هفته نامه صدای خاک شماره 31
هفته نامه صدای خاک شماره 31
ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ اﻗﺘﺼﺎدى -اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﺻﺪاى ﺧﺎک
ﺷـﻤـﺎره ﺳﻰ و ﯾﮑﻤﯿﻦ ﺷﻬﺮﯾﻮر ﻣـﺎه1400
ﻗﯿﻤﺖ 30000:ﺗﻮﻣﺎن
اﻧﭽﻪ در اﯾﻦ ﺷﻤﺎره ﻣﻰﺧﻮاﻧﯿﺪ:
ﯾﮏداﻧﺸﻤﻨﺪاﯾﺮاﻧﻰﻣﻮﻓﻖﺑﻪﮐﺸﻒدرﻣﺎنﮐﺮوﻧﺎﺷﺪ
ﺳﺎزﻧﺪﮔﻰﻫﺎىرﺋﯿﺴﻰ،ﺗﻤﺎﻣﻰﻧﺪارد!
ﺟﺪالﭘﺎﯾﺎنﻧﺎﭘﺬﯾﺮﺑﺮﺳﺮذرتﻫﺎىاﻟﻮده
ﻣﺸﮑﻞﺳﯿﻨﻤﺎىاﯾﺮاناﻧﻘﺮاضﻧﺴﻞﻋﺎﺷﻘﺎنﺳﯿﻨﻤﺎﺳﺖ
اﻃﻠﺲﮐﺴﺐوﮐﺎروﻓﺮﺻﺖﻫﺎىﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬارى
درﺑﺨﺶﮐﺸﺎورزىاﺳﺘﺎناﻟﺒﺮز صفحه 1
صفحه 2
به نام او
با سالم و احترام به مخاطبان ماهنامه صدای خاک
مریم حضرتی
مدیر مسئول
کرونا ،کرونا ،کرونا و باز هم کرونا .دولت دوازدهم تمام شد و رئیس جمهور جدید هم
کار خودش را اغاز کرد اما امان از این کرونای جان ستان بیرحم که خیال تمام شدن
ندارد و بس نمی کند تار و مار کردن نسل بشر را .در طول یک ماهی که از شما دور بودیم
خبرهای غم انگیزی در حوزه بهداشت و سالمت منتشر شد که دل هر ایرانی همنوع
و هموطن دوستی را متاثر می کرد .خبرهایی که حکایت از میزان ابتال و مرگ و میر
باالی هموطنانی میکرد که بر دالیل مختلفی مانند بی احتیاطی و عدم رعایت پروتکل
های بهداشتی گرفتار ویروس مرگبار کرونا شده بودند .همه ما هم می دانیم که هر
کدام از این افراد برای خود خانواده ای داشته اند که بی شک به دلیل وضعیت اسفناک
اقتصادی که چند سالی ست مدام بدتر می شود با بیمار شدن و فوت عزیزانشان بر
اثر کرونا گرفتار مشکالت وحشتناک اقتصادی شدند .در این شماره هیﭻ توضیحی
درباره انچه در صفحات مجله منتشر شده نمی دهیم به جای ان از تک تک شما خوبان
که همواره یار ما بودید عاجزانه خواهش می کنیم پروتکل ها را جدی بگیرید ،تا
تعطیلی پیش می اید بار و بندیل سفر نبندید ،کودکانتان را بی محابا به کوچه و خیابان
نفرستید ،رعایت کنید ،عزیزان جان ،رعایت کنید ،کرونا با هیچکس شوخی ندارد.
یکدانشمندایرانیموفقبهکشفدرمانکروناشد
سازندگیهایرئیسی،تمامیندارد!
روزی را از انچه در زمین پنهان است ،بجویید
جدال پایان ناپذیر بر سر ذرتهای الوده
مقدمات طرح اطلس کسب وکارها در استان البرز فراهم شد
اجرای طرح مهارت اموزی دانش اموختگان کشاورزی در استان البرز
مشکل سینمای ایران انقراض نسل عاشقان سینماست
تولدمن امروز نیست
دوست دارم زیبایی های جهان را به تصویر بکشم
بهترین بابای دنیا
به دنبال عشق واقعی
4
۷
8
9
10
11
1۲
13
14
15
16
ﺻﺎﺣﺐ اﻣﺘﯿﺎز و ﻣﺪﯾﺮﻣﺴﺌﻮل :ﻣﺮﯾﻢ ﺣﻀﺮﺗﻰ
ﺳﺮدﺑﯿﺮ :ﯾﻮﺳﻒ ﺧﺎﮐﯿﺎن
ﺷﻮراى ﺳﯿﺎﺳﺘﮕﺬارى :ﻣﺮﯾﻢ ﺣﻀﺮﺗﻰ،
ﻏﻼﻣﺮﺿﺎ ﮔﻤﺮﮐﻰ ،ﯾﻮﺳﻒ ﺧﺎﮐﯿﺎن،
اﺑﻮاﻟﻔﻀﻞ ﮐﯿﻤﯿﺎﯾﻰ
هنر،هنرمندان و مردم درانتظار
برای اموزش هنرم به نسل جوان ارام و قرار ندارم
دیگه تکرار نمیشه
خواستن توانستن است
صیانت
سخنی کوتاه با ریاست جمهوری اسالمی ایران
»خیریه هنرمندان مهرافرین« بزودی اغاز به کار میکند
فیلمی نداریم که بتواند درامد ارزی داشته باشد
ماجراهای زبل خان
عکاسی دیجیتالی نحوه عکاسی افراد را تغییر داده است
قصه مرد و دریا
اخبار
ﺗﺤﺮﯾﺮﯾﻪ :ﻣﻬﻨﺪس ﻋﻠﻰ ورﻣﺮزﯾﺎر ،دﮐﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺟﻮاد اﻣﯿﺮى،
ﻣﻬﻨﺪس ﻣﺒﯿﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮى ،ﺳﻤﯿﻪ ﺳﯿﻤﯿﻦ ﻗﺪ ،زﻫﺮه ﺣﺎجﺣﯿﺪرى ،ﻣﺮﯾﻢ
ﻣﺸﻬﺪىرﺿﺎ ،ارزو ﻗﺎﺳﻤﻰ ،ﻣﺴﻌﻮد رﺣﯿﻤﻰ ،ﻣﺠﯿﺪ ﻋﺎﺻﻤﻰ،ﺳﺎرا
ﺻﺎدﻗﻰ ،ﻏﻼﻣﺮﺿﺎ ﮔﻤﺮﮐﻰ ،ﻓﺮﯾﺪه ذاﮐﺮى ،ﻧﮕﺎر ﮔﻤﺮﮐﻰ؛ ﻣﺤﻤﺪ
اﻣﯿﺪ ،ﺷﯿﻮا زﻧﺪى،وﻟﻰ اﷲ ﻧﯿﺴﺮﯾﺎن ،اﮐﺮم ﺟﺪﯾﺪى ﻣﻤﺘﺎز ،ﺟﺒﺎ ر اذﯾﻦ
و ﺳﯿﺪرﺿﺎ اورﻧﮓ
1۷
18
۲0
۲1
۲۲
۲3
۲3
۲4
۲6
۲۷
۲8
30
ﻣﺪﯾﺮ ﻫﻨﺮى :نرگس حضرتی
ﻣﺪﯾﺮﺑﺎزارﯾﺎﺑﻰ :ﻣﺤﺴﻦ ﻣﺮادﭘﻮر
ﻟﯿﻼ اﻟﯿﺎﺳﻰ
ﭼﺎپ :اﯾﺮان ﮐﻬﻦ
ﺗﻠﻔﻦ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ 09371952793 :ﻓﮑﺲ 88942253ﮐﺪﭘﺴﺘﻰ1419873495:
ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ اﻗﺘﺼﺎدى -اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﺻﺪاى ﺧﺎک
ﺷﻤﺎره ﺳﻰ و ﯾﮑﻤﯿﻦ ﺷﻬﺮﯾﻮر ﻣﺎه1400
S E D A Y E K H A K . I R
_ s e d a y _ k h a k
ﺻﺪاى ﺧﺎک در ﺗﻠﮕﺮام
ﺻﺪاى ﺧﺎک در اﯾﻨﺴﺘﺎﮔﺮام صفحه 3
گفتگو
لطفا صدای مرا بشنوید...
یک دانشمند ایرانی موفق به کشف درمان کرونا شد
دکتــر میهــن جاوید عضــو هیئت
علمی دانشــگاه علوم پزشکی تهران
موفق بــه کشــف درمان کرونا شــد.
دکتر میهن جاوید عضــو هیئت علمی
دانشگاه علوم پزشــکی تهران با بیان
این موضوع که تمام انواع کرونا مثل یک
سرماخوردگی قابل درمان و عوارض ان
قابل پیشگیریســت عنوان کرد که به
کمک پان کرواســتاپ ویروس کرونا در
عرض ۷۲ساعت قابل مهار کردن است.
وی تصریح کرد :تست های ازمایشگاهی
نشان داد افزودن یک دوز از این دارو ب
محیط کشت ،حدود ۲۰۰برابرلود ویروس
را به مدت ۷۲ســاعت کاهش میدهد.
الزم به ذکر است که این داروی ترکیبی،
پتنت امریــکا را دریافت کرده اســت.
این صحبت هــای دکتر میهــن جاوید
مدیرعامل شــرکت جاوید دارو درمان و
عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی
تهران است که با استناد به مدارکی ادعا
دارد که با پروتــکل درمانی خود چندین
بیمار کرونایــی را درمان کرده اســت.
ســال گذشــته مجله صدای خاک با
این دکتر با تجربه و دلســوز گفتگویی
کرده بود که بــه بهانه ادعای ایشــان
دوباره این گفتگو را بازنشــر می کنیم.
ویروس کرونا در عرض 72ساعت قابل مهار
کردن است ،با ویروس ناشایست ساالری چه
کنیم؟چه کسی مسئول خسارتی است که به
جان و مال مردم و اقتصاد کشور در اثر اهمال
سهوی یا عمدی برخی مسئولین وارد می شود؟
بــا ایشــان در خصــوص اجرایــی شــدن
پروتــکل درمانی خــود در بیمارســتان های
کرونایــی صحبــت کرده ایم کــه می خوانید.
جراحــی نابهنگامــی کــه اوایل اســفندماه
98گریبانگیــرم شــد فرصــت مغتنمــی را
در اختیارم گذاشــت کــه بعــد از ترخیص از
بیمارســتان ،در حد توانم بــه مطالعه ویروس
نوظهــور کرونا ،جنــس ویــروس ،افینیتی یا
عالقه مندی ویــروس به المان های ســلولی،
اجزای ســلولی ،محل النه گزینی و چگونگی
هجوم ویروس به ارگان هــای حیاتی بپردازم.
4
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
بعــد از جمــع اوری اطالعات ،بــه دنبال
فراخــوان صندوق شــکوفایی و نــواوری
بــرای ورود شــرکت های دانش بنیــان به
میــدان کارزار بــا ویروس کرونــا ،به عنوان
مدیرعامــل شــرکت جاویــد دارو درمان
امادگی خــود را برای پیشــگیری و درمان
بیمــاری کرونــا در تاریــخ 98/12 /15به
ســتاد زیســت فناوری که به عنوان متولی
ســاماندهی به طرح های ارســالی درزمینه
کرونا تعیین شــده بــود اعالم نمــوده و در
تاریخ 98/12/19عالوه بر اطالعات مربوط
بــه داروی ضدعفونی کننــده ضدویروس،
پروتکلــی را بــرای پیشــگیری و درمــان
بیماری کرونا به این ســتاد ارســال کردم.
علیرغم اســتقبال اولیــه از طرف ســتاد
زیســت فناوری ،بعــد از ارســال اطالعات
متاســفانه علیرغم پیگیری های مکرر هیچ
بازخوردی از ستاد مربوطه دریافت نگردید.
به دنبال اطالع یافتن از فراخوان دانشــگاه
علوم پزشــکی تهــران در رابطه بــا کووید
،19پروتکل خود را در ســامانه پژوهش یار
به اشــکال مختلف وارد و ثبت نمــودم اما
همان گونه که تجارب قبلی ام با این سیستم
درزمینه درمان نویــن نوروپاتی و زخم های
دیابتی نشــان می داد ،تاریخ تکرار شــد و
طرح پیشگیری -درمانی بنده بایگانی شد.
از پای ننشســتم ولــی همه درها بســته و
پیش رویــم فقط دیوار بود .شــرح تالش ها
و دوندگی هایــم در این مقولــه نمی گنجد.
البتــه در خالل ایــن دوندگی هــا پروتکل
پیشــنهادی ام را در تاریــخ 24مــارچ
2020بــه ثبــت اینترنشــنال رســاندم.
امروز که این مقاله را می نویســم میدانم که
من تنها کسی نیســتم که تالش هایش که
هیچ گونه جنبــه انتفاعی نداشــته ،نادیده
گرفته شده .گرچه این قصه برای من تکراری
شــده ولی امروز بهتر از همیشــه می فهمم
که چرا کشــور کانادا و ســایر کشــورهای
پیشــرفته پــر از نخبگانی با ملیــت ایرانی
اســت .این ها نخبگانی هستند که در کشور
خودشــان غریب اند وب ناچار به غربت کوچ
می کنند تا تلخی غربت در کشور خودشان
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
را در ســایه زندگی در غربت فراموش کنند.
بگذریم...
در زیــر پروتــکل پیشــنهادی از طــرف
شــرکت جاویــد دارو درمان امده اســت.
جــا دارد در اینجــا ابتــدا مختصــری به
بخــش دارودرمانــی پروتــکل بپردازیم.
کوویــد 19ویروســی نه چنــدان قــوی
ولی دارای قدرت تکثیر بســیار باالســت.
انچه جهــان را بــا معضلی بــزرگ روبرو و
دچار ســردرگمی کرده است قدرت ویروس
نیســت بلکه سرعت شــیوع و قدرت تکثیر
زیاد ویروس اســت که قدرت تفکر و مقابله
بــا ویــروس را از جهانیان گرفتــه .ترس از
عــوارض و عواقب طبــی و اقتصــادی این
ویــروس دنیا را دچار شــوک کرده اســت.
ویــروس بعــد از ورود بــه بدن به ســرعت
تکثیــر یافتــه و از طریــق خون خــود را
به مناطــق موردعالقــه خود می رســاند.
مناطــق موردعالقــه ویروس شــامل ریه،
قلب ،کلیــه و ارگان هایی اســت که حاوی
گیرنده هــای ACEبه ویژه ACE2هســتند.
ورود ویــروس بــه ارگان هــای هــدف
از طریــق اتصــال S proteinهــای
ویروس به رســپتورهای ســلولی اســت.
بر اســاس مســتندات علمی گیرنده های
ACEدر کلیه ها ،قلب ،جــدار عروق ،مغز و با
تراکم بــاال در اندوتلیوم عروق ریه منتشــر
هســتند .ویروس پس از اتصال به گیرنده ها
و جایگزینی در ارگان هــای هدف که عمدتاً
قلب و ریه هســتند به ســرعت سبب فعال صفحه 4
شــدن پروســه التهابی می گردد .ســرعت
پیشــرفت پروســه التهابــی تعیین کننده
پروگنوزیا میــزان وخامت بیماری اســت.
بنابرایــن نکات کلیــدی در مهــار فعالیت
ویــروس مشــتمل بــر دو نکتــه اســت:
•پیشــگیری از ورود ویــروس بــه
داخــل ســلول و یــا جلوگیــری از اتصال
پیش رونده ویــروس به رســپتورهای ACE
•متوقــف کــردن رونــد التهابــی در بدن
بــا تمرکــز بــر مــوارد بــاال ،دو داروی
ارزان قیمــت و قابل دسترســی ،بــرای
پیشــگیری و درمان 19 COVIDدر پروتکل
شــرکت جاوید دارو درمان گنجانده شــد:
•اسپیرونوالکتونیاالداکتون
•ایبوبروفن از گروه دارویی NSAID
مکانیسماثراسپیرونوالکتون
اسپیرونوالکتون از دو طریق می تواند
ویروس را مهار کند:
•اثر کلیــدی برگیرنده هــای ACEو ACE2
و تشــابه ســاختاری بــا گیرنده هــا دارد
کــه تراکم زیــادی در ریــه و قلــب دارند.
•اثــر ضدویــروس اثبات شــده روی انواع
ویــروس نظیــر EBV, CMV & KSHV
دارد و ممکــن اســت اثــر ضدویــروس
روی 19 COVIDنیــز داشــته باشــد.
اســپیرونوالکتون نه تنهــا اثــرات درمانی
دارد بلکــه می تــوان به عنوان پیشــگیری
از بروز عــوارض ریــوی ناشــی از ویروس
به ویژه در بیمــاران At riskاز ان ســود برد.
مکانیسم اثر NSAIDها:
ایبو بروفن از گــروه دارویی ضدالتهاب های
غیــر اســتروییدی اســت و بــا کاهــش
تولید اینتــر لوکیــن 6-ILو مهــار تولید
پروســتاگلندین PGE2باعث مهار پیشرفت
پروســه التهابــی می گــردد و از عــوارض
مخــرب 19 COVIDجلوگیــری می کند.
Adult coldو بابونــه بــا اثرات ضــد درد و
ضد اضطراب به عنــوان داروهــای کمکی
تجویــز می شــوند .ضمنــاً بابونــه دارای
اثــرات ضدالتهاب شناخته شــده هســت.
اقدامات درمانی در بیماران بســتری در ICU
نیز در پروتکل پیشنهادی اورده شده است.
بیمــاران در فــاز پیشــرفته دچــار انمی
وهیپوالبومینمــی و هیپوولمی هســتند.
افت شــدیدهموگلوبین ،افزایــش فریتین
ســرم؛ افت البومیــن CRP ،بــاال و لکوپنی
شدید پروگنوز بد بیماری را نشان می دهد.
تجویز زودرس خون ،البومین و اینترا لیپید
عالوه بر سایر اقدامات درمانی نگه دارنده به
بهبود بیماران کمــک قابل توجهی می کند.
افزایش شدید D Dimerبا مرگ ومیر باالیی
همراه است.
چگونه از بروز موارد جدید بیماری
پیشگیری و از اشغال تخت های ICU
جلوگیریکنیم؟
%80افراد جامعه به فرم خفیف و متوســط
بیمــاری COVID19مبتــا می شــوند که
Self-limitedیــا خودبه خــود محــدود
شــونده اســت %20 .باقیمانــده بیماران
که به فرم شــدید بیماری مبتال می شــوند
درواقع بیمارانی هســتند که استعداد ذاتی
برای بروز عوارض داشــته و یا بیماری های
زمینــه ای دارنــد که ان هــا را به ســوی
عوارض ناشــی از ویروس ســوق می دهد.
غربالگــری و شناســایی این افــراد و اقدام
به درمــان دارویــی پیشــگیرانه می تواند
از بروز فــرم ناتوان کننده بیمــاری در این
افراد جلوگیری کند .این افــراد عبارتند از:
•مبتالیان بــه اســم و انــواع بیماری های
الرژیــک کــه طیــف ســنی وســیعی از
کودک تا افراد مســن را شــامل می شوند.
•بیمــاران چــاق بــا BMIبــاالی 35
•مبتالیان به فشارخون
•مبتالیان به دیابت
•بیمــاران دچــار نقــص ایمنــی بــه هر
علــت نظیــر شــیمی درمانی ،بیمــاران
پیونــدی ،بیمــاران دیالیــزی و...
مصرف روزانه 50mg-25اسپیرونوالکتون
برحســب میزان پرخطــر بــودن بیماران
می توانــد از بــروز عــوارض شــدید قلبی
ریــوی و نتیجتــاً از مرگ ومیــر کنــد.
فقط بیمــاران بــا بیماری های پیشــرفته
کلیوی در صورت تجویز اســپیرونوالکتون
بایــد از نزدیــک زیــر نظر پزشــک معالج
بوده و تحــت کنترل دقیــق الکترولیت ها
بخصــوص پتاســیم ســرم باشــند.
اســپیرونوالکتون یــک داروی مهارکننده
الدوسترون اســت با اثر بر روی گیرنده های
ACEو مصرف پیشگیرانه دارو سبب می شود
ویروس در بدو ورود به بدن بــا این دارو باند
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شده و قدرت تکثیر ان به سرعت مهارشده و
بدن فرصت کافی برای تولید انتی بادی علیه
ویروس پیدا کند و درنتیجه عالئم بیماری به
فرم خفیف تا متوسط در بدن تظاهر می کند.
الزم به ذکر اســت که این دارو امــروزه در
درمــان فشــارخون ،ادم ناشــی از بیماری
احتقانی قلب ،اســیت و ...تجویز می شود.
ضمنــاً ایــن دارو امــروزه به صــورت
off-labelدر مــواردی نظیــر اکنــه و
بیماری های پوســتی نیز مصرف می شود.
از طرفــی مصــرف روزانــه دمنــوش یــا
فراورده هــای بابونــه به تخفیــف عالئم به
طرز قابل توجهــی کمک می کنــد .بابونه
گیاهی اســت بــا اثــرات شناخته شــده
ضدالتهابــی ،ضــد درد ،ارام بخشــی
و همچنیــن اثــرات ضدویــروس.
پروتــکل پیشــگیری و درمــان بیمــاری
کرونا ارائه شــده به ســتاد زیســت فناوری
و ارسال شــده بــه ســامانه پژوهش یــار
دانشــگاه علــوم پزشــکی تهــران
هــدف :مهــار گســترش بیمــاری
روش رســیدن به هدف :پیشــگیری یعنی
پاک ســازی مناطــق الــوده (ضدعفونی)
مراحــل انجــام طرح-1:اولویت بنــدی و
پاک ســازی مناطــق الــوده ای کــه باید
به طــور اگرســیو ضدعفونــی شــوند.
•درمــان بیمــاران قبــل از وخیم شــدن
وضعیــت بالینــی (اقدامــات درمانــی
پیشگیرانه به محض شــروع عالئم بیماری)
برای رســیدن به هدف یعنی مهار گسترش
بیماری دو پروتــکل پیشــنهاد می گردد:
•پروتکل پیشگیری از گسترش بیماری
•پروتکلدرمان
با توجه بــه اینکــه در حال حاضــر منابع
sourceانتشــار بیماری مراکــز درمانی ای
هســتند که پذیرای بیماران مبتالبه کرونا
هســتند و تجمع بیمــاران و همراهان انان
در ایــن مراکــز بــا ورود ویروس بــه بدن
همراهــان و انتشــار ان به خــارج از مراکز
درمانی همراه اســت ضدعفونی اگرســیو،
مداوم و نقطه به نقطه مراکــز درمانی به ویژه
ICUهــا تارگت اصلــی برای پیشــگیری
از شــیوع موارد کشــنده بیماری اســت.
مراکــز درمانی به ویــژه ICUهــا به عنوان
محیــط کشــت ویــروس و پرســنل
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
5 صفحه 5
گفتگو
این مراکز ناقلیــن مقاوم ترین ســوش هــای ویروس عمــل می کنند.
شــاهد ایــن قضیــه ابتــا تعــداد زیــادی از پرســنل
درمانــی بــه ســوش هــای مقــاوم ویــروس هســت.
باوجــود اســتفاده از لباس هــای مخصــوص و ماســک و عینــک
همچنــان ابتــا بــه ویــروس کرونــا در کادر درمــان باالســت.
بنابرایــن مهم تریــن اولویــت پاک ســازی و ضدعفونــی مراکــز
درمانی به ویــژه ICUهــا به عنــوان محیط کشــت ویروس و پرســنل
ایــن مراکــز ناقلیــن مقاوم تریــن ســوش هــای ویــروس هســتند
روش اجرای پروتکل پیشگیری از گسترش بیماری از Source
بیمارستانی:
ویروس در کف زمیــن و در فضای مراکــز درمانی به وفور وجــود دارد و
از طریق کفــش و لباس پرســنل و بیماران و همراهان منتقل می شــود.
ویروس سنگین اســت و روی کف و سطوح رســوب کرده و رشد می کند.
•باید در کلیه ورودی ها و خروجی های درمانگاه ها و بیمارستان ها
حوضچه های مواد ضدعفونی (ترجیحاًضدعفونی کننده های انتی ویرال)
تعبیهشود.
•فضــای درمانگاه هــا ،بیمارســتان ها ،اتاق هــای عمــل و به ویــژه
ICUبایــد مرتبــاً بــا ازن با اشــعه اولتــرا ویولــه ضدعفونی شــوند .با
توجــه بــه محدودیــت و گرانــی دســتگاه های ضدعفونــی مبتنــی
بــر ،ازن ،اشــعه چراغ هــای اولترا ویولــه بهتریــن الترناتیو هســتند.
• یــک اتاق مجهــز به سیســتم اولتــرا ویولــه و حوضچه هــای حاوی
ماده ضدعفونــی در ورودی اتــاق مذکور ،در هــر ICUتعبیه شــود که
پرســنل در پایان هــر شــیفت لباس ها ،ماســک ها و دســتکش های
خود را در انجــا در معرض پــراغ اولتراویولــه رها کرده و خارج شــوند.
•کلیــه لباس هــا ،ماســک ها و دســتکش ها به وســیله
اشــعه اولتــرا ویولــه قابــل ضدعفونــی هســتند.
•اشــعه اولتــرا ویوله (همانند خورشــید) دشــمن ویروس کروناســت.
•برای هر چــه محدودتر کــردن بیمــاران ســرپایی و همراهــان انان
(که اغلــب ناقل ویروس هســتند) از تردد اضافی در شــهر ،الزم اســت
داروهــا و اقالم تجویزی بــه بیماران ســرپایی ازجمله مــواد ضدعفونی
دســت و صــورت در داروخانــه بیمارســتان های معین تمرکــز یابد.
پروتکل درمان بیماران سرپایی مراجعه کننده به مراکز درمانی که
نیاز به بستری ندارند:
•تجویــز اســپری ضدعفونی کننــده بینــی و محلــول دهــان
شــویه انتــی ویــرال (در صــورت در دســترس بــودن)
•تجویــز تنتــور بابونــه یــا عصــاره Extractبابونــه
20-10قطــره (در یــک لیــوان اب) نوشــیده شــود.
•در صورت ســرفه حتــی خفیف شــربت زوفا یــک قاشــق غذاخوری
هــر 8ســاعت بــرای بزرگ ســاالن و مرباخــوری بــرای اطفــال
•قــرص ایبوبروفــن mg 400هــر 8ســاعت کــه در صورت شــدت
بیمــاری تــا 800میلی گــرم هــر 8ســاعت قابل افزایــش اســت.
• Adult coldهــر 8ســاعت 2-1عــدد بــر اســاس وخامــت بیماری
•قــرص mg 25 Spironolactoneهــر 12ســاعت کــه در صــورت
وخامــت بیمــاری تــا 50mgهــر 12ســاعت قابل افزایــش اســت.
•قــرص 5mg Chlordiazepoxideهر 12ســاعت که تــا 10mg-5هر
8ســاعت بر اســاس وخامت حال عمومی بیمــار قابل افزایش اســت.
6
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
در بیماران بستری در ICU
در بیمــاران بســتری در ICUکــه نیــاز بــه تهویــه مکانیکــی
ندارنــد همیــن پروتــکل دارویــی اجــرا می شــود.
عــاوه بــر پروتــکل دارویــی فــوق استنشــاق تنتــور %1بابونــه
بــا نبوالیزرنیزبــه درمــان کمــک می کنــد .در صــورت وخامــت
وضــع بیمــار می تــوان از فــرم تزریقــی Ibuprofenاســتفاده کــرد.
در بیماران با درگیری شدید ریوی که تحت ساپورت تنفسی هستند:
توصیه می شود به موارد فوق یعنی
تجویــز پروتــکل دارویــی توصیه شــده به صــورت گاواژ از طریــقســوند معــده و یــا در صــورت دسترســی فــرم تزریقــی داروهــا.
تجویــز زودرس پکدســل .درصورتی کــه Hgهموگلوبیــن کمتــر از 12میلی گــرم در دســی لیتر باشــد هموگلوبیــن باید بــا تجویز پکد ســل
حداقل بــه 12میلی گرم در دســی لیتر رســانده شــود که این عــدد حداقل
مقــدار الزم Hgبــرای برقــراری اکسیژناســیون کافی خون شــریانی اســت.
تجویز زودرس البومین یا اسیدهای امینه (امینوفیوژن) پرنترال parenteralباهمان دوز استاندارد در ARDSو Systemic inflammatory response syndrome
تجویــز زودرس اینترالیپیــد پرنتــرال parenteralبــا همان دوز اســتاندارددر ARDSو .Systemic inflammatory response syndrome
تجوی ز IVIGبر اساس دوز استاندارد ایمنوگلوبولین تراپی در بیماران �immuno.deficient
:References
Her� ,Krüger N4 ,Schroeder S3 ,Kleine-Weber H2 ,Hoffmann M1 -1
,Nitsche A9 ,Wu NH8 ,Herrler G8 ,Schiergens TS7 ,Erichsen S6 ,rler T5
Cell Entry De� 2-SARS-CoV .Pöhlmann S11 ,Drosten C3 ,Müller MA100
and Is Blocked by a Clinically Proven and TMPRSS2 pends on ACE2
3614–3609 ,13 .no ,113 .vol ;2016 ,29 Protease Inhibitor. PNAS, March
Langleben D, Khoury J, Schlesinger RD, Draga� ,Orfanos SE1 -2
�takis L, Roussos C, Ryan JW, Catravas JD. Pulmonary capil
lary endothelium-bound angiotensin-converting enzyme
.9-1593:)12(99;30 Mar 1999 .activity in humans.Circulation
Andrew M. Allen, Jialong Zhuo, Frederick A.O. Mendelsohn. Local� - -3
receptors. American Journal ization and function of angiotensin AT1
38S–31S Pages ,Issue S1 ,13 Volume 2000 of Hypertension, January
Faiez Zannad, MD, PhD. Angiotensin-converting enzyme in� - -4
�hibitor and spironolactone combination therapy, New objec
tives in congestive heart failure treatment. The american journal
1993 ,21 January ,A39-PA34 ,3 ISSUE ,71 of cardiology. Volume
Dinesh Vermaa, Jacob Thompsona, and Sankar Swa� -5
minathana.
Spironolactone
blocks
Epstein–Barr
�vi
�rus production by inhibiting EBV SM protein func
3614-3609:)13(29,113 March 2016 tion. Proc Nati Acad Sci
Yoshiko
Kanemoto,
Hirokazu
Tanaka,
Koji
Tana�-6
�ka, Koji Imamura, Fusae Maruyama, Izumi Tsuboi, OL. Ef
production. Japa� 6-fects of NSAIDs on interleukinn
139 MARCH1998 2.NO 18 ;nese Journal of Inflamation
-7
preparations,
�Medical
and
Chamomile.
effects
of
Benefits
side
benefits,
Chamomile:
The
Richard
Health
reviewed by Cathy Wong, Updated on July
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
N.
2019 ,17 ly صفحه 6
سازندگی هایرئیسی،تمامیندارد!
نوشته:غالمرضاگمرکی
با اتش سوزیهای مجدد جنگلهای (زاگرس) مشخص شد
عامالن اصلی این فجایع غیر انســانی کسانی هستند که
تحت هیچ شرایطی دلبستگی و وابستگی به این مملکت
ندارند! در شــماره های قبل نوشــتیم عده ای مسئول بی
مسئولیت ،هدفی جز تخریب این جنگلها و هموار کردن
زمین برای ســاخت و ســاز و ویالهای انچنانی نداشته و
ندارند ،چرا که با این طرفند زشــت و غیر انسانی ،می توان
صاحب زمین و ســپس ویال و مال و منال شان بدون اینکه
اب از اب تکان بخورد .دیشــب وقتی شعله های سرکش
اتش را از میان انبوه درختان ســربفلک کشیده جنگلهای
(زاگــرس)را از تلویزیون مــی دیدم ناخوداگاه اشــک از
چشمانم ســرازیر شــد که چرا رحم و مروت و انسانیت؛
چهل سال عین بختک روی مردم افتاده است! چرا بخاطر
مال اندوزی و ثروت ،به ایندگان توجهی نمی شــود؟! مگر
نه اینکه نســل فردای این مملکت وظیفه دارد انطور که
گذشــتگان تالش و اباد کردند ،اینان نیز پاجای پای انان
گذاشــته ،ایرانی ابادتر بسازند.چه دســتهایی روی کار
امدند و مصیبت را در این مملکــت به ارمغان اوردند؟! چه
کسانی با این ملت و مملکت سرستیز دارند که هرگز اجازه
نمیدهند حتی خاک این مملکت در ارامش باشد چه رسد
به ملت ان! ایا اینان که دم از ایرانــی اباد میزنند کجایند
که تــوان و قدرت جلوگیــری از این نحو بیــن را ندارند...
بیائید بخاطر رضای خدا دست از این خرابکاریها که از نظر
بیگانگان مملکت را بدون صاحب نشــان میدهد برداریم و
ایرانی سرسبز و اباد و با نشــاط داشته باشیم .شک ندارم با
امدن رئیســی بعنوان رئیس جمهور ،نوک نیزه ها بسمت
اوســت که بعد از 8ســال انطور که میگویــد؛ قصد دارد
ویرانه ای بنام ایران را که تحویل گرفته اســت ،اباد نماید
ناگفته پیداست در چنین شرایطی اگر نیت رئیس جمهور
ایران باشد ،خداوند بزرگ هرگز اورا تنها نخواهد گذاشت.
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
7 صفحه 7
گفتگو
روزی را از انچه در زمین پنهان است ،بجویید
اکرم جدیدی
کشــاورزی ،مهمترین و ضــروری ترین راه
برای بقای زندگی بشــریت اســت زندگی
تمام موجودات روی زمین اعم از انســان ها،
حیوانات و پرنده ها به گیاهان کاشــته و درو
شده بستگی دارد .امروزه صنعت کشاورزی
در پیشــرفت اوضاع اقتصادی کشور بسیار
حائز اهمیت اســت به همین دلیل یکی از
شــاخص های اســتقالل و خودکفایی یک
کشور رشــد صنعت کشــاورزی است .دین
مبین اسالم کشاورزان را انسان هایی تعریف
می نماید که بــرای درامــد روزی حالل،
تولید وعرضــه منابع خوراکی برای کشــور
تالش می کنند .این تالش های کشــاورزان
نزد خدا بســیار حائز اهمیت اســت و اجر
بزرگی نزد خدا دارد .از انجایی که کشاورزی
برای بقای انســان ها ضروری و همچنین در
دین اسالم بســیار یاد شده اســت ،خداوند
خــود را در قران کشــاورز یاد کرده اســت
با ما همراه باشــید تــا حرف هــا و تجارب
اقــای حســن زاده را بشــنویم .مــن 56
ســال دارم و از کودکــی کشــاورز بــودم
شــرایط ان زمان( دوران شــاه) بــه گونه
ای نبود کــه بتوانم به تحصیــل ادامه دهم
و تنها تــا گرفتــن ســیکل درس خواندم
ده هکتارزمین کشــاورزی کشــت گندم،
جو و عــدس دارم کــه غالبا با کشــت دیم
و مقــدار کمی هم کشــت ابیاری اســت
البتــه در کنار ایــن زمین کشــاورزی باغ
ســیبی هم با 300اصله درخت داشتم که
بیشــتر رزق مردم بود تا در امد ما زیرا این
منطقه محل گذر گردشــگران بــود و انها
بدون اجازه وارد باغ می شــدند متاســفانه
با گذشــت زمــان این بــاغ از بیــن رفت
من به همراه خانواده ام 8ســال است که از
تهران به اردبیل مهاجــرت کردیم در مدتی
که در تهران بودم پدرم زمین های کشاورزی
ام را کشــت می کرد به مرور زمان از حجم
تولید محصوالت کشــاورزیمان کاسته شد
و مثال عدســی را کــه تا یک دهه گذشــته
صد تا صد کیلــو عدس جمع مــی کردیم
امســال حدود 2500کیلو برداشــت شد
8
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
این جا معموال هر کســی که عــدس بکارد
باید ســریع ان را جمع کند زیــرا اگر جمع
نکند از بین می رود یعنی زمانی که ســاقه
ها خشــک شــود ان را بکنیم عدس ها می
ریزد و بایــد هنگام کندن هنوز نم داشــته
باشــد جو و گندم هم به این صورت اســت
پنج هکتاری از زمین های زیر کشت مختص
کاشــت گندم و جو اســت اما با مشکالتی
که بــرای برداشــت داریم از جمله ســهم
کمباینی ها برای مــن تنها10گونی از این
محصوالت باقی می ماند چــون زیرا افرادی
که ماشــین کمباین دارند پول نمی گیرند
و معامله پایاپای انجام می شــود .متاسفانه
دولت نیز از بخش کشاورزی حمایت موثری
ندارد به عنوان مثال بــرای خرید تراکتور و
کمباین به کشاورز تســهیالت می دهد اما
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
وقتی سود این تسهیالت را محاسبه می کنیم
سرسام اور است و کشــاورز را به دام می اندازد
ده ســال پیش تراکتور ده میلیون بود که می
خواستم تهیه کنم اما برای پیش فاکتور باید16
میلیون پرداخت می کردم اگرچه نیاز کشاورزی
داشتن تراکتور است اما نه خرید ان با این سود
تسهیالت معقول است و نه استفاده از تراکتور
دیگری سودی برای کشــاورز باقی می گذارد
با شــرایط ســختی مانند تغییرات شرایط اب
و هوایــی ،نبود حمایــت هــای الزم در تهیه
ابزار و اداوات کشــاورزی ،عــدم حمایت مالی
از طرف دولت که بر صنعت کشــاورزی ایران
حاکم اســت به ســختی می توان کشاورزی
را در کشــور سر پا نگهداشــت و اگر به سرعت
فکری برای مدیریت رفع مشکالت کشاورزان
و باغداران نشــود بزودی ایــن صنعت حیاتی
در ایــران بــه نابودی صــد در صد می رســد صفحه 8
جدال پایان ناپذیر بر سر ذرت های الوده
در حالی که کمتر از یک ماه پیش رئیس سازمان ملی استاندارد
به ایســنا گفته بود که احتماالً با تمهیدات چیده شــده مابقی
ذرت هــای الوده از کشــور خارج خواهد شــد ،اخیــرا نماینده
اراک در مجلس شــورای اســامی بحث ورود ایــن محموله به
چرخه مصــرف دام و طیــور را مطــرح کرده؛ موضوعــی که از
سوی سازمان ملس استاندارد تکذیب شــد و از این نماینده نیز
خواســته شــده مســتندات خود را برای رســیدگی ارائه کند.
در روزهای اخیــر مطلبی در فضای توییتــر و برخی پایگاه های
اینترنتی به نقل از محمد حسن اصفری ،نماینده مجلس شورای
اسالمی منتشر شده که گفته ســازمان ملی استاندارد قصد دارد
با فشار و البی ،ذرت ها و کنجاله های فاســد شده ای را که از سال
۹۷در بندر دپو شــده و در گزارش ها و ازمایش های قبلی همین
ســازمان تایید نشده اســت را با وارد کردن ســم افالتوکسین
و ازمایشــات جدیــد وارد چرخــه مصــرف دام و طیــور کند.
اما وحید مرندی مقدم ،معــاون ارزیابی کیفیت ســازمان ملی
اســتاندارد ایران از دغدغه ایشــان نســبت به ســامتی مردم
قدردانــی کــرد و در واکنش به ایــن اظهارات تصریــح کرد :با
تکذیب مطالب عنوان شــده به اســتحضار ملت شــریف ایران
می رساند با تمهیدات اتخاذ شــده در ســازمان ملی استاندارد
ایران تاکنون هیچ ذرت و کنجاله الوده ای وارد کشــور نشــده و
این ســازمان همیشــه خود را متعهد به حفظ ایمنی و سالمت
مردم می داند و به عنوان یک ســازمان حاکمیتی مقید به رعایت
اســتانداردهای اجبــاری به ویژه درمــورد مواد غذایی اســت.
وی افزود :این نماینده اگر مستنداتی درباره اظهاراتش دارد
میتواند به این سازمان ارائه کند تا بررسی و پیگیری الزم انجام
شود.
این اظهــارات در حالــی مطرح می شــود که کمتــر از یک ماه
پیش غالمرضــا شــریعتی ،رئیس ســازمان ملی اســتاندارد
به ایســنا گفته بــود که احتمــاالً بــا تمهیدات چیده شــده
مابقی ذرت هــای الوده از کشــور خــارج خواهد شــد و دیگر
چیزی بــه عنــوان ذرت الــوده در کشــور نخواهیم داشــت.
باز هم ادعا و تکذیب!
اما مشــخص نیســت کــه چــرا دوباره بحــث ترخیــص این
محموله و ادعــا و تکذیب ها در این رابطه مطرح شــده اســت.
وضعیت مشــابهی هم در سال گذشــته وجود داشــت و اصال
وضعیت امحا یا مرجــوع کردن ایــن محموله هــا زمانی برای
افکار عمومی اهمیت پیدا کرد که ابان ماه ســال گذشــته نائب
رئیس کمیســیون اصل ۹۰مجلس شــورای اســامی -در یک
برنامــه تلویزیونی گفت کــه مجموعــا ۵۰۰هزار تــن ذرت در
استان خوزستان وجود داشــته که از این مقدار ۳۵۰ ،هزار تن که
استاندارد ان از ســوی وزارت بهداشت و ســازمان ملی استاندارد
تایید شده به کشــور وارد شــده ،اما ۱۴۰هزار تن از این محموله
طبق ازمایش های انجام شــده الوده به سم افالتوکسین هستند
که هنوز در انبار نگهداری می شــود .اما ســازمان ملی استاندارد
ایران ،گمرک و وزارت کشــاورزی در بیانیه مشترکی اعالم کردند
که کیفیت و ســامت ۳۵۰هزار تن ذرت ،قبل از ورود به کشور از
سوی سه مرجع نظارتی یعنی سازمان ملی استاندارد ایران ،وزارت
بهداشت ،درمان و اموزش پزشکی و ســازمان دامپزشکی پایش و
تایید شده و سپس مجوزهای الزم برای ترخیص صادر شده است.
ماجرای ذرت های الوده چه بود؟
ماجرای این ذرت ها مربوط به سال ۱۳۹۵است که حدود ۱۲۰هزار
تن ذرت وارد بندر امام (ره) شــد و با انجــام ازمایش های متعدد از
سوی سازمان ملی استاندارد ،وجود ســم افالتوکسین باال در این
محموله اثبات شــد و گواهی انطباق برای این محموله صادر نشد.
در نهایت سال گذشــته نیره پیروزبخت رئیس سابق سازمان ملی
اســتاندارد ،اعالم کرد که رئیس جمهوری دســتور توقف واردات
ذرت های الوده به کشور و برخورد قضایی با متخلفان را صادر کرده و
تکلیف کرده است که اگر این محموله مرجوع نشود ،باید امحا شود.
ســال گذشــته گمانــه زنی هایــی دربــاره تبدیــل ذرت هــا
بــه الــکل نیــز مطــرح شــد کــه بــه ســرانجام نرســید.
دو سال پیش نیز سازمان اموال تملیکی اعالم کرد پیش بینی کرده
بود که با فروش این ذرت ها به کشــورهای غیرهمسایه که امکان
برگشــت این محموله به ایران کامال منتفی باشــد ،حداقل نصف
ارز خارج شــده برای خرید این محموله ها بار دیگر وارد ایران شود.
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
9 صفحه 9
مقاله
رییس سازمان جهاد کشاورزی استان البرز:
مقدمات طرح اطلس کسب وکارها و فرصت های سرمایه
گذاری در بخش کشاورزی استان البرز فراهم شد
دکتر عبداهلل مخبر دزفولی رییس ســازمان جهادکشــاورزی
اســتان البرز در گفتگو بــا ماهنامه صدای خاک اظهــار کرد :
کشــاورزی یکی از مهمترین بخشــهای اقتصادی استان البرز
اســت .این اســتان به دلیل وجود نیروی انســانی متخصص و
توانمند ،میزبانی از مراکــز متعدد علمی ،اموزشــی و اجرایی
کشــاورزی ،نزدیکی به بازار پایتخت و همچنین دسترســی به
محور مواصالت اصلی کشــور از ظرفیتهای باالیی برای توسعه
کسب و کارهای کشــاورزی برخوردار اســت .از طرفی تاکنون
رشد و توسعه بخش قابل توجهی از کسب و کارهای کشاورزی
اســتان مطابق با ظرفیتها و اولویتهای هر منطقــه نبوده و در
برخی از نقاط کســب و کارهایی مستقر شــده اند که براساس
ویژگی-های طبیعی و اقتصادی اســتان توجیه پذیر نیستند.
وی افــزود :تاکنــون نقشــه راهی برای ســرمایه گــذاری در
بخش کشــاورزی اســتان البرز تدویــن و عملیاتی نشــده و
هر کســی هر جــا و در هــر زمینه ای کــه تشــخیص داده و
عالقمند بوده ســرمایه گــذاری کــرده و بعضا ضــرر و زیان
های فراوانی متحمل شــده انــد .این موضوع بطــور خودکار
موجب گریز ســرمایه از بخش کشــاورزی اســتان شده است.
10
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
این مسئول در ادامه اشــاره کردند :به شدت معتقدم که بخش
کشــاورزی و کســب وکارهای مســتقر در ان از نظر سطح و
میزان کاربرد دانش و فنــاوری با توجه به پیشــرفت های روز
جهانی بســیار فقیر اســت .الزم اســت برنامه ریــزی ویژه ای
برای این منظور صــورت پذیرد تا زمینــه افزایش ضریب نفوذ
فناوری در این بخش فراهم شــود .بر همین اســاس ســازمان
جهادکشــاورزی اســتان با همکاری مرکز امــوزش عالی امام
خمینی(ره) طرح اطلس کســب وکارها و فرصتهای ســرمایه
گذاری در بخش کشاورزی استان البرز را تهیه کرده و مقدمات
اجرای ان فراهم شــده اســت .در ایــن اطلس پتانســیلهای
کشاورزی و روستایی شهرستانهای مختلف استان و حلقه های
مفقوده زنجیره ارزش کســب و کارهای شناســایی شده است.
برای هر شهرســتان نیز دفترچه ویژه ای تهیه شــده اســت.
مخبر دزفولی در پایان اشــاره کرد :ایــن مجموعه فرصتهای
ســرمایه گــذاری را به ســرمایه گــذاران معرفی مــی کند.
مثال بارز ان شهرســتان ســاوجبالغ اســت کــه حلقه های
مفقــوده ســرمایه گــذاری در این منطقــه در حــوزه های
صنایع بســته بندی ،ســرد خانــه و ...تعریف شــده اســت
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 10
رئیس مرکز اموزش عالی امام خمینی(ره) خبر داد:
اجرای طرح مهارت اموزی دانش اموختگان کشاورزی به منظور
توسعه اشتغال مولد و کارافرینانه در بخش کشاورزی استان البرز
دکتــر میررحیمــی رئیــس مرکز امــوزش عالــی امام
خمینــی(ره) در گفتگو بــا ماهنامه صدای خــاک اظهار
کرد :طرح مهارت امــوزی دانش اموختگان کشــاورزی
به منظور توســعه اشــتغال مولد و کارافرینانــه در بخش
کشاورزی استان البرز برنامه ریزی و در حال اجرا می باشد:
دکتر میررحیمی ادامــه داد :یکی ازکارهــای خوبی که از
اسفند سال گذشته شروع شــده و امسال تداوم یافته توجه
به امــوزش میدانی مشــاغل نوپای کشــاورزی به دانش
اموختگان کشاورزی اســت .در این طرح که نام ان مهارت
اموزی شغلی کشاورزی گذاشته شده با همکاری شرکتهای
خصوصی دانش بنیان و فناور مستقر در زیست کارافرینی
و کســب و کارهای مرکز اموزش عالی امــام خمینی(ره)،
دانش اموختــگان عالقمند تحت پوشــش اموزشــهای
مهارتی قرار می گیرند و عمال همانند ســایر کارشناســان
شرکتها موظفند مقررات کاری شــرکتها را رعایت کنند.
رییس مرکــز امــوزش عالی امــام خمینــی(ره) عنوان
کــرد :در حــال حاضــر ده شــغل از جمله تکنیســین
کشــت بافت ،تکنیســین بذر ،تکنیســین تولید سبزی
و صیفــی در گلخانه هــای مــدرن کشــت طبقاتــی،
تکنیســین پــررورش گل و گیاهــان زینتــی در ایــن
طرح برنامه ریزی شــده اســت .افــراد پس از ثبــت نام و
مصاحبــه وارد فرایند مهارت اموزی شــغلی می شــوند.
وی افزود :تاکنون از مجموع 56مصاحبه صورت گرفته 12
نفر مستقر شــده اند و بین 6تا 12ماه الزم است در محل
مهارت اموزی حضور مستمر داشته باشــد و پس از پایان
دوره و قبولی در ازمون عملی و تایید شــرکتها ،گواهینامه
مهارت اموزی بــه افراد اعطا می شــود .البتــه دوره های
اموزشی هم شامل 7کارگاه اموزشی در زمینه مباحث بازار
از جمله :تکنیکهای مشتری مداری ،تکنیک های خالقیت،
مدیریت ریسک ،اشنایی با بازارهای تجاری کشاورزی و ....
پیش بینی شده است که در طول دوره مهارت اموزی افراد
داوطلبانه و با پرداخت هزینه می توانند در انها شرکت کنند.
وی در ادامه اشــاره کــرد :با ســازمان جهادکشــاورزی
اســتان تفاهم نامه ای منعقد شــده که طبق ان کســانی
که موفــق به گرفتــن ایــن گواهینامه شــوند در مســیر
اخــذ پروانــه تولیــد و مجوزهــای ســرمایه گــذاری در
بخــش کشــاورزی اســتان ،در اولویــت خواهنــد بــود.
همچنین ایشان افزود :با کمیته امداد امام خمینی(ره) استان
البرز قراردادی منعقد شــده که 25نفر از کســانی که تحت
پوشش این کمیته هســتند را برای این منظور معرفی کنند.
وی افزود :فعال این طرح در اســتان البرز امتحان می شــود
تا مشاهده شــود چقدر به توســعه قابلیتهای شغلی دانش
اموختــگان کمک مــی کند؟ چقــدر از ان اســتقبال می
شــود؟ .اگر این طرح کاربردی شــود در کل کشور می توان
به توسعه اشــتغال مولد و کارافرینانه در بخش کشاورزی با
همکاری شــرکتهای دانش بنیان و فناور کمک زیادی کرد
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
11 صفحه 11
ﻧقﺪ
مشکلبزرگسینمایایرانانقراضنسلعاشقانسینماست
سید رضا اورنگ منتقد فیلم و
مدرس سینما
سال هاست که سینمای ایران با مشکل
فیلمنامه دست و پنجه نرم می کند،از
فیلمفارسی های انچنانی دیروز گرفته
تا فیلم های به اصطالح پست مدرن
امروز.همه نیز درباره این معضل اساسی
داد سخن سر می دهند،اما کسی یافت
نشده و شاید یافت نشود تا مشکالت
اصلی فیلمنامه و ضعف های ان در فیلم
ها و سریال های ایرانی را یکی یکی نام
ببرد و برای رفع انها راهکار ارائه کند.
اکثر مسووالن سینمایی کشور به
خاطر نداشتن دانش سینمایی الزم،
هرگز وارد این حیطه نشده و نخواهند
شد.متاسفانه تهیه کنندگان ایرانی و
سینماگران نیز هرگز درباره جزئیات
فیلمنامه و معضالت ان اظهار نظر
خاصی نکرده اند.
وقتی مشکلی که باید به دست خود
سینمایی ها رفع شود،اما انها نسبت
به ان بی تفاوت هستند یا دانش ان
را ندارند،از مسووالن سینمایی چه
انتظاری می رود؟
بدتر از همه اینکه،امروز در مراکز
دانشگاهی،به خصوص واحدهای
علمی-کاربردی،اغلب کسانی فیلمنامه
را درس می دهند که دانش کافی در
باره این هنر و فن ندارند،حتی بعضی
از انان بدیهیات فیلمنامه را نیز نمی
دانند!اکثرا کتاب فیلمنامه ای در دست
گرفته و برای هنرجویان از روی ان می
خوانند!به این ترتیب نسل جوان چگونه
باید با فوت و فن فیلمنامه نویسی اشنا
شود؟همین افراد جوان بعد از مدتی
وارد دنیای فیلمسازی می شوند.نتیجه
اش همین می شود که اکنون سینمای
کشور با ان مواجه است.
در اکثر مراکز علمی -کاربردی،اصرار
بر این است که درس مهم فیلمنامه
نویسی را به مدرسانی بدهند که
تخصص الزم را در این رشته ندارند.
1۲
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
اعضای هیات گزینش دانشگاه جامع
علمی-کاربردی کشور نیز به خاطر
نااشنا بودن یا تخصص کافی نداشتن با
اصول فیلمنامه نویسی،به کسانی مجوز
می دهند فیلمنامه را درس بدهند که
مانند خودشان تخصصی در این زمینه
ندارند.
اگر اعضای هیات گزینش سواد الزم را
داشتند،هرگز مجوز تدریس فیلمنامه
را به مدرسان رشته نمایش یا مشابه
ان نمی دادند.چرا باید کسانی که سال
ها در زمینه فیلمنامه نویسی تجربه
دارند،ان را درس ندهد،اما افرادی
که تخصص و تجربه الزم را ندارد،
تدریس کنند؟!این سوالی است که باید
رییس دانشگاه جامع علمی-کاربردی
و مدیران ریز و درشت و اعضای هیات
گزینش ان بدهند.
یکی از اشتباهات دیگر این است که
در همین مراکز ،تدریس درس مبانی
فیلمنامه و کارگاه های ان را به افرادی
می دهند که سابقه کارگردانی دارند.
هنوز نمی دانند که دنیای کارگردانی
با فیلمنامه نویسی از زمین تا اسمان با
هم فرق دارند.
کارگردانان بزرگ سینمای جهان،مثل
جان فورد،بیلی وایلدر،فرد زینه
مان،مارتین اسکورسیزی،استیون
اسپیلبرگ و...ایا فیلمنامه فیلم های
خویش را خودشان می نوشتند یا می
نویسند؟ اگر فیلمسازی مانند کوئنتین
تارانتینو فیلمنامه فیلم اش را خودش
می نویسد،به خاطر این است که کارش
را با فیلمنامه نویسی اغاز کرده و با
دنیای ان کامال اشناست.
این معضل بسیار بزرگی است که
بسیا ر ی ا ز کا ر گر د ا نا ن ا یر ا نی
اصرار دارند فیلمنامه فیلم خود را
بنویسند،چرا باید چنین کنند؟
فیلمنامه جزئیات بسیاری دارد و فوت
و فن خاصی که هرکسی نمی تواند
در ان چیره دست شود.تعداد زیادی
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
از فیلمنامه هایی را که برخی از کارگردانان
نوشته اند،بیشتر شبیه یک دکوپاژ نیم بند
است تا فیلمنامه!
اگر مرحوم علی حاتمی فیلمنامه ها را خوش
می نوشت،به این دلیل بود که کارش را
با نوشتن اغاز کرد.این مورد درباره اصغر
فرهادی نیز صدق می کند.
پنجشنبه گذشته در برنامه شهر فرنگ شبکه
خبر،دوستان بنده اقایان جابر قاسمعلی
و اصغر نعیمی به عنوان کارشناس حضور
داشتند تا مشکالت فیلمنامه و فیلمنامه
نویس در ایران را بررسی کنند.
این دو عزیز با توجه به تخصصی که داشتند
به برخی از مشکالت اشاره کردند که بیشتر
درباره فیلمنامه نویسان بود،نه فیلمنامه.
این درست است که دستمزد فیلمنامه
نویسان باید متعارف باشد و زحمات انان
جبران شود.این حق نویسندگان است که
تهیه کنندگان حتما باید ان را مد نظر داشته
باشند.
انچه مهم تر از مشکالت فیلمنامه نویس
است،معضالت فیلمنامه و فیلمنامه نویسی
است.باید اول به ان پرداخته شود.زیرا
اگر توجه نشود،مشکالت همچنان باقی
خواهد ماند.وقتی فیلمنامه مشکل داشته
باشد،بدون شک فیلمنامه نویس نیز دچار
مشکل می شود.
ای کاش دوست بنده جناب حمیدرضا
مدقق،تمهیدی می اندیشید تا اول تمام
مشکالت فیلمنامه در ایران لیست می
شد،سپس در برنامه های بعد به انها پرداخته
شده و در نهایت برای رفع مشکالت راهکار
ارائه می شد.
همان گونه که گفته شد،دستمزد متعارف
و متناسب با زحمتی کشیده شده حق
فیلمنامه نویس است،اما ایا با باال بردن
دستمزدها مشکالت فیلمنامه حل می
شود؟قطعا خیر .برای رفع مشکالت فیلمنامه
نویسی در ایران،باید ریشه ای با ان برخورد
و معضالت را اصولی حل کرد تا یک بار برای
همیشه،معضل فیلمنامه در ایران برطرف
شود. صفحه 12
تولدمنامروزنیست
سپرده و رفته اند .حاال با خودتان فکر نکنید
نویسنده :نگار گمرکی
که من از کار افتاده و مریض هستم؛ نه اصال
مثل خیلی از روزهای دیگه لب تخت نشسته اینطور نیس …
بودم وبه ریش روزگار لبخند میزدم .
فقط بچه ها گفتن نمی تونن از من مراقبت
روزگار بدی شده ،مثل سابق هیچ چیز
کنن .اخرین باری که دیدمشون با رویی
سر جای خودش نیست .صدایی منو
گشاده اما با بغضی درگلو گفتن :مادر جون،
بخودمیاورد:کجاییفریماه؟
دیدم پرستار بخش با یه کیک وارد اتاق شد شما احتیاج به مراقبت بیست وچهار ساعته
داری و ما نمی تونیم بیشتر از چند ساعت ازت
و گفت :
_ مامان جونی ها ،خوشگل خانوما امروز تولد مواظبتکنیمهمین...
داریم .....
اینکه دیگه زور نیس .اما چیزی که دلم را
یکی از پیرزن ها شروع کرد به بشکن زدن
شکست این بود که چطورتونستن خانه ی
و قر دادن و اهنگ تولدت مبارک باد را
۲۰۰متری منو در قلهک بفروشند و به قول
خواندن....
لبخندی بی رمق روی لب چند نفر دیگراز خودشان بزنند به زخم زندگیشان ،ومرا راضی
هم اتاقی هایم نشست ،هیچ کدام تکانی به کنند انجا را بفروشم و بیایم اسایشگاه .گفتند:
روی سر ما جا داری مامان فریماه .اون خونه
خودشان ندادند.
برات ،بزرگه تنهایی واست سخته ،امنیت
پرستار نزدیک تخت من امد و گفت :
نداره ،نظافتش که دیگه هیچی ،میای پیش
_فریماه خوشگله ،تولدتون مبارک.....
ما ،سرت با نوه هات گرم میشه ،عروس و داماد
بی حوصله نگاهش کردم و گفتم :تولد من بهت خدمت میکنن....
و من یاد حرف مادر بزرگ خدابیامرزم افتادم
امروز نیس ،تولد من ابان ماهه.
شناسنامه مو زود گرفتن و سپس ادامه داد :که همیشه میگفت :درد را از هر طرف بخوانی
درد است ؛ حاال حکایت منو فرزندانم شده....
من نمیدونم خوشگله ..
شمع های کیک را فوت میکنم و با چاقو برش
طبق شناسنامه ات امروز تولدته ،یاال ببینم میزنم گ و بین پیرزن های بینوا که همگی
چکار میکنین ،پاشین پاشین تنبلی نکنین توی اتاق بان چشم دوخته اند تقسیم میکنم
و مابقی را می برم میدم به سرپرستار تااو نیز
یه قری یه چیزی..
بین خودشان تقسیم کند واز او تشکر می
کنم.
همیشه خدیجه خانومو میندازین وسط
برمیگردم ودوباره لب تخت میشینم و فکرم
وخودتونمیشینتماشاچی...؟
میره توی روزگار...
و اشاره کرد به پیرزنی که هنوز داشت اهنگ
خدارا شکر میکنم که هیچ کس ازفک و فامیل
تولد را می خواند و دور خودش و اتاق می
چرخید .پرستارکیک را گذاشت جلوی من نمی داند چرا اینجا هستم ،همه فکر میکنند
المان پیش دخترم هستم.
و رفت .....به سه چهارعدد شمعی که روی
کیک خود نمایی میکردند ،خوب نگاه کردم
و خواستم بیاد بیارم که این چندمین تولدمه توی سه سال گذشته از خجالتم به هیچ کس
حرفی نزدم.
....
اخر مگر میشود بگویم من فریماه نصرتی،
دختر حاج اکبر نصرتی فرش فروش معروف
منتها تنها چیزی که بیاد داشتم این بود
که سه ساله بچه هایم مرا به این اسایشگاه تهران اخر عمری منو گذاشتند اسایشگاه
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
سالمندان ...؟
برایم حفظ موقعیت پدرم خیلی اهمیت
داره....
چون طرز فکرپدرم با اونا قابل مقایسه
نیست .یگه برام مهم شایدهم برایم مهم
نیستند،....
شاید روزی پی به اشتباه شون ببرند .مثل
من که االن پشیمونم خونه رو بخاطر
بچه هایی فروختم که بجای سرپرستی
و نگهداری از مادرشون ،اونو بیارن قاطی
یه مشت ادم که معلوم نیست چی وکی
هستند ...معلون نیست بیماری دارند ،
ندارند ..
دلم میسوزه ازاینکه درمورد همسرم
کوتاهی کردم واونو ازدست دادم .
اگر زنده بود حال وروز من این نبود .دیروز
مقاله ای میخواندم که نوشته بود وقتی
میگویند :خدایکی ،همسر هم یکی ،بی
جهت نمیگویند .چون با گذشت زمان بچه
ها میروند دنبال کار وسرنوشت خودشان
وتنها همسران میمانند که باید جور یکدیگر
را بکشند .اونا عین عضوی ازبدن هستند
که باید مواطب سالمتی شون باشیم .دیگه
خسته شدم......
بطرف تخت ام میروم .روی تخت دراز
میکشم شاید این افکار پلید از ذهنم دور
شود وارام بخوابم .....
چه خوب است بی خبری .....
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
13 صفحه 13
؟؟؟؟؟؟
گفتگو
گفتگوباهنرمندجوان؛
عاشق نقاشیم و دوست دارم زیبایی های جهان را به تصویر بکشم
*رقیهبقایی
«الیکا کشاورز» ،در ۲۲اذر ماه سال۱۳۶۶
خورشــیدی در شــمیرانات تهــران و در
خانواده ای هنردوست متولد شد ،زمانی که
شش ماه بیشتر نداشــت والدینش متوجه
شــدند که از چشم هایش بســی بیش تر از
گوش هایش اســتفاده می کند .این رخداد
تلخ بود؛ اما واقعی .او ناشــنوا به دنیایی پر از
ســکوت و ارامش قدم نهاد .او قلم گرفتن را
از دو ســالگی شــروع کرد و به روح بی جان
کاغذ ســفید زندگی بخشــید .تمام حاالت
و خلقیات درونی اش را با ترســیم شــکل و
نقاشی بروز می داد؛ انگار تنها راه ارتباطش
با دنیــای پرهیاهــوی اطرافش قلــم بود و
نگاره هــای زیبنده ی کاغذ ،اســتعدادش
شــگرفت بود و عالقه اش به نقاشــی وصف
ناپذیر ،همواره مشتاق و خواستار اموختن.
«الیکا کشــاورز» نقــاش جــوان درباره ی
عالقه مندی خود به هنر نقاشــی می گوید:
«عالقمنــدی من به نقاشــی زمــان نداره
بهتره بگم از لحظه ای کــه یک کودک می
تونه قلم به دســت بگیره شــوق خلق اثار
هنری در درون من جوونه زد ،این اشــتیاق
بیشتر و بیشتر شد و رســید به جاییکه االن
هستم ،مسیر پر از فراز و نشیب بود؛ ولی من
همیشه ثابت قدم و پیشــرو بودم ،خونواده
ی عزیــزم من رو تــوی این مســیر خیلی
کمک کردند که هرگــز فراموش نمی کنم.
ســبک کار من رئال هســت و نمایشگاهی
گروهی و انفــرادی زیادی داخل و بیشــتر
خارج از کشــور برگــزار کــردم ،در ترکیه،
گرجستان ،فرانسه ،ایتالیا ،امریکا و ...از بین
این نمایشــگاه ها یکیش با سبک متفاوت
بود که بر می گرده به افــکار درونی من که
نمایشگاه بسیار موفقی بود و بیشتر از نیمی
از اثار من در اون نمایشــگاه فروخته شد».
وی بــا بیان اینکه همیشــه در نمایشــگاه
ها بــا اســتقبال بازدیدگننــدگان مواجه
می شــدم ،می افزاید« :همیشــه و همه جا
تمام افراد بــه من محبت و لطف داشــتند
و همه با مهر تمــام کارهای مــن رو دنبال
کردند که ممنون تک تکشــون هســتم».
14
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
کشاورز دوست دارد سفر کند و زیبایی های را
به تصویر بکشد ،از اولین نقاشی خود این طور
می گوید« :من همیشــه هر انچه که دوست
داشــتم رو کشیدم ،شــاید بهتره بگم دوست
دارم خیلی بیشــتر ســفر کنم ،خیلی بیشتر
زیبایی ها رو ببینم و تا جایی که می شــه انها
رو با قلم و بوم ثبت همیشــگی کنم .االن هم
یک مجموعه ای از اثار در دســت نقاشی دارم
که به ایران باستان برمی گرده و فکر می کنم
مجموعه ی ارزشــمندی خواهد شد .قبل تر
به این نکته اشاره کردم که زمانی که تونستم
قلم در دســت بگیرم شروع به نقاشی کشیدن
کردم؛ ولی یکی از اولین اثــرات هنریم کارت
پستالی هســت که برای خواهرم ارسال کردم
زمانی که بــرای درمــان در خــارج از ایران
بودم در دو ســالگیم و ایشــون در ایران بود».
وی در خصوص مشکالت سر راهش این طور
می گوید« :صد در صد مشــکالت در ســر راه
همه هست ،تک تک ما .چگونه نگاه کردنشون،
چگونه اندیشیدن بهشــون و چگونه رد شدن
ازشون مهمه ،من هم مثل همه مسیر همواری
جلوی راهم نبوده ،راه من هم پر از فراز و نشیب
بود که باعث شده جایی بایستم که االن هستم .
من کوچکتر از اونی هستم که بخوام توصیه ای
بکنم؛ ولی می تونم یه حرف خواهرانه به تمام
کسانیکه عشق به انجام کاری دارن بکنم و اون
هم اینه که ،هرگز نباید تســلیم بشن و هر بار
باید محکمتر از قبل قدم بردارند .من مادرزادی
ناشنوا هستم از بدو تولد ،جامعه ای که کوچک
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
هم نیست و همه شبیه من هستند مشکالت
بسیار بسیار زیادی دارند که واقعا باید بهشون
اهمیت داده بشه ،درک بشــه و برای کمرنگ
کردنشــون تالش بشــه ولی این مشکالت با
اینکه یــه جاهایی روح من رو می خراشــید،
دلم رو تیره و تار می کرد ولی عشــق به خلق
این هنر زیبا بر همه شــون چیره می گشت».
کشــاورز درباره جمله معلولیــت محدودیت
نیســت ،معتقد اســت« :باید منطقی به این
کالم نگاه کرد ،اینکه بشینیم و بگیم معلولیت
محدودیت نیســت خیلی موافق نیســتم تا
جایی که جامعه ی اگاهی داشــته باشــیم،
معلولیت بــرای مایی که دچارش هســتیم
قطعا محدودیت نیســت؛ ولی ایــن محدود
نبودن فقط به مــا بر نمی گرده تــا زمانی که
جامعه رفتار با یک فرد ناشنوا ،نابینا ،کم توان
حرکتی ،کم تــوان ذهنی و ...رو بلد نباشــه
ناخوداگاه ســر راه ماها سدی خواهند ساخت
که عبور ما رو محدود نه ولی با سختی مواجه
می کنه .ارزوی من برای همــه ی افراد دنیا،
صلح ،ارامش ،ســامتی ،قدم گذاشــتن در
راه هدفشــون و جهانی بدون جنگ هست».
وی در پایــان اظهارکــرد« :در پایــان از
کســانیکه که در ایــن مقاله مــن رو دیدند
و شــنیدند ازتون بســیار سپاســگزاری می
کنم که وقــت گرانبهاتــون رو در اختیار من
قــرار دادید و بــرای تک تکتون ســامتی و
ارامــش از درگاه ایــزد منان خواســتارم». صفحه 14
بهترینبابایدنیا
نو یسنده :مهین علیمردانی
یادم میاد نوجوان که بــودم روزهای جمعه پدرم منو که تنها
فرزند خانــواده بودم میبرد روســتا وزمانیکه اهالی روســتا
برای دیدن پــدرم میامدند مــدام ازاو خواهــش میکردند
دلشان را شاد کند .روستا بشــدت کوچک ومحقر بودوگمان
نمیکنم بیش از ده الی پانزده خانــوار انجا زندگی میکردند.
بهمیــن خاطر وقتــی پــدرم وارد روســتا میشــد همه از
امدن او بــا خبــر میشــدند .همیــن تعــداد جمعیت از
پــدرم خواهــش میکردنــد دقایقــی دل انهارا شــادکند
چون نه برقی بود ونه رادیو .پدرم (نــی ) قدیمی وزیبایش را
از جیب کتش بیرون میاورد وبا دمیدن در ان ،پســرکی ۱۵
ساله ،با ضرب اورا همراهی و بساط شــادی را فراهم میکرد.
ازانجا که میدانســتم حقوق پدر کفاف زندگیمان را نمیدهد
خواســتم کاری برایم دســت وپا
بعد از اخــذ دیپلم از پدرم
کند واو مدام طفره میرفت که بعــد از تحصیالت عالیه اقدام
به خواســته من خواهد کرد ،تاباالخره اصرار من باعث شــد
یکروز مرا برد پیش شــهردار .راستش شــهردار وقتی شنید
قصددارم باکار ،کمک خرج پدرم باشــم کلــی منو تحویل
گرفت وتشــویق کرد ونهایتا منو بیکی ازادارات شــهرداری
معرفی نمود ومن از فردا مشغول کارشــدم .اولین حقوقی را
که ازشهرداری دریافت کردم گذاشتم داخل یک پاکت نامه
وگذاشــتم روی طاقچه اتاق .وقتی پدرم پاکت رادید ازطریق
مادرم متوجه حقوق من شــدودرحالیکه پاکت رامیگذاشت
داخل جیب شــلوار م بمن گفت :حقوق من ،کفاف زندگیمو
نو میده اما حقوق تو فقط میتونه کتابهای درسی تورو تامین
کنه واز خونه خارج شــد .این حرف پدرحسابی منوهوشیار
کردکه باید تالش بیشــتری انجام بدم .ازفردای اونروز با یکی
دونفر ازرفقا قرار گذاشــتیم من بجای خرید کتاب درســی ،
از کتابهای اونا اســتفاده کنم تا بتونم بجــای خرید کتابهای
درســی ،اول (تنبک) بخرم و نزد فروشــنده ،نــت هارو یاد
بگیرم .باین ترتیب برای خودم برنامه ریزی کردم وحســابی
چســبیدم به درس وتمرین ضرب .طولی نکشید که ضرب
رو یــاد گرفتم و توی مجالس دوســتان شادشــون میکردم
،تااینکه یه روز یکی از دوستان پیشــنهاد دادحاال که ضرب
،رو خــوب یاد گرفتی میتونــی توی خیابونا هــم بزنی .من
جلوی متــرو را ترجیــح دادم وشــروع به فعالیــت کردم.
طولی نکشــید که یه روز گفتن مســئولین بــرای بازدید از
متر و دارند میــان مترو اینجا .من طبــق معمول رفتم جای
همیشــگی واهنگ فیلم( ســلطان قلبهــا) رو زدم .همون
موقع مســئولین وارد ایســتگا ه مترو شــدند .شخصی که
از اون محافظــت میکردند عینک دودی بچشــم داشــت .
وقتی منو دید سری تکان دادو روی کارت ویزیت اش چیزی
نوشت وگذاشت روی پولهایی که مردم میریختن روی پارچه
.بارفتن او ،کارت را برداشــتم نوشــته بود :خســته نباشی.
من فالنی شهردار هســتم فردا ســاعت ۹دفترم منتظرت
هستم ......حســابی شــوکه شــده بودم .از ان لحظه تا فردا
خواب و خوراک نداشــتم ......فردا سرساعت ۹صبح وارد اتاق
شــهردار شــدم .خودش بود همان مردی که منو استخدام
کرده بود .بااشــاره اوروی مبل نشســتم .گفت :هرگز فکرم
خطا نمیره .امــروز وقتی دیــدم با نواختن ضــرب ،هم دل
مردم رو شــاد میکنی وهم تالش میکنی درامد بیشــتری
کسب کنی خیلی خوشحال شــدم .تو دراینده مرد بزرگی
خواهی شــد.. .جوابدادم :اگر انســانی مثل شــما دستم رو
نمیگرفت قطعن امروز جنابعالی شاهد چنین اتفاقی نبودید.
وبعد خداحافظی کــردم و از اتاقش بیرون امــدم .از فردای
انروز زندگــی را همچنان که برنامه ریزی کــرده بودم پیش
بردم تا جاییکه دوســال بعد بایکی ازخانمهــای همکارم در
شــهرداری ازدواج کردم واالن چند وقته پا بماهه و هرروز (
ویار) داره......فعال تنها چیزی که فکر مو مشــغول کرده اینه
که واقعا اگر مســئولین ویــا همه ی مردم بداد هم برســند.
مملکت گلســتان خواهد شــد چون باین نتیجه رسیدم که
اصل زندگی در انســانیت خالصه میشــه .فقــط همین......
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
15 صفحه 15
به دنبال عشق واقعی
دکتر فریدون خیام فر -قسمت دوم بدهید جایز است.هیچ بد
نامی در ان نیست و مخفیکاری و الپوشانی در ان وجود نداردعشق
به خانواده تنها عشق .واقعی است که دران همه تمایالت سیراب
میشود.
عشق ازاد -رابطه جنسی بر اساس انتخاب فرد که محدود به
ازدواج نمی شود
شیفتگی -در عهد جدید به معنای عشق احساسی مشروط به کار
می رود یعنی«دوستت دارم چون…»
عشــق افالطونی – یک رابطه نزدیک که در ان رابطه جنســی
وجود ندارد یا ســرکوب یــا محدود شده اســت .در این عشــق
علی رغم رابطـ�ه نزدیک ولی نزدیکـ�ی وجود ندارد و بـ�ه ا ن �pla
tonic loveنیز گفته میشــود .رز ســفید نماد این عشــق اســت،
هر چنــد گفته میشــود او خود هرگــز از این اصطالح اســتفاده
نکرده اســت ولی در قــرن پانزدهم برای توصیــف رابطه عاطفی
احساسات میان سقراط و شــاکردانش به کار رفته .شاید مثال ان
را در ادبیات خودمان شــبه به عالقه شــمس و موالنا ذکر کرد که
خنک ان قماربازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش اال مستی قمار دیگر
ویا در جای دیگر که می گوید
زاهد بودم ،ترانه گویم کردی
سر حلقه ی بزمو باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
بازیجه کودکان کویم کردی
عشق ظاهری -رابطه عاشــقانه ای که در ان پختگی الزم وجود
ندارد و «راستین» نیست .این کلمه دارای بار معنایی منفی است و
تاکید دارد که عشق در دوران جوانی معموالً کمتر راستین و واقعی است.
عشــق بــه مذهــب -تعهــد و دوســت داشــتن خــدا یــا مذهب،
بــه نظــر برخــی بــاال تریــن مرتبــه عشــق حقیقــی اســت
عشق رومانتیکـ عالقه ای که ترکیبی از صمیمیت و میل جنسی
است.
عشــق راســتین -عشــق بدون قید و شــرط یا انگیــزه خاص.
دوســت داشــتن فــرد فقــط بــه خاطــر خــود و نــه رفتارهــا یا
عقایــدش .همچنیــن بــه عشــق بی قیــد و شــرط اشــاره دارد.
عشــق یک طرفــه -مهــر عاطفــه ای کــه یــک طرفه اســت.
شــهوت -عاطفه بر اســاس شــهوت و تمایل به ارضی نفس.بسیار فنا
بذیر و ممکن اســت از بیــن برنده ارزشــهای وجودی انســان گردد.
ممکــن اســت موجــب زمیــن گیــری وی در حرکــت تکاملی اش
گردد .به شــرط عفــت موجبات نجــات انســان را فراهم مــی اورد.
عشــق لحظه ای -عشــقی که در لحظه ای که فرد بــرای اولین بار
با فردی تمــاس می گیرد به وجــود می اید .از این عشــق بــه مراتب
در داســتان ها و ادبیــات یــاد شده اســت و بــه “ ” love at first sight
معروف اســت.قلب انســان از جــا کنده میشــود ولی درصــورت باز
شــدن ماهیت اصلی ان و اشــنایی بیشــترو مشخص شــدن حقایق
ممکن اســت رفته رفتــه رنگ ببــازد ،و حتی بــه تنفر تبدیل شــود.
عشــق مســتلزم فــداکاری -فــداکاری و گذشــتن
از جــان یــا چیــز بــا ارزش دیگــری برمبنــای عشــق.
عشق اســاطیری -بــه عشــق های داســتانی و سرشــار از شور و
هیجان به معشوق رسیدن عشــق اســاطیری می گویندمانن شیرین
و فرهاد ویا رومیو و ژولیت هســت کــه در ان علی رغم تالش بســیار
زیاد هرگز به وصال نمیرســند و هــر دو در راه عشــق میمیرند و امید
هســت که در دنیای بعــدی انها دســت به دســت یکدیگــر بدهد.
16
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 16
هنر،هنرمندان و مردم درانتظار
جبار اذین منتقد ومدرس سینما
بــا بدروددولت جناب اقــای روحانی که درادامــه حرکتهای غلط
وغیرملی وغیرمردمی دولتهای پیشــین ،کوهی ازتخریب و انحراف
و ویرانی درتمام عرصه هــای جامعه ،اقتصاد،سیاســت و فرهنگ
ونابســامانیها فرهنگی واجتماعی بــه جای گذاشــت،باتبلیغات
،همســویی هــا وتبانیهــا وبرنامــه ها،دولــت جنــاب اقــای
رییســی،کارخودرااغازکرده اســت .دولتی که همانند دولت های
قبل نه از درون مــردم که ازمیان احزاب حکومتی ســربرون اورده
وسواربرارابه شعروشعار باتوسن های مبارزه بافسادوبرقراری عدالت
بیش ازجاده واقعیــت هادرمســیررویاوتخیل وتوهم به پیش می
تازدوبه هزاران امید واقعی وکاذب دامن زده اســت .واقعیت اینکه
اوضاع جامعــه درتمام زمینه هــا وازجمله فرهنگ وهنر،ســخت
بحرانی وپرازمشــکالت ومعضالت مدیریتی ،ســاختاری ،فرهنگی
وفکری و مناسباتی و اجرایی اســت واگرقرارباشدبه راستی دراین
عرصه هاکارهایی صورت گیرد ،این کارهاباید اساســی و بنیادی و
ریشه ای و کارشناســانه وهمه جانبه وفراگیرباشد،ولی موجودیت
دولت جدید،نشــان نمــی دهد که اهل این اقدام ســترگ باشــد
وبتوانددر جامعه تحول بیافریند .نهایت اینکه دســت به یکســری
رفرمهای ســطحی زند .بدیهی اینکه با شــعر وشــعار وبرنامههای
حزبــی و گروهی ،نمی تــوان معضــالت اجتماعی راســامان داد
واگربنا اســت به عنوان نمونــه درحــوزه فرهنگ،هنروبه تبع ان
سینماوتاتروموسیقی وصداوسیماوسایردســتگاه ها وجریان های
فرهنگی ،تغییر وتحــول انجام گیرد.ایــن حرکت،همزمان باید در
سایرحوزه های اقتصادوسیاست ومناســبات اجتماعی هم صورت
گیرد.محال اســت که بدون ایجاد تغییرات بنیادین وساختاری در
حیطه هــای اجتماعی،اقتصادی وسیاســی،برنامه های فرهنگی-
حتااگربانیت خیروکار کارشناســی همراه باشد-به نتیجه مطلوب
دســت یابد .ازهمین روتغییروتعویض مهره های سیاســی و رنگ
امیزی ظاهــری دفاترواتاق هاوجایگزینی شــعار هــای جدیدبه
جای شــعار های تاریخ مصرف گذشــته دیروز ،نه تنها ثمربخش
نیســت که تداوم اتالف پول مردم و ســرمایه های ملی اهالی هنر
و فرهنگ خواهد بود .فرهنگ وهنر،درکناراقتصادفاســدجامعه،پرا
شوب ترین بخش کشور اســت که نیاز به تحوالت عمیق ودقیق و
انقالبی دارد .این تغییربایددربرگیرنده تحوالت فکری ،مدیریتی،من
اسباتی،اقتصادی،فرهنگی،تولیدی وپخش واکران و اجراباشد.نمی
شــود و نمی توان با حضور ووجودنامدیران،کارناشناسان،سیاست
پیشــگان،ابتذال گراها،باندهــای مافیاوپولشــویان وســوداگری
درفرهنگ وهنروسینماوصداوسیما تغییروتحول ایجادکرد.سینما
وســایرهنرها ودرراس انهافرهنگ کشــورنیازبه انقــالب درتمام
بخش ها و متخصصان و مدیران کارشناس و معماران ومتخصصان
فرهنگی وهمدلی و“ ازهمسویی اهالی فرهنگ وهنردارد“،می اید.
هفتهی پر رفت و امد برج ازادی تهران از
سوی مقامات خارجی و سفرا
برج ازادی میزبان سفرا و تعدادی از میهمانان مراسم تحلیف رئیس
جمهوری ایران شد.
به گزارش روابط عمومﯽ برج ازادی ،تعدادی از مقامات و میهمانان
مراسم تحلیف هشتمین رئیس جمهوری ایران ،میهمان برج ازادی
تهران بودند و از این نماد ملی و باشکوه بازدید کردند.
روخلیو مایتا وزیر امور خارجه کشور بولیوی ،ساچا سرخیولورنتی
دبیرکل اتحادیه البا ،خانم رومینا پرز سفیر بولیوی ،سعید مراد
فتاحزاده ،رئیس کمیته بین الملل نمایندگان مجلس عالی
تاجیکستان ،محمد عطا سلطاناف ،مدیرکل مطبوعات مجلس
نمایندگان تاجیکستان ،معروفجان عبدالرحماناف ،دبیر اول سفارت
تاجیکستان،کریستوفزاخیاالکاسیسنمایندهویژهپاپفرانسیس،رهبر
کاتولیکهایجهان،رودریگودیازردوسانتوسسفیربرزیلدرایران،دراگان
تودورویچ سفیر صربستان در ایران ،کارلوس انتونیو الکاال کوردونس،
سفیر ونزئال در ایران ،دینی اپلیانا دبیر اول سفارت اندونزی در ایران
از جمله این میهمانان بودند که از پیشنهادات سید عباس عظیمی
رئیس موزه و برج ازادی برای تعامالت فرهنگی و هنری و همکاری
های مشترک استقبال کردند.
یک تشکر کوتاه
نشریه ای که پیش رو دارید یازدهمین شماره ایست که افتخار
همکاری با (صدای خاک) رادارم که صفحات سینمایی انرا بانظر
مثبت مدیر نشریه (بانو مریم حضرتی) راه اندازی کردیم .خوشبختانه
تا قبل ازاین شماره درمیان اهالی وعالقمندان به سینما ،خوش
درخشیده است .ایکاش صفحه نظر خواهی خوانندگان میداشتیم
تاصدق گفتار حقیر شفاف سازی شود .بهرحال الزم دانستم از تک
تک دوستان واهالی فرهنگ وهنر به ویژه مسئولین محترم وزارت
ارشاد که بوسیله تلفن ویا بصورت پیامک ،نگارنده رامورد لطف
وعنایت خودقرار میدهند سپاسگذاری نمایم .البته از بزرگوارانی که
عاشق مطالب سینمای قبل انقالب هستند تشکر ویژه دارم ودست
تک تک شما خوانندگان (صدای خاک) را به گرمی میفشارم.
غالمرضاگمرکی
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
شماره سی و یکم
1۷ صفحه 17
گفتگو
محمدرضانصیریافشار:
برایاموزشهنرمبهنسلجواناراموقرارندارم
گفتگو:ابوالفضلکیمیایی
محمدرضــا نصیــری افشــار هنرمنــد و معمــار بناهــای هنــری،
مجسمه ســاز ،طراح و ســازنده اثار هنری بــا چوب ،ســنگ و فلز ،در
بیســت و دوم اردیبهشــت هــزار و ســیصد و پنجــاه در محله هفت
چنــار تهــران بدنیا امــد .وی اکنون در ســن ۵۰ســالگی با نشــاط
و پشــت کاری وصــف نشــدنی هنر خــود را بــر روی چــوب نمایان
میســازد و اثاری را خلــق می کند که تحســین همــگان را در بر دارد.
افشــار از کودکــی هنــر خــود را نمایــان کــرد و از همــان
ابتــدا بــا اســتفاده از وســائل خراطــی و طراحــی روی
چــوب ،اشــیای زیبــای هنــری را هنرمندانــه می ســاخت.
محمدرضا نصیری افشــاردر گفتگو بــا خبرنگارصدای خــاک ،درباره
فعالیت های هنری خــود گفت :کار هنر را از ۸ســالگی شــروع کردم،
از همان دوران ابتدایی به نقاشــی عالقه خاصی داشــتم و با کنده کاری
بر روی چوب مجسمه ها و اشــیای هنری می ســاختم .به جهت اینکه
پدرم یک نظامی بود به مدت ۶ســال از دوران دفاع مقدس را در بوشهر
زندگی کردیم و با توجه بــه عالقه ام به امور فنی و هنری در هنرســتان
فنی و حرفه ای بوشهر و در رشته تراشکاری مشــغول به تحصیل شدم.
در همان دوران که ۱۳ســال بیشــتر هم نداشتم موفق شــدم پرسی را
طراحی کنم اما متاسفانه نه تنها با اســتقبال روبرو نشدم بلکه موانعی بر
سر راهم پدید امد که میل به اختراع و ســاختن را در من سرکوب کرد.
این هنرمند توانا بیان کرد :در ۱۵ســالگی بود که یکدســتگاه خراطی
ساختم و باســماجت تمام بر این ساخته ام پافشــاری کردم و نتیجه اش
این شد که این دســتگاه دیده شــود و لوح تقدیری نیز برای ساختن ان
دســتگاه دریافت کنم .رفتــه رفته باگذشــت زمان وعالقــه ذاتی ام به
خلق اثار هنری از چــوب و اهن دلیلی شــد تا کارگاهــی را راه اندازی
کنم و اثار فاخــر هنــری از ترکیب عناصر چــوب و اهن بســازم این
اثار بســیار مورد توجــه ســرمایه داران و صاحبان ثروت قــرار گرفت.
وی ادامــه داد :اثــار هنری و انتیکــی مانند کالســکه های الکچری و
درب های انتیک و مبلمان های هنری از ترکیب فلز و چوب ،تماماً حاصل
تراوشــات ذهن و ساخته ی دستم بود .طراحی و ســاخت رستوران های
الکچری ،طراحی هــای داخلی و اثار هنــری از چوب و فلز و ســنگ و
ســاخته های دســت هنرمندی که جنس و نوع مواد مانعی بر خلق اثر
نبود ،بســیار مورد توجه سرمایه داران هنر دوســت قرار گرفت و من هم
هر روز ساخته های ذهنم را تجسم می بخشــیدم تا انجا که دیگر تاب و
توان و تحمل برخورد های این جماعت پول دار برایم عذاب اور شــده بود.
انگار من باید هنرم را خلق می کردم و انها چون پول داشــتند باید هنرم
را می خریدند .ان هم به قیمتی هایی ناعادالنه بایــد می فروختم ،که در
نهایت بســیاری از این افراد حتی ان حداقل ها را نیــز پرداخت نکردند.
افشــار ادامه داد :از این ارتباط های ارباب و رعیتی به ســتوه امده بودم و
دیگر تاب تحقیر را نداشتم همین شــد که کارگاه هنری ام را جمع کردم
و کال در وادی دیگر فعالیت خودم را اغاز کردم .در ســال های ۹۲بود که
در رشته معماری دانشگاه ازاد اســامی پذیرفته شدم و تحصیل خود را
18
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
دوباره شــروع کردم .دوران تحصیالت خود را در مقطع کارشناسی ارشد
معماری در دانشگاه ازاد اسالمی دیلمان گذراندم .از جاییکه سابقا نیز در
تهران و مناطق شمال شهر رســتوران های مدرن و هنری ساخته بودم با
ساخت و ساز بنا بیگانه نبودم و پس از فارغ التحصیلی در رشته معماری،
کار ساخت و ساز ساختمان را در رامسر اغاز کردم و با سرعت در این بازار
جا افتادم .موانع زیاد اداری و اجتماعی بر سر راه کار ساخت و ساز بود که با
تحمل سختی ها موانع را یک به یک همواره می کردم تا اینکه بحران رکود
مســکن تمام کشــور را در بر گرفت و من هم از این قاعده مستثنا نبودم.
وی تاکید کرد :بالغ بر چندین میلیارد تومان ضرر و زیان مالی را متحمل
شــدم که همین مسئله باعث افســرد گی و مشــکالت روحی برایم شد
و دیگر تاب و توانی برایم نگذاشــته بود .در این شرایط بودم که به ناگهان
تصمیم گرفتم به اصل خود برگردم و اصل مــن هم خلق اثار هنری از هر
جسمی بود فرقی نمی کرد چوب باشد یا اهن سنگ باشد یا شیشه .فقط
هنر می توانســت من را از این احوال خارج کند .بــرای همین که تصمیم
گرفتم کالس های ســاخت اشــیا هنری از چوب را برای هنردوســتان
راه اندازی کنــم .از تهران به روســتای گلیجان محدوده شهســوار نقل
مکان کردم .از انجایی که مجوز کارگاه ســاخت صنایع فلزی را داشــتم
به اداره میراث فرهنگی تنکابــن مراجعه کردم و مجوز ســاخت صنایع
دســتی را نیز دریافت کــردم و کالس اموزش صنایع هنــری چوبی را
در این روســتا راه اندازی کردم .اکنــون اتلیه ای به نام امیر افشــار دارم
که برای من حکم امپراطوری عشــق را دارد ،چرا که از سراســر کشــور
هنرجویانی با ذوق و اشــتیاق برای یادگیری به کالس های من می ایند.
این هنرمند تاکید کرد :در امپراطوری عشــق هنــری را به جوانان ایرانی
اموزش می دهم که شــاید کمتر جایی یافت شــود ،برای همین خیلی
خوشحال و خرســندم .در ابتدای راه اندازی کالس هایم ،بروشور و تراکت
چاپ کردم و بــا تبلیغات زیاد ،هنر خــود را به محیــط پیرامون معرفی
کردم و همین امر نیز باعث شــد هنرجویان زیادی درخواست حضور در
کالس ها را داشته باشند .از سوی دیگر روســای ادارت و نهادهای تنکابن
برای دیدن محصوالت هنری و ســطح کالس هــا از اتلیه بنــده دیدار
کردند و قول های مســاعدی را برای تســهیل در امــور کالس ها دادند
که متاســفانه هیچ کدام انها محقق نشد .البته درخواســت های بنده از
ادارات ذیربط تســهیالت کالن و یا وام های میلیاردی نبوده و نیســت،
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 18
درخواســت بنده در این حد بود که در مکانی که محل
رفت و امد اســت محلی را برای نمایــش اثار هنری ام
به من اختصــاص دهند کــه همان هم عملی نشــد.
افشــارادامه داد :هنر ،روح انسان را جال می دهد و انسان
را می ســازد همانطور که من توانســتم تمام مشکالت
روحی و روانپریشــی های خودم را با هنــر درمان کنم
و تنظیمات روح خــود را به تنظیمات اولیــه خود باز
گردانم ،همه می توانند با هنر روح خــود را جال دهند.
متاسفانه از سوی بسیاری از مراکز ،ادارات و سازمان ها
به بنده قول های مســاعد جهت همکاری مانند؛ احیای
کارگاه و کالس در فرهنگســرا ها ،خلــق اثار هنری در
سطح شهر ها و بســیاری موارد دیگر داده شد که هیچ
کدام شــان محقق نشــد .اداره اموزش و پــرورش این
منطقه تصمیم گرفت در مدرســه روســتای گلیجان
محوطه ای را برای اموزش هنرجویــان به کالس های
من اختصــاص دهد که بــا کمال تعجــب و حیرت با
مقاومت شورای محلی روســتای گلیجان روبرو شدم
و همیــن شــورا مانع تشــکیل کالس های من شــد.
افشــار در ادامه افزود :از ســوی فرمانداری شسهسوار
و اداره میــراث ایــن شــهر نیز مقــرر شــد فضایی
شیشــه ای را در کنار رودخانه ای در همین شــهر را به
کالس هــای مــن و هنرجویانم اختصــاص دهند که
باعث جذب توریســت نیز خواهد شــد ،ولی این اقدام
هم انجام نشــد.خیلی از مســئوالن می ایند و هنر مرا
از نزدیک می بیننــد و تحــت تاثیــر زیبایی های ان
قرار می گیرنــد ،اما خیلــی زود فرامــوش می کنند .
وی یاداور شد :بر حســب عالقه و وظیفه ای که در خود
حس می کنم برای اموزش هنرم به نســل جوان ارام و
قرار نــدارم تا حدی که به درخواســت خــودم به اداره
اموزش فنی و حرفه ای شهســوار مراجعــه کردم و به
صورت کامال افتخاری کالس اموزش هنر روی چوب را
شروع کردم .کالس من از تمام کالس های دیگر پیشی
گرفت و بسیار خواهان پیدا کرد تا حدی که همین امر
دلیلی شد تا کالس های من را منحل کنند و دیگر اجازه
اموزش را به من ندادند .همه این ســختی ها و مصائب
دلیلی محکم شــد تا اتلیه خودم را تاســیس کنم و در
فضایی استیجاری کار اموزش را ادامه دهم همین امر
مرا اغنا می کنــد و مایه ارامش روح و روان من اســت.
در حال حاضر به صورت افتخاری در دانشــگاه بوعلی
گرجستان اموزش هنر می دهم و انان به خوبی قدر این
کار مرا ارج میگذارند .ای کاش این هنر در میان مسوالن
هنر این مرز وبوم مغفول نمی ماند و قدر هنرمندان این
کشــور را می دانســتند .انقدر نیرو و انرژی دارم که در
صورت حمایت و پشتیبانی مســوالن از این هنر ،اتلیه
وامپراتوری عشــق را به وســعت ایران گسترش دهم
دبیر کمیته بنادر و دریانوردی ستاد مرکزی ایت اهلل رئیسی:
رستم قاسمی درسال یک میلیون
مسکن را خواهند ساخت
دبیــر کمیتــه بنــادر و دریانــوردی ســتاد مرکــزی ایــت اهلل رئیســی معتقد
اســت که رســتم قاســمی درســال یک میلیــون مســکن را خواهند ســاخت.
عباس دشــتی مشــاور دکتر ارامی و دکتر کرمی در مجلس و دبیــر کمیته بنادر و
دریانوردی ســتاد مرکزی ایت اهلل رئیســی در گفتگو با جهانی پــرس درخصوص
گزینه انتخابی رستم قاســمی به عنوان وزیر راه و شهرســازی اظهار کرد :باتوجه به
شخصیت و شناختی که از اقای رستم قاســمی وجود دارد و اینکه تجربیاتی هم در
وزارت نفت داشــتند یکی از گزینه های خوب در حوزه وزارت راه و شهرسازی است.
وی افــزود :بــا توجه بــه تجربیــات ایشــان و رضایتی کــه پرســنل وزارت نفت
از ایشــان دارنــد و حتــی در حال حاضــر که از ایشــان بــه نیکی یاد مــی کنند
بــه نظــرم یکــی از بهتریــن گزینه هــا بــرای ایــن کار محســوب می شــوند.
دشــتی ادامه داد :مجلس هم تمام قد موافق برنامه های ایشــان هســتند همانطور
که روز گذشــته در کمیســیون بودجه و کمیســیون عمــران مجلــس رخ داد و از
برنامه های ایشــان در اینده بــه جد راضــی بودند و امیــدوارم بــا رای باالیی که
در مجلــس می گیرند بــا ان هم افزایــی که دارند عملکرد خوبی داشــته باشــند.
دبیر کمیته بنادر و دریانوردی ســتاد مرکزی ایت اهلل رئیســی بیان کرد :ایشــان به
ان شعار رئیسی و مجلس که اعالم کرده بودند در ســال یک میلیون مسکن ساخته
شــود اقای قاســمی دارای این تجربه هســتند و این شــعار را محقق خواهند کرد.
وی در خصوص نقش مهندس قاســمی در راســتای توســعه اقتصــاد دریا محور و
زیرساخت ها و توســعه بنادر کشــور با وجود قاســمی اظهار کرد :با توجه به اینکه
خود ایت اهلل رئیســی هم در دولت کار و کرامت تاکید بر دریا محــور دارند ،امید ان
داریم با وجود جناب اقای مهندس قاســمی در وزارت راه و شهرســازی شاهد رشد
و شــکوفایی بیش از پیش بنادر کشور نیز باشــیم ،زیرا بر این باور هستیم که توسعه
اقتصاد دریا محور باعث اشــتغال در حوزه های دریایی باالخص بنــادر خواهیم بود.
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
19 صفحه 19
گزارش پشت صحنه فیلم یوسف و زلیخا سال 1347
دیگه تکرار نمیشه
غالمرضا گمرکی
اکثر سینماگران قدیمی بخاطر دارند استودیو
(پارس فیلم) متعلق به زنده یاد دکتر
اسماعیل کوشان در کیلومتر 9جاده کرج
بود .برای نگارنده که در ان زمان ماشین
شخصی نداشت ،رفت و امد بسیار دشوار
بود .چند روزی از فیلمبرداری فیلم (یوسف
و زلیخا) می گذشت و فرصت نمی شد برای
تهیه گزارش پشت صحنه به انجا بروم.
باالخره یک روز شال و کاله کردم و راهی
استودیو بزرگ پارس فیلم شدم .زمانیکه
رسیدم فیلمبرداری در (پالتو) بسیار جالبی
که زنده یاد (ولی اهلل خاکدان)دکوراتور بنام
سینما انرا ساخته بود در حال فیلمبرداری
بود .درست نیم ساعت بعد گروه ،کار را تعطیل
وبرای صرف غذا در همان (پالتو) به انتظار
امدن غذا نشستند .مرحوم کوشان و فروزان و
(جونیت ارکین) معروف به فخرالدین که برای
ایفای نقش مقابل فروزان از ترکیه به ایران
امده بود در دفتر دکتر کوشان حضورداشتند.
مهدی رئیس فیروز کارگردان فیلم وارد دفتر
شد و به دنبال ان زنده یاد حسین محسنی
برادر هنرمند فقید مجید محسنی که از
کشاورزی در دماوند به نماینده مردم دماوند
در مجلس شورای ملی ارتقاء یافته بود ،بعنوان
مدیر تهیه با ظرف های فلزی کاله دار وارد
اتاق شده و بعد از چیدن غذا روی میز قصد
خروج داشت که دکتر کوشان از او پرسید:
برای همه برگ سفارش دادید و حسین
محسنی پاسخ داد :بله ....و رفت .حدود چند
دقیقه از رفتن محسنی نگذشته بود که یکی
از کارگران فنی بنام (حسن) با گفتن :یاهلل ..
وارد اتاق شد و بدون اینکه جز به غذا به کسی
نگاه کند از رئیس فیروز پرسید :اقا سکانس
بعد کجاست تا اماده کنیم؟ رئیس فیروز
گفت :خودم میام میگم .و حسن همچنان
چشم از غذاها برنمیداشت با گفتن :چشم
اقا ،اتاق را ترک کرد .حس ششم تلنگری به
نگارنده زد .ورود حسن هیچ ربطی به سوال
نداشت و او فقط امده بود از نوع غذا باخبر
شود .حسن که رفت نگارنده نیز با پوزش از
حاضرین بدنبال او رفتم .حسن وارد (پالتو)
شد و نگارنده به دنبال او زمانیکه وارد (پالتو)
شدم بچه های فنی مشغول خوردن چلو کباب
20
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
کوبیده بودند .حال و احوالی ردو بدل شد و به
اتاق دکتر کوشان برگشتم اما خدایی ،غذا از
گلوم پایین نمی رفت بطوریکه رئیس فیروز
پرسید :چرا غذاتو نمی خوری و من بدروغ
گفتم :صبحانه دیر خوردم اشتهایی ندارم،
در حالیکه صبحانه هم نخورده بودم .همگی
بعد از صرف غذا برای ادامه فیلمبرداری راهی
(پالتو) شدند با ورودم به (پالتو) تمام حواسم
به حسن بود تا ببینم عکس العمل او در مورد
تبعیض غذایی چیست! رئیس فیروز صحنه را
برای فیلمبرداری تشریح کرد و فیلمبردار به
گروهش دستور چیدن چراغها را داد و حدود
20دقیقه بعد همه چیز برای گرفتن(پالن)
مهیا شد .با امدن دکتر کوشان ،رئیس فیروز
دستور حرکت داد که بیک باره حسن با گفتن
:ببخشید ...پرید تا یکی از چراغها را روشن
کند که عمدا پایش را به کابل برق گیر داد و
همزمان دو عدد چراغ 800همراه با سه پایه
هایشان سرنگون شد و تاریکی مطلق(پالتو)
را فراگرفت و تنها صدای حسن بود که گفت:
همگی ببخشید ...سپس رو به دکتر کوشان
کردو گفت :اقا خیلی عذر میخوام چشمم
ندید ،پول دوتا المپ رو از دستمزدم کم
کنین ...دکتر سری تکان داد و گفت :برو
به کارت برس ...حسن فوری دو عدد المپ
شکسته شده را عوض کرد و چراغها روشن
شد و فیلمبرداری بعد از ناهار اغاز گردید.
نمیدانم فیلمبرداری تا چه ساعتی طول
کشید .اما وقتی سکانس بسته شد حدود
12شب بود .زمانیکه حسن مشغول جمع
اوری کابلهای برق بود یواشکی بهش گفتم:
اصال کارت درست نبود اونم برای شکم...
رنگ صورت حسن تغییر کردو پرسید چرا؟
گفتم :بعدا بهت می گم و از (پالتو) خارج
شدم .وقتی همه رفتند من ماندم و دکتر
کوشان .دکتر پرسید چرا نهار نخوردی..؟
راستش طاقت نیاوردم و گفتم :میدونین
چرا دوتا چراغ 800با سه پایه سرنگون شد؟
دکتر با تعجب گفت :نه ...پاسخ دادم :مگر
شما به اقای محسنی نگفتید غذا برای همه
برگ سفارش بده؟ دکتر گفت چرا؟ ..گفتم :
یادتونه وقتی داشتیم نهار میخوردیم حسن
اومد توی اتاق و از اقای رئیس فیروز پرسید:
سکانس بعد کجاست ....دکتر کوشان گفت:
اره یادمه گفتم حسن اصال به رئیس فیروز
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
نگاه نکرد و فقط امده بود امار غذا رو بگیره
که ما چی میخوریم .دکتر که عمیقا تحت
تاثیر قرار گرفته بود گفت :خب بعد ...گفتم
:اگر یادتون باشه با رفتن حسن منم پشت
سرش رفتم داخل (پالتو) و دیدم بچه های
فنی دارن چلوکباب کوبیده میخورن ،بخاطر
همین حسن تالفی شو سرانداختن دوتا
چراغ 800دراورد ...دکتر که شدیدا از کوره
دررفته بود صدازد :اقای حسین محسنی...
دیری نگذشت که بجای محسنی ابدارچی
جوابداد :اقای دکتر تو اتاقشون دارن فاکتور
می نویسن .دکتر فریاد زد :بگو فورا بیاد اینجا.
لحظه ای بعد محسنی وارد اتاق شد دکتر
گفت :میشه فاکتورامروز ناهار رو ببینم.
محسنی که مقداری کاغذ به همراه داشت
گفت :چشم االن ...و قاطی کاغذها برگه ای
را به دکتر داد .دکتر زیرلب شروع بخواندن
فاکتور کرد .چلوکباب برگ پانزده پرس.
نوشابه کانادادرای 15عدد بو بعد در حالیکه
فاکتور را به محسنی می داد گفت :چرا برای
بچه های گروه فنی که این همه از کله سحرتا
اخر شب زحمت می کشن کوبیده گرفتی و
برای ما برگ؟ چرا؟ منکه گفتم برای همه
چلوکباب برگ بگیر .مگر چه فرقی بین من و
اون کارگر زحمت کش وجود داره ...؟ محسنی
که از ترس تنش می لرزید و به لکنت افتاده
بود گفت :حتما چلوکبابی اشتباه کرده من
یادمه بهش گفتم 15پرس چلوکباب برگ
با نوشابه .دکتر که اصال حرفهای محسنی
برایش ارزش نداشت گفت :اون اشتباه کرده
ولی تو که غذارو سرو کردی ندیدی که اونا
کوبیده خوردن و ما برگ ...حیف ...حیف که
برادر مجید محسنی هستی ..خودتو اصالح
کن حسین ...دیگه تکرار نشه ...حسین خم
شد تا دست دکتر را ببوسد اما دکتر دستش
را کشید و ادامه داد :یک پرس برگ 15ریال
قیمتشه اما یه المپ 800پنجاه ریال! به
کجا میخواستی سود برسانی؟ امروزهمون
کارگری که قرار بود چلوکباب برگ بخوره
وقتی دید بین من و اون تبعیض قائل شدی
دوتا المپ چراغ 800را عمدا خورد کرد به
نظرت این کار درست بود که بین ما تبعیض
قائل بشی؟ حسین درحالیکه با شرمندگی
عقب عقب از اتاق خارج می شد گفت:
ببخشین اقای دکتر؛ دیگه تکرار نمیشه. صفحه 20
خواستنتوانستناست
نوشته:غالمرضاگمرکی
چگونه(رضــا) بــا تــاش و پشــتکار ،از نــام اوران ســینمای
ایران شــد و بقــول معــروف امــروز بــا وزراء هــم فالــوده نمی
خــورد! او راز موفقیــت خــود را اینگونــه تعریــف کــرد:
از اول هفته تا اخر هفتــه ،کمک حال پدرم بودم .شــب جمعه بابت
یک هفتــه کار و زحمت ( 20ریــال) بعنوان دســتمزد بمن حقوق
میداد .من سیزده ســالم بود که بااتفاق خانواده از زادگاهم ابادان در
ســال 1336به تهران امدیم .گرمای باالی 50درجه خوزستان برای
پدرم مهلک بود .بهمین دلیل بنا به توصیه پزشــکان بار سفربستیم و
در خیابان شــهباز جنوبی یک حیاط 70متری به مبلغ شش هزار و
پانصد تومان خریداری و ساکن شدیم .پدرم شغل سنگینی را از دوران
جوانی برای خودش پیشــه کرده و اهنگری می کرد و من عاشــق
سینه چاک ســینما .هر روز صبح زود می رفتم درب مغازه پدر را باز
میکردم؛ اب و جارو میزدم .چای درســت می کردم و به محض امدن
پدر ،میرفتم مدرسه ...ظهر که از مدرسه بر میگشتم مجددا می امدم
مغازه ،پدرم می رفت مســجد و بعد از اتمام نماز ظهر می رفت منزل
ناهارشو میخورد و برمی گشت مغازه و من راهی منزل میشدم تا بعد
از خوردن ناهار به درس و مشقهایم برســم .. .سرتاسر هفته ،کار من
همین بود .. .یک پسردائی داشتم بنام حسین هم سن و سال و جدای
از فامیلی با هم خیلی رفیق بودیم .جمعه که میشــد 20ریالی را که
بابت یک هفته کار از پدر دســتمزد می گرفتم میدادم به حسین و او
میشد(مادرخرج) ...ساعت ده صبح سوار اتوبوس بنز بی دماغ میشدیم
و میدان(توپخانه) پیداده می شدیم و نفری یک ریال کرایه می دادیم.
در ان زمان هنوز شرکت واحد در تهران تاســیس نشده بود و بجای
ان (شــرکت اتوتوکل) یک ســری اتوبوس بنز بی دماغ از المان وارد
کرده بود که مردم را جابجا می کرد ....وقتی وارد الله زاد میشــدیم از
اولین سینما بنام(تابان) تا اخرین سینما بنام( کریستال) که متعلق
به زنده یاد صابررهبر کارگردان مطرح ســینما بود پیــاده میرفتم و
بقول معروف یک خط درمیان جلو ســینماها می ایستادم و عکسها و
پوســترهای فیلم ها را میدیدیم .گله به گله در الله زار سینما ،تئاتر،
رستوران و ...بود و وسط الله زار یک مســجد کوچک بنا شده بود که
خیابان الله زار را کامــل کرده بود ،بگونه ای که هر کســی به دلخواه
خود می رفت با شــادی و نشــاط و عبادت ،جمعه خود را در الله زار
خوش می گذرانید ...به انتهای الله زار که می رســیدیم گرسنگی به
سراغمان می امد می رفتیم سر چهارراه استانبول ،دو عدد ساندویچ
خوک به عرض 35سانتی متر میخریدیم 12ریال یعنی نفری 6ریال
و گاز میزدیم تا برســیم به اول الله زار .ناگفته نماند که در ان زمان از
تمام کشورهایی که با ایران رابطه داشــتند فیلم وارد میشد و دست
اندرکاران سینمای ایران هم ســالی 20تا 25فیلم تولید می کردند.
فیلمهای خارجــی که ان زمــان توی بــورس بودند و مــردم از ان
اســتقبال می کردند (جیمزباند) ده فرمان ،وایکینگها ،اسپارتاکوس،
یاروچطوره ،دراکوال و ...حســین که می دانست از فیلمهای ترسناک
بیشــتر لذت میبرم؛ میرفت و دو عــدد بلیط ردیف جلــو میخرید
6ریال نفری 3ریــال و میرفتیم دو ســاعت فیلم (دراکــوال) را که
(کریســتوفری) بازی می کرد می دیدیم فیلم که تمام میشــد می
امدیم ســمت کافه (مصطفی پایان) ،مصطفی خواننده اذری بود که
در رســتورانی بهمین نام میخواند دو عدد نوشــیدنی با پسته میخریدیم
12ریال نفــری 6ریال و نــم نم می خوردیــم تا می رســیدیم به میدان
(توپخانه) ســوار اتوبوس اتوتوکل میشــدیم وبســمت منزل می رفتیم.
این بود تفریح بی نظیر وســالم دو نفره در روز جمعه بــا هزینه هر نفر 16
ریال که صد البته با این مبلغ االن یک بســته ادامس هم نمی توان خرید!
همانطور که اول داستان گفتم عاشق ســینما بودم و چون شنیده بودم که
در الله زار چند استودیو فیلمسازی مثل (کاروان فیلم) گروه متحده سینما
تهران و ....وجود دارد ،عاشق الله زار بودم من از کوچه (ارباب جمشید) که
پاتوق تمام اســتودیوها بود غافل بودم تا اینکه در یکی از روزهای جمعه به
حسین گفتم بریم استودیو(کاروان فیلم ) را پیدا کنیم .به اتفاق راهی انجا
شدیم .اواسط الله زار متوجه انبوه جمعیت شــدیم وقتی به انجا رسیدیم
دیدیم جماعت برای دیدن فیلمبرداری تجمــع کرده اند .من با دیدن زنده
یاد وحدت از خوشحالی در پوســت خود نمی گنجیدم نقش زن مقابل او
را نمی شــناختم .تا باالخره به یکی از کارگران فنی فیلم ،سیگاری تعارف
کردم و با او ارتباط برقرار کردم و از طریق ایشان متوجه شدیم که زن بازیگر
(پوری بنائی) و اسم فیلم (عروس فرنگی) و محصول استودیو(نقش جهان)
است .من که به شــدت مشتاق شده بودم ثانیه شــماری می کردم تا زمان
ناهار برسد ...باالخره وقت نهار شد و من مخ کارگر فنی را بکار گرفتم و به او
فهماندم که عاشق بازیگری هستم و چطورمی توانم وارد سینما شوم؟ انروز
تا زمانیکه نوراجازه میداد فیلمبرداری ادامه داشت .بعد از اتمام کار متوجه
شدم کارگر فنی ماشین ندارد از ســر زرنگی به او پیشنهاد دادم با هم برویم
لذا یک تاکسی دربست گرفتیم قرار شــد کارگر را که اسمش (حسن) بود
برسانم و بعد خود راهی منزل شــوم در بین راه انچه سوال داشتم از حسن
پرسیدم و حسن با سعه صدر به سواالت من جواب داد و حتی بمن قول داد
اگر در فیلم(عروس فرنگی) نقش کوتاهی خواستند از من استفاده شود .تا
اینکه یک روز پدرم سراغ مرا از حسین می گیرد و حسین صادقانه بهش می
گوید :پسرت داره بازیگر میشه ...پیش خودم فکر کردم االن پدرم شروع به
ناسزاگویی می کند اما لبخندی زد و گفت :چه خوب ،چه جالب اگر میشه
تشــویقش کنی ادامه بده و من مات و مبهوت به چشــمان پدرم ذل زدم.
پدرم با تعجب گفت :شــوخی نمی کنم حتی دعا می کنــم یه روز بهترین
بازیگر جهان بشــی ...منکه کامال گیج و منگ شــده بودم از او خداحافظی
کردم و راهی منزل شدم .در بین راه بخود و طرز تفکر پدرم حسابی تعجب
کردم باالخره من با بچه های فیلمبرداری قاطی شدم و گهگاه در فیلمها به
عنوان نوجوان ظاهر میشــدم تا جائیکه یک روز به او خبر میدهند که برای
نقش اول یک نوجوان در فیلمی انتخاب شــده است .البته ناگفته نماند در
طول روزهائیکه فیلمبرداری داشتیم حسابی کار می کردم به طوری که به
زنده یاد وحدت نشــون داده بودم زمان بازی من فرارسید حسابی دیالوگها
را حفظ کرده بودم و با حرکت کارگردان امــدم جلو دوربین و نقش مقابل
خود دیالوگ رو ردوبدل کردیم .بقدری زیبا بازی کردم که همه تحت تاثیر
قرار گرفتند و وحدت بمن تبریک گفت و ادامه داد :اینده درخشانی خواهی
داشت .چند سال بعد که پشت لبم سبز شــد با یکی از سوپراستارهای زن
سینما همبازی شدم و بدین ترتیب محفلی نبود که راجع بازی من صحبت
نشود .او امروز یکی از کهنسال ترین بازیگران سینمای ایران است که توانسته
در طول بازیگری دوبار جایزه ســیمرغ بلورین را از ان خــود نماید ....حاال
هر وقت اورا می بینم فقط یک جمله می گوید :خواســتن ،توانستن است!
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
21 صفحه 21
نیمکــت
صیانت
نویسنده :محمد امید
حمید و سعید و مرتضی به یاد دوران جوانیشان ،هر کدام یک بستنی
خریده و گرمای تابستان را با کمک ان در حال مهار کردن هستند ،انها
طبق معمول بر روی نیمکت همیشگی نشسته اند .
حمید :بچه ها شنیدین شهردار عوض شده ؟
سعید :بله ...میگم خدا کنه به هر نیمکت یه کولرگازی وصل کنه که وقتی
میشینیم خنک بشیم (.میخندد )
مرتضی :فکر بدی هم نیست ها ...من میگم به عنوان یک طرح
بنویسیمش بدیم مجلس تصویبش کنه ...اونوقت دیگه شهردار مجبوره
انجامش بده .
حمید :بله هفتاد سال از جونمون گذشتیم و کار کردیم تا از مردم و
مملکت صیانت کنیم ...حاال که پیر شدیم اینها باید از ما صیانت کنن .
سعید :این صیغه صیانت که گفتی یعنی چی ؟
مرتضی :صیانت یعنی پاسداری ...مگه نه حمید جان ؟
حمید :دقیقا .
سعید :میگم چرا جدیدا از این کلمه زیاد استفاده میشه ...پس معنیش
میشه پاسداری ؟
مرتضی :بله ....مگه نشنیدی جدیدا یه قانون تصویب کردن به نام صیانت
از فضای مجازی .
حمید :میبینی اقا مرتضی ....قانون تصویب میکنن که از فضای مجازی
صیانت کنن ،اونوقت واسه یه دونه کولر گازی که وصلش کنن به نیمکت
پارکها تا از ما در برابر گرمای کشنده هوا صیانت کنن تصویب نمیکنن .
سعید :نگران نباش حمید جان ...اینها به فکر مردمن ...کسیکه انقدر به
فکر فضای مجازیه که قانون صیانت ازش تصویب میکنه مطمئنن صد برابر
به فکر فضای واقعیه .
مرتضی :میگم بچه ها ...مگه فضای مجازی نیاز به صیانت داره ؟
حمید :اگه منظورت از صیانت اینه که مراقبت کنن کسی از مردم دزدی
و کالهبرداری نکنه ...اره نیاز به صیانت داره ...ولی اگه منظور دیگه ای
داشته باشی نمیدونم .
سعید :چه منظوری بابا ؟ ....سواله دیگه براش پیش اومده ....میگم عجب
بستنی خوشمزه ای بود ها ...من یکی دیگه میخوام .
مرتضی :سردیت میکنه اقا سعید ( میخندد )
حمید ( :میخندد ) دندونهاش مصنوعیه سردی رو حس نمیکنه .
سعید :نه اینکه شما یک لک به دندونهای مادرزادیتون نیفتاده ؟
(میخندد)
مرتضی :تقصیر خودمونه ...اگه این صیغه صیانت رو از دوران جوونی یاد
گرفته بودیم و از دندونامون خوب صیانت کرده بودیم االن دندونهای
۲۲
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
خودمون سالم بودن .
حمید :عجب صیغه ی عحیبیه ها این صیانت .
سعید :خیلی عجیبه ...اگه از خوردنت صیانت میکردی االن نه فشار
خون داشتی نه چربی داشتی نه قند .
مرتضی :پوکی استخونو بگو ...اخ اخ اخ .
حمید :معده و کلیه هم صیانت میخواسته ها ما نمیدونستیم .
سعید :خدا بگم چیکارش کنه اونی رو که این صیغه ی صیانت رو از اون
دورانی که ما جوون بودیم رو نکرد ...اخ که اگه رو کرده بود ما االن همون
جوون بیست ساله مونده بودیم .
مرتضی :اخه انسان هم انقدر دلسوز ...نیگا میکنن میبینن ملت بیست
و چهار ساعته سرشون تو گوشیه دلشون واسه چشم و گردن و مغز اونها
میسوزه و میخوان از فضای مجازی صیانت کنن .
حمید :یعنی اگه کسی بیشتر از اندازه به فضای مجازی نیگا کنه نمیزارن
؟
سعید :پس اون بنده خدایی که تو فضای مجازی کار میکنه و از این
طریق نون زن و بچشو درمیاره چی؟
مرتضی :پس بچه ها چجوری درس میخونن ؟
حمید :انگار شما معنی صیانت رو با تحریم اشتباه گرفتین ها ....باباجان
میخوان پاسداری کنن نه اینکه نذارن از فضای مجازی استفاده بشه .
سعید :ای بابا ...اصال ولش کنین این بحثو ...ما نه متخصص صیانتیم نه
متخصص قانون تصویب کردن ...کی میره یه سری دیگه بستنی بگیره
بیاره ؟
مرتضی :بشینین من میرم میگیرم .
حمید :فقط داری میری تو راه از خودت صیانت کن که نخوری زمین (
میخندند)
مرتضی :نترس ...اونی که قانون صیانت از فضای مجازی رو تصویب
میکنه قانون صیانت از منم تصویب میکنه .
هر سه میخندند و مرتضی میرود تا بستنی ها را گرفته و بازگردد .
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 22
غالمرضاگمرکی
سخنی کوتاه با ریاست
جمهوری اسالمی ایران
جناب اقای سید ابراهیم رئیسی ،این یک نامه
فردی نیست .صدای یک ملت است که از دل
صفحات مجله (صدای خاک) به گوش می رسد.
جناب اقای رئیســی ،اگر ملت بزرگ و غیور
ایران را بعنوان خانواده واقعــی خود در نظر
بگیرید و خواسته های بحق انان را رفع و رجوع
بفرمائید شــک نکنید که این خانواده خلف،
شما را بعنوان یک پدر دلسوز خواهد پرستید
و انوقت اســت که جنابعالی 80میلیون هواه
خواه خواهید داشــت و هیﭻ قدرت و کشوری
نمی تواند این ستون عظیم را جابجا نماید .پس
به ندای حق طلبانــه خانواده خود لبیک گفته
ثابت فرمائید اهداف درستی را پیش روی دارید.
الزم است بعنوان یک ایرانی وطن پرست ذیال
نیازهای خانواده خود را بعرض عالی برسانیم.
-1اصــالح وضعیــت بیمــه و برانــدازی
پرداخت وجــه بــه مکانهای بهداشــتی
و دریافــت رســید و مجــددا عــودت
بخشــی از پــول پرداختی اربــاب رجوع.
-۲هرچقدر بهره وام هــای بانکی کاهش یابد
قطعا مردم بجای ســپرده گذاری ،با نقدینگی
خود به ســمت تولید و ایجــاد کار میروند.
-3ایجــاد مکانــی بهداشــتی بــرای
جمــع اوری زنــان هــر جایــی و
محیطــی کامــال بهداشــتی بــرای انان
-4از انجا که در تمام زمینه های ملک و وسائط
نقلیه باعث گرانی شــده است ،تدبیری اتخاذ
گردد تا با انبوه ســازی اپارتمان و تسهیالت
سهل و اسان ؛ تمام جوانان صاب سرپناه شوند.
-5بــرای اگاهی از وضعیت مــردم ،ماهیانه
یک بار ،تعدادی گزارشــگر به مناطق تهران
اعزام تا مردم خواســته ها و پیشــنهادات
خودشــان را مطــرح نماینــد و بهمیــن
نوار بدســت شــخﺺ حضرتعالی برســد.
-6کمیتــه ای تشــکیل و هــر هفتــه
نظــارت کامــل بــر اوضــاع قیمــت
اجنــاس مــورد نیاز مــردم انجــام گیرد.
-۷به هنگام ثابت شــدن اولین اختالس گر
بدون محاکمه ،حکم اعدام ایشان صادر گردد.
-8براســاس شــعار ســال ( 68استقالل،
ازادی ،جمهوری اســالمی) دولت جنابعالی
ازادی مطلــق را بــاری ملت فراهم ســازد.
محمدحسینلطیفی:
»خیریههنرمندانمهرافرین«بزودی
اغاز به کار میکند
رئیس هیات مدیره «خیریه هنرمندان مهرافرین» از افتتاح رسمی این موسسه در روزهای
اتی خبر داد .به گزارش مشاور رسانهای موسسه ،محمدحسین لطیفی رئیس هیات مدیره
«خیریه هنرمندان مهرافرین» درباره فعالیتهایی که قرار اســت توسط این موسسه مردم
نهاد انجام گیرد گفت :مجوز رســمی «خیریه هنرمندان مهرافرین» زمستان سال گذشته
با شماره ثبت 50875صادر شد و همانطور که از اسم موسسه مشخص است ،با جمعاوری
یک سامانه اطالعاتی مشخص از تمامی هنرمندان حاضر در کشور ،فعالیتهای خیرخواهانه
متعددی به این قشــر ارائه میشــود .از جمله اهداف اصلی این موسســه میتوان به بحث
اشتغالزایی ،بیمه ،کمک به رفع مشــکالت معیشتی هنرمندان و ...اشــاره کرد که با یک
برنامهریزی درســت و اصولی تمامی این اقدامات در ایندهای نزدیک پیگیری خواهد شــد.
وی درباره تشابه فعالیتهای این موسســه با دیگر نهادهای دست اندرکار حوزه هنرمندان
نیز خاطرنشان کرد« :خیریه هنرمندان مهرافرین» در راستای تقویت فرهنگ خیرخواهانه
و حمایت از هنرمندان سراســر کشور با حفظ شــانیت و شرافت این قشــر راهاندازی شده
اســت .ضمن اینکه تالش میکنیم در کنار ســایر نهادها و مراکز فرهنگی – هنری مشغول
فعالیت ،خدمات گســتردهتری به هنرمندان مغفول مانده کشــور ارائه دهیم .در قدم اول
نیز باید لیســتی از تمامی هنرمندان حاضر در کشــور تهیه کنیم تا در نهایت نسبت به نوع
فعالیتهای مورد نیاز برای این قشــر توســط هیات مدیره تصمیمگیری شــود .به همین
منظور ســایتی نیز در دســت راهاندازی اســت که عضوگیری از طریق ان انجام میگیرد.
لطیفی در ادامه با اشــاره به ســایر اعضــای حاضر در هیــات مدیره «خیریــه هنرمندان
مهرافریــن» اظهــار داشــت :اقایان فرهــاد قائمیــان ،حســین مسافراســتانه ،حامد
عنقا ،بابــک زرین ،محســن زارعاشــکذری و خانم نســرین مقانلــو به عنــوان اعضای
هیات مدیــره در موسســه حضور خواهنــد داشــت .ضمن اینکــه اقایان ســیدحامد
محســنپور و علیرضا حقیقیقریب نیــز به عنوان بازرس در این موسســه حضــور دارند.
این نویســنده و کارگردان در پایان درباره زمان اغاز به کار و نحوه افتتاح رسمی این موسسه
نیز گفت :بزودی با حضور جمعی از چهرههای مطرح هنری کشور – که از تمامی انان با ارسال
دعوتنامه دعوت به عمل امده -مراسم افتتاحیه در دفتر موسسه برگزار و فعالیتهای این
نهاد نیز به طور رســمی اغاز میشود .ســایر جزئیات و فعالیتهای اتی «خیریه هنرمندان
مهرافرین» نیز بزودی از طریق سایت و مدیر روابط عمومی موسسه اطالعرسانی خواهد شد.
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
شماره سی و یکم
۲3 صفحه 23
گفتگو
عباس زریجی
غالمرضاگمرکی
فیلمی نداریم که بتواند درامد ارزی داشته باشد
اودرعنفوان کودکی مثل اکثر عالقمندان به هنر
هفتم ،عاشق سینما بود .درسن ۱۶سالگی درزادگاه
اش اهواز ،نمایش ( افسانه گربه) رابعنوان کارگردان
روی صحنه برد ،سپس برای ادامه تحصیل راهی اراک
شد ونمایش دیگری از اثار( برتو برشت) راروی پلکان
دانشکده به نمایش گذاشت ...دوسال خدمت سربازی
خودرادرتهران سپری نمود اما دست از تالش برنداشت
ودرمقطع کارشناسی ارشدودررشته کارگردانی فارغ
التحصیل شدوبعنوان دستیار کارگردان موفق گردید
چند فیلم را بعنوان دستیار انجام دهد .درسال ۹۹
موفق بکارگردانی چندین فیلم بلند ویدئویی گردید.
سال ۹۴راباساخت مستند های صنعتی اغاز کرد که
حاصل این تالش ۵ساله ،حدود ۲۰فیلم نیمه بلند
صنعتی شد .سال ۹۵فیلم سینمایی(دم سرد) را باتم
اجتماعی ساخت که در سالهای ۹۶و ۹۷توانست انرا
در ۷۰فستیوال شرکت دهد .فیلم (دم سرد) ضمن
درو نمودن جوایز ،از نگاه منتقدین فیلم(نیواورلئان)
در میان ده فیلم برتردنیا درسال ۲۰۱۷شناخته
شداما هرگز درایران رنگ اگران بخودندید بگونه ای
که زریجی راترغیب به ساخت فیلمهای مستندنمود.
زریجی درهمین دوران طالیی چندین فیلمنامه
وکتاب نوشت وبه عنوان ناشر ،به بازار عرضه نمود.
وی درحال حاضربا داشتن ۲۰سال سابقه فعالیت
درسینما ودراستانه ۳۷سالگی باین افتخار دست
یافته که هرگز خودش راالوده سینمای سرگرمی
وبدنه نکرده است....
قبل از این که سواالت اصلی را مطرح کنم ،از
نحوه ورودتان به سینما بگویید .چطور شد سر
از این حرفه دراوردید؟
ورود من به سینما ریشه در هنر نمایش دارد .من از
کودکی در اهواز وارد انجمن نمایش شدم و بازیگری
تئاتر را اموختم .چند سالی بازیگری کردم و بعد در
سن ۱۶سالگی اولین نمایش خودم را کارگردانی
کردم .در سن ۱۷سالگی نمایش دیگری کارگردانی
کردم که در جشنواره کودک و نوجوان برگزیده شد.
به دانشگاه اراک رفتم و لیسانس بازیگری گرفتم .بعد از
ان به تهران امدم و در مقطع فوق لیسانس کارگردانی
خواندم و همزمان هم کارگردانی تیاتر میکردم و هم
در سینما دستیاری .بعد از چند پروژه دستیاری ،به
عنوان انتخاب بازیگر و بازیگردان در سینما مشغول
به کار شدم و سپس فیلمهای ویدیویی ساختم .بعد از
شش فیلم بلند ویدیویی ،اولین فیلم بلند سینماییام
یعنی دم سرد را ساختم .اینگونه بود که زلف ما با
سینما گره خورد و پیچ خورد و گرههایش کور شد.
سال ها است اهالی سینما از عملکرد مسئولین
سینمایی در تمام زمینه ها مثل پروانه ساخت،
24
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
پروانه نمایش و شورای صنفی اکران
ناراضی اند ،اگر شما به عنوان رئیس
سازمان سینمایی بودید چه راهکاری برای
رضایت اهالی سینما ارائه می دادید؟
این مشکلی که شما درباره سیستم مدیریتی
سینما فرمودین مختص به سینما نیست و در
تمام رشتههای هنری و حتی فراتر از ان در
تمام حرفهها ما شاهد این نارضایتیها هستیم.
باالسری بودن دولت و ا ِعمال مدیریت ناشیانه
و نابخردانه از سوی ان همیشه باعث سرکوب
سیستمهای درست تخصصی و اهالی ان حرفهها
بوده و هست .من اگر رئیس سازمان سینمایی
بودم که البته هیچ عالقهای به این کار نداشته و
ندارم ،مدیریت سینما را به اهلش میسپردم .شما
مستحضر هستید که مث ً
ال در جشنواره فیلم فجر
که مهمترین جشنواره فیلم ایران است کسانی
به عنوان سیاستگذار ،داور ،مجری و غیره قرار
میگیرند که کمترین تخصصی در سینما ،فیلم و
جشنواره هنری ندارند .البته بعضاً شده که از میان
خود هنرمندان کسانی را در راس یک جشنواره
مهم بینالمللی در ایران قرار دادهاند ولی باز
توفیقی حاصل نیامده .دلیل ان فقط و فقط
فرصتی است که ان هنرمند نه به جشنواره بلکه
تنها به خودش داده تا شخصاً چیزی به دست
بیاورد ،یعنی منظور من این است که اگر سیستم
استثنایی قائل شد و هنرمندی را در رشتهای به
مدیریت هنری گماشت ،کسی را سر کار گذاشته
که بیشتر از امور به فکر خودش است.
به نظر شما اگر وزارت ارشاد کلیه امور
فیلمسازی و اکران فیلمها را به اتحادیه
تهیه کنندگان واگذار نماید ،ایا شرایط
بهترمیشود؟
قطعاً اگر وزارت ارشاد تصمیمگیریهای کالن
و خرد را در خصوص تولید و نمایش فیلم به
اتحادیه ،ان هم یک اتحادیه کام ً
ال خصوصی
و بی طرف ،واگذار نماید شرایط تولید فیلم
در ایران دگرگون خواهد شد .ورود اصناف به
شکل درست در هدایت صنوف و فعاالن صنفی
بزرگترین اتفاقی است که باید به وقوع بپیوندد.
سینما دارد که باید در شرایط خاص و فورسماژور
به انها عمل نماید ،اما مهمتر از سینما هزاران حرفه
کوچک و خردی است که باید مورد توجه قرار بگیرند.
منظور من اص ً
ال ان نیست که سینما نباید حمایت
شود ،خیر هم سالنهای سینما و هم فیلمسازان و
تمامی اهالی صنعت فیلم باید مورد توجه دولت قرار
بگیرند اما همه میدانیم که به غیر از یک وام به درد
نخور دولت کار دیگری برای هنرمندان سینما انجام
نداده .و همچنین شاهد هستیم چه تعداد کارگران
روزمزدی که کارشان را از دست دادند و در نان
شبشانماندهاند.
به نظر شما عامل گرانی دستمزد بازیگران
چیست و برای کاهش این دستمزدهای نجومی
چه راهکاری به نظر شما میرسد؟
بحث دستمزد بازیگران بحث تازهای نیست؛ چه
در ایران و چه در جهان .در تمام دنیا بازیگران
دستمزدهایی دریافت میکنند که روسای جمهور
و وزرا و اعضای کابینه هیچ وقت دریافت نکردهاند.
این یک قاعده است و نمیشود با ان مبارزه کرد.
راهکار چیز دیگری است .راهکار این است که ستاره
سازی کنیم یعنی کسانی را وارد سینما بکنیم که
کثرت در ستاره ها را باعث شود .این امر هم دستمزد
بازیگران را متعادلتر می کند و هم رقابت را در بین
انها به وجود میاورد و بسیاری فواید دیگر .اما در
ایران ماجرا کمی متفاوت است .در ایران بازیگران
دستمزدهای نجومی میگیرند که هیچ وقت قدرت
بازگرداندن ان پول ها را در گیشه ندارند .در خارج
اگر بازیگری مث ً
ال ۵۰میلیون دالر دستمزد طلب
میکند ،فیلمی ۵۰۰میلیونی را حمایت میکند .در
ایران اما این گونه نیست .اینجا بازیگران بدون بازده
مالی پولهای هنگفت میگیرند و تهیه کنندگان ان
پولها را پرداخت میکنند .این تنها و تنها یک ادرس
دارد :پولشویی!
چرا دولت برای قانون کپی رایت اقدامی
نمیکند؟
با شرایطی که پاندمی کرونا برای سالنهای
سینما به وجود اورده و باعث تعطیلی ان
ها شده ،وظیفه دولت در مقابل این بحران و
نجاتسینماچیست؟
دولت ایران هیچ وقت برای قانون کپی رایت اقدامی
نکرده چرا که با اولین اقدام باید به دادگاههای
بینالمللی رفته و غرامتهای بسیار بسیار گزاف و
گرانی را پرداخت کند تا تازه امکان ورود به جهان
امن کپیرایت را داشته باشد .با شرایط فعلی و اوضاع
اقتصادی ایران این امر شدنی نیست چرا که عالوه بر
ان با تصویب قانون کپی رایت در ایران نان بسیاری
اجر میشود که نمی دانیم چرا باب میل دولت نیست.
علی القاعده دولت وظایفی در قبال هنرمندان
چرا صدا و سیما از تبلیغ فیلمهای تولید شده
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 24
سینماممانعتمیکند؟
بحث صدا و سیما و عدم حمایت از سینما بسیار
ساده است .صدا و سیما سیاستی دارد که صد
در صد با سیاست سینما متفاوت است .اگر تا به
امروز هم تبلیغی از سینما در تلویزیون شده یا
برای بیطرف نشان دادن صدا و سیما بوده و یا
فیلمهایی بودند که با صدا و سیما در سیاست
همسو بودند وگرنه ما کجا و کی تبلیغ یک فیلم
اجتماعی یا سیاسی درست را در تلویزیون
دیدهایم؟
دولت ظاهرا تالش میکند در زمینه
فیلمسازیبهنسلجوانفیلمساز
توجه ویژه ای نماید و همه ساله تعدادی
کارگردان فیلم اولی با فیلمهای خود
شگفتی می افرینند .از طرفی حضور
فیلمسازان قدیمی کمرنگ شده است .ایا
ورود فیلمسازان جوان و فیلم اولی باعث
بیکاری یا کم کاری قدیمی ها شده است؟
بحث فیلمسازان جوان در ایران یک بحث
جدی است که خوشبختانه اتفاق افتاده و فیلم
سازان اخیری که به عنوان فیلم اولی وارد سینما
شدهاند انقدر بهتر از بقیه عمل کردهاند که
تهیهکنندگان را به سوی خود جلب نمودهاند.
چرا یک تهیهکننده باید دستمزد هنگفت به
یک فیلمساز حرفهای بدهد و یک فیلم درجه
چند تحویل بگیرد درصورتی که میتواند
با دادن یک دستمزد دانشجویی به یک
فیلمساز جوان فیلمی ارزانتر و بهتر داشته
باشد .توجه داشته باشید که فیلمسازان جوان
برای به سرانجام رساندن یک فیلم شاید
توقعات بسیار کمتری نسبت به فیلمسازان
حرفهای داشته باشند و کمرنگ شدن فعالیت
فیلمسازان قدیمی به نظر من دو دلیل عمده
دارد :نخست به روز نبودن ان فیلمسازان
است که هنوز نتوانستهاند با مختصات جدید
فیلمسازی همسو شوند و دیگر و در بعضی از
فیلمسازان مهم قدیمی باید به سختگیریها و
گرانگیریهای انها اشاره کنم که در سینمای
نفروش امروز واقعاً شدنی نیست.
برای بهبود سینمای ایران چه
پیشنهادیدارید؟
سینمای امروز ایران تنها و تنها یک مشکل
عمده و اساسی دارد و ان عرضه بین المللی
فیلم هاست .ما در قاعده فیلمی نداریم که
بتواند درامد ارزی داشته باشد سینمای
ایران اگر روی پخش کنندگان جوان سرمایه
گذاری دقیق و درست و علمی کند ،میتواند
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
فردای روشنی داشته باشد
فیلم اخیرتان دم سرد در مجامع بین المللی
حضور بسیار چشمگیری داشته .کمی از
مراوداتمالیبینالمللیسینمابگویید.
فیلم دم سرد من جزو معدود فیلمهایی بود که
توانست درامد ارزی مطلوبی داشته باشد و بعد از
پخش جهانی به پخش ملی و داخلی خود روی بیاورد،
این مسیری است که برای تمامی فیلمهای اتی خودم
در نظر گرفتهام .ما حاال در ایران هر فروشی داشته
باشیم فیلم موفق بوده است چرا که نه به فروش ریالی
بلکه به فروش ارزی ان متکی بوده و هستیم
سخناخرتانچیست؟
اخرین حرفی که باید درباره سینما بگویم شبیه به
بحث توریسم است ما اگر توریسم درستی نداریم
دلیلش مشخص است ،همان دلیل باعث میشود
که امکان رقابت بین المللی در فروش را نداشته
باشیم ما سالهاست که چند قصه محدود را به اشکال
مختلف می نویسیم و میسازیم .زمان ان فرا رسیده
که داستانهای متفاوت و جسورانه ای بیرون از دایره
تکرار و سانسور برای سینمای از نفس افتادهی ایران
بنویسیم و ان را به جایگاه واقعی خودش در جهان
برسانیم
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
25 صفحه 25
طتز
محمد امید ( فیلمنامه نویس )
ماجراهای زبل خان
شهر تخصص داشته باشه .
زبل خان خوشحال و خندان و در حالیکه یک جعبه شیرینی در دست دارد
همسر :خب پزشکی هسته ای هم تخصص خوبیه برای شهردار بودن .
وارد خانه میشود .
زبل خان :من که سر در نمیارم ...چرا خوبه ؟
زبل خان :سالم عرض شد همسر جان
همسر :ببین پزشک که کارش درمان کردن مریضهاست ...درسته ؟
همسر :سالم ....خسته نباشی .
زبل خان :دقیقا .
زبل خان :سالمت باشی و از کرونا به دور ....باقلوا گرفتم در حد المپیک .
همسر :هسته ای هم که یعنی هسته و منشا همه مریضیها رو میکشه بیرون .
همسر :باقلوا ؟ ....اخ جون .....ببینم امروز تولد من که نیست ؟
زبل خان :همسر جان فکر نمیکنی منظور از هسته ای مربوط به انرژی هسته ای
زبل خان :نخیر
و این چیزها باشه ؟
همسر :تولد خودتم که نیست ؟
همسر :تو این مورد نه ...ببین پزشکی هسته ای ...شهرداری .....یعنی اقای
زبل خان :نچ
شهردار تمام بیماریهایی رو که تو هسته و داخل و بطن شهر وجود داره
همسر :تولد خواهر مادرتم که نیست ؟
کالبدشکافی میکنه و میکشه بیرون بعد سه سوته درمانش میکنه .
زبل خان :نخیر ...کل خانواده محترم و عزیز بنده زمستونی ان .
زبل خان :واااااای فکرشو بکن ...یه شهر کامال سالم بدون هیچ بیماری .بدون
همسر :تولد مامی من و خواهر برادرهای عزیزم هم که نیست ؟
الودگی ،بدون ترافیک ...واااای
زبل خان :از اونها اطالعی ندارم .
همسر ( :عصبانی ) چی ؟ تو چطور جرات کردی تاریخ تولدهای خانواده منو همسر :بله ...همینه که خارجیها انقدر پیشرفت میکنن دیگه ....تحقیق کردن
دیدن اینهمه شهردار اومده رفته هیچ کاری نتونسته بکنه ،بنابراین یک پزشک
فراموش کنی ؟
زبل خان :با این شرایط اقتصادی و کرونا ،من بعضی وقتا اسمم هم فراموش هسته ای رو گذاشتن شهردار که بیماریها را از شهرشون ریشه کن کنه .
میکنم چه برسه به اینجور چیزها ....حاال ول کن این حرفهای چیپ و پیش پا زبل خان :یعنی میشه ؟
همسر :چرا نشه ؟ .....اگه واقعا وجدان کاری داشته باشه و دلسوز مردم باشه و
افتاده رو ....نمیخوای بدونی این باقلوا به چه مناسبته ؟
بعضی از بیماریها رو زیرسیبیلی رد نکنه و فک و فامیلهاشو مسئول بیماری یابی
همسر :برام مهم نیست .
نکنه ...قطعا شدنیه .
زبل خان :حتی اگه بگم زبلت داره میشه مدیر تبلیغات اداره ؟
زبل خان :اینم که یک ارزوی محاله .
همسر ( :ذوق زده میشود ) دروغ میگی ؟
همسر :انقد بدبین نباش ...خارجیها انقدری فک و فامیل ندارن که کل پستها رو
زبل خان :اگه در تمام عمرم یه بار به تو راست گفته باشم همین یکباره .
بسپارن بهشون .
همسر :یعنی تا االن کال بهم دروغ میگفتی ؟
زبل خان :راست میگی ها ...به اینجاش فکر نکرده بودم .
زبل خان :نه بابا ...داشتم دیالوگ ماندگار میگفتم که بفهمی با یه مدیر
همسر :پس وقتی با تخصص پزشکی هسته ای میشه شهردار شد ،با تخصص
تبلیغات طرفی .
مدیریت پسماند هم میشه رییس جمهور شد ...این وسط تنها چیزی که مهمه
همسر :حاال چرا مدیر تبلیغات ؟
داشتن یک پ بزرگه .
زبل خان :بده مگه ؟ ....خیلی هم کالس داره ...میشینی یه گوشه حرف
زبل خان :بازم که برگشتیم به خونه ی اول همسر جان .
میزنی پول میگیری .
همسر :چرا ؟
همسر :ولی اخه تو که هیچ سررشته ای از تبلیغات نداری ؟ تازه رشته ی
زبل خان :خب داشتن یه پ بزرگ یعنی داشتن یک پارتی بزرگ ( میخندد )
تحصیلیتم که مدیریت پسمانده .
همسر :نخیرم ...داشتن یک پ بزرگ .....یعنی داشتن یک پشتکار بزرگ .
زبل خان :همسر جان شنیدی که میگن ما ادما هر کدوممون برای انجام
زبل خان :اهان ...از اون لحاظ میگی ؟ ...نمیدونم چرا انقدر منفی بافم من .
ماموریتی به این جهان اومدیم .
همسر :از بس که خودتو تو معرض امواج منفی فضای مجازی قرار میدی .
همسر :بله شنیدم .
زبل خان :اره ...راست میگی ( ....کمی فکر میکند )
زبل خان :میگم خدا رو چه دیدی شاید قسمت بوده من بشم مدیر تبلیغات
همسر :خب دیگه مدیر تبلیغات عزیزم خسته شده ...بشین که برم یه چایی بیارم
مجموعه ی به اون بزرگی که ....
ته باقلوا رو دو تایی دربیاریم .
همسر :که تبلیغات کنی مردم پسماند کمتری تولید کنن ؟ ( ذوق زده ) تو
فوق العاده ای زبل خان ...تو دوستدار طبیعت و محیط زیستی ....بهت افتخار زبل خان :همشو ؟
همسر :بله ....تا دونه ی اخرش
میکنم .
زبل خان :مرض قند میگیریم که .
زبل خان :اونها که بله ....ولی ماموریت من یه چیز دیگه است .
همسر :نه بابا ...خدا رو چه دیدی شاید ما هم از خارجیها یاد گرفتیم شهردارمون
همسر :چیه ؟
شد پزشک هسته ای ،با ذره بین قویش گشت و گشت مریضی قند ما رو پیدا کرد
زبل خان :اینه که به عنوان مدیر تبلیغات پول بیشتری به جیب بزنم و هر
و درمانمون کرد .
دومونو خوشبخت کنم .
زبل خان :اگه نشد چی ؟
همسر :پس خدمت به مردم چی میشه ؟
همسر :ای بابا توام ....شوخی کردم دیگه ...شوخی هم سرت نمیشه ...دو تا دونه
زبل خان :نگران نباش ...اگر چیزی ته دیگ بمونه نمیذارم دست هیچ
بخوریم چپ میشیم ...باقلواست ها .
اختالسگری بهش بخوره و خرج مشکالت مردم میکنم .
زبل خان :راست راستی باورم شده بود اخه .
همسر :افرین عزیزم ....تو قابل تحسینی ...دارم میبینم روزی رو که رییس
همسر :بشین به راههای جدید تبلیغاتی فکر کن تا برگردم .
جمهور شدی .
همسر میرود و زبل خان می نشیند تا ببیند چه راههایی می تواند برای تبلیغات
زبل خان :با تخصص مدیریت پسماند ؟
شهریور ماه
شماره
اجتماعیتا به همگان اثبات نماید که تخصص مهم نیست بلکه داشتن پ
اقتصادی-پیدا کند
1400یکی از کشورهای اروپایی یهماهنامه مدرن
شنیدم تو
یکممگه ؟ ....
سی وداره
اشکالی
همسر 26:بله چه
بزرگ مهم است ...البته بد برداشت نشه ها ،منظور داشتن پارتی بزرگ نیست
اقایی تخصصش پزشکی هسته ای بوده کردنش شهردار .
زبل خان :نه بابا ( متعجب ) مگه میشه ؟ ....اخه شهردار باید در مورد مدیریت بلکه داشتن پشتکار بزرگه . صفحه 26
محمدامید :فیلمنامه نویس
خان
زبل
ماجراهای
فاین ارت
برجسته
مصاحبهباسعید رضوانیان؛عکاس
عکاسی دیجیتالی نحوه عکاسی افراد را تغییر داده است
محمد بویری -هر کسی که دوربین دارد این روزها
میتواند عکاس باشد و بسیاری از ان ها می خواهند
عکاسان یا هنرمندان حرفه ای باشند،هر چند هر دوی انها
می توانند باشند.در اینترنت افرادی که خود را عکاسان
فاین ارت می نامند افزایش یافته است.با سعید رضوانیان
عکاس خالق فاین ارت که جوایز معتبر بین المللی را در
کارنامه خود دارد و توانسته اثار خاصی را خلق کند به
گفتگو نشستیم که ماحصل ان پیش روی شماست.
عکاسی را از چه زمانی اغاز کردید؟اولین دوربینی که
داشتید؟و اینکه چه دوره های اموزشی در عکاسی گذرانده
اید؟
کمی در مورد شیوه ساخت اثارتان بگویید؟
اثار من براساس ایده های شهودی ساخته می شوند.ان چیزی که به
صورت سیال و شاید خیلی گذرا از ذهن می گذرد،یا گاهی خواب و
رویاها،ان تصاویر را می سازم.شیوه کار معموال به این ترتیب است که
ان ایده ذهنی را ابتدا روی کاغذ طراحی می کنم.بعد شروع می کنم به
عکاسی کردن عناصری که در ان تصویر الزم دارم.در اخر هم در یک
فرایند دقیق و معموال پیچیده انها را با استفاده از نرم افزار ترکیب میکنم
و یا با استفاده از تکنیک نقاشی دیجیتال به صورت واقعی میکشم.این
فرایندی است که به ان اصطالحا فتومونتاژ می گویند.
در مقایسه با سایر عکاسان فاین ارت چه توصیفی از کارهایتان
دارید؟
عکاسی را در سال ۱۳۸۲و با یک دوربین انالوگ بدون هیچ معلمی
شروع کردم.اصول فنی کار با دوربین را از روی کتاب های اموزش
عکاسی می خواندم و نگاتیوهایم را با کمک دوستانی که در انجمن
سینمایی داشتم،در تاریکخانه انجمن ظاهر و چاپ می کردم.
از نظر من کارهایم بیش از ان که به عکاسی نزدیک باشند،به نقاشی
و سینما نزدیک هستند.به نقاشی به خاطر شیوه ساخت و پر جزئیات
بودنشان و به سینما به خاطر زمانمند بودن و روایت گری شان.
در مورد سبک عکاسی مورد عالقه تان توضیح دهید و
چطور شد که این سبک را انتخاب کردید؟
چند عکاس را نام ببرید که عکس های ان ها برای شما جذاب
هستند؟
از سال ۱۳۸۷که توانستم یک دوربین دیجیتال بخرم،عکاسی به
بخش معماری از زندگیم تبدیل شد.فناوری دیجیتال به عکاس این
امکان را می داد از هر چه می خواهد تعداد بیشماری عکس بگیرد.
من هم ناخوداگاه شروع کردم به عکاسی از طیف وسیعی از سوژه ها
و در ژانرهای مختلف از مستند اجتماعی تا عکاسی تئاتر.اما خیلی
زود متوجه شدم انچه که انجام می دهم،ان چیزی نیست که دلم
می خواهد.این شد که یکباره همه چیز را متوقف کردم.دقیقا ۹ماه
عکاسی نکردم.شروع کردم به تحقیق،پژوهش،مطالعه و دیدن.
جستجو و جستجو.نمی دانستم چه می خواهم اما می دانستم انچه
به عنوان عکاسی انجام می دهم با درون من بی ارتباط است.تا اینکه
روزی با اثاری از یک هنرمند خارجی روبرو شدم،ان ها تصاویر
خیالی بودند و فضایی فرا واقع گرایانه داشتند.در ان لحظه بود که
گویا چیزی در ذهن من متولد شد.توانسته بودم به یک سرچشمه
درونی وصل شوم.گویا حاال در استانه اتاقی بودم که مدت ها در
راهروی تاریک به دنبالش می گشتم.در ان زمان اصال نمی دانستم
که ان اثار چطور ساخته شده اند.حتی مطمئن نبودم که این ها
عکاسی هستند یا نقاشی.با نرم افزارهای ویرایش تصویر سال ها
بود که کار می کردم.شروع به اموختن حرفه ای تر ان ها کردم.
مجدد از کتاب های تخصصی زبان اصلی.این مسیر ادامه پیدا کرد
تا توانستم انچه که در ذهن داشتم را با استفاده از عکاسی و کمک
نرم افزارهای ویرایشی خلق کنم.یکی از اتفاقات جالب انجا بود که
حدود ۶سال بعد از ان مواجه،اثاری از من در کنار اثاری از همان
هنرمند خارجی در شماره ای از فصلنامه عکاسی که ویژه فتومونتاژ
بود به چاپ رسید!
کمتر پیش می اید که یک عکاس برای من خیلی برجسته باشد.بیشتر
منبع الهام و سمت نگاه من به نقاش ها و سینماگرهاست.اما از عکاسانی
که از دیدن کارهایشان لذت می برم می توانم از تیم واکر،هلموت نیوتن
و ...نام ببرم.
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
27 صفحه 27
؟؟؟؟؟؟
گفتگو
گفتگوباهنرمندجوان؛
عاشق نقاشیم و دوست دارم زیبایی های جهان را به تصویر بکشم
*رقیهبقایی
«الیکا کشاورز» ،در ۲۲اذر ماه سال۱۳۶۶
خورشــیدی در شــمیرانات تهــران و در
خانواده ای هنردوست متولد شد ،زمانی که
شش ماه بیشتر نداشــت والدینش متوجه
شــدند که از چشم هایش بســی بیش تر از
گوش هایش اســتفاده می کند .این رخداد
تلخ بود؛ اما واقعی .او ناشــنوا به دنیایی پر از
ســکوت و ارامش قدم نهاد .او قلم گرفتن را
از دو ســالگی شــروع کرد و به روح بی جان
کاغذ ســفید زندگی بخشــید .تمام حاالت
و خلقیات درونی اش را با ترســیم شــکل و
نقاشی بروز می داد؛ انگار تنها راه ارتباطش
با دنیــای پرهیاهــوی اطرافش قلــم بود و
نگاره هــای زیبنده ی کاغذ ،اســتعدادش
شــگرفت بود و عالقه اش به نقاشــی وصف
ناپذیر ،همواره مشتاق و خواستار اموختن.
«الیکا کشــاورز» نقــاش جــوان درباره ی
عالقه مندی خود به هنر نقاشــی می گوید:
«عالقمنــدی من به نقاشــی زمــان نداره
بهتره بگم از لحظه ای کــه یک کودک می
تونه قلم به دســت بگیره شــوق خلق اثار
هنری در درون من جوونه زد ،این اشــتیاق
بیشتر و بیشتر شد و رســید به جاییکه االن
هستم ،مسیر پر از فراز و نشیب بود؛ ولی من
همیشه ثابت قدم و پیشــرو بودم ،خونواده
ی عزیــزم من رو تــوی این مســیر خیلی
کمک کردند که هرگــز فراموش نمی کنم.
ســبک کار من رئال هســت و نمایشگاهی
گروهی و انفــرادی زیادی داخل و بیشــتر
خارج از کشــور برگــزار کــردم ،در ترکیه،
گرجستان ،فرانسه ،ایتالیا ،امریکا و ...از بین
این نمایشــگاه ها یکیش با سبک متفاوت
بود که بر می گرده به افــکار درونی من که
نمایشگاه بسیار موفقی بود و بیشتر از نیمی
از اثار من در اون نمایشــگاه فروخته شد».
وی بــا بیان اینکه همیشــه در نمایشــگاه
ها بــا اســتقبال بازدیدگننــدگان مواجه
می شــدم ،می افزاید« :همیشــه و همه جا
تمام افراد بــه من محبت و لطف داشــتند
و همه با مهر تمــام کارهای مــن رو دنبال
کردند که ممنون تک تکشــون هســتم».
14
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
کشاورز دوست دارد سفر کند و زیبایی های را
به تصویر بکشد ،از اولین نقاشی خود این طور
می گوید« :من همیشــه هر انچه که دوست
داشــتم رو کشیدم ،شــاید بهتره بگم دوست
دارم خیلی بیشــتر ســفر کنم ،خیلی بیشتر
زیبایی ها رو ببینم و تا جایی که می شــه انها
رو با قلم و بوم ثبت همیشــگی کنم .االن هم
یک مجموعه ای از اثار در دســت نقاشی دارم
که به ایران باستان برمی گرده و فکر می کنم
مجموعه ی ارزشــمندی خواهد شد .قبل تر
به این نکته اشاره کردم که زمانی که تونستم
قلم در دســت بگیرم شروع به نقاشی کشیدن
کردم؛ ولی یکی از اولین اثــرات هنریم کارت
پستالی هســت که برای خواهرم ارسال کردم
زمانی که بــرای درمــان در خــارج از ایران
بودم در دو ســالگیم و ایشــون در ایران بود».
وی در خصوص مشکالت سر راهش این طور
می گوید« :صد در صد مشــکالت در ســر راه
همه هست ،تک تک ما .چگونه نگاه کردنشون،
چگونه اندیشیدن بهشــون و چگونه رد شدن
ازشون مهمه ،من هم مثل همه مسیر همواری
جلوی راهم نبوده ،راه من هم پر از فراز و نشیب
بود که باعث شده جایی بایستم که االن هستم .
من کوچکتر از اونی هستم که بخوام توصیه ای
بکنم؛ ولی می تونم یه حرف خواهرانه به تمام
کسانیکه عشق به انجام کاری دارن بکنم و اون
هم اینه که ،هرگز نباید تســلیم بشن و هر بار
باید محکمتر از قبل قدم بردارند .من مادرزادی
ناشنوا هستم از بدو تولد ،جامعه ای که کوچک
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
هم نیست و همه شبیه من هستند مشکالت
بسیار بسیار زیادی دارند که واقعا باید بهشون
اهمیت داده بشه ،درک بشــه و برای کمرنگ
کردنشــون تالش بشــه ولی این مشکالت با
اینکه یــه جاهایی روح من رو می خراشــید،
دلم رو تیره و تار می کرد ولی عشــق به خلق
این هنر زیبا بر همه شــون چیره می گشت».
کشــاورز درباره جمله معلولیــت محدودیت
نیســت ،معتقد اســت« :باید منطقی به این
کالم نگاه کرد ،اینکه بشینیم و بگیم معلولیت
محدودیت نیســت خیلی موافق نیســتم تا
جایی که جامعه ی اگاهی داشــته باشــیم،
معلولیت بــرای مایی که دچارش هســتیم
قطعا محدودیت نیســت؛ ولی ایــن محدود
نبودن فقط به مــا بر نمی گرده تــا زمانی که
جامعه رفتار با یک فرد ناشنوا ،نابینا ،کم توان
حرکتی ،کم تــوان ذهنی و ...رو بلد نباشــه
ناخوداگاه ســر راه ماها سدی خواهند ساخت
که عبور ما رو محدود نه ولی با سختی مواجه
می کنه .ارزوی من برای همــه ی افراد دنیا،
صلح ،ارامش ،ســامتی ،قدم گذاشــتن در
راه هدفشــون و جهانی بدون جنگ هست».
وی در پایــان اظهارکــرد« :در پایــان از
کســانیکه که در ایــن مقاله مــن رو دیدند
و شــنیدند ازتون بســیار سپاســگزاری می
کنم که وقــت گرانبهاتــون رو در اختیار من
قــرار دادید و بــرای تک تکتون ســامتی و
ارامــش از درگاه ایــزد منان خواســتارم». صفحه 14
داستان
قصه مرد و دریا
نویسنده :ولی اله نیسریان
تقدیم به دوستم شیرزاد
مــرد رو بــه دریــا ایســتاده بــود و امــواج را نــگاه
مــی کــرد .دریــا چــه بــی تــاب بــود .امــواج مانند
معشــوفه هایــی که بــی قــرار شــده انــد ،یکدیگــر را
در اغوش می گرفتند ،در هم می پیچیدند ،بی هیچ شــرم و
حیایی .از مسافت دور کف به دهان غرش مستانه می کردند و
شتابان به سوی ساحل می امدند .شاید به ساحل می امدند
که نظاره گران را به جشــن شــادمانه خود دعوت کنند .به
ساحل که می رســیدند ،انگار به ارامش پس از هم اغوشی
رسیده اند ،ارام می گرفتند .با طنازی خودنمایی می کردند و
همچون رقصنــده ای باز جلوه کنان باز می گشــتند .جمع
مستانشــان هلهله کنان و دف زنان بار دیگر برای شــروعی
شــورانگیزتر دســت به دســت یکدیگر می دادند .برایشان
خستگی معنا نداشــت .مرد خیره مانده بود به این جشن پر
شــکوه .مرغان دریایی انگار این حال و هوای مســتانه را می
شناختند .در این جشن و شــادمانی شرکت می کردند .انها
هم سر از پا نشــناخته می چرخیدند و اواز می خواندند .هوا
مرطوب بود و چسبناک ،می نشست به تن ادمهایی که امده
بودند برای دیدن این ضیافت .اب در گوش مرد زمزمه کرد :
بیا ،به جمع ما بیا ،در رقص ما شرکت کن .با ما برقص و رها شو
از همه غمهایت .اول لطافت اب را در میان انگشــتان پایش
حس کرد .بعد این حس مانند پیچکی ارام ارام تمام وجودش
را در بر گرفت .حس زیبای هم اغوشی امواج با هم ،حاال شده
بود هم اغوشــی امواج با تن مرد .دســت هــای لطیف اب
نوازشــش می کردند ،لطافــت اب او را برد بــه نهرهایی که
نخلستانهای ابادان را سیراب می کردند ،با فرهاد بود و جاسم .
اول کتاب می خوانند ،یک عالمه حرف می زدند بعد تن خیس
از عرقشان را می زدند به اب نهر .مرد در دوردست ابرها را دید
،همچون لشکر سیاه پوشی به مهمانی دریا امده بودند .دریا
فریاد شادی کشید و ابرها غریدند ،موج قد کشید ،تالش کرد
مانند میزبانی نیک به ابرهای مهمان برسد ،اسمان مغرور به
خوش امد گوئیش پاســخ داد .مرد تا زانو توی اب بود .دیگر
جایی در این مهمانی نداشت ،پشت کرد به این همنشینی ،
ارام ارام به طرف ساحل امد .شنهای کف دریا زیر پایش بازی
می کردند .حرکتش دیگر شتاب موقع امدن در اب را نداشت
.دریا نمی خواست مهمانش ترکش کند ،چند موج فرستاد تا
او بماند ،مرد در ساحل پیرزن و جوانکی را دید که منتظرش
هســتند .پیرزن تکیده بود و قاب عکســی در دست داشت .
28
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
عکس جوان توی قاب ،مانند جوانک کنار پیــرزن متحیر او را نگاه
میکردند .جوانک دست انداخته بود دور شانه های پیرزن و با سکوتی
پرسشــگر منتظر بیرون امدن مرد از اب بود .مرد دیگر به دریا فکر
نمی کرد ،او هم نظاره گر جوانک و پیرزن که قاب عکس را محکم در
میان دستانش و چسبیده بر سینه اش گرفته بود شد .فکر کرد شاید
جوانک برادر جوان توی قاب عکس است و حتما پیرزن مادر هر دو .
صدای سنج و دمام و قاب عکس جوان همسایه که بتازگی در دریا به
همرا دوستش غرق شــده بود ،کودکی مرد را زنده کرد .ابوالفضل با
دوستش رفته بودند رودخانه بهمنشیر ماهی بگیرند ،چند روزی از
انها خبری نشد و بعد از چند روز جریان اب جنازه انها را به داخل یک
نهر کشانده بود .می گفتنند عرب کشاورزی صبح زود جنازه ها را
پیدا کرده و به پاسگاه ژاندارمری خبر داده .قاب عکس ابوالفضل هم
در اغوش مادرش بود و قاب عکس رفیق ابوالفضل هم در اغوش مادر
رفیق ابوالفضل .انگار مادرها به کس دیگری اعتماد نداشــتند و که
قاب عکس را به او بدهند .مادرها گریه هم نمی کردند ،اما چهره شان
دیگر مثل قبل نبود ،مادر ابولفضل را چند بــار در میان جمع زنان
محل دیده بود و همیشه مادر ابوالفضل بلند بلند حرف میزد و بلند
بلند می خندید ولی حاال فقط زل زده بود به جلو و چند زن او را گرفته
بودند و راه می بردند .صدای سنج و دمام خاکستون ابادان را به لرزه
اورده بود کودکی مرد می دید همه گریه می کنند ،هم برای دو جوان
و هم برای مادرهایشان .کودکی مرد با موج عزاداران حرکت می کرد
و مواظب بود زیر دست و پا له نشــود .دو قبر کنار هم کنده بودند ،
چند نفر در اطراف قبرها ،خاک را جا بجا می کردند .تابوتها با سیل
جمعیت به قبرها رسید .جمعیت راه باز کرد برای دو تابوت و دو مادر .
مادر ابوالفضل با قاب عکس پسرش نشســت کنار زمین چال شده .
تابوت را که زمین گذاشتند ،مادر ابوالفضل غش کرد و سرخورد توی
قبر پســرش .کودکی مرد دیگر چیزی ندید .چند روز بعد مادرش
گفت :مادر ابوالفضل طاقت دوری پسرش را نداشت .حاال مرد کامال
از اب بیرون امده بود ،ایستاده بود مقابل مادر و جوانک .شلوارش تا
زانو خیس بود و پایش برهنه .شاید رفتارش که در این حال و هوا به
اب زده بود ،مناسب نبود .بر خودش مسلط شد و سالم کرد .پیرزن
زل زده به جلو ،خیره شده بود به دریا .جوانک فقط نگاه می کرد به
مرد و شلوار خیسش ،خواست حرفی به تندی بزند که گوشی موبایل
مرد به صدا درامد .مرد به صفحه گوشی تلفن نگاهی انداخت ،از مادر
و جوانک دور شد و به مدیر شرکت که پشت خط بود سالم کرد .مدیر
با عصبانیت پرسید :کار تمام شد ؟ مرد خواســت پاسخ دهد ،ولی
رئیس دوباره با همان لحن گفت :زود تمامش کن و برگرد شرکت .
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 28
بهترینبابایدنیا
نو یسنده :مهین علیمردانی
یادم میاد نوجوان که بــودم روزهای جمعه پدرم منو که تنها
فرزند خانــواده بودم میبرد روســتا وزمانیکه اهالی روســتا
برای دیدن پــدرم میامدند مــدام ازاو خواهــش میکردند
دلشان را شاد کند .روستا بشــدت کوچک ومحقر بودوگمان
نمیکنم بیش از ده الی پانزده خانــوار انجا زندگی میکردند.
بهمیــن خاطر وقتــی پــدرم وارد روســتا میشــد همه از
امدن او بــا خبــر میشــدند .همیــن تعــداد جمعیت از
پــدرم خواهــش میکردنــد دقایقــی دل انهارا شــادکند
چون نه برقی بود ونه رادیو .پدرم (نــی ) قدیمی وزیبایش را
از جیب کتش بیرون میاورد وبا دمیدن در ان ،پســرکی ۱۵
ساله ،با ضرب اورا همراهی و بساط شــادی را فراهم میکرد.
ازانجا که میدانســتم حقوق پدر کفاف زندگیمان را نمیدهد
خواســتم کاری برایم دســت وپا
بعد از اخــذ دیپلم از پدرم
کند واو مدام طفره میرفت که بعــد از تحصیالت عالیه اقدام
به خواســته من خواهد کرد ،تاباالخره اصرار من باعث شــد
یکروز مرا برد پیش شــهردار .راستش شــهردار وقتی شنید
قصددارم باکار ،کمک خرج پدرم باشــم کلــی منو تحویل
گرفت وتشــویق کرد ونهایتا منو بیکی ازادارات شــهرداری
معرفی نمود ومن از فردا مشغول کارشــدم .اولین حقوقی را
که ازشهرداری دریافت کردم گذاشتم داخل یک پاکت نامه
وگذاشــتم روی طاقچه اتاق .وقتی پدرم پاکت رادید ازطریق
مادرم متوجه حقوق من شــدودرحالیکه پاکت رامیگذاشت
داخل جیب شــلوار م بمن گفت :حقوق من ،کفاف زندگیمو
نو میده اما حقوق تو فقط میتونه کتابهای درسی تورو تامین
کنه واز خونه خارج شــد .این حرف پدرحسابی منوهوشیار
کردکه باید تالش بیشــتری انجام بدم .ازفردای اونروز با یکی
دونفر ازرفقا قرار گذاشــتیم من بجای خرید کتاب درســی ،
از کتابهای اونا اســتفاده کنم تا بتونم بجــای خرید کتابهای
درســی ،اول (تنبک) بخرم و نزد فروشــنده ،نــت هارو یاد
بگیرم .باین ترتیب برای خودم برنامه ریزی کردم وحســابی
چســبیدم به درس وتمرین ضرب .طولی نکشید که ضرب
رو یــاد گرفتم و توی مجالس دوســتان شادشــون میکردم
،تااینکه یه روز یکی از دوستان پیشــنهاد دادحاال که ضرب
،رو خــوب یاد گرفتی میتونــی توی خیابونا هــم بزنی .من
جلوی متــرو را ترجیــح دادم وشــروع به فعالیــت کردم.
طولی نکشــید که یه روز گفتن مســئولین بــرای بازدید از
متر و دارند میــان مترو اینجا .من طبــق معمول رفتم جای
همیشــگی واهنگ فیلم( ســلطان قلبهــا) رو زدم .همون
موقع مســئولین وارد ایســتگا ه مترو شــدند .شخصی که
از اون محافظــت میکردند عینک دودی بچشــم داشــت .
وقتی منو دید سری تکان دادو روی کارت ویزیت اش چیزی
نوشت وگذاشت روی پولهایی که مردم میریختن روی پارچه
.بارفتن او ،کارت را برداشــتم نوشــته بود :خســته نباشی.
من فالنی شهردار هســتم فردا ســاعت ۹دفترم منتظرت
هستم ......حســابی شــوکه شــده بودم .از ان لحظه تا فردا
خواب و خوراک نداشــتم ......فردا سرساعت ۹صبح وارد اتاق
شــهردار شــدم .خودش بود همان مردی که منو استخدام
کرده بود .بااشــاره اوروی مبل نشســتم .گفت :هرگز فکرم
خطا نمیره .امــروز وقتی دیــدم با نواختن ضــرب ،هم دل
مردم رو شــاد میکنی وهم تالش میکنی درامد بیشــتری
کسب کنی خیلی خوشحال شــدم .تو دراینده مرد بزرگی
خواهی شــد.. .جوابدادم :اگر انســانی مثل شــما دستم رو
نمیگرفت قطعن امروز جنابعالی شاهد چنین اتفاقی نبودید.
وبعد خداحافظی کــردم و از اتاقش بیرون امــدم .از فردای
انروز زندگــی را همچنان که برنامه ریزی کــرده بودم پیش
بردم تا جاییکه دوســال بعد بایکی ازخانمهــای همکارم در
شــهرداری ازدواج کردم واالن چند وقته پا بماهه و هرروز (
ویار) داره......فعال تنها چیزی که فکر مو مشــغول کرده اینه
که واقعا اگر مســئولین ویــا همه ی مردم بداد هم برســند.
مملکت گلســتان خواهد شــد چون باین نتیجه رسیدم که
اصل زندگی در انســانیت خالصه میشــه .فقــط همین......
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
15 صفحه 15
مرد مکث کرد و گفت :جنازه در ســردخانه است .هنوز جواز دفن
صادر نشده .دارم می روم پزشــک قانونی .رئیس دوباره گفت :زود
تمامش کن .به مطبوعات نکشــد .دیه را بده و خالص .هر جا هم
پول الزم بود خرج کن .سریع بیا شرکت .چند محموله جت اسکی
رسیده بندرعباس .باید بروی برای ترخیص .همه پیش فروش شده
و مشتری ها منتظرند .تلفن قطع شــد .مرد چشمانش را بست و
صورتش از انچه شنیده بود درهم شد .خجالت کشید برگردد و به
مادر جوان که تکیده بود و عزادار نگاه کند .رفت و جورابها و کفشش
را پوشــید .جوانک کمی از الهتاب افتاده بود ولی نگاه پرسشگرش
همچنان بر مرد ســنگینی می کرد .جوانک پرسید :بالخره جنازه
برادرما تکلیفش چیه ؟ چرا به مــا تحویل نمی دند خاکش کنیم ؟
اینجوری برادر ما سرگردانه .مرد گفت :حق با شماست .من دیروز
پزشک قانونی بودم .بیائید برویم پزشــک قانونی ،الباقی کارهای
اداری را تمــام کنیم و جنازه را برای خاکســپاری تحویل بگیریم .
شــرکت همه هزینه ها را تقبل می کند .نگران چیزی نباشــید .
نتوانست به چهره مادر نگاه کند .در راهروی پاسگاه انتظامی مرد با
پیرزن و جوانک روی صندلی نشسته بودند .سربازی به انها نزدیک
شد و انها را به اطاق رئیس پاسگاه برد .رئیس پاسگاه پرونده ای را که
روی میزش بود می خواند .مرد ،مادر و جوانک مقابل رئیس ایستاده
بودند .رئیس پاسگاه سرش را از روی پرونده بلند کرد رو به جوانک
کرد و گفت :امیر علی ،اگر حرفی یا ....ســپس شتابزده گفت :بیا
امیرعلی اینجا را امضا کن .جوانک با تردید گفت :برگه چیه ؟ چی را
باید امضا کنم ؟ و به مادرش نگاه کرد .رئیس پاسگاه گفت :اگر این
برگه را امضا نکنی ،پزشک قانونی جنازه برادرت را تحویل نمی ده .
مادر ســکوت کرده بود و قاب عکس را به ســینه اش می فشرد ،از
پسرش همین مانده بود ،شــاید فکر می کرد می خواهند این قاب
عکس را از او بگیرند .مرد از پنجره مشرف به حیاط پاسگاه ،تجمع
حداقل بیست زن و مرد روستایی را دید .حواسش رفت به درختی
که چند پرنده النــه کرده بودند .مرد بلند شــد و امد کنار پنجره .
پائین درخت ،جوجه ای که از داخل النه ســقوط کرده بود و روی
زمین افتاده بود را دید .پرنده مــادر در اطراف جوجه اش پرواز می
کرد ولی قادر به کمک نبود .گربه ای کمین کرده بود و به تالش مادر
جوجه نگاه می کرد .با دوستانش در نخلستان بودند و جوجه بلبلی
که روی خاک پر پر می زد ،از روی زمین برداشــت .جاسم گفت :
بدش به مو .جوجه را گرفت و از نخل باال رفت .او و فرهاد با نگرانی به
باال رفتن جاســم از درخت نخل نگاه می کردند .جاسم از درخت
پائین امد و بچه ها همه باهم خندیدند .مرد دلش می خواست که به
حیاط پاســگاه برود و جوجه را از روی زمین بردارد .رئیس پاسگاه
گفت :امیرعلی ....برادرت نباید ســوار جت اسکی می شد .باید انرا
تحویل مهندس شــرکت می داد و مهندس شــرکت هم تحویل
خریدار .امیر علی عصبانی شد ،امد طرف میز رئیس پاسگاه ،شدت
تاثر و غم مرگ برادر ،کنترل حرف زدن را از او گرفته بود .به شمالی
حرف زد .رئیس پاسگاه گفت :جوری حرف بزن که نماینده شرکت
متوجه بشه .و سپس هر دو رو کردند به مرد که نماینده شرکت بود .
مرد حواســش پیش جوجه بود و گربه ای که کمین کرده بود برای
طعمه .رئیس پاسگاه از جایش بلند شد و امد طرف پنجره .به مرد
گفت :اینها وابستگان متوفی هستند .سپس به طعنه ادامه داد :شما
مگر نماینده شرکت نیســتید ؟ مرد امد و روی یک صندلی نشست .
مادر هنوز سرپا ایســتاده بود .مرد بلند شــد و صندلیش را داد مادر .
رئیس پاســگاه و امیرعلی حرکات مــرد را نگاه می کردنــد .مرد به
امیرعلی نگاه کرد .به طرفش رفت .ببین امیرعلی ،برادرت را حضوری
ندیده بودم ،چند سال بود که با شرکت همکاری می کرد ،با هم تلفنی
حرف زده بودیم ،ولی مالقاتی با هم نداشــتیم .بنظرم پسر خوب و با
معرفتی می امد .چند بار دعوتم کرد به شمال بیایم و میگفت مادرم
دستپختش عالیه .سالها بود که جت اسکی ها را از انبار می اورد کنار
ساحل و مهندس هم انها را تست می کرد و تحویل مشتری ها می داد .
سالها برادرت ،جت اسکی ها را می دید ،دلش می خواست یکبارهم
شده ،سوار یکی از انها بشه و باهاش یک دوری توی دریا بزنه .حق هم
داشت .مگر یک ادم چند بار می تونه به دلش نهیب بزنه ،حتما توی
این سالها به دلش می گفته :اینها مال تو نیست .تو حق سوار شدن و
دور زدن با جت اسکی داخل دریا را نداری .اما انروز دیگه داداشت به
حرف دلش گوش کرد ،مهندس دیر کرده بــود ،قرار به وقت دیگری
موکول شده بود و برادرت شرایط را مناسب دید ،حتما با خودش گفته
همان دم دمای ســاحل یک چرخی می زنم و تا مهندس و مشتری
بیایند بر می گردم ساحل ،منهم این یکبار به حرف دلم گوش می کنم
.مرد مکث کرد .دوباره رفت طرف پنجره ،دیگر ازجوجه و شکارچی
خبری نبود .تجمع کنندگان هم کم شده بودند .دوباره برگشت طرف
امیر علی .جلیقه نجات هم نمی پوشــه و می زنه به دریا .اولش حتما
توی محدوده ساحل بوده ،بعد میره اون جایی که امواج قد می کشن .
خواست بگوید ،انجایی که امواج معاشقه می کنن ،حاال برادرت توی
سردخانه منتظره .من مطمئن هستم برادرت خوشحاله ،به ارزوش
رسیده و جانش را سر ارزوش گذاشت .خیلی ها هستند که زندگی می
کنند ،می میرند و به ارزوشــان نمی رسند .تصمیم با خودته ،بیشتر
قضیه را کش بدی ،من مطمئن هستم ادمهایی که در تهران نشستند
همین دیه را هم نمی دهند ،هزینه مراسم خاکسپاری را نمی دهند و از
همه مهمتر ،به مــادرت نگاه کن .به نظرت چــرا اون قاب عکس را از
خودش جدا نمی کنه .اون پســرش را بالتکلیف می دونه .حتی نمی
دونه جنازه بچه اش کجاست ؟ حاال تصمیم با خودته .اون برگه امضا
کن ،برویم جنازه را تحویل بگیرم ،به خاک بســپاریم و ارامش را به
مادرت برگردانیم .امیرعلی همه مدتی که مرد حرف می زد ،ساکت
بود .برگشت و به مادرش نگاه کرد .مادر همچنان زل زده بود به دیوار
روبــرو .امیرعلــی رفــت طــرف میــز رئیــس پاســگاه .
صدای قــران و مرثیه خوانی در گورســتان روســتا همــراه با گریه
روستائیان ادغام شــده بود .مرد کنار ایســتاده بود و به مراسم نگاه
می کرد .تلفنش بــه صدا درامد .رئیس شــرکت مثل همیشــه با
فریاد و تشــر حرف می زد .به مرد گفت :مراســم که تمام شد سریع
بیا تهران .مــرد نگاه می کرد به مــادر امیر علی با نگرانی گوشــی را
قطع کرد و رفت طــرف تجمع عزاداران .مادر امیــر علی که کنار قبر
نشسته بود وقتی تابوت پســرش را اوردند و کنار قبر گذاشتند ،افتاد
توی قبر .مرد گریه می کرد ،نتوانســته بــود در دوران کودکی برای
مادر ابوالفضل گریه کند .امــا امروز برای مــادر امیرعلی گریه کرد .
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
29 صفحه 29
به دنبال عشق واقعی
دکتر فریدون خیام فر -قسمت دوم بدهید جایز است.هیچ بد
نامی در ان نیست و مخفیکاری و الپوشانی در ان وجود نداردعشق
به خانواده تنها عشق .واقعی است که دران همه تمایالت سیراب
میشود.
عشق ازاد -رابطه جنسی بر اساس انتخاب فرد که محدود به
ازدواج نمی شود
شیفتگی -در عهد جدید به معنای عشق احساسی مشروط به کار
می رود یعنی«دوستت دارم چون…»
عشــق افالطونی – یک رابطه نزدیک که در ان رابطه جنســی
وجود ندارد یا ســرکوب یــا محدود شده اســت .در این عشــق
علی رغم رابطـ�ه نزدیک ولی نزدیکـ�ی وجود ندارد و بـ�ه ا ن �pla
tonic loveنیز گفته میشــود .رز ســفید نماد این عشــق اســت،
هر چنــد گفته میشــود او خود هرگــز از این اصطالح اســتفاده
نکرده اســت ولی در قــرن پانزدهم برای توصیــف رابطه عاطفی
احساسات میان سقراط و شــاکردانش به کار رفته .شاید مثال ان
را در ادبیات خودمان شــبه به عالقه شــمس و موالنا ذکر کرد که
خنک ان قماربازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش اال مستی قمار دیگر
ویا در جای دیگر که می گوید
زاهد بودم ،ترانه گویم کردی
سر حلقه ی بزمو باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
بازیجه کودکان کویم کردی
عشق ظاهری -رابطه عاشــقانه ای که در ان پختگی الزم وجود
ندارد و «راستین» نیست .این کلمه دارای بار معنایی منفی است و
تاکید دارد که عشق در دوران جوانی معموالً کمتر راستین و واقعی است.
عشــق بــه مذهــب -تعهــد و دوســت داشــتن خــدا یــا مذهب،
بــه نظــر برخــی بــاال تریــن مرتبــه عشــق حقیقــی اســت
عشق رومانتیکـ عالقه ای که ترکیبی از صمیمیت و میل جنسی
است.
عشــق راســتین -عشــق بدون قید و شــرط یا انگیــزه خاص.
دوســت داشــتن فــرد فقــط بــه خاطــر خــود و نــه رفتارهــا یا
عقایــدش .همچنیــن بــه عشــق بی قیــد و شــرط اشــاره دارد.
عشــق یک طرفــه -مهــر عاطفــه ای کــه یــک طرفه اســت.
شــهوت -عاطفه بر اســاس شــهوت و تمایل به ارضی نفس.بسیار فنا
بذیر و ممکن اســت از بیــن برنده ارزشــهای وجودی انســان گردد.
ممکــن اســت موجــب زمیــن گیــری وی در حرکــت تکاملی اش
گردد .به شــرط عفــت موجبات نجــات انســان را فراهم مــی اورد.
عشــق لحظه ای -عشــقی که در لحظه ای که فرد بــرای اولین بار
با فردی تمــاس می گیرد به وجــود می اید .از این عشــق بــه مراتب
در داســتان ها و ادبیــات یــاد شده اســت و بــه “ ” love at first sight
معروف اســت.قلب انســان از جــا کنده میشــود ولی درصــورت باز
شــدن ماهیت اصلی ان و اشــنایی بیشــترو مشخص شــدن حقایق
ممکن اســت رفته رفتــه رنگ ببــازد ،و حتی بــه تنفر تبدیل شــود.
عشــق مســتلزم فــداکاری -فــداکاری و گذشــتن
از جــان یــا چیــز بــا ارزش دیگــری برمبنــای عشــق.
عشق اســاطیری -بــه عشــق های داســتانی و سرشــار از شور و
هیجان به معشوق رسیدن عشــق اســاطیری می گویندمانن شیرین
و فرهاد ویا رومیو و ژولیت هســت کــه در ان علی رغم تالش بســیار
زیاد هرگز به وصال نمیرســند و هــر دو در راه عشــق میمیرند و امید
هســت که در دنیای بعــدی انها دســت به دســت یکدیگــر بدهد.
16
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 16
اﺧﺒار
وزیر فرهنگ وارشاد اسالمی
گرچــه هریــک از وزراء کابینــه رییســی
میتواند ملــت ایــران را ازاین ســردرگمی ،
بالتکلیفی ،گرانی ونبــود دارو نجات دهد اما
بحــث فرهنگوانتخاب یک فــرد فرهنگی
وفرهنگ شناس میتواند کشــوری را نجات
دهدچراکه فرهنگ ،چهار ستون یکمملکت
است .شنیده ها ،حاکی از ان است که رییسی
در مــورد انتخاب محمد مهدی اســماعیلی
بعنوان وزیر فرهنگ وارشــاد اسالمی اشتباه
نکرده اســت .اســماعیلی زمانی میتوانددر
زمینه ســینما موفق باشــد که امور سینمارا
به دســت ســینماگران فهیم که خانه نشین
شــدند امادریایی تجربه دارند واگذار نماید و
درب اتاقــش بــروی حتی یــک کارگر فنی
سینمابســته نشــود چراکه ممکن اســت
تفکــر وراهــکار ان کارگــر بهتــر از رییس
ســازمان ســینمایی باشــد .بامید انــروز...
فیلم قهرمان واسکار
جدیدتریــن ســاخته اصغــر فرهــادی
جــزو ده فیلمی ســت کــه برای شــانس
در اســکار انتخــاب شــده اســت.
استاد بهرام بیضایی در امریکا
پایان دهمین سال حضور بیضایی ،نویسنده،
کارگردان ،ادیب وپژوهشــگرنام اور سینمای
ایــران در دانشــگاه( اســتنفورد) امریــکا.
وی طــی ایــن ده ســال چند نمایــش نیز
روی صحنــه بــرده اســت.هفته گذشــته
بمناســبت ده ســال حضورش دردانشــگاه
مذکور ،اثــار وی مجددا مورد بررســی قرار
گرفــت .امیــر نــادری کارگــردان توانای
ایرانی درایــن برنامه حضور مستمرداشــت.
30
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
در خشش فیلم محمد صادق رنجکشان
فیلــم ســینمایی (متــری شــش و نیــم)
افتخار دیگری برای ســینمای ایران کســب
نمود.ایــن فیلــم باســرمایه محمــد صادق
فیلم نابغه ایرانی نوشته غالمرضا گمرکی و رنجکشــان وکارگردانی ســعید روستا با 128
محمدامید
ســینمادر فرانســه بفروش 245هــزار دالر
مهســا هاشــمی ازجمله بازیگران جوان درعرصه رســید .مجله ( صدای خاک) ایــن موفقیت
ســینما وتلویزیوناســت .اوکه تاکنون دردودوره رابــه کلیه عوامــل فیلــم تبریــک میگوید.
جشــنواره کودک ونوجوان اصفهان جوایزی ازان
خود کرده اســت بعد ازمدتها ســکوت قراراست
دریک فیلم قابل تامل سینمایی ایفای نقش نماید.
مهدی هاشمی شهرام مسلخی در یقه
سفیدها
فیلم سینمایی (یقه ســفیدها) به تهیه کنندگی
وکارگردانــی شــهرام مســلخی پروانــه نمایش
گرفت .دراین فیلم که عمــاد خدابخش انرا تدوین
نموده است ،مهدی هاشــمی .لیال اوتادی.علیرضا
داوود نــژاد ،مهدی کوشــکی .علیرضا اســتادی
وصحرا اســدالهی بازی میکنند.فریبا الســادات
خلیلی مدیریــت تولید این فیلــم رابرعهده دارد.
اتفاقبرایمرتضیشایسته
عاقبت مرتضی شایسته ،تهیه کننده (روز
واقعه) بدلیل انجام تعهداتی که بایشان محول
شده بود او راروانه بیمارستان نمود .شایسته
رییس شورای صنفی اکران براثرفشار کاری
دربیمارستان بستری شد .اقای ساداتیان به
نقل از دکتر معالج ایشان اطالع داد حال عمومی
شایسته بحمداله روبه بهبودیست وبایستی چند
روزی تحت نظر باشند( .صدای خاک) ارزوی
سالمتی برای ایشان دارد.
هنرمنددیگریاسمانیشد
علی سلیمانی بازیگر بااخالق فیلمهای سفربه
چزابه .تنگه ابو قریب ،وضعیت سفید ،درمدت
معلوم وسریالهای پایتخت ،4دادستان،
پرکارترینبازیگر
عصرپاییزی و ....بدلیل بی اهمیتی دولتمردان،
لیال)
(نوبــت
ســریال
حمید فــرخ نژاد کــه در
درسن 50سالگی براثر کرونا منحوس از جمع
بکارگردانی روح اله حجــازی ایفای نقش میکند ،یاران بدیار حق شتافت .روحش قرین رحمت
طبق امار ،جزو پر کارترین بازیگران شناخته شد.
باد
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 30
هنر،هنرمندان و مردم درانتظار
جبار اذین منتقد ومدرس سینما
بــا بدروددولت جناب اقــای روحانی که درادامــه حرکتهای غلط
وغیرملی وغیرمردمی دولتهای پیشــین ،کوهی ازتخریب و انحراف
و ویرانی درتمام عرصه هــای جامعه ،اقتصاد،سیاســت و فرهنگ
ونابســامانیها فرهنگی واجتماعی بــه جای گذاشــت،باتبلیغات
،همســویی هــا وتبانیهــا وبرنامــه ها،دولــت جنــاب اقــای
رییســی،کارخودرااغازکرده اســت .دولتی که همانند دولت های
قبل نه از درون مــردم که ازمیان احزاب حکومتی ســربرون اورده
وسواربرارابه شعروشعار باتوسن های مبارزه بافسادوبرقراری عدالت
بیش ازجاده واقعیــت هادرمســیررویاوتخیل وتوهم به پیش می
تازدوبه هزاران امید واقعی وکاذب دامن زده اســت .واقعیت اینکه
اوضاع جامعــه درتمام زمینه هــا وازجمله فرهنگ وهنر،ســخت
بحرانی وپرازمشــکالت ومعضالت مدیریتی ،ســاختاری ،فرهنگی
وفکری و مناسباتی و اجرایی اســت واگرقرارباشدبه راستی دراین
عرصه هاکارهایی صورت گیرد ،این کارهاباید اساســی و بنیادی و
ریشه ای و کارشناســانه وهمه جانبه وفراگیرباشد،ولی موجودیت
دولت جدید،نشــان نمــی دهد که اهل این اقدام ســترگ باشــد
وبتوانددر جامعه تحول بیافریند .نهایت اینکه دســت به یکســری
رفرمهای ســطحی زند .بدیهی اینکه با شــعر وشــعار وبرنامههای
حزبــی و گروهی ،نمی تــوان معضــالت اجتماعی راســامان داد
واگربنا اســت به عنوان نمونــه درحــوزه فرهنگ،هنروبه تبع ان
سینماوتاتروموسیقی وصداوسیماوسایردســتگاه ها وجریان های
فرهنگی ،تغییر وتحــول انجام گیرد.ایــن حرکت،همزمان باید در
سایرحوزه های اقتصادوسیاست ومناســبات اجتماعی هم صورت
گیرد.محال اســت که بدون ایجاد تغییرات بنیادین وساختاری در
حیطه هــای اجتماعی،اقتصادی وسیاســی،برنامه های فرهنگی-
حتااگربانیت خیروکار کارشناســی همراه باشد-به نتیجه مطلوب
دســت یابد .ازهمین روتغییروتعویض مهره های سیاســی و رنگ
امیزی ظاهــری دفاترواتاق هاوجایگزینی شــعار هــای جدیدبه
جای شــعار های تاریخ مصرف گذشــته دیروز ،نه تنها ثمربخش
نیســت که تداوم اتالف پول مردم و ســرمایه های ملی اهالی هنر
و فرهنگ خواهد بود .فرهنگ وهنر،درکناراقتصادفاســدجامعه،پرا
شوب ترین بخش کشور اســت که نیاز به تحوالت عمیق ودقیق و
انقالبی دارد .این تغییربایددربرگیرنده تحوالت فکری ،مدیریتی،من
اسباتی،اقتصادی،فرهنگی،تولیدی وپخش واکران و اجراباشد.نمی
شــود و نمی توان با حضور ووجودنامدیران،کارناشناسان،سیاست
پیشــگان،ابتذال گراها،باندهــای مافیاوپولشــویان وســوداگری
درفرهنگ وهنروسینماوصداوسیما تغییروتحول ایجادکرد.سینما
وســایرهنرها ودرراس انهافرهنگ کشــورنیازبه انقــالب درتمام
بخش ها و متخصصان و مدیران کارشناس و معماران ومتخصصان
فرهنگی وهمدلی و“ ازهمسویی اهالی فرهنگ وهنردارد“،می اید.
هفتهی پر رفت و امد برج ازادی تهران از
سوی مقامات خارجی و سفرا
برج ازادی میزبان سفرا و تعدادی از میهمانان مراسم تحلیف رئیس
جمهوری ایران شد.
به گزارش روابط عمومﯽ برج ازادی ،تعدادی از مقامات و میهمانان
مراسم تحلیف هشتمین رئیس جمهوری ایران ،میهمان برج ازادی
تهران بودند و از این نماد ملی و باشکوه بازدید کردند.
روخلیو مایتا وزیر امور خارجه کشور بولیوی ،ساچا سرخیولورنتی
دبیرکل اتحادیه البا ،خانم رومینا پرز سفیر بولیوی ،سعید مراد
فتاحزاده ،رئیس کمیته بین الملل نمایندگان مجلس عالی
تاجیکستان ،محمد عطا سلطاناف ،مدیرکل مطبوعات مجلس
نمایندگان تاجیکستان ،معروفجان عبدالرحماناف ،دبیر اول سفارت
تاجیکستان،کریستوفزاخیاالکاسیسنمایندهویژهپاپفرانسیس،رهبر
کاتولیکهایجهان،رودریگودیازردوسانتوسسفیربرزیلدرایران،دراگان
تودورویچ سفیر صربستان در ایران ،کارلوس انتونیو الکاال کوردونس،
سفیر ونزئال در ایران ،دینی اپلیانا دبیر اول سفارت اندونزی در ایران
از جمله این میهمانان بودند که از پیشنهادات سید عباس عظیمی
رئیس موزه و برج ازادی برای تعامالت فرهنگی و هنری و همکاری
های مشترک استقبال کردند.
یک تشکر کوتاه
نشریه ای که پیش رو دارید یازدهمین شماره ایست که افتخار
همکاری با (صدای خاک) رادارم که صفحات سینمایی انرا بانظر
مثبت مدیر نشریه (بانو مریم حضرتی) راه اندازی کردیم .خوشبختانه
تا قبل ازاین شماره درمیان اهالی وعالقمندان به سینما ،خوش
درخشیده است .ایکاش صفحه نظر خواهی خوانندگان میداشتیم
تاصدق گفتار حقیر شفاف سازی شود .بهرحال الزم دانستم از تک
تک دوستان واهالی فرهنگ وهنر به ویژه مسئولین محترم وزارت
ارشاد که بوسیله تلفن ویا بصورت پیامک ،نگارنده رامورد لطف
وعنایت خودقرار میدهند سپاسگذاری نمایم .البته از بزرگوارانی که
عاشق مطالب سینمای قبل انقالب هستند تشکر ویژه دارم ودست
تک تک شما خوانندگان (صدای خاک) را به گرمی میفشارم.
غالمرضاگمرکی
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
شماره سی و یکم
1۷ صفحه 17
صفحه 31
گفتگو
محمدرضانصیریافشار:
برایاموزشهنرمبهنسلجواناراموقرارندارم
گفتگو:ابوالفضلکیمیایی
محمدرضــا نصیــری افشــار هنرمنــد و معمــار بناهــای هنــری،
مجسمه ســاز ،طراح و ســازنده اثار هنری بــا چوب ،ســنگ و فلز ،در
بیســت و دوم اردیبهشــت هــزار و ســیصد و پنجــاه در محله هفت
چنــار تهــران بدنیا امــد .وی اکنون در ســن ۵۰ســالگی با نشــاط
و پشــت کاری وصــف نشــدنی هنر خــود را بــر روی چــوب نمایان
میســازد و اثاری را خلــق می کند که تحســین همــگان را در بر دارد.
افشــار از کودکــی هنــر خــود را نمایــان کــرد و از همــان
ابتــدا بــا اســتفاده از وســائل خراطــی و طراحــی روی
چــوب ،اشــیای زیبــای هنــری را هنرمندانــه می ســاخت.
محمدرضا نصیری افشــاردر گفتگو بــا خبرنگارصدای خــاک ،درباره
فعالیت های هنری خــود گفت :کار هنر را از ۸ســالگی شــروع کردم،
از همان دوران ابتدایی به نقاشــی عالقه خاصی داشــتم و با کنده کاری
بر روی چوب مجسمه ها و اشــیای هنری می ســاختم .به جهت اینکه
پدرم یک نظامی بود به مدت ۶ســال از دوران دفاع مقدس را در بوشهر
زندگی کردیم و با توجه بــه عالقه ام به امور فنی و هنری در هنرســتان
فنی و حرفه ای بوشهر و در رشته تراشکاری مشــغول به تحصیل شدم.
در همان دوران که ۱۳ســال بیشــتر هم نداشتم موفق شــدم پرسی را
طراحی کنم اما متاسفانه نه تنها با اســتقبال روبرو نشدم بلکه موانعی بر
سر راهم پدید امد که میل به اختراع و ســاختن را در من سرکوب کرد.
این هنرمند توانا بیان کرد :در ۱۵ســالگی بود که یکدســتگاه خراطی
ساختم و باســماجت تمام بر این ساخته ام پافشــاری کردم و نتیجه اش
این شد که این دســتگاه دیده شــود و لوح تقدیری نیز برای ساختن ان
دســتگاه دریافت کنم .رفتــه رفته باگذشــت زمان وعالقــه ذاتی ام به
خلق اثار هنری از چــوب و اهن دلیلی شــد تا کارگاهــی را راه اندازی
کنم و اثار فاخــر هنــری از ترکیب عناصر چــوب و اهن بســازم این
اثار بســیار مورد توجــه ســرمایه داران و صاحبان ثروت قــرار گرفت.
وی ادامــه داد :اثــار هنری و انتیکــی مانند کالســکه های الکچری و
درب های انتیک و مبلمان های هنری از ترکیب فلز و چوب ،تماماً حاصل
تراوشــات ذهن و ساخته ی دستم بود .طراحی و ســاخت رستوران های
الکچری ،طراحی هــای داخلی و اثار هنــری از چوب و فلز و ســنگ و
ســاخته های دســت هنرمندی که جنس و نوع مواد مانعی بر خلق اثر
نبود ،بســیار مورد توجه سرمایه داران هنر دوســت قرار گرفت و من هم
هر روز ساخته های ذهنم را تجسم می بخشــیدم تا انجا که دیگر تاب و
توان و تحمل برخورد های این جماعت پول دار برایم عذاب اور شــده بود.
انگار من باید هنرم را خلق می کردم و انها چون پول داشــتند باید هنرم
را می خریدند .ان هم به قیمتی هایی ناعادالنه بایــد می فروختم ،که در
نهایت بســیاری از این افراد حتی ان حداقل ها را نیــز پرداخت نکردند.
افشــار ادامه داد :از این ارتباط های ارباب و رعیتی به ســتوه امده بودم و
دیگر تاب تحقیر را نداشتم همین شــد که کارگاه هنری ام را جمع کردم
و کال در وادی دیگر فعالیت خودم را اغاز کردم .در ســال های ۹۲بود که
در رشته معماری دانشگاه ازاد اســامی پذیرفته شدم و تحصیل خود را
18
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
دوباره شــروع کردم .دوران تحصیالت خود را در مقطع کارشناسی ارشد
معماری در دانشگاه ازاد اسالمی دیلمان گذراندم .از جاییکه سابقا نیز در
تهران و مناطق شمال شهر رســتوران های مدرن و هنری ساخته بودم با
ساخت و ساز بنا بیگانه نبودم و پس از فارغ التحصیلی در رشته معماری،
کار ساخت و ساز ساختمان را در رامسر اغاز کردم و با سرعت در این بازار
جا افتادم .موانع زیاد اداری و اجتماعی بر سر راه کار ساخت و ساز بود که با
تحمل سختی ها موانع را یک به یک همواره می کردم تا اینکه بحران رکود
مســکن تمام کشــور را در بر گرفت و من هم از این قاعده مستثنا نبودم.
وی تاکید کرد :بالغ بر چندین میلیارد تومان ضرر و زیان مالی را متحمل
شــدم که همین مسئله باعث افســرد گی و مشــکالت روحی برایم شد
و دیگر تاب و توانی برایم نگذاشــته بود .در این شرایط بودم که به ناگهان
تصمیم گرفتم به اصل خود برگردم و اصل مــن هم خلق اثار هنری از هر
جسمی بود فرقی نمی کرد چوب باشد یا اهن سنگ باشد یا شیشه .فقط
هنر می توانســت من را از این احوال خارج کند .بــرای همین که تصمیم
گرفتم کالس های ســاخت اشــیا هنری از چوب را برای هنردوســتان
راه اندازی کنــم .از تهران به روســتای گلیجان محدوده شهســوار نقل
مکان کردم .از انجایی که مجوز کارگاه ســاخت صنایع فلزی را داشــتم
به اداره میراث فرهنگی تنکابــن مراجعه کردم و مجوز ســاخت صنایع
دســتی را نیز دریافت کــردم و کالس اموزش صنایع هنــری چوبی را
در این روســتا راه اندازی کردم .اکنــون اتلیه ای به نام امیر افشــار دارم
که برای من حکم امپراطوری عشــق را دارد ،چرا که از سراســر کشــور
هنرجویانی با ذوق و اشــتیاق برای یادگیری به کالس های من می ایند.
این هنرمند تاکید کرد :در امپراطوری عشــق هنــری را به جوانان ایرانی
اموزش می دهم که شــاید کمتر جایی یافت شــود ،برای همین خیلی
خوشحال و خرســندم .در ابتدای راه اندازی کالس هایم ،بروشور و تراکت
چاپ کردم و بــا تبلیغات زیاد ،هنر خــود را به محیــط پیرامون معرفی
کردم و همین امر نیز باعث شــد هنرجویان زیادی درخواست حضور در
کالس ها را داشته باشند .از سوی دیگر روســای ادارت و نهادهای تنکابن
برای دیدن محصوالت هنری و ســطح کالس هــا از اتلیه بنــده دیدار
کردند و قول های مســاعدی را برای تســهیل در امــور کالس ها دادند
که متاســفانه هیچ کدام انها محقق نشد .البته درخواســت های بنده از
ادارات ذیربط تســهیالت کالن و یا وام های میلیاردی نبوده و نیســت،
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 18
صفحه 32
درخواســت بنده در این حد بود که در مکانی که محل
رفت و امد اســت محلی را برای نمایــش اثار هنری ام
به من اختصــاص دهند کــه همان هم عملی نشــد.
افشــارادامه داد :هنر ،روح انسان را جال می دهد و انسان
را می ســازد همانطور که من توانســتم تمام مشکالت
روحی و روانپریشــی های خودم را با هنــر درمان کنم
و تنظیمات روح خــود را به تنظیمات اولیــه خود باز
گردانم ،همه می توانند با هنر روح خــود را جال دهند.
متاسفانه از سوی بسیاری از مراکز ،ادارات و سازمان ها
به بنده قول های مســاعد جهت همکاری مانند؛ احیای
کارگاه و کالس در فرهنگســرا ها ،خلــق اثار هنری در
سطح شهر ها و بســیاری موارد دیگر داده شد که هیچ
کدام شــان محقق نشــد .اداره اموزش و پــرورش این
منطقه تصمیم گرفت در مدرســه روســتای گلیجان
محوطه ای را برای اموزش هنرجویــان به کالس های
من اختصــاص دهد که بــا کمال تعجــب و حیرت با
مقاومت شورای محلی روســتای گلیجان روبرو شدم
و همیــن شــورا مانع تشــکیل کالس های من شــد.
افشــار در ادامه افزود :از ســوی فرمانداری شسهسوار
و اداره میــراث ایــن شــهر نیز مقــرر شــد فضایی
شیشــه ای را در کنار رودخانه ای در همین شــهر را به
کالس هــای مــن و هنرجویانم اختصــاص دهند که
باعث جذب توریســت نیز خواهد شــد ،ولی این اقدام
هم انجام نشــد.خیلی از مســئوالن می ایند و هنر مرا
از نزدیک می بیننــد و تحــت تاثیــر زیبایی های ان
قرار می گیرنــد ،اما خیلــی زود فرامــوش می کنند .
وی یاداور شد :بر حســب عالقه و وظیفه ای که در خود
حس می کنم برای اموزش هنرم به نســل جوان ارام و
قرار نــدارم تا حدی که به درخواســت خــودم به اداره
اموزش فنی و حرفه ای شهســوار مراجعــه کردم و به
صورت کامال افتخاری کالس اموزش هنر روی چوب را
شروع کردم .کالس من از تمام کالس های دیگر پیشی
گرفت و بسیار خواهان پیدا کرد تا حدی که همین امر
دلیلی شد تا کالس های من را منحل کنند و دیگر اجازه
اموزش را به من ندادند .همه این ســختی ها و مصائب
دلیلی محکم شــد تا اتلیه خودم را تاســیس کنم و در
فضایی استیجاری کار اموزش را ادامه دهم همین امر
مرا اغنا می کنــد و مایه ارامش روح و روان من اســت.
در حال حاضر به صورت افتخاری در دانشــگاه بوعلی
گرجستان اموزش هنر می دهم و انان به خوبی قدر این
کار مرا ارج میگذارند .ای کاش این هنر در میان مسوالن
هنر این مرز وبوم مغفول نمی ماند و قدر هنرمندان این
کشــور را می دانســتند .انقدر نیرو و انرژی دارم که در
صورت حمایت و پشتیبانی مســوالن از این هنر ،اتلیه
وامپراتوری عشــق را به وســعت ایران گسترش دهم
دبیر کمیته بنادر و دریانوردی ستاد مرکزی ایت اهلل رئیسی:
رستم قاسمی درسال یک میلیون
مسکن را خواهند ساخت
دبیــر کمیتــه بنــادر و دریانــوردی ســتاد مرکــزی ایــت اهلل رئیســی معتقد
اســت که رســتم قاســمی درســال یک میلیــون مســکن را خواهند ســاخت.
عباس دشــتی مشــاور دکتر ارامی و دکتر کرمی در مجلس و دبیــر کمیته بنادر و
دریانوردی ســتاد مرکزی ایت اهلل رئیســی در گفتگو با جهانی پــرس درخصوص
گزینه انتخابی رستم قاســمی به عنوان وزیر راه و شهرســازی اظهار کرد :باتوجه به
شخصیت و شناختی که از اقای رستم قاســمی وجود دارد و اینکه تجربیاتی هم در
وزارت نفت داشــتند یکی از گزینه های خوب در حوزه وزارت راه و شهرسازی است.
وی افــزود :بــا توجه بــه تجربیــات ایشــان و رضایتی کــه پرســنل وزارت نفت
از ایشــان دارنــد و حتــی در حال حاضــر که از ایشــان بــه نیکی یاد مــی کنند
بــه نظــرم یکــی از بهتریــن گزینه هــا بــرای ایــن کار محســوب می شــوند.
دشــتی ادامه داد :مجلس هم تمام قد موافق برنامه های ایشــان هســتند همانطور
که روز گذشــته در کمیســیون بودجه و کمیســیون عمــران مجلــس رخ داد و از
برنامه های ایشــان در اینده بــه جد راضــی بودند و امیــدوارم بــا رای باالیی که
در مجلــس می گیرند بــا ان هم افزایــی که دارند عملکرد خوبی داشــته باشــند.
دبیر کمیته بنادر و دریانوردی ســتاد مرکزی ایت اهلل رئیســی بیان کرد :ایشــان به
ان شعار رئیسی و مجلس که اعالم کرده بودند در ســال یک میلیون مسکن ساخته
شــود اقای قاســمی دارای این تجربه هســتند و این شــعار را محقق خواهند کرد.
وی در خصوص نقش مهندس قاســمی در راســتای توســعه اقتصــاد دریا محور و
زیرساخت ها و توســعه بنادر کشــور با وجود قاســمی اظهار کرد :با توجه به اینکه
خود ایت اهلل رئیســی هم در دولت کار و کرامت تاکید بر دریا محــور دارند ،امید ان
داریم با وجود جناب اقای مهندس قاســمی در وزارت راه و شهرســازی شاهد رشد
و شــکوفایی بیش از پیش بنادر کشور نیز باشــیم ،زیرا بر این باور هستیم که توسعه
اقتصاد دریا محور باعث اشــتغال در حوزه های دریایی باالخص بنــادر خواهیم بود.
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
19 صفحه 19
گزارش پشت صحنه فیلم یوسف و زلیخا سال 1347
دیگه تکرار نمیشه
غالمرضا گمرکی
اکثر سینماگران قدیمی بخاطر دارند استودیو
(پارس فیلم) متعلق به زنده یاد دکتر
اسماعیل کوشان در کیلومتر 9جاده کرج
بود .برای نگارنده که در ان زمان ماشین
شخصی نداشت ،رفت و امد بسیار دشوار
بود .چند روزی از فیلمبرداری فیلم (یوسف
و زلیخا) می گذشت و فرصت نمی شد برای
تهیه گزارش پشت صحنه به انجا بروم.
باالخره یک روز شال و کاله کردم و راهی
استودیو بزرگ پارس فیلم شدم .زمانیکه
رسیدم فیلمبرداری در (پالتو) بسیار جالبی
که زنده یاد (ولی اهلل خاکدان)دکوراتور بنام
سینما انرا ساخته بود در حال فیلمبرداری
بود .درست نیم ساعت بعد گروه ،کار را تعطیل
وبرای صرف غذا در همان (پالتو) به انتظار
امدن غذا نشستند .مرحوم کوشان و فروزان و
(جونیت ارکین) معروف به فخرالدین که برای
ایفای نقش مقابل فروزان از ترکیه به ایران
امده بود در دفتر دکتر کوشان حضورداشتند.
مهدی رئیس فیروز کارگردان فیلم وارد دفتر
شد و به دنبال ان زنده یاد حسین محسنی
برادر هنرمند فقید مجید محسنی که از
کشاورزی در دماوند به نماینده مردم دماوند
در مجلس شورای ملی ارتقاء یافته بود ،بعنوان
مدیر تهیه با ظرف های فلزی کاله دار وارد
اتاق شده و بعد از چیدن غذا روی میز قصد
خروج داشت که دکتر کوشان از او پرسید:
برای همه برگ سفارش دادید و حسین
محسنی پاسخ داد :بله ....و رفت .حدود چند
دقیقه از رفتن محسنی نگذشته بود که یکی
از کارگران فنی بنام (حسن) با گفتن :یاهلل ..
وارد اتاق شد و بدون اینکه جز به غذا به کسی
نگاه کند از رئیس فیروز پرسید :اقا سکانس
بعد کجاست تا اماده کنیم؟ رئیس فیروز
گفت :خودم میام میگم .و حسن همچنان
چشم از غذاها برنمیداشت با گفتن :چشم
اقا ،اتاق را ترک کرد .حس ششم تلنگری به
نگارنده زد .ورود حسن هیچ ربطی به سوال
نداشت و او فقط امده بود از نوع غذا باخبر
شود .حسن که رفت نگارنده نیز با پوزش از
حاضرین بدنبال او رفتم .حسن وارد (پالتو)
شد و نگارنده به دنبال او زمانیکه وارد (پالتو)
شدم بچه های فنی مشغول خوردن چلو کباب
20
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
کوبیده بودند .حال و احوالی ردو بدل شد و به
اتاق دکتر کوشان برگشتم اما خدایی ،غذا از
گلوم پایین نمی رفت بطوریکه رئیس فیروز
پرسید :چرا غذاتو نمی خوری و من بدروغ
گفتم :صبحانه دیر خوردم اشتهایی ندارم،
در حالیکه صبحانه هم نخورده بودم .همگی
بعد از صرف غذا برای ادامه فیلمبرداری راهی
(پالتو) شدند با ورودم به (پالتو) تمام حواسم
به حسن بود تا ببینم عکس العمل او در مورد
تبعیض غذایی چیست! رئیس فیروز صحنه را
برای فیلمبرداری تشریح کرد و فیلمبردار به
گروهش دستور چیدن چراغها را داد و حدود
20دقیقه بعد همه چیز برای گرفتن(پالن)
مهیا شد .با امدن دکتر کوشان ،رئیس فیروز
دستور حرکت داد که بیک باره حسن با گفتن
:ببخشید ...پرید تا یکی از چراغها را روشن
کند که عمدا پایش را به کابل برق گیر داد و
همزمان دو عدد چراغ 800همراه با سه پایه
هایشان سرنگون شد و تاریکی مطلق(پالتو)
را فراگرفت و تنها صدای حسن بود که گفت:
همگی ببخشید ...سپس رو به دکتر کوشان
کردو گفت :اقا خیلی عذر میخوام چشمم
ندید ،پول دوتا المپ رو از دستمزدم کم
کنین ...دکتر سری تکان داد و گفت :برو
به کارت برس ...حسن فوری دو عدد المپ
شکسته شده را عوض کرد و چراغها روشن
شد و فیلمبرداری بعد از ناهار اغاز گردید.
نمیدانم فیلمبرداری تا چه ساعتی طول
کشید .اما وقتی سکانس بسته شد حدود
12شب بود .زمانیکه حسن مشغول جمع
اوری کابلهای برق بود یواشکی بهش گفتم:
اصال کارت درست نبود اونم برای شکم...
رنگ صورت حسن تغییر کردو پرسید چرا؟
گفتم :بعدا بهت می گم و از (پالتو) خارج
شدم .وقتی همه رفتند من ماندم و دکتر
کوشان .دکتر پرسید چرا نهار نخوردی..؟
راستش طاقت نیاوردم و گفتم :میدونین
چرا دوتا چراغ 800با سه پایه سرنگون شد؟
دکتر با تعجب گفت :نه ...پاسخ دادم :مگر
شما به اقای محسنی نگفتید غذا برای همه
برگ سفارش بده؟ دکتر گفت چرا؟ ..گفتم :
یادتونه وقتی داشتیم نهار میخوردیم حسن
اومد توی اتاق و از اقای رئیس فیروز پرسید:
سکانس بعد کجاست ....دکتر کوشان گفت:
اره یادمه گفتم حسن اصال به رئیس فیروز
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
نگاه نکرد و فقط امده بود امار غذا رو بگیره
که ما چی میخوریم .دکتر که عمیقا تحت
تاثیر قرار گرفته بود گفت :خب بعد ...گفتم
:اگر یادتون باشه با رفتن حسن منم پشت
سرش رفتم داخل (پالتو) و دیدم بچه های
فنی دارن چلوکباب کوبیده میخورن ،بخاطر
همین حسن تالفی شو سرانداختن دوتا
چراغ 800دراورد ...دکتر که شدیدا از کوره
دررفته بود صدازد :اقای حسین محسنی...
دیری نگذشت که بجای محسنی ابدارچی
جوابداد :اقای دکتر تو اتاقشون دارن فاکتور
می نویسن .دکتر فریاد زد :بگو فورا بیاد اینجا.
لحظه ای بعد محسنی وارد اتاق شد دکتر
گفت :میشه فاکتورامروز ناهار رو ببینم.
محسنی که مقداری کاغذ به همراه داشت
گفت :چشم االن ...و قاطی کاغذها برگه ای
را به دکتر داد .دکتر زیرلب شروع بخواندن
فاکتور کرد .چلوکباب برگ پانزده پرس.
نوشابه کانادادرای 15عدد بو بعد در حالیکه
فاکتور را به محسنی می داد گفت :چرا برای
بچه های گروه فنی که این همه از کله سحرتا
اخر شب زحمت می کشن کوبیده گرفتی و
برای ما برگ؟ چرا؟ منکه گفتم برای همه
چلوکباب برگ بگیر .مگر چه فرقی بین من و
اون کارگر زحمت کش وجود داره ...؟ محسنی
که از ترس تنش می لرزید و به لکنت افتاده
بود گفت :حتما چلوکبابی اشتباه کرده من
یادمه بهش گفتم 15پرس چلوکباب برگ
با نوشابه .دکتر که اصال حرفهای محسنی
برایش ارزش نداشت گفت :اون اشتباه کرده
ولی تو که غذارو سرو کردی ندیدی که اونا
کوبیده خوردن و ما برگ ...حیف ...حیف که
برادر مجید محسنی هستی ..خودتو اصالح
کن حسین ...دیگه تکرار نشه ...حسین خم
شد تا دست دکتر را ببوسد اما دکتر دستش
را کشید و ادامه داد :یک پرس برگ 15ریال
قیمتشه اما یه المپ 800پنجاه ریال! به
کجا میخواستی سود برسانی؟ امروزهمون
کارگری که قرار بود چلوکباب برگ بخوره
وقتی دید بین من و اون تبعیض قائل شدی
دوتا المپ چراغ 800را عمدا خورد کرد به
نظرت این کار درست بود که بین ما تبعیض
قائل بشی؟ حسین درحالیکه با شرمندگی
عقب عقب از اتاق خارج می شد گفت:
ببخشین اقای دکتر؛ دیگه تکرار نمیشه. صفحه 20
خواستنتوانستناست
نوشته:غالمرضاگمرکی
چگونه(رضــا) بــا تــاش و پشــتکار ،از نــام اوران ســینمای
ایران شــد و بقــول معــروف امــروز بــا وزراء هــم فالــوده نمی
خــورد! او راز موفقیــت خــود را اینگونــه تعریــف کــرد:
از اول هفته تا اخر هفتــه ،کمک حال پدرم بودم .شــب جمعه بابت
یک هفتــه کار و زحمت ( 20ریــال) بعنوان دســتمزد بمن حقوق
میداد .من سیزده ســالم بود که بااتفاق خانواده از زادگاهم ابادان در
ســال 1336به تهران امدیم .گرمای باالی 50درجه خوزستان برای
پدرم مهلک بود .بهمین دلیل بنا به توصیه پزشــکان بار سفربستیم و
در خیابان شــهباز جنوبی یک حیاط 70متری به مبلغ شش هزار و
پانصد تومان خریداری و ساکن شدیم .پدرم شغل سنگینی را از دوران
جوانی برای خودش پیشــه کرده و اهنگری می کرد و من عاشــق
سینه چاک ســینما .هر روز صبح زود می رفتم درب مغازه پدر را باز
میکردم؛ اب و جارو میزدم .چای درســت می کردم و به محض امدن
پدر ،میرفتم مدرسه ...ظهر که از مدرسه بر میگشتم مجددا می امدم
مغازه ،پدرم می رفت مســجد و بعد از اتمام نماز ظهر می رفت منزل
ناهارشو میخورد و برمی گشت مغازه و من راهی منزل میشدم تا بعد
از خوردن ناهار به درس و مشقهایم برســم .. .سرتاسر هفته ،کار من
همین بود .. .یک پسردائی داشتم بنام حسین هم سن و سال و جدای
از فامیلی با هم خیلی رفیق بودیم .جمعه که میشــد 20ریالی را که
بابت یک هفته کار از پدر دســتمزد می گرفتم میدادم به حسین و او
میشد(مادرخرج) ...ساعت ده صبح سوار اتوبوس بنز بی دماغ میشدیم
و میدان(توپخانه) پیداده می شدیم و نفری یک ریال کرایه می دادیم.
در ان زمان هنوز شرکت واحد در تهران تاســیس نشده بود و بجای
ان (شــرکت اتوتوکل) یک ســری اتوبوس بنز بی دماغ از المان وارد
کرده بود که مردم را جابجا می کرد ....وقتی وارد الله زاد میشــدیم از
اولین سینما بنام(تابان) تا اخرین سینما بنام( کریستال) که متعلق
به زنده یاد صابررهبر کارگردان مطرح ســینما بود پیــاده میرفتم و
بقول معروف یک خط درمیان جلو ســینماها می ایستادم و عکسها و
پوســترهای فیلم ها را میدیدیم .گله به گله در الله زار سینما ،تئاتر،
رستوران و ...بود و وسط الله زار یک مســجد کوچک بنا شده بود که
خیابان الله زار را کامــل کرده بود ،بگونه ای که هر کســی به دلخواه
خود می رفت با شــادی و نشــاط و عبادت ،جمعه خود را در الله زار
خوش می گذرانید ...به انتهای الله زار که می رســیدیم گرسنگی به
سراغمان می امد می رفتیم سر چهارراه استانبول ،دو عدد ساندویچ
خوک به عرض 35سانتی متر میخریدیم 12ریال یعنی نفری 6ریال
و گاز میزدیم تا برســیم به اول الله زار .ناگفته نماند که در ان زمان از
تمام کشورهایی که با ایران رابطه داشــتند فیلم وارد میشد و دست
اندرکاران سینمای ایران هم ســالی 20تا 25فیلم تولید می کردند.
فیلمهای خارجــی که ان زمــان توی بــورس بودند و مــردم از ان
اســتقبال می کردند (جیمزباند) ده فرمان ،وایکینگها ،اسپارتاکوس،
یاروچطوره ،دراکوال و ...حســین که می دانست از فیلمهای ترسناک
بیشــتر لذت میبرم؛ میرفت و دو عــدد بلیط ردیف جلــو میخرید
6ریال نفری 3ریــال و میرفتیم دو ســاعت فیلم (دراکــوال) را که
(کریســتوفری) بازی می کرد می دیدیم فیلم که تمام میشــد می
امدیم ســمت کافه (مصطفی پایان) ،مصطفی خواننده اذری بود که
در رســتورانی بهمین نام میخواند دو عدد نوشــیدنی با پسته میخریدیم
12ریال نفــری 6ریال و نــم نم می خوردیــم تا می رســیدیم به میدان
(توپخانه) ســوار اتوبوس اتوتوکل میشــدیم وبســمت منزل می رفتیم.
این بود تفریح بی نظیر وســالم دو نفره در روز جمعه بــا هزینه هر نفر 16
ریال که صد البته با این مبلغ االن یک بســته ادامس هم نمی توان خرید!
همانطور که اول داستان گفتم عاشق ســینما بودم و چون شنیده بودم که
در الله زار چند استودیو فیلمسازی مثل (کاروان فیلم) گروه متحده سینما
تهران و ....وجود دارد ،عاشق الله زار بودم من از کوچه (ارباب جمشید) که
پاتوق تمام اســتودیوها بود غافل بودم تا اینکه در یکی از روزهای جمعه به
حسین گفتم بریم استودیو(کاروان فیلم ) را پیدا کنیم .به اتفاق راهی انجا
شدیم .اواسط الله زار متوجه انبوه جمعیت شــدیم وقتی به انجا رسیدیم
دیدیم جماعت برای دیدن فیلمبرداری تجمــع کرده اند .من با دیدن زنده
یاد وحدت از خوشحالی در پوســت خود نمی گنجیدم نقش زن مقابل او
را نمی شــناختم .تا باالخره به یکی از کارگران فنی فیلم ،سیگاری تعارف
کردم و با او ارتباط برقرار کردم و از طریق ایشان متوجه شدیم که زن بازیگر
(پوری بنائی) و اسم فیلم (عروس فرنگی) و محصول استودیو(نقش جهان)
است .من که به شــدت مشتاق شده بودم ثانیه شــماری می کردم تا زمان
ناهار برسد ...باالخره وقت نهار شد و من مخ کارگر فنی را بکار گرفتم و به او
فهماندم که عاشق بازیگری هستم و چطورمی توانم وارد سینما شوم؟ انروز
تا زمانیکه نوراجازه میداد فیلمبرداری ادامه داشت .بعد از اتمام کار متوجه
شدم کارگر فنی ماشین ندارد از ســر زرنگی به او پیشنهاد دادم با هم برویم
لذا یک تاکسی دربست گرفتیم قرار شــد کارگر را که اسمش (حسن) بود
برسانم و بعد خود راهی منزل شــوم در بین راه انچه سوال داشتم از حسن
پرسیدم و حسن با سعه صدر به سواالت من جواب داد و حتی بمن قول داد
اگر در فیلم(عروس فرنگی) نقش کوتاهی خواستند از من استفاده شود .تا
اینکه یک روز پدرم سراغ مرا از حسین می گیرد و حسین صادقانه بهش می
گوید :پسرت داره بازیگر میشه ...پیش خودم فکر کردم االن پدرم شروع به
ناسزاگویی می کند اما لبخندی زد و گفت :چه خوب ،چه جالب اگر میشه
تشــویقش کنی ادامه بده و من مات و مبهوت به چشــمان پدرم ذل زدم.
پدرم با تعجب گفت :شــوخی نمی کنم حتی دعا می کنــم یه روز بهترین
بازیگر جهان بشــی ...منکه کامال گیج و منگ شــده بودم از او خداحافظی
کردم و راهی منزل شدم .در بین راه بخود و طرز تفکر پدرم حسابی تعجب
کردم باالخره من با بچه های فیلمبرداری قاطی شدم و گهگاه در فیلمها به
عنوان نوجوان ظاهر میشــدم تا جائیکه یک روز به او خبر میدهند که برای
نقش اول یک نوجوان در فیلمی انتخاب شــده است .البته ناگفته نماند در
طول روزهائیکه فیلمبرداری داشتیم حسابی کار می کردم به طوری که به
زنده یاد وحدت نشــون داده بودم زمان بازی من فرارسید حسابی دیالوگها
را حفظ کرده بودم و با حرکت کارگردان امــدم جلو دوربین و نقش مقابل
خود دیالوگ رو ردوبدل کردیم .بقدری زیبا بازی کردم که همه تحت تاثیر
قرار گرفتند و وحدت بمن تبریک گفت و ادامه داد :اینده درخشانی خواهی
داشت .چند سال بعد که پشت لبم سبز شــد با یکی از سوپراستارهای زن
سینما همبازی شدم و بدین ترتیب محفلی نبود که راجع بازی من صحبت
نشود .او امروز یکی از کهنسال ترین بازیگران سینمای ایران است که توانسته
در طول بازیگری دوبار جایزه ســیمرغ بلورین را از ان خــود نماید ....حاال
هر وقت اورا می بینم فقط یک جمله می گوید :خواســتن ،توانستن است!
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
21 صفحه 21
نیمکــت
صیانت
نویسنده :محمد امید
حمید و سعید و مرتضی به یاد دوران جوانیشان ،هر کدام یک بستنی
خریده و گرمای تابستان را با کمک ان در حال مهار کردن هستند ،انها
طبق معمول بر روی نیمکت همیشگی نشسته اند .
حمید :بچه ها شنیدین شهردار عوض شده ؟
سعید :بله ...میگم خدا کنه به هر نیمکت یه کولرگازی وصل کنه که وقتی
میشینیم خنک بشیم (.میخندد )
مرتضی :فکر بدی هم نیست ها ...من میگم به عنوان یک طرح
بنویسیمش بدیم مجلس تصویبش کنه ...اونوقت دیگه شهردار مجبوره
انجامش بده .
حمید :بله هفتاد سال از جونمون گذشتیم و کار کردیم تا از مردم و
مملکت صیانت کنیم ...حاال که پیر شدیم اینها باید از ما صیانت کنن .
سعید :این صیغه صیانت که گفتی یعنی چی ؟
مرتضی :صیانت یعنی پاسداری ...مگه نه حمید جان ؟
حمید :دقیقا .
سعید :میگم چرا جدیدا از این کلمه زیاد استفاده میشه ...پس معنیش
میشه پاسداری ؟
مرتضی :بله ....مگه نشنیدی جدیدا یه قانون تصویب کردن به نام صیانت
از فضای مجازی .
حمید :میبینی اقا مرتضی ....قانون تصویب میکنن که از فضای مجازی
صیانت کنن ،اونوقت واسه یه دونه کولر گازی که وصلش کنن به نیمکت
پارکها تا از ما در برابر گرمای کشنده هوا صیانت کنن تصویب نمیکنن .
سعید :نگران نباش حمید جان ...اینها به فکر مردمن ...کسیکه انقدر به
فکر فضای مجازیه که قانون صیانت ازش تصویب میکنه مطمئنن صد برابر
به فکر فضای واقعیه .
مرتضی :میگم بچه ها ...مگه فضای مجازی نیاز به صیانت داره ؟
حمید :اگه منظورت از صیانت اینه که مراقبت کنن کسی از مردم دزدی
و کالهبرداری نکنه ...اره نیاز به صیانت داره ...ولی اگه منظور دیگه ای
داشته باشی نمیدونم .
سعید :چه منظوری بابا ؟ ....سواله دیگه براش پیش اومده ....میگم عجب
بستنی خوشمزه ای بود ها ...من یکی دیگه میخوام .
مرتضی :سردیت میکنه اقا سعید ( میخندد )
حمید ( :میخندد ) دندونهاش مصنوعیه سردی رو حس نمیکنه .
سعید :نه اینکه شما یک لک به دندونهای مادرزادیتون نیفتاده ؟
(میخندد)
مرتضی :تقصیر خودمونه ...اگه این صیغه صیانت رو از دوران جوونی یاد
گرفته بودیم و از دندونامون خوب صیانت کرده بودیم االن دندونهای
۲۲
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
خودمون سالم بودن .
حمید :عجب صیغه ی عحیبیه ها این صیانت .
سعید :خیلی عجیبه ...اگه از خوردنت صیانت میکردی االن نه فشار
خون داشتی نه چربی داشتی نه قند .
مرتضی :پوکی استخونو بگو ...اخ اخ اخ .
حمید :معده و کلیه هم صیانت میخواسته ها ما نمیدونستیم .
سعید :خدا بگم چیکارش کنه اونی رو که این صیغه ی صیانت رو از اون
دورانی که ما جوون بودیم رو نکرد ...اخ که اگه رو کرده بود ما االن همون
جوون بیست ساله مونده بودیم .
مرتضی :اخه انسان هم انقدر دلسوز ...نیگا میکنن میبینن ملت بیست
و چهار ساعته سرشون تو گوشیه دلشون واسه چشم و گردن و مغز اونها
میسوزه و میخوان از فضای مجازی صیانت کنن .
حمید :یعنی اگه کسی بیشتر از اندازه به فضای مجازی نیگا کنه نمیزارن
؟
سعید :پس اون بنده خدایی که تو فضای مجازی کار میکنه و از این
طریق نون زن و بچشو درمیاره چی؟
مرتضی :پس بچه ها چجوری درس میخونن ؟
حمید :انگار شما معنی صیانت رو با تحریم اشتباه گرفتین ها ....باباجان
میخوان پاسداری کنن نه اینکه نذارن از فضای مجازی استفاده بشه .
سعید :ای بابا ...اصال ولش کنین این بحثو ...ما نه متخصص صیانتیم نه
متخصص قانون تصویب کردن ...کی میره یه سری دیگه بستنی بگیره
بیاره ؟
مرتضی :بشینین من میرم میگیرم .
حمید :فقط داری میری تو راه از خودت صیانت کن که نخوری زمین (
میخندند)
مرتضی :نترس ...اونی که قانون صیانت از فضای مجازی رو تصویب
میکنه قانون صیانت از منم تصویب میکنه .
هر سه میخندند و مرتضی میرود تا بستنی ها را گرفته و بازگردد .
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 22
غالمرضاگمرکی
سخنی کوتاه با ریاست
جمهوری اسالمی ایران
جناب اقای سید ابراهیم رئیسی ،این یک نامه
فردی نیست .صدای یک ملت است که از دل
صفحات مجله (صدای خاک) به گوش می رسد.
جناب اقای رئیســی ،اگر ملت بزرگ و غیور
ایران را بعنوان خانواده واقعــی خود در نظر
بگیرید و خواسته های بحق انان را رفع و رجوع
بفرمائید شــک نکنید که این خانواده خلف،
شما را بعنوان یک پدر دلسوز خواهد پرستید
و انوقت اســت که جنابعالی 80میلیون هواه
خواه خواهید داشــت و هیﭻ قدرت و کشوری
نمی تواند این ستون عظیم را جابجا نماید .پس
به ندای حق طلبانــه خانواده خود لبیک گفته
ثابت فرمائید اهداف درستی را پیش روی دارید.
الزم است بعنوان یک ایرانی وطن پرست ذیال
نیازهای خانواده خود را بعرض عالی برسانیم.
-1اصــالح وضعیــت بیمــه و برانــدازی
پرداخت وجــه بــه مکانهای بهداشــتی
و دریافــت رســید و مجــددا عــودت
بخشــی از پــول پرداختی اربــاب رجوع.
-۲هرچقدر بهره وام هــای بانکی کاهش یابد
قطعا مردم بجای ســپرده گذاری ،با نقدینگی
خود به ســمت تولید و ایجــاد کار میروند.
-3ایجــاد مکانــی بهداشــتی بــرای
جمــع اوری زنــان هــر جایــی و
محیطــی کامــال بهداشــتی بــرای انان
-4از انجا که در تمام زمینه های ملک و وسائط
نقلیه باعث گرانی شــده است ،تدبیری اتخاذ
گردد تا با انبوه ســازی اپارتمان و تسهیالت
سهل و اسان ؛ تمام جوانان صاب سرپناه شوند.
-5بــرای اگاهی از وضعیت مــردم ،ماهیانه
یک بار ،تعدادی گزارشــگر به مناطق تهران
اعزام تا مردم خواســته ها و پیشــنهادات
خودشــان را مطــرح نماینــد و بهمیــن
نوار بدســت شــخﺺ حضرتعالی برســد.
-6کمیتــه ای تشــکیل و هــر هفتــه
نظــارت کامــل بــر اوضــاع قیمــت
اجنــاس مــورد نیاز مــردم انجــام گیرد.
-۷به هنگام ثابت شــدن اولین اختالس گر
بدون محاکمه ،حکم اعدام ایشان صادر گردد.
-8براســاس شــعار ســال ( 68استقالل،
ازادی ،جمهوری اســالمی) دولت جنابعالی
ازادی مطلــق را بــاری ملت فراهم ســازد.
محمدحسینلطیفی:
»خیریههنرمندانمهرافرین«بزودی
اغاز به کار میکند
رئیس هیات مدیره «خیریه هنرمندان مهرافرین» از افتتاح رسمی این موسسه در روزهای
اتی خبر داد .به گزارش مشاور رسانهای موسسه ،محمدحسین لطیفی رئیس هیات مدیره
«خیریه هنرمندان مهرافرین» درباره فعالیتهایی که قرار اســت توسط این موسسه مردم
نهاد انجام گیرد گفت :مجوز رســمی «خیریه هنرمندان مهرافرین» زمستان سال گذشته
با شماره ثبت 50875صادر شد و همانطور که از اسم موسسه مشخص است ،با جمعاوری
یک سامانه اطالعاتی مشخص از تمامی هنرمندان حاضر در کشور ،فعالیتهای خیرخواهانه
متعددی به این قشــر ارائه میشــود .از جمله اهداف اصلی این موسســه میتوان به بحث
اشتغالزایی ،بیمه ،کمک به رفع مشــکالت معیشتی هنرمندان و ...اشــاره کرد که با یک
برنامهریزی درســت و اصولی تمامی این اقدامات در ایندهای نزدیک پیگیری خواهد شــد.
وی درباره تشابه فعالیتهای این موسســه با دیگر نهادهای دست اندرکار حوزه هنرمندان
نیز خاطرنشان کرد« :خیریه هنرمندان مهرافرین» در راستای تقویت فرهنگ خیرخواهانه
و حمایت از هنرمندان سراســر کشور با حفظ شــانیت و شرافت این قشــر راهاندازی شده
اســت .ضمن اینکه تالش میکنیم در کنار ســایر نهادها و مراکز فرهنگی – هنری مشغول
فعالیت ،خدمات گســتردهتری به هنرمندان مغفول مانده کشــور ارائه دهیم .در قدم اول
نیز باید لیســتی از تمامی هنرمندان حاضر در کشــور تهیه کنیم تا در نهایت نسبت به نوع
فعالیتهای مورد نیاز برای این قشــر توســط هیات مدیره تصمیمگیری شــود .به همین
منظور ســایتی نیز در دســت راهاندازی اســت که عضوگیری از طریق ان انجام میگیرد.
لطیفی در ادامه با اشــاره به ســایر اعضــای حاضر در هیــات مدیره «خیریــه هنرمندان
مهرافریــن» اظهــار داشــت :اقایان فرهــاد قائمیــان ،حســین مسافراســتانه ،حامد
عنقا ،بابــک زرین ،محســن زارعاشــکذری و خانم نســرین مقانلــو به عنــوان اعضای
هیات مدیــره در موسســه حضور خواهنــد داشــت .ضمن اینکــه اقایان ســیدحامد
محســنپور و علیرضا حقیقیقریب نیــز به عنوان بازرس در این موسســه حضــور دارند.
این نویســنده و کارگردان در پایان درباره زمان اغاز به کار و نحوه افتتاح رسمی این موسسه
نیز گفت :بزودی با حضور جمعی از چهرههای مطرح هنری کشور – که از تمامی انان با ارسال
دعوتنامه دعوت به عمل امده -مراسم افتتاحیه در دفتر موسسه برگزار و فعالیتهای این
نهاد نیز به طور رســمی اغاز میشود .ســایر جزئیات و فعالیتهای اتی «خیریه هنرمندان
مهرافرین» نیز بزودی از طریق سایت و مدیر روابط عمومی موسسه اطالعرسانی خواهد شد.
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
شماره سی و یکم
۲3 صفحه 23
گفتگو
عباس زریجی
غالمرضاگمرکی
فیلمی نداریم که بتواند درامد ارزی داشته باشد
اودرعنفوان کودکی مثل اکثر عالقمندان به هنر
هفتم ،عاشق سینما بود .درسن ۱۶سالگی درزادگاه
اش اهواز ،نمایش ( افسانه گربه) رابعنوان کارگردان
روی صحنه برد ،سپس برای ادامه تحصیل راهی اراک
شد ونمایش دیگری از اثار( برتو برشت) راروی پلکان
دانشکده به نمایش گذاشت ...دوسال خدمت سربازی
خودرادرتهران سپری نمود اما دست از تالش برنداشت
ودرمقطع کارشناسی ارشدودررشته کارگردانی فارغ
التحصیل شدوبعنوان دستیار کارگردان موفق گردید
چند فیلم را بعنوان دستیار انجام دهد .درسال ۹۹
موفق بکارگردانی چندین فیلم بلند ویدئویی گردید.
سال ۹۴راباساخت مستند های صنعتی اغاز کرد که
حاصل این تالش ۵ساله ،حدود ۲۰فیلم نیمه بلند
صنعتی شد .سال ۹۵فیلم سینمایی(دم سرد) را باتم
اجتماعی ساخت که در سالهای ۹۶و ۹۷توانست انرا
در ۷۰فستیوال شرکت دهد .فیلم (دم سرد) ضمن
درو نمودن جوایز ،از نگاه منتقدین فیلم(نیواورلئان)
در میان ده فیلم برتردنیا درسال ۲۰۱۷شناخته
شداما هرگز درایران رنگ اگران بخودندید بگونه ای
که زریجی راترغیب به ساخت فیلمهای مستندنمود.
زریجی درهمین دوران طالیی چندین فیلمنامه
وکتاب نوشت وبه عنوان ناشر ،به بازار عرضه نمود.
وی درحال حاضربا داشتن ۲۰سال سابقه فعالیت
درسینما ودراستانه ۳۷سالگی باین افتخار دست
یافته که هرگز خودش راالوده سینمای سرگرمی
وبدنه نکرده است....
قبل از این که سواالت اصلی را مطرح کنم ،از
نحوه ورودتان به سینما بگویید .چطور شد سر
از این حرفه دراوردید؟
ورود من به سینما ریشه در هنر نمایش دارد .من از
کودکی در اهواز وارد انجمن نمایش شدم و بازیگری
تئاتر را اموختم .چند سالی بازیگری کردم و بعد در
سن ۱۶سالگی اولین نمایش خودم را کارگردانی
کردم .در سن ۱۷سالگی نمایش دیگری کارگردانی
کردم که در جشنواره کودک و نوجوان برگزیده شد.
به دانشگاه اراک رفتم و لیسانس بازیگری گرفتم .بعد از
ان به تهران امدم و در مقطع فوق لیسانس کارگردانی
خواندم و همزمان هم کارگردانی تیاتر میکردم و هم
در سینما دستیاری .بعد از چند پروژه دستیاری ،به
عنوان انتخاب بازیگر و بازیگردان در سینما مشغول
به کار شدم و سپس فیلمهای ویدیویی ساختم .بعد از
شش فیلم بلند ویدیویی ،اولین فیلم بلند سینماییام
یعنی دم سرد را ساختم .اینگونه بود که زلف ما با
سینما گره خورد و پیچ خورد و گرههایش کور شد.
سال ها است اهالی سینما از عملکرد مسئولین
سینمایی در تمام زمینه ها مثل پروانه ساخت،
24
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
پروانه نمایش و شورای صنفی اکران
ناراضی اند ،اگر شما به عنوان رئیس
سازمان سینمایی بودید چه راهکاری برای
رضایت اهالی سینما ارائه می دادید؟
این مشکلی که شما درباره سیستم مدیریتی
سینما فرمودین مختص به سینما نیست و در
تمام رشتههای هنری و حتی فراتر از ان در
تمام حرفهها ما شاهد این نارضایتیها هستیم.
باالسری بودن دولت و ا ِعمال مدیریت ناشیانه
و نابخردانه از سوی ان همیشه باعث سرکوب
سیستمهای درست تخصصی و اهالی ان حرفهها
بوده و هست .من اگر رئیس سازمان سینمایی
بودم که البته هیچ عالقهای به این کار نداشته و
ندارم ،مدیریت سینما را به اهلش میسپردم .شما
مستحضر هستید که مث ً
ال در جشنواره فیلم فجر
که مهمترین جشنواره فیلم ایران است کسانی
به عنوان سیاستگذار ،داور ،مجری و غیره قرار
میگیرند که کمترین تخصصی در سینما ،فیلم و
جشنواره هنری ندارند .البته بعضاً شده که از میان
خود هنرمندان کسانی را در راس یک جشنواره
مهم بینالمللی در ایران قرار دادهاند ولی باز
توفیقی حاصل نیامده .دلیل ان فقط و فقط
فرصتی است که ان هنرمند نه به جشنواره بلکه
تنها به خودش داده تا شخصاً چیزی به دست
بیاورد ،یعنی منظور من این است که اگر سیستم
استثنایی قائل شد و هنرمندی را در رشتهای به
مدیریت هنری گماشت ،کسی را سر کار گذاشته
که بیشتر از امور به فکر خودش است.
به نظر شما اگر وزارت ارشاد کلیه امور
فیلمسازی و اکران فیلمها را به اتحادیه
تهیه کنندگان واگذار نماید ،ایا شرایط
بهترمیشود؟
قطعاً اگر وزارت ارشاد تصمیمگیریهای کالن
و خرد را در خصوص تولید و نمایش فیلم به
اتحادیه ،ان هم یک اتحادیه کام ً
ال خصوصی
و بی طرف ،واگذار نماید شرایط تولید فیلم
در ایران دگرگون خواهد شد .ورود اصناف به
شکل درست در هدایت صنوف و فعاالن صنفی
بزرگترین اتفاقی است که باید به وقوع بپیوندد.
سینما دارد که باید در شرایط خاص و فورسماژور
به انها عمل نماید ،اما مهمتر از سینما هزاران حرفه
کوچک و خردی است که باید مورد توجه قرار بگیرند.
منظور من اص ً
ال ان نیست که سینما نباید حمایت
شود ،خیر هم سالنهای سینما و هم فیلمسازان و
تمامی اهالی صنعت فیلم باید مورد توجه دولت قرار
بگیرند اما همه میدانیم که به غیر از یک وام به درد
نخور دولت کار دیگری برای هنرمندان سینما انجام
نداده .و همچنین شاهد هستیم چه تعداد کارگران
روزمزدی که کارشان را از دست دادند و در نان
شبشانماندهاند.
به نظر شما عامل گرانی دستمزد بازیگران
چیست و برای کاهش این دستمزدهای نجومی
چه راهکاری به نظر شما میرسد؟
بحث دستمزد بازیگران بحث تازهای نیست؛ چه
در ایران و چه در جهان .در تمام دنیا بازیگران
دستمزدهایی دریافت میکنند که روسای جمهور
و وزرا و اعضای کابینه هیچ وقت دریافت نکردهاند.
این یک قاعده است و نمیشود با ان مبارزه کرد.
راهکار چیز دیگری است .راهکار این است که ستاره
سازی کنیم یعنی کسانی را وارد سینما بکنیم که
کثرت در ستاره ها را باعث شود .این امر هم دستمزد
بازیگران را متعادلتر می کند و هم رقابت را در بین
انها به وجود میاورد و بسیاری فواید دیگر .اما در
ایران ماجرا کمی متفاوت است .در ایران بازیگران
دستمزدهای نجومی میگیرند که هیچ وقت قدرت
بازگرداندن ان پول ها را در گیشه ندارند .در خارج
اگر بازیگری مث ً
ال ۵۰میلیون دالر دستمزد طلب
میکند ،فیلمی ۵۰۰میلیونی را حمایت میکند .در
ایران اما این گونه نیست .اینجا بازیگران بدون بازده
مالی پولهای هنگفت میگیرند و تهیه کنندگان ان
پولها را پرداخت میکنند .این تنها و تنها یک ادرس
دارد :پولشویی!
چرا دولت برای قانون کپی رایت اقدامی
نمیکند؟
با شرایطی که پاندمی کرونا برای سالنهای
سینما به وجود اورده و باعث تعطیلی ان
ها شده ،وظیفه دولت در مقابل این بحران و
نجاتسینماچیست؟
دولت ایران هیچ وقت برای قانون کپی رایت اقدامی
نکرده چرا که با اولین اقدام باید به دادگاههای
بینالمللی رفته و غرامتهای بسیار بسیار گزاف و
گرانی را پرداخت کند تا تازه امکان ورود به جهان
امن کپیرایت را داشته باشد .با شرایط فعلی و اوضاع
اقتصادی ایران این امر شدنی نیست چرا که عالوه بر
ان با تصویب قانون کپی رایت در ایران نان بسیاری
اجر میشود که نمی دانیم چرا باب میل دولت نیست.
علی القاعده دولت وظایفی در قبال هنرمندان
چرا صدا و سیما از تبلیغ فیلمهای تولید شده
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 24
سینماممانعتمیکند؟
بحث صدا و سیما و عدم حمایت از سینما بسیار
ساده است .صدا و سیما سیاستی دارد که صد
در صد با سیاست سینما متفاوت است .اگر تا به
امروز هم تبلیغی از سینما در تلویزیون شده یا
برای بیطرف نشان دادن صدا و سیما بوده و یا
فیلمهایی بودند که با صدا و سیما در سیاست
همسو بودند وگرنه ما کجا و کی تبلیغ یک فیلم
اجتماعی یا سیاسی درست را در تلویزیون
دیدهایم؟
دولت ظاهرا تالش میکند در زمینه
فیلمسازیبهنسلجوانفیلمساز
توجه ویژه ای نماید و همه ساله تعدادی
کارگردان فیلم اولی با فیلمهای خود
شگفتی می افرینند .از طرفی حضور
فیلمسازان قدیمی کمرنگ شده است .ایا
ورود فیلمسازان جوان و فیلم اولی باعث
بیکاری یا کم کاری قدیمی ها شده است؟
بحث فیلمسازان جوان در ایران یک بحث
جدی است که خوشبختانه اتفاق افتاده و فیلم
سازان اخیری که به عنوان فیلم اولی وارد سینما
شدهاند انقدر بهتر از بقیه عمل کردهاند که
تهیهکنندگان را به سوی خود جلب نمودهاند.
چرا یک تهیهکننده باید دستمزد هنگفت به
یک فیلمساز حرفهای بدهد و یک فیلم درجه
چند تحویل بگیرد درصورتی که میتواند
با دادن یک دستمزد دانشجویی به یک
فیلمساز جوان فیلمی ارزانتر و بهتر داشته
باشد .توجه داشته باشید که فیلمسازان جوان
برای به سرانجام رساندن یک فیلم شاید
توقعات بسیار کمتری نسبت به فیلمسازان
حرفهای داشته باشند و کمرنگ شدن فعالیت
فیلمسازان قدیمی به نظر من دو دلیل عمده
دارد :نخست به روز نبودن ان فیلمسازان
است که هنوز نتوانستهاند با مختصات جدید
فیلمسازی همسو شوند و دیگر و در بعضی از
فیلمسازان مهم قدیمی باید به سختگیریها و
گرانگیریهای انها اشاره کنم که در سینمای
نفروش امروز واقعاً شدنی نیست.
برای بهبود سینمای ایران چه
پیشنهادیدارید؟
سینمای امروز ایران تنها و تنها یک مشکل
عمده و اساسی دارد و ان عرضه بین المللی
فیلم هاست .ما در قاعده فیلمی نداریم که
بتواند درامد ارزی داشته باشد سینمای
ایران اگر روی پخش کنندگان جوان سرمایه
گذاری دقیق و درست و علمی کند ،میتواند
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
فردای روشنی داشته باشد
فیلم اخیرتان دم سرد در مجامع بین المللی
حضور بسیار چشمگیری داشته .کمی از
مراوداتمالیبینالمللیسینمابگویید.
فیلم دم سرد من جزو معدود فیلمهایی بود که
توانست درامد ارزی مطلوبی داشته باشد و بعد از
پخش جهانی به پخش ملی و داخلی خود روی بیاورد،
این مسیری است که برای تمامی فیلمهای اتی خودم
در نظر گرفتهام .ما حاال در ایران هر فروشی داشته
باشیم فیلم موفق بوده است چرا که نه به فروش ریالی
بلکه به فروش ارزی ان متکی بوده و هستیم
سخناخرتانچیست؟
اخرین حرفی که باید درباره سینما بگویم شبیه به
بحث توریسم است ما اگر توریسم درستی نداریم
دلیلش مشخص است ،همان دلیل باعث میشود
که امکان رقابت بین المللی در فروش را نداشته
باشیم ما سالهاست که چند قصه محدود را به اشکال
مختلف می نویسیم و میسازیم .زمان ان فرا رسیده
که داستانهای متفاوت و جسورانه ای بیرون از دایره
تکرار و سانسور برای سینمای از نفس افتادهی ایران
بنویسیم و ان را به جایگاه واقعی خودش در جهان
برسانیم
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
25 صفحه 25
طتز
محمد امید ( فیلمنامه نویس )
ماجراهای زبل خان
شهر تخصص داشته باشه .
زبل خان خوشحال و خندان و در حالیکه یک جعبه شیرینی در دست دارد
همسر :خب پزشکی هسته ای هم تخصص خوبیه برای شهردار بودن .
وارد خانه میشود .
زبل خان :من که سر در نمیارم ...چرا خوبه ؟
زبل خان :سالم عرض شد همسر جان
همسر :ببین پزشک که کارش درمان کردن مریضهاست ...درسته ؟
همسر :سالم ....خسته نباشی .
زبل خان :دقیقا .
زبل خان :سالمت باشی و از کرونا به دور ....باقلوا گرفتم در حد المپیک .
همسر :هسته ای هم که یعنی هسته و منشا همه مریضیها رو میکشه بیرون .
همسر :باقلوا ؟ ....اخ جون .....ببینم امروز تولد من که نیست ؟
زبل خان :همسر جان فکر نمیکنی منظور از هسته ای مربوط به انرژی هسته ای
زبل خان :نخیر
و این چیزها باشه ؟
همسر :تولد خودتم که نیست ؟
همسر :تو این مورد نه ...ببین پزشکی هسته ای ...شهرداری .....یعنی اقای
زبل خان :نچ
شهردار تمام بیماریهایی رو که تو هسته و داخل و بطن شهر وجود داره
همسر :تولد خواهر مادرتم که نیست ؟
کالبدشکافی میکنه و میکشه بیرون بعد سه سوته درمانش میکنه .
زبل خان :نخیر ...کل خانواده محترم و عزیز بنده زمستونی ان .
زبل خان :واااااای فکرشو بکن ...یه شهر کامال سالم بدون هیچ بیماری .بدون
همسر :تولد مامی من و خواهر برادرهای عزیزم هم که نیست ؟
الودگی ،بدون ترافیک ...واااای
زبل خان :از اونها اطالعی ندارم .
همسر ( :عصبانی ) چی ؟ تو چطور جرات کردی تاریخ تولدهای خانواده منو همسر :بله ...همینه که خارجیها انقدر پیشرفت میکنن دیگه ....تحقیق کردن
دیدن اینهمه شهردار اومده رفته هیچ کاری نتونسته بکنه ،بنابراین یک پزشک
فراموش کنی ؟
زبل خان :با این شرایط اقتصادی و کرونا ،من بعضی وقتا اسمم هم فراموش هسته ای رو گذاشتن شهردار که بیماریها را از شهرشون ریشه کن کنه .
میکنم چه برسه به اینجور چیزها ....حاال ول کن این حرفهای چیپ و پیش پا زبل خان :یعنی میشه ؟
همسر :چرا نشه ؟ .....اگه واقعا وجدان کاری داشته باشه و دلسوز مردم باشه و
افتاده رو ....نمیخوای بدونی این باقلوا به چه مناسبته ؟
بعضی از بیماریها رو زیرسیبیلی رد نکنه و فک و فامیلهاشو مسئول بیماری یابی
همسر :برام مهم نیست .
نکنه ...قطعا شدنیه .
زبل خان :حتی اگه بگم زبلت داره میشه مدیر تبلیغات اداره ؟
زبل خان :اینم که یک ارزوی محاله .
همسر ( :ذوق زده میشود ) دروغ میگی ؟
همسر :انقد بدبین نباش ...خارجیها انقدری فک و فامیل ندارن که کل پستها رو
زبل خان :اگه در تمام عمرم یه بار به تو راست گفته باشم همین یکباره .
بسپارن بهشون .
همسر :یعنی تا االن کال بهم دروغ میگفتی ؟
زبل خان :راست میگی ها ...به اینجاش فکر نکرده بودم .
زبل خان :نه بابا ...داشتم دیالوگ ماندگار میگفتم که بفهمی با یه مدیر
همسر :پس وقتی با تخصص پزشکی هسته ای میشه شهردار شد ،با تخصص
تبلیغات طرفی .
مدیریت پسماند هم میشه رییس جمهور شد ...این وسط تنها چیزی که مهمه
همسر :حاال چرا مدیر تبلیغات ؟
داشتن یک پ بزرگه .
زبل خان :بده مگه ؟ ....خیلی هم کالس داره ...میشینی یه گوشه حرف
زبل خان :بازم که برگشتیم به خونه ی اول همسر جان .
میزنی پول میگیری .
همسر :چرا ؟
همسر :ولی اخه تو که هیچ سررشته ای از تبلیغات نداری ؟ تازه رشته ی
زبل خان :خب داشتن یه پ بزرگ یعنی داشتن یک پارتی بزرگ ( میخندد )
تحصیلیتم که مدیریت پسمانده .
همسر :نخیرم ...داشتن یک پ بزرگ .....یعنی داشتن یک پشتکار بزرگ .
زبل خان :همسر جان شنیدی که میگن ما ادما هر کدوممون برای انجام
زبل خان :اهان ...از اون لحاظ میگی ؟ ...نمیدونم چرا انقدر منفی بافم من .
ماموریتی به این جهان اومدیم .
همسر :از بس که خودتو تو معرض امواج منفی فضای مجازی قرار میدی .
همسر :بله شنیدم .
زبل خان :اره ...راست میگی ( ....کمی فکر میکند )
زبل خان :میگم خدا رو چه دیدی شاید قسمت بوده من بشم مدیر تبلیغات
همسر :خب دیگه مدیر تبلیغات عزیزم خسته شده ...بشین که برم یه چایی بیارم
مجموعه ی به اون بزرگی که ....
ته باقلوا رو دو تایی دربیاریم .
همسر :که تبلیغات کنی مردم پسماند کمتری تولید کنن ؟ ( ذوق زده ) تو
فوق العاده ای زبل خان ...تو دوستدار طبیعت و محیط زیستی ....بهت افتخار زبل خان :همشو ؟
همسر :بله ....تا دونه ی اخرش
میکنم .
زبل خان :مرض قند میگیریم که .
زبل خان :اونها که بله ....ولی ماموریت من یه چیز دیگه است .
همسر :نه بابا ...خدا رو چه دیدی شاید ما هم از خارجیها یاد گرفتیم شهردارمون
همسر :چیه ؟
شد پزشک هسته ای ،با ذره بین قویش گشت و گشت مریضی قند ما رو پیدا کرد
زبل خان :اینه که به عنوان مدیر تبلیغات پول بیشتری به جیب بزنم و هر
و درمانمون کرد .
دومونو خوشبخت کنم .
زبل خان :اگه نشد چی ؟
همسر :پس خدمت به مردم چی میشه ؟
همسر :ای بابا توام ....شوخی کردم دیگه ...شوخی هم سرت نمیشه ...دو تا دونه
زبل خان :نگران نباش ...اگر چیزی ته دیگ بمونه نمیذارم دست هیچ
بخوریم چپ میشیم ...باقلواست ها .
اختالسگری بهش بخوره و خرج مشکالت مردم میکنم .
زبل خان :راست راستی باورم شده بود اخه .
همسر :افرین عزیزم ....تو قابل تحسینی ...دارم میبینم روزی رو که رییس
همسر :بشین به راههای جدید تبلیغاتی فکر کن تا برگردم .
جمهور شدی .
همسر میرود و زبل خان می نشیند تا ببیند چه راههایی می تواند برای تبلیغات
زبل خان :با تخصص مدیریت پسماند ؟
شهریور ماه
شماره
اجتماعیتا به همگان اثبات نماید که تخصص مهم نیست بلکه داشتن پ
اقتصادی-پیدا کند
1400یکی از کشورهای اروپایی یهماهنامه مدرن
شنیدم تو
یکممگه ؟ ....
سی وداره
اشکالی
همسر 26:بله چه
بزرگ مهم است ...البته بد برداشت نشه ها ،منظور داشتن پارتی بزرگ نیست
اقایی تخصصش پزشکی هسته ای بوده کردنش شهردار .
زبل خان :نه بابا ( متعجب ) مگه میشه ؟ ....اخه شهردار باید در مورد مدیریت بلکه داشتن پشتکار بزرگه . صفحه 26
محمدامید :فیلمنامه نویس
خان
زبل
ماجراهای
فاین ارت
برجسته
مصاحبهباسعید رضوانیان؛عکاس
عکاسی دیجیتالی نحوه عکاسی افراد را تغییر داده است
محمد بویری -هر کسی که دوربین دارد این روزها
میتواند عکاس باشد و بسیاری از ان ها می خواهند
عکاسان یا هنرمندان حرفه ای باشند،هر چند هر دوی انها
می توانند باشند.در اینترنت افرادی که خود را عکاسان
فاین ارت می نامند افزایش یافته است.با سعید رضوانیان
عکاس خالق فاین ارت که جوایز معتبر بین المللی را در
کارنامه خود دارد و توانسته اثار خاصی را خلق کند به
گفتگو نشستیم که ماحصل ان پیش روی شماست.
عکاسی را از چه زمانی اغاز کردید؟اولین دوربینی که
داشتید؟و اینکه چه دوره های اموزشی در عکاسی گذرانده
اید؟
کمی در مورد شیوه ساخت اثارتان بگویید؟
اثار من براساس ایده های شهودی ساخته می شوند.ان چیزی که به
صورت سیال و شاید خیلی گذرا از ذهن می گذرد،یا گاهی خواب و
رویاها،ان تصاویر را می سازم.شیوه کار معموال به این ترتیب است که
ان ایده ذهنی را ابتدا روی کاغذ طراحی می کنم.بعد شروع می کنم به
عکاسی کردن عناصری که در ان تصویر الزم دارم.در اخر هم در یک
فرایند دقیق و معموال پیچیده انها را با استفاده از نرم افزار ترکیب میکنم
و یا با استفاده از تکنیک نقاشی دیجیتال به صورت واقعی میکشم.این
فرایندی است که به ان اصطالحا فتومونتاژ می گویند.
در مقایسه با سایر عکاسان فاین ارت چه توصیفی از کارهایتان
دارید؟
عکاسی را در سال ۱۳۸۲و با یک دوربین انالوگ بدون هیچ معلمی
شروع کردم.اصول فنی کار با دوربین را از روی کتاب های اموزش
عکاسی می خواندم و نگاتیوهایم را با کمک دوستانی که در انجمن
سینمایی داشتم،در تاریکخانه انجمن ظاهر و چاپ می کردم.
از نظر من کارهایم بیش از ان که به عکاسی نزدیک باشند،به نقاشی
و سینما نزدیک هستند.به نقاشی به خاطر شیوه ساخت و پر جزئیات
بودنشان و به سینما به خاطر زمانمند بودن و روایت گری شان.
در مورد سبک عکاسی مورد عالقه تان توضیح دهید و
چطور شد که این سبک را انتخاب کردید؟
چند عکاس را نام ببرید که عکس های ان ها برای شما جذاب
هستند؟
از سال ۱۳۸۷که توانستم یک دوربین دیجیتال بخرم،عکاسی به
بخش معماری از زندگیم تبدیل شد.فناوری دیجیتال به عکاس این
امکان را می داد از هر چه می خواهد تعداد بیشماری عکس بگیرد.
من هم ناخوداگاه شروع کردم به عکاسی از طیف وسیعی از سوژه ها
و در ژانرهای مختلف از مستند اجتماعی تا عکاسی تئاتر.اما خیلی
زود متوجه شدم انچه که انجام می دهم،ان چیزی نیست که دلم
می خواهد.این شد که یکباره همه چیز را متوقف کردم.دقیقا ۹ماه
عکاسی نکردم.شروع کردم به تحقیق،پژوهش،مطالعه و دیدن.
جستجو و جستجو.نمی دانستم چه می خواهم اما می دانستم انچه
به عنوان عکاسی انجام می دهم با درون من بی ارتباط است.تا اینکه
روزی با اثاری از یک هنرمند خارجی روبرو شدم،ان ها تصاویر
خیالی بودند و فضایی فرا واقع گرایانه داشتند.در ان لحظه بود که
گویا چیزی در ذهن من متولد شد.توانسته بودم به یک سرچشمه
درونی وصل شوم.گویا حاال در استانه اتاقی بودم که مدت ها در
راهروی تاریک به دنبالش می گشتم.در ان زمان اصال نمی دانستم
که ان اثار چطور ساخته شده اند.حتی مطمئن نبودم که این ها
عکاسی هستند یا نقاشی.با نرم افزارهای ویرایش تصویر سال ها
بود که کار می کردم.شروع به اموختن حرفه ای تر ان ها کردم.
مجدد از کتاب های تخصصی زبان اصلی.این مسیر ادامه پیدا کرد
تا توانستم انچه که در ذهن داشتم را با استفاده از عکاسی و کمک
نرم افزارهای ویرایشی خلق کنم.یکی از اتفاقات جالب انجا بود که
حدود ۶سال بعد از ان مواجه،اثاری از من در کنار اثاری از همان
هنرمند خارجی در شماره ای از فصلنامه عکاسی که ویژه فتومونتاژ
بود به چاپ رسید!
کمتر پیش می اید که یک عکاس برای من خیلی برجسته باشد.بیشتر
منبع الهام و سمت نگاه من به نقاش ها و سینماگرهاست.اما از عکاسانی
که از دیدن کارهایشان لذت می برم می توانم از تیم واکر،هلموت نیوتن
و ...نام ببرم.
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
27 صفحه 27
داستان
قصه مرد و دریا
نویسنده :ولی اله نیسریان
تقدیم به دوستم شیرزاد
مــرد رو بــه دریــا ایســتاده بــود و امــواج را نــگاه
مــی کــرد .دریــا چــه بــی تــاب بــود .امــواج مانند
معشــوفه هایــی که بــی قــرار شــده انــد ،یکدیگــر را
در اغوش می گرفتند ،در هم می پیچیدند ،بی هیچ شــرم و
حیایی .از مسافت دور کف به دهان غرش مستانه می کردند و
شتابان به سوی ساحل می امدند .شاید به ساحل می امدند
که نظاره گران را به جشــن شــادمانه خود دعوت کنند .به
ساحل که می رســیدند ،انگار به ارامش پس از هم اغوشی
رسیده اند ،ارام می گرفتند .با طنازی خودنمایی می کردند و
همچون رقصنــده ای باز جلوه کنان باز می گشــتند .جمع
مستانشــان هلهله کنان و دف زنان بار دیگر برای شــروعی
شــورانگیزتر دســت به دســت یکدیگر می دادند .برایشان
خستگی معنا نداشــت .مرد خیره مانده بود به این جشن پر
شــکوه .مرغان دریایی انگار این حال و هوای مســتانه را می
شناختند .در این جشن و شــادمانی شرکت می کردند .انها
هم سر از پا نشــناخته می چرخیدند و اواز می خواندند .هوا
مرطوب بود و چسبناک ،می نشست به تن ادمهایی که امده
بودند برای دیدن این ضیافت .اب در گوش مرد زمزمه کرد :
بیا ،به جمع ما بیا ،در رقص ما شرکت کن .با ما برقص و رها شو
از همه غمهایت .اول لطافت اب را در میان انگشــتان پایش
حس کرد .بعد این حس مانند پیچکی ارام ارام تمام وجودش
را در بر گرفت .حس زیبای هم اغوشی امواج با هم ،حاال شده
بود هم اغوشــی امواج با تن مرد .دســت هــای لطیف اب
نوازشــش می کردند ،لطافــت اب او را برد بــه نهرهایی که
نخلستانهای ابادان را سیراب می کردند ،با فرهاد بود و جاسم .
اول کتاب می خوانند ،یک عالمه حرف می زدند بعد تن خیس
از عرقشان را می زدند به اب نهر .مرد در دوردست ابرها را دید
،همچون لشکر سیاه پوشی به مهمانی دریا امده بودند .دریا
فریاد شادی کشید و ابرها غریدند ،موج قد کشید ،تالش کرد
مانند میزبانی نیک به ابرهای مهمان برسد ،اسمان مغرور به
خوش امد گوئیش پاســخ داد .مرد تا زانو توی اب بود .دیگر
جایی در این مهمانی نداشت ،پشت کرد به این همنشینی ،
ارام ارام به طرف ساحل امد .شنهای کف دریا زیر پایش بازی
می کردند .حرکتش دیگر شتاب موقع امدن در اب را نداشت
.دریا نمی خواست مهمانش ترکش کند ،چند موج فرستاد تا
او بماند ،مرد در ساحل پیرزن و جوانکی را دید که منتظرش
هســتند .پیرزن تکیده بود و قاب عکســی در دست داشت .
28
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
عکس جوان توی قاب ،مانند جوانک کنار پیــرزن متحیر او را نگاه
میکردند .جوانک دست انداخته بود دور شانه های پیرزن و با سکوتی
پرسشــگر منتظر بیرون امدن مرد از اب بود .مرد دیگر به دریا فکر
نمی کرد ،او هم نظاره گر جوانک و پیرزن که قاب عکس را محکم در
میان دستانش و چسبیده بر سینه اش گرفته بود شد .فکر کرد شاید
جوانک برادر جوان توی قاب عکس است و حتما پیرزن مادر هر دو .
صدای سنج و دمام و قاب عکس جوان همسایه که بتازگی در دریا به
همرا دوستش غرق شــده بود ،کودکی مرد را زنده کرد .ابوالفضل با
دوستش رفته بودند رودخانه بهمنشیر ماهی بگیرند ،چند روزی از
انها خبری نشد و بعد از چند روز جریان اب جنازه انها را به داخل یک
نهر کشانده بود .می گفتنند عرب کشاورزی صبح زود جنازه ها را
پیدا کرده و به پاسگاه ژاندارمری خبر داده .قاب عکس ابوالفضل هم
در اغوش مادرش بود و قاب عکس رفیق ابوالفضل هم در اغوش مادر
رفیق ابوالفضل .انگار مادرها به کس دیگری اعتماد نداشــتند و که
قاب عکس را به او بدهند .مادرها گریه هم نمی کردند ،اما چهره شان
دیگر مثل قبل نبود ،مادر ابولفضل را چند بــار در میان جمع زنان
محل دیده بود و همیشه مادر ابوالفضل بلند بلند حرف میزد و بلند
بلند می خندید ولی حاال فقط زل زده بود به جلو و چند زن او را گرفته
بودند و راه می بردند .صدای سنج و دمام خاکستون ابادان را به لرزه
اورده بود کودکی مرد می دید همه گریه می کنند ،هم برای دو جوان
و هم برای مادرهایشان .کودکی مرد با موج عزاداران حرکت می کرد
و مواظب بود زیر دست و پا له نشــود .دو قبر کنار هم کنده بودند ،
چند نفر در اطراف قبرها ،خاک را جا بجا می کردند .تابوتها با سیل
جمعیت به قبرها رسید .جمعیت راه باز کرد برای دو تابوت و دو مادر .
مادر ابوالفضل با قاب عکس پسرش نشســت کنار زمین چال شده .
تابوت را که زمین گذاشتند ،مادر ابوالفضل غش کرد و سرخورد توی
قبر پســرش .کودکی مرد دیگر چیزی ندید .چند روز بعد مادرش
گفت :مادر ابوالفضل طاقت دوری پسرش را نداشت .حاال مرد کامال
از اب بیرون امده بود ،ایستاده بود مقابل مادر و جوانک .شلوارش تا
زانو خیس بود و پایش برهنه .شاید رفتارش که در این حال و هوا به
اب زده بود ،مناسب نبود .بر خودش مسلط شد و سالم کرد .پیرزن
زل زده به جلو ،خیره شده بود به دریا .جوانک فقط نگاه می کرد به
مرد و شلوار خیسش ،خواست حرفی به تندی بزند که گوشی موبایل
مرد به صدا درامد .مرد به صفحه گوشی تلفن نگاهی انداخت ،از مادر
و جوانک دور شد و به مدیر شرکت که پشت خط بود سالم کرد .مدیر
با عصبانیت پرسید :کار تمام شد ؟ مرد خواســت پاسخ دهد ،ولی
رئیس دوباره با همان لحن گفت :زود تمامش کن و برگرد شرکت .
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 28
مرد مکث کرد و گفت :جنازه در ســردخانه است .هنوز جواز دفن
صادر نشده .دارم می روم پزشــک قانونی .رئیس دوباره گفت :زود
تمامش کن .به مطبوعات نکشــد .دیه را بده و خالص .هر جا هم
پول الزم بود خرج کن .سریع بیا شرکت .چند محموله جت اسکی
رسیده بندرعباس .باید بروی برای ترخیص .همه پیش فروش شده
و مشتری ها منتظرند .تلفن قطع شــد .مرد چشمانش را بست و
صورتش از انچه شنیده بود درهم شد .خجالت کشید برگردد و به
مادر جوان که تکیده بود و عزادار نگاه کند .رفت و جورابها و کفشش
را پوشــید .جوانک کمی از الهتاب افتاده بود ولی نگاه پرسشگرش
همچنان بر مرد ســنگینی می کرد .جوانک پرسید :بالخره جنازه
برادرما تکلیفش چیه ؟ چرا به مــا تحویل نمی دند خاکش کنیم ؟
اینجوری برادر ما سرگردانه .مرد گفت :حق با شماست .من دیروز
پزشک قانونی بودم .بیائید برویم پزشــک قانونی ،الباقی کارهای
اداری را تمــام کنیم و جنازه را برای خاکســپاری تحویل بگیریم .
شــرکت همه هزینه ها را تقبل می کند .نگران چیزی نباشــید .
نتوانست به چهره مادر نگاه کند .در راهروی پاسگاه انتظامی مرد با
پیرزن و جوانک روی صندلی نشسته بودند .سربازی به انها نزدیک
شد و انها را به اطاق رئیس پاسگاه برد .رئیس پاسگاه پرونده ای را که
روی میزش بود می خواند .مرد ،مادر و جوانک مقابل رئیس ایستاده
بودند .رئیس پاسگاه سرش را از روی پرونده بلند کرد رو به جوانک
کرد و گفت :امیر علی ،اگر حرفی یا ....ســپس شتابزده گفت :بیا
امیرعلی اینجا را امضا کن .جوانک با تردید گفت :برگه چیه ؟ چی را
باید امضا کنم ؟ و به مادرش نگاه کرد .رئیس پاسگاه گفت :اگر این
برگه را امضا نکنی ،پزشک قانونی جنازه برادرت را تحویل نمی ده .
مادر ســکوت کرده بود و قاب عکس را به ســینه اش می فشرد ،از
پسرش همین مانده بود ،شــاید فکر می کرد می خواهند این قاب
عکس را از او بگیرند .مرد از پنجره مشرف به حیاط پاسگاه ،تجمع
حداقل بیست زن و مرد روستایی را دید .حواسش رفت به درختی
که چند پرنده النــه کرده بودند .مرد بلند شــد و امد کنار پنجره .
پائین درخت ،جوجه ای که از داخل النه ســقوط کرده بود و روی
زمین افتاده بود را دید .پرنده مــادر در اطراف جوجه اش پرواز می
کرد ولی قادر به کمک نبود .گربه ای کمین کرده بود و به تالش مادر
جوجه نگاه می کرد .با دوستانش در نخلستان بودند و جوجه بلبلی
که روی خاک پر پر می زد ،از روی زمین برداشــت .جاسم گفت :
بدش به مو .جوجه را گرفت و از نخل باال رفت .او و فرهاد با نگرانی به
باال رفتن جاســم از درخت نخل نگاه می کردند .جاسم از درخت
پائین امد و بچه ها همه باهم خندیدند .مرد دلش می خواست که به
حیاط پاســگاه برود و جوجه را از روی زمین بردارد .رئیس پاسگاه
گفت :امیرعلی ....برادرت نباید ســوار جت اسکی می شد .باید انرا
تحویل مهندس شــرکت می داد و مهندس شــرکت هم تحویل
خریدار .امیر علی عصبانی شد ،امد طرف میز رئیس پاسگاه ،شدت
تاثر و غم مرگ برادر ،کنترل حرف زدن را از او گرفته بود .به شمالی
حرف زد .رئیس پاسگاه گفت :جوری حرف بزن که نماینده شرکت
متوجه بشه .و سپس هر دو رو کردند به مرد که نماینده شرکت بود .
مرد حواســش پیش جوجه بود و گربه ای که کمین کرده بود برای
طعمه .رئیس پاسگاه از جایش بلند شد و امد طرف پنجره .به مرد
گفت :اینها وابستگان متوفی هستند .سپس به طعنه ادامه داد :شما
مگر نماینده شرکت نیســتید ؟ مرد امد و روی یک صندلی نشست .
مادر هنوز سرپا ایســتاده بود .مرد بلند شــد و صندلیش را داد مادر .
رئیس پاســگاه و امیرعلی حرکات مــرد را نگاه می کردنــد .مرد به
امیرعلی نگاه کرد .به طرفش رفت .ببین امیرعلی ،برادرت را حضوری
ندیده بودم ،چند سال بود که با شرکت همکاری می کرد ،با هم تلفنی
حرف زده بودیم ،ولی مالقاتی با هم نداشــتیم .بنظرم پسر خوب و با
معرفتی می امد .چند بار دعوتم کرد به شمال بیایم و میگفت مادرم
دستپختش عالیه .سالها بود که جت اسکی ها را از انبار می اورد کنار
ساحل و مهندس هم انها را تست می کرد و تحویل مشتری ها می داد .
سالها برادرت ،جت اسکی ها را می دید ،دلش می خواست یکبارهم
شده ،سوار یکی از انها بشه و باهاش یک دوری توی دریا بزنه .حق هم
داشت .مگر یک ادم چند بار می تونه به دلش نهیب بزنه ،حتما توی
این سالها به دلش می گفته :اینها مال تو نیست .تو حق سوار شدن و
دور زدن با جت اسکی داخل دریا را نداری .اما انروز دیگه داداشت به
حرف دلش گوش کرد ،مهندس دیر کرده بــود ،قرار به وقت دیگری
موکول شده بود و برادرت شرایط را مناسب دید ،حتما با خودش گفته
همان دم دمای ســاحل یک چرخی می زنم و تا مهندس و مشتری
بیایند بر می گردم ساحل ،منهم این یکبار به حرف دلم گوش می کنم
.مرد مکث کرد .دوباره رفت طرف پنجره ،دیگر ازجوجه و شکارچی
خبری نبود .تجمع کنندگان هم کم شده بودند .دوباره برگشت طرف
امیر علی .جلیقه نجات هم نمی پوشــه و می زنه به دریا .اولش حتما
توی محدوده ساحل بوده ،بعد میره اون جایی که امواج قد می کشن .
خواست بگوید ،انجایی که امواج معاشقه می کنن ،حاال برادرت توی
سردخانه منتظره .من مطمئن هستم برادرت خوشحاله ،به ارزوش
رسیده و جانش را سر ارزوش گذاشت .خیلی ها هستند که زندگی می
کنند ،می میرند و به ارزوشــان نمی رسند .تصمیم با خودته ،بیشتر
قضیه را کش بدی ،من مطمئن هستم ادمهایی که در تهران نشستند
همین دیه را هم نمی دهند ،هزینه مراسم خاکسپاری را نمی دهند و از
همه مهمتر ،به مــادرت نگاه کن .به نظرت چــرا اون قاب عکس را از
خودش جدا نمی کنه .اون پســرش را بالتکلیف می دونه .حتی نمی
دونه جنازه بچه اش کجاست ؟ حاال تصمیم با خودته .اون برگه امضا
کن ،برویم جنازه را تحویل بگیرم ،به خاک بســپاریم و ارامش را به
مادرت برگردانیم .امیرعلی همه مدتی که مرد حرف می زد ،ساکت
بود .برگشت و به مادرش نگاه کرد .مادر همچنان زل زده بود به دیوار
روبــرو .امیرعلــی رفــت طــرف میــز رئیــس پاســگاه .
صدای قــران و مرثیه خوانی در گورســتان روســتا همــراه با گریه
روستائیان ادغام شــده بود .مرد کنار ایســتاده بود و به مراسم نگاه
می کرد .تلفنش بــه صدا درامد .رئیس شــرکت مثل همیشــه با
فریاد و تشــر حرف می زد .به مرد گفت :مراســم که تمام شد سریع
بیا تهران .مــرد نگاه می کرد به مــادر امیر علی با نگرانی گوشــی را
قطع کرد و رفت طــرف تجمع عزاداران .مادر امیــر علی که کنار قبر
نشسته بود وقتی تابوت پســرش را اوردند و کنار قبر گذاشتند ،افتاد
توی قبر .مرد گریه می کرد ،نتوانســته بــود در دوران کودکی برای
مادر ابوالفضل گریه کند .امــا امروز برای مــادر امیرعلی گریه کرد .
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
29 صفحه 29
اﺧﺒار
وزیر فرهنگ وارشاد اسالمی
گرچــه هریــک از وزراء کابینــه رییســی
میتواند ملــت ایــران را ازاین ســردرگمی ،
بالتکلیفی ،گرانی ونبــود دارو نجات دهد اما
بحــث فرهنگوانتخاب یک فــرد فرهنگی
وفرهنگ شناس میتواند کشــوری را نجات
دهدچراکه فرهنگ ،چهار ستون یکمملکت
است .شنیده ها ،حاکی از ان است که رییسی
در مــورد انتخاب محمد مهدی اســماعیلی
بعنوان وزیر فرهنگ وارشــاد اسالمی اشتباه
نکرده اســت .اســماعیلی زمانی میتوانددر
زمینه ســینما موفق باشــد که امور سینمارا
به دســت ســینماگران فهیم که خانه نشین
شــدند امادریایی تجربه دارند واگذار نماید و
درب اتاقــش بــروی حتی یــک کارگر فنی
سینمابســته نشــود چراکه ممکن اســت
تفکــر وراهــکار ان کارگــر بهتــر از رییس
ســازمان ســینمایی باشــد .بامید انــروز...
فیلم قهرمان واسکار
جدیدتریــن ســاخته اصغــر فرهــادی
جــزو ده فیلمی ســت کــه برای شــانس
در اســکار انتخــاب شــده اســت.
استاد بهرام بیضایی در امریکا
پایان دهمین سال حضور بیضایی ،نویسنده،
کارگردان ،ادیب وپژوهشــگرنام اور سینمای
ایــران در دانشــگاه( اســتنفورد) امریــکا.
وی طــی ایــن ده ســال چند نمایــش نیز
روی صحنــه بــرده اســت.هفته گذشــته
بمناســبت ده ســال حضورش دردانشــگاه
مذکور ،اثــار وی مجددا مورد بررســی قرار
گرفــت .امیــر نــادری کارگــردان توانای
ایرانی درایــن برنامه حضور مستمرداشــت.
30
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
در خشش فیلم محمد صادق رنجکشان
فیلــم ســینمایی (متــری شــش و نیــم)
افتخار دیگری برای ســینمای ایران کســب
نمود.ایــن فیلــم باســرمایه محمــد صادق
فیلم نابغه ایرانی نوشته غالمرضا گمرکی و رنجکشــان وکارگردانی ســعید روستا با 128
محمدامید
ســینمادر فرانســه بفروش 245هــزار دالر
مهســا هاشــمی ازجمله بازیگران جوان درعرصه رســید .مجله ( صدای خاک) ایــن موفقیت
ســینما وتلویزیوناســت .اوکه تاکنون دردودوره رابــه کلیه عوامــل فیلــم تبریــک میگوید.
جشــنواره کودک ونوجوان اصفهان جوایزی ازان
خود کرده اســت بعد ازمدتها ســکوت قراراست
دریک فیلم قابل تامل سینمایی ایفای نقش نماید.
مهدی هاشمی شهرام مسلخی در یقه
سفیدها
فیلم سینمایی (یقه ســفیدها) به تهیه کنندگی
وکارگردانــی شــهرام مســلخی پروانــه نمایش
گرفت .دراین فیلم که عمــاد خدابخش انرا تدوین
نموده است ،مهدی هاشــمی .لیال اوتادی.علیرضا
داوود نــژاد ،مهدی کوشــکی .علیرضا اســتادی
وصحرا اســدالهی بازی میکنند.فریبا الســادات
خلیلی مدیریــت تولید این فیلــم رابرعهده دارد.
اتفاقبرایمرتضیشایسته
عاقبت مرتضی شایسته ،تهیه کننده (روز
واقعه) بدلیل انجام تعهداتی که بایشان محول
شده بود او راروانه بیمارستان نمود .شایسته
رییس شورای صنفی اکران براثرفشار کاری
دربیمارستان بستری شد .اقای ساداتیان به
نقل از دکتر معالج ایشان اطالع داد حال عمومی
شایسته بحمداله روبه بهبودیست وبایستی چند
روزی تحت نظر باشند( .صدای خاک) ارزوی
سالمتی برای ایشان دارد.
هنرمنددیگریاسمانیشد
علی سلیمانی بازیگر بااخالق فیلمهای سفربه
چزابه .تنگه ابو قریب ،وضعیت سفید ،درمدت
معلوم وسریالهای پایتخت ،4دادستان،
پرکارترینبازیگر
عصرپاییزی و ....بدلیل بی اهمیتی دولتمردان،
لیال)
(نوبــت
ســریال
حمید فــرخ نژاد کــه در
درسن 50سالگی براثر کرونا منحوس از جمع
بکارگردانی روح اله حجــازی ایفای نقش میکند ،یاران بدیار حق شتافت .روحش قرین رحمت
طبق امار ،جزو پر کارترین بازیگران شناخته شد.
باد
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 30
صفحه 31
صفحه 32
محمدامید :فیلمنامه نویس
خان
زبل
ماجراهای
فاین ارت
برجسته
مصاحبهباسعید رضوانیان؛عکاس
عکاسی دیجیتالی نحوه عکاسی افراد را تغییر داده است
محمد بویری -هر کسی که دوربین دارد این روزها
میتواند عکاس باشد و بسیاری از ان ها می خواهند
عکاسان یا هنرمندان حرفه ای باشند،هر چند هر دوی انها
می توانند باشند.در اینترنت افرادی که خود را عکاسان
فاین ارت می نامند افزایش یافته است.با سعید رضوانیان
عکاس خالق فاین ارت که جوایز معتبر بین المللی را در
کارنامه خود دارد و توانسته اثار خاصی را خلق کند به
گفتگو نشستیم که ماحصل ان پیش روی شماست.
عکاسی را از چه زمانی اغاز کردید؟اولین دوربینی که
داشتید؟و اینکه چه دوره های اموزشی در عکاسی گذرانده
اید؟
کمی در مورد شیوه ساخت اثارتان بگویید؟
اثار من براساس ایده های شهودی ساخته می شوند.ان چیزی که به
صورت سیال و شاید خیلی گذرا از ذهن می گذرد،یا گاهی خواب و
رویاها،ان تصاویر را می سازم.شیوه کار معموال به این ترتیب است که
ان ایده ذهنی را ابتدا روی کاغذ طراحی می کنم.بعد شروع می کنم به
عکاسی کردن عناصری که در ان تصویر الزم دارم.در اخر هم در یک
فرایند دقیق و معموال پیچیده انها را با استفاده از نرم افزار ترکیب میکنم
و یا با استفاده از تکنیک نقاشی دیجیتال به صورت واقعی میکشم.این
فرایندی است که به ان اصطالحا فتومونتاژ می گویند.
در مقایسه با سایر عکاسان فاین ارت چه توصیفی از کارهایتان
دارید؟
عکاسی را در سال ۱۳۸۲و با یک دوربین انالوگ بدون هیچ معلمی
شروع کردم.اصول فنی کار با دوربین را از روی کتاب های اموزش
عکاسی می خواندم و نگاتیوهایم را با کمک دوستانی که در انجمن
سینمایی داشتم،در تاریکخانه انجمن ظاهر و چاپ می کردم.
از نظر من کارهایم بیش از ان که به عکاسی نزدیک باشند،به نقاشی
و سینما نزدیک هستند.به نقاشی به خاطر شیوه ساخت و پر جزئیات
بودنشان و به سینما به خاطر زمانمند بودن و روایت گری شان.
در مورد سبک عکاسی مورد عالقه تان توضیح دهید و
چطور شد که این سبک را انتخاب کردید؟
چند عکاس را نام ببرید که عکس های ان ها برای شما جذاب
هستند؟
از سال ۱۳۸۷که توانستم یک دوربین دیجیتال بخرم،عکاسی به
بخش معماری از زندگیم تبدیل شد.فناوری دیجیتال به عکاس این
امکان را می داد از هر چه می خواهد تعداد بیشماری عکس بگیرد.
من هم ناخوداگاه شروع کردم به عکاسی از طیف وسیعی از سوژه ها
و در ژانرهای مختلف از مستند اجتماعی تا عکاسی تئاتر.اما خیلی
زود متوجه شدم انچه که انجام می دهم،ان چیزی نیست که دلم
می خواهد.این شد که یکباره همه چیز را متوقف کردم.دقیقا ۹ماه
عکاسی نکردم.شروع کردم به تحقیق،پژوهش،مطالعه و دیدن.
جستجو و جستجو.نمی دانستم چه می خواهم اما می دانستم انچه
به عنوان عکاسی انجام می دهم با درون من بی ارتباط است.تا اینکه
روزی با اثاری از یک هنرمند خارجی روبرو شدم،ان ها تصاویر
خیالی بودند و فضایی فرا واقع گرایانه داشتند.در ان لحظه بود که
گویا چیزی در ذهن من متولد شد.توانسته بودم به یک سرچشمه
درونی وصل شوم.گویا حاال در استانه اتاقی بودم که مدت ها در
راهروی تاریک به دنبالش می گشتم.در ان زمان اصال نمی دانستم
که ان اثار چطور ساخته شده اند.حتی مطمئن نبودم که این ها
عکاسی هستند یا نقاشی.با نرم افزارهای ویرایش تصویر سال ها
بود که کار می کردم.شروع به اموختن حرفه ای تر ان ها کردم.
مجدد از کتاب های تخصصی زبان اصلی.این مسیر ادامه پیدا کرد
تا توانستم انچه که در ذهن داشتم را با استفاده از عکاسی و کمک
نرم افزارهای ویرایشی خلق کنم.یکی از اتفاقات جالب انجا بود که
حدود ۶سال بعد از ان مواجه،اثاری از من در کنار اثاری از همان
هنرمند خارجی در شماره ای از فصلنامه عکاسی که ویژه فتومونتاژ
بود به چاپ رسید!
کمتر پیش می اید که یک عکاس برای من خیلی برجسته باشد.بیشتر
منبع الهام و سمت نگاه من به نقاش ها و سینماگرهاست.اما از عکاسانی
که از دیدن کارهایشان لذت می برم می توانم از تیم واکر،هلموت نیوتن
و ...نام ببرم.
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
27 صفحه 27
داستان
قصه مرد و دریا
نویسنده :ولی اله نیسریان
تقدیم به دوستم شیرزاد
مــرد رو بــه دریــا ایســتاده بــود و امــواج را نــگاه
مــی کــرد .دریــا چــه بــی تــاب بــود .امــواج مانند
معشــوفه هایــی که بــی قــرار شــده انــد ،یکدیگــر را
در اغوش می گرفتند ،در هم می پیچیدند ،بی هیچ شــرم و
حیایی .از مسافت دور کف به دهان غرش مستانه می کردند و
شتابان به سوی ساحل می امدند .شاید به ساحل می امدند
که نظاره گران را به جشــن شــادمانه خود دعوت کنند .به
ساحل که می رســیدند ،انگار به ارامش پس از هم اغوشی
رسیده اند ،ارام می گرفتند .با طنازی خودنمایی می کردند و
همچون رقصنــده ای باز جلوه کنان باز می گشــتند .جمع
مستانشــان هلهله کنان و دف زنان بار دیگر برای شــروعی
شــورانگیزتر دســت به دســت یکدیگر می دادند .برایشان
خستگی معنا نداشــت .مرد خیره مانده بود به این جشن پر
شــکوه .مرغان دریایی انگار این حال و هوای مســتانه را می
شناختند .در این جشن و شــادمانی شرکت می کردند .انها
هم سر از پا نشــناخته می چرخیدند و اواز می خواندند .هوا
مرطوب بود و چسبناک ،می نشست به تن ادمهایی که امده
بودند برای دیدن این ضیافت .اب در گوش مرد زمزمه کرد :
بیا ،به جمع ما بیا ،در رقص ما شرکت کن .با ما برقص و رها شو
از همه غمهایت .اول لطافت اب را در میان انگشــتان پایش
حس کرد .بعد این حس مانند پیچکی ارام ارام تمام وجودش
را در بر گرفت .حس زیبای هم اغوشی امواج با هم ،حاال شده
بود هم اغوشــی امواج با تن مرد .دســت هــای لطیف اب
نوازشــش می کردند ،لطافــت اب او را برد بــه نهرهایی که
نخلستانهای ابادان را سیراب می کردند ،با فرهاد بود و جاسم .
اول کتاب می خوانند ،یک عالمه حرف می زدند بعد تن خیس
از عرقشان را می زدند به اب نهر .مرد در دوردست ابرها را دید
،همچون لشکر سیاه پوشی به مهمانی دریا امده بودند .دریا
فریاد شادی کشید و ابرها غریدند ،موج قد کشید ،تالش کرد
مانند میزبانی نیک به ابرهای مهمان برسد ،اسمان مغرور به
خوش امد گوئیش پاســخ داد .مرد تا زانو توی اب بود .دیگر
جایی در این مهمانی نداشت ،پشت کرد به این همنشینی ،
ارام ارام به طرف ساحل امد .شنهای کف دریا زیر پایش بازی
می کردند .حرکتش دیگر شتاب موقع امدن در اب را نداشت
.دریا نمی خواست مهمانش ترکش کند ،چند موج فرستاد تا
او بماند ،مرد در ساحل پیرزن و جوانکی را دید که منتظرش
هســتند .پیرزن تکیده بود و قاب عکســی در دست داشت .
28
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
عکس جوان توی قاب ،مانند جوانک کنار پیــرزن متحیر او را نگاه
میکردند .جوانک دست انداخته بود دور شانه های پیرزن و با سکوتی
پرسشــگر منتظر بیرون امدن مرد از اب بود .مرد دیگر به دریا فکر
نمی کرد ،او هم نظاره گر جوانک و پیرزن که قاب عکس را محکم در
میان دستانش و چسبیده بر سینه اش گرفته بود شد .فکر کرد شاید
جوانک برادر جوان توی قاب عکس است و حتما پیرزن مادر هر دو .
صدای سنج و دمام و قاب عکس جوان همسایه که بتازگی در دریا به
همرا دوستش غرق شــده بود ،کودکی مرد را زنده کرد .ابوالفضل با
دوستش رفته بودند رودخانه بهمنشیر ماهی بگیرند ،چند روزی از
انها خبری نشد و بعد از چند روز جریان اب جنازه انها را به داخل یک
نهر کشانده بود .می گفتنند عرب کشاورزی صبح زود جنازه ها را
پیدا کرده و به پاسگاه ژاندارمری خبر داده .قاب عکس ابوالفضل هم
در اغوش مادرش بود و قاب عکس رفیق ابوالفضل هم در اغوش مادر
رفیق ابوالفضل .انگار مادرها به کس دیگری اعتماد نداشــتند و که
قاب عکس را به او بدهند .مادرها گریه هم نمی کردند ،اما چهره شان
دیگر مثل قبل نبود ،مادر ابولفضل را چند بــار در میان جمع زنان
محل دیده بود و همیشه مادر ابوالفضل بلند بلند حرف میزد و بلند
بلند می خندید ولی حاال فقط زل زده بود به جلو و چند زن او را گرفته
بودند و راه می بردند .صدای سنج و دمام خاکستون ابادان را به لرزه
اورده بود کودکی مرد می دید همه گریه می کنند ،هم برای دو جوان
و هم برای مادرهایشان .کودکی مرد با موج عزاداران حرکت می کرد
و مواظب بود زیر دست و پا له نشــود .دو قبر کنار هم کنده بودند ،
چند نفر در اطراف قبرها ،خاک را جا بجا می کردند .تابوتها با سیل
جمعیت به قبرها رسید .جمعیت راه باز کرد برای دو تابوت و دو مادر .
مادر ابوالفضل با قاب عکس پسرش نشســت کنار زمین چال شده .
تابوت را که زمین گذاشتند ،مادر ابوالفضل غش کرد و سرخورد توی
قبر پســرش .کودکی مرد دیگر چیزی ندید .چند روز بعد مادرش
گفت :مادر ابوالفضل طاقت دوری پسرش را نداشت .حاال مرد کامال
از اب بیرون امده بود ،ایستاده بود مقابل مادر و جوانک .شلوارش تا
زانو خیس بود و پایش برهنه .شاید رفتارش که در این حال و هوا به
اب زده بود ،مناسب نبود .بر خودش مسلط شد و سالم کرد .پیرزن
زل زده به جلو ،خیره شده بود به دریا .جوانک فقط نگاه می کرد به
مرد و شلوار خیسش ،خواست حرفی به تندی بزند که گوشی موبایل
مرد به صدا درامد .مرد به صفحه گوشی تلفن نگاهی انداخت ،از مادر
و جوانک دور شد و به مدیر شرکت که پشت خط بود سالم کرد .مدیر
با عصبانیت پرسید :کار تمام شد ؟ مرد خواســت پاسخ دهد ،ولی
رئیس دوباره با همان لحن گفت :زود تمامش کن و برگرد شرکت .
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 28
مرد مکث کرد و گفت :جنازه در ســردخانه است .هنوز جواز دفن
صادر نشده .دارم می روم پزشــک قانونی .رئیس دوباره گفت :زود
تمامش کن .به مطبوعات نکشــد .دیه را بده و خالص .هر جا هم
پول الزم بود خرج کن .سریع بیا شرکت .چند محموله جت اسکی
رسیده بندرعباس .باید بروی برای ترخیص .همه پیش فروش شده
و مشتری ها منتظرند .تلفن قطع شــد .مرد چشمانش را بست و
صورتش از انچه شنیده بود درهم شد .خجالت کشید برگردد و به
مادر جوان که تکیده بود و عزادار نگاه کند .رفت و جورابها و کفشش
را پوشــید .جوانک کمی از الهتاب افتاده بود ولی نگاه پرسشگرش
همچنان بر مرد ســنگینی می کرد .جوانک پرسید :بالخره جنازه
برادرما تکلیفش چیه ؟ چرا به مــا تحویل نمی دند خاکش کنیم ؟
اینجوری برادر ما سرگردانه .مرد گفت :حق با شماست .من دیروز
پزشک قانونی بودم .بیائید برویم پزشــک قانونی ،الباقی کارهای
اداری را تمــام کنیم و جنازه را برای خاکســپاری تحویل بگیریم .
شــرکت همه هزینه ها را تقبل می کند .نگران چیزی نباشــید .
نتوانست به چهره مادر نگاه کند .در راهروی پاسگاه انتظامی مرد با
پیرزن و جوانک روی صندلی نشسته بودند .سربازی به انها نزدیک
شد و انها را به اطاق رئیس پاسگاه برد .رئیس پاسگاه پرونده ای را که
روی میزش بود می خواند .مرد ،مادر و جوانک مقابل رئیس ایستاده
بودند .رئیس پاسگاه سرش را از روی پرونده بلند کرد رو به جوانک
کرد و گفت :امیر علی ،اگر حرفی یا ....ســپس شتابزده گفت :بیا
امیرعلی اینجا را امضا کن .جوانک با تردید گفت :برگه چیه ؟ چی را
باید امضا کنم ؟ و به مادرش نگاه کرد .رئیس پاسگاه گفت :اگر این
برگه را امضا نکنی ،پزشک قانونی جنازه برادرت را تحویل نمی ده .
مادر ســکوت کرده بود و قاب عکس را به ســینه اش می فشرد ،از
پسرش همین مانده بود ،شــاید فکر می کرد می خواهند این قاب
عکس را از او بگیرند .مرد از پنجره مشرف به حیاط پاسگاه ،تجمع
حداقل بیست زن و مرد روستایی را دید .حواسش رفت به درختی
که چند پرنده النــه کرده بودند .مرد بلند شــد و امد کنار پنجره .
پائین درخت ،جوجه ای که از داخل النه ســقوط کرده بود و روی
زمین افتاده بود را دید .پرنده مــادر در اطراف جوجه اش پرواز می
کرد ولی قادر به کمک نبود .گربه ای کمین کرده بود و به تالش مادر
جوجه نگاه می کرد .با دوستانش در نخلستان بودند و جوجه بلبلی
که روی خاک پر پر می زد ،از روی زمین برداشــت .جاسم گفت :
بدش به مو .جوجه را گرفت و از نخل باال رفت .او و فرهاد با نگرانی به
باال رفتن جاســم از درخت نخل نگاه می کردند .جاسم از درخت
پائین امد و بچه ها همه باهم خندیدند .مرد دلش می خواست که به
حیاط پاســگاه برود و جوجه را از روی زمین بردارد .رئیس پاسگاه
گفت :امیرعلی ....برادرت نباید ســوار جت اسکی می شد .باید انرا
تحویل مهندس شــرکت می داد و مهندس شــرکت هم تحویل
خریدار .امیر علی عصبانی شد ،امد طرف میز رئیس پاسگاه ،شدت
تاثر و غم مرگ برادر ،کنترل حرف زدن را از او گرفته بود .به شمالی
حرف زد .رئیس پاسگاه گفت :جوری حرف بزن که نماینده شرکت
متوجه بشه .و سپس هر دو رو کردند به مرد که نماینده شرکت بود .
مرد حواســش پیش جوجه بود و گربه ای که کمین کرده بود برای
طعمه .رئیس پاسگاه از جایش بلند شد و امد طرف پنجره .به مرد
گفت :اینها وابستگان متوفی هستند .سپس به طعنه ادامه داد :شما
مگر نماینده شرکت نیســتید ؟ مرد امد و روی یک صندلی نشست .
مادر هنوز سرپا ایســتاده بود .مرد بلند شــد و صندلیش را داد مادر .
رئیس پاســگاه و امیرعلی حرکات مــرد را نگاه می کردنــد .مرد به
امیرعلی نگاه کرد .به طرفش رفت .ببین امیرعلی ،برادرت را حضوری
ندیده بودم ،چند سال بود که با شرکت همکاری می کرد ،با هم تلفنی
حرف زده بودیم ،ولی مالقاتی با هم نداشــتیم .بنظرم پسر خوب و با
معرفتی می امد .چند بار دعوتم کرد به شمال بیایم و میگفت مادرم
دستپختش عالیه .سالها بود که جت اسکی ها را از انبار می اورد کنار
ساحل و مهندس هم انها را تست می کرد و تحویل مشتری ها می داد .
سالها برادرت ،جت اسکی ها را می دید ،دلش می خواست یکبارهم
شده ،سوار یکی از انها بشه و باهاش یک دوری توی دریا بزنه .حق هم
داشت .مگر یک ادم چند بار می تونه به دلش نهیب بزنه ،حتما توی
این سالها به دلش می گفته :اینها مال تو نیست .تو حق سوار شدن و
دور زدن با جت اسکی داخل دریا را نداری .اما انروز دیگه داداشت به
حرف دلش گوش کرد ،مهندس دیر کرده بــود ،قرار به وقت دیگری
موکول شده بود و برادرت شرایط را مناسب دید ،حتما با خودش گفته
همان دم دمای ســاحل یک چرخی می زنم و تا مهندس و مشتری
بیایند بر می گردم ساحل ،منهم این یکبار به حرف دلم گوش می کنم
.مرد مکث کرد .دوباره رفت طرف پنجره ،دیگر ازجوجه و شکارچی
خبری نبود .تجمع کنندگان هم کم شده بودند .دوباره برگشت طرف
امیر علی .جلیقه نجات هم نمی پوشــه و می زنه به دریا .اولش حتما
توی محدوده ساحل بوده ،بعد میره اون جایی که امواج قد می کشن .
خواست بگوید ،انجایی که امواج معاشقه می کنن ،حاال برادرت توی
سردخانه منتظره .من مطمئن هستم برادرت خوشحاله ،به ارزوش
رسیده و جانش را سر ارزوش گذاشت .خیلی ها هستند که زندگی می
کنند ،می میرند و به ارزوشــان نمی رسند .تصمیم با خودته ،بیشتر
قضیه را کش بدی ،من مطمئن هستم ادمهایی که در تهران نشستند
همین دیه را هم نمی دهند ،هزینه مراسم خاکسپاری را نمی دهند و از
همه مهمتر ،به مــادرت نگاه کن .به نظرت چــرا اون قاب عکس را از
خودش جدا نمی کنه .اون پســرش را بالتکلیف می دونه .حتی نمی
دونه جنازه بچه اش کجاست ؟ حاال تصمیم با خودته .اون برگه امضا
کن ،برویم جنازه را تحویل بگیرم ،به خاک بســپاریم و ارامش را به
مادرت برگردانیم .امیرعلی همه مدتی که مرد حرف می زد ،ساکت
بود .برگشت و به مادرش نگاه کرد .مادر همچنان زل زده بود به دیوار
روبــرو .امیرعلــی رفــت طــرف میــز رئیــس پاســگاه .
صدای قــران و مرثیه خوانی در گورســتان روســتا همــراه با گریه
روستائیان ادغام شــده بود .مرد کنار ایســتاده بود و به مراسم نگاه
می کرد .تلفنش بــه صدا درامد .رئیس شــرکت مثل همیشــه با
فریاد و تشــر حرف می زد .به مرد گفت :مراســم که تمام شد سریع
بیا تهران .مــرد نگاه می کرد به مــادر امیر علی با نگرانی گوشــی را
قطع کرد و رفت طــرف تجمع عزاداران .مادر امیــر علی که کنار قبر
نشسته بود وقتی تابوت پســرش را اوردند و کنار قبر گذاشتند ،افتاد
توی قبر .مرد گریه می کرد ،نتوانســته بــود در دوران کودکی برای
مادر ابوالفضل گریه کند .امــا امروز برای مــادر امیرعلی گریه کرد .
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی
شهریور ماه1400
ی و یکم
شماره س
29 صفحه 29
اﺧﺒار
وزیر فرهنگ وارشاد اسالمی
گرچــه هریــک از وزراء کابینــه رییســی
میتواند ملــت ایــران را ازاین ســردرگمی ،
بالتکلیفی ،گرانی ونبــود دارو نجات دهد اما
بحــث فرهنگوانتخاب یک فــرد فرهنگی
وفرهنگ شناس میتواند کشــوری را نجات
دهدچراکه فرهنگ ،چهار ستون یکمملکت
است .شنیده ها ،حاکی از ان است که رییسی
در مــورد انتخاب محمد مهدی اســماعیلی
بعنوان وزیر فرهنگ وارشــاد اسالمی اشتباه
نکرده اســت .اســماعیلی زمانی میتوانددر
زمینه ســینما موفق باشــد که امور سینمارا
به دســت ســینماگران فهیم که خانه نشین
شــدند امادریایی تجربه دارند واگذار نماید و
درب اتاقــش بــروی حتی یــک کارگر فنی
سینمابســته نشــود چراکه ممکن اســت
تفکــر وراهــکار ان کارگــر بهتــر از رییس
ســازمان ســینمایی باشــد .بامید انــروز...
فیلم قهرمان واسکار
جدیدتریــن ســاخته اصغــر فرهــادی
جــزو ده فیلمی ســت کــه برای شــانس
در اســکار انتخــاب شــده اســت.
استاد بهرام بیضایی در امریکا
پایان دهمین سال حضور بیضایی ،نویسنده،
کارگردان ،ادیب وپژوهشــگرنام اور سینمای
ایــران در دانشــگاه( اســتنفورد) امریــکا.
وی طــی ایــن ده ســال چند نمایــش نیز
روی صحنــه بــرده اســت.هفته گذشــته
بمناســبت ده ســال حضورش دردانشــگاه
مذکور ،اثــار وی مجددا مورد بررســی قرار
گرفــت .امیــر نــادری کارگــردان توانای
ایرانی درایــن برنامه حضور مستمرداشــت.
30
شماره سی و یکم
شهریور ماه 1400
در خشش فیلم محمد صادق رنجکشان
فیلــم ســینمایی (متــری شــش و نیــم)
افتخار دیگری برای ســینمای ایران کســب
نمود.ایــن فیلــم باســرمایه محمــد صادق
فیلم نابغه ایرانی نوشته غالمرضا گمرکی و رنجکشــان وکارگردانی ســعید روستا با 128
محمدامید
ســینمادر فرانســه بفروش 245هــزار دالر
مهســا هاشــمی ازجمله بازیگران جوان درعرصه رســید .مجله ( صدای خاک) ایــن موفقیت
ســینما وتلویزیوناســت .اوکه تاکنون دردودوره رابــه کلیه عوامــل فیلــم تبریــک میگوید.
جشــنواره کودک ونوجوان اصفهان جوایزی ازان
خود کرده اســت بعد ازمدتها ســکوت قراراست
دریک فیلم قابل تامل سینمایی ایفای نقش نماید.
مهدی هاشمی شهرام مسلخی در یقه
سفیدها
فیلم سینمایی (یقه ســفیدها) به تهیه کنندگی
وکارگردانــی شــهرام مســلخی پروانــه نمایش
گرفت .دراین فیلم که عمــاد خدابخش انرا تدوین
نموده است ،مهدی هاشــمی .لیال اوتادی.علیرضا
داوود نــژاد ،مهدی کوشــکی .علیرضا اســتادی
وصحرا اســدالهی بازی میکنند.فریبا الســادات
خلیلی مدیریــت تولید این فیلــم رابرعهده دارد.
اتفاقبرایمرتضیشایسته
عاقبت مرتضی شایسته ،تهیه کننده (روز
واقعه) بدلیل انجام تعهداتی که بایشان محول
شده بود او راروانه بیمارستان نمود .شایسته
رییس شورای صنفی اکران براثرفشار کاری
دربیمارستان بستری شد .اقای ساداتیان به
نقل از دکتر معالج ایشان اطالع داد حال عمومی
شایسته بحمداله روبه بهبودیست وبایستی چند
روزی تحت نظر باشند( .صدای خاک) ارزوی
سالمتی برای ایشان دارد.
هنرمنددیگریاسمانیشد
علی سلیمانی بازیگر بااخالق فیلمهای سفربه
چزابه .تنگه ابو قریب ،وضعیت سفید ،درمدت
معلوم وسریالهای پایتخت ،4دادستان،
پرکارترینبازیگر
عصرپاییزی و ....بدلیل بی اهمیتی دولتمردان،
لیال)
(نوبــت
ســریال
حمید فــرخ نژاد کــه در
درسن 50سالگی براثر کرونا منحوس از جمع
بکارگردانی روح اله حجــازی ایفای نقش میکند ،یاران بدیار حق شتافت .روحش قرین رحمت
طبق امار ،جزو پر کارترین بازیگران شناخته شد.
باد
ماهنامه اقتصادی -اجتماعی صفحه 30
صفحه 31
صفحه 32