فصلنامه سلمی شماره 4 - مگ لند
0

فصلنامه سلمی شماره 4

فصلنامه سلمی شماره 4

فصلنامه سلمی شماره 4

‫‪ ‬مریمالسادات مرتضیزاده‬ ‫ݒݦ‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫ ݬݣىݫ ݣهݤݣݔر‬ ‫گلیمهای ابی که امضای ثابت برای‬ ‫همه دیدارهاست و حرفهایی از‬ ‫جنس نور که تو را به هدف نزدیک‬ ‫میکند‪...‬اینبار هم حسینیه امام‬ ‫خــمــیــنــی اس ــت و رهــنــمــودهــایــی‬ ‫برای مبارزه با ظلم و ارمانی به نام‬ ‫عدالتخواهی‪:‬‬ ‫‪ -1‬بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت‬ ‫عید نیمهشعبان‪1381 7 30 -‬‬ ‫‪13‬‬ ‫اصفه‬ ‫نام دختر کشمیری‬ ‫است که در ژانویه‬ ‫مخدر قرار‬ ‫امسال ربوده شد و‬ ‫گرفت‪ .‬بعد از ‪11‬‬ ‫توسط افراد مختلف‬ ‫روز جنازه غرق به‬ ‫هندوها‬ ‫ً‬ ‫مورد تعرض و تزریق‬ ‫خون این دخترک‬ ‫پیدا شد‪ .‬اصفه‪،‬‬ ‫که کاما کوبیده‬ ‫یکی از هزاران زن و‬ ‫شده بود‪ ،‬در محله‬ ‫دختر مسلمان در‬ ‫هندی‬ ‫کشمیر اشغالی است‬ ‫مورد تعرض قرارگرفته‬ ‫که توسط نظامیان‬ ‫اما کسی صدای او‬ ‫سالهای زیادی از‬ ‫را نشنیده است‪.‬‬ ‫اشغال منطقه کوچک‬ ‫کشمیر توسط ‪ 700‬هزار‬ ‫تنها میخواهند از‬ ‫نیروی هندی می‬ ‫تسلط و اشغالگری‬ ‫گذرد‪ .‬مردم کشمیر‪،‬‬ ‫نیروهای‬ ‫نظامی‬ ‫هندی رها شوند‪.‬‬ ‫میترسم و درها را میبندم و پردهها را‬ ‫میکشم‪ .‬مینشینم گوشهای و به تنگی‬ ‫و تاریکی خانهام زل میزنم‪.‬‬ ‫از تصاویر جسد کودکان تنها که با صورت روی‬ ‫گل افتادهاند‪ ،‬در جاهای دیگر‪ ،‬بازهم دیدهایم‪.‬‬ ‫کودکی سوری در فرار از محاصره مخوفترین‬ ‫گروه تروریستی‪ ،‬داعش! تصاویر کودکان در‬ ‫محاصره‪ ،‬کشتهشده‪ ،‬اواره و ‪ ...‬در چند سال‬ ‫جنگ سوریه کم ندیدهایم‪.‬‬ ‫‪ 7‬سال پیش اختاف جزئی داخلی در سوریه با‬ ‫دخالت قدرتهای ظالم به جنگ تمامعیاری‬ ‫تبدیل شد و سگهای داعشی بهعنوان مزدور‬ ‫کشورهای ظالم به سوریه حمله کردند‪ .‬بعد از‬ ‫گذشت سالها جنگ در این منطقه‪ ،‬داعش‬ ‫شکستهای سختی را تحمل کرد و بهشدت‬ ‫ضعیف شد؛ اما ظالمان مداخلهگر بار دیگر‬ ‫باعث شدند تا جنگ در سوریه هنوز کموبیش‬ ‫ادامه داشته باشد‪.‬‬ ‫به جرم بیگناهی‬ ‫باید گفت کودکان جنگ‪ ،‬نهتنها از معنای‬ ‫کلمه صلح‪ ،‬بلکه از معنای خیلی از لغات‬ ‫دیگر هم درکی ندارند‪ ...‬خانواده‪ ،‬دنیای زیبا‪،‬‬ ‫شادی‪ ،‬بازی و حتی زندگی!‬ ‫‪15‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫در اولین روز‬ ‫هجوم رژیم صهیونیستی‬ ‫برای تاسیس کشور‬ ‫جدید در نوامبر سال‬ ‫‪ ،1950‬سه‬ ‫کودک فلسطینی ‪ 10 ،8‬و‬ ‫‪ 12‬ساله از‬ ‫روستای یالو در نزدیکی دیر‬ ‫ایوب‪ ،‬کشته‬ ‫ً‬ ‫شدند‪ .‬امروز باگذشت‬ ‫تقریبا ‪ 70‬سال‪،‬‬ ‫امار رسمی حدود ‪9000‬‬ ‫کودک‬ ‫فلسطینی کشتهشده را نشان‬ ‫میدهد؛ یعنی‬ ‫به‬ ‫طور‬ ‫متوسط‬ ‫هرسال‬ ‫‪ 115‬کودک و‬ ‫هرماه ‪ 11‬کودک‪ .‬شلیک‬ ‫مستقیم به‬ ‫محمد الدوره پسربچه ‪12‬‬ ‫ساله در غزه‪،‬‬ ‫سوزاندن علی الدوابشه‪،‬‬ ‫طفل شیرخوار در‬ ‫نابلس‪ ،‬زیر گرفتن دهها‬ ‫کودک زیر ‪7‬‬ ‫سال فلسطینی با خودرو‬ ‫توسط شهرک‬ ‫نشینان صهیونیست‪،‬‬ ‫تکهتکه شدن‬ ‫پیکر سحر ابوناموس‬ ‫‪ 3‬ساله جلوی‬ ‫چشمان پدرش‪ ،‬شلیک به‬ ‫سینه ایمان حاجو‪،‬‬ ‫نوزاد ‪ 10‬ماهه و کشته‬ ‫شدن بیش از ‪500‬‬ ‫کودک در جنگ سال‬ ‫‪ 2014‬از‬ ‫دستاوردهای رژیم کودککش‬ ‫صهیونیستی است‪.‬‬ ‫به نقل از سی ان ان‪ ،‬سازمان ملل تایید کرد که‬ ‫‪ 7‬هزار کودک در جریان جنگ ‪ 7‬ساله سوریه‬ ‫کشته و یا دچار نقص عضو شدهاند؛ اما این‬ ‫سازمان خود اعام کرده که گزارشهای تائید‬ ‫نشده حاکی از افزایش این تعداد به بیش از ‪20‬‬ ‫هزار نفر است؛ یعنی ‪ 3000‬کودک در هرسال!‬ ‫ویرجینیا گامبا‪ ،‬نماینده ویژه دبیر کل سازمان‬ ‫ملل در امور کودکان و مناقشات مسلح درباره‬ ‫کودکان سوریه میگوید‪ :‬بهشدت تحت تاثیر‬ ‫داستان کودکانی قرارگرفتهام که در سراسر این‬ ‫تنش متولدشده و رشد میکنند‪ .‬کودکانی‬ ‫که بارها تحت تاثیر انواع نقض حقوق بشر در‬ ‫خانهها‪ ،‬مدارس‪ ،‬مراکز نگهداری و کمپهای‬ ‫اوارگان قرار میگیرند‪ .‬ما باید به این مسئله فکر‬ ‫کنیم که این کودکان تحت تاثیر استرسهای‬ ‫شدید روانی هستند‪ .‬انها درکی از معنی کلمه‬ ‫صلح ندارند‪.‬‬ ‫ولی یادم میرود که انها‪ ،‬با همه دردها‪،‬‬ ‫با خودشان نور میاورند و هــوای تازه‪.‬‬ ‫نمیدانم که این مهمانهای تازه نمیایند‬ ‫کــه بمانند و خــانــهخــراب کنند‪ .‬بــرای‬ ‫ساختن میایند‪ .‬با خودشان لبخندهای‬ ‫گرم بعد گریه میاورند‪ ،‬اغوشهای محکم‬ ‫پرمحبت‪ ،‬دست هم را میگیرند و برای‬ ‫خانهام حیاط میسازند و باغ وسیع و‬ ‫اتاقهای بزرگ‪ .‬من اگر اغوشم را به رویشان‬ ‫بازکنم‪ ،‬دلم بزرگ میشود‪ ،‬خانهام بزرگ‬ ‫میشود… دشت میشوم و دریا میشوم و‬ ‫هر غصهای که وارد قلبم میشود‪ ،‬مرا هم‬ ‫با خودش بزرگ میکند‪ ،‬بهاندازه خودش‬ ‫بزرگ میکند‪ .‬پابهپای دردهایشان گریه‬ ‫میکنم و وجودم سراسر لبخند میشود‪.‬‬ ‫ݐ‬ ‫ݑ ݦݨ ݨ ݣݦ ݣݦم ݣ ݣ ݣ ݣ‬ ‫سکوٮمى ݣ ݣوݤعݤ‬ ‫‪10‬‬ ‫زینب کبرا؟ با اه و ناله در کنار پیکر‬ ‫غرق در خون برادرش فریاد زد‪« :‬پدرم‬ ‫فدای عزیزی که سپاهش در روز دوشنبه‬ ‫‪1‬‬ ‫از هم پاشید‪».‬‬ ‫این مرثیه جانسوز زینب؟ است‪ ،‬در‬ ‫کنار قتلگاه ارام جانش‪ ،‬حسین؟‪!...‬‬ ‫زینب؟ قبله رنجهاست؛ اما با نالهها‬ ‫و نوحههایش‪ ،‬از نینوا تا شــام جهاد‬ ‫میکند‪ ،‬جهادی روشنگرانه‪ .‬بانوی‬ ‫بصیر ال اه؟‪ ،‬این بار هم با کام‬ ‫کوتاه و رسایش‪ ،‬ریشههای ظلم عظیم‬ ‫کربا را نشانه گرفته است و در میان‬ ‫اشکها‪ ،‬اندیشهها را با خــود همراه‬ ‫میکند‪ .‬او معلم صبور کربا است‪ .‬در‬ ‫دلتنگترین غروب جمعه‪ ،‬دهم محرم‬ ‫سال ‪ 61‬هجری‪ ،‬برای همه گوشهای‬ ‫شنوا و دلهای بیدار‪ ،‬از نیمروز دوشنبه‬ ‫‪ 28‬صفر ســال ‪ 11‬هـجــری میگوید‪.‬‬ ‫‪ 50‬سال قبل از فاجعه بییاور ماندن‬ ‫حضرت حسین؟!‬ ‫‪16‬‬ ‫رسول مهربانی‪ ،‬در محلی به نام «سقیفه‬ ‫بنی ساعده» جمع شدند‪ .‬میخواستند‬ ‫برای بعد از پیامبر خاتم‪ ،‬خلیفه تعیین‬ ‫کنند‪ .‬انگارنهانگار که حدود ‪ 70‬روز قبل‪،‬‬ ‫در غدیر‪ ،‬خدا تکلیف خافت را برایشان‬ ‫روشن کرده بود‪.‬‬ ‫سران نفاق سقیفه در اولین روز رحلت نبی‬ ‫اکرم؟‪ ،‬بزرگترین ظلمها را پایهگذاری‬ ‫کردند‪ .‬مگر نه اینکه معنای ظلم‪ ،‬قرار دادن‬ ‫چیزی یا کسی در غیر جایگاه بهحق ان‬ ‫است؟! فاطمه زهرا؟‪ ،‬در جمع زنان‬ ‫مهاجر و انصار‪ ،‬زیان جبرانناپذیر غصب‬ ‫حکومت بــه دســت نــااهــان را چنین‬ ‫بیان فرمود‪« :‬به خدا سوگند! اگر همت‬ ‫میکردند و علی؟ را بر اداره اموری‬ ‫که پیغمبر؟ از جانب خدا بر عهده‬ ‫او نهاده بود‪ ،‬میگذاردند و این حجت‬ ‫اشکار را میپذیرفتند‪ ،‬انها را بهاسانی‬ ‫به راه راست میبرد و حق هر یک را به او‬ ‫میسپرد‪ ...‬و تشنگان عدالت را از چشمه‬ ‫سرشار و زال حقیقت سیراب مینمود‪».‬‬ ‫وای بر انها‪ ...‬وای بر انها‪ ...‬عجوانه با‬ ‫لبیک گفتن به شیطان کاری کردند که‬ ‫انها را شریک همه ستمهایی کرد که از‬ ‫ان به بعد‪ ،‬بشریت درگیر ان است چراکه‬ ‫اگر حکومت علوی و فرزندان پا کش بر‬ ‫زمین محقق میشد‪ ،‬عدالت سهم همه‬ ‫انسانها بود‪ .‬انها با خانهنشین کردن‬ ‫علی؟‪ ،‬برای اولین بار‪ ،‬حساب دین‬ ‫‪2‬‬ ‫را از سیاست جدا کردند!‬ ‫کشته میشدند‪ ...‬چشمهای پر از خار‬ ‫و خاشاکم را بستم و با همان گلویی که‬ ‫گویا در ان استخوانی گیرکرده بود‪[ ،‬جرعه‬ ‫حوادث] را که از گیاه حنظل تلختر بود‪،‬‬ ‫‪3‬‬ ‫نوشیدم و صبر کردم‪».‬‬ ‫خیلی از مردمان ان روزگار مدینه‪ ،‬جزء‬ ‫‪ 120‬هزارنفری بودند که در ظهر غدیر‬ ‫دیدند که رحمهللعالمین‪ ،‬دست علی‬ ‫بن ابیطالب؟ را باا برد و شنیدند که‬ ‫ُ‬ ‫کنت مَ ولاه َفه َ اذ ٌّ‬ ‫علی مَ ولاه» و‬ ‫فرمود‪« :‬من‬ ‫همگی با حضرتش دست بیعت دادند‪.‬‬ ‫پس چه چیز باعث شد انهــا فراموش‬ ‫کنند و یا بهتر بگوییم‪ ،‬خود را به فراموشی‬ ‫بزنند؟ و از ان دردناکتر‪ ،‬چطور توانستند‬ ‫دستهای فاتح خیبر را بسته ببینند‪،‬‬ ‫بیحرمتی به محبوبه پروردگار هستی را‬ ‫شاهد باشند‪ ،‬ولی سکوت‪ ،‬تنها واکنش‬ ‫دلهای مردهشان باشد؟‬ ‫عــجــیــب کــه خــطــبــههــای حقطلبانه‬ ‫صدیقه طاهره که پر بود از ایات روشن‬ ‫قران کریم‪ ،‬در دلهایشان اثر نکرد! حتی‬ ‫وقتی دختر عزیز پیامبرشان‪ ،‬در شبهای‬ ‫غربت اسام با قلبی داغدار از فراق پدر‪،‬‬ ‫برای اتمامحجت‪ ،‬همراه همسر گرامی و‬ ‫دو فرزندش‪ ،‬به در خانههایشان رفت و‬ ‫فرمود‪« :‬چرا علی؟ را تنها گذاشتید؟»‬ ‫پاسخی جز این نشنید که‪« :‬کار از کار‬ ‫گذشته است! دیر امدی! با کس دیگری‬ ‫‪4‬‬ ‫بیعت کردیم‪».‬‬ ‫حکومت نزاع میکند! و بازهم ولی خدا‬ ‫را تنها میگذاشتند؛ اما سرور بانوان در‬ ‫خطبه فدکیه تا همیشه تاریخ‪ ،‬عامان‬ ‫و ساکتان این ظلم عالمگیر را رسوا نمود‪.‬‬ ‫«‪...‬جــز این نیست که به راحتطلبی‬ ‫عــادت کــردیــد‪ ...‬از دیــن و دی ــنداری‬ ‫خستهاید و از جهاد درراه خدا نشسته‬ ‫‪5‬‬ ‫و انچه را شنیدید به کار نبستید‪»...‬‬ ‫جان شیرین حبیب خدا‪ ،‬علی مرتضی؟‪،‬‬ ‫حتی به تعداد رزمندگان «جنگ بدر» هم‬ ‫در میان مسلمانان یاور نداشت و با همه‬ ‫حقانیت‪ ،‬حیدر کرّ ار خانهنشین شد‪.‬‬ ‫زینب؟‪ ،‬عقیله بنیهاشم‪ ،‬در لحظههای‬ ‫جانکاه غروب عاشورا‪ ،‬حقیقتی بزرگ را برای‬ ‫همگان اشکار میکند‪ .‬سجادهای که از زیر‬ ‫پاهای مبارک امام حسن مجتبی؟ کشیده‬ ‫شد‪،‬جگرسوختهاشاز زهرخودیها!مصیبت‬ ‫دواندن اسبها بر پیکر پاک اباعبداه؟ و‬ ‫یاران باوفایش‪ ،‬اسارت شریفترین خاندان‬ ‫هستی‪ ،‬همه و همه از بیتفاوتی و سکوت‬ ‫مسلماننماهای بــیدرد رقم خــورد‪ .‬تیری‬ ‫که از کمان حرمله ملعون گلوی ناز دانه‬ ‫حضرت حسین؟ را شکافت‪ ،‬چلهاش‬ ‫را برگزارکنندگان‪ ،‬حاضران راضی و ساکتان‬ ‫‪6‬‬ ‫ماجرای سقیفه کشیده بودند‪.‬‬ ‫یاریام برای تو سودی داشته باشد‪ ،‬زیرا‬ ‫که در کوفه برای شما یاوری نیست‪ .‬به‬ ‫خدا سوگندت میدهم مرا معاف کن‬ ‫چون از مرگ سخت گریزانم‪ ...‬اسب و‬ ‫‪7‬‬ ‫شمشیرم تقدیم شما‪»...‬‬ ‫یا سلیمان بن صرد خزاعی‪ ،‬چون اهل شک‬ ‫بود و در مواقع حساس نمیتوانست درست‬ ‫تصمیم بگیرد‪ ،‬از کربا جا ماند و توّ اب شد‪.‬‬ ‫‪ .2‬نهجالباغه‪ ،‬خطبه ‪.217‬‬ ‫البته از حق نگذریم بعضی هشتگها و‬ ‫پویشهایی که در شبکههای اجتماعی‬ ‫راه میاندازند‪ ،‬برای جامعه مفید است؛‬ ‫اما تکلیفمان با برخی از ستارههای هنری‪،‬‬ ‫ورزشی و‪ ...‬مشخص نیست و فضای‬ ‫مجازی پر است از نظرات و واکنشهای‬ ‫ضدونقیض انها!‬ ‫همین افراد مشهور برای انسان‬ ‫تعیین میکنند‪ .‬از دید انها‬ ‫تروریستی در مغرب زمین‪ ،‬مح‬ ‫اما کودک کشی چند دهساله‬ ‫به دست تروریست دولتی اس‬ ‫محسوب نمیشود‪ .‬ضربالم‬ ‫که به خانه رواست به مسجد‬ ‫‪ .3‬برگرفته از بیانات ایتاه مصباح یزدی‪،‬‬ ‫در پرتو وایت‪.‬‬ ‫‪ .5‬دکتر جعفر شهیدی‪ ،‬زندگینامه فاطمه‬ ‫زهرا؟‪ ،‬خطبه فدکیه‪ ،‬صفحه ‪.126‬‬ ‫‪ .6‬برداشت ازاد از شعر ایتاه غروی اصفهانی‬ ‫از کتاب اانوار ااقدسیه‪.‬‬ ‫‪ .7‬توجیه المسایل کربا‪ ،‬سید علی اصغر‬ ‫علوی‪ ،‬صفحه ‪.87‬‬ ‫‪ .8‬شیخ مفید‪ ،‬ارشاد‪ ،‬جلد ‪ ،2‬صفحه ‪.81‬‬ ‫‪ .9‬شیخ صدوق‪ ،‬امالی‪ ،‬مجلس ‪.28‬‬ ‫‪ .10‬برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری‪،‬‬ ‫سخن عاشورایی‪.‬‬ ‫‪ .11‬مقام معظم رهبری‪.1373/3/17،‬‬ ‫‪ .12‬ساباط نام محلی است در مداین که یاران‬ ‫سستعنصر امام مجتبی؟‪ ،‬در انجا در حال‬ ‫نماز به حضرت حمله کردند و سجاده از‬ ‫زیر پایشان کشیدند و مجروحشان ساختند‪..‬‬ ‫‪ .13‬قسمتی از دعای ‪ 8‬صحیفه سجادیه‪.‬‬ ‫راستی که بیتفاوتی به ظلم‪ ،‬سستی‬ ‫و کاهلی و توجیههای از روی ترس‬ ‫و ‪ ...‬هم میتواند فاجعه بیافریند‪.‬‬ ‫هــر جــا کــه بــاشــد‪ ،‬فرقی ن ــدارد‪ .‬در‬ ‫کوچههای مدینه‪ ،‬حوالی مسجد‬ ‫کوفه یا ساباط مداین‪ 12‬و یا زمین‬ ‫تفتیده نینوا‪...‬‬ ‫عدهای هم بودند که به امام حسین؟‬ ‫نزدیک بودند‪ّ ،‬اما نقشه دستشان نبود‪.‬‬ ‫اش ـت ـبــاه ک ــردن ــد‪ ...‬ام ـثــال ع ـبــداه بن‬ ‫جعفر‪ ،‬در مدینه ماندند و قــران ناطق‬ ‫را تنها گذاشتند‪ .‬برای خود توجیهاتی‬ ‫داشتند تا با قافله عاشورا همراه نشوند‪.‬‬ ‫در یاریرساندن‪ ،‬به نصیحت کردن امام‬ ‫زمانشان کفایت کردند‪ 10.‬جرئت نکردند‬ ‫در مکه یا مدینه بایستند‪ ،‬فریاد بزنند و‬ ‫‪11‬‬ ‫به نام امام حسین؟ شعار بدهند‪.‬‬ ‫«خدایا به تو پناه میبریم‪ ...‬از اینکه‬ ‫ظالمی را یــاری کنیم و یا مظلوم‬ ‫دلسوختهای را بییاور رها کنیم و‬ ‫‪13‬‬ ‫یا انچه حق ما نیست بخواهیم‪»...‬‬ ‫ݒݦ‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐں ݣݠݣهݤ ݣوݣ ݫ ݬݣىݫݣ ݣهݤݔرݣ‬ ‫‪17‬‬ ‫«انتظار»‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐں ݣ ݣݠهݤ ݣوݣ ݒ ݦݫݬىݣ ݣهݤݣݔر‬ ‫�ݐ �‬ ‫‪ ‬الهام کهدویی‬ ‫‪ ‬الهام کهدویی‬ ‫چهاردهم مرداد امسال برای من و اعضای هیئت تحریریه سلمی یکشنبهای بهیاد‬ ‫بلکه همه دوستانمان ایشان را به این‬ ‫سوال اول را مهمان از ما پرسید! «من‬ ‫بانوییاز ما‬ ‫هیچ یک‬ ‫خانواده دکتر مسعود‬ ‫شد‪.‬ازدواج با‬ ‫فراهمیمن‬ ‫نبود‪،‬که به‬ ‫ایرانی‬ ‫عزیزی داشتیم‪.‬‬ ‫ماندنی بود‪ .‬میهمان‬ ‫ویژگیها میشناختند‪ .‬از لحاظ شرعی‬ ‫را از کجا میشناسید؟»‬ ‫پسرشان به‬ ‫ـرای دیـ‬ ‫گاهی بـ‬ ‫همسرم‬ ‫برای مظلومیت‬ ‫ـدنکه قلبش‬ ‫است‬ ‫‪15‬سال‬ ‫بحرینی‪،‬‬ ‫جهرمی‪ ،‬استاد برجسته و فعال فرهنگی‬ ‫و منطقی‪ ،‬دوری از ایران برای رد کردن‬ ‫یکی از اعضای هیئت تحریریهی‬ ‫اشنایی‬ ‫شدهکه این‬ ‫امدند‬ ‫سلما‪،‬عدالتانجا‬ ‫شاکری‪.‬‬ ‫باعثالهام‬ ‫است؛ خانم‬ ‫میها‬ ‫خواه ان‬ ‫مردمان بحرین میتپد و صدای‬ ‫ایشان موجه نبود‪ .‬عاوه بر ان دوری‪ ،‬افق‬ ‫از طریق اینستاگرام با شما اشنا بودند و‬ ‫خانوادهها شده بود‪.‬‬ ‫حقیقی‬ ‫گرم‬ ‫ماقات‬ ‫توفیق‬ ‫خدا‬ ‫لطف‬ ‫به‬ ‫اما‬ ‫شود‬ ‫برگزار‬ ‫مجازی‬ ‫فضای‬ ‫قرار بود مصاحبه ما در‬ ‫های جدیدی را در تجربیات زندگی من‬ ‫مسئول روابط عمومی هم در سایتها و‬ ‫بـعــد از مــدتــی خ ــان ــواده هـمـســرم بــرای‬ ‫کرامت‬ ‫و‬ ‫اسامی‬ ‫بشر‬ ‫حقوق‬ ‫روز‬ ‫با‬ ‫بود‬ ‫مصادف‬ ‫ما‬ ‫دیدار‬ ‫روز‬ ‫قضا‬ ‫از‬ ‫شد‪.‬‬ ‫حاصل‬ ‫وبا گهایبرایمان‬ ‫اضافه میکرد که به لطف خدا همینطور‬ ‫مختلف اطاعات تکمیلی در‬ ‫خواستگاری به ایران امدند‪ .‬خانواده دو‬ ‫نیست!‬ ‫قضا و شما به این فکر کنید که در دنیای ما هیچ چیز‬ ‫نویسم از‬ ‫انسانی‪ .‬من‬ ‫شد‪ .‬بااخره تمامی خانواده با اغوش‬ ‫داشتنداتفاقی هم‬ ‫کردند‪.‬‬ ‫می پیدا‬ ‫همسرتان را‬ ‫خصوص شما و‬ ‫طرف شناخت کاملی از یکدیگر‬ ‫گرم و اطمینان خاطر از ازدواج ما استقبال‬ ‫با لبخند تلخی گفت‪ « :‬وبا گ شخصی‬ ‫و مانعی برای ازدواج جز دوری از ایران‬ ‫کردند و همسرم به عنوان همسر نوه اول‬ ‫من را از دسترس خارج کردند‪».‬‬ ‫وجود نداشت‪ .‬خانواده بنده بسیار به من‬ ‫خانواده و فردی سربه زیر و مومن‪ ،‬مورد‬ ‫وابسته هستند‪ ،‬یادم میاید پدربزرگم در‬ ‫کمی از خودتان بگویید‪ .‬چه شد که‬ ‫احترام همه شدند‪.‬‬ ‫خواستگاری گفتند غیر ممکن است‬ ‫بلکه همه دوستانمان ایشان را به این‬ ‫دوری ازما پرسید!روز«من‬ ‫مهمان از‬ ‫سوال اول را‬ ‫بحرینی و‬ ‫تصمیم به ازدواج با فردی‬ ‫خانواده‬ ‫هیچ‬ ‫هفته بعد از خواستگاری در یک‬ ‫برود!یک از ما نبود‪ ،‬فراهم شد‪ .‬چند‬ ‫الهام از ایران‬ ‫ویژگیها میشناختند‪ .‬از لحاظ شرعی‬ ‫میشناسید؟»‬ ‫وطناز کجا‬ ‫خانواده و را‬ ‫گرفتید؟‬ ‫شب به‬ ‫همسرم گاهی بــرای دیــدن پسرشان‬ ‫جمعه در محضر عامه عسکری؟‬ ‫ایران برای رد کردن‬ ‫دوری از‬ ‫هستم وهیئت‬ ‫اعضای‬ ‫من یک دههیکی از‬ ‫متولد تهران‬ ‫شصتی‬ ‫اشنایی‬ ‫غربتاین‬ ‫امدند که‬ ‫انجاشدمی‬ ‫شدید؟‬ ‫که عروس‬ ‫تحریریهی سلما‪ ،‬پس چطور‬ ‫عروسی‬ ‫منطقی‪،‬مراسم‬ ‫کردیم‪ .‬دوو روز بعد‬ ‫باعث عقد‬ ‫تهرانبر ان دوری‪ ،‬افق‬ ‫مرکزعاوه‬ ‫موجهدرنبود‪.‬‬ ‫در سالنی بسیارایشان‬ ‫طریقنامهای‬ ‫و دارای دو ازفرزند به‬ ‫محمدمهدیاشنا بودند‬ ‫اینستاگرام با شما‬ ‫بود‪.‬ازدواج‬ ‫اصل در‬ ‫برایوخانواده ما مهم‬ ‫ترینشده‬ ‫خانوادهها‬ ‫معمولی‬ ‫هاپیش‬ ‫ازدواج ما سال‬ ‫و نورالهدی‪ .‬زمینه‬ ‫تجربیات زندگی من‬ ‫جدیدی را‬ ‫در سایتها‬ ‫عمومی هم‬ ‫مسئول روابط‬ ‫فهم‬ ‫ایمانو و‬ ‫بعددرهم به‬ ‫های یک ماه‬ ‫ـرایشد و حــدود‬ ‫برگزار‬ ‫خودساختگیهــمــســرم بـ‬ ‫ـدتـوـی خ ــان ــواده‬ ‫درک واز مـ‬ ‫سطحــعــد‬ ‫ب‬ ‫انگلیس‪ ،‬که کشور‬ ‫تحصیل در‬ ‫دورفتیم‪ .‬اضافه میکرد که به لطف خدا همینطور‬ ‫ـواده من‪،‬‬ ‫در دامــاد بــود‪ .‬نه تنها‬ ‫تکمیلیـای‬ ‫اقـ‬ ‫اطاعات‬ ‫های مختلف‬ ‫در هنگام وبا گ‬ ‫بحرین‬ ‫امدند‪ .‬خانواده‬ ‫خواستگاریخـبهـانـایران‬ ‫هم شد‪ .‬بااخره تمامی خانواده با اغوش‬ ‫خصوص شما و همسرتان را پیدا کردند‪.‬‬ ‫طرف شناخت کاملی از یکدیگر داشتند‬ ‫گرم و اطمینان خاطر از ازدواج ما استقبال‬ ‫با لبخند تلخی گفت‪ « :‬وبا گ شخصی‬ ‫و مانعی برای ازدواج جز دوری از ایران‬ ‫کردند و همسرم به عنوان همسر نوه اول‬ ‫من را از دسترس خارج کردند‪».‬‬ ‫وجود نداشت‪ .‬خانواده بنده بسیار به من‬ ‫خانواده و فردی سربه زیر و مومن‪ ،‬مورد‬ ‫وابسته هستند‪ ،‬یادم میاید پدربزرگم در‬ ‫کمی از خودتان بگویید‪ .‬چه شد که‬ ‫احترام همه شدند‪.‬‬ ‫روز خواستگاری گفتند غیر ممکن است‬ ‫پیشنهاد دادم که کلیه ایام و مناسبات‬ ‫شــنــیــدن ای ــن حــرفهــا اسـ ــان و عمل‬ ‫ازدواج که کردم قصه عوض شد‪ .‬همسرم‬ ‫یکی از شبهای ماه رمضان باشد‬ ‫تصمیم به ازدواج با فردی بحرینی و دوری از‬ ‫جاهایدر‬ ‫خواستگاری‬ ‫چند هفته‬ ‫بعد ازرا با نظر همسرم‪ ،‬به همه‬ ‫مدنظریککردنش سخت بود‪ .‬شب بیست و یکم‬ ‫هم مثل من ‪-‬به ادبیات هیئتیها‪ -‬اهل‬ ‫دورهایت ــان با‬ ‫ایرانهیئت‬ ‫الهام از و شما در‬ ‫برود!‬ ‫او برویم‪ ،‬اما شبهای دهه اول محرم را‬ ‫ماه رمضان وقت امتحان درسهای ان‬ ‫مجالس خاص بود‪ .‬ولی متفاوت با مجالس‬ ‫رفیقان جان باشید و حاجاقای‬ ‫خانواده و وطن گرفتید؟‬ ‫گفتم‪ .‬به نظر خودم خیلی‬ ‫محضرکه من‬ ‫هر جا‬ ‫عامه‬ ‫جمعه‬ ‫شب‬ ‫عسکری؟شب رسید‪ .‬بنا بر ضرورتی‪ ،‬افطار دریکی‬ ‫درتو‬ ‫دارند‪،‬‬ ‫خوبان همه‬ ‫محبوب من‪ .‬انچه‬ ‫عزیز هیئت که سرشان سامت‬ ‫ازخودگذشتگی کرده بودم ولی به نظر‬ ‫از شهرستانهای اطراف تهران بودیم و‬ ‫تنها داری! البته بهجز اینیکی☺‬ ‫پساز ان‬ ‫بــاد‪،‬‬ ‫من یک دهه شصتی هستم و متولد تهران‬ ‫خاصعروس غربت شدید؟‬ ‫هایکه‬ ‫صحبتشد‬ ‫چطور‬ ‫مراسماین ایده کم‬ ‫چاشنی خودخواهی‬ ‫عروسیبرای برگشت و رفتن به مراسم در تهران‬ ‫همسرمبعد‬ ‫کردیم‪.‬سردو روز‬ ‫عقد‬ ‫تفکر برانگیز خود داشته باشد‪ ،‬اما‬ ‫بعضیها در زنــدگــی مشترکشان‬ ‫نبود‪ .‬بااخره با چند تبصره همسرم برای‬ ‫زمان از دست رفت‪ .‬ناچار به یک مسجد‬ ‫این فکر پرندهوار شما خیال گوشه‬ ‫ترین اصل در ازدواج موضوعاتی مثل مامان من فان و مامان‬ ‫و دارای دو فرزند به نامهای محمدمهدی‬ ‫مهم‬ ‫ما‬ ‫خانواده‬ ‫برای‬ ‫عاشوراهای‬ ‫در سالنی بسیار رفتن به مراسم‬ ‫تهرانکوچک محلی رفتیم‪ .‬از این مسجدهایی‬ ‫معمولیهایدرزیارتمرکز‬ ‫نشستن و گوش کردن نداشته باشد‪.‬‬ ‫تو چنان بحث میکنند‪ ،‬بحث زندگی‬ ‫دهه اول و مراسمهای صبح عاشورا و‬ ‫که سخنرانی یعنی استراحت و همهمه‬ ‫کلمهای را از حاجاقا بگیرد و برای‬ ‫فهم و خودساختگی ما هم شده بود مداح هیئت ما‬ ‫و نورالهدی‪ .‬زمینه ازدواج ما سالهاپیش‬ ‫و‬ ‫درک‬ ‫سطح‬ ‫و‬ ‫ایمان‬ ‫تصویب شد‪.‬‬ ‫پیشنهاد این‬ ‫هم بهو تا وقتی چراغها خاموش نشود کسی‬ ‫ماهجانببعد‬ ‫تاسوعا‪،‬یک‬ ‫چنین وحــدود‬ ‫شد و‬ ‫برگزار‬ ‫خودش پرواز کند‪ .‬ان شب دل ما‬ ‫سخنران هیئت شما چنان!‬ ‫مجلس را جدی نمیگیرد‪ .‬بدون اینکه‬ ‫ان شب‪ ،‬حاجاقا از حسابوکتابهای‬ ‫نقشه ویرانگری در سر داشت‪.‬‬ ‫در هنگام تحصیل در انگلیس‪ ،‬که کشور‬ ‫تنها خــانــواده من‪ ،‬از دوســتــانــم مـشــورت گرفتم‪ .‬هرکدام‬ ‫اقــای دامــاد بــود‪ .‬نه‬ ‫کسی انجا دانشجو باشد و فضا علمی باشد‬ ‫ما در زندگی میگفت‪ .‬از اینکه به خیال‬ ‫رفتیم‪.‬‬ ‫بحرین‬ ‫دختر‬ ‫بحرین‪ ،‬ساکن لبنان‬ ‫‪19‬‬ ‫ݐ ݐ ݑم ݐکى‬ ‫دݤݤ‬ ‫ݠݤ ݤ‬ ‫�ݤ‬ ‫ݠ ݐى ع ݒ ݦڡرݤݤ ݤ‬ ‫مسݣݤ ݣ ݣݤݤ ݣ ݤݤݣݤ ݣ ݤݤݤ‬ ‫س ݣ ݣ ݤݣ ݣ ݣ‬ ‫ݓ ݣݣݣݣݣݣ‬ ‫سݤݤ‬ ‫ݧ ݐ ٮ موݤݤݫ� ݭ ݫ‬ ‫یݤ ݣ ݤݤݤرݫ ݣݭ ݫ ݭݔ ݤݤ‬ ‫ساک ݣ ݐ ݣ ݣ ݫ ݣ ݫ‬ ‫� ݣݭحݫ ݓ ݣ ݤر ݔݬ ݤ ݣهݤ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣݤ ݣ‬ ‫دو الی سه سال بعد‪ ،‬مادر رضاخان به عقد‬ ‫«نایب حسین» یکی از تفنگچیهای امیر موید‬ ‫درامد و رضاخان در خانه ناپدری بزرگ شد‪ .‬از‬ ‫سن دهسالگی اثار گردنفرازی و سرکشی در او‬ ‫پدید امد‪ .‬در همین سن بود که روزی با بادیه‪ 1‬بر‬ ‫سر نایب حسین کوفت و تا او رفت شوشکهاش‬ ‫را بردارد رضا فرار کرد و رفت‪ .‬بعدازان هرازگاهی‬ ‫بهدوراز چشم نایب حسین میامد و به مادرش‬ ‫مجرد که بودم‪ ،‬گاهی به خاطر دوری‬ ‫راه این هیئتها یا خستگی پدرم در‬ ‫بعضی شبهای دهه اول محرم‪ ،‬از‬ ‫فیض این مجالس محروم میشدیم‪.‬‬ ‫در عوض به مسجد و تکایای محل‬ ‫میرفتیم‪ .‬البته با کلی دلخوری و‬ ‫ناله که من فان جا را دوست داشتم‪،‬‬ ‫سخنرانش چنان بود و مداحش چنین‪...‬‬ ‫٭ مطلع شعری از علی زمانیان‪.‬‬ ‫اواخ ــر حکومت قــاجــار بــا بینظمی و‬ ‫هرجومرج در کشور همراه بود و این مسئله‬ ‫به رضاخان میرپنج این فرصت را داد تا‬ ‫با همراهی انگلستان و برخی نیروهای‬ ‫داخلی‪ ،‬تهران را تصرف کرده و بهتدریج‬ ‫تمامی قدرت سیاسی در ایران را به قبضه‬ ‫خود دراورد‪.‬‬ ‫وی در مدت چهار سال اوضاع مملکت‬ ‫را از بینظمی و هرجومرج خارج کرد و‬ ‫بهشدت با هرگونه مخالفی برخورد کرد‪.‬‬ ‫برخی نیروهای گریز از مرکز و همچنین‬ ‫جنبشها را سرکوب نمود‪ .‬رضاخان پس‬ ‫از تصرف تهران و بعد از مدتی وزیر جنگ‬ ‫و نخستوزیر شد‪ ،‬اما این مناصب طبع‬ ‫قدرتطلبی وی را ارضاء نکرد و به دنبال‬ ‫من بزرگ را که یادتان هست؟ همان نقاشی‬ ‫و داستان پنجاهپنجاه شماره قبل! این‬ ‫بار هم قصه با قاعده من بزرگ حل شد‪.‬‬ ‫ایام و مناسبات خاص هیئتها را به‬ ‫ً‬ ‫دودسته کاما نامساوی تقسیم کرده و‬ ‫حاجاقا که مثالهایش به خاطر نزدیکی به‬ ‫شبهای قدر‪ ،‬سمت دعا و مناجات رفته‬ ‫بود‪ ،‬ادامه داد‪« :‬نیت اگر برای خدا باشد‬ ‫اشک ارزش پیدا میکند وگرنه که ما ادمها‬ ‫هرروز اشکها بر لب مشکها داریم»‪.‬‬ ‫اسم رضاخان میرپنج بعدازاین که در راس‬ ‫یک قشون ‪ 2500‬نفری در سحرگاه سوم‬ ‫اسفند ‪ 1299‬وارد تهران شد و بهراحتی‬ ‫پایتخت را اشغال کرد سر زبانها افتاد‪،‬‬ ‫اگرچه قبل از انهم رضاخان ادم گمنامی‬ ‫نبود‪ ،‬خیلی از شورشهای ان دوره به‬ ‫دست او سرکوبشده بود و در ان زمان‬ ‫فــرمــانــده نـیــروهــای نظامی تــهــران بــود‪.‬‬ ‫بافاصله بعد از کودتا و نخستوزیری‬ ‫سید ضیا‪ ،‬رضاخان مقام سردار سپهی‬ ‫گرفت و اندکی بعد وزارت جنگ را از ان‬ ‫خود کرد‪ .‬حدود دو سال و نیم باوجود‬ ‫حاکم ایران‬ ‫جابجاییهایی که در هیئت ِ‬ ‫انجام شد او همچنان این مقام را حفظ‬ ‫کــرد و با استفاده از نفوذی که داشت‬ ‫ً‬ ‫تقریبا به مرد همهکاره ایران تبدیل شد‪،‬‬ ‫محرم امسال ابتدا سعی میکنم این‬ ‫نوشته را همسرم نخواند تا از هر چیزی‬ ‫تفسیر افضل نکند☺‬ ‫و بعد تاش میکنم روی نیت بیشتر تمرکز‬ ‫ً‬ ‫کنم‪ .‬اصا حسین؟ جنس غمش فرق‬ ‫میکند‪ .‬در قید مکان و زمان و کام محدود‬ ‫نمیشود‪ .‬محدودیتها از نفس سرکش‬ ‫اما ظاهرالصاح ماست‪.‬‬ ‫شرمنده اینهمه سالهایی که برای حال‬ ‫خود گریستم نه بر حسین؟‪.‬‬ ‫‪31‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫ساکن جزیرهی موریس‬ ‫اݣ ً‬ ‫ݣصا‬ ‫‪30‬‬ ‫من هم مثل خیلی از شما‪ ،‬از ان دسته‬ ‫ادمهایی هستم که اگر محرم بیاید و‬ ‫گریه نکنم‪ ،‬از شدت ناراحتی ضجه‬ ‫نزنم و از سوز دل به خود نپیچم‪ ،‬یک‬ ‫حس خفهکننده خسران و افسوس‬ ‫را تا محرم سال بعدی دنبال خودم‬ ‫میکشم‪ .‬برای رسیدن به این حال‬ ‫و هوای خاص‪ ،‬بعضی از روضههای‬ ‫خوب را شناسایی کردم‪ .‬از خلوص‬ ‫نیت سخنران و مداح و از نظر پاک‬ ‫شهدا به ایــشــان‪ ،‬ایــن حــال خوش‬ ‫عزاداری را کسب میکنم‪.‬‬ ‫برای این مسئله روش متفاوتی داشتند‪.‬‬ ‫عدهای بیخیال مجالس محبوب خود‬ ‫شده و با همسرشان همراه شده بودند‬ ‫وع ــدهای هــم برعکس‪ ،‬همسرشان را‬ ‫همراه خود کرده بودند‪ .‬گروهی هم این‬ ‫به گزینه هرکدام مجلس خودشان را‬ ‫بروند‪ ،‬رسیده بودند‪.‬‬ ‫ما که هیچکدام اهل کوتاه امدن نبودیم‪ .‬از‬ ‫همان اجر اول زندگی همعهد کرده بودیم‬ ‫که همراه باشیم‪( .‬به قول مرحوم ابنسینا‪-‬‬ ‫البته باکمی تغییرات در نوع بیان‪ -‬چه‬ ‫ها در همراهیست که نمیدانید! اساس‬ ‫زندگی مشترک با همراهی رقم میخورد‪،‬‬ ‫همراهیهای کوچک و ساده مثل باهم‬ ‫چــای خ ــوردن و صحبت ک ــردن) پس‬ ‫ً‬ ‫گزینه هرکس برود سی خودش هم عما‬ ‫منتفی بود‪.‬‬ ‫خودمان چقدر اهل دقت هستیم‪ ،‬غافل‬ ‫از اینکه چرتکه ما از اساس خراب است‪.‬‬ ‫صحبت از افضلهای قران و روایات شد‪.‬‬ ‫یکی از جاهایی که چرتکه ما وامیماند‪،‬‬ ‫همینجاست‪ .‬چندین افضل هست‬ ‫که ما قادر به اولویتبندی انها نیستیم‬ ‫که کدامیک از دیگری برتر است‪ .‬پرنده‬ ‫فکر من هم همینجا نشست‪ .‬از خودم‬ ‫پرسیدم کدام برتر است؟ افضل رضایت‬ ‫پدر و مادر است‪ ،‬رضایت قلبی همسر‬ ‫است یا این مراسم و ان مراسم؟ وقتی‬ ‫همهجا ذکر مصیبت است‪ ،‬وقتی عالم‬ ‫عــزادار مصیبت اهلبیت؟ است‪،‬‬ ‫اهمیت این مراسم و ان مراسم کجای‬ ‫این افضلهاست؟ حاجاقا جواب سوال‬ ‫را داد و ذهن من برای خودش تفسیر کرد‪:‬‬ ‫«افضل که مجلسها نیست‪ ،‬نیتهاست»‪.‬‬ ‫‪19‬‬ ‫و سخنران و مداح با ادبیات دانشگاهی‬ ‫پسند صحبت کنند و مداح با ذکر سند‬ ‫روضه بخواند و چه و چه‪ .‬دعایی بود و‬ ‫سخنرانی کوتاهی و روضه و قران به سر‬ ‫گرفتن کوتاهتری‪ .‬یک نیت خالص کافی‬ ‫بــود کــه چشمههای خشک اشــک مرا‬ ‫بجوشاند و شیرینی خاصی از یاداوری‬ ‫ان شب‪ ،‬هنوز زیر زبانم باشد‪ .‬مراسم‬ ‫خوب‪ ،‬سخنران خوب‪ ،‬مداح خوب‪،‬‬ ‫همه اینها خــوب که نــه‪ ،‬بلکه عالی‬ ‫هستند‪ ،‬اما همه اینها برای پرواز دادن‬ ‫ما‪ ،‬اول نیاز به نیت قربت الی اه دارند‪.‬‬ ‫ݣݠ ݫݭݔسى ݐ�اص ًا حسین؟ جنس‬ ‫غمش فرق میکند‬ ‫٭‬ ‫‪ ‬عباسقلی سوادکوهی؛ پدر رضاخان‪ ،‬در ‪24‬‬ ‫اسفند سال ‪ 1256‬خورشیدی از همسر چهارم‬ ‫خود موسوم به «نوشافرین» که از مهاجرین‬ ‫قفقازی است‪ ،‬صاحب پسری به نام «رضا»‬ ‫شد و چون در هنگام تولد رضا‪ ،‬در سنین پیری‬ ‫و کهولت به سر میبرد‪ ،‬چهل روز پس از تولد‬ ‫او در ااشت سوادکوه درگذشت‪.‬‬ ‫‪30‬‬ ‫‪ ‬مائده شکری‬ ‫‪18‬‬ ‫قرار بود مصاحبه ما در فضای مجازی برگزار شود اما به لطف خدا توفیق ماقات گرم حقیقی‬ ‫برایمان حاصل شد‪ .‬از قضا روز دیدار ما مصادف بود با روز حقوق بشر اسامی و کرامت‬ ‫انسانی‪ .‬من مینویسم از قضا و شما به این فکر کنید که در دنیای ما هیچ چیز اتفاقی نیست!‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫‪26‬‬ ‫دوباره نگاهم افتاد به سجادهاش که این سه روز‬ ‫سربند یا زینب؟ رو داشت‪ .‬دلش را نیز همچون‬ ‫سجادهاش به نام و یاد خانم زینب کبرا؟ گرهزده‬ ‫بود تا تحمل فراق همسرش راحتتر شود‪.‬‬ ‫چهاردهم مرداد امسال برای من و اعضای هیئت تحریریه سلمی یکشنبهای بهیاد‬ ‫ماندنی بود‪ .‬میهمان عزیزی داشتیم‪ .‬بانویی ایرانی که به یمن ازدواج با دکتر مسعود‬ ‫جهرمی‪ ،‬استاد برجسته و فعال فرهنگی بحرینی‪15 ،‬سال است که قلبش برای مظلومیت‬ ‫مردمان بحرین میتپد و صدای عدالتخواه انها شده است؛ خانم الهام شاکری‪.‬‬ ‫‪ ‬ساجده شکری‬ ‫ماݣ ݣݣراݣ ݣݫ�ݫݬݓݐىو ݫ� ݫ ݫݔما ݫسىݬݫݔدرا بنویسید‬ ‫ݧ ݩݐ ا ر ݐ ݐ ؟‬ ‫ڡ ݣ ݣݤݢ‬ ‫«فدای ݤ ر ݫ�ݫݔى‬ ‫یݥ ݣ ݣ‬ ‫دݣ ݣ‬ ‫سر ݓ‬ ‫�زینب؟»‬ ‫خورد و‬ ‫خودشزنگ‬ ‫وقتی باگوشیش‬ ‫کرد‪،‬بود که‬ ‫شفافظهر‬ ‫نزدیکی اذان‬ ‫کرد‪« :‬خدا‬ ‫زمزمه می‬ ‫زنگ بزرگی‬ ‫مراسملبخند‬ ‫که افتاد‬ ‫گوشی‬ ‫صفحه‬ ‫بزنه»‪ .‬حالش‬ ‫شروع‬ ‫نماز و‬ ‫نگاهشکنهبه قبل‬ ‫بود‪ .‬و با‬ ‫عجیببست‬ ‫صورتش نقش‬ ‫داد‪.‬به دریا و‬ ‫جوابزدم‬ ‫شوقدلم رو‬ ‫بااخره‬ ‫روی برایم‬ ‫گفت‪:‬کنارم‬ ‫بزنه؟»که امد‬ ‫زنگشده بود‬ ‫تشکیل‬ ‫جماعت‬ ‫صف نماز‬ ‫«همسرم‪».‬‬ ‫«کی‬ ‫پرسیدم‪:‬‬ ‫«خداروشکر‬ ‫سمتخـمن و‬ ‫نشست‪ .‬رو‬ ‫بهش زنگ‬ ‫گفت‪ :‬از اذان‬ ‫ـودت قبل‬ ‫کردخــب‬ ‫گفتم‪« :‬‬ ‫پرسیدم‪:‬‬ ‫دریا و‬ ‫زدم به‬ ‫ـاره دلم رو‬ ‫زنگ زد»‪.‬‬ ‫بشه دیگه‬ ‫که شروع‬ ‫داوود‬ ‫مراسم ام‬ ‫بزن ودو بـبگو‬ ‫«خب چرا نمیتونستی بهش زنگ بزنی؟!» ارام‬ ‫نمیتونی تلفن جواب بدی و باهاشون صحبت‬ ‫گفت‪« :‬ماموریت رفته سوریه»‪.‬‬ ‫کنی‪ ».‬با لبخند ملیحی روی لب و حلقه اشک‬ ‫بهش روز‬ ‫تونماین سه‬ ‫نمیکه‬ ‫سجادهاش‬ ‫افتاد به‬ ‫نگاهم‬ ‫زنگ بزنم‪.‬‬ ‫گفت‪« :‬من‬ ‫چشم‬ ‫دوباره در‬ ‫زنه‪».‬دلش را نیز همچون‬ ‫داشت‪.‬‬ ‫زینب؟ رو‬ ‫زنگ می‬ ‫سربند یااون بهم‬ ‫سجادهاش به نام و یاد خانم زینب کبرا؟ گرهزده‬ ‫نزدیکی اذان ظهر بود که گوشیش زنگ خورد و‬ ‫بود تا تحمل فراق همسرش راحتتر شود‪.‬‬ ‫نگاهش به صفحه گوشی که افتاد لبخند بزرگی‬ ‫روی صورتش نقشبست و با شوق جواب داد‪.‬‬ ‫صف نماز جماعت تشکیلشده بود که امد کنارم‬ ‫نشست‪ .‬رو کرد سمت من و گفت‪« :‬خداروشکر‬ ‫زنگ زد»‪ .‬دو بــاره دلم رو زدم به دریا و پرسیدم‪:‬‬ ‫«خب چرا نمیتونستی بهش زنگ بزنی؟!» ارام‬ ‫گفت‪« :‬ماموریت رفته سوریه»‪.‬‬ ‫‪19‬‬ ‫‪ ‬ساجده شکری‬ ‫قصه پیوستن یاران امام حسین؟ به کاروان نینوا را که میخوانیم‪،‬‬ ‫نقش پر رنگ و پر اهمیت زنان جلوه گر است‪ .‬در خیمه زهیر بن قین‬ ‫وقتی که پیک امام حسین؟ برایش پیام اورد و زهیر مستاصل در‬ ‫فکر بود‪ ،‬همسرش بی هیچ شکی محکم فقط یک سوال کرد که «پسر‬ ‫رسول خدا تو را میخواند و تو فکر میکنی؟» همین سوال کافی بود که‬ ‫زهیر حساسترین انتخاب زندگیش را بکند و جزء اصحاب عاشورایی‬ ‫امام گردد‪ .‬کم نیستند زنانی چون زن زهیر و مادر و همسر وهب‪ .‬در‬ ‫سالهای دفاع مقدس‪ ،‬کشور ما کم ندید شیرزنانی که خودشان پیکر‬ ‫به خون نشسته فرزند رشیدشان را بر سر دست گرفتند و فریاد زدند‬ ‫که خدایا این قربانی را از ما بپذیر و مادرانی که خطاب به امام راحل‬ ‫گفتند اگر فرزند دیگری داشتیم باز انها را به جبهه میفرستادیم‪ .‬این‬ ‫قصه پیوستن یاران امام حسین؟ به کاروان نینوا را که میخوانیم‪،‬‬ ‫جریان ایمان راسخ و هوشیاری همیشه تاریخ در زنان بوده و هست‪.‬‬ ‫نقش پر رنگ و پر اهمیت زنان جلوه گر است‪ .‬در خیمه زهیر بن قین‬ ‫در روزگــار ما نیز زنان جوانی که حتی خودشان دوران هشت ساله‬ ‫وقتی که پیک امام حسین؟ برایش پیام اورد و زهیر مستاصل در‬ ‫دفاع مقدس را حس نکردند‪ ،‬اما در مکتب عاشورا بزرگ شدهاند‪،‬‬ ‫که «پسر‬ ‫همراهسوال کرد‬ ‫فقط یک‬ ‫محکم‬ ‫همسرش‬ ‫فکر بود‪،‬‬ ‫همسرانشان‬ ‫مشوق و‬ ‫شکیخدا‬ ‫هیچدر راه‬ ‫مسیربیجهاد‬ ‫دارند و در‬ ‫حضور‬ ‫همیشهبود که‬ ‫سوال کافی‬ ‫همین‬ ‫فکر می‬ ‫میخواندو و تو‬ ‫رسول خدا تو‬ ‫باید برای‬ ‫کنی؟»زنان‬ ‫تقوای این‬ ‫ایمان و‬ ‫داستان راشجاعت‬ ‫هستند‪،‬‬ ‫ترین انتخاب زندگیش را بکند و جزء اصحاب عاشورایی‬ ‫در زهیر‬ ‫حساسشود‪.‬‬ ‫تاریخ ثبت‬ ‫امام گردد‪ .‬کم نیستند زنانی چون زن زهیر و مادر و همسر وهب‪ .‬در‬ ‫سالهای دفاع مقدس‪ ،‬کشور ما کم ندید شیرزنانی که خودشان پیکر‬ ‫به خون نشسته فرزند رشیدشان را بر سر دست گرفتند و فریاد زدند‬ ‫که خدایا این قربانی را از ما بپذیر و مادرانی که خطاب به امام راحل‬ ‫گفتند اگر فرزند دیگری داشتیم باز انها را به جبهه میفرستادیم‪ .‬این‬ ‫جریان ایمان راسخ و هوشیاری همیشه تاریخ در زنان بوده و هست‪.‬‬ ‫در روزگــار ما نیز زنان جوانی که حتی خودشان دوران هشت ساله‬ ‫دفاع مقدس را حس نکردند‪ ،‬اما در مکتب عاشورا بزرگ شدهاند‪،‬‬ ‫حضور دارند و در مسیر جهاد در راه خدا مشوق و همراه همسرانشان‬ ‫هستند‪ ،‬داستان شجاعت و ایمان و تقوای این زنان باید برای همیشه‬ ‫در تاریخ ثبت شود‪.‬‬ ‫‪18‬‬ ‫ݣدݣ ݐݣݠ ت ݤݣٮ ݣا ݫ ݭݔݤٮݤا ݐ ݤ‬ ‫�ݤ‪،‬‬ ‫س ݫݣݭٮݓح ݣ ݫرݣ� ݭݫ ݫ ݭ ݫݐ ݔ ݤ‬ ‫�ݤ‪،‬‬ ‫عروݣ ݣ ݤ‬ ‫ا�‬ ‫� ݣ ݫݣلىݫ ݬݓ ݐى ݐ ݤ‬ ‫ساک ݐ ݣ‬ ‫ݐ‬ ‫ت‬ ‫ݐ‬ ‫ݣدݣݣݠ ݤٮݣ ݣاݤ ݫ ݭ ݔٮݤا ݤ‬ ‫�ݤ‪،‬‬ ‫ایران‪ ،‬عروݣ ݣ �‬ ‫عروس ݭ ݫݐݔ�ݤݤ‪،‬‬ ‫سݤݫ ݣݭٮݫݓح ݣرݣݫ ݭ ݫ ݭݫ‬ ‫� ݣ ݫݣلىݫ ݬݓ ݐىا ݤݐ‬ ‫�‬ ‫ساک ݐ ݣ‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݒ ݦݫىݬ ݣهݤݣݔر‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫‪18‬‬ ‫ما ݣ ݣݣرا ݣ ݣݫ� ݫݬݓىو سىد‬ ‫یݥ ݫݣ ݫ ݣ ݫ ݔ ݫݤ ݬݫ ݔ ݐ ݐ‬ ‫ݧ ݐݩڡ ݣ ݣاݤ ݢ‬ ‫�‬ ‫دݣ ݣ‬ ‫ر ر ݫ�ݫݔى ݓ‬ ‫؟‬ ‫در مراسم اعتکاف کنار یکدیگر نشسته بودیم‪،‬‬ ‫از اولین نماز صبحی که در مسجد به جماعت‬ ‫خواندیم‪ ،‬سربند «یا زینب کبرا؟» که بر روی‬ ‫سجادهاش گذاشته بود‪ ،‬توجهم را جلب کرد‪.‬‬ ‫روز ســوم اعتکاف بــود‪ ،‬بــرای وفــات حضرت‬ ‫زینب؟ لباس مشکی و روسری مشکی پوشیده‬ ‫بود‪ .‬همانطور که داشتیم باهم درباره اعمال ام‬ ‫داوود صحبت میکردیم‪ ،‬میدیدم که حواسش‬ ‫به گوشی همراهش است‪ .‬هرچند دقیقه یکبار‬ ‫«انتظار»‬ ‫انـگــار منتظر چـیــزی بــاشــد‪ ،‬صفحه را روشــن‬ ‫نشسته بودیم‪،‬‬ ‫یکدیگر‬ ‫اعتکاف کنار‬ ‫هایش را‬ ‫اشک چشم‬ ‫مراسمکه حلقه‬ ‫میکرد‪.‬دردیــدم‬ ‫«خداجماعت‬ ‫مسجد به‬ ‫صبحی که‬ ‫اولین‬ ‫زمزمهدرمیکرد‪:‬‬ ‫نمازبا خودش‬ ‫وقتی‬ ‫شفافازکرد‪،‬‬ ‫حالشکه بر روی‬ ‫کبرا؟»‬ ‫سربند «یا‬ ‫زینببزنه»‪.‬‬ ‫مراسم زنگ‬ ‫خواندیم‪،‬شروع‬ ‫کنه قبل نماز و‬ ‫جلب کرد‪.‬‬ ‫توجهم‬ ‫به رادریا و‬ ‫بود‪،‬رو زدم‬ ‫گذاشتهدلم‬ ‫اش بااخره‬ ‫سجادهبود‪.‬‬ ‫برایم عجیب‬ ‫«همسرم‪».‬حضرت‬ ‫گفت‪:‬ـرای وفــات‬ ‫بزنه؟»ــود‪ ،‬بـ‬ ‫اعتکاف ب‬ ‫ـوم‬ ‫روز سـ‬ ‫«کی زنگ‬ ‫پرسیدم‪:‬‬ ‫مشکی پوشیده‬ ‫روسری‬ ‫بهش زنگ‬ ‫مشکی واذان‬ ‫لباسقبل از‬ ‫زینب؟ـودت‬ ‫گفتم‪« :‬خــب خـ‬ ‫باهمبشه‬ ‫شروع‬ ‫داوود که‬ ‫همان ام‬ ‫بود‪.‬مراسم‬ ‫بزن و بگو‬ ‫دیگهاعمال ام‬ ‫درباره‬ ‫داشتیم‬ ‫طور که‬ ‫بدی و‬ ‫تلفن جواب‬ ‫نمیتونی‬ ‫صحبتحواسش‬ ‫باهاشوندیدم که‬ ‫کردیم‪ ،‬می‬ ‫صحبت می‬ ‫داوود‬ ‫هرچنداشک‬ ‫است‪.‬و حلقه‬ ‫روی لب‬ ‫گوشی ملیحی‬ ‫به لبخند‬ ‫کنی‪ ».‬با‬ ‫دقیقه یکبار‬ ‫همراهش‬ ‫ـد‪،‬زنگ‬ ‫بهش‬ ‫گفت‪:‬‬ ‫بزنم‪.‬را روشــن‬ ‫صفحه‬ ‫تونمــاشـ‬ ‫نمیـزی ب‬ ‫«منچـیـ‬ ‫منتظر‬ ‫چشمگــار‬ ‫در انـ‬ ‫میزنگ‬ ‫اون بهم‬ ‫زنه‪».‬که حلقه اشک چشمهایش را‬ ‫میــدم‬ ‫کرد‪ .‬دی‬ ‫برای دختران فریبخورده ک‬ ‫سر چوب کردهاند دل میسو‬ ‫وقتی جوانی باغیرت برای ح‬ ‫بانویی به شکلی دردناک شه‬ ‫هیچ مطلبی در صفحههای م‬ ‫دیده نمیشود‪.‬‬ ‫رستورانی که میروند‪ ،‬رنگ بند کفششان‪،‬‬ ‫ُ‬ ‫قطر دایره عینک افتابیشان و خاصه‬ ‫ریز تا درشت‪ ،‬هر چه از خود به نمایش‬ ‫میدهند‪ ،‬خلقاه را سرگرم میکند‪.‬‬ ‫جالبتر انکه چند سالی است سیاسی هم‬ ‫شدهاند‪ ،‬برای دولت بعدی رای پیشنهاد‬ ‫میکنند و با گران شدن عوارض خروج‬ ‫از کشور‪ ،‬از رای خود پشیمان میشوند‪.‬‬ ‫تا میتوانند همهچیز را سیاه و اوضاع‬ ‫مملکت را اسفبار توصیف میکنند!‬ ‫‪ .4‬حشمتاه قنبری همدانی‪ ،‬اسرار و اثار‬ ‫سقیفه بنی ساعده‪ ،‬صفحه ‪(93‬اقتباس)‪.‬‬ ‫دیگری‪ ،‬هرثمه ابن ابی مسلم‪ ،‬وقتی در‬ ‫راه با ابی عبداه؟ برخورد کرد‪ ،‬با این‬ ‫سخن راهش را از مسیر حق جدا نمود‪:‬‬ ‫«ای پسر رسول خدا! من نه با تو هستم‬ ‫نه علیه تو! زن و فرزندانم را رها کردهام و‬ ‫‪8‬‬ ‫میترسم ابن زیاد‪ ،‬انها را اذیت کند‪».‬‬ ‫پناهبرخدا‪ ...‬توکلش ضعیف بود‪ ،‬گویا‬ ‫باور نداشت که جان و مال و عیالش‬ ‫امانت خدای حسین؟ هستند‪ .‬وقتی‬ ‫پای حفظ حیات اسام در میان است‪،‬‬ ‫باید از همهچیز گذشت؛ مانند ثاراه که‬ ‫از همهچیز گذشت‪.‬‬ ‫سکوت ممنوع‬ ‫زینب؟ هوشیارمان میکند تا بدانیم‬ ‫تنها ماندن حسین؟ در کربا‪ ،‬تنها‬ ‫حاصل دشمنی یزیدیان نبود‪ .‬کسانی‬ ‫مانند «عبیداه بن حرّ جعفی» بودند که‬ ‫ترس‪ ،‬پایشان را برای یاوری حسین؟‬ ‫‪16‬‬ ‫ازیکطرف با نوع پوشش و ارای‬ ‫اب به اسیاب بیبندوباری‬ ‫و از طرفی هر گوشهای خبر‬ ‫میشنوند‪ ،‬فریاد وااسفا سرم‬ ‫با کودکان کار عکس سلفی‬ ‫اما امار بیکاری و مشکات‬ ‫را به تنپروری مردم! نسبت‬ ‫نه پرونده ضعیف دولت مح‬ ‫شاید عجیبتر از عکسالعم‬ ‫افراد چشمپرکن‪ ،‬بیتفاوتی‬ ‫باروحیههای لطیف‪ ،‬گرسنگ‬ ‫خیابانی اشک به چشمانش‬ ‫اما در برابر ظلم به انسانها گ‬ ‫برخورد میکنند‪ .‬در میان عک‬ ‫به اشتراک میگذارند‪ ،‬تصویر‬ ‫مظلوم یمنی نیست‪ .‬گویا‬ ‫از بیعدالتی هم سیاسی ش‬ ‫ارزویشان این است که هیچ‬ ‫جنگی نباشد اما «مرگ بر امری‬ ‫را بد میکند! باید از انها پر‬ ‫میشود تا ظالم مزدور هست‪،‬‬ ‫شود؟ مگر نه اینکه ظلمست‬ ‫صلحطلبی است؟»‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫‪14‬‬ ‫چشم خود را باز نگه دارد‪ .‬او که در‬ ‫ساله یمنی که تاش میکند با دست‬ ‫را در رسانهها دیدهاید‪ .‬دخترک ‪5‬‬ ‫چند هزار کودک یمنی است که ما‬ ‫حتما تصویر «بثینه»‬ ‫دنیای خشن تنهای تنها شد‪ ،‬یکی از‬ ‫خانواده خود را از دست داد و در این‬ ‫مفقود شد‪ ،‬بثینه نبوده و نیست‪...‬‬ ‫یک بمباران همه‬ ‫شدیم‪ .‬تنها کودک یمنی که در جنگ‬ ‫چند روزی از وضعیتش باخبر‬ ‫یمن به کار میبرد‪ .‬به گزارش سازمان‬ ‫ملل متحد‪ ،‬در مورد فاجعه انسانی‬ ‫است که گوترش‪ ،‬دبیر کل سازمان‬ ‫غیرنظامی کشته و مجروح شدهاند‪ .‬از این‬ ‫«وحشتناک»‪ ،‬واژهای‬ ‫ائتاف سعودی به یمن‪32749 ،‬‬ ‫تا مارس ‪ 2016‬در جریان حمات‬ ‫فشار رژیم ال سعود و تهدید به قطع‬ ‫ملل از مارس ‪2015‬‬ ‫زن مجروح شدهاند‪ .‬درحالیکه با‬ ‫زن کشته و ‪ 2463‬کودک‪2074 ،‬‬ ‫سعودی را از فهرست ناقضان حقوق‬ ‫تعداد ‪ 2646‬کودک‪1922 ،‬‬ ‫دبیر کل سابق این سازمان‪ ،‬حکام‬ ‫عربستان به سازمان ملل‪ ،‬بانکیمون‪،‬‬ ‫و جلوگیری از ارسال غذا و دارو به‬ ‫کمکهای مالی‬ ‫نیست‪ ،‬محاصره زمینی و دریایی‬ ‫بمبارانها علت مرگومیر کودکان‬ ‫کودکان خارج کرد‪ .‬تنها‬ ‫کودکان مظلوم و بیپناه شده است‪.‬‬ ‫بیماریهای متعدد و کشته شدن‬ ‫مردم یمن‪ ،‬موجب قحطی و شیوع‬ ‫بیماری جان میدهد و از هر ده کودک‪،‬‬ ‫دقیقه‪ ،‬یک کودک به دلیل سوءتغذیه و‬ ‫اخیر سازمان ملل امده که در هر ده‬ ‫ً میلیون کودک از تحصیل‪ ،‬محروم‬ ‫در گزارش‬ ‫دچار سوءتغذیه هستند‪ .‬تقریبا دو‬ ‫هستند‪ 2 2 .‬میلیون کودک یمنی‪،‬‬ ‫هشت نفر دچار سوءتغذیه‬ ‫مختلف این کشور اواره شدهاند‪.‬‬ ‫یکمیلیون کودک یمنی در مناطق‬ ‫و نزدیک به‬ ‫ݒݦ‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫ ݬݣىݫ ݣهݤݣݔر‬ ‫� ݤݤا‬ ‫ݠ ݦ ݦݩ ه‬ ‫ݠس ݣمُ ݣݫ ݣݫ ݭ ݫٮݤݣکݠ ݣ ݣ ݐ ݣ ݣ ݣ ݤ ݣ ݣ‬ ‫ݫݭ ݕݭ ݫ ِ‬ ‫ســوار بــر مــوج احساسات م ــردم‪ ،‬حتی‬ ‫باورهای انان را تحت تاثیر قرار میدهند‪.‬‬ ‫با اشتراکگذاری عکسهای تفریحات‬ ‫بهاصطاح «ا کــچــری»! و خاص خود‬ ‫برای دنبال کنندههایشان‪ ،‬کاخ ارزوهای‬ ‫دستنیافتنی میسازند‪.‬‬ ‫کنار انها‪ ،‬من همان خانه چهل متریام‬ ‫که دلم از کوچکی خودم گرفته‪ ،‬از این‬ ‫تاریکی بی روزن کافه شدهام‪ .‬دوست‬ ‫دارم در را بازکنم‪ ،‬پرده را کنار بزنم‪ ،‬نور‬ ‫بیاید و هوای تازه مهمانخانهام شود‪.‬‬ ‫ولی میترسم‪ .‬نسیم با خودش خبرهای‬ ‫ناخوش میاورد‪ ،‬غصه میاورد‪ .‬من طاقت‬ ‫غصههای بزرگ را نــدارم‪ .‬گوشهایم را‬ ‫گرفتهام و در خــود مچاله ش ــدهام؛ که‬ ‫نشنوم‪ ،‬نبینم‪ .‬من میترسم‪ .‬از کودکان‬ ‫بیپناهی که وارد خانهام شوند و نروند‪،‬‬ ‫از مــــادران داغ ـ ــداری کــه شیونکنان‬ ‫بیایند‪ ،‬از نوعروسان شوهرمردهای که‬ ‫ݒݦ‬ ‫صــدای گریههایشان ارامـشــم را به هم‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫ ݬݣىݫ ݣهݤݔرݣ‬ ‫نشستهام گوشه تاریکخانه چهل متری‬ ‫بزند‪ ،‬از یتیمان بیسرپناهی که طاقت‬ ‫و میترسم که در را بازکنم‪ ،‬پرده را کنار‬ ‫غصه چشمهایشان را نداشته باشم…‬ ‫بزنم و ان بیرون ادمهــایــی هستند که‬ ‫ظرفیتبودند که اگر‬ ‫برخدا‪ ...‬اینها کسانی‬ ‫پناه‬ ‫سست کرد‪ .‬او در پاسخ دعوت امام برای‬ ‫وقتی چندساعتی از رحلت ملکوتی پیامبر‬ ‫کوچکدلم‬ ‫باید ازترسم خانه‬ ‫منعالم رامی‬ ‫غربت ان روزهای اول مظلوم‬ ‫کسی و دشت شدند و‬ ‫شدند‬ ‫گفت‪« :‬بهباغ‬ ‫نترسیدند و‬ ‫امیرالمومنین؟ تدفین وجود نازنین‬ ‫خدا قسم‬ ‫یاری چنین‬ ‫ـاریــک گیر‬ ‫ـری‬ ‫نگذشتهمـ‬ ‫اسامـهــل‬ ‫وس ــط خــانــهعزیز چـ‬ ‫پیکرتـپاکش‬ ‫ـتـهنوز‬ ‫بود و‬ ‫بیان حضرتش شنید‪« :‬نگاه کردم و‬ ‫ترسمرها میکرد‪،‬‬ ‫برفرض محال‪،‬‬ ‫دیدم انها را نداشته پیامبر را‪،‬‬ ‫که از تو پیروی کند‪ ،‬به سعادت ابدی‬ ‫مهمان خا ک داغدار مدینه نشده بود‪.‬‬ ‫باشد‪ .‬می‬ ‫دردهای‬ ‫منابع‪:‬‬ ‫که برای گرفتن حق خود یاوری جز خاندان‬ ‫شدند‪.‬‬ ‫میگفتند علی طمع حکومت دارد! برای‬ ‫میکنم‪ ،‬به‬ ‫دشتبهها‬ ‫افتادهام و به‬ ‫احتمال نمیدهم که‬ ‫بهشتولی من‬ ‫میرسد‪.‬‬ ‫فکرو تکریم‬ ‫جای تدفین‬ ‫انصار و مهاجرین‬ ‫‪ .1‬لهوف‪ ،‬ترجمه فهری‪ ،‬صفحه ‪.133‬‬ ‫خویش ندارم و اگر اقدام میکردم‪ ،‬همه‬ ‫ݒݦ‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫݬݣى ݣهݤݔرݣ‬ ‫‪ ‬مریمالسادات مرتضیزاده‬ ‫زمینی گلالود افتاده‬ ‫را که با صورت روی‬ ‫کودک چندماههای‬ ‫جسد غرقشدهاش را‬ ‫هست تصویر جسد‬ ‫گذشت چند روز‪ ،‬اب‬ ‫یادتان‬ ‫کوچک دیگری که بعد از‬ ‫شدن در اب سادهتر‬ ‫بود؟ یا کودک‬ ‫کوچک یک کودک‪ ،‬غرق‬ ‫داد؟ راستی برای پیکر‬ ‫به ساحل تحویل‬ ‫سوخته شدن در اتش؟‬ ‫است یا‬ ‫حمات ارتش میانمار به‬ ‫روهینگیایی که از زمان اغاز‬ ‫دستکم ‪ 30‬درصد‬ ‫میان بیش از ‪ 655‬هزار‬ ‫ها خردسال هستند و‬ ‫از‬ ‫حدود ‪ 380‬هزار نفر ان‬ ‫در اوت سال پیش‪،‬‬ ‫بنگادش فرار کردهاند‪،‬‬ ‫نام دختری است که‬ ‫‪ 5‬سال هستند‪ .‬یورا‬ ‫فقط او و برادرش خیر‬ ‫جمعیت مهاجران زیر‬ ‫خود بود‪ .‬از کل خانواده‬ ‫شدن ‪ 14‬عضو خانواده‬ ‫فاصله دو ماه (اواخر‬ ‫شاهد سوخته‬ ‫بنگادش برسانند‪ .‬فقط در‬ ‫خود را به کمپهای‬ ‫سال با گلوله در میانمار‬ ‫اامین‪ ،‬توانستند‬ ‫کودک روهینگیایی زیر ‪5‬‬ ‫اواخر ماه سپتامبر) ‪730‬‬ ‫سوزانده شده و ‪ 5‬درصد‬ ‫ماه اوت تا‬ ‫کودکان در خانههایشان‬ ‫ً‬ ‫تقریبا ‪ 10‬درصد این‬ ‫کشتهشدهاند‪.‬‬ ‫خشونت کشتهشدهاند‪.‬‬ ‫انها نیز براثر‬ ‫ایــن روزه ــا فکر مــیکــنــم‪ ،‬مــا‪ ،‬زنهــای‬ ‫این زمانه‪ ،‬بهاندازه متراژ خانههایمان‬ ‫کوچکشدهایم‪ .‬دغدغهها و فکرها و‬ ‫غصههایمان هم‪ .‬انگار همینکه خانهای‬ ‫مرتب داشته باشیم و غذای گرم روی‬ ‫گــاز و مهمانیهای ابــرومـنــد بدهیم و‬ ‫بچههایمان را درسخوان و مودب بار‬ ‫بیاوریم‪ ،‬تمام است‪ .‬کافی است‪ .‬شعاع‬ ‫دلنگرانیهایمان هم به همین اندازه‬ ‫کوچکشده است‪ .‬اندازه حال مادر و‬ ‫پدر‪ ،‬خواهر و برادر و دوست و اشناهای‬ ‫نزدیک‪ .‬ما همینیم‪ .‬دنیای ما همین اندازه‬ ‫است‪ .‬فکر و غصه و ارزو و دغدغههایمان‬ ‫هــم حــول همینها مــیچــرخــد‪ .‬انگار‬ ‫یک «من» بزرگ نشسته ان وسط و هر‬ ‫چیز کــه نسبتش بــا مــن بیشتر اســت‪،‬‬ ‫پراهمیتتر میشود‪ .‬ادمهای شهرهای‬ ‫دیگر‪ ،‬کشورهای دیگر‪ ،‬زبانهای دیگر…‬ ‫چه ربطی به «من» دارند؟ شدهایم مثل‬ ‫یکخانه چهل متری کوچک که از دم‬ ‫در تا انتهایش معلوم است‪.‬‬ ‫میبیند‪ ،‬میفهمد‪ ،‬اعتراض میکند‪،‬‬ ‫موضع میگیرد و نسبت به مسائل دنیای‬ ‫‪2‬‬ ‫اسام بیتفاوت نمیماند‪».‬‬ ‫‪ -2‬بیانات در مراسم پانزدهمین سالگرد رحلت‬ ‫امام خمینی؟ ‪1383 3 14 -‬‬ ‫‪9‬‬ ‫ݒݦ‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐں ݣݠݣهݤ ݣوݣ ݫݬݣىݣ ݣهݤݣݔر‬ ‫حوصلهام پا بهپای غصههای ناتمامشان‬ ‫صبوری نکند… مگر من چقدر جادارم؟‬ ‫اغوشم چقدر بزرگ است؟ چشمهایم‬ ‫چه اندازه طاقت اشک ریختن دارند؟‬ ‫من نمیتوانم‪.‬‬ ‫تاریخ همیشه تکرار میشود و راز تکرار محرمها‪ ،‬زنده نگهداشتن قلب‬ ‫هاست‪.‬کوچک چهلمتری‪/‬‬ ‫خانه‬ ‫شاید که سکوت بیتفاوتان شکسته شود‪.‬یک‬ ‫چشم ُپرکنها‪/‬‬ ‫دیدار ماه‬ ‫کسی باید بیاید وا کند چشمان‪7‬ماها را‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪« ‬فلسطینیها میگویند ما حیات‬ ‫دوب ــاره و ب ـیــداری خــود را از پیام امــام‬ ‫گرفته ایم؛ لبنانیها میگویند ما پیروزی‬ ‫خود بر ارتش رژیم صهیونیستی و اخراج‬ ‫صهیونیستها را از مکتب امام درس‬ ‫گــرفــتــهایــم؛ مسلمانها در هــر نقطهی‬ ‫دنیا ‪ -‬جوانهای مسلمان‪ ،‬روشنفکران‬ ‫مسلمان‪ ،‬نخبگان مسلمان ‪ -‬فتوحات‬ ‫فکری خــود در میدانهای سیاسی را‬ ‫برخاسته و برامده ی از مکتب فکری امام‬ ‫میدانند؛ تودههای امت اسامی با نام‬ ‫اسام احساس عزت میکنند؛ این همان‬ ‫نگاه بین المللی مکتب امام به مسائل‬ ‫بشر است؛ مخصوص دنیای اسام هم‬ ‫نیست؛ لذا امروز مساله ی فلسطین برای‬ ‫ما یک مساله ی اصلی است؛ مصایب‬ ‫امت اسامی برای ما دردناک است‪ .‬انچه‬ ‫در دنیای اسام اتفاق می افتد‪ ،‬برای ملت‬ ‫ایران و کسانی که به نام و یاد امام بزرگوار‬ ‫دلبسته و دلخوش هستند‪ ،‬مسائل اساسی‬ ‫است؛ نمی توانند نسبت به این مسائل‬ ‫بیتفاوت بگذرند‪ .‬بــرای همین است‬ ‫که دنیای استکبار میخواهد بزرگترین‬ ‫جنایتها را نسبت به ملتهای مسلمان‬ ‫انجام دهد؛ در حالی که دیگر ملتهای‬ ‫مسلمان نبینند‪ ،‬نفهمند و تصمیم نگیرند؛‬ ‫ّ‬ ‫حتی اعتراض هم نکنند‪ .‬ملت ایران‬ ‫یکدل پــردرد که پابهپای همه مــادران‬ ‫داغدیده یمن‪ ،‬کودکان اواره فلسطین‪،‬‬ ‫زنان زندانی بحرین‪ ،‬بچههای میانمار…‬ ‫غصه میخورند‪ ،‬اشک میریزند و بزرگ‬ ‫میشوند‪ .‬بزرگتر میشوند‪.‬‬ ‫‪10‬‬ ‫�د ݤݣوݤ ݤݣمݤ ݤ‬ ‫ىݔدݣ ݣدݣاݤ ش ت ݣ ݣ ݣ‬ ‫ݫݬ‬ ‫دوران عجیبی است‪ُ ،‬پستها یا کامنتهای‬ ‫ادمهای معروف یا همان سلبریتیهای‬ ‫محترم‪ ،‬کمکم جای فکر کردن را برای‬ ‫بعضیها گرفته است‪ .‬با مجوز شهرت!‬ ‫بدون کمترین تخصصی‪ ،‬صاحبنظرند‪.‬‬ ‫از فیلترینگ و گرانی دار گرفته تا حکم‬ ‫قصاص‪ ،‬دستی در اتش دارند‪ .‬چالشهای‬ ‫مختلف‪« :‬نه» به این! یا «بله» به ان!‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫‪« ‬انچه را که امروز ملت ایران داعیه‬ ‫دارد‪ ،‬عبارت است از مبارزهی با ظلم‬ ‫جهانی‪ ،‬مبارزهی با استکبار جهانی؛ البته‬ ‫این برای خود ملت برکات دارد‪ .‬وقتی که‬ ‫یک ملت میایستد‪ ،‬از شبکهی پرهیمنهی‬ ‫‪ -1‬بیانات در دیدار مردم اذربایجان‪1390 11 26 -‬‬ ‫که نابود کردن بنای ظلم در سطح جهان‪،‬‬ ‫نه فقط ممکن است‪ ،‬بلکه حتمی است‪.‬‬ ‫این‪ ،‬مطلب بسیار ّ‬ ‫مهمی است که نسلهای‬ ‫بشری امروز معتقد نباشند که در مقابل‬ ‫ظلم جهانی‪ ،‬نمیشود کاری کرد‪ .‬امروز‬ ‫وقتی ما با نخبگان سیاسی دنیا از ظلمهای‬ ‫جهانی‬ ‫مراکز قدرت بینالمللی و سیستم‬ ‫ِ‬ ‫ظلم ‪-‬که امروز به سرکردگی استکبار در‬ ‫همه دنیا وجود دارد ‪ -‬صحبت میکنیم‪،‬‬ ‫میبینیم انها میگویند بله؛ چیزی که‬ ‫ً‬ ‫شما میگویید‪ ،‬درست است؛ واقعا ظلم‬ ‫میکنند؛ اما کاری نمیشود کرد! یعنی‬ ‫مجموعه بزرگی از نخبگان که سررشته‬ ‫کار در دنیا در دست انهاست‪ ،‬اسیر یاس‬ ‫و ناامیدیاند و این یاس و ناامیدی را به‬ ‫ملتهای خود سرریز میکنند و انها را از‬ ‫اینکه بتوان نقشه ظالمانه و شیطانی امروز‬ ‫دنیا را عوض کرد‪ ،‬مایوس میکنند‪ .‬بدیهی‬ ‫است که انسانهای مایوس نمیتوانند‬ ‫هیچ حرکتی در راه اصاح انجام دهند‪.‬‬ ‫ان چیزی که انسانها را وادار به کار و‬ ‫حرکت میکند‪ ،‬نور و نیروی امید است‪.‬‬ ‫اعتقاد به مهدی موعود‪ ،‬دلها را سرشار‬ ‫از نور امید میکند‪ .‬برای ما که معتقد به‬ ‫اینده حتمی ظهور مهدی موعود؟‬ ‫هستیم‪ ،‬این یاسی که گریبانگیر بسیاری‬ ‫از نخبگان دنیاست‪ ،‬بیمعناست‪ .‬ما‬ ‫میگوییم نخیر‪ ،‬میشود نقشهی سیاسی‬ ‫دنیا را عوض کرد؛ میشود با ظلم و مراکز‬ ‫قدرت ظالمانه درگیر شد و در اینده نه‬ ‫فقط ایــن معنا امکانپذیر اســت‪ ،‬بلکه‬ ‫حتمی است‪ .‬وقتی ملتی معتقد است‬ ‫ّ‬ ‫شیطانی امــروز در کل‬ ‫نقشه ظالمانه و‬ ‫ِ‬ ‫عالم قابل تغییر است‪ ،‬ان ملت شجاعت‬ ‫مییابد و احساس میکند دست تقدیر‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫تسلط ستمگران را برای همیشه به طور‬ ‫ّ‬ ‫‪1‬‬ ‫مسلم ننوشته است‪».‬‬ ‫‪ ‬غزاله صباغیان طوسی‬ ‫دىاݤ ݣ ݣرݤم ݣاݤݤݣ ݤهݤݤ‬ ‫ݫ ݫ ݬݔ ݣ ݣ‬ ‫پرهیاهوی دشمن واهمه نمیکند‪ ،‬علمش‬ ‫هم پیش مــیرود‪ ،‬اقتصادش هم پیش‬ ‫میرود‪ ،‬مسائل اجتماعیاش هم پیش‬ ‫میرود‪ ،‬جوانش هم ا گاه میشود؛ بر روی‬ ‫ملتهای دیگر هم اثر میگذارد؛ فکرش‪،‬‬ ‫دینش‪ ،‬شــعــارش‪ ،‬دنیا را فــرا میگیرد‪.‬‬ ‫شعارهائی که ما یک روز مظلومانه در‬ ‫اینجا سر میدادیم‪ ،‬ملت ایران تنها بود‪،‬‬ ‫ً‬ ‫امروز شعارهای تقریبا همهجائی در دنیای‬ ‫اسام شده‪ .‬یک ملت میتواند اثرگذار‬ ‫باشد و میتواند خودش را مستحکم کند‪.‬‬ ‫این استحکام ادامه پیدا خواهد کرد‪ .‬ما‬ ‫انشاءاه در علم پیشرفت میکنیم‪ ،‬در‬ ‫اقتصاد پیشرفت میکنیم‪ ،‬در سازندگی‬ ‫پیشرفت میکنیم‪ .‬این ملت‪ ،‬این جوانان‪،‬‬ ‫این همتها‪ ،‬این استقامتها‪ ،‬کشور را مثل‬ ‫دستهی گل خواهد ساخت و انشاءاه‬ ‫الگوئی خواهد شد برای دنیای اسام‪ .‬انچه‬ ‫که ما ازم است دنبال بکنیم همین است‬ ‫که خط صحیح‪ ،‬صراط مستقیم‪ ،‬صراط‬ ‫اه‪ ،‬راه خدا‪ ،‬راه اسام‪ ،‬راه دیانت‪ ،‬راه‬ ‫شریعت را دنبال کنیم؛ هوشیار باشیم‪،‬‬ ‫‪1‬‬ ‫بیدار باشیم‪ ،‬به وظائفمان عمل کنیم‪».‬‬ ‫ـزرگ بشریت‪ ،‬ام ــروز همین‬ ‫‪« ‬درد ب ـ ِ‬ ‫مساله فقدان عدالت اســت‪ .‬همیشه‬ ‫دستگاههای ظلم و جور در سطح دنیا به‬ ‫شکلهای مختلف بر مردم جفا کردهاند؛‬ ‫بشریت را زیر فشار قرار دادهاند و انسانها‬ ‫را از حقوق طبیعی خود محروم کردهاند؛‬ ‫اما امروز این معنا از همیشه تاریخ بیشتر‬ ‫است و رفع این را انسان از ظهور مهدی‬ ‫موعود میطلبد و انتظار میبرد‪ .‬بنابراین‪،‬‬ ‫طلب عدالت است‪.‬‬ ‫مساله‪ ،‬مساله ِ‬ ‫اوّ لین درس عملی از این موضوع این است‬ ‫‪8‬‬ ‫ݒݦ‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫ ݬݣىݫ ݣهݤݣݔر‬ ‫در ان لحظه که حرمله تیر سه شعبه را به سمت گلوی لطیف تر از گل ششماههی‬ ‫حضرت حسین؟ نشانه گرفت‪ ،‬باید خیلیها از ان لشکر سیهزار نفره دلهایشان‬ ‫ݫ ݬݔىدݣ ݣدݣ ݤا ش ت ݣ ݣ ݤا‬ ‫ل‬ ‫�ݣ ݣ ݤو ݤ ݤ‬ ‫شان در‬ ‫های ݐمرده‬ ‫می لرزید و پا در رکاب فرزند رسول خدا؟ میشدند! اما قلب ݐ‬ ‫کوهستانها‪ ،‬به وسعتهای بیپایانی‬ ‫ݣݠاݤ�‬ ‫کݣ ݣ‬ ‫خودخواهی و دنیازدگی توان حرکت را از انها گرفته بود‪ .‬ݫى ݫݬ ݔ ݣ ݣ ݣ‬ ‫که اندازه همه دردهای بشریت ظرفیت‬ ‫امد‪ .‬حتی‬ ‫دارند‪ .‬ادمهایی انقدر بزرگ که غصهها‬ ‫بند ݩݑ‬ ‫زبانشانݕ ݬݪح‬ ‫ݠݤݤ‬ ‫مٮ‬ ‫درونشان گم میشوند‪ .‬انقدر بزرگ که از‬ ‫ه‬ ‫ݤ‬ ‫ݤ‬ ‫ل‬ ‫ݤ‬ ‫ݤ‬ ‫ݤ‬ ‫نتوانستند به قدر یک فریاد بر سر تمام جلوهی ظلم‪ ،‬ݣکݣو ݫݤح‬ ‫انسانیت ݫ ݬݕ ݣ ݣ ݣبهݣ ݣ ݣ ݣ‬ ‫کݣ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ‬ ‫خرج ݣ ݣ ݣدهند!غصهها فرار نمیکنند‪ .‬یک اغوش باز‪،‬‬ ‫ݒݦ‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫ ݬݣىݫ ݣهݤݣݔر‬ ‫صاحب امتیاز‪:‬‬ ‫مرکز رشد دانشگاه امام صادق؟‬ ‫سردبیر‪ :‬سها کارساز‬ ‫هیئت تحریریه‪:‬‬ ‫ساجده شکری‪،‬‬ ‫مائده شکری‪،‬‬ ‫غزاله صباغیان طوسی‪،‬‬ ‫فاطمه عبیدی‪،‬‬ ‫سها کارساز‪،‬‬ ‫الهام کهدویی‪،‬‬ ‫مریم مرتضی زاده‪،‬‬ ‫مرجان مرتضیزاده‪،‬‬ ‫حکیمه نیلیپور‪،‬‬ ‫مریم جعفری‪.‬‬ ‫مدیر فنی‪ :‬سامان قاموس‬ ‫مدیر هنری‪ :‬سیدمصطفیشفیعی‬ ‫نشانی‪:‬تهران‪ ،‬بــزرگــراه چمران‪،‬‬ ‫دانشگاه امام صادق؟‪ ،‬مرکز رشد‬ ‫سامانهپیامکی‪30004866303030:‬‬ ‫رایانامه‪salma@rushd.ir :‬‬ ‫‪ ‬مریمالسادات مرتضیزاده‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫ݒݦ‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐں ݣݠݣهݤ ݣوݣ ݫݬݣىݣ ݣهݤݣݔر‬ ‫سلمݧݧݧݧٰی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫پناهبرخدا! پناهبرخدا!‬ ‫‪5‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫انها که جرعهای اب را از طفل ششماهه‬ ‫در ی ــغ کــردنــد یــادشــان رفـتــه بــود مالک‬ ‫ََ‬ ‫نفسهای خود هم نیستند!‬ ‫ّ‬ ‫ا اله اا اه زیاد میگفتند اما زبان حالشان‬ ‫نبود‪ .‬اسیر اسباب ّ‬ ‫مادی بودند‪.‬‬ ‫‪4‬‬ ‫«ان ســرای اخــرت را بــرای کسانی قــرار‬ ‫دادهایم که در این جهان نه خواهان برتری‬ ‫هستند و نه خواهان فساد و سرانجام نیک‬ ‫‪14‬‬ ‫و عاقبت خوش برای ّمتقین است‪».‬‬ ‫‪ .8‬برگرفته از کتاب اخاق در قران‪ ،‬ایت ا‪...‬‬ ‫مصباح یزدی‪ ،‬ص‪.153‬‬ ‫‪ .9‬نهجالباغه‪ ،‬خطبه ‪.83‬‬ ‫‪ .10‬سوره مبارکه غافر ایه ‪.16‬‬ ‫‪ .11‬سوره مبارکه انفطار ایه ‪ 17‬الی ‪.19‬‬ ‫‪ .12‬برگرفته از تفسیر تسنیم‪ ،‬سوره حمد‪ ،‬ایتا‪...‬‬ ‫جوادی املی‪.‬‬ ‫‪ .13‬برگرفته از تفسیر حمد‪ ،‬ایت ا‪ ...‬حائری شیرازی‪.‬‬ ‫‪ .14‬سوره مبارکه قصص ایه ‪.83‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪ ‬مریمالسادات مرتضیزاده‬ ‫منابع‪:‬‬ ‫‪ .1‬مقتل الحسین‪ ،‬عبدالرزاق مقرم‪ ،‬ص‪.369‬‬ ‫‪ .2‬توجیه المسائل کــر بــا‪ ،‬سید علیاصغر‬ ‫علوی‪ ،‬ص‪.122‬‬ ‫‪ .3‬سوره احزاب ایه ‪.4‬‬ ‫‪ .4‬تنبیه الخواطر‪ّ ،‬ورام بنابیفراس حلی‪ ،‬ص‪.362‬‬ ‫‪ .5‬چهل حدیث‪ ،‬امام خمینی؟ ص‪.127‬‬ ‫‪ .6‬بحاراانوار‪ ،‬جلد ‪ ،70‬ص‪.127‬‬ ‫‪ .7‬خطبه امام حسین؟ در عاشورا‪.‬‬ ‫حقیقت این است که پروردگار حکیم از‬ ‫رحمت عام فراگیر خود همه موجودات‬ ‫را خلق نمود و به هر انسانی نعمتهایی‬ ‫متفاوت بر اساس حکمت‪ ،‬عطا فرموده و‬ ‫هنر ادمی ان است که با اختیار‪ ،‬بهوسیله‬ ‫همین داشتههایش خانه اخرتش را اباد‬ ‫یکی مانند شمر با همه خباثت و پلیدی‪،‬‬ ‫قلبی هرگز باهم جمع نمیشود‪».‬‬ ‫و عبرت را برایتان مقرر فرموده است‪،‬‬ ‫قاتان‪ ،‬همراهان و ساکتان!‬ ‫انسانی درکهبرابر‬ ‫میشوید و‬ ‫خوبیـران در‬ ‫اینحق‬ ‫مجید به‬ ‫مسافرخانهدر قـ‬ ‫خداوند متعال‬ ‫همهچیز را محدود به‬ ‫دنیا ازمایشزیــرا‬ ‫به دنبال شرافت نداشتهاش امده بود‪.‬‬ ‫البته که این کره خاکی‬ ‫َ ُ‬ ‫فرموده اســت‪َ :‬‬ ‫خود محاسبه‬ ‫دست«مــا َج َع َ‬ ‫هزارنفره‬ ‫لشکر ‪30‬‬ ‫اعمالـل مِ ن‬ ‫پس وبهاز اخرت غافل باشد‪،‬‬ ‫گردید‪.‬ببیند‬ ‫می دنیا‬ ‫همین‬ ‫تباراز او‬ ‫هیچازکس‬ ‫خواست‬ ‫حسود بود‪ .‬نمی‬ ‫شیطان!است‪ .‬جایگاه تربیت و به‬ ‫اوردنل اه لِ ــرجـ ٍ‬ ‫َْ‬ ‫جهان‬ ‫اب این‬ ‫نباشید که‬ ‫تدارکدر دروندنیا‬ ‫انسانیْین فی َ‬ ‫عزیز‬ ‫قتلگاه‬ ‫حتی‬ ‫هر کاری دست میزند‬ ‫عمل به‬ ‫عرصه‬ ‫بسته در‬ ‫ج ْوفِمحل‬ ‫است‪.‬‬ ‫کمال‬ ‫دلکس‬ ‫هیچ‬ ‫ه‪...‬؛ خدا‬ ‫های قل َب‬ ‫هرکدامشان‬ ‫فرزندقلب‬ ‫پربا‪،‬‬ ‫ـندرخانه‬ ‫پیش بیفتد‪،‬در ایـ‬ ‫برای زندگی سعادتمندانه ابدی است‪ 3 5.‬تــیــره و چشمهسارش هــمــراه گــلوای‬ ‫مبنای میل و خواهش‬ ‫و حق و باطل را بر‬ ‫دو قلب قرار نداده است‪».‬‬ ‫پیامبر؟!یکجا ُمرده بود و هر یک اسیر جلوهای از‬ ‫است‪ .‬مناظری دلفریب و سرانجامی‬ ‫‪8‬‬ ‫«دنیا‬ ‫باقرالعلوم؟‪:‬‬ ‫حضرت‬ ‫فرموده‬ ‫به‬ ‫ی‬ ‫ر‬ ‫حکومت‬ ‫طمع‬ ‫سعد‪،‬‬ ‫دیگری عمر بن‬ ‫نفس خود معنا میکند‪».‬‬ ‫ّ‬ ‫بودند‪.‬‬ ‫محبت دنیا شده‬ ‫ِ‬ ‫مبین این حقیقت‪ ،‬کام زیبای‬ ‫پیامبردارد‪ .‬فریبنده و دلانگیز‪ ،‬اما‬ ‫خطرنا ک‬ ‫‪6‬‬ ‫یاریدهنده خوبی است برای‬ ‫‪ 9‬امام ّ‬ ‫و به هم زدن اسمورسمی برای فرزندانش‪،‬‬ ‫اخرت‪ ».‬کهامامیفرماید‪ُ :‬‬ ‫المتقین‪ ،‬حضرت علی؟ بهخوبی‬ ‫زیانکارترین مردم بودند‪ .‬انقدر بیبصیرت‬ ‫«ح ُّب‬ ‫مهربانی؟ است‬ ‫است‪».‬‬ ‫فاسد‬ ‫ناچیزش‪،‬‬ ‫دل‬ ‫بیدوام ً‬ ‫ک ــارش را بهجایی ر ّســانــد کــه فرمانده‬ ‫ّ‬ ‫بستن به بهره ُ ْ‬ ‫عقله را َ َ‬ ‫توصیف فرمود‪« :‬خداوند‬ ‫این سرای فانی را‬ ‫تقرب به خدا‪ ،‬ولی خدا را شهید‬ ‫که برای‬ ‫فاجعه ا‬ ‫قلب اب‬ ‫ّالدنیا و ُح ُب ا ّلل‬ ‫لایراجتمِ‬ ‫کور ِ‬ ‫عان فیدر ٍ‬ ‫د؛سال ‪ 61‬هجری‪ ّ،‬همین دنیای‬ ‫میکند‪ ،‬گوشها را کر و چشمها‬ ‫سوارانی شد که بر ‪2‬پیکر کریمترین خلق‬ ‫ّ‬ ‫نمود‪.‬در این خانه ازمایش‬ ‫سرگرمتوقف‬ ‫مدتی‬ ‫اهل نفاق رابرای‬ ‫کردند‪.‬‬ ‫پست‪،‬هیچ‬ ‫کوفه خداوند در‬ ‫محبت‬ ‫ت دنیا و‬ ‫محب‬ ‫خوب‬ ‫دنیاپرستان‬ ‫مانند‬ ‫مینماید‪ .‬درست‬ ‫خدا اسب تاختند‪.‬‬ ‫و عبرت را برایتان ّ‬ ‫‪4‬‬ ‫مقرر‪5‬فرموده است‪،‬‬ ‫قلبی هرگز باهم جمع نمیشود‪».‬‬ ‫یکی مانند شمر با همه خباثت و پلیدی‪،‬‬ ‫در این دنیا ازمایش میشوید و در برابر‬ ‫به دنبال شرافت نداشتهاش امده بود‪.‬‬ ‫البته که این کره خاکی مسافرخانه خوبی‬ ‫اعمال خود محاسبه میگردید‪ .‬پس به‬ ‫حسود بود‪ .‬نمیخواست هیچکس از او‬ ‫است‪ .‬جایگاه تربیت و به دست اوردن‬ ‫دنیا دلبسته نباشید که اب این جهان‬ ‫پیش بیفتد‪ ،‬حتی در قتلگاه فرزند عزیز‬ ‫کمالهای انسانی است‪ .‬محل تدارک‬ ‫تــیــره و چشمهسارش هــمــراه گــلوای‬ ‫‪5‬‬ ‫پیامبر؟!‬ ‫برای زندگی سعادتمندانه ابدی است‪.‬‬ ‫است‪ .‬مناظری دلفریب و سرانجامی‬ ‫به فرموده حضرت باقرالعلوم؟‪« :‬دنیا‬ ‫دیگری عمر بن سعد‪ ،‬طمع حکومت ِر ی‬ ‫خطرنا ک دارد‪ .‬فریبنده و دلانگیز‪ ،‬اما‬ ‫‪6‬‬ ‫یاریدهنده خوبی است برای اخرت‪ ».‬اما‬ ‫و به هم زدن اسمورسمی برای فرزندانش‪،‬‬ ‫‪9‬‬ ‫بیدوام است‪».‬‬ ‫دل بستن به بهره ناچیزش‪ ،‬عقل را فاسد‬ ‫ک ــارش را بهجایی رســانــد کــه فرمانده‬ ‫در فاجعه سال ‪ 61‬هجری‪ ،‬همین دنیای‬ ‫میکند‪ ،‬گوشها را کر و چشمها را کور‬ ‫سوارانی شد که بر پیکر کریمترین خلق‬ ‫پست‪ ،‬اهل نفاق را خوب سرگرم نمود‪.‬‬ ‫مینماید‪ .‬درست مانند دنیاپرستان کوفه‬ ‫خدا اسب تاختند‪.‬‬ ‫ت‬ ‫پاییز امس‬ ‫ین روزهای‬ ‫کراری نبا‬ ‫ال با فص‬ ‫اول پاییز‬ ‫میشود‪ .‬م‬ ‫شد و با فص‬ ‫لی به نام‬ ‫و حتی حرم امسال ر‬ ‫لی همراه ش‬ ‫حسین؟‬ ‫ده تا دل‬ ‫ج‬ ‫وی همه اتف‬ ‫و صدای‬ ‫ای «همش‬ ‫اقهای ت‬ ‫طبل و زن‬ ‫ا‬ ‫اگردی س‬ ‫کراری هر‬ ‫جیر شروع‬ ‫ام» هر س‬ ‫سال رنگ‬ ‫عضای هیئ‬ ‫ال‬ ‫ت‬ ‫را‬ ‫ت‬ ‫جدی‬ ‫هم‬ ‫حری‬ ‫دی‬ ‫ٰ‬ ‫به «‬ ‫قلم‬ ‫پاشیده‬ ‫ریه سلمی‬ ‫همهیئتی‬ ‫زدهاند و‬ ‫هم مطال‬ ‫سام» د‬ ‫با اقتدا به‬ ‫ب این ف‬ ‫اده است‪.‬‬ ‫موایشان‬ ‫خواستهایم‬ ‫صل را با‬ ‫قد‬ ‫کم‬ ‫یاد‬ ‫می‬ ‫و‬ ‫ما‬ ‫بر‬ ‫را‬ ‫نام‬ ‫ای‬ ‫به‬ ‫زیادی کرم‬ ‫مظلومین عالم بردا حسین؟‬ ‫ش‬ ‫قب‬ ‫ول‬ ‫شتها‬ ‫کند و امی‬ ‫چهارم‬ ‫ند‪ .‬از خدا‬ ‫دواریم به‬ ‫ین شماره از ٰ‬ ‫دلها هم‬ ‫سلمی تق‬ ‫بنشیند‪.‬‬ ‫منتظر ن‬ ‫دیم نگاه پر‬ ‫ظرات و پی‬ ‫مهر شما‪،‬‬ ‫شنهاداتتان‬ ‫هستیم‪.‬‬ ‫‪4‬‬ ‫که ندای پدر ازادگان جهان را نشنیدند‪،‬‬ ‫وقتیکه رودرروی انها با همه کرامت و‬ ‫عظمتش چنین فرمود‪« :‬وای بر شما! که از‬ ‫ما روی برگرداندید و از یاری ما سرباز زدید‪،‬‬ ‫بدون انکه خطایی از ما سرزده باشد و یا‬ ‫رای و عقیده نادرستی از ما دیده باشید‪.‬‬ ‫از گروه جنایتکاران و تحریفکنندگان‬ ‫قــران و خاموشکنندگان ّ‬ ‫سنت نبوی‬ ‫ُ‬ ‫‪7‬‬ ‫هستید که فرزند پیامبر را میکشید‪».‬‬ ‫مالک هر نَ فَ س منی‬ ‫ڡر ݣدݤݥݣایݣݥ ݣدݣݫݭ ݔ ݤݣٮوݣ ݐ ݤݣر‬ ‫سلمݧݧݧݧٰی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫در ان روز انسانها چــه بخواهند چه‬ ‫الم ُ‬ ‫نخواهند‪ ،‬میفهمند که «لِ َمن ُ‬ ‫لک‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫الی َ‬ ‫َ‬ ‫وم ِل ّل ِه الواحِ ِد الق ّهار؛ فرمانروایی در ان‬ ‫روز از ان کیست؟! از ان خدای یکتای‬ ‫ّقهار»‪ 10.‬قیامتی برپا میشود که هیچکس‬ ‫بدون اذن خدا نمیتواند حتی کامی به‬ ‫زبان اورد و بازار توجیهها تعطیل میشود‪.‬‬ ‫َو ما َا َ‬ ‫دراک َیوم ّالدین۞ ُث َّم ما َا َ‬ ‫دراک ما‬ ‫ِ‬ ‫َ َ َ‬ ‫لات ُ‬ ‫ک َن ٌ َ‬ ‫َ‬ ‫فس‬ ‫وم ّالدین ۞ ی‬ ‫وم ملِ‬ ‫ی ِ‬ ‫فس لِ ن ٍ‬ ‫ًَ َ‬ ‫الا ُمر َی َ‬ ‫ومئِ ٍذ ِل ّله؛ تو چه میدانی روز‬ ‫شیئا و‬ ‫جزا چیست؟ باز چه میدانی روز جزا‬ ‫چیست؟ روزی است که هیچکس قادر‬ ‫به انجام کاری به نفع کس دیگری نیست‬ ‫‪11‬‬ ‫و همه امور در ان روز از ان خداست‪».‬‬ ‫فردای دیروز‬ ‫ݧݩ ݐ‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫درس ــت اســتــفــاده کند و بــا یــاد مــرگ و‬ ‫توشه تقوا برای روز پاسخگویی در محضر‬ ‫مهربانی که همهچیزش از اوست‪ ،‬اماده‬ ‫شود‪ .‬باورش این است که عالم صاحبی‬ ‫مدبر دارد و دنیا همهچیزش امانت است‪.‬‬ ‫پس ز یــاد و کم ان فرقی نمیکند‪ ،‬مهم‬ ‫رضای خالق هستی است‪.‬‬ ‫ما را از ولی خدا جدا نکند‪ .‬نکند روزی‬ ‫موایی را که دوستش داریم تنها بگذاریم!‬ ‫زبانهایمان برای لبیک گفتن به ندای‬ ‫ُ‬ ‫جهادش کند شود و قدمهایمان در یاری‬ ‫دین حقش سست گردد‪ .‬بهراستیکه‬ ‫توفیق جــانفــشــانــی درراه خــدا ّ‬ ‫میسر‬ ‫نخواهد بود‪ ،‬مگر انکه همیشه اماده‬ ‫رسیدن قیامت عالم باشیم‪ ،‬روزی که‬ ‫نزدیک است‪.‬‬ ‫فصل‬ ‫ها پشت س‬ ‫میرود‪ ،‬دل ت رهم میایند‬ ‫و ما به ح‬ ‫وی‬ ‫دلمان نیست که ضورشان عا‬ ‫ص‬ ‫پ‬ ‫دت کردها‬ ‫دای خش‬ ‫خش انها زیر پای اییز با یک ب‬ ‫یم‪ .‬گرمای ت‬ ‫غل‬ ‫ابس‬ ‫ب‬ ‫تان‬ ‫رگ‬ ‫و کمی‬ ‫ه‬ ‫که‬ ‫ای‬ ‫عابر‬ ‫سرما هم‬ ‫ان‪ ،‬کوچه و‬ ‫خوش رنگ‬ ‫که چاش‬ ‫بگذ‬ ‫میاید که‬ ‫نی روزهای این ف خیابان را پر‬ ‫ریم زنگ‬ ‫میکند‪ .‬ب‬ ‫صل‬ ‫است‪ .‬خا مدرسهها در‬ ‫اول‬ ‫م‬ ‫رنگارنگ است‪ .‬وی نم باران‬ ‫هر‪ ،‬خا‬ ‫طرهای که ام‬ ‫اما از‬ ‫طره تکراری‬ ‫سال می‬ ‫ما را بتکا‬ ‫اینها که‬ ‫ولی شیر‬ ‫ند‪ .‬پاییز امسال با خواهد تکرا‬ ‫ین روزهای‬ ‫میش‬ ‫ری نباشد و‬ ‫فص‬ ‫ود‪.‬‬ ‫با‬ ‫اول پاییز‬ ‫لی‬ ‫م‬ ‫به‬ ‫فص‬ ‫نام‬ ‫حرم ام‬ ‫لی همراه‬ ‫سال روی‬ ‫حسین؟‬ ‫و حتی‬ ‫شده تا دل‬ ‫و صدای‬ ‫همه اتفاق‬ ‫جای «هم‬ ‫طبل و زن‬ ‫های تکرا‬ ‫شاگردی‬ ‫ا‬ ‫ف‬ ‫جیر شروع‬ ‫ری هر سال‬ ‫صل‬ ‫ها پشت سام» هر‬ ‫عضای هیئ‬ ‫رنگ جدی‬ ‫ریهسر ٰهم میا سال را هم‬ ‫ت تحری‬ ‫قلم‬ ‫دی پاشیده‬ ‫سلم‬ ‫به «همهی‬ ‫می‬ ‫ی‬ ‫ر‬ ‫یند‬ ‫ئتی‬ ‫و‬ ‫اند‬ ‫هم‬ ‫س‬ ‫ود‪،‬‬ ‫و‬ ‫ما‬ ‫زده با دل‬ ‫ام» د‬ ‫ویوایدلمان ن مطالببهاینح فضور‬ ‫اقتدا تبه م‬ ‫شانباعادت ک اده است‪.‬‬ ‫صل‬ ‫صد‬ ‫خواستهایم‬ ‫شان قد‬ ‫ت که‬ ‫یسمی ب‬ ‫رای پامظییز با ی را یاد و نامردها‬ ‫حسیم‪.‬‬ ‫کمایماخرا به‬ ‫شخ‬ ‫ین گرم‬ ‫زیاش‬ ‫دی ا‬ ‫لوم‬ ‫کب‬ ‫؟ای ت‬ ‫نها‬ ‫ین‬ ‫و‬ ‫کرم‬ ‫غل‬ ‫ع‬ ‫زیر‬ ‫ابس‬ ‫ب‬ ‫ک‬ ‫پ‬ ‫ش‬ ‫الم‬ ‫ق‬ ‫تان‬ ‫رگ‬ ‫ای‬ ‫بردا ه‬ ‫که‬ ‫می س‬ ‫شتهاای‬ ‫بول عابرا‬ ‫خوش‬ ‫ند‪ .‬از‬ ‫رما هم که‬ ‫چهارم‬ ‫مارهچاشنی کند ون‪،‬امیکودواچه‬ ‫خدارنگ‬ ‫ریمو بهخیا‬ ‫بگذریم زنگین ش از ٰ‬ ‫میاید که‬ ‫دلها‬ ‫سلمیر تقوزهای ا‬ ‫بان راهمپربنمی‬ ‫مدر‬ ‫ند‪ .‬ب‬ ‫شیکند‪.‬‬ ‫سهها‬ ‫ات ودر اول م دیم نگاه‬ ‫ین فپرصل رن‬ ‫است‪ .‬خا منتظر نظر‬ ‫گارنگ است‪ .‬وی نم باران‬ ‫هر‪ ،‬خاطره ت مهر شما‪،‬‬ ‫طرهای‬ ‫پیشنهادات‬ ‫اما از ا‬ ‫ما‬ ‫که امسال میخوا تان هست کراری‬ ‫ینها که‬ ‫یم‪ .‬ولی شیر‬ ‫را بتکاند‪.‬‬ ‫هد‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫امیرالمومنین؟ میفرمایند‪« :‬خداوند‬ ‫مالک است و او ما را ݨٰ‬ ‫مالک ݦ‬ ‫کرده است‪،‬‬ ‫بانوی ایــرانی مسلمان‬ ‫سلمی‪،‬‬ ‫مادامیکه مــال او در اختیار ماست‪،‬‬ ‫تکلیف داریم‪».‬فصـــــلنامه خــــــانواده ایــــــرانی‬ ‫بهترین عبرت صحنه عاشورا برایمان این‬ ‫انسان توحیدمدار تمام همتش بر این‬ ‫‪1397‬‬ ‫پاییــــز‬ ‫چهارم‬ ‫شماره‬ ‫باشد فریب دنیا‪،‬‬ ‫است‪-‬که حواسمان‬ ‫های الهی‬ ‫اســت که چگونه از نعمت‬ ‫جهل‪ ،‬ترس‪ ،‬نمازهای طوانی اما بیوایت‪،‬‬ ‫بیبصیرتی‪ ،‬لقمههای حرام‪ ،‬رفاهزدگی‬ ‫و‪ُ ...‬مهر ننگ شقاوت را در کارزار کربا‬ ‫و بدبختتر کسانی که به قیمت غارت‬ ‫خیمههای ال اه؟ روسیاه عالم شدند‪.‬‬ ‫‪5‬‬ ‫دلهای قاتان کربا پر بود از حب دنیایی‬ ‫که ندای پدر ازادگان جهان را نشنیدند‪،‬‬ ‫لشکریان یزید در کربا پس از شهادت امام حسین؟ مشغول غارت‬ ‫تا ابد بر پیشانییکی‬ ‫شانازکوبید‪.‬‬ ‫که حضرت حسین؟ را از انها گرفت‪.‬‬ ‫انهمه کوردلی از انها بعید نبود‪.‬‬ ‫رودرروی انها با همه کرامت و‬ ‫وقتیکه‬ ‫بیت؟ بود و در همان حالت اشک میریخت‪ .‬یکی از فرزندان‬ ‫ـوال اهل‬ ‫امـ‬ ‫ساکتان!‬ ‫همراهان و‬ ‫قاتان‪،‬‬ ‫خداوند متعال در قــران مجید بهحق‬ ‫محدود به‬ ‫زیــرا انسانی که همهچیز را‬ ‫فرمود‪« :‬وای بر شما! که از‬ ‫عظمتش چنین‬ ‫«به خاطر جنایتی که‬ ‫ابا عبدا‪...‬؟ به او فرمود‪« :‬چرا گریه میکنی؟» گفت‪:‬‬ ‫لشکر ‪ 30‬هزارنفره از تبار شیطان!‬ ‫فرموده اســت‪«َ :‬مــا َج َع َل اه لِ ـ َـر ُجـ ٍـل مِ ن‬ ‫همین دنیا ببیند و از اخرت غافل باشد‪،‬‬ ‫ما روی برگرداندید و از یاری ما سرباز زدید‪،‬‬ ‫کار ْزشت دســتبــردار‪ ».‬او در پاسخ گفت‪:‬‬ ‫میکنم‪ ».‬ایشان فرمود‪« :‬پس َ ْازاین‬ ‫در عرصه عمل به هر کاری دست میزند‬ ‫قل َب ْین فی َجوفِ ه‪...‬؛ خدا در درون هیچکس‬ ‫هرکدامشان‬ ‫قلب‬ ‫پربا‪،‬‬ ‫در ایــن خانه‬ ‫‪1‬‬ ‫بدون انکه خطایی از ما سرزده باشد و یا‬ ‫«نمیتوانم! میترسم این مال را کس دیگری ببرد‪».‬‬ ‫‪3‬‬ ‫و حق و باطل را بر مبنای میل و خواهش‬ ‫دو قلب قرار نداده است‪».‬‬ ‫یکجا ُمرده بود و هر یک اسیر جلوهای از‬ ‫رای و ‪8‬عقیده نادرستی از ما دیده باشید‪.‬‬ ‫نفس خود معنا میکند‪».‬‬ ‫ّ‬ ‫محبت دنیا شده بودند‪.‬‬ ‫پیامبر‬ ‫بدبختترزیبای‬ ‫حقیقت‪ ،‬کام‬ ‫مبین‬ ‫جهل‪ ،‬ترس‪ ،‬نمازهای طوانی اما بی‬ ‫غارت‬ ‫که به قیمت‬ ‫کسانی‬ ‫وایت‪،‬این و‬ ‫از گروه جنایتکاران و تحریفکنندگان‬ ‫امام ّ‬ ‫مهربانی؟ است که میفرماید‪ُ :‬‬ ‫المتقین‪ ،‬حضرت علی؟ بهخوبی‬ ‫زیانکارترین مردم بودند‪ .‬انقدر بیبصیرت‬ ‫اه؟ ُّب‬ ‫«ح‬ ‫کنندگان ّ‬ ‫روسیاه عالم شدند‪.‬‬ ‫رفاه ْزدگی ّ ّ خیمههای ال‬ ‫حرام‪،‬‬ ‫بیبصیرتی‪ ،‬لقمههای‬ ‫سنت نبوی‬ ‫قــران و خاموش‬ ‫ً‬ ‫َ َ‬ ‫که برای ّ‬ ‫ُّالدنیا و ُ ُ‬ ‫این سرای فانی را توصیف فرمود‪« :‬خداوند‬ ‫تقرب به خدا‪ ،‬ولی خدا را شهید‬ ‫قلب اب اد؛‬ ‫ُ‬ ‫کرباحب الله لایجتمِ ِ‬ ‫عان فی ٍ‬ ‫‪7‬‬ ‫‪ 2‬و‪ُ ...‬مهر ننگ شقاوت را در کارزار‬ ‫هستید که فرزند پیامبر را میکشید‪».‬‬ ‫کربا پر بود از حب ّ‬ ‫دلهای قاتان‬ ‫ّ‬ ‫دنیایی توقف در این خانه ازمایش‬ ‫برای مدتی‬ ‫کردند‪.‬‬ ‫محبت دنیا و محبت خداوند در هیچ‬ ‫تا ابد بر پیشانیشان کوبید‪.‬‬ ‫حسین؟ را از انها گرفت‪.‬‬ ‫که حضرت‬ ‫ان ّهمه کوردلی از انها بعید نبود‪.‬‬ ‫‪4‬‬ ‫سلمݧݧݧݧٰی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫پس چرا فراموش کردند «روز ظهور همه‬ ‫حق» را؟ وقت معلومی که حقیقت دین‪،‬‬ ‫توحید‪ ،‬نبوت و‪ ...‬ظهور مییابد‪ .‬روزی‬ ‫که باطن انسانها ظاهر میشود و هر کس‬ ‫ّ‬ ‫در ان «یومالدین» به انچه کرده است‪،‬‬ ‫جزا داده میشود‪.‬‬ ‫روسیاهانی که ابا عبدا‪ ...‬الحسین؟ را‬ ‫غریبانه با لبهای عطشان شهید کردند‪،‬‬ ‫هر چند نافله خوان بودند و قران را بارها‬ ‫ختم کردند‪ ،‬اما عبادتهای بیوایت‬ ‫نتوانست انها را از اسارت دنیا ازاد کند‬ ‫و ابدیت را به بهایی َپست فروختند‪.‬‬ ‫و اکنون ما ّامت اخرالزمان‪...‬‬ ‫ݧݩ ݐ‬ ‫ڡر ݣدݤݥݣایݥݣ ݣدݣݫݭ ݔ ݤݣٮوݣ ݐ ݤݣر‬ ‫ݐَ� ݐَ� ݧ ݐ‬ ‫سݤمںݣ ݣ ݤݠݤ‬ ‫ݣ ݣ ݣ ݣ ݣه‬ ‫مالکݣ ݣرݤ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ‬ ‫سلمݧݧݧݧٰی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫راستی هرکدامشان هــرروز چند بــار در‬ ‫ک‬ ‫نمازهایشان تکرار کرده بودند‪« :‬مالِ ِ‬ ‫َ‬ ‫وم ّالدین؟‬ ‫ی ِ‬ ‫با پیشانیهایی که جــای مهر بر خود‬ ‫موحد نبودند؛ زیرا ّ‬ ‫داشتند‪ّ ،‬‬ ‫موحد کسی‬ ‫است که باخدا بیعت میکند و جان و‬ ‫مال خود را به خدا میفروشد‪ 12.‬خدایی‬ ‫که مالک همهچیز است‪ ،‬خالقی که عالم‬ ‫را از هیچ افریده است‪.‬‬ ‫‪4‬‬ ‫یکی از لشکریان یزید در کربا پس از شهادت امام حسین؟ مشغول غارت‬ ‫امــوال اهلبیت؟ بود و در همان حالت اشک میریخت‪ .‬یکی از فرزندان‬ ‫ابا عبدا‪...‬؟ به او فرمود‪« :‬چرا گریه میکنی؟» گفت‪« :‬به خاطر جنایتی که‬ ‫میکنم‪ ».‬ایشان فرمود‪« :‬پسازاین کار زشت دســتبــردار‪ ».‬او در پاسخ گفت‪:‬‬ ‫‪1‬‬ ‫«نمیتوانم! میترسم این مال را کس دیگری ببرد‪».‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫از یادشان بــرد امــدن روز عظیم را‪ ،‬روز‬ ‫ماقات با «احکم الحاکمین» را‪ ،‬روزی‬ ‫که پردههای غفلت کنار میرود و همه‬ ‫میفهمند مالک همهچیز در عالم خدای‬ ‫متعال است و مال و فرزند و از همه مهمتر‬ ‫سرمایه عمرشان‪ ،‬امانت بود‪.‬‬ ‫بیابرو شدند چراکه بــرای خوشبخت‬ ‫شدن‪ ،‬چاپلوسی به ظالم را موثرتر از رضای‬ ‫خدا میدانستند‪.‬‬ ‫کند و به سعادت ابــدی برسد؛ اما اگر‬ ‫انسان از امانت اختیار سوءاستفاده‬ ‫کند و بــا اراده خــود خــاف اراده خدا‬ ‫عمل کند‪ ،‬نتیجهاش چیزی جز محروم‬ ‫شدن از رحمت و مبتا شدن به عذاب‬ ‫‪13‬‬ ‫جاودانه نیست‪.‬‬ ‫ݐَ� ݐَ� ݧ‬ ‫سݤمںݐݣ ݣ ݤݤݠ‬ ‫ݣ ݣ ݣ ݣ ݣه‬ ‫مالکݣ ݣرݤ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ‬ ‫ݒݦ‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫݬى ݔݣهݤݣر‬ ‫ً‬ ‫رضاخان تا سن چهاردهسالگی اصا‬ ‫سواد خواندن و نوشتن نداشت و پسازان‬ ‫به مقدار بسیار کم اموخت‪ .‬وی در زمان‬ ‫کودتای ‪ 1299‬کموبیش خواندن و نوشتن‬ ‫را یاد گرفته بود‪ .‬ملکالشعرا بهار در کتاب‬ ‫خود نامهای از رضاخان را اورده است که‬ ‫غلطهای امایی فاحشی دارد‪« .‬اقای‬ ‫ح‪...‬ی ــاورـ قزاقهایی که معمور قزوین‬ ‫هستند هماسم انهــا را ممکن است‬ ‫پیدا کرد و مهر انها را به زنید به سورت‬ ‫و اا یک مهر ممکن نیست (اینجا امضا‬ ‫کرده و بعد خطزده شده است) بعد از‬ ‫مهر کردن و رد کردن پول به اقای تقیخان‬ ‫قبض دریافت دارید‪ ،‬رضای سرتیپ‪».‬‬ ‫رضاخان نمیتوانست سخنرانی طوانی‬ ‫‪ ‬در کتابهای فقهی به حرفهایی که فقهای بیشتری‬ ‫به ان فتوا دادهاند قول مشهور میگویند‪ ،‬قانون مدنی ما‬ ‫هم که بر مبنای فقهی و بر اساس قول مشهور تنظیمشده‬ ‫ً‬ ‫است در خیلی موارد مثا همین اجازه پدر برای ازدواج‬ ‫بر مبنای قول مشهور است‪« :‬نکاح دختر باکره اگرچه به‬ ‫سن بلوغ رسیده باشد موقوف به ٔ‬ ‫اجازه پدر یا جد پدری او‬ ‫است و هرگاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن‬ ‫ٔ‬ ‫اجازه او ساقط و در این صورت دختر‬ ‫اجازه مضایقه کند‬ ‫میتواند با معرفی کامل مردی که میخواهد با او ازدواج‬ ‫نماید و شرایط نکاح و مهری که بین انها قرار دادهشده‬ ‫پس از اخذ اجازه از دادگاه مدنی خاص به دفتر ازدواج‬ ‫‪1‬‬ ‫مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام نماید‪».‬‬ ‫‪ ‬الهام مصطفوی نیا‬ ‫‪ ‬اتاق پر از تزئینات و یک سفره زیبای سفید‪،‬‬ ‫شاخه نبات‪ ،‬نان سنگک‪ ،‬گردو و بــادام نقرهای‪،‬‬ ‫ایینه و شمعدان و کلی مخلفات دیگر‪ ...‬چقدر‬ ‫این لحظات برای هرکسی خاطرهانگیز است‪ .‬پسر و‬ ‫دختری روی یک صندلی زیر سفره سفید نشستهاند‬ ‫و صدای سابیدن قند که با خطبهای عربی همراه‬ ‫میشود‪ ،‬عروس و داماد باید وکالت دهند تا عاقد‬ ‫خطبه عقد را بخواند‪ ،‬اما همیشه عروس بهرسم ادب‬ ‫میگوید با اجازه بزرگترها‪ ،‬با اجازه پدر و مادرم و‪...‬‬ ‫خاصه کلی حیا به خرج میدهد تا بله را بگوید‪،‬‬ ‫بماند که در فیلمها و سریالها بعد از بله گفتن کِ ل‬ ‫میکشند و همهچیزتمام میشود؛ و اما در اصل ماجرا‬ ‫این بله همان اجازه برای خواندن خطبه عقد است و‬ ‫تازه اول ماجراست؛ اما ماجرای این بله از کجا شروع‬ ‫میشود؟ ادمهای عادی برای اینکه عقدی شرعی‬ ‫مثل معامله‪ ،‬اجاره یا رهن انجام دهند‪ ،‬نیاز به وکیل‬ ‫یا نماینده ندارند‪ ،‬در ازدواج هم مرد و زن میتوانند‬ ‫خودشان خطبه عقدشان را بخوانند و به هم محرم‬ ‫شوند‪ ،‬اما رسم است که برای خواندن عقد ازدواج‬ ‫کسی را وکیل میکنند تا هم خوب و درست بخواند‬ ‫تا در محرم شدن شک و شبههای پیش نیاید و هم‬ ‫گاهی به جهت تبرک از عالمی میخواهند این کار‬ ‫را انجام دهد تا برکت و لطف الهی بیشتری شامل‬ ‫حالشان شــود؛ اما اینکه عــروس قبل از بله گفتن‬ ‫میگوید با اجازه بزرگترها چه پیامی دارد؟‬ ‫‪ ‬مدتی پیش زمزمههایی از طرح یک پیشنهاد برای ازدواج‬ ‫دخــتــران مجرد مطرح شد که اجــازه پــدر را بــرای ازدواج ازم‬ ‫نمیداند‪ .‬در این طرح پیشنهادشده است که دخترانی که ‪28‬‬ ‫سال سن داشته و شرط احراز رشد از سوی مرجع قضایی‪ ،‬مدرک‬ ‫کارشناسی ارشد و پنج سال سابقه کار و بیمه بازنشستگی را‬ ‫داشته باشند‪ ،‬از نیاز به اذن پدر و حکم دادگــاه برای ازدواج‬ ‫عاف باشند‪ 1.‬با مطرحشدن چنین طرحی در مجلس شورای‬ ‫‪32‬‬ ‫و این نکته همان نگاه حمایتی است که قانون میخواهد‬ ‫از دخــتــران داشته باشد‪ .‬وایــت پــدر بــرای ازدواج یک‬ ‫مشورت دوستانه میان دختر و پدر و تصمیمی مشترک‬ ‫اســت که میتواند حاصل جمعی از عقل و احساس‬ ‫باشد‪ .‬چراکه پدران بهعنوان تکیهگاه دختران هستند و‬ ‫ً‬ ‫تجربه بیشتری برای شناخت افراد خصوصا مردان دارند‪،‬‬ ‫از طرف دیگر احساسات دختران بسیار لطیف است و‬ ‫نباید با بیتجربگی رد تلخی یک انتخاب نادرست برای‬ ‫همیشه بر زندگی انها سایه بیندازد‪...‬پسران هم میدانند‬ ‫که با دختری مواجهاند که حامی او یک مرد سرد و گرم‬ ‫چشیده روزگار است و بهراحتی نمیتوانند سرش را شیره‬ ‫بمالند‪ .‬البته چون همیشه در به یک پاشنه نمیچرخد‬ ‫و گاهی پیش میاید که بعضی پدران اجازه ازدواج به‬ ‫دخترشان حتی به مصلحت نمیدهند‪ ،‬قانون پیشبینی‬ ‫کرده است که دختران به دادگاه مراجعه کنند و دادگاه‬ ‫با بررسی صاحیت خواستگار اگر ازدواج را به مصلحت‬ ‫تشخیص دهد اجازه ازدواج به دختر میدهد‪ ،‬مسئلهای‬ ‫که در مادهقانونی هم به ان اشارهشده است؛ اما خیلی‬ ‫مهم است که بدانیم اصل بر جلب رضایت پدر است و‬ ‫اجازه دادگاه در موارد استثنا است‪.‬‬ ‫سلمݧݧݧݧٰی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫‪ -1‬ماده ‪ 1043‬قانون مدنی‬ ‫نیلوفر اردان کاپیتان تیم ملی‬ ‫فوتسال بــانــوان کــشــور از حضور‬ ‫دربازیهای جام ملتهای اسیا‬ ‫(‪ 2015‬مالزی) جا ماند‪ .‬دلیل این‬ ‫اتفاق‪ ،‬مخالفت همسر اردان با‬ ‫خروج او از کشور با استناد به قانونی‬ ‫بود که خروج بانوان متاهل از کشور‬ ‫را منوط به اجازه همسر میکند‪.‬‬ ‫هرچند یکی دو ماه بعد اردان‬ ‫توانست با حمایت فدراسیون و‬ ‫حکم دادستانی‪ ،‬برای شرکت در‬ ‫رقابتهای قهرمانی فوتسال زنان‬ ‫جهان به گواتماا برود‪ ،‬اما درگیری‬ ‫او با همسرش بهانه خوبی به دست‬ ‫کمپینهای حقوق بشری داخل و‬ ‫خارج از کشور داد تا بار دیگر ایران‬ ‫اسامی را به نقض حقوق بشر و‬ ‫حقوق زنان متهم سازند‪.‬‬ ‫‪34‬‬ ‫سال ‪ 1396‬سهیل بیرقی کارگردان نوپای‬ ‫سینما با فیلمی به نام «عرق سرد» در سی‬ ‫و ششمین جشنواره فیلم فجر حضور‬ ‫یافت‪ .‬این فیلم ماجرای افروز اردستانی‬ ‫کاپیتان تیم ملی فوتسال بانوان کشور را‬ ‫روایت میکند که قصد همراهی با تیم‬ ‫ملی جهت شرکت دربازیهای اسیایی‬ ‫مالزی را دارد اما همسرش با استناد به‬ ‫قانون‪ ،‬او را ممنوعالخروج کــرده‪ ،‬مانع‬ ‫حضورش در این مسابقات میشود‪.‬‬ ‫هرچند داستان و شخصیتهای فیلم‬ ‫«عرق سرد» شباهتهای انکارناپذیری با‬ ‫ماجرای خانم اردان دارند و سازندگان این‬ ‫فیلم در ابتدا ان را اثری اقتباسی معرفی‬ ‫میکردند‪ ،‬اما در طول برگزاری جشنواره‬ ‫فیلم فجر‪ ،‬منکر وجــود هرگونه نسبتی‬ ‫میان فیلم خود و ان اتفاق شدند‪ .‬چراکه‬ ‫برای کسب مقبولیت در جشنوارههای‬ ‫خارجی و نام و نشان یافتن در محافل‬ ‫روشنفکری داخــلــی مجبور بــه اعمال‬ ‫تحریفهای گسترده در اصــل ماجرا‬ ‫شده بودند؛ بنابراین برای فرار از تبعات‬ ‫حقوقی ادعاهایشان در فیلم‪ ،‬چارهای‬ ‫جز این انکار نداشتند‪.‬‬ ‫و اما فیلم‪:‬‬ ‫افروز که به همراه تیم‪ ،‬عازم مالزی است‬ ‫در فــرودگــاه میفهمد توسط همسرش‬ ‫ممنوعالخروج شده و این اغاز ماجراست‪.‬‬ ‫سرتاسر فیلم نمایش تاش بینتیجه افروز‬ ‫برای کسب مجوز خروج از کشور و شرکت‬ ‫در مسابقاتی است که همه امید اینده‬ ‫اوست‪ .‬او درنهایت نهتنها به رقابتها‬ ‫نمیرسد بلکه از تیم ملی اخراج شده‬ ‫و از هرچه برای اینده خود تصور کرده‬ ‫محروم میماند‪.‬‬ ‫ایــن مشکات از بــحــرانهــای زندگی‬ ‫مشترک اف ــروز نشئتگرفته اس ــت‪ .‬او‬ ‫قــریــب بــه یــک س ــال اس ــت بــیانــکــه از‬ ‫همسرش یاسر شاهحسینی طاق گرفته‬ ‫باشد به همراه یکی از هم تیمیهایش در‬ ‫خانهای مستقل زندگی میکند‪ .‬متاسفانه‬ ‫نشانههای بارزی از وجود روابط نامتعارف‬ ‫میان این دو همخانه در فیلم به چشم‬ ‫میخورد‪ .‬نشانهها و نمادهایی که با قبح‬ ‫زدایی از پلیدترین انحراف تاریخ بشر به‬ ‫حریمشکنی پرداخته و بیانکه قضاوتی‬ ‫ً‬ ‫راجع به این انحراف داشته باشد صرفا‬ ‫ً‬ ‫وجود ان را در لفافه روایت میکند‪ .‬قطعا‬ ‫اما انچه موجب فاصلهگیری افروز و انزجار‬ ‫او از یاسر شده عادات جنسی ازاردهنده‬ ‫و رفتارهای سادیستیک یاسر است که‬ ‫کارگردان کوشیده در پوشش نماد و کنایه‬ ‫ان را فریاد بزند و حاصل کارش تبدیل به‬ ‫یکی از اروتیکترین سکانسهای تاریخ‬ ‫سینمای بعد از انــقــاب شــده اســت‪.‬‬ ‫سکانسی که در سایه غفلت مدیران‬ ‫سینمایی‪ ،‬بهراحتی مجوز ساخت گرفته‬ ‫ً‬ ‫و احتماا مجوز ا کــران را نیز به همین‬ ‫راحتی دریافت خواهد کرد‪.‬‬ ‫عاوه بر یاسر فرد دیگری که مانع جدی‬ ‫حضور افروز در مسابقات است مهرانه‬ ‫نــوری سرپرست تیم ملی بانوان است‬ ‫که به دایل نامعلوم میکوشد برای افروز‬ ‫پروندهسازی کند و در این راه به هر کاری‬ ‫حتی تطمیع دوست و همتیمی صمیمی‬ ‫او دست میزند‪.‬‬ ‫درواقع این فیلم در کنار دوگانه نخ نمای‬ ‫«زن مظلوم‪ -‬مرد ظالم» که در همه فیلمهای‬ ‫فمینیستی موجود است دوگانه دیگری‬ ‫نیز دارد که با تمام توان روی ان تا کید‬ ‫میکند‪ .‬دوگــانــهی «مذهبی متظاهر‪،‬‬ ‫بیاخاق و ظالم‪ -‬غیرمذهبی بامرام و‬ ‫مظلوم»‪ .‬شخصیتهای اصلی فیلم در‬ ‫قالب این دوگانهها پرداختشدهاند‪ .‬افروز‬ ‫و دوست همخانهاش مسیح عطایی زنان‬ ‫مظلوم ماجرایند و یاسر و نوری در دسته‬ ‫مذهبیهای ظالم قرارگرفتهاند‪.‬‬ ‫یکی از شخصیتهای جالبتوجه و‬ ‫پرحاشیه فیلم‪ ،‬پانتها ال داوود وکیل‬ ‫مدافع افروز است که مانیفست فیلم از‬ ‫زبان او بیان میشود‪ .‬زنی پرجنبوجوش‬ ‫که بهعنوان یک فعال اجتماعی میکوشد‬ ‫با ایجاد مــوج رســانــهای در شبکههای‬ ‫اجتماعی و مصاحبه بــا شبکههای‬ ‫فارسیزبان خارجی مشکل افروز را تبدیل‬ ‫به موضوعی حقوق بشری کرده‪ ،‬به کمک‬ ‫فشارهای بینالمللی به مقصود برسد؛ اما‬ ‫سلطه قوانین مردساارانه حاکم بر نظام‬ ‫حقوقی ایران این امکان را به او نمیدهد‬ ‫و درنهایت مغلوب و مقهور ظلمی قانونی‬ ‫و پرقدرت میشود‪.‬‬ ‫تب غفلتی که به‬ ‫«عرق سرد» نشست‬ ‫یاسر شاهحسینی (مجری موجه تلویزیون)‬ ‫و مهرانه نوری در ظاهر افرادی مذهبی و‬ ‫موجهاند که باطنی پر از کینه و حقد و‬ ‫حسد دارند و از ضربه زدن به انسانها هیچ‬ ‫ابایی ندارند‪ .‬به هنگام ظلم‪ ،‬وجدان و‬ ‫دین و حتی انسانیت در انها مرده است‬ ‫و تقا و دستوپا زدنهای یک زن تنها و‬ ‫مستاصل هیچ گوشهای از دلشان را به‬ ‫رحم نمیاورد‪.‬‬ ‫او نماینده وکایی است که در چند سال‬ ‫اخیر عملکردی جنجالی داشتهاند و‬ ‫درنهایت نیز به خارج از کشور گریختند‪.‬‬ ‫او قرار است اثباتکننده این تصور باشد‬ ‫که وکای پروندههای خاص‪ ،‬برای دفاع‬ ‫از حقوق موکلینشان در مقابل قانون ظالم‬ ‫ایران چارهای جز شانتاژ رسانهای ندارند‬ ‫و بااینحال نیز مغلوباند؛ و این مسئله‬ ‫خود موید ادعــای نقض حقوق بشر در‬ ‫ایران است‪.‬‬ ‫درواقع متهم ردیف اول این فیلم قانون‬ ‫است‪ .‬قانونی برگرفته از شریعت خشک‬ ‫و انعطافناپذیر کــه بهراحتی حقوق‬ ‫زنان را نادیده میگیرد و به گفته قاضی‬ ‫دادگاه دکتر‪ ،‬مهندس‪ ،‬وزیر و وکیل هم‬ ‫نمیشناسد‪.‬‬ ‫سرتاسر این اثر‪ ،‬بیانیه خوانی علیه دین‬ ‫و قوانین مبتنی بر ان به زبان کانونهای‬ ‫فمینیستی و حقوق بشری داخل و خارج‬ ‫از کشور است و هیچ کجا اشــارهای به‬ ‫قانونهای حمایتی مربوط به زنان نمیکند‪.‬‬ ‫همان قوانینی که کمک کرد نیلوفر اردان‬ ‫بتواند برای خروج از کشور مجوز بگیرد‬ ‫و مسیر رشد و پیشرفتش را با جدیت‬ ‫قبل دنبال کند‪ .‬گویی سازندگان این‬ ‫اثر از همان ابتدا قصد کردهاند به دین‬ ‫و قوانین قضایی مملکت برای دفاع از‬ ‫خود شانسی ندهند و رای محکومیت‬ ‫انها از قبل صادر کردهاند‪.‬‬ ‫جالب اینجاست که خانم اردان که‬ ‫در فضای حقیقی با این مشکل مواجه‬ ‫شده و موردحمایت جدی قوای عالی‬ ‫نظام قرارگرفته بود در مصاحبهای که‬ ‫فیلم ان در اینترنت موجود است علت‬ ‫اصلی مشکات زنــان را عــدم اطــاع و‬ ‫ل‬ ‫مع م ول‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫ب ج زهی بزرگتره‬ ‫سال ‪ 1394‬یک اتفاق در عرصه‬ ‫ورزش بــانــوان کشور بــرای مدتی‬ ‫توجهات را به خود جلب کرد و‬ ‫در فضای مجازی بازتابهای‬ ‫گوناگونی یافت‪.‬‬ ‫ت ݐ� ݐ� ت‬ ‫ل� ݣک ݣ ݣهݤݤݫݣ ݫݣ ݬݓ ݤ�ݤ‬ ‫�ݣ ݣ ݤ‬ ‫� ݣ ݣ ݓݣ ݣ ݣ ݣ‬ ‫ݐ� ݧ ݩݠس ت‬ ‫س�‬ ‫این شیوه بیان‪ ،‬بیشترین اثر را در جهت‬ ‫عادیسازی یک مفهوم دارد‪.‬‬ ‫‪34‬‬ ‫ع‬ ‫‪37‬‬ ‫‪35‬‬ ‫ض‬ ‫بــرای کــودکــانــی کــه قــادر بــه تــف کــردن‬ ‫‪ ‬دکتر مطهره احمدوند ‪ -‬متخصص دندانپزشکی کودکان‬ ‫نیستند امــا دنــدانهــای انهــا‬ ‫مستعد همچنان والدین‬ ‫سنی نیز‬ ‫در این دوره‬ ‫پوسیدگی است‪ ،‬بلعیدن مقدار بسیار کم‬ ‫خمیردندان‪ ،‬نگرانی ایجاد نمیکند‪ ،‬چون‬ ‫بهداشت دهان کودکان‬ ‫مسئول اصلی‬ ‫میتواند اثرات مفید فلوراید سیستمیک‬ ‫به همراه‬ ‫است حداقل دو بار در‬ ‫باشد‪.‬ازم‬ ‫هستند‪.‬داشتهپس‬ ‫مسواک کودک باید نرم بوده و دارای سر‬ ‫کوچک و دستهای ضخیم باشد‪ .‬مسواک‬ ‫یک دقیقه با استفاده‬ ‫حداقل‬ ‫روز و هر بار‬ ‫باید بهگونهای باشد که هم والدین و‬ ‫هم کودک با ان احساس راحتی کنند‪.‬‬ ‫خمیردندان دارای فلوراید‪،‬‬ ‫از مسواک و‬ ‫همچنین تعویض مسواک زمانی انجام‬ ‫ً‬ ‫مــیشــود کــه کــامــا فــرســوده و غیرقابل‬ ‫مسواک کنند‪ .‬میزان‬ ‫های کودک را‬ ‫دندان‬ ‫استفاده باشد‪.‬‬ ‫مسواک باید خشک و تمیز نگهداشته شود‪.‬‬ ‫برای کودکان این گروه‬ ‫کافی خمیردندان‬ ‫به علت الودگی بسیار زیاد‪ ،‬توالت جای‬ ‫هـمــانطــور کــه در قسمت قبل اشــاره‬ ‫مناسبی برای نگهداری مسواک نیست‪.‬‬ ‫نخودفرنگی است‪.‬‬ ‫کردیم‪ ،‬باکتریهای پوسیدگیزا از دهان بهاندازه یک‬ ‫طبق تحقیقات‪ ،‬وجود انواع میکروبها‬ ‫شنیدن کی بود مانند دیدن‬ ‫در بین روشها و ابزارهای تربیتی که از‬ ‫طرف افــراد مختلف به والدین توصیه‬ ‫ً‬ ‫مــیشــود (و بعضا از امــوزههــای غربی‬ ‫گرفتهشدهاند)‪ ،‬و در میان هجمههای‬ ‫فرهنگی که در جامعه وجــود دارد که‬ ‫شرایط را برای تربیت فرزند سخت کرده‬ ‫است‪ ،‬چگونه میتوانیم ابزارها و روشهای‬ ‫تربیتی صحیح را استخراجکنیم؟ از چه‬ ‫معیاری برای تشخیص درست یا غلط‬ ‫بودن روشهای تربیتی ارائهشده توسط‬ ‫مشاوران یا سایر افــراد استفاده کنیم؟‬ ‫درواقع چگونه میتوانیم فرزندان خود را‬ ‫بر اساس اموزههای دینی تربیت کنیم؟‬ ‫در زمان مسواک زدن برای کودک‪ ،‬بهتر‬ ‫است پشت سر او بایستیم و با یکدست‬ ‫سر او را حمایت کرده و لب و گونه او را‬ ‫کنار بزنیم و با دست دیگر دندانها را‬ ‫مسواک کنیم‪.‬‬ ‫ازانجا که انتظار میرود در این دوره‬ ‫سنی همه دندانهای شیری کودک‬ ‫رویش داشته و سیستم دندانی شیری‬ ‫تکمیل شود‪ ،‬اهمیت رعایت بهداشت‬ ‫دندانها روزبهروز بیشتر شده و در صورت‬ ‫ماحظه عائم شروع پوسیدگی روی‬ ‫هریک از دندانها‪ ،‬باید بافاصله به‬ ‫دندانپزشک مراجعه نمود‪.‬‬ ‫در ایــن دوره سنی‪ ،‬چــون تماسهای‬ ‫بــیــندنــدانــی کـ ــودک بــهخــصــوص در‬ ‫دنــدانهــای اسیا بسته مــیشــود‪ ،‬ازم‬ ‫است والدین کشیدن نخ دندان برای‬ ‫کودک را اغاز کنند و این کار را حداقل‬ ‫تا سن ‪ 9‬سالگی کودک ادامه دهند‪.‬‬ ‫‪46‬‬ ‫در صورت ایجاد پوسیدگی دندانی در‬ ‫این رده سنی‪ ،‬بسته به تعداد دندانهای‬ ‫پوسیده و میزان همکاری کودک با‬ ‫پزشک‪ ،‬ممکن است دندانپزشک‬ ‫تصمیم بگیرد کودک را در مطب یا در‬ ‫بیمارستان و تحت بیهوشی درمان کند‪.‬‬ ‫گــاهــی ب ــرای جلوگیری از پیشرفت‬ ‫پوسیدگی‪ ،‬دندانپزشک در مطب برای‬ ‫کودک وارنیش فلوراید تجویز میکند‪.‬‬ ‫‪40‬‬ ‫ݧ ݩݐ ت ݐ ݦ ݦ‬ ‫دى ݣ ݣ ݣ ݣݣمام ݣاݣݠݤ‬ ‫ݣ ݣ ݣ ݕݣݠى‬ ‫دوم و سوم و حتی چهارم‪ ،‬گذاشته است‪.‬‬ ‫کاس تدبری که ان را «فرصت طایی»‬ ‫زندگیشان میدانستند‪ ،‬هرچند که فکر‬ ‫برگزاری چنین برنامه هفتگی در خانه‪،‬‬ ‫ابتدا سخت و ناشدنی بوده است‪.‬‬ ‫بحث در حاشیه گلانداخته بــود و از‬ ‫متن که «هیئت بچههای غدیر» است‪،‬‬ ‫غافل شده بودیم‪.‬‬ ‫داشتن‬ ‫دشواری‬ ‫صحبت از درس و بچه و‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫همه اینها کنار هم شروع شد‪ ...‬شاید‬ ‫درد مشترک اکثر خانمهای جوان جامعه‬ ‫امروز ما‪.‬‬ ‫از مشکات مادر ‪ 4‬فرزند که در تربیت‬ ‫فرزندانش با انها مواجه بوده پرسیدم‪.‬‬ ‫مــادر فعالی کــه از درس و تحصیل و‬ ‫حتی بهانههای دیــگــری مثل خانه و‬ ‫امکانات مــادی‪ ،‬بهعنوان حاشیه که‬ ‫«حدود ‪ 10‬سال پیش که محمد سلمان‬ ‫به دنیا امد‪ ،‬در میان کتابها به دنبال‬ ‫راهنمای عملی تربیت میگشتم و زمان و‬ ‫انرژی زیادی در این راه گذاشتم‪ .‬ان زمان‬ ‫کتابهای اسامی و ایرانی خودمان‪،‬‬ ‫بسیار کلی و محدود راهنماییهایی‬ ‫کرده بودند‪ .‬از میان انها‪ ،‬برای امادگی‬ ‫جهت مادر شدن کتاب «ریحانه بهشتی»‬ ‫بود که تااندازهای کمک میکرد؛ اما از‬ ‫طــرف دیگر کتابها و منابع خارجی‬ ‫خانم عظیمی از شیرینی و برکتی گفتند‬ ‫که حضور بچهها به زندگیشان اورده‬ ‫ً‬ ‫اســت‪ .‬مثا اینکه قبل از تولد محمد‬ ‫صدرا مشکل تحصیلی برای پدرش اتفاق‬ ‫افتاده بود که با امدن او‪ ،‬گره باز شد‪ .‬یا به‬ ‫دنیا امدن فاطمه که همزمان شد با قبول‬ ‫شدن مادرش در دوره کارشناسی ارشد‪.‬‬ ‫اختاف فرهنگی ما و غربیها باعث‬ ‫میشود که این دسته از کتابها با تمام‬ ‫ظاهر فریبندهای که دارند در یکسری از‬ ‫مسائل تربیتی‪ ،‬ناکارامد باشند‪ .‬به منبعی‬ ‫نیاز داشتم که مناسب فرهنگ و اعتقاد‬ ‫اسامی من‪ ،‬راهنمای مسیر تربیت فرزندم‬ ‫باشد‪ .‬شکر خدا تا زمان تولد فاطمه و‬ ‫زینب نورا‪ ،‬گروههای مختلفی در این زمینه‬ ‫کارکردند و محصوات خوبی تولید کردند‪.‬‬ ‫ً‬ ‫مثا مدرسه قران و عترت دانشگاه تهران‬ ‫بعضی از همین کتابها را میخوانیم و‬ ‫درباره تجربیاتمان باهم صحبت میکنیم‬ ‫که برای همه بسیار مفید بوده است‪.‬‬ ‫به نظرم امــد‪ .‬جشنی بــزرگ‪ ،‬با بــازی و‬ ‫نمایش و برنامههای دوستداشتنی برای‬ ‫بچهها‪ ،‬پذیرایی و جایزههای متنوع‪ .‬هر‬ ‫کاری که باعث شود بزرگی و اهمیت این‬ ‫عید در یاد انها بماند‪ .‬به دوستانم خبر‬ ‫دادم که چنین قصدی دارم و میخواهم‬ ‫عید غدیر در خانه‪ ،‬جشنی برای بچهها‬ ‫برگزار کنم‪ .‬استقبال کردند و این شروع‬ ‫تصمیمات مشترک مــا‪ ،‬بــرای برپایی‬ ‫هیئت بچههای غدیر شد‪ .‬عید غدیر‬ ‫ســال ‪ ،94‬برنامه اولمان بــود و ما همه‬ ‫بیتجربه بودیم و فشار کار ازاردهندهای‬ ‫را تحمل کردیم‪ ،‬اما به لطف خدا‪ ،‬کارها‬ ‫پشت سرهم درســت شد‪ .‬درنهایت با‬ ‫پیشنهاد دوستان‪ ،‬مکان جشن از منزل‬ ‫به هیئت متوسلین به قمر بنیهاشم؟‬ ‫تغییر کرد و با تاش جمعی‪ ،‬برای جشن‬ ‫خیّ رهای خوبی کمک کردند و برنامه اول‬ ‫نقطه شروع ماجرا‪ ،‬دغدغههای مادرانهای‬ ‫بود که در مسیر تربیت فرزندانم داشتم‪.‬‬ ‫پسر بزرگم تازه به مدرسهرفته بود و من در‬ ‫بین مادران همکاسیهایش‪ ،‬به دنبال‬ ‫دوست همفکر و مناسب بودم‪ .‬درنهایت‬ ‫با مادر دو نفر از همکاسیهای محمد‬ ‫سلمان دوست شدیم و روزبهروز ارتباط‬ ‫بهتری باهم پیدا کردیم‪ .‬نزدیک عید غدیر‬ ‫بود که یک روز در حال رانندگی‪ ،‬فکر‬ ‫برگزاری مراسم عید غدیر برای بچهها‪،‬‬ ‫با موفقیت اجرا شد‪.‬‬ ‫یا اینکه از طریق فضای مجازی با ایدههای‬ ‫مختلف و راهکارهای متنوع برای مشکات‬ ‫ً‬ ‫مختلف اشنا میشوم‪ .‬مثا یاد گرفتم که‬ ‫در گوشه اتاق محراب کوچکی درست‬ ‫کنم یا کارهایی از این قبیل که از طریق‬ ‫اینترنت از هم یاد میگیریم‪».‬‬ ‫‪41‬‬ ‫دیـگــر نــوبــت صحبت بــه «هیئت‬ ‫بچههای غدیر» رسید‪ .‬پرسیدم‪ :‬ایده‬ ‫هیئت از کجا شروع شد؟‬ ‫لبخند زدند‪« ...‬حتی به خاطر دارم‬ ‫که در کدام لحظه و در کجا‪ ،‬فکر‬ ‫برگزاری هیئت به فکرم امد! پشت‬ ‫فرمان و در همین پیچ کوچه پایین‬ ‫خانه‪».‬‬ ‫این تجربه خوب باعث شد که تا عید‬ ‫غدیر سال بعد‪ 8 ،‬برنامه در مناسبتهای‬ ‫ً‬ ‫مختلف ‪-‬تقریبا هر یک ماه و نیم یک‬ ‫برنامه‪ -‬برگزار کردیم‪ .‬البته در سال دوم‬ ‫چون فاطمه و فرزند یکی دیگر از اعضای‬ ‫گــروه سهنفره ما درراه بــودنــد‪ ،‬از تعداد‬ ‫برنامهها کاسته شد؛ و تا امروز که حدود‬ ‫سه سال از شروع فعالیتمان میگذرد‪،‬‬ ‫بیشتر از ‪ 20‬برنامه برگزار کردهایم‪.‬‬ ‫‪49‬‬ ‫�وی ا بس�ی د�یدم‬ ‫ب��چهای کو�چولو‬ ‫مادر م ز� می زگ� ت‬ ‫�‬ ‫ا‬ ‫ز‬ ‫ا ب� می�وا�هد او‬ ‫ت�وی ه�� ئی� ت‬ ‫�‪� ،‬با�با‬ ‫ک� شم�کی ش‬ ‫داس ت‬ ‫ش�ا ت‬ ‫�‬ ‫در زک� ش‬ ‫ا�� مردی‬ ‫‪ ‬مریم جعفری‬ ‫‪ ‬مریم اسامی‬ ‫‪ ‬یحیی علوی فرد‬ ‫‪ ‬افشین عاء‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫ اما عواملی که باعث بروز سردرد در‬ ‫‪‬‬ ‫زنان میشود را بهطورکلی ذیل یکی از‬ ‫این عناوین قرار میگیرد‪ :‬شرایط روحی‬ ‫و بیماریهای افسردگی‪ ،‬اضـطــراب و‬ ‫اخــتــال در خــواب و نــزدیــک شــدن به‬ ‫سیکل ماهیانه و دوران یائسگی‪.‬‬ ‫ عوامل دیگری هم هستند مثل ارتروز‬ ‫‪‬‬ ‫گردن‪ ،‬ضعیف شدن چشم‪ ،‬بارداری و‬ ‫شیردهی‪ ...‬نام بــرد؛ و در صــورت بروز‬ ‫سردرد بهخصوص مزمن‪ ،‬باید به پزشک‬ ‫برای علتیابی و درمان ان رجوع شود‪.‬‬ ‫• قبل از خــوردن بسیاری از داروهــای‬ ‫گیاهی‪ ،‬ماساژ کل بــدن با روغنهای‬ ‫گرم مثل بادام تلخ‪ ،‬سیاهدانه‪ ،‬شاهدانه‪،‬‬ ‫رازیــانــه و بابونه تاثیر بسزایی در بهبود‬ ‫گردش خون دارد‪ .‬همچنین بسیاری از‬ ‫سردردها نتیجه استرس است‪ .‬ماساژ‬ ‫باعث ارامش و رفع اضطرابها میشود‪.‬‬ ‫اگر وقت‪ ،‬حوصله یا امکانات ماساژ کل‬ ‫بدن را ندارید‪ .‬ماساژ ارام کتف و گردن‬ ‫با روغن کنجد و گاب در تسکین درد‬ ‫بسیار موثر است‪.‬‬ ‫ب خت ر نمیپذیرم‬ ‫ص‬ ‫ص ص ص‬ ‫ݠدر ٮ �‬ ‫• خوردن دمنوش گلگاوزبان‪ ،‬سمنو‪،‬‬ ‫شربت شیره انگور‪ ،‬شربت عسل‪ ،‬شربت‬ ‫عرق بیدمشک‪ ،‬شربت عرق بهارنارنج‪،‬‬ ‫سیب‪ ،‬گابی‪ ،‬جویدن بــرگ ریحان و‬ ‫حتی یک وعدهغذای مقوی مثل کباب‬ ‫گوسفند در بهبود ســردرد بسیار کمک‬ ‫میکند‪.‬‬ ‫• خمیر پــودر دارچین خود بهتنهایی‬ ‫میتواند یک ضماد عالی باشد‪.‬‬ ‫باید توجه داشته باشید که این نسخهها‬ ‫برای درمان سردرد ناشی از بلغم است اگر‬ ‫ً‬ ‫که این درمانها اثر نداشت‪ .‬حتما برای‬ ‫درمان به پزشک مراجعه کنید‪ .‬انچه مهم‬ ‫است نخوردن قرصهای مسکن مختلف‬ ‫است که امار های بسیار تاسفباری از‬ ‫مصرف این داروها وجود دارد‪ .‬تاثیر مخرب‬ ‫این مسکنها روی بدن بهمراتب بدتر از‬ ‫تحمل درد است‪.‬‬ ‫‪65‬‬ ‫• استشمام اسانس رز مــاری‪ ،‬پونه و‬ ‫اسطوخدوس‬ ‫• یبوست‪ ،‬در افراد مبتا به سردرد بسیار‬ ‫شایع است پس خوردن ملینها ازجمله‬ ‫‪60‬‬ ‫• ضماد برگ ریحان ‪ +‬صمغ عربی‪+‬‬ ‫روغن بادام تلخ‪ :‬بهقدری صمغ عربی‬ ‫بریزید که خمیر مانند شود سپس روی‬ ‫موضع بگذارید و با دستمال ببندید‪ .‬اگر‬ ‫در خانه صمغ عربی ندارید میتوانید از‬ ‫حنا‪ ،‬پودر پوست سبز گردو و پودر دارچین‬ ‫استفاده کنید‪ .‬اگر از حنا یا پوست گردو‬ ‫استفاده میکنید بیشتر از دو ساعت (به‬ ‫دلیل خاصیت رنگ دهی) روی پیشانی‬ ‫نگذارید‪.‬‬ ‫زائر همیشگی‬ ‫ٮ ٮ‬ ‫ کتاب سه بخش کلی دارد‪ ،‬بخش‬ ‫‪‬‬ ‫اول مختصری از زندگی حضرت ایتاه‬ ‫است‪ .‬از تولد و کودکی تا تحصیل در حوزه‬ ‫نجف‪ ،‬ازدواج و تصمیم به همسایگی‬ ‫با حضرت معصومه؟‪ .‬بخش سوم‬ ‫هم پرسش و پاسخهایی دربــاره واقعه‬ ‫کربا‪ ،‬روضه و احکام زیارت است؛ اما‬ ‫بخش دوم‪ ،‬بیانات و اشاراتی است که‬ ‫کتاب به بهانه ان دست ماست‪ .‬این‬ ‫بخش خودش بهتنهایی یک دریاست‪.‬‬ ‫بخشی کــه قــدمبــهقــدم مــا را پشت سر‬ ‫حضرت ایتاه راهی زیارت میکند‪.‬‬ ‫زیــارت با عبدی صالح که معتقد بود‬ ‫بین حیات و ممات اهلبیت؟ هیچ‬ ‫فرقی نیست‪ .‬پس این بار شروعی است‬ ‫برای انکه بدانیم نه به زیارت که به دیدار‬ ‫امام؟ میرویم‪.‬‬ ‫تا به ان روز‪ ،‬غیر از رساله هیچ کتابی‬ ‫از ایشان را حتی ورق نزده بودم؛‬ ‫یعنی راستش جرئت پیدا نکرده‬ ‫بــودم‪ .‬انگار کتابهای ایتاه‬ ‫بهجت‪ ،‬حتی ورق زدنشان هم‬ ‫از قد و قــواره من بزرگتر بود! اما‬ ‫ً‬ ‫ایام ماه محرم بود و اصا من برای‬ ‫خریدن کتاب مناسب روزهای‬ ‫سیاهپوشی و عزا به کتابفروشیها‬ ‫ݠمیکشیدم‪ .‬بااخره همهچیز‬ ‫سرک‬ ‫در هم گــره خــورد تا همان شب‬ ‫مشغول خواندن شدم‪.‬‬ ‫اسیر عشق تو از هر دوعالم ازاد ست‬ ‫پای کام استاد از ّ‬ ‫حب شروع میکنیم‬ ‫و بــه حـ ّ‬ ‫ـب برمی گردیم‪ .‬بــه استانه در‬ ‫میرسیم‪ ،‬سربهزیر‪ ،‬دل پر از شوق‪،‬‬ ‫نفس به شماره افتاده و بهرسم عاشقی‬ ‫اشــک چشم روان که به قــول استاد‪،‬‬ ‫‪61‬‬ ‫‪55‬‬ ‫اذنی باشد برای ورودمان‪ .‬باز بهرسم پیر‬ ‫جلودارمان که با قد خمیده و کهولت‬ ‫سن از هیچ مستحبی جا نمیماند‪،‬‬ ‫خم میشویم و عتبه حرم را به حرمت‬ ‫غبار پای زائران میبوسیم‪ .‬صفحه به‬ ‫صفحه با ارزو ی «یا لیتنا ّ‬ ‫کنا معک‬ ‫هـمـیـشـگــیمــان پ ـیــش م ــیرو ی ــم‪ .‬ز یــر‬ ‫قبه میرسیم و دست در ضریح گره‬ ‫میکنیم‪ .‬حضرت ایتاه در گوشمان‬ ‫زمزمه میکند؛ اینجا همانجایی است‬ ‫که صدایمان بدون مانع و حجاب به‬ ‫خدا میرسد‪ .‬همینجا ایه استخاره را‬ ‫یاد میگیریم تا چیزی شبیه الهام در ما‬ ‫زنده شود‪ ،‬زمزمه میکنیم و بهرسم همه‬ ‫حاجتروایان‪ ،‬مستجاب میشویم‪...‬‬ ‫‪66‬‬ ‫ص‬ ‫ش‬ ‫؟‬ ‫محرم در یر ن‬ ‫ص‬ ‫بیم ریه ی ش یع پ یز‬ ‫ف‬ ‫جواب داد‬ ‫نامحرم ص‬ ‫جلبتوج‬ ‫دیگری گ‬ ‫حضرت‬ ‫مراجع دیگ‬ ‫نظرشان ا‬ ‫نامحرم ص‬ ‫اقای لنکر‬ ‫ایشان اگ‬ ‫حرام نیس‬ ‫زنانه خص‬ ‫مداحی ا‬ ‫ً‬ ‫کاما مراع‬ ‫گرفتاریهای مختلف و حواسپرتیهای همیشگیمان‪ ،‬هرسال مانع شده بود‬ ‫تا یکبار کتاب احکام ورق بزنیم‪ ،‬یا در سایت مرجع تقلیدمان جستجو کنیم یا‬ ‫حداقل تلفن را برداریم و سوال کنیم؛ اما حاا دیگر وقت دانستن سوالهای قدیمی‬ ‫جامانده است تا دیگر سال بعد با امدن محرم در ذهنمان تکرار نشوند! بنابراین‬ ‫در اولین روز محرم امسال تصمیم گرفتم که با مراجعه به امام جماعت مسجد‬ ‫ک‬ ‫محلهمان‪ ،‬تعداد سواات بدون پاسخ ذهنم را کم کنم‪:‬‬ ‫گلپایگانی‬ ‫در مجالس‬ ‫انها را نش‬ ‫ف‬ ‫ش‬ ‫س‬ ‫ض‬ ‫ک‬ ‫ک‬ ‫ش‬ ‫ش‬ ‫ىری ٮ �‬ ‫‪63‬‬ ‫ش‬ ‫گ‬ ‫ش‬ ‫گ‬ ‫ت‬ ‫گ‬ ‫نذری پز ن‬ ‫� در س ه�یدر‬ ‫‪69‬‬ ‫سم در بستهبندی د رو‬ ‫ص‬ ‫مجاز است‬ ‫ش‬ ‫ رحمت واسعه بهانه خوبی است برای ورق زدن تاریخ‪ ،‬روضه و مقتل و زانو‬ ‫‪‬‬ ‫نظیر‪ ،‬حضرت ایتاه بهجت‪...‬‬ ‫زدن بر منبر ازدسترفته بندهای بی؟‬ ‫‪61‬‬ ‫صدای ان‬ ‫روضهخوان شک کرده بودیم؛ اما جواب سوالمان هنوز ناپیدا است که ایا گریه بر‬ ‫امام حسین با هر نوع مطلب و بهانهای درست است یا نه؟‬ ‫ً‬ ‫یا مثا از جلوی روضه خانه زنانهای گذر کرده بودیم که صدای مداحی خانم مداح‬ ‫و گریه و زاری خانمها در کوچه پیچیده بود‪ .‬تعجب کرده بودیم اما نپرسیدیم که ایا‬ ‫شنیدن صدای روضه و مداحی یا صدای گریه خانمها‪ ،‬برای نامحرم جایز است‬ ‫ً‬ ‫یا نه؟ یا اینکه اصا در چه شرایطی شنیدن صدای زن برای مرد نامحرم حرام‬ ‫میشود؟ به شرایط روضه و عروسی مربوط است یا قاعده کلی دارد؟‬ ‫ً‬ ‫یا مثا سر دوراهی اهمیت روضه امام حسین و جلب رضایت همسر‪ ،‬هیچوقت‬ ‫به نتیجه نرسیده بودیم که بااخره اول روضه بگیریم یا اول دل همسرمان را به‬ ‫دست بیاوریم‪.‬‬ ‫‪56‬‬ ‫ه�م مرد و ه�م ز� ز� گر�یه کرد ز�د‬ ‫شت‬ ‫م ز� داسٮم �یک �ال د�یگر‬ ‫�ت ت� ا ت ز ز‬ ‫�و�ه �ا �وا ز�د‬ ‫و یکه ا�ا‬ ‫شسد ز� زا�ه � شرسا� زا� مح� ت‬ ‫ب�‬ ‫ت‬ ‫د�یگر �مام ز� زا�ه گرم زا�‬ ‫ا�وال�چر�ی �بود و صح� ت‬ ‫ب�‬ ‫محرم هرسال با بوی اسفند و پرچم سیاه و مراسمهای مختلف عزاداری میاید؛‬ ‫اما برای بعضی از ما کنار رسم و رسوم همیشگی‪ ،‬رسیدن محرم و شروع مراسمها‬ ‫یاداور سوالهایی است که از سالهای قبل بدون پاسخ در ذهن نگهداشته بودیم‪.‬‬ ‫ً‬ ‫مثا روضهای رفته بودیم که علیرغم گرمی و شور و حال مجلس‪ ،‬بهدرستی مطالب‬ ‫حاجاقا اس‬ ‫ک‬ ‫ض‬ ‫ ح ــاا ب ــاز گــوشــهای مینشینیم و‬ ‫‪‬‬ ‫اینبار بهجای شنیدن‪ ،‬مقتل و روضه را‬ ‫ص‬ ‫میخوانیم؛ اما مثل شنیدن‪ ،‬باز دردهای‬ ‫دلمان زنده میشود و به یاد نگاه خیره‬ ‫مسلم به صحرا و خداحافظی برادرانه‬ ‫زار میزنیم‪ .‬از تیرهبختی دشمنان گذر‬ ‫میکنیم و به یاران دلباخته سام میدهیم‬ ‫و در اخر همراه کاروان اسیران‪ ،‬روانه شام‬ ‫و بازار میشویم‪...‬‬ ‫؟‬ ‫ص‬ ‫ش‬ ‫ش‬ ‫از چای روضه تا دل واقعه‪/‬‬ ‫گویا طلوع میکند از مغرب افتاب‬ ‫گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست‬ ‫� زبر� ت‬ ‫اس� زا� �یک�و صدا�یی‪:‬‬ ‫ت‬ ‫صا�� د� زی�‬ ‫��! �به�� ب‬ ‫«�یا ب‬ ‫�چ ݫ� ݭݫ زیرو� ک ز� اسام ما �ا»‬ ‫زت ا‬ ‫ما �یکصدا گ�� یٮم‪ :‬ام ی� ز�!‬ ‫� شی� ت‬ ‫ز‬ ‫ز‬ ‫�‬ ‫د ب� مام �ا�ه ما‬ ‫ّ‬ ‫زا� گر�یه ا زما� شسد معطر‬ ‫ب غمیه ی دوستد شتنی‬ ‫ت‬ ‫دوباره ایام اربعین امد و مریم عازم کربا‬ ‫شــد‪ ،‬ایــن بــار سبکبار و سفیدپوش و‬ ‫با عزمی برای ماندن‪ ،‬نه زیارت کردن و‬ ‫بازگشتن‪ ...‬به حرم موا رفت‪ ،‬در صحن‬ ‫چرخید‪ ،‬سام کرد‪ ،‬نفس کشید و ارام‬ ‫شد‪ .‬از راه وادیالسام به سمت جاده‬ ‫کربا حرکت کــرد و در حسینیهای در‬ ‫نزدیکی عمود ‪ ،172‬برای همیشه خادم‬ ‫عاشقان میلیونی شد‪...‬‬ ‫ݧ ݩݑ‬ ‫ݐ‬ ‫ݣݠݕاݣݣی ݣ ݣݣروݣ ݐ ݦ ݦݣص ݣ تهݣ ݣ ݤى ݣ ݣ ݣدݣلݤ ݣ ݣ ݣوݢݤڡ ݣݢ ݣ ݤݣاع ݤهݤ‬ ‫ݣار ݣ ݣ ݫ ݫ ݫ‬ ‫ط عݠ د‬ ‫ مهرماه بود و سوز پاییزی باحال و‬ ‫‪‬‬ ‫هوای خاص روزهای اول محرم عجین‬ ‫شده بود‪ .‬داشتم به کتابفروشیها‬ ‫سرک میکشیدم تا کتابی مناسب‬ ‫ایام عزا پیدا کنم که پشت ویترین‬ ‫یکی از کتابفروشیهای خیابان‬ ‫انقاب‪ ،‬کتاب متفاوتی نگاهم را‬ ‫جلب کرد‪ .‬جلد پارچهای‪ ،‬طرح‬ ‫سنتی و بتهجقهای‪ ،‬کاغذ کاهی‬ ‫اما نه شبیه کاغذهای بیکیفیت‬ ‫کتابهای ارزان و نوشتههایی با‬ ‫خطوط مشکی و قرمز‪ .‬ظاهرش با‬ ‫خیلی از کتابهای دیگر متفاوت‬ ‫بود اما عــاوه بر ان‪ ،‬نوشته روی‬ ‫جلد هم خودنمایی میکرد؛ بیان‬ ‫خصایص حضرت سیدالشهدا در‬ ‫اشارات ایتاه بهجت‪.‬‬ ‫مریم که از اولین روز گرایش به اسام‬ ‫شیفته مکتب اهلبیت؟ بود‪ ،‬در طول‬ ‫مدت زندگیاش چندین بار به زیارت‬ ‫عتبات رفت اما انگار دیگر نمیخواست‬ ‫مرگ هم مانند دوری راه‪ ،‬مانع وصلش‬ ‫به حرم موا باشد‪ .‬وصیت کرد تا پس از‬ ‫مرگ برای عرض سام اخر‪ ،‬پیکرش را در‬ ‫صحن حرم حضرت امیر؟ تشییع کنند‬ ‫و بعدازان به عشق همراهی همیشگی‬ ‫پیادههای اربعین‪ ،‬در مسیر نجف‪-‬کربا‬ ‫به خاک بسپارند‪.‬‬ ‫‪52‬‬ ‫د�‬ ‫ح زر�ای او � زبر�گ �بود‬ ‫ش‬ ‫شم�ل ت‬ ‫دس�ای کو�چک�‬ ‫ت‬ ‫ل�ای ت‬ ‫ماس�‬ ‫ز� زا�دای � ب‬ ‫ت‬ ‫ش‬ ‫ل� � زبا�دای کو�چک�‬ ‫� ب‬ ‫ش‬ ‫ز‬ ‫م ز� �� زیر گا ه�ی �چای و �ر�ݫ ݫ تب�‬ ‫می� ی��ز ݧ تٮم در ت ݦ‬ ‫اس� ز‬ ‫کا�ا‬ ‫ݣماى ݤه ݣݣهاݣݣی ݣت ݣ�را ݣ ݣرݣیݤ‬ ‫ݓݠا ݣ ݐ ݣ ݣ‬ ‫ف‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫‪ ‬دکتر حسینی از متخصصین طب‬ ‫ ‬ ‫سنتی معتقد است‪ :‬شایعترین سردردها در‬ ‫زنان به دلیل غلبه خلط بلغم (سرد و تر)‬ ‫در بدن است که باعث بروز درد در فرد‬ ‫میشود‪ .‬مصرف زیاد چای و مواد قندی‬ ‫ازجمله شکات‪ ،‬نوشابه‪ ،‬دلستر و‪...‬‬ ‫شاید در ابتدا باعث بهبود مقطعی درد‬ ‫شود ولی درواقع باعث مزمن شدن ان‬ ‫خواهد شد‪.‬‬ ‫ً‬ ‫خانمها عموما مزاج سردتری نسبت به‬ ‫اقایان دارند‪ .‬متاسفانه با توجه به سبک‬ ‫ـردی‬ ‫نادرست زندگی و تغذیه‪ ،‬ایــن سـ ِ‬ ‫مزاج در خانمها روبه افزایش است‪ .‬یکی‬ ‫از بارزترین نشانههای غلبه بلغم همین‬ ‫ســردردهــای زنــانــه اســت‪ .‬دلیل اصلی‬ ‫این ســردرد‪ ،‬عدم گردش خون درست‬ ‫در بدن است‪ .‬سردردهای شایع در بین‬ ‫ً‬ ‫خانمها عموما نهتنها ناحیه سر و پیشانی‬ ‫را درگیر میکند بلکه باعث سنگینی کل‬ ‫بدن میشود‪.‬‬ ‫اگر همه این کارها را انجام دادید ولی‬ ‫تاثیری ندیدید نسخه قــویتــری وجود‬ ‫دارد که ضماد موضعی روی پیشانی‬ ‫است‪ .‬برگهای بزرگ کلم را له کنید و‬ ‫انها را کمی بپزید‪ .‬سپس روی موضع‬ ‫درد با دستمال پشمی ببندید‪ .‬برای تاثیر‬ ‫بهتر ازم است روزی دو بار این کار را‬ ‫انجام دهید‪.‬‬ ‫ماری در اول فوریه سال ‪ ،1952‬زمانی‬ ‫که خانواده پیر والکمن در شهری مرزی‬ ‫نزدیک بلژیک زندگی میکردند‪ ،‬به دنیا‬ ‫امد‪ .‬خانوادهای که مسیحی کاتولیک‬ ‫و اهل فرانسه بودند‪ .‬مــاری سالهای‬ ‫دبیرستان را در شهر والنسین گذراند‪،‬‬ ‫همان سالهای ابتدای جوانی که او را‬ ‫به سمت تصمیمی بزرگ در زندگیاش‬ ‫هدایت کرد و مسیر اینده او را بهکلی‬ ‫تغییر داد‪ .‬شوق به مطالعه او را به سمت‬ ‫خواندن منابع ادیان مختلف کشید و این‬ ‫سبب شد تا در ‪ 18‬سالگی مسلمان شود‪.‬‬ ‫مریم تازهمسلمان بعد از فارغالتحصیل‬ ‫شدن در رشته علوم سیاسی از دانشگاه‪،‬‬ ‫عادتی که به مطالعه در کودکی داشت‬ ‫و دغدغه اسام را که از جوانی پیداکرده‬ ‫بود‪ ،‬زمینه تحقیق و مطالعه او درباره روابط‬ ‫اجتماعی شیعیان و سنیها در کشورهای‬ ‫مسلمان و بهویژه در پاکستان و افغانستان را‬ ‫فراهم کرد‪ .‬موضوعی که به ان عاقه بسیاری‬ ‫داشت و باعث شد تا مریم با حساسیت‬ ‫باایی تحوات جهان اسام و بهویژه این‬ ‫دو کشور را پیگیری کرده و به یک بانوی‬ ‫اسامشناس تبدیل شود‪ .‬اسامشناسی‬ ‫که همیشه با اساتید دانشگاه در عراق و‬ ‫سایر کشورهای اسامی در ارتباط بود و‬ ‫بارها به دیدار مراجع عظام در نجف رفت‪.‬‬ ‫او همچنین در طول سالهای فعالیتش‬ ‫‪ ‬ساجده شکری‬ ‫‪54‬‬ ‫ݠ�ر �ݠىٮم‬ ‫راههای درمان ‪...‬‬ ‫• در مرحله اول برای جلوگیری از سردرد‬ ‫باید استرس و اضطراب را به حداقل‬ ‫رسانید‪ .‬برنامه خوابتان را منظم کنید‪.‬‬ ‫خویشتنداری در برابر وقایع اولین قدم‬ ‫برای پیشگیری از هر دردی است؛ اما‬ ‫اگر به هر دلیلی پیشگیریها انجام نشد‬ ‫و دچار سردرد شدید چند نسخه وجود‬ ‫دارد‪:‬‬ ‫خوردن روغنزیتون یا کنجد ناشتا‪ ،‬انجیر‪،‬‬ ‫طالبی و‪ ...‬در رفع ان بسیار کمک میکند‪.‬‬ ‫زائران اربعین در سال گذشته‪ ،‬میزبان‬ ‫پیکر بانویی بودند که این بار خود را با‬ ‫وصیتنامه از فرانسه به عراق رسانده‬ ‫بود‪ .‬شاید روزی که به عشق جاودانه‬ ‫شدن کنار موا‪ ،‬وصیت میکرد در‬ ‫جاده وصل حرم پدر به حرم پسر ارام‬ ‫بگیرد‪ ،‬فکر نمیکرد که برای بار اخر‬ ‫دوب ــاره در ایــام اربعین مسافر کربا‬ ‫میشود و دعای میلیونها زائر را هم‬ ‫با خود به اسمانها میبرد‪...‬‬ ‫در موسسه ملی زبانها و تمدنهای‬ ‫) مشغول به‬ ‫شرقی پاریس (‬ ‫کــار شد و ســالهــای زیــادی را در این‬ ‫مجموعه بهعنوان استاد و پژوهشگر‬ ‫فعالیت کرد‪ .‬در سال ‪ ،1975‬مریم ‪25‬‬ ‫ساله وقتی بعد از جنگ لبنان از طرف‬ ‫موسسه ملی زبانها و تمدنهای شرقی‬ ‫به بیروت رفته بود‪ ،‬با ناظم ابوالذهب‬ ‫اشنا شد‪ .‬اشنایی که هم به ازدواج و‬ ‫هم شیعه شدن مریم ختم شد‪.‬‬ ‫نقش مهمی در انعکاس اوضاع فاجعهامیز‬ ‫شیعیان مظلوم افغانستان و پاکستان در‬ ‫فضای دانشگاهی و در دنیای تبلیغاتی‬ ‫رسانههای غربی ایفا کرد‪.‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫‪59‬‬ ‫است که روضهخوانی زنان‬ ‫گلپایگانی این‬ ‫کاملشان‬ ‫بنابراینمومنین به نحو‬ ‫شایسته است‬ ‫اقایاندربه ان‪،‬‬ ‫اقایان‬ ‫ذهنمان تکرار نشوند!‬ ‫دادنمحرم‬ ‫گوشامدن‬ ‫سالوبعد با‬ ‫حضوردیگر‬ ‫جامانده است تا‬ ‫سوال و جواب با اقا‪ ،‬از مسجد‬ ‫پس از‬ ‫درصورتیکه نامحرم صدای‬ ‫مجالس زنانه‬ ‫رعایت در‬ ‫انجام هر‬ ‫کنند و از‬ ‫جماعتعزا را‬ ‫مراجعهوبه امام مجلس‬ ‫خوانی باشد‬ ‫تصمیمجمع‬ ‫امسالصورت‬ ‫محرماگر به‬ ‫در اولین روزحتی‬ ‫مسجد‬ ‫گرفتم که با‬ ‫انها را نشنود‪ ،‬مانعی ندارد‪ ».‬بیرون زدم و رفتم سمت خانه‪ ...‬تو‬ ‫کم کنم‪:‬‬ ‫ذهنم را‬ ‫بدون پاسخ‬ ‫تهییجسواات‬ ‫محلهمان‪ ،‬تعداد‬ ‫کاری که در ان شائبه سو برداشت یا سو‬ ‫جایز‬ ‫باشد را‬ ‫نداشته‬ ‫جنسی نیز‬ ‫راه با توجه به نکات حاجاقا‪ ،‬این‬ ‫استفاده دیگران باشد‪ ،‬اجتناب نماید و‬ ‫نمیدانند‪ .‬ازنظر حضرت اقا (ایتاه‬ ‫‪53‬چرخید که ما که‬ ‫فکر در سرم می‬ ‫عزاداری حضرت سیدالشهدا؟ را از‬ ‫خامنهای)‪ ،‬شرط تلذذ و تهییج شهوت‬ ‫ادعای شیعه بودن و محبت امام‬ ‫بهترین عبادات است‪ ،‬به شکل سنتی‪،‬‬ ‫نامحرم موجب حــرام بــودن مــداحــی و‬ ‫حسین؟ را داریم‪ ،‬چه قدر کارهای‬ ‫همراه با استفاده از مضامین پرمحتوا‪،‬‬ ‫ترتیل خوانی زنان است و اما اگر مداحی‬ ‫ما از پسند اقا دور است‪...‬‬ ‫برگزار نماید‪».‬‬ ‫موجب مفسده نباشد‪ ،‬حرمتی ندارد‪».‬‬ ‫ز�و� ک چو� گل ت‬ ‫اس�‬ ‫ا� زی� ع زرادا�یا‬ ‫�یادی زا� عا ش� ت‬ ‫و�اس�‬ ‫‪ ‬ساجده شکری‬ ‫حداقل تلفن را برداریم و سوال کنیم؛ اما حاا دیگر وقت دانستن سوالهای قدیمی‬ ‫ه ݩݒ ݦ‬ ‫ݐر ݣ ݩا ݣ ݣاٮ ݣ ݣ ݫمىݫݔسگیݤ‬ ‫ت ش‬ ‫ا� �لوا‬ ‫�با � زچ�د ݨ ݦ�ا �ب� ت� ب‬ ‫تت‬ ‫ز‬ ‫و��یکه مادر س�ره �ا چ� ݫ�ید‬ ‫م ز� �ه�ی چ � چ� ݫ�ݭ زیری کم ز�د�یدم‬ ‫ه� ݣ ش ݣم ݣ�مع و ت� ارا ز� �بود در اا�ز‬ ‫� ݣ ݣ ݣم ݣعک� ش‬ ‫دادا� ش�ه�یدم‬ ‫ه‬ ‫�ز ش‬ ‫ز‬ ‫حرما و �لوا چ �� میکرد‬ ‫�با�با م� ز‬ ‫یا� م�یه ز‬ ‫ما�ا‬ ‫کودکی که �چر شک��ید و ��ز ت‬ ‫�‬ ‫ش‬ ‫ز�الی ت‬ ‫اس� �بای کو�چک�‬ ‫ز�اک کر�با ه�مى شی�ه ما ز�د‬ ‫ت‬ ‫ش‬ ‫� ش� ز�هی صدای کو�چک�‬ ‫داس ت زع � تب� ه�مىی�گش‬ ‫ش� ر ی ی‬ ‫ش ا‬ ‫ش‬ ‫�چ�م ا شس ز�ای کو�چک�‬ ‫ت‬ ‫�وی زد�ه ز� کر�با � زه� زو�‬ ‫ش‬ ‫ما ز�ده ّ�د �چای کو�چک�‬ ‫�ݠ‬ ‫ه س�‬ ‫ی‬ ‫د‬ ‫‪ ‬مریم اسامی‬ ‫� در کر�با �بود‬ ‫ز ش ا‬ ‫�ر �چىݫ ݭ ݫ ݭی� ا ز�ا‬ ‫ا ز‬ ‫ز� ا ب� ی��ا‬ ‫ز� ت‬ ‫اس� ز‬ ‫کا�ا‬ ‫ز‬ ‫حر�ای او � زبر�گ �بود‬ ‫ش‬ ‫شم�ل ت‬ ‫دس�ای کو�چک�‬ ‫ت‬ ‫ل�ای ت‬ ‫ماس�‬ ‫ز� زا�دای � ب‬ ‫ت‬ ‫ش‬ ‫ل� � زبا�دای کو�چک�‬ ‫� ب‬ ‫ه�م مرد و ه�م ز� ز� گر�یه کرد ز�د‬ ‫شت‬ ‫م ز� داسٮم �یک �ال د�یگر‬ ‫ت� ت� ا ت ز ز‬ ‫و یکه ا�ا‬ ‫�و�ه �ا �وا ز�د‬ ‫شسد ز� زا�ه ش‬ ‫�رسا� زا� مح� ت‬ ‫ب�‬ ‫د�یگر ت�مام ز� زا�ه گرم ا�ز‬ ‫ا�وال�چر�ی �بود و صح� ت‬ ‫ب�‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫ی �چا�های �بود‬ ‫ش‬ ‫ی س� زبر�چو�ی‬ ‫هوا�های �بود‬ ‫ب� می ز� ت‬ ‫واس�‬ ‫ا‬ ‫او ا ب� دادم‬ ‫هوا�ه شا� �ا‬ ‫ا� دادم‬ ‫ی ت� ب‬ ‫جاماندههای تکراری‬ ‫‪55‬‬ ‫�یک علم �ا � ش‬ ‫برداس ت‬ ‫�‬ ‫مادر م ز� می زگ� ت‬ ‫�‬ ‫ز‬ ‫زز ز‬ ‫�یک ��ر �وحه می�وا ز�د‬ ‫�با صدا�یی �چر زا� � زو�‬ ‫اا ب� ی� ز� ت�وی ه�� ئی� ت‬ ‫�‬ ‫ا‬ ‫�ز ش‬ ‫چ �� میکردم ا ز� ز�و�‬ ‫در زک�ا� ز� ی�ا� زبا�‬ ‫ز‬ ‫��یمهی �چا�های �بود‬ ‫ش‬ ‫ب��چهی س� زبر�چو�ی‬ ‫ت‬ ‫�وی گهوا�های �بود‬ ‫ت� ش� ز�ه �بود اا ب� می ز� ت‬ ‫واس�‬ ‫ا‬ ‫م ز� �به او ا ب� دادم‬ ‫�بعد گهوا�ه شا� �ا‬ ‫ک‬ ‫ا� دادم‬ ‫�یک می ت� ب‬ ‫شکا� در کر�با �بود‬ ‫زز ش ا‬ ‫�یک ��ر �چݫىݭ ݫ ݭی� ا ز�ا‬ ‫ا ز‬ ‫�با �هم ی� ز� ا ب� ی��ا‬ ‫�با �هم ی� ز� ت‬ ‫اس� ز‬ ‫کا�ا‬ ‫‪ ‬مریم اسامی‬ ‫کودکی که �چر شک��ید و ��ز ت‬ ‫�‬ ‫ش‬ ‫ز�الی ت‬ ‫اس� �بای کو�چک�‬ ‫ز�اک کر�با ه�مى شی�ه ما ز�د‬ ‫ت‬ ‫ش‬ ‫� ش� ز�هی صدای کو�چک�‬ ‫داس ت ز ت ه� ش‬ ‫ش‬ ‫� عر�ب�ی مىی�گی‬ ‫ش ا‬ ‫ش‬ ‫�چ�م ا شس ز�ای کو�چک�‬ ‫ت�وی زد�ه ز� کر�با � زه�و�ز‬ ‫ش‬ ‫ما ز�ده ّ�د �چای کو�چک�‬ ‫ش‬ ‫ز‬ ‫م ز� �� زیر گا ه�ی �چای و �ر� ݫ تب�‬ ‫می� ی��ز ݧ تٮم در ت ݦ‬ ‫اس� ز‬ ‫کا�ا‬ ‫� زبر� ت‬ ‫اس� زا� �یک�و صدا�یی‪:‬‬ ‫ت‬ ‫صا�� د� زی�‬ ‫��! �به�� ب‬ ‫«�یا ب‬ ‫�چ ݫ ݭ� ݭݫ زیرو� ک ز� اسام ما �ا»‬ ‫زت ا‬ ‫ما �یکصدا گ�� یٮم‪ :‬ام� زی�!‬ ‫� شی� �ت‬ ‫ز‬ ‫ز‬ ‫د ب� مام �ا�ه ما‬ ‫ّ‬ ‫زا� گر�یه ا زما� شسد معطر‬ ‫ت‬ ‫یݤ‬ ‫ݣماىݣهݤ ݣݣهاݣݣی ݣ ݣ�را ݣ ݣ ݣر ݤ‬ ‫ݓݠا ݣ ݐ ݣ‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫ز‬ ‫ز‬ ‫ر �وحه می�وا ز�د‬ ‫دا�یی �چر زا� � زو�‬ ‫ز� ت�وی ه�� ئی� ت‬ ‫�‬ ‫ا‬ ‫یکردم ا ز� ز�و�‬ ‫ز�ا� ز� ی�ا� زبا�‬ ‫ت ش‬ ‫ا� �لوا‬ ‫�با � زچ�د ݨ ݦ�ا �ب� ت� ب‬ ‫تت‬ ‫ز‬ ‫و��یکه مادر س�ره �ا چ� ݫ�ید‬ ‫م ز� �ه�ی چ � چ� ݫ�ݭ زیری کم ز�د�یدم‬ ‫ش تا‬ ‫زا‬ ‫ه� ݣم ݣ�مع و �را ز� �بود در ا�‬ ‫� ݣ ݣم ݣعک� ش‬ ‫دادا� ش�ه�یدم‬ ‫ه‬ ‫�ز ش‬ ‫ز‬ ‫حرما و �لوا چ �� میکرد‬ ‫یا� م�یه ز‬ ‫�با�با م� ز‬ ‫ما�ا‬ ‫‪45‬‬ ‫در ز� زا�ه ما �بود د� شی� ب�‬ ‫�یگ ز ز ز‬ ‫�و�ه�وا�ی‬ ‫�یک�با� د ر‬ ‫ّ‬ ‫ال� تب�ه ا� زی� �ا ه�م �بگو ی�م‬ ‫ز‬ ‫ه�م ز‬ ‫�و�ه و ه�م م�یهما�ی‬ ‫ت‬ ‫ز‬ ‫در �هر ا ت�ا�ی س�رهای �بود‬ ‫ز‬ ‫�هر گ شو�ه شا� �یک د ی�� حرما‬ ‫ا‬ ‫ز‬ ‫ز� زا� و چ� ݫ ݭ�یر و س� زبری و ا ش�‬ ‫‪ ‬یحیی علوی فرد‬ ‫پیراهن مشکی‪ ،‬قصههای این ماه‬ ‫شعر این شماره گزیدهای از بهترین‬ ‫ی که میتواند حال و هوای خانهها‬ ‫ً‬ ‫ادامه دادند‪« :‬در جواب سوال شما باید‬ ‫حاجاقا واقعا درسته میگویند احکام شنیده‬ ‫عرض کنم عزاداری دو حیث دارد‪ :‬یک‬ ‫شدن صدای زن نامحرم اان نسبت به قدیم‬ ‫ً‬ ‫حیث محتوایی است و نکاتی که گفته‬ ‫فرق کرده؟ چرا قبا به خانمها تذکر داده میشد‬ ‫میشود‪ ،‬یک حیث قالب و شیوه عزاداری‬ ‫که صدای شمارا نامحرم نباید بشنود اما اان‬ ‫است‪ .‬ازنظر محتوا‪ ،‬انچه گفته میشود‪،‬‬ ‫خیلی راحــت در صداوسیما صــدای ترتیل‬ ‫نباید مطالب حرام و خاف شرع باشد‪،‬‬ ‫خوانی و نوحهخوانی خانمها را پخش میکنند؟‬ ‫یعنی دروغ و غلو نباشد و موجب وهن‬ ‫جــواب داد‪« :‬احکام فقهی را مراجع با‬ ‫سوال کردم‪ :‬ایا برگزاری مجلس عــزاداری یا‬ ‫مذهب و تنقیص مقام اباعبداه؟‬ ‫دقتهای زیاد درایات و احادیث و توجه‬ ‫بیت؟ توسط خانمها در ً‬ ‫اهلمیاید؛‬ ‫عزاداری‬ ‫اساسامنازل‬ ‫محرم هرسال با بوی اسفند و پرچم سیاه و مراسمهای مختلفجشن‬ ‫درجایی‬ ‫مداحی خانمها‬ ‫حاجاقا‬ ‫یعنیکهازنظر محتوا‪ ،‬مطالب مستند‬ ‫نگردد؛‬ ‫به شرایط هر زمان به دست میاورند و‬ ‫ها‬ ‫مراسم‬ ‫شروع‬ ‫اما برای بعضی از ما کنار رسم و رسوم همیشگی‪ ،‬رسیدن محرم و‬ ‫است؟‬ ‫جایز‬ ‫شوهر‬ ‫اجازه‬ ‫یا‬ ‫اطاع‬ ‫بدون‬ ‫ها‬ ‫ان‬ ‫اسام‬ ‫ازنظر‬ ‫شنوند‪،‬‬ ‫می‬ ‫اقایان‬ ‫را‬ ‫ها‬ ‫ان‬ ‫صدای‬ ‫باشد‪ ،‬خاف عقاید مکتب اهلبیت؟‬ ‫انچه برایشان حاصل میشود ارتباطی‬ ‫داشته‬ ‫یاداور سوالهایی است که از سالهای قبل بدون پاسخ در ذهن نگه‬ ‫مستلزماست؟‬ ‫بودیم‪«.‬اگــر مجاز‬ ‫تصرف در‬ ‫دادن ــد‪:‬‬ ‫پاسخ‬ ‫ً‬ ‫و خاف سیره و مــرام انهــا نباشد؛ اما‬ ‫صدای‬ ‫ندارد‪.‬‬ ‫زمان‬ ‫مجلس‪ ،‬بهدرستی مطالب‬ ‫شنیدن و حال‬ ‫گرمی و شور‬ ‫علیرغم‬ ‫گذشت که‬ ‫مثا روضهایبهرفته بودیم‬ ‫«مداحی زن درجایی که میداند‬ ‫جواب داد‪:‬‬ ‫باشد‪ ،‬بدون‬ ‫منزل و دیگر امــوال شوهر‬ ‫نسبت بــه حیث دوم یــا هــمــان شیوه‬ ‫است‬ ‫احکامی‬ ‫نامحرم از‬ ‫روضهخوان زنان‬ ‫هنوزکهناپیدا است که ایا گریه بر‬ ‫سوالمان‬ ‫جواب‬ ‫توسطبودیم؛ اما‬ ‫شک کرده‬ ‫نامحرم‬ ‫صدای اواقارا میشنود‪ ،‬اگر موجب ً‬ ‫حضرت‬ ‫اح ــراز رضــایــت وی ازنــظــر‬ ‫اوا همراه با کار حرام مانند‬ ‫عــزاداری؛‬ ‫موارد‬ ‫غیراز‬ ‫بعضینوعفقها به‬ ‫ممنوعنه؟‬ ‫ضرورتاست یا‬ ‫ای درست‬ ‫بهانه‬ ‫مطلب و‬ ‫امام حسین با هر‬ ‫جلبتوجه و تهییج نامحرم و یا مفسده‬ ‫جایز نیست‪».‬‬ ‫ً‬ ‫های حرام و امثال اینها نباشد‬ ‫موسیقی‬ ‫صورت‬ ‫کردهدر‬ ‫گذرفقها‬ ‫اماایاکثر‬ ‫دانسته‬ ‫صدای مداحی خانم مداح‬ ‫بودیم که‬ ‫اند‪،‬زنانه‬ ‫خانه‬ ‫میروضه‬ ‫یا مثا از جلوی‬ ‫دیگری گــردد‪ ،‬جایز نیست‪ .‬ایــن فتوای‬ ‫شیوهای وهن انگیز مانند قاده‬ ‫از‬ ‫دوما‬ ‫و‬ ‫جایز‬ ‫را‬ ‫ان‬ ‫جنسی‬ ‫لذت‬ ‫و‬ ‫مفسده‬ ‫عدم‬ ‫نپرسیدیم که ایا‬ ‫ـتاه خامنهای) است‪.‬‬ ‫حضرتدر اقا (ایـ‬ ‫محتوای‬ ‫خواندن شعرهایی که‬ ‫و گریه و زاری خانمها در کوچه پیچیده بود‪ .‬تعجب کرده بودیم اماپرسیدم‪ :‬ایا‬ ‫ً‬ ‫است‬ ‫نامحرمـا‪،‬جایز‬ ‫مداحی یا‬ ‫می روضه‬ ‫شنیدن صدای‬ ‫انداختن و بعضا حرام قطعی‬ ‫گردن‬ ‫شیرازی‬ ‫مانند ایتاهبهمکارم‬ ‫دیگر هم‬ ‫احترام اهل مراجع‬ ‫خانمغیر‬ ‫گریهموارد‬ ‫صدایترک‬ ‫احتیاط و‬ ‫دانند‪.‬والبته‬ ‫رعایت‬ ‫بیت؟‬ ‫شان و‬ ‫ها‪ ،‬برای انهـ‬ ‫ً‬ ‫است‪».‬صدای زن برای مرد نامحرم حرام‬ ‫نیکوترشنیدن‬ ‫درهرصورتشرایطی‬ ‫ازماصا در چه‬ ‫یا نه؟ یا اینکه‬ ‫توصیفات که‬ ‫نظرشان این‬ ‫زدن بپرهیزیم‪ ،‬بهعبارتدیگر‬ ‫استها که با اینمانند قمه‬ ‫جامعه ان‬ ‫نمیشود و جملههایی که عرف‬ ‫میشود؟ به شرایط روضه و عروسی مربوط است یا قاعده کلی دارد؟‬ ‫نیست و‬ ‫نامحرم صدای او را بشنود‪،‬بهجایز‬ ‫کاری نکنیم که سوژه به دست‬ ‫طورکلی‬ ‫را برای عزاداری امام حسین؟ نمیپسندد‪،‬‬ ‫«شرط تهییج شهوت و تلذذ بهطور مطلق‪،‬‬ ‫ً‬ ‫صدای‬ ‫اقای لنکرانی هم فرمودند‪ :‬شنیدن‬ ‫یا مثا سر دوراهی اهمیت روضه امام حسین و جلب رضایت همسر‪ ،‬هیچوقت‬ ‫بیافتد و با این شیوه عزاداری‪،‬‬ ‫دشمنان‬ ‫جایز است؟‬ ‫بــاعــث حــرمــت مــیگــردد چــه ان صدا‬ ‫ایشان اگر موجب ریبه و التذاذ نباشد‪،‬‬ ‫به نتیجه نرسیده بودیم که بااخره اول روضه بگیریم یا اول دل همسرمان را به‬ ‫تبلیغ سو مکتب اهلبیت؟ را کرده‬ ‫همراه با لحن باشد و چه بهصورت جمع‬ ‫جماتنیست ولی‬ ‫گفتند‪« :‬از بکار بردن حرام‬ ‫ناشایستخوب است که مجالس ً‬ ‫دست بیاوریم‪.‬‬ ‫باشیم‪ .‬اجماا میتوانیم مــوارد فوق را‬ ‫باید اجتناب شود و اگر نعوذباه ً‬ ‫خوانی باشد‪ .‬حتی بعضی مراجع مانند‬ ‫موجب ارتــبــاط با ع ــزاداری و‬ ‫خصوصا در‬ ‫زنانه‬ ‫گرفتاریهای مختلف و حواسپرتیهای همیشگیمان‪ ،‬هرسال مانع شده بود‬ ‫مراسم موردپسند اهلبیت؟‬ ‫ویژگی‬ ‫یا‬ ‫معصومین؟‬ ‫حضرات‬ ‫حرمت‬ ‫هتک‬ ‫ها‬ ‫خانم‬ ‫خواندن‬ ‫شیرازی‬ ‫مکارم‬ ‫اه‬ ‫ایت‬ ‫مداحی اهلبیت؟ بهگونهای باشد که‬ ‫تا یکبار کتاب احکام ورق بزنیم‪ ،‬یا در سایت مرجع تقلیدمان جستجو کنیم یا‬ ‫ً‬ ‫برشماریم‪».‬‬ ‫اقای‬ ‫عفت بشود و البته نظر‬ ‫مراعات‬ ‫است‪.‬‬ ‫کاماحرام‬ ‫مجالس اهلبیت؟ شود‪،‬‬ ‫با صوت را‪ ،‬البته غیر از ترتیل خوانی‪ ،‬در‬ ‫‪« -2‬العاده طبع ثــان»؛ تمیمی امــدی‪،1366 ،‬‬ ‫ص‪ ،322‬ح‪.7477‬‬ ‫ّ‬ ‫‪« -3‬العاده عدو متملک»؛ تمیمی امدی‪،1366 ،‬‬ ‫ص‪ ،322‬ح‪.7478‬‬ ‫‪ -4‬تمیمی امدی‪ ،1366 ،‬ص‪ ،435‬ح ‪.9946‬‬ ‫‪ -5‬همان‪ ،‬ص‪ ،445‬ح‪.10184‬‬ ‫‪ 6‬همان‪ ،‬ص‪ ،215‬ح‪.4211‬‬ ‫‪ ‬افشین عاء‬ ‫ست که همیشه یکی از جذابترین‬ ‫ت شعر را در ذهنشان تهنشین میکند‬ ‫میسازد‪.‬‬ ‫ج ــواب داد‪« :‬اگ ــر مــوجــب جلبتوجه‬ ‫نامحرم باشد یا مفسدهای بر ان مترتب‬ ‫باشد‪ ،‬اشکال دارد امــا اگــر در ان حد‬ ‫نباشد‪ ،‬به نظر حضرت اقا حرام نیست‬ ‫اما شایسته هم نیست که صدای گریه و‬ ‫ناله و عزاداری خانمها را مردان نامحرم‬ ‫بشنوند‪ .‬البته ایتاه صافی گلپایگانی در‬ ‫مورد گریه زنان با صدای بلند در مجلس‬ ‫عزای ائمه اطهار؟ با توجه به حضور‬ ‫مردان محرم‪ ،‬فرمودهاند اشکال ندارد‪».‬‬ ‫‪53‬‬ ‫حسین؟ چگونه باید باشد که موردپسند امام‬ ‫زمان باشد؟ بهعبارتدیگر‪ ،‬امید داشته باشیم‬ ‫امام زمان؟ در ان مجلس شرکت میکنند؟‬ ‫زبانت را به نرمی کام و دادن سام‬ ‫‪4‬‬ ‫عادت ده‪.‬‬ ‫ َعــوّ ْد َن ْف َس َ‬‫ک َّ‬ ‫الس َم َ‬ ‫اح؛ نفست را به‬ ‫ِ‬ ‫‪5‬‬ ‫جود و بخشش عادت ده‪.‬‬ ‫عوّ د اذنک حسن الاستماع؛ گوشت‬ ‫‪6‬‬ ‫را به نیکو شنیدن عادت ده‪.‬‬ ‫مریم گفت‪« :‬ایبابا شما چقدر جدی‬ ‫گرفتید‪ ،‬دیگه بحث علمی کافیه»‪ .‬سمیرا‬ ‫هم رو به او گفت‪« :‬ولی دیگر یادت باشد‬ ‫اول سااد بعد از صاه»‪ .‬همه زدند زیر‬ ‫خنده و باهم راهی کاس شدیم‪.‬‬ ‫شعرهای عاشورایی کودکانه‬ ‫در ز��ا� زبا� ام ز‬ ‫رو�‬ ‫ی‬ ‫ط�بل و �چر چ�م د�یدم‬ ‫� ا‬ ‫ل� ادما‬ ‫بر ب‬ ‫ز� ز�ده �ا کم د�یدم‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫در ز� زا�ه ما �بود د� شی� ب�‬ ‫� ز ز ز‬ ‫�یک�با� د یگر‬ ‫�و�ه�وا�ی‬ ‫ّ‬ ‫ال� تب�ه ا� زی� �ا ه�م �بگو ی�م‬ ‫ز‬ ‫ه�م ز‬ ‫�و�ه و ه�م م�یهما�ی‬ ‫ت ز‬ ‫در �هر ا ت�ا�ی س�رهای �بود‬ ‫ز‬ ‫�هر گ شو�ه شا� �یک د ی�� حرما‬ ‫ا‬ ‫ز‬ ‫ز� زا� و چ� ݫ ݭ�یر و س� زبری و ا ش�‬ ‫خانمها را بشنود اشکال دارد؟‬ ‫من هم با شوق و شور دلم میخواست‬ ‫هر چه زودتــر نمازم تمام شــود تا ببینم‬ ‫این بار زیر سجادهام چه میبینم‪ .‬گاهی‬ ‫شکات و گاهی کتاب قصه و حتی پول‬ ‫در پایان نماز نصیبمان میشد؛ اما گاهی‬ ‫هم چیزی زیر سجاده نبود و مادربزرگ‬ ‫میگفت‪« :‬عزیزم تو باید یاد بگیری که‬ ‫نماز را به خاطر خود نماز بجا بیاوری نه‬ ‫چیزی که زیر سجاده است»‪.‬‬ ‫روحانی مسجد‪ ،‬یکی از اساتید دانشگاه‬ ‫خودمان بود‪ .‬کمی مسن بود و محاسنش‬ ‫به سفیدی میزد‪ .‬اهسته قدم برمیداشت؛‬ ‫محرم که میاید‪ ،‬چه خوب میشود اگر همراه پیراهن مشکی‪ ،‬قصههای این ماه‬ ‫را هم با تاروپود روحشان عجین کنیم‪ .‬صفحه شعر این شماره گزیدهای از بهترین‬ ‫شعرهای عاشورایی کودکانه است‪ .‬زمزمههایی که میتواند حال و هوای خانهها‬ ‫را هرچه بیشتر به هوای محرم گره بزند‪.‬‬ ‫ص‬ ‫پرسیدم‪ :‬ا گــر نامحرم صــدای ضجه و گریه‬ ‫ِ‬ ‫عادت خوب یا بد؟‬ ‫مساله این است‬ ‫‪ -1‬ابنبابویه قمی‪ ،1404 ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.386‬‬ ‫بچهها عاشق کام موزوناند‪ .‬به خاطر همین است که همیشه یکی از جذابترین‬ ‫خواندنیها برای انها شعر است‪ .‬اهنگ کلمات شعر را در ذهنشان تهنشین میکند‬ ‫و خیال بیتها در خاطرشان قصههای رنگی میسازد‪.‬‬ ‫ض‬ ‫ً‬ ‫میپرسم‪ :‬حاجاقا کا یک مجلس عزاداری امام‬ ‫چند روز بعد‪ ،‬در حیاط‪ ،‬زیر سایه درخت‬ ‫بزرگ بید کنار دانشکده نشسته بودم‪ .‬نسیم‬ ‫خنکی میوزید؛ اما افتاب همچنان سوزان‬ ‫بود‪ .‬سمیرا به همراه مریم و زینب نزدیکم‬ ‫امدند‪ .‬سمیرا بعد از سام و احوالپرسی‬ ‫گفت‪« :‬این چند روز ذهن من هم درگیر‬ ‫شده بود و چند سوال برایم پیشامده‬ ‫بود که به کتابخانه رفتم و تحقیق کردم‬ ‫تا توانستم جوابی برایشان پیدا کنم‪ ».‬من‬ ‫که از این رفتار سمیرا تعجب کرده بودم‬ ‫‪48‬‬ ‫ما فقط چندتا مامان هستیم‬ ‫تحت نظر استاد اخوت‪ ،‬سیر کتابهای‬ ‫تربیت فرزند تالیف کردهاند‪ .‬ما در گروه‬ ‫مادرانهمان و یا در کاس تدبر در قران‪،‬‬ ‫گفتم‪« :‬اگر برای تو هم سوال شده‪ ،‬بگذار‬ ‫بعد از پایان نماز عصر از روحانی مسجد‬ ‫سوال کنیم تا مطمئن شویم»‪ .‬بعد از پایان‬ ‫نماز‪ ،‬در حیاط منتظر ماندیم تا روحانی از‬ ‫مسجد خارج شود‪ .‬در این مدت مریم و‬ ‫سمیرا از سلف برگشته بودند و میخواستند‬ ‫برای خواندن نمازشان وارد مسجد شوند‪.‬‬ ‫گفتم‪« :‬کمی صبر کنید میخواهیم از‬ ‫روحانی مسجد سوالی بپرسیم شما هم‬ ‫بمانید»‪ .‬مریم و سمیرا کمی تعجب‬ ‫کردند و گفتند‪« :‬چه سوالی؟!»‬ ‫از حاجاقا تشکر کردیم و رفتیم‪ .‬سمیرا رو‬ ‫ً‬ ‫به من گفت‪« :‬من اصا از حرفی که زدم‬ ‫منظوری نداشتم‪ ،‬ببخشید نمیخواستم‬ ‫ً‬ ‫ناراحتت کــنــم»‪ .‬گفتم‪« :‬نــه مــن اصــا‬ ‫ناراحت نشدم‪ .‬فقط برایم سوالی پیش‬ ‫امد که میخواستم جواب ان را بدانم»‪.‬‬ ‫‪52‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫‪48‬‬ ‫اولین بار در «هیئت بچههای غدیر» باهم‬ ‫اشنا شدیم‪ .‬در روز یکی از اعیاد مذهبی‬ ‫که هوا ابری بود‪ .‬با دوستم گوشهای از‬ ‫حسینیه نشسته بودیم که خانم عظیمی‬ ‫باعجله‪ ،‬درحالیکه دختر کوچکی‬ ‫در بغل و پسر و دختر کوچکی هم به‬ ‫دنبال داشتند‪ ،‬وارد شدند‪ .‬از جلوی‬ ‫در با همه سام و خوشوبش کردند تا‬ ‫به ما رسیدند‪ ...‬دومین دیدار‪ ،‬روزی از‬ ‫روزهای تابستان بود که برای مصاحبه‬ ‫مهمانشان بودم‪ .‬از ان روزهای خوبی‬ ‫که خیلی اتفاقی همهچیز خوب پیش‬ ‫میروند‪ .‬صبح که از خانه راه افتادم‪،‬‬ ‫نسیم خنکی میوزید‪ .‬ترافیک خیابانها‬ ‫کم بــود و سروقت بهقرار رسیدم‪ .‬هوا‬ ‫دیگر گرم شده بود و کافه بودم که با‬ ‫باز شدن درب مجتمع همهچیز از یادم‬ ‫رفت‪ .‬راهرویی پر از گل و گلدانهای‬ ‫مختلف کــه بهار را در دل تابستان‬ ‫زنده کرده بود!‬ ‫وارد شد‪ .‬لبخندی به بزرگی همان کاسه‬ ‫بر لب داشت و از شدت ذوق‪ ،‬خواهر‬ ‫کوچکش را که برای شکات اویزانش‬ ‫شــده بــود‪ ،‬نمیدید! دخترها کوچک‬ ‫بودند ولی با کمک مادر تمرین پذیرایی‬ ‫و مهمانداری میکردند‪...‬‬ ‫کارهای نیک انجام دهید‬ ‫طاعه‬ ‫حاا بهعلی‬ ‫اه»‪.‬میکرد‬ ‫شدهاند‪ ،‬یاد‬ ‫اصل تبدیل‬ ‫و حالت عادی زندگی را در جریان تولد‬ ‫ایندید‪.‬مطلب را به خانوادههای خود نیز‬ ‫و‬ ‫«انسانها» می‬ ‫از کــاس تــدبــر در ق ــران گفتند کــه هر‬ ‫تاثیرانهــا را بر بندگی خدا‬ ‫شوید بهو‬ ‫ی ــاداور‬ ‫هفته در خانه برگزار میکنند و‬ ‫بسیار خوب ان اشاره کردند که در نگاه‬ ‫کنید»‪.‬‬ ‫ادب‬ ‫داشتن فرزند‬ ‫شرکتکننده برای‬ ‫خانمهای‬ ‫بسیاری پیدا کردم که مشکات سامتی‬ ‫و رفتاری را بسیار دقیق و جزءبهجزء‪،‬‬ ‫تصویری و بسیار جذاب توضیح داده‬ ‫بودند‪ .‬ناچار برای یک سری از مسائل‬ ‫فرزندم از راهنماییهای این کتابها‬ ‫استفاده کردم و متاسفانه تا چند سال‬ ‫با مشکاتی که به خاطر به کار گرفتن‬ ‫ان دستورها به وجود امد‪ ،‬درگیر بودم‪.‬‬ ‫ً‬ ‫مثا برای گرفتن پوشک از بچه و عادت‬ ‫کردن به گفتن زمان رفتن به دستشویی‪،‬‬ ‫اختاف زیادی بین ما و نکات نوشتهشده‬ ‫در کتابهایی است که بافرهنگ ما‬ ‫اشنا نیستند‪ .‬برای ما مسئله نجاست‬ ‫و پاکی مهم است درحالیکه برای انها‬ ‫ازاد بودن بچه اهمیت دارد‪.‬‬ ‫‪44‬‬ ‫در صف نماز جماعت‪ ،‬دانشجویی‬ ‫کنار ما نشسته بود و کودکی به همراه‬ ‫ً‬ ‫داشت‪ .‬کودک حدودا چهارساله به‬ ‫نظر میامد‪ ،‬موهایی طایی و مجعد‬ ‫و پوستی سفید داشت‪ .‬کودک هم در‬ ‫کنار ما به نماز ایستاده بود و همزمان‬ ‫با ما به رکوع و سجود میرفت‪ .‬بعد از‬ ‫اتمام نماز زینب شکاتی را از کیفش‬ ‫دراورد و به او داد و رو به من گفت‪:‬‬ ‫«مادربزرگم برای اینکه ما را به نماز‬ ‫تشویق کند همیشه زیر سجادهمان‬ ‫هدیهای میگذاشت»‪.‬‬ ‫تبدیلشده؟!»‬ ‫تا سوالم را پرسیدم‪ ،‬مریم و سمیرا جا‬ ‫خوردند‪ .‬چهره سمیرا درهــم رفت و به‬ ‫من چشمغرهای رفت‪ .‬من هم بیتوجه‬ ‫ادامه دادم‪« :‬حاجاقا ایا عملی که از روی‬ ‫عادت انجام بشه‪ ،‬جایگاهی نداره به این‬ ‫دلیل که والدین و مربیان نقش بیشتری‬ ‫ایفا میکنن و خود فرد‪ ،‬در ان عمل هیچ‬ ‫ارادهای نداره؟! پس چطور است که از‬ ‫کودکی ما را به کار خیر عادت میدهند؟»‬ ‫حاجاقا گفت‪« :‬دخترم! همونطور که‬ ‫میدونی روشهای تربیت متعدده؛ اما‬ ‫این روشها بسته به میزان رشد عقلی‬ ‫و شناختی افراد‪ ،‬در زمانهای مختلف‬ ‫و جایگاه خاص میتونه استفاده بشه‪.‬‬ ‫عــادت هم از قدیماایام بهعنوان یک‬ ‫روش تربیتی استفاده میشده و بهویژه‬ ‫در دوران کودکی اهمیت ویژهای داشته‪.‬‬ ‫چون قوای عقلی و شناختی کودک هنوز‬ ‫رشد و توسعه کافی پیدا نکردن‪ ،‬والدین‬ ‫و مربیان از این روش استفاده میکردن؛‬ ‫اما در دوران بزرگسالی که فرد از قدرت‬ ‫تفکر و تعقل برخوردار میشه‪ ،‬این روش‬ ‫باید با پشتوانه عقانی همراه باشه و در‬ ‫از روی عادت و تقلید کورکورانه و بدون‬ ‫تعقل انجام بشه‪ ،‬ارزشمند نیست‪».‬‬ ‫حاجاقا اشاره کرد که در کتب دینی و‬ ‫روایی هم از روش عادت استفادهشده‬ ‫است و در روایات بسیاری امده است‬ ‫که خــودت را عــادت بــده به فــان کار‬ ‫ً َ وّ ْ َ ْ َ َ َّ‬ ‫نیک‪ .‬مثا ع ِ د نفسک‬ ‫الصبْ َر؛ نفست‬ ‫را به بردباری و صبر عادت بده‪ .1‬حاجاقا‬ ‫ً‬ ‫توضیح داد قطعا اینگونه روایات برای‬ ‫بــزرگتــرهــا م ـطــرح اس ــت نــه کــودکــان؛‬ ‫بنابراین این روش در دوران بزرگسالی‬ ‫هم قابلاستفاده است‪ ،‬به شرطی که خود‬ ‫فرد متوجه عملی که انجام میدهد‪ ،‬باشد‬ ‫و عناصر ارادی و شناختی و انگیزشی‬ ‫را مدنظر قرار بدهد‪.‬‬ ‫‪ ‬مریم جعفری‬ ‫اموزش عروسک فرشته نمدی‬ ‫‪ ‬ساجده شکری‬ ‫دهانشویه فلوراید هم میتواند در کاهش‬ ‫میزان پوسیدگی کودکان کمککننده‬ ‫باشد‪ .‬دهانشویه فلوراید بهتر است هر‬ ‫شب بعد از مسواک زدن استفاده کرد و‬ ‫پسازان چیزی خورده یا اشامیده نشود‪.‬‬ ‫ازم به تذکر است تجویز دهانشویه برای‬ ‫کودکان باید به بعد از سن ‪ 6‬سالگی‬ ‫موکول شود‪.‬‬ ‫والدین میتوانند از ابزارها و روشهایی‬ ‫که خداوند برای تربیت بشر استفاده کرده‬ ‫است برای تربیت فرزندان خود استفاده‬ ‫توانوارداز‬ ‫ݐ کنند‪ .‬این موارد را‬ ‫قرانمادر‬ ‫ایات به همراه‬ ‫شدیم‪ ،‬دخترها‬ ‫می در که‬ ‫از‬ ‫ت‬ ‫به استقبالمان امدند و محمد صدرا از‬ ‫ماݣ ݣݣڡ�ط‬ ‫دیوار‪،‬دوم‬ ‫پشتایه‬ ‫کریم استخراج کرد‪ .‬در‬ ‫سورهکن‬ ‫ازمداد و پاک‬ ‫درحالیکه‬ ‫در دست داشت‪ ،‬سام کرد و به سراغ‬ ‫«همانا ما‬ ‫است‪:‬‬ ‫عظیمی‬ ‫مهدکودک رفت‪ .‬خانم‬ ‫انسان دراینباره امدهتکالیف‬ ‫ݣ ت‬ ‫برایمان چای میاوردند که فاطمه با ظرف‬ ‫�‬ ‫ݣهسى ی ݤ‬ ‫امیخته‬ ‫بهازهم‬ ‫مختلط و‬ ‫نطفهای‬ ‫انسان را از‬ ‫اشپزخانه‬ ‫شکات‪ ،‬از‬ ‫بزرگی پر‬ ‫سفالی‬ ‫افریده و او را ازمایش میکنیم؛ لذا او را‬ ‫شنوا و بینا قراردادیم‪ ».‬نیروی شنوایی‬ ‫و بینایی انـســان کــه در ایــن ایــه بــه ان‬ ‫اشارهشده است‪ ،‬ابزارهایی هستند که‬ ‫خداوند از انها برای تربیت و هدایت‬ ‫انسانها استفاده کرده است‪ .‬اما در بین‬ ‫ایات قران کریم‪ ،‬در ایه ششم سوره تحریم‬ ‫به این اصل تربیتی اینگونه اشارهشده‬ ‫است‪« :‬ای کسانی که ایمان اوردید‪ ،‬خود‬ ‫و خانوادههای خود را از اتش جهنم حفظ‬ ‫کنید‪ ».‬در ذیل این ایه‪ ،‬امام صادق؟‬ ‫میفرمایند‪« :‬وقتی این ایه نازل شد مردم‬ ‫از حضرت رسول؟ پرسیدند‪ ،‬چگونه‬ ‫خود و خانوادههای خود را از اتش جهنم‬ ‫حفظ کنیم؟ و پیامبر؟ پاسخ دادند‪:‬‬ ‫«اعملوا الخیر و اذکر وا به اهلیکم و ادبوهم‬ ‫بحث برمیگشت به همین نیم ساعت‬ ‫پیش که کاس تمام شد و من به همراه‬ ‫سمیرا و زینب و مریم راهی حیاط دانشگاه‬ ‫شدم‪ .‬سمیرا گفت‪« :‬من دارم از گرسنگی‬ ‫میمیرم‪ ،‬بیایید به سلف برویم و ناهار‬ ‫بخوریم» و به سلف که در گوشه سمت‬ ‫راست دانشگاه بود اشاره کرد‪ .‬گفتم‪« :‬من‬ ‫هم گرسنهام اما اان موقع نماز است‪،‬‬ ‫میخواهم نمازم را اول وقت بخوانم»‪ .‬مریم‬ ‫که چهرهای گندمگون داشت‪ ،‬با لهجه‬ ‫شیرین شیرازی گفت‪«:‬حاا کاکو این بار‬ ‫اول صاه بعد از سااد!» گفتم‪«:‬نمیشه‪،‬‬ ‫من عادت دارم باید اول نمازم را بخوانم‪».‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫‪38‬‬ ‫بسیار خــوب اســت کــه اولــیــن معاینه‬ ‫دنــدانپــزشــکــی ک ــودک در ح ــدود سن‬ ‫یکسالگی باشد‪ .‬این کار برای اشنایی‬ ‫کودک با محیط دندانپزشکی‪ ،‬معاینه اولیه‬ ‫و اشنایی والدین با روشهای بهداشتی‬ ‫انجام است؛ اما در صورت وجود مشکل‬ ‫پزشکی خاص یا ضربه خوردن دندان‪،‬‬ ‫ماقات کودک با دندانپزشک باید زودتر‬ ‫انجام شود‪.‬‬ ‫بزرگترها به دهان نوزادان منتقلشده و‬ ‫در شماره قبل با تعریف تربیت اشنا شدیم و فهمیدیم تربیت‪ ،‬فراهم کردن زمینه‬ ‫برای رشد استعدادهای درونی فرد‪ ،‬در جهت رسیدن به اهداف افرینش است و‬ ‫والدین برای تربیت فرزندان خود‪ ،‬تنها باید استعدادهای درونی فرزند خود را شکوفا‬ ‫کنند و موانع رشد انها را برطرف کنند‪ .‬درست همان کاری که یک باغبان در قبال‬ ‫گیاهان باغ خود انجام میدهد‪ .‬اما روش تربیتی که والدین برای تربیت فرزندان‬ ‫خود به کار میبرند چه باید باشد؟‬ ‫‪ ‬حکیمه نیلیپور‬ ‫چگونه از پوسیدگی دندانهای‬ ‫کودکمان در سنین مختلف‬ ‫جلوگیری کنیم؟‬ ‫روی مسواکهایی که در توالت نگهداری‬ ‫عامل ایجاد پوسیدگی در انها میشوند‪.‬‬ ‫مسواک زدن برای کودکان‪،‬‬ ‫بهترین‬ ‫روش است‪.‬‬ ‫شوند‪ ،‬ثابتشده‬ ‫می‬ ‫انتقال با کتریها یا بهطور مستقیم از‬ ‫بــرای ایجاد موقعیت مناسب‬ ‫طریق اختاط بزاق حین بوسیدن دهان‬ ‫جهتســت‪ .‬بهتر است‬ ‫افقی‬ ‫روش‬ ‫ـودکادر‬ ‫مالشیه ــای ک ـ‬ ‫ـواک زدن دن ــدان‬ ‫مــسـ‬ ‫نوزاد انجام میگیرد یا بهطور غیرمستقیم‪،‬‬ ‫این دوره سنی‪ ،‬باید پدر و مادر‬ ‫از طریق به دهان بردن لوازم نوزاد مثل‬ ‫باهم سمت شروع کرد‬ ‫یک‬ ‫باشند‪.‬از‬ ‫زدن را‬ ‫که‬ ‫بهنحوی‬ ‫مسواکداشته‬ ‫همکاری‬ ‫پستانک یــا قاشق او توسط والــدیــن و‬ ‫والدین روبــروی هم نشسته و زانوهای‬ ‫سپس گذاشتن در دهان نوزاد یا همغذا‬ ‫پیش رفت‪ ،‬بهنحویکه‬ ‫و به‬ ‫دیگر تختی برای‬ ‫سمتچسبانند تا‬ ‫خود را به هم می‬ ‫شدن با نوزاد صورت میگیرد‪.‬‬ ‫تمام سطوح دندانها‪39،‬اعم از سطوح‬ ‫گونهای و سطوح زبانی انها تمیز شود‪.‬‬ ‫‪ ‬لیا نوروزی‬ ‫برخاف تصور عمومی‪ ،‬شیر مادر به دلیل‬ ‫دارا بودن قند‪ ،‬پوسیدگیزاست و میتواند‬ ‫عامل پوسیدگی زودرس دندانهای شیری‬ ‫باشد؛ بنابراین بعد از ششماهگی که‬ ‫کودک خوردن غذای کمکی را اغاز میکند‪،‬‬ ‫بهتر است وعدههای شیر خوردن نوزاد‪،‬‬ ‫بهخصوص در طول شب کمتر شود‪ .‬چون‬ ‫در زمان خواب میزان ترشح بزاق کاهش‬ ‫مییابد و شیر اطراف دندانهای کودک‪،‬‬ ‫بهخصوص در اطراف دندانهای پیشین‬ ‫بــاا‪ ،‬تجمع میکند‪ .‬ازم است بعد از‬ ‫خوردن شیر و بهخصوص در طول شب‪،‬‬ ‫دهان نوزاد را تمیز کرده و به او مقداری‬ ‫اب بخورانیم تا غلظت شیر باقیمانده‬ ‫دردهان کاهش یابد‪.‬‬ ‫مکبر گفت‪« :‬السام علیکم و رحمهاه‬ ‫و برکاته»‪ .‬به خودم امدم‪ ،‬مگر نماز تمام‬ ‫ً‬ ‫شد؟! اصا نفهمیده بودم چند رکعت‬ ‫خــوانــدهام؛ فقط یــادم هست که اقتدا‬ ‫کرده بودم‪ .‬در مدتی که نماز میخواندم‬ ‫تمام حواسم به حرف سمیرا بود‪ .‬نکند‬ ‫من نمازهایم را از روی عادت و بدون‬ ‫پشتوانه عقلی و فکری بجا مــیاوردم‪.‬‬ ‫وای خدای من! ذهنم درگیر شده بود‪.‬‬ ‫ایا حرف سمیرا درست بود و من از روی‬ ‫تمرین و تکرار به نماز اول وقت عادت‬ ‫ً‬ ‫کرده بودم؟! ایا نمازهایم را صرفا از روی‬ ‫عادت انجام داده بودم و انها ارزشمند‬ ‫نبودند؟!‬ ‫سمیرا گفت‪«:‬مگر نمیدونی کاری که از‬ ‫روی عادتی بیفکر انجام بشه‪ ،‬ارزشی‬ ‫نداره!» کمی جا خوردم‪ .‬با صدای زینب‬ ‫به خــودم امــدم‪« :‬قبول باشه لیا»‪ .‬من‬ ‫هم دستش را فشردم و گفتم قبول حق‬ ‫انشاءاه‪.‬‬ ‫به زینب گفتم‪« :‬چیزی به ذهنم رسید‬ ‫این حرف تو مرا به فکر انداخت‪ ،‬راستی‬ ‫چه طور میتوانیم کار نیکی را در کودک‬ ‫نهادینه کنیم؟ ایا غیرازاین است که باید‬ ‫از طریق تمرین و تکرار‪ ،‬ان عمل اخاقی‬ ‫را در کودک ایجاد کرده و تثبیت کنیم؟!‬ ‫ایا غیرازاین است که باید کودک را به کار‬ ‫نیک عادت دهیم؟!» زینب لبخندی زد‬ ‫و گفت‪« :‬معلوم است حرف سمیرا تو را‬ ‫حسابی به فکر انداخته است‪ .‬راستش را‬ ‫بخواهی سوال سختی است‪ ،‬اما تا انجا‬ ‫که من میدانم همه بزرگترها از همین‬ ‫روش استفاده میکنند تا کودک را به کار‬ ‫خیر عادت دهند»‪.‬‬ ‫ض‬ ‫این صورت ارزش داره و تنها عملی که‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫سلمݧݧݧݧٰی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫بهتر است انجام درمانهای دندانپزشکی‬ ‫در دوران بارداری بخصوص سهماهه اول‬ ‫باکتریایی است که مهمترین منبع انتقال‬ ‫است‬ ‫این گروه سنی ممکن‬ ‫کودکان‬ ‫و سوم‪ ،‬انجام نشود‪ .‬ولی در صورت لزوم‬ ‫باکتریهای پوسیدگیزا به کودکان‪ ،‬پدر‬ ‫و ایجاد شرایط اورژانس دندانی مثل درد‬ ‫و مــادر و بهخصوص م ــادران‬ ‫بزنند‪،‬‬ ‫هستند‪.‬خــودشــان مــســواک‬ ‫بخواهند‬ ‫یا عفونت‪ ،‬میتوان درمان دندانپزشکی‬ ‫پــس والــدیــن باید پیش از ب ــارداری به‬ ‫را در هر زمان از دوران بارداری انجام‬ ‫دندانپزشک مراجعه کرده و دندانهای‬ ‫دلیلحسیدادعدم‬ ‫توجهو داش‬ ‫پوسیده خــود را امــا‬ ‫به امپول بی‬ ‫ـتعموم‪،‬‬ ‫برخافـتصور‬ ‫بایدترمیم‬ ‫عصبکشی یا‬ ‫برای مادر و جنین خطرناک نیست‪.‬‬ ‫نمایند‪ ،‬دندانهای غیرقابل نگهداری‬ ‫حتیعدم‬ ‫و‬ ‫ـودک‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫ـات‬ ‫ـ‬ ‫ک‬ ‫ـر‬ ‫ـ‬ ‫ح‬ ‫هماهنگی‬ ‫تهیه رادیوگرافی از دندان با استفاده از‬ ‫را از دهان خارج کرده و مشکات لثه‬ ‫تجهیزات ایمنی مثل روپوش و گردنبند‬ ‫را در صورت وجود درمان کنند‪ .‬والدین‬ ‫رادیوگرافی‪ ،‬پدر‬ ‫سالگی‬ ‫‪6‬‬ ‫سن‬ ‫تا‬ ‫حداقل‬ ‫توانایی‪،‬‬ ‫سربی و تجویز حداقل تعداد‬ ‫پس از دستیابی به دهان تمیز و عاری از‬ ‫در این دوران امکانپذیر است‪.‬‬ ‫پوسیدگی‪ ،‬ازم است بهداشت دهان و‬ ‫و مادر ً‬ ‫دهان‬ ‫بهداشت‬ ‫رعایت‬ ‫مسئول‬ ‫دندانها را رعایت کنند‪ .‬مثا حداقل‬ ‫انواع درمانهای دندانپزشکی مثل کشیدن‬ ‫دو بار در روز مسواک بزنند و در استفاده‬ ‫دندان‪ ،‬ترمیم یا پرکردن و عصبکشی‬ ‫توانندنظراگربرای‬ ‫ضروریمی‬ ‫والدین‬ ‫باشند‪.‬هستند‪.‬‬ ‫کودک‬ ‫مداوم از نخ دندان کوشا‬ ‫باشند‪ ،‬بدون در‬ ‫برای مادر‬ ‫گرفتن زمان بارداری انجام میشود؛ اما‬ ‫مطالعات جدید نشان میدهد‪ ،‬مادران‬ ‫کودک به‬ ‫استقال‬ ‫احتراممثلبه‬ ‫طلبیبه انتخاب‬ ‫نداشته باشند و یا‬ ‫حساگر ضرورت‬ ‫التهاب‬ ‫دارای بیماریهای دهان و لثه‬ ‫مادر باردار باشند‪ ،‬باید به بعد از دوران‬ ‫لثه‪ ،‬عفونت لثه و ‪ ...‬ریسک بااتری برای‬ ‫اختیار دهند‪ ،‬اما‬ ‫زدن‬ ‫مسواک‬ ‫برای‬ ‫زایمان زودرس و تولداو‬ ‫وزن دارند‪.‬‬ ‫نوزادان کم‬ ‫موکول شوند‪.‬‬ ‫بارداری‬ ‫یکی از والدین باید برای تکمیل فرایند‬ ‫صحیح مسواک زدن‪ ،‬بهخصوص در‬ ‫شب و قبل از خواب‪ ،‬مسئولیت این‬ ‫کار را بر عهده بگیرد‪.‬‬ ‫در این سن نیازی به استفاده از سایر‬ ‫وســایــل رعــایــت بهداشت ده ــان مثل‬ ‫مسواک و خمیردندان نیست‪.‬‬ ‫هرچقدر انجام اعمال بهداشتی برای نوزاد‬ ‫زودتر اغاز شود و مرتبتر انجام بگیرد‪ ،‬این‬ ‫رفتار برای او عادت شده و در اینده راحتتر‬ ‫و با زحمت کمتری اعمال بهداشتی مثل‬ ‫مسواک زدن را انجام میدهد‪.‬‬ ‫ݐ‬ ‫ݐݐ ݐ‬ ‫�ݤ‬ ‫دݣ ݣ ݤ‬ ‫ݠک ݣ ݤݠݣ ݫ ݓݣٮݤد ݣ‬ ‫شس ݐىىݫݬ ݣݔ ݣ ݣ ݥ‬ ‫ݣما� ݣ ݣدݤݣ ی ݣىݤݣ ݤ‬ ‫سه تا ششسالگی‬ ‫سلمݧݧݧݧٰی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫پوسیدگی دندان‪ ،‬نوعی بیماری با عامل‬ ‫قبل از رویش دندانهای شیری‪ ،‬تمیز‬ ‫کردن و ماساژ دادن روزانه لثههای نوزاد‬ ‫با استفاده از یک دستمال تمیز یا یک‬ ‫گاز استریل مرطوب‪ ،‬محیط دهان نوزاد‬ ‫را از باکتریها پاککرده و به روند رویش‬ ‫دندانهای شیری کمک میکند‪.‬‬ ‫ا‬ ‫� ݣا ݣ ت‬ ‫ݤ�‬ ‫له ݣا ݣݤ� ݐ ݣ‬ ‫مسا ݣ‬ ‫سلمݧݧݧݧٰی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫�‬ ‫ݠݤݤ کو ݣ ݣک ݥݣ ݣم ݣاݣݤ ݐ ݤݤ‬ ‫ݫ ݫ ݬݠ ݐ ݣ ݐ‬ ‫ݣسى ݬݫ ݔ ݣ ݣگ ݣ ݣ‬ ‫ݤىاݤ ݐݤ�ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ‬ ‫ݠݤ ݣ ݣد ݐ ݣ ݣ‬ ‫د ݣ‬ ‫ݣه ݣ ݣا د ݤ‬ ‫ݕگو� ݣ ݣݣار ݣ ݫ ݣ ݫ ݭ ݫݣݣٮݕ ݫ‬ ‫ݐ‬ ‫در ݣ ݣ ݩݧ ݐ‬ ‫ݣسىى ݐ ݣ ݣمݣ ݐ ت ݐ‬ ‫ݣی ݣ ݣکى ی ݤ‬ ‫�ݤ؟‬ ‫لوگٮݣ ݣ‬ ‫ݣݣݣ‬ ‫ی� ݣ� ݣىل� ݣ‪ ،‬ݣ ݣ ݓݣݠ ی‬ ‫در شماره قبل‪ ،‬برای شما درباره اهمیت دندانهای شیری گفتیم که این مرواریدهای‬ ‫تولد تا یکسالگی‬ ‫یک تا سهسالگی‬ ‫در ایــن دوره سنی میتوان استفاده از‬ ‫مسواکهای انگشتی مخصوص کودکان را‬ ‫اغاز کرد‪ .‬خمیردندان مخصوص کودکان‬ ‫میتواند از سن دوسالگی استفاده شود‪،‬‬ ‫ولی باید دقت کرد مقدار بسیار کمی از‬ ‫خمیردندان‪ ،‬بهصورت یکایه نازک‬ ‫روی مسواک قــرار بگیرد‪ ،‬چــون کودک‬ ‫هنوز نمیتواند تف کند‪.‬‬ ‫پس از رویــش اولین دنــدان شیری که‬ ‫ً‬ ‫مــعــمــوا بــیــن ســنــیــن ‪ 4‬تــا ‪ 6‬ماهگی‬ ‫اتفاق میافتد‪ ،‬روزانــه حداقل یکبار‬ ‫باید پا کهای با کتریایی جمع شده‬ ‫روی دندانهای کودک برداشته شوند‪.‬‬ ‫برای این کار بهتر است کودک را روی‬ ‫یکدست دراز کرد و با استفاده از یک‬ ‫دستمال تمیز یا گــاز مرطوب که دور‬ ‫انگشت اش ــاره دســت دیگر پیچیده‬ ‫میشود‪ ،‬دندانها را تمیز کرد‪.‬‬ ‫کوچک تا چه اندازه میتوانند در سامت و زیبایی کودک ما نقش داشته باشند‪.‬‬ ‫سامتسپس‬ ‫شود‪.‬‬ ‫دراز کردن کودک فراهم‬ ‫در این شماره هم همراه خانم دکتر احمدوند‪ ،‬درباره نقش مهم والدین در‬ ‫دهان و دندان کودکان میاموزیم‪ .‬مسئولیتی که نهفقط بعد از رویش دندان‬ ‫هایپاهای‬ ‫یکی از والــدیــن دســتهــا و‬ ‫شیری‪ ،‬بلکه قبل از تولد کودک اغازشده و تا سالهای ابتدای نوجوانی او ادامه‬ ‫پیدا میکند‪ .‬برای اشنایی با این مسیر پرپیچوخم‪ ،‬با مقاله زیر همراه شوید‪:‬‬ ‫دوم برای‬ ‫کودک را مهار کرده و والد‬ ‫پیش از تولد‬ ‫کودک مسواک بزند‪.‬‬ ‫‪38‬‬ ‫‪41‬‬ ‫ی‬ ‫ݑݦ ݐ‬ ‫�ا ݣدݥݣ ݫ ݬݫ ِ ݣ ݣ‬ ‫وٮ ݣ ݣݫ ݬݔݣى ݣ ݫ ݬݓݣى؟‬ ‫ݣٮ ݣ ݣݣݠ ݓ‬ ‫گفتم‪« :‬مادربزرگت راست گفته؛ او برای‬ ‫اینکه شمارا در کودکی به نماز تشویق‬ ‫کند از یک محرک مثل هدیه استفاده‬ ‫کرده است اما برای اینکه شرطی نشوید‪،‬‬ ‫گاهی ان را حذف کرده؛ تا بیشتر به خود‬ ‫عمل فکر کنید و وقت این کار در دوران‬ ‫کودکی است‪».‬‬ ‫اما بااینحال فرد باتجربه و باسوادی بود‪.‬‬ ‫بیشتر دانشجویان دانشگاه‪ ،‬برای پیدا‬ ‫کردن جواب سوالهایشان به او مراجعه‬ ‫میکردند‪ .‬نزدیکتر که امد سامی دادیم و‬ ‫گفتم‪« :‬حاجاقا سوالی برای ما پیشامده‪،‬‬ ‫امکان دارد پاسخ بدهید؟» حاجاقا هم‬ ‫به گرمی جواب ساممان را داد و گفت‪:‬‬ ‫«البته!» گفتم‪« :‬حــاجاقــا اینکه ما کار‬ ‫خیری را از روی عادت انجام میدیم‪،‬‬ ‫یعنی دیگه اون کــار ارزش نـ ــداره؟! و‬ ‫ً‬ ‫صرفا به یک عمل یکنواخت و یکسویه‬ ‫‪44‬‬ ‫منتظر شنیدن بقیه حرفهایش شدم‪.‬‬ ‫سمیرا دفترچه یادداشتش را دراورد و‬ ‫شروع کرد به خواندن‪« :‬بله نمیتوان تاثیر‬ ‫عــادت را انکار کــرد‪ .‬عــادت از یکسو‬ ‫طبیعت ثانوی انسان است‪ ،2‬به این معنا‬ ‫که تمرینهای پیگیر و عادات تربیتی به‬ ‫حدی تاثیرگذار و قوی است که میتواند‬ ‫بر ویژگیهای ارثی غلبه کند و از سوی‬ ‫دیــگــر دشــمــن قدرتمندی اســت کــه بر‬ ‫صاحبش حکومت میکند‪ .3‬دو روایت‬ ‫ً‬ ‫مذکور اگرچه دو ویژگی کاما متفاوت‬ ‫و شاید متقابل عادت را بیان میکنند‪،‬‬ ‫اما میتوان گفت هردو روایت اهمیت‬ ‫عادت و شدت نفوذ و تاثیرگذاری ان را‬ ‫نشان میدهد»‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ضمنا من روایات دیگری هم پیداکردم‬ ‫ً‬ ‫که حاجاقا به انها اشاره کردند‪ .‬مثا‪:‬‬ ‫ عوّ د لسانک لین الکلام و بذل ّ‬‫السلام؛‬ ‫ک‬ ‫ڡ ݧݩ‬ ‫ݐ‬ ‫ر ݣ ݣدݤݥایݥ ݣ ݣدݣݭ ݤٮوݣ ݤرݐ‬ ‫ݫݔ‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫ف‬ ‫صلها پش‬ ‫ت‬ ‫س‬ ‫ر‬ ‫ه‬ ‫م میای‬ ‫میرود‪ ،‬د‬ ‫ند و ما به‬ ‫ل‬ ‫ت‬ ‫ح‬ ‫و‬ ‫ض‬ ‫ی‬ ‫و‬ ‫ر‬ ‫دل‬ ‫مان ن‬ ‫شان ع‬ ‫ص‬ ‫یست که‬ ‫ادت کرد‬ ‫پ‬ ‫ه‬ ‫ا‬ ‫ای‬ ‫ی‬ ‫دای خش‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫‪.‬‬ ‫ز‬ ‫خ‬ ‫ب‬ ‫گ‬ ‫ا‬ ‫ر‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ش‬ ‫ا‬ ‫ان‬ ‫ک‬ ‫ی‬ ‫ه‬ ‫ب‬ ‫ت‬ ‫ا‬ ‫اب‬ ‫وک‬ ‫غل بر‬ ‫ز یر پا‬ ‫ستان که‬ ‫می سرما‬ ‫گهای خ‬ ‫ی عابران‬ ‫و‬ ‫ه‬ ‫‪،‬‬ ‫م‬ ‫ک‬ ‫ش‬ ‫و‬ ‫ک‬ ‫رن‬ ‫چ‬ ‫ه‬ ‫ه‬ ‫گ‬ ‫ب‬ ‫چاش‬ ‫و خیاب‬ ‫میاید که‬ ‫گذر یم زن‬ ‫نی رو زها‬ ‫ان را پر م‬ ‫گ‬ ‫ی‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫ی‬ ‫ی‬ ‫ک‬ ‫د‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫ن‬ ‫ف‬ ‫د‬ ‫س‬ ‫‪.‬‬ ‫ه‬ ‫ب‬ ‫و‬ ‫ها در‬ ‫اس‬ ‫صل رنگ‬ ‫ی نم باران‬ ‫ت‪ .‬خاط‬ ‫اول مهر‪،‬‬ ‫ر‬ ‫ارنگ اس‬ ‫ه‬ ‫خ‬ ‫ا‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ی‬ ‫ط‬ ‫‪.‬‬ ‫ر‬ ‫ا‬ ‫ک‬ ‫ه‬ ‫م‬ ‫ه‬ ‫ت‬ ‫ا‬ ‫از ا‬ ‫کرار‬ ‫امسا‬ ‫ما‬ ‫ینها که‬ ‫ل میخوا‬ ‫ی ولی شی‬ ‫را بتکاند‬ ‫ه‬ ‫ر‬ ‫‪.‬‬ ‫ی‬ ‫پ‬ ‫د‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ی‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ک‬ ‫ر‬ ‫ز‬ ‫و‬ ‫را‬ ‫ا‬ ‫ز‬ ‫ر‬ ‫م‬ ‫های‬ ‫سال‬ ‫م‬ ‫ی نبا‬ ‫اول پاییز‬ ‫شد و با ف‬ ‫با فصلی‬ ‫یشود‪ .‬م‬ ‫ب‬ ‫ح‬ ‫ه‬ ‫ص‬ ‫ر‬ ‫ل‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫م‬ ‫ه‬ ‫ح‬ ‫سین‬ ‫سال رو‬ ‫مراه ش‬ ‫و حت‬ ‫؟و ص‬ ‫ده تا دل‬ ‫ی همه ات‬ ‫ف‬ ‫دا‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫ق‬ ‫ی جای «‬ ‫ه‬ ‫ط‬ ‫ه‬ ‫ا‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫ی‬ ‫ل‬ ‫ش‬ ‫ت‬ ‫و‬ ‫ا‬ ‫ک‬ ‫گ‬ ‫زن‬ ‫ر‬ ‫را‬ ‫ری‬ ‫دی‬ ‫ا‬ ‫جیر شروع‬ ‫سام» هر‬ ‫هر سال رن‬ ‫عضای ه‬ ‫س‬ ‫ی‬ ‫گ‬ ‫ا‬ ‫ئ‬ ‫ل‬ ‫ج‬ ‫ت‬ ‫را‬ ‫ت‬ ‫دی‬ ‫ه‬ ‫د‬ ‫حریر یه ٰ‬ ‫م به «‬ ‫ی پاشیده‬ ‫زدهان ـ‬ ‫همهیئتی‬ ‫سلمی م‬ ‫ط‬ ‫س‬ ‫ال‬ ‫ا‬ ‫د و با اقت‬ ‫م‬ ‫ب‬ ‫»‬ ‫دا‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫ب‬ ‫دا‬ ‫ه‬ ‫د‬ ‫ن‬ ‫ه‬ ‫م‬ ‫ف‬ ‫ا‬ ‫و‬ ‫ایشا‬ ‫ست‪.‬‬ ‫خواس‬ ‫صل را ب‬ ‫ن قدمی‬ ‫تهایم کم‬ ‫ا یاد و نا‬ ‫ب‬ ‫ـ‬ ‫م‬ ‫م‬ ‫را‬ ‫ا‬ ‫ح‬ ‫را‬ ‫ی‬ ‫ب‬ ‫س‬ ‫م‬ ‫ه‬ ‫ی‬ ‫ن‬ ‫ز یاد‬ ‫ظلومی‬ ‫؟ قلم‬ ‫ی کرمش‬ ‫ن عالم ب‬ ‫ق‬ ‫ر‬ ‫ب‬ ‫و‬ ‫دا‬ ‫ل‬ ‫ش‬ ‫ت‬ ‫ک‬ ‫ه‬ ‫ن‬ ‫اند‬ ‫د و ام‬ ‫چها‬ ‫‪ .‬از خدا‬ ‫یدوار یم ب‬ ‫رمین شم‬ ‫ا‬ ‫ه‬ ‫ر‬ ‫د‬ ‫ه‬ ‫ٰ‬ ‫ا‬ ‫ل‬ ‫ز‬ ‫ه‬ ‫ا‬ ‫س‬ ‫هم‬ ‫لمی‬ ‫م‬ ‫بنشیند‪.‬‬ ‫تقدیم نگ‬ ‫ا‬ ‫ه‬ ‫پ‬ ‫نتظر نظرا‬ ‫ر‬ ‫م‬ ‫ت‬ ‫ه‬ ‫ر‬ ‫و‬ ‫پ‬ ‫ش‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ا‬ ‫ش‬ ‫‪،‬‬ ‫ن‬ ‫هاداتتان‬ ‫هستیم‪.‬‬ ‫‪4‬‬ ‫یکی از لشکریان یزید در کربا پس از شهادت امام حسین؟ مشغول غارت‬ ‫امــوال اهلبیت؟ بود و در همان حالت اشک میریخت‪ .‬یکی از فرزندان‬ ‫ابا عبدا‪...‬؟ به او فرمود‪« :‬چرا گریه میکنی؟» گفت‪« :‬به خاطر جنایتی که‬ ‫میکنم‪ ».‬ایشان فرمود‪« :‬پسازاین کار زشت دســتبــردار‪ ».‬او در پاسخ گفت‪:‬‬ ‫‪1‬‬ ‫«نمیتوانم! میترسم این مال را کس دیگری ببرد‪».‬‬ ‫جهل‪ ،‬ترس‪ ،‬نمازهای طوانی اما بیوایت‪،‬‬ ‫بیبصیرتی‪ ،‬لقمههای حرام‪ ،‬رفاهزدگی‬ ‫و‪ُ ...‬مهر ننگ شقاوت را در کارزار کربا‬ ‫تا ابد بر پیشانیشان کوبید‪.‬‬ ‫قاتان‪ ،‬همراهان و ساکتان!‬ ‫لشکر ‪ 30‬هزارنفره از تبار شیطان!‬ ‫در ایــن خانه پربا‪ ،‬قلب هرکدامشان‬ ‫یکجا ُمرده بود و هر یک اسیر جلوهای از‬ ‫محبت دنیا شده بودند‪.‬‬ ‫زیانکارترین مردم بودند‪ .‬انقدر بیبصیرت‬ ‫که برای ّ‬ ‫تقرب به خدا‪ ،‬ولی خدا را شهید‬ ‫‪2‬‬ ‫کردند‪.‬‬ ‫یکی مانند شمر با همه خباثت و پلیدی‪،‬‬ ‫به دنبال شرافت نداشتهاش امده بود‪.‬‬ ‫حسود بود‪ .‬نمیخواست هیچکس از او‬ ‫پیش بیفتد‪ ،‬حتی در قتلگاه فرزند عزیز‬ ‫پیامبر؟!‬ ‫دلهای قاتان کربا پر بود از حب دنیایی‬ ‫که حضرت حسین؟ را از انها گرفت‪.‬‬ ‫خداوند متعال در قــران مجید بهحق‬ ‫فرموده اســت‪«َ :‬مــا َج َع َل اه ِلـ َـر ُجـ ٍـل ِمن‬ ‫َْ‬ ‫قل َب ْین فی َج ْو ِفه‪...‬؛ خدا در درون هیچکس‬ ‫‪3‬‬ ‫دو قلب قرار نداده است‪».‬‬ ‫ّ‬ ‫مبین این حقیقت‪ ،‬کام زیبای پیامبر‬ ‫مهربانی؟ است که میفرماید‪ُ :‬‬ ‫«ح ُّب‬ ‫ً‬ ‫ُّ ْ‬ ‫ُ ُّ ّ َ َ‬ ‫قلب اب اد؛‬ ‫الدنیا و حب الله لایجت ِم ِ‬ ‫عان فی ٍ‬ ‫ّ‬ ‫محبت دنیا و محبت خداوند در هیچ‬ ‫‪4‬‬ ‫قلبی هرگز باهم جمع نمیشود‪».‬‬ ‫البته که این کره خاکی مسافرخانه خوبی‬ ‫است‪ .‬جایگاه تربیت و به دست اوردن‬ ‫کمالهای انسانی است‪ .‬محل تدارک‬ ‫‪5‬‬ ‫برای زندگی سعادتمندانه ابدی است‪.‬‬ ‫به فرموده حضرت باقرالعلوم؟‪« :‬دنیا‬ ‫یاریدهنده خوبی است برای اخرت‪ 6».‬اما‬ ‫دل بستن به بهره ناچیزش‪ ،‬عقل را فاسد‬ ‫میکند‪ ،‬گوشها را کر و چشمها را کور‬ ‫مینماید‪ .‬درست مانند دنیاپرستان کوفه‬ ‫انهمه کوردلی از انها بعید نبود‪.‬‬ ‫زیــرا انسانی که همهچیز را محدود به‬ ‫همین دنیا ببیند و از اخرت غافل باشد‪،‬‬ ‫در عرصه عمل به هر کاری دست میزند‬ ‫و حق و باطل را بر مبنای میل و خواهش‬ ‫‪8‬‬ ‫نفس خود معنا میکند‪».‬‬ ‫امام ّ‬ ‫المتقین‪ ،‬حضرت علی؟ بهخوبی‬ ‫این سرای فانی را توصیف فرمود‪« :‬خداوند‬ ‫ّ‬ ‫برای مدتی توقف در این خانه ازمایش‬ ‫و عبرت را برایتان ّ‬ ‫مقرر فرموده است‪،‬‬ ‫در این دنیا ازمایش میشوید و در برابر‬ ‫اعمال خود محاسبه میگردید‪ .‬پس به‬ ‫دنیا دلبسته نباشید که اب این جهان‬ ‫تــیــره و چشمهسارش هـمــراه گــلوای‬ ‫است‪ .‬مناظری دلفریب و سرانجامی‬ ‫خطرنا ک دارد‪ .‬فریبنده و دلانگیز‪ ،‬اما‬ ‫‪9‬‬ ‫بیدوام است‪».‬‬ ‫در فاجعه سال ‪ 61‬هجری‪ ،‬همین دنیای‬ ‫پست‪ ،‬اهل نفاق را خوب سرگرم نمود‪.‬‬ ‫‪5‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫دیگری عمر بن سعد‪ ،‬طمع حکومت ِر ی‬ ‫و به هم زدن اسمورسمی برای فرزندانش‪،‬‬ ‫ک ــارش را بهجایی رســانــد کــه فرمانده‬ ‫سوارانی شد که بر پیکر کریمترین خلق‬ ‫خدا اسب تاختند‪.‬‬ ‫و بدبختتر کسانی که به قیمت غارت‬ ‫خیمههای ال اه؟ روسیاه عالم شدند‪.‬‬ ‫که ندای پدر ازادگان جهان را نشنیدند‪،‬‬ ‫وقتیکه رودرروی انها با همه کرامت و‬ ‫عظمتش چنین فرمود‪« :‬وای بر شما! که از‬ ‫ما روی برگرداندید و از یاری ما سرباز زدید‪،‬‬ ‫بدون انکه خطایی از ما سرزده باشد و یا‬ ‫رای و عقیده نادرستی از ما دیده باشید‪.‬‬ ‫از گروه جنایتکاران و تحریفکنندگان‬ ‫قــران و خاموشکنندگان ّ‬ ‫سنت نبوی‬ ‫ُ‬ ‫‪7‬‬ ‫هستید که فرزند پیامبر را میکشید‪».‬‬ ‫‪ ‬مریمالسادات مرتضیزاده‬ ‫ݐَ� ݐَ� م ݧںݠݐ‬ ‫س ݣ ݤݤ‬ ‫ݣ ݣ ݣه‬ ‫مالک ݣ ݣݤر ݣ ݣ ݣ ݣݤ‬ ‫از یادشان بــرد امــدن روز عظیم را‪ ،‬روز‬ ‫ماقات با «احکم الحاکمین» را‪ ،‬روزی‬ ‫که پردههای غفلت کنار میرود و همه‬ ‫میفهمند مالک همهچیز در عالم خدای‬ ‫متعال است و مال و فرزند و از همه مهمتر‬ ‫سرمایه عمرشان‪ ،‬امانت بود‪.‬‬ ‫راستی هرکدامشان هــرروز چند بــار در‬ ‫ک‬ ‫نمازهایشان تکرار کرده بودند‪ِ :‬‬ ‫«مال ِ‬ ‫َ‬ ‫وم ّالدین؟»‬ ‫ی ِ‬ ‫پس چرا فراموش کردند «روز ظهور همه‬ ‫حق» را؟ وقت معلومی که حقیقت دین‪،‬‬ ‫توحید‪ ،‬نبوت و‪ ...‬ظهور مییابد‪ .‬روزی‬ ‫که باطن انسانها ظاهر میشود و هر کس‬ ‫ّ‬ ‫در ان «یومالدین» به انچه کرده است‪،‬‬ ‫جزا داده میشود‪.‬‬ ‫در ان روز انسانها چــه بخواهند چه‬ ‫الم ُ‬ ‫نخواهند‪ ،‬میفهمند که ِ«ل َمن ُ‬ ‫لک‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫الی َ ّ‬ ‫َ‬ ‫الواح ِد الق ّهار؛ فرمانروایی در ان‬ ‫وم ِلل ِه ِ‬ ‫روز از ان کیست؟! از ان خدای یکتای‬ ‫ّقهار»‪ 10.‬قیامتی برپا میشود که هیچکس‬ ‫بدون اذن خدا نمیتواند حتی کامی به‬ ‫زبان اورد و بازار توجیهها تعطیل میشود‪.‬‬ ‫دراک َیوم ّالدین۞ ُث َّم ما َا َ‬ ‫َ«و ما َا َ‬ ‫دراک ما‬ ‫ِ‬ ‫َ َ َ‬ ‫لاتمل ُ‬ ‫ک َن ٌ َ‬ ‫َ‬ ‫فس‬ ‫وم ّالدین ۞ یوم‬ ‫ِ‬ ‫ی ِ‬ ‫فس ِلن ٍ‬ ‫ً‬ ‫َ َ‬ ‫الا ُمر َی َ‬ ‫وم ِئ ٍذ ِل ّله؛ تو چه میدانی روز‬ ‫شیئا و‬ ‫جزا چیست؟ باز چه میدانی روز جزا‬ ‫چیست؟ روزی است که هیچکس قادر‬ ‫به انجام کاری به نفع کس دیگری نیست‬ ‫‪11‬‬ ‫و همه امور در ان روز از ان خداست‪».‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫پناهبرخدا! پناهبرخدا!‬ ‫‪6‬‬ ‫انها که جرعهای اب را از طفل ششماهه‬ ‫در ی ــغ کــردنــد یــادشــان رفـتــه بــود مالک‬ ‫ََ‬ ‫نفسهای خود هم نیستند!‬ ‫ّ‬ ‫ا اله اا اه زیاد میگفتند اما زبان حالشان‬ ‫نبود‪ .‬اسیر اسباب ّ‬ ‫مادی بودند‪.‬‬ ‫بیابرو شدند چراکه بــرای خوشبخت‬ ‫شدن‪ ،‬چاپلوسی به ظالم را موثرتر از رضای‬ ‫خدا میدانستند‪.‬‬ ‫با پیشانیهایی که جــای مهر بر خود‬ ‫موحد نبودند؛ زیرا ّ‬ ‫داشتند‪ّ ،‬‬ ‫موحد کسی‬ ‫است که باخدا بیعت میکند و جان و‬ ‫مال خود را به خدا میفروشد‪ 12.‬خدایی‬ ‫که مالک همهچیز است‪ ،‬خالقی که عالم‬ ‫را از هیچ افریده است‪.‬‬ ‫امیرالمومنین؟ میفرمایند‪« :‬خداوند‬ ‫مالک است و او ما را مالک کرده است‪،‬‬ ‫مادامیکه مــال او در اختیار ماست‪،‬‬ ‫تکلیف داریم‪».‬‬ ‫انسان توحیدمدار تمام همتش بر این‬ ‫اســت که چگونه از نعمتهای الهی‬ ‫درس ــت اسـتـفــاده کند و بــا یــاد مــرگ و‬ ‫توشه تقوا برای روز پاسخگویی در محضر‬ ‫مهربانی که همهچیزش از اوست‪ ،‬اماده‬ ‫شود‪ .‬باورش این است که عالم صاحبی‬ ‫مدبر دارد و دنیا همهچیزش امانت است‪.‬‬ ‫پس ز یــاد و کم ان فرقی نمیکند‪ ،‬مهم‬ ‫رضای خالق هستی است‪.‬‬ ‫حقیقت این است که پروردگار حکیم از‬ ‫رحمت عام فراگیر خود همه موجودات‬ ‫را خلق نمود و به هر انسانی نعمتهایی‬ ‫متفاوت بر اساس حکمت‪ ،‬عطا فرموده و‬ ‫هنر ادمی ان است که با اختیار‪ ،‬بهوسیله‬ ‫همین داشتههایش خانه اخرتش را اباد‬ ‫منابع‪:‬‬ ‫‪ .1‬مقتل الحسین‪ ،‬عبدالرزاق مقرم‪ ،‬ص‪.369‬‬ ‫‪ .2‬توجیه المسائل کــر بــا‪ ،‬سید علیاصغر‬ ‫علوی‪ ،‬ص‪.122‬‬ ‫‪ .3‬سوره احزاب ایه ‪.4‬‬ ‫‪ .4‬تنبیه الخواطر‪ّ ،‬ورام بنابیفراس حلی‪ ،‬ص‪.362‬‬ ‫‪ .5‬چهل حدیث‪ ،‬امام خمینی؟ ص‪.127‬‬ ‫‪ .6‬بحاراانوار‪ ،‬جلد ‪ ،70‬ص‪.127‬‬ ‫‪ .7‬خطبه امام حسین؟ در عاشورا‪.‬‬ ‫کند و به سعادت ابــدی برسد؛ اما اگر‬ ‫انسان از امانت اختیار سوءاستفاده‬ ‫کند و بــا اراده خــود خــاف اراده خدا‬ ‫عمل کند‪ ،‬نتیجهاش چیزی جز محروم‬ ‫شدن از رحمت و مبتا شدن به عذاب‬ ‫‪13‬‬ ‫جاودانه نیست‪.‬‬ ‫روسیاهانی که ابا عبدا‪ ...‬الحسین؟ را‬ ‫غریبانه با لبهای عطشان شهید کردند‪،‬‬ ‫هر چند نافله خوان بودند و قران را بارها‬ ‫ختم کردند‪ ،‬اما عبادتهای بیوایت‬ ‫نتوانست انها را از اسارت دنیا ازاد کند‬ ‫و ابدیت را به بهایی َپست فروختند‪.‬‬ ‫و اکنون ما ّامت اخرالزمان‪...‬‬ ‫بهترین عبرت صحنه عاشورا برایمان این‬ ‫است که حواسمان باشد فریب دنیا‪،‬‬ ‫ما را از ولی خدا جدا نکند‪ .‬نکند روزی‬ ‫موایی را که دوستش داریم تنها بگذاریم!‬ ‫زبانهایمان برای لبیک گفتن به ندای‬ ‫ُ‬ ‫جهادش کند شود و قدمهایمان در یاری‬ ‫دین حقش سست گردد‪ .‬بهراستیکه‬ ‫توفیق جــانفـشــانــی درراه خــدا ّ‬ ‫میسر‬ ‫نخواهد بود‪ ،‬مگر انکه همیشه اماده‬ ‫رسیدن قیامت عالم باشیم‪ ،‬روزی که‬ ‫نزدیک است‪.‬‬ ‫«ان ســرای اخــرت را بــرای کسانی قــرار‬ ‫دادهایم که در این جهان نه خواهان برتری‬ ‫هستند و نه خواهان فساد و سرانجام نیک‬ ‫‪14‬‬ ‫و عاقبت خوش برای ّمتقین است‪».‬‬ ‫‪ .8‬برگرفته از کتاب اخاق در قران‪ ،‬ایت ا‪...‬‬ ‫مصباح یزدی‪ ،‬ص‪.153‬‬ ‫‪ .9‬نهجالباغه‪ ،‬خطبه ‪.83‬‬ ‫‪ .10‬سوره مبارکه غافر ایه ‪.16‬‬ ‫‪ .11‬سوره مبارکه انفطار ایه ‪ 17‬الی ‪.19‬‬ ‫‪ .12‬برگرفته از تفسیر تسنیم‪ ،‬سوره حمد‪ ،‬ایتا‪...‬‬ ‫جوادی املی‪.‬‬ ‫‪ .13‬برگرفته از تفسیر حمد‪ ،‬ایت ا‪ ...‬حائری شیرازی‪.‬‬ ‫‪ .14‬سوره مبارکه قصص ایه ‪.83‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐں ݣݠݣهݤ ݣوݣ ݒ ݦݬىݫݣݔ ݣهݤرݣ‬ ‫در ان لحظه که حرمله تیر سه شعبه را به سمت گلوی لطیف تر از گل ششماههی‬ ‫حضرت حسین؟ نشانه گرفت‪ ،‬باید خیلیها از ان لشکر سیهزار نفره دلهایشان‬ ‫می لرزید و پا در رکاب فرزند رسول خدا؟ میشدند! اما قلبهای مردهشان در‬ ‫خودخواهی و دنیازدگی توان حرکت را از انها گرفته بود‪ .‬زبانشان بند امد‪ .‬حتی‬ ‫نتوانستند به قدر یک فریاد بر سر تمام جلوهی ظلم‪ ،‬انسانیت به خرج دهند!‬ ‫‪7‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫تاریخ همیشه تکرار میشود و راز تکرار محرمها‪ ،‬زنده نگهداشتن قلبهاست‪.‬‬ ‫شاید که سکوت بیتفاوتان شکسته شود‪.‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫݒ ݦݫݬى ݔݣهݤݣر‬ ‫م ݤا ݤݤݤه‬ ‫دىݣ ݤا ݣ ݣݤر ݣ ݣݤ ݤ‬ ‫ݫ ݫ ݬݔ ݣ‬ ‫گلیمهای ابی که امضای ثابت برای‬ ‫همه دیدارهاست و حرفهایی از‬ ‫جنس نور که تو را به هدف نزدیک‬ ‫میکند‪...‬اینبار هم حسینیه امام‬ ‫خــمــیــنــی اس ــت و رهــنــمــودهــایــی‬ ‫برای مبارزه با ظلم و ارمانی به نام‬ ‫عدالتخواهی‪:‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫‪« ‬انچه را که امروز ملت ایران داعیه‬ ‫دارد‪ ،‬عبارت است از مبارزهی با ظلم‬ ‫جهانی‪ ،‬مبارزهی با استکبار جهانی؛ البته‬ ‫این برای خود ملت برکات دارد‪ .‬وقتی که‬ ‫یک ملت میایستد‪ ،‬از شبکهی پرهیمنهی‬ ‫‪8‬‬ ‫پرهیاهوی دشمن واهمه نمیکند‪ ،‬علمش‬ ‫هم پیش مــیرود‪ ،‬اقتصادش هم پیش‬ ‫میرود‪ ،‬مسائل اجتماعیاش هم پیش‬ ‫میرود‪ ،‬جوانش هم ا گاه میشود؛ بر روی‬ ‫ملتهای دیگر هم اثر میگذارد؛ فکرش‪،‬‬ ‫دینش‪ ،‬شـعــارش‪ ،‬دنیا را فــرا میگیرد‪.‬‬ ‫شعارهائی که ما یک روز مظلومانه در‬ ‫اینجا سر میدادیم‪ ،‬ملت ایران تنها بود‪،‬‬ ‫ً‬ ‫امروز شعارهای تقریبا همهجائی در دنیای‬ ‫اسام شده‪ .‬یک ملت میتواند اثرگذار‬ ‫باشد و میتواند خودش را مستحکم کند‪.‬‬ ‫این استحکام ادامه پیدا خواهد کرد‪ .‬ما‬ ‫انشاءاه در علم پیشرفت میکنیم‪ ،‬در‬ ‫اقتصاد پیشرفت میکنیم‪ ،‬در سازندگی‬ ‫پیشرفت میکنیم‪ .‬این ملت‪ ،‬این جوانان‪،‬‬ ‫این همتها‪ ،‬این استقامتها‪ ،‬کشور را مثل‬ ‫دستهی گل خواهد ساخت و انشاءاه‬ ‫الگوئی خواهد شد برای دنیای اسام‪ .‬انچه‬ ‫که ما ازم است دنبال بکنیم همین است‬ ‫که خط صحیح‪ ،‬صراط مستقیم‪ ،‬صراط‬ ‫اه‪ ،‬راه خدا‪ ،‬راه اسام‪ ،‬راه دیانت‪ ،‬راه‬ ‫شریعت را دنبال کنیم؛ هوشیار باشیم‪،‬‬ ‫‪1‬‬ ‫بیدار باشیم‪ ،‬به وظائفمان عمل کنیم‪».‬‬ ‫‪ -1‬بیانات در دیدار مردم اذربایجان‪1390/11/26 -‬‬ ‫ـزرگ بشریت‪ ،‬ام ــروز همین‬ ‫‪« ‬درد ب ـ ِ‬ ‫مساله فقدان عدالت اســت‪ .‬همیشه‬ ‫دستگاههای ظلم و جور در سطح دنیا به‬ ‫شکلهای مختلف بر مردم جفا کردهاند؛‬ ‫بشریت را زیر فشار قرار دادهاند و انسانها‬ ‫را از حقوق طبیعی خود محروم کردهاند؛‬ ‫اما امروز این معنا از همیشه تاریخ بیشتر‬ ‫است و رفع این را انسان از ظهور مهدی‬ ‫موعود میطلبد و انتظار میبرد‪ .‬بنابراین‪،‬‬ ‫طلب عدالت است‪.‬‬ ‫مساله‪ ،‬مساله ِ‬ ‫ّاولین درس عملی از این موضوع این است‬ ‫که نابود کردن بنای ظلم در سطح جهان‪،‬‬ ‫نه فقط ممکن است‪ ،‬بلکه حتمی است‪.‬‬ ‫این‪ ،‬مطلب بسیار ّ‬ ‫مهمی است که نسلهای‬ ‫بشری امروز معتقد نباشند که در مقابل‬ ‫ظلم جهانی‪ ،‬نمیشود کاری کرد‪ .‬امروز‬ ‫وقتی ما با نخبگان سیاسی دنیا از ظلمهای‬ ‫جهانی‬ ‫مراکز قدرت بینالمللی و سیستم‬ ‫ِ‬ ‫ظلم ‪-‬که امروز به سرکردگی استکبار در‬ ‫همه دنیا وجود دارد ‪ -‬صحبت میکنیم‪،‬‬ ‫میبینیم انها میگویند بله؛ چیزی که‬ ‫ً‬ ‫شما میگویید‪ ،‬درست است؛ واقعا ظلم‬ ‫میکنند؛ اما کاری نمیشود کرد! یعنی‬ ‫مجموعه بزرگی از نخبگان که سررشته‬ ‫کار در دنیا در دست انهاست‪ ،‬اسیر یاس‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐں ݣݠݣهݤ ݣوݣ ݒ ݦݬىݫݣݔ ݣهݤرݣ‬ ‫و ناامیدیاند و این یاس و ناامیدی را به‬ ‫ملتهای خود سرریز میکنند و انها را از‬ ‫اینکه بتوان نقشه ظالمانه و شیطانی امروز‬ ‫دنیا را عوض کرد‪ ،‬مایوس میکنند‪ .‬بدیهی‬ ‫است که انسانهای مایوس نمیتوانند‬ ‫هیچ حرکتی در راه اصاح انجام دهند‪.‬‬ ‫ان چیزی که انسانها را وادار به کار و‬ ‫حرکت میکند‪ ،‬نور و نیروی امید است‪.‬‬ ‫اعتقاد به مهدی موعود‪ ،‬دلها را سرشار‬ ‫از نور امید میکند‪ .‬برای ما که معتقد به‬ ‫اینده حتمی ظهور مهدی موعود؟‬ ‫هستیم‪ ،‬این یاسی که گریبانگیر بسیاری‬ ‫از نخبگان دنیاست‪ ،‬بیمعناست‪ .‬ما‬ ‫میگوییم نخیر‪ ،‬میشود نقشهی سیاسی‬ ‫دنیا را عوض کرد؛ میشود با ظلم و مراکز‬ ‫قدرت ظالمانه درگیر شد و در اینده نه‬ ‫فقط ایــن معنا امکانپذیر اســت‪ ،‬بلکه‬ ‫حتمی است‪ .‬وقتی ملتی معتقد است‬ ‫ّ‬ ‫شیطانی امــروز در کل‬ ‫نقشه ظالمانه و‬ ‫ِ‬ ‫عالم قابل تغییر است‪ ،‬ان ملت شجاعت‬ ‫مییابد و احساس میکند دست تقدیر‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫تسلط ستمگران را برای همیشه به طور‬ ‫ّ‬ ‫‪1‬‬ ‫مسلم ننوشته است‪».‬‬ ‫‪ -2‬بیانات در مراسم پانزدهمین سالگرد رحلت‬ ‫امام خمینی؟ ‪1383/3/14 -‬‬ ‫‪9‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫‪ -1‬بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت‬ ‫عید نیمهشعبان‪1381/7/30 -‬‬ ‫‪« ‬فلسطینیها میگویند ما حیات‬ ‫دوب ــاره و ب ـیــداری خــود را از پیام امــام‬ ‫گرفته ایم؛ لبنانیها میگویند ما پیروزی‬ ‫خود بر ارتش رژیم صهیونیستی و اخراج‬ ‫صهیونیستها را از مکتب امام درس‬ ‫گــرفـتــهایــم؛ مسلمانها در هــر نقطهی‬ ‫دنیا ‪ -‬جوانهای مسلمان‪ ،‬روشنفکران‬ ‫مسلمان‪ ،‬نخبگان مسلمان ‪ -‬فتوحات‬ ‫فکری خــود در میدانهای سیاسی را‬ ‫برخاسته و برامده ی از مکتب فکری امام‬ ‫میدانند؛ تودههای امت اسامی با نام‬ ‫اسام احساس عزت میکنند؛ این همان‬ ‫نگاه بین المللی مکتب امام به مسائل‬ ‫بشر است؛ مخصوص دنیای اسام هم‬ ‫نیست؛ لذا امروز مساله ی فلسطین برای‬ ‫ما یک مساله ی اصلی است؛ مصایب‬ ‫امت اسامی برای ما دردناک است‪ .‬انچه‬ ‫در دنیای اسام اتفاق می افتد‪ ،‬برای ملت‬ ‫ایران و کسانی که به نام و یاد امام بزرگوار‬ ‫دلبسته و دلخوش هستند‪ ،‬مسائل اساسی‬ ‫است؛ نمی توانند نسبت به این مسائل‬ ‫بیتفاوت بگذرند‪ .‬بــرای همین است‬ ‫که دنیای استکبار میخواهد بزرگترین‬ ‫جنایتها را نسبت به ملتهای مسلمان‬ ‫انجام دهد؛ در حالی که دیگر ملتهای‬ ‫مسلمان نبینند‪ ،‬نفهمند و تصمیم‬ ‫نگیرند؛ ّ‬ ‫حتی اعتراض هم نکنند‪ .‬ملت‬ ‫ایران میبیند‪ ،‬میفهمد‪ ،‬اعتراض میکند‪،‬‬ ‫موضع میگیرد و نسبت به مسائل دنیای‬ ‫‪2‬‬ ‫اسام بیتفاوت نمیماند‪».‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫݒ ݦݫݬى ݔݣهݤݣر‬ ‫‪ ‬غزاله صباغیان طوسی‬ ‫کݣ ݐ ݣݠاݤ�ݐ‬ ‫ݣ‬ ‫ݣ‬ ‫ݣ‬ ‫ى‬ ‫ݔ‬ ‫ݫ‬ ‫ݬ‬ ‫ݠ‬ ‫ݫ ݕ ݬݪحه م ݑݩ ݤٮ ݤݤݤ‬ ‫کݣ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ ݤ‬ ‫ل ݣ ݣݤ ݤ‬ ‫ݣکݣو ݫݤح ݫ ݬݕ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ‬ ‫ݫ ݬݔىدݣ ݣدݣ ݤا ش‬ ‫ت‬ ‫ا‬ ‫ݤ‬ ‫و‬ ‫ݣ‬ ‫ݤ‬ ‫ل‬ ‫ݣݣ‬ ‫� ݣ ݤݤ‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫ایــن روزه ــا فکر مــیکـنــم‪ ،‬مــا‪ ،‬زنهــای‬ ‫این زمانه‪ ،‬بهاندازه متراژ خانههایمان‬ ‫کوچکشدهایم‪ .‬دغدغهها و فکرها و‬ ‫غصههایمان هم‪ .‬انگار همینکه خانهای‬ ‫مرتب داشته باشیم و غذای گرم روی‬ ‫گــاز و مهمانیهای ابــرومـنــد بدهیم و‬ ‫بچههایمان را درسخوان و مودب بار‬ ‫بیاوریم‪ ،‬تمام است‪ .‬کافی است‪ .‬شعاع‬ ‫دلنگرانیهایمان هم به همین اندازه‬ ‫کوچکشده است‪ .‬اندازه حال مادر و‬ ‫پدر‪ ،‬خواهر و برادر و دوست و اشناهای‬ ‫نزدیک‪ .‬ما همینیم‪ .‬دنیای ما همین اندازه‬ ‫است‪ .‬فکر و غصه و ارزو و دغدغههایمان‬ ‫هــم حــول همینها مــیچــرخــد‪ .‬انگار‬ ‫یک «من» بزرگ نشسته ان وسط و هر‬ ‫چیز کــه نسبتش بــا مــن بیشتر اســت‪،‬‬ ‫پراهمیتتر میشود‪ .‬ادمهای شهرهای‬ ‫دیگر‪ ،‬کشورهای دیگر‪ ،‬زبانهای دیگر…‬ ‫چه ربطی به «من» دارند؟ شدهایم مثل‬ ‫یکخانه چهل متری کوچک که از دم‬ ‫در تا انتهایش معلوم است‪.‬‬ ‫وس ــط خــانــه چـهــل م ـتــری تــار یــک گیر‬ ‫افتادهام و به دشتها فکر میکنم‪ ،‬به‬ ‫‪10‬‬ ‫کوهستانها‪ ،‬به وسعتهای بیپایانی‬ ‫که اندازه همه دردهای بشریت ظرفیت‬ ‫دارند‪ .‬ادمهایی انقدر بزرگ که غصهها‬ ‫درونشان گم میشوند‪ .‬انقدر بزرگ که از‬ ‫غصهها فرار نمیکنند‪ .‬یک اغوش باز‪،‬‬ ‫یکدل پــردرد که پابهپای همه مــادران‬ ‫داغدیده یمن‪ ،‬کودکان اواره فلسطین‪،‬‬ ‫زنان زندانی بحرین‪ ،‬بچههای میانمار…‬ ‫غصه میخورند‪ ،‬اشک میریزند و بزرگ‬ ‫میشوند‪ .‬بزرگتر میشوند‪.‬‬ ‫کنار انها‪ ،‬من همان خانه چهل متریام‬ ‫که دلم از کوچکی خودم گرفته‪ ،‬از این‬ ‫تاریکی بی روزن کافه شدهام‪ .‬دوست‬ ‫دارم در را بازکنم‪ ،‬پرده را کنار بزنم‪ ،‬نور‬ ‫بیاید و هوای تازه مهمانخانهام شود‪.‬‬ ‫ولی میترسم‪ .‬نسیم با خودش خبرهای‬ ‫ناخوش میاورد‪ ،‬غصه میاورد‪ .‬من طاقت‬ ‫غصههای بزرگ را نــدارم‪ .‬گوشهایم را‬ ‫گرفتهام و در خــود مچاله ش ــدهام؛ که‬ ‫نشنوم‪ ،‬نبینم‪ .‬من میترسم‪ .‬از کودکان‬ ‫بیپناهی که وارد خانهام شوند و نروند‪،‬‬ ‫از مــــادران داغ ـ ــداری کــه شیونکنان‬ ‫بیایند‪ ،‬از نوعروسان شوهرمردهای که‬ ‫صــدای گریههایشان ارامـشــم را به هم‬ ‫بزند‪ ،‬از یتیمان بیسرپناهی که طاقت‬ ‫غصه چشمهایشان را نداشته باشم…‬ ‫من میترسم خانه کوچکدلم ظرفیت‬ ‫دردهای انها را نداشته باشد‪ .‬میترسم‬ ‫حوصلهام پا بهپای غصههای ناتمامشان‬ ‫صبوری نکند… مگر من چقدر جادارم؟‬ ‫اغوشم چقدر بزرگ است؟ چشمهایم‬ ‫چه اندازه طاقت اشک ریختن دارند؟‬ ‫من نمیتوانم‪.‬‬ ‫میترسم و درها را میبندم و پردهها را‬ ‫میکشم‪ .‬مینشینم گوشهای و به تنگی‬ ‫و تاریکی خانهام زل میزنم‪.‬‬ ‫ولی یادم میرود که انها‪ ،‬با همه دردها‪،‬‬ ‫با خودشان نور میاورند و هــوای تازه‪.‬‬ ‫نمیدانم که این مهمانهای تازه نمیایند‬ ‫کــه بمانند و خــانــهخــراب کنند‪ .‬بــرای‬ ‫ساختن میایند‪ .‬با خودشان لبخندهای‬ ‫گرم بعد گریه میاورند‪ ،‬اغوشهای محکم‬ ‫پرمحبت‪ ،‬دست هم را میگیرند و برای‬ ‫خانهام حیاط میسازند و باغ وسیع و‬ ‫اتاقهای بزرگ‪ .‬من اگر اغوشم را به رویشان‬ ‫بازکنم‪ ،‬دلم بزرگ میشود‪ ،‬خانهام بزرگ‬ ‫میشود… دشت میشوم و دریا میشوم و‬ ‫هر غصهای که وارد قلبم میشود‪ ،‬مرا هم‬ ‫با خودش بزرگ میکند‪ ،‬بهاندازه خودش‬ ‫بزرگ میکند‪ .‬پابهپای دردهایشان گریه‬ ‫میکنم و وجودم سراسر لبخند میشود‪.‬‬ ‫نشستهام گوشه تاریکخانه چهل متری‬ ‫و میترسم که در را بازکنم‪ ،‬پرده را کنار‬ ‫بزنم و ان بیرون ادمهــایــی هستند که‬ ‫نترسیدند و باغ شدند و دشت شدند و‬ ‫بهشت شدند‪.‬‬ ‫‪ ‬مریمالسادات مرتضیزاده‬ ‫�دݤݣوݤ ݤݣمݤ ݤ‬ ‫ىݔدݣ ݣدݣاݤ ش ت ݣ ݣ ݣ‬ ‫ݫݬ‬ ‫� ݤݤݤا‬ ‫هݣݤ ݣݤ‬ ‫ݫ ݭ ݭݕݠ ݠ ݦس ݣمُ ݦݩ ݣݫ ݫݣ ݭ ݫݤݣٮکݠ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣݐ‬ ‫ݫِ‬ ‫دوران عجیبی است‪ُ ،‬پستها یا کامنتهای‬ ‫ادمهای معروف یا همان سلبریتیهای‬ ‫محترم‪ ،‬کمکم جای فکر کردن را برای‬ ‫بعضیها گرفته است‪ .‬با مجوز شهرت!‬ ‫بدون کمترین تخصصی‪ ،‬صاحبنظرند‪.‬‬ ‫از فیلترینگ و گرانی دار گرفته تا حکم‬ ‫قصاص‪ ،‬دستی در اتش دارند‪ .‬چالشهای‬ ‫مختلف‪« :‬نه» به این! یا «بله» به ان!‬ ‫ســوار بــر مــوج احساسات م ــردم‪ ،‬حتی‬ ‫باورهای انان را تحت تاثیر قرار میدهند‪.‬‬ ‫با اشتراکگذاری عکسهای تفریحات‬ ‫بهاصطاح «ا کــچــری»! و خاص خود‬ ‫برای دنبال کنندههایشان‪ ،‬کاخ ارزوهای‬ ‫دستنیافتنی میسازند‪.‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐں ݣݠݣهݤ ݣوݣ ݒ ݦݬىݫݣݔ ݣهݤرݣ‬ ‫ازیکطرف با نوع پوشش و ارایشهایشان‪،‬‬ ‫اب به اسیاب بیبندوباری میریزند‬ ‫و از طرفی هر گوشهای خبری از تجاوز‬ ‫میشنوند‪ ،‬فریاد وااسفا سرمیدهند!‬ ‫با کودکان کار عکس سلفی میگیرند‬ ‫اما امار بیکاری و مشکات اقتصادی‬ ‫را به تنپروری مردم! نسبت میدهند‪،‬‬ ‫نه پرونده ضعیف دولت محبوبشان!‬ ‫برای دختران فریبخورده که روسری بر‬ ‫سر چوب کردهاند دل میسوزانند ولیکن‬ ‫وقتی جوانی باغیرت برای حفظ امنیت‬ ‫بانویی به شکلی دردناک شهید میشود‪،‬‬ ‫هیچ مطلبی در صفحههای مجازی انها‬ ‫دیده نمیشود‪.‬‬ ‫البته از حق نگذریم بعضی هشتگها و‬ ‫پویشهایی که در شبکههای اجتماعی‬ ‫راه میاندازند‪ ،‬برای جامعه مفید است؛‬ ‫اما تکلیفمان با برخی از ستارههای هنری‪،‬‬ ‫ورزشی و‪ ...‬مشخص نیست و فضای‬ ‫مجازی پر است از نظرات و واکنشهای‬ ‫ضدونقیض انها!‬ ‫همین افراد مشهور برای انسانیت جغرافیا‬ ‫تعیین میکنند‪ .‬از دید انها حملههای‬ ‫تروریستی در مغرب زمین‪ ،‬محکوم است‬ ‫اما کودک کشی چند دهساله در فلسطین‬ ‫به دست تروریست دولتی اسرائیل ظلم‬ ‫محسوب نمیشود‪ .‬از ضربالمثل «چراغی‬ ‫که به خانه رواست به مسجد حرام است»‬ ‫سلبریتیهای غربی که در فضاسازی‬ ‫رســانــهای پیشکسوت هستند‪ ،‬نقش‬ ‫پیچیدهتری در هدایت افکار عمومی‬ ‫جهان دارنــد‪ .‬انها سربازان جنگ نرم‬ ‫برای کشورهای مستکبرشان هستند‪.‬‬ ‫در میان پناهجویان و اوارگان جنگی با‬ ‫ظاهری ساده و چهرههای غمگین عکس‬ ‫و فیلم میگیرند و حتی به انها کمک‬ ‫میکنند امــا بــرای یکبار هم که شده‬ ‫در سخنرانیهایشان در مجامع جهانی‬ ‫اشارهای به عاملین اصلی جنایتها‪،‬‬ ‫همان دولتمردان کشورشان‪ ،‬نمیکنند‪.‬‬ ‫دستی که بر سر کودکان اواره ســوری و‬ ‫عراقی میکشند‪ ،‬مقدمهای است برای‬ ‫ظلمی بزرگ!‬ ‫در هر سرزمینی که ایالت متحده امریکا‬ ‫در جنگ فیزیکی مستقیم یا غیرمستقیم‬ ‫ناکام میشود‪ ،‬برای اجرای پروژه تسلط‬ ‫بــر مـلــتهــا‪ ،‬عــروســکهــای دســتامــوز‬ ‫هالیوودی خود را به انجا میفرستد و‬ ‫دوباره بازیگر نقشی میشوند که به انان‬ ‫سپرده میشود البته این بار نه در فیلم‪،‬‬ ‫بلکه در سرزمینهایی که هزاران کیلومتر‬ ‫از ایالت متحده فاصله دارد‪.‬‬ ‫عوامفریبی را خوب بلد هستند‪ ،‬با بذل و‬ ‫بخشش قسمتی از اموال بیشمار خود‪ ،‬به‬ ‫دنبال پاک کردن چهره کریه استکبارند‪ .‬در‬ ‫میان مردمان ستمدیده با نقاب انساندوستی‬ ‫نفوذ میکنند تا هویت ملی و دینی انها‬ ‫را تغییر دهند و این همان ظلم بزرگ بر‬ ‫ملتهاست‪ .‬مثالهای زیادی از حضور‬ ‫هالیوودیها با نیت شوم در کشورهای‬ ‫مختلف وجود دارد‪ .‬بهعنوان نمونه خانم‬ ‫«انجلینا جولی» با عنوان سفیر حسن نیت‬ ‫‪11‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫رستورانی که میروند‪ ،‬رنگ بند کفششان‪،‬‬ ‫ُ‬ ‫قطر دایره عینک افتابیشان و خاصه‬ ‫ریز تا درشت‪ ،‬هر چه از خود به نمایش‬ ‫میدهند‪ ،‬خلقاه را سرگرم میکند‪.‬‬ ‫جالبتر انکه چند سالی است سیاسی هم‬ ‫شدهاند‪ ،‬برای دولت بعدی رای پیشنهاد‬ ‫میکنند و با گران شدن عوارض خروج‬ ‫از کشور‪ ،‬از رای خود پشیمان میشوند‪.‬‬ ‫تا میتوانند همهچیز را سیاه و اوضاع‬ ‫مملکت را اسفبار توصیف میکنند!‬ ‫شاید عجیبتر از عکسالعملهای این‬ ‫افراد چشمپرکن‪ ،‬بیتفاوتی انها باشد‪.‬‬ ‫باروحیههای لطیف‪ ،‬گرسنگی حیوانات‬ ‫خیابانی اشک به چشمانشان میاورد‬ ‫اما در برابر ظلم به انسانها گزینششده‬ ‫برخورد میکنند‪ .‬در میان عکسهایی که‬ ‫به اشتراک میگذارند‪ ،‬تصویری از کودکان‬ ‫مظلوم یمنی نیست‪ .‬گویا تفسیرشان‬ ‫از بیعدالتی هم سیاسی شده است‪.‬‬ ‫ارزویشان این است که هیچ جای جهان‬ ‫جنگی نباشد اما «مرگ بر امریکا» حالشان‬ ‫را بد میکند! باید از انها پرسید‪« :‬مگر‬ ‫میشود تا ظالم مزدور هست‪ ،‬صلح برقرار‬ ‫شود؟ مگر نه اینکه ظلمستیزی نتیجه‬ ‫صلحطلبی است؟»‬ ‫خوششان میاید اما فراموش کردهاند که‬ ‫«بنیادم اعضای یکدیگرند»‪.‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫݒ ݦݫݬى ݔݣهݤݣر‬ ‫سازمان ملل‪ ،‬پس از سه سال که از اشغال‬ ‫شهر موصل عراق توسط داعش میگذرد‬ ‫به انجا سفر میکند‪ .‬با ویرانههای دومین‬ ‫شهر مهم ان کشور‪ ،‬عکس میگیرد‪ .‬برای‬ ‫خانههای مخروبهای که سوغات حضور‬ ‫داعــش دســتپــرورده امریکاست‪ ،‬ابــراز‬ ‫تاسف میکند و البته بــرای بازسازی!‬ ‫کمک میکند‪ .‬به قول یک جوان عراقی‪:‬‬ ‫«گویا روش اینهاست که کسی را بکشند و‬ ‫خودشان برایش مراسم تشییع برگزار کنند!»‬ ‫اما انسانهای بیدار از خانم «جولی»‬ ‫خواهند پرسید‪« :‬اگر دلش برای اوارگان‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫‪ ‬مائده شکری‬ ‫ى‬ ‫کس ݣݠݥ ݣݫ ݬݓ ݣݤى ݫ ݬݔ ݣ‬ ‫ݤىݫ ݣݬ� ݫ ݣݓ ݫىݬ ݫ ݔ ݤا ݬݫ ݔ ݤ‬ ‫ݐ‬ ‫دݫ ݣ ݫݭݣݠݫ ݕ ݧ ݩ ݒسما�ݐ‬ ‫ݫ ݬݔى ݣد ݣ ݣدݤا ش ݑݦ ݣ ݦݣس وا ݣ ݣکى ݣ ݣ ݣ ݣ ݤ‬ ‫ݠ‬ ‫� ݣ ݣ ݤو ݤ ݤ‬ ‫ݣݣݣ‬ ‫ماها را ‪...‬‬ ‫س ــال گــذشـتــه‪ ،‬دو ســه روزی یـکــی از‬ ‫دختر کوچولوهای فامیل در بیمارستان‬ ‫بــســتــریشــده ب ــود‪ .‬خــداراشــکــر مشکل‬ ‫جدی نبود و بستری شدن بیشتر جنبه‬ ‫احتیاط داشت‪ .‬برای دیدار این کوچولوی‬ ‫شیرینزبان و مادرش راهی بیمارستان‬ ‫شــدم‪ .‬بیمارستان کودکان ازنظر ظاهر‬ ‫شبیه مهدکودک است با این تفاوت که‬ ‫بچهها شاد و سرحال نیستند و جز گریه‬ ‫و ناله صدایی از هیچکدام درنمیاید‪.‬‬ ‫نزدیکی بیمارستان تا حیاط و راهروها‬ ‫پر بود از پدرها و مادرهایی که بعضی‬ ‫مستاصل و نگران و بعضی گریان بودند‬ ‫و بعضی هم بچهها را به حیاط اورده و‬ ‫‪12‬‬ ‫و جنگزدگان میسوزد‪ ،‬چرا با قدرت‬ ‫اجتماعی و رسانهای که دارد یکبار در‬ ‫برابر سیاست جنگطلبانه کاخ سفید‬ ‫اعتراضی نکرده است؟ راستی ان روزها‬ ‫که کودکان عراقی بمباران میشدند او‬ ‫کجا بوده است؟»‬ ‫اما تنها یک نمونه راستین‪ ،‬برای برهم زدن‬ ‫بازی فریب انها کافی است؛ خبرنگار‬ ‫‪ 23‬سالهای اهل واشنگتن و فعال واقعی‬ ‫صلح‪ ،‬خانم راشل کوری‪ .‬او کسی است‬ ‫که در برابر بولدوزر اسرائیلی ایستاد تا خانه‬ ‫خانواده مظلوم فلسطینی ویران نشود‪.‬‬ ‫تصویر شهادت عزتمندانه ایــن دختر‬ ‫جوان امریکایی در زیر چرخهای کینه‬ ‫و دشمنی ان ماشین سهمگین‪ ،‬ترسیم‬ ‫شد و برای همیشه در تاریخ ثابت کرد‬ ‫که مقاومت تا پای جان در برابر ظالم‪،‬‬ ‫حقیقت دفاع از مظلوم است‪.‬‬ ‫با لبخندهایی نه از سر خوشی‪ ،‬سرگرم‬ ‫بودند‪ .‬به خاطر حساسیت بخش عفونی‬ ‫خیلی کوتاه از مریض خودمان عیادت‬ ‫کردم‪ .‬صدای قران قبل از اذان ظهر مرا‬ ‫به سمت نمازخانه بیمارستان کشاند‪.‬‬ ‫در گوشهای نشسته بودم که مادر جوانی‬ ‫ً‬ ‫به همراه فرزند حــدودا ‪ 4‬ساله خــود با‬ ‫سرمی در دست وارد شدند‪ .‬بچه هیچ‬ ‫مویی روی سرش نداشت و من نتوانستم‬ ‫تشخیص بدهم که دختر است یا پسر‪.‬‬ ‫مادر از گوشه نمازخانه صندلی برداشت و‬ ‫بچه را نشاند و سرم را روی طبقات باای‬ ‫سر بچه گذاشت‪ .‬بعد مهری برداشته و‬ ‫با لبخند گفت‪« :‬دختر خوشگلم تا یکم‬ ‫با موبایلم بازی کنی منم دو رکعت نماز‬ ‫حاجت‪ ،‬قبل از اذان ظهر بخوانم»‪ .‬بچه‬ ‫لبخندی زد و شروع به بازی کرد‪ .‬نماز‬ ‫دورکعتی تمام شد و مادرش با چشمانی پر‬ ‫از اشک‪ ،‬دستهایش را باا برد و گفت‪:‬‬ ‫«خدایا خودت میدونی که بعد از چقدر‬ ‫انتظار این بچه رو به ما دادی‪ ،‬خودت از‬ ‫درد دخترم و دل سوخته خودم باخبری‪،‬‬ ‫خدایا بهحق دلسوخته مادرها بهحق‬ ‫دلسوخته عمه سادات‪ .»...‬اینجا اشک‬ ‫امان نداد که مادر کامش را تمام کند‪ .‬من‬ ‫هم با گریه خدا را به همانها قسم دادم و‬ ‫زیر لب گفتم خدایا همه بچههای مریض‬ ‫را شفا بده‪ .‬به خیال خودم خواستم دعای‬ ‫مادر را تمام کنم که او ادامه داد‪« :‬خدایا‬ ‫مردم مظلوم فلسطین و یمن رو از زیر اتش‬ ‫دشمن نجات بده‪ ،‬بچهها یتیم نشن و‬ ‫پدر و مادرها داغ فرزند نبینن»‪ .‬یکلحظه‬ ‫خشک شدم‪ .‬من پرادعا در مقابل فهم و‬ ‫بصیرت و ایثار این مادر شرمنده شدم‪.‬‬ ‫ادمی با مشکات طاقتفرسا در کنار‬ ‫کودک مریضش به فکر بچههای کشورهای‬ ‫دیگر بود و امثال من انقــدر در زندگی‬ ‫راحت و بیدردمان غرقشده بودیم که‬ ‫جز دایــره محدود اطرافیانمان‪ ،‬به چیز‬ ‫دیگری فکر نمیکردیم‪ .‬چقدر فاصله بین‬ ‫دنیای کوچک من و دنیای بزرگ او بود‪.‬‬ ‫ما هیچوقت حواسمان نیست‪ ،‬عوض‬ ‫شــدن جایمان باهم‪ ،‬ممکن اســت در‬ ‫کمتر از لحظهای اتفاق بیفتد‪.‬‬ ‫باکمی دقت میشود فهمید وقتی حکام‬ ‫جهان خوار نمیتوانند با گلوله سرزمینی را‬ ‫از ان خود کنند‪ ،‬با ابزار فرهنگی غیرتها‬ ‫و اصالتها را موردحمله قرار میدهند و‬ ‫تاش میکنند جنایتکاران را اصاحگر‬ ‫جلوه دهند‪.‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐں ݣݠݣهݤ ݣوݣ ݒ ݦݬىݫݣݔ ݣهݤرݣ‬ ‫ از پیر گرفته تا جوان‪ ،‬از هرکسی که‬ ‫‪‬‬ ‫بپرسیم همه میگویند که دنیای امروز ما‬ ‫پر از ظلم و قتل و سیاهی شده است‪ .‬سر‬ ‫در کتابهای تاریخ که میبریم‪ ،‬ریشه‬ ‫ظلم و جنگ و خونریزی را تا روزهای اول‬ ‫حضور ادمیزاد در کره خاکی هم میتوان‬ ‫پیدا کرد‪ .‬از طرف دیگر‪ ،‬ما در دورانی‬ ‫زندگی میکنیم که بیشتر از هر زمان دیگر‬ ‫در قالب قوانین و مقررات گرفتار هستیم‪.‬‬ ‫از قوانین شهر و کشور خودمان گرفته تا‬ ‫قوانین بینالمللی‪ .‬هزار و یک سازمان و‬ ‫نهاد در دنیا مشغول قانونگذاری برای‬ ‫کنترل جنگ و قتل و کشتار هستند تا ظلم‬ ‫محدودشده و حق مظلوم ضایع نشود‪ .‬با‬ ‫این حجم از قوانین و نظارتها‪ ،‬چرا از‬ ‫هرکسی که سوال میکنیم‪ ،‬دنیای امروز‬ ‫را امنتر و عادانهتر از قدیم نمیداند؟‬ ‫چرا زیر پا گذاشتن حق حیات وزندگی‬ ‫انسانها‪ ،‬در هیچ زمانی بهاندازه دوران‬ ‫ما بــیارزش نشده است؟ راستی‪ ،‬چرا‬ ‫ّ‬ ‫مقر اصلی سازمان ملل باید در کشوری‬ ‫باشد که برای اولین بار در تاریخ از بمب‬ ‫اتم برای کشتاری عظیم استفاده کرده‬ ‫است؟ چرا یک کشور جعلی که روی‬ ‫خون بناشده‪ ،‬باید در این سازمانها به‬ ‫رسمیت شناخته شود؟‬ ‫کودکان زیادی با سختی فقر و مریضی‪،‬‬ ‫ترس و مرگ دستوپنجه نرم میکنند‪،‬‬ ‫درحالیکه پیماننامه حقوق کودک ‪30‬‬ ‫سال است که به امضای ظالمان رسیده‬ ‫اســت‪ .‬ما گرفتار قوانینی شــدهایــم که‬ ‫بهراستی دنیای ما را پر از جنگ و قتل و‬ ‫سیاهی کردهاند‪.‬‬ ‫‪‬‬ ‫ پـیـمــاننــامــه ح ـقــوق کـ ــودک‪ ،‬یک‬ ‫کنوانسیون بینالمللی است که حقوق‬ ‫مدنی‪ ،‬سیاسی‪ ،‬اقتصادی‪ ،‬اجتماعی‬ ‫و فرهنگی کودکان را بیان میکند‪ .‬این‬ ‫کنوانسیون در ‪ 20‬نوامبر ‪ 1989‬موردپذیرش‬ ‫مجمع عمومی سازمان ملل متحد قرار‬ ‫گرفت و احکام ان از ‪ 2‬سپتامبر ‪1990‬‬ ‫ازمااجرا شده است و دولتهایی که این‬ ‫معاهده را امضا کردهاند‪ ،‬موظف به اجرا‬ ‫هستند‪ .‬همچنین شکایتهای مربوط‬ ‫به کودکان در نقاط مختلف دنیا‪ ،‬برای‬ ‫پیگیری به کمیته حقوق کودک سازمان‬ ‫ملل تسلیم میشود‪ .‬تمامی کشورهای‬ ‫عضو سازمان ملل‪ ،‬این کنوانسیون را‬ ‫امضا کــردهانــد؛ یعنی کشورهایی مثل‬ ‫عربستان‪ ،‬اسرائیل (کــه ازنظر سازمان‬ ‫ملل‪ ،‬یــک کشور محسوب مــیشــود)‪،‬‬ ‫امریکا‪ ،‬فرانسه و انگلیس که نام انها‬ ‫در جنگهای کشورهای اسامی شنیده‬ ‫میشود‪ ،‬همگی از امضا کنندگان این‬ ‫پیماننامه هستند‪.‬‬ ‫‪ ‬بر اساس ماده ‪ 1‬این پیمان‪ ،‬به هر انسان‬ ‫ ‬ ‫کمتر از ‪ 18‬سال‪ ،‬کودک گفته میشود‪ .‬این‬ ‫کنوانسیون چهاراصل پایهای دارد‪:‬‬ ‫‪.1‬هیچ کودکی نباید از تبعیض رنج ببرد‪.‬‬ ‫‪ .2‬در تصمیمگیریهای مربوط به کودکان‪،‬‬ ‫باید منافع عالیه انان در راس قرار گیرد‪.‬‬ ‫‪ .3‬کودکان حق حیات داشته و باید رشد‬ ‫کنند‪.‬‬ ‫‪ .4‬کــودکــان حق دارنــد ازادان ــه عقاید و‬ ‫نظرات خود را ابراز کنند و این نظرات‬ ‫در تمامی امــوری که به انها مربوط‬ ‫میشود‪ ،‬باید موردتوجه قرار گیرد‪.‬‬ ‫‪ ‬اما به نظر میرسد بعد از تصویب‬ ‫ ‬ ‫این پیماننامه‪ ،‬سازمان ملل و تمامی‬ ‫کشورهای عضو چشمانشان را به روی‬ ‫گرسنگی کودکان در افریقا‪ ،‬کودکان فقیر در‬ ‫اروپا و کودکان در کشورهایی با بحران اب‬ ‫مثل سودان و سومالی و نیجریه بستهاند؛‬ ‫اما برای کشورهای درگیر جنگ‪ ،‬داستان‬ ‫فرق میکند‪ .‬انجا اوضاع بهمراتب بدتر‬ ‫است! کشورهای امضا کننده حتی از‬ ‫ریختن گلوله و بمب روی سر کودکان‬ ‫دریغ ندارند‪.‬‬ ‫‪13‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫ انگار همین سازمانهای بینالمللی‬ ‫‪‬‬ ‫هستند که به نام قانونگذاری برای کنترل‬ ‫ظلم‪ ،‬تعریف «ظالم» و «مظلوم» را تغییر‬ ‫دادهانــد‪ .‬جای جاد و شهید را عوض‬ ‫کردهاند تا کسی حق دفاع از ملتهای‬ ‫مظلوم در مقابل کشتار و بهرهکشی قدرتها‬ ‫را نداشته باشد‪ .‬تا هر کس صدای «هل‬ ‫من ناصر‪ »...‬مظلومی را شنید‪ ،‬سکوت‬ ‫کند مبادا که به تروریست بودن متهم‬ ‫شــود‪ .‬در گوشه گوشه دنیای ما هــرروز‬ ‫�‬ ‫ݣ‬ ‫ݣ‬ ‫ح‬ ‫ݐ‬ ‫ه‬ ‫ر‬ ‫ݣ‬ ‫ݫ‬ ‫ٮ‬ ‫ݫ‬ ‫ݓ‬ ‫ݭ‬ ‫ݫ‬ ‫ݬ‬ ‫م‬ ‫ݣ‬ ‫ݓ‬ ‫ݠ‬ ‫ݣگ‬ ‫ݠ‬ ‫ݣ‬ ‫ݫ ݫݭ ݓ ݣى ݣا ݤ ݤ‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫݒ ݦݫݬى ݔݣهݤݣر‬ ‫اصفه نا‬ ‫م دختر کشمیری‬ ‫ا‬ ‫س‬ ‫ت‬ ‫ک‬ ‫ه‬ ‫در‬ ‫ژان‬ ‫مخ‬ ‫ویه امسال ر‬ ‫بوده شد و توسط‬ ‫در قرار گرفت‪ .‬بع‬ ‫ا‬ ‫د‬ ‫فر‬ ‫از‬ ‫اد‬ ‫م‬ ‫‪11‬‬ ‫ر‬ ‫خ‬ ‫وز‬ ‫تل‬ ‫ج‬ ‫ف‬ ‫نا‬ ‫مو‬ ‫زه غرق به خون این دخترک که ک ً‬ ‫رد تعرض و تزریق‬ ‫هندوها پیدا شد‪ .‬ا‬ ‫صف‬ ‫ه‪،‬‬ ‫ام‬ ‫ی‬ ‫ک‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫کو‬ ‫از‬ ‫بی‬ ‫ه‬ ‫ده‬ ‫زا‬ ‫ش‬ ‫ران ز ن و د‬ ‫ده بود‪ ،‬در محله‬ ‫ختر مسلمان در ک‬ ‫ش‬ ‫م‬ ‫یر‬ ‫ا‬ ‫ش‬ ‫غ‬ ‫ال‬ ‫ی‬ ‫ا‬ ‫هندی مورد تعرض‬ ‫ست ک‬ ‫قر‬ ‫ه‬ ‫ار‬ ‫تو‬ ‫گر‬ ‫س‬ ‫فت‬ ‫ه‬ ‫ط‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫ما‬ ‫ظ‬ ‫ک‬ ‫ام‬ ‫س‬ ‫یا‬ ‫ن‬ ‫سالهای زی‬ ‫ی صدای او‬ ‫ادی از اشغال من‬ ‫را نشنیده است‪.‬‬ ‫طق‬ ‫ه‬ ‫کو‬ ‫چ‬ ‫ک‬ ‫ک‬ ‫ش‬ ‫میر توس‬ ‫تنها م‬ ‫ط ‪ 700‬هزار نیرو ی‬ ‫هن‬ ‫د‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ی‬ ‫گ‬ ‫یخواهند از تسل‬ ‫ذر‬ ‫ط‬ ‫و‬ ‫د‪.‬‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫ش‬ ‫رد‬ ‫غ‬ ‫م‬ ‫ال‬ ‫ک‬ ‫گر‬ ‫ش‬ ‫ی‬ ‫می‬ ‫ر‪،‬‬ ‫نیروهای نظامی‬ ‫هندی رها شوند‪.‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫زمینی گلالود افتاده‬ ‫را که با صورت رو ی‬ ‫کودک چندماههای‬ ‫جسد غرقشدهاش را‬ ‫هست تصویر جسد‬ ‫ذشت چند رو ز‪ ،‬اب‬ ‫یادتان‬ ‫گ‬ ‫از‬ ‫د‬ ‫بع‬ ‫ک کوچک دیگری که‬ ‫شدن در اب سادهتر‬ ‫بود؟ یا کود‬ ‫ک یک کودک‪ ،‬غرق‬ ‫ستی برای پیکر کوچ‬ ‫ساحل تحویل داد؟ را‬ ‫خته شدن در اتش؟‬ ‫به‬ ‫است یا سو‬ ‫ات ارتش میانمار به‬ ‫ی که از زمان اغاز حم‬ ‫‪ 655‬هزار روهینگیای‬ ‫دستکم ‪ 30‬درصد‬ ‫از میان بیش از‬ ‫ها خردسال هستند و‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫فر‬ ‫ن‬ ‫زار‬ ‫ه‬ ‫‪3‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪0‬‬ ‫در اوت سال پیش‪،‬‬ ‫فرار کردهاند‪ ،‬حدود‬ ‫بنگادش‬ ‫ام دختری است که‬ ‫ن‬ ‫ورا‬ ‫ی‬ ‫د‪.‬‬ ‫تن‬ ‫س‬ ‫هاجران ز یر ‪ 5‬سال ه‬ ‫فقط او و برادرش خیر‬ ‫جمعیت م‬ ‫ود بود‪ .‬از کل خانواده‬ ‫ن ‪ 14‬عضو خانواده خ‬ ‫فاصله دو ماه (اواخر‬ ‫شاهد سوخته شد‬ ‫ش برسانند‪ .‬فقط در‬ ‫به کمپهای بنگاد‬ ‫ل با گلوله در میانمار‬ ‫مین‪ ،‬توانستند خود را‬ ‫وهینگیایی ز یر ‪ 5‬سا‬ ‫اا‬ ‫ر‬ ‫ک‬ ‫ود‬ ‫ک‬ ‫‪7‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫ر)‬ ‫زانده شده و ‪ 5‬درصد‬ ‫ت تا اواخر ماه سپتامب‬ ‫در خانههایشان سو‬ ‫ماه او‬ ‫ً ‪ 10‬درصد این کودکان‬ ‫با‬ ‫ری‬ ‫کشتهشدهاند‪ .‬تق‬ ‫ونت کشتهشدهاند‪.‬‬ ‫انها نیز براثر خش‬ ‫‪14‬‬ ‫چشم خود را باز نگه دارد‪ .‬او که در‬ ‫اله یمنی که تاش میکند با دست‬ ‫در رسانهها دیدهاید‪ .‬دخترک ‪ 5‬س‬ ‫چند هزار کودک یمنی است که ما‬ ‫حتما تصویر «بثینه» را‬ ‫ای خشن تنهای تنها شد‪ ،‬یکی از‬ ‫اده خود را از دست داد و در این دنی‬ ‫یک بمباران همه خانو‬ ‫مفقود شد‪ ،‬بثینه نبوده و نیست‪...‬‬ ‫یم‪ .‬تنها کودک یمنی که در جنگ‬ ‫چند رو زی از وضعیتش باخبر شد‬ ‫من به کار میبرد‪ .‬به گزارش سازمان‬ ‫لل متحد‪ ،‬در مورد فاجعه انسانی ی‬ ‫ت که گوترش‪ ،‬دبیر کل سازمان م‬ ‫می کشته و مجروح شدهاند‪ .‬از این‬ ‫«وحشتنا ک»‪ ،‬واژهای اس‬ ‫سعودی به یمن‪ 32749 ،‬غیرنظا‬ ‫س ‪ 2016‬در جریان حمات ائتاف‬ ‫شار رژیم ال سعود و تهدید به قطع‬ ‫ملل از مارس ‪ 2015‬تا مار‬ ‫زن مجروح شدهاند‪ .‬درحالیکه با ف‬ ‫‪207‬‬ ‫‪4‬‬ ‫ک‪،‬‬ ‫کود‬ ‫‪24‬‬ ‫‪63‬‬ ‫و‬ ‫شته‬ ‫سعودی را از فهرست ناقضان حقوق‬ ‫تعداد ‪ 2646‬کودک‪ 1922 ،‬زن ک‬ ‫دبیر کل سابق این سازمان‪ ،‬حکام‬ ‫ن‪،‬‬ ‫مو‬ ‫کی‬ ‫ان‬ ‫ب‬ ‫ل‪،‬‬ ‫های مالی عربستان به سازمان مل‬ ‫و جلوگیری از ارسال غذا و دارو به‬ ‫کمک‬ ‫یست‪ ،‬محاصره زمینی و دریایی‬ ‫مبارانها علت مرگومیر کودکان ن‬ ‫ب‬ ‫نها‬ ‫ودکان مظلوم و بیپناه شده است‪.‬‬ ‫کودکان خارج کرد‪ .‬ت‬ ‫یماریهای متعدد و کشته شدن ک‬ ‫ب‬ ‫یوع‬ ‫ش‬ ‫و‬ ‫طی‬ ‫قح‬ ‫ب‬ ‫مردم یمن‪ ،‬موج‬ ‫ری جان میدهد و از هر ده کودک‪،‬‬ ‫ک کودک به دلیل سوءتغذیه و بیما‬ ‫ی‬ ‫قه‪،‬‬ ‫دقی‬ ‫خیر سازمان ملل امده که در هر ده‬ ‫ً میلیون کودک از تحصیل‪ ،‬محروم‬ ‫در گزارش ا‬ ‫دچار سوءتغذیه هستند‪ .‬تقریبا دو‬ ‫ستند‪ 2/2 .‬میلیون کودک یمنی‪،‬‬ ‫هشت نفر دچار سوءتغذیه ه‬ ‫مختلف این کشور اواره شدهاند‪.‬‬ ‫کمیلیون کودک یمنی در مناطق‬ ‫و نزدیک به ی‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐں ݣݠݣهݤ ݣوݣ ݒ ݦݬىݫݣݔ ݣهݤرݣ‬ ‫از تصاویر جسد کودکان تنها که با صورت روی‬ ‫گل افتادهاند‪ ،‬در جاهای دیگر‪ ،‬بازهم دیدهایم‪.‬‬ ‫کودکی سوری در فرار از محاصره مخوفترین‬ ‫گروه تروریستی‪ ،‬داعش! تصاویر کودکان در‬ ‫محاصره‪ ،‬کشتهشده‪ ،‬اواره و ‪ ...‬در چند سال‬ ‫جنگ سوریه کم ندیدهایم‪.‬‬ ‫‪ 7‬سال پیش اختاف جزئی داخلی در سوریه با‬ ‫دخالت قدرتهای ظالم به جنگ تمامعیاری‬ ‫تبدیل شد و سگهای داعشی بهعنوان مزدور‬ ‫کشورهای ظالم به سوریه حمله کردند‪ .‬بعد از‬ ‫گذشت سالها جنگ در این منطقه‪ ،‬داعش‬ ‫شکستهای سختی را تحمل کرد و بهشدت‬ ‫ضعیف شد؛ اما ظالمان مداخلهگر بار دیگر‬ ‫باعث شدند تا جنگ در سوریه هنوز کموبیش‬ ‫ادامه داشته باشد‪.‬‬ ‫باید گفت کودکان جنگ‪ ،‬نهتنها از معنای‬ ‫کلمه صلح‪ ،‬بلکه از معنای خیلی از لغات‬ ‫دیگر هم درکی ندارند‪ ...‬خانواده‪ ،‬دنیای زیبا‪،‬‬ ‫شادی‪ ،‬بازی و حتی زندگی!‬ ‫‪15‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫در اولین روز هج‬ ‫وم رژیم صهیونیستی‬ ‫برای تاسیس کشور‬ ‫جدید در نوامبر سال‬ ‫‪ ،1950‬سه کود‬ ‫ک فلسطینی ‪ 10 ،8‬و‬ ‫‪ 12‬ساله از روستا‬ ‫ی یالو در نزدیکی دیر‬ ‫ایوب‪ ،‬کشته ش‬ ‫ً‬ ‫دند‪ .‬امروز باگذشت‬ ‫تقریبا ‪70‬‬ ‫سا‬ ‫ل‪،‬‬ ‫ام‬ ‫ار‬ ‫ر‬ ‫سم‬ ‫ی‬ ‫ح‬ ‫دود ‪9000‬‬ ‫کودک فلسطین‬ ‫ی کشتهشده را نشان‬ ‫میدهد؛ یعنی‬ ‫بهطور متوسط هرسال‬ ‫‪ 115‬کودک و هرم‬ ‫اه ‪ 11‬کودک‪ .‬شلیک‬ ‫مستقیم به محم‬ ‫د الدو ره پسربچه ‪12‬‬ ‫ساله در غزه‪ ،‬سو‬ ‫زاندن علی الدوابشه‪،‬‬ ‫طفل شیرخوار در نابل‬ ‫س‪ ،‬ز یر گرفتن دهها‬ ‫کودک ز یر ‪ 7‬سا‬ ‫ل فلسطینی با خودرو‬ ‫توسط شهرکن‬ ‫شینان صهیونیست‪،‬‬ ‫تکهتکه شدن‬ ‫پیکر سحر ابوناموس‬ ‫‪ 3‬ساله جلوی چشما‬ ‫ن پدرش‪ ،‬شلیک به‬ ‫سینه ایمان حاجو‪ ،‬ن‬ ‫وزاد ‪ 10‬ماهه و کشته‬ ‫شدن بیش از ‪ 500‬ک‬ ‫ودک در جنگ سال‬ ‫‪ 2014‬از دستاو رد‬ ‫های رژیم کودککش‬ ‫صهیونیستی است‪.‬‬ ‫به نقل از سی ان ان‪ ،‬سازمان ملل تایید کرد که‬ ‫‪ 7‬هزار کودک در جریان جنگ ‪ 7‬ساله سوریه‬ ‫کشته و یا دچار نقص عضو شدهاند؛ اما این‬ ‫سازمان خود اعام کرده که گزارشهای تائید‬ ‫نشده حاکی از افزایش این تعداد به بیش از ‪20‬‬ ‫هزار نفر است؛ یعنی ‪ 3000‬کودک در هرسال!‬ ‫ویرجینیا گامبا‪ ،‬نماینده ویژه دبیر کل سازمان‬ ‫ملل در امور کودکان و مناقشات مسلح درباره‬ ‫کودکان سوریه میگوید‪ :‬بهشدت تحت تاثیر‬ ‫داستان کودکانی قرارگرفتهام که در سراسر این‬ ‫تنش متولدشده و رشد میکنند‪ .‬کودکانی‬ ‫که بارها تحت تاثیر انواع نقض حقوق بشر در‬ ‫خانهها‪ ،‬مدارس‪ ،‬مراکز نگهداری و کمپهای‬ ‫اوارگان قرار میگیرند‪ .‬ما باید به این مسئله فکر‬ ‫کنیم که این کودکان تحت تاثیر استرسهای‬ ‫شدید روانی هستند‪ .‬انها درکی از معنی کلمه‬ ‫صلح ندارند‪.‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫݒ ݦݫݬى ݔݣهݤݣر‬ ‫‪ ‬مریمالسادات مرتضیزاده‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫ݐ‬ ‫ݦ‬ ‫ݑ‬ ‫م‬ ‫ݦ‬ ‫ݨ‬ ‫ݦ‬ ‫ݨ‬ ‫م‬ ‫ى‬ ‫و‬ ‫ع‬ ‫ݤ‬ ‫وٮݣ ݣ ݣ ݤ‬ ‫سک ݣ ݣ ݣ ݣ‬ ‫زینب کبرا؟ با اه و ناله در کنار پیکر‬ ‫غرق در خون برادرش فریاد زد‪« :‬پدرم‬ ‫فدای عزیزی که سپاهش در روز دوشنبه‬ ‫‪1‬‬ ‫از هم پاشید‪».‬‬ ‫این مرثیه جانسوز زینب؟ است‪ ،‬در‬ ‫کنار قتلگاه ارام جانش‪ ،‬حسین؟‪!...‬‬ ‫زینب؟ قبله رنجهاست؛ اما با نالهها‬ ‫و نوحههایش‪ ،‬از نینوا تا شــام جهاد‬ ‫میکند‪ ،‬جهادی روشنگرانه‪ .‬بانوی‬ ‫بصیر ال اه؟‪ ،‬این بار هم با کام‬ ‫کوتاه و رسایش‪ ،‬ریشههای ظلم عظیم‬ ‫کربا را نشانه گرفته است و در میان‬ ‫اشکها‪ ،‬اندیشهها را با خــود همراه‬ ‫میکند‪ .‬او معلم صبور کربا است‪ .‬در‬ ‫دلتنگترین غروب جمعه‪ ،‬دهم محرم‬ ‫سال ‪ 61‬هجری‪ ،‬برای همه گوشهای‬ ‫شنوا و دلهای بیدار‪ ،‬از نیمروز دوشنبه‬ ‫‪ 28‬صفر ســال ‪ 11‬هـجــری میگوید‪.‬‬ ‫‪ 50‬سال قبل از فاجعه بییاور ماندن‬ ‫حضرت حسین؟!‬ ‫‪16‬‬ ‫وقتی چندساعتی از رحلت ملکوتی پیامبر‬ ‫عزیز اسام نگذشته بود و هنوز پیکر پاکش‬ ‫مهمان خا ک داغدار مدینه نشده بود‪.‬‬ ‫انصار و مهاجرین بهجای تدفین و تکریم‬ ‫رسول مهربانی‪ ،‬در محلی به نام «سقیفه‬ ‫بنی ساعده» جمع شدند‪ .‬میخواستند‬ ‫برای بعد از پیامبر خاتم‪ ،‬خلیفه تعیین‬ ‫کنند‪ .‬انگارنهانگار که حدود ‪ 70‬روز قبل‪،‬‬ ‫در غدیر‪ ،‬خدا تکلیف خافت را برایشان‬ ‫روشن کرده بود‪.‬‬ ‫سران نفاق سقیفه در اولین روز رحلت نبی‬ ‫اکرم؟‪ ،‬بزرگترین ظلمها را پایهگذاری‬ ‫کردند‪ .‬مگر نه اینکه معنای ظلم‪ ،‬قرار دادن‬ ‫چیزی یا کسی در غیر جایگاه بهحق ان‬ ‫است؟! فاطمه زهرا؟‪ ،‬در جمع زنان‬ ‫مهاجر و انصار‪ ،‬زیان جبرانناپذیر غصب‬ ‫حکومت بــه دســت نــااهــان را چنین‬ ‫بیان فرمود‪« :‬به خدا سوگند! اگر همت‬ ‫میکردند و علی؟ را بر اداره اموری‬ ‫که پیغمبر؟ از جانب خدا بر عهده‬ ‫او نهاده بود‪ ،‬میگذاردند و این حجت‬ ‫اشکار را میپذیرفتند‪ ،‬انها را بهاسانی‬ ‫به راه راست میبرد و حق هر یک را به او‬ ‫میسپرد‪ ...‬و تشنگان عدالت را از چشمه‬ ‫سرشار و زال حقیقت سیراب مینمود‪».‬‬ ‫وای بر انها‪ ...‬وای بر انها‪ ...‬عجوانه با‬ ‫لبیک گفتن به شیطان کاری کردند که‬ ‫انها را شریک همه ستمهایی کرد که از‬ ‫ان به بعد‪ ،‬بشریت درگیر ان است چراکه‬ ‫اگر حکومت علوی و فرزندان پا کش بر‬ ‫زمین محقق میشد‪ ،‬عدالت سهم همه‬ ‫انسانها بود‪ .‬انها با خانهنشین کردن‬ ‫علی؟‪ ،‬برای اولین بار‪ ،‬حساب دین‬ ‫‪2‬‬ ‫را از سیاست جدا کردند!‬ ‫غربت ان روزهای اول مظلوم عالم را باید از‬ ‫بیان حضرتش شنید‪« :‬نگاه کردم و دیدم‬ ‫که برای گرفتن حق خود یاوری جز خاندان‬ ‫خویش ندارم و اگر اقدام میکردم‪ ،‬همه‬ ‫کشته میشدند‪ ...‬چشمهای پر از خار‬ ‫و خاشاکم را بستم و با همان گلویی که‬ ‫گویا در ان استخوانی گیرکرده بود‪[ ،‬جرعه‬ ‫حوادث] را که از گیاه حنظل تلختر بود‪،‬‬ ‫‪3‬‬ ‫نوشیدم و صبر کردم‪».‬‬ ‫خیلی از مردمان ان روزگار مدینه‪ ،‬جزء‬ ‫‪ 120‬هزارنفری بودند که در ظهر غدیر‬ ‫دیدند که رحمهللعالمین‪ ،‬دست علی‬ ‫بن ابیطالب؟ را باا برد و شنیدند که‬ ‫ُ‬ ‫کنت َمولاه َفه َ اذ ٌّ‬ ‫فرمود‪« :‬من‬ ‫علی َمولاه» و‬ ‫همگی با حضرتش دست بیعت دادند‪.‬‬ ‫پس چه چیز باعث شد انهــا فراموش‬ ‫کنند و یا بهتر بگوییم‪ ،‬خود را به فراموشی‬ ‫بزنند؟ و از ان دردناکتر‪ ،‬چطور توانستند‬ ‫دستهای فاتح خیبر را بسته ببینند‪،‬‬ ‫بیحرمتی به محبوبه پروردگار هستی را‬ ‫شاهد باشند‪ ،‬ولی سکوت‪ ،‬تنها واکنش‬ ‫دلهای مردهشان باشد؟‬ ‫عـجـیــب کــه خـطـبــههــای حقطلبانه‬ ‫صدیقه طاهره که پر بود از ایات روشن‬ ‫قران کریم‪ ،‬در دلهایشان اثر نکرد! حتی‬ ‫وقتی دختر عزیز پیامبرشان‪ ،‬در شبهای‬ ‫غربت اسام با قلبی داغدار از فراق پدر‪،‬‬ ‫برای اتمامحجت‪ ،‬همراه همسر گرامی و‬ ‫دو فرزندش‪ ،‬به در خانههایشان رفت و‬ ‫فرمود‪« :‬چرا علی؟ را تنها گذاشتید؟»‬ ‫پاسخی جز این نشنید که‪« :‬کار از کار‬ ‫گذشته است! دیر امدی! با کس دیگری‬ ‫‪4‬‬ ‫بیعت کردیم‪».‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐں ݣݠݣهݤ ݣوݣ ݒ ݦݬىݫݣݔ ݣهݤرݣ‬ ‫پناهبرخدا‪ ...‬اینها کسانی بودند که اگر‬ ‫امیرالمومنین؟ تدفین وجود نازنین‬ ‫پیامبر را‪ ،‬برفرض محال‪ ،‬رها میکرد‪،‬‬ ‫میگفتند علی طمع حکومت دارد! برای‬ ‫حکومت نزاع میکند! و بازهم ولی خدا‬ ‫را تنها میگذاشتند؛ اما سرور بانوان در‬ ‫خطبه فدکیه تا همیشه تاریخ‪ ،‬عامان‬ ‫و ساکتان این ظلم عالمگیر را رسوا نمود‪.‬‬ ‫«‪...‬جــز این نیست که به راحتطلبی‬ ‫عــادت کــردیــد‪ ...‬از دیــن و دی ــنداری‬ ‫خستهاید و از جهاد درراه خدا نشسته‬ ‫‪5‬‬ ‫و انچه را شنیدید به کار نبستید‪»...‬‬ ‫جان شیرین حبیب خدا‪ ،‬علی مرتضی؟‪،‬‬ ‫حتی به تعداد رزمندگان «جنگ بدر» هم‬ ‫در میان مسلمانان یاور نداشت و با همه‬ ‫حقانیت‪ ،‬حیدر ّکرار خانهنشین شد‪.‬‬ ‫زینب؟‪ ،‬عقیله بنیهاشم‪ ،‬در لحظههای‬ ‫جانکاه غروب عاشورا‪ ،‬حقیقتی بزرگ را برای‬ ‫همگان اشکار میکند‪ .‬سجادهای که از زیر‬ ‫پاهای مبارک امام حسن مجتبی؟ کشیده‬ ‫شد‪،‬جگرسوختهاشاز زهرخودیها!مصیبت‬ ‫دواندن اسبها بر پیکر پاک اباعبداه؟ و‬ ‫یاران باوفایش‪ ،‬اسارت شریفترین خاندان‬ ‫هستی‪ ،‬همه و همه از بیتفاوتی و سکوت‬ ‫مسلماننماهای بــیدرد رقم خــورد‪ .‬تیری‬ ‫که از کمان حرمله ملعون گلوی ناز دانه‬ ‫حضرت حسین؟ را شکافت‪ ،‬چلهاش‬ ‫را برگزارکنندگان‪ ،‬حاضران راضی و ساکتان‬ ‫‪6‬‬ ‫ماجرای سقیفه کشیده بودند‪.‬‬ ‫یا سلیمان بن صرد خزاعی‪ ،‬چون اهل شک‬ ‫بود و در مواقع حساس نمیتوانست درست‬ ‫تصمیم بگیرد‪ ،‬از کربا جا ماند و ّتواب شد‪.‬‬ ‫دیگری‪ ،‬هرثمه ابن ابی مسلم‪ ،‬وقتی در‬ ‫راه با ابی عبداه؟ برخورد کرد‪ ،‬با این‬ ‫سخن راهش را از مسیر حق جدا نمود‪:‬‬ ‫«ای پسر رسول خدا! من نه با تو هستم‬ ‫نه علیه تو! زن و فرزندانم را رها کردهام و‬ ‫‪8‬‬ ‫میترسم ابن زیاد‪ ،‬انها را اذیت کند‪».‬‬ ‫پناهبرخدا‪ ...‬توکلش ضعیف بود‪ ،‬گویا‬ ‫باور نداشت که جان و مال و عیالش‬ ‫امانت خدای حسین؟ هستند‪ .‬وقتی‬ ‫پای حفظ حیات اسام در میان است‪،‬‬ ‫باید از همهچیز گذشت؛ مانند ثاراه که‬ ‫از همهچیز گذشت‪.‬‬ ‫عدهای هم بودند که به امام حسین؟‬ ‫نزدیک بودند‪ّ ،‬اما نقشه دستشان نبود‪.‬‬ ‫اش ـت ـبــاه ک ــردن ــد‪ ...‬ام ـثــال ع ـبــداه بن‬ ‫جعفر‪ ،‬در مدینه ماندند و قــران ناطق‬ ‫را تنها گذاشتند‪ .‬برای خود توجیهاتی‬ ‫داشتند تا با قافله عاشورا همراه نشوند‪.‬‬ ‫در یاریرساندن‪ ،‬به نصیحت کردن امام‬ ‫زمانشان کفایت کردند‪ 10.‬جرئت نکردند‬ ‫در مکه یا مدینه بایستند‪ ،‬فریاد بزنند و‬ ‫‪11‬‬ ‫به نام امام حسین؟ شعار بدهند‪.‬‬ ‫«خدایا به تو پناه میبریم‪ ...‬از اینکه‬ ‫ظالمی را یــاری کنیم و یا مظلوم‬ ‫دلسوختهای را بییاور رها کنیم و‬ ‫‪13‬‬ ‫یا انچه حق ما نیست بخواهیم‪»...‬‬ ‫منابع‪:‬‬ ‫‪ .1‬لهوف‪ ،‬ترجمه فهری‪ ،‬صفحه ‪.133‬‬ ‫‪ .2‬نهجالباغه‪ ،‬خطبه ‪.217‬‬ ‫‪ .3‬برگرفته از بیانات ایتاه مصباح یزدی‪،‬‬ ‫در پرتو وایت‪.‬‬ ‫‪ .4‬حشمتاه قنبری همدانی‪ ،‬اسرار و اثار‬ ‫سقیفه بنی ساعده‪ ،‬صفحه ‪(93‬اقتباس)‪.‬‬ ‫‪ .5‬دکتر جعفر شهیدی‪ ،‬زندگینامه فاطمه‬ ‫زهرا؟‪ ،‬خطبه فدکیه‪ ،‬صفحه ‪.126‬‬ ‫‪ .6‬برداشت ازاد از شعر ایتاه غروی اصفهانی‬ ‫از کتاب اانوار ااقدسیه‪.‬‬ ‫‪ .7‬توجیه المسایل کربا‪ ،‬سید علی اصغر‬ ‫علوی‪ ،‬صفحه ‪.87‬‬ ‫‪ .8‬شیخ مفید‪ ،‬ارشاد‪ ،‬جلد ‪ ،2‬صفحه ‪.81‬‬ ‫‪ .9‬شیخ صدوق‪ ،‬امالی‪ ،‬مجلس ‪.28‬‬ ‫‪ .10‬برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری‪،‬‬ ‫سخن عاشورایی‪.‬‬ ‫‪ .11‬مقام معظم رهبری‪.1373/3/17،‬‬ ‫‪ .12‬ساباط نام محلی است در مداین که یاران‬ ‫سستعنصر امام مجتبی؟‪ ،‬در انجا در حال‬ ‫نماز به حضرت حمله کردند و سجاده از‬ ‫زیر پایشان کشیدند و مجروحشان ساختند‪..‬‬ ‫‪ .13‬قسمتی از دعای ‪ 8‬صحیفه سجادیه‪.‬‬ ‫‪17‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫زینب؟ هوشیارمان میکند تا بدانیم‬ ‫تنها ماندن حسین؟ در کربا‪ ،‬تنها‬ ‫حاصل دشمنی یزیدیان نبود‪ .‬کسانی‬ ‫مانند «عبیداه بن ّ‬ ‫حر جعفی» بودند که‬ ‫ترس‪ ،‬پایشان را برای یاوری حسین؟‬ ‫سست کرد‪ .‬او در پاسخ دعوت امام برای‬ ‫یاری چنین گفت‪« :‬به خدا قسم کسی‬ ‫که از تو پیروی کند‪ ،‬به سعادت ابدی‬ ‫میرسد‪ .‬ولی من احتمال نمیدهم که‬ ‫یاریام برای تو سودی داشته باشد‪ ،‬زیرا‬ ‫که در کوفه برای شما یاوری نیست‪ .‬به‬ ‫خدا سوگندت میدهم مرا معاف کن‬ ‫چون از مرگ سخت گریزانم‪ ...‬اسب و‬ ‫‪7‬‬ ‫شمشیرم تقدیم شما‪»...‬‬ ‫راستی که بیتفاوتی به ظلم‪ ،‬سستی‬ ‫و کاهلی و توجیههای از روی ترس‬ ‫و ‪ ...‬هم میتواند فاجعه بیافریند‪.‬‬ ‫هــر جــا کــه بــاشــد‪ ،‬فرقی ن ــدارد‪ .‬در‬ ‫کوچههای مدینه‪ ،‬حوالی مسجد‬ ‫کوفه یا ساباط مداین‪ 12‬و یا زمین‬ ‫تفتیده نینوا‪...‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫݒ ݦݫݬى ݔݣهݤݣر‬ ‫«انتظار»‬ ‫ما ݣ ݣݣرا ݣ ݣݫ� ݫ ݬݓ ݐىو ݫ� ݫݫݔس ݫىݬݫݔد‬ ‫ݧ ݩݐ‬ ‫‪ ‬الهام کهدویی‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫‪18‬‬ ‫ݐ‬ ‫ݐ‬ ‫ا‬ ‫ر‬ ‫ݤ‬ ‫ڡ ݣ ݣݤ‬ ‫�‬ ‫�‬ ‫ى‬ ‫ر‬ ‫ݣ‬ ‫ݣ‬ ‫د‬ ‫ݣ‬ ‫ݢ‬ ‫ݣ‬ ‫ݥ‬ ‫ی‬ ‫ݫ ݫݔ ݓ‬ ‫؟‬ ‫قصه پیوستن یاران امام حسین؟ به کاروان نینوا را که میخوانیم‪،‬‬ ‫نقش پر رنگ و پر اهمیت زنان جلوه گر است‪ .‬در خیمه زهیر بن قین‬ ‫وقتی که پیک امام حسین؟ برایش پیام اورد و زهیر مستاصل در‬ ‫فکر بود‪ ،‬همسرش بی هیچ شکی محکم فقط یک سوال کرد که «پسر‬ ‫رسول خدا تو را میخواند و تو فکر میکنی؟» همین سوال کافی بود که‬ ‫زهیر حساسترین انتخاب زندگیش را بکند و جزء اصحاب عاشورایی‬ ‫امام گردد‪ .‬کم نیستند زنانی چون زن زهیر و مادر و همسر وهب‪ .‬در‬ ‫سالهای دفاع مقدس‪ ،‬کشور ما کم ندید شیرزنانی که خودشان پیکر‬ ‫به خون نشسته فرزند رشیدشان را بر سر دست گرفتند و فریاد زدند‬ ‫که خدایا این قربانی را از ما بپذیر و مادرانی که خطاب به امام راحل‬ ‫گفتند اگر فرزند دیگری داشتیم باز انها را به جبهه میفرستادیم‪ .‬این‬ ‫جریان ایمان راسخ و هوشیاری همیشه تاریخ در زنان بوده و هست‪.‬‬ ‫در روزگــار ما نیز زنان جوانی که حتی خودشان دوران هشت ساله‬ ‫دفاع مقدس را حس نکردند‪ ،‬اما در مکتب عاشورا بزرگ شدهاند‪،‬‬ ‫حضور دارند و در مسیر جهاد در راه خدا مشوق و همراه همسرانشان‬ ‫هستند‪ ،‬داستان شجاعت و ایمان و تقوای این زنان باید برای همیشه‬ ‫در تاریخ ثبت شود‪.‬‬ ‫در مراسم اعتکاف کنار یکدیگر نشسته بودیم‪،‬‬ ‫از اولین نماز صبحی که در مسجد به جماعت‬ ‫خواندیم‪ ،‬سربند «یا زینب کبرا؟» که بر رو ی‬ ‫سجادهاش گذاشته بود‪ ،‬توجهم را جلب کرد‪.‬‬ ‫روز ســوم اعتکاف بــود‪ ،‬بــرای وفــات حضرت‬ ‫زینب؟ لباس مشکی و روسری مشکی پوشیده‬ ‫بود‪ .‬همانطور که داشتیم باهم درباره اعمال ام‬ ‫داوود صحبت میکردیم‪ ،‬میدیدم که حواسش‬ ‫به گوشی همراهش است‪ .‬هرچند دقیقه یکبار‬ ‫انـگــار منتظر چـیــزی بــاشــد‪ ،‬صفحه را روشــن‬ ‫میکرد‪ .‬دیــدم که حلقه اشک چشمهایش را‬ ‫شفاف کرد‪ ،‬وقتی با خودش زمزمه میکرد‪« :‬خدا‬ ‫کنه قبل نماز و شروع مراسم زنگ بزنه»‪ .‬حالش‬ ‫برایم عجیب بود‪ .‬بااخره دلم رو زدم به دریا و‬ ‫پرسیدم‪« :‬کی زنگ بزنه؟» گفت‪« :‬همسرم‪».‬‬ ‫گفتم‪« :‬خــب خــودت قبل از اذان بهش زنگ‬ ‫بزن و بگو مراسم ام داوود که شروع بشه دیگه‬ ‫نمیتونی تلفن جواب بدی و باهاشون صحبت‬ ‫کنی‪ ».‬با لبخند ملیحی روی لب و حلقه اشک‬ ‫در چشم گفت‪« :‬من نمیتونم بهش زنگ بزنم‪.‬‬ ‫اون بهم زنگ میزنه‪».‬‬ ‫نزدیکی اذان ظهر بود که گوشیش زنگ خورد و‬ ‫نگاهش به صفحه گوشی که افتاد لبخند بزرگی‬ ‫روی صورتش نقشبست و با شوق جواب داد‪.‬‬ ‫صف نماز جماعت تشکیلشده بود که امد کنارم‬ ‫نشست‪ .‬رو کرد سمت من و گفت‪« :‬خداروشکر‬ ‫زنگ زد»‪ .‬دو بــاره دلم رو زدم به دریا و پرسیدم‪:‬‬ ‫«خب چرا نمیتونستی بهش زنگ بزنی؟!» ارام‬ ‫گفت‪« :‬ماموریت رفته سوریه»‪.‬‬ ‫دوباره نگاهم افتاد به سجادهاش که این سه روز‬ ‫سربند یا زینب؟ رو داشت‪ .‬دلش را نیز همچون‬ ‫سجادهاش به نام و یاد خانم زینب کبرا؟ گرهزده‬ ‫بود تا تحمل فراق همسرش راحتتر شود‪.‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐں ݣݠݣهݤ ݣوݣ ݒ ݦݬىݫݣݔ ݣهݤرݣ‬ ‫چهاردهم مرداد امسال برای من و اعضای هیئت تحریریه سلمی یکشنبهای بهیاد‬ ‫ماندنی بود‪ .‬میهمان عزیزی داشتیم‪ .‬بانویی ایرانی که به یمن ازدواج با دکتر مسعود‬ ‫جهرمی‪ ،‬استاد برجسته و فعال فرهنگی بحرینی‪15 ،‬سال است که قلبش برای مظلومیت‬ ‫مردمان بحرین میتپد و صدای عدالتخواه انها شده است؛ خانم الهام شاکری‪.‬‬ ‫قرار بود مصاحبه ما در فضای مجازی برگزار شود اما به لطف خدا توفیق ماقات گرم حقیقی‬ ‫برایمان حاصل شد‪ .‬از قضا روز دیدار ما مصادف بود با روز حقوق بشر اسامی و کرامت‬ ‫انسانی‪ .‬من مینویسم از قضا و شما به این فکر کنید که در دنیای ما هیچ چیز اتفاقی نیست!‬ ‫را از کجا میشناسید؟»‬ ‫یکی از اعضای هیئت تحریریهی سلما‪،‬‬ ‫از طریق اینستاگرام با شما اشنا بودند و‬ ‫مسئول روابط عمومی هم در سایتها و‬ ‫وبا گهای مختلف اطاعات تکمیلی در‬ ‫خصوص شما و همسرتان را پیدا کردند‪.‬‬ ‫با لبخند تلخی گفت‪ « :‬وبا گ شخصی‬ ‫من را از دسترس خارج کردند‪».‬‬ ‫کمی از خودتان بگویید‪ .‬چه شد که‬ ‫تصمیم به ازدواج با فردی بحرینی و دوری از‬ ‫خانواده و وطن گرفتید؟‬ ‫پس چطور شد که عروس غربت شدید؟‬ ‫برای خانواده ما مهمترین اصل در ازدواج‬ ‫ایمان و سطح درک و فهم و خودساختگی‬ ‫اقــای دامــاد بــود‪ .‬نه تنها خــانــواده من‪،‬‬ ‫‪19‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫من یک دهه شصتی هستم و متولد تهران‬ ‫و دارای دو فرزند به نامهای محمدمهدی‬ ‫و نورالهدی‪ .‬زمینه ازدواج ما سالهاپیش‬ ‫در هنگام تحصیل در انگلیس‪ ،‬که کشور‬ ‫بـعــد از مــدتــی خ ــان ــواده هـمـســرم بــرای‬ ‫خواستگاری به ایران امدند‪ .‬خانواده دو‬ ‫طرف شناخت کاملی از یکدیگر داشتند‬ ‫و مانعی برای ازدواج جز دوری از ایران‬ ‫وجود نداشت‪ .‬خانواده بنده بسیار به من‬ ‫وابسته هستند‪ ،‬یادم میاید پدربزرگم در‬ ‫روز خواستگاری گفتند غیر ممکن است‬ ‫الهام از ایران برود!‬ ‫بلکه همه دوستانمان ایشان را به این‬ ‫ویژگیها میشناختند‪ .‬از لحاظ شرعی‬ ‫و منطقی‪ ،‬دوری از ایران برای رد کردن‬ ‫ایشان موجه نبود‪ .‬عاوه بر ان دوری‪ ،‬افق‬ ‫های جدیدی را در تجربیات زندگی من‬ ‫اضافه میکرد که به لطف خدا همینطور‬ ‫هم شد‪ .‬بااخره تمامی خانواده با اغوش‬ ‫گرم و اطمینان خاطر از ازدواج ما استقبال‬ ‫کردند و همسرم به عنوان همسر نوه اول‬ ‫خانواده و فردی سربه زیر و مومن‪ ،‬مورد‬ ‫احترام همه شدند‪.‬‬ ‫چند هفته بعد از خواستگاری در یک‬ ‫شب جمعه در محضر عامه عسکری؟‬ ‫عقد کردیم‪ .‬دو روز بعد مراسم عروسی‬ ‫در سالنی بسیار معمولی در مرکز تهران‬ ‫برگزار شد و حــدود یک ماه بعد هم به‬ ‫بحرین رفتیم‪.‬‬ ‫‪ ‬ساجده شکری‬ ‫سوال اول را مهمان از ما پرسید! «من‬ ‫هیچ یک از ما نبود‪ ،‬فراهم شد‪ .‬خانواده‬ ‫همسرم گاهی بــرای دیــدن پسرشان به‬ ‫انجا میامدند که این باعث اشنایی‬ ‫خانوادهها شده بود‪.‬‬ ‫ݐ‬ ‫ت‬ ‫ݐ‬ ‫ݣدݣݠ ݤݣٮ ݣ ݤا ݫ ݔݭٮݤا�ݤݤ‪،‬‬ ‫�‬ ‫سݤ ݣݫ ݭٮݣݓح ݣ ݫرݣݭ� ݫ ݫ ݭ ݫݐ ݔ ݤ‪،‬ݤ‬ ‫عروݣ ݣ‬ ‫ݐ‬ ‫�ݐ‬ ‫�ل ݣ ݫىݫݬݓىا ݤ‬ ‫ساک ݐ ݣ‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫݒ ݦݫݬى ݔݣهݤݣر‬ ‫دوری از ایران برای شما سخت نبود؟‬ ‫دوری برای من سخت بود اما همیشه‬ ‫سعی کــردهام ایــران را به این خاطر که‬ ‫ایران اسامی ست دوست داشته باشم‬ ‫ِ‬ ‫و نه به خاطر وابستگی محض به خاک‪.‬‬ ‫این باعث شد تا غربت راحتتر بگذرد‪.‬‬ ‫تحصیل‪ ،‬فعالیتهای مختلف فرهنگی و‬ ‫سیاسی و بااتر از همه اینها‪ ،‬خانهداری‪،‬‬ ‫تمامی اوقات شبانه روز من را در طول‬ ‫همه این سالها پر کردهاند‪.‬‬ ‫تصوری از مشکاتی که در طی‬ ‫انقاب بحرین برای شما پیش امد‪ ،‬در هنگام‬ ‫ازدواج داشتید؟‬ ‫خیر؛ هیچ تصوری از اینکه درست چند‬ ‫سال بعد از ازدواج ما انقاب بحرین به‬ ‫اوج برسد و ما هم جزیی از ان باشیم‪،‬‬ ‫نداشتم‪ .‬البته این به معنای نارضایتی‬ ‫من از وضع پیش امده نیست‪ .‬همیشه‬ ‫خدا را شاکرم که ما جزء کوچکی از این‬ ‫حرکت بودیم‪.‬‬ ‫برای ما از بحرین‪ ،‬حاکمیت و انقاب‬ ‫ان بگویید‪.‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫بحرین از گذشته بستر خوبی برای کار‬ ‫فرهنگی و مذهبی بــوده و با جمعیت‬ ‫حداکثری شیعیان‪ ،‬مهد تشیع در حوزه‬ ‫کشورهای حاشیه خلیج فارس محسوب‬ ‫میشود‪ .‬ماه رمضان و محرم و صفر در‬ ‫بحرین‪ ،‬از نظر همه کسانی که تجربه‬ ‫کــردهانــد‪ ،‬بسیار خــاص و و یــژه اســت‪.‬‬ ‫الخلیفه هم از جایگاه هیئات مذهبی‬ ‫مطلع است و این محیطها مورد هدف‬ ‫انها هستند‪.‬‬ ‫‪20‬‬ ‫تا بیست سال پیش حدود ‪ %70‬جمعیت‬ ‫ً‬ ‫بحرین شیعه بوده و باقی هم غالبا اهل‬ ‫سنت و درصد کمی از انها غیرمسلمان‬ ‫بــودنــد‪ .‬از بیست ســال پیش تــا امــروز‪،‬‬ ‫الخلیفه قصد دارد در بحرین تغییرات‬ ‫دمــوگــرافــیــک ‪-‬یـعــنــی تغییر در بافت‬ ‫جمعیت‪ -‬ایجاد کند‪ .‬این برنامه از طریق‬ ‫پرونده تجنیس یا همان اعطای تابعیت‬ ‫بحرینی به خارجیها‪ ،‬اجرا میشود‪ .‬مردمی‬ ‫را از پاکستان‪ ،‬اردن‪ ،‬مصر‪ ،‬سوریه‪ ،‬یمن‪،‬‬ ‫افریقای شمالی و حتی اسیای جنوب شرقی‬ ‫وارد بحرین میکنند و به انها تابعیت‬ ‫بحرینی میدهند و از طرف دیگر تابعیت‬ ‫شیعیان را سلب میکنند‪ .‬افراد تازه وارد با‬ ‫استخدام در مراکز دولتی و نظامی‪ ،‬بازوی‬ ‫خانواده حاکم حساب شده و از تمامی‬ ‫حقوق و مزایای یک شهروند بحرینی‬ ‫بهرهمند میشوند‪ .‬این سیاست تا امروز‬ ‫تاثیراتی منفی زیادی در بافت جمعیت‬ ‫بحرین داشته و باعث اعتراضات شدید‬ ‫تمامی اقشار ملت بحرین‪ ،‬اعم از شیعه‬ ‫و سنی و حتی همسایگان بحرین شده‬ ‫چرا که تاثیرات منفی فراوانی در فرهنگ‬ ‫و اقتصاد منطقه داشته اســت‪ .‬با این‬ ‫روند تا سال ‪ ،2030‬دیگر هیچ نشانی از‬ ‫فرهنگ و اداب و رسومی به نام فرهنگ‬ ‫اسامی‪-‬بحرینی وجود نخواهد داشت‪.‬‬ ‫اعتراض ما به قضیه «تجنیس»‪ ،‬صرفا‬ ‫بخاطر ظلم به شیعیان و محروم کردن‬ ‫انها از حقوق طبیعیشان نیست بلکه‬ ‫اعتراض به تخریب ظالمانه و مستبدانه‬ ‫بافت جمعیت و فرهنگ بحرین است‪.‬‬ ‫فرهنگی که با تاریخ شیعه گره خورده‬ ‫اســت‪ .‬در حالیکه حتی بوداییها در‬ ‫بحرین دارای معبد هستند‪ ،‬مساجد‬ ‫شیعیان را تخریب میکنند‪ .‬از سال ‪2011‬‬ ‫تا کنون حدود ‪ 40‬مسجد تخریب شدهاند‪.‬‬ ‫جالب است بدانید مقبره صحابی خاص‬ ‫امام علی؟ ‪ ،‬صعصعه ابن صوحان و‬ ‫همچنین مقبره ابراهیم بن مالک اشتر در‬ ‫بحرین است اما با اقدامات الخلیفه رو‬ ‫به ویرانیاند‪.‬‬ ‫چه شد که الخلیفه به حاکمیت‬ ‫رسید؟‬ ‫بحرینیها مانند اهالی جنوب ایران شامل‬ ‫عرب و فارس هستند‪ .‬در کل جمعیت‬ ‫بحرین سه دسته هستند‪ .‬بحرانیهایی با‬ ‫اصالتهای فارسی‪ ،‬حجازی و بحرینی‪.‬‬ ‫الخلیفه از هیچکدام از این سه دسته‬ ‫نیستند‪ .‬اینها اهل قبیلهای در منطقهای‬ ‫از عربستان بودهاند که به جزیره بحرین‬ ‫حمله کردند و اسم این حرکت اشغالگرانه‬ ‫را «فــتــح» گــذاشــتــنــد‪ .‬چــون الخلیفه‬ ‫شیعیان بحرین را خــوارج میدانستند‬ ‫و با این حمله بحرین را به فتح اسام‬ ‫در اوردهاند!‬ ‫ً‬ ‫جالب اینجاست قبیلهای که اصالتا‬ ‫بحرینی نیستند‪ ،‬بحرینیها را سلب تابعیت‬ ‫میکنند! چون این اقلیت توانستهاند با‬ ‫حمایتهای خارجی‪ ،‬قدرت را در دست‬ ‫گرفته و همچنان حفظ کنند‪.‬‬ ‫ما اعتراض مــردم بحرین را از ایام‬ ‫بیداری اسامی به بعد شاهد بودیم‪ .‬شروع‬ ‫حرکت از همین دوره بود؟‬ ‫خــیــر؛ بحرین حتی پیش از پــیــروزی‬ ‫انقاب اسامی ایران هم شاهد تحرکات‬ ‫زیادی بوده است‪ .‬در دورههایی به خاطر‬ ‫اختناق شدید تحرکات به ایههای‬ ‫ز یــریــن منتقل شــدهانــد امــا همچنان‬ ‫ادامه داشته است‪ .‬در بحبوحه بیداری‬ ‫اسامی‪ ،‬حرکت مردمی با قیام جوانان‬ ‫و حمایت علما بــه اوج خــود رسید‪.‬‬ ‫شدت جنبش در ان زمان به حدی بود‬ ‫که عدهای پیشبینی میکردند نظام‬ ‫تغییر میکند و یا اداره دولت به مردم‬ ‫سپرده خواهد شد‪ ،‬اما تا امروز شرایط‬ ‫به این سمت نرفته است‪.‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐں ݣݠݣهݤ ݣوݣ ݒ ݦݬىݫݣݔ ݣهݤرݣ‬ ‫امروز وضعیت در بحرین چگونه است؟‬ ‫انقاب در این جزیره کوچک با جمعیتی‬ ‫حدود یک میلیون نفر‪ ،‬از سال ‪ 2011‬تا‬ ‫امروز بیش از ‪ 150‬شهید و حدود ‪5000‬‬ ‫زندانی داشته است‪ .‬بسیاری از شهدا‬ ‫ز یــر شکنجه در زنــدانهــا بــه شهادت‬ ‫رسیدند و جریان همچنان ادامه دارد‪.‬‬ ‫بازداشتهای شبانه و ازار و اذیت مردم‬ ‫شدت گرفته و اکنون شاهد اختناق‬ ‫شدید هستیم‪ .‬این اختناق نه‬ ‫فقط در اجتماع‪ ،‬بلکه در‬ ‫شبکههای مجازی هم وجود‬ ‫دارد‪ ،‬به حدی که نویسنده هر‬ ‫توییت انتقادی به ‪5‬سال زندان‬ ‫محکوم میشود‪ .‬منظورم از انتقاد فقط‬ ‫نقد رژیم بحرین نیست‪ ،‬بلکه اعتراض‬ ‫به جنگ عربستان در یمن و نقد دیگر‬ ‫همپیمانان الخلیفه را هم شامل میشود‪.‬‬ ‫از همپیمانان صحبت کردید‪ ،‬غیر از‬ ‫عربستان چه کشورهایی حامیان الخلیفه هستند؟‬ ‫عربستان‪ ،‬انگلیس‪ ،‬امریکا و امارات‪،‬‬ ‫مهمترین حامیان الخلیفه هستند‪.‬‬ ‫امریکا و انگلیس در بحرین پایگاه نظامی‬ ‫دارند و برای حفظ منافع خود در منطقه‬ ‫از این رژیم حمایت میکنند‪ .‬انگلیس‬ ‫در اموزش نیروهای امنیتی و جاسوسی‬ ‫بحرین همکاری میکند و امریکا‪ ،‬در سفر‬ ‫سال گذشته ترامپ به عربستان و دیدار‬ ‫با پادشاه بحرین‪ ،‬حمایتش را اعام کرد‪.‬‬ ‫حمایت و دخالت سعودی در بحرین‬ ‫هم به حدی است که میتوان بحرین را‬ ‫مستعمره غیررسمی عربستان دانست‪.‬‬ ‫شیوه مبارزه مردم بحرین به چه شکل است؟‬ ‫معرفی کنید‪ .‬اشنایی ما با ایشان در حد تصویر‬ ‫و اخبار کوتاهی است که در رسانهها دیدهایم‪.‬‬ ‫[سکوت کردند و بعد با لبخند گفتند‪] :‬‬ ‫من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم‪...‬‬ ‫من نور کام و وجود امام خمینی؟ را‬ ‫در ایت اه شیخ عیسی قاسم میبینم‪.‬‬ ‫توصیه میکنم دروس و خطبههای جمعه‬ ‫و سخنرانیهای اتشین ایشان را مطالعه‬ ‫کنید‪ .‬سخنرانیهایی که باعث شکل‬ ‫گرفتن انقاب و دمیده شدن روح تازهای‬ ‫در جوانان و علمای بحرین شد‪.‬‬ ‫ایــتاه شیخ عیسی قاسم البحرانی از‬ ‫برجسته ترین علمای بحرین‪ ،‬از اهالی اصیل‬ ‫منطقه «الدراز» هستند‪ .‬مقام معظم رهبری‬ ‫در خصوص ایشان فرمودهاند‪« :‬شیخ عیسی‬ ‫قاسم ستارهای در اسمان تشیع هستند و‬ ‫من به وجود ایشان افتخار میکنم‪».‬‬ ‫ایشان نقش موثری در اولین مجلس بحرین‬ ‫و نگارش اولیه قانون اساسی بحرین‬ ‫داشته و جمعیتهای «علمای شیعیان‬ ‫بحرین»‪« ،‬توعیه (روشنگری) اسامی» و‬ ‫حوزه علمیه بحرین را تاسیس کردهاند‪.‬‬ ‫بعد از شروع انقاب در سال ‪ 2011‬نقش‬ ‫محوری ایت اه عیسی قاسم بیش از‬ ‫پیش مشخص شد و مورد هدف رژیم‬ ‫الخلیفه قرار گرفتند‪ .‬رژیم میدانست‬ ‫که به خاطر قدرت شیعیان در بحرین و‬ ‫جایگاه شیخ‪ ،‬نمیتواند ایشان را مانند‬ ‫شیخ نمر در عربستان به راحتی اعدام‬ ‫کند‪ .‬از طرف دیگر الخلیفه به فکر وجهه‬ ‫خود در سطح بینالملل هم بود‪ .‬بنابراین‬ ‫در مرحله اول تابعیت شیخ را سلب و‬ ‫یک ماه بعد‪ ،‬الخلیفه شیخ عیسی را‬ ‫محا کمه کرد و ایشان به پول شویی در‬ ‫وجوهات خمس متهم شدند! در واقع‬ ‫قصد انها قطع شریان حیاتی اقتصادی و‬ ‫فشار بیشتر به شیعیان بود‪ .‬تمام وجوهات‬ ‫خمس و دفاتر کاری شیخ عیسی را در‬ ‫ادامه این حکم مصادره کردند‪ .‬حضرت‬ ‫اقــا در روزه ــای بــازداشــت شیخ دربــاره‬ ‫ایشان فرموده بودند‪« :‬الخلیفه نمیداند‬ ‫با چه کسی در افتاده‪ ،‬نمیدانند که شیخ‬ ‫عیسی قاسم تا به حال مانعی در مقابل‬ ‫خشم جوانان انقابی بحرین بوده است‪».‬‬ ‫یک سال بعد‪ ،‬بعد از دیدار پادشاه بحرین با‬ ‫ترامپ‪ ،‬الخلیفه تحصن را به خون کشید‬ ‫و بعد از ان‪ ،‬محاصره و بازداشت خانگی‬ ‫شیخ شروع شد‪ .‬در این مدت ایشان حتی‬ ‫از درمان هم محروم بودند‪ .‬شیخ از قبل مبتا‬ ‫به بیماری قلبی بودند و ماه رمضان امسال‬ ‫نیز از ناحیه لگن دچار شکستگی شدند‪،‬‬ ‫اما باز هم از درمان ایشان جلوگیری شد‪.‬‬ ‫وخامت وضعیت ایشان به حدی کشید‬ ‫که بااخره نیروهای نظامی مجبور شدند‬ ‫با اسکورت امنیتی شیخ را به بیمارستان‬ ‫منتقل کنند‪ .‬در حین معاینات پزشکان‬ ‫متوجه شدند امکان درمــان بیماری در‬ ‫بحرین وجود ندارد و شیخ به خارج منتقل‬ ‫شدند‪ .‬به لطف خدا بعد از چند جراحی‪،‬‬ ‫روند درمانی ایشان رضایت بخش است‪.‬‬ ‫‪21‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫به سفارش اکید ایت اه شیخ عیسی‬ ‫قاسم‪ ،‬رهبر انقاب بحرین‪ ،‬مبارزات به‬ ‫صورت مسالمتامیز پیش میرود و رمز‬ ‫ادامه حرکت در بحرین تا به امروز همین‬ ‫بوده است‪.‬‬ ‫شیخ عیسی قاسم را برای ما بیشتر‬ ‫بعد منطقه محل سکونتشان را محاصره‬ ‫کردند‪ .‬در ادامــه هم محا کمه و دادگاه‬ ‫صوری راه انداختند که با عکسالعمل‬ ‫علما و مردم بحرین مواجه شد‪ .‬عدهای‬ ‫از علما مقابل خانه شیخ عیسی لباس‬ ‫روحانیت را از تن کنده و کفن پوشیدند‪ .‬از‬ ‫همان زمان تحصن علما و جوانان فدایی‬ ‫(مدافعان شیخ) به دور منزل ایشان به‬ ‫نشانه دفاع و حمایت شروع شد‪.‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫݒ ݦݫݬى ݔݣهݤݣر‬ ‫در رسانههای ما خبرهایی از جنگ‬ ‫در کـشــورهــای اســامــی کــم و بیش مطرح‬ ‫از تحصن جــوانــان فــدایــی بیشتر‬ ‫برای ما بگویید‪ .‬تحصن یک ساله در دنیا‬ ‫بینظیر است‪...‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫بله‪ .‬همانطور که گفتم علما و جوانان‬ ‫بحرین پــس از اقـــدام الخــلــیــفــه‪ ،‬دور‬ ‫منزل شیخ عیسی حلقه دفاعی تشکیل‬ ‫دادند‪ .‬الدراز به محاصره نیروهای امنیتی‬ ‫درامده و فقط مردم ان منطقه با کارت‬ ‫شـنــاســایــی حــق ورود داش ـت ـنــد‪ .‬حتی‬ ‫کامیونهای پخش مواد غذایی هم حق‬ ‫ورود نداشتند‪ .‬این تحصن در هوای گرم‬ ‫و طاقتفرسای بحرین کار بینظیری بود‪.‬‬ ‫تحصنی کاما مسالمتامیز که شعارها‬ ‫هم رنگ و بوی مذهبی داشــت‪ .‬شعار‬ ‫اصلی این تحصن «فاشهد یا صاحب‬ ‫الزمان» (یا صاحب الزمان شاهد باش)‬ ‫بود‪ .‬خلوص بچهها و حال و هوای مثال‬ ‫زدنی انها در فیلمهایی که از ان روزها‬ ‫ثبت شده مشخص است‪ .‬این تحصن‬ ‫یک مدرسه انسانسازی پر شور و نشاط‬ ‫در جوار منزل ایت اه عیسی قاسم بود‪.‬‬ ‫تحصن یک ساله مسالمتامیز در دنیا‬ ‫سابقه نداشت‪ ،‬اما کمترین خبری از ان‬ ‫مخابره نشد‪ .‬گروههای زیادی میتوانستند‬ ‫این اتفاق را پوشش بدهند اما کمترین‬ ‫همکاری را نداشتند‪.‬‬ ‫‪22‬‬ ‫در خــرداد ســال گذشته‪ ،‬بعد از دیــدار‬ ‫پ ــادش ــاه بــحــریــن بــا ت ــرام ــپ‪ ،‬نظامیان‬ ‫الخلیفه با چندین تانک و زره پوش به‬ ‫منطقه الدراز لشگرکشی کردند و مشخص‬ ‫شــد کــه نـیــت انه ــا ه ـجــوم بــه منطقه‬ ‫است‪ .‬شب قبل از واقعه برای من حس‬ ‫شب عاشورا را داشت‪ .‬بچهها تنها و با‬ ‫دست خالی مانده بودند‪ .‬ان شب همه‬ ‫کفنپوش شدند و برای دفاع از شیخ عهد‬ ‫بستند‪ ،‬با هم نماز صبح اقامه کردند و‬ ‫دعای عهد و زیارت عاشورا خواندند‪ .‬از‬ ‫حدود ساعت ‪ 8‬صبح حمله به منطقه‬ ‫اغاز شد‪ .‬خروجیهای منطقه را بسته‬ ‫بودند‪ .‬خانمها هم کنار اقایان به صحنه‬ ‫امده بودند‪ .‬حلقه محاصره اطراف خانه‬ ‫شیخ تنگتر میشد تا به دور خانه شیخ‬ ‫رسیدند‪ .‬ما در ان زمان در لبنان بودیم اما‬ ‫با عکسها و فیلمهای بچهها‪ ،‬دقیقه به‬ ‫دقیقه میدیدیم که چه اتفاقی در حال‬ ‫وقوع است‪ .‬من سالها در همسایگی‬ ‫منطقه شیخ عیسی زندگی کرده بودم‪،‬‬ ‫در ان منطقه فعالیت داشتم‪ ،‬با مردم‬ ‫انجا اشنا بودم و بچهها را میشناختم‪.‬‬ ‫اینها درد من را بیشتر میکرد‪ .‬شهدای‬ ‫ان روز کسانی بودند که از فاصله یک‬ ‫متری به انها شلیک شده بود‪ .‬یکی از‬ ‫بچهها که فقط ‪ 18‬سال داشت‪ ،‬پشت‬ ‫در خانه شیخ ایستاده بود و نمیگذاشت‬ ‫مهاجمان وارد شوند که به او شلیک‬ ‫کردند‪ .‬همانطور با بدن مجروح ایستاد‬ ‫تا نفر بعدی جایگزین او شود‪ ،‬بعد روی‬ ‫زمین افتاد و شهید شد‪ .‬ما انها را «شهدا‬ ‫الفداء»‪ ،‬یعنی شهدای فدایی مینامیم‪.‬‬ ‫در ان روز ‪ 5‬تن در جا به شهادت رسیدند‬ ‫و حدود ‪ 300‬فدایی و مدافع دسته جمعی‬ ‫بازداشت و به شکنجهگاهها منتقل شدند‪.‬‬ ‫محاصره و بازداشت خانگی شیخ هم از‬ ‫ان روز اغاز شد‪.‬‬ ‫میشود‪ ،‬اما اکثر ما از مظلومیت مردم بحرین‬ ‫بیاطاعیم‪ .‬از طرف دیگر دغدغه مشکات‬ ‫اقتصادی به قدری در بین مردم زیاد شده که‬ ‫از سایر مسائل غافل شدهاند‪...‬‬ ‫بله؛ از سوریه و یمن به خاطر میدان جنگ‬ ‫نظامی‪ ،‬خبرهایی منتشر میشود اما مردم‬ ‫چیزی از بحرین نمیدانند‪ .‬از طرفی به‬ ‫دایل بسیاری به نظر میرسد حساسیت‬ ‫مردم نسبت به این مسائل کمتر شده و‬ ‫بیشتر درگیر مسائل شخصی‪ ،‬اقتصادی‬ ‫و یا حاشیهای شدهاند‪ .‬وقتی نسبت به‬ ‫ظلم به مردم بحرین که شیعه هستند و‬ ‫اتفاقا تا چند سال پیش جزئی از مردم‬ ‫ایران بودهاند حساسیتی نداریم‪ ،‬چطور‬ ‫میخواهیم امادگی برای جامعه جهانی‬ ‫مهدوی را ایجاد کنیم؟‬ ‫مردم ایران نعمتی دارند که از ان غافلند‪.‬‬ ‫ان نعمت «امنیت» است‪ .‬امنیت مسالهای‬ ‫پایهای است‪ .‬یعنی اگر امنیت نباشد‪،‬‬ ‫کسی نمیتواند کار اقتصادی‪ ،‬فرهنگی یا‬ ‫هر کاری دیگری انجام دهد‪ .‬حتی زندگی‬ ‫شخصی افراد در خانوادهها هم با مشکل‬ ‫مواجه میشود‪ .‬مردم ایران به قدری در‬ ‫امنیت غرق هستند که نمیتوانند تصور‬ ‫کنند حال خانوادهای که میدانند هر‬ ‫شب ممکن است به منزلشان هجوم‬ ‫بیاورند چطور است‪ ،‬نمیدانند خانمی‬ ‫که ماهها هر شب با حجاب میخوابد و‬ ‫نگران هجوم و بازداشت همسرش است‬ ‫چه حالی دارد‪ .‬من در بحرین با تمام‬ ‫وجودم ظلم‪ ،‬درد و فشار اخرالزمان را‬ ‫چشیدهام‪.‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐں ݣݠݣهݤ ݣوݣ ݒ ݦݬىݫݣݔ ݣهݤرݣ‬ ‫ش ݐݩ ݐ‬ ‫� یهى ݣ ݣدڡݣح ݣرݤاوی‬ ‫برای ما از ظلمی که به شما‪ ،‬خانواده و‬ ‫همسرتان وارد شد بگویید‪ .‬از جریان دستگیری‪،‬‬ ‫بازداشت و احساسی که در ان روزها داشتید‪...‬‬ ‫در ابتدا عرض کنم انچه ما چشیدهایم در‬ ‫برابر ظلمی که بر دیگران رفته و میرود‪،‬‬ ‫هیچ است‪ .‬تنها برای روشنگری و نشر‬ ‫حقیقت اوضــاع بحرین ایــن گفتگو را‬ ‫پذیرفتم و در خدمت شما هستم‪.‬‬ ‫نزدیک نیمه شب بود که هرکس به اتاقش‬ ‫رفت تا بخوابد‪ .‬من مثل شبهای گذشته‬ ‫با حجاب خوابیدم چون هر شب احتمال‬ ‫میدادم به منزلمان حمله کنند‪ .‬پسرم‬ ‫هم در اتاق خواب بود‪ .‬همسرم قبل از‬ ‫خواب چندین بار با اه ایتالکرسی خواند‬ ‫تا خوابش برد‪ .‬اما من خوابم نمیبرد‪ .‬در‬ ‫خواب و بیداری بودم که حدود ساعت‬ ‫‪ 2‬نیمه شب نا گهان در اتاق خوابمان با‬ ‫صدای شدیدی شکسته شد و نیروهای‬ ‫امنیتی نقاب زده در اتاق ریختند‪ .‬انها‬ ‫همسرم را از جلو به سمت بیرون اتاق‬ ‫میکشیدند و من از عقب‪ .‬بااخره او را‬ ‫از اتاق بیرون بردند و من و پسرم را در‬ ‫اتاق حبس کردند‪ .‬بعد از مدتی همزمان‬ ‫من‪ ،‬مادر و خواهر همسرم را از اتاقها‬ ‫بیرون اوردن ــد‪ .‬با صحنه وحشتنا کی‬ ‫مواجه شدیم‪ ،‬همسرم و ‪ 4‬برادرش را با‬ ‫دستهای بسته با صورت روی زمین‬ ‫خوابانده بودند‪ .‬یک مامور درشتهیکل‬ ‫با پوتین روی کمر یکی از برادر ها ایستاده‬ ‫بــود و پــای یکی دیگر از بــرادرهــا بریده‬ ‫شده بود و خونریزی شدیدی داشت‪.‬‬ ‫مادر با دیدن این صحنه وحشت زده‬ ‫از من پرسید‪« :‬الهام‪ ،‬همه پسرهایم را‬ ‫‪23‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫اپریل سال ‪ 2011‬بود‪ .‬جو شدید امنیتی‬ ‫و بازداشتهای پیاپی دوست و اشنا‪،‬‬ ‫مــن را مطمئن کــرده بــود کــه در همین‬ ‫روزها همسرم بازداشت میشود‪ .‬در ان‬ ‫روزها همه خانواده دور هم جمع بودیم‬ ‫و شبها حدیث کسا میخواندیم‪ .‬جو‬ ‫امنیتی موجود بر تمامی خانهها سایهای‬ ‫از غم و نفرت از ظلم انداخته بود‪ .‬عصر‬ ‫بود‪ ،‬همسرم مرا صدا کرد و با زبان اشاره‬ ‫که مادرشان متوجه نشود‪ ،‬تصاویری از‬ ‫پیکر شکنجه شــده و تشییع دردنــا ک‬ ‫شهید عبدالکریم فخراوی را نشانم داد‬ ‫که در زیر شکنجه به شهادت رسیده‬ ‫بود‪ .‬ما رابطه خانوادگی خوبی با شهید‬ ‫و خانوادهاش داشتیم و در حج با او‬ ‫و همسرش همسفر بودیم‪ .‬هیچ جای‬ ‫سالم و بیجراحتی روی بدن شهید‬ ‫باقی نمانده بود‪ .‬سوختگی با اتو‬ ‫و شوک الکتریکی روی پوستش‬ ‫و جای حفرهای از فرو کردن‬ ‫سیخ در گلویش مانده بود‪.‬‬ ‫شهید فـخــراوی فعال‬ ‫فرهنگی و از اعضای‬ ‫موثر جمعیت الوفاق‬ ‫محسوب میشد‪ .‬ما‬ ‫بعدا متوجه شدیم که‬ ‫در زمان تحویل پیکرش‪ ،‬به کسی اجازه‬ ‫نداده بودند کفن را باز کند‪ .‬اما همسرش‬ ‫جلو رفته و کفن را باز کرده بود تا عکسها‬ ‫به دنیا بگویند در زیرزمین وزارت کشور‬ ‫بحرین چه میگذرد‪ .‬ان شب از شدت‬ ‫غم در حال خفگی بودیم‪ ،‬دائم به این فکر‬ ‫میکردم که دیگر باید امام زمان؟‬ ‫ظهور کنند‪ .‬مگر فشار و ظلم بااتر از این‬ ‫هم میتواند باشد؟‬ ‫با هم میبرند؟» اما هیچکدام جوابی‬ ‫نداشتیم‪ .‬برای اینکه نشان دهم از انها‬ ‫نمیترسم‪ ،‬باند و ضدعفونیکننده اوردم‬ ‫تا زخم برادر همسرم را ببندم و در همین‬ ‫حین به من گفتند میخواهیم خانه را‬ ‫بگردیم و باید با ما همراهی کنی‪ .‬همه‬ ‫جا را زیر رو کردند تا مدرکی ضد او پیدا‬ ‫کنند‪ .‬تمام وسایل الکترونیکی‪ ،‬لپ‬ ‫تاپها‪ ،‬گوشیها‪ ،‬مدارک شخصی در‬ ‫گــاو صـنــدوق‪ ،‬وسایل قیمتی و حتی‬ ‫برگههای امتحانی دانشجویان را بردند‪.‬‬ ‫در تمام ایــن مــدت بــه شــدت اهانت‬ ‫مــیکــردنــد و فحش مــیدادنــد‪ .‬بعد از‬ ‫تفتیش‪ ،‬همه مردها غیر از همسرم را از‬ ‫خانه بیرون کردند‪ .‬دیگر مطمئن شده‬ ‫بودم که فقط میخواهند همسرم را با‬ ‫خود ببرند‪ .‬من‪ ،‬مادر همسرم‪ ،‬یکی از‬ ‫خواهرها و یکی از برادرها مانده بودیم‪.‬‬ ‫محتویات کیسه زبالهای را خالی کردند‬ ‫و کیسه را به روی سر همسرم کشیدند تا‬ ‫او را با بیژامه‪ ،‬دست بسته و پای برهنه‬ ‫کشانکشان ببرند‪ .‬دیگر نتوانستم تحمل‬ ‫کنم‪ .‬با تمام قدرت فریاد میزدم که ماموری‬ ‫تفنگش را روی شقیقهام گذاشت و به‬ ‫برادر همسرم گفت‪ «:‬دهان این را ببند‬ ‫و گرنه جلوی چشم همه بایی که نباید‬ ‫را به سرش میاورم و هیچکس خبردار‬ ‫نمیشود‪ ».‬برادر همسرم خودش را میزد‬ ‫و خواهرش دست مشت شدهاش را در‬ ‫دهان من گذاشته بود تا صدای من را‬ ‫نشوند‪ .‬همسرم را با همان وضع بردند‪.‬‬ ‫پشت سرشان به حیاط رفتیم و دیدیم‬ ‫برای بردن یک نفر‪ ،‬نزدیک ‪ 20‬ماشین‬ ‫نظامی و غیر نظامی امده بودند‪.‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐںݠݣهݤ ݣوݣ ݫݒ ݦݫݬى ݔݣهݤݣر‬ ‫با چه بهانهای همسرتان را بازداشت‬ ‫کردند؟‬ ‫در بحرین نیازی نیست که شخصیت‬ ‫سیاسی معارض و منتقد باشی تا مورد‬ ‫هــدف قــرار بگیری‪ .‬هر شهروند عادی‬ ‫هم که به هر علتی شناخته شده و موثر‬ ‫باشد‪ ،‬مثل فعالیت اجتماعی‪ ،‬فرهنگی‬ ‫یا سیاسی و علمی‪ ،‬یا از خانواده مشهوری‬ ‫باشد مورد هدف قرار میگیرد‪ ،‬بخصوص‬ ‫کــه شیعه هــم بــاشــد‪ .‬همسر بـنــده هم‬ ‫همینطور بودند‪.‬‬ ‫از روزهای بعد از دستگیری بگویید‪.‬‬ ‫چند وقت از ایشان بیخبر بودید؟‬ ‫همسرم را که بردند‪ ،‬تــازه فاجعه برای‬ ‫من و خانواده شروع شد‪ .‬دائم در ذهنم‬ ‫میچرخید که‪ «:‬حاا دارند چه بایی‬ ‫برسرش می اورند؟!» هیچ فردی یا ارگانی‬ ‫برای حمایت و کمک وجود نداشت و‬ ‫تقریبا هیچ خانوادهای در اطرافمان نبود‬ ‫که زندانی نداشته باشد‪ .‬خدا را شکر‬ ‫میکنم که ما هم مبتا شدیم‪ ،‬وگرنه درک‬ ‫دقیقی از وضعیت اطرافیانمان نداشتیم‪.‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫صبح ان روز‪ ،‬روزنامهای رسمی نوشت‪«:‬‬ ‫اخرین نفر از حلقه تجسس ایران دستگیر‬ ‫شد‪ ».‬او را به جرم جاسوسی برای ایران‬ ‫بــازداشــت کــرده بودند‪ .‬برایم مشخص‬ ‫شده بود که دیگر برنمیگردد و به همراه‬ ‫همپروندهایهایش اعدام خواهد شد‪.‬‬ ‫‪24‬‬ ‫تا چند ماه هیچ خبری از او نداشتیم‪.‬‬ ‫در این مدت من‪ ،‬مادر و برادر کوچکتر‬ ‫همسرم نمیتوانستیم غــذا بخوریم و‬ ‫استراحت کنیم‪ .‬روزهــا در بیخبری و‬ ‫اضطراب میگذشت‪ .‬تا اینکه یک روز‬ ‫گوشی زنگ خــورد و صــدای همسرم را‬ ‫پشت خط شنیدم‪ ،‬تماس کوتاهی که هر‬ ‫سوالی از او میپرسیدم فقط میگفت‪«:‬‬ ‫الحمده»‪ .‬تماس بیشتر از دو یا سه دقیقه‬ ‫طول نکشید‪ ،‬نفهمیدیم کجا هست و به‬ ‫چه چیزی متهم شده‪ .‬فقط خدا را شکر‬ ‫کردیم که زنده است!‬ ‫در این مدت خــانــوادهام از ایــران مدام‬ ‫در تماس بودند و حال انها هم بهتر از‬ ‫ما نبود‪ .‬مجالس دعا برگزار میکردند و‬ ‫در تجمعات اعتراضامیز به حکومت‬ ‫بحرین شرکت میکردند‪ .‬خدا خواسته‬ ‫بود به بهانه همسرم‪ ،‬جمع زیادی از اقوام‬ ‫و دوستان در داخل و خارج از ایران‪ ،‬با‬ ‫دقــت تحوات را پیگیری میکردند و‬ ‫حاا خود جزئی از معترضین به الخلیفه‬ ‫شده بودند‪.‬‬ ‫یــک م ــاه بـعــد از ت ـمــاس‪ ،‬اول ـیــن وقــت‬ ‫ماقات را مشخص کردند‪ .‬من‪ ،‬پسرم‬ ‫و یکی از خواهرها باهم به زندان رفتیم‪.‬‬ ‫از جلوی در‪ ،‬بارش اهانتها شروع شد‪.‬‬ ‫عمدا داغترین زمان ظهر تابستانی را برای‬ ‫ماقات انتخاب کرده بودند تا ما در محیط‬ ‫زندان زیر افتاب در یک مسیر سنگاخ‬ ‫راه برویم و به محل ماقات برسیم‪ .‬در‬ ‫اتاق ماقات چند نیروی امنیتی نشسته‬ ‫بودند‪ .‬همسرم را اوردند‪ ،‬بسیار اغر شده‬ ‫بود و پوست افتاب ندیدهاش سفید و‬ ‫چهرهاش رنگ پریده و چشمانش مریض‬ ‫و بیحال بود‪ .‬پسرمان را در اغوش کشید‬ ‫و اشکش جاری شد‪ .‬باز هم هیچ چیز غیر‬ ‫از الحمده نمی گفت اما از چشمانش‬ ‫معلوم بود که حرفهای زیادی دارد‪ .‬از‬ ‫طرز صحبت و حرکاتش فهمیدیم اجازه‬ ‫صحبت کردن ندارد‪ .‬بعد از ماقات‪ ،‬از‬ ‫شدت بغض دستهایم را روی ماشین‬ ‫میکوبیدم و زار میزدم‪ .‬اما همه خوشحال‬ ‫بودیم که زنده است‪.‬‬ ‫چند وقتی گذشت‪ .‬به خواست خدا‬ ‫به دایل نامعلومی اتهام همه متهمین‬ ‫پرونده از جاسوسی کاهش پیدا کرد و‬ ‫بعد از برگزاری چند جلسه دادگاه صوری‬ ‫و گذشت چند ماه ازاد شدند‪.‬‬ ‫چطور ازاد شدند؟‬ ‫صبح روز ازادی در دادگاه بودیم و که بااخره‬ ‫قرار ازادی موقت انها تا پایان دادرسی‬ ‫صــادر شد‪ .‬بــاورم نمیشد‪ ...‬از صحن‬ ‫دادگاه که بیرونشان اوردند‪ ،‬دیگر نفهمیدم‬ ‫چه شد! محرم و نامحرم و پلیس را کنار‬ ‫زدم‪ ،‬دویدم و خود را در بغلش انداختم‪.‬‬ ‫من گریه میکردم و او سعی میکرد ارامم‬ ‫کند‪ .‬به زور جدایمان کردند و گفتند بیایید‬ ‫از زندان تحویلشان بگیرید‪.‬‬ ‫همه خانوادهها در مقابل زندان‬ ‫منتظر بودیم‪ .‬مامورین با هر نوع‬ ‫تهدیدی میخواستند جمع‬ ‫را متفرق کنند امــا ما کوتاه‬ ‫نیامدیم‪ .‬بااخره در ان گرمای‬ ‫هوا با تاخیر تقریبا ‪ 12‬ساعته‪،‬‬ ‫شب بود که تکتک ازادشان‬ ‫کردند‪ .‬هر کدام که بیرون‬ ‫میامدند‪ ،‬ما همه به‬ ‫استقبال میرفتیم‬ ‫و فضا را از دست و‬ ‫سوت و صلوات پر‬ ‫میکردیم‪.‬‬ ‫ݫ ݬݕىرݣ ݩݧوݐں ݣݠݣهݤ ݣوݣ ݒ ݦݬىݫݣݔ ݣهݤرݣ‬ ‫بعد از پایان محکومیت‪ ،‬جریانات‬ ‫به چه شکلی پیش رفت؟‬ ‫جمعیت زیادی در منزل منتظر بودند‪،‬‬ ‫گوسفند قربانی کردیم و هنوز یک ساعت‬ ‫نگذشته بود که شیخ عیسی قاسم به‬ ‫همراه جمعی از علما و شخصیتها‬ ‫بــرای دیــدن همسرم به خانه ما امدند‪.‬‬ ‫فیلمهای این دیدار هنوز دست به دست‬ ‫میشود‪ .‬ان شب همسرم از انچه به سر او‬ ‫و دیگر زندانیان بحرین رفته و هنوز میرود‬ ‫تعریف کرد‪ .‬روشهــای شکنجه دقیقا‬ ‫همان چیزهایی بود که از زندانهای رژیم‬ ‫صهیونیستی و یا گوانتانامو میشنیدیم‪،‬‬ ‫همانقدر وحشیانه و غیر انسانی‪ ،‬از انواع‬ ‫و اقسام شکنجههای سازماندهی شده‬ ‫روحی گرفته تا شکنجههای فیزیکی و‬ ‫جنسی‪.‬‬ ‫موقعیت شغلی همسرتان و شما در‬ ‫ان زمان در چه وضعیتی بود؟‬ ‫بعد از لغو تابعیت‪ ،‬بااخره وقت رفتن‬ ‫رسید‪ .‬ساعت ‪ 7‬صبح از اداره گذرنامه‬ ‫تماس گرفتند و ما معطل کردیم تا پسرم از‬ ‫مدرسه برگردد و با پدرش خداحافظی کند‪.‬‬ ‫از همه خانواده خداحافظی کرد و با هم به‬ ‫اداره گذرنامه رفتیم‪ .‬با خشونت همسرم‬ ‫را تحویل گرفتند و از ما جدا کردند‪ .‬تا‬ ‫غروب هیچ خبری از او نداشتیم تا اینکه‬ ‫تماس گرفت و گفت مقصد او را بیروت‬ ‫تعیین کردهاند‪ .‬همسرم در سکوت مطلق‬ ‫رسانههایی که فریاد ازادیخواهیشان‬ ‫گوش فلک را کر کرده‪ ،‬به بیروت تبعید‬ ‫شد‪ .‬اقامت من در بحرین هم لغو شد و‬ ‫مدتی بعد من‪ ،‬محمدمهدی و نورالهدی‬ ‫هم به بیروت رفتیم‪.‬‬ ‫حرف اول را مهمان شروع کردند‪ ،‬از‬ ‫ایشان خواستیم تا با یک یادگاری برای ما و‬ ‫همراهانمان‪ ،‬صحبت را تمام کنیم‪:‬‬ ‫در طول این سالها نتوانستم در مقابل‬ ‫ظلمی کــه بــه م ــردم بحرین مــیشــود‪،‬‬ ‫سکوت کنم و نخواهم کرد‪ .‬هر جا مبارزه‬ ‫و مقاومت باشد ما هستیم و خواهیم بود‬ ‫َ ُ ْ‬ ‫نص ُر وا‬ ‫چرا که این وعده الهی ست‪ِ «:‬ان ت‬ ‫َ ْ َْ ُ‬ ‫َّ َ َ ُ ُ‬ ‫نص ْرک ْم َو ُیث ِّبت اق َد َامک ْم»‪ .‬ایت اه‬ ‫الله ی‬ ‫شیخ عیسی قاسم مانند امانتی الهی‬ ‫در دستان ماست‪ ،‬در شناخت قضیه‬ ‫بحرین و نصرت و یاری ایشان قبل از‬ ‫انکه دیر شود بکوشیم‪.‬‬ ‫با شــور‪ ،‬امید و نشاط مضاعف تاش‬ ‫کنیم در هر مکان و جایگاهی که هستیم‬ ‫برای خدا و خلق خدا بهترین باشیم‪.‬‬ ‫جهان اطرافمان را محدود به دایره اطراف‬ ‫خودمان نکنیم‪ .‬در مقابل مسائل جهان‬ ‫اسام و بطور عموم تمامی خلق خداوند‬ ‫حساس باشیم چرا که انسانیم و مسئولیم‪.‬‬ ‫اگر حقی ضایع و یا فسادی واقع میشود‪،‬‬ ‫اگر مظلومی جراحتی برمیدارد و یا قطره‬ ‫خونی ریخته میشود‪ ،‬ولی در وجود ما‬ ‫حساسیتی ایــجــاد نمیشود‪ ،‬برگردیم‬ ‫و ببینیم مشکل کــار ما در کجاست‪.‬‬ ‫هرکس در هر جایی فعالیت دارد‪ ،‬انجا را‬ ‫جبههای برای مبارزه علیه ظلم و فساد و‬ ‫ایمنگاهی برای مظلومین و مستضعفین‬ ‫بداند‪ .‬بسوی جامعه مهدوی حرکت‬ ‫کنیم‪ ،‬منتظر ننشینیم و به شعارهایمان‬ ‫عمل کنیم‪.‬‬ ‫‪25‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫همسرم رئیس دانشکده مهندسی بودند که‬ ‫به خاطر اتهامات بطور غیر رسمی اخراج‬ ‫شدند و من در ان موقع منتظر جلسه دفاع‬ ‫پایان نامه کارشناسی ارشدم بودم‪ .‬بعد از‬ ‫اعام رسمی اتمام محکومیت‪ ،‬همسرم‬ ‫ً‬ ‫مجددا به دانشکده برگشتند‪ .‬من هم‬ ‫چون شاگرد اول دانشگاه بودم‪ ،‬همزمان‬ ‫با دفاعیه در دانشکده ایتــی دعوت‬ ‫به تدریس شــدم و مقدمات تحصیل‬ ‫در مقطع دکترا را شروع کردم‪ .‬همسرم‬ ‫ممنوع الخروج بود و ما ایام سختی را‬ ‫میگذراندیم‪ .‬تا اینکه به طور ناگهانی‬ ‫تابعیت همسرم را لغو کردند و ایشان‬ ‫بطور کلی از دانشگاه اخراج شد‪ .‬بعد‬ ‫از ایشان تدریس و تحصیل من هم‬ ‫متوقف شد و اخراج شدم‪.‬‬ ‫یک روز تعطیل در سال ‪ ،2016‬مشغول‬ ‫صرف نهار بودیم که متوجه شدیم طی‬ ‫حکم پادشاهی‪ ،‬تابعیت ‪ 72‬بحرینی‬ ‫لغو شده و نام همسر من هم در ان لیست‬ ‫بود! بیهیچ مقدمه و یا اخطاریهای این‬ ‫حکم مستقیما توسط خبرگزاری رسمی‬ ‫بحرین منتشر شد و ما پیش از ان از همه‬ ‫چیز بیاطاع بودیم‪ .‬سلب تابعیت یعنی‬ ‫شهروند یک کشور تمام حقوق شهروندی‬ ‫خود را از دست میدهد و پس از ان تابعیت‬ ‫هیچ کشوری را ندارد و باتکلیف میماند‪.‬‬ ‫حضورش در کشور خودش هم غیر قانونی‬ ‫است و او را به جایی دیگر‪ ،‬تبعیدی بدون‬ ‫بازگشت میکنند‪ .‬در کشور مقصد این افراد‬ ‫باید در انتظار اقدامی از سوی سازمان ملل‬ ‫یا نهادهای حقوقی دیگر باشند که معلوم‬ ‫نیست اصا اقدامی صورت گیرد یا نگیرد‪.‬‬ ‫فرزندان تازه متولد شده افراد بیتابعیت نیز‬ ‫از حق تابعیت محروم میشوند‪.‬‬ ‫‪ ‬الهام کهدویی‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫‪26‬‬ ‫س‬ ‫ݧ ݐ م ݤوݤݫ� ݭ ݫ ݤݤرݫ ݭ ݫ ݔݭ ݤݤݤ‬ ‫یݣݤݣ ݤ‬ ‫� ݭحݣ ݓ ݣ ݤر ݔݬ ݤٮ ݣهݤ ݣ ݣ ݣ ݣ ݤݣ ݣ ݤ‬ ‫ساک ݣ ݐݣ ݫݣ ݫݣ ݣ ݫ‬ ‫چند ماه پیش بود که با کشف جسدی در شهرری‪ ،‬نام رضاخان دوباره در‬ ‫اخبار خبرگزاریها و سایتهای خبری دیده شد‪ .‬این خبر موجی از نظرات‬ ‫و واکنشهای مختلف کاربران فضای مجازی را در پی داشت و بحث بر‬ ‫سر جنایات و خدمات رضاخان‪ ،‬باا گرفت‪ .‬درحالیکه شناخت ما از رضا‬ ‫سوادکوهی‪ ،‬یا همان رضا میرپنج یا رضاخان‪ ،‬محدود به یک سری کارهای‬ ‫منسوب به اوست‪ .‬رضاخان گرچه به اقداماتش معروف است اما واقعیت‬ ‫این است که کل بهاصطاح خدمات رضاخان مثل همان ابنباتی است‬ ‫که به بچهای میدهند تا سرگرم بشود تا انگشتر طای او را بگیرند‪.‬‬ ‫‪ ‬عباسقلی سوادکوهی؛ پدر رضاخان‪ ،‬در ‪24‬‬ ‫اسفند سال ‪ 1256‬خورشیدی از همسر چهارم‬ ‫خود موسوم به «نوشافرین» که از مهاجرین‬ ‫قفقازی است‪ ،‬صاحب پسری به نام «رضا»‬ ‫شد و چون در هنگام تولد رضا‪ ،‬در سنین پیری‬ ‫و کهولت به سر میبرد‪ ،‬چهل روز پس از تولد‬ ‫او در ااشت سوادکوه درگذشت‪.‬‬ ‫دو الی سه سال بعد‪ ،‬مادر رضاخان به عقد‬ ‫«نایب حسین» یکی از تفنگچیهای امیر موید‬ ‫درامد و رضاخان در خانه ناپدری بزرگ شد‪ .‬از‬ ‫سن دهسالگی اثار گردنفرازی و سرکشی در او‬ ‫پدید امد‪ .‬در همین سن بود که روزی با بادیه‪ 1‬بر‬ ‫سر نایب حسین کوفت و تا او رفت شوشکهاش‬ ‫را بردارد رضا فرار کرد و رفت‪ .‬بعدازان هرازگاهی‬ ‫بهدوراز چشم نایب حسین میامد و به مادرش‬ ‫سر میزد‪ .‬رضاخان از چهاردهسالگی وارد قزاق‬ ‫خانه شد‪ .‬در انجا تعلیم دید و انضباط نظامی‬ ‫را فراگرفت‪ .‬او در قــزاق خانه تمام درجــات‬ ‫نظامی را از ســربــازی تا س ــرداری قدمبهقدم‬ ‫باا رفت‪ .‬وقتی ناصرالدینشاه از سفر فرنگ‬ ‫برمیگشت‪ ،‬رضاخان در زمره محافظان کاروانی‬ ‫درامد که رساندن بارهای سوغاتی فرنگ را به‬ ‫عهده داشت‪.‬‬ ‫‪ -1‬ظرف‪ ،‬کاسه بزرگ‬ ‫اواخ ــر حکومت قــاجــار بــا بینظمی و‬ ‫هرجومرج در کشور همراه بود و این مسئله‬ ‫به رضاخان میرپنج این فرصت را داد تا‬ ‫با همراهی انگلستان و برخی نیروهای‬ ‫داخلی‪ ،‬تهران را تصرف کرده و بهتدریج‬ ‫تمامی قدرت سیاسی در ایران را به قبضه‬ ‫خود دراورد‪.‬‬ ‫رضاخان نمیتوانست سخنرانی طوانی‬ ‫ایراد کند‪ .‬در مراسم احداث دانشگاه تهران‬ ‫فقط دو جمله گفت‪« :‬ایجاد دانشگاه‪،‬‬ ‫کاری است که ملت ایران بایستی خیلی‬ ‫قبل از این شروع کرده باشند‪ ،‬حال که‬ ‫شروعشده است باید جدیت شود که زودتر‬ ‫انجام گیرد‪ ».‬این بود سخنرانی رضاشاه‬ ‫در مراسم احداث دانشگاه تهران!‬ ‫‪27‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫وی در مدت چهار سال اوضاع مملکت‬ ‫را از بینظمی و هرجومرج خارج کرد و‬ ‫بهشدت با هرگونه مخالفی برخورد کرد‪.‬‬ ‫برخی نیروهای گریز از مرکز و همچنین‬ ‫جنبشها را سرکوب نمود‪ .‬رضاخان پس‬ ‫از تصرف تهران و بعد از مدتی وزیر جنگ‬ ‫و نخستوزیر شد‪ ،‬اما این مناصب طبع‬ ‫قدرتطلبی وی را ارضاء نکرد و به دنبال‬ ‫کسب سریر سلطنت بــرامــد‪ .‬حمایت‬ ‫انگلستان‪ ،‬اقدامات وی برای بازگرداندن‬ ‫نظم و امنیت به جامعۀ تشنه امنیت و‬ ‫ثبات ان زمان ایران و سرکوب مخالفین‬ ‫باعث شد تا وی بتواند به هدف خود‬ ‫نائل شده و سلطنت قاجار را از بین برده‬ ‫و ایران را وارد دوران سلطنت خاندان‬ ‫پهلوی نماید‪.‬‬ ‫اسم رضاخان میرپنج بعدازاین که در راس‬ ‫یک قشون ‪ 2500‬نفری در سحرگاه سوم‬ ‫اسفند ‪ 1299‬وارد تهران شد و بهراحتی‬ ‫پایتخت را اشغال کرد سر زبانها افتاد‪،‬‬ ‫اگرچه قبل از انهم رضاخان ادم گمنامی‬ ‫نبود‪ ،‬خیلی از شورشهای ان دوره به‬ ‫دست او سرکوبشده بود و در ان زمان‬ ‫فــرمــانــده نـیــروهــای نظامی تــهــران بــود‪.‬‬ ‫بافاصله بعد از کودتا و نخستوزیری‬ ‫سید ضیا‪ ،‬رضاخان مقام سردار سپهی‬ ‫گرفت و اندکی بعد وزارت جنگ را از ان‬ ‫خود کرد‪ .‬حدود دو سال و نیم باوجود‬ ‫حاکم ایران‬ ‫جابجاییهایی که در هیئت ِ‬ ‫انجام شد او همچنان این مقام را حفظ‬ ‫کــرد و با استفاده از نفوذی که داشت‬ ‫ً‬ ‫تقریبا به مرد همهکاره ایران تبدیل شد‪،‬‬ ‫او در سال ‪ 1302‬نخستوزیر ایران شد و‬ ‫دو سال بعد در ‪ 21‬اذر ‪ 1304‬با تصویب‬ ‫مجلس موسسان به مقام پادشاهی ایران‬ ‫رسید‪ .‬از همان زمــان ســردار سپهی تا‬ ‫شهریور ‪ 1320‬که از سلطنت کنارهگیری‬ ‫کرد‪ ،‬اقدامات زیادی انجام داد که بررسی‬ ‫همین اقــدامــات میتواند روشــی برای‬ ‫قضاوت دربارۀ کارنامه رضاشاه باشد‪.‬‬ ‫ً‬ ‫رضاخان تا سن چهاردهسالگی اصا‬ ‫سواد خواندن و نوشتن نداشت و پسازان‬ ‫به مقدار بسیار کم اموخت‪ .‬وی در زمان‬ ‫کودتای ‪ 1299‬کموبیش خواندن و نوشتن‬ ‫را یاد گرفته بود‪ .‬ملکالشعرا بهار در کتاب‬ ‫خود نامهای از رضاخان را اورده است که‬ ‫غلطهای امایی فاحشی دارد‪« .‬اقای‬ ‫ح‪...‬ی ــاورـ قزاقهایی که معمور قزوین‬ ‫هستند هماسم انهــا را ممکن است‬ ‫پیدا کرد و مهر انها را به زنید به سورت‬ ‫و اا یک مهر ممکن نیست (اینجا امضا‬ ‫کرده و بعد خطزده شده است) بعد از‬ ‫مهر کردن و رد کردن پول به اقای تقیخان‬ ‫قبض دریافت دارید‪ ،‬رضای سرتیپ‪».‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫‪ ‬تا قبل از اینکه وارد وزارت جنگ شود‪،‬‬ ‫ایران یک ارتش منسجم نداشت‪ .‬او یک‬ ‫ارتش متمرکز ملی تحت فرماندهی واحد‬ ‫تشکیل داد‪ .‬از طرفی سربازی اجباری که‬ ‫تا امروز باقیمانده؛ البته با تغییراتی در‬ ‫شکل و محتوا‪ ،‬از یادگارهای رضاخان‬ ‫است‪ .‬رضاخان گاهی حس ناسیونالیستی‬ ‫از خودش بروز میداد‪ ،‬در ‪ 16‬اذر ‪1311‬‬ ‫در جلسه هیئتوزیران‪ ،‬قرارداد دارسی‬ ‫که پیمانی برای تاراج نفت ایران توسط‬ ‫انگلستان بود را به اتش پرتاب کرد اما‬ ‫حرفشنویاش از دولت انگلستان بر‬ ‫حس ناسیونالیستیاش میچربید و با‬ ‫فشار این دولت‪ ،‬قرارداد دیگری که برای‬ ‫واگذاری امتیاز نفت ایران بود را امضا‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫یکی از سیاستهای مهمی که رضاشاه‬ ‫بهشدت در جهت عملی کردن ان تاش‬ ‫کرد سیاست تخته قاپو یا یکجانشین‬ ‫کردن عشایر بود‪ ،‬سیاستی که زیانهای‬ ‫غیرقابل جبرانی به دنبال داشت‪ .‬درواقع‬ ‫رضاشاه این کار را کرد که قدرت بالقوه‬ ‫عشایر ایرانی را که همواره خطر جدی برای‬ ‫دولت به شمار میامدند کم کند‪ .‬با این‬ ‫کار که البته بهراحتی هم انجام نشد و‬ ‫مقاومتهای زیادی را به همراه داشت‪،‬‬ ‫عشایر نه در منطقه کوچ خود بلکه در‬ ‫مکانی بسیار دورتر و نامانوستر از محل‬ ‫زندگی اسکان داده شدند‪ .‬به عبارتی وارد‬ ‫زندگی شهرنشینی شدند‪ .‬بهاینترتیب‬ ‫هــم جمعیت شهرها افــزایــش یــافــت و‬ ‫بهتبع ان مشکات خاص شهرنشینی‬ ‫به وجود امد و هم این یکجانشین شدن‬ ‫‪28‬‬ ‫عشایر ازنظر اقتصادی و تولید محصوات‬ ‫دامی و لبنی که بخش عمده ان توسط‬ ‫عشایر تولید میشد‪ ،‬خسارات فراوانی‬ ‫به دنبال داشت‪.‬‬ ‫طرح احداث راهاهن شمال جنوب که با‬ ‫تبلیغات بسیار و هزینه گزاف بهعنوان‬ ‫یکی از افتخارات و خدمات برجسته‬ ‫رضاخان معرفی میشود‪ ،‬در حقیقت‬ ‫طرحی برای تامین منافع انگلستان که‬ ‫قرار بود از جیب مردم ایران برای ان هزینه‬ ‫شود‪ ،‬بود‪ .‬طرح احداث راهاهن شمال‬ ‫جنوب برمیگردد به سال ‪ 1304‬هجری‬ ‫شمسی‪ ،‬در ان زمان دولت ایران تصمیم‬ ‫گرفت تا با احداث خط راهاهن دریای‬ ‫خزر را به خلیجفارس متصل کند که با‬ ‫توجه به عبور راهاهن از شهرهای بزرگ و‬ ‫مهم ازنظر جمعیتی و اقتصادی بهترین‬ ‫مسیر را شرقی ـ غربی میدانستند‪ .‬از‬ ‫طرفی دولــت انگلستان پــس از پایان‬ ‫جنگ جهانی اول‪ ،‬مهمترین دشمن خود‬ ‫را بلشویکهای روسیه میدانست و سعی‬ ‫داشت در موقعیت مناسب نفرت خود را‬ ‫نشان دهد‪ .‬نظامیان انگلیس بهترین نقطه‬ ‫برای حمله احتمالی به شوروی را ناحیه‬ ‫صحرای مسطح و کمجمعیت ترکمنستان‬ ‫و قزاقستان تشخیص میدادند بنابراین‬ ‫به رضاخان تحمیل کردند تا راهاهن را‬ ‫به ان ناحیه برساند تا در حداقل زمان و‬ ‫کوتاهترین مسیر ممکن خود را از خلیج‬ ‫فارس به شوروی برسانند‪ .‬روزنامههای‬ ‫غربی در ان زمان نوشتند که شاه ایران‬ ‫راه اهنی ساخته که از «هیچ کجا به هیچ‬ ‫کجا میرود»‪.‬‬ ‫‪ ‬از دیگر کارهای رضاخان‪ ،‬تا کید‬ ‫شدید وی بر هویت ملی ایرانی منهای‪،‬‬ ‫اصالت اسامی ان بود که بــرای مردم‬ ‫مسلمان ایران قابلتحمل نبود‪ .‬اقدامات‬ ‫رضاخان هرروز در جهت زدودن رنگ و‬ ‫بوی اسام از فرهنگ و هویت ایرانی پیش‬ ‫میرفت‪ .‬با دستور رضاشاه در برگزاری‬ ‫مراسم مذهبی محدودیتهایی اعمال‬ ‫میشد‪ :‬ع ــزاداری میباید در مساجد‬ ‫معین‪ ،‬بــا سخنرانی وعــاظــی کــه در بــار‬ ‫معلوم میکند و حداکثر در ‪ 2‬ساعت‬ ‫برگزار شود!‬ ‫متحدالشکل کردن لباس مردم‪ ،‬استفاده از‬ ‫کاهفرنگی و در مرحله اخر کشف حجاب‬ ‫ازجمله اقداماتی بود که دیگ تحمل مردم‬ ‫فهیم ایران را به جوش اورد و تاب تحملشان‬ ‫را ربود و منجر به اعتراضات شدید انان‬ ‫علیه سیاستهای غیرمذهبی رضاشاه‬ ‫شد و بــهصــورت جــدی خــود را در قیام‬ ‫خونین مسجد گوهرشاد مشهد نشان داد‪.‬‬ ‫سرکوب قیام مردم در گوهرشاد لکه سیاه‬ ‫غیرقابلتوجیهی که هیچگاه از صفحات‬ ‫تاریخ ایران پاک نخواهد شد‪ .‬مردم مشهد‬ ‫در ادامه اعتراضات مردم دیگر شهرهای‬ ‫ایران برای ابراز نارضایتی خود از این برنامه‬ ‫که درواقــع توهین به یکی از اصیلترین‬ ‫اعـتـقــادات و بــاورهــای م ــردم مسلمان‬ ‫ایران بود‪ ،‬به دعوت روحانیون و بزرگان‬ ‫مشهد در مسجد گوهرشاد جمع شدند‬ ‫که سربازان رضاشاه با بیشرمی تمام به‬ ‫محاصره مردم پرداخته و پسازانکه مردم‬ ‫حاضر به گذشتن از خواستههای بهحق‬ ‫خود نشدند‪ ،‬به دستور رضاخان‪ ،‬سربازان‬ ‫بهسوی مردمی که در خانه خدا در پناه‬ ‫امــام رضــا؟ جمع شــده بــودنــد‪ ،‬اتش‬ ‫گشودند و درحالیکه درهای مسجد به‬ ‫روی مردم بستهشده بود و امکان خارج‬ ‫شدن از مسجد را نداشتند به خا ک و‬ ‫خون کشیده شدند‪ .‬اعتراض مردم مشهد‬ ‫به مسئله کشف حجاب با شدت تمام‬ ‫سرکوب گردید و صدها نفر در مسجد‬ ‫گوهرشاد به خاک و خون کشیده شدند‬ ‫و بهاینترتیب سیاست ضــد مذهبی‬ ‫رضاشاه بیشازپیش خود را نشان داد و بر‬ ‫تنفر مردم نسبت بهنظام و این برنامه افزود‪.‬‬ ‫نکات منفی عملکرد رضاشاه فقط به‬ ‫نادیده گرفتن هویت دینی مردم ایران‬ ‫نبود‪ ،‬رضاخان هم مانند بقیه پادشاهان و‬ ‫به اقتضای روحیه شاهنشاهی ادم بسیار‬ ‫مستبد و خودکامهای بود و دراینباره‬ ‫قصههای زیادی نقل است‪ ،‬برای مثال‬ ‫هرزمان هرچه میخواسته باید برایش‬ ‫ام ــاده و فــراهــم مــیشــده و هــرکــاری که‬ ‫دستور میداده باید انجام میشده است‪.‬‬ ‫‪29‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫رضا میرپنج شهوت و عطش عجیبی‬ ‫نسبت به ملک و زمین داشت‪ ،‬بهگونهای‬ ‫که همواره به دنبال اضافه کردن سیاهه‬ ‫ملک و زمینهایش بود‪ .‬طبق امارهای‬ ‫دولــت پهلوی‪ ،‬حــدود ‪ 10‬درصــد از کل‬ ‫زمینهای ایــران را به نام خود داشت!‬ ‫حتی گاهی کل یک روستا به نام رضاخان‬ ‫بود! بیشتر این زمینها از مردم بینوا بهزور‬ ‫گرفته میشد و وای به حال کسی که در‬ ‫مقابل خواست رضــاشــاه بــرای وا گــذار‬ ‫کــردن زمینش به شاه پهلوی مقاومت‬ ‫میکرده است‪.‬‬ ‫‪ ‬سرانجام در شهریور ‪ 1320‬با حرکت نیروهای انگلیس و شوروی به سمت‬ ‫تهران‪ ،‬رضاشاه نامه استعفایی را که فروغی تهیهکرده بود‪ ،‬امضا کرد و صبح روز‬ ‫‪ 25‬شهریور بهسوی اصفهان رفت‪ .‬برنامه سفر رضاخان که انگلیسیها برای او‬ ‫تنظیم کرده بودند این بود که از طریق کرمان به بندرعباس برود و ازانجا با یک‬ ‫کشتی عازم هندوستان شود‪ .‬به رضاخان گفته بودند که پس از مدتی اقامت‬ ‫در هندوستان به هر جا که خودش مایل باشد میتواند سفر کند؛ اما کشتی‬ ‫مسیر جزیره موریس را در پیش گرفت و رضاخان به ژوهانسبورگ در افریقای‬ ‫جنوبی فرستاده شد‪ .‬چند سال بعد در چهارم مرداد ‪ 1323‬در انجا براثر سکته‬ ‫مرد‪ .‬افکار عمومی نسبت به اقدامات او در ایران بسیار منفی بود به همین دلیل‬ ‫ً‬ ‫امکان انتقال جسد رضاخان عما منتفی شد چون با واکنش مردم مواجه‬ ‫میشد‪ .‬جنازه او را به مصر بردند و حدود شش ماه بهصورت امانت گذاشتند‬ ‫و سرانجام در سال ‪ 1328‬جسدش را به ایران اوردند و دفن کردند؛ اما بعد از‬ ‫انقاب اسامی و در پی تخریب مقبره او‪ ،‬جسدی یافت نشد‪ .‬دوم اردیبهشت‬ ‫‪ ،1397‬طی طرح توسعه اطراف حرم عبدالعظیم حسنی پیدا شدن یک جسد‬ ‫مومیایی دوباره بحثها و گمانهزنیها درباره جسد رضاخان و محل دفن وی‬ ‫را بر سر زبانها انداخت‪ .‬هرچند صحت این گمانهزنیها اعام نشد و بیشتر‬ ‫به شایعه بودن ان گمان میرفت‪ ،‬اما با نگاهی به سرنوشت رضاخان‪ ،‬شاید‬ ‫گوربهگور شدن سرنوشت محتوم او بود‪.‬‬ ‫‪ ‬مائده شکری‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫ݐ‬ ‫ک‬ ‫د‬ ‫ى‬ ‫م‬ ‫ݠݤ ݤݤݤ‬ ‫ݐ ݐڡ ݑ‬ ‫� ݤݤ ݤݤ‬ ‫ر‬ ‫ݠ ݐى عم ݒ ݦ‬ ‫س ݣ ݣ ݣ ݤݤݣ ݣ ݣ ݣ ݤݤ‬ ‫سݣ ݣ ݣݤݤݤ ݣ ݣ ݤݤ ݣ ݣ ݤݤ‬ ‫ݓ ݣݣ ݣݣݣݣݣ‬ ‫ݣ اݣݠص ًاس ݫݭ ݔى ݐ�‬ ‫‪30‬‬ ‫٭‬ ‫یکی از شبهای ماه رمضان باشد‬ ‫و شما در هیئت دورهایت ــان با‬ ‫رفیقان جان باشید و حاجاقای‬ ‫عزیز هیئت که سرشان سامت‬ ‫بــاد‪ ،‬از ان صحبتهای خاص‬ ‫تفکر برانگیز خود داشته باشد‪ ،‬اما‬ ‫این فکر پرندهوار شما خیال گوشه‬ ‫نشستن و گوش کردن نداشته باشد‪.‬‬ ‫کلمهای را از حاجاقا بگیرد و برای‬ ‫خودش پرواز کند‪ .‬ان شب دل ما‬ ‫نقشه ویرانگری در سر داشت‪.‬‬ ‫من هم مثل خیلی از شما‪ ،‬از ان دسته‬ ‫ادمهایی هستم که اگر محرم بیاید و‬ ‫گریه نکنم‪ ،‬از شدت ناراحتی ضجه‬ ‫نزنم و از سوز دل به خود نپیچم‪ ،‬یک‬ ‫حس خفهکننده خسران و افسوس‬ ‫را تا محرم سال بعدی دنبال خودم‬ ‫میکشم‪ .‬برای رسیدن به این حال‬ ‫و هوای خاص‪ ،‬بعضی از روضههای‬ ‫خوب را شناسایی کردم‪ .‬از خلوص‬ ‫نیت سخنران و مداح و از نظر پاک‬ ‫شهدا به ایـشــان‪ ،‬ایــن حــال خوش‬ ‫عزاداری را کسب میکنم‪.‬‬ ‫مجرد که بودم‪ ،‬گاهی به خاطر دوری‬ ‫راه این هیئتها یا خستگی پدرم در‬ ‫بعضی شبهای دهه اول محرم‪ ،‬از‬ ‫فیض این مجالس محروم میشد‪.‬‬ ‫در عوض به مسجد و تکایای محل‬ ‫میرفت‪ .‬البته با کلی دلخوری و ناله‬ ‫که من فــان جا را دوســت داشتم‪،‬‬ ‫سخنرانش چنان بود و مداحش چنین‪...‬‬ ‫٭ مطلع شعری از علی زمانیان‪.‬‬ ‫ازدواج که کردم قصه عوض شد‪ .‬همسرم‬ ‫هم مثل من ‪-‬به ادبیات هیئتیها‪ -‬اهل‬ ‫مجالس خاص بود‪ .‬ولی متفاوت با مجالس‬ ‫محبوب من‪ .‬انچه خوبان همه دارند‪ ،‬تو‬ ‫تنها داری! البته بهجز اینیکی☺‬ ‫بعضیها در زنــدگــی مشترکشان سر‬ ‫موضوعاتی مثل مامان من فان و مامان‬ ‫تو چنان بحث میکنند‪ ،‬بحث زندگی‬ ‫ما هم شده بود مداح هیئت ما چنین و‬ ‫سخنران هیئت شما چنان!‬ ‫از دوســتــانــم مـشــورت گرفتم‪ .‬هرکدام‬ ‫برای این مسئله روش متفاوتی داشتند‪.‬‬ ‫عدهای بیخیال مجالس محبوب خود‬ ‫شده و با همسرشان همراه شده بودند‬ ‫وع ــدهای هــم برعکس‪ ،‬همسرشان را‬ ‫همراه خود کرده بودند‪ .‬گروهی هم این‬ ‫به گزینه هرکدام مجلس خودشان را‬ ‫بروند‪ ،‬رسیده بودند‪.‬‬ ‫ما که هیچکدام اهل کوتاه امدن نبودیم‪ .‬از‬ ‫همان اجر اول زندگی همعهد کرده بودیم‬ ‫که همراه باشیم‪( .‬به قول مرحوم ابنسینا‪-‬‬ ‫البته باکمی تغییرات در نوع بیان‪ -‬چه‬ ‫ها در همراهیست که نمیدانید! اساس‬ ‫زندگی مشترک با همراهی رقم میخورد‪،‬‬ ‫همراهیهای کوچک و ساده مثل باهم‬ ‫چــای خ ــوردن و صحبت ک ــردن) پس‬ ‫ً‬ ‫گزینه هرکس برود سی خودش هم عما‬ ‫منتفی بود‪.‬‬ ‫من بزرگ را که یادتان هست؟ همان نقاشی‬ ‫و داستان پنجاهپنجاه شماره قبل! این‬ ‫بار هم قصه با قاعده من بزرگ حل شد‪.‬‬ ‫ایام و مناسبات خاص هیئتها را به‬ ‫ً‬ ‫دودسته کاما نامساوی تقسیم کرده و‬ ‫پیشنهاد دادم که کلیه ایام و مناسبات‬ ‫را با نظر همسرم‪ ،‬به همهجاهای مدنظر‬ ‫او برویم‪ ،‬اما شبهای دهه اول محرم را‬ ‫هر جا که من گفتم‪ .‬به نظر خودم خیلی‬ ‫ازخودگذشتگی کرده بودم ولی به نظر‬ ‫همسرم چاشنی خودخواهی این ایده کم‬ ‫نبود‪ .‬بااخره با چند تبصره همسرم برای‬ ‫رفتن به مراسمهای زیارت عاشوراهای‬ ‫دهه اول و مراسمهای صبح عاشورا و‬ ‫تاسوعا‪ ،‬پیشنهاد اینجانب تصویب شد‪.‬‬ ‫ان شب‪ ،‬حاجاقا از حسابوکتابهای‬ ‫ما در زندگی میگفت‪ .‬از اینکه به خیال‬ ‫خودمان چقدر اهل دقت هستیم‪ ،‬غافل‬ ‫از اینکه چرتکه ما از اساس خراب است‪.‬‬ ‫صحبت از افضلهای قران و روایات شد‪.‬‬ ‫یکی از جاهایی که چرتکه ما وامیماند‪،‬‬ ‫همینجاست‪ .‬چندین افضل هست‬ ‫که ما قادر به اولویتبندی انها نیستیم‬ ‫که کدامیک از دیگری برتر است‪ .‬پرنده‬ ‫فکر من هم همینجا نشست‪ .‬از خودم‬ ‫پرسیدم کدام برتر است؟ افضل رضایت‬ ‫پدر و مادر است‪ ،‬رضایت قلبی همسر‬ ‫است یا این مراسم و ان مراسم؟ وقتی‬ ‫همهجا ذکر مصیبت است‪ ،‬وقتی عالم‬ ‫عــزادار مصیبت اهلبیت؟ است‪،‬‬ ‫اهمیت این مراسم و ان مراسم کجای‬ ‫این افضلهاست؟ حاجاقا جواب سوال‬ ‫را داد و ذهن من برای خودش تفسیر کرد‪:‬‬ ‫«افضل که مجلسها نیست‪ ،‬نیتهاست»‪.‬‬ ‫محرم امسال ابتدا سعی میکنم این‬ ‫نوشته را همسرم نخواند تا از هر چیزی‬ ‫تفسیر افضل نکند☺‬ ‫و بعد تاش میکنم روی نیت بیشتر تمرکز‬ ‫ً‬ ‫کنم‪ .‬اصا حسین؟ جنس غمش فرق‬ ‫میکند‪ .‬در قید مکان و زمان و کام محدود‬ ‫نمیشود‪ .‬محدودیتها از نفس سرکش‬ ‫اما ظاهرالصاح ماست‪.‬‬ ‫شرمنده اینهمه سالهایی که برای حال‬ ‫خود گریستم نه بر حسین؟‪.‬‬ ‫‪31‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫حاجاقا که مثالهایش به خاطر نزدیکی به‬ ‫شبهای قدر‪ ،‬سمت دعا و مناجات رفته‬ ‫بود‪ ،‬ادامه داد‪« :‬نیت اگر برای خدا باشد‬ ‫اشک ارزش پیدا میکند وگرنه که ما ادمها‬ ‫هرروز اشکها بر لب مشکها داریم»‪.‬‬ ‫شــنــیــدن ای ــن حــرفهــا اسـ ــان و عمل‬ ‫کردنش سخت بود‪ .‬شب بیست و یکم‬ ‫ماه رمضان وقت امتحان درسهای ان‬ ‫شب رسید‪ .‬بنا بر ضرورتی‪ ،‬افطار دریکی‬ ‫از شهرستانهای اطراف تهران بودیم و‬ ‫برای برگشت و رفتن به مراسم در تهران‬ ‫زمان از دست رفت‪ .‬ناچار به یک مسجد‬ ‫کوچک محلی رفتیم‪ .‬از این مسجدهایی‬ ‫که سخنرانی یعنی استراحت و همهمه‬ ‫و تا وقتی چراغها خاموش نشود کسی‬ ‫مجلس را جدی نمیگیرد‪ .‬بدون اینکه‬ ‫کسی انجا دانشجو باشد و فضا علمی باشد‬ ‫و سخنران و مداح با ادبیات دانشگاهی‬ ‫پسند صحبت کنند و مداح با ذکر سند‬ ‫روضه بخواند و چه و چه‪ .‬دعایی بود و‬ ‫سخنرانی کوتاهی و روضه و قران به سر‬ ‫گرفتن کوتاهتری‪ .‬یک نیت خالص کافی‬ ‫بــود کــه چشمههای خشک اشــک مرا‬ ‫بجوشاند و شیرینی خاصی از یاداوری‬ ‫ان شب‪ ،‬هنوز زیر زبانم باشد‪ .‬مراسم‬ ‫خوب‪ ،‬سخنران خوب‪ ،‬مداح خوب‪،‬‬ ‫همه اینها خــوب که نــه‪ ،‬بلکه عالی‬ ‫هستند‪ ،‬اما همه اینها برای پرواز دادن‬ ‫ما‪ ،‬اول نیاز به نیت قربت الی اه دارند‪.‬‬ ‫‪ ‬سها کارساز‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫‪ ‬اتاق پر از تزئینات و یک سفره زیبای سفید‪،‬‬ ‫شاخه نبات‪ ،‬نان سنگک‪ ،‬گردو و بــادام نقرهای‪،‬‬ ‫ایینه و شمعدان و کلی مخلفات دیگر‪ ...‬چقدر‬ ‫این لحظات برای هرکسی خاطرهانگیز است‪ .‬پسر و‬ ‫دختری روی یک صندلی زیر سفره سفید نشستهاند‬ ‫و صدای سابیدن قند که با خطبهای عربی همراه‬ ‫میشود‪ ،‬عروس و داماد باید وکالت دهند تا عاقد‬ ‫خطبه عقد را بخواند‪ ،‬اما همیشه عروس بهرسم ادب‬ ‫میگوید با اجازه بزرگترها‪ ،‬با اجازه پدر و مادرم و‪...‬‬ ‫خاصه کلی حیا به خرج میدهد تا بله را بگوید‪،‬‬ ‫بماند که در فیلمها و سریالها بعد از بله گفتن ِکل‬ ‫میکشند و همهچیزتمام میشود؛ و اما در اصل ماجرا‬ ‫این بله همان اجازه برای خواندن خطبه عقد است و‬ ‫تازه اول ماجراست؛ اما ماجرای این بله از کجا شروع‬ ‫میشود؟ ادمهای عادی برای اینکه عقدی شرعی‬ ‫مثل معامله‪ ،‬اجاره یا رهن انجام دهند‪ ،‬نیاز به وکیل‬ ‫یا نماینده ندارند‪ ،‬در ازدواج هم مرد و زن میتوانند‬ ‫خودشان خطبه عقدشان را بخوانند و به هم محرم‬ ‫شوند‪ ،‬اما رسم است که برای خواندن عقد ازدواج‬ ‫کسی را وکیل میکنند تا هم خوب و درست بخواند‬ ‫تا در محرم شدن شک و شبههای پیش نیاید و هم‬ ‫گاهی به جهت تبرک از عالمی میخواهند این کار‬ ‫را انجام دهد تا برکت و لطف الهی بیشتری شامل‬ ‫حالشان شــود؛ اما اینکه عــروس قبل از بله گفتن‬ ‫میگوید با اجازه بزرگترها چه پیامی دارد؟‬ ‫‪ ‬در کتابهای فقهی به حرفهایی که فقهای بیشتری‬ ‫به ان فتوا دادهاند قول مشهور میگویند‪ ،‬قانون مدنی ما‬ ‫هم که بر مبنای فقهی و بر اساس قول مشهور تنظیمشده‬ ‫ً‬ ‫است در خیلی موارد مثا همین اجازه پدر برای ازدواج‬ ‫بر مبنای قول مشهور است‪« :‬نکاح دختر باکره اگرچه به‬ ‫سن بلوغ رسیده باشد موقوف به ٔ‬ ‫اجازه پدر یا جد پدری او‬ ‫است و هرگاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن‬ ‫ٔ‬ ‫اجازه او ساقط و در این صورت دختر‬ ‫اجازه مضایقه کند‬ ‫میتواند با معرفی کامل مردی که میخواهد با او ازدواج‬ ‫نماید و شرایط نکاح و مهری که بین انها قرار دادهشده‬ ‫پس از اخذ اجازه از دادگاه مدنی خاص به دفتر ازدواج‬ ‫‪1‬‬ ‫مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام نماید‪».‬‬ ‫و این نکته همان نگاه حمایتی است که قانون میخواهد‬ ‫از دخـتــران داشته باشد‪ .‬وایــت پــدر بــرای ازدواج یک‬ ‫مشورت دوستانه میان دختر و پدر و تصمیمی مشترک‬ ‫اســت که میتواند حاصل جمعی از عقل و احساس‬ ‫باشد‪ .‬چراکه پدران بهعنوان تکیهگاه دختران هستند و‬ ‫ً‬ ‫تجربه بیشتری برای شناخت افراد خصوصا مردان دارند‪،‬‬ ‫از طرف دیگر احساسات دختران بسیار لطیف است و‬ ‫نباید با بیتجربگی رد تلخی یک انتخاب نادرست برای‬ ‫همیشه بر زندگی انها سایه بیندازد‪...‬پسران هم میدانند‬ ‫که با دختری مواجهاند که حامی او یک مرد سرد و گرم‬ ‫چشیده روزگار است و بهراحتی نمیتوانند سرش را شیره‬ ‫بمالند‪ .‬البته چون همیشه در به یک پاشنه نمیچرخد‬ ‫و گاهی پیش میاید که بعضی پدران اجازه ازدواج به‬ ‫دخترشان حتی به مصلحت نمیدهند‪ ،‬قانون پیشبینی‬ ‫کرده است که دختران به دادگاه مراجعه کنند و دادگاه‬ ‫با بررسی صاحیت خواستگار اگر ازدواج را به مصلحت‬ ‫تشخیص دهد اجازه ازدواج به دختر میدهد‪ ،‬مسئلهای‬ ‫که در مادهقانونی هم به ان اشارهشده است؛ اما خیلی‬ ‫مهم است که بدانیم اصل بر جلب رضایت پدر است و‬ ‫اجازه دادگاه در موارد استثنا است‪.‬‬ ‫‪ -1‬ماده ‪ 1043‬قانون مدنی‬ ‫‪32‬‬ ‫‪ ‬مدتی پیش زمزمههایی از طرح یک پیشنهاد برای ازدواج‬ ‫دخــتــران مجرد مطرح شد که اجــازه پــدر را بــرای ازدواج ازم‬ ‫نمیداند‪ .‬در این طرح پیشنهادشده است که دخترانی که ‪28‬‬ ‫سال سن داشته و شرط احراز رشد از سوی مرجع قضایی‪ ،‬مدرک‬ ‫کارشناسی ارشد و پنج سال سابقه کار و بیمه بازنشستگی را‬ ‫داشته باشند‪ ،‬از نیاز به اذن پدر و حکم دادگــاه برای ازدواج‬ ‫معاف باشند‪ 1.‬با مطرحشدن چنین طرحی در مجلس شورای‬ ‫اسامی سوال اساسی که در ذهن بسیاری به وجود میاید این‬ ‫است‪ :‬ایا مانع اصلی ازدواج دختران در این زمانها عدم اجازه‬ ‫پدران برای ازدواج انهاست؟ اگر قانون مدنی از مدتها پیش‬ ‫با پشتوانه دینی شرایطی را برای ازدواج میگذارد و همه مسائل‬ ‫حتی عدم اجازه پدر در یک ازدواج به مصلحت را هم پیشبینی‬ ‫میکند اان دیگر این قوانین به مصلحت نیست؟‬ ‫از طرف دیگر داشتن شرایطی که در طرح پیشنهادشده است‬ ‫بازهم نیاز به تایید رشد دختر از سوی مرجع قضایی دارد‪ ،‬پس‬ ‫چه فرق اساسی با قانون قبلی احساس میشود که در صورت‬ ‫عدم اجازه به ازدواج به مصلحت دادگاه میتوانست بدون نیاز‬ ‫به اذن پدر اجازه را صادر کند؟‬ ‫همچنین با یک نگاه عمیق و دلسوزانه این سه شرط ایا میتواند‬ ‫جای نظر مشورتی و ناشی از شناخت چندین ساله پدر را پر کند؟‬ ‫هرچند ممکن است در جامعه تعدادی از پــدران باشند که‬ ‫نتوانند به مصلحت رفتار کنند‪ ،‬قانون مدنی مدتها پیش‬ ‫چنین پیشبینی را کرده است و نیازی به طرح چنین موادی‬ ‫نیست که با بسیاری از ارزشها و مفاهیم دینی و فرهنگی ما‬ ‫سازگاری ندارد‪.‬‬ ‫به نظر میرسد با توجه به موانع پیش روی ازدواج و اثار مخرب‬ ‫تاخیر در ان‪ ،‬مسئولین موظفاند برای تقویت بیشتر کانون خانواده‬ ‫از همه امکانات موجود استفاده کنند و روابط خانوادگی را تقویت‬ ‫نمایند‪ .‬اینکه برخی دختران بدانند وقتی بیستوهشتساله‬ ‫شوند‪ ،‬دیگر نیاز به اجازه از پدر برای ازدواج ندارند کمکی برای‬ ‫حل ازدواج نمیکند‪ ،‬بلکه ممکن است خانوادهها را دچار تنش‬ ‫نماید‪ .‬از طرفی باید مراقب باشیم که خدایناکرده دنبالهرو فکر‬ ‫دیگری نباشیم‪:‬‬ ‫«من ماحظه کردم بعض از قوانین مربوط به خانواده که‬ ‫در مجلس مطرح است و بحث میشود‪ ،‬انسان احساس‬ ‫میکند که تحت تاثیر و اثرپذیری از رسوم غربی است؛ از‬ ‫این باید اجتناب شود‪»...‬‬ ‫حضرت ایتاه خامنهای؟‬ ‫‪1397/3/30‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫‪ -1‬دبیر فراکسیون زنان مجلس از تهیه طرح اصاح مواد ‪ 1043‬و ‪ 1044‬قانون مدنی با‬ ‫‪ 20‬امضاء و ‪ 3‬ماده که درباره ملغی کردن شرط اذن پدر یا حکم دادگاه برای ازدواج‬ ‫دختران ‪ 28‬ساله و بااتر است و تقدیم ان به هیئترئیسه مجلس خبر داد‪ .‬معصومه‬ ‫اقاپورعلیشاهی در گفتوگو با ایسنا گفت‪ :‬این طرح با افزودن یک تبصره به مواد‬ ‫فوق به دخترانی که ‪ 28‬سال سن داشته و شرط احراز رشد از سوی مرجع قضایی‪،‬‬ ‫مدرک کارشناسی ارشد و پنج سال سابقه کار و بیمه بازنشستگی را داشته باشند‪،‬‬ ‫از نیاز به اذن پدر و حکم دادگاه برای ازدواج معاف میکند‪ .‬نماینده مردم شبستر‬ ‫در مجلس ادامه داد‪ :‬این طرح درصدد پاسخ به نیازهای دخترانی است که دارای‬ ‫شرایط مذکور باشند‪ .‬دلیل تعیین سه شرط مذکور هم این بود که دختران ‪ 28‬سال‬ ‫و بااتر دیگر از روی احساس تصمیم نمیگیرند‪( .‬ایسنا‪)1397/2/24 ،‬‬ ‫‪ ‬بگذارید کمی به بحثهای مبناییتر فکر کنیم‪ .‬مفهوم‬ ‫خانواده یک مفهوم ارزشی است‪ ،‬جایی که افراد یاد میگیرند که‬ ‫ارزشها کداماند و تمرین میکنند تا در زندگیشان پیاده کنند‪.‬‬ ‫معنویت‪ ،‬محبت‪ ،‬احترام‪ ،‬فداکاری و ایثار همه در خانواده‬ ‫معنا پیدا میکند‪ ،‬اما اگر بخواهیم در طول زمان قانونهایی را‬ ‫با اهداف مختلف وضع کنیم که نتیجهای جز کمرنگ کردن‬ ‫ارزشهای خانواده نداشته باشد‪ ،‬وایت پدر را زیر سوال ببرد و‬ ‫حس زیبای مشورت دختر از پدر را به یک حس منفی تحت‬ ‫سلطه بودن تبدیل کند ارامارام ارزشها نیز تغییر و تبدیلشان‬ ‫اسانتر انجام میگیرد‪.‬‬ ‫‪33‬‬ ‫‪ ‬الهام مصطفوی نیا‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫سال ‪ 1394‬یک اتفاق در عرصه‬ ‫ورزش بــانــوان کشور بــرای مدتی‬ ‫توجهات را به خود جلب کرد و‬ ‫در فضای مجازی بازتابهای‬ ‫گوناگونی یافت‪.‬‬ ‫نیلوفر اردان کاپیتان تیم ملی‬ ‫فوتسال بــانــوان کـشــور از حضور‬ ‫دربازیهای جام ملتهای اسیا‬ ‫(‪ 2015‬مالزی) جا ماند‪ .‬دلیل این‬ ‫اتفاق‪ ،‬مخالفت همسر اردان با‬ ‫خروج او از کشور با استناد به قانونی‬ ‫بود که خروج بانوان متاهل از کشور‬ ‫را منوط به اجازه همسر میکند‪.‬‬ ‫هرچند یکی دو ماه بعد اردان‬ ‫توانست با حمایت فدراسیون و‬ ‫حکم دادستانی‪ ،‬برای شرکت در‬ ‫رقابتهای قهرمانی فوتسال زنان‬ ‫جهان به گواتماا برود‪ ،‬اما درگیری‬ ‫او با همسرش بهانه خوبی به دست‬ ‫کمپینهای حقوق بشری داخل و‬ ‫خارج از کشور داد تا بار دیگر ایران‬ ‫اسامی را به نقض حقوق بشر و‬ ‫حقوق زنان متهم سازند‪.‬‬ ‫‪34‬‬ ‫ت ݐ� ݐ� ت‬ ‫� ݣک ݣ ݣ ݣ ݤݫهݤ ݣ ݫݣ ݬݓ ݤݤ�‬ ‫� ݣ ݣل ݣ ݤ‬ ‫� ݣ ݣ ݣ ݓݣ ݣ ݣ ݣ ݣ‬ ‫سال ‪ 1396‬سهیل بیرقی کارگردان نوپای‬ ‫سینما با فیلمی به نام «عرق سرد» در سی‬ ‫و ششمین جشنواره فیلم فجر حضور‬ ‫یافت‪ .‬این فیلم ماجرای افروز اردستانی‬ ‫کاپیتان تیم ملی فوتسال بانوان کشور را‬ ‫روایت میکند که قصد همراهی با تیم‬ ‫ملی جهت شرکت دربازیهای اسیایی‬ ‫مالزی را دارد اما همسرش با استناد به‬ ‫قانون‪ ،‬او را ممنوعالخروج کــرده‪ ،‬مانع‬ ‫حضورش در این مسابقات میشود‪.‬‬ ‫هرچند داستان و شخصیتهای فیلم‬ ‫«عرق سرد» شباهتهای انکارناپذیری با‬ ‫ماجرای خانم اردان دارند و سازندگان این‬ ‫فیلم در ابتدا ان را اثری اقتباسی معرفی‬ ‫میکردند‪ ،‬اما در طول برگزاری جشنواره‬ ‫فیلم فجر‪ ،‬منکر وجــود هرگونه نسبتی‬ ‫میان فیلم خود و ان اتفاق شدند‪ .‬چراکه‬ ‫برای کسب مقبولیت در جشنوارههای‬ ‫خارجی و نام و نشان یافتن در محافل‬ ‫روشنفکری داخـلــی مجبور بــه اعمال‬ ‫تحریفهای گسترده در اصــل ماجرا‬ ‫شده بودند؛ بنابراین برای فرار از تبعات‬ ‫حقوقی ادعاهایشان در فیلم‪ ،‬چارهای‬ ‫جز این انکار نداشتند‪.‬‬ ‫ݐ� ݧ ݠݩسس�ت‬ ‫و اما فیلم‪:‬‬ ‫افروز که به همراه تیم‪ ،‬عازم مالزی است‬ ‫در فــرودگــاه میفهمد توسط همسرش‬ ‫ممنوعالخروج شده و این اغاز ماجراست‪.‬‬ ‫سرتاسر فیلم نمایش تاش بینتیجه افروز‬ ‫برای کسب مجوز خروج از کشور و شرکت‬ ‫در مسابقاتی است که همه امید اینده‬ ‫اوست‪ .‬او درنهایت نهتنها به رقابتها‬ ‫نمیرسد بلکه از تیم ملی اخراج شده‬ ‫و از هرچه برای اینده خود تصور کرده‬ ‫محروم میماند‪.‬‬ ‫ایــن مشکات از بــحــرانهــای زندگی‬ ‫مشترک اف ــروز نشئتگرفته اس ــت‪ .‬او‬ ‫قــر یــب بــه یــک س ــال اس ــت بــیانــکــه از‬ ‫همسرش یاسر شاهحسینی طاق گرفته‬ ‫باشد به همراه یکی از هم تیمیهایش در‬ ‫خانهای مستقل زندگی میکند‪ .‬متاسفانه‬ ‫نشانههای بارزی از وجود روابط نامتعارف‬ ‫میان این دو همخانه در فیلم به چشم‬ ‫میخورد‪ .‬نشانهها و نمادهایی که با قبح‬ ‫زدایی از پلیدترین انحراف تاریخ بشر به‬ ‫حریمشکنی پرداخته و بیانکه قضاوتی‬ ‫ً‬ ‫راجع به این انحراف داشته باشد صرفا‬ ‫ً‬ ‫وجود ان را در لفافه روایت میکند‪ .‬قطعا‬ ‫این شیوه بیان‪ ،‬بیشترین اثر را در جهت‬ ‫عادیسازی یک مفهوم دارد‪.‬‬ ‫اما انچه موجب فاصلهگیری افروز و انزجار‬ ‫او از یاسر شده عادات جنسی ازاردهنده‬ ‫و رفتارهای سادیستیک یاسر است که‬ ‫کارگردان کوشیده در پوشش نماد و کنایه‬ ‫ان را فریاد بزند و حاصل کارش تبدیل به‬ ‫یکی از اروتیکترین سکانسهای تاریخ‬ ‫سینمای بعد از انـقــاب شــده اســت‪.‬‬ ‫سکانسی که در سایه غفلت مدیران‬ ‫سینمایی‪ ،‬بهراحتی مجوز ساخت گرفته‬ ‫ً‬ ‫و احتماا مجوز ا کــران را نیز به همین‬ ‫راحتی دریافت خواهد کرد‪.‬‬ ‫عاوه بر یاسر فرد دیگری که مانع جدی‬ ‫حضور افروز در مسابقات است مهرانه‬ ‫نــوری سرپرست تیم ملی بانوان است‬ ‫که به دایل نامعلوم میکوشد برای افروز‬ ‫پروندهسازی کند و در این راه به هر کاری‬ ‫حتی تطمیع دوست و همتیمی صمیمی‬ ‫او دست میزند‪.‬‬ ‫یکی از شخصیتهای جالبتوجه و‬ ‫پرحاشیه فیلم‪ ،‬پانتها ال داوود وکیل‬ ‫مدافع افروز است که مانیفست فیلم از‬ ‫زبان او بیان میشود‪ .‬زنی پرجنبوجوش‬ ‫که بهعنوان یک فعال اجتماعی میکوشد‬ ‫با ایجاد مــوج رســانــهای در شبکههای‬ ‫اجتماعی و مصاحبه بــا شبکههای‬ ‫فارسیزبان خارجی مشکل افروز را تبدیل‬ ‫به موضوعی حقوق بشری کرده‪ ،‬به کمک‬ ‫فشارهای بینالمللی به مقصود برسد؛ اما‬ ‫سلطه قوانین مردساارانه حاکم بر نظام‬ ‫حقوقی ایران این امکان را به او نمیدهد‬ ‫و درنهایت مغلوب و مقهور ظلمی قانونی‬ ‫و پرقدرت میشود‪.‬‬ ‫او نماینده وکایی است که در چند سال‬ ‫اخیر عملکردی جنجالی داشتهاند و‬ ‫درنهایت نیز به خارج از کشور گریختند‪.‬‬ ‫او قرار است اثباتکننده این تصور باشد‬ ‫که وکای پروندههای خاص‪ ،‬برای دفاع‬ ‫درواقع متهم ردیف اول این فیلم قانون‬ ‫است‪ .‬قانونی برگرفته از شریعت خشک‬ ‫و انعطافناپذیر کــه بهراحتی حقوق‬ ‫زنان را نادیده میگیرد و به گفته قاضی‬ ‫دادگاه دکتر‪ ،‬مهندس‪ ،‬وزیر و وکیل هم‬ ‫نمیشناسد‪.‬‬ ‫سرتاسر این اثر‪ ،‬بیانیه خوانی علیه دین‬ ‫و قوانین مبتنی بر ان به زبان کانونهای‬ ‫فمینیستی و حقوق بشری داخل و خارج‬ ‫از کشور است و هیچ کجا اشــارهای به‬ ‫قانونهای حمایتی مربوط به زنان نمیکند‪.‬‬ ‫همان قوانینی که کمک کرد نیلوفر اردان‬ ‫بتواند برای خروج از کشور مجوز بگیرد‬ ‫و مسیر رشد و پیشرفتش را با جدیت‬ ‫قبل دنبال کند‪ .‬گویی سازندگان این‬ ‫اثر از همان ابتدا قصد کردهاند به دین‬ ‫و قوانین قضایی مملکت برای دفاع از‬ ‫خود شانسی ندهند و رای محکومیت‬ ‫انها از قبل صادر کردهاند‪.‬‬ ‫جالب اینجاست که خانم اردان که‬ ‫در فضای حقیقی با این مشکل مواجه‬ ‫شده و موردحمایت جدی قوای عالی‬ ‫نظام قرارگرفته بود در مصاحبهای که‬ ‫فیلم ان در اینترنت موجود است علت‬ ‫اصلی مشکات زنــان را عــدم اطــاع و‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫یاسر شاهحسینی (مجری موجه تلویزیون)‬ ‫و مهرانه نوری در ظاهر افرادی مذهبی و‬ ‫موجهاند که باطنی پر از کینه و حقد و‬ ‫حسد دارند و از ضربه زدن به انسانها هیچ‬ ‫ابایی ندارند‪ .‬به هنگام ظلم‪ ،‬وجدان و‬ ‫دین و حتی انسانیت در انها مرده است‬ ‫و تقا و دستوپا زدنهای یک زن تنها و‬ ‫مستاصل هیچ گوشهای از دلشان را به‬ ‫رحم نمیاورد‪.‬‬ ‫درواقع این فیلم در کنار دوگانه نخ نمای‬ ‫«زن مظلوم‪ -‬مرد ظالم» که در همه فیلمهای‬ ‫فمینیستی موجود است دوگانه دیگری‬ ‫نیز دارد که با تمام توان روی ان تا کید‬ ‫میکند‪ .‬دوگــانــهی «مذهبی متظاهر‪،‬‬ ‫بیاخاق و ظالم‪ -‬غیرمذهبی بامرام و‬ ‫مظلوم»‪ .‬شخصیتهای اصلی فیلم در‬ ‫قالب این دوگانهها پرداختشدهاند‪ .‬افروز‬ ‫و دوست همخانهاش مسیح عطایی زنان‬ ‫مظلوم ماجرایند و یاسر و نوری در دسته‬ ‫مذهبیهای ظالم قرارگرفتهاند‪.‬‬ ‫از حقوق موکلینشان در مقابل قانون ظالم‬ ‫ایران چارهای جز شانتاژ رسانهای ندارند‬ ‫و بااینحال نیز مغلوباند؛ و این مسئله‬ ‫خود موید ادعــای نقض حقوق بشر در‬ ‫ایران است‪.‬‬ ‫‪35‬‬ ‫ا گاهی کافی از حقوقی میداند که در‬ ‫قوانین ما بــرای انــان در نظر گرفتهشده‬ ‫است‪ .‬بهطوریکه اگر خودش به هنگام‬ ‫بروز مشکل از این حقوق قانونی مطلع‬ ‫بود‪ ،‬حتی میتوانست به مسابقات جام‬ ‫ملتهای اسیا برسد‪ .‬ایشان درجایی از‬ ‫این مصاحبه میگوید «اگر به مجموعه‬ ‫قوانین دینی و قضایی رجــوع کنیم و‬ ‫حقوق زنــان را از انهــا استخراجکنیم‬ ‫متوجه میشویم که در رابطه با حقوق‬ ‫این قشر قوانین متعددی وجود دارد که‬ ‫میتواند یک زن را قانع کند در جایگاهی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫تقریبا برابر با مردان قرار دارد‪ ».‬قطعا یکی‬ ‫از قوانین مدنظر ایشان شروط ضمن عقد‬ ‫است که به زن این قدرت را میدهد تا‬ ‫حقوقی نظیر حق سفر و اقامت و طاق‬ ‫و بسیاری از حقوق دیگر را در همان اغاز‬ ‫زندگی مشترک از ان خود کند‪.‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫قانون گذرنامه که مورداشاره فیلم است‬ ‫در سال ‪ 1351‬به تصویب رسیده و قانونی‬ ‫قدیمی بهحساب میاید‪ .‬شرایط بانوان‬ ‫ایرانی‪ ،‬پس از پیروز انقاب نسبت بهپیش‬ ‫از ان تغییر کرده و درصد حضور جدی‬ ‫و تاثیرگذارشان در عرصههای مختلف‬ ‫علمی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬سیاسی‪ ،‬ورزشی و‪...‬‬ ‫در محافل داخلی و بینالمللی به طرز‬ ‫‪36‬‬ ‫چشمگیری افزایشیافته است؛ بنابراین‬ ‫شاید قانون مذکور و سایر قوانین اینچنینی‬ ‫پاسخگوی همه نیازهای جامعه کنونی‬ ‫نباشد و به اصاح و تکمیل نیاز داشته‬ ‫باشد‪ .‬امری که در نظام حقوقی کشورهای‬ ‫مختلف دنیا عادی و مرسوم تلقی میشود‬ ‫و نهتنها نقطهضعف نیست بلکه نشان‬ ‫از پویایی ان نظام حقوقی دارد‪.‬‬ ‫اما هیچیک از موارد مذکور‪ ،‬دلیل موجهی‬ ‫برای سیاه نماییهای این فیلم نیست‪.‬‬ ‫اگر سازندگان این اثر با نگاه مصلحانه و‬ ‫از سر دغدغههای واقعی اقدام به ساخت‬ ‫ان کرده بودند شاید مناسبتر بود بهجای‬ ‫قرار دادن کاراکتر اصلی فیلم در بنبستی‬ ‫بیراه حل‪ ،‬با خلق نمایش تاثیرگذار به‬ ‫اموزش ان دسته از حقوق بانوان بپردازند‬ ‫که خانم اردان به انها اشارهکرده بود‪.‬‬ ‫یا در قالب نمایش منصفانه و مبتنی بر‬ ‫واقعیات‪ ،‬نواقص قانون مذکور را به نمایش‬ ‫میگذاشتند تا نظام قانونگذاری ما را به‬ ‫این نتیجه برسانند که اصاح این قانون‬ ‫در زمانه حاضر ضرورت دارد‪ .‬نه اینکه‬ ‫برای کسب محبوبیت در جشنوارههای‬ ‫سیاست زده خارجی‪ ،‬با سوءاستفاده از یک‬ ‫سوژه ناب و امروزی به نمایش رفتارهای‬ ‫پلید و منفور در همه فرهنگهای دینی‬ ‫بپردازند و با خلق درامی منفعت طلبانه‬ ‫ره صدساله را یکشبه بپیمایند‪.‬‬ ‫متاسفانه در سالگرد چهلسالگی انقاب‬ ‫و در جشنوارهای که هرساله به نام این‬ ‫انـقــاب و در مهمترین ایــام ایینی ان‬ ‫یعنی دهه فجر برگزار میشود‪ ،‬بیکفایتی‬ ‫مدیران سینمایی سبب شده سینمای ما‬ ‫شاهد اثری با ساختار سینمایی ضعیف‬ ‫و فیلمنامهای پر ایراد از یک کارگردان‬ ‫تــازهکــار باشد که به بهانه پرداختن به‬ ‫حقوق زنان‪ ،‬همه مرزهای عفت و حیا‬ ‫ً‬ ‫را یکبهیک درمینوردد‪ .‬فیلمی که علنا‬ ‫به شریعت اسام میتازد و مسئولیت‬ ‫همه مشکات جامعه را به گردن دین و‬ ‫دینداران و قوانین برگرفته از دین میاندازد‪،‬‬ ‫اما مدیران غفلت زده سینما‪ ،‬بهراحتی‬ ‫به چنین اثری مجوز ساخت میدهند‪.‬‬ ‫این فیلم محصول سیاستهای اشفته‬ ‫و بیقاعده فرهنگی و سینمایی و نتیجه‬ ‫عملکرد مدیران فرهنگی ما در چهل‬ ‫سال گذشته است‪ .‬اینجاست که بعد‬ ‫از سالها تازه میفهمیم چرا حضرت اقا‬ ‫در سخنانی در جمع مسئولین فرهنگی‬ ‫کشور از دغدغههای فرهنگی خویش‬ ‫سخن میگویند و چرا غم فرهنگ این دیار‬ ‫خواب را از چشمان ایشان ربوده است‪.‬‬ ‫٭ بررسی دقیق ابعاد قضایی و فقهی قانون گذرنامه را به مقالهای تخصصی و موشکافانه موکول میکنیم‪.‬‬ ‫م‬ ‫ع‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫و‬ ‫ل‬ ‫ݣݠ ݢݣݤ ݤ‬ ‫الب‬ ‫ومهای‬ ‫ع‬ ‫ک‬ ‫س ام‬ ‫خا ط‬ ‫انتدا‬ ‫ر‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫رات د‬ ‫و‬ ‫خ‬ ‫ر‬ ‫و‬ ‫ب‬ ‫و‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ز‬ ‫ه‬ ‫دی‬ ‫شیر ی‬ ‫ک؛ اما هرازگ ستند برا‬ ‫ن ب ـد و‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫ی ثبت‬ ‫ح‬ ‫ه‬ ‫ی‬ ‫ضور‬ ‫دارد‬ ‫مرو ر خ‬ ‫لنز دو‬ ‫‪ .‬اینکه‬ ‫ر‬ ‫ب‬ ‫ر‬ ‫ـ‬ ‫و‬ ‫ی‬ ‫ب‬ ‫ـ‬ ‫ه‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫اطرات‬ ‫و‬ ‫ی‬ ‫هـا ل‬ ‫خو‬ ‫هم بنش‬ ‫طف بی‬ ‫شی یاد‬ ‫ی‬ ‫ن‬ ‫ک‬ ‫ی‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ی‬ ‫و‬ ‫م‬ ‫شتری‬ ‫یا‬ ‫که‬ ‫باه‬ ‫م از لح‬ ‫با چند‬ ‫هرکدام‬ ‫ظ‬ ‫م‬ ‫س‬ ‫ا‬ ‫ه‬ ‫ط‬ ‫ه‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫ا‬ ‫ب‬ ‫ر‬ ‫د‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫ل نو‬ ‫یه‬ ‫که محب‬ ‫شته به‬ ‫م ساخ‬ ‫ت‬ ‫ت‬ ‫ع‬ ‫ه‬ ‫ه‬ ‫ز‬ ‫ا‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫ی‬ ‫ی‬ ‫ز‬ ‫م‬ ‫ا‬ ‫ش‬ ‫ن‬ ‫و‬ ‫ما‬ ‫ان د‬ ‫ن یاداو ر‬ ‫ر قلبما‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ک‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫دگار‬ ‫است‪.‬‬ ‫‪ ‬مریم السادات مرتضی زاده‬ ‫‪ ‬خانومم! شب قبل از عروسیمون‬ ‫یادت هست؟ چشم تو چشم روبهروی هم‬ ‫نشسته بودیم‪ .‬قلبمون پر از شوق بود ولی‬ ‫ته دلهامون یه نگرانی عجیب از اینده‬ ‫داشتیم‪ .‬باهم یه قراری گذاشتیم‪ ،‬اینکه‬ ‫در هر حالی دست خدا رو باای همه‬ ‫دستها ببینیم‪ .‬اگر چیزی خواستیم و‬ ‫نشد‪ ،‬یادمون نره همیشه زیر چتر مهربونی‬ ‫خدا هستیم‪.‬‬ ‫‪ ‬عــزیــزم! پیشنهاد ای ــن ق ــول و قــرار‬ ‫مشترک از تو بود‪ .‬راستش رو بخوای بعد‬ ‫این سالها وقتی فکر میکنم‪ ،‬تو بهتر از‬ ‫من به عهدمون وفا کردی‪ .‬همیشه نیمهپر‬ ‫لیوان رو دیدی و امید رو به قلبم هدیه‬ ‫کردی‪ .‬ازت ممنونم بانوی باوفای من!‬ ‫‪ ‬مهربونم! چقدر خوب بلدی سنگینی‬ ‫لحظههای سخت رو برام سبک کنی‪.‬‬ ‫نمونههاش توی ذهنم زیاده‪ .‬یادمه دو هفته‬ ‫از تولد پسرمون میگذشت‪ .‬صاحبخونه‬ ‫که میخواست اقاپسرش رو داماد کنه‪،‬‬ ‫بهم خبر داده بود که باید خونه رو هرچه‬ ‫زودتــر خالی کنیم‪ .‬پیدا کــردن خونه تو‬ ‫اون شرایط بیپولی بــرام کابوس بود‪.‬‬ ‫وقتی بهت گفتم‪ ،‬پسرمون رو بوسیدی و‬ ‫گفتی‪« :‬کی بشه ما این عزیزدل رو داماد‬ ‫کنیم؟» ناخودا گاه خنده روی لبهام‬ ‫اومــد‪ .‬حالم عوض شــد‪ ...‬داشتن تو و‬ ‫بچهها به هر چیزی میارزید!‬ ‫‪ ‬خانوم گل! دیروز موقع دوچرخهسواری‬ ‫استیک دوچرخه ناز دخترمون یهو پنچر‬ ‫شد‪ .‬زود پیاده شد‪ ،‬نه نق زد‪ ،‬نه گریه کرد‪.‬‬ ‫نگام کرد و گفت‪« :‬بابایی! ُد ُرس میشه‬ ‫ایشانا؟» حظ کردم از حالت حرف زدنش‪.‬‬ ‫کاش بودی و میدیدی‪ .‬لحن انشاءاه‬ ‫گفتنش مثل خودت بود‪ .‬مثل وقتهایی‬ ‫که اوضاعم حسابی بهم ریختهست و تا‬ ‫میام کم بیارم‪ ،‬تو میگی‪« :‬درست میشه‬ ‫انشاءاه!»‪ ...‬ابی روی اتیش دلم!‬ ‫‪ ‬چقدر باید خدا رو شکر کنم به خاطر‬ ‫داشتنت‪ .‬مثل یه معلم صبور به من و‬ ‫بچهها یاد دادی محبت باید بیدریغ‬ ‫و بی توقع باشه! البته ما هم شا گردای‬ ‫خوبی بودیم!‬ ‫‪ ‬خوب میدونم راز قلب دریایی تو‪،‬‬ ‫سجاده روشن مناجاتت باخداست‪ .‬دعام‬ ‫کن نازنینم که نفسهات نبض زندگیمه‪.‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫‪37‬‬ ‫�‬ ‫ݠݤ کو ݣکدݥݣم ݣاݤݣ ݐ ݤݤ‬ ‫ݣه ݣاݣ ݤ‬ ‫ݠݤ ݣد ݐ ݣݤىݣاݤ ݐݤ� ݣ ݣ ݣ ݣ‬ ‫و� ݐݣݣار ݫ ݣ ݫ ݭ ݫݣٮݣݕس ݫى ݫݬ ݔ ݣ ݣگدݣ ݣ‬ ‫ݫ ݫ ݬݕݠگ ݐ ݣ‬ ‫ݧݩ ݐ م ݐ‬ ‫ݐ‬ ‫ت‬ ‫ݐ‬ ‫ک‬ ‫ى‬ ‫ݣݣݣ‬ ‫در ݣسى یى ݐ ݣ‬ ‫ݣی ݣ ی�ݤݤ؟‬ ‫�ݣ� ݣىل� ݣ ݣ‪ ،‬ݣ ݓݠلوگ یٮݣ ݣ‬ ‫‪ ‬دکتر مطهره احمدوند ‪ -‬متخصص دندانپزشکی کودکان‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫در شماره قبل‪ ،‬برای شما درباره اهمیت دندانهای شیری گفتیم که این مرواریدهای‬ ‫کوچک تا چه اندازه میتوانند در سامت و زیبایی کودک ما نقش داشته باشند‪.‬‬ ‫در این شماره هم همراه خانم دکتر احمدوند‪ ،‬درباره نقش مهم والدین در سامت‬ ‫دهان و دندان کودکان میاموزیم‪ .‬مسئولیتی که نهفقط بعد از رویش دندانهای‬ ‫شیری‪ ،‬بلکه قبل از تولد کودک اغازشده و تا سالهای ابتدای نوجوانی او ادامه‬ ‫پیدا میکند‪ .‬برای اشنایی با این مسیر پرپیچوخم‪ ،‬با مقاله زیر همراه شوید‪:‬‬ ‫پیش از تولد‬ ‫پوسیدگی دندان‪ ،‬نوعی بیماری با عامل‬ ‫باکتریایی است که مهمترین منبع انتقال‬ ‫باکتریهای پوسیدگیزا به کودکان‪ ،‬پدر‬ ‫و مــادر و بهخصوص م ــادران هستند‪.‬‬ ‫پــس والــدیــن باید پیش از ب ــارداری به‬ ‫دندانپزشک مراجعه کرده و دندانهای‬ ‫پوسیده خــود را عصبکشی یا ترمیم‬ ‫نمایند‪ ،‬دندانهای غیرقابل نگهداری‬ ‫را از دهان خارج کرده و مشکات لثه‬ ‫را در صورت وجود درمان کنند‪ .‬والدین‬ ‫پس از دستیابی به دهان تمیز و عاری از‬ ‫پوسیدگی‪ ،‬ازم است بهداشت دهان و‬ ‫ً‬ ‫دندانها را رعایت کنند‪ .‬مثا حداقل‬ ‫دو بار در روز مسواک بزنند و در استفاده‬ ‫مداوم از نخ دندان کوشا باشند‪.‬‬ ‫مطالعات جدید نشان میدهد‪ ،‬مادران‬ ‫دارای بیماریهای دهان و لثه مثل التهاب‬ ‫لثه‪ ،‬عفونت لثه و ‪ ...‬ریسک بااتری برای‬ ‫زایمان زودرس و تولد نوزادان کموزن دارند‪.‬‬ ‫‪38‬‬ ‫بهتر است انجام درمانهای دندانپزشکی‬ ‫در دوران بارداری بخصوص سهماهه اول‬ ‫و سوم‪ ،‬انجام نشود‪ .‬ولی در صورت لزوم‬ ‫و ایجاد شرایط اورژانس دندانی مثل درد‬ ‫یا عفونت‪ ،‬میتوان درمان دندانپزشکی‬ ‫را در هر زمان از دوران بارداری انجام داد‬ ‫و برخاف تصور عموم‪ ،‬امپول بیحسی‬ ‫برای مادر و جنین خطرناک نیست‪ .‬حتی‬ ‫تهیه رادیوگرافی از دندان با استفاده از‬ ‫تجهیزات ایمنی مثل روپوش و گردنبند‬ ‫سربی و تجویز حداقل تعداد رادیوگرافی‪،‬‬ ‫در این دوران امکانپذیر است‪.‬‬ ‫انواع درمانهای دندانپزشکی مثل کشیدن‬ ‫دندان‪ ،‬ترمیم یا پرکردن و عصبکشی اگر‬ ‫برای مادر ضروری باشند‪ ،‬بدون در نظر‬ ‫گرفتن زمان بارداری انجام میشود؛ اما‬ ‫اگر ضرورت نداشته باشند و یا به انتخاب‬ ‫مادر باردار باشند‪ ،‬باید به بعد از دوران‬ ‫بارداری موکول شوند‪.‬‬ ‫تولد تا یکسالگی‬ ‫یک تا سهسالگی‬ ‫قبل از رویش دندانهای شیری‪ ،‬تمیز‬ ‫کردن و ماساژ دادن روزانه لثههای نوزاد‬ ‫با استفاده از یک دستمال تمیز یا یک‬ ‫گاز استریل مرطوب‪ ،‬محیط دهان نوزاد‬ ‫را از باکتریها پاککرده و به روند رویش‬ ‫دندانهای شیری کمک میکند‪.‬‬ ‫در ایــن دوره سنی میتوان استفاده از‬ ‫مسواکهای انگشتی مخصوص کودکان را‬ ‫اغاز کرد‪ .‬خمیردندان مخصوص کودکان‬ ‫میتواند از سن دوسالگی استفاده شود‪،‬‬ ‫ولی باید دقت کرد مقدار بسیار کمی از‬ ‫خمیردندان‪ ،‬بهصورت یکایه نازک‬ ‫روی مسواک قــرار بگیرد‪ ،‬چــون کودک‬ ‫هنوز نمیتواند تف کند‪.‬‬ ‫پس از رویــش اولین دنــدان شیری که‬ ‫ً‬ ‫مــعــمــوا بــیــن ســنــیــن ‪ 4‬تــا ‪ 6‬ماهگی‬ ‫اتفاق میافتد‪ ،‬روزانــه حداقل یکبار‬ ‫باید پا کهای با کتریایی جمع شده‬ ‫روی دندانهای کودک برداشته شوند‪.‬‬ ‫برای این کار بهتر است کودک را روی‬ ‫یکدست دراز کرد و با استفاده از یک‬ ‫دستمال تمیز یا گــاز مرطوب که دور‬ ‫انگشت اش ــاره دســت دیگر پیچیده‬ ‫میشود‪ ،‬دندانها را تمیز کرد‪.‬‬ ‫در این سن نیازی به استفاده از سایر‬ ‫وســایــل رعــایــت بهداشت ده ــان مثل‬ ‫مسواک و خمیردندان نیست‪.‬‬ ‫هرچقدر انجام اعمال بهداشتی برای نوزاد‬ ‫زودتر اغاز شود و مرتبتر انجام بگیرد‪ ،‬این‬ ‫رفتار برای او عادت شده و در اینده راحتتر‬ ‫و با زحمت کمتری اعمال بهداشتی مثل‬ ‫مسواک زدن را انجام میدهد‪.‬‬ ‫هـمــانطــور کــه در قسمت قبل اشــاره‬ ‫کردیم‪ ،‬باکتریهای پوسیدگیزا از دهان‬ ‫بزرگترها به دهان نوزادان منتقلشده و‬ ‫عامل ایجاد پوسیدگی در انها میشوند‪.‬‬ ‫انتقال با کتریها یا بهطور مستقیم از‬ ‫طریق اختاط بزاق حین بوسیدن دهان‬ ‫نوزاد انجام میگیرد یا بهطور غیرمستقیم‪،‬‬ ‫از طریق به دهان بردن لوازم نوزاد مثل‬ ‫پستانک یــا قاشق او توسط والــدیــن و‬ ‫سپس گذاشتن در دهان نوزاد یا همغذا‬ ‫شدن با نوزاد صورت میگیرد‪.‬‬ ‫مسواک کودک باید نرم بوده و دارای سر‬ ‫کوچک و دستهای ضخیم باشد‪ .‬مسواک‬ ‫باید بهگونهای باشد که هم والدین و‬ ‫هم کودک با ان احساس راحتی کنند‪.‬‬ ‫همچنین تعویض مسواک زمانی انجام‬ ‫ً‬ ‫مــیشــود کــه کــامــا فــرســوده و غیرقابل‬ ‫استفاده باشد‪.‬‬ ‫مسواک باید خشک و تمیز نگهداشته شود‪.‬‬ ‫به علت الودگی بسیار زیاد‪ ،‬توالت جای‬ ‫مناسبی برای نگهداری مسواک نیست‪.‬‬ ‫طبق تحقیقات‪ ،‬وجود انواع میکروبها‬ ‫روی مسواکهایی که در توالت نگهداری‬ ‫میشوند‪ ،‬ثابتشده است‪.‬‬ ‫بــرای ایجاد موقعیت مناسب جهت‬ ‫مــســواک زدن دن ــدانه ــای ک ــودک در‬ ‫این دوره سنی‪ ،‬باید پدر و مادر باهم‬ ‫همکاری داشته باشند‪ .‬بهنحویکه‬ ‫والدین روبــروی هم نشسته و زانوهای‬ ‫خود را به هم میچسبانند تا تختی برای‬ ‫‪39‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫بسیار خــوب اســت کــه اولــیــن معاینه‬ ‫دنــدانپــزشــکــی ک ــودک در ح ــدود سن‬ ‫یکسالگی باشد‪ .‬این کار برای اشنایی‬ ‫کودک با محیط دندانپزشکی‪ ،‬معاینه اولیه‬ ‫و اشنایی والدین با روشهای بهداشتی‬ ‫انجام است؛ اما در صورت وجود مشکل‬ ‫پزشکی خاص یا ضربه خوردن دندان‪،‬‬ ‫ماقات کودک با دندانپزشک باید زودتر‬ ‫انجام شود‪.‬‬ ‫برخاف تصور عمومی‪ ،‬شیر مادر به دلیل‬ ‫دارا بودن قند‪ ،‬پوسیدگیزاست و میتواند‬ ‫عامل پوسیدگی زودرس دندانهای شیری‬ ‫باشد؛ بنابراین بعد از ششماهگی که‬ ‫کودک خوردن غذای کمکی را اغاز میکند‪،‬‬ ‫بهتر است وعدههای شیر خوردن نوزاد‪،‬‬ ‫بهخصوص در طول شب کمتر شود‪ .‬چون‬ ‫در زمان خواب میزان ترشح بزاق کاهش‬ ‫مییابد و شیر اطراف دندانهای کودک‪،‬‬ ‫بهخصوص در اطراف دندانهای پیشین‬ ‫بــاا‪ ،‬تجمع میکند‪ .‬ازم است بعد از‬ ‫خوردن شیر و بهخصوص در طول شب‪،‬‬ ‫دهان نوزاد را تمیز کرده و به او مقداری‬ ‫اب بخورانیم تا غلظت شیر باقیمانده‬ ‫دردهان کاهش یابد‪.‬‬ ‫بــرای کــودکــانــی کــه قــادر بــه تــف کــردن‬ ‫نیستند امــا دنــدانهــای انهــا مستعد‬ ‫پوسیدگی است‪ ،‬بلعیدن مقدار بسیار کم‬ ‫خمیردندان‪ ،‬نگرانی ایجاد نمیکند‪ ،‬چون‬ ‫میتواند اثرات مفید فلوراید سیستمیک‬ ‫به همراه داشته باشد‪.‬‬ ‫دراز کردن کودک فراهم شود‪ .‬سپس‬ ‫یکی از والــدیــن دســتهــا و پاهای‬ ‫کودک را مهار کرده و والد دوم برای‬ ‫کودک مسواک بزند‪.‬‬ ‫کودکان این گروه سنی ممکن است‬ ‫بخواهند خــودشــان مــســواک بزنند‪،‬‬ ‫امــا باید توجه داشــت به دلیل عدم‬ ‫هماهنگی حــرکــات ک ــودک و عدم‬ ‫توانایی‪ ،‬حداقل تا سن ‪ 6‬سالگی پدر‬ ‫و مادر مسئول رعایت بهداشت دهان‬ ‫کودک هستند‪ .‬والدین میتوانند برای‬ ‫احترام به حس استقالطلبی کودک به‬ ‫او برای مسواک زدن اختیار دهند‪ ،‬اما‬ ‫یکی از والدین باید برای تکمیل فرایند‬ ‫صحیح مسواک زدن‪ ،‬بهخصوص در‬ ‫شب و قبل از خواب‪ ،‬مسئولیت این‬ ‫کار را بر عهده بگیرد‪.‬‬ ‫ازانجا که انتظار میرود در این دوره‬ ‫سنی همه دندانهای شیری کودک‬ ‫رویش داشته و سیستم دندانی شیری‬ ‫تکمیل شود‪ ،‬اهمیت رعایت بهداشت‬ ‫دندانها روزبهروز بیشتر شده و در صورت‬ ‫ماحظه عائم شروع پوسیدگی روی‬ ‫هریک از دندانها‪ ،‬باید بافاصله به‬ ‫دندانپزشک مراجعه نمود‪.‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫در صورت ایجاد پوسیدگی دندانی در‬ ‫این رده سنی‪ ،‬بسته به تعداد دندانهای‬ ‫پوسیده و میزان همکاری کودک با‬ ‫پزشک‪ ،‬ممکن است دندانپزشک‬ ‫تصمیم بگیرد کودک را در مطب یا در‬ ‫بیمارستان و تحت بیهوشی درمان کند‪.‬‬ ‫گــاهــی ب ــرای جلوگیری از پیشرفت‬ ‫پوسیدگی‪ ،‬دندانپزشک در مطب برای‬ ‫کودک وارنیش فلوراید تجویز میکند‪.‬‬ ‫‪40‬‬ ‫سه تا ششسالگی‬ ‫در این دوره سنی نیز همچنان والدین‬ ‫مسئول اصلی بهداشت دهان کودکان‬ ‫هستند‪ .‬پس ازم است حداقل دو بار در‬ ‫روز و هر بار حداقل یک دقیقه با استفاده‬ ‫از مسواک و خمیردندان دارای فلوراید‪،‬‬ ‫دندانهای کودک را مسواک کنند‪ .‬میزان‬ ‫کافی خمیردندان برای کودکان این گروه‬ ‫بهاندازه یک نخودفرنگی است‪.‬‬ ‫بهترین روش مسواک زدن برای کودکان‪،‬‬ ‫روش مالشی افقی اســت‪ .‬بهتر است‬ ‫مسواک زدن را از یک سمت شروع کرد‬ ‫و به سمت دیگر پیش رفت‪ ،‬بهنحویکه‬ ‫تمام سطوح دندانها‪ ،‬اعم از سطوح‬ ‫گونهای و سطوح زبانی انها تمیز شود‪.‬‬ ‫در زمان مسواک زدن برای کودک‪ ،‬بهتر‬ ‫است پشت سر او بایستیم و با یکدست‬ ‫سر او را حمایت کرده و لب و گونه او را‬ ‫کنار بزنیم و با دست دیگر دندانها را‬ ‫مسواک کنیم‪.‬‬ ‫در ایــن دوره سنی‪ ،‬چــون تماسهای‬ ‫ب ـیــندنــدانــی کـ ــودک بــهخــصــوص در‬ ‫دنــدانهــای اسیا بسته مــیشــود‪ ،‬ازم‬ ‫است والدین کشیدن نخ دندان برای‬ ‫کودک را اغاز کنند و این کار را حداقل‬ ‫تا سن ‪ 9‬سالگی کودک ادامه دهند‪.‬‬ ‫دهانشویه فلوراید هم میتواند در کاهش‬ ‫میزان پوسیدگی کودکان کمککننده‬ ‫باشد‪ .‬دهانشویه فلوراید بهتر است هر‬ ‫شب بعد از مسواک زدن استفاده کرد و‬ ‫پسازان چیزی خورده یا اشامیده نشود‪.‬‬ ‫ازم به تذکر است تجویز دهانشویه برای‬ ‫کودکان باید به بعد از سن ‪ 6‬سالگی‬ ‫موکول شود‪.‬‬ ‫ݐ‬ ‫ݐ‬ ‫ݐ‬ ‫ش‬ ‫�‬ ‫ݐ‬ ‫ى ݐ ݤݤ‬ ‫ک‬ ‫ݠ‬ ‫د ݣݤ ݣ ݤݣݠ ݫ ݓݣٮݤد ݣݣما� ݣ ݣ ݤݣد ی ݣ ݣݤ‬ ‫سى ݫىݫݬ ݣݔ ݣ ݣ ݥݣ‬ ‫‪ ‬حکیمه نیلیپور‬ ‫در شماره قبل با تعریف تربیت اشنا شدیم و فهمیدیم تربیت‪ ،‬فراهم کردن زمینه‬ ‫برای رشد استعدادهای درونی فرد‪ ،‬در جهت رسیدن به اهداف افرینش است و‬ ‫والدین برای تربیت فرزندان خود‪ ،‬تنها باید استعدادهای درونی فرزند خود را شکوفا‬ ‫کنند و موانع رشد انها را برطرف کنند‪ .‬درست همان کاری که یک باغبان در قبال‬ ‫گیاهان باغ خود انجام میدهد‪ .‬اما روش تربیتی که والدین برای تربیت فرزندان‬ ‫خود به کار میبرند چه باید باشد؟‬ ‫در بین روشها و ابزارهای تربیتی که از‬ ‫طرف افــراد مختلف به والدین توصیه‬ ‫ً‬ ‫مــیشــود (و بعضا از امــوزههــای غربی‬ ‫گرفتهشدهاند)‪ ،‬و در میان هجمههای‬ ‫فرهنگی که در جامعه وجــود دارد که‬ ‫شرایط را برای تربیت فرزند سخت کرده‬ ‫است‪ ،‬چگونه میتوانیم ابزارها و روشهای‬ ‫تربیتی صحیح را استخراجکنیم؟ از چه‬ ‫معیاری برای تشخیص درست یا غلط‬ ‫بودن روشهای تربیتی ارائهشده توسط‬ ‫مشاوران یا سایر افــراد استفاده کنیم؟‬ ‫درواقع چگونه میتوانیم فرزندان خود را‬ ‫بر اساس اموزههای دینی تربیت کنیم؟‬ ‫‪41‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫والدین میتوانند از ابزارها و روشهایی‬ ‫که خداوند برای تربیت بشر استفاده کرده‬ ‫است برای تربیت فرزندان خود استفاده‬ ‫کنند‪ .‬این موارد را میتوان از ایات قران‬ ‫کریم استخراج کرد‪ .‬در ایه دوم از سوره‬ ‫انسان دراینباره امده است‪« :‬همانا ما‬ ‫انسان را از نطفهای مختلط و به همامیخته‬ ‫افریده و او را ازمایش میکنیم؛ لذا او را‬ ‫شنوا و بینا قراردادیم‪ ».‬نیروی شنوایی‬ ‫و بینایی انــســان کــه در ایــن ایــه بــه ان‬ ‫اشارهشده است‪ ،‬ابزارهایی هستند که‬ ‫خداوند از انها برای تربیت و هدایت‬ ‫انسانها استفاده کرده است‪ .‬اما در بین‬ ‫ایات قران کریم‪ ،‬در ایه ششم سوره تحریم‬ ‫به این اصل تربیتی اینگونه اشارهشده‬ ‫است‪« :‬ای کسانی که ایمان اوردید‪ ،‬خود‬ ‫و خانوادههای خود را از اتش جهنم حفظ‬ ‫کنید‪ ».‬در ذیل این ایه‪ ،‬امام صادق؟‬ ‫میفرمایند‪« :‬وقتی این ایه نازل شد مردم‬ ‫از حضرت رسول؟ پرسیدند‪ ،‬چگونه‬ ‫خود و خانوادههای خود را از اتش جهنم‬ ‫حفظ کنیم؟ و پیامبر؟ پاسخ دادند‪:‬‬ ‫«اعملوا الخیر و اذکر وا به اهلیکم و ادبوهم‬ ‫علی طاعه اه»‪ .‬کارهای نیک انجام دهید‬ ‫و این مطلب را به خانوادههای خود نیز‬ ‫ی ــاداور شوید و انهــا را بر بندگی خدا‬ ‫ادب کنید»‪.‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫از روایت باا نکات زیر را میتوان نتیجه‬ ‫گرفت‪:‬‬ ‫‪ -1‬در این ایه به تربیت رفتاری یا تربیت‬ ‫از طریق دیدن اشارهشده است‪( .‬کارهای‬ ‫نیک انجام دهید) که البته این عمل یک‬ ‫تیر و دو نشان است‪ ،‬چون با این کار هم‬ ‫خود فرد کار خیر انجام داده است و هم‬ ‫به روش رفتاری (بهصورت عملی)‪ ،‬به‬ ‫تربیت خانوادهاش پرداخته است‪.‬‬ ‫‪ -2‬در سخن پیامبر؟‪ ،‬بــه امــوزش‬ ‫گفتاری یا تربیت از طریق شنیدن نیز‬ ‫اش ــارهش ــده اس ــت‪( .‬ای ــن مطلب را به‬ ‫خانوادههای خود نیز یاداور شوید‪).‬‬ ‫‪ -3‬نوع چینش جمات در این روایت‬ ‫بسیار حسابشده و دقیق است‪ .‬در این‬ ‫روایت ابتدا به اموزش رفتاری و سپس‬ ‫به اموزش گفتاری اشارهشده است که‬ ‫نشاندهنده اهمیت و تاثیرگذاری بیشتر‬ ‫این نوع اموزش نسبت به اموزش گفتاری‬ ‫اس ــت‪ .‬درواقـ ــع مــیتــوان گــفــت‪ ،‬گفتار‬ ‫والدین زمانی اثر خواهد داشت که ابتدا‬ ‫خودشان به انچه میگویند عمل کنند‪،‬‬ ‫بهقولمعروف‪ ،‬شنیدن کی بــود مانند‬ ‫دیدن!‬ ‫‪ -4‬در ایــن روای ــت از عــبــارت «ی ــاداور‬ ‫شوید» استفادهشده است‪ .‬اما تفاوت‬ ‫یاداوری و یاددادن در چیست و چرا در‬ ‫این روایت از واژه یاداوری استفادهشده‬ ‫است؟‬ ‫تفاوت یاداوری و یاددادن در این است‬ ‫که یاداوری مربوط به مطالبی است که ما‬ ‫انها را میدانستهایم ولی فراموش کردهایم‪.‬‬ ‫اما یاددادن مربوط به مطالبی است که‬ ‫ً‬ ‫اصا چیزی از انها نمیدانستهایم‪ .‬درواقع‬ ‫این نکته اشاره به این دارد که در فطرت‬ ‫‪42‬‬ ‫پا ک انسانها‪ ،‬بذر همه خیرات نهاده‬ ‫شده است و وظیفه والدین تنها ابیاری‬ ‫این بذرها برای شکوفایی انهاست که‬ ‫دراینباره در شماره قبل مفصل صحبت‬ ‫کردهایم‪.‬‬ ‫اهمیت ویژهای مییابند‪ .‬در حدیثی از‬ ‫امام صادق؟ امده است‪« :‬مردم را با‬ ‫غیر زبان خود دعوت کنید‪ .‬مردم باید‬ ‫تقوا و تاش و نماز و کار خیر را ببینند‪.‬‬ ‫این خود دعوتکننده است‪».‬‬ ‫با توجه به مطالب باا و اینکه خانواده‬ ‫اولین و مهمترین جمعی است که کودکان‬ ‫در ان چشمباز میکنند و مدتزمان‬ ‫زیادی را در ان سپری میکنند‪ ،‬رفتار و‬ ‫گفتار والدین مهمترین و تاثیرگذارترین‬ ‫وسیله تربیتی خواهد بود که تاثیر ان‬ ‫را تا مدتها و البته شاید هرگز نتوان‬ ‫از وجود کودکان پاک نمود‪.‬‬ ‫نکته قابلتوجه در این نوع از رفتارها‪،‬‬ ‫این است که رفتارهای منفی با دیگران‬ ‫ً‬ ‫نیازمند تکرار زیاد نیستند‪ .‬مثا‪ ،‬وقتی‬ ‫فرزندانمان برای چند بار‪ ،‬فریاد کشیدن‬ ‫پدر بر سر مادر را تماشا کنند‪ ،‬زشتی این‬ ‫رفتار در نظرشان از بین خواهد رفت و‬ ‫بهزودی ممکن است خودشان هم جرات‬ ‫کنند بر سر مادرشان فریاد بکشند و تذکر‬ ‫چندین و چندباره پدر درباره حفظ احترام‬ ‫مادر‪ ،‬دیگر در انها اثر نداشته باشد‪ .‬یا‬ ‫ً‬ ‫مثا عدم رعایت احترام پدر توسط مادر‬ ‫و سرپیچی از صحبتها و تذکرات پدر‪،‬‬ ‫ممکن است بهسرعت توسط فرزندان‬ ‫اموخته شود‪ .‬درحالیکه رفتارهای مثبت‬ ‫با دیگران نیازمند بارها تکرار و مداومت‬ ‫هستند تا توسط فرزندان اموخته و تکرار‬ ‫شوند‪( .‬البته این موضوع در بیرون هم‬ ‫ً‬ ‫به همین صورت در جریان است‪ .‬مثا‬ ‫سرعت تخریب یک ساختمان را در برابر‬ ‫سرعت ساختهشدن ان در نظر بگیرید!!)‬ ‫ام ــا چـگــونــه از طــر یــق امـ ــوزش رف ـتــاری‬ ‫(بهصورت عملی)‪ ،‬میتوانیم به تربیت‬ ‫فرزندان خود بپردازیم و چه نکاتی را باید‬ ‫در این زمینه رعایت کنیم؟‬ ‫در تربیت به شیوه رفتاری دو نوع رفتار را‬ ‫میتوان در نظر گرفت‪:‬‬ ‫‪ -1‬رفتار والدین با دیگران‪:‬‬ ‫رفتار والدین با دیگران شامل رفتار والدین‬ ‫با یکدیگر‪ ،‬رفتارشان با والدین خودشان‪،‬‬ ‫با نامحرم‪ ،‬همسایه‪ ،‬خویشاوندان و‪...‬‬ ‫مــیشــود‪ .‬نــوع ارتـبــاطــی کــه والــدیــن با‬ ‫تلویزیون‪ ،‬شبکههای مجازی‪ ،‬کتاب و‬ ‫بهطورکلی رسانهها برقرار میکنند نیز در‬ ‫این دسته قرار میگیرد‪ .‬کودکان از بدو‬ ‫تولد مانند دوربین فیلمبرداری در حال‬ ‫ضبط رفتارهای اطرافیان و بهویژه والدین‬ ‫خویش هستند و از رفتار انها با سایرین‬ ‫تاثیر میپذیرند و یاد میگیرند‪ .‬ازاینجهت‬ ‫است که این نوع از رفتارها (که البته‬ ‫فراوانی و تاثیرگذاری بیشتری نسبت به‬ ‫رفتارهای والدین با خود فرزندان دارند)‬ ‫نکته مهم دیگر در رابطه با اینگونه از‬ ‫رفتارها این است که‪ ،‬با انها میتوان‬ ‫ارزش یا ضد ارزش بودن رفتارها و البته‬ ‫میزان اهمیت انها را به فرزندان اموزش‬ ‫داد‪ .‬بهطور مثال‪ ،‬برای نشان دادن ضد‬ ‫ارزش بودن شوخی با نامحرم‪ ،‬کافی است‬ ‫خــودمــان نسبت بــه انــجــام ن ــدادن این‬ ‫رفتار مقید باشیم‪ .‬در رابطه با استفاده‬ ‫افراطی و مدیریت نشده از رسانهها نیز‬ ‫همینطور‪ .‬درواقع والدین در این رفتار‬ ‫است که به فرزندانشان اموزش میدهند‬ ‫و تذکر زبانی و نصیحت کردن درباره ضد‬ ‫ارزش بودن این رفتارها درصورتیکه خود‬ ‫والدین انها را رعایت نکنند‪ ،‬موثر نخواهد‬ ‫بود‪ .‬بهعبارتدیگر اینکه چه رفتارهایی‬ ‫زشت و چه رفتارهایی زیبا و پسندیده‬ ‫هستند و میزان اهمیت انها را‪ ،‬کودکان‬ ‫بیش از انکه از سخنان ما متوجه شوند‪،‬‬ ‫از رفتار ما یاد میگیرند‪ .‬حتی زمانی که‬ ‫فرزندانمان کوچک هستند و احساس‬ ‫میکنیم صحبت کــردن با انهــا برای‬ ‫ام ــوزش درس ــت و غلط و خــوب و بد‬ ‫برایشان زود است‪ ،‬انها در حال یادگیری‬ ‫از رفتارهای ما هستند‪.‬‬ ‫اما برای اینکه بهطور ملموس با نکات‬ ‫مطرحشده در این شماره اشنا شوید‪،‬‬ ‫به مثال زیر توجه کنید‪ .‬باور کنید که‬ ‫فرزندانمان از لحظهلحظه رفتارهای ما‬ ‫میاموزند و تکتک رفتارهای ما برای انها‬ ‫حامل پیام هستند‪ ،‬حتی اگر خودمان‬ ‫متوجه انهــا نباشیم‪ .‬رفتار جایگزین‬ ‫با پیامهای مثبت در مقابل هر رفتاری‬ ‫که در مثال اورده شده است را به شما‬ ‫میسپاریم‪ .‬دربارهاش فکر کنید‪.‬‬ ‫برگرفته از‪:‬‬ ‫کتاب ادب الهی اثر مجتبی طهرانی و‬ ‫کتاب من دیگر ما اثر عباسی ولدی‬ ‫‪ -2‬رفتار والدین با فرزندان‪:‬‬ ‫اما رفتارهای ما با فرزندانمان‪ ،‬که نوع دوم‬ ‫از رفتارهای اموزنده برای فرزندان هستند‪،‬‬ ‫باید طبق اموزههای دینی همواره دو پیام‬ ‫مهم را به همراه داشته‪ :‬اول محبت و‬ ‫دوم احترام‪.‬‬ ‫پیامبر ا کــرم؟ دراینباره میفرمایند‪:‬‬ ‫«به کودکان خود محبت کنید و با انها‬ ‫مهربان باشید‪ ».‬و «به فرزندانتان احترام‬ ‫بگذارید و انها را به نیکی ادب کنید‪،‬‬ ‫که اگر چنین کنید بخشیده میشوید‪».‬‬ ‫اما چرا رفتارهای ما با فرزندانمان باید‬ ‫هـمــواره حامل پیام محبت و احترام‬ ‫باشند؟ ایا این باعث لوس شدن انها‬ ‫نمیشود؟ چــه اث ــاری را مــیتــوان بــرای‬ ‫محبت کردن به فرزندان در نظر گرفت؟‬ ‫چرا گاهی محبت کردن به فرزندان نهتنها‬ ‫نتیجه دلخواه را نمیدهد‪ ،‬بلکه تاثیرات‬ ‫ً‬ ‫معکوس میدهد؟ اصــا چه نکاتی را‬ ‫در محبت کردن به فرزندان باید رعایت‬ ‫کرد؟ پاسخ به این سواات را میتوانید‬ ‫در شمارههای بعدی بیابید‪.‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫«امروز جمعه است و برای ناهار خانه عمه‬ ‫دعوت هستند‪ .‬پدر از صبح‪ ،‬تماموقتش‬ ‫را در فضای مجازی و در حال کار کردن با‬ ‫گوشی سپری میکند و تذکرها و تاشهای‬ ‫مادر برای رسیدگی به کارهای عقبمانده‬ ‫خانه‪ ،‬بیفایده است‪( .‬پیام‪ :‬میتوانیم‬ ‫قبل از انجام دادن کارهای ضروری روزانه‬ ‫از رسانهها استفاده کنیم‪ ).‬مادر بعد از‬ ‫اینکه میز صبحانه را بهتنهایی جمع‬ ‫میکند‪ ،‬مشغول اتو کردن لباسها میشود‪.‬‬ ‫(پیام‪ :‬ازم نیست در انجام کارهای خانه‬ ‫مشارکت داشته باشیم و به مادر کمک‬ ‫کنیم‪ ).‬ساعت نزدیک یک بعدازظهر شده‬ ‫و همه برای رفتن امادهشدهاند اما مادر‬ ‫که لباسهای نهچندان تمیز و مرتبی در‬ ‫خانه پوشیده بود‪ ،‬مدتها است مشغول‬ ‫لباس پوشیدن و ارایــش کــردن است‪.‬‬ ‫(پیام‪ :‬ازم نیست در خانه تمیز و مرتب‬ ‫باشیم‪ .‬شیک بودن و اراسته بودن فقط‬ ‫برای بیرون از خانه اهمیت دارد‪ ).‬پدر‬ ‫که از صبح تماموقتش را با گوشیاش‬ ‫سپری کرده و فرصت نکرده ماشینش‬ ‫را بـشــو یــد‪ ،‬درراه مهمانی بــه ک ــارواش‬ ‫میرود‪ .‬بااخره ساعت سه بعدازظهر‪،‬‬ ‫به میهمانی میرسند‪ .‬عمه با ناراحتی‬ ‫میپرسد چرا اینقدر دیر امدید؟ و پدر‬ ‫پاسخ میدهد درراه ماشین پنچر شد و‬ ‫به همین دلیل دیر رسیدیم‪( .‬پیام‪ :‬ازم‬ ‫نیست مسئولیت کارهای اشتباه خود را‬ ‫بپذیریم‪ .‬میتوانیم بهراحتی برای توجیه‬ ‫کارهای اشتباه خودمان دروغ بگوییم‪).‬‬ ‫شوهرعمه که به استقبال ما امده است‪،‬‬ ‫به گرمی با مــادر احوالپرسی میکند‪.‬‬ ‫درست همانطور که با پدر احوالپرسی‬ ‫کرده است‪ .‬مادر نیز به گرمی و با شادابی‬ ‫پاسخش را میدهد‪( .‬پیام‪ :‬میان نامحرمها‬ ‫مــیتــوان فــرق گــذاشــت‪ .‬نامحرم ا گــر از‬ ‫خویشاوندان باشد یا اگر مهمانت شد‪،‬‬ ‫تااندازهای محرمت میشود و حریمش‬ ‫با بقیه فرق میکند‪ ).‬مادر بعد از ناهار و‬ ‫جمعکردن سفره سراغ گوشیاش میرود‬ ‫و بدون توجه به بقیه در فضای مجازی‬ ‫غرق میشود‪( .‬پیام‪ :‬در دورهمیهای‬ ‫خانوادگی میتوان در جمع حضور نداشت‬ ‫و از فضای مجازی استفاده کرد)‪».‬‬ ‫‪43‬‬ ‫ݑ ݦ ݠݐ‬ ‫�ا ݣ ݥݣد ݫ ݫݬ ِ ݣ ݣ‬ ‫وٮݣ ݣݫ ݬݔݣى ݣ ݫ ݬݓݣى؟‬ ‫ݣٮݣ ݣ ݓ‬ ‫م ا‬ ‫�ا ݣ ت‬ ‫ݤ�‬ ‫سال ݣ ݣهاݤ ݣ ی� ݐ ݣ ݣ‬ ‫‪ ‬لیا نوروزی‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫مکبر گفت‪« :‬السام علیکم و رحمهاه‬ ‫و برکاته»‪ .‬به خودم امدم‪ ،‬مگر نماز تمام‬ ‫ً‬ ‫شد؟! اصا نفهمیده بودم چند رکعت‬ ‫خــوانــدهام؛ فقط یــادم هست که اقتدا‬ ‫کرده بودم‪ .‬در مدتی که نماز میخواندم‬ ‫تمام حواسم به حرف سمیرا بود‪ .‬نکند‬ ‫من نمازهایم را از روی عادت و بدون‬ ‫پشتوانه عقلی و فکری بجا مــیاوردم‪.‬‬ ‫وای خدای من! ذهنم درگیر شده بود‪.‬‬ ‫ایا حرف سمیرا درست بود و من از روی‬ ‫تمرین و تکرار به نماز اول وقت عادت‬ ‫ً‬ ‫کرده بودم؟! ایا نمازهایم را صرفا از روی‬ ‫عادت انجام داده بودم و انها ارزشمند‬ ‫نبودند؟!‬ ‫بحث برمیگشت به همین نیم ساعت‬ ‫پیش که کاس تمام شد و من به همراه‬ ‫سمیرا و زینب و مریم راهی حیاط دانشگاه‬ ‫شدم‪ .‬سمیرا گفت‪« :‬من دارم از گرسنگی‬ ‫میمیرم‪ ،‬بیایید به سلف برویم و ناهار‬ ‫بخوریم» و به سلف که در گوشه سمت‬ ‫راست دانشگاه بود اشاره کرد‪ .‬گفتم‪« :‬من‬ ‫هم گرسنهام اما اان موقع نماز است‪،‬‬ ‫میخواهم نمازم را اول وقت بخوانم»‪ .‬مریم‬ ‫که چهرهای گندمگون داشت‪ ،‬با لهجه‬ ‫شیرین شیرازی گفت‪«:‬حاا کاکو این بار‬ ‫اول صاه بعد از سااد!» گفتم‪«:‬نمیشه‪،‬‬ ‫من عادت دارم باید اول نمازم را بخوانم‪».‬‬ ‫‪44‬‬ ‫سمیرا گفت‪«:‬مگر نمیدونی کاری که از‬ ‫روی عادتی بیفکر انجام بشه‪ ،‬ارزشی‬ ‫نداره!» کمی جا خوردم‪ .‬با صدای زینب‬ ‫به خــودم امــدم‪« :‬قبول باشه لیا»‪ .‬من‬ ‫هم دستش را فشردم و گفتم قبول حق‬ ‫انشاءاه‪.‬‬ ‫در صف نماز جماعت‪ ،‬دانشجویی‬ ‫کنار ما نشسته بود و کودکی به همراه‬ ‫ً‬ ‫داشت‪ .‬کودک حدودا چهارساله به‬ ‫نظر میامد‪ ،‬موهایی طایی و مجعد‬ ‫و پوستی سفید داشت‪ .‬کودک هم در‬ ‫کنار ما به نماز ایستاده بود و همزمان‬ ‫با ما به رکوع و سجود میرفت‪ .‬بعد از‬ ‫اتمام نماز زینب شکاتی را از کیفش‬ ‫دراورد و به او داد و رو به من گفت‪:‬‬ ‫«مادربزرگم برای اینکه ما را به نماز‬ ‫تشویق کند همیشه زیر سجادهمان‬ ‫هدیهای میگذاشت»‪.‬‬ ‫من هم با شوق و شور دلم میخواست‬ ‫هر چه زودتــر نمازم تمام شــود تا ببینم‬ ‫این بار زیر سجادهام چه میبینم‪ .‬گاهی‬ ‫شکات و گاهی کتاب قصه و حتی پول‬ ‫در پایان نماز نصیبمان میشد؛ اما گاهی‬ ‫هم چیزی زیر سجاده نبود و مادربزرگ‬ ‫میگفت‪« :‬عزیزم تو باید یاد بگیری که‬ ‫نماز را به خاطر خود نماز بجا بیاوری نه‬ ‫چیزی که زیر سجاده است»‪.‬‬ ‫گفتم‪« :‬مادربزرگت راست گفته؛ او برای‬ ‫اینکه شمارا در کودکی به نماز تشویق‬ ‫کند از یک محرک مثل هدیه استفاده‬ ‫کرده است اما برای اینکه شرطی نشوید‪،‬‬ ‫گاهی ان را حذف کرده؛ تا بیشتر به خود‬ ‫عمل فکر کنید و وقت این کار در دوران‬ ‫کودکی است‪».‬‬ ‫به زینب گفتم‪« :‬چیزی به ذهنم رسید این‬ ‫حرف تو من را به فکر انداخت‪ ،‬راستی‬ ‫چه طور میتوانیم کار نیکی را در کودک‬ ‫نهادینه کنیم؟ ایا غیرازاین است که باید‬ ‫از طریق تمرین و تکرار‪ ،‬ان عمل اخاقی‬ ‫را در کودک ایجاد کرده و تثبیت کنیم؟!‬ ‫ایا غیرازاین است که باید کودک را به کار‬ ‫نیک عادت دهیم؟!» زینب لبخندی زد‬ ‫و گفت‪« :‬معلوم است حرف سمیرا تو را‬ ‫حسابی به فکر انداخته است‪ .‬راستش را‬ ‫بخواهی سوال سختی است‪ ،‬اما تا انجا‬ ‫که من میدانم همه بزرگترها از همین‬ ‫روش استفاده میکنند تا کودک را به کار‬ ‫خیر عادت دهند»‪.‬‬ ‫گفتم‪« :‬اگر برای تو هم سوال شده‪ ،‬بگذاریم‬ ‫بعد از پایان نماز عصر از روحانی مسجد‬ ‫سوال کنیم تا مطمئن شویم»‪ .‬بعد از پایان‬ ‫نماز‪ ،‬در حیاط منتظر ماندیم تا روحانی از‬ ‫مسجد خارج شود‪ .‬در این مدت مریم و‬ ‫سمیرا از سلف برگشته بودند و میخواستند‬ ‫برای خواندن نمازشان وارد مسجد شوند‪.‬‬ ‫گفتم‪« :‬کمی صبر کنید میخواهیم از‬ ‫روحانی مسجد سوالی بپرسیم شما هم‬ ‫بمانید»‪ .‬مریم و سمیرا کمی تعجب‬ ‫کردند و گفتند‪« :‬چه سوالی؟!»‬ ‫روحانی مسجد‪ ،‬یکی از اساتید دانشگاه‬ ‫خودمان بود‪ .‬کمی مسن بود و محاسنش‬ ‫به سفیدی میزد‪ .‬اهسته قدم برمیداشت؛‬ ‫اما بااینحال فرد باتجربه و باسوادی بود‪.‬‬ ‫بیشتر دانشجویان دانشگاه‪ ،‬برای پیدا‬ ‫کردن جواب سوالهایشان به او مراجعه‬ ‫میکردند‪ .‬نزدیکتر که امد سامی دادیم و‬ ‫گفتم‪« :‬حاجاقا سوالی برای ما پیشامده‪،‬‬ ‫امکان دارد پاسخ بدهید؟» حاجاقا هم‬ ‫به گرمی جواب ساممان را داد و گفت‪:‬‬ ‫«البته!» گفتم‪« :‬حــاجاقــا اینکه ما کار‬ ‫خیری را از روی عادت انجام میدیم‪،‬‬ ‫یعنی دیگه اون کــار ارزش نـ ــداره؟! و‬ ‫ً‬ ‫صرفا به یک عمل یکنواخت و یکسویه‬ ‫تبدیلشده؟!»‬ ‫حاجاقا اشاره کرد که در کتب دینی و‬ ‫روایی هم از روش عادت استفادهشده‬ ‫است و در روایات بسیاری امده است‬ ‫که خــودت را عــادت بــده به فــان کار‬ ‫ً َ ّ ْ َ ْ َ َ َّ‬ ‫الص ْب َر؛ نفست‬ ‫نیک‪ .‬مثا ع ِود نفسک‬ ‫‪1‬‬ ‫را به بردباری و صبر عادت بده ‪ .‬حاجاقا‬ ‫ً‬ ‫توضیح داد قطعا اینگونه روایات برای‬ ‫بــزرگتــرهــا م ـطــرح اس ــت نــه کــودکــان؛‬ ‫بنابراین این روش در دوران بزرگسالی‬ ‫هم قابلاستفاده است‪ ،‬به شرطی که خود‬ ‫فرد متوجه عملی که انجام میدهد‪ ،‬باشد‬ ‫و عناصر ارادی و شناختی و انگیزشی‬ ‫را مدنظر قرار بدهد‪.‬‬ ‫از حاجاقا تشکر کردیم و رفتیم‪ .‬سمیرا رو‬ ‫ً‬ ‫به من گفت‪« :‬من اصا از حرفی که زدم‬ ‫منظوری نداشتم‪ ،‬ببخشید نمیخواستم‬ ‫ً‬ ‫ناراحتت کــنــم»‪ .‬گفتم‪« :‬نــه مــن اصــا‬ ‫ناراحت نشدم‪ .‬فقط برایم سوالی پیش‬ ‫امد که میخواستم جواب ان را بدانم»‪.‬‬ ‫چند روز بعد‪ ،‬در حیاط‪ ،‬زیر سایه درخت‬ ‫بزرگ بید کنار دانشکده نشسته بودم‪ .‬نسیم‬ ‫خنکی میوزید؛ اما افتاب همچنان سوزان‬ ‫بود‪ .‬سمیرا به همراه مریم و زینب نزدیکم‬ ‫امدند‪ .‬سمیرا بعد از سام و احوالپرسی‬ ‫گفت‪« :‬این چند روز ذهن من هم درگیر‬ ‫شده بود و چند سوال برایم پیشامده‬ ‫بود که به کتابخانه رفتم و تحقیق کردم‬ ‫تا توانستم جوابی برایشان پیدا کنم‪ ».‬من‬ ‫که از این رفتار سمیرا تعجب کرده بودم‬ ‫‪ -1‬ابنبابویه قمی‪ ،1404 ،‬ج ‪ ،4‬ص ‪.386‬‬ ‫زبانت را به نرمی کام و دادن سام‬ ‫‪4‬‬ ‫عادت ده‪.‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫الس َم َ‬ ‫ َعـ ّـو ْد َن ْف َسک ّ‬‫اح؛ نفست را به‬ ‫ِ‬ ‫‪5‬‬ ‫جود و بخشش عادت ده‪.‬‬ ‫ ّ‬‫عود اذنک حسن الاستماع؛ گوشت‬ ‫‪6‬‬ ‫را به نیکو شنیدن عادت ده‪.‬‬ ‫مریم گفت‪« :‬ایبابا شما چقدر جدی‬ ‫گرفتید‪ ،‬دیگه بحث علمی کافیه»‪ .‬سمیرا‬ ‫هم رو به او گفت‪« :‬ولی دیگر یادت باشد‬ ‫اول سااد بعد از صاه»‪ .‬همه زدند زیر‬ ‫خنده و باهم راهی کاس شدیم‪.‬‬ ‫‪« -2‬العاده طبع ثــان»؛ تمیمی امــدی‪،1366 ،‬‬ ‫ص‪ ،322‬ح‪.7477‬‬ ‫ّ‬ ‫‪« -3‬العاده عدو متملک»؛ تمیمی امدی‪،1366 ،‬‬ ‫ص‪ ،322‬ح‪.7478‬‬ ‫‪ -4‬تمیمی امدی‪ ،1366 ،‬ص‪ ،435‬ح ‪.9946‬‬ ‫‪ -5‬همان‪ ،‬ص‪ ،445‬ح‪.10184‬‬ ‫‪ -6‬همان‪ ،‬ص‪ ،215‬ح‪.4211‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫تا سوالم را پرسیدم‪ ،‬مریم و سمیرا جا‬ ‫خوردند‪ .‬چهره سمیرا درهــم رفت و به‬ ‫من چشمغرهای رفت‪ .‬من هم بیتوجه‬ ‫ادامه دادم‪« :‬حاجاقا ایا عملی که از روی‬ ‫عادت انجام بشه‪ ،‬جایگاهی نداره به این‬ ‫دلیل که والدین و مربیان نقش بیشتری‬ ‫ایفا میکنن و خود فرد‪ ،‬در ان عمل هیچ‬ ‫ارادهای نداره؟! پس چطور است که از‬ ‫کودکی ما را به کار خیر عادت میدهند؟»‬ ‫حاجاقا گفت‪« :‬دخترم! همونطور که‬ ‫میدونی روشهای تربیت متعدده؛ اما‬ ‫این روشها بسته به میزان رشد عقلی‬ ‫و شناختی افراد‪ ،‬در زمانهای مختلف‬ ‫و جایگاه خاص میتونه استفاده بشه‪.‬‬ ‫عــادت هم از قدیماایام بهعنوان یک‬ ‫روش تربیتی استفاده میشده و بهویژه‬ ‫در دوران کودکی اهمیت ویژهای داشته‪.‬‬ ‫چون قوای عقلی و شناختی کودک هنوز‬ ‫رشد و توسعه کافی پیدا نکردن‪ ،‬والدین‬ ‫و مربیان از این روش استفاده میکردن؛‬ ‫اما در دوران بزرگسالی که فرد از قدرت‬ ‫تفکر و تعقل برخوردار میشه‪ ،‬این روش‬ ‫باید با پشتوانه عقانی همراه باشه و در‬ ‫این صورت ارزش داره و تنها عملی که‬ ‫از روی عادت و تقلید کورکورانه و بدون‬ ‫تعقل انجام بشه‪ ،‬ارزشمند نیست‪».‬‬ ‫منتظر شنیدن بقیه حرفهایش شدم‪.‬‬ ‫سمیرا دفترچه یادداشتش را دراورد و‬ ‫شروع کرد به خواندن‪« :‬بله نمیتوان تاثیر‬ ‫عــادت را انکار کــرد‪ .‬عــادت از یکسو‬ ‫طبیعت ثانوی انسان است‪ ،2‬به این معنا‬ ‫که تمرینهای پیگیر و عادات تربیتی به‬ ‫حدی تاثیرگذار و قوی است که میتواند‬ ‫بر ویژگیهای ارثی غلبه کند و از سوی‬ ‫دیـگــر دشـمــن قدرتمندی اســت کــه بر‬ ‫صاحبش حکومت میکند‪ .3‬دو روایت‬ ‫ً‬ ‫مذکور اگرچه دو ویژگی کاما متفاوت‬ ‫و شاید متقابل عادت را بیان میکنند‪،‬‬ ‫اما میتوان گفت هردو روایت اهمیت‬ ‫عادت و شدت نفوذ و تاثیرگذاری ان را‬ ‫نشان میدهد»‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ضمنا من روایات دیگری هم پیداکردم‬ ‫ً‬ ‫که حاجاقا به انها اشاره کردند‪ .‬مثا‪:‬‬ ‫عود لسانک لین الکلام و بذل ّ‬ ‫ ّ‬‫السلام؛‬ ‫‪45‬‬ ‫ݖ ݩݦ ݐ ݒ‬ ‫ݣس ݣع ݣ ݤروݤسک‬ ‫امورݣ ݣ ݣ ݣ‬ ‫‪ ‬الهام کهدویی‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫‪46‬‬ ‫ݐ‬ ‫ݐ‬ ‫ݨ‬ ‫ش‬ ‫ت‬ ‫ݠݤ‬ ‫ݣ ݣڡ ݣرݤ ݣسىه ݣ ݣݣں ݣ ݣ ݣدݣ ݤ‬ ‫برای خیلی از ما پیشامده است که‬ ‫هنگام خرید هدیه برای بچههای‬ ‫فامیل و دوست‪ ،‬دچار سردرگمی‬ ‫بشویم‪ .‬اسباببازیهای موجود‬ ‫ً‬ ‫در بازار معموا یا چینی هستند یا‬ ‫کیفیت و زیباییشان باقیمتها‬ ‫متناسب نیست‪ .‬پس چه خوب‬ ‫اگر باذوق و سلیقه و هزینه مناسب‬ ‫بتوانیم هدیهای زیبا و دستساز را‬ ‫به دختران کوچک اطرافمان‪ ،‬هدیه‬ ‫بدهیم‪ .‬پــس بیایید دستبهکار‬ ‫شویم؛ یک عروسک نمدی با طرح‬ ‫فرشته بدوزیم که مراقب فرشتههای‬ ‫زمینیای که دوستشان داریم‪ ،‬باشد‪.‬‬ ‫وسایل موردنیاز‪:‬‬ ‫• نمد (رنگهای سفید‪ ،‬کرمی و قهوهای)‬ ‫• قیچی‬ ‫• سوزن و نخ (رنگهای سفید‪ ،‬کرمی‪،‬‬ ‫قهوهای‪ ،‬مشکی و قرمز)‬ ‫• روبان گیپوری (نوار گیپوری)‬ ‫• روبان باریک (عرض نیم سانتیمتری‪،‬‬ ‫رنگ کرمی)‬ ‫• چسب (مایع یا حرارتی فرقی ندارد)‬ ‫• ماژیک مخصوص نمد یا مداد‬ ‫• الیاف‬ ‫* تمامی این وسایل را میتوانید از مغازههای‬ ‫خرازی تهیه کنید‪.‬‬ ‫مراحل دوخت‪:‬‬ ‫مرحله اول‪ :‬الگوی بدن را بر روی نمد رنگ‬ ‫کرمی؛ الگوی استین‪ ،‬بال و شنل فرشته‬ ‫را بر روی نمد سفید و الگوی موی سر را‬ ‫بر روی نمد قهوهایرنگ؛ به تعدادی که‬ ‫در الگو نوشتهشده‪ ،‬منتقل میکنیم و‬ ‫با قیچی تیز برش میزنیم‪ .‬رنگ شنل و‬ ‫بالها را میتوانیم با صورتی کمرنگ هم‬ ‫جایگزین کنیم! بستگی دارد فرشتههای‬ ‫اطراف ما شبها در خواب فرشتههای‬ ‫خیالشان را چه رنگی میبینند…‬ ‫مرحله دوم‪ :‬قسمت مو را به سر میچسبانیم‪.‬‬ ‫جای دوخت چشمها و دهان را بامداد‪،‬‬ ‫بهطور کمرنگ روی صــورت مشخص‬ ‫میکنیم و میدوزیم‪ .‬برای دوخت چشم و‬ ‫دهان‪ ،‬از دوخت بخیه استفاده میکنیم‬ ‫که خیلی دوخت ساده و راحتی هست‬ ‫و با یک جستجوی ســاده در اینترنت‬ ‫میتوانید با اموزش این دوخت اشنا بشوید‪.‬‬ ‫مرحله سوم‪ :‬بالها و استینها را هم با‬ ‫دوخت دندانموشی‪ ،‬میدوزیم و با الیاف‬ ‫داخل بال را پر میکنیم‪.‬‬ ‫مرحله چهارم‪ :‬داخل استین عروسک را با‬ ‫مقدار کمی الیاف پرکرده و قسمت کوچک‬ ‫دست را به داخل استین میچسبانیم‪.‬‬ ‫مرحله پنجم‪ :‬قسمت لبه مو را با دوخت‬ ‫بخیه و نخ رنگ قهوهای میدوزیم که‬ ‫بهخوبی بر روی سر ثابت شود‪.‬‬ ‫مرحله ششم‪ :‬بــرای اینکه عروسکمان‬ ‫جای اویز داشته باشد یک قطعه روبان‬ ‫باریک (عــرض نیم سانتیمتری) را به‬ ‫شکل اشــک درمــیاوریــم و از قسمت‬ ‫داخ ــل بــه ب ــاای ســر میچسبانیم‪ .‬دو‬ ‫قسمت سر و بدن عروسک را رویهم‬ ‫قرار میدهیم و دورتادورش را به کمک‬ ‫دوخت دندانموشی میدوزیم و داخل‬ ‫ان را با الیاف پر میکنیم‪ .‬این قسمت‬ ‫از کار ممکن هست یکم طول بکشد و‬ ‫خستهتان کند‪ .‬توصیه میکنم وسطش‬ ‫یک چای خوشرنگ برای خودتان بریزید‬ ‫و باانرژی و روحیه شاد بقیه مراحل را‬ ‫انجام بدهید‪.‬‬ ‫مرحله هشتم‪ :‬یک قسمت از شنل را‬ ‫به پشت بــدن میچسبانیم و قسمت‬ ‫دیگه شنل که لبه باا و پایینش را گیپور‬ ‫دوختیم را به قسمت جلوی بدن عروسک‬ ‫میچسبانیم و دو طرف شنل را با دوخت‬ ‫دندانموشی و نخ سفید‪ ،‬میدوزیم‪.‬‬ ‫مرحله نهم‪ :‬این مرحله وصل کردن استین‬ ‫و بال فرشته به شنل است که مطابق‬ ‫شکل قسمتهایی از استین و بال که‬ ‫قرار است به شنل وصل بشوند را اغشته به‬ ‫چسب میکنیم و به شنل میچسبانیم و‬ ‫چند دقیقه نگهشان میداریم که بهخوبی‬ ‫بچسبند‪ .‬برای محکمکاری میتوانیم با‬ ‫چند تا کوک کوچک هم بال و دستها‬ ‫را به بدن بدوزیم‪.‬‬ ‫فرشته ارام و زیبای ما اماده است و منتظر‬ ‫تا مهمان دستهای کوچک یک فرشته‬ ‫زمینی شود‪.‬‬ ‫فوت کوزهگری‪:‬‬ ‫رعایت چند نکته برای اینکه کار تمیز‬ ‫و خوب از اب دربیاید‪ ،‬نیاز هست‪:‬‬ ‫سعی کنید دوختهای دندانموشی را‬ ‫بافاصلههای کم از یکدیگر و دندانههای‬ ‫کوتاه بزنید‪ .‬با کاموا یا قطعه باریکی‬ ‫از نمد زردرنگ برای عروسک نمدی‬ ‫فرشته‪ ،‬حلقهای که دور سرش قرار‬ ‫بگیرد و با چند عدد مروارید و نخ کوبلن‬ ‫یک تسبیح کوچک برای فرشتهمان‬ ‫درست کنید‪ .‬در تمامی مراحل صبر و‬ ‫حوصله به خرج دهید و عجله نکنید‪،‬‬ ‫شیرینی کار هنری به باحوصله انجام‬ ‫ِ‬ ‫دادنش هست ‪‬‬ ‫‪47‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫مرحله هفتم‪ :‬چسباندن شنل فرشته به‬ ‫بدن هست‪ ،‬قبل از این کار به قسمت لبه‬ ‫باا و لبه پایین یکی از قسمتهای برش‬ ‫زده شنل‪ ،‬روبان گیپوری را میچسبانیم‬ ‫و برای اینکه از محکم بودن کار مطمئن‬ ‫بشویم و خیالمان راحت باشد که دیگر این‬ ‫روبان از نمد جدا نمیشود‪ ،‬با نخ سفید‬ ‫و خیلی ریز‪ ،‬گیپور را به نمد میدوزیم‪.‬‬ ‫ݦ‬ ‫ݐ‬ ‫ݦ‬ ‫ت‬ ‫ݠݤ‬ ‫ݣ ݣ ݣ ݕݠىدى ݣت ݣ ݣݣمام ݣاݣ ݤ‬ ‫ه‬ ‫ݐڡ�ت‬ ‫ما ݣ ݣ ݧ ݐݩط‬ ‫‪ ‬ساجده شکری‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫‪48‬‬ ‫ݣ ݣه سى ی�ݤ‬ ‫اولین بار در «هیئت بچههای غدیر» باهم‬ ‫اشنا شدیم‪ .‬در روز یکی از اعیاد مذهبی‬ ‫که هوا ابری بود‪ .‬با دوستم گوشهای از‬ ‫حسینیه نشسته بودیم که خانم عظیمی‬ ‫باعجله‪ ،‬درحالیکه دختر کوچکی‬ ‫در بغل و پسر و دختر کوچکی هم به‬ ‫دنبال داشتند‪ ،‬وارد شدند‪ .‬از جلوی‬ ‫در با همه سام و خوشوبش کردند تا‬ ‫به ما رسیدند‪ ...‬دومین دیدار‪ ،‬روزی از‬ ‫روزهای تابستان بود که برای مصاحبه‬ ‫مهمانشان بودم‪ .‬از ان روزهای خوبی‬ ‫که خیلی اتفاقی همهچیز خوب پیش‬ ‫میروند‪ .‬صبح که از خانه راه افتادم‪،‬‬ ‫نسیم خنکی میوزید‪ .‬ترافیک خیابانها‬ ‫کم بــود و سروقت بهقرار رسیدم‪ .‬هوا‬ ‫دیگر گرم شده بود و کافه بودم که با‬ ‫باز شدن درب مجتمع همهچیز از یادم‬ ‫رفت‪ .‬راهرویی پر از گل و گلدانهای‬ ‫مختلف کــه بهار را در دل تابستان‬ ‫زنده کرده بود!‬ ‫از در که وارد شدیم‪ ،‬دخترها به همراه مادر‬ ‫به استقبالمان امدند و محمد صدرا از‬ ‫پشت دیوار‪ ،‬درحالیکه مداد و پاککن‬ ‫در دست داشت‪ ،‬سام کرد و به سراغ‬ ‫تکالیف مهدکودک رفت‪ .‬خانم عظیمی‬ ‫برایمان چای میاوردند که فاطمه با ظرف‬ ‫سفالی بزرگی پر از شکات‪ ،‬از اشپزخانه‬ ‫وارد شد‪ .‬لبخندی به بزرگی همان کاسه‬ ‫بر لب داشت و از شدت ذوق‪ ،‬خواهر‬ ‫کوچکش را که برای شکات اویزانش‬ ‫شــده بــود‪ ،‬نمیدید! دخترها کوچک‬ ‫بودند ولی با کمک مادر تمرین پذیرایی‬ ‫و مهمانداری میکردند‪...‬‬ ‫حاا به اصل تبدیلشدهاند‪ ،‬یاد میکرد‬ ‫و حالت عادی زندگی را در جریان تولد‬ ‫«انسانها» میدید‪.‬‬ ‫از کــاس تــدبــر در ق ــران گفتند کــه هر‬ ‫هفته در خانه برگزار میکنند و به تاثیر‬ ‫بسیار خوب ان اشاره کردند که در نگاه‬ ‫خانمهای شرکتکننده برای داشتن فرزند‬ ‫دوم و سوم و حتی چهارم‪ ،‬گذاشته است‪.‬‬ ‫کاس تدبری که ان را «فرصت طایی»‬ ‫زندگیشان میدانستند‪ ،‬هرچند که فکر‬ ‫برگزاری چنین برنامه هفتگی در خانه‪،‬‬ ‫ابتدا سخت و ناشدنی بوده است‪.‬‬ ‫بحث در حاشیه گلانداخته بــود و از‬ ‫متن که «هیئت بچههای غدیر» است‪،‬‬ ‫غافل شده بودیم‪.‬‬ ‫داشتن‬ ‫دشواری‬ ‫صحبت از درس و بچه و‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫همه اینها کنار هم شروع شد‪ ...‬شاید‬ ‫درد مشترک اکثر خانمهای جوان جامعه‬ ‫امروز ما‪.‬‬ ‫از مشکات مادر ‪ 4‬فرزند که در تربیت‬ ‫فرزندانش با انها مواجه بوده پرسیدم‪.‬‬ ‫مــادر فعالی کــه از درس و تحصیل و‬ ‫حتی بهانههای دیـگــری مثل خانه و‬ ‫امکانات مــادی‪ ،‬بهعنوان حاشیه که‬ ‫«حدود ‪ 10‬سال پیش که محمد سلمان‬ ‫به دنیا امد‪ ،‬در میان کتابها به دنبال‬ ‫راهنمای عملی تربیت میگشتم و زمان و‬ ‫انرژی زیادی در این راه گذاشتم‪ .‬ان زمان‬ ‫کتابهای اسامی و ایرانی خودمان‪،‬‬ ‫بسیار کلی و محدود راهنماییهایی‬ ‫کرده بودند‪ .‬از میان انها‪ ،‬برای امادگی‬ ‫جهت مادر شدن کتاب «ریحانه بهشتی»‬ ‫بود که تااندازهای کمک میکرد؛ اما از‬ ‫طــرف دیگر کتابها و منابع خارجی‬ ‫خانم عظیمی از شیرینی و برکتی گفتند‬ ‫که حضور بچهها به زندگیشان اورده‬ ‫ً‬ ‫اســت‪ .‬مثا اینکه قبل از تولد محمد‬ ‫صدرا مشکل تحصیلی برای پدرش اتفاق‬ ‫افتاده بود که با امدن او‪ ،‬گره باز شد‪ .‬یا به‬ ‫دنیا امدن فاطمه که همزمان شد با قبول‬ ‫شدن مادرش در دوره کارشناسی ارشد‪.‬‬ ‫بسیاری پیدا کردم که مشکات سامتی‬ ‫و رفتاری را بسیار دقیق و جزءبهجزء‪،‬‬ ‫تصویری و بسیار جذاب توضیح داده‬ ‫بودند‪ .‬ناچار برای یک سری از مسائل‬ ‫فرزندم از راهنماییهای این کتابها‬ ‫استفاده کردم و متاسفانه تا چند سال‬ ‫با مشکاتی که به خاطر به کار گرفتن‬ ‫ان دستورها به وجود امد‪ ،‬درگیر بودم‪.‬‬ ‫ً‬ ‫مثا برای گرفتن پوشک از بچه و عادت‬ ‫کردن به گفتن زمان رفتن به دستشویی‪،‬‬ ‫اختاف زیادی بین ما و نکات نوشتهشده‬ ‫در کتابهایی است که بافرهنگ ما‬ ‫اشنا نیستند‪ .‬برای ما مسئله نجاست‬ ‫و پاکی مهم است درحالیکه برای انها‬ ‫ازاد بودن بچه اهمیت دارد‪.‬‬ ‫نقطه شروع ماجرا‪ ،‬دغدغههای مادرانهای‬ ‫بود که در مسیر تربیت فرزندانم داشتم‪.‬‬ ‫پسر بزرگم تازه به مدرسهرفته بود و من در‬ ‫بین مادران همکاسیهایش‪ ،‬به دنبال‬ ‫دوست همفکر و مناسب بودم‪ .‬درنهایت‬ ‫با مادر دو نفر از همکاسیهای محمد‬ ‫سلمان دوست شدیم و روزبهروز ارتباط‬ ‫بهتری باهم پیدا کردیم‪ .‬نزدیک عید غدیر‬ ‫بود که یک روز در حال رانندگی‪ ،‬فکر‬ ‫برگزاری مراسم عید غدیر برای بچهها‪،‬‬ ‫با موفقیت اجرا شد‪.‬‬ ‫یا اینکه از طریق فضای مجازی با ایدههای‬ ‫مختلف و راهکارهای متنوع برای مشکات‬ ‫ً‬ ‫مختلف اشنا میشوم‪ .‬مثا یاد گرفتم که‬ ‫در گوشه اتاق محراب کوچکی درست‬ ‫کنم یا کارهایی از این قبیل که از طریق‬ ‫اینترنت از هم یاد میگیریم‪».‬‬ ‫دیـگــر نــوبــت صحبت بــه «هیئت‬ ‫بچههای غدیر» رسید‪ .‬پرسیدم‪ :‬ایده‬ ‫هیئت از کجا شروع شد؟‬ ‫لبخند زدند‪« ...‬حتی به خاطر دارم‬ ‫که در کدام لحظه و در کجا‪ ،‬فکر‬ ‫برگزاری هیئت به فکرم امد! پشت‬ ‫فرمان و در همین پیچ کوچه پایین‬ ‫خانه‪».‬‬ ‫این تجربه خوب باعث شد که تا عید‬ ‫غدیر سال بعد‪ 8 ،‬برنامه در مناسبتهای‬ ‫ً‬ ‫مختلف ‪-‬تقریبا هر یک ماه و نیم یک‬ ‫برنامه‪ -‬برگزار کردیم‪ .‬البته در سال دوم‬ ‫چون فاطمه و فرزند یکی دیگر از اعضای‬ ‫گــروه سهنفره ما درراه بــودنــد‪ ،‬از تعداد‬ ‫برنامهها کاسته شد؛ و تا امروز که حدود‬ ‫سه سال از شروع فعالیتمان میگذرد‪،‬‬ ‫بیشتر از ‪ 20‬برنامه برگزار کردهایم‪.‬‬ ‫‪49‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫اختاف فرهنگی ما و غربیها باعث‬ ‫میشود که این دسته از کتابها با تمام‬ ‫ظاهر فریبندهای که دارند در یکسری از‬ ‫مسائل تربیتی‪ ،‬ناکارامد باشند‪ .‬به منبعی‬ ‫نیاز داشتم که مناسب فرهنگ و اعتقاد‬ ‫اسامی من‪ ،‬راهنمای مسیر تربیت فرزندم‬ ‫باشد‪ .‬شکر خدا تا زمان تولد فاطمه و‬ ‫زینب نورا‪ ،‬گروههای مختلفی در این زمینه‬ ‫کارکردند و محصوات خوبی تولید کردند‪.‬‬ ‫ً‬ ‫مثا مدرسه قران و عترت دانشگاه تهران‬ ‫تحت نظر استاد اخوت‪ ،‬سیر کتابهای‬ ‫تربیت فرزند تالیف کردهاند‪ .‬ما در گروه‬ ‫مادرانهمان و یا در کاس تدبر در قران‪،‬‬ ‫بعضی از همین کتابها را میخوانیم و‬ ‫درباره تجربیاتمان باهم صحبت میکنیم‬ ‫که برای همه بسیار مفید بوده است‪.‬‬ ‫به نظرم امــد‪ .‬جشنی بــزرگ‪ ،‬با بــازی و‬ ‫نمایش و برنامههای دوستداشتنی برای‬ ‫بچهها‪ ،‬پذیرایی و جایزههای متنوع‪ .‬هر‬ ‫کاری که باعث شود بزرگی و اهمیت این‬ ‫عید در یاد انها بماند‪ .‬به دوستانم خبر‬ ‫دادم که چنین قصدی دارم و میخواهم‬ ‫عید غدیر در خانه‪ ،‬جشنی برای بچهها‬ ‫برگزار کنم‪ .‬استقبال کردند و این شروع‬ ‫تصمیمات مشترک مــا‪ ،‬بــرای برپایی‬ ‫هیئت بچههای غدیر شد‪ .‬عید غدیر‬ ‫ســال ‪ ،94‬برنامه اولمان بــود و ما همه‬ ‫بیتجربه بودیم و فشار کار ازاردهندهای‬ ‫را تحمل کردیم‪ ،‬اما به لطف خدا‪ ،‬کارها‬ ‫پشت سرهم درســت شد‪ .‬درنهایت با‬ ‫پیشنهاد دوستان‪ ،‬مکان جشن از منزل‬ ‫به هیئت متوسلین به قمر بنیهاشم؟‬ ‫تغییر کرد و با تاش جمعی‪ ،‬برای جشن‬ ‫ّ‬ ‫خیرهای خوبی کمک کردند و برنامه اول‬ ‫پس برنامه هیئت از ابتدا خصوصی‬ ‫برنامههای هیئت در طول این سه سال‬ ‫و شخصی بــوده و از طرف ارگــان یا نهادی‬ ‫چه تغییراتی داشته است؟ از ایدهای که در‬ ‫حمایت نمیشود؟‬ ‫ابتدا برای ادامه راه داشتید چقدر باقیمانده‬ ‫ً‬ ‫بله؛ اتفاقا در گفتگوهایی که برای تغییر‬ ‫برنامهها داشتیم‪ ،‬هــر جــا کــه مراجعه‬ ‫میکردیم اول از ما سوال میشد به کجا‬ ‫وابسته هستید و از طرف کجا حمایت‬ ‫میشوید؟ و در جواب فقط یک جمله‬ ‫داشتیم‪«:‬ما فقط چند مامان هستیم!»‬ ‫چند نفر هستید؟‬ ‫اعضای هیئتامنا شش نفر نفرند که‬ ‫ازاینبین‪ ،‬من با دو نفر از مادرها‪ ،‬هسته‬ ‫مرکزی هستیم‪ .‬هر ‪ 6‬نفر همراه با فرزندانمان‬ ‫هر هفته جلسه برگزار میکنیم‪.‬‬ ‫بچهها از ابتدا چطور با هیئت اشنا‬ ‫میشدند و حــاا چطور از برنامهها مطلع‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫میشوند؟‬ ‫در برنامه اول که عید غدیر سال ‪ 94‬بود‪،‬‬ ‫بچهها و مادرانشان را بهصورت‬ ‫مهمان دعوت کردیم؛ اما حاا‬ ‫که برنامهها کمی جاافتاده است‪،‬‬ ‫ع ــدهای هــم از طریق معرفی‬ ‫اشنایان به جمع ما پیوستهاند‪.‬‬ ‫ً‬ ‫بچهها اکثرا از خانوادههای‬ ‫مذهبی هستند امــا این‬ ‫قیدی نیست که ما برای‬ ‫ح ـضــور در هیئت‬ ‫گذاشته باشیم‪.‬‬ ‫جمع ما پذیرای هر‬ ‫مادری است که‬ ‫دوست دارد‬ ‫ف ــرزن ــدش در‬ ‫چنین محیطی‬ ‫حضور داشته باشد‪.‬‬ ‫‪50‬‬ ‫و اگر تغییر کرده‪ ،‬علت ان چیست؟‬ ‫ً‬ ‫تغییرات ز یــاد بــوده؛ مثا ایــدهای که از‬ ‫ابـتــدا در ذهــن داشـتــم ایــن بــود کــه کار‬ ‫هیئت به عهده خود بچهها باشد؛ اما با‬ ‫تجربه برنامههای مختلف متوجه شدم‬ ‫که امکان اجرای این ایده حداقل تا چند‬ ‫سال دیگر وجود ندارد‪ .‬شاید علت این‬ ‫موضوع به خاطر ویژگیهای نسل امروز و‬ ‫نحوه بزرگ شدن انها است‪ ،‬شاید هم به‬ ‫خاطر فاصله زمانی زیادی است که بین‬ ‫برنامهها داریم و امکان ارتباط دائمی و‬ ‫مستمر بچهها‪ ،‬برای برنامهریزی‪ ،‬هماهنگی‬ ‫و کار کردن باهم‪ ،‬اسان نیست‪.‬‬ ‫امــا مــن فکر میکنم بچهها خیلی‬ ‫خوب در اجرای برنامه مشارکت داشتند‪ .‬در‬ ‫برنامه وادت حضرت زهرا و روز مادر که برای‬ ‫اشنایی به هیئت امده بودم‪ ،‬همکاری بچهها‬ ‫در تزیین محیط جشن و تهیه کیک و ‪ ...‬را از‬ ‫نزدیک شاهد بودم‪.‬‬ ‫بله این کارها را در راستای برنامهای که از‬ ‫قبل برای سپردن کار به بچهها داشتهایم‪،‬‬ ‫انجام میدهیم؛ اما فرق این کار با ایدهای که‬ ‫در ذهن داشتم‪ ،‬این است که در برنامهها ما‬ ‫به بچهها میگوییم چهکارهایی باید انجام‬ ‫ً‬ ‫شود‪ .‬مثا بادکنک باد کنید و به اطراف‬ ‫بچسبانید‪ ،‬یا مرحلهبهمرحله تهیه کیک را‬ ‫باهم جلو میبریم‪ ،‬اما قصد من از ابتدا این‬ ‫بود که بچهها خودشان تشخیص بدهند‬ ‫که برای جشن چهکارهایی ازم است و‬ ‫ً‬ ‫خودشان برنامهریزی کنند و بزرگترها صرفا‬ ‫در کارهایی که برایشان دشوار است‪ ،‬مثل‬ ‫خرید و ‪ ...‬به انها کمک کنند‪.‬‬ ‫یکی از مواردی که از روز اول در نظر‬ ‫داشتم‪ ،‬جاری شدن فرهنگ هیئتی‪،‬‬ ‫با همان معنای متعارف‪ ،‬در زندگی‬ ‫بچهها بود که فکر میکنم محقق شده‬ ‫است‪ .‬دوست داشتم در جمع شدن‬ ‫بچهها کنار هم دوستی و یاد اهلبیت‪،‬‬ ‫باهم جمع شــود‪ .‬در خانه ما‪ ،‬حاا‬ ‫دیگر وسایل و نذورات هیئت مفهوم‬ ‫خاصی دارد‪ .‬بچهها بااینکه کوچک‬ ‫هستند و شیطنتهای خــودشــان‬ ‫رادارند‪ ،‬اما میدانند که با وسایل یا‬ ‫چیزهایی که مردم برای هیئت نذر‬ ‫کردهاند نباید مثل وسایل خودشان‬ ‫رفتار کنند و استفاده شخصی از ان‬ ‫وسایل ممنوع است‪.‬‬ ‫تغییر مهم دیگری که نسبت به شروع‬ ‫کار داشتیم‪ ،‬محتوای برنامهها بود‪ .‬در‬ ‫برنامههای اول از شعر و داستان و حتی‬ ‫متن نمایش‪ ،‬همه را از منابع مختلف‬ ‫پیدا میکردیم‪ .‬چند برنامه به همین‬ ‫شکل گذشت و ما متوجه شدیم برای‬ ‫ادامه کار باید خودمان دستبهقلم‬ ‫شویم‪ .‬با همان دغدغههای مادرانه‬ ‫شروع به یادگیری کردیم و حتی چند‬ ‫نفر از دوستان دورههای روش تدریس‬ ‫مناسب برای بچهها را گذراندند و از‬ ‫حضور افرادی که سابقه کار در این‬ ‫زمینه را داشتند‪ ،‬برای یادگرفتن نحوه‬ ‫اجرای بهتر برنامهها‪ ،‬استفاده کردیم‪.‬‬ ‫حاا دیگر محتوا و اجرای برنامهها‪،‬‬ ‫همگی کار همان چند مامان است‪.‬‬ ‫کار سختی که وقت زیادی میگیرد‬ ‫اما ما را بیشتر به منظوری که از قبل‬ ‫داشتهایم‪ ،‬نزدیک میکند‪.‬‬ ‫برنامه برای سنین مختلف محتوای‬ ‫متفاوتی دارد یا عمومی هستند؟‬ ‫در شروع کار‪ ،‬برنامهها عمومی بود اما با‬ ‫تجربه متوجه شدیم که باید تفکیک سن‬ ‫داشته باشیم؛ چون بچههای بزرگتر حوصله‬ ‫برنامههای مناسب بچههای کوچکتر را‬ ‫نداشتند و در مقابل بچههای کوچکتر‬ ‫مفهوم زیادی از برنامه بزرگترها دریافت‬ ‫نمیکردند‪ .‬با همین اعضای محدود‪،‬‬ ‫چند کارگروه تشکیل دادیم که تا مدتی‬ ‫روی محتوای گروههای سنی مختلف کار‬ ‫میکردیم؛ اما حاا دیگر اعضا را تقسیم‬ ‫کردهایم‪ .‬مسئول گروه کودکان‪ ،‬دو نفر از‬ ‫دوستان هستند و چند نفر دیگر مسئول‬ ‫برنامههای نوجوانان هستیم‪ .‬چون پسر‬ ‫خودم در این سن است‪ ،‬فکر کردم شاید‬ ‫ارتباط با گروه همسال و محیط بیرونی‪،‬‬ ‫در مقایسه با حرفهای من‪ ،‬میتواند‬ ‫تاثیر بهتری برایش داشته باشد‪ .‬او دیگر‬ ‫از م ــادرش‪ ،‬خاقیت در بیان مسائل‬ ‫مختلف را توقع دارد و با تکرار حرفهای‬ ‫قبلی و قصه و ‪ ...‬راضی نمیشود‪ .‬پس با‬ ‫همفکری دوستان برای پسران نوجوان‪ ،‬با‬ ‫بخش نوجوانان هیئت میثاق دانشگاه‬ ‫امــام ص ــادق؟‪ ،‬صحبت کــردیــم که‬ ‫برنامههای خوبی مثل فعالیتهای‬ ‫ورزشی‪ ،‬کوهنوردی و دورههای هفتگی‬ ‫دوستانه و ‪ ...‬را پیشنهاد دادنــد‪ .‬برای‬ ‫دختران همگروه دختران غدیر را راهاندازی‬ ‫کردهایم‪.‬‬ ‫دارند؟‬ ‫بیشتر برگرفته از مفاهیم مذهبی هستند‪.‬‬ ‫چون در مناسبتهای دینی برنامه برگزار‬ ‫میکنیم‪ ،‬محتوا متناسب مناسبت‬ ‫انتخاب میشود اما سعی میکنیم گریزی‬ ‫هم به مسائل روز داشته باشیم و بچهها‬ ‫را با مفاهیمی که در دنیای امــروز مهم‬ ‫ً‬ ‫است‪ ،‬اشنا کنیم‪ .‬مثا در مراسمی که‬ ‫ً‬ ‫اخیرا برای وادت حضرت زینب؟‬ ‫داشتیم‪ ،‬نمایشی از خاصه زندگی ایشان‬ ‫تا زمان ازدواج را اجرا کردیم و درنهایت‬ ‫ماجرا را به جنگ سوریه و مدافعان حرم‬ ‫رساندیم‪ .‬قصد داشتیم بچهها مفهوم‬ ‫استکبارستیزی و مبارزه با ظلم را یاد‬ ‫بگیرند تا از کنار حوادثی که در اطرافشان‬ ‫اتفاق میافتد‪ ،‬ساده عبور نکنند‪.‬‬ ‫بازهم باتجربه متوجه شدهایم که برای‬ ‫بچههای کوچکتر‪ ،‬محتوا باید کمی‬ ‫مایمتر و مناسب روحیه لطیف کودکی‬ ‫ً‬ ‫باشد‪ .‬مثا در توضیح مصائب ائمه‪،‬‬ ‫حقایق را طوری بیان کنیم که بچهها‬ ‫مفهوم را متوجه شوند اما ناراحتی و غم‪،‬‬ ‫بیشازحد به انها منتقل نشود؛ یعنی‬ ‫به عبارتی مفهوم منتقل شود اما نه به‬ ‫شکل روضــه‪ .‬در نمایشی که چند ماه‬ ‫قبل برای حضرت رقیه؟ برگزار کردیم‪،‬‬ ‫وقتی شدت ناراحتی بچهها در شنیدن‬ ‫مصائب ایشان را از نزدیک دیدیم‪ ،‬تصمیم‬ ‫گرفتیم در بیان مفاهیم بیشتر موقعیت‬ ‫سنی انها را در نظر بگیریم‪.‬‬ ‫بهترین مراسمی که تابهحال برگزار‬ ‫کردید چه بوده است؟‬ ‫در محرم‪ ،‬دسته عزا بپا کردیم و بچهها را‬ ‫از ابتدا تا انتهای پارک پرواز بردیم‪ .‬بچهها‬ ‫با تمام وجود عزاداری میکردند و پسرها‬ ‫زنجیر میزدند‪ .‬مردم رهگذر به تماشا‬ ‫ایستاده بودند و بعضی هم جلو میامدند‬ ‫و نذوراتی را اهدا میکردند‪ .‬در اخر هم در‬ ‫کنار مزار شهدا‪ ،‬پردهخوانی اجرا کردیم‬ ‫و اش نذری خوردیم‪ .‬روز خاطرهانگیزی‬ ‫شد و بچهها هم خیلی دوست داشتند‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ایــن کــار قطعا سختیهای زیــادی‬ ‫دارد‪ ،‬جلسات هفتگی‪ ،‬بــرنــامــهریــزیهــا و‬ ‫هماهنگیهای قبل هر مناسبت… باوجود‬ ‫چهار فرزند و مشغلههای دیگر‪ ،‬چطور برای‬ ‫مسئولیت به این سنگینی انگیزه پیدا میکنید؟‬ ‫یکی از صحبتهای حاجاقا پناهیان‬ ‫همیشه در نظرم هست که گفتهاند‪« :‬کار‬ ‫فرهنگی کاری است که باقی بماند‪».‬‬ ‫قبل از ایده هیئت‪ ،‬همیشه به دنبال کاری‬ ‫بودم که بهعنوان یادگاری برای بعد از من‬ ‫بماند‪ .‬حاا فکر میکنم هیئت بچههای‬ ‫غدیر همان چیزی میشود که بتوانم با‬ ‫خیال راحت از خود بهجا بگذارم‪ .‬هیئتی‬ ‫که از دغدغههای چند مامان شروع شد‬ ‫و فضای مادرانه در همه قسمتهای ان‪،‬‬ ‫حتی در جلسات سخت تولید محتوا‪،‬‬ ‫جریان داشته و دارد‪...‬‬ ‫صحبت ما حوالی اذان به پایان رسید درحالیکه هوای داغ تابستانی‪ ،‬هنگام ظهر را‬ ‫قویتر از روزهای دیگر کرده بود‪ .‬باز از میان گلهای بهاری راهرو عبور کردیم و گلستان‬ ‫خانم عظیمی را با ارزوی تابستانهای پرثمر و بهارهای پیش رو ترک کردیم‪...‬‬ ‫‪51‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫البته هنوز هم در سال تعداد محدودی‬ ‫ً‬ ‫برنامه عمومی داریم‪ .‬مثا در مراسم ‪22‬‬ ‫بهمن‪ ،‬هر دو گروه سنی باهم بودند؛ اما‬ ‫در سایر برنامهها برای باا بردن کیفیت‪،‬‬ ‫ناچار به جدایی گروهها شدیم‪.‬‬ ‫محتوای برنامهها بیشتر چه مفاهیمی‬ ‫در ز� زا�ه ما ب�ود د� شی� ب�‬ ‫�یگ ز ز ز‬ ‫�و�ه�وا�ی‬ ‫�یک�با� د ر‬ ‫ّ‬ ‫ال� تب�ه ا ی� ز� �ا ه�م �بگو ی�م‬ ‫ز‬ ‫ه�م ز‬ ‫�و�ه و ه�م م ی�هما�ی‬ ‫ت ز‬ ‫در ه�ر ا ت�ا�ی س�رهای ب�ود‬ ‫ز‬ ‫ه�ر گ شو�ه شا� �یک د ی�� حرما‬ ‫ا‬ ‫ز‬ ‫ز� زا� و چ� ݫ ݭ�یر و س ب� زری و ا ش�‬ ‫ت ش‬ ‫ا� �لوا‬ ‫�با � زچ�د ݨ ݦ�ا �ب� ت� ب‬ ‫تت‬ ‫ز‬ ‫و��یکه مادر س�ره �ا چ� ݫ�ید‬ ‫م ز� � ی چه�� چ� ݫ�ݭ زیری کم ز�د�یدم‬ ‫ا‬ ‫ش تا‬ ‫ه� ݣ ݣم ݣ�مع و �را ز� ب�ود در ا ز�‬ ‫بچهها عاشق کام موزوناند‪ .‬به خاطر همین است که همیشه یکی از جذابترین‬ ‫خواندنیها برای انها شعر است‪ .‬اهنگ کلمات شعر را در ذهنشان تهنشین میکند‬ ‫و خیال بیتها در خاطرشان قصههای رنگی میسازد‪.‬‬ ‫محرم که میاید‪ ،‬چه خوب میشود اگر همراه پیراهن مشکی‪ ،‬قصههای این ماه‬ ‫را هم با تاروپود روحشان عجین کنیم‪ .‬صفحه شعر این شماره گزیدهای از بهترین‬ ‫شعرهای عاشورایی کودکانه است‪ .‬زمزمههایی که میتواند حال و هوای خانهها‬ ‫را هرچه بیشتر به هوای محرم گره بزند‪.‬‬ ‫ز‬ ‫زز ز‬ ‫�یک ��ر �وحه می�وا ز�د‬ ‫�با صدای�ی چ�ر زا� � زو�‬ ‫اا ب� ی� ز� ت�وی ه�� ئی� ت‬ ‫�‬ ‫ا‬ ‫�ز ش‬ ‫چ �� میکردم ا ز� ز�و�‬ ‫در ک ز�ا� ز� ی�ا�ب زا�‬ ‫ز‬ ‫� ی�مهی �چا�های ب�ود‬ ‫ش‬ ‫ب�چ�هی س ب� زر چ�و�ی‬ ‫ت‬ ‫�وی گهوا�های ب�ود‬ ‫ت� ش� ز�ه ب�ود اا ب� می ز�واس ت‬ ‫�‬ ‫ا‬ ‫م ز� ب�ه او ا ب� دادم‬ ‫�بعد گهوا�ه شا� �ا‬ ‫در ز��ا� زا� ام ز‬ ‫رو�‬ ‫ی ب‬ ‫ط ب�ل و چ�ر چ�م د�یدم‬ ‫ا‬ ‫ب�ر ل ب� ادما‬ ‫ز� ز�ده �ا کم د�یدم‬ ‫�وی اس ب�ی د�یدم‬ ‫ب�چ�های کو چ�ولو‬ ‫مادر م ز� میگ ز� ت‬ ‫�‬ ‫ا‬ ‫ز‬ ‫ا ب� می�وا ه�د او‬ ‫ت�وی ه�� ئی� ت‬ ‫�‪� ،‬با�با‬ ‫� م ش�کی دا شس ت‬ ‫ش�اک ت‬ ‫�‬ ‫در ک ز� ش‬ ‫ا�� مردی‬ ‫�یک علم �ا ب�ردا شس ت‬ ‫�‬ ‫مادر م ز� میگ ز� ت‬ ‫�‬ ‫ز�اک کر�با ه�م یى ش�ه ما ز�د‬ ‫ت‬ ‫ش‬ ‫� ش� ز�هی صدای کو�چک�‬ ‫شس ت ز ت ه� ش‬ ‫دا‬ ‫� عر ب��ی م یى�گی‬ ‫ا‬ ‫ش‬ ‫ش‬ ‫چ��م ا شس ز�ای کو�چک�‬ ‫ت‬ ‫�وی زد ه� ز� کر�با � زه� زو�‬ ‫ش‬ ‫ما ز�ده ّ�د �چای کو�چک�‬ ‫‪ ‬مریم اسامی‬ ‫‪ ‬مریم اسامی‬ ‫ح زر�ای او ب� زر�گ ب�ود‬ ‫ش‬ ‫م ش�ل دس ت‬ ‫�ای کو�چک�‬ ‫ز� زا�دای ت�ل ب�ای ماس ت‬ ‫�‬ ‫ت‬ ‫ش‬ ‫�ل ب� �ب زا�دای کو�چک�‬ ‫‪ ‬یحیی علوی فرد‬ ‫‪52‬‬ ‫کودکی که چ�ر ک ش� ی�د و ��ز ت‬ ‫�‬ ‫ش‬ ‫ز�الی اس ت‬ ‫� ب�ای کو�چک�‬ ‫م ز� ز� ی� زر گا ه�ی چ�ای و ش�ر�ݫ ݫ ب ت‬ ‫�‬ ‫می� ی��ز ݧ تٮم در است ݦ� ز‬ ‫کا�ا‬ ‫ب� زر�اس ت‬ ‫� زا� �یک�و صدای�ی‪:‬‬ ‫��! ب�ه� ت� صا� ب� د ی� ز�‬ ‫«�یا ب‬ ‫چ�� ز‬ ‫رو� ک ز� اسام ما �ا»‬ ‫ݫݭی‬ ‫ز‬ ‫ت‬ ‫گ ا‬ ‫ما �یکصدا �� یٮم‪ :‬ام ی� ز�!‬ ‫ت‬ ‫د� شی� ب� �مام ز� زا�ه ما‬ ‫ّ‬ ‫زا� گر ی�ه ا زما� شسد معطر‬ ‫ه�م مرد و ه�م ز� ز� گر ی�ه کرد ز�د‬ ‫شت‬ ‫م ز� داسٮم �یک �ال د�یگر‬ ‫�ت ت� ا ت ز ز‬ ‫�و�ه �ا �وا ز�د‬ ‫و یکه ا�ا‬ ‫شسد ز� زا�ه � شرسا� زا� مح ب� ت‬ ‫�‬ ‫ت‬ ‫د�یگر �مام ز� زا�ه گرم زا�‬ ‫ا�وال چ�ر�ی ب�ود و صح ب� ت‬ ‫�‬ ‫‪ ‬افشین عاء‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫ز�و� ک چو� گلاس ت‬ ‫�‬ ‫ا ی� ز� ع زرادا�یا‬ ‫�یادی زا� عا ش�و�اس ت‬ ‫�‬ ‫ک‬ ‫ا� دادم‬ ‫�یک می ت� ب‬ ‫شکا� در کر�با ب�ود‬ ‫زز ش ا‬ ‫�یک ��ر �چىݫ ݭ ݫ ݭی� ا ز�ا‬ ‫ا ز‬ ‫�با ه�م ی� ز� ا ب� ی��ا‬ ‫�ا ه�م ی� ز� اس ت� ز‬ ‫کا�ا‬ ‫ب‬ ‫� ݣ ݣعݣم ݣک� ش‬ ‫دادا� ش�ه ی�دم‬ ‫ه‬ ‫چ�� شز‬ ‫ز‬ ‫حرما و �لوا � میکرد‬ ‫�با�با م ی� زا� م ی�ه ز‬ ‫ما�ا‬ ‫‪ ‬مریم جعفری‬ ‫ت‬ ‫ݠا ݣ ݣ ݣݐ‬ ‫ی‬ ‫ݣماى ݤه ݣݣهاݣݣی ݣ ݣ�را ݣ ݣرݣ ݤ‬ ‫ݓ‬ ‫محرم هرسال با بوی اسفند و پرچم سیاه و مراسمهای مختلف عزاداری میاید؛‬ ‫اما برای بعضی از ما کنار رسم و رسوم همیشگی‪ ،‬رسیدن محرم و شروع مراسمها‬ ‫یاداور سوالهایی است که از سالهای قبل بدون پاسخ در ذهن نگهداشته بودیم‪.‬‬ ‫ً‬ ‫مثا روضهای رفته بودیم که علیرغم گرمی و شور و حال مجلس‪ ،‬بهدرستی مطالب‬ ‫روضهخوان شک کرده بودیم؛ اما جواب سوالمان هنوز ناپیدا است که ایا گریه بر‬ ‫امام حسین با هر نوع مطلب و بهانهای درست است یا نه؟‬ ‫ً‬ ‫یا مثا از جلوی روضه خانه زنانهای گذر کرده بودیم که صدای مداحی خانم مداح‬ ‫و گریه و زاری خانمها در کوچه پیچیده بود‪ .‬تعجب کرده بودیم اما نپرسیدیم که ایا‬ ‫شنیدن صدای روضه و مداحی یا صدای گریه خانمها‪ ،‬برای نامحرم جایز است‬ ‫ً‬ ‫یا نه؟ یا اینکه اصا در چه شرایطی شنیدن صدای زن برای مرد نامحرم حرام‬ ‫میشود؟ به شرایط روضه و عروسی مربوط است یا قاعده کلی دارد؟‬ ‫ً‬ ‫یا مثا سر دوراهی اهمیت روضه امام حسین و جلب رضایت همسر‪ ،‬هیچوقت‬ ‫به نتیجه نرسیده بودیم که بااخره اول روضه بگیریم یا اول دل همسرمان را به‬ ‫دست بیاوریم‪.‬‬ ‫صدای انها را اقایان میشنوند‪ ،‬ازنظر اسام‬ ‫مجاز است؟‬ ‫جواب داد‪« :‬مداحی زن درجایی که میداند‬ ‫نامحرم صدای او را میشنود‪ ،‬اگر موجب‬ ‫جلبتوجه و تهییج نامحرم و یا مفسده‬ ‫دیگری گــردد‪ ،‬جایز نیست‪ .‬ایــن فتوای‬ ‫حضرت اقا (ایــتاه خامنهای) است‪.‬‬ ‫مراجع دیگر هم مانند ایتاه مکارم شیرازی‬ ‫نظرشان این است که با این توصیفات که‬ ‫نامحرم صدای او را بشنود‪ ،‬جایز نیست و‬ ‫اقای لنکرانی هم فرمودند‪ :‬شنیدن صدای‬ ‫ایشان اگر موجب ریبه و التذاذ نباشد‪،‬‬ ‫حرام نیست ولی خوب است که مجالس‬ ‫ً‬ ‫زنانه خصوصا در ارتـبــاط با ع ــزاداری و‬ ‫مداحی اهلبیت؟ بهگونهای باشد که‬ ‫ً‬ ‫کاما مراعات عفت بشود و البته نظر اقای‬ ‫گلپایگانی این است که روضهخوانی زنان‬ ‫در مجالس زنانه درصورتیکه نامحرم صدای‬ ‫انها را نشنود‪ ،‬مانعی ندارد‪».‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫گرفتاریهای مختلف و حواسپرتیهای همیشگیمان‪ ،‬هرسال مانع شده بود‬ ‫تا یکبار کتاب احکام ورق بزنیم‪ ،‬یا در سایت مرجع تقلیدمان جستجو کنیم یا‬ ‫حداقل تلفن را برداریم و سوال کنیم؛ اما حاا دیگر وقت دانستن سوالهای قدیمی‬ ‫جامانده است تا دیگر سال بعد با امدن محرم در ذهنمان تکرار نشوند! بنابراین‬ ‫در اولین روز محرم امسال تصمیم گرفتم که با مراجعه به امام جماعت مسجد‬ ‫محلهمان‪ ،‬تعداد سواات بدون پاسخ ذهنم را کم کنم‪:‬‬ ‫ً‬ ‫حاجاقا اساسا مداحی خانمها درجایی که‬ ‫‪53‬‬ ‫پرسیدم‪ :‬ا گــر نامحرم صــدای ضجه و گریه‬ ‫خانمها را بشنود اشکال دارد؟‬ ‫ً‬ ‫حاجاقا واقعا درسته میگویند احکام شنیده‬ ‫شدن صدای زن نامحرم اان نسبت به قدیم‬ ‫ً‬ ‫فرق کرده؟ چرا قبا به خانمها تذکر داده میشد‬ ‫که صدای شمارا نامحرم نباید بشنود اما اان‬ ‫خیلی راحــت در صداوسیما صــدای ترتیل‬ ‫خوانی و نوحهخوانی خانمها را پخش میکنند؟‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫جــواب داد‪« :‬احکام فقهی را مراجع با‬ ‫دقتهای زیاد درایات و احادیث و توجه‬ ‫به شرایط هر زمان به دست میاورند و‬ ‫انچه برایشان حاصل میشود ارتباطی‬ ‫به گذشت زمان ندارد‪ .‬شنیدن صدای‬ ‫زنان توسط نامحرم از احکامی است که‬ ‫بعضی فقها بهغیراز موارد ضرورت ممنوع‬ ‫میدانستهاند‪ ،‬اما اکثر فقها در صورت‬ ‫عدم مفسده و لذت جنسی ان را جایز‬ ‫میدانند‪ .‬البته احتیاط و ترک موارد غیر‬ ‫ازم درهرصورت نیکوتر است‪».‬‬ ‫«شرط تهییج شهوت و تلذذ بهطور مطلق‪،‬‬ ‫بــاعــث حــرمــت مــیگــردد چــه ان صدا‬ ‫همراه با لحن باشد و چه بهصورت جمع‬ ‫خوانی باشد‪ .‬حتی بعضی مراجع مانند‬ ‫ایتاه مکارم شیرازی خواندن خانمها‬ ‫با صوت را‪ ،‬البته غیر از ترتیل خوانی‪ ،‬در‬ ‫حضور اقایان و گوش دادن اقایان به ان‪،‬‬ ‫حتی اگر بهصورت جمع خوانی باشد و‬ ‫تهییج جنسی نیز نداشته باشد را جایز‬ ‫نمیدانند‪ .‬ازنظر حضرت اقا (ایتاه‬ ‫خامنهای)‪ ،‬شرط تلذذ و تهییج شهوت‬ ‫نامحرم موجب حــرام بــودن مــداحــی و‬ ‫ترتیل خوانی زنان است و اما اگر مداحی‬ ‫موجب مفسده نباشد‪ ،‬حرمتی ندارد‪».‬‬ ‫‪54‬‬ ‫ج ــواب داد‪« :‬ا گ ــر مــوجــب جلبتوجه‬ ‫نامحرم باشد یا مفسدهای بر ان مترتب‬ ‫باشد‪ ،‬اشکال دارد امــا اگــر در ان حد‬ ‫نباشد‪ ،‬به نظر حضرت اقا حرام نیست‬ ‫اما شایسته هم نیست که صدای گریه و‬ ‫ناله و عزاداری خانمها را مردان نامحرم‬ ‫بشنوند‪ .‬البته ایتاه صافی گلپایگانی در‬ ‫مورد گریه زنان با صدای بلند در مجلس‬ ‫عزای ائمه اطهار؟ با توجه به حضور‬ ‫مردان محرم‪ ،‬فرمودهاند اشکال ندارد‪».‬‬ ‫سوال کردم‪ :‬ایا برگزاری مجلس عــزاداری یا‬ ‫جشن اهلبیت؟ توسط خانمها در منازل‬ ‫انها بدون اطاع یا اجازه شوهر جایز است؟‬ ‫پاسخ دادن ــد‪« :‬اگــر مستلزم تصرف در‬ ‫منزل و دیگر امــوال شوهر باشد‪ ،‬بدون‬ ‫اح ــراز رضــایــت وی ازنــظــر حضرت اقا‬ ‫جایز نیست‪».‬‬ ‫پرسیدم‪ :‬ایا خواندن شعرهایی که در محتوای‬ ‫انهــا‪ ،‬شان و احترام اهلبیت؟ رعایت‬ ‫نمیشود و جملههایی که عرف جامعه انها‬ ‫را برای عزاداری امام حسین؟ نمیپسندد‪،‬‬ ‫جایز است؟‬ ‫گفتند‪« :‬از بکار بردن جمات ناشایست‬ ‫باید اجتناب شود و اگر نعوذباه موجب‬ ‫هتک حرمت حضرات معصومین؟ یا‬ ‫مجالس اهلبیت؟ شود‪ ،‬حرام است‪.‬‬ ‫شایسته است مومنین به نحو کاملشان‬ ‫مجلس عزا را رعایت کنند و از انجام هر‬ ‫کاری که در ان شائبه سو برداشت یا سو‬ ‫استفاده دیگران باشد‪ ،‬اجتناب نماید و‬ ‫عزاداری حضرت سیدالشهدا؟ را از‬ ‫بهترین عبادات است‪ ،‬به شکل سنتی‪،‬‬ ‫همراه با استفاده از مضامین پرمحتوا‪،‬‬ ‫برگزار نماید‪».‬‬ ‫ً‬ ‫میپرسم‪ :‬حاجاقا کا یک مجلس عزاداری امام‬ ‫حسین؟ چگونه باید باشد که موردپسند امام‬ ‫زمان باشد؟ بهعبارتدیگر‪ ،‬امید داشته باشیم‬ ‫امام زمان؟ در ان مجلس شرکت میکنند؟‬ ‫ادامه دادند‪« :‬در جواب سوال شما باید‬ ‫عرض کنم عزاداری دو حیث دارد‪ :‬یک‬ ‫حیث محتوایی است و نکاتی که گفته‬ ‫میشود‪ ،‬یک حیث قالب و شیوه عزاداری‬ ‫است‪ .‬ازنظر محتوا‪ ،‬انچه گفته میشود‪،‬‬ ‫نباید مطالب حرام و خاف شرع باشد‪،‬‬ ‫یعنی دروغ و غلو نباشد و موجب وهن‬ ‫مذهب و تنقیص مقام اباعبداه؟‬ ‫نگردد؛ یعنی ازنظر محتوا‪ ،‬مطالب مستند‬ ‫باشد‪ ،‬خاف عقاید مکتب اهلبیت؟‬ ‫و خاف سیره و مــرام انهــا نباشد؛ اما‬ ‫نسبت بــه حیث دوم یــا هــمــان شیوه‬ ‫ً‬ ‫عــزاداری؛ اوا همراه با کار حرام مانند‬ ‫موسیقیهای حرام و امثال اینها نباشد‬ ‫و دوما از شیوهای وهن انگیز مانند قاده‬ ‫ً‬ ‫به گردن انداختن و بعضا حرام قطعی‬ ‫مانند قمه زدن بپرهیزیم‪ ،‬بهعبارتدیگر‬ ‫بهطورکلی کاری نکنیم که سوژه به دست‬ ‫دشمنان بیافتد و با این شیوه عزاداری‪،‬‬ ‫تبلیغ سو مکتب اهلبیت؟ را کرده‬ ‫ً‬ ‫باشیم‪ .‬اجماا میتوانیم مــوارد فوق را‬ ‫ویژگی مراسم موردپسند اهلبیت؟‬ ‫برشماریم‪».‬‬ ‫پس از سوال و جواب با اقا‪ ،‬از مسجد‬ ‫بیرون زدم و رفتم سمت خانه‪ ...‬تو‬ ‫راه با توجه به نکات حاجاقا‪ ،‬این‬ ‫فکر در سرم میچرخید که ما که‬ ‫ادعای شیعه بودن و محبت امام‬ ‫حسین؟ را داریم‪ ،‬چه قدر کارهای‬ ‫ما از پسند اقا دور است‪...‬‬ ‫ماری در اول فوریه سال ‪ ،1952‬زمانی‬ ‫که خانواده پیر والکمن در شهری مرزی‬ ‫نزدیک بلژیک زندگی میکردند‪ ،‬به دنیا‬ ‫امد‪ .‬خانوادهای که مسیحی کاتولیک‬ ‫و اهل فرانسه بودند‪ .‬مــاری سالهای‬ ‫دبیرستان را در شهر والنسین گذراند‪،‬‬ ‫همان سالهای ابتدای جوانی که او را‬ ‫به سمت تصمیمی بزرگ در زندگیاش‬ ‫هدایت کرد و مسیر اینده او را بهکلی‬ ‫تغییر داد‪ .‬شوق به مطالعه او را به سمت‬ ‫خواندن منابع ادیان مختلف کشید و این‬ ‫سبب شد تا در ‪ 18‬سالگی مسلمان شود‪.‬‬ ‫مریم تازهمسلمان بعد از فارغالتحصیل‬ ‫شدن در رشته علوم سیاسی از دانشگاه‪،‬‬ ‫عادتی که به مطالعه در کودکی داشت‬ ‫و دغدغه اسام را که از جوانی پیداکرده‬ ‫بود‪ ،‬زمینه تحقیق و مطالعه او درباره روابط‬ ‫اجتماعی شیعیان و سنیها در کشورهای‬ ‫مسلمان و بهویژه در پاکستان و افغانستان را‬ ‫فراهم کرد‪ .‬موضوعی که به ان عاقه بسیاری‬ ‫داشت و باعث شد تا مریم با حساسیت‬ ‫باایی تحوات جهان اسام و بهویژه این‬ ‫دو کشور را پیگیری کرده و به یک بانوی‬ ‫اسامشناس تبدیل شود‪ .‬اسامشناسی‬ ‫که همیشه با اساتید دانشگاه در عراق و‬ ‫سایر کشورهای اسامی در ارتباط بود و‬ ‫بارها به دیدار مراجع عظام در نجف رفت‪.‬‬ ‫او همچنین در طول سالهای فعالیتش‬ ‫مریم که از اولین روز گرایش به اسام‬ ‫شیفته مکتب اهلبیت؟ بود‪ ،‬در طول‬ ‫مدت زندگیاش چندین بار به زیارت‬ ‫عتبات رفت اما انگار دیگر نمیخواست‬ ‫مرگ هم مانند دوری راه‪ ،‬مانع وصلش‬ ‫به حرم موا باشد‪ .‬وصیت کرد تا پس از‬ ‫مرگ برای عرض سام اخر‪ ،‬پیکرش را در‬ ‫صحن حرم حضرت امیر؟ تشییع کنند‬ ‫و بعدازان به عشق همراهی همیشگی‬ ‫پیادههای اربعین‪ ،‬در مسیر نجف‪-‬کربا‬ ‫به خاک بسپارند‪.‬‬ ‫دوباره ایام اربعین امد و مریم عازم کربا‬ ‫شــد‪ ،‬ایــن بــار سبکبار و سفیدپوش و‬ ‫با عزمی برای ماندن‪ ،‬نه زیارت کردن و‬ ‫بازگشتن‪ ...‬به حرم موا رفت‪ ،‬در صحن‬ ‫چرخید‪ ،‬سام کرد‪ ،‬نفس کشید و ارام‬ ‫شد‪ .‬از راه وادیالسام به سمت جاده‬ ‫کربا حرکت کــرد و در حسینیهای در‬ ‫نزدیکی عمود ‪ ،172‬برای همیشه خادم‬ ‫عاشقان میلیونی شد‪...‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫زائران اربعین در سال گذشته‪ ،‬میزبان‬ ‫پیکر بانویی بودند که این بار خود را با‬ ‫وصیتنامه از فرانسه به عراق رسانده‬ ‫بود‪ .‬شاید روزی که به عشق جاودانه‬ ‫شدن کنار موا‪ ،‬وصیت میکرد در‬ ‫جاده وصل حرم پدر به حرم پسر ارام‬ ‫بگیرد‪ ،‬فکر نمیکرد که برای بار اخر‬ ‫دوب ــاره در ایــام اربعین مسافر کربا‬ ‫میشود و دعای میلیونها زائر را هم‬ ‫با خود به اسمانها میبرد‪...‬‬ ‫در موسسه ملی زبانها و تمدنهای‬ ‫شرقی پاریس (‪ )INALCO‬مشغول به‬ ‫کــار شد و ســالهــای ز یــادی را در این‬ ‫مجموعه بهعنوان استاد و پژوهشگر‬ ‫فعالیت کرد‪ .‬در سال ‪ ،1975‬مریم ‪25‬‬ ‫ساله وقتی بعد از جنگ لبنان از طرف‬ ‫موسسه ملی زبانها و تمدنهای شرقی‬ ‫به بیروت رفته بود‪ ،‬با ناظم ابوالذهب‬ ‫اشنا شد‪ .‬اشنایی که هم به ازدواج و‬ ‫هم شیعه شدن مریم ختم شد‪.‬‬ ‫نقش مهمی در انعکاس اوضاع فاجعهامیز‬ ‫شیعیان مظلوم افغانستان و پاکستان در‬ ‫فضای دانشگاهی و در دنیای تبلیغاتی‬ ‫رسانههای غربی ایفا کرد‪.‬‬ ‫‪ ‬ساجده شکری‬ ‫ݐ اݩهمى ݩݒسگݦ‬ ‫ی‬ ‫اٮ ݣ ݣ ݫ ݫ ݔ ݤ‬ ‫ر ݣݣݣݣ‬ ‫‪55‬‬ ‫‪ ‬گرداورنده‪ :‬مرجان السادات مرتضى زاده‬ ‫ان روز خورشید حسابی خودنمایی‬ ‫میکرد‪ .‬هوای گرم تیرماه کافهام کرده‬ ‫بود‪ .‬در معرکۀ گرما و شلوغی اتوبوس‪،‬‬ ‫خانم جوانی که با ارامش به خوابرفته‬ ‫بود‪ ،‬نظر من را به خود جلب کرد‪ .‬او را‬ ‫مهربان دوران دبیرستان‪.‬‬ ‫شناختم؛ دوست‬ ‫ِ‬ ‫خاطرات گذشته برایم مرور شد‪.‬‬ ‫اهل صلح و صفا بود‪ ،‬خوشاخاق و‬ ‫شوخ‪ .‬عاشق شیرینی و بستنی بود و‬ ‫شاگرد مردود رژیمهای اغری! دوستدار‬ ‫تابستان بود اما همیشه فراری از کولر!‬ ‫یاد چشمهای پفکرده و خوابالودش‬ ‫در صف صبحگاه مدرسه افتادم‪،‬‬ ‫خوابیدن را دوست داشت‪ .‬با خودم‬ ‫گفتم شاید همین حاا‪ ،‬بازهم خواب‬ ‫پــرواز در اسمان یا رو یــای برفبازی‬ ‫میبیند‪ .‬لبخندی بــر لبم نشست‪.‬‬ ‫ارام صدایش کردم‪ .‬بعد از گفتگویی‬ ‫صمیمانه‪ ،‬به ایستگاه اخــر نرسیده‬ ‫بودیم که فهمیدم او هنوز یک بلغمی‬ ‫تمامعیار دوستداشتنی است‪.‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫اگر شما هم عاقهمندید که افراد بلغمی‬ ‫اطراف خود را بهتر بشناسید‪ ،‬با روح و‬ ‫ریحان این شماره همراه باشید‪.‬‬ ‫‪56‬‬ ‫ݐ‬ ‫ݠ‬ ‫ݤ‬ ‫ݫىݬݓل�م هاݤݤ شس ت ݐ‬ ‫�‬ ‫ݣ‬ ‫ݣ‬ ‫ݣ‬ ‫ݣ‬ ‫ݣ‬ ‫ݣ‬ ‫ݣ‬ ‫ݣ‬ ‫ݣ‬ ‫ی ݣ ݣ ݣ ݑ ݦ ݦ ى ݤݤ‬ ‫دا ݤ‬ ‫ݣدو� ݣ ݤݣ ݤ‬ ‫ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣݤ‬ ‫خلط بلغم‬ ‫بلغم مادۀ غلیظ‪ ،‬لزج و قرمز کمرنگی‬ ‫است که در خون و یا سایر نقاط بدن‬ ‫یافت میشود‪ .‬افزایش ان بافت را شل و‬ ‫ابکی میکند‪ .‬طبع خلط بلغم‪ ،‬سرد و تر‬ ‫است‪ .‬از ساعت ‪ ١٢‬شب تا ‪ ٦‬صبح بیشتر‬ ‫در بدن ساخته میشود‪ .‬دانشمندان اب‬ ‫موجود در خون و حکما از لنف بهعنوان‬ ‫خلط بلغم یاد میکنند‪ .‬اب بزاق‪ ،‬اب‬ ‫منی‪ ،‬اب تعریق‪ ،‬پروا کتین‪ ،‬پروژسترون و‬ ‫تری گلیسیرید نمونههایی از خلط بلغم در‬ ‫بدن هستند‪ .‬بیشتر قسمتهای سیستم‬ ‫ایمنی بدن نیز از جنس بلغم میباشند‪.‬‬ ‫ازنظر عملکردی بلغم جانشین خلط‬ ‫خون است و در صورت از دست دادن‬ ‫خــون بهواسطه بریدگی یا زخــم‪ ،‬بلغم‬ ‫جای خلط خون را میگیرد و مانع مرگ‬ ‫انی فرد میشود‪ .‬همچنین وظیفه خلط‬ ‫بلغم تسهیل کــار مکانیکی و لغزش‬ ‫مفاصل رویهم‪ ،‬تشکیل بافت عصبی‪،‬‬ ‫سـلــولهــای مـغــزی‪ ،‬اب میان بافتی و‬ ‫ّ‬ ‫شبکههای لنفاوی‪ ،‬تنظیمکننده رقت‬ ‫و غلظت خون و‪ ...‬است‪.‬‬ ‫ازم به ذکر است همه اخاط در خون‬ ‫موجودند‪ .‬بدینصورت که خلطهای بلغم‬ ‫و دم در بدن مدام در حال حرکتاند و‬ ‫جایگاه ویژهای ندارند اما خلطهای صفرا‬ ‫و سودا به ترتیب در کیسه صفرا و طحال‬ ‫ذخیرهشده و در زمان نیاز و بهاندازه‬ ‫ازم در بدن انتشار مییابند‪.‬‬ ‫خصوصیات بلغمیمزاجها‬ ‫ویژگیهای جسمی‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫پوست سفیدرنگ و موهای کمپشت‬ ‫ً‬ ‫هیکل معموا درشت‪ ،‬افرادی چاق‬ ‫و بدن پرچربی‬ ‫پوستشان سرد‪ ،‬مرطوب و نرم است‪.‬‬ ‫نبض ضعیف‬ ‫خواب سنگین و زیاد‬ ‫احساس کسلی و بیحالی‬ ‫تشنه نمیشوند و دهان مرطوب دارند‪.‬‬ ‫تمایل به خوردن گرمی جات‪ ،‬شیرینی‬ ‫و ادویهجات‬ ‫فصل زمستان (مزاج سرد و تر) برایشان‬ ‫نامطلوب است‪.‬‬ ‫ایجاد مشکل هنگام خوردن سردی‬ ‫ویژگیهای روانی و رفتاری‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫کم انرژی و کند‬ ‫منطقی و عاقل‬ ‫صبور و ارام‬ ‫اهل ریسک نیستند‪.‬‬ ‫کمتر عصبانی میشوند‪.‬‬ ‫گرایش به علوم عقلی و ریاضیات‬ ‫حسابگر و منظم‬ ‫دقیق و حساس‬ ‫گذشتهنگر‬ ‫میانهرو‪ ،‬محتاط و گاهی ترسو‬ ‫میل و توان جنسی کم‬ ‫راحت گرفتن در امور و عدم داشتن‬ ‫روحیه درگیر‬ ‫ً‬ ‫معموا در همه فصول نسبت به‬ ‫دیگران‪ ،‬لباس بیشتری میپوشند‪،‬‬ ‫از کولر یا پنجره باز و ابتنی کردن در‬ ‫اب معمولی یا سرد گریزاناند‪.‬‬ ‫غذاهای مفید برای‬ ‫بلغمیمزاجها‬ ‫عائم سوء مزاج بلغم‬ ‫• پــرخــوری عصبی و غــذا خــوردن با‬ ‫سرعت‬ ‫• خواب زیاد کم بازده‬ ‫• رویای برف‪ ،‬باران‪ ،‬اب‪ ،‬رودخانهها‬ ‫و سرمای سخت دارند‪.‬‬ ‫• مشاهده خوابهایی که با پرواز در‬ ‫اسمان مرتبطاند‪.‬‬ ‫• فراموشی و کند فهمی‬ ‫• ترشحات پشت حلق بلغمی و سرفه‬ ‫زیاد‬ ‫• ضعف هضم و اروغ ترش زدن‬ ‫• بــزاق زیــاد و چسبنده (که بر بالش‬ ‫خود را بهتر نشان میدهد)‬ ‫• سرد شدن انتهای دستوپا‬ ‫• عرق سرد میکنند‪.‬‬ ‫• زود سفید شدن ریش و مو‬ ‫• دردهای استخوانی و صدا دادن زانو‬ ‫• عدم تشنگی و ترشی طعم دهان‬ ‫• مثانه عصبی و ادرار سفید‬ ‫• زودبهزود مریض شدن‬ ‫• شکننده شدن دندان و ناخنها و‪...‬‬ ‫علل و عواملی نظیر پرخوابی و پرخوری‪،‬‬ ‫دوش اب سرد‪ ،‬فصل زمستان‪ ،‬نشستن بر‬ ‫زمین سرد و مرطوب‪ ،‬خوردن مداوم ماست‬ ‫و دوغ‪ ،‬خوردن سردی جات زیاد‪ ،‬دوران‬ ‫شیردهی‪ ،‬رژیم گیاهخواری‪ ،‬یبوست‪،‬‬ ‫جماع مکرر‪ ،‬اسم‪ ،‬سنگ کلیه‪ ،‬عوامل‬ ‫ارثی و‪ ...‬موجب افزایش خلط بلغم در‬ ‫بدن میشوند‪.‬‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫غذاهای مضر برای‬ ‫بلغمیمزاجها‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫مصرف بیشازحد و بدون مصلح‬ ‫انواع فراوردههای لبنی‬ ‫غذاهای ابکی و لعابی نظیر اش و‬ ‫سوپ رشته یا جو‪ ،‬کلهپاچه‪ ،‬سیرابی‪،‬‬ ‫شیردان‪ ،‬اب دوغ خیار‬ ‫انواع کنسرو و غذاهای فریزری و یا‬ ‫زودپــز شــده‪ ،‬سوسیس و کالباس و‬ ‫فستفود‬ ‫گوشت گاو‪ ،‬ماهی بهویژه شور و دودی‬ ‫شیرینی قنادی خــامــهدار‪ ،‬خامه و‬ ‫کره‪ ،‬دنبه و چربی‬ ‫برنج سفید‪ ،‬ما کارونی‪ ،‬نشاسته‪،‬‬ ‫عدس‪ ،‬ماش و جو‬ ‫س ـبــزیهــا‪ :‬خــی ــار‪ ،‬گــوجــهفــرنــگــی‪،‬‬ ‫کاهو‪ ،‬اسفناج‪ ،‬غوره‪ ،‬قارچ‪ ،‬گشنیز‪،‬‬ ‫زرشک‪ ،‬ریواس‪ ،‬کدو خورشی‪ ،‬بامیه‪،‬‬ ‫سیبزمینی‪ ،‬باقاا و‪...‬‬ ‫میوهجات‪ :‬مرکبات‪ ،‬هندوانه‪ ،‬هلو‪،‬‬ ‫کیوی‪ ،‬زردالو‪ ،‬گوجهسبز‪ ،‬الو‪ ،‬البالو‪،‬‬ ‫انار ترش‪ ،‬سیب ترش‪ ،‬زغالاخته‪،‬‬ ‫تمر هندی‪ ،‬شاتوت‪ ،‬تمشک و‪...‬‬ ‫تنقات‪ :‬پاستیل‪ ،‬برگه هلو و زردالو‪،‬‬ ‫لواشک و سنجد‬ ‫ابغــوره‪ ،‬لیمو‪ ،‬لیموعمانی‪ ،‬رب‪،‬‬ ‫کشک‪ ،‬قرهقروت‪ ،‬سماق‪ ،‬سرکه و‬ ‫ترشی‬ ‫درمجموع‪ ،‬افراد بلغمیمزاج باید مصرف مواد غذایی سرد و تر را بهویژه در فصل‬ ‫زمستان مراقبت کنند و یا با مصلح انها میل نمایند‪ .‬بهعنوانمثال در صورت‬ ‫استفاده از برنج‪ ،‬سایر حبوبات و یا غات بهتر است از ادویههای گرم مانند زیره‬ ‫سیاه یا سبز‪ ،‬زنجبیل‪ ،‬دارچین‪ ،‬زردچوبه‪ ،‬هل و زعفران استفاده کنند‪ .‬همینطور‬ ‫شیر پاستوریزه با عسل یا گاب‪ ،‬کشک با پونه‪ ،‬سیر‪ ،‬نعنا خشک و ماست نیز با‬ ‫پونه‪ ،‬نعنا‪ ،‬اویشن و یا مصلح تخصصیاش زنیان مصرف شود‪.‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫افراد بلغمیمزاج در صورت عدم رعایت‬ ‫سبک زندگی و تغذیه مناسب با مزاج خود‬ ‫استعداد بیشتری برای ابتا به مشکات‬ ‫گوارشی و بیماریهایی نظیر سردرد‪ ،‬صرع‪،‬‬ ‫سینوزیت‪ ،‬ارتروز‪ ،‬درد و التهابات مفصلی‪،‬‬ ‫ترشحات رقیق واژینال‪ ،‬تاخیر در قاعدگی‪،‬‬ ‫شبادراری‪ ،‬سنگ و کیست کلیه‪،‬‬ ‫ورم پروستات و‪ ...‬دارند‪.‬‬ ‫•‬ ‫•‬ ‫ابگوشت یا سوپ با گوشت بره‬ ‫گوشت شتر‪ ،‬شترمرغ‪ ،‬گنجشک‪،‬‬ ‫کبوتر‪ ،‬بوقلمون‪ ،‬مرغ محلی‬ ‫کباب گوسفند و گاهی جگر و قلوه‬ ‫نخوداب‪ ،‬تخممرغ‬ ‫شیرینیهای طبیعی‪ ،‬خانگی و‬ ‫خشک‪ ،‬بیسکویت سبوسدار‬ ‫ارده‪ ،‬عسل‪ ،‬شیره خرما یا انگور‬ ‫نوشیدنیها‪ :‬دمکرده دارچین و کمی‬ ‫زنجبیل‪ ،‬گلگاوزبان‪ ،‬اسطوخودوس‪،‬‬ ‫زعفران‪ ،‬کاکائو‪ ،‬قهوه‪ ،‬نسکافه‪ ،‬چای‬ ‫سفید‪ ،‬شربت سکنجبین شیرین‬ ‫ادویهجات‪ :‬فلفل سیاه و قرمز‪ ،‬اویشن‪،‬‬ ‫رازیانه‪ ،‬دانه خردل‪ ،‬موسیر‬ ‫سبزیها‪ :‬ترخون‪ ،‬مرزه‪ ،‬نعناع‪ ،‬کنگر‪،‬‬ ‫سیر‪ ،‬ریحان‪ ،‬کلم و گلکلم‪ ،‬شوید‪،‬‬ ‫شنبلیله‪ ،‬جعفری‪ ،‬ساقه کرفس‪ ،‬تره‬ ‫ریشهها‪ :‬تربسیاه و سفید‪ ،‬هویج‪،‬‬ ‫کلمقمری‪ ،‬شلغم و چغندر‬ ‫میوهجات‪ :‬همه میوههای رسیده و‬ ‫شیرین‪ ،‬انجیر‪ ،‬سیب گــاب‪ ،‬به‪،‬‬ ‫موز‪ ،‬اناناس‪ ،‬نارگیل‪ ،‬گابی‪ ،‬انگور‪،‬‬ ‫خربزه‪ ،‬سیب شیرین‪.‬‬ ‫تنقات‪ :‬خرما‪ ،‬کنجد‪ ،‬فندق‪ ،‬گردو‪،‬‬ ‫بادامزمینی‪ ،‬پسته‪ ،‬بادام‪ ،‬کشمش‪،‬‬ ‫مویز‪ ،‬تخمهها‪ ،‬نبات‬ ‫بــذرهــای ّ‬ ‫ملین نظیر تخم ریحان‪،‬‬ ‫بارهنگ‪ ،‬تخم شربتی و خاکشیر‬ ‫حبوبات‪ :‬گندم‪ ،‬نخود‪ ،‬لوبیاچیتی‪،‬‬ ‫عدس دال و لپه‬ ‫‪57‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫سبک زندگی صحیح برای بلغمیها‬ ‫‪58‬‬ ‫‪ .1‬حتیالمقدور ایــن اف ــراد روزی دو‬ ‫وعده غذا میل کنند‪ .‬زیرا توانایی هضم‬ ‫دستگاه گوارش افراد بلغمی کم است‪.‬‬ ‫اگر در بین وعدههای غذایی احساس‬ ‫گرسنگی کردند‪ ،‬مقداری میوه یا سااد‬ ‫متناسب با مزاج خود میل نمایند‪.‬‬ ‫‪ .2‬روزهداری برای این افراد مفید است‪.‬‬ ‫‪ .3‬شبها در مصرف غذاهای سردی‬ ‫بخش احتیاط کنند‪.‬‬ ‫‪ .4‬از مصرف اب‪ ،‬نیم ساعت قبل از‬ ‫غذا تا ‪ ٢‬ساعت بعد از غذا خودداری‬ ‫کنند‪ .‬در افراد با سوء مزاج بلغم مصرف‬ ‫اب یخ بسیار مضراست و کبد چرب‬ ‫ایجاد میکند لذا بهتر است از اب ولرم‬ ‫و یا حتی اب جوش کمی سرد شده میل‬ ‫نمایند‪.‬‬ ‫‪ .5‬ورزش و فعالیت جسمی منظم‬ ‫توصیه میشود‪ .‬ورزشهــای پرتحرک و‬ ‫شاد بهویژه در فصول سرد‪ ،‬پیادهروی‬ ‫یا دوچرخهسواری در افتاب‪ ،‬دویدن‪،‬‬ ‫تنیس روی میز‪ ،‬بدمینتون‪ ،‬ژیمناستیک‪،‬‬ ‫بسکتبال‪ ،‬والیبال‪ ،‬گاهی شنا در اب گرم‬ ‫برایشان مفید است‪.‬‬ ‫‪ .6‬توصیه میشود به مدت ‪ ١٠-١٥‬دقیقه‬ ‫پس از شام راه بروند‪.‬‬ ‫‪ .7‬حداقل ‪ ٨‬ساعت خواب منظم ازم‬ ‫دارند‪ .‬قبل از طلوع افتاب از خواب برخیزند‬ ‫تا از تولید بلغم اضافه خودداری شود‪.‬‬ ‫‪ .8‬از خواب و استراحت بیشازاندازه و‬ ‫کمتحرکی پرهیز کنند‪ .‬محل خوابشان‬ ‫گرم و خشک بوده و از زیرانداز سفت و‬ ‫ضخیم پشمی یا گلیم و روانداز ضخیم‬ ‫و پشمی استفاده کنند‪.‬‬ ‫‪ .9‬خوابیدن در طی روز و نیز یک ساعت‬ ‫قبل از غروب افتاب برایشان بسیار مضر‬ ‫بوده و موجب افزایش بلغم و درنتیجه‬ ‫سنگینی سر‪ ،‬التهاب سینوس و کند‬ ‫شدن رفتارهای مغزی میشود‪.‬‬ ‫‪ .10‬سونای خشک برای رفع بلغم مفید‬ ‫است‪.‬‬ ‫‪ .11‬پوشیدن لباس مناسب و گرمای‬ ‫کافی بهخصوص در هوای مرطوب توصیه‬ ‫میشود‪.‬‬ ‫‪ .12‬تماشای فیلمهای هیجانی و پرتحرک‬ ‫برایشان مفید است‪.‬‬ ‫‪ .13‬استفاده از عطرهای گــرم و تند و‬ ‫رنگهای شاد تند نظیر قرمز‪ ،‬زرد و نارنجی‬ ‫در محیط و لباس افراد بلغمی توصیه‬ ‫میشود‪.‬‬ ‫‪ .14‬شــرایــط محیطی گ ــرم و خشک‪،‬‬ ‫نور کافی و خانههای جنوبی افتابگیر‬ ‫مناسب ایشان است‪.‬‬ ‫‪ .15‬مناطق مرکزی و جنوبی کشور در‬ ‫فصول سرد برای سفر به ایشان پیشنهاد‬ ‫میشود‪.‬‬ ‫‪ .16‬رعایت نکات و توصیههای مزاجهای‬ ‫بلغمی بهویژه در فصل زمستان و مکانهای‬ ‫با ابوهوای سرد و تر موکد است‪.‬‬ ‫‪ .17‬از ‪ 60‬سالگی به بعد سن بلغم است‬ ‫که با ضعف قوا و ناتوانی همراه میباشد‪.‬‬ ‫چرت زدن‪ ،‬سستی و فراموشی از عوارض‬ ‫پیری است‪ .‬البته میتوان با رعایت اصول‬ ‫تغذیه و سبک زندگی مناسب با مزاج‬ ‫فردی و سنی‪ ،‬بدن را سالم نگهداشته و‬ ‫عاوه بر طول عمر‪ ،‬از زندگی با کیفیت‬ ‫بهتر لذت برد‪ .‬این هنر طب سنتی است!‬ ‫دم‬ ‫گرم و تر‬ ‫صفرا‬ ‫گرم و خشک‬ ‫بلغم‬ ‫سرد و تر‬ ‫سودا‬ ‫سرد و خشک‬ ‫یاداوری‬ ‫‪ )1‬موارد ذکرشده در مورد هر مزاج‪،‬‬ ‫اعم از نوع تغذیه و سبک زندگی مطلق‬ ‫نیست‪ .‬بهعبارتیدیگر نباید همه موارد‬ ‫پرهیزی قطع شوند و یا همه موارد مفید‬ ‫مصرف شوند‪ ،‬بلکه با توجه به عادت‬ ‫و تجربه شخصی‪ ،‬میتوان از بین انها‬ ‫انتخاب کرد‪.‬‬ ‫‪ )2‬منظور از پرهیز کردن‪ ،‬زیادهروی‬ ‫نکردن است‪.‬‬ ‫‪ )3‬مزاجشناسی یک علم گسترده‬ ‫است‪ .‬بنابراین مشاوره با متخصص‬ ‫طب سنتی برای ارزیابی مزاج توصیه‬ ‫میشود‪.‬‬ ‫منابع‪:‬‬ ‫‪ -١‬طب سنتی اسامی تالیف مهدی برزو‬ ‫‪ -٢‬سایت اینترنتی دکتر سید مهدى میرغضنفری‬ ‫‪www.drmirghazanfari.ir‬‬ ‫‪ -٣‬دوره طب سنتی و تغذیه شناخت طبایع‬ ‫تالیف دکتر سید علی ابوالحبیب‬ ‫‪ -٤‬تغذیه در طب ایرانی و اسامی تالیف دکتر‬ ‫غامرضا کرد افشاری‪ ،‬دکتر حوریه محمدی‬ ‫کناری و دکتر سید سعید اسماعیلی‬ ‫‪ ‬فاطمه عبیدی‬ ‫ݐ ت ݐ‬ ‫ݐ‬ ‫ݨ‬ ‫ݫ ݬݓىݠ ݣ‬ ‫ى ݫ ݭݣ ݔٮݤݣمݤݤ‪...‬‬ ‫� ݣرݣ ݤا ݣ�ݠݣ ݫݣ ݬݫ ݕ ݣ ݤݣ‬ ‫‪ ‬ســردرد به ‪ 2‬صــورت تنشی و میگرنی وجود‬ ‫ ‬ ‫دارد‪ .‬علت سردردهای تنشی‪ ،‬استرسهای روزانه‪،‬‬ ‫کمخوابی و وضعیت تغذیه باشد‪ .‬سردرد تنشی‪،‬‬ ‫سردرد شدیدی نیست اما فرم مزمن ان اگر بیشتر‬ ‫از ‪ 15‬روز در ماه باشد کیفیت زندگی را تحت تاثیر‬ ‫قرار میدهد‪ .‬در سردرد میگرنی فرد نسبت به نور‬ ‫و صدا حساس میشود و این حساسیت همراه با‬ ‫حالت تهوع و استفراغ است‪ .‬سردردهای میگرنی‬ ‫اغلب بهصورت دورهای در ماه چند مرتبه سراغ فرد‬ ‫میاید‪ .‬بروز سردرد در زنان شایعتر از مردان است‬ ‫بهطوریکه مطالعات نشان داده است زنان سه الی‬ ‫چهار برابر بیش از مردان دچار سردرد میشوند‪.‬‬ ‫‪59‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫یک روز صبح‪ ،‬با درد شدیدی در اعماق سر بیدار میشوی‪،‬‬ ‫دردی ازاردهنده که خبر از ساعتهای نهچندان خوش پیش رو‬ ‫میدهد‪ .‬به هر مصیبتی هست از جا بلند میشوی‪ ،‬همانطور‬ ‫پتو پیچ‪ ،‬کشانکشان خود را به کشوی داروهــای اشپزخانه‬ ‫میرسانی‪ ،‬داروها را زیرورو میکنی‪ ،‬بروفن‪ ،‬ژلوفن و استامینوفن‬ ‫الحمداه به قدر کفایت هم هست فقط نمیدانی کدام را‬ ‫بخوری با هزار کلنجار یکی را انتخاب میکنی و میخوری‬ ‫دوباره روی تخت دراز میکشی تا دارو اثر کند؛ اما امان که‬ ‫درد سختتر از یک ساعت قبل شده است هر صدایی برایت‬ ‫مثل ناخن کشیدن روی تخته ازاردهنده و چندشاور است‪.‬‬ ‫تا ظهر تابوتوان این درد به حداکثر رسیده و اجازه نمیدهد‬ ‫یک جرعه اب را به این راحتی بنوشی و مدام برایت خطونشان‬ ‫میکشد که فانی! تا چند ساعت دیگر همین اش است و‬ ‫همین کاسه؛ انوقت است که دست به هر کاری میزنی که‬ ‫قلعهات دست دشمن نیفتد‪ .‬دوش اب ولرم‪ ،‬کمپرس اب‬ ‫سرد‪ ،‬ماساژ پیشانی و قرص قرص قرص‪ ،‬دنبال هر چیزی‬ ‫میروی برای اینکه وزنههای چند تنی روی سرت را برداری‬ ‫اما دریغ‪ ...‬که حریف با لشگر همهفنحریف به میدان امده‬ ‫انوقت است که دلت میخواهد یک نفر سیر تا پیاز غلبه بر‬ ‫این دشمن را برایت بگوید که از شرش خاص بشوی‪ .‬این هم‬ ‫سیر تا پیاز این دشمن‪...‬‬ ‫‪ ‬بیش از ‪ 90‬درصد مردم در طول زندگی سردرد‬ ‫ ‬ ‫را تجربه کردهاند و این مشکل در هر شرایطی سراغ‬ ‫انسان میاید‪ .‬شروع ناگهانی سردرد طوانی و شدید‬ ‫اغلب میتواند یکی از عائم و نشانهای مبنی‬ ‫بر وجود مشکلی در سامت فرد باشد که نباید‬ ‫نادیده گرفته شود؛ اما سردرد یک موضوع ساده‪،‬‬ ‫قابل مدیریت و پیشگیری است‪ .‬اگرچه که طبق‬ ‫امار سازمان جهانی بهداشت‪ ،‬سردرد هشتمین‬ ‫علت ناتوانی و ازکارافتادگی در دنیا است‪.‬‬ ‫ اما عواملی که باعث بروز سردرد در‬ ‫‪‬‬ ‫زنان میشود را بهطورکلی ذیل یکی از‬ ‫این عناوین قرار میگیرد‪ :‬شرایط روحی‬ ‫و بیماریهای افسردگی‪ ،‬اضـطــراب و‬ ‫اخــتــال در خــواب و نــزدیــک شــدن به‬ ‫سیکل ماهیانه و دوران یائسگی‪.‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫‪ ‬عوامل دیگری هم هستند مثل ارتروز‬ ‫ ‬ ‫گردن‪ ،‬ضعیف شدن چشم‪ ،‬بارداری و‬ ‫شیردهی‪ ...‬نام بــرد؛ و در صــورت بروز‬ ‫سردرد بهخصوص مزمن‪ ،‬باید به پزشک‬ ‫برای علتیابی و درمان ان رجوع شود‪.‬‬ ‫‪ ‬دکتر حسینی از متخصصین طب‬ ‫ ‬ ‫سنتی معتقد است‪ :‬شایعترین سردردها در‬ ‫زنان به دلیل غلبه خلط بلغم (سرد و تر)‬ ‫در بدن است که باعث بروز درد در فرد‬ ‫میشود‪ .‬مصرف زیاد چای و مواد قندی‬ ‫ازجمله شکات‪ ،‬نوشابه‪ ،‬دلستر و‪...‬‬ ‫شاید در ابتدا باعث بهبود مقطعی درد‬ ‫شود ولی درواقع باعث مزمن شدن ان‬ ‫خواهد شد‪.‬‬ ‫ً‬ ‫خانمها عموما مزاج سردتری نسبت به‬ ‫اقایان دارند‪ .‬متاسفانه با توجه به سبک‬ ‫ـردی‬ ‫نادرست زندگی و تغذیه‪ ،‬ایــن سـ ِ‬ ‫مزاج در خانمها روبه افزایش است‪ .‬یکی‬ ‫از بارزترین نشانههای غلبه بلغم همین‬ ‫ســردردهــای زنــانــه اســت‪ .‬دلیل اصلی‬ ‫این ســردرد‪ ،‬عدم گردش خون درست‬ ‫در بدن است‪ .‬سردردهای شایع در بین‬ ‫ً‬ ‫خانمها عموما نهتنها ناحیه سر و پیشانی‬ ‫را درگیر میکند بلکه باعث سنگینی کل‬ ‫بدن میشود‪.‬‬ ‫‪60‬‬ ‫راههای درمان ‪...‬‬ ‫• در مرحله اول برای جلوگیری از سردرد‬ ‫باید استرس و اضطراب را به حداقل‬ ‫رسانید‪ .‬برنامه خوابتان را منظم کنید‪.‬‬ ‫خویشتنداری در برابر وقایع اولین قدم‬ ‫برای پیشگیری از هر دردی است؛ اما‬ ‫اگر به هر دلیلی پیشگیریها انجام نشد‬ ‫و دچار سردرد شدید چند نسخه وجود‬ ‫دارد‪:‬‬ ‫• قبل از خــوردن بسیاری از داروهــای‬ ‫گیاهی‪ ،‬ماساژ کل بــدن با روغنهای‬ ‫گرم مثل بادام تلخ‪ ،‬سیاهدانه‪ ،‬شاهدانه‪،‬‬ ‫رازیــانــه و بابونه تاثیر بسزایی در بهبود‬ ‫گردش خون دارد‪ .‬همچنین بسیاری از‬ ‫سردردها نتیجه استرس است‪ .‬ماساژ‬ ‫باعث ارامش و رفع اضطرابها میشود‪.‬‬ ‫اگر وقت‪ ،‬حوصله یا امکانات ماساژ کل‬ ‫بدن را ندارید‪ .‬ماساژ ارام کتف و گردن‬ ‫با روغن کنجد و گاب در تسکین درد‬ ‫بسیار موثر است‪.‬‬ ‫• خوردن دمنوش گلگاوزبان‪ ،‬سمنو‪،‬‬ ‫شربت شیره انگور‪ ،‬شربت عسل‪ ،‬شربت‬ ‫عرق بیدمشک‪ ،‬شربت عرق بهارنارنج‪،‬‬ ‫سیب‪ ،‬گابی‪ ،‬جویدن بــرگ ریحان و‬ ‫حتی یک وعدهغذای مقوی مثل کباب‬ ‫گوسفند در بهبود ســردرد بسیار کمک‬ ‫میکند‪.‬‬ ‫• استشمام اسانس رز مــاری‪ ،‬پونه و‬ ‫اسطوخدوس‬ ‫• یبوست‪ ،‬در افراد مبتا به سردرد بسیار‬ ‫شایع است پس خوردن ملینها ازجمله‬ ‫خوردن روغنزیتون یا کنجد ناشتا‪ ،‬انجیر‪،‬‬ ‫طالبی و‪ ...‬در رفع ان بسیار کمک میکند‪.‬‬ ‫اگر همه این کارها را انجام دادید ولی‬ ‫تاثیری ندیدید نسخه قــویتــری وجود‬ ‫دارد که ضماد موضعی روی پیشانی‬ ‫است‪ .‬برگهای بزرگ کلم را له کنید و‬ ‫انها را کمی بپزید‪ .‬سپس روی موضع‬ ‫درد با دستمال پشمی ببندید‪ .‬برای تاثیر‬ ‫بهتر ازم است روزی دو بار این کار را‬ ‫انجام دهید‪.‬‬ ‫• ضماد برگ ریحان ‪ +‬صمغ عربی‪+‬‬ ‫روغن بادام تلخ‪ :‬بهقدری صمغ عربی‬ ‫بریزید که خمیر مانند شود سپس روی‬ ‫موضع بگذارید و با دستمال ببندید‪ .‬اگر‬ ‫در خانه صمغ عربی ندارید میتوانید از‬ ‫حنا‪ ،‬پودر پوست سبز گردو و پودر دارچین‬ ‫استفاده کنید‪ .‬اگر از حنا یا پوست گردو‬ ‫استفاده میکنید بیشتر از دو ساعت (به‬ ‫دلیل خاصیت رنگ دهی) روی پیشانی‬ ‫نگذارید‪.‬‬ ‫• خمیر پــودر دارچین خود بهتنهایی‬ ‫میتواند یک ضماد عالی باشد‪.‬‬ ‫باید توجه داشته باشید که این نسخهها‬ ‫برای درمان سردرد ناشی از بلغم است اگر‬ ‫ً‬ ‫که این درمانها اثر نداشت‪ .‬حتما برای‬ ‫درمان به پزشک مراجعه کنید‪ .‬انچه مهم‬ ‫است نخوردن قرصهای مسکن مختلف‬ ‫است که امار های بسیار تاسفباری از‬ ‫مصرف این داروها وجود دارد‪ .‬تاثیر مخرب‬ ‫این مسکنها روی بدن بهمراتب بدتر از‬ ‫تحمل درد است‪.‬‬ ‫‪ ‬ساجده شکری‬ ‫ مهرماه بود و سوز پاییزی باحال و‬ ‫‪‬‬ ‫هوای خاص روزهای اول محرم عجین‬ ‫شده بود‪ .‬داشتم به کتابفروشیها‬ ‫سرک میکشیدم تا کتابی مناسب‬ ‫ایام عزا پیدا کنم که پشت ویترین‬ ‫یکی از کتابفروشیهای خیابان‬ ‫انقاب‪ ،‬کتاب متفاوتی نگاهم را‬ ‫جلب کرد‪ .‬جلد پارچهای‪ ،‬طرح‬ ‫سنتی و بتهجقهای‪ ،‬کاغذ کاهی‬ ‫اما نه شبیه کاغذهای بیکیفیت‬ ‫کتابهای ارزان و نوشتههایی با‬ ‫خطوط مشکی و قرمز‪ .‬ظاهرش با‬ ‫خیلی از کتابهای دیگر متفاوت‬ ‫بود اما عــاوه بر ان‪ ،‬نوشته روی‬ ‫جلد هم خودنمایی میکرد؛ بیان‬ ‫خصایص حضرت سیدالشهدا در‬ ‫اشارات ایتاه بهجت‪.‬‬ ‫‪ ‬کتاب سه بخش کلی دارد‪ ،‬بخش‬ ‫ ‬ ‫اول مختصری از زندگی حضرت ایتاه‬ ‫است‪ .‬از تولد و کودکی تا تحصیل در حوزه‬ ‫نجف‪ ،‬ازدواج و تصمیم به همسایگی‬ ‫با حضرت معصومه؟‪ .‬بخش سوم‬ ‫هم پرسش و پاسخهایی در بــاره واقعه‬ ‫کربا‪ ،‬روضه و احکام زیارت است؛ اما‬ ‫بخش دوم‪ ،‬بیانات و اشاراتی است که‬ ‫کتاب به بهانه ان دست ماست‪ .‬این‬ ‫بخش خودش بهتنهایی یک دریاست‪.‬‬ ‫بخشی کــه قــدمبــهقــدم مــا را پشت سر‬ ‫حضرت ایتاه راهی زیارت میکند‪.‬‬ ‫ز یــارت با عبدی صالح که معتقد بود‬ ‫بین حیات و ممات اهلبیت؟ هیچ‬ ‫فرقی نیست‪ .‬پس این بار شروعی است‬ ‫برای انکه بدانیم نه به زیارت که به دیدار‬ ‫امام؟ میرویم‪.‬‬ ‫گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست‬ ‫اسیر عشق تو از هر دوعالم ازاد ست‬ ‫پای کام استاد از ّ‬ ‫حب شروع میکنیم‬ ‫و بــه حـ ّ‬ ‫ـب برمیگردیم‪ .‬بــه استانه در‬ ‫میرسیم‪ ،‬سربهزیر‪ ،‬دل پر از شوق‪،‬‬ ‫نفس به شماره افتاده و بهرسم عاشقی‬ ‫اشــک چشم روان که به قــول استاد‪،‬‬ ‫اذنی باشد برای ورودمان‪ .‬باز بهرسم پیر‬ ‫جلودارمان که با قد خمیده و کهولت‬ ‫سن از هیچ مستحبی جا نمیماند‪،‬‬ ‫خم میشویم و عتبه حرم را به حرمت‬ ‫غبار پای زائران میبوسیم‪ .‬صفحه به‬ ‫صفحه با ارزو ی «یا لیتنا ّ‬ ‫کنا معک»‬ ‫هـمـیـشـگــیمــان پ ـیــش م ــیروی ــم‪ .‬زیــر‬ ‫قبه میرسیم و دست در ضریح گره‬ ‫میکنیم‪ .‬حضرت ایتاه در گوشمان‬ ‫زمزمه میکند؛ اینجا همانجایی است‬ ‫که صدایمان بدون مانع و حجاب به‬ ‫خدا میرسد‪ .‬همینجا ایه استخاره را‬ ‫یاد میگیریم تا چیزی شبیه الهام در ما‬ ‫زنده شود‪ ،‬زمزمه میکنیم و بهرسم همه‬ ‫حاجتروایان‪ ،‬مستجاب میشویم‪...‬‬ ‫‪ ‬ح ــاا ب ــاز گــوشــهای مینشینیم و‬ ‫ ‬ ‫اینبار بهجای شنیدن‪ ،‬مقتل و روضه را‬ ‫میخوانیم؛ اما مثل شنیدن‪ ،‬باز دردهای‬ ‫دلمان زنده میشود و به یاد نگاه خیره‬ ‫مسلم به صحرا و خداحافظی برادرانه‬ ‫زار میزنیم‪ .‬از تیرهبختی دشمنان گذر‬ ‫میکنیم و به یاران دلباخته سام میدهیم‬ ‫و در اخر همراه کاروان اسیران‪ ،‬روانه شام‬ ‫و بازار میشویم‪...‬‬ ‫ رحمت واسعه بهانه خوبی است برای ورق زدن تاریخ‪ ،‬روضه و مقتل و زانو‬ ‫‪‬‬ ‫زدن بر منبر ازدسترفته بندهای بینظیر‪ ،‬حضرت ایتاه بهجت‪...‬‬ ‫‪61‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫تا به ان روز‪ ،‬غیر از رساله هیچ کتابی‬ ‫از ایشان را حتی ورق نزده بودم؛‬ ‫یعنی راستش جرئت پیدا نکرده‬ ‫بــودم‪ .‬انگار کتابهای ایتاه‬ ‫بهجت‪ ،‬حتی ورق زدنشان هم‬ ‫از قد و قــواره من بزرگتر بود! اما‬ ‫ً‬ ‫ایام ماه محرم بود و اصا من برای‬ ‫خریدن کتاب مناسب روزهای‬ ‫سیاهپوشی و عزا به کتابفروشیها‬ ‫سرک میکشیدم‪ .‬بااخره همهچیز‬ ‫در هم گــره خــورد تا همان شب‬ ‫مشغول خواندن شدم‪.‬‬ ‫ݧ ݑڡݩ‬ ‫ݐ ݣار ݣ ݣݣݠاݣݣی ݣ ݣݣروݣ ݐ ݦ ݦص ݣ تݣه ݣ ݤى ݣ ݣ ݣدݣلݤ ݣ ݣ ݣݤݢو ݣݢ ݣ ݤݣاع ݤݤهݤ‬ ‫ݫ ݫ ݫݕ‬ ‫گوى م ݐ ݐ م ݐ‬ ‫ٮݤ‬ ‫رٮ ݖ‪ ،‬ݣݦ ݣݣا ݐڡ ݣت ݣى ݣاݣ ݫ ݤݤݓ‬ ‫ݤ ݫ ݬݔݤ ݣ ݣطل ݣوݣ ݣ‬ ‫ݣع ݣ ݣ ݣݠ ݣک ݣىد ݣ ݣ ݣݣار ݣ ݣ� ݓ‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫ محرم بــهانــدازه هر استان با شهرها و روستاهایش‪ ،‬یا همان یک ایــران با همه‬ ‫‪‬‬ ‫فرزندانش‪ ،‬قصه دلدادگی میسازد و به خیل قصههای سال قبل و راویانش اضافه‬ ‫میکند‪ .‬قصههایی که اگرچه شرق تا غرب و شمال تا جنوب باهم متفاوتاند‪ ،‬اما در‬ ‫موضوع و معشوق یکی هستند و شاید دور نباشد روزی که جاذبه موضوع و معشوق‪،‬‬ ‫اختافهای شرق و غرب را به نقطهای واحد برساند و همه را باا بکشد‪.‬‬ ‫ کاشوب روایتهایی است از قصه‬ ‫‪‬‬ ‫بزرگ دلدادگی‪ ،‬قصههایی که در فضا و‬ ‫بیان متفاوتاند اما جذبه عشق را چنان‬ ‫همه باهم دارند که نیروی مغناطیس ان‪،‬‬ ‫خواننده را از بین صفحات نارسانای‬ ‫کــاغــذ هــم ج ــذب مــیک ـنــد‪ .‬کــاشــوب‬ ‫مجموعهای است که زمان و مکان را دور‬ ‫دل هیئتها میچرخد‪ ،‬گاه‬ ‫میزند و در ِ‬ ‫ما را به عقب و دوران حکومتنظامی‬ ‫میکشاند که از زخم بابای روضهخوان‬ ‫حکایت کند‪ ،‬گاه به میانه گود درگیری‬ ‫عقل و عشق نوه عباس بنگر میبرد و گاه‬ ‫قصه تنهایی دانشجویان خارج از کشور‬ ‫و صفای عزاداریهای غریبانهشان را‬ ‫روایت میکند‪ .‬از کورهایهایی میگوید‬ ‫که قاعده یکطرفه را به هم میزنند و‬ ‫روضــهخــوان را اسیر خــود میکنند‪ ،‬از‬ ‫اتفاقهایی میگوید که راوی را هرسال‬ ‫به روضهای با رسم و رسوم و حتی زبانی‬ ‫متفاوت میکشاند‪ ،‬از ایده الهای ذهنی‬ ‫پامنبریهای پر و پا قرص تعریف میکند‬ ‫و باز میچرخد و میچرخد و ما را با خود‬ ‫میبرد‪...‬‬ ‫‪62‬‬ ‫‪ ‬اما وقتی از روایت حرف میزنیم‪،‬‬ ‫ ‬ ‫ً‬ ‫دقیقا از چه چیزی صحبت میکنیم؟‬ ‫نقطه شکلگیری روایت‪ ،‬میتواند حضور‬ ‫موضوعی در گوشهای از وجود ما باشد که‬ ‫از شدت درگیری‪ ،‬به چیزی از زندگیمان‬ ‫تبدیل میشود و روزی این تکه به جان‬ ‫چسبیده‪ ،‬از عمق وجودمان به ایههای‬ ‫سطحی میرسد‪ .‬حاا نوبت ان است که‬ ‫خود را به دنیای بیرون معرفی کند‪ .‬قلم‬ ‫بهعنوان ابزار انتخاب میشود‪ ،‬روایت از‬ ‫جان به دنیا میرسد و هنوز از راه نرسیده به‬ ‫جانها مینشیند و حلقه وصلی میشود‬ ‫بین دنیای یک نفر با دنیاهای دیگران!‬ ‫‪ ‬حلقه اتصال بین همه ما ایرانیها‪،‬‬ ‫ ‬ ‫عنصر مشترک دیگری جز خاک‪ ،‬وطن‪،‬‬ ‫ایین‪ ،‬فرهنگ و تاریخ دارد و ان عشق‬ ‫به امام حسین؟ و فرهنگ عاشورایی‬ ‫است‪ .‬اینجا هم باز باهم شریکیم‪ .‬نه کرد‬ ‫و ترک و لر و بلوچ و فارس فرق میکند‪ ،‬نه‬ ‫شیعه و سنی بودن و نه حتی کلیمی و‬ ‫زرتشتی و اشوری و یهودی بودن‪ .‬ما همه‬ ‫دوباره در عشق به حضرت حسین؟‪،‬‬ ‫به هم میرسیم‪.‬‬ ‫‪ ‬انتشارات اطراف‪ ،‬نشر نوپایی است‬ ‫ ‬ ‫که در اولین ماههای تاسیس‪ ،‬مخاطبان‬ ‫خاص خود را پیدا کرد‪ .‬نشر اطراف سال‬ ‫گذشته کاشوب را به دبیری نفیسه مرشد‬ ‫زاده روانه بازار کتاب کرد‪ .‬مجموعهای‬ ‫‪ 208‬صفحهای شامل بیستوسه روایت‬ ‫کــه در ط ــول یــک س ــال بــه چ ــاپ ســوم‬ ‫رسید‪ .‬قرار است جلد دوم این مجموعه‪،‬‬ ‫مردادماه امسال همچون سال قبل‪ ،‬راهی‬ ‫کتابفروشیها شــود‪ .‬مــوضــوع کتاب‬ ‫قدیمی و بسیار شنیدهشده است‪ ،‬روضه!‬ ‫اما راویان نسل امروز ان‪ ،‬بار دیگر ثابت‬ ‫کردند وقتی باور داریم هرروز عاشوراست‪،‬‬ ‫یعنی محرم هرسال تازگی به همراه دارد‬ ‫که هیچوقت تکرارش ازاردهنده نیست‪.‬‬ ‫در دل هر راوی‪ ،‬عشقی پنهانشده که‬ ‫روایتش ما را با دنیای جدیدی از همان‬ ‫بهانه خوب همیشگی پیوند میزند‪.‬‬ ‫‪ ‬فاطمه عبیدی‬ ‫ݦ‬ ‫ݐ‬ ‫ݐ‬ ‫ݐ‬ ‫�ݐ‬ ‫ی ݣ پ ݣݣٮݣا ݤ‬ ‫ى ݣرݣ ݤ‬ ‫ݣ‬ ‫محرم که میرسد بساط نذری دادن‬ ‫و نذری پختن پهن میشود‪ .‬هم‬ ‫زدن دیگ نذری هم از کودکی که‬ ‫بادل و جانمان گرهخورده است‪.‬‬ ‫بعضی وقتها دلمان میخواهد‬ ‫دیگ و دیگچهای برای بــراورده‬ ‫شدن هزار و یک خواستهمان به‬ ‫پا کنیم ولی مقدار و اندازهها را‬ ‫نمیدانیم و دلواپس هستیم که‬ ‫نکند ن ــذری خ ــراب ش ــود‪ .‬ولی‬ ‫مهمتر از اندازه کردن لپه‪ ،‬گوشت و‬ ‫برنج چیزهای دیگری است که با‬ ‫تاروپود این رسم گرهخورده است‬ ‫اگرچه که شاید بعضی وقتها‬ ‫یادمان میرود‪ .‬باید یادمان باشد‬ ‫که نذری پختن به تعداد‪ ،‬نوع و‬ ‫بریزوبپاشش نیست‪ .‬اولازهمه‬ ‫به نیت است اینکه نیتمان را با‬ ‫گوشت و پوستمان درک کنیم‪.‬‬ ‫بدانیم برای چه کسی دیگ نذری‬ ‫علم میکنیم انوقت است که مثل‬ ‫یک ماشین خودکار اگر بخواهیم‬ ‫دســت از پا خطا کنیم مچمان‬ ‫گرفته میشود‪.‬‬ ‫برای درست کردن قیمه به این مقدار شما‬ ‫به یک قابلمه ‪ 5‬یا ‪ 6‬منی نیاز دارید یعنی‬ ‫ً‬ ‫حدودا با گنجایش ‪ 16‬تا ‪ 20‬کیلوگرمی‬ ‫نیاز دارید‪.‬‬ ‫مواد ازم برای پخت‬ ‫خورشت قیمه‬ ‫برای ‪ 100‬نفر‬ ‫ً‬ ‫‪ -1‬گوشت گوساله یا گوسفند (ترجیحا‬ ‫ران) ‪ 6‬کیلوگرم‬ ‫‪ -2‬سیبزمینی ‪ 7‬کیلوگرم‬ ‫‪ -3‬لپه ‪ 3‬کیلوگرم‬ ‫‪ -4‬روغن ‪ 4‬لیتر‬ ‫‪ -5‬رب گوجهفرنگی ‪ 2.5‬کیلوگرم‬ ‫‪ -6‬پیاز ‪ 5‬کیلوگرم‬ ‫‪ -7‬ابلیمو تازه ‪ 2‬الی ‪ 3‬پیمانه بستگی‬ ‫به ترشی لیمو دارد‪.‬‬ ‫‪ -8‬لیموعمانی ‪ 150‬گرم‬ ‫‪ -9‬زردچوبه ‪ 100‬گرم‬ ‫‪ -10‬نمک ‪ 300‬الی ‪ 400‬گرم‬ ‫‪ -11‬ادوی ــه خــورشــتــی (دارچ ــی ــن‪ ،‬هل‪،‬‬ ‫فلفل سیاه‪ ،‬جوزهندی‪ ،‬زنجبیل‪ ،‬تخم‬ ‫گشنیز) ‪ 100‬گرم‬ ‫ابتدا پیاز را شسته و پوست بکنید‪ .‬چون‬ ‫حجم پیازها زیاد است ته پیاز را نبرید‬ ‫چون تمام الودگی محیط را به خود جذب‬ ‫میکند‪ .‬پیازها را به روش نگینی یا حلقهای‬ ‫میتوانید خردکنید اما خرد کردن حلقهای‬ ‫باعث میشود که شیره پیاز بیشتر باقی‬ ‫بماند‪ ،‬پیازها را حلقه نازک که کردیم ببرید‬ ‫و داخل سینیهای متعدد پهن کنید و‬ ‫پارچه تنظیف روی ان پهن کنید تا یک‬ ‫ساعت در محیط باشد‪.‬‬ ‫سپس داخل قابلمه حدود دو کیلو روغن‬ ‫بریزید و پیازها را سرخکنید تا طایی شود‬ ‫ً‬ ‫بعد گوشتهای قیمهای شده (حدودا‬ ‫‪ 1.5‬سانتیمتر) را اضافه کنید تا گوشتها‬ ‫سرخ شود‪ ،‬لپهها راهم که شسته و پاک‬ ‫کردید به مواد اضافه کنید تا تفت بخورد‬ ‫حاا نوبت زردچوبه و ادویهها است که‬ ‫بوی خورشتتان را به عرش اعا ببرد‪.‬‬ ‫رب را در دو جا به خورشت میتوانید اضافه‬ ‫کنید یکی همیناان یعنی با ادویهها و‬ ‫دیگری در اواسط پخت تفاوتش هم در‬ ‫رنگی است که به خورشتتان میدهد اولی‬ ‫تیره و دومی باعث روشن شدن ان میشود‪.‬‬ ‫تا نصف قابلمه را اب بریزید و اجازه‬ ‫بدهید خورشت بپزد (حدود دو الی دو‬ ‫ساعت و نیم)‪ ،‬چرا زمان متغیر است؟‬ ‫چون نوع گوشت و لپه در پخت تاثیر دارد‬ ‫حرارت مایم باشد نه خیلی زیاد و نه کم‪.‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫با همه این حرفها قیمه ظهر‬ ‫عاشورا مزهای دارد که یک سال‬ ‫منتظرش هستیم‪ .‬ما منتظر قیمه‬ ‫و خیلیها هم در انتظار اش شله‪،‬‬ ‫کشمشپلو‪ ،‬قیمه نثار و ‪ ...‬هستند‪.‬‬ ‫طرز تهیه‬ ‫‪63‬‬ ‫برای پخت این مقدار برنج یک دیگ ‪10‬‬ ‫منی (حدود ‪ 30‬کیلویی) ازم دارید‪ .‬تاکمی‬ ‫بااتر از نیمه قابلمه را از اب پرکنید‪ .‬سپس‬ ‫بگذارید تا جوش بیاید‪ .‬بعد برنجهای‬ ‫ابکش شده را به اب در حال جوش اضافه‬ ‫کنید حرارت باید تند تند باشد تا برنج به‬ ‫اصاح «وا نرود» به غلغل که افتاد یک‬ ‫کیلو نمک را اضافه کنید‪ .‬باید حواستان‬ ‫را جمع کنید که برنج از دست نرود‪ .‬برنج‬ ‫زمانی که ری کرد و بافت ناصاف پیدا کرد‬ ‫وقت ابکش کردنش است‪ .‬شعلههای‬ ‫گاز را خاموشکنید‪ .‬برنج را در چهار الی‬ ‫ً‬ ‫پنج سبد (مخصوص ابکشی که حدودا‬ ‫‪ 4‬الی ‪ 5‬کیلو گنجایش دارد) ابکش کنید‬ ‫حواستان به ترتیب سبدها باشد چراکه‬ ‫اولین سبد باید ابتدا دوباره داخل دیگ‬ ‫برگردانده شود و به ترتیب تا اخر ‪...‬‬ ‫و اما سیبزمینی که امضای ثابت همه‬ ‫خــورشــت قیمههای مجلسی اســت و‬ ‫خیلی وقتها از خود خورشت طرفدار‬ ‫بیشتری دارد‪.‬‬ ‫سیبزمینیها را شسته و پوست بکنید‬ ‫خ ــال ری ــز کــنــیــد‪ .‬لــگــنهــایــی را پــر از‬ ‫اب کنید و به نسبت هر لیتر اب یک‬ ‫قاشق چایخوری نمک اضافه کنید؛‬ ‫و سیبزمینیها در انهــا بخیسانید‪.‬‬ ‫سپس همه را ابکش کنید و بگذارید‬ ‫اب ان کامل بــرود‪ .‬دو لیتر روغــن را در‬ ‫ماهیتابه بزرگی بریزید و زمانی که گرم شد‬ ‫سیبزمینی را داخل روغن داغ بریزید‪.‬‬ ‫حواستان باشد که وقتی سیبها را در‬ ‫ماهیتابه ریختید زیاد هم نزنید که باعث‬ ‫ً‬ ‫میشود له شود بگذارید کاما طایی‬ ‫شود بعد زیرورو کنید‪.‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫گــوشــت و لپه کــه پخت نــوبــت اضافه‬ ‫کردن لیموعمانی و نمک است‪ .‬هسته‬ ‫لیموعمانی را دربیاورید و پــودر کنید‬ ‫و به خورشت اضافه کنید‪ .‬بگذارید تا‬ ‫نیم ساعت خورشت با شعله کم مزه‬ ‫دار شود در این مرحله اگر اب خورشت‬ ‫سطحش پایین امــده دو بــاره تا نصف‬ ‫قابلمه ابجوش اضافه کنید‪.‬‬ ‫‪64‬‬ ‫مواد ازم برای پخت‬ ‫پلو‬ ‫برای ‪ 100‬نفر‬ ‫‪ -1‬برنج ‪ 17‬کیلوگرم‬ ‫‪ -2‬نمک سنگ ‪ 1‬کیلوگرم‬ ‫سپس خورشت را خاموشکنید و ‪ 10‬تا‬ ‫‪ 15‬دقیقه در ان را باز نکنید تا بهاصطاح‬ ‫روغن بیندازد‪ .‬زمانی که خورشتها را در‬ ‫ظرفهای مخصوص میکشید چند عدد‬ ‫سیبزمینی خورشتی روی ان بریزید‪.‬‬ ‫طرز تهیه‬ ‫نکته‪ :‬برای اینکه خورشتتان خوشرنگتر‬ ‫شود میتوانید یک مثقال زعفران ساییده‬ ‫شــده و دمک ــرده را در انتهای پخت به‬ ‫خورشت اضافه کنید‪.‬‬ ‫برنجها را از ‪ 12‬ساعت قبل در لگنهای‬ ‫بــزرگ با اب ولــرم خیس کنید‪ .‬سنگ‬ ‫نمکها در توری دانهریز قرار بدهید و‬ ‫داخل لگنها بگذارید‪.‬‬ ‫‪ -3‬نمک ‪ 1‬کیلوگرم‬ ‫‪ -4‬روغن نباتی ا لیتر‬ ‫‪ -5‬روغن حیوانی یا کره اب کرده نیم کیلوگرم‬ ‫روی برنج اب ســرد بریزید و نمک را‬ ‫بچشید که شور نباشد‪ .‬یک لیتر روغن‬ ‫را تهدیگ بریزید (اگر دوست دارید نان‬ ‫تهدیگ بچینید)‬ ‫روی برنج را حفرههای توخالی ایجاد‬ ‫کنید روغــن اب کــرده را با ‪ 2‬ماقه اب‬ ‫مخلوطکنید و بریزد‪.‬‬ ‫شعله گاز را زیاد کنید تا دم بدهد سپس‬ ‫شعله را مایم کنید و دمکنی مخصوص‬ ‫را بگذارید بعد از بیست دقیقه شعلههای‬ ‫وسط را خاموشکنید و فقط شعلههای‬ ‫دور روشن باشد‪ .‬بعد از پنجاه دقیقه برنج‬ ‫شما حاضر است‪.‬‬ ‫یکی از رسمهای قشنگ مراسم نذری حمد‬ ‫خوانی و زیارت عاشورا خوانی در حین کار‬ ‫است‪ ،‬پس این رسم زیبا که برکت غذا را‬ ‫هم زیاد میکند‪ ،‬فراموش نکنید‪...‬‬ ‫در اسناد تاریخی از قدیمیترین مراسمهای عزاداری به ایرانیان اختصاص دارد‪ .‬کمکم باگذشت زمان رسم و ائین خاصی در هر‬ ‫منطقه با توجه به فرهنگ و سبک زندگی شکل گرفت‪ .‬یکی از رسوم عزاداری به مراسم نذریپزان برمیگردد رسمی که شاید رنگی‬ ‫خاص و البته خوشمزه به این مراسم بدهد‪.‬‬ ‫در روز تاسوعای حسینی مردم کاشان‬ ‫نانی‪ ،‬به نام نان عباسعلی را به یاد حضرت‬ ‫عباس؟ در زیر نخل عزاداری بهعنوان‬ ‫نذری پخش میکنند‪ .‬این نان یک نوع‬ ‫ً‬ ‫نان شیرمال ساده است که عموما نذر‬ ‫سامت بچهها میشود‪ .‬مواد اصلی این‬ ‫نان را‪ ،‬ارد‪ ،‬روغن‪ ،‬شکر‪ ،‬شیر‪ ،‬زعفران‪،‬‬ ‫زردچوبه و زنجبیل تشکیل میدهد‪ .‬برای‬ ‫در کوچهپسکوچههای مشهد‪ ،‬در تاسوعا‬ ‫و عاشورا بوی اش شله پیچیده است‪.‬‬ ‫این اش محبوبیت بسیار زیادی در بین‬ ‫مردم مشهد دارد‪ .‬تا این حد که بعضی‬ ‫ان را به چلوکباب ترجیح میدهند‪ .‬مواد‬ ‫تشکیلدهنده این اش‪ ،‬گوشت‪ ،‬برنج نیم‬ ‫دانه‪ ،‬بلغور گندم‪ ،‬حبوبات و ادویهجات‬ ‫است‪ .‬مهمترین ادویههای شله که طعم‬ ‫مواد این ابگوشت‪ ،‬گوشت‪ ،‬سیبزمینی‪،‬‬ ‫حبوبات‪ ،‬ترخون‪ ،‬جعفری‪ ،‬شنبلیله‪،‬‬ ‫برگه زردالو‪ ،‬به و گردو خردشده است‪.‬‬ ‫غــذا را هــم در ظــرفهــای مخصوص‬ ‫ً‬ ‫(کاسههای سفالی نسبتا گود با دهانه‬ ‫گشاد) میکشند و در حسینیه و یا تکایا‬ ‫سر سفره از عزاداران پذیرایی میکنند‪.‬‬ ‫مهمتر از ابگوشت شاید درست کردن‬ ‫خمیر گرفتن و پخت این نــان‪ ،‬مراسم‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫نسبتا مفصلی برپا میشود‪ .‬عموما در‬ ‫امامزادهها یا حسینیهها سفرههای سفید‬ ‫بزرگی پهن میشود‪ .‬تشتهای سفید‬ ‫گذاشته میشود و افرادی بالباسهای‬ ‫سفید مشغول خمیر گرفتن میشوند‪ .‬در‬ ‫حین کار هم روضهخوانی انجام میشود‪.‬‬ ‫وقتی خمیر اماده شد تشتها را روی سر‬ ‫میگذارند و تا محلی که قرار است پخته‬ ‫شود میبرند‪ .‬اولین نانهایی را که از تنور‬ ‫ً‬ ‫درمیاید عموما برای بیماران جهت شفا‬ ‫برده میشود‪ .‬سرتاسر محرم و صفر این‬ ‫نان در بسیاری از نانوایی هم بنا به نذر‬ ‫عــدهای پخته و رایگان بین مردم داده‬ ‫میشود‪.‬‬ ‫خاص ان به خاطر انهاست جوز هندی‬ ‫و دارچین است‪ .‬تفاوت اش شله و اش‬ ‫شلهقلمکار در سبزی نداشتن اش شله‬ ‫اســت‪ .‬بهعاوه اینکه مشهدیها اش‬ ‫شله را بــا قیمه ســرو میکنند‪ .‬بــه این‬ ‫صورت که کنار دیگ شله یک قابلمه‬ ‫بزرگ قیمه هم میپزند و موقع کشیدن‬ ‫روی هر ظرف یک ماقه قیمه میریزند‪.‬‬ ‫برای جا افتادن این اش‪ ،‬از ابتدای صبح‬ ‫دیگها را به پا میکنند تا ظهر تاسوعا‬ ‫اماده شود‪ .‬شله اش سختی است که‬ ‫هم زدن زیاد میخواهد چراکه خیلی زود‬ ‫ً‬ ‫ته میگیرد‪ .‬پشت دیگهای اش عموما‬ ‫صفهای چندنفره است که هرکدام با‬ ‫نیتی میخواهند این اش را هم بزنند‪.‬‬ ‫نان مخصوص ابگوشت‪ ،‬جالبتر باشد‬ ‫در برخی از حسینیهها که به رسمهای‬ ‫ً‬ ‫قدیمی پایبندتر هستند‪ .‬نانهای نسبتا‬ ‫ضخیمی به شکل نان تافتون همراه‬ ‫اب ـگــوشــت داده مــیشــود‪ .‬درگــذشــتــه‬ ‫داخل تنورهای دستساز در نزدیکی‬ ‫دیگ ابگوشت این نانها پخته میشد‬ ‫ً‬ ‫ولــی اان عموما در نانواییها پخته‬ ‫میشود‪ .‬این ابگوشت در بین مردم‪،‬‬ ‫به ابگوشت امامحسینی هم معروف‬ ‫است چراکه صدها سال است که این‬ ‫غذای سنتی کرمان بهعنوان نذری در‬ ‫این خطه پخته میشود‪.‬‬ ‫‪65‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫نان عباسعلی کاشان‬ ‫اش شله مشهد‬ ‫ابگوشت متنجنه کرمان‬ ‫‪ ‬فاطمه عبیدی‬ ‫ّ‬ ‫ݧ‬ ‫ݨ‬ ‫م‬ ‫ݨ‬ ‫ݧ‬ ‫ݐ‬ ‫حرݠݣ ݣݣدرݣ ݣا یݤٮا�‪...‬‬ ‫ݣ ݣ ݤى� ݐ ݤٮݩ‬ ‫ݫ ݫ ݬݕ ݫ ݫ ݭ ݔݫ ݫ ݭ ݫ ی‬ ‫ݠ ݣ ݣ ݣش‬ ‫ݣه ݣاݣ ݤݤ‬ ‫ݣس ݣݭ ݫ�اݣݫݔعݤ‬ ‫ݫ� ݬݓ ݫ ݫ ݔىاݣ ݣ ݣرݣیݤݣ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ ݣ‬ ‫‪ ‬دکتر طاهره حاج شوشتری‬ ‫پاییز با همه زیباییهایش درراه است‪ .‬رنگامیزی طبیعت در‬ ‫این فصل چشم هر بینندهای را مینوازد و اوای باران‪ ،‬خشخش‬ ‫برگ زرد درختان و هیاهوی بچهمدرسهایها خاطرات اشنایی‬ ‫را به ذهن میاورد و زیبایی ان را دوچندان میکند؛ اما متاسفانه‬ ‫در این فصل زیبا و در کنار این زیباییهای دلانگیز شاهد‬ ‫شیوع بیماریهای مختلفی نیز هستیم‪ .‬در این نوشتار سعی‬ ‫داریم مطالبی در خصوص عائم و توصیههای دارویی جهت‬ ‫تشخیص و درمان مناسب انها و بیشتر لذت بردن از این‬ ‫فصل سحرانگیز را برای شما عزیزان شرح دهیم‪.‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫انواع بیماریهای دستگاه تنفسی ازجمله سرماخوردگی از‬ ‫بیماریهای شایع فصول سرما هستند‪ .‬عامل ایجاد سرماخوردگی‬ ‫ً‬ ‫انواع ویروسها هستند‪ .‬عائم عمومی سرماخوردگی معموا‬ ‫شامل تب‪ ،‬سردرد‪ ،‬بدندرد‪ ،‬گلودرد‪ ،‬سرفه‪ ،‬عائم الرژیک‬ ‫و گرفتگی بینی است‪.‬‬ ‫بهطورکلی درمان خاصی برای سرماخوردگی وجود ندارد و باید‬ ‫دوره بیماری طی شود تا بیماری بهبود یابد؛ بنابراین تجویز دارو‬ ‫در سرماخوردگی بیشتر بهصورت عامتی است‪ ،‬یعنی اینکه‬ ‫باعث تخفیف عائم ازاردهنده بیماری میشود‪ .‬داروهای‬ ‫ً‬ ‫مورداستفاده در سرماخوردگی‪ ،‬عموما ترکیبی از چند دارو‬ ‫شامل داروهای مسکن و تببر‪ ،‬ضد الرژی‪ ،‬ضد سرفه و ضد‬ ‫احتقان (ضد گرفتگی بینی) هستند‪ .‬برای درمان سرماخوردگی‬ ‫ساده مصرف انتیبیوتیک توصیه نمیشود‪ ،‬زیرا انتیبیوتیک‬ ‫روی ویروس اثری ندارد و استفاده از ان فقط افزایش عوارض‬ ‫دارویی برای بیماران را به دنبال خواهد داشت‪.‬‬ ‫‪66‬‬ ‫توصیههای دارویی‬ ‫• تب‪ :‬افزایش دمای بدن بیش از ‪ 38‬درجه سانتیگراد‪،‬‬ ‫تب نامیده میشود‪ .‬بهترین روش برای تشخیص تب‪،‬‬ ‫استفاده از دماسنج است‪ .‬بررسی دمای بدن با لمس‬ ‫دست‪ ،‬ممکن است باعث بروز خطا در تشخیص تب‬ ‫شود؛ بنابراین با توجه به اینکه تب باا میتواند منجر به‬ ‫مشکاتی ازجمله تشنج و صدمات جبرانناپذیر شود‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ازم است که در صورت بروز تب‪ ،‬دمای بدن بیمار مرتبا‬ ‫کنترل شود‪ .‬افزایش دمای بدن زیر ‪ 38‬درجه سانتیگراد‬ ‫ً‬ ‫معموا نیاز به مداخله دارویی ندارد‪.‬‬ ‫ً‬ ‫◦ داروهای مسکن و تببر‪ :‬معموا از استامینوفن بهعنوان‬ ‫مسکن و تببر در داروهای ترکیبی سرماخوردگی استفاده‬ ‫میشود‪ .‬در خصوص مصرف استامینوفن باید توجه‬ ‫داشت که حداکثر دوز مجاز روزانه‪ 2000 ،‬میلیگرم در روز‬ ‫است و مصرف بیش از این مقدار باعث اسیب به کبد‬ ‫میشود‪ .‬اهمیت این مسئله در این است که استامینوفن‬ ‫در بعضی از داروهای ترکیبی مسکن یا ضد سرماخوردگی‬ ‫(مثل قرص سرماخوردگی بزرگساان که بسته به نوع دارو‬ ‫حاوی ‪ 325‬یا ‪ 500‬میلیگرم استامینوفن است) نیز وجود‬ ‫دارد و باید میزان ان را در دوز روزانه دارو در نظر گرفت‪.‬‬ ‫◦ میزان مصرف استامینوفن برای اطفال‪ 10 ،‬الی ‪ 15‬میلیگرم‬ ‫به ازای هر کیلوگرم وزن کودک‪ ،‬هر ‪ 4‬تا ‪ 6‬ساعت هست‪.‬‬ ‫درصورتیکه تب با این میزان دارو کاهش نیافت‪ ،‬مجاز‬ ‫به افزایش میزان استامینوفن نیستیم و بنا به تجویز پزشک‬ ‫باید از داروی دیگری در کنار استامینوفن برای کاهش‬ ‫تب استفاده کنیم‪.‬‬ ‫ً‬ ‫• عائم الرژیک‪ :‬معموا شامل عطسه‪ ،‬احساس خارش‬ ‫و ناراحتی چشم یا گلو‪ ،‬ابریزش بینی و چشم است‪.‬‬ ‫◦ داروهای ضد الرژی‪ :‬ازجمله داروهای مورداستفاده برای‬ ‫کاهش عائم الرژیک‪ ،‬انواع انتیهیستامینها هستند‪.‬‬ ‫عارضه شایع انتیهیستامینها خوابالودگی است؛‬ ‫بنابراین بهترین زمان مصرف این داروها قبل از خواب‬ ‫است و در صورت بروز عارضه خوابالودگی باید از انجام‬ ‫کارهایی که نیاز بهدقت زیاد دارند (مثل‬ ‫رانندگی و ‪ )...‬اجتناب کرد‪.‬‬ ‫◦ با توجه به اینکه انتیهیستامینها باعث‬ ‫خشک شدن مخاط تنفسی میشوند‪،‬‬ ‫برخی پزشکان معتقدند که بهتر است‬ ‫این داروها برای کودکان زیر شش سال‬ ‫استفاده نشوند‪ ،‬زیرا ممکن است باعث‬ ‫افزایش زمان بیماری گردند‪.‬‬ ‫• سرفه‪ :‬سرفه یکی از راههای دفع عوامل‬ ‫بــی ـمــاریزا از مــجــاری تنفسی اســت؛‬ ‫بنابراین بهتر است در سرماخوردگی از‬ ‫داروهای ضد سرفه استفاده نشود‪ ،‬مگر‬ ‫اینکه سرفه باعث اختال درروند زندگی‬ ‫روزمره یا خواب شود‪.‬‬ ‫ً‬ ‫◦ داروهای ضد سرفه عموما شامل داروهای‬ ‫رقیقکنندههای خلط (برای بهبود سرفه‬ ‫خلط دار) و داروهای سرکوبکننده سرفه‬ ‫(برای بهبود سرفه خشک) هستند‪.‬‬ ‫◦ داروی دیفنهیدرامین یک انتیهیستامین‬ ‫است که خاصیت سرکوب سرفه را دارد‪.‬‬ ‫مصرف این دارو برای کودکان زیر دو سال‬ ‫بههیچعنوان توصیه نمیشود‪ ،‬زیرا رفلکس‬ ‫سرفه (رفلکس ‪ )gag‬در کودکان زیر دو‬ ‫سال بهخوبی شکل نگرفته است و در‬ ‫صورت تضعیف سیستم سرفه‪ ،‬احتمال‬ ‫خفگی کودک وجود دارد‪.‬‬ ‫• گرفتگی بینی (احتقان)‪ :‬گشادشدن‬ ‫عروق بینی باعث بروز احتقان یا گرفتگی‬ ‫بینی است‪.‬‬ ‫◦ داروه ــای ضد احتقان با تنگ کردن‬ ‫دیواره رگهای بینی باعث بهبود تنفس‬ ‫و گرفتگی بینی میشوند‪ .‬این داروها به‬ ‫دو صورت خوراکی و قطره بینی (جهت‬ ‫مصرف موضعی) موجود هستند‪ .‬داروی ضد‬ ‫احتقان خوراکی بهطورمعمول در داروهای‬ ‫ترکیبی ضد سرماخوردگی وجود دارند‪.‬‬ ‫◦ نکته مهم در مصرف داروه ــای ضد‬ ‫احتقان موضعی این است که حداکثر‬ ‫‪ 3‬الی ‪ 5‬روز مجاز به مصرف هستند و‬ ‫در صورت مصرف بیش از ‪ 5‬روز باعث‬ ‫بازگشت احتقان خواهند شد‪.‬‬ ‫◦ داروهــای ضد احتقان بــرای بیماران‬ ‫مبتا به پرفشاری خون باید با احتیاط‬ ‫مصرف شوند زیرا میتوانند باعث افزایش‬ ‫فشارخون شوند‪.‬‬ ‫◦ یک داروی گیاهی موثر بر احتقان‪،‬‬ ‫قطره منتول است که حاوی اسانس نعنا‬ ‫فلفلی است‪ .‬این دارو عاوه بر احتقان‪،‬‬ ‫برای رفع عوارض سرماخوردگی‪ ،‬دردهای‬ ‫موضعی‪ ،‬رفع خستگی و ایجاد ارامش و‬ ‫نشاط بهکاربرده میشود‪.‬‬ ‫◦ برای بزرگساان بایستی ‪ 4‬تا ‪ 5‬قطره‬ ‫محلول در ابتدای بینی مالیده شود‪.‬‬ ‫◦ همانطور که گفته شد‪ ،‬این دارو برای‬ ‫رفع سایر عائم سرماخوردگی ازجمله‬ ‫سردرد‪ ،‬رفع خستگی‪ ،‬کوفتگی و کسالت‬ ‫نیز موثر است‪ .‬برای رفع سردرد‪ ،‬بایستی‬ ‫‪ 10‬تا ‪ 15‬قطره از اسانس روی پیشانی یا‬ ‫شقیقهها مالیده شود و در عرض چند‬ ‫دقیقه محلول جذب پوست میشود‪.‬‬ ‫همچنین ریختن ‪ 15‬تا ‪ 30‬قطره از اسانس‬ ‫منتول در وان حمام‪ ،‬تشت اب گرم یا‬ ‫کنارههای حمام‪ ،‬باعث تبخیر اسانس و‬ ‫جذب سریع ان از طریق پوست یا تنفس‬ ‫شــده و موجب نشاط و رفــع خستگی‬ ‫میشود‪ .‬از این اسانس در دستگاه بخور‬ ‫نیز میتوان استفاده کرد‪.‬‬ ‫• نکته مهم‪ :‬تجویز داروی دگزامتازون‬ ‫باوجوداینکه به کاهش سریع التهاب و‬ ‫بهبود سریع عائم ازاردهنده سرماخوردگی‬ ‫کمک میکند‪ ،‬اما به دلیل تضعیف سیستم‬ ‫ایمنی بدن و احتمال بازگشت عائم‬ ‫بیماریهای ویروسی ازجمله سرماخوردگی‬ ‫و سایر بیماریهای عفونی‪ ،‬بههیچعنوان‬ ‫‪67‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫◦ باید دقت داشت که بههیچعنوان برای‬ ‫کودک زیر دو سال مجاز به دادن داروی‬ ‫ضد سرفه بدون تجویز پزشک متخصص‬ ‫اطفال نیستیم‪ .‬در صورت لزوم تجویز‬ ‫اینگونه داروها‪ ،‬پزشک متخصص اطفال‬ ‫با توجه به سن و شرایط کودک داروی‬ ‫صحیح را تجویز خواهد کرد‪.‬‬ ‫◦ ماده موثره اصلی داروهای ضد سرفه‬ ‫گیاهی‪ ،‬عصاره اویشن یا عصاره برگ‬ ‫پیچک اســت‪ .‬مصرف ایــن داروهــا در‬ ‫بارداری و شیردهی توصیه نمیشود زیرا‬ ‫ایمنی این فراوردهها برای جنین و نوزاد به‬ ‫اثبات نرسیده است‪ .‬تجویز این داروها‬ ‫برای کودکان باید بااحتیاط و طبق نظر‬ ‫پزشک متخصص اطفال باشد‪.‬‬ ‫◦ مقدار قابلمصرف این دارو برای نوزادان‬ ‫و کودکان‪ 5 ،‬تا ‪ 10‬قطره از اسانس است و‬ ‫روش مصرف ان به این صورت است که‬ ‫بایستی دو طرف بالش یا روی یقه نوزاد‬ ‫چکانده شود که پس از مدت کوتاهی بینی‬ ‫باز میشود‪ .‬برای اینکه مطمئن شویم که‬ ‫نوزاد یا کودک به این دارو حساسیت ندارد‪،‬‬ ‫دو قطره از ان را روی دست او میمالیم‬ ‫و اگر عائم التهاب پوست ظاهر نشد‪،‬‬ ‫طبق دستور مصرف میکنیم‪.‬‬ ‫برای بهبود سرماخوردگی توصیه نمیشود‪.‬‬ ‫از عوارض ناخواسته این دارو میتوان به‬ ‫کاهش تراکم و استحکام استخوانها‬ ‫و افزایش احتمال شکستگی‪ ،‬افزایش‬ ‫توده چربی در صورت و بدن‪ ،‬ضعف و‬ ‫تحلیل عضات و افزایش احتمال اسیب‬ ‫تاندونها‪ ،‬تاخیر در بهبود انواع زخمها‪،‬‬ ‫جوشهای پوستی‪ ،‬تضعیف سیستم‬ ‫ایمنی‪ ،‬افزایش فشارخون‪ ،‬افزایش قند‬ ‫خــون‪ ،‬افزایش فشار داخــل چشم و ‪...‬‬ ‫اشاره کرد‪ .‬با توجه به عوارض دارویی‬ ‫فراوانی که مصرف این دارو به دنبال دارد‪،‬‬ ‫بههیچعنوان داروی مناسبی برای بهبود‬ ‫عائم سرماخوردگی نیست‪.‬‬ ‫سایر عفونتهای تنفسی شایع‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫در صورت بروز عائم سرماخوردگی‪ ،‬مهم‬ ‫است که این بیماری از سایر بیماریها با‬ ‫عائم مشابه تشخیص داده شود و درمان‬ ‫مناسب صورت پذیرد‪ .‬انــواع انفلوانزا‪،‬‬ ‫عفونت ریه (پنومونی)‪ ،‬عفونت مجاری‬ ‫هوایی (برونشیت)‪ ،‬عفونت حاد گلو و‬ ‫حلق (فارنژیت) و عفونت سینوسها‬ ‫(سینوزیت) میتوانند عا ئمی شبیه‬ ‫عائم سرماخوردگی داشته باشند‪ ،‬اما‬ ‫جهت جلوگیری از بروز عوارض متعدد‬ ‫یا تهدیدکننده حیات‪ ،‬هرکدام درمان‬ ‫خاص خود را طلب میکنند‪.‬‬ ‫• انفلوانزا‪ :‬شایعترین علت این بیماری‬ ‫ویروسها هستند‪ .‬عائم بیماری شامل‬ ‫تب باای ‪ 38‬درجه‪ ،‬لرز‪ ،‬شروع ناگهانی‬ ‫گلودرد‪ ،‬درد عضانی‪ ،‬ســردرد و سرفه‬ ‫‪68‬‬ ‫خشک است‪ .‬عائم انفلوانزا شدیدتر از‬ ‫سرماخوردگی بروز میکند‪ .‬در اکثر موارد‬ ‫نیاز به درمان با انتیبیوتیک نیست زیرا‬ ‫انتیبیوتیک روی ویروس تاثیر درمانی ندارد‪.‬‬ ‫• عفونت ریه (پنومونی)‪ :‬ممکن است‬ ‫به علت ویروس‪ ،‬باکتری یا قارچ ایجاد‬ ‫شود‪ .‬عائم بیماری شامل تب‪ ،‬سرفه‪،‬‬ ‫خلط‪ ،‬تنگی نفس‪ ،‬افزایش ضربان قلب‬ ‫و تند شدن تنفس است‪ .‬پنومونی ناشی‬ ‫از باکتری شایعترین علت مرگ به دلیل‬ ‫بیماریهای عفونی است‪.‬‬ ‫• عفونت مجاری هوایی (برونشیت)‪:‬‬ ‫عا ئم شامل تنگی نفس‪ ،‬خسخس‬ ‫سینه و سرفههای خشک است‪.‬‬ ‫• عفونت حاد گلو و حلق (فارنژیت)‪:‬‬ ‫شایعترین علت بروز این بیماری ویروسها‬ ‫هستند؛ اما در مــواردی عوامل با کتری‬ ‫باعث بروز ان میشوند‪ .‬شایعترین باکتری‬ ‫مولد این بیماری استرپتوکوک ‪ A‬است‬ ‫که در صورت عدم درمان منجر به تب‬ ‫روماتیسمی (بــروز ایــن عارضه ممکن‬ ‫است سبب اسیب دائمی دریچههای‬ ‫قلب شود) یا التهاب مویرگهای کلیه‬ ‫(ممکن است منجر با نارسایی مزمن‬ ‫کلیوی شــود) خــواهــد شــد‪ .‬عائم این‬ ‫بیماری شامل تب باای ‪ 38/5‬درجه‪،‬‬ ‫لرز‪ ،‬شروع ناگهانی گلودرد‪ ،‬بلع دردناک‬ ‫و تورم غدد ناحیه گلو هستند‪ .‬در صورت‬ ‫بــروز عفونت استرپتوکوکی‪ ،‬درم ــان با‬ ‫انتیبیوتیک مناسب جهت جلوگیری‬ ‫از عــوارض گفتهشده ضــروری است‪.‬‬ ‫این بیماری بیشتر در فصل زمستان و‬ ‫در کودکان ‪ 6‬تا ‪ 12‬سال دیده میشود‪.‬‬ ‫• عفونت سینوسها (سینوزیت)‪ :‬عائم‬ ‫بیماری بهصورت تب‪ ،‬درد یا احساس‬ ‫فشار روی صورت‪ ،‬سردرد‪ ،‬ترشحات چرکی‬ ‫بینی یا ته حلق و سرفه بروز میکند‪ .‬در‬ ‫صورت عدم درمان ممکن است منجر‬ ‫به سینوزیت مزمن شود‪.‬‬ ‫در چه مواردی ضروری است‬ ‫به پزشک مراجعه کنیم؟‬ ‫• تب ناگهانی باای ‪ 38/5‬درجه و نیز‬ ‫درصورتیکه تب بیش از سه روز طول‬ ‫بکشد‪.‬‬ ‫• برطرف نشدن سرفه تا یک هفته‬ ‫• افزایش ضربان قلب و تند شدن تنفس‪،‬‬ ‫تنگی نفس و خسخس سینه‬ ‫• تغییر رنگ‪ ،‬افزایش غلظت یا مشاهده‬ ‫خون در ترشحات حلق و بینی‬ ‫با توجه به مطالب گفتهشده‪ ،‬معلوم‬ ‫ً‬ ‫میشود که بیماریهایی با عائم تقریبا‬ ‫یکسان تا چه حد میتوانند عــوارض و‬ ‫درمانهای متفاوتی داشته باشند‪ .‬لذا‬ ‫تشخیص و درمان صحیح و بهموقع و‬ ‫بهتبع ان پرهیز از مصرف خودسرانه داروها‬ ‫بهخصوص پرهیز از مصرف خودسرانه‬‫انتیبیوتیکها‪ -‬تا حد زیادی در بهبود‬ ‫بیماری و جلوگیری از بروز عوارض ناخواسته‬ ‫داروها تاثیر دارد‪ .‬این مسئله بهخصوص‬ ‫برای کودکان‪ ،‬خانمهای باردار یا شیرده‪،‬‬ ‫سالمندان و سایر گروههای در معرض‬ ‫خطر اهمیت بیشتری دارد‪.‬‬ ‫عادتها و روش تکتک ما در زندگی‪ ،‬عاوه بر اینکه در زندگی شخصیمان‬ ‫تاثیر میگذارد‪ ،‬بر جامعه و مردم کشورمان هم بیاثر نیست‪ .‬دیگر برای همه‬ ‫ما روشنشده که سوار بر یک کشتی هستیم و اسیب هر یک از ما به محدوده‬ ‫زندگی خودش‪ ،‬ممکن است به ضرر همه تمام شود‪ .‬ازجمله خطراتی که زندگی‬ ‫ما و جامعه را تهدید میکند‪ ،‬سبکهای مختلف در معیشت و اقتصاد است‬ ‫که در صورت اطاع از انها میتوانیم ا گاهانه در زندگیمان تغییر ایجاد کنیم‪.‬‬ ‫برای ما همیشه ماهی تازه هست‪ ،‬کافی ست دست در اب ببریم!‬ ‫هرچند که تصورش برای همه ما سخت‬ ‫شده‪ ،‬اما درگذشته نهچندان دور‪ ،‬روزگاری‬ ‫بود که مردم دنیا اسیر بازار‪ ،‬خرید‪ ،‬تنوع‪،‬‬ ‫ُمد‪ ،‬بیشتر خواهی و ‪ ...‬نبودند‪ .‬به عبارتی‬ ‫اسیر مصرفگرایی نبودند‪ .‬مردمی بودند‬ ‫صرفهجو که درست مصرف میکردند‪.‬‬ ‫اغلب به میزان نیاز میخریدند و باقیمانده‬ ‫درامد و سرمایه را پسانداز میکردند‪.‬‬ ‫«پــسانــداز» کلیدواژه مهمی در تاریخ‬ ‫اقتصادی دنیا است‪ .‬حتی فراتر از اقتصاد‪،‬‬ ‫در شاخههای دیگر علوم انسانی مانند‬ ‫روانشناسی هم کلیدواژه مهمی است‪.‬‬ ‫پسانداز شاید یکی از تفاوتهای ما با‬ ‫نسلهای قبل است‪ .‬همان مردمی که‬ ‫بهاندازه اغلب ما مصرف نمیکردند و‬ ‫بهقدر اکثر ما در رفاه غرق نبودند‪ ،‬اما‬ ‫بیشتر از ما احساس ارامش میکردند!‬ ‫شیوه زندگی این نسل از مردم دنیا را با‬ ‫اصطاح «فروگال»‪ 1‬توصیف میکنند‪.‬‬ ‫همان سبکی که تصورش هم برایمان‬ ‫سخت است!‬ ‫کمکم سرمایهدارها متوجه شدند دوره رکود‬ ‫اقتصاد غرب‪ ،‬نیاز به درمان متحولکنندهای‬ ‫دارد‪ .‬داروی جدید توسط اقتصاددانها‬ ‫پیشنهاد شــد‪ .‬انهــا که سبک زندگی‬ ‫فروگال را مانع خروج از رکود میدانستند‪،‬‬ ‫مفهوم متضاد ان را بهعنوان راه چاره‬ ‫مطرح کردند؛ «افزایش حداکثری تقاضای‬ ‫مصرفی م ــردم»؛ یعنی همان گسترش‬ ‫بدون حدومرز مصرفگرایی در جامعه‬ ‫ً‬ ‫که قطعا یکی از اثارش افزایش اسراف‬ ‫است‪ .‬فروشنده تبلیغ میکند‪ ،‬مشتری‬ ‫‪ ‬طاهره زارع زاده | با مشاوره و راهنمایی دکتر محمدحسین قوام‬ ‫ݩ‬ ‫ّ‬ ‫ݐ‬ ‫ت‬ ‫� ݤم ݣ ݣدݣ ݤݣر ݫ�ݣݫݓسى ݣ ݫهݣݫ ݓ ݣ�ݤی ݣ ݣ ݣ ݤادݣ ݣ ݣر ݤو‬ ‫به هوس میافتد‪ ،‬فروشندههای دیگر‬ ‫باز تبلیغ میکنند و مشتری پشت سر‬ ‫هم خرید میکند‪ .‬بازار رونق میگیرد اما‬ ‫در بین مشتریهای بازار پررونق‪ ،‬اسراف‬ ‫ً‬ ‫هم رایج میشود‪ .‬این مفهوم که کاما در‬ ‫مقابل معنای زندگی فروگال قرار دارد‪ ،‬باید‬ ‫بهعنوان سبک زندگی جدید‪ ،‬جایگزین‬ ‫میشد‪ 2.‬برای خروج از رکود‪ ،‬باید کسب پول‬ ‫بیشتر برای مصرف بیشتر‪ ،‬به یک عادت‬ ‫تبدیل میشد و ابزار تغییر‪ ،‬از یک سمت‬ ‫تبلیغات بهوسیله جریان پروپاگاندا و از‬ ‫طرف دیگر اسان کردن شرایط دریافت وام‬ ‫بهوسیله بانکها بود‪ .‬رسانهها توانستند‬ ‫سم اسراف را در بستهبندی زیبایی در‬ ‫قالب داروی تحول‪ ،‬برای مردم به بهترین‬ ‫شکل تبلیغ کنند و بانکها پول خرید‬ ‫داروی مرگ را با مهربانی تقدیم کردند‪.‬‬ ‫این سبک جدید‪ ،‬دیگر برای ما غریبه‬ ‫نیست‪ .‬تصور انهم دیگر سخت نیست‪.‬‬ ‫چون این روزها وصف اوضاع حال همه‬ ‫مردم دنیا همین است‪.‬‬ ‫‪69‬‬ ‫شماره چهارم‬ ‫پاییز ‪1397‬‬ ‫انسان نسل قبل‪ ،‬بــرای تامین اینده و‬ ‫حفاظت بهتر زندگی در مقابل حوادث‪،‬‬ ‫سختی صرفهجویی و پسانداز را به خود‬ ‫تحمیل مــیکــرد؛ امــا انسان قــرن ‪ 21‬که‬ ‫بــرای راحتی و رفــاه بیشتر اسیر اسراف‬ ‫شده است‪ ،‬حاا در دوره رکود جدیدی‬ ‫گرفتارشده و باید با ریاضت اقتصادی‬ ‫خود را محدود کند‪.‬‬ ‫ݧ ݧٰ‬ ‫سلمی‪ :‬بانوی‬ ‫ایرانی مسلمان‬ ‫در کنار تجربههای دنیا‪ ،‬اسام الگوی‬ ‫معیشت ویژهای برای انسان تعریف‬ ‫کرده است‪ .‬الگویی که در ان اسراف‬ ‫و تبذیر گناه کبیره محسوب میشوند‬ ‫و انفاق‪ ،‬قناعت و تاش و کوشش‬ ‫برای ساختن زندگی و کسب رفاه‪ ،‬از‬ ‫مهمترین توصیههای ان هستند‪ .‬در‬ ‫ادامه به معرفی این مفاهیم و جایگاه‬ ‫انها در قران و کام معصومین؟‬ ‫میپردازیم‪.‬‬ ‫«اسراف» در لغت به معنای تجاوز از حد‬ ‫و معیار در هر کاری است که از انسان‬ ‫سر بزند‪ 3.‬در حدیثی از امام صادق؟‪،‬‬ ‫برای اسراف انواع و اقسامی فرض شده که‬ ‫تبذیر شاخهای از ان است‪ 4.‬بهعبارتدیگر‬ ‫اسراف مفهومی گسترده است و به هرگونه‬ ‫انحراف اعتقادی‪ ،‬اخاقی‪ ،‬اجتماعی‪،‬‬ ‫اقتصادی و ‪ ...‬مربوط میشود که شاخه‬ ‫اقتصادی ان‪« ،‬تبذیر» نام دارد‪ .‬تبخیر‬ ‫به معنی تباه کــردن امــوال اســت‪ .‬این‬ ‫اصطاح از دور ریختن یا پاشیدن بذر‬ ‫در مکان نامساعد و یا با روش نادرست‬ ‫استعاره گرفتهشده اســت‪ .‬این مفهوم‬ ‫همچنین‪ ،‬معنای مصرف مــال درراه‬ ‫اهــداف غیرشرعی را نیز در خود دارد‪.‬‬ ‫در الگوی معیشت اسام‪ ،‬انسان مومن‬ ‫از اسراف و بهویژه تبذیر به حدی منع‬ ‫شده است که قران تبذیرکننده را برادر‬ ‫شیطان معرفی میکند‪ 5.‬در مقابل این‬ ‫دستور‪ ،‬مومن به «انفاق» و بخشیدن مال‬ ‫خود به نیازمندان و مصرف مال درراه‬ ‫خداپسندانه سفارش شده است‪ .‬البته‬ ‫مفهوم انفاق نیز گستردهتر از ان است که‬ ‫‪70‬‬ ‫به بخشیدن مال محدود شود‪ .‬خداوند به‬ ‫هر بندهای برتریها و نعمتهای ویژهای‬ ‫اعطا کرده و در مقابل از او میخواهد‬ ‫مسئولیت اجتماعی خود را با انفاق این‬ ‫نعمتهای ویژه و بهرهمند کردن سایر‬ ‫مخلوقات از انها‪ ،‬ادا کند‪ .‬همچنین قران‬ ‫کریم ضمن دعوت مردم به انفاق درراه‬ ‫خود‪ ،‬ان را ازجمله راههای جلوگیری از‬ ‫ها کت معرفی کرده است‪ 6.‬همچنین‬ ‫انفاق و بخشیدن مال و درامد اضافی به‬ ‫نیازمندان‪ ،‬اختاف طبقاتی در جامعه‬ ‫را کاهش میدهد‪ .‬چون باعث جلوگیری‬ ‫از جمع شدن ثروت و رفاه برای عدهای‬ ‫محدود و محروم شدن بقیه مردم جامعه‬ ‫از نعمتهای الهی میشود‪.‬‬ ‫ازانجاکه رکود اقتصادی بایی است که‬ ‫در هر جامعهای احتمال وقوع ان وجود‬ ‫دارد‪ ،‬الگوی معیشت اسام از ان غافل‬ ‫نمانده و توصیههایی را ارائه کرده است‪.‬‬ ‫توصیههایی که در صورت بهکارگیری و‬ ‫همچنین سازگار کردن انها با شرایط‬ ‫زندگی در دنیای جدید‪ ،‬میتوانند چارهای‬ ‫بهتر برای خروج از رکود اقتصادی باشند‪.‬‬ ‫همانطور که در شماره قبل به مفهوم قناعت‬ ‫پرداخته شد‪ ،‬توصیه اسام به هر انسان‬ ‫مومن این است که قانع باشد؛ یعنی با‬ ‫سقف داشتهها و وضعیت درامدی حال‬ ‫حاضر خود بسازد و راضی باشد؛ اما برای‬ ‫اینده و بهبود اوضاع زندگی و معیشت‬ ‫خود بهگونهای تاش کند که انگار تا ابد‬ ‫زنده میماند‪ .‬پس اصل در کار و کسب‬ ‫درامد‪ ،‬قناعت برای زمان حال بعاوه کار‬ ‫و تاش بسیار برای ساختن اینده است‪.‬‬ ‫حاکم بودن این دو اصل بر زندگی باعث‬ ‫میشود افراد بهاندازه مصرف کنند و به‬ ‫پسانداز درامد اضافه خود اقدام کنند‪.‬‬ ‫درصورتیکه فرهنگ کار و تولید در این‬ ‫جامعه وجود داشته باشد‪ ،‬نتیجه قناعت‬ ‫و پسانداز‪ ،‬به وجود امدن زیرساختهای‬ ‫خوب بــرای خــارج شدن از رکــود است‬ ‫چون بخشی از سرمایههای اضافی به‬ ‫سمت تولید رفته و امکان صادر کردن‬ ‫کااها به خارج از کشور باا مــیرود‪ .‬از‬ ‫این طریق جامعهای پویا‪ ،‬شاد و راضی‬ ‫شکل میگیرد که مردم ان احساس عزت‬ ‫میکنند‪ .‬در زندگی فردی هم افراد ارامش‬ ‫بیشتری دارند و بااحساس محرومیتی که‬ ‫سایرین از تاش برای رسیدن به کااهای‬ ‫متنوع و نرسیدن به انها تجربه میکنند‪،‬‬ ‫درگیر نیستند‪.‬‬ ‫در شماره بعد قصد داریم به این سوال پاسخ‬ ‫دهیم که صرفهجویی درست چیست؟‬ ‫و در چه زمانهایی باید هزینههای بیشتر‬ ‫را به کمتر ترجیح دهیم؟‬ ‫* با ما همراه باشید *‬ ‫منابع و توضیحات‪:‬‬ ‫‪1- Frugal life style‬‬ ‫‪2- Millionaire Next Door; Thomas J. Stanley‬‬ ‫‪« -3‬الـســرف تـجــاوز الحد فــی کــل فعل یفعله‬ ‫اانسان»؛ مفردات راغب‪ ،‬ص ‪.23‬‬ ‫‪« -4‬ان التبذیر من ااسراف»؛ مجلسی‪ ،‬محمدباقر‪،‬‬ ‫بحاراانوار‪ ،‬ج‪ ،72‬ص ‪302‬‬ ‫ات َذا ْال ُق ْربَی َح َّق ُه َو ْال ِم ْس ِکینَ‬ ‫‪ -5‬سوره اسراء ‪َ -‬و ِ‬ ‫َّ ْ ُ َ ّ َ َ ُ ْ‬ ‫َُ ّ َ‬ ‫َ ْ َ َّ‬ ‫یل َولا ت َب ِذ ْر ت ْب ِذ ًیرا ‪ 26‬۝ ِان المب ِذ ِرین کانوا‬ ‫وابن الس ِب َ ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َْ َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫ین َوکان الش ْیطان ِل َر ِّبهِ کفورا ‪ 27‬۝‬ ‫ِاخوان الشی ِاط َِ‬ ‫ّ َُُْ ْ َ‬ ‫ُْ‬ ‫ْ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ‬ ‫یل الل ِه َولا تلقوا ِبا ْی ِدیکم‬ ‫‪-6‬‬ ‫سوره َبقره َ‪ -‬و ا ِنفق ْوا فِی س ِب ِ‬ ‫َ َّ ْ ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِالی التهلکهِ واح ِسنوا ِان الله ی ِحب المح ِس ِنین‪195‬۝‬ ‫؟‬ ‫فرم اشتراک نشریه سلمی‪ ،‬بانوی ایرانی مسلمان‬ ‫خواننده گرامی! با سام و احترام؛‬ ‫در صورت تمایل به اشتراک فصلنامه سلمی‪ ،‬برگه زیر را با دقت تکمیل و هزینه اشتراک مربوطه را به شماره حساب ‪1042128461‬‬ ‫بانک رسالت و شماره کارت ‪ 5041721059502832‬به نام محمدحسین قوام واریز و اصل فیش واریزی یا رسید الکترونیکی را از‬ ‫ً‬ ‫طریق نمابر یا پست الکترونیکی به دفتر فصلنامه ارسال فرمایید‪ .‬لطفا‪:‬‬ ‫‪ -1‬فرم اشتراک با دقت و خوانا تکمیل نمایید و کد پستی ده رقمی را حتما ذکر بفرمایید‪. .‬‬ ‫‪ -2‬در صورت تغییر نشانی‪ ،‬حتما امور مشترکان فصلنامه را مطلع نمایید‪.‬‬ ‫مشترکین حقیقی‬ ‫مشترکین حقوقی‬ ‫نام و نام خانوادگی‪................................... :‬‬ ‫رشته تحصیلی‪..................................... :‬‬ ‫میزان تحصیات‪................................... :‬‬ ‫شغل‪................................................ :‬‬ ‫نام موسسه‪.................................................................. :‬‬ ‫نام فرد متقاضی‪ ................................ :‬سمت‪.................... :‬‬ ‫زمینه فعالیت‪............................................................. :‬‬ ‫‪..............................................................................‬‬ ‫نشانی‪.................................................................................................................................. :‬‬ ‫تلفن‪ .......................... :‬کدپستی‪/‬صندوق پستی‪ ........................... :‬رایانامه‪........................................ :‬‬ ‫درخواست اشتراک جدید ‪‬‬ ‫درخواست تک شماره برای شماره‪ ............. :‬فصل ‪ ..............‬سال ‪................‬‬ ‫شماره اشتراک‪..................... :‬‬ ‫درخواست اشتراک یک ساله‪ :‬از شماره‪ ............. :‬تا شماره‪ ............. :‬تعداد‪............. :‬‬ ‫تمـــــدید اشتراک قبــــــــــلی ‪‬‬ ‫انواع اشتراک‪:‬‬ ‫اشتراک شش ماهه‪ 15000 :‬تومان | اشتراک یکساله‪ 25000 :‬تومان‬ ‫نوع پرداخت هزینه‬ ‫فیش بانکی‬ ‫شماره فیش‪ .................. :‬تاریخ‪ ...................... :‬مبلغ‪ ..................... :‬بانک‪.......................... :‬‬ ‫استان‪ .......................... :‬شهر‪ ............................. :‬نام واریز کننده‪................................... :‬‬ ‫پ ـ ــرداخ ـ ــت شماره پیگیری تراکنش‪ .................................. :‬مبلغ‪ ......................... :‬تاریخ‪............................. :‬‬ ‫الکترونیکی چهار رقم اخر کارت‪ /‬حساب مبدا‪ ............................. :‬نام واریز کننده‪...................... :‬‬ ‫امضاء‪/‬تاریخ‬ ‫_____________________________________________________________________________________________________________________________‬ ‫ادرس ایمیل نشریه سلمی برای ارسال فیشها‪ | salma@rushd.ir :‬راه دیگر خرید از ما‪ :‬فروشگاه اینترنتی ‪store.rushd.ir‬‬ ‫تلفکس‪ | 02188590027 :‬ادرس‪ :‬بزرگراه چمران‪ ،‬پل مدیریت‪ ،‬دانشگاه امام صادق؟‪ ،‬مرکز رشد‬ ‫؟‬ ‫ما و شما‬ ‫دوستی که جای خود دارد‪ ،‬اصا ارتباط با کمک هردوطرف است که شکل میگیرد‪.‬‬ ‫من بگویم تو بشنوی‪ ،‬تو بگویی من سراپا گوش شوم‪ ...‬یکی من بگویم‪ ،‬دوتا تو بگویی‪...‬‬ ‫سلمی از اول هم قرار نبوده بلندگوی یک طرفهای باشد که فقط بگوید‪ .‬که ما برای‬ ‫وصل کردن امدیم!‬ ‫ما اینجا دوست داریم شما فقط خواننده سلما نباشید‪ .‬اگر ما مینویسیم‪ ،‬شما هم‬ ‫برای ما بنویسید‪ .‬هرانچه فکر میکنید بهتر است اعضای هیئت تحریریه سلمی‬ ‫بدانند‪ .‬از نقد و نظراتتان درباره مطالب گرفته‪ ،‬تا پیشنهاداتی که برای صفحه ها و‬ ‫مطالب جدید دارید‪ .‬دوست دارید روی چه موضوعاتی کار کنیم؟ نیاز امروز بانوی‬ ‫مسلمان ایرانی را در چه میبینید؟‬ ‫به عاوه اینکه اینجا‪ ،‬در هیئت تحریریه سلمی‪ ،‬کلی ادم مشتاق منتظر نوشته‬ ‫های خوب شما هستند‪ ،‬اگر دوست دارید با نشریه همکاری کنید یا حرفی برای‬ ‫گفتن دارید‪.‬‬ ‫خاصه اینکه ما دست دوستیمان را دراز کردیم‪ .‬منتظر پاسخ گرم شماییم‪.‬‬ ‫برای ارتباط با ما راههای زیادی وجود دارد‪:‬‬ ‫میتوانید نظراتتان را به شماره سامانه پیامکیمان پیامک کنید‪:‬‬ ‫‪30004866303030‬‬ ‫و اگر حرفهای بیشتری برای گفتن دارید به ما ایمیل بزنید‪salma@rushd.ir :‬‬ ‫ش� در‬ ‫ݠ‬ ‫ماٮ ݣ ݧݐݩرݣ ݤه ݬݣݫ ݓݣ� ݣ ݣع ݣ ݣ ݤدݣ ݤ‬ ‫ݓ �وا ݐ‬ ‫ی� ‪:‬‬ ‫ویژه نامه جشن‬ ‫چهل سالگی انقاب اسامی‬ ‫همراه با چاشنی مقاومت و ایستادگی‬

آخرین شماره های فصلنامه سلمی

فصلنامه سلمی 6

فصلنامه سلمی 6

شماره : 6
تاریخ : 1398/04/01
فصلنامه سلمی 5

فصلنامه سلمی 5

شماره : 5
تاریخ : 1397/10/01
فصلنامه سلمی 3

فصلنامه سلمی 3

شماره : 3
تاریخ : 1397/04/01
فصلنامه سلمی 2

فصلنامه سلمی 2

شماره : 2
تاریخ : 1397/02/01
فصلنامه سلمی 1

فصلنامه سلمی 1

شماره : 1
تاریخ : 1396/10/01
ثبت نشریه در مگ لند

شما صاحب نشریه هستید ؟

با عضویت در مگ لند امکانات متنوعی را در اختیار خواهید داشت
ثبت نام ناشر
لطفا کمی صبر کنید !!