ماهنامه زیر و بم شماره 27 - مگ لند
0

ماهنامه زیر و بم شماره 27

ماهنامه زیر و بم شماره 27

ماهنامه زیر و بم شماره 27

‫‪27‬‬ ‫ماهنامه فرهنگی‪ ،‬اجتماعی‬ ‫صاحب امتیاز و مدیر مسئول‪ :‬مجید اخشابی‬ ‫دبیر تحریریه‪ :‬ندا کشاورز‬ ‫زیر نظر شورای سیاست گذاری و سردبیری‪:‬‬ ‫مجید اخشابی‪ ،‬دکتر محمد رحیمی‪ ،‬دکتر امیدرضا صفریان‪،‬‬ ‫مهران عبداهلل پور‪ ،‬فرزاد اخشابی‪ ،‬ندا کشاورز‬ ‫همکاران تحریریه‬ ‫سرویس فرهنگ و هنر‬ ‫دبیر‪ :‬نعیمه نظام دوست‬ ‫فاروق ازادیان‪ ،‬عرشیا روشن قلب‪ ،‬یاسمن خلیلی فرد‪ ،‬سهند داداشی نسب‪ ،‬بهراد‬ ‫رضازاده‪ ،‬نیما اعتصام‪ ،‬مهرداد باالزاده‪ ،‬انسیه چراغعلی‪ ،‬مریم لشنی‪ ،‬محمدحسین‬ ‫کشاورز‪ ،‬اناهیتا یاراحمدی‪ ،‬شکیبا هاشمی‪ ،‬زهرا غفاری‬ ‫سرویس ادبی‬ ‫دبیر‪ :‬دکتر علی پورحسینی‬ ‫دکتر علی پورحسینی‪ ،‬سحر غربی‪ ،‬پریساسادات خضرائی‪ ،‬ساناز فیضی‪ ،‬شبناز اسماعیلی‬ ‫سرویس سالمت‬ ‫دبیر‪ :‬دکتر محمدحسین شفازند‬ ‫دکتر حمیدرضا علیزاده اطاقور‪ ،‬دکتر مریم حاجی لو‪ ،‬دکتر علیرضا نورمحمدی‪ ،‬دکتر محمود‬ ‫شفازند‪ ،‬دکتر مهرداد ارجمند‪ ،‬دکتر مرجان یزدان پناه‪ ،‬دکتر مهران ارجمند‪ ،‬دکتر مهرشید‬ ‫ارجمند‪ ،‬دکتر سوگند شفازند‪ ،‬دکتر مریم وکیلی‪ ،‬دکتر محمدرضا موحد‪ ،‬محمد مظفری‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪4‬‬ ‫سرویس اجتماعی‬ ‫دبیر‪ :‬دکتر یونس یونسیان‬ ‫روشنک هورفر‪ ،‬رضا کشاورز‪ ،‬یونس یونسیان‪ ،‬افسون فروتن‪ ،‬فریبا مردوخیان‪ ،‬سحر‬ ‫غربی‪ ،‬شبدیس بختیاری‪ ،‬محمدحسین عبداللهی‪ ،‬سودابه پناهنده‪ ،‬ارش سروری‪،‬‬ ‫مهسا حداد‪ ،‬شکیبا هاشمی‪ ،‬ملیحه احمدبیگی‪ ،‬یونس درونگی‬ ‫سرویس ترجمه‬ ‫دبیر‪ :‬اناهیتا یاراحمدی‬ ‫محمد نویدیان‪ ،‬مهسا عبداللهی‪ ،‬اناهیتا یاراحمدی‪ ،‬فرشته اخوان‪ ،‬زهرا خوشدل‬ ‫اتلیه فنی و صفحه ارا�یی‬ ‫مدیر هنری‪ :‬مجید الهی‬ ‫ویراستار‪ :‬فرشته اخوان‬ ‫سرویس عکس‪ ،‬فیلم و تدوین‬ ‫دبیر سرویس‪ :‬مرضیه جعفری‬ ‫مرضیه جعفری‪ ،‬ملیکا محمدی‪ ،‬رخساره رشیدیان‬ ‫امور اینترنتی‪ :‬سحر غربی‪ ،‬سودابه پناهنده‬ ‫روابط عمومی‪ :‬عاطفه نقدلو‬ ‫امور مالی‪ :‬گندم احمدی تفرشی‬ ‫امور اداری‪ :‬اکبر اخشابی‬ ‫تدارکات‪ :‬یونس درونگی‬ ‫بازرگانی و تبلیغات‪ :‬کانون پریزاد‬ ‫اگهی‪(09199099125 :‬تماس‪ ،‬پیام و تلگرام)‬ ‫امور مشترکین‪ :‬مریم پارسیان‪ ،‬فرشته اخوان‬ ‫چاپ متن و صحافی‪ :‬هنر سرزمین سبز ‪ /‬ادرس‪ :‬تهران‪ ،‬اول جاده قدیم کرج‪ ،‬میدان‬ ‫شیر پاستوریزه‪ ،‬خیابان ‪ ۱۷‬شهریور‪ ،‬بعد از ‪ ۱۵‬متری سوم‪ ،‬خیابان شمشاد‪ ،‬پالک ‪ ۲۳‬و ‪۲۵‬‬ ‫شبکه توزیع‪ :‬شرکت توسعه رسانه‬ ‫نشانی دفتر مجله‪ :‬ضلع جنوب غربی پل میرداماد‪ ،‬پالک ‪ ،414‬واحد ‪12‬‬ ‫تلفن‪09199099125 -88205001 -88883315 :‬‬ ‫پیامک‪1000088883315 :‬‬ ‫سایت‪www.zirobamonline.com :‬‬ ‫ای دی تلگرام‪@zirobamadmin :‬‬ ‫اینستاگرام‪@zirobam :‬‬ ‫کانال تلگرامی زیر و بم‪https://telegram.me/zirobamonline :‬‬ ‫زیر و بم در کیوسک مجازی همراه اول‪ndigi.ir :‬‬ ‫زیر و بم در کیوسک مجازی پرس ریدر ‪www.pressreader.com‬‬ ‫پیشخوان‬ ‫‪3‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪6‬‬ ‫سالم اغاز‬ ‫سرمقاله‬ ‫عطر ملکوت‬ ‫‪11‬‬ ‫‪12‬‬ ‫‪13‬‬ ‫‪14‬‬ ‫‪16‬‬ ‫‪18‬‬ ‫‪19‬‬ ‫‪20‬‬ ‫‪22‬‬ ‫‪23‬‬ ‫‪24‬‬ ‫‪27‬‬ ‫‪28‬‬ ‫‪32‬‬ ‫‪35‬‬ ‫‪36‬‬ ‫‪37‬‬ ‫‪38‬‬ ‫میزگرد بهاری با شعرا‬ ‫کاریکلماتور‬ ‫داستان دنباله دار‪ :‬خانم ایکس‬ ‫کتابخانه زیروبم‬ ‫ایینه خانه‬ ‫کتاب باز‬ ‫سودای سیمرغ‬ ‫هم نفس با فریبا وکیلی در هوای شاعرانه‬ ‫کافه کالسیک‬ ‫سکانس هفتم‬ ‫داستان جلد‪ :‬زیروب ِم محمدرضا هدایتی‬ ‫فیلم خانه زیروبم‬ ‫داستان جلد‪ :‬گفتگوی اختصاصی با افسانه بایگان‬ ‫صداپیشگان‪ :‬با مرد اجراهای صحنه شهریار صفاجو‬ ‫شادباش هنرمندان‬ ‫کوتاه با حامد همایون‬ ‫دانستنی های موسیقی‬ ‫گفتگویی ارغوانی با محسن مهاجر‬ ‫کلک خیال انگیز‬ ‫زیر و بم زندگی‬ ‫‪ 42‬کافه نوستال‪ :‬خاطره بازی به پالسکوترین شکل ممکن‬ ‫‪ 44‬فعاالن موفق‪ :‬یک لب و هزار خنده با حسن ریوندی‬ ‫‪ 46‬موفقیت‬ ‫‪ 50‬کدبانو‬ ‫‪ 52‬سبزینه‬ ‫‪ 54‬چیدمان‬ ‫‪ 58‬زیروبم ایران و جهان‬ ‫سهم سالمتی‬ ‫‪ 60‬پیشگیری‪ ،‬تشخیص‪ ،‬درمان‬ ‫‪ 62‬تازه های دنیای سالمت‬ ‫‪ 63‬عطاری‬ ‫‪ 64‬بهداشت و زیبایی‬ ‫‪ 66‬روان شناسی‬ ‫‪ 68‬تغذیه‬ ‫چاشت‬ ‫‪ 70‬ساالد نخود شاوارما‪ ،‬موهیتو پرتقال‪ ،‬الته ردولوت‬ ‫‪ 71‬منو مکمل‪ :‬باباغانوش‪ ،‬سوهان عسلی بادامی‪ ،‬مافین کدوسبز‬ ‫‪ 72‬دست پیچ مرغ با کاهو‪ ،‬سالمون شکم پر‪ ،‬سوپ بروکلی و پنیر‬ ‫‪ 73‬منوی پیشنهادی سراشپز اپرا‪ :‬پاستا با سس بلونز‪ ،‬پین ویل‬ ‫استیک ایتالیایی‪ ،‬لیدی فینگر با پودینگ مخصوص‬ ‫زنگ ورزش‬ ‫‪ 74‬تناسب اندام و اطالعات ورزشی‬ ‫‪ 76‬تکنولوژی و ورزش‬ ‫‪ 77‬پرتیتر با شیث رضایی‬ ‫همه چیز از همه جا‬ ‫‪ 80‬کودک و نوجوان‬ ‫‪ 82‬زیروبم دنیای مجازی‬ ‫‪ 84‬زیروبم تکنولوژی‬ ‫‪ 86‬زیروبم ُمد‬ ‫‪ 90‬شکرخند نوروزی‬ ‫‪ 91‬طالع بینی ‪96‬‬ ‫‪ 92‬فال و سرگرمی‬ ‫‪ 94‬جدول‬ ‫‪ 95‬سالم زبان‬ ‫‪ 96‬گزارش زیروبمی‪ :‬باطراوت‬ ‫‪ QR Code‬بارکد یا رمزینه‬ ‫برای دریافت اطالعات بارکد یا رمزینه‬ ‫از طریق تلفن همراه تبلت با رایانه کافی است‬ ‫نرم افزار بارکدخوان را اجرا و دوربین را روی‬ ‫بارکد بگیرید‬ ‫و به راحتی وارد سایت مقصد شده و فایل را‬ ‫دانلود نمایید‪.‬‬ ‫مسابقه �پیامکی زیرو بم‬ ‫جهت اشتراک ماهنامه زیروبم کد‬ ‫‪ 445‬را به ‪3070757‬‬ ‫ارسالکنیدودرقرعـه کشـی‬ ‫‪100‬میلیون ریال شرکت کنید‬ ‫جمالتی از بزرگان درباره مقام مادر‬ ‫* پیامبر اعظم(ص)‪ :‬بهشت زیر پای مادران است‪.‬‬ ‫* جرج هربرت‪ :‬یک مادر خوب به صد استاد و اموزگار می ارزد‪.‬‬ ‫* انوره دوبالزاک‪ :‬هیچ گاه در زندگی نمی توانید محبتی بهتر‪ ،‬بی پیرایه تر و واقعی تر از محبت مادر خود بیابید‪.‬‬ ‫* مارک تواین‪ :‬من از عشق بدم می اید برای اینکه یک بار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم‪.‬‬ ‫* الکساندر دوما‪ :‬مادر شدن مرحله کمال زن است‪.‬‬ ‫* یوهان ولفگانگ گوته‪ :‬مادر شاهکار طبیعت است‪.‬‬ ‫* بتهوون‪ :‬مادر‪ ،‬سازنده جهان و تابلوی افریدگار است‪.‬‬ ‫* لویی پاستور‪ :‬ای پدر و مادر‪ ،‬ای گم شدگان عزیز‪ ،‬من همه چیز خود را به شما مدیون هستم‪.‬‬ ‫* رافائیل‪ :‬یک بوسه مادرم بود که مرا نقاش کرد‪.‬‬ ‫* ادیسون‪ :‬دنیا هرچه دارد از من است و من هرچه دارم از مادر‪.‬‬ ‫* تولستوی‪ :‬مادر‪ ،‬مایه زندگی است‪.‬‬ ‫* اناتول فرانس‪ :‬مادر‪ ،‬جلوه حقیقت و خشنودی او همانند خشنودی خداوند است؛ خداوند را باید همواره‬ ‫خشنود نگاه داشت‪.‬‬ ‫* سقراط‪ :‬با پدر و مادر چنان رفتار کن که از اوالد خود توقع داری‪.‬‬ ‫�پیشــخـوان‬ ‫فراخوان‬ ‫از شما همراهان عزیز دعوت می شود تا عقیده‪ ،‬احساس‬ ‫و نظرتان راجع به زیروبم (مکتوب و تصویری) را به‬ ‫سامانه پیامکی ‪ 1000088883315‬ارسال فرمایید‪ .‬بهترین‬ ‫پیشنهادات ارسالی در این بخش با نام خودتان منعکس‬ ‫خواهند شد و هر ماه به قید قرعه هدیه ای تقدیم همراهان‬ ‫خواهد شد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫سوال‪ :‬این جمله را در کدام مطلب این شماره خوانده اید؟‬ ‫احتماال زنان حالت لباس امپراطور فرانسه را به سخره می گرفتند‪...‬‬ ‫پاسخ سوال باال را به شماره پیامکی ‪ 1000088883315‬ارسال نمایید تا در‬ ‫قرعه کشی تخفیف های ماهانه اموزشگاه موسیقی همراز (کالس ها‪ ،‬همایش ها‪،‬‬ ‫خرید ساز و‪ )...‬و مجله زیر و بم (انواع بن تخفیف خرید کاال و استفاده از‬ ‫خدمات) بهره مند شوید‪ .‬برندگان به شکل فصلی به گردهمایی ها‪ ،‬همایش ها و‬ ‫نشست های اموزشگاه موسیقی همراز با حضور هنرمندان صاحب نام دعوت‬ ‫خواهند شد‪ .‬ارائه این قطعه از مجله جهت دریافت بن تخفیف و متعاقبا‬ ‫شرکت در گردهمایی الزامی است‪.‬‬ ‫توجه‪ :‬این بخش را از مجله جدا نموده و نزد خود نگه دارید‪.‬‬ ‫برندگان مسابقه پیامکی شماره قبل‪:‬‬ ‫احمد قربانی از مالیر‬ ‫مریم رحیمی از تهران‬ ‫قابل توجه برندگان گرامی‪ :‬جهت کسب اطالع از نوع و نحوه دریافت هدیه‬ ‫به شماره تلگرام ‪ 09199099125‬پیام ارسال فرمایید‪.‬‬ ‫‪5‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪6‬‬ ‫هو الجمیل‬ ‫الیـــک‬ ‫الیک از جمله واژه های مصطلح‪ ،‬رایج و پرتکرار عصر فعلی‬ ‫است که قدمت شکل گیری و بکارگیری این کلمه در فرهنگ زبان‬ ‫انگلیسی یقینا به زمان ها و دوره های بسیار دور باز می گردد ولی‬ ‫در به کارگیری مجدد ان در حوزه ادبیات فضای مجازی‪ ،‬می توان‬ ‫گفت از کلمات جدیدالورودیست که داللت بر مفهومی مهم و‬ ‫پرکاربرد دارد‪.‬‬ ‫دوست داشتم‪ ،‬دوست دارم‪ ،‬پسندیدم‪،‬‬ ‫خوشم امد و درنهایت الیک‪...‬‬ ‫تمام این جمالت کوتاه فقط با یک کلمه‬ ‫اختصاری الیک قابل ابراز و تفهیم اند‪.‬‬ ‫البته در زبان فارسی مفهوم خوشایند بودن‬ ‫یا پسندیدن به ترجمه دقیق واژه الیک بیشتر‬ ‫نزدیک است؛ اگرچه غالبا‪ ،‬براساس جمالت و‬ ‫مفاهیمی که از فرهنگ غرب به عاریت گرفته شده است‬ ‫در محاوره‪ ،‬کلمه دوست داشتم یا دوست داشتن را معنی‬ ‫ان می دانند‪.‬‬ ‫درهرصورت نکته مهمی که در فرهنگ غرب قابل توجهست‪،‬‬ ‫اینست که غربی ها بین دوست داشتن و خوشایند بودن فرق‬ ‫اساسی قائلند‪ Love :‬و ‪.Like‬‬ ‫برای هر موضوعی کلمه عشق را بکار نمی برند و این کلمه الیک‬ ‫است که در اکثر مواقع الزم‪ ،‬برای ابراز احساسات‪ ،‬کار را راه‬ ‫می اندازد نه الو!‬ ‫(این تمایز شبیه به تمایزی است که کانت بین زیبایی و امر مطبوع‬ ‫قائل است‪ .‬برای توصیف امور خوشایند نمی توان کلمه زیبا را‬ ‫بکار برد‪ ،‬درست مثل تفاوت تعریف از طعم و مزه غذا با تفاوت‬ ‫ِ‬ ‫توصیف یک صحنه باشکوه و دلفریب طبیعت)‬ ‫متاسفانه در زبان محاوره فارسی خصوصا این روزها‪ ،‬به وفور‬ ‫به کلماتی چون عاشقتم‪ ،‬عشقمی‪ ،‬اصال خود عشقی! و مواردی‬ ‫از این دست برمی خوریم که معموال عزیزان‪ ،‬مثل نقل و نبات‬ ‫نثار همدیگر می کنند‪ .‬البته درصورت وجود و وجوب کاراکتر و‬ ‫نقش افرینی کارامد معشوقی که واقعا معشوق باشد‪،‬‬ ‫راه دوری نمی رود که از این کلمات به مثابه نقل و‬ ‫نبات هم استفاد شود؛ اما مشکل جاییست که مثال‬ ‫همان عاشق زار و خسته‪ ،‬در هنگام خرید‬ ‫نقل و نبات و پفک برای معشوقش‪،‬‬ ‫به فروشنده نیز یک عشقمی یا عاشقتم‬ ‫و یا‪ ...‬نثار می کند که در اغلب اوقات‬ ‫نشانه ای از مهربانی و خوب بودن‬ ‫اوست؛ البته انهایی که برای حرف زدن و‬ ‫گفتمانشان اهمیت بیشتری قائلند معموال به الیک داری یا فدایی‬ ‫داری(جدیدا) یا می خوامت و یا مواردی از این دست اکتفا‬ ‫می کنند و درواقع محبت می کنند پای کلمات و جمالت عاشقانه‬ ‫را در معامالت و فرایندهای معمول و دم دستی روزانه وسط‬ ‫نمی کشند‪.‬‬ ‫ناگفته نماند یک طریق دیگر هم برای ابراز احساسات‬ ‫وجود دارد که معموال بیشتر در بین ادم های باکالس تر‬ ‫متداول است و ان هم گفتن کلمه عزیزم است؛ که‬ ‫هرچقدر حرف «ز» شبیه تر به حرف «س» تلفظ شود‪،‬‬ ‫فرد احساساتی تر‪ ،‬شگفتانه تر و به اصطالح «های لول تر»‬ ‫برخورد کرده است؛ عسیسسم!!‬ ‫جالب این است که این کلمه‪ ،‬کال در پایان هرجمله ای از طرف‬ ‫مقابل بکار می رود و دیگر فرقی نمی کند که محتوای کالم و گفته‬ ‫گوینده چیست!؟‬ ‫تعریف خاطره است!؟ تراژدی است!؟ مصائب و مشکالتش را‬ ‫بازگو می کند!؟ جوک می گوید!؟ طنازی و دلقک بازی پیشه کرده‬ ‫یا به کارشناسی مسائل مهم خاورمیانه می پردازد؛ فرقی‬ ‫نمی کند!‬ ‫فرد باکالس کال با لبخندی بسیار ملیحانه و عاقل اندر‬ ‫سفیهانه فقط و فقط می گوید عسسیسسم! و گوینده را غرق‬ ‫در شور و سرور و تائید می کند!‬ ‫بگذریم‪...‬‬ ‫الیک جدا از مسائل احساسی و لغوی درحال حاضر یک دغدغه‬ ‫است‪.‬‬ ‫الیک جمع کردن‪ ،‬الیک گرفتن‪ ،‬الیک خور باال و‪ ...‬معموال از‬ ‫ان دسته کلمات و جمالتی هستند که در پس حروفشان برای‬ ‫بعضی ها (چو نیک بنگری) استرس اور و استرس افرینند!‬ ‫تالش ها‪ ،‬برنامه ریزی ها و اتاق های فکر بسیار متعدد و بزرگی در‬ ‫این رابطه تشکیل می شود (برای انهایی که هدفمند و بابرنام ه جلو‬ ‫می روند‪)...‬‬ ‫شغل ها و تخصص های بسیاری در این زمینه شکل گرفته است‪:‬‬ ‫الیک زنان‪ ،‬الیک سازان و الیک گیران‪...‬‬ ‫پول های بسیار زیادی در این میان جابجا می شود‪...‬‬ ‫نگاه های زیادی به سمت و سوی الیک های باال خیره می شود‪...‬‬ ‫افراد زیادی هویت های فراواقعی پیدا می کنند و درنهایت الیکشان‬ ‫الیکستان می شود‪.‬‬ ‫چه بسا در اینده ای نه چندان دور القابی چون الیک خور‪،‬‬ ‫الیک چی‪ ،‬الیک مند و الیک پذیر و مواردی از این‬ ‫دست‪ ،‬در زمره مشاغل مهم سازمانیِ عرصه فضای‬ ‫مجازی به حساب اید‪.‬‬ ‫البته همان طور که عرض شد فقط این بعضی ها‬ ‫هستند که درگیر مسائلی این چنین می شوند و‬ ‫خوشبختانه این موج هنوز دامنگیر عموم نشده است‪...‬‬ ‫به هرحال در ماه پایانی سال که همه برای شروع یک سال دلخواه‪،‬‬ ‫دوست داشتنی و خاطره انگی ِز دیگر در تالشیم‪ ،‬بسیار پسندیده و‬ ‫مبارک خواهد بود‪ ،‬قدری منصف تر‪ ،‬باگذشت تر و اگر هم شد‬ ‫مهربان تر و دوستانه تر از گذشته با یکدیگر معاشرت و زندگی‬ ‫کنیم‪ .‬حواسمان به همه کسانی که توان و قدرت کمک کردن به‬ ‫انها را داریم‪ ،‬باشد‪.‬‬ ‫و درنهایت بیاییم‪:‬‬ ‫بیشتر یکدیگر را الیک کنیم‪.‬‬ ‫با احترام و ارادت همیشگی‪ :‬مجید اخشابی‬ ‫سر مقاله‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪7‬‬ ‫اهنگ جدید با عنوان «هنگام پرواز»‬ ‫دریـافـت از طریـــق اسـکن بارکـد یا از طـریق‬ ‫ســایت رســـمی‪www.majidakhshabi.com :‬‬ ‫پایگاهخبریزیـروبمنیوز‪www.zirobamnews.com:‬‬ ‫کانـال تلگــرام‪telegram.me/majidakhshabi :‬‬ ‫صفحهاینستاگرام‪instagram.com/majidakhshabi:‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫اتشی نمی سوزاند «ابراهیم» را‬ ‫و دریایى غرق نمی کند «موسى» را‬ ‫کودکی‪ ،‬مادرش او را به دست موج هاى «نیل»‬ ‫می سپارد‬ ‫تا برسد به خانه فرعو ِن تشنه به خون َش‬ ‫دیگری را برادرانش به چاه می اندازند‬ ‫سر از خانه عزیز مصر درمی اورد!‬ ‫مکر زلیخا زندانیش می کند‬ ‫اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند‪...‬‬ ‫از این «ق ِ َصص» قرانى هنوز هم نیاموختی؟!‬ ‫که اگر همه عالم قصد ضرر رساندن به تو را‬ ‫داشته باشند‬ ‫و خدا نخواهد؛ نمی توانند‪...‬‬ ‫اوست که یگانه تکیه گاه من و توست!‬ ‫پس‪:‬‬ ‫به «تدبیرش» اعتماد کن‬ ‫به «حکمتش» دل بسپار‬ ‫به او «توکل» کن‬ ‫و به سمت او «قدمی بردار»‬ ‫تا ده قدم امدنش به سوى خود را به تماشا‬ ‫بنشینی‪...‬‬ ‫خدایا! بر محمد و خاندان او درود فرست و‬ ‫انچه را برایم قسمت کرده و یا روزى نموده اى‪،‬‬ ‫حالل‪ ،‬پاک‪ ،‬فراوان‪ ،‬بابرکت‪ ،‬دست یافتنى‬ ‫و اسان به دست امدنى قرار بده و با راحتى‪،‬‬ ‫عافیت‪ ،‬تندرستى و خوشبختى از سوى خود‬ ‫مقرر کن! به درستى که تو بر هر چیز توانایى‪.‬‬ ‫‪8‬‬ ‫روشنک هورفر کارشناس ادیان‬ ‫ـام صـ‬ ‫امـ‬ ‫ـادق (ع)‪ :‬نــزد خداونــد متعــال بــرای‬ ‫فاطمــه (ســام اهلل علیها) ن ُــه اســم وجــود دارد‪:‬‬ ‫‪ .1‬فاطمــه ‪ .2‬صدیقــه ‪ .3‬مبارکــه ‪ .4‬طاهــره ‪.5‬‬ ‫زکیــه ‪ .6‬راضیــه ‪ .7‬مرضیــه ‪ .8‬محدثــه ‪ .9‬زهــرا‪.‬‬ ‫پیامبــر (ص)‪ :‬هــر کــس روزى اى دارد کــه‬ ‫حتمــا بــه او خواهــد رســید پــس هــر کــس بــه‬ ‫ان راضــى شــود‪ ،‬برایــش پُربرکــت خواهــد شــد‬ ‫و او را بــس خواهــد بــود و هــر کــس بــه ان‬ ‫راضــى نباشــد‪ ،‬نــه برکــت خواهــد یافــت و نــه‬ ‫او را بــس خواهــد بــود‪ .‬روزى در پــى انســان‬ ‫اســت‪ ،‬ان گونــه کــه اجلــش در پــى اوســت‪.‬‬ ‫امــام علــی (ع)‪ :‬خودتــان را بــر‬ ‫خوش اخالقــى تمریــن و ریاضــت دهیــد؛ زیــرا‬ ‫کــه بنــده مســلمان بــا خوش اخالقــى خــود بــه‬ ‫درجــه روزه گیــر شــب زنده دار می رســد‪.‬‬ ‫حضــرت فاطمــه (س)‪ :‬هــر کــس عبــادات و‬ ‫کارهــاى خــود را خالصانــه بــراى خــدا انجــام‬ ‫دهــد‪ ،‬خداونــد بهتریــن مصلحت هــا و بــرکات‬ ‫خــود را بــراى او تقدیــر می نمایــد‪.‬‬ ‫حضــرت فاطمــه (س)‪ :‬هــر کــه بــر پــدرم؛‬ ‫رســول خــدا و بــر مــن بــه مــدت ســه روز‬ ‫ســام کنــد‪ ،‬خداونــد بهشــت را بــراى او‬ ‫واجــب می گردانــد‪ ،‬چــه در زمــان حیــات و‬ ‫یــا پــس از مــرگ مــا باشــد‪.‬‬ ‫ـرت محمـ‬ ‫حضـ‬ ‫ـد (ص)‪ :‬هیــچ دعایــى زودتــر از‬ ‫دعایــى کــه انســان در غیــاب کســى می کنــد‪،‬‬ ‫مســتجاب نمی شــود‪ .‬هرکــس می خواهــد‬ ‫دعایــش مســتجاب شــود و غمــش از بیــن‬ ‫بــرود‪ ،‬بایــد گــره از کار گرفتــارى بــاز کنــد‪.‬‬ ‫امــام علــی (ع)‪ :‬تــو را ســفارش می کنــم بــه‬ ‫مــدارا بــا مــردم و احتــرام بــه علما و گذشــت از‬ ‫لغــزش بــرادران (دینــى)؛ چراکه ســرور اولین و‬ ‫اخریــن‪ ،‬تــو را چنیــن ادب اموختــه و فرمــوده‬ ‫اســت‪« :‬گذشــت کــن از کســى کــه بــه تــو ظلــم‬ ‫کــرده‪ ،‬رابطــه برقــرار کــن بــا کســى کــه بــا تــو‬ ‫قطــع رابطــه کــرده و عطــا کــن بــه کســى کــه‬ ‫از تــو دریــغ نمــوده اســت»‪.‬‬ ‫پیامبــر (ص)‪ :‬هنگامــى کــه زن بــاردار‬ ‫می شــود‪ ،‬هماننــد روزه دارِ شــب زنده دار و‬ ‫مجاهــدى اســت کــه بــا جــان و مالــش در‬ ‫راه خــدا جهــاد می کنــد و هنگامــى کــه فــارغ‬ ‫شــود‪ ،‬پاداشــى دارد کــه نمی دانــى عظمــت ان‬ ‫چقــدر اســت و هنگامــى کــه شــیر بدهــد‪ ،‬در‬ ‫هــر بــار مکیــدن‪ ،‬پــاداش ازاد کــردن یکــى از‬ ‫فرزنــدان اســماعیل (ع) بــراى اوســت و انــگاه‬ ‫کــه شــیردادن تمــام شــود‪ ،‬فرشــته اى بــر پهلوى‬ ‫او می زنــد و می گویــد‪ :‬عمــل را از نــو اغــاز‬ ‫کــن کــه بی تردیــد‪ ،‬امرزیــده شــدى و نشســتن‬ ‫مــرد در کنــار خانــواده اش‪ ،‬نــزد خــدای بــزرگ‪،‬‬ ‫دوست داشــتنی تر از اعتــکاف در مســجد مــن‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫امــام علــی (ع)‪ :‬زنــان امانت هــاى خــدا‬ ‫هســتند‪ ،‬ازارشــان نرســانید و بــر ان هــا ســخت‬ ‫نگیریــد‪ .‬همیشــه بــا همســرت مــدارا کــن و‬ ‫بــا او بــه نیکــی همنشــینی کــن تــا زندگیــت‬ ‫باصفــا شــود‪.‬‬ ‫تهنیت‬ ‫ســالروز میــاد خجســته فاطمــه زهــرا (س)‬ ‫ســرور بانــوان جهــان‪ ،‬عطــای خداونــد ســبحان‪،‬‬ ‫کوثــر قــران‪ ،‬همتــای امیرمومنــان و الگــوی‬ ‫بی بدیــل تمــام جهانیــان بــر همــه زنــان عالــم‬ ‫مبــارک بــاد‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫حضرت پروردگار‬ ‫دست‬ ‫ای زن‪ ،‬ای الطاف‬ ‫ای تــو بهتــر از همــه هســتی‪ ،‬بــه صــد ره‬ ‫اشــکار‬ ‫ِ‬ ‫صبــح هســتی‪ ،‬پــر‬ ‫روشــنای‬ ‫خنــده ات چــون‬ ‫ِ‬ ‫ضیــا‬ ‫خنده ات چون دامنِ عرش خدا‪ ،‬مه ِد صفا‬ ‫«روزت مبارک»‬ ‫مــادر‪ ،‬بوســه بــر دســتان خســته تــو جانــم را‬ ‫زنــده می کنــد و دیــدار تــو عشــق را در دلــم‬ ‫بــه ارمغــان م ـی اورد‪.‬‬ ‫ایمانــم از دعــای توســت و خدایــم را از‬ ‫زبــان تــو شــناخته ام‪ ،‬عبــادت را تــو بــه مــن‬ ‫اموختــه ای‪ ،‬مــادر! ای الهــه مهــر‪.‬‬ ‫تــو گلــی خوشــبو از بهشــت خدایــی کــه‬ ‫گلخانــه دلــم از عطــر تــو سرشــار اســت‪ ،‬از‬ ‫تبــار فاطمـه ای و گویــی وجــود تــو را بــا مهــر‬ ‫فاطمــه سرشــته اند پــس همیشــه دعایــم کــن؛‬ ‫چراکــه دعایــت ســرمایه فــردای مــن اســت‪.‬‬ ‫مــادرم! بــه پــاس انچــه بــه مــن داده ای‪ ،‬بــه‬ ‫ســتایش محبت هــای بی انــدازه ات و بــه‬ ‫وســعت همــه خوبی هایــت؛ دوســتت دارم‪.‬‬ ‫تسلیت‬ ‫شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت باد‬ ‫سادگى یا پیچیدگى؟‬ ‫امتحــان پایانــى درس فلســفه بــود‪ .‬اســتاد فقــط‬ ‫یــک ســوال مطــرح کــرده بــود! ســوال ایــن بــود‪:‬‬ ‫«شــما چگونــه می توانیــد مــن را متقاعــد کنیــد‬ ‫کــه صندلــى جلــوى شــما نامرئــى اســت»؟‬ ‫تقریبــا یــک ســاعت زمــان بــرد تــا دانشــجویان‬ ‫توانســتند پاســخ هاى خــود را در برگــه‬ ‫امتحانی شــان بنویســند‪ ،‬بــه غیــر از یک دانشــجوى‬ ‫تنبــل کــه تنهــا ‪ 10‬ثانیــه طــول کشــید تــا جــواب‬ ‫را بنویســد! چنــد روز بعــد کــه اســتاد نمره هــاى‬ ‫دانشــجویان را اعــام کــرد‪ ،‬ان دانشــجوى تنبــل‬ ‫باالتریــن نمــره کالس را گرفتــه بــود!‬ ‫او در جواب فقط نوشته بود‪« :‬کدام صندلى»؟!‬ ‫نتیجه‪ :‬مسائل ساده را پیچیده نکنید‪...‬‬ ‫«گابریل گارسیا مارکز»‬ ‫حضــرت داوود (ع) بــه زن متوجــه شــد و بــه او‬ ‫فرمــود‪ :‬پــروردگار تــو در دریــا بــراى تــو هدیــه‬ ‫مى فرســتد‪ ،‬ولــى تــو او را ظالــم مى خوانــى؟‬ ‫ســپس هــزار دینــار را بــه ان زن داد و فرمــود‪:‬‬ ‫ایــن پــول را در تامیــن معــاش کودکانــت مصــرف‬ ‫کــن‪ ،‬خداونــد بــه حــال و روزگار تــو‪ ،‬اگاه تــر از‬ ‫دیگــران اســت‪.‬‬ ‫امید و ارزو‬ ‫گوینــد حضــرت عیســى بن مریم (علیه الســام)‬ ‫نشســته بــود و نــگاه مى کــرد بــه مــرد زارعــى کــه‬ ‫بیــل در دســت داشــت و مشــغول کنــدن زمیــن‬ ‫بــود‪.‬‬ ‫حضــرت عــرض کــرد‪ :‬خدایــا ارزو و امیــد را از‬ ‫زارع دور گــردان‪ .‬ناگهــان زارع بیــل را بــه یــک‬ ‫ســو انداخــت و در گوش ـه اى نشســت‪.‬‬ ‫عیســى علیه الســام عــرض کــرد‪ :‬خدایــا ارزو را‬ ‫بــه او بازگــردان‪ .‬زارع حرکــت کــرد و مشــغول‬ ‫زراعــت شــد‪.‬‬ ‫داستانی از حضرت عزرائیل‬ ‫روزی رســول خــدا (صــل اهلل علیــه و اله) نشســته‬ ‫بــود‪ ،‬عزراییــل بــه زیــارت ان حضــرت امــد‪.‬‬ ‫پیامبر(صــل اهلل علیــه و اله) از او پرســید‪ :‬ای برادر!‬ ‫چندیــن هــزار ســال اســت کــه تــو مامــور قبــض‬ ‫روح انســان ها هســتی‪ ،‬ایــا در هنــگام جــان کنــدن‬ ‫ان هــا دلــت بــرای کســی ســوخته اســت؟‬ ‫عزارییــل گفــت در ایــن مــدت دلــم دو جــا‬ ‫ســوخت‪:‬‬ ‫‪ -۱‬روزی دریایــی طوفانــی شــد و امــواج‬ ‫ســهمگین ان‪ ،‬یــک کشــتی را در هــم شکســت‪،‬‬ ‫همــه سرنشــینان کشــتی غــرق شــدند‪ ،‬تنهــا یــک‬ ‫زن حاملــه نجــات یافــت‪ .‬او ســوار بــر پــاره تختــه‬ ‫کشــتی شــد و امــواج مالیــم دریــا او را به ســاحل‬ ‫اورد و در جزیــره ای افکنــد و در همیــن هنــگام‬ ‫فــارغ شــد و پســری از وی متولــد شــد؛ مــن‬ ‫مامــور شــدم کــه جــان ان زن را بگیــرم‪ ،‬دلــم بــه‬ ‫حــال ان پســر ســوخت‪.‬‬ ‫‪ -۲‬هنگامــی کــه شــداد بــن عــاد ســال ها بــه‬ ‫ســاختن بــاغ بــزرگ و بی نظیــر خــود پرداخــت‬ ‫و همــه تــوان و امکانــات و ثــروت خــود را در‬ ‫ســاختن ان صــرف کــرد و خروارهــا طــا و‬ ‫جواهــرات بــرای ســتون ها و ســایر زرق وبــرق ان‬ ‫خــرج نمــود تــا تکمیــل شــد؛ امــا وقتــی قصــد‬ ‫کــرد بــه دیــدن بــاغ بــرود همیــن کــه خواســت‬ ‫از اســب پیــاده شــود و پــای راســت از رکاب‬ ‫بــه زمیــن نهــد‪ ،‬هنــوز پــای چپــش بــر رکاب‬ ‫بــود کــه فرمــان از ســوی خــدا امــد کــه جــان‬ ‫او را بگیــرم‪ ،‬ان تیــره بخــت از پشــت اســب بیــن‬ ‫زمیــن و رکاب گیــر کــرد و مــرد‪ ،‬دلــم بــه حــال‬ ‫او ســوخت؛ بدیــن جهــت کــه عمــری را بــه امیــد‬ ‫دیــدار باغــی کــه ســاخته بــود ســپری کــرد امــا‬ ‫هنــوز چشــمش بــه بــاغ نیفتــاده بــود اســیر مــرگ‬ ‫شــد‪.‬‬ ‫در ایــن هنــگام جبرئیــل بــه محضــر پیامبــر (صل‬ ‫اهلل علیــه و الــه) رســید و گفــت ای محمــد!‬ ‫خدایــت ســام می رســاند و می فرمایــد‪ :‬بــه‬ ‫عظمــت و جاللــم ســوگند شــداد بــن عــاد همــان‬ ‫کودکــی بــود کــه او را از دریــای بیکــران بــه لطف‬ ‫خــود گرفتیــم و از ان جزیــره دور افتــاده نجاتــش‬ ‫دادیــم و او را بــی مــادر تربیــت کردیــم و بــه‬ ‫پادشــاهی رســاندیم‪ ،‬درعین حــال کفــران نعمــت‬ ‫کــرد و خودبینــی و تکبــر نمــود و پرچــم مخالفت‬ ‫بــا مــا برافراشــت‪ ،‬ســرانجام عــذاب ســخت مــا‬ ‫او را فــرا گرفــت‪ ،‬تــا جهانیــان بداننــد کــه مــا‬ ‫بــه ادمیــان مهلــت می دهیــم ولــی ان هــا را رهــا‬ ‫نمی کنیــم‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫تکرار اشتباه‬ ‫وقتــی یــک پنگوئــن عاشــق پنگوئــن دیگــری‬ ‫می شــود‪ ،‬کل ســاحل را می گــردد و قشــنگ ترین‬ ‫ســنگ را انتخــاب می کنــد و ان را بــرای جفــت‬ ‫مــاده می بــرد‪ ،‬اگــر مــاده از ســنگ خوشــش‬ ‫امــد و قبــول کــرد جفــت هــم می شــوند ولــی‬ ‫اگــر قبــول نکــرد پنگوئــن نــر احســاس می کنــد‬ ‫ســنگی کــه پیــدا کــرده اســت‪ ،‬اصــا قشــنگ‬ ‫نبــوده و ان وقــت ان را می بــرد زیــر اب‪ ،‬الی‬ ‫مرجان هــا می انــدازد تــا دیگــر هیــچ پنگوئنــی‬ ‫اشــتباه او را تکــرار نکنــد و ناامیــد نشــود‪ ،‬امــا‬ ‫مــا‪ !...‬مــدام اشــتباهات خودمــان را تکــرار‪ ،‬تکــرار‪،‬‬ ‫تکــرار و بــه دیگــران نیــز توصیــه می کنیــم‪.‬‬ ‫بعضی وقت ها پنگوئنی باشیم‪.‬‬ ‫زنــى بــه حضــور حضــرت داوود (ع) امــد و‬ ‫گفــت‪ :‬اى پیامبــر خــدا پــروردگار تــو ظالم اســت‬ ‫یــا عــادل؟‬ ‫داوود (ع) فرمــود‪ :‬خداونــد عادلــى اســت کــه‬ ‫هرگــز ظلــم نمى کنــد‪.‬‬ ‫ســپس فرمــود‪ :‬مگــر چــه حادثـه اى بــراى تــو رخ‬ ‫داده اســت کــه ایــن ســوال را مى کنــى؟‬ ‫زن گفــت‪ :‬مــن بیــوه زن هســتم و ســه دختــر دارم‪،‬‬ ‫بــا دســتم ریســندگى مى کنــم‪ ،‬دیــروز شــال بافتــه‬ ‫خــود را در میــان پارچ ـه اى گذاشــته بــودم و بــه‬ ‫طــرف بــازار مى بــردم تــا بفروشــم و بــا پــول ان‬ ‫غــذاى کودکانــم را تهیــه ســازم‪ ،‬ناگهــان پرنــده اى‬ ‫امــد و ان پارچــه را از دســتم ربــود و بــرد و‬ ‫تهیدســت و محــزون مانــدم و چیــزى نــدارم کــه‬ ‫معــاش کودکانــم را تامیــن نمایــم‪.‬‬ ‫هنــوز ســخن زن تمــام نشــده بــود کــه درب خانه‬ ‫داوود (ع) را زدنــد‪ ،‬حضــرت اجــازه وارد شــدن‬ ‫بــه خانــه را داد‪ ،‬ناگهــان ده نفــر تاجــر بــه حضــور‬ ‫داوود (ع) امدنــد و هــر کــدام صــد دینــار (جمعــا‬ ‫هــزار دینــار) نــزد ان حضــرت گذاردنــد و عرض‬ ‫کردنــد‪ :‬ایــن پول هــا را بــه مســتحقش بدهیــد‪.‬‬ ‫حضــرت داوود (ع) از ان هــا پرســید‪ :‬علــت ایــن‬ ‫کــه شــما دســته جمعى ایــن مبلــغ را بــه اینجــا‬ ‫اورده ایــد چیســت؟‬ ‫عــرض کردنــد‪ :‬مــا ســوار کشــتى بودیــم‪ ،‬طوفانى‬ ‫برخاســت‪ ،‬کشــتى اســیب دیــد و نزدیــک بــود‬ ‫غــرق گــردد و همــه مــا بــه هالکــت برســیم‪،‬‬ ‫ناگهــان پرنــده اى دیدیــم‪ ،‬پارچــه ســرخ بســته اى‬ ‫بــه ســوى مــا انداخــت‪ ،‬ان را گشــودیم‪ ،‬در‬ ‫ان شــال بافتــه دیدیــم؛ بــه وســیله ان‪ ،‬مــورد‬ ‫اســیب دیده کشــتى را محکــم بســتیم و کشــتى‬ ‫بى خطــر گردیــد و ســپس طوفــان ارام شــد و بــه‬ ‫ســاحل رســیدیم‪ .‬هنــگام خطــر نــذر کردیــم کــه‬ ‫اگــر نجــات یابیــم هــر کــدام صــد دینــار‪ ،‬بپردازیم‬ ‫و اکنــون ایــن مبلــغ را کــه هــزار دینــار از ده نفــر‬ ‫مــا اســت بــه حضــورت اورده ایــم تــا هرکــه را‬ ‫بخواهــى‪ ،‬بــه او صدقــه بدهــى‪.‬‬ ‫عطر ملکوت‬ ‫ثروت واقعی‬ ‫مــردی خســیس تمــام دارای ـی اش را فروخــت و‬ ‫طــا خریــد‪ .‬او طالهــا را در گودالــی در حیــاط‬ ‫خانـه اش پنهــان کــرد‪ .‬او هــر روز بــه طالهــا ســر‬ ‫مــی زد و ان هــا را زیــرورو می کــرد‪ .‬تکــرار هــر‬ ‫روزه ایــن کار‪ ،‬یکــی از همســایگانش را مشــکوک‬ ‫کــرد‪ .‬همســایه‪ ،‬یــک روز مخفیانــه بــه گــودال‬ ‫رفــت و طالهــا را برداشــت‪ .‬روز بعــد مــرد‬ ‫خســیس بــه گــودال ســر زد امــا طالهایــش را‬ ‫نیافــت‪ .‬او شــروع بــه شــیون و زاری کــرد و مــدام‬ ‫بــه ســر و صورتــش مـی زد‪ .‬رهگــذری او را دیــد‬ ‫و پرســید‪ :‬چــه اتفاقــی افتــاده اســت؟‬ ‫مــرد حکایــت طالهــا را بازگــو کــرد‪ .‬رهگــذر‬ ‫گفــت‪ :‬ایــن که ناراحتــی نــدارد‪ .‬ســنگی در گودال‬ ‫بگــذار و فکــر کــن کــه شــمش طــا اســت‪ ،‬تــو‬ ‫کــه از ان اســتفاده نمی کنــی‪ ،‬ســنگ و طــا چــه‬ ‫فرقــی برایــت دارد؟ ارزش هــر چیــزی در داشــتن‬ ‫ان نیســت بلکــه در اســتفاده از ان اســت‪.‬‬ ‫اگــر خداونــد بــه زندگــی شــما برکتــی داده اســت‬ ‫و شــرایط مناســبی داریــد پــس بــه فکــر دیگــران‬ ‫نیــز باشــید‪ .‬بخشــش مــال همچــون هــرس کــردن‬ ‫درخــت اســت‪ ،‬پــول بــا بخشــش زیادتــر و زیادتر‬ ‫می شــود‪ .‬دارایــی شــما حســاب بانکی تــان‬ ‫نیســت‪ ،‬دارایــی شــما ان مقــدار از ثــروت و‬ ‫داشــته هایی اســت کــه بــرای یــاری رســاندن بــه‬ ‫دیگــران بــه گــردش درمی اوریــد‪.‬‬ ‫ظلم و عدل خدا‬ ‫عیسى علیه السالم از زارع سوال نمود‪:‬‬ ‫چرا چنین کردى؟‬ ‫گفــت‪ :‬بــا خــود گفتــم تــو مــردى هســتى کــه‬ ‫عمــرت بــه پایــان رســیده‪ ،‬تــا بــه کــى بــه کار‬ ‫کــردن مشــغولى‪ ،‬بیــل را بــه یــک طــرف انداختــه‬ ‫و در گوشـه اى نشســتم‪ .‬بعــد از لحظاتــى بــا خــود‬ ‫گفتــم‪ :‬چــرا کار نمى کنــى و حــال انکــه هنــوز‬ ‫جــان دارى و بــه معــاش نیازمنــدى‪ ،‬پــس ب ـه کار‬ ‫مشــغول شــدم‪.‬‬ ‫‪9‬‬ ‫روشنک هورفر‬ ‫خودتان را معرفی کنید و بگویید چه مدتی از‬ ‫زمان گفتن «سالم به زندگی»تان می گذرد؟‬ ‫ســام علــی هســتم ‪ 52‬ســاله‪ ،‬نزدیــک به ‪ 9‬ســال‬ ‫اســت کــه بــه لطــف خداونــد بخشــنده‪ ،‬زندگــی‬ ‫بــه مــن ســامی دوبــاره کــرده و خداونــد مهربــان‬ ‫مِهــر مــواد را از دل مــن بیــرون کــرده اســت و‬ ‫مــن در ایــن مــدت ‪ 9‬ســال مــواد و نیکوتیــن‬ ‫مصــرف نکــرده ام‪.‬‬ ‫اولین بار چطور به مواد دسترسی پیدا کردید؟‬ ‫مــن بارهــا مــواد را در دســت دوســتان و اشــنایان‬ ‫دیــده بــودم ولــی مصــرف نکــرده بــودم و اولیــن‬ ‫بــار زمانــی مــواد مصــرف کــردم کــه مســافر برده‬ ‫بــودم و ان هــا موقــع مصــرف بــه مــن تعــارف‬ ‫کردنــد‪ ،‬مــن هــم بــر حســب حــس کنجــکاوی‬ ‫ان مــواد را مصــرف کــردم و ایــن بــود که تســلیم‬ ‫مــواد شــدم‪ .‬حــدودا ‪ 31‬ســالم بــود‪.‬‬ ‫مهم ترین دالیل شما برای گرایش به مواد؟‬ ‫بــه خاطــر کار زیــاد‪ ،‬خســته می شــدم و وقتــی‬ ‫مصــرف می کــردم انــرژی ای بــه مــن دســت‬ ‫م ـی داد و فکــر می کــردم کــه بــا مصــرف مــواد‬ ‫بهتــر و بیشــتر می توانــم کار کنــم و بــا خانــواده‬ ‫و دوســتان و اشــنایان بهتــر ارتبــاط داشــته باشــم‪.‬‬ ‫شما چه موادی استفاده کردید و چه مدتی گرفتار‬ ‫بودید؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪10‬‬ ‫اوایــل تریــاک مصــرف می کــردم و بــا امــدن‬ ‫مــواد شــیمیایی از نــوع شیشــه‪ ،‬هــم مــواد ســنتی‬ ‫و هــم شیشــه مصــرف می کــردم و ‪ 13‬ســال‬ ‫گرفتــار مــواد بــودم‪.‬‬ ‫نقش اطرافیان در گرایش شما به مواد چقدر بوده‬ ‫است؟‬ ‫خانــواده و اطرافیانــم مــن را از مصــرف مــواد منع‬ ‫می کردنــد ولــی دوســتانی داشــتم کــه مــن را‬ ‫بــه مصــرف تشــویق می کردنــد و اگــر مصــرف‬ ‫نمی کــردم مــن را بــه تمســخر می گرفتنــد‪.‬‬ ‫در مقابــل همســرم همیشــه بــا احتــرام مــن را‬ ‫مــورد تشــویق و امیــدواری در جهــت تــرک‬ ‫قــرار می دادنــد و دعــا می کردنــد کــه از ایــن‬ ‫گرفتــاری خــاص شــوم‪.‬‬ ‫بیماری اعتیاد چه تاثیری در زندگی شخصی و‬ ‫اجتماعی شما داشت؟‬ ‫مــن بــه خاطر بیمــاری ام ســر از زنــدان در نیاوردم‬ ‫ولــی در زندگــی شــخصی خــودم‪ ،‬در خانــه‬ ‫خــودم کارتن خــواب بــودم و در اخــر روزهــای‬ ‫مصــرف مــواد دیگــر حتــی نمی توانســتم بــه‬ ‫ســر کار بــروم و دلــم می خواســت تنهــا باشــم‬ ‫و دوســت نداشــتم بــه مهمانــی‪ ،‬عروســی و خانــه‬ ‫کســی بــروم‪.‬‬ ‫در زمان مصرف به اعتیاد اگاهی داشتید یا انکار‬ ‫می کردید؟‬ ‫مــن هیچ گونــه اگاهــی از بیمــاری اعتیــاد‬ ‫نداشــتم‪ ،‬بــا خــود صداقــت نداشــتم و همیشــه‬ ‫اعتیــاد را انــکار می کــردم‪ .‬فکــر می کــردم معتــاد‬ ‫کســی اســت کــه کارتن خــواب اســت و یــا کنــار‬ ‫جــوی افتــاده باشــد و بی خانمــان باشــد‪ .‬فکــر‬ ‫می کــردم کــه هــر وقــت بخواهــم می توانــم‬ ‫مــواد را کنــار گذاشــته و مصــرف نکنــم‪.‬‬ ‫هزینه تهیه مواد را چطور به دست می اوردید؟‬ ‫مــن نیمــی از درامــد ماهانــه و روزانــه را بــه مــواد‬ ‫اختصاص مــی دادم‪.‬‬ ‫چه اتفاقی موجب شد که تصمیم به ترک بگیرید؟‬ ‫ایــن مســئله یک دفعــه بــرای مــن اتفــاق نیفتــاد‬ ‫بلکــه به خاطــر بدبختی هــا و مشــکالت زیــادی‬ ‫کــه از ایــن کار برایــم پیــش امــده بــود تصمیــم‬ ‫بــه تــرک گرفتــم؛ مشــکالتی مثــل اخــراج از‬ ‫محــل کارم‪ ،‬دوری همــکاران از مــن و کنایه هــای‬ ‫گاه وبیــگاه‪ ،‬طعنه هــای خانوادگــی (به جــز‬ ‫همســرم)‪ ،‬از دســت دادن جایــگاه اجتماعــی و‪...‬‬ ‫بعد از ترک چقدر و در چه مواقعی وسوسه برگشت‬ ‫داشتید؟‬ ‫وقتــی بــا انجمــن معتــادان گمنــام اشــنا شــدم و‬ ‫ســعی کــردم ان اصــول را رعایــت کنــم‪ ،‬در مدت‬ ‫‪ 9‬ســال هیچ گونــه وسوس ـه ای نداشــتم و اکنــون‬ ‫هــم کــه فکــر می کنــم جایــی بــرای مصــرف‬ ‫مــواد نــدارم و خ ّفت وخــواری و بدبختــی‬ ‫مصــرف مــواد را بیشــتر از لــذت زودگــذر‬ ‫مصــرف مــواد می دانــم و ایــن مســئله باعــث‬ ‫می شــود کــه دیگــر ســراغ مصــرف نــروم‪.‬‬ ‫چند بار اقدام به ترک کردید و موفق نشدید؟‬ ‫مــن بارهــا اقــدام بــه تــرک مــواد مخــدر کــرده‬ ‫بــودم؛ از نــوع خانه درمانــی‪ ،‬مامان درمانــی‪،‬‬ ‫کپســول درمانی‪ ،‬تــرس از بیــکاری‪ ،‬ولــی موفــق‬ ‫نمی شــدم‪.‬‬ ‫طوالنی ترین زمانی که پاک بودید و دوباره برگشتید‬ ‫چقدر بود؟‬ ‫اولیــن بــار ‪ 6‬مــاه بــود کــه تــرک کــرده بــودم‬ ‫و بــا انجمــن اشــنایی نداشــتم‪ .‬بــا دوســتی کــه‬ ‫مصرف کننــده بــود به عنــوان مســافر بــه ســفر‬ ‫رفتــم و در انجــا ‪ 3-2‬روز مصــرف کــردم و وقتی‬ ‫بــه تهــران برگشــتم‪ ،‬مصــرف مــواد را دوبــاره‬ ‫شــروع کــردم‪.‬‬ ‫احساستان به خود‪ ،‬قبل و بعد از ترک مواد چطور بود؟‬ ‫قبــل از تــرک ادمــی افســرده‪ ،‬منــزوی‪ ،‬تنهــا‪،‬‬ ‫بی مســئولیت‪ ،‬بی محبــت و ســربار جامعــه بــودم‬ ‫ولــی اکنــون ادم دیگــری شــده ام و دوســت دارم‬ ‫بــه خــودم و خانــواده ام خدمــت کنم و اگــر کاری‬ ‫بــه مــن محــول شــود ان را بــه خوبــی انجــام‬ ‫می دهــم و ســعی می کنــم ادم مثبتــی بــرای‬ ‫جامعــه باشــم‪ .‬از خــودم رضایــت درونــی دارم‪.‬‬ ‫اهل مطالعه‪ ،‬ارتباط با خدا‪ ،‬فعالیت های هنری و غیره‬ ‫قبل و بعد از مصرف بوده اید؟ ارتباط معنوی تا چه‬ ‫حدی کمک به ماندگاری پاکی به دست امده کرده‬ ‫است؟‬ ‫قبــل و بعــد از مصــرف خداونــد را قبــول داشــتم‬ ‫و ارتباطــم بــا خداونــد طــور دیگــری بــود‪ .‬خــدا‬ ‫را در مســاجد و امامزاده هــا جســتجو می کــردم‬ ‫و اهــل مطالعــه و فعالیت هــای هنــری و غیــره‬ ‫نبــودم‪ .‬بعــد از تــرک ارتباطــم بــا خداونــد‬ ‫قوی تــر شــد و درک کــردم کــه خداونــد در‬ ‫درون مــن اســت و در ایــن ‪ 9‬ســال تــرک‪ ،‬نمــازم‬ ‫را به صــورت مرتــب خوانــده و روزه هایــم را‬ ‫کامــل می گیــرم‪ ،‬توفیــق زانــو زدن در درگاه الهــی‬ ‫و شــکرگزاری اخــر شــب نصیبــم شــده اســت‪.‬‬ ‫چه اقداماتی در موسسات ‪ NA‬انجام می شود و تا چه‬ ‫حدی عامل کمک کننده ای است؟‬ ‫اولیــن اقــدام ایــن اســت کــه مــن بــه تنهایــی‬ ‫نمی توانــم پــاک بمانــم‪ ،‬بایــد در جلســات‬ ‫به طــور مرتــب حضــور پیــدا کنــم و اصــول‬ ‫برنامــه را رعایــت کنــم؛ یعنــی بــا مصرف کننــده‬ ‫ارتبــاط نداشــته باشــم‪ ،‬جاهایــی که مــواد مصرف‬ ‫می کننــد نــروم و بــرای کســی مــواد تهیــه نکنــم‬ ‫(یــار بــازی‪ -‬تــوپ بــازی‪ -‬زمیــن بــازی)‪ ،‬بــا‬ ‫دوســتان بهبــودی ارتبــاط داشــته باشــم‪ ،‬بــا‬ ‫راهنمایــم ارتبــاط داشــته باشــم‪ ،‬در جلســات‪،‬‬ ‫امنیــت جلســات را حفــظ کنــم‪ ،‬بــه صحبت هــای‬ ‫دیگــران در جلســه گــوش کنــم‪ ،‬و ان هــا را در‬ ‫زندگــی ام اجــرا کنــم‪.‬‬ ‫رفتــار جامعــه و خانــواده بــا شــما در زمــان‬ ‫مصــرف چطــور بــود؟‬ ‫در محــل کار‪ ،‬به خاطــر ضعفــی کــه داشــتم از‬ ‫مــن بیشــتر کار می کشــیدند چــون به خاطــر‬ ‫ضعــف اعتیــاد نمی توانســتم اعتــراض کنــم و‬ ‫در جامعــه از نــگاه مــردم متوجــه می شــدم کــه‬ ‫مــن مصرف کننــده هســتم و ایــن نــگاه باعــث‬ ‫می شــد کــه بــه ســمت تنهایــی و انــزوا بــروم‪.‬‬ ‫رفتــار خانــواده در زمــان مصــرف بــا مــن گــرم‬ ‫بــود و همســرم همیشــه بــه مــن دلــداری و امیــد‬ ‫پــاک شــدن را مـی داد‪ ،‬همســرم فرشــته ای اســت‬ ‫کــه بــا مــن در لحظــات ســختی زندگــی کــرده‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫تجربه خود را چگونه در اختیار بیماران گرفتار اعتیاد‬ ‫قرار می دهید؟‬ ‫وقتــی دوســت همــدردی تمــاس می گیــرد‬ ‫بــا جــان ودل گــوش می دهــم و تجربــه ام را‬ ‫در اختیــارش قــرار می دهــم‪ .‬اگــر دوســت‬ ‫مصرف کننــده ای بــه اخــر خــط رســیده باشــد‬ ‫و کمــک بخواهــد هــر کمکــی کــه در زمینــه‬ ‫بهبــودی باشــد‪ ،‬دریــغ نمی کنــم و بــا حضــور‬ ‫مرتــب در جلســات و در اختیــار گذاشــتن تجربــه‬ ‫بــه تــازه وارد و خدمــت کــردن در انجمــن بــه‬ ‫ان هــا کمــک می کنــم‪.‬‬ ‫یک خاطره بد از زمان مصرف و یک خاطره خوب بعد‬ ‫از پاکی؟‬ ‫چــون گرفتــار مصــرف ‪ 2‬نــوع مــاده مخــدر‬ ‫(تریــاک‪ ،‬شیشــه و نیکوتیــن) بــودم و بیشــتر‬ ‫درامــدم را خــرج این هــا می کــردم‪ ،‬متوجــه‬ ‫زندگــی و خانــه نبــودم و یــک روز دیــدم کــه‬ ‫در یخچــال هیــچ چیــزی نیســت‪ ،‬حتــی ‪ 2‬عــدد‬ ‫تخم مــرغ و ایــن مســئله همیشــه به عنــوان‬ ‫خاطــره بــد در ذهنــم اســت و بعــد از پاک شــدنم‬ ‫هــر روز شــاهد اتفاق هــای خوبــی بــودم کــه‬ ‫مهم تریــن ان هــا خریــد خانــه بعــد از ‪ 52‬ســال‬ ‫عمــری کــه از خداونــد گرفتــه ام‪ ،‬بــود‪.‬‬ ‫دنیای امروز شما چگونه است؟‬ ‫ارتباطــم بــا خداونــد بهتــر اســت‪ ،‬خداونــد را‬ ‫بهتــر در کنــارم درک می کنــم‪ ،‬راضــی ام بــه‬ ‫رضــای خداونــد و در برابــر خواســته های‬ ‫خداونــد ســر تســلیم فــرود مـی اورم و بــه خــدا‬ ‫عشــق م ـی ورزم‪ .‬نمــازم را اول وقــت می خوانــم‬ ‫و انــرژی زیــادی می گیــرم‪ ،‬ارتباطــم بــا خانــواده ام‬ ‫صمیمی تــر شــده و برخــاف گذشــته کــه بــه‬ ‫ان هــا خســارت زده ام‪ ،‬امــروز بــا عملکــرد مثبتــی‬ ‫کــه از ‪ NA‬یــاد گرفتــم ســعی می کنــم از ان هــا‬ ‫جبــران خســارت کنــم و بــه ان هــا خدمــت کنــم‬ ‫و بــه خواســته های ان هــا توجــه کنــم و در‬ ‫محیــط کار‪ ،‬برخــاف گذشــته ادم مســئولیت پذیر‬ ‫و متعهــدی باشــم و بــه محل کار کســی خســارت‬ ‫نزنــم و در اجتمــاع انســان مفیــد و ســازنده ای‬ ‫باشــم‪.‬‬ ‫کالم اخر؟‬ ‫گرفتــاران اعتیــاد امــروزه خیلــی راه چــاره دارنــد‬ ‫چــون جایــی بــه اســم ‪ NA‬اســت کــه می تواننــد‬ ‫بــدون مــواد مخــدر زندگــی کننــد و زندگــی‬ ‫خوبــی داشــته باشــند و عاقبــت تلخــی چــون‬ ‫معتادیــن گذشــته کــه اخرشــان بــه بهشــت زهــرا‬ ‫و یــا زنــدان (قزل حصــار) امین ابــاد می رســید‪،‬‬ ‫نداشــته باشــند‪ .‬دعــا می کنــم کــه بــر اثــر مصــرف‬ ‫مــواد مخــدر چــراغ خان ـه ای خامــوش نشــود و‬ ‫خانــواده ای از هــم نپاشــد‪ .‬از خداونــد مهربــان‬ ‫همیشــه طلــب بخشــش می کنــم و از اینکــه دیگر‬ ‫اطرافیانــم را عــذاب نمی دهــم خیلــی خوشــحال‬ ‫هســتم‪ .‬در اخــر از دســت اندرکاران ایــن مجلــه‬ ‫خــوب (زیروبــم) کمــال تشــکر را دارم‪.‬‬ ‫میزگرد بهاری‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫نــوروز و بهــار در بیــن شــاعران و ادیب دوســتان‬ ‫ایرانــی همیشــه جایــگاه ویــژه ای داشــته و ردپــای‬ ‫بهــار و رویش و ســرزندگی را در اشــعار شــاعران‬ ‫قدیمــی و کنونــی می بینیــم‪ .‬همــه «از عیــد اســت‬ ‫و مــی وزد نفــس روشــن بهــار» گفته انــد و بــا‬ ‫ســرودن اشــعار خــود‪ ،‬خواننــده را بــه وجــد‬ ‫اورده انــد‪ .‬امســال بــه بهانــه فرارســیدن ســال نــو‪،‬‬ ‫در میزگــردی نــوروزی‪ ،‬بهــار را در قــاب نــگاه‬ ‫شــاعران عزیــز و بزرگــی همچــون عطــار‪ ،‬موالنا‪،‬‬ ‫ســعدی و حافــظ بــه تماشــا می نشــینیم‪.‬‬ ‫نــوروز‪ ،‬میــراث ارزشــمند نیــاکان فرهنگ پــرور‬ ‫مــا و بــه معنــای روز نــو اســت‪ .‬بــه همیــن‬ ‫انگیــزه دوســت داریــم از حضــرت موالنــا‬ ‫از کرامــات «بهــار» بشــنویم‪ ،‬جنــاب موالنــا‪،‬‬ ‫بســم اهلل‪.‬‬ ‫امد بهار خرم و امد رسول یار‬ ‫مستیم و عاشقیم و خماریم و بی قرار‬ ‫ای چشم و ای چراغ‪ ،‬روان شو به سوی باغ‬ ‫مگذار شاهدان چمن را در انتظار‬ ‫بــه بــه بســیار زیبــا‪ .‬طلیعــه خوبــی بــرای ایــن‬ ‫نشســت بــود‪.‬‬ ‫از حضــرت لســان الغیب‪ ،‬حافــظ شــیراز کــه‬ ‫در جمــع مــا حضــور دارنــد‪ ،‬درخواســت‬ ‫داریــم کــه بــا دســت شــعر‪ ،‬پنجــره بهــار را به‬ ‫روی مــا بگشــایند‪ ،‬جنــاب اســتاد! مــا ســراپا‬ ‫گوشــیم‪.‬‬ ‫ز کوی یار می اید‪ ،‬نسیم باد نوروزی‬ ‫از این باد ار مدد خواهی‪ ،‬چراغ دل برافروزی‬ ‫چو گل گر خرده ای داری‪ ،‬خدا را صرف عشرت کن‬ ‫که قارون را غلط ها داد‪ ،‬سودای زراندوزی‬ ‫پیشــنهاد حضــرت حافــظ بــرای عزیزانــی کــه‬ ‫قصــد ســفر دارنــد چیســت؟‬ ‫به صحرا رو که از دامن‪ ،‬غبار غم بیفشانی‬ ‫به گلزار ای کز بلبل‪ ،‬غزل گفتن بیاموزی‬ ‫جنــاب موالنــا‪ ،‬ایــا شــما هــم بــا حضــرت‬ ‫حافــظ موافقیــد؟‬ ‫در اذر گلشن باقی‪ ،‬بر ابر بام کان ساقی‬ ‫ز پنهان خانه غیبی‪ ،‬پیام اورد مستان را‬ ‫از جناب سعدی می خواهیم که فرا رسیدن‬ ‫«نوروز» و امدن بهار را به شیوه خودشان به‬ ‫مردم ایران تبریک بگویند‪.‬‬ ‫برامد باد صبح و بوی نوروز‬ ‫به کام دوستان و بخت پیروز‬ ‫مبارک بادت این سال و همه سال‬ ‫همایون بادت این روز و همه روز‬ ‫جنــاب ســعدی‪ ،‬پیشــنهاد شــما بــرای گــذران‬ ‫ایــن ایــام‪ ،‬چیســت؟‬ ‫برخیز که می رود زمستان‬ ‫بگشای در سرای بستان‬ ‫نارنج و بنفشه بر طبق نه‬ ‫منقل بگذار در شبستان‬ ‫برخیز که باد صبح نوروز‬ ‫در باغچه می کند گل افشان‬ ‫نوبتــی هــم باشــد نوبــت بــه جنــاب عطــار‬ ‫می رســد‪ ،‬حضــرت عطــار‪ ،‬اگــر مــا را بــه‬ ‫«بهاریــه» ای مهمــان کنیــد‪ ،‬سپاســگزار خواهیم‬ ‫بــود‪.‬‬ ‫ای بلبل خوش نوا فغان کن‬ ‫عید است‪ ،‬نوای عاشقان کن‬ ‫چون سبزه زخاک سربراورد‬ ‫ترک دل و برگ بوستان کن‬ ‫صد گوهر معنی ار توان‬ ‫در گوش حریف نکته دان کن‬ ‫وان دم که رسی به شعر عطار‬ ‫در مجلس عاشقان روان کن‬ ‫جنــاب عطــار! گل سوســن بــرای همــه‬ ‫شــاعران الهام بخــش بــوده اســت‪ ،‬دوســت‬ ‫داریــم کرامــت ایــن گل را بــه روایــت شــما‬ ‫بشــنویم‪.‬‬ ‫سوســن چــو زبــان داشــت‪ ،‬فــرو شــد بــه‬ ‫خمو شــی‬ ‫در سینه او گوهر اسرار نهادند!‬ ‫حضــرت موالنــا! روایــت شــما از گل‬ ‫«سوســن» چیســت؟‬ ‫زبان سوسن از ساقی‪ ،‬کرامت های مستان گفت‬ ‫شنید ان سرو از سوسن‪ ،‬قیام اورد مستان را‬ ‫جناب حافظ! اگر شما باغبان بودید‪ ،‬به مردم چه‬ ‫سفارشی می کردید؟‬ ‫گل عزیز است‪ ،‬غنیمت شمریدش صحبت‬ ‫که به باغ امد از این راه و از ان خواهد شد‬ ‫لــوازم کامیابــی در فصــل بهــار از نظــر‬ ‫خواجــه حافــظ شــیرازی چیســت؟‬ ‫هر ان که خاطر مجموع و یار نازنین دارد‬ ‫سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد‬ ‫جنــاب ســعدی شیرین ســخن‪ ،‬شــما ســاکت‬ ‫نشســته اید! شــما لــوازم کامیابــی را در ایــن‬ ‫فصــل بــا طــراوت در چــه می دانیــد؟‬ ‫ما را سر باغ و بوستان نیست‬ ‫هرجا که تویی‪ ،‬تفرج انجاست‬ ‫اســتاد! بــه چــه نکتــه خوبــی اشــاره کردیــد‪.‬‬ ‫اگــر شــعر دیگــری بــا ایــن مضمــون داریــد‪،‬‬ ‫لطفــا بــرای مــا بخوانیــد‪.‬‬ ‫بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار‬ ‫خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار‬ ‫بلبالن وقت گل امد که بنالد از شوق‬ ‫نه کم از بلبل مستی‪ ،‬تو بنال ای هشیار‬ ‫افرینش همه تنبیه خداوند دل است‬ ‫دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار‬ ‫این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود‬ ‫هر که فکرت نکند‪ ،‬نقش بود بر دیوار‬ ‫حضــرت حافــظ! شــما در ایــن روزهــای‬ ‫دل انگیــز بهــاری‪ ،‬مــا را بــه چــه کاری‬ ‫ســفارش می کنیــد؟‬ ‫مصلحت دید من ان است که یاران همه کار‬ ‫بگذارند و خم طره یاری گیرند‬ ‫جنــاب ســعدی! نظــر شــما در ایــن مــورد‬ ‫چیســت؟‬ ‫بــه جهــان خــرم از انــم کــه جهــان خــرم از‬ ‫اوســت‬ ‫عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست‬ ‫دلــم می خواهــد از حضــرت عطــار دربــاره‬ ‫«لطیفــه عشــق» بپرســم؟ چــرا شــاعران در‬ ‫وصــف «عشــق» ایــن همــه سخن ســرایی‬ ‫کرده انــد؟‬ ‫چه داند ان که نداند که چیست لذت عشق؟‬ ‫از ان که لذت عاشق ‪ ،‬ورای لذات است‬ ‫جنــاب موالنــا! بعیــد نیســت کــه دیــدگاه‬ ‫شــما هــم در مــورد عشــق بــه دیــدگاه حافــظ‬ ‫و ســعدی نزدیــک باشــد‪ ،‬ایــن طــور نیســت؟‬ ‫هرکه را جامه زعشقی چاک شد‬ ‫او زحرص و عیب‪ ،‬کلی پاک شد‬ ‫جسم خاک از عشق بر افالک شد‬ ‫کوه در رقص امد و چاالک شد‬ ‫حضــرت حافــظ! در تمــام طــول ســال‪،‬‬ ‫به خصــوص ایــام خجســته نــوروز بــازار‬ ‫«فــال حافــظ» داغ اســت‪ .‬این بــار دلمــان‬ ‫می خواهــد شــما بــا دســت مبــارک‪ ،‬بــرای‬ ‫مــا فالــی بگیریــد‪ ،‬بســم اهلل‪.‬‬ ‫دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند‬ ‫واندر ان ظلمت شب‪ ،‬اب حیاتم دادند‬ ‫بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند‬ ‫باده از جام تجلی صفاتم دادند‬ ‫من اگر کامروا گشتم و خوش دل‪ ،‬چه عجب‬ ‫مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند‬ ‫جنــاب موالنــای بزرگــوار‪ ،‬بــه پایــان ایــن‬ ‫نشســت نزدیــک شــدیم و دوســت داریــم‬ ‫ُحســن ختام ایــن نشســت بهــاری‪ ،‬بــه بیتــی‬ ‫از شــما مزیــن گــردد‪.‬‬ ‫اب زنید راه را‪ ،‬هین که نگار می رسد‬ ‫مژده دهید باغ را‪ ،‬بوی بهار می رسد‬ ‫بــا تشــکر از همــه اســتادان بزرگــواری کــه‬ ‫در ایــن میزگــرد شــرکت کردنــد‪ ،‬بیــت‬ ‫خداحافظــی را از زبان اســتاد ســعدی شــیرازی‬ ‫می شــنویم و همــه شــما را بــه حضــرت حــق‬ ‫می ســپارم‪ .‬حضــرت اســتاد‪...‬‬ ‫به پایان امد این دفتر‪ ،‬حکایت همچنان باقی‬ ‫به صد دفتر نشاید گفت‪ ،‬حسب الحال مشتاقی‬ ‫‪11‬‬ ‫به دنبال راه خروج بودم تا از فکرش بیرون بیایم‪.‬‬ ‫سرم را از تنم جدا کردم تا در سرشماری نباشم‪.‬‬ ‫کت وشلوار نفتی می پوشم‪ ،‬در تولد وزیر نفت‪.‬‬ ‫برای ورود به دل ادم سنگ دل‪ ،‬کلنگ با خودم بردم‪.‬‬ ‫سرباز ناشی‪ ،‬در جنگ زرگری کشته شد‪.‬‬ ‫برای اینکه خواب از کله اش بپرد‪ ،‬برایش بال کشید‪.‬‬ ‫مرد سربه هوا با زن سربه زیر ازدواج می کند‪.‬‬ ‫در زندگی لنگ می زد‪ ،‬خودکشی کرد دونده‪.‬‬ ‫بیمه بیکاری‪ ،‬شامل ادم های گناه کار نمی شود‪.‬‬ ‫نگاه موشکافانه ای دارد‪ ،‬ارایشگر‪.‬‬ ‫پرستار کودک گرفتم برای کودک درونم‪.‬‬ ‫از زندگی کارمندان غذای حاضری‪ ،‬غایب نمی شود‪.‬‬ ‫با کلمات کلیدی قفل دهان ادم ها را باز می کند کلیدساز‪.‬‬ ‫برای اینکه روحم شاد شود‪ ،‬غزل خداحافظی را با گیتار می خوانم‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪12‬‬ ‫زمین را ابر و خورشید‪ ،‬تر و خشک می کنند‪.‬‬ ‫برای اینکه دست وپاشکسته حرف نزنم‪ ،‬زبانم را گچ گرفتم‪.‬‬ ‫گرگ برای دریدن گلوی زرافه‪ ،‬باید از نردبان باال می رفت‪.‬‬ ‫جوجه را اخر پاییز به مرغداری سپرد‪.‬‬ ‫بعد از عمل پیوند قلب‪ ،‬دیگر زنش را دوست نداشت‪.‬‬ ‫دریادل بود‪ ،‬صیاد در دلش تور پهن کرد‪.‬‬ ‫با نگاه سردش‪ ،‬تابستان را سر کردم‪.‬‬ ‫چشمش شور بود‪ ،‬غذایم را بی نمک پختم‪.‬‬ ‫زن وسواسی‪ ،‬ادم خاکی را به خانه اش راه نمی دهد‪.‬‬ ‫در دانشکده دندانپزشکی‪ ،‬دندان گردی اموختم‪.‬‬ ‫ادم عصا قورت داده‪ ،‬در پیری روی ویلچر نمی نشیند‪.‬‬ ‫اخرین ارزوی ماهی پیر‪ ،‬خاک بازی است‪.‬‬ ‫مار عاشق‪ ،‬لب می گزد‪.‬‬ ‫معتاد به شیشه‪ ،‬هیچ پنجره ای را سالم نمی گذارد‪.‬‬ ‫محمدمهدی معارفی‬ ‫خانم ایکس‬ ‫یادداشــت نویســنده‪ :‬نــه نگاهــی جــا‬ ‫گذاشــت نــه خاطــره ای‪ ،‬قدم هایــش بلنــد‬ ‫بــود‪ ،‬ان قــدر کــه هیچ کــس بــه گــرد‬ ‫پایــش نمی رســید‪ .‬می گذشــت از هــر‬ ‫جــا کــه بگویــی‪ ،‬رد پایــش امــا گهــگاه در‬ ‫خلوتــی مبهــم می ایســتاد؛ خلوتــی پشــت‬ ‫یــک دیــوار بــزرگ و عجیــب‪ ،‬خلوتــی‬ ‫بخصــوص‪ ،‬خلوتــی کــه هیچ کــس شــکل و‬ ‫شــمایلش را نفهمیــد‪ .‬انجــا بــود کــه کلمـ ِ‬ ‫ـات‬ ‫غریبه هــا بــه نقطــه می رســید و انجــا بــود‬ ‫کــه بــرای مــن جهانــی اشــنا خلــق شــد؛‬ ‫جهانــی هم رنــگ «چشــم هایش‪.»...‬‬ ‫قسمت هفتم‬ ‫داستان دنباله دار‬ ‫گلسا سادات بحری‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫مــرگ ســوگل هــر روز بیشــتر از دیــروز مــن‬ ‫را بــه دنیایــی نزدیــک می کنــد کــه بــه ان‬ ‫تعلــق نــدارم‪ .‬دنیایــی پشــت یــک می ـ ِز نــه‬ ‫چنــدان قدیمــی بــا یــک کامپیوتـ ِر نــه چندان‬ ‫امــروزی‪ .‬همــه چیــز در این دفتــر کار تلفیقی‬ ‫از مدرنیتــه و ســنت اســت؛ از شیشــه های‬ ‫رنگــی و چندضلعــی پنجــره روبرویــم گرفته‬ ‫تــا قهوه ســازی کــه هرازچندگاهــی بــوی‬ ‫قصه هــای دو نفــره از ان بــه بیــرون ســرک‬ ‫می کشــد‪ .‬گوشــه هــر کاغــذی روی میــزم‬ ‫شــاعرانه ای نوشــتم کــه بایــد از دیــد اقــای‬ ‫بازپــرس پنهــان بمانــد‪ .‬در چنــد روز اولــی‬ ‫کــه بــه پنجــره رنگــی زل م ـی زدم فهمیــدم‬ ‫کــه او مجــرد اســت‪ ،‬تنهــا زندگــی می کنــد‬ ‫و مــادرش را ســال گذشــته از دســت داده‬ ‫اســت‪ .‬البــد ســفیدی های جوانــه زده کنــار‬ ‫گوشــش بــه همیــن خاطــر اســت‪ .‬زیــاد‬ ‫ســیگار می کشــد؛ امــا خوشــش نمی ایــد‬ ‫زن هــا ســیگار بکشــند‪ .‬وقتــی یکــی از‬ ‫مراجعه کنندگانــش فندکــی روی میــزم‬ ‫جــا گذاشــت مــن را جــوری بازجویــی‬ ‫کــرد کــه مجبــور شــدم بــه تمــام مقدســاتم‬ ‫قســم بخــورم کــه تابه حــال لــب بــه ســیگار‬ ‫نــزده ام! معمــوال از مصاحبــت بــا او پرهیــز‬ ‫می کنــم‪ .‬هــرگاه روبرویــش نشســتم بــه‬ ‫ازای هــر جملــه ای کــه بــه ذهنــم هدیــه‬ ‫کــرد هــزاران خاطــره کــش رفــت‪ .‬دربــاره ام‬ ‫خیلــی چیزهــا می دانــد؛ امــا اصــا بــه روی‬ ‫خــودش نمــی اورد‪ .‬از ان ادم هایــی اســت‬ ‫کــه اس هایــش را بــه وقتــش رو می کنــد‪.‬‬ ‫راســتش را بخواهــی دلــش خــوب بــرای‬ ‫نگــه داشــتن اســرار زندگــی ادم هــا درب و‬ ‫طاقچــه دارد‪.‬‬ ‫همــه این هــا بــه کنــار‪ ،‬موضوعــی کــه حالــم‬ ‫را بــد می کنــد مراجعــه بیــش از انــدازه‬ ‫یــک خانــم خــاص بــه دفتــرش اســت‪.‬‬ ‫خانــم شیک پوشــی کــه صــدای کفش هــا‬ ‫و نــوع راه رفتنــش می گویــد از کدامیــن‬ ‫نقطــه شــهر امــده اســت‪ .‬ســاعت ها درون‬ ‫اتاقــش می نشــیند‪ ،‬قهــوه می خــورد و‬ ‫حــرف می زنــد‪ .‬ان قــدر حــرف می زنــد‬ ‫کــه وقتــی پایــش را از درب دفتــر بیــرون‬ ‫می گــذارد ســکوت عجیبــی حکم فرمــا‬ ‫می شــود‪ .‬بازپــرس هــم بی تردیــد بعــد از‬ ‫ایــن مالقات هــای طوالنــی چندیــن ســیگار‬ ‫تــوی زیرســیگاری اش لــه می کنــد‪ .‬امــروز‬ ‫مراجعه کننــده اش همــان خان ـم بــود‪ .‬وقتــی‬ ‫حــرف می زننــد صدایشــان ان قــدر ارام‬ ‫اســت کــه می شــود حــدس زد در فاصلــه‬ ‫نزدیکــی بــه هــم نشســته اند‪ .‬خانمــی کــه در‬ ‫ایــن مــدت اســمش را بــه مــن نگفتــه و مــن‬ ‫نامــش را خانــم ایکــس گذاشــته ام‪ .‬او اولیــن‬ ‫زنــی اســت کــه بعــد از مراجعــه اولــش‬ ‫چندیــن بــار دیگــر هــم بــه دیــدن اقــای‬ ‫بازپــرس امــد‪ .‬معمــوال مراجعه کننــدگان‬ ‫فقــط یکــی‪-‬دو بــار بــه دفتــر بازپرســی‬ ‫می اینــد و وقتــی هــم می رســند ان قــدر‬ ‫اســترس دارنــد کــه حالی شــان نیســت یقــه‬ ‫لباس شــان نامرتــب اســت یــا روسری شــان‬ ‫را کــج بســته اند و هیــچ کدامشــان مثــل‬ ‫خانــم ایکــس لبخنــد بــه لــب ندارنــد‪ .‬ایــن‬ ‫لبخنــد مــن را عجیــب مضطــرب می کنــد‪.‬‬ ‫انــگار پشــت ان قابــی رنگــی از هــزاران‬ ‫موضوعــی اســت کــه مــن نبایــد بدانــم!‬ ‫همان طــور کــه صــدای پچ پــچ نامفهــوم ان‬ ‫زن و اقــای صادقــی بــه گوشــم می خــورد‬ ‫گوشــه کاغذهایــم می نویســم‪« :‬ظالــم» امــا‬ ‫زیــاد طــول نمی کشــد کــه بی هــوا جنــاب‬ ‫بازپــرس را بــاالی ســرم می بینــم و مجبــور‬ ‫می شــوم کاغــذ را مچالــه کنــم‪.‬‬ ‫مــرد روبرویــم‪ ،‬جــوری نــگاه می کنــد‬ ‫انــگار متوقــع اســت چشــم هایش حــرف‬ ‫بزننــد؛ امــا بعــد ارام لب هایــش را تــکان‬ ‫می دهــد‪.‬‬ ‫ می شــه دو تــا قهــوه بــرای مــن بیــاری‬‫تــو اتــاق‪ ،‬می دونــم وظیفــه تــو نیســت‬ ‫ولــی‪...‬‬ ‫ بله میارم خدمتتون‪.‬‬‫از پشــت میــز بلنــد می شــوم‪ .‬شــانه ام بــه‬ ‫شــانه اش کــه کمــی به ســمت صندلــی مایل‬ ‫شــده می خــورد‪ .‬کنــار قهوه ســاز مــی روم‬ ‫و او همچنــان نگاهــم می کنــد‪ .‬دو فنجــان‬ ‫را تــوی ســینی فلــزی منبــت کاری شــده‬ ‫می گــذارم و قهــوه را درون اســتکان های‬ ‫بلــور ســریز می کنــم‪ .‬برمی گــردم‪ ،‬گویــا‬ ‫از وقتــی بــوی حرف هــای دو نفــره بــه‬ ‫مشــامش خــورده میــزم را بــه مقصــد‬ ‫مهمانــش تــرک کــرده اســت‪.‬‬ ‫تــوی اتــاق هال ـه ای از دود ســیگار جریــان‬ ‫دارد‪ .‬ســینی را روبــروی خانــم ایکــس‬ ‫می گیــرم‪ .‬او بــدون لبخنــد اســتکانش‬ ‫را برمــی دارد و اســتکان دوم را روی میــز‬ ‫جنــاب بــاز پــرس می گــذارم و لبخنــدش‬ ‫را جــای اســتکان تحویــل می گیــرم‪ .‬بــدون‬ ‫مقدمــه می گویــد‪« :‬ایشــون منشــی تــازه‬ ‫مــن هســتند»‪.‬‬ ‫ســکوت می کنــد تــا جوابــی بشــنود و‬ ‫مــن مــات و مبهــوت بــه ان خانــم نــگاه‬ ‫می کنــم ‪.‬‬ ‫ اوه چقــدر هــم خــوب قهــوه درســت‬‫می کننــد ‪.‬‬ ‫ راســتش بیشــتر کار قهوه ســاز اســت‪،‬‬‫مــن وظایــف دیگــری دارم‪.‬‬ ‫ایــن جملــه باعــث می شــود بازپــرس‬ ‫صادقــی خــودش را جمع وجــور کنــد و بــا‬ ‫قدم هــای تنــد و صــدای بلنــد بســته شــدن‬ ‫درب پشــت ســرم مواجــه شــود‪.‬‬ ‫باالخــره دم دمــای غــروب خانــم ایکــس‬ ‫رفــت و مــن گوشــه کاغــذ مچالــه شــده ام‬ ‫نوشــتم‪:‬‬ ‫«شــاید ظالــم مــردی اســت بلندقــد و‬ ‫چهارشــانه کــه از رنــگ لب هایــش بــوی‬ ‫ســیگار می ریــزد‪ .‬او تمــام احساســاتش را‬ ‫هــر روز تــوی یــک وجــب زیرســیگاری‬ ‫لــه می کنــد و مــن هــم روزانــه خاکســتر‬ ‫عاطفه هایــش را دور می ریــزم‪!»...‬‬ ‫ایــن برگــه مچالــه شــده کــه بــه زبــان‬ ‫کاراگاهــی محتوایــش ایــن بــود کــه‬ ‫نویســنده معتقــد اســت ظالمــی را بــا ایــن‬ ‫مختصــات هــر روز می بینــد‪ ،‬وقــت رفتــن‬ ‫روی میــزم جــا مانــد و چنــد روز بعــد ســر‬ ‫از کشــوی خصوصــی بازپــرس صادقــی‬ ‫دراورد‪.‬‬ ‫بعــد از ان روزی دو بــار خانــم ایکــس‬ ‫از جلــوی چشــمانم می گــذرد؛ یــک بــار‬ ‫صبــح و یــک بــار نزدیــک غــروب و مــن‬ ‫هــر روز بیشــتر شــکنجه می شــوم‪...‬‬ ‫‪13‬‬ ‫به کتابخانه زیروبم خوش امدید‬ ‫پریساسادات خضرایی‬ ‫یکی بود‪ ،‬یکی نبود‪...‬‬ ‫در اخریــن مــاه زمســتان بــا کتابخانــه زیروبــم بــا شــما هســتیم تــا در ایــن روزهــای‬ ‫هیجان انگیــز پایــان ســال‪ ،‬لحظــات مفیــد و خاطره انگیــزی را تــا ســال اینــده بــرای شــما‬ ‫بــه یــادگار بگذاریــم‪ .‬در واپســین روزهــای ســال ‪ ،1395‬خــود را بــه دنیــای کتاب هــا‬ ‫بســپارید و بــا ان هــا همــراه شــوید‪ .‬خواهشــمندیم هنــگام خوانــدن ایــن صفحــات‪ ،‬تلفــن‬ ‫همراه تــان را در دورتریــن نقطــه از خــود قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫کتاب کودک‬ ‫عنوان‪ :‬ادم برفی و گل سرخ‬ ‫نوشته‪ :‬محمدهادی محمدی‬ ‫تصویرگر‪ :‬مهسا منصوری‬ ‫«ادم برفــی و گل ســرخ» جرعـه ای از خیال اســت‬ ‫بــرای نوشــید ِن نوشــیدنی گــرم در زمســتانی‬ ‫ســرد‪ .‬ادم برفــی و گل ســرخ‪ ،‬خیال هــای‬ ‫دخترکــی اســت کــه از مرزهــای جهــان منطــق‬ ‫می گــذرد و بــا گفتگــو بــا ادم برفــی ای کــه‬ ‫ســاخته ذهنــش اســت‪ ،‬می خواهــد تفــاوت‬ ‫میــان عقــل و مهــر را بشناســد‪ .‬روایتــی کــه‬ ‫ایــن دو پابه پــا پیــش می برنــد بیشــتر ماننــد‬ ‫شــعری اســت کــه می تــوان حــس کــرد‪ ،‬امــا‬ ‫نمی تــوان بــه زبــان اورد‪ .‬خوانــدن ایــن کتــاب‬ ‫بــرای گــروه ســنی ده تــا دوازده ســال پیشــنهاد‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪14‬‬ ‫چند سطر از چند کتاب‬ ‫اوایل خیال می کردم حتما یک همزاد دارد که‬ ‫ازارش می دهد‪ .‬گاه به ذهنم می امد که اجنه‬ ‫تصرفش کرده اند‪ ،‬اما هیچ کدام از این چیزها‬ ‫نبود‪ .‬دانستم که خودش را ازار می دهد و هی‬ ‫فروتر می رود‪ .‬همه چیزش وارونه بود‪ .‬عاشق‬ ‫شدنش هم به ادمیزاد نرفته بود‪ .‬در تب عشق‬ ‫یک دختر ارمنی مو بور می سوخت که نامش‬ ‫سورمه بود‪.‬‬ ‫عنوان کتاب‪ :‬سمفونی مردگان‬ ‫نویسنده‪ :‬عباس معروفی‬ ‫کتاب های خواندنی‬ ‫عنوان‪ :‬اتاق‬ ‫اثر‪ :‬اِما داناهیو‬ ‫«اتــاق» شــاهکاری اســت اثــر اِمــا داناهیــو‪،‬‬ ‫نویســنده ایرلنــدی‪ .‬داســتان از زبــان پســر پنــج‬ ‫ســاله ای به نــام «جــک» روایــت می شــود‬ ‫کــه بــا مــادرش در اتاقــی کوچــک زندانــی‬ ‫شــده اند‪ .‬ایــن رمــان برگرفتــه از زندگــی‬ ‫جنایتــکار اتریشــی اســت کــه در محافــل و‬ ‫رســانه های جهــان بازتــاب وســیعی داشــت‪.‬‬ ‫ایــن کتــاب در مــدت کوتاهــی توجــه مخاطبــان‬ ‫و منتقــدان را بــه خــود جلــب کــرد و جوایــز‬ ‫متعــددی بــه خــود اختصــاص داد و در میــان‬ ‫پرفروش تریــن کتاب هــای ســال قــرار گرفــت‪.‬‬ ‫ایــن کتــاب در ســال ‪ 2010‬منتشــر شــده اســت‬ ‫و در فاصلــه کمــی پــس از انتشــار جوایــز‬ ‫زیــادی را از ان خــود کــرد کــه می تــوان بــه‬ ‫مــواردی چــون نامــزد نهایــی جایــزه بوکــر‬ ‫ســال ‪ ،2010‬نامــزد نهایــی جایــزه اورنــج ســال‬ ‫‪ ،2011‬پرفروش تریــن رمــان نیویورک تایمــز‬ ‫ســال ‪ ،2010‬بهتریــن کتــاب ســال ‪2010‬‬ ‫بــه انتخــاب نیویورک تایمــز‪ ،‬برنــده جایــزه‬ ‫کامنوِلــث رایتــرز ســال ‪ 2011‬و نامــزد جایــزه ‬ ‫ادبــی ایمپــک دوبلیــن بــرای ســال ‪ 2012‬اشــاره‬ ‫کــرد‪ .‬خوانــدن ایــن کتــاب بــه عالقه منــدان‬ ‫ادبیــات داســتانی و رمــان پیشــنهاد می شــود‪.‬‬ ‫شیرین اه بلندی کشید‪« :‬یادش بخیر‪ ،‬چقدر‬ ‫از دانشگاه می رفتیم قنادی فرانسه‪ ،‬کیک های‬ ‫شکالتی اش معرکه بود‪ .‬هر روز نان خامه ای‬ ‫می خوردیم‪ ،‬نگران اضافه وزن هم نبودیم»‪ .‬فروغ‬ ‫لبخند کم رنگی زد‪« :‬ان موقع اضافه وزن و این‬ ‫چیزها برایمان مهم نبود‪ ،‬نگرانی های مهم تری‬ ‫داشتیم‪ .‬انگار هرچه می گذرد نگرانی های ادم‬ ‫بی مزه تر می شود»‪.‬‬ ‫عنوان کتاب‪ :‬یادت نرود که‪...‬‬ ‫نویسنده‪ :‬یاسمن خلیلی فرد‬ ‫عنوان‪ :‬تخت بخواب‬ ‫نویسنده‪ :‬حسین یعقوبی‬ ‫حســین یعقوبــی سال هاســت کــه داســتان‬ ‫می نویســد و ترجمــه می کنــد‪ .‬او بیشــتر بــه‬ ‫واســطه فعالیت هایــش در حــوزه ادبیــات طنــز‬ ‫شــناخته شــده اســت‪ .‬او رمــان «تخــت بخواب»‬ ‫را بــا رگه هــای طنــز اجتماعــی نوشــته اســت‪.‬‬ ‫رمــان درباره روزگارِ یک نویســنده جوان اســت‬ ‫کــه موفــق می شــود بــا کمــک دیگــران شــغلی‬ ‫در یــک اداره مــال اور در تهــران پیــدا کنــد‪ .‬او‬ ‫در ارزوی نوشــتن یــک شــاهکار اســت و بــرای‬ ‫همیــن بــا دوســتانش کــه کارگاه هــای ادبــی و‬ ‫داستان نویســی دارنــد مشــورت می کنــد تــا‬ ‫ســوژه ای بــرای نوشــتن ایــن شــاهکار بیابــد‪ .‬در‬ ‫همیــن حیــن فضــای کارمنـ ِ‬ ‫ـدی خســته کننده ای‬ ‫کــه او واردش می شــود‪ ،‬ادم هایــی را مقابلــش‬ ‫قــرار می دهــد کــه ارزوهــا و امیالــی حقیــر‬ ‫دارنــد و ایــن تــازه ابتــدای داســتان او اســت‪.‬‬ ‫ایــن رمــان تــاش می کنــد بــا اســتفاده از‬ ‫انــوا ِع خُ رده شــخصیت های ریــز و درشــت‪،‬‬ ‫یــک ســاختارِ پُرتناقــض را نمایــش دهــد‪ .‬در‬ ‫ایــن فراینــد یعقوبــی تــاش کــرده بیــش از هــر‬ ‫چیــز بــرای مخاطبــش قصــه بســازد و انبوهــی‬ ‫ادم کــه شــاید در مســیر ایــن حقــارت قــرار‬ ‫گرفته انــد‪.‬‬ ‫هرقدر حیوان‪ ،‬ضعیف تر باشد‪ ،‬نیاز بیشتری به‬ ‫حفاظت از خودش دارد؛ بنابراین هرچه زهر‬ ‫حیوانی بیشتر باشد‪ ،‬ما باید بیشتر ان را ببخشیم‬ ‫چون نیاز بیشتری به ان زهر دارد و واقعا کدام‬ ‫حیوان است که از عروس های دریایی ضعیف تر‬ ‫باشد؟ ان ها حتی استخوان ندارند‪ .‬فکر می کنم‬ ‫تو این را فهمیده ای‪ .‬فقط می خواستم بدانی من‬ ‫هم این مسئله را درک می کنم‪.‬‬ ‫عنوان کتاب‪ :‬شاید عروس دریایی‬ ‫نویسنده‪ :‬الی بنجامین‬ ‫دنیای عجیب‬ ‫نویسنــده ها‬ ‫دنیای عجیب و غریب کتاب ها‬ ‫اتفاقات جالب دنیای کتاب در سال ‪2016‬‬ ‫چهره واقعی «النا فرانته» رونمایی شد‪:‬‬ ‫در دوم اکتبــر مجلــه نقــد کتــاب‬ ‫«نیویورک تایمــز» تحقیقــی را توســط «کالدیــو‬ ‫گاتــی» منتشــر کــرد و در ان هویــت واقعــی‬ ‫«النــا فرانتــه» را فــاش کــرد‪« .‬گاتــی» اعــام‬ ‫کــرد وی خــود را جــای «انیتــا راجــا» مترجــم‬ ‫ایتالیایــی معرفــی کــرده بــود‪.‬‬ ‫«باب دیلن» برنده جایزه نوبل ادبیات شد‪:‬‬ ‫انتخــاب «بــاب دیلــن» به عنــوان برنــده جایــزه‬ ‫نوبــل ادبیــات همــگان را شــگفت زده کــرد‪ .‬چــه‬ ‫از «دیلــن» خوشــتان بیایــد یــا نــه ایــن خبــر‬ ‫تبدیــل بــه تیتــر نخســت مجــات معتبــر ادبــی‬ ‫شــد‪.‬‬ ‫اخبار کتاب‬ ‫کتــاب لئونــارد کوهــن بعــد از ‪ 40‬ســال در‬ ‫ایران منتشــر شــد‬ ‫مجموعــه شــعر «تــوان بــردگان»‪ ،‬شــعرهایی‬ ‫از لئونــارد کوهــن‪ ،‬شــاعر‪ ،‬رمان نویــس و‬ ‫خواننــده سرشــناس کانادایــی اســت کــه بــا‬ ‫ترجمــه مهــدی جواهریــان منتشــر شــده اســت‪.‬‬ ‫کتــاب «تــوان بــردگان» بــرای نخســتین بــار در‬ ‫تورنتــو (‪ )1972‬چــاپ شــد و جــزء مدرن تریــن‬ ‫اشــعار کوهــن به شــمار مــی رود؛ مجموعــه ای‬ ‫کــه تمــام دغدغه هــای شــاعر در پیــش و‬ ‫پــس از ایــن کتــاب ماننــد ســرخوردگی های‬ ‫سیاســی در زندگــی اجتماعــی و چالــش‬ ‫کشــیدن شــاعر توســط شــعر را یکجــا در خــود‬ ‫جــای می دهــد‪.‬‬ ‫ایــن کتــاب در اســتانه ‪ 40‬ســالگی کوهــن‬ ‫منتشــر شــده اســت؛ درســت زمانــی کــه شــاعر‬ ‫در اوج شــهرت بــود‪.‬‬ ‫لئونــارد کوهــن کــه بیشــتر در جایــگاه خواننــده‬ ‫او را می شناســند‪ ،‬در ســن ‪ 22‬ســالگی نخســتین‬ ‫مجموعــه شــعرش بــا عنــوان «بگذاریــد اســاطیر‬ ‫را قیــاس کنیــم» را منتشــر کــرد و ان چنــان بــا‬ ‫اســتقبال منتقدیــن روبــرو شــد کــه توانســت‬ ‫کمک هزینــه ای بــرای ســفر بــه دور اروپــا‬ ‫دریافــت کنــد‪ .‬او بعــد از انتشــار کتــاب مهمــش‬ ‫بــا عنــوان «تــوان بــردگان» نیــز فعالیت هــای‬ ‫گســترده ای داشــت و در چهــار دهــه پایانــی‬ ‫عمــرش‪ 6 ،‬کتــاب منتشــر کــرد‪ .‬ایــن چهــره‬ ‫سرشــناس در مــاه نوامبــر ســال‪ 2016‬در ســن‬ ‫‪ 82‬ســالگی درگذشــت‪.‬‬ ‫پرفروش ها‬ ‫چــاپ هشــتم مجموعــه داســتان «تــارک دنیا‬ ‫مــورد نیاز اســت» منتشــر شــد‬ ‫کتــاب «تــارک دنیــا مــورد نیاز اســت» بــا عنوان‬ ‫جانبــی ده داســتان تاســف بار توســط «میــک‬ ‫جکســون» نویســنده انگلیســی تبار نوشــته‬ ‫شــده اســت‪ .‬ایــن کتــاب بــا ترجمــه گالره‬ ‫اســدی املی منتشــر شــده اســت و شــامل‬ ‫داســتان هایی بــا فضاهایــی مشــترک اســت‪.‬‬ ‫داســتان های ایــن مجموعــه بــا روایتــی اشــنا از‬ ‫زندگــی مــردم عــادی جامعــه شــروع می شــود‬ ‫و ســپس وارد تجربه هــای شــخصی و عجیــب‬ ‫شــخصیت های داســتان می شــود؛ تجربه هایــی‬ ‫کــه هــر کــدام دریچه هایــی جدیــد از زندگــی‬ ‫را بــه روی مخاطــب بــاز می کنــد؛ دریچه هایــی‬ ‫کــه بــه جهانــی به ظاهــر غیرواقعــی‪ ،‬رویاگــون‬ ‫و فانتــزی بــاز می شــود‪ .‬میــک جکســون در‬ ‫ســال ‪ 1960‬در انگلیــس بــه دنیــا امــد‪ .‬او پــس‬ ‫از تحصیــل در رشــته هنرهــای نمایشــی‪ ،‬بــه‬ ‫خوانندگــی روی م ـی اورد‪ ،‬بعــد از چنــد ســال‬ ‫بــه کمبریــج مــی رود و ســپس در دانشــگاه‬ ‫نورویــج نویســندگی خالقــه می خوانــد‪ .‬او‬ ‫در شــهر برایتــون زندگــی می کنــد و تــا‬ ‫بــه امــروز ‪ 5‬کتــاب منتشــر کــرده اســت‪ .‬او‬ ‫هم اکنــون مشــغول نــگارش رمــان جدیــد‬ ‫خــود و همچنیــن نوشــتن فیلمنامــه و ســاخت‬ ‫برنامه هــای تلویزیونــی اســت‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫پسری که همیشه در میان ما بوده است‪:‬‬ ‫گویــا «جی‪.‬کی‪.‬رولینــگ» هنــوز کار خــود را‬ ‫بــا «هری پاتــر» تمــام نکــرده اســت‪ .‬نمایــش‬ ‫«کــودک نفرین شــده» و «جانــوران شــگفت انگیز‬ ‫و زیســتگاه ان هــا» تــا پنــج قســمت دیگــر‬ ‫ادامــه خواهــد داشــت‪ .‬وی نویــد انتشــار‬ ‫دو کتــاب دیگــر را بــه طرفــداران خــود داد‪.‬‬ ‫اگرچــه «رولینــگ» پیــش از ایــن اعــام کــرده‬ ‫بــود داســتان های «هری پاتــر» دیگــر بــه پایــان‬ ‫رســیده اســت امــا به نظــر نمی ایــد کار او بــا‬ ‫ایــن جادوگــر بــه پایــان رســیده باشــد‪.‬‬ ‫مردکــی را چشــم درد خاســت‪ ،‬پیــش بیطــار‬ ‫رفــت کــه دوا کــن‪ .‬بیطــار از انچــه در چشــم‬ ‫چارپــای می کنــد در دیــده او کشــید و کــور‬ ‫شــد‪ .‬حکومــت بــه داور بردنــد‪ ،‬گفــت‪ :‬بــرو‬ ‫هیــچ تــاوان نیســت‪ ،‬اگــر ایــن خــر نبــودی‬ ‫پیــش بیطــار نرفتــی‪.‬‬ ‫مقصــود از ایــن ســخن ان اســت تــا بدانــی کــه‬ ‫هــر ان کــه ناازمــوده را کار بــزرگ فرمایــد بــا‬ ‫ان کــه ندامــت بــرد بــه نزدیــک خردمنــدان‬ ‫به خفــت رای منســوب گــردد‪.‬‬ ‫ندهد هوشمند روشن رای‬ ‫به فرومایه کارهای خطیر‬ ‫بوریاباف اگرچه بافنده است‬ ‫نبرندش به کارگاه حریر‬ ‫اخریــن جمعــه اســفندماه هیاهــوی روزهــای‬ ‫اخــر ســال و خانه تکانــی شــب عیــد‪ .‬در‬ ‫ایــن روزهــا گردگیــری قفســه کتاب هــا‬ ‫ســخت ترین کار دنیــا اســت‪ .‬کتاب هایــی‬ ‫کــه یــک ســال تمــام‪ ،‬در کتابخانــه خــاک‬ ‫خورده انــد و حــاال بایــد یکی یکــی تمیــز‬ ‫شــوند‪ .‬دســت به کار شــدم و از کتاب هــای‬ ‫ســنگین شــروع کــردم تــا بــه کتاب هــای‬ ‫دوران خــوش کودکــی رســیدم‪ .‬هــر کتــاب‪،‬‬ ‫هــزار خاطــره زنــده می کــرد‪ .‬نمی دانــم از‬ ‫کــی میــان شــلوغی های زندگــی گــم شــدم و‬ ‫کتــاب خوانــدن را از یــاد بــردم‪« .‬چــرا کتــاب‬ ‫نمی خوانیــم؟»‪ ،‬ایــن ســوال ســاعت ها اســت‬ ‫کــه ذهــن مــن را بــه خــودش مشــغول کــرده‬ ‫اســت‪ .‬وقــت نداریــم؟ حوصلــه نداریــم؟‬ ‫کارهــای مهم تــری داریــم؟ حــاال انــگار غبــار‬ ‫ان همــه کتــاب‪ ،‬روی دلــم ســنگینی می کنــد‪.‬‬ ‫دلــم بــرای خودمــان گرفــت‪ .‬از میــان ایــن‬ ‫دک وپزهایــی کــه ایــن روزهــا شــامل حالمــان‬ ‫شــده‪ ،‬کتــاب خوانــدن‪ ،‬ایــا ژســت نیســت؟‬ ‫کالس نــدارد کــه ادم بیشــتر نویســنده ها‬ ‫را بشناســد و کتاب هــای معــروف دنیــا را‬ ‫خوانــده باشــد؟ به نظــرم کتــاب نخوانــدن‪ ،‬بــه‬ ‫هــر دلیلــی کــه باشــد بزرگ تریــن بی کالســی‬ ‫دنیــا اســت!‬ ‫کتابخانه زیروبم‬ ‫این قسمت‪ :‬ساندیتون اثر جین استین‬ ‫«جیــن اســتین» نوشــتن اخریــن اثــرش را‬ ‫زمانــی شــروع کــرد کــه دیگــر در برابــر بیماری‬ ‫مرمــوزش تســلیم شــده بــود‪ .‬بیمــاری ای کــه‬ ‫درنهایــت موجــب مــرگ او شــد؛ درنتیجــه تنهــا‬ ‫‪ 11‬فصــل اول کتــاب تکمیــل شــده اند‪ ،‬امــا در‬ ‫کمــال شــگفتی‪ ،‬بیمــاری اصــا بــر شــوخ طبعی‬ ‫گزنــده او تاثیــری نداشــته و در کتــاب‪ ،‬شــاهد‬ ‫تمســخر وســواس خواهــران پارکــر نســبت بــه‬ ‫ســامتی خــود هســتیم‪.‬‬ ‫ایــن اثــر همیشــه موردعالقــه «پایان بخش هــا»‬ ‫بــوده اســت‪ .‬پایان بخش هــا‪ ،‬نویســندگانی‬ ‫هســتند کــه اثــار ناتمــام دیگــر نویســندگان را‬ ‫تکمیــل می کننــد‪ .‬حداقــل ‪ 12‬نســخه از ایــن‬ ‫کتــاب بــه قلــم چنیــن نویســنده هایی موجــود‬ ‫اســت‪« .‬ترغیــب» اخریــن رمــان کامــل اســتین‬ ‫نیــز پــس از مــرگ او بــه چــاپ رســید‪.‬‬ ‫گنجینه ادبی‬ ‫ماجراهای دوست‬ ‫غول من‬ ‫‪15‬‬ ‫افق های دوردست‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪16‬‬ ‫ناظــم حکمــت ران‪،‬‬ ‫معــروف بــه ناظــم حکمــت (زاده‬ ‫‪۱۵‬ژانویــه‪ ۱۹۰۲‬در‬ ‫سالونیک‪-‬درگذشــته ‪۳‬ژوئــن‪ ۱۹۶۳‬در‬ ‫مســکو)‪ ،‬از برج‬ ‫تبــارِ ترکیــه ســته ترین شــاعران و نمایشنامه نویســان‬ ‫بــود‪.‬‬ ‫وی در شــهر ســالو‬ ‫نیکا دومیــن شــهر بــزرگ یونــان امروزی‬ ‫بــه دنیــا امــد‪ .‬او دا‬ ‫رای تب ـاری لهستانی‪-‬گرجی‪-‬فرانس ـوی‬ ‫بــود‪ .‬یکــی از ری‬ ‫شــه های مردمــی شــعر «حکمــت»‬ ‫ترانه هایــی بــود‬ ‫کــه «عاشــیق»های تــرک می خواندنــد‪.‬‬ ‫ورا‪ ،‬همســر دوم نا‬ ‫ظــم می گویــد‪« :‬در همــه عمــرم فقــط‬ ‫یکبــار بــا مـردی مثـ‬ ‫ـل ناظــم اشــنا شــدم‪ .‬او انســان واقعــی‬ ‫بــود‪ .‬بــا شــور و شـ‬ ‫ـوق دربــاره ادبیــات‪ ،‬هنــر‪ ،‬نقاشــی و‬ ‫سیاســت حــرف مــ‬ ‫ی زد‪ .‬متفکــر بزرگــی بــود و بــا بیــان‬ ‫اندیشــه هایش هــر م‬ ‫خاطــب تشــنه ای را ســیراب می کــرد‪.‬‬ ‫هیچ کــس مثــل او نبــود»‪.‬‬ ‫ناظــم حکمــت ش ـ‬ ‫اعر ســرزمین ترکیــه در ژوئــن ‪ ۱۹۶۳‬در‬ ‫اثــر حملــه قلبــی در‬ ‫مســکو جــان ســپرد و در گورســتان‬ ‫نووودویچــی بــه خــاک ســپرده شــد‪.‬‬ ‫برخــی اثــار او کــه ب‬ ‫ــه بیــش از ‪ ۳۰‬زبــان ترجمــه و چــاپ‬ ‫شــده‬ ‫اســت را حضورتــان معرفــی می کنیــم‪:‬‬ ‫ابــر‬ ‫دل‬ ‫باخت‬ ‫ـ‬ ‫ـه‪،‬‬ ‫ب‬ ‫ـ‬ ‫رادر‬ ‫زندگــی زیباسـت‪ ،‬طغیــان زنــان‪ ،‬رمــان‬ ‫ر‬ ‫مانتی‬ ‫ک‬ ‫ ه‬ ‫ـ‬ ‫ـا‪،‬‬ ‫ش‬ ‫ـ‬ ‫ـه‬ ‫ری‬ ‫کــه صدایــش را از کــف داده اس ـت‪،‬‬ ‫ج‬ ‫مجم‬ ‫ــه‪،‬‬ ‫خا‬ ‫نــه‬ ‫ان‬ ‫مرحــوم‪ ،‬خــون خاموشــی می گیــرد‪،‬‬ ‫نــام گــم ک ـرده‪ ،‬ح‬ ‫ماس‬ ‫ـ‬ ‫ـه‬ ‫ش‬ ‫ـ‬ ‫ـیخ‬ ‫بد‬ ‫رالدی‬ ‫ـ‬ ‫ـن‪،‬‬ ‫چش ـم اندازهای‬ ‫انســانی کشــور مـ‬ ‫ـن‪ ،‬از یــاد رفتــه‪ ،‬تصویرهــا‪ ،‬شــیخ‬ ‫بدرالدیــن پســر ق‬ ‫شــیرین و فره اضــی‪ ،‬ســیماونا‪ ،‬چشــم اندازهای ادمــی‪،‬‬ ‫ــاد‬ ‫صباحــت‪ ،‬مهمنه بانــو و اب سرچشــمه‬ ‫کــوه ب‬ ‫یســتون‪ ،‬یوســف و زلیخــا‪ ،‬حیلــه‪ ،‬گاو‪.‬‬ ‫شعر ویژه‬ ‫در ان نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم‬ ‫دان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم‬ ‫ب‬ ‫وقت صبح قیامت که سر ز خاک برارم‬ ‫به‬ ‫گفتگوی تو خیزم‪ ،‬به جستجوی تو باشم‬ ‫به‬ ‫به مجمعی که درایند شاهدان دو عالم‬ ‫نظر به سوی تو دارم‪ ،‬غالم روی تو باشم‬ ‫به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم‬ ‫واب عاقبت اگه‪ ،‬به بوی موی تو باشم‬ ‫زخ‬ ‫حدیث روضه نگویم‪ ،‬گل بهشت نبویم‬ ‫مال حور نجویم‪ ،‬دوان به سوی تو باشم‬ ‫ج‬ ‫می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان‬ ‫باده چه حاجت که مست روی تو باشم‬ ‫مرا به‬ ‫هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن‬ ‫وگر خالف کنم سعدیا به سوی تو باشم‬ ‫«سعدی»‬ ‫شعری که زندگیست‬ ‫«پوریا ولیمحمد»‬ ‫مشق عشق‬ ‫جلسه دوم‪ :‬روش ساده ای برای اموزش مقدماتی‬ ‫عروض و قافیه‬ ‫یادتان باشد که راز موفقیت شما زیاد شعر خواندن‬ ‫و حفظ کردن و تمرین اموخته ها است‪.‬‬ ‫هر شعری که گفتید را در اولین مرحله تقطیع کنید‪.‬‬ ‫یعنی چه؟ یعنی بخش بخش بخوانید و ان بخش ها‬ ‫را زیر مصرع های شعر بنویسید‪ .‬یادتان باشد که‬ ‫کلمات را ان گونه که می خوانیم تقطیع کنید نه‬ ‫ان گونه که می نویسیم‪.‬‬ ‫مثال «خواهر به ّ‬ ‫مکه رفته» می شود‪« :‬خا هر ب مک‬ ‫ک رف ت»‪.‬‬ ‫این موضوع یکی از اصولی ترین چیزهایی است که‬ ‫باید همیشه یادتان باشد‪ .‬حاال به هر کدام از این‬ ‫بخش ها یک «هجا» می گوییم که سه حالت دارد‪:‬‬ ‫اسودگی ام را‬ ‫مدیون ان اتفاقم‬ ‫که در تو نیفتاد‬ ‫مدیون ان دوستت ندارم‬ ‫که بر زبانت نشست‬ ‫من مرگ را‬ ‫با خیال اسوده ارزو می کنم‬ ‫بی انکه‬ ‫نگران غمگین شدنت باشم‬ ‫«ندا ظاهری»‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫شبناز اسماعیلی‬ ‫شاعر و ترانه سرا‬ ‫اینه خانه‬ ‫حاال چه اصراری داری‬ ‫که شکارچی ات را‬ ‫ِ‬ ‫دست پُر به منزل برسانی؟!‬ ‫دندان هایت را نشانش نده‪...‬‬ ‫این عکاس تا به رویَش می خندی‬ ‫دستش روی ماشه می لرزد‬ ‫و بی انکه پوکه ای روی زمین بیفتد‬ ‫شکارت می کند‬ ‫هیـــــچ سازمانی‬ ‫علی ِه انقراضت شکایت نخواهد کرد‬ ‫حتی اگر موهایت را‬ ‫ُدم اسبی بر ُگرده ات ریخته باشی‬ ‫و یا پشت پلک هایت طاووس باشد‬ ‫تو شکار خواهی شد!‬ ‫و پیکرت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫چپ پیراهنم‬ ‫جیب‬ ‫در‬ ‫سمت ِ‬ ‫تشییع خواهد شد‬ ‫اگه م ‬ ‫یخوای که ارامش بگیرم‬ ‫همون‬ ‫کاریو‬ ‫که‬ ‫م‬ ‫ی‬ ‫ گم بهت کن‬ ‫یه اغ‬ ‫وش‬ ‫باخ‬ ‫ودت‬ ‫بیار و قبلش‬ ‫فقط‬ ‫بار‬ ‫ونیتو‬ ‫حتما‬ ‫تنت کن‬ ‫به جز اغوش تو چیزی به قلبم‬ ‫یه عمره حس امنیت نمی ده‬ ‫به دردایی که دارم جز خود تو‬ ‫کسی ان قدر اهمیت نمی ده‬ ‫یه وقتا که دلم لبریزه درده‬ ‫م ‬ ‫یدونه که تو اغوش تو جاشه‬ ‫رو‬ ‫با‬ ‫رونی‬ ‫شدن‬ ‫چتر‬ ‫تو دستات‬ ‫نم‬ ‫ی‬ ‫ تونه‬ ‫که‬ ‫ب‬ ‫ی‬ ‫ تاثیر باشه‬ ‫نمی دونم چجوری اما باید‬ ‫تا االن حالمو فهمیده باشی‬ ‫فقط تو‪ ،‬یک نفر مثل خودت رو‬ ‫توی اینه می تونی دیده باشی‬ ‫همیشه دور هرچیزی که شاید‬ ‫منو رنجونده باشه خط کشیدی‬ ‫نمی تونی ببینی بی قرارم‬ ‫داری این بارو هم تخفیف می دی‬ ‫یه وقتا گریه تنها راه حله‬ ‫واسه دردایی که درمون نداره‬ ‫دل یه اسمون وقتی می گیره‬ ‫دیگه راهی به جز بارون نداره‬ ‫اگه م ‬ ‫یخوای که ارامش بگیرم‬ ‫همون‬ ‫کاریو‬ ‫که‬ ‫م‬ ‫ی‬ ‫ گم بهت کن‬ ‫یه اغ‬ ‫وش‬ ‫باخ‬ ‫ودت‬ ‫بیار و قبلش‬ ‫فقط‬ ‫بار‬ ‫ونیتو‬ ‫حتما‬ ‫تنت کن‬ ‫«زینب موالیی»‬ ‫برای من که زمین گیرم و تویی که هوایی‬ ‫سفر چه فایده ای داشته ست غیر جدایی؟‬ ‫تو بال می زنی از شاخه ای به شاخه دیگر‬ ‫من از خیال تبر فکر می برم به رهایی‬ ‫هزار شاخه و صدها زبان اگرچه که دارم‬ ‫به هر زبان که گشودم دهان نداشت صدایی‬ ‫چه روزها که در این حسرت مدام هدر شد‬ ‫به شانه ام بنشینی و بال و پر بگشایی‪-‬‬‫ببین چگونه زمستان سپید کرده سرم را‬ ‫در این امید گذشته ست عمر من که بیایی‬ ‫«مرتضی حیدری»‬ ‫‪17‬‬ ‫‪ -1‬یک حرفی که به ان هجای کوتاه می گویند‪ .‬مثال‪:‬‬ ‫ت ِ‬ ‫ت‪.‬‬ ‫ت ُ‬ ‫َ‬ ‫‪ -2‬دو حرفی که به ان هجای بلند می گویند‪ .‬مثال‪ :‬ما‪،‬‬ ‫می‪ ،‬مو‪ ،‬در‪ ،‬بز‪ ،‬هم‪ ،‬سد‬ ‫‪ -3‬سه حرفی و بیشتر که به ان هجای کشیده‬ ‫می گویند‪ .‬مثال‪ :‬است‪ ،‬باز‪ ،‬ایست‪ ،‬پودر‪ ،‬سارتر‬ ‫عالمت هجای کوتاه «‪ ،»U‬عالمت هجای بلند «_» و‬ ‫عالمت هجای کشیده «_‪ »U‬است‪.‬‬ ‫مثال‪ :‬توانا ب ُ َود هر که دانا ب ُ َود‬ ‫ت وا نا ب ود هر ک دا نا ب ود‬ ‫‪_U_ _U_ _U_ _U‬‬ ‫فعال به هر شعری که رسیدید بدون توجه به‬ ‫اختیارات شعری و درست و غلط بودن‪ ،‬این روش‬ ‫را امتحان کنید تا بعد با جزئیات عروض و قافیه اشنا‬ ‫شویم‪ .‬چیزی که امروز اموختیم پایه و اصل یادگیری‬ ‫وزن بود‪.‬‬ ‫ساناز فیضی‬ ‫تازگی هاچیخوندی؟‬ ‫ســاناز فیضــی‪ -‬عکــس اخریــن یــا بهتریــن کتــاب یا‬ ‫کتــاب هایــی را کــه خواندیــد یــا در حــال خواندنش‬ ‫هســتید بــه همــراه موضــوع یــا خالصـه ای از کتــاب‬ ‫همــراه بــا عکــس و مشــخصات خودتــان بــه ایمیــل‬ ‫‪ ketabzirobam@gmail.com‬بفرســتید تــا ایــن‬ ‫عکــس نوشــت بــا مشــخصات خودتــان در مجلــه‬ ‫درج شــود‪.‬‬ ‫«دختر کشیش»‬ ‫اثر‪ :‬جورج اورول‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪18‬‬ ‫«دختــر کشــیش» همچــون نوشــته های دیگــر‬ ‫جــورج اورول یــک داســتان انتقــادی اســت؛‬ ‫امــا بــا دنیایــی متفــاوت و نگارشــی ســاده تر‪.‬‬ ‫شــخصیت اصلــی داســتان «دوروتــی» همــان‬ ‫دختــر کشــیش اســت کــه بــا پــدرش در‬ ‫ملــک کلیســایی زندگــی می کننــد‪ .‬کشــیش‬ ‫کــه مــردی بداخــاق و ترش مــزاج اســت‬ ‫بــا همــه مــردم رفتــاری بــد و تحقیرامیــز‬ ‫دارد و جــز وظایــف دینــی اش در خــارج از‬ ‫چارچــوب کلیســا هیــچ مســئولیت دیگــری‬ ‫را پذیــرا نیســت؛ امــا دوروتــی کــه در کلیســا‬ ‫بــزرگ شــده و بــا اداب انجــا انــس گرفتــه‬ ‫اســت‪ ،‬خــود را موظــف بــه انجــام امــور خانــه‬ ‫کلیســا و نیازمنــدان می دانــد و هرگــز اتفــاق‬ ‫تــازه ای در زندگـی اش رخ نمی دهــد‪ .‬وضعیتــی‬ ‫کــه کشــیش بــرای دختــرش ایجــاد کــرده و‬ ‫مشــکالتی کــه دوروتــی بــا ان هــا دسـت وپنجه‬ ‫نــرم می کنــد؛ ماننــد بدهی هــا و فقــر‪ ،‬ذهنیــت‬ ‫اصلــی داســتان اســت و دوروتــی تــا قبــل از‬ ‫فراموشــی و زندگــی عــادی اش تنهــا بــه همیــن‬ ‫مســائل فکــر می کنــد‪ .‬دوروتــی در داســتان‬ ‫دچــار کشــمکش های ذهنیتــی در ارتبــاط بــا‬ ‫مذهــب‪ ،‬فقــر‪ ،‬پــدرش‪ ،‬کلیســا و‪ ...‬می شــود‬ ‫کــه در دوره فراموشـی اش بــه ان هــا فکــر کرده‬ ‫اســت‪ .‬وقتــی بعــد از یــک مــاه حافظــه اش‬ ‫بازمی گــردد‪ ،‬بــه قــدری شــایعه های مختلــف‬ ‫در مــورد او ســاخته شــده کــه پــدرش او را در‬ ‫خانــه نمی پذیــرد و او وارد زندگــی جدیــدی‬ ‫می شود‪.‬‬ ‫فرستنده‪ :‬مهدی یار موسوی‬ ‫«من او»‬ ‫ِ‬ ‫اثر‪ :‬رضا امیرخانی‬ ‫بــه قــول درویــش مصطفــی‪« :‬تنهــا بنایــی کــه‬ ‫اگــر بلــرزد محکــم شــود‪ ،‬دل اَســت! د ِل ادمیــزاد!‬ ‫بایــد مثــل انــار چالنــدش تــا شــیره اش در بیایــد‪.‬‬ ‫حکمــا شــیره اش مطبوعــه‪ ،‬عاشــقی کــه هنــوز‬ ‫غســل نکــرده باشــد‪ ،‬حکمــ ًا عاشــقه‪ ،‬نفســش‬ ‫هــم تبرکــه‪.»...‬‬ ‫در فضایــی قدیمــی و طهرانــی و خاطره انگیــز‬ ‫شــروع می کنــد و در کافه هــای مــدرن‬ ‫پاریــس اوج می گیــرد‪« .‬مــنِ او» داســتان‬ ‫دل لرزه هایــی اســت فــارغ از زمــان و مــکان‪،‬‬ ‫دوست داشــتن هایی کــه اغــاز دارنــد و پایــان‬ ‫نــه! عاشــقانی کــه بــه حرمــت دلــدار حتــی بــه‬ ‫مســلخ مــرگ‪ ،‬شــهید می رونــد‪.‬‬ ‫فرستنده‪ :‬مسعود بشیری‬ ‫«پرونده هری کِ ِبر»‬ ‫اثر‪ :‬ژوئل دیکر‬ ‫«مارکــوس هیــچ می دونــی چــرا نویســنده ها‬ ‫نســبت بــه بقیــه مــردم‪ ،‬ادم هــای شــکننده تری‬ ‫هســتند؟ بــرای اینکــه دو برابــر ادم هــای معمولی‬ ‫در معــرض غــم و ناراحتــی قــرار دارنــد‪ .‬از یــک‬ ‫طــرف غــم و ناراحتــی زندگــی خودشــون و از‬ ‫طــرف دیگــه شــخصیت های کتابشــون‪ .‬ایــن رو‬ ‫همیشــه یــادت باشــه؛ نوشــتن یــک کتــاب‪ ،‬حــاال‬ ‫هــر کتابــی هــم کــه باشــه‪ ،‬مثــل دوســت داشــتن‬ ‫می مونــه‪ .‬همون قــدر کــه می تونــه جــذاب و‬ ‫دوست داشــتنی باشــه‪ ،‬می تونــه بــرات دردنــاک‬ ‫هــم بشــه»‪.‬‬ ‫این کتاب از پرفروش ترین کتاب های امازون و‬ ‫نیویورک تایمز است‪.‬‬ ‫فرستنده‪ :‬فاطمه نظری‬ ‫«ساندویچ ژامبون»‬ ‫اثر‪ :‬چارلز بوکوفسکی‬ ‫«داستان های گربه ای»‬ ‫اثر‪ :‬جفری ارچر‬ ‫تنهــا نــژادی کــه می توانــد بــدون چاپلوســی غــذا‬ ‫ســرو کنــد نــژاد ایتالیایــی اســت‪ .‬فرانســوی ها‬ ‫بــا خوشــحالی سرتاســر کراواتتــان را ســس‬ ‫می پاشــند بــدون نــوک ســوزنی عذرخواهــی و‬ ‫در همــان لحظــه بــا زبــان مادری شــان شــما را‬ ‫نفریــن می کننــد‪ .‬چینی هــا بــه هیچ وجــه بــا‬ ‫شــما حــرف نمی زننــد و یونانی هــا اصــا بــه‬ ‫ذهنشــان خطــور نمی کنــد کــه از یــک ســاعت‬ ‫قبــل از تحویــل منــوی غــذا‪ ،‬بی خیــال حــرف‬ ‫زدن بشــنوند‪.‬‬ ‫داســتان های گربــه ای پنجمیــن داســتان جفــری‬ ‫ارچــر اســت و دوازده داســتان کوتــاه را در‬ ‫برمی گیــرد کــه متــن هــر یــک بــا طراحی هــای‬ ‫کارتونیســت مشــهور انگلیســی «رونالــد ســیرل»‬ ‫اراســته شــده اســت‪ .‬شــخصیت اصلــی ماجــرا‬ ‫نیــز در اغــاز هــر داســتان بــه شــکل یــک گربــه‬ ‫بــه تصویــر درامــده و نــام «داســتان های گربـه ای»‬ ‫بــر همیــن اســاس انتخــاب شــده اســت‪.‬‬ ‫فرستنده‪ :‬یاسر قنبری‬ ‫شــاهد زندگــی پســر بچــه ای هســتیم کــه در‬ ‫محله هــای فقیرنشــین شــهر در زمــان بحران هــای‬ ‫اقتصــادی و جنــگ بــا مشــکالت درگیــر اســت‪.‬‬ ‫پــدر و مــادرش می خواهنــد کــه او بــه جایــی‬ ‫برســد؛ امــا هیچ وقــت رفتــار خوبــی بــا او ندارنــد و‬ ‫پــدرش مرتــب کتکــش می زنــد‪ .‬او ســعی می کنــد‬ ‫قلــدر و خشــن شــود و اعتبــار کســب کنــد‪ .‬در‬ ‫مدرســه به خاطــر قیافــه زشــت و جوش هــای‬ ‫ناجــورش شــانس زیــادی نــدارد‪،‬‬ ‫درس نمی خوانــد و‪...‬‬ ‫فرستنده‪ :‬نگین اهوار‬ ‫«قواعد بازی»‬ ‫اثر‪ :‬لوئیجی پیراندلو‬ ‫نمایشــنامه «قواعــد بــازی» داســتان مــردی بــه نــام‬ ‫«لئونــه» را روایــت می کنــد کــه همســرش مدت هــا‬ ‫اســت از او دوری گزیــده اســت و بــه او خیانــت‬ ‫می کنــد؛ امــا لئونــه به جــای اینکــه خشــمگین شــود‪،‬‬ ‫خــود را از تمامــی احساســات بشــری تهــی می کنــد‬ ‫و ایــن ســراغاز فاجعــه ای می شــود کــه بــر تمامــی‬ ‫شــخصیت های نمایــش تاثیــر می گــذارد‪ .‬قواعــد‬ ‫بــازی‪ ،‬داســتان مردمانــی اســت کــه در پــی امیــال خــود‬ ‫می دونــد و دســت اخر تجســد خشــونت بار ایــن‬ ‫امیــال از پــای درشــان م ـی اورد‪ .‬نمایشــنامه پیراندلــو‪،‬‬ ‫دوزخــی اســت از خشــونتی ناب‪ ،‬خشــونتی‬ ‫کــه خــود را به صــورت خواننــده‬ ‫می کوبــد و مدهــوش می کنــد‪.‬‬ ‫فرستنده‪ :‬رقیه جاهدی کرگان‬ ‫پوشش ها‪:‬‬ ‫مروریبرسی وپنجمینجشنوارهفیلمفجر‬ ‫سودایسیمرغ‬ ‫یاسمن خلیلی فرد‬ ‫کارشناس ارشد کارگردانی سینما‬ ‫جنجال های نشست خبری‪:‬‬ ‫سیمرغ ها‪:‬‬ ‫سودای سیمرغ‬ ‫بــا اعــام لیســت نامزدهــا‪ ،‬صــدای اعتــراض‬ ‫بســیاری از فیلم ســازان‪ ،‬عوامــل‪ ،‬منتقــدان و‬ ‫حتــی مجریــان و کارشناســان برنامــه ســینمایی‬ ‫«هفــت» شــنیده شــد‪ .‬در ایــن لیســت‪ ،‬بســیاری‬ ‫از مدعیــان اصلــی دریافــت ســیمرغ بلوریــن‬ ‫کامــا نادیــده گرفتــه شــده بودنــد و فیلمــی‬ ‫متوســط و تــا حــدودی تکــراری چــون‬ ‫«تابســتان داغ» بــا ‪ 13‬نامــزدی رکــورد بســیاری‬ ‫از فیلم هــای قــوی جشــنواره های ســال های‬ ‫گذشــته چــون «دربــاره الــی»‪« ،‬جدایــی نــادر از‬ ‫ســیمین» و حتــی «ابــد و یــک روز» را شکســت!‬ ‫در جهــت اعتــراض بــه ایــن ناحقــی‪ ،‬ســه نفــر‬ ‫از نامزدهــا از نامــزدی خــود انصــراف دادنــد‪.‬‬ ‫اعطــای جوایــز نیــز بــا حواشــی بســیاری‬ ‫روبــرو شــد‪ .‬بــا انکــه طبــق قانــون جشــنواره‪،‬‬ ‫اعطــای ســیمرغ بلوریــن هم زمــان بــه دو اثــر‬ ‫امکان پذیــر نیســت‪ ،‬لیــا حاتمــی و مریــا‬ ‫زارعــی‪ ،‬هــر دو برنــده ســیمرغ بلوریــن بهتریــن‬ ‫بازیگــر نقــش اول زن شــدند کــه بســیاری‪،‬‬ ‫جایــزه را بــا فاصلــه زیــاد حــق مســلم حاتمــی‬ ‫می دانســتند‪ .‬اعطــای ســیمرغ بلوریــن نقــش‬ ‫مکمــل مــرد طــی دو ســال متوالــی بــه نویــد‬ ‫محمــدزاده نیــز از دیگــر عجایــب جشــنواره‬ ‫امســال بــود درحالی کــه انتظــار می رفــت‬ ‫هــادی حجازی فــر و یــا جــواد عزتــی بــرای‬ ‫بازی هــای متفــاوت و درخشان شــان در فیلــم‬ ‫«ماجــرای نیمــروز» برنــده شــوند‪.‬‬ ‫در میــان نامزدهــا‪ ،‬اســامی فریــدون جیرانــی‬ ‫و حمیــد نعم ـت اهلل بــرای بهتریــن کارگردانــی‬ ‫دیــده نمی شــد درحالی کــه ان هــا دو تــن از‬ ‫بهتریــن کارگردانــان امســال جشــنواره بودنــد‪.‬‬ ‫درعــوض دیده شــدن نــام پــوران درخشــنده در‬ ‫میــان نامزدهــا تعجــب خیلی هــا را برانگیخــت؛‬ ‫زیــرا فیلــم اخــر او «زیــر ســقف دودی» فیلمــی‬ ‫متوســط بــود‪ .‬ثریــا قاســمی‪ ،‬برنــده ســیمرغ‬ ‫بلوریــن بهتریــن بازیگــر نقــش مکمــل زن‬ ‫در مراســم حضــور نداشــت و کارگــردان‬ ‫«ویالیی هــا»‪ ،‬منیــره قیــدی کــه پیش تــر از‬ ‫نامــزدی در بخــش بهتریــن فیلمنامــه انصــراف‬ ‫داده بــود بــرای دریافــت جایــزه ســیمرغ‬ ‫بلوریــن اســتعداد درخشــان نیــز در بــرج میــاد‬ ‫حاضــر نشــد‪ .‬در نهایــت فیلــم «فــراری» پــس‬ ‫از «ماجــرای نیمــروز» بیشــترین ســیمرغ ها را از‬ ‫ان خــود نمــود‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫نشســت های خبــری مثــل هــر ســال در ســالن‬ ‫«ســعدی» برگــزار می شــد‪ .‬ایــن نشســت ها را‬ ‫عمومــا «انجمــن منتقــدان ســینمای ایــران» برگــزار‬ ‫می کــرد؛ امــا بــه ســبب اختالفاتــی کــه میــان‬ ‫ایــن انجمــن بــا جشــنواره به وجــود امــد‪ ،‬امســال‬ ‫خــود جشــنواره مســئولیت برگــزاری نشس ـت ها را‬ ‫برعهــده گرفــت و محمــود گبرلــو (مجــری ســابق‬ ‫برنامــه هفــت)‪ ،‬مدیریــت و اجــرای جلســات را‬ ‫برعهــده داشــت‪ .‬ایــن نشســت ها هــر ســاله بــا‬ ‫جنجال هــا و حواشــی گوناگونــی همراه انــد و‬ ‫امســال نیــز از ایــن قاعــده مســتثنا نبودنــد‪.‬‬ ‫پرجنجال تریــن و احتمــاال پرمخاطب تریــن‬ ‫نشســت مربــوط بــه فیلــم «قاتــل اهلــی» (ســاخته‬ ‫مســعود کیمیایــی) بــود کــه عــاوه بــر اهمیــت‬ ‫ِ‬ ‫شــخص کیمیایــی‪ ،‬اختــاف او بــا تهیه کننــده‬ ‫فیلمــش از دالیــل شــلوغی ایــن نشســت بــود‪.‬‬ ‫در ایــن جلســه‪ ،‬هــم خــود کیمیایــی و هــم‬ ‫تهیه کننــده فیلــم حضــور داشــتند و جدل هــای‬ ‫لفظــی ای هــم میانشــان بــه وقــوع پیوســت‪ .‬در‬ ‫انتهــا وقتــی گبرلــو از ان هــا خواســت بــا یکدیگــر‬ ‫روبوســی کننــد هردویشــان امتنــاع کردنــد‪ .‬اختالف‬ ‫میــان ان هــا باعــث بــروز مشــکالتی در فیلــم شــده‬ ‫اســت؛ تهیه کننــده دوســت دارد فیلــم را بــا تدویــن‬ ‫دیگــری راهــی اکــران کنــد و کیمیایــی خــود را‬ ‫مولــف اثــر می دانــد و اجــازه تغییــر در فیلمــش را‬ ‫بــه قوچانــی نخواهــد داد‪ .‬در ایــن جلســه فریــدون‬ ‫جیرانــی بــه دفــاع از کیمیایــی پرداخــت‪.‬‬ ‫از دیگــر نشســت های پرجنجــال جشــنواره‬ ‫نشســت فیلــم «ماه گرفتگــی» بــود کــه در ان‬ ‫برخــی خبرنــگاران بــه وجــود دوربینــی کــه رو بــه‬ ‫ان هــا بــر میــز مجــری مراســم قــرار گرفتــه بــود‬ ‫اعتــراض کردنــد‪.‬‬ ‫در نشســت خبــری فیلــم «بیســت و یــک روز بعــد»‬ ‫ســاره بیــات بازیگــر فیلــم‪ ،‬بــا عصبانیــت کارتــی‬ ‫را از کیفــش بیــرون اورد و رو بــه خبرنــگاران‬ ‫گرفــت و توضیــح داد کــه ایــن کارت چنــد روز‬ ‫قبــل برایــش فرســتاده شــده و از او به عنــوان یکــی‬ ‫از نامزدهــای ســیمرغ بــه مهمانــی نامزدهــا دعــوت‬ ‫بــه عمــل امــده اســت درحالی کــه پــس از اعــام‬ ‫نــام کاندیداهــا‪ ،‬نــام او در میــان ان هــا نبــوده اســت‪.‬‬ ‫بیــات نســبت بــه ایــن اقــدام به شــدت عصبانــی‬ ‫بــود و توضیــح داد کــه بــا ایــن کار بــه شــعور او‬ ‫توهیــن شــده اســت‪.‬‬ ‫در نشســت خبــری فیلــم «فصــل نرگــس» تنهــا‪،‬‬ ‫تهیه کننــده فیلــم‪ ،‬ســحر صباغ سرشــت‪ ،‬حضــور‬ ‫یافــت‪ .‬حضــور او بــدون عوامــل فیلــم در جهــت‬ ‫اعتــراض بــه سیاســت های غلــط جشــنواره در‬ ‫اعــام زودهنــگام نامزدی هــا و نادیــده گرفتــن‬ ‫بســیاری از فیلم هــا صــورت گرفــت کــه بــا‬ ‫واکنــش مثبــت و حمایــت اصحــاب رســانه روبــرو‬ ‫گردیــد‪.‬‬ ‫بــا انکــه پیش تــر اعــام شــده بــود فرش قرمــز‬ ‫از مراســم بــرج میــاد حــذف شــده اســت‬ ‫و بــه ســینما ملــت انتقــال یافتــه اســت؛ امــا‬ ‫همچنــان چیــزی شــبیه بــه مراســم فــرش قرمــز‬ ‫در بــرج میــاد نیــز وجــود داشــت‪ .‬پوشــش‬ ‫بازیگــران و عوامــل فیلم هــا در ایــن مراســم از‬ ‫اهمیــت خاصــی برخــوردار اســت؛ زیــرا ان هــا‬ ‫موردتوجــه مســتقیم دوربین هــا و مخاطبــان‬ ‫قــرار می گیرنــد‪ .‬پوشــش مناســب بســیاری از‬ ‫بازیگــران زن و مــرد همچــون لیــا حاتمــی‪،‬‬ ‫ســاره بیــات‪ ،‬فاطمــه معتمداریــا‪ ،‬شــبنم مقدمی‪،‬‬ ‫پرینــاز ایزدیــار و‪ ...‬موردتوجــه قــرار گرفــت‪،‬‬ ‫حــال انکــه برخــی دیگــر از عوامــل‪ ،‬فــرش‬ ‫قرمــز را ان چنــان جــدی نگرفتــه بودنــد و بــا‬ ‫لباس هایــی غیررســمی بــر فــرش قرمــز ظاهــر‬ ‫شــدند؛ مثــا بــاران کوثــری کــه بــا پوششــی‬ ‫اســپورت در فــرش قرمــز «ســد معبــر» شــرکت‬ ‫کــرد‪.‬‬ ‫‪19‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪20‬‬ ‫شــاعران کالســیک و شــاعران معاصــر‪ .‬مــن کتاب هــای شــعر و‬ ‫هم نفس با «فریبا وکیلی» در هوای شاعرانه‬ ‫بیــراه نگفته انــد کــه درخــت هرچــه پربارتــر‪ ،‬افتاده تــر‪ ...‬مــا در مواجهــه کتاب هایــی کــه دربــاره شــعر بــود را زیــاد مطالعــه کــرده ام و بــه جرئــت‬ ‫بــا بانــو فریبــا وکیلــی ایــن افتادگــی را دیدیــم‪ .‬فریبــا وکیلــی در اغازیــن می توانــم بگویــم تحت تاثیــر ادم خاصــی نبــودم و اشــعارم هــم شــبیه‬ ‫مــاه فصــل گــرم تابســتان در صبــح زیبــای دوم تیرمــاه در تهــران در یــک کســی نیســت‪ .‬چــون رشــته تحصیلــی ام ادبیــات فارســی اســت‪ ،‬هــم‬ ‫خانــواده نظامــی و اصیــل چشــم بــه جهــان گشــود‪ .‬پــدرش ســرهنگ کتاب هــای شــاعران کالســیک و هــم شــاعران معاصــر و هــم شــاعران‬ ‫کریــم وکیلــی افســر ارتــش بــود و مــادر وی همایونتــاج ایرملــو از معاصــر کالســیک‪ ،‬نیمایــی و نیماســرا‪ ،‬همــه را مطالعــه کــرده ام‪ .‬شــاعر‬ ‫بانــوان اهــل قلــم اســت‪ .‬او تحصیــات ابتدایــی و متوســطه خــود را در خاصــی را نمی توانــم نــام ببــرم‪.‬‬ ‫مدرســه ودادی و تحصیــات دانشــگاهی اش را در رشــته زبــان و ادبیــات‬ ‫شاعری بوده که با اشعارش احساس خاصی به شما دست بدهد؟‬ ‫فارســی بــه پایــان رســانید‪ .‬عــاوه بــر ایــن‪ ،‬ذوق هنــری و طبــع لطیــف من با فروغ فرخزاد نسبت به دیگران‪ ،‬احساس نزدیک تری دارم‪.‬‬ ‫نیــز موروثــی خانــدان وکیلــی اســت؛ بــرادر مرحومــش پرویــز وکیلــی‬ ‫نظرتان راجع به ترانه سراهای جوان چیست؟‬ ‫ترانه ســرای بنــام زمــان قبــل از انقــاب بــود‪.‬‬ ‫در دفتــر مجلــه زیروبــم بــا خانــم وکیلــی گفتگــوی مفصلــی داشــتیم کــه انصافــا برخــی از ترانه ســراهای جــوان خیلــی خــوب ترانــه می گوینــد‬ ‫در کانــال رســمی زیروبــم در اپــارات (‪ )aparat.com/majidakhshabi‬امــا شناخته شــده نیســتند‪ .‬برخــی هــم بــه اصــول صحیــح و قواعــد‬ ‫و تلگــرام (‪ )https://t.me/zirobamonline‬قابل مشــاهده خواهــد بــود‪ :‬شــعر و ترانــه اشــراف ندارنــد ولــی کار می کننــد‪ .‬مــا بــه ترانه ســراهای‬ ‫جــوان‪ ،‬میان ســال و پیش کســوت نیــاز داریــم و کســی جــای کســی را‬ ‫گروه گفتگوی تصویریی‪ :‬انسیه چراغعلی و مرضیه جعفری‪.‬‬ ‫تنــگ نمی کنــد امــا بایــد تخصــص و احســاس و دانــش داشــته باشــند‪.‬‬ ‫حال دل خانم وکیلی چطور است؟‬ ‫مردم شما را با کدام ترانه بیشتر می شناسند؟‬ ‫ـرایطی‬ ‫ـ‬ ‫ش‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫چ‬ ‫در‬ ‫دارد‬ ‫ـتگی‬ ‫ـ‬ ‫بس‬ ‫ـت‪،‬‬ ‫ـ‬ ‫بــه لطــف خــدا حــال دلــم خــوب اس‬ ‫در دهــه ‪ 70‬و ‪ 80‬ترانه هایــم زیــاد شــنیده می شــد‪ .‬شــاید یــک عــده مــن‬ ‫ـد‪.‬‬ ‫ـ‬ ‫باش‬ ‫ـوب‬ ‫ـ‬ ‫خ‬ ‫ـم‬ ‫ـ‬ ‫ کن‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ـعی‬ ‫ـ‬ ‫س‬ ‫و‬ ‫ـت‬ ‫باشــم‪ .‬فعــا حــال دلــم خــوب اسـ‬ ‫را بــا «عطــر گالب» بشناســند کــه اقــای عیوضــی خوانده انــد و اولیــن کارم‬ ‫بــود کــه ســال ‪ 1377‬از تلویزیــون پخــش می شــد‪ .‬یــک عــده مــن را بــا‬ ‫چرا شعرهایتان رنگ وبوی غم دارند؟‬ ‫کال در اشــعار هــر شــاعری ایــن حــس غالــب اســت و حــس برتــر «ســرپناه» می شناســند کــه پژمــان مبــرا خوانده انــد؛ «مثــل رویــای تــو شــب‬ ‫همیشــه ســاری و جــاری می شــود‪ .‬البتــه مــن ادم غمگینــی نیســتم‪ ،‬ســتاره ها رو دســت بــزن»‪ .‬از دیگــر ترانه هایــی کــه ممکــن اســت مــردم‬ ‫ادمــی هســتم کــه به موقــع شــادم و به موقــع شــاید غمگینــم‪ .‬بــه گفتــه مــن را بــا ان هــا بشناســند‪« :‬کوچــه» حمیــد خنــدان؛ «کوچــه خالــی از صدای‬ ‫اطرافیانــم ادم مهربانــی هســتم ولــی زیــاد غصــه می خــورم و نمی توانــم یــه ســامه‪ ،‬رفتنــت اخــر یــه کالمــه»‪« ،‬تک نــوازی» حمیــد حامــی؛ «مثــل‬ ‫نســبت بــه رنــج و غــم اطرافیانــم بی تفــاوت باشــم‪ .‬اشــعارم کمــی حــس تک نــوازی ســاز یــک اهنــگ می مونــی کــه تــو نیمه هــای شــب از یــه دل‬ ‫غــم و انــدوه دارد و خــودم هــم فکــر می کنــم بــر احساســات دیگــرم تنــگ می خونــی»‪« ،‬هم قســم» قاســم افشــار؛ «تنهــا نــرو ای هم قســم‪ ،‬نــذار‬ ‫بــه اخــر برســم» و «شــاپرک» اقــای حســین زمــان اســت‪ .‬خــودم اشــعارم‬ ‫غالــب شــده اســت‪.‬‬ ‫را می شناســم و شــناخت مــن در ایــن اســت کــه جامعــه مــن را چطــور‬ ‫از چه زمانی شعر گفتن را اغاز کردید؟‬ ‫نمی توانــم مثــل همــه بگویــم از بچگــی و ســه‪-‬چهار ســالگی‪ .‬مــن می شناســند‪ .‬تعــداد شــعرهایم زیــاد اســت‪ .‬غیــر از خواننده هایــی کــه در‬ ‫از چهــارده ســالگی شــعر گفتــم‪ .‬بــه لطــف خــدا خانــواده ام ادم هــای ابتــدای صحبتــم بــه نامشــان اشــاره کــردم بــا خواننده هایــی چــون ســعید‬ ‫هنردوســتی بودنــد‪ ،‬بــرادر مرحومــم پرویــز وکیلــی جــزء ترانه ســراهای شــهروز‪ ،‬امیــر تاجیــک‪ ،‬حمیدرضا گلشــن‪ ،‬مهــراج محمــدی‪ ،‬شــاهین ارین‪،‬‬ ‫غالمرضــا صنعتگــر‪ ،‬امیــن حیایــی‪ ،‬چنگیــز حبیبیــان‪ ،‬مهرشــاد اریــا‪ ،‬احمــد‬ ‫قدیمــی و بنــام اســت‪ ،‬خانــواده ام ادب دوســت‬ ‫یاســر‪ ،‬ســیروس ســلیمی‪ ،‬مســعود محمدبنــی‪،‬‬ ‫بودنــد و مــن حــدود ســیزده‪-‬چهارده ســالگی‬ ‫شــهرام زنــدی و بهــرام حســین زاده کار کــرده ام و‬ ‫ایــن حــس را در خــودم احســاس کــردم و بعــد‬ ‫اولین شعر را در سوگ پدر‬ ‫بــا اهنگ ســازان عزیــزی کــه ممکــن اســت اگــر‬ ‫از فــوت پــدرم کــه نوجــوان بــودم‪ ،‬اولیــن شــعر‬ ‫بخواهــم اســم چنــد نفــر را بگویــم‪ ،‬بقیــه را نــام‬ ‫و برای ایشان سرودم‬ ‫را در ســوگ پــدر و بــرای ایشــان ســرودم‪.‬‬ ‫نبــرم و شرمنده شــان شــوم‪ ،‬افتخــار همــکاری‬ ‫اولین کتابی که از شما منتشر شد چه سالی و‬ ‫داشــته ام‪.‬‬ ‫با چه حال وهوایی بود؟‬ ‫یک فرد چطور می تواند در عرصه شاعری‬ ‫اولین کتاب من به نام «شاپرک» سال ‪ 1378‬چاپ شد‪.‬‬ ‫خودش را نشان بدهد؟‬ ‫چرا اسم شاپرک را برایش انتخاب کردید؟‬ ‫فاکتورهایــی الزم اســت تــا فــرد بتوانــد شــکوفا شــود‪ .‬اکنــون به صــورت‬ ‫یکــی از اشــعارم کــه اقــای حســین زمــان بــا تیمــی شــده اســت‪ .‬زمانــی کــه مــن کار می کــردم‪ ،‬از ســال ‪ 1376‬بــه‬ ‫اهنگ ســازی دکتــر محمدرضــا چراغعلــی بعــد تــا دوازده‪-‬ســیزده ســالی کــه اوج کار مــن بــود و اکنــون نیســت و‬ ‫اجــرا کــرده بودنــد‪ ،‬ترانــه شــاپرک بــود و مانعــی هــم نــدارد‪ ،‬این گونــه نبــود کــه مثــا فقــط بــا ایــن شــاعر کار‬ ‫خــودم هــم تعلق خاطــر خاصــی بــه ایــن کننــد‪ ،‬حتمــا بــا ایــن خواننــده یــا اهنگ ســاز کار کننــد‪ ،‬حتمــا در ایــن‬ ‫ترانــه داشــتم‪ ،‬بــرای همیــن اســم اولیــن اســتودیو و حتمــا ایــن تنظیم کننــده باشــد‪ .‬اکنــون همــه تیــم شــده اند؛‬ ‫کتابــم را شــاپرک گذاشــتم کــه ترانــه مثــا اقــای ایکــس فقــط بــا یــک شــاعر‪ ،‬اهنگ ســاز و‪ ...‬کار می کنــد‪،‬‬ ‫مطلــع اش می گویــد‪« :‬شــاپرک بالــت بعضی هــا هــم کــه خودشــان شــاعر و اهنگ ســاز شــده اند‪ ،‬خواننــده‬ ‫شکســته‪ ،‬پــر پــرواز تــو بســته‪ /‬می بینــم و تنظیم کننــده هــم هســتند و ســاز هــم می زننــد‪ .‬این هــا از جهــت‬ ‫غــم تــوی چشــمات‪ ،‬چــه غریبونــه طبیعــی خــارج شــده اند‪ .‬مــن می گویــم اهنگ ســازی بلــد نیســتم و‬ ‫نشســته‪ /‬شــاپرک خوابــه قنــاری‪ ،‬بایــد کار خــودم را بکنــم‪ ،‬اگــر بخواهــم پایــم را در کفــش دیگــران کنــم‬ ‫چجــوری دووم میــاری‪ /‬گال کــه نمی شــود‪.‬‬ ‫پژمــرده و زردن‪ ،‬تــو عجــب‬ ‫از کارهای جدیدتان و اینکه در اینده چه برنامه هایی دارید‪،‬‬ ‫طاقتــی داری»‪.‬‬ ‫بگویید‪...‬‬ ‫از زمانی که شروع به‬ ‫ترانــه کــه کم وبیــش بــا ‪ 3-2‬اهنگ ســاز و خواننــده خوبمــان در دســت‬ ‫شعر گفتن کردید‪ ،‬با‬ ‫اجــرا اســت‪ .‬خواننده هــا زیــاد تمــاس می گیرنــد و مراجعــه می کننــد کــه‬ ‫تعــداد زیــادی از ان هــا بــرای شــبکه های ان طــرف ترانــه می خواهنــد‬ ‫کدام یک از شعرا ارتباط‬ ‫و مــن معــذورم؛ چــون بــه کار در کشــور خــودم عالقه منــد هســتم‬ ‫بیشتری برقرار می کردید بنابرایــن از متقاضیــان کاســته می شــود‪ .‬بیشــتر درحــال جمــع اوری‬ ‫اشــعارم هســتم‪ .‬کتــاب پنجــم مــن در دســت چــاپ اســت‪ .‬یــک کتــاب‬ ‫و اشعارش را بیشتر‬ ‫بــه نــام «شــاپرک» چــاپ کــردم‪ ،‬کتــاب دومــم «عطــر گالب» در ســال‬ ‫دوست داشتید؟ ‪ 1381‬یــا ‪ 82‬بــود کــه عنــوان شــعری اســت کــه بــرای امــام رضــا (ع)‬ ‫ســروده بــودم‪ ،‬کتــاب ســومم به‪‎‬نــام «شــمیم» اســت کــه بخشــی از ان‬ ‫اشــعار مناســبتی و مذهبــی اســت و از طرفــی معضــات اجتمــاع از‬ ‫قبیــل فقــر‪ ،‬اعتیــاد و تنگ دســتی را مطــرح می کنــد‪ ،‬کتــاب چهارمــم‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫به نــام «تــو هرگــز تمــام نمی شــوی»‪ ،‬کتــاب شــعر نــو بــود کــه خــودم بــه سیاســت برســم‪ .‬سیاســت بایــد یــک جایــی بــه هنــر برســد و هنــر را‬ ‫دوســتش داشــتم ولــی بازتــاب زیــادی نداشــت و اکنــون کتــاب پنجمــم بــارور کنــد‪ .‬به هرحــال به نظــر مــن دو مقولــه جــدا هســتند ولــی مــن‬ ‫شــعر نــو اســت کــه کتــاب بســیار عاشــقانه ای خواهــد شــد و چاپــش واقعــا ترجیــح می دهــم هنــرم را بــه سیاســت نکشــانم و نتیجـه ای کــه از‬ ‫را ســازمان فرهنگی هنــری شــهرداری بــر عهــده دارد‪ .‬فکــر می کنــم هنــر می گیــرم بــه سیاســت منتهــی نشــود‪.‬‬ ‫بعــد از مراحــل مجــوزش‪ ،‬دو یــا ســه مــاه دیگــر ان شــاءهلل در دســترس‬ ‫در جوامع امروزی‪ ،‬به هنر از لحاظ تخصصی و علمی چه نگاهی‬ ‫مــردم قــرار بگیــرد‪ .‬در اینجــا الزم می دانــم از ســرکار خانــم معصومــه‬ ‫می شود؟‬ ‫باکوچــی‪ ،‬دوســت عزیــز و مهربانــم کــه زحمــات‬ ‫مســلما هنرمنــد همیشــه جایــگاه خــودش را دارد‪.‬‬ ‫زیــادی بــرای انتشــار کتــاب مــن از طریــق ســازمان‬ ‫هنر نباید در جهت سیاست‬ ‫گاهــی مــن یــک شــعری را فقــط بــرای دل خــودم‬ ‫متقبــل شــده اند‪ ،‬صمیمانــه سپاســگزاری کنــم‪.‬‬ ‫قرار بگیرد‬ ‫می گویــم و ان را در دفترچــه ام می گــذارم‪ ،‬یکــی‬ ‫به غیر از شعر و شاعری‪ ،‬هنر دیگری را هم دنبال‬ ‫شــعر می نویســد‪ ،‬یکــی نقاشــی می کنــد و در خانــه‬ ‫می کنید؟‬ ‫نگهــداری می کنــد و کســی هــم او را نمی شناســد؛‬ ‫بســتگی دارد کــه هنــر را در چــه ببینیــم‪ .‬هــر چیــزی‬ ‫امــا وقتــی کــه هنــر جنبــه اجتماعــی پیــدا می کنــد‪،‬‬ ‫کــه در ان عشــق و مهــر‪ ،‬معرفــت‪ ،‬عالقــه و باورهــای قلبــی وجــود مخاطــب دارد و جایــگاه شــما مشــخص می شــود‪ .‬همیشــه یــک هنرمنــد‬ ‫داشــته باشــد‪ ،‬هنــر اســت‪ .‬مــن دوســت دارم اشــپزی را هــم بــا عشــق جایــگاه و شــان خــودش را دارد و هــر کســی نمی توانــد هــر شــعری‬ ‫انجــام بدهــم‪ ،‬از ســربازکنی نباشــد و بــرای اشــپزی و غذایــم وقــت دلــش بخواهــد بگویــد و یــا هــر نقاشـی ای کــه بخواهــد بکشــد یــا هــر‬ ‫بگــذارم و چــون در ان عشــق اســت‪ ،‬یــک هنــر می شــود‪ .‬وقتــی بــه خطاطــی هــر خطــی کــه می خواهــد بنویســد‪ .‬هنــر جایــگاه و مقــام و‬ ‫دیــدن کســی کــه دوســتش داریــم می رویــم و ســر راه یــک شــاخه گل منزلــت دارد‪ ،‬ادبیــات و واژه هــای مــا قدمــت دارد‪ ،‬هــر واژه ای احتــرام‬ ‫یــا یــک روســری‪ ،‬هــر چنــد هدیــه کوچکــی باشــد‪ ،‬می خریــم تــا دل او دارد‪ ،‬مــن بــه شــخصه هــر واژه ای را نمی پســندم کــه در شــعر و ترانــه‬ ‫را به دســت بیاوریــم‪ ،‬ایــن عشــق بــه دوســت‪ ،‬یــک هنــر اســت‪ .‬به نظــر اســتفاده کنــم؛ یعنــی بــه خــودم اجــازه نمی دهــم کــه واژه هــای ســخیف‬ ‫مــن هــر چیــزی کــه بــا عشــق باشــد و بیانــش محبت امیــز باشــد‪ ،‬نوعــی و ســطحی و مغایــر بــا شــان ترانــه را ب ـه کار بگیــرم‪.‬‬ ‫هنــر اســت‪ .‬فکــر می کنــم مــادر‪ ،‬بزرگ تریــن هنرمنــد دنیــا اســت‪.‬‬ ‫چقدر اهل سفر هستید؟‬ ‫شما مادر هستید؟‬ ‫مــن زیــاد ســفری نیســتم‪ .‬وقتــی در فضایــش قــرار می گیــرم ســفر را‬ ‫بله سه فرزند دارم؛ دو دختر و یک پسر‪.‬‬ ‫دوســت دارم و خیلــی خوشــحالم ولــی در کل ســفری نیســتم‪ .‬حــاال‬ ‫شــاید برخــی مســائل دســت وپای ادم را می بنــدد و شــرایطش فراهــم‬ ‫مادر بودن چه حسی دارد؟‬ ‫مــادر بــودن باالتریــن حســی اســت کــه خداونــد در وجــود زن قــرار نمی شــود‪ .‬از ان ادم هایــی نیســتم کــه هــر ســال بایــد مســافرت بــرود‪.‬‬ ‫داده و به نظــرم زیباتریــن پدیــده ای اســت کــه در وجــود زن نهادینــه اخریــن ســفرم شــش‪-‬هفت مــاه پیــش بــه شــمال و قبــل از ان بــه مشــهد‬ ‫شــده اســت‪ .‬هیــچ حــس و محبتــی بــا محبــت بی غل وغــش مــادر بــود‪ .‬خیلی هــا ســفری هســتند و غصــه می خورنــد کــه مــا مســافرت‬ ‫نرفتیــم ولــی مــن علی رغــم اینکــه مســافرت را‬ ‫قابل مقایســه نیســت‪ .‬مــادر خــودم هــم زنــده‬ ‫دوســت دارم‪ ،‬ســفری نیســتم‪.‬‬ ‫هســتند و کهولــت ســنی دارنــد‪ ،‬برایشــان خیلــی‬ ‫وقــت می گــذارم و دوســت دارم در همیــن‬ ‫اگر اوقات فراغتی داشته باشید‪ ،‬این اوقات را‬ ‫ارامش را خیلی دوست دارم‬ ‫حالــت بماننــد و اســتمرار داشــته باشــند‪.‬‬ ‫چطور می گذرانید؟‬ ‫در سروده هایتان از چه کلمه ای بیشتر‬ ‫باورتــان می شــود کــه ایــن اوقــات برایــم پیــش‬ ‫نمی ایــد (بــا لبخنــد)‪ .‬نمی دانــم مــن زیــاد‬ ‫استفادهمی کنید؟‬ ‫برعکــس اینکــه همــه می گوینــد شــعرهای مــن غمگیــن اســت و رنــگ اوقــات فراغــت نــدارم و یــا کمتــر اســت و بیشــتر دوســت دارم بســتگانم‬ ‫خاکســتری بــه رنگ هــای دیگــر ارجــح اســت‪ ،‬مــن شــعر شــاد بــا بــار را ببینــم و وقتــم را در کنــار کســانی کــه بــه مــن عشــق می دهنــد و‬ ‫معنایــی مثبــت زیــاد دارم‪ .‬در هــر رشــته ای‪ ،‬کلمــات یــا عناصــری ارجــح در کنارشــان خوشــحال هســتم‪ ،‬بگذرانــم‪ .‬شــاید چیزهایــی کــه دیگــران‬ ‫وجــود دارد؛ مثــا یــک نقــاش ممکــن اســت یــک چیــز خاصــی را را خوشــحال می کنــد‪ ،‬مــن را خوشــحال نکنــد؛ مثــل یــک خریــد و‬ ‫به عنــوان عنصــر پایــه در نقاشــی هایش لحــاظ کنــد‪ .‬کلمــات پنجــره‪ ،‬یــا یــک دورهمــی‪ .‬مــن ارامــش را خیلــی دوســت دارم و اگــر اوقــات‬ ‫باغچــه‪ ،‬ایینــه و ابــی اســمان عناصــری ارجــح در اشــعار مــن هســتند‪ .‬فراغتــی برایــم مهیــا باشــد‪ ،‬دوســت دارم کنــار خانــواده ام در ارامــش‬ ‫باشــم‪.‬‬ ‫این حس بیشتر از درونتان نشئت می گیرد؟‬ ‫کالم اخر‬ ‫خیلی هــا شــب را دوســت دارنــد‪ ،‬امــا مــن عاشــق صبــح هســتم‪.‬‬ ‫بــرای همــه مــردم کشــورم و همــه مــردم دنیــا ارزوی‬ ‫مــن جریــان زندگــی را دوســت دارم؛ بچه هایــی کــه بــه مدرســه‬ ‫ســامتی‪ ،‬عــزت‪ ،‬بی نیــازی‪ ،‬ارامــش و خوشــبختی‬ ‫می رونــد و یــا خانم هایــی کــه دارنــد خریــد می کننــد‪ .‬دوســت‬ ‫بــه همــراه بهتریــن اتفاق هــای خــوب دارم و در‬ ‫نــدارم ســاعات شــروع صبــح خــواب باشــم‪ ،‬دوســت دارم در جریــان‬ ‫ضمــن از خانــم یاســمن یاســری مدیــر برنامــه و‬ ‫زندگــی حضــور داشــته باشــم‪ .‬اشــپزخانه ام پنجــره ای بــه کوچــه دارد‪.‬‬ ‫صفحــات مجــازی مــن و خانــم نــدا کشــاورز‬ ‫نمی توانــم بگویــم کــه تــا هشــت صبــح می خوابــم‪ ،‬معمــوال‬ ‫کــه شــرایط ایــن گفتگــو را فراهــم کردنــد و‬ ‫زود زمانــم را شــروع می کنــم چــون حــس قشــنگی‬ ‫از خانــم مرضیــه جعفــری و خانــم انســیه‬ ‫در روز دارم‪ .‬مــی روم لــب پنجــره و اســمان را‬ ‫چراغعلــی کمــال سپاســگزاری را دارم و‬ ‫نــگاه می کنــم و خــدا را شــکر می کنــم‬ ‫از دعوتتــان سپاســگزارم‪.‬‬ ‫کــه یــک روز دیگــر مــن از دیــدن نعمــت‬ ‫اســمان برخــوردارم‪ ،‬ایــن را از صمیــم قلــب‬ ‫می گویــم و بــرای همیــن اســت کــه اســمان‪،‬‬ ‫پنجــره‪ ،‬باغچــه‪ ،‬اب‪ ،‬ابــی دریــا و گل بیشــترین‬ ‫عناصــری هســتند کــه در اشــعارم لحــاظ شــده اند‪.‬‬ ‫نظرتان در رابطه با سیاست و عشق و هنر‬ ‫چیست؟‬ ‫فکــر می کنــم سیاســت و هنــر دو مقولــه جــدا‬ ‫هســتند‪ .‬سیاســت بایــد در مســیر هنــر بــرود و‬ ‫بــه طــرف هنــر کشــیده شــود‪ ،‬امــا هنــر نبایــد‬ ‫در جهــت سیاســت قــرار بگیــرد و زیرمجموعه‬ ‫سیاســت شــود‪ .‬هنــر راه خــودش را مـی رود و‬ ‫سیاســت هــم راه خــودش را‪ .‬دوســت نــدارم‬ ‫کــه بخواهــم از هنــر به عنــوان یــک دســتاویز‬ ‫“‬ ‫هوای شاعرانه‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪21‬‬ ‫کـــــــــــــــــــــــافــــــــــــــــــــــــــــه کــــــــــــــــــــــالســــــــــــــــــــــــــــــیـــک‬ ‫سانست بلوار ‪Sunset Boulevard‬‬ ‫کارگردان‪ :‬بیلی وایلدر‬ ‫تهیه کننده‪ :‬چارلز براکت‬ ‫نویسنده‪ :‬چارلز براکت‪ ،‬بیلی وایلدر‬ ‫بازیگــران‪ :‬ویلیــام هولــدن‪ ،‬گلوریــا سوانســون‪،‬‬ ‫اریــش فــن اشــتروهم‪ ،‬انــا کیــو‪ .‬نیلســن‬ ‫موسیقی‪ :‬فرانس واکسمن‪ ،‬ری اونز (ترانه سرا)‬ ‫فیلم برداری‪ :‬جان ستیز‬ ‫تدوین‪ :‬ارتور پ‪ .‬اشمیت‬ ‫مدت زمان‪ ١١٠ :‬دقیقه‬ ‫زبان‪ :‬انگلیسی‬ ‫سانســت بلــوار (بــه انگلیســی‪Sunset :‬‬ ‫‪ )Boulevard‬فیلمــی نــوار محصــول ســال‬ ‫‪ ۱۹۵۰‬امریــکا بــه کارگردانــی و نویســندگی‬ ‫بیلــی وایلــدر اســت‪ .‬ایــن فیلــم در زمــان اکــران‬ ‫خــود بــرای دریافــت ‪ ۱۱‬جایــزه اســکار نامــزد‬ ‫شــد کــه ‪ ۳‬تــای ا ن هــا را کســب کــرد‪ .‬در ســال‬ ‫‪ ۱۹۹۸‬انجمــن فیلــم امریــکا‪ ،‬سانســت بلــوار را‬ ‫بــه عنــوان دوازدهمیــن فیلــم در لیســت ‪۱۰۰‬‬ ‫فیلــم برتــر امریکایــی قــرن بیســتم انتخــاب‬ ‫کــرد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪22‬‬ ‫خالصه فیلم‬ ‫جوگیــس فیلم نامه نویســی اســت کــه دچــار‬ ‫مشــکالت مالــی شــده و بــه شــدت بــه پــول‬ ‫نیــاز دارد‪ .‬یــک روز‪ ،‬زمانــی کــه جــو در حــال‬ ‫فــرار کــردن از دســت طلبــکاران خــود اســت‬ ‫به طــور اتفاقــی وارد خانــه نورمــا دزمونــد‬ ‫ســتاره ســابق هالیــوود می شــود کــه دیگــر‬ ‫شــهرت گذشــته را نــدارد؛ در ایــن میــان نورمــا‬ ‫کــه هنــوز در توهــم شــهرت اســت عاشــق‬ ‫جوگیــس شــده و از او می خواهــد پیــش او‬ ‫بمانــد‪.‬‬ ‫مهم ترینافتخارات‬ ‫نامزد ‪ ١١‬جایزه اسکار که فقط سه تای ان ها را‬ ‫کسب کرد‪.‬‬ ‫برنده اسکار بهترین فیلم نامه‬ ‫بهترین کارگردانی هنری برای یک فیلم سیاه‬ ‫و سفید‬ ‫بهترین موسیقی‬ ‫بهترین بازیگر نقش اول زن‬ ‫بهترین بازیگر نقش اول مرد‬ ‫بهترین بازیگر مکمل زن‬ ‫بهترین بازیگر مکمل مرد‬ ‫بهترین فیلم برداری‬ ‫بهترین تدوین‬ ‫بهترین کارگردانی‬ ‫نکاتی که درباره سانست بلوار نمی دانید‬ ‫تصاویــر جوانــی نورمــا دزمونــد کــه در منــزل‬ ‫وی بــه چشــم می خورنــد همگــی مربــوط بــه‬ ‫زمــان دوران شــکوه گلوریــا سوانســون هســتند‪.‬‬ ‫مونتگمــری کلیفــت بــه دلیــل اینکــه‬ ‫شــخصیت پیشــنهادی‪ ،‬شــباهت هایی در دنیــای‬ ‫واقعــی بــه او داشــت از پــروژه انصــراف داد‬ ‫چراکــه می ترســید خبرنــگاران پــس از فیلــم در‬ ‫زندگــی او کنجــکاوی بیشــتری انجــام دهنــد‪.‬‬ ‫گلوریــا سوانســون در دورانــی کــه فیلــم‬ ‫ســاخته می شــد بــه ایــن نتیجــه رســیده بــود‬ ‫کــه دیگــر ســینما او را نمی خواهــد بــه همیــن‬ ‫دلیــل بــه نیویــورک رفــت تــا بــا رادیــو و‬ ‫تلوزیــون کار کنــد‪ .‬وی پــس از اینکــه پیشــنهاد‬ ‫بــازی در ایــن فیلــم را دریافــت کــرد بســیار‬ ‫خوشــحال شــد‪.‬‬ ‫مــی وســت بــازی در نقــش نورمــا دزمونــد‬ ‫را نپذیرفــت چــون معتقــد بــود بــرای بــازی در‬ ‫نقــش یــک ســتاره ســینمای صامــت بیــش از‬ ‫حــد جــوان اســت‪.‬‬ ‫دختــر سوانســون گفتــه بــود کــه مــادرش‬ ‫حتــی پــس از زمــان فیلم بــرداری در نقــش‬ ‫خــود باقــی می مانــد و در تمــام لحظــات‬ ‫هرگــز از کالبــد شــخصیت خــارج نمی شــد‪.‬‬ ‫سیســل بــی دمیــل پــس از دریافــت ده هــزار‬ ‫دالر و یــک ماشــین پذیرفــت تــا حضــوری‬ ‫افتخــاری در فیلــم داشــته باشــد‪.‬‬ ‫نــام نورمــا دزمونــد ترکیبــی از نــام یــک‬ ‫ســتاره ســینمای صامــت بــه نــام (نورمــا‬ ‫تالمیــج) و کارگــردان دوران ســینمای صامــت‬ ‫(ویلیــام دزمونــد تیلــور) بــوده اســت‪.‬‬ ‫بــه منظــور حمایــت از فیلــم‪ ،‬گلوریــا‬ ‫سوانســون بــه مــدت ســه مــاه بــه ‪ ٣٦‬شــهر‬ ‫امریــکا ســفر کــرد تــا در تــور تبلیغاتــی فیلــم‬ ‫شــرکت کنــد‪.‬‬ ‫در ســال ‪ 1998‬انجمــن ملــی فیلــم امریــکا‬ ‫«سانســت بلــوار» را بــه عنــوان دوازدهمیــن‬ ‫فیلــم برتــر تاریــخ ســینما برگزیــد‪.‬‬ ‫نقد فیلم‬ ‫اوج هوشــیاری و درخشــندگی بــه ســبک‬ ‫هالیــوود کــه مشــکل بتــوان خبرگــی بیشــتر از‬ ‫ایــن را در هنــر و یــا کشــوری دیگــر یافــت‬ ‫– پایــان تراژیــک امــروزه در ســینما فــراوان‬ ‫اســت‪ ،‬امــا یافتــن نمونــه ای از ان کــه تــا بــه‬ ‫ایــن حــد شایســته‪ ،‬قابل توجــه و مناســب‬ ‫باشــد‪ ،‬امــری اســتثنایی اســت‪.‬‬ ‫عــاوه بــر این هــا سانســت بولــوار کــه بــدون‬ ‫شــک جاه طلبانه تریــن فیلــم ســاخته شــده در‬ ‫مــورد هالیــوود اســت‪ ،‬در نــوع خــود بهتریــن‬ ‫اســت‪ .‬کمتــر احتمــال دارد کــه کســی بهتــر از‬ ‫«براکــت و وایلــدر» هالیــوود را بشناســد‪ .‬اکثــر‬ ‫تصاویــر ان هــا باشــکوه‪ ،‬زنــده و گیــرا اســت‪.‬‬ ‫«سانســت بلــوار» حکایــت بی رحمــی ســینما‬ ‫بــه دوســتدارن خــود اســت‪ .‬ســینما بــه گــواه‬ ‫تمامــی انانــی کــه ســهمی در ان دارنــد بــا‬ ‫هنرهــای دیگــر تفاوت هایــی بســیار دارد‪.‬‬ ‫«سانســت بولــوار» تصویرگــر موقعیت هایــی از‬ ‫دنیــا اســت کــه بــه قــول دیویــد لینــچ دلمــان‬ ‫می خواهــد همیشــه ســاکن ان شــویم‪ .‬فضــای‬ ‫غریبــی اســت‪ .‬نمی دانیــم بخندیــم یــا گریــه‬ ‫کنیــم‪ .‬در چنیــن موقعیت هایــی احتمــاال دهــان‪،‬‬ ‫ماســک خنــده دارد و چشــم‪ ،‬ماســک گریــه و‬ ‫یــا هــر دو واقعی انــد نــه نقــاب‪ .‬ایــن تضــاد‬ ‫و ایــن پیچیدگــی غیرقابل وصــف همــان اســت‬ ‫کــه تصویــر نمودنــش تنهــا از عهــده هنرمندانــی‬ ‫برمی ایــد کــه جهــان و پدیده هــا را خطــی و‬ ‫یک ســویه و تک ســاحتی نمی نگرنــد و بــه‬ ‫زبــان بــه غایــت‪ ،‬پیچیــده و تاویل پذیــر دنیــا‬ ‫ســخن می گوینــد‪.‬‬ ‫شاه دیالوگ فیلم‬ ‫«مــرد اول‪ :‬معرفــی می کنــم‪ .‬ایشــون خانــم‬ ‫نورمــا دزمونــد هســتن‪.‬‬ ‫مــرد دوم‪ :‬اوه‪ ...‬نورمــا دزمونــد‪ .‬شــما زمانــی‬ ‫بازیگــر بزرگــی بودیــد‪.‬‬ ‫نورمــا دزمونــد‪ :‬مــن هنــوز بزرگــم‪ .‬ایــن‬ ‫فیلم هــا هســتند کــه کوچــک شــده اند!»‬ ‫جمع اوری و تنظیم برای زیروبم‪:‬‬ ‫ملیحه روشن‪ ،‬کارشناس سینما‬ ‫ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکانـــــــــــــــــــــــس هفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــتم‬ ‫سرگرد‪ :‬پس هنوزم دنبال جنازه رفیقات‬ ‫می گردی‪ ...‬ها؟!‬ ‫جلیل‪ :‬رفیق اگه رفیق باشه‪ ،‬جنازه شم به درد‬ ‫می خوره‪...‬‬ ‫بیداری رویاها‪ ،‬محمدعلی باشه اهنگر‬ ‫پس همه اون زندگیا‪ ،‬زمزمه ها‪ ،‬عشقا‪ ...‬دروغ‬ ‫بود؟‬ ‫هامون‪ ،‬داریوش مهرجویی‬ ‫لطیف‪ :‬بهار خانوم؟‬ ‫بهار‪ :‬بله؟‬ ‫لطیف‪ :‬هیچی‬ ‫بهار‪ :‬اقا لطیف؟‬ ‫لطیف‪ :‬بله؟‬ ‫بهار‪ :‬منم همین طور‪...‬‬ ‫دردسرهای عظیم‪ ،‬برزو نیک نژاد‬ ‫مکس‪ :‬معلمم می گه زیبایی در درون ماست‪.‬‬ ‫فلچر (جیم کری)‪ :‬این از اون حرفائیه که ادمای‬ ‫زشت می زنند!‬ ‫دروغگو دروغگو‪ ،‬تام شایداک‬ ‫هر کسی برای اینکه زندگی کند‪ ،‬باید یک‬ ‫توهمی داشته باشد‪.‬‬ ‫اگر به زندگی خیلی صادقانه و بی شیله وپیله‬ ‫نگاه کنید‪ ،‬تحمل ناپذیر می شود‪.‬‬ ‫وودی ال‬ ‫‪23‬‬ ‫هیچ وقت رفیقت رو تنها نذار‬ ‫حتی تو اتیش‪!...‬‬ ‫اتش نشان‪ ،‬الکس کندریک‬ ‫هاشم (مهدی سلطانی)‪ :‬زمان ُرفوگر خوبیه‬ ‫هر بیدی هم به زندگی ادم زده باشه زمان‬ ‫ُرفوش می کنه‪...‬‬ ‫شهرزاد‪ ،‬حسن فتحی‬ ‫سکانس هفتم‬ ‫فامیل دور‪ :‬انتظار داشتن شعور از بعضی ها مثل‬ ‫شرط بستن رو «خر» تو مسابقه اسب سواریه!‬ ‫کاله قرمزی‪ ،‬ایرج طهماسب‬ ‫پاتریک‪ :‬من سال هاست بیدار می شم‪ ،‬می خورم‪،‬‬ ‫می خوابم‪...‬‬ ‫حس می کنم به استراحت نیاز دارم!‬ ‫باب اسفنجی شلوار مکعبی‪ ،‬استیون هیلنبرگ و‬ ‫مارک ازبرن‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫پرویز پرستویی‪ :‬قرار شد ما بریم جبهه بجنگیم‬ ‫شما هم بمونید بچه های ما رو تربیت کنید‪...‬‬ ‫حاال قضاوت کنید کی کم فروشی کرده!؟‬ ‫موج مرده‪ ،‬ابراهیم حاتمی کیا‬ ‫اونایی که خیلی عاشق اند همه چی رو از دست‬ ‫می دن‪...‬‬ ‫اونایی که با تمسخر وانمود به عشق می کنند‬ ‫باقی می مونند!‬ ‫اسکندر‪ ،‬الیور استون‬ ‫سیمبا‪ :‬پدر من فقط می خواستم مثل شما شجاع‬ ‫باشم‪.‬‬ ‫موفاسو‪ :‬من فقط مواقعی که الزمه شجاع‬ ‫می شم‪.‬‬ ‫سیمبا پسرم‪ ...‬شجاع بودن به این معنی نیست‬ ‫که دنبال دردسر بگردی!‬ ‫شیرشاه‪ ،1994،‬راجر الرز‪ ،‬راب مینکاف‬ ‫شادی‪ :‬چطوری این کار رو کردی (خوشحالش‬ ‫کردی)؟‬ ‫غم‪ :‬اون غمگین بود پس من به حرفاش گوش‬ ‫دادم‪.‬‬ ‫درون و بیرون (‪ ،)inside out‬پیت داکتر‬ ‫ولــی راجــع بــه متــن خاصــی تمریــن نمی کنیــم‪.‬‬ ‫ســر ضبــط فقــط اقــای طهماســب بــه مــا‬ ‫موضــوع می دهنــد و مثــا می گوینــد موضــوع‬ ‫وقتــی در فصلــی ســرد میزبــا ِن یــک اردیبهشــتیِ االن جیگــر اســت کــه کالغــی قنــدش را بــرده‬ ‫خونگــرم ان هــم از جنوبی تریــن و قدیمی تریــن و قهــر کــرده و شــما بایــد بــا او صحبــت کنیــد‬ ‫گوشــه ایــران باشــی دیگــر نگــرا ِن خواندنــی و و گاهــی بعــد از پنــج تــا هفــت دقیقــه صحبــت‬ ‫جــذاب شــدن گفتگویــت نیســتی چــون شــک دربــاره موضــوع بــه نتیجــه ای می رســیم‪ .‬یــاد‬ ‫نــداری کــه خواندنــی شــده اســت‪ .‬بخشــی از گرفته ایــم کــه معمــوال یــک ایتــم را چگونــه‬ ‫گفتگــوی تصویــری محمدرضــا هدایتــی بــا جمــع کنیــم‪.‬‬ ‫زیروبــم را برایتــان مکتــوب کــرد ه و اینجــا تقدیم‬ ‫کرده ایــم؛ کامل تــرش را در کانــال رســمی اقای طهماسب ایده پرداز هستند؟‬ ‫بلــه ایده پــرداز هســتند و در واقــع هنــر رهبــری‬ ‫اپــارات(‪)aparat.com/majidakhshabi‬‬ ‫اقــای طهماســب اســت کــه چگونــه روی‬ ‫و کانال رسمی تلگرام (‪)t.me/zirobamonline‬‬ ‫بچه هــا کار می کننــد تــا بــه ایــن شــخصیت‬ ‫ببینید‪.‬‬ ‫تیــم گفتگــو‪ :‬مرضیــه جعفــری‪ ،‬نــدا کشــاورز‪ ،‬برســند‪ .‬ایشــان نگهبــان شــخصیت ها هســتند و‬ ‫می داننــد چــه بگوینــد‬ ‫ســهند داداشی نســب‪ ،‬اریــا‬ ‫کــه بــه شــخصیت ان‬ ‫محمــدی‪.‬‬ ‫اقای طهماسب نگهبان‬ ‫عروســک بخــورد و‬ ‫چقدر سینما می روید؟‬ ‫چیــزی خــارج از ان‬ ‫شخصیت هاهستند‬ ‫بــار‬ ‫خیلــی کــم‪ ...‬اخریــن‬ ‫نگویــد‪ .‬اگــر اقــای‬ ‫بــرای اکــران فیلــم «فصــل‬ ‫نباشــد‬ ‫طهماســب‬ ‫نرگــس» در جشــنواره‪،‬‬ ‫هیچ کــدام از ایــن عروســک ها نمی تواننــد‬ ‫ ایــد‬ ‫ی‬ ‫نم‬ ‫یــادم‬ ‫ان‬ ‫از‬ ‫بــه ســینما رفتــم و قبــل‬ ‫کاری انجــام دهنــد‪ .‬اقــای طهماســب جنــس‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫زمان‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫چ‬ ‫ـم‬ ‫ـ‬ ‫رفت‬ ‫ـینما‬ ‫اخریــن بــاری کــه بــه سـ‬ ‫کــودک را خیلــی خــوب می شناســند و طــوری‬ ‫بــوده اســت‪ .‬نمی‪‎‬گویــم اخــاق خوبــی اســت‪ ،‬روی مــا کار می کننــد کــه مــا بــه کودکی مــان‬ ‫مــن به واســطه شــغلم بایــد در جمــع باشــم نزدیــک می شــویم‪.‬‬ ‫و دیــده شــوم و در جشــنواره ها رفت وامــد‬ ‫داشــته باشــم؛ امــا خیلــی دوســت نــدارم و عروسک پسرعمه زا سومین عروسکی بود که‬ ‫این گونــه بگویــم کــه ادم تنبلــی هســتم‪ .‬هیــچ به مجموعه کاله قرمزی اضافه شد‪ .‬درست‬ ‫ســالی به خاطــر تنبلــی و شــلوغی بــه جشــنواره است؟‬ ‫نمــی روم و وقتــی اکــران فیلم هــا تمــام شــد بله‬ ‫ســی دی فیلم هــا را می گیــرم و می بینــم‪.‬‬ ‫تصویر موبایلتان هم تصویر پسرعمه زا است‪.‬‬ ‫پس بیشتر دوست دارید با کارتان مشغول‬ ‫چه عالقه ای به شخصیت این عروسک دارید‬ ‫باشید و استراحت می کنید؟‬ ‫که باعث شده این قدر به یادش باشید؟‬ ‫بله خیلی استراحت می کنم‪.‬‬ ‫پــروژه کاله قرمــزی ســخت ترین نقشــی اســت‬ ‫کــه مــن در دوران کاری ام انجــام داده ام و در‬ ‫حال وهوای کاله قرمزی با نبود خانم‬ ‫بیــن نقش هایــی کــه ایفــا می کنــم ســخت تر‬ ‫فنی زاده چطور است؟‬ ‫از ان نــدارم؛ زیــرا خــودم ‪ 43‬ســالم اســت و‬ ‫ــر‬ ‫س‬ ‫ایــران‬ ‫شــمال‬ ‫در‬ ‫اخیــر‬ ‫مــن در یــک مــاه‬ ‫َ‬ ‫پســرعمه زا یــک بچــه ‪ 7-6‬ســاله اســت‪ .‬بایــد‬ ‫اقای‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫کارگردان‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـون»‬ ‫ـ‬ ‫«اکاردئ‬ ‫فیلــم ســینمایی‬ ‫خــودم را خیلــی بــه ان‬ ‫علیرضــا امینــی بــودم‬ ‫نزدیــک کنــم و از طرفــی‬ ‫کــه ایــن فیلــم نقــش‬ ‫بچه هــا و نســل امــروز را‬ ‫شخص دیگری البوم من را‬ ‫اصلــی نــدارد و اکثــر‬ ‫هــم بایــد در نظــر بگیــرم‬ ‫صاحب شد!!!‬ ‫بچه هــا نقــش اصلــی ان‬ ‫کــه شــاهد هســتید چــه‬ ‫هســتند‪ .‬ســر تمرین هــای‬ ‫مــدل کودکانــی هســتند؛‬ ‫کاله قرمــزی نبــودم و نمی دانــم چــه اتفاقــی از همیــن حــاال بــزرگ شــده اند و تیکه هایــی‬ ‫افتــاده؛ ولــی اســم برنامــه کاله قرمــزی اســت و مثــل ادم بزرگ هــا می اندازنــد‪ .‬بــه لحــاظ‬ ‫قطعــا اقــای طهماســب به خاطــر احترامــی کــه اینکــه بایــد خــودم را بــه ان ســن برســانم‬ ‫بــه کــودکان و مخاطبــان می گذارنــد حتمــا و از طرفــی بامــزه هــم باشــم تقریبــا‬ ‫یــک عروســک گردان خبــره ای را اورده انــد ســخت ترین کاری اســت کــه مــن‬ ‫کــه جواب گــوی عروســک گردانی کاله قرمــزی در فعالیت هــای بازیگــری ام انجــام‬ ‫باشــد‪ .‬تنهــا کار جدیــدی کــه می توانــم اینجــا می دهــم‪.‬‬ ‫اعــام کنــم همیــن کاله قرمــزی اســت کــه قــرار‬ ‫پسرعمه زا لهجه خاصی هم‬ ‫اســت در عیــد پخــش شــود‪.‬‬ ‫دارد؟‬ ‫حال وهوایش چطور است؟‬ ‫در کاله قرمــزی مــا متــن از پیــش تعیین شــده ای لهجــه مــکان خاصــی را‬ ‫نداریــم کــه بگویــم حال وهــوای ان چگونــه نــدارد؛ امــا خــب بــه‬ ‫اســت‪ .‬اکثــر بچه هــای کاله قرمــزی از نوعــی لهجــه دارد‪.‬‬ ‫بچه هــای تئاتــر و یــا صداپیشــه های حرفــه ای‬ ‫کار عروســکی هســتند‪ .‬ایــن کار بداهــه جلــو‬ ‫مــی رود‪.‬‬ ‫قبل از کار تمرین ندارید؟‬ ‫تمریــن متــن خیــر؛ چــون متنــی در کار‬ ‫نیســت‪ .‬تمریــن فقــط بــرای یــاداوری صداهــا‬ ‫و تیپ هایمــان اســت و اینکــه کودکی مــان‬ ‫یادمــان بیایــد و عروســک گردان ها بــا مــا‬ ‫هماهنــگ شــوند و مــا با ان هــا هماهنگ شــویم؛‬ ‫زیروبممحمدرضاهدایتی‬ ‫ِ‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪24‬‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫این لهجه به شما کمک می کند؟‬ ‫بلــه خیلــی کمــک می کنــد‪ .‬ایــن کار همیشــه‬ ‫ذهــن مــن را درگیــر می کنــد‪ .‬بعضی وقت هــا‬ ‫کــه از ضبــط کاله قرمــزی برمی گــردم منــزل و‬ ‫شــب می خوابــم‪ ،‬خانمــم می گویــد تــا صبــح‬ ‫در خــواب مثــل پســرعمه زا حــرف مــی زدی‪.‬‬ ‫خیلــی زیــاد ذهــن مــن را درگیــر می کنــد و‬ ‫شــاید چــون عکــس کــودک درونــم اســت‬ ‫تصویــرش را روی موبایلــم دارم‪.‬‬ ‫اشنایی شما با اقای مدیری از کجا شروع‬ ‫شد؟ شنیده ام در کتاب فروشی با ایشان اشنا‬ ‫شده اید‪ .‬درست است؟‬ ‫مــن ســال ‪ 1374‬در یــک انتشــارات کار‬ ‫می کــردم؛ ولــی اشــنایی مــن بــا اقــای مدیــری‬ ‫از ســال ‪ 1378‬در برنامــه «ببخشــید شــما» بــود‬ ‫کــه به صــورت ایتــم بــود و صاحبــان مشــاغل‬ ‫هــم مهمــان برنامــه بودنــد و اقــای مدیــری بــا‬ ‫ان هــا مصاحبــه می کردنــد و مــن از طریــق‬ ‫اقــای ســروش صحــت بــا ایشــان اشــنا شــدم‪.‬‬ ‫قبل از ان با اقای صحت همکاری داشتید؟‬ ‫بــا ایشــان دوســتی خانوادگــی داشــتم‪ .‬ان زمــان‬ ‫کار تئاتــر می کــردم و اقــای صحــت قبــل از‬ ‫برنامــه «ببخشــید شــما» یکــی‪-‬دو مــورد کار بــا‬ ‫اقــای مدیــری داشــتند؛ «نــوروز ‪ » 77‬و «جنــگ‬ ‫‪ »77‬و بــرای ســال ‪ 78‬مــن را معرفــی کردنــد و‬ ‫اقــای مدیــری هــم قبــول کردنــد و از انجــا بــه‬ ‫بعــد اقــای صحــت بــا اقــای مدیــری نبودنــد‪.‬‬ ‫در دوران همکاری با اقای مدیری چه‬ ‫نقش هاییداشتید؟‬ ‫یــاور طغــرل شـب های بــرره‪ ،‬ددی نقطــه چیــن‬ ‫و جهانگیرشــاه در قهــوه تلــخ‪.‬‬ ‫شما در سریال «ویالی من» هم حضور‬ ‫داشتید؟‬ ‫خیــر در «ویــای مــن» نبــودم‪ .‬در «ویــای‬ ‫مــن» ان شــخصیت پــول داری کــه در کمــا بــود‬ ‫و خوابیــده بــود‪ ،‬گریمــش طــوری بــود کــه‬ ‫همــه فکــر می کردنــد مــن هســتم و می گفتنــد‬ ‫کــی بــه هــوش می ایــی و بــازی می کنــی؟‬ ‫ســریال تمــام شــد و ان شــخصیت‬ ‫هــم همان طــوری ُمــرد و همــه‬ ‫می گفتنــد نقشــت همیــن بــود؟‬ ‫نقــش یــک مــرده؟! گفتــم مگــر‬ ‫تیتــراژ را نــگاه نمی کنیــد؟ اســم‬ ‫مــن در ان نیســت!‬ ‫فکــر کنیــد‪ .‬این هــا اســت کــه یــک بازیگــر امــا دیدیــم در یــک مــاه حــدود ششــصد هــزار‬ ‫به نظرتان کدام کاراکترتان بیشتر به دل‬ ‫را پویــا نشــان می دهــد و خالقــش می کنــد؛ نفــر اهنــگ دلگیــرم را دانلــود کردنــد و از انجــا‬ ‫مردم نشسته است؟‬ ‫بنابرایــن دوســت دارم در بازیگــری ام بــه چالــش بــه بعــد مــن را بــاور کردنــد چــون در البــوم‬ ‫بعضی هــا هنــوز اســم مــن را نمی داننــد و اســم کشــیده شــوم و چیزهایــی کــه اصــا فکــرش را اولــم دو اهنــگ هیــت داشــتم؛ یکــی قطعــه‬ ‫طغــرل یادشــان مانــده اســت و بــه مــن اقــای نکــرده ام بــازی کنــم‪.‬‬ ‫«دلگیــرم» و دیگــری «مــن بــا تــو ارومــم» و کــم‬ ‫طغــرل می گوینــد! خــب بــه طبــع مــن هــم‬ ‫پیــش می ایــد خواننــده ای کــه چنــد ســال کار‬ ‫کاری کــه بیشــتر بــه دل مــردم نشســته را بیشــتر ایا همکاری جدیدی با اقای مدیری‬ ‫کــرده در البــوم اول یــا دومــش دو اهنــگ هیــت‬ ‫دوســت دارم‪ .‬خــودم طغــرل و جهانگیرشــاه دارید؟‬ ‫داشــته باشــد‪ .‬هنــوز هــم هــر جایــی مـی روم بــه‬ ‫ندارنــد‪.‬‬ ‫فعالیتــی‬ ‫اکنــون‬ ‫مدیــری‬ ‫دولــو در قهــوه تلــخ را خیلــی دوســت داشــتم اقــای‬ ‫مــن می گوینــد ایــن اهنــگ را دوســت داشــتیم‬ ‫ـن‬ ‫ـ‬ ‫م‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫ـوده‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـینمایی‬ ‫ـ‬ ‫س‬ ‫ـم‬ ‫ـ‬ ‫فیل‬ ‫ـک‬ ‫ـ‬ ‫ی‬ ‫ـان‬ ‫ـ‬ ‫ ش‬ ‫ت‬ ‫(کــه البتــه َد َولــو درســت اســت ولــی مــا دولــو فعالی‬ ‫و بــا ان خاطــره داریــم‪ .‬همیــن چنــد وقــت‬ ‫ خواهنــد‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ کنــم‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫فکــر‬ ‫نبــودم‪.‬‬ ‫ایشــان‬ ‫می گفتیــم)‪ .‬بــا اینکــه به صــورت ســی دی بــا‬ ‫پیــش کــه در شــمال کار می کــردم‪ ،‬هــر جــا‬ ‫پخــش می شــد؛ امــا مخاطبــش بیشــتر از تیــراژ دورهمــی را دامــه بدهنــد‪.‬‬ ‫می رفتــم تــا مــن را می دیدنــد ایــن اهنــگ را‬ ‫ان ســی دی بــود‪.‬‬ ‫در گروه نمایشی ایشان پخــش می کردنــد و جالــب اینجــا اســت کــه‬ ‫گریم نقش های شما‬ ‫ایــن اهنــگ قدیمــی نشــده و هنــوز هــم گــوش‬ ‫هستید؟‬ ‫دوست دارم در بازیگری ام به‬ ‫خیــر در گــروه نمایشــی می کننــد‪.‬‬ ‫خیلی سنگین است و از‬ ‫چالش کشیده شوم‬ ‫نیســتم هرچنــد کــه هــر فعالیت موسیقی شما سابقه دارد؟‬ ‫چهره واقعی شما خیلی‬ ‫وقــت بخواهنــد مــی روم‪ .‬بلــه تقریبــا‪ .‬در مقاطعــی می رفتــم و کار‬ ‫دور است‪ .‬خودتان‬ ‫مــن همیشــه مدیــون اقــای مدیــری هســتم‪ .‬می کــردم و دوبــاره مشــغول بازیگــری‬ ‫دوست دارید یا کار این گونه ایجاب می کند؟ اولیــن بــار ایشــان بــه مــن میــدان دادنــد و می شــدم؛ ولــی بعــد از البــوم «مــاه می خنــده»‬ ‫کار این طــور ایجــاب می کــرد‪ .‬در کارهایــی بــه مــن اطمینــان کردنــد و شــهرتی کــه دارم و اهنــگ «دلگیــرم» کارم جــدی شــد‪ .‬شــش‬ ‫کــه بــا اقــای مدیــری انجــام مــی دادم همــه را مدیــون ایشــان هســتم‪ .‬هــر وقــت از مــن مــاه روی ایــن البــوم کار کــردم و کار بازیگــری‬ ‫نقش هــای پــدر‪ ،‬پدربــزرگ و پیرمــرد بــه مــن تقاضــای همــکاری داشــتند نــه نگفتــم و اکنــون خاصــی نگرفتــم‪ .‬خــودم روی رونــد ســاخت‬ ‫می رســید بــه جــز قهــوه تلــخ کــه دو پیرمــرد هــم بســتگی دارد کــه چقــدر بــه مــن نیــاز همــه اهنگ هــا دخالــت داشــتم‪ ،‬برایــش‬ ‫زحمــت کشــیدم و مــدام در‬ ‫دیگــر هــم داشــتیم و چــون از لحــاظ ســنی و دارنــد‪ .‬اگــر بخواهنــد‬ ‫اســتودیو روی صدایــم کار‬ ‫شــخصیت از خــودم دور اســت گریــم ســنگینی در خدمتشــان خواهــم‬ ‫در‬ ‫را‬ ‫من‬ ‫دلگیرم‬ ‫قطعه‬ ‫با‬ ‫می کــردم‪.‬‬ ‫را می طلبــد‪ .‬در ایــن ســال ها بــا گریمورهــای بــود‪.‬‬ ‫خوبــی کــه داشــتیم بــه ایــن شــخصیت ها‬ ‫عالم موسیقی باور کردند‬ ‫رســیده ایم؛ ماننــد اقــای مهین دوســت و اقــای امسال عید هم برنامه‬ ‫در اینده دغدغه‬ ‫مهــرداد شــکرابی کــه ان شــاءاهلل هــر کجا هســتند کاله قرمزی را دارید؟‬ ‫ســامت باشــند‪.‬‬ ‫خوانندگی برای شما پر‬ ‫بلــه کاله قرمــزی اکنــون دقیقــا درحــال تولیــد‬ ‫ولــی‬ ‫نرســیده‬ ‫ بــرداری‬ ‫م‬ ‫فیل‬ ‫بــه‬ ‫هنــوز‬ ‫و‬ ‫اســت‬ ‫چه نوع نقش هایی را دوست دارید بازی‬ ‫رنگ و برجسته خواهد ماند؟‬ ‫احتمــاال زمانــی کــه شــما ایــن مصاحبــه را بلــه‪ ...‬کاری اســت کــه بــه ایــن ســادگی کنــار‬ ‫کنید؟ جایی خوانده ام که گفته اید نقش های‬ ‫می خوانیــد و می بینیــد در مرحلــه فیلم بــرداری نمی گــذارم؛ گرچــه افت وخیزهــای زیــادی‬ ‫چالشی؟‬ ‫ـان‬ ‫ـ‬ ‫پای‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫ت‬ ‫ـد‬ ‫ـ‬ ‫عی‬ ‫ـب‬ ‫ـ‬ ‫ش‬ ‫از‬ ‫ـم‬ ‫ـ‬ ‫ه‬ ‫ان‬ ‫ـش‬ ‫ـ‬ ‫پخ‬ ‫و‬ ‫ـتیم‬ ‫ـ‬ ‫هس‬ ‫داشــتیم‪ .‬مــن یــک البــوم امــاده داشــتم کــه قــرار‬ ‫بــازی‬ ‫را‬ ‫نقشــی‬ ‫داشــتم‬ ‫دوســت‬ ‫زمانــی‬ ‫یــک‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫ـه‬ ‫ادامـ‬ ‫ـوروزی‬ ‫نـ‬ ‫ـات‬ ‫تعطیـ‬ ‫بــود پارســال همیــن موقع هــا منشــر کنــم؛ امــا‬ ‫ـر‬ ‫ـ‬ ‫ه‬ ‫ـون‬ ‫ـ‬ ‫اکن‬ ‫ـد‪.‬‬ ‫ـ‬ ‫باش‬ ‫ـرک‬ ‫ـ‬ ‫تح‬ ‫ـر‬ ‫ـ‬ ‫پ‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫خیل‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫کنــم‬ ‫ایا قرار است ترانه جدیدی از شما بشنویم؟ مدیربرنامــه نــاواردی داشــتم و مســائل دیگــری‬ ‫کســی می توانــد خــوب بــازی کنــد‪ ،‬بازیگــری تمــام ســعی ام را می کنــم کــه یــک تــراک بــه بــا شــرکت پخــش و تکثیــر البــوم پیــش امــد‪.‬‬ ‫جایــی چالش برانگیــز می شــود کــه نقشــی بــه عنــوان عیــدی بــرای مــردم داشــته باشــم‪ .‬چنــد مــن بــه کار بازیگــری ام مشــغول بــودم و ایــن‬ ‫شــما بدهنــد کــه هیچ وقــت راجــع بــه ان فکــر تــراک را ازمایشــی خوانــده ام و بهترینــش را کار را بــه مدیربرنامــه ســپرده بــودم و ایشــان‬ ‫نکردیــد و حــاال مجبــور هســتید راجــع بــه ان ســعی می کنــم انتخــاب کنــم و در فضــای البــوم مــن را ســوزاند و از بیــن بــرد! بــا یــک‬ ‫مجــازی بــه شــنونده های خــودم تقدیــم کنــم‪ .‬شــارالتان بازی مواجــه شــدم و شــخص‬ ‫دیگــری البــوم مــن را صاحــب شــد و گفــت‬ ‫چند کلمه می گویم نظرتان را راجع به‬ ‫اگــر اهنگ هایــش را منتشــر کنــی مــن شــکایت‬ ‫موضوع بگویید‪.‬‬ ‫می کنــم‪ .‬کالهبــرداری به صورتــی بــود کــه‬ ‫ ‪15‬مرداد‪1393‬‬‫پولــی از مــن خــورد و البومــم را هــم صاحــب‬ ‫اولیــن کنســرتم در تهــران در ســالن میــاد شــد‪.‬‬ ‫بــود و یــک ســانس هــم بیشــتر برگــزار نشــد‪.‬‬ ‫تماشــاچی ها ســالن را پــر کــرده بودنــد و البوم را هم منتشر کردند؟‬ ‫خیــر منتشــر نکردنــد‪ .‬اکنــون هــم بــه مــن‬ ‫خاطــره خوبــی برایــم بــود‪.‬‬ ‫می گویــد اگــر تــو منتشــر کنــی مــن شــاکی‬ ‫ قطعه «دلگیرم»‬‫بــا قطعــه دلگیــرم مــن را در عالــم موســیقی می شــوم‪ .‬قــرار بــود پولــی کــه دســتمزدم بــوده‬ ‫بــاور کردنــد‪ .‬قبــل از ان همــه می گفتنــد هــر را بــه مــن بدهــد کــه ان را خــورده و البــوم را‬ ‫کســی از خانــه قهــر می کنــد خواننــده هــم به خاطــر امضایــی کــه مــن داده ام و جعلــی‬ ‫می شــود‪ .‬چــرا یــک بازیگــر بایــد کــه در ان شــده صاحــب شــده اســت کــه ایــن‬ ‫از شــهرتش سوءاســتفاده کنــد و موضــوع مــن را در کار موســیقی بســیار دلســرد‬ ‫بخوانــد‪ .‬جالــب اینجــا اســت کــرد؛ ولــی به هرحــال ایــن انصــاف نیســت کــه‬ ‫کــه مــن روی اهنــگ دلگیــرم مــن به خاطــر یــک ادم کالهبــردار‪ ،‬طرفدارانــم‬ ‫مانــور خاصــی نداشــتم‪ .‬ایــن را نادیــده بگیــرم و موســیقی را کنــار بگــذارم‪.‬‬ ‫اهنــگ را شــهریور ‪ 1390‬بــا حتمــا کار خواهــم کــرد و حتمــا کارهــای خوبی‬ ‫رشــید رفیعــی (اهنگ ســاز‪ ،‬از مــن خواهیــد شــنید و پیگیــر کنســرت هــم‬ ‫ترانه ســرا و تنظیم کننــده خواهــم بــود‪.‬‬ ‫کارهایــم) در البــوم «مــاه اولین برنامه ریزی کنسرت تان چه زمانی‬ ‫می خنــده» منتشــر کردیــم و است؟‬ ‫روی قطعــه «دلگیــرم» حســابی زمــان خاصــی نــدارد‪ .‬فعــا دنبــال یــک‬ ‫بــاز نکــرده بودیــم و گفتیم منشــر ســرمایه گذار می گــردم کــه بتوانــد مــن را از‬ ‫کنیــم ببینیــم بازخــورد دارد یــا نــه؛ لحــاظ مالــی حمایــت کنــد‪.‬‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫داستان جلد‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪25‬‬ ‫چه ویژگی خاصی در کار موسیقی‪‎‬تان شما‬ ‫را نسبت به دیگران در حوزه خوانندگی‬ ‫متفاوت تر کرده است؟‬ ‫کار مــن بیشــتر عاشــقانه اســت‪ .‬کارهایــی کــه تا‬ ‫کنــون بازخوردهــای زیــادی داشــته‪ ،‬کارهایــی‬ ‫اســت کــه خــودم در رونــد اهنگ ســازی اش‬ ‫دخالــت داشــتم و می توانــم بگویــم کــه ان را‬ ‫بــرای صــدای خــودم می ســازم‪.‬‬ ‫تابه حال به شما گفته اند که شبیه کسی‬ ‫می خوانید؟‬ ‫بلــه اوایــل خیلــی می گفتنــد‪ .‬رِنــج صــدای مــن‬ ‫از یــک دهـه ای وارد موســیقی پــاپ شــد؛ مثــا‬ ‫ســیاوش صحنــه صدایــش این گونــه بــود و‬ ‫قبــل از ایشــان چنیــن صدایــی نشــنیده بــودم‪ .‬تــا‬ ‫ســال ها کســی در ایــن رِنــج صــدا نیامــد تــا‬ ‫صــدای شــادمهر عقیلــی و بعــد محســن یگانــه‬ ‫و تعــداد دیگــری کــه االن حضــور ذهــن نــدارم‪،‬‬ ‫صدای مهربانی دارید‪...‬‬ ‫امدنــد‪ .‬ان اوایــل خــود مــن هــم گــم می کــردم‬ ‫بلــه بــه گفتــه شــما صــدای مــن صــدای مهربــان‬ ‫کــه صــدای شــادمهر اســت یــا محســن یگانــه‬ ‫و دل بســوزی اســت؛‬ ‫و بعــدا از ســبک‬ ‫بنابرایــن ترانه هــای‬ ‫کارهایشــان توانســتم‬ ‫پسر عمه زا سخت ترین نقشی است‬ ‫عاشــقانه بیشــتر جواب‬ ‫تشــخیص بدهــم‪.‬‬ ‫می دهــد و مــن هــم‬ ‫داشتم‬ ‫ ام‬ ‫ی‬ ‫کار‬ ‫دوران‬ ‫در‬ ‫من‬ ‫که‬ ‫صــدای همــه مــا از‬ ‫بیشــتر ترانه هایــی کــه‬ ‫نظــر فــرم صــدا تقریبــا‬ ‫خوانــده ام عاشــقانه‬ ‫در یــک رِنــج اســت؛‬ ‫بــوده اســت‪ .‬مــن بــا‬ ‫ولــی تفــاوت صداهــا در ســبک اجرایــی و نــوع‬ ‫دوســتم رشــید رفیعــی همــان اوایــل یک ســیکل‬ ‫تحریرهــا اســت‪ .‬افــرادی کــه شــنونده حرفـه ای‬ ‫اکوردیــک بیــن کشــورهای ایــران و ترکیــه و‬ ‫باشــند هیچ وقــت ایــن حــرف را نمی زننــد کــه‬ ‫یونــان انتخــاب کردیــم و ملودی هایمــان را روی‬ ‫صدایــت شــبیه کســی اســت‪.‬‬ ‫ایــن ســیکل پیــاده می کنیــم و تقریبــا می توانــم‬ ‫بگویــم کــه مــال خودمــان اســت و در اثــار زمانی که کار بازیگری می کنید بیشتر لذت‬ ‫دوســتان ندیــده ام‪ .‬فقــط از مازیــار فالحــی در می برید یا زمانی که می خوانید؟‬ ‫ایــن ســیکل اهنــگ شــنیده ام امــا بــاز هــم یــک در بازیگــری یــک نفــر قبــا نوشــته و یــک نفــر‬ ‫جاهایــی مــا چیــزی اضافــه یــا کمتــر داریــم هــم کارگردانــی می کنــد و مــن فقــط اجراکننــده‬ ‫هســتم و شــخصیتی کــه بــازی می کنــم از مــن‬ ‫وگرنــه نزدیکــی بــه کارهــای دیگــران را در کارم‬ ‫خیلــی فاصلــه دارد؛ بنابرایــن مــن نیســتم و در‬ ‫احســاس نکــردم‪.‬‬ ‫قالــب شــخص دیگــری هســتم‪ .‬وقتــی کــه‬ ‫“‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪26‬‬ ‫“‬ ‫موســیقی اجــرا می کنــم و می خوانــم ایــن‬ ‫خــود مــن هســتم کــه در ســاخت اهنــگ هــم‬ ‫دخالــت داشــتم و تران ـه ای کــه دوســت داشــتم‬ ‫را انتخــاب کــردم؛ بنابرایــن در موســیقی بیشــتر‬ ‫خــودم هســتم تــا بازیگــری‪ .‬البتــه ماهیــت هــر‬ ‫دو این طــور ایجــاب می کنــد؛ بازیگــر در قالــب‬ ‫شــخص دیگــری اســت ولــی خواننــده شــخص‬ ‫خــودش‪ ،‬صــدا‪ ،‬حنجــره و ســلیقه خــودش‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫به سازی هم مسلط هستید؟‬ ‫به صــورت تخصصــی هیــچ ســازی نمی زنــم‬ ‫فقــط می توانــم در حــدی کــه ریشــخندامیز‬ ‫نباشــد بــرای دل خــودم بزنــم و بــرای‬ ‫چنــد نفــری کــه کنــارم باشــند هــم‬ ‫می زنــم بــه شــرطی کــه بــه مــن‬ ‫نخندنــد‪ .‬از بچگــی گــوش موســیقی ام‬ ‫قــوی بــود‪ .‬یــادم می ایــد پنجــم‬ ‫دبســتان فلــوت ریکــوردر مــی زدم‬ ‫یــا در دوران ســربازی طبــل ریــز‬ ‫و حتــی کالرینــت مــی زدم‪ .‬ن ُــت‬ ‫نمی دانــم؛ امــا هفــت دســتگاه‬ ‫موســیقی و بعضــی از گوشــه ها‬ ‫را می شناســم‪ .‬موســیقی ســنتی را‬ ‫خیلــی دوســت دارم و گــوش می کنــم‪.‬‬ ‫خواننده موردعالقه تان؟‬ ‫مــن خواننــده موردعالقــه ان چنانــی نــدارم‪ .‬هــر‬ ‫کاری کــه خــوب باشــد را گــوش می کنــم‪.‬‬ ‫می توانــم اســتاد بنــان و اســتاد شــجریان را نــام‬ ‫ببــرم‪.‬‬ ‫اهل کجا هستید و چند سالتان است؟‬ ‫مــن اهــل سیستان وبلوچســتان هســتم‪.‬‬ ‫بزرگ شــده شــهر زاهــدان و اصالتــم زابلــی‬ ‫اســت‪ 43 .‬ســالم اســت و متولــد اردیبهشــت‬ ‫‪ 1352‬هســتم‪.‬‬ ‫دربعضی از پست هایتان در اینستاگرام‬ ‫حال وهوای یک مسافر به ادم دست می دهد‬ ‫که دوست دارد به ریشه خودش برگردد‪.‬‬ ‫این حس درست است؟‬ ‫کامــا صحیــح اســت‪ .‬مــن از جایــی امــده ام‬ ‫کــه اصالــت و پیشــینه ای دارد کــه نمی توانــم‬ ‫از ان جــدا شــوم‪ .‬مثــا قبرســتان شــهر ســوخته‬ ‫بــرای هفــت هــزار ســال پیــش اســت‪ ،‬ببینیــد‬ ‫کــه قدمــت تمــدن ایــران را چقــدر بــه عقــب‬ ‫می بــرد‪ .‬مــن از انجــا می ایــم و بخواهــم هــم‬ ‫نمی توانــم از انجــا جــدا شــوم‪ .‬هــر وقــت‬ ‫بــه زاهــدان و زابــل مــی روم فکــر می کنــم‬ ‫برگشــته ام‪ .‬بــا اینکــه ‪ 21‬ســال اســت کــه در‬ ‫تهــران زندگــی می کنــم؛ امــا یــک زاهدانــی‬ ‫هســتم کــه در تهــران زندگــی می کنــم‪.‬‬ ‫اهل مطالعه هستید؟‬ ‫بله تا حدودی‪.‬‬ ‫در چه َرسته ای؟‬ ‫خــودم را بــه رســته خاصــی محــدود نمی کنــم؛‬ ‫امــا چیزهایــی کــه می فهمــم را می خوانــم‪.‬‬ ‫تاریــخ‪ ،‬ادبیــات نمایشــی‪ ،‬داســتان کوتــاه‬ ‫مخصوصــا داســتان های کوتــاه امریــکای التیــن‬ ‫و ســبک های رئالیســم جادویــی را خیلــی‬ ‫دوســت دارم‪ .‬وقتــی ادبیــات امریــکای التیــن‬ ‫را می خوانیــد احســاس می کنیــد هندوســتان‬ ‫بیخــودی این قــدر معــروف شــده اســت‪،‬‬ ‫امریــکای التیــن خیلــی چیزهــای جادویی تــر‬ ‫دارد کــه ان را از ادبیــات و تمــدن ازتــک و‬ ‫مایاهــا می شــود فهمیــد‪.‬‬ ‫اهل فضای مجازی هستید؟‬ ‫بلــه تلگــرام و اینســتاگرام دارم کــه در کشــور مــا‬ ‫ایــن دو بیشــتر جــا افتــاده اســت و مــن هــم از‬ ‫ایــن فضــا خیلــی دور نیســتم‪.‬‬ ‫اگر دوباره به دنیا بیایید همین مسیر را‬ ‫انتخابمی کنید؟‬ ‫مــن اگــر صــد بــار دیگــر هــم بــه دنیــا بیایــم‬ ‫بــاز هــم شــغل بازیگــری را انتخــاب می کنــم‪.‬‬ ‫کالم اخر‬ ‫خیلــی ممنونــم از مصاحبــه شــما‪ ،‬امیــدوارم‬ ‫لیاقــت ایــن را داشــته باشــم کــه بــاز هــم بــا‬ ‫مــن مصاحبــه شــود و بتوانــم مــردم را از نزدیــک‬ ‫ببینــم و بــا ان هــا هــم کالم شــوم‪.‬‬ ‫یاسمن خلیلی فرد‬ ‫کارشناس ارشد کارگردانی سینما‬ ‫فیلمخانهزیروبم‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫نقد فیلم «الک قرمز»‬ ‫«این اجتماع خشمگین»‬ ‫«الک قرمــز» نخســتین فیلــم بلنــد ســیدجمال‬ ‫ســیدحاتمی اســت‪ .‬بازیگــران ایــن فیلــم پانت ـه ا‬ ‫پناهی هــا‪ ،‬پردیــس احمدیــه‪ ،‬مســعود کرامتــی‬ ‫و بهنــام تشــکر هســتند‪ .‬فیلــم محصــول ســال‬ ‫‪ 1394‬اســت و ســال گذشــته در جشــنواره‬ ‫فیلــم فجــر بــه نمایــش درامــد و بــا تحســین‬ ‫تماشــاگران و منتقــدان روبــرو شــد‪.‬‬ ‫داســتان فیلــم دربــاره دختــر ‪ 16‬ســاله ای بــه‬ ‫نــام اکــرم اســت کــه در خانــواده ای از قشــر‬ ‫فرودســت جامعــه زندگــی می کنــد‪ .‬بــا مــرگ‬ ‫پــدر‪ ،‬بحران هــای بســیاری زندگــی ان هــا را‬ ‫در برمی گیــرد و البتــه بیشــتر ایــن مشــکالت‬ ‫برخاســته از تصمیمــات غلــط پــدر بــر اثــر‬ ‫اعتیــادش بــه مــواد مخــدر اســت‪.‬‬ ‫از مثبت تریــن نــکات فیلــم‪ ،‬بــازی درخشــان‬ ‫بازیگــر نقــش اصلــی ان یعنــی پردیــس احمدیــه‬ ‫اســت کــه پیش تــر در فیلــم «خانــه دختــر»‬ ‫شــهرام شاه حســینی نیــز بــه ایفــای نقــش‬ ‫پرداختــه بــود؛ فیلمــی کــه دو ســال پیــش در‬ ‫جشــنواره حیــرت مخاطبــان را برانگیخــت و‬ ‫کمــی بعــد توقیــف شــد! بــا توجــه بــه ایــن‬ ‫کــه «الک قرمــز» فیلمــی شــخصیت محور‬ ‫اســت‪ ،‬بــار اصلــی اش بــر دوش احمدیــه‬ ‫اســت و او بــه درســتی از پــس ایــن مســئولیت‬ ‫دشــوار برامــده اســت‪ .‬البتــه فیلــم‪ ،‬در برخــی‬ ‫جاهــا بــا مشــکل شــخصیت پردازی روبــرو‬ ‫اســت و به نظــر می رســد شــخصیت های ان‬ ‫به درســتی پرداختــه نشــده اند و تــا حــدودی‬ ‫منفعــل به نظــر می رســند‪ .‬پانتــه ا پناهی هــا نیــز‬ ‫بــازی درخشــانی را در نقــش مــادر اکــرم ارائــه‬ ‫می دهــد؛ نقشــی کامــا متفــاوت از حضــور‬ ‫خــوب او در فیلــم «نفــس» کــه هم زمــان بــا‬ ‫«الک قرمــز» بــه اکــران عمومــی درامــد‪ .‬فیلــم‪،‬‬ ‫لحنــی کامــا رئالیســتی دارد‪ .‬جزئیــات در ان‬ ‫بســیار مهم انــد و فیلم ســاز تمــام تــاش خــود‬ ‫را کــرده تــا لحــن فیلــم در سراســر ان حفــظ‬ ‫گــردد امــا یکــی از اصلی تریــن اشــکاالت فیلــم‪،‬‬ ‫بــه لحــاظ روایــی‪ ،‬تغییــر لحــن ناگهانــی ان در‬ ‫ســکانس پایانــی اســت‪ .‬فیلمــی کــه در تــاش‬ ‫اســت کامــا واقع گــرا باشــد‪ ،‬درســت در انتهــا‪،‬‬ ‫فراواقع گــرا می شــود‪ .‬کــوه عظیــم مشــکالتی‬ ‫کــه در برابــر دختــر قــرار گرفته انــد بــا زیبــا‬ ‫کــردن عروســک ها‪ ،‬بــه شــکل معجزه اســایی‬ ‫تمــام می شــوند و به نظــر می رســد فیلم ســاز‬ ‫کــه از پایــان بخشــیدن بــه اثــر خــود درمانــده‬ ‫اســت بــا چنیــن تمهیــدی پایانــی نامتعــارف و‬ ‫درعین حــال افســانه ای را بــرای کار خــود در‬ ‫نظــر می گیــرد تــا هــم روزنــه امیــدی را بــرای‬ ‫تماشــاگر بــاز بگــذارد و هــم خــود از طــرح‬ ‫پایانــی پیچیــده بــرای کار خــاص شــود‪.‬‬ ‫بــازی بــا دوربیــن روی دســت بــه پویایــی فیلــم‬ ‫کمــک کــرده اســت‪ .‬دوربیــن همــگام بــا دختــر‬ ‫شــروع بــه حرکــت می کنــد و پابه پــای او‬ ‫پیــش مـی رود‪ .‬زاویــه نــگاه فیلــم از دیــد دختــر‬ ‫اســت امــا در ســکانس فــرار دختــر (در ایســتگاه‬ ‫راه اهــن)‪ ،‬روایــت از دختــر جــدا می شــود و‬ ‫ایــن یکــی از ایرادهــای وارد بــر کار اســت زیــرا‬ ‫راوی نمی توانــد در میانه هــای داســتان بــه ایــن‬ ‫شــکل تغییــر کنــد‪.‬‬ ‫بــا همــه ایــن حرف هــا‪« ،‬الک قرمــز» فیلمــی‬ ‫بســیار قابل تامــل از فیلم ســاز جوانــی اســت کــه‬ ‫نشــان می دهــد دغدغه هــای ثابــت و همیشــگی‬ ‫اجتماعــی می تواننــد در قالــب فــرم و روایتــی‬ ‫نــو همچنــان جالــب و متفــاوت به نظــر اینــد و‬ ‫از کلیشــه ها بــه دور باشــند‪.‬‬ ‫فیلم خانه زیروبم‬ ‫نقد فیلم «خانه ای در خیابان چهل ویکم»‬ ‫«الهام از سینمای فرهادی»‬ ‫«خانــه ای در خیابــان چهل ویکــم» نخســتین‬ ‫فیلــم بلنــد حمیدرضــا قربانــی اســت‪ .‬فیلمنامــه‬ ‫ایــن کار را ازیتــا ایرائــی نوشــته و بازیگــران ان‬ ‫مهنــاز افشــار‪ ،‬علــی مصفــا‪ ،‬ســهیال رضــوی‪،‬‬ ‫ســارا بهرامــی و ارش مجیــدی هســتند‪.‬‬ ‫فیلــم درامــی خانوادگــی اســت‪ .‬اختــاف میــان‬ ‫دو بــرادر منجــر بــه بــروز فاجعــه ای در یــک‬ ‫خانــواده می شــود‪« .‬مــادر» (بــا بــازی درخشــان‬ ‫ســهیال رضــوی) هســته اصلــی قصــه و زنجیــره‬ ‫ارتباطــی میــان دیگــر اعضــای خانــواده اســت‪.‬‬ ‫لو یکــم» یکــی‬ ‫شــاید «خانــه ای در خیابــان چه ‬ ‫از معــدود فیلم هــای ســینمایی باشــد کــه مــادر‬ ‫در ان حضــور منفعلــی نــدارد‪ .‬مــادرِ ایــن فیلــم‬ ‫بســیار بــا درایــت اســت و تصمیمــات عاقالنــه‬ ‫او خانــواده را از فروپاشــی بیشــتر مصــون نــگاه‬ ‫م ـی دارد‪.‬‬ ‫از ایــرادات وارد بــر فیلــم‪ ،‬ریتــم کنــد ان اســت‪.‬‬ ‫بــا توجــه بــه اینکــه موقعیــت مکانــی تقریبــا‬ ‫ثابــت اســت‪ ،‬ضرب اهنــگ کنــد‪ ،‬تــا حــدودی‬ ‫بــه کار لطمــه زده امــا بــا وجــود ایــن‪ ،‬فیلمنامــه‬ ‫عــاری از زوائــد اســت و تقریبــا صحنــه اضافه ای‬ ‫در ان بــه چشــم نمی خــورد‪ .‬فیلــم‪ ،‬پروداکشــن‬ ‫جمع وجــوری دارد و به نظــر می رســد چنیــن‬ ‫فیلمنام ـه ای بیشــتر مناســب یــک تله فیلــم بــود‬ ‫و شــاید در ان مدیــوم بهتــر هــم جــواب مـی داد‬ ‫و بــه فــروش بهتــری دســت می یافــت‪.‬‬ ‫از دیگــر ایــرادات اثــر ایــن اســت که فضاســازی‬ ‫ان بیشــتر مناســب فیلم هایــی در مایــه فیلم هــای‬ ‫اصغــر فرهــادی اســت‪ .‬شــخصیت های فیلــم‪،‬‬ ‫فروشــندگانی ســاده هســتند و می بایســت‬ ‫مشــخصه هایی از طبقــه و قشــر خــود را‬ ‫بازتــاب دهنــد‪ ،‬امــا چــه شــخصیت پردازی‪ ،‬چــه‬ ‫فضاســازی و چــه نــوع بازی هــا بیشــتر ذهــن‬ ‫مخاطــب را بــه سمت وســوی قشــر روشــنفکر و‬ ‫تحصیل کــرده ســوق می دهــد‪ .‬ایــن ســردی نــه‬ ‫تنهــا در طراحــی صحنــه و لبــاس اثــر بــه چشــم‬ ‫می خــورد (کــه البتــه خــوب هــم از اب درامــده)‬ ‫بلکــه در بازی هــا‪ ،‬خصوصــا بازی هــای مهنــاز‬ ‫افشــار و علــی مصفــا نیــز بــه چشــم می خــورد‪.‬‬ ‫تاثیــر ســینمای فرهــادی تــا حــدودی بــر‬ ‫بحران هــای فیلمنامــه و به طــور کلــی روابــط‬ ‫میــان شــخصیت های فیلــم دیــده می شــود‬ ‫و بــا توجــه بــه اینکــه قربانــی‪ ،‬از دســتیاران‬ ‫اصغــر فرهــادی بــوده اســت‪ ،‬چنیــن تاثیرپذیــری‬ ‫چنــدان دور از ذهــن نیســت‪.‬‬ ‫در نهایــت «خانــه ای در خیابــان چهل ویکــم»‬ ‫شــاید بهتریــن فیلمــی نباشــد کــه دیــده ام‪ ،‬امــا‬ ‫می توانــم از ان به عنــوان یکــی از فیلــم اول هــای‬ ‫شــریفانه جشــنواره ســال گذشــته نــام ببــرم‬ ‫کــه در عیــن شســته رفتگی‪ ،‬بــه یــک بحــران‬ ‫خانوادگــی نامتعــارف نیــز اشــاره داشــت و‬ ‫می توانــد اغــاز خوبــی بــرای کارنامــه حرف ـه ای‬ ‫یــک کارگــردان تــازه کار بــه حســاب بیایــد‪.‬‬ ‫‪27‬‬ ‫از «سربداران» تا «انجمن محبت»‬ ‫با افســـــــانه بایــــــگان‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪28‬‬ ‫وقتــی قــرار اســت از تئاتــر‪ ،‬ســینما و تلویزیــون‬ ‫ایــران تــا «انجمــن محبــت» ِ افســانه بایــگان‪،‬‬ ‫سوپراســتار دهــه ‪ 60‬ســینمای ایــران برســی بایــد‬ ‫کوله بــاری از خاطــرات دوست داشــتنی ات را از‬ ‫قــاب تصویــر بــه دوش بکشــی؛ خاطراتــی که در‬ ‫یــک چهــره منحصربه فــرد خالصــه می شــوند‪.‬‬ ‫افســانه بایــگان‪ ،‬متولــد دی مــاه ‪ 1340‬در تهــران و‬ ‫همســر مصطفــی شایســته اســت و در بیــش از ‪50‬‬ ‫فیلــم نقش افرینــی کــرده اســت‪.‬‬ ‫ضمیمه تصویری در کانال رسمی اپارات‬ ‫)‪(www.aparat.com/majidakhshabi‬‬ ‫و کانال تلگرام زیروبم‬ ‫‪(https://t.me/zirobamonline).‬‬ ‫تیــم گفتگــوی تصویــری‪ :‬مرضیــه جعفــری‪ ،‬بهراد‬ ‫رضــازاده و نــدا کشــاورز‪.‬‬ ‫کمی از دوران کودکی تان برایمان بگویید‪.‬‬ ‫در کنــار مــادر بــودن زیباتریــن خاطــره دوران‬ ‫کودکــی ام اســت‪ .‬حــدود ‪ 20‬ســالم بــود کــه از‬ ‫دست شــان دادم‪ .‬سراســر دوران کودک ـی ام اکنــده‬ ‫از عطــر مــادر اســت‪ .‬واقعــا ادم بعدهــا در زندگی‬ ‫متوجــه می شــود کــه هرگــز کســی نمی توانــد‬ ‫جایــگاه محبــت شــفاف و عمیــق و خــاص مــادر‬ ‫را پــر کنــد‪ .‬مــن کودکــی و نوجوانــی ام را بــا‬ ‫ایشــان معنــی می کنــم‪.‬‬ ‫در خیابــان فرانســه تهــران بــه دنیــا امــده ام‪.‬‬ ‫خاطــره زیــادی از انجــا نــدارم؛ چــون خیلــی‬ ‫کوچــک بــودم‪ .‬تنهــا بــودم و خواهــر و بــرادری‬ ‫نداشــتم کــه همراهــم باشــند‪ .‬خیلــی بچه ســاکتی‬ ‫بــودم و تنهایــی بــا خــودم بازی هایــی را ابــداع و‬ ‫اختــراع می کــردم‪.‬‬ ‫خاطره ای که از ان دوران در ذهنتان مانده‬ ‫باشدندارید؟‬ ‫مــادرم تعریــف می کردنــد کــه وقتــی ‪2‬‬ ‫ســال ونیمه بــودم روزی بــا ســه چرخه ام دور‬ ‫حــوض می چرخیــدم‪ ،‬خانه مــان هــم ســاری‬ ‫بــود؛ خــودم هــم دقیقــا بــه یــاد مــی اورم کــه‬ ‫هــوا هــم کمــی ســرد بــود‪ .‬نمی دانــم یکهــو چــه‬ ‫اتفاقــی افتــاد کــه برگشــتم و بــا ســه چرخه در‬ ‫حــوض افتــادم‪ .‬مــادرم می گفــت ایینــه دســتش‬ ‫بــوده و در ایینــه دیــده کــه مــن چطــور برگشــتم‬ ‫و در حــوض افتــادم و اگــر مــن را نمی دیــد‬ ‫حتمــا تــه اب رفتــه بــودم‪ .‬ســریع دویدنــد و مــن‬ ‫را گرفتنــد‪ .‬همــه اتفاق هــای زندگ ـی ام بــا مــادر این سال ها ستاره های بزرگی داشتیم‪،‬‬ ‫همــراه اســت‪.‬‬ ‫می خواهم نامشان را خودتان بگویید‪ .‬اهل‬ ‫مشوق شما در کارهای هنری بیشتر پدر بودند‬ ‫فیلم و سینما رفتن بودید؟‬ ‫یا مادر؟‬ ‫مــادرم خیلــی اهــل ســینما رفتــن بودنــد‪ .‬یــادم‬ ‫بــا‬ ‫بودنــد‪.‬‬ ‫«ســربداران»‬ ‫در‬ ‫مــن‬ ‫مشــوق‬ ‫ایشــان‬ ‫می ایــد گاهــی زمــان بیــکاری زیــادی داشــتیم و‬ ‫هنــری‬ ‫ هــای‬ ‫ه‬ ‫دغدغ‬ ‫ ام‬ ‫ی‬ ‫پــدر‬ ‫خانــواده‬ ‫اینکــه‬ ‫از یــک ســینما بیــرون می امدیــم و بــه ســینمای‬ ‫ـود؛‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـن‬ ‫ـ‬ ‫م‬ ‫ـران‬ ‫ـ‬ ‫نگ‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫خیل‬ ‫ـدر‬ ‫ـ‬ ‫پ‬ ‫ـم‬ ‫ـ‬ ‫ه‬ ‫ـاز‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـتند‪،‬‬ ‫داشـ‬ ‫دیگــری می رفتیــم‪ .‬یــادم اســت کــه فیلــم ســوزان‬ ‫بودنــد‪،‬‬ ‫ایســتاده‬ ‫محکــم‬ ‫خیلــی‬ ‫مــادرم‬ ‫ولــی‬ ‫هیــوارد «می خواهــم زنــده بمانــم» را دیــده بــودم‬ ‫انــگار مــن ادامــه خودشــان بــودم؛ چــون در تمــام و در همــان ســنین کــم خیلــی روی مــن تاثیــر‬ ‫زندگی شــان ادم بســیار زیبایــی بودنــد و صــورت گذاشــته بــود‪ .‬احســاس می کــردم یــک اتفــاق‬ ‫خیلی خاصی داشــتند و همیشــه دوســت داشــتند عجیبــی افتــاده و محــو ان می شــدم‪ .‬ســوزان‬ ‫بازیگــر شــوند و نتوانســتند؛ زیــرا پدرشــان هیــوارد را خیلــی دوســت داشــتم‪ .‬بعدهــا فیلــم‬ ‫مستشــار دیــوان عالــی کشــور بودند و خانــواده ای «بربــاد رفتــه» را دیــدم‪ .‬اولیــن فیلمــی کــه دیــدم‬ ‫جــدی داشــتند کــه در‬ ‫از مــری پاپینــز بــود‬ ‫ایــن مــورد اصــا‬ ‫کــه یــادم می ایــد‬ ‫نمی شــد حرفــش را‬ ‫هــوا ســرد بــود و عــده‬ ‫تصمیم گرفتم جشنواره فجر را‬ ‫زد‪ .‬مــن اصــا دلــم‬ ‫زیــادی بــرای دیــدن‬ ‫نمی خواســت بازیگــر‬ ‫ندیده بگیرم‬ ‫فیلــم امــده بودنــد و‬ ‫شــوم؛ ولــی مــن و‬ ‫مــن حــدود چهار‪-‬پنــج‬ ‫مــادر رابطــه عاشــقانه‬ ‫ســالم بــود‪.‬‬ ‫عجیبــی داشــتیم و ایــن‬ ‫چطور وارد عرصه‬ ‫رابطــه بــه قــدری قوی‬ ‫افتــاد‪.‬‬ ‫مــن‬ ‫در‬ ‫بــود کــه ایــن اتفــاق‬ ‫بازیگریحرفه ایشدید؟‬ ‫بــا تســت وارد ایــن کار شــدم و همــان لحظــه‬ ‫در سن یازده سالگی نقش کوتاهی داشتید؟‬ ‫فیلــم کوتــاه بــود‪ ،‬نقــش مــن کوتــاه نبــود و نقش هــم پذیرفتــه شــدم‪ .‬طــوری شــده بــود کــه روز‬ ‫دهــم خــودم بازیگــر تمریــن مـی دادم‪ .‬هــر وقــت‬ ‫اول کار بــودم‪.‬‬ ‫بــه ان زمــان فکــر می کنــم خنــده ام می گیــرد‪.‬‬ ‫اولین جرقه بازیگری چطور در شما زده شد؟ گــروه «ســربداران» دو ســال بــود کــه پیش تولیــد‬ ‫مــن ان زمــان وارد کانــون فکری و فرهنگی شــدم‪ .‬رفتــه بــود و بازیگــر نقــش ترکان بانــو را نداشــت‪.‬‬ ‫بــه کتابخانــه اش می رفتــم و کتــاب می خوانــدم‪ ،‬خیلی هــا امــده بودنــد و قسمت شــان نشــده‬ ‫فعالیت هــای نمایشــی‪ ،‬شــعرخوانی و موســیقی بــود‪ .‬چنــد روز بــه حرکــت مانــده بــود کــه مــن‬ ‫داشــتند و مــن هــم دوســت داشــتم هر گوشـه ای رســیدم و بعــد گفتنــد کــه مــا فرصــت تمریــن‬ ‫کاری را انجــام بدهــم‪ .‬در همــان دوران اقایــی از بــا تــو را نداریــم‪ .‬بــا مــا بــه ســفر بیــا تــا بعــد از‬ ‫ایتالیــا امــده بودنــد و قــرار بــود فیلمــی بســازند تمرینــات ‪ 45‬روز دیگــر جلــوی دوربیــن بــروی‬ ‫کــه مــن و چنــد نفــر از بچه هــا را انتخــاب و مــن ســفرم را بــا ان هــا شــروع کــردم و بــه‬ ‫کردنــد و اولیــن حضــورم را تجربــه کــردم‪ .‬یــادم ابیانــه رفتیــم‪.‬‬ ‫می ایــد در ســرباالیی اندیشــه کار می کردیــم و‬ ‫همــه بــا دوچرخــه بودیــم‪ .‬از بــاالی ســرازیری فضای کار چطور بود؟‬ ‫چنــد معلــق زدم و افتــادم و خونیــن و مالیــن بــه اولیــن کار بازیگــری بــرای مــن بــا اســتادانی‬ ‫منــزل رســیدم؛ ولــی برایــم تجربــه خیلــی خوبــی همــراه بــود کــه در کنــار بازیگــری موضوعــات‬ ‫بــود و خوشــحال بــودم کــه بــا بچه هــا در یــک جهان بینــی و پایــگاه فکــری و هنــر را بــه مــن‬ ‫تیــم مشــغول کار هســتیم‪ .‬متاســفانه نــه مــن و نــه تدریــس کردنــد و عمیقــا از پایــه موضوعاتــی‬ ‫هیچ کــدام از بچه هــا هیچ وقــت ایــن فیلــم را را بــه مــن درس دادنــد؛ کتــاب‪ ،‬موســیقی‪ ،‬هنــر‪،‬‬ ‫ندیدیــم چــون کارگــردان کار دوبــاره بــه ایتالیــا فضــای اصیــل هنــر ایرانــی اســامی‪ .‬مــن بعــد از‬ ‫رفتنــد‪ .‬شــنیدم فیلــم در یکــی از جشــنواره های ان‪ ،‬چنیــن فضایــی را بــا هیــچ کارگــردان دیگــری‬ ‫ندیــدم‪ .‬ایــن اتفــاق همیشــه بــه ایــن شــکل‬ ‫ایتالیــا دوم شــده اســت‪.‬‬ ‫نمی افتــد‪ .‬جوانــی دوره بازیگــری دیــده‪ ،‬وارد‬ ‫ایــن کار می شــود و کســی کــه او را وارد ایــن‬ ‫کار می کنــد وظیفــه دارد یک ســری اصــول را از‬ ‫پایــه بــه او تدریــس کنــد‪ .‬اگــر کســی ندانــد هنــر‬ ‫چیســت و یــا تولســتوی کیســت‪ ،‬نمی توانــد کار‬ ‫کنــد‪ .‬ان زمــان مــن هــم نمی دانســتم و مــن را‬ ‫هــم اشــنا کردنــد‪.‬‬ ‫نسل شما نسلی عمیق و اگاه بود‪ .‬ایا به نسل‬ ‫جدید هم منتقل شده است؟‬ ‫مــن فکــر می کنــم جــوان تقصیــری نــدارد‪.‬‬ ‫مــن هــم همین گونــه وارد ایــن حرفــه شــدم‪.‬‬ ‫اگــر مــن را هــم بــد تربیــت می کردنــد و یــا‬ ‫اصــا برایشــان مهــم نبــود و مــن فقــط حــرکات‬ ‫فیزیکــی و بــدن را انجــام مــی دادم طبیعتــا مــن‬ ‫هــم همــان ســیر و جریــان را می رفتــم؛ ولــی‬ ‫اســتادهایی وجــود داشــتند کــه حضــور ادم هایــی‬ ‫کــه وارد ایــن حرفــه می شــوند برایشــان خیلــی‬ ‫مهــم بــود‪ .‬چیســتی و کیســتی برایشــان مهــم بــود‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫داستان جلد‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫و اگــر همیشــه ایــن اتفــاق تکــرار شــود طبیعتــا بیمــار بــودم‪ .‬پــدر روزنامـه ای برایــم اورد و گفت‬ ‫جوان هــا نیــز از ان بهــره می برنــد چــون مــا کنکــور رادیــو اســت‪ ،‬در ان شــرکت کــن‪ .‬بعــد‬ ‫جــوان بــا اســتعداد زیــاد داریــم‪.‬‬ ‫از اینکــه کمــی بهتــر شــدم رفتــم شــرکت کــردم‬ ‫و اقــای ســمندریان ان دوران اســتاد مــن بودنــد‬ ‫می دانم در این عرصه دغدغه هایی وجود‬ ‫و بــا اینکــه دوران کوتاهــی بــود خیلــی چیزهــا‬ ‫دارد‪ .‬شما برای این دغدغه ها چه کار کردید؟ از ایشــان اموختــم‪ .‬در کنکــور قبــول شــدم‪ .‬کار‬ ‫هــر کاری کــه از دســتم بــر بیایــد‪ .‬بهتــر اســت بازیگــری و نمایشنامه نویســی بــود و مــن در‬ ‫اینجــا یــک مثالــی بزنــم‪ :‬مــن اقــای نصیریــان را بخــش بازیگــری رادیــو قبــول شــدم‪ .‬وقتــی‬ ‫فقــط در ســربداران می دیــدم و بــا هــم بــازی مشــغول شــدم کاری بــا نــام «گمشــده» بــه مــن‬ ‫داشــتیم؛ ولــی وارد گفتگوهــای ایدئولــوژی و هنر پیشــنهاد شــد کــه بــا اقــای ســمندریان مشــورت‬ ‫نمی شــدیم و فقــط ایشــان را زیــر نظــر داشــتم‪ .‬کــردم و ایشــان هــم گفتنــد کــه بــرو چــون تــو‬ ‫در حقیقــت ایشــان یکــی از بهتریــن الگوهــای اصــا ادم پشــت میکروفــن و در یــک اتــاق‬ ‫مــن بودنــد چــون وارد موضوعــات حاشــیه ای تاریــک نشســتن نیســتی‪ ،‬حیــف اســت و تــو‬ ‫نمی شــدند و کار‬ ‫می توانــی افق هــای‬ ‫برایشــان جــدی‬ ‫بهتــری داشــته باشــی‪.‬‬ ‫بــود‪ .‬وقتــی قبایــی‬ ‫بــه ان کار رفتــم و بعد‬ ‫را می پوشــیدند‬ ‫از ان هــم کارهــای‬ ‫سعی می کنم نقشی که از عالم باال‬ ‫از صبــح ســعی‬ ‫دیگــری داشــتم و‬ ‫برایم در نظر گرفته شده را ایفا کنم‬ ‫می کردنــد ننشــینند‬ ‫موفــق شــدم‪ .‬بعــد در‬ ‫کــه لبــاس در‬ ‫جایــی احســاس کردم‬ ‫تنشــان چــروک‬ ‫کــه دیگــر نمی شــود‬ ‫نشــود‪ ،‬ناهارشــان‬ ‫زیــرا دارم خیلــی‬ ‫را خیلــی بــا دقــت می خوردنــد کــه ریش شــان کار می کنــم و کار تکنیکــی شــده و دارم کــدر‬ ‫مشــکل پیــدا نکنــد‪ ،‬همــه دیالوگ هایشــان را می شــوم‪.‬‬ ‫هــم حفــظ بودنــد‪ .‬مــن از ایشــان خیلــی چیزهــا‬ ‫یــاد گرفتــم و بعدهــا خــودم هــم چــون ایــن شما بین سال ‪ 1365‬تا ‪ 1374‬خیلی فعال‬ ‫الگوهــا را داشــتم و در وجــودم شــکل گرفتــه بودید‪.‬‬ ‫بــود‪ ،‬بــا همیــن حضــور وارد نمایــش می شــدم و بله ان زمان زیاد کار داشتم‪.‬‬ ‫امیــدوارم همان طــور کــه مــن جســتجوگر بــودم ان زمان سوپراستار بودن چه حسی داشت؟‬ ‫دیگــران هــم همین طــور باشــند‪ .‬هــر وقــت خیلــی ســخت بــود و زیــر ذربیــن رفتــن خیلــی‬ ‫فرصتــی پیــش امــده ســعی کــردم کاری انجــام ســخت تر‪ .‬بهتــر بــود زیــاد دیــده نشــوم‪ .‬اینکــه‬ ‫دهــم چــون دغدغـه ام اســت و بایــد نســل جــوان قــرار بــود تقریبــا تک ســتاره زن باشــم و دیــده‬ ‫و نس ـل های بعــدی را خــوب تربیــت کنیــم تــا شــوم مــن را دچــار مشــکالت زیــادی کــرد؛‬ ‫ایــن اســتعدادها از دســت نــرود‪.‬‬ ‫خیلــی جاهــا راهــم را می بســتند کــه کار نکنــم‬ ‫حتــی بعضــی مســئولین خیلــی قاطعانــه می گفتند‬ ‫امکانات شما کمی بیشتر است‪...‬‬ ‫کــه چــرا همــه راه هــا بــه افســانه بایــگان ختــم‬ ‫چرا و از چه نظر؟‬ ‫می شــود‪ ،‬مــا سوپراســتار بــه ایــن شــکل‬ ‫از این نظر که همسرتان اقای شایسته یکی‬ ‫نمی خواهیــم‪ .‬همیشــه بــه حاشــیه رانــده‬ ‫از بزرگان‪ ،‬سازنده و تهیه کننده و توزیع کننده می شــدم‪ .‬فیلم هــای خــوب زیــادی پیشــنهاد‬ ‫می شــد ولــی بــه مــن اجــازه کار نمی دادنــد‪.‬‬ ‫فیلم هستند و شما باید راحت تر به این‬ ‫به هرحــال ان زمــان شــرایط این گونــه بــود‪.‬‬ ‫دغدغه هابپردازید‪.‬‬ ‫بــه نظــر مــن مشــکالت دیــوار نیســتند و بــه‬ ‫ـت»‬ ‫ـ‬ ‫نیس‬ ‫خاصی‬ ‫ـر‬ ‫ـ‬ ‫«خب‬ ‫ـم‬ ‫ـ‬ ‫فیل‬ ‫مــا ایــن تجربــه را در‬ ‫شــکل مانــع بــه ان هــا نــگاه نمی کنــم بلکــه‬ ‫داشــتیم‪ .‬اقــای شایســته یــک خانــم نابازیگــر کــه به عنــوان پلــه بــه ان هــا نــگاه می کنــم کــه‬ ‫فقــط دوره بازیگــری گذرانــده بــود را انتخــاب چطــور از پلــه بعــدی بــاال بــروم و رد شــوم و‬ ‫کردنــد و بــا ســایر اعضــای گــروه پنــج مــاه همین طــور هــم بــود‪.‬‬ ‫برایشــان تمریــن گذاشــتند و کار کردنــد و شــما‬ ‫حاصــل کار را وقتــی ببینیــد اصــا نمی شــود بازگشت تان به تلویزیون با «تنهاترین‬ ‫تفــاوت خاصــی را در بیــن بازیگرهــا قائــل شــد سردار» بود؟‬ ‫چــون ســطح کار خیلــی بــاال و خــوب بــود؛ اما از بله‪.‬‬ ‫جهــت دیگــر بیشــتر می شــود روی ان کار کــرد‪.‬‬ ‫مــن اگــر ببینــم زمینــه مســتعد اســت و طــرف کار خوب بود؟‬ ‫مقابلــم هــم دوســت دارد و می خواهــد چیــزی بلــه کار خیلــی خوبــی بــود‪.‬‬ ‫بدانــد دریــغ نمی کنــم و تمــام تجربیاتــم را بــه کار کــه خــوب باشــد‬ ‫هــر شــکلی کــه الزم باشــد و کفایــت کنــد در قبــول می کنــم‪ ،‬تئاتــر‪،‬‬ ‫ســینما و تلویزیــون‬ ‫اختیــار بچه هــا می گــذارم‪.‬‬ ‫فرقــی نــدارد‪ .‬هنــوز‬ ‫خانم بایگان چرا بعد از «سربداران» دو سال‬ ‫هــم همین طــور‬ ‫اســت و مــن بــه‬ ‫از سینما دور شدید؟‬ ‫بلــه بعــد از ســربداران مــن بــه دلیــل فضــای موانعــی کــه بــرای‬ ‫خاصــی کــه در ســینما بــود و یــا انچــه کــه نبــود‪ ،‬خیلی هــا وجــود‬ ‫از ســینما دور شــدم؛ چــون مــن بــا معیارهــای دارد نــگاه نمی کنــم و‬ ‫باالیــی چــه فیلمنامــه و چــه مراحــل دیگــر بــا کار برایــم مهــم اســت‪.‬‬ ‫ســینما اشــنا شــده بــودم و فکــر می‪‎‬کــردم ســینما‬ ‫فقــط همیــن اســت؛ امــا اصــا چنیــن خبــری‬ ‫نبــود و هیــچ کاری را نمی توانســتم قبــول کنــم‪.‬‬ ‫در ان دوران غصــه می خــوردم و خیلــی بــد‬ ‫در این برهه زمانی سه بار نامزد سیمرغ‬ ‫شدید و یک دیپلم افتخار نصیبتان شد‪ .‬کمی‬ ‫درباره فضای جشنواره برایمان بگویید‪.‬‬ ‫مــن نظــری دربــاره جشــنواره نــدارم؛ زیــرا بــه‬ ‫دالیلــی کــه خودشــان می داننــد تصمیــم گرفتنــد‬ ‫کــه تمــام ان ســال هایی کــه کار کــردم را ندیــده‬ ‫بگیرنــد و دیگــر نســبت بــه جوایــز جشــنواره‬ ‫فجــر و جشــنواره هایی از ایــن دســت نظــر‬ ‫خاصــی نــدارم‪.‬‬ ‫چرا یک تک ستاره زن سینمای ایران در دهه‬ ‫شصت که دو بار هم نامزد جشنواره شده‬ ‫است‪ ،‬نباید جایزه ای نصیبش شود؟‬ ‫مــن ادم مســتقلی هســتم و ایــن برایــم مهم تریــن‬ ‫موضــوع اســت‪ .‬دوســت نــدارم وارد هیــچ گــروه‬ ‫خاصــی‪ ،‬چــه هنــری و چــه اجتماعــی و فرهنگی‬ ‫شــوم‪ .‬در چــرخ گوشــت هیــچ تیمی نیســتم‪.‬‬ ‫امسال هم با فیلم «نگار» در جشنواره فجر‬ ‫بودید؟‬ ‫بلــه‪ .‬به خاطــر یک ســری کارهــای مســتندی کــه‬ ‫دارم ســفر بــودم و در جشــنواره نبــودم‪.‬‬ ‫قضیه کار مستندی که گفتید چیست؟‬ ‫مــن سال هاســت بــدون هیــچ شــعاری دغدغــه‬ ‫مــردم و خدمــت بــه مــردم را داشــتم و بــه لطــف‬ ‫خــدا ان قــدر مــردم بــه مــن محبــت داشــتند کــه‬ ‫احســاس می کــردم حضــورم را بعــد از خداونــد‬ ‫و حســی کــه در دل مــردم قــرار داده بــه ان هــا‬ ‫مدیــون هســتم و یــک احســاس قلبــی هــم از‬ ‫ســن ‪ 28-27‬ســالگی داشــتم کــه صــدای درونــم‬ ‫در ذهنــم تکــرار می شــد و بــه مــن می گفــت ای‬ ‫کاش یــک موسســه خیریــه یــا جایــی را داشــتی‬ ‫کــه بتوانــی بچه هــا را نگــه داری‪ .‬ایــن‬ ‫صــدا تبدیــل شــد به ســر زدن‬ ‫و ســفیر جاهــای مختلــف‬ ‫شــدن و بــا بچه هــای‬ ‫اســتثنایی بــودن تــا‬ ‫اینکــه چنــد مــاه پیش‬ ‫از یــک روســتایی بــا‬ ‫مــن تمــاس گرفتنــد؛‬ ‫مدیــر مدرسـه ای بــود‬ ‫‪29‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪30‬‬ ‫کــه درمــورد شــرایط بچه هــای مدرســه بــا مــن‬ ‫صحبــت کــرد و بــه دلــم افتــاد بــروم شــاید کاری‬ ‫از دســتم بــر بیایــد‪ .‬ایــن جرقــه زده شــد و رفتــم‬ ‫(اســم منطقــه را به خاطــر حفــظ کرامــت موضــوع‬ ‫نمی گویــم)‪ .‬جالــب اینجــا بــود کــه اســم روســتا‬ ‫پــول بــود بــا بچه هایــی بــا معــدل بــاال کــه‬ ‫به خاطــر معــاش و مشــکالت‪ ،‬روســتا فقــط ‪30‬‬ ‫شــاگرد داشــت‪.‬‬ ‫و انجمن محبت از اینجا اغاز شد‪...‬‬ ‫بلــه‪ ...‬ایــن کار را از انجــا اغــاز کــردم و بعــد بــه‬ ‫دلــم افتــاد کــه چهــل منــزل از تهــران تــا مشــهد‬ ‫داشــته باشــیم و چهــل مــورد را انتخــاب کنیــم و‬ ‫زیــر پوشــش حمایتــی انجمــن محبــت بگیریــم‪.‬‬ ‫فکــر می کــردم کار راحتــی باشــد؛ ولــی ش ـب ها‬ ‫از خــواب می پــرم و بــا خــودم می گویــم عجــب‬ ‫کار ســختی‪ ،‬مــن نمی توانــم! نزدیــک صبــح کــه‬ ‫می شــود بــا گــروه خــودم و تیم مــان می رویــم‬ ‫و از نزدیــک بــه موضــوع رســیدگی می کنیــم‪.‬‬ ‫روســتاهای اطــراف دامغــان‪ ،‬ســمنان و هرچــه‬ ‫در مســیر جــاده تهــران تــا مشــهد اســت را مــن‬ ‫خیلــی دوســت دارم‪ .‬پــر از عــارف و شــاعر و‬ ‫داســتان اســت و «ســربداران» هــم همان جــا‬ ‫اتفــاق افتــاده اســت‪.‬‬ ‫خودتان این مسیر را انتخاب کردید؟‬ ‫بله دلم می گفت به این جاده بروم‪.‬‬ ‫اسیب شناسی خاصی هم انجام داده اید؟‬ ‫بلــه‪ ،‬مــا از کمــک مشــاورین و کارشناســان‬ ‫اســتفاده کــرده و در مــورد بچه هــا‪ ،‬تحصیــل و‬ ‫خانــواده تحقیــق می کنیــم‪.‬‬ ‫کمی درباره سفر کربال برایمان بگویید‪.‬‬ ‫اولیــن شــبی کــه برگشــته بــودم تــب جســمی و‬ ‫روحــی داشــتم‪ .‬حــس عجیبــی بــود‪.‬‬ ‫چرا؟‬ ‫چــون خیلــی فضــای خاصــی بــود‪ .‬راجــع بــه ان‬ ‫فضــا صحبــت کــردن خیلــی دشــوار اســت و دلم‬ ‫نمی خواهــد راجــع بــه ان فضــا زیــاد صحبــت‬ ‫کنــم‪ .‬خیلــی تجربــه نــاب و عجیبــی اســت‪.‬‬ ‫موضوع انجمن خیریه محبت باعث شد که‬ ‫شما به کربال بروید؟‬ ‫به دلیــل نگرشــی کــه در خانــواده و اجــدادم‬ ‫وجــود دارد‪ ،‬عمیقــا نســبت بــه عرفــان شــیعی‬ ‫معتقــد هســتم و این هــا مــن را بــه ایــن ســمت‬ ‫ســوق داده اســت‪ .‬درحقیقــت این حرکــت در من‬ ‫اتفــاق افتــاده اســت و اعتقــاد دارم همــه انســان ها‪،‬‬ ‫کوچــک و بــزرگ‪ ،‬غنــی و فقیــر‪ ،‬بــرای ماموریت‬ ‫خاصــی روی کــره زمیــن هســتیم و هیــچ چیــزی‬ ‫نمی توانــد خــارج از خواســت حضــرت حــق‬ ‫باشــد‪ .‬همــه کــرات و کهکشــان ها یــک نظــم‬ ‫خاصــی دارنــد و حرکــت می کننــد و مــا هــم از‬ ‫ایــن نظــم جــدا نیســتیم‪ .‬همــه مــا دقیقا مشــخص‬ ‫اســت کــه بســته ای در وجودمــان گذاشــته شــده‬ ‫اســت کــه بــرای چــه بــه دنیــا امده ایــم‪ .‬طبیعتــا‬ ‫مــن هــم از ایــن قاعــده مســتثنا نیســتم‪ ،‬گاهــی‬ ‫نســبت بــه ایــن قضیــه احســاس ســنگینی می کنم‬ ‫و بــا نیــروی معنــوی خداونــد متعــال و بــا کمــک‬ ‫گــروه‪ ،‬تــاش می کنیــم بــه نتیجــه مطلــوب‬ ‫برســیم‪ .‬ایــن زندگــی خــودم اســت کــه دارم‬ ‫پیــش می بــرم و ســعی می کنــم نقشــی کــه از‬ ‫عالــم بــاال برایــم در نظــر گرفتــه شــده را ایفــا کنم‬ ‫و ان هــم خدمــت بــه مــردم اســت‪.‬‬ ‫چه زمانی انجمن محبت رونمایی می شود؟‬ ‫مــا داریــم تالشــمان را می کنیــم و در نیمــه‬ ‫اول اســفند مــاه اولیــن مراســم مان را برگــزار‬ ‫می کنیــم ‪.‬‬ ‫اصــا نمی توانیــد بدنــش را ببینیــد! یــا ایــن یکی‪،‬‬ ‫مکان مراسم کجا خواهد بود؟‬ ‫هنــوز جایــی که قرار اســت مراســم داشــته باشــیم دختــر چشــم ســبزی بود کــه پــدرش معتاد شــده‬ ‫قطعــی نشــده اســت؛ ولــی در اینســتاگرامم به نــام و مادربزرگــش مدتــی از او نگهــداری می کــرد و‬ ‫انجمــن محبت در مــورد مــکان ان خواهیم گفت‪ .‬حــاال نمی توانــد‪ .‬بــه روســتایی رفتــم کــه اصــا‬ ‫قــرار اســت از بهتریــن پزشــکان و جراحــان و یــک لحظــه هــم نمی شــود انجــا زندگــی کــرد‪،‬‬ ‫رشــته های مختلــف دیگــر در تیم مــان باشــند‪ 2 .‬دوقلویــی بــا شــرایط بســیار ســختی کــه پــدر‬ ‫هیچ گونــه وابســتگی دولتــی‪ ،‬نهــادی و ارگانــی شــیزوفرنی و معتــاد داشــتند‪ ،‬معدلشــان بــاالی‬ ‫نداریــم‪ ،‬حتــی تــا اینجــا اسپانســر هــم نگرفتیــم‪ .‬نــوزده بــود‪ ،‬بــه بچه هــا گفتــم می خواهیــد‬ ‫چــه کاره شــوید؟ یکــی گفــت می خواهــم‬ ‫تمــام ایــن اتفاق هــا‬ ‫دکتــری بخوانــم و دیگــری‬ ‫طــوری رقــم خــورده کــه‬ ‫هــم نگاهــی انداخــت و گفت‬ ‫بــا بچه هــای خوبــی کــه‬ ‫وقتی این دردها را می بینم‬ ‫می خواهــم پروفســور شــوم‪.‬‬ ‫در کنــارم هســتند تنهایــی‬ ‫حرکــت کنــم‪ .‬امیــدوارم دردهای خودم فراموش می شود نمی دانــم خــدا تــا کجــا مــن‬ ‫را قابــل بدانــد؛ ولــی واقعــا‬ ‫از اینجــا بــه بعــد بــا‬ ‫می خواهــم تمــام تالشــم‬ ‫مســتندی کــه ان شــب از‬ ‫را بکنــم‪ .‬درد زیــاد اســت و‬ ‫فعالیت هــای مــا پخــش‬ ‫خواهــد شــد‪ ،‬مــردم بــه ایــن موضــوع نزدیــک مــا همــه را نمی بینیــم‪ .‬مــن فقــط نمی خواهــم‬ ‫نســبت بــه ان هایــی کــه خــدا ســر راهــم قــرار‬ ‫شــوند‪.‬‬ ‫داده بی توجــه باشــم و تمــام تالشــم را بــرای‬ ‫چه دردی وجود دارد که ما ندیده ایم و شما‬ ‫همیــاری و کمــک می کنــم و هرچــه در وجــودم‬ ‫دارم در اختیــار ایــن عزیــزان می گــذارم‪ .‬وقتــی‬ ‫از نزدیک لمسش کرده اید؟‬ ‫بــزرگان بــه شــکل های مختلفــی از ایــن موضــوع ایــن دردهــا را می بینــم دردهــای خــودم فرامــوش‬ ‫صحبــت کرده انــد‪ :‬بن ـی ادم اعضــای یکدیگرنــد‪ /‬می شــود‪.‬‬ ‫کــه در افرینــش ز یــک گوهرنــد‪ ،‬حضــرت موالنا عاشق شدید و ازدواج کردید؟‬ ‫گفته انــد اگــر انگــوری را کــه یکــی زرد اســت و بلــه مــا خیلــی همدیگــر را دوســت داشــتیم و‬ ‫یکــی قرمــز و یکــی ســبز اســت را فشــار بدهــی‬ ‫و ابــش را بگیــری‪ ،‬همــه یکــی می شــود‪ .‬همــه ازدواج کردیــم‪.‬‬ ‫مــا مثــل ســلول های پیکــری انســانی هســتیم حاصل ازدواجتان؟‬ ‫و هــر کــدام از این هــا بهتــر و درســت تر کار مــن و اقــای شایســته حــدود ‪ 15‬ســال پیــش‬ ‫کننــد ابــزار زیباتــری در دســت ماموریــت الهــی ازدواج کردیــم و حاصــل ان یــک رابطــه خــاص‬ ‫می شــوند و هــر کســی بــه ایــن موضــوع کمــک بیــن مــا اســت و حرکت هــای فرهنگــی خیلــی‬ ‫کنــد در حقیقــت بــه خــودش کمــک کرده اســت‪ .‬خــوب کــه اولینــش «کافــه ســتاره» بــود و بعــد‬ ‫ایــن دردهــا بســیارند؛ ماننــد ناهنجاری هــای «کنعــان»‪« ،‬در شــهر» و همین طــور ادامــه داشــت‪.‬‬ ‫اجتماعــی کــه بــه شــکل های مختلــف در جامعــه‬ ‫وجــود دارد و تــا در جامعــه نباشــی نمی توانــی فیلمی در کارنامه تان بوده که دوست نداشته‬ ‫ایــن حــس را درک کنــی‪.‬‬ ‫باشید؟‬ ‫خیــر‪ ،‬اقــای شایســته در ایــن راه خیلــی بــه مــن‬ ‫چگونه با این درد و کمبودی که وجود دارد‬ ‫کمــک کردنــد‪ .‬بعــد از چنــد ســالی کــه دلــم‬ ‫مواجهشدید؟‬ ‫نمی خواســت کار کنــم‪ ،‬یــک فضایــی را بــا فیلــم‬ ‫ـهری‬ ‫ـ‬ ‫ش‬ ‫ـوب‬ ‫ـ‬ ‫جن‬ ‫در‬ ‫ ای‬ ‫ه‬ ‫ـ‬ ‫دختران‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫مدرس‬ ‫روزی در‬ ‫«کافــه ســتاره» برایــم فراهــم کردنــد کــه مــن‬ ‫ـر‬ ‫ـ‬ ‫دخت‬ ‫ـری‬ ‫ـ‬ ‫ س‬ ‫ک‬ ‫ی‬ ‫ـم‪،‬‬ ‫ـ‬ ‫ گوی‬ ‫ی‬ ‫نم‬ ‫را‬ ‫ـهرش‬ ‫ـ‬ ‫ش‬ ‫کــه نــام‬ ‫بتوانــم احســاس هنــری ام را در ایــن کار ارائــه‬ ‫مدیر‬ ‫ـد‪.‬‬ ‫ـ‬ ‫بودن‬ ‫ـتانی‬ ‫ـ‬ ‫دبس‬ ‫که‬ ‫ـدم‬ ‫ـ‬ ‫دی‬ ‫را‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫زیب‬ ‫و‬ ‫فرشــته‬ ‫بدهــم و خوشــبختانه همــه بعــد از دیــدن کار‬ ‫ بینی؟‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫را‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫بچ‬ ‫ـن‬ ‫ـ‬ ‫ای‬ ‫ـت‬ ‫ـ‬ ‫گف‬ ‫ـن‬ ‫ـ‬ ‫م‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ارام‬ ‫ـه‬ ‫مدرسـ‬ ‫گفتنــد کــه یــک بایــگان دیگــر بــودم‪ .‬اکنــون هــم‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫ی‬ ‫ اند!‬ ‫ه‬ ‫ـوزاند‬ ‫ـ‬ ‫س‬ ‫ـیگار‬ ‫ـ‬ ‫س‬ ‫ـش‬ ‫ـ‬ ‫ات‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫را‬ ‫ـش‬ ‫ـ‬ ‫بدن‬ ‫تمــام‬ ‫کــه بیشــتر در مناطــق دور و محــروم و روســتاها‬ ‫که‬ ‫ـورده‬ ‫ـ‬ ‫خ‬ ‫ـک‬ ‫ـ‬ ‫کت‬ ‫ـدر‬ ‫ـ‬ ‫ ق‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫ـی؟‬ ‫ـ‬ ‫ بین‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫را‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫یک‬ ‫ایــن‬ ‫هســتم‪ ،‬جلســات انجمــن بیشــتر در دفتــر ایشــان‬ ‫برگــزار می شــود و همه جــوره همیشــه یــار و‬ ‫رفیــق مــن هســتند‪.‬‬ ‫چه رنجی در این سال ها اذیتتان کرد؟‬ ‫بزرگ ترینــش فــوت مــادرم و بعــد پــدرم بــود‪.‬‬ ‫البتــه اکنــون ایــن را خیلــی حل شــده می دانــم‬ ‫کــه این هــا فقــط شــکل انرژی شــان تغییــر‬ ‫کــرده اســت‪ .‬اکنــون عمیقــا می دانــم کــه مــرگ‬ ‫تبدیــل انــرژی و تغییــر وضعیــت اســت و اینکــه‬ ‫ان وضعیــت خیلی خیلــی بهتــر از موقعیــت مــا‬ ‫در دنیــا اســت‪.‬‬ ‫کالم اخر‬ ‫ارزو می کنــم روزی انجمــن محبــت از یــک‬ ‫شــمعی کــه اغــاز شــده بــه خورشــیدی بــدل‬ ‫شــود کــه بتوانــد نــور و گرمایــش بــر خیلــی از‬ ‫دردمندهــا بتابــد و ایــن شــدنی نیســت مگــر اول‬ ‫بــا الطــاف خداونــد و بعــد یــاری همــه عزیــزان‬ ‫در هــر جایــی کــه هســتند و هــر کاری کــه انجــام‬ ‫می دهنــد‪ .‬شــاید فکــر کننــد کار کوچکــی اســت؛‬ ‫ولــی اگــر بــا عشــق انجــام بگیــرد مطمئنــا بهترین‬ ‫و بزرگ تریــن اســت‪ .‬ارزو می کنــم همــه‬ ‫عزیــزان در ایــن راه بــا عشــق همــراه مــا باشــند‪.‬‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫قطعــا صدایــی خــوش اوا در لحظ ـه ای اســت کــه امــاده بــاش‪ ،‬ارتبــاط مســتقیم داریــم‪ .‬نیمــا کرمــی‬ ‫با مرد اجراهای صحنه‬ ‫بــرای خیلی هــا می توانــد مانــدگار باشــد‪ .‬االن از یکــی از دوســتان خــوب مــن روی انتــن زنــده‬ ‫شــما بپرســم کــه بــا چــه صــدای مانــدگاری دوران گفــت‪« :‬مــن از تهــران و انتــن زنــده پایتخــت مهــر‬ ‫کودکــی و نوجوانی تــان را در رســانه ای مثــل رادیــو و دوســتی و عشــق و‪ »...‬ایــن قطعــات و واژه هــا را‬ ‫ضمیمه تصویری در کانال رسمی اپارات‬ ‫ســپری کردیــد‪ ،‬قطعــا خاطراتــی داریــد‪ .‬خاطــرات نیمــا قطــار کــرد و گفــت‪« :‬ایــن فرصــت خوبــی‬ ‫(‪)aparat.com/majidakhshabi‬‬ ‫مــن همیشــه از صــدا‪ ،‬صــدای اســتاد حمیــد عاملی اســت کــه مراکــز اســتان ها پیــدا می کننــد و ایــن‬ ‫و کانال رسمی تلگرام(‪)t.me/zirobamonline‬‬ ‫گــروه گفتگــوی تصویــری‪ :‬مرضیــه جعفــری‪ ،‬بــود کــه بعدهــا توفیــق همــکاری بــا ایشــان را پیدا توفیقــی اســت کــه از ایــن انتــن و ایــن شــبکه‬ ‫کــردم و همچنیــن اســتاد هرمــز شــجاعی مهر و و رســانه بــه همــه مــردم ایــران ســام بگویــم»‪.‬‬ ‫انیــس ســامی و ســهند داداشی نســب‪.‬‬ ‫شــهریار صفاجــو مــردی مهربــان و خــوش بیــان دیگــر عزیزانــی کــه ســال ها صدایشــان مانــدگار انجــا نمی دانــم چــه شــد کــه ارق مشــهدی امــام‬ ‫کــه بــا شــنیدن صدایــش یــاد شــهریاران هنــر صدا بــود‪ .‬مــا بــا همــه ایــن صداهــا خاطــره ای داریــم رضایــی پیــدا کــردم و لطــف امــام رضــا شــامل‬ ‫می افتیــم؛ دربــاره بیــش از دو دهــه فعالیتــش در و دنیــای گویندگــی هــم دنیــای خاطــرات اســت‪ ،‬حالــم شــد‪ ،‬دست نوشــته ای نبــود و کســی بــه مــن‬ ‫حــوزه گویندگــی و اجــرا گفتیــم و شــنیدیم و دنیــای خاطــرات تلــخ و شــیرینی کــه مــا بــا ان هــا دیکتــه نکــرده بــود‪ ،‬دوســتان انجــا شــاهد بودنــد‪،‬‬ ‫خاطــرات جذابــش را مــرور کردیــم کــه بســیار زندگــی می کنیــم‪.‬‬ ‫بــاور کنیــد یکهــو گفتــم‪« :‬نیما کرمــی عزیــز امروز‬ ‫ایــن فرصــت و توفیــق برعکــس اتفــاق افتــاده‪ ،‬این‬ ‫خوانــدن و دیدنــش را بــه شــیفتگان و عاشــقان یکی از خاطرات تلخ و شیرینی که گفتید‬ ‫فرصتی اســت بــرای مردم‬ ‫حــوزه گویندگــی و اجــرا توصیــه می کنیــم‪.‬‬ ‫را می شود برایمان‬ ‫ایــران کــه از ایــن شــبکه‪،‬‬ ‫اقای صفاجو چه خبر؟‬ ‫در خانه اقای قلیچ خانی‪،‬‬ ‫شــبکه ضریــح دل هــای‬ ‫بگویید؟‬ ‫خبــر خیــر‪ .‬وقتــی می گوییــد چــه خبــر و اخــر‬ ‫عاشــق‪ ،‬شــبکه قــرار‬ ‫یکــی‬ ‫اســت‪،‬‬ ‫زیــاد‬ ‫بلــه‬ ‫خــط هــم صــدای ســوت قطــار‪ ،‬می شــود از خاطراتــی کــه در دروازه بان وقت به دنیا امدم!‬ ‫عاشــق از مشــهد مقــدس‬ ‫پایتخــت دل هــای عاشــق‪،‬‬ ‫حــال حــرم را دیــد‪ ،‬صــدای نقاره هــا را شــنید ذهنــم مانــده؛ خاطــره‬ ‫و حال وهــوای خــوب دلدادگــی را حــس کــرد‪ .‬تلــخ صــدای دختــر نوجوانــی بــود کــه بــه صــدای شــما را می شــنوند‪ ،‬اجــازه بدهیــد خیلــی‬ ‫شــاید در ایــن لحظــه از ســال و ایــام خیلی هــا برنامــه مــا زنــگ زد و بــا صــدای بغض الــود و معطلتــان نکنــم و دســت دلتــان را بگیریــم و بدهیم‬ ‫امــاده می شــوند کــه ســفر زیارتــی خــود و گریـه دار گفــت کــه مــادرم هــر روز رادیــو را روی بــه محســن افــکاری عزیــزم کــه فکــر می کنــم‬ ‫ســال نــو و لحظــه ورود بــه ســال جدیــد را بــا اُپــن اشــپزخانه می گذاشــت و صــدای شــما را االن باب الجــواد باشــند و تــا پنجــره فــوالد و‬ ‫یــا مقلب القلــوب شــروع کننــد و لحظــه خــوش می شــنیدیم‪ ،‬امــروز هــم دارم برنامــه شــما را گوش حس وحــال زیــارت همــراه شــما خواهیــم بــود»‬ ‫احوالشــان را در کنــار حــرم امــام رضــا (ع) باشــند‪ .‬می کنــم‪ ،‬مــدام دربــاره محبــت و دوســتی و خانواده و ایــن قصــه اتفــاق افتــاد و بــاب شــد کــه خیلــی‬ ‫می گوییــد‪ ،‬بیــن پــدر و مــادرم مشــکالتی پیــش از دوســتان بــا نــام مــن بــرای کســب اجــازه ایــن‬ ‫از دنیای گویندگی برایمان بگویید‪.‬‬ ‫امــده و رفته انــد بــا مشــاور را گفتنــد‪« :‬شــبکه ضریــح دل هــای عاشــق‪ ،‬شــبکه‬ ‫دنیــای گویندگــی دنیایی اســت‬ ‫صحبــت کننــد تــا طــاق قــرار دل هــای عاشــق‪ ،‬مشــهد مقــدس پایتخــت‬ ‫کــه تو بــا احساســات مخاطبین‬ ‫بگیرنــد و جــدا بشــوند‪ ،‬دل هــای عاشــق و اینجــا قلــب ایــران اســت»‪ .‬هنوز‬ ‫دنیای گویندگی‬ ‫خــودت‪ ،‬بــا هــوا و احســاس‬ ‫تــو را به خــدا کاری بکنیــد هــم انونــس برنامه هــای رادیویــی مــا در اســتان‬ ‫دلــت تلفیقــی درســت می کنــی‬ ‫است‬ ‫خاطرات‬ ‫دنیای‬ ‫تــا ایــن اتفــاق نیفتــد‪ .‬اســت و یــک انونســی هــم کــه خیلــی دوســتش‬ ‫به نــام صــدای ســخن عشــق که‬ ‫مــا انجــا قــول گرفتیــم دارم ایــن اســت‪« :‬اینجــا قلــب ایــران اســت‪ ،‬اینجــا‬ ‫وقتــی کــه پــدر و مــادر مشهدالرضاســت‪ ،‬پایتخــت دل هــای عاشــق»‪ .‬یــک‬ ‫دختــر برمی گردنــد بــا حس وحــال عجیبــی بــرای خــودم دارد و لطــف‬ ‫هــر بهانــه ای شــده فــردا حضــرت شــامل حــال مــن شــد‪ .‬زمــان مصاحبــه‬ ‫بعدازظهــر ان هــا را در خانــه نگــه بــا اصحــاب رســانه گفتــم لطــف حضــرت شــامل‬ ‫دارد‪ .‬فــردای ان روز صــدای پــدر و حــال مــن شــد چــون چنــد ســال بعــد مــن بیمــار‬ ‫مــادر ایــن دختــر خانــم را شــنیدیم کــه شــدم و لطــف حضــرت شــامل حالــم شــد کــه‬ ‫بــا برنامــه تمــاس گرفتنــد‪ .‬ایــن شــیرین ترین اکنــون در حضــور شــما هســتم و همیشــه یــک‬ ‫ســام مخصــوص هــم بــه حضــرت دارم‪.‬‬ ‫خاطــره مــن در رادیــو بــود‪.‬‬ ‫اقای صفاجو گفتید اگر پیش بیاید دوست‬ ‫از کدام مرکز کارتان را اغاز کردید؟‬ ‫ـران‬ ‫ـ‬ ‫ته‬ ‫ـه‬ ‫از مرکــز مازنــدران شــروع کــردم و بعــد بـ‬ ‫دارید برگردید‪ ،‬دل کندن سخت نیست؟‬ ‫ـتم‪،‬‬ ‫ـ‬ ‫داش‬ ‫ـامگاهی‬ ‫امــدم‪ .‬در رادیــو ورزش برنامــه شـ‬ ‫این طــور نیســت کــه از امــام رضــا و مشــهد‬ ‫چهارشــنبه‬ ‫شــب»‬ ‫در رادیــو تهــران‪« ،‬تهــران در‬ ‫خســته شــده ام‪ ،‬دل کنــدن از امــام رضــا (ع) ســخت‬ ‫ کننــده‬ ‫ه‬ ‫تهی‬ ‫جــم‬ ‫جمشــید‬ ‫شــب ها کــه اســتاد‬ ‫اســت‪ ،‬احســاس قلبــی ام را می گویــم‪ ،‬دوســت‬ ‫ـن‬ ‫ـ‬ ‫م‬ ‫ـتانی‬ ‫ـ‬ ‫دبس‬ ‫ـار‬ ‫ـ‬ ‫ی‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫را‬ ‫ـان‬ ‫ـ‬ ‫ایش‬ ‫بودنــد‪ ،‬کســی کــه‬ ‫دارم تجربیــات ‪ 28-27‬ســاله کاری ام را بــه‬ ‫ســیما‬ ‫اول‬ ‫شــبکه‬ ‫هــم‬ ‫ان‬ ‫از‬ ‫بعــد‬ ‫می شناســید و‬ ‫فضــای کار بیــاورم تــا بتوانــم بــه جامعــه ام‬ ‫افتخــارات‬ ‫از‬ ‫ هــا‬ ‫ن‬ ‫ای‬ ‫داشــتم‪.‬‬ ‫را‬ ‫شبســتان‬ ‫برنامــه‬ ‫بیشــتر کمــک کنــم‪ ،‬بــه مــردم کشــورم کــه‬ ‫و‬ ‫ـار‬ ‫ـ‬ ‫چه‬ ‫ـبکه‬ ‫ـ‬ ‫ش‬ ‫در‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫ های‬ ‫ه‬ ‫برنام‬ ‫و‬ ‫ـد‬ ‫ـ‬ ‫بودن‬ ‫ـن‬ ‫ـ‬ ‫کاری م‬ ‫عاشــقانه دوستشــان دارم و همیشــه گفتـه ام که‬ ‫ـردم‪.‬‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫کار‬ ‫ـدا‬ ‫ـ‬ ‫خ‬ ‫ـف‬ ‫ـ‬ ‫لط‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫ـز‬ ‫ـ‬ ‫نی‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫س‬ ‫شــبکه‬ ‫شــما انگیــزه اصلــی مــن بــرای اجــرا هســتید و‬ ‫می توانــم بــا افتخــار در خدمتتــان باشــم‪.‬‬ ‫چه سالی از تهران به مشهد رفتید؟‬ ‫بــه‬ ‫و‬ ‫کــردم‬ ‫ســال ‪ 1380‬از تهــران خداحافظــی‬ ‫اصالتا کجایی هستید؟‬ ‫و‬ ‫ـا‬ ‫ـ‬ ‫زیب‬ ‫ـای‬ ‫ـ‬ ‫ ه‬ ‫ق‬ ‫مشــهد مقــدس ســفر کــردم و اتفا‬ ‫اصالتــا از طــرف پــدری صومعه ســرا و مــادری‬ ‫احساســی در کار مــن رخ داد‪.‬‬ ‫رشــت‪ ،‬بزرگ شــده مازنــدران‪ ،‬امــا در اصــل متولــد‬ ‫همان جا هم ماندگار شدید؟ قصد برگشت‬ ‫تهــران هســتم‪ .‬خان ـه ای کــه به دنیــا امــدم؛ خانــه‬ ‫اقــای قلیچ خانــی بــود کــه ورزشــکار و دروازه بــان‬ ‫ندارید؟‬ ‫بلــه مانــدگار شــدم‪ .‬قصــد برگشــت دارم امــا وقــت ان زمــان بودنــد‪ .‬پــدرم همیشــه بــه مــن‬ ‫منتظــرم یــک کار خــوب بــه مــن پیشــنهاد شــود می گفتنــد کــه شــما خانــه قلیچ خانــی به دنیــا‬ ‫و بــا تجربـه ای کــه کســب کــردم (حــدود ‪ 28-27‬امــدی‪.‬‬ ‫ســالی از ورودم بــه ســازمان گذشــته) امیــدوارم اگر گویندگی را پیش نمی گرفتید چه کاره‬ ‫بــا برنامــه خوبــی همــکاری داشــته باشــم و از‬ ‫می شدید؟‬ ‫اتفاق هــای خــوب زندگــی مــن باشــد‪.‬‬ ‫بــاز هــم گوینــده می شــدم‪ .‬دوران کودکــی ام‬ ‫اتفاق های خوبی که در مشهد برایتان افتاد‪ ،‬دوســت داشــتم خلبــان شــوم‪ ،‬امــا وقتــی کــه‬ ‫رویــای بچگــی تمــام می شــود‪ ،‬ادم جــدی ای‬ ‫چه بود؟‬ ‫موقــع افطــار بــه مــن اعــام کردنــد کــه صفاجــو می شــوی و می دانــی کــه دوســت داری چــه کاره‬ ‫شــهریار صــفاجــو‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪32‬‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫داستان جلد‬ ‫پیشگان‬ ‫صدا�‬ ‫خاطره بد هم در کارتان دارید؟‬ ‫بلــه‪ .‬یــک روز برنامــه راس ســاعت‬ ‫هشــت شــب تمــام شــده بــود‪ ،‬گوینــده‬ ‫ســاعت ان روز نبــود و قــرار شــد مــن‬ ‫جــای ایشــان بگویم‪ .‬ســاعت هشــت‬ ‫شــب بــود و بایــد ســاعت بیســت‬ ‫اعــام می شــد‪ ،‬گفتــم‪« :‬ســاعت‬ ‫هشــت بامــداد»! صدابــردار زد توی‬ ‫ســرش و مــن گفتــم‪« :‬اقــا هشــت‬ ‫شــب‪ ،‬بیســت» و روی انتــن رفت‪.‬‬ ‫روز بعــد نــزد مدیــر شــبکه رفتــم‪،‬‬ ‫بــا مــن یــک شــوخی کــرد و قصــه حــل‬ ‫شــد‪ .‬ایــن بــد شــیرینی بــود کــه بعدهــا از‬ ‫ان یــاد می کنــم‪ .‬خاطــره بــد هــم دارم؛‬ ‫درحــال اجــرا بــه من گفتنــد حال مــادرت‬ ‫خــوب نیســت و وقتــی که رســیدم مــادرم‬ ‫از دنیــا رفــت‪ .‬درحــال اجــرای یــک‬ ‫برنامــه ســرگرمی روی اســتیج بــودم‪ ،‬در‬ ‫اوج دست وســوت بــودم‪ ،‬عنــوان برنامــه‬ ‫هــم «یــک روز به یادماندنــی» بــا حضــور‬ ‫مدیــران ارشــد بانــک کشــاورزی کشــور بــود‪ .‬بین‬ ‫ایــن ایتم هــا بــه مــن خبــر دادنــد پــدرم از دنیــا‬ ‫رفتــه و مــن بعــد از اجــرا بایــد جنــازه پــدرم را‬ ‫تحویــل می گرفتــم‪ .‬در حیــن برنامــه موقــع اجــرا‪،‬‬ ‫لبــاس بچه هــا را بــا لبــم گاز مــی زدم تــا برنامــه‬ ‫تمــام شــد‪ .‬بعــد از تمــام شــدن برنامــه وقتــی کــه‬ ‫از اســتیج پاییــن می امــدم مدیــران برنامــه بــه‬ ‫مــن گفتنــد دم شــما گــرم‪ ،‬بــه شــما می گوینــد‬ ‫حرف ـه ای‪ .‬در ان حیــن نگذاشــتم خاطــره خــوش‬ ‫مهمان هــا و خانواده هــا کــه عنــوان جشن شــان‬ ‫«یــک روز به یادماندنــی» بــود‪ ،‬از بیــن بــرود‪ .‬ایــن کالم اخر‬ ‫هــم خاطــره تلــخ مــن بــود‪.‬‬ ‫روزهــای پایانــی ســال ‪ 1395‬اســت‪ ،‬مــا روزهــای‬ ‫یک خاطره شیرین از پدرتان؟‬ ‫پایانــی ســال را بــرای خودمــان رقــم می زنیــم‪ ،‬بــه‬ ‫پــدرم ارایشــگر بــود و روزی کــه می خواســتم قــول مــا مجری هــا بــه پایــان امــد ایــن دفتــر ولــی‬ ‫بــرای ازمــون ســازمان بــروم‪ ،‬پــدرم موهایــم مــن می گویــم بریــم یــک دفتــر دیگــری بخریــم‬ ‫را اصــاح کــرد و یــک کــت مخملــی کبریتــی و تمامــش نکنیــم‪ ،‬عمــر کوتــاه نیســت‪ ،‬ایــن مــا‬ ‫خردلی رنــگ هــم داشــتم کــه گفــت ان را بپوشــم‪ .‬هســتیم کــه کوتاهــی می کنیــم‪ .‬قــدر لحظه لحظــه‬ ‫خالصــه اب وشــانه کــردم و خیلــی ویــژه رفتــم زندگی مــان و اتفاق هــای خوبــش را بدانیــم‪ .‬امــروز‬ ‫کــه منجــر بــه اتفــاق خــوب و شــروع کارم شــد‪ .‬خیلی هــا صبــح از خــواب بیــدار شــدند و گفتنــد‬ ‫مــن زیــاد در مازنــدران نمانــدم‪ .‬کارایی هــای مــن همه جــا ســیاه اســت‪ ،‬خیــر این گونــه نیســت؛ روز‬ ‫خــودش را در تهــران و بعــد هــم در مشــهد مقدس شــده و دوبــاره حرکــت از نــو‪ ،‬امــا چشــم های‬ ‫نشــان داد‪ .‬پــدرم اصــا نیامــد کار مــن را ببیند ولی ان بنــده خــدا دیگــر ندیــد‪ .‬شــب ســالم بــوده و‬ ‫ایــن اواخــر امــد و کار مــن را دیــد‪ .‬کِیف کــردم که صبــح کــه بیــدار شــده بینایـی اش را از دســت داده‬ ‫پــدرم انجــا اســت‪ .‬پــدر بــرای مــادر یــک رادیــو‬ ‫اســت‪ ،‬شــب ســالم بــوده‬ ‫خریــده بــود و وقتــی کــه‬ ‫و صبــح کــه بیــدار شــده‬ ‫هر روز که بیدار می شویم‬ ‫اجــرا داشــتم صــدای مــن‬ ‫دیگــر نمی توانــد راه‬ ‫را گــوش می کــرد و بــا دوباره به دنیا می اییم و پایان‬ ‫بــرود‪ .‬چــه کســانی امــروز‬ ‫لهجــه رشــتی می گفــت هر روز دوباره از دنیا می رویم‬ ‫توانســتند ببیننــد؟ چــه‬ ‫ایــن شــهریار منــه؟ وقتی‬ ‫کســانی امــروز توانســتند‬ ‫بــه خانــه برمی گشــتم‬ ‫راه برونــد؟ چــه کســانی‬ ‫موبه مــو حرف هــای مــن‬ ‫امــروز توانســتند بخندنــد؟ زندگی همیشــه درحال‬ ‫را دوبــاره می گفــت‪ .‬اکنــون هــم خیلــی دوســت جریــان اســت‪ .‬هــر روز کــه بیــدار می شــویم‬ ‫داشــتم کــه می بودنــد‪ ،‬جایشــان خیلــی خالیســت‪ .‬دوبــاره بــه دنیــا می اییــم و پایــان هــر روز دوبــاره‬ ‫از دنیــا می رویــم‪ .‬مطمئــن نیســتیم دوبــاره فــردا‬ ‫اعتقاد دارید تپق برای گوینده است؟‬ ‫بلــه تپــق بــرای گوینــده اســت و چپــق هــم بــرای بــاز بــه دنیــا بیاییــم پــس طــوری زندگــی کنیــم‬ ‫تهیه کننــده کــه ســر گوینــده بزنــد‪ .‬دوســتانم کــه امــروز را خــوب زندگــی کــرده باشــیم‪ .‬بــرای‬ ‫همیشــه بــه مــن می گوینــد تــو اســتاد ایــن هســتی همدیگــر دعــا کنیــم‪ ،‬شــما هــم بــرای مــن دعــا‬ ‫کــه تپــق بزنــی و بعــد درســت جمعــش کنــی‪ .‬این کنیــد‪ .‬ممنونــم‪ ،‬دوســتتان دارم و امیــدوارم همیشــه‬ ‫بــا زیروبــم باشــید‪.‬‬ ‫هــم لطــف خداســت‪.‬‬ ‫جمله ای که شما را خیلی تحت تاثیر‬ ‫قرار داده؟‬ ‫حــس دورن بــوده و همــان متنــی کــه‬ ‫مــن خوانــدم و در هــر برنامـه ای پخــش‬ ‫می شــود و جملــه دیگــر؛ «زِ اســتان‬ ‫رضایــم خــدا جــدا نکنــد‪ ،‬مــن و جدایی‬ ‫از ایــن اســتان‪ ،‬خــدا نکنــد»‪ .‬حــاال فرقــی‬ ‫نمی کنــد شــما خــارج از کشــور باشــی‬ ‫و یــا داخــل کشــور‪ .‬چفــت گنبــد‬ ‫حضــرت‪ ،‬خانـه ات باشــد فرقــی‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫شــوی‪ .‬مــن دوســت داشــتم مجــری شــوم‪ ،‬بــه‬ ‫نحــوه اجــرای مجریــان ان زمــان نــگاه می کــردم‬ ‫و بعــد جلــوی اینــه می ایســتادم و می گفتــم‪« :‬از‬ ‫شــما بیننــدگان عزیــز و ارجمنــد ممنــون هســتم‬ ‫کــه فیلــم ســینمایی را دیدیــد حــاال ادامــه برنامــه»‬ ‫و بــرای خــودم اعــام برنامــه می کــردم‪ .‬زمانــی‬ ‫کــه می خواســتم در ازمــون شــرکت کنــم‪ ،‬خانــم‬ ‫ســهیال نخســتین از صدابــرداران پیش کســوتمان در‬ ‫مرکــز مازنــدران انجــا بودنــد‪ ،‬کار را شــروع کــردم‬ ‫و ایشــان بــه مــن گفتنــد انگار شــما خیلــی تمرین‬ ‫کردیــد‪ ،‬گفتــم تمــام ایــن ســال ها داشــتم تمریــن‬ ‫می کــردم و دوســت دارم در رادیــو‪ ،‬تلویزیــون و‬ ‫اجــرای رادیویــی و اجــرای تلویزیونــی‪ ،‬ادم موفقی‬ ‫شــوم؛ مثــل ســهراب دهقــان‪ ،‬کامیــاب اســماعیلی‬ ‫عزیــزم کــه بعدهــا بــه تهــران امــد و مجــری‬ ‫«نیمــرخ» شــد کــه فکــر می کنــم تهیه کننــده برنامــه‬ ‫اقــای ذاکــری بودنــد و دوســتان دیگــری چــون‬ ‫محســن فــاح کــه فکــر می کنــم اکنــون معــاون‬ ‫ســیمای مرکــز مازنــدران و یــا مدیــر تولید ســیمای‬ ‫مازنــدران شــده اســت‪ .‬خالصــه بــا اشــنایی ایــن‬ ‫عزیــزان‪ ،‬ایــن دوره خوشــگل هــم گذشــت و بــاز‬ ‫هــم و بــاز هــم و بــاز هــم مــن مجــری می شــدم‪.‬‬ ‫فکر می کردید روزی به اینجایی که هستید‬ ‫برسید؟‬ ‫می خواهــم یــک واقعیتــی را بگویــم؛ شــاید همــه‬ ‫بگوینــد با پشــتکار و عشــق و عالقه ای که داشــتم‪،‬‬ ‫بلــه‪ .‬مــن چــون هیچ وقــت دوســت نداشــتم بــرای‬ ‫کارم رســمی ســازمان شــوم و دنبــال اســتخدام و‬ ‫اینکــه محــل درامــدی بــرای خــودم درســت کنــم‪،‬‬ ‫نبــودم‪ ،‬بــا خــودم عهــد کــردم ایــن عالقه منــدی‬ ‫خــودم اســت و در اینــده شــغلی خواهــم داشــت‬ ‫کــه منبــع درامــدم باشــد‪ ،‬امــا ایــن عشــق اســت و‬ ‫ادامـه اش می دهــم‪ .‬مابقـی اش لطــف خــدا و توجــه‬ ‫مخاطــب و خیلــی از دوســتان بــود‪ .‬دوســتانی کــه‬ ‫بــا مــن کار کردنــد عــادت مــن را می داننــد‪ ،‬وقتــی‬ ‫بــه مــن زنــگ می زننــد‪ ،‬نــه تاقچه بــاال می گــذارم‬ ‫و نــه بلــد هســتم قصــه بگویــم‪ .‬اولین جملـه ای که‬ ‫تهیه کننــده از مــن می شــنود ایــن اســت‪« :‬خیلــی‬ ‫مچکــرم کــه مــن جــزء گزینه هایــی بــودم کــه‬ ‫تمــاس گرفتیــد‪ ،‬خیلــی ممنونم کــه مــن را انتخاب‬ ‫کردیــد»‪ .‬بــا خنــده می گوینــد مــا کــه انتخابــت‬ ‫نکردیــم‪ ،‬هنــوز داریــم صحبــت می کنیــم و بعــد‬ ‫مابقــی قصــه و کار شــکل می گیــرد‪.‬‬ ‫نمی کنــد‪ ،‬از ایــن اســتان جداشــدن خــوب نیســت‬ ‫و دعــا کنیــم جــدا نشــویم‪ .‬یکــی از اســتادانی کــه‬ ‫از انگلســتان امــده بــود و دیگــری کــه از اســترالیا و‬ ‫مــا مهمــان ان شــرکت بودیــم‪ ،‬وقتــی برنامــه تمــام‬ ‫شــد فقــط ان هــا را بــه یــک صحــن حــرم بردیــم‪،‬‬ ‫تنهــا جملـه ای کــه از ان هــا شــنیدیم و مترجمشــان‬ ‫گفــت ایــن بــود کــه فوق العــاده انــرژی مثبتــی دارد‬ ‫و حســش بــا همــه نقاطــی کــه رفته ایــم فــرق‬ ‫می کنــد‪ .‬ایــن حــرف عجیــب بــود‪ ،‬ایــن حــس‬ ‫مهــم و ارامش بخــش اســت‪.‬‬ ‫‪33‬‬ ‫شادباش هنرمندان‬ ‫بابک زرین‪ ،‬اهنگ ساز‬ ‫بــه قــول گفتنــی؛ نــوروز یعنــی هیــچ زمســتانی ماندنــی‬ ‫نیســت‪ ...‬گاهــی ان قــدر درگیــر مشــغله های زندگــی‬ ‫می شــویم کــه فرامــوش می کنیــم عشــق تنهــا دلیــل‬ ‫زندگی ســت‪ ،‬امــا خــدا را شــکر کــه نــوروز هرســال‬ ‫ایــن را بــه مــا یــاداوری می کنــد‪ .‬رســیدن فصــل‬ ‫شــادی بخش و نشــاط اور بهــار و حیــات دوبــاره‬ ‫زمیــن کــه نشــانه ای از قــدرت و رحمــت الهــی اســت‬ ‫را پیشــاپیش بــه حضــور پرمحبــت خواننــدگان زیروبــم‬ ‫تبریــک می گویــم؛ بــا ارزوی دنیایــی سرشــار از عشــق‪.‬‬ ‫یاسر داوودیان‪ ،‬اهنگ ساز‬ ‫جشــن اســت کــه نــوروز بــه پــا خاســته‬ ‫اســت‪ ،‬شــادی و ســعادت جهــان ا ِن تــو‬ ‫بــاد‪ .‬در شــکفتن جشــن نــوروز بــرای تمــام‬ ‫زیروبمی هــا در همــه ســال سرســبزی‬ ‫جــاودان و شــادی‪ ،‬اندیشــه ای پویــا و ازادی‬ ‫و برخــورداری از همــه نعمت هــای خــدادادی‬ ‫ارزومنــدم‪ .‬امیــدوارم بــاور قلب هامــان جــای‬ ‫حضــور دوســتان مان باشــد‪.‬‬ ‫علیرضا اذر‪ ،‬شاعر‬ ‫امیر کریمی‪ ،‬خواننده‬ ‫حضــور مــردم نازنیــن کشــورم بــه ویــژه خواننــدگان عزیــز‬ ‫نشــریه زیروبــم ســام عــرض می کنــم‪ .‬ان شــااهلل کــه بــا‬ ‫عشــق و امیــد امــاده اغــاز کــردن ســال نــو هســتید‪.‬‬ ‫بــه ســهم خــودم بهترین هــا را بــراى شــما و یکایــک‬ ‫هم میهنانــم در سراســر دنیــا و همین طــور بــراى تمــام‬ ‫اهــل جهــان‪ ،‬از خداونــد خواهانــم‪ .‬ســالى شــاد بــراى‬ ‫همــه دنیــا‪ ،‬بــه رغــم افــرادى کــه کوچک تــر از اننــد‬ ‫کــه در ایــن شــادى خللــى وارد کننــد‪ .‬برقــرار باشــید‪.‬‬ ‫حامد عسکری‪ ،‬شاعر‬ ‫ســال ‪ ٩٥‬ســال ســختی بــود؛ ســالی تلــخ‪ ،‬ســیاه‬ ‫و بــد‪ .‬خاطــره عبــاس کیارســتمی‪ ،‬پالســکو‪،‬‬ ‫ایــت اهلل رفســنجانی‪ ،‬دنیــا فنــی زاده و و و‪...‬‬ ‫ولــی درهرصــورت برشــی از زندگــی همــه‬ ‫مــا بــود‪ .‬امیــدوارم خــدای بــزرگ بخــش‬ ‫زیــادی از ایــن تلخی هــای عمرمــان را در‬ ‫همیــن ســال نشــان مان داده باشــد و بعــدش‬ ‫قــرار باشــد شــادی و ارامــش نصیب مــان باشــد‪.‬‬ ‫نوروزتــان مبــارک‪.‬‬ ‫مهرداد نصرتی‪ ،‬اهنگ ساز‬ ‫عیــد‪ ،‬همیشــه تحــت هــر شــرایطی جــذاب اســت و خوبیــش بــه‬ ‫ایــن اســت کــه تمــام ارزوهــا و عقب افتادگی هــا و‬ ‫کارهایــی کــه در ســال های گذشــته انجــام ندادیــم را‬ ‫می توانیــم در ســال جدیــد بــه بهتریــن شــکل رقــم‬ ‫بزنیــم‪ .‬گرچــه روزهــا هیــچ تغییــری نمی کننــد و‬ ‫فصل هــا فقــط بــرای گــردش زمیــن و تغییــر اب و‬ ‫هــوا و ســال اســت‪ ،‬امــا خــودش می توانــد انگیــزه‬ ‫خوبــی بــرای بهتــر شــدن و بهتــر بــودن باشــد‪ .‬ســال‬ ‫‪ ۹۶‬امیــدوارم اتفاقــات خیلــی خیلــی خوش رنگــی بــرای‬ ‫مــردم پیــش بیایــد؛ بــرای همــه ایرانی هــا در تمــام دنیــا‬ ‫ارزوی بهترین هــا را دارم و امیــدوارم همــه بــه ایرانــی بودنشــان‬ ‫افتخــار کننــد و لــذت ببرنــد‪ .‬بــه امیــد پیــروزی‪.‬‬ ‫امید صباغ نو‪ ،‬شاعر‬ ‫فــرا رســیدن نــوروز باســتانی و اغــاز ســال‬ ‫جدیــد را بــه همــه زیروبمی هــای عزیــز‬ ‫تبریــک و تهنیــت عــرض کــرده‪ ،‬از خــدای‬ ‫نازنیــن در ســال جدیــد بــرای مــردم کشــورم‬ ‫روزهایــی پــر از عشــق‪ ،‬مهربانــی‪ ،‬برکــت‪،‬‬ ‫خبرهــای خــوش و لحظه هایــی بــه دور از غــم‬ ‫و انــدوه ارزومنــدم‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫نیلوفر الری پور‪ ،‬شاعر‬ ‫گل بکاریــد‪ ،‬لبخنــد بزنیــد‪ ،‬دوســت داشــته باشــید‪ ،‬حتــی اگــر‬ ‫دلتــان گرفته اســت‪.‬‬ ‫لحظــه تحویــل ســال بــه تمــام کســانی کــه کنارتــان‬ ‫نشســته اند عاشــقانه نــگاه کنیــد‪ ،‬بگذاریــد بــاور کننــد‬ ‫کــه دوستشــان داریــد‪ .‬تــا فرصــت داریــد بگوییــد کــه‬ ‫در دلتــان چــه می گــذرد‪ ،‬فرصــت خوش ـی ها محــدود‬ ‫اســت‪ ،‬ســاده از دســتش ندهیــد‪.‬‬ ‫سال نو مبارک‪.‬‬ ‫بسم الرب الحول و االحوال‬ ‫شــیرینی کنــار لبتــان عســل کوه هــای ســبالن‬ ‫کــه قــد بــر اذربایجــان دارنــد‪ .‬رویتــان ســپید‬ ‫قلــه ســرفراز گیتــی‪ ،‬دماونــد البــرزان‪ .‬دلتــان‬ ‫در ســال نویــی دریــای خلیــج‪ .‬الهــی قنــد‬ ‫پارســی در دلتــان اب شــود‪ .‬نــور امیــد در‬ ‫خانه هایتــان مشعشــع‪ .‬دم دمه هــای تحویــل‬ ‫ســال هرجــا دیدیــد وقــت دســت درازی بــه‬ ‫عالــم معناســت‪ ،‬شــاعران را پنــاه دهیــد‪ .‬روزتــان از‬ ‫دیروزتــان افراشــته تر‪ .‬گل کنیــد گوشــه بهــار اهالــی‪.‬‬ ‫شادباش هنرمندان‬ ‫خشایار اعتمادی‪ ،‬خواننده‬ ‫بــا اســتعانت از افریــدگار جهــان‪ ،‬حلــول ســال نــو و تولــد‬ ‫دوبــاره طبیعــت‪ ،‬عیــد فرخنــده و کهــن نــوروز باســتانی‬ ‫را کــه یــادگار نیــاکان و پیــام اور دوســتی‪ ،‬عشــق‪،‬‬ ‫محبــت و تحــول بــه مراحــل نیکوتــر و برتــر اســت را‬ ‫بــه تمــام هموطنانــم تبریــک عــرض کــرده و از اســتان‬ ‫حضــرت احدیــت توفیــق خدمتــی سرشــار از شــور‬ ‫و نشــاط و مملــو از تــوکل الهــی در جهــت رشــد و‬ ‫شــکوفایی ایــران کهن ســال‪ ،‬مســئلت می نمایــم‪.‬‬ ‫محسن ابراهیم زاده‪ ،‬خواننده‬ ‫عــرض ســام و احتــرام خدمــت هم وطنــان عزیــزم‬ ‫بــه ویــژه مخاطبیــن محتــرم نشــریه زیروبــم‪.‬‬ ‫امیــدوارم کــه بــا ارزوهــای قشــنگ منتظــر‬ ‫رســیدن بهــار سرســبز زندگــی در ســال‬ ‫جدیــد باشــید‪ .‬از خداونــد منــان بــرای همــه‬ ‫عزیــزان دلــم شــادترین لحظه هــا و زیباتریــن‬ ‫خاطره هــا را خواســتارم و دعــا می کنــم کــه‬ ‫بــرای محال تریــن ارزوهایتــان هــم معجــزه ای‬ ‫از جنــس حکمــت خــدا اتفــاق بیفتــد‪ .‬دوســتدار‬ ‫همیشــگی شــما‪.‬‬ ‫‪35‬‬ ‫کوتاه با خواننده تازه نفس پاپ‬ ‫حامد همایون‬ ‫چه شد که ترانه «هیهات» را به امام حسین (ع)‬ ‫موســیقی ام را تغییــر دهــم و بــا نگاهــی نویــن‬ ‫موســیقی ام را عرضــه کنــم‪ .‬در همــان دیــدار‬ ‫تقدیمکردید؟‬ ‫نخســتی کــه بــا اقــای رجب پــور داشــتم‪ ،‬او دو روز پیــش‬ ‫بــازار هــدف مــا را تعریــف کــرد‪ ،‬همچنیــن‬ ‫قــرار شــد در موسســه‬ ‫تصمیم گرفتیم که سردمدار‬ ‫ترانه شــرقی ماموریتــی‬ ‫ترانه های شاد و مثبت باشیم‬ ‫داشــته باشــم کــه مبنــی‬ ‫شــکیبا هاشــمی‪ -‬ســتاره نوظهــور موســیقی‬ ‫پــاپ ایــران‪ ،‬بیشــتر شــبیه شــاگرد اول دانشــگاه‬ ‫اســت تــا یــک خواننــده پــاپ! در شــهر حافــظ‬ ‫و ســعدی بــزرگ شــده و زندگــی کــرده اســت‪ ،‬بــر ایجــاد یــک مــوج‬ ‫در خانــواده ای کــه عمومــا‬ ‫شــادی و ثبــت در موســیقی‬ ‫امدم‬ ‫ پور‬ ‫ب‬ ‫رج‬ ‫اقای‬ ‫نزد‬ ‫گیتارم‬ ‫با‬ ‫دارای صــدای خوبــی‬ ‫باشــد‪.‬‬ ‫بوده انــد‪ .‬عالقــه اش بــه‬ ‫چــرا ایــن ماموریــت را‬ ‫موســیقی در حــدی بــوده‬ ‫قبــول کردیــد؟‬ ‫و‬ ‫ـی‬ ‫ـ‬ ‫مهندس‬ ‫ـای‬ ‫ـ‬ ‫عط‬ ‫اســت کــه دو ســال پیــش‬ ‫بیشــتر ترانه هــا در کشــور مــا حــس غــم را‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫و‬ ‫ـد‬ ‫ـ‬ ‫ بخش‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ـیقی‬ ‫شــغلش را بــه لقــای موسـ‬ ‫منتقــل می کنــد و از نالــه و ســیاهی می گویــد‪،‬‬ ‫اشــنا‬ ‫ پــور‬ ‫ب‬ ‫رج‬ ‫محســن‬ ‫تهــران می ایــد‪ ،‬بــا‬ ‫مــا تصمیــم گرفتیــم کــه ســردمدار ترانه هــای‬ ‫کنــد‬ ‫اغــاز‬ ‫را‬ ‫جدیــدی‬ ‫زندگــی‬ ‫می شــود تــا‬ ‫شــاد و مثبــت باشــیم‪.‬‬ ‫ســتارگان‬ ‫از‬ ‫یکــی‬ ‫بــه‬ ‫ســالگی‬ ‫‪۳۳‬‬ ‫و در ســن‬ ‫با کدام ترانه توانستید در این ماموریت موفق‬ ‫پرطرفــدار و خوش اتیــه تبدیــل شــود‪ .‬پــس از‬ ‫شوید؟‬ ‫مدت هــا چنــد هفتــه ای اســت کــه نخســتین‬ ‫مــا کارمــان را بــا «بــارون کــه زد»‪« ،‬الــکل نــگاه»‬ ‫البومــش «دوبــاره عشــق» منتشــر شــده اســت و‬ ‫و «اه نکــش» شــروع کردیــم‪ ،‬امــا کارمــان بــا‬ ‫اولیــن کنســرتش را نیــز هفتــه گذشــته در قالــب‬ ‫ترانــه «چترخیــس» گل کــرد‪.‬‬ ‫جشــنواره موســیقی فجــر اجــرا‬ ‫ایــن اهنــگ باعــث شــد کــه‬ ‫کــرد‪ .‬بــه همیــن مناســبت بــا تا وقتی عینک نزنم کسی‬ ‫مــردم برگردنــد و اهنگ هــای‬ ‫ایــن ســتاره نوظهــور موســیقی‬ ‫قبلــی مــن را گــوش کننــد و‬ ‫من را نمی شناسد!‬ ‫پــاپ گفتگــو کرده ایــم‪.‬‬ ‫ســبک خواندنــم را بپذیرنــد‪.‬‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫چه شد که سراغ خوانندگی‬ ‫رفتید و در کمتر از یک سال به یک ستاره تبدیل‬ ‫شدید؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪36‬‬ ‫اعضــای خانــواده مــا صــدای خوبــی دارنــد امــا‬ ‫بیــش از هرچیــز بــه درس اهمیــت می دهنــد‪.‬‬ ‫در خانــواده جــو هنــری وجــود داشــت امــا‬ ‫از مــن انتظــار داشــتند اســتاد دانشــگاه شــوم‪.‬‬ ‫کارشناســی ارشــد را از دانشــگاه شــیراز گرفتــم‬ ‫و در شــرکت اب منطقــه ای اســتان فــارس‬ ‫مشــغول به کار شــدم‪ .‬از همــان دوران دبیرســتان‬ ‫نیــز به صــورت جــدی موســیقی را دنبــال‬ ‫می کــردم‪ .‬کالس ســلفژ می رفتــم و هم زمــان‬ ‫موســیقی را به صــورت اکادمیــک دنبــال‬ ‫کــردم‪ .‬نواختــن پیانــو و گیتــار را فراگرفتــم و‬ ‫جــذب اموزشــگاه موســیقی شــدم و شــروع‬ ‫بــه تدریــس موســیقی کــردم‪ .‬بــا ســامان امامــی‬ ‫اشــنا شــدم کــه اســتعدادهای جدیــد را بــرای‬ ‫موسســه ترانه شــرقی جــذب می کــرد و بــه‬ ‫تهــران امــدم و فعالیتــم را شــروع کــردم‪.‬‬ ‫پیشازهمکاریباموسسهترانه شرقی‪،‬خوانندگی‬ ‫رادنبال می کردید؟قطعه ایازشمامنتشرشد؟‬ ‫بلــه قطعــه منتشــر کــرده بــودم‪ ،‬البتــه بیشــتر‬ ‫موســیقی جــدی و کالســیک را دنبــال‬ ‫می کــر د م ‪.‬‬ ‫کدام قطعه را برای محسن رجب پور اوردید که‬ ‫نظرش جلب شد؟‬ ‫مــن بــه ســبب دوســتی ام بــا ســامان امامــی‪،‬‬ ‫بــا گیتــارم نــزد ایشــان امــدم‪ .‬او معتقــد بــود‬ ‫صدایــم خــوب اســت‪ ،‬امــا بایــد سبک وســیاق‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫قطعه «مردم شهر» چطور؟‬ ‫«مــردم شــهر» بــا یــک موفقیــت نســبی همــراه‬ ‫بــود کــه هم زمــان بــا تحویــل ســال ‪1395‬‬ ‫به عنــوان عیدانــه تقدیــم مــردم شــد‪.‬‬ ‫انتظار چنین بازخورد خوبی را در این‬ ‫مدت زمان کوتاه از مردم داشتید؟‬ ‫به هیچ وجه‪.‬‬ ‫از ایــام محرم وصفــر‪ ،‬مــا در‬ ‫اســتودیو بودیــم کــه ســهیل‬ ‫حســینی دو بیــت اول ایــن‬ ‫کار را ســروده بــود و مــن‬ ‫هــم بــا پیانــو یــک ملــودی‬ ‫زدم و خوانــدم‪ .‬بــرای مــن کــه هیچ وقــت‬ ‫مداحــی نکــرده بــودم و همیشــه دوســت‬ ‫داشــتم بــرای امــام حســین (ع) بخوانــم‪ ،‬ایــن‬ ‫بهتریــن فرصــت بــود و مــن ان را بــا دل وجــان‬ ‫انجــام دادم و ایــن شــد کــه کار «هیهــات»‬ ‫ســاخته شــد‪.‬‬ ‫“‬ ‫اولین بار که روی صحنه رفتید چه حسی‬ ‫داشتید؟‬ ‫هیجــان زیــادی داشــتم‪ .‬البتــه قبــل از ایــن‪،‬‬ ‫تابه حــال دو اجــرای دیگــر و در شــیراز نیــز‬ ‫اجــرای زنــده داشــته ام‪ ،‬ولــی بــاز هــم ایــن‬ ‫اجــرا هیجــان خــودش را داشــت‪.‬‬ ‫در همه عکس هایتان عینک به چشم دارید‪،‬‬ ‫چشم هایتان ضعیف است یا جزئی از تیپ‬ ‫شماست؟‬ ‫چش ـم هایم اســتیگمات اســت و بــرای همیــن‬ ‫عینــک می زنــم‪ .‬در نخســتین عکس هایــی کــه‬ ‫از مــن منتشــر شــد‪ ،‬عینــک بــه چشــم داشــتم‬ ‫و بــا ان عکــس مشــهور شــدم و بــرای همیــن‬ ‫در دیگــر عکس هایــی کــه از مــن منتشــر‬ ‫شــده اســت‪ ،‬عینــک زده ام‪.‬‬ ‫مردم شما را به راحتی‬ ‫می شناسند؟‬ ‫تا وقتی عینک نزنم کسی‬ ‫من را نمی شناسد‪.‬‬ ‫اســـــــتفاده از موســــیقى در مـراســـــم قومــــى و ســــــماعى‬ ‫دانستنی های موسیقی‬ ‫در ایــران قدیــم اســتفاده عملــى از موســیقى درمانى در اکثــر مواقــع بــه دو صــورت شــکل می گرفــت‪ :‬روش قومــی‬ ‫و روش ســماعى‬ ‫نوعــى موســیقی درمانى قومــى وجــود دارد کــه در واقــع اســتفاده از روش هــا و ســازهاى ســنتى و محلــى‪ ،‬ابــزار درمان‬ ‫اســت‪ .‬در ایــران قرن هــا ایــن روش وجــود داشــته و اکنــون نیــز بقایایــى از ان در برخــى از نقــاط کشــور به خصــوص‬ ‫در ســواحل جنوبــى رواج دارد‪ .‬شــکل و فــرم ایــن مراســم موســیقایى‪ ،‬برگرفتــه از فرهنــگ افریقایــى اســت و اشــعار‬ ‫و اذکار و تلقینــات ان‪ ،‬دینــى و مذهبــى اســت‪ .‬نــوع تاثیرگــذارى نیــز القــا پیــام و انتقــال بــاور از طریــق ایجــاد هیجــان‬ ‫و احساســات موســیقى اســت‪ .‬در ایــن روش اعتقــاد بــر ایــن اســت کــه بــا نیــروى اذکار و تلقیــن و هیجان موســیقى‪،‬‬ ‫شــیاطین و ارواح خبیــث و مزاحــم از بــدن و روح انســان دور شــده و ســامتى بــه ان بازمی گــردد‪ .‬لحــن موســیقى‬ ‫و اهنگ هــاى ســواحل جنوبــى ایــران‪ ،‬رنــگ و بــوى ملودی هــاى افریقایــى و نواحــى حبشــه‪ ،‬ســودان و‬ ‫ســومالى را دارد و محتــواى اشــعار‪ ،‬بیشــتر عربــى اســت‪.‬‬ ‫در بلوچســتان بــراى دور کــردن روح شــیطان از بــدن بیمــار مراســمى برپــا می کننــد و در ان ابتــدا میــزان‬ ‫بیمــارى تعییــن می شــود کــه در اصطــاح بــه ان «درجــه کپــار» می گوینــد‪ .‬طبیبــى کــه مســئولیت مشــخص‬ ‫کــردن درجــه کپــار را دارد‪« ،‬گواتی مــات» یــا «خلیفــه» نامیــده می شــود‪ .‬تعــداد بیماری هایــى کــه توســط‬ ‫گواتی مــات تشــخیص داده می شــود بســیار اســت و هــر کــدام افســانه اى دارد و طبقــه ضعیــف جامعــه بیشــتر‬ ‫بــه ایــن امــراض دچــار می شــوند‪ .‬پــس از تشــخیص نــوع مــرض‪ ،‬مراســم اغــاز می شــود و برحســب نــوع‬ ‫بیمــارى‪ ،‬ســازها و دهل هــا ب ـه کار گرفتــه می شــوند تــا روح مزاحــم را از بــدن و اطــراف بیمــار دور کننــد‪ .‬در‬ ‫بعضــى از مناطــق جنوبــى کشــور ماننــد بوشــهر بــراى بیــرون رانــدن انــرژى منفى از بــدن بیمار‪ ،‬ســاعت ها مراســم‬ ‫رقــص و اواز و پایکوبــى ادامــه می یافــت و حــرکات یکنواخــت ســر و بــدن‪ ،‬همــراه بــا ریتــم تکــرارى طبل هــا‪،‬‬ ‫معمــوال بیمــار را در حالــت از خودبی خــودى قــرار مـی داد‪ .‬در ایــن مراســم در بیــن ســازها زنگ هایــى وجــود دارنــد‬ ‫کــه از پــاى گوســفند و بــز و شــتر ســاخته می شــوند‪.‬‬ ‫در ناحیــه ترکمــن صحــرا مراســمى شــبیه بــه مراســم ســواحل جنوبــى همــراه بــا حاالتــى از ســماع اجــرا می شــود‬ ‫کــه ریشــه ان نیــز شــامانیزم افریقایــى اســت‪ .‬در ایــن مراســم رهبر گــروه از روح اســمان (تانگــرى) کمــک می گیرد و‬ ‫افــراد گــروه در جهــت درمــان‪ ،‬بیمــار یــا مصــروع را در میان گرفتــه و بــه دور او حرکت هــاى مــوزون و چرخش هایى‬ ‫همــراه بــا خوانــدن اذکار انجــام می دهنــد‪.‬‬ ‫عرشیا روشن قلب‬ ‫کارشناس موســیقى و‬ ‫کارشـناس ارشــد هنــر‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪37‬‬ ‫گفتگو�یی ارغوانی با‬ ‫محسن مهاجر‬ ‫ضمیمــه تصویــری در در کانــال رســمی اپــارات‬ ‫و کانال رســمی‬ ‫(‪)aparat.com/majidakhshabi‬‬ ‫تلگــرام (‪)t.me/zirobamonline‬‬ ‫تیم گفتگو‪ :‬مرضیه جعفری و مهرداد باالزاده‪.‬‬ ‫* متولد چه سالى هستید؟‬ ‫متولــد ســال ‪ 1361‬و از بچه هــای جنــگ هســتم‪.‬‬ ‫یــادم می ایــد وقتــی کوچــک بــودم پــدرم برایــم‬ ‫ســازدهنی پالســتیکی گرفتــه بــود کــه مــن بــا ان‬ ‫مشــغول بــودم‪ .‬این هــا جــزء نوســتالژی های‬ ‫بچگــی ام بودنــد و مــن هیچ وقــت فکــر‬ ‫نمی کــردم کــه یــک روزی بخواهــم به صــورت‬ ‫جــدی ایــن ســاز را دنبــال کنــم‪.‬‬ ‫* شما اکنون گروهی را تشکیل داده اید؟‬ ‫* دانشگاه موسیقی؟‬ ‫بلــه دانشــگاه موســیقی برایــم توفیــق اجبــاری‬ ‫شــد‪ .‬جایــی کــه مــن درس م ـی دادم تحصیــات‬ ‫موســیقی الزم داشــت‪ .‬زمانــی کــه می خواســتم‬ ‫بــه دانشــگاه بــروم‪ ،‬تئــوری موســیقی و مبانــی‬ ‫موســیقی را گذرانــده بــودم و اســتادی هــم به نــام‬ ‫فرهــاد بینایــی داشــتم کــه ایشــان بــا مــن ســلفژ و‬ ‫تئــوری موســیقی را کار می کردنــد‪ ،‬هارمونــى و‬ ‫کنترپــوان و ارکستراســیون رو هــم در کنــار علــى‬ ‫انیســى یــاد گرفت ـم ‪ .‬در دانشــگاه راحیــل بــودم و‬ ‫راحیــل مســیر زندگــی مــن را عــوض کــرد‪ .‬بــا‬ ‫ادم هــای خیلــی خوبــی اشــنا شــدم و اکنــون بعــد‬ ‫از ‪ 10‬ســال‪ ،‬هنــوز دوســتان خیلــی خوبــی دارم و‬ ‫هنــوز هــم بــا همدیگــر کار می کنیــم‪ .‬دانشــگاهی‬ ‫کــه انجــا تحصیــل می کــردم واحــد ‪ 46‬علمــی‬ ‫کاربــردی راحیــل‪ ،‬جنــب متــروی میردامــاد بــود‪.‬‬ ‫ان زمــان همــه بــه اســم راحیــل می شــناختند و‬ ‫هنــوز هــم راحیــل می گوییــم‪.‬‬ ‫بلــه مــن همیشــه بــه ایــن معتقــد بــودم کــه کار‬ ‫* مشــوق اصلی تــان در مســیر نوازندگــی چــه بایــد گروهــی باشــد‪ .‬متاســفانه در زمینــه فرهنگــی‬ ‫و اجتماعــی‪ ،‬رقبــا چشــم دیــدن همدیگــر را‬ ‫کســی بــود؟‬ ‫پــدر و مــادرم خیلــی مــن را تشــویق می کردنــد‪ .‬ندارنــد و حتــی خیلی هــا در ظاهــر دوســت‬ ‫هســتند؛ ولــی در باطــن‬ ‫خانــواده ام در همــه اجراهای‬ ‫این گونــه نیســت‪ .‬دوســتانی * بعد از دانشگاه وارد کار موسیقی شدید؟‬ ‫مــن هســتند‪ .‬هم نســل های‬ ‫مهربانى و اخالق مهم ترین‬ ‫را کــه نــام بــردم و بــا ان هــا مــن قبــل از ان هــم کار می کــردم؛ ولــی ســال‬ ‫مــن یک ســری کمبودهایــی‬ ‫مشــغول کار هســتم جــزء ‪ 1386‬به طــور جــدی وارد ایــن کار شــدم‪.‬‬ ‫داشــته اند؛ ولــی خانــواده ام‬ ‫است‬ ‫بودن‬ ‫انسان‬ ‫قسمت‬ ‫کســانی هســتند کــه هــم * مدرکتان برایتان فایده ای داشت؟‬ ‫از نظــر حمایــت مالــی و‬ ‫در ظاهــر و هــم در باطــن مدرکم عمال به کارم نیامد‪.‬‬ ‫معنــوی هیچ وقــت برایــم‬ ‫ـیقی‬ ‫ـات اکادمیک موسـ‬ ‫ـورد تحصیـ‬ ‫ـان در مـ‬ ‫همیشــه همراهــم بوده انــد‪ * .‬نظرتـ‬ ‫کــم نگذاشــتند‪.‬‬ ‫کاری را بــه ان شــکل گروهــی بــا هــم انجــام در ایران؟‬ ‫ـد‬ ‫ـروع کردیـ‬ ‫ـک شـ‬ ‫ـار الکتریـ‬ ‫ـا گیتـ‬ ‫ـان را بـ‬ ‫* کارتـ‬ ‫نداده ایــم بــه غیــر از یــک کار کــه پارســال در در اینکــه دانشــگاه مســیر موســیقایی مــن را‬ ‫درســت اســت؟‬ ‫بلــه؛ گیتــار الکتریــک ســازی اســت کــه شــروعش اولیــن فســتیوال ســازدهنی ایــران برگــزار شــد عــوض کــرد شــکی نیســت؛ ولــی اینکــه شــما‬ ‫خیلــی سرســام اور اســت‪ .‬ان زمانــی کــه مــن و دور دومــش اردیبهشــت ســال اینــده برگــزار بگوییــد مــن می خواهــم بــروم دانشــگاه و یــک‬ ‫گیتــار الکتریــک مــی زدم یــک خانــه ویالیــی می شــود‪.‬‬ ‫چیــز چشــمگیری یــاد بگیــرم‪ ،‬این طــور نیســت‪.‬‬ ‫ُ‬ ‫بگویید‪.‬‬ ‫برایمان‬ ‫کتاو‬ ‫ا‬ ‫گروه‬ ‫* کمی از‬ ‫بیشــتر روابــط دانشــگاه و ان چیزهایــی کــه بــه‬ ‫خیلــی کوچــک ‪ 80-70‬متــری داشــتیم کــه بــا‬ ‫پنــج بچــه در ایــن خانــه زندگــی می کردیــم‪ .‬گــروه اُکتــاو گــروه خــودم بــود کــه ســال ‪ -83‬مــن یــاد دادنــد برایــم موثــر بــود‪ ،‬ضمــن اینکــه‬ ‫فکــرش را بکنیــد کــه بــا پنــج بچــه و مــن هــم در ‪ 1382‬ان را جمــع کــردم و شــامل مجیــد پروریان‪ ،‬اســاتیدی داشــتم کــه واقعــا بــه مــن درس زندگــی‬ ‫بیــن ان هــا بخواهــم گیتــار الکتریــک بزنــم‪ ،‬چــه خشــایار بســتان شــیرین‪ ،‬مهــدی محمدیــان‪ ،‬یــاد دادنــد‪ .‬اســتاد امیــر معینــی و اســتاد شــهرام‬ ‫شــود! ولــی همیشــه خانــواده ام مشــوقم بودنــد‪ .‬محســن گل محمــدی‪،‬‬ ‫توکلــی جــزء افــرادی بودنــد‬ ‫از انجایــی کــه برادرهــا و خواهرهایــم خیلــی زود یاشــار رشــدی و میــاد‬ ‫کــه بــا اخالقشــان بــه مــن‬ ‫ازدواج کردنــد‪ ،‬ایــن بســتر بــرای مــن فراهــم شــد افجــه ای بود‪.‬اگــر اســمی‬ ‫درس زندگــی اموختنــد‪.‬‬ ‫راحیل مسیر زندگی من را‬ ‫ایــن‬ ‫کــه فضــای بیشــتری بــرای تمریــن کــردن و کار هــم جــا مانــده از‬ ‫متاســفانه امــروزه اخــاق در‬ ‫کرد‬ ‫عوض‬ ‫عذرخواهــی‬ ‫عزیــزان‬ ‫بحــث حرفــه ای موســیقی‬ ‫انفــرادی در خانــه داشــته باشــم‪.‬‬ ‫* ســازدهنی را دقیقــا از چــه زمانــی شــروع می کنــم‪ .‬ان زمــان از‬ ‫جــای خیلــی کمــی دارد‪ .‬مــن‬ ‫لحــاظ تمرینــی خیلــی در‬ ‫خــودم منتقــد ایــن موضــوع‬ ‫کردیــد؟‬ ‫ـگ‬ ‫ـ‬ ‫پارکین‬ ‫در‬ ‫ـه‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫ـد‬ ‫ـ‬ ‫ ای‬ ‫ی‬ ‫مضیقــه بودیــم و یــادم م‬ ‫هســتم کــه دیگــر اخالقیــات وجــود نــدارد و‬ ‫خیلــی‬ ‫را‬ ‫کانتــری‬ ‫بلــوز‬ ‫ســبک‬ ‫همیشــه‬ ‫مــن‬ ‫دوســت داشــتم‪ .‬ســال ‪ 1385-86‬بــا اقــای تمریــن می کردیــم‪ .‬بعــد گــروه تشــکیل شــد و کم رنــگ شــده اســت‪.‬‬ ‫چنــد اجــرا هــم داشــتیم و در نهایــت ایــن گــروه * ایده ال ذهنی تان چیست؟‬ ‫امیــر موســوی اشــنا شــدم‪ .‬قبــل از ان در ســال ‪ 1385‬دیســبند شــد‪.‬‬ ‫شــاید خنــده دار باشــد؛ ولــی چیــزی اســت کــه‬ ‫هــم ســاز مــی زدم ولــی هیــچ‬ ‫* بعد از ان هم کار گروهی انجام دادید؟‬ ‫همیشــه بــه ان فکــر می کنــم‪ .‬ایــده ال ذهنــی مــن‬ ‫مرجعــی (یوتیــوب یــا فیســبوک)‬ ‫بلــه خیلــی‪ .‬اگــر خــودم بخواهــم گروهــی در ســازدهنی‪ ،‬اجــرای یــک کنســرتو ســوییت‬ ‫وجــود نداشــت‪ .‬کمبودهــای‬ ‫داشــته باشــم سرپرســتی گروه خیلی ســخت بــراى هارمونیــکا بــا ارکســتر ســمفونیک برلیــن‬ ‫اموزشــی خیلــی زیــاد بــود‬ ‫اســت‪ ،‬مخصوصــا اگــر بخواهیــد چنــد نفــر در البــرت رویــال هــال لنــدن اســت‪.‬‬ ‫و فقــط یــک رفرنــس خیلــی‬ ‫را دور هــم جمــع کنیــد کــه هــر * تابه حال به خوانندگی فکر کرده اید؟‬ ‫ســاده بــود کــه مــن شــروع‬ ‫کســی ایــده ای بــه انــدازه یــک خیــر اصــا‪ .‬هرچنــد رشــته تحصیلــی ام در‬ ‫کــردم‪.‬‬ ‫دنیــا بــرای خــودش دارد‪ .‬دانشــگاه بــه ســازدهنی و گیتــار ربطــی نداشــت و‬ ‫* حــدود ‪ 10‬ســال اســت کــه‬ ‫ایــن کار مشــکالت مــن بــا اســتاد گران قــدر موســیقی خانــم میالنــی‪،‬‬ ‫ســازدهنی می زنیــد؟‬ ‫خاص‬ ‫اواز کالســیک خوانــده ام‪ .‬یــادم می ایــد همیشــه‬ ‫بلــه‪ .‬از ســال ‪ 75‬ســاز‬ ‫خــودش را ســر کالس ایشــان می گفتــم دوســت دارم‬ ‫دهنــی مــی زدم البتــه‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫کاری کنــم کــه هیچ کســی نمی توانــد انجامــش‬ ‫نــه بــه ان شــکلی‬ ‫بدهــد‪ .‬حــدود پانــزده ســال پیــش کار خوانندگــی‬ ‫کــه بخواهیــم‬ ‫می کــردم و قطعــه ای به نــام «حســرت» را‬ ‫بگوییــم نوازنــده‬ ‫خوانــده ام کــه هنــوز هــم دوســتش دارم؛ ولــی‬ ‫پخــش انچنانــی نشــد‪ .‬اصــا بــه خوانندگــی‬ ‫* اخرین اجرای زنده تان چه زمانی‬ ‫فکــر نمی کــردم و دوســت داشــتم کاری را انجــام‬ ‫بود؟‬ ‫بدهــم کــه حداقــل نــود درصــد ان را انجــام‬ ‫هفته پیش بود‪.‬‬ ‫نداد ه انــد‪.‬‬ ‫* کجا؟‬ ‫* کار خوانندگی را دوست داشتید که انجامش دادید؟‬ ‫شهریار با مهدی مدرس‪.‬‬ ‫بلــه دوســت داشــتم‪ .‬هــر شــخصی کــه بگویــد من‬ ‫* چه سالی از دانشگاه‬ ‫خوانندگــی را دوســت نــدارم مخصوصــا اگــر در‬ ‫فارغ التحصیل شدید؟‬ ‫“‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪38‬‬ ‫ســازدهنی بــودم‪ .‬اکنــون هــم خــودم را نوازنــده‬ ‫نمی دانــم و بــه نظــرم هنــوز راه زیــادی مانــده‬ ‫تــا بــه ســطحی کــه جــزء ایــده ال ذهنـی ام اســت‬ ‫برســم‪ .‬همیشــه پیگیــر ایــن بــودم کــه فقــط یــاد‬ ‫بگیــرم‪ .‬دوســتانی چــون حســام حق پــژوه‪ ،‬مانــى‬ ‫مزکــى‪ ،‬الیــاس دژاهنــگ و علــی معتمــدی و‬ ‫خیلی هــای دیگــر کمکــم کردنــد تــا خــودم را‬ ‫ارتقــا بدهــم و مرجع هــای اموزشــی و علمــی را‬ ‫بیــن خودمــان بــه اشــتراک می گذاشــتیم‪ .‬بــه نظــر‬ ‫مــن یادگیــری هیچ وقــت متوقــف نمی شــود‪.‬‬ ‫درســت اســت کــه مــن پــا در کفــش اســاتید کردم‬ ‫و ایــن جســارت را در حــق بــزرگان کــردم و بــه‬ ‫نوعــی درس می دهــم؛ ولــی خــودم هیچ وقــت از‬ ‫یادگیــری دســت برنداشــتم‪.‬‬ ‫مــن ورودی ســال ‪ 1386‬هســتم و بعــد از تقریبــا‬ ‫‪ 10‬ســال ســاز زدن‪ ،‬وارد دانشــگاه شــدم‪.‬‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫کار موســیقی باشــد قطعــا دروغ می گویــد‪ .‬شــاید‬ ‫مــن ســال دیگــر کاری منتشــر کنــم و بخوانــم‬ ‫کــه نقــض صحبت هایــم نیســت؛ ولــی بیشــتر‬ ‫دوســت دارم نوازنــده باشــم و ســاز بزنــم تــا‬ ‫بخواهــم بخوانــم‪ .‬از نظــر مــن مــا خواننده هــای‬ ‫خیلــی خوبــی هــم داریــم‪.‬‬ ‫* چه سبکی را دوست دارید؟‬ ‫همه سبک ها را دوست دارم‪.‬‬ ‫* اولین بار چه زمانی عاشق شدید؟‬ ‫* چرا؟‬ ‫چــون طنــز متفاوتــی بــود‪ .‬بــا احتــرام بــه کســانی‬ ‫کــه طنــز می ســازند می گویــم کــه «مومیایــی‬ ‫ســه» خــارج از هجویــات روزمــره مــا بــود و‬ ‫بیشــتر بــا طنــز تصویــری و دیالوگــی تــوام بــود‪.‬‬ ‫* اخرین کتابی که خواندید؟‬ ‫کتــاب «کــوری» بــود کــه نــام نویســنده اش‬ ‫خاطــرم نیســت‪ .‬کتابــی بــود کــه در مدت زمــان‬ ‫کوتاهــی از اول تــا اخــرش را خوانــدم و مــن را‬ ‫جــذب کــرد‪.‬‬ ‫اگــر می شــود از ایــن ســوال بگذریــم (بــا لبخنــد)‪.‬‬ ‫اولیــن بــاری کــه عاشــق‬ ‫* جمله من را کامل کنید؟ من‬ ‫شــدم بــه ســال ها پیــش‬ ‫عاشق ان لحظه ام که‪...‬‬ ‫برمی گــردد‪.‬‬ ‫پدر و مادرم را می بینم‪.‬‬ ‫دوست دارم کاری کنم که هیچ کسی‬ ‫* قطعــا عشــق کودکــی‬ ‫* از نظــر محســن مهاجــر‬ ‫نمی تواند انجامش بدهد‬ ‫بــوده؟‬ ‫ثــروت یعنــی چــه؟‬ ‫صــد درصــد‪ .‬اولیــن‬ ‫ثروت یعنی خوشبختی‪.‬‬ ‫بــار در کودکــی عاشــق‬ ‫* خوشبختی یعنی چه؟‬ ‫دختــر همســایه مان شــدم و هیچ وقــت هــم خوشبختی یعنی ارامش‪.‬‬ ‫همدیگــر را ندیدیــم‪.‬‬ ‫* از نظــر شــما کســی کــه ارام اســت ثروتمنــد‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫* االن هم عاشق هستید؟‬ ‫* قصد ازدواج ندارید؟‬ ‫نه اصال‪.‬‬ ‫* ابی یا قرمز؟‬ ‫من پرسپولیســی هســتم و قبل از اینکه پرسپولیســی‬ ‫باشــم بارســایی هســتم‪ .‬بارســا را خیلــی دوســت‬ ‫دارم‪ .‬یکــی دیگــر از ارزوهــای ایــده ال ذهنــی ام‬ ‫ایــن اســت کــه بتوانــم اِل کالســیکو را در نیوکمــپ‬ ‫ببینــم‪.‬‬ ‫* دغدغه امروز محسن مهاجر؟‬ ‫ـدام‬ ‫ـد کـ‬ ‫ـور برویـ‬ ‫ـارج از کشـ‬ ‫ـود خـ‬ ‫ـرار بـ‬ ‫ـر قـ‬ ‫* اگـ‬ ‫کشــور را انتخــاب می کردیــد؟‬ ‫یــک دوره خیلــی کوتاهــی مالــزی بــودم و ایــن‬ ‫کشــور را خیلــی دوســت دارم‪ .‬زمانــی کــه انجــا‬ ‫بــودم خیلــی خــوب بــود؛ یعنــی بســتر بــرای‬ ‫موســیقی خیلــی بــاز بــود‪ ،‬مثــل اینکــه شــما از‬ ‫یــک نقطــه وارد دریــا می شــوید‪ .‬نوازنده هــای‬ ‫خیلــی قدرتمنــدی دارد‪ .‬یــک شــخص اماتــور‬ ‫از حرفه ای هــای مــا بهتــر ســاز می زنــد؛ ولــی‬ ‫اکنــون کــه دوســتانم از انجــا تعریــف می کننــد‬ ‫می گوینــد خیلــی بدتــر از قبــل شــده اســت کــه‬ ‫به خاطــر اتفاقــات سیاسـی ای اســت کــه در منطقــه‬ ‫پیــش امــده اســت‪ .‬یک ســری مهاجرت هایــی‬ ‫بــه انجــا شــده و اوضــاع کشــور را خــراب کــرده‬ ‫اســت‪ .‬اگــر بخواهــم کشــوری را انتخــاب کنــم‬ ‫هلنــد و اســترالیا را انتخــاب می کنــم‪.‬‬ ‫* برای زندگی کردن؟‬ ‫خیــر‪ .‬بــرای زندگــی کــردن دوســت دارم ایــران‬ ‫باشــم‪.‬‬ ‫ـد‬ ‫ـاب کنیـ‬ ‫ـوری را انتخـ‬ ‫ـد کشـ‬ ‫ـت داریـ‬ ‫ـس دوسـ‬ ‫* پـ‬ ‫ـدارد؟‬ ‫ـی نـ‬ ‫ـری سیاسـ‬ ‫ـت و درگیـ‬ ‫ـه ارام اسـ‬ ‫کـ‬ ‫بلــه همین طــور اســت‪ .‬یکــی از دوســتانم در‬ ‫هلنــد زندگــی می کنــد و بــا ایشــان در ارتبــاط‬ ‫هســتم‪ .‬می بینــم کــه ایشــان در ایــن کشــور‬ ‫خیلــی خــوب و بــه دور از دغدغه هــای سیاســی‬ ‫و اجتماعــی زندگــی می کنــد‪.‬‬ ‫* دوست دارید جای کدام بازیگر باشید؟‬ ‫هیچ کس‪ .‬دوست دارم جای خودم باشم‪.‬‬ ‫* اگر قرار بود یک بازیگر را انتخاب کنید؟‬ ‫پرویز پرستویی‪.‬‬ ‫* در کدام فیلم ایشان دوست داشتید بازی کنید؟‬ ‫مومیایی سه‪.‬‬ ‫به طورمثــال مــن بــا شــما مشــکل دارم و‬ ‫می گویــم بیــا صحبــت کنیــم و حلــش کنیــم‪.‬‬ ‫شــما می اییــد و صحبــت می کنیــم و حلــش‬ ‫می کنیــم؛ ولــی اگــر شــما حاضــر نباشــید بــا مــن‬ ‫صحبــت کنیــد‪ ،‬ایــن وســط مشــکلی هــم نیســت‬ ‫و مــن شــما را کنــار می گــذارم‪.‬‬ ‫* در حد دو جمله با کسانی که فکر می کنید دغدغه‬ ‫امروز شما هستند صحبت کنید‪.‬‬ ‫در اینکــه پــول مشــکالت را حــل می کنــد‬ ‫شــکی نیســت‪ .‬زندگــی خیلی هــا را دیــده ام کــه‬ ‫در رفــاه و ثــروت هســتند؛ ولــی هیــچ ارامشــی همــه حرف هایــم را در دو جملــه می گویــم‪:‬‬ ‫در زندگی شــان نیســت‪ .‬زندگــی خــودم را مهربانــی و اخــاق مهم تریــن قســمت انســان‬ ‫بــودن اســت‪ .‬بــه نظــر مــن‬ ‫دوســت دارم و بــا اینکــه‬ ‫از ایــن مهم تــر در زندگــی‬ ‫دغدغه هــای مالــی زیــادی‬ ‫دوست دارم جای خودم باشم‬ ‫هیــچ شــخصی نیســت و هــر‬ ‫در زندگــی ام اســت؛ ولــی‬ ‫چیــزی را شــما در زمینــه‬ ‫واقعــا احســاس ارامــش‬ ‫اخــاق بگنجانیــد مطمئنــا بــه‬ ‫می کنــم‪.‬‬ ‫ان هــدف و تعالــی خواهیــد‬ ‫* شما ادم منتقدی هستید؟‬ ‫بلــه‪ .‬مــا در هــر زمینــه ای کــه فعالیــت می کنیــم رســید‪.‬‬ ‫* احساس خوشبختی می کنید؟‬ ‫به جــای اینکــه از طریــق دوســتانمان حمایــت‬ ‫شــویم‪ ،‬رهــا می شــویم و یــا جلــوی پایمــان بلــه‪ ،‬مخصوصــا کــه یک ســری چیزهــا برایــم‬ ‫ســنگ می اندازنــد‪ .‬انتقادهــای مخــرب‪ ،‬فحاشــی تمــام شــده و تمــام شــدنش باعــث ارامــش مــن‬ ‫کــردن در صفحــات اجتماعــی‪ ،‬زیراب زنی هــای شــده اســت‪.‬‬ ‫* معنى رنگ ارغوانى و اینکه روزها و لحظه ها‬ ‫روزمــره‪ ،‬اینکــه بســپارند بــه فالنــی کار ندهیــد‬ ‫ارغوانی اند چیست؟ و اینکه چرا رنگ ارغوانى برایتان‬ ‫یــا نگذاریــد فالنــی پیشــرفت کنــد‪ ،‬این هــا بــرای‬ ‫اهمیت دارد؟‬ ‫خــودم اتفــاق افتــاده اســت‪ .‬اســم نم ـی اورم؛ بــا‬ ‫مــن تمــاس گرفتنــد و گفتنــد محســن مهاجــر بــه مــن عکــس اجراهــا و کنســرت هایى کــه داشــتم‬ ‫را چــاپ می کــردم و بــه دیــوار اتاقــم‬ ‫مــا زنــگ زدنــد کــه مــا بــا تــو کار نکنیــم!‬ ‫مـی زدم‪ ،‬بعــد از مدتــى کــه تعــداد عکس ها‬ ‫* دلیلش چیست؟‬ ‫زیــاد شــد وقتــى از دور بــه عکس هــا نــگاه‬ ‫دلیلــش بــرای خــودم واضــح‬ ‫می کــردى رنگــى کــه‬ ‫اســت و ارزش صحبــت کــردن‬ ‫غالــب بــود رنــگ‬ ‫نــدارد‪ .‬یک ســری اتفاق هــا‬ ‫ارغوانــى بــود‪ .‬ان‬ ‫باعــث می شــود شــما طــرف‬ ‫روزهــا همه چیــز‬ ‫مقابلــت را بشناســی؛ مثــا‬ ‫خــوب بــود و حــس‬ ‫شــخصی در چهــار ســال‬ ‫ارامــش داشــت و از‬ ‫گذشــته در ظاهــر دوســت‬ ‫ان روز بــه بعــد رنــگ‬ ‫صمیمــی ات بــوده ولــی در‬ ‫ارغوانــى برایــم حــس‬ ‫باطــن نــه! یــا تماس هایــی‬ ‫خوبــی داشــت و اینکــه ســعى‬ ‫گرفتــه می شــود کــه بــه‬ ‫کــردم ایــن حــس را بــه دیگــران‬ ‫مــن می گوینــد محســن‬ ‫هدیــه کنــم و ایــن شــد کــه روزهــا‬ ‫مهاجــر حــاال تــو یــک‬ ‫و لحظه هــا ارغوانــى شــدند‪.‬‬ ‫ســال نبــاش! از ایــن نــوع‬ ‫* کالم اخر‬ ‫تماس هــا زیــاد داشــتم‪.‬‬ ‫امیــدوارم زندگی تــان همیشــه رنــگ‬ ‫* شــما هــم هیــچ کاری‬ ‫ارغوانــی داشــته باشــد‪.‬‬ ‫نمی کنیــد ؟‬ ‫خیــر‪ .‬وقتــی دیگــران‬ ‫نمی خواهند‬ ‫حقیقــت را بــاور‬ ‫تــاش‬ ‫کننــد‬ ‫شــما بــرای بــاور‬ ‫کــردن قضیــه‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫ایــن اســت کــه بتوانــم خانــواده ام را حمایــت‬ ‫کنــم‪.‬‬ ‫ـل‬ ‫ـوع حـ‬ ‫ـا موضـ‬ ‫ـد تـ‬ ‫ـت نمی کنیـ‬ ‫ـرف صحبـ‬ ‫ـا طـ‬ ‫* بـ‬ ‫شو د ؟‬ ‫اختصاصی زیروبم‬ ‫اســم حســی کــه ســال ها پیــش داشــتم را‬ ‫می شــود عاشــقی گذاشــت؛ ولــی اکنــون بیشــتر‬ ‫منطقــی هســتم تــا عاشــق‪.‬‬ ‫اســت؟‬ ‫بیهــوده اســت‪ .‬مــن ایــن انــرژی را بــرای خــودم‬ ‫می گــذارم و خــودم را ارتقــا می دهــم نــه اینکــه‬ ‫دیگــران را مجــاب کنــم کــه ان چیــزی کــه‬ ‫شــنیده اید دروغ بــوده اســت‪ .‬یک ســری چیزهــا‬ ‫بــه مــرور مشــخص می شــود و تــا االن هــم‬ ‫بخشــی از ان مشــخص شــده اســت‪ .‬مــن اصــا‬ ‫وقــت خــودم را صــرف حاشــیه ها نمی کنــم؛‬ ‫چــون واقعــا انــرژی زیــادی می گیــرد و شــما را‬ ‫از مســیر اصلــی خــارج می کنــد‪ .‬مــن معمــوال‬ ‫ادم هــا را از زندگــی ام حــذف می کنــم‪ .‬وقتــی‬ ‫می بینــم شــخصی حاشیه ســاز اســت حذفــش‬ ‫می کنــم و فصــل بعــدی را شــروع می کنــم‪.‬‬ ‫‪39‬‬ ‫خاطــــره بــــــازی‬ ‫به پالسکوترین‬ ‫شــــکل ممـکن!‬ ‫‪@cafenostal‬‬ ‫مرگ هــا‪ ،‬هنگامــه غرق شــدن در اب و ســوختن‬ ‫در اتــش اســت‪ ،‬لحظاتــى کــه انســان‪ ،‬یکبــاره بــا‬ ‫مفهــوم «امیــد در برهنه تریــن شــکلش» مواجــه‬ ‫می شــود کــه «امیــد» در انتهایی تریــن حالتــش‬ ‫«کورســو» نامیــده می شــود؛ کورســویى کــه‬ ‫شــبیه لحظــات انتهایــى خامــوش شــدن شــعله‬ ‫شــمع اســت و داســتان مــا بــه «پالســکوترین‬ ‫شــکل ممکــن» تمــام می شــود‪ .‬کوهــى از اوار‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫اتــش برخاســته از زمیــنِ خراب ابــاد‪،‬‬ ‫دود و‬ ‫ِ‬ ‫ یــاب خســته از بــوى مــرگ‪،‬‬ ‫ســگ هاى زنده‬ ‫شــبح یــک بــرج قدیمــى در اســمان‪ .‬گرافیتــى‬ ‫یــا دیوارنــگاره اى از «ب ِ َلــک َهنــد» در حوالــى پــل‬ ‫کریمخــان تهــران بــه یــاد اتش نشــانان محبــوس‬ ‫در یــک شــب تاریــک و کورســوى نــور شــمع‬ ‫در دست هایشــان‪.‬‬ ‫سپاس از «وحید لطفی منش» براى عکس‪.‬‬ ‫غماخرىوزلزله‬ ‫به« ِپالسکو»ترینشکلممکن‪،‬این ِ‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪42‬‬ ‫همه چیــز از یــک اتش ســوزى در طبقــات‬ ‫فوقانــى ســاختمان پالســکو شــروع شــد‪ ،‬یکباره‬ ‫همــه چیــز از نقطــه اتش ســوزى بــه «ماشــین‬ ‫زمــان» وارد شــد‪ ،‬ادم هــا‪ ،‬از شــدت عالقــه بــه‬ ‫گذشــته‪ ،‬وارد ســاختمان و حفــره شــدند‪ ،‬لیســت‬ ‫حاضریــن ماشــین زمــان‪ ،‬بــه جماعــت مفقــودان‬ ‫بیــرون ســاختمان تبدیــل شــد‪ .‬اواربــردارى‬ ‫به شــکل اســرارامیزی تمــام نشــد‪ ،‬چیــزى در‬ ‫قلــب پالســکو‪ ،‬مثــل لحظــه مــرگ یــک ســتاره‪،‬‬ ‫سرشــار از دود و حــرارت بــود‪ .‬فروریختــن‬ ‫حجــم عظیــم خاطــرات و اوار شــدن بــر ســر‬ ‫خیابــان و حوالــى چهــارراه اســتانبول و گرفتــار‬ ‫شــدن اتش نشــان ها در یــک تاریکــى عجیــب‬ ‫و اَبَــدى کــه از روز پنجشــنبه و اخریــن روز‬ ‫دی مــاه‪ ،‬شــروع شــد‪.‬‬ ‫چیــزی شــبیه بــه یــک تونــل تاریــک کــه راهــى‬ ‫بــه بیــرون نــدارد و یکبــاره وصــل می شــود‬ ‫بــه غــروب و َش ـب زدگى‪ ،‬مثــل خمیــده شــدن‬ ‫فضــا و زمــان در بــدن فــوالدى بــرج و اعوجــاج‬ ‫انســان‪ ،‬مثــل شــمعى روشــن در ظلمــت ظالمانــه‬ ‫جهــان‪ ،‬مثــل اخریــن لحظــات غریــق فی البحــر‬ ‫و حریــق فی النــار کــه می گوینــد‪ .‬ســخت ترین‬ ‫تابســتان ســال ‪1356‬خورشــیدى در کنــار‬ ‫حــوض و اب نمــاى ســاختمان «پالســکو»‬ ‫ان روزهــا‪ ،‬یکــی از تفریحــات مــردم‪ ،‬رفتــن بــه‬ ‫ســاختمان پالســکو و گشــت وگذار در اولیــن‬ ‫بــرج بلنــد مرکــز تهــران بــود‪ .‬حوض هــاى‬ ‫اب و فواره هــاى اب طبقــه زیریــن ســاختمان‪،‬‬ ‫از مناســب ترین لوکیشــن ها بــراى عکــس‬ ‫یــادگارى بودنــد‪ .‬ســاختمانى کــه ظاهــر تاریک‪،‬‬ ‫ســخت و خشــن و درونــى روشــن‪ ،‬دریایــى‬ ‫و ارامش بخــش داشــت‪ .‬حادثــه «فروریختــن‬ ‫ســاختمان پالســکو» شــاید یــک اتفــاق‬ ‫نــادر بــراى چنــد نســل باشــد‪ ،‬نســل هایى‬ ‫کــه شــاید پدرانشــان و یــا خودشــان از ایــن‬ ‫ســاختمان‪ ،‬خاطــره و نوســتالژى داشــتند‪.‬‬ ‫ســاختمان ها و یادگارهــاى زیــادى بــه مــرور‬ ‫زمــان و بــا پیشــرفت ساخت وســازها و ُمدرنیتــه‬ ‫دســت وپا شکســته ایرانــى‪ ،‬از میــان رفتــه‬ ‫اســت؛ امــا ریــزش حجــم عظیــم یــک خاطــره‬ ‫و فروافتــادن یــک غــول هفــده طبقــه‪ ،‬نشــانه اى‬ ‫از «فروافتــادن دیــوارى» اســت کــه روزگارى‪،‬‬ ‫دورنمــاى عکس هــا‪ ،‬پس زمینــه فیگورهــا و‬ ‫همــراه ژســت هاى تاریخــى مــا بــوده اســت‪.‬‬ ‫بــا ســپاس از «ســید محمدرضــا مدرســى»‬ ‫کــه در قامــت پســرى در میــان پــدرش «ســید‬ ‫جــال» و اقــاى «مهــدى عزیــزى» نشســته‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫«قوى سیاه» به نام پالسکو‪،‬‬ ‫پرنده اى در قامت یک‬ ‫ِ‬ ‫ورودى طبقه پایین مجتمع پالسکو در سال ‪1354‬‬ ‫خورشیدى‬ ‫بــا مشــاهده واکنش هــا‪ ،‬افــکار ملتهــب و‬ ‫متناقــض جامعــه‪ ،‬برخوردهــا و شاخ به شــاخ‬ ‫شــدن ها‪ ،‬تقدیــس و تکفیرهــا‪ ،‬یکــى را راهبــه‬ ‫کــردن و دیگــرى را روســپى‪ ،‬شــایعه بازى و‬ ‫داستان ســازى‪ ،‬دعواهــا‪ ،‬ســرریز خشــونت هاى‬ ‫کالمــى و رفتــارى پــس از «فروریختــن‬ ‫ســاختمان پالســکو»‪ ،‬بــه شــباهت ایــن اتفــاق‬ ‫و «نظریــه قــوى ســیاه» افتــادم کــه اســتعاره اى‬ ‫اســت از پیشــامدهایى کــه مشــاهده ان‬ ‫شــگفت انگیز و بســیار نــادر باشــد و چــون‬ ‫جامعــه به طــور معمــول انتظــار وقــوع چنیــن‬ ‫رخــدادى را نــدارد‪ ،‬بــا پیشــامدش یکبــاره‬ ‫توده هــای مــردم دچــار واکنش هــاى ملتهــب‬ ‫و متوهمانــه می شــوند و در توجیــه دالیــل‬ ‫وقــوع چنیــن پدیده هایــی گاه بــه اســتدالل‬ ‫غیرعقالنــی و حتــی خرافــی روى می اورنــد‪.‬‬ ‫فــارغ از اندیشــه توده هــا در توجیــه علــت‬ ‫و عواقــب ایــن پدیده هــا‪ ،‬معمــوال بیــن اهــل‬ ‫فــن‪ ،‬روشــنفکران و خــردورزان نیــز هالـه اى از‬ ‫اختالف نظــر و کشــمکش پدیــد می ایــد کــه‬ ‫ممکــن اســت بــراى مدت زمــان طوالنــى بــه‬ ‫نتیجه گیــری صحیــح منتهــى نشــود‪ .‬پدیــده‬ ‫«قــوی ســیاه» بــه رخــدادى گفتــه می شــود کــه‬ ‫از منظــر مشــاهده گرهای متعــدد‪ ،‬رخــدادى‬ ‫شــگفت انگیز و نامحتمــل باشــد‪ ،‬حــدوث ان به‬ ‫پیامدهــای بســیار عظیــم و غیرقابل پیش بینــی‬ ‫منجــر شــود و بــا وقوعــش‪ ،‬دالیــل حــدوث‬ ‫ان در بســتری عقالنــى و منطقــى قابل‪‎‬توجیــه‬ ‫باشــد و بتــوان بــرای کاهــش پیامدهــای ان در‬ ‫رخدادهــای بعــدى و اتفاق‪‎‬هــاى هولنــاک‪،‬‬ ‫برنامه‪‎‬ریــزى کــرد‪.‬‬ ‫اســمان تهــران بــود‪ ،‬کمــى باالتــر و نزدیــک‬ ‫کافــه نــادری‪ ،‬پیراشکی فروشــی «خســروى»‬ ‫متعلــق بــه خانــواده اى ارمنــى‪ ،‬درهم تنیــده بــا‬ ‫بــوى پیراشــکى کــرم دار‪ ،‬گوشــت‪ ،‬ســیب زمینی‬ ‫و مربایــی‪ .‬خاطــره اى مشــترک بــود‪ ،‬چیزی اشــنا‬ ‫در میــان «داســتان هاى پــدرم از جوانی هایــش»‪،‬‬ ‫ســاختمانى کــه مثــل زن شــیک پوش و مرمــوز‬ ‫داســتان‪ ،‬یــک تاکســى «دربســت» بــه ناکجاابــاد‬ ‫گرفــت و در اخریــن لحظــه‪ ،‬پیش از سوارشــدن‪،‬‬ ‫بــه مــا نــگاه کــرد؛ پالســکویى کــه یکبــاره درب‬ ‫تاکســى را می بنــدد و در همهمــه خیابــان محــو‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫پالسکوى سابق‪ ،‬پالسکوى فقید‪ ،‬مرد همیشه قد‬ ‫راست ‪ 54‬ساله با پیراهن مشکى‪ ،‬زن خوب و‬ ‫مهربان همیشه مظلوم با چادر سیاه‬ ‫روزگارى که پالسکو‪ ،‬هواى اتش نشانان را داشت‪ ،‬با‬ ‫خانــم جــوان بــا کفــش پاشــنه بلند و پالتــو اب نماهاى معروف طبقه زیرینش و عکس یادگارى‬ ‫پوســت‪ ،‬در اســتانه وارد شــدن بــه تاکســى با تابلوى «کاالى ایمنى و اتش نشانى»‪ ،‬با خرید‬ ‫«واکســهاول» انگلیســى اســت‪ .‬درب را بــاز کــرده بلیط اعانه م ّلى‪ ،‬مخصوص نوروز‪ ،‬با عینک سازى‬ ‫و هنــوز وارد ماشــین نشــده اســت‪ ،‬از بــاالى طــاق‬ ‫شهاب‪ ،‬انتشارات امیرکبیر‪ ،‬کادو‪ ،‬مروارید و سایه‬ ‫یونس یونسیان‬ ‫د انشجوی د کتری د انشکد ه‬ ‫مد یریت د انشگاه تهران‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫از صبــح کــه خبــر اتــش را دادنــد و همراهــش‬ ‫از خانــه بیــرون زدم تــا لحظــه ریــزش کامــل‬ ‫و پریــدن اخریــن کبوترهــا و یاکریم هــاى‬ ‫النه کــرده در توری هــا و حفاظ هــاى شــبکه اى‬ ‫معــروف ســازه‪ ،‬بــه واکنش هــا نــگاه می کنــم‪،‬‬ ‫واکنش هایــى کــه هــر بــار خجالت بارتــر از قبــل‬ ‫می شــود؛ از عکس هــا و ســلفی هاى یــادگارى‬ ‫بــا دود و خاکســتر‪ ،‬از شــوخی هاى سیاســى‪ ،‬از‬ ‫شــانه خالی کردن هــاى همیشــه ایــن مملکــت‪،‬‬ ‫از وسوســه عجیــب و مضحــک مــردم بــراى‬ ‫ثبــت هــر لحظـه اى‪ ،‬حتــى لحظــات اخرالزمانــى‬ ‫مــرگ و فاجعــه‪ ،‬از ســاختمانى کــه تــا دیــروز‬ ‫کســى بــه یــادش نبــود کــه «چنــد ســال» دارد‬ ‫کــه شــهردارى مشــغول پــروژه زشــت «پایــش و‬ ‫ســامت» میــدان و خیابــان فردوســى بــود‪ ،‬رنگ‬ ‫زدن و ترمیــم ظاهــر و مثــل همیشــه فراموشــى‬ ‫ریشــه ها و خاطــرات و هــر انچــه «داخــل»‬ ‫اســت و «تابلــوى کاالى ایمنــى و اتش نشــانى»‬ ‫در ســال ‪ 1355‬خورشــیدى و حکایــت مــرگ‬ ‫اتش نشــان ها در ســال ‪ 1395‬خورشــیدى و مــا‬ ‫کــه از بیابــان مرگ بــار ام ـ ِر واقــع‪ ،‬دور شــده ایم‬ ‫و فقــط «واکنــش» نشــان می دهیــم‪ ،‬مــا کــه‬ ‫پاتــوق روزهــای جوانــی پــدر‪ ،‬نمایــی از‬ ‫ســاختمان ســابق پالســکو در چهــارراه‬ ‫اســامبول یــا اســتانبول تهــران ســال ‪1341‬‬ ‫خورشــیدی‪ .‬ایــن عکــس بــدون شــک یکــی‬ ‫از زیباتریــن عکس هایــی اســت کــه از ایــن‬ ‫خیابــان و ســاختمان هایش دیــده ام‪ .‬عکســی‬ ‫کــه رمزهــای زیبــا و نوســتالژیکی از تاریــخ در‬ ‫خــودش دارد‪ ،‬بالکــن هتــل پــاالس بــا پوســتر‬ ‫فیلــم «اســپارتاکوس» کــه نمایــش در ســینما‬ ‫ســعدی را تبلیــغ می کنــد‪ .‬تابلوهــای نئــون‬ ‫نوشــیدنی «الپایــن» و کنــارش «کوکاکــوال» و‬ ‫چادرهــای افتاب گیــر راهنمایــی کــه محــل‬ ‫ایســتادن پاســبان بــوده اســت‪ .‬مغــازه فیلیپــس‬ ‫کــه رادیــو و تلویزیــون فروشــى بــوده اســت و‬ ‫عکس هایــی هســتند کــه یــک «بالکــن خالــی»‬ ‫دارنــد کــه به شــکل سرســختانه ای تنهــا پنــاه‬ ‫و تصویــری از «امیــد بــه امــر درحــال امــدن»‬ ‫اســت‪ ،‬بالکن هایــی کــه در انتظــار اینــده‬ ‫ایســتاده اند‪ ،‬در انتظــار چشــمان مردمــان اواخــر‬ ‫دهــه نــود خورشــیدی کــه بــه مردمــان اغــاز‬ ‫دهــه چهــل نــگاه می کننــد‪ .‬ایــن عکــس در‬ ‫نهایــت بــه «پالســکو» تقدیــم می شــود؛ او کــه‬ ‫عشــق بــه قدیــم را در مــن رویانــد‪.‬‬ ‫کافه نوستال‬ ‫با پالسکو و یک قدم تا مرگ‪ ،‬تصویرى منحصربه فرد‪،‬‬ ‫سینمایى و خوب از چهارراه استانبول رو به سمت‬ ‫شرق خیابان در سال ‪1340‬خورشیدى‬ ‫فلــزى درب به شــکل مرمــوزى بــه عــکاس نــگاه‬ ‫می کنــد‪ .‬در همــان طــرف‪ ،‬مــردى هــم ســرش‬ ‫را بــه داخــل دکــه روزنامه فروشــى کــرده و دارد‬ ‫حــرف می زنــد‪ .‬در همــان ســمت پیــاده رو‪ ،‬یــک‬ ‫«نفتــى» بــا چارچرخــه اش و پیتی هــاى نفــت‬ ‫درحــال حرکــت اســت‪ .‬هــر دو طــرف خیابــان‪،‬‬ ‫در تصــرف تاکســی های دورنــگ معــروف‬ ‫قدیمــی فیــات و فولکس واگــن اســت‪ .‬پشــت‬ ‫ســر خانــم‪ ،‬پوســتر تبلیغاتــی فیلــم «یــک قــدم‬ ‫تــا مــرگ» ســاخته ســاموئل خاچیکیــان دارد بــه‬ ‫شــکل دیوان ـه وارى فریــاد می زنــد‪ .‬اگهــی نئونــی‬ ‫نوشــیدنی «الپایــن» و ان ســوتر در انتهــاى خیابــان‪،‬‬ ‫حضــور ســینما تهــران و ســاختمان معــروف و‬ ‫ســابق پالســکو‪ .‬فیلــم «یــک قــدم تــا مــرگ» بــا‬ ‫بوتیمــار و بیــک ایمانــوردی در اولیــن حضــور‬ ‫حرفــه ای خــود در ســینما؛ داســتان گروهــى از‬ ‫دزدان کــه پــس از ســرقت‪ ،‬بــه مــرور از هــم‬ ‫پاشــیده می شــوند و در نهایــت بــا عشــق ایجــاد‬ ‫شــده میــان زن همدســت دزدان و یــک پلیــس‪ ،‬بــه‬ ‫یــک قدمــى مــرگ مى رســند‪ .‬مثــل ســاختمانى کــه‬ ‫از لحــاظ معیارهــاى زیباشناســانه‪ ،‬شــاید «قشــنگ»‬ ‫نبــود‪ ،‬دراز و بــد ظاهــر‪ ،‬اولیــن بــرج فرورفتــه در‬ ‫«مردمــان رقت بــار واکنش هــا هســتیم‪ ،‬مردمــان‬ ‫ســلفی هاى دمِ اخــر‪ ،‬عاشــقان دود‪ ،‬خاکســتر و‬ ‫فروریختــن» و شــیرجه اخــر مــن‪ ،‬جلوى چشــم‬ ‫کســبه پالســکو‪ ،‬در حــوض خنــک اب طبقــه‬ ‫پاییــن ســاختمان‪.‬‬ ‫‪43‬‬ ‫یکلبوهزارخندهباحسنریوندی‬ ‫کمی از دوران کودکی تان برایمان می گویید؟ ان‬ ‫زمان هم اهل طنازی بودید؟‬ ‫متولد فروردین ‪ 1355‬در ســبزوار اســت و فار غالتحصیل بلــه قدمــت زیــادی دارد‪ .‬در مقطــع ابتدایــی زنــگ‬ ‫رشــته تربیــت بدنــی‪ .‬ارائــه بامزه تریــن شــوخی ها بــا تفریح هــای مدرســه بچه هــا دورم جمــع می شــدند‬ ‫جدی تریــن شــکل ممکــن از مهارت هــای حســن و مــن کاراکترهــای تلویزیونــی را شبیه ســازی‬ ‫ـدی پرطرفــدار اســت کــه الیواســتوری اش می کــردم و بچه هــا می خندیدنــد و گهــگاه ناظم هــا‬ ‫اقــای ریونـ ِ‬ ‫حیــن مصاحبــه رکــورد ‪ 1400‬نفــر انالیــن هم زمــان را پشــت درخت هــا می ایســتادند و گــوش می کردنــد‬ ‫هــم شکســته اســت‪ .‬دیــدن ایــن مصاحبــه را در کانــال و خیلــی برایشــان لذت بخــش بــود‪ .‬گاهــی هــم‬ ‫پشــت تریبونــی کــه بیشــتر بــه درد ســبزی فروش ها‬ ‫رســمی اپــارات (‪)aparat.com/majidakhshabi‬‬ ‫می خــورد کار می کــردم‪ .‬مقطــع راهنمایــی هــم‬ ‫وکانـالتلگــرامیزیــروبـم(‪)@zirobamonline‬‬ ‫برای کارهایتان ایده پرداز دارید؟‬ ‫همین طــور بــود‪ .‬در مقطــع دبیرســتان بــرای اولیــن‬ ‫به شما همراهان خوب زیروبم توصیه می کنیم‪.‬‬ ‫تیــم گفتگــو‪ :‬مرضیــه جعفــری‪ ،‬رخســاره رشــیدیان و بــار در ســن پانــزده ســالگی روی صحنــه رفتــم و مــا یــک تیــم هســتیم‪ ،‬ســرفصل موضــوع را بــه مــن‬ ‫می گوینــد‪ ،‬مطالــب مرتبــط‬ ‫مقابــل مــردم ایفــای نقــش‬ ‫ســهند داداشی نســب‪.‬‬ ‫را نــگاه می کنــم کــه برایــم‬ ‫کــردم‪ .‬خاطره بســیار ترســناکی‬ ‫هستید؟‬ ‫متولد چه سالی‬ ‫بهترین و اصولی ترین ریتم های‬ ‫ایــده ای می شــود و شــروع‬ ‫متولــد ‪ 1/1/1‬هســتم‪ .‬از مــن ســن باالتــر هــم هســتند‪ :‬بــود چــون تــا ان زمــان‬ ‫بــه نوشــتم می کنــم و بعــد‬ ‫عمــو پورنــگ متولــد هــزار‪ ،‬عمــو قنــاد کــه اصــا فقــط بــرای هم کالســی ها‬ ‫جهان ریتم خنده مردم است‬ ‫بــازی اش می کنــم و کلیپــش‬ ‫تولــد نــدارد‪ ،‬از وقتــی کــه بچــه بــودم عمــو قنــاد و هم سن وســال هایم اجــرا‬ ‫را درســت می کنیــم و در‬ ‫همیــن شــکلی بــود و مــا از دنیــا می رویــم و عمــو داشــتم؛ امــا از ان زمــان بــه‬ ‫قنــاد همیــن شــکلی هســتند‪ ،‬اخریــن شناســنامه اش بعــد زن و مــرد و ادم بزرگ هــا و پیرمــرد و پیرزن هــا اینســتاگرام ارائــه اش می دهیــم‪.‬‬ ‫را الی پوســت دایناســور پیــدا کرده انــد کــه بــرای بودنــد‪ ،‬خیلــی هــول شــدم‪ ،‬صدایــم می لرزیــد‪ ،‬گفتــم‬ ‫قبل کار تمرین هم می کنید؟‬ ‫تاریــخ قبــل از کهــن بــوده؛ امــا دمشــان گــرم‪ ،‬مجــری مــن حســن ریونــدی هســتم‪ ،‬مــردم می خندیدنــد و بلــه قطعــا‪ .‬در دنیــا هیــچ کســی نیســت کــه بــدون‬ ‫پــر انــرژی ای هســتند و بچه هــا دوست شــان دارنــد‪ .‬مــن فکــر می کــردم وای ســوتی دادم!‬ ‫تمریــن طنــز بســازد و بــدون تمریــن جلــوی دوربین‬ ‫از همان اجرا فکر می کردید بعدها برایتان‬ ‫بــرود‪ .‬یــک فــرد بایــد هــوش باالیــی داشــته باشــد تا‬ ‫بــا عمــو قنــاد عزیــز خاطــرات زیــادی دارم و عمــو‬ ‫در کوتاه تریــن زمــان ممکــن تمــام کارهــا را انجــام‬ ‫اتفاق های جدیدی بیفتد؟‬ ‫پورنــگ را هــم دوســت دارم‪.‬‬ ‫خیر‪ .‬بیشــتر فکــر می کــردم مردم بدهــد‪ .‬این هــا نیازمنــد زمــان مناســب اســت کــه‬ ‫متولد فروردین هستید‪ ،‬کادوی‬ ‫دلشــان بــرای پســر پانــزده ســاله مطالــب را کنــار هــم بچینیــم‪ ،‬کجــا اکســان گذاری‬ ‫تولد و عیدی تان چطور حساب‬ ‫روی صحنــه کــه خیلــی ســاده کنیــم‪ ،‬کجــا هایالیــت شــود‪ ،‬کجــا بــازی شــود‪ ،‬کجــا‬ ‫من از خانه تکانی فراری ام‬ ‫می شود؟‬ ‫صحبــت می کنــد می ســوزد؛ بیــان بیایــد و کجــا بایــد طنــزش باالتــر برود یــا حتی‬ ‫مــن‬ ‫حــق‬ ‫در‬ ‫بزرگــی‬ ‫ظلــم‬ ‫فکــر نمی کــردم به خاطــر تقلیــد صداســازی شــود‪.‬‬ ‫می شــود؛ چــون عیــد اســت و‬ ‫خسیس ترین ادمی که تابه حال دیده اید؟‬ ‫صدایــم جیــغ و دســت و هــورا‬ ‫همــه مشــغول تبریــک بــه همدیگــر هســتند و کســی‬ ‫چیزی به ذهنم نمی رسد‪.‬‬ ‫اصــا حواســش بــه مــن نیســت کــه امــروز تولــد می کشــند ولــی بعــدا فهمیــدم این طــور نیســت‪.‬‬ ‫خودتان دست ودلباز هستید؟‬ ‫چطور به این نتیجه رسیدید؟‬ ‫حســن کچــل بــوده‪ ،‬واقعــا اســمم بــا کلـه ام درســت‬ ‫درامــده اســت‪ .‬حســن کچــل دیگــر در بــاور مــن یــک بــار جایــی برنامــه داشــتیم‪ ،‬از ده شــب برنامــه‪ ،‬به اندازه ای که طبیعی باشد بله‪.‬‬ ‫ثبــت و ضبــط شــده و موهــای مــن از چنــد ســال شــب ســوم غیبــت داشــتم و نرفتــم‪ ،‬شــب چهــارم‬ ‫اندازه طبیعی یعنی چه؟‬ ‫قبــل شــروع بــه ریختــن کــرده؛ امــا اشــکالی نــدارد‪ .‬کــه امــدم خیلــی بــا مــن بــد رفتــار کردنــد و گفتنــد شــنیده ام یــک زمانــی جکی چان بــا دسـت ودلبازی اش‬ ‫تــو مــا را مســخره کــرده ای؟ گفتم چــرا؟ گفتنــد همه بــرای یکــی از دوســتانش ســاعت یک میلیــون دالری‬ ‫دوست داشتنی ترین عیدی و یا کادوی تولدی که‬ ‫خانواده هــا دیشــب می گفتنــد چــرا تقلیــد صدایتــان خریــده چــون درامــد زیــادی از هنــر سرشــارش‬ ‫گرفته اید؟‬ ‫نیســت؟ مــا بــرای دیــدن او پــول بلیــط داده ایــم! بــاز داشــته اســت‪ .‬ان زمــان تعجــب کــردم‪ ،‬گفتــم کســی‬ ‫ ام‪.‬‬ ‫ه‬ ‫نگرفت‬ ‫کادویی‬ ‫ حال‬ ‫ه‬ ‫تاب‬ ‫صورت‬ ‫به ان‬ ‫هــم بــاورم نمی شــد و بــا خــودم می گفتــم این هــا کــه یک دفعــه بــه درامــد زیــادی می رســد از ایــن‬ ‫ شود؟‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫مگر‬ ‫مــن را دســت انداخته انــد و مســخره ام می کننــد کارهــا می کنــد! بعــد دیــدم بخشــندگی بایــد در‬ ‫ ام‬ ‫ی‬ ‫نوجوانــ‬ ‫دوران‬ ‫بــه‬ ‫مربــوط‬ ‫باشــم‬ ‫گرفتــه‬ ‫اگــر‬ ‫زیــرا بــه غیــر از برنامــه مــن‪ ،‬گــروه ســنتی هــم وجــود ادم باشــد‪ .‬مــن فکــر می کنــم بیشــتر از حــد‬ ‫اســت و یــادم نیســت‪ .‬حــدود پانــزده ســال اســت کــه برنامــه داشــت و حتــی گــروه نمایشــی بــا گریم هــای ان اســراف و احساســاتی گری اســت؛ یعنــی اگــر‬ ‫عیدهــا خانــه نبــودم و درگیــر اجــرا در شهرســتان ها عجیب وغریــب و طنــزی فوق العــاده‪ ،‬اصــا جایی‬ ‫مــن کســی را بیشــتر از حــد دوســت دارم نبایــد‬ ‫یــا خــود تهــران بــودم‪ .‬یــادم می ایــد پارســال صبــح بــرای مــن نیســت کــه بخواهــم بــروم خودی‬ ‫در عشــق ورزی ام احساســاتی گری بــه خــرج‬ ‫بــرای اجــرای تحویــل ســال بــه ســربازخانه رفتیــم‪ .‬نشــان بدهــم؛ اما دیــدم واقعا اســتقبال شــد‬ ‫دهــم‪ .‬احساســاتی بــودن خــوب اســت بــه‬ ‫بــه همیــن دلیــل اگــر کادویــی گرفتــه باشــم یــادم و خــدا را شــکر در ده شــب بــه رای مردم‬ ‫شــرطی کــه طبیعــی باشــد‪ .‬هــر چیــزی‬ ‫نمی ایــد چــه زمانــی و چــه بــوده اســت‪.‬‬ ‫بهتریــن ایتــم شــناخته شــدم‪ .‬ایتــم من در‬ ‫حــد وســط دارد (خیراالمــور اوســطها)‪.‬‬ ‫شما هر سال‪ ،‬موقع سال تحویل درحال اجرا هستید و‬ ‫ـت‬ ‫ـ‬ ‫بیس‬ ‫تا‬ ‫ـع‬ ‫ـ‬ ‫رب‬ ‫ـک‬ ‫ـ‬ ‫ی‬ ‫از‬ ‫ـتر‬ ‫ـ‬ ‫بیش‬ ‫ـب‬ ‫ـ‬ ‫ش‬ ‫ـر‬ ‫ـ‬ ‫ه‬ ‫اهل خانه تکانی هستید؟‬ ‫منزل نیستید‪ .‬برای خانواده سخت نیست؟‬ ‫دقیقــه نبــود‪.‬‬ ‫مــن از خانه تکانــی فــراری ام و حــس بــدی‬ ‫هر کســی شــغل خــاص خــودش را دارد؛ مثــل خلبان‬ ‫گفتید ان زمان بیشتر تقلید صدا داشتید‪،‬‬ ‫بــه خانه تکانــی دارم‪ .‬البتــه نزدیــک عیــد مــن‬ ‫کــه مــدام روی هــوا اســت‪ ،‬پزشــکی کــه در بهتریــن‬ ‫اصــا منــزل نیســتم‪ .‬حــدود ‪ 20-15‬ســال‬ ‫حاال چطور؟‬ ‫ـد؛‬ ‫لحظه هــای زندگــی می توانــد در کنــار خانــواده باشـ‬ ‫اکنــون دیگــر تقلیــد صــدا‬ ‫اســت کــه هــر ســال نزدیــک عیــد‬ ‫ـار‬ ‫ـ‬ ‫امــا بایــد به خاطــر تعهــدی کــه دارد بــاالی ســر بیم‬ ‫نمی کنــم‪ .‬بیشــتر وقتــم را‬ ‫مســافرت چــه ایــران و چــه‬ ‫باشــد و یــا عمــل چندیــن ســاعته اش را انجــام دهــد‪ .‬بــرای طنــز و بداهه گویــی‬ ‫خــارج از ایــران هســتم‪.‬‬ ‫شــغل مــن هــم مشــکل خــاص خــودش را دارد‪.‬‬ ‫و پرداختــن بــه مســائل‬ ‫اگر قرار باشد خانه تکانی‬ ‫ایا خودتان اهل کادو دادن هستید؟‬ ‫اجتماعــی و هنجارهــا و‬ ‫کنید کدام قسمت‬ ‫چرا که نه‪ ...‬کادو هم می دهم‪.‬‬ ‫ناهنجاری هــا می گــذارم‪.‬‬ ‫خانه تکانی بیشتر اذیتتان‬ ‫عیدی چطور؟‬ ‫کــه‬ ‫بگویــم‬ ‫هــم‬ ‫را‬ ‫ایــن‬ ‫می کند؟‬ ‫عیــدی هــم می‪‎‬دهــم ولــی زمانــی کــه خــودم بچــه‬ ‫ـان‬ ‫ـ‬ ‫خودش‬ ‫ـران‬ ‫ـ‬ ‫ای‬ ‫ـردم‬ ‫ـ‬ ‫م‬ ‫اتــاق خــودم‪ .‬می دانیــد‬ ‫بــودم بیشــترین عیــدی ای کــه می گرفتــم دو تــا جــوک هســتند‪،‬‬ ‫کــه اتــاق دخترهــا بــا‬ ‫تک تومانــی بــود‪.‬‬ ‫جــوک هــم بایــد‬ ‫پســرها فــرق می کنــد؟‬ ‫یادتان می اید با این پول چه کار کردید؟‬ ‫باشــد‬ ‫غیراخالقــی‬ ‫چه فرقی می کند؟‬ ‫بــا ان می شــد مقــدار زیــادی شــکالت خریــد‪ .‬البتــه تــا ادم بخنــدد وگرنــه‬ ‫اتــاق دخترهــا برعکــس‬ ‫ان زمــان تنــوع خوراکی هــا کمتــر بــود‪.‬‬ ‫ هــای‬ ‫کســی بــه جوک‬ ‫اتــاق پســرها اســت‪ .‬اتــاق‬ ‫بچه سبزوار هستید؟‬ ‫ خنــدد‪.‬‬ ‫ی‬ ‫نم‬ ‫معمولــی‬ ‫پســرها مثــل یــک مــرداب‬ ‫بله‪.‬‬ ‫می مانــد‪ ،‬در اشــغال ها غــرق‬ ‫می شــوید‪ ،‬فقــط ششــصد جفــت‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪44‬‬ ‫کارتان خیلی سخت است؟‬ ‫بلــه بــرای ملتــی کــه خودشــان شــوخ طبع هســتند‬ ‫خیلــی ســخت و دشــوار اســت‪ .‬در اکثــر مهمانی هــا‬ ‫خودشــان مطلــب می ســازند و تــا نصف شــب‬ ‫صــدای خنده شــان در کوچه هــا می پیچــد‪ .‬دنیــای‬ ‫مجــازی پــر از جــوک و مطالــب خنــده دار اســت‪،‬‬ ‫صبــح کــه فــرد از خــواب بیــدار می شــود جوک هایی‬ ‫کــه برایــش فرســتادند را بــرای دوســتانش می فرســتد‬ ‫و این گونــه جــوک و جمــات طنــز مثــل دریــا و‬ ‫اقیانــوس خروشــان دست به دســت می چرخــد‪.‬‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫برای مخاطبین و خوانندگان مجله زیروبم در سال‬ ‫‪ 1396‬یک ارزو کنید‪.‬‬ ‫جــوراب تابه تــا وجــود دارد و بایــد از روی اشــغال ها خنــده مــردم اســت‪ .‬زیباتریــن ملودی جهــان خندیدن‬ ‫رد شــود تــا ســر جایــش بخوابــد‪ .‬کمدشــان را نــگاه مــردم اســت و هیچــگاه تکــراری نمی شــود‪ .‬اگر شــما‬ ‫کنیــد! مــن مانــده ام این هــا چطــور وسایلشــان را از زیباتریــن اهنــگ جهــان را چنــد بــار گــوش کنیــد ارزوی مــن بــرای هم وطنانــم چــه در ایــران چــه‬ ‫ایــن کمــد پیــدا می کننــد!! ولــی اگــر اتــاق دخترهــا دلتــان را می زنــد؛ امــا دوســت داری عزیــزت لبخنــد در کل جهــان ایــن اســت کــه خوشــبختی را بــه‬ ‫را نــگاه کنیــد می بینیــد لباس هــا در رگال در کمــد بزنــد و خوشــحالش کنــی تــا غــرق در شــادی شــود معنــای واقعــی کلمــه تجربــه کننــد‪ .‬متنــی از یــک‬ ‫به صــورت اولویــت لبــاس مهمانــی و لبــاس دانشــگاه چــون واقعــا دوســتش داری‪ .‬بــرای همیــن اســمش مهنــدس ژاپنــی خوانــدم کــه نوشــته بــود‪« :‬ایرانی هــا‬ ‫و لبــاس بیــرون و کفش هــا هــم تروتمیــز چیده شــده را کنســرت خنــده گذاشــتیم؛ یعنــی محلــی کــه فقــط پــول دوســت دارنــد و فکــر می کننــد حــال‬ ‫اســت‪ .‬همــه چیــز بــرق می زنــد‪ ،‬عکــس پوســترهای هــزاران نفــر بــا ریتم هــای مختلــف و ملودی هــا و مشکالتشــان اســت و پول خوشــبختی مـی اورد»‪ .‬من‬ ‫اتاقشــان خیلــی جــذاب اســت و ادم لــذت می بــرد‪ ،‬اهنگ هــای مختلــف‪ ،‬ســالن را پــر از انــرژی مثبــت می گویــم خوشــبختی بــه معنــای واقعــی می توانــد‬ ‫چراغ خــواب را زیبــا تزییــن کردنــد‪ .‬حــاال برعکــس‪ ،‬می کننــد کــه ان شــاءاهلل ایــن انــرژی‬ ‫در ساده زیســتی و یــا یــک کالم‬ ‫ماشــین پســرها عالــی اســت و نظر هــر ملکـه ای را به مثبــت تاثیرگــذار باشــد‪.‬‬ ‫محبت امیــز و عاطفــی باشــد‪.‬‬ ‫ما از دنیا می رویم و عمو‬ ‫خــودش جلــب می کنــد‪ .‬موســیقی ها و لباس شــان‬ ‫چگونه از مردم انرژی می گیرید؟‬ ‫امیــدوارم همــه خوشــبختی را در‬ ‫در ماشــین مرتــب اســت و ماشــین هــم همیشــه برق‬ ‫ گویــد‪:‬‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ ای‬ ‫ه‬ ‫پروانــ‬ ‫عصــر‬ ‫هــر شــکل و ابعــادی کــه خــدا‬ ‫قناد همین شکلی هستند!‬ ‫می زنــد؛ امــا اگــر توانســتید در ماشــین دختــرا جــا «پروانـه ای در برزیــل پــرواز می کند‬ ‫مقــدر کــرده در ســال ‪ 96‬تجربــه‬ ‫پیــدا کنیــد و بنشــینید! همــه چیــز در ماشــین دخترها و طوفــان کالیفرنیــا راه می افتــد»‪.‬‬ ‫کننــد و از همیــن االن تا ســال ‪ 96‬و‬ ‫وجــود دارد‪ .‬گاهــی خودشــان هــم ی ـک وری پشــت ایــن نشــان می دهــد کــه تمــام ذرات دنیــا به هــم بــرای همیشــه عمرتــان بــه معنــای واقعی خوشــبخت‬ ‫فرمــان ماشــین می نشــینند و به خاطــر همیــن اســت متصــل هســتند و مــا در دنیایــی زندگــی می کنیــم کــه باشــید‪ .‬خوشــبختی شــما ارزوی ماســت‪ .‬بزرگــی‬ ‫کــه خانم هــا زیــاد تصــادف می کننــد چــون زیــر از یــک هوشــمندی بســیار بزرگــی از جهــان هســتی می گویــد‪« :‬تنهــا راه افزایــش خوشــبختی در جهــان‪،‬‬ ‫پــدال و ترمــز هــم پــر از لــوازم اســت‪.‬‬ ‫تبعیــت می کنــد و هــر کنشــی یــک واکنشــی دارد‪ .‬تقســیم کــردن ان اســت»‪ .‬زمانــی کــه خوشــبختی مان‬ ‫در سفره هفت سین کدام سین را بیشتر دوست دارید؟‬ ‫اگــر امــروز مــن دل مــردم را شــاد می کنــم قطــع را بــه اشــتراک بگذاریــم؛ یعنــی خوشــبختی را بــرای‬ ‫سنجد را بیشتر دوست دارم‪.‬‬ ‫بــه یقیــن انــرژی ای از مــردم ســاطع می شــود کــه همــه خواســته ام و خــدا هــم نظــر لطــف دارد‪.‬‬ ‫صددرصــد زندگــی مــن را متاثــر‬ ‫چرا؟‬ ‫ایا کرج هم برنامه خواهید داشت؟‬ ‫مــن‬ ‫بــه‬ ‫خوبــی‬ ‫خیلــی‬ ‫احســاس‬ ‫از خــودش می کنــد و مــن هــم بلــه ان شــاءاهلل‪ .‬اگــر خــدا قســمت کنــد حتمــا کــرج‬ ‫متاسفانه بختم را بسته اند‬ ‫می دهــد‪ .‬از بچگــی ســنجد را‬ ‫بایــد از ایــن شــادی لــذت ببــرم هــم برنامــه خواهــم داشــت‪.‬‬ ‫و احســاس فوق العــاده ای داشــته‬ ‫دوســت داشــتم‪ 6-5 .‬عــدد ســنجد‬ ‫ابی یا قرمز؟‬ ‫را کنــار لپــم می گذاشــتم و تــا شــب مشــغول باشــم‪ .‬بــه قــول جبران خلیل جبــران‪« :‬یــک بــرگ زیاد فوتبالی نیستم‪.‬‬ ‫بــودم‪ .‬ان زمــان بــا ایــن چیزهــا خودمــان را ســرگرم زرد نمی شــود و از درخــت بــر زمیــن بیفتــد مگــر‬ ‫ورزش موردعالقه تان؟‬ ‫می کردیــم نــه مثــل االن کــه در هــر ســوپرمارکتی کــه بــا دانــش خامــوش تمــام درخــت و یــک فــرد شــنا‪ ،‬ســوارکاری‪ ،‬اســکیت و اســکوتر هــم دوســت‬ ‫می رویــد پــر از تنــوع خوراکــی اســت و نمی دانــی خطــاکار هرگــز خطایــی از او ســر نمی زنــد مگــر دارم‪.‬‬ ‫چــه چیــزی بخــری و هــر کــدام هــم از دیگــری بــا اراده پنهــان همــه جامعــه»‪ .‬همــه جامعــه در قبــال‬ ‫قبل از سال جدید برنامه ای دارید؟‬ ‫مضرتــر و وحشــتناک تر اســت‪ ،‬خــدا بــه دادمــان همدیگــر مســئول هســتند و مــا نبایــد قشــر خاصــی در اواخــر اســفند اگــر ســالن خالــی باشــد حتمــا‬ ‫برســد! ســنجد بــرای عارضــه مفصــل خیلــی مفیــد را نــام ببریــم‪ .‬هــر کســی بــه انــدازه خــودش در قبــال برنامــه دارم‪ .‬خواننده هــا این قــدر زیــاد هســتند کــه‬ ‫دیگــری مســئول اســت‪.‬‬ ‫اســت و در طــب ســنتی شــما را مجبــور می کننــد‬ ‫تمــام ســالن ها را گرفته انــد و ســالن خالــی در تهــران‬ ‫ضبط‬ ‫کلیپ‬ ‫کسی‬ ‫ایا در دفترتان برای‬ ‫کــه ســنجد بخوریــد‪.‬‬ ‫برایمــان نیســت‪.‬‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫به صفحه اینستاگرامتان خیلی‬ ‫اهمیت می دهید؟‬ ‫بلــه‪ .‬بــرای همــه دوســتان گلی‬ ‫کــه پیگیــر صفحــه اینســتاگرام‬ ‫مــن هســتند و به خاطــر‬ ‫عالقــه ای کــه نشــان می دهنــد‬ ‫ایــن تعهــد را در خــودم می بینــم‬ ‫کــه بــا عــزم راســخ و فوالدیــن و‬ ‫بــا اشــتیاق و انگیــزه بیشــتر در ایــن‬ ‫مســیر قــدم بــردارم و لحظه لحظــه‬ ‫بــا خلــق مفاهیــم طنز دلشــان را شــاد‬ ‫کنــم‪ .‬الهــی کــه مردم کشــورم همیشــه‬ ‫شــاد و ســامت و ســربلند باشــند‪.‬‬ ‫چرا کنسرت خنده؟‬ ‫چــون معتقــد بــودم بهتریــن و‬ ‫اصولی تریــن ریتم هــای جهــان ریتــم‬ ‫به بازیگری هم عالقه دارید؟‬ ‫بله عالقه دارم‪.‬‬ ‫پیشنهاد هم داشتید؟‬ ‫نــه هنــوز‪ .‬اگــر هــم پیشــنهادی شــود‬ ‫فرصــت نــدارم؛ زیــرا تمــام وقتــم‬ ‫بــرای اجراهــای خــودم می گــذرد‪.‬‬ ‫کمدین موردعالقه تان؟‬ ‫چارلــی چاپلیــن را به خاطــر طــرز‬ ‫تفکــرش خیلــی دوســت دارم‪ ،‬به خاطــر‬ ‫اینکــه می خواســت در جامعــه‪ ،‬شــادی‬ ‫ایجــاد کنــد و بــا توجــه بــه نبوغــی کــه‬ ‫داشــت از هنجارهــا و ناهنجاری هــای‬ ‫ان زمــان در قالــب طنــز و بــا گنجانــدن‬ ‫مســائل سیاســی و اخالقــی و علمــی‬ ‫البــه الی طنــز در بــاال بــردن ســطح‬ ‫اگاهــی مــردم در زندگی شــان نقــش‬ ‫ایفــا می کــرد و بــه نظــرم موفــق بــود‬ ‫و بعــد از ایــن همــه ســال کــه دوبــاره‬ ‫کارهــای چارلــی چاپلیــن را می بینیــم‬ ‫هنــوز جذابیــت خــودش را دارد‪.‬‬ ‫شما شوخی قومیتی نمی کنید‪ .‬چرا؟‬ ‫چون عاقبت خوشی ندارد‪.‬‬ ‫پایه گذار کنسرت خنده شما بودید؟‬ ‫بله‪.‬‬ ‫از برنامه های سال ‪ 1396‬برایمان بگویید‪.‬‬ ‫با کمک خدا قرار است کنسرت خنده متفاوتی‬ ‫با رویکرد‪ ،‬ارائه و بیان جدید داشته باشیم‪.‬‬ ‫همایونشجریان‪.‬‬ ‫کدام تقلید صدایی که می کنید را از همه بیشتر‬ ‫دوست دارید؟‬ ‫تقلیــد صداهایــی کــه دوســت دارم زیــاد هســتند‪ .‬از‬ ‫گوینده هــا اقــای پرویــز بهــرام‪ ،‬اقــای رســول زاده و‬ ‫اقــای داوود نماینــده و از خواننده هــا علیرضــا عصــار‬ ‫و ناصــر عبدالهــی را دوســت دارم‪.‬‬ ‫جوک هایتان را از صفحه مجازی برمی دارید؟‬ ‫قبــا بلــه‪ .‬اکنــون مدتــی اســت کــه خودمــان تولیــد‬ ‫محتــوا می کنیــم‪ .‬در فضــای مجــازی هــم جوک هــا‬ ‫برایمــان ایــده ایجــاد می کننــد‪.‬‬ ‫اهنگ موردعالقه تان؟‬ ‫زیــاد اســت‪ .‬یکــی‪-‬دو مــورد نیســت کــه بخواهــم‬ ‫بگویــم‪ .‬هــم خواننده هــای قدیــم و هــم جدیــد را‬ ‫خیلــی دوســت دارم‪.‬‬ ‫چرا برنامه هایتان را در صفحه تان اعالم نمی کنید؟‬ ‫برنامه هایــی کــه اعــام نمی شــود بــرای برندهــای‬ ‫خصوصــی و ارگان هــا اســت کــه نمی توانیــم ان هــا‬ ‫را اعــام کنیــم چــون ممکــن اســت جلــوی ســالن‬ ‫ازدحــام شــود‪ .‬فقــط برنامه هــای عمــوم و کنســرت‬ ‫خنده مــان را چــه در تهــران و چــه در شهرســتان ها‬ ‫اطالع رســانی می کنیــم‪.‬‬ ‫چرا ازدواج نمی کنید؟‬ ‫روی نقطــه ضعــف مــن دســت گذاشــتید‪ .‬متاســفانه‬ ‫بختــم را بســته اند‪.‬‬ ‫کالم اخر‬ ‫ممنــون کــه مــن را بــرای گفتگــو بــه مجلــه زیروبــم‬ ‫دعــوت کردیــد‪ .‬پیشــاپیش ســال ‪ 1396‬را بــرای‬ ‫شــما پــر از برکــت الهــی و پــر از اتفاقــات قشــنگ‬ ‫ارزو می‪‎‬کنــم و امیــدوارم بــه معنــای واقعــی کلمــه‬ ‫خوشــبخت باشــید‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫اوقات فراغتتان را چطور می گذرانید؟‬ ‫اوقــات فراغتــم تفریــح و مطالعــه می کنــم و کار‬ ‫خــودم را انجــام می دهــم تــا هم وطن هایــم‬ ‫را خوشــحال کنــم‪ .‬گهگاهــی پیام هایــی از‬ ‫خــارج از کشــور برایــم می ایــد‬ ‫کــه می گوینــد ســال ها غــم‬ ‫غربــت و دوری از وطــن دارد‬ ‫مــن را فرســوده می کنــد و‬ ‫وقتــی بــه پیــج شــما ســر‬ ‫می زنــم شــاد و خوشــحال‬ ‫می شــوم و همــه چیــز‬ ‫را فرامــوش می کنــم‪.‬‬ ‫هــزاران نفــری هســتند‬ ‫کــه دایرکــت داده انــد و‬ ‫گفته انــد مــا در پیــج شــما‬ ‫گــردش می کنیــم و غــم و‬ ‫انــدوه را فرامــوش می کنیــم‪.‬‬ ‫می کنید؟‬ ‫بلــه افــرادی کــه ذوق و اســتعداد دارنــد به‬ ‫دفتــرم می اینــد و کلیــپ ضبــط می کنیــم‪.‬‬ ‫خواننده موردعالقه تان؟‬ ‫موفق‬ ‫فعاالنموفق‬ ‫فعاالن‬ ‫“‬ ‫‪45‬‬ ‫ِ‬ ‫شجاعت معمولی بودن‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫برگرفته از صفحه اینستاگرام محمدرضا فروتن‬ ‫معمولــی بــودن در زندگــی‪ ،‬می توانــد ســخت ترین‬ ‫وضعیــت ممکــن باشــد‪ .‬مثــا؟‬ ‫شــاگرد معمولــی بــودن‪ ،‬قیافــه معمولــی داشــتن‪ ،‬دونــده‬ ‫معمولــی بــودن‪ ،‬نقــاش معمولــی بــودن‪ ،‬دانشــجوی‬ ‫معمولــی بــودن‪ ،‬نویســنده معمولــی بــودن‪ ،‬معمولــی ســاز‬ ‫زدن‪ ،‬معمولــی رقصیــدن‪ ،‬معمولــی جشــن عروســی برپــا‬ ‫کــردن‪ ،‬معمولــی مهمانــی دادن‪ ،‬فرزنــد معمولــی داشــتن‬ ‫و‪...‬‬ ‫منظــورم از «معمولــی» همــان اســت کــه عالــی‪ ،‬ایــده ال‪،‬‬ ‫منحصربه فــرد‪ ،‬کمیــاب و در پشــت ابرهــا نیســت‪ ،‬بلکــه‬ ‫همین جــا‪ ،‬روی زمیــن‪ ،‬کنــار مــا‪ ،‬فــراوان و بســیار هســت‪.‬‬ ‫فرهنــگ ایده ال گرایــی تیــغ دولبــه ای اســت کــه هــم‬ ‫انگیــزه ای مثبــت بــرای پیشــرفت اســت و هــم می توانــد‬ ‫شــوق و ذوق فــراوان ادم هــای معمولــی را شــهید کنــد‪.‬‬ ‫این ترین بودن ادم را ضعیف و شکننده می کند‪.‬‬ ‫معمولی بودن شجاعت می خواهد‪.‬‬ ‫حقیقــت ایــن اســت کــه «ترین»هــا همیشــه در هــراس‬ ‫زندگــی می کننــد‪ .‬هــراس هبــوط در الیــه ادم هــای‬ ‫«معمولــی»‪.‬‬ ‫و ایــن هــراس می توانــد حتــی لــذت زندگــی‪ ،‬نوشــتن‪،‬‬ ‫درس خوانــدن‪ ،‬نقاشــی کشــیدن‪ ،‬ســاز زدن‪ ،‬خــوردن‪،‬‬ ‫نوشــیدن و پوشــیدن را از دماغشــان دربیــاورد‪.‬‬ ‫مشــکل بزرگ تــر‪ ،‬ان مــرز و دیــوار تحقیرکننــده ای اســت‬ ‫کــه جامعــه گــم شــده‪ ،‬مــا را بیــن الیــه بســیار کوچــک‬ ‫والغــر ادم هــای «تریــن» و گــروه بی شــمار «معمولی»هــا‬ ‫می کشــد‪ .‬همیشــه چیــزی در ادم هــای بی شــمار معمولــی‬ ‫پیــدا می شــود کــه بــرای ترین هــا تحقیرکننــده و‬ ‫ترحم برانگیــز باشــد‪ ،‬ترحمــی کــه بســیار متفــاوت اســت‬ ‫از همدلــی و هــم دردی انســانی‪.‬‬ ‫نمی خواهــم ادم هــا مــرا فقــط بــا «ترین»هایــم به رســمیت‬ ‫بشنا سند ‪.‬‬ ‫بــه خــود معمولیــم عشــق م ـی ورزم ولــی ســعی خواهــم‬ ‫کــرد عقــل و خــرد و اگاهیــم را تعالــی ببخشــم‪.‬‬ ‫چند توصیه از خرس وال استریت‬ ‫یکــی از مشــهورترین و بزرگ تریــن بورس بــازان تاریــخ‬ ‫وال اســتریت‪ ،‬کــه تاکنــون پــا بــه عرصــه حیات گذاشــته‪« ،‬جســی‬ ‫لی ـوِر مــور» اســت کــه توانســته بــا الگــوی منحصربه فــردش از‬ ‫همیــن خریدوفروش هــای لحظــه ای در بــورس‪ ،‬ســود بســیار‬ ‫خوبــی بــه جیــب بزنــد‪ .‬دلیــل موفقیــت وی را می تــوان در طــرز‬ ‫فکــر او دانســت‪ .‬او درعیــن اینکــه یــک بورس بــاز بــود‪ ،‬بــه‬ ‫ایــن اعتقــاد نداشــت کــه همیشــه یــک ســری اقدامــات هســت‬ ‫کــه حتمــا بایــد ان هــارا انجــام داد‪ .‬در واقــع‪ ،‬میــراث «لیورمــور»‪،‬‬ ‫یــک شمشــیر دولبــه اســت‪.‬‬ ‫شــاید بســیاری از تــازه کاران بــازار بــورس از اینکــه بشــنوند‬ ‫لیورمــور‪ ،‬بُــت بســیاری از بورس بــازان بــزرگ‪ ،‬از رویکــرد «خرج‬ ‫کمتــر‪ ،‬صبــر بیشــتر» تبعیــت می کــرد‪ ،‬شــگفت زده شــوند‪ .‬او در‬ ‫نخســتین روزهــای فعالیتــش به عنــوان دالل بــورس‪ ،‬بــه بودجــه‬ ‫مقطعــی خــود متکــی بــود و به محــض فارغ التحصیلــی و‬ ‫کســب اولیــن ســرمایه اش‪ ،‬توانســت ســرمایه گذاری بلندمدتــی‬ ‫را انجــام دهــد‪ .‬در ادامــه بــه مهم تریــن و مشــهورترین جمــات‬ ‫لیورمــور اشــاره می کنیــم‪:‬‬ ‫‪ .1‬پول از راه صبر درمی اید نه از راه خریدوفروش‪.‬‬ ‫‪ .2‬پول دراوردن زمان می برد‪.‬‬ ‫‪ .3‬هیچ وقــت بــه ایــن فکــر نکــردم کــه پــول زیــادی دربیــاورم؛‬ ‫بلکــه ایــن حاصــل صبــر مــن بــود‪.‬‬ ‫‪ .4‬هیچ کــس هرگــز نمی توانــد تمــام نوســانات بــازار را‬ ‫بشناســد‪.‬‬ ‫‪ .5‬درست بخرید‪ ،‬موقعیت خود را محکم بچسبید‪.‬‬ ‫‪ .6‬افــرادی کــه هــم بتواننــد درســت بخرنــد و موقعیــت خــود را‬ ‫محکــم بچســبند‪ ،‬نادرند‪.‬‬ ‫‪ .7‬به من زمان بندی ندهید بلکه زمان بدهید‪.‬‬ ‫‪46‬‬ ‫کلید ‪2‬‬ ‫کلید ‪1‬‬ ‫دو گزینه برای انتخاب دارید‪:‬‬ ‫یا چالش هایتان شما را محدود کنند و یا محدودیت هایتان را به‬ ‫چالش بکشید‪.‬‬ ‫گزینه ای را انتخاب کنید که بتوانید سال ها بعد به عنوان‬ ‫خاطره ای زیبا از ان تعریف کنید‪.‬‬ ‫دو گزینه پیش رو دارید‪:‬‬ ‫با دروغ های شیرین سرخوش باشید و یا حقیقت های تلخ را‬ ‫بشنوید و بپذیرید و سپس تغییرشان دهید‪.‬‬ ‫ان گزینه ای را انتخاب کنید که انتهایش شیرین است‪.‬‬ ‫چگونه بهتر شوم؟!‬ ‫ما هرگز یک دزد را به خانه خود راه نمی دهیم پس چطور‬ ‫اجازه می دهیم کارهای بیهوده‪ ،‬پیام های بی فایده و افکار منفی‪،‬‬ ‫انرژی و زمان ما را بدزدند!‬ ‫‪ 42‬روش کاربردی برای پیشرفت‬ ‫‪ -1‬هر روز یک کتاب بخوانید‪.‬‬ ‫‪ -2‬یک زبان جدید یاد بگیرید‪.‬‬ ‫‪ -3‬یک سرگرمی جدید انتخاب کنید‪.‬‬ ‫‪ -4‬یک دوره اموزشی جدید انتخاب کنید‪.‬‬ ‫‪ -5‬یک اتاق الهام بخش خلق کنید‪.‬‬ ‫‪ -6‬بر ترس های خود غلبه کنید‪.‬‬ ‫‪ -7‬مهارت های خود را ارتقا دهید‪.‬‬ ‫‪ -8‬زود از خواب بیدار شوید‪.‬‬ ‫‪ -9‬برنامه نرمش هفتگی داشته باشید‪.‬‬ ‫‪ -10‬کتاب راهنمای زندگی برای خود تدوین کنید‪.‬‬ ‫‪ -11‬برای خودتان در اینده نامه بنویسید‪.‬‬ ‫‪ -12‬از منطقه راحتی خود خارج شوید‪.‬‬ ‫‪ -13‬یک نفر را به چالش بکشید‪.‬‬ ‫‪ -14‬نقاط ضعف خود را پیدا کنید‪.‬‬ ‫‪ -15‬بازخورد دیگران را جویا شوید‪.‬‬ ‫‪ -16‬روی لیست کارها تمرکز کنید‪.‬‬ ‫‪ -17‬برای خود اهداف جسورانه تعیین کنید‪.‬‬ ‫‪ -18‬معایب خود را قبول کنید‪.‬‬ ‫‪ -19‬وارد عمل شوید‪.‬‬ ‫‪ -20‬از افرادی که برای شما الهام بخش هستند یاد بگیرید‪.‬‬ ‫‪ -21‬یک عادت بد را ترک کنید‪.‬‬ ‫‪ -22‬یک عادت خوب را ترویج کنید‪.‬‬ ‫‪ -23‬از افراد منفی گرا دوری کنید‪.‬‬ ‫‪ -24‬یاد بگیرید با افراد سرسخت مقابله کنید‪.‬‬ ‫‪ -25‬از دوستان خود یاد بگیرید‪.‬‬ ‫‪ -26‬یادداشت روزانه داشته باشید‪.‬‬ ‫‪ -27‬در مورد پیشرفت شخصی وبالگ بنویسید‪.‬‬ ‫‪ -28‬مربی یا راهنما بگیرید‪.‬‬ ‫‪ -29‬زمــان خــود را در برنامه هــای گفتگــوی انالیــن کاهــش‬ ‫دهیــد‪.‬‬ ‫‪ -30‬شطرنج (یا هر بازی استراتژیک دیگر) یاد بگیرید‪.‬‬ ‫‪ -31‬تلویزیون دیدن را متوقف کنید‪.‬‬ ‫‪ -32‬چالش های ‪ 30‬روزه شروع کنید‪.‬‬ ‫‪ -33‬تفکر کنید‪.‬‬ ‫‪ -34‬کالس های فن بیان (صحبت در جمع) بروید‪.‬‬ ‫‪ -35‬با افراد مشهور در هر زمینه اشنا شوید‪.‬‬ ‫‪ -36‬گذشته را کنار بگذارید‪.‬‬ ‫‪ -37‬یک سرمایه گذاری انجام دهید‪.‬‬ ‫‪ -38‬با اطرافیان خود مهربان باشید‪.‬‬ ‫‪ -39‬دل افرادی که از شما متنفر هستند را به دست اورید‪.‬‬ ‫‪ -40‬استراحت کنید‪.‬‬ ‫‪ -41‬حداقل روزی یک مقاله در مورد توسعه فردی بخوانید‪.‬‬ ‫‪ -42‬به رشد شخصی خود متعهد باشید‪.‬‬ ‫موفقیت‬ ‫کلید ‪3‬‬ ‫علی خوانپایه‬ ‫کارشناس سرمایه گذاری‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫چــه لیونــل مســی باشــی‪ ،‬چه ســعید معــروف‪ ،‬چــه مایکل شــوماخر‬ ‫یــا جــورج ســوروس؛ در زندگــی حرفــه ای ات اصلی تریــن و‬ ‫مهم تریــن دغدغــه ات ایــن ســوال اســت‪« :‬چگونــه بهتــر شــوم»؟‬ ‫جــواب ایــن ســوال راز مانــدگاری اســت‪ .‬جــواب ایــن ســوال فــرق‬ ‫عــادل فردوسـی پور و بقیــه همکارانــش اســت‪ .‬جــواب ایــن ســوال‬ ‫فــرق همــه ماندگارهــا و جرقه هــای کوتاه مــدت اســت‪.‬‬ ‫هــر ادم حرفــه ای می دانــد کــه در هــر روز و هــر ســاعت یــا‬ ‫درحــال بهتــر شــدن اســت و یــا بدتــر شــدن‪ .‬گزینــه همان جــا‬ ‫بایســتیم وجــود نــدارد‪ .‬اگــر در حــال بهتــر شــدن نیســتی شــک‬ ‫نکــن کــه درحــال عقب گــردی‪.‬‬ ‫«چگونــه بهتــر شــوم» تنهــا ســوالی ســاده نیســت‪ .‬فرهنــگ اســت‪،‬‬ ‫راه و رســم زندگــی اســت‪ ،‬مکتــب اســت‪ ،‬چیــزی اســت کــه‬ ‫می توانــد روز و هفتــه شــما را تغییــر بدهــد‪.‬‬ ‫جواب این سوال راز موفقیت شما است‪.‬‬ ‫در ایــن ســوال اســرارامیز‪ ،‬رازی پنهــان شــده اســت‪ .‬رازی کــه درک‬ ‫ان بــه انــدازه خــود ســوال مهــم اســت‪ .‬جــواب ایــن ســوال را فقــط‬ ‫یــک نفــر می توانــد بدهــد‪ :‬خودتــان‪.‬‬ ‫موفقیــت اگــر فرمولــی ثابــت داشــت تــا االن هــزار بــار کشــف‬ ‫و اجــرا شــده بــود و مفهــوم موفقیــت تغییــر پیــدا کــرده بــود‪.‬‬ ‫دســتیابی بــه موفقیــت بــه ایــن دلیــل کار ســختی اســت کــه نســخه‬ ‫هرکســی بــا کــس دیگــری متفــاوت اســت‪ .‬هیــچ بشــری هرچقــدر‬ ‫صــادق و دلســوز‪ ،‬حتــی پــدر و مــادر‪ ،‬نمی توانــد بــه شــما بگویــد‬ ‫کــه چگونــه موفــق شــوید‪.‬‬ ‫افــراد می تواننــد تجربیــات خودشــان را بــا تــو در میــان بگذارنــد‪،‬‬ ‫روش هایــت را نقــد کننــد و بــه فکرکــردن وادارت کننــد؛ ولــی‬ ‫درنهایــت چــه دلــت بخواهــد و چــه دلــت نخواهــد‪ ،‬جــاده‬ ‫موفقیــت یــک جــاده یک نفــره اســت‪.‬‬ ‫همــه مــا ادم هــا‪ ،‬کم وبیــش تنبــل هســتیم‪ .‬نمی شــود از فــردا‬ ‫صبــح‪ ،‬روزی ‪ ١٦‬ســاعت وقــت بــرای بهتــر شــدنمان صــرف کنیــم‪.‬‬ ‫فراینــد بهتــر شــدن خــودش احتیــاج بــه تمریــن دارد‪ .‬خــودش در‬ ‫دل خــودش هــزار شکســت و موفقیــت دارد‪ .‬هدف گــذاری بــه‬ ‫تنهایــی یــک فــن بــه حســاب می ایــد؛ ولــی راز ایــن اســت کــه‬ ‫تــاش منظــم‪ ،‬پــاداش چنــد برابــر دارد‪ .‬روزی یــک ســاعت وقــت‬ ‫صــرف کــردن بــرای بهتــر شــدن بــه مراتــب نتیجــه مطلوب تــری‬ ‫دارد تــا دو‪-‬ســه روز جوگیــر شــدن و‬ ‫هفت‪-‬هشــت ســاعت زور بیجــا زدن‪.‬‬ ‫سخت کوشــی مهارتــی اســت کــه‬ ‫خــودش احتیــاج بــه تمریــن دارد؛ مثــل‬ ‫وزنــه زدن کــه شــاید یکهویــی نشــود‬ ‫وزنــه صدکیلویــی را بلنــد کــرد؛ ولی‬ ‫بــا چندبــار تمریــن می شــود‬ ‫انجامــش داد‪.‬‬ ‫چنــد دقیقــه فکــر کــن‪ ،‬اگــر‬ ‫دلــت می خواهــد چشــمانت‬ ‫را ببنــد‪ ،‬اگــر دوســت داری یــک‬ ‫ورق کاغــذ بــردار‪ ،‬اگــر دوســت‬ ‫داری بــرو در پــارک بنشــین و بــه‬ ‫این سوال جواب بده‪:‬‬ ‫«چگونه بهتر شوم»؟‬ ‫‪47‬‬ ‫دامی ذهنی به نام «اثر شترمرغی»‬ ‫گاهــی ممکــن اســت بعــد از اتخــاذ یــک تصمیــم (انجــام یــک انتخــاب)‪،‬‬ ‫بررســی ان را بــه کلــی کنــار بگذاریــم و بــه اصطــاح خارجی هــا ســرمان‬ ‫را مثــل شــترمرغ در شــن کنیــم و یــا بــه اصطــاح ایرانی هــا مثــل کبــک‬ ‫ســرمان را در بــرف فــرو ببریــم‪ .‬ایــن خطــای ذهنــی یکــی از حالت هــای‬ ‫دام روانــی تصدیــق اســت‪ .‬ایــن حالــت خــاص بــه زمانــی اشــاره می کنــد‬ ‫کــه بازخــورد و اصــاح ســرکوب می شــود‪ .‬هــر تصمیمــی نیــاز بــه‬ ‫بازخــورد و اصــاح دارد و «اثــر شــترمرغی» (‪ )Ostrich effect‬یعنــی کــور‬ ‫کــردن ســازوکار بازخــورد و اصــاح‪.‬‬ ‫معــروف اســت کــه شــترمرغ ها در هنــگام فــرار از‬ ‫موقعیت هــای خطرنــاک بــرای ندیــدن و نادیــده‬ ‫گرفتــن موقعیــت خطرنــاک ســر خــود را در‬ ‫شــن فــرو می کننــد‪.‬‬ ‫علت ان چیست؟‬ ‫علتــش ایــن اســت کــه فکــر کــردن انــرژی‬ ‫دارد‪ ،‬بــه ویــژه اینکــه بخواهــی در مــورد‬ ‫درســت یــا اشــتباه بــودن تصمیــم خــودت‬ ‫تصمیــم بگیــری‪ .‬از طــرف دیگــر شــاخصی نداریــم‬ ‫کــه چــه زمانــی بایــد فکــر کــردن را متوقــف کنیــم؛‬ ‫بنابرایــن به جــای اینکــه «بــه انــدازه بهینــه» دوبــاره مشــاهده‬ ‫و فکــر کنیــم‪ ،‬راه حــل ســاده و سرانگشــتی را انتخــاب می کنیــم‪،‬‬ ‫کمــی قبــل از انتخــاب فکــر می کنیــم؛ امــا بعــد از انتخــاب‪ ،‬فکــر‬ ‫کــردن را کنــار می گذاریــم‪.‬‬ ‫برای اینکه به تعبیر خارجی ها شترمرغ و به تعبیر فارسی زبانان کبک‬ ‫نشویم‪ ،‬چه باید کرد؟‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪48‬‬ ‫‪ -1‬شفاف ســازی‪ :‬بــرای تصمیمــات مهم تــان یــک پرونــده و مســیر‬ ‫ویــژه طراحــی کنیــد‪ .‬ســعی کنیــد اهــداف و انتظاراتتــان را از ان تصمیــم‬ ‫شــفاف کنیــد‪ .‬ســعی کنیــد اهــداف و انتظاراتتــان ان قــدر شــفاف باشــد‬ ‫کــه هــر زمــان کــه بــه ان فکــر کردیــد بتوانیــد بــه راحتــی ان را بــا‬ ‫وضعیــت به وجــود امــده مقایســه کنیــد‪.‬‬ ‫ـی ذهـ‬ ‫‪ -2‬رهایـ‬ ‫ـن‪ :‬ذهنتــان را از درگیــر شــدن در موضوعــات انرژی بــر‬ ‫امــا کم فایــده خــاص کنیــد تــا بتوانیــد بــه موضوعــات و تصمیمــات‬ ‫مهــم بپردازیــد وگرنــه ذهــن شــما به صــورت ناخــوداگاه فراینــد ارزیابــی‬ ‫تصمیمــات گذشــته را سانســور می کنــد چــون کــه انرژی بــر اســت‪.‬‬ ‫‪ -3‬خودامـ‬ ‫ـوزی‪ :‬فراینــد ارزیابــی تصمیمــات گذشــته را بــه یــک کالس‬ ‫اموزشــی تبدیــل کنیــد‪ .‬انچــه انســان می توانــد از تجربــه بیامــوزد بســیار‬ ‫عمیق تــر از یــک کالس اموزشــی اســت‪ .‬بــا خودتــان فکــر کنیــد کــه‬ ‫اگــر مــن نیــم ســاعت روی ایــن تصمیــم وقــت بگــذارم انــگار یــک‬ ‫کارگاه تصمیم گیــری ‪ 300‬هــزار تومانــی را ثبــت نــام کــرده ام‪.‬‬ ‫‪ -4‬عبــور‪ :‬در گذشــته نمانیــد‪ .‬یکــی از دالیــل احتمالــی اینکــه ذهــن‬ ‫شــما بررســی تصمیمــات گذشــته را سانســور می کنــد ایــن اســت کــه از‬ ‫حســرت‪ ،‬گریــزان اســت؛ بنابرایــن اگــر بــه بررســی تصمیمــات گذشــته‬ ‫می پردازیــد‪ ،‬عبــرت بگیریــد و عبــور کنیــد‪ .‬در گذشــته خیمــه نزنیــد‪.‬‬ ‫ارزش یــک روز اینــده از ارزش یــک ســال گذشــته بیشــتر اســت‪.‬‬ ‫فوبیایی که شما را متوقف می کند‪:‬‬ ‫«تصمیم هراسی»!‬ ‫مدت هــا اســت تصمیــم بــه تعویــض و ارتقــای ماشــینم دارم؛ امــا بایــد‬ ‫چنــد میلیــون تومــان پــول روی قیمــت ماشــین فعلــی بگــذارم تا ماشــینی‬ ‫کــه بهتــر اســت خریــداری کنــم‪ .‬نــه می توانــم ایــن تصمیــم را فرامــوش‬ ‫کنــم و نــه جرئــت دارم کــه به صــورت قطعــی تصمیــم بگیــرم‪ .‬بــه ســراغ‬ ‫راه حــل دیگــری مـی روم‪« :‬فعــا ضبــط ماشــین را عــوض می کنــم‪ .‬شــاید‬ ‫بتــوان بــا همیــن ضبــط جدیــد تــا مدتــی همیــن ماشــین را تحمــل کــرد»‪.‬‬ ‫مــا از فوبیــ ا (ترس هــای بی دلیــل) زیــاد شــنیده ایم‪ .‬فوبیــای حشــرات‪،‬‬ ‫فوبیــای تاریکــی یــا ارتفــاع‪ ،‬فوبیــای تنهایــی و ســکوت؛ امــا شــاید‬ ‫هیچ یــک از ان هــا بــه انــدازه تــرس از تصمیم گیــری بــر زندگــی مــا‬ ‫ســایه نینداختــه باشــد‪ .‬تــرس از تصمیم گیــری بــه قــدری جــدی اســت‬ ‫کــه بــرای ان یــک نــام اختصاصــی هــم در نظــر گرفتــه شــده اســت‪:‬‬ ‫«‪( »Decidophobia‬تصمیــم هراســی)‪.‬‬ ‫تحلیل راهبردی‪:‬‬ ‫تاثیــر مخــرب ایــن فوبیــا بــر زندگــی شــخصی‪ ،‬اداره ســازمان و‬ ‫کشــورداری چیســت؟ اصــا نشــانه های ایــن بیمــاری چیســت؟‬ ‫‪ -1‬فوبیــای تصمیم گیــری باعــث می شــود مــا جرئــت انتخــاب یــک‬ ‫گزینــه را از میــان گزینه هــای موجــود نداشــته باشــیم‪ .‬ایــن درحالــی‬ ‫اســت کــه در بســیاری از مــوارد‪ ،‬گزینــه درســت را می توانیــم بــه‬ ‫ســادگی از میــان گزینه هــای پیــش رو تشــخیص دهیــم‪.‬‬ ‫‪ -2‬فــرار از تصمیم هــای بــزرگ بــه تصمیم هــای کوچــک‪ ،‬یکــی از‬ ‫هنرهــای مــا بــرای پنهــان کــردن تــرس از تصمیم گیــری اســت‪ .‬پیتــر‬ ‫ســنگه اســتاد دانشــگاه ام‪.‬ای‪.‬تــی می گویــد‪ :‬بــا تقســیم یــک گاو بــه دو‬ ‫قســمت‪ ،‬دو گوســاله نخواهیــم داشــت بلکــه یــک گاو مــرده خواهیــم‬ ‫داشــت‪ .‬مــا بــا خــرد کــردن یــک تصمیــم بــه تصمیم هــای کوچک تــر‪،‬‬ ‫عمــا اصــل ان تصمیــم را کنــار گذاشــته و ســرگرم انتخاب هــای‬ ‫دیگــری شــده ایم‪.‬‬ ‫‪ -3‬تعویــق تصمیمــات اســتراتژیک‪ :‬فعــا اولویــت مــن نیســت‪.‬‬ ‫می دانیــم کــه دیــر یــا زود بایــد راجــع بــه مانــدن یــا رفتــن از ایــن‬ ‫ســازمان تصمیــم بگیریــم؛ امــا به دلیــل تــرس از گرفتــن ایــن تصمیــم‪،‬‬ ‫می گوییــم‪« :‬فعــا مشــغول درس خوانــدن هســتم‪ .‬بگــذار لیسانســم را‬ ‫بگیــرم بعــدا بــه ایــن مســئله فکــر می کنــم‪ .‬اکنــون اولویــت مــن تغییــر‬ ‫محــل کار نیســت‪ ،‬اولویــت دانشــگاه اســت»‪.‬‬ ‫مــا عمومــا فرامــوش می کنیــم کــه تصمیــم نگرفتــن‪ ،‬خــود یــک تصمیــم‬ ‫اســت‪ .‬کســی کــه تصمیــم می گیــرد فــردا در مــورد اســتعفا فکــر کنــد‪،‬‬ ‫تصمیــم گرفتــه اســت کــه امــروز اســتعفا ندهــد‪ .‬دلیــل اینکــه بســیاری‬ ‫از مــا مشــورت می گیریــم‪ ،‬ندانســتن پاســخ نیســت بلکــه ترســیدن از‬ ‫پذیــرش پاســخی اســت کــه در ذهــن داریــم‪.‬‬ ‫تجویز راهبردی‪:‬‬ ‫‪ -1‬برای تصمیمات خود ضرب االجل زمانی تعریف کنید‪.‬‬ ‫‪ -2‬با افرادی که دل و جرئت بیشتری دارند همراه شوید‪.‬‬ ‫‪ -3‬زمانــی کــه تصمیمــات را در ضرب االجــل تعیین شــده می گیریــد‬ ‫بــه خودتــان جایــزه دهیــد‪ .‬مثــا یــک شــیرموز یــا دیــدن یــک فیلــم بــا‬ ‫ارزش!‬ ‫کلید ‪4‬‬ ‫تکنیک جذاب «جعبه نگرانی» برای همه‬ ‫نگرانی هــای متعــدد باعــث می شــود بخــش مهمــی از انــرژی روانــی و ذهنــی مــا‬ ‫مشــغول شــود‪ .‬مــا بــرای ایــن نگرانی هــا خیلــی وقت هــا کاری نمی کنیــم؛ ولــی‬ ‫درهرصــورت ان هــا همیشــه گوشــه ذهــن مــا هســتند و مــا را فرســوده می کننــد‪.‬‬ ‫یــک تکنیــک جالــب به نــام «جعبــه نگرانــی» (‪ )Worry Box‬وجــود دارد کــه می توانــد‬ ‫بــه مــا در ایــن زمینــه کمــک کنــد‪ .‬گام هایــش ایــن اســت‪:‬‬ ‫‪ -1‬یــک جعبــه مقوایــی درســت کنیــد کــه باالیــش ســوراخی داشــته باشــد تــا بتوانیــد‬ ‫کاغــذی را داخــل ان بیندازیــد‪.‬‬ ‫‪ -2‬هــر وقــت یــک موضــوع نگران کننــده بــه ذهــن شــما رســید ان را‬ ‫بنویســید‪.‬‬ ‫‪ -3‬اگــر ایــن نگرانــی مهــم نبــود و یــا اینکــه ایــن نگرانــی در حیطــه‬ ‫کنتــرل شــما نبــود ان را در جعبــه نگرانــی بیندازیــد‪.‬‬ ‫‪ -4‬ولــی اگــر ان نگرانــی مهــم بــود و در ضمــن تحت کنتــرل شــما‬ ‫هــم بــود در مــورد ان فکــر کنیــد و بــرای ان سلســله اقداماتی در‬ ‫نظــر بگیریــد و ذهــن خــود را فقــط روی گام اول متمرکــز کنیــد‪.‬‬ ‫‪ -5‬هــر چندوقــت یکبــار جعبــه را بــاز کنیــد و نگرانی هــای‬ ‫پیشــین را مــرور کنیــد‪.‬‬ ‫خط کش دیگران را بی رحمانه بشکنید‪ .‬هرگز با‬ ‫خط کش دیگران خود را نسنجید؛ زیرا همیشه‬ ‫نقاط ضعف خود را خواهید دید‪ .‬خودتان برای‬ ‫خودتان‪ ،‬معیار و خط کش تعیین کنید‪.‬‬ ‫تحلیل راهبردی‪:‬‬ ‫چــه بخواهیــد زندگــی شــخصی خــود را مدیریــت کنیــد‪ ،‬چــه اداره خــود و چــه یــک‬ ‫ســازمان بــزرگ یــا یــک کشــور‪ ،‬شــما همیشــه در معــرض نگرانی هــای شــخصی و‬ ‫غیرشــخصی‪ ،‬فــوری و غیرفــوری و مهــم و غیرمهــم هســتید‪ .‬کســانی کــه می تواننــد‬ ‫ذهــن خــود را مدیریــت کننــد بــا ارامــش و طمانینــه بــه موضوعــات مختلف رســیدگی‬ ‫می کننــد و کســانی کــه نتواننــد چنیــن کننــد در گــرداب موضوعــات مختلــف غــرق‬ ‫می شــوند‪ .‬تاکیــد می کنــم؛ غــرق می شــوند! چــه از ایــن تکنیــک اســتفاده کنیــد‪،‬‬ ‫چــه نکنیــد‪ ،‬به خاطــر بســپارید‪ :‬افــراد موفــق بــر روی موضوعــات مهم‪-‬کنترل پذیــر‬ ‫متمرکــز می شــوند و فرامــوش نکنیــم کــه فراتــر از همــه تکنیک هــا‪ ،‬یــاد خداونــد (و‬ ‫اینکــه او پشــتیبان ماســت) ارامش بخش ترین هــا اســت‪.‬‬ ‫کلید‪5‬‬ ‫شما باید به همان اندازه که برای بدست اوردن‬ ‫پول زمان گذاشته اید برای سرمایه گذاری ان هم‬ ‫زمان بگذارید‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫ایا باید حتما این جعبه را همراه داشته باشیم؟‬ ‫ایــن تکنیــک تبدیــل بــه اپلیکیشــن هــم شــده اســت و در اندرویــد و اپــل هــم‬ ‫اپلیکیشــن ان وجــود دارد‪.‬‬ ‫موفقیت‬ ‫فایده تکنیک جعبه نگرانی چیست؟‬ ‫‪ -1‬خالــی کــردن ذهــن از نگرانــی هــا‪ .‬هــر مقــدار کــه ان هــا را‬ ‫همــراه خــود حمــل کنیــد باعــث می شــود اثــر فرسایشــی ان بــر‬ ‫ذهــن و انــرژی شــما بیشــتر شــود‪ .‬وقتــی ان هــا را روی کاغــذ‬ ‫می نویســید ذهــن شــما مطمئــن می شــود کــه شــما ایــن‬ ‫دغدغــه را بــه رســمیت شــناخته اید و دیگــر ان را نگهــداری‬ ‫نمی کنــد‪.‬‬ ‫‪ -2‬می توانیــد بعــد از گذشــت چندمــاه جعبــه را بــاز کنیــد و تمــام نگرانی هــا‬ ‫و اســترس های گذشــته خــود را مجــددا بخوانیــد‪ .‬انــگاه متوجــه خواهیــد شــد کــه‬ ‫بخــش بزرگــی‪ ،‬حتــی گاهــی تــا ‪ %90‬نگرانی هــای شــما بی مــورد بــوده و یــا اصــا‬ ‫اتفاقــی نیفتــاده اســت‪ .‬بــه ایــن روش ذهــن خــود را تعلیــم می دهیــد کــه بــه ســادگی‬ ‫بــه مســائل کم اهمیــت (غیرراهبــردی) نپــردازد‪.‬‬ ‫‪ -3‬در مــورد موضوعــات مهم‪-‬کنترل پذیــر (راهبــردی) هــم بالفاصلــه دســت بــه‬ ‫اقــدام می زنیــد و به جــای اینکــه صرفــا نگــران باشــید فقــط روی گام اول متمرکــز‬ ‫می شــوید و گام اول کــه انجــام شــد روی گام دوم متمرکــز می شــوید‪.‬‬ ‫نویسنده‬ ‫رضا کشاورز‪ ،‬کارشناس ارشد مهندسی صنایع‬ ‫‪49‬‬ ‫‪ .1‬جلوگیری از جیب بری‬ ‫هنگامــی کــه در مرکــز شــهر یــا رویدادهــای‬ ‫شــلوغ توســط جمعیــت احاطــه می شــویم‪،‬‬ ‫حواس پرتــی و گــم کــردن وســایل ارزشــمند‬ ‫بــه ســادگی اتفــاق می افتــد‪ .‬بــرای ایمــن‬ ‫مانــدن در مقابــل جیب بری هــا‪ ،‬زیــپ‬ ‫کیف دســتی تان را بــا ســنجاق قفلی بــه تســمه‬ ‫چرمــی ان یــا پارچــه بدنــه کیــف وصــل کنیــد‪.‬‬ ‫ایــن راه حــل باعــث ایجــاد دشــواری بــرای‬ ‫جیب برهــا و دزدهــا شــده و همچنیــن در‬ ‫کل روز برایتــان اســودگی خیــال بــه همــراه‬ ‫خواهــد داشــت‪.‬‬ ‫‪ .10‬تزیین کیک‬ ‫از یــک ســنجاق قفلی می توانیــد بــه ســادگی‬ ‫بــرای تزییــن و طــرح زدن روی کیــک‬ ‫خانگــی اســتفاده کنیــد‪ .‬ریختــن ایســینگ‬ ‫(مخلــوط شــکر و تخم مــرغ روی شــیرینی)‬ ‫ایــن خطــوط به جامانــده از مســیر کشــیده‬ ‫شــدن ســنجاق قفلی را به طــور کامــل پنهــان‬ ‫می کنــد ‪.‬‬ ‫‪ .3‬خداحافظی با الکتریسیته‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪50‬‬ ‫بــا اســتفاده از ســنجاق قفلی می توانیــد بــدون‬ ‫نیــاز بــه اســپری های ضــد الکتریســیته کــه‬ ‫حــاوی مــواد شــیمیایی هســتند‪ ،‬از ایجــاد‬ ‫الکتریســیته بیــن پوســت بــدن و لباســتان‬ ‫جلوگیــری کنیــد‪ .‬بــرای انجــام ماهرانــه ایــن‬ ‫راه حــل‪ ،‬یــک ســنجاق قفلی را زیــر لباســتان‬ ‫(بیــن پارچــه لبــاس و پوســت بــدن) بــه‬ ‫گون ـه ای قــرار دهیــد کــه قابــل رویــت نباشــد‪.‬‬ ‫‪ .4‬جفت کردن جوراب ها‬ ‫یــک کشــو لبریــز از جوراب هــای ناهمگــون‬ ‫را تصــور کنیــد!‬ ‫هــر جفــت از جوراب هــا را قبــل از انداختــن‬ ‫بــه داخــل ماشــین لباسشــویی بــا ســنجاق قفلی‬ ‫بــه هــم وصــل کنیــد‪ .‬ایــن کار باعــث می شــود‬ ‫بــه هنــگام خشــک کــردن البســه‪ ،‬بــا لنگــه‬ ‫جوراب هــای ناهمگــون مواجــه نشــوید‪.‬‬ ‫از ایــن روش بــرای دســتکش هایتان نیــز‬ ‫می توانیــد اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪ 10‬استفاده خالقانه از سنجاق قفلی‬ ‫با استفـاده از این ترفنـدهای زیرکانه‬ ‫می توانیدسنجاق قفلی هاییکبارمصرف‬ ‫پیشین را تبـدیل به ابزاری مفیـد کنید‬ ‫‪ .5‬ساخت اویزهای خودساخته‬ ‫از وســایل قدیمــی یافــت شــده در مغازه هــای‬ ‫سمســاری می توانیــد به عنــوان عناصــر‬ ‫دکوراتیــو خوبــی بــرای دیوارهــا‪ ،‬ان هــم بــدون‬ ‫اســتفاده ازمیــخ و چکــش‪ ،‬بهــره ببریــد‪ .‬بــا‬ ‫چســب حرارتــی یــک ســنجاق قفلی بــزرگ را‬ ‫پشــت یــک قــاب عکــس یــا تابلــو بچســبانید‬ ‫و به عنــوان یــک قــاب کوچــک بــرای نصــب‬ ‫روی دیــوار از ان اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫ترفندها�ییبرایزدودنبویسیرازدست ها‬ ‫ســیر باعــث خوشــمزگی غــذا می شــود‪ ،‬امــا روی دســتانتان اثر خوشــایندی‬ ‫نخواهــد داشــت‪ .‬بــا اســتفاده از ایــن ترفندهــا می توانیــد از شــر بــوی ســیر‬ ‫خالص شــوید‪.‬‬ ‫‪ .1‬شستشوی اسیدی‬ ‫لیمــو به خاطــر خاصیــت اســیدی کــه دارد‪،‬‬ ‫مدت هــا اســت کــه بــرای از بیــن بــردن‬ ‫جرم هــا و باکتری هــا و همچنیــن خنثــی‬ ‫کــردن انــواع رایحه هــا مورداســتفاده قــرار‬ ‫می گیــرد‪ .‬اب لیمــوی تــازه را همــراه بــا نمــک‬ ‫بــه دســت هایتان بســابید تــا بــوی نامطبــوع‬ ‫ســیر را از ان هــا دور کنیــد‪ .‬فقــط مراقــب‬ ‫باشــید کــه کــف دســتانتان عــاری از هرگونــه‬ ‫بریدگــی یــا تــاول و خــراش باشــد؛ چراکــه‬ ‫اســید موجــود در اب مرکبــات باعث ســوزش‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫‪ .2‬دانه قهوه‬ ‫هیــچ چیــز بدتــر از مواجــه شــدن بــا زیــپ‬ ‫شکســته یــا دکمــه افتــاده لبــاس ان هــم دقیقــا‬ ‫هنگامــی کــه زمــان و مــکان تعویــض لبــاس‬ ‫را نداریــم‪ ،‬نیســت‪ .‬بــرای تعمیــر ســریع امــا‬ ‫موقــت‪ ،‬می توانیــد یــک ســنجاق قفلی را بــه‬ ‫ســادگی بــرای نگــه داشــتن لبــاس اســتفاده‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .8‬پاک کردن نقاط دور از دسترس‬ ‫‪ .2‬بلندی گردنبند‬ ‫چنانچــه بلنــدی گردنبندتــان بــرای یقــه و دور‬ ‫گــردن لباســتان مناســب و بــه میــزان دلخــواه‬ ‫نیســت‪ ،‬بــا یــک روش ســاده می توانیــد یــک‬ ‫گردنبنــد را بــه دو صــورت در گــردن بیاویزیــد؛‬ ‫چنــد ســنجاق قفلی کوچــک بــه چفــت‬ ‫گردنبنــد خــود وصــل کنیــد و بــه بلنــدی‬ ‫گردنبندتــان بیافزاییــد‪.‬‬ ‫‪ .9‬جایگزین دکمه یا زیپ شکسته‬ ‫در مغازه هــای عطــر فروشــی‪ ،‬بعــد از امتحــان کــردن کلــی عطــر و اســپری‪،‬‬ ‫ممکــن اســت فروشــنده به شــما پیشــنهاد کند کــه بــرای برگردانــدن قدرت‬ ‫از نمک پــاش و فلفل پــاش گرفتــه تــا رنــده‬ ‫ســیر‪ ،‬همیشــه وســایلی در اشــپزخانه هســتند‬ ‫کــه نظافتشــان کمــی دشــوار اســت و مســتعد‬ ‫انباشــته شــدن مــواد چســبناک هســتند‪ ،‬بــا‬ ‫اســتفاده از یــک ســنجاق قفلی و فــرو کــردن‬ ‫ان در ســوراخ های ریــز ایــن محفظه هــا‬ ‫می توانیــد از انباشــته شــدن ایــن توده هــای‬ ‫چســبناک در ســرپوش ان هــا جلوگیــری کنیــد‬ ‫و ان هــا را تمیــز کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .7‬دوام تیوب های ارایشی‬ ‫چنانچــه ســرپوش تیوب هــای ارایشــی بــه‬ ‫درســتی بــاز نشــوند و یــا از گوشــه بریــده‬ ‫شــوند‪ ،‬باعــث کثیفــی و چــرب شــدن کیفتــان‬ ‫می شــوند‪ .‬بــرای جلوگیــری از ایــن مشــکل‪،‬‬ ‫بــا یــک ســنجاق قفلی از یــک گوشــه‪ ،‬ســوراخ‬ ‫ریــزی در تیــوب ایجــاد کنیــد‪ .‬بــا ایــن روش‪،‬‬ ‫کــرم و مــواد داخــل تیــوب بــه راحتــی و بــه‬ ‫صرفه تــر خــارج می شــود و همچنیــن دوام‬ ‫لــوازم ارایشــی تان بیشــتر خواهــد شــد‪ .‬فقــط‬ ‫بــه یــاد داشــته باشــید کــه تاریــخ انقضــا ان هــا‬ ‫را چــک کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬بستن پرده ها‬ ‫مهــم نیســت در چــه مکانــی اقامــت داریــد‪ ،‬امــا‬ ‫گاهــی پیــش می ایــد کــه پرده هــا به طــور‬ ‫کامــل بســته و کشــیده نمی شــوند‪ ،‬درنتیجــه‬ ‫پرتویــی از نــور و روشــنایی بیــرون می توانــد‬ ‫خوابتــان را بــه هــم بزنــد‪ .‬در ســفر کاری یــا‬ ‫تفریحــی بعدی تــان بــرای پوشــاندن کامــل‬ ‫پرده هــا و جلوگیــری از تابــش نــور مزاحــم‪،‬‬ ‫حتمــا ســنجاق قفلی بــه همــراه داشــته باشــید‪.‬‬ ‫بویایی تــان بــه حالــت نرمــال‪ ،‬دانــه قهــوه را بــو بکشــید‪ .‬تاثیــر پاک کنندگــی و‬ ‫بوزدایــی قهــوه بــرای ســیر هــم قابل اســتفاده اســت‪ .‬بــه پــودر قهــوه باقیمانــده‬ ‫در تــه فنجانتــان مقــداری اب اضافــه کنیــد‪ .‬پــس از خــرد کــردن و تکــه کــردن‬ ‫ســیر‪ ،‬پــودر حاصلــه را روی دسـت هایتان بســابید‪.‬‬ ‫‪ .3‬عالج با نقره‬ ‫چنانچــه در اینترنــت عبــارت «چگونــه می تــوان از‬ ‫بــوی ســیر خــاص شــد» را جســتجو کرده باشــید‪،‬‬ ‫بی شــک چندیــن راهــکار بــرای ســابیدن دســتانتان‬ ‫بــه وســایل اســتیل ضدزنــگ پیــدا کرده ایــد‪ .‬اگــر‬ ‫می خواهیــد ایــن روش را امتحــان کنیــد‪ ،‬دنبــال‬ ‫نقره جــات یــا ظــروف نقــره باشــید‪ ،‬نــه یــک‬ ‫چاقــوی اســتیل‪ .‬بــرش چاقــو مســلما از بــوی‬ ‫نامطبــوع ســیر روی انگش ـت هایتان بدتــر خواهــد‬ ‫بــود‪.‬‬ ‫‪ .4‬دستکش محافظ‬ ‫بــرای اجتنــاب از مانــدن بــوی نامطبــوع ســیر بــر‬ ‫دســتانتان‪ ،‬اولیــن اقــدام مســلما پوشــیدن دســتکش‬ ‫اشــپزخانه اســت‪ .‬بــه ایــن طریــق می توانیــد هــر نــوع مــاده اشــپزی بدبــو را‬ ‫بــه راحتــی و بــدون نگرانــی از باقیمانــده اثــر بــوی ان بــر دســتانتان‪ ،‬تکــه کنید‬ ‫یــا بــرش بزنیــد‪.‬‬ ‫‪ .1‬نظافت جیب البسه‬ ‫تمیــز کــردن جیــب اکثــر لباس هــا معمــوال‬ ‫به طــور دلخــواه و راحــت انجــام نمی شــود‬ ‫و بــرای همیــن اســت کــه اغلــب اوقــات بــا‬ ‫جیب هــای کثیــف روبــرو هســتیم‪ .‬بــرای پــاک‬ ‫کــردن جیــب البســه‪ ،‬مخصوصــا جیب هایــی‬ ‫کــه اسـ ِ‬ ‫ـتری داخــل ان هــا بــه راحتــی برعکــس‬ ‫نمی شــود‪ ،‬می توانیــد از غلتــک پرزگیــر اســتفاده‬ ‫کنیــد و ان را تــا عمــق انتهــای جیــب ببریــد و از‬ ‫هرگونــه خورده ریــز باقیمانــده پــاک کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .2‬جمع کردن موی حیوانات خانگی‬ ‫حتــی بهتریــن جاروبرقی هــا هــم قــادر بــه‬ ‫جمــع کــردن مــوی حیوانــات خانگــی نیســتند‪،‬‬ ‫مخصوصــا در جاهــای کوچــک و کنجــی کــه‬ ‫بــرای نشســتن انتخــاب می کننــد‪ .‬بــرای جمــع‬ ‫کــردن توده هــای انباشــته شــده از کــرک و مــوی‬ ‫بــدن حیوانــات در جاهــای غیرقابــل دســترس‬ ‫منــزل بــا اســتفاده از جاروبرقــی‪ ،‬اســتفاده از‬ ‫غلتــک پرزگیــر بســیار کارامــد خواهــد بــود‪.‬‬ ‫‪ .8‬نظافت سریع اسباب بازی ها‬ ‫بــرای تمیــز کــردن اســباب بازی ها زمانــی کــه‬ ‫بــرای شســتن کامــل ان هــا وقــت کافــی نداریــد‪،‬‬ ‫اســتفاده از غلتــک پرزگیــر روش ســاده ای اســت‪.‬‬ ‫چنانچــه در منــزل کودکــی داریــد کــه عاشــق‬ ‫ســاختن کاردســتی های جورواجــور اســت‪،‬‬ ‫مطمئنــا تجربــه کرده ایــد کــه جمــع اوری‬ ‫باقیمانــده مــواد مــورد استفاده شــان بــرای‬ ‫ســاخت کاردســتی مثــل اکلیــل‪ ،‬شـن های رنگــی‬ ‫و قطعــات کوچــک کاغــذ و روبــان کار دشــوار‬ ‫و پرزحمتــی اســت‪ .‬می توانیــد ایــن کار را بــا‬ ‫اســتفاده از غلتــک پرزگیــر بــه ســرعت و بــه‬ ‫ســهولت انجــام دهیــد‪ .‬غلتــک پرزگیــر را روی‬ ‫ســطح فــرش‪ ،‬مبلمــان و کــف اتــاق بکشــید تــا‬ ‫خرده ریزهــای باقیمانــده را بــه راحتــی جمــع‬ ‫کنــد‪.‬‬ ‫چنانچه از غلتک پرزگیر صرفا جهت زدودن کرک‬ ‫چــه کســی تمایــل بــه لمــس حشــره مــرده را‬ ‫دارد؟! مســلما هیچ کــس‪ .‬از غلتــک پرزگیــر‬ ‫می توانیــد بــرای انجــام ایــن کار بهــره ببریــد‪.‬‬ ‫برخــاف دســتمال کاغذی‪ ،‬برداشــتن حشــرات‬ ‫بــا غلتــک پرزگیــر هــم روش تمیزتــری اســت و‬ ‫هــم احتمــال پــرواز و فــرار کــردن ان ها را بســیار‬ ‫کمتــر می ســازد‪ .‬از همــه مهم تــر اینکــه مجبــور‬ ‫نیســتید بــه یــک حشــره چســبناک و ناخوشــایند‬ ‫دســت بزنیــد‪.‬‬ ‫‪ 8‬روش خالقانه در استفاده از‬ ‫غلتک پرزگیر‬ ‫لباس استفاده کرده اید‪ ،‬از دیگر فواید کاربرد ان در‬ ‫منزل غافل بوده اید‪.‬‬ ‫‪ .4‬زدودن غبار از اباژور و حباب چراغ‬ ‫پاککردنمومشمعازسطوحمختلف‬ ‫بعــد از یــک روز ســخت کاری‪ ،‬اســتفاده از شــمع های روشــن بــرای زیباســازی و‬ ‫ارامش بخشــی فضــا‪ ،‬ایــده خوبــی بــه نظــر می رســد‪ ،‬امــا چکه هــای به جامانــده‬ ‫مــوم شــمع‪ ،‬ایــده ال نخواهــد بــود‪ .‬بــا اســتفاده از ایــن ترفندهــا بــه راحتــی‬ ‫می توانیــد مــوم شــمع را از هــر ســطحی پــاک کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .1‬شیشه‬ ‫سشــوار خــود را روی درجــه مالیــم قــرار دهیــد و ان را بــه ســمت ســطح مــورد‬ ‫نظــر روی مــوم شــمع بگیریــد‪ .‬هنگامــی کــه مــوم نــرم و ذوب شــد‪ ،‬ســریع ان را‬ ‫پــاک کنیــد‪ .‬اگــر ســطح مــورد نظــر یــک ظــرف شیشـه ای قدیمــی اســت‪ ،‬بهتــر‬ ‫اســت ان را داخــل فریــزر بگذاریــد و بعــد از یــخ زدن مــوم‪ ،‬می توانیــد ان را بــا‬ ‫نــوک یــک کارد میوه خــوری بــه ســادگی بتراشــید‪.‬‬ ‫‪ .2‬فرش‬ ‫یــک پارچــه ســفید مرطــوب را روی مــوم ریختــه شــده بــر فــرش قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫بــا اســتفاده از اتــو‪ ،‬بــه پارچــه حــرارت مالیــم بدهیــد؛ مــوم شــمع بــه پارچــه‬ ‫می چســبد‪ .‬چنانچــه پس مانــده ای از مــوم روی فــرش باقــی مانــد‪ ،‬از مقــداری‬ ‫الــکل اســتفاده کــرده و ان را جــدا ســازید‪ .‬فقــط بــه خاطــر داشــته باشــید کــه قبل‬ ‫از انجــام ایــن کار بــرای اطمینــان از پــاک نشــدن رنــگ تــار و پــود فــرش‪ ،‬یــک‬ ‫تکــه از گوشــه فــرش را از قســمت زیریــن ان بــا الــکل امتحــان کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .3‬چوب‬ ‫تحــت هیــچ شــرایطی بــرای پــاک کــردن مــوم شــمع از ســطوح چوبــی بــه فکــر‬ ‫‪ .5‬جمع کردن توده موهای ریخته شده در‬ ‫سرویس بهداشتی‬ ‫هنگامــی کــه موهــای اضافــه روی ســطوح‬ ‫سرویس بهداشــتی جمــع می شــوند‪ ،‬می تواننــد‬ ‫فضــای کل سرویس بهداشــتی را کثیــف و‬ ‫نامطلــوب ســازند‪ .‬از غلتــک پرزگیــر بــرای‬ ‫جمــع اوری و پاک کــردن ســینک روشــویی و‬ ‫راه اب‪ ،‬کــف سرویس بهداشــتی و زیــر دوش‬ ‫و حتــی نقاطــی مثــل زیــر کمدهــا کــه تمیــز‬ ‫کردنشــان دشــوار اســت‪ ،‬می توانیــد اســتفاده‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫تراشــیدن ان بــا ابــزار تیــزی نظیــر کارد یــا چاقــو نباشــید؛ چراکــه حتمــا بــه‬ ‫چــوب ســطح مــورد نظــر اســیب وارد می شــود‪ .‬از یــک سشــوار بــا درجــه‬ ‫دمــای مالیــم اســتفاده کنیــد‪ .‬اجــازه دهیــد مــوم نــرم شــود ســپس بــا یــک‬ ‫پارچــه خشــک و نــرم ســریع ان را پــاک کنیــد‪ .‬بعــد از انجــام ایــن کار‬ ‫می توانیــد ســطح مــورد نظــر را بــا مــواد جالدهنــده مبلمــان بــرق بیندازیــد‪.‬‬ ‫‪ .4‬مو‬ ‫اینکــه مــوم شــمع چگونــه ممکــن اســت بــه موهایتــان بچســبد مهم نیســت‪،‬‬ ‫امــا ایــن ترفنــد بــه شــما کمــک می کنــد کــه موهایتــان را نجــات دهیــد‪.‬‬ ‫چنانچــه مــوم شــمع بــه نــوک یــا انتهــای تــار مو چســبیده اســت‪ ،‬یــک پارچه‬ ‫گــرم روی موهــا کشــیده تــا مــوم نــرم و جــدا شــود ســپس موهــا را بشــویید‪.‬‬ ‫اگــر چســبیدگی مــوم شــمع بــه ریشــه مــو نزدیــک اســت‪ ،‬الزم اســت کــه از‬ ‫محصــوالت روغنــی مثــل روغــن زیتــون بــرای نرم کــردن مــوم اســتفاده کنید‪.‬‬ ‫‪ .5‬دیوار‬ ‫چنانچــه دیــوار رنــگ شــده اســت‪ ،‬درجــه سشــوار را روی دمــای مالیــم قــرار‬ ‫داده و روی نقطــه مــورد نظــر بگیریــد‪ .‬بــه محــض نــرم شــدن مــوم‪ ،‬ان را پاک‬ ‫کنیــد‪ .‬اگــر از ان چیــزی باقــی مانــد‪ ،‬بــا یــک پاک کننــده مالیــم ســطوح‪ ،‬فــورا‬ ‫ان را پــاک کنید‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫پرزگیــر را بــه ســادگی روی کالهــک ابــاژور‬ ‫بغلتانیــد و ببینیــد کــه گــرد و غبــار روی ان با چه‬ ‫ســرعتی بــه غلتــک می چســبد‪ .‬چنانچــه چســب‬ ‫پرزگیــر بــه ســرعت پوشــیده از گــردو غبار شــد‪،‬‬ ‫ان را تعویــض کنیــد و بــه تمیــز کــردن ابــاژور‬ ‫ادامــه دهیــد‪ .‬اگــر بــه گردوغبــار الــرژی داریــد‪،‬‬ ‫می توانیــد از ماســک و دســتکش اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬خالصی از شر حشرات‬ ‫کدبانو‬ ‫‪ .3‬یافتن و جمع اوری خرده شیشه های شکسته‬ ‫هنگامــی کــه یــک لیــوان یــا ظــرف کریســتال‬ ‫می شــکند‪ ،‬خرده ریزهــای ان بــه همــه جــای‬ ‫اتــاق پخــش می شــوند کــه برخــی از ان هــا هــم‬ ‫به دلیــل ریزبــودن قابــل جمــع کــردن نیســتند‪.‬‬ ‫چنانچــه نگــران تکه هــای ریــز باقیمانــده شیشــه‬ ‫هســتید‪ ،‬بــرای جلوگیــری کــردن از صدمــه دیدن‬ ‫اعضــای خانــواده مخصوصــا بچه هــا‪ ،‬بهتــر اســت‬ ‫بعــد از جاروبرقــی از یــک غلتــک پرزگیــر‬ ‫اســتفاده کــرده و ان را در تمــام ســطوحی کــه‬ ‫حــدس می زنیــد ذرات شیشــه ریختــه شــده‪،‬‬ ‫بکشــید‪.‬‬ ‫‪ .7‬نظافت لوازم جانبی کاردستی‬ ‫‪51‬‬ ‫اموزش کاشت سبزه پرتقالی‬ ‫حتمــا تابه حــال شــنیده اید کــه بــرای جلوگیــری از هــدر رفتــن‬ ‫میلیون هــا گنــدم و عــدس‪ ،‬بــرای کاشــت ســبزه امســال از دانه هــای‬ ‫لیمــو و پرتقــال اســتفاده کنیــد‪ .‬مــا راهــی جــذاب و متفــاوت را بــرای‬ ‫ایــن کار بــه شــما معرفــی می کنیــم‪.‬‬ ‫ایــن روش یکــی از بهتریــن روش هــا بــرای کاشــت گیاهــان جــوان‬ ‫اســت‪ .‬فقــط کافــی اســت یــک پرتقــال‪ ،‬لیمــو یــا گریپ فــروت را از‬ ‫وســط بــه دو نیــم تقســیم کنیــد و داخــل پوســت ان را خالــی کنیــد‬ ‫و مقــداری خــاک تــازه و دانــه موردنظــر خــود را داخــل پوســت ان‬ ‫بریزیــد‪ .‬پوســت پرتقــال تمــام مــواد معدنــی و ویتامین هــای الزم بــرای‬ ‫غنی ســازی خــاک و رشــد بهتــر دانــه‬ ‫را فراهــم می کنــد‪ .‬ایــن روش موجب‬ ‫تقویــت ریشــه گیــاه می شــود و ان را‬ ‫بــرای کشــت در بــاغ یــا باغچــه اماده‬ ‫می کنــد‪ .‬ایــن گلــدان طبیعــی از گیــاه‬ ‫در برابــر ســرما محافظــت می کنــد‪.‬‬ ‫اگــر می خواهیــد گلدانتــان مســتقیم‬ ‫بایســتد بایــد کمــی از ســطح انتهــای‬ ‫ان را رنــده کنیــد و یــا بــرش دهیــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪52‬‬ ‫بــرای زیباتــر کــردن ســفره هفت ســین تان می توانیــد در کنــار ایــن‬ ‫گلــدان پرتقالــی‪ ،‬یــک شــمع پرتقالــی نیــز تهیــه کنیــد‪ .‬نیمــه دیگــر‬ ‫پرتقــال را خالــی کنیــد به طــوری کــه ســاقه میانــی ان ســالم باقــی‬ ‫بمانــد و جــدا نشــود‪ .‬ایــن ســاقه بــه عنــوان فتیلــه شــمع عمــل می کنــد‪.‬‬ ‫حفــره پوســت پرتقــال را بــا مقــداری‬ ‫روغــن ماننــد روغــن زیتــون یــا هــر‬ ‫روغــن گیاهــی کــه در دســترس‬ ‫داریــد پُــر کنیــد بــه صورتــی کــه‬ ‫فقــط تــا کمــی پایین تــر از وســط‬ ‫فتیلــه را دربــر بگیــرد‪ .‬ســاقه وســطی‬ ‫را ماننــد فتیلــه روشــن کنیــد‪ .‬ایــن‬ ‫شــمع بــه مــدت زیــادی در روز‬ ‫روشــن می مانــد‪.‬‬ ‫می توانیــد ســبزه مرکبــات را در گلــدان دلخواهتــان نیــز بکاریــد‪ .‬بــرای‬ ‫ایــن کار هســته پرتقــال یــا لیمــو را ‪ 24‬ســاعت در اب خیــس کنیــد؛‬ ‫ســپس پوســت روی ان هــا را جــدا کنیــد و دانه هــا را روی خــاک‬ ‫بچینیــد‪ .‬مقــداری اب بــرای مرطــوب شــدن خــاک اضافــه کنیــد و در‬ ‫صــورت تمایــل روی ان را بــا یــک الیــه نــازک از ســنگ های تزیینــی‬ ‫پــر کنیــد‪ .‬گلــدان را گاهــی در نــور افتــاب قــرار دهیــد و روزی یکبــار‬ ‫ان را اب دهــی کنیــد تــا خــاک‬ ‫مرطــوب بمانــد‪.‬‬ ‫روش های جذب کفشدوزک به حیاط منزل‬ ‫خوش شــانس کســانی هســتند کــه حیــاط منزلشــان بــا کفشــدوزک های‬ ‫زیــادی خودنمایــی کنــد‪ .‬کفشــدوزک ها نــه تنهــا بســیار جــذاب و‬ ‫بامــزه هســتند بلکــه فوایــد بســیاری بــرای بــاغ و باغچــه شــما دارنــد‪.‬‬ ‫کفشــدوزک ها اشــتهای زیــادی بــرای خــوردن افــات گیاهــان ازجملــه‬ ‫شــته‪ ،‬شــپش‪ ،‬شپشــک اردی‪ ،‬زنجــرک‪ ،‬هیــره (نوعــی کنــه) و دیگــر‬ ‫افــات مزاحــم دارنــد؛ بنابرایــن کفشــدوزک ها یکــی از ســاده‪‎‬ترین و‬ ‫بهتریــن راه هــای طبیعــی بــرای مبــارزه بــا افــات هســتند‪.‬‬ ‫بــرای جــذب ایــن حشــرات زیبــا بــه بــاغ خــود‪ ،‬از روش هــای زیــر‬ ‫اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪ -1‬تغذیه کفشدوزک ها‬ ‫کفشــدوزک ها گرده هــا را دوســت دارنــد و چــون اولیــن راه به دســت‬ ‫اوردن قلــب کفشــدوزک ها‪ ،‬مثــل انســان ها‪ ،‬شــکم اســت‪ ،‬می توانیــد‬ ‫گیاهانــی کــه تولیــد گــرده می کننــد را در باغچــه خــود بکاریــد تــا منبــع‬ ‫تغذیــه ان هــا فراهــم شــود‪ .‬ایــن گیاهــان عبارتنــد از‪ :‬ســنبل ختایــی‪،‬‬ ‫گل همیشــه بهار‪ ،‬گیــاه زیــره‪ ،‬تره فرنگــی‪ ،‬گشــنیز‪ ،‬گل کورئوپســیس‪،‬‬ ‫گل شاه اشــرافی یــا ســتاره‪ ،‬قاصــدک‪ ،‬شــوید‪ ،‬رازیانــه‪ ،‬گل بابونــه‪ ،‬گل‬ ‫جعفــری‪ ،‬شــمعدانی معطــر‪ ،‬گل شصت عروســان یــا اســتاتیس‪ ،‬گل عســل‬ ‫(گونــه ای از شــب بویان)‪ ،‬گل دکمــه طالیــی‪ ،‬گیــاه هویــج وحشــی و‬ ‫گیــاه بومــادران‪.‬‬ ‫‪ -2‬وجود حشرات دیگر در باغ‬ ‫غــذای اصلــی کفشــدوزک ها‪ ،‬حشــرات هســتند‪ .‬هرچنــد تحمــل ایــن‬ ‫مــورد ســخت اســت؛ امــا بایــد بــا دیگــر حشــرات و افــات مــدارا کنیــد‬ ‫تــا غــذای کافــی بــرای کفشــدوزک ها فراهــم باشــد‪ .‬ایــن یــک تعــادل‬ ‫سســت امــا بامعنــی اســت‪ .‬می توانیــد بــا کاشــتن گیاهــان موردعالقــه‬ ‫افــات‪ ،‬تل ـه ای درســت کنیــد تــا شــته ها و دیگــر افــات از گیاهانــی کــه‬ ‫ســعی در محافظت شــان داریــد‪ ،‬دور نگــه داشــته شــوند‪ .‬در عیــن حــال‬ ‫منبــع غذایــی کافــی بــرای کفشــدوزک ها نیــز فراهــم کرده ایــد‪ .‬گیاهــان‬ ‫موردعالقــه شــته ها عبارتنــد از‪ :‬کلــم بــرگ‪ ،‬گل جعفــری‪ ،‬گل الدن و‬ ‫تربچــه‪.‬‬ ‫‪ -3‬اب دهی‬ ‫مثــل تمــام مخلوقــات دیگــر‪ ،‬کفشــدوزک ها نیــز بــه اب نیــاز دارنــد‪.‬‬ ‫یــک کاســه کم عمــق حــاوی اب‪ ،‬می توانــد زمینــه هیدراســیون را‬ ‫فراهــم کنــد‪ .‬دقــت داشــته باشــید کــه کاســه حــاوی اب راکــد می توانــد‬ ‫موجــب جــذب پشــه نیــز بشــود پــس اب کاســه را زودب ـه زود عــوض‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫‪ -4‬فراهم کردن پناهگاه‬ ‫تهیــه خانه هــای مخصــوص بــرای کفشــدوزک ها روی زمیــن خالــی و‬ ‫یــا قســمتی از زمیــن کــه بــا گیــاه کمــی پوشــیده شــده اســت‪ ،‬می توانــد‬ ‫ایــن سوســک های مفیــد را از خطــر پرنــدگان کفشــدوزک خور و‬ ‫وزغ هــا حفــظ کنــد‪.‬‬ ‫‪ -5‬عدم استفاده از افت کش ها‬ ‫افت کش هــا و حشــره کش ها انتخــاب خوبــی نیســتند‪ .‬ایــن مــواد‬ ‫عــاوه بــر کشــتن حشــرات مضــر‪ ،‬حشــرات مفیــد را نیــز از بیــن‬ ‫می برنــد‪ .‬کفشــدوزک ها را مســموم نکنیــد!‬ ‫محمدحسین کشاورز‬ ‫کارشناس ارشد کشاورزی‬ ‫غنچه هــای گل پــس از یــک روز در اب مانــدن‬ ‫شــروع بــه بــاز شــدن می کننــد‪ .‬بــرای مانــدگاری‬ ‫بیشــتر‪ ،‬گلــدان را در مکانــی خنــک و بــه دور از‬ ‫تابــش مســتقیم افتــاب قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫هر چند روز یکبار اب گلدان را عوض کنید‪.‬‬ ‫گل ســنبل بــه مــاده اتیلــن حســاس اســت؛ بنابرایــن‬ ‫ســنبل را نزدیــک میوه هــا قــرار ندهیــد زیــرا میوه هــا‬ ‫گاز اتیلــن تولیــد می کننــد‪.‬‬ ‫کاشت و نگهداری از گل سنبل‬ ‫حقایقی راجع به سنبل‬ ‫گل ســنبل یکــی از گل هــای بهــاری موردعالقه‬ ‫اکثــر مــردم اســت کــه در رنگ هــای بســیار‬ ‫زیبایــی یافــت می شــود‪ .‬اکثــر مــردم ان را بــا‬ ‫رنگ هــای ســفید‪ ،‬بنفــش و ابــی می شناســند؛‬ ‫امــا ایــن گل در رنگ هــای زرد‪ ،‬هلویــی و‬ ‫در مــواردی نــادر بــه رنــگ قرمــز روشــن یــا‬ ‫بنفــش تیــره (نزدیــک بــه ســیاه) نیــز وجــود‬ ‫دارد‪ .‬رایج تریــن نــوع ایــن گل‪Hyacinth ،‬‬ ‫‪ Orientalis‬اســت‪ .‬طــول ان بــه ‪ 15‬تــا ‪30‬‬ ‫ســانتیمتر می رســد و تعــداد برگ هــای بلنــد‬ ‫و ســبز ان بیــن ‪ 7‬تــا ‪ 8‬عــدد اســت‪.‬‬ ‫در یــک افســانه قدیمــی یونانــی اورده شــده اســت کــه هــر دو خــدا (اپولــو و‬ ‫زِفیــر) شــیفته یــک مــرد جــوان یونانــی بــه نــام ‪ Hyakinthos‬شــدند‪ .‬اپولــو بــه او‬ ‫پرتــاب دیســک را اموخــت و زفیــر کــه خــدای بــاد غــرب بــود؛ حســادت ورزید‬ ‫و دیســک را بــا وزیــدن بــاد بــه عقــب رانــد‪ .‬دیســک بــه ســر مــرد اصابــت کــرد‬ ‫و کشــته شــد‪ .‬از خــون او ُگلــی رشــد کــرد کــه خــدای خورشــید (اپولــو) ان را‬ ‫‪( Hyacinth‬ســنبل) نام گــذاری کــرد‪.‬‬ ‫گل سنبل نماد ورزش و نوع ابی ان نماد صداقت و خلوص نیت است‪.‬‬ ‫تنوع گل سنبل‬ ‫کاشت سنبل‬ ‫اگــر در ابتــدای فصــل پاییــز گل ســنبل را در خــاک‬ ‫کاشــته اید بایــد توجــه کنیــد کــه بعــد از ‪ 8‬تــا ‪ 12‬هفتــه گل هــای ان پژمــرده‬ ‫می شــوند‪ .‬زمانــی کــه بیشــتر گل هــا قهوه ای رنــگ شــدند‪ ،‬کل ســاقه گل را‬ ‫از قســمت پیــاز ان جــدا کنیــد‪ .‬در ایــن مرحلــه‬ ‫شــاخ وبرگ ها هنــوز ســبز هســتند و بایــد همین گونــه‬ ‫بماننــد تــا به صــورت طبیعــی خشــک شــوند‪ .‬دقــت‬ ‫کنیــد کــه برگ هــا را جــدا نکنیــد زیــرا بــا ایــن کار‬ ‫مانــع از ذخیــره شــدن انــرژی در گیــاه بــرای رشــد‬ ‫چرخــه بعــدی می شــوید‪.‬‬ ‫بــه گیــاه کــود مناســب اضافــه کنیــد تــا انرژی بیشــتری‬ ‫بــرای رشــد بعــدی خــود داشــته باشــد و بــه ان‬ ‫بیش ازانــدازه اب ندهیــد؛ اب زیــاد موجــب پوســیدگی پیــاز گل می شــود‪.‬‬ ‫بعــد از پژمــرده شــدن کامــل گل هــا و برگ هــا‪ ،‬کل گیــاه را از جایــی کــه از ســطح‬ ‫خــاک بیــرون زده اســت‪ ،‬بچینیــد کــه بــه ایــن ترتیــب فقــط پیــاز و ریشــه گل در‬ ‫خــاک باقــی می ماننــد‪ .‬گلــدان را بــه مکانــی ســرد و تاریــک منتقــل کنیــد و تــا‬ ‫فصــل بهــار بــه ان دســت نزنیــد و بــه مــرور ان را در معــرض نــور قــرار دهیــد تــا‬ ‫شــاخه های جدیــد تولیــد شــوند‪.‬‬ ‫گل هایی رنگانگ با قابلیت رشد در سایه‬ ‫‪ -1‬گل استیلب‬ ‫کاشت سنبل در اب‬ ‫گلــدان را در یــک مــکان ســرد و تاریــک بگذایــد تــا‬ ‫ریشـه ها تکثیــر شــوند و بعــد ان را در جایــی گــرم و‬ ‫زیــر نــور افتــاب قــرار دهیــد تــا فراینــد شــکوفه زنی‬ ‫فعال شــود‪.‬‬ ‫روش دوم‪ :‬برخــی از مناطــق‪ ،‬گل ســنبل را در‬ ‫مرحلــه جوانــه برداشــت می کننــد و ســاقه ان را‬ ‫از پیــازش جــدا می کننــد‪ .‬اگــر بــه ایــن نــوع گل‬ ‫دسترســی داریــد؛ گلدانــی مناســب را بــه انــدازه ‪ 7‬تــا‬ ‫‪ 10‬ســانتیمتر از اب ســرد پــر کنیــد و ســاقه ها را در ان بگذاریــد‪ .‬دقــت کنیــد‬ ‫کــه قســمت انتهایــی ســاقه گل ســنبل حــاوی مــاده ســمی اگزالیک اســید اســت‬ ‫و موجــب خــارش دســت می گــردد؛ بنابرایــن از دســت زدن بــه ایــن قســمت‬ ‫اجتنــاب کنیــد و یــا از دســتکش اســتفاده کنیــد؛ امــا ایــن قســمت را جــدا نکنیــد‬ ‫زیــرا قســمت انتهایــی ســنبل موجــب هیدراتــه‬ ‫مانــدن گل و مانــدگاری بیشــتر ان در گلــدان‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫بــه دلیــل اینکــه گل ســنبل بــه رشــد خــودش ادامه‬ ‫می دهــد؛ بلنــد شــدن ســاقه و ســنگین شــدن‬ ‫قســمت َســر گل‪ ،‬گاهــی موجــب خمیــده شــدن‬ ‫ان می شــود‪ .‬بــرای کاهــش ایــن اثــر‪ ،‬بایــد گلدانــی‬ ‫کــه انتخــاب می کنیــد بــه انــدازه کافــی بلنــد‬ ‫باشــد تــا تمــام ســاقه ها را به صــورت ایســتاده‬ ‫و عمــودی دربــر بگیــرد و درعین حــال شــاخه ها‬ ‫زیــاد بــه هــم نزدیــک نباشــند تــا جــای کافــی‬ ‫بــرای بــاز شــدن غنچه هــا وجــود داشــته باشــد‪.‬‬ ‫‪ -2‬گل یاقوت‬ ‫شــکل ظاهــری ایــن گل هــا شــبیه پَــر یــا ســرخس اســت و بــا‬ ‫شــاخ وبرگ هایی بــه رنگ هــای صورتــی‪ ،‬بنفــش‪ ،‬قرمــز و‬ ‫ســفید یافــت می شــوند‪ .‬ایــن گل از دســته گل هــای حاشــیه ای‬ ‫و سایه دوســت چندســاله اســت و بــرای کناره هــای اســتخر‬ ‫بســیار مناســب اســت‪ .‬ایــن گل هــا را می توانیــد در مســیر ســایه‬ ‫و یــا در گلــدان بــا رطوبــت مناســب و خــاک غنــی بکاریــد‪.‬‬ ‫اگــر گل هــای ابــی را دوســت داریــد‪ ،‬حتمــا از ایــن گیــاه علفــی‬ ‫یک ســاله خوشــتان می ایــد‪ .‬گلبرگ هــای ســتاره ای شــکل‬ ‫ایــن گل هــا بــه رنــگ ابــی درخشــان‪ ،‬ابــی اســمانی و بنفــش‬ ‫و ســفید هســتند و بلنــدی ان هــا بــه طــول ‪ 30‬تا ‪ 60‬ســانتیمتر‬ ‫اســت‪ .‬ایــن گل هــای زیبــا را در ســبدهای اویــز قــرار دهیــد و‬ ‫در مکانــی بــا ســایه گــرم یــا دور از نــور افتــاب قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫برگ هــای ایــن گل‪ ،‬کوچــک‪ ،‬ســبز و مــدور هســتند‪.‬‬ ‫‪ -3‬گل بگونیا‬ ‫رنــگ گــرم ایــن گل هــای چندســاله کــه در ســبدهای اویــز‬ ‫قــرار گرفته انــد‪ ،‬چشــم ها را بــه خــود خیــره می کنــد‪.‬‬ ‫گلبرگ هــای ان به صــورت چیــن دار و مــوج دار اســت‪.‬‬ ‫ایــن گل هــا در هــر ســایه ای به جــز ســایه ابــی رشــد‬ ‫می کننــد‪ .‬نــوع اویــز ان هــا بیشــتر گل می کنــد امــا نــوع‬ ‫صــاف و مســتقیم ان هــا دارای گل هــای بزرگ تــری اســت‪.‬‬ ‫در ســایه محافظت شــده و خــاک غنــی رشــد بهتــری دارنــد‪.‬‬ ‫بــه انــدازه ای بــه ایــن گل هــا اب بدهیــد کــه خــاک را مرطوب‬ ‫نگــه داریــد (خیســانده نشــود) و به طــور منظــم گردوغبــار روی ان هــا‬ ‫را پــاک کنیــد‪.‬‬ ‫‪ -4‬گل المیوم‬ ‫برگ هــای ایــن گل هــای زیبــا در ســایه‪ ،‬تابشــی نقــره ای دارنــد‪.‬‬ ‫نــوع ‪ Ann Greenaway‬ایــن گل دارای برگ هایــی ســبز بــا‬ ‫حاشــیه زرد و یــک خــط نقــره ای در مرکــز بــرگ و گل هایــی‬ ‫صورتــی اســت‪ .‬نــوع ‪ Beacon Silver‬ایــن گل دارای برگ هــای‬ ‫خاکســتری نقــره ای بــا حاشــیه ســبز و گل هــای صورتی اســت‪.‬‬ ‫نــوع ‪ White Nancy‬ایــن گل دارای برگ هایــی سبز‪-‬خاکســتری‬ ‫بــا حاشــیه ســبز و گل هــای ســفید اســت‪ .‬ایــن گل هــا بــه عــرض ‪90‬‬ ‫ســانتیمتر گســترش می یابنــد‪ .‬ایــن گیاهــان چندســاله هــم مناســب ســبدهای اویز‬ ‫و هــم قابــل کشــت در گلــدان هســتند‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫زمــان مناســب کاشــت گل ســنبل از اوایــل پاییــز تــا اواســط زمســتان (قبــل از‬ ‫یخبنــدان) اســت و زمــان گل دهــی ســنبل از مــاه فروردین تا اردیبهشــت اســت‪.‬‬ ‫بــا داشــتن کمــی مهــارت می توانیــد ایــن گل هــای معطــر و زیبــا را در تمــام‬ ‫اتاق هــای منزلتــان داشــته باشــید‪.‬‬ ‫روش اول‪ :‬گل ســنبل بعــد از ‪ 14‬تــا ‪ 18‬هفتــه شــکوفه می دهــد‪ .‬پیــاز گل را جــدا‬ ‫کنیــد و ان را در یــک گلــدان گردن باریــک حــاوی‬ ‫اب قــرار دهیــد تــا فقــط ریشـه ها وارد اب شــوند و‬ ‫قســمت انتهایــی کمــی از پیاز روی ســطح اب باشــد‪.‬‬ ‫سبزینه‬ ‫ت ـک‪‎‬گل‪ :‬ایــن نــوع کالســیک دارای یــک شــاخه گل اســت و مناســب بــرای‬ ‫کشــت در باغچــه یــا گلــدان اســت‪ .‬گل ســنبل بــا رنــگ ابــی اســمانی بــه همــراه‬ ‫رگه هایــی از ابــی تیــره‪ ،‬از ایــن دســته اســت‪.‬‬ ‫دوگل‪ :‬گلبرگ هــای حلق ـه ای رنگارنــگ ایــن نــوع گل بــر روی ســاقه ای بــه‬ ‫طــول ‪ 30-25‬ســانتیمتر قــرار گرفتــه اســت‪ .‬ســنبل صورتــی پررنــگ از این دســته‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫چنــدگل‪ :‬هــر پیــاز گل‪ ،‬چنــد ســاقه بــا گل هــای سســت ایجــاد می کنــد کــه این‬ ‫نــوع ســنبل زیاد مرســوم نیســت‪.‬‬ ‫مراقبت از سنبل کاشته شده در خاک گلدان بعد‬ ‫از گل دهی‬ ‫‪53‬‬ ‫هســتند‪ ،‬از رنگ هــای روشــن اســتفاده کنیــد‬ ‫و بــرای اتاق هایــی کــه رو بــه غــرب هســتند‬ ‫از رنگ هــای صورتــی و قرمــز اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫در اتاق هــای جنوبــی و شــرقی از رنــگ ابــی و‬ ‫ســفید اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫‪ 10‬ایده از بهترین های‬ ‫دکوراسیون برای تمام فصول‬ ‫‪ .1‬خلق مجموعه ای از رنگ ها‬ ‫چنانچــه می خواهیــد نمایــی منســجم از‬ ‫رنگ هــای روشــن را ایجــاد کنیــد‪ ،‬بــه ایــن‬ ‫فکــر کنیــد کــه یــک دســته گل از رنگ هــای‬ ‫مختلــف را چطــور کنــار هــم می چینیــد‪ ،‬همــان‬ ‫روش را هــم می توانیــد بــرای چیدمــان فضــا‬ ‫بــه کار ببریــد‪ ،‬امــا الزم اســت کــه بیــن عناصــر‬ ‫ارتبــاط ایجــاد کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .4‬استفاده از میوه‬ ‫میــوه تــازه فقــط یــک میان وعــده عالــی‬ ‫نیســت‪ ،‬بلکــه به عنــوان یــک عنصــر دکوراتیــو‬ ‫همیشــه در دســترس‪ ،‬می توانــد رنگ هــای‬ ‫باطراوتــی بــه فضــای اتــاق اضافــه کنــد‪ .‬یــک‬ ‫ظــرف از میوه هــای رنگارنــگ‪ ،‬یــک کانــون‬ ‫مرکــزی دکوراتیــو بــا رنگ هــای پُرطــراوت‬ ‫ایجــاد می کنــد‪.‬‬ ‫‪ .8‬رودوزی مبلمان قدیمی با پارچه های مدرن‬ ‫بــا اســتفاده از پارچه هــای رنگارنــگ مــدرن‬ ‫بــرای روکــش مبلمــان قدیمــی می توانیــد هــر‬ ‫چیــز کهن ـه ای را تازگــی ببخشــید‪.‬‬ ‫‪ .9‬استفاده از پرده به عنوان زمینه قاب های هنری‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪54‬‬ ‫‪ .2‬بزرگ نمایی اتاق با مبلمان سفید‬ ‫بــرای مکان هــای کوچــک‪ ،‬از مبلمــان ســفید‬ ‫اســتفاده کنیــد کــه باعــث بــزرگ به نظــر‬ ‫رســیدن هــر اتافــی نســبت بــه انچــه کــه‬ ‫هســت می شــود‪.‬‬ ‫‪ .3‬رنگ امیزی کمد لباس‬ ‫بــرای زیباســازی و جلــوه دادن بــه کمدهــای‬ ‫لبــاس می توانیــد قســمت های فلــزی ان را‬ ‫رنگــی اراســته و تمیــز زده و دیواره هــا‬ ‫و کفه هــا و ســقف ان را بــه رنــگ‬ ‫طالیــی دراوریــد‪.‬‬ ‫‪ .5‬تناسب چیدمان فضا با اندازه کاناپه‬ ‫کار ســاده ای اســت و نیــاز چندانــی بــه تفکــر‬ ‫نــدارد‪ .‬در یــک اتــاق بــزرگ بهتــر اســت از‬ ‫کاناپــه بــزرگ‪ ،‬در اتــاق متوســط از کاناپــه‬ ‫متوســط و در اتاق هــای کوچــک بهتــر اســت‬ ‫از کاناپــه کوچــک اســتفاده شــود‪ .‬باقــی مبلمــان‬ ‫را بــا انــدازه کاناپه تــان متناســب کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬افزایش روشنایی روز با اینه‬ ‫بــرای افزایــش روشــنایی روز و افزایــش‬ ‫بصــری متــراژ فضــا‪ ،‬اینه هــای بــزرگ روی‬ ‫دیــوار اتــاق نصــب کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .7‬استفاده از نور به عنوان‬ ‫راهنما‬ ‫بــه هنــگام رنگ امیــزی اتــاق‪،‬‬ ‫جهــت نــور خورشــید را در‬ ‫نظــر بگیریــد‪ .‬بــرای اتاق هــای‬ ‫رو بــه جهــت شــمال کــه‬ ‫تاریک تــر از ســایر نقــاط‬ ‫به جــای اویــزان کــردن تابلوهــای نقاشــی روی‬ ‫دیــوار ســاده‪ ،‬می توانیــد ان هــا را بــا اســتفاده‬ ‫از یــک پــرده مخملــی بــا شــکوه به عنــوان‬ ‫پشــت زمینه‪ ،‬بــه نمایــش بگذاریــد‪ .‬پرده هــا‬ ‫بــا ایجــاد انــرژی ارامش بخــش کــه حســی‬ ‫از اســایش و راحتــی را نیــز القــا می کننــد‪،‬‬ ‫محیطــی لوکــس و پراســایش ایجــاد می کننــد‪.‬‬ ‫‪ .10‬خرید سالیانه دو وسیله دکوراتیو‬ ‫به جــای نــو کــردن یکبــاره و کلــی وســایل‬ ‫منــزل‪ ،‬هــر ســال دو تکــه وســیله دکوراتیــو بــا‬ ‫کیفیــت کــه دوســت داریــد را خریــداری کنیــد‪.‬‬ ‫وســایل لوکــس و بــا دوام عــاوه بــر اینکــه بــا‬ ‫گــذر زمــان همچنــان ارزش خــود را حفــظ‬ ‫می کننــد‪ ،‬بعــد از ده ســال مجموع ـه ای زیبــا از‬ ‫بیســت تکــه دکوراتیــو را نصیب تــان می کننــد‪.‬‬ ‫عمــــــــارت خیشـــــخان‬ ‫پروژه اداری عمارت خیشـــخان‬ ‫سبک طراحی‪ :‬معماری ایرانی و تلفیق با معماری قاجار‬ ‫دو ســمت راســت و چــپ بنــا الهــام گرفتــه شــده از بادگیــر زیبــای یــزد یا‬ ‫همان خیشــخان اســت‪.‬‬ ‫بادگیــر از روزگاران دور در ایران زمیــن بــه کار گرفتــه شــده و از نام هــای‬ ‫باســتانی و گوناگــون ان ماننــد واتغــر‪ ،‬بادهنــج‪ ،‬باتخان‪ ،‬خشــیود و خیش خان‬ ‫برمی ایــد کــه پدیــده ای تــازه نیســت و اکنــون هــم وســایل مجهــز و کامــل‬ ‫تهویــه مطبــوع کــه بــه کمــک ماشــین و بــرق در انــواع مختلف در دســترس‬ ‫همــگان قــرار گرفتــه را می بینیــم کــه اصــول ســاختمان ان هــا بــر پایــه کار‬ ‫بادگیــر و خیــش نهــاده شــده اســت‪.‬‬ ‫به دلیــل اداری بــودن پــروژه‪ ،‬ســطح شیشــه اســتفاده شــده در ایــن بنــا‬ ‫نســبت بــه پروژه هــای دیگــر وســیع تر اســت تــا حــس اداری بــودن را بــه‬ ‫بیننــده انتقــال دهــد‪.‬‬ ‫قوس های استفاده شده در وسط بنا قوس دو پوشش برنخشی است‪.‬‬ ‫قوس پنج و هفت ُکند‬ ‫چفد پنج او هفت‬ ‫چـــیدمان‬ ‫معمــاران ایرانــی بــه گونــه ای از قوس هــای تیــزه دار «پنــج او هفــت»‬ ‫می گوینــد‪ .‬نگارنــده ســال های ســال گمــان می کــرد کــه گویــا تناســبی در‬ ‫انحنــای ایــن قــوس اســت کــه بــا مقایســه اعــداد ‪ 5‬و ‪ 7‬به دســت می ایــد و‬ ‫بــرای به دســت اوردن ایــن تناســب و یافتــن ان کوشـش ها و جســتجوهای‬ ‫بســیاری بـه کار رفــت تــا مشــخص شــد کــه نــه پنجــی در کار اســت و نــه‬ ‫هفتــی؛ بلکــه ایــن واژه از دو بخــش «پنــج» و «اوهفــت» ســاخته شــده کــه‬ ‫نخســتین کلمــه بــه معنــای حفــره‪ ،‬درگاه‪ ،‬پنجــره و دریچــه و دومیــن کلمــه‬ ‫بــه معنــای پوشــیدن‪ ،‬درنهفتــن و خفت انداختــن اســت کــه بــر روری هم به‬ ‫معنــی پوشــش ســردرگاه یــا انچــه درگاه را می پوشــاند اســت‪.‬‬ ‫قسمت ورودی‬ ‫قوس کلیل‬ ‫بیــش از ‪ ١١٠٠‬نــوع قــوس کلیــل در معمــاری ایرانــی وجــود دارد کــه قوس‬ ‫اســتفاده شــده در ایــن بنــا یکــی از ایــن ‪ 1100‬مدل اســت‪.‬‬ ‫امیــد اســت روزی ایرانــی از هنــری کــه زمانــی سراســر جهــان را بــا امودها‬ ‫و ارایه هــای بی مثالــش پــر کــرده بــود اســتقبال بیشــتری کنــد‪.‬‬ ‫تا کجا می برد این نقش به دیوار مرا‬ ‫تا بدان جا که فرو ماند چشم از دیدن و لب نیز زِ گفتار مرا‬ ‫«استاد شفیعی کدکنی»‬ ‫مهرداد باالزاده‪ ،‬کارشناس امور ملکی‬ ‫‪telegram: @mypam‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫به صــورت دعوت کننــده و حــدود ‪ ٣‬متــر از خــود بنــا جلوتــر اســت‪.‬‬ ‫قوس هــای اســتفاده شــده در قســمت ورودی «قــوس َکلیــل» اســت‪.‬‬ ‫‪55‬‬ ‫بـــــــرج بـــــــاغ‬ ‫پنــت هاوسـی با دید‬ ‫پانورامای ‪ 300‬درجه!‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪56‬‬ ‫برج باغ هدیش در منطقه هروی تهران واقع گردیده است‪.‬‬ ‫ایــن بــرج بــاغ بــا زیربنــای بالــغ بــر ‪ 28000‬مترمربــع دارای یــک‬ ‫پنت هــاوس بــه مســاحت حــدود ‪ 700‬مترمربــع بــا دیــد پانورامــا ‪300‬‬ ‫درجــه بــه شــهر تهــران اســت‪.‬‬ ‫پنت هــاوس مذکــور دارای یــک قســمت خصوصــی شــامل ‪ 4‬اتــاق‬ ‫خــواب مســتر‪ ،‬فضــای نشــیمن خصوصــی‪ ،‬ســالن پذیرایــی‪ ،‬مســتر‬ ‫میهمــان‪ ،‬دفتــر کار‪ ،‬روف گاردن‪ ،‬اســتخر روبــاز‪ ،SUN DECK ،‬بــا‬ ‫اتشــکده ای ســنگی در وســط ان اســت‪.‬‬ ‫در طراحی این برج باغ سبک عمدتا التقاطی و ارگانیک است‪.‬‬ ‫از ویژگی هــای ایــن طــرح‪ ،‬اســتفاده از مصالــح مختلــف در کــف از‬ ‫جملــه ســنگ های تــراش خــورده‪ ،‬چــوب در کــف و در نمــا‪ ،‬بــه‬ ‫گونـه ای کــه بــا ایجــاد اختــاف مصالــح در کــف‪ ،‬احســاس متفاوتــی‬ ‫هنــگام قــدم زدن بــه فــرد در محیــط دســت می دهــد‪.‬‬ ‫اســتفاده از پوش ـش های گیاهــی متفــاوت در کنــار ســکوهای چوبــی‬ ‫بــا اتشــکده ای ســنگی در مجــاورت اســتخر نشــان دهنده طراحــی‬ ‫پویــا و ریتمیــک محوطه ســازی اســت‪.‬‬ ‫چـــیدمان‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪57‬‬ ‫زیــــــــروبــــــــَــــم ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــران‬ ‫مرتفع ترین پیست اسکی ایران با شیبی‬ ‫منحصربه فرد!‬ ‫نام مکان‪ :‬پیست اسکی‪ ،‬شهر‪ :‬فریدونشهر‪ ،‬استان‪:‬‬ ‫اصفهان‪ ،‬کشور‪ :‬ایران‬ ‫در ‪ ۱۸۰‬کیلومتــری غــرب اصفهــان و ‪ ۳‬کیلومتــری‬ ‫فریدونشــهر و در دامنــه کــوه تســیخه قــرار گرفتــه‬ ‫و مرتفع تریــن پیســت اســکی ایــران اســت‪ .‬زمــان‬ ‫بازدیــد از ایــن پیســت کــه در ارتفاعــات موســوم‬ ‫بــه گردنــه روســتای چغیــورت اســتقرار یافتــه‬ ‫اســت‪ ،‬از پاییــز تــا اواخــر فروردین مــاه اســت‪.‬‬ ‫پیســت اســکی فریدونشــهر تنهــا پیســت اســکی‬ ‫اســتاندارد در اســتان اصفهــان اســت کــه شــیب‬ ‫تنــد و منحصربه فــرد حــدود ‪ ۳۵‬درجــه در‬ ‫میــان ‪ ۲۲‬پیســت اســکی دیگــر کشــور دارد‪ .‬ایــن‬ ‫پیســت اســکی مجهــز بــه برف کــوب و ســایر‬ ‫امکانــات رفاهــی و درمانــی اســت‪ .‬اقامتــگاه ویــژه‬ ‫ورزشــکاران‪ ،‬ســالن مجهــز بــه سیســتم گرمایــش‪،‬‬ ‫تله اســکی بــه طــول ‪ ۹۷۶‬متــر‪ ،‬پیســت اموزشــی‬ ‫مجــزا بــرای افــراد مبتــدی‪ ،‬پارکینگی بــه گنجایش‬ ‫یک هــزار دســتگاه خــودرو و یــک باالبــر بشــقابی‬ ‫کــه در زمانــی حــدود ‪ ۶‬دقیقــه بــه بــاالی پیســت‬ ‫انتقــال می دهــد و ویــژه اســکی بازان حرفــه ای‬ ‫اســت‪ ،‬از جملــه امکانــات پیســت اســکی‬ ‫فریدونشــهر اســت‪ .‬از دیگــر امکانــات پیســت‬ ‫اســکی فریدونشــهر می تــوان بــه رســتوران و‬ ‫کافی شــاپ اشــاره کــرد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪58‬‬ ‫غاری با حوضچه های عجیب و قدمت‬ ‫چندهزار ساله!‬ ‫نام مکان‪ :‬غار بنوو‪ ،‬شهر‪ :‬عمادشهر‪ ،‬استان‪:‬‬ ‫فارس‪ ،‬کشور‪ :‬ایران‬ ‫غــار طبیعــی بنــوو (‪ )bonvo‬بــا قدمتــی‬ ‫چندهــزار ســاله در جنــوب اســتان فــارس یکــی‬ ‫از مناظــر زیبــای عمادشــهر اســت‪.‬‬ ‫ایــن غــار از لحــاظ باستان شناســی متعلــق‬ ‫بــه دوره قبــل از ورود اســام اســت و‬ ‫محــل ســکونت قبایلــی بــوده کــه بــه زبــان‬ ‫سانســکریت تکلــم می کرده انــد‪.‬‬ ‫وســعت ایــن غــار ‪ 3‬هــزار مترمربــع و ارتفاع ان‬ ‫حــدود ‪ ۵۰‬متــر اســت‪ .‬از زیبایی هــای طبیعــی‬ ‫ایــن غــار؛ قــرار گرفتــن در دل صخره هــای‬ ‫ســر بــه فلــک کشــیده و چکیــدن پیوســته‬ ‫قطــرات اب زالل‪ ،‬گــوارا و خنــک از ســقف‬ ‫ان در تمــام فصــول ســال حتــی در دوران‬ ‫خشکســالی اســت‪.‬‬ ‫در کــف غــار ‪ ۲۴‬حوضچــه ســاخته شــده تــا‬ ‫قطــرات ابــی کــه از ســقف می چکــد در ان‬ ‫جمــع شــود و نکتــه جالــب انکــه اب ایــن‬ ‫حوضچه هــا راهــی بــرای فروکــش شــدن‬ ‫در زمیــن ندارنــد امــا هیچــگاه ســرریز هــم‬ ‫نمی شــو ند ‪.‬‬ ‫غاری عجیب در دهکده اخلمد‬ ‫نام مکان‪ :‬روستای اخلمد‪ ،‬شهر‪ :‬خراسان‬ ‫رضوی‪ ،‬کشور‪ :‬ایران‬ ‫دهکــده اخلمــد را کوه هــای بلنــد و بزرگــی در‬ ‫برگرفتــه و ارتفــاع ان از ســطح دریــا ‪ ۱۳۳۵‬متــر‬ ‫اســت و فقــط از طریــق دره ای کــه از دهانــه و‬ ‫کنــار ســد بــه اخلمــد منتهــی می شــود‪ ،‬قابــل‬ ‫دسترســی اســت و هنــوز بقایــای دیــواری‬ ‫کــه پایین دســت دهکــده بــه دور ان کشــیده‬ ‫شــده بــوده و دره را قطــع می کــرد‪ ،‬بــه چشــم‬ ‫می خــورد‪ .‬در پاییــن دهکــده در صخــره ای بــه‬ ‫ارتفــاع ‪ ۹‬متــر در طــرف راســت دره ای کــه‬ ‫بــه ان (پلنــگ دره) می گوینــد‪ ،‬غــار عجیبــی‬ ‫وجــود دارد‪ .‬اخلمــد بــه خاطــر درختــان‬ ‫ســیبش‪ ،‬شــهرت زیــادی دارد‪.‬‬ ‫از کنــار دهنــه اخلومــد کــه ‪ ۳‬کیلومتــر طــی‬ ‫مســافت کنیــد بــه بنــد معــروف اخلومــد‬ ‫می رســید‪ .‬از اینجــا دره را تنگاتنــگ مشــاهده‬ ‫کــرده و کوه هــا را در دو طــرف خــود بــا قامتــی‬ ‫افراشــته و خدنــگ بــه اســمان متصــل خواهیــد‬ ‫دیــد و نیــز خواهیــد دیــد کــه کــف دره از‬ ‫ریگ هــای ســفید همچــون ُدر و مرواریــد‬ ‫و ســنگ های کوچکــی همچــون صــدف‬ ‫مفــروش شــده و نهــر اب‪ ،‬کــف بــر لــب ان هــا‬ ‫را در بغــل یکدیگــر بــه ارامــی می فشــارد و‬ ‫اگــر هــم بهــار و اب خروشــان باشــد ســنگ ها‬ ‫را غلطــان و دژم نمــوده و تماشــایی عجیــب و‬ ‫دل فریــب دارد‪.‬‬ ‫بی رقیب ترین گنبد نمکی دنیا‬ ‫نام مکان‪ :‬فرش خاک رس‪ ،‬شهر‪ :‬هرمزگان‪،‬‬ ‫کشور‪ :‬ایران‬ ‫جزیــره ای کــه بــرای هنرمنــدان تابلــوی نقاشــی‬ ‫بی کم وکاســت اســت‪ .‬شــاه کلید ورودی‬ ‫خلیج فــارس کــه در مجــاورت تنگــه هرمــز قــرار‬ ‫دارد‪ ،‬انــواع کانی هــا را کــه شــکل دهنده ســنگ ها‬ ‫هســتند در خــود جــای داده تــا خــاک رنگارنگــی‬ ‫به وجــود ایــد و جزیــره هرمــز نــام بگیــرد‪ .‬هرمــز‬ ‫از لحــاظ زمین شناســی از مهم تریــن گنبدهــای‬ ‫نمکــی در دنیــا و از دیــدگاه زیبایی شناســی‬ ‫بی رقیب تریــن ان هــا اســت‪.‬‬ ‫هرمــز‪ ،‬جزیــره رنگ هــا و قــدرت نقــاش طبیعــت‬ ‫اســت کــه هنرنمایــی خــود را در گنبــد نمکــی‬ ‫‪ 6‬هــزار متــری بــه رخ ادمیــان کشــیده‪ ،‬تنــوع‬ ‫رنگــی ســنگ های کنــده شــده از الیه هــای‬ ‫مختلــف اعمــاق زمیــن توســط توده هــای نمــک‬ ‫ان قــدر زیــاد اســت کــه هرمــز را بــه زیباتریــن‬ ‫و کم نظیرتریــن گنبــد نمکــی در دنیــا تبدیــل‬ ‫کــرده اســت تــا جایــی کــه از ان بــه ازمایشــگاه‬ ‫سنگ شناســی یــاد می کننــد‪.‬‬ ‫جزیــره ســرخ هرمــز ســال ها اســت کــه در‬ ‫گوشــه ای از خلیج فــارس و در جنوبی تریــن‬ ‫نقطــه کشــورمان ایــران جــای گرفتــه و بــا داشــتن‬ ‫خاک هــای رنگــی و منحصربه فــرد خودنمایــی‬ ‫می کنــد‪ .‬جزیــره ای را کــه در گذشــته بــه موجــب‬ ‫وجــود قلعــه پرتقالی هــا شــناخته می شــد‪ ،‬امــروز‬ ‫بــرای خاک هــای رنگــی اش ان را می شناســند و‬ ‫ایــن به واســطه اتفــاق بــزرگ هنــری اســت کــه‬ ‫هــر ســاله در ایــن جزیــره رخ می دهــد‪ .‬ایــن‬ ‫جزیــره در فاصلــه حــدود ‪ 8‬کیلومتــری بندرعباس‬ ‫قــرار دارد‪.‬‬ ‫و جهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫شهر اجنه ساخته فرازمینی ها‬ ‫نام مکان‪ :‬قصرالبنت (شهر اجنه)‪ ،‬شهر‪ :‬پترا‪،‬‬ ‫کشور‪ :‬اردن‬ ‫ی اســت ‬ ‫«قصرالبنــت » در شــهر پتــرا از مکان هایــ ‬ ‫ت بشــر‬ ‫کــ ه بــه عقیــد ه محلی هــا‪ ،‬ســاخت ه دســ ‬ ‫ت ای ـن ‬ ‫ی در ســاخ ‬ ‫ت فرازمین ـ ‬ ‫ت و موجــودا ‬ ‫نیس ـ ‬ ‫ی بســیار‬ ‫ت داشــته اند و حتــ ‬ ‫قصــر ســنگی دســ ‬ ‫ن قصر‬ ‫ی در ای ‬ ‫معتقدند ســالیا ن ســال افــراد فرازمینـ ‬ ‫ی از‬ ‫ن اثــر ‬ ‫ی می کردنــد و بــدو ن جــا گذاشــت ‬ ‫زندگـ ‬ ‫ن رفته انــد‪.‬‬ ‫خــود انجــا را تــرک کــرده و از زمیــ ‬ ‫ی کــ ه بــا محلی هــا بــه صحبــت ‬ ‫در انجــا زمانــ ‬ ‫می نشــینی ‪ ،‬همه شــا ن از «اجنه هــا» صحبــت‬ ‫بــ ه میــا ن می اورنــد‪ .‬ان هــا می گوینــد شــب ها‪،‬‬ ‫ت و مــا صــدای ‬ ‫ن منطقــ ه پــر از اجنــه اســ ‬ ‫ایــ ‬ ‫ث شــده ‬ ‫ن امــر باعــ ‬ ‫انــا ن را می شــنویم ‪ ،‬همیــ ‬ ‫ی دیــد ن بــه انجــا‬ ‫ب بــرا ‬ ‫ک ـ ه توریس ـت ها در ش ـ ‬ ‫نمی رونــد‪.‬‬ ‫ی که ‬ ‫ن شــایع ه وجــود اجنـ ه در پتــرا شــهر ‬ ‫همچنیـ ‬ ‫ی شــده ‪ ،‬باعث گردیــده ‬ ‫ب ـ ه «شــهر اجن ـه » نام گــذار ‬ ‫ت دســته جمعی ‬ ‫ت کــ ه توریســت ها به صــور ‬ ‫اســ ‬ ‫ی محلی هــا هـم ‬ ‫بـ ه دیــد ن ا ن منطقـ ه برونــد‪ ،‬حتـ ‬ ‫ی پتــرا می ترســند‪،‬‬ ‫ی ورود بــ ه منطقــ ه ســنگ ‬ ‫بــرا ‬ ‫ی از شــهر‬ ‫ت دســته جمع ‬ ‫از ایــن رو به صــور ‬ ‫ی کــ ه بــه ‬ ‫اجنــ ه دیــدن می کننــد‪ .‬باستان شناســان ‬ ‫ق رفته انــد‪،‬‬ ‫ش و تحقیــ ‬ ‫ی کاو ‬ ‫ن منطقــ ه بــرا ‬ ‫ایــ ‬ ‫ب در ایــن منطقــ ه را تاییــد‬ ‫ی عجیــ ‬ ‫ســروصداها ‬ ‫کرده انــد‪ .‬جــاده ای کــه بــه منطقــه پتــرا ختــم‬ ‫می شــود از میــان یــک بیابــان خشــک و بــی اب‬ ‫و علــف می گــذرد‪ .‬ایــن بیابــان در روزگار باســتان‬ ‫پوششــی از درختــان بلــوط داشــته و سرتاســر ان‬ ‫جنــگل بلــوط بــوده اســت‪ .‬راه دسترســی بــه پتــرا‬ ‫یــک دره ســنگی عمیــق اســت؛ دره ای تنــگ و‬ ‫باریــک بــه طــول تقریبــی ‪ 3000‬متــر و عمــق ‪100‬‬ ‫متــر کــه پهنای ان در بیشــتر نقــاط از ‪ 3‬متــر تجاوز‬ ‫نمی کنــد‪ ،‬دره ای بــس کم نــور و هراس انگیــز بــا‬ ‫پیچ هــای ناگهانــی و تنــد!‬ ‫زیروبمایرانوجهان‬ ‫ابشار ایگواسو‪ ،‬بزرگ تر از نیاگارا و‬ ‫باشکوه تر از ویکتوریا‬ ‫نام مکان‪ :‬ابشار ایگواسو‪ ،‬شهر‪ :‬فوز دو لواچو‪،‬‬ ‫کشور‪ :‬برزیل‪ ،‬اراژانتین‬ ‫ایگواســو ابشــار زیبــای نعلی شــکلی اســت کــه‬ ‫روی رود ایگواســو در مــرز بیــن برزیــل و ارژانتین‬ ‫قــرار دارد‪ .‬ابشــار ایگواســو (اب بــزرگ) بــا طــول‬ ‫‪ ۲.۷‬کیلومتــر در ســال ‪ ۱۵۴۱‬توســط مکتشــفی‬ ‫اســپانیایی بــه نــام «الــوار نونز کابــزا د واکا» کشــف‬ ‫شــد‪ .‬ایــن ابشــار دو قســمت مجــزا دارد کــه هــر‬ ‫بخــش از صدهــا ابشــار کوچک تــر (حــدود ‪۲۷۵‬‬ ‫ابشــار بــا ارتفاعــی بیــن ‪ ۳۰‬تــا ‪ ۴۰‬و ‪ ۶۰‬تــا ‪۸۲‬‬ ‫متــر) تشــکیل شــده اســت‪ .‬جالــب اینکــه ابشــار‬ ‫ایگواســو حــدود ‪ ۳‬برابــر از ابشــار نیــاگارا بزرگ تر‬ ‫اســت‪ .‬وســعت ایــن ابشــار حتــی از ابشــار‬ ‫باشــکوه ویکتوریــا در افریقــا هــم جلــو می زنــد‪.‬‬ ‫البتــه حــدود ‪ ۹۰۰‬متــر از طــول ‪ ۲.۷‬کیلومتــری‬ ‫ابشــار ایگواســو هیچ گونــه ریزشــگاه ابــی نــدارد‪.‬‬ ‫ایــن اب در پایین تــر درون دره ای ژرف و عمیــق‬ ‫جمــع اوری و بــه رود پارانــا تخلیــه می شــود‪.‬‬ ‫بخــش برزیلــی ابشــار (تنهــا ‪ ۲۰‬درصــد ان در‬ ‫برزیــل و مابقــی در ارژانتیــن واقــع شــده اســت)‬ ‫در شــهر «فــوز دو لواچــو» قــرار دارد‪ .‬بخــش‬ ‫برزیلــی ابشــار ایگواســو در پــارک ملــی بــه همین‬ ‫نــام (‪ )Iguaçu National Park‬واقــع شــده اســت‪.‬‬ ‫اطــراف بخــش ارژانتینــی را نیــز پــارک ملــی‬ ‫ایگــوازو (‪ )Iguazú National Park‬فرامی گیــرد‪.‬‬ ‫فجیع ترین جنایات و این بنای تاریخی‬ ‫نام مکان‪ :‬بنای کولوسئوم (‪ ،)Colosseum‬شهر‪:‬‬ ‫رم‪ ،‬کشور‪ :‬ایتالیا‬ ‫بنــای تاریخــی کولوســئوم (‪ )Colosseum‬کــه به عنوان‬ ‫یکــی از عجایــب هفت گانــه جدیــد جهــان شــهرت‬ ‫دارد‪ ،‬در رم پایتخــت کشــور ایتالیــا قــرار دارد‪.‬‬ ‫ایــن بنــای عظیــم توســط وسپاســیان امپراطــور روم‬ ‫پایه گــذاری شــد و پــس از ان پســرش تیتــوس در‬ ‫ســال ‪ ۸۰‬بعــد از میــاد ان را بنــا کــرد و نهایتا توســط‬ ‫دومیتیــان بــرادر تیتــوس بــه پایــان رســید‪.‬‬ ‫کولوســئوم در زمــان امپراتــوری روم باســتان به عنــوان‬ ‫یــک تماشــاخانه بیضـی وار در مرکز شــهر رم فعلی در‬ ‫کشــور ایتالیا ســاخته شــده اســت‪ .‬در این مجموعه در‬ ‫دوره امپراطــوری روم فجیع تریــن جنایــات بــه شــکل‬ ‫کشــتار بــردگان و نبردهــای خونیــن بــر ســر مــرگ‬ ‫و زندگــی گالدیاتورهــا به صــورت ســرگرمی های‬ ‫روزانــه امپراطــوران و اشــرافیان روم انجــام می شــده‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫شهر ده هزار مقبره‬ ‫نام مکان‪ :‬کیوتو‪ ،‬شهر‪ :‬کیوتو‪ ،‬کشور‪ :‬ژاپن‬ ‫«کیوتــو» لقــب زیباتریــن شــهر ژاپــن را بــه خــود‬ ‫اختصــاص داده اســت‪ .‬اگرچــه در نظــر اول‬ ‫پیشــرفت ایــن شــهر ممکــن اســت زیبایی هــای‬ ‫طبیعــی و فرهنگــی ان را در زیــر پوســته توســعه‬ ‫و فنــاوری پنهــان کنــد امــا کیوتــو شــهری اســت‬ ‫افســانه ای‪ .‬جاذبه هــای کیوتــو را بایــد الیه به الیــه‬ ‫لمــس کــرد‪ .‬ایــن شــهر را بایــد وجب به وجــب‬ ‫و کوچه به کوچــه گشــت و کیوتــوی حقیقــی را‬ ‫ماننــد گنجــی به دســت اورد‪ .‬جاذبه هــای دیدنــی‬ ‫کیوتــو دلیــل پایتخــت بودنــش را بــرای بیــش از‬ ‫یــک هــزار ســال نمایــان می کنــد‪ .‬اگرچــه کیوتــو‬ ‫از نظــر وســعت تحت الشــعاع شــهرهای عظیــم‬ ‫ژاپــن قــرار گرفتــه امــا بــه جرئــت می تــوان گفــت‬ ‫کــه هیــچ مکانــی در ژاپــن فرهنــگ و تاریخــی بــه‬ ‫شــکوه کیوتــو را نــدارد‪.‬‬ ‫«کیوتــو» در گذشــته بــا نــام «مئاکــو» شــناخته‬ ‫می شــد‪ ،‬بیــش از هــزار ســال (از ســال ‪ 794‬تــا‬ ‫‪ )1868‬عنــوان پایتخــت امپراطــوری ژاپــن را‬ ‫داشــت و محــل زندگــی امپراطــوران بــزرگ ژاپــن‬ ‫بــود‪ .‬در ایــن هــزاره باشــکوه مجموعـه ای بی نظیــر‬ ‫از قصرهــا‪ ،‬معبدهــا و مقبره هــا بــر پیکــره ایــن‬ ‫شــهر بنــا شــدند کــه هم اکنــون جــزء برتریــن‬ ‫جاذبه هــای گردشــگری کیوتــو بــه حســاب‬ ‫می اینــد و نظیرشــان را در کمتــر جایــی از جهــان‬ ‫می تــوان یافــت‪ .‬شــاید ایــن یکــی از دالیلــی باشــد‬ ‫کــه کیوتــو را شــهر «ده هــزار مقبــره» می نامنــد‪.‬‬ ‫‪59‬‬ ‫دکتر محمدحسین شفازند‬ ‫رزیدنت جراحی فک و دهان و زیبایی صورت‬ ‫استفاده از بینی برای درمان زانو‬ ‫پزشــکان سوییســی ‪ 2‬ســال پیــش‪ ،‬غضــروف‬ ‫بینــی را بــه زانــوی اســیب دیــده ‪ 10‬بیمــار‬ ‫بزرگســال پیونــد زدنــد و اکنــون در اکثــر ان هــا‪،‬‬ ‫غضــروف زانــوی جدیــدی ســاخته شــده و‬ ‫دردشــان کمتــر شــده‪ ،‬کارکــرد زانــو بهتــر شــده‬ ‫و در کل‪ ،‬کیفیــت زندگــی ان هــا افزایــش یافتــه‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫اگرچــه نتیجــه ایــن تحقیــق اولیــه دلگــرم‬ ‫کننــده اســت‪ ،‬امــا محققــان تاکیــد می کننــد‪،‬‬ ‫بــرای اســتفاده گســترده از ایــن روش بــه‬ ‫تحقیــق بیشــتری نیــاز اســت‪ .‬ایــوان مارتیــن‪،‬‬ ‫اســتاد دانشــگاه باســل کــه رئیــس تیــم تحقیــق‬ ‫بــوده‪ ،‬گفــت‪« :‬قبــل از اینکــه بتوانیــم از ایــن‬ ‫بــه عنــوان روش درمــان اســتاندارد بیمــاران‬ ‫اســتفاده کنیــم‪ ،‬مســلما بایــد ان را در تعــداد‬ ‫بیشــتری از بیمــاران امتحــان کنیــم‪ »...‬نتیجــه‬ ‫ایــن تحقیــق در مجلــه «لنســت» منتشــر شــده‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪60‬‬ ‫شـایع ترین بیمارهای نـوروزی‬ ‫و مراقبــت های پزشــکی‬ ‫پرخــوری غــذا و عــدم رعایــت بهداشــت از‬ ‫شــایع ترین علــل بیماری هــای ایــام نــوروزی‬ ‫اســت کــه منجــر بــه دل درد‪ ،‬اســهال و اســتفراغ در‬ ‫افــراد به خصــوص مســافران نــوروزی می شــود‪.‬‬ ‫اســتفاده از رســتوران های میان راهــی کــه بهداشــت‬ ‫کمــی دارد و از اب هــای الــوده‪ ،‬گــزش حشــرات‪،‬‬ ‫عقــرب و مــار در افــرادی کــه در پــارک و یــا‬ ‫فضاهــای کوهســتانی چــادر بــه پــا می کننــد نیــز‬ ‫باعــث بیمــاری در ایــن ایــام می شــود‪.‬‬ ‫جهــت پیشــگیری تــا حــد امــکان بــه هشــدارهای‬ ‫زیــر توجــه کنیــد‪:‬‬ ‫بیماران قلبی‬ ‫ بیمــاران قلبــی اگــر قصــد مســافرت در ایــن ایام‬‫را دارنــد‪ ،‬بایــد حتمــا قبــل از ســفر بــا پزشــک‬ ‫معالــج خــود مشــورت کننــد و داروهــای الزم را‬ ‫در طــول ســفر‪ ،‬همــراه خــود ببرنــد‪.‬‬ ‫ ایــن بیمــاران بــرای جلوگیــری از ایجــاد لختــه‬‫خــون در پاهــا (درصورتــی کــه بــا وســایل نقلیه ای‬ ‫چــون قطــار و اتومبیــل ســفر می کننــد) بایــد‬ ‫هرازگاهــی در راهــرو قطــار حرکــت کننــد یــا‬ ‫«رودل» یعنی چه؟!‬ ‫رودل همــان اسپاســم روده بــزرگ اســت کــه بــا نفــخ بــروز می کنــد و متخصصــان بــه‬ ‫ان دردهــای کولیکــی یــا قولنــج گوارشــی می گوینــد‪.‬‬ ‫کودک و رودل‬ ‫رودل بیشــتر در مــورد بچه هــا بــه کار بــرده می شــود‪ .‬حــاال اگــر مشــکل‬ ‫رودل کــودک فقــط ناشــی از پرخــوری باشــد‪ ،‬معمــوال ایــن حالــت بعــد از چنــد‬ ‫ســاعت برطــرف می شــود‪ .‬حتــی دادن نبــات و مایعــات ســبک مثــل چــای‬ ‫کم رنــگ بــه کــودک می توانــد تحریک پذیــری معــده را کــم کنــد‪.‬‬ ‫البتــه کودکــی کــه روده تحریک پذیــر دارد‪ ،‬نبایــد انــواع غذاهــا را در یــک وعــده‬ ‫بخــورد چراکــه مصــرف انــواع غذاهــا در یــک وعــده باعــث کشــش خــون بــه‬ ‫ســمت معــده می شــود و نــه تنهــا فــرد احســاس خســتگی و کم حوصلگــی‬ ‫می کنــد بلکــه دچــار مشــکالت گوارشــی خواهــد شــد‪.‬‬ ‫پس انزیم های گوارشی چه نقشی دارند؟‬ ‫تجزیــه هــر نــوع مــاده غذایــی در معــده و روده زمــان مشــخصی دارد؛ مثال‬ ‫تجزیــه چربــی و پروتئیــن بــه ترتیــب ‪ 5‬و ‪ 3‬ســاعت زمــان می بــرد‪ .‬پــس‬ ‫درســت ایــن اســت کــه تعــداد وعده هــای غذایــی افزایــش و حجــم ان هــا‬ ‫کاهــش یابــد تــا خطراتــی مثــل رودل کــردن بــه کمتریــن حــد ممکن برســد‪.‬‬ ‫جدی گرفتن عالئم گوارشی‬ ‫اگــر درد شــکمی بعــد از چنــد ســاعت بهبــود پیــدا نکنــد یــا بــا عالئــم‬ ‫دیگــر گوارشــی ماننــد تهــوع‪ ،‬اســتفراغ‪ ،‬یبوســت و اســهال همــراه باشــد بایــد‬ ‫بــه متخصــص مراجعــه کنیــم تــا مطمئــن شــویم بیمــاری جدی تــری مثــل‬ ‫اپاندیســیت‪ ،‬التهــاب روده و معــده و مســمومیت غذایــی ســامت فــرد را تهدید‬ ‫نمی کنــد‪.‬‬ ‫نکتــه بســیار مهــم‪ :‬اگــر بیمــار کــودک باشــد‪ ،‬در ایــن مــوارد اصــا نباید بــه او‬ ‫نبــات داغ یــا مســکن داد و اولویــت مراجعــه بــه مراکــز درمانــی اســت‪.‬‬ ‫از طرفــی بــرای پیشــگیری از رودل کــردن عــاوه بــر اینکــه بایــد مراقــب پرخــوری باشــیم‪ ،‬بایــد‬ ‫مصــرف کاکائــو‪ ،‬قهــوه‪ ،‬چــای پررنــگ‪ ،‬نوشــابه‪ ،‬غذاهــای کنســروی‪ ،‬غذاهــای تند‪ ،‬تــرش و چرب‬ ‫به خصــوص فسـت فودها را نیــز کاهــش داده و بــه مــرور از برنامــه غذایــی حــذف کنیــم‪.‬‬ ‫«تخمه» کار دستتان می دهد‬ ‫گاهــی اوقــات دلیــل رودل کــردن بــه نــوع تغذیــه برمی گــردد‪ .‬مثــا خیلی هــا می گوینــد مصــرف‬ ‫تخمــه بــا پوســت باعــث رودل می شــود‪ .‬بلــه همیــن طــور اســت چــون بــرای طع ـم دادن بــه‬ ‫تخمــه از مــوادی مثــل جوهرلیمــو اســتفاده می شــود کــه معــده را تحریــک می کنــد‪ .‬از طرفــی‬ ‫پوســت تخمــه در بــدن هضــم نمی شــود و اگــر خــوردن تخمــه بــا پوســت تــداوم یابــد‪ ،‬بــه مــرور‬ ‫پوس ـت ها در دســتگاه گــوارش جمــع و باعــث انســداد روده خواهــد شــد‪.‬‬ ‫اگر زیاد رودل می کنید‬ ‫نفــخ ناشــی از رودل کــردن یــک عارضــه شــایع اســت‪ .‬کســانی کــه زمینــه نفــخ دارنــد‬ ‫کربوهیدرات هایــی کــه شکســته نمی شــوند ماننــد نخــود‪ ،‬لوبیــا‪ ،‬باقــا و مــاش و‪ ...‬را بایــد کمتــر‬ ‫مصــرف کننــد و در صــورت نفــخ می تواننــد یــک قاشــق عرق نعنــاع بخورنــد کــه ضدنفــخ اســت‪.‬‬ ‫وجــود زیره ســیاه داخــل کبــاب یــا برنــج نیــز می توانــد جلــوی نفــخ را بگیــرد‪ .‬همچنیــن نفــخ‬ ‫اگــر یــک یــا دو بــار باشــد‪ ،‬مشــکلی نیســت ولــی در ســنین بــاال بایــد بررســی شــود‪.‬‬ ‫بــا توقــف خــودرو بــه اســتراحت بپردازنــد‪ .‬در‬ ‫اتوبــوس نیــز بیمــاران بایــد دائمــا پاهــای خــود را‬ ‫تــکان دهنــد‪.‬‬ ‫ همچنیــن همــراه داشــتن داروهــای زیــر زبانــی‬‫نیتروگلیســیرین و اســپیرین بــرای بیمــاران قلبــی‬ ‫الزم اســت‪.‬‬ ‫دیابتــی در ســفر‪ ،‬از جملــه انســولین یــا داروی‬ ‫مصرفــی‪ ،‬دســتگاه ســنجش قندخــون بــا باطــری‪،‬‬ ‫النســت نمونه گیــری خــون‪ ،‬ســرنگ‪ ،‬نــوار تســت‬ ‫قندخــون و ادرار‪ ،‬امپــول گلوکاگــون‪ ،‬مــواد قنــدی‬ ‫ســریع الجذب و الــکل پزشــکی یــا پارچــه نـم دار‬ ‫الزامــی اســت‪.‬‬ ‫ ایــام تعطیــات نــوروزی و مســافرت بهتریــن‬‫زمــان بــرای تــرک ســیگار اســت و حضــور‬ ‫در جمــع خانــواده و اســتفاده از فضاهــای ازاد و‬ ‫سرســبز‪ ،‬شــرایط اســتفاده از تفریحــات ســالم‬ ‫و تصمیــم گیــری بــرای تــرک ســیگار را مهیــا‬ ‫می کنــد‪.‬‬ ‫ مســمومیت بــا برخــی مــواد غذایــی ماننــد‬‫تخم مــر غ فاســد و انــواع سوســیس و کالبــاس‬ ‫بعــد از ‪ 12‬تــا ‪ 24‬ســاعت عالئــم خــود را نشــان‬ ‫می دهــد کــه ایــن مســمومیت ها معمــوال بــا تــب‬ ‫همــراه هســتند‪.‬‬ ‫ مصــرف اب و نوشــیدنی های ســالم بــدون‬‫گاز بــه ویــژه دوغ‪ ،‬شــیوه مناســبی بــرای حفــظ‬ ‫ســامت در نــوروز اســت‪.‬‬ ‫ بــرای جلوگیــری از کم ابــی و یبوســت‪ ،‬مقادیــر‬‫مناســبی اب ســالم همــراه داشــته باشــید‪ .‬ضمــن‬ ‫ایــن کــه میوه هــا و ســبزی هایی ماننــد هویــج‪،‬‬ ‫گوجه فرنگــی و کرفــس بهتریــن دوســت شــما‬ ‫در طــول مســافرت اند زیــرا حــاوی اب‪ ،‬امــاح‬ ‫و ویتامین هــای موردنیــاز بــدن هســتند‪ ،‬البتــه قبــل‬ ‫از ســفر بایــد ان هــا را خــوب بشــویید و در یــک‬ ‫ظــرف مناســب دربســته‪ ،‬همــراه خــود ببریــد‪.‬‬ ‫ترک سیگار‬ ‫بیماران دیابتی‬ ‫ ایــن روزهــا همــواره مســاوی بــا تغذیــه زیــاد‬‫و اســتراحت بیــش از حدمعمــول اســت و همیــن‬ ‫مســئله منجــر بــه بــروز مشــکالتی بــه ویــژه در‬ ‫بیمــاران دیابتــی می شــود‪.‬‬ ‫ اگــر فــرد دیابتــی میــزان قندخونــش در حــد‬‫طبیعــی باشــد و دانــش الزم در زمینــه کنتــرل‬ ‫قندخــون را داشــته باشــد‪ ،‬می توانــد از مــواد‬ ‫غذایــی معمولــی اســتفاده کنــد‪.‬‬ ‫‪ -‬همــراه داشــتن وســایل موردنیــاز بیمــاران‬ ‫پیشگیری از مسمومیت‬ ‫دیابت‬ ‫این بیماری ها را از روی‬ ‫دندان هایتان بشناسید‬ ‫میــزان بــاالی قندخــون ممکــن اســت بــه‬ ‫ســامت دهــان شــما اســیب برســاند‪ ،‬همان طــور‬ ‫کــه مــواد شــیرین کننده یــک قوطــی نوشــابه‬ ‫گازدار بــه دندان هــا اســیب می رســاند‪ .‬ایــن‬ ‫امــر درنتیجــه خشــکی دهــان روی می دهــد کــه‬ ‫باعــث افزایــش پالک هــا شــده و افــرادی را کــه‬ ‫دیابت هــای کنترل شــده ندارنــد‪ ،‬مســتعد مبتــا‬ ‫بــه مشــکالت دهــان و دنــدان می کنــد‪ .‬دو نشــانه‬ ‫رایــج در دهــان کــه نشــان دهنده دیابــت اســت‬ ‫عبــارت اســت از‪ :‬ابســه های متعــدد در لثــه و‬ ‫تنفــس بدبــو‪ .‬درواقــع ایــن بــو شــبیه بــوی یــک‬ ‫میــوه ترشــیده و ناشــی از مــاده ای بــه نــام کتــون‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫بیماری های قلبی‬ ‫زوال عقل‬ ‫پوکی استخوان‬ ‫پوکــی اســتخوان باعــث نمی شــود کــه دندان های‬ ‫شــما فاســد گردنــد؛ امــا دندان پزشــک می توانــد‬ ‫از طریــق عکــس ایکــس ری اســتخوان های‬ ‫دهــان ماننــد اســتخوان فــک‪ ،‬پوکــی اســتخوان را‬ ‫شناســایی کنــد‪ .‬یــک اســتخوان ســالم بایــد هــم‬ ‫در بخــش لبه هــا و هــم در داخــل تراکــم داشــته‬ ‫باشــد و اگــر این طــور نباشــد‪ ،‬بیمــار احتمــاال‬ ‫دچــار پوکــی اســتخوان اســت‪.‬‬ ‫بیماری برگشت اسید از معده‬ ‫گاهــی اوقــات ممکــن اســت سوزشــی را در‬ ‫قســمت قفســه ســینه خــود احســاس کنیــد؛ امــا‬ ‫تاثیــر ان در دهــان بیشــتر مشــاهده می شــود‪ .‬اگر‬ ‫دچــار بیمــاری بازگشــت اســید از معــده باشــید‪،‬‬ ‫بــاال امــدن اســید معــده‪ ،‬مینــای دندان هــا‬ ‫را از بیــن می بــرد‪ .‬ایــن موضــوع بیشــتر در‬ ‫دندان هــای جلــو مشــاهده می شــود‪ .‬دندان هــا‬ ‫در ایــن حالــت فرســایش می یابنــد و باریک تــر‬ ‫می شــوند‪ .‬نبایــد ایــن موضــوع را نادیــده‬ ‫بگیریــد‪ .‬یــک نشــانه دیگــر بــرای ایــن بیمــاری‪،‬‬ ‫احســاس طعــم ترشــی در دهــان اســت‪.‬‬ ‫مراحل پاک سازی خون و از بین بردن میکروب‬ ‫و باکتری ها‬ ‫ـه اول‪ :‬حلقــه کــردن پیــاز ارگانیک (ســفید‬ ‫مرحلـ‬ ‫یــا قرمــز فرقی نــدارد)‬ ‫بهتــر اســت از پیــاز ارگانیــک اســتفاده کنیــد؛‬ ‫چــون عــاری از افــت کــش و مــواد شــیمیایی‬ ‫دیگــر اســت‪ .‬یــک حلقــه باریــک از پیــاز را‬ ‫بــرش دهیــد بــه انــدازه ای کــه تمــام کــف پــای‬ ‫شــما را بپوشــاند و موقــع خــواب بــا تمــام‬ ‫ســطح کــف پایتــان تمــاس داشــته باشــد‪.‬‬ ‫مرحلـ‬ ‫ـه دوم‪ :‬پیــاز را در کــف جورابتــان زیــر پــا‬ ‫(روی کــف پــا) گذاشــته و بخوابیــد!‬ ‫در حیــن خــواب قــدرت شــفابخش طبیعــی پیاز‬ ‫از طریــق پوســت نفــوذ کــرده و کار خــودش‬ ‫را شــروع می کنــد و مثــل یــک ابــزار ترنــس‬ ‫درمــال (داروهــای زیرجلــدی کــه از طریــق‬ ‫پوســت جــذب می شــوند) خونتــان را تصفیــه‪،‬‬ ‫میکــروب و باکتری هــا را کشــته و ســموم را‬ ‫جــذب می کنــد! و در ایــن حیــن حتــی هــوای‬ ‫اتاقتــان را هــم تصفیــه می کنــد‪ .‬در انگلســتان‬ ‫موقــع شــیوع طاعــون پیــاز را بــرش داده و بــه‬ ‫منظــور تصفیــه هــوا در اتــاق می گذاشــتند تــا‬ ‫مانــع از انتقــال هــر نــوع عفونــت یــا انفلوانــزا‬ ‫شــوند‪.‬‬ ‫مزایای قرار دادن یک حلقه پیاز در جورابتان (روی‬ ‫کف پا) هنگامی که خواب هستید‪:‬‬ ‫تصفیه خون‬ ‫اســید فســفریک پیــاز ماننــد داروهــای ترنــس‬ ‫درمــال از طریــق پوســت بــه داخــل بــدن نفــوذ‬ ‫کــرده و خــون را تصفیــه می کنــد‪.‬‬ ‫از بین بردن میکروب‪ ،‬باکتری و عوامل‬ ‫بیماری زا‬ ‫پیــاز (و ســیر) مزایــای ضدویــروس و ضدباکتری‬ ‫زیــادی دارند‪.‬‬ ‫تصفیه هوا‬ ‫همیــن بــوی بــد پیــاز کــه کمــی اطــراف شــما را‬ ‫در برگرفتــه هــوا را تصفیــه کــرده و بــوی پــای‬ ‫شــما را بهتــر می کنــد و هنگامــی کــه در خــواب‬ ‫هســتید ســموم و مــواد شــیمیایی بدنتــان را از‬ ‫طریــق کــف پــا بیــرون می کشــد‪.‬‬ ‫حلقه هــای تیــره زیــر چشــم ها می تواننــد بــه‬ ‫واســطه چنــد دلیــل شــکل بگیرنــد‪ ،‬امــا گــردش‬ ‫خــون ضعیــف یکــی از شــایع ترین دالیــل محســوب‬ ‫می شــود‪ .‬زیــر چشــم خــود را بــا انگشــت فشــار داده‬ ‫و ســپس انگشــت را برداریــد؛ اگــر ایــن ناحیــه هنگام‬ ‫فشــار انگشــت ها روشــن تر می شــود و پــس از‬ ‫برداشــتن ان هــا دوبــاره تیــره می شــود ممکــن اســت‬ ‫بــا مســئله ای در زمینــه گــردش خــون مواجــه باشــید‪.‬‬ ‫اشکال در تفکر واضح‬ ‫گــردش خــون ضعیــف بــه معنــای ان اســت کــه‬ ‫مغــز خــون کافــی دریافــت نمی کنــد و از ایــن رو‬ ‫توانایی هــای ذهنــی شــما افــت خواهنــد کــرد‪ .‬در‬ ‫ایــن شــرایط ممکــن اســت متوجــه این مســئله شــده‬ ‫باشــید کــه توانایــی تفکــر شــفاف و واضــح را ندارید‬ ‫و یــا حافظــه شــما نســبت بــه گذشــته عملکــرد‬ ‫ضعیف تــری دارد‪.‬‬ ‫بی اشتهایی‬ ‫یکــی دیگــر از نشــانه های گــردش خــون ضعیــف‬ ‫بی اشــتهایی اســت‪ .‬اگــر گــردش خــون کنــد شــود‪،‬‬ ‫در رونــد گــوارش اختــال ایجــاد می شــود و از‬ ‫ای ـن رو کمتــر احســاس گرســنگی خواهیــد کــرد‪.‬‬ ‫مشکالت گوارشی‬ ‫کاهــش جریــان خــون بــه دســتگاه گــوارش بــه‬ ‫شــکل گیری مشــکالت گوارشــی نیــز منجــر خواهــد‬ ‫شــد زیــرا بــدن تــاش بیشــتری بــرای گــوارش‬ ‫درســت غــذا انجــام می دهــد‪ .‬ایــن شــرایط می توانــد‬ ‫بــر دفــع تاثیرگــذار باشــد و احســاس تهــوع ایجــاد‬ ‫کنــد‪.‬‬ ‫بی حسی در دست ها و پاها‬ ‫بی حســی در دســت ها و پاهــا زمانــی رخ می دهــد‬ ‫کــه جریــان خــون بــه ســمت ایــن انــدام هــا متوقف‬ ‫می شــود‪ .‬ایــن شــرایط اغلــب در قالــب بــه خــواب‬ ‫رفتــن اندام هــا توصیــف می شــود و بــا بازگشــت‬ ‫جریــان خــون احســاس ســوزش و ســوزن ســوزن‬ ‫شــدن را در انــدام بــه خــواب رفتــه احســاس خواهید‬ ‫کــرد‪.‬‬ ‫تورم دست ها و پاها‬ ‫دسـت ها و پاهــای متــورم نشــانه ای جــدی از گردش‬ ‫خــون ضعیــف اســت‪ .‬ایــن شــرایط بــه واســطه عــدم‬ ‫تــوازن مــواد مغــذی و تــاش بــدن بــرای حفــظ مایع‬ ‫در رگ هــای خونــی ایجــاد می شــود‪ .‬مایــع می توانــد‬ ‫بــه بافــت اطــراف نشــت کنــد و تــورم شــکل بگیرد‪.‬‬ ‫سیاهرگ های واریسی‬ ‫ســیاهرگ های واریســی رگ هــای بنفــش رنــگ‬ ‫قابل مشــاهده زیــر پوســت هســتند‪ .‬ایــن شــرایط بــه‬ ‫واســطه گــردش خــون ضعیــف کــه تــورم و پیچــش‬ ‫ســیاهرگ های زیــر پوســت را موجــب می شــود‪،‬‬ ‫شــکل می گیــرد‪ .‬ســیاهرگ های واریســی همــواره‬ ‫اسیب رســان نیســتند‪ ،‬امــا می تواننــد موجــب‬ ‫خــارش و درد شــوند‪.‬‬ ‫مو و ناخن های ضعیف‬ ‫ضعــف و شــکنندگی مــو و ناخن هــا می توانــد‬ ‫بــه واســطه کمبــود جریــان خــون بــه انــدام شــکل‬ ‫بگیرنــد‪.‬‬ ‫احساس فشردگی در سینه‬ ‫انژیــن صــدری یکــی از نشــانه های اصلــی گــردش‬ ‫خــون بــد اســت کــه مانند فشــردگی در قفســه ســینه‬ ‫احســاس می شــود‪ .‬ایــن شــرایط به واســطه نرســیدن‬ ‫خــون کافــی بــه قلــب شــکل می گیــرد‪.‬‬ ‫زخم های پا‬ ‫ایــن زخم هــا بــه واســطه جریــان ناکافــی خــون‬ ‫بــه پاهــا شــکل می گیــرد و ممکــن اســت در ایــن‬ ‫شــرایط متوجــه پوســت دردنــاک و ملتهــب پاهــا‬ ‫شــوید کــه خــوب نمی شــود‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫از دســت دادن دنــدان بــا زوال عقل ارتبــاط دارد‪.‬‬ ‫افــراد مســن تر کــه بهداشــت دهانــی ضعیفــی‬ ‫دارنــد‪ ۷۶ ،‬درصــد بیشــتر دچــار زوال عقــل‬ ‫می شــوند‪ .‬در یــک تحقیــق در ســال ‪ ،۲۰۱۳‬یــک‬ ‫باکتــری مرتبــط بــا عقب نشــینی لثــه در مغــز‬ ‫افــرادی کــه دچــار زوال عقــل هســتند‪ ،‬کشــف‬ ‫شــد‪ .‬ایــن موضــوع نشــان می دهــد کــه احتمــاال‬ ‫بیمــاری زوال عقــل نقــش مهمــی در التهــاب لثه‬ ‫و عقب نشــینی لثــه دارد‪.‬‬ ‫انتهــای بســیاری از اعصــاب بــه کــف پــا‬ ‫می رســند‪ ،‬حــدود ‪ 7000‬عصــب (یــا همــان‬ ‫کانال هــای انــرژی) کــه مســتقیما بــه ارگان هــای‬ ‫مختلــف بــدن وصــل می شــوند‪.‬‬ ‫یکــی از جالب تریــن راه هــا بــرای بــاز کــردن‬ ‫ایــن مســیرهای الکتریکــی (کانال هــای انــرژی)‬ ‫و کمــک بــه پاک ســازی ارگان هــای داخلــی‬ ‫بــدن بــدون اعمــال داخلــی (رژیــم غذایــی‬ ‫مرتبــط) اســتفاده از برش هــای ســیر و پیــار‬ ‫و گذاشــتن ان هــا در جورابتــان (در کــف پــا)‬ ‫هنــگام خــواب اســت‪.‬‬ ‫حلقه های تیره زیر چشم ها‬ ‫سهم سالمتی‬ ‫دندان هــای شــما میــزان ســامتی قلبتــان را‬ ‫نشــان می دهــد‪ .‬افــرادی کــه بیماری هــای‬ ‫دندانــی دارنــد‪ ،‬اغلــب کســانی هســتند کــه‬ ‫احتمــال ابتــا بــه بیماری هــای قلبــی در ان هــا‬ ‫بیشــتر اســت‪ .‬زمانــی کــه در دهــان یــک بیمــار‬ ‫نــگاه می کنیــد و یــک التهــاب مزمــن می بینیــد‪،‬‬ ‫متوجــه می شــوید کــه بیمــار دارای اســترس در‬ ‫ســاختار بدنــی خــود اســت‪ .‬البتــه هیــچ نشــانه‬ ‫دهانــی خاصــی بــرای بیمــاری قلبــی وجــود‬ ‫نــدارد؛ امــا بیشــتر بیماری هــای مزمــن دندانــی‬ ‫بــا خطــر ابتــا بــه بیماری هــای قلبــی ارتبــاط‬ ‫دارنــد‪ .‬عالئــم رایــج عبارت انــد از دنــدان شــل‪،‬‬ ‫جابه جاشــونده یــا افتــاده و عقب نشــینی لثــه‪.‬‬ ‫تصفیه خون و دفع سموم بدن‬ ‫در خواب با پیاز!‬ ‫نشانه های گردش خون ضعیف‬ ‫‪61‬‬ ‫تازه های دنیای سالمت‬ ‫ارامش مغز با این بسته هوشمند‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪62‬‬ ‫شــرکت ‪ ReNu‬یــک کیــت مدیریــت اســترس‬ ‫بــا وســایل گوناگــون طراحــی کــرده اســت کــه‬ ‫موجــب ارامــش ذهــن شــما‬ ‫می شــود‪ .‬در ابتــدا بایــد از‬ ‫یــک نــوع مکمــل کــه بــه شــکل‬ ‫کــرم و یــا مــاده مغــذی جویدنی‬ ‫اســت و در این بســته وجود دارد‬ ‫اســتفاده کنیــد کــه بــه گفته‬ ‫شــرکت‪ ،‬تمــام ایــن‬ ‫مــواد امینواســیدهای‬ ‫طبیعــی هســتند‪.‬‬ ‫در مرحلــه بعــد‬ ‫بایــد هدســت را‬ ‫روی ســر خــود‬ ‫بگذاریــد و چنــد‬ ‫قطعــه کوچــک در پشــت‬ ‫گوش هــای خــود قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫ایــن تحریــکات‪ ،‬بــرای ارام کــردن ذهــن شــما‬ ‫از اســترس و خســتگی روزانــه اســت؛ بدیــن‬ ‫ترتیــب کــه پیچ وتــاب فرکانس هــای مغــز‬ ‫توســط ضربــا ن گــوش گرفتــه می شــود و‬ ‫بــا اســتفاده از ردیــاب صدایــی کــه در ایــن‬ ‫دســتگاه تعبیــه شــده اســت بــه نرم افــزار‬ ‫اختصاصــی ایــن دســتگاه ارســال می شــود‬ ‫و بعــد شــرکت قــادر اســت کــه بــا تغییــر‬ ‫منطقــه فرکانس هــای الفــا و تتــای مغــز‪ ،‬تمــدد‬ ‫اعصــاب را بــرای کاربــر فراهــم کنــد‪.‬‬ ‫ساعتی هوشمند برای کنترل اپنه خواب‬ ‫اپنــه‪ ،‬شــرایطی خطرنــاک اســت کــه در ان‪،‬‬ ‫تنفــس فــرد به طــور موقــت قطــع می شــود‪،‬‬ ‫به خصــوص هنــگام خــواب‪ .‬اپنــه باعــث‬ ‫ایجــاد بیماری هــای قلبــی‪ ،‬فشــار خــون‪،‬‬ ‫ســکته مغــزی‪ ،‬دیابــت و یــا حالت هــای‬ ‫خواب الودگــی (خواب وبیــداری) می شــود‪.‬‬ ‫ســاعت هوشــمند ‪ MOTIO HW‬ایــن شــرایط‬ ‫را از طریــق هــوش مصنوعــی شــخصی‬ ‫تشــخیص می دهــد و خــواب را بــه حالــت‬ ‫نرمــال برمی گردانــد‪ .‬ایــن ســاعت اطالعــات‬ ‫بیومتریــک را بــه تمــام پلتفورم هــا (موبایــل‪،‬‬ ‫تبلــت یــا کامپیوتــر) ارســال می کنــد‪.‬‬ ‫کنترل عالئم حیاتی بدن با گوش‬ ‫راهنمایی افراد نابینا از راه دور‬ ‫برقــراری ارتبــاط بــا جهــان بــدون قــدرت دیــدن‬ ‫محیــط اطــراف‪ ،‬کاری بســیار دشــوار اســت‪.‬‬ ‫‪ Aira‬گجتــی اســت کــه بــه افــرادی کــه‬ ‫مشــکالت بصــری دارنــد‪ ،‬کمــک می کنــد‪.‬‬ ‫ایــن گجــت بــا اســتفاده از یــک عینــک‬ ‫هوشــمند و یــک دوربیــن موبایــل بــه عوامــل و‬ ‫کارکنــان شــرکت ‪ Aira‬ایــن امــکان را می دهــد‬ ‫کــه محیــط اطــراف شــخص نابینــا را در لحظــه‬ ‫مشــاهده کننــد و بــا ان هــا در مــورد ان شــرایط‬ ‫صحبــت و ان هــا را راهنمایــی کننــد‪ .‬عینــک‬ ‫هوشــمند گــوگل و هدســت ‪ Vuzix‬قابلیــت‬ ‫همــگام شــدن بــا ایــن گجــت را دارا هســتند‪.‬‬ ‫بــا ایــن فنــاوری؛ عبــور از خیابــان‪ ،‬خریــد و‬ ‫یــا پیــدا کــردن کلیدبــرق بــرای فــرد راحت تــر‬ ‫می شــود‪ .‬شــما حتــی می توانیــد بــا همــکاری‬ ‫بــا ایــن شــرکت‪ ،‬یکــی از ایــن راهنمایــان‬ ‫باشــید‪.‬‬ ‫‪ Bodytrak‬یــک گجــت منحصربه فــرد بــرای‬ ‫اندازه گیــری عالئــم حیاتــی بــدن اســت کــه‬ ‫اطالعــات بیومتریــک را از طریق گــوش ارزیابی‬ ‫می کنــد‪ .‬هرچنــد هنــوز گــوش به‪‎‬عنــوان‬ ‫مکانــی عالــی بــرای ایــن اندازه گیری هــا در‬ ‫بیــن مــردم‪ ،‬شناخته شــده نیســت؛ امــا زمانــی‬ ‫کــه تــب توجهــات از مــچ دســت (ســاخت‬ ‫گجت هــای متنوعــی کــه بــه مــچ دســت‬ ‫بســته می شــوند) فروکــش کنــد‪ ،‬شــرکت های‬ ‫تکنولــوژی گــوش را یکــی از قوی تریــن‬ ‫مناطــق بــرای اکتشافاتشــان می یابنــد‪ .‬بــا ایــن‬ ‫وجــود شــرکت ‪ Bodytrak‬پیشــرو همــه ان هــا‬ ‫اســت‪ .‬ایــن دســتگاه دمــای بــدن‪ ،‬ضربــان‬ ‫قلــب‪ ،‬حجــم اکســیژن مصرفــی‪ ،‬ســرعت و‬ ‫مســافت را بــه صــورت مــداوم و در لحظــه‬ ‫اندازه گیــری می کنــد‪ .‬عــاوه بــر این هــا‬ ‫چــون ایــن دســتگاه به صــورت کامــا مناســب‬ ‫در گــوش قــرار می گیــرد‪ ،‬کاربــر می توانــد‬ ‫هم زمــان بــه اهنــگ موردعالقــه خــود گــوش‬ ‫نمــوده و یــا تمــاس تلفنــی بــا ان برقــرار کنــد‪.‬‬ ‫کمربند سینه ای برای کنترل سالمت قلب‬ ‫شــرکت ‪ QardioCore‬قــول ارائــه یــک دســتگاه‬ ‫پوشــیدنی بــدون ســیم بــرای کنتــرل دقیــق‬ ‫قلــب را در ســال ‪ 2017‬داده اســت‪ .‬ایــن‬ ‫گجــت‪ ،‬سنســورهایی بــرای اندازه گیــری‬ ‫دقیــق و مــداوم ‪( ECG‬الکتروکاردیوگــرام)‪،‬‬ ‫ضربــان قلــب‪ ،‬تغییــر ســرعت ضربــان قلــب‪،‬‬ ‫ســرعت تنفــس‪ ،‬دمــای پوســت و فعالیت هــای‬ ‫فیزیکــی دارد کــه می توانــد ایــن‬ ‫اطالعــات و داده هــا را ســریع بــه‬ ‫پزشــک متخصــص منتقــل کنــد‬ ‫و یــا ایــن داده هــا از طریــق‬ ‫همگام ســازی بــا اپلیکیشــن‬ ‫مخصــوص ‪ Qardi‬یــا اپلیکیشــن‬ ‫ســامتی اَپــل بــر روی ایفــون‬ ‫یــا ایپــد قابــل دسترســی هســتند‪.‬‬ ‫ایــن دســتگاه در اپریــل ‪ 2017‬بــرای کاربــران‬ ‫عرضــه می گــردد‪.‬‬ ‫دکتر نهال کازرونی‬ ‫علیرضا نورمحمدی‬ ‫دانشجوی دکتری منابع طبیعی (علوم مرتع)‬ ‫دارچین و افزایش قدرت یادگیری‬ ‫ازمایش هــای انجــام شــده روی موش هــا در امریــکا نشــان می دهــد موش هایــی‬ ‫کــه دارچیــن می خورنــد‪ ،‬ســریع تر مســیرهای پیــچ در پیــچ را یــاد می گیرنــد‬ ‫و درنتیجــه دانشــمندان بــه ایــن بــاور رســیده اند کــه بعضــی از انــواع دارچیــن‬ ‫می توانــد عملکــرد مغــز را بهبــود دهــد‪.‬‬ ‫اغلــب تحقیقــات انجــام شــده روی دارچیــن بــه تاثیــر ان روی دیابــت می پــردازد‬ ‫امــا وقتــی دانشــمندان اثــر ان را روی مغــز موش هــا بررســی کردنــد‪ ،‬متوجــه‬ ‫تقویــت ســاختار ســلول های مغــز و بهبــود عملکــرد ذهــن در ان هــا شــدند‪.‬‬ ‫در ایــن پژوهــش‪ ،‬دانشــمندان موش هایــی کــه قــدرت یادگیــری کمتــری‬ ‫داشــتند را بــا دارچیــن تحــت درمــان قــرار دادنــد و متوجــه شــدند کــه‬ ‫ایــن حیوانــات بعــد از تنهــا یــک مــاه‪ ،‬در زمانــی کمتــر از نصــف زمــان‬ ‫اولیــه می تواننــد مســیر مارپیــچ را طــی کننــد و بــه هــدف برســند‪.‬‬ ‫عطاری‬ ‫محافظینکبد‬ ‫گیاهــان‪ ،‬ســبزیجات و میوه هــا بهتریــن مــواد محافــظ کبــد هســتند و بســیاری‬ ‫از مــواد گیاهــی دارای خــواص ضدســموم کبــد‪ ،‬خنثی کننــده رادیکال هــای‬ ‫ازاد و بــه عنــوان انتی اکســیدان ها هســتند‪ .‬البتــه همــه گیاهــان دارای خــواص‬ ‫یکســان نیســتند ولــی بعضــی از ان هــا ماننــد کاســنی‪ ،‬شــاتره‪ ،‬خارمریــم‪ ،‬زردچوبــه‬ ‫و کنگرفرنگــی از گیاهــان انتخابــی و بســیار موثــر در مشــکالت کبــدی از جملــه‬ ‫کبدهــای چــرب هســتند‪.‬‬ ‫خارمریم‬ ‫شاه تره‬ ‫گیاهــی اســت کــه از قدیــم بــرای مشــکالت کبــدی مورداســتفاده قــرار می گرفتــه‬ ‫اســت‪ .‬قســمت مورداســتفاده انــدام هوایــی گیــاه اســت‪ .‬ایــن گیــاه در عطاری هــا‬ ‫عرضــه می شــود و بــرای اســتفاده از ان می تــوان ‪ 5‬تــا ‪ 10‬گــرم ان را بــا یــک لیــوان‬ ‫اب بــه مــدت ‪ 3‬تــا ‪ 5‬دقیقــه جوشــانید و ســپس صــاف و میــل کــرد‪ .‬محلــول بــه‬ ‫دســت امــده تلــخ اســت و بهتــر اســت محلــول ولــرم را مصــرف کــرد‪ .‬در صــورت‬ ‫سردشــدن ممکــن اســت بخشــی از مــواد ان رســوب کنــد‪ .‬از نظــر مقــدار مصــرف‬ ‫می تــوان همیــن میــزان را روزانــه مصــرف کــرد‪ .‬نکتــه مهــم اینکــه عــرق شــاه تره‬ ‫تقریبــا دارای ایــن خاصیــت نیســت و فقــط بــه عنــوان مایعــی بــا طبیعــت ســرد‬ ‫بــرای خنثــی کــردن گرمــی می توانــد مصــرف شــود‪.‬‬ ‫کنگر فرنگی‬ ‫گیاهــی دارد کــه از دوران باســتان بــه عنــوان خوراکــی و دارویــی اســتفاده می شــود‪.‬‬ ‫درحال حاضــر نیــز در نقــاط زیــادی از جهــان مورداســتفاده خوراکــی دارد‪ .‬یکــی‬ ‫از قســمت های مهــم مورداســتفاده دارویــی کنگرفرنگــی دانه هــای ان اســت کــه‬ ‫محصــوالت مختلفــی از ان تهیــه و بــه بــازار عرضــه شــده اســت‪.‬‬ ‫محصــوالت ازجملــه قــرص و کپســول ان در داروخانه هــا‬ ‫و بــدون نســخه عرضــه می شــود‪ .‬ایــن محصــوالت‬ ‫عــاوه بــر محافظــت کبــد دارای خــواص کاهــش‬ ‫کلســترول‪ ،‬انتی اکســیدان‪ ،‬کاهــش چربــی خــون و‬ ‫کاهــش قندخــون اســت‪.‬‬ ‫ضدخارش و التهابات پوستی‪:‬‬ ‫بادرنجبویــه‪ ،‬حنــا‪ ،‬روغــن کرچــک‪ ،‬ســرکه‪ ،‬خیــار‪،‬‬ ‫ســیر‪ ،‬گشــنیز‪ ،‬مــرزه‪ ،‬شــیرین بیان‪ ،‬عنــاب‪ ،‬بابونــه‪.‬‬ ‫شکاف پاشنه پا‪:‬‬ ‫اسانس بابونه‬ ‫سوختگی با اتش‪:‬‬ ‫بــرگ خشــک انــار‪ ،‬میــوه نــارس زیتــون‪ ،‬گل‬ ‫یــا بــرگ علــف چــای‪ ،‬روغــن زیتــون‪ ،‬پیــاز‪،‬‬ ‫بارهنــگ‪ ،‬پوســت کــدوی تخــم کاغــذی‬ ‫جوش و اکنه‪:‬‬ ‫پیاز‪ ،‬بنفشه سه رنگ‪ ،‬گل همیشه بهار‬ ‫محافظ پوست‪:‬‬ ‫شیره گل همیشه بهار‪ ،‬روغن بادام شیرین‬ ‫زگیل و میخچه‪:‬‬ ‫ســیاه دانه‪ ،‬روغــن کرچــک‪ ،‬گل همیشــه بهار‪،‬‬ ‫شــیره پوســت ســبز گــردو‬ ‫درمان زخم‪:‬‬ ‫اویشــن‪ ،‬ریشــه ختمــی‪ ،‬اســانس بابونــه‪،‬‬ ‫همیش ـه بهار‪ ،‬پوســته ســبز گــردو‪ ،‬تخــم شــنبلیله‪،‬‬ ‫ریشــه زنبــق‪ ،‬مرزنگــوش‬ ‫ضدقارچ‪:‬‬ ‫تخم شنبلیله‪ ،‬سیر‬ ‫تسکین درد گزش حشرات‪:‬‬ ‫بادرنجبویه‪ ،‬روغن زیتون‪ ،‬بارهنگ‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫یکــی از گیاهانــی اســت کــه در ســال های اخیــر بــه عنــوان یکــی از گیاهــان کبــدی‬ ‫مطــرح اســت و کارخانه هــای زیــادی محصــوالت مختلفــی از ایــن گیــاه را روانــه‬ ‫بــازار کرده انــد‪ .‬قســمت موردمصــرف دانه هــای ان اســت کــه بــه شــکل های‬ ‫کپســول‪ ،‬قــرص و قطــره روانــه بــازار شــده اند‪ .‬ایــن گیــاه از دســته گیاهانــی نیســت‬ ‫کــه در عطاری هــا و بــازار در دســترس باشــد و فقــط می تــوان محصــوالت صنعتــی‬ ‫ان را از داروخانه هــا و بــدون عرضــه نســخه بــه دســت اورد‪.‬‬ ‫گیاه درمانی در طب سنتی‬ ‫‪63‬‬ ‫در اسیب دیدگی پلک به چه نکاتی باید توجه کرد؟‬ ‫دکتر حمیدرضا علیزاده اطاقور‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪64‬‬ ‫(استاد جراحی و عضو هیئت علمی دانشگاه)‬ ‫درمــان مناســب و به موقــع اســیب دیدگی‬ ‫پلک هــا بــرای حفــظ عملکردهــای مهــم‬ ‫ایــن ســاختار کامــا ضــروری اســت کــه‬ ‫عبارتنــد از‪ :‬محافظــت از کــره چشــم‪،‬‬ ‫جلوگیــری از خشک شــدن و همچنیــن بــه‬ ‫لحــاظ ظاهــری و زیبایــی‪.‬‬ ‫پلــک از چندیــن الیــه تشــکیل شــده اســت‬ ‫کــه عبارتنــد از‪ :‬پوســت بســیار نــازک‪ ،‬بافــت‬ ‫همبنــد‪ ،‬عضلــه حلقــوی دور چشــمی‪ ،‬تارس‪،‬‬ ‫ســپتوم‪ ،‬غــدد تارســال و ملتحمــه‪ .‬در کنــار‬ ‫لبــه پلــک‪ ،‬ملتحمــه و پوســت بــه یکدیگــر‬ ‫می رســند کــه خــط خاکســتری نامیــده‬ ‫می شــود و از نظــر ترمیــم اســیب دیدگی‬ ‫پلــک و نیــز جنبــه زیبایــی بســیار مهم اســت‪.‬‬ ‫در مــورد مشــخصات پلــک زیبــا بررســی های مختلفــی انجــام شــده‬ ‫اســت‪ .‬به طــور کلــی فاصلــه بیــن دو پلــک در راســتای افقــی ‪ 29‬تــا ‪32‬‬ ‫میلیمتــر و در راســتای عمــودی ‪ 9‬تــا ‪ 12‬میلیمتــر اســت‪ .‬کنــار خارجــی‬ ‫پلــک (‪ )lateral canthus‬بایــد ‪ 1‬تــا ‪ 2‬میلیمتــر باالتــر از کنــار داخلــی‬ ‫پلــک (‪ )medial canthus‬باشــد‪ .‬پلــک بــاال معمــوال ‪ 1‬تــا ‪ 2‬میلیمتــر از‬ ‫عنبیــه را می پوشــاند‪ .‬باالتریــن نقطــه پلــک بــاال درســت در ســمت‬ ‫نــازال (بینــی) مرکــز مردمــک قــرار دارد‪.‬‬ ‫بــرای ترمیــم اســیب دیدگی های پلــک همــواره بایــد در نظــر داشــت‬ ‫کــه ایــن ســاختار‪ ،‬چنــد الی ـه ای اســت و ترمیــم تمامــی الیه هــای ذکــر‬ ‫شــده بــرای کســب نتیجــه مطلــوب کامــا ضــروری اســت‪ .‬در صــورت‬ ‫کندگــی خــط خاکســتری و اســیب دیدگی ان‪ ،‬ایجــاد تقــارن در ترمیــم‬ ‫ان بســیار ضــروری اســت‪.‬‬ ‫در پلــک چربی هــای ســاختاری ظریفــی وجــود دارد کــه به خصــوص‬ ‫در افــرادی کــه بــا شــکایت پفــی پلــک در ایــن زمینــه جهــت زیبایــی‬ ‫مراجعــه می کننــد‪ ،‬کاربــرد دارد‪ .‬در ادامــه بــه اصــول جراحــی زیبایــی‬ ‫پلــک می پردازیــم‪.‬‬ ‫چه خال هایی را برداریم؟‬ ‫ خال هایــی کــه در اصطــکاک و تحــرک مــداوم هســتند بهتــر اســت‬‫برداشــته شــوند؛ البتــه نــه از نظــر ریســک بدخیمــی بلکــه ممکــن اســت‬ ‫ایــن خال هــا زخمــی شــده و مشــکالت متعــددی را بــه وجــود بیاورنــد‪.‬‬ ‫ کک مــک خــال نیســت‪ .‬در ایجــاد خــال تکثیــر ســلولی زیــاد اســت‬‫امــا در کک مــک ســلول ها تکثیــر نمی شــوند فقــط تولیــد مالنیــن زیــاد‬ ‫می شــود‪ .‬کک مــک درمــان قطعــی نــدارد فقــط مــی تــوان از بــروز و‬ ‫تیــره رنــگ شــدن ضایعــات جلوگیــری کــرد‪.‬‬ ‫روش های برداشتن خال‬ ‫بــرای برداشــتن خال هــا روش هــای متعــددی وجــود دارد کــه از جملــه‬ ‫می تــوان بــرش و برداشــتن و بخیــه خــال موردنظــر‪ ،‬دســتگاه ار اف‬ ‫جراحــی کــه نیــازی بــه بــرش و برداشــتن نــدارد و‪ ...‬اشــاره کــرد‪.‬‬ ‫روش تراشیدن خال توصیه نمی شود‪.‬‬ ‫برداشــتن خــال منجــر بــه مالنــوم بدخیــم نمی شــود مگــر خال هایــی‬ ‫کــه احتمــال بدخیمــی داشــته باشــند؛ بنابرایــن قبــل از برداشــتن خــال‬ ‫بایــد ازمایــش و معاینــات الزم دربــاره خــال انجــام گیــرد‪.‬‬ ‫بهتــر اســت خال هایــی برداشــته شــود کــه احتمــال بدخیــم شــدن دارنــد‬ ‫یــا از لحــاظ زیبایــی و عملکــرد بــرای بیمــار مشــکل ایجــاد می کننــد‪.‬‬ ‫جلوگیری از چیـن وچروک دور چشـم با سبزها و تلخ مـزه ها‬ ‫ارتیشــو را بــه صــورت اب پــز یــا پختــه شــده در فــر مصــرف کنیــد‪.‬‬ ‫برگ هــای ســفت تر ایــن مــاده غذایــی بــرای جوشــانده مناســب اســت‪.‬‬ ‫گریــپ فــروت بــرای مصــرف ناشــتا یــا قبــل از خــواب عالــی اســت‪.‬‬ ‫می توانیــد ان را بــا اندکــی عســل شــیرین کــرده و میــل کنیــد‪.‬‬ ‫اندیــو یــا کاســنی فرنگــی یــا کاســنی ســاالدی طعــم تلــخ مالیمــی‬ ‫دارد‪ .‬شــما می توانیــد بــا ایــن ســبزی مفیــد ســاالد درســت کــرده و‬ ‫نــوش جــان کنیــد‪.‬‬ ‫شــاهی طعــم خوبــی دارد و تلخــی ان زننــده نیســت‪ .‬شــاهی جــای‬ ‫مخصــوص خــود را در ســبد ســبزی همــه خانواده هــا دارد و شــما‬ ‫می توانیــد بــه راحتــی از ان اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫زردچوبــه یــک ادویــه بــا خاصیــت درمانــی فوق العــاده اســت کــه‬ ‫خــواص ضدالتهابــی و ضدســرطانی دارد‪ .‬ایــن گیــاه مســکن نیــز هســت‪.‬‬ ‫توصیــه می شــود روزانــه حداقــل از یکــی از مــواد غذایــی ذکــر شــده‬ ‫اســتفاده کنیــد‪ .‬می توانیــد هــر روز از یــک تــا دو مــورد اشــاره شــده‬ ‫مصــرف و ان هــا را جایگزیــن هــم کنیــد‪.‬‬ ‫ســبزها‪ :‬یکــی دیگــر از روش هــای مناســب بــرای بهبــود عملکــرد‬ ‫کبــد و کمــک بــه کم رنــگ شــدن چیــن و چــروک انتخــاب مــواد‬ ‫غذایــی ســبزرنگ اســت‪ .‬رنــگ ســبز نشــان دهنده وجــود مقــدار زیــادی‬ ‫کلروفیــل اســت‪ .‬کلروفیــل کــه یــک مــاده غذایــی مغــذی بــه شــمار‬ ‫می ایــد‪ ،‬یــک پاک ســازی کننده قــوی اســت و ســموم بــدن را بــه خــود‬ ‫جــذب می کنــد‪ .‬عــاوه بــر مــواد غذایــی تلــخ مــزه ای کــه اشــاره شــد‬ ‫اســفناج‪ ،‬کلــم راکــت‪ ،‬جلبــک اســپرولینا‪ ،‬ســیب ســبز‪ ،‬بــرگ خــردل‬ ‫و گیــاه شــیکوره نیــز تاثیــر زیــادی در کاهــش چیــن و چــروک دور‬ ‫چشــم ها دارد‪.‬‬ ‫درخشـان به استـقبال بهـار برویـد‬ ‫این مد سـالمت شـما را تهـدید مـی کند!‬ ‫محمد مظفری‬ ‫دانشجوی داروسازی دانشگاه تهران‬ ‫بهداشت و زیبا�یی‬ ‫حداقــل عارضـه ای کــه ممکــن اســت پیرســینگ ایجــاد کنــد‪ ،‬حساســیت‬ ‫اســت‪ .‬همان طــور کــه برخــی از افــراد حتــی بعــد از ســوراخ کــردن‬ ‫گــوش از ایــن مســئله شــکایت می کننــد اگرچــه ســوراخ کــردن نرمــه‬ ‫گــوش بــه نوعــی کم عارضه تریــن پیرســینگ ها اســت‪.‬‬ ‫بــا توجــه بــه اینکــه بــدن برخــی از افــراد بــه بدلیجــات به خصــوص‬ ‫کــروم و نیــکل واکنــش نشــان می دهــد‪ ،‬ایــن افــراد فقــط بایــد از‬ ‫طــا اســتفاده کننــد چراکــه احتمــال حساســیت بــه طــا در دنیــا‬ ‫بســیار کــم اســت‪.‬‬ ‫ضمــن اینکــه گاهــی حساســیت در محــل نصــب شــیء‬ ‫تزیینــی‪ ،‬ایجــاد نمی شــود و عــوارض حساســیت ممکــن‬ ‫اســت خــود را در ســایر نقــاط بــدن نشــان دهــد و‬ ‫گاهــی حتــی تــا پایــان عمــر بــا فــرد بمانــد؛‬ ‫بنابرایــن اگــر فــردی بــه بدلیجــات حساســیت‬ ‫دارد حتــی بــرای یــک شــب و یــک مهمانــی‬ ‫هــم از ایــن اشــیا اســتفاده نکنــد و اگرچــه‬ ‫انجــام پیرســینگ توصیــه نمی شــود‬ ‫ولــی اگــر فــردی خیلــی بــه پیرســینگ‬ ‫عالقه منــد اســت‪ ،‬حتمــا از طــا‬ ‫اســتفاده کنــد‪.‬‬ ‫کســانی کــه پیرســینگ بینــی‪ ،‬غضــروف‬ ‫گــوش و‪ ...‬انجــام می دهنــد‪ ،‬خطــرات‬ ‫بیشــتری را بــه جــان می خرنــد‪ .‬به طورکلــی‬ ‫بــرای انجــام عمــل پیرســینگ دانســتن اناتومــی بــدن‬ ‫الزم اســت و نبایــد ایــن مســئله را فرامــوش کــرد کــه هــر‬ ‫کســی صالحیــت انجــام ایــن کار را نــدارد‪.‬‬ ‫طرفــداران پیرســینگ بینــی بایــد مراقــب ایــن عضــو از بــدن باشــند‬ ‫چراکــه بینــی عضــو حساســی اســت و اگــر توســط افــراد فاقــد صالحیت‬ ‫پیرســینگ روی ان انجــام شــود‪ ،‬حتــی می توانــد بــه قیمــت اســیب بــه‬ ‫حــس بویایــی فــرد تمــام شــود‪.‬‬ ‫اهــرم دســتگاهی کــه بــه وســیله ان نرمــه گــوش ســوراخ می شــود‪،‬‬ ‫خیلــی قــوی اســت و اســتفاده از ان بــرای ســوراخ کــردن بینــی ممکــن‬ ‫اســت باعــث اســیب بــه اســتخوان های بینــی شــود‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫بی شــک پوســتی ســفید و صــاف‪ ،‬شــما را درخشــان و باطــراوت نشــان‬ ‫می دهــد و بــرای رســیدن بــه ایــن ویژگــی متمایزکننــده حاضریــد‬ ‫هــر کاری انجــام دهیــد‪ .‬ایــن بــار زیروبــم قصــد دارد بــا موجــودی‬ ‫اشــپزخانه تان ســفیدی و درخشــندگی پوســت را بــه شــما هدیــه کنــد‬ ‫تــا بــا ایــن معجون هــای طبیعــی بــه اســتقبال نــوروز برویــد‪.‬‬ ‫ماسک پودر شیر و اب لیمو‬ ‫دو قاشــق غذاخــوری پــودر شــیر خشــک‪ 3 ،‬تــا ‪ 4‬قاشــق غذاخــوری‬ ‫اب لیمــو را باهــم در یک کاســه مخلــوط کنیــد تــا بــه شــکل خمیــر‬ ‫دراینــد‪ .‬بــا نــوک انگشــت ان را روی صــورت بمالیــد‪ .‬بگذاریــد بــه‬ ‫مــدت ‪ 10‬تــا ‪ 20‬دقیقــه روی صــورت بمانــد و ســپس بشــویید و‬ ‫خشــک کنیــد‪.‬‬ ‫ماسک صورت بلغور جو و کشک ترش‬ ‫نصــف فنجــان بلغــور جــو‪ ،‬یــک دوم کشــک تــرش نیــاز داریــد‪ .‬بلغــور‬ ‫جــو را شــبانه در اب خیــس کنیــد‪ .‬صبــح روز بعــد ان را لــه کــرده و‬ ‫خمیــر ان را بــا کشــک تــرش مخلــوط کنیــد و بــه مــدت ‪ 10‬تــا ‪15‬‬ ‫دقیقــه روی صــورت خــود بگذاریــد‪ .‬اســتفاده منظــم ترکیــب کشــک و‬ ‫جــو هــم بــه روشــن شــدن چهــره کمــک می کنــد و هــم پوســتتان را‬ ‫مرطــوب کــرده و الودگی هــا را از بیــن می بــرد‪.‬‬ ‫ماسک صورت خمیر سیب زمینی‬ ‫بــرای درســت کــردن ایــن ماســک یــک ســیب زمینی را رنــده کــرده‬ ‫و ان را بــه نرمــی روی صــورت قــرار دهیــد‪ 11 .‬تــا ‪ 15‬دقیقــه صبــر‬ ‫کنیــد ســپس صورتتــان را بشــویید و خشــک کنید‪ .‬ســیب زمینی ماننــد‬ ‫اب لیمــو و شــیر به طــور طبیعــی از خاصیــت ســفیدکنندگی برخــوردار‬ ‫اســت و می توانــد به عنــوان نرم کننــده و جــا دهنــده طبیعــی پوســت‬ ‫عمــل کنــد‪.‬‬ ‫ماسک صورت زردچوبه و گوجه فرنگی‬ ‫‪ 4‬قاشــق غذاخــوری اب گوجــه‪ 1 ،‬قاشــق چای خــوری زردچوبــه را‬ ‫باهــم مخلوط کنیــد تــا بــه شــکل خمیــر نازکــی درایــد؛ ســپس روی‬ ‫صورتتــان بگذاریــد‪ .‬بگذاریــد بــرای ‪ 10‬دقیقــه بمانــد و ســپس ان را‬ ‫بشــویید و خشــک کنید‪ .‬ایــن ترکیــب نه تنهــا چهــره شــما را روشــن‬ ‫خواهــد کــرد بلکــه خــواص انتی اکســیدانی زردچوبــه بــا عالئــم‬ ‫ســالمندی ماننــد چروک هــا و خطــوط صــورت مقابلــه می کنــد‪ .‬گوجــه‬ ‫نیــز از خاصیــت قابضــی طبیعــی برخــوردار اســت کــه باکتری هــای‬ ‫جــوش زا را خواهــد کشــت‪.‬‬ ‫چند نکته باریکتر از مو!‬ ‫بهترین کرم برای پوست‪ ،‬روغن زیتون یا روغن بادام است‪.‬‬ ‫بــرای جــذب ســریع تر پروتئین هــا توســط بــدن‪ ،‬غذاهــای ممنوعــه‬ ‫را بــه مــرور حــذف نماییــد و بــه مــرور غذاهــای خــام و ســبزیجات‬ ‫را جایگزیــن کنیــد‪ .‬حــذف یکبــاره غذاهایــی کــه بــه خــوردن ان هــا‬ ‫عــادت داریــم بــرای بــدن مشــکل اســت‪.‬‬ ‫یکــی از خوبی هــای ســیب‪ ،‬دفــع هرگونــه مــواد زائــد و بیمــاری‬ ‫از بــدن اســت‪.‬‬ ‫سعی شود اکثر غذاهای مصرفی از حبوبات باشند‪.‬‬ ‫شربت عسل و شیر بادام بیشتر از ‪ 24‬ساعت نگهداری نشوند‪.‬‬ ‫‪65‬‬ ‫دکتر مریم حاجی لو‬ ‫پزشک و کاندیدای تخصصی‬ ‫روان شناسی سالمت‬ ‫راهکـارهایی برای مدیـریت استـرس‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪66‬‬ ‫‪ .۱‬ایجــاد فهرســتی از عوامــل اســترس زا‪ :‬فکــر کنیــد‬ ‫چــه چیزهایــی و در چــه زمانــی باعــث ایجــاد احســاس‬ ‫اســترس در شــما می شــود؟ ان هــا را در جدولــی‬ ‫یادداشــت کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .۲‬درک مفهــوم اســترس‪ :‬دربــاره ابعــاد روانــی اســترس‬ ‫در جلســات قبــل بــه تفصیــل صحبــت کردیــم‪ .‬اســترس‬ ‫عــاوه بــر تبعــات روانــی‪ ،‬تاثیــرات جســمی وســیعی‬ ‫نیــز بــه همــراه دارد کــه پاســخ جنــگ یــا گریــز نامیــده‬ ‫می شــود و در ان مجموعــه ای از عالئــم تحریــک‬ ‫سیســتم عصبــی خــودکار ســمپاتیک از جملــه افزایــش‬ ‫فشــار خــون و ضربــان قلــب‪ ،‬افزایــش ســرعت تنفــس‪،‬‬ ‫افزایــش جریــان خــون بــه ماهیچه هــا‪ ،‬افزایــش قنــد‬ ‫خــون و‪ ...‬دیــده می شــود کــه همگــی بــدن را بــرای‬ ‫مقابلــه بــا شــرایط اســترس زا امــاده می کننــد‪.‬‬ ‫‪ .۳‬عالئــم جســمی مشــاهده شــده در‬ ‫طــول روز بــه همــراه دفعــات بــروز‬ ‫ان هــا را ثبــت کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .۴‬هجــوم افــکار‪ :‬توجــه کنیــد‬ ‫کــه هنــگام مواجهــه بــا عوامــل‬ ‫اســترس زا چــه افــکاری بــه ذهنتــان‬ ‫می اینــد؟ ایــن افــکار کــه بــه‬ ‫ســرعت اتفــاق می افتنــد باعــث‬ ‫می شــوند پاســخ های هیجانــی‬ ‫مــا به طــور ناگهانــی بــروز کننــد‪.‬‬ ‫می توانیــد بــا شناســایی ایــن افــکار و ثبــت ان هــا همــراه‬ ‫بــا موقعیت هــای برانگیزاننــده ان هــا‪ ،‬قــدم بزرگــی در‬ ‫شناســایی شــرایط اســترس زا و کاهــش ان برداریــد‪.‬‬ ‫‪ .۵‬تمریــن بــدن و ذهــن‪ :‬بــا افزایــش تمرین هــای‬ ‫بررســی بــدن و ذهــن‪ ،‬ســعی کنیــد بــا عالئــم جســمانی‬ ‫بــروز تنــش و اســترس بیشــتر اگاه شــوید تــا در مواقــع‬ ‫بــروز‪ ،‬ان هــا را بــه خوبــی شناســایی کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .۶‬افزایــش مهارت هــا‪ :‬بــا یادگیــری و انجــام‬ ‫مهارت هایــی مثــل تصویرســازی‪ ،‬ارمیدگــی عضالنــی‬ ‫و تمریــن تنفــس بــه بــدن و ذهنتــان در مواقــع بــروز‬ ‫اســترس کمــک کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .۷‬امــوزش مهارت هــا‪ :‬مهارت هــای مدیریــت خشــم‪،‬‬ ‫بــا جرئــت بــودن و‪ ...‬را بیاموزیــد‪.‬‬ ‫‪ .۸‬اســتفاده از حمایت هــا‪ :‬از حمایــت اجتماعــی اطرافیان‬ ‫بــرای کاهــش شــرایط اســترس زای درونــی و بیرونی‬ ‫کمــک بگیرید‪.‬‬ ‫در جلســات بعــد در مــورد مهــارت مدیریت خشــم‬ ‫و حمایــت اجتماعــی توضیــح داده خواهد شــد‪.‬‬ ‫ویژگی های دروغگوها‬ ‫‪ -1‬جزئیات حساس را نمی گوید‬ ‫یــک دروغگــو بســیاری از جزئیــات را کــه معمــوال افــراد‬ ‫راســتگو هنــگام بیــان مطلبشــان اســتفاده مــی کننــد‪ ،‬از قلــم‬ ‫می انــدازد زیــرا در ذهــن نگه داشــتن جزئیــات ســاختگی‬ ‫تــاش زیــادی الزم اســت؛ بنابرایــن او کاری بــه جزئیــات‬ ‫نــدارد‪ .‬دروغگــو تــا انجایــی کــه می توانــد جزئیــات را حــذف‬ ‫می کنــد‪ .‬بــا ایــن کار هنــگام بازگویــی ان ســخنان دروغ دچــار‬ ‫مشــکل نخواهــد شــد‪.‬‬ ‫‪ -2‬دروغگوها پیوسته مدعی اند که کم حافظه اند‬ ‫راســتگوها بــا بــه یــاد اوردن موضــوع و شــرایط موردگفتگــو چنــدان مشــکلی ندارنــد؛ امــا‬ ‫دروغگوهــا چــون خودشــان ماجــرا را ســاخته اند و گاهــی در حیــن گفتگــو ان را تکمیــل‬ ‫می کننــد مــدام بهانــه می اورنــد کــه حافظه شــان ضعیــف اســت؛ امــا حقیقــت ایــن اســت کــه‬ ‫ان هــا فقــط دروغ هایــی را کــه خودشــان ســاخته اند‪ ،‬فرامــوش می کننــد‪.‬‬ ‫‪ -3‬در حین صحبت کردن اشتباهاتشان را تصحیح می کنند‬ ‫افــراد دروغگــو از انجایــی کــه در حــال ســاختن دروغ هســتند مــدام خطاهایشــان را تصحیــح‬ ‫می کننــد‪ .‬مثــا «اســمش لیلــی بــود نــه لیــزا یــا شــایدم لینــدا»‪ .‬اگــر بارهــا متوجــه ایــن نــوع‬ ‫تصحیــح کردن هــا در صحبت هــای کســی شــدید‪ ،‬بهتــر اســت بــه گفته هایــش شــک کنیــد‬ ‫زیــرا بــه احتمــال قــوی دارد دروغ می گویــد‪.‬‬ ‫‪ -4‬مختصر و مبهم صحبت می کند‬ ‫ســخنان طوالنــی و واضــح کمتــر دروغ هســتند؛ امــا اگــر فــردی در مورد‬ ‫موضوعــی بســیار کوتــاه و مختصــر و در عیــن حــال مبهــم صحبــت کرد‬ ‫بــه احتمــال زیــاد دارد دروغ می گویــد‪.‬‬ ‫‪ -5‬سخنانش پر از تناقض است‬ ‫اگــر صحبت هــای فــردی را بــه خوبــی متوجــه شــدید و ضــد و نقیــض‬ ‫نبــود‪ ،‬او راســت می گویــد امــا اگــر حرف هایــش بی ســروته امــد و‬ ‫روابــط موجــود در ان چنــدان بــا یکدیگــر جــور درنمی امــد پــس شــما‬ ‫بــا داســتانی پــر از دروغ ســروکار داریــد‪.‬‬ ‫‪ -6‬به نظر بسیار اندیشناک می اید‬ ‫اگــر بــه نظرتــان امــد که گوینــده در ســخنانش نامطمئن اســت و یــا بدتر‬ ‫از همــه تــاش می کنــد رخدادهــا را کنــار هــم بچینــد یعنــی اینکــه او در حــال دروغگویــی‬ ‫اســت‪ .‬البتــه دروغگوهــا بیشــتر بــا بازگویــی گفته هایشــان مشــکل دارنــد و نکاتــی را فرامــوش‬ ‫می کننــد‪.‬‬ ‫‪ -7‬عصبی‪ ،‬هیجان زده و بی قرار است‬ ‫بــرای یــک دروغگــو خیلــی ســخت اســت کــه بتوانــد در عیــن حــال کــه دروغ می ســازد و بــه‬ ‫زبــان مـی اورد حداقــل کمــی نگــران بــه نظــر نیایــد؛ امــا یــک فــرد راســتگو هنــگام صحبــت‪،‬‬ ‫ارام اســت‪ .‬البتــه ممکــن اســت شــاد نباشــد ولــی حداقــل اشــفته نیســت و احســاس نمی کنیــد‬ ‫در حــال تعریــف یــک ماجــرای دردنــاک و نگران کننــده اســت‪.‬‬ ‫‪ -8‬در گفته هایشان کمتر شکایت می کنند و یا اظهارنظرهای منفی دارند‬ ‫ایــن مســئله بــه نظرغیرمنطقــی می رســد؛ امــا وقتــی فــرد دروغگــو ســعی دارد اثــر خوبــی روی‬ ‫مخاطبــش بگــذارد معنــا پیــدا می کنــد‪ .‬او ســعی می کنــد از جمــات مثبــت اســتفاده کنــد‪ .‬ایــن‬ ‫افــراد خیلــی دوســت دارنــد روی اطرافیان شــان اثــر مثبــت بگذارنــد تــا بتواننــد واکنــش هــای‬ ‫منفــی خودشــان را در زمــان دروغگویــی از چش ـم ها پنهــان ســازند؛ بنابرایــن ممکــن اســت‬ ‫شــما ان هــا را دوســت داشــته باشــید و حرف هایشــان را نیــز بــاور کنیــد‪.‬‬ ‫کاهش اسـترس با انگشـت کوچک!‬ ‫در ژاپــن باســتان‪ ،‬زمانــی کــه تعــداد زیــادی از مــردم دچــار بیماری هــای‬ ‫متعــددی شــدند‪ ،‬اطبــا بــرای کاهــش اســترس توصیــه می کردنــد افــراد‬ ‫انگشــت خــود را فشــار دهنــد‪.‬‬ ‫ایــن راهــکار درمانــی‪ ،‬هورمون هایــی را در بــدن فعــال می کنــد کــه‬ ‫در کاهــش اســترس موثــر اســت‪ .‬ایــن نــوع درمــان جریــان خــون و‬ ‫اکسیژن رســانی بــه مغــز را افزایــش می دهــد؛ درنتیجــه برخــی از‬ ‫عالیــم اســترس کاهــش می یابــد‪.‬‬ ‫روش اجرا‬ ‫روی صندلــی صــاف بنشــینید و چنــد نفــس عمیــق بکشــید؛ ســپس‬ ‫بــا اســتفاده از انگشــتان دســت راســت‪ ،‬نــوک انگشــت کوچــک دســت‬ ‫چــپ را فشــار دهیــد‪ .‬ایــن حرکــت را بــرای دســت چــپ نیــز تکــرار‬ ‫کنیــد‪ .‬هــر انگشــت کوچــک را بــه مــدت ‪ 5‬دقیقــه‪ ،‬یــک بــار صبــح و‬ ‫ک بــار شــب فشــار دهیــد و ایــن تمریــن را بــه مــدت ‪ 3‬مــاه تکــرار‬ ‫یـ ‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫چقـدر ادم خوش سـفری هسـتید؟‬ ‫روان شناسی‬ ‫در نوروز مراقب بیماری نوروز باشید!‬ ‫بیماری نوروز عارضه‪‎‬ای ناشی از اختالالت شخصیتی در افراد است‪.‬‬ ‫ی‪‎‬هــای روانــی بــه دو دســته تقســیم می‪‎‬شــوند کــه گروهــی از ان هــا‬ ‫بیمار ‬ ‫بیمــاری ســایکوز نامیــده می‪‎‬شــوند‪ .‬نــوروز دســته‪‎‬ای از بیماری‪‎‬هــای روانــی‬ ‫بــوده کــه نســبت بــه بیمــاری ســایکوز خفیف‪‎‬تــر اســت‪.‬‬ ‫در بیماری‪‎‬هــای ســایکوز ارتبــاط بیمــار بــه لحــاظ زمــان و مــکان بــا دنیــای‬ ‫واقعــی قطــع شــده و حتــی ممکــن اســت فــرد خــود را نشناســد‪.‬‬ ‫بیمــاری نــوروز در دوران کودکــی و بزرگســالی بــا علل ژنتیکی‪ ،‬مســمومیت‪،‬‬ ‫عفونتــی‪ ،‬اختــال غــددی و‪ ...‬بــروز می‪‎‬کنــد‪.‬‬ ‫افــراد نوروتیــک در مجمــوع تعــدادی ویژگــی مشــترک دارنــد؛ بــه طــور‬ ‫مثــال خــود را ناراحــت احســاس می‪‎‬کننــد‪ ،‬نقــش اجتماعــی خــود را از یــاد‬ ‫می‪‎‬برنــد و در مقابــل دیگــران حالــت پرخاشــگری دارنــد‪.‬‬ ‫فــرد نوروتیــک نمی‪‎‬توانــد بــا واقعیــت و اجتمــاع خــود ســازگار شــود‪ ،‬او‬ ‫بــا اینکــه ممکــن اســت باهــوش باشــد امــا بــه شــیوه انعطاف‪‎‬پذیــری عمــل‬ ‫می‪‎‬کنــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫قبــل از اینکــه بــار ســفر را ببندیــد و ســفر را اغــاز کنیــد‪ ،‬بهتــر اســت ابتــدا‬ ‫مطمئــن شــوید کــه این ســفر مناســب شــخصیت شــما هســت یــا خیــر‪ .‬این‬ ‫تســت بــه شــما کمــک می کنــد کــه ســفری متناســب بــا روحیه و شــخصیت‬ ‫خــود را انتخــاب کنید‪.‬‬ ‫‪ -1‬وقتــی تصمیــم بــه ســفر می گیریــد‪ ،‬چــه نــوع اقامتگاهــی را رزرو‬ ‫می کنیــد؟‬ ‫الــف) هتــل پنج ســتاره‪ .‬شــما بــه تختــی گرم ونــرم و باشــگاه و ســونا نیــاز‬ ‫داریــد‪.‬‬ ‫ب) مهمانخانــه‪ .‬تمــام چیــزی کــه نیــاز داریــد؛ یــک تخــت بــرای اســتراحت‬ ‫بعــد از یــک گــردش طوالنــی اســت‪.‬‬ ‫ج) چادر مسافرتی‪ .‬در هر مکان ممکن‪ ،‬روی زمین چادر می زنید‪.‬‬ ‫‪ -2‬بدون وجود کدام یک از موارد زیر نمی توانید سفر کنید؟‬ ‫الف) سشوار‪ .‬هیچ کس موهای خیس و درهم را دوست ندارد‪.‬‬ ‫ب) چش ـم بند و گوش بنــد خــواب‪ .‬یــک خــواب راحــت در شــب‪ ،‬الزمــه‬ ‫گــردش طوالنی مــدت روز بعــد اســت‪.‬‬ ‫ج) کفش کوهنوردی‬ ‫‪ -3‬بیشترین زمانی که می توانید بدون استحمام بمانید چقدر است؟‬ ‫الف) ‪ 8‬ساعت در یک روز‪ .‬تنها راه اغاز روز دوش گرفتن است‪.‬‬ ‫ب) ‪ 2‬تا ‪ 3‬روز‪ .‬گاهی خیلی زیاد کثیف نمی شوید‪.‬‬ ‫ج) هفته هــا‪ .‬مگــر اینکــه منظــور از دوش گرفتــن‪ ،‬پاشــیدن مقــداری اب بــه‬ ‫ســروصورت باشــد کــه تقریبــا هــر روز ایــن کار را انجــام می دهیــد‪.‬‬ ‫‪ -4‬کدام چمدان را برای سفر انتخاب می کنید؟‬ ‫الــف) چمــدان چهارچــرخ‪ .‬شــما مهارتــی در برداشــتن‬ ‫وســایل ســنگین نداریــد‪.‬‬ ‫ب) کوله پشــتی چــرخ دار‪ .‬بــرای داشــتن ازادی و‬ ‫اختیــار بیشــتر‪.‬‬ ‫ج) چمــدان مســافرتی بــا تمــام اجــزای ان‪ .‬بــرای‬ ‫بســته بندی وســایل و ایمنــی‪.‬‬ ‫‪ -5‬کدام یــک از کتاب هــای مســافرتی زیــر را‬ ‫بیشــتر دوســت داریــد؟‬ ‫الــف) کتــاب «غــذا بخوریــد‪ ،‬دعــا کنیــد‪،‬‬ ‫دوســت بداریــد»‪ .‬ایــن کتــاب شــما را تشــویق‬ ‫می کنــد تــا کار را رهــا کنیــد و بــه تمــام جهــان‬ ‫ســفر کنیــد تــا خودتــان را بشناســید‪.‬‬ ‫ب) کتــاب «ســاده دالن در ســفر کشــتی»‪ .‬مــارک‬ ‫توایــن (نویســنده کتــاب) می دانســت کــه چگونــه‬ ‫می شــود خــوش گذرانــد‪.‬‬ ‫ج) کتــاب «طبیعــت وحشــی»‪ .‬ایــن کتــاب اساســا در مــورد‬ ‫شــما اســت‪.‬‬ ‫‪ -6‬در وقــت ازادتــان در طــول ســفر‪ ،‬انجــام کــدام عمــل زیــر برایتــان‬ ‫جذاب تــر اســت؟‬ ‫الــف) بازدیــد از یــک مــوزه مشــهور و بعــد از ان صــرف بــدون عجلــه غــذا‬ ‫در بهترین رســتوران شــهر‪.‬‬ ‫ب) در صــورت امــکان‪ ،‬گذرانــدن تمــام روز در ســاحل و در غیراین صــورت‬ ‫پیــاده روی یــا قــدم زدن در شــهر و دیــدن مناظــر جالــب‪.‬‬ ‫ج) بســته بــه نــوع شــهر‪ ،‬انجــام کارهــای پــر هیجــان ماننــد صخره نــوردی‪،‬‬ ‫چتربــازی و یــا ‪ 24‬کیلومتــر پیــاده روی در کوهســتان‪.‬‬ ‫‪ -7‬اگر هنگام سفر با حیوانی مواجه شوید؟‬ ‫الــف) فــرار می کنیــد و بــه نیــروی امنیتــی اطــاع می دهیــد؛ مثــا اینکــه‬ ‫چــرا در ان مــوزه مــوش بــود‪.‬‬ ‫ب) از ان سریع عکس می گیرید و به راه خود ادامه می دهید‪.‬‬ ‫ج) بدون توجه از کنار ان می گذرید‪.‬‬ ‫پاسخ تست‬ ‫اگر اکثر پاسخ ها گزینه الف است‪:‬‬ ‫شــما فــرد خوش ســفری هســتید‪ .‬هنــر‪ ،‬اســتراحت و غذاهــای لذیــذ را‬ ‫دوســت داریــد‪ .‬از محدودیت هــای خــود اگاه هســتید و اگــر هــر روز بــه‬ ‫دوش دسترســی داشــته باشــید و هــر شــب یــک تخــت تمیــز داشــته باشــید‪،‬‬ ‫مســافرت را بــه دیگــران ســخت نمی کنیــد‪ .‬اگــر خواهــان ماجــرا و هیجــان‬ ‫بیشــتری در یــک روز هســتید‪ ،‬ممکــن اســت بخواهیــد ســفر خــود را بــا یک‬ ‫اردوی اخرهفتــه شــروع کنیــد تــا مســیر ســفر بــه طبیعــت برایتــان اســان‬ ‫شــود‪.‬‬ ‫اگر اکثر پاسخ ها گزینه ب است‪:‬‬ ‫شــما فــردی ســخت گیر امــا رو بــه تمریــن و بهبــودی هســتید‪ .‬شــما جهــان‬ ‫بیــرون را دوســت داریــد و توانایــی تحمــل مقــدار کمــی کثیفــی و هیجــان را‬ ‫داریــد؛ امــا هنــوز تجربــه و مهــارت زیــادی در ســفر کــردن نداریــد‪ .‬شــما‬ ‫دفعــات زیــادی بــا تــور بــه اردو یــا مســافرت رفته ایــد ولــی هیچ کــدام‬ ‫بیشــتر از یــک هفتــه طــول نکشــیده اســت‪ .‬ســفری کــه شــما برنامه ریــزی‬ ‫می کنیــد معمــوال شــامل بازدیــد از یــک شــهر بــزرگ بــا فرهنــگ غنــی‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫اگر اکثر پاسخ ها گزینه ج است‪:‬‬ ‫فــردی بســیار ســخت گیر هســتید‪ .‬ایــا تابه حــال حتــی داخــل یــک هتــل را‬ ‫از نزدیــک دیده ایــد؟ شــما ترجیــح می دهیــد کــه زیــر ســتارگان بخوابیــد و‬ ‫جزئــی از طبیعــت باشــید‪ .‬شــما از چشــمه اب می نوشــید (البتــه تصفیه شــده)‬ ‫و یــک غــذای ســاده بــرای شــما بــه معنــی غذایــی بــدون میوه هــای خشــک‬ ‫و حبوبــات اســت‪ .‬شــما هرجایــی کــه برویــد کوله پشــتی خــود را بــه همــراه‬ ‫داریــد و ایــن یکــی از اجــزای جدانشــدنی بــا شــما در طــول ســفر اســت‪.‬‬ ‫البتــه هیــچ اشــکالی در ایــن مــوارد نیســت؛ فقــط شــما بیشــتر شــبیه پادشــاه‬ ‫جنگل هســتید‪.‬‬ ‫‪67‬‬ ‫کمردردتان را با این مکمل های غذایی‬ ‫بهـبودببخشـید‬ ‫مکمل هــای طبیعــی همــراه بــا یــک رژیــم‬ ‫غذایــی ســالم‪ ،‬ورزش منظــم‪ ،‬مدیریــت‬ ‫اســترس و‪ ...‬یکــی از بهتریــن مســکن ها‪ ،‬بــرای‬ ‫رفــع کمــردرد هســتند‪.‬‬ ‫گلوکوزامین و کندراتین‬ ‫ایــن دو ترکیــب بــه صــورت طبیعــی در بــدن‬ ‫وجــود دارنــد؛ اســید گلوکونیــک بــه صــورت‬ ‫مایــع و در مفاصــل و کندراتیــن در غضــروف‬ ‫دور مفاصــل وجــود دارد‪ .‬تحقیقاتــی وجــود‬ ‫دارد کــه نشــان می دهــد ایــن مکمل هــا بــر‬ ‫روی درد مزمــن زانــو تاثیــر دارنــد‪ .‬بیشــتر‬ ‫افــراد از ایــن مکمل هــا بــرای دردهــای مزمنــی‬ ‫همچــون درد بخــش پاییــن کمــر اســتفاده‬ ‫می کننــد‪ .‬پزشــک شــما فاکتورهــای شــخصی‬ ‫شــما از جملــه ســن و ســامت عمومــی را‬ ‫بررســی کــرده و دوز مناســب از ایــن مکمــل‬ ‫را برایتــان تجویــز می کنــد‪.‬‬ ‫ویتامین دی‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪68‬‬ ‫اگــر شــما مبتــا بــه درد کمــر هســتید‪ ،‬کمبــود‬ ‫ویتامیــن دی می توانــد ایــن درد را تشــدید‬ ‫کنــد‪ .‬کمبــود ویتامیــن دی در مبتالیــان بــه‬ ‫تنگــی کانــال نخــاع نیــز شــایع اســت‪ .‬مصــرف‬ ‫روزانــه ‪ 15‬میکروگــرم ویتامیــن دی بــرای اکثــر‬ ‫مــردم ضــروری اســت‪ .‬می تــوان بــا قرارگیــری‬ ‫روزانــه ‪ 20‬دقیقــه در معــرض نــور خورشــید‪،‬‬ ‫و مصــرف مــواد غذایــی غنــی شــده بــا ایــن‬ ‫ویتامیــن‪ ،‬کمبــود ان را جبــران کــرد‪.‬‬ ‫امگا ‪ 3‬و اسیدهای چرب‬ ‫مصــرف ایــن نــوع چربی هــا باعــث کاهــش‬ ‫میــزان التهــاب در بــدن می شــود‪ .‬التهــاب‬ ‫یکــی از اصلی تریــن دالیــل ابتــا بــه کمــردرد‬ ‫اســت‪ .‬مکمل هــای امــگا ‪ 3‬بــه صــورت‬ ‫کپســول در دســترس هســتند و البتــه بــرای‬ ‫دریافــت دوز مناســب ان هــا بایــد بــا پزشــکتان‬ ‫مشــورت کنیــد چــون مصــرف دوزهــای باالتــر‬ ‫ایــن مکمل هــا می توانــد خطــر خون ریــزی‬ ‫را افزایــش دهــد و یــا بــا داروهــای رقیــق‬ ‫کننــده خــون تداخــل داشــته باشــد‪ .‬مصــرف‬ ‫ماهی هــای چــرب ماننــد ماهــی ازاد‪ ،‬ســاردین‪،‬‬ ‫ماهــی تــن و همچنیــن مصــرف ســبزیجات‬ ‫تیــره رنــگ نیــز امــگا ‪ 3‬بــدن را تامیــن می کنــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬بــرای مصــرف هــر نــوع مکمــل‪ ،‬از‬ ‫پزشــکتان مشــورت بگیریــد‪ ،‬به خصــوص‬ ‫اگــر در حــال مصــرف داروهــای دیگــری هــم‬ ‫هســتید چــون ممکــن اســت دچــار عــوارض‬ ‫ناشــی از تداخــل دارویــی شــوید‪.‬‬ ‫رنگین کمان دشمن ام‪.‬اس!‬ ‫هرچــه میــزان غذاهــای رنگــی در برنامــه‬ ‫غذایی تــان بیشــتر باشــد‪ ،‬خطــر ابتــا بــه ام‪.‬اس‬ ‫کاهــش می یابــد‪.‬‬ ‫‪ . 1‬بنفــش‪ ،‬رنــگ اول‪ :‬رادیکال هــای ازاد باعــث‬ ‫اســیب بــه لیزیــن درحیــن شــکل گیری‬ ‫می شــود و ایــن رادیکال هــا باعــث ایجــاد‬ ‫اســترس های اکســیداتیو می شــوند کــه‬ ‫زمینه ســاز اســیب بــه اعصــاب اســت؛ امــا‬ ‫انتوســیانین اینجــا اســت! مصــرف میوه هایــی‬ ‫ماننــد شــاه توت‪ ،‬تمشــک‪ ،‬بلوبــری‪ ،‬انگــور‬ ‫قرمــز یــا بنفــش‪ ،‬گیــاس‪ ،‬البالــو و الــو ســیاه‬ ‫کــه همگــی حــاوی انتی اکســیدان انتوســیانین‬ ‫هســتند‪ ،‬باعــث از بیــن رفتــن رادیکال هــای‬ ‫ازاد می شــوند‪.‬‬ ‫ـگاه بعـ‬ ‫ـی در جایـ‬ ‫‪ .2‬زرد و نارنجـ‬ ‫ـدی‪ :‬لیموتــرش‪،‬‬ ‫هویــج‪ ،‬پرتقــال‪ ،‬لیمــو‪ ،‬انگــور عســگری و‪...‬‬ ‫نیــز حــاوی انتی اکســیدان نارنجیــن بــوده و‬ ‫سرشــار از ویتامیــن ‪ A ،C‬و ‪ E‬هســتند‪ .‬ایــن‬ ‫ویتامین هــا نیــز از انتی اکســیدان های مهــم‬ ‫هســتند و بــه عملکــرد بهتــر اعصــاب کمــک‬ ‫می کننــد‪ .‬بنابرایــن مصــرف ان هــا نیــز مانــع‬ ‫ابتــا بــه ام‪.‬اس می شــود‪.‬‬ ‫‪ .3‬قرمــز در جایــگاه ســوم‪ :‬رنــگ قرمــز نشــان‬ ‫می دهــد خوراکــی موردنظــر حــاوی لیکوپــن‬ ‫اســت‪ .‬ایــن انتی اکســیدان نیــز باعــث کاهــش‬ ‫خطــر ابتــا بــه ام‪.‬اس می شــود‪ .‬کافــی اســت‬ ‫هــر روز کمــی تــوت فرنگــی شــیرین‪ ،‬چنــد‬ ‫قــاچ هندوانــه ســرخ‪ ،‬یــک خوشــه انگــور‬ ‫ســرخ و یــا کمــی گوجــه قرمــز بخوریــد‪.‬‬ ‫راه جدید مبارزه با باکتـری های مقاوم‪:‬‬ ‫شیـرشـیطان!‬ ‫تیمــی از محققــان دانشــگاه ســیدنی بعــد از‬ ‫بررســی شــیر ایــن پســتاندار متوجــه شــد‬ ‫مــواد موجــود در ان می توانــد عفونت هایــی‬ ‫کــه درمانشــان دشــوار اســت را از بیــن ببــرد‪.‬‬ ‫کارشناســان معتقدنــد‪ ،‬شــیر شــیطان تاســمانی‬ ‫بــه مــرور زمــان دچــار ایــن تکامــل شــده تــا‬ ‫بچه هــای ان هــا موقــع رشــد‪ ،‬قوی تــر باشــند‪.‬‬ ‫محققــان بــا بررســی کدهــای ژنتیک شــیطان در‬ ‫تــاش هســتند تــا مــواد موجــود در شــیر ان را‬ ‫کــه بــا عفونت هــا مبــارزه می کنــد‪ ،‬بازســازی‬ ‫کننــد‪ .‬ان هــا معتقدنــد بررســی کیســه داران‬ ‫از جملــه شــیطان تاســمانی بــه مبــارزه بــا‬ ‫بیماری هــا کمــک می کنــد‪ ،‬چــون بچه هــای‬ ‫ان هــا در محیط هــای الــوده بــزرگ می شــوند‪.‬‬ ‫بچــه شــیطان تنهــا بعــد از چنــد هفتــه بــارداری‬ ‫بــه دنیــا می ایــد و بایــد ‪ 4‬مــاه در کیســه مــادر‬ ‫بمانــد تــا بــزرگ شــود و بــه همیــن دلیــل‪ ،‬بایــد‬ ‫قــوی بــار بیایــد‪.‬‬ ‫فایده جدید قهوه برای سـالمت‬ ‫نوشــیدن قهــوه می توانــد ریســک ابتــا بــه‬ ‫ســرطان کولــون را تــا ‪ ۵۰‬درصــد کاهــش دهــد‪.‬‬ ‫بــه گفتــه محققــان‪ ،‬هرچــه بیشــتر قهوه بنوشــید‪،‬‬ ‫ریســک ابتــا بــه ســرطان پایین تــر می ایــد‪.‬‬ ‫مهــم هــم نیســت کــه ایــن قهــوه معمولــی‬ ‫باشــد یــا قهــوه بــدون کافئیــن‪.‬‬ ‫اثــر حفاظتــی تنهــا بــه کافئیــن مربــوط نیســت‪،‬‬ ‫بلکــه احتمــاال بــه بســیاری از محتویــات‬ ‫انتی اکســیدان قهــوه مربــوط اســت کــه در طــی‬ ‫پــردازه برشــته کــردن‪ ،‬ازاد می شــوند‪.‬‬ ‫محققــان دریافتنــد کــه نوشــیدن یــک یــا دو‬ ‫فنجــان قهــوه در روز بــا ‪ ۲۶‬درصــد کاهــش‬ ‫خطــر ابتــا بــه ســرطان کولــون همــراه اســت‪.‬‬ ‫یافته هــا نشــان داد در کســانی کــه بیــش از ‪2/5‬‬ ‫فنجــان در روز می نوشــیدند‪ ،‬ریســک ابتــا بــه‬ ‫ســرطان تــا ‪ ۵۰‬درصــد کاهــش یافــت‪.‬‬ ‫تغذیه‬ ‫نمــک در طــب ســنتی مزاجــی گــرم و خشــک‬ ‫دارد و می توانــد رطوبــت و ســرمای معــده را‬ ‫از بیــن ببــرد‪.‬‬ ‫مــزاج ســرد و تــر مزاجــی بــه همــراه خــود‬ ‫سســتی و کم تحرکــی را بــه دنبــال دارد‪.‬‬ ‫هرچــه معــده بــه ســمت ســردی و رطوبــت‬ ‫بــرود‪ ،‬تنبل تــر شــده و در هضــم غــذا و نیــز‬ ‫ارســال احســاس ســیری کندتــر عمــل می کنــد‪.‬‬ ‫درنتیجــه بعــد از خــوردن غــذا احســاس‬ ‫ســنگینی و گاهــی نفــخ شــدید در فــرد عــارض‬ ‫می شــود کــه در اثــر ان هضــم غــذا در معــده‬ ‫ناقــص و کنــد انجــام می شــود‪.‬‬ ‫خــوردن کمــی نمــک پیــش از صــرف غــذا‬ ‫باعــث می شــود معــده قبــل از غــذا گــرم و‬ ‫فعــال شــده و نیــز رطوبــت و ســنگینی ان از‬ ‫بیــن بــرود و امــاده هضــم کامــل غــذا شــود کــه‬ ‫ایــن امــر از تــرش کــردن و احســاس ســوزش‬ ‫ســر دل بعــد از خــوردن غــذا جلوگیــری کــرده‬ ‫و فــرد را در حفــظ ســامت و بهداشــت معــده‬ ‫یــاری می کنــد‪.‬‬ ‫البتــه بایــد توجــه داشــت مصــرف بیــش از‬ ‫انــدازه نمــک موجــب مشــکالت عدیــده ای‬ ‫می شــود و مصــرف نمــک قبــل و بعــد از غــذا‬ ‫بایــد بــه صــورت بســیار کــم و در حــد تعــادل‬ ‫صــورت گیــرد‪.‬‬ ‫بســیاری از بیماری هــا در محیــط قلیایــی‬ ‫بــدن‪ ،‬قــادر نیســتند زندگــی کننــد‪.‬‬ ‫مصــرف مــواد غذایــی قلیایــی یــک راه عالــی‬ ‫بــرای کاهــش خطــر ابتــا بــه بیماری هــای‬ ‫مزمــن‪ ،‬افــزودن انــرژی بــه بــدن و از دســت‬ ‫دادن چربی هــای زائــد اســت‪.‬‬ ‫بــادام‪ :‬بــادام قلیایــی اســت و مصــرف ان‬ ‫منجــر بــه کاهــش کلســترول بــد و افزایــش‬ ‫ســطح انــرژی می شــود‪ .‬نوشــیدن شــیر بــادام‬ ‫نیــز همیــن منافــع ســامتی را بــرای بــدن دارد‪.‬‬ ‫ســیر‪ :‬یکــی از تاثیــرات مهــم ســیر ایجــاد‬ ‫تاثیــر قلیایــی در بــدن اســت‪ .‬هــر روز یــک یــا‬ ‫دو ســیر خــام را لــه کنیــد و مصــرف کنیــد تــا‬ ‫عمــری طوالنی تــر داشــته باشــید‪.‬‬ ‫اووکادو‪ :‬ایــن میــوه اســید معــده را خنثــی‬ ‫می کنــد و منجــر بــه کاهــش خطــر ابتــا بــه‬ ‫ســرطان می شــود ضمــن اینکــه کلســترول‬ ‫بــد را بــرای بهبــود ســامت قلــب کاهــش‬ ‫می دهــد‪.‬‬ ‫اســفناج‪ :‬یکــی از ســالم ترین ســبزیجات و‬ ‫بــا خاصیــت قلیایــی اســت؛ اســفناج سرشــار از‬ ‫ویتامیــن ث‪ ،‬ویتامیــن کا و مــواد محافظت کننــده‬ ‫در برابــر قــارچ و باکتــری اســت ضمــن اینکــه‬ ‫فیبــر فــراوان هــم دارد‪.‬‬ ‫ـوز رسـ‬ ‫مـ‬ ‫ـیده‪ :‬خاصیت تمــام موزها یکســان‬ ‫نیســت‪ .‬موزهــای نرســیده و نــارس اســیدی‬ ‫هســتند و منجــر بــه ناراحتــی معــده می شــوند‪.‬‬ ‫در عــوض مــوز رســیده بــا لکه هــای قهــوه ای‬ ‫بســیار قلیایــی و حــاوی مقادیــر زیــادی مــواد‬ ‫معدنــی و ویتامین هــا اســت‪.‬‬ ‫هندوانــه‪ :‬ایــن میــوه تمــام ســموم بــدن را‬ ‫بــه خاطــر وجــود اب و فیبــر باالیــش از بیــن‬ ‫می بــرد و قابلیــت قلیایــی نیــز دارد‪.‬‬ ‫با مشـکالت معده‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫محمدرضا موحد‬ ‫دارنده مدال نقره المپیاد کشوری‬ ‫و دانشجوی پزشکی دانشگاه شهید بهشتی‬ ‫خوردن نمک قبل از غذا و خداحافظی‬ ‫مبارزه با بیماری های مزمن‬ ‫با خوراکی های قلیـایی‬ ‫‪69‬‬ ‫ساالد نخود شاوارما‬ ‫مواد الزم‬ ‫* نخود ابکش و خشک شده‪ 425 :‬گرم‬ ‫* روغن زیتون‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* زیره‪ 1 :‬قاشق چایخوری‬ ‫* پاپریکا‪ ،‬زردچوبه‪ ،‬نمک‪ ،‬دارچین‪ 1/2 :‬قاشق‬ ‫چایخوری‬ ‫* پودر زنجبیل‪ 1/4 :‬قاشق چایخوری‬ ‫* فلفل سیاه‪ ،‬گشنیز و هل سابیده شده‪ :‬کمی‬ ‫* کاهو‪ 141 :‬گرم‬ ‫* گوجه گیالسی‪ 10 :‬عدد‬ ‫* پیاز قرمز‪ 28 :‬گرم‬ ‫* جعفری‪ 3/4 :‬پیمانه‬ ‫* چیپس نان پیتا‪ 60 :‬گرم‬ ‫مواد الزم برای سس‬ ‫* هوموس‪ 120 :‬گرم‬ ‫* سیر ریز شده‪ 3 :‬حبه‬ ‫* شوید خشک‪ 1 :‬قاشق چایخوری (یا ‪ 2‬قاشق‬ ‫چایخوری شوید تازه)‬ ‫* اب لیموترش‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪70‬‬ ‫طرز تهیه‬ ‫فــر را بــا حــرارت ‪ 204‬درجــه ســانتیگراد‬ ‫روشــن کنیــد‪.‬‬ ‫در کاســه ای نخودهــا‪ ،‬روغــن زیتــون‪،‬‬ ‫زیــره‪ ،‬پاپریــکا‪ ،‬زردچوبــه‪ ،‬نمــک‪،‬‬ ‫دارچیــن‪ ،‬زنجبیــل‪ ،‬فلفــل‪ ،‬گشــنیز و‬ ‫هــل را بــا هــم مخلــوط کنیــد ســپس‬ ‫ان هــا را روی ســینی فــر بریزیــد‬ ‫و بــه مــدت ‪ 20‬تــا ‪ 22‬دقیقــه در‬ ‫فــر بگذاریــد تــا نخودهــا تــرد و‬ ‫طالیی رنــگ شــوند‪ .‬بــرای اینکــه‬ ‫نخودهــا زودتــر بپزنــد می توانیــد‬ ‫نیمــی از ان هــا را بــا چنــگال کمــی لــه‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫در ایــن حیــن بقیــه مــواد ســاالد را خــرد‬ ‫کــرده‪ ،‬در ظرفــی بریزیــد و کنــار بگذاریــد‪.‬‬ ‫بــرای تهیــه ســس نیــز تمــام مــواد الزم را بــا‬ ‫هــم مخلــوط کــرده و بــرای رقیــق کــردن ان‬ ‫از مقــداری اب اســتفاده کنیــد تــا ســس بــه‬ ‫غلظــت موردنظــر برســد‪.‬‬ ‫بعــد از اینکــه نخودهــا امــاده شــدند‪ ،‬ان هــا را‬ ‫بــه همــراه نیمــی از ســس امــاده شــده بــه بقیــه‬ ‫مــواد ســاالد اضافــه کنیــد و مــواد را خــوب‬ ‫بــا هــم مخلــوط کنیــد‪ .‬ســاالد را در ظــرف‬ ‫مخصــوص بریزیــد و بــه همــراه بقیــه ســس‬ ‫ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬بــرای تهیــه چیپــس پیتــا‪ ،‬نــان پیتــا را‬ ‫به صــورت مثلثــی بــرش دهیــد و روی‬ ‫ان هــا مقــداری روغــن هســته‬ ‫انگــور یــا روغــن نارگیــل‬ ‫بمالیــد‪ .‬مقــداری نمــک و‬ ‫پــودر ســیر بــه ان هــا‬ ‫اضافــه کنیــد ســپس‬ ‫بــه مــدت ‪ 3‬تــا ‪5‬‬ ‫دقیقــه در فــر بگذاریــد‬ ‫تــا تــرد و طالیــی‬ ‫شــوند‪ .‬می توانیــد‬ ‫بــرای صرفه جویــی‬ ‫در وقــت‪ ،‬ایــن کار را‬ ‫همــراه بــا تســت کــردن‬ ‫نخودهــا انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫چـاشـت‬ ‫موهیتو پرتقال‬ ‫مواد الزم‬ ‫* برگ نعناع‪ 8 :‬عدد‬ ‫* اب لیموترش‪ 28 :‬گرم‬ ‫* اب پرتقال قرمز‪ 28 :‬گرم‬ ‫* شربت ساده‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* اب گازدار‪ 56 :‬گرم‬ ‫طرز تهیه‬ ‫نعنــاع و اب لیمــو را در یــک لیــوان بلنــد بریزید‬ ‫و ان هــا را به هــم بزنیــد تــا طعــم و عطــر نعنــاع‬ ‫کامــا خــارج و حــس شــود ســپس اب پرتقــال‬ ‫و شــربت ســاده را اضافــه کنیــد و در مرحلــه‬ ‫اخــر اب گازدار و چنــد قطعــه یــخ در لیــوان‬ ‫بریزیــد و ســریع ســرو کنیــد‪ .‬می توانیــد بــا‬ ‫چنــد بــرش پرتقــال و مقــداری بــرگ نعنــاع‬ ‫لیــوان نوشــیدنی را‬ ‫تزییــن کنیــد‪.‬‬ ‫الته ردولوت‬ ‫مواد الزم‬ ‫* پودر کاکائو‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* شکر‪ 1 :‬قاشق چایخوری‬ ‫* وانیل‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫* اب لبو‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* پودر قهوه‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* شیر داغ‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫* خامــه فــرم گرفتــه و ترافــل رنگــی‪ :‬بــرای‬ ‫تزییــن‬ ‫طرز تهیه‬ ‫پــودر کاکائــو‪ ،‬شــکر‪ ،‬وانیــل و اب لبــو را در‬ ‫یــک مــاگ یــا لیــوان موردنظــر بــرای ســرو‬ ‫بریزیــد و ان هــا را خــوب بــا هــم مخلــوط کنید‬ ‫تــا خمیــری ایجــاد شــود‪ .‬قهــوه را دم کــرده و‬ ‫یــک شــات (‪ 44‬میلی لیتــر) از ان را بــه مــاگ‬ ‫اضافــه کنیــد ســپس شــیر را اضافــه کــرده و‬ ‫مــواد را خــوب باهــم مخلــوط کنیــد‪ .‬مقــداری‬ ‫خامــه فــرم گرفتــه روی نوشــیدنی بریزیــد و بــا‬ ‫مقــداری ترافــل رنگــی یــا خرده هــای کیــک‬ ‫ردولــوت‪ ،‬ان را تزییــن و ســرو نماییــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬می توانیــد بــه دلخــواه‪ ،‬به جــای پــودر‬ ‫کاکائــو از شــکالت ذوب شــده اســتفاده کنیــد‬ ‫کــه در ایــن صــورت بســته بــه میــزان شــیرین‬ ‫بــودن شــکالت و ذائقــه خــود بایــد مقــدار‬ ‫شــکر را تغییــر دهیــد‪.‬‬ ‫باباغانوش‬ ‫سوهان عسلی بادامی‬ ‫طرز تهیه‬ ‫فــر را بــا حــرارت ‪ 176‬درجــه ســانتیگراد‬ ‫روشــن کنیــد‪ .‬در دو قالــب مافیــن (هــر کــدام‬ ‫‪ 12‬خانــه ای) کاغذهــای مخصــوص مافیــن‬ ‫بگذاریــد‪ .‬می توانیــد بــه جــای اســتفاده از‬ ‫کاغذهــای مخصــوص‪ ،‬قالــب را بــا کــره چــرب‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫در کاســه ای ارد‪ ،‬بکینگ پــودر‪ ،‬جوش شــیرین‪،‬‬ ‫دارچیــن‪ ،‬جــوز هنــدی و نمــک را بــا هــم‬ ‫مخلــوط کنیــد و کنــار بگذاریــد‪.‬‬ ‫در یــک کاســه بــزرگ دیگــر‪ ،‬تخم مرغ هــا‪،‬‬ ‫شــکرها‪ ،‬روغــن و عصــاره وانیــل را بــا همــزن‬ ‫برقــی بزنیــد تــا تخم مــرغ بــه رنــگ قهــوه ای‬ ‫درایــد و مــواد خــوب بــا هــم ترکیــب شــده‬ ‫باشــند‪.‬‬ ‫مخلــوط ارد را بــه مخلــوط تخم مــرغ‬ ‫اضافــه کنیــد و بــا لیســک مــواد را به هــم‬ ‫بزنیــد تــا کامــا بــا هــم مخلــوط شــوند‬ ‫ســپس کدوســبزهایی کــه رنــده شــده و‬ ‫اب ان هــا گرفتــه شــده را بــه مایــه مافیــن‬ ‫اضافــه کنیــد‪.‬‬ ‫مایــه مافیــن را در قالب هــای از قبــل امــاده‬ ‫شــده بریزیــد‪ ،‬به صورتــی کــه فقــط ‪ 2/3‬قالــب‬ ‫را پــر کنــد‪ .‬قالــب را در فــر بگذاریــد و بــه‬ ‫مــدت ‪ 25‬دقیقــه یــا تــا زمانــی کــه مافین هــا‬ ‫قهوه ای رنــگ شــود و کامــا بپزنــد (زمانــی‬ ‫کــه خالل دنــدان در ان فــرو کردیــد‪ ،‬تمیــز‬ ‫بیــرون ایــد) پختــن را ادامــه دهیــد‪.‬‬ ‫بعــد از پخــت‪ ،‬قالب هــا را از فــر‬ ‫خــارج کــرده‪ ،‬بــه مــدت ‪ 5‬دقیقــه‬ ‫اجــازه دهیــد خنــک شــود‬ ‫ســپس مافین هــا را از‬ ‫قالــب جــدا کنیــد و روی‬ ‫تــوری بگذاریــد تــا‬ ‫کامــا خنــک شــوند‪.‬‬ ‫منو مکمل‬ ‫طرز تهیه‬ ‫روی ســینی فــر یــک الیــه فویــل الومینیومــی‬ ‫بکشــید‪ .‬روی بادمجان هــا را چنــد بــار بــا‬ ‫چنــگال ســوراخ کنیــد‪ ،‬ان هــا را روی فویــل‬ ‫بچینیــد و در فــر بگذاریــد‪ .‬هــر ‪ 7‬دقیقــه یکبــار‬ ‫ان هــا را برگردانیــد تــا بادمجان هــا کامــا نــرم‬ ‫شــوند (حــدود ‪ 25‬دقیقــه)‪.‬‬ ‫بادمجان هــا را از فــر خــارج کــرده‪ ،‬ســاقه و‬ ‫پوســت ان هــا را جــدا کنیــد و بــا بقیــه مــواد‬ ‫الزم‪ ،‬به جــز چیپــس‪ ،‬در یــک غذاســاز یــا‬ ‫مخلوط کــن قــوی بریزیــد و مــواد را خــوب‬ ‫بــا هــم میکــس کنیــد تــا مخلوطــی نــرم و‬ ‫یکدســت ایجــاد شــود‪ .‬در صــورت نیــاز‬ ‫مقــداری دیگــر نمــک یــا ادویــه دلخــواه بــه ان‬ ‫اضافــه کــرده و بــا چیپس هــای تورتیــا ســرو‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫نکتــه‪ :‬می توانیــد بــه دلخــواه پوســت‬ ‫بادمجان هــا را جــدا نکنیــد و ان هــا را بــا‬ ‫پوســت بــا بقیــه مــواد مخلــوط کنیــد‪.‬‬ ‫باباغانــوش شــبیه هومــوس اســت و از گــروه‬ ‫دیپ هــا محســوب می شــود‪.‬‬ ‫طرز تهیه‬ ‫ســینی فــر را بــا مقــداری روغــن طبیعــی مثــل‬ ‫روغــن بــادام چــرب کنیــد‪.‬‬ ‫عســل‪ ،‬شــربت ذرت و خامــه را در یــک‬ ‫ماهیتابــه بریزیــد و ان را روی حــرارت‬ ‫بگذاریــد تــا بــه دمــای ‪ 129‬درجــه ســانتیگراد‬ ‫برســد ســپس ان را از روی حــرارت برداریــد و‬ ‫ســریع مغزهــای بــادام و پســته‪ ،‬پوســت پرتقــال‬ ‫و اب پرتقــال را بــه ان اضافــه کنیــد‪.‬‬ ‫مخلــوط داغ را روی ســینی چــرب شــده بریزید‬ ‫و ان را در همــه جــای ســینی به صــورت‬ ‫صــاف و یکدســت پهــن کنیــد و بگذاریــد تــا‬ ‫کامــا خنــک شــود‪.‬‬ ‫پــس از اینکــه کامــا خنــک شــد‪ ،‬بــا یــک‬ ‫چاقــوی بــزرگ کــه کمــی چــرب شــده‬ ‫اســت‪ ،‬ان را بــه قطعــات دلخــواه بــرش دهیــد‪.‬‬ ‫می توانیــد ســوهان ها را در ظــرف درب بســته ای‬ ‫نگهداری کنید‪.‬‬ ‫مواد الزم‬ ‫* ارد سفید‪ 3 :‬پیمانه‬ ‫* بکینگ پودر‪ 1 :‬و ‪ 1/2‬قاشق چایخوری‬ ‫* پودر دارچین‪ 1 :‬و ‪ 1/2‬قاشق چایخوری‬ ‫* جوش شیرین‪ 1 :‬قاشق چایخوری‬ ‫* جوز هندی رنده شده‪ 1 :‬و ‪ 1/2‬قاشق‬ ‫چایخوری‬ ‫* نمک‪ 1 :‬و ‪ 1/2‬قاشق چایخوری‬ ‫* تخم مرغ (به دمای محیط رسیده)‪ 4 :‬عدد‬ ‫بزرگ‬ ‫* شکر قهوه ای‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫* شکر سفید‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫* روغن گیاهی‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫* کدوسبز‪ 396 :‬گرم (‪ 3‬تا ‪ 4‬عدد متوسط)‬ ‫* کره‪ :‬در صورت نیاز برای چرب کردن قالب‬ ‫مافین‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫مواد الزم‬ ‫* بادمجان‪ 3 :‬عدد‬ ‫* سیر‪ 3 :‬حبه‬ ‫* اب لیموی تازه‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫* رنده پوست لیمو‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫* اَرده‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫* روغن زیتون‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫* جعفری‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫* نمک‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫* چیپس تورتیال‪ :‬یک بسته‬ ‫مواد الزم‬ ‫* عسل‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫* شربت ذرت‪ 3 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* خامه پرچرب‪ 3/4 :‬پیمانه‬ ‫* بادام (کامل) بوداده‪ 3/4 :‬پیمانه‬ ‫* بادام خردشده بوداده‪ 3/4 :‬پیمانه‬ ‫* پسته‪ 3/4 :‬پیمانه‬ ‫* پوســت پرتقــال یــا نارنگــی شــیرین شــده‪2 :‬‬ ‫قاشــق غذاخــوری‬ ‫* اب پرتقال تازه‪ :‬چند قطره‬ ‫مافین کدوسبز‬ ‫‪71‬‬ ‫دست پیچ مرغ با کاهو‬ ‫مواد الزم‬ ‫* سینه مرغ (بدون استخوان)‪ 453 :‬گرم‬ ‫* پودر چیلی‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* انگور بنفش یا سبز‪ 3 :‬پیمانه‬ ‫* کاهو و اب لیمو‪ :‬برای سرو‬ ‫مواد الزم برای سس‬ ‫* کره بادام زمینی‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫* میسو (خمیر سویا)‪ 3 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* سویا سس‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* اب یا اب گوشت‪ 1/2 :‬پیمانه‬ ‫* سیر خرد شده‪ 1 :‬حبه‬ ‫* پیازچه خرد شده‪ 3 :‬عدد‬ ‫* فلفل سبز‪ 1 :‬عدد‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪72‬‬ ‫طرز تهیه‬ ‫تمــام مــواد الزم بــرای ســس را باهــم‬ ‫مخلــوط کنیــد تــا کرمــی و یکدســت شــوند‪.‬‬ ‫درصورتی کــه خمیــر ســویا در دســترس‬ ‫نداریــد؛ مقــدار کــره بادام زمینــی را بــرای‬ ‫غلیــظ کــردن ســس و مقــدار ســویا ســس را‬ ‫نیــز بــرای نمکی تــر کــردن ان‪ ،‬افرایــش دهیــد‪.‬‬ ‫ماهیتابــه ای را روی حــرارت متوســط قــرار‬ ‫دهیــد‪ .‬مــرغ را بــه پــودر چیلــی و نمــک و فلفل‬ ‫اغشــته کنیــد‪ .‬وقتــی کــه تابــه داغ شــد‪ ،‬مقداری‬ ‫کــره در ان بریزیــد و مــرغ را در کــره ســرخ‬ ‫کنیــد تــا کامــا بپــزد و برشــته شــود ســپس از‬ ‫روی حــرارت برداریــد و بــه مــدت ‪ 5‬دقیقــه‬ ‫اجــازه دهیــد خنــک شــود‪ ،‬بعــد ان را بــه‬ ‫قطعــات کوچــک بــرش دهیــد یــا ریش ریــش‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫در کاس ـه ای مرغ هــا‪ ،‬انگورهــای خــرد شــده و‬ ‫نیمــی از ســس امــاده شــده را بــا هــم مخلــوط‬ ‫کنیــد‪ .‬در صــورت نیــاز مقــداری دیگــر‬ ‫ســس بــه مــواد بزنیــد تــا مخلوطــی صــاف و‬ ‫یکدســت داشــته باشــید‪ .‬تعــدادی کاهــو روی‬ ‫ظــرف ســرو غــذا بچینیــد و مخلــوط مــرغ‬ ‫را بیــن ان هــا تقســیم کنیــد‪ .‬مقــداری اب یــا‬ ‫اب گوشــت بــه باقیمانــده ســس اضافــه کنیــد‬ ‫تــا رقیــق شــود و از ان بــرای تزییــن و ریختــن‬ ‫روی مرغ هــا و کاهــو اســتفاده کنیــد‪ .‬بســته بــه‬ ‫ذائقــه خــود‪ ،‬می توانیــد مقــداری اب لیموتــرش‬ ‫نیــز بــه ایــن دســت پیچ های‬ ‫خوشــمزه اضافــه کنیــد‪.‬‬ ‫سالمون شکم پر با پنیر و اسفناج‬ ‫مواد الزم‬ ‫* فیله سالمون‪1 :‬عدد (‪ 900‬گرم)‬ ‫* پنیر ریکوتا‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫* پنیر فتا خرد شده‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫* نمک و فلفل‪ 1/2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫* سس خردل (دیژون)‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* اسفناج‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫* روغن زیتون‪ 2 :‬قاشق چایخوری‬ ‫* شوید و اویشن تازه (خرد شده)‪ :‬هر کدام ‪2‬‬ ‫قاشق چایخوری‬ ‫طرز تهیه‬ ‫فــر را بــا حــرارت ‪ 230‬درجــه ســانتیگراد‬ ‫روشــن کنیــد‪.‬‬ ‫فیلــه ماهــی را از وســط به صــورت پروانــه ای‬ ‫بــه دو نیــم بــرش دهیــد به طوری کــه دو‬ ‫قســمت از هــم جــدا نشــوند ( فیلــه ماننــد یــک‬ ‫کتــاب از هــم بــاز شــود)‪ .‬ماهــی را برگردانیــد‬ ‫و روی ســطح کار بگذاریــد بــه طــوری کــه‬ ‫قســمت پوســت ان بــه طــرف بــاال باشــد‪.‬‬ ‫در کاســه ای پنیــر فتــا و ریکوتــا را بــا هــم‬ ‫مخلــوط کنیــد‪ 1/4 .‬نمــک و فلفــل را روی‬ ‫فیلــه ماهــی بپاشــید و ســس خــردل را روی‬ ‫ان پخــش کنیــد و بعــد نیمــی از اســفناج ها‬ ‫را روی ان بریزیــد‪ 2 ،‬ســانتیمنتر از لبه هــا را‬ ‫خالــی بگذاریــد‪ .‬پنیرهــا را روی اســفناج بریزید‬ ‫و بعــد بقیــه اســفناج ها را روی الیــه پنیــر پهــن‬ ‫کنیــد‪ .‬فیلــه ماهــی را بــه ارامــی و بــا دقــت‬ ‫رول کنیــد و اطــراف ان را بــا نــخ اشــپزی بــه‬ ‫فواصــل ‪ 2‬ســانتیمتری محکــم ببندیــد و ان را‬ ‫در ســینی فــر از قبــل چــرب شــده بگذاریــد و‬ ‫بــا قلم مــو اشــپزی تمــام قســمت های روی‬ ‫رول ماهــی را بــا روغــن زیتــون چــرب کنیــد‬ ‫و بقیــه نمــک و فلفــل و شــوید و اویشــن را‬ ‫روی ان بپاشــید‪.‬‬ ‫ماهــی را بــه مــدت ‪ 20‬دقیقــه یــا تــا زمانــی کــه‬ ‫گوشــت ماهــی کامــا بپــزد‪ ،‬در فــر بگذاریــد‪.‬‬ ‫بعــد از پخــت بــه مــدت ‪ 5‬دقیقــه اجــازه دهیــد‬ ‫بــه همــان حالــت بمانــد ســپس نــخ را جــدا‬ ‫کــرده و بــرش بزنیــد و بــه بشــقاب مــورد نظــر‬ ‫بــرای ســرو منتقــل کنیــد‪.‬‬ ‫سوپ بروکلی و پنیر‬ ‫مواد الزم‬ ‫* کره (ذوب نشده)‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫* سیر خرد شده‪ 3 :‬حبه‬ ‫* پیاز خرد شده‪ 1 :‬عدد‬ ‫* ساقه کرفس خرد شده‪ 2 :‬عدد‬ ‫* ارد سفید‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫* عصاره سبزیجات‪ 2 :‬پیمانه‬ ‫* شیر‪ 2 :‬پیمانه‬ ‫* خامه پرچرب‪ 1/2 :‬پیمانه‬ ‫* گلچه بروکلی‪ 453 :‬گرم‬ ‫* هویج نواری شده‪ 1 :‬عدد‬ ‫* پنیر چدار رنده شده‪ 2 :‬پیمانه‬ ‫* نمک و فلفل‪ :‬به میزان الزم‬ ‫طرز تهیه‬ ‫کــره را در قابلمــه ای روی حــرارت متوســط‬ ‫ذوب کنیــد‪ .‬ســیر‪ ،‬پیــاز و کرفــس را بــه ان‬ ‫اضافــه کنیــد و مــواد را ‪ 3‬تــا ‪ 4‬دقیقــه بــا هــم‬ ‫تفــت دهیــد ســپس ارد را اضافــه کــرده و‬ ‫حــرارت دادن را ادامــه دهیــد تــا ارد بــه رنــگ‬ ‫قهــوه ای روشــن درایــد‪ .‬عصــاره ســبزیجات‪،‬‬ ‫شــیر و خامــه را اضافــه کنیــد و بــه مــدت ‪1‬‬ ‫تــا ‪ 2‬دقیقــه مــواد را ارام ارام به هــم بزنیــد تــا‬ ‫کامــا بــا هــم ترکیــب شــوند و بعــد هویــج‬ ‫و بروکلــی را اضافــه کنیــد‪ .‬اجــازه دهیــد تــا‬ ‫مخلــوط به جــوش ایــد ســپس حــرارت را کــم‬ ‫کــرده و بــه مــدت ‪ 8-6‬دقیقــه پختــن را ادامــه‬ ‫دهیــد تــا بروکلی هــا نــرم و تــرد شــوند‪.‬‬ ‫ســوپ را بــا غذاســاز یــا گوشــت کوب‬ ‫برقــی به شــکل پــوره ای بــه غلضــت دلخــواه‬ ‫دراوریــد‪ .‬پنیــر را بــه ان اضافــه کنیــد و ســوپ‬ ‫را به هــم بزنیــد تــا پنیــر کامــا بــا مــواد‬ ‫ترکیــب شــود ســپس بــه میــزان الزم نمــک و‬ ‫فلفــل اضافــه و ســریع ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫پاستا با سس بلونز‬ ‫مواد الزم‬ ‫* پاستا یا ماکارونی‪ 453 :‬گرم‬ ‫* گوشت چرخ کرده‪ 500 :‬گرم‬ ‫* پیاز خرد شده‪ 1 :‬عدد متوسط‬ ‫* ساقه کرفس خرد شده‪ 1 :‬عدد‬ ‫* هویج خرد شده‪ 1 :‬عدد‬ ‫* سیر خرد شده‪ 5 :‬حبه‬ ‫* عصاره گوشت‪ 1/2 :‬پیمانه‬ ‫* پوره گوجه فرنگی کنسروی‪ 700 :‬گرم‬ ‫* رب گوجه فرنگی‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* اویشن خشک‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* خامه پرچرب (به دلخواه)‪ 1/4 :‬پیمانه‬ ‫* پنیر پامسان رنده شده‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫* نمک و فلفل‪ :‬به میزان الزم‬ ‫مواد الزم‬ ‫* سیر خرد شده‪ 4-3 :‬حبه‬ ‫* موسیر خرد شده‪ 1 :‬عدد کوچک‬ ‫* جعفری ساطوری شده‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* بــرگ مریم گلــی ســاطوری شــده‪ 1 :‬قاشــق‬ ‫چایخــوری‬ ‫* ریحان خرد شده‪ 1 :‬قاشق چایخوری‬ ‫* روغن زیتون‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* گوشت استیک (قسمت قلوه گاه)‪ 453 :‬گرم‬ ‫* پنیر پرولون (پنیر ورقه ای)‪ 1/8 :‬کیلوگرم‬ ‫* نمک و فلفل‪ :‬به میزان الزم‬ ‫سراشپز اپرا‬ ‫طرز تهیه‬ ‫فــر را بــا حــرارت ‪ 176‬درجــه ســانتیگراد روشــن‬ ‫کنید ‪.‬‬ ‫در یــک کاســه کوچــک ســیر‪ ،‬موســیر‪ ،‬جعفــری‪،‬‬ ‫ریحــان‪ ،‬مریم گلــی و روغــن زیتــون را بــا هــم‬ ‫مخلــوط کنیــد‪.‬‬ ‫گوشــت اســتیک را به صــورت افقــی و پروانـه ای‬ ‫بــرش دهیــد و ان را بــا گوشــت کوب بکوبیــد‬ ‫تــا یــک الیــه نــازک و پهــن ایجــاد شــود ســپس‬ ‫مخلــوط ســبزیجاتی کــه امــاده کرده ایــد را روی‬ ‫تمــام ســطح گوشــت پخــش کنیــد‪ .‬پنیرهــای‬ ‫ورقــه ای را روی گوشــت بچینیــد به طوری کــه‬ ‫‪ 2‬ســانتیمتر از اطــراف فاصلــه داشــته باشــد‪.‬‬ ‫گوشــت را از طــرف خودتــان بــه ســمت بــاال‬ ‫بــه صــورت باریــک رول کنیــد‪ .‬گوشــت رول‬ ‫شــده را از قســمت درز روی ســطح کار بگذاریــد‬ ‫و بــا نــخ مخصــوص اشــپزی اطــراف ان را بــه‬ ‫فواصــل ‪ 2‬ســانتیمتری محکــم کنیــد‪.‬‬ ‫بــا اســتفاده از یــک چاقــوی تیــز گوشــت را از‬ ‫قســمت های مشخص شــده (فواصــل بیــن نــخ)‬ ‫بــرش دهیــد و مقــداری نمــک و فلفــل روی هــر‬ ‫بــرش بپاشــید‪.‬‬ ‫انتهــای هــر بــرش را بــا خــال دنــدان تمیــز (کــه‬ ‫قبــا ‪ 10‬دقیقــه در اب خیســانده اید) بــه هــم‬ ‫متصــل کنیــد‪.‬‬ ‫یــک تابــه قابــل گذاشــتن در فــر را روی حــرارت‬ ‫متوســط رو بــه زیــاد‪ ،‬گذاشــته و پین ویل هــا را‬ ‫در ان بچینیــد و بــه مــدت ‪ 3‬دقیقــه گوشــت ها‬ ‫را در ان تفــت دهیــد تــا گوشــت قهوه ای رنــگ‬ ‫شــود ســپس ان هــا را برگردانیــد و ‪ 2‬دقیقــه دیگر‬ ‫حــرارت دادن را ادامــه دهیــد تــا طــرف دیگــر‬ ‫گوش ـت ها نیــز قهوه ای رنــگ شــود و بعــد تابــه‬ ‫را بــه مــدت ‪ 8‬تــا ‪ 10‬دقیقــه و یــا تــا زمانــی کــه‬ ‫گوشــت بــه پخــت دلخواهتــان برســد‪ ،‬در فــر‬ ‫بگذاریــد‪.‬‬ ‫بعــد از پخــت‪ ،‬ان هــا از فــر خــارج کنیــد و روی‬ ‫ان هــا یــک فویــل الومینیومــی بکشــید و اجــازه‬ ‫دهیــد بــه مــدت ‪ 5‬دقیقــه اســتراحت‬ ‫کننــد ســپس نــخ و خــال‬ ‫دنــدان را از گوشــت ها‬ ‫جــدا و ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫مواد الزم‬ ‫* بیسکوییت لیدی فینگر‪ 1 :‬بسته (‪ 24‬عدد)‬ ‫* شیر‪ 2 :‬پیمانه‬ ‫* نشاسته‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* شکر‪ 3 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* تخم مرغ‪ 1 :‬عدد‬ ‫* پنیر خامه ای (لبنه)‪ 100 :‬گرم‬ ‫* وانیل شکری‪ 1 :‬بسته‬ ‫مواد الزم برای شربت‬ ‫* شکر‪ ،‬اب‪ 1 :‬پیمانه‬ ‫* اب لیموترش‪ 1 :‬قاشق چایخوری‬ ‫مواد الزم برای سس شکالت‬ ‫* شیر‪ 2 :‬پیمانه‬ ‫* پودر کاکائو‪ 2 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* نشاسته ذرت‪ ،‬کره‪ 1 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫* شکالت تخته ای تلخ‪ 80 :‬گرم‬ ‫* شکر‪ 4 :‬قاشق غذاخوری‬ ‫طرز تهیه‬ ‫نشاســته‪ ،‬شــکر و تخم مــرغ را در ماهیتابــه ای بــا‬ ‫دیــواره بلنــد‪ ،‬بریزیــد و شــیر را کم کــم بــه ان‬ ‫اضافــه کنیــد‪ .‬مــواد را خــوب بــا هــم مخلــوط کنید‪،‬‬ ‫وقتــی ترکیــب یکدســتی ایجــاد شــد‪ ،‬ماهیتابــه را‬ ‫روی حــرارت متوســط بگذاریــد و پختــن را ادامــه‬ ‫دهیــد تــا مخلــوط غلیــظ شــود و به جــوش ایــد‬ ‫ســپس ان را از روی حــرارت برداشــته و وانیــل و‬ ‫لبنــه را بــه ان اضافــه کنیــد و پودینــگ امــاده شــده‬ ‫را کنــار بگذاریــد‪.‬‬ ‫بــرای تهیــه شــربت؛ در یــک شــیرجوش شــکر و‬ ‫اب را روی حــرارت متوســط بــا هــم مخلــوط کنید‬ ‫تــا به جــوش ایــد ســپس اب لیمــو را بــه ان اضافــه‬ ‫کنید ‪.‬‬ ‫نیمــی از لیدی فینگرهــا را ابتــدا در ایــن شــربت‬ ‫بغلتانیــد و بعــد در یــک ســینی یــا پیرکــس بــزرگ‬ ‫بچینیــد‪ .‬پودینــگ امــاده شــده را روی لیدی فینگرها‬ ‫بریزیــد ســپس بقیــه لیدی فینگرهــا را بــه شــربت‬ ‫اغشــته کنیــد و روی الیــه پودینــگ بگذاریــد‪.‬‬ ‫بــرای تهیــه ســس شــکالتی؛ یــک قابلمــه را روی‬ ‫حــرارت بگذاریــد و شــکر‪ ،‬نشاســته و پــودر‬ ‫کاکائــو را در ان بریزیــد و ان هــا را کامــا بــا هــم‬ ‫مخلــوط کنیــد ســپس ارام ارام شــیر را اضافــه کــرده‬ ‫و مخلــوط را مرتبــا به هــم بزنیــد تــا غلیــظ شــود‪.‬‬ ‫وقتــی مایــع بــه غلظــت کامــل رســید‪ ،‬حــرارت را‬ ‫خامــوش کــرده و کــره و شــکالت تلــخ را بــه ان‬ ‫اضافــه کنیــد‪ ،‬مــواد را کامــا بــا هــم مخلــوط کنیــد‬ ‫تــا ســس صــاف و یکدســتی ایجــاد شــود‪.‬‬ ‫ســس شــکالتی را روی لیدی فینگرهــا بریزیــد و‬ ‫ان هــا را بــا پــودر نارگیــل یــا پســته تزییــن کنیــد‪.‬‬ ‫شــیرینی ها را بــه مــدت ‪ 3‬تــا ‪4‬‬ ‫ســاعت در یخچــال بگذارید‬ ‫و بعــد ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫طرز تهیه‬ ‫قابلم ـه ای را روی حــرارت متوســط رو بــه کــم‬ ‫بگذاریــد و مقــداری روغــن کــف ان بریزیــد‪.‬‬ ‫پیــاز و کرفــس را بــه ان اضافــه کنیــد و اجــازه‬ ‫دهیــد بــه مــدت ‪ 5‬دقیقــه بپــزد‪ ،‬در ایــن مــدت‬ ‫ان هــا را گاهــی به هــم بزنیــد ســپس هویــج‬ ‫را اضافــه کــرده و پختــن را بــه مــدت ‪ 10‬تــا‬ ‫‪ 15‬دقیقــه دیگــر ادامــه دهیــد تــا پیــاز تــرد و‬ ‫ســبزیجات نــرم شــوند‪ .‬ســیر را اضافــه کنیــد و‬ ‫بــه مــدت ‪ 1‬یــا ‪ 2‬دقیقــه دیگــر مــواد را بــا هــم‬ ‫تفــت دهیــد تــا ســیر نیــز نــرم و تــرد شــود‪.‬‬ ‫در مرحلــه بعــد گوشــت چرخ کــرده را بــه‬ ‫مــواد اضافــه کنیــد و حــرارت را بــه متوســط‬ ‫افزایــش دهیــد و گوشــت را بــا مــواد تفــت‬ ‫دهیــد تــا جایــی کــه رنــگ ان تغییــر کنــد و‬ ‫دیگــر صورتــی نباشــد‪ .‬عصــاره گوشــت را‬ ‫اضافــه کــرده و حــرارت را ادامــه دهیــد تــا اب‬ ‫عصــاره کمتــر شــود ســپس پــوره گوجــه‪ ،‬رب‬ ‫گوجــه‪ ،‬اویشــن‪ ،‬نمــک و فلفــل را اضافــه کنیــد‬ ‫و بــه مــدت ‪ 20‬دقیقــه روی حرارت متوســط رو‬ ‫بــه کــم پختــن را ادامــه دهیــد تــا ســس غلیظــی‬ ‫به دســت ایــد‪ .‬زمانــی کــه ســس غلیــظ شــد‪،‬‬ ‫حــرارت را خامــوش کــرده و خامــه را اضافــه‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫پاســتای پختــه و ابکش شــده را بــه ســس‬ ‫اضافــه کنیــد و بــه ارامــی بــه مــدت ‪ 2‬تــا ‪3‬‬ ‫دقیقــه مــواد را بــا هــم مخلــوط کنیــد تــا پاســتا‬ ‫کامــا بــه ســس اغشــته شــود ســپس پنیــر‬ ‫پارمســان را اضافــه کــرده و مجــدد مــواد را‬ ‫به هــم بزنیــد‪ .‬پاســتا را در ظــرف مــورد نظــر‬ ‫ریختــه و بــا مقــداری پنیــر اضافــه در کنــار‬ ‫ظــرف ســرو کنیــد‪.‬‬ ‫پین ویل استیک ایتالیایی‬ ‫لیدی فینگر با پودینگ مخصوص‬ ‫‪73‬‬ ‫فاروق ازادیان‬ ‫کارشناس ارشد تربیت بدنی‬ ‫و علوم ورزشی‬ ‫ورزش هایی که غبـغب‬ ‫را هـدف قرار می دهند‬ ‫بــا اینکــه اثبــات علمــی وجــود نــدارد کــه‬ ‫ورزش غبغــب می توانــد باعــث از بیــن رفتــن‬ ‫ایــن قســمت شــود؛ امــا برخــی شــواهد‪ ،‬ایــن‬ ‫امیــدواری را بــه وجــود می اورنــد‪ .‬قصــد‬ ‫داریــم ورزش هایــی را بــه شــما امــوزش دهیــم‬ ‫تــا بــا اســتفاده از ان هــا بــه پوســت و ماهیچــه‬ ‫قســمت زیــر چانــه خــود قــدرت و حجــم‬ ‫دهیــد‪ .‬هــر کــدام از ایــن ورزش هــا را روزی‬ ‫‪ 10‬تــا ‪ 15‬دقیقــه تکــرار کنیــد‪.‬‬ ‫‪ -1‬عمودی کردن فک‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪74‬‬ ‫ســر خــود را عقــب ببریــد و بــه طــرف ســقف‬ ‫نــگاه کنیــد‪ .‬فــک پاییــن خــود را جلــو بکشــید‬ ‫تــا زیــر چانــه کشــش را احســاس کنیــد‪ .‬ایــن‬ ‫حالــت فــک را تــا ‪ 10‬ثانیــه نگــه داریــد‪ .‬فــک‬ ‫را بــه حالــت عــادی برگردانیــد و ســر را نیــز‬ ‫جلــو و بــه حالــت عــادی بیاوریــد‪.‬‬ ‫‪ -2‬ورزش توپ‬ ‫یــک تــوپ کوچــک را زیــر چانــه خــود قــرار‬ ‫دهیــد‪ .‬چانــه خــود را بــه طــرف پاییــن و علیــه‬ ‫تــوپ فشــار دهیــد‪ .‬روزانــه ‪ 25‬مرتبــه ایــن‬ ‫حرکــت را تکــرار کنیــد‪.‬‬ ‫‪ -3‬غنچه کردن لب ها‬ ‫ســر را بــه عقــب ببریــد و بــه طــرف بــاال‬ ‫نــگاه کنیــد‪ .‬لب هــای خــود را غنچــه کنیــد‬ ‫گویــی می خواهیــد ســقف را ببوســید! ایــن‬ ‫کار باعــث کشــیده شــدن منطقــه زیــر چانــه‬ ‫می شــود‪ .‬لب هــا را از حالــت غنچــه خــارج‬ ‫کنیــد و دوبــاره ســر خــود را بــه حالــت طبیعــی‬ ‫بازگردانیــد‪.‬‬ ‫‪ -4‬کشش زبان‬ ‫مســتقیم بــه جلــو نــگاه کنیــد‪ ،‬زبــان خــود را‬ ‫تــا جــای ممکــن بیــرون بیاوریــد‪ .‬زبــان خــود‬ ‫را بــاال و بــه طــرف بینــی بکشــید‪.‬‬ ‫بــه مــدت ‪ 10‬ثانیــه نگــه داریــد و ســپس رهــا‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫‪ -5‬کشش گردن‬ ‫ســر را بــه عقــب ببریــد و بــه طــرف بــاال نــگاه‬ ‫کنیــد‪ .‬زبــان را بــه ســقف دهــان خــود فشــار‬ ‫دهیــد‪ .‬بــه مــدت ‪ 5‬تــا ‪ 10‬ثانیــه نگــه داریــد و‬ ‫ســپس رهــا کنیــد‪.‬‬ ‫‪ -6‬به طرف بیرون کشیدن فک پایین‬ ‫ســر را بــه عقــب ببریــد و بــاال را نــگاه کنیــد‪.‬‬ ‫ســر خــود را بــه طــرف راســت بچرخانیــد‪.‬‬ ‫فــک پایینــی را بــه طــرف جلــو بیاوریــد‪.‬‬ ‫بــه مــدت ‪ 5‬تــا ‪ 10‬ثانیــه ایــن حالــت را نگــه‬ ‫داریــد؛ ســپس رهــا کنیــد‪ .‬همیــن کار را بــا‬ ‫چرخانــدن ســر بــه طــرف چــپ دوبــاره تکــرار‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫چند پیشنهاد ساده برای پیشگیری‬ ‫و کاهـش گــودی کـــمر‬ ‫در زمــان نشســتن‪ ،‬کــف پــا را صــاف بــر روی‬ ‫زمیــن قــرار دهیــد‪ ،‬صندلــی خــود را تنظیــم‬ ‫کنیــد و درصــورت نیــاز از یــک بالشــتک‬ ‫کوچــک بــرای پُــر کــردن فضــای خالــی پشــت‬ ‫کمرتــان اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫وقتــی ایســتاده‪‎‬اید‪ ،‬یــک پــا را مســتقیم روی‬ ‫زمیــن و دیگــری را روی یــک پلــه‪ ،‬چهــار پایــه‬ ‫و یــا هــر چیــز مشــابه‪ ،‬در ســطحی کمــی باالتــر‬ ‫از پــای دیگــر قــرار دهیــد‪ .‬ایــن کار حمایــت‬ ‫کمرتــان را افزایــش خواهــد داد‪.‬‬ ‫درهنــگام خــواب‪ ،‬بهتریــن حالــت وضعیــت‬ ‫صــورت و شــکم رو بــه بــاال اســت‪،‬‬ ‫درحالی کــه بالشــی زیــر زانوهــا قــرار گیــرد؛‬ ‫امــا درصورتی کــه تمایــل داریــد بــر روی شــکم‬ ‫بخوابیــد حتمــا بالشــی زیــر شــکم خــود قــرار‬ ‫دهیــد‪.‬‬ ‫انواع ورزش های ویلیامز‬ ‫برای تسکین درد کمر‬ ‫ـت اول‪ :‬بــر روی کمــر دراز بکشــید‪ .‬زانوها‬ ‫حرکـ‬ ‫را خــم کنیــد‪ .‬کــف پاهــا را بــر روی زمیــن قــرار‬ ‫دهیــد‪ .‬حــاال بــدون اینکــه پاهــا را به ســمت زمین‬ ‫فشــار دهیــد‪ ،‬کمــر خــود را بــه صــورت صــاف‬ ‫بــه ســمت زمیــن هــل داده و لگــن را کمــی بــاال‬ ‫بیاوریــد و بــرای ‪ ۵‬تــا ‪ ۱۰‬ثانیــه نگــه داریــد‪ ۱۰ .‬تا‬ ‫‪ ۱۲‬بــار ایــن حرکــت را تکــرار کنیــد‪.‬‬ ‫ـت دوم‪ :‬بــر روی کمــر دراز بکشــید‪ .‬زانوهــا‬ ‫حرکـ‬ ‫را خــم کنیــد‪ .‬کــف پاهــا را بــر روی زمیــن قــرار‬ ‫دهیــد‪ .‬حــاال بــا دو دســت زانــوی راســت خــود‬ ‫را بــه ســمت قفســه ســینه بکشــید‪ ۵ .‬تــا ‪ ۱۰‬ثانیــه‬ ‫نگــه داریــد‪ .‬حــاال بــا پــای چــپ تکــرار کنیــد‪.‬‬ ‫بــرای هــر انــدام ‪ ۱۰‬تــا ‪ ۱۲‬بــار تکــرار کنیــد‪.‬‬ ‫حرکــت ســوم‪ :‬حرکــت بــاال را تکــرار کنیــد‪.‬‬ ‫بعــد از حرکــت مربــوط بــه پــای راســت و چــپ‪،‬‬ ‫حــاال هــر دو زانــو را بــا دو دســت بــه ســمت‬ ‫قفســه ســینه بــرده و همــراه بــا حــرکات فــوق ‪۱۰‬‬ ‫تــا ‪ ۱۲‬بــار تکــرار کنیــد‪.‬‬ ‫ـت چهـ‬ ‫حرکـ‬ ‫ـارم‪ :‬وضعیی شــبیه بــه اســتارت دو و‬ ‫میدانــی بگیریــد‪ .‬بــه ایــن ترتیــب کــه بــه صورت‬ ‫یــک در میــان پــای راســت و چــپ در جلــو قــرار‬ ‫بگیــرد‪ ۵ .‬ثانیــه حرکــت را نگه داشــته و ‪ ۱۰‬تــا ‪۱۲‬‬ ‫بــار در طــول روز تکــرار کنید‪.‬‬ ‫حرکــت پنجــم‪ :‬بایســتید و پاهــا را بــه انــدازه‬ ‫عــرض شــانه بــاز کنیــد‪ .‬ســعی کنیــد کــه بــدن‬ ‫بــه صــورت کامــا عمــود بــر زمیــن قــرار گیــرد‪.‬‬ ‫چشــم ها بــه ســمت جلــو نــگاه کننــد و پاهــا‬ ‫بــه صــورت کامــل بــر روی زمیــن باشــند‪ .‬حــاال‬ ‫بــه ارامــی بــا خــم کــردن زانوهــا بــه ســمت‬ ‫پائیــن رفتــه و مجــددا بــه ارامــی بــه ســمت بــاال‬ ‫برگردیــد‪ .‬در ابتــدا ســعی کنیــد کــه میــزان زاویــه‬ ‫خم شــدگی زانــو حــدود ‪ ۳۰‬تــا ‪ ۴۵‬درجــه باشــد‬ ‫و بــه تدریــج مقــدار زاویــه خــم شــدن زانــو را‬ ‫افزایــش دهیــد‪ .‬ایــن حرکــت را ‪ ۱۰‬تــا ‪ ۱۲‬بــار در‬ ‫طــول روز تکــرار کنیــد‪.‬‬ ‫توجهات مهم‪:‬‬ ‫در زمــان بیــرون زدگــی حــاد دیســک از ایــن‬ ‫نــوع ورزش هــا اجتنــاب شــود‪.‬‬ ‫ورز ش هــای ابــی بــه اشــکال مختلــف از جمله‬ ‫راه رفتــن در اب‪ ،‬زیــر نظــر متخصصیــن مفیــد‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫درصورتی کــه بــا هــر یــک از ورزش هــا درد‬ ‫تشــدید یافــت‪ ،‬ان ورزش را بــه مــدت چنــد روز‬ ‫انجــام نــداده و مجــددا بــا تعــداد کمتــری شــروع‬ ‫شــود‪.‬‬ ‫ایــن ورزش هــا بــرای اغــاز کار اســت و بــرای‬ ‫ادامــه ان می تــوان از همــکاری بــا متخصصیــن‬ ‫مربوطــه کمــک گرفــت‪.‬‬ ‫ورزش بــا الگــوی فلکســیون (خــم شــدن بــه‬ ‫ســمت شــکم) یــا ورزش هــای ویلیامــز بــرای‬ ‫مــوارد زیــر توصیــه می شــود‪:‬‬ ‫در افراد مسن تر از ‪ ۵۰‬سال‬ ‫وقتــی درد و یــا ســوزش و گزگــز بــه دیســتال‬ ‫زانــو (ران و ســاق پاهــا) منتشــر می شــود‪.‬‬ ‫وقتــی عالئــم و نشــانه های فشــار بــر روی‬ ‫ریشــه عصبــی و یــا لنگــش نورولوژیــک (انتشــار‬ ‫درد در مســیر عصــب بــه دنبــال فعالیت هــای‬ ‫خــاص) وجــود دارد‪.‬‬ ‫وقتــی عالئــم بــا اکستانســیون کمــر (بــه عقــب‬ ‫خــم شــدن) ایجــاد‪ ،‬تشــدید و یــا بــه لگــن و یــا‬ ‫ران منتشــر می شــود‪.‬‬ ‫وقتــی عالئــم بــا فلکســیون کمر(بــه جلــو خــم‬ ‫شــدن) تخفیــف می یابــد‪.‬‬ ‫باورهـای غلـط در ورزش‬ ‫انگشــتان پــا در حالــت نرمــال به صــورت صــاف‬ ‫و کشــیده بــا مقــداری خمیدگــی طبیعــی هســتند؛‬ ‫امــا انگشــت چکشــی از قســمت مفصــل میانــی‬ ‫کامــا بــه ســمت پاییــن خمیدگــی دارد و معمــوال‬ ‫در انگشــتان دوم‪ ،‬ســوم یــا چهــارم رخ می دهــد‪ .‬ایــن‬ ‫مشــکل به دلیــل نامناســب بــودن کفــش ورزشــی‬ ‫ایجــاد می شــود‪ .‬یکــی از راه هــای درمــان ان انجــام‬ ‫تمرینــات خــاص ورزشــی اســت کــه در زیــر بــه‬ ‫ان هــا اشــاره می کنیــم‪.‬‬ ‫حرکت کرانچ‬ ‫ضربه زدن‬ ‫ضربــه زدن می توانــد در همــان حالتــی کــه حرکــت‬ ‫کرانــچ را انجــام دادیــد‪ ،‬صــورت بگیــرد‪ .‬پــا را روی‬ ‫زمیــن بگذاریــد و درحالی کــه انگشــت بــزرگ روی‬ ‫زمیــن اســت‪ ،‬بقیــه انگشــتان را بــه طرف باال بکشــید‬ ‫و ان هــا را نگــه داریــد و بعــد بــه ارامــی روی زمیــن‬ ‫‪ 10‬تــا ‪ 12‬بــار ضربــه بزنیــد و ســپس انگشــت را‬ ‫عــوض کنیــد‪ .‬در حیــن ضربــه زدن انگشــت بــزرگ‬ ‫بــه طــرف بــاال حرکــت می کنــد و بقیــه انگشـت ها‬ ‫بــه ســمت پاییــن حرکــت می کننــد‪.‬‬ ‫کشش دستی‬ ‫روی زمیــن بنشــینید درحالی کــه پاهــا بــه صــورت‬ ‫صــاف و مســتقیم روی زمیــن قــرار دارنــد‪ .‬یــک‬ ‫پارچــه یــا حولــه را دور انگشــتان پــا ببندیــد و بــه‬ ‫ارامــی ان هــا را بــه ســمت عقــب بکشــید و ایــن‬ ‫حالــت را بــه مــدت ‪ 20‬تــا ‪ 30‬ثانیــه نگــه داریــد‪.‬‬ ‫همچنیــن می توانیــد از دســت خــود بــرای عقــب‬ ‫نگــه داشــتن پاهــا اســتفاده کنیــد‪.‬‬ ‫چرخاندن انگشتان‬ ‫ایــن حرکــت شــبیه زمانــی اســت کــه بــا انگشــتان‬ ‫روی زمیــن ضربــه می زدیــد‪ .‬روی یــک زمیــن‬ ‫صــاف بایســتید‪ ،‬تمــام انگشــتان پــا را بــه ســمت‬ ‫بــاال بکشــید؛ ســپس ان هــا را یکی یکــی از انگشــت‬ ‫کوچــک بــه انگشــت بــزرگ بــه ســمت پاییــن‬ ‫حرکــت دهیــد و مجــدد ان هــا را بلنــد کنیــد‪ .‬ایــن‬ ‫حرکــت را ‪ 10‬تــا ‪ 12‬بــار تکــرار کنیــد و بعــد مســیر‬ ‫را برعکــس کنیــد‪.‬‬ ‫فشار دادن‬ ‫ایــن حرکــت را می تــوان در حالــت نشســته انجــام‬ ‫داد‪ .‬پــای خــود را بــه حالــت راحــت روی ران خــود‬ ‫قــرار دهیــد‪ ،‬انگشــتان دســت خــود را بیــن انگشــتان‬ ‫پــا قــرار دهیــد و در ایــن حالــت انگشــتان پــا را بــه‬ ‫هــم فشــار دهیــد و رهــا کنیــد‪ .‬ایــن حرکــت را ‪ 10‬تا‬ ‫‪ 12‬بــار تکــرار کنیــد‪ .‬اگــر انجــام دادن ایــن حرکــت‬ ‫بــا تمــام انگشــتان پــا برایتــان ســخت اســت‪ ،‬بــا یک‬ ‫انگشــت دســت بیــن دو انگشــت پــا شــروع کنیــد و‬ ‫ســپس ایــن حرکــت را بــا تمــام انگشــتان پــا انجــام‬ ‫د هید ‪.‬‬ ‫تناسب اندام‬ ‫کرانــچ یــک حرکــت شــکمی اســت؛ امــا نــوع‬ ‫دیگــری از ان وجــود دارد کــه بــرای انگشــتان پــا‬ ‫مناســب اســت‪ .‬روی یــک صندلــی بنشــینید‪ .‬یــک‬ ‫حولــه روی زمیــن بگذاریــد و قســمت بــاالی پــای‬ ‫موردنظــر و بــدون جــوراب را روی ان قــرار دهیــد‪.‬‬ ‫پاشــنه پــا را بــه ســمت پاییــن نگــه داریــد و ســعی‬ ‫کنیــد حولــه را بــا انگشــتان پــا به طــرف باال بکشــید‬ ‫و رهــا کنیــد‪ .‬ایــن حرکــت را بــه مــدت ‪ 10‬تــا ‪12‬‬ ‫دقیقــه تکــرار کنیــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫در زمــان کودکــی چیزهایــی شــنیده ایم‪ ،‬چنــد‬ ‫بــار تکــرار شــدند و ســپس بــه حقایقــی در ورزش‬ ‫تبدیــل شــده اند‪ .‬چــه ایــن مــوارد از نســل های‬ ‫قبــل منتقــل شــده باشــند و چــه حاصــل تغییــر‬ ‫دانــش امــروزه‪ ،‬بســیاری از ان هــا درســت نیســتند‪.‬‬ ‫در اینجــا شــما را بــا حقایقی اشــتباه از ورزش اشــنا‬ ‫می کنیــم‪.‬‬ ‫‪ -1‬انجام تمرینات روزانه در باشگاه‬ ‫مطالعـ ه جدیــدی در ســال ‪ 2017‬نشــان داد افــرادی‬ ‫کــه اخــر هفته هــا به صــورت منظــم ورزش‬ ‫می کردنــد و دســتورالعمل های مطابــق بــا ســرویس‬ ‫ســامت بین المللــی شــامل ‪ 75‬دقیقــه ورزش هــای‬ ‫مقاومتــی و یــا ‪ 150‬دقیقــه فعالیت هــای متوســط‬ ‫هــوازی ماننــد پیــاده روی را انجــام می دانــد‪ ،‬در‬ ‫مقایســه بــا افــرادی کــه اصــا ورزش نمی کردنــد؛‬ ‫خطــر مــرگ ناشــی از بیماری هــای قلبــی بــه‬ ‫میــزان ‪ %41‬و ســرطان بــه میــزان ‪ %18‬در ان هــا‬ ‫کاهــش یافتــه بــود‪ .‬پــس اگــر نمی توانیــد هــر روز‬ ‫بــه باشــگاه برویــد‪ ،‬نگــران نباشــید‪ .‬فقــط کافــی‬ ‫اســت تمرینــات ورزشــی را درســت و در هــر‬ ‫جایــی کــه امــکان دارد انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫‪ -2‬شنا نکردن تا یک ساعت بعد از غذا خوردن‬ ‫ایــن بــاور رایــج کــه خونــی کــه در هنــگام شــنا‬ ‫بــرای پمپــاژ بــه دسـت ها و پاهــا موردنیــاز اســت‪،‬‬ ‫تــا یــک ســاعت بعــد از غــذا خــوردن بــرای هضم‬ ‫غــذا تغییــر مســیر می دهــد و بــه اندام هــا نمی رســد‬ ‫و شــنا کــردن در ایــن زمــان موجــب گرفتگــی‬ ‫عضــات و غــرق شــدن می شــود‪ ،‬هنــوز اثبــات‬ ‫نشــده اســت‪ .‬مــا انســان ها موجــودات پیشــرفته ای‬ ‫هســتیم کــه خــون کافــی بــرای هضــم غــذا و‬ ‫تحــرک اعضــای بــدن به صــورت هم زمــان را دارا‬ ‫هســتیم و نیــز مطالعـه ای جدیــد بــه ایــن موضــوع‬ ‫دســت یافتــه اســت کــه ایــن اتفــاق بــرای کمتــر از‬ ‫‪ %1‬افــراد غــرق شــده‪ ،‬قبــل از یــک ســاعت غــذا‬ ‫خــوردن رخ داده اســت‪ .‬متخصصــان ایــن نکتــه‬ ‫را تاییــد کرده انــد کــه شــنا کــردن مخصوصــا بــا‬ ‫شــکم پــر می توانــد موجــب گرفتگــی عضــات‬ ‫شــود؛ امــا برای ســایر شــناگران شــانس ایــن اتفاق‬ ‫خیلــی پاییــن اســت‪.‬‬ ‫‪ -3‬خنک کردن بعد از تمرینات ورزشی برای‬ ‫بهبودعملکرد‬ ‫بســیاری از مربیــان بعــد از انجــام تمرینــات‬ ‫ورزشــی یــا مســابقات‪ ،‬درخواســت یــک مقطــع‬ ‫زمانــی بــرای خنــک کــردن دارنــد تــا از دردهــای‬ ‫عضالنــی جلوگیــری کنــد و موجــب بهبــود‬ ‫ســرعت ریــکاوری و انعطاف پذیــری عضــات‬ ‫شــود؛ امــا تحقیقــات زیــادی در ایــن زمینــه نــاکام‬ ‫مانده انــد‪ .‬هرچنــد بعــد از تمرینات بســیار ســخت‪،‬‬ ‫فشــار وریــدی ممکــن اســت موجــب ســرگیجه‬ ‫شــود و راه رفتــن بــه مــدت ‪ 2‬دقیقــه می توانــد ان‬ ‫را برطــرف کنــد کــه در حقیقــت ایــن یــک خنــک‬ ‫کــردن کامــل نیســت‪ .‬اعتقــاد عــده ای بــر ایــن‬ ‫اســت کــه ممکــن اســت ایــن راه بــرای برگشــت‬ ‫وضعیــت نرمــال پــس از ورزش موثــر باشــد؛ امــا‬ ‫هنــوز تاثیــر ان بــرای ریــکاوری و جلوگیــری از‬ ‫دردهــای عضالنــی به طــور علمــی بــه اثبــات‬ ‫نرســیده اســت‪.‬‬ ‫‪ -4‬انجام حرکات کششی قبل از ورزش‬ ‫تــا کنــون هیــچ مطالــه ای کاهــش درد عضالنــی‬ ‫بعــد از انجــام حــرکات کششــی و جلوگیــری‬ ‫از اســیب ها و جراحــات ورزشــی را گــزارش‬ ‫نکــرده اســت‪ .‬تحقیقــی کــه بــر روی ایــن موضــوع‬ ‫صــورت گرفتــه اســت انجــام حرکات کششــی قبل‬ ‫از ورزش را منــع کــرده اســت‪ .‬ممکــن اســت با این‬ ‫کار‪ ،‬قــدرت انعطاف پذیــری فــرد بیشــتر شــود؛ امــا‬ ‫محققــان معتقدنــد انجــام خیلــی از حــرکات قبل از‬ ‫ورزش ضرورتــی نــدارد و حتی ممکن اســت نتیجه‬ ‫معکــوس داشــته باشــد‪ .‬اگــر انجــام این حــرکات با‬ ‫تمرینــات ســنگین و رژیم هــای مخصوص باشــگاه‬ ‫همــراه باشــد‪ ،‬موجــب بیش ازانــدازه کار کــردن‬ ‫بــدن فــرد ورزشــکار می شــود‪.‬‬ ‫‪ -5‬نابرده رنج‪ ،‬گنج میسر نمی شود‬ ‫بســیاری بــر ایــن باورنــد کــه هرچــه تمرینــات‬ ‫ورزشــی ســخت تر و بــا درد بیشــتری همــراه‬ ‫باشــد‪ ،‬می تواننــد چربــی بیشــتری بســوزانند؛ امــا‬ ‫متخصصــان ایــن روش را غلــط می دانند‪ .‬احســاس‬ ‫ناراحتــی جســمی و روحــی یــک چیــز اســت ولی‬ ‫احســاس درد نــه! شــما هیچــگاه نباید تــا مرحله ای‬ ‫ورزش را ادامــه دهیــد کــه احســاس درد داشــته‬ ‫باشــید‪ ،‬فقــط بایــد نســبت بــه تمرینــات ورزشــی‬ ‫دقیق تــر و فعال تــر عمــل کنیــد‪.‬‬ ‫‪ -6‬مصرف پروتئین بار و نوشیدنی بعد از ورزش‬ ‫یکــی از مهم تریــن مراحــل ریــکاوری پــس از‬ ‫ورزش ابتــدا هیدراســیون و بعــد از ان مصــرف‬ ‫کربوهیــدرات و پروتئیــن اســت‪ .‬همیــن موضــوع‬ ‫باعــث شــده اســت کــه مــردم مصــرف پروتئین هــا‬ ‫و نوشــیدنی های امــاده کــه راهــی اســان تر اســت‬ ‫را پــس از ورزش انتخــاب کننــد؛ امــا بســیاری از‬ ‫ایــن تنقــات ماننــد یــک وعــده غذایــی کامــل‬ ‫حــاوی کالــری زیــادی هســتند‪ .‬بایــد بــه جــای‬ ‫ان هــا از پروتئیــن و کربوهیدرات هــای طبیعــی‬ ‫بــرای دریافــت مــواد غذایــی کامل تــر و کالــری‬ ‫کمتــر اســتفاده کنیــد؛ ماننــد یــک ســیب بــا کــره‬ ‫بادام زمینــی و یــا نصــف نــان جــو بــا هومــوس و‬ ‫از مصــرف مــواد غذایــی فراوری شــده خــودداری‬ ‫کنیــد‪.‬‬ ‫‪ -7‬وزنه برداری های سنگین موجب افزایش توده‬ ‫عضالنی خانم ها می شود‬ ‫عضــات برجســته و برامــده در بدن ســازان حاصل‬ ‫جمــع راه هــای مخصوصــی از قبیــل اموزش هــای‬ ‫مربــوط بــه وزن‪ ،‬رژیــم و هورمون هــا اســت‪ .‬در‬ ‫بــدن خانم هــا هورمــون تستوســترون وجــود‬ ‫نــدارد تــا فقــط بــا انجــام وزنه برداری هــای‬ ‫ســنگین به عضــات برجســته برســند‪ .‬در تحقیقی‬ ‫کــه روی دو گــروه از خانم هــا انجــام گرفــت‪،‬‬ ‫گروهــی وزنه برداری هــای ســنگین و گروهــی‬ ‫وزنه برداری هــای ســبک انجــام دادنــد‪ .‬نتیجــه ایــن‬ ‫ازمایــش ایــن بــود‪ :‬گروهــی کــه تمرینات ســنگین‬ ‫انجــام داده بودنــد بــه بــازوی قوی تــری رســیدند؛‬ ‫امــا ســایز عضــات در هــر دو گــروه یکســان بــود‪.‬‬ ‫تمرینات ورزشی برای بهبود‬ ‫انگشت چکشی پا‬ ‫‪75‬‬ ‫تناسب اندام با حلقه ای هوشمند!‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪76‬‬ ‫در کنــار ســایر ردیاب هــای تناســب انــدام‬ ‫ماننــد لباس هــا‪ ،‬کفش هــا‪ ،‬عینک هــا و‪...‬‬ ‫تجهیــزات جواهراتــی تناســب انــدام نیــز طــی‬ ‫ســالیان زیــادی موردتوجــه بــوده اســت‪ .‬یکــی‬ ‫از ایــن تجهیــزات حلقه هــا هســتند‪.‬‬ ‫تــا قبــل از ایــن‪ ،‬حلقــه هوشــمند «‪»Ringly‬‬ ‫توجــه همــگان را بــه خــود جلــب کــرده بــود؛‬ ‫امــا ایــن حلقــه فقــط ویژگــی مــدرن بــودن را‬ ‫داشــت کــه همــراه بــا قابلیــت دریافــت پیام هــا‬ ‫و تلفن هــا بــود‪.‬‬ ‫«‪ »Motiv‬نــام حلقــه ای اســت کــه ویژگــی‬ ‫ردیابی هــای تناســب انــدام را دارد‪ .‬ایــن‬ ‫حلقه هــا در نمایشــگاه ‪ CES 2017‬بــه نمایــش‬ ‫درامدنــد‪ .‬جنــس ایــن حلقه هــا از تیتانیــوم‬ ‫ســبک اســت و هــم بــرای اقایــان و هــم‬ ‫خانم هــا بــا رنگ هــای قرمــز مایــل بــه مســی‬ ‫و خاکســتری زغالــی طراحــی شــده اســت‪.‬‬ ‫ایــن حلقــه حــاوی کنترل کننــده بصــری‬ ‫ضربــان قلــب و شتاب ســنج ‪ 3‬محــوره اســت‪.‬‬ ‫همچنیــن ارائه دهنــده ویژگی هــای الزم بــرای‬ ‫ردیابــی تناســب انــدام از جملــه تعــداد گام هــا‪،‬‬ ‫کالــری‪ ،‬مســافت‪ ،‬کیفیــت خــواب و کنتــرل‬ ‫میــزان فعالیــت و اســتراحت قلــب اســت‪.‬‬ ‫اســاس اندازه گیــری دقیــق ســرعت ضربــان‬ ‫قلــب‪ ،‬اتصــال تنگاتنــگ حلقــه بــا پوســت بــدن‬ ‫اســت؛ بنابرایــن مچ بندهــا یــا ســاعت های‬ ‫هوشــمند نمی تواننــد امــار دقیقــی را در‬ ‫ایــن زمینــه ارائــه کننــد مخصوصــا در حیــن‬ ‫تمرینــات ورزشــی کــه حــرکات متفاوتــی در‬ ‫ایــن اتصــال دخیــل هســتند‪ .‬ایــن حلقــه بــا‬ ‫مجهــز شــدن بــه سنســور کنتــرل ضربــان قلــب‬ ‫بصــری‪ ،‬تمــاس بهتــری بــا پوســت را فراهــم‬ ‫می کنــد‪.‬‬ ‫ایــن حلقــه تــا عمــق ‪ 50‬متــری مقــاوم بــه اب‬ ‫اســت؛ بنابرایــن هنــگام شــنا در چشــمه های‬ ‫محلــی اســیبی نمی بینــد‪.‬‬ ‫مانــدگاری شــارژ باطــری ان بیــن ‪ 3‬تــا ‪ 5‬روز‬ ‫اســت و بــا یــک شــارژر مغناطیســی بــه مــدت‬ ‫‪ 2‬ســاعت بــه شــارژ مجــدد و کامــل می رســد‪.‬‬ ‫ایــن حلقــه هوشــمند در بهــار ســال ‪2017‬‬ ‫عرضــه می گــردد‪.‬‬ ‫چربی سوزی با تنفس‬ ‫سنسوری هوشمند برای راکت تنیس‬ ‫تناســب انــدام بــرای مــردم بســیار مهــم اســت و‬ ‫همیشــه دنبــال متــدی بــا قــدرت ارزیابــی دقیــق‬ ‫میــزان تمرینــات ورزشــی هســتند تــا بتواننــد‬ ‫چربی هایــی کــه از خــوردن غذاهــای زیــاد‬ ‫به دســت می اورنــد را بســوزانند‪ .‬گجت هــای‬ ‫پوشــیدنی ‪ Path Breath‬و ‪ Fat band‬تمــام‬ ‫عناصــر الزم بــرای تناســب انــدام را پوشــش‬ ‫می دهنــد‪.‬‬ ‫قســمت تنفســی این سیســتم شــامل دو دســتگاه‬ ‫متفــاوت اســت؛ قســمت اول ‪ Path Breath‬بــرای‬ ‫انالیــز تنفــس اســت کــه کاربــر بایــد بــه مــدت‬ ‫‪ 5‬دقیقــه در ان بدمــد و ایــن کار را هــر مــاه‬ ‫یکبــار تکــرار کنــد تــا دســتگاه بتوانــد ســطح‬ ‫اکســیژن و کربن دی اکســید را در حیــن انجــام‬ ‫تمرینــات اندازه گیــری کنــد و اتفاقــات‬ ‫متابولیســمی بــدن را در طــول روز در کمتــر از‬ ‫یــک دقیقــه پیش بینــی کنــد‪.‬‬ ‫قســمت دوم ‪ Fat band‬اســت کــه بــه مــچ‬ ‫دســت بســته می شــود و فعالیت هــای کاربــر‬ ‫را در لحظــه کنتــرل می کنــد و هم زمــان‬ ‫اطالعــات را از طریــق ‪ LED‬هشــداردهنده‬ ‫نشــان می دهــد‪ .‬یــک کنترل کننــده ضربــان‬ ‫قلــب نیــز در ان وجــود دارد کــه میــزان ضربــان‬ ‫قلــب در دقیقــه (‪ )bpm‬را دریافــت می کنــد‪.‬‬ ‫تمــام اطالعــات دریافــت شــده از قســمت‬ ‫تنفســی ایــن سیســتم بــه برنامــه مخصــوص‬ ‫خــود در گوشــی هوشــمند منتقــل می شــود‬ ‫و کاربــر می توانــد تمــام پیشــنهادهای الزم‬ ‫بــرای بهتریــن تمریــن ورزشــی بــر اســاس‬ ‫نــوع و شــدت ان و مناســب بــا شــرایط قلبــی‬ ‫و متابولیســم بــدن خــود را بــرای ســوزاندن‬ ‫کالــری دریافــت کنــد‪ .‬تاریــخ عرضــه ایــن‬ ‫محصــول تیــر مــاه ‪ 96‬ذکــر شــده اســت‪.‬‬ ‫تــا کنــون راکت هــای هوشــمند زیــادی تولیــد‬ ‫شــده اند کــه زندگــی بازیکنــان تنیــس را‬ ‫اســان تر کرده انــد؛ امــا ایــن سنســور هوشــمند‬ ‫به نــام «‪ »Smart Dampener‬نــه تنهــا بــه شــما‬ ‫امــکان انالیــز و ردیابــی ضربه هــا را می دهــد‬ ‫بلکــه ســطح جدیــدی از بــازی شــما را نیــز بــه‬ ‫نمایــش می گــذارد‪.‬‬ ‫ایــن سنســور هوشــمند بــه راکــت بازیکــن‬ ‫متصــل می شــود و بــازی تنیــس را انالیــز‬ ‫می کنــد و بازخوردهــای ان را از تمــام جهــات‬ ‫در لحظــه مهیــا می کنــد‪ .‬ایــن سنســور قــادر‬ ‫بــه ارزیابــی فاکتورهــای تناســب انــدام بازیکــن‬ ‫ماننــد کالــری‪ ،‬تعــداد گام هــای برداشــته شــده‪،‬‬ ‫مســافت طــی شــده در زمیــن و غیــره اســت و‬ ‫بــه غیــر از ردیابی هــای معمــول‪ ،‬ایــن سنســور‬ ‫قــادر بــه اندازه گیــری وزن و میــزان کارایــی‬ ‫پاهــا (رفت وامــد) اســت‪ .‬ایــن سنســور‬ ‫چگونگــی وضعیــت قرارگیــری شــما در زمیــن‬ ‫بــازی را ردیابــی می کنــد و بــه شــما می گویــد‬ ‫کــه چگونــه می توانیــد در وضعیــت بهتــری‬ ‫بــرای شــوت زدن قــرار بگیریــد‪.‬‬ ‫از دیگــر مــواردی کــه ایــن سنســور بــرای‬ ‫کابــران فراهــم می کنــد؛ انالیــز کامــل ضربــه‬ ‫زده شــده‪ ،‬ضربــه بــه زمیــن خــورده‪ ،‬رفــت و‬ ‫برگشــت تــوپ بــدون زمیــن خــوردن و تعــداد‬ ‫ســرویس ها اســت‪ .‬همچنیــن اتصــال ایــن‬ ‫سنســور بــه ســیم های راکــت موجــب کنتــرل‬ ‫تنــش و میــزان کشــیدگی ســیم های راکــت‬ ‫شــده و زمــان الزم بــرای تعمیــر یــا تنظیــم‬ ‫ســیم ها را مشــخص می کنــد‪.‬‬ ‫ایــن سنســور بــا اپلیکیشــن مربــی شــخصی‬ ‫خــود همــگام شــده و بازخوردهــای امــاری را‬ ‫در مــورد ضربــه بازیکــن بــه او اعــام می کنــد‬ ‫و راه حل هــای مختلفــی را بــرای ارتقــا ســطح‬ ‫بــازی بــه بازیکــن پیشــنهاد می کنــد‪.‬‬ ‫ایــن سنســور بــه رنگ هــای ابــی‪ ،‬قرمــز و‬ ‫ســبز و قابــل اتصــال بــه تمــام راکت هــا در‬ ‫نــوع و ســایزهای مختلــف اســت‪ .‬جنــس ایــن‬ ‫سنســور کوچــک از ســیلیکون اســت و الیــه‬ ‫ســطحی ان بــا منیزیــم پوشــانده شــده اســت‪.‬‬ ‫را فروختــم‪ ،‬موهایــم بلنــد بــود و مجبــور شــدم فقــط دســتان مــادم را می بوســم و بــا افتخــار‬ ‫کوتــاه کنــم‪ .‬اعتقــاد داشــتم یــک دفــاع بایــد زندگــی می کنــم‪.‬‬ ‫یــک پرسپولیســی چندهــزار اتشــه کــه چــون بــه همیشــه موهایــش بلنــد باشــد‪ .‬خیلــی ســختی اولین بازی تان برای پرسپولیس را یادتان‬ ‫کشــیدم و شــاید مــردم این هــا را نداننــد‪.‬‬ ‫گفتــه خــودش خیلــی در فوتبــال اذیت شــده و کار همیشــه یــک دیــدگاه دیگــری از یــک ادمــی است؟‬ ‫بــه لگدمــال شــدن غــرورش رســیده بــوده اســت‪ ،‬کــه در زندگــی اش بــه جایــی رســیده اســت‪ ،‬بلــه بــا پــاس همــدان بــود و یکهــو دقیقــه ‪88‬‬ ‫عطــای زمیــن چمــن مســتطیلی را بــه لقایــش دارنــد و گذشــته اش را نمی داننــد و ســریع بــود کــه اقــای علــی پرویــن مــن را صــدا کــرد‪.‬‬ ‫مــن دفــاع بــودم‪ ،‬گفــت بــرای ‪ 4-3‬دقیقــه‬ ‫بخشــیده و بــه خوانندگــی رو اورده و هدفــش قضــاوت می کننــد‪.‬‬ ‫از انتخــاب خوانندگــی بــاز هــم فوتبالیســت!‬ ‫وقــت تلف کــردن بــرو جلــو‪ ،‬در ‪ 4-3‬دقیقــه‬ ‫تهران‬ ‫به‬ ‫هم‬ ‫با‬ ‫دو‬ ‫هر‬ ‫اوالدی‬ ‫مهرداد‬ ‫با‬ ‫شــیث در گفتگــوی تصویــری بــا زیروبــم گفتــه‬ ‫تــوپ اصــا طــرف مــن نیامــد‪ ،‬یکبــار زیــر‬ ‫و ناگفته هــای زیــادی دارد کــه برایتــان جــذاب امدید؟‬ ‫پایــم امــد و بــه ذهنــم رســید کــه یــک حرکتــی‬ ‫خواهــد بــود‪ .‬بخشــی از این گــپ مفصــل را اینجا بلــه‪ ،‬هــر دو بــا هــم بــه تهــران امدیــم‪ .‬مهــرداد را انجــام بدهــم کــه در قالــب تیــم باشــد‪،‬‬ ‫بخوانیــد و کاملــش را هــم در کانــال رســمی مان در تیــم ملــی جوانــان بــود کــه مــن تیــم ملــی تــوپ را گرفتــم اســتاپ کــردم و یــک پــاس‬ ‫اپــارات (‪ )aparat.com/majidakhshabi‬ببینیــد‪.‬‬ ‫جوانانــم تمــام شــد و وارد پرســپولیس شــدم‪ .‬ســاده دادم‪ .‬ایــن خیلــی برایــم جالــب بــود کــه‬ ‫تیــم گفتگــوی تصویــری‪ :‬مرضیــه جعفــری و رفیــق صمیمــی مهــرداد‬ ‫همــه می گفتنــد می رفتــی‬ ‫بهــراد رضــازاده‪.‬‬ ‫بــودم و بــا همدیگــر‬ ‫مــی زدی! نمی شــد چــون‬ ‫هم اتــاق بودیــم؛ ولــی‬ ‫اولیــن بــار بــود در جــو‬ ‫در کار کشاورزی‬ ‫چطور وارد فوتبال شدید؟‬ ‫مــن در کار کشــاورزی بــه پــدرم کمــک به خاطــر شــرایط مــن و‬ ‫پرســپولیس بــازی می کــردم‪،‬‬ ‫به پدرم کمک می کردم‬ ‫می کــردم و ســال ‪ 1377‬بــود کــه از طــرف تیمــی کــه مهــرداد انتخــاب‬ ‫کجــا مــی زدم؟ همــه از‬ ‫اموزشــگاه ها بــه یــک ازمــون خیلــی مهــم کــرد روابط مــان در دو‬ ‫بیــرون نــگاه می کننــد کــه‬ ‫دعــوت شــدم‪ .‬مربــی تیــم نوجوانــان اســتان‪ ،‬ســال اخــر خیلــی کمتــر‬ ‫بــرو بــزن ولــی این طــوری‬ ‫انجــا بــود و مــن را دیــد و از مــن خواســت شــده بــود‪ .‬نمی دانــم از کجــا درز کــرد کــه نیســت‪ .‬ایــن بــازی برایــم خاطــره جالبــی بــود‪.‬‬ ‫کــه بــه تیــم ملــی بــروم و تســت بدهــم‪ .‬وضــع مــا شــب قبــل از فوتــش بــا همدیگــر بودیــم‪ ،‬اقای علی پروین چیزی به شما نگفت؟‬ ‫مالی مــان مثــل فوتبالیســت های دیگــر خــوب واقعــا از ایــن حــرف خیلــی متاثــر شــدم‪ .‬خیــر‪ .‬کم کــم بــه مــن بــازی داد و مــن توانســتم‬ ‫نبــود و پــدر و مــادرم مخالفــت می کردنــد‪ .‬بــه شما را از نسل اخر یاغی های پرسپولیس‬ ‫در بزرگســاالن جایــی پیــدا کنــم‪ .‬خــط دفــاع‬ ‫لطــف پــروردگار توانســتم خــودم را بــه تهــران‬ ‫مــا شــامل مــن‪ ،‬بهــروز رهبری فــر‪ ،‬محمدرضــا‬ ‫و بــه تیــم نوجوانــان تهــران برســانم و تســت می دانند‪ ،‬با بهروز رهبری فر و علی انصاریان‬ ‫مهــدوی‪ ،‬یحیــی گل محمــدی و علــی انصاریــان‬ ‫بدهــم و از انجــا موفقیت هــای فوتبالــی ام را هم بازی بودید‪ .‬خلق وخوی خودتان به این‬ ‫بــود‪ .‬یکــی بایــد بیــرون می نشســت؛ مثــا مــن‬ ‫مدیــون حمیــد درخشــان هســتم؛ زیــرا هیــچ‬ ‫بــازی می کــردم و بــه تصمیــم اقــای علــی‬ ‫سمت گرایش داشت؟‬ ‫پارتی بــازی ای نبــود کــه مانــع از نشــان دادن مــن وارد تیمــی شــدم کــه اصــا نمی دانســتم پرویــن یکــی بیــرون می نشســت‪ .‬تیــم خوبــی‬ ‫توانایی هایــم شــود‪ .‬ایشــان مــن را دیــد و داســتانش چیســت‪ .‬بعــد کم کــم فهمیــدم کــه بــود‪ .‬مــن شــاگرد علــی پرویــن بــودم و خیلــی‬ ‫کشــف کــرد و بــه فوتبــال معرفــی کــرد‪.‬‬ ‫تیــم بزرگــی اســت و هوادارهایــش بــا ایــن تیم چیزهــا یــاد گرفتم‪ .‬علــی اقــا از بــزرگان فوتبال‬ ‫زندگــی می کننــد و نتیجــه هســتند و ســلطان برازنــده ایشــان اســت‪ .‬هــر‬ ‫در چه سنی؟‬ ‫بازی هــا در رونــد زندگــی جــا ایشــان را ببینــم دست شــان را می بوســم‪.‬‬ ‫‪ 16‬ســالگی و بــا شــرایط‬ ‫من تنها بازیکن در فوتبال ایران مــردم تاثیــر می گــذارد‪ .‬دســت هــر مرب ـی ای کــه بــرای مــن زحمــت‬ ‫خــاص‪ .‬فکــر می کنــم مــن‬ ‫بــا خــودم گفتــم بایــد قیــد کشــیده را می بوســم‪ .‬زحماتشــان جــای تقدیــر‬ ‫تنهــا بازیکــن در فوتبــال‬ ‫هستم که عضو هیچ باشگاهی‬ ‫خیلــی چیزهــا را بزنــی و و تشــکر دارد‪.‬‬ ‫ایــران هســتم کــه عضــو‬ ‫نبودم و بازیکن تیم ملی شدم‬ ‫هیــچ باشــگاهی نبــودم و‬ ‫بــا تعصــب و غیــرت بــرای شما در زمین‪ ،‬حرکات مختص به خودتان‬ ‫بازیکــن تیــم ملــی شــدم‪.‬‬ ‫ادم هایــی کــه هــر هفتــه بــا‬ ‫بضاعــت کــم می اینــد تــو را نــگاه کننــد تــا را داشتید‪ .‬فکر می کنم اختالفات شما از ان‬ ‫همیشــه این طــور مثــال‬ ‫می زنــم؛ مثــل ادمــی کــه درس نخوانــده وارد بــرای تیمشــان زحمــت بکشــی‪ ،‬بــازی کنــی زمان شروع شد‪.‬‬ ‫دانشــگاه می شــود‪ .‬بازی هــای اســیایی در پــس تــو حــق نــداری خیلــی کارهــا را انجــام از ســال ســوم بــه مــن برمی خــورد کــه‬ ‫ویتنــام بــود و مــا بعــد از ‪ 32‬ســال نایــب بدهــی‪ ،‬بایــد جلــوی خــودت را بگیــری‪ .‬خیلی بازیکنــی در مصاحبــه ای می گفــت مــن بــه‬ ‫قهرمــان اســیا شــدیم‪ .‬مــن در بازی هــا‪ 2 ،‬از فوتبالیســت ها بــرای اینکــه‬ ‫پرســپولیس گل می زنــم‪ .‬مــن روی ایــن‬ ‫بــار بهتریــن بازیکــن زمیــن‪ ،‬ســومین بازیکــن بــازی کننــد دســت بــه‬ ‫بازیکــن دقیــق می شــدم و در دلــم می گفتــم‬ ‫برتــر اســیا و بهتریــن دفــاع اســیا شــدم کــه بــه هــر کاری می زننــد؛‬ ‫ایــن بــود کــه می گفــت مــن گل می زنــم؟‬ ‫لطــف خــدا این هــا افتخــارات مــن در اولیــن ولــی مــن از ان دســته‬ ‫وقتــی می دیــدم کســی بــرای مــا شاخ وشــانه‬ ‫حضــورم در فوتبــال بــود‪.‬‬ ‫از ادم هــا نبــودم‪ .‬بــر‬ ‫می کشــد عصبانــی می شــدم‪ .‬دو‪-‬ســه نفــر‬ ‫طبــق عملکــرد فنــی ام‬ ‫هــم در تیــم بودنــد کــه بــا هــم هماهنــگ‬ ‫متولد چه سالی هستید؟‬ ‫‪ .1363/1/13‬اصــوال فروردینی هــا خیلــی بــازی کــردم‪ .‬مــن یــک‬ ‫می کردیــم و می گفتــم ایــن بــود‬ ‫چهارچــوب و ارمانــی‬ ‫کــه مصاحبــه کــرده‪ ،‬بایــد‬ ‫جــذاب هســتند (بــا لبخنــد)‪.‬‬ ‫در زندگــی ام دارم کــه‬ ‫ادب شــود‪ ،‬اصــا حــق‬ ‫پس والیبالیست بودید و کشاورزی‬ ‫روزی‬ ‫می گویــم‬ ‫نــدارد در مقابــل‬ ‫دســت خداســت نــه‬ ‫می کردید؟‬ ‫بلــه والیبــال بــازی می کــردم و روی زمیــن بــه بنــده خــدا‪ ،‬تعظیــم‬ ‫پــدرم کمــک می کــردم‪ .‬ســال ‪ 1377‬دومیــن فقــط مختــص‬ ‫بــار بــود کــه بــه تهــران امــده بــودم و برایــم پــروردگار اســت‪.‬‬ ‫بــرای‬ ‫خیلــی جالــب بــود‪ .‬تهران پــارس را کــه دیــدم مــن‬ ‫گفتــم خدایــا اینجــا چقــدر جالــب اســت! بوسیدن‬ ‫خــودم را ســریع بــا شــرایط وفــق دادم‪ .‬مواقعــی‬ ‫کــه اردوهــای تیــم ملــی نوجوانــان تعطیــل‬ ‫می شــد مــن در پــارک می خوابیــدم‪ .‬یکبــار در‬ ‫پــارک خوابیــده بــودم و ســاعت چهــار صبــح‬ ‫احســاس کــردم تمــام بدنــم دارد می لــرزد‪،‬‬ ‫از خــواب بیــدار شــدم و دیــدم روی مورچــه‬ ‫خوابیــده ام‪ ،‬بدنــم پــر از مورچــه شــده بــود‪.‬‬ ‫خاطــرات زیــادی از بی پولــی دارم؛ سشــوارم‬ ‫پرتیـتر با شــیث رضــــا�یی‬ ‫“‬ ‫اختصاصی زیروبم‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫‪77‬‬ ‫بعــد اقــای ابراهیــم زاده فــورواردش را صــدا‬ ‫پرســپولیس بایســتد و بگویــد مــن بــه برخورد ایشان با شما چطور بود؟‬ ‫پرســپولیس گل می زنــم در صورتــی کــه او شــاید خیلــی از فوتبالیســت ها ایــن جملــه زد و یــک چیــزی در گوشــش گفــت‪ .‬مــن‬ ‫هــم دوســت داشــت تیمــش ببــرد ولــی خــب را نگوینــد؛ علــی دایــی خیلــی دهن بیــن تــا ‪ 10‬دقیقــه شــوکه بــودم کــه ایــن حرکــت‬ ‫بــرای مــن قابل قبــول نبــود‪.‬‬ ‫اســت‪ ،‬اگــر یــک نفــر بیایــد و بگویــد فالنــی یعنــی چــه؟! اقــای ابراهیــم زاده چــه فکــری‬ ‫پشت ســرت حــرف زده‪ ،‬بــاور می کنــد‪ .‬مــن کــرد! چــه شــد کــه فــورواردش را صــدا زد!‬ ‫یادتان می اید که به چه کسانی تکل بدی‬ ‫به خاطــر بــاج نــدادن و اقــای کریمــی از کجــا می دانســت کــه اقــای‬ ‫زدید؟‬ ‫اخالقــم و اینکــه هیچ وقــت ابراهی ـم زاده فــورواردش را صــدا می زنــد! هــر‬ ‫تکل هــای مــن بــه عمــد‬ ‫پشت ســر کســی حــرف چقــدر هــم پرســیدم گفــت ولــش کــن‪ .‬ایــن‬ ‫مواقعی که اردوهای تیم ملی‬ ‫نبــود‪ .‬به صــورت فنــی‬ ‫نــزدم حتــی علــی دایــی‪ ،‬هــم یــک خاطــره جالــب بــا اقــای فیــروز‬ ‫تــوپ را می گرفتــم و‬ ‫خیلــی دشــمن داشــتم‪ .‬کریمــی‪.‬‬ ‫نوجوانان تعطیل می شد در‬ ‫نگاهــش‬ ‫چپ چــپ‬ ‫ـرای‬ ‫ـ‬ ‫ب‬ ‫زدن‬ ‫ـرف‬ ‫ـ‬ ‫ح‬ ‫ـر‬ ‫ـ‬ ‫ س‬ ‫ت‬ ‫پش‬ ‫بعد از بازگشت شما به پرسپولیس‪ ،‬علی‬ ‫پارک می خوابیدم‬ ‫تــو‬ ‫یعنــی‬ ‫می کــردم؛‬ ‫ادم هــای ضعیــف اســت‪.‬‬ ‫ایــن کاره نیســتی‪ .‬خیلی هــا‬ ‫هرچــه ســرمربی بــه مــن دایی سرمربی شده بود‪ .‬بعد از سه هفته‬ ‫بودنــد‪ ،‬هــر کســی مصاحبــه می کــرد مــن روی می گفــت می گفتــم چشــم و وظیفــه ام بــود‪ .‬شما را اخراج کردند؟‬ ‫او بیشــتر دقیــق می شــدم‪.‬‬ ‫مــن چهــار بــار از پرســپولیس اخــراج شــدم و ایشــان امدنــد و مــا در جــام حذفــی قهرمــان‬ ‫تکل های شما تکل بدی بود؟‬ ‫برگشــتم‪ .‬بازیکنــی کــه یــک بــار اخــراج شــود شــدیم‪ .‬ســه هفتــه گذشــت و مــن بیــرون‬ ‫فوتبــال همیــن اســت‪ .‬بــازی اســت و پیــش دیگــر نمی توانــد برگــردد‪ .‬اخریــن بــار دوره می نشســتم و تمریــن هــم نمی کــردم‪ .‬در ان‬ ‫می ایــد‪ .‬حتــی ایمــان مبعلــی هــم چنیــن کاری دنیزلــی مــن المــان بــودم‪،‬‬ ‫ســه هفتــه پرســپولیس‬ ‫کــرده اســت‪ .‬خیلــی از فوتبالیس ـت های دیگــر اقــای دنیزلــی وقتــی‬ ‫هفــت گل خــورد‪ .‬مــن‬ ‫تتوی دستم‪،‬‬ ‫هــم انجــام داده انــد‪ .‬در فوتبــال نمی شــود ســرمربی شــد ســردار‬ ‫خانــه بــودم‪ .‬اینجــا نظــر‬ ‫تتوی پرسپولیس است‬ ‫مالحظــه کســی را کــرد مخصوصــا مــن کــه در رویانیــان گفــت کــه مــن‬ ‫ســرمربی بــود و مــن‬ ‫تیــم پرســپولیس بــازی می کــردم و می بایســت بایــد بیایــم چــون خیلــی‬ ‫حرفــی نــدارم بگویــم‪.‬‬ ‫وظیفــه ام را بــه نحــو احســن انجــام مــی دادم‪ .‬مــن را دوســت داشــت و بــه مــن اعتمــاد‬ ‫عصبانی نبودید؟‬ ‫زمانــی کــه در پرســپولیس بــازی می کــردم داشــت‪.‬‬ ‫داشــتم ســکته می کــردم‪ .‬بــه مــن گفتنــد بــا‬ ‫اگــر بــرادرم هــم جلــوی مــن قــرار می گرفــت‪ ،‬بعد از این رفت وبرگشت ها به تیم صبا‬ ‫اشــجاری و محمــد غالمــی در اســتیل اذین‬ ‫همــان بــازی را انجــام م ـی دادم و برایــم هیــچ‬ ‫معاوضــه بشــوم‪ ،‬گفتــم مــی روم تیــم جوانــان‬ ‫فرقــی نمی کــرد‪ ،‬نــه مالحظــه می کــردم و نــه رفتید‪ .‬شنیده ام انجا هم حواشی ای با‬ ‫پرســپولیس تمریــن می کنــم ولــی هیــچ تیــم‬ ‫مراعــات‪ ،‬تیمــم بــرای مــن مهــم بــود و تــا فیروز کریمی داشتید؟‬ ‫دیگــری نمــی روم‪ .‬اگــر قــرار اســت محــو‬ ‫اخریــن لحظــه بــرای ان می جنگیــدم‪.‬‬ ‫فیــروز کریمــی مــن را خیلــی دوســت دارد‪ .‬بشــوم از همین جــا محــو می شــوم‪ .‬یــک‬ ‫چرا با علی دایی مشکل داشتید؟‬ ‫هنــوز هــم از مــن تعریــف و تمجیــد می کنــد‪ .‬پیشــنهاد هــم از قطــر داشــتم‪ .‬اقــای کاشــانی‬ ‫هــر کســی اخالقــی دارد‪ .‬بایــد از خــودش مــن از او خیلــی چیزهــا یــاد گرفتــم‪ .‬مرب ـی ای بــه مــن گفتنــد پیشــنهاد خوبــی اســت‪ ،‬گفتــم‬ ‫بپرســید‪ .‬مــن پشــت کســی حــرف نمی زنــم‪ ،‬بــود کــه مــن را از دفــاع راســت بــه دفــاع نمــی روم‪ ،‬می خواهــم در پرســپولیس بمانــم‪.‬‬ ‫رودررو صحبــت می کنــم‪ .‬درگیری هــای مــا وســط بــرد‪ .‬از نظــر فنــی جــای بحــث نیســت لیــگ پایین تــر بــازی می کنــم ولــی هیچ جــا‬ ‫از زمانــی شــروع شــد کــه مــن در پرســپولیس و همــه می داننــد کــه بهتریــن و فنی تریــن نمــی روم‪.‬‬ ‫مربــی ایــران اســت و فــراز کمالونــد را نیــز‬ ‫بــازی می کــردم و ایشــان بازیکــن ســایپا خیلــی قبــول دارم‪ .‬مــن و فیــروز کریمــی هیــچ خیلی از روزنامه نگارها و منتقدین و‬ ‫بودنــد‪ .‬اتفاق هــا را مــردم دیدنــد‪ .‬مــا کمیتــه‬ ‫انضباطــی هــم رفتیــم؛ ایشــان چهــار جلســه اختالفــی نداریــم و هــر‬ ‫کارشناس هامی گویندشیث‬ ‫محــروم و مــن یــک جلســه محــروم شــدم‪ .‬وقــت ببینمشــان خدمتشــان‬ ‫دوستداشتفوتبالیستی‬ ‫علی دایی‬ ‫عــرض ادب می کنــم و‬ ‫بعــد ایشــان ســرمربی تیــم‬ ‫خیلــی هــم دوست شــان‬ ‫شبیه نیکبخت واحدی شود؟‬ ‫خیلی دهن بین است‬ ‫ملــی شــد و مــن را بــه تیــم‬ ‫دارم‪ .‬مربــی فنــی اســت و‬ ‫نیکبخــت واحــدی ســابقه‬ ‫ملــی دعــوت کــرد و بعــد‬ ‫بــا شــوخی هایش تیــم بســیار بــا روحیــه ای ملــی داشــت و چنــد ســال در تیــم اســتقالل‬ ‫ســرمربی تیــم پرســپولیس‬ ‫می ســازد‪ .‬مــن بــه شــخصه خیلــی دوســتش بــود و ســابقه اش از مــن باالتــر بــود‪.‬‬ ‫شــد‪ .‬مــا از نظــر اخالقــی‬ ‫دارم‪.‬‬ ‫بــه هــم نمی خوردیــم‪.‬‬ ‫در ذهنتان بود که شبیه ایشان باشید؟‬ ‫یک خاطره بامزه از فیروز‬ ‫خیر اصال‪.‬‬ ‫چطور شد که به تیم‬ ‫کریمی بگویید‪.‬‬ ‫چقدر سعی می کردید از حواشی ای‬ ‫ملی دعوتتان کرد؟‬ ‫یکبــار بــا ذوب اهــن اصفهــان‬ ‫بعضــی از ســوال ها‬ ‫بــازی داشــتیم و مربــی ان تیــم که ان موقع حول وحوش شما و علیرضا‬ ‫را بایــد از ایشــان‬ ‫اقــای ابراهی ـم زاده بــود‪ ،‬اقای نیکبخت واحدی می چرخید دور باشید؟‬ ‫بپر ســید ‪.‬‬ ‫کریمــی بــه مــن گفــت یــک ســوال؟ مــن و علیرضــا حــق نداشــتیم‬ ‫وســط نیمــه هــر وقــت مثــل ادم هــای دیگــر زندگــی کنیــم؟ مــا هــم‬ ‫نگاهــت کــردم تــو ایــن حــق زندگــی داریــم‪ .‬همــه ادم هــا در زندگــی‬ ‫عکس العمــل را نشــان شــخصی و خلوتشــان کارهایــی می کننــد‪ .‬مــا‬ ‫بــده و بــه هیــچ چیــز چــون الگــو بودیــم نبایــد کاری می کردیــم‬ ‫کاری نداشــته بــاش‪ ،‬کــه دیــده شــود و مــن هــم موافقــم ولــی ادم‬ ‫ان لحظــه می فهمــی اشــتباه می کنــد‪ .‬البتــه بــرای مــن هیــچ اتفاقــی‬ ‫کــه حــرف مــن نیفتــاده اســت‪ ،‬بــه مــن گفتنــد منشــور اخالقــی‬ ‫چقــدر تاثیــر دارد و شــما ایــن اســت و بایــد تعهــد بدهــی! گفتــم‬ ‫اقــای ابراهیــم زاده تعهــد بــرای چــه؟ از پلیــس امنیتــی‪ ،‬پاســگاه و‬ ‫بالفاصلــه فــورواردش کالنتری هــا اســتعالم بگیریــد! مــن بــرای چــه‬ ‫را صــدا می زنــد و بــا بایــد تعهــد بدهــم و تعهــد هــم نــدادم چــون‬ ‫او صحبــت می کنــد‪ .‬مــن هیــچ مشــکلی نداشــتم‪.‬‬ ‫دقیقــه هشــتاد بــود کــه در ان برهه نیکبخت واحدی رفیق صمیمی‬ ‫مــن را صــدا کــرد و بــه‬ ‫مــن نــگاه کــرد و مــن هــم شما بود و به هم نزدیک بودید؟‬ ‫عکس العملــی نشــان دادم‪ .‬رضــا مامانــی بــا مــن نزدیــک بــود‪ .‬نیکبخــت‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪78‬‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫واحــدی خیلــی کــم بــا مــن نزدیــک بــود فقــط داشــته باشــند‪ .‬مــا یــک خانــواده هســتیم و بایــد خواننده موردعالقه تان در ایران؟‬ ‫در زمیــن تمریــن بــا هــم بودیــم ولــی بیــرون از هــم حمایــت کنیــم‪ .‬مــن کــه نمی توانــم رضا شیری‪.‬‬ ‫از زمیــن تمریــن خیلــی کــم کنــار همدیگــر از ان هــا حمایــت کنــم‪ ،‬ان هــا بایــد از مــن‬ ‫حمایــت کننــد‪ .‬باالخــره بازیکنــی از جنــس به غیر از اقای رضا شیری؟‬ ‫بودیــم‪.‬‬ ‫پرســپولیس در زمینــه خوانندگــی فعالیــت علیرضــا طلیســچی‪ ،‬فــرزاد فرزیــن و امیــر تتلــو‬ ‫چرا بعد از کنار گذاشتن فوتبال به طرف‬ ‫کــه از دوســتان نزدیــک مــن هســتند‪.‬‬ ‫می کنــد و بایــد بــه او کمــک کننــد‪.‬‬ ‫خوانندگی امدید؟‬ ‫به غیر از کمک‪ ،‬نظرشان در مورد شما‬ ‫خیلی ها از پژمان جمشیدی حمایت‬ ‫مــن هیــچ ادعایــی در خوانندگــی‬ ‫صادقانه است؟‬ ‫خاطرات زیادی از‬ ‫نــدارم و بــا احتــرام بــه‬ ‫کردند‪...‬‬ ‫دوســت دارم چنیــن اتفاقــی بــرای بلــه‪ .‬همــه صادقانــه بــه مــن کمــک کردنــد فقط‬ ‫خوانندگانــی کــه در عرصــه‬ ‫بی پولی دارم‬ ‫مــن هــم بیفتــد‪ .‬تمــام اســامی کــه از امیرتتلــو کمــک نگرفتــم‪ .‬علیرضــا طلیســچی‬ ‫موســیقی هســتند بایــد بگویــم‬ ‫گفتــم از ادم هــای بزرگــی هســتند از دوســتان خیلــی قدیمــی مــن اســت و تــا‬ ‫مــن خواننــده نیســتم‪ .‬یکــی از‬ ‫دالیلــی کــه وارد عرصــه موســیقی شــدم ایــن و هیچ وقــت از بزرگی شــان کــم نمی شــود‪ .‬از االن خیلــی بــه مــن کمــک کــرده اســت و مــن‬ ‫اســت کــه بتوانــم کنســرت بگــذارم و بــا تداعی تک تکشــان خواهــش می کنــم کــه بیاینــد و در بــا دیــدن اشــتیاق مــردم در کنســرتش‪ ،‬بســیار‬ ‫لــذت بــردم‪ .‬از مســعود جهانــی کــه بیشــتر‬ ‫گذشــته از نزدیــک هوادارهــای پرســپولیس را کنــار هــم باشــیم‪.‬‬ ‫کارهایــم بــا ایشــان بــوده کمــک می گیــرم‪.‬‬ ‫ببینــم‪ .‬خــدا را شــکر مــردم ‪ 80-70‬درصــد تابه حال در کار موسیقی از امیرتتلو کمک‬ ‫یــک کار هــم بــا علیرضــا افشــار عزیــز دارم‪.‬‬ ‫از مــن راضــی هســتند و مــن ســعی می کنــم‬ ‫در ایــن کار موفق تــر باشــم‪ .‬مــن خیلــی زیــاد نگرفته اید؟‬ ‫علیرضــا کارهــای فــرزاد فرزیــن را نیــز انجــام‬ ‫پرسپولیســی هســتم و تمــام لباس هایــم و خیر‪ .‬تابه حال از ایشان کمک نگرفته ام‪.‬‬ ‫می دهــد‪ .‬در کار موســیقی از همــه کمــک‬ ‫می گیــرم و از ان هایــی کــه بــه مــن کمــک‬ ‫حتــی تتوهایــم هــم قرمــز هســتند‪ .‬تنهــا هــدف نظرش در مورد شما در حوزه موسیقی‬ ‫می کننــد‪ ،‬تشــکر می کنــم‪.‬‬ ‫و ارزوی مــن در عرصــه موســیقی ایــن اســت چیست؟‬ ‫نظــرش خیلــی خــوب اســت‪ .‬گفــت که نســبت به سالگرد مهرداد اوالدی (روحش شاد)‬ ‫کــه هــواداران پرســپولیس را دوبــاره ببینــم‪.‬‬ ‫بــه فوتبالیس ـت ها و هنرمنــدان دیگــر صدایــت نزدیک هستیم‪ .‬یک خاطره از ایشان برایمان‬ ‫راه سختی را برای دیدن هوادارهایتان‬ ‫فقــط‬ ‫اســت‬ ‫بهتــر‬ ‫خیلــی‬ ‫بگویید‪.‬‬ ‫انتخاب نکرده اید؟‬ ‫ضعف هایــی داری کــه رابطــه مــن بــا مهرداد طــی دو ســال کمتر شــده‬ ‫باید‬ ‫دفاع‬ ‫یک‬ ‫داشتم‬ ‫اعتقاد‬ ‫می توانستید مربی شوید‪...‬‬ ‫ایــن هــم طبیعــی اســت‪ .‬بــود‪ .‬مــن هیچ کــدام از حرف وحدیث هایــی‬ ‫ـیدم‬ ‫مــن خیلــی ســختی کشـ‬ ‫و‬ ‫اســت‬ ‫کــی‬ ‫ر‬ ‫ادم‬ ‫خیلــی‬ ‫باشد!‬ ‫بلند‬ ‫موهایش‬ ‫همیشه‬ ‫ُ‬ ‫کــه از مهــرداد گفتــه می شــود را نمی پذیــرم‪.‬‬ ‫و فضــای فوتبــال خیلــی‬ ‫نکنــی‬ ‫زندگــی‬ ‫او‬ ‫بــا‬ ‫اگــر‬ ‫مــن نزدیک تریــن ادم بــه مهــرداد هســتم و‬ ‫ناراحتــم کــرد و داشــت‬ ‫نمی توانــی او را بشناســی‪ .‬هنــوز هــم نمی گویــم فــوت شــده چــون از‬ ‫بــه جاهایــی می رســید کــه غــرورم بشــکند‪.‬‬ ‫دوســتان دوران بچگــی ام بــود و بــا هــم در‬ ‫مــن بــه هــر قیمتــی زندگــی نمی کنــم‪ .‬ادمــی سبک خاصی دارید یا به صورت‬ ‫پرســپولیس بودیــم‪ .‬اصــا قشــنگ نبــود کــه‬ ‫هســتم کــه دوســت دارم چهارچوب هــای ازمون وخطا می خوانید؟‬ ‫زندگــی ام را رعایــت کنــم‪ .‬امیرتتلــو دوســت خــب طبیعــی اســت کــه دلــی کار می کنــم‪ .‬ایــن حرف هــا را در مــورد مهــرداد بگوییــم و‬ ‫دارد فوتبالیســت شــود‪ ،‬بایــد کمکــش کــرد رضــا شــیری ملودی هایــی بــه مــن می دهــد ان هــا را رســانه ای کنیــم‪ .‬ارزش هــای مهــرداد‬ ‫تــا فوتبالیســت شــود؛ یــا می توانــد و یــا کــه بــه صــدای مــن بخــورد‪ .‬مــن کارم نســبت هیچ وقــت بــرای مــن و مــردم کــم نمی شــود‪.‬‬ ‫نمی توانــد‪ ،‬هنــوز بــه عرصــه نیامــده اذیتــش بــه خواننده هــای دیگــر خیلــی ســخت تر خاطــرات زیــادی بــا مهــرداد دارم‪ .‬مهــرداد‬ ‫می کننــد‪ .‬امیــر پســر خوبــی اســت و بــا عشــق اســت‪ .‬بایــد خیلــی دقــت کنــم چــون از خیلــی دوست داشــتنی اســت (نمی گویــم‬ ‫و دوست داشــتن ورزش را تبلیــغ می کنــد و مــن انتظــار ایــن را دارنــد کــه بــد بخوانــم بــود)‪ ،‬هــادی هــم همین طــور‪ ،‬مــن کاپیتانــش‬ ‫تــا بتواننــد انتقــاد کننــد و بــه خاطــر همیــن بــودم پســری بســیار خــوب‪ ،‬بی حاشــیه و‬ ‫ایــن خیلــی خــوب اســت‪.‬‬ ‫ســعی می کنــم بهتریــن را بخوانــم‪ .‬بــا رضــا عاشــق خانــواده اش بــود‪ .‬هــادی بی نظیــر بــود؛‬ ‫ کنید؟‬ ‫به امیر تتلو چه کمکی می‬ ‫یــک پرسپولیســی هــزار اتیشــه‪.‬‬ ‫هــر کمکــی کــه از دســتم بــر بیایــد برایــش شــیری و مســعود جهانــی‬ ‫حرف پایانی‬ ‫انجــام می دهــم چــون امیــر دوســت دارد یــک تیــم هســتیم و قــرار‬ ‫حــرف پایانـی ام ایــن اســت‬ ‫ورزش کنــد و ایــن ادم بــرای مــن قابل احتــرام اســت یــک کار بزرگــی را‬ ‫از من انتظار این را دارند که‬ ‫کــه اگــر در زندگی تــان‬ ‫انجــام بدهیــم‪ .‬یــک اهنــگ‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫ناگفته نماند که اقای وحید شمسایی هم به دربــاره درگذشــت مهــرداد بد بخوانم تا بتوانند انتقاد کنند! اتفاقــی افتــاد کــه منجــر‬ ‫بــه ناامیــدی شــما شــد‪،‬‬ ‫و هــادی عزیــز خوانــده ام‬ ‫ایشان کمک می کنند‪.‬‬ ‫اصــا یــک درصــد هــم بــه‬ ‫کــه بــه همــراه موزیک هــای‬ ‫مــن‬ ‫ کنــم‪.‬‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫تشــکر‬ ‫بلــه از ایشــان هــم‬ ‫ناامیــدی فکــر نکنیــد‪ .‬تــا‬ ‫دیگــری در کنســرتم اجــرا‬ ‫وقتــی کــه خــدا هســت‪ ،‬پــدر و مــادر هســتند و‬ ‫از دســتم بــر نمی ایــد کــه باشــگاه و تیمــی خواهــم کــرد‪.‬‬ ‫داشــته باشــم وگرنــه امیــر را بــه تیــم خــودم با جایی هم قرارداد بسته اید یا هزینه شخصی قــدرت خــود ادم هســت‪ ،‬می تــوان در زندگــی‬ ‫مــی اوردم چــون پســر خیلــی خوبــی اســت‪.‬‬ ‫پیشــرفت های زیــادی داشــت و لحظــات‬ ‫است؟‬ ‫خودتان‬ ‫قشــنگی را رقــم زد‪ .‬خــدا را صدهــزار مرتبــه‬ ‫نمی شود شما به جایی معرفی شان کنید؟‬ ‫بلــه می شــود‪ .‬مــن بــازی امیــر را دیــده ام‪ ،‬بــا شــرکتی کــه نمی توانــم اســمش را ببــرم شــکر می کنــم کــه دعــای پــدر و مــادرم پشــت‬ ‫قــراردادی بســته ایم‪.‬‬ ‫ســرم اســت و اینکــه می توانــم بــا کمــک تمــام‬ ‫می توانــد فوتبالیســت شــود و می شــود بــه‬ ‫اطرافیــان‪ ،‬هــواداران و بــزرگان پرســپولیس بــه‬ ‫او کمــک کــرد؛ امــا هنــوز وارد نشــده‪ ،‬برخــی با کدام ترانه سراها‬ ‫هدفــی کــه دارم برســم تــا بتوانیــم بــار دیگــر‬ ‫بــه او می گوینــد تــو نمی توانــی و بــه درد مشغول فعالیت هستید؟‬ ‫بــا کنســرت در شــهرهای مختلــف همدیگــر‬ ‫فوتبــال نمی خــوری! ادم بایــد قــوی باشــد و بــا ترانه ســراهای بســیار‬ ‫را مالقــات کنیــم‪ .‬ادم بــه امیــد زنــده اســت‬ ‫بــه حرف هــا توجــه نکنــد‪ .‬امیــر هــم مثــل مــن خوبــی مشــغول‬ ‫و بایــد جنبــه مثبــت اتفاقــات زندگــی را در‬ ‫کار‬ ‫توجهــی نمی کنــد‪ .‬هــدف مــن از خوانندگــی بــه‬ ‫نظــر گرفــت کــه حتمــا خیــری در ان اســت‪.‬‬ ‫همانــی اســت کــه گفتــم و دوســت دارم بــه‬ ‫هســتیم‪.‬‬ ‫اگــر روزی فــردی نتوانــد فوتبــال را ادامــه‬ ‫هدفــم برســم و کار مجــاز بخوانــم‪ .‬کارهایــم بــا‬ ‫دهــد می توانــد راه بهتــری را انتخــاب‬ ‫اجــازه وزارت ارشــاد منتشــر می شــود و از خــدا‬ ‫کنــد‪ .‬ورزش مــا ورزش پهلوانــی و پاکــی‬ ‫می خواهــم تمــام هوادارهــای پرســپولیس را در‬ ‫اســت‪ .‬امیــدوارم هیــچ ورزشــکاری‬ ‫کنســرتم ببینــم‪ .‬دوســت دارم در اولیــن کنســرتم‬ ‫در مســیر نادرســتی نــرود‪ .‬امیــدوارم‬ ‫علــی پرویــن‪ ،‬علــی کریمــی‪ ،‬حمیــد اســتیلی‪،‬‬ ‫همیشــه ســالم باشــیم‪ ،‬ســالم زندگــی‬ ‫مجتبــی محرمــی‪ ،‬فرشــاد پیــوس‪ ،‬عابــدزاده و‬ ‫کنیــم و ســالم فکــر کنیــم‪.‬‬ ‫همــه پیش کســوت های پرســپولیس حضــور‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫هفتم زیروبم‬ ‫اختصاصی‬ ‫نگاه‬ ‫“‬ ‫“‬ ‫‪79‬‬ ‫هیچ کس تولد کرمولک را یادش نیست!‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪80‬‬ ‫یکی بود یکی نبود‪...‬‬ ‫در یــک روز زیبــای بهــاری کرمولــک قصــه مــا‬ ‫در کنــار بوتــه گل ســرخ باغچــه نشســته بــود و‬ ‫بــه خواهــر کوچولــوش نــگاه می کــرد‪.‬‬ ‫مــادر کرمولــک از او خواســته بــود تــا مراقــب‬ ‫خواهــرش باشــد تــا موقــع بــازی کــردن بــرای‬ ‫او اتفاقــی نیفتــد‪.‬‬ ‫امــا کرمولــک ان روز اصــا حوصلــه بــازی‬ ‫نداشــت و اصــا دوســت نداشــت بــا کســی‬ ‫حــرف بزنــد؛ چــون فــردا تولــد کرمولــک بــود و‬ ‫ســال پیــش‪ ،‬پــدر و مــادر کرمولــک بــرای تولــد‬ ‫او از روزهــا قبــل برنامه ریــزی کــرده بودنــد ولــی‬ ‫امســال انــگار هیچ خبــری نبــود‪ .‬کرمولــک تمام‬ ‫روز منتظــر بــود تــا شــاید متوجــه شــود کــه به‬ ‫یــاد تولــد او هســتند و قــرار اســت بــرای او‬ ‫کاری کننــد؛ امــا انــگار هیچ کــس حواســش‬ ‫بــه او نبــود‪.‬‬ ‫کم کــم ظهــر شــده بــود و دیگــر وقتــش‬ ‫شــده بــود کــه او بــه همــراه خواهــرش‬ ‫بــه خانــه بازگــردد‪ .‬بعــد از خــوردن‬ ‫ناهــار‪ ،‬کرمولــک بــه اتاقشــان رفــت و‬ ‫کمــی دراز کشــید و شــروع کــرد بــه فکــر‬ ‫کــردن‪ .‬اخــرش هــم بــه ایــن نتیجــه رســید‬ ‫کــه اصــا شــاید دیگــر کســی او را دوســت‬ ‫نــدارد!‬ ‫بعدازظهــر کــه شــد‪ ،‬کرمولــک رفــت پیــش‬ ‫دوســتانش ولــی بــاز هم حوصلــه بازی نداشــت‪.‬‬ ‫رفــت در گوشـه ای نشســت و مشــغول تماشــای‬ ‫بــازی ان هــا شــد‪ .‬مادربــزرگ ســنجاقک باغچــه‬ ‫کــه درحــال قــدم زدن بــود و از هــوای زیبــا‬ ‫لــذت می بــرد‪ ،‬دیــد کــه کرمولــک تنهــا نشســته‬ ‫و ناراحــت اســت‪ ،‬بــرای همیــن رفــت کنــارش‬ ‫نشســت و بــا مهربانــی گفــت‪« :‬ســام کرمولــک‬ ‫کوچولــو‪ ،‬چــرا بــا بچه هــا بــازی نمی کنــی»؟‬ ‫کرمولــک اهــی کشــید و گفــت‪« :‬اصــا حوصلــه‬ ‫ندارم»‪.‬‬ ‫مادربــزرگ ســنجاقک خندیــد و گفــت‪« :‬چــرا‬ ‫اخــه؟ راســتش رو بگــو ببینــم‪ .‬بــا کســی دعــوا‬ ‫کــردی»؟‬ ‫کرمولــک بــا ناراحتــی شــانه هایش را بــاال‬ ‫انداخــت و گفــت‪« :‬نــه‪ .‬راســتش فــردا روز تولــد‬ ‫منــه ولــی هیچ کــس یــادش نیســت‪ .‬حتــی پــدر‬ ‫و مــادرم‪ ،‬انــگار مهــم نیســت کــه مــن بــه دنیــا‬ ‫اومــدم‪ ،‬دیگــه منــو دوســت نــدارن‪ ،‬همیشــه‬ ‫یادشــون بــود ولــی نمی دونــم چــرا ایــن بــار‬ ‫یادشــون رفتــه»‪.‬‬ ‫مادربــزرگ ســنجاقک خندیــد و عینکــش را‬ ‫جابه جــا کــرد و گفــت‪« :‬مــن کــه فکــر نمی کنــم‬ ‫پــدر و مــادرت بتونــن روز تولــدت رو فرامــوش‬ ‫کنــن‪ .‬اون روز‪ ،‬بهتریــن روز زندگــی اون هــا بــود‪.‬‬ ‫پاشــو بــرو بــازی کــن‪ ،‬ایــن فکرهــا رو هــم از‬ ‫ســرت بیــرون کــن»‪.‬‬ ‫مادربــزرگ ســنجاقک بعــد از گفتــن ایــن حــرف‬ ‫بلنــد شــد و رفــت‪ .‬کرمولــک دوبــاره تنهــا‬ ‫نشســت و شــروع کــرد بــه غصــه خــوردن‪.‬‬ ‫شــب که شــد‪ ،‬کرمولــک تــوی تختخوابــش دراز‬ ‫کشــیده بــود و هنــوز داشــت غصــه می خــورد‪.‬‬ ‫خواهــر کوچولــوی کرمولــک رفــت کنــار‬ ‫بــرادرش و بــه او گفــت‪« :‬داداش خوبــم‪ ،‬چــرا‬ ‫این قــدر ناراحتــی‪ ،‬مــن دوســت نــدارم تــو‬ ‫این قــدر ناراحــت باشــی‪ ،‬می خــوای بــرات یــه‬ ‫شــعر بخونــم تــا خــوب بشــی»؟‬ ‫کرمولــک گفــت‪« :‬اخــه همــش فکــر می کنــم‬ ‫کــه دیگــه کســی منــو دوســت نــداره؛ ولــی حاال‬ ‫کــه تــو می خــوای بــرام شــعر بخونــی پــس‬ ‫حتمــا دوســتم داری»‪.‬‬ ‫کرمولــک غمگیــن کنــار تخــت نشســت‪ ،‬بهــارک‬ ‫از او پرســید‪« :‬چــرا فکــر می کنــی کســی دوســتت‬ ‫نداره»؟‬ ‫کرمولــک بــا ناراحتــی گفــت‪« :‬اخــه فــردا تولدمه‬ ‫و همــه یادشــون رفتــه‪ .‬هــم مامــان و بابــا‪ ،‬هــم‬ ‫دوســتام‪ .‬حتــی تــو هــم یــادت نبــود»‪.‬‬ ‫بهــارک ریزریــز خندیــد و بــا خنــده بــه کرمولــک‬ ‫گفــت‪« :‬خــوب حتمــا یادشــون رفتــه دیگه‪ .‬شــب‬ ‫بخیر داداشــی»‪.‬‬ ‫ایــن را گفــت و مالفـه اش را روی ســرش‬ ‫کشــید و خوابیــد‪.‬‬ ‫کرمولــک از رفتــار بهــارک تعجــب‬ ‫کــرد‪ .‬امــا ســعی کــرد بخوابــد‪ .‬صبــح‬ ‫کــه شــد بــا قلقلــک نــور خورشــید‬ ‫خانــوم از خــواب بیــدار شــد امــا‬ ‫بهــارک در اتــاق نبــود!‬ ‫در همیــن فکــر بــود کــه بهــارک کوچولــو ارام‬ ‫درب را بــاز کــرد و دیــد کرمولــک بیــدار اســت‪.‬‬ ‫ســام کــرد و گفــت بیایــد صبحانــه بخــورد و‬ ‫رفــت‪ .‬کرمولــک جایــش را مرتــب کــرد و بــا‬ ‫همیــن ناراحتــی درب اتــاق را بــاز کــرد‪.‬‬ ‫تــا درب اتــاق بــاز شــد‪ ،‬پــدر و مــادر کرمولــک‬ ‫و خواهــرش و تمــام دوســتانش هــورا کشــیدند و‬ ‫بــرای کرمولــک شــعر تولــدت مبــارک خواندنــد‪.‬‬ ‫کرمولــک اولــش خیلــی تعجــب کــرد؛ امــا بعــد‬ ‫از خوشــحالی هورایــی کشــید و بــا صــدای بلنــد‬ ‫خندیــد‪ .‬یک دفعــه داد زد‪« :‬وای چــه کیــک‬ ‫بزرگــی!» مــادر کرمولــک یــه کیــک خیلــی بزرگ‬ ‫بــرای تولــد کرمولــک پختــه بــود‪ .‬کیکــی کــه‬ ‫حتــی از کیــک ســال قبــل هــم بزرگ تــر بــود!‬ ‫کرمولــک وســط جشــن بــه یــاد حــرف‬ ‫مادربــزرگ ســنجاقک افتــاد کــه گفتــه بــود‪« :‬مــن‬ ‫کــه فکــر نمی کنــم پــدر و مــادرت بتونــن روز‬ ‫تولــدت رو فرامــوش کنــن‪ .‬اون روز‪ ،‬بهتریــن روز‬ ‫زندگــی اون هــا بــود»‪.‬‬ ‫او خیلــی خوشــحال بــود کــه پــدر و مــادر و‬ ‫خواهــر و دوســتانش ان قــدر او را دوســت دارنــد‪.‬‬ ‫ایــن بهتریــن جشــن تولــد کرمولــک بــود‪.‬‬ ‫شعر کودک‬ ‫جیک و جیک و جیک چه هستم؟‬ ‫تخم پرنده هستم‬ ‫تنگ و تاریکه اینجا‬ ‫خیلی کوچیکه اینجا‬ ‫فردا به امید خدا‬ ‫دیوار تخمو می شکنم‬ ‫رو شاخه ها پر می زنم‬ ‫اواز می خونم چه و چه‬ ‫با ناز می خونم به و به‬ ‫گربه می گه‪:‬‬ ‫صدای تو قشنگه‬ ‫موشه می گه‪:‬‬ ‫پرها و چشم و پای تو قشنگه‬ ‫خدا جونم کاش بتونم‬ ‫خوشگل خوشگل بخونم‬ ‫بچه ها رو شاد بکنم‬ ‫کنار اون ها بمونم‬ ‫امو‬ ‫زش نقاش‬ ‫ی‬ ‫ب‬ ‫ا‬ ‫ا‬ ‫ع‬ ‫دا‬ ‫د انگلیس‬ ‫در تصوی‬ ‫ی‬ ‫ر زیر ب‬ ‫ا اعداد انگ‬ ‫لی‬ ‫س‬ ‫ی‬ ‫ن‬ ‫ق‬ ‫ا‬ ‫زیبایی‬ ‫ش ‬ ‫یهای‬ ‫کشیده شد‬ ‫ه‬ ‫ا‬ ‫س‬ ‫ت‪.‬‬ ‫ا‬ ‫مید‬ ‫کو‬ ‫واریم شما‬ ‫دکان عزیز‬ ‫ا‬ ‫ز‬ ‫دی‬ ‫د‬ ‫ن‬ ‫ا نها لذت‬ ‫ببرید‪.‬‬ ‫تربـیت‪،‬تنـبیه‪،‬لجبـازی‬ ‫کودک و نوجوان‬ ‫اناهیتا یاراحمدی‬ ‫کارشناس ارشد زبان‬ ‫تغـذیه کودکـانه‬ ‫رابطه خواب و هوش در کودکان‬ ‫کودکانی که در ســاعت معینــی به رختخواب‬ ‫می رونــد باهوش تــر و موفق ترنــد‪ .‬درواقــع‬ ‫یادگیــری زبــان‪ ،‬خوانــدن و حــل مســائل‬ ‫ریاضــی بــرای کودکانــی کــه خــواب منظــم‬ ‫دارنــد نســبت بــه کوچولوهایــی کــه بی نظــم‬ ‫هســتند و در ســاعات متفاوتــی می خوابنــد‪،‬‬ ‫اســان تر اســت‪.‬‬ ‫مطالعــات روی هشــت هــزار کــودک‬ ‫چهارســاله ثابــت کــرده کــه اگــر یــک کودک‬ ‫زودتــر از همســاالن خــود بــه رختخــواب‬ ‫بــرود بــه همــان نســبت در یادگیــری‬ ‫موفق تــر خواهــد بــود و معیــار اصلــی‬ ‫بــرای پیش بینــی رشــد مثبــت در کــودکان‪،‬‬ ‫همیــن داشــتن خــواب منظــم اســت‪ .‬نتایــج‬ ‫ایــن تحقیقــات می گویــد خــواب کمتــر از‬ ‫‪ 11‬ســاعت در طــول شــبانه روز یــک کودک‪،‬‬ ‫عقب افتادگــی تحصیلــی نســبت بــه دیگــر‬ ‫دوســتانش را بــه ارمغــان خواهــد اورد‪.‬‬ ‫بیشــتر کــودکان در طــول شــب بــه انــدازه‬ ‫کافــی نمی خوابنــد کــه روی رشــد و‬ ‫یادگیــری ان هــا تاثیــر منفــی می گــذارد‪ ،‬البته‬ ‫تحقیقــات کامل تــر نیــز ارتقــای هوشــیاری‬ ‫شــنوایی‪ ،‬مهارت هــای زبانــی‪ ،‬ســواد و‬ ‫مهارت هــای ریاضــی در کودکانــی بــا‬ ‫ســاعات منظــم خــواب را بــه اثبــات رســانده‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫کودکانــی کــه دیرتــر از ســاعت ‪21‬‬ ‫می خوابنــد خــواب کمتــری خواهنــد‬ ‫داشــت؛ بنابرایــن والدیــن می تواننــد کــودکان‬ ‫را بــا خوانــدن کتــاب یــا تعریــف داســتان به‬ ‫خوابیــدن در ســاعات مشــخص ترغیــب‬ ‫کننــد‪ .‬در ضمــن بایــد زمــان مناســبی بــرای‬ ‫بــه رختخــواب رفتن کــودکان تعییــن کنند و‬ ‫رعایــت ان توســط کــودک را جــدی بگیرند‪.‬‬ ‫گونه چپ بچه را ببوسید!‬ ‫مغــز کــودک نیــز ماننــد بزرگســاالن از دو‬ ‫نیمکــره تشــکیل شــده اســت‪ .‬ســمت چــپ‬ ‫بــدن بــا نیمکــره راســت مغــز ارتبــاط دارد و‬ ‫تصــورات‪ ،‬تخیــات و احساســات را حاکمیت‬ ‫می کنــد‪ .‬دانشــمندان کشــف کردنــد گــوش‬ ‫چــپ کــه اطالعــات خــود را بــه نیمکــره‬ ‫راســت مغــز ارســال می کنــد‪« ،‬گــوش عشــق»‬ ‫اســت و بنابرایــن عبــارات احساســی را بــرای‬ ‫درک بهتــر بایــد در گــوش چــپ کــودک نجوا‬ ‫کــرد‪.‬‬ ‫مــادران بایــد بــا گــوش چــپ کــودک عشــق‬ ‫خــود را ابــراز کننــد‪ .‬یــک جملــه احساســی‬ ‫اگــر مســتقیما از طــرف چــپ بــدن ارســال‬ ‫شــود ســریع تر بــه مراکــز احساســی کــودک‬ ‫می رســد و اثرگذارتــر خواهــد بــود‪ .‬مطالعــات‬ ‫دقیــق علمــی نشــان می دهــد کــه بهتــر اســت‬ ‫مــادران گونــه چــپ کــودک را ببوســند و یــا‬ ‫بــا دســت چــپ کــودک را در اغــوش بگیرنــد‪.‬‬ ‫جالــب اینکــه دانشــمندان دانشــگاه انگلیس در‬ ‫تحقیقــات خــود نشــان دادنــد کــه ‪ 85‬درصــد‬ ‫از زنــان چپ دســت یــا راست دســت‪ ،‬کــودک‬ ‫خــود را کامــا ناخوداگاه و از روی احســاس با‬ ‫دســت چــپ در اغــوش می گیرنــد‪ .‬بــه ایــن‬ ‫ترتیــب واکنش هــای فیزیکــی و احساســی‬ ‫کــودک مســتقیما بــه طــرف راســت مغز مــادر‪،‬‬ ‫یعنــی جایــگاه احساســات می رســند‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫پــدر و مــادر لجبــاز‪ ،‬کودکــی لجبــار بــار‬ ‫می اورنــد‪ .‬پــدر و مــادری کــه حــرف کودکشــان‬ ‫را گــوش نمی کننــد و در پــی بــاز کــردن کــودک‬ ‫از ســر خودشــان هســتند‪ ،‬نبایــد توقــع داشــته‬ ‫باشــند کودکشــان حــرف ان هــا را بشــنود‪.‬‬ ‫ترســاندن و تنبیــه هرگــز از کودکانمــان انســان‬ ‫بهتــری نخواهــد ســاخت‪ .‬تنبیــه تنهــا باعــث‬ ‫افزایــش اضطــراب در کــودکان اســت‪ .‬وظیفــه‬ ‫والدیــن اموختــن کار خــوب بــه کــودکان اســت‬ ‫نــه بازداشــتن ان هــا از کار بــد!! مطالعــات نشــان‬ ‫می دهــد کــه اگــر چیــزی را مــدام بــه کــودک‬ ‫بگوییــد او هــم شــروع بــه مخالفــت بــا شــما‬ ‫می کنــد‪ .‬درحالی کــه اگــر بعــد از یکبــار گفتــن‬ ‫ادامــه ندهیــد کــودک هــم ان را رهــا خواهــد‬ ‫کــرد‪ .‬به عنوان مثــال‪ :‬وقتــی روی میــز می زنــد‬ ‫اگــر یکبــار بــه او بگوییــد کــه «نــزن پســرم»‬ ‫فوقــش دو بــار می زنــد و بعــد ان را کنــار‬ ‫می گــذارد ولــی اگــر بگوییــم «نــزن! نکــن! مــن‬ ‫بــه تــو نگفتــم و‪ »...‬کــودک شــروع بــه لجبــازی‬ ‫می کنــد و ان را ادامــه می دهــد‪.‬‬ ‫دقــت کنیــد‪ :‬پــدر و مــادری دو گــوش شــنوا‬ ‫می خواهــد نــه یــک زبــان گویــا‪ .‬قــرار نیســت‬ ‫پــدر و مــادر متکلــم وحــده باشــند‪ .‬هــر پــدر و‬ ‫مــادری کــه حــرف می زنــد و گــوش شــنوایی‬ ‫بــرای شــنیدن ســخن کودکــش نــدارد؛ کودکــش‬ ‫را از پــای خواهــد انداخــت!‬ ‫کودکتان غمگین است؟‬ ‫بــه او غذاهــای حــاوی امــگا‪ 3‬و ویتامیــن ‪ D‬بدهیــد؛‬ ‫مثــل تخم مــرغ‪ ،‬تخــم کتــان و ماهی هــای چــرب‬ ‫مثــل قــزل اال‪ .‬او را از نــور خورشــید محــروم نکنیــد!‬ ‫کودکتان ضعیف است؟‬ ‫بــه او غذاهــای غنــی از ویتامیــن ‪ C‬بدهیــد؛ مثــل‬ ‫گوجه فرنگــی‪ ،‬انانــاس‪ ،‬توت فرنگــی‪ ،‬کیــوی‪،‬‬ ‫فلفل ســبز و کلــم‪.‬‬ ‫کودکتان عصبی است و استرس دارد؟‬ ‫بــه او غذاهایــی غنــی از ویتامین هــای گــروه ‪ B‬مثــل‬ ‫قــزل اال یــا یــک کاســه بــزرگ ماســت کم چــرب‬ ‫بدهیــد‪.‬‬ ‫کودکتان بداخالق‪ ،‬غرغرو و عصبانی است؟‬ ‫بــه او غذاهــای پتاســیم دار مثــل مــوز‪ ،‬اووکادو‪ ،‬ذرت‪،‬‬ ‫ســیب زمینی و لوبیــا ســفید بدهیــد!‬ ‫کودکتــان بی خــواب اســت و بــرای خوابانــدن او‬ ‫بــه دردســر افتاده ایــد؟‬ ‫غذاهــای غنــی از منیزیــم مثــل نخــود‪ ،‬عــدس‪ ،‬جــو‬ ‫دوســر‪ ،‬تخــم کــدو و اســفناج (‪ 1+‬ســال) راه حــل‬ ‫مشــکل اســت‪.‬‬ ‫‪81‬‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫زیرو بم دنیای مجازی‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫ستون های نوری مرموز کانادا چیست؟‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫تولید سیبی که سیاه نمی شود‬ ‫کهکشان های اولیه و نور سبز‬ ‫بــر اســاس یافته هــای محققــان کهکشــان هایی‬ ‫کــه نــور ســبزرنگ از خــود ســاطع می کردنــد‪،‬‬ ‫حــدود ‪ ۱۱‬میلیــارد ســال قبــل در جهــان وجــود‬ ‫داشــتند‪ .‬همچنیــن برخــی از کهکشــان ها و‬ ‫ابرهــا‪ ،‬هالــه ای پررنگ تــر از امــروز داشــتند‪.‬‬ ‫ان هــا متوجــه شــدند طیــف نــوری ســبزرنگ‬ ‫در تمــام ایــن کهکشــان ها وجــود داشــته‬ ‫کــه اکنــون بــه دلیــل گســترش جهــان‪ ،‬بــه‬ ‫مادون قرمــز تغییــر یافتــه اســت‪ .‬به هرحــال‬ ‫ایــن نــور ســبزرنگ در مقایســه بــا نــور ســاطع‬ ‫شــده از ترکیــب ســتارگان و کهکشــان های‬ ‫امــروز‪ ،‬بســیار درخشــان تر بــوده اســت‪ .‬ایــن‬ ‫نــور ســبزرنگ از اتم هــای اکســیژن شــکل‬ ‫می گیــرد کــه دو الکتــرون خــود را از دســت‬ ‫داده انــد‪ .‬ســتارگان در ان زمــان از فعال تریــن‬ ‫ســتاره های کنونــی هــم داغ تــر بوده انــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫عصای هوشمندی که مراقب صاحبش است‬ ‫‪82‬‬ ‫یــک شــرکت فرانســوی در نمایشــگاه‬ ‫الکترونیــک مصرفــی ‪ 2017‬در الس وگاس از‬ ‫عصــای هوشــمندی رونمایــی کــرده کــه ایــن‬ ‫ابــزارِ کمک حرکتــیِ بیــش از ‪ 100‬ســاله را‬ ‫بــا حســگرهای هوشــمند بــه عصــر دیجیتــال‬ ‫مــی اورد‪ .‬ایــن عصــا کــه بــرای ســالمندان و‬ ‫افــراد کم تحــرک طراحــی شــده‪ ،‬همچنیــن‬ ‫می توانــد مشــکالت احتمالــی را براســاس‬ ‫شــیوه حرکــت کاربــر پیش بینــی کنــد‪ .‬در داخــل‬ ‫«‪ »Dring‬یــک شتاب ســنج و ژیروســکوپ بــرای‬ ‫پیگیــری حــرکات کاربــر ســاخته شــده اســت‪.‬‬ ‫عــاوه بــر ان‪ ،‬این عصــای هوشــمند دارای یک‬ ‫سیســتم هشــدار اســت کــه به طــور مســتقیم بــه‬ ‫ســامانه جهانــی ارتباطــات همــراه (ج ـی اس ام)‬ ‫متصــل اســت‪ .‬در صــورت افتــادن کاربــر یــا‬ ‫وقــوع حادثــه اورژانســی‪ ،‬ایــن عصای هوشــمند‬ ‫می توانــد بــه اعضــای خانــواده وی هشــدار‬ ‫بفرســتد‪ .‬فــرد دریافت کننــده می توانــد بــه‬ ‫ایــن هشــدار بــا یــک ســیگنال پاســخ دهــد تــا‬ ‫کاربــر ســالمند بدانــد کــه کمــک در راه اســت‪.‬‬ ‫ایــن تصاویــر در نورث بی اونتاریــو‪ ،‬توســط فــردی‬ ‫بــه نــام «تیمــی جــو الزینــگا» ثبــت شــده اند‪ .‬وی‬ ‫ایــن ســتون های نورانــی را در بامــداد روز ششــم‬ ‫ژانویــه در تاریکــی اســمان مشــاهده کــرده اســت‪،‬‬ ‫درحالی کــه دمــای هــوا در ان ســاعت منفــی ‪۱۸‬‬ ‫درجه ســانتیگراد بــوده اســت‪.‬‬ ‫بــه گفتــه وی این گونــه به نظــر می امــد کــه‬ ‫ســتون های نــوری از نقــاط متعــددی از ســطح‬ ‫زمیــن بیــرون زده و بــه اســمان می رفتنــد‪ .‬بــا‬ ‫ن همــه‪ ،‬ایــن رویــداد یــک پدیــده بســیار‬ ‫ایــ ‬ ‫رایــج اتمســفری اســت کــه بــه ســتون های نــوری‬ ‫شــهرت دارد‪ .‬اگرچــه ایــن پدیــده شــباهت زیــادی‬ ‫بــه شــفق های قطبــی دارد‪ ،‬امــا ارتباطــی بــه ایــن‬ ‫رویــداد کــه بــه واســطه تحریــک اتم های اتمســفر‬ ‫زمیــن به واســطه ذرات بــاردار الکتریکــی فضــا‬ ‫ایجــاد می‪‎‬شــود‪ ،‬نــدارد‪ .‬در عــوض ســتون های‬ ‫نــوری در دمــای انجمــاد‪ ،‬زمانــی کــه بلورهــای‬ ‫مســطع و ‪ ۶‬ضلعــی یــخ در الیــه پایینــی اتمســفر‬ ‫شــکل می گیرنــد خلــق می شــوند‪ .‬زمانــی کــه‬ ‫ایــن رویــداد رخ می دهــد‪ ،‬بلورهــا اینـه ای ترکیبــی‬ ‫و غول پیکــر ایجــاد می کننــد کــه می تواننــد‬ ‫نــور را از یــک منبــع نــوری‪ ،‬ماننــد نــور شــهرها‬ ‫یــا خودروهــا بــاز بتاباننــد‪ .‬در واقــع انچــه در ایــن‬ ‫تصاویــر ثبــت شــده اند‪ ،‬نــوری اســت کــه از زمین‬ ‫بــه فضــا ســفر می کنــد و توســط ایــن اینه هــا‬ ‫بــه زمیــن بازتابانــده می شــوند و به شــکل ایــن‬ ‫ســتون های درخشــان دیــده می شــوند‪.‬‬ ‫از مــاه فوریــه در فروشــگاه های امریــکا ســیبی‬ ‫تراریختــه عرضــه می شــود کــه پــس از بــرش‬ ‫تــا ســه هفتــه ســیاه نمی شــود‪ .‬ژنــی کــه باعــث‬ ‫قهــوه ای شــدن ســیب پــس از بــرش ان می شــود‪،‬‬ ‫در ایــن نــوع ســیب ها کــه «‪»Arcetic Apple‬‬ ‫نامیــده می شــوند‪ ،‬خامــوش شــده اســت‪.‬‬ ‫ایــن ســیب ها بــا بــرش تغییــر رنــگ‬ ‫نمی دهنــد‪ ،‬بلکــه رنــگ ان هــا زمانــی تغییــر‬ ‫می کنــد کــه واقعــا فاســد شــده باشــند‪.‬‬ ‫هنگامــی کــه ســلول های ســیب به دلیــل‬ ‫بــرش دچــار اســیب می شــوند‪ ،‬انزیــم‬ ‫اکســیدپلی فنول‪ ،‬فعــل و انفعالــی شــیمیایی در‬ ‫ایــن میــوه را اغــاز می کنــد کــه بــه قهــوه ای‬ ‫شــدن ان منجــر می شــود‪.‬‬ ‫امــا در ســیب های «‪ »Arcetic Apple‬ایــن‬ ‫انزیــم وجــود نــدارد زیــرا ژن مســئول تولیــد‬ ‫ان خامــوش شــده اســت‪ .‬ایــن نــوع ســیب‬ ‫را می تــوان در هــر نقطــه ای کاشــت‪ .‬ایــن‬ ‫ســیب ها بــرای نخســتین مرتبــه در پاییــز‬ ‫‪ ۲۰۱۶‬میــادی بــه طــور تجــاری کشــت شــد و‬ ‫اکنــون محصــول ان امــاده فــروش اســت‪.‬‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫برف روبی روسی به نام «دست طال»‬ ‫@ @‬ ‫پیاده روی روی ‪ 400‬کیلومتر فضای خالی!‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫@‬ ‫ساختمانی که سقوطش را پیش بینی می کند‬ ‫ایــن ماشــین کــه «دســت طــا» (‪)Golden Hands‬‬ ‫باغ هایی با اهن گیاهی!‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫«تومــاس پســکت» فضانــورد فرانســوی اژانــس‬ ‫فضایــی اروپــا‪ ،‬در ازمایشــگاه مــداری حیــن‬ ‫انجــام ماموریــت تعویــض باتــری در فضــای‬ ‫بیرونــی ایســتگاه‪ ،‬تصویــر جالبــی از زیــر پــای‬ ‫خــود ثبــت کــرده اســت‪ .‬وی در شــرح ایــن‬ ‫تصویــر نوشــته اســت‪« :‬پیــاده روی فضایــی ایــن‬ ‫شــکلی اســت؛ ‪ 400‬کیلومتــر فضــای خالــی‬ ‫زیــر پاهــا»‪.‬‬ ‫دومیــن پیــاده روی فضایــی ایســتگاه فضایــی در‬ ‫ســال ‪ 2017‬توســط فرمانــده «شــین کیمبــورو»‬ ‫و «تومــاس پســکت» انجــام شــد‪.‬‬ ‫ایــن صدونودوهفتمیــن پیــاده روی فضایــی‬ ‫بــرای نگهــداری و تعمیــر ایســتگاه فضایــی‬ ‫بین المللــی بــود و کیمبــرو بــرای چهارمیــن‬ ‫بــار در ایــن ماموریت هــا شــرکت می کــرد‪.‬‬ ‫پســکت امــا بــرای نخســتین بــار تجربــه کار در‬ ‫خــارج از ایســتگاه را داشــت‪.‬‬ ‫زیرو بم دنیای مجازی‬ ‫نــام دارد‪ ،‬در روســیه ازمایــش شــده و بــا‬ ‫موفقیــت توانســته اســت کــه خیابان هــا را‬ ‫از انبوهــی از بــرف پاک ســازی کنــد‪ .‬بــارش‬ ‫بــرف در پایتخــت روســیه (مســکو) بــه میزانــی‬ ‫اســت کــه مســئوالن امــر را بــر ان داشــته تــا‬ ‫راه حلــی بــرای ان پیــدا کننــد‪ .‬ایــن ماشــین‬ ‫دارای دو بــازوی اهنــی و شــبیه گاواهــن بــوده‬ ‫کــه برف هــای خیابــان را درو کــرده و روی‬ ‫یــک تســمه درحــال حرکــت و ســپس در‬ ‫کامیونــی کــه در پشــت ان قــرار دارد‪ ،‬می ریــزد‪.‬‬ ‫به تازگــی چنــد شــرکت از جملــه شــرکت های‬ ‫متخصــص در امــور طراحــی ســاختمان های‬ ‫مــدرن بــه اســتفاده از فنــاوری ماشــین االت‬ ‫هوشــمند روی اورده انــد تــا نســل جدیــدی‬ ‫از ســازه های مســکونی‪ ،‬اداری و تجــاری را‬ ‫طراحــی کننــد کــه قبــل از ســقوط‪ ،‬هشــدار‬ ‫می دهنــد‪ .‬ایــن نگــرش جدیــد بــا عنــوان‬ ‫نگهــداری پیش بینی شــونده‪ ،‬معرفــی شــده‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫یــک مهنــدس معمــاری خــاق از چوب هــای‬ ‫بامبــو اســتفاده کــرده اســت تــا بــاغ خــود‬ ‫را شــبیه جنگل هــای بارانــی دراورد‪ .‬ایــن‬ ‫مهنــدس معمــاری‪ ،‬چوب هایــی را کــه بــه‬ ‫طــول ‪ 4‬متــر می رســند را بــرای مقاومــت‬ ‫بیشــتر در اب کــرده اســت و ان هــا را دود هــم‬ ‫داده اســت‪.‬‬ ‫ایــن ســازه توری ماننــد از ســبد های‬ ‫بافته شــده درســت شــده اســت کــه پــر از‬ ‫گیاهــان گلخانــه ای اســت و صفحه هــای‬ ‫شــفاف روی ان هــا را پوشــانده اند‪ .‬ایــن ســازه‬ ‫طراحــی شــده بــود تــا اگاهــی از اســتقامت‬ ‫بامبــو بــاال بــرود و اعــام شــود کــه می تــوان‬ ‫از ایــن چــوب کــه بــه اهــن گیاهــی هــم‬ ‫مشــهور اســت‪ ،‬به عنــوان مصالحــی بــرای‬ ‫ساختمان ســازی اســتفاده کــرد‪.‬‬ ‫شبدیس بختیاری‬ ‫لیسانس تئاتر‬ ‫‪83‬‬ ‫زیروبم تکنولوژی‬ ‫با مهندس ارش سروری‬ ‫همکاران این شماره‪ :‬مهیار موسوی‪ ،‬محسن‬ ‫پرهیزگار‬ ‫هشتگ این بخش در شبکه های اجتماعی‪:‬‬ ‫‪#‬زیروبم_تکنولوژی‬ ‫در ایــن روزهــای زمســتانی بــا اخبــار داغ‬ ‫فنــاوری و تکنولــوژی بــا مــا همــراه باشــید‪:‬‬ ‫سامسونگ و ‪ IBM‬برترین های لیست بیشترین‬ ‫ثبت اختراع سال ‪2016‬‬ ‫شــرکت ‪ IBM‬بــا ‪ 22‬ثبــت اختــراع در روز و‬ ‫سامســونگ بــا ‪ 15‬ثبــت اختــراع‪ ،‬رتبه هــای‬ ‫اول و دوم لیســت هســتند‪.‬‬ ‫ســایر شــرکت های ایــن لیســت عبارتنــد از‪:‬‬ ‫کانــن ‪ 10‬ثبــت‪ ،‬کوالــکام‪ ،‬گــوگل و اینتــل هــر‬ ‫کــدام بــا ‪ 8‬ثبــت و در ادامه ‪ ،LG‬مایکروســافت‪،‬‬ ‫‪ TSMS‬و ســونی بــا حــدود ‪ 5‬تــا ‪ 6‬ثبــت‬ ‫اختــراع در هــر روز قــرار گرفته انــد‪ .‬نکتــه‬ ‫جالــب ایــن لیســت عــدم وجــود ‪ Apple‬در ‪10‬‬ ‫شــرکت برتــر ثبــت اختــراع ‪ 2016‬اســت‪.‬‬ ‫منظــور از ثبــت اختــراع حتمــا بــه ایــن معنــی‬ ‫نیســت کــه شــرکت ها از ایــن اختراعــات‬ ‫اســتفاده خواهنــد کــرد؛ امــا بــرای در انحصــار‬ ‫گرفتــن ایــن اختراعــات‪ ،‬بالفاصلــه ان هــا را‬ ‫ثبــت می کننــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪84‬‬ ‫پروژه والری (‪ )Valerie‬لپ تاپی با‬ ‫‪ 3‬صفحه نمایش!‬ ‫‪ CES 2017‬شــاهد حضــور نســخه پیش نمایــش‬ ‫اولیــن لپ تــاپ بــا ‪ 3‬صفحه نمایــش از ‪Razer‬‬ ‫بو د ‪.‬‬ ‫لپ تاپــی دارای ‪ 3‬صفحه نمایــش ‪ 17.3‬اینچــی‬ ‫بــا رزولوشــن ‪ ،4K‬کارت گرافیــک ‪ 1080 GTX‬و‬ ‫پشــتیبانی از تکنولــوژی ‪NVIDIA Surround View‬‬ ‫(ســراند ویــو) کــه رزولوشــن اعجاب انگیــز‬ ‫ُ‬ ‫‪ 11520‬در ‪ 2160‬را فراهــم می کنــد! بایــد منتظــر‬ ‫مانــد و دیــد ریــزر چــه زمانــی ایــن اعجوبــه را‬ ‫وارد بــاز می کنــد!‬ ‫دزدهای تکنولوژی هم سری به نمایشگاه‬ ‫‪ CES‬زدند!‬ ‫از نمایشــگاه ‪ CES‬خبــر رســید کــه هــر ‪2‬‬ ‫نســخه پروتوتایــپ ایــن محصــول دزدیــده‬ ‫شــدند! و ریــزر ‪ 25‬هــزار دالر جایــزه بــرای‬ ‫کســی کــه خبــری از لپ تاپ هــای دزدیــده‬ ‫شــده بدهــد‪ ،‬تعییــن کــرده اســت! البتــه ایــن‬ ‫ترفنــد‪ ،‬تبلیغــات خوبــی هــم بــرای ریــزر شــد!‬ ‫تخت ‪ 360‬درجه‪ ،‬خوابی فراتر از رویا!‬ ‫‪ 63‬میلیارد پیام تبریک سال نو میالدی در‬ ‫واتس اپ‬ ‫طبــق اعــام فیســبوک‪ ،‬کاربــران پیام رســان‬ ‫واتـس اپ بــرای ســال نــو میــادی بیــش از ‪63‬‬ ‫میلیــارد پیــام ارســال کرده انــد کــه حــدود ‪14‬‬ ‫میلیــارد از ایــن تعــداد فقــط در کشــور هنــد‬ ‫بــوده اســت‪ 8 .‬میلیــارد از ایــن پیام هــای‬ ‫ارســال شــده‪ ،‬پیــام تصویــری و حــدود ‪2.5‬‬ ‫میلیــارد پیــام ویدیویــی بوده انــد‪.‬‬ ‫ایــن درحالــی اســت کــه در مــاه اوریــل‬ ‫‪ 2016‬مجمــوع پیام هــای ارســالی پیام رســان‬ ‫فیســبوک و واتــس اپ حــدود ‪ 60‬میلیــارد‬ ‫بــوده و ایــن رقــم در مــاه ژانویــه ‪2016‬‬ ‫حــدود ‪ 43‬میلیــارد بــوده اســت کــه بــا توجــه‬ ‫بــه اینکــه اکنــون وات ـس اپ بــه تنهایــی امــار‬ ‫‪ 63‬میلیــاردی را ثبــت کــرده اســت‪ ،‬بیانگــر‬ ‫افزایــش قابل توجــه تعــداد پیام هــای ارســالی‬ ‫اســت‪ .‬واتــس اپ درحال حاضــر در هــر مــاه‬ ‫بیــش از ‪ 1‬میلیــارد کاربــر فعــال دارد‪.‬‬ ‫شــرکت ‪ Sleep Number‬در نمایشــگاه ‪CES‬‬ ‫از تختخــواب جدیــد خــود بــه نــام ‪360‬‬ ‫رونمایــی کــرد‪ ،‬ایــن تخــت براســاس فرمــی‬ ‫کــه خوابیده ایــد تغییــر حالــت می دهــد تــا‬ ‫خوابــی راحت تــر داشــته باشــید‪.‬‬ ‫ایــن تخــت‪ ،‬خروپــف شــما را می شــنود و بــا‬ ‫تغییــر حالتــی کــه بــه خــود می دهــد‪ ،‬مانــع‬ ‫خروپــف می شــود و بــر اســاس ضربــان قلــب‪،‬‬ ‫تنفــس شــما و پیچ وتابــی کــه حیــن خوابیــدن‬ ‫داریــد‪ ،‬کیفیــت خــواب شــما را بررســی کــرده‬ ‫و تمــام ایــن اطالعــات تحــت عنوانــی به نــام‬ ‫«‪ »Sleep IQ‬به واســط ه سنســور موجــود در‬ ‫تخــت از طریــق بلوتــوث بــه برنامــه ایــن تخت‬ ‫کــه روی گوشــی شــما نصــب شــده اســت‪،‬‬ ‫منتقــل می شــود و می توانیــد کیفیــت خــواب‬ ‫خــود را در بازه هــای زمانــی موردبررســی قــرار‬ ‫دهیــد! امــا یکــی از ویژگی هــای لذت بخــش‬ ‫ایــن تخــت‪ ،‬ایــن اســت کــه حیــن خــواب‬ ‫پاهــای شــما را گــرم می کنــد! یــک خــواب‬ ‫‪ 4000‬دالری لذت بخــش!‬ ‫رزولوشن ‪ 8K‬به زودی با طعم ‪!HDMI‬‬ ‫موسس ـه ای کــه مســئولیت ‪ HDMI‬را بــه عهــده‬ ‫دارد‪ ،‬در نمایشــگاه ‪ CES‬اعــداد و ارقــام‬ ‫دلچســبی را بــرای نســخه بعــدی معرفــی کــرده‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫طبــق ایــن اعــام‪ ،‬نســخه ‪ 2.1‬کابــل ‪HDMI‬‬ ‫قابلیــت پخــش رزولوشــن ‪ 8K‬بــا رفرش ریــت‬ ‫‪ 60‬هرتــز و حالــت ‪ HDR‬و رزولوشــن ‪4K‬‬ ‫بــا رفرش ریــت ‪ 120‬هرتــز را خواهــد‬ ‫داشــت‪ .‬البتــه ایــن نســخه جدیــد کمــاکان از‬ ‫پورت هــای قدیمــی پشــتیبانی خواهــد کــرد!‬ ‫«وگا» نــام شناخته شــده ســتاره ‪Alpha Lyrae‬‬ ‫(الفــا لیــرای)‪ ،‬ســتاره ای در فاصلــه حــدودی‬ ‫‪ 25‬میلیــون ســال نــوری از خورشــید اســت کــه‬ ‫بــه اعتقــاد ستاره شناســان مهم تریــن ســتاره در‬ ‫اســمان بعــد از خورشــید اســت‪ .‬امــا ایــن چــه‬ ‫ربطــی بــه کامنــت دارد؟!‬ ‫‪ AMD‬از نــام وگا به عنــوان نســل بعــدی‬ ‫کارت هــای گرافیــک خــودش اســتفاده کــرده‬ ‫اســت کــه تغییــری کلــی در ســاختار و طراحــی‬ ‫داشــته اند‪ .‬در ‪ CES 2017‬برخــاف انتظارهــا‬ ‫‪ AMD‬به صــورت نیمه پنهــان کارت هــای وگا را‬ ‫بــه تصویــر کشــید‪ .‬مشــهودترین تغییــر‪ ،‬وجــود‬ ‫پــورت ‪ USB‬در ایــن کارت هــا بــود کــه به نظــر‬ ‫می رســد توســعه دهندگان بتواننــد بــا اســتفاده‬ ‫از ایــن پــورت به صــورت مســتقیم اطالعاتــی‬ ‫را در کارت دریافــت کننــد‪ .‬بایــد منتظــر‬ ‫اطالعــات بیشــتر از ایــن کارت هــا بمانیــم‪.‬‬ ‫تلویزیون ‪ QLED‬سامسونگ دریچه ای‬ ‫تکراری یا تازه از تصویر؟‬ ‫سامســونگ در راســتای حرکــت پیشــین خــود‪،‬‬ ‫کمــاکان بــه بهینــه کــردن ســری تلویزیون هــای‬ ‫‪ LED‬خــود اقــدام کــرده اســت و ســری جدیــد‬ ‫تلویزیون هــای خــود را تحــت عنــوان ‪QLED‬‬ ‫بــا مدل هــای ‪ Q8 ،Q7‬و ‪ Q9‬در نمایشــگاه ‪CES‬‬ ‫‪ 2017‬رونمایــی کــرد‪.‬‬ ‫در ایــن تلویزیون هــا کــه از تکنولــوژی‬ ‫کوانتــوم دات بهره منــد هســتند‪ ،‬تمرکــز بــر‬ ‫روی کیفیــت و دقــت رنــگ گذاشــته شــده‬ ‫اســت و روشــنایی ‪ 1500‬تــا ‪ 2000‬نیتــی‪ ،‬نویــد‬ ‫تصویــری بــا دقــت رنــگ بــاال را می دهــد‪.‬‬ ‫در ایــن بخــش می خواهیــم‬ ‫بــه زیروبــ ِم بازی هایــی کــه‬ ‫در ســال ‪ 2017‬از ان هــا انتظــار‬ ‫مــی رود کــه خــوب دربیاینــد و‬ ‫بتواننــد گیمرهــا را راضــی کننــد‬ ‫بپردازیــم‪:‬‬ ‫‪َ ( »Mass Effect: Andromeda« :1‬مــس افکــت‪:‬‬ ‫اندرومــدا)‪ ،‬یکــی از بازی هایــی اســت کــه‬ ‫خیلی هــا‪ ،‬به خصــوص طرفدارهــای ایــن‬ ‫بــازی انتظــارش را می کشــند و در ســال ‪2016‬‬ ‫تریلــر و تیزرهــای زیــادی را از ان دیدیــم‪.‬‬ ‫تاریــخ عرضــه‪21March2017 :‬‬ ‫‪ :4‬بــازی بعــدی «‪»Ghost Recon: Wildlands‬‬ ‫ُ‬ ‫(گســت ریــکان‪ :‬وایلــد لنــدز) اســت کــه‬ ‫طبــق معمــول شــرکت یوبی ســافت بــرای ان‬ ‫تبلیغــات زیــادی کــرده اســت و تریلرهــای‬ ‫جالبــی از ان را نشــان داده اســت‪ .‬البتــه‬ ‫یوبی ســافت همیشــه در ســاخت تریلــر بهتــر‬ ‫از ســاخت بــازی عمــل می کنــد و تــا عرضــه‬ ‫بــازی در تاریــخ ‪ 7March2017‬در مــورد ان‬ ‫هیــچ نظــری نمی شــود داد‪.‬‬ ‫‪ :2‬بــازی بعــدی یکــی از انحصارهــای‬ ‫موردانتظــار ســونی به نــام «‪Horizon Zero‬‬ ‫‪( »Dawn‬هورایــزن زیــرو دان) در ســبک اکشــن‬ ‫‪ RPG‬اســت کــه درحــال ســاخت توســط‬ ‫«‪ »Guerrilla Games‬اســت و قــرار اســت در‬ ‫‪ 28February2017‬عرضــه شــود‪.‬‬ ‫‪ :3‬نوبتــی هــم باشــد نوبــت بــازی دوست داشــتنی‬ ‫«‪»The Legend of Zelda: Breath of the Wild‬‬ ‫(ل ِ ِجنــد اف زِلــدا‪ :‬ب ِـرِت اف دِ وایلــد) اســت کــه‬ ‫بــا نمایش هایــش چشــم خیلی هــا را گرفــت و‬ ‫قــرار اســت در ســال ‪ 2017‬عرضــه شــود؛ امــا‬ ‫تاریــخ دقیقــی بــرای ان مشــخص نشــده اســت‪.‬‬ ‫ایــن بــازی بــرای کنســول های ‪Wii U, Nintendo‬‬ ‫‪ Switch‬عرضــه خواهــد شــد‪.‬‬ ‫‪ :7‬بــازی بعــدی «‪»Detroit: Become Human‬‬ ‫(دیترویــت‪ :‬بیــکام هیومــن) نــام دارد کــه بــه‬ ‫کارگردانــی «دیویــد کیــج» معــروف اســت‪ .‬ایــن‬ ‫بــازی توســط اســتودیو ‪( Quantic Dream‬کوانتیک‬ ‫دریــم) درحــال ســاخت اســت و انتظــار م ـی رود‬ ‫شــاهکاری مثــل بــازی «‪( »Heavy Rain‬هــوی‬ ‫رِیــن) شــود‪ .‬ایــن بــازی قــرار اســت در تاریــخ‬ ‫‪ 18February2017‬عرضــه شــود‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪ :6‬یکــی از بازی هــای موردانتظــار ســال ‪2017‬‬ ‫انحصــاری مایکروســافت به نــام «‪»Scalebound‬‬ ‫بــود؛ امــا متاســفانه هفتــه پیــش اعــام شــد کــه‬ ‫ایــن بــازی کنســل شــده اســت و ســاخت ان‬ ‫ادامــه پیــدا نمی کنــد و دلیــل ان هــم مشــکالت‬ ‫و عــدم ســامت فکــری کارگــردان و خالــق‬ ‫مشــهور بــازی اقــای «هیدکــی کامیــا» و تــرک‬ ‫اســتودیو اعــام شــده اســت‪.‬‬ ‫‪ :9‬در ژانــر وحشــت بایــد امســال منتظــر‬ ‫نســخه دوم بــازی «‪( »Outlast‬ات َلســت) بــود‪.‬‬ ‫نســخه قبلــی ان کــه واقعــا ترســناک بــود و‬ ‫بعضــی جاهــا شــوک های ســنگینی بــه ادم‬ ‫وارد می کــرد‪ .‬بــا توجــه بــه محیــط و اتمســفر‬ ‫نســخه ‪ 2‬پیش بینــی می شــود کــه گیمرهــا‬ ‫تــا پــای ســکته هــم برونــد‪ .‬ایــن بــازی قــرار‬ ‫اســت در ســال ‪ 2017‬منتشــر شــود و زمــان‬ ‫عرضــه دقیقــی از ان در دســترس نیســت‪.‬‬ ‫زیر و بم تکنولوژی‬ ‫‪ :5‬ســال های زیــادی اســت کــه طرفدارهــای‬ ‫بــازی «‪ِ ( »Halo Wars‬هیلــو وارز‪ )2‬منتظــر‬ ‫نســخه دوم ایــن بــازی بودنــد و باالخــره قــرار‬ ‫اســت نســخه دوم ایــن بــازی کــه ســبک ان نیز‬ ‫اســتراتژی اســت در تاریــخ ‪21February2017‬‬ ‫عرضــه شــود‪.‬‬ ‫‪ :8‬ســـــال پیــش راک استــارگیــــم با معــــرفی‬ ‫«‪ »2 Red Dead Redemption‬فضــای گیمینــگ‬ ‫را منفجــر کــرد‪ ،‬طــوری کــه عالقه منــدان بــه‬ ‫ایــن بــازی و ایــن ســبک بــرای عرضــه اش‬ ‫روزشــماری می کننــد‪ .‬ایــن بــازی قــرار اســت‬ ‫در ســال ‪ 2017‬عرضــه شــود؛ ولــی علی رغــم‬ ‫برخــی از شــایعه ها‪ ،‬تاریخــی دقیــق و رســمی‬ ‫بــرای ان مشــخص نشــده اســت‪.‬‬ ‫‪ :10‬اخریــن بــازی «‪( »Prey‬پ ِــرِی) اســت کــه‬ ‫قــرار اســت شــاهد تجربــه جدیــدی از ایــن‬ ‫بــازی باشــیم؛ زیــرا بــا نســخه قبل ـی اش کامــا‬ ‫فــرق دارد و قــرار اســت یــک چیــز متفــاوت را‬ ‫ارئــه بدهــد‪ .‬ایــن بــازی قــرار اســت در ســال‬ ‫‪ 2017‬عرضــه شــود و تاریــخ دقیقــی بــرای ان‬ ‫مشــخص نشــده اســت‪.‬‬ ‫امیدواریــم از مطالــب ایــن شــماره زمســتانی‬ ‫زیروبــم تکنولــوژی هــم لــذت بــرده باشــید‪ .‬بــا‬ ‫مــا در شــبکه های اجتماعــی در تمــاس باشــید‪.‬‬ ‫زیروبمــی باشــید تــا شــماره بعــد‪.‬‬ ‫‪85‬‬ ‫خوش تیـپ‬ ‫با زیــروبـــم‬ ‫ایــن روزهــا هــوا کــم کــم رو بــه گــرم شــدن اســت‬ ‫شــاید گاهــی ســرمای خفیفــی را حــس کنیــم و مردد‬ ‫باشــیم کــه بــرای بیــرون رفتــن چــه لباســی بپوشــیم‪.‬‬ ‫کت هــا و باالپوش هــای مــا زمســتانی‪ ،‬ضخیــم و‬ ‫گــرم هســتند و بــرای بهــار نیــاز بــه باالپوش هــای‬ ‫نازک تــری داریــم‪ .‬بــراى بهــار و تابســتان پیــش‬ ‫رو‪ ،‬کــت گشــاد کوتــاه و شــلوار گشــاد بســیار‬ ‫موردتوجــه طراحــان بــزرگ قــرار گرفتــه اســت و‬ ‫چــه خــوب کــه مناســب اب و هــواى گــرم و بهاری‬ ‫نیــز هســت‪ .‬همچنیــن طراحی هــای تــازه برندهــای‬ ‫جهانــی نشــان می دهــد کــه امســال نیــز طرح هــای‬ ‫پــر نقــش و نــگار و گل گلــی رایــج اســت کــه حــس‬ ‫زیبــای بهــاری را بــا خــود بــه ارمغــان می اورنــد‪.‬‬ ‫کــد کاالهایــی کــه پوشیدنشــان بــا هــم را بیشــتر‬ ‫می پســندید بــه ‪ 1000088883315‬ارســال نماییــد‬ ‫تــا بــه قیــد قرعــه جــزو برنــدگان شــیک پوش‬ ‫زیروبــم باشــید‪.‬‬ ‫برندگان شماره ‪:26‬‬ ‫خانم نفیسه علیمحمدی و‬ ‫اقای محمد دهقانی عصمت اباد‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪86‬‬ ‫جواهراتزیبابرایروزمادر‬ ‫بــه مــادر خــود هدیـه ای بدهیــد کــه همیشــه ان را اســتفاده و عزیز‬ ‫بداند‪.‬‬ ‫گردنبند کریستال سنگ ماه تولد‬ ‫معرفی برند‪ :‬بوتگا ونتا (‪)Bottega Veneta‬‬ ‫گوشواره مروارید‬ ‫اگــر می خواهیــد بــه روز باشــید‪ ،‬گوشــواره مرواریــد شــیک را‬ ‫انتخــاب کنیــد‪ .‬گوشــواره المــاس بــه شــکل مثلــث معکــوس بــا‬ ‫المــاس درخشــان پوشــش داده شــده و بســیار زیبــا و فریبنــده‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫گردنبند شجره‬ ‫گردنبند قلبی شکل الماس‬ ‫کلمــات بــه تنهایــی نمی تواننــد اهمیــت جایگاه مــادر را بــه طور‬ ‫کامــل وصــف کننــد‪ .‬بــه جــای ابــراز عشــق‪ ،‬محبــت خــود را بــا‬ ‫ایــن اویــز درخشــان کــه بــا المــاس پوشــیده شــده نشــان دهیــد‪.‬‬ ‫در مرکــز ایــن اویــز‪ ،‬تصویــر یــک مــادر کــه در حــال نــوازش‬ ‫کــودک خــود اســت‪ ،‬دیــده می شــود‪.‬‬ ‫زیر و بم ٌمد‬ ‫خانــواده همیشــه در اولویــت اســت و ایــن یــادگاری همیشــه یاد‬ ‫عزیــزان را در هــر جایــی در خاطــر او زنــده نگــه م ـی دارد‪ .‬ایــن‬ ‫گردنبنــد بــا ده ســنگ کریســتال و ده نــام حکاکــی شــده موجــود‬ ‫اســت و مطمئنــا او عاشــق ایــن اویــز خواهــد شــد‪.‬‬ ‫اویز توری امپریال مراورید‬ ‫روز مــادر را بــا یــک اویــز دوست داشــتنی قطره ماننــد جشــن‬ ‫بگیریــد و مطمئــن باشــید کــه او همیشــه دربــاره ان ســخن‬ ‫خواهــد گفــت‪ .‬یــک طــرح تابیــده بــا قطــره مرواریــد در انتهــای‬ ‫ان چشــم را بــه ســمت خــود جــذب می کنــد و ایــن دو بــا هــم‬ ‫روز مــادر را کامــل خواهنــد کــرد‪.‬‬ ‫گردنبند بزرگ و جاودانه سنگ ماه تولد‬ ‫عشــق بــه مــادر فراتــر از طــول عمــر او اســت و ایــن هدیــه زیبــا‬ ‫یــاداور ان اســت‪ .‬حــدود شــش جفــت ســنگ مــاه تولــد بــا نماد‬ ‫جاودانگــی نقــره اســترلینگ کــه بــا ســنگ المــاس درخشــان در‬ ‫قســمت بــاالی ان جلــوه بیشــتری پیــدا کــرده یــک هدیه مناســب‬ ‫اســت‪ .‬پیــام دوست داشــتن در پشــت ایــن جواهــر‪ ،‬اشــک شــوق را‬ ‫در چشــمان مــادر جمــع خواهــد کــرد‪.‬‬ ‫یک سرویس با بسته بندی زیبا‬ ‫چــرا بــه جــای دادن دو هدیــه بــا هــم فقــط یــک هدیــه بــه‬ ‫مــادر خــود می دهیــد؟ مــادر خــود را بــا یــک ســاعت مچــی‬ ‫بــا روکــش کریســتال و گردنبنــد قلبــی شــکل ســمبل جاودانگــی‬ ‫غافلگیــر کنیــد‪ .‬ایــن جواهــرات در یــک جعبــه مشــکی زیبــا و‬ ‫محکــم قــرار داده شــده اند و امــاده بــرای هدیــه دادن هســتند‪.‬‬ ‫حلقه سنگ ماه تولد عشق مادر‬ ‫هیــچ چیــزی بــه ماننــد عشــق مــادر نســبت بــه فرندانش نیســت‬ ‫و ایــن هدیــه زیبــا ان را نشــان می دهــد‪ .‬ایــن هدیــه در قالــب‬ ‫طــا و نقــره عرضــه می شــود و ایــن حلقــه خــاص را می تــوان‬ ‫بــا چهــار ســنگ مــاه تولــد و چهــار نــام مزیــن کــرد‪.‬‬ ‫گردنبند مروارید زیبا‬ ‫همــه مــادران ســزاور یــگ گردنبنــد جاودانــه و بی نظیــر هماننــد‬ ‫ایــن نــوع هســتند‪ .‬ایــن هدیــه را می تــوان در تمــام مناســبت ها‬ ‫یــا مناســب هایی خــاص پوشــید و ایــن جواهــر زیبــا جعبــه‬ ‫جواهــرات او را درخشــان تر خواهــد کــرد‪.‬‬ ‫حلقه سنگ ماه تولد قابی‬ ‫ایــن طراحــی قابی شــکل زیبــا هدی ـه ای بی نظیــر بــرای مــادر‪،‬‬ ‫مادربــزرگ‪ ،‬عمــه‪ ،‬خالــه و غیــره اســت‪ .‬ایــن حلقــه قابی شــکل‬ ‫می توانــد پنــج ســنگ مــاه تولــد را در خــود جــای دهــد و‬ ‫همچنیــن ایــن هدیــه زیبــا بــا جعب ـه ای جــذاب عرضــه می شــود‪.‬‬ ‫گردنبند سنگ ماه تولد دست ساز‬ ‫در ایــن گردنبنــد دست ســاز می تــوان چهــار ســنگ مــاه تولــد‬ ‫فرزنــدان را جــای داد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫شــرکت بوتــگا ونتــا‪ ،‬شــرکت تولیــد و طراحــی محصــوالت لوکــس‬ ‫ایتالیایــی اســت کــه در زمینــه طراحــی و تولیــد محصــوالت چرمــی‪،‬‬ ‫ســاعت مچــی‪ ،‬انــواع لبــاس و کیف هــای دســتی فعالیــت می کنــد‪ .‬ایــن‬ ‫شــرکت هم اکنــون مالــک شــبکه ای از ‪ ۱۴۰‬فروشــگاه در کشــورهای‬ ‫مختلــف اســت‪ .‬شــرکت بوتــگا ونتــا در ســال ‪ ۱۹۶۶‬راه انــدازی شــد و‬ ‫پــس از صعــود و نــزول در چنــد دهــه در ســال ‪ ۲۰۰۱‬توســط گوچــی‬ ‫خریــداری شــد‪ .‬دفتــر مرکــزی ایــن شــرکت در شــهر ویچنزا‪-‬ایتالیــا‬ ‫قــرار دارد‪ .‬در ایــن مطلــب نگاهــی بــه برنــد بوتــگا ونتــا و تاریخچــه و‬ ‫محصــوالت ان می اندازیــم‪.‬‬ ‫بوتــگا ونتــا در ‪ ۱۹۶۶‬در ویچنــزای ایتالیــا توســط «مایــکل تــادی» و‬ ‫«رنــزو زنگیــارو» تاســیس شــد‪ .‬هــدف ایــن کمپانــی تولیــد صنعتــی‬ ‫محصــوالت چرمــی بــود و طراحــی خاصــی کــه «اینترچیاتــو» نــام گرفت‬ ‫را ابــداع کــرد؛ روش بافــت چــرم کــه بــه نمــاد ایــن کمپانــی بــدل شــد و‬ ‫مورداســتقبال قــرار گرفــت‪ .‬در دهــه هفتــاد بوتــگا ونتــا از محبوب تریــن‬ ‫برندهــا در زمینــه محصــوالت چــرم بــود و مشــتریانی مثــل «ژاکلیــن‬ ‫کنــدی» از ان هــا خریــد می کردنــد‪.‬‬ ‫اســم شــرکت بــه معنــای فروشــگاه ونیــزی اســت و هــدف موســس‪،‬‬ ‫تولیــد کاالهــای چرمــی صنعتــی بــود‪.‬‬ ‫بوتــگا ونتــا در طــول حیــات خــود نوســانات زیــادی را تجربه کرده اســت‪.‬‬ ‫در دهــه ‪ ۸۰‬میــادی و پــس از اینکــه مایــکل تــادی شــرکت را تــرک کرد‪،‬‬ ‫شــرکت افــت شــدیدی را در همــه ابعــاد فعالیــت خــود شــاهد بــود و‬ ‫تصویــر برنــد بــه یــک شــرکت مــد مطابــق بــا رونــد روز تغییــر یافت‪.‬‬ ‫دوره دوم درخشــان شــرکت از ســال ‪ ۲۰۰۱‬و زمانــی کــه گوچــی ســهام‬ ‫ان را خریــداری کــرد اغــاز شــد‪ .‬پــس از ان بــود کــه طــراح معــروف‬ ‫المانــی تومــاس مایــر بــه هیئت مدیــره شــرکت راه یافــت و به عنــوان‬ ‫مدیــر خــاق تصویــر برنــد را بــه انچــه از ابتــدا در اذهــان شــکل گرفتــه‬ ‫بــود برگردانــد‪.‬‬ ‫محصــوالت شــرکت از طریــق بیــش از ‪ ۱۴۰‬بوتیــک ان در ‪ ۳۹‬کشــور‬ ‫دنیــا بــه فــروش می رســند‪ .‬فــروش شــرکت بالــغ بــر حــدود ‪۴۰۰‬‬ ‫میلیــون یــورو اســت و ارزش برنــد بیــش از یــک میلیــارد دالر تخمیــن‬ ‫زده می شــود‪.‬‬ ‫شــرکت درحال حاضــر زیرمجموعــه شــرکت بــزرگ فرانســوی کرینــگ‬ ‫اســت کــه یکــی از بزرگ تریــن شــرکت های فعــال دنیــا در زمینــه مــد‬ ‫اســت و در زمینــه دکوراســیون منــزل نیــز فعالیــت می کنــد‪.‬‬ ‫مــادران‪ ،‬شایســته هدایایــی هســتند کــه چــون خودشــان بی نظیر‬ ‫باشــند‪ .‬ایــن هدیــه را کــه شــامل ســنگ مــاه تولــد او اســت‪،‬‬ ‫هدیـه ای خــاص کنیــد و بــا دادن ایــن هدیــه بــه مــادر‪ ،‬او را همیشــه‬ ‫بــا نــگاه کــردن بــه گردنبنــدش بــه یــاد خــود بیندازیــد‪ .‬ایــن‬ ‫گردنبنــد از کریســتال های ســنگی ســاخته شــده و زنجیــر ان‬ ‫نقــره تمام عیــار اســت‪.‬‬ ‫‪87‬‬ ‫طراحی کت کیسه خواب شو‬ ‫برای افراد بی خانمان‬ ‫یک ســازمان غیرانتفاعــی به نــام «‪»Empowerment Plan‬‬ ‫در امریــکا ایــن محصــول را ارائــه کــرده اســت‪ .‬ایــن‬ ‫کــت پــس از بــاز شــدن‪ ،‬دو برابــر می شــود‪ .‬بــه ایــن‬ ‫ترتیــب فــرد بی خانمــان صاحــب یــک کیسـه خواب‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫اســتین های کــت بــه ســمت داخــل جمــع می شـوند‬ ‫و به شــکل یــک بالــش درمی اینــد‪ .‬همچنیــن هنگامی‬ ‫کــه از ان اســتفاده نمی شــود‪ ،‬جمــع شــده و به شــکل‬ ‫کوله پشــتی درمی ایــد‪.‬‬ ‫ایــن کت هــا بــرای افــراد بی خانمــان بــه کار گرفتــه‬ ‫می شـوند‪ .‬از ســال‪ ۲۰۱۲‬میــادی تاکنــون این شــرکت‬ ‫‪ ۳۴‬بی خانمــان را اســتخدام کــرده اســت‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪88‬‬ ‫لباس خواب مخصوص ورزشکاران از راه رسید‬ ‫شــرکت «‪ »Under Armour‬کــه لباس هــای ورزشــی‬ ‫تولیــد می کنــد‪ ،‬از لباس خوابــی رونمایــی کــرد کــه بــه‬ ‫ورزشــکاران کمــک می کنــد بهتــر بخوابنــد و صبح ها‬ ‫بــا انــرژی بیشــتری از خـواب بیـدار شـوند‪.‬‬ ‫ایــن پیژامــه در نــگاه اول بســیار معمولــی به نظــر‬ ‫می رســد‪ ،‬امــا بــه گفتــه شــرکت تولیدکننــده‪ ،‬شــیوه‬ ‫بافــت م ـواد ان بســیار متفــاوت اســت‪ .‬ایــن الگــوی‬ ‫بافــت ‪ TB12‬نامیــده می شــود و می توانــد توازنــی میان‬ ‫مـواد بیوسـرامایک ایجــاد کنــد‪ .‬ایــن فراینــد بــه احیای‬ ‫بــدن بعــد از تمرین هــای ورزشــی کمــک می کنــد‪.‬‬ ‫«گلــن ســیلبرت» نائب رئیــس ایــن شــرکت می گوید‪:‬‬ ‫به طــور ســاده‪ ،‬لباس خــواب گرمایــی کــه خــارج‬ ‫می شــود را دریافــت کــرده و ان را دوبــاره بــه حالــت‬ ‫طیــف ضعیــف مادون قرمــز بــه بــدن برمی گردانــد‪.‬‬ ‫شناخت زشت ترین رنگ های دنیا‬ ‫از حــد اشــتها و بــه خطــر انداختــن ســامت معــده به‬ ‫عن ـوان بدتریــن رنــگ دنیــا مطــرح می شــود عــاوه‬ ‫بــر ان اســتفاده از ایــن رنــگ بـرای بخــش وســیعی از‬ ‫قهوه ای لجنی‬ ‫ایــن رنــگ بــه عن ـوان پرچ ـ مدار زش ـت ترین رنــگ دکوراســیون ســبب ایجــاد حالت خســتگی می شــود‪.‬‬ ‫دنیــا در جهــان معــروف شــده اســت‪ .‬البتــه علــت این‬ ‫انتخــاب بــه معنای بی اســتفاده بــودن این رنگ نیســت‪.‬‬ ‫ایــن رنــگ بــه خاطــر احســاس دل مردگی و دلســردی‬ ‫کــه بـرای مصرف کنندگانــش بــه وجــود مـی اورد بــه زرد روغنی‬ ‫عنـوان زشـت ترین رنــگ دنیــا انتخــاب شــده اســت زرد روغنــی در کل بــه عن ـوان یــک رنــگ پرهیجــان‬ ‫کــه از ان بـرای بســته بندی های پاکت ســیگار اســتفاده در بیــن عـوام شــناخته می شــود؛ امــا اســتفاده بیــش از‬ ‫می شــود تــا حالــت بازدارنــده و تاســف باری بــرای حــد از ایــن رنــگ روشــن و شــاد ســبب ایجــاد تنــش‬ ‫مصرف کننــدگان ســیگار ایجــاد نمایــد و ان هــا را وادار و اضطــراب می گــردد بــه همیــن دلیــل اســت کــه‬ ‫هم ـواره بــه عن ـوان زش ـت ترین رنــگ دنیــا شــناخته‬ ‫بــه فکــر تــرک ســیگار کند‪.‬‬ ‫شــده اســت‪.‬‬ ‫صورتی هلویی‬ ‫شــاید در نــگاه اول انتخــاب رنــگ صورتــی هلویــی به‬ ‫عنـوان زشـت ترین رنگ دنیا کمی شــوکه کننده باشــد‬ ‫و بایــد گفــت اســتفاده از ایــن رنــگ بـرای بخش هایی‬ ‫از دکوراســیون منــزل بســیار زیبــا هــم خواهــد بــود‪ ،‬اما‬ ‫بــه لحــاظ روانشناســی رنگ هــا‪ ،‬پوشــیدن لباس هایــی‬ ‫بــا ایــن رنــگ و یــا اســتفاده از ایــن رنــگ بـرای بخش‬ ‫اعظمــی از دکوراســیون ماننــد رنــگ دیوارهــا ســبب‬ ‫ایجــاد تاثیــر منفــی بــر خلــق و خــوی افـراد می شــود‬ ‫بــه همیــن دلیــل لقــب زشـت ترین رنــگ دنیــا را از ان‬ ‫خــود کــرده اســت‪.‬‬ ‫قرمز خشخاشی‬ ‫ایــن طیــف از رنــگ قرمــز تمایــل بــه خشــم را در‬ ‫افـراد تحریــک می کنــد بــه همیــن علــت اســت کــه‬ ‫روانشناســان رنــگ لقــب بدتریــن رنــگ دنیــا را بــه ان‬ ‫داده و دور مانــدن از ان را متذکــر می شــوند‪.‬‬ ‫صورتی یخی‬ ‫ایــن رنــگ صورتــی که غالبــا با نــام صورتــی خاموش‬ ‫از ان یــاد می شــود‪ ،‬بــه علــت حالــت کــدر و مــرده ای‬ ‫کــه دارد بــه عنـوان بدتریــن رنــگ دنیــا لقــب گرفتــه‬ ‫نارنجی بستنی ای‬ ‫ایــن رنــگ نارنجــی کــه عمومــا ب ـرای بســتنی های اســت‪ .‬امــا ترکیــب ایــن رنــگ بــا رنگ هــای مکملش‬ ‫یخــی از ان اســتفاده می شــود بــه ســبب تحریک بیش می توانــد بســیار چشـم نواز و انرژی بخــش نیــز باشــد‪.‬‬ ‫لباسی که در ‪ 3‬ثانیه شما را گرم می کند!‬ ‫اخریــن کاپشــن حرارتــی کــه تــا کنــون تولیــد شــده‬ ‫اســت «‪ »Heaket‬نــام دارد‪ .‬تولیدکننــدگان ان بــه جــای‬ ‫فدار بــه دنبــال طراحــی یــک کاپشــن‬ ‫کاپشــنی پــ ‬ ‫مطابــق بــا مــد روز و دارای الیــه داخلــی نــرم و ظریف‬ ‫بودنــد تــا مناســب با رنــج وســیعی از شـرایط محیطی‬ ‫باشــد‪ .‬ایــن کاپشــن عــاوه بــر اینکه شــما را گــرم نگه‬ ‫یدارد‪ ،‬ضــداب و بــاد اســت کــه ان را برتــر از رقبــای‬ ‫مـ ‬ ‫خــود کــرده اســت‪.‬‬ ‫ایــن کاپشــن از پارچ ـه ای گــرم و نــرم و مخصــوص‬ ‫و بــر پایــه کربــن تولیــد شــده اســت کــه دوام و‬ ‫انعطاف پذیــری ان را بــه همــراه دارد‪ .‬ســیم حرارتــی‬ ‫کــه بــه ان دوختــه شــده اســت‪ %100‬ضداب اســت و‬ ‫بــه این معنــی اســت کــه می توانیــد ان را بشــویید‪ .‬این‬ ‫کاپشــن کالهــی قابــل جداشــدن دارد و در مدل هــای‬ ‫زنانــه و مردانــه بــه رنگ هــای صورتــی‪ ،‬ابی و مشــکی‬ ‫تولیــد شــده اســت‪.‬‬ ‫ایــن کاپشــن مناســب ورزش هــای زمســتانی و دیگــر‬ ‫فعالیت هــا در هــوای ازاد اســت و بــه دلیــل نــرم و‬ ‫ظریــف بــودن توجــه ورزشــکاران حرفـه ای را به خود‬ ‫جلــب کــرده اســت؛ زیـرا محدودیــت کمتــری بـرای‬ ‫حــرکات ورزشــکاران در حیــن تمریــن ایجــاد می کند‪.‬‬ ‫ســه باطــری قــدرت گرمایشــی ایــن کاپشــن را بــه‬ ‫مــدت‪ 2‬تــا‪ 6‬ســاعت (بســته بــه مقـدار گرمــای مورد‬ ‫نیــاز) فراهــم می کننــد؛ یــک باطــری در عقــب و دو‬ ‫باطــری در جلــو‪ .‬باطــری پشــتیبان نیــز بـرای تعویض‬ ‫بــه هنــگام نیاز در دســترس اســت‪ .‬میـزان دمــای فراهم‬ ‫شــده توســط ایــن کاپشــن‪ 22‬تــا‪ 55‬درجه سـانتیگراد‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫سیســتم حرارتی این لباس توســط اپلیکیشــن گوشــی‬ ‫هوشــمند کنتــرل نمی شــود بلکــه دارای یک دســتگاه‬ ‫کنتــرل اختصاصــی اســت کــه در جیــب کاپشــن قرار‬ ‫می گیــرد‪ .‬تاریــخ عرضه این کاپشــن مــاه مــارس‪2017‬‬ ‫اســت‪.‬‬ ‫ایده های شیک برای ست کردن لباس های سیاه و سفید‬ ‫چــه چیــزی زیباتــر از ِســت کــردن لبــاس ســیاه و ســفید اســت؟ بعضــی افـراد بــر‬ ‫ایــن باورنــد کــه بـرای شــاداب بــودن بایــد لباس هــای رنگــی پوشــید؛ امــا تضــاد‬ ‫میــان ایــن دو رنــگ افـراد را ســمت خــود جــذب می کنــد و همین طــور کــه کامــا‬ ‫واضح اســت‪ ،‬ســت لباس های ســیاه و ســفید همیشــه شــیک بــوده و تمــام افـراد ان‬ ‫را برمی گزیننــد و می تـوان در اداره به عنـوان لبــاس رســمی و حتــی به عنـوان لبــاس‬ ‫راحتــی و یــا لباســی زیبــا بـرای مجالس اســتفاده کــرد‪ .‬در واقع ســت ســیاه و ســفید‬ ‫مناســب هــر مکانی اســت‪ .‬تنهــا کاری کــه بایــد انجــام داد این اســت که ظاهر ســاده‬ ‫خــود را بــا شــیوه های مــدرن از حالــت قدیمــی و کالســیک دور کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .1‬کت راه راه سیاه و سفید‬ ‫ســیاه و ســفید را هراه ویژگــی لباس هــای ضخیم اســت‪ .‬برای اینکه ظاهرتان بیشــتر به‬ ‫چشــم ایــد‪ ،‬از ترکیــب را هراه ســفید در لباس هایــی چــون کت اســتفاده کنید‪ .‬ترکیب‬ ‫را هراه ســفید در یــک ژاکــت ان را شــیک و خیره کننــده می کنــد‪ .‬بـرای اینکــه ظاهری‬ ‫فریبا داشــته باشــید‪ ،‬خطــوط عمــودی را انتخاب کنید که شــما را بلندتر نشــان دهند‪.‬‬ ‫همچنیــن بــه ایــن نکتــه توجه داشــته باشــید که ضخامــت خطــوط شــما را چاق تر‬ ‫نشــان می دهــد‪ .‬ســت کــردن کــت را هراه ســفید و ســیاه بــا شــلوار مطابــق ان یــک‬ ‫انتخاب جســورانه محســوب می شــود‪.‬‬ ‫‪ .2‬ست لباس با شلوار جین مشکی‬ ‫‪ .3‬ست شلوار سفید‬ ‫‪ .2‬اسب سواری‬ ‫از انجــا کــه زنــان به طــور معمــول زیــن ی ـک وری را از ســمت چــپ بــه ســمت‬ ‫راســت سـوار می شـوند‪ ،‬قـرار دادن دکمــه در ســمت چــپ احتماال جریــان بــاد را در‬ ‫قســمت بــاالی لبــاس زنــان در حیــن سـواری کاهــش می دهــد‪.‬‬ ‫‪ .3‬زنان طبقه باال و مرفه خودشان لباس نمی پوشیدند‬ ‫ایــن مــورد تــا حــد زیــادی به عنـوان دلیــل بـرای دکمــه ســمت چــپ زنــان ذکــر‬ ‫می شــود‪ .‬زنــان ثروتمنــد خدمتکارانــی را بـرای لباس پوشــیدن و بســتن دکمه هــا در‬ ‫اختیــار داشــتند و قـرار دادن دکمــه در ســمت چــپ بــه ان هــا کمــک می کــرد تــا بــه‬ ‫ســرعت بــا دســت راســت ان را ببندند‪ .‬شــک و تردیدهایــی درباره این نظریــه وجود‬ ‫دارد‪ .‬یــک وبالگ نویــس مــد اشــاره می کنــد که مــردان نیــز خدمتکارانی بـرای لباس‬ ‫پوشــیدن در قــرن هفــده و هجــده داشــتند‪ .‬درعین حــال‪ ،‬تــا قــرن هجــده لباس هــای‬ ‫زنانــه بــه نــدرت دکمـ هدار بودند و فقــط بعــد از ســال‪ 1860‬و حداقل صد ســال پس‬ ‫از اســتفاده از خدمتــکاران بـرای بســتن لبــاس‪ ،‬دکمه هــای زنانه در ســمت چپ لباس‬ ‫ان هــا ظاهــر شــد و دلیــل دیگــر اینکــه چـرا افـراد مرفــه می بایســت لبــاس خــود را‬ ‫به خاطــر خدمتــکاران تنظیــم می کردند؟!‬ ‫‪ .4‬تقلید مردم از مدل لباس طبقه مرفه‬ ‫بــه منظــور افــزودن بــه مــورد ســوم‪ ،‬اعتقــاد بــر ایــن اســت کــه حتــی بعــد از زمانــی‬ ‫کــه افـراد خودشــان شــروع بــه لبــاس پوشــیدن کردنــد‪ ،‬دکمه هــا کــه زمانــی جــزء‬ ‫اقــام گران قیمــت در نظــر گرفتــه می شـدند در همــان ســمت چــپ باقــی ماندنــد‬ ‫به طــوری کــه مــردم عـوام می توانســتند از مــدل لبــاس زنــان ثروتمنــد کپــی کننــد‪.‬‬ ‫‪ .5‬حمل سالح توسط مردان‬ ‫دکمــه پیراهــن مــردان بــه ایــن دلیــل در ســمت راســت قـرار می گرفــت تــا حمــل‬ ‫اســلحه بــا دســت راســت برایشــان اســان تر شــود و ان هــا بتواننــد بــا دســت چــپ‬ ‫دکمــه پیراهــن خــود را بــه راحتــی بــاز کننــد‪ .‬بدیهــی اســت کــه زنــان بــه چنیــن‬ ‫اســایش و راحتــی نیــازی ندارنــد‪ .‬ایــن تئــوری بــه زمانــی برمی گــردد کــه کاتریــن‬ ‫لســتر در ســال ‪ 1940‬کتاب لوازم جانبی‬ ‫را منتشــر کرد کــه در این کتــاب مردان‬ ‫بـرای شــکار الزم بــود که ســاح خود‬ ‫را از ســمت چــپ به راســت بکشــند‪.‬‬ ‫بســتن لباس از سمت راســت به چپ‬ ‫مانــع حرکــت اجـداد مــا می شــد‪.‬‬ ‫‪ .6‬ناپلئون‬ ‫احتمــاال زنــان حالــت لبــاس امپراطور‬ ‫فرانســه را بــه ســخره می گرفتنــد کــه‬ ‫بعدهــا به عنـوان نشــان هویــت ان هــا‬ ‫در نظــر گرفتــه شــد و ظاهرا او دســتور‬ ‫داد کــه دکمــه پیراهــن زنــان در طــرف‬ ‫مقابــل پیراهــن مــردان تولیــد شــود تا‬ ‫دیگــر نتواننــد چیــزی را بــه ســخره‬ ‫بگیرنــد‪ .‬ایــن مــورد زیــاد قابل بــاور‬ ‫نیست و منابع نوشــتاری قابل اعتمادی‬ ‫در ایــن مــورد وجــود ن ـدارد؛ امــا بــا‬ ‫این حــال می ت ـوان ایــن مــورد را نیــز‬ ‫در نظــر گرفــت‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫اگرچه انتخاب ان ها ممکن اســت ســخت تر از نوع مشــکی باشــد؛ اما شــلوار ســفید‬ ‫لانــکار‬ ‫قالعــاده اســت‪ .‬شــیک و مــدرن بــودن شــلوار ســفید غیرقاب ‬ ‫یــک انتخــاب فو ‬ ‫اســت و می تـوان بــه ایــن پوشــش در شــکل صحیــح ان ســبک و جلــوه ای خــاص‬ ‫بخشــید‪ .‬به جــای جین تابســتانی معمولی‪ ،‬ســعی کنیــد در این فصــل از شــلوارهای‬ ‫ســفید دم پاگشــاد و یا کوتاه اســتفاده کنید‪ .‬این ســبک جدید در ســال‪ 2017‬مد شــده‬ ‫و یــک انتخــاب عالــی بـرای تناســب زیباتــر اســت‪ .‬اگر ایــن شــلوارهای دم پاگشــاد‬ ‫را انتخــاب کردیــد مابقــی لباس هــای خــود را به گونـه ای انتخــاب کنیــد کــه شــما را‬ ‫باریــک نشــان دهنــد‪ .‬می تـوان ایــن شــلوارها را بــا کت مشــکی اســتین بلند و کفش‬ ‫پاشــنه بلند مشــکی ســت کرد‪.‬‬ ‫‪ .4‬ست پیراهن سیاه و سفید‬ ‫پیراهن هــا معمــوال به صــورت ســیاه و ســفید امــاده می شـوند و بنابرایــن برای ســت‬ ‫کــردن ان هــا مشــکلی به وجــود نمی اید‪ .‬پیراهن ســفید ظاهــری کالســیک و پیراهن‬ ‫مشــکی ظاهــری برازنــده بــه شــما می دهــد‪ .‬بـرای اینکه یــک انتخــاب میانه داشــته‬ ‫حدار ســیاه و ســفید شــیکی را مانند ســبک خال خالی‬ ‫باشــید می توانیــد پیراهــن طــر ‬ ‫انتخــاب کنیــد‪ .‬مهــم نیســت کــه از چــه تِــم رنگی اســتفاده می کنیــد بلکه مهــم این‬ ‫اســت کــه ظاهر ســاده خــود را با شــلوار دم پاگشــاد و کفش پاشــنه بلند بیشــتر جلوه‬ ‫دهید‪.‬‬ ‫‪ .5‬کت ودامن یا کت وشلوار سیاه و سفید‬ ‫اگــر بــه دنبــال یــک لبــاس رســمی شــیک و امــروزی هســتید‪ ،‬بهتــر اســت کــه‬ ‫کت ودامــن (کت وشــلوار) ســیاه و ســفید را امتحــان کنیــد‪ .‬کت وشــلور و یــا‬ ‫کت ودامــن بــه انـدازه کافی شــیک و رضایت بخش اســت و ســت ســیاه و ســفید ان‬ ‫پوشــش شــما را کامــل و فریبــا می کنــد‪ .‬از انجایــی کــه پیراهن ســفید و شــلوار چرم‬ ‫مشــکی مناســب کار اداری اســت‪ ،‬ســعی کنیــد بعــد از ســاعت کاری تغییــری در ان‬ ‫بدهیــد‪ .‬بــا پوشــیدن کفش هــای لــژدار و پیراهــن زنانه ســیاه شــیک می توانید بــه این‬ ‫پوشــش ســاده ســیاه و ســفید جلوه ببخشــید‪.‬‬ ‫‪ .1‬تغذیه با شیر مادر‬ ‫یــک نظریــه بیــان می کنــد کــه چــون بیشــتر اف ـراد راست دســت هســتند و زنــان‬ ‫یدارند‪ ،‬قـرار دادن دکمه در ســمت‬ ‫معمــوال بــا دســت چپ خــود نوزادشــان را نگــه م ‬ ‫چــپ‪ ،‬بــاز کــردن پیراهــن را بــا دســت ازاد بـرای شــیر دادن راحت تــر می کنــد‪.‬‬ ‫زیر و بم ٌمد‬ ‫هــر زنــی بایــد یــک شــلوار جیــن مشــکی در کمــد خــود داشــته باشــد که نــه تنها‬ ‫به عنــوان یــک شــلوار کالســیک در مهمانــی اســتفاده می شــود بلکــه می توانــد‬ ‫گزینـه ای عالــی بـرای لبــاس غیررســمی باشــد‪ .‬بـرای اینکــه شــلوار جیــن خــود را‬ ‫شــیک کنید‪ ،‬ســرتاپا ســیاه و سفید بپوشــید‪ .‬رنگ سرزنده ســفید در برابر ســیاه مات‪،‬‬ ‫بــه شــما جلــوه ای خــاص و مــدرن می دهــد‪ .‬بــه ایــن نــوع ســت می تـوان چیزهایی‬ ‫را اضافــه کــرد تــا شــبیه لبــاس فــرم نباشــد؛ مانند چکمه مشــکی‪ ،‬کــت جـذاب و یا‬ ‫ژاکت‪.‬‬ ‫چرا دکمه پیراهن زنان در طرف مقابل مردان است؟‬ ‫بــه نظــر می رســد کــه کســی قــادر بــه حــل راز ایــن طراحــی قدیمــی نیســت کــه‬ ‫چـرا دکمــه پیراهــن زنان در ســمت چپ قـرار دارد و دکمــه پیراهن مردان در ســمت‬ ‫راســت ق ـرار می گیــرد؟ در واقــع درحال حاضــر هیــچ دلیــل منطقــی ب ـرای ایــن‬ ‫تمایــز وجــود نـدارد؛ امــا ایــن ســنت بــه دهــه‪ 1950‬برمی گــردد‪ .‬در اینجــا لیســتی از‬ ‫احتمــاالت بـرای پاســخ بــه کنجــکاوی شــما ارائه شــده اســت‪.‬‬ ‫‪89‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪90‬‬ ‫چه فرقی می کند این ادمی کز دور می اید‬ ‫خودش راضی ست یا با زور می اید‬ ‫چه فرقی می کند با هاله ای از نور می اید‬ ‫و یا با حالتی ناجور‪،‬‬ ‫با مامور می اید‬ ‫چه فرقی می کند‪...‬‬ ‫من عید حتم ًا می روم پیشش‬ ‫و دستی می زنم اهسته بر ریشش‬ ‫نه خواهم برد از یادش‪ ،‬نه خواهم گشت‬ ‫سیریشش‬ ‫بگو بی پسته‪،‬‬ ‫بی بادام‪،‬‬ ‫بی فندق‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ظرف اجیلش‬ ‫َو لبریز از نخودچی‬ ‫بگو بی سکه باشد سفره های سال تحویلش‬ ‫بگو بیچاره باشد‪،‬‬ ‫«بی نشان الدوله» باشد نام فامیلش‬ ‫بگو از جنس ساندیس است زنبیلش‬ ‫چه فرقی می کند‪...‬‬ ‫من عید حتم ًا می روم پیشش‬ ‫و دستی می زنم اهسته بر ریشش‬ ‫نه خواهم خواند بدبختش‪ ،‬نه خواهم گفت‬ ‫درویشش‬ ‫بگو حتی ندارد توی جیبش یک هزاری هم‬ ‫ِ‬ ‫کارت اعتباری هم‬ ‫بگو حتی ندارد سیم‬ ‫بگو نشمرده اند او را زمان سرشماری هم‬ ‫بگو هرگز نداده رای‪،‬‬ ‫حتی ِ‬ ‫رای اری هم‬ ‫چه فرقی می کند‪...‬‬ ‫من عید حتم ًا می روم پیشش‬ ‫و دستی می زنم اهسته بر ریشش‬ ‫وگر شطرنج بازی هم کند با من‬ ‫نه خواهم خورد از او اسبی‪ ،‬نه خواهم کرد‬ ‫هی کیشش‬ ‫بگو او نادر است و همسرش سیمین‬ ‫بگو حتی فراتر رفته از فردین‬ ‫بگو اسکار برده‬ ‫چندتا هم خرس از برلین‬ ‫چه فرقی می کند‪،‬‬ ‫این گونه باشد یا سلحشوری به غیر از این‬ ‫بگو جانش سالمت باد و قلبش باخدا‪ ...‬امین!‬ ‫چه فرقی می کند‪...‬‬ ‫اص ً‬ ‫ال بگو یارانه اش را هم نمی گیرد‬ ‫فقط عیدانه می خواهد‬ ‫ولی عیدانه اش را هم نمی گیرد‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫اندک ماهانه اش را هم‬ ‫حقوق‬ ‫بگو حتی‬ ‫نمی گیرد‬ ‫چه فرقی می کند‪...‬‬ ‫من عید حتم ًا می روم پیشش‬ ‫و دستی می زنم اهسته بر ریشش‬ ‫و گر ریشی ندارد هم‪ ،‬نخواهم کرد تفتیشش‬ ‫نه خواهم رفت بر بامش‬ ‫نه خواهم داد لو دیشش‬ ‫سیدامیرسادات موسوی‬ ‫شکرخند‬ ‫نوروزی‬ ‫نوروزنامه‬ ‫سال نو این بنده را تعدیل کن‬ ‫بنده را یارب به ُگل تبدیل کن‬ ‫بوته ام را خار و خس برداشته‬ ‫من هرس کردم تو هم پابیل کن‬ ‫باغبانی تو! بیانم کفر نیست‬ ‫حرف هایم را خودت تاویل کن‬ ‫وزن شعرم را میان شعرها‬ ‫فاعالتن فاعالتن فیل کن‬ ‫ارزوها دارم و هستم جوان‬ ‫ارزوهای مرا تکمیل کن‬ ‫بنده را یک باره در سال خروس‬ ‫الیق توفیق های ذیل! کن‪:‬‬ ‫بز نیارم لحظه ای بلکه مرا‬ ‫از لحاظ مرتبت گوریل کن‬ ‫خوب می دانی که خیلی مخلصم‬ ‫ایه ای در شان من تنزیل کن‬ ‫توی خوابم وحی کن اقرا (بخوان)‬ ‫ایه ها را هم خودت ترتیل کن‬ ‫یا به من شیپور رحمانی بده‬ ‫سردبیر صور اسرافیل کن‬ ‫ثروتی در حد یک میلیون دالر‪...‬‬ ‫دخل امسال مرا تسهیل کن‬ ‫بچه ام هی شیر می خواهد زیاد‬ ‫بچه ام را غرق «اپتامیل» کن‬ ‫حال و روز دشمنان بنده را‬ ‫مثل عهد شاه هردمبیل کن‬ ‫ظالمان داخل و خارج نشین‬ ‫زودتر محشور با چرچیل کن‬ ‫هر زمان از عشق توخالی شدم‬ ‫بنده را با زلزله منجیل کن‬ ‫تا نیاید بوی قحط قافیه‬ ‫کیک طنزم را پر از وانیل کن‬ ‫یا مق ّلب یا مدبّر یا ُم َحو‪-‬‬ ‫ول نکن من را مرا تحویل کن‬ ‫حسین رضوی فرد‬ ‫عید می اید و اجناس گران خواهد شد‬ ‫در عوض «باد صبا مشک فشان خواهد شد»‬ ‫همسرم چند ورق لیست به من خواهد داد‬ ‫و سراپای وجودم نگران خواهد شد‬ ‫طبق معمول پس از چند شبی بحث و جدل‬ ‫عاقبت هرچه که او گفت همان خواهد شد‬ ‫با رسیدن به توافق س ِر میزان خرید‬ ‫وقت دشوارترین کار جهان خواهد شد‬ ‫در ترافیک به بازار و خیابان رفتن‬ ‫بدترین لطمه به اعصاب و روان خواهد شد‬ ‫کل عیدی و حقوقم دو سه تا مرغ و کمی‬ ‫تخمه و پسته بی مغز و دهان خواهد شد‬ ‫بچه ها خوب و عزیزند‪ ،‬فقط یک کم سخت‬ ‫کسری بودجه را باورشان خواهد شد‬ ‫ارغوان مانتو و شلوار و شنل می خواهد‬ ‫نخرم صاحب سی متر زبان خواهد شد‬ ‫می روم در ته یک غار که پنهان بشوم‬ ‫نسترن پشت سرم تیز دوان خواهد شد‬ ‫که پدر پول مش و لنز و تتو می خواهم‬ ‫تا نگیرد مگر از دورشوان خواهد شد‬ ‫ارسالن ناله برارد که اگر جورابی‬ ‫« نخری‪ ،‬شست من از پنجه عیان خواهد شد»‬ ‫وام می گیرم از این بانک و از ان بانک به جاش‬ ‫«عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد»‬ ‫مصطفیمشایخی‬ ‫دوباره عید نوروز است انگار‬ ‫گروهی پسته خوار از قوم تاتار‬ ‫هجوم اورده از اعماق یک غار‬ ‫شود هر ساله این کابوس تکرار‬ ‫فغان از دست خویش‪ ،‬از دست اغیار‬ ‫رفوزه گشتم از تجدید دیدار‬ ‫فشار عید ما را کرده بیمار‬ ‫یکی اورده با خود چند زنبیل‬ ‫به قصد غارت تاغار اجیل‬ ‫که ریزد داخل زنبیل‪ ،‬با بیل‬ ‫به او گویم که ای فامیلِ چون فیل‬ ‫فیالیت برای ما نگهدار‬ ‫مگر پر می شود زنبیل سرکار‬ ‫فشار عید ما را کرده بیمار‬ ‫یکی می نالد اندر وان حمام‬ ‫که صاحب خانه پس کی می دهی شام؟‬ ‫فشارم چند جای مرغ با پام‬ ‫میان حلق او تا گردد ارام‬ ‫پس از اندی زند فریاد این بار‪:‬‬ ‫که صاحب خانه چی داریم ناهار؟‬ ‫فشار عید ما را کرده بیمار‬ ‫یکی هم چون رژیمی سخت دارد‬ ‫به ظرف میوه ما دست خارد‬ ‫چنان میوه به دندان می فشارد‬ ‫که ِ‬ ‫اب میوه از چشمش ببارد‬ ‫برایش تنگ گردیده است شلوار‬ ‫که الغر امد و گردید پروار‬ ‫فشار عید ما را کرده بیمار‬ ‫پس از شش روز جانکاه و اسف بار‬ ‫و راهی کردن جمعی گهر بار‬ ‫گروهی دیگر از باالی دیوار‬ ‫سر ما ناگهان گشتند اوار‬ ‫شود این ماجرا تکرار و تکرار‬ ‫من بی زارِ از دنیا زنم زار‪:‬‬ ‫فشار عید ما را کرده بیمار‬ ‫صابر قدیمی‬ ‫طالـع شــما در ســـال ‪( 96‬ســـال خـــــروس)‬ ‫‪ .1‬برج حمل (‪ 1‬فروردین‪ 30-‬فروردین)‬ ‫ایــن ســال بــرای افــراد متولــد بــرج حمــل پــر از ماجراجویــی و لــذت‬ ‫خواهــد بــود‪ .‬شــاید ایــن بــرج زمــان خوبــی بــرای شــروع کس ـب وکار‬ ‫جدیــد باشــد‪ .‬حتمــا بــا عزیــزان خــود در ســال جدیــد بــه تعطیــات‬ ‫برویــد‪ .‬اگــر تمرینــات ورزشــی را به طــور مرتــب انجــام دهیــد در ایــن‬ ‫ســال ســامت و شــاداب خواهیــد بــود‪ .‬عشــق بــه زندگــی بــرای شــما‬ ‫برکــت بــه ارمغــان مــی اورد و اگــر توانایــی انجــام کاری را نداریــد‬ ‫بیهــوده وعــده ندهیــد‪.‬‬ ‫‪ .10‬برج جدی (‪ 1‬دی‪ 30-‬دی)‬ ‫طالــع ایــن بــرج ســالی پــر از ارامــش و صلــح‬ ‫را نشــان می دهــد‪ .‬اگرچــه شــما بــه فعــال‬ ‫بــودن مشــهور هســتید؛ امــا طالــع شــما در ســال‬ ‫جدیــد نــواوری و تغییــر در شــخصیت شــما را نشــان‬ ‫می دهــد‪ .‬عشــق و روابــط عاشــقانه در ایــن ســال بخــش‬ ‫مهمــی از زندگــی شــما خواهــد بــود و نیــز ســال خوبــی بــرای ازدواج‬ ‫کــردن اســت‪.‬‬ ‫‪ .11‬برج دلو (‪ 1‬بهمن تا ‪ 30‬بهمن)‬ ‫طالع بینــی ‪ 1396‬بــرای بــرج دلــو ســالی سرشــار از فرصت هــای مثبــت‬ ‫و عالــی پیش بینــی می کنــد‪ .‬اگــر هــر کاری را بــا عشــق و عالقــه انجــام‬ ‫دهیــد بــه شــکوفایی خواهیــد رســید و در کارتــان پــاداش و ثــروت‬ ‫قابل توجهــی به دســت خواهیــد اورد‪ .‬طبــق فــال بــارداری ‪ ،1396‬بــا‬ ‫تولــد نــوزاد ســالی پــر اب خواهــد بــود‪.‬‬ ‫‪ .12‬برج حوت (‪ 1‬اسفند تا ‪ 30‬اسفند)‬ ‫بــر اســاس پیش بینی هــای فــال تولــد ‪ ،1396‬از ویژگی هــای افــراد بــرج‬ ‫حــوت ایــن اســت کــه بــه زندگــی بــا دیــدی مثبــت و ارامش بخــش‬ ‫نــگاه می کننــد‪ .‬ایــن رفتــار ارام و تــوام بــا خونســردی راز موفقیــت‬ ‫در زندگــی شــخصی و حرفــه ای ان هــا اســت‪ .‬طبــق پیش بینــی کاری‬ ‫‪ 1396‬بــر اســاس تاریــخ تولــد‪ ،‬نبایــد بــه امــال و ارزوهــای خــود اجــازه‬ ‫دهیــد کــه شــما را از رســیدن بــه اهدافتــان بازدارنــد‪ .‬تمامــی کارهــا و‬ ‫برنامه هــای خــود را بــا نهایــت صداقــت و تمامیــت انجــام دهیــد‪.‬‬ ‫فال و سرگرمی‬ ‫‪ .9‬برج قوس (‪ 1‬اذر‪ 30-‬اذر)‬ ‫در ایــن ســال شــور و شــوق و تــوان‬ ‫حرکــت بــه ســمت جلــو بــا یــک ذهــن‬ ‫منســجم را خواهیــد داشــت‪ .‬زندگــی‬ ‫اجتماعــی شــما خارق العــاده خواهــد‬ ‫بــود‪ .‬پروژه هــای کاری و تجــاری‬ ‫چالش برانگیــز هســتند؛ امــا ســوداور‬ ‫خواهنــد بــود‪ .‬در ایــن بــرج بایــد‬ ‫مراقــب الرژی هــای پوســتی باشــید‪.‬‬ ‫روابــط عاشــقانه بــرای متولدیــن ایــن‬ ‫بــرج بســیار بــاال خواهــد بــود‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪ .2‬برج ثور (‪ 31‬فروردین‪-‬‬ ‫‪ 30‬اردیبهشت)‬ ‫ســتاره بــرج ثــور ســالی پــر از‬ ‫اســایش و خوش اوایــی گاوهــا‬ ‫را پیش بینــی می کنــد‪ .‬از نظــر‬ ‫روحــی شــما تمایــل بیشــتری‬ ‫بــه پیــدا کــردن ارامــش درونــی‬ ‫خواهیــد داشــت‪ .‬اجــازه ندهیــد‬ ‫کــه ترس هایتــان اســایش و رفــاه‬ ‫شــما را نابــود کنــد‪ .‬اگــر عاشــق‬ ‫کار خــود هســتید احتمــاال دائمــی‬ ‫خواهــد بــود‪ .‬زوج هــای متاهــل‬ ‫می تواننــد بــرای داشــتن نــوزاد‬ ‫برنامه ریــزی کننــد‪ .‬اگــر می خواهیــد‬ ‫ســالم بمانیــد حتمــا یــک رژیــم غذایــی‬ ‫ســالم را انتخــاب کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .3‬برج جوزا (‪ 31‬اردیبهشت‪ 30-‬خرداد)‬ ‫ســال جدیــد بــرای نشــان خورشــید بــرج جــوزا تغییــرات‬ ‫زیــادی را شــامل می شــود‪ .‬اجــازه ندهیــد کــه بیش فعالــی و‬ ‫کار زیــاد شــادی شــما را از بیــن ببــرد‪ .‬قبــل از شــروع هــر کار‪،‬‬ ‫شــغل و یــا امــور مالــی‪ ،‬مــدت طوالن ـی ای دربــاره ان فکــر کنیــد‪.‬‬ ‫توانایی هــای روحــی شــما در ایــن ســال بســیار بهبــود خواهــد یافــت‬ ‫کــه بــه درک بهتــر شــما از زندگــی کمــک می کنــد‪ .‬طالــع عالمــت‬ ‫خورشــید ســال جدیــد احتمــال یافتــن شــریک زندگی تــان را نشــان‬ ‫می دهــد‪.‬‬ ‫‪ .4‬برج سرطان (‪ 31‬خرداد‪ 30-‬تیر)‬ ‫بــرای متولدیــن بــرج ســرطان ســالی بــا انتخاب هــای دشــوار خواهــد‬ ‫بــود‪ .‬امــاده تغییــر در بســیاری از جنبه هــای زندگــی خــود باشــید‪ .‬پــول‬ ‫خــود را بــا خریــد کاالهــای گران قیمــت کــه هیــچ نیــازی بــه ان هــا‬ ‫نداریــد تلــف نکنیــد‪ .‬شــریک زندگــی شــما بــرای غلبــه بــه ترس هایــش‬ ‫بــه کمــک شــما نیــاز پیــدا خواهــد کــرد‪ .‬افــراد بــرج خرچنــگ بــرای‬ ‫اینکــه روابــط و سالمتی شــان دوام داشــته باشــد بایــد ســخت تــاش‬ ‫کننــد‪.‬‬ ‫‪ .5‬برج اسد (‪ 31‬تیر‪ 30-‬مرداد)‬ ‫امســال بــرای شــما بســیار شــگفت اور خواهــد بــود‪ .‬بــا موفقیــت و‬ ‫شــادی در ایــن ســال خوشــحال خواهیــد شــد‪ .‬ایــن بــرج زمــان مناســب‬ ‫بــرای شــغل و روابــط شــما اســت‪ .‬از زندگــی لــذت ببریــد و همــگام بــا‬ ‫ان درس بگیریــد‪ .‬حتــی ممکــن اســت بلیــط بخت ازمایــی کــه ســال ها‬ ‫ان را امتحــان می کردیــد امســال در التــاری برنــده شــود‪.‬‬ ‫‪ .6‬برج سنبله (‪ 31‬مرداد‪ 30 -‬شهریور)‬ ‫متولدیــن ایــن بــرج بایــد در مواجهــه بــا امــور‪ ،‬سیاســت مدارانه‬ ‫رفتــار کننــد‪ .‬اگــر تصمیمــات قدیمــی را از راه درســت انجــام ندهیــد‬ ‫مشکل ســاز خواهنــد بــود‪ .‬ایــن بــرج زمــان مناســبی بــرای خاتمــه دادن‬ ‫بــه روابطــی اســت کــه فایــده ای ندارنــد‪ .‬اســترس را از خــود دور کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .7‬برج میزان (‪ 31‬شهریور‪ 30-‬مهر)‬ ‫طالع بینــی ایــن بــرج‪ ،‬کشــف و نــواوری در ایــن ســال را نشــان‬ ‫می دهــد‪ .‬بــه شــکوفایی خالقیت هــای خــود کمــک کنیــد‪ .‬ایده هــای‬ ‫خــود را بــرای دیگــران بیــان کنیــد تــا رویاهــای شــما را بهتــر درک کننــد‪.‬‬ ‫شــما بــرای اطرافیــان خــود یــک نمونــه و الگــو خواهیــد بــود‪ .‬فرامــوش‬ ‫نکنیــد کــه وقــت مناســب خــود را بــا خانــواده و عزیــزان ســپری کنیــد‪.‬‬ ‫‪ .8‬برج عقرب (‪ 1‬ابان‪ 30-‬ابان)‬ ‫طالــع شــما می گویــد کــه شــما در ایــن ســال بــه ســرعت‬ ‫گذشــته را پشــت ســر خواهیــد گذاشــت‪ .‬بــرای‬ ‫دســتیابی بــه اهدافتــان و موفقیــت در کارهــا‬ ‫دســت بــه ابتــکار عمــل خواهیــد زد‪ .‬در ایــن مــاه‬ ‫روابــط عاشــقانه زیــادی خواهیــد داشــت؛ امــا‬ ‫تعــداد کمــی از ان هــا جــدی خواهنــد بــود‪ .‬اگــر‬ ‫می خواهیــد از لحــاظ جســمی و روحــی امــاده‬ ‫باشــید؛ ســالم غــذا بخوریــد‪.‬‬ ‫‪91‬‬ ‫بینی خوانی‬ ‫همــواره از بینــی به عنــوان نقطــه ییــن (‪ )yin‬بــدن‬ ‫یــاد می شــود‪ .‬پــل بینــی نشــانگر ســامتی و‬ ‫نــوک بینــی نشــانگر ثــروت اســت‪ .‬در خانم هــا‪،‬‬ ‫بینــی می توانــد اشــاره ای بــه وضعیــت مالــی‬ ‫همسرانشــان داشــته باشــد‪.‬‬ ‫بینــی صــاف‪ :‬افــراد بــا بینــی صــاف و‬ ‫مســقیم‪ ،‬راســتگو‪ ،‬قابل اعتمــاد‪ ،‬منظــم‪،‬‬ ‫وفــادار و اکثــرا موفــق هســتند‪.‬‬ ‫بینــی پهــن‪ :‬افــراد بــا بینــی پهــن‪،‬‬ ‫افــرادی عجیــب‪ ،‬بااحســاس‪ ،‬شایســته‬ ‫و گاهــی شــکاک و دودل هســتند‪ .‬ان هــا‬ ‫افــرادی اجتماعــی هســتند کــه عالیــق و‬ ‫ســرگرمی های گســترده ای دارنــد‪.‬‬ ‫بینــی بلنــد و کوتــاه‪ :‬یــک بینــی بلنــد‬ ‫بیانگــر اعتمادبه نفــس زیــاد و یــک بینــی‬ ‫کوتــاه بیانگــر میــزان کــم اعتمادبه نفــس‬ ‫فــرد اســت‪.‬‬ ‫ویژگی هــای منفــی در بینــی‪ :‬وجــود یــک‬ ‫خــال در نــوک بینــی‪ ،‬بدشانســی در مســائل مالــی‬ ‫تلقــی می شــود و بــه ایــن شــخص توصیــه‬ ‫می شــود کــه در شــرط بندی ها شــرکت نکنــد‪.‬‬ ‫یکــی دیگــر از ویژگی هــای منفــی در بینــی‪،‬‬ ‫وجــود قــوز پشــت بینــی اســت کــه بیانگــر‬ ‫ضعــف در ســامتی اســت‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪92‬‬ ‫بینــی بــا نــوک گــرد‪ :‬نــوک‬ ‫گــرد یــک بینــی می توانــد بیانگــر‬ ‫کنجــکاو بــودن فــرد باشــد‪ .‬ایــن‬ ‫شــخص دوســت دارد کــه از هــر‬ ‫چیــزی کــه در اطرافــش اتفــاق‬ ‫می افتــد اگاه باشــد‪ .‬در طالع بینــی‬ ‫چینــی ایــن نــوع بینــی نمــاد‬ ‫خوش یمنــی اســت‪.‬‬ ‫شــکاف در نــوک بینــی‪:‬‬ ‫ایــن افــراد در تعهــد بــه‬ ‫روابــط بلندمــدت مشــکل‬ ‫دارنــد‪ .‬ایــن شــکاف‬ ‫می توانــد به صــورت افقــی‬ ‫یــا عمــودی در وســط نــوک‬ ‫بینــی باشــد‪ .‬افــراد بــا بینــی‬ ‫شــکاف دار صــادق نیســتند‬ ‫و طبیعــت بســیار‬ ‫مغــروری دارنــد‪.‬‬ ‫خطــوط پــل بینــی‪ :‬وجــود یــک‬ ‫یــا دو خــط افقــی ثابــت در ابتــدای‬ ‫پــل بینــی بیانگــر شــخصیتی خشــن‬ ‫و ســخت گیر اســت‪ .‬ایــن افــراد بــه‬ ‫ســادگی خشــنود نمی شــوند‪.‬‬ ‫بینــی بــزرگ‪ :‬افــراد بــا بینــی بــزرگ دوســت‬ ‫دارنــد کــه رئیــس خودشــان باشــند و درنتیجــه‬ ‫از دریافــت دســتور از دیگــران متنفــر هســتند‪.‬‬ ‫ایــن افــراد از انجــام کارهــای کوچــک خوششــان‬ ‫نمی ایــد و انجــام کارهــای تکــراری و نظام منــد‪،‬‬ ‫خیلــی ســریع ان هــا را کســل و خســته می کنــد‪.‬‬ ‫ایــن افــراد ســطح انــرژی باالیــی دارنــد؛ امــا‬ ‫عالقــه بــه مســائل مالــی در ان هــا بیشــتر از‬ ‫مســائل معنــوی اســت‪.‬‬ ‫نــوک بینــی خیلــی بــزرگ‪ ،‬نشــانگر گرایش هــای‬ ‫خشــونت امیز در فــرد اســت؛ هرچــه نــوک بینــی‬ ‫بزرگ تــر باشــد میــزان گرایــش فــرد بــه اعمــال‬ ‫خشــونت امیز بیشــتر اســت‪.‬‬ ‫فــــــــال و ســــرگرمی‬ ‫ـک‪ :‬ایــن افــراد مهربــان‪ ،‬یاری دهنده‬ ‫ـی کوچـ‬ ‫بینـ‬ ‫و جزئی گــرا هســتند امــا گاهــی نیــز کم حــرف‬ ‫و خجالتــی می شــوند‪.‬‬ ‫بینــی عقابــی‪ :‬ایــن افــراد‬ ‫به دنبــال سوءاســتفاده از دیگــران‬ ‫هســتند و فقــط بــه خودشــان فکــر‬ ‫می کننــد؛ امــا وقتــی بــه ســنین‬ ‫بیــن ‪ 41‬تــا ‪ 51‬ســالگی می رســند‪،‬‬ ‫ممکــن اســت شــاهد موانعــی در‬ ‫مســائل مالی شــان باشــند‪ .‬بــرای‬ ‫کنــار امــدن بــا ایــن افــراد بایــد‬ ‫بــه ان هــا احتــرام بگذاریــد و‬ ‫طــوری رفتــار کنیــد کــه احســاس‬ ‫مهم بــودن بــه ان هــا دســت بدهــد‪.‬‬ ‫بینــی مقعــر‪ :‬بــه افــرادی کــه بینــی مقعــر بــا‬ ‫نــوک گــرد دارنــد؛ یــاور گفتــه می شــود‪ .‬ذات‬ ‫ایــن افــراد به طــور غریــزی تمایــل بــه کمــک بــه‬ ‫دیگــران دارد‪ .‬ایــن افــراد بــه گروه هــای خیریــه‬ ‫می پیوندنــد و از انجــام ایــن فعالیت هــای‬ ‫مهربانانــه و کمــک بــه دیگــران احســاس رضایت‬ ‫می کننــد‪ .‬ایــن افــراد گاهــی مــورد سوءاســتفاده‬ ‫دوســتان خــود قــرار می گیرنــد‪.‬‬ ‫بینــی خمیــده‪ :‬افــرادی کــه‬ ‫بینــی خمیــده و روبه پاییــن دارنــد‪،‬‬ ‫انســان هایی باهــوش و زیــرک‬ ‫هســتند‪ .‬اگــر خمیدگــی نــوک‬ ‫بینــی کامــا قســمت لــب باالیــی‬ ‫را بپوشــاند؛ بیانگــر ایــن اســت‬ ‫کــه زیرکــی ذاتــی فــرد در جهــت‬ ‫مســائل مالــی اســت‪ .‬ایــن شــخص‬ ‫مراقــب پول هــای خــود اســت و‬ ‫ســرمایه گذاری های خوبــی انجــام‬ ‫می دهــد‪.‬‬ ‫بینــی کشــیده‪ :‬ایــن افــراد بلندپــرواز‪ُ ،‬رک و‬ ‫کله شــق هســتند و حــس مشــترک خوبــی دارنــد‪.‬‬ ‫بینــی کوتــاه‪ :‬ایــن افــراد باوفــا‪ ،‬ســخت کوش‬ ‫و دلســوز هســتند‪ .‬در چیــن تصــور بــر ایــن‬ ‫اســت کــه ایــن افــراد در طالــع خــود پســتی و‬ ‫بلندی هایــی دارنــد‪.‬‬ ‫بینــی رومــی‪ :‬اگــر فــردی‬ ‫دارای پــل بینــی بلندتــری در‬ ‫قســمت باالیــی بینــی خــود‬ ‫باشــد‪ ،‬ایــن مــورد بیانگــر‬ ‫مســئولیت پذیری فــرد اســت‪.‬‬ ‫ایــن افــراد دوســت دارنــد‬ ‫همــه چیــز را کنتــرل کننــد‬ ‫و در مدیریــت پول هایشــان مهــارت بســیاری‬ ‫دارنــد‪ .‬اگــر خــط افقــی روی پــل بینــی‬ ‫مایــل بــه ســمت بــاال داشــته باشــد بیانگــر‬ ‫ایــن اســت کــه فــرد بــه راحتــی بــه دیگــران‬ ‫اعتمــاد می کنــد؛ بنابرایــن ایــن افــراد معمــوال‬ ‫قربانــی کالهبــرداران می شــوند‪( .‬ایــن نــوع‬ ‫بینــی در بچه هــای کوچــک رایــج اســت)‪.‬‬ ‫اگــر انتهــای بینــی بــه ســمت پاییــن باشــد‬ ‫نشــانه ســخت باور بــودن فــرد اســت‪ .‬ایــن افــراد‬ ‫بــه ســختی بــه چیــزی اعتمــاد می کننــد مگــر‬ ‫اینکــه خودشــان در ان زمینــه تجربه هایــی داشــته‬ ‫باشــند‪.‬‬ ‫عنصر ماه تولد شما‬ ‫بر طبق سال ‪ 2017‬میالدی‬ ‫اتش‪( :‬متولدین فروردین‪ ،‬مرداد‪ ،‬اذر)‬ ‫زحــل چرخــش صــورت فلکــی‬ ‫خــود را تمــام کــرده اســت و‬ ‫ممکــن اســت در ایــن ســال کمــی‬ ‫احســاس رام و مطیــع بــودن داشــته‬ ‫باشــید؛ هرچنــد یــک پیشــرفت‬ ‫و ترقــی بــزرگ در انتظــار شــما‬ ‫اســت‪ .‬در زمــان نیــاز‪ ،‬از عقــل‬ ‫و ذهنتــان بیشــترین اســتفاده را می کنیــد پــس‬ ‫شــجاع باشــید و راه حل هایــی نــو و خالقانــه پیــدا‬ ‫کنیــد‪ .‬بــه توانایی هــای خــود در حــل مشــکالت‬ ‫شــک نکنیــد‪.‬‬ ‫امســال بازگشــت ونــوس عمدتــا در بــرج حمــل‬ ‫(فروردیــن) اســت‪ .‬اگــر یــک عاشــقانه بهــاری‬ ‫شــروع شــد تــا بازگشــت مســتقیم ونــوس‬ ‫بــه بــرج حــوت (اســفند) کامــل می شــود‪.‬‬ ‫وقــوع یــک ماه گرفتگــی در فوریــه و یــک‬ ‫خورشــیدگرفتگی در اگوســت موجــب پــرورش‬ ‫خالقیتتــان می شــود و زمینه هــای موفقیــت را‬ ‫بــرای شــما فراهــم می کنــد‪.‬‬ ‫زمین‪( :‬متولدین اردیبهشت‪ ،‬شهریور‪ ،‬دی)‬ ‫بــا شــروع ســال ‪ 2017‬و به‪‎‬هــم‬ ‫پیوســتن خورشــید و پلوتــو در برج‬ ‫جــدی (دی)‪ ،‬ســالی پــر از قــدرت‬ ‫را تجربــه خواهیــد کــرد‪ .‬بــا ارامش‬ ‫کارهایتــان را انجــام دهیــد تا اشــتباه‬ ‫و تصمیم گیــری نادرســت کمتــری‬ ‫داشــته باشــید و بــرای انجــام تغییــرات ضــروری‬ ‫امــاده باشــید‪ .‬در مــاه دســامبر زحــل بــه بــرج‬ ‫جــدی برمی گــردد‪ .‬ممکــن اســت دیگــران تــرس‬ ‫و نگرانــی داشــته باشــند امــا شــما می توانیــد‬ ‫پیشــرفت فوق العــاده ای داشــته باشــید پــس خــود‬ ‫را امــاده کنیــد‪.‬‬ ‫هوا‪( :‬متولدین خرداد‪ ،‬مهر‪ ،‬بهمن)‬ ‫شــما می توانیــد از حضــور مشــتری در‬ ‫بــرج میــزان (مهــر) تــا مــاه اکتبــر لذت‬ ‫ببریــد‪ .‬احســاس خوش شانســی کنیــد‪،‬‬ ‫بــزرگ فکــر کنیــد و بــا حســن نیت‬ ‫پیــش برویــد زیــرا اثــرات بــزرگ و‬ ‫مثبــت ان بــه خودتــان برمی گــردد‪.‬‬ ‫ســال ‪ 2017‬بــا حضــور مــاه و ونــوس‬ ‫در بــرج دلــو (بهمــن) شــروع شــد کــه ایــن‬ ‫موضــوع شــما را در تمــام روزهــای ســال جــذاب‬ ‫و دلفریــب می کنــد و در اجتمــاع یــا محیــط‬ ‫کارتــان تمــام توجهــات را بــه خــود جلــب‬ ‫می کنیــد‪.‬‬ ‫اب‪( :‬متولدین تیر‪ ،‬ابان‪ ،‬اسفند)‬ ‫در اثــر به هــم پیوســتن مریــخ و‬ ‫نپتــون در بــرج حــوت (اســفند)‬ ‫ســحر و جادویــی در تمــام ســال در‬ ‫فضــا پراکنــده اســت‪ .‬اگــر گذشــته‬ ‫شــما را رهــا نمی کنــد و یا احســاس‬ ‫می کنیــد کــه سرنوشــت‪ ،‬شــما را‬ ‫بــه عقــب برمی گردانــد؛ امســال‬ ‫ایــن احساســات کاهــش می یابنــد‪ .‬همچنیــن‬ ‫می توانیــد در مــاه اکتبــر زمانــی کــه مشــتری بــه‬ ‫بــرج عقــرب (ابــان) وارد می شــود‪ ،‬بــه دنبــال‬ ‫پیشــرفت های قدرتمندتــر و بزرگ تــری برویــد‪.‬‬ ‫رمزگشا�ییازمهم ترین‬ ‫عالئمکفدست‬ ‫خطوط عرضی‬ ‫ایــن خطــوط نمادهایــی منفــی هســتند کــه در هــر‬ ‫انگشــتی یافــت شــوند‪ ،‬خصوصیات مثبــت موجود‬ ‫در ان را خنثــی می کننــد‪ .‬اگــر ایــن خطــوط در کــوه‬ ‫انگشــت عطارد (قســمت پایــه انگشــت کوچک که‬ ‫هنــگام جمع شــدن به شــکل یــک کــوه می شــود)‬ ‫یافــت شــود نشــان دهنده ایــن اســت کــه ان فــرد‬ ‫از اســتعداد و توانایی هــای خــود در جهــت تحقــق‬ ‫اهــداف پلیــدش اســتفاده می کنــد‪.‬‬ ‫ضربدر‬ ‫ایــن عالمــت همیشــه بیانگــر‬ ‫اختــال‪ ،‬ناامیــدی و خطــر‬ ‫اســت و اگــر بــه صــورت‬ ‫صلیــب باشــد‪ ،‬شــرایط فــوق را بــرای فــرد تشــدید‬ ‫می کنــد‪ .‬ایــن عالمــت معمــوال بــه تغییــرات‬ ‫چشــمگیری در بحــران و مشــکالت اشــاره دارد‪.‬‬ ‫همچنیــن تصــور می شــود کــه ایــن عالئــم در دو‬ ‫حالــت‪ ،‬فــال بــد را خنثــی می کننــد؛ زمانــی کــه در‬ ‫کــوه انگشــت مشــتری (انگشــت اشــاره) و یــا بیــن‬ ‫خــط هــوش و خــط قلــب قــرار گرفتــه باشــد کــه‬ ‫بــه رمزورازهــای صلیبــی معــروف اســت‪ .‬چنیــن‬ ‫فــردی ادعــای بیشــتری در فلســفه و عرفــان دارد‪.‬‬ ‫مــکان قرارگیــری ایــن رمزورازهــای صلیبــی نیــز‬ ‫بســیار مهــم اســت‪ .‬اگــر نزدیــک کــوه انگشــت‬ ‫مشــتری باشــد‪ ،‬فقــط نشــان دهنده عرفــان در فــرد‬ ‫اســت‪ .‬اگــر ایــن عالمــت دورتــر از کــوه انگشــت‬ ‫مشــتری باشــد بیانگــر اهمیــت اصــول و قواعــد‬ ‫مطــرح شــده و تجربیــات عرفانــی بــرای فرد اســت‬ ‫تــا اینکــه خــود فــرد مســتقیما به دنبــال این مســائل‬ ‫بــرود‪.‬‬ ‫مربع‬ ‫مربــع همیشــه نمــاد ســود و‬ ‫منفعــت اســت‪ .‬ایــن اثــر زمانــی‬ ‫افزایــش می یابــد کــه مربــع‬ ‫مجموعــه ای از خطــوط درهــم و اشــفته ماننــد‬ ‫زنجیره هــا‪ ،‬شکســتگی ها و خطــوط نقطــه ای را‬ ‫احاطــه کــرده باشــد‪ .‬در ایــن نمونــه‪ ،‬مشــکالت فرد‬ ‫افزایــش می یابنــد امــا فــرد بــا تــاش و اســتقامت‬ ‫قــادر بــه مقابلــه بــا ان هــا اســت و خطــرات کاهش‬ ‫می یابنــد‪ .‬وجــود مربــع بعــد از خطــوط اشــفته‬ ‫نمــاد تعمیــر و اصــاح اســت‪ .‬در یــک حالــت‬ ‫عالمــت مربــع نمــادی منفــی اســت و ان هــم‬ ‫زمانــی رخ می دهــد کــه مربــع در قســمت باالیــی‬ ‫کــوه ونــوس (پایــه انگشــت شســت) و نزدیــک بــه‬ ‫خــط زندگــی باشــد کــه در ایــن صــورت بیانگــر‬ ‫حبــس یــا بازداشــت اســت‪.‬‬ ‫دایره‬ ‫دایــره نادرتریــن عالمــت در‬ ‫کف بینــی اســت‪ .‬ایــن یــک‬ ‫نمــاد منفــی اســت مگــر اینکــه‬ ‫روی کوهــی واقــع شــده باشــد‬ ‫کــه در ایــن صــورت تمــام قــدرت و خصوصیــات‬ ‫ان کــوه را افزایــش می دهــد‪ .‬درصورتی کــه دایــره‬ ‫یکــی از خطــوط کــف دســت را قطــع کنــد‪ ،‬طالعی‬ ‫بــد و غیرقابــل اجتنــاب را بــرای ان خــط به وجــود‬ ‫مــی اورد‪.‬‬ ‫مثلث‬ ‫مثلــث نمــادی مثبــت اســت‪ .‬زمانــی ایــن‬ ‫اثــر قــوی می شــود کــه به عنــوان یــک‬ ‫شاخه منشعب رو به پایین‬ ‫شــاخه هایی کــه از خطــوط بزرگ تــر‬ ‫بــه ســمت پاییــن می افتنــد نمایانگــر‬ ‫ناامیــدی در زندگــی هســتند‪ .‬فروافتــادن شــاخه ای‬ ‫در طــول خــط زندگــی‪ ،‬ناامیــدی در عشــق و یــا‬ ‫حــوادث ناخوشــایند را در پــی دارد کــه احساســات‬ ‫فــرد را بســیار زیــاد درگیــر می کنــد‪ .‬وجــود ایــن‬ ‫شــاخه در طــول خــط هــوش ممکــن اســت نمــاد‬ ‫موانعــی بــرای ایده ال هــای فــرد و ســرخوردگی او‬ ‫باشــد‪.‬‬ ‫شاخه منشعب رو به باال‬ ‫ایــن شــاخه ها بیانگــر شــکوفایی‬ ‫و الهــام ناگهانــی و خوشــحالی‬ ‫هســتند و موجــب افزایــش‬ ‫خصوصیــات محــل قرارگیــری خــود می شــوند‪.‬‬ ‫به طورمثــال وجــود ایــن شــاخه در خــط هــوش‬ ‫و نزدیــک بــه کــوه عطــارد‪ ،‬نمــاد قابلیــت فــرد در‬ ‫اکتشــافات و اختراعــات مهمــی اســت کــه تــا کنون‬ ‫در ذهــن فــرد بــوده ولــی بــه صــورت ناگهانــی بروز‬ ‫پیــدا می کنــد‪.‬‬ ‫خطوط خواهر‬ ‫ایــن خطــوط بســیار رایــج هســتند‪ .‬وجــود ان هــا‬ ‫در خــط مریــخ (نزدیــک انگشــت شســت) بیانگــر‬ ‫تقویــت قوانیــن خــط زندگــی اســت‪ .‬خــط اپولــو‬ ‫یــک خــط خواهــر بــرای خــط سرنوشــت اســت‬ ‫زیــرا ایــن خطــوط عملکردهــای مشــابهی دارنــد و‬ ‫اثــر همدیگــر را تقویــت می کننــد‪ .‬خطــوط خواهــر‬ ‫از خطــوط شکســته‪ ،‬کــج و فرســوده محافظــت‬ ‫می کننــد و موجــب بهبــود ویژگی هــای ان هــا‬ ‫می شــوند‪ .‬اگــر خطــی توســط عالئــم منفــی‬ ‫احاطــه شــده باشــد‪ ،‬خطــوط خواهــر ماننــد ســپری‬ ‫محافظتــی از فــرد در برابــر مشــکالت زندگــی‬ ‫محافظــت می کننــد‪.‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫پنجره هایمشبک‬ ‫ایــن عالمــت نشــان دهنده‬ ‫خــروج انرژی هــا از دســت‬ ‫اســت‪ .‬اگــر ایــن عالئم در سراســر دســت گســترش‬ ‫یافتــه باشــند بیانگــر ایــن اســت کــه ان فــرد فاقــد‬ ‫قــوه تخیــل و انگیــزه اســت‪ .‬وجــود یــک پنجــره‬ ‫مشــبک در بــاالی کوه هــا موجــب تضعیــف یــا‬ ‫خنثــی کــردن خصوصیــات ان انگشــت می شــود‪.‬‬ ‫به طورمثــال وجــود یــک پنجــره مشــبک روی کــوه‬ ‫اپولــو (انگشــت چهــارم) بــرای همیشــه فــرد را از‬ ‫دســتیابی کامــل بــه موفقیــت بازم ـی دارد‪.‬‬ ‫جزیره‬ ‫جزیــره همیشــه‬ ‫یــک نمــاد منفــی اســت‪ .‬نمــادی از ناراحتی هــا و‬ ‫بیماری هــای ارثــی ماننــد ناراحتــی قلبــی‪ ،‬عــدم‬ ‫تعــادل روحی روانــی و نیــز ناراحتی هــای روانــی‬ ‫غیرمــادرزادی اســت‪ .‬وجــود ایــن نمــاد بیانگــر نزاع‬ ‫و کشــمکش های طوالنــی و مکــرر در زندگــی‬ ‫شــخصی فرد اســت‪ .‬یک جزیــره روی خــط هوش؛‬ ‫نمــاد اســترس و ناراحتــی اســت کــه بــه صــورت‬ ‫ســردرد خــودش را نشــان می دهــد‪ .‬وجــود یــک‬ ‫جزیــره روی خــط سرنوشــت نشــان دهنده پیدایــش‬ ‫شــک و تردیــد در فــرد اســت و در قســمت هایی‬ ‫کــه شــکل جزیــره پهن تــر می شــود‪ ،‬ایــن شــک‬ ‫و تردیــد بــه نقطــه اوج خــود می رســد‪ .‬ایــن طالــع‬ ‫بــد نســبت بــه طــول و میــزان گســترش جزیــره‬ ‫ادامــه می یابــد‪.‬‬ ‫خط سه شاخه‬ ‫ایــن عالمــت یکــی از خوش یمن تریــن‬ ‫عالئــم در کف بینــی اســت‪ .‬اگــر از‬ ‫یکــی از خطــوط کــف دســت انشــعاب‬ ‫یابــد‪ ،‬ویژگی هــای ان خــط را گســترش‬ ‫می دهــد و قدرتــی مضاعــف از کوه هــا و‬ ‫خطــوط را بــه نمایــش می گــذارد‪ .‬اگــر سه شــاخه‬ ‫بــر روی کوهــی قــرار گرفتــه باشــد‪ ،‬خصوصیــات‬ ‫ان کــوه و کــوه مجــاور ان را نیــز افزایــش می دهــد‪.‬‬ ‫سه شــاخه نمــادی قدرتمنــد اســت کــه تمــام‬ ‫خصوصیــات عالمــت ســتاره را تحت الشــعاع قــرار‬ ‫می دهــد‪.‬‬ ‫فال و سرگرمی‬ ‫خطوط عمودی‬ ‫ایــن خطــوط نمادهایــی مثبــت هســتند‬ ‫کــه در هــر انگشــتی یافــت شــوند‪،‬‬ ‫خصوصیــات مثبــت و منافــع ان را‬ ‫افزایــش و عالئــم منفــی و کمبودهــای‬ ‫ان را کاهــش می دهنــد‪ .‬ایــن خطــوط‬ ‫مخالــف خطــوط عرضــی هســتند‪.‬‬ ‫وجــود خطــوط عمــودی بــر فــراز کــوه‬ ‫انگشــت عطــارد نشــان دهنده درایــت و ســخنور‬ ‫بــودن فــرد در ایجــاد یــک رابطــه موفــق و دوســتیِ‬ ‫دلپذیــر اســت‪ .‬ایــن خطــوط بیانگــر مهارت هــای‬ ‫علمــی و شــغلی هســتند‪ .‬وجــود دو خــط عمــودی‬ ‫در بــاالی کــوه عطــارد نمــاد یــک دکتــر یــا‬ ‫زیست شــناس اســت‪.‬‬ ‫ستاره‬ ‫ســتاره نمــاد اتفاقــات و‬ ‫توانایی هــای خــوب و ناگهانــی‬ ‫در زندگــی فــرد اســت‪ .‬امتــداد‬ ‫یــک خــط در یــک ســتاره‬ ‫نشــان دهنده بهتریــن دســتاورد‬ ‫ممکــن بــرای فــرد اســت؛ هرچنــد گاهــی یــک‬ ‫ســتاره پیامــد ناخوشــایندی بــه همــراه دارد‪.‬‬ ‫به طورمثــال اگــر خــط انگشــت اپولــو بــه یــک‬ ‫ســتاره منتهــی شــود‪ ،‬بیانگــر شــهرتی بــزرگ اســت‬ ‫امــا ایــن موفقیــت ان هــا در جامعــه گاهــی موجــب‬ ‫از دســت دادن شــرایطی در زندگــی خصوصی شــان‬ ‫می شــود‪ .‬وجــود یــک ســتاره روی کوه هــای کــف‬ ‫دســت نشــان دهنده تخصــص و مهــارت بزرگــی‬ ‫در رابطــه بــا خصوصیــات و صفــات ان کوه اســت‪.‬‬ ‫یــک ســتاره همچنیــن نمــاد هوشــیاری و احتیــاط‬ ‫فــرد اســت‪.‬‬ ‫عالمــت مجــزا حــک شــده باشــد نــه ترکیبــی از‬ ‫خطــوط منقطــع‪ .‬ایــن عالمــت نشــان دهنده رشــد‬ ‫و شــکوفایی ذهنــی و موفقیــت در ویژگی هــای‬ ‫مــکان قرارگیــری ان اســت‪ .‬اگــر مثلــث بــر فــراز‬ ‫کــوه اپولــو قــرار گرفتــه باشــد بیانگــر موفقیت های‬ ‫هنــری اســت‪ .‬اگــر بــه مــوازات یکــی از خطــوط‬ ‫کــف دســت قــرار گرفتــه باشــد‪ ،‬اثــر ان خــط را‬ ‫تقویــت می کنــد‪ .‬مثلــث هیچ وقــت بــه باالتریــن‬ ‫درجــه موفقیــت نمی رســد امــا نشــان دهنده‬ ‫تعــادل در موفقیــت اســت و هیچــگاه مشــکالت و‬ ‫واکنش هــای شــدیدی کــه در عالمــت ســتاره اســت‬ ‫را نــدارد‪.‬‬ ‫‪93‬‬ ‫جـــدول‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫عمودی‬ ‫‪ -1‬خوشگذران و تنبل‪ ،‬خلبان انتحاری ژاپن‬ ‫‪ -2‬روش و اسلوب‪ ،‬ابر‪ ،‬در دل افکندن‬ ‫‪ -3‬جریب‪ ،‬تپه باستانی کشورمان و نام منطقه ای در کرج‪ ،‬میوه پخته‬ ‫در شکر‬ ‫‪ -4‬ترس و بیم‪ ،‬ارواره‪ ،‬اموختنی لقمان‪ ،‬شلوار جین‬ ‫‪ -5‬طایفه غرب ایران‪ ،‬مقام و درجه‪ ،‬گیج و متحیر‬ ‫‪ -6‬از انواع ماهی‪ ،‬بی ابرو‪ ،‬کشور خوشبخت‬ ‫‪ -7‬چاشنی اصلی غذا‪ ،‬فرکانس‪ ،‬حقه‬ ‫‪ -8‬خوک وحشی‪ ،‬فرق داشتن‪ ،‬محل کسب وکار‬ ‫‪ -9‬چرم فروش‪ ،‬فرمانده سپاه‪ ،‬نهال خرما‬ ‫‪ -10‬جور‪ ،‬ریشه درخت‪ ،‬هر طبقه زمین‬ ‫‪ -11‬کشور فالسفه‪ ،‬خداشناس‪ ،‬نت پنجم‬ ‫‪ -12‬نام ترکی‪ ،‬نشانه الهی‪ ،‬موی مجعد‪ ،‬دانه به دانه‬ ‫‪ -13‬ماه نو‪ ،‬ترازوی بزرگ‪ ،‬باالپوش بلند‬ ‫‪ -14‬دور کردن از پیش خود‪ ،‬حریر‪ ،‬حالل رنگ‬ ‫‪ -15‬مخترع تلفن‪ ،‬رنسانس‬ ‫؟ ؟‬ ‫؟‬ ‫؟ ؟‬ ‫؟‬ ‫‪94‬‬ ‫افقی‬ ‫‪ -1‬خطای رانینگ در بسکتبال‪ ،‬از رگ های بدن‬ ‫‪ -2‬کم تجربه‪ ،‬ایینه‪ ،‬واحد پول استرالیا‬ ‫‪ -3‬تکه و قطعه‪ ،‬باغ افالطون‪ ،‬مادر ترک‬ ‫‪ -4‬نقش هنری‪ ،‬سرحد کشورها‪ ،‬تولد‪ ،‬مادر گرامی‬ ‫‪ -5‬نور ماه‪ ،‬نقاش ارژنگ‪ ،‬توان اخر‬ ‫‪ -6‬سخن شیوا‪ ،‬وجب‪ ،‬صومعه نشین‬ ‫‪ -7‬پیشه و صنعت‪ ،‬سحر و جادو‪ ،‬نزاکت‬ ‫‪ -8‬خربزه نرسیده‪ ،‬دسته دسته‪ ،‬سنگواره‬ ‫‪ -9‬رنگ دریا‪ ،‬بسته شده‪ ،‬جوهر‬ ‫‪ -10‬هدیه‪ ،‬از حروف یونانی‪ ،‬حمام تک نفری‬ ‫‪ -11‬حرف انتخاب‪ ،‬عضوی در صورت‪ ،‬همسر یعقوب‬ ‫‪ -12‬پایتخت سریالنکا‪ ،‬موسیقی مرثیه‪ ،‬زاپاس‪ ،‬پایان نامه‬ ‫‪ -13‬از شهرهای اذربایجان شرقی‪ ،‬از کوه های مهم کشور‪ ،‬نژاد ما‬ ‫‪ -14‬از شهرهای سیستان وبلوچستان‪ ،‬ماده ها‪ ،‬از بنادر مهم استرالیا‬ ‫‪ -15‬خجسته ومبارک‪ ،‬احسان‬ ‫؟ ؟؟‬ ‫؟‬ ‫سالم زبان‬ ‫حدیثی از پیامبر‬ ‫‪Prophet Muhammad quotes‬‬ ‫‪Holy Prophet Muhammad (peace and‬‬ ‫‪blessings of Allah be upon him):‬‬ ‫‪«O’Abādhar! Make the most of five things‬‬ ‫‪before five things: youth before oldness,‬‬ ‫‪health before illness, wealth before‬‬ ‫‪neediness, leisure before occupation and‬‬ ‫‪life before death».‬‬ ‫ذهن مثبت‬ ‫‪Positive Mind‬‬ ‫‪He has not got the slightest chance‬‬ ‫‪yesterday I was clever, so I wanted to‬‬ ‫‪change the world. Today I’m wise, so I’m‬‬ ‫‪changing myself.‬‬ ‫‪See both sides‬‬ ‫در گذشته باهوش بودم و می خواستم دنیا را‬ ‫تغییر دهم‪ ،‬امروز عاقل هستم و دارم خودم را‬ ‫تغییر می دهم‪.‬‬ ‫‪When God’s hand is your umbrella, no‬‬ ‫‪matter how hard life sky would keep‬‬ ‫‪raining.‬‬ ‫پیامبر اکرم (صلی اهلل علیه واله)‪:‬‬ ‫«ای ابــوذر! پنــج چیــز را پیــش از پنــج چیــز‬ ‫غنیمــت شــمار‪ :‬جوانــی را پیــش از پیــری‪ ،‬وقتی چترت خداست‪ ،‬بگذار اسمان زندگی‬ ‫ســامتی را پیــش از بیمــاری‪ ،‬ثــروت را پیــش هرچه می خواهد ببارد‪.‬‬ ‫از نیازمنــدی‪ ،‬فراغــت را پیــش از اشــتغال و‬ ‫زندگــی را پیــش از مــرگ»‪.‬‬ ‫داستان کوتاه‬ ‫‪short story‬‬ ‫پســربچه ای بــود کــه رفتــار بــدی داشــت‪ .‬پــدرش بــه او کیفــی پــر از میــخ داد و گفــت کــه هــرگاه‬ ‫رفتــار بــدی انجــام داد‪ ،‬بایــد میخــی را بــه دیــوار بکوبــد‪.‬‬ ‫‪The first day, the boy had driven 37 nails into the fence. Over the next few weeks, as he‬‬ ‫‪learned to control his anger, the number of nails hammered daily gradually dwindled down.‬‬ ‫روز اول پســربچه‪ 37 ،‬میــخ بــه دیــوار کوبیــد‪ .‬در طــول چنــد هفتــه بعــد‪ ،‬وقتــی یادگرفــت رفتــارش‬ ‫را کنتــرل کنــد‪ ،‬تعــداد میخ هایــی کــه بــه دیــوار می کوبیــد بــه تدریــج کمتــر می شــد‪.‬‬ ‫‪He discovered it was easier to hold his temper than to drive those nails into the fence.‬‬ ‫او فهمید که کنترل رفتارش‪ ،‬از کوبیدن ان میخ ها به دیوار اسان تر است‪.‬‬ ‫سرانجام روزی رسید که پسر رفتارش را به کلی کنترل کرد‪ .‬این موضوع را به پدرش گفت و پدر‬ ‫پیشنهاد کرد اکنون هر روزی که رفتارش را کنترل می کند‪ ،‬میخی را بیرون بکشد‪ .‬روزها گذشت و‬ ‫سرانجام پسرک توانست به پدرش بگوید که تمام میخ ها را بیرون کشیده است‪.‬‬ ‫‪The father took his son by the hand and led him to the fence. He said, «You have done‬‬ ‫‪well, my son, but look at the holes in the fence. The fence will never be the same. When‬‬ ‫‪you say things in anger, they leave a scar just like this one. You can put a knife in a man‬‬ ‫‪and draw it out. It won’t matter how many times you say I’m sorry, the wound is still there.‬‬ ‫‪A verbal wound is as bad as a physical one».‬‬ ‫ پــدر دســت پســرش را گرفــت و ســمت دیــوار بــرد‪ .‬او گفــت‪« :‬پســرم‪ ،‬تــو کارت را خــوب‬ ‫انجــام داده ای امــا بــه ایــن ســوراخ های روی دیــوار نــگاه کــن‪ .‬ایــن دیــوار هیچــگاه شــبیه اولــش‬ ‫نمی شــود‪ .‬وقتــی در هنــگام عصبانیــت چیــزی را بیــان می کنــی‪ ،‬ان هــا زخمــی ماننــد ایــن ســوراخ‬ ‫هــا بــر جــای می گذارنــد‪ .‬تــو می توانــی بــه فــردی چاقــو بزنــی و ان را دربیــاوری‪ .‬مهــم نیســت‬ ‫کــه چقــدر از ایــن کار اظهــار تاســف کنــی‪ ،‬ان جراحــت همچنــان باقــی می مانــد‪ .‬یــک زخــم‬ ‫بیانــی (رفتــار بــد) بــه بــدی یــک زخــم و جراحــت فیزیکــی اســت»‪.‬‬ ‫میخ =‪nail‬‬ ‫پیشنهاد =‪suggest‬‬ ‫‪Sabotage‬‬ ‫خراب کاری‬ ‫‪Fuddy-duddy‬‬ ‫عهد دقیانوس‬ ‫‪Bwana‬‬ ‫اقا‪ ،‬رییس‪ ،‬ارباب‬ ‫‪Nymphet‬‬ ‫دختر جوان‪ ،‬حوری‪ ،‬پری‬ ‫‪Oafish‬‬ ‫بی عرضه‪ ،‬بی دست وپا‬ ‫کالهت رو قاضی کن‬ ‫‪He is Catholic more than Pop‬‬ ‫بهش می گی کاله بیار‪ ،‬سر میاره‬ ‫کاسه داغ تر از اش‬ ‫‪The gallows groans for him‬‬ ‫کله اش بوی قرمه سبزی می دهد‬ ‫‪He sets the Thames on fire‬‬ ‫شاخ غول را شکستن‬ ‫‪There is no even a ripple in the water‬‬ ‫اب از اب تکان نمی خورد‬ ‫همراه با ازمون ایلتس‬ ‫(به منظور اشنایی با ازمون بسیار مهم و ضروری‬ ‫ایلتس؛ هر ماه یک عنوان و هر فصل یک‬ ‫مهارت)‬ ‫)‪A topic for IELTS exam (Speaking Skill‬‬ ‫‪Describe your favorite vacation.‬‬ ‫‪You should talk about:‬‬ ‫‪When you took it‬‬ ‫‪What ceremonies it had‬‬ ‫‪How long it took‬‬ ‫‪And why it was interesting to you‬‬ ‫یک موضوع برای ازمون ایلتس (مهارت گفتاری)‬ ‫مسافرت مورد عالقه خود را توصیف کنید‪.‬‬ ‫شما باید درباره این موارد صحبت کنید‪:‬‬ ‫چه زمانی به ان مسافرت رفتید‬ ‫انجا چه اداب و رسومی داشت‬ ‫چه مدت طول کشید‬ ‫و چرا برای شما جذاب و خوشایند بود‬ ‫‪Well, my favorite vacation was, I think, a‬‬ ‫‪couple of weeks ago. I took it because I‬‬ ‫‪was really tired. And I just went to my boss,‬‬ ‫‪and I said, look, I’m really tired, I think I‬‬ ‫‪need a break. And well, he decided to give‬‬ ‫‪me a few days off, and I was really pleased‬‬ ‫‪about it. I went home, and I planned to go‬‬ ‫‪to the North.‬‬ ‫‪Well, it was wonderful, I mean after all of‬‬ ‫‪these days of hard work I really deserve it.‬‬ ‫‪We went to the seashore, and we rented a‬‬ ‫‪villa. It was a very beautiful villa.‬‬ ‫‪Well, it took till 2 weeks, but it was fine.‬‬ ‫‪I mean it meant a whole lot to me.‬‬ ‫مســافرت مــورد عالقــه مــن‪ ،‬چنــد هفتــه پیــش‬ ‫بــود‪ .‬بــه ان مســافرت رفتــم چــون واقعــا خســته‬ ‫بــودم و فقــط بــه ســراغ رئیســم رفتــم و گفتــم مــن‬ ‫واقعــا خســته هســتم و فکــر می کنــم کــه بــه یــک‬ ‫مرخصــی احتیــاج دارم‪ .‬او تصمیــم گرفــت کــه‬ ‫چنــد روزی را بــه مــن مرخصــی بدهــد و مــن‬ ‫واقعــا از ایــن بابــت ممنونــش هســتم‪ .‬مــن بــه‬ ‫خانــه رفتــم و تصمیــم گرفتــم کــه به شــمال بــروم‪.‬‬ ‫ان ســفر فوق العــاده بــود و بعــد از تمــام ان‬ ‫روزهــای ســخت کارکــردن‪ ،‬واقعــا مســتحق ان‬ ‫بــودم‪ .‬مــا بــه ســاحل دریــا رفتیــم و ویالیــی اجاره‬ ‫کردیــم‪ .‬ویــای بســیار زیبایــی بــود‪.‬‬ ‫ان ســفر دو هفتــه طــول کشــید امــا خــوب بــود‪،‬‬ ‫یعنــی بــرای مــن همه چیــز بــود‪.‬‬ ‫‪ACB‬‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪Finally the day came when the boy didn’t lose his temper at all. He told his father about it‬‬ ‫‪and the father suggested that the boy now pull out one nail for each day that he was able‬‬ ‫‪to hold his temper. The days passed and the boy was finally able to tell his father that all‬‬ ‫‪the nails were gone.‬‬ ‫کالهش پس معرکه است‬ ‫سالم زبان‬ ‫‪There once was a little boy who had a bad temper. His father gave him a bag of nails and‬‬ ‫‪told him that every time he lost his temper, he must hammer a nail into the back of the fence.‬‬ ‫‪Vocabulary‬‬ ‫واژگان‬ ‫ضرب المثل‬ ‫‪Proverbs‬‬ ‫‪95‬‬ ‫شـــاد و با طــراوات با «با طـراوت»‬ ‫دوره جدید شماره ‪27‬‬ ‫‪96‬‬ ‫برنامــه «بــا طــراوت» چنــد هفت ـه ای اســت کــه دوبــاره‬ ‫بــه انتــن شــبکه ســه ســیما بازگشــته و پخــش ان از‬ ‫ســر گرفتــه شــده اســت‪ .‬برنامــه ای کــه بــه ســرعت‬ ‫مورداســتقبال عالقه منــدان ســحرخیز و بانشــاط و‬ ‫ورزش دوســت قــرار گرفــت‪.‬‬ ‫در ســری جدیــد ایــن برنامــه عوامــل بــا توجــه بــه‬ ‫تجربــه ســاخت ســری های قبلــی ایــن برنامــه کــه در ‪ 180‬قســمت تولیــد‬ ‫شــده بــود توانســته اند بــا طراحــی قالبــی جدیــد‪ ،‬ســاختار برنامــه را تــا‬ ‫حــد زیــادی متحــول کننــد و بــا تولیــد بخش هــای جــذاب و متنــوع‬ ‫بســیاری تغییــرات قابل توجهــی را در ایــن ســری از برنامــه ایجــاد کننــد‪.‬‬ ‫طبــق گفته هــای مهــدی صالحــی (تهیه کننــده برنامــه بــا طــراوت) ایــن‬ ‫برنامــه در ابتــدا قــرار بــود در ‪ 60‬قســمت ‪ 60‬دقیقـه ای تولیــد شــود؛ امــا‬ ‫بــا توجــه بــه فشــردگی برنامه هــای شــبکه ســه‪ ،‬زمــان برنامــه بــه ‪30‬‬ ‫دقیقــه تقلیــل یافــت و ایــن امــر موجــب شــد بســیاری از بخش هــای‬ ‫ایــن برنامــه کوتاه تــر شــود و حتــی برخــی از بخش هــای تولیــد شــده‬ ‫در برنامــه اســتفاده نشــود؛ امــا بــا توجــه بــه ایــن مســئله‪ ،‬موضوعــات و‬ ‫بخش هــای برنامــه بــه گونـه ای طراحــی شــد کــه در همیــن زمــان کوتــاه‬ ‫مفیــد باشــد و باعــث خســتگی مخاطــب نشــود‪.‬‬ ‫بخش های جدید و تغییرات برنامه‬ ‫یکــی از بخش هــای جدیــد و زیبــای ایــن برنامــه «طــراوت هشــتم» نــام‬ ‫دارد کــه خواننــده خــوب کشــورمان‪ ،‬امیــد معنــوی‪ ،‬ایــن بخـ ِ‬ ‫ـش متبــرک‬ ‫به نــام حضــرت علی ابن موســی الرضا (ع) را اجــرا کــرده اســت‪.‬‬ ‫«طــراوت هشــتم» یــک ایتــم پنــج دقیقــه ای اســت کــه در ابتــدا قــرار‬ ‫بــود هــر روز از برنامــه پخــش شــود؛ امــا بــا توجــه بــه تقلیــل یافتــن‬ ‫زمــان برنامــه‪ ،‬ایــن بخــش در ابتــدا و انتهــای هــر مــاه از برنامــه پخــش‬ ‫می شــود‪.‬‬ ‫بخــش بعــدی «صبحانــه بــا طــراوت» اســت کــه یــک بخــش جدیــد و‬ ‫منحصربه فــرد اســت و در ان سراشــپز برنامــه (کیــان) صبحانه هــای‬ ‫جدیــد و متنوعــی را همــراه بــا تزیینــات ویــژه امــاده می کنــد کــه هــدف‬ ‫از ایــن بخــش تشــویق مــردم بــه اســتفاده از صبحانه هــای ســالم و ســاده‬ ‫و ارزان قیمــت اســت‪.‬‬ ‫بخــش پزشــکی برنامــه ســعی دارد کــه روش هــای درســت ورزش کــردن‬ ‫و ســبک زندگــی ســالم را بــه زبانــی ســاده و روان بــه مخاطبــان امــوزش‬ ‫د هد ‪.‬‬ ‫ورزش و نرمــش صبحگاهــی بخــش دیگــری از برنامــه بــا طــراوت اســت‬ ‫کــه در ان حبیـب اهلل حامدیــان بــه همــراه گروهــش بــا اجــرای حــرکات‬ ‫ورزشــی ســاده و متنــوع شــادابی برنامــه را دوچنــدان می کننــد و قصــد‬ ‫تشــویق مخاطبــان بــه انجــام روزانــه ورزش و نرمــش را دارنــد‪.‬‬ ‫گزارش هــای ورزشــی برنامــه بــا هــدف اشــنایی مخاطبــان بــا‬ ‫ورزش هایــی کــه کمتــر شــناخته شــده اند تولیــد شــده و همچنیــن شــامل‬ ‫گفتگــو بــا چهره هــای ورزشــی اســت‪.‬‬ ‫یکــی دیگــر از مشــخصه های ایــن برنامــه اســتفاده از چهره هــای جدیــد‬ ‫و جــوان اســت کــه تهیه کننــده برنامــه در ایــن خصــوص اظهــار داشــت‪:‬‬ ‫«یکــی از اهــداف مــا در ســاخت ســری جدیــد برنامــه بــا طــراوت‪،‬‬ ‫اســتفاده از چهره هــای جدیــد اســت و معتقــدم کــه بایــد بــه جوانــان‬ ‫مســتعد فرصــت داد تــا توانایی هــای خــود را نشــان دهنــد‪ ،‬همان گونــه‬ ‫کــه ایــن فرصــت بــه همــه کســانی کــه درحال حاضــر در ایــن عرصــه‬ ‫فعــال هســتند داده شــد»‪.‬‬ ‫عوامل برنامه‬ ‫برخــی از عوامــل برنامــه بــا طــراوت عبارتنــد از‪ :‬مهــدی صالحــی‬ ‫(تهیه کننــده و کارگــردان)‪ ،‬نازیــا ناجــی (دســتیار تهیه کننــده و دســتیار‬ ‫کارگــردان)‪ ،‬ســاناز احســانی و ســهند داداشی نســب (مجریــان)‪ ،‬نیمــا‬ ‫اعتصــام‪ ،‬بهــراد رضــازاده‪ ،‬محمدحســین ســروقدی‪ ،‬ســجاد زین العابدیــن‬ ‫(گزارشــگران)‪ ،‬یوســف شــریف زاده (کارشــناس پزشــکی)‪ ،‬حبیــب اهلل‬ ‫حامدیــان (کارشــناس ورزشــی)‪ ،‬افــروز حبیب الهــی (هماهنگــی و‬ ‫برنامه ریــزی)‪ ،‬حامــد علی اکبــری (گرافیــک)‪ ،‬محمدمهــدی عزیزمحمــدی‬ ‫و ســاناز احســانی (نویســندگان)‪ ،‬حامــد علی اکبــری‪ ،‬ایــوب احمــدی‪،‬‬ ‫افشــین جمشــیدی (تصویربــردار)‪ ،‬حســن ازاد‪ ،‬امیــر شــازده‪ ،‬افشــین‬ ‫جمشــیدی (تدویــن) و‪...‬‬ ‫«باطــراوت» در ســال جدیــد بــا تغییــرات دیگــری ازجملــه افزایــش‬ ‫مدت زمــان برنامــه روی انتــن شــبکه ســه خواهــد رفــت‪.‬‬

آخرین شماره های ماهنامه زیر و بم

ماهنامه زیر و بم 41

ماهنامه زیر و بم 41

شماره : 41
تاریخ : 1398/09/02
ماهنامه زیر و بم 40

ماهنامه زیر و بم 40

شماره : 40
تاریخ : 1397/12/04
ماهنامه زیر و بم 39

ماهنامه زیر و بم 39

شماره : 39
تاریخ : 1397/07/01
ماهنامه زیر و بم 38

ماهنامه زیر و بم 38

شماره : 38
تاریخ : 1396/12/05
ماهنامه زیر و بم 37

ماهنامه زیر و بم 37

شماره : 37
تاریخ : 1396/11/01
ماهنامه زیر و بم 36

ماهنامه زیر و بم 36

شماره : 36
تاریخ : 1396/10/02
ثبت نشریه در مگ لند

شما صاحب نشریه هستید ؟

با عضویت در مگ لند امکانات متنوعی را در اختیار خواهید داشت
ثبت نام ناشر
لطفا کمی صبر کنید !!