ماهنامه بلوط شماره 7 - مگ لند
0

ماهنامه بلوط شماره 7

ماهنامه بلوط شماره 7

ماهنامه بلوط شماره 7

‫ماهنامه سراسری شماره هفتـم خرداد ‪ 2000 98‬تومان‬ ‫چند روایت معتبر‬ ‫از زاینده رود‬ ‫برای رودی ݡکه هست‪ ،‬بود و شاید نباشد‬ ‫به ر وایت‪:‬‬ ‫ݡی‬ ‫رضا امیرشاه ـ‬ ‫دݡکتر احسان محمدی‬ ‫عادل امیری‬ ‫مهری مصور‬ صفحه 1 ‫بلوط‬ ‫شماره هفتم خرداد ‪1398‬‬ ‫به یاد «میم»‬ ‫یک روایت دور از همین نزدیکی ها‬ ‫رضا امیرشاهی*‬ ‫از مواهب فضای مجازی یکی پیدا‬ ‫کردن ادم ها است‪ .‬چه حس شیرینی‬ ‫داشت وقتی مهری خانم پیدایم کرد‪.‬‬ ‫چقدر خوب که در سالهای گذشته این‬ ‫قلم در خواب مهاجرت فرو رفته برای‬ ‫کسی منبع الهام بوده است‪.‬‬ ‫مهری خانم یعنی نوستالژی‪ .‬برای‬ ‫همین وقتی ازم خواست به زمان‬ ‫سفر کنم‪ ،‬به روزگاری که به نیت‬ ‫ثبت نام پسر دایی ام در دانشگاه‪،‬‬ ‫راهی اصفهان شدم اما در چند قدمی‬ ‫زاینده رود دل باختم و دو سه سالی از ‬ ‫عنفوان جوانی را در این شهر گذراندم‪،‬‬ ‫سر سوزنی شک نکردم که باید حتما‬ ‫همین یک مطلب را بنویسم‪.‬‬ ‫عجیب اینکه درست چند هفته قبل‬ ‫از این درخواست‪ ،‬میم را هم در همین‬ ‫فضای مجازی پیدا کرده بودم‪.‬‬ ‫چقدر بد که کار هر دو نفرمان به‬ ‫مهاجـــــرت کشیــــــده اســـــت‪ .‬زندگــــی‬ ‫مشترکمان به طالق انجامیده و هیچ‬ ‫کدام مان دیگر ان ادمهای عاشق‬ ‫پیشه بیست سال قبل نیستیم‪.‬‬ ‫نوشتن از خاطراتم با میم حتا از‬ ‫مهاجرتم به امریکا نیز سخت تر است‪.‬‬ ‫وقتی تصمیم می گیری که دل بکنی‬ ‫با خودت کنار می ایی که شاید دیگر‬ ‫پلی پشت سرت باقی نمانده باشد‪،‬‬ ‫اما نوشتن در فضایی که هر لحظه‬ ‫در ان چیزی ممنوع می شود بیشتر از‬ ‫انکه وابسته به نگاه و هنر نویسنده‬ ‫باشد نیازمند یک سر سوزن معرفت‬ ‫و اغماض است از سوی گردان‬ ‫سانسورچی ها‪ .‬یعنی چیزهایی خارج‬ ‫از خودت‪.‬‬ ‫اری! چگونه بنویسم اشنایی ام با میم‬ ‫از ان جایی شروع شد که رفقای پسر‬ ‫دائی ام می گفتند‪ :‬نصف پسر های‬ ‫شهر اصفهان نتوانسته ا ند دل میم را‬ ‫بدست اورند‪.‬‬ ‫چگونه بنویسم ان روزها هم سینما‬ ‫کلید باز کردن این قفل شد؛ زیرا بعد از‬ ‫ٔ‬ ‫نوشته روی کارت ویزیتم‬ ‫سماجتم این‬ ‫بود که باعث شد میم با من تماس‬ ‫بگیرد‪ .‬دانشجوی کارگردانی بودم‬ ‫و منتقد فیلم‪ ،‬اما روی کارتم نوشته‬ ‫بودم کارگزار و منتقد سینما‪ .‬عنوانی‬ ‫که میم عالقمند به سینما را به من هم‬ ‫‪2‬‬ ‫عالقمند کرد‪.‬‬ ‫چگونه بنویســـــــــــم که قرارهای‬ ‫پنهانی مان را در خانه یکی از بستگان‬ ‫پسر دائی ام می گذاشتیم‪ ،‬مردی که‬ ‫دور از چشمان همسر و فرزندانش‬ ‫اپارتمانی را کرایه کرده بود و ماهی یکی‬ ‫دو بار به اصفهان می امد تا معشوقه‬ ‫اش را مالقات کند‪.‬‬ ‫چگونه می توان نوشت از نگاه های گره‬ ‫خورده‪ .‬از واژگانی که بر خاک اشتیاق‬ ‫می روییدند و درخت تنومند عشق‬ ‫می شدند تا ما زیر سایه شان ساعت ها‬ ‫یکی باشیم؟‬ ‫از ان روزها یک مجموعه شعری به‬ ‫وجود امد‪ ،‬کتابی که هرگز نتوانست از‬ ‫ارشاد مجوز چاپ بگیرد‪.‬‬ ‫چقدر خوب که ما روزگار کم ابی زاینده‬ ‫رود را بعد ها در اخبار دیدیم وگرنه کجا‬ ‫می توانستم از تماشای جریان رود‬ ‫برای گرفتن دستهایش الهام بگیرم؟‬ ‫ان روزها هم ما زالل بودیم‪ ،‬هم‬ ‫زاینده رود‪ .‬هر دو می جوشیدیم‪،‬‬ ‫می خروشیدیــــــــم‪ .‬می رقصیـــــدیــــــــــم‪.‬‬ ‫می خندیدیم‪.‬‬ ‫می رفتیم و می رسیدیم‪ ،‬اما انگار‬ ‫قسمت هر سه تای مان را یکی نوشته‬ ‫بود‪ ،‬یکی که بعد ها فهمیدم اسمش‬ ‫تقدیر است‪.‬‬ ‫تقدیر زاینده رود خشکسالی بود‪،‬‬ ‫قسمت ما این که وقتی بزرگ تر شدیم‬ ‫فهمیدیم رسیدن فقط از دید ما اسان‬ ‫به نظر می رسید‪.‬‬ ‫فهمیدیم رابطه هم مثل طبیعت‬ ‫رسیدگی می خواهد‪ .‬باید اینده نگر‬ ‫باشی‪ .‬بکاری‪ ،‬سختی بکشی‪.‬‬ ‫بخواهی‪ ،‬اما انگار خواستن ما به اندازه‬ ‫دیوارهایی که بین مان وجود داشتند‬ ‫قوی نبود‪.‬‬ ‫تعریف خانواده میم از مرد زندگی اجازه‬ ‫نداد تا کار حتا به مراسم خواستگاری‬ ‫بکشد‪.‬‬ ‫دیگر هیچ خانه ای صدای خنده های‬ ‫ما را نشنید‪ .‬صورت های مان هم‬ ‫جسارت نزدیک تر شدن را سر گذر‬ ‫سیلی تلخ معیارها جا گذاشتند و رفتند‪.‬‬ ‫یک تلخی بی پایان بعد از یک پایان‬ ‫تلخ‪...‬‬ ‫چند هفته پیش که میم تماس‬ ‫گرفت‪ ،‬گفتم شنیده ای که می گویند‬ ‫زاینده رود دوباره پر اب شده است؟‬ ‫جوابی نداد‪ .‬انگار دلش یک شروع‬ ‫تازه نمی خواست؛ درست مثل من که‬ ‫محال است این نوشته را برای بار دوم‬ ‫بخوانم‪.‬‬ ‫زندگی اغلب ان چیزی نمی شود که‬ ‫انتظارش را میکشی‪ ،‬با این حال چقدر‬ ‫شیرین است وقتی یک نفر از گذشته‬ ‫خودش را به حال می رساند و زاینده‬ ‫رود را بهانه می کند تا برای چند دقیقه‬ ‫هم که شده غم غربت را به اغوش‬ ‫خاطره یک عشق قدیمی بسپاری‪.‬‬ ‫*روزنامه نگار ایرانی ساکن امریکا‬ صفحه 2 ‫بلوط‬ ‫شماره هفتم خرداد ‪1398‬‬ ‫زاینده رود به من «باران» داد‬ ‫یک روایت عاشقانه‬ ‫دکتر احسان محمدی*‬ ‫اسم مان رازده بودند پشت‬ ‫شیشه ی بُرد رنگ و رو رفته‬ ‫مدرسه‪ .‬من‪ ،‬حسین صحرایی‬ ‫و روح اهلل کرمی‪ ،‬دعوت شده‬ ‫به پنجمین کنفرانس فیزیک‬ ‫دانش اموزی اصفهان‪.‬‬ ‫اص ً‬ ‫ال همان کلمه «کنفرانس»‬ ‫کافی بود تا بقیه بچه ها جوری‬ ‫ما را نگاه کنند که انگار دارند‬ ‫انیشتین یا دست کم پرفسور‬ ‫محمود حسابی را از نزدیک‬ ‫می بینند‪.‬‬ ‫سه ماه رنج اور طی شد تا مرداد‬ ‫‪ 1376‬از راه برسد‪ .‬شب راه‬ ‫افتادیم‪ .‬با اتوبوس‪ .‬از ایالم تا‬ ‫اصفهان‪ .‬خوابم نمی برد‪ .‬نشسته‬ ‫بودم پشت سر راننده که پیراهن‬ ‫سیاهی تنش بود و موهای جلوی‬ ‫پیشانی اش ریخته بود‪ .‬مسافرها‬ ‫اکثراً خواب بودند اما چشم های‬ ‫من و حسین برق می زد و البته‬ ‫گوش هایمان هم!‬ ‫ان روزها خیلی ترانه گوش دادن ُمد‬ ‫نبود‪ .‬حداقل توی خانه ما‪ .‬کاست‬ ‫«یاد ایام» استاد شجریان را مو به‬ ‫مو حفظ بودم و وقتی می خواند‪«:‬‬ ‫اهلل اهلل که بسی سود نکرد‪ /‬ان که‬ ‫یوسف به زر ناسره بفروخته بود» من‬ ‫بندبندم به پرواز در می امد ولی حاال‬ ‫مرد خواننده می خواند‪«:‬کی بیشتر از‬ ‫من برات می میره‪ /‬کی مثل من به‬ ‫دام تو اسیره‪ /‬پس دیگه رنجم نده‪/‬‬ ‫این همه ازارم نده‪ /‬بین عاشقای‬ ‫خود‪ ،‬بیشتر از این خارم نکن‪.»..‬‬ ‫گوش های من و حسین کلمه ها را در‬ ‫هوا می قاپید‪...‬‬ ‫نزدیک صبح رسیدیم ترمینال کاوه‬ ‫و تا مربی مان ُپرسان ُپرسان خوابگاه‬ ‫را پیدا کند افتاب زد‪ .‬در دانشگاه‬ ‫صنعتی اصفهان مستقر شدیم‪ .‬ما‬ ‫که سال چهارم دبیرستان بودیم و‬ ‫در جدال با کنکور و تمنای دانشگاه‪،‬‬ ‫حاال نتیجه نیامده‪ ،‬داشتیم صبحانه‬ ‫دانشگاه می خوردیم!‬ ‫مردادماه گرمی بود اما برای ما که زیر‬ ‫پوست مان اتشفشان اشتیاق روشن‬ ‫بود‪ ،‬همه چیز بهاری به نظر می رسد‪.‬‬ ‫دانش اموزانی از سراسر کشور که در‬ ‫مرحله مقدماتی پذیرفته شده بودند‬ ‫برای شرکت در این کنفرانس دور هم‬ ‫جمع شدند‪.‬‬ ‫روز اول فقط علم و دانش و فیزیک‬ ‫و ازمایش و سخنرانی بود اما روز دوم‬ ‫فرصت اصفهان گشتن را پیدا کردیم‪.‬‬ ‫اتوبوس ها به صف شدند و ما‬ ‫فیزیکدانان جوان در حالیکه‬ ‫کارت هایمان را انداخته بودیم‬ ‫گردن مان رفتیم برای دیدن‬ ‫دیدنی های اصفهان که فقط در‬ ‫تلویزیون دیده و عکس هایشان را در‬ ‫مجالت ورق زده بودیم‪.‬‬ ‫این اولین رودخانه ای بود که‬ ‫می دیدم از وسط شهر می گذرد‪ .‬مثل‬ ‫ابی که از الی انگشت های ادم لیز‬ ‫بخورد‪ .‬از پشت شیشه اتوبوس‬ ‫نگاه می کردم به زاینده رود‪ .‬شبیه‬ ‫عکسی بود که روی بسته گز دایی‬ ‫خداداد دیده بودم‪ .‬پیاده شدیم‪.‬‬ ‫بوی خوب اب یا کمی رطوبت و ُهرم‬ ‫خورد به صورتم‪ .‬حسین و روح اهلل را‬ ‫گم کردم و رفتم سمت پل‪ .‬راهنما‬ ‫داشت برایمان حرف می زد و من هر‬ ‫دفعه سرم را از یک دریچه می اوردم‬ ‫بیرون و رد پل را نگاه می کردم که گره‬ ‫می خورد به ان ور خیابان‪.‬‬ ‫دوباره برگشتم توی جمع و پیش‬ ‫مسعود و امیر دو پسر اصفهانی که در‬ ‫کنفرانس با هم دوست شده بودیم‪.‬‬ ‫راهنما داشت می گفت که این پل را‬ ‫چهارصدسال پیش ساخته اند‪.‬‬ ‫_ وقتی ما داشتیم این پل رو‬ ‫می ساختیم‪ ،‬امریکایی ها داشتن‬ ‫میرفتن فضا! این را پسر الغر و‬ ‫قدبلندی که کنار من بود با صدای‬ ‫خفه ای گفت‪ .‬هنوز حرفش تمام‬ ‫نشده بود که دختر چادری که صورت‬ ‫گردی داشت ارام و با شرمی که خاص‬ ‫ان روزگار بود‪ ،‬گفت‪ :‬امریکا چهارصد‬ ‫ساله کشف شده! عمر این پل از کل‬ ‫کشور امریکا بیشتره! اسمش محبوبه‬ ‫غالمی بود‪ .‬از گیالن‪ .‬صبحش در‬ ‫مورد اثر بارش قطره های باران بر‬ ‫فرسایش خاکی سخنرانی کرده بود‪.‬‬ ‫کنار سی و سه پل با دوربین روح اهلل‬ ‫چند عکس یادگاری گرفتیم‪ ،‬وقتی‬ ‫رسیدیم خانه و عکس ها را ظاهر‬ ‫کردیم سیاه و نیمه تاریک بود‪.‬‬ ‫حسرت خوردم و گمان کردم حاال کی‬ ‫دوباره برمی گردم اصفهان تا دوباره‬ ‫کنار ان رودخانه پرطراوتی که مردم‬ ‫کنارش بساط کرده بودند‪ ،‬عکس‬ ‫بگیرم‪.‬‬ ‫حاال هر سال می روم اصفهان‪ .‬حتی‬ ‫سال هایی که زاینده رود خشک بود‬ ‫و هر بار که می رسیم به پل‪" ،‬باران"‬ ‫دخترم می گوید‪:‬‬ ‫ بابا اینجا با دایی مسعود دوست‬‫شدی؟‬ ‫*نویسنده و روزنامه نگار‬ ‫‪3‬‬ صفحه 3 ‫بلوط‬ ‫شماره هفتم خرداد ‪1398‬‬ ‫اصفهان را اب‬ ‫برده است!‬ ‫روایت طغیانی از یک رود ارام‬ ‫عادل امیری*‬ ‫پاز افتاده ام‪ .‬ما در هم جریان یافته‬ ‫ایم‪ .‬حاالست که یک ماهی فیروزه‬ ‫ای کوچک از گوشم بپرد بیرون‪.‬‬ ‫چشم هایم شبیه دوصدف کوچک‬ ‫شده که با دیدن اب‪ ،‬باز و بسته می‬ ‫شود‪ .‬نبض رود را گرفته ام‪ .‬مقرر شده‬ ‫که بارها بمیرم و برگردم‪ .‬برمی گردم‪.‬‬ ‫بیست و هشت سال پیش‪ ،‬جایی بر‬ ‫لبه تیز دهه هفتاد ایستاده ام‪ .‬کودکی‬ ‫پنج ساله ام که با دایی یکی مانده به‬ ‫موتور گازی رفته ایم لب‬ ‫اخری و یک‬ ‫ِ‬ ‫نمکی مینو دستم است‬ ‫اب‪ .‬پفک‬ ‫ِ‬ ‫و کناره های رود‪ ،‬همچنان وحشی‪.‬‬ ‫به گمانم زمستان وقتی بوده باشد‬ ‫یا نزدیک عید‪ .‬هوا رو به غروب بود‬ ‫هاشور تیره‬ ‫و خنک انگار‪ .‬یک جور‬ ‫ِ‬ ‫و گرفتگی هوا را هم حس می کنم‪.‬‬ ‫من و رود غرق پرنده ایم‪ .‬مر غ های‬ ‫ماهی خوار‪ ،‬با اشتهایی سیری ناپذیر‬ ‫دورم می گردند و دانه های خوشمزه‬ ‫پفک را از دستم می قاپند‪ .‬یکی دو‬ ‫رود‬ ‫نیمکت هم با فاصله ای نسبی از ِ‬ ‫خاک حاصل خیز ساحل‬ ‫رونده در‬ ‫ِ‬ ‫فرورفته اند‪ .‬شاید دایی انجا نشسته‬ ‫و سیگار می کشد‪ .‬شاید هوایم را دارد‪.‬‬ ‫شاید خاطرم نباشد ان موقع چه حسی‬ ‫داشتم یا چه پوشیده بودم‪.‬‬ ‫نمی دانم کدام خاطره را قلمی کنم‬ ‫اما فواره میان رودخانه از روی بام‬ ‫کاهگلی خانه ما در یکی از محالت‬ ‫احمداباد پیداست‪.‬‬ ‫من دبستانی شده ام و در خانه ای‬ ‫دواشکوبه با معماری اواخر قاجار و‬ ‫پهلوی اول زیر بازارچه کالنتر‬ ‫اوائل‬ ‫ِ‬ ‫زندگی می کنیم‪.‬‬ ‫اب فواره مثل گدازه های بی رنگی از‬ ‫سر وال بزرگی که زیر بستر رود‬ ‫سوراخ ِ‬ ‫ِ‬ ‫نفس می کشد باالزده‪ .‬دست های‬ ‫کوچکم را سایه بان چشم ها کرده ام و‬ ‫نمی دانم چم است!‬ ‫یکی دوسالی بزرگ تر شده ام شاید‪.‬‬ ‫سیاه جدید خریده که‬ ‫دایی یک موتور ِ‬ ‫رینگ هایش طالیی است‪ ،‬با حالتی‬ ‫تهاجمی شبیه موتورهای پرشی‪ .‬شاید‬ ‫هم می خواسته مثل رخش رستم بپرد‬ ‫میان روایت‪.‬‬ ‫رودخانه برای اولین بار در کودکی‬ ‫من طغیان کرده‪ .‬اسمان روشن و‬ ‫بهاریست و رنگ ها در شفاف ترین‬ ‫شکل ممکنشان در هوا جریان دارند‪.‬‬ ‫روی باک و توی دل دایی نشسته ام‬ ‫و می خندم‪.‬‬ ‫پشتم گرم است و مثل خر کیف کرده‬ ‫موتور‬ ‫و شیفته چرخش ارام چرخ های‬ ‫ِ‬ ‫سیاه میان ِاب سبز و روشن زاینده رود‬ ‫طغیانی شده ام‪ .‬داریم توی خیابان‬ ‫کمال اسماعیل می رویم و اصفهان را‬ ‫اب برده است‪.‬‬ ‫رودخانه‪ ،‬در فربه ترین فرم خودش در‬ ‫رود اکتاویو‬ ‫شهر من قدم می زند‪ .‬یاد ِ‬ ‫بزرگ تر شده ام‪ .‬شاید پنجم دبستان‬ ‫باشم یا اوائل دوره راهنمایی‪ .‬شاید‬ ‫اصال انجایی که می گویم نباشم‪.‬‬ ‫شاید دارم دروغ می گویم اما پدر یک‬ ‫پیکان استیشن کرمی دارد با اگزوزی‬ ‫پاره که توی محل به هلیکوپتر‬ ‫معروف شده‪ .‬ما در منطقه ای دور از‬ ‫شهر به نام جی شیر می نشینیم‪ .‬انجا‬ ‫کانال سیمانی بسیاربزرگی هست که‬ ‫اب تویش کله می زند و زاینده رود را‬ ‫شکر می گوید‪ .‬با خاله ها و بچه ها و‬ ‫شوهرهایشان و دوتا مر غ و یک ال ک‬ ‫پشت امده ایم ناژوان‪ .‬شاید هم‬ ‫سیزده به در بوده باشد‪ .‬برای اولین‬ ‫بار انگار اب رودخانه کم شده‪ .‬با یکی‬ ‫از پسرخاله ها که کوچکتر از من است‪،‬‬ ‫گل سله بسته بر‬ ‫تکه های‬ ‫کوبیستی ِ‬ ‫ِ‬ ‫بستر رودخانه را برمی داریم و شکلک‬ ‫می سازیم‪ .‬چیزهایی هم روی انها‬ ‫می نویسیم تا اب ببرد‪ .‬پدر برای ما‬ ‫‪4‬‬ ‫یک خرچنگ بزرگ نارنجی می گیرد‬ ‫که بعدا قرار است بمیرد‪ .‬امده ایم که‬ ‫برویم باغ پرندگان‪ .‬ظهر ناهار جوجه‬ ‫می خوش از باد و بید‪.‬‬ ‫است و هوا ِ‬ ‫مر غ ها از من بیشتر کیف کرده اند‪.‬‬ ‫ال ک پشته را نمی دانم‪ .‬من پدرم را‬ ‫دوست ندارم‪.‬‬ ‫دبیرستانی ام و در بحبوحه بلوغ‪.‬‬ ‫زمستان است و برف امده‪ .‬با‬ ‫بعد امتحان امده ایم‬ ‫همکالسی ها ِ‬ ‫کنار رودخانه برف بازی‪ .‬فکر می‬ ‫کنم در برهه اعتصاب معلم ها بوده‬ ‫باشد‪ .‬انها می روند قهوه خانه ِفیل‬ ‫پل‬ ‫ابادی که روی یک تپه ِبر ورودی ِ‬ ‫چوبی از سمت کمال اسماعیل بود و‬ ‫شهرداری خرابش کرد‪ .‬ایستاده ام‪،‬‬ ‫قدم می زنم و به این فکر می کنم‬ ‫که دلم نمی خواهد بروم خانه‪ .‬هنوز‬ ‫هم کلی مرده از اب می گیرند‪ .‬صدای‬ ‫غریق پتوپیچ که به‬ ‫طبل طبال ها و‬ ‫ِ‬ ‫حالت قهر پای یک از دهانه ها روی‬ ‫سنگ های چکش خورده پشت به‬ ‫ما دراز کشیده و زانوهایش را توی‬ ‫دل سنگ های سرد چندصدساله‬ ‫فروکرده‪ ،‬حرف های زیادی برای‬ ‫نگفتن دارد‪ .‬همیشه دلم می خواست‬ ‫مثل ویرجینیا وولف با جیب های پر‬ ‫از سنگ به عمق رودخانه صعود کنم‪.‬‬ ‫مردگان زنده رود‪ ،‬در من نفس می‬ ‫کشند‪ ،‬هنوز‪.‬‬ ‫مثل گالیور می دانم که یک طوری‬ ‫شـــده‪ .‬اتفاقـــــات بــــــدی افتـــــاده‬ ‫که نمی خواهـــــــــم بگویــــم‪ .‬اتفاقات‬ ‫بدتری هم افتاده که یادم نمی اید!‬ ‫یک اخوند اشنا دعایی بر تخم مر غ‬ ‫ماشینی می نویسد‪ .‬به من می گویند‬ ‫برو بیندازش توی رود‪ .‬می روم پای‬ ‫سی و سه پل و پرتش می کنم‪ .‬تخم‬ ‫مر غ ماشینی را اب می برد اما غم‬ ‫را نه‪ .‬هوا خاکستری است و سقف‬ ‫اسمان کوتاه‪ .‬دلم نمی خواهد به خانه‬ ‫برگردم‪ .‬انگار نیکی به دجله نیامده‪.‬‬ ‫باران شالقی از توی یقه ام شره می کند‬ ‫ِ‬ ‫تا کفش‪ .‬می روم سر کار‪ .‬مادر کیسه‬ ‫خشک پرنده ها را داده دستم‪ .‬زیر‬ ‫نان‬ ‫ِ‬ ‫رگبار باران خم شده ام‪ .‬مقرر شده که‬ ‫او دچار سرطان روده شود‪ .‬پرنده ای‬ ‫نیست‪ ،‬درخت می خواند‪.‬‬ صفحه 4 ‫بلوط‬ ‫شماره هفتم خرداد ‪1398‬‬ ‫رفاقتمان را اب برد‬ ‫دو ر وایت غریب برای یک رود اشنا‬ ‫مهری مصور*‬ ‫رودخانه مدتی است بند امده‪ .‬دیپلم‬ ‫ناقصی گرفته و به سربازی رفته و‬ ‫برگشته ام‪ .‬بعد از تجارب بسیار تغییر‬ ‫شغل‪ ،‬باالخره کتاب فروش شده ام‪.‬‬ ‫حالم که بد می شود می روم دنباله‬ ‫رودخانه‪ .‬دیوانه وار قدم می زنم‪.‬‬ ‫اواخر این دوره هم عاشق می شوم‪.‬‬ ‫دستش را گرفته و حوالی هشت شب‬ ‫با او به میان رودخشک امده ام‪ .‬وقت‬ ‫بستن عهد‪ ،‬نشسته ایم روی بوته های‬ ‫رونده علفی که به ان می گوییم علف‬ ‫سگی‪.........‬‬ ‫به نیم روزی گرم‬ ‫سیالبه های روشن خورشید می بارند‬ ‫تو در انبوه بی عالقگی به مرگ خواهی‬ ‫زاد‬ ‫همچون فروافتادن جسمی سنگین بر‬ ‫مالفه های چیندار از طغیان‪...‬‬ ‫گر شد از کفت‬ ‫یار بی وفا‬ ‫کن کنار پل سراغش‪...‬‬ ‫*روزنامه نگار‬ ‫ما در منطقه ای دور از شهر به‬ ‫نام جی شیر می نشینیم‪ .‬انجا‬ ‫کانال سیمانی بسیاربزرگی‬ ‫هست که اب تویش کله‬ ‫می زند و زاینده رود را شکر‬ ‫می گوید‪ .‬با خاله ها و بچه ها‬ ‫و شوهرهایشان و دوتا مرغ‬ ‫و یک ال ک پشت امده ایم‬ ‫ناژوان‪ .‬شاید هم سیزده به‬ ‫در بوده باشد‪ .‬برای اولین بار‬ ‫انگار اب رودخانه کم شده‪.‬‬ ‫افتاب نزده راهی می شدیم تا جا پیدا‬ ‫کنیم‪ ،‬هم برای ماشین و هم برای‬ ‫زیرانداز‪ .‬عادت قدیمی پدر بزرگ و‬ ‫پدر بود‪ .‬واجب می دانستند صبحانه‬ ‫را در مقصد بخورند‪ ،‬اصال تمام سفر‬ ‫یک طرف و صبحانه مفصل سفر هم‬ ‫یک طرف‪ .‬هنوز دور و برمان خلوت‬ ‫بود که بساط صبحانه پهن می شد‪.‬‬ ‫برای مایی که نه خودمان باغی‬ ‫داشتیم و نه مزرعه ای و نه کسی‬ ‫برای باغ و مزرعه اش تعارف می کرد‪،‬‬ ‫لب اب تنها انتخاب سیزده بدرها‬ ‫بود‪ .‬پل خواجو یا سی و سه پل فرقی‬ ‫نداشت‪ ،‬به خاطر دیابت پدربزرگ و‬ ‫عادت مداوم برای دستشویی رفتن‪،‬‬ ‫همیشه انتخابمان جایی نزدیک‬ ‫دستشویی های پارک بود‪ .‬چون زود‬ ‫می رفتیم‪ ،‬جای پارک زیاد بود‪.‬‬ ‫قایق سواری در زاینده رود‪ ،‬تفریح‬ ‫ثابت اصفهانی ها بود‪ .‬از وقتی‬ ‫ساعت کار قایق ها شروع می شد‪،‬‬ ‫توی صف می رفتیم‪ .‬هیچ وقت‬ ‫نفهمیدم ما که از اول توی صف‬ ‫بودیم‪ ،‬چرا همیشه ساعت ها‬ ‫طول می کشید تا نوبتمان شود‪.‬‬ ‫بعضی سال ها حتی به ناهار دسته‬ ‫جمعی خانوادگی هم نمی رسیدیم تا‬ ‫نوبتمان در صف اسکله را نگه داریم‪.‬‬ ‫وقتی نوبتمان می شد‪ ،‬یک قایق‬ ‫سه نفره و یک دو نفره می گرفتیم‬ ‫و من دایی بزرگ تر باید پدال را‬ ‫حرکت می دادیم اما بعد از همان چند‬ ‫حرکت اول‪ ،‬کل قوت زانویم گرفته‬ ‫می شد و بار حرکت قایق روی دوش‬ ‫دایی می افتاد‪ .‬معموال وسط های‬ ‫رودخانه دور خودمان چرخ می زدیم‬ ‫و قایق های دیگر را می دیدیم که‬ ‫تا انجایی دور شده اند که تابلوی‬ ‫«خطر» کنارشان بود‪ .‬زمان قایق‬ ‫سواری نیم ساعت بود اما همه‬ ‫زرنگی مان را در نیم ساعت اضافه ای‬ ‫می دیدیم که روی اب بمانیم و به‬ ‫پیام های چندباره بلندگوی اسکله‬ ‫بی محلی می کردیم‪ .‬بعضی ها برای‬ ‫اینکه بیشتر روی اب باشند‪ ،‬مسیر‬ ‫دورتری را انتخاب می کردند تا‬ ‫برگشتشان خیلی طول بکشد‪ .‬بعضی‬ ‫وقت ها کار به جایی می رسید که‬ ‫مسئول اسکله قایقرانی خواجو با قایق‬ ‫موتوری دنبالشان می امد تا مجبور‬ ‫شوند از روی اب دل بکنند‪ .‬از وقتی‬ ‫سیزده بدر یادم می اید تا وقتی که پایه‬ ‫دورهمی های ما از هم پاشید تا برای‬ ‫همیشه صف قایق سواری زنده ترین‬ ‫خاطره من از زاینده رود است‪.‬‬ ‫حسرتی که ماند‬ ‫دارم از ته دل می خندم‪ .‬خیلی‬ ‫بد عکسم‪ ،‬ان وقت هایی که می‬ ‫خندم بدتر اما تنها عکسی است که‬ ‫همه صورتم خنده شده و عکسم را‬ ‫دوست دارم‪ ،‬بیشتر به خاطر اینکه او‬ ‫کنارم نشسته است‪ .‬از چهارباغ رد می‬ ‫شدیم‪ ،‬پشت یک مغازه خرده فروشی‬ ‫ایستادیم‪.‬‬ ‫گلدان هایی شکل چکمه پشت‬ ‫ویترین بود‪ .‬گفت برای خواهرزاده‬ ‫می خواهد خرید کند‪ ،‬نظری نداشتم‬ ‫اما چون حس کردم می خواهد‬ ‫بخرد‪ ،‬تعریف کردم‪ .‬دو مدل از دو‬ ‫رنگ انتخاب کردیم‪ .‬پایین پای‬ ‫سی و سه پل جمع شده بودیم‪،‬‬ ‫همه توی عکس هستند‪ ،‬بی برنامه‬ ‫قبلی تصمیم گرفته بودند برای تولد‬ ‫بگیرند‪ ،‬البد چند روزی از ‪ 22‬ابان‬ ‫گذشته بود که به صرافت نبودم‪.‬‬ ‫گلدان صورتی و ابی لی را برای من‬ ‫خریده بود‪ .‬دارم توی عکس از ته دل‬ ‫می خندم‪ .‬یکی از ان عکس هایی‬ ‫هستند که همه دوستان هم گروهی‬ ‫هستند اما حاال بودن او برایم چیز‬ ‫دیگری است‪ .‬سمت چپم نشسته و‬ ‫به دوربین نگاه می کند‪ .‬روز تولد بی‬ ‫اهمیت ترین روزهاست اما لبخندی‬ ‫که تمام پهنای صورتم را پر کرده‪،‬‬ ‫البد به واسطه بودن زهره بوده که‬ ‫اول فروردین ‪ 96‬رفت وگرنه بودن‬ ‫بقیه که هستند و البد بود و نبودشان‬ ‫فرقی ندارد‪.‬‬ ‫پی نوشت‪ :‬زاینده رودی که وسط‬ ‫شهر ماست و پر اب و خشک شاید هر‬ ‫روز از کنارش بگذرم‪ ،‬برایم همین دو‬ ‫خاطره زنده است‪.‬‬ ‫*روزنامه نگار‬ ‫‪5‬‬ صفحه 5 ‫بلوط‬ ‫شماره هفتم خرداد ‪1398‬‬ ‫در شهر‬ ‫تشکیل ستاد گردشگری‬ ‫شهر اصفهان‬ ‫دو پیشنهاد‬ ‫شهرداری اصفهان به یونسکو‬ ‫معاون شهرسازی و معماری شهردار‬ ‫اصفهان به عنوان نماینده ویژه‬ ‫شهردار اصفهان همراه با دو عضو‬ ‫شورای اسالمی شهر در سیزدهمین‬ ‫نشست شهر خالق یونسکو در‬ ‫شهر «فابریانو» ایتالیا حضور یافت‬ ‫و دو پیشنهاد ارائه داد‪ .‬به گزارش‬ ‫ایمنا‪ ،‬سید احمد حسینی نیا در‬ ‫این نشست اظهار کرد‪ :‬به عنوان‬ ‫نماینده ویژه شهردار اصفهان‬ ‫در این نشست حضور یافته و دو‬ ‫پیشنهاد را اعالم می کنم؛ نخست‬ ‫انکه با توجه به وجود ‪ ۱۹۷‬شاخه‬ ‫صنایع دستی در اصفهان‪ ،‬این‬ ‫جهان شهر به عنوان کاندیدای‬ ‫ریاسـ ــت کمیت ــه صنای ـ ـ ـ ـ ــع دستی‬ ‫شهرهای خالق باشد و دوم اینکه‬ ‫اصفهان امادگی دارد در سال های‬ ‫اینده میزبان تمام مجموعه شبکه‬ ‫شهرهای خالق باشد‪.‬‬ ‫چهارراه پروین به نام‬ ‫«اتش نشانی» نامگذاری شد‬ ‫مدیرعامل سازمان اتش نشانی و‬ ‫خدمات ایمنی شهرداری اصفهان‬ ‫گفت‪ :‬چهار راه پروین به نام‬ ‫«اتش نشانـ ـ ـ ــی» نامگـ ـ ـ ــذاری شد‪.‬‬ ‫محسن گالبی در گفت و گو با ایمنا‬ ‫اظهار کرد‪ :‬اموزش و پژوهش‪ ،‬وارد‬ ‫کردن ‪ ۲۰‬دستگاه خودروی خریداری‬ ‫شده به ناوگان اتش نشانی‪ ،‬به‬ ‫کارگیری ‪ ۲۰۰‬نیروی جدید‪ ،‬افتتاح‬ ‫دو ایستگاه جدید اتش نشانی‪،‬‬ ‫کلنگ زنی چهار تا هشت ایستگاه‬ ‫اتش نشانی همچنین ایجاد‬ ‫فضای پرنشاط برای کارکنان از‬ ‫دیگر اولویت های سازمان اتش‬ ‫نشانی و خدمات ایمنی شهرداری‬ ‫اصفهان در سال ‪ ۹۸‬است‪ .‬وی با‬ ‫اشاره به فعالیت های اداره اموزش‬ ‫و پژوهش این سازم ـ ــان اظهار‬ ‫کرد‪ :‬در تفاهم نام ـ ـ ـ ـه ای با سازمان‬ ‫تاکسیرانی اموزش ‪ ۲۳‬هزار نفر از‬ ‫یه ـ ـ ـ ـ ــای گردشی‪،‬‬ ‫رانندگـ ــان تاکس ‬ ‫اژانس ها و اسنپ انجام خواهد شد‪،‬‬ ‫ادامه داد‪ :‬برای اموزش دو هزار نفر‬ ‫راننده اتوبوس برنامه ریزی شده‬ ‫و تفاهم نامه ای در این راستا امضا‬ ‫خواهد شد‪.‬‬ ‫‪6‬‬ ‫شهردار اصفهان گفت‪ :‬ستاد گردشگری‬ ‫شهر اصفهان در حال شکل گیری است‬ ‫که طرح «اصفهان ‪ »2020‬می تواند یکی‬ ‫از زیرساخت های این ستاد باشد‪.‬‬ ‫به گزارش اداره ارتباطات رسانه ای‬ ‫شهرداری اصفهان‪ ،‬قدرت اله نوروزی‬ ‫در اج ـ ــالس هـ ــم اندیشـ ـ ـ ــی روسـ ـ ـ ــای‬ ‫کمیسیون های شوراه ـ ـ ـ ــای اسالمـ ـ ـ ـ ــی‬ ‫کالنشهرها و مراکز استان ها با اشاره به‬ ‫اینکه شهرداری ها متولی امور خاص‬ ‫شهری هستند و در کشور ما قانون گذار‬ ‫برای گردشگری متولی دیگری تعیین‬ ‫کرده است‪ ،‬اظهار کرد‪ :‬به همین دلیل ما‬ ‫دچار چالش بزرگی در این عرصه هستیم‬ ‫که اگر از یک طرف به این موضوع بی‬ ‫توجهی کنیم‪ ،‬به معنای عدم توجه به‬ ‫توسعه شهر است اما از طرف دیگر وظیفه‬ ‫مستقیمی بر عهده شهرداری در این‬ ‫زمینه گذاشته نشده است‪.‬‬ ‫وی ادامه داد‪ :‬اگر شهرداری ها برای‬ ‫گردشگری برنامه خاصی نداشته باشند‪،‬‬ ‫خاطره خوشی برای گردشگران از زمان‬ ‫حضور در شهر باقی نمی ماند و فلسفه‬ ‫وجودی چنین نشست هایی هم‬ ‫اندیشی برای ایجاد زیرساخت در حوزه‬ ‫گردشگری است‪.‬‬ ‫شهردار اصفهان با اشاره به اینکه‬ ‫براساس گفته مسئوالن استان اصفهان‬ ‫تا سال ‪ 99‬اصفهان باید ‪ 10‬میلیون‬ ‫گردشگر را به استان جذب کند‪ ،‬اظهار‬ ‫کرد‪ :‬این هدف گذاری در حالی است که‬ ‫در اصفهان پنج هزار و ‪ 580‬تخت برای‬ ‫اقامت گردشگر در ‪ 68‬هتل اصفهان‬ ‫وجود دارد و این بدان معناست که اگر‬ ‫شش هزار گردشگر به اصفهان وارد‬ ‫شوند ما توان تامین محل اقامت انها در‬ ‫هتل ها را نداریم‪.‬‬ ‫وی با بیان اینکه از ‪ 68‬هتل اصفهان‬ ‫دو هتل ‪ 5‬ستاره‪ 15 ،‬هتل ‪ 3‬ستاره و‬ ‫چهار هتل ‪ 4‬ستاره است‪ ،‬گفت‪ :‬مدیریت‬ ‫شهری اصفهان طی دو سال گذشته‬ ‫توانسته پروانه ساخت ‪ 26‬محل اقامتی‬ ‫که ‪ 22‬مورد ان هتل است را صادر کند‪.‬‬ ‫نوروزی بیان کرد‪ :‬اگر زیرساخت های‬ ‫این چنینی در شهر جهانی فراهم نشود‬ ‫عمال توسعه گردشگری محقق شدنی‬ ‫نیست‪.‬‬ ‫وی با اشاره به اینکه برگزاری چنین‬ ‫نشست هایی باید تک روی ها را تبدیل‬ ‫به شبکه فعال کند‪ ،‬گفت‪ :‬انتظار ما این‬ ‫است که شوراها و شهرداری ها اول به‬ ‫ایران بیندیشند تا در سایه این اندیشه‪،‬‬ ‫شهرها اباد شود‪.‬‬ ‫ورود ‪ 70‬دستگاه اتوبوس‬ ‫به ناوگان حمل و نقل شهری‬ ‫فرزانه افسرطه‬ ‫در نشست مدیرعامل شرکت واحد‬ ‫اتوبوسرانی شهرداری اصفهان با‬ ‫خبرنگاران‪ ،‬افزایش سطح رضایتمندی‬ ‫در نتیجه نظرسنجی از مسافران‪ ،‬اصالح‬ ‫مهندسی خطوط و ورود ‪ 70‬دستگاه‬ ‫اتوبوس و مینی بوس جدید به ناوگان‬ ‫حمل و نقل شهری اصفهان اعالم شد‪.‬‬ ‫قدرت اهلل افتخاری‪ ،‬مدیرعامل شرکت‬ ‫واحد اتوبوسرانی شهرداری اصفهان با‬ ‫اشاره به ‪40‬درصد افزایش بهره وری و‬ ‫تغییراتی که در یک و نیم سال گذشته‬ ‫در حوزه خطوط اتوبوسرانی‪ ،‬مالی‪،‬‬ ‫فنی ایجادشده‪ ،‬اظهار کرد‪ :‬طبق‬ ‫نظرسنجی از مسافران ‪ 102‬خط و هزار‬ ‫و ‪ 100‬دستگاه اتوبوس‪ ،‬شهروندان از‬ ‫ناوگان حمل و نقل اتوبوسرانی افزایش‬ ‫رضایت داشتـ ـ ـ ـ ـ ـه اند‪ .‬وی گفـ ــت‪ :‬روزانه‬ ‫‪ 550‬هـ ـ ــزار مسافـ ـ ـ ــر از طری ـ ــق ناوگان‬ ‫اتوبوسرانی اصفهان جابجا می شوند‪.‬‬ ‫ضمن انکه تعمیرات و استفاده بهینه از‬ ‫ناوگان سبب کاهش مصرف دو میلیون‬ ‫لیتر گازوئیل در طول سال گذشته شد‪.‬‬ ‫افتخ ـ ــاری از باز مهندس ـ ــی خطـ ـ ـ ــوط‬ ‫اتوبوسرانی با هدف افزایش کارایی و‬ ‫کاهش تعداد سوار و پیاده شدن مسافران‬ ‫و در نهایت ارتباط به شبکه خطوط‬ ‫مترو خبر داد و افزود‪ :‬با اصالح خطوط‬ ‫اتوبوسرانی‪ ،‬سال گذشته ‪ 70‬اتوبوس‬ ‫فرسوده از ناوگان خارج و چند خط جدید‬ ‫در ‪ 10‬خیابان به خطوط سرویس دهی‬ ‫اتوبوسرانی اضافه شد که این خطوط‬ ‫در خیابان هایی راه اندازی شد که‬ ‫حدود ‪ 20‬سال هیچ اتوبوسی از انها عبور‬ ‫نمی کرد‪ .‬وی با اشاره به کاهش زمان‬ ‫انتظار مسافران در ایستگاه از ‪ 15‬به ‪12‬‬ ‫دقیقه‪ ،‬نظام مندی خطوط اتوبوسرانی‬ ‫با نصب تابلوهای زمان بندی در ابتدا و‬ ‫انتهای خطوط و راه اندازی اپلیکیشن‬ ‫موبایلی را از دیگر اهداف اتوبوسرانی‬ ‫بیان کرد که بزودی محقق می شود‪.‬‬ ‫همچنین با تجهیز اتوبوس های سیار‬ ‫نهـ ـ ـ ــای مسل ـ ـ ــط به تعمیـ ــر‬ ‫به تکنسی ‬ ‫اتوبوس های واحد‪ ،‬زمان توقف اتوبوس‬ ‫در تعمیرگاه کاهش یافته است‪ .‬وی‬ ‫در ادامه با صحبت از ورود ‪ 50‬دستگاه‬ ‫اتوبوس اسکانیا به ناوگان شهر اصفهان‬ ‫افزود‪ :‬امسال نیز ‪ 70‬دستگاه اتوبوس و‬ ‫مینی بوس جدید با استاندارد یورو‪ 5‬به‬ ‫ناوگان اضافه خواهند شد‪.‬‬ صفحه 6 ‫بلوط‬ ‫راه اندازی موزه ابفای استان اصفهان‬ ‫با نگاه ملی‬ ‫رئیس گنجینه ملی اب ایران گفت‪ :‬موزه‬ ‫صنعت اب و فاضالب استان اصفهان‬ ‫باید با نگاه ملی و در شان پایتخت‬ ‫فرهنگی جهان اسالم ایجاد شود‪.‬چرا‬ ‫اصفهان تنها شهری در کشور است که‬ ‫دارای خانه فرهنگ اب است‪.‬‬ ‫مهندس رضا راعی در جریان بازدید از‬ ‫خانه فرهنگ اب اصفهان بر انتخاب‬ ‫مکانی مناسب برای راه اندازی گنجینه‬ ‫صنعت ابفای استان اصفهان تاکید‬ ‫کرد و گفت‪ :‬استان اصفهان ظرفیت‬ ‫داشتن موزه تخصصی اب و ابفا را دارد و‬ ‫گنجینه ملی اب ایران از این حرکت های‬ ‫سازنده فرهنگی حمایت می کند‪.‬‬ ‫مهندس راعی گف ـ ـ ـ ــت‪ :‬هـ ـ ـ ــم اکنون‬ ‫ک ـ ـ ــار اح ـ ـ ـ ــداث مـ ـ ــوزه یا پ ـ ـ ــارک موزه‬ ‫اب در استان های مرکزی‪ ،‬اذربایجان‬ ‫شرقی(تبریز) و خوزستان در حال انجام‬ ‫است و در شهر شاهرود نیز بخش‬ ‫خصوصی اقدام به راه اندازی موزه اب‬ ‫کرده که ‪ 70‬درصد ان مربوط به صنعت‬ ‫اب و فاضالب است‪ .‬رئیس گنجینه‬ ‫ملی اب ایران تاسیس موزه اب را در‬ ‫اصفهان ضروری دانست و خاطرنشان‬ ‫ساخت‪ :‬با توجه به اینکه بیش از نیم‬ ‫قرن از فعالیت صنعت اب و فاضالب در‬ ‫اصفهان می گذرد و قدمت صنعت ابفا‬ ‫در اصفهان بیش از سایر نقاط در کشور‬ ‫است و به نظر می رسد تاسیس موزه اب‬ ‫در اصفهان بسیار حائز اهمیت است‪.‬‬ ‫سید اکبر بنی طبا‪ ،‬مدیر روابط عمومی‬ ‫و امــوزش همگان ـ ـ ـ ــی اب ـ ــفای است ـ ـ ــان‬ ‫اصفهان نیز در این بازدید گفت‪ :‬هدف‬ ‫شرکت اب و فاضالب استان اصفهان‬ ‫از راه اندازی این موزه‪ ،‬حفظ و نمایش‬ ‫اسناد‪ ،‬مدارک‪ ،‬تجهیزات‪ ،‬دستاوردها و‬ ‫پیشرفت های صنعت اب و فاضالب در‬ ‫نیم قرن اخیر است‪.‬‬ ‫پایان مشکالت نوبت گیری از پزشکان‬ ‫با سامانه انالین‬ ‫فرزانه افسرطه‬ ‫شرکت کارگشای برتر قرن با نام تجاری‬ ‫نوبت انالین با کمک شرکای تجاری‬ ‫خود از جمله شرکت رهگشای فکر برتر‬ ‫غرب توانسته طی یک هم افزایی در‬ ‫جهت کسب و کارهای نوین در فضای‬ ‫مجازی و تجارت الکترونیک‪ ،‬سامانه‬ ‫نوبت دهی انالین پزشکی با عنوان‬ ‫نوبت انالین را در جهت تسهیل و‬ ‫تسریع در استفاده از خدمات پزشکی و‬ ‫کاهش دغدغه بیماران راه اندازی کند‪.‬‬ ‫سید خدارحم هاشمی‪ ،‬مدیر عامل‬ ‫سامانه نوبت انالین با اشاره به اینکه‬ ‫در قرن بیست و یکم جهان به سمت‬ ‫اقتصاد دانش بنیان یا اقتصاد بی وزن‬ ‫می رود‪ ،‬اظهار داشت‪ :‬با توجه به‬ ‫جایگاه استان اصفهان در زمینه‬ ‫پزشکی و پیراپزشکی بعنوان یکی از‬ ‫قطب های بزرگ کشور و پایتخت‬ ‫فرهنگی کشور و اینکه در حوزه ‪IT‬‬ ‫همواره پیشرو بوده است‪ ،‬مدیران‬ ‫سامانه نوبت انالین تصمیم به‬ ‫اجرای این پروژه به صورت پایلوت از‬ ‫استان اصفهان گرفته اند و سپس در‬ ‫دیگر استانهای کشور اجراء می شود‪.‬‬ ‫هاشمی با صحبت از پرونده الکترونیک‬ ‫سالمت یا مکانیزه کردن خدمات‬ ‫بهداشتی برای همه افراد جامعه‪ ،‬یاداور‬ ‫شد‪ :‬یکی از مزایای پرونده الکترونیک‬ ‫سالمت‪ ،‬نوبت دهی انالین پزشکی‬ ‫یا همان رزرواسیون انالین اینترنتی‬ ‫است که صرفه جویی در زمان اخذ‬ ‫نوبت‪ ،‬تسریع انجام خدمات بهداشتی‬ ‫درمانی و جلوگیری از اقدامات تکراری و‬ ‫مراجعات بی مورد‪ ،‬سبب صرفه جویی‬ ‫در وقت و هزینه بیماران و پرسنل‬ ‫درمانی و پزشکی‪ ،‬نظم در کارها‪ ،‬صرفه‬ ‫جویی مالی و نیز حل بخشی از معضل‬ ‫ترافیک و الودگی هوا و … می شود‪.‬‬ ‫مدیر سامانه نوبت انالین گفت‪ :‬دراین‬ ‫سامانه این قابلیت وجود دارد تا در‬ ‫بیمارستان برای بخش های تخصصی‬ ‫و فوق تخصصی بدون تجمع بی مورد‬ ‫بیماران و همراهانشان‪ ،‬نوبت ارائه‬ ‫شود‪ .‬وی دیگر مزایای این سامانه‬ ‫را اسان بودن فرایند انتخاب پزشک‬ ‫و مرکز درمانی برای بیمار دانست و‬ ‫افزود‪ :‬نوبت دهی و امور مالی برای‬ ‫منشی‪ ،‬پزشک و بیمار ساده شده و‬ ‫بیمار هنگام اخذ نوبت می تواند هزینه‬ ‫مطب یا مرکز مورد نظر خود را در سامانه‬ ‫نوبت انالین مشاهده کند‪ .‬وی با اشاره‬ ‫به استقبال جامعه پزشکی از سامانه‬ ‫نوبن انالین‪ ،‬گفت‪ :‬در طول این دوماه‬ ‫فعالیت‪ ،‬حدود ‪ 100‬پزشک در سامانه‬ ‫ثبت شده اند‪.‬‬ ‫شماره هفتم خرداد ‪1398‬‬ ‫در شهر‬ ‫توسعه نظام اموزش های‬ ‫مهارتی گامی برای تحقق‬ ‫سند تحول بنیادین‬ ‫در همایشی که با عنوان توسعه‬ ‫نظام اموزش های مهارتی با‬ ‫همکاری دانشگاه علمی کاربردی و‬ ‫اموزش و پرورش در استان اصفهان‬ ‫برگزار شد‪ ،‬این دو نهاد تفاهم نامه‬ ‫همکاری منعقد کردند‪ .‬مهدی‬ ‫قیصری‪ ،‬سرپرست واحد علمی‬ ‫کاربردی در اصفهان با اذعان به‬ ‫اینکه نظام اموزشی کشور عمدتا‬ ‫به نظری و جنبه نظارتی پرداخته‬ ‫است‪ ،‬اطالع رسانی به دانش اموزان‬ ‫نسبت به انتخاب رشته را ضعیف‬ ‫اعالم کرد‪ .‬قیصری گفت‪ :‬دانشگاه‬ ‫علمی کاربردی متولی اموزش های‬ ‫مهارتی است و اکنون با ‪ 600‬مرکز‬ ‫در کل کشور‪،‬شرایط اشنایی با‬ ‫محیط واقعی کار را از ترم اول برای‬ ‫دانشجو فراهم می سازد‪ .‬ضمن‬ ‫انکه‪70 ،‬درصد دروس در سطح‬ ‫مهارتی ارائه می شوند‪ .‬وی در‬ ‫ادامه بیان داشت‪ 850 :‬کدرشته یا‬ ‫‪ 850‬شغل را در سطح اموزش عالی‬ ‫ارتقا داده ایم و در نظام پودمان یا‬ ‫تک درس‪ ،‬دوره هایی برای دروس‬ ‫و مهارتی خاص را برنامه ریزی‬ ‫کرده ایم و معتقدیم در ‪ 5‬تا ‪ 6‬سال‬ ‫اینده شاهد تحوالتی در حوزه‬ ‫اشتغال خواهیم بود‪ .‬در ادامه‪،‬‬ ‫محمد اعتدادی‪ ،‬مدیرکل اموزش‬ ‫و پرورش استان اصفهان با اشاره‬ ‫به ظرفیت های موجود اصفهان‬ ‫نسبت به شاخص کشوری‪ ،‬از‬ ‫بیشترین تعداد رشته های فنی‪،‬‬ ‫حرفه ای و هنرستان ها در استان‬ ‫خبر داد و افزود‪ :‬از ‪ 400‬هنرستان در‬ ‫سطح استان‪ 160 ،‬هنرستان در شهر‬ ‫اصفهان فعال هستند که با ‪ 90‬رشته‬ ‫مهارتی در کار دانش و ‪ 40‬رشته فنی‬ ‫حرفه ای‪ ،‬بیش از ‪ 66‬هزار هنرجو در‬ ‫سه پایه تحصیلی مشغول تحصیل‬ ‫هستند‪ .‬اعتدادی با صحبت از‬ ‫استقبال خوبی که در سالهای اخیر‬ ‫از هنرستان شده است‪ ،‬از مشکالتی‬ ‫مثل تجهیزنبودن کارگاه ها سخن‬ ‫راند و انعقاد تفاهم نامه توسعه‬ ‫نظام اموزشی مهارتی با دانشگاه‬ ‫علمی کاربردی را یک ضرورت برای‬ ‫عملیاتی شدن سند تحول بنیادین‬ ‫اموزش و پرورش دانست‪.‬‬ ‫‪7‬‬ صفحه 7 ‫ماهنامه سراسری بلوط‬ ‫مدیر مسئول و صاحب امتیاز‪ :‬مهری مصور‬ ‫زیر نظر شورای سردبیری‬ ‫مدیر هنری‪ :‬علیرضا مظاهری‬ ‫خرداد ‪98‬‬ ‫شماره ‪7‬‬ ‫صنعت فوالد‬ ‫ایجاد ‪ ۱۰‬میلیون تن ظرفیت‬ ‫تولید فوالد در راستای منافع‬ ‫ملی است‬ ‫مهندس حمیدرضا عظیمیان‪،‬‬ ‫مدیرعامل فوالد مبارکه در نشست‬ ‫بررسی برنامۀ تولید ‪ ۱۰‬میلیون تن‬ ‫فوالد در منطقۀ خلیج فارس گفت‪:‬‬ ‫با توجه به ظرفی ـ ـ ـ ـت های مناسب‬ ‫موجود در منطقـ ـ ـ ــۀ هرم ـ ــزگان و با‬ ‫تامین زیرساخت های مناسب طرح‬ ‫ایجاد ‪ ۱۰‬میلیون تن ظرفیت تولید‬ ‫فوالد در منطقۀ خلیج فارس که در‬ ‫راستای منافع ملی است می تواند‬ ‫در دست یابی به اهداف سند‬ ‫چشم انداز افق ‪ 1404‬فوالد کشور‬ ‫و ایجاد ظرفیت ‪ 55‬میلیون تن‬ ‫فوالد و همچنین توسعۀ صادرات‬ ‫موثر باشد‪.‬‬ ‫در این نشست خداداد غریب پور‬ ‫رئیس هیئت عامل ایمیدرو نیز‬ ‫تصریح کـ ـ ــرد‪ :‬در این خصوص با‬ ‫مشخ ـ ـ ـ ــص شدن ساخت ـ ـ ــار طرح‪،‬‬ ‫تفاهم نام ــۀ ام ـ ـ ـ ــوری همچ ـ ـ ـ ــون‬ ‫سرمایه گذاری در بخش تامین اب‪،‬‬ ‫انرژی‪ ،‬بندر و نوع سرمایه گذاری ها‬ ‫تعیین خواهد شد‪.‬‬ ‫فرهنگ و صنعت نیازمند‬ ‫همگراییمستمر‬ ‫ایرج ترابی‪ ،‬مدیر روابط عمومی فوالد‬ ‫مبارکه‪ ،‬در دیدار با علیرضا تابش‬ ‫مدیرعامل بنیـ ـ ـ ــاد سینمایی فارابی و‬ ‫دبیر جشنوارۀ بین المللی فیلم کودک‬ ‫و نوجوان گفت‪ :‬فرهنگ و صنعت‬ ‫نیازمند همگرایی مستمر هستند‪.‬‬ ‫وی تصریح کرد‪ :‬فوالد مبارکه در بخش‬ ‫توسعۀ فرهنگی کارکنان و خانواده ها‬ ‫نیز به فراخور مناسبت ها و موارد‬ ‫مختلف‪ ،‬اقالم و کاالهای فرهنگی‬ ‫متناسب اعضای خانواده های شرکت‬ ‫در نظر گرفته که تاثیر فرهنگی شگرفی‬ ‫داشته است‪.‬‬ ‫مدیر روابط عمومی فوالد مبارکه افزود‪:‬‬ ‫بنگاه های اقتصادی با عجین شدن‬ ‫در مقولۀ فرهنگ بهتر می توانند در‬ ‫جامعه معرفی شوند و به تولید خود‬ ‫ادامه دهند‪.‬‬ ‫مدیر اجرایی‪ :‬محمد مصور‬ ‫شماره فاکس‪03135236978 :‬‬ ‫شماره تماس و تلگرام‪09333928637 :‬‬ ‫کد پستی‪8159843355 :‬‬ ‫ماهنامه بلوط‪ ،‬نشریه ای مستقل است که به هیچ ارگان‪ ،‬سازمان یا نهادی وابسته‬ ‫نیست و مطالب ان بیانگر ارای نویسندگان ان است‪.‬‬ ‫صنایع دستی‬ ‫با خون و گوشت مردم اصفهان عجین است‬ ‫یک دکترای پژوهش هنر معتقد است‬ ‫صنای ع دستی با خون و گوشت مردم‬ ‫اصفهان عجین بوده و در تمام زندگی و‬ ‫کسب و کار انها حضور دارد‪ .‬روز جهانی‬ ‫صنایع دستی بهانه ای برای برگزاری‬ ‫نشست تخصصی «صنایع دستی در‬ ‫گرمابه های ایرانی» بود و چه مکانی‬ ‫بهتر از گرمابه علیقلی اقا در محله‬ ‫تاریخی و اصیل علیقلی اقای اصفهان‬ ‫تا میزبان این نشست در شهر جهانی‬ ‫صنایع دستی باشد‪ .‬استفاده از هنرهای‬ ‫سنتی در تزئینات گرمابه ها و به کارگیری‬ ‫محص ـ ـ ـ ــوالت صنایع دست ـ ـ ـ ــی در این‬ ‫فضاهای سنت ـ ــی موضوع این نشست‬ ‫تخصصی بود که به همت موزه گرمابه‬ ‫علیقلی اقا‪ ،‬سازمان فرهنگی اجتماعی‬ ‫ورزشی شهرداری اصفهان برگزار شد‪.‬‬ ‫فرزانه سلیمانی نیسیانی‪ ،‬دکترای‬ ‫پژوهش هنر و مدیر هنرمندسرای‬ ‫هورشید سخنان خود در این نشست‬ ‫را با ابراز حسرت از تغییر کاربری گرمابه‬ ‫علیقلی اقا به موزه و ابراز امیدواری برای‬ ‫تبدیل دوباره ان به یک گرمابه فعال‬ ‫اغاز کرد‪.‬‬ ‫او با بیان اینکه صنای ع دستی با خون‬ ‫و گوشت مردم اصفهان عجین است و‬ ‫در تمام زندگی و کسب و کار انها حضور‬ ‫دارد‪ ،‬افزود‪ :‬صنایع دستی و هنرهای‬ ‫سنتی دو مقوله جداگانه هستند و‬ ‫تفاوت هایی جدی دارند‪ .‬هنرهای‬ ‫سنتی بار هنری بیشتری دارند در حالی‬ ‫که صنایع دستی‪ ،‬پیوند هنر و صنعت‬ ‫است‪ .‬این کارافرین صنایع دستی ادامه‬ ‫داد‪ :‬از میان ‪ 450‬صنعت دستی کشور‬ ‫حدود ‪ 300‬مورد در اصفهان وجود دارد‪،‬‬ ‫اما متاسفانه هیچ نقشه و برنامه ای‬ ‫برای رشد‪ ،‬احیا‪ ،‬ترویج و توسعه این‬ ‫هنر جهانی نداریم‪.‬‬ ‫با ار زیابی عملکرد هیات های استانی در سال ‪ ۹۷‬اعالم شد‬ ‫رتبه اول گروه الف به هیات ورزشهای‬ ‫جانبازان و معلولین استان اصفهان رسید‬ ‫با اعالم فدراسیون ورزش های جانبازان‬ ‫و معلولین‪ ،‬با ارزیابی عملکرد هیات های‬ ‫استانی در سال ‪ ،۹۷‬هیات ورزشهای‬ ‫جانبازان و معلولین استان اصفهان رتبه‬ ‫اول گروه الف را کسب کرد‪ .‬حضور ‪۸‬‬ ‫ورزشکار‪ ۳ ،‬مربی و ‪ ۱‬داور در رقابت های‬ ‫پارا اسیایی جاکارتا و کسب ‪ ۱۳‬مدال طال‪،‬‬ ‫نقره و برنز در این رویداد افتخار بزرگ‬ ‫هیات در سال گذشته است‪ .‬سال گذشته‬ ‫‪ ۲۲‬ورزشکار از استان اصفهان به اردوهای‬ ‫تیم ملی دعوت شدند و ‪ 15‬ملی پوش در‬ ‫رقابت های جهانی‪ ،‬اسیایی و بین المللی‬ ‫شرکت کردند که حاصل ان‪۲۰‬مدال طال‪،‬‬ ‫نقره و برنز بود‪ ۱۲۰ .‬ورزشکار‪ ،‬مربی و‬ ‫سرپرست نیز به مسابقات قهرمانی کشور‬ ‫اعزام شدند و هیات میزبان هفت مرحله‬ ‫مسابقات باشگاهی والیبال نشسته و‬ ‫بسکتبال با ویلچر لیگ برتر و لیگ ملی‬ ‫و یک مرحله میزبان انتخابی تیم ملی‬ ‫تیراندازی بود‪ .‬مخابرات منطقه اصفهان‬ ‫در لیگ بسکتبال باویلچر‪ ،‬باشگاه فوالد‬ ‫مبارکه سپاهان در لیگ والیبال نشسته‬ ‫بانوان‪ ،‬باشگاه ذوب اهن در لیگ والیبال‬ ‫نشسته اقایان و بانوان و باشگاه فرهنگی‬ ‫ورزشی نامی نو در رشته بسکتبال باویلچر‬ ‫اقایان و بانوان و تنیس روی میز بانوان‬ ‫حامیان هیات هستند‪.‬‬ ‫ماهنامه بلـ ــوط ایـ ــن موفقیـ ــت را به‬ ‫مسئوالن‪ ،‬ورزشکاران‪ ،‬مربیان‪ ،‬داوران‬ ‫و همه فعاالن ورزش جانبازان و معلوالن‬ ‫تبریک گفته و برای ان ها ارزوی توفقیات‬ ‫بزرگ تر دارد‪.‬‬ صفحه 8

آخرین شماره های ماهنامه بلوط

ماهنامه بلوط 35

ماهنامه بلوط 35

شماره : 35
تاریخ : 1401/11/20
ماهنامه بلوط 34

ماهنامه بلوط 34

شماره : 34
تاریخ : 1401/10/20
ماهنامه بلوط 33

ماهنامه بلوط 33

شماره : 33
تاریخ : 1401/08/30
ماهنامه بلوط 32

ماهنامه بلوط 32

شماره : 32
تاریخ : 1401/07/20
ماهنامه بلوط 31

ماهنامه بلوط 31

شماره : 31
تاریخ : 1401/05/20
ماهنامه بلوط 30

ماهنامه بلوط 30

شماره : 30
تاریخ : 1401/03/20
ثبت نشریه در مگ لند

شما صاحب نشریه هستید ؟

با عضویت در مگ لند امکانات متنوعی را در اختیار خواهید داشت
ثبت نام ناشر
لطفا کمی صبر کنید !!