ماهنامه بلوط شماره 1
ماهنامه بلوط شماره 1
ماهنامه بلوط شماره 1
عکس از اریا جعفری
ماهنامه سراسری شماره یک اسفنـد 5000 96تومان
خاطره بازی در چهارباغ و جلفا
همراه با روایت هایی از
قفل سازی صدساله میزباقریان
پیراهن دوزی پاساژ چهارباغ
ساعت سازی پاساژ ایفل
شیرینی فروشی قدیمی ارمنی ها
ساندویچی پاساژ شکری
و
زیر و بندسازی اقا رضا صفحه 1
صفحه 2
پرونـده ای برای تقابل
رو درو با بانـوی هنرسوخت
تاکسی سنتی و اینترنتی
زینت السادات امامـی
صفحه 4تا 23
صفحه 4تا 6
روزی ،روزگاری نصف جهان
همراه با گزارش هایی میدانی و خواندنی
قفل سازی صدساله میدان جلفا
پیراهن دوزی کاپری
ساعت سازی ایفل
شیرینی فروشی اختامار
ساندویچی پاساژ شکری
و
زیر و بندسازی اقا رضا
ماهنامه اجتماعی ،فرهنگی
اسفند 96
صفحه 8تا 18
مهری مصور ،صاحب امتیازی و مدیر مسئولی ماهنامه
بلوط را برعهده دارد.
شماره اول این ماهنامه زیر نظر شورای سردبیری منتشر
شد.
به یاد
رفیق ...
اصغر قلندری ،لیال یزدانی ،لیلی زواره ای ،نفیسه
راهداری ،مهری فروغی ،زهره سادات کاظمی،
ندا وکیلی ،فاطمه رضائیان ،نسیبه یزدانی و زهرا ماهری
همکاران این شماره هستند.
سپیده سلیمانی مدیریت هنری و عباس زمانی نظارت
فنی ماهنامه بلوط را بر عهده دارند.
صفحه 24تا 25
کد پستی ماهنامه بلوط8159843355 :
شماره تلگرام09333928637 :
شماره فاکس03135236978 :
برای اطالع از شرایط اشتراک ماهنامه بلوط ،کلمه اشتراک را به شماره 09333928637پیامک کنید تا اطالعات الزم
برای شما ارسال شود.
ماهنامه بلوط ،نشریه ای مستقل است که به هیچ ارگان ،سازمان یا نهادی وابسته نیست و مطالب ان بیانگر ارای نویسندگان ان است. صفحه 3
درجه را خــدا به بندگانش می دهد
بانوی
بهمن ماه 1396شماره اول
بلوط
نصفجهان
4
رو درو با بانوی هنر سوخت ،زینت السادات امامی؛
مهری فروغی
از انتخاب سوژه که بگذری ،هماهنگی
برای اولین مصاحبه بلوط سختی های خاص خودش را دارد .باید
درختی را معرفی کنی که هنوز به میوه نرسیده است .باید انطور
معرفی کنی که شایسته است و این کار بسیار سختی است.
گزینه ها یکی یکی در جلسات تحریریه مطرح می شود و همه
به اتفاق انگشت می گذارند روی نام بانوی هنرمند اصفهانی؛
زینت سادات امامی .زینت سادات را نه تنها در اصفهان و ایران
که در جهان به هنرش می شناسند ،قصه زندگی دختر میرزااقا
تو گو با زینت سادات امامی جدای از روایت
گف
تمام سختی ها و مشکالتی که دارد شیرین است
و به یادماندنی .بانوی هنر سوخت ،طالکوبی،
تذهیب و تشعیر ،مینیاتور و گل و مرغ؛ دارای
نشان دست خالق از هجدهمین اجالس
سراسری و درجه عالی هنری از وزارت ارشاد
است.
چه شد که به هنر روی اوردید؟
۱۸ساله بودم که بنا به دالیلی از همسر جدا شدم
امامی انقدر فراز و فرود دارد که بشود برایش کتاب ها نوشت.
ادرس خانه را تلفنی می پرسم ،اسم خیابان و کوچه را که می برد،
می گوید باالی درب خانه ،نام یا فاطمه زهرا(س) با سفال نوشته
شده است و این خوب نشانی است برای نشان ارادت.
کسالتی دارد اما منتظر نشسته است برای گفتن .سه سالی
می شود که عالوه بر تنها دخترش؛ کسالت همنشین شده با او.
هنرمند است و هنردوست اما زخم خورده مدعیان؛ ان زمان که
معراجش را به هبوط کشاندند.
و به خانه پدری بازگشتم .قصدم ادامه تحصیل
در رشته پزشکی بود اما اقا(پدر) موافق نبودند.
روزهایم بسختی می گذشت که به پیشنهاد خانمم
(مادر) به نقاشی روی اوردم.
قبل از ازدواج هم نقاشی کار می کردید؟
خیر .پدرم گفتند «:با این سرگذشتی که تو داری
نه می گذارم از خانه بیرون بروی و نه برایت
استاد می گیرم ».بعد از سه روز و سه شب که فکر
کردم ،دیدم چاره ای جز این ندارم.
چه تصمیمی گرفتید؟
به پدر گفتم «:حاج اقا تصمیم گرفتم نقاشی
کنم ،».پدرم گفتند«:هوس است و بعد از مدتی
ان را کنار می گذاری ».قبول کردند که سرمشق
شاگردانشان را به من بدهند ،می گفتند برو از روی
اینها بکش و فردا بیاور .از روی طرح ها می کشیدم
و می بردم .هرچه می کشیدم ،می گفتند« :هوس
است ».پانزده روزی به همین صورت گذشت .روز صفحه 4
پانزدهم یک طرح نامعلوم گرته و سوزنی شده
اسلیمی دادند ،گفتند «:برو از روی این بکش».
خوب شد؟
طرح نامعلومی بود .هیچ سردر نمی اوردم ،اما از
طرفی نگران بودم که اگر به پدرم بگویم که از
طرح چیزی نفهمیدم ،می گویند «:نگفتم هوس
است ».توی فکر نشسته بودم .دستم روی سرم
بود و چشمم به طرح .همه زندگی و گذشته ام
مثل پردۀ فیلم سینما از جلوی چشمانم عبور
می کرد .ناگهان طرح را متوجه شدم.
چطور؟
لطف خدا بود که شامل حالم شد .طرح را
کشیدم و بردم پیش اقا .با خوشحالی و تعجب
گفتند« :عجب استعدادی داری ،عجب جوهری
داری ،من در مورد تو اشتباه کردم ».اجازه نداد
کسی بفهمد و ببیند من چکاری می کنم.
می گفت«:چشمت می زنند ».به این ترتیب تا
۶ماه بدون اینکه کسی بفهمد کار کردم.
چه شد دیگران متوجه شدند؟
چه مدت نزد پدر شاگردی کردید؟
دوسال و دوماه .
بعد از ایشان اساتید دیگری هم
داشتید؟
بعد از فوت پدرم نزد مرحوم حسین خطایی،
تذهیب و تشعیر و الیه چینی را یاد گرفتم .بعد
به تهران رفتم و چند جلسه نزد استاد حسین
بهزاد طراحی کار کردم ،خدا رحمتش کند .به
من گفت «:دخترم به علی بن ابیطالب ،اگر
دختر رضاشاه فقید بودی قبولت نمی کردم ،اما
مدیون پدرت هستم چون مدتی زیر نظر پدرت
کارکردم .حاج اقا میرزا با همان لهجه شیرین
اصفهانی به من گفت« :حسین! تو یک چیزی
می شوی ».بعد از مدتی ،به اصفهان بازگشتم.
دلیل خاصی داشت؟
گفتند «:به علی ابن ابیطالب هر انچه نزد من
بود را به تو اموختم ،دیگر چیزی نمی دانم».
اساتید دیگری هم داشتید؟
مشاور مذهبی هم داشتید؟
بله .چهار کتاب درباره معراج داشتم .وقتی انها
را به حاج احمد اقا نشان دادم ،گفتند «:قبل از
اینکه شما مطالعه کنید ،بدهید به من مطالعه
کنم ».همه کارها با مشورت ایت اهلل حاج اقا
احمد امامی و ایت اهلل حاج اقا حسن امامی
انجام می شد.
شنیده ام تابلوی معراج را طی سالیان
زیادی کار کرده اید؟
تابلوی معراج را در سال ۱۳۵۵شروع کردم،
یعنی زمانی که ۴۲ساله بودم .صبح ها روی
تابلوی معراج کار می کردم که به حوصله و
دقت بیشتری نیاز داشت و بعدازظهرها روی
اثار دیگر کار .بعد از ۳۰سال ،روز عید مبعث
سال ۱۳۸۵زمانی که ۷۲ساله بودم ،تابلوی
معراج به پایان رسید ،برای این تابلو خواب های
بسیاری دیدم.
چه خواب هایی؟
یک شب خواب دیدم که گذرنامه گرفته و به
زیارت می روم ،تابلوی معراج کنارم بود ،ادم های
زیادی انجا بودند .انقدر که فقط سرهایشان را
می دیدم .خواب را برای حاج اقا حسن امامی
تعریف کردم و ایشان گفتند«:خیلی ها روی این
تابلو اعتقاد پیدا می کنند ».چون تابلویی است
که هم از نظر هنری و هم از نظر مذهبی کامل
است .تابلوی معراج با همه کارها متفاوت است.
خواب دیدم که گفته شد نام خدا را در تابلو
کار کن.
سی سال کار برای یک تابلو خیلی زیاد
است ،مثل اینکه فرزندی را بزرگ کرده
باشید ،این حس همراهتان بود؟
من شب ها روی زمین در پایین تابلوی معراجم
می خوابیدم .خانۀ ما در زمان جنگ در نزدیکی
پل بزرگمهر بود .یادم هست اقای ادیب برومند
تلفن زدند و گفتند ان قسمت که شما هستید
بمباران می شود ،بهتر است منزل را ترک کنید.
به همین دلیل من تابلو را روی میز گذاشتم
بانوی
نصفجهان
بلوط
چه کارهایی ساختید؟
گل و مرغ زیاد ساختم .گل و مرغ های زیادی
همیشه موضوعات مذهبی را برای کار انتخاب
می کردم.
شماره اول
بعد از ان ،اقای حقیقی ،پدرشوهر خواهرم من
را نزد حاج مصور الملک بردند و به ایشان
گفتند«:حاج میرزا اقا را می شناسید؟» گفتند:
« بله» .گفتند «:این دختر حاج میرزا اقا است،
ببینید چه کار دارد به او کمک کنید» .حاج
مصورگفت «:من هر قدم که می گذارم ایشان
پشت سرم بیایند».
خدا رحمتش کند با حرف ،راهنمایی ام
می کرد و اموزش می داد .دست هایش هنگام
پختن روغن برای کار اسیب دیده بود.
یک روز سی طرح را به من دادند و گفتند:
« برو از رویشان بکش و بیاور ».هم روزها کار
می کردم و هم شبها مشق و طرح می کشیدم.
کار که تمام شد ،بردم پیش استاد .سعی
می کردم کارم را به بهترین نحو انجام دهم.
سفارش پدرم بود؛ اگر برای هنر کار کردی
استفاده اش را می بری ولی اگر برای پول کار
کردی ،فایده ای برایت ندارد .استاد حاج مصور
گفت «:شما یک قلم مو در دست گرفتی و با
استفاده از ان مثل شمشیر با مردها می جنگی».
طرح اثار را چطور انتخاب میکردید؟
بهمن ماه 1396
وقتی فامیل و اشنایان می امدند کار نمی کردم،
چون می گفتند«:نشنیده بودیم زن کار کند ان
هم در هنر!» اما حاج اقا اعتقاد داشتند که گوش
به حرف دیگران نده ،کسی نمی فهمد .هر
کسی به خانه ما می امد از اتاق بیرون می رفتم،
یادم هست که فردی کلیمی گهگاهی پیش
پدر می امد .طبق معمول از اتاق بیرون رفتم
اما از اتاق مجاور حرف های انها را می شنیدم؛
نقاشی را برداشته بود و به اقا گفت«:این کار
کیست؟ این کار ادمی با چشمان هفتادساله
نیست؟» حاج اقا گفتند که«به کمک این
عینک کار می کنم» ،جواب داد« :باز هم
نمی تواند کار چشم هفتاد ساله باشد» ،حاج
اقا جواب داد که « به کمک یک شاگرد کار
می کنم» ،مرد کلیمی گفت«:این شاگرد ،چه
کسی است که هروقت می ایم نیست» ،پدرم
جواب داد« :این شاگرد ،یک زن جوان است»،
او دوباره گفت«:این زن جوان کیست که شما
او را قبول کرده اید؟» و اقا اشاره کرد که دخترم
است .من فقط صدای خنده شان را شنیدم .بعد
از رفتن مرد کلیمی ،کم کم همه فهمیدند که
من نقاشی می کشم .هیچ کس باورش نمی شد.
حتی پسر برادرم گفت«:عمه خانم کار کنید من
ببینم» ،بعد که کار کردم و او دید ،بلند شد و
گفت«:حاج اقا بزرگ! طولی نمی کشد که عمه
خانم ،بزرگترین ارتیست در دنیا می شود» .من
از حرف او ناراحت شدم.
چرا؟
فکر می کردم ارتیست فقط به هنرپیشه ها و
رقاص ها گفته می شود ،وقتی رفت ،به پدرم
اعتراض کردم که چرا جوابش را ندادید .گفتند:
« او حرف بدی نزد؛ ارتیست به زبان فرانسه
ن هنرمند».
ن استاد ،بزرگتری
یعنی بزرگتری
را با تشعیر طالی ۲۴عیار ساختم .مینیاتور با
تذهیب هم .درمجموع تابلوهای زیادی ساختم
ولی تابلویی که شاهکار من بود و خیلی به ان
هنوز هم عالقه دارم ،تابلوی معراج بود که از
نظر مذهبی و هنری در ۱۰رشته به درجه
استادی رسیده بود.
5 صفحه 5
و رویش پتو انداختم ،دورش هم ایت الکرسی
خواندم و با برادرم رفتیم .بعد از مدتی به برادرم
گفتم به خانه خودمان برمی گردم .می خواهم اگر
بُمبی افتاد و معراج ،اسیب دید؛ با هم نابود بشویم
و به این ترتیب برگشتم .به لطف خدا اتفاقی
برای نیفتاد .معراج برایم یک تابلو نبود .مثل یک
فرزند بزرگش کردم .سی سال ،روز و شبم با
معراج گذشت .متاسفانه کسانی که امدند معراج
را بخرند علی رغم ظاهرشان خیلی اذیت کردند.
بعد از سی سال کار؛ معراجم را به باد دادم.
نام «اهلل» را روی کار نوشتید؟
شب تولد ج ّدم امیرالمومنین بود ،به ایشان
ِ
توسل پیدا کردم ،همان شب خواب دیدم که
مرحوم حاج ایت اهلل احمد امامی و استاد متین
فرشته های تابلو را می ساختند؛ صبح روز بعد
همانطور که روی فرشته ها کار می کردم کم کم
به کار روی نورهای تابلو پرداختم .وقتی روی
نورها کار می کردم دیدم چقدر جالب می توانم
سر شعله ها را به صورت اهلل دربیاورم.
از تایید ایت اهلل حاج اقا احمد گفتند«:حاال بدهید
به استاد کرمعلی شیرازی بنویسد ».اشعار را به
استاد کرمعلی شیرازی دادم و ایشان هم نوشتند.
ابیات خاطرتان هست؟
من تمام ان ۳۰مصراع را حفظ هستم.
شبی ُرخ تافته زین دیر فانی /به خلوت در سرای
اُم هانی
رسیده جبرئیل از بیت معمور /بُراقی برق سِ یر
اورده از نور
چو مرغی از مدینه بر پریده /به اقصی الغایت
اقصی رسیده
چو جبریل از رکابش باز پس گشت /عنان بر زد
ز میکائیل بگذشت
سِ رافیل امد و بر پر نشاندش /به هودِج خانه
فرف رساندش...
َر َ
استفاده از رنگ ها و دباغی هم کار
خودتان نوشتید؟
بانوی
بهمن ماه 1396شماره اول
بلوط
نصفجهان
6
اقای صنیع زاده وقتی تابلو را دیدند ،پرسیدند
که ان اهلل وسطی را هم خودتان نوشته اید؟
گفتم«:موج نور است» ،گفتند «:انگار یک
خوشنویس ان را نوشته است».
ایت اهلل حاج حسن امامی نیز بعد از دیدن تابلو
گفتند«:خود شعله ،نو ِر اهلل است .دست من و
دست شما در این کار نیست؛ دست غیبی در
این کار است».
خوشنویسی کار توسط کدام اساتید
انجام شده؟
بحان الَذی اُسری ب ِ َعبدِه لَی ً
سج ُد
الم ِ
«س َ
ایه ُ
ال م َِن َ
َ
سج ُد ا َالقصی» و اسم چهار َملِک
الم ِ
َ
الحرام اِلی َ
مقدس که در چهارگوشه تابلو وجود دارد ،به خط
مرحوم استاد فضائلی است.
اشعار کار را چطور انتخاب کردید؟
شاعران زیادی شعرهایی دادند اما حاج اقا احمد
امامی نپسندیدند .خدا رحمت کند مرحوم استاد
حسن بِهنیا تخلصش متین بود و رئیس انجمن
شعرای اصفهان .گفت«:هیچکس مثل نظامی
برای معراج شعر نسروده است ».از خسرو و
شیرین نظامی ۳۰مصراع را انتخاب کردند و بعد
زینت السادات امامی تمام سال های
عمر خود را در دنیای هنر گذرانده است،
ایا این راه توام با مشکالت خاص خود را
به بانوی مسلمان ایرانی توصیه می کنید؟
زن وجودش خیلی ارزش دارد؛ بانوان باید قدر
خودشان را بدانند .بزرگترین هنر زن این است
که محافظ خودش باشد و برای خودش ارزش
زن بزرگی است.
قائل ،اگر چنین شد واقع ًا ِ
حاجیه خانم علویه همایونی در جلد پشت
یکی از کتاب هایشان نوشته بودند :زن مظهر
خالقیت اهلل است .یعنی زن ،نمونه خلق
کردن بندگان خدا است و این نوشته ،نشان
می دهد که زن چقدر ارزش دارد .زن ،جواهر
است و اگر حواسش را متوجه خودش کند،
هنر است.
قبل از انقالب و دوره پهلوی هم شما
با این هنر شناخته شده بودید ،حفظ این
ارزش برایتان سخت نبود با توجه به
اینکه گویا از طرف دربار براى دیدار با
شاه دعوت شده بودید؟
از چند هنر در تابلوی معراج استفاده
شد؟
در تابلوی معراج از ۱۰رشته هنری استفاده
کردم که هر ۱۰رشته در سطح استادی تمام
است .سوخت ،طرح ،معرق ،مینیاتور ،تذهیب،
تشعیر ،خط ،طال ،گل و مرغ.
بله .طالکوبى را از مادربزرگ و مادرم
اموختم .مادربزرگ کوره داشت .سکه اشرفی
را اب می کرد تا شکل نوار باریکی دراید ،بعد
زیرپوست اهو می گذاشت .چکش می زدند تا
چند ماه طول می کشید .این کوبیدن مرحله
دومی هم داشت که در نهایت کار به نرمی
مرکب در می امد.
خودتان است؟
بله .یادم هست موقع یاد گرفتن دباغی ،استاد
دباغ به من می گفت چطور پشم را از پوست جدا
کنم و من ۳۰تکه را پاره کردم تا توانستم رخ
گیری کنم ،سر انگشتانم همه زخم شده بود.
بعد استاد دیگری امد و رنگ کردن چرم را به
من یاد داد.
سبک کارتان چه بود؟
همه کارهایم سبک صفوی است .در هر کار از
چند هنر استفاده می کردم .مثال در تخت حضرت
سلیمان ،از 6هنر ساخته شد و یا تابلوی معراج
که 10هنر در ان به کار رفت .گل و مرغ های
زیادی را با تشعیر طالی ۲۴عیار ،مینیاتور با
تذهیب ساختم.
گویا هنر طالکوبی موروثی خاندان شما
بوده است؟
بعد از تاجگذاری بود که نمایشگاه گذاشتند،
دعوت کردند تابلوها را ببریم .حاج دایی ام
پیغام دادند که باید به حضور شاه بروی .اول
مخالفت کردم اما به اصرار حاج دایی رفتم.
پالتو گشادی خریدم تا اذیت نباشم.
گفت وگو با استاد زینت السادات امامی ،تمام
می شود اما شیرینی این گپ وگفت دوستانه
باقی است .هوا تاریک شده که از خانه بیرون
می زنم؛ زینت السادات با همان کسالتی که
دارد روی پا می ایستد تا مهمانش را بدرقه کند،
می گوید :دریافت درجه هنری از وزارت ارشاد
برابر با درجه دکترا ،دریافت نشان دست خالق
در هجدهمین اجالس شورای جهانی صنایع
دستی برایش اهمیتی ندارد و ادامه می دهد:
خداوند درجه و رتبه اصلی را به بندگانش
می دهد و ان مهم است.
حرفش که تمام می شود؛ می گوید :رسیدی
خانه زنگ بزن ،هوا تاریک است! صفحه 6
ت روایتگران خاموش
گوش بسپاریم به روای
درشهر
بلوط
شماره اول
بهمن ماه 1396
درهیاهوی اصفهان امروز ،کم نیستند تابلو های سردربرخی
مغازه های شهر که با نگاهی به انها می توان به قدیم
سفرکرد .تابلوهایی که دیدن هرکدامشان خاطرات
بسیاری را برای اصفهانی ها تداعی می کنند.
استاد علی ،کاپری و مهر برخی از نام هایی هستند
که برتابلوهای سردر مغازه هایی در چهارباغ و جلفای
تاریخی نشسته اند .نام هایی که اصفهانی ها با هر بار
نگاه کردنشان ،به سال های گذشته پرت میشوند .این
مغازه ها که در خاطره انگیزترین فضاهای شهری اصفهان
شکل گرفته اند ،از روزگاری که بر اصفهان گذشته است
برای ما حرف می زنند .بسیاری از اصفهانی ها از انها
خاطره های مشترک دارند و این خاطره ها سالیان سال
همراه انها است؛ خاطرات روزهای از دست رفته.
برخی از این مغازه ها محل کسب و کارهایی هستند که
از صد سال گذشته تا کنون پا پرجا مانده اند و از نسلی
به نسل دیگر منتقل شده اند و شغل چند نسل از یک
خانواده بوده اند ،مغازه هایی که با برخی با همان شکل
قدیمی به فعالیت مشغول هستند و مشاغلی که دیگرکمتر
می توان اثری از ان ها در اصفهان امروز یافت .
حاال سال هاست برخی از این مغازه ها گوشه ای
ازچهارباغ و جلفای تاریخی و نوستالوژیک خاموش
روزگار می گذرانند ،اما کافی است غرق تماشای ان ها
بشویم و به حرف های ناگفته شان که در گوشه گوشه
مغازه پنهان شده گوش بسپاریم ،ان وقت است که از
ورای این خاموشی ،می توانیم روایت هایی را بشنویم،
روایت هایی ازاصفهان قدیم که امروز در میان ساخت و
سازها برای توسعه گم شده است ...
2 صفحه 7
بهمن ماه 1396شماره اول
بلوط
درشهر
8
پی ِــر بودکلید نایاب
بی پیر مرو تو در خرابـات
لیال یزدانی
روزگار گذشته کلید ساز جلفا ؛
چند گام ان طرف تر از
چهارسوی شکرچیان درنزدیکی دانشگاه هنر
تنها بازمانده صنعتگران جلفا هنوزنفس می کشد.
مغازه ای که 100سال ازعمر ان گذشته است و
در میان دیوارهای بلند وکاهگلی که سنی ازانها
گذشته خودنمایی می کند .مغازه ای کوچک که
نام استاد علی بر فراز ان به چشمم خورد .وقتی
به در شیشه ای قفل سازی نزدیک می شوی با
دنیایی از قفل و کلیدهای رنگارنگی که برخی
700سال عمر دارند ،مواجه می شوی.
ریلی مغازه را که به سمت راست
در شیشه ای ِ
می کشی ،گشوده می شود و با چهره بشاش استاد
علی مواجه می شوی .سالم و احوال پرسی های
معمول در میان نگرانی هایم از واکنش استاد به
خبرنگار بودنم به پایان می رسد و اخالق خوش
استاد به تداوم گفت وگو امیدوارم می کند و به خود
جرات می دهم و می گویم« :خبرنگارم».
واژه خبرنگار که بر زبانم جاری می شود ،مانند
کلیدی ،قفل ارتباط با استاد را می گشاید .اشاره
استاد علی به بریده روزنامه های قاب گرفته بر
روی دیوار که نشانی از گفت وگوی استاد با 2
روزنامه دارد ،یک گفت وگوی صمیمی با استاد
را نوید می دهد .استاد علیرضا میرزا باقریان نام
فامیلی اش را «میزباقریان» تلفظ می کند .یکی
از مشتری های استاد که در زمان گفت وگو در
مغازه حاضر است ،می گوید« :نام فامیلی استاد،
نام فامیلی ارامنه ای که در همسایگی مغازه استاد
هستند ،را به یاد می اورد».
استاد علی قفل سازی را حرفه ای می داند که از
پدر به وی به ارث رسیده است؛ حرفه ای که چهار
نسل در خانواده اش گشته است و روزی به وی
رسیده است و در اینده نیز با پسرش ادامه می یابد.
«استاد علی» که بر در مغازه حک شده نامی
است که اهالی محل اولین بار اقا میرزا محمد
علی پدر بزرگ استاد را به این نام می خوانده اند.
بعدها رمضان پدر استاد علی نیز به دلیل دشوار
بودن تلفظ نامش برای ارامنه به این نام خوانده
می شود و علیرضا میرزا باقریان با همین نام در
اصفهان شناخته می شود.
مجموع سال هایی که استاد علی و پدرش
رمضان در گوشه ای دنج از محله تاریخی
جلفا قفل سازی کرده اند ،به بیش از 100سال صفحه 8
بلوط
کالم اخر استاد علی که سال ها درهای قفل
شده را به روی بندگان خدا گشوده شنیدنی
است« :امیدوارم در زندگی هیچ دری به روی
بندگان خدا قفل نشود».
شماره اول
«صدها فرشته بوسه بر ان دست می زنند
کز کار خلق یک گره بسته وا کند»
«پیر بود کلید نایاب ،بی پیر مرو تو در خرابات
که بی کلید فایده ندارد»
درشهر
بهمن ماه 1396
می رسد .در قدیم زمانی که پدران استاد علی
به قفل سازی مشغول بوده اند ،این هنر که در
اصفهان رواج داشته ،برای ایرانی ها ،گشایش
در کارها را تداعی می کرده است .استاد علی
درمیان گفت وگو به گذشته های دور بازمی گردد
و از قدیمی ترین خاطره اش از زمانی که برای
اولین بار به حرفه پدر مشغول شد؛ روزگار
کودکی ،روزهایی که صبح ها بر دوش پدر به
مغازه می امد وعصرها بر دوش پدر به خانه باز
می گشت .وقتی از پدر می گوید و به عکس وی
که در میان قفل ها درباالترین نقطه ازدیوارجای
گرفته است ،اشاره می کند ،اشک درچشمانش
حلقه می زند .وقتی از خاطرات پدر و همراهی
با وی در حرفه قفل سازی می گوید ،عشق و
احترام به پدردر تک تک کلماتش اشکاراست.
انجا که از پدر به عنوان استادی زبردست یاد
می کند و می گوید « :قفلی نبود که به دست من
و پدرم باز نشود».
قفل بزرگ سنگینی پشت سر استاد روی دیوار
درمیان قفل های بسیار قدیمی جا خوش کرده
است که کمی از قفل های دیگر متمایز است
و چشم ها را به خود خیره می کند .توجهم که
به این قفل جلب می شود ،استاد با اشاره به
ان ،ازاین قفل به عنوان قفل دست سازخود
یاد می کند .قفلی که 1/5کیلو گرم وزن دارد و
فروشی نیست و استاد ان را تنها برای به یادگار
ماندن ساخته است .استاد وقتی از قفل ساخته
دست خودمی گوید ،از ورود قفل های بی کیفیت
چینی به کشورگالیه می کند که بازارقفل های
سنتی را راکد کرده است.
وصف استاد از محله جلفا نیز شنیدنی است .انجا
که از کوچه های پر پیچ و خم سنگفرش شده
و خانه های قدیمی اجری می گوید که از جلفا
محله ای متفاوت ساخته است که می توان با قدم
زدن دران به زمان و تاریخ سفر کرد .استاد علی
به چند حمام ،دو کاروانسرا ،یک میدان و یازده
کلیسای جلفا اشاره می کند که این محله را به
شهر کوچکی در دل شهر اصفهان تبدیل کرده
است .اما تاکید می کند که امروز دیگر محله جلفا
مانند قدیم نیست و نشانه های ان یکی یکی
درحال از بین رفتن است .مهاجرت هم تعداد
ارامنه ساکن در این محله را کاهش داده است.
وقتی صحبت ازجلفا به میان می اید ،گویی به
روزگارسپری شده درجلفای قدیم باز می گردد و
از زمانی می گوید که کف کوچه های چهارسوق
شنی بود و رفتگران روزی دو بار بر شن ها اب
می پاشیدند تا گرد و خاک به پا نشود.
روبروی مغازه استاد یک مادی قدیمی در دل
محله پیچ خورده است که در منازل مسکونی
رو به ان چهره می گشایند .مادی که لبان
خشک امروزان ،نباید روزگار پر اب بودن ان
را از یادمان ببرد .زمانی که رفتگران با سطل
از مادی اب بر می داشتند و بر کف شنی گذرها
می ریختند و تصویر کودکان قالب به دست که
ماهی های 40تا 50سانتی متری از این مادی
می گرفتند ،تصویری اشنا برای اهالی جلفا بود.
امروزاین مادی خشک ،ازهیاهوی کودکانی که
لب ان ماهی می گرفتند ،خالی است واین مادی
مانند اهالی قدیمی در گوشه ای از محله ارام
گرفته است .تصویراشنای این روزهای پیرامون
مادی شایج و نایج پیرمردانی هستند که خسته
از گذر زمان بر نیمکت های معدود لب مادی ارام
گرفته اند .ارامش چهره این پیرمردان که سنی
از ان ها گذشته است ،قدمت و ارامش جلفا را
تداعی می کند .استاد از باغ های انگور هم یاد
می کند که با ساخت خیابان حکیم نظامی در
سال 1314و ساخت و سازهای دیگر امروز
اثری از ان ها نیست .وی از گذرهای محله جلفا
که بیشتر ان ها سنگفرش شده اند ،به عنوان
«داالن های بهشت» یاد می کند.
شورلت های مسافرکش خاطره دیگر استاد علی از
محله تاریخی اصفهان است .همان اتومبیل هایی
که مسافران را از دروازه دولت به جلفا اوردند و
هزینه سفر با ان ها دو ریال و دو شاهی بود.
وی در حالیکه در بین گفت وگو با خوشرویی
سالم هم محله ای ها را پاسخ می گوید ،احترام،
محبت و صفا را ویژگی محالت قدیمی مانند جلفا
می داند و از صفا و محبت به عنوان کلید گمشده
محالت امروز نام می برد .استاد به صنعتگرانی
که در روزهای نه چندان دوردرچهارسوق جلفا
فعال بودند ،اشاره می کند؛ حلبی سازی ،اهنگری،
سماورسازی ،ساعت سازی ،تارسازی ،نجاری،
خراطی و کمد سازی که حاال دیگر قفل سازی
اخرین بازمانده ان صنایع است.
مغازه استاد پراز خاطرات قدیمی و حرف است.
رادیوی قدیمی و عکس هایی که صدها خاطره
دارد .عمان سامانی ،تاج اصفهانی افراد مشهوری
هستند که استاد علی از امدن ان ها به مغازه
قفل سازی خاطراتی دارد .شعری را که عمان
سامانی ،شاعر برای پدر سروده است به خاطر
نمی اورد ،امابه برخی از کلمات ان اشاره می کند:
« تو به تخت سلطنت تکیه داری ،چه کسی
گفته که تو سلطان نیستی»
استاد علی به خاطره ای از استاد
یحیی تار ساز اشاره می کند که
دکان وی در همین چهار سوق شیرازی بوده
است و استاد درکودکی روزی به دکان یحیی
می رود و از وی می خواهد تارسازی را به وی یاد
دهد .استاد یحیی در پاسخ می گوید« :پدرت که
کلید می سازد ،یک سازی می زند که تو ان فرا
گرفته ای و من نمی گذارم تو به ساز من گوش
دهی و دکانی کنار دکان تارسازی من باز کنی».
عکس های بسیار بر دیوارهای مغازه البومی
بزرگ را برایمان تداعی می کند که خاطرات
گذشته را روایت می کند .چند عکس از مجموعه
عکس های موجود در مغازه جوانی را در حال
شیرجه نشان می دهد .وقتی از نام شناگر در حال
شیرجه درعکس های پیش رویم می پرسم.
پاسخ «من هستم» شگفت زده ام می کند.
عکس ها دورانی روایت می کند که استاد شناگر
ماهری بوده است .یکی از عکس ها ،خاطره
شنای استاد در زاینده رود پرابی را ثبت کرده
که دیگر برای اصفهانی ها به خاطره تبدیل شده
است .استاد علی با دیدن این عکس خاطره ای
از نجات جان چند کودک در زاینده رود را به
خاطر می اورد« .در ناژوان روبه روی باغ پرنده ها
انقدر اب جریان داشت که مثل گرداب بود و در
حال شنا بودم که متوجه شدم سه کودک در این
گرداب گرفتار شده اند و با شنا کردن خود را به
ان ها رساندم وکودکان را از اب بیرون کشیدم».
با ذکراین خاطره ،زیبایی منظره رو به روی باغ
پرندگان که به ان سمرقند می گفتند ،به خاطره
استاد می اید .جایی که پر بود از درخت ،بلبل
وشانه به سرکه به حاشیه زاینده رود ،زیبایی
خاصی می بخشید.
وقتی با کوله باری پراز خاطرات استاد علی،
عزم خداحافظی از وی می کنم ،عینک به چشم
می گذارد و چند بیت شعری را که در بدو ورود به
مغازه اش جلب توجه می کند ،می خواند.
9 صفحه 9
حماسه عاشقانه ای
که در جلفــا ماندگار شد
بهمن ماه 1396شماره اول
بلوط
درشهر
10
شیرینی فروش قدیمی ارمنی ها؛
نفیسهراهداری
جلفای اصفهان یکی از
مناطق زیبا و متفاوت شهر اصفهان است،
کافیست گذر شما از خیابان نظر به محله
جلفا و ارامنه نشین اصفهان بیفتند .قطعا
خانه ها ،مغازه ها و مشاغلی را پیدا خواهید
کرد که نه تنها تازه تاسیس نشده اند،
بلکه قدمتی چند صد ساله دارند .چنانکه
برخی از مشاغل و حرفه ها توسط ارامنه
پایه گذاری و جزو اولین های شهر اصفهان
هستند .وقتی قدم زنان وارد میدان جلفا
می شوید و با دقت به اطراف نگاه می کنید،
با وجود تغییر و تحوالتی که با گذر زمان
ایجاد شده است ،در کنار مشاغل جدید که
بیشترشان لباس فروشی است ،نشانه های
از رد پای مشاغل با سردر های قدیمی پیدا
می کنید که با دست خط ارمنی و اسامی
ارمنی نوشته شده است.
چشم را که بچرخانی ،دور میدان جوانان
و پیرمردهایی را روی نیمکت ها می بینید
که با هم در حال گپ زدن هستند ،از
ظاهرشان چندان متوجه نمی شوید که جزو
ارامنه هستند یا مسلمان ،زیرا سال هاست
ان منطقه پاتوق گپ و گفت شده است،
اما کمی که غرق کالم انها می شوید
متوجه خواهید شد که مسن ترها ارمنی
صحبت می کنند.
همین طور که میدان را مستقیم طی کنید
ته میدان جلفا به یک دو راهی می رسید،
که از طرف سمت راست به محالت
مسکونی ارامنه منتهی می شود ،درست
در نبش میدان ،شیرینی فروشی قدیمی
را می بینید که قدمت ان به حدود 40
سال پیش برمی گردد ،هر چند که رنگ
لعاب امروزی به خود گرفته است ،البته
در این منطقه شیرینی فروشی های قدیمی
دیگری هم وجود دارد.
جدای از سایر مغازه های منطقه جلفا که
این روزها شور سال نو دارند ،حال و هوای
سال نو میالدی از این مغازه بیشتر حساس
می شود ،از طرفی شیشه های بیرونی سفید
و قرمز که نماد برف زمستانی و سال جدید
2018را به همراه دارد و از سوی دیگر صفحه 10
درخت تزیین شده کریسمس داخل مغازه
که مشتریان را ناخوداگاه به سمت خود
می کشاند.
کامی که شیرین شد
نامش از یک افسانه
حماسی و عاشقانه قدیمی
گرفته شده است ،نام
کلیسایی در جزیره دریاچه
وان ترکیه و داستان دختری
ارمنستانی به نام تامار
که نامزدش یک شب با
خاموش شدن شمع هایی که
در مسیر حرکت او روشن
بوده ،در دریا غرق می شود
بلوط
طعمی که به کام همه خوش میاید
اریوث در صحبت های پایانی خود دعوت
می کند که از مغازه و کارگاه بازدیدی داشته
باشم و می گوید 99 :درصد مشتریان ما
مسلمان هستند ،هرچند که ارامنه هم مشتری
این شیرینی فروشی هستند اما طعم ان به کام
همه خوش میاید.
از اریوث بارها و بارها درخواست کردم که
بیشتر از گذشته ها و تجربیات خود برایمان
بگوید اما وی مهمترین نکته را عالقمندی
خودش به این شغل عنوان کرد و از
ارزوهایش برای اینده ان گفت تا جلفا گردی
ما با صحبت های پیرمرد شیرین شود.
درشهر
شماره اول
رستوران ارامنه هم بودند که برو بیایی
داشتند ،چون چند تا از انها در محل چهارباغ
بودند اما اکنون پس از سالها هیچ اثری نه از
اسم انها هست نه مکانشان و صاحبان انها
پیر و مغازه تعطیل و خراب شدند.
اریوث اهی می کشد و می گوید :روزهای
سختی را پشت سر گذاشته ام ،روزی که در13
ابان سال 58این شیرینی فروشی را با 7نفر
راه اندازی کردم اما به دلیل تحریم هایی که
وجود داشت ،تخم مرغ و شکر را به قیمت
گرانی خریداری می کردم و تا چندین سال
در تهیه مواد اولیه با مشکل مواجه بودم اما
خوشبختانه از همان زمان تاسیس با استقبال
خوبی از سوی مردم مواجه شدیم ،چنانکه
ساعت 4عصر که مغازه را باز می کردیم
تا ساعت 5دیگر شیرینی در مغازه باقی
نمی ماند و همه فروش می رفت.
اما شیرینی فروشی اختامار در اواخر دهه
80به دلیل افزایش سن اریوث و بیماری
گرفتگی نخاع وی و نیز بازسازی میدان جلفا
تعطیل می شود تا اینکه دختر و نوه های وی
قدم در راه بازگشایی مجدد و راه اندازی ان
برمیدارندِ .م ِهر نوه اریوث در حالی که گاها
با پدربزرگ ارمنی صحبت می کند ،به کمک
پدربزرگ بعضی نکات را یاداوری می کند و
می گوید :سال 93ما مجدد به فکر راه اندازی
این شیرینی فروشی افتادیم و با خریداری
دستگاه های جدید و به روز توانستیم سال 93
ان را راه اندازی کنیم و اکنون 13نفر در
این شیرینی فروشی ،هم مسلمان و هم ارمنی
مشغول به کار هستند.
طعـم خانـگی و خوشمـزه و تـازه ایـن
شیرینی فروشی و تنوع در پخت انواع و اقسام
شیرینی ها و کیک های تر و خشک و سنتی
ارامنه و یک سری شیرینی های فرانسوی وجه
تمایز این برند با سایر برندهای مشابه باشد.
بهمن ماه 1396
نامش از یک افسانه حماسی و عاشقانه
قدیمی گرفته شده است ،نام کلیسایی در
جزیره دریاچه وان ترکیه و داستان دختری
ارمنستانی به نام تامار که نامزدش یک شب
با خاموش شدن شمع هایی که در مسیر
حرکت او روشن بوده ،در دریا غرق می شود
و از ان زمان به بعد تامار به اختامار شهرت
پیدا می کند.
این جمله اریوث خاجادور صاحب این
شیرینی فروشی در محله جلفای اصفهان
است ،پیرمرد شیک پوش عصا به دستی
که با وجود گذشت 82سال همچنان راست
قامت و خوش پوش مشتاقانه هم صحبتی را
می پذیرد .این روزها صاحب خوش چهره و
خوش خنده شیرینی فروشی به دلیل کهولت
سن و درد نخاع کمتر به مغازه سر میزند و
بیشتر اوقات وقت خود را در خانه کنار همسر
سپری می کند.
اریوث صاحب سه فرزند دو دختر و یک پسر
و پنج نوه است که ِم ِهر نوه دختری اریوث
به همراه مادرش ساندرا و خواهرش وهانوش
مغازه را می چرخانند.
ِم ِهر از گذشته های پدر بزرگ می گوید که
حدود 50سال قبل که در همین منطقه
جلفا باشگاه ارامنه را اداره می کرده است.
او می گوید ،پدر بزرگ قبال شغل شیرینی
فروشی نداشته است و قبل از انقالب باشگاه
ارامنه را با سرو غذاهای سنتی ایرانی و نیز
غذاهای به روز کشورهای خارجی اداره
می کرده است.
ان طور که خود اریوث می گوید ،اولین
کسی بوده است که پیتزا را در سال 1340
به اصفهان اورده است و یاداوری می کند،
روزگاری باشگاه ارامنه برو بیایی داشته و
روزانه چند صد نفر مشتری داشته است که
پس از چندین سال فعالیت به دلیل یک
سری اختالفات برای همیشه تعطیل و اریوث
بیکار می شود ،البته اکنون محل باشگاه ارامنه
وجود دارد و اخیرا با واگذاری مدیریت به فرد
دیگری به همراه تنها پسر اریوث تبدیل به
کافه تریا شده است.
با کمی گپ و گفت ،اریوث ما را به قدیم
می برد ،از جایی که اکنون شیرینی فروشی
واقع شده است ،از میدان جلفا که قبل انقالب
محل بازی بیلیارد ،پارچه بافی ،حوله فروشی
و مغازه بقالی بوده است .می گوید :کنار محل
فعلی شیرینی فروشی در گذشته های دور
انباری در کنار مغازه بوده است و در محل
فعلی شیرینی فروشی ،شخص دیگری
چندین سال نان ساندویچی درست می کرده
است که بعدا این مکان و انبار پشتی توسط
اریوث خریداری و به واسطه عالقمندی که
به شغل شیرینی فروشی داشته است ،این
فروشگاه را راه اندازی می کند ،اریوث با مرور
بر خاطرات گذشته در حالی که سرپا و بیرون
مغازه ایستاده است ،می گوید :ان زمان های
قدیم قنادی پارک ،پولونیا و قنادی و کافه
روزهای سختی که پشت سر گذاشته شد
11 صفحه 11
افسوس! عصـر طالیـی سپری شد...
بهمن ماه 1396شماره اول
بلوط
درشهر
12
خاطره بازی با پیراهن دوز قدیمی ایفل ؛
کاپری یکی از
شهرهای دیدنی
ایتالیا که به شهر گل
مشهور است.
«کاپری از اول پیراهن
دوزی بوده و در گذر
زمان تغییری نکرده
است» اولین جمله ای
است که اکبراقا پس
از جریان انتخاب نام
مغازه پیراهن دوزی
می گوید.
نسیبه یزدانی
کاپری نامی که بر
سر در مغازه ای در پاساژایفل نقش
بسته است .نامی که شهری در ایتالیا
را به یاد می اورد و پاساژی که نماد
پاریس را در اذهان زنده می کند56 .
سال از عمر پاساژ قدیمی اصفهان
می گذرد .ایفل پس از پاساژ مقدم در
خیابان شیخ بهایی ،پاتوق اصفهانی ها
برای خرید شد .پاساژی که بوتیک ها
و خیاطی های مشهورش در دهه 40
نه تنها اصفهانی ها را به خود می خواند،
بلکه پذیرای مشتریانی از تهران بود.
ایفل چهارطبقه در ضلع شرقی چهارباغ
تاریخی در فاصله اندکی ازدروازه دولت
قرار دارد .حوض لوزی شکل تو درتوی
طبقه زیرین این پاساژ برای بسیاری از
اصفهانی ها خاطره ساز است .از بسیاری
مغازه هایی که در سال های نه چندان
دور در ایفل بودند و برای اصفهانی ها
خاطره سازی کردند ،امروز دیگر خبری
نیست و تنها نام بسیاری از ان ها مانند
بوتیک های «پرسپولیـس»« ،کناک»
و عکاسی «ستاره ابی» را می توان از
قدیمی های اصفهان شنید .عکاسی که
روزگاری خاطرات خوش اصفهانی ها
را ثبت می کرده ،خاطراتش هرگز در
جایی ثبت نشده است و تنها اندکی از
اصفهانی ها نام ان را به خاطر می اورند.
مغازه «رویال» هم که صفحه موسیقی
و لوازم صوتی می فروخت ،از دیگر
مغازه های به نام این پاساژ بود که امروز
دیگر اثری از ان نیست.
انتهایی ترین بخش پاساژ ایفل میزبان
پیراهن دوزی کاپری است .مغازه ای که
قدمت خود را برای انانی که پا به مغازه
می گذارند ،روایت می کند و مانند دیگر
مغازه های موجود در این پاساژ قدیمی
روزهای پر رونق را پشت سر گذاشته
است و دیگر مدت هاست که از هیاهوی
مشتریان خالی است.
در این مغازه پیراهن دوزی قدیمی پس
از اسم مغازه انچه بیشتر توجه را جلب
می کند .دو چرخ خیاطی قدیمی بر روی
میزهای چوبی برای دوخت و دوز است
و دو چرخه ای که اکبر انصاری را به
کاپری در ایفل می رساند.
فامیلی اش انصاری است؛ اما کسبه پاساژ
از وی به عنوان اکبر کاپری یاد می کنند.
74ساله دارد واز شش سالگی در مغازه
پدر کار می کرده و از سال 46تا کنون
در پاساژ ایفل به حرفه پیراهن دوزی
مشغول است و از نیم قرن فعالیت خود
در این پاساژ قدیمی خاطره ها دارد .بی
رونقی ایفل او را نیز مانند دیگر مغازه
داران ایفل ازرده کرده است؛ اما خم به
ابرو نمی اورد و همچنان با روی گشاده
به سوال های اندک مشتری های این
روزهای کاپری که در میان گفت وگو
به مغازه می ایند ،پاسخ می دهد .همان
ابتدای ورود به مغازه ،فریادهای کاپری صفحه 12
درشهر
بلوط
میانسالی و سالمندی رسیده اند ،از این پیراهن ها
خاطره دارند.
پیراهن های دوخته شده در جعبه قرار می گرفت
و در قفسه های چوبی مغازه چیده می شد و در
فاصله اندکی از این قفسه های پر از پیراهن،
قفسه های پر از پارچه قرار داشتند.
کاپری که این روزها کمتر از گذشته پیراهن
می دوزد ،در روزهای رونق ایفل هفت کارگر
داشته که در بالکن و طبقه پایین مغازه اش کار
می کرده اند .کارگرهایی که انقدر سرشان شلوغ
بوده که شب ها هم پیراهن های نیمه کاره را
به خانه می بردند و دوخت پیراهن را ادامه
می دادند .قفسه های چوبی مغازه که روزگاری
پر بودند ،این روزها خالی از جعبه های پیراهن
هستند و قفسه های پارچه نیز پر نیستند.
وقتی از وی می پرسم چه افراد مشهوری به
کاپری می امدند؟ از ارحام صدر یاد می کند و
با بیان اینکه افسری دوز بوده ام ،از شب هایی
می گوید که کاپری پاتوق افسران بوده است.
از بی رونقی پاساژ ایفـل در روزگـاری که
مجتمع های تجاری شیک و بزرگ پذیرای
مردم هستند می پرسم و استاد پاسخ می دهد:
« هر چیزی عمری دارد که روزی عمر ان
به سر می رسد و عمر ایفل نیز کم کم به سر
می رسد».
او با افسوس از سپری شدن عصر طالیی ایفل
می گوید و تاکید می کند « :مغازه های این پاساژ
هفته به هفته دشت نمی کنند و رنگ پول را
نمی بینند».
شماره اول
انصاری
شش ساله بوده که اولین
بار با پدر به پیراهن دوزی امده
و از 50سال پیش« ،کاپری» را پس از
دوران سربازی اش در پاساژ ایفل به راه انداخته و
حرفه پدر را ادامه داده است .همان سال هایی که
چهارباغ پر از مغازه های خیاطی و پارچه فروشی
بوده و اصفهانی ها از مغازه های پارچه فروشی
چهارباغ پارچه می خریدند و به مغازه های خیاطی
این خیابان می امدند تا خیاط هایی که بیشتر
ان ها به نام بودند ،برایشان کت وشلوار و پیراهن
بدوزند.
استاد برایم از روزهای شلوغ پاساژ ایفل می گوید.
ان روزها که کسبه نگران به روغنی ،مالک پاساژ
می گفتند که نکند در اثر ازدحام مردم در ایفل
سقف های پاساژ فرو ریزد!
روزهای شلوغ این پاساژخالی از مشتری برایم
غیر قابل تصور است و وقتی از دلیل روزهای پر
رونق ایفل سوال می کنم ،پاسخ می شنوم که ان
روزها سفارش دادن پیراهن ،در میان اصفهانی ها
رایج بود وبسیاری برای دوخت پیراهن و کت و
شلوار به این پاساژ می امدند.
استاد می گوید « :ان روزها مردم در عیدهای
مذهبی و عید نوروز پیراهن نو سفارش می دادند
و پیراهن دوزی حرفه ای پر رونق بود ».اکبر اقا
پیراهن های مردانه و بچه گانه می دوخت و در
کنار ان تعمیر لباس را هم که ان روزها رایج بود،
انجام می داد .امروز دیگر تعمیر لباس رایج نیست.
«کاپری» ،بلوزهای زنانه هم می دوخت؛ بلوزهای
سفید یقه گرد فرم دانش اموزان دبیرستان دخترانه
«بهشت ایین» را استاد اکبر می دوخت.
لباس فرم کودکان کودکستان دخترانه رودابه در
خیابان شیخبهایی نیز در این مغازه دوخته می شد
و بسیاری از دانش اموزان ان روزها به دوران
بهمن ماه 1396
مغازه داران که اکبر اقا را به خود می خواند،
توجهم را جلب می کند و قبل از هر سوالی از وی
می پرسم معنای کاپری چیست؟ اکبر اقا در پاسخ
به سوالم در باره نام مغازه ،از دوستی نام می برد
که این نام را برای مغازه به وی پیشنهاد کرده
است؛ کاپری یکی از شهرهای دیدنی ایتالیا که
به شهر گل مشهور است.
«کاپری از اول پیراهن دوزی بوده و در
گذر زمان تغییری نکرده است» اولین
جمله ای است که اکبراقا پس از جریان
انتخاب نام مغازه پیراهن دوزی می گوید.
عکس قدیمی داخل ساعت قدیمی و
پاندول دار از دیگر اجزای داخل مغازه
است که نظرها را به خود جلب می کند .وقتی
از ان عکس قدیمی می پرسم ،نگاه استاد اکبر
به دور دست ها دوخته می شود .گویی عکس
خاطرات قدیمی را برای وی زنده کرده و او را به
روزگار پیشین برده است .سکوت وی که طوالنی
می شود ،دوباره سوال خود را تکرار می کنم و از
نسبت فردی که عکس وی در ساعت قدیمی
به یادگار مانده است با اکبر اقا می پرسم،
تصویرخاطرات قدیمی که از جلوی چشم وی
کنار می رود ،به زمان حال باز می گردد« .مصطفی
انصاری ،پدر و استادم» پاسخ کوتاه اکبر اقا به
سوال من است .وی از پدربا احترام یاد می کند
و از وی به عنوان استادش در پیراهن دوزی و
زندگی نام می برد .پدرش یکی از پیراهن دوزهای
قدیمی اصفهان بوده که مغازه اش در ایران
مشهور بوده است .شعبه اصلی مغازه پدر استاد
اکبر در دروازه دولت بوده و شعبه دیگر ان در کنار
سر در هشت بهشت قرار داشته است .انصاری
با وجود گذشت سال ها ،هنوز تابلوی اولیه مغازه
پدرش را در منزل به یادگار نگه داشته است.
وی با تاکید بر اینکه امروز رفاقت ها کم رنگ شده
است ،خاطره ای از پدر نقل می کند و به رفاقت
60ساله وی با غفارزاده شریکش اشاره می کند،
که در همه سال های رفاقت حتی به یکدیگر یک
اخم نکردند و بدون مشکل به فعالیت مشترک
ادامه دادند .انصاری اهی می کشد و سپس با
اندوه می گوید « :این روزها رفاقت از بین رفته
است و کسی به کسی نیست».
وقتی از استاد می پرسم چه شد که پیراهن دوزی
را برای گذران زندگی انتخاب کرده اید ،با لبخند
از خیاطی به عنوان حرفه مشترک همه اعضای
خانواده یاد می کند« .همه خانواده ام؛ پدر ،مادر و
همسرم خیاط بودند و کوچه محل سکونت ما در
خیابان اردیبهشت به کوچه خیاط ها مشهور بود».
13 صفحه 13
ساز زماهن کوک ن سی
تــــ
خاطرات پاساژ قدیمی چهارباغ در گفت وگو با استاد ساعت ساز
بهمن ماه 1396شماره اول
بلوط
درشهر
14
ارشین اصفهانی
مغازه تعمیر ساعت پاساژ قدیمی چهارباغ؛
ایفل را قدیمی های اصفهان می شناسند؛ مغازه ای که سه
نسل اصفهان از تعمیر ساعت های خود در ان خاطره
دارند .مغازه کنار راه پله در طبقه زیرین پاساژ قرار دارد.
استاد حسین بدیعی که کسبه پاساژ از وی به عنوان یکی
وسایل قدیمی موجود در مغازه نشان از قدمت
ان دارد و سال هایی را که گذشته است ،را
روایت می کنـد .صنـدلی قدیمـی که در کنـار
میز به چشم می خورد و چراغ مطالعه نارنجی
از اجزای قدیمی مغازه هستند .ساعت های
کوچک و بزرگ ،قدیمی و جدید درقفسه های
باالی سراستاد و ساعت های دیواری قدیمی
که بردیوارهای مغازه اویحته شده اند ،نظرها
از سه بازمانده نسل قدیم این پاساژ یاد می کنند ،حدود
نیم قرن است که ساعت تعمیر می کند .مهر نامی است
که بر سردر مغازه تعمیر ساعت نشسته است .این مغازه
انقدر کوچک است که مشتریان به دشواری دران فضای
کوچک می ایستند.
را به خود جلب می کند .تماشای ابزارهای
ویژه تعمیر ساعت از ورای دیواره شیشه ای
میز مقابل استاد ساعت ساز حس خوبی ایجاد
می کند که پیش از این تجربه نکرده اید .کمی
بیشتر که دقت کنی از فضای خالی کنار میز،
فضای زیرین مغازه که ویژه تعمیرساعت است
را می بینی .روزگـاری که چند کارگـر در ان به
همراه استاد به تعمیر ساعت مشغول بوده اند
و امروز با کم شدن مشتریان دیگر اثری از
ان ها نیست.
استاد دعوت من برای گفت وگو را با روی باز
قبول می کند و وقتی از سال اغاز فعالیتش در
پاساژ قدیمی شهر می پرسم ،از 52سال پیش
می گوید که فعالیتش را در ایفل اغاز کرده
است؛ روزگاری که دومین پاساژ ان روزهای
اصفهان رونق داشت و لحظه ای از هیاهوی صفحه 14
بلوط
شماره اول
استاد حسین به
رونق حرفه اش
در قدیم اشاره
می کند؛ ان
روزهایی که مردم
تندتند ساعت
نمی خریدند و
ساعت قبلی را
بدون استفاده
یا پس از نیاز
به تعمیر رها
نمی کردند و
ساعت هایی را
که به تعمیر نیاز
داشت از سراسر
اصفهان و حتی
دیگر شهرهای
استان به مغازه
وی می اوردند.
درشهر
بهمن ماه 1396
مشتریان خالی نبود .پاساژی
که امروز خالی تر از هر وقت
دیگری است و از رونق افتاده
و در گوشه ای از چهارباغ
تاریخی روزگار می گذراند.
شیشـه هـای یــک ســوی
مغازه تعمیر ساعت به روی
پله های ورودی به طبقه
همکف پاساژ ایفل دید دارد؛
شیشه هایی که روزگاری از
ورای ان رفت و امد مشتریان
پاساژ قابل دید بوده است
و امروز اثاری از چسباندن
چسب های شیشه بر روی
ان مشاهده می شود .وقتی
از استاد حسین می خواهم
که از دلیل قرار گرفتن چسب
بر روی شیشه های مغازه
بگوید ،قبل از هر چیزی به
بی رونق شدن کسب و کار
این روزهایش در ایفل اشاره
می کند .با شنیدن گفته های
استاد ،ارتباط سوالم با پاسخ
استــاد را درک نمـی کنم و
می خواهم از این ارتباط سوال
کنم که استاد متوجه گیج
شدن من می شود و قبل از
پرسیدن سوال دیگری ،سریع
تصویــری از شلوغـی های
قدیـم پاســاژ بــرای من
ترسیم می کند و با اشاره به
باقیمانده چسب های چسبیده
به شیشه های مغازه که به
پلــه هـای ورودی راه دارد،
می گوید :این چسب ها مربوط
به دوره جوانی من و روزگار
پـر رونقـی ایفـل است .ان
وقت ها که جوانتر بودم این
چسب ها را به شیشه چسبانده
بودم ،تا زنـانی را که از
پله های پاساژ پایین می امدند
و ان وقت ها تعداد ان ها کم
هم نبود ،نبینم .مشاهده این
روزهای ایفل ،پذیرفتن اینکه
روزگاری مشتریان بسیاری
برای خرید به ایفل می امدند
را برایم دشوار می کند و استاد
برای اینکه من را به فضای
ان روزهای پاسـاژ ببـرد،
از حضور بسیار زنان به این
پاساژ برای خرید ،به عنوان
هجوم یاد می کند و از صدای
پاشنه های کفش زنان که
ان روزها برای کسبه پاساژ
غیرقابــل تحمــل بود ،یاد
می کند.
استاد حسین به افراد
مشهوری که برای تعمیر
ساعت به مغازه اش امده اند
اشاره می کند و از استاد ایرج،
خواننده به عنوان مشهورترین
ان ها نام می برد.
وی به رونق حرفه اش
در قدیم اشاره می کند؛ ان
روزهایی که مردم تندتند
ساعت نمی خریدند و ساعت
قبلی را بدون استفاده یا پس
از نیاز به تعمیر رها نمی کردند
و ساعت هایی را که به تعمیر
نیاز داشت از سراسر اصفهان
و حتی دیگر شهرهای استان
به مغازه وی می اوردند.
از استاد حسین از تعداد
ساعت هایی می پرسم که در
روز تعمیر می کرده است .قبل از اینکه پاسخ من
را بدهد و از تعداد ساعت ها بگوید ،چند لحظه ای
سکوت می کند ،گویــی به ان روزها برگشته
است؛ روزهای رونق کسب و کار .با یاداوری ان
روزهای خوش به روزهای ناخوش زندگی امروز
اشاره می کند و می گوید« :در قدیم روزی 30
ساعت تعمیر می کردم و حاال باید ماه ها بگذرد تا
اشنایی ساعتی برای تعمیر بیاورد».
وقتی از استاد می پرسم که چگونه ساعت هایی
را که تعداد ان ها کم هم نبود ،به تنهایی تعمیر
و به موقع تحویل مشتریان می داده است ،به
روزهایی اشاره می کند که سه کارگر در مغازه
وی کار می کردند و یکی از ان ها نصف روز
کار می کرده و دوتای دیگر از صبح تا شب
کار می کرده اند .یکی از کارگرها چایی درست
می کرده و دو نفر دیگر در بخش زیرین مغازه
کار می کردند و خود استاد نیز در بخش باالیی
مشغول بوده است.
از درامد استاد در قدیم می پرسم«:ان روزها
حتـــی با تعمیـــر 3ســاعت نیــز زندگی ام
تامین بود و از ۱۲۰تومان درامدی که از تعمیر
این سه ساعت کسب می کردم ،دو تا ۱۰تومان
به شاگردان می دادم و پنج تومان هم به کارگر
نیمه روز می دادم و بیست تومان هم برای غذای
ان ها صرف می کردم و باز هم ۶۰تومان برای
اداره زندگی ام باقی می ماند».
استاد حسین که در تعمیر ساعت موی سپید
کرده و این روزها برای گذران زندگی با مشکل
مواجه است ،تاکید می کند که دیگر کارجدیدی
از من بر نمی اید که برای گذران زندگی به ان
مشغول شوم ،در حالی که در حرفه خود تجربه
دارم و می توانم بگویم هر ساعت چند دنده چرخ
دارد و نمی توانم تجربیاتم را رها کنم.
وی به دشواری های زندگی همکارانش هم
اشاره می کند«:کسب های که دکان اجاره ای
دارند از من پریشان ترند و زندگی به ان ها سخت
می گذرد .سازه زمانه این روزها کوک نیست».
15 صفحه 15
پیمانه چو ُپر شود چه بغداد و چه بلخ
درشهر
زندگی در میان اعالمیه رفته ها در زیرو بندسازی اقا رضا؛
بهمن ماه 1396شماره اول
بلوط
فاطمه رضائیان
16
زندگی در کنار بارزترین نشانه های مرگ در
فضای شهری برای من که بعد از مرگ یکی از عزیزترین هایم،
ندیدن را بر دیدن ترجیح دادم و فرار را بر قرار ،پدیده ای غریب
بود .اقا رضا هر روزش را با دیدن اعالمیه مرگ عزیزانش بر
دیوار مغازه اش می گذراند و من هر روزم را با تالش برای ندیدن
هر انچه متعلق به ان هایی است که روزگاری بودند و امروز نه.
اقا رضا را در یکی از گشت و گذارهای شهری برای یافتن سوژه
«هفت ،هشت سال بیشتر نداشتم که مادرم
گفت باید کار کنم ».اقا رضا با گذری به دوران
کودکـی اش گفت« :ان زمان هیـچ تصوری از
شغلی که دوست داشته باشم در ان مشغول به
کار شوم نداشتم .هرچند مادرم در این مورد نیز
تصمیم خودش را گرفته بود و من شدم شاگرد
مغازه زیر و بندسازی دایی ام .بعد از ظهرها
بعد از تعطیلی مدرسه سوار بر ترک دوچرخه
دایی به مغازه اش می رفتم 10 .سال شاگردی
مستمر و کسب تجربه منجر شد به باز کردن
مغازه خودم در سال .1357سالهای انقالب».
عکاسی دیدم .دیوارهای پوشیده از اعالمیه های مرگ ،در مغازه
زیر و بندسازی اقا رضا بود که من را برای مصاحبه ،به سمت
مغازه او در خیابان اتشگاه کشاند .هرچند راضی کردن اقا رضا،
که در اولین دیدار تنها موفق به ثبت عکسی از انعکاس صورت
پر از زندگی او در اینه ای میان انبوه اعالمیه های مرگ برای
مصاحبه شده بودم ،کار ساده ای نبود اما در نهایت این امکان
فراهم شد که گفت وگویی با او داشته باشم.
اقا رضا از دوست داشتن کارش می گوید و
از شدت عالقه به ان .اینکه دوست داشتن؛
چاشنـی کــار است« .کارم را دوسـت دارم.
یعنی هیچ وقت به داشتن کار دیگری جز
زیرو بندسازی فکر نکرده ام .تنها چیزی که
می دانم این است که هرگز دوست نداشتم
کارمند باشم .او ،کارمندی را مساوی می داند
با از دست دادن ازادی « با کاری که من دارم
می توانم هر زمان که دلم خواست کرکره مغازه
را پایین بکشم و به هر کجا که دوست داشتم
سفر کنم و باور کنید این نعمت بزرگی است
که در کارمندی از ان محروم می شوی».
بحث را به اعالمیه ها می کشانم .از ماجرای
اولین عکسی که اقا رضا به دیوار مغازه اش
نصب کرده است .یک عکس قدیمی از امام
خمینی (ره) و هاشمی رفسنجانی .به اولین
عکسی که به دیوار مغازه اش زده است ،اشاره
می کند .در سال 1358و بحبوحه انقالب.
عکس را که بر دیوار انتهای مغازه در زیر
انبوهی از ابزارهای کار زیروبندسازی قرار
گرفته نشان می دهد و ادامـه می دهـد« :به
خاطر ندارم اولین اعالمیه را چه زمانی به دیوار صفحه 16
بلوط
شماره اول
ابتدا فقط برای
این بود که
مردم با دیدن
اعالمیه برای
صاحبش فاتحه
بخوانند اما
بعدها از این کار
خوشم امد و یا
شاید هم به ان
عادت کردم .هر
کدام از دوستان
یا اشنایانم که
فوت می کردند
اعالمیه فوتشان
را به دیوار
می زدم
درشهر
بهمن ماه 1396
مغازه زدم و یا حتی اعالمیه
مرگ چه کسی بود؛ اما در
همان اوایل شروع کارم
بود».
از قصدش می پرسم« :ابتدا
فقط برای این بود که مردم با
دیدن اعالمیه برای صاحبش
فاتحه بخوانند و با دیدن
اعالمیه چشمشان بترسد که
عکس خودشان هم روزی
کنار یکی از همین اعالمیه ها
به دیوار نصب می شود .اینکه
سعی کنند انسان بهتری
باشند .اما بعدها از این کار
خوشم امد و یا شاید هم به
ان عادت کردم .هر کدام از
دوستان یا اشنایانم که فوت
می کردند ،اعالمیه فوتشان را
به دیوار می زدم».
اقا رضا دستی به روی
صورتش می کشد و می گوید:
«صاحــب تـک تـک ایـن
اعالمیـه ها را مـی شناختـم.
دوستشـان داشتـم؛ همگی
ادم های خوبی بودند .اعالمیه
همکارانـم را هـم به دیـوار
زده ام؛ هر کسـی که شغلش
به نحوی به شغل من مربوط
می شود؛ مکانیکی ،اپاراتی،
فروشنـده قطعـات ماشیـن،
زیرو بندسازی ،باطری سازی
و»......
با خنده می گوید« :فردین
هم هست؛ البته عکسش،
اعالمیـه اش را نداشتــم.
فردیـن را دوسـت داشتـم،
درست مثل فیلم هایش مرد
بود ،مرام داشت .عکسش را
برای همین به دیوار زدم».
هنوز کالمش از مردانگی
فردین ،قطــع نشــده بلند
می شود تا عکس دیگری را
نشـان دهد؛ ارحام صدر« :به
نظر من ارحام صدر بهترین
هنرمند تئاتر اصفهان بود
و به اندازه چارلی چاپلین
خوب».
بـه دیـــوارهــای مغــازه
زیروبندسازی اقا رضا چشم
می دوزم .اینجا زیر و بم
زندگی خوب به چشم می اید.
اعالمیه از ادم هایی که هم
فقیر بینشان هست و هم
غنی .اما حاال همه یکدست
شده اند مثل هم؛ یک برگ
کاغذ روی دیوار زیروبندی.
چند پوستر از ماشین های
قدیمی هم بر دیوار مغازه
دیده می شود .می گوید« :به
جز اعالمیه ،ماشین ها را هم
دوست دارم».
و چند عکس هم از ادم هایی
که هنوز زنده اند .از عکس
خودش بر روی گواهی
کســب مغــازه گرفتـه تا
عکس های شهرام ناظری و
حسن اکلیلی.
از اقا رضا درباره احساسش
به دیدن هر روز اعالمیه های
مــرگ مــی پرســم« :بـه
اعالمیه ها عادت کرده ام.
مرگ بخشی از زندگی است،
ان هم یک بخش مهم.
به گوشه ای از مغـازه اش
می رود و با نشان دادن دو
اعالمیـه قدیمـی مـی گوید:
تنها اعالمیه هایی که ازارم
می دهند اعالمیه پدر و مادرم
هستند .مادرم 15سال و
پـدرم 10سال قبـل فوت
کردند .هنوز هم با دیدن
اعالمیه هایشان دلم می گیرد
و گاهـی مدت ها برایشان
گریه می کنم».
از او درباره واکنش مردم
با دیدن دیوارهای پوشیده
از اعالمیه مرگ می پرسم،
«مردم برخــورد متفاوتـی
با این قضیه دارند .بعضی
ایراد می گیرند که این دیگر
چه کاری است؟! اص ً
ال چه
معنی دارد در میان مردگان
زندگـی کــردن!! بعضــی
دلشــان می گیــرد ،بعضی
تعجب می کنند ،عده ای هم مغازه را زیبا
می بینند و یا مثل شما شروع به سوال و
جواب از چرایی کارم می کنند (می خندد).
گاهـی پیش امده اسـت افرادی با دیدن
اعالمیه ای ،تازه متوجه مرگ دوستان
و یا اشنایان خود شده اند و با چشمانی
گریـان مغازه را ترک کرده اند.
می پرسم :دیدن این صحنه ها برایتان
دردناک نیسـت؟ «سخت است ،اما
مـرگ را که نمـی شود حـذف کـرد.
نگاهم می کند و با تعجب می پرسد:
می شود؟! (سکوت می کند)».
اقا رضا بعد از چند سکوتش را می شکند
و ادامه می دهد« :تا چند سال قبل
مرگ و میر خیلی کمتر بود .زمان هایی
بود که تا چند ماه هیچ اعالمیه ای به
دیوار مغازه نمی زدم .اما در سال های
اخیر همه چیز تغییر کرده است .در
یکی دو ماه گذشته چند اعالمیه به
جمع اعالمیه هایم اضافه شده است
که از اخرین ان ها کمتر از دو هفته
می گذرد».
از اقا رضا درباره ترس از مرگ می پرسم،
با خنده جواب می دهد« :چون عمر به
سر رسد چه شیرین و چه تلخ ،پیمانه
چو پر شود چه بغداد و چه بلخ».
و ادامـه می دهـد« :نمی گویـم انسـان
خیلـی خوبـی بوده ام یا هیچ گناهی
مرتکب نشـده ام اما بـا ایـن همـه از
مردن نمی ترسـم ،از بد مـردن واهمه
دارم .از ذلیل شدن و خانه نشین شدن.
قدیمی ها درست می گفتند که «راحت
مردن سرقفلی دارد»!! تنها چیزی که
دلم می خواهد این است که راحت
بمیرم .پنجاه و سه سال است که در کار
زیر و بندسازی هستم .کارم را دوست
دارم اما با این سن و سال به شدت
احساس خستگی می کنم .در یک سال
گذشته کارم را کم کرده ام .این روزها
دیرتر به مغازه می ایم و زودتر کارم را
تمام می کنم .تصمیم دارم به زودی
خودم را بازنشسته کنم .می خواهم بقیه
عمرم را سفر کنم .می خندد و ادامه
می دهد :اما؛ کجا؟ هنوز نمی دانم».
می پرسم بر سر اعالمیه ها چه خواهد
امد :سکوت می کند و بدون هیچ حرفی
از مغازه خارج می شود.
17 صفحه 17
شب ،اِسمال ،وعده ...
گذری بر طعم دلچسب ساندویچی پاساژ شکری ؛
زهرا ماهری
کتاب ،کتاب ،کتاب .همه اش هم درسی و
کمک درسی است؛ دورتادور ان و طبقه پایین .به جز عکاسخانه
سر پاساژ بین این همه کتاب ،ته پاساژ شکری روبروی در
ورودی فقط کتاب نیست؛ ساندویچی کوچکی است .بزرگ
سر درش روی همبرگرهای مک دونالد نوشته اسمال .دیگر
خبری از خیاطی ها و بزازی های ان زمان نیست ،حاال ساندویچ
فروشی اسمال محصور است بین کتاب های دسته اول و دوم
دبیرستانی ها و دانشجوها.
داستان از این جا شروع می شود؛ همه مش اسمال را
بهمن ماه 1396شماره اول
بلوط
درشهر
18
اسماعیل رئیسی صاحب مغازه اسمال داستان
مش اسمال شدنش را اینطور تعریف می کند:
«من بچه شهرکردم ،اما مادرم اصفهانی است.
درس زیاد نخواندم 12 .سالم که بود امدم توی
چهارباغ برای کار .ده سال شاگردی کردم .سال
46این مغازه را خریدم و به اصرار دوست کارمندم
اسم مغازه را گذاشتم اسمال ».می خندد و از اقبال
اسم مغازه می گوید که تهرانی ها و توریست های
ان زمان وقتی دوری توی چارباغ با صفای ان
زمان می زدند و اسم اسمال را سر در مغازه اش
می دیدند ،کنجکاو می شدند که اینجا دیگر
کجاست .حاال هم اسم اسمال برای امروزی ها
جور دیگری است؛ وسوسه کننده .مخصوص ًا
اگر دهان به دهان از پدر یا پدربزرگشان تعریف
اسمال و کتلت هایش را شنیده باشند.
مش اسمال و دانشجوها
مش اسمال حاال که موهایش دیگر سفید شده،
اما شور جوانی دارد از مشتری هایش می گوید،
مشتری هایی که به قول خودش هر جا دو سه
تا جوان دور هم جمع می شدند می گفتند :شب،
اسمال ،وعده.
اسم مش اسمال بین جوان های ان زمان
می چرخد تا اسمش می رسد به دانشگاه اصفهان.
«به دانشجـوها ان موقع ها صبحانـه و ناهـار
می دادند ،اما شام نه .من نان تافتون می اوردم و
با این نان خوراک بهشان می دادم 15ریال .برای
ان موقع ارزان بود .شب ها اینجا غلغله می شد.
راهرو پر از دانشجوهایی بود که نان را زیر بغلشان
زده اند و بشقاب غذاهاشان را از روی سرهم رد
می کردند .جای سوزن انداختن نبود .بقیه جاها
می شناسند .از او خاطره دارند و مثل یک مکان تاریخی
دنج که می تواند یاداور تمام روزهای جوانی باشد ،به او سر
می زنند و روی میزهای چوبی داخل مغازه ،کتلت مخصوص
مش اسمال را می خورند .بزرگ ترها از روزهای «ضیافت» های
جوانی می گویند و جوان ترها هم توی سوز زمستان های خشک
اصفهان روی صندلی های فرفوژه دار بیرون مغازه اول خوراک
لوبیا سفارش می دهند تا کمی یخشان باز شود و بعد کتلت یا
الویه می خورند و از فضایی که دیگر کمتر توی شهر مثلش پیدا
می شود به وجد می ایند.
سرپا همین غذا را گران تر می دادند».
از امریکا تا شیراز ،از دروازه دولت تا انقالب
همه می امدند مغازه اش .مثل پدربزرگ هایی که
االن با پسر و نوه اشان می ایند .راسته دروازه دولت
تا انقالب غذایشان را از او می گرفتند و می گیرند.
از روزهای کار و گذشته خاطره زیاد دارد .همه اش
مثل فیلم از جلوی چشمش رد می شوند و گاهی
جوری ذوق می کند و حرفش را می خورد که
فقط اصرار زیاد راضی اش می کند جریان را
موبه مو بگوید« :شاگردهایم ان موقع ها شیطان
بودند .توی مغازه سربه سر هم می گذاشتند .این
باال{دستش را به سمت بنر اسمال می برد}
چند پله داشت .یکیشان داشت می رفت باال و
برای او که پایین بود کری می خواند که چاقو
را پرت می کنم وسط دستت .شاگرد پایینی هم
می گوید مردش هستی بزن .باالیی چاقو را از
باال پرت می کند و صاف می خورد روی دست
شاگرد پایینی{.رگ های پایین انگشت وسط را
نشان می دهد} چاقو از این طرف دست رفت
و ان طرف ،سرش درامد .همان جا بچه ها
بردندش بیمارستان خورشید .انجا که رفته بودند
دانشجوهای پزشکی شاگردهایم را شناخته بودند،
حال و احوال مرا پرسیده بودند و بعد بدون هیچ
پولی دست شاگردم را مداوا و راهی اش کردند».
مش اسمال مشتری هایش را محدود به راسته
خودش نمی داند از روزی می گوید که یکی از
مشتری هایش از شیراز امده وهی از درد کمرش
شکایت می کرده .همینطوری می رود به بالکن
مغازه ،دار می شود ،اما یکهو کمرش صدای
تقی می دهد .کمرش همان جا خوب می شود.
«مخصوصی امده بود اینجا .می گفت من چند
سال کمرم درد می کرد این بالکن شما کمر مرا
خوب کرد ».در جا بعد از این خاطره یاد چند
هفته پیش می افتد« .از کسبه همین بیرون
پاساژ یکی امده بود پیشم .همین که پسرش
فیلم بازی می کند؛ حامد کمیلی که اینجا کلی
با بچه های من بدو بدو می کردند .می گفت از
امریکا سالم بهت رساندند .گفتند هنوز اسمال
ساندویچی هست؟ گفته اره .گفتند پس بهش
سالم برسان».
مش اسمال قدیم ها را پر از مشتری توصیف
می کند .پر از گردشگر خارجی و مردمی که از هر
طرف سمت اصفهان سرازیر می شدند« :توریست
قب ً
ال خیلی داشتیم ،طوری شده بود که منی که
سواد نداشتم زبانشان را اکثراً بلد بودم .انگلیسی
که دیگر غذا و قیمت و همه چی اش را یادگرفته
بودم ،ولی االن توریست ها ان چنانی نیستند ،اما
داریم تک و توک .یادم است یک رفیقی داشتم
بعد انقالب که شد می خواست برود المان من
یک دسته دالر که ان موقع ارزشش 68ریال
بود ،دادم به او .هر خارجی ای که می امد اینجا
ساندویچ بخورد یک دالر می داد». صفحه 18
اژانس شخصی یا اژانس بانوان ؟
درشهر
بلوط
شماره اول
بهمن ماه 1396
مدت ها ازان روزهایی گذشته که با برقراری تما س تلفنی واعالم ادرس
به مسئول اژانس منتظرتاکسی می ماندیم .همان روزهایی که ازنوع و رنگ
خودرو و پیر و جوان بودن راننده مطلع نبودیم و برای پرداخت کرایه هم
باید تا پایان مسیرصبر می کردیم ،اکنون به تاکسی هایی دسترسی داریم که
از ان ها به عنوان اژانس شخصی یاد می شود .تاکسی هایی که هیچ چیز انها
شبیه تاکسی هایی که می شناختیم نیست؛ نه شکل و رنگ یکسان دارند و نه
با مسافر چانه زنی و بگو مگو می کنند.
در سیستم حمل و نقل انالین ،تنها با یک کلیک قبل ازرسیدن تاکسی ،به
اطالعاتی در زمینه نوع و رنگ خودرو ،راننده و هزینه سفر دست می یابیم.
این روزها وقتی عجله داری و می خواهی از اژانس و تاکسی استفاده کنی،
همه پیشنهاد می دهند که با نصب اپلیکیشن تاکسی اینترنتی ،از تاکسی های
انالین استفاده کنی ،چون زودتر و با هزینه کم تر به مقصد می رسی ،اما ایا
این زودتر رسیدن با هزینه کم تر با امنیت هم همراه است؟!
در تاکسی های جدید دیگر از دعوا بر سر نرخ کرایه ها خبری نیست ،حاال با
قیمت از پیش تعیین شده ای که نرم افزار اعالم می کند ،مسافر و راننده در
صلح و ارامش ،بدون جنگ و دعوا در شهر سفر می کنند.
نرخ پایین کرایه سفر ،تاکسی های اینترنتی را به محبوب قلب های
شهروندان تبدیل کرده است .مزایای حمل و نقل مدرن چنان به مذاق
شهروندان که از مصائب حمل و نقل سنتی خسته هستند ،خوش امده که به
مسائل دیگر توجه نمی کنند و درواقع امنیت همان ویژگی است که پشت
ظواهرخوش اب و رنگ تاکسی های اینترنتی گم شده است.
اینکه رانندگان این تاکسی ها دراستخدام این شرکت ها نیستند ،واقعیتی
است که شهروندان به ویژه بانوان باید بدانند .این شرکت ها تنها
واسطه ای برای وصل کردن مسافران به رانندگان شخصی هستند .اگر تخلفی
رخ بدهد ،مسافر باید از راننده خاطی شکایت کند ،نه شرکت .در این
موارد سرویسی که رانندگان را به خدمت گرفته است ،به راحتی رانندگان
را مقصر می داند و کم کاری خود را فراموش می کند.
دسترسی افراد متخلف در این سیستم به بانک اطالعاتی سفرهای افراد نیز
مشکالتی ایجاد می کند .این نوع دسترسی غیر مجاز به اطالعات خطرات
بسیاری را برای بانوان ایجاد می کند.
چند سال از زمانی که بانوان به حوزه تاکسیرانی وارد شده اند ،می گذرد و
مهم ترین ویژگی این تاکسی ها امنیت و ارامشی مسافران درطول سفر
است و در حضور زنان در اجتماع و تقویت نقش زنان در چرخه اقتصادی
خانواده نیز تاثیرگذاراست .بانوان فعال در اژانس بانوان ،توانسته اند
با بهره گیری از توانایی های خود حرفه رانندگی را برای تامین نیازهای
معیشتی خود انتخاب کنند اما ای کاش ،این اژانس ها نیز با موج تکنولوژی
همراه می شدند و در کنار موهبت امنیت ،تسهیالت تاکسی های اینترنتی
و هزینه پایین تر را نیز برای مسافران به ارمغان می اوردند.
2 صفحه 19
دربست ! به سبک الکچــری
تاکسی
حضور خودروهای چندصد میلیونی در تاکسی های اینترنتی؛
بهمن ماه 1396شماره اول
بلوط
بانوان
20
در اصفهان
درخواست استخدام
راننده خانم با
ماشین های مدل
باال دست به
دست می چرخد اما
خودروهای الکچری
اسنپ در نصف جهان
رونمایی شده ،از مزدا
3تا انواع شاسی
بلندها با شیشه های
دودی ،نوای دل انگیز
موسیقی و ...خدماتی
که باعث می شود
کاربران پس از
استفاده ،ستاره های
پرشماری را برای
راننده ثبت کنند.
لیلی زواره ای
خیلی دور نیست .تا
همین چند سال قبل ،با افاده می ایستاد
کنار خیابان و فریاد می زد« :دربست!» و
این الکچری ترین رفتار دهه شصتی ها
بود که تا همین چند ماه قبل هم در
اصفهان ادامه داشت.
استارتاپ ها این بار تغییر سبک زندگی
را نشانه گرفتند تا نرخ حمل و نقل تک
سرنشین در شهرها اب برود .لذت سفر
تک سرنشین در هوایی که رخ سیاه
کرده هرچند عادالنه نیست اما جابجا
شدن با ماشین هایی که به سیستم
حمل و نقل عمومی و لک و پیس شهر
طعنه می زند ،انقدر جذاب هست که
بتوان از الودگی هوا چشم پوشید.
راننده شخصی!
با انتخاب مسیرهای خلوت ،تاکسی
اینترنتی درخواست می کنـد .جذابیـت
رویـای شیرین راننده شخصی و
سفر با لیموزین با ترمز پرادو شاسی
بلند مشکی ،تکمیل می شود .شیشه
دودی پایین می اید و دختری جوان
با ارایشی کامل و استایلی عجیب
سر می کشد«:اقا شما تاکسی خواسته
بودین؟»
جا می خورد« :ببخشید شما سرویس
...هستین؟» نوای بلند موسیقی پرده
گوشش را چند اینچ جابجا می کند و
لحظه ای بعد در حال که در صندلی
جلو و در هوای گرم ماشین لم داده با
راننده گپ می زند .با اپشن های جدید
اسنپ ،ترافیک پایتخت رنگ می بازد.
کنجکـاوی رهایـش نمـی کند« :خانم
شما با این خودرو چرا راننده ...شدین؟
قب ً
ال هم تجربه جابجایی مسافر را
داشتین؟»
دخترک ابرویی باال می اندازد« :مگه
خانوما نباید کار کنن؟» اندکی در
صندلی جابجا می شود« :اص ً
ال منظورم
این نبود .ولی شما با این ماشین گران
قیمت...فکر نکنم نیاز به درامد این
کار داشته باشین »..لبخنـد می زنـد:
«ماشین تو خونه بود منم حوصله ام
سر می رفت .درامدش بد نیس .اینقدر
هست که بشه باهاش کف شهر
چرخید»!..
در اصفهان درخواست استخدام راننده
خانم با ماشین های مدل باال دست
به دسـت می چرخـد اما خودروهـای
الکچری تاکسی اینترنتی در
نصف جهان رونمایی شده ،از مزدا 3تا
انواع شاسی بلندها با شیشه های دودی،
نوای دل انگیز موسیقی و ...خدماتی که
باعث می شود کاربران پس از استفاده،
ستاره های پرشماری را برای راننده ثبت
کنند .حمل و نقل الکچری تاکسی
اینترنتی به اینجا ختم نمی شود .اوبر،
همتای امریکایی ،رویای ماشین پرنده
و بدون سرنشین را در سر می پروراند صفحه 20
و شاید در خیابان های نفس
گیر اصفهان هم بتوان حمل
و نقل عمومی از نفس افتاده
را به رقابت دعوت کرد.
تاکسی اینترنتی اژانس
نیست
وی ای پی
تاکسی
بانوان
بلوط
تاکسی اینترنتی،
همانند اژانس
نیست و قوانین
خاص خود را
دارد .رانندگان
در استخدام این
شرکت نیستند
بلکه این شرکت
تنها واسطه ای
برای وصل کردن
مسافر به رانندگان
شخصی است.
انها مسئولیتی در
قبال کارها و رفتار
راننده ،حتی ان ها
که خالف قوانین
کشور باشد را بر
عهده نمی گیرد.
ماشین های مدل باال که تحت ضوابط و قانون
تاکسی رانی کار کرده و در ازای خدمات تعریف
شده ،هزینه مقرر را دریافت می کنند .شما با
تماس با دفاتر این اژرانس ها می توانید خدمات
لوکس شامل خودروی مدل باال ،خودروی دارای
کولر و بخاری درخواست کنید .چنین اژانس هایی،
تعدادی خودروی مدل باال خریداری می کنند و یا
طی قراردادی با دفاتر اجاره خودرو ،در زمان نیاز،
ماشین مورد نظر را کرایه می کنند.
در مورد معروف ترین تاکسی های اینترنتی اما
موضوع فرق دارد چرا که باید راننده و خودرو
در اختیار شرکت قرار بگیرد و در این صورت یه
پرسش پررنگ مطرح می شود« :راننده با ماشین
باالی 100میلیون چرا باید مسافر جابجا کند؟»
از ماه قبل نیز سرویس proاغاز به فعالیت کرد.
تو گوی
یکی از اپراتورهای این شرکت ها در گف
تلفنی اعالم می کند که این سرویس با خودروهای
باالی 80میلیون تومان در حال فعالیت است .او
اما درباره چگونگی حضور و رضایت راننده های
این خودروها برای همکاری ،پاسخ واضحی نداد.
ناهنجاری ترمز زدن ماشین های لوکس و گران
قیمت جلوی پای دختران جوان ،معضلی بود که
به راحتی حل نشده بود و حاال با سرویس های
وی ای پی تاکسی های اینترنتی ،موضوع جای
بررسی هم دارد.
اینکه ماشین های گران قیمت در مجموعه
تاکسی های اینترنتی مشغول به فعالیت شوند،
مسئله غیرقانونی و عجیبی نیست اما سوالی که
پیش می اید این است که ایا این کسب و کار
برای تفریح و تجربه افراد راه اندازی شده است
یا بیشتر افراد حاضر در این طرح از روی فشار
مالی که در زندگی تحمل می کنند تن به این
کار داده اند؟ پاسخ این پرسش را مدیر عامل یکی
از این شرکت ها در یک جمله خالصه می کند:
«داشتن خودروی مدل باال شرط حضور راننده در
سرویس های این شرکت است!»
شماره اول
چندی پیش از سرویس های
جدید این شرکت ها رونمایی
شد .سرویس جدید به عنوان
اقتصـادی ترین سرویس برای
کاربرانی طراحی شده که نیاز
به سرویسی مقرون به صرفـه
دارند .سفرهـای مسافـران با
این سرویس ارزان ترین نرخ
و سریع ترین پاسخ دهی را
خواهند داشت.
سرویــس جدیــد که در
دستــرس کاربـران قـرار
گرفتـه است ...پالس نام
دارد .ارائه خودروهای مدل
باال و منتخب به کاربران،
ورژن جدید خدمات این
شرکت ها محسوب می شود.
تمـام خودروهـای موجـود
در این سرویس از کیفیتی
به مراتب باالتر از دیگر
خودروهای تاکسی اینترنتی
برخوردار هستند و سفر شما
متمایز با دیگر سفرهای
اسنپی خواهد بود.
از سال های گذشته تاکنون،
اژانس های باالی شهر
سرویس های لوکسی را
به مشتریان ارائه داده اند.
بهمن ماه 1396
سرویس تاکسی اینترنتی،
همانند اژانس نیست و
قوانین خاص خود را دارد.
رانندگان در استخدام این
شرکت نیستند بلکه انـها
تنها واسطه ای برای وصل
کردن مسافر به رانندگان
شخصـی است .این شـرکت
مسئولیتی در قبال کارها و
رفتار راننده ،حتی ان ها که
خالف قوانین کشور باشد را
برعهده نمی گیرد .در صورت
بروز هر مشکلی ،مسافر باید
از شخص راننده شکایت کند.
از سوی دیگر راننـدگان
تاکسی هـای اینترنتی بر
خالف سایر تاکسی ها و
اژانس ها هر جا که شما
بخواهید حاضــر می شوند.
بـدون تاکسـی مـتر قیمت
مقطوع و مناسبی دارند .رفتار
مودب راننده با خودروی
لوکس ،پخش موسیقی،
حضور به موقع ،عذرخواهی
برای دیرکرد چند دقیقه
ای و...باعث شد تا تاکسی
اینترنتی چنان در دل مردم جا
بازکند که حتی تاکسی های
بی سیم نیز از رونق بیفتد.
ان روی سکه رانندگانی
هستند که قب ً
ال راننده حمل
و نقل عمومی نبوده اند ،حتی
مسافر کش شخصی و حاال
تجربه جدیدی را تجربه
می کنند با پول مکفی!
21 صفحه 21
زنانی که برای گذران زندگی
با دنده و فرمان دم خور هستند
یک دهه از عمر تاکسی بانوان گذشت
ندا وکیلی
درست 10سال پیش بود که
چرخ خودروهای سبز رنگ با رانندگی بانوان
اصفهانی در خیابان های نصف جهان چرخید
و زنان اصفهانی رسما وارد چرخه حمل و نقل
عمومی شدند و پا به پای مردان کار خود را
توسعه دادند .رانندگی برای بسیاری از زنان
جذابیتی ندارد و عالوه بر پر دردسر بودن این
شغل وجود مشکالتی مانند ترافیک ،الودگی
هوا ،استرس و نبود امنیت شغلی کاسه صبر
رانندگان را لبریز می کند اما گاهی برای تامین
زندگی چاره ای جز دست و پنجه نرم کردن با
دنده و فرمان باقی نمی ماند.
شغلی پر دردسر با کمترین مزایا
تاکسی
بهمن ماه 1396شماره اول
بلوط
بانوان
22
زهرا نوری یکی از همین رانندگان تاکسی
شهرمان است که چند سالی می شود با این
کار روزهای خود را می گذراند و می گوید :خیلی
وقت ها شرایط سخت می شود اما خوب باید یک
جوری با ان کنار امد ،بعد از این سال ها دیگر یاد
گرفته ایم چطور راحت تر مشکالت را حل کنیم.
در زمانی که منتظر اعالم ادرس جدید و رفتن به
مقصد برای سوار کردن مسافر است با او از اوضاع
و احوال بانوان راننده صحبت می کنیم.
زهرا که سن و سال زیادی ندارد از لطافت و
حساسیت زنان شروع می کند و می گوید :همیشه
شنیده ایم که زنان روحیه لطیف و حساسی دارند
اما گاهی فکر می کنم زمان هایی که یک زن باید
بار سنگین تامین زندگی یک خانواده را به دوش
بکشد و پا به پای مردان راننده در کوچه و خیابان
به دنبال ادرس بگردد ،این حساسیت ها کم رنگ
می شود و با روزی 12ساعت کار فرصتی برای
رسیدن عالقه ،لطافت ها و ظرافت ها نمی ماند.
هیچ کسی نمی داند در دلمان چه می گذرد وقتی
صبح ها زمانی که همه درحال استراحت و یا روانه
کردن بچه هایشان به مدرسه هستند ما باید
روانه خیابان ها بشویم و تا ساعات پایانی شب
همچنان در ترافیک غیرقابل تحمل خیابان ها با
دنده و فرمان دم خور باشیم ،زمان هایی هست
که بعضی از مسافرها اشنا به روند پرداخت کرایه
نیستند و به خاطر چند هزار تومان کمتر و بیشتر
باید چانه بزنیم و سخت تر از همه تحمل نگاه
سنگین مردم به رانندگان زن است شنیدن
جمله هایی مانند چطور راننده شده اید؟ به شما هم
می گویند راننده؟ تنها بخشی از ازار و اذیت هایی
است که بانوان راننده تحمل می کنند .متاسفانه
جامعه نگاه خوبی نسبت به زن های راننده ندارد
و کاش مردم می دانستند زن سرپرست خانوار چه
معنایی دارد اما در همه این شرایط هیچ کسی
نمی داند چه در دلمان می گذرد.
لبخندهای کم رنگی که می زند گویای این است
که چندان رضایتی از این شغل ندارد و ادامه
می دهد :قیمت ها روز به روز باالتر می رود و باید
بیشتر با این ماشین ها سر و کله بزنیم ،می شود
گفت تبدیل به همدم روز و شبمان شده اند.
بسیاری از زنان راننده حتی فکرش را هم
نمی کردند که مجبور به جا به جایی مسافر بشوند
اما چیز دیگری برایشان رقم خورده و تعداد قابل
توجهی از انها چون سرپرست خانوار شده اند،
چاره ای جز انتخاب این شغل ندارند این سختی
زمانی زیادتر و تحمل ان دشوار تر می شود که از
تسهیالتی مانند وام و یا بیمه برای رانندگان بانو
که حاال دیگر در بین همشهریان شناخته شده
هستند خبری نیست و گالیه هایشان به جایی
نرسیده است.
اینها فقط بخش کوچکی از درد و دل رانندگان
تاکسی بانوان است که با شرایط سخت مجبور به
کار هستند تا بتوانند بخشی از نیازهای خانواده
خود را تامین کنند.
400سفر روزانه در شهر با تاکسی بانوان
مدیرعامل سازمان تاکسیرانی شهرداری اصفهان
می گوید :تاکسی بانوان اصفهان از سال 1386با
هدف ایجاد اشتغال مطلوب برای بانوان و ارائه
خدماتی نوین در عرصه حمل و نقل درون شهری
ویژه بانوان راه اندازی شد و تا به حال هم نتایج
مثبتی داشته است.
هرچند حسین جعفری بسیاری از سواالت مان را
در رابطه با این بخش بی پاسخ گذاشت و ترجیح
داد به بیان موارد کلی بپردازد اما بی جواب ماندن
سواالت مربوط به تسهیالت در نظر گرفته شده
برای بانوان تاکسیران و بسیاری از موارد دیگر
نشان از این داشت که در یک دهه فعالیت
تاکسی بانوان هیچ تسهیالت خاصی برای انان
در نظر گرفته نشده و به این زودی نیز قرار نیست
اتفاقی در این رابطه بیفتد.
این مدیر شهری تعداد تاکسی بی سیم بانوان
فعال در شهر را 90دستگاه عنوان می کند که
در هر روز 400سفر شهری توسط انها انجام
می شود .او که می گوید تا به حال برای رانندگان
مشکلی پیش نیامده چرا که همه خودروها مجهز
به سامانه تجهیزات هوشمند هستند. صفحه 22
در صورت مشکل برای بانوان
امکان پیگیـری وجود نـدارد
فعالیت تاکسیهای انالین همچنان غیر قانونی است؛
زهره السادات کاظمی
با ورود تاکسی های انالین به چرخه حمل
ونقل عمومی با شرایط در دسترس بودن وقیمت مناسب،
مردم به ویژه بانوان اقبال زیادی برای استفاده از این
تاکسی ها نشان دادند ،اما با وجود این اقبال امنیت استفاده
از این تاکسی ها هم همیشه بحث برانگیز بود و مسئوالن
استانی امنیت این نوع تاکسی ها را تائید نمی کردند.
غیرقانونی بودن فعالیت این تاکسی ها وقتی رسانه ای شد که
تاکسی
بانوان
بلوط
شماره اول
گفت« :طبق ماده سه ایین نامه اجرایی قانون
تمرکز امور مربوط به حمل ونقل ،مدیریت کلیه
عملیات مربوط به حمل مسافر در کشور برعهده
شهرداری هاست و کسانی که متقاضی ورود
به این حوزه هستند باید مجوزهای الزم را از
شهرداری ها دریافت کنند».
جعفری با تاکید بر اینکه در دنیای مبتنی بر
فناوری اطالعات و ارتباطات باید عرضه و
تقاضای سفر را به صورت هوشمند داشته
باشیم ،افزود «:واقعیت مطلب این است که این
مجموعه های متقاضی فعالیت در شهر اصفهان
فاقد هرگونه مجوز از شهرداری و ارگان های
دیگر هستند .همه اینها باید مجوز حمل ونقلی
داشته باشند تا امنیت اجتماعی شهر به مخاطره
نیفتد».
وی با تاکید بر لزوم برنامه ریزی جهت مواجه
با پیامدهای ناشی از فعالیت غیر قانونی این
شرکت ها در انجام فراخوان و جذب رانندگان
متقاضی اشتغال و جلوگیری از تبعات احتمالی
ناشی از ان افزود :فعالیت غیر قانونی این
شرکت های تاکسی یاب اینترنتی ،در اینده
نزدیک باعث مراجعه شهروندان جهت پیگیری
شکایات مربوط به رانندگان فعال غیر قانونی
و تحت پوشش شرکت های مذکور به سازمان
تاکسیرانی گردیده که بدلیل عدم وجود
اطالعات راننده و خودرو در سیستم سازمان
تاکسیرانی امکان پیگیری از سازمان سلب
شده و میتواند باعث ناهنجاری های اجتماعی
و چالش های امنیتی شود.
معاون حمل و نقل و ترافیک شهرداری اصفهان
نیز به عنوان متولی امور حمل ونقل در شهر
اصفهان چندی پیش از تشکیل کمیته ای
متشکل از شهرداری ،استانداری ،دادستان،
پلیس اماکن ،پلیس راهنمایی و رانندگی برای
تدوین شیوه نامه فعالیت تاکسی انالین خبر
داده بود که این شیوه نامه به زودی تهیه و
اجرایی خواهد شد.
علیرضا صلواتی در گفت وگو با خبرنگار بلوط از
ارائه این شیوه نامه به شورای شهر خبر داد و
افزود :این شیوه نامه در حال طی کردن مراحل
تصمیم گیری است تا در صحن علنی به تصویب
برسد ،در این شیوه نامه ضوابط ساماندهی
تاکسی های انالین و نظامند کردن انها در نظر
گرفته شده است.
وی در خصوص امنیت این تاکسی ها گفت:
استعمال سوء پیشینه رانندگان ،عدم اعتیاد و
رانندگان باید در نظر گرفته بشود تا امنیت این
تاکسی ها حفظ شود و این موارد توسط شرکت ها
برای استخدام رانندگان باید لحاظ شود.
وی درباره امنیت استفاده از این تاکسی ها برای
بانوان گفت :البته مردم مالحظه می کنند و در
حال حاضر استفاده از این تاکسی ها بر عهده
شرکت هاست ،هر چند وضعیت بهتر شده است
اما هنوز جای کار دارد.
وی با اشار به برخی مشکالت که در استفاده از
تاکسی ها وحوادثی که در تهران به وجود امد،
گفت :سیاست این است که از این تاکسی ها
استفاده بشود ،اما باید نظام مند بشوند تا اعتماد
مردم بیشتر شود و اطمینان خاطر بیشتر داشته
باشند.
بهمن ماه 1396
رئیس پلیس اطالعات وامنیت اصفهان در
نشست خبری در ابتدای سال امنیت تاکسیهای
انالین را تائید نکرد .وی فعالیت این تاکسی ها
را غیر قانونی دانست و گفت« :فعالیت این
تاکسی ها زیر نظر تاکسیرانی نیست و غیر
قانونی است .رانندگان تاکسی های اینترنتی
اصفهان از طریق نیروی انتظامی تایید
صالحیت نشده اند و کسانی که به انها مجوز
داده اند باید پاسخگو باشند».
وی به خانـواده ها تاکیـد کـرد از تاکسی
سرویس های اینترنتی استفاده نکنند و گفت:
« استفاده از اینگونه تاکسی ها تاکنون برای
تعداد زیادی از خانواده ها دردسرساز شده است،
به دلیل اینکه روند قانونی فعالیت رانندگان
تاکسی های اینترنتی طی نشده ،پلیس نتوانست
برای رفع مشکالت ایجاد شده اقدامی انجام
دهد».
این در حالی بود که دادستان اصفهان درهمان
زمان اظهار نظری برخالف پلیس امنیت داشت
و گفت« :این نوع تاکسی ها را باید پذیرفت و
مشکلی ندارند».
حاال بعد ار گذشت چند ماه ،پلیس هنوز
تاکسی های انالین را تائید نمی کند و این در
حالی است که بانوان مرتب در حال استفاده
از این تاکسی ها هستند .به گفته رئیس اداره
اطالع رسانی نیروی انتظامی ،توافقاتی در مرکز
برای فعالیت این تاکسیها انجام شده است ولی
تاکنون دستوری به اصفهان نرسیده است.
حسین جعفری مدیر عامل سازمان تاکسیرانی
نیز در خصـوص فعالیـت این تاکسـی ها
استفاده از این تاکسی ها گسترش زیادی پیدا کرده بود والبته
قانع کردن مردم برای احتیاط در استفاده از این تاکسی ها
سخت بود .با رسانه ای شدن سوءاستفاده از یک زن توسط
راننده یک تاکسی انالین ،توجه مسئوالن برای قانونی کردن
فعالیت این تاکسی ها و تامین امنیت انها بیشتر شد ،به ویژه
برای بانوان ،اما هنوز هم این تاکسی ها زیر نظر هیچ مرجعی
نیستند وتالش برای قانونی شدن انها وجود دارد.
23 صفحه 23
هب یاد رفیق ...
تویی که رفیق نیمه راه نبودی!
دلش می خواست یک مجله راه اندازی کند ،پیشنهاد داد برای درخواست مجوز اقدام کنم،
گفته بودم باید خودت همه کاره باشی ،حوصله دردسرهایش را نداشتم .مثل همیشه با خنده و
گفتن «حاالاا» بحث را عوض کرد .وقتی مجوز تایید شد ،همان «حاالاایی» بود که گفته بود.
رفیق نیمه راه نبود اما اولین روز فروردین همان سالی که مجوز ماهنامه تایید شد ،رفت.
حاال من مانده ام و ماهنامه ای که یادگار اوست و دلتنگی هر روزه ...به رسم ادب ،شماره
اول ماهنامه را به رفیق رفته تقدیم می کنم و باقی حرفها بماند برای وعده دیدار.
مهری مصور/بهمن 96
1
بهمن ماه 1396شماره اول
بلوط
یادنامه
24
کجـای قصــه گم شــدی
دومین ماه زمستان 1380است و فراخوانی در
روزنامه جام جم توجهم را جلب می کند؛ برگزاری
دوره های اموزشی خبرنگاری درباشگاه خبرنگاران
جوان صداوسیمای اصفهان .پس از ثبت نام در
ارمون شرکت می کنم .درمیان 70نفری که در
ازمون شرکت کرده اند ،تنها چهره مصمم و با اراده
یکی از ان ها به خاطرم می ماند.
در روزاغاز دوره اموزشی وی را می بینم ،سالم من
را با خوشرویی پاسخ می گوید وخود را زهره یعقوبی
معرفی می کند .بعدها این دیدارهای کوتاه درطول
دوره تکرار می شود و با شروع فعالیت درحوزه
خبر درباشگاه رفاقتی میانمان شکل می گیرد که
تا سال ها ادامه می یابد .فعالیت خبری درباشگاه
خبرنگاران جوان را درکنار یکدیگراغازمی کنیم و
با وجود ناهمواری های مسیرپیش می رویم ،اما سه
سال همکاری به پایان می رسد و وقتی به دلیل
وجود مشکالت کاری ،باشگاه خبرنگاران جوان را
ترک می کنم ،دیگرکمترازقبل وی را می بینم.
اذرماه 1385است و با شنیدن خبر انتشار
روزنامه اصفهان زیبا به جمع خبرنگاران این
روزنامه می پیوندم .لحظه ورودم به دفترروزنامه
با خوشحالی دیدار دوست و همکار قدیمی در
باشگاه خبرنگاران جوان همراه می شود و این بار
دوستی و رفاقتی درسرویس خبر اغاز می شود که
تا یک دهه بعد ادامه می یابد .خاطرات همکاری
مشترکی که برای همیشه در ذهنم ماندگار است؛
روزهایی که با نشستن گرد یک میز درکنارهم از
دفترخیابان کمال اسماعیل اغاز شد و تا روزهای
متوالی نشستـن بر صندلـی هایـی که میـز انها
2
کنار یکدیگر قرار داشت ،ادامه یافت .روزهایی که
ازساعت 8صبح در دفتر روزنامه بودیم و وقتی
دفتر را ترک می کردیم که گاه عقربه های ساعت
به ده شب نزدیک می شد .زمستان سال 85
مراسم اختتامیه جشنواره مطبوعات استان اصفهان
ساعت 9شب به پایان می رسید و از انجایی که
گزارش مراسم باید به صفحه فردا می رسید ،تا
نزدیکی های نیمه شب با زهره مشغول نوشتن
گزارش اختتامیه بودیم .نتیجه کارچنان هماهنگ
و با دقت از اب درامد و اسامی برگزیدگان جشنواره
به طور کامل منعکس شد .به طوری که همکارانی
که فردا صبح خبر را دیدند ،فکر کردند که فهرست
اسامی برگزیدگان را از اداره کل ارشاد اسالمی
گرفته ایم .ان روزها صفحه خبر اصفهان زیبا با
تالش های زهره پر از خبرهای به روز بود که
در طول روز خستگی ناپذیر به دنبال تهیه ان بود.
روزهایی را به یاد می اورم که هر هفته ساعت ها
صبورانه درجلسه شورای اداری استان حاضربود.
جلساتی که گاه پس از اذان مغرب خاتمه می یافت
و نگارش گزارش ان با صرف ساعت ها وقت
همراه بود.
همان روزهایی که از خشکی زاینده رود می نوشت
و انگاه که اب موقت دررودخانه جاری شد،
خوشحالی خود را با تیتر« صدای پای اب،
زاینده رود را بیدار کرد» با خوانندگان روزنامه
سهیم شد .تیتری که در مرداد 92به عنوان اثر
اول هشتمین جشنواره مطبوعات و نمایندگی
خبرگزاری های داخلی استان اصفهان برگزیده شد.
تابستان 92بود ومهمانان کره ای برای حضور
درجشنواره احیای جاده ابریشم مهمان اصفهان
بودند و گزارش این برنامه باید در صفحه فردا به
چاپ می رسید و مراسم ساعت 5بعدازظهر اغاز
می شد ،اولین همکاری که داوطلب همکاری برای
نوشتن این گزارش شد ،زهره بود.
اما پایان همکاری زهره با اصفهان زیبا خوش
رقم نخورد و در شرایطی که وی چند ماهی برای
مداوا دور بود ،با نامهربانی مدیران وقت روزنامه
مواجه و مجبور به قطع همکاری شد تا پایانی
همانند همکاری وی با باشگاه خبرنگاران این بار
در روزنامه اصفهان زیبا رقم بخورد.
زهره که همواره ازمدیران صداوسیما وباشگاه
خبرنگاران جوان گالیه داشت که با وجود ارسال
پرونده اش به صدا وسیمای مرکزاصفهان با
همکاری وی با واحد خبر موافقت نکرده اند،
این بار با ازردگی خاطر از روزنامه ای رفت که برای
موفقیت ان سال ها تالش کرده بود.
دوم فروردین 1396است وخسته از نوشتن
بیش از 15گزارش برای ویژه نامه های نوروزی
اصفهان زیبا ،پس ازنماز صبح بر خالف روزهای
دیگر به سراغ تلگرام نمی روم و به خواب می روم،
با صدای خواهرم از خواب بیدار می شوم و هنوز
چشمهایم کامال باز نشده که این جمله وی
«زهره رفت» در گوشم طنین اندازمی شود .مراسم
تشییع که اغاز می شود ناباورانه با دوست قدیمی
خداحافظی می کنم و چه سخت و طاقت فرسا است
لحظه خداحافظی ،ان هنگام که ان همه خاطره در
یک لحظه تمام شده و زهره در قلب من خاطره ای
ماندگارمی شود.
لیال یزدانی
3 صفحه 24
تو نیستی و خاطراتت ضعیف گیر اورده اند!
زل زده بود به من !...نگاهم خشکید و قلبم تیر!
یه نقطه روشن وسط یه تصویر تیره زل زده بود
به من!
انگشتانم روی صفحه کلید لغزید« :رفته اونجا
چرا...؟» باالی صفحه چت ...is typing
ضربانم را باال می برد و لختی بعد جمله ای پدیدار
شد « :دارم از دکتر میام ...البته راهم نداد تو ...فقط
بهم گفت برو سراغ دکتر پرتودرمانیت ».خشکم
زد ...مگه میشه! انگشتام نمی چرخید ،تایپ
کردم«:زهره ..برای دردت دارو نداد...یعنی چی
راهت نداد تو؟» دوباره ...is typingو ضربان
قلبم با هر واژه پایین می ریخت «:سرش شلوغ
بود ..خواهرم ام ار ای را داد به منشی اونم پیغام
اورد که باید دکتر پرتو درمانیت ویزیتت کنه».
و ارتباط قطع شد...
چهار سال با توده ای سمج و متحرک جنگیده
بود .ذره ذره بدنش را جراحان کاویده ،پاره کرده
و سمی تلخ در سرمهای شیمی درمانی سلول به
سلولش را سوزانده بود .موها و ابروها بارها ریخته
و ریه زیر اشعه پرتودرمانی ،ورم کرده بود و حاال
سلول سمج وسط مخچه ،فرود امده بود.
ابان...درد ....ابان...بهت
پیام گذاشته بود حالش خوش نیست «:نامرد
هیچی تو دلم بند نمیشه ،دکترم رفتما اما حتی
ابم نگه نمی داره« ».زهره ،اجی ،سرما نخوردی،
غذای ناجور ،فامیلهاتون کربال نبودن ازشون
ویروس بگیری..؟» وقتی گفت دیدن کربالیی
رفته ،اروم شدم .هفته بعد بهتر شد ،تازه تونسته
بود بره سراغ کار جدید ،حداقل سرش گرم بود و
من دلخوش به پیام های روزانه اش.
عالیم کم کم بروز می کرد .هفته ای نگذشت که
خبر از درد شدید سر و کمر داد «:اجی نگرانم
نکنه دوباره »....وا رفتم .دکتر خودش نبود و
پزشک عمومی با معاینه و شنیدن شرح حال،
تست کرده بود «:خانوم ،بلند شو چشماتو ببند
و راه برو»....زهره تست را باخت ،بعد از دو قدم
تعادلش را از دست داد و ام ار ای ،پرده از مهمانی
ناخوانده برداشت؛ همان که ذره ،ذره رشد می کرد
و جانش را می گرفت .عکس توده ،هنوز به من
زل زده بود.
دیماه ،برای دوستی تولد گرفتیم .پلک چشم
راستش بسته نمی شد ،عضله سمت راست
صورتش فرمان نمی برد اما امده بود .عاجز از راه
رفتن ،دست بچه ها را به بهانه دلتنگی محکم
می گرفت و راه می رفت.
همه دردش را پشت ماسک پنهان کرده و
می خندید .جهان را نشنید ،با کورتون درد را خفه
می کرد و این اواخر کورتون هم جواب نمی داد.
تلگرام تنها راه ارتباطیمان بود .رفت مشهد و
خداحافظیش ،اخرین یادگاری او برای من است.
جهان را نمی دید .البی اورژانس بیمارستان امید
همه شکوه اسفند را خفه می کرد .زهره من،
مچاله از درد روی ویلچر «:...ااا .....ج...ییییی،
خ ....ووووو...ب میشم!» امیدش من را کشت.
صفحه اینستاگرامش روی گنبد مسجد جمکران
قفل شده ،چت هایش ...تو نیستی و خاطراتت،
ضعیف گیراورده اند.
اول اب سدر ،اب کافور و اخر اب خالص؛ به نیت
اب فرات! نفهمید چطور نشست باالی سرش.
سخت بود بشنود حاال دیگران به جای نامش
«زهره» میتش می گویند .شب تا صبح؛ نشست
کنار او .کسی که سالها باهم بودند و باهم.
اما...از همان اول شروع کرد به ذکر گفتن؛
دانه های اشک بدرقه هر ذکرش بود .قرارشان
بود؛ همه جا کنار هم باشند .هر جایی که می رفتند
برای هم جا می گرفتند .حاال این اولین شروع
تنهایی اش شد و بدقولی «زهره» .منقلب بود ،نه
اینکه حال خودش را نفهمد .جوانی .مهربانی و
نبودن او اشفته اش می کرد .وضویش را گرفت.
و دوباره شروع کرد به گفتن ذکر...یافاطمه الزهرا..
«فاطمه» ذکری که همیشه بر لبش بود .روزهای
اخر گفته بود که دلش روضه مادر می خواهد؛
همان روزهایی که دیگر هیچ نمی شنید...
ساقدوشش شد؛ از خانه تا غسالخانه .به جای قند
نقل روی سرش می ریخت .ارزو داشت در لباس
سفید ببیندش .براورده شد ارزویش؛ دیدش در
لباس سفید اما کفنش می گفتند ...گویا اشتباه امده
بود .جایی که رفتند ،نشانی از ارایش و پیرایش
نبود! یک سنگ سفید بود با یک شیار عمیق
ان هم برای عبور اب و یک سنگ دیگر برای
کفن پوش کردن .اینجا غساله مشغول است به
ظهــور زهــره
اخرین دیدار و اخرین وداع ...« .به عزت شرف َل
اِل َه ا َِّل اهللُ .م َح َّمداً َر ُ
لی َول ُِی اهلل» ...
سول اهللَ .ع ًّ
میت نه! زهره را از غسالخانه برای اقامه نماز
بیرون می برند تا او هم ارام بگیرد با هر ذکر
نماز و ارامش پیدا کند در خانه ابدی؛ درست مثل
ارامشی که در روح غسال ماندگاراست .دستهایی
بلند به رویش نقل می پاشند و ارام به جای هلهله
اشک می ریزند .همه بلند ذکر « الاله اال اهلل»
گرفته اند .چند مرتبه توقف می کنند؛ می ایستند
کنار جاده؛ نه برای شادی و پایکوبی که رسم
است شهادت بدهند که او« ادم خوبی بود»
دوباره نوعروس را سر دست بلند می کنند تا به
خانه بختش ببرند.یک خانه گلی با دیوارهای بلند.
ساده ساده .بدون هیچ چینشی .وارد خانه می شود
نه با پا که با تمام وجود.
دو نفر کمک می کنند تا ارام بگیرد داخل
خانه اش .داخل خانه که می شود دوباره به جای
هلهله ،صدای شیون از قبل بلندتر می شود .همه
ارزوی خیر می کنند ،برای اسانی اولین شب
ارامش او .برای اولین شب از دومین زندگی اش.
برای ابدیت...یقین دارد؛ بهجت و سروری در
وجودش موج زند .اسوده شد ،اسوده رفت ،سبک
و بی قید از دنیا! از دنیایی که خدا فانی اش خواند...
بلوط
شماره اول
مهری فروغی
یادنامه
بهمن ماه 1396
اراستن ،تغسیل ،تکفین و بعد هم تدفین.
پیکر بی جانش را روی سنگ غسالخانه گذاشتند.
تنها نبود .با میت هشت نفر می شدند .صدای
همهمه از بیرون سالن غسالخانه شنیده می شد...
می خواهند اجازه بگیرند ،ان هم از برادر بزرگ و
مادر .غسل با اب فرات ...و بلند ذکر می گوید .با
هر غسل .اول اب سدر ،اب کافور و اخر؛ اب
خالص ...میت حاضر را غسل می دهد؛ با اب
خالص ،مافی الضمه ،سر و گردن ،سمت راست،
سمت چپ ،قربت الی اهلل ...به نیت غسل با اب
فرات .به این امید که خالص باشد برای جواب به
نکیر و منکر .برایش اسم دوازده امام را می گوید
تا هاشم جد بزرگ عبدالمطلب .دوباره می گوید:
«زهره خانم بنده کیستی؟»...اهلل.
اصول دین را برایش بلند بلند می خواند تا با
گوش جان بشنود .غسل که تمام شد ،خلعت
را برمی دارد ،بندها را اماده می کند و جنازه را
حنوط ....لباسش یک دست سفید است؛ سفید
سفید .ردایی بلند به جای تور عروس که کفنش
می گویند؛ غسال بندهای کفن را می بندد .صورت
هنوز باز است .انهایی که َمحرمند ،می ایند برای
لیلی زواره ای
25
2 صفحه 25
همراه با خانم مدیر کل
در یک عصربارانی زمستان
کار در بهزیستی از جنس عاطفـه است
تو گو با اولین زن مدیرکل بهزیستی
فرصت گف
استان اصفهان ،سختی های خاص خودش را
دارد .خانم مدیرکل بیش از چهل روزی است که بر
مسند مدیریت نشسته و جدول هر روز کاری اش
پر است از جلسات متعدد و دیدارهای متفاوت .از
قرارهای درون سازمانی گرفته تا بیرونی و سفر به
پایتخت و شهرستان ها.
سال های مدیریت دکتر فرشاد و مدیریت او
اکنون در بهزیستی به عنوان اولین مدیر زن،
کافی بود تا او را خبرساز کند ،در حاشیه برگـزاری
نمایشگاه دستاوردهای دولت پس از انقالب و در
یک عصر بارانی زمستان ،همراه می شویم برای
یک گفت وگوی کوتاه و خودمانی.
اما مهم این است که زنان توانمندی خود را باور
دکتر مرضیه فرشاد ،فارغ التحصیل دانشگاه علـوم
داشته باشند.
پزشکـی اصفهان است .هرچند می گویـد به
او مخالف نگاه جنسیتی است و معتقد به اینکه؛
کلمـه «فارغ التحصیل» ندارد؛ چرا که فارغ شدن
در هر شرایط و دوره ای برای هر مدیر ،نارضایتی
از تحصیل؛ یعنی پایان کسب دانش!
عده ای اجتناب ناپذیر است .به حتم نمی توان
پزشک روستا ،پزشک مرکز بهداشت شهری،
اصل نارضایتی را ناشی از جنسیت دانست؛
پزشک اورژانس ،مسئول بهداشت و مدیریت
همانگونه که مردان ممکن است اشتباه کنند ،این
درمان در استان چهارمحال و بختیاری به عنوان
امر برای زنان هم امکان پذیر است ولی گاهی این
اولین تجربه مدیریتی او در سطح استان بوده
مساله به حساب زن بودن گذاشته می شود نه به
و بعد از ان از سال 1381در قامت مدیرکل
حساب انسان بودن.
بهزیستی استان چهارمحال و بختیاری مشغول
او که حاال خود را اصفهانی می داند؛ می گوید در
به خدمت می شود.
استان اصفهان ،زنان توانمند زیادی هستند که
جوانی و نااشنایی با ریزفعالیت های بهزیستی
یا در حاشیه اند و یا تعهد باالی انان نسبت به
سدی بود برای مدیر جوان ،اما؛ انگیره او و حضور
خانواده که البته مسئولیت سنگینی است مانع
نام اشنایانی از جنس « به» «زیستی» باالتر از
پذیرش نقش های اجتماعی بزرگتر می شود.
ان بود که بخواهد پشت این سد بماند .بعد از دو
دکتر فرشاد ایفای نقش همسری و مادری
سال مدیریت در استان چهارمحال و بختیاری ،راه
را برای یک بانوی مدیر سخت تر می داند و
استان فارس محل تولدش را در پیش می گیرد
می گوید :فداکاری و گذشت خانواده از حقوق
و انجا هم چهار سال در همین مسند مشغول
خود ،الزمه موفقیت یک زن مدیر است.
خدمت به جامعه هدفش می شود.
او بار دیگر تنه به باور پایین و عدم پذیرش
قبـل از قبـول مدیریـت درمـان در استـان
توانمندی زنان در برخی مسئوالن و مسئولیت
چهارمحال و بختیاری ،با گوشه ای از فعالیت در
بزرگ خانواده می زند و می گوید :علت اصلی دور
سازمان بهزیستی اشنا می شود ،ان هنگام که با
بودن زنان توانمند جامعه از فضای مدیریت است.
پزشکان و پیراپزشکانی از جنس عاطفه اقدام به
دکتر فرشاد؛ مهمترین چالش را
تاسیس تعاونی می کنند و در پی ان
کمبود منابع مالی و افزایش روزانه
اولین مرکز بیماران روانی مزمن
وظایف و تکالیف محوله می داند
را در استان چهارمحال بختیاری
اما معتقد و امیدوار است به عنایت
تاسیس.
پروردگار و اهل بیت و در پی ان
عاطفه
جنس
از
کارش
جنس
او که
با داشتن دانش و
است به خرد جمعی اعتقاد دارد؛ کار تخصص الزم در امر بهره گیری از خرد جمعی برای
ایفای این نقش بزرگ.
در بهزیستی انچنان نرم و منعطف
مدیریت و مهارت
است که به هیچ وجه نگاه جنسیتی ارتباطی کافی ،بدون از سالن نمایشگاه دستاوردهای
دولت که بیـرون می اییم باران
به ان نمی شود؛ می گوید قسمت
توجه به زن یا مرد
همچنان ریز ریز اما تند می بارد؛
عمده کار در بهزیستی عاطفه است
بودن می توان مدیر
بهزیستی بود که این بانوی مدیرکل چادرش را تکانی
و باقی ان؛ تخصصی و فنی.
می دهد و قطرات باران روی زمین
با داشتن دانش و تخصص الزم
امر توسط رئیس
می ریزد .می گوید :اراده و توان را
در امر مدیریت و مهارت ارتباطی
سازمان بهزیستی
کشور پذیرفته شده خداوند لحظه به لحظه به انسان
کافی ،بدون توجه به زن یا مرد
بودن می توان مدیر بهزیستی بود است اما مهم این است عنایت می کند ،از ذات الیزال او
که این امر توسط رئیس سازمان که زنان توانمندی خود درخواست دائمی این اراده و توان
را باور داشته باشند .را دارد.
بهزیستی کشور پذیرفته شده است صفحه 26
دکتر سیدمهدی احمدی ،متخصص زنان و نازایی مطرح کرد؛
موفقیت چشمگیر درمان ناباروری در کلینیک باروری و ناباروری اصفهان
باتوجه به افزایش نرخ باروری براساس
اخرین امار در شهرها و روستاها با حدود
باالی 20درصد می طلبد که مراکز
دیگری در مراکز استان ها راه اندازی شوند
و به زوج هایی که با مشکالتی در این
عرصه مواجه هستند ،خدمت رسانی کنند،
البته ،تحقق این امر ،مستلزم حمایت از
طرف سازمان های بیمه گر یا امدادرسان
و یا سازمان های مردم نهاد و بنیاد امور
بیماری های خاص است.
در این راستا ،مرکز باروری و ناباروری
اصفهان ،از دیرباز با حضور پزشکان
متخصـص زنـان و نـازایی و دیگر
رشته های مورد نیاز و بهره گیری از
امکانات و تجهیزات درمانی به روز دنیا،
در ارائه خدمات به این گروه پیشرو و
پیشگام بوده است .این مرکز همواره
سهولت دسترسی بیماران و جلوگیری
از تحمیل افزایش روزافزون هزینه های
درمان به بیماران را مدنظر داشته است.
دکتر سیدمهدی احمدی عضو هیئت
مدیره مرکز باروری و ناباروری اصفهان
در گفت وگو با خبرنگار ماهنامه بلوط بیان
داشت :یک مرکز فعال در تشخیص و
درمان ناباروری باید از متخصصان این
رشته و گاهی دیگر رشته های درمانی
استفاده کند و مجهز به سیستم های روز
دنیا به منظور ارتقاء کیفیت درمان بیماری
ناباروری باشد.
دکتر احمدی تصریح کرد :در این مرکز،
کلیه اعمال و تکنولوژی های جدید
درمان ناباروری برای زوج های نابارور
(هم بانوان و هم مردان) اعمال می شود،
به استفاده از سیستم های الپاراسکوپی،
هیستروسکوپی ،تشخیصی و درمانی کلیه
اعمال اندرولوژی برای مردان و تمامی
ازمایش های کلینیکی و پاتولوژی الزم،
سونوگرافی ،مشاوره های پزشکی ،داخلی،
روانشناسی ،روانپزشکی ،جنین شناسی،
زنان و مامایی ،لیزر ،سیستوسکوپی،
الکترواجکولیشن انجام میگیرد.
وی خاطرنشان کرد :در
این کلینیک بررسی های
سالمت جنسی برای
زوج هایی که مشکالت
جنسی دارند ،توسط
متخصصان مربوطه
انجام می گیرد.
عضو هیئت مدیره
مرکز باروری و
ناباروری اصفهان
عالوه بر اذعان
به وجود ازمایشگاه
اندرولوژی ،فریز جنین ،فریز تخمک،
فریز بافت تخمدان ،فریز اسپرم و بافت
بیضه ،گفت :راهکارهایی برای بیمارانی
که مبتال به بدخیمی هایی هستند
و احتما ًال نیاز به انجام رادیوتراپی و
امار سال 1396مرکز باروری و ناباروری اصفهان
شیمی درمانی دارند ،برای حفظ باروری
راهکاری اماده شده است تا دریچه
امیدی برای اینده این بیماران باشد.
دکتر احمدی با اشاره به فعالیت
ازمایشگاه IVFدر مرکز باروری و
ناباروری اصفهان که مجهز به
تکنولوژی مدرن روز و اخرین
ابزارهای تخصصی است ،در
تشریح روند کار در ازمایشگاه
IVFبیان داشت :با استفاده
از این تجهیزات پس
از انکه تزریق اسپرم به
داخل تخمک انجام گرفت،
جنین های حاصل در یک
سیستم خاص (Time
)Lapsقرار داده
می شوند و به مدت
پنج روز بدون انکه از
سیستم خارج شوند ،در فواصل کوتاهی،
عکسبرداری هایی از جنین ها انجام شده و
از بین انها بهترین جنین انتخاب می گردد
و به زوجه انتقال داده می شود.
وی تاکید کرد :با این تکنولوژی درصد
امار سال 1395مرکز باروری و ناباروری اصفهان
مجتمع تخصصی زنان و نازایی؛ ارائه دهنده خدمات درمانی به بیماران
نابارور در تمام زمینه های ناباروری و با تکیه بر پیشرفته ترین متدهای
روز دنیا و استفاده از مجهزترین وسایل تشخیصی و درمانی
موفقیت و درمان ناباروری به حد
چشمگیری افزایش یافته است؛ در این
مرکز نیز انتقال جنین های فریز شده
تقریب ًا مشابه با انتقال جنین های تازه
است.
بررسی های ژنتیکی و کروموزومی
اقدامی دیگر است که دکتر احمدی از
ان نام برد و گفت :برای پیشگیری از
ناهنجاری های کروموزومی و ژنتیکی،
قبل از انتقال جنین و در سومین روز
لقاح ،یک سلول از جنین برداشته می شود
و با بررسی های ژنتیکی و کروموزومی،
ناهنجاری احتمالی تشخیص داده
می شود( ،)PGDجنین سالم را جدا
می کنیم و سپس انتقال جنین سالم انجام
می گیرد .وی یاداور شد :با این روش از
معلولیت های احتمالی جلوگیری می شود،
ضمن انکه در دوران بارداری ،نمونه گیری
در سه ماهه اول با استفاده از CVSو در
ماه های باالتر که معمو ًال هفته پانزدهم
حاملگی است ،با تست امینوسنتز
بیماری های کروموزومی و ژنتیکی را
می توان تشخیص داد و در صورت
اثبات هرگونه ناهنجاری و اختالالت
کروموزومی ،طبق دستورالعمل پزشک
قانونی و اندیکاسیون ها و عللی که
توسط مقام قضایی وزارت بهداشت،
درمان و اموزش پزشکی تعیین می شود،
اقدام به ختم بارداری در یک بیمارستان
مجهز و توسط پزشک متخصص خواهد
شد.
در ادامه ،امار مربوط به میزان موفقیت
مرکز باروری و ناباروری اصفهان از انتقال
جنین های تازه و فریز شده در سال،94
95و 9ماهه سال ،96ارائه می گردد.
امار سال 1394مرکز باروری و ناباروری اصفهان
نشانی :اصفهان ،پل بزرگمهر ،خیابان سلمان فارسی ،جنب مرکز باروری و
ناباروری اصفهان پالک 27
تلفن031 - 32678115 ، 031 -32678055 ،031 - 32678055 : صفحه 27
مروری بر فعالیت شرکت سهامی عام «باما»
پیشگام در اکتشاف ،استخراج و فراوری
براساس گزارشات ومستندات موجود اولین عملیات
اکتشافی سیستماتیک معدن ایرانکوه بین سال های
1313لغایت 1318توسط دولت انجام گرفته و دو
دهنه تونل اکتشافی درشمال منطقه ایرانکوه ،محل
تپه سرخ فعلی حفرگردیده بود که اثاران تاکنون
باقی مانده است ،اما به دلیل شروع جنگ دوم
جهانی ،عملیات اکتشافی سرب وروی متوقف شد.
دراغاز شروع بهره برداری دراین معدن ،عملیات
اکتشاف واستخراج به صورت همزمان انجام می
گرفت ،به این طریق که با حفرتونل واحداث
کارگاه های استخراج کلیه اطالعات رگه معدنی
برداشت می شد ونمونه گیری های الزم وازمایش
نمونه ها نیزصورت می پذیرفت ،لذا با توجه به
اطالعات ومدارک موجود عملیات اکتشاف و
بهره برداری افق های دیگربرنامه ریزی می شد.
با ادامه روند تولید درسال 1352کارخانه فلوتاسیون
به ظرفیت 1000تن ودو کوره تکلیس هرکدام به
ظرفیت 250تن خوراک درشبانه روز احداث گردید،
سپس قرارداد توسعه کارخانه فلوتاسیون واحداث
کارخانه هوی مد یا تا ظرفیت 5000تن خوراک
درشبانه روزبا شرکت دندی ساال منعقد شد که تا
اوایل انقالب تاحدود 80درصد عملیات نصب ان
انجام وبقیه پس ازانقالب شکوهمند اسالمی توسط
کارشناسان ایرانی انجام گرفت.
همزمان با توسعه کارخانه های فلوتاسیون،
ماشین االت بهره برداری از معادن جهت استخراج
به صورت روبازخریداری شد وتا پایان سال 1386
عمده عملیات استخراج به شکل روباز صورت
می پذیرفت ،اما ازسال 1387بخشی ازعملیات
استخراج ماده معدنی به روش زیرزمینی وبا یکی
ازپیشرفته ترین متدهای روز به اجرا درامد.
شرکت ( سهامی عام باما ) درتاریخ 1330/09/27
تحت شماره 434دراداره ثبت شرکت ها ومالکیت
صنعتی شهرستان اصفهان به ثبت رسیده بود
که درتاریخ 1334/11/09شروع به بهره برداری
نمود ،به استناد مجمع عمومی فوق العاده مورخ
1353/10/07دفترمرکزی شرکت ازاصفهان
به تهران منتقل وتحت شماره 22680مورخ
1353/11/26در اداره ثبت شرکت های تهران
ثبت شد و مجددا به استناد مجمع عمومی فوق العاده
مورخ 1370 /01 /25محل شرکت از تهران به
اصفهان انتقال پیدا کرده و طی شماره 8221مورخ
1370/02/18در اداره ثبت شرکت های اصفهان به
ثبت رسیده است.
برابر صورت جلسات مجمع عمومی فوق العاده و
هیئت مدیره مورخ 1380/10/06شرکت « باما» از
سهامی خاص به شرکت باما (سهامی عام) تبدیل و
شرکت از 23اسفند ماه 1382دربورس اوراق بهادار
تهران پذیرفته شده است.
موضوع شرکت :طبق اساسنامه شرکت عبارت
است از اکتشاف ،استخراج و بهره برداری از
معادن ایران ،فروش و صادرات محصوالت
معدنی وکلیه اموری که مستقیم و یا غیرمستقیم
با موضوع شرکت ارتباط دارد.
صفهان در
ا
وب غربی شهر رکت در
.این ش
ومتری جن
ه است
سانتره و
ت باما در 20کیل واقع شد
تولید کن
ت ایران
ی(شامل
شرک
ت ،پیشگام
اور
ی فال
بخش مرکز ف ،استخراج و فر از 60سال فعالی ومتر مربع
بیش
کیل
شا
عرصه اکت روی و سرب با ای به وسعت 40ین منطقه
و روی ا
ه
سیناسیون)
رای محدود
ب
سرب با
کل
ما دا
ذخایر سر
و
ست .شرکت با ه بر روی
کانی های روی انسانی در
ا
و
ک
ان
وه ایر
امل
ی
در رشته ک .مواد معدنی ش .سیصد نفر نیرو مانکار در
ن پی
ت
وند
متمرکز اس ه میزبانی می ش پانصد نفر به عنوا باما ادامه
های کربنات
.شرکت
مستقیم و
کار هستند
صورت
گ
هایش در
سن شرکت به
مندی
به
این
ی معدنی مشغول استفاده از توان افزاری و
با
ها
وژی نرم
فعالیت ت معدنی خود را ش و تکنول
ان
لی
د
فعا
ن
کرد
می سازد.
زمینه بومی زاری میسر
سخت اف صفحه 28
مدیر عامل شرکت باما:
محورتوسعه پایدار،
سرمایه گذاری در ورزش است
اصغر قلندری
مهندس حسن اسالمی قانع،
مدیرعامـل شرکـت باما از
چهره های سرشناس و از مدیران
الیق و با کفایت نظام جمهوری
اسالمی است که از دهه 60تا
کنون کوله باری ازتجربه مدیریتی
درمعادن ایران ازجمله معدن
ذغال سنگ رودبار و قشالق را
درکارنامه درخشان مدیریتی خود
دارد ،با روی گشاده ای از مصاحبه
استقبال می کند.
وی در خصوص تاثیر ورزش در
پیشگیری اعتیاد ،سالمت جامعه
و افزایش راندمان کاری کارگران
معدنکار مطرح شد ،اظهار داشت:
باید این حقیقت را بپذیریم که
برای کاهش اسیب های ناشی
از اعتیاد ،رخوت و کم کاری در
محیط های کارگری به ویژه در
معادن ،نیاز به ایجاد فضاهای
ورزشی و توجه خاص به ورزش
داریم.
مهندس اسالمی تاکید کرد :به
همین خاطر با روی اوری به
ورزش هایی نظیر فوتبال ،والیبال،
فوتسال ،هندبال ،تنیس روی میز،
دوچرخه سواری ،دوی همگانی و
طناب کشی و ...قدم های موثری
در این کارخانه برداشته ایم که
خوشبختانه با اقبال فراوانی از
سوی اکثر کارگران و کارکنان
زحمتکش مواجه بوده و نتایج
ثمربخشی را هم درپی داشته
است.
وی که عالقه زیادی به ورزش
کارگری دارد ،تصریح کرد :از
جمله بزرگترین خدمات این
کارخانه در طول دوسال گذشته،
راه اندازی سیستم و چارت
ورزشی داخل کارخانه بوده،
زیرا ورزش می تواند فرد را در
از جمله بزرگترین
خدمات این
کارخانه درطول
دوسال گذشته،
راه اندازی سیستم
وچارت ورزشی
داخل کارخانه
بوده زیرا ورزش
می تواند فرد را
در دستیابی به
اهداف وانتخاب
راه های قابل قبول
اجتماعی
یاری دهد
دستیابی به اهداف و انتخاب راه های قابل قبول
اجتماعی یاری دهد و به عنوان عاملی برای
افزایش همبستگی اجتماعی و کاهش انحرافات
فکری و ایجاد تعادل در جامعه و محیط کاری
موثر باشد.
مدیرعامل کارخانه باما الزمه پیشرفت وتوسعه
را فراهم اوردن فرصت های برابر در تمامی
زمینه ها دانست و افزود :ما باید بدانیم که تحقق
توسعه بدون ایجاد محیطی سالم ،با نشاط و
سرشار از حس و روحیه کارجمعی برای عموم
کارگران اعم از زن و مرد ،امکانپذیر نخواهد
بود.
مهندس اسالمی معتقد است ورزش پدیده ای
است که باعث می شود اقشار مختلف مردم ،از
جمله کارگران سختکوش به دوراز تبعیض و
نابرابری در توسعه امور علمی ،فنی ،اقتصادی،
اجتماعی ،فرهنگی و حتی سیاسی مشارکت
داشته باشند.
وی محور توسعه پایدار ،انسان اگاه و خالق
را سالمت جسم و روح خواند و اظهار داشت:
سرمایه گذاری در ورزش می تواند در راستای
این توسعه نقشی عمده و بی بدیل ایفا کند. صفحه 29
مدیر ورزش شرکت باما مطرح کرد؛
ورزش نیرویی تاثیرگذار
درساختارجامعه کار وتولید
مهندس سعید قاسمی فردی از جامعه ورزش
و یکی از داوران لیگ برتری اصفهان،
مسئولیت ورزش شرکت باما را برعهده دارد
و حضور وی در این مسئولیت ،نتایج مثبتی را
به همراه داشته است.
وی با طرح این سوال که باید بدانیم که
اسیب های محیط کار در چه شرایطی بروز
می کند ،گفت :اگر برای اوقات فراعت کارکنان
برنامه قابل قبولی درکارخانجات تعیین نشده
باشد شرایطی به وجود می اید که در ان افراد
سالمت روحی و جسمی خود را از دست
می دهند و به روزمرگی دچار خواهند شد.
قاسمی تصریح کرد :ورزش نیرویی اجتماعی
و تاثیرگذار در ساختار جامعه کار و تولید و
شرایط ویژه کارخانجات است که فرصت
یادگیری ،تجربه اندوزی ،موفقیت ،کارجمعی
و در نهایت مشارکت عمومی را فراهم
می کند.
وی افزود :ورزش به عنوان نیروی تولید و
انتقال فرهنگ در محیط کار و جامعه موثر
است و ارتباطات ،مناسبات و تماس های
رقابتی و مسابقاتی به نوعی عامل ایجاد
روحیه جوانمردی ،ایثار و گذشت می شود و
کمک های شایانی به همدلی و رفاقت در
سطوح مختلف می کند.
داور بین المللی فوتبال که از کمک داوران
در لیگ برتر فوتبال جام خلیج فارس است،
خاطرنشان کرد :به منظور توسعه و ارتقای
کمی و کیفی ورزش کارخانه ،مدیرعامل
محترم شرکت نسبت به توسعه و اماده سازی
فضاهای ورزشی ویژه کارگران ،بازنشستگان
کارخانه و خانواده انان ،ارتقای جایگاه ورزش
کارخانه و افزایش سطح علمی و فنی نیروی
انسانی با رعایت موازین اسالمی اقدامات
الزم را به عمل اوریم تا حداقل جمعیت
کارگر واجد شرایط کارخانه بتوانند تا پایان
سال تحت پوشش ورزش همگانی وقهرمانی
قرار بگیرند.
مهندس قاسمی به روز رسانی سالن
چندمنظوره کارخانه واحداث زمین استاندارد
چمن فوتبال درمجاورت کارخانه را ازجمله
برنامه های در دست اقدام برای برگزاری
برنامه های ورزشی کارخانجات شرکت باما
عنوان کرد و افزود :با توجه به عدم دسترسی
به چاه اب ،تمام سعی و تالشمان برای تامین
اب مورد نیاز زمین چمن فوتبال از طریق
خریداری اب با تانکرهای مخصوص ابرسانی
منطقه است .
اهمیت ویژه شرکت باما
به ورزش کارگری
اصغر قلندری
مدیر عامل شرکت
سهامی عام باما
که از جمله مدیران
باتجربـه و کارامــد
صنعــت و معـدن
ایران به شمار می اید
و عالقه وافری به ورزش به ویژه ورزش کارگری دارد ،در
گفت وگویی با خبرنگار ماهنامه بلوط پیرامون اثرات مثبت
ورزش در باالبردن راندمان کاردر معادن و شرکت های
صنعتی اظهار کرد :ورزش در شرکت باما از جایگاه رفیعی
برخوردار است و روزمه بسیار خوبی داشته که با همکاری بی
دریغ اقای سعید قاسمی که از مهندسین جوان ،پرتالش و از
ورزشکاران با اخالق و شایسته اصفهان است ،سعی کرده ایم
با تمام وجود ورزش را در بین کارگران وکارکنان شرکت
رواج و گسترش دهیم.
مهندس حسن اسالمی قانع ادامه داد :این موضوع باعث
شده تا عملکردمان را در سطح مسابقات کارگری استان
وکشور بهبود ببخشیم که امار رشد روز افزون و بی سابقه ان
برکسی پوشیده نیست.
مدیرعامل ورزش دوست شرکت باما در پاسخ به این سوال
که ورزش تاچه میزان می تواند در باالبردن راندمان و بیالن
کاری شرکت اثرگذار باشد ،گفت :به عقیده من ورزش به
همان اندازه که در تامین سالمت جامعه و شادابی افراد
تاثیرگذار است ،در افزایش تولیدات صنعتی کارخانجات
بزرگ وشرکت های تولیدی وصنعتی نیز نقش بسیار مهمی
را ایفا می کند وتاثیر فراوانی در باال بردن کارایی ودر نهایت
بیالن کاری دارد .وی تصریح کرد :به همین دلیل معتقدم
باید به ورزش کارگری اهمیت داد و توجه ویژه ای داشت.
مهندس اسالمی در پایان افزود :شرکت باما برای دستیابی
به این مقاصد و هدف هایی که در راستای رشد وتوسعه
ورزش در پیش دارد ،سعی می کنند ورزش را در بین
کارکنان شرکت وکارگران معدن های تحت پوشش بسط
وگسترش دهد و در سال های اینده نیز نسبت به افزایش
فضاهای ورزشی اعم از سرپوشیده و یا میدان های روباز
بیش از پیش اقدام کند.
گفتنی است ،ورزش دوستی مهندس اسالمی محدود به
توجه وی به ورزش کارکنان نمی شود و تشویق اعضای
خانواده وی به این مقوله مهم را به همراه داشته ،تا جایی
که اشکان و شایان اسالمی ،فرزندان وی نیز از ورزشکاران
با اخالق هستند. صفحه 30
برپایی سومین جشنواره فرهنگی ورزشی
کارکنان مجتمع ایرانکوه
سومین جشنواره فرهنگی ورزشی
کارکنان مجتمع ایرانکوه در سال 96
به انجام رسید .این رقابت ها با شعار
جوان سالم ،جهانی را سالم می سازد،
برگزار شد و کارکنان شرکت های
باما ،ذوب روی ،شاهین روی سپاهان،
بهپوران صفه ،سرب و روی شاهین
البرز ،ذوالفقاری ،تدبیر بنای بیستون،
بتن ساخت ،فروز ارمه ،عزیزخانی
و سایر شرکت های پیمانکاری در
رشته هـای دو همگانـی ،والیبـال،
فوتسال ،مچ اندازی ،طناب کشی و
تنیس روی میز با یکدیگر به رقابت
پرداختند .این جشنواره به مناسبت
تولد پیامبر مهربانی ها اغاز شد و پس از
برپایی رقابت هایی جذاب و مهیج که
نشاط بسیاری را برای کارکنان مجتمع
ایرانکوه به دنبال داشت ،نفرات برتر
رشته های مختلف معرفی شدند.
قهرمانی تیم فوتسال باما در لیگ دسته یک استان
تیم فوتسال باما که در رقابت های
دسته اول استان اصفهان شرکت
کرده بود ،موفق شد با شایستگی
زودتر از موعد بر سکوی قهرمانی
این پیکارها بایستد.
اسامی تیم :علی خداخواه ،مرتضی
سلیمانی ،سعید اکبری ،محمد غالم
کیسانی ،مهدی غالم کیسانی ،وحید
نفرات برتـر رشتـه پینگ پنگ
جشنواره ورزشی شرکت باما
نفر اول :حمید محمدی (ذوب روی)
نفر دوم :سهیـل قاســمی (باما)
نفر سوم :جواد محمدی (ذوب روی)
ورزش «باما» به روایت تصویر
پاک دامن ،جواد محمدی ،امیرحسین
رضایی ،علی شمس ،فرامرز جعفری،
اسماعیل اکبری ،امید دیانی ،علیرضا
مرادی ،رضا وزیری ،سیدعلی موسوی.
مدیر تیم :مهران درخشنده پور،
سرمربی :مهدی بهرامیان
سرپرست :اکبر نصر
تدارکات :مهدی بکرانی. صفحه 31
شهرداری نجف اباد
افزایش مشارکت بانوان شهروند نجف ابادی
بانوان به منزله رگ حیات هر جامعه ای هستند و اگر
جامعه وظایف خود را به درستی نسبت به ان ها انجام
دهد ،نهاد خانواده سامان می یابد و در پی ان جامعه ای
شکوفا پیش روی خود خواهیم داشت.
با توجه به انکه اهتمام به امور بانوان یکی از کار ویژه های
اصلی ،نهادهای اجتماعی است ،شهرداری و شورای
اسالمی شهر نجف اباد تالش کرده با برنامه ریزی دقیق
و اصولی ،این شهر به محیطی امن ،زیبا ،مفرح و مطلوب
برای سکونت و فعالیت های اجتماعی بانوان مبدل شود.
مهندس مسعود منتظری ،شهردار نجف اباد با اشاره
به این موضوع ،تاکید دارد این وظایف به طور خاص
در حوزه کاری سازمان فرهنگی ،تفریحی شهرداری
نجف اباد قرار گرفته و این سازمان موفق شده برنامه های
متنوعی را در حوزه بانوان تبیین و اجرا کند.
به گفته وی ،برنامه ریزی ها در جهت هدفمند کردن
برنامه های فرهنگی ،اجتماعی ،هنری بانوان با محوریت
خانواده و با هدف افزایش مشارکت بانوان شهروند در
فعایت های اجتماعی و ورزشی در سطح شهرستان
صورت می گیرد و باغ بانوان مکانی اختصاصی برای
بانوان است که با اجرای برنامه های مفرح وجذاب ،بستر
الزم برای فعالیت های اموزشی و تفریحی فراهم شده،
ضمن اینکه در راستای ارزش نهادن به جایگاه بانوان ،از
همسران شهدای مدافع حرم این شهرستان تقدیر شد.
مجموعه فعالیت های فرهنگی ،اموزشی ،تفریحی ویژه بانوان
برگزاری اولین دوره تربیت مربی
بازی های فکری ویژه بانوان:
این دوره برای اولین بار در دو مرحله
به مناسبت دهه فجر به همت سازمان
رفاهی تفریحی شهرداری نجف اباد
برگزار شد که بیش از پانصد نفر در ثبت
نام اولیه شرکت کردند .از این تعداد فقط
80نفر در مصاحبه پذیرفته شده و در
دوره تربیت مربی شرکت کردند که بیش
از 50نوع بازی فکری اموزش دیدند.
برگزاری کارگاه های اموزشی بانوان:
کارگاه اموزشی همانند دوره بعد از ازدواج
ویژه زوج های جوان ،تربیت جنسی ویژه
بانوان و تربیت جنسی کودکان ویژه
مادران ،دوره تربیت فرزند موفق و دوره
ارامش در خانواده ویژه مادران
طرح های سالمت ویژه بانوان:
همایش های بزرگ ورزشی ویژه بانوان،
همایش پیاده روی و مسابقات دو سرعت
برگزاری جشنواره هایی همانند:
جشنواره ابزیان ،جشنواره اش های
محلی ،جشنواره کیک انقالب ،جشنواره
غذاهای رژیمی ،جشنواره پخت
ماکارونی ،جشنواره شب یلدا و جشنواره
پخت الزانیا
برگزاری انواع مشاوره ویژه بانوان
همانند :مشاوره خصوصی قبل از ازدواج،
مشاوره بعد از ازدواج ویژه زوج های
جوان ،کالس های مشاوره در زمینه های
مختلف زندگی خانوادگی ،مشاوره در
زمینه تربیت کودکان ویژه مادران و
مشاوره ویژه تربیت فرزند موفق
برگزاری نشست های علمی
و اموزشی بانوان همانند :سلسله
نشست های زندگی به سبک بهشت،
پیرامون زندگی ایرانی و اسالمی و
دندانه های کلید خوشبختی با سخنرانی
حجه االسالم دهنوی ،نشست بزرگ
هنر عشق بازی و نشست زوایای روحی
زن و مرد با سخنرانی خانم قادری،
نشست بررسی اخالق جنسی در زندگی
زناشویی با سخنرانی خانم دکتر عشقی و
نشست تخصصی ویژه زوج های جوان
با سخنرانی خانم دکتر فردوسی
برگزاری انواع جشن ها ویژه بانوان
همانند :جشن دختران افتاب ،جشن
دختران سرزمین من ،جشن مهر و ماه،
جشن افتاب اسمان هفتم
برگزاری کالس های فرهنگی،
اموزشی و تفریحی همانند :کالس های
فرهنگی ،عقیدتی ،هنری ،ورزشی و
تفریحی و اموزشی
کالس های مشاوره پزشکی در زمینه:
مسائل و مشکالت بانوان ،دوره مشاوره
سیب سالمتی در خصوص رژیم های
غذایی و تناسب اندام ،مشاوره پوست،
مو و زیبایی ،مشاوره در زمینه مسائل
و مشکالت کودکان ،مشاوره در زمینه
مسائل خانوادگی و مشاوره در زمینه
استرس با حضور خانم حاج صادقیان
کالس های عقیدتی همانند :کالس
احکام و مرثیه سرایی ،کالس قران و
روخوانی ،تفسیر ،محفل قرانی ،کالس
عقیدتی و احکام ( جشن تکلیف )
کالس های هنری همانند:
ژله رویایی ،گریت ،میوه های
حجمی ،عروسک های چینی ،انواع
عروسک سازی با خز و کشمیر ،اموزش
ساخت جعبه های تزئینی و چرم دوزی
همانند:
اسکیت
حرکات
یوگا و
کالس های ورزشی
ایروبیک ،اسکیت سرعتی،
با حرکــات نمایشـی،
اصالح درمانی ،والیبال،
دوچرخه سواری
دوره های تفریحی و بازی همانند:
اوریگامی ،پیک فرهنگ ،تاور ،طناب
زنی ،طناب کشی ،مخ پیچ ومسابقه و
سرگرمی و برگزاری انواع مسابقات
ویژه بانوان همانند مسابقه طناب کشی،
دارت و شطرنج. صفحه 32
شهرداری نجف اباد
گذری بر باغ بانوان نجف اباد
باغ بانوان نجف اباد سال 90همزمان با سالروز والدت
حضرت فاطمه (س) به همت شهرداری و شورای
اسالمی شهر نجف اباد در وسعتی بیش از 7هکتار به
بهره برداری رسید.
این مجموعه که از بعد مساحت و امکانات ،در نوع
خود منحصربفرد به شمار می رود ،با امکاناتی نظیر
پیست دوچرخه سواری ،زمین والیبال ،اسکیت ،تنیس،
فوتبال ،نمازخانه ،سالن نمایش روباز ،سالن سرپوشیده
چهارصد متری و فضای سبز توانسته به محیطی امن
و مفرح برای بانوان نجف ابادی تبدیل شود .همچنین
با همکاری بخش خصوصی ،امکانات متعددی همانند
مجموعه پارک بادی ،مجموعه ترامبولین ،شهر ترافیک
و ایستگاه دوچرخه ،در این فضا فراهم شده که رضایت
مندی حداکثری شهروندان را به همراه داشته است.
در این گزارش ،مروری بر فعالیت های جمعی این
مجموعه در سال جاری که به همت سازمان فرهنگی،
تفریحی شهرداری نجف اباد و در راستای مسئولیت های
اجتماعی این نهاد ،اجرا شد ،خواهیم داشت.
اماده افتتاح شدن اولین پارک ترافیک نجف اباد
مدیرعامل سازمان رفاهی تفریحی شهرداری نجف
اباد از اماده افتتاح شدن و به بهره برداری رسیدن
اولین پارک ترافیک نجف اباد ویژه اموزش به
کودکان در محل باغ بانوان این شهر خبر داد و تاکید
کرد :در این مجموعه که بیش از ۲هزار مترمربع
مساحت دارد ،بخشی از فضای ترافیکی شهر شامل
خیابان ،چراغ عابر پیاده و عالئم ترافیکی شبیه سازی
شده و دانش اموزان در کنار مربیان خود امکان
اموزش مسائل ترافیکی را خواهند داشت.
محمد مهدی فردوسی با اشاره به اجرای نقاشی های
ترافیکی در دیوارهای نزدیک به این پارک گفت:
تا قبل از این مدارس و مهدهای کودک شهرستان
برای استفاده از چنین امکاناتی مجبور بودند هزینه
و اتالف وقت تردد به اصفهان را متحمل شوند ولی
جشنواره بازی های محلی و سنتی
به مناسبت گرامیداشت ایام دهه مبارک فجر
و پیروزی شکوهمند انقالب اسالمی مجموعه
تفریحی باغ بانوان میزبان اجرای جشنواره
مسابقات ورزشی بومی محلی ویژه بانوان بود.
در این مسابقات که با حضور بیش از ٢٥٠نفر
همراه بود ،شرکت کنندگان در رشته هایی
چون تایر بازی ،دال پالن ،دوز ،طناب کشی
و طناب زنی و دو سرعت به رقابت پرداختند.
نمایشگاه مشاغل خانگی و جشن پیوند من و انقالب ویژه دختران ۸تا ۱۸با
حضور ۳۷۰دانش اموز از دیگر بخش های این جشنواره بود.
جشنواره پخت اش نذری
مجموعه تفریحی باغ بانوان به مناسبت هفته
ملی سالمت بانوان میزبان جشنواره پخت اش
نذری همراه با نمایشگاه تولیدات و مشاغل
خانگی بود .در این جشنواره پس از تشکیل
کارگاه اموزشی سالمت بانوان ،بیش از ۲۰نوع
اش های طبخ شده در نمایشگاه و مسابقه ویژه
ی این جشنواره شرکت کرده که و به چهار اش
برتر جوایزی اهدا شد .غرفه های نمایشگاهی
مشاغل و تولیدات خانگی مانند اش های رژیمی ،ترشی خانگی ،کیک و دسر
سالمت ،لوازم اشپزخانه ،غذای خانگی و حجاب و عفاف ،مسابقه طناب کشی
و امادگی جسمانی و کالس های اموزشی از دیگر بخش های این جشنواره بود.
با اجرای این پروژه حتی امکان ارائه خدمات به
شهرهای غرب استان نیز فراهم شده است.
جشن یلدا
در استانه اغاز اولین روزهای فصل سرما و طوالنی ترین شب سال به
شیوه سنت دیرین ایرانیان جشن یلدا در شامگاه سه شنبه در باغ بانوان
برگزار شد.
در این جشن خانوادگی که با حضور بیش از 600شرکت کننده همراه بود،
بخش هایی مانند پاتوق عکس یادگاری ویژه شب یلدا ،قصه گویی ،تحلیل
روانشناسی تاثیر قصه در زندگی ،اجرای موسیقی سنتی زنده ،سخنرانی
تاثیر شاد زیستن ،اجرای نقالی و حافظ خوانی ،اجرای نمایش ایینی به
همراه ۱۴غرفه مشاغل خانگی از بخش های این جشن خانوادگی بود.
جشن ویژه یلدا صبح روز چهارشنبه نیز ادامه یافت که این جشن خانوادگی
استقبال قابل توجه عالقه مندان موجه شد و با بخش هایی مانند سخنرانی
ویژه یلدا ،پاتوق عکس یادگاری ،شاهنامه خوانی و ضرب نوازی به همراه
۱۴غرفه مشاغل خانگی از بخش های این جشن خانوادگی بود.
بخش ویژه این جشن مسابقه بهترین سفره یلدا بود که شرکت کنندگان
سفره های این مناسبت باستانی را به معرض نمایش و داوری گذاشته و در
پایان به نفرات برگزیده جوایزی اهدا شد. صفحه 33
صفحه 34
صفحه 35
صفحه 36