ‫می شــود‪ .‬بــرای جلوگیــری از ان‪ ،‬کفــش‬ ‫فــردی کــه الــوده اســت را اســتفاده نکنیــد و‬ ‫یــا در محل هایــی ماننــد رخت کــن یــا نزدیــک اســتخر پــای برهنــه راه‬ ‫نرویــد‪ .‬ایــن مشــکل بــا لوســیون ضدقــارچ موضعــی درمــان می شــود‪.‬‬ ‫پزشــک می توانــد داروهایــی را بــرای مــوارد شــدیدتر تجویــز کنــد‪ .‬در‬ ‫طــول درمــان‪ ،‬شــما بایــد پاهــا و داخــل کفــش خــود را تمیــز و خشــک‬ ‫نگــه داریــد‪.‬‬ ‫پیتریازیس روزه ا‬ ‫پیتریازیــس روزه ا (حساســیت های پوســتی‬ ‫بی ضــرر) معمــوال بــه صــورت پوســته پوســته‬ ‫شــدن‪ ،‬لکــه صورتــی بــا حاشــیه های برجســته‬ ‫اغــاز می شــود‪ .‬روزهــا و هفته هــای بعــد‪،‬‬ ‫شــروع بــه خــارش می کنــد و گســترش‬ ‫می یابنــد‪ .‬ایــن حساســیت پوســتی ممکــن‬ ‫اســت بــه ســرعت در سراســر بــدن شــما‬ ‫شــیوع پیــدا کنــد‪ .‬پزشــکان دقیقــا نمی داننــد‬ ‫علــت ایــن بیمــاری پوســتی چیســت؛ امــا فکر‬ ‫نمی کننــد ایــن بیمــاری مســری باشــد‪ .‬ایــن مشــکل اغلــب در فاصلــه‬ ‫شــش تــا هشــت هفتــه بــدون درمــان برطــرف می شــود‪ .‬پیتریازیــس‬ ‫روزه ا اغلــب بیــن ســنین ده تــا ســی و پنــج خــود را نشــان می دهــد‪.‬‬ ‫کراتوز سبورئیک‬ ‫کراتــوز ســبورئیک رشــد غیرســرطانی‬ ‫اســت کــه اغلــب در افــراد مســن دیــده‬ ‫می شــود‪ .‬ایــن مشــکل می توانــد در‬ ‫بســیاری از مناطــق پوســت‪ ،‬تنهــا و یــا‬ ‫بــه صــورت گروهــی ظاهــر شــود‪ .‬ان هــا‬ ‫ممکــن اســت تیــره و یــا رنگارنــگ باشــند‬ ‫و معمــوال دارای ســطح دانــه ای هســتند‪،‬‬ ‫هرچنــد ممکــن اســت صــاف و مومــی‬ ‫شــکل نیــز باشــند‪ .‬شــما الزم نیســت ان هــا‬ ‫را درمــان کنیــد مگــر اینکــه تحریــک‬ ‫شــوند و یــا دوســت نداشــته باشــید ظاهــر‬ ‫شــما دچــار ایــن مشــکل باشــد‪.‬‬ ‫چند روش برای چاق کردن صورت و گونه‬ ‫هرچنــد بــا ایــن روش هــا چربــی و یــا پوســت بیشــتری بــرروی گونه هــای‬ ‫شــما اضافــه نمی شــود؛ امــا بعــد از اجــرای ایــن روش گونه هــای شــما‬ ‫چاق تــر بــه نظــر می رســد‪.‬‬ ‫روش اول‪ :‬چاق کردن صورت با یوگا‬ ‫درمان ترک کف پا با روش های خانگی‬ ‫بــا شــروع فصــل بهــار و تابســتان و اســتفاده از صنــدل و کفــش روبــاز‪،‬‬ ‫تــرک کــف پــا شــیوع بیشــتری پیــدا می کنــد‪ .‬مهم تریــن علــت ان خشــکی‬ ‫پوســت کــف پــا اســت؛ زیــرا کــف پــا فاقــد هرگونــه غــده چربی اســت و‬ ‫ی شــود مســتعد خشــکی باشــد‪.‬‬ ‫همیــن امــر باعــث م ‬ ‫استفاده از سرکه‬ ‫بــا تمریناتــی ســاده و مالیــم می توانیــد جریــان خــون را در صــورت و‬ ‫گونه هــا تحریــک کــرده و صورت تــان را جوان تــر نشــان دهیــد‪.‬‬ ‫راســت نشســته و شــانه های خــود را ریلکــس کنیــد‪ .‬ســینه تان را بیــرون‬ ‫داده و فشــار بــر روی باالتنــه را کاهــش دهیــد‪.‬‬ ‫کمــی دهــان خــود را بــاز کــرده و لب هایتــان را طــوری جمــع کنیــد کــه‬ ‫دنــدان هــا معلــوم نباشــند‪.‬‬ ‫کمــی گوشــه های دهانتــان را بــه عقــب کشــیده و هــر دو را تــا یــک‬ ‫ســطح و تــا دنــدان مولــر عقــب بکشــید‪.‬‬ ‫حالــت حاصــل شــده بــرروی صورت تــان را بــرای مــدت ‪ ۳۰‬ثانیــه حفــظ‬ ‫نما یید ‪.‬‬ ‫باید کشیده شدن ماهیچه های درون گونه و دهان را حس نمایید‪.‬‬ ‫کم کم حالت را رها کرده و به صورت عادی برگردید‪.‬‬ ‫ی شــود‪ .‬کافــی‬ ‫جــوش شــیرین باعــث از بیــن رفتــن التهــاب کــف پــا م ‬ ‫اســت پــا را بــه مــدت ‪ 10‬دقیقــه در وان اب ولــرم کــه در ان ســه قاشــق‬ ‫غذاخــوری جــوش شــیرین حــل شــده اســت قــرار دهیــد و پــس از ان از‬ ‫ســنگ پــا اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫بــه ارامــی نیشــگون های ریــز از بــاال و پاییــن گونــه خــود بگیریــد‪.‬‬ ‫نیشــگون های کوچــک باعــث ورم و اســیب دیدگی نمی شــود؛ امــا باعــث‬ ‫ســرخ شــدن طبیعــی گونه هــا و براق تــر نشــان داده شــدن ان می شــود‪.‬‬ ‫ارد برنــج‪ ،‬ســرکه ســیب و عســل را مخلــوط کنیــد و کــف پــا را بــا ایــن‬ ‫خمیــر ماســاژ دهیــد و پــس از چنــد دقیقــه بشــویید‪ .‬ســه بــار ایــن عمــل‬ ‫را در هفتــه تکــرار کنیــد‪.‬‬ ‫از مرطوب کننده هــای صــورت و یــا کرم هــای مرطوب کننــده بعــد از‬ ‫هربــار حمــام و یــا هربــار کــه صــورت خــود را می شــویید‪ ،‬بــر روی‬ ‫گونه هــای خــود اســتفاده نماییــد‪ .‬اجــازه دهیــد مرطوب کننــده به صــورت‬ ‫طبیعــی خشــک شــده و ان را از روی صــورت خــود نشــویید‪.‬‬ ‫حتــی اگــر صبح هــا دوش می گیــرد‪ ،‬بــاز هــم ش ـب ها قبــل از خــواب از‬ ‫کرم هــای مرطوب کننــده اســتفاده کــرده و مرطــوب کــردن پوســت را تــا‬ ‫بعــد از حمــام صبــح بــه تاخیــر نیندازیــد‪.‬‬ ‫الوئ ـه‪‎‬ورا بــه صــورت طبیعــی یــک روش قــوی بــرای نرمــی و لطافــت‬ ‫کــف پــا اســت‪.‬‬ ‫روش دوم‪ :‬چاق کردن گونه ها با نیشگون‬ ‫عسل‬ ‫ترکیــب اب ولــرم و عســل یــک معجــون ضدعفونــت باکتریایــی مناســب‬ ‫بــرای ضــد عفونــی کــردن کــف پــا و درمــان تــرک پــا اســت‪ .‬ایــن روش‬ ‫ســه بــار در هفتــه توصیــه شــده اســت‪.‬‬ ‫جوش شیرین‬ ‫ارد برنج‬ ‫الوئه ورا‬ ‫بهداشت و زیبا�یی‬ ‫روش سوم‪ :‬مرطوب کردن گونه ها‬ ‫مخلــوط ســرکه ســفید و اب ولــرم یــک روش مناســب بــرای اســکراب‬ ‫کــف پــا و از بیــن بــردن الیه هــای مــرده پوســت اســت‪.‬‬ ‫روش چهارم‪ :‬چاقی صورت با سیب‬ ‫روش پنجم‪ :‬الوئه ورا و تاثیر ان بر چاقی گونه ها‬ ‫ژل تهیــه شــده از الوئ ـه ورا را بــرروی گونــه خــود گذاشــته و ســپس بــه‬ ‫ارامــی و به صــورت دوارنــی ان را مالــش دهیــد‪ .‬ایــن کار را ‪ ۳۰‬تــا ‪۶۰‬‬ ‫دقیقــه قبــل از حمــام انجــام داده و روزانــه ا نر ا تکــرار نماییــد‪ .‬همچنیــن‬ ‫می توانیــد روزانــه ‪ ۲۵۰‬میلــی گــرم اب الوئــه ورا مصــرف نماییــد‪.‬‬ ‫روش ششم‪ :‬استفاده از عسل‬ ‫عســل بــه چندیــن شــکل مختلــف بــه صــورت شــما کمــک می نمایــد‪.‬‬ ‫زمانی کــه به شــکل موضعــی اســتفاده شــود‪ ،‬رطوبــت را بــرای پوســت‬ ‫جــذب و حفــظ کــرده و انتی اکســیدان های درون عســل پوســت را در‬ ‫برابــر باکتــری و ملتهب کننــده حفــظ می نمایــد؛ درنتیجــه پوســت ســالم تر‬ ‫و شــاداب تر بــه نظــر می رســد‪ .‬توصیــه می شــود انــواع ارگانیــک و‬ ‫طبیعــی عســل را تهیــه کــرده و روزی ‪ ۱۵‬میلی گــرم (‪ ۱‬قاشــق چایخــوری)‬ ‫اســتفاده نماییــد‪.‬‬ ‫محمد مظفری‬ ‫دانشجوی داروسازی دانشگاه تهران‬ ‫چیستی و چگونگی طراحی لبخند (‪)SMILE DESIGN‬‬ ‫دندان هــا بــه لحــاظ فــرم‪ ،‬شــکل‪ ،‬انــدازه‪ ،‬رنــگ و هماهنگــی بــا یکدیگــر‬ ‫و فــرم صــورت و لب هــا از قوانیــن و اصولــی تبعیــت می کننــد کــه در‬ ‫صــورت رعایــت تمــام ایــن اصــول و هماهنگــی همــه پارامترهــای ذکــر‬ ‫شــده لبخنــدی زیبــا و دلنشــین نصیــب فــرد می نماینــد‪.‬‬ ‫البتــه تمامــی مــوارد بــاال به نــدرت در دندان هــای افــراد‪ ،‬هماهنــگ‬ ‫بــا یکدیگــر وجــود دارنــد ولــی اصــاح ایــن مــوارد در غالــب مــوارد‬ ‫امکان پذیــر اســت و ایــن اصالحــات را می تــوان از طریــق ارتودنســی‪،‬‬ ‫لمینیــت‪ ،‬روکــش‪ ،‬ســفید کــردن دندان هــا (‪ ،)BLEACHING‬جراحــی لثــه‬ ‫و در مــوارد پیچیــده جراحــی فــک ایجــاد نمــود‪.‬‬ ‫البتــه تمامــی درمان هــای فــوق بــرای یــک فــرد انجــام نمی گیــرد بلکــه‬ ‫بســته بــه نــوع مشــکل درمــان الزم طرح ریــزی می شــود‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫ســیب حــاوی انتی اکســیدان‪ ،‬ویتامیــن ا‪ ،‬ویتامیــن ب‪ ،‬ویتامیــن ســی و همه‬ ‫مــوادی اســت کــه بــرای پیشــگیری از اســیب دیــدن پوســت الزم اســت‪.‬‬ ‫همچنیــن ســیب حــاوی کالژن و االســتین بــوده کــه پوســت شــما را نــرم‬ ‫و چــاق نگــه مـی دارد‪.‬‬ ‫سیب های قرمز و زرد‪-‬قرمز یکی از بهترین گزینه ها هستند‪.‬‬ ‫ســیب را تکــه تکــه کــرده و بــا اســتفاده از مخلوط کــن لــه و نــرم نماییــد‪.‬‬ ‫ســیب لــه شــده را بــرروی پوســت گذاشــته و بــرای ‪ ۱۵‬تــا ‪ ۳۰‬دقیقــه‬ ‫بگذاریــد باقــی بمانــد‪.‬‬ ‫یکــی دیگــر از راه هــای اســتفاده از خــواص بی نظیــر ســیب‪ ،‬نوشــیدن‬ ‫مخلوطــی از ســه قــاچ ســیب بــا ســه تکــه هویــج و ‪ ۱۲۵‬میلی گــرم اب‬ ‫لیمــو اســت‪ .‬ایــن محلــول را تــا زمانی کــه کامــا مخلــوط شــود‪ ،‬هــم‬ ‫بزنیــد‪ .‬ایــن نوشــیدنی را هــرروز صبــح مصــرف کــرده تــا نتیجــه ان را‬ ‫احســاس نماییــد‪.‬‬ ‫‪65‬‬ ‫دکتر مریم حاجی لو‬ ‫پزشک‪ ،‬کاندیدای تخصصی روان شناسی سالمت‬ ‫و مدرس دانشگاه‬ ‫عالئمونشانه هایبروزخشم‬ ‫بــرای مدیریــت خشــم ابتــدا بایــد عالئــم ان را‬ ‫بشناســیم تــا بــه محــض بــروز بتوانیــم از تشــدید‬ ‫و پیشــرفت ان جلوگیــری کنیــم‪ .‬نشــانه های بــروز‬ ‫خشــم بــه ســه دســته تقســیم می شــوند‪:‬‬ ‫نشانه های جسمی‪ ،‬نشانه های فکری و نشانه های‬ ‫رفتاری‪.‬‬ ‫‪ .۱‬نشــانه های جســمی‪ :‬مثــل احســاس داغ شــدن‪،‬‬ ‫قرمــزی پوســت‪ ،‬افزایــش ضربــان قلــب‪ ،‬انــرژی‬ ‫زیــاد‪ ،‬لــرزش دس ـت ها و تنفــس ســریع‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪66‬‬ ‫‪ .۲‬نشــانه های فکــری‪ :‬برخــی از خطاهــای‬ ‫شــناختی کــه در شــماره های قبــل بــه ان هــا اشــاره‬ ‫شــد‪ ،‬در مواقــع بــروز خشــم نیــز رخ می دهنــد‬ ‫و باعــث می شــوند قضــاوت مــا به هــم بریــزد‬ ‫و بــه اصطــاح غیرمنطقــی فکــر کنیــم‪ .‬در زیــر‬ ‫مثال هایــی بــرای بعضــی از ایــن خطاهــا ذکــر‬ ‫شــده اســت‪:‬‬ ‫ تفکر همه یا هیچ‪ :‬حتی اگر یک نمره عالی نداشته‬ ‫باشم؛ یعنی شاگرد تنبلی هستم‪.‬‬ ‫ تعمیم بیش ازحد‪ :‬اگر در این کار موفق‬ ‫نشوم فرد بی عرضه ای هستم‪.‬‬ ‫ پیشگویی منفی‪ :‬مطمئنم امروز استاد‬ ‫از کار من ایراد می گیرد‪.‬‬ ‫ باید و نباید‪ :‬باید با من با احترام بیشتری برخورد‬ ‫می کرد‪.‬‬ ‫‪ .۳‬نشــانه های رفتــاری‪ :‬پرخاشــگری نشــانه بــارز‬ ‫بــروز خشــم اســت کــه انــواع مختلفــی دارد‪ .‬یــا‬ ‫اشــکار و مســتقیم اســت؛ مثــل پرخاشــگری های‬ ‫فیزیکــی‪ ،‬کالمــی و بدنــی و یــا غیرمســتقیم و‬ ‫منفعالنــه اســت؛ مثل اینکــه با انجــام نــدادن کاری‬ ‫اعصــاب طــرف مقابــل را به هــم بریزیــم‪.‬‬ ‫عالئمعجیبافسردگی‬ ‫زیاده روی در خرید کردن‬ ‫گاهی اوقــات خریــد کــردن بیش ازحــد به دلیــل‬ ‫افســردگی اســت‪ .‬فرقــی نمی کنــد خریــد از‬ ‫فروشــگاه باشــد یــا خریــد اینترنتــی‪ ،‬افــراد‬ ‫افســرده گاهی اوقــات بــا خریــد کــردن احســاس‬ ‫اعتمادبه نفــس بیشــتری پیــدا می کننــد‪ .‬الزم بــه‬ ‫ذکــر اســت کــه خریــد کــردن بیش ازحــد فقــط‬ ‫از نشــانه های افســردگی نیســت‪ ،‬گاهی اوقــات‬ ‫افــراد مبتــا بــه مانیــا یــا سرخوشــی در اختالالت‬ ‫دو قطبــی نیــز دچــار ایــن حالــت می شــوند‪.‬‬ ‫فراموشی‬ ‫افســردگی می توانــد یکــی از دالیــل احســاس‬ ‫فراموشــی باشــد‪ .‬اســترس و یــا افســردگی‬ ‫طوالنی مــدت‪ ،‬ســطح کورتیــزول را در بــدن‬ ‫بــاال می بــرد و باعــث تضعیــف بخشــی از مغــز‬ ‫می شــود کــه مســئول حافظــه و یادگیــری اســت‪.‬‬ ‫فراموشــی و ضعــف حافظــه به دلیــل افســردگی‬ ‫بیشــتر در افــراد مســن دیــده می شــود‪ .‬خبــر‬ ‫خــوب اینکــه چنانچــه بــرای درمــان افســردگی‬ ‫اقــدام شــود‪ ،‬وضعیــت حافظــه بــه حالــت طبیعــی‬ ‫برمی گــردد‪.‬‬ ‫استفاده بیش ازحد از اینترنت‬ ‫اســتفاده بیــش از حــد از اینترنــت می توانــد یکــی‬ ‫از عالئــم افســردگی باشــد‪ .‬مطالعــات اخیــر بیانگر‬ ‫ایــن اســت کــه رابطــه مســتقیمی بین افســردگی و‬ ‫اســتفاده بیش ازحــد از اینترنــت وجــود دارد‪ .‬ایــن‬ ‫افــراد معمــوال زمــان زیــادی بــرای بازی هــای‬ ‫انالیــن صــرف می کننــد و بیشــتر زمــان خــود‬ ‫را صــرف گفتگــو در تاالرهــای گفتگــوی مجازی‬ ‫می کننــد‪.‬‬ ‫پرخوری و چاقی‬ ‫افــراد افســرده جــوان اســتعداد زیــادی بــرای‬ ‫چاقــی‪ ،‬به خصــوص چاقی هــای شــکمی دارنــد‬ ‫کــه ایــن نــوع چاقــی از عوامــل بیماری هــای قلبی‬ ‫اســت‪ .‬بیمــاران مبتــا بــه افســردگی‪ ،‬به خصــوص‬ ‫در میان ســالی‪ ،‬اغلــب دچــار پرخــوری هســتند‪.‬‬ ‫درمــان و کنتــرل افســردگی در ایــن بیمــاران بــه‬ ‫درمــان ایــن مشــکل نیــز کمــک می کنــد‪.‬‬ ‫دزدی های کوچک از مغازه‬ ‫حــدود یک ســوم از افــرادی کــه از مغازه هــا‬ ‫جنــس می دزدنــد‪ ،‬دچــار افســردگی هســتند‪.‬‬ ‫برخــی از بیمــاران مبتــا بــه افســردگی دچــار‬ ‫حالــت خودکم بینــی هســتند و تصــور می کننــد‬ ‫کــه ایــن کار بــه ان هــا قــدرت می بخشــد‪.‬‬ ‫ان هــا ممکــن اســت اجنــاس کوچــک را بــدون‬ ‫پرداخــت پــول از مغــازه بدزدنــد‪ .‬ایــن بیمــاران‬ ‫بایــد ســریع تر تحــت درمــان قــرار گیرنــد‪.‬‬ ‫کمردرد‬ ‫افســردگی می توانــد یکــی از عوامــل کمردردهــای‬ ‫مزمــن باشــد‪ .‬حــدود ‪ 42‬درصــد از افــرادی کــه به‬ ‫کمردردهــای مزمــن دچــار هســتند قبل از شــروع‬ ‫درد‪ ،‬دچــار افســردگی بوده انــد‪ .‬البتــه برعکــس‬ ‫ایــن قضیــه نیــز گاهی اوقــات اتفــاق می افتــد؛‬ ‫یعنــی در برخــی مــوارد‪ ،‬دردهــای مزمــن باعــث‬ ‫ایجــاد افســردگی می شــوند‪.‬‬ ‫اغراق در بیان احساسات‬ ‫اغلــب اوقــات بیمــاران مبتــا بــه افســردگی قــادر‬ ‫بــه نشــان دادن احساســات خــود نیســتند؛ امــا در‬ ‫برخــی مــوارد ایــن بیمــاران احساســات خــود را‬ ‫به صــورت اغراق امیــز نشــان می دهنــد‪ .‬ان هــا‬ ‫ممکــن اســت احساســات خــود را به صــورت‬ ‫غلــو شــده نشــان دهنــد و بزرگ نمایــی کننــد؛‬ ‫مثــا احســاس غــم‪ ،‬ناامیــدی‪ ،‬تــرس و یــا هیجان‪.‬‬ ‫اگــر فــردی کــه قبــا احساســات خــود را به طــور‬ ‫معمــول بــروز مــی داده‪ ،‬به طــور ناگهانــی دچــار‬ ‫بزرگ نمایــی احساســات خــود شــود‪ ،‬ممکــن‬ ‫اســت دچــار افســردگی شــده باشــد‪.‬‬ ‫سیگارکشیدن‬ ‫افســردگی خطــرات ســیگار کشــیدن را دوچنــدان‬ ‫می کنــد‪ .‬اســتعمال بیش ازحــد ســیگار مثــا‬ ‫روزانــه یــک بســته و یــا ســیگار کشــیدن بــه‬ ‫فاصلــه ‪ 5‬دقیقــه پــس از بیــدار شــدن از خــواب‪،‬‬ ‫از نشــانه های افســردگی اســت‪ .‬برخــاف‬ ‫تصــور بیمــاران افســرده ای کــه فکــر می کننــد‬ ‫نمی تواننــد ســیگار را تــرک کننــد‪ ،‬به راحتــی‬ ‫قــادر بــه انجــام ایــن کار هســتند‪ .‬اســتفاده از‬ ‫برنامه هــا و روش هــای تــرک ســیگار بــه همــراه‬ ‫داروهــای ضدافســردگی کمــک بزرگــی بــه ان هــا‬ ‫بــرای تــرک ســیگار می کنــد‪.‬‬ ‫عدم مراقبت از خود‬ ‫تغییــرات رفتــاری و غفلــت ناگهانــی فــرد‬ ‫نســبت بــه مراقبــت از خــود می توانــد از عالئــم‬ ‫افســردگی باشــد‪ .‬ایــن حالــت می توانــد از عالئــم‬ ‫ســاده تر مثــل مســواک نــزدن دندان هــا شــروع‬ ‫شــده تــا بــه حــاالت شــدیدتری مثــل عــدم درمان‬ ‫بیماری هــای قلبــی و عــدم اســتفاده از داروهایــی‬ ‫مثــل داروهــای فشــار خــون و یــا دیابــت برســد‪.‬‬ ‫ایــن افــراد اگــر تحــت درمــان افســردگی قــرار‬ ‫گیرنــد مجــددا شــروع بــه مراقبــت از خــود کــرده‬ ‫و کمتــر در معــرض خطــر قــرار می گیرنــد‪.‬‬ ‫سنسورمدیریتاسترس‬ ‫منافــذ پوســت در سرانگشــتان شــما نســبت‬ ‫بــه ســطح تغییــرات اســترس بســیار حســاس‬ ‫هســتند‪ .‬سنســور ‪ PIP‬از ایــن طریــق‪ ،‬تغییــرات‬ ‫را ثبــت می کنــد و توســط فعالیــت الکترودرمــال‬ ‫و بیوفیدبــک‪ ،‬ان هــا را بــرای شــما بــه تصویــر‬ ‫می کشــد‪.‬‬ ‫ایــن سنســور همــگام بــا سیســتم های اندوریــد‬ ‫و ‪ IOS‬اســت و بــا فیدبک هــای صوتــی و‬ ‫تصویــری‪ ،‬تغییــرات ســطح اســترس را در لحظــه‬ ‫بــه شــما نشــان می دهــد‪.‬‬ ‫اســتفاده از ایــن سنســور بســیار اســان اســت؛ فقط‬ ‫کافــی اســت کــه ان را بیــن انگشــتانتان نگــه دارید‬ ‫تــا ســطح اســترس را بــا بــازی یــا برنامه ای کــه در‬ ‫موبایــل یــا تبلت تــان در حــال اجراســت‪ ،‬مکاتبــه‬ ‫کنــد‪ .‬مجموعــه بازی هــای درحــال گســترش و‬ ‫برنامه هــای ســرگرم کننده ای موجودنــد کــه بــه‬ ‫شــما ایــن امــکان را می دهنــد تــا بتوانیــد میــزان‬ ‫اســترس تان را بــا روشــی جالــب مدیریــت کنیــد‪.‬‬ ‫ایــن سنســور روشــی خــوب بــرای ارامــش و‬ ‫کاهــش اضطــراب بیمــاران اوتیســمی اســت و‬ ‫نیــز تمرکز بیشــتری بــرای افزایــش خودبــاوری و‬ ‫ارامــش را بــرای کاربــر فراهــم می کنــد‪.‬‬ ‫تستروان شناسیمایرزبریگز‬ ‫ایــن تســت روان شناســی‪ ،‬یــک تســت شــناخت‬ ‫درون گرایــی شــخصیتی اســت کــه بــرای یافتــن‬ ‫ترجیحــات روانــی اشــخاص و اینکــه دنیــای‬ ‫اطرافشــان را چگونــه می بیننــد و چگونــه تصمیم‬ ‫می گیرنــد‪ ،‬طراحــی شــده اســت‪.‬‬ ‫ابتــدا بــه ســواالت زیــر جــواب دهیــد تــا ‪4‬‬ ‫حــرف تســت مایــرز بریگــز در مــورد خــود‬ ‫را بیابیــد‪ .‬در هــر ســوال‪ ،‬یــک جفــت حــرف‬ ‫وجــود دارد‪ ،‬حرفــی کــه بــه ماهیــت و‬ ‫شــخصیت شــما نزدیک تــر اســت را انتخاب‬ ‫کنیــد حتــی اگــر بــا برخــی از توصیفــات ان‬ ‫موافــق نباشــید؛ ســپس ‪ 4‬حــرف بــه دســت‬ ‫امــده از ســواالت را کنــار هــم گذاشــته و‬ ‫جــواب ان را بخوانیــد‪.‬‬ ‫‪ .1‬ایا شما درون گرا هستید یا برون گرا؟‬ ‫‪ .2‬ترجیح می دهید با چه روشی اطالعات را دریافت کنید؟‬ ‫‪ .3‬چه روشی را برای تصمیم گیری ترجیح می دهید؟‬ ‫الــف) اگــر بــه روش غیرشــخصی و بــا اســتفاده از دالیــل منطقــی‬ ‫تصمیم گیــری می کنیــد‪ ،‬بــرای انصــاف و عدالــت ارزش قائل ایــد‪ ،‬از یافتــن‬ ‫تقصیــرات در بحث هــا و دعواهــا لــذت می بریــد و می تــوان شــما را فــردی‬ ‫معقــول و دارای قضــاوت صحیــح توصیــف کــرد؛ پس شــما تفکــر را ترجیح‬ ‫می دهیــد‪T :‬‬ ‫ب) اگــر تصمیم گیری تــان بــر اســاس ارزش هــای شــخصی اســت و اینکــه‬ ‫رفتارتــان بــر دیگــران چــه تاثیــری می گــذارد‪ ،‬بــرای تــوازن و بخشــش‬ ‫ارزش قائل ایــد‪ ،‬دوســت داریــد از مــردم تشــکر کنیــد و بــه نــکات مثبــت‬ ‫در مــردم اشــاره داشــته باشــید و رفتــاری گــرم و همدالنــه داریــد؛ پــس شــما‬ ‫احساســات را ترجیــح می دهیــد‪F :‬‬ ‫‪ .4‬ترجیح می دهید زندگی اجتماعی شما چگونه باشد؟‬ ‫الــف) اگــر دوســت داریــد مســائل حــل و فصــل شــوند‪ ،‬اگــر فکــر می کنیــد‬ ‫کــه بایــد بــه قوانیــن و مقــررات احتــرام گذاشــته شــود‪ ،‬ترجیــح می دهیــد که‬ ‫معرفــی جزئیــات را گام بـه گام دریافــت کنیــد و بــرای چیــزی کــه می خواهید‬ ‫انجــام دهیــد برنامه ریــزی داشــته باشــید؛ پــس شــما قضــاوت یــا داوری را‬ ‫ترجیــح می دهیــد‪J :‬‬ ‫ب) اگــر دوســت داریــد انتخاب هــای شــما زیاد باشــند‪ ،‬قانــون و مقــررات را‬ ‫انعطاف پذیــر می بینیــد‪ ،‬دوســت داریــد چیزهــا همان طــور کــه می خواهیــد‬ ‫پیــش برونــد و اگــر فــردی خودمختــار هســتید و از غافلگیــری و شــرایط‬ ‫جدیــد خوشــتان می ایــد؛ پــس شــما مالحظــه کــردن را ترجیــح می دهیــد‪P :‬‬ ‫‪ :ISFJ‬گــرم و بــا مالحظــه‪ ،‬نجیــب‪،‬‬ ‫مســئولیت پذیر‪ ،‬واقع بیــن‪ ،‬بــا کمــاالت و‬ ‫سرپرســتانی فــداکار کــه از کمــک بــه دیگــران‬ ‫لــذت می برنــد‪.‬‬ ‫‪ :INFJ‬ارمان گــرا‪ ،‬ســازمان یافته‪ ،‬روشــنفکر‪،‬‬ ‫قابل اعتمــاد‪ ،‬مهربــان‪ ،‬نجیــب‪ ،‬بــه دنبــال توازن‬ ‫و همــکاری و دوســتدار انگیزه هــای عقالنــی‪.‬‬ ‫‪ :INTJ‬خــاق‪ ،‬مســتقل‪ ،‬اســتراتژیک‪ ،‬منطقی‪،‬‬ ‫کم حــرف‪ ،‬روشــنفکر و بــا ایده هــای خودشــان‬ ‫بــه پیشــرفت و موفقیــت می رســند‪.‬‬ ‫‪ :ISTP‬عمل گــرا‪ ،‬منطقــی‪ ،‬نظام منــد‪ ،‬خودمختــار‪،‬‬ ‫کم حــرف‪ ،‬مســتقل‪ ،‬از ماجراهــا لــذت می برنــد و در‬ ‫اینکــه چگونــه چیزهــای مکانیکــی کار می کننــد مهــارت‬ ‫دارنــد‪.‬‬ ‫‪ :ISFP‬نجیب‪ ،‬حساس‪ ،‬مشوق‪ ،‬کمک کننده‪ ،‬منعطف‪ ،‬واقع بین و در جستجوی‬ ‫تشکیل یک شرایط خصوصی که هم زیبا باشد و هم کاربردی‪.‬‬ ‫‪ :INFP‬حســاس‪ ،‬خــاق‪ ،‬ارمان گــرا‪ ،‬باهــوش‪ ،‬مراقــب‪ ،‬وفــادار‪ ،‬مهــم‬ ‫دانســتن هارمونــی درونــی و رشــد شــخصیتی و تمرکــز بــر ارزوهــا و‬ ‫احتمــاالت‪.‬‬ ‫‪ :INTP‬خردمنــد‪ ،‬منطقــی‪ ،‬دقیــق‪ ،‬کم حــرف‪ ،‬منعطــف‪ ،‬دارای قــوه تصــور‬ ‫قــوی‪ ،‬افــراد متفکــری کــه از تفکــرات عمیــق لــذت می برنــد و راه حــل‬ ‫مشــکالت را می یابنــد‪.‬‬ ‫‪ :ESTP‬اجتماعــی‪ ،‬ارمان گــرا‪ ،‬عمل گــرا‪ ،‬کنجــکاو‪ ،‬دارای ذوق و اســتعداد‪،‬‬ ‫خودمختــار‪ ،‬حل کننــدگان مشــکالت و مذاکره کننــدگان بــا مهــارت‪.‬‬ ‫‪ :ESFP‬بازیگــوش و ســرزنده‪ ،‬مشــتاق‪ ،‬صمیمــی‪ ،‬خودمختار‪ ،‬مبــادی اداب‬ ‫(بــا نزاکــت)‪ ،‬منعطــف‪ ،‬دارای حــس مشــترک قــوی و از کمــک کــردن بــه‬ ‫مــردم بــا روشــی محســوس و قابل لمــس لــذت می برنــد‪.‬‬ ‫‪ :ENFP‬مشــتاق‪ ،‬خــاق‪ ،‬خوش بیــن‪ ،‬حامــی‪ ،‬شــوخ و بازیگــوش‪ ،‬بــه‬ ‫الهامــات درونــی توجــه می کننــد و از شــروع پروژه هــای جدیــد و دیــدن‬ ‫اســتعداد در دیگــران لــذت می برنــد‪.‬‬ ‫‪ :ENTP‬نــواور و مختــرع‪ ،‬مشــتاق‪ ،‬اســتراتژیک‪ ،‬ســرمایه گذار‪ ،‬کنجــکاو‪،‬‬ ‫دارای ذوق و اســتعداد‪ ،‬دوســتدار ایده هــا و چالش هــای جدیــد و ارزش‬ ‫قائــل بــودن بــرای الهامــات درونــی‪.‬‬ ‫‪ :ESTJ‬موثــر و بــا کفایــت‪ ،‬اجتماعــی‪ ،‬نظام منــد‪ ،‬قانون منــد‪ ،‬ارمان گــرا‪،‬‬ ‫دوســتدار اجــرای نمایــش و انجــام کارهــا بــا ســبک و روشــی منظم هســتند‪.‬‬ ‫‪ :ESFJ‬صمیمــی و دوســتانه‪ ،‬اجتماعــی‪ ،‬قابل اطمینــان‪ ،‬بــا وجــدان‬ ‫(وظیفه شــناس)‪ ،‬اهــل عمــل‪ ،‬در جســتجوی کمــک و تشــکر از دیگــران‬ ‫هســتند و از فعــال بــودن و پــر بــازده بــودن لــذت می برنــد‪.‬‬ ‫‪ :ENFJ‬مراقــب‪ ،‬مشــتاق‪ ،‬ارمان گــرا‪ ،‬ســازمان یافتــه‪ ،‬دیپلماتیــک‪،‬‬ ‫مســئولیت پذیر‪ ،‬افــراد ماهــر در برقــراری ارتبــاط کــه بــرای ارتبــاط بــا مــردم‬ ‫ارزش قائل انــد‪.‬‬ ‫‪ :ENTJ‬اســتراتژیک‪ ،‬منطقــی‪ ،‬اثرگــذار‪ ،‬اجتماعــی‪ ،‬بلندهمــت‪ ،‬مســتقل‪،‬‬ ‫ســازمان دهندگان موثــر مردمــی و برنامه ریــزان درازمــدت‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫الــف) اگــر بــر ماهیــت و واقعیــت چگونگــی چیزهــا تمرکــز داریــد‪ ،‬بــه‬ ‫واقعیــت اتفاقــات و جزئیــات توجــه می کنیــد‪ ،‬ایده هایــی‬ ‫را ترجیــح می دهیــد کــه برنامه هــای کاربــردی را در‬ ‫پــی دارنــد و دوســت داریــد همــه چیــز را دقیــق و‬ ‫خــاص توصیــف کنیــد؛ پــس شــما احســاس را ترجیح‬ ‫می دهیــد‪S :‬‬ ‫ب) اگــر بــه احتمــاالت وقــوع مســائل فکــر‬ ‫می کنیــد‪ ،‬بــه اینکــه چگونــه همــه چیــز بــا هــم در‬ ‫ارتباط انــد توجــه داریــد‪ ،‬از ایده هــا و مفاهیــم بــه‬ ‫خاطــر خودشــان لــذت می بریــد و دوســت داریــد‬ ‫چیزهــا را بــه روشــی شــاعرانه و تمثیلــی توصیــف کنیــد؛ پــس شــما‬ ‫بینــش را ترجیــح می دهیــد‪N :‬‬ ‫‪ :ISTJ‬مســئولیت پذیر‪ ،‬بی ریــا‪ ،‬منطقــی‪ ،‬کم حــرف‪،‬‬ ‫نظام منــد‪ ،‬ســخت کوش و قابل اعتمــاد در قضــاوت‪.‬‬ ‫روان شناسی‬ ‫الــف) اگــر پرحــرف و اجتماعــی هســتید‪ ،‬دوســت‬ ‫داریــد در محیطــی بــا فعالیت هــای ســریع باشــید‪ ،‬دوســت‬ ‫داریــد ایــده و نظــرات را بــا بقیــه بــه اشــتراک بگذاریــد و بلنــد‬ ‫فکــر کنیــد و از اینکــه در مرکــز توجــه باشــید‪ ،‬لــذت می بریــد؛ پــس شــما‬ ‫برون گــرا هســتید‪E :‬‬ ‫ب) اگــر محافظــه کار و خلوت گزیــن هســتید‪ ،‬گام هــای ارام تــر و زمــان‬ ‫بیشــتری را بــرای تفکــر ترجیــح می دهیــد‪ ،‬تمایــل داریــد کــه افکارتــان را در‬ ‫ذهــن نگــه داریــد و کمتــر در معــرض توجــه باشــید؛ پــس شــما درون گــرا‬ ‫هســتید‪I :‬‬ ‫جواب ها‪:‬‬ ‫‪67‬‬ ‫حقایقی درباره مرغ های هورمونی!‬ ‫ترکیبات مصنوعی و تولید مرغ هورمونی‬ ‫فراورده هــا بــه دو دســته عوامــل محــرک‬ ‫ضدباکتریایــی (انتی بیوتیک هــا و پروبیــو تیک هــا)‬ ‫و مــواد انابولیــک (اســتروژن‪ ،‬انــدروژن و هورمــون‬ ‫رشــد) تقســیم می شــوند‪ .‬از دهــه ‪ ۴۰‬میــادی‬ ‫افــزودن ایــن ترکیبــات مصنوعــی بــه دام و طیــور‬ ‫اغــاز شــد تــا زمــان رشــد ان هــا کوتاه تــر شــود‪.‬‬ ‫تزریــق هورمــون در بافت هــای خوراکــی دام هــا‬ ‫بســیار ناچیز اســت و بســیار کمتــر از مقداری اســت‬ ‫کــه روزانــه در بــدن انســان تولیــد می شــود‪.‬‬ ‫یکــی از مهم تریــن دالیــل ایــن موضــوع هزینــه‬ ‫بســیار بــاالی هورمون هــای رشــد اســت و در‬ ‫صــورت اســتفاده از ایــن هورمون هــای گران قیمــت‪،‬‬ ‫گوشــت مرغ هــا بســیار قیمــت باالیــی خواهــد‬ ‫داشــت کــه در ایــن صــورت تولیدشــان اقتصــادی‬ ‫نخواهــد بــود‪.‬‬ ‫درواقــع اســتفاده از هورمون هــای رشــد فقــط بــه‬ ‫مواقعــی مثــل زایمــان گاوهــا و دوران شــیردهی‬ ‫محــدود می شــود و هورمونــی در حالــت عــادی بــه‬ ‫مــرغ و ســایر دام هــا و طیــور تزریــق نمی شــود‪.‬‬ ‫چرا پوست مرغ را نباید مصرف کرد؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪68‬‬ ‫موضوعــی کــه بایــد بــه ان خیلــی توجــه شــود‬ ‫تزریــق انتی بیوتیک هــا زیــر پوســت حیوانــات‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫همان طــور کــه می دانیــم مرغ هــا و ســایر حیوانــات‬ ‫پرورشــی گاهــی در شــرایط نامناســب و در فضایــی‬ ‫متراکــم نگهــداری می شــوند و امــکان شــیوع‬ ‫بیمــاری میــان ان هــا بســیار زیــاد اســت‪ .‬اســتفاده‬ ‫از انتی بیوتیک هــا بــرای مقاوم ســازی مرغ هــا و‬ ‫جلوگیــری از بیمــاری ان هــا در برخــی مرغداری هــا‬ ‫گاهــی دیــده می شــود‪ .‬در ایــن شــرایط گاهــی‬ ‫فاصلــه میــان مصــرف انتی بیوتیــک و ورود ان هــا‬ ‫بــه بــازار بــه قــدری کــم اســت کــه گفتــه می شــود‬ ‫بــه علــت تجمــع انتی بیوتیک هــا زیــر پوســت بهتــر‬ ‫اســت پوســت مــرغ مصــرف نشــود‪.‬‬ ‫خوراکی های کاهنده قوای ذهنی و قدرت مغز‬ ‫شیرین کننده هایمصنوعی‬ ‫زمانــی کــه افــراد شــیرین کننده های بــدون‬ ‫کالــری را مصــرف می کننــد‪ ،‬باکتری هــای‬ ‫درون روده بــه گونــه ای تغییــر پیــدا می کننــد‬ ‫کــه راه را بــرای ایجــاد دیابــت نــوع ‪ ۲‬همــوار‬ ‫می ســازند‪ .‬اگــر بــه بیمــاری دیابــت مبتــا‬ ‫شــوید‪ ۴ ،‬برابــر بیشــتر از ســایر زمان هــا خطــر‬ ‫ابتــا بــه بیماری هــای شــناختی همچــون الزایمــر‬ ‫در شــما وجــود خواهــد داشــت‪ .‬دیابــت باعــث‬ ‫می شــود کمتــر از قبــل بــه انســولین حســاس‬ ‫شــوید؛ بنابرایــن ســطح قنــد خــون افزایــش‬ ‫پیــدا می کنــد و همیــن امــر خطــر ابتــا بــه‬ ‫بیماری هــای انحطــاط مغــز را افزایــش می دهــد‪.‬‬ ‫ماهی های سرشار از جیوه‬ ‫اگــر هــر چیــزی به صــورت متعــادل مصــرف‬ ‫شــود بی ضــرر خواهــد بــود؛ امــا یــک اســتثنا‬ ‫در ایــن بــاره وجــود دارد و ان هــم جیــوه اســت‬ ‫و جیــوه بیشــتر در ماهــی یافــت می شــود‪.‬‬ ‫اگــر ماهــی بــزرگ باشــد نشــان می دهــد کــه‬ ‫بیشــتر در اب زندگــی کــرده اســت و جیــوه‬ ‫بیشــتری در بــدن خــود دارد‪ .‬بیشــتر افــراد فکــر‬ ‫می کننــد کــه جیــوه‬ ‫تنهــا بــر روی سیســتم‬ ‫شــناختی انســان تاثیــر‬ ‫می گــذارد؛ امــا ایــن‬ ‫مــاده بــر روی مخچــه‬ ‫نیــز اثرگــذار اســت‪.‬‬ ‫بیسکویت هایاماده‬ ‫اغلــب اوقــات‪ ،‬اســیدهای چــرب‬ ‫ترانــس بــرای تولیــد ایــن ترکیبــات مورداســتفاده‬ ‫قــرار می گیرنــد‪ .‬اگرچــه بیشــتر اســیدهای چــرب‬ ‫ترانــس ممنــوع بــوده یــا حــذف می شــوند؛ امــا‬ ‫هنــوز هــم مورداســتفاده قــرار می گیرنــد‪ .‬ایــن‬ ‫اســیدها موجــب کوچــک شــدن مغــز‪ ،‬التهــاب‬ ‫و ایجــاد اختــال در سیســتم انتقــال عصبــی‬ ‫می شــود‪ .‬مطالعــات انجــام شــده نشــان می دهــد‬ ‫کــه ایــن اســیدها می تواننــد اســیبی بســیار جدی‬ ‫بــه مغــز وارد کننــد‪.‬‬ ‫نوشیدنی هایشیرین‬ ‫ســلول های عصبــی در هیپوتاالمــوس به طــور‬ ‫معمــول نمی تواننــد کالــری مصــرف شــده را‬ ‫بــا انــرژی ســوزانده شــده از طریــق ورزش‬ ‫مطابقــت دهنــد‪ .‬شــواهد نشــان می دهــد کــه‬ ‫نوشــیدنی های شــیرین گرســنگی را هماننــد‬ ‫غذاهــای جامــد کاهــش نمی دهنــد‪ ،‬بــه همیــن‬ ‫خاطــر مقــدار بیشــتری از ایــن نوشــیدنی ها‬ ‫مصــرف می شــود‪ .‬از انجایــی کــه بیشــتر افــراد‬ ‫از ســیگنال های گرســنگی و ســیری خــود‬ ‫به عنــوان راهنمــای خــوردن اســتفاده می کننــد‪،‬‬ ‫بــه سیســتمی کــه بتوانــد بــه درســتی کار کنــد‬ ‫نیــاز خواهنــد داشــت‪ .‬بــرای کمــک بــه انجــام‬ ‫ایــن کار‪ ،‬می تــوان غذاهــای کامــل مصــرف‬ ‫کــرد‪ ،‬تمرینــات ورزشــی انجــام داد و از خــوردن‬ ‫مــوادی همچــون نوشــابه صرف نظــر کــرد‪.‬‬ ‫گلوتن‬ ‫متاســفانه گلوتــن در غذاهــای مــدرن بســیاری‬ ‫وجــود دارد‪ .‬بــه همیــن خاطــر پایبنــد بــودن بــه‬ ‫غذاهــای طبیعــی و کامــل همچــون گوشــت‪،‬‬ ‫تخــم مــرغ‪ ،‬ســبزیجات‪ ،‬میوه هــا‪ ،‬اجیل هــا‪،‬‬ ‫دانه هــا و روغن هــا می توانــد مشــکالت مرتبــط‬ ‫بــا ســامتی را از بیــن ببــرد‪.‬‬ ‫خوردنی های مفید برای دندان‬ ‫مســواک زدن مرتــب دندان هــا تنهــا راه حفــظ‬ ‫ســامت ان هــا نیســت بلکــه ســامت دندان هــا بــه‬ ‫غذایــی کــه می خوریــم نیز وابســته‬ ‫اســت پــس بیاییــد بــا رعایــت این‬ ‫نــکات بــه ســامت دندان هــای‬ ‫خــود کمــک کنیــم‪ .‬مصــرف کرفس‪،‬‬ ‫پرتقــال‪ ،‬ماســت‪ ،‬قــارچ‪ ،‬چای ســیاه‬ ‫و اب بــرای ســامت دندان هــا‬ ‫مفیــد اســت‪.‬‬ ‫کرفس‬ ‫کرفــس غنــی از فیبــر اســت و جویــدن‬ ‫ســاقه های کرفــس بــه تمیــز کــردن دندان هــا‬ ‫کمــک می کنــد‪ .‬از ســوی دیگــر جویــدن ایــن‬ ‫گیــاه موجــب افزایــش بــزاق دهــان می شــود و‬ ‫بــه تــوازن ســطح ‪ PH‬درون دهــان کمــک و از‬ ‫پوســیدگی دنــدان جلوگیــری مــیکنـد ‪.‬‬ ‫پرتقال‬ ‫ویتامیــن ‪ C‬یــک مــاده مغــذی مهــم اســت کــه‬ ‫بــه حفــظ ســامت لثــه هــا کمــک می کنــد‪.‬‬ ‫افــرادی کــه بــه انــدازه کافــی در روز ایــن‬ ‫ویتامیــن را مصــرف نمی کننــد بــه التهــاب و‬ ‫خون ریــزی لثه هــا مبتــا می شــوند و ایــن‬ ‫امــر می توانــد باعــث لقــی و ضعیف‪‎‬تــر‬ ‫شــدن دندان هــا شــود‪.‬‬ ‫ماست‬ ‫کلســیم و فســفات موجــود در ماســت‬ ‫می توانــد بــه تــوازن ســطح ‪ PH‬در دهــان برای‬ ‫پیشــگیری از پوســیدگی دنــدان کمــک کنــد‪.‬‬ ‫ماســت همچنیــن یــک منبــع غنــی از کلســیم‬ ‫اســت کــه بــه حفــظ ســامت اســتخوان ها و‬ ‫دندان هــا کمــک می کنــد‪.‬‬ ‫چای سیاه‬ ‫پلی فنل هــای موجــود در چــای ســیاه می توانــد‬ ‫فعالیــت باکتری هــا در حفره هــای دهانــی و‬ ‫دندانــی را ســرکوب کنــد و بــه پیشــگیری از‬ ‫پوســیدگی دنــدان و ســایر بیماری هــای دهــان‬ ‫و دنــدان کمــک کنــد‪.‬‬ ‫قارچ‬ ‫قارچ هــا نــه تنهــا بــرای ســامت سیســتم‬ ‫ایمنــی بــدن مفیــد هســتند بلکــه بــه ســامت‬ ‫دندان هــا نیــز کمــک می کننــد‪ .‬لنتینان هــای‬ ‫موجــود در قــارچ می توانــد از تشــکیل‬ ‫پالک هــای دندانــی جلوگیــری کنــد‪.‬‬ ‫اب‬ ‫یــک روش بــرای حفــظ ســامت دندان هــا‬ ‫نوشــیدن اب اســت‪ .‬نوشــیدن اب بــه مرطــوب‬ ‫نگــه داشــتن لثه هــا و افزایش ســطح ترشــح بزاق‬ ‫دهــان کمــک می کنــد‪ .‬اب همچنیــن باقــی مانــده‬ ‫مــواد غذایــی را در ســطح دندان هــا می شــوید‪.‬‬ ‫فکر می کردید این خوردنی ها مرگ بارند؟!‬ ‫پنج راهکار برای جلوگیری از چاقی شکم‬ ‫هســته های گیــاس‪ ،‬ســیب و حتــی هلــو‬ ‫متشــکل از نوعــی هیــدروژن ســیانید به نــام‬ ‫«اســید پروســیک» هســتند‪ .‬هیــدروژن ســیانید‬ ‫یــا اســید پروســیک‪ ،‬هــردو به طــور یکســان‬ ‫بــرای انســان ها و پســتانداران فوق العــاده ســمی‬ ‫هســتند و بــا بــاال بــردن غلظــت می توانــد تنهــا‬ ‫در چنــد دقیقــه موجــب مرگشــان شــود؛ پــس‬ ‫پیــش از خــوردن میوه هــا اطمینــان حاصــل کنیــد کــه هسته شــان را خــارج‬ ‫کرده ایــد‪.‬‬ ‫‪ .1‬کاهش استرس‬ ‫‪ .۱‬دانه های میوه‬ ‫‪ .۲‬بادام هندی خام‬ ‫چاقــی‪ ،‬به خصــوص چاقــی شــکمی‪ ،‬تهدیــد بزرگــی بــرای ســامتی بــوده و‬ ‫چاقــی بــه شــکل ســیب از چاقــی بــه شــکل گالبــی (چاقــی اطــراف لگــن و‬ ‫شــکم) بــه مراتــب خطرناک تــر اســت و ریســک بیماری هــای قلبــی‪ ،‬فشــار‬ ‫خــون‪ ،‬دیابــت و ســکته مغــزی را افزایــش می دهــد‪ .‬بــا تــرک چنــد عــادت‬ ‫نامناســب بــه راحتــی می توانیــم از بــزرگ شــدن شــکم جلوگیــری کنیــم‪.‬‬ ‫اســترس باعــث افزایــش ســطح کورتیــزول در خــون می شــود و واکنش هایــی‬ ‫در مغــز ایجــاد می کنــد و اختالالتــی را در متابولیســم به وجــود م ـی اورد کــه‬ ‫باعــث تجمــع چربــی در اطــراف شــکم می شــود‪ .‬فعالیت هایــی مثــل یــوگا‪،‬‬ ‫تمرینــات مدیتیشــن و تنفــس عمیــق بــه کاهــش اســترس کمــک شــایانی‬ ‫کــرده و حتــی در بعضــی شــرایط بــه اضطــراب فــرد پایــان می دهنــد‪ .‬ایــن‬ ‫فعالیت هــا سیســتم عصبــی پاراســمپاتیک را فعــال کــرده و به طــور خــودکار‬ ‫باعــث احســاس ارامــش در فــرد می شــوند‪.‬‬ ‫برخــاف بــاور عمــوم‪ ،‬بادام هنــدی‪ ،‬هســته‬ ‫میــوه اســت و ماننــد هســته دیگــر میوه هــا‬ ‫می توانــد خطرنــاک باشــد‪ .‬بادام هنــدی‬ ‫حــاوی یــک مــاده شــیمیایی خطرنــاک تحت‬ ‫عنــوان «اوروشــیول» اســت‪ .‬اوروشــیول‬ ‫مربــوط بــه یــک پیچــک ســمی اســت کــه‬ ‫موجــب واکنش هــای شــدید الرژیــک‬ ‫می شــود‪ .‬خوشــبختانه‪ ،‬بادام هندی هــای‬ ‫موجــود در فروشــگاه ها به دلیــل فراینــد‬ ‫اماده ســازی (پخــت‪ ،‬بــوداده شــدن و بخارپــز)‬ ‫سم زدایی شده اند‪.‬‬ ‫‪.3‬پروبیوتیک ها‬ ‫هیــچ چیــز بــه انــدازه پــای ریــواس خوشــمزه‬ ‫نیســت و فوایــد ریــواس حیرت انگیــز اســت؛ امــا‬ ‫برگ هــای ریــواس ســمی هســتند‪ .‬برگ هــای‬ ‫ریــواس به دلیــل داشــتن ســم شــناخته شــده ای‬ ‫به نــام اســید اگزالیــک منجــر بــه ســنگ کلیــه‬ ‫می شــود‪ .‬فقــط کافــی اســت چنــد بــرگ ریــواس‬ ‫بخوریــد تــا بیمــار شــوید و اگــر بیشــتر از چنــد عــدد بخوریــد مطمئنــا دچــار‬ ‫عواقــب مرگ بــار می شــوید‪.‬‬ ‫‪ .4‬ترک نوشیدنی های گازدار‬ ‫‪ .۵‬عسل خام‬ ‫عســل خــام غیرپاســتوریزه غالبــا شــامل ‪ Graynotoxin‬اســت کــه منجــر بــه‬ ‫عــوارض جانبــی از جملــه تعریــق بیش ازحــد‪،‬‬ ‫ضعــف‪ ،‬تهــوع و اســتفراغ می شــود‪ .‬ایــن عالئــم‬ ‫می توانــد تــا ‪ ۲۴‬ســاعت بــه طــول انجامــد‪ .‬بــه ایــن‬ ‫واکنش هــا عنــوان «مســمومیت عســل» داده انــد؛‬ ‫بنابرایــن بــرای در امــان مانــدن‪ ،‬فقــط عســل‬ ‫پاســتوریزه بخریــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬لوبیا لیما‬ ‫لوبیــا کــره ای یــا لوبیــا لیمــا ماننــد بســیاری از‬ ‫حبوبــات دیگــر بی ضــرر اســت‪ ،‬به جــز زمانــی‬ ‫کــه خــام خــورده شــود‪ .‬مصــرف خــام ایــن لوبیاهــا‬ ‫کشــنده اند؛ چراکــه حــاوی مقــدار زیــادی ســیانید‬ ‫هســتند؛ بنابرایــن موقــع خــوردن ایــن نــوع لوبیاهــا‬ ‫بایــد اطمینــان حاصــل کنیــد کــه کامــا پختــه شــده باشــند‪.‬‬ ‫‪.7‬بادام زمینی‬ ‫‪ .8‬ماهی تُن‬ ‫بادام زمینــی می توانــد جــزء مرگ بارتریــن خوراکی هــا‬ ‫باشــد‪ .‬حــدود ‪ %1‬از جمعیــت امریــکا بــه بادام زمینــی‬ ‫الــرژی دارنــد و بادام زمینــی شــایع ترین علــت مــرگ‬ ‫مرتبــط بــه الرژی مــواد غذایــی به شــمار مـی رود؛ بنابراین‬ ‫اگــر مطمئــن نیســتید بــه ایــن خوراکــی حساســیت دارید‬ ‫یــا نــه‪ ،‬بیشــتر مراقــب باشــید!‬ ‫ایــن ماهــی حــاوی جیــوه اســت‪ .‬وقتــی کــه شــما ماهــی‬ ‫تُــن حــاوی جیــوه می خوریــد‪ ،‬ممکــن اســت جیــوه از‬ ‫طریــق کلیه هایتــان عبــور کــرده و کال دفــع شــود و یــا‬ ‫بــه مغزتــان بــرود و دیوانه تــان کنــد! بنابرایــن در مصــرف‬ ‫ماهــی تُــن محدودیــت ایجــاد کنیــد‪.‬‬ ‫نوشــیدنی های گازدار و الکلــی باعــث ایجــاد نفــخ و بزرگــی شــکم می شــوند‪.‬‬ ‫بســیاری از متخصصــان تغذیــه بــر ایــن باورنــد کــه نوشــیدنی های گازدار‬ ‫(حتــی اب گازدار) باعــث بزرگــی شــکم می شــوند‪ .‬ایــن حالــت معمــوال‬ ‫در افــرادی کــه عــادت بــه مصــرف نوشــیدنی های گازدار دارنــد بــه راحتــی‬ ‫قابل مشــاهده اســت؛ بنابرایــن یکــی از راه هــای پیشــگیری از بــزرگ شــدن‬ ‫شــکم‪ ،‬عــدم مصــرف نوشــیدنی های الکلــی و نوشــیدنی های گازدار اســت‪.‬‬ ‫‪ .5‬پرهیز از مصرف نمک و غذاهای شور‬ ‫مصــرف نمــک عامــل اصلــی بیماری هــای قلبــی‪ ،‬فشــار خــون و بیماری هــای‬ ‫کلیــوی بــوده و باعــث ایجــاد ناراحتی هــای گوارشــی و نفــخ شــکم می شــود‪.‬‬ ‫عــاوه بــر ایــن‪ ،‬ســدیم موجــود در نمــک باعــث افزایــش جــذب اب شــده و‬ ‫ظاهــری پف الــود بــه افــراد می دهــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬چربی خوردن و چربی سوزاندن!‬ ‫بایــد چربــی ســالم بخوریــد تــا چربی هــای شــکمی تان را کــم کنیــد‪ .‬منظــور از‬ ‫چربی هــای ســالم‪ ،‬اســتفاده از مغزهــا‪ ،‬اووکادو‪ ،‬روغن هــای ســالم مثــل زیتــون‪،‬‬ ‫ســبوس برنج و‪ ...‬اســت‪.‬‬ ‫قرصی که هرگز نباید همراه چای و قهوه بخورید‬ ‫پژوهشــگران تاکیــد کردنــد‪ ،‬نوشــیدنی های داغ تــا حــد زیــادی تاثیــر قرص هــای‬ ‫ویتامیــن را کاهــش می دهنــد و می تواننــد باکتــری مفیــد موجــود در خوردنی های‬ ‫سرشــار از پروبیوتیــک ماننــد ماســت را از بیــن ببرنــد کــه بایــد بــه ایــن موضــوع‬ ‫دقــت کــرد‪ .‬نوشــیدنی ها و غذاهــای داغ ماننــد فرنــی تــا ‪ 73‬درصــد مانــع جــذب‬ ‫اهــن می شــود؛ ازایــن رو بایــد دســت کم یــک ســاعت بعــد از تنــاول غــذا و‬ ‫نوشــیدنی های داغ‪ ،‬قرص هــای مکمــل را مصــرف کــرد‪.‬‬ ‫محمدرضا موحد‬ ‫دارنده مدال نقره المپیاد کشوری‬ ‫و دانشجوی پزشکی دانشگاه شهید بهشتی‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪ .۴‬جوز هندی‬ ‫جــوز هنــدی توهـم زا اســت‪ .‬شــما با مصــرف فقط‬ ‫ی جــوز هنــدی می توانیــد تشــنج کنیــد و دچار‬ ‫کمـ ‬ ‫یــک حملــه ناگهانــی شــدید شــوید! خــوردن جــوز‬ ‫هنــدی ممکــن اســت منجــر بــه «جنــون جــوزی»‬ ‫شــود کــه بــه توهــم و ســردرگمی می انجامــد‪.‬‬ ‫مصــرف مــواد غذایــی حــاوی پروبیوتیــک از نفــخ شــکم جلوگیــری می کنــد‪.‬‬ ‫گاهی اوقــات نفــخ و بزرگــی شــکم به دلیــل برهــم خــوردن فلــور طبیعــی‬ ‫روده به وجــود می ایــد‪ .‬پروبیوتیک هــا قادرنــد فلــور روده را بــه حالــت‬ ‫نرمــال دراورده و مانــع از نفــخ شــکم شــوند‪ .‬توصیــه می شــود مــواد حــاوی‬ ‫پروبیوتیــک ماننــد کفیــر را بــه رژیــم روزانــه خــود اضافــه کنیــد‪ .‬عــاوه بــر‬ ‫این هــا‪ ،‬محصــوالت پروبیوتیــک در داروخانه هــا نیــز موجودنــد کــه معمــوال‬ ‫انــواع ان هــا بــر اســاس ســن افــراد متفاوت انــد و بــرای درمــان نفــخ روده هــا‬ ‫بســیار مفیــد هســتند‪.‬‬ ‫تغذیه‬ ‫‪ .۳‬ریواس‬ ‫‪ .2‬خواب مناسب‬ ‫در صــورت نداشــتن خــواب کافــی‪ ،‬ســطح کورتیــزول خــون بــاال رفتــه و‬ ‫افزایــش ســطح کورتیــزول خــون باعــث چاقــی شــکمی می شــود‪ .‬گذشــته‬ ‫از ایــن کم خوابــی و احســاس خســتگی ناشــی از ان‪ ،‬تمایــل بــه خــوردن‬ ‫بــه منظــور دریافــت انــرژی را افزایــش می دهــد‪ .‬همچنیــن افزایــش میــزان‬ ‫کورتیــزول خــون باعــث احســاس گرســنگی در فــرد می شــود و در نتیجــه‬ ‫فــرد غــذای اضافــی مصــرف می کنــد و ایــن حالــت هــم منجــر بــه چاقــی‬ ‫در فــرد می شــود‪ .‬بیــن ‪ 6‬تــا ‪ 8‬ســاعت خــواب در شــبانه روز مناســب اســت‪.‬‬ ‫‪69‬‬ ‫چـاشـت‬ ‫سـاالد اسـتیک با ذرت کبـابی‬ ‫مواد الزم‬ ‫ گوشت استیکی‪ 2 :‬عدد (هر کدام ‪ 170-100‬گرم)‬ ‫ روغن زیتون‪ 4-3 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫ توت فرنگی خرد شده‪ 5 :‬عدد‬ ‫ ذرت کنسروی‪ 1 :‬بسته‬ ‫ بلوچیز‪ ،‬سس دلخواه‪ ،‬کاهو‪ :‬به میزان الزم‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪70‬‬ ‫طرز تهیه‬ ‫فــر را بــا حــرارت ‪ 176‬درجــه ســانتیگراد‬ ‫روشــن کنیــد‪ .‬فیله هــای گوشــت را بــا مقــداری‬ ‫نمــک‪ ،‬فلفــل‪ ،‬پــودر ســیر و شــکر قهــوه ای‬ ‫مخلــوط کنیــد؛ ســپس روغــن زیتــون را بــه ان‬ ‫اضافــه کنیــد‪ .‬هــر طــرف اســتیک ها را حــدود‬ ‫‪ 2‬دقیقــه درون تاب ـه ای (کــه قابــل گذاشــتن در‬ ‫فــر باشــد)‪ ،‬روی حــرارت متوســط‪-‬زیاد تفــت‬ ‫دهیــد تــا قســمت روی ان هــا کمــی برشــته‬ ‫شــود و بعــد اســتیک ها را درون فــر بگذاریــد‬ ‫و بــه مــدت ‪ 10‬دقیقــه دیگــر فراینــد پختــن را‬ ‫ادامــه دهیــد تــا اســتیک ها کامــا بپزنــد و پــس‬ ‫از ایــن زمــان اجــازه دهیــد تــا موقــع امــاده‬ ‫شــدن بقیــه ســاالد‪ ،‬گوشــت ها اســتراحت‬ ‫کننــد‪.‬‬ ‫ذرت هــا را بــه مــدت ‪ 15‬دقیقــه در فــر بــا‬ ‫حــرارت ‪ 200‬درجــه ســانتیگراد قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫بــه جــای ذرت کنســروی می توانیــد دانه هــای‬ ‫معممولــی بــال را جــدا کنیــد و بــا کمــی نمک‬ ‫و فلفــل ان هــا مــزه دار کــرده و در فــر کبابــی‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫کاهــو‪ ،‬توت فرنگــی‪ ،‬ذرت هــا و بلوچیــز را در‬ ‫ظــرف موردنظــر قــرار دهیــد و اســتیک های‬ ‫امــاده شــده را بــرش داده و روی ســاالد‬ ‫بچینیــد‪ .‬ســس دلخــواه را روی ســاالد بریزیــد‬ ‫و ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫چـایگریـپ فـروت‬ ‫مواد الزم‬ ‫ اب گریپ فروت قرمز‪ 2 :‬پیمانه‬ ‫ اب‪ 1/2 :‬پیمانه‬ ‫ عسل‪ 4-2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫ چوب دارچین‪ 1 :‬عدد‬ ‫ دانه فلفل سیاه‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫میلک شیک توت فرنگی و پسته‬ ‫مواد الزم‬ ‫ توت فرنگی خرد شده‪ 340 :‬گرم‬ ‫ روغن زیتون‪ 1 :‬و ‪ 1/2‬قاشق غذاخوری‬ ‫ نمک‪ 1/4 :‬قاشق چایخوری‬ ‫ بستنی وانیلی (یا هر طعم دلخواه)‪ 3 :‬پیمانه‬ ‫ شیر‪ 1/3 :‬پیمانه‬ ‫ عصاره وانیل‪ 1 :‬قاشق چایخوری‬ ‫مواد الزم برای تکه های شکالت و پسته‬ ‫طرز تهیه‬ ‫یــک قابلمــه متوســط را روی حــرارت زیــاد‬ ‫بگذاریــد و اب گریپ فــروت‪ ،‬عســل‪ ،‬چــوب‬ ‫دارچیــن‪ ،‬دانــه فلفــل ســیاه و اب را درون‬ ‫قابلمــه بریزیــد و صبــر کنیــد تــا چــای بــه‬ ‫جــوش ایــد؛ ســپس ان را از روی حــرارت‬ ‫برداریــد و از یــک صافــی رد کنیــد تــا چــوب‬ ‫دارچیــن و دانه هــای فلفــل از ان جــدا شــوند‬ ‫و چــای یکدســتی ایجــاد شــود‪.‬‬ ‫ایــن چــای را بــا تکه هــای گریپ فــروت یــا‬ ‫رنده هــای پوســت گریپ فــروت ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫ شکر‪ 2/3 :‬پیمانه‬ ‫ شربت ذرت‪ 3 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫ اب‪ 1 :‬و ‪ 1/2‬قاشق غذاخوری‬ ‫ پسته خرد شده‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫ کره‪ 1/2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫ عصاره وانیل‪ 1 :‬قاشق چایخوری‬ ‫ جوش شیرین‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫ خامه پرچرب‪ 4 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫ شکالت تخته ای خرد شده‪ 113 :‬گرم‬ ‫طرز تهیه‬ ‫بــرای امــاده کــردن توت فرنگی هــا‪ :‬فــر را بــا حــرارت ‪ 218‬درجــه ســانتیگراد روشــن کنیــد‪ .‬روی یــک‬ ‫ســینی فــر‪ ،‬کاغذروغنــی بکشــید‪ .‬توت فرنگی هــا را بــا روغــن‪ ،‬نمــک و شــکر مخلــوط کنیــد و حــدود ‪20‬‬ ‫دقیقــه در فــر قــرار دهیــد تــا حالــت کاراملــی و بریانــی بــه خــود بگیرنــد‪ .‬در هنــگام پخــت یــک یــا دو بار‬ ‫ان هــا را زیــرورو کنیــد‪.‬‬ ‫بــرای تهیــه تکه هــای شــکالت و پســته‪ :‬روی ســینی فــر یک کاغــذ روغنــی بیندازید‪ .‬شــکر‪ ،‬اب و شــربت‬ ‫ذرت را در شیرجوشــی روی حــرارت متوســط قــرار دهیــد و مــدام به هــم بزنیــد تــا شــکر کامــا حل شــود‬ ‫و مخلــوط بــه جــوش ایــد و بــه دمــای ‪ 87‬درجــه ســانتیگراد برســد؛ ســپس ‪ 2/3‬پســته ها‪ ،‬کــره و عصــاره‬ ‫وانیــل را بــه ان اضافــه کنیــد و حــرارت دادن را ادامــه دهیــد هرچنــد مخلــوط غلیظ تــر شــود (بــا حــرارت‬ ‫دادن بیشــتر ایــن حالــت رفــع می شــود)‪ .‬زمانــی کــه دمــای مخلــوط بــه ‪ 148‬درجــه ســانتیگراد رســید‬ ‫جوش شــیرین را اضافــه کنیــد و مخلــوط را کامــا به هــم‬ ‫بزنیــد (دقــت کنیــد کــه در ایــن مرحلــه ممکــن اســت کمــی‬ ‫از مــواد بــه بیــرون بپاشــد) و بعــد حــرارت را خامــوش کنیــد‪.‬‬ ‫بالفاصلــه ایــن مخلــوط را روی کاغــذ روغنــی پهــن کنیــد و‬ ‫صبــر کنیــد تــا کامــا خنــک شــود‪ .‬شــکالت های خرد شــده‬ ‫را در کاسـه ای بریزیــد‪ ،‬خامــه را روی حــرارت کــم قــرار دهید‬ ‫تــا شــروع بــه حبــاب زدن کنــد؛ ســپس ان را بــه شــکالت ها‬ ‫اضافــه کنیــد و مخلــوط را هــم بزنیــد تــا صــاف و یکدســت‬ ‫شــود و بعــد ان را روی الیــه قبلــی بریزیــد و بقیــه پســته ها‬ ‫را روی ان بپاشــید و صبــر کنیــد تــا ایــن الیــه هــم خــودش را‬ ‫بگیــرد و ســفت شــود‪.‬‬ ‫بــرای اماده ســازی شــیک‪ :‬بســتنی‪ ،‬شــیر و عصــاره وانیــل را‬ ‫بــا مخلوط کــن به هــم بزنیــد‪ .‬می توانیــد توت فرنگی هــا را‬ ‫در همیــن مرحلــه اضافــه کنیــد و یــا اینکــه توت فرنگی هــا را‬ ‫انتهــای لیــوان قــرار دهید؛ ســپس بســتنی را روی ان هــا ریخته‬ ‫و بعــد مقــداری خامــه فــرم گرفتــه روی ان قــرار دهیــد‪ .‬در‬ ‫نهایــت تکه هــای شــکالت و پســته و تعــدادی دیگــر از‬ ‫توت فرنگی هــا را روی ان قــرار دهیــد و ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫منو مکمل‬ ‫مارشمالوکدوحلوایی‬ ‫مواد الزم‬ ‫ پودر ژالتین ساده‪ 117 :‬گرم‬ ‫ اب سرد‪ 3/4 :‬پیمانه‬ ‫ شکر‪ 1 :‬و ‪ 3/4‬پیمانه‬ ‫ شربت ذرت‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫ پوره کدوحلوایی‪ 1/3 :‬پیمانه‬ ‫ پودر دارچین‪ 1 :‬قاشق چایخوری‬ ‫ زنجبیل‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫ نمک‪ ،‬جوز هندی‪ ،‬میخک (سابیده شده)‪:‬‬ ‫‪ 1/4‬قاشق چایخوری‬ ‫ پودر شکر‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫ شکالت اب شده‪ 453 :‬گرم‬ ‫ رنگ نارنجی خوراکی‪ :‬چند قطره‬ ‫ ترافل نارنجی‪ :‬برای تزیین‬ ‫طرز تهیه‬ ‫کــف یــک ســینی لبـه دار‪ ،‬مقــداری روغــن اســپری کنیــد و یــک کیســه پالســتیک یــا ســلفون روی‬ ‫ان پهــن کنیــد بــه صورتــی کــه لبه هــا را نیــز دربــر بگیــرد و مقــدار کمــی دیگــر روغــن روی‬ ‫ســطح ان اســپری کنیــد‪.‬‬ ‫‪ 1/2‬پیمانــه اب ســرد را در کاســه همــزن بریزیــد و ژالتیــن را روی ان بپاشــید و کمــی هــم بزنیــد؛‬ ‫ســپس بگذاریــد تــا ژالتیــن کامــا در اب حــل شــود‪.‬‬ ‫در یــک قابلمــه‪ 1/4 ،‬پیمانــه اب‪ ،‬شــکر و شــربت ذرت را روی حــرارت متوســط‪-‬زیاد قــرار دهیــد‬ ‫و ان هــا را به هــم بزنیــد تــا شــکر ذوب شــود؛ ســپس بــا یــک بــرس شــیرینی پزی شــکرهای‬ ‫چســبیده بــه دیــواره قابلمــه را پــاک کنیــد تــا مانــع از تشــکیل کریســتال شــکر شــود‪ .‬وقتــی‬ ‫مخلــوط شــروع بــه جوشــیدن کــرد یــک دماســنج اشــپزی درون ان بگذاریــد و بــدون هــم زدن‬ ‫اجــازه دهیــد تــا مخلــوط بــه دمــای ‪ 115‬درجــه ســانتیگراد برســد‪.‬‬ ‫در مرحلــه بعــد همــزن را روشــن کــرده و بــا ســرعت پاییــن ژالتیــن را هــم بزنیــد و کم کــم‬ ‫شــربت شــکر را بــه ان اضافــه کنیــد‪ .‬وقتــی تمــام شــربت را اضافــه کردیــد ســرعت را بــه زیــاد‬ ‫افزایــش دهیــد و مخلــوط مارشــمالو را بــه مــدت ‪ 10-7‬دقیقــه بــا هــم میکــس کنیــد تــا حالــت‬ ‫بــراق‪ ،‬ســفید‪ ،‬حجیــم و غلیــظ پیــدا کنــد‪ .‬در ایــن حیــن پــوره کدوحلوایــی را بــا نمــک و ادویه هــا‬ ‫مخلــوط کنیــد‪.‬‬ ‫وقتــی میکــس مارشــمالوها نزدیــک بــه اتمــام شــد‪ ،‬مقــداری رنــگ نارنجــی خوراکــی بــه ان اضافه‬ ‫کنیــد؛ ســپس همــزن را خامــوش کــرده و پــوره کدوحلوایــی را بــه ان اضافــه کنیــد و بــا لیســک بــه‬ ‫ارامــی مــواد را بــا هــم ترکیــب کنیــد‪ .‬مخلــوط را در ســینی‬ ‫از قبــل امــاده شــده بریزیــد و روی ســطح ان را صــاف کنید‬ ‫و ان را در طــول شــب در دمــای محیــط گذاشــته تــا ســفت‬ ‫شــود و خــودش را بگیــرد‪ .‬روز بعــد روی ســطح مارشــمالو‬ ‫و ســطح میــز کار کمــی شــکر بپاشــید و مارشــمالو را از‬ ‫ســینی روی ســطح کار برگردانیــد‪ ،‬پالســتیک را از ان جــدا‬ ‫کنیــد و بــا قالبــی بــه شــکل کدوحلوایــی یــا هــر قالــب‬ ‫دلخــواه کــه کمــی چــرب شــده اســت‪ ،‬ان را بــرش دهیــد‪.‬‬ ‫مارشــمالوها را در شــکالت اب شــده فــرو کنیــد‪ ،‬ان هــا را‬ ‫روی کاغذروغنــی قــرار دهیــد و مقــداری ترافــل نارنجــی‬ ‫بــرای تزییــن روی ان هــا بپاشــید‪ .‬مارشــمالوها را مدتــی در‬ ‫یخچــال بگذاریــد تــا روکــش شــکالتی ان هــا ســفت شــود؛‬ ‫ســپس ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫پنکیک ردولوت با کرم خامه ای‬ ‫مواد الزم‬ ‫ ارد سفید‪ 2 :‬پیمانه‬ ‫ پودر کاکائو‪ 3 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫ بکینگ پودر‪ 2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫ جوش شیرین‪ ،‬نمک‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫ شیر‪ 2 :‬پیمانه‬ ‫ سرکه سفید‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫ شکر‪ 1/2 :‬پیمانه‬ ‫ تخم مرغ‪ 2 :‬عدد بزرگ‬ ‫ رنگ قرمز خوراکی‪ 1 :‬و ‪ 1/2‬قاشق‬ ‫غذاخوری‬ ‫ عصاره وانیل‪ 2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫ کره ذوب شده‪ 1/3 :‬پیمانه‬ ‫مواد الزم برای کرم خامه ای‬ ‫ پنیر خامه ای‪ 170 :‬گرم‬ ‫ کره نرم شده‪ 6 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫ پودر شکر‪ 2 :‬پیمانه‬ ‫ شیر‪ 1/2 :‬پیمانه‬ ‫ عصاره وانیل‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫طرز تهیه‬ ‫در کاســه ای ارد‪ ،‬پــودر کاکائــو‪ ،‬بکینگ پــودر‪،‬‬ ‫جوش شــیرین و نمــک را بــا هــم مخلــوط کنیــد و‬ ‫کنــار بگذاریــد‪ .‬در کاسـه ای دیگــر شــیر و ســرکه را‬ ‫بــا هــم مخلوط کنیــد و بــه مــدت ‪2‬دقیقــه بگذارید‬ ‫تــا اســتراحت کنــد؛ ســپس شــکر‪ ،‬تخم مــرغ‪ ،‬رنــگ‬ ‫قرمــز‪ ،‬وانیــل و کــره را بــه ان اضافــه کنیــد و مــواد‬ ‫را خــوب بــا هــم ترکیــب کنیــد و بعــد کم کــم‬ ‫مخلــوط ارد را اضافــه کنیــد و تــا جایــی مــواد را‬ ‫هــم بزنیــد کــه خــوب بــا هــم مخلــوط شــوند‪.‬‬ ‫تابــه نچســب کلوچه پــزی را روی حــرارت قــرار‬ ‫دهیــد‪ .‬در صــورت نیــاز ان را بــا کمــی کــره چــرب‬ ‫کنیــد و ‪ 1/4‬یــا ‪ 1/3‬پیمانــه از مایــه پنکیــک را درون‬ ‫ان بریزیــد‪ .‬می توانیــد بــا پشــت قاشــق روی ســطح‬ ‫ان را صــاف کنیــد تــا ضخامــت همه جــای پنکیک‬ ‫یکســان باشــد‪ .‬پختــن را ادامــه دهیــد تــا در ســطح‬ ‫پنکیــک حباب هایــی مشــاهده شــود؛ ســپس ان را‬ ‫برگردانیــد تــا طــرف دیگــر ان هــم پختــه شــود‪.‬‬ ‫در نهایــت کــرم خام ـه ای را روی ان بریزیــد و بــه‬ ‫صــورت گــرم ســرو کنیــد‪ .‬می توانیــد بــا تعــدادی‬ ‫بــرگ نعنــاع و تمشــک تــازه ان را تزییــن کنیــد‪.‬‬ ‫بــرای تهیــه کــرم خام ـه ای‪ :‬ابتــدا پنیــر خام ـه ای و‬ ‫کــره را حــدود ‪ 2‬دقیقــه بــا همــزن برقــی بــا هــم‬ ‫مخلــوط کنیــد تــا پــوک و نــرم شــود؛ ســپس بقیــه‬ ‫مــواد الزم را اضافــه کــرده و مــواد را خــوب بــا هــم‬ ‫مخلــوط کنیــد تــا کرمــی روان بــه دســت ایــد‪ .‬اگــر‬ ‫نیــاز بــود مقــداری دیگــر شــیر بــرای رســیدن بــه‬ ‫غلظــت دلخــواه اضافــه کنیــد‪ .‬باقیمانــده کــرم را در‬ ‫ظــرف درب بســته ای در یخچــال نگهــداری کنیــد‪.‬‬ ‫سس زغال اخته‬ ‫مواد الزم‬ ‫ زغال اخته تازه‪ 4 :‬پیمانه‬ ‫ اب‪ 1 :‬و ‪ 1/2‬پیمانه‬ ‫ میخک‪ 5 :‬عدد‬ ‫ دانه فلفل سیاه‪ 5 :‬عدد‬ ‫ چوب دارچین‪ 3 :‬عدد‬ ‫ شکر سفید‪ 2 :‬پیمانه‬ ‫طرز تهیه‬ ‫زغال اخته هــا و اب را در قابلمــه ای روی‬ ‫حــرارت متوســط قــرار دهیــد‪ .‬میخک هــا‪،‬‬ ‫دانه هــای فلفــل و چوب هــای دارچیــن را در‬ ‫یــک تــور یــا بســته مخصــوص ادویــه بپیچیــد‬ ‫و درون قابلمــه قــرار دهیــد‪ .‬بــه مــدت تقریبــا‬ ‫‪ 10‬دقیقــه مخلــوط را بپزیــد تــا زغال اخته هــا‬ ‫نــرم شــوند؛ ســپس شــکر را اضافــه کنیــد‪،‬‬ ‫حــرارت را بــه کــم کاهــش دهیــد و پختــن را‬ ‫‪ 5‬دقیقــه دیگــر ادامــه دهیــد تــا شــکر کامــا‬ ‫حــل شــود‪.‬‬ ‫ســس را از روی حــرارت برداشــته‪ ،‬بســته‬ ‫ادویه هــا و هســته زغال اخته هــا را خــارج‬ ‫کنیــد و اجــازه دهیــد خنــک شــود و بعــد بــه‬ ‫مــدت ‪ 8‬ســاعت در یخچــال بگذاریــد تــا بــرای‬ ‫ســرو امــاده شــود‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬بســته بــه ذائقــه و نــوع مصــرف ایــن‬ ‫ســس‪ ،‬می توانیــد بــه ان مقــداری اب لیمــوی‬ ‫تــازه یــا اب پرتقــال و نیــز مــوادی دیگــر ماننــد‬ ‫زردالــو‪ ،‬تمشــک‪ ،‬کشــمش‪ ،‬مویــز و پوســت‬ ‫پرتقــال رنــده شــده اضافــه کنیــد‪.‬‬ ‫بــه جــای شــکر می توانیــد از شــربت افــرا‬ ‫اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪71‬‬ ‫استیک مرغ پنیری‬ ‫مواد الزم‬ ‫فیله مرغ‪ 453 :‬گرم‬ ‫پنیر موزارال (رنده شده)‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫کره‪ 1 :‬قاشق چایخوری‬ ‫سس قرمز تند‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫نمک کرفس‪ 1/4 :‬قاشق چایخوری‬ ‫فلفل سیاه‪ :‬به میزان الزم‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪72‬‬ ‫طرز تهیه‬ ‫دســتگاه گریــل را بــا حــرارت متوســط رو بــه‬ ‫کــم روشــن کنیــد‪.‬‬ ‫فیلــه مــرغ را بــه صــورت افقــی و پروانــه ای‬ ‫بــرش دهیــد‪ .‬داخــل مــرغ را مقــداری فلفــل‬ ‫بپاشــید و بعــد پنیــر مــوزارال را داخــل ان‬ ‫قــرار دهیــد و مجــدد الیه هــای مــرغ را روی‬ ‫هــم برگردانیــد‪ .‬کــره را بــه مــدت ‪ 8‬ثانیــه در‬ ‫مایکروویــو ذوب کنیــد و بعــد ســس قرمــز و‬ ‫نمــک کرفــس را بــه ان اضافــه کنیــد‪ .‬بــا یــک‬ ‫بــرس اشــپزی مخلــوط کــره و ســس را بــه‬ ‫یــک طــرف مرغ هــا بمالیــد و ان هــا را از‬ ‫همیــن طــرف روی گریــل بگذاریــد؛ ســپس‬ ‫طــرف دیگــر را بــه ســس اغشــته کنیــد‪ .‬هــر‬ ‫طــرف مرغ هــا را بــه مــدت ‪ 7‬دقیقــه بپزیــد و‬ ‫در حیــن پخــت نیــز باقیمانــده ســس را روی‬ ‫مرغ هــا بریزیــد و پختــن را ادامــه دهیــد تــا‬ ‫گوشــت مــرغ کامــا پختــه شــود و بعــد ان هــا‬ ‫را در کنــار ســاالد‪ ،‬کرفــس و‪ ...‬ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬نمــک کرفــس را می توانیــد بــه دو‬ ‫روش تهیــه کنیــد‪.‬‬ ‫روش اول‪ 2 :‬قاشــق غذاخــوری تخــم کرفــس‬ ‫و ‪ 2‬قاشــق غذاخــوری نمــک (دریــا) را در‬ ‫ادویه ســاب بــا هــم مخلــوط کنیــد تــا بــه‬ ‫صــورت پــودری یکدســت درایــد‪ .‬ادویــه‬ ‫به دســت امــده را بــا تعــدادی دانــه برنــج‬ ‫خشــک در یــک ظــرف درب بســته نگهــداری‬ ‫کنیــد‪ .‬ایــن کار بــرای جلوگیــری از نــم کشــیدن‬ ‫یــا چســبیدن پــودر ادویــه به هــم اســت‪.‬‬ ‫روش دوم‪ :‬برگ هــای ســبز ســاقه کرفــس را‬ ‫جــدا کــرده و بــا اب ســرد بشــویید؛ ســپس بــا‬ ‫دســتمال حوله ای اب اضافــی ان هــا را بگیریــد‪.‬‬ ‫برگ هــا را در ســینی فــر بچینیــد و در فــر بــا‬ ‫حــرارت ‪ 180‬درجــه ســانتیگراد بــه مــدت ‪ 5‬تــا‬ ‫‪ 7‬دقیقــه قــرار دهیــد تــا کامــا تــرد و خشــک‬ ‫شــوند‪ .‬اجــازه دهیــد برگ هــای کرفــس ســرد‬ ‫شــوند؛ ســپس ان هــا را بســابید و بــا مقــداری‬ ‫نمــک مخلــوط کنیــد‪.‬‬ ‫سوپ کرفس‬ ‫مواد الزم‬ ‫کرفس خرد شده‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫سیب زمینی خرد شده‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫کره‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫خامه روزانه (‪ %25-20‬چربی)‪ 2 :‬قاشق‬ ‫غذاخوری‬ ‫سیر خرد شده‪ 1 :‬حبه‬ ‫جوز هندی (پودر یا رنده شده)‪ :‬کمی‬ ‫عصاره سبزیجات‪ 3 :‬پیمانه‬ ‫نمک و فلفل‪ :‬به میزان الزم‬ ‫برگ جعفری و نان برشته شده‪ :‬برای تزیین‬ ‫طرز تهیه‬ ‫در تابـه ای کــره را ذوب کنیــد و ســیر و کرفــس‬ ‫را بــه ان اضافــه کنیــد و بــه مــدت ‪ 2‬تــا ‪3‬‬ ‫دقیقــه ان هــا را روی شــعله کــم بــا هــم تفــت‬ ‫دهیــد؛ ســپس ســیب زمینی را اضافــه کــرده‬ ‫و تفــت داده و بعــد عصــاره ســبزیجات و‬ ‫نمــک و فلفــل را اضافــه کنیــد‪ .‬درب قابلمــه را‬ ‫گذاشــته تــا ســیب زمینی ها کامــا بپزنــد‪ .‬بعــد‬ ‫از اینکــه ســیب زمینی ها پختــه شــدند اجــازه‬ ‫دهیــد تــا ســوپ از داغــی اولیــه بیفتــد‪ .‬وقتــی‬ ‫ســوپ گــرم شــد ان را بــا گوشـت کوب برقــی‬ ‫به هــم بزنیــد تــا ســوپی صــاف و یکدســت‬ ‫ایجــاد شــود‪ .‬ایــن عمــل را می توانیــد بــا‬ ‫مخلوط کن هــای معمولــی نیــز انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫قابلمــه را مجــدد روی حــرارت مالیــم قــرار‬ ‫دهیــد و ســوپ را بــه ان برگردانیــد‪ .‬در ایــن‬ ‫مرحلــه می توانیــد غلظــت ســوپ را بســته بــه‬ ‫ذائقــه شــخصی تغییــر دهیــد‪ .‬اگــر ســوپ زیــاد‬ ‫غلیــظ بــود و خواهــان ســوپی رقیق تــر هســتید‬ ‫می توانیــد در ایــن مرحلــه مقــداری دیگــر‬ ‫عصــاره ســبزیجات بــه ان اضافــه کنیــد‪ .‬وقتــی‬ ‫ســوپ گــرم شــد‪ ،‬خامــه و جــوز هنــدی را بــه‬ ‫ان اضافــه کنیــد و بعــد حــرارت را خامــوش‬ ‫کنیــد و مــواد را خــوب به هــم بزنیــد‪ .‬ادویــه‬ ‫ســوپ را تســت کنیــد و درصــورت نیــاز‬ ‫مقــداری دیگــر نمــک و فلفــل بــه ان اضافــه‬ ‫کنیــد‪ .‬ســوپ را بــه ظــرف موردنظــر منتقــل‬ ‫کنیــد‪ ،‬روی ان را بــا تعــدادی بــرگ جعفــری و‬ ‫نــان برشــته شــده تزییــن و ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫کوفته کاراملی‬ ‫مواد الزم‬ ‫گوشت گاو چرخ کرده‪ 350 :‬گرم‬ ‫گوشت بره چرخ کرده‪ 150 :‬گرم‬ ‫پیاز رنده شده‪ 1 :‬عدد‬ ‫نمک‪ ،‬فلفل‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫زیره سبز‪ 1/4 :‬قاشق چایخوری‬ ‫پنیر موزارال (رنده شده)‪ 150 :‬گرم‬ ‫رب انــار‪ ،‬روغــن زیتــون‪ ،‬جعفــری خــرد‬ ‫شــده‪ 2 :‬قاشــق غذاخــوری‬ ‫عسل‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫طرز تهیه‬ ‫عســل و رب انــار را در کاســه ای بــا هــم‬ ‫مخلــوط کنیــد و کنــار بگذاریــد‪ .‬پنیرهــای‬ ‫رنــده شــده را بــه شــکل گلوله هــای کوچکــی‬ ‫دراوریــد و ‪ 30‬دقیقــه در فریــزر بگذاریــد‪.‬‬ ‫گوشــت های چرخ کــرده و پیــاز رنــده شــده‬ ‫کــه اب ان گرفتــه شــده باشــد را بــا هــم‬ ‫مخلــوط کنیــد؛ ســپس نمــک‪ ،‬فلفــل و زیــره‬ ‫را بــه ان اضافــه کنیــد و گوشــت را کامــا‬ ‫ورز دهیــد‪ .‬روی گوشــت را بپوشــانید و ان‬ ‫را بــه مــدت ‪ 30‬دقیقــه در یخچــال بگذاریــد‪.‬‬ ‫از گوشــت بــه انــدازه یــک اســکوپ برداریــد‬ ‫و ان را بــا کــف دســت کمــی صــاف کنیــد‬ ‫و گلوله هــای پنیــری کوچــک را وســط ان‬ ‫بگذاریــد و مجــدد گوشــت را بــه شــکل یــک‬ ‫توپــک گــرد دراوریــد‪.‬‬ ‫روغــن زیتــون را در یــک تابــه روی حــرارت‬ ‫قــرار دهیــد تــا داغ شــود و کوفته هــا را بــه‬ ‫مــدت ‪ 10‬دقیقــه در ان بپزیــد و گاهــی ان هــا‬ ‫را برگردانیــد تــا هــر دوطــرف گوشــت پختــه‬ ‫شــود‪ .‬وقتــی گوش ـت ها پختــه شــدند مخلــوط‬ ‫عســل و رب انــار را بــه ان هــا اضافــه کنیــد و‬ ‫پختــن را ادامــه دهیــد تــا گوشــت ها حالــت‬ ‫کاراملــی و بــراق بــه خــود بگیرنــد‪ .‬در نهایــت‬ ‫مقــداری جعفــری خــرد شــده روی گوش ـت ها‬ ‫بریزیــد و داغ ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫طرز تهیه‬ ‫فــر را بــا حــرارت ‪ 176‬درجــه ســانتیگراد روشــن کنیــد‪ 1 .‬قاشــق از روغــن را در‬ ‫تابـه ای روی حــرارت متوســط بریزیــد‪ .‬ســیر‪ ،‬پیــاز‪ ،‬ریحــان‪ ،‬نمــک و فلفــل را بــه‬ ‫ان اضافــه کنیــد‪ .‬تقریبــا ‪ 10‬دقیقــه مــواد را باهــم تفــت دهیــد تــا پیــاز تــرد شــود؛‬ ‫ســپس هویــج‪ ،‬کــدو و بروکلــی را اضافــه کــرده و ‪ 12‬دقیقــه دیگــر تفــت دادن را‬ ‫ادامــه دهیــد تــا هویــج نیــز تــرد گــردد و بعــد از روی حــرارت برداریــد تــا خنک‬ ‫شــود‪ .‬مخلــوط ســبزیجات و مخلــوط پنیرهــا را بــا هــم میکــس کنیــد‪.‬‬ ‫ورقه هــای الزانیــا را پختــه و ابکــش کنیــد‪ .‬کــف ظــرف مناســب فــر را بــا ‪1/2‬‬ ‫روغــن باقیمانــده چــرب کنیــد‪ 1 .‬پیمانــه ســس گوجــه را کــف ظــرف بریزیــد و‬ ‫ورقه هــای الزانیــا را در ان بچینیــد‪ .‬مخلــوط ســبزیجات را روی ورقه هــا پخــش‬ ‫کنیــد بــه صورتــی کــه ‪ 2‬ســانتیمتر از لبه هــا خالــی باشــد؛ ســپس ورقه هــا را‬ ‫رول کنیــد و بقیــه ســس گوجــه را روی ان هــا بریزیــد‪ .‬روی ظــرف را بــا کاغــذ‬ ‫الومینیومــی بپوشــانید و بــه مــدت ‪ 55‬دقیقــه ان را در فــر بگذاریــد تــا ســس‬ ‫شــروع بــه حبــاب زدن کنــد‪ .‬در ایــن هنــگام فویــل را برداشــته و پختــن را ‪15‬‬ ‫دقیقــه دیگــر ادامــه دهیــد‪.‬‬ ‫نــکات‪ :‬بــرای تهیــه مخلــوط پنیــر توفــو‪ 396 :‬گــرم پنیــر توفــو (پنیــر ســویا) را با‬ ‫‪ 2/3‬پیمانــه خمیرســویا زرد‪ 2/3 ،‬پیمانــه اب‪ 1/2 ،‬پیمانــه ارده‪ 1/4 ،‬پیمانــه روغــن‬ ‫زیتــون‪ 5 ،‬حبــه ســیر‪ 1 ،‬و ‪ 1/2‬قاشــق چایخــوری ریحــان و اویشــن خشــک و‬ ‫‪ 3/4‬قاشــق چایخــوری نمــک در مخلوط کــن ریختــه تــا مــواد کامــا صــاف‬ ‫و یکدســت شــوند‪ .‬ایــن پنیــر تــا دو روز در ظــرف درب پوشــیده در یخچــال‬ ‫قابــل نگهــداری اســت‪ .‬در صورتــی کــه خمیــر ســویا زرد را در دســترس نداریــد‬ ‫می توانیــد ان را بــه همــراه اب از دســتور حــذف کنیــد‪.‬‬ ‫بــرای تهیــه ســس گوجــه‪ 1/4 :‬پیمانــه روغــن زیتــون‪ 4 ،‬عــدد پیازچه خرد شــده‪،‬‬ ‫‪ 3‬حبــه ســیر خــرد شــده و کمــی نمــک را در تابـه ای بــا هــم تفــت دهید؛ ســپس‬ ‫‪ 790‬گــرم پــوره گوجه فرنگــی و ‪ 1‬پیمانــه اب بــه ان اضافــه کنیــد و بگذاریــد‬ ‫تــا کمــی بجوشــد‪ ،‬بعــد حــرارت را کــم کــرده و ‪ 20‬دقیقــه دیگــر پختــن را ادامــه‬ ‫دهیــد؛ ســپس ریحــان و اویشــن را اضافــه کــرده و از روی حــرارت برداریــد‪.‬‬ ‫طرز تهیه‬ ‫بــرای تهیــه ســس بــراق بالزامیــک‪ :‬ســرکه بالزامیــک و شــکر قهــوه ای را‬ ‫در یــک قابلمــه کــه انتهــای ضخیمــی دارد روی حــرارت کــم بگذاریــد تــا‬ ‫نیم جــوش شــود‪ .‬در طــول پخــت مخلــوط را بــه هــم بزنیــد تــا ســرکه غلیــظ‬ ‫شــود؛ ســپس ان را از روی حــرارت برداشــته و بگذاریــد تــا خنــک شــود‪ .‬این‬ ‫ســس هنــگام خنــک شــدن‪ ،‬غلیظ تــر می شــود‪.‬‬ ‫بــرای اماده ســازی‪ :‬نــان باگــت را بــه صــورت تکه هــای مــورب بــرش دهیــد‬ ‫و روی ان هــا را بــا مقــداری روغــن زیتــون بپوشــانید و در فــر بــا دمــای ‪190‬‬ ‫درجــه ســانتیگراد قــرار دهیــد تــا نان هــا کمــی برشــته شــوند‪.‬‬ ‫پنیــر را بــه صــورت نوارهــای باریکــی بریــده و روی نان هــا قــرار دهیــد؛‬ ‫ســپس یــک الیــه ژامبــون روی پنیــر بگذاریــد و مقــداری ســس زغال اختــه‬ ‫روی ان بریزیــد‪ .‬در نهایــت گردوهــای خــرد شــده را روی ان بپاشــید و ســس‬ ‫بالزامیــک را روی کراســتینی ها بریزیــد‪ ،‬ان هــا را بــا چنــد بــرگ نعنــاع تزییــن‬ ‫و بالفاصلــه ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫سراشپز اپرا‬ ‫الزانیا سبزیجات رولی‬ ‫مواد الزم‬ ‫روغن زیتون‪ 1 :‬و ‪ 1/2‬قاشق غذاخوری‬ ‫پیاز خرد شده‪ 2 :‬عدد‬ ‫سیر خرد شده‪ 6 :‬حبه‬ ‫ریحان تازه و خرد شده‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫نمک (دریا)‪ 1 :‬قاشق چایخوری‬ ‫فلفل سیاه‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫هویج خرد شده (‪ 0/5‬سانتیمتری)‪ 3 :‬عدد متوسط‬ ‫کدوسبز خرد شده (‪ 0/5‬سانتیمتری)‪ 2 :‬عدد‬ ‫بروکلی خرد شده (گل)‪ 1 :‬عدد‬ ‫مخلوط پنیر توفو‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫ورقه الزانیا‪ 12 :‬عدد‬ ‫سس گوجه‪ 3 :‬پیمانه‬ ‫کراستینی ژامبون و زغال اخته‬ ‫مواد الزم‬ ‫نان باگت‪ 1 :‬عدد‬ ‫روغن زیتون‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫ژامبون‪ 1 :‬بسته‬ ‫پنیر بری‪ 1 :‬قالب‬ ‫سس زغال اخته‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫گردو بوداده‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫سرکه بالزامیک‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫شکر قهوه ای‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫‪73‬‬ ‫‪ .۲‬تغذیه‬ ‫فاروق ازادیان‬ ‫بعــد از اینکــه عضــات بــا تمریــن تحریــک می شــوند‪ ،‬بــرای‬ ‫رشــد بــه مــواد پروتئینــی احتیــاج دارنــد‪ .‬پروتئین هــا بــه ‪۲‬‬ ‫دســته «حیوانــی» و «گیاهــی» تقســیم می شــوند‪.‬‬ ‫عضــات بــرای رشــد بــه امینواســید کــه همــان اجــزای‬ ‫تشــکیل دهنده پروتئین هــا اســت‪ ،‬احتیــاج دارنــد و بــرای‬ ‫افزایــش حجــم عضــات نیــز بــه ازای هــر کیلوگــرم از وزن‬ ‫بــدن بایســتی حداقــل ‪ ۵/۱‬گــرم پروتئیــن مصــرف شــود‪.‬‬ ‫کارشناس ارشد تربیت بدنی‬ ‫و علوم ورزشی‬ ‫‪ .۱‬تمرین‬ ‫زمانــی کــه یــک ورزشــکار در باشــگاه‬ ‫کار ورزشــی انجــام می دهــد‪ ،‬هدفــش‬ ‫ســاختن جســمی متناســب و ســالم و‬ ‫ذهنــی هوشــیار و اگاه اســت‪.‬‬ ‫طراحــی حــرکات یــک مربــی بایــد بــه‬ ‫گونــه ای باشــد کــه تمــام عضــات را‬ ‫درگیــر کنــد و بــا تنــوع حرکتــی‪ ،‬رشــد‬ ‫مناســب و خوبــی را بــرای بــدن ایجــاد‬ ‫کنــد‪.‬‬ ‫تغذیه‬ ‫مثلث‬ ‫بدن ورزشکار‬ ‫تمرین‬ ‫دلیل سروصدای مفاصل!‬ ‫ممکــن اســت در طــول روز بــرای بســیاری از مــا صداهــای متفاوتــی از‬ ‫بعضــی از مفاصــل بــدن شــنیده شــود؛ در حیــن راه رفتــن‪ ،‬بلنــد شــدن‬ ‫بعــد از نشســتن طوالنــی و یــا حتــی هنــگام انجــام فعالیــت‪ .‬گاهــی‬ ‫ایــن صداهــا شــبیه تقــه و گاهــی به صــورت خرت خــرت و شــبیه بــه‬ ‫ســاییده شــدن دو چیــز روی هــم هســتند‪.‬‬ ‫تئوری های مطرح شده در خصوص علت این صداها‪:‬‬ ‫ازاد شدن گاز‪:‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪74‬‬ ‫مفصــل دارای مایعــی اســت کــه می توانــد تولیــد گاز نمایــد و ازاد شــدن‬ ‫ایــن گاز صدایــی ماننــد ترکیــدن بادکنــک ایجــاد می کنــد‪.‬‬ ‫حرکت تاندون‪:‬‬ ‫وقتــی مفاصــل حرکــت می کننــد‪ ،‬وضعیــت تاندون هــا و لیگامان هــای‬ ‫اطــراف ان مفصــل نیــز تغییــر می کننــد‪ .‬بــا بــاز و بســته شــدن مکــرر‬ ‫مفصــل‪ ،‬هــر کــدام از ایــن تاندون هــا یــا لیگامان هــا ممکــن اســت‬ ‫بارهــا بــه جلــو و عقــب حرکــت کــرده و بــا هــر بــار عبــور از روی‬ ‫برجســتگی اســتخوانی صدایــی ایجــاد کننــد‪.‬‬ ‫سطح ناصاف مفصل‪:‬‬ ‫در مفاصلــی کــه دچــار ارتــروز یــا ســاییدگی شــده اند‪ ،‬بــه علــت اســیب‬ ‫غضــروف‪ ،‬ســطح مفصــل ناهمــوار می شــود‪ .‬در حیــن حرکــت مفصــل‪،‬‬ ‫بــا ســاییده شــدن ایــن ســطوح ناهمــوار بــر روی یکدیگــر ممکــن اســت‬ ‫صــدا ایجــاد شــود‪.‬‬ ‫کندروماالسیکشکک‪:‬‬ ‫کندروماالســی کشــکک در کســانی کــه زیــاد می دونــد و در خانم هــا‬ ‫بیشــتر دیــده می شــود‪ .‬در ایــن بیمــاری اســتخوان کشــکک بــه درســتی‬ ‫در جــای خــود قــرار نگرفتــه و در اثــر حــرکات مکــرر در جلــوی زانــو‪،‬‬ ‫غضــروف ان اســیب می بینــد‪ .‬عالئــم کندروماالســی یــا نرمــی غضــروف‬ ‫کشــکک‪ ،‬درد زانــو به خصــوص بعــد از نشســتن بــه مــدت طوالنــی‬ ‫اســت‪ .‬حــرکات زانــو ممکــن اســت بــا صــدا همــراه باشــند‪.‬‬ ‫چه وقت به پزشک مراجعه کنیم؟‬ ‫‪ .۳‬استراحت‬ ‫اگــر ایــن صــدا دادن مفاصــل بــا درد همــراه بــود حتمــا بــه پزشــک‬ ‫مراجعــه کنیــد‪.‬‬ ‫استراحت‬ ‫اســتراحت شــاید مهم تریــن ضلــع ایــن مثلــث‬ ‫باشــد؛ چــون در زمــان اســتراحت اســت کــه‬ ‫عضــات رشــد می کننــد و اگــر شــما در طــول‬ ‫شــب‪ ۴ ،‬الــی ‪ ۵‬ســاعت می خوابیــد و مابقــی زمــان‬ ‫خــود را صــرف کار کــردن خــود می کنیــد‪ ،‬انتظــار‬ ‫رشــد عضــات را نداشــته باشــید‪ .‬عضــات بــرای‬ ‫رشــد بــه (‪ ۸‬ســاعت) خــواب شــبانه احتیــاج دارنــد‬ ‫کــه از اوایــل ســاعت ‪ ۲۲‬شــروع می شــود و از ایــن‬ ‫ســاعت تــا ســاعت ‪ ۳‬نیمــه شــب‪ ،‬میــزان هورمــون‬ ‫رشــد بــه باالتریــن میــزان خــود می رســد‪.‬‬ ‫ساعت طالیی بدن در ورزش‬ ‫ســاعت اولیــه پــس از انجــام دادن ورزش‪ ،‬ســاعت طالیــی بــدن‬ ‫به حســاب می ایــد‪ .‬در ایــن زمــان اســت کــه پــس از ورزش کــردن‬ ‫ذخیره هــای گلیکــوژن کاهــش می یابــد‪.‬‬ ‫انزیم هایــی کــه گلوکــز را بــه گلیکــوژن تبدیــل می کننــد بــه شــکلی‬ ‫درمی اینــد تــا گلوکــز توســط بــدن مصــرف و بــرای جایگزیــن‬ ‫ذخیره هــای از دســت رفته گلیکــوژن‪ ،‬به طــور مســتقیم بــه عضــات‬ ‫هدایــت شــود‪ .‬مصــرف غــذا و یــا نوشــیدنی پــس از ورزش بــرای‬ ‫جایگزیــن شــدن اب بــدن کــه از طریــق عــرق کــردن از بــدن دفــع‬ ‫می شــود‪ ،‬مهــم اســت‪.‬‬ ‫چگونگی تغذیه بعد از ورزش‬ ‫بعــد از تمــام شــدن ورزش‪ ،‬زمــان ســوخت گیری اســت؛ امــا نــه ان‬ ‫ســوخت گیری ای کــه شــما فکــرش را می کنیــد کــه درب یخچــال را‬ ‫بــاز کنیــد و بــه بهانــه اینکــه ورزش کرده ایــد‪ ،‬هرچــه هســت متعلــق‬ ‫بــه شــما باشــد!!‬ ‫مایعات‪:‬‬ ‫بــاز هــم مایعــات بنوشــید؛ امــا در اینجــا مایعاتــی کــه دارای‬ ‫کربوهیدرات هــای ســاده هــم باشــند؛ مثــل اب پرتقــال و اب میوه هــای‬ ‫دیگــر؛ یعنــی مایعاتــی کــه عــاوه بــر اب‪ ،‬حــاوی کربوهیدرات هــا و‬ ‫الکترولیت هایــی ماننــد ســدیم و پتاســیم هــم باشــند‪.‬‬ ‫کربوهیدرات‪:‬‬ ‫شــما بــا ورزش کــردن مقــدار زیــادی کربوهیــدرات‪ ،‬یعنــی همــان‬ ‫ســوخت اصلــی عضــات را ســوزانده اید؛ امــا توجــه داشــته باشــید‬ ‫بیســت تــا شــصت دقیقــه بعــد از ورزش بهتریــن و مهم تریــن زمــان‬ ‫بــرای ســوخت گیری کربوهیدراتــی اســت‪ .‬در ایــن زمــان عضــات بــا‬ ‫ســرعت زیــادی کربوهیدرات هــای خــورده شــده را جــذب می کننــد و‬ ‫عضله ســازی انجــام می شــود‪.‬‬ ‫پروتئین‪:‬‬ ‫خــوردن غذاهــای پروتئینــی بــه ترمیــم بهتــر عضــات و عضله ســازی‬ ‫کمــک خواهــد کــرد؛ امــا از انجایــی کــه مهم تریــن نقــش در عضله ســازی‬ ‫بعــد از ورزش را کربوهیدرات هــا دارنــد‪ ،‬بهتــر اســت بــرای ایــن منظــور‬ ‫از غذاهایــی اســتفاده کنیــد کــه هــم حــاوی پروتئیــن و هــم کربوهیــدرات‬ ‫هســتند؛ ماننــد نــان و غــات کامــل‪ ،‬ســیب زمینی پختــه‪ ،‬ســاندویچ کــره‬ ‫بادام زمینــی و غیــره‪.‬‬ ‫پیـرتر به نظر رسیدن و‬ ‫این اشتباهات ورزشی!‬ ‫همیشه در باشگاه هستید‬ ‫هرچنــد داشــتن برنامــه بلندپروازانــه تمرینــات ورزشــی قابل تحســین اســت؛ امــا اســتراحت‬ ‫در روز نیــز ضــروری اســت‪ ،‬مخصوصــا بــا ســالمندتر شــدن عضــات‪ .‬تمرینــات شــدید و‬ ‫طوالنی مــدت و کمبــود خــواب‪ ،‬میــزان ترشــح هورمــون کورتیــزول در خــون را افزایــش‬ ‫می دهــد کــه ایــن‪ ،‬اثــر منفــی بــر انســولین می گــذارد و موجــب افزایــش ســطح قنــد خــون‬ ‫می شــود و ایــن قندهــا در نهایــت تبدیــل بــه ترکیبــات گلیکوزیلــه پیشــرفته نهایــی (‪)AGEs‬‬ ‫می شــوند و بــه فیبرهــای کالژن متصــل می گردنــد و موجــب کاهــش االستیســیته‪ ،‬ایجــاد‬ ‫لکه هــای پوســتی و چروک هــای زودهنــگام می شــوند‪ .‬بــرای جلوگیــری از ایــن التهابــات‪،‬‬ ‫حداقــل یــک روز در هفتــه را اســتراحت کنیــد‪.‬‬ ‫وضعیت بدنی نامناسب‬ ‫شــما در حیــن انجــام تمرینــات ورزشــی‪ ،‬قــدم زدن یــا حتــی نشســتن پشــت میــز‬ ‫در وضعیــت نامناســب بدنــی قــرار می گیریــد‪ .‬یــک وضعیــت بدنــی خــوب از‬ ‫الزامــات اســت‪ .‬یــک حالــت قرارگیــری ضعیــف و نامناســب می توانــد موجــب‬ ‫تغییــر شــکل نخــاع و ایجــاد قــوز در کمــر شــود‪ .‬بــرای مقابلــه بــا ایــن موضــوع‪،‬‬ ‫تمرینــات ورزشــی و رژیــم خــود را بــا یــک مربــی در میــان بگذاریــد تــا شــما را در‬ ‫وضعیــت قرارگیــری صحیــح نگــه دارد‪ .‬شــرکت در کالس هــای یــوگا و پیالتــس نیــز‬ ‫نقــش مهمــی در ایــن تنظیمــات دارد‪.‬‬ ‫عدم انجام تمرینات اینتروال با شدت باال‬ ‫اهمیــت دادن بــه تمرینــات اینتــروال (تناوبــی) بــا شــدت‬ ‫بــاال‪ ،‬کمــک بســزایی در مقابلــه بــا عالئــم زودهنــگام پیــری‬ ‫می کنــد‪ .‬طبــق تحقیقــات‪ ،‬ایــن تمرینــات موجــب افزایــش ‪69‬‬ ‫درصــدی ظرفیــت میتوکنــدری می شــود کــه هــم بــه بــدن در‬ ‫تولیــد انــرژی کمــک می کنــد و هــم موجــب بهبــود حساســیت‬ ‫انســولین می شــود کــه درنتیجــه می توانــد ریســک ابتــا بــه‬ ‫دیابــت را کاهــش دهــد‪ .‬بــرای انجــام روتیــن ایــن تمرینــات‪،‬‬ ‫ســه روز در هفتــه تمرینــات متنــاوب دوچرخه ســواری (ترکیبــی‬ ‫از گام هــای بــا شــدت بــاال و اهســته تر) و دو روز در هفتــه راه‬ ‫رفتــن روی تردمیــل را انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫عدم استرس زدایی‬ ‫انجــام فعالیت هــای مدیتیشــن ماننــد یــوگا و‬ ‫هنرهــای رزمــی و رهایــی از اســترس و اضطــراب‬ ‫نیــز جــوان مانــدن بــدن را در پــی دارد‪.‬‬ ‫همان طــور کــه در تصویــر می بینیــد‪ ،‬ســر و کمــر بــر روی زمیــن قــرار‬ ‫دارنــد‪ ،‬زمیــن به عنــوان بهتریــن تکیــه گاه بــرای اســتراحت به شــمار‬ ‫مـی رود‪ .‬قرارگرفتــن مدت زمــان بیشــتری بــر روی زمیــن‪ ،‬مزایــای زیــادی‬ ‫دارد کــه بــر تــوازن و هماهنگــی عصبی‪-‬عضالنــی و میــزان تنــش حاکــم‬ ‫بــر بــدن اثــرات مفیــدی می گــذارد‪ .‬بــرای نتیجه گیــری بهتــر‪ ،‬هــر روز‬ ‫بــه مــدت ‪ 5‬تــا ‪ 10‬دقیقــه بــه ایــن حالتــی کــه در تصویــر مشــاهده‬ ‫می کنیــد روی زمیــن دراز بکشــید‪ .‬بــه مــرور زمــان از قــدرت و تاثیــر ان‬ ‫شــگفت زده خواهیــد شــد‪.‬‬ ‫تناسب اندام‬ ‫فقط تمرینات هوازی انجام می دهید‬ ‫همان طــور کــه انجــام تمرینــات هــوازی عــادت‬ ‫بســیار خوبــی اســت‪ ،‬امــوزش تمرینــات قدرتــی‬ ‫نیــز موجــب اســتحکام عضــات می شــود و بــه‬ ‫شــما در ســوزاندن کالــری‪ ،‬حتــی هنگامــی کــه‬ ‫نرمــش نمی کنیــد‪ ،‬کمــک می کنــد و انجــام ان‬ ‫مخصوصــا بــرای بزرگســاالن الزم اســت‪.‬‬ ‫ضعــف عضلــه پســواس دلیــل رایجــی در اغلــب مشــکالت بدنــی اســت‪.‬‬ ‫عضلــه پســواس از ثبــات وضعیتــی و عملکــرد مفصــل ران هــا گرفتــه تــا‬ ‫تنفــس و ثبــات عاطفــی‪ ،‬نقــش مهمــی در کارایــی بــدن دارد و اگــر ایــن‬ ‫عضلــه خــوب نباشــد‪ ،‬شــما هــم خــوب نیســتید‪.‬‬ ‫پســواس عضل ـه ای بلنــد و دوکی شــکل اســت کــه در دو طــرف ســتون‬ ‫مهره هــای کمــر قــرار گرفتــه اســت و بــه عضلــه تروکانتــر در اســتخوان‬ ‫ران متصــل می شــود؛ یعنــی درحقیقــت پلــی بیــن باالتنــه و پایین تنــه‬ ‫اســت‪ .‬یکــی از اولیــن کارکردهــای ایــن عضلــه‪ ،‬تــوازن در رفلکــس‬ ‫مــورو (رفلکــس نــوزادی) اســت کــه ایــن رفلکــس ‪ 3‬بخــش مجــزا‬ ‫دارد‪ :‬گســترش سراســری (بــه طــرف خــارج)‪ ،‬خمیدگــی سراســری (بــه‬ ‫طــرف داخــل) و گریســتن (معمــوال)‪ .‬بــا توجــه بــه ایــن مــورد می تــوان‬ ‫دریافــت کــه عملکــرد صحیــح ایــن عضلــه بــرای کارایــی بــدن ازجملــه‬ ‫ســازماندهی ســتون فقــرات و تســهیل تنفــس بســیار ضــروری اســت‪.‬‬ ‫استراحت نرم برای عضله پسواس‬ ‫ایــن عضلــه را به عنــوان پاســخ کلــی بــدن در برابــر خطــرات در نظــر‬ ‫بگیریــد‪ .‬بــا مهــار ایــن عضلــه‪ ،‬انــرژی بــدن حبــس می شــود و فــرد‬ ‫بــه لحــاظ جســمی و روحــی دچــار مشــکل می شــود‪ .‬انجــام ایــن‬ ‫تمریــن به صــورت روزانــه بــه شــما در ازادســازی تنــش اضافــی‬ ‫موجــود در ایــن عضلــه کمــک می کنــد‪ .‬هیــچ نــوع تمریــن کشــیدگی‬ ‫یــا قوی ســازی موردنیــاز نیســت بلکــه در ایــن مــورد‪ ،‬بهتریــن عمــل‪،‬‬ ‫ازادســازی و اســتراحت ان اســت‪ .‬ایــن تمریــن را بــرای داشــتن یــک‬ ‫حالــت اســتراحت ســودمند انجــام دهیــد‪:‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫از حرکات قدرتی غافلید‬ ‫ایــا تــا کنــون دقــت کرده ایــد کــه هرچــه بزرگ تــر می شــوید‪،‬‬ ‫ســرعت عکس العل هایتــان کندتــر می شــود؟ بــا افــزودن چنــد‬ ‫حرکــت قدرتــی بــه تمریناتتــان‪ ،‬خــود را شــاداب تر نگــه داریــد‪.‬‬ ‫برداشــتن وزنه هــای ســنگین (یــا وزنه هــای ســبک بــا تکــرار‬ ‫بیشــتر)‪ ،‬انجــام پرش هــای بلنــد و دو ســرعت موجــب تشــکیل‬ ‫فیبرهــای عضالنــی بــا انقباضــات ســریع می شــود و درنتیجــه‬ ‫ســرعت واکنــش یــا عکس العل هایتــان را در حالــت ســریع نگــه‬ ‫می دارنــد‪.‬‬ ‫رفع تنش بدن با استراحت عضله پسواس‬ ‫‪75‬‬ ‫تمریناتمناسببرایبهبودزانودرد‬ ‫تقویــت عضالتــی کــه زانــو را احاطــه کرده انــد‬ ‫موجــب کاهــش فشــار و اســترس بــر مفصــل زانــو‬ ‫می شــود‪ .‬عضــات قــوی جلویــی (چهارســر ران)‬ ‫و عقبــی (همســترینگ) ران هــا بــه مفصــل زانــو در‬ ‫تحمــل ضربــه و فشــار کمــک می کننــد‪ .‬هرچــه‬ ‫فشــار وارده بــه زانــو کمتــر باشــد‪ ،‬شــانس کاهــش‬ ‫درد بیشــتر می شــود و از صدمــات بیشــتر جلوگیری‬ ‫می کنــد‪.‬‬ ‫تمرینــات قدرتــی بــه عضله ســازی و حمایــت از‬ ‫زانــو کمــک می‪‎‬کننــد؛ امــا ممکــن اســت موجــب‬ ‫گرفتگــی یــا ســفت شــدن عضــات نیــز بشــوند‬ ‫و ایــن نــوع عضــات بیشــتر مســتعد اســیب و‬ ‫جراحــت هســتند‪ .‬حــرکات کششــی مالیــم بعــد از‬ ‫تمرینــات قدرتــی از گرفتگــی عضــات جلوگیــری‬ ‫می کنــد و عضــات را منعطــف نگــه مــی دارد‪.‬‬ ‫شروعتمریناتورزشی‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫بعــد از مشــخص شــدن نــوع ورزش هــای مناســب‬ ‫بــرای شــما توســط پزشــک یــا فیزوتــراپ مراحــل‬ ‫زیــر را انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫اهســته شــروع کنیــد‪ :‬عضله ســازی نیازمنــد زمــان‬ ‫اســت‪ .‬هرچــه قوی تــر می شــوید‪ ،‬بــه تدریــج‬ ‫تعــداد تکــرار تمرینــات یــا شــدت ان هــا را هــم‬ ‫افزایــش دهیــد‪.‬‬ ‫درد را نادیــده نگیریــد‪ :‬در حیــن انجــام تمرینــات‬ ‫نبایــد درد شــدیدی احســاس کنیــد‪ .‬ممکــن اســت‬ ‫چــون درحــال بــه چالــش انداختــن عضالتتــان‬ ‫هســتید‪ ،‬احســاس ناراحتــی داشــته باشــید؛ امــا‬ ‫احســاس درد نــه‪ .‬اگــر ورزشــی موجــب درد زانــوی‬ ‫شــما شــد‪ ،‬ان را متوقــف کنیــد‪.‬‬ ‫تمرینــات بیش ازانــدازه انجــام ندهید‪ :‬کمی احســاس‬ ‫گرفتگــی عضــات یــا درد در روز بعــد از انجــام‬ ‫تمرینــات طبیعــی اســت؛ امــا اگــر درد و گرفتگــی‬ ‫زیــادی احســاس کردیــد‪ ،‬بدیــن معنــی اســت کــه‬ ‫تمرینــات را بیش ازانــدازه انجــام داده ایــد‪.‬‬ ‫دو صندلــی در اطــراف خــود بگذاریــد تــا بتوانیــد‬ ‫تعادلتــان را حفــظ کنیــد‪ .‬یــک پــا را بــه حالــت‬ ‫صــاف بــه ســمت جلــو بلنــد کنیــد و وزن خــود را‬ ‫روی پــای دیگــر بیندازیــد؛ ســپس بــه ارامــی خــود‬ ‫را کمــی بــه ســمت پاییــن بکشــید و وزنتــان را روی‬ ‫پاشــنه پایــی کــه روی زمیــن اســت وارد کنیــد‪ .‬ایــن‬ ‫حالــت را بــه مــدت ‪ 3‬تــا ‪ 5‬ثانیــه نگــه دارید؛ ســپس‬ ‫بــه ارامــی بلنــد شــوید و ایــن حرکــت را بــا پــای‬ ‫دیگــر انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬بــه حالتــی خــود را بــه ســمت پایین بکشــید‬ ‫کــه انــگار یــک صندلــی پشــت شــما قــرار دارد و‬ ‫می خواهیــد روی ان بنشــیند‪ .‬اجــازه ندهیــد کــه‬ ‫زانویــی پایــی کــه روی زمیــن قــرار دارد بــه ســمت‬ ‫جلــو حرکــت کنــد‪.‬‬ ‫‪ .3‬چرخش همسترینگ‬ ‫در انجــام ایــن تمریــن‬ ‫بایــد بیشــترین احســاس را‬ ‫روی عضــات عقبــی ران‬ ‫داشــته باشــید‪ .‬بــرای حفــظ‬ ‫تعــادل‪ ،‬دســت های خــود‬ ‫را در قســمت عقبــی یــک‬ ‫صندلــی بگذاریــد‪ .‬یــک پــا‬ ‫را روی زمیــن قــرار دهیــد و‬ ‫وزن خــود را روی ان وارد‬ ‫کنیــد و پاشــنه پــای دیگــر را در راســتای عضلــه‬ ‫ســرینی بــاال بیاوریــد‪ .‬ایــن حالــت را بــه مــدت ‪3‬‬ ‫تــا ‪ 5‬ثانیــه نگــه داریــد؛ ســپس بــه ارامــی پــا را روی‬ ‫زمیــن برگردانیــد و ایــن حرکــت را بــا پــای دیگــر‬ ‫انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬در انجــام ایــن حرکــت زانوهــای خــود را‬ ‫نزدیــک بــه هــم نگــه داریــد‪ .‬زانــوی پایــی کــه روی‬ ‫زمیــن اســت را بــه حالــت منقبــض نگــه نداریــد و‬ ‫پاشــنه پــا را بیشــتر از ‪ 90‬درجــه بلنــد نکنیــد‪.‬‬ ‫انواعتمریناتقدرتی‬ ‫قبــل از شــروع ایــن حــرکات‪ 5 ،‬تــا ‪ 10‬دقیقــه‬ ‫فعالیت هــای گــرم کــردن ماننــد راه رفتــن یــا‬ ‫دوچرخه ســواری را انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫‪ .1‬بلند کردن مستقیم پا‬ ‫‪76‬‬ ‫در انجــام ایــن تمریــن بایــد بیشــترین احســاس را‬ ‫روی عضــات باالیــی ران داشــته باشــید‪ .‬بــه پشــت‬ ‫روی زمیــن دراز بکشــید درحالی کــه یــک پــا‬ ‫بــه حالــت خمیــده روی زمیــن قــرار دارد و یــک‬ ‫پــای دیگــر بــه صــورت صــاف و مســتقیم اســت‪.‬‬ ‫عضــات ران پایــی کــه در حالــت مســتقیم اســت‬ ‫را منقبــض کنیــد و بــه ارامــی ان را بــه انــدازه ‪30‬‬ ‫ســانتیمتر بلنــد کنیــد‪ .‬ایــن حالــت را به مــدت ‪ 3‬تا ‪5‬‬ ‫ثانیــه نگــه داریــد؛ ســپس بــه ارامــی پــا را بــه زمیــن‬ ‫برگردانیــد و همیــن حرکــت را بــا پــای دیگــر انجام‬ ‫دهیــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬در حیــن انجــام ایــن حرکــت‪ ،‬قســمت باالتنه‬ ‫را بــه حالــت ازاد بگذاریــد و عضــات شــکم را‬ ‫منقبــض کنیــد تــا کمرتــان بــه حالــت صــاف روی‬ ‫زمیــن قــرار بگیــرد‪ .‬دقــت کنیــد کــه کمرتــان را خم‬ ‫نکنیــد و پــا را بــا ســرعت و بــا ارتفــاع زیــاد بلنــد‬ ‫نکنید‪.‬‬ ‫‪ .2‬شیب یک پا‬ ‫در انجــام ایــن تمریــن بایــد‬ ‫بیشــترین احســاس را روی‬ ‫عضــات جلویــی و عقبــی‬ ‫ران‪ ،‬لگــن و ســرین داشــته‬ ‫باشــید‪.‬‬ ‫‪ .4‬حرکات تثبیت کننده زانو‬ ‫ایــن حرکــت را بایــد در تمــام جهات عضــات ران‪،‬‬ ‫لگــن و ســرین احســاس کنیــد‪ .‬بــرای حفظ تعــادل‪،‬‬ ‫دسـت های خــود را در قســمت عقبــی یــک صندلی‬ ‫بگذاریــد‪ .‬یــک پــا را روی زمیــن قــرار دهیــد و وزن‬ ‫خــود را روی ان وارد کنیــد‪ ،‬ران عضلــه پــای دیگــر‬ ‫را منقبــض کنیــد و بعــد طبــق جهــت مشــخص‬ ‫شــده در تصویــر ان را بلنــد کنیــد و حرکــت دهیــد‪.‬‬ ‫ایــن حالــت را بــه مــدت ‪ 3‬تــا ‪ 5‬ثانیــه نگــه داریــد؛‬ ‫ســپس بــه ارامــی پــا را روی زمیــن برگردانیــد و این‬ ‫حرکــت را بــا پــای دیگــر انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫بــدن خــود را ‪90‬‬ ‫درجــه بچرخانیــد و‬ ‫ایــن حرکــت را مجــدد‬ ‫بــرای ســری بعــد‬ ‫انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬بیشــتر بــر پایــی کــه روی زمین اســت تمرکز‬ ‫کنیــد‪ .‬ایــن پــا نیــز به همان ســختی پــای بلند شــده‪،‬‬ ‫فعالیــت می کنــد‪ .‬زانــوی پایــی کــه‬ ‫روی زمیــن اســت را منقبــض نکنید‬ ‫و اجــازه ندهیــد کمرتــان خم شــود‪.‬‬ ‫‪ .5‬اسکوات دیوار‬ ‫در ایــن حرکت‪ ،‬بیشــترین احســاس‬ ‫را بایــد بــر عضــات چهارســر ران‬ ‫داشــته باشــد‪ .‬روبــروی یــک دیــوار‬ ‫بایســتید به طــوری کــه ســر‪ ،‬کمــر و‬ ‫لگــن بــه دیــوار تکیــه داده شــوند؛‬ ‫ســپس پاهــای خــود را ‪ 60‬ســانتیمتر از دیــوار جلوتر‬ ‫بیاوریــد و بــه ارامــی خــود را کمــی به ســمت پایین‬ ‫بکشــید‪ ،‬انــگار کــه روی یــک صندلــی نشســته اید‪.‬‬ ‫ایــن حالــت را بــه مــدت ‪ 5‬تــا ‪ 10‬ثانیــه نگــه داریــد؛‬ ‫ســپس بــه حالــت اولیــه برگردیــد و مجــدد ایــن‬ ‫حرکــت را انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬عضــات شــکمی را در حالــت منقبــض نگه‬ ‫داریــد و هرچــه ســطح تمریناتتــان قوی تــر شــد‪،‬‬ ‫مدت زمــان حالــت نگــه داشــتن را افزایــش دهیــد‪.‬‬ ‫اجــازه ندهیــد کــه لگــن بــه پایین تــر از زانــو لیــز‬ ‫بخــورد و همچنیــن نگذاریــد کــه زانوهایتــان جلوتر‬ ‫از انگشــتان پــا باشــند‪.‬‬ ‫‪ .6‬حرکت پله ای‬ ‫ایــن حرکــت را بایــد روی‬ ‫عضــات جلویــی و عقبــی ران‪،‬‬ ‫لگــن و ســرین احســاس کنیــد‪.‬‬ ‫یــک چهارپایــه یــا ســکو بــه‬ ‫طــول ‪ 15‬ســانتیمتر امــاده کنیــد‪.‬‬ ‫یــک پــا را روی ســکو بگذاریــد‬ ‫و پــای دیگــر را بــاال بیاوریــد و‬ ‫اجــازه دهیــد به صــورت ازاد‬ ‫اویــزان باشــد‪ .‬ایــن حالــت را به‬ ‫مــدت ‪ 3‬تــا ‪ 5‬ثانیــه نگــه داریــد؛‬ ‫ســپس بــه ارامی پــای اویــزان را‬ ‫روی زمیــن برگردانیــد و ایــن حرکــت را بــا پــای‬ ‫دیگــر انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬دقــت کنیــد کــه تمــام ســطح پــا روی ســکو‬ ‫قــرار گرفتــه باشــد و زانــوی پایــی کــه روی ســکو‬ ‫قــرار گرفتــه را منقبــض نکنیــد‪.‬‬ ‫حرکات کششی بعد از تمرینات‬ ‫‪ .1‬کشش عضله چهارسر‬ ‫بــرای حفــظ تعــادل‪،‬‬ ‫دســت های خــود را روی‬ ‫یــک دیــوار یــا عقــب یــک‬ ‫صندلــی بگذرایــد‪ .‬یکــی‬ ‫از پاهایتــان را بلنــد کنیــد‬ ‫و پاشــنه پــا را در راســتای‬ ‫ســرین بــاال بیاورید؛ ســپس‬ ‫مــچ پــا را بــا دســت بگیرید‬ ‫و پــا را بیشــتر بــه بــدن خــود نزدیــک کنیــد‪ .‬ایــن‬ ‫حالــت را بــه مــدت ‪ 30‬ثانیــه نگــه داریــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬زانوهــا را نزدیــک بــه هــم قــرار دهیــد‪ .‬اگــر‬ ‫احســاس کشــیدگی زیــاد کردیــد‪ ،‬نزدیــک کــردن‬ ‫پاشــنه پــا بــه بــدن را متوقــف کنیــد‪ .‬کمــر خــود را‬ ‫خــم نکنیــد‪.‬‬ ‫‪ .2‬کشش همسترینگ‬ ‫روی زمیــن بنشــینید درحالی کــه پاهــا را به صــورت‬ ‫کشــیده روبــروی خــود دراز کرده ایــد‪ .‬کــف پاهــا‬ ‫بــه حالــت معمولــی هســتند؛ نــه بــه ســمت بــاال‬ ‫کشــیده می شــوند و نــه خــم می شــوند‪ .‬کــف‬ ‫دسـت هایتان را روی زمیــن بگذاریــد و ان هــا را بــه‬ ‫ســمت مــچ پا ُســر بدهیــد‪ .‬ایــن حالــت را بــه مدت‬ ‫‪ 30‬ثانیــه نگــه داریــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬کمــر خــود را بــه حالــت کشــیده نگــه دارید‪.‬‬ ‫هــر موقــع احســاس کشــیدگی زیــاد کردیــد‪ُ ،‬ســر‬ ‫دادن دس ـت ها را متوقــف کنیــد‪ .‬زانوهــای خــود را‬ ‫منقبــض نکنیــد‪ ،‬کمــر را خــم نکنیــد و ســعی نکنید‬ ‫بینــی خــود را بــه زانــو نزدیــک کنیــد‪.‬‬ ‫انچه ندیده اید را با این عینک ببینید!‬ ‫‪ ،SunnyCam‬عینکــی اســت کــه عــاوه بــر‬ ‫مفرح بخش تــر کــردن لحظــات‪ ،‬قــادر بــه‬ ‫ثبــت ان هــا نیــز اســت‪ .‬ایــن عینــک بــا ســه‬ ‫نســخه عرضــه شــده اســت‪.‬‬ ‫‪ .1‬نسخه فعال‬ ‫‪ .2‬نسخه ورزشی‬ ‫‪ .3‬نسخه حداکثری‬ ‫ایــن عینــک بــرای‬ ‫شــرایط ســخت و‬ ‫شــدید کاربــرد دارد و‬ ‫اولیــن عینــک ضــداب‬ ‫ضبط کننــده ویدئــو اســت کــه بــه روشــی‬ ‫عالــی طراحــی شــده اســت و کاربــر می توانــد‬ ‫وســعت دیــدی واقعــی داشــته باشــد‪ .‬ایــن‬ ‫عینــک قابلیــت ذخیــره ‪ 3‬ســاعت فیلــم بــا‬ ‫کیفیــت ‪ HD‬را دارد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫ایــن عینــک شــامل مــواد‬ ‫انعطاف پذیــر و مقــاوم‬ ‫در برابــر ضربــه و تمام‬ ‫احتیاجــات ورزش هــا‪،‬‬ ‫حتــی ورزش هــای ســخت‬ ‫اســت‪ .‬دوربیــن فــول اچ دی ‪ 1080p‬بــا زاویــه‬ ‫دیــد ‪ 150‬درجــه در مرکــز فریــم ان تعبیــه‬ ‫شــده اســت‪ .‬از دیگــر ویژگی هــای ان‪،‬‬ ‫کنتــرل لمســی اســان اســت کــه در دســته‬ ‫فریــم ایــن عینــک تعبیــه شــده اســت و کاربــر‬ ‫می توانــد فقــط بــا یــک لمــس ســاده‪ ،‬فراینــد‬ ‫ضبــط ویدئــو را شــروع کنــد‪ .‬لنزهــای ان‬ ‫قابل تعویــض و محافــظ در برابــر اشــعه ‪UV‬‬ ‫اســت‪ .‬باتــری ان توســط لپ تــاپ‪ ،‬پــورت‬ ‫‪ USB‬یــا اداپتــور معمولــی قابل شــارژ اســت‪.‬‬ ‫اطالعات ورزشی‬ ‫ایــن نســخه بــا تکنولــوژی‬ ‫قــاب مقــاوم در برابــر ضربــه‪،‬‬ ‫طراحــی شــده اســت و یــک‬ ‫دوربیــن ویدئویــی ‪ 1080p‬بــا زاویــه دیــد ‪90‬‬ ‫درجــه در قســمت مرکزی ان تعبیه شــده اســت‬ ‫کــه بــه کاربــر قابلیــت ثبــت چشــم اندازی‬ ‫عریض تــر را می دهــد‪ .‬پــورت ‪ microSD‬ان‬ ‫‪ 64‬گیگابایــت حافظــه دارد کــه می تواننــد ‪11‬‬ ‫ســاعت فیلــم ضبــط کنــد‪ .‬دارای قابــی ظریــف‬ ‫و کشــیده و لنزهــای قابل تعویــض اســت تــا‬ ‫کاربــر متناســب بــا شــرایط نــوری مختلــف‬ ‫بتوانــد ان را تغییــر دهــد‪ .‬ایــن عینــک قــادر‬ ‫اســت در حیــن زندگــی کــردن در لحظــه‪،‬‬ ‫ان هــا را ضبــط و ثبــت کنــد‪.‬‬ ‫بررسی وسواس حرکتی با این گجت هوشمند‬ ‫ورزشــکاران و مربیــان همــواره بــه دنبــال‬ ‫روشــی بهتــر بــرای اندازه گیــری عملکردشــان‬ ‫هســتند تــا هــم بتواننــد توان شــان را افزایــش‬ ‫دهنــد و هــم از اســیب های ورزشــی پیشــگیری‬ ‫کننــد‪ .‬بــرای هــر فــرد ورزشــکاری‪ ،‬تــوان‬ ‫تحمــل‪ ،‬قــدرت و تکنیــک از مهم تریــن عوامــل‬ ‫بــرای رســیدن بــه حداکثــر پتانســیل اســت‪.‬‬ ‫قبــا ورزشــکاران فقــط در ازمایشــگاه و بــا‬ ‫اتصــال بــه دســتگاه های مختلفــی می توانســتند‬ ‫عملکردشــان را اندازه گیــری کننــد؛ امــا اخیــرا‬ ‫شــرکت ‪ LEOMO‬روشــی بــرای کنتــرل عملکــرد‬ ‫ورزشــکار در لحظــه را هــدف خــود قــرار داده‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫‪ ،Type R‬دســتگاهی جامــع شــامل یــک‬ ‫صفحه نمایــش نصب شــده بــر دســت یــا مــچ‬ ‫دســت و ‪ 5‬سنســور اســت کــه بــه پایین تنــه و‬ ‫کمــر کاربــر بســته می شــود تــا نیــروی محرکــه‬ ‫را به صــورت موثرتــری کنتــرل کنــد‪ .‬چیــزی کــه‬ ‫ان را از بقیــه ردیاب هــای ورزشــی و تناســب‬ ‫انــدام مجــزا می کنــد ایــن اســت کــه عــاوه‬ ‫بــر اندازه گیــری ضربــان قلــب و میــزان کالــری‬ ‫مصرفــی‪ ،‬قابلیــت انالیــز عملکــرد ورزشــکار در‬ ‫لحظــه را دارد کــه ان هــا را به صــورت یــک فــرم‬ ‫گرافیکــی نمایــش می دهــد و بــرای بررس ـی های‬ ‫اتــی ذخیــره می کنــد‪ .‬ایــن دســتگاه دارای ‪5‬‬ ‫سنســور بلوتــوث دار قابل شــارژ و ســبک اســت‪.‬‬ ‫ایــن سنســورها را می تــوان روی کفــش‪ ،‬بــاالی‬ ‫هــر زانــو و پشــت اســتخوان خاجــی پاییــن کمــر‬ ‫نصــب کــرد کــه هــر کــدام اطالعــات خاصــی‬ ‫را از نحــوه عملکــرد بــدن گــزارش می دهنــد‬ ‫و بــا اتصــال بــه اینترنــت در برنامــه تح ـت وب‬ ‫قابل مشــاهده اند‪ .‬طــول عمــر باتــری ان بــه‬ ‫مــدت ‪ 6‬ســاعت اســت‪ .‬ایــن دســتگاه بــا بررســی‬ ‫میــزان مصــرف گلیکــوژن در حــرکات مختلــف‪،‬‬ ‫موثرتریــن حرکــت را بــه کاربــر پیشــنهاد‬ ‫می کنــد‪ .‬درحال حاضــر ایــن دســتگاه توســط‬ ‫دوچرخه ســوارن و ورزشــکاران ســه گانه و‬ ‫مربیــان ان هــا مورداســتفاده قــرار گرفتــه اســت؛‬ ‫امــا در اینــده نزدیــک در دیگــر ورزش هــا ماننــد‬ ‫دوندگــی و شــنا نیــز مورداســتفاده قــرار خواهــد‬ ‫گرفــت‪.‬‬ ‫نسل جدید اسکیت برقی‬ ‫اســکیت برقــی ‪ ،Inboard M1‬اولیــن اســکیت‬ ‫برقــی اســت کــه داخــل چرخ هایــش موتــور‬ ‫دارد‪ .‬تختــه ســبک و کاربــردی ان شــامل‬ ‫ویژگی هــای زیــر اســت‪:‬‬ ‫یــک باتــری قابل تعویــض کــه بــه راحتــی و‬ ‫در عــرض ‪ 1‬ثانیــه قابــل جایگزینــی بــا باتــری‬ ‫جدیــد اســت‪ ،‬هــر باتــری قابلیــت پیمــودن‬ ‫‪ 16-11‬کیلومتــر را دارد‪ ،‬اولیــن اســکیت‬ ‫برقــی مقــاوم بــه ذرات اب اســت؛ بدیــن‬ ‫معنــی کــه خیابان هــای خیــس مشــکلی بــرای‬ ‫اسکیت ســوار پیــش نمی اورنــد‪ ،‬چراغ هــای‬ ‫‪ LED‬عقــب و جلــوی ان‪ ،‬قابلیــت رویــت‬ ‫کاربــر را در روز و شــب افزایــش می دهــد‪،‬‬ ‫بیشــترین ســرعت ان ‪ 38/62‬کیلومتــر بــر‬ ‫ســاعت اســت‪ ،‬دارای ریمــوت ‪ RFLX‬بــا‬ ‫طراحــی ارگونومیــگ اســت کــه اســتفاده از ان‬ ‫را بــرای کنتــرل حرکــت راحــت کــرده اســت‬ ‫و کاربــر بــدون نگرانــی از افتــادن ریمــوت‬ ‫در حیــن ســرعت و ترمــز کــردن‪ ،‬می توانــد‬ ‫بــر چیزهــای مهــم دیگــر تمرکــز کنــد و از‬ ‫اسکیت ســواری لــذت ببــرد‪.‬‬ ‫ایــن اســکیت دارای برنامــه مخصــوص‬ ‫گوشــی های هوشــمند اســت‪ ،‬بــرای‬ ‫گروه هــای مبتــدی تــا ورزشــکاران حرفــه ای‬ ‫طراحــی شــده اســت‪ ،‬وزن ان ‪ 6‬کیلوگــرم‬ ‫اســت و قــدرت تحمــل وزنــی تــا انــدازه ‪113‬‬ ‫کیلوگــرم را دارد‪.‬‬ ‫‪77‬‬ ‫ساعت هوشمند زنانه‬ ‫‪ ،Frederique Constant‬نوعــی ســاعت هوشــمند زنانــه ‪ 34mm‬را بــه کالکشــن خــود اضافــه‬ ‫کــرده اســت‪ .‬ایــن ســاعت هوشــمند دورنــگ‪ ،‬چیــزی بیشــتر از یــک ســاعت زمــان دار معمولــی‬ ‫اســت؛ زیــرا در ان سیســتم ردیابــی تماس هــا بــا روش جدیــدی بــرای نشــان دادن وضعیــت‬ ‫شــما‪ ،‬جایگزیــن شــده اســت‪ .‬دو دکمــه بــزرگ و کوچــک کنــار ســاعت تعبیــه شــده اســت کــه‬ ‫بــا فشــردن دکمــه بــزرگ می توانیــد پروســه فعالیت هایتــان را مشــاهده کنیــد و بــا فشــردن دکمــه‬ ‫کوچــک تماس هــا و پیام هایتــان را دریافــت کنیــد‪ .‬ایکن هــای کوچکــی بــرای هرکــدام از ایــن‬ ‫مــوارد روی صفحه نمایــش ایــن ســاعت وجــود دارد کــه در زمــان وقــوع‪ ،‬بــا هشــدار لرزاننــده‬ ‫کاربــر را از ان اگاه می کنــد‪.‬‬ ‫فعالیت هایــی کــه توســط ایــن ســاعت هوشــمند قابل ردیابــی هســتند عبارت انــد از‪ :‬تعــداد‬ ‫گام هــای برداشــته شــده‪ ،‬مســافت پیمــوده شــده‪ ،‬میــزان کالــری مصرفــی‪ ،‬کیفیــت و مدت زمــان‬ ‫خــواب‪ ،‬یــاداوری اهــداف‪ ،‬زنــگ هشــدار لرزاننــده و نیــز به روزرســانی خــودکار منطقــه زمانــی‪.‬‬ ‫ایــن ســاعت بــا برنامــه مخصــوص خــود در سیســتم عامل های اندرویــد و ‪ iOS‬کار می کنــد‪،‬‬ ‫طــول عمــر باتــری ان ‪ 2‬ســال اســت و نیــاز بــه شــارژ نــدارد و تــا عمــق ‪ 30‬متــری مقــاوم بــه‬ ‫اب اســت‪.‬‬ ‫گپی با رضا رونالدو‬ ‫یا رونالدوی ایرانی‬ ‫شــباهت پیــدا کنــد؛ ولــی هرچقــدر ســنم‬ ‫باالتــر رفــت‪ ،‬چهــره ام پخته تــر شــد و بیشــتر‬ ‫شــباهت پیــدا کــردم‪.‬‬ ‫مدل موها چطور؟‬ ‫مدل موها را هم می زنیم دیگر!‬ ‫شبیه ایشان می زنید؟‬ ‫بــه تازگــی در فضــای مجــازی و برنامه هــای‬ ‫مختلــف تلویزیونــی شــاهد حضــور پررنــگ‬ ‫رونالــدوی ایرانــی هســتیم‪ ۲۱ .‬ســاله و متولــد‬ ‫بینی تان در دعوا شکسته یا فوتبال؟‬ ‫تیرمــاه ‪ 1374‬اســت و از ‪ ۱۸‬ســالگی توســط‬ ‫دوســتان و اطرافیانــش متوجــه شــباهت عجیبــش در فوتبــال شکســته‪ ،‬موقعــی کــه پریــدم ِهــد بزنم‪،‬‬ ‫گلــر بــا مشــت گذاشــت تــوی‬ ‫بــه بهتریــن بازیکــن جهــان‬ ‫صورتــم؛ چــون موقع ِهــد زدن‬ ‫شــد و همیــن امــر او را بــه‬ ‫اتفاقاتی در اینستاگرام با‬ ‫تــوپ را ندیــدم و افتــاب بــه‬ ‫وادی فوتبــال کشــاند‪ .‬مثــل‬ ‫رونالدو برایم افتاده که‬ ‫چشــمم می خــورد و بعــد‬ ‫اکثــر فوتبالیســت ها از زمیــن‬ ‫فعال فاش نمی کنم‬ ‫دیــدم روی زمیــن هســتم و‬ ‫خاکی هــای جنــوب شــهر بــه‬ ‫بیهوشــم‪.‬‬ ‫ایــن عرصــه رســید‪ .‬از کودکــی‬ ‫چطور شد وارد فوتبال شدید؟ همه از زمین خاکی‬ ‫مســتقل بــار امــده و تقریبــا از ‪ ۱۵‬ســالگی تنهــا‬ ‫شروع کردند شما چطور؟‬ ‫زندگــی کــرده‪ ،‬از همــان دوران هــم کار می کــرده‬ ‫و هیچ وقــت کار را عــار نمی دانــد‪ .‬می گویــد مــن هــم از زمین خاکــی شــروع کــردم‪ .‬بعضی هــا‬ ‫از روزی کــه اقــای کــی روش‪ ،‬مربــی حرفــه ای می گوینــد در ســن مــا زمین خاکــی نبــوده؛ ولــی‬ ‫تیــم ملــی کــه در گذشــته مربــی خــودِ رونالــدو مــن از زمین خاکی هــای پایین شــهر شــروع کــردم‬ ‫هــم بــود‪ ،‬بــا مــن عکــس گرفــت‪ ،‬خیلــی انگیــزه کــه بعــد رســید بــه چمــن مصنوعــی و کم کــم‬ ‫گرفتــم و احســاس کــردم واقعــا شــباهت دارم‪ .‬بــاال امــدم‪.‬‬ ‫اصالتاکجاییهستید؟‬ ‫بازیگــر و مــدل اســت و فوتبــال را هــم حرف ـه ای‬ ‫دنبــال می کنــد؛ امــا تصمیمیــش دربــاره فوتبــال ترک زنجانم‪.‬‬ ‫االن جایی بازی نمی کنید؟‬ ‫خیلــی جدی تــر اســت‪ .‬رونالــدو را الگــوی خــود‬ ‫می دانــد‪ .‬پیگیــر تمــام فعالیت هایــش اســت و متاســفانه پارســال دانشــگاه کمــی اذیتــم‬ ‫خیلــی دوســت دارد در زندگــی غیرفوتبالــی هــم کــرد‪.‬‬ ‫چرا اذیت شدید؟‬ ‫شــبیه او باشــد‪.‬‬ ‫بــا رضــا علیرضالــو کــه دل نســبتا پــری هــم از دانشــگاه را ثبت نــام کــردم‪ ،‬بــه مــن گفتنــد‬ ‫اوضــاع فوتبــال دارد گپــی زده ایــم که بــه خواندنش اســمت وارد ســایت شــود‪ ،‬گواه ـی ات را‬ ‫می دهیــم‪ .‬ان زمــان می خواســتم‬ ‫دعوتیــد‪ ...‬بــا مــا باشــید‪.‬‬ ‫تیم گفتگوی تصویری‪ :‬مرضیه جعفری‪ ،‬بهراد رضازاده بــا ســیاه جامگان قــراداد‬ ‫ببنــدم‪ ،‬دانشــگاه گواهــی ام‬ ‫و سهند داداشی نسب‪.‬‬ ‫را نــداد و عقــب انداخــت‬ ‫اینگفتگویتصویریرادرکانالرسمیاپاراتوباعنوان‬ ‫و می گفــت بایــد تســویه‬ ‫زیروبم چهره ها (‪ )aparat.com/majidakhshabi‬یا از‬ ‫کنــی‪ .‬مــن کل شــهریه‬ ‫طریق کانال زیروبم (‪ )t.me/zirobamonline‬دریافت‬ ‫دانشــگاه را داده بــودم‪،‬‬ ‫نمایید‪.‬‬ ‫تســویه کلــی هــم کــردم؛‬ ‫از فضایی که زندگی کردید و اتفاق هایی که در‬ ‫امــا بــاز گفتنــد بعــد از‬ ‫این مدت برایتان افتاده بگویید تا برسیم به کریس‬ ‫یــک مــاه گواهی تــان‬ ‫رونالدو‪ ...‬چه گذشت؟‬ ‫ســخت گذشــت‪ .‬مــن همیشــه بــه پیشــرفت فکــر را می دهیــم‪ .‬بــاز هــم‬ ‫کــردم‪ ،‬بــه ایــن فکــر نکــردم کــه مــن نمی توانــم‪ .‬صبــر کــردم؛ امــا نشــد‪.‬‬ ‫خــدا را شــکر توانســتم و بــه اینجــا رســیدم و نیم فصــل دوم بــود کــه‬ ‫بــا اقــای ســعید رمضانــی‬ ‫تــاش می کنــم بــه جاهــای باالتــر برســم‪.‬‬ ‫بــه راه اهــن امــدم‪ .‬ان زمــان‬ ‫از بچگی عاشق چه کسی بودید و چطور شد فوتبالی‬ ‫هــم دوبــاره امــدم دانشــگاه‬ ‫شدید؟‬ ‫از بچگــی عاشــق رونالدینیــو بــودم و بعــد رونالدو ثبت نــام کنــم کــه مجــدد‬ ‫برزیلــی‪ .‬قبــل اینکــه رونالــدو بخواهد مطرح شــود‪ ،‬یک ســری نگذاشــتند‪.‬‬ ‫رشتهتحصیلی تان؟‬ ‫بیشــتر بــازی ان هــا را نــگاه می کــردم و بازی هــای‬ ‫برزیــل را نیــز خیلــی می دیــدم‪ .‬ان زمــان بــازی تربیت بدنی‪.‬‬ ‫نظر مربی هایی که در رده های‬ ‫شــوچنکو و نِــد ِود کــه بازیکــن یونتــوس بــود‬ ‫پایین تر با ان ها کار کردید‪ ،‬راجع به‬ ‫را خیلــی دوســت داشــتم تــا اینکــه رســیدم بــه‬ ‫فوتبال شما چیست؟‬ ‫کریــس رونالــدو‪.‬‬ ‫ان هــا نظرشــان خــوب اســت‪ .‬مــن‬ ‫یادتان است چه زمانی با کریس رونالدو اشنا شدید؟‬ ‫خیلــی ســختی کشــیدم‪ .‬بعضی هــا‬ ‫سالی که به منچستریونایتد رفت‪.‬‬ ‫فکــر می کننــد مــن در نازونعمــت‬ ‫از چه زمانی فهمیدید شبیه شان هستید؟‬ ‫دو‪-‬ســه ســال اســت کــه فهمیــدم‪ ،‬یــا دوســتانم بــزرگ شــدم و خــودم را عمــل کــردم‬ ‫می گفتنــد و یــا زمانــی کــه لیــگ تهــران بــازی کــه شــبیهش بشــوم؛ ولــی این طــور‬ ‫می کــردم خیلی هــا حتــی داورهــا می گفتنــد نبــوده! مــن روی پــای خــودم ایســتادم‪،‬‬ ‫چهــره ات شــبیهش اســت‪ .‬ان زمــان ســنم هــم کــم از بچگــی همین طــور بــودم‪.‬‬ ‫بــود و کاری هــم نکــردم کــه چهــره ام بــه ایشــان‬ ‫بلــه چــون ایــن شــباهت وجــود دارد‪ ،‬مــدل موهــا‬ ‫را این طــور می زنــم‪ ،‬اگــر نبــود کــه نمــی زدم‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪78‬‬ ‫کار می کردید؟‬ ‫کال کار می کــردم و هیــچ موقــع هــم کار کــردن را‬ ‫عــار نمی دانســتم‪ .‬کار می کــردم و تمرینــم را هــم‬ ‫انجــام مـی دادم‪.‬‬ ‫در چه پستی بازی می کنید؟‬ ‫هافبک چپ و راست هستم و جفت پا‪.‬‬ ‫خودتان را چگونه به مردم شناساندید؟‬ ‫بــا اینســتاگرام‪ .‬عکس هایــم را گذاشــتم و بعــد‬ ‫دیــدم یک ســری از مخاطبیــن خارجــی گفتنــد کــه‬ ‫خیلــی شــباهت داریــد‪ .‬بــا گذشــت زمــان‪ ،‬هرچــه‬ ‫ســنم باالتــر رفــت بیشــتر شــباهت پیــدا کــردم‪ .‬اصال‬ ‫نرفتــم گونــه بگــذارم و غیــره‪ .‬اولیــن بــار اقــای‬ ‫کـی روش بــا مــن عکــس گرفــت و ایــن بیشــتر بــه‬ ‫مــن انگیــزه داد‪.‬‬ ‫اقای کی روش از شما خواست که عکس بگیرید؟‬ ‫یکهــو مــن را دیــد و گفــت بیــا داخــل اتوبــوس‪ ،‬من‬ ‫هــم بــا تعجــب رفتــم‪ .‬بــه مــن گفــت چقــدر بــه‬ ‫رونالــدو شــباهت داری! بــازی ایــران و ترکمنســتان‬ ‫قبــل از جــام جهانــی بــود کــه بــا مــن عکــس گرفت‪.‬‬ ‫مــن خیلــی خوشــحال بــودم‪ ،‬چــون کـی روش مربــی‬ ‫خــود رونالــدو در پرتغــال و هــم در منچســتریونایتد‬ ‫بــود‪ .‬به خاطــر همیــن موضــوع بــا خــودم گفتــم‬ ‫چــون مرب ـی اش بــوده حتمــا یــک چیــزی دیــده و‬ ‫الکــی نمی گویــد و ایــن شــد کــه همیــن مســیر را‬ ‫ادامــه دادم تــا اینکــه بــه مــن پیشــنهادهای تبلیغاتــی‬ ‫و یک ســری کارهــای مدلینــگ شــد و انجــام‬ ‫دادم‪.‬‬ ‫االن شغلتان چیست؟‬ ‫هــم مــدل هســتم‪ ،‬هــم فوتبــال بــازی‬ ‫می کنــم و هــم پیشــنهاد بازیگــری دارم‪.‬‬ ‫کدامشان برای شما جدی تر است؟‬ ‫خیلــی دوســت دارم هــر ســه را بــا هــم‬ ‫داشــته باشــم؛ ولــی خــودم‬ ‫این طــور مطمئن تــر هســتم‬ ‫کــه هم زمــان نمی توانــم‬ ‫بــا هــر ســه کار جلــو بــروم‪.‬‬ ‫ســعی می کنــم بیشــتر‬ ‫در فوتبــال باشــم و یــک‬ ‫درصــدی هــم بازیگــری‪.‬‬ ‫بــرای عیــد یــک برنامــه‬ ‫طنــز داشــتیم کــه قــرار بــود‬ ‫بهمن مــاه فیلم بــرداری شــروع‬ ‫شــود و ایــام عیــد از شــبکه ســه‬ ‫پخــش شــود؛ ولــی متاســفانه فعــا‬ ‫عقــب افتــاده اســت‪.‬‬ ‫چقدر سعی کردید زندگی تان شبیه‬ ‫کریس رونالدو باشد؟‬ ‫خیلی زیاد‪.‬‬ ‫چقدر به خاطر این شباهت ردتان کردند؟‬ ‫مــن بازیکنــی هســتم کــه دوســت دارم‬ ‫از فوتبالــم لــذت ببــرم‪ .‬نمی خواهــم‬ ‫تفریحــی بــازی کنــم؛ چــون فوتبــال‬ ‫در ذات مــن اســت و واقعــا دوســتش‬ ‫دارم‪ .‬گاهــی می شــنوم کــه می گوینــد‬ ‫فالنــی چــون شــبیه رونالــدو اســت‪،‬‬ ‫امــده تســت بدهــد!‬ ‫دوست دارید شبیه رونالدو هم بازی کنید؟‬ ‫مــن شــبیهش بــازی نمی کنــم‪ .‬رونالــدو‬ ‫زمانــی کــه در منچســتریونایتد بــود الگوی‬ ‫مــن بــود‪ .‬مــن ســبک بــازی داگالس‬ ‫کاســتا‪ ،‬نیمــار و رونالــدو را دوســت دارم‬ ‫و می بینــم‪ .‬خــودم یــک بازیکــن فانتــزی‬ ‫هســتم و بیشــتر نمایشــی بــازی می کنــم؛ ولــی در‬ ‫اختیــار تیــم هســتم‪ .‬بعضی هــا می گفتنــد چــرا ایــن‬ ‫حرکــت را می زنــی؟ مربــی می گفــت بیــا بیــرون!‬ ‫حــاال شــبیه رونالــدو هســتی بایــد ادای او را در‬ ‫بیــاوری؟ و مــن می گفتــم ادای چــه؟ مــن چنــد‬ ‫ســال اســت کــه دارم این طــوری بــازی می کنــم‪،‬‬ ‫اگــر نمی خواهیــد بگوییــد نمی خواهــم‪ ،‬چــه‬ ‫مشــکلی داریــد!‬ ‫با همین استایل و قیافه برای تمرین می روید؟‬ ‫موهایــش را رنــگ می کنــد و ریــش می گــذارد‪.‬‬ ‫تکلیفــش بــا خــودش مشــخص نیســت‪.‬‬ ‫از زندگی رونالدو چه چیزی را می دانید که شاید‬ ‫دیگراننمی دانند؟‬ ‫مســتندش هســت و مــن ایــن مســتند را شــاید‬ ‫روزی ســه‪-‬چهار بــار نــگاه می کنــم یــا شــاید هــم‬ ‫پنــج بــار‪.‬‬ ‫چند دقیقه است؟‬ ‫تقریبا دو ساعت و خرده ای‪.‬‬ ‫برایتان تکراری نیست؟‬ ‫نهایتــا تــا ‪ 35‬ســالگی می توانــد بــازی کنــد‪ .‬اینکــه‬ ‫یکــی شــباهت رونالــدو را داشــته باشــد و فوتبــال‬ ‫بلــد باشــد‪ ،‬نــه اینکــه بگویــم در ســطح ایشــان‬ ‫هســتم؛ امــا خیلی هــا دوســت دارنــد در تیم شــان‬ ‫بــازی کننــد یــا حتــی روی نیمکــت بنشــینند؛ ولی‬ ‫مــن بازیکنــی نیســتم کــه روی نیمکــت بنشــینم‪.‬‬ ‫واکنش مردم وقتی شما را می بینند؟‬ ‫قبــا برایشــان جالــب بــود و می گفتنــد شــبیه‬ ‫رونالــدو اســت‪ ،‬االن دیگــر می گوینــد رضــا‬ ‫رونالــدو‪ ،‬بعــد از یــک مــدت می گوینــد اقــای‬ ‫رضــا فالنــی! و بعــد از یــک مــدت دیگــر هــم‬ ‫می شــویم پیش کســوت (بــا لبخنــد)‪.‬‬ ‫اختصاصی زیروبم‬ ‫چرا؟‬ ‫مــن کســی نیســتم کــه بخواهــم از مســی صحبــت‬ ‫کنــم؛ ولــی از نظــر شــخصی کــه فوتبــال را پیگیری‬ ‫می کنــد مســی کمــی چیــپ اســت‪ .‬از لحــاظ‬ ‫ظاهــری و لبــاس خیلــی بــد لبــاس می پوشــد‪،‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫قبــا همین طــوری می رفتــم؛ ولــی بعــد از ان‬ ‫موقعــی کــه ســر تمریــن می رفتــم هیــچ کاری خیــر‪ .‬ســعی می کنــم جزئیــات کارهــا و‬ ‫نمی کــردم‪ ،‬حتــی موهایــم‬ ‫حرکت هایــش را یــاد بگیــرم‪.‬‬ ‫را هــم درســت نمی کــردم‪.‬‬ ‫فکر می کنید در بازیگری موفق شوید؟‬ ‫چه چیزهایی یاد گرفتید؟‬ ‫اگر وارد لیگ یک یا لیگ‬ ‫موقــع تمریــن می گفتنــد‬ ‫برخــوردش‪ .‬بعــد از اینکــه از نمی دانم‪.‬‬ ‫برتر نشوم به ترکیه می روم‬ ‫اســتایل او را بــازی نکــن!‬ ‫تابه حال امتحان هم کرده اید؟‬ ‫جام جهانــی حــذف شــدند‪،‬‬ ‫می پرســیدم بــرای چــه؟‬ ‫ال کالســیکو بــازی می کنــد‪ ،‬خیــر اصــا امتحانــش نکــردم‪ .‬یکــی‪-‬دو بــار تئاتر‬ ‫چــرا بــازی نکنــم؟ مــن ایــن را بلــد هســتم! شــما فکــرش در ال کالســیکو اســت کــه چـه کار بکنــد بــازی کــردم‪.‬‬ ‫چه سالی؟‬ ‫بــه مســی بگوییــد پــاس ندهــد یــا بــه رونالــدو و بعــد ال کالســیکو را می برنــد و طــا را می گیــرد‬ ‫یک ســری در مدرســه بــود و‬ ‫بگوییــد دو تــا کاشــته ان مدلــی نزنــد! بــه نیمــار کــه داســتانش خیلــی‬ ‫بگوییــد حرکــت نمایشــی نزنــد‪ ،‬مگــر چنیــن خــوب اســت‪ ،‬حتــی روز مسی کمی چیپ است و تکلیفش یک ســری هــم هشــت مــاه پیــش بود‬ ‫کــه تئاتــری بــا اشــکان درویــش کار‬ ‫چیــزی می شــود؟! هــر کســی هــر توانــی دارد را تولــدش را می بینــم‪ .‬موقــع‬ ‫با ظاهرش معلوم نیست!‬ ‫بایــد نشــان بدهــد‪.‬‬ ‫کــرده بودیــم؛ ولــی مــن بــه شــخصه‬ ‫تماشــای فیلــم بــه زمانــی‬ ‫واقعــا نمی توانــم تئاتــر کار کنــم‪.‬‬ ‫چه موقع با کریس رونالدو سلفی می گیرید؟ برنامه ایی کــه در خانــه اســت‪،‬‬ ‫دارید که ایشان را ببینید؟‬ ‫باالخره یک کاری را اعتراف کردید که نمی توانید‪...‬‬ ‫بــه ســاعت و حتــی بــه دو نقاشــی موجــود در‬ ‫بلــه ان شــاءاهلل‪ .‬یــک اتفاق هایــی در اینســتاگرامم خانــه اش هــم نــگاه می کنــم‪ .‬نــه تنهــا رونالــدو‪ ،‬خــب کاری را کــه نمی توانــم انجــام بدهــم‬ ‫افتــاده؛ ولــی فــاش نمی کنــم (بــا لبخنــد)‪.‬‬ ‫بلکــه همــه فیلم هــا را این طــور نــگاه می کنــم‪ .‬می گویــم‪ .‬ان هایــی کــه تئاتــر بــازی می کننــد‬ ‫از لحاظ درامد به جایی رسیده اید که بتوانید سبک‬ ‫خیلــی پیگیــر هســتم و دوســت دارم همــه چیــز فوق العــاده حرفــه ای هســتند‪ .‬فیلــم ســینمایی‬ ‫زندگی و لباستان را به رونالدو نزدیک کنید؟‬ ‫خیلــی راحت تــر اســت چــون جلــوی دوربیــن‬ ‫را یــاد بگیــرم‪.‬‬ ‫بلــه خــدا را شــکر جایــی کــه کار می کنــم و بــرای‬ ‫فوتبال را چگونه می خواهید ادامه دهید؟‬ ‫اســت؛ امــا تئاتــر زنــده اســت و خیلــی اســترس‬ ‫عکاســی مـی روم از لحــاظ لبــاس تامیــن می شــوم‪ .‬می خواهم فوتبال را حرفه ای دنبال کنم‪.‬‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫به جــز ایــن پولــی کــه می گیــرم‪ ،‬هــر لباســی کــه‬ ‫حرف یا سخنی که دوست دارید برای مخاطبین زیروبم‬ ‫شما نهایتا تا پانزده سال دیگر می توانید فوتبال بازی‬ ‫مدنظــرم باشــد و رونالــدو می پوشــد‪ ،‬اگــر انجــا‬ ‫بگویید؟‬ ‫کنید‪ .‬بعد از بیست سال‪ ،‬چهل سال فرصت دارید‪،‬‬ ‫باشــد برمـی دارم‪.‬‬ ‫می خواهید چه کار کنید؟‬ ‫ایــن را بــه ان هایــی کــه می خواهنــد بــه دیگــران‬ ‫این سِ تی که اکنون تن شماست چطور؟‬ ‫خیلــی حرفــه ای دارم فوتبــال را دنبــال می کنــم‪ ،‬کمــک کننــد می گویــم؛ بــه بیمــاران ای بــی کمــک‬ ‫ِســت خــودم اســت‪ .‬ســعی می کنــم یک ســری از تابســتان تســتم را می دهــم‪ .‬حــاال یک ســری ها کننــد‪ .‬مــن خــودم بــه شــخصه موقــع نــگاه کــردن‬ ‫تیپ هایــم مثــل ایشــان باشــد‪ .‬مــن خــودم بیشــتر تســت می دهنــد لیــگ یــک یــا برتــر‪ ،‬فرقــی بــه عکس هایشــان گریـه ام گرفــت؛ چــون بدنشــان‬ ‫دوســت دارم کالســیک بپوشــم و تیــپ بزنــم‪ .‬نمی کنــد‪ .‬اگــر اکــی شــد قــراردادم را می بنــدم و تــاول می زنــد‪ ،‬زخم هایشــان‪ ،‬زخم هــای خیــس‬ ‫خیلــی کــم تیــپ اســپرت می زنــم‪.‬‬ ‫اگــر نشــد م ـی روم‪.‬‬ ‫اســت کــه نمی تواننــد شــب ها بخوابنــد‪ .‬این هــا‬ ‫مسی و رونالدو دچار یک چالشی شدند که رسانه های‬ ‫کجا می روید؟‬ ‫خرجشــان خیلــی باالســت‪ .‬شــخصی هســت کــه‬ ‫اسپانیا به ان دامن زدند‪ ،‬شما با مسی ایرانی ما تا حاال یــک مــدت بــه ترکیــه م ـی روم تــا ببینــم شــرایط فقــط روزی یــک میلیــون تومــان بایــد پــول باندی‬ ‫درگیر شده اید؟‬ ‫انجــا‪ ،‬باشــگاه ها و قــراردادش چگونــه اســت‪.‬‬ ‫باشــد کــه روی بدنــش می گــذارد‪ .‬مــن این هــا را‬ ‫خیــر رضــا یکــی از دوســتان خــوب مــن اســت‪ ،‬ما دوستانی چون مهدی طارمی‪ ،‬رامین رضاییان و سجاد کــه می بینــم نمی توانــم طاقــت بیــاورم‪.‬‬ ‫این طــوری نیســتیم‪ .‬از خــود مســی بهتــر اســت؛‬ ‫شهباززاده برای شما درس نشده که رفتند و برگشتند؟‬ ‫ولــی فوتبــال بــازی نمی کنــد و فقــط شــباهت دارد‪ .‬درســت اســت؛ ولــی بــرای مــن‪ ،‬چهــره ام‬ ‫راجع به ایشان کمی برایمان صحبت کنید‪.‬‬ ‫یــک امتیــاز اســت‪ .‬وقتــی مدیرعامــل‬ ‫در یکــی‪-‬دو تــا از دعوت هــا همدیگــر را دیدیــم باشــگاه ترکیــه عکســم را دیــده بودنــد‬ ‫و کمــی صحبــت کردیــم و بــا هــم اشــنا شــدیم‪ .‬خیلــی مشــتاق بودنــد و گفتنــد حتــی‬ ‫در کل پســر خوبــی اســت‪ ،‬شــخصی نیســت کــه پنجــاه درصــد هــم بــازی بلــد باشــی‪،‬‬ ‫بچگانــه رفتــار کنــد و خــودش را بگیــرد‪.‬‬ ‫مــا شــما را می خواهیــم‪ ،‬بیــا اینجــا‬ ‫ایشان هم سعی دارد همین راهی که شما رفته اید را‬ ‫ان قــدر کار می کنیــم تــا‬ ‫دنبال کند؟‬ ‫حداقــل بازیکــن معمولی‬ ‫نمی دانــم‪ .‬تابه حــال چیــزی نپرســیده اســت‪ .‬مــن بشــوی‪ .‬ان هــا بــازی‬ ‫اولیــن بــار بــود کــه ایشــان را دیــدم‪.‬‬ ‫مــن را ندیده انــد‪.‬‬ ‫مسی از نظر سرمایه و پول با رونالدو فرقی ندارد؛ اما‬ ‫رونالــدو االن ‪32‬‬ ‫زندگی اش زرق وبرق رونالدو را ندارد‪ ،‬چرا؟‬ ‫ســالش اســت و‬ ‫رونالــدو از لحــاظ مالــی خیلــی از مســی باالتــر‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫‪79‬‬ ‫اناهیتا یاراحمدی‬ ‫کارشناس ارشد زبان‬ ‫پیرمرد و حیوانات جنگل‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪80‬‬ ‫کودک و نوجوان‬ ‫در یــک جنــگل ســبز و خــرم‪ ،‬کلبــه چوبــی‬ ‫کوچکــی بــود کــه پیرمــرد مهربانــی در ان زندگی‬ ‫می کــرد‪ .‬او عاشــق حیوانــات بــود و به خاطــر‬ ‫عالقــه بــه حیوانــات بــود کــه بــه تنهایــی در‬ ‫جنــگل زندگــی می کــرد‪.‬‬ ‫پیرمــرد مهربــان روزهــا در جنــگل می گشــت‪،‬‬ ‫اگــر حیوانــی زخمــی پیــدا می کــرد ان را بــه‬ ‫کلبــه می بــرد و معالجــه و مــداوا می کــرد‪ ،‬اگــر‬ ‫کســی بــه کمــک احتیــاج داشــت بــه او کمــک‬ ‫می کــرد و اگــر گاهــی شــکارچیان بــرای شــکار‬ ‫حیوانــات بــه ان جنــگل می امدنــد‪ ،‬حیوانــات‬ ‫را خبــر می کــرد و کمــک می کــرد از دســت‬ ‫شــکارچیان فــرار کننــد‪ .‬در جنــگل ســبز‪ ،‬همــه‬ ‫حیوانــات پیرمــرد مهربــان را دوســت داشــتند‪.‬‬ ‫فقــط یــک عقاب بــود کــه او را دوســت نداشــت‬ ‫بلکــه دشــمن پیرمــرد بــود‪.‬‬ ‫ماجــرا ایــن بــود کــه عقــاب‪ ،‬پنــج ســال پیــش در‬ ‫دام یــک شــکارچی افتــاده بــود و بــال بزرگــش‬ ‫شکســته بــود؛ امــا توانســته بــود از دام فــرار کنــد‪.‬‬ ‫عقــاب بــا خــودش فکــر می کــرد شــاید ایــن‬ ‫پیرمــرد بــوده کــه ان دام را بــرای او پهــن کــرده‬ ‫و داســتان شــکارچیان دروغ اســت‪ .‬او همیشــه‬ ‫منتظــر فرصتــی بــود تــا از پیرمــرد انتقــام بگیــرد‪.‬‬ ‫تــا اینکــه یــک روز از حیوانــات دیگــر شــنید‬ ‫کــه پیرمــرد بیمــار شــده اســت و در کلبــه خــود‬ ‫اســتراحت می کنــد‪ .‬عقــاب دیــد کــه هــر کســی‬ ‫دوســت دارد بــه پیرمــرد کمــک کنــد‪ .‬خــرس‬ ‫بــزرگ از رودخانــه بــرای او ماهــی می گیــرد‪.‬‬ ‫میمــون باهــوش بــا کمک خرگــوش و ســنجاب‪،‬‬ ‫ماهــی را بــرای پیرمــرد روی اتــش کبــاب‬ ‫می کننــد‪ .‬کالغ و دارکــوب هــم بــه چشــمه‬ ‫مــی رونــد و بــرای پیرمــرد اب زالل و تمیــز‬ ‫می اورنــد‪.‬‬ ‫عقــاب بــا خــودش فکــر کــرد اکنــون وقــت‬ ‫خوبــی بــرای انتقــام گرفتــن اســت‪ .‬او بــه اعمــاق‬ ‫جنــگل رفــت؛ جایــی کــه می دانســت یــک مــار‬ ‫بــزرگ زندگــی می کنــد‪ .‬او یــک غــذای لذیــذ‬ ‫بــرای مــار بــرد و از او خواســت تــا مقــداری از‬ ‫زهــر کشــنده اش را بــه او بدهــد‪ .‬مــار در عــوض‬ ‫غــذای خوشــمزه ای کــه عقــاب برایــش اورده‬ ‫بــود مقــداری از کشــنده ترین زهــر خــودش‬ ‫را بــه او داد‪ .‬عقــاب زهــر را گرفــت و پیــش‬ ‫حیوانــات بازگشــت‪ .‬بــه حیوانــات گفــت مــن تــا‬ ‫حــاال کاری بــرای پیرمــرد نکــرده ام اجــازه بدهیــد‬ ‫ایــن بــار مــن غذایــش را ببــرم‪ .‬حیوانــات کــه از‬ ‫نقشــه مــار خبــر نداشــتند قبــول کردنــد و غــذای‬ ‫پیرمــرد را بــه او دادنــد‪.‬‬ ‫شعر کودکانه‬ ‫مشاغل‬ ‫عقــاب غــذا را زهرالــود کــرد و بــه ســمت کلبــه‬ ‫راه افتــاد؛ امــا وقتــی بــه کلبــه رســید دیــد یــک‬ ‫نفــر دیگــر در کلبــه اســت‪ ،‬یــک شــکارچی کــه‬ ‫بــا تفنــگ قصــد کشــتن پیرمــرد را دارد‪ .‬عقــاب‬ ‫پشــت درب پنهــان شــد و بــه حرف هــای ان هــا‬ ‫گــوش کــرد‪ .‬شــکارچی بــه پیرمــرد می گفــت‬ ‫تــو همیشــه مزاحــم کار مــن هســتی‪ .‬امــروز تــو‬ ‫را می کشــم و بــرای همیشــه از َش ـرِت خــاص‬ ‫می شــوم‪ .‬پیرمــرد گفــت‪ :‬اگــر می خواهــی مــرا‬ ‫بکــش؛ امــا کاری بــه حیوانــات بیچــاره نداشــته‬ ‫بــاش‪.‬‬ ‫شــکارچی بــا صــدای بلنــد خندیــد و گفــت‪ :‬من‬ ‫همــه ان هــا را یکــی یکــی شــکار می کنــم و هیــچ‬ ‫حیوانــی در جنــگل باقــی نمی گــذارم ایــن را بــه‬ ‫تــو قــول می دهــم‪.‬‬ ‫پیرمــرد اهــی کشــید و گفــت‪ :‬امیــدوارم هرگــز‬ ‫موفــق بــه ایــن کار نشــوی‪.‬‬ ‫شــکارچی تفنگــش را روی ســر پیرمرد گذاشــت‬ ‫و گفــت‪ :‬یــادت هســت پنــج ســال پیــش‪ ،‬عقــاب‬ ‫بــزرگ و باشــکوهی را در دام انداختــه بــودم و تــو‬ ‫ان دام را پــاره کــردی و کمــک کــردی تــا عقــاب‬ ‫فــرار کنــد؟ اکنــون تــو را می کشــم و بدنــت را‬ ‫جلــوی همــان عقــاب می انــدازم تــا تــو را بــا‬ ‫منقــارش تکــه تکــه کنــد‪.‬‬ ‫در همیــن لحظــه عقــاب کــه همــه حرف هــا‬ ‫را شــنید شــروع بــه بــال زدن کــرد‪ .‬شــکارچی‬ ‫متوجــه عقــاب شــد و بــه دنبــال او دویــد و‬ ‫بــه ســمت عقــاب شــلیک کــرد‪ .‬عقــاب فــرار‬ ‫کــرد و ماهــی زهرالــود را روی زمیــن انداخــت‪.‬‬ ‫شــکارچی ماهــی را برداشــت و بی معطلــی‬ ‫شــروع بــه خــوردن ان کــرد‪ .‬بعــد از خــوردن‬ ‫ماهــی دوبــاره بــه ســراغ پیرمــرد رفــت؛ امــا قبــل‬ ‫از اینکــه تیــری شــلیک کنــد ســرش گیــج رفــت‬ ‫و روی زمیــن افتــاد و مــرد‪.‬‬ ‫یــک ســاعت بعــد عقــاب بــه کلبــه پیرمــرد‬ ‫برگشــت و برایــش یــک ماهــی کبــاب دیگــر‬ ‫اورد؛ ولــی ایــن بــار ماهــی زهرالــود نبــود‪ .‬از‬ ‫ان روز بــه بعــد عقــاب بهتریــن دوســت پیرمــرد‬ ‫شــد‪.‬‬ ‫هرکی به کاری مشغول‬ ‫هر کسی کاری داره‬ ‫بابای من جوشکار و‬ ‫بابای تو نجاره‬ ‫یکی باباش راننده است‬ ‫ماشین سنگین داره‬ ‫یا اون یکی کشاورز‬ ‫گل و گیاه می کاره‬ ‫هر کی به کاری مشغول‬ ‫هر کسی شغلی داره‬ ‫برای خرج خونه‬ ‫درامدی میاره‬ ‫مازی برای تو‬ ‫ســارا و ســینا رو رنــگ کــن و بــه خونه شــون‬ ‫برســون و بعــد هــم خونه شــون رو رنــگ کــن‪.‬‬ ‫اتحاد والدین‬ ‫متحــد بــودن پــدر و مــادر‪ ،‬یکــی از مهم تریــن‬ ‫مســائلی اســت کــه بایــد توســط والدیــن رعایــت‬ ‫شــود‪.‬‬ ‫ممکــن اســت شــما روش هــای مختلفــی بــرای‬ ‫تربیــت و تنبیــه کــردن فرزندتــان داشــته باشــید‪.‬‬ ‫وقــت بگذاریــد و در مــورد ان هــا بــا یکدیگــر‬ ‫صحبــت کنیــد؛ ولــی هیچــگاه در مقابــل‬ ‫فرزندتــان‪ ،‬تــاش دیگــری را کم رنــگ جلــوه‬ ‫ندهیــد و موقعیــت همدیگــر را تخطئــه نکنیــد‪.‬‬ ‫به عنــوان مثــال‪ ،‬اگــر مقابــل خواســته های‬ ‫بچه هــا‪ ،‬یکــی از اولیــا شــرط بیــرون رفتــن‬ ‫را انجــام تکلیفــی قــرار داده (مرتــب کــردن‬ ‫اتاقــش)‪ ،‬شــما هــم پیــرو ایــن شــرط باشــید و‬ ‫از روی دلســوزی‪ ،‬اصــراری بــرای بیــرون بــردن‬ ‫(فرزندتــان کــه اتاقــش را هنــوز مرتــب نکــرده)‪،‬‬ ‫نداشــته باشــید‪.‬‬ ‫احترام به جسم کودک‬ ‫کودکــت را مجبــور بــه بوســیدن کســی نکــن؛‬ ‫چراکــه ایــن رفتــار نوعــی بی احترامــی بــه بــدن‬ ‫کــودک اســت‪.‬‬ ‫اگــر می خواهیــد کــه کودکتــان در اینــده بتوانــد‬ ‫نــه بگویــد و از بیــان احساســاتش نترســد‪ ،‬بهتــر‬ ‫ش امــوزش بدهیــد‪.‬‬ ‫اســت او را از خردســالی ا ‬ ‫وقتــی در چنیــن موقعیت هایــی قــرار گرفتیــد‪،‬‬ ‫بــرای طــرف مقابــل توضیــح بدهیــد و یــا از‬ ‫کودکتــان بپرســید‪« :‬دوســت داری بــا‪ ...‬دســت‬ ‫بــدی یــا دوســت داری‪ ...‬رو ببوســی یــا بــراش‬ ‫بــوس بفرســتی‪ .»...‬ایــن رفتــار حــس امنیــت و‬ ‫ارامــش بــه کــودک می دهــد و هنــر نــه گفتــن‬ ‫را بــه او امــوزش می دهــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫نق زدن‬ ‫هــدف کــودک از نــق زدن مــداوم ایــن اســت کــه‬ ‫کاســه صبــر شــما لبریــز شــود و وادارتــان کنــد تا‬ ‫بــه خواســته او تــن بدهید‪.‬‬ ‫راه حل‪ :‬اهمیت ندهید‬ ‫بــه نق نــق کــردن کــودک اهمیــت ندهیــد و‬ ‫توجــه نکنیــد‪.‬‬ ‫اگــر کــودک بــه دنبــال درخواســتی منطقــی نق نق‬ ‫می کنــد و شــما اشــکالی در ان نمی بینیــد‪ ،‬بــه‬ ‫او بگوییــد «هــر وقــت کــه درســت درخواســت‬ ‫کــردی اونــو بهــت مـی دم‪.»...‬‬ ‫بــرای او توضیــح بدهیــد و بــه او نشــان بدهیــد‬ ‫کــه از او چــه انتظــاری داریــد؛ مثــا «بــرای‬ ‫شــکالت نــق نــزن‪ ،»...‬بعــد مثــل او نــق بزنیــد که‬ ‫باعــث خنــده کــودک شــود و بعــد بــه او نشــان‬ ‫بدهیــد کــه چطــور درخواســت کنــد‪« :‬اگــه بــا‬ ‫رفتــار مناســب شــکالت بخــوای بهــت م ـی دم؛‬ ‫پــس بایــد بگــی می شــه لطفــا بــه مــن شــکالت‬ ‫بــدی؟ حــاال تــو هــم این جــوری بگــو»‪.‬‬ ‫شــما بــا احتــرام گذاشــتن بــه ســرعت رشــد‬ ‫فرزندتــان بــه او کمــک می کنیــد‪ .‬وظیفــه شــما‬ ‫هــل دادن ان هــا نیســت بلکــه بایــد فرزندتــان‬ ‫را تشــویق و درک کنیــد و فرصت هایــى بــراى‬ ‫رشــد او فراهــم کنیــد‪ .‬چگونــه می توانیــد ایــن‬ ‫کار را انجــام دهیــد؟‬ ‫مثال در مورد نوزادان فکر کنید‪.‬‬ ‫ان ها روى زمین به فضا و زمان نیاز دارند‪.‬‬ ‫ایــن امــر بــه ان هــا فرصــت می دهــد تــا وقتــى‬ ‫امادگــى الزم را پیــدا کردنــد‪ ،‬ســینه خیز برونــد‪.‬‬ ‫بچه هــا بــراى ســینه خیز رفتــن نیــازى بــه‬ ‫امــوزش ندارنــد‪.‬‬ ‫کودک و نوجوان‬ ‫کودکان و سرعت رشد خاص خودشان‬ ‫صدای مشاور‪ :‬حرف گوش کن‬ ‫مــن کــودک دو ســاله و چهــار ماه ـه ای دارم کــه‬ ‫خیلــی شــاد اســت و تنهــا مشــکلی کــه دارم ایــن‬ ‫اســت کــه حرف گوش کــن نیســت!‬ ‫پاســخ‪ :‬چــرا تصــور می کنیــد فرزندتــان بایــد‬ ‫حــرف گــوش بدهــد؟ دوران فرماندهــی و‬ ‫فرمان بــرداری گذشــته اســت! اگــر شــما بگوییــد‬ ‫نــه‪ ،‬کــودک هــم می گویــد نــه! مســاوی و برابــر‪.‬‬ ‫فــرق بزرگ ترهــا بــا کــودکان ایــن اســت کــه‬ ‫بزرگ ترهــا ادعــا می کننــد کــه مــن می دانــم‬ ‫چــه کاری خــوب اســت و کــودک ایــن ادعــا را‬ ‫نــدارد! پــس شــما باید بــه او امــوزش دهیــد‪ .‬پدر‬ ‫و مــادر بایــد بداننــد وظیفــه ان هــا ســوق دادن و‬ ‫تشــویق بــه کار خــوب اســت و حتــی بازداشــتن‬ ‫از کار بــد وظیفــه ان هــا نیســت‪ .‬وقتــی اطاعــت و‬ ‫فرمان بــرداری بــه کــودک یــاد می دهیــم‪ ،‬از او‬ ‫بــرده ای می ســازیم کــه در اینــده‪ ،‬دیگــری از راه‬ ‫می رســد و از ایــن خصیصــه کــودک سوءاســتفاده‬ ‫خواهــد کــرد! یعنــی اگــر فرزندمــان را بــرده‬ ‫کنیــم‪ ،‬در اینــده اربــاب پیــدا خواهــد کــرد! اگــر‬ ‫از فرزندمــان بــرده درســت کنیــم‪ ،‬دیــر یــا زود‬ ‫گــرگ پیــدا خواهــد شــد و اگــر بنــده درســت‬ ‫کنیــم‪ ،‬ســرور پیــدا خواهــد شــد‪ .‬اولیــن جشــنی‬ ‫کــه بایــد بــرای کــودک گرفــت‪ ،‬اولیــن مرتبـه ای‬ ‫اســت کــه کــودک بــه پــدر و مــادر بگویــد نــه!‬ ‫اگــر وارد جنــگ قــدرت بــا کــودک شــویم‪ ،‬تلقی‬ ‫کــودک از دنیــا ایــن خواهــد بــود کــه ایــن دنیــا‬ ‫محــل فرماندهــی و فرمان بــرداری اســت‪ .‬یــک‬ ‫نفــر می گویــد بخــور‪ ،‬یکــی امــر می کنــد بپــوش‪،‬‬ ‫بــدو‪ ،‬نــدو‪ ،‬بخــواب‪ ،‬نخــواب‪ ،‬بخــور‪ ،‬نخــور‪ .‬ایــا‬ ‫شــما می خواهیــد چنیــن بــرده ای پــرورش دهید؟‬ ‫مســلما نــه! نگوییــد بایــد لباســت را عــوض کنی!‬ ‫ایــن را بپــوش! بگوییــد‪ :‬می خواهیــم برویــم‬ ‫بیــرون و مــن (مــادر) می خواهــم لباســم را‬ ‫عــوض کنــم‪ ،‬خالــه هــم لباســش را وقتــی بیــرون‬ ‫م ـی رود عــوض می کنــد‪ .‬تــو هــم دوســت داری‬ ‫عــوض کنــی؟ بــه او انتخــاب بدهیــد‪ .‬چنــد مــدل‬ ‫لبــاس بگذاریــد‪ .‬بگوییــد وای کاش ایــن لبــاس‬ ‫زرد انــدازه مــن بــود‪ .‬اخ ایــن لبــاس صورتــی‬ ‫را کــه نگــو؟ تــو کــدام را دوســت داری؟ اگــر‬ ‫فرزندمــان گفــت‪ :‬هیچ کــدام! جنــگ نکنیــد و‬ ‫بگوییــد‪ :‬اوکــی! پــس مــن بــروم لبــاس عــوض‬ ‫کنــم!! شــک نکنیــد او هــم لباســش را عــوض‬ ‫خواهــد کــرد‪.‬‬ ‫‪81‬‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫زیرو بم دنیای مجازی‬ ‫گودال ماریانا عمیق ترین نقطه‬ ‫جهان‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪82‬‬ ‫معلق شدن اشیا در هوا با یک تکنیک‬ ‫جدید!‬ ‫دانشــمندان در ایــن اواخــر از حسابرســی‬ ‫کوانتومــی بــرای معلــق کــردن ذرات کوچک‬ ‫اســتفاده کردنــد تــا داروهــای بهتــری تولیــد‬ ‫کننــد‪ .‬البتــه هــر کــدام از ایــن تکنیک هــا‬ ‫بــرای طیــف خاصــی از اشــیا و مصــارف‬ ‫مختلــف بــه کار مــی رود و نمی تــوان‬ ‫ان هــا را بــرای تمــام اشــیا ب ـه کار بــرد؛ امــا‬ ‫محققــان دانشــگاه شــیکاگو بــا اســتفاده از‬ ‫اختــاف دمــا روشــی بــرای معلــق کــردن‬ ‫اشــیای مختلــف ایجــاد کرده انــد‪.‬‬ ‫همچنیــن دانشــمندان متوجــه شــده اند در‬ ‫ایــن روش ذرات معلــق را بــه جــای چنــد‬ ‫دقیقــه‪ ،‬می تــوان تــا یــک ســاعت در هــوا‬ ‫حفــظ کــرد‪ .‬در ایــن روش از ترموفورســیس‬ ‫اســتفاده کردنــد‪ .‬ترموفورســیس درحقیقــت‬ ‫دســت کاری در وضعیــت ذرات مختلــف‬ ‫به وســیله قــراردادن ان هــا میــان منابــع‬ ‫دمایــی مختلــف اســت‪ ،‬در ایــن پــروژه‬ ‫اشــیا در خــاء بیــن دو ســطح قــرار داده‬ ‫شــدند‪ .‬ســطح زیریــن از جنــس مــس‬ ‫بــا دمــای اتــاق و ســطح باالیــی حــاوی‬ ‫نیتــروژن مایــع بــا دمــای ‪ -۱۸۴‬درجــه‬ ‫ســانتیگراد بــود‪ .‬هنگامــی کــه گرمــای ســطح‬ ‫زیریــن بــه ســمت بــاال حرکــت می کــرد‬ ‫و ذرات نیــز همــراه ان بــه ســمت بــاال‬ ‫می رفتنــد‪ ،‬بــه ایــن ترتیــب ذرات در هــوا‬ ‫معلــق می ماندنــد‪.‬‬ ‫اختــاف دمــا بــه ایجــاد نوعــی نیــرو منجــر‬ ‫می شــود کــه بــا جاذبــه زمیــن متــوازن‬ ‫اســت‪ .‬درنتیجــه ذرات معلــق شــده در هــوا‬ ‫ثابــت می ماننــد‪ .‬دانشــمندان بــه ایــن وســیله‬ ‫می تواننــد تاثیــر میکروجاذبــه بــر اشــیا‪،‬‬ ‫مــواد شــیمیایی و ارگانیســم ها را بــدون‬ ‫انتقــال بــه فضــا بررســی کننــد‪ .‬همچنیــن بــه‬ ‫ایجــاد راه هایــی بــرای حرکــت دادن اشــیا‬ ‫بــدون لمــس ان هــا کمــک می کنــد‪ .‬یکــی‬ ‫از مهم تریــن کاربردهــای احتمالــی ایــن‬ ‫روش اســتفاده از ان در اماکنــی بــا الودگــی‬ ‫بــاال اســت کــه حضــور در ان هــا بــرای‬ ‫انســان خطرنــاک اســت‪.‬‬ ‫بــه پــاس علــم نویــن‪ ،‬ابزارهــا و‬ ‫دســتگاه های اکتشــاف پیشــرفته‪ ،‬یکــی‬ ‫از مســائل دشــوار حــل و فصــل شــده‬ ‫اســت و ان محــل قرارگیــری عمیق تریــن‬ ‫اقیانــوس زمیــن اســت‪ .‬ایــن محــل‪،‬‬ ‫اقیانــوس ارام نــام دارد کــه عمــق متوســط‬ ‫ان تقریبــا ‪ ۴۲۸۰‬متــر بــوده و عمیق تریــن‬ ‫قســمت شــناخته شــده (گــودال ماریانــا) را‬ ‫در میــان تمامــی اقیانوس هــا درون خــود‬ ‫جــای داده اســت‪ .‬گــودال ماریانــا در بخــش‬ ‫غربــی اقیانــوس ارام در مجــاورت جزایــر‬ ‫ماریانــا‪ ،‬بــا فاصلــه ای برابــر نســبت بــه‬ ‫فیلیپیــن و ژاپــن واقــع شــده اســت‪ .‬گــودال‪،‬‬ ‫هاللی شــکل بــوده و طــول و عــرض‬ ‫متوســط ان بــه ترتیــب بــه ‪ ۲۵۵۰‬کیلومتــر‬ ‫و ‪ ۶۹‬کیلومتــر می رســد‪ .‬ایــن گــودال در‬ ‫دره کوچــک واقــع در کــف خــود کــه بــه‬ ‫ژرفــای چلنجــر (‪ )challenger‬معــروف‬ ‫اســت‪ ،‬عمــق بیشــینه ای معــادل ‪۱۰۹۹۴‬‬ ‫متــر دارد‪ .‬کشــورهای نزدیــک ایــن گــودال‬ ‫عبارت انــد از‪ :‬ژاپــن‪ ،‬پاپــوا گینــه جدیــد‪،‬‬ ‫اندونــزی و فیلیپیــن‪.‬‬ ‫ویژگی هــای هندســی نتیجــه پدیــده‬ ‫فروروی انــد کــه در مــرز میــان دو‬ ‫صفحــه تکتونیــک (صفحــه اقیانــوس ارام‬ ‫و فیلیپینــو) بــه وقــوع می پیوندنــد‪ .‬نتیجــه‬ ‫حاصلــه را سیســتم فــروروی ایزو‪-‬بونیــن‪-‬‬ ‫ماریانــا نامیده انــد‪ .‬حاشــیه غربــی صفحــه‬ ‫اقیانــوس ارام بــه زیــر صفحــه کوچک تــر‬ ‫ماریانــا فــرو مــی رود‪.‬‬ ‫شبدیس بختیاری‬ ‫لیسانس تئاتر‬ ‫استفاده از اسفناج برای تولید‬ ‫بافت سیـستم خون رسـانی‬ ‫شــباهت های زیــادی بیــن سیســتم‬ ‫حمل ونقــل ســلولی در گیاهــان و جانوران از‬ ‫جملــه انســان وجــود دارد‪ .‬برای مثال شــبکه‬ ‫شــاخه ای مخروطــی اوندهــا در گیاهــان‬ ‫شــباهت زیــادی بــه شــبکه خون رســانی در‬ ‫بــدن انســان دارد‪ .‬همچنیــن ســلولز موجــود‬ ‫در بافــت گیاهــان قابلیــت ســازگاری‬ ‫زیســتی در بــدن ســایر موجــودات را داشــته‬ ‫و درحال حاضــر نیــز کاربردهــای دارویــی‬ ‫متعــددی دارد‪ .‬محققــان در تالش انــد تــا‬ ‫سیســتم گــردش مــواد مغــذی موجــود در‬ ‫برگ هــای اســفناج را بــرای تامیــن مــواد‬ ‫مغــذی و اکســیژن موردنیــاز اندام هــای‬ ‫تولیــد شــده در ازمایشــگاه بــه کار گیرنــد‪.‬‬ ‫بــرای ایــن منظــور محققــان ســعی دارنــد‬ ‫روی برگ هــای ایــن گیــاه ماهیچه هــای‬ ‫قلبــی را رشــد دهنــد و ســپس جریــان‬ ‫خــون را از رگ هایــی کــه درون بــرگ‬ ‫وجــود دارنــد بــه گــردش دراورنــد‪ .‬بدیــن‬ ‫ترتیــب حداقــل از لحــاظ نظــری می تــوان‬ ‫بیــن سیســتم توزیــع مــواد غذایــی گیــاه‬ ‫و رگ هــای خونــی انــدام تولیــد شــده‬ ‫پیونــدی را برقــرار کــرد کــه امــکان تامیــن‬ ‫مــواد مغــذی و اکســیژن موردنیــاز بافــت‬ ‫زنــده را فراهــم می کنــد‪.‬‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫رابطه گرم شدن زمین و‬ ‫کوتاه شدن قد انسان‬ ‫تولید رنگی که محیط را خنک‬ ‫می کند‬ ‫زنبورهای عسل فوتبالیست!‬ ‫محققــان دانشــگاه کوییــن مری لنــدن بــه‬ ‫زنبورهــای عســل بــازی فوتبــال اموخته انــد!‬ ‫محققــان بــه زنبورهــا یــاد داده انــد کــه بــا‬ ‫پرتــاب کــردن توپــی زردرنــگ داخــل یــک‬ ‫ســوراخ در زمیــن فوتبــال‪ ،‬جایــزه ای شــیرین‬ ‫دریافــت کننــد‪ .‬ایــن مهــارت پیــش از ایــن‬ ‫فقــط در انســان ها‪ ،‬میمــون و ســگ ها و‬ ‫پســتاندارانی ماننــد دلفیــن دیــده شــده بــود‪.‬‬ ‫البتــه پیــش از ایــن نشــانه هایی از‬ ‫مهارت هــای شــناختی در زنبورهــا دیــده‬ ‫شــده بــود و ان هــا می تواننــد فعالیت هــای‬ ‫ســاده را انجــام دهنــد‪.‬‬ ‫تغییر رنگ مو با دمای بدن و‬ ‫محیط!‬ ‫لــورن باوکــر موســس شــرکت فنــاوری‬ ‫‪ Unseen‬در لنــدن ایــن رنــگ مــو را تولیــد‬ ‫می کنــد‪ .‬ایــن محصــول بــا توجــه بــه‬ ‫ویژگــی جوهرهــای تغییــر رنگ دهنــده‬ ‫و حســاس بــه دمــای نوعــی رنــگ مــو‬ ‫ســاخته شــده اســت‪ .‬رنــگ مــوی حســاس‬ ‫بــه دمــا کــه ‪ Fire‬نــام گرفتــه برخــاف‬ ‫نمونه هــای معمــول در یــک طیــف تیــره‬ ‫یــا روشــن نمی شــود‪ ،‬بلکــه بــا توجــه بــه‬ ‫محیــط افــراد‪ ،‬فــرد مرتــب تغییــر رنــگ‬ ‫می دهــد‪.‬‬ ‫باوکــر کــه خــود نیــز شــیمیدان اســت‪ ،‬در‬ ‫ایــن بــاره می گویــد‪ :‬ایــن رنــگ مــو بــا‬ ‫توجــه بــه تغییــرات دمــا تغییــر می کنــد؛‬ ‫به عنوان مثــال هنگامــی کــه محیــط ســرد‬ ‫باشــد‪ ،‬رنــگ مــو ســیاه می شــود یــا‬ ‫هنگامــی کــه محیــط اطــراف گــرم شــود‪،‬‬ ‫رنــگ مــو بــه قرمــز تغییــر می کنــد‪.‬‬ ‫همچنیــن نســخه های دیگــری وجــود دارد‬ ‫کــه در مجــاورت چنیــن تغییــرات دمایــی از‬ ‫نقــره ای بــه ابــی‪ ،‬ابــی بــه ســفید و ســیاه بــه‬ ‫زرد تغییــر می کننــد‪ .‬جالــب انکــه رنــگ مــو‬ ‫بــا توجــه بــه دمــای بــدن فــرد نیــز تغییــر‬ ‫می کنــد؛ به عنوان مثــال اگــر او خجالــت‬ ‫بکشــد‪ ،‬رنــگ مــو هــم تغییــر می کنــد‪ .‬بــه‬ ‫عبــارت دیگــر ایــن رنــگ مــو می توانــد‬ ‫حــاالت درونــی فــرد را تــا حــدودی نشــان‬ ‫دهــد‪.‬‬ ‫ایــن رنــگ مــو بــا الهــام از رنگ هــای‬ ‫«ترمــو کرومیــک» ســاخته شــده کــه در‬ ‫مغازه هــا وجــود دارد؛ امــا چــون ایــن‬ ‫مــواد بــرای پوســت انســان ضــرر دارد‪،‬‬ ‫ترکیبــات ان در رنــگ مــو به طــور کلــی‬ ‫بهبــود یافته انــد تــا بــرای انســان بی خطــر‬ ‫باشــند‪ .‬باوکــر دربــاره علــت تغییــر رنــگ‬ ‫ایــن محصــول می گویــد‪ :‬هنگامــی کــه دمــا‬ ‫از میــزان خاصــی بیشــتر می شــود‪ ،‬برخــی‬ ‫اشــکال مولکولــی از بقیــه ثبــات بیشــتری‬ ‫خواهنــد داشــت؛ بنابرایــن پــس از ایجــاد‬ ‫نوعــی فعــل و انفعــال شــیمیایی‪ ،‬مولکولــی‬ ‫بــا قابلیــت جــذب نــور متفــاوت به وجــود‬ ‫می ایــد‪ .‬همیــن امــر منجــر بــه تغییــر رنــگ‬ ‫می شــود‪ .‬درحقیقــت بخــش مهــم و فعــال‬ ‫سیســتم رنــگ مــو یــک مولکــول پیچیــده‬ ‫کربنــی اســت کــه بــا خــود فعــل و انفعالــی‬ ‫معکــوس انجــام می دهــد‪.‬‬ ‫زیرو بم دنیای مجازی‬ ‫محققــان اژانــس تحقیقــات پیشــرفته انرژی‬ ‫‪ ARPA-E‬در نمایشــگاه امســال «صنایــع‬ ‫انــرژی» بــرای اولیــن بــار از رنــگ جدیــد‬ ‫ســاختمان بــا قابلیــت خنک کنندگــی‬ ‫محیــط بــدون مصــرف انــرژی رونمایــی‬ ‫کردنــد‪ .‬رنــگ خنک کننــده در نــگاه اول‬ ‫هیــچ تفاوتــی بــا رنگ هــای معمولــی‬ ‫نــدارد؛ امــا مــواد موجــود در رنــگ‬ ‫خنک کننــده بــه دو دســته کلــی تقســیم‬ ‫می شــوند‪ .‬دســته اول مــوادی هســتند کــه‬ ‫پرتوهــای مــوج بلنــد خورشــید را منعکــس‬ ‫می کننــد‪ .‬بــا انعــکاس ایــن امــواج حــرارت‬ ‫از ســطح زیریــن رنــگ قابل انتقــال نیســت‪.‬‬ ‫دســته دوم مــوادی هســتند کــه پرتوهــای‬ ‫مــادون قرمــز بــا طــول مــوج بیــن ‪ 8‬تــا ‪13‬‬ ‫نانومتــر را گســیل می کننــد‪ .‬ایــن امــواج‬ ‫قادرنــد گرمــای زمیــن را به طــور مســتقیم‬ ‫از درون جــو بــه فضــا منتقــل کننــد‪.‬‬ ‫بــا اســتفاده هوشــمندانه از ترکیــب ایــن‬ ‫مــواد‪ ،‬محیطــی کــه بــا رنــگ جدیــد‬ ‫رنگ امیــزی شــده باشــد‪ ،‬بــدون مصــرف‬ ‫هرگونــه انــرژی حداقــل ‪ 10‬درجــه از‬ ‫محیــط بیــرون خنک تــر می مانــد‪.‬‬ ‫@‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫نتایــج بررســی های جدیــد حاکــی از‬ ‫ان اســت کــه پســتانداران در گذشــته‬ ‫بــا کوچــک شــدن بــه ایــن گرمــای‬ ‫شــدید پاســخ داده انــد‪ .‬ابیگیــل امبروســیا‪،‬‬ ‫نویســنده ارشــد ایــن مطالعــه در دانشــگاه‬ ‫نیوهمپ شــایر‪ ،‬اظهــار کــرد‪ :‬همان طــور‬ ‫کــه می دانیــم گرمــای بیش ازحــد کــه‬ ‫به عنــوان ‪ Paleocene-Eocene‬یــا ‪PETM‬‬ ‫شــناخته می شــود‪ ،‬افزایــش درجــه‬ ‫حــرارت بیــن ‪ 9‬تــا ‪ 14‬درجــه فارنهایــت‬ ‫اســت و بعضــی از پســتانداران تــا ‪30‬‬ ‫درصــد کوچــک شــده اند؛ بنابرایــن تکــرار‬ ‫ایــن الگــو در کوچــک شــدن بیشــتر ان هــا‬ ‫تاثیــر دارد‪ .‬در ایــن مطالعــه‪ ،‬محققــان دندان‬ ‫و قطعــات فــک فســیل هایی را در امریــکا‬ ‫موردبررســی قــرار دادنــد‪ .‬بررســی ها‬ ‫نشــان داد تغییــر بــدن یــک واکنــش بــرای‬ ‫کاهــش حــرارت بــدن اســت‪ .‬انــدازه بــدن‬ ‫کوچک تــر بــه خنــک شــدن ســریع کمــک‬ ‫می کنــد‪.‬‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫‪83‬‬ ‫زیروبم تکنولوژی‬ ‫با مهندس ارش سروری‬ ‫هشتگ این بخش در شبکه های اجتماعی‪# :‬زیروبم_تکنولوژی‬ ‫اخبار داغ زیروبمی فناوری‪:‬‬ ‫‪ .1‬مایکروســافت از کنســول قدرتمنــد ‪ Xbox Scorpio‬رونمایــی کــرد‪.‬‬ ‫ایــن کنســول بــازی بســیار قدرتمندتــر از هــر کنســول دیگــر حــال‬ ‫حاضــر دنیــا اســت‪ %50 .‬قوی تــر از ‪ Pro PS4‬و ‪ %250‬قوی تــر از‬ ‫کنســول اکس باکــس وان‪ ،‬اولیــن کنســول بــازی‪ ،‬اســت کــه می توانــد‬ ‫تصاویــر ‪ 4K‬را بــا کیفیــت اجــرا کنــد‪.‬‬ ‫‪ .2‬قابلیــت تمــاس صوتــی در به روزرســانی ‪ 3.18‬بــه تلگــرام اضافــه‬ ‫ شــد‪ .‬البتــه ایــن قابلیــت فعــا بــرای قــاره اروپــا فراهــم شــده اســت‪.‬‬ ‫وزیــر ارتباطــات از تشــکیل کمیت ـه ای بــرای بررســی برقــراری تمــاس‬ ‫رایــگان تلگــرام بــرای کاربــران ایرانــی و تاثیــر ان بــر اپراتورهــا خبــر‬ ‫داد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪ .3‬گــوگل بــرای دروغ اول اوریــل‪ ،‬بــازی پک مــن را بــه خیابان هــای‬ ‫ســرویس نقشــه خــود اورد‪.‬‬ ‫‪84‬‬ ‫‪ .4‬بــازی ‪ Guardians of the Galaxy The Telltale‬در تاریــخ ‪۶‬‬ ‫اردیبهشــت منتشــر شــد‪.‬‬ ‫‪ .5‬بیکســبی (‪ ،)Bixby‬دســتیار صوتــی سامســونگ بــا عملکــردی شــبیه‬ ‫بــه دســتیار صوتــی گــوگل نیــز معرفــی شــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬گلکســی ‪ S8‬و ‪ S8+‬به صــورت رســمی در نیویــورک معرفــی شــدند‪.‬‬ ‫ایــن گوشــی ها از اول اردیبهشــت ماه بــه فــروش رســیدند‪ .‬رنگ هــای‬ ‫متنوعــی بــرای گلکســی ‪ S8‬در نظــر گرفتــه شــده اســت‪.‬‬ ‫گلکســی ‪ S8‬بــا دو تراشـه اســنپ دراگون ‪ ۸۳۵‬و تراشــه اگزینــوس ‪۸۸۹۵‬‬ ‫بــه بــازار عرضــه شــد‪ .‬ایــن مدل هــا‪ ،‬چهــار گیگابایــت رم دارنــد و‬ ‫رزولوشــن صفحه نمایــش ‪ Super AMOLED‬ان هــا ‪ ۲۹۶۰‬در ‪۱۴۴۰‬‬ ‫پیکســل اســت‪ .‬گوشــی های گلکســی ‪ S8‬بــا حافظــه ‪ ۶۴‬گیگابایــت‬ ‫هســتند و قابلیــت ارتقــای حافظــه هــم برایشــان در نظــر گرفتــه شــده‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫معرفی سایت های جالب و مفید‪:‬‬ ‫تصحیح متون انگلیسی از لحاظ دستور زبان‪:‬‬ ‫‪expresso-app.org‬‬ ‫تصاویر فوق العاده از طبیعت‪:‬‬ ‫‪lovethesepics.com‬‬ ‫ویرایشگر انالین متون‪:‬‬ ‫‪penflip.com‬‬ ‫انجام طراحی داخلی‪:‬‬ ‫‪mockupeditor.com‬‬ ‫معرفی سایت های کاربردی‪:‬‬ ‫‪discuvver.com‬‬ ‫ســاختنی‪ ،‬مکانــی بــرای نمایــش ســازه های دســتی نــواوران‪ ،‬یــاد گرفتــن‬ ‫روش ســاخت کاردســتی ها‪ ،‬ســازه های علمــی‪ ،‬ســاخته های هنــری‬ ‫و‪ ...‬و بــه اشــتراک گذاشــتن ان هــا اســت‪ .‬بایــد ایده هایمــان را جــدی‬ ‫بگیریــم و تــاش کنیــم ان هــا را بســازیم‪ .‬بــه دوســتانمان خواهیــم گفــت‬ ‫چــه ســاخته ایم و بــه ان هــا یــاد خواهیــم داد‪:‬‬ ‫‪sakhtani.ir‬‬ ‫ساخت رزومه انالین‪:‬‬ ‫‪enhancv.com‬‬ ‫کم حجم کردن و تبدیل فرمت های صوتی‪:‬‬ ‫‪mp3smaller.com‬‬ ‫افکت های هنری برای تصاویر‪:‬‬ ‫‪deepart.io‬‬ ‫کوتاه کننده ادرس ایمیل‪:‬‬ ‫‪scr.im‬‬ ‫مشاهده مرورگرها و سایت های اینترنتی در زمان گذشته‪:‬‬ ‫‪oldweb.today‬‬ ‫ساخت ارائه به صورت انالین‪:‬‬ ‫‪strut.io‬‬ ‫دریافت اعالن برای رسیدن ایمیل‪:‬‬ ‫‪www.getnotify.com‬‬ ‫مدیریت امور روزانه‪:‬‬ ‫‪zenkit.com‬‬ ‫امیــدوارم امســال هــم مثــل ســال های قبــل بــا مــا همــراه باشــید و‬ ‫زیروبــم فنــاوری را دنبــال کنیــد‪.‬‬ ‫الگوریتم دروغ سنج گوگل‪ ...‬به زودی!‬ ‫‪ .۱‬نسخه اصلی عکس هایتان را ذخیره کنید‬ ‫راه حــل‪ :‬بــرای دسترســی بــه قابلیــت مذکــور‪ ،‬بــه صفحــه پروفایلتــان در‬ ‫اینســتاگرام مراجعــه کنیــد و در بــاالی صفحــه ســمت راســت روی نمــاد‬ ‫ســه نقطه ای تنظیمــات ضربــه بزنیــد و ســپس ‪ Save Original Photos‬را‬ ‫انتخــاب کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .۲‬عکس تگ شده را حذف یا پنهان کنید‬ ‫راه حــل‪ :‬بــرای مخفــی کــردن عکــس تگ شــده‪ ،‬روی‬ ‫همــان عکــس ضربــه زده تــا منــو بــاز شــود‪ .‬از منــوی‬ ‫بــاز شــده ‪ Hide From My Profile‬را انتخــاب کنیــد و‬ ‫اگــر کال تمایــل بــه نگــه داشــتن عکــس تگ شــده‬ ‫نداریــد بــه گزینه هــای بیشــتر مراجعــه کــرده و‬ ‫‪ Remove Me From Photo‬را انتخــاب کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .۳‬ویدئو را پیش از بارگذاری خاموش کنید‬ ‫راه حــل‪ :‬از انجــا کــه روزانــه کاربــران بیشــتر وقتشــان را صــرف گشــتن‬ ‫در اینســتاگرام می کننــد‪ ،‬مصــرف حجــم اینترنت شــان بــاال مــی رود‪.‬‬ ‫ازای ـن رو اینســتاگرام بــا حــذف گزینــه ‪ ،Only on WiFi‬قابلیــت دیگــری‬ ‫اضافــه کــرده اســت‪ .‬شــما می توانیــد بــه صفحــه پروفایلتــان در‬ ‫اینســتاگرام مراجعــه کــرده و از گزینــه ســه نقطه ای تنظیمــات اســتفاده‬ ‫کنیــد تــا بــه گزینــه ‪ Cellular Data Use‬رســیده و ‪ Use Less Data‬را فعال‬ ‫کنیــد‪ .‬در ایــن صــورت شــما هنگامــی کــه بــا اینترنــت گوشــی موبایلتــان‬ ‫متصــل باشــید‪ ،‬ویدئوهــا بارگــذاری نخواهنــد شــد‪.‬‬ ‫‪ .۴‬عکس های اینستاگرام را از موبایل به کامپیوتر دانلود کنید‬ ‫‪ .۵‬به اشخاص خاص عکس ارسال کنید‬ ‫راه حــل‪ :‬شــما بــرای اســتفاده از ایــن قابلیــت بایــد پــس از انتخــاب‬ ‫عکس تــان بــه ســربرگ ‪ Followers‬از ‪ Direct‬برویــد و ســپس بــه‬ ‫دو صــورت می توانیــد گیرنــدگان عکــس را انتخــاب کنیــد‪ )۱ :‬شــما‬ ‫می توانیــد بــا لمــس دایــره کنــار نامشــان ان هــا را انتخــاب کنیــد‪ )۲ .‬نــام‬ ‫گیرنــدگان را در بخــش ‪ To‬تایــپ کنیــد و پــس از انتخــاب گیرنــدگان‬ ‫عکــس را بــا لمــس عبــارت ‪ Send‬ارســال نماییــد‪.‬‬ ‫‪ .۶‬از فیلترهای اینستاگرام برای عکس‪ ،‬بدون پست کردن ان استفاده کنید‬ ‫راه حــل‪ :‬بدیــن منظــور شــما می توانیــد گوشــی موبایــل یــا تبلت تــان را‬ ‫بــه حالــت هواپیمــا بــرده و مراحــل معمــول اپلــود عکــس را طــی کنیــد؛‬ ‫ســپس بــا لمــس ‪ Share‬بــا خطــای ارســال عکــس روبــرو می شــوید؛‬ ‫امــا خــب مشــکلی نــدارد‪ ،‬عکــس روی گوشــی موبایــل یــا تبلت تــان‬ ‫ذخیــره شــده اســت!‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫تشخیص لبخند شما با این هدفون!‬ ‫ایــا می دانیــد کانــال گوش هایتــان در امــر لبخنــد زدن همــراه بــا بقیــه‬ ‫اجــزای صــورت بــه کار گرفتــه می شــوند؟‬ ‫محقــق «‪ ،»Denys Matthies‬بــا اســتفاده از تعامــل کامپیوتر توانســته اســت‬ ‫یــک نمونــه هدفــون ایجــاد کنــد تــا به وســیله ان حــاالت صورتتــان را‬ ‫تشــخیص دهــد‪ .‬فقــط کافیســت ان را در گوش هایتــان بگذاریــد و بــه‬ ‫تلفــن همراهتــان متصــل کنیــد تــا دســتورات ان مشــخص شــود‪.‬‬ ‫ایربادهــا بــا الکترودهــای ویــژه ای تولیــد شــده اند تــا بــا اســتفاده از‬ ‫میــدان الکتریکــی‪ ،‬شــکل کانــال گــوش کاربــر را تشــخیص دهنــد‪.‬‬ ‫اگــر تصــور می کنیــد هدفون هــای ســیم دار دســت وپاگیر هســتند‪ ،‬بایــد‬ ‫بگوییــم ســیم های پیچ وخ ـم دار ایــن هدفون هــا اجــازه داده تــا حــاالت‬ ‫را به طــور بهتــری تشــخیص دهنــد‪ .‬تــا کنــون‪ ،‬ان هــا توانســته اند ‪۵‬‬ ‫حرکــت جداگانــه را بــا دقــت ‪ ۹۰‬درصــدی خــود تشــخیص دهنــد و ایــن‬ ‫حــرکات اعــم از لبخنــد زدن‪ ،‬چشــمک زدن‪ ،‬صــدای «هیــس» در اوردن‪،‬‬ ‫بــاز کــردن دهــان و چرخانــدن ســر بــه یــک طــرف هســتند‪.‬‬ ‫شــما به وســیله اتصــال ایــن هدفون هــا بــه تلفــن همراهتــان قــادر‬ ‫خواهیــد بــود تــا متــون را بــاز کنیــد و موزیک تــان را ‪ Play‬و یــا ‪Pause‬‬ ‫کنیــد‪ .‬همــه ایــن کارهــا را بــدون دخالــت دســتانتان انجــام خواهیــد داد‬ ‫و ایــن بــه نوبــه خــود بی نظیــر اســت!‬ ‫فنــاوری ‪ Prototype‬می توانــد بــرای افــراد معلــول و یــا افــرادی کــه در‬ ‫شــرایط خــاص قــادر بــه اســتفاده از دستان شــان نیســتند‪ ،‬مفیــد باشــد‪.‬‬ ‫راه حــل‪ :‬شــما در ایــن برنامــه می توانیــد بــا حســاب‬ ‫کاربــری اینســتاگرامتان وارد شــوید‪ .‬ابــزار را انتخــاب‬ ‫کنیــد و از گزینه هــای ‪ Export‬گزینــه ‪ Start Export‬را‬ ‫انتخــاب کنیــد‪ .‬بدیــن ترتیــب بایــد منتظــر دانلــود شــدن‬ ‫عکس هایتــان باشــید‪ .‬در ایــن صــورت برنامــه بــه شــما‬ ‫یــک فایــل زی ـپ دار از عکس هایتــان ارائــه می دهــد‪( .‬شــما در‬ ‫ایــن بخــش می توانیــد عکس هایتــان را بــه تنهایــی دانلــود کنیــد و هــم‬ ‫می توانیــد پــس از دانلــود عکس هایتــان ان هــا را ســایت هدیــه کنیــد)‪.‬‬ ‫زیر و بم تکنولوژی‬ ‫انتشــار اخبــار دروغ و تقلبــی در اینترنــت و شــبکه های اجتماعــی کــه‬ ‫می تواننــد جریان ســاز شــوند و تاثیرهــای مخربــی داشــته باشــند‪ ،‬باعــث‬ ‫شــده کــه شــرکت های مختلــف بــرای جلوگیــری از گســترش پیــدا‬ ‫کــردن ایــن خبرهــا دســت به کار شــوند‪ .‬فیســبوک و گــوگل از جملــه‬ ‫شــرکت هایی هســتند کــه در چنــد وقــت گذشــته فعالیت هــای مختلفــی‬ ‫بــرای مشــخص کــردن خبرهــای دروغ انجــام داده بودنــد‪.‬‬ ‫شــرکت گــوگل بــا ‪ ۱۱۵‬ســازمان مختلــف همــکاری کــرده تــا بتوانــد‬ ‫بیــش از گذشــته خبرهــای دروغ و تقلبــی را بــرای کاربــران مشــخص‬ ‫کنــد‪ .‬گــوگل درحــال به وجــود اوردن الگوریتمــی اســت کــه به واســطه‬ ‫ان می تــوان خبرهــای دروغ را مشــخص کــرد‪.‬‬ ‫ایــن شــرکت امیــدوار اســت کــه بتوانــد ایــن روش جدیــد را در اختیــار‬ ‫ســازمان های مختلــف هــم قــرار داد تــا همــه بتواننــد از ان اســتفاده‬ ‫کننــد‪ .‬البتــه ایــن الگوریتــم قطعــا نمی توانــد تمــام خبرهــای منتشــر شــده‬ ‫در دنیــای اینترنــت را بررســی کنــد؛ امــا می توانیــم امیــدار باشــیم کــه‬ ‫بــه زودی حجــم خبرهــای دروغ در اینترنــت کمتــر می شــود‪.‬‬ ‫گــوگل دربــاره ایــن موضــوع گفتــه کــه چنیــن اطالعاتــی روی تمــام‬ ‫نتایــج جســتجو نشــان داده نمی شــود و حتــی ممکــن اســت صفح ـه ای‬ ‫کــه بــرای نمایــش ایــن خبرهــا در اختیــار ســازمان های مختلــف قــرار‬ ‫می گیــرد هــم متفــاوت باشــد‪.‬‬ ‫گــوگل گفتــه کــه سیســتم تشــخیص خبرهــای تقلبــی و دروغ بــرای‬ ‫خــودش نیســت و افــرادی مختلــف از ســازمان های گوناگــون روی ان‬ ‫کار می کننــد تــا بتواننــد نتیجــه درســتی را ارائــه دهنــد‪.‬‬ ‫ترفندهای کاربردی اینستاگرام‬ ‫‪85‬‬ ‫خوش تیپ با‬ ‫زیروبم‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪86‬‬ ‫وقتــی بهــار بــه انتهــا می رســد امــا دلــت هنــوز‪،‬‬ ‫حــال و هوایــش بهــاری اســت‪ ...‬وقتــی تمــام ســبز‬ ‫و صورتی هــای دنیــا بــه تــو می اینــد‪ ...‬وقتــی هــوا‬ ‫هنــوز میــان گرمی و ســردی بالتکلیف اســت‪ ...‬بیشــتر‬ ‫احســاس می کنــی کــه خــرداد اســت‪.‬‬ ‫پوشــیدن لباس هــای نــو و جدیــد بــه شــما کمــک‬ ‫می کنــد تــا در ارتبــاط بــا دیگــران بهتریــن باشــید و در‬ ‫تصــور طــرف مقابلتــان فــردی قابل اعتمــاد و برازنــده‬ ‫بــه نظــر برســید‪.‬‬ ‫اگــر ایــن روزهــا بــه خاطــر دغدغــه و مشــکالت زیــاد‬ ‫روحیه تــان ضعیــف شــده‪ ،‬توصیــه می شــود کــه‬ ‫لباس هــای نــو بپوشــید‪ .‬چــون از نظــر روان شناســی‬ ‫لبــاس خــوب پوشــیدن بــر روحیــه افــراد تاثیــر مثبــت‬ ‫می گــذارد؛ کــه البتــه رنــگ لبــاس باعــث بیشــتر شــدن‬ ‫ایــن اثرگــذاری می شــود‪ .‬ســعی کنیــد این روزهــا از‬ ‫لباس هایــی بــا رنگ هــای روشــن اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫نوشدن را با خرداد اغاز کن‪ ...‬اولین گامش با ما‪.‬‬ ‫کد لباس هایی که می پسندید را به‪1000088883315‬‬ ‫بفرستید‪،‬شایدشماجزءشیک پوشاناینبارمجلهزیروبم‬ ‫باشید‪.‬‬ ‫برندگان شماره‪ :28‬خانم زینب حسنی از رفسنجان و اقای‬ ‫حجت سیفی از اردبیل‬ ‫زیروبم‬ ‫مــــد‬ ‫بهترین استایل بهاری با بهترین رنگ های بهاری‬ ‫زیر و بم ٌمد‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫معمــوال وقتــی صحبــت از پوشــش فصلــی می شــود‪ ،‬اکثــر مــردم بــه‬ ‫مــدل یــا اســتایل خاصــی فکــر می کننــد‪ .‬در ایــن بهــار قصــد داریــم‬ ‫بــه ایــن موضــوع بپردازیــم کــه بهتریــن اســتایل ها لزومــا خاص تریــن‬ ‫ان هــا در نــوع طراحــی و مــدل نیســت بلکــه طراح هــای رنگــی ماننــد‬ ‫رنگ هــای روشــن و زنــده‪ ،‬صورتــی و ســیاه و ســفید را می تــوان‬ ‫در بســیاری از مــوارد به عنــوان بهتریــن گزینــه بــه کار بــرد و چــون‬ ‫رنگ بنــدی از نظــر تئــوری‪ ،‬ســاده بــه نظــر می رســد‪ ،‬هــر طــراح یــا‬ ‫خیاطــی بــه شــما می گویــد کــه چــه رنگــی مناســب شــما اســت‪ .‬بــا‬ ‫توجــه بــه ایــن موضــوع شــما را بــا بهتریــن مجموعــه رنگ هــای بهــاری‬ ‫اشــنا می کنیــم‪.‬‬ ‫زیبایی با صورتی‬ ‫از کودکانه هــای دیــروز تــا زنــان مدگــرای‬ ‫امــروز‪ ،‬رنــگ صورتــی شــهرت زیــادی‬ ‫داشــته و در طیــف گســترده ای از درجه بنــدی‬ ‫(کم رنــگ و پررنــگ) عرضــه شــده اســت کــه‬ ‫شــاید بــه دلیــل وجــود چش ـم انداز مثبــت در‬ ‫فعالیت هــای زنانــه و یــا چرخــه طبیعــی مــد‬ ‫و فشــن بــوده اســت‪ .‬از کت هــا تــا جین هــای‬ ‫تکــه دوزی یــا کیف هــای کوچــک‪ ،‬رنــگ‬ ‫صورتــی یکــی از گزینه هــای مناســب بــرای‬ ‫اســتایل بهــاری اســت‪ .‬می توانیــد ســرتاپا‬ ‫صورتــی بپوشــید و یــا یــک ِســت کامــا ســفید یــا کامــا مشــکی انتخاب‬ ‫کنیــد کــه همــراه بــا یــک کیــف صورتــی یــا کفــش صورتــی باشــد‪.‬‬ ‫رنگین کمان پوشیدن‬ ‫قطعــا ادغــام رنگ هــای کم رنــگ و پررنــگ‬ ‫ایــده جدیــدی نیســت؛ امــا احســاس مــد‬ ‫روز بــودن را در پــی دارد‪ .‬هرچنــد ایــن‬ ‫روش فقــط بــا ادغــام رنگ هــای روشــن‬ ‫و رنگ هــای مخالــف ان هــا همــراه اســت؛‬ ‫امــا در ایــن پوشــش فصلــی‪ ،‬ایــن روش‬ ‫بــه راحتــی بــا همــه رنگ هــای جامــد و‬ ‫پررنــگ ادغــام می شــود‪ .‬نگــران نباشــید؛‬ ‫نیــازی نیســت کــه ایــن ادغــام حتمــا یــک‬ ‫نمــای جــذاب داشــته باشــد‪ .‬راحــت باشــید‬ ‫و جیــن خــود را هــر روز بــا رنگ هــای‬ ‫روشــن تر بپوشــید‪.‬‬ ‫زندگی با سیاه و سفید‬ ‫دختــران شــیک پوش همیشــه غــرق در انتخــاب پوشــش ســیاه و ســفید‬ ‫هســتند کــه مثــا چگونــه ان هــا را بــا‬ ‫هــم ادغــام کننــد و یــا ســرتاپا یک رنــگ‬ ‫بپوشــند‪ .‬شــاید بــه ایــن دلیــل اســت کــه‬ ‫پارچه هــای اصلــی در رنگ هــای خنثــی‬ ‫در مقیــاس و شــکل های جذابــی پوشــیده‬ ‫می شــوند و شــیک بودنشــان را فریــاد‬ ‫می زننــد‪ .‬بــه عنــوان مثــال شــلوارهای‬ ‫دم پاگشــاد و تاپ هــای بــدون شــانه بــا‬ ‫اســتین های بلنــد زنگی شــکل کــه در‬ ‫نهایــت بــا لــوازم ســیاه و ســفید دیگــر و‬ ‫زیــوراالت طالیــی همــراه اســت‪ ،‬اســتایل‬ ‫شــیک بهــاری شــما را کامــل می کنــد‪.‬‬ ‫ترفندهایی برای بلندقدتر به نظر رسیدن‬ ‫بــرای افــرادی کــه ریزه انــدام هســتند‪ ،‬ســتونی از یــک رنــگ‪ ،‬روش‬ ‫خوبــی بــرای کشــیده تر شــدن و داشــتن ظاهــری بلندقدتــر اســت‪ .‬هــر‬ ‫موقــع کــه مــا از بــاال تــا پاییــن‪ ،‬یــک رنــگ را عــوض می کنیــم‪ ،‬در واقــع‬ ‫خــود را کوتاه تــر و عریض تــر نشــان می دهیــم‪ .‬خانم هــا نیــاز بیشــتری‬ ‫بــرای ایجــاد یــک ســتون رنگــی مناســب دارنــد؛ زیــرا دالیــل زیــادی بــر‬ ‫کوچک تــر بــودن قامــت ان هــا اثــر می گــذارد‪ .‬در اینجــا قواعــد معمــول‬ ‫بــرای ایجــاد یــک ســتون رنگــی مناســب را برایتــان ذکــر می کنیــم‪.‬‬ ‫‪ .1‬کفش و شلوار یا دامن را هم رنگ با هم انتخاب کنید‪.‬‬ ‫‪ .2‬ابتــدا لبــاس را بپوشــید؛ ســپس کفــش و جــوراب را متناســب بــا ان‬ ‫انتخــاب کنیــد‪ .‬کفــش را در طیــف رنگــی تیره تــر انتخــاب کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .3‬کــت و شــلوار یک رنــگ بپوشــید و کفــش را در همــان طیــف رنگــی‬ ‫انتخــاب کنیــد؛ ســپس می توانیــد بــا لــوازم یــا زیــوراالت دیگــر‪ ،‬رنــگ‬ ‫متفاوتــی بــرای جلــب توجــه اضافــه کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .4‬از رنگ هایی با شدت شبیه به هم (از نظر پررنگی) استفاده کنید تا خط‬ ‫انتهایی لباس ها کمتر معلوم باشد‪.‬‬ ‫‪ .5‬در فصول مناسب‪ ،‬از بوت های تا باالی زانو استفاده کنید‪.‬‬ ‫‪ .6‬به استفاده از زیوراالت تمرکز کنید‪ .‬گوشواره‪ ،‬سنجاق سینه و گردنبند‪،‬‬ ‫همه از ایده هایی هستند که می توانند توجهات را بیشتر به صورتتان جلب‬ ‫کنند‪.‬‬ ‫‪ .7‬هنگام پوشیدن بلوز و دامن‪ ،‬از کفش های رویه کوتاه استفاده کنید‪.‬‬ ‫‪ .8‬ترکیب رنگ ها‪ ،‬یکی از جذاب ترین قسمت ها در روند مد است؛ اما‬ ‫دقت داشته باشید که بیشتر از دو رنگ استفاده نکنید‪.‬‬ ‫نکات لباس پوشیدن برای ان هایی که کمر کوتاه دارند‬ ‫داشــتن کمــر نســبتا کوتــاه می توانــد بــه فــرد ظاهــری کوتــاه و چــاق‬ ‫بدهــد کــه بــا رعایــت ایــن نــکات می تــوان ایــن مــورد را تصحیــح کــرد‪.‬‬ ‫‪ .1‬شلوار و جین های فاق کوتاه تا متوسط بپوشید‪.‬‬ ‫‪ .2‬از تــاپ یــا بلوزهایــی کــه خــط کمــر جمع شــده در بــاال دارنــد‪،‬‬ ‫اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .3‬از بســتن کمربنــد روی کمــر خــودداری کنیــد و در صــورت نیــاز‪ ،‬ان‬ ‫را پایین تــر از کمــر ببندیــد و نیــز از رنگ هــای متضــاد بــا لبــاس بــرای‬ ‫کمربنــد اســتفاده نکنیــد‪.‬‬ ‫‪ .4‬لباس یا دامن های چین دار نپوشید‪.‬‬ ‫‪ .5‬از لباس هایی که لبه باالزده یا کوتاه دارند‪ ،‬استفاده نکنید‪.‬‬ ‫‪ .6‬لباس را تا استخوان لگن یا حتی پایین تر بکشید‪.‬‬ ‫‪ .7‬از کــت یــا ژاکت هایــی اســتفاده کنیــد کــه در اطــراف کمــر‪ ،‬دارای‬ ‫جیــب نباشــند تــا توجهــات را بــه نبــود کمــر جلــب نکنــد‪.‬‬ ‫‪87‬‬ ‫راهنمای انواع یقه های مردانه‬ ‫‪ .1‬یقه پهن بلند‬ ‫رســمی ترین مــدل یقــه مردانــه اســت و‬ ‫رســمیت ان به دلیــل قســمت بلنــد بانــد یقــه‬ ‫اســت‪ .‬ایــن قســمت بلنــد‪ ،‬بــه یقــه حالتــی‬ ‫قائــم و ایســتا می دهــد کــه بهتریــن انتخــاب‬ ‫بــرای پوشــیدن زیــر ژاکــت یــا کــت و شــلوار‬ ‫اســت‪ .‬ایــن مــدل یقــه بســیار عالــی و حرفـه ای‬ ‫اســت و بــا انــواع ســایزها و گره هــای کــراوات‬ ‫همخوانــی دارد‪.‬‬ ‫‪ .2‬یقه برشی‬ ‫معروف تریــن مــدل یقــه اســت؛ زیــرا بــا همــه‬ ‫چیــز ِســت می شــود‪ .‬یــک حــس ظریــف‬ ‫اروپایــی دارد و بــرای پیراهن هــای طــرح دار‬ ‫یــا ســاده مناســب اســت‪ .‬قابــل پوشــیدن بــا‬ ‫کــت و شــلوار و کــراوات یــا شــلوار جیــن‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫ایــن مــدل یقــه‪ ،‬اراســتگی خاصــی را بــا خــود‬ ‫بــه همــراه دارد کــه بقیــه مدل هــا ندارنــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪88‬‬ ‫‪ .3‬یقه نقطه ای‬ ‫از جملــه یقه هــای ســنتی اســت‪ .‬فاصلــه‬ ‫بیــن دو لبــه یقــه کــه بــه هــم رســیده اند‪،‬‬ ‫کوچــک و باریــک اســت و وقتــی دکمــه ان‬ ‫بســته شــود‪ ،‬فضــای کمــی بــرای گــره کــراوات‬ ‫باقــی می مانــد‪ .‬ایــن مــدل یقــه‪ ،‬انتخــاب‬ ‫خوبــی جهــت داشــتن ظاهــری کالســیک بــرای‬ ‫شــرکت ها اســت‪.‬‬ ‫‪ .4‬یقه دکمه دار‬ ‫ایــن نــوع یقــه بــه گون ـه ای طراحــی شــده تــا‬ ‫یقــه ظاهــری صحیــح داشــته باشــد‪ .‬در واقــع‬ ‫نوعــی یقــه بــا ســایز متوســط و چیــزی بیــن‬ ‫یقــه مــدرن و کالســیک اســت‪ .‬یــک انتخــاب‬ ‫عالــی بــرای پوشــیدن بــه صــورت تکــی یــا بــا‬ ‫کــراوات بــرای جلــب توجــه بیشــتر اســت‪.‬‬ ‫‪ .5‬یقه کالج‬ ‫ایــن نــوع یقــه در قــرن ‪ 20‬طراحــی شــد کــه ان‬ ‫زمــان یقــه کالــج به عنــوان اصلی تریــن نــوع‬ ‫کالســیک در کمــد هــر مــردی تصــور می شــد‪.‬‬ ‫دارای اســتر کافــی بــرای اســتوار ایســتادن‬ ‫اســت و ســایز ان بــه گون ـه ای اســت کــه بــه‬ ‫راحتــی می تــوان ان را زیــر کــت پوشــید‪.‬‬ ‫ایــن نــوع یقــه تحــول بزرگــی در پیراهن هــای‬ ‫ســنتی به وجــود اورد‪.‬‬ ‫‪ .6‬یقه پهن کوچک‬ ‫ایــن یقــه بــا زیبایــی مالیــم‪ ،‬ظاهــری لطیــف‬ ‫و مســطح دارد کــه می توانــد کاربردهــای‬ ‫متنوعــی داشــته باشــد‪ .‬قســمت ایســتایی‬ ‫ایــن یقه هــا قابل تعویــض اســت و همیــن‬ ‫اطمینانــی بــرای عــدم چــروک و شکســت یقــه‬ ‫اســت و انتخابــی خــوب بــرای اســتفاده معمولی‬ ‫یــا مناســبت های رســمی همــراه بــا کــراوات یــا‬ ‫بــدون ان و در شــب یــا روز اســت‪ .‬ایــن یــک‬ ‫مــدل کالســیک اســت‪.‬‬ ‫‪ .7‬یقه نیمه پهن‬ ‫مدلــی مناســب بــرای جشــن ها و فســتیوال ها‬ ‫و نیــز به عنــوان جایگزیــن رســمی تر بــرای‬ ‫یقه هــای برشــی اســت‪ .‬ایــن یقــه دارای‬ ‫تیغه هــای پهن تــر اســت کــه بیشــتر مناســب‬ ‫کــراوات و پوشــیدن زیــر کــت اســت‪.‬‬ ‫دارای ظاهــری تمیــز و اســتوار و مناســب‬ ‫مهمانی هــای رســمی و حرفــه ای اســت‪.‬‬ ‫‪ .8‬یقه نقطه ای ازاد‬ ‫ایــن یقــه دارای اســتر کمتــری اســت و‬ ‫درنتیجــه ایســتایی کمتــری دارد‪ .‬بیشــتر مناســب‬ ‫پیراهن هــای معمولــی و چهارخانــه ای و یــا‬ ‫پارچه هــای جناغــی اســت‪ .‬ایــن مــدل یــاداور‬ ‫لباس هــای کار اســت کــه از پارچه هــای‬ ‫زبــر تشــکیل شــده اند‪ .‬نوعــی یقــه حســاس‬ ‫و انتخابــی بــرای شــرایط معمولــی و راحتــی‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫‪ .9‬یقه بسته‬ ‫ایــن مــدل را یقــه چینــی‪ ،‬یقــه مانداریــن یــا‬ ‫یقــه نهــرو نیــز نامیــده می شــود‪ .‬نوعــی یقــه‬ ‫بســته و بــدون لبــه یــا تیغــه اســت‪ .‬در مــوارد‬ ‫متنوعــی می تــوان از ان اســتفاده کــرد؛ ازجملــه‬ ‫مناســبت های رســمی‪ ،‬بــا ژاکــت و یــا پوشــش‬ ‫هــر روزه‪.‬‬ ‫‪ .10‬یقه دکمه دار خمیده‬ ‫خمیــده بــودن ایــن یقــه بــا بـه کار رفتــن میــزان‬ ‫بیشــتری پارچــه در قســمت تیغه هــا نســبت بــه‬ ‫دکمــه و لبه هــا ایجــاد شــده اســت و نتیجــه‬ ‫ان یــک پیچــش کوچــک در یقــه اســت کــه‬ ‫راحتــی و ظاهــری معمولی تــر بــه ان می دهــد‪.‬‬ ‫بــرای زمان هایــی کــه دوســت داریــد شــاداب‬ ‫بــه نظــر برســید؛ امــا کــراوات نبندیــد‪ ،‬انتخــاب‬ ‫مناســبی اســت‪.‬‬ ‫راهنمای انتخاب کفش و کیف مناسب‬ ‫‪ .۱‬اگــر می خواهیــد کیفــی بخریــد کــه هــرروز و به طــور مــداوم‬ ‫اســتفاده کنیــد بهتــر اســت یــک کیــف بــا رنــگ خنثــی بخریــد تــا‬ ‫بــا همــه لباس هایتــان هماهنــگ شــود‪ .‬همچنیــن اگــر از لباس هــای‬ ‫رنگارنــگ اســتفاده می کنیــد بهتــر اســت یــک کیــف تک رنــگ خنثــی‬ ‫انتخــاب کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .۲‬اگــر کــه ریزانــدام هســتید بهتــر اســت از کیفــی اســتفاده کنیــد کــه‬ ‫زیــاد بــزرگ نباشــد و اگــر کــه قدبلنــد هســتید و در انتخــاب‪ ،‬انــدازه‬ ‫کیــف بــرای شــما مهــم نیســت‪ ،‬می توانیــد کیفــی را کــه فکــر می کنیــد‬ ‫برایتــان مناســب اســت را انتخــاب کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .۳‬اگــر کــه وســایل ســنگین و بزرگــی را بــا کیــف خــود حمــل می کنیــد‬ ‫بهتــر اســت بــه تناســب همــان حجــم وســایلتان کیــف بزرگ تــر و‬ ‫حجیم تــر را انتخــاب کنیــد امــا اگــر کــه وســایل زیــادی را بــا خــود‬ ‫حمــل نمی کنیــد می توانیــد از کیف هــای زیــر بغلــی (کیف هایــی کــه‬ ‫کوچک ترنــد و خــوب زیــر بغــل جــا می گیرنــد) کــه اکنــون زیــاد از‬ ‫ان هــا اســتفاده می شــود‪ ،‬اســتفاده کنیــد؛ البتــه در انتخــاب ایــن کیف هــا‬ ‫ازاد هســتید و اگــر کــه دوســت نداشــتید می توانیــد از کیف هــای عــادی‬ ‫اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .۴‬خانم هایــی کــه کیــف مستطیلی شــکل یــا چمدانــک اســتفاده می کننــد‬ ‫معمــوال فقــط ســلیقه خودشــان را قبــول دارنــد و خــودرای هســتند؛ اگــر‬ ‫از ایــن دســت افــراد هســتید چمدانــک انتخــاب خوبــی اســت‪.‬‬ ‫زیر و بم ٌمد‬ ‫در هنگام خرید کفش به این نکات مهم برای راحتی پاهایتان توجه کنید‪:‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪ .۱‬دقــت در ســایز کفش هــا‪ :‬بــه شــماره ســایز کفش هــا دقــت کنیــد و‬ ‫حتمــا بپوشــید و امتحــان کنیــد تــا از راحتــی پاهایتــان مطمئــن شــوید و‬ ‫ایــن نکتــه را فرامــوش نکنیــد کــه انــدازه ســایز پاهــا بــا افزایــش ســن و‬ ‫کــم و زیــاد شــدن وزن تغییــر می کنــد پــس فقــط ســایز پاهــا را مــاک‬ ‫قــرار ندهیــد‪.‬‬ ‫‪ .۲‬در هنــگام امتحــان کــردن کفش هــا حتمــا هــر دو لنگــه کفــش را‬ ‫امتحــان کنیــد چــون بعضــی از افــراد انــدازه یکــی از پاهایشــان بزرگ تــر‬ ‫از دیگــری اســت و ان هــا بایــد انــدازه پــای بزرگ تــر را مــاک قــرار‬ ‫دهنــد‪.‬‬ ‫‪ .۳‬هنــگام امتحــان کــردن کفــش حتمــا بــا ان راه برویــد و اگــر بنــد دارد‬ ‫بنــد ان را ببندیــد و راه برویــد تــا از راحتــی و ســبک بــودن ان مطمئــن‬ ‫شــوید تــا پاهایتــان اذیــت نشــود‪.‬‬ ‫‪ .۴‬و در اخــر کفشــی مناســب اســت کــه فاصلــه بیــن لبــه جلویــی کفــش‬ ‫تــا انگشــت شســت پــا حــدود نیــم ســانت فاصلــه داشــته باشــد و‬ ‫انگشــت شســت پــا بتوانــد بــه راحتــی در ان حرکــت کنــد‪.‬‬ ‫از برهنگی تا نِمِ س در مصر‬ ‫از جملــه مســائلی کــه در مصــر توجــه همــگان را بــه خــود جلــب می کند‬ ‫مســئله لبــاس پوشــیدن ان هــا اســت کــه ســیر تکاملــی و طوالنــی داشــته‬ ‫و از برهنگــی کامــل اولیــه شــروع می شــود تــا لباس هــای پوشــیده و‬ ‫بــاارزش ثروتمنــدان مصــری ادامــه می یابــد‪.‬‬ ‫در اغــاز کــودکان مصــری تــا ســن ‪۱۳‬ســالگی بــه علــت گرمایــی کــه در‬ ‫مصــر وجــود داشــت لباســی بــه تــن نمی کردنــد فقــط دختــران بــه دور‬ ‫کمــر خــود کمربنــدی از مرواریــد و خرمهــره می بســتند و پســران تــا‬ ‫همــان ســن کچــل بودنــد فقــط یــک طــره بلنــد از موهــای خــود را بــرای‬ ‫محافظــت در برابــر کک و شــپش رهــا می کردنــد‪.‬‬ ‫در ان زمــان یعنــی ســلطنت قدیــم مــردان و زنــان در کوچــه و بــازار‬ ‫فقــط یــک لُنــگ (پارچــه ســفید) بــه کمرشــان می بســتند کــه تــا بــاالی‬ ‫زانوشــان را مــی پوشــاند و البتــه نکتــه قابل توجــه اینکــه شــرم و حیــای‬ ‫موجــود کــه طبیعــت انســان اســت اســباب اســایش خاطــر مــردم را‬ ‫فراهــم می کــرد‪.‬‬ ‫در ایــن دوره کاهنــان و خدمتگــذاران و کشــاورزان هــم بــه پوشــاندن‬ ‫عــورت بســنده می کردنــد کــه نمونــه کاهنــان را در مجســمه رانوفــر‬ ‫می توانیــد ببینیــد‪.‬‬ ‫در دوره ســلطنت میانــه و همــراه بــا افزایــش توانگــری و ثــروت مــردم‬ ‫لنگــی بــه انــدازه همــان لنــگ قبلــی بــه لباس هایشــان اضافــه کردنــد؛‬ ‫امــا در دوره ســلطنت جدیــد زنــان ان دامــن تنــگ را بــه دور انداختنــد‬ ‫و در عــوض پارچــه عریــض و طویلــی بــردوش می انداختنــد کــه در‬ ‫ســمت راســت ســنجاق می زدنــد کــه البتــه بــه تدریــج زرانــدوزی‪،‬‬ ‫حاشــیه‪ ،‬گالبتــون و مدهــای جدیدتــری ماننــد انداختــن مــار هــم بــه‬ ‫ان هــا اضافــه شــد کــه البتــه مــردان هــم ســینه ها و شــانه های خــود را‬ ‫هــم می پوشــاندند‪.‬‬ ‫در ایــن دوره راننــدگان ارابه هــا و تربیت کننــدگان اســب لباس هایــی‬ ‫باهیبــت بــه تــن می کردنــد‪.‬‬ ‫ارایــش در بیــن مصریــان بــه عنــوان یــک عنصــر شــفابخش شــناخته‬ ‫شــده بــود و از رنگ هــای ســبز (ســاخته شــده از مــس) و مشــکی‬ ‫(ســرب) اســتفاده می کردنــد کــه البتــه بــرای محافظــت از افتــاب بــود‪.‬‬ ‫ثروتمنــدان و طبقــات بــاال از کاله گیــس اســتفاده می کردنــد درحالی کــه‬ ‫طبقــات پایین تــر یــا یــک تکــه از موهــای خــود را می گذاشــتند یــا دم‬ ‫خــوک بــه موهایشــان می چســباندند‪.‬‬ ‫امــا نکتــه جالــب توجــه اینکــه فرعــون هیچــگاه اجــازه نمــی داد کــه‬ ‫موهایــش دیــده شــوند و بــه همیــن دلیــل از پوششــی بــه نــام ‪nemes‬‬ ‫اســتفاده می کــرد‪.‬‬ ‫‪89‬‬ ‫نویسنده‪ :‬یونس درونگی‬ ‫اشنایی با خطوط حلقه ای کف دست‬ ‫حقیقــت ایــن اســت کــه در کــف دســت خیلــی از مــا‪ ،‬حداقــل یــک‬ ‫حلقــه وجــود دارد‪ .‬هرچنــد ممکــن اســت کــه ایــن حلقــه بســیار کوچــک‬ ‫باشــد؛ امــا ارزش ایــن را دارد کــه نــگاه دقیق تــری بــه کــف دســتتان‬ ‫بیندازیــد و ان هــا را بیابیــد و فــال شــخصیتی خــود را بــا ان تطابــق دهیــد‪.‬‬ ‫حلقــه طبیعــت‪ :‬ایــن حلقــه در قســمت‬ ‫ضربتــی دســت یــا نزدیــک کــوه لونــا و زیــر‬ ‫خــط قلــب قــرار گرفتــه اســت‪ .‬ایــن حلقــه‬ ‫متعلــق بــه افــرادی اســت کــه بــه شــدت بــه‬ ‫طبیعــت عالقــه و نیــز توانایــی خاصــی در‬ ‫ارتبــاط بــا دیگــر گیاهــان و حیوانــات دارنــد‪.‬‬ ‫ایــن افــراد بــا قــرار گرفتــن در محیط زیســت‬ ‫طبیعــی موردالهــام‬ ‫قــرار می گیرنــد‪.‬‬ ‫حلقــه موســیقی‪ :‬حلقــه موســیقی پاییــن کــوه‬ ‫ونــوس قــرار دارد‪ .‬ایــن حلقــه متعلــق بــه‬ ‫افــرادی اســت کــه بــه موســیقی عالقــه وافــری‬ ‫دارنــد‪ .‬اگــر شــما در هــر دو دســت خــود دارای‬ ‫ایــن حلقــه هســتید؛ پــس می توانیــد موســیقی‬ ‫را به عنــوان یــک شــغل برگزینیــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪90‬‬ ‫حلقــه زنبــور عســل‪ :‬ایــن حلقــه در مرکــز‬ ‫کــوه ونــوس قــرار دارد‪ .‬زنبوری شــکل بــودن‬ ‫ان نشــان دهنده عالقــه عمیــق فــرد بــه ســازهای‬ ‫ســیم دار ازجملــه ویولــن‪ ،‬ســلو و گیتــار اســت‪.‬‬ ‫حلقــه شــجاعت‪ :‬ایــن حلقــه در زیــر اولیــن‬ ‫قســمت ابتدایــی خــط زندگــی قــرار گرفتــه‬ ‫اســت و نمــاد فــردی مشــتاق و بــدون تــرس‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫حلقــه راجــا یــا کاریزمــا‪ :‬ایــن حلقــه در‬ ‫قســمت ابتدایــی کــف دســت و بیــن کوه هــای‬ ‫زحــل و مشــتری وجــود دارد‪ .‬ایــن یکــی از‬ ‫مثبت تریــن نشــانه ها اســت؛ زیــرا نمــاد خــون‬ ‫ســلطنتی اســت مخصوصــا اگــر در هــر دو‬ ‫دســت یافــت شــود‪ .‬ایــن حلقــه‪ ،‬صاحبــش را‬ ‫در تاثیرگــذاری‪ ،‬رهبــری و تحریــک دیگــران‬ ‫توانــا می کنــد‪ .‬ایــن حلقــه معمــوال در کــف‬ ‫دســتان سیاســتمداران موفــق و رهبــران مذهبــی‬ ‫یافــت می شــود‪.‬‬ ‫ـه جدیـ‬ ‫حلقـ‬ ‫ـت‪ :‬ایــن حلقــه در قســمت ابتدایــی‬ ‫کــف دســت و بیــن کوه هــای اپولــو و زحــل‬ ‫قــرار دارد‪ .‬اگــر ایــن نــوع حلقــه کــف دســتتان‬ ‫قــرار دارد بدیــن معنــی اســت کــه شــما فــردی‬ ‫بســیار جــدی‪ ،‬مســئولیت پذیر و ســخت کوش‬ ‫هســتید‪ .‬شــما فــردی بــا هــوش و بــا فکــر‬ ‫هســتید و هیچ وقــت دوســت نداریــد وقتتــان را‬ ‫هــدر بدهیــد‪.‬‬ ‫حلقــه شــوخی‪ :‬ایــن حلقــه در قســمت‬ ‫ابتدایــی کــف دســت و بیــن کوه هــای‬ ‫عطــارد و اپولــو قــرار دارد‪ .‬ایــن حلقــه‪ ،‬نشــانه‬ ‫خوبــی بــرای حــس شــوخ طبعی و عالقــه بــه‬ ‫حیوانــات اســت‪ .‬اگــر ایــن نــوع حلقــه را در‬ ‫کــف دســت خــود داریــد بدیــن معنــی اســت‬ ‫کــه شــما بــرای شــادی و خوشــی‪ ،‬راحتــی‬ ‫شــرایط و پاداش هــای مالــی ارزش قائلیــد‪.‬‬ ‫شــما زندگــی را راحــت می گیریــد و اغلــب‬ ‫شــغل موردعالقه تــان را بــه شــغل هایی کــه‬ ‫درامــد خوبــی دارنــد ترجیــح می دهیــد‪.‬‬ ‫نکتــه جالــب توجــه ایــن اســت کــه برخــی از افــراد هــر دوی حلقه هــای‬ ‫جدیــت و شــوخ طبعی را بــا هــم دارنــد‪ .‬اگــر هــر دوی ایــن حلقه هــا‬ ‫در یــک دســت باشــند بدیــن معنــی اســت کــه فــرد بــرای زندگ ـی اش‬ ‫رویکــردی جــدی دارد و درعین حــال مهــارت یافتــن خوشــی و لــذت‬ ‫بــردن در کنــار رســیدن بــه هدفــش را نیــز دارد‪.‬‬ ‫حلقــه غــرور‪ :‬وجــود ایــن حلقــه در کــف‬ ‫دســت نــادر اســت‪ .‬ایــن حلقــه بــزرگ‪ ،‬کــوه‬ ‫اپولــو را احاطــه کــرده اســت و نشــان دهنده‬ ‫حساســیت فــرد بــه انتقــاد اســت‪ .‬ایــن فــرد‬ ‫راجــع بــه قضــاوت مــردم دربــاره ظاهــرش و‬ ‫اینکــه مــردم در مــورد او چــه فکــر می کننــد‪،‬‬ ‫بســیار حســاس اســت‪.‬‬ ‫حلقــه همدلــی‪ :‬ایــن حلقــه در قســمت‬ ‫پایینــی دســت‪ ،‬نزدیــک بندهــای مــچ دســت‬ ‫قابل مشــاهده اســت‪ .‬همان طــور کــه از اســم‬ ‫ان پیــدا اســت‪ ،‬ایــن حلقــه نشــان دهنده عالقــه‬ ‫فــرد بــه هم نوعــش اســت‪ .‬او نســبت بــه افــراد‬ ‫دیگــر احســاس شــفقت و دلســوزی دارد‪.‬‬ ‫حلقــه حافظــه‪ :‬ایــن حلقــه در ‪ %10‬دس ـت ها‬ ‫وجــود دارد کــه روی خــط هــوش و یــا نزدیــک‬ ‫بــه ان قــرار دارد‪ .‬اگــر ایــن نــوع حلقــه را در کف‬ ‫دســت خــود داریــد بدیــن معنــی اســت که شــما‬ ‫حافظــه خوبــی داریــد‪ .‬فروشــندگانی کــه اســامی‬ ‫مــردم‪ ،‬جزئیــات محصوالتــی کــه می فروشــند‪،‬‬ ‫قیمــت و‪ ...‬را بــه خاطــر می ســپارند‪ ،‬ایــن حلقــه‬ ‫را در کــف دســتان خــود مشــاهده می کننــد‪.‬‬ ‫پیام های پنهان در گل های ماه تولد‬ ‫اعتقــاد بــر ایــن اســت کــه گل دادن بــه عنــوان هدیــه در جشــن های‬ ‫تولــد از زمــان امپراطــور روم شــروع شــده اســت و همچنیــن بزرگداشــت‬ ‫خــدای رومیــان بــا تقدیــم قاب هــای گل همــراه بــود‪ .‬در دوران‬ ‫ویکتوریــا‪ ،‬زبــان گل هــا توســعه یافــت‪ .‬از انجایــی کــه در ان دوران همــه‬ ‫پیــرو ســنت های قدیــم بودنــد‪ ،‬بیــان و ابــراز احساســات حــرام بــود و در‬ ‫نتیجــه گل هایــی خــاص نمــاد پیام هایــی پنهــان بیــن دو شــخص عاشــق‬ ‫بــود‪ .‬معرفــی زبــان گل هــا منســوب بــه «‪ »Mary Wortley‬اســت‪ .‬پیام هــای‬ ‫نهفتــه در گل هــا اولیــن بــار در انگلســتان شــروع شــد و بعــد در بیــن‬ ‫فرهنگ هــای زیــادی رواج یافــت‪ .‬از طریــق اشــنایی بــا معنی هــای‬ ‫نهفتــه در انــواع گل هــای مــاه تولــد‪ ،‬هدیــه ای خالقانــه بــرای جشــن‬ ‫تولــد دوســتانتان فراهــم کنیــد‪.‬‬ ‫فروردین‪ :‬گل نرگس‬ ‫مهر‪ :‬گل مینا (ستاره ای)‬ ‫ایــن گل پاییــزی کــه شــبیه گل مرواریــد اســت‬ ‫نمــاد عشــق‪ ،‬ایمــان‪ ،‬خــرد‪ ،‬وقــار و زیبایــی اســت‪.‬‬ ‫بافــت شــاداب و رنگ هــای غنــی ان بیانگــر قــدرت‬ ‫جادویــی ان اســت‪ .‬در زمان هــای قدیــم اعتقــاد بــر‬ ‫ایــن بــود کــه رایحــه ازاد شــده از برگ هــای گل‬ ‫ســتاره ای ســوزانده شــده‪ ،‬شــیطان را دور می کنــد‪.‬‬ ‫وقتــی ایــن گل بــه عنــوان هدیــه بــه کســی داده شــود‪،‬‬ ‫ایــن پیــام را بــا خــود بــه همــراه دارد‪« :‬به خاطــر مــن‬ ‫مواظــب خــودت بــاش»‪.‬‬ ‫ابان‪ :‬گل همیشه بهار‬ ‫اردیبهشت‪ :‬گل نخود و گل مروارید‬ ‫خرداد‪ :‬گل سوسن‬ ‫ایــن گیــاه چندســاله دارای گل هــای معطــر‪،‬‬ ‫کوچــک و زنگی شــکل و دو بــرگ نیــزه ای بــزرگ‬ ‫اســت کــه نمــاد شــیرینی‪ ،‬تواضــع‪ ،‬خلــوص نیــت‪،‬‬ ‫عظمــت و افتخــار اســت‪ .‬پیــام نهفتــه در ایــن گل‬ ‫ایــن اســت‪« :‬تــو زندگــی مــن را کامــل کــردی»‪.‬‬ ‫تیر‪ :‬گل ُرز‬ ‫گل رز سرشــار از تاریخچــه و معنــی‬ ‫اســت؛ ازجملــه عشــق‪ ،‬اشــتیاق‪ ،‬زیبایــی و کمــال‪ .‬پیام هــای‬ ‫نهفتــه در ان عبارت انــد از‪« :‬دوســتت دارم» (رز قرمــز)‪،‬‬ ‫«مــن ســزاوار و شایســته شــما هســتم» (رز ســفید)‪« ،‬تــو‬ ‫عشــق پهنــان مــن هســتی» (رز نارنجــی)‪« ،‬تــو معرک ـه ای»‬ ‫(رز ســفید)‪« ،‬مــن الیــق عشــق تــو نیســتم» (رز زرد)‪« ،‬مــا‬ ‫جدانشــدنی هســتیم» (رز ســفید و قرمــز) و «لطفــا مــن را‬ ‫بــاور کــن» (رز صورتــی)‪.‬‬ ‫مرداد‪ :‬گل زبان در قفا‬ ‫ایــن گل بــا گلبرگ هــای روشــن نمــاد قلــب بــاز‬ ‫و پیونــدی مشــتاقانه اســت‪ .‬پیام هــای نهفتــه در ان‬ ‫عبارت انــد از‪« :‬دمدمــی بــودن» (صورتــی)‪« ،‬شــاد‪،‬‬ ‫خوشــحال و خوش شــانس» (ســفید) و «تــو ذات و‬ ‫سرشــت شــیرینی داری» (بنفــش)‪.‬‬ ‫اذر‪ :‬گل داوودی‬ ‫ایــن گیــاه چندســاله نمــاد خورشــید اســت و‬ ‫جایــگاه ویــژه ای در فرهنگ هــای قدیمــی دارد؛‬ ‫مثــا ژاپنی هــا ان را نمــاد کمــال می داننــد و‬ ‫کنفوســیوس ان را بــرای انجــام مدیتیشــن پیشــنهاد‬ ‫می کنــد‪ .‬ایــن گل همچنیــن نمــاد عشــق و ســرور‪،‬‬ ‫خوش بینــی و خوشــحالی اســت‪ .‬پیــام نهفتــه‬ ‫در گل داوودی ایــن اســت‪« :‬تــو یــک دوســت‬ ‫فو ق العــاد ه ای»‪.‬‬ ‫دی‪ :‬گل بنت قنسول (کریسمس)‬ ‫بهمن‪ :‬گل میخک‬ ‫ایــن گل کــه بــه رنگ هــای رزد و ســفید و قرمــز‬ ‫هــر ســاله در هنــگام کریســمس یافــت می شــود‪،‬‬ ‫نمــاد شــیرینی و تندرســتی و نشــاط اســت‪ .‬پیــام‬ ‫نهفتــه در گل بنــت قنســول ایــن اســت‪« :‬فقــط‬ ‫تــو»!‬ ‫ایــن گیــاه اســیایی‪-‬اروپایی شــامل رایحــه ادویــه ای‬ ‫اســت و در رنگ هــای بی شــماری یافــت می شــود‪.‬‬ ‫ایــن گل نمــاد عشــق و شــیفتگی‪ ،‬تحســین‪ ،‬برتــری‪،‬‬ ‫زیبایــی و سپاســگزاری اســت‪ .‬برخــی از پیام هایــی کــه‬ ‫ایــن گل در بــر دارد عبارت انــد از‪« :‬قلبــم بــرای تــو‬ ‫می تپــد» (میخــک قرمــز)‪« ،‬هرگــز فراموشــت نمی کنــم»‬ ‫(میخــک صورتــی)‪« ،‬تــو مــن را ناامیــد کــردی» (میخــک‬ ‫زرد)‪« ،‬ارزو داردم کــه بــا تــو باشــم» (میخــک راه راه)‪.‬‬ ‫اسفند‪ :‬گل زنبق‬ ‫ایــن گیــاه علفــی در رنگ هــای متنوعــی از ابــی‪،‬‬ ‫بنفــش‪ ،‬زرد و ســفید یافــت می شــود و نمــاد وفــاداری‪،‬‬ ‫فروتنــی‪ ،‬نجابــت‪ ،‬دالوری‪ ،‬خــرد‪ ،‬امیــدواری‪ ،‬اشــتیاق و‬ ‫تعریــف و تمجیــد اســت‪ .‬برخــی از پیام هایــی کــه ایــن‬ ‫گل دربــر دارد عبارت انــد از‪« :‬مــن همیشــه درســت‬ ‫می گویــم» (زنبــق بنفــش)‪« ،‬بیــا شــانس را امتحــان‬ ‫کنیــم» (زنبــق ســفید)‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫گل نخــود‪ :‬عطــر گلبرگ هــای رنگارنــگ ایــن گل‪،‬‬ ‫ان را بســیار مشــهور کــرده اســت‪ .‬نمــاد خوشــی و‬ ‫بــدرود اســت بــا ایــن پیــام کــه‪« :‬به خاطــر لحظــات‬ ‫خــوب و دوست داشــتنی از تــو ممنونــم»‪.‬‬ ‫گل مرواریــد‪ :‬نمــاد شــادی و ســرور‪ ،‬پاکــی‪ ،‬خلــوص‬ ‫و زیبایــی اســت‪ .‬ایــن گل هــا در افریقــای جنوبــی‬ ‫توســط «‪ »Scotsman Richard Jameson‬کشــف شــدند‪ .‬ایــن‬ ‫گل هــا پیــام اور ذات بهــاری‪ ،‬شــانس و خوشــحالی و جوانــی‬ ‫جــاودان هســتند‪.‬‬ ‫ایــن گل نمــاد دلســوزی‪ ،‬محبــت و بخشــندگی‬ ‫اســت کــه توضیــح دهنــده ایــن پیــام پنهــان اســت‪:‬‬ ‫«نظــر مــن بــه نظــر شــما نزدیــک اســت»‪.‬‬ ‫فال و سرگرمی‬ ‫ایــن گل معمــوال بــا رنــگ زرد دیــده‬ ‫می شــود؛ امــا در رنگ هــای ســفید و‬ ‫نارنجــی نیــز متنــوع اســت‪ .‬گل نرگــس‬ ‫نمــاد تولــد تــازه و شــروع نــو اســت‬ ‫مخصوصــا اگــر بــه صــورت دســته ای‬ ‫عرضــه شــود‪ .‬ایــن گل همچنیــن پیــام اور‬ ‫شــادی و لــذت اســت‪ .‬بــا دادن ایــن گل‬ ‫بــه طــرف مقابــل‪ ،‬ایــن پیــام را بــه او‬ ‫منتقــل می کنیــد‪« :‬تــو یــک فرشــته ای»!‬ ‫شهریور‪ :‬گل گالیول‬ ‫نــام ایــن گل تابســتانی از کلمــه التیــن ‪ gladius‬بــه‬ ‫معنــای شمشــیر گرفتــه شــده اســت و نمــاد قــوت و‬ ‫کمــال اخالقــی اســت‪ .‬درحالی کــه کــه برگ هــای‬ ‫شمشــیری ان یــاداور گالدیاتورهــای رومــی اســت‪،‬‬ ‫گل هــای رمانتیــک ان بــا زیبایی شــان توانایــی نفــوذ‬ ‫بــه قلب هــا را دارنــد کــه بیانگــر معنــی شــیدایی‬ ‫و شــیفتگی در ایــن گل اســت‪ .‬وقتــی ایــن گل بــه‬ ‫عنــوان هدیــه بــه کســی داده شــود‪ ،‬ایــن پیــام را بــا‬ ‫خــود بــه همــراه دارد‪« :‬عشــق در نــگاه اول»!‬ ‫‪91‬‬ ‫چشــم خــوانی‬ ‫اینــده و شــخصیت خــود را از روی ویژگی های‬ ‫چشــمانتان بخوانید!‬ ‫چشــم های درشــت‪ :‬شــما فــردی شــنوا‪،‬‬ ‫پندپذیــر و احساســاتی هســتید‪ .‬اگــر فــردی‬ ‫هیجــان زده باشــد و بخواهــد چیــزی بــه شــما‬ ‫بگویــد‪ ،‬حالــت چشــمانش بــاز و درشــت‬ ‫خواهــد شــد‪.‬‬ ‫گســترده عالقــه دارنــد‪ .‬ایــن افــرادِ ســازگار و‬ ‫انعطاف پذیــر‪ ،‬موضوعــات بزرگــی را دوســت‬ ‫دارنــد کــه در مــورد ایدئولوژی هــای معنــوی‪،‬‬ ‫فلســفی و موضوعــات اجتماعــی بــزرگ‬ ‫باشــد‪ .‬ایــن افــراد می تواننــد خیلــی راحــت از‬ ‫موضوعــی بــه موضــوع دیگــر برونــد و درگیــر‬ ‫موضوعــات مختلفــی شــوند‪.‬‬ ‫چش ـم های عمیــق (عمیــق در حدقــه چشــم)‪:‬‬ ‫چشــم های باریــک‪ :‬اگــر حالــت چشــمان‬ ‫شــخصی باریــک شــده باشــد نشــان دهنده‬ ‫ایــن اســت کــه او فــردی محتــاط‪ ،‬درحــال‬ ‫حســاب گری و دارای ســوءظن اســت‪ .‬افــرادی‬ ‫کــه از روی عــادت چشمان شــان را باریــک‬ ‫می کننــد افــرادی دیربــاور و بــا دقــت هســتند‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪92‬‬ ‫چشــم های بــزرگ‪ :‬ایــن نــوع چشــم ها‬ ‫بیانگــر ایــن اســت کــه شــما فــردی‬ ‫روشــن فکر‪ ،‬بــا محبــت‪ ،‬مشــتاق و باهــوش‬ ‫بــا کنجــکاوی فکــری بی پایــان هســتید‪.‬‬ ‫ان هایــی کــه چش ـم های بــزرگ دارنــد افــرادی‬ ‫بســیار جــذاب به نظــر می رســند‪ .‬ایــن افــراد‬ ‫خونگــرم و رمانتیــک از خســتگی و کســلی‬ ‫بیزارنــد و تصــورات روشــن و واضح شــان‪،‬‬ ‫ان هــا را مناســب شــغل های خالقانــه می کنــد‪.‬‬ ‫چشــم های کوچــک‪ :‬ایــن چشــم ها بــرای‬ ‫افــراد کمال گرایــی اســت کــه بــه جزئیــات و‬ ‫چیزهایــی کــه در اطرافشــان اتفــاق می افتــد‬ ‫بســیار توجــه می کننــد‪ .‬شــما در تمرکــز بــر‬ ‫جزئیــات مهــارت داریــد؛ هرچنــد کــه در‬ ‫رابطه هایتــان کمــی حســود هســتید و کنــار‬ ‫امــدن احساســی بــا غریبه هــا را ســخت‬ ‫می بینیــد‪.‬‬ ‫چشــمان نزدیــک به هــم‪ :‬ایــن افــراد‬ ‫مهــارت زیــادی در تمرکــز کــردن دارنــد‪ .‬وقتــی‬ ‫روی چیــزی تمرکــز می کننــد‪ ،‬حواس شــان‬ ‫بیشــتر جمــع می شــود و از اینکــه چیــزی‬ ‫حواس شــان را پــرت کنــد‪ ،‬بیزارنــد؛ درنتیجــه‬ ‫خیلــی زود اســترس بــر ان هــا چیــره می شــود‪.‬‬ ‫ایــن افــراد اجتماعــی تمایــل دارنــد کــه ســریع‬ ‫بــه ســر اصــل مطلــب برونــد‪.‬‬ ‫چشــمان دور از هــم‪ :‬ایــن چشــم ها بــه‬ ‫افــرادی تعلــق دارنــد کــه ذهنــی روشــن و‬ ‫ســریع دارنــد و بــه بحث هایــی بــا موضوعــات‬ ‫ایــن چشــم ها متعلــق بــه افــرادی اســت‬ ‫کــه ظاهــری مرموزتــر دارنــد‪ .‬ایــن افــراد‬ ‫سرســخت‪ ،‬ترقی خــواه و مراقــب هســتند‪ .‬از‬ ‫انجایــی کــه ان هــا مرمــوز و محافظه کارنــد‬ ‫و بیــان احساســات درونی شــان برایشــان‬ ‫ســخت اســت‪ ،‬شــناخت ان هــا مدت زمــان‬ ‫بیشــتری طــول می کشــد‪ .‬زندگــی ان هــا بســیار‬ ‫شــخصی اســت و در اشــکار کــردن اطالعــات‬ ‫شخصی شــان بــرای اطرفیــان اکــراه دارنــد‪.‬‬ ‫ایــن افــراد شــروع کننــدگان بــا تاخیــر هســتند؛‬ ‫بدیــن معنــی کــه ان هــا معمــوال تــا بــه ســن ‪30‬‬ ‫ســالگی نرســیدند‪ ،‬شــریک یــا شــغل مناســبی‬ ‫را نمی یابنــد‪.‬‬ ‫چشــم های برجســته (برامــده)‪ :‬ایــن افــراد‬ ‫بــه ارامــیِ افــراد بــا چشـم های عمیــق نیســتند‪.‬‬ ‫ایــن افــراد پرانــرژی و پرانگیــزه دوســت دارنــد‬ ‫در هــر چیــزی کــه می شــنوند نقشــی را بــه‬ ‫عهــده داشــته باشــند‪ .‬ان هــا افــراد خودنمایــی‬ ‫هســتند کــه دوســت دارنــد بــا انجــام کارهــای‬ ‫عجیــب جلب توجــه کننــد‪ .‬در صــورت نادیــده‬ ‫گرفتنشــان‪ ،‬بســیار دلخــور می شــوند و صدمــه‬ ‫می بیننــد و بــه ایــن خاطــر از شــما متنفــر‬ ‫می شــوند‪ .‬ممکــن اســت کــه در بیــن ســنین‬ ‫‪ 35‬تــا ‪ 40‬ســالگی بدشانســی را تجربــه کننــد‪.‬‬ ‫چشــم های مــورب رو بــه بــاال‪ :‬ایــن‬ ‫چشــم ها کــه انتهــای خارجی شــان بلندتــر‬ ‫از بقیــه اســت متعلــق بــه افــرادی خوش بیــن‪،‬‬ ‫مثبــت‪ ،‬کنجــکاو و بلندپــرواز اســت‪ .‬ایــن‬ ‫چشــم ها بــه «چشــم گربــه ای» معروف انــد‪.‬‬ ‫وقتــی فرصت هــای جدیــدی یافــت می شــود‬ ‫ایــن افــراد اولیــن نفراتــی هســتند کــه چندیــن‬ ‫قــدم در ان از بقیــه جلوتــر هســتند‪.‬‬ ‫چشــم های مــورب رو بــه پاییــن‪ :‬اگــر‬ ‫انتهــای خارجــی چشــم ها پایین تــر از گوشــه‬ ‫داخلــی باشــد فــرد را مســتعد بدبینــی و یــاس‬ ‫و ناامیــدی می کنــد‪ .‬افــرادی کــه این گونــه‬ ‫چش ـم ها را دارنــد مهربــان‪ ،‬متواضــع‪ ،‬بخشــنده‬ ‫و خونســرد هســتند و تمایــل زیــادی بــه کمــک‬ ‫بــه دیگــران دارنــد‪.‬‬ ‫چشــم های مســطح‪ :‬اگــر گوشــه های‬ ‫خارجــی و داخلــی چشــم در یــک ســطح قــرار‬ ‫گرفتــه باشــند بیانگــر ایــن اســت کــه فــرد‬ ‫چش ـم انداز متعادلــی از زندگــی دارد و نیــز بــه‬ ‫انصــاف و عدالــت توجــه دارد‪ .‬اغلــب مــردم‬ ‫دارای چشــم هایی بــا گوشــه هایی در یــک‬ ‫ســطح هســتند‪.‬‬ ‫سه نوع چشم سفید‪:‬‬ ‫اســترس بــه راحتــی در چشــم ها نمایــان‬ ‫می شــود‪ .‬اگــر قســمت ســفید چشــم در‬ ‫بــاال و یــا پاییــن عنبیــه قابــل رویــت باشــد‪،‬‬ ‫ایــن نشــانه خوبــی نیســت! ایــن حالــت نمــاد‬ ‫اســترس اســت‪ .‬ایــن نــوع چشــم در ژاپــن‬ ‫«‪ »sanpaku‬نامیــده می شــود کــه بــه معنــی‬ ‫«ســه ســفیده» اســت‪.‬‬ ‫‪ -1‬اگــر قســمت ســفید در بــاالی عنبیــه دیــده‬ ‫شــود بیانگــر ایــن اســت کــه فــرد احساســاتی‬ ‫ماننــد عصبانیــت‪ ،‬اضطــراب و حساســیت های‬ ‫بیش ازانــدازه را تجربــه خواهــد کــرد‪ .‬ایــن فــرد‬ ‫گاهــی دارای خــوی بــد اســت و بــه راحتــی بــا‬ ‫فعالیت هــای کنــد و ظاهــر بی کفایــت بقیــه‪،‬‬ ‫رنجانــده می شــود‪.‬‬ ‫‪ -2‬اگــر قســمت ســفید در پاییــن عنبیــه‬ ‫دیــده شــود بیانگــر ایــن اســت کــه فــرد‬ ‫سرشــار از تــاش‪ ،‬فشــار و اســترس اســت‪ .‬در‬ ‫صورت خوانــی‪ ،‬ایــن نــوع چشــم بــه «چشــم‬ ‫روبــاه» معــروف اســت‪ .‬ایــن حالــت گاهــی‬ ‫نشــانه ای از زیرکــی و بی رحمــی نیــز اســت‪.‬‬ ‫اگــر بــه عکس هــای قاتلیــن زنجیــره ای نگاهــی‬ ‫بیندازیــد می بینیــد کــه دارای چنیــن چشــمانی‬ ‫هســتند‪.‬‬ ‫‪ -3‬مشــاهده قســمت ســفیدی چشــم هم در باال‬ ‫و هــم در پاییــن عنبیــه بســیار نــادر اســت‪ .‬ایــن‬ ‫مــورد بیانگــر ایــن اســت کــه فــرد تحــت فشــار‬ ‫اســترس بســیار زیــادی اســت و ممکــن اســت‬ ‫در معــرض خطــر ابتــا بــه ناراحتی هــای‬ ‫روانــی قــرار گیــرد‪.‬‬ ‫فال و سرگرمی‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪93‬‬ ‫جـــدول‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫عمودی‬ ‫‪ -1‬از انواع خط‪ ،‬پایتخت افریقای جنوبی‬ ‫‪ -2‬کوزه‪ ،‬هدیه‪ ،‬سراب‪ ،‬لوله تنفسی‬ ‫‪ -3‬صفت عدد‪ ،‬از اثرهای معروف محمود دولت ابادی‪ ،‬فانوس دریایی‪،‬‬ ‫محکم و ثابت‬ ‫‪ -4‬ظاهر ساختمان‪ ،‬خدای شبان یونان باستان‪ ،‬از ابزارهای ورزش باستانی‬ ‫‪ -5‬بحر‪ ،‬مسنن‬ ‫‪ -6‬اب روستایی‪ ،‬پسر رشتی‪ ،‬قیچی مطبوعاتی‪ ،‬ناشنوا‬ ‫‪ -7‬اداره دادگستری‪ ،‬حق ویژه سیاسی وا قتصادی‪ ،‬اسم‬ ‫‪ -8‬عزم و قصد‪ ،‬عالمت مصدر جعلی‪ ،‬پسوند شباهت‪ ،‬از شهرهای‬ ‫اذربایجان شرقی‬ ‫‪ -9‬میوه تنبل‪ ،‬عالمت مقدس مسیحیان‪ ،‬اتحادیه کارگران‬ ‫‪ -10‬دو یار هم قد‪ ،‬مخترع تله تایپ‪ ،‬اواز دسته جمعی‪ ،‬از حروف یونانی‬ ‫‪ -11‬تمار‪ ،‬کمیاب‬ ‫‪ -12‬همت قوی‪ ،‬نهنگ‪ ،‬سر‬ ‫‪ -13‬مراسله‪ ،‬مراسم و ایین ها‪ ،‬میزان‪ ،‬شهر جشنواره‬ ‫‪ -14‬از بین بردن‪ ،‬ماهی کنسرو‪ ،‬احاد‪ ،‬مارال‬ ‫‪ -15‬تندخو‪ ،‬اسم‬ ‫؟ ؟ ؟؟‬ ‫؟ ؟ ؟‬ ‫؟ ؟‬ ‫؟‬ ‫‪94‬‬ ‫افقی‬ ‫‪ -1‬خودکامگی‪ ،‬ویترین‬ ‫‪ -2‬کلرا‪ ،‬کشوری در قاره سیاه‪ ،‬اسایش و رفاه‬ ‫‪ -3‬نت پنجم‪ ،‬گیاه توخالی‪ ،‬موجود خیالی ترسناک‪ ،‬ساکت و بی صدا‬ ‫‪ -4‬تمرین‪ ،‬کنجد کوبیده ‬ ‫‪ -5‬گل سرخ نقاشی‪ ،‬زمین ترکی‪ ،‬اسیب‪ ،‬پایان نامه‬ ‫‪ -6‬فکر و ذهن‪ ،‬البوم موسیقی از مهراج محمدی‪ ،‬مجلس بزرگان‬ ‫‪ -7‬عنصر شیمیایی‪ ،‬گیره پزشکی‪ ،‬پایتخت سلسله ساسانیان‬ ‫‪ -8‬پایبند به عهد‪ ،‬غذایی از اسفناج‬ ‫‪ -9‬عین الناس‪ /‬قطشه‪ ،‬برق منفی‪ ،‬همراه شلوار‬ ‫‪ -10‬دوست و رفیق‪ ،‬میمون ادم نما‪ ،‬معدن‬ ‫‪ -11‬گذرگاه رود‪ ،‬پوشش‪ ،‬منقار کوتاه‪ ،‬عرصه بکس‬ ‫‪ -12‬روده گوسفند‪ ،‬غده فوق کلیوی‬ ‫‪ -13‬شریک‪ ،‬بازداشتن‪ ،‬درخت مورد‪ ،‬لحظه کوتاه‬ ‫‪ -14‬اشنا به کار‪ ،‬راندمان‪ ،‬اصحاب غارنشین‬ ‫‪ -15‬ولرم‪ ،‬از سیارات منظومه شمسی‬ ‫‪Vocabularies‬‬ ‫واژگان‬ ‫‪Idioms‬‬ ‫اصطالحات‬ ‫واژه های انگلیسی با ریشه پارسی‬ ‫نویسنده‪ :‬محمد نویدیان‬ ‫‪Proverbs‬‬ ‫ضرب المثل ها‬ ‫‪Absent and friendship‬‬ ‫دوری و دوستی‬ ‫‪There is no accounting for taste‬‬ ‫علف باید به دهن بزی شیرین بیاد‬ ‫‪He adds insults to injury‬‬ ‫گل بود و به سبزه نیز اراسته شد‬ ‫‪Make ado and have ado‬‬ ‫جواب های هوی است‬ ‫‪All that he says is law‬‬ ‫مرغش یک پا دارد‬ ‫سالم زبان‬ ‫‪This is the limit‬‬ ‫دیگه شورش رو دراورده‬ ‫‪Don`t (not) count on your chickens‬‬ ‫‪before they are hatched‬‬ ‫اول چاه رو بکن بعدا مناره رو بدزد‬ ‫‪As a matter of fact‬‬ ‫راستش رو بخوای‬ ‫‪Clothes do not make the man‬‬ ‫تن ادمی شریف است به جان ادمیت‬ ‫نه همین لباس زیباست نشان ادمیت‬ ‫‪Do not get my monkey up‬‬ ‫روی سگ منو باال نیار‬ ‫‪No over taking‬‬ ‫سبقت ممنوع‬ ‫‪Enough is enough‬‬ ‫بس کن دیگه‬ ‫?‪How on earth‬‬ ‫اخه چطور؟‬ ‫‪,‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪Abbasi‬‬ ‫سکه و واحد وزن ایرانی و افغانی‬ ‫ریشه شناسی‪ :‬عباس ی (پسوند پارسی) مربوط‬ ‫به شاه عباس اول (البته کلمه عباس‪ ،‬خود‬ ‫کلمه ایعربیاست)‪.‬‬ ‫‪Ahung‬‬ ‫ریشه چینی‬ ‫از پارسی به معنی روحانی‪a-h(o)ung :‬‬ ‫‪Achar‬‬ ‫ریشه پارسی اچار‬ ‫در فرهنگ غذایی هند‪ ،‬ترشی یا چاشنی‬ ‫غذا است؛ اما ریشه کلمه ترکی نیز خوانده‬ ‫شده که به معنای کلید و بازکننده است‪.‬‬ ‫‪Babouche‬‬ ‫ریشه پارسی به معنای پاپوش‬ ‫‪Baghdad‬‬ ‫در پارسی میانه ‪ -‬بغداد‪ -‬به معنای هدیه‬ ‫خدا‬ ‫‪Barbican‬‬ ‫در پارسی با ریشه ای به معنای خانه یا برج و‬ ‫بارو است‪.‬‬ ‫‪Bazaar‬‬ ‫ریشه پارسی‪ ،‬به معنای جای قیمت‬ ‫‪Bazigar‬‬ ‫ریشه هندی و همچنین پارسی‪ ،‬به منظور‬ ‫نامیدن چادرنشینان دوره گرد مسلمان‬ ‫‪Bheesty‬‬ ‫از پارسی به معنای بهشتی‬ ‫در هند به معنای حمل کننده مخصوص‬ ‫اب به خانه یا هنگ‬ ‫‪Two boys are not foes‬‬ ‫‪Two boys are not friends‬‬ ‫‪Two boys are not jealous‬‬ ‫;‪Because‬‬ ‫‪Two boys are not like as‬‬ ‫‪each other‬‬ ‫‪Right now‬‬ ‫همین االن‬ ‫‪Coke‬‬ ‫کوکا کوال‬ ‫‪Cherry‬‬ ‫البالویی‬ ‫‪Come by‬‬ ‫سر زدن(به)‬ ‫‪Citrine‬‬ ‫زرد‬ ‫)‪Matutinal (mutational‬‬ ‫بامدادی‪ ،‬سحری‬ ‫‪Amber‬‬ ‫کهربایی‬ ‫‪Bystander‬‬ ‫عابر تماشاچی‬ ‫‪Thread‬‬ ‫‪ACB‬‬ ‫عاج تایر اتومبیل‬ ‫‪Tusk‬‬ ‫عاج فیل‬ ‫‪95‬‬ ‫انگلیسی‬ ‫ایتالیایی‬ ‫عربی‬ ‫‪IELTS‬‬ ‫‪TOEFL‬‬ ‫فرانسه‬ ‫برگزاری دوره های امادگی کلیه ازمون ها‬ ‫‪۸۶۰۸۰۹۳۷‬‬ ‫‪۸۶۰۸۰۸۹۳‬‬ ‫روشنک هورفر‬ ‫خــودش را ســعدی ح‪ 45 ،‬ســاله از تهــران‬ ‫معرفــی می کنــد کــه ‪ 9‬ســال از زمــان گفتــن‬ ‫ســام مجــدد بــه زندگــی اش می گــذرد‪.‬‬ ‫می پرســم‪:‬‬ ‫اگــر اشــتباه نکنــم ‪ 2‬مــاه‪ .‬ان هــم در مرکــز‬ ‫بازپــروری قرچــک ســال ‪ 1377‬و بعــد زنــدان‬ ‫رجایی شــهر بــه مــدت ‪ 3‬مــاه و یــک روز‪.‬‬ ‫از دوران بچگــی دوســتی داشــتم کــه بــه اتفــاق‬ ‫بــه منــزل دائـی اش رفتیــم و مصــرف کردیــم‪ .‬از‬ ‫قبــل برنامـه اش را ریختــه بودیــم‪.‬‬ ‫مــن قبــل از تــرک‪ ،‬خــودم را شکســت خورده‬ ‫جســمی‪ ،‬روحــی و روانــی می دیــدم‪ ،‬چنــد‬ ‫بــار هــم در تیمارســتان نواب صفــوی بســتری‬ ‫شــدم؛ امــا بعــد از تــرک‪ ،‬روحیــه زیــاد‪،‬‬ ‫جســمی ورزشــی و دوســتیِ بســیار صمیمــی‬ ‫بــا اطرافیــان دارم و در کنــار کار‪ ،‬خانــواده و‬ ‫جلســات‪ ،‬بســیار لذت بخــش زندگــی می کنــم‪.‬‬ ‫اولین بار چطور به مواد دسترسی پیدا کردید؟‬ ‫مهم ترین دالیل شما برای گرایش به مواد؟‬ ‫کنجــکاوی و نترســیدن و اینکــه مگــر چــه‬ ‫اتفاقــی می افتــد مصــرف کنــم‪ .‬وقتــی دیگــران‬ ‫می گفتنــد مصــرف نکنــم‪ ،‬مــن بیشــتر از روی‬ ‫لجبــازی دوســت داشــتم مصــرف کنــم‪.‬‬ ‫چه مدتی گرفتار بودید؟‬ ‫از شــروع اولیــن مصــرف تــا اخریــن مصــرف‬ ‫‪ 30‬ســال گرفتــار بــودم‪.‬‬ ‫بیماری اعتیاد چه تاثیری در زندگی شخصی و‬ ‫اجتماعی شما داشت؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪29‬‬ ‫‪96‬‬ ‫طوالنی ترین زمانی که پاک بودید و دوباره‬ ‫برگشتید چقدر بود؟‬ ‫همــه چیــز را خــراب کــرد و اجــازه نــداد بــه‬ ‫ورزش کــه به صــورت کامــا حرفــه ای انجــام‬ ‫م ـی دادم برســم‪ .‬در جامعــه خیلــی زیــر ســوال‬ ‫می رفتــم و جلــوی پیشــرفتم را‪ ،‬چــه از نظــر‬ ‫کاری و چــه از نظــر اجتماعــی گرفــت‪ .‬در ایــن‬ ‫‪ 30‬ســال نتوانســتم هیــچ پیشــرفتی داشــته باشــم‬ ‫و پس رفــت هــم کــردم‪.‬‬ ‫در زمان مصرف به اعتیاد اگاهی داشتید یا‬ ‫انکار می کردید؟‬ ‫اگاهــی پیــدا کــرده بــودم؛ امــا کاری از دســتم‬ ‫برنمی امــد و نمی توانســتم بــرای ایــن مشــکلم‬ ‫کاری انجــام بدهــم و هــر بــار کــه تــرک‬ ‫می کــردم‪ ،‬بعــد از مــدت کوتاهــی دوبــاره‬ ‫شکســت می خــوردم‪.‬‬ ‫هزینه تهیه مواد را چطور به دست می اوردید؟‬ ‫شــغل مــن ارایشــگری اســت‪ .‬ان موقــع‬ ‫هرچــه درامــد داشــتم و زحمــت می کشــیدم‪،‬‬ ‫به خاطــر مصــرف مــواد خــرج می شــد و‬ ‫دائمــا بــه دوســتان بدهــکار بــودم‪.‬‬ ‫چه اتفاقی موجب شد که تصمیم به ترک بگیرید؟‬ ‫دوســتان زمــان مصرفــم کــه در بــاغ تفریــح‬ ‫ســالم می کردنــد را دیــدم و از ان هــا پیــام‬ ‫گرفتــم و بعــد دوســت دوران ســربازی ام کــه‬ ‫بــه اتفــاق خانــواده اش از مشــهد بــه دیدنــم‬ ‫امــده بــود کــه ایشــان هــم ســه ســال بــود پــاک‬ ‫شــده بــود و بــرای دومیــن بــار پیــام انجمــن را‬ ‫بــه مــن هدیــه کــرد‪.‬‬ ‫بعد از ترک چقدر و در چه مواقعی وسوسه‬ ‫برگشت داشتید؟‬ ‫بعــد از ‪ 20‬روز یــا اخرین بار ‪ 31‬روز‪ ،‬برگشــت‬ ‫کــردم و مصــرف کــردم‪ .‬وقتــی نــزد دوســتانم‬ ‫کــه مصــرف می کردنــد می رفتــم یــا وســایل‬ ‫مصرفــی مــواد را می دیــدم‪ ،‬دوبــاره مصــرف‬ ‫می کــردم‪.‬‬ ‫چند بار اقدام به ترک کردید و موفق نشدید؟‬ ‫خیلی زیاد‪ .‬نمی شود شمارش کرد‪.‬‬ ‫احساستان به خود‪ ،‬قبل و بعد از ترک مواد‬ ‫چطور بود؟‬ ‫اهل مطالعه‪ ،‬ارتباط با خدا‪ ،‬فعالیت های هنری‬ ‫و غیره قبل و بعد از مصرف بوده اید؟ ارتباط‬ ‫معنوی تا چه حدی کمک به ماندگاری پاکی‬ ‫به دست امده کرده است؟‬ ‫مطالعــه کمــی و ارتبــاط بــا خــدا خیلــی خــوب‬ ‫و صمیمانــه‪ .‬ارایشــگری می کنــم اگــر ان را‬ ‫هنــر حســاب کنیــم‪ .‬معنویــت خیلــی کمــک‬ ‫کــرده اســت و غیــر از ایــن به هیچ وجــه‪،‬‬ ‫ممکــن نخواهــد شــد‪ .‬معنویــت بــرای مــن‬ ‫حــرف اول را داشــته و دارد‪.‬‬ ‫چه اقداماتی در موسسات ‪ NA‬انجام می شود و‬ ‫تا چه حدی عامل کمک کننده ای است؟‬ ‫کالس هــای قــدم‪ ،‬جلســات بــاز و بســته‪،‬‬ ‫نشســت های اداری‪ ،‬فــروش کتاب هــا و‬ ‫نشــریات دیگــر ‪ ،NA‬ســمینارهای مختلــف و‬ ‫همایش هــای خیلــی بــزرگ و بــا محتــوا‪ .‬همــه‬ ‫ایــن اقدامــات باعــث پاکــی مــن و دوســتان‬ ‫اســت‪ .‬دانســتنی هایی کــه به دســت اورده ام‬ ‫نیــز به وســیله ایــن اقدامــات ‪ NA‬بــوده اســت و‬ ‫مــن و بقیــه بچه هــا بــدون ایــن اقدامــات هیــچ‬ ‫هســتیم؛ چراکــه بــه تنهایــی نمی توانیــم کاری‬ ‫انجــام دهیــم‪.‬‬ ‫رفتار جامعه و خانواده با شما در زمان مصرف‬ ‫چطور بود؟‬ ‫نــگاه جامعــه بــرای مــن نگاهــی‬ ‫ســنگین و غیرقابل هضــم شــده‬ ‫بــود‪ .‬مــن را یــک مجــرم می دیدنــد‬ ‫و خانــواده بــه مــن طــوری نــگاه‬ ‫می کردنــد کــه مــن بیشــتر از ان که‬ ‫بــودم در انــزوای خــود غــرق‬ ‫می شــدم‪ .‬بــا تحقیــر و کراهــت‬ ‫بــه مــن نــگاه می کردنــد و دلســوزی‬ ‫بیش ازحــد خانــواده و جامعــه خیلــی‬ ‫مــن را ازار مــی داد‪ .‬به هیچ وجــه مــن را‬ ‫بــه چشــم یــک بیمــار نمی دیدنــد و در‬ ‫کل نگاهــی ســرد و بدتــر از یــخ‪.‬‬ ‫تجربه خود را چگونه در اختیار بیماران گرفتار‬ ‫اعتیاد قرار می دهید؟‬ ‫اول بــا رفتارهــای درســتم و خــوب زندگــی‬ ‫کردنــم و بعــد بــا پیشــرفت در کار و زندگــی‬ ‫و جامعــه‪ ،‬بــا ارتبــاط گذاشــتن در جامعــه و‬ ‫محــل کار و گاهــی هــم بــا گفتــار خــود بــه‬ ‫ان هــا پیــام می دهــم و از کاری کــه به طــور‬ ‫صددرصــد اشــتباه اســت صحبــت می کنــم‪،‬‬ ‫البتــه در زمانــی کــه دوســتان تمایــل بــه پــاک‬ ‫زندگــی کــردن داشــته باشــند‪.‬‬ ‫یک خاطره بد از زمان مصرف و یک خاطره‬ ‫خوب بعد از پاکی؟‬ ‫مــن در زمــان مصــرف در داخــل بانــک‬ ‫محله مــان لباس هــای خــودم را کامــا از بدنــم‬ ‫بیــرون اوردم و‪ !...‬خاطــره خــوب هــم تولــد‬ ‫ســالم پســرم‪ ،‬نیمــا‪ ،‬در اولیــن ســال پاکــی ام‪.‬‬ ‫دنیای امروز شما چگونه است؟‬ ‫مــن بــا قلبــی ارام و روحــی شــاد و تنــی‬ ‫ســالم در کنــار خانــواده و جامعـه ای کــه جــای‬ ‫بســیار خوبــی بــرای پیشــرفتم وجــود دارد‪،‬‬ ‫زندگــی شــیرینی دارم و به کار مشــغول هســتم‪.‬‬ ‫دوســتان زیــادی دارم؛ هــم دوســتان بهبــودی و‬ ‫هــم دوســتان عــادی‪ .‬مــن ســعدی‪ ،‬یــک معتــاد‬ ‫بــودم و یــک عاشــق هســتم‪ ...‬عاشــق کار‪،‬‬ ‫خانــواده‪ ،‬جلســات و حتــی دوســتان عــادی و‬ ‫‪ .NA‬مــن از تمــام ســاعات عمــرم به خوبــی و‬ ‫بــا برنام ـه ای خــوب اســتفاده می کنــم‪ .‬در ایــن‬ ‫چنــد ســال بســیار پیشــرفت کــرده ام‪ ،‬حتــی از‬ ‫نظــر مالــی و اجتماعــی‪ .‬مــن همــه عمــرم را‬ ‫مدیــون انجمــن و دوســتان بهبــودی هســتم‪.‬‬ ‫مــن یــک باغچــه درســت کــرده ام و امــروز کــه‬ ‫بــه انجــا رفتــم بــا روئیــدن گل هــا و درختانــش‬ ‫بســیار بــه وجــد امــدم و انجــا هــم حضــور‬ ‫خداونــد را دیــدم و بســیار لــذت بــردم‪ .‬بــرای‬ ‫مــن لــذت واقعــی خیلــی انــرژی زا اســت‪ .‬از‬ ‫خداونــد سپاســگزارم کــه ایــن زندگــی ارام و‬ ‫خــوش را بــه مــن و خانــواده و دوســتان ‪ NA‬و‬ ‫دوســتان عالــی هدیــه کــرده اســت‪.‬‬ ‫کالم اخر‬ ‫مــا راهــی بســیار ســاده را پیــدا‬ ‫کرده ایــم بــه نــام انجمــن معتــادان‬ ‫گمنــام (‪ )NA‬و ارمغــان انجمــن‬ ‫بــرای مــا ارامــش و زندگــی بــدون‬ ‫مصــرف مــواد مخــدر اســت کــه‬ ‫بــه صــورت رایــگان در اختیــار دوســتان قــرار‬ ‫می دهیــم‪.‬‬

آخرین شماره های ماهنامه زیر و بم

ماهنامه زیر و بم 41

ماهنامه زیر و بم 41

شماره : 41
تاریخ : 1398/09/02
ماهنامه زیر و بم 40

ماهنامه زیر و بم 40

شماره : 40
تاریخ : 1397/12/04
ماهنامه زیر و بم 39

ماهنامه زیر و بم 39

شماره : 39
تاریخ : 1397/07/01
ماهنامه زیر و بم 38

ماهنامه زیر و بم 38

شماره : 38
تاریخ : 1396/12/05
ماهنامه زیر و بم 37

ماهنامه زیر و بم 37

شماره : 37
تاریخ : 1396/11/01
ماهنامه زیر و بم 36

ماهنامه زیر و بم 36

شماره : 36
تاریخ : 1396/10/02
ثبت نشریه در مگ لند

شما صاحب نشریه هستید ؟

با عضویت در مگ لند امکانات متنوعی را در اختیار خواهید داشت
ثبت نام ناشر
لطفا کمی صبر کنید !!