دو فصلنامه Jurisprudential and Legal research شماره 2 - مگ لند

دو فصلنامه Jurisprudential and Legal research شماره 2

دو فصلنامه Jurisprudential and Legal research شماره 2

دو فصلنامه Jurisprudential and Legal research شماره 2

صفحه 1 صفحه 2 صفحه 3 ‫دوفصلنامه انجمن علمی‬ ‫«الشریعه االسالمیه»‬ ‫ژپوهشاهی فقهی‪-‬حقو یق‬ ‫سال دوم‪ ،‬شماره دوم‪ ،‬بهارو تابستان ‪1401‬‬ ‫(‪)2022 /1444‬‬ ‫صاحب امتیاز‪ :‬جامعه المصطفی العالمیه‬ ‫دانشگاه مجازی المصطفی ‪ ،‬گروه علمی تربیتی فقه و معارف اسالمی با همکاری معاونت پژوهشی و تولید‬ ‫مدیر مسئول‪ :‬حجت االسالم دکتر سعید ارجمندفر‬ ‫سردبیر‪ :‬حجت االسالم امیر امینی‬ ‫دبیر علمی‪ :‬حجت االسالم فرهاد پورکیوان‬ ‫مدیر اجرایی‪ :‬حجت االسالم مجتبی عفتی‬ ‫نشانی‪ :‬قم‪ ،‬خیابان ساحلی‪ ،‬ساحلی جنو بی‪ ،‬نرسیده به مصلی‪ ،‬بین کوچه ‪6‬و‪4‬‬ ‫صندوق پستی‪3713913554 :‬‬ ‫تلفن و نمابر‪9825 32613875 – 982532114185 :‬‬ ‫شمارگان‪ :‬چاپ الکترونیکی‬ ‫تعداد صفحات‪ 304 :‬صفحه‬ ‫‪Email: research@mou.ir‬‬ صفحه 4 ‫هیئت تح ری ریه‪:‬‬ ‫حجت االسالم امیر امینی‬ ‫مدیر گروه فقه و معارف اسالمی دانشگاه مجازی المصطفی‬ ‫حجت االسالم دکتر حسین الیوسف‬ ‫مدرس گروه فقه و معارف اسالمی دانشگاه مجازی المصطفی‬ ‫حجت االسالم جواد سالمی‬ ‫مدرس گروه فقه و معارف اسالمی دانشگاه مجازی المصطفی‬ ‫حجت االسالم فرهاد پورکیوان‬ ‫مدرس گروه فقه و معارف اسالمی دانشگاه مجازی المصطفی‬ ‫حجت االسالم دکتر‬ ‫سید حسین شفیعی دارابی‬ ‫عضو هیئت علمی جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‬ ‫حجت االسالم صادق اخوان (روشندل)‬ ‫عضو هیئت علمی جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‬ ‫حجت االسالم دکتر علی پاکپور‬ ‫عضو هیئت علمی جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‬ ‫حجت االسالم مجتبی عفتی‬ ‫مدرس گروه فقه و معارف اسالمی دانشگاه مجازی المصطفی‬ ‫بر اساس مجوز‪:‬‬ ‫اداره کل ساماندهی و پشتیبانی پژوهشی‬ ‫معاونت پژوهشی جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‬ ‫(مورخ‪)1400/10/26 :‬‬ ‫این نشریه در سطح نشریات علمی‬ ‫(ویژه انجمن های علمی طالب و دانشجویان)‬ ‫تعیین شد‪.‬‬ صفحه 5 ‫راهنمای نویسندگان مقاالت‬ ‫‪ .١‬مقاله باید شامل قسمتهای زیر باشد‪:‬‬ ‫✓ عنوان‪ ،‬چکیده‪ ،‬واژگان کلیدی‪ ،‬مقدمه‪ ،‬بیان مسئله (سوال اصلی تحقیق)‪ ،‬مبانی نظری پژوهش‬ ‫(تبیین واژگان کلیدی)‪ ،‬روش تحقیق‪ ،‬بدنه اصلی مقاله‪ ،‬نتیجهگیری‪ ،‬فهرست منابع‪.‬‬ ‫ً‬ ‫‪ .٢‬تنها مقالههایی قابل بررسی است که قبال منتشر نشده باشند و نو یسنده متعهد بهنشر ان در جای دیگر نباشد‪.‬‬ ‫‪ .٣‬مسئولیت محتوایی مقاله بهلحاظ علمی و حقوقی بر عهده نو یسنده مسئول است‪.‬‬ ‫‪ .٤‬حق رد یا قبول مقالهها برای نشریه محفوظ است‪.‬‬ ‫‪ .٥‬تایید نهایی مقاله برای چاپ بر اساس نظر داوران و تایید سردبیر نشریه است‪.‬‬ ‫‪ .٦‬حجم مقاله حداقل ‪ 8‬صفحه و حداکثر ‪ 30‬صفحه ‪ 250‬کلمهای خواهد بود‪.‬‬ ‫‪ .٧‬نقل و اقتباس از مقالههای نشریه با بیان منبع ان‪ ،‬ازاد است‪.‬‬ ‫‪ .8‬جهت نوشتن مقاله از فونت ‪ 14‬و خط ”‪ “IRLotus‬استفاده شود‪.‬‬ ‫‪ .9‬فهرست منابع بهترتیب حروف الفبا و بهشرح زیر درج شود‪:‬‬ ‫✓ کتاب‪ :‬نام خانوادگی‪ ،‬نام (سال نشر)‪ .‬عنوان ‪ “Bold”.‬نام مترجم (در صورت ترجمه)‪ .‬چاپ‪.‬‬ ‫محل نشر‪ :‬ناشر‪.‬‬ ‫✓ مقاله‪ :‬نام خانوادگی‪ ،‬نام (سال نشر)‪ .‬عنوان ”‪ .“Bold‬نام نشریه (ایتالیک)‪ .‬دوره انتشار‪.‬‬ ‫شماره نشریه‪ :‬شماره صفحات‪.‬‬ ‫‪ .10‬درج ارجاعات مربوط به منابع در متن بهصورت (نام مولف‪ ،‬سال نشر‪ :‬صفحه) اورده شود‪ .‬دقت شود که‬ ‫هیچ منبعی در پاورقی نباید درج گردد‪.‬‬ ‫‪ .11‬ارجاعات هر صفحه مانند معادل التین واژگان تخصصی‪ ،‬شرح اصطالحات و توضیح ات جا نبی در‬ ‫پ اورق ی همان صفحه درج شود‪.‬‬ ‫‪ .12‬نو یسنده الزم است بههمراه ارسال مقاله به نشانی نشریه علمی‪ ،‬مشخصات تحصیلی و رتبه علمی خود را‬ ‫ارسال نماید‪.‬‬ صفحه 6 صفحه 7 ‫فهرست مطالب‬ ‫بخش فارسی‬ ‫سخن سردبیر ‪9............................ .......................... ...............................................‬‬ ‫پژوهشی بر مسئله حرمت مومن با تا کید بر جان‪ ،‬مال و ناموس‪11............................................‬‬ ‫فرشته یوسفی‪ ،‬امیر امینی‬ ‫کنکاش شرطیت اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده مطابق با دیدگاه فقه امامیه‪25.......................‬‬ ‫علی احمد متقی (نوری)‪ ،‬حامد خالقی والمدهی‬ ‫رو یکردی تبیینی به نکاح مسیار در فقه اهل تشیع و اهل تسنن‪45....................... ......................‬‬ ‫وحید الرحمن مدقق‪ ،‬محمد شیبانی‬ ‫پیجو یی مسئله حضانت با تا کید بر اجتماع و جدایی والدین از منظر فقه امامیه و قانون مدنی ایران‪65...‬‬ ‫مریم رحیمی‪ ،‬فرهاد پورکیوان‬ ‫تحلیلی تطبیقی بر مسئله والیت زنان از منظر مذاهب فقهی‪83................................................‬‬ ‫فاطمه مرتضی‪ ،‬محمودرضا محمددوست‬ ‫جایگاه و موضع قضاوت زنان از منظر ادله تشیع ‪95.............................................................‬‬ ‫هدی ر یاض الحکیم‪ ،‬مجتبی عفتی‬ ‫تبیین مفهومی و ماهوی معدن از منظر فقهی‪ -‬حقوقی و دیدگاه معدنشناسان‪109...........................‬‬ ‫محمد خیرخواه‪ ،‬جواد سالمی‬ ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز با تا کید بر گستره فضای مجازی‪129.......................‬‬ ‫زهرا شیردل‪ ،‬محمدشتا بدرا‬ ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی در نظام خانواده‪195......................‬‬ ‫قاسم علیزاده (راشدی)‪ ،‬محمودرضا محمددوست‬ صفحه 8 ‫القسم العربی‬ ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع لدی ا لفقهاء وعلماء اصول الفقه االمامی‪193........................‬‬ ‫جعفر معتوق فخر‪ ،‬حسین الیوسف‬ ‫الیات کسب العلم والمعرفه ودورها فی احراز علم الفقه‪237.......................... ........................‬‬ ‫ابتهال الشرع‪ ،‬حسین الیوسف‬ ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره عند الشیعه ‪259...................................................................‬‬ ‫لمیس سلوم‪ ،‬حسین الیوسف‬ ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه الخاصه والعامه ‪289.........................................................‬‬ ‫االء رضا فرمان (ام المحمدین)‪ ،‬ثامر حکیم الساعدی‬ صفحه 9 ‫سخن سردبیر‬ ‫پژوهش‪ ،‬تتبع و نوشتن‪ ،‬میزان توان و اعتبار یک فرد‪ ،‬دانشگاه‪ ،‬منطقه‪ ،‬جامعه و ملت را نشان می دهد تا جایی که‬ ‫بخش عمدهای از تواناییها بر اساس انچه مکتوب میشود سنجنده شده و مالکهای ارزیابی روی ان اثار‬ ‫مکتوب اعمال میگردد‪ .‬بنابراین کسانی که در نوشتن قویتر هستند‪ ،‬میتوانند از انچه دارند با در نظر گرفتن‬ ‫زمان کمتر‪ ،‬اثار بیشتری ارائه دهند و از این طریق ارزش و اعتبار خود را بیشتر و مهمتر نشان دهند‪ .‬لذا بسیاری‬ ‫از ایدهها‪ ،‬طرحها و تواناییها و حتی واقعیتها و حقایق‪ ،‬تنها به سبب ضعف در ارائه‪ ،‬گم و بیاثر میشوند‪.‬‬ ‫بر این اساس‪ ،‬تولید نشریههای علمی بستر مناسبی جهت مکتوب ساختن اندیشههای دانشجو یان فراهم‬ ‫میکند؛ چرا که به تصو یر کشیدن علم کار دشواری است که دانشجو باید در قدم اول با قلم زدن‪ ،‬توان نگارش‬ ‫خود را تقو یت کند تا در اینده‪ ،‬نوشتهها و مقالهها و اثار علمی او ارتقا یافته و به تولید علم و دانش منجر شود‪ .‬با‬ ‫این توصیف‪ ،‬نگاه به تولیدات دانشپژوهی‪ ،‬نگاهی سطحی و به دور از شاخصههای مقاالت علمی نیست؛‬ ‫همچنانکه این نگاه‪ ،‬فراتر از تواناییهای علمی دانشپژوهان نیز نمیباشد‪.‬‬ ‫انتظار میرود دانشپژوهان و استادان ناظر ایشان‪ ،‬در گام اول با قلم زدن در عرصه دانش فقه و حقوق‪ ،‬به‬ ‫صورت روزافزون بر تواناییهای علمی و قلمی خود بیفزایند و در گامهای بعدی‪ ،‬تولیدات فاخر علمی ارائه‬ ‫نمایند تا رسیدن به روزی که یافتههای حاصل از مطالعات پژوهشی خود و یا جمعبندی یافتههای سایرین را در‬ ‫قالب یک مطالعه مروری به موضوعی بدیع و موثر‪ ،‬مبدل سازند‪ .‬تحقق این هدف و تسریع در رسیدن به ان‪،‬‬ ‫همت علماموزان فرهیخته را میطلبد‪.‬‬ ‫شماره دوم دوفصلنامه «پژوهشهای فقهی – حقوقی» با تمرکز بر مباحث تخصصی فقه و حقوق‪ ،‬مشتمل بر‬ ‫سیزده مقاله است که به دو زبان فارسی و عربی منتشر شده و ماحصل تالش نو یسندگانی از هفت ملیت‬ ‫(ایران‪ ،‬افغانستان‪ ،‬عراق‪ ،‬سوریه‪ ،‬لبنان‪ ،‬بحرین و استرالیا) است که در راستای تبیین و ترویج مباحث اموزشی و پژوهشی‬ ‫جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه در عرصه بین الملل میباشد‪.‬‬ ‫در پایان‪ ،‬الزم است از همکاری و همراهی معاونت محترم پژوهشی و تولید و زحمات استادان گرانقدر؛‬ ‫به و یژه حجت االسالم پورکیوان‪ ،‬حجت االسالم سالمی و حجت االسالم دکتر الیوسف که در راهاندازی و‬ ‫تولید دوفصلنامه «پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی» تالش فراوان داشتند‪ ،‬قدردانی و سپاسگزاری نمود‪.‬‬ صفحه 10 صفحه 11 ‫پژوهشی بر مسئله حرمت مومن با تاکید بر جان‪ ،‬مال و ناموس‬ ‫فرشته یوسفی (افغانستان)‪ ،١‬امیر امینی (ایران)‪٢‬‬ ‫تاریخ دریافت‪1400/06/09 :‬‬ ‫تاریخ پذیرش‪1401/01/26 :‬‬ ‫چکیده‬ ‫یکی از مسائلی که دین اسالم برای ان اهمیت زیادی قائل است‪ ،‬مقوله حرمت مومن است؛‬ ‫یعنی مومن دارای حقوق‪ ،‬جایگاه و احترام است و کسی حق تعرض و بیحرمتی به ان ندارد‪.‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬انهایی که مرتکب بیحرمتی به شخصیت و حقوق انسان میشوند در دین‬ ‫اسالم‪ ،‬مورد سرزنش قرار داده شده و به عذابهای دردناکی وعده داده شدهاند‪ .‬بنابراین مقاله‬ ‫حاضر در پی یافتن پاسخی برای این پرسش بوده است که دیدگاه اسالم در رابطه با حرمت‬ ‫مومن در جنبههای جان‪ ،‬مال و ناموس انسانها چیست؟ با توجه به مدعای پژوهش که قائل‬ ‫به ضریب باالی حرمت برای انسان در دین اسالم است و جان‪ ،‬مال و ناموس مومن را محترم‬ ‫میشمارد‪ ،‬این مقاله تالش نمود با بیان ایات و روایات‪ ،‬جایگاه و حرمت انسان را در دین‬ ‫اسالم تبیین کند‪ .‬در این مقاله که به روش توصیفی تدو ین شد‪ ،‬این نتیجه حاصل گردید که‬ ‫دین اسالم حرمت زیادی در تمامی ابعاد قائل شده و به کسی حق بیحرمتی نداده و حتی‬ ‫کسانی که باعث بیحرمتی به مومنین میشوند را وعده عذاب بزرگی داده است‪.‬‬ ‫واژگان کلیدی‪ :‬حرمت مومن‪ ،‬جان انسان‪ ،‬مال انسان‪ ،‬ناموس انسان‬ ‫‪ .١‬دانشجوی کارشناسی گروه فقه و اصول‪ ،‬دانشکده معارف اسالمی و مطالعات زنان‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫دانشگاه مجازی المصطفی‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( manan.yousufy2021@gmail.com ،‬نو یسنده مسئول)‬ ‫‪ .٢‬عضو هیئت علمی گروه فقه و اصول‪ ،‬دانشکده فقه خانواده‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المصطفی‬ ‫العالمیه‪،‬‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪Amir.amini13244@jmail.com ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬دانشگاه مجازی‬ صفحه 12 ‫‪ /12‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫مقدمه‬ ‫حرمت در لغت به معنای حرام بودن است و در اصطالح‪ ،‬حکم به ترک فعل به صورت الزامی را‬ ‫حرمت میگو یند که ان نیز به سبب مفسدهای است که در چیزی وجود دارد‪ .‬در این میان‪ ،‬دین‬ ‫اسالم سفارش فراوانی بر رعایت حرمت مومن کرده و مصادیق بسیاری داشته است؛ از جمله‬ ‫حرمت مال‪ ،‬ناموس و جان؛ در عین حال‪ ،‬عده زیادی از انسانها به دالیل مختلفی از جمله‬ ‫ناگاهی از جایگاه و عذابهای دنیوی و اخری به همدیگر بیحرمتی کرده و این عمل برای انان‬ ‫به صورت عادت درامده است؛ لذا وظیفه سایرین ان است که در برابر این ناا گاهی ایستاده و به‬ ‫مردم توجه دهد که انسان از جایگاه و حرمتی عمیق نزد خداوند برخوردار است و بیتوجهی به‬ ‫دستورات خداوند و موضوعاتی که برای راحتی و سعادت انسان مطرح نموده است‪ ،‬اسیبهای‬ ‫دامنگیری برای انسان و جامعه اسالمی دارد‪.‬‬ ‫در رابطه با همین موضوع‪ ،‬مقاالت و اثار متنوعی به منظور باال بردن سطح ا گاهی مردم‬ ‫نوشته و منتشر شده است که تالش میشود در این مقاله توصیفی‪ ،‬در حد توان به بحث و‬ ‫بررسی حرمت مومن در جان‪ ،‬مال و ناموس ایشان پرداخته و اثبات نمود که دین اسالم جایگاه‬ ‫و حرمت رفیعی حتی در کوچکترین مسائل نسبت به انسان قائل است‪.‬‬ ‫گونهشناسی حرمت مومن‬ ‫زمانی که از کلیدواژه حرمت سخن رانده میشود‪ ،‬این حرمت و احترام گاهی دربرگیرنده اشیاء و‬ ‫مکانهای مقدس است؛ برای مثال‪ ،‬در دین اسالم‪ ،‬قران کریم از حرمت واالیی برخوردار است‬ ‫و احترام به ان واجب است و یا خانه خدا حرمت دارد و نباید به ان بیاحترامی کرد؛ همچنین‬ ‫اماکن مقدسه که منصوب به اهل بیت‬ ‫هستند‪ ،‬از حرمت و یژهای برخوردارند و بیاحترامی‬ ‫به ان حرام است‪.‬‬ ‫گاهی نیز این حرمت مربوط به انسانها است؛ چرا که دین اسالم برای مقام و منزلت‬ ‫انسانها اهمیت و احترام زیادی قائل است‪ .‬از دیدگاه اسالمی جان انسان حرمت دارد‪ ،‬ابروی‬ صفحه 13 ‫پژوهشی بر مسئله حرمت مومن ‪13 ...‬‬ ‫انسان محترم است و حتی در همان لحظهای که نطفه انسان منعقد و بسته میشود‪ ،‬اسالم برای‬ ‫ان حرمت و منزلت قائل است‪ .‬این حرمت نه تنها در زمان حیات انسان‪ ،‬بلکه بعد از مرگ را نیز‬ ‫شامل میشود و کسی این حق را ندارد که بدون دلیل قبر میت را باز کند‪ .‬همچنین در دین اسالم‬ ‫مال و دارایی مومنین حرمت دارد و کسی حق غصب و تعدی به ان را ندارد‪ .‬بر این اساس‬ ‫حرمت ابعاد مختلفی دارد که بنا به بررسی مسئله این پژوهش‪ ،‬تنها به سه مورد از مصادیق‬ ‫حرمت؛ مشتمل بر جان‪ ،‬مال و ناموس مومنین پرداخته میشود‪.‬‬ ‫حرمت جان مومن‬ ‫جان انسان از منظر قران کریم دارای اهمیت زیادی است‪ .‬خداوند انسانها را خلیفه خود در‬ ‫زمین میداند و او را به خود نسبت داده است؛ از این رو بیاحترامی و بیحرمتی به جان انسان‪،‬‬ ‫بیحرمتی به خداوند است و گرفتن حق حیات و بیحرمتی به جان مومن از گناهان بزرگ و‬ ‫نابخشودنی است که از قدیم االیام و زمانی که برای اولین بار قابیل برادرش هابیل را به قتل‬ ‫رسانید‪ ،‬دامنگیر بشریت شده و این مسئله تا به امروز ادامه دارد تا جایی که روزانه صدها انسان‪،‬‬ ‫بیگناه و بدون دلیل کشته میشوند و موجبات بیحرمتی به انسانها را فراهم نموده است‪.‬‬ ‫بیحرمتی به انسان و کشتن انها به قدری زشت شمرده شده که ان هنگام که فرشتگان‬ ‫متوجه شدند که خداوند میخواهد انسان را خلق کند‪ ،‬اعتراض کرده و عرضه داشتند‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫الدماء‪»...‬؛ (بقره‪ ،‬ایه ‪ )30‬پروردگارا!‬ ‫«قالوا ا تجعل فیها من یف ِسد فیها ویس ِفک ِ‬ ‫میخواهی کسی را خلق کنی که باعث فساد و خونریزی در زمین میشود‪.‬‬ ‫خداوند در پاسخ به فرشتگان‪ ،‬انها را متوجه جنبههای مثبت ادمی نمود‪.‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬منظور از حرمت جان مومن ان است که اسیب رساندن به بدن مومن حرام‬ ‫است و این حق برای هیچ انسانی وجود ندارد که به خود یا دیگران اسیب وارد کند؛ چه این‬ ‫اسیبها حداقلی باشد‪ ،‬مثل خراش و سیلی و کمبودی و یا این اسیبها حداکثری باشد‪ ،‬مثل قتل‪.‬‬ صفحه 14 ‫‪ /14‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫قران کریم هفتمین و یژگی بندگان مومن را چنین بیان میکند‪:‬‬ ‫َّ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫«وال یقتلون النفس ال ِتی ح َّرم الله ِاال ِبالحق»؛ (فرقان‪ ،‬ایه ‪ )68‬و کسی را که خدا‬ ‫[خونش را] حرام کرده‪ ،‬جز به حق نکشند‪.‬‬ ‫در بعضی از ایات نیز مومنین را از کشتن نابحق دیگران منع کرده است و میفرماید‪:‬‬ ‫ِّ ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫الله ا ِّال بالح ِّق ومن قتل مظل ً‬ ‫وما فقد جعلنا ِلو ِل ِِّی ِه‬ ‫م‬ ‫ر‬ ‫ح‬ ‫ی‬ ‫ت‬ ‫ال‬ ‫ِ‬ ‫«وال تقتلوا النفس ِ‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫سلط ًانا فل یسرف فی القتل ا ِّنه کان منص ً‬ ‫ورا»؛ (اسراء‪ )33 ،‬و کسی را که خداوند‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫[کشتن وی را] حرام کرده‪ ،‬نکشید جز به حق و هر کس به ستم کشته شود‪ ،‬به وارث او‬ ‫تسلطی دادهایم‪ ،‬پس او نباید در [مکافات] قتل زیادهروی کند‪ ،‬همانا او حمایت شده است‪.‬‬ ‫طبق این ایه‪ ،‬انسان مجاز به کشتن دیگری نیست؛ مگر زمانی که دلیلی موجه و متقن وجود‬ ‫داشته باشد‪.‬‬ ‫در منابع اهل سنت نیز از پیامبر اکرم‬ ‫چنین نقل شده است‪:‬‬ ‫خون هیچ مسلمانی که شهادت به وحدانیت خدا و نبوت پیامبر اسالم میدهد‪ ،‬حالل‬ ‫نیست؛ مگر سه گروه‪ :‬قاتل‪ ،‬زانی محصن و ان کسی که دین خود را رها کند و از‬ ‫جماعت مسلمین بیرون رود‪( .‬صحیح بخاری و صحیح مسلم‪ ،‬به نقل از‪ :‬سید قطب‪،‬‬ ‫‪ ،1412‬ج‪)323 :5‬‬ ‫همانطور که مشاهده میشود‪ ،‬حضرت در این روایت‪ ،‬به جز سه گروه کشتن بقیه را منع‬ ‫کرده است‪.‬‬ ‫به طور کلی‪ ،‬قتل انسانها در تمامی ادیان و مکاتب زشت دانسته شده؛ اما در دین اسالم به‬ ‫این قضیه به دلیل حرمتی که انسان دارد‪ ،‬بیشتر توجه شده و کشتن یک فرد را همانند کشتن همه‬ ‫انسانها میداند؛ همچنانکه نجات مومن از مرگ را همانند نجات همه مردم دانسته است‪.‬‬ ‫قران کریم میفرماید‪:‬‬ صفحه 15 ‫پژوهشی بر مسئله حرمت مومن ‪15 ...‬‬ ‫َٰ‬ ‫ِّ‬ ‫« ِمن اجل ذ ِلک کتبنا عل َٰی ب ِنی ِاسرا ِئیل انه من قتل نف ًسا ِبغیر نف ٍس او فس ٍاد ِفی‬ ‫ِ‬ ‫ِّ‬ ‫ِ ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫الر ِض فکانما قتل الناس ج ِمی ًعا ومن احیاها فکانما احیا الناس ج ِم ًیعا»؛‬ ‫(مائده‪ ،‬ایه ‪ )32‬بدین سبب بر بنی اسرائیل حکم نمودیم که هر کس نفسی را بدون‬ ‫حق و یا بیانکه فساد و فتنهای در زمین کرده‪ ،‬بکشد مثل ان باشد که همه مردم را‬ ‫کشته و هر کس نفسی را حیات بخشد‪ ،‬مثل ان است که همه مردم را حیات بخشیده است‪.‬‬ ‫با وجود این دستورات الهی و تا کید فراوان دین اسالم بر حرمت جان انسانها‪ ،‬باز هم‬ ‫کسانی هستند که از دستورات خداوند سرپیچی کرده و از روی عمد دست به قتل انسان های‬ ‫بیگناه میزنند‪ .‬چنین دستهای را خداوند مورد سرزنش قرار داده و وعده عذابهای دردناک به‬ ‫انها داده است‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ِّ‬ ‫ً‬ ‫«ومن یقتل مو ِمنا متع ِِّمدا فجزاوه جهنم خ ِالدا ِفیها وغ ِضب الله علی ِه ولعنه‬ ‫ً‬ ‫ِّ‬ ‫واعد له عذ ًابا ع ِظ ًیما»؛ (نساء‪ ،‬ایه ‪ )93‬هر که مومنی را عمدا بکشد‪ ،‬سزایش برای‬ ‫همیشه دوزخ است و خداوند بر او خشم گیرد و لعنتش کند و برای او عذابی بزرگ‬ ‫مهیا کرده است‪.‬‬ ‫بر اساس این ایه شریفه‪ ،‬کسانی که از دستورات خدا سرپیچی کرده و مرتکب قتل میشوند‪،‬‬ ‫جاودان در دوزخ باقی مانده و عذاب دردناکی انتظار انها را میکشد و این مجازات نه تنها در‬ ‫اخرت‪ ،‬بلکه در این دنیا نیز دامنگیر انسان میشود‪ .‬خداوند کیفر دنیوی قاتل را قصاص تعیین‬ ‫کرده و میفرماید‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ٌ‬ ‫اص حیاه یا او ِلی اللبا ِب لعلکم ت ِّتقون»؛ (بقره‪ ،‬ایه ‪ )179‬ای‬ ‫«ولکم ِفی ال ِقص ِ‬ ‫خردمندان! شما را در قصاص زندگانی است‪ ،‬باشد که پرهیزکار شو ید‪.‬‬ ‫در بحث حرمت خون مومن‪ ،‬انسانی که کمک به ادمکشی به صورت غیر مستقیم و دور‬ ‫میکند نیز گناهکار و شریک جرم است؛ حتی اگر کمک او در حد یک کلمه باشد‪.‬‬ صفحه 16 ‫‪ /16‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫نقل شده که سه نفر را به محضر امام علی‬ ‫اورده و گفتند‪ :‬یکی از این افراد شاهد قتل‬ ‫بوده و دیگری شخص مقتول را محکم نگه داشته و سومی کسی است که قتل را انجام داده‬ ‫است‪ .‬حضرت چنین حکم کرد‪ :‬نگهدارنده را زندانی کنید تا در زندان بمیرد‪ ،‬قاتل را اعدام کنید‬ ‫و چشم کسی که منظره را دیده و تماشا کرده و جلوگیری ننموده‪ ،‬میل بکشید‪( .‬مجلسی‪،1403 ،‬‬ ‫ج‪) 386 :14‬‬ ‫در حدیث دیگری‪ ،‬امام صادق‬ ‫میفرماید‪:‬‬ ‫در روز قیامت مردی را نزد مرد دیگر میاورند مرد اول‪ ،‬مرد دوم را به خون رنگین میکند‪،‬‬ ‫مرد دوم میگو ید‪ :‬چرا مرا الوده به خون کردی؟ مرد اول جواب میدهد‪[ :‬تو فالن‬ ‫روز‪ ،‬فالن کلمه را در مورد من گفتی و ان موجب ریختن خون من شد]‪ ،‬امروز باید‬ ‫جوابگو باشی‪( .‬صدوق‪)634 :1406 ،‬‬ ‫از این روایات مشخص میشود که اسالم چه حرمتی برای خون انسان قائل بوده که حتی‬ ‫کسانی را که کوچکترین دخالتی در مرگ او دارند‪ ،‬مجازات و شریک جرم میداند‪.‬‬ ‫دین اسالم حتی برای جنینی که هنوز به دنیا نیامده و مراحل اولیه رشد را در رحم مادر سپری‬ ‫میکند‪ ،‬ارزش و حرمت قائل است و اجازه بیحرمتی و گرفتن حق حیات او را به کسی نمیدهد؛‬ ‫مگر در مواردی که پزشک‪ ،‬سالمتی مادر را در خطر ببیند؛ چرا که جنین نیز موجود زنده بوده و‬ ‫اگر کسی حق حیاتش را از او سلب کند‪ ،‬مرتکب گناه شده و باید دیه پرداخت کند‪.‬‬ ‫خداوند در قران کریم میفرماید‪:‬‬ ‫ً‬ ‫ِّ‬ ‫• «وال تقتلوا اوالدکم خشیه ِامل ٍق نحن نرزقهم و ِا ِّیاکم ِان قتلهم کان ِخطئا ک ِب ًیرا»؛‬ ‫(اسراء‪ ،‬ایه ‪ )31‬فرزندان خود را از فقر نکشید‪ ،‬ما به شما رزق میدهیم‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫ً‬ ‫ِّ‬ ‫• «یا ا ِّیها الن ِب ِّی ِاذا جاءک المو ِمنات یب ِایعنک عل َٰی ان ال یشرکن ِبالل ِه شیئا وال‬ ‫ِ‬ ‫یسرقن وال یز ِنین وال یقتلن اوالده ِّن وال یا ِتین ِببهت ٍان یفت رینه بین ای ِد ِیه ِّن وارج ِل ِه ِّن‬ ‫ِ‬ ‫ِّ ِّ ِ ِّ ِّ‬ ‫الله غف ٌ‬ ‫ور ر ِح ٌیم»؛‬ ‫وف فب ِایعه ِّن واستغ ِفر لهن الله ِان‬ ‫ر‬ ‫ع‬ ‫م‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ک‬ ‫ین‬ ‫ص‬ ‫ع‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫وال ِ‬ صفحه 17 ‫پژوهشی بر مسئله حرمت مومن ‪17 ...‬‬ ‫(ممتحنه‪ ،‬ایه ‪ )12‬ای پیامبر! چون زنان با ایمان نزد تو ایند که با تو بیعت کنند که‬ ‫چیزی را با خدا شریک نسازند و دزدی نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و‬ ‫تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند و در هیچ کار شایستهای مخالف‬ ‫فرمان تو نکنند‪.‬‬ ‫بنابراین‪ ،‬دین اسالم نه تنها اجازه قتل دیگران را بدون دلیل نمیدهد؛ بلکه اجازه رساندن‬ ‫کوچکترین اسیبی به دیگران‪ ،‬مثل خراش و کبودی و زخم را نیز نمیدهد و اگر کسی مرتکب‬ ‫شد‪ ،‬باید جبران کرده و دیه پرداخت کند‪.‬‬ ‫تمامی این تا کیدات نشان از جایگاه رفیع انسان از منظر پروردگار است و اینکه کسی حق‬ ‫ندارد جان دیگری را بدون دلیل بگیرد و یا اسیبی به او وارد کند‪.‬‬ ‫حرمت مال مومن‬ ‫منظور از حرمت مال مومن‪ ،‬مصونیت اموال او از تصرف و تعدی است‪ .‬تصاحب و تجاوز به‬ ‫اموال مردم نه تنها جایز نیست؛ بلکه شخص غاصب نسبت به کاری که کرده‪ ،‬مسئول و ضامن‬ ‫است و باید بهایش را پرداخته و جبران کند؛ لذا غصب و بیحرمتی به مال مردم از زشتترین‬ ‫اعمال بوده که مانع سعادت شخص میشود‪.‬‬ ‫خداوند در قران کریم میفرماید‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ً‬ ‫اط ل ِا ال ا ن ت ک ون ِت ج اره‬ ‫«یا ا ِّی ه ا ال ِذ ین ام نوا ال ت ا ک لوا ا موال ک م ب ی ن ک م ِب ال ب‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِّ ِّ‬ ‫ً‬ ‫اض ِم ن ک م وال ت ق ت لوا ا ن ف س ک م ِان الله کان ِبکم ر ِحیما»؛ (نساء‪ ،‬ایه ‪)29‬‬ ‫ع ن تر ٍ‬ ‫ای کسانی که ایمان اوردهاید! اموال یکدیگر را به باطل نخورید‪ ،‬مگر اینکه تجارتی‬ ‫باشد که با رضایت شما انجام گیرد‪.‬‬ ‫این ایه به صراحت تعدی و بیحرمتی به مال مردم را منع کرده و تنها زمانی اجازه استفاده از‬ ‫ان را برای فرد مجاز میشمارد که صاحب ان رضایت داشته باشد‪ .‬پیامبر اکرم‬ ‫نیز حرمت‬ صفحه 18 ‫‪ /18‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫مال مومن را در ردیف احترام به خون انها قرار داده و همانطور که خون انسان حرمت و ارزش‬ ‫دارد و کسی حق بیاحترامی به جان او را ندارد‪ ،‬در مورد مال نیز به همان شدت تعرض به مال‬ ‫مردم را منع کرده و به کسی اجازه چنین کاری را نمیدهد و میفرماید‪:‬‬ ‫دم ِه»؛ (کلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،268 :2‬باب سباب المومن)‬ ‫مال‬ ‫المسلم کحرم ِه ِ‬ ‫«حرمه ِ‬ ‫ِ‬ ‫حرمت مال مسلمان همچون حرمت خون اوست‪.‬‬ ‫همانطور که فرد اگر به جان ادمی تعدی کند‪ ،‬مجازات می شود؛ تعدی به مال او نیز موجب‬ ‫مجازات متعدی در دنیا میشود‪ .‬خداوند میفرماید‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ً‬ ‫«و ِّ‬ ‫السا ِرق وال ِّس ِارقه فاقطعوا ای ِدیهما جز ًاء ِبما کسبا نکاال ِمن الل ِه والله ع ز ٌیز‬ ‫ِ‬ ‫ح ِک ٌیم»؛ (مائده‪ ،‬ایه ‪ )38‬دست مرد و زن دزد را به سزای کاری که کردهاند‪ ،‬به عنوان‬ ‫یک مجازات الهی قطع کنید و خدا توانای حکیم است‪.‬‬ ‫بیان این نکته الزم است که دین اسالم دامنه حرمت مال مومن را وسیعتر از ان میداند که به‬ ‫ان تعدی نشود و بر این نظر است که اگر مال دیگری پیدا شد‪ ،‬کسی حق تعدی به ان را ندارد و‬ ‫نسبت به مال پیدا شده‪ ،‬مسئولیت وجود دارد‪.‬‬ ‫امام صادق‬ ‫میفرماید‪:‬‬ ‫بهترین کار انسان در این باره [لقطه] این است که از زمین برندارد و دست به ان نزند‬ ‫(صدوق‪ ،1405 ،‬ج‪)190 :3‬‬ ‫در عین حال‪ ،‬اگر ان مال را برداشت‪ ،‬باید تمام تالشش را بکند که به مالک بازگرداند و در‬ ‫صورتی که نتواند صاحبش را پیدا کند‪ ،‬باید از طرف او مال پیدا شده را صدقه بدهد‪.‬‬ ‫این تعدی به مال دیگران‪ ،‬در بعضی مواقع از مصادیق بیحرمتی و تعدی به مال یتیم میشود‬ ‫که از گناهان کبیره بوده و خداوند وعده اتش داده است‪:‬‬ صفحه 19 ‫پژوهشی بر مسئله حرمت مومن ‪19 ...‬‬ ‫ِّ ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫« ِان ال ِذین ی اکلون اموال الیتام َٰی ظل ًما ِانما ی اکلون ِفی بط ِون ِهم ن ًارا وسیصلون‬ ‫س ِع ًیرا»؛ (نساء‪ ،‬ایه ‪ )9‬کسانی که اموال یتیمان را به ناحق تصرف میکنند‪ ،‬در حقیقت‬ ‫اتش خوردهاند و به زودی به اتش سوزانی میسوزند‪.‬‬ ‫در جای دیگر‪ ،‬پیامبر اکرم‬ ‫میفرماید‪:‬‬ ‫در شب معراج جمعی را دیدم که شکمهایشان از اتش پر بود و از عقب ایشان بیرون‬ ‫میامد‪ ،‬از جبرئیل پرسیدم اینها چه کسانی هستند؟ گفت‪ :‬خورندگان مال یتیم به‬ ‫ناحق‪( .‬حر عاملی‪ ،1389 ،‬ج‪ ،248 :17‬کتاب التجاره‪ ،‬باب ‪)70‬‬ ‫ایات و روایاتی که در رابطه با مال یتیم است‪ ،‬به صورت تکاندهندهای مطلب را بیان میکند‬ ‫که کم و زیان بودن مال غصب شده چیزی از عذاب و اثرات ان کم نمیکند‪.‬‬ ‫حرمت ناموس مومن‬ ‫حرمت ناموس فقط در مسائل جنسی خالصه نمیشود؛ بلکه شامل شخصیت اجتماعی افراد‬ ‫نیز میشود‪ .‬دین اسالم بر این اعتقاد است که اشخاص احترام و حرمت دارند و کسی حق‬ ‫ندارد حرمت و جایگاه اجتماعی سایر انسانها را از بین ببرد؛ لذا در اسالم انچه که موجب‬ ‫بیحرمتی و ضایع شدن شخصیت اجتماعی انسان میشود‪ ،‬حرام شمرده شده است که‬ ‫میتوان موارد زیر را از مصادیق ان برشمرد‪:‬‬ ‫‪ .1‬غیبت‪ :‬از سرمایههای بزرگ انسانی حیثیت‪ ،‬ابرو و شخصیت اوست و کسی که‬ ‫بخواهد این سرمایه را به خطر بیندازد‪ ،‬مانند این است که جان او را به خطر انداخته که‬ ‫این عمل حرام میباشد‪.‬‬ ‫پیامبر اکرم‬ ‫میفرماید‪ :‬درهمی که انسان از ربا به دست میاورد‪،‬‬ ‫گناهش نزد خداوند از ‪ 63‬زنا بزرگتر است و از هر ربا باالتر‪ ،‬ابروی مسلمان‬ ‫است‪( .‬فیض کاشانی‪ ،1339 ،‬ج‪)253 :5‬‬ صفحه 20 ‫‪ /20‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫هر کس برای عیبجو یی و فاش کردن اسرار برادر دینیاش قدم بردارد‪،‬‬ ‫اولین قدم او ورود به جهنم خواهد بود و خداوند اسرار و عیوب او را نزد همه‬ ‫خالیق فاش و علنی خواهد ساخت‪( .‬تو یسرکانی‪ ،1415 ،‬ج‪)241 :5‬‬ ‫امام جعفر صادق‬ ‫میفرماید‪ :‬فاش کردن عیوب و رازهای یک مومن بر‬ ‫دیگر مومنان حرام است‪( .‬کلینی‪ ،1407 ،‬ج‪)63 :4‬‬ ‫‪ .2‬تهمت‪ :‬یعنی کسی که عیبی را ندارد یا کاری را نکرده؛ اما متهم به انجام ان کار یا‬ ‫داشتن ان صفت شود‪ .‬تهمت زدن موجب میشود جایگاه‪ ،‬شخصیت و حرمتی که‬ ‫افراد در جامعه دارند از بین رفته و باعث بیابرو یی میشود‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫قران کریم میفرماید‪« :‬ومن یک ِسب ِاث ًما ف ِانما یک ِسبه عل َٰی نف ِس ِه وکان‬ ‫ِّ‬ ‫الله ع ِل ًیما ح ِکی ًما»؛ (نساء‪ ،‬ایه ‪ )112‬هر که گناهی کند به خود زیان‬ ‫رسانده و خدا دانا و کارش از روی حکمت است‪.‬‬ ‫ِّ ِّ‬ ‫ِّ ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫« ِان الله ید ِافع ع ِن ال ِذین امنوا ِان الله ال ی ِح ِّب کل خ ِّو ٍان کفور»؛‬ ‫(حج‪ ،‬ایه ‪ )38‬همانا خداوند از کسانی که ایمان اوردهاند دفاع میکند‪ ،‬زیرا‬ ‫خدا هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد‪.‬‬ ‫پس کسی را که خداوند مدافع اوست‪ ،‬چگونه انسان به خود جرئت میدهد که پردهاش را‬ ‫بدرد و رازش را فاش کند یا عیبش را اشکار سازد و یا بیدلیل به او تهمت وارد نموده و ابروی او‬ ‫را بریزد و به حیثیت او صدمه برساند‪.‬‬ ‫‪ .3‬مسخره کردن‪ :‬یکی دیگر از عواملی که باعث بیحرمتی و تخریب شخصیت‬ ‫اجتماعی افراد میشود‪ ،‬مسخره کردن است که اشخاص به دلیل بیاعتبار کردن‬ ‫دیگران یا با نشاط کردن مجلس و به خنده اوردن بقیه با تقلید راه رفتن‪ ،‬سخن گفتن‪،‬‬ ‫غذا خوردن‪ ،‬اشاره و‪ ...‬شخصیت و حرمت افراد را زیر سوال میبرند‪.‬‬ صفحه 21 ‫پژوهشی بر مسئله حرمت مومن ‪21 ...‬‬ ‫ِّ‬ ‫قران کریم میفرماید‪« :‬یا ا ِّیها ال ِذین امنوا ال یسخر قو ٌم ِمن ق ٍوم عس َٰی ان‬ ‫یکونوا خی ًرا ِمنهم وال ِنس ٌاء ِمن ِنس ٍاء عس َٰی ان یک ِّن خی ًرا ِمنه ِّن وال تل ِمزوا‬ ‫اب ِبئس ِاالسم الفسوق بعد ِاْلیم ِان ومن لم‬ ‫انفسکم َٰ وال تنابزوا ِّ ِباللق ِ‬ ‫یتب فاول ِئک هم الظ ِالمون»؛ (حجر‪ ،‬ایه ‪ )11‬ای کسانی که ایمان اوردهاید!‬ ‫نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را استهزا کنند‪ ،‬شاید انها که مورد‬ ‫استهزا واقع میشوند‪ ،‬بهتر از مسخره کننده باشد‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ ِّ‬ ‫ات وال ِذین ال‬ ‫«ال ِذین یل ِمزون المط ِو ِعین ِمن المو ِم ِنین ِفی الصدق ِ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫الله منهم ولهم عذ ٌ‬ ‫اب ا ِل ٌیم»؛‬ ‫ی ِجدون ِاال جهدهم فیسخرون ِمنهم س ِخر‬ ‫ِ‬ ‫(تو به‪ ،‬ایه ‪ )79‬کسانی که از صدقات مومنان اطاعت کار عیبجو یی میکنند‬ ‫و انهایی را که دسترسی جز به مقدار [ناچیز] تواناییشان ندارند مسخره‬ ‫مینمایند‪ ،‬خدا انها را مسخره میکند و برای انان عذاب دردناکی است‪.‬‬ ‫در نقطه مقابل‪ ،‬خداوند کسانی را که از شخصیت و جایگاه برادر دینی خود دفاع میکنند‪،‬‬ ‫مشمول رحمت خو یش قرار داده است‪ .‬در روایتی از پیامبر رحمت‬ ‫چنین امده است‪:‬‬ ‫کسی که از حیثیت و ابروی برادر دینی خود دفاع کند‪ ،‬برای او هفتاد هزار سپر از اتش‬ ‫جهنم خواهد بود‪( .‬مجلسی‪ ،1403 ،‬ج‪)253 :75‬‬ ‫در روایت دیگری‪ ،‬امام محمد باقر‬ ‫میفرماید‪:‬‬ ‫کسی که در نزد او یک مومنی خوار و محقر گردد و او بتواند یاری کند و یاری نکند‪،‬‬ ‫خداوند او را در روز قیامت در برابر همه خالیق‪ ،‬خوار خواهد نمود‪( .‬تو یسرکانی‪،‬‬ ‫‪ ،1415‬ج‪)231 :5‬‬ صفحه 22 ‫‪ /22‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫نتیجهگیری‬ ‫یافتههای این پژوهش را میتوان در گزارههای زیر و در قالب نتیجهگیری دهگانه به شرح زیر‬ ‫بیان نمود‪:‬‬ ‫• دین اسالم به تمامی ابعاد زندگی‪ ،‬جایگاه و حرمت مومن ارزش زیادی داده است که‬ ‫همه انسانها موظف هستند به انها احترام گذاشته و بیحرمتی نکنند‪.‬‬ ‫• در اسالم جان مومن حرمت دارد و کسی حق گرفتن حق حیات از دیگری را ندارد‪.‬‬ ‫• در اسالم تنها در مورد قصاص این حق را به مردم [حاکم شرع] داده است‪.‬‬ ‫• جنین دارای حرمت بوده؛ چرا که او نیز موجودی زنده بوده و کسی حق بیحرمتی و‬ ‫گرفتن حیات او را مگر در مورد بیان شده ندارد‪.‬‬ ‫• کسانی که به قاتل کمک میکنند‪ ،‬حتی به اندازه یک کلمه و این عمل باعث بیحرمتی‬ ‫به مومنی شود‪ ،‬از مصادیق شریک جرم است‪.‬‬ ‫• خداوند کسانی که حرمت جان مردم را نگه نداشتند‪ ،‬لعنت نموده و مجازات میکند‪.‬‬ ‫• در اسالم کسی حق تعرض به مال مردم را ندارد؛ چرا که دارای حرمت است‪.‬‬ ‫• کسی که به مال مردم صدمه وارد میکند‪ ،‬موظف به جبران ان و طلب حاللیت است‪.‬‬ ‫• شخصیت و جایگاه اجتماعی مومن دارای حرمت بوده و کسی حق بی ابرو کردن و‬ ‫فاش کردن راز بقیه و مسخره مردن مومن را ندارد‪.‬‬ ‫• کسانی که دستورات و نواهی خداوند را رعایت نکرده و مرتکب بیحرمتی به جان‪،‬‬ ‫مال و ناموس مومن دیگری میشوند‪ ،‬مرتکب عمل حرام شده و خداوند عذاب‬ ‫خوار کنندهای برای انها مهیا کرده است‪.‬‬ صفحه 23 ‫پژوهشی بر مسئله حرمت مومن ‪23 ...‬‬ ‫فهرست منابع‬ ‫‪ .١‬قران کریم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬ابن بابو یه (صدوق)‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٤0٦‬ثواب العمال وعقاب العمال‪ .‬قم‪ :‬منشورات‬ ‫دار الرضی‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ابن بابو یه (صدوق)‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٤0٥‬من ال یحضره الفقیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار االضواء‪.‬‬ ‫‪ .٤‬تو یسرکانی‪ ،‬محمد نبی (‪ .)١٤١٥‬لئالی الخبار‪ .‬قم‪ :‬مکتبه العالمه‪.‬‬ ‫‪ .٥‬حر عاملی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٣89‬وسائل الشیعه‪ .‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‬ ‫‪ .٦‬سید قطب‪ ،‬ابراهیم حسین (‪ .)١٤١٢‬فی ظلل القران‪ .‬الطبعه السابعه عشر‪ .‬بیروت‪ :‬دار الشروق‪.‬‬ ‫‪ .٧‬فیض کاشانی‪ ،‬مال محسن (‪ .)١٣٣9‬المحجه البیضاء فی تهذیب اْلحیاء‪ .‬تهران‪ :‬کتابفروشی صدوق‪.‬‬ ‫‪ .8‬کلینی‪ ،‬محمد بن یعقوب (‪ .)١٤0٧‬الکافی‪ .‬بهتصحیح علی اکبر غفاری‪ .‬تهران‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .9‬مجلسی‪ ،‬محمدباقر (‪ .)١٤0٣‬بحار النوار‪ .‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ صفحه 24 صفحه 25 ‫کنکاش شرطیت اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده مطابق با دیدگاه فقه امامیه‬ ‫علی احمد متقی ‪ -‬نوری (افغانستان)‪ ،١‬حامد خالقی والمدهی (ایران)‪٢‬‬ ‫تاریخ دریافت‪1400/08/11 :‬‬ ‫تاریخ پذیرش‪1400/12/03 :‬‬ ‫چکیده‬ ‫ازدواج یا همان پیوند زناشو یی میان زن و مرد از اموری است که در دین اسالم و از جانب ائمه‬ ‫معصومین‬ ‫تا کید شده است؛ لذا به گونهای گسترده در مباحث فقهی مطرح شده است‪.‬‬ ‫یکی از فروعات مطرح شده در مورد این مسئله‪ ،‬شرطیت اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده‬ ‫است که بحث راجع به ان بخاطر برگشت به مسئله حقوق و ازادی زن حائز اهمیت است‪ .‬مقاله حاضر‬ ‫با در نظر داشتن این مسئله‪ ،‬به بررسی پاسخی برای این پرسش پرداخته است که ایا از نظر فقه امامیه‪،‬‬ ‫اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده شرطیت دارد؟ به نظر میرسد‪ ،‬دیدگاه فقه امامیه راجع به‬ ‫این مسئله از نگاه تفصیل و از نظر عنوان اولی و ثانوی است‪ .‬بر این اساس‪ ،‬در این مقاله تالش شد با‬ ‫ارائه نوعی نواوری در تقسیمات انواع اقوال راجع به مسئله پژوهش‪ ،‬مخاطب را به گونهای شفاف‬ ‫متوجه حکم نمود و برای نیل به این هدف از روش تحقیق کیفی از نوع توصیفی استفاده شد‪.‬‬ ‫یافتههای پژوهش نشان داد که در ازدواج دختر باکره رشیده با توجه به عنوان اولی‪ ،‬اذن ولی شرط‬ ‫نیست؛ اما با توجه به شرایط عصر و عنوان ثانوی‪ ،‬اذن ولی به عنوان شرط انضمامی شرط است‪.‬‬ ‫واژگان کلیدی‪ :‬ازدواج دختر باکره رشیده‪ ،‬شرطیت اذن ولی‪ ،‬فقه امامیه‬ ‫‪ .1‬دانشجوی کارشناسی گروه فقه و اصول‪ ،‬دانشکده فقه اسالمی‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬دانشگاه مجازی المصطفی‬ ‫‪،‬‬ ‫قم‪ ،‬ایران‪ ،‬و طلبه سطح سوم حوزه علمیه‪ ،‬کابل‪ ،‬افغانستان‪( a163n266@gmail.com ،‬نو یسنده مسئول)‬ ‫‪ .٢‬مدرس گروه فقه و اصول‪ ،‬دانشکده فقه خانواده‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المصطفی‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪Velamdehi@iran.ir ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬دانشگاه مجازی‬ صفحه 26 ‫‪ /26‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫مقدمه‬ ‫ازدواج و نکاح که همان پیوند زناشو یی بین زن و مرد است؛ یکی از موضوعات مورد تا کید‬ ‫اسالم است؛ به گونهای که پیامبر خاتم‬ ‫ان را سنت خود معرفی نموده و سرباز زننده از ان را‬ ‫شخص بیگانه از خود معرفی نموده است؛ لذا این مسئله از مبتالبهترین امور جاری در زندگی‬ ‫همه انسانها است‪.‬‬ ‫شرایط‪ ،‬احکام و فروعات متعددی راجع به مسئله ازدواج مطرح است که محققین و‬ ‫پژوهشگران از جهات گوناگون و عرصههای فقهی‪ ،‬روانشناختی‪ ،‬تاثیر اجتماعی و‪ ...‬به بررسی‬ ‫ان پرداختهاند که یکی از فروعات مطرح ان‪ ،‬مسئله شرطیت یا عدم شرطیت اذن ولی در مورد‬ ‫دختر باکره رشیده است که بخش عمده ازدواجها در این سن از زندگی صورت میگیرد و با‬ ‫توجه به اختالف جوامع از حیث فرهنگ‪ ،‬باور‪ ،‬اعتقادات‪ ،‬رنگ ان جامعه را به خود میگیرد‪.‬‬ ‫علت اهمیت یافتن این مسئله از ان روست که برخی جوامع هستند که دختر در چنین سنی‬ ‫اختیاری برای انتخاب ندارد و هر انچه پدر و مادر و اقارب راجع به او و ازدواجش تصمیم‬ ‫گرفتند‪ ،‬ناگز یر باید بپذیرد و حق انتخاب و اعتراض ندارد؛ نظیر انچه در مناطق گستردهای از‬ ‫سرزمین افغانستان وجود دارد و همین مطلب‪ ،‬امار فرار دختران در جامعه افغانستانی را به گونه‬ ‫سرساماوری باال برده است‪ .‬در نقطه مقابل این افراط‪ ،‬رو یکرد دیگری وجود دارد که ازدواج را به‬ ‫ً‬ ‫یک مسئله شخصی تقلیل میدهد که صرفا حق انتخاب با دختر است و غیر از او کسی دیگر‬ ‫حق ارائه نظر ندارد‪ .‬این دو رو یکرد و رو یکرد سوم که متعلق به دین الهی است که رو یکردی‬ ‫همه جانبه دارد‪ ،‬امروزه با بحثی مهم ممزوج شده که حقوق زن نامیده میشود و عدم استقالل‬ ‫انحصاری دختر را نقض حق او میدانند‪.‬‬ ‫با توجه به این اهمیت‪ ،‬ضروری است راجع به مسئله این تحقیق در سایه منابع فقهی‪،‬‬ ‫پژوهشی صورت گیرد تا دانسته شود که ایا اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده شرطیت دارد؟‬ ‫بر این اساس‪ ،‬در پژوهش حاضر با ارائه دستهبندی متفاوت از پژوهشهای انجام شده و بیان‬ ‫چند حکم مبتالبه سعی میشود در تبیین مسئله اقدام شود‪.‬‬ صفحه 27 ‫کنکاش شرطیت اذن ولی در ازدواج‪27/ ...‬‬ ‫از حیث روششناسی نیز این پژوهش به روش توصیفی انجام شده است که تالش میشود‬ ‫به اثبات نقش مشترک ولی و دختر باکره رشیده در ازدواج پرداخته شود؛ همچنین پیجو یی این‬ ‫مطلب که والیت پدر و جد پدری در عرض هم قرار گرفته و ازدواج بدون اذن ولی توسط باکره‪،‬‬ ‫ازدواج فضولی محسوب میشود؛ چرا که موقوف به اجازه ولی است‪.‬‬ ‫مبانی نظری پژوهش‬ ‫به منظور تبیین بهتر مسئله‪ ،‬به بررسی چند کلیدواژه اصلی پژوهش پرداخته میشود‪:‬‬ ‫•‬ ‫«شرط» در لغت عبارت است از الزام و تعلیق چیزی به چیز دیگر (قرشی بنایی‪،‬‬ ‫‪ ،1412‬ج‪ )15 :4‬و در اصطالح فقهی عبارت است از «تعلیق شیء بشیء بحیث اذا‬ ‫وجد االول وجد الثانی»؛ وا بستگی و تعلیق ی ک شیء به شیء دیگر به گونهای که‬ ‫هر گاه اولی محقق گردد‪ ،‬دومی نیز محقق میگردد‪( .‬عاملی‪ )115 :1413 ،‬در این‬ ‫مقاله‪ ،‬مراد از شرطیت و شرط توقف احد االمرین به دیگری است؛ به گونهای که بدون‬ ‫•‬ ‫ان دیگری‪ ،‬اولی صحیح نباشد‪.‬‬ ‫«اذن» در لغت به معنای اجازه‪ ،‬اراده‪ ،‬اعالم‪ ،‬اطاعت و علم به کار رفته است (قرشی‬ ‫بنایی‪ ،1412 ،‬ج‪ )56 :1‬و در اصطالح فقهی عبارت است از اعالم رخصت در‬ ‫چیزی‪( .‬سعدی‪ )19 :1408 ،‬اذن پیش از تصرف و انجام کار است؛ اما اجازه به بعد‬ ‫•‬ ‫از تصرف و انجام کار اطالق میگردد‪( .‬هاشمی شاهرودی‪ ،1395 ،‬ج‪)331 :1‬‬ ‫«ولی» در لغت به معنای سرپرست و ادارهکننده امر است (قرشی بنایی‪،1412 ،‬‬ ‫ج‪ )247 :7‬و در اصطالح فقها نیز کسی است که متولی و عهدهدار امر انسان میگردد‬ ‫و شئون انسان را اقامه میکند‪( .‬عبدالمنعم‪ ،1419 ،‬ج‪ )502 :3‬مراد از «ولی» در‬ ‫پژوهش حاضر‪ ،‬همان متولی و عهدهدار امر نکاح است‪.‬‬ صفحه 28 ‫‪ /28‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫•‬ ‫«ازدواج» در لغت به معنای زناشو یی است و در اصطالح عبارت است از همسر‬ ‫گرفتن مرد یا زن که به سبب عقد ازدواج همراه با شرایط ان تحقق مییابد‪( .‬موسسه‬ ‫دائره المعارف فقه اسالمی‪ ،1387 ،‬ج‪)363 :1‬‬ ‫•‬ ‫«باکره» یا «بکر» در لغت به معنای دوشیزه است؛ اما در اصطالح فقها محل اختالف‬ ‫است و چهار احتمال مطرح است‪ :‬داشتن پرده دختری‪ ،‬عدم زوال پرده دختری با‬ ‫امیزش از راه مشروع یا نامشروع‪ ،‬عدم زوال پرده دختری از طریق امیزش مشروع و زن‬ ‫شوهرنکرده که مفهوم عرفی ان همان احتمال اول است‪( .‬موسسه دائره المعارف فقه‬ ‫•‬ ‫اسالمی‪ ،1387 ،‬ج‪)52-53 :2‬‬ ‫«رشیده» مونث رشید و در لغت به معنای صاحب رشد و عقل است (قرشی بنایی‪،‬‬ ‫‪ ،1412‬ج‪ )101 :3‬و در اصطالح فقه امامیه عبارت است از زنی که نسبت به مالش‬ ‫مصلح باشد و مقید به محافظت از مالش باشد؛ به گونهای که مالش را بیجهت هدر‬ ‫•‬ ‫نمیدهد‪( .‬سعدی‪)148-149 :1408 ،‬‬ ‫«فقه» در لغت به معنای فهم و علم است (عبدالمنعم‪ ،1419 ،‬ج‪ )49 :3‬و در‬ ‫اصطالح فقها عبارت است از دانستن احکام شریعت از راه استدالل و برهان‪.‬‬ ‫•‬ ‫(گرجی‪)7 :1377 ،‬‬ ‫«امامیه» برگرفته از کلیدواژه امام است که در لغت به معنای پیشوا و کسی است که از‬ ‫گفتار او پیروی میشود (ابن منظور‪ ،1375 ،‬ج‪ )25 :12‬و «یاء» نسبت در اخر ان‬ ‫اضافه شده است؛ به معنای منسوب به امام و چون وصف برای «فرقه» است‪ ،‬مونث به‬ ‫کار میرود؛ یعنی فرقه امامیه به معنای گروهی که منتسب به امام هستند و در‬ ‫اصطالح‪ ،‬امامیه عبارت است از کسانی که اعتقاد به امامت دوازده امام دارند‪.‬‬ صفحه 29 ‫کنکاش شرطیت اذن ولی در ازدواج‪29/ ...‬‬ ‫•‬ ‫«عنوان اولی» و «عنوان ثانوی»؛ به وصف ثابت برای ذات اشیاء و موضوعات‪،‬‬ ‫صرفنظر از عوارض خارجی‪ ،‬عنوان اولی میگو یند و در مقابل‪ ،‬عنوان ثانوی عبارت‬ ‫است از وصف ثابت برای موضوع به لحاظ عوارض خارج از ذات و طبیعت ان؛ از‬ ‫قبیل اضطرار و عسر و حرج‪( .‬موسسه دائره المعارف فقه اسالمی‪ ،1387 ،‬ج‪)501 :5‬‬ ‫موافقین شرطیت اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده‬ ‫در خصوص شرطیت و عدم شرطیت اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده‪ ،‬اقوالی وجود دارد‬ ‫که میتوان این اقوال را به دو دسته موافقین و مخالفین شرطیت اذن ولی تقسیم کرد که هر کدام‬ ‫نیز دارای زیر مجموعههایی است که در این بخش به بررسی اقوال موافقین پرداخته میشود‪.‬‬ ‫موافقین یا کسانی که اذن ولی را در ازدواج دختر باکره رشیده شرط میدانند‪ ،‬چند دستهاند‪:‬‬ ‫• والیت استقاللی انحصاری ولی؛ به گونهای که اذن یا اجازه دختر‪ ،‬نقشی ندارد و شرط نیست‪.‬‬ ‫• والیت غیر استقاللی و انضمامی ولی؛ به گونهای که هم اذن ولی و هم اذن دختر شرط باشد‪.‬‬ ‫• شرطیت اذن ولی در ازدواج دائم‪.‬‬ ‫• شرطیت اذن ولی در ازدواج موقت‪.‬‬ ‫‪ .1‬والیت استقللی انحصاری ولی‬ ‫یکی از اقوال مطرح در این مساله‪ ،‬والیت استقاللی انحصاری ولی در ازدواج دختر باکره رشیده‬ ‫است‪ ،‬به گونهای که اذن دختر طبق این قول در صحت ازدواج شرط نیست و اگر ولی‪ ،‬دختر را به‬ ‫عقد کسی دراورد؛ حتی اگر دختر اذن ندهد نیز این عقد صحیح است که مهمترین ادله این قول‬ ‫عبارتاند از منابع زیر‪:‬‬ ‫قال‪« :‬ال تستامر الجاریه اذا کانت بین ابو یها‪،‬‬ ‫• روایه محمد بن مسلم عن احدهما‬ ‫ّ‬ ‫لیس لها مع االب امر»‪ ،‬و قال‪« :‬یستامرها کل احد ما عدا االب»؛ (فاضل لنکرانی‪،‬‬ ‫‪ ،1390‬ج‪)98 :22‬؛ از دختری که پدر و مادر دارد‪ ،‬نمیتوان کسب تکلیف کرد؛‬ صفحه 30 ‫‪ /30‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫زیرا با وجود پدر‪ ،‬اختیاری ندارد و فرمود‪ :‬هر کس که بخواهد دختری را شوهر دهد‪،‬‬ ‫باید از او اجازه بگیرد‪ ،‬جز پدر‪.‬‬ ‫این روایت در مورد دختر بالغه وارد شده است به قرینه «لیس لها مع االب امر»؛ چون دختر‬ ‫صغیره چه مع االب و چه بدون اب اختیاری ندارد و از انجا که در این روایت امده است که‬ ‫«لیس لها مع االب امر»‪ ،‬معلوم میشود مراد دختر بالغه است؛ اما این بالغه اعم است از باکره و‬ ‫غیر باکره‪ ،‬رشیده و غیر رشیده و از انجا که در مورد غیر باکره ّ‬ ‫(ثیب)‪ ،‬اتفاق نظر است بر اینکه‬ ‫او اختیار دارد‪ ،‬پس روایت در مورد ان حمل بر استحباب میشود و وقتی در غیر باکره روایت‬ ‫حمل بر استحباب شد‪ ،‬به ناچار در مورد باکره نیز حمل بر استحباب میگردد؛ چرا که حمل‬ ‫یک روایت هم بر وجوب و هم بر استحباب‪ ،‬امکان ندارد‪.‬‬ ‫• روایه حمید بن زیاد‪ ،‬عن الحسن بن محمد بن سماعه‪ ،‬عن جعفر بن سماعه‪ ،‬عن ابان‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫عن فضل بن عبدالملک‪ ،‬عن ابی عبدالله قال‪« :‬ال ت َ‬ ‫ستامر الجاریه التی بین ابو یها‬ ‫َْ‬ ‫ّ‬ ‫اذا اراد ابوها ان ّ‬ ‫یزوجها‪ ،‬هو انظر لها‪ ،‬و ّاما الث ّیب‪ ،‬فانها تس َتاذن و ان کانت بین ابو یها‬ ‫اذا ارادا ان ّیزجاها»؛ (کلینی‪ ،1367 ،‬ج‪ )394 :5‬هر گاه دختری که پدر و مادر دارد و‬ ‫پدرش بخواهد او را شوهر بدهد‪ ،‬نباید از دختر کسب تکلیف کند که پدرش به‬ ‫سرنوشت او بیناتر است‪ ،‬اما اگر زن بیوه باشد باید هنگام شوهر دادن از او کسب اجازه‬ ‫نمایند‪ ،‬هر چند تحت سرپرستی پدر و مادرش باشد‪.‬‬ ‫این روایت موثقه داللت بر این دارد که باکره رشیده اختیاری ندارد (ر‪.‬ک‪ :‬مجلسی‪،1363 ،‬‬ ‫ج‪129 :29‬؛ مکارم شیرازی‪ ،1424 ،‬ج‪)14 :2‬؛ هر چند در این روایت فقط «اب» بیان شده‪،‬‬ ‫ولی میتوان گفت که مراد از ان پدر و جد پدری است؛ چنانچه در روایات نیز «اب» بر جد‬ ‫پدری اطالق شده است‪ .‬البته در این روایت به طور صریح دختر باکره رشیده بیان نشده و حکم‬ ‫استقالل «اب» در امر ازدواج روی دختر غیر باکره رفته است که اعم است از دختر باکره بالغه رشیده‬ صفحه 31 ‫کنکاش شرطیت اذن ولی در ازدواج‪31/ ...‬‬ ‫و دختر بالغه باکره غیر رشیده و دختر صغیره؛ ولی از انجا که دختر باکره رشیده نیز شامل‬ ‫است‪ ،‬پس روایت والیت استقاللی ولی در مورد ان را ثابت میکند‪.‬‬ ‫• روایه ابراهیم بن میمون‪ ،‬عن ابی عبدالله قال‪« :‬اذا کانت الجاریه بین ابو یها فلیس‬ ‫تزوجت لم ّ‬ ‫لها مع ابو یها امر و اذا کانت قد ّ‬ ‫یزوجها اال برضا منها»؛ (فیض کاشانی‪،‬‬ ‫‪ ،1406‬ج‪ )409 :21‬دختری که پدر و مادر دارد‪ ،‬با وجود پدر و مادر اختیاری ندارد؛‬ ‫ً‬ ‫اما اگر قبال ازدواج کرده باشد‪ ،‬او را مگر با رضایت خودش تزو یج نمیتواند کرد‪.‬‬ ‫ً‬ ‫در این روایت صریحا بیان شده است که دختر اختیاری ندارد و از قرینه «لیس مع ابو یها امر»‬ ‫دانسته میشود مراد‪ ،‬دختر بالغه است؛ چون دختر صغیره چه با وجود ابو ین و چه بدون انها‬ ‫اختیاری ندارد‪ ،‬پس از اینکه این جمله را اورده است معلوم میشود که مراد از جاریه‪ ،‬دختر‬ ‫بالغه است که شامل باکره رشیده نیز میشود؛ ولی مشکل داللی روایت این است که ظهور دارد‬ ‫در اینکه پدر و مادر هر دو بر چنین دختری والیت دارند‪ ،‬در حالی که باالجماع نزد امامیه‪،‬‬ ‫مادر والیتی ندارد‪ .‬بنابراین معلوم میگردد که این روایت تنها اشاره به نکته اخالقی دارد که بهتر‬ ‫است که امر ازدواج به دست پدر و مادر باشد و مکروه است که از پدر و مادر اطاعت نکند‬ ‫(نجفی‪ ،1981 ،‬ج‪ )181 :29‬با این قرینه که در این روایت امده است «کانت الجاریه بین‬ ‫ابو یها»؛ چون انها نسبت به مصلحت دختر خود داناتر هستند‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫قال‪« :‬التنکح ذوات االباء من االبکار اال باذن‬ ‫• روایه ابن ابی یعفور عن ابی عبدالله‬ ‫ّ‬ ‫ابائهن»؛ (حر عاملی‪ ،1429 ،‬ج‪ )277 :20‬دختران باکره را که پدر دارند‪ ،‬مگر با اذن‬ ‫پدران ایشان تزو یج نکنید‪.‬‬ ‫این روایت در نفی استقالل دختر است؛ (شبیری زنجانی‪ )3983 :1383 ،‬البته روایت در عین‬ ‫اینکه والیت پدر را میرساند‪ ،‬ولی دلیل بر استقالل پدر در امر ازدواج دختر نیست؛ چون‬ ‫ممکن است که روایت دال بر تشریک اذن بین ولی و دختر باشد‪.‬‬ صفحه 32 ‫‪ /32‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫• روایه الحلبی‪ ،‬عن ابی عبدالله‬ ‫فی الجاریه ّ‬ ‫یزوجها ابوها بغیر رضاء منها‪ ،‬قال‪:‬‬ ‫«لیس لها مع ابیها امر اذا انکحها جاز نکاحه و ان کانت کارهه»؛ (فاضل لنکرانی‪،‬‬ ‫‪ ،1390‬ج‪ )98-99 :22‬برای دختر با وجود پدرش‪ ،‬اختیاری نیست و وقتی که پدرش‬ ‫او را به نکاح کسی در اورد‪ ،‬نکاح جایز است؛ هر چند دختر کراهت داشته باشد و‬ ‫راضی نباشد‪.‬‬ ‫در این روایت تصریح به این نشده که مراد از جاریه‪ ،‬دختر بالغه است؛ ولی از اینکه در ان‬ ‫سائل قید «بغیر رضاء منها» را اورده‪ ،‬معلوم میشود که مراد از جاریه در این روایت دختر بالغه‬ ‫اعم از باکره رشیده و غیر رشیده است و بالغه ّثیبه باالتفاق داخل در این روایت نیست؛ چون‬ ‫باالتفاق کسی بر او والیت ندارد‪ .‬این روایت با این پیشفرضها داللت تام بر استقالل‬ ‫انحصاری پدر در امر نکاح دختر باکره رشیده دارد‪.‬‬ ‫قال‪ :‬سالته عن البکر اذا بلغت مبلغ النساء الها‬ ‫• روایه الحلبی‪ ،‬عن ابی عبدالله‬ ‫مع ابیها امر؟ فقال‪« :‬لیس لها مع ابیها امر ما لم ّ‬ ‫تثیب»؛ (حر عاملی‪،1429 ،‬‬ ‫ج‪ )271 :20‬با وجود پدر برای او اختیاری نیست تا اینکه ّثیب نشود‪.‬‬ ‫اگر فقره «اذا بلغت مبلغ النساء» دال بر رشد گرفته شود‪ ،‬روایت مختص به باکره رشیده خواهد‬ ‫بود که داللت بر والیت استقاللی انحصاری مربوط به «اب» است که البته صادق بر جد پدری‬ ‫نیز میباشد؛ ولی اگر این فقره دال بر رشد نباشد و غیر رشیده را نیز شامل شود‪ ،‬روایت با عموم‬ ‫خود باکره رشیده را شامل میشود و مدعا که استقالل انحصاری پدر است‪ ،‬ثابت میگردد‪.‬‬ ‫• روایه عبید بن زراره‪ ،‬عن ابی عبدالله‬ ‫ذلک اذا کانت بین ابو یها فاذا کانت ّثیبا فهی اولی بنفسها»؛ (فیض کاشانی‪،1406 ،‬‬ ‫فی حدیث قال‪« :‬ال تستامر الجاریه فی‬ ‫ج‪ )436 :21‬در امر ازدواج از دختر در صورتی که پدر و مادر داشته باشد‪ ،‬کسب‬ ‫تکلیف نمیگردد؛ ولی اگر ثیب باشد‪ ،‬دختر به نفس خود اولی است‪.‬‬ ‫این روایت با عموم خود‪ ،‬باکره رشیده را شامل میگردد و دال بر والیت استقاللی ولی است‪.‬‬ صفحه 33 ‫کنکاش شرطیت اذن ولی در ازدواج‪33/ ...‬‬ ‫نتیجه انکه اینکه روایات در مجموع داللت دارند بر اینکه ولی اذن استقاللی در امر‬ ‫ازدواج دختر باکره رشیده دارد؛ به گونهای که اذن دختر‪ ،‬معتبر نیست‪.‬‬ ‫‪ .2‬والیت غیر استقللی و انضمامی ولی‬ ‫طبق این قول‪ ،‬ولی والیت استقاللی بر دختر باکره رشیده ندارد؛ بلکه والیت او انضمامی است‬ ‫به گونهای که در صحت ازدواج‪ ،‬هم اذن ولی و هم اذن دختر باکره رشیده شرط است و تا زمانی‬ ‫که اذن هر دو نباشد‪ ،‬نکاح واقع شده صحیح نیست که ادله ان به شرح زیر است‪:‬‬ ‫فی تزو یج ابنته البن اخیه‪ ،‬فقال‪« :‬افعل و‬ ‫• استشار عبدالرحمن موسی بن جعفر‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫یکون ذالک برضاها‪ ،‬فان لها فی نفسها نصیبا»‪ .‬قال‪ :‬فاستشار خالد بن داود موسی بن‬ ‫ّ‬ ‫جعفر فی تزو یج ابنته علی بن جعفر فقال‪« :‬افعل و یکون ذلک برضاها فان لها فی‬ ‫ًّ‬ ‫نفسها حظا»‪( .‬طوسی‪ ،1365 ،‬ج‪379 :7‬؛ مکارم شیرازی‪ ،1424 ،‬ج‪)15 :2‬‬ ‫این روایت موثق است و اعتبار ان مثل روایت صحیح است‪( .‬مجلسی‪ ،1406 ،‬ج‪)280 :12‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫در این روایت بیان شده که برای دختر حظ و نصیب در امر ازدواج است که حظ و نصیب با‬ ‫ً‬ ‫تشریک اذن ولی و دختر میسازد و از طرفی‪ ،‬مراد از دختر مسلما دختر صغیره نیست؛ چرا که‬ ‫صغیره باالتفاق نصیب و بهرهای از اختیار در امر ازدواج ندارد‪ ،‬لذا مراد از ان دختر بالغه است‬ ‫که شامل باکره رشیده و غیر رشیده میگردد‪.‬‬ ‫• صحیحه زراره و محمد بن مسلم از ابی جعفر‬ ‫‪« :‬ال ینقض النکاح اال االب»؛‬ ‫(طوسی‪ ،1365 ،‬ج‪379 :7‬؛ شبیری زنجانی‪ )3997 :1383 ،‬اگر دوشیزه ازدواج‬ ‫کند‪ ،‬غیر از پدر او کسی والیت ندارد که ازدواج او را باطل نماید‪.‬‬ ‫طبق این روایت تنها کسی که میتواند ازدواج دختر را باطل کند‪« ،‬اب» است و از طرفی‪ ،‬چون‬ ‫طبق این روایت در صورت عدم ابطال عقد توسط «اب»‪ ،‬عقد صحیح است؛ پس معلوم‬ ‫میشود که دختر نیز سهمی در ازدواج دارد‪ ،‬لذا مستفاد از روایت این است که اب و دختر با هم‬ ‫در امر اذن ازدواج شریک هستند‪.‬‬ صفحه 34 ‫‪ /34‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫• اصالت االحتیاط؛ در ابواب نکاح اصل احتیاط است‪ ،‬چون باب فروج و ولد است‪.‬‬ ‫احتیاط اقتضا دارد که هم اذن ولی و هم اذن باکره رشیده شرط باشد؛ اما اصالت‬ ‫االحتیاط در اینجا دلیل بوده و نمیتواند‪ ،‬چون در مقابل ان اصل «عدم والیه احد‬ ‫علی احد» داریم‪( .‬مکارم شیرازی‪ ،1424 ،‬ج‪)15 :2‬‬ ‫نتیجه اینکه مستفاد از مجموع ادله‪ ،‬ولی و باکره رشیده با هم در امر ازدواج شریک هستند و‬ ‫در صحت ازدواج باید اذن هر دو باشد‪.‬‬ ‫‪ .3‬شرطیت اذن ولی در ازدواج دائم‬ ‫طبق این قول‪ ،‬دختر باکره رشیده در ازدواج دائم استقاللی ندارد؛ بلکه اذن ولی شرط است‪.‬‬ ‫نهایت دلیل این قول‪ ،‬مکاتبه مهلب دالل است به شرح زیر‪( :‬ر‪.‬ک‪ :‬نجفی‪ ،1981 ،‬ج‪)180 :29‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫انه کتب اباالحسن ان امراه کانت معی فی الدار ثم انها ّزوجتنی نفسها واشهدت‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الله ومالئکته علی ذلک ّثم ان اباها ّزوجها من رجل اخر‪ ،‬فما تقول؟ فکتب‪« :‬التزو یج‬ ‫الدائم ال یکون ّاال ب ّ‬ ‫ولی وشاهدین و الیکون تزو یج متعه ببکر استر علی نفسک واکتم‬ ‫ّ‬ ‫رحمک الله»؛ (حر عاملی‪ ،1429 ،‬ج‪ )34 :21‬زنی با من در خانه بود و او خود را به‬ ‫من تزو یج کرد و خدا و مالئکهاش را بر ان گواه و شاهد گرفت‪ ،‬اما پدرش او را به‬ ‫مردی دیگری تزو یج کرد‪ .‬پس شما در این مورد چه میفرمایید؟ حضرت در جواب‬ ‫نوشت‪ :‬ازدواج دائم مگر به واسطه ولی و حضور دو شاهد انجام نمیشود و تزو یج‬ ‫موقت و متعه باکره صحیح نیست‪ ،‬بر خود مستور دار و پنهان کن‪ .‬خدا به تو رحم کند‪.‬‬ ‫در این مکاتبه‪ ،‬تزو یج دائم بکر تنها توسط ولی دانسته شده است؛ ولی این روایت نمیتواند‬ ‫دلیل بر شرطیت اذن ولی در ازداج دائم باشد؛ زیرا این روایت را عدهای حمل بر تقیه نمودهاند‬ ‫(مجلسی‪ ،1406 ،‬ج‪ )40 :1‬و از طرفی در این روایت عالوه بر ولی‪ ،‬وجود دو شاهد شرط‬ ‫دانسته شده است؛ در حالی که حضور دو شاهد در هنگام عقد‪ ،‬واجب نیست‪ ،‬بلکه مستحب است‪.‬‬ صفحه 35 ‫کنکاش شرطیت اذن ولی در ازدواج‪35/ ...‬‬ ‫نتیجه اینکه این قول در اثار فقهی مطرح شده است؛ ولی مستند معتبری ندارد و میتوان‬ ‫مدعی شد بر خالف اجماع است‪( .‬نجفی‪ ،1981 ،‬ج‪)180 :29‬‬ ‫‪ .4‬شرطیت اذن ولی در ازدواج موقت‬ ‫این قول در مقابل قول قبلی قرار دارد که طبق ان اذن ولی در ازدواج موقت‪ ،‬شرط است‪ .‬صاحب‬ ‫«جواهر» راجع به این قول چنین بیان نموده است‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫لم نعرف قائله وال وجهه سوی دعوی ظهور ما دل علی اسقاط والیتهما فی‬ ‫الدائم؛(نجفی‪ ،1981 ،‬ج‪ )180 :29‬قائل این قول و وجه این قول را نیافتم مگر ادعای‬ ‫ظهور ادلهای که داللت بر اسقاط والیت پدر و جد پدری در ازدواج دائم میکنند‪.‬‬ ‫این ادله بعد از انقسام نکاح به دائم و موقت‪ ،‬ظهوری در اثبات والیت در مورد نکاح موقت‬ ‫ندارند؛ همچنین روایاتی در منابع روایی وجود دارد که داللت بر استقالل دختر در خصوص‬ ‫عقد موقت میکند‪( .‬فاضل لنکرانی‪ ،1390 ،‬ج‪)101 :22‬‬ ‫در صحیحه ابن مریم از امام صادق امده است‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫«العذراء التی لها اب ال ّ‬ ‫تزوج متعه اال باذن ابیها»؛(فاضل لنکرانی‪ ،1390 ،‬ج‪:22‬‬ ‫‪ )101‬دختر باکرهای که پدر دارد‪ ،‬متعه ازدواج نباید کند مگر به اذن پدرش‪.‬‬ ‫در عین حال‪ ،‬نهی در این روایت حمل بر کراهت میگردد به قرینه روایت ابن البختری‪ .‬امام‬ ‫صادق‬ ‫در مورد مردی که باکرهای را به متعه تزو یج کرده است‪ ،‬میفرماید‪:‬‬ ‫«یکره للعیب علی اهلها»؛ به خاطر عیب بر اهل و خانواده باکره مکروه است‪.‬‬ ‫از تعلیل در این روایت استفاده میگردد که مراد از کراهت در اینجا‪ ،‬کراهت در مقابل‬ ‫حرمت است؛ پس ازدواج موقت با دختر باکره طبق این روایت فقط مکروه است؛ لذا صحیحه‬ ‫ابی مریم دلیل بر شرطیت اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده نمیگردد‪ .‬بنابراین‪ ،‬این قول نیز‬ ‫دلیل قابل استنادی ندارد‪.‬‬ صفحه 36 ‫‪ /36‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫از مجموع ادله بیان شده از منظر موافقین‪ ،‬دو دسته از اراء قابل اعتبار است؛ والیت‬ ‫استقاللی انحصاری ولی و والیت غیر استقاللی و انضمامی ولی‪ ،‬دو دسته دیگر نیز قابل اعتبار‬ ‫و استناد نیست‪.‬‬ ‫مخالفین شرطیت اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده‬ ‫مخالفین شرطیت اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده چند دسته زیر هستند که ادله ایشان‬ ‫بررسی خواهد شد‪:‬‬ ‫• اختیار استقاللی انحصاری دختر باکره رشیده‬ ‫• عدم شرطیت اذن ولی در ازدواج دائم‬ ‫• عدم شرطیت اذن ولی در ازدواج موقت‬ ‫‪ .1‬استقلل باکره رشیده‬ ‫در این قول‪ ،‬تنها اختیار امر ازدواج به دست باکره رشیده است و اذن و اجازه ولی نقشی ندارد و‬ ‫دختر میتواند با عدم رضایت ولی با کسی که میخواهد ازدواج کند که ادله ان به شرح زیر است‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫• ایاتی که درباره زن شوهرمرده است‪« :‬وال ِذین یتوفون ِمنکم ویذرون ازو ًاجا‬ ‫یت ر ِّبصن ِبانف ِس ِه ِّن ا ربعه اشهر وعش ًرا ف ِاذا بلغن اجله ِّن فل جناح علیکم ِفیما‬ ‫ٍ‬ ‫ِّ‬ ‫وف»؛ (بقره‪ ،‬ایه ‪ )234‬و کسانی از شما که میمیرند و‬ ‫فعلن ِفی انف ِس ِهن ِبالمعر ِ‬ ‫همسرانی به جای میگذارند‪ ،‬باید چهار ماه و ده روز عده نگهدارند و چون عده‬ ‫سرامد‪ ،‬در انچه به شایستگی درباره خود انجام دهند‪ ،‬گناهی بر شما نیست‪.‬‬ ‫همچنین ایه ‪ 240‬سوره بقره که راجع به زن شوهرمرده است و قریب به همین مضمون است که‬ ‫اطالق این دو ایه‪ّ ،‬ثیبه و باکره را میگیرد؛ (مکارم شیرازی‪ ،1424 ،‬ج‪ )12 :2‬چون ممکن است‬ ‫که این زن مدخول بها نشده باشد یا اینکه مدخول بها از دبر باشد نه قبل‪ ،‬البته در فرضی که‬ ‫مدخول بها شدن از قبل را برای زوال بکارت‪ ،‬شرط دانست‪.‬‬ صفحه 37 ‫کنکاش شرطیت اذن ولی در ازدواج‪37/ ...‬‬ ‫ِّ‬ ‫• ایات طالق که حق ازدواج زنان بعد از عده طالق را تجو یز میکنند‪ « :‬و ِاذا طلقتم‬ ‫ِّ‬ ‫النساء فبلغن اجله ِّن فل تعضلوه ِّن ان ین ِکحن ازواجه ِّن»؛ (بقره‪ ،‬ایه ‪ )232‬و‬ ‫ِ‬ ‫چون زنان را طالق دادید و عده انان سرامد‪ ،‬انان را از ازدواج با شوهران [سابق ایشان]‬ ‫منع نکنید‪.‬‬ ‫این ایه نیز با اطالق خود‪ ،‬باکره را میگیرد و در ان نکاح به خود زن نسبت داده شده است؛ لذا‬ ‫از ان استقالل وی استفاده میگردد‪ .‬استدالل به این ایات‪ ،‬منوط به دو مقدمه است‪:‬‬ ‫ زنانی که از طرق غیر عادی مدخول بها باشند نیز عده دارند‪.‬‬‫ منظور از باکره‪ ،‬غیر مزوجه نباشد؛ بلکه منظور این باشد که حالت قبلی در او محفوظ‬‫باشد‪( .‬مکارم شیرازی‪ ،1424 ،‬ج‪)12 :2‬‬ ‫در عین اینکه بر این قول استدالل به این ایات شده است‪ ،‬ولی این استدالل تمام نیست؛‬ ‫زیرا باید توجه داشت که در ایات ‪ 234‬و ‪ 240‬سوره بقره قیدی وجود دارد که با وجود ان بر‬ ‫فرضی که ایه شامل باکره گردد‪ ،‬استدالل به این ایات برای استقالل باکره رشیده درست نیست و‬ ‫ان عبارت است از قید «بالمعروف» و «من معروف» که معنای ان این است که چنین شخصی‬ ‫فقط میتواند ازدواجی که شناخته شده بوده و منکر نباشد‪ ،‬انجام دهد و ازدواج باکره بدون اذن‬ ‫ولی معلوم نیست که ازدواج معروف باشد‪( .‬شبیری زنجانی‪ )3880 :1383 ،‬در ایه ‪ 232‬سوره‬ ‫بقره نیز بر فرض شمول باکره‪ ،‬نسبت دادن نکاح به خود وی‪ ،‬منافاتی ندارد با اینکه اذن ولی نیز‬ ‫شرط باشد‪.‬‬ ‫• عن سعدان بن مسلم قال‪ :‬قال ابو عبدالله‬ ‫‪« :‬ال باس بتزو یج البکر اذا رضیت بغیر‬ ‫اذن ابیها»؛ (حر عاملی‪ ،1429 ،‬ج‪)285 :20‬؛ باکی به تزو یج باکره بدون اذن پدرش‬ ‫نیست‪ ،‬هر گاه راضی به ازدواج باشد‪.‬‬ ‫راجع به سند این روایت بحث است؛ عدهای ان را معتبر میدانند؛ (بهبهانی‪ ،1426 ،‬ج‪)563 :1‬‬ ‫اما عدهای سند ان را ضعیف می دانند که ب نابر ضعف سند نیز این ضعف قابل جبران است‬ صفحه 38 ‫‪ /38‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫به یکی از دو چیز‪ :‬شهرت بین اصحاب و تضافر این احادیث (مکارم شیرازی‪ ،1424 ،‬ج‪)12 :2‬‬ ‫که طبق این روایت در ازدواج باکره‪ ،‬اذن پدر شرط نیست‪.‬‬ ‫• عن زراره‪ ،‬عن ابی جعفر قال‪« :‬اذا کانت المراه مالکه امرها تبیع وتشتری وتعتق‬ ‫وتشهد وتعطی من مالها ما شاءت ف ّان امرها جائز ّ‬ ‫تزوج ان شاءت بغیر اذن ول ّیها وان‬ ‫لم تکن کذلک فال یجوز تزویجها ّاال بامر ّ‬ ‫ولیها»؛ (فیض کاشانی‪ ،1406 ،‬ج‪)432 :21‬‬ ‫اگر خانمی صاحب اختیار خود باشد که به خرید و فروش بپردازد و بردگان خود را ازاد‬ ‫کند و گواه معامالت دیگران باشد و بذل و بخشش کند‪ ،‬در مورد ازدواج نیز اراده او‬ ‫نافذ است و بدون اجازه ولی میتواند ازدواج کند‪ .‬اگر بانو یی در این حد صاحب‬ ‫اختیار و صاحب رشد نباشد‪ ،‬ازدواج بیاجازه ولی او نافذ نخواهد بود‪.‬‬ ‫راجع به این روایت‪ ،‬عدهای قائل به ضعف سند ان شدهاند و البته ضعف ان را قابل جبران‬ ‫میدانند مثل روایت قبلی؛ (مکارم شیرازی‪ ،1424 ،‬ج‪ )13 :2‬اما عدهای قائل به اعتبار سند ان‬ ‫هستند‪( .‬بهبهانی‪ ،1426 ،‬ج‪ )570 :1‬طبق این روایت‪ ،‬دختر باکرهای که رشیده شده باشد و‬ ‫استقالل مالی داشته باشد‪ ،‬برای ازدواج نیاز به اذن ولی ندارد‪.‬‬ ‫• محمد بن علی بن الحسین باسناده عن الفضیل بن یسار و محمد بن مسلم و زراره و‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫قال‪« :‬المراه التی قد ملکت نفسها غیر‬ ‫برید بن معاو یه کلهم‪ ،‬عن ابی جعفر‬ ‫ّ‬ ‫المولی علیها تزویجها بغیر ّ‬ ‫ولی جایز»؛ (حر عاملی‪ ،1429 ،‬ج‪)267 :20‬‬ ‫السفیهه وال‬ ‫زنی که از نظر مالی استقالل دارد‪ ،‬یعنی رشیده است و سفیه نیست و در غیر نکاح‬ ‫تحت الوالیه نیست‪ .‬چنین زنی تزو یجش بدون اذن ولی‪ ،‬جایز است‪.‬‬ ‫این صحیحه‪« ،‬صحیحه الفضالء» است که سندی قوی دارد؛ چون چهار نفر از بزرگان روایت‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ان را روایت کردهاند‪( .‬مکارم شیرازی‪ ،1424 ،‬ج‪ )13 :2‬و در ان «غیر السفیه وال المولی علیها»‬ ‫ّ‬ ‫از اوصاف «المراه ّ‬ ‫التی قد ملکت نفسها» است و مراد از «ملکت نفسها وال المولی علیها»‬ صفحه 39 ‫کنکاش شرطیت اذن ولی در ازدواج‪39/ ...‬‬ ‫استقالل مالی است و المراه شامل باکره نیز میگردد و از «قد ملکت نفسها»‪ ،‬رشیده بودن‬ ‫استفاده میگردد؛ لذا در روایت تزو یج بدون اذن ولی‪ ،‬جایز دانسته شده است‪.‬‬ ‫• اصل عدم والیه احد علی احد؛ اصل استقالل است و اگر کسی مدعی عدم استقالل‬ ‫شد باید دلیل بیاورد‪ ،‬چرا که خالف اصل‪ ،‬دلیل میخواهد‪.‬‬ ‫َْ‬ ‫یک راه برای استدالل به این دلیل وجود دارد و ان عبارت است از رجوع به عمومات «اوفوا‬ ‫ْ‬ ‫ود»‪( .‬مائده‪ ،‬ایه ‪ )1‬طبق عموم این ایه‪ ،‬هر عقدی که دختر باکره رشیده انعقاد کند‪ ،‬الزم‬ ‫ِبالعق ِ‬ ‫الوفاء است؛ اما اگر ولی‪ ،‬عقدی برای دختر باکره بست‪ ،‬الزم الوفاء نیست؛ به عبارت دیگر‬ ‫«اوفوا بالعقود» یعنی «اوفوا بعقودکم»‪ .‬پس حریت انسان با عمومات «اوفوا بالعقود» درست‬ ‫میشود‪( .‬مکارم شیرازی‪ ،1424 ،‬ج‪)12 :2‬‬ ‫• یکی از دالیل اقامه شده بر استقالل باکره رشیده‪ ،‬اجماع است‪( .‬نراقی‪ ،1419 ،‬ج‪)105 :16‬‬ ‫در مجموع و با مراجعه به ادله‪ ،‬این نتیجه حاصل میاید که یکی از اقوال مستند در مسئله ازدواج‬ ‫باکره رشیده‪ ،‬استقالل انحصاری باکره رشیده است؛ به گونهای که اذن ولی شرطیت ندارد‪.‬‬ ‫‪ .2‬عدم شرطیت اذن ولی در ازدواج دائم‬ ‫طبق این قول‪ ،‬برای صحت ازدواج موقت‪ ،‬اذن ولی شرط است؛ اما در نکاح دائم‪ ،‬باکره رشیده‬ ‫میتواند بدون اذن ولی‪ ،‬نکاح را واقع کند‪ .‬نهایت دلیل بر این قول عبارت است از ادلهای که بر‬ ‫استقالل انحصاری باکره رشیده در قول اول مخالفین بیان شد‪ ،‬به این بیان که در این ادله نکاح و‬ ‫ازدواج‪ ،‬انصراف به ازدواج دائم دارد و شامل ازدواج موقت نمیگردد‪.‬‬ ‫همچنین مفهوم صحیحه ابن مریم که در ان فقط در متعه اذن ولی شرط دانسته شد‪ ،‬مفهوم‬ ‫ان این است که در ازدواج دائم اذن ولی شرط نیست؛ ولی حق این است که هیچیک از اینها‬ ‫دلیل بر این قول نیست؛اما انصراف ادله طبق دلیل اول به ازدواج دائم مورد قبول نیست‪ ،‬چون در ان‬ صفحه 40 ‫‪ /40‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫ادله لفظ ازدواج به طور مطلق به کار رفته که شامل هر دو قسم دائم و موقت میگردد و دلیل بر‬ ‫انصراف به ازدواج دائم نیست‪.‬‬ ‫ً‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬استدالل به مفهوم صحیحه ابن مریم نیز تمام نیست؛ چون اوال استدالل به‬ ‫ً‬ ‫صحیحه در مورد ازدواج موقت‪ ،‬تمام نیست و ثانیا ذکر شرطیت اذن ولی در ازدواج موقت در‬ ‫این روایت منافات با شرطیت اذن ولی در ازدواج دائم ندارد؛ چون اثبات شیء نفی ما عدا‬ ‫نمیکند که بیان شود چون اذن ولی در ازدواج موقت شرط است‪ ،‬پس در ازدواج دائم شرط‬ ‫نیست‪ .‬پس این قول نیز تمام نیست‪ .‬عالوه بر انچه بیان شد‪ ،‬قائل این قول نیز معلوم نیست‪.‬‬ ‫‪ .3‬عدم شرطیت اذن ولی در ازدواج موقت‬ ‫طبق این قول‪ ،‬در ازدواج دائم باکره رشیده اذن ولی شرط است؛ اما در ازدواج موقت‪ ،‬اذن ولی‬ ‫شرط نیست‪ .‬نهایت دلیل این تفصیل مکاتبه مهلب دالل بود که در ازدواج دائم‪ ،‬باکره رشیده‬ ‫اذن ولی را شرط میدانست و در ان ازدواج موقت با باکره‪ ،‬باطل دانسته شده بود؛ لذا دلیل بر‬ ‫عدم شرطیت اذن ولی در ازدواج موقت بنابر نظر مجوزین متعه باکره نمیشود‪.‬‬ ‫اگر گفته شود از این روایت استفاده میگردد که فقط در ازدواج دائم باکره رشیده اذن ولی‬ ‫شرط است؛ اما در ازدواج موقت بنابر جواز ان در مورد باکره‪ ،‬شرط نیست‪ ،‬احتمال استدالل‬ ‫است؛ ولی مسلم است که این استداللی بالدلیل است‪ .‬گذشته از اینکه راجع به روایت گفته‬ ‫شد که حتی داللت بر وجوب شرطیت اذن ولی در ازدواج دائم نیز نمیکند‪ .‬بنابراین‪ ،‬این قول‬ ‫نیز تمام نیست؛ چون دلیلی ندارد‪.‬‬ ‫تعارض میان ادله و ضرورت رجوع به مرجحات‬ ‫از مجموع اقوال موافقین و مخالفین شرطیت اذن ولی در ازدواج باکره رشیده‪ ،‬سه قول استقالل‬ ‫انحصاری باکره‪ ،‬استقالل انحصاری ولی و تشریک ولی و باکره از اقوال معتبر و دارای دلیل‬ ‫بودند؛ در عین حال‪ ،‬میان ادله این اقوال تعارض وجود دارد و جمع داللی بین این سه دسته‬ ‫دلیل نیز ممکن نیست که نشان میدهد باید سراغ مرجحات رفت‪.‬‬ صفحه 41 ‫کنکاش شرطیت اذن ولی در ازدواج‪41/ ...‬‬ ‫در یک دستهبندی کلی‪ ،‬الزم به طرح بحث عنوان اولی و ثانوی است به این شرح‪ :‬شهرت و‬ ‫مطابقت با کتاب بیشتر مو ید قول به استقالل انحصاری باکره مبنی بر عدم شرطیت اذن ولی‬ ‫است‪( .‬مکارم شیرازی‪ ،1424 ،‬ج‪ )15 :2‬لذا با رفتن سراغ مرجحات‪ ،‬به ناچار باید استقالل‬ ‫انحصاری باکره را پذیرفت‪ .‬البته این از نظر عنوان اولی است که باکره رشیده مستقل است و اذن‬ ‫ولی شرط نیست‪.‬‬ ‫در نقطه دیگر و از منظر عنوان ثانوی‪ ،‬در صورتی قول به استقالل انحصاری باکره مبنی بر‬ ‫عدم والیت ولی مدنظر قرار میگیرد که در زمان حاضر و با توجه به عناو ین ثانو یه‪ ،‬این قول‬ ‫لوازم و مشکالتی را در پی دارد؛ نظیر ذهاب البکاره‪ ،‬به خطر افتادن اینده ازدواج دائم دختر‪ ،‬به‬ ‫طالق کشیده شدن ازدواج دائم بعد از ازدواج موقت و امثال ان در ازدواج موقت و فریب خوردن‬ ‫دختر‪ ،‬تصمیم بر اساس عشقهای کاذب و امثال ان در ازدواج دائم که حکم به این قول را‬ ‫مشکل میکند؛ لذا برای جلوگیری از این لوازم و مشکالت متعدد باید قائل به تشریک شرطیت‬ ‫اذن ولی و باکره در عرض هم شد‪( .‬همان‪)16 :‬‬ ‫به خاطر توجه به عنوان ثانوی یا همان عوارض است که صاحب «جواهر» معتقد است‪:‬‬ ‫مستحب است دختر استقالل به رای نکند و ممکن است در بعضی از شرایط حتی‬ ‫استقالل به رای دختر به خاطر عوارض‪ ،‬حرام باشد‪( .‬نجفی‪ ،1981 ،‬ج‪)183 :29‬‬ ‫همچنین امام خمینی م با توجه به عنوان ثانوی‪ ،‬حکم به احتیاطی بودن تشریک نموده و‬ ‫فرموده است‪ :‬واالحوط االستئذان منهما؛ احوط اذن گرفتن از ولی و دختر باکره رشیده است‪.‬‬ ‫(امام خمینی‪ ،1363 ،‬ج‪)254 :2‬‬ ‫در نتیجه با نظر به عنوان ثانوی‪ ،‬شرطیت ضمنی اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده‪،‬‬ ‫موجه است‪.‬‬ صفحه 42 ‫‪ /42‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫طولی بودن یا عرضی بودن والیت پدر و جد پدری در صورت شرطیت اذن ولی‬ ‫والیت پدر و جد پدری بر باکره رشیده نظیر والیت انها بر صغیر و صغیره است؛ بدین معنی که‬ ‫والیت انها در عرض هم و مستقل از یکدیگر است و اینگونه نیست که والیت جد در طول‬ ‫والیت پدر و منوط به ممات پدر باشد‪.‬‬ ‫به تعبیر دیگر‪ ،‬والیت جد‪ ،‬والیت استقاللی است و در عرض والیت پدر قرار دارد؛ به این معنی‬ ‫که با وجود پدر اگر او ازدواج نوه باکره خود را اجازه دهد‪ ،‬نکاح واقع شده صحیح است و دلیل‬ ‫ان روایاتی است که بیان نموده اگر بین والیت اب و جد تعارض شود‪ ،‬جد مقدم است و‬ ‫مفهومش این است که هر کدام از جد و پدر والیت مستقله دارند؛ چون تعارض فرع بر این‬ ‫است که والیت هر دو در عرض هم‪ ،‬مسلم باشد‪( .‬مکارم شیرازی‪ ،1424 ،‬ج‪)27 :2‬‬ ‫حکم عقد دختر باکره رشیده بدون اذن ولی در صورت شرطیت اذن ولی‬ ‫از انجا که ضابطه عقد فضولی‪ ،‬عقدی است که ماذون از جانب شارع یا از طرف کسی که اذن‬ ‫عقد به دست اوست‪ ،‬نباشد؛ (فاضل لنکرانی‪ ،1390 ،‬ج‪ )117 :22‬اگر باکره رشیده نکاح را‬ ‫بدون اذن ولی منعقد کرد‪ ،‬این نکاح فضولی خواهد بود؛ چون در ان اذن ولی که یکی از کسانی‬ ‫ً‬ ‫است که ضمنا و جزئا اذن ولی به دست اوست‪ ،‬نیست و این نکاح فضولی صحیح است؛ البته‬ ‫صحت ان توقیفیه است نه فعلیه؛ یعنی موقوف به اجازه ولی است و با اجازه ولی صحت فعلیه‬ ‫پیدا میکند‪.‬‬ ‫بیان این نکته الزم است که دلیل بر صحت نکاح فضولی‪ ،‬شمول عموم ایه «اوفوا بالعقود» و‬ ‫روایات دال بر صحت نکاح عبد بدون اذن موال بعد از اجازه موال در عقیب عقد نکاح است‪.‬‬ ‫نتیجهگیری‬ ‫با توجه به عنوان اولی‪ ،‬اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده شرط نیست و باکره رشیده میتواند‬ ‫بدون اذن ولی‪ ،‬نکاح موقت یا دائم را واقع کند؛ اما با نظر به عنوان ثانوی و اثرات سوء استقالل‬ ‫انحصاری باکره رشیده در ام ر ازدواج‪ ،‬اذن ولی در کنار ا ذن باکره رشیده شرطیت دارد؛‬ صفحه 43 ‫کنکاش شرطیت اذن ولی در ازدواج‪43/ ...‬‬ ‫به گونه ای که برای صحت نکاح‪ ،‬اذن ولی و باکره رشیده هر دو نیاز است؛ به نحوی که اگر‬ ‫دختر بدون اذن ولی و یا ولی بدون اذن دختر عقد نکاح را واقع کند‪ ،‬عقد نکاح فضولی خواهد‬ ‫بود و صحت فعلیه ان موقوف به اجازه دیگری است‪.‬‬ ‫همچنین‪ ،‬والیت پدر و جد پدری در عرض هم است و نه در طول هم و اگر دختر باکره‬ ‫رشیده بدون اذن ولی در صورت شرطیت اذن ولی‪ ،‬عقد نکاحی را منعقد کند‪ ،‬نکاح فضولی‬ ‫بوده و صحت ان متوقف به اجازه ولی است‪.‬‬ ‫فهرست منابع‬ ‫قرانک ریم‪.‬‬ ‫‪ .1‬ابن منظور‪ ،‬محمد بن مکرم (‪ .)1375‬لسان العرب‪ .‬بیروت‪ :‬دار بیروت‪.‬‬ ‫‪ .2‬امام خمینی‪ ،‬سید روح الله (‪ .)1363‬تح ریر الوسیله‪ .‬قم‪ :‬موسسه نشر اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .3‬بهبهانی‪ ،‬محمد باقر (‪ .)1426‬حاشیه الوافی‪ .‬قم‪ :‬موسسه العالمه البهبهانی‪.‬‬ ‫‪ .4‬حر عاملی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)1429‬تفصیل وسائل الشیعه‪ .‬چاپ‪ .3‬بیروت‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫الحیاء التراث‪.‬‬ ‫‪ .5‬سعدی‪ ،‬ابو حبیب (‪ .)1408‬القاموس الفقهی لغه و اصطلحا‪ .‬چاپ‪ .2‬دمشق‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .6‬شبیری زنجانی‪ ،‬سید موسی (‪ .)1383‬کتاب نکاح‪ :‬تق ریرات درس ایتالله شبیری زنجانی‪.‬‬ ‫قم‪ :‬موسسه پژوهشی رایپرداز‪.‬‬ ‫‪ .7‬طوسی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)1365‬تهذیب الحکام‪ .‬تهران‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .8‬عاملی‪ ،‬یاسین عیسی (‪ .)1413‬اْلصطلحات الفقهیه فی الرسائل العملیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار البالغه‪.‬‬ ‫‪ .9‬عبدالمنعم‪ ،‬محمود عبدالرحمن (‪ .)1419‬معجم المصطلحات و اللفاظ الفقهیه‪ .‬قاهره‪ :‬دار الفضیله‪.‬‬ ‫‪ .10‬فاضل لنکرانی‪ ،‬محمد (‪ .)1390‬تفصیل الش ریعه فی شرح تح ریر الوسیله لالمام الخمینی‪.‬‬ ‫تهران‪ :‬انتشارات موسسه تنظیم و نشر اثار امام خمینی ‪.‬‬ ‫‪ .11‬فیض کاشانی‪ ،‬محمد بن شاه مرتضی (‪ .)1406‬الوافی‪ .‬اصفهان‪ :‬مکتبه االمام امیرالمومنین علی‬ ‫‪ .12‬قرشی بنایی‪ ،‬علی اکبر (‪ .)1412‬قاموس قران‪ .‬چاپ‪ .6‬تهران‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .13‬کلینی‪ ،‬محمد بن یعقوب (‪ .)1367‬الکافی‪ .‬چاپ‪ .3‬تهران‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫العامه‪.‬‬ صفحه 44 ‫‪ /44‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫‪ .14‬گرجی‪ ،‬ابوالقاسم (‪ .)1377‬تا ریخ فقه و فقهاء‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات سمت‪.‬‬ ‫‪ .15‬مجلسی‪ ،‬محمد باقر (‪ .)1363‬مراه العقول‪ .‬تهران‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .16‬مجلسی‪ ،‬محمد باقر (‪ .)1406‬ملذ الخیار‪ .‬قم‪ :‬مکتبه ایه الله نجفی مرعشی‪.‬‬ ‫‪ .17‬مکارم شیرازی‪ ،‬ناصر (‪ .)1424‬کتاب النکاح‪ .‬قم‪ :‬مدرسه االمام علی بن ابی طالب‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .18‬موسسه دائره المعارف فقه اسالمی (‪ .)1387‬فرهنگ فقه فارسی‪ .‬قم‪ :‬موسسه دائره المعارف فقه اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .19‬نجفی‪ ،‬محمد حسن (‪ .)1981‬جواهر الکلم فی شرح شرایع اْلسلم‪ .‬چاپ‪ .7‬بیروت‪ :‬دار احیاء‬ ‫التراث العربی‪.‬‬ ‫‪ .20‬نراقی‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)1419‬مستند الشیعه فی احکام الشریعه‪ .‬مشهد‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫الحیاء التراث‪.‬‬ ‫‪ .21‬هاشمی شاهرودی‪ ،‬سید محمود (‪ .)1395‬فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت‬ ‫دایره المعارف فقه اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .‬قم‪ :‬موسسه‬ صفحه 45 ‫رویکردی تبیینی به نکاح مسیار در فقه اهل تشیع و اهل تسنن‬ ‫وحید الرحمن مدقق (افغانستان)‪ ،١‬محمد شیبانی (ایران)‪٢‬‬ ‫تاریخ دریافت‪1400/05/29 :‬‬ ‫تاریخ پذیرش‪1400/09/08 :‬‬ ‫چکیده‬ ‫ازدواج مسیار نوعی ازدواج است که در سالهای اخیر در میان اهل سنت در برخی از‬ ‫کشورهای اسالمی به و یژه کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و منطقه اسیای غربی رواج یافته‬ ‫و مورد استقبال عدهای از زنان و مردان عرب واقع شده است‪ .‬از انجا که اهل تسنن ازدواج‬ ‫موقت را مشروع نمیدانند‪ ،‬برای پاسخ به نیازهای برخی از مردان و زنان ازدواج مسیار را مطرح‬ ‫نمودهاند‪ .‬مسیار‪ ،‬نوعی ازدواج دائم است که در ان شرط میشود‪ ،‬زن حق نفقه و همخوابگی‬ ‫نداشته و شوهر مختار است که هر وقت بخواهد نزد زن برود‪ .‬زن نیز در زندگی خود ازاد بوده و‬ ‫مرد نسبت به وی ریاست و مدیریتی ندارد‪ .‬در این ازدواج تعادلی میان حقوق و تکالیف زوجین‬ ‫نیست و زنان از بالتکلیفی بیشتری رنج میبرند‪ .‬بر این اساس‪ ،‬در مقاله حاضر که با روش‬ ‫تحقیق کیفی از نوع مطالعات کتابخانهای و بررسی اسناد تنظیم شده است‪ ،‬شرایط ازدواج‬ ‫مسیار و ادله علمای موافق و مخالف اهل تسنن و اهل تشیع مورد بررسی و نقد قرار گرفته است‪.‬‬ ‫واژگان کلیدی‪ :‬نکاح مسیار‪ ،‬فقه اهل تشیع‪ ،‬فقه اهل تسنن‬ ‫‪ .1‬دانشجوی کارشناسی ارشد گروه فقه و اصول ‪ ،‬دانشکده فقه خانواده‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫دانشگاه مجازی المصطفی‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( wmadaqq73@gmail.com ،‬نو یسنده مسئول)‬ ‫‪ .٢‬مدرس گروه فقه و اصول‪ ،‬دانشکده فقه خانواده‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المصطفی‬ ‫العالمیه‪،‬‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪shybanim@gmail.com ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬دانشگاه مجازی‬ صفحه 46 ‫‪ /46‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫مقدمه‬ ‫ً‬ ‫اخیرا در جوامع اهل سنت نوعی نکاح مسیار رواج یافته که هر چند نکاح دائم است؛ اما از‬ ‫حیث نتیجه به نکاح متعه شبیه است و با شروطی که ضمن عقد صورت میگیرد‪ ،‬حق نفقه‪،‬‬ ‫ً‬ ‫سکونت‪ ،‬همخوابگی و احیانا حق مطالبه ارث به نحوی از انحا از زوجه سلب میشود و در‬ ‫مقابل‪ ،‬ازادی نسبی نصیب زوجه میشود‪.‬‬ ‫رواج روز افزون این نکاح در میان اهل سنت‪ ،‬انها را به بررسی مشروعیت ان وا داشته و‬ ‫ً‬ ‫چهار نظر متمایز از ایشان صادر شده است‪.‬؛اما غالبا قائل به صحت این نکاح و شروط ان‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫شدهاند و ظاهرا چارهای جز تجو یز ان نداشتهاند‪ ،‬زیرا شیوع گستردهای بین مردم و خصوصا‬ ‫جوانان داشته و استقبال بی نظیری از ان صورت گرفته است؛ به گونهای که برخی ان را از‬ ‫ضرورتهای زمان حاضر به حساب اورده و با اکراه قائل به جواز شدهاند‪( .‬ابن سلیم‪)15 :1423 ،‬‬ ‫در این پژوهش‪ ،‬جهت روشن شدن زوایای مسئله و رابطه شناسی این نوع نکاح به بررسی‬ ‫ماهیت ان و اقوال فقهای فریقین در خصوص ان و تمایزات و تشابهات انها پرداخته میشود‪.‬‬ ‫مبانی نظری پژوهش‬ ‫با توجه به طرح بحث این پژوهش‪ ،‬در ابتدا الزم است با برخی واژگان کلیدی تحقیق اشنا شد‬ ‫که در ادامه به بررسی این کلیدواژگان از حیث لغوی و اصطالحی پرداخته میشود‪.‬‬ ‫فقه در لغت؛ در نگاه بدوی و مراجعه ابتدایی به کلمات و تعبیرات زیادی از اهل لغت‪ ،‬به‬ ‫نظر میرسد که کلیدواژه فقه به معنای مطلق فهم باشد؛ «الفقه‪ ،‬فهم الشیء»‪( ،‬فیومی‪،‬‬ ‫‪ )479 :1928‬اما با تامل و نگاهی مجدد به عبارات لغو یانی که در مقام تعیین تفاوتهای‬ ‫ظریف میان واژگان متشابه برامدهاند و «فروق اللغه» را تدو ین نمودهاند‪ ،‬این نتیجه حاصل‬ ‫میاید که فقه در لغت مطلق فهم نیست؛ بلکه موشکافی و ریزبینی و فهم دقیق را فقه گو یند‪.‬‬ ‫(قدسی‪)1384 ،‬‬ صفحه 47 ‫رو یکردی تبیینی به نکاح مسیار‪47/ ...‬‬ ‫فقه در اصطالح عبارت است از روشی که به وسیله ان احکام شرعی از ادله تفصیلی به دست‬ ‫میایند‪ .‬دالیل تفصیلی از نظر بیشتر علمای مسلمان عبارتند از قران‪ ،‬سنت‪ ،‬اجماع و عقل‪.‬‬ ‫تسنن‪ ،‬به معنای قبول سنت و طریقه کردن و پیروان سنت پیامبر اسالم‬ ‫و خلفای‬ ‫راشدین است و تشیع در لغت به معنای پیرو‪ ،‬یار و گروه است و در اصطالح‪ ،‬به کسانی‬ ‫میگو یند که معتقدند بنابر احادیثی که از پیامبر اسالم‬ ‫نقل شده‪ ،‬امام علی‬ ‫جانشین‬ ‫بالفصل حضرت است‪ .‬این رویکرد‪ ،‬نقطه مقابل دیدگاهی است که قائل است پیامبر جانشینش‬ ‫را تعیین نکرده بود و به دلیل اجماع مسلمانان در بیعت با خلیفه اول‪ ،‬او جانشین حضرت است‪.‬‬ ‫سنت در فقه شیعه شامل رفتار‪ ،‬کردار‪ ،‬افعال و سخنان پیامبر‬ ‫و امامان معصوم‬ ‫است؛ (شبخیز‪ )1392 ،‬اما سنت در فقه اهل تسنن تنها شامل رفتار‪ ،‬کردار‪ ،‬افعال و سخنان‬ ‫پیامبر‬ ‫میباشد‪( .‬انوری‪ ،1398 ،‬ج‪)279-282 :9‬‬ ‫نکاح در لغت‪ ،‬حقیقت در وطی است و مشهور ان است که در شرع‪ ،‬حقیقت در عقد‬ ‫است؛ لذا میتوان گفت نکاح عقدی است که متضمن اباحه وطی باشد و یا مورد ان تملیک‬ ‫منفعت بضع است‪.‬‬ ‫نکاح در اصطالح‪ ،‬رابطهای حقوقی است که به وسیله عقد بین زن و مرد حاصل میگردد و‬ ‫به انها حق میدهد که از یکدیگر تمتع جنسی ببرند‪.‬‬ ‫مسیار کلمهای معجمی و لغتنامهای نیست؛ بلکه اصطالحی عامیانه است که در‬ ‫کشورهای حاشیه خلیج فارس و عربستان سعودی به این ا سم مروج است و بنا بر تعریفی که‬ ‫در مجمع فقهی مکه مکرمه از ان ارائه دادهاند‪ ،‬ازدواجی است دائمی با همان ارکان و شرایطی‬ ‫که نکاح دائمی دارد‪ ،‬با این تفاوت که زن از برخی حقوق خود مانند نفقه‪ ،‬مسکن و قسم‬ ‫(نو بت شب) صرفنظر و گذشت میکند و ان را در اختیار شوهر میگذارد که هر وقت برای‬ ‫او میسر شد‪ ،‬به او سر بزند و گذشت از حقوق خود از نظر شرعی اشکالی ندارد؛ زیرا همچنانکه‬ ‫برا ی شخص جایز است که از دیگری حقوق خود را مطالبه نماید‪ ،‬برای او جایز است که از‬ ‫حقوق خود نیز گذشت کند‪.‬‬ صفحه 48 ‫‪ /48‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫درباره ریشه لغوی کلیدواژه مسیار‪ ،‬تعاریف و نظریههای زیر مطرح است‪:‬‬ ‫• مسیار ریشه لغوی ندارد؛ بلکه کلمهای عامیانهای است که در سرزمین نجد در‬ ‫عربستان سعودی به معنای دیدار روزانه (الزیاره النهاریه) به کار میرود‪ .‬وجه تسمیه‬ ‫ً‬ ‫این نوع ازدواج ان است که شوهر غالبا در دیدارهای روزانه به دیدن زوجه میاید‪ ،‬شبیه‬ ‫دیدار از همسایهها‪( .‬تمیمی‪)10 :1418 ،‬‬ ‫• مسیار از سیر‪ ،‬حرکت و عبور گرفته شده و اصطالح عامیانهای است برای موردی که‬ ‫مرد در یکی از شهرهای مسیر گردش و ترددش برای تجارت یا کسب علم با خانمی‬ ‫ازدواج می کند که در زمان تحصیل یا تجارت نزد زوجه باشد‪ .‬این دیدگ اه را مرحوم‬ ‫یوسف قرضاوی‪ -‬عالم بزرگ اهل سنت و موسس اتحادیه جهانی علمای مسلمان‪-‬‬ ‫پذیرفته و مینو یسد‪:‬‬ ‫مسیار کلمهای است که در خلیج رواج یافته و شاید به معنای مرور به زوجه‬ ‫یا سیر به وی میباشد و ازدواجی است که در ان زندگی دائمی و مبیت‬ ‫نیست‪( .‬اشقر‪)161 :1420 ،‬‬ ‫قرضاوی معتقد است‪« :‬متداول بین اهل الخلیج الزیاره السریعه او ّ‬ ‫الزوار الذین ال‬ ‫یطیلون المکوث عند المضیف»؛ یعنی دیدار کوتاه میهمانهایی که توقف انها در نزد‬ ‫میزبان‪ ،‬کوتاه است‪.‬‬ ‫• مسیار صیغه مبالغه از سیر است (تمیمی‪ )10 :1418 ،‬و سیر در لغت‪ ،‬راه رفتن در‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫زمین است‪( :‬راغب اصفهانی‪« )247 :1362 ،‬سار القوم یسیرون سیرا او مسیرا»؛‬ ‫زمانی که سیر امتداد و ادامه یابد در جهتی که متوجه ان هستند‪( .‬ابن منظور‪،1997 ،‬‬ ‫ج‪ )454 :6‬همچنین عرب میگو ید‪« :‬سار الکالم او المثل»؛ یعنی زمانی که کالم‬ ‫شایع و پراکنده شود و «المثل الساری»‪ ،‬یعنی مثالی که بین مردم شایع و رایج شده‬ ‫است‪( .‬انیس و همکاران‪ ،1972 ،‬ج‪ )467 :1‬از دیدگاه این دسته‪ ،‬مردی که کثیر السیر‬ ‫است‪ ،‬به وسیله مسیار توصیف میشود؛ مانند «رجل مسیار و سیار»‪ .‬دلیل این که‬ صفحه 49 ‫رو یکردی تبیینی به نکاح مسیار‪49/ ...‬‬ ‫مسیار برای نوعی ازدواج قرار داده شده‪ ،‬این است که در ان التزامی به حقوق زوجیت‬ ‫وجود ندارد و مرد در این ازدواج‪ ،‬حالت مرد سیاری را دارد که خود را ملتزم به حقوقی‬ ‫که ازدواج مقتضی ان است؛ مانند نفقه و مبیت نمیداند‪( .‬اشقر‪)161 :1420 ،‬‬ ‫• مسیار کلمهای عربی است که به لهجه اهل بادیه باز میگردد و منظور از ان سیر به‬ ‫سوی زوجه و خوشحال نمودن وی میباشد‪( .‬ابن سلیم‪)3 :1423 ،‬‬ ‫مسیار از موضوعات جدید بوده و در کتابهای فقهی قدیمی چنین اصطالحی وجود ندارد؛‬ ‫اما فقها و حقوقدانان معاصر‪ ،‬ان را این گونه تعریف نمودهاند‪ :‬ازدواجی است که در ان مرد و زن‬ ‫عقد شرعی با تمام ارکان و شرایط میبندند و فقط زن از سکونت و نفقه صرفنظر میکند‪.‬‬ ‫(تمیمی‪)10 :1418 ،‬‬ ‫وهبه الزحیلی‪ -‬فار غ التحصیل دانشگاه االزهر‪ -‬مینو یسد‪:‬‬ ‫مسیار ازدواجی است که با ایجاب و قبول‪ ،‬شهادت شهود و حضور ولی‪ ،‬بین مرد و زن‬ ‫منعقد میشود؛ بنابراین زن از حقوق مادی مثل مسکن‪ ،‬نفقه و فرزندانی که به دنیا‬ ‫میاورد و برخی حقوق معنوی؛ مانند حق قسم و همخوابگی صرفنظر میکند‪ .‬در‬ ‫این ازدواج زن قبول میکند که مرد فقط گاهی به او سر بزند‪ .‬این عقد طبق توافق‬ ‫طرفین هم میتواند علنی و رسمی باشد که برای ان سند صادر شود و هم مخفی و‬ ‫سری باشد‪ .‬همچنین طرفین میتوانند توافق کنند‪ .‬در این ازدواج نسب و ارث حفظ‬ ‫میشود؛ اما زن در خروج از منزل ازاد است‪ ،‬چون شرط نفقه وجود ندارد؛ زیرا‬ ‫اطاعت زن در صورتی واجب است که شوهر نفقه بپردازد و اگر نفقه نباشد‪ ،‬اطاعت‬ ‫واجب نیست‪( .‬زحیلی‪)84 :1428 ،‬‬ ‫ً‬ ‫برخی به همین تعریف اضافه نمودهاند که غالبا ازدواج مسیار ازدواج دوم یا سوم است و‬ ‫نوعی از تعدد زوجات محسوب میشود‪( .‬اشقر‪)163 :1420 ،‬‬ صفحه 50 ‫‪ /50‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫شیخ عبدالله بن منیع‪ -‬عضو هیئت کبار العلمای سعودی و قاضی مکه‪ -‬مینو یسد‪:‬‬ ‫مسیار ازدواجی است که همه ارکان و شرایط ازدواج در ان وجود دارد‪ .‬این ازدواج با‬ ‫ایجاب و قبول و با شرایط معروف که رضایت طرفین‪ ،‬والیت‪ ،‬شهادت و کفایت است‪،‬‬ ‫صورت میگیرد و در ان مهریه مورد توافق وجود دارد و برای صحت ان باید موانع‬ ‫ازدواج وجود نداشته باشد‪ .‬بعد از انعقاد عقد تمامی حقوق مترتب بر عقد زوجیت از‬ ‫جهت نسل‪ ،‬ارث‪ ،‬عده‪ ،‬طالق و مباح بودن رابطه نزدیکی‪ ،‬سکونت و نفقه ثابت‬ ‫میشود؛ اما زوجین توافق میکنند که زوجه حق نفقه و مبیت‪ -‬همخوابگی‪ -‬ندارد و‬ ‫شوهر اختیار دارد هر وقت بخواهد به دیدار همسر خود بیاید‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬تمیمی‪)15 :1418 ،‬‬ ‫مولوی عبدالحمید‪ -‬عضو اتحادیه جهانی علمای مسلمان و مدیر شورای هماهنگی مدارس‬ ‫اهل سنت سیستان و بلوچستان‪ -‬در معرفی ازدواج مسیار چنین اورده است‪:‬‬ ‫زنانی که مشکل مادی‪ ،‬مسکن و نفقه ندارند؛ ولی به دلیل بیوه بودن کسی با انان‬ ‫ازدواج نمیکند‪ ،‬این زنان از حق نفقه‪ ،‬مسکن و مبیت صرفنظر میکنند و شوهر‬ ‫مختار است هر وقت میسر شد با وی مالقات کند و این ازدواج تمام شرایط و ارکان‬ ‫عقد نکاح شرعی از قبیل گواه‪ ،‬تعیین مهر و ثبوت نسب را دارد‪ .‬در این ازدواج زوجین‬ ‫توافق میکنند که زن در خانه والدین خود بماند و تقاضای مسکن‪ ،‬نفقه و حق قسم از‬ ‫ً‬ ‫شوهر ننماید‪ .‬غالبا این ازدواج از جانب مردی است که فقیر بوده یا ازدواج مجدد‬ ‫ً‬ ‫سبب مشکالت با همسر اول میشود‪ .‬این عقد علنا با حضور گواهان با رضایت کامل‬ ‫زوجین و حضور ّ‬ ‫ولی زن و کلماتی که بر دوام نکاح داللت دارد‪ ،‬انجام میشود‪.‬‬ ‫(ر‪.‬ک‪ :‬صادقی‪)1387 ،‬‬ صفحه 51 ‫رو یکردی تبیینی به نکاح مسیار‪51/ ...‬‬ ‫برخی فقهای شیعه نیز در تعریف ازدواج مسیار‪ ،‬چنین نوشتهاند‪:‬‬ ‫ازدواج مسیار به حسب ظاهر ازدواج دائم با همه شرایط است؛ اما در ان حق نفقه‪،‬‬ ‫قسم و ارث نیست‪ ،‬یعنی شرط عدم مطالبه شده است و شرط عدم استحقاق زن‬ ‫نیست‪( .‬مکارم شیرازی‪)21 :1424 ،‬‬ ‫پیشینه نکاح مسیار‬ ‫برخی ازدواج مسیار را پدیدهای جدید دانستهاند که ابتدا در منطقه تمیم عربستان سعودی ظهور‬ ‫پیدا کرد و سپس در سایر مناطق و کشورها گسترش یافت و کسی که فکر اولیه این ازدواج را‬ ‫مطرح نمود‪ ،‬فهد الغنیم بوده است؛ (تمیمی‪ )11 :1418 ،‬اما عدهای دیگر روش ازدواج مسیار را‬ ‫دارای سابقه تاریخی دانسته و در این زمینه به برخی از متون فقهی استناد نمودهاند‪.‬‬ ‫در همین ارتباط‪ ،‬ابن قدامه در «مغنی» اورده است‪:‬‬ ‫مردی که در ازدواج با زنی شرط نماید در هر هفته یک شب نزد وی باشد یا در ازدواج‬ ‫دیگری شرط کند که در هر ماه ‪ 5‬یا ‪ 10‬درهم به زوجه نفقه بدهد یا شرط نماید‬ ‫روزهای مشخصی از ماه به مالقات وی رود‪( .‬ابن قدامه‪ :1404 ،‬ج‪)450 :7‬‬ ‫در مقام مقایسه با مسیار برخی اظهار میدارند که فرقی میان انچه ابن قدامه اورده و انچه‬ ‫در حال حاضر به نام عقد مسیار وجود دارد‪ ،‬نیست؛ مگر در اسم که نام عقد مسیار جدید‬ ‫است‪( .‬بریدی‪)2007 ،‬‬ ‫تفاوت نکاح مسیار و متعه‬ ‫تفاوتها میان نکاح مسیار در فقه اهل تسنن و متعه در فقه اهل تشیع را میتوان در موارد زیر‬ ‫بیان نمود‪:‬‬ ‫‪ .1‬نکاح مسیار‪ ،‬نکاح دائم و شرعی بوده با الفاظ «زوجتک» و «نکحتک» و بدون قید‬ ‫وقت و زمان منعقد میشود؛ ولی نکاح متعه با لفظ « َمت ِع ْی ِن ْی» همراه با قید مدت و‬ صفحه 52 ‫‪ /52‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫زمان مشخصی مانند «متعینی بنفسک الی مده کذا بکذا من المهر» به معنای مرا از‬ ‫خود بهرهمند ساز تا فالن مدت به این مقدار از مهر‪ ،‬منعقد میشود‪.‬‬ ‫‪ .2‬در نکاح مسیار مانند نکاح دائم‪ ،‬میراث برای فرزندن از پدر و مادر ثابت میشود؛ اما‬ ‫در نکاح موقت میراث برای زوجین و اوالد ثابت نمی شود‪.‬‬ ‫‪ .3‬جدایی از نکاح مسیار و نکاح دائم با طالق حاصل میشود؛ ولی در متعه بعد از‬ ‫پایان مدت مشخص شده جدایی خود به خود و بدون طالق صورت میگیرد‪.‬‬ ‫(کلینی‪ 1405 ،‬ج‪43 :2‬؛ حر عاملی‪ ،1403 ،‬ج‪)495 :14‬‬ ‫‪ .4‬در نکاح مسیار و نکاح دائم‪ ،‬مرد در یک زمان نمیتواند بیشتر از چهار زن داشته باشد‪،‬‬ ‫حتی اگر همه انها مسیاری باشند؛ اما در نکاح موقت‪ ،‬مرد در یک وقت میتواند‬ ‫بیشتر از چهار زن داشته باشد‪( .‬کلینی‪ 1405 ،‬ج‪43 :2‬؛ حر عاملی‪ ،1403 ،‬ج‪)446 :14‬‬ ‫دالیل استقبال از ازدواج مسیار‬ ‫عوامل زیادی در انتشار ازدواج مسیار نقش دارد‪ .‬در یک نظرسنجی که نشریه «االسره»‬ ‫عربستان سعودی انجام داده و در ان ‪ 363‬دختر شرکت داشتند‪ ،‬نتایج زیر به دست امد‪:‬‬ ‫• ‪ 52/9‬درصد رغبت مردان به ازدواج غیر دائم‬ ‫• ‪ 46/62‬درصد بدون شوهر بودن زن یا طالق از شوهر اول یا نیاز به فرزند‬ ‫• ‪ 24/53‬درصد عدم رغبت مردان به تحمل مسئولیت یا عدم قدرت انها بر تحمل مسئولیت‬ ‫• ‪ 11/65‬درصد باال بودن و گرانی مهریه و باال بودن هزینههای ازدواج‬ ‫• ‪ 9/81‬درصد رغبت مردان در تغییر و تنوع‬ ‫• ‪ 4/29‬درصد مخالفت همسر اول با تعدد زوجات‬ ‫• ‪ 3/68‬درصد طمع مرد در حقوق زوجه‬ ‫• ‪ 1/84‬درصد رغبت دختران در عدم ارتباط کامل‬ ‫• ‪ 1/22‬درصد عدم استقرار مرد در یک مکان به سبب اشتغال به کار‪( .‬اشقر‪)170 :1420 ،‬‬ صفحه 53 ‫رو یکردی تبیینی به نکاح مسیار‪53/ ...‬‬ ‫به طور کلی‪ ،‬کسانی که به این نوع ازدواج اقدام میکنند‪ ،‬اهداف و انگیزههای مختلفی دارند‬ ‫که بعضی از این اسباب مربوط به زنان و برخی مربوط به مردان است که در ادامه اشاره میشود‪:‬‬ ‫در سالهای گذشته مردان رغبت بیشتری برای ازدواج مسیار داشتند؛ اما امروزه زنان خواهان‬ ‫ازدواج مسیار هستند و شرایط ازدواج بر حسب نیاز زن تعیین میگردد‪ ،‬مانند تامین محل‬ ‫سکونت‪ ،‬حساب بانکی‪ ،‬ماشین و تعیین وقت برای حضور شوهر‪( .‬غامدی‪)2007 ،‬‬ ‫با این وصف‪ ،‬دالیل تمایل زنان به ازدواج مسیار عبارتند از‪:‬‬ ‫‪ .1‬نگاه اقتصادی به همسر؛ در ازدواج مسیار‪ ،‬زن شرط میکند که شوهر به عنوان معامله‬ ‫اقتصادی‪ ،‬اجاره منزل وی را پرداخت نماید‪ ،‬حتی اگر نکاح با طالق و‪ ...‬پایان پذیرد‪،‬‬ ‫عقد اجاره قطع نمیشود؛ لذا ازدواج مسیار برای او در مدت کوتاهی منعقد میشود و‬ ‫هیچ نوع استقراری در ان نیست و این شرط سبب میگردد‪ ،‬زن برای مدت طوالنی از‬ ‫مسکن مناسب برخوردار شود‪.‬‬ ‫‪ .2‬عدم مسئولیت؛ ازدواج مسیار برای زنانی که وقت زیادی را به کار مشغولند یا زنانی‬ ‫که نمیتوانند بین کار و پاسخ به نیازهای خانواده اعم از نیازهای شوهر و فرزندان‬ ‫جمع نمایند‪ ،‬این نوع ازدواج را بهتر و مناسبتتر میدانند؛ به همین دلیل برخی ان را‬ ‫به عنوان جایگزین ازدواج عادی انتخاب مینمایند که در ان زوجه مسئولیتی ندارد‪،‬‬ ‫مگر در ساعاتی که در خانه است‪ .‬در چنین ازدواجی زن شرط مینماید که شوهر از‬ ‫زمان ورود و خروج از منزل و مکانهای که میر ود سوال نکند و در روابط خود ازاد‬ ‫باشد‪( .‬غامدی‪ )2007 ،‬به همین سبب در عربستان سعودی بسیاری از زنان پزشک‬ ‫ً‬ ‫خواهان ازدواج مسیار با غیر سعودیها هستند؛ زیرا مردان سعودی معموال‬ ‫نمیپذیرند که زن در ساعات طوالنی خارج از منزل باشد‪( .‬اشقر‪)167 :1420 ،‬‬ ‫‪ .3‬مادر شدن؛ عدهای از زنان به سبب داشتن سن باال و عدم رغبت ازدواج با انها‪ ،‬تنها‬ ‫به دلیل مادر شدن و اشباع عاطفه مادری خواهان ازدواج مسیار هستند؛ هر چند به عنوان‬ ‫همسر دوم یا سوم باشند‪ .‬ایشان در ازدوا ج مسیار وسیله ای ب رای تحقق هدف‬ صفحه 54 ‫‪ /54‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫مادر شدن مییابند و در ازدواج مسیار یک شرط طلب میکنند و ان حامله شدن و‬ ‫فرزنداوری است و در این حال تمامی مسئولیت های تربیت‪ ،‬تکالیف و هزینههای‬ ‫اقتصادی طفل را خود بر عهده میگیرند‪( .‬اشقر‪168 :1420 ،‬؛ غامدی‪)2007 ،‬‬ ‫‪ .4‬ارضای غرائز؛ برخی از زنان که ازدواج معمولی پاسخگوی نیاز جنسی انان نبوده‪،‬‬ ‫خواهان ازدواج مسیار هستند‪ .‬برخی نو یسندگان نقش ارضای غریزه جنسی در انتشار‬ ‫این ازدواج را مهم شمردهاند؛ زیرا غریزه جنسی از قویترین غرایز نفسانی انسان است‬ ‫و انگیزه دعوت کننده به اشباع ان نیز خیلی قوی است‪( .‬اشقر‪)167 :1420 ،‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬دالیل تمایل مردان به ازدواج مسیار تابع این موارد است‪ :‬بعضی مردان به دلیل‬ ‫نیاز به تعدد ازدواج یا رغبت در معاشرت جنسی و عدم اکتفا به یک زن و عدم توانایی مالی‬ ‫برای ازدواج مجدد و تامین هزینههای ان مانند مهر‪ ،‬نفقه و تهیه محل سکونت‪ ،‬خواهان‬ ‫ازدواج مسیار هستند تا هم به نیاز خود پاسخ داده و هم متحمل هزینه زیاد نگردند‪ .‬برخی‬ ‫دیگر از مردان نیز هستند که توان مالی خو بی دارند؛ اما نمی خواهند اموال خود را در این راه‬ ‫خرج کند‪ ،‬لذا خوا هان ازدواج مسیار هستند‪.‬‬ ‫گاهی این نوع ازدواج راهی برای استیالی مرد بر اموال یا بخشی از اموال زن است‪ .‬زن‬ ‫ثروتمند بخشی از اموال خود را در برابر چنین ازدواجی به شوهر میبخشد؛ زیرا بیم جدا شدن‬ ‫شوهر را دارد‪ .‬همچنین گاهی به دلیل ناراحت شدن همسر اول از ازدواج مجدد مرد یا نارضایتی‬ ‫خو یشاوندان و فرزندان وی که ازدواج مجدد را نمیپسندند‪ ،‬مرد خواهان ازدواج مسیار مخفی‬ ‫است؛ مانند موردی که کار مرد در دو شهر است و در هر شهر خانه و خانوادهای تشکیل‬ ‫میدهد‪( .‬همان‪)170 :‬‬ صفحه 55 ‫رو یکردی تبیینی به نکاح مسیار‪55/ ...‬‬ ‫حکم ازدواج مسیار در فقه معاصر‬ ‫‪ .1‬دیدگاه علمای اهل تسنن‬ ‫در مورد حکم ازدواج مسیار بین علمای معاصر اهل سنت اختالف نظر وجود دارد‪ ،‬برخی ان را‬ ‫جایز‪ ،‬برخی حرام و برخی قائل به توقف شدهاند‪.‬‬ ‫عدهای از علمای اهل سنت ازدواج مسیار را ازدواج صحیح و مشروع دانستهاند؛ اما در مورد‬ ‫شرایط ان اختالف نظر دارند‪ .‬برخی تمام شرایط ان را صحیح دانسته و عدهای اصل ازدواج را‬ ‫صحیح و شرایط ضمن ان مانند شرط اسقاط حق نفقه و مبیت را باطل تلقی نموده و زوجه را‬ ‫مستحق مطالبه انها دانستهاند‪( .‬اشقر‪)178 :1420 ،‬‬ ‫عدهای نیز زوج را به ایفای تعهد و مسئولیت در برابر زوجه فراخوانده و ریاست و مدیریت‬ ‫ً‬ ‫برای زوج قائل شده که باید تا حد امکان مشکالت زندگی را مرتفع سازد‪ .‬غالبا طرفداران این‬ ‫نظریه‪ ،‬این نوع ازدواج را نمیپسندند؛ به همین سبب در مورد حکم این ازدواج عبارت اباحه‬ ‫همراه با کراهت را مطرح نمودهاند‪.‬‬ ‫در ادامه به برخی ارای علمای اهل سنت در این خصوص‪ ،‬اشاره میشود‪:‬‬ ‫• شیخ قرضاوی‪ :‬من از مروجین ازدواج مسیار نیستم و خطبه عقدی که برای ازدواج‬ ‫مسیار باشد نمیخوانم‪ .‬این ازدواج مباح است با کراهت؛ یعنی حاللی است که‬ ‫مستحب نیست و بیم ان میرود که به دنبال چنین ازدواجی خسارت و ضررهایی‬ ‫باشد‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬همان‪)175 :‬‬ ‫ً‬ ‫• وهبه زحیلی‪ :‬این ازدواج شرعا مرغوب فیه نیست؛ زیرا در این ازدواج مقاصد شرعی‬ ‫یعنی سکون نفسی‪ ،‬اشراف بر اهل و اوالد‪ ،‬رعایت و حفاظت از خانواده به طور کامل‬ ‫و تربیت کامل محقق نمیشود‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬همان)‬ صفحه 56 ‫‪ /56‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫• خطیب مسجدالحرام‪ :‬ممکن است‪ ،‬ازدواج مسیار از برخی جهات ضررافرین‬ ‫باشد؛ این ازدواج احصان را محقق میسازد‪ ،‬ولی مایه سکون و ارامش نیست‪.‬‬ ‫(ر‪.‬ک‪ :‬تمیمی‪)15 :1418 ،‬‬ ‫• شیخ عبدالله بن منیع‪ :‬من نظر به منع ازدواج مسیار ندارم؛ هر چند کراهت دارد و ان را‬ ‫موجب اهانت به زن و کرامت زن میدانم‪ ،‬لکن حق با زن است و راضی شده و از حق‬ ‫خود گذشته است‪( .‬اشقر‪)175 :1420 ،‬‬ ‫در عین حال‪ ،‬برخی نیز به جواز و صحت ازدواج مسیار تصریح نموده و اشارهای به کراهت‬ ‫ان ننمودهاند و یا کراهت ان را وابسته به شرایط و اوضاع و احوال دانستهاند‪( .‬همان‪)176 :‬‬ ‫طرفداران این نظریه در ازدواج مسیار به ادله زیر استناد نمودهاند‪:‬‬ ‫ا‪ .‬ارکان و شرایط ازدواج صحیح را دارا میباشد؛ زیرا دارای ایجاب و قبول‪ ،‬شرایط‬ ‫معروف ازدواج یعنی رضای طرفین‪ ،‬والیت‪ ،‬شهادت‪ ،‬کفایت و مهر توافقی است‪.‬‬ ‫برای صحت این ازدواج باید موانع شرعی منتفی شود؛ مثل انکه زن در عده نباشد‪،‬‬ ‫بعد از محقق شدن ان برای طرفین نیز تمامی حقوق مترتب بر ازدواج از جهت نسل و‬ ‫ارث‪ ،‬عده‪ ،‬طالق‪ ،‬استباحه بضع‪ ،‬مسکن‪ ،‬نفقه و سایر حقوق و تکالیف ثابت‬ ‫میشود‪ ،‬فقط زوجین توافق میکنند که زوجه حق مبیت یا قسم نداشته باشد و شوهر‬ ‫اختیار دارد که هر وقت خواست نزد زوجه بیاید‪( .‬شعراوی‪)138 :1422 ،‬‬ ‫زحیلی در همین ارتباط مینو یسد‪ :‬اصل در عقود شرعی از جمله ازدواج‪ ،‬اباحه‬ ‫است؛ پس هر عقدی که ارکان و شرایط شرعی را دارا باشد‪ ،‬صحیح و مباح است‪،‬‬ ‫مادامی که منجر به حرام نشود‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬اشقر‪ )176 :1420 ،‬این مطلب‪ ،‬مهمترین‬ ‫دلیل برای قائلین به اباحه و مشروعیت ازدواج مسیار است‪.‬‬ ‫ب‪ .‬در سنت امده‪ ،‬سوده از همسران رسول خدا‬ ‫روز خود را به عایشه بخشید‪ .‬وجه‬ ‫استدالل این است که بخشش سهم ت وسط سوده به عایشه و پذیرش حضرت‬ صفحه 57 ‫رو یکردی تبیینی به نکاح مسیار‪57/ ...‬‬ ‫داللت می کند بر اینکه زوجه میتواند حقی را که شارع برایش قرار داده‪ ،‬مانند نفقه‬ ‫و مبیت ساقط کند‪.‬‬ ‫ت‪ .‬در این نوع ازدواج مصالح زیادی وجود دارد‪ .‬این ازدواج غریزه فطری را پاسخ داده و‬ ‫از فحشا جلوگیری میکند و در مواردی زن فرزنددار میشود و بدون شک از تعداد‬ ‫زنان بیشوهر میکاهد‪.‬‬ ‫ث‪ .‬از انجا که انواع مشابه این ازدواج مانند ازدواج نهاریات و لیلیات در فقه وجود دارد‪،‬‬ ‫پس ازدواج مسیار هم درست است‪( .‬اشقر‪)179 :1420 ،‬‬ ‫در نقطه مقابل‪ ،‬برخی به مناقشه ادله جواز ازدواج مسیار پرداخته و ان را رد نمودهاند که‬ ‫دالیل ایشان به شرح زیر است‪:‬‬ ‫• با وجود ارکان و شرایط ازدواج صحیح‪ ،‬شرط اسقاط نفقه و مبیت صحیح نیست؛ زیرا‬ ‫خداوند بر زوج واجب نموده که به زوجه انفاق نماید و در بین زوجات نسبت به نفقه‬ ‫و مبیت عدالت را رعایت کند؛ چنان که بر زوجه هم اطاعت از زوج را واجب کرده‬ ‫است‪ .‬این موارد از اثار ازدواج صحیح بوده و چون خداوند ان را فرض و تشریع نموده‬ ‫است‪ ،‬افراد نمیتوانند برخالف ان شرط نموده و به نقیض ان ملتزم شوند؛ زیرا در این‬ ‫صورت متناقض با حکم شرعی خواهد بود‪ .‬ممکن است کسی ادعا کند از بین رفتن‬ ‫نفقه و مبیت در ازدواج مسیار از باب اشتراط زوج بر زوجه نیست؛ بلکه زوجه از‬ ‫حقوقش صرفنظر میکند‪ .‬در پاسخ باید اظهار داشت که بسیاری از ازدواجهای‬ ‫مسیار از باب اشتراط زوج بر زوجه است و بر فرض اینکه زن از حق خود صرفنظر‬ ‫کند‪ ،‬این کار مشروع نیست؛ چون حق نفقه و مبیت قابل اسقاط نیست‪.‬‬ ‫• استدالل به حدیثی که مطابق با ان‪ ،‬سوده سهم خود را به عایشه بخشید نیز نمیتواند‬ ‫دلیلی بر مشروعیت ازدواج مسیار باشد؛ زیرا حق مبیت ملک سوده بوده و ملک خود‬ ‫را بخشیده است و در عقد شرط اسقاط گنجانده نشده است‪.‬‬ صفحه 58 ‫‪ /58‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫• وجود مصالح زیاد برای ازدواج مسیار صحیح نیست؛ زیرا بیشترین اثری که در مورد‬ ‫ً‬ ‫مسیار بیان شده کاهش زنان بیشوهر و اشباع رغبت جنسی زنان است؛ اوال تعداد‬ ‫زنانی که ثروتمند بوده و نیاز مالی نداشته باشند کم هستند و فقط مشکل تعداد اندکی‬ ‫ً‬ ‫از زنان حل میشود‪ ،‬ثانیا مفاسد زیادی بر این ازدواج مترتب است‪.‬‬ ‫• استدالل به وجود ازدواجهای شبیه مسیار یعنی نکاح نهاریات و لیلیات نیز صحیح‬ ‫نیست‪ ،‬این ازدواجها همانند ازدواج مسیار مورد اختالف علما بوده و بسیاری ان را‬ ‫نپذیرفتهاند‪( .‬اشقر‪)184-195 :1420 ،‬‬ ‫بر این اساس‪ ،‬برخی علما قائل به حرمت مسیار شدهاند؛ همچنانکه عبدالغفار الشریف مینویسد‪:‬‬ ‫ازدواج مسیار بدعت جدیدی است که انسانهای ضعیف النفس و کسانی که‬ ‫میخواهند از مسئولیتهای خانواده رها شوند ان را پدید اوردهاند و از طریق این‬ ‫ازدواج نیاز جنسی خود را تحت عنوان شرعی براورده سازند؛ بنابراین ازدواج مسیار‬ ‫جایز نیست‪ ،‬هر چند به صورت عقد شرعی باشد‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬همان‪)195 :‬‬ ‫به طور کلی‪ ،‬نگاه تفصیلیتر قائلین به حرمت نکاح مسیار‪ ،‬به دالیل زیر استناد شده است‪:‬‬ ‫ا‪ .‬عقد مسیار با مقاصد شرعی ازدواج تنافی دارد‪ .‬هدف از ازدواج در اسالم‪ ،‬تنها براورده‬ ‫ساختن نیاز جنسی نیست؛ بلکه ازدواج سنت پیامبر‬ ‫است و برای معانی و مقاصد‬ ‫فردی‪ ،‬اجتماعی و دینی تشریع شده است‪ ،‬مانند مودت و رحمت‪ ،‬سکون و ارامش‪،‬‬ ‫حفظ نوع انسانی‪ ،‬تعهد به صورت کامل و رعایت حقوق و تکالیف زوجین؛ اما‬ ‫ازدواج مسیار هیچکدام از این مقاصد را محقق نمیسازد‪( .‬همان‪)181 :‬‬ ‫ب‪ .‬روش این ازدواج با نظام ازدواجی که شریعت اسالم اورده و میان مسلمانان مرسوم‬ ‫بوده‪ ،‬مخالف است و مسلمانان با چنین ازدواجی اشنا نیستند‪.‬‬ صفحه 59 ‫رو یکردی تبیینی به نکاح مسیار‪59/ ...‬‬ ‫ت‪ .‬برخی از شروط این ازدواج‪ ،‬مخالف با مقتضای عقد است؛ مانند اشتراط اسقاط نفقه‬ ‫و مبیت‪ ،‬لذا عقد باطل میشود‪ .‬زوجه از حق نفقه و مبیت میگذرد؛ ولی در بسیاری‬ ‫از موارد نظرش عوض میشود‪ ،‬به و یژه بعد از درک اسرار زندگی زناشو یی و ا گاهی به‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫حقوقی که شرعا و عرفا در ازدواج پیدا میکند‪.‬‬ ‫ث‪ .‬این نوع ازدواج راه ورود و مدخلی برای فساد و افساد خواهد بود؛ زیرا در ان مقدار‬ ‫مهر‪ ،‬ساده گرفته شده و زوج مسئولیت خانواده را به عهده نمیگیرد؛ لذا ازدواج و‬ ‫طالق برای زوج اسان خواهد بود‪ .‬ممکن است این ازدواج مخفی و بدون حضور ولی‬ ‫باشد که همه این موارد باعث میشود ازدواج مسیار بازیچهای در دست هواپرستان شود‪.‬‬ ‫ج‪ .‬در صورتی که زن در این ازدواج دارای فرزند شود‪ ،‬دوری از شوهر و ارتباط کم با وی‬ ‫تاثیر منفی در تربیت و اخالق فرزند خواهد گذاشت‪.‬‬ ‫این در حالی است که برخی علما در حکم این ازدواج توقف کردهاند؛ زیرا حکم مسئله‬ ‫برای انان روشن نبوده و نیازمند تامل بیشتری هستند؛ از جمله ارای زیر‪:‬‬ ‫• عمر بن سعود العید‪ -‬استاد دانشکده اصول الدین در جامعه امام محمد بن سعود‪-‬‬ ‫بعد از ذکر عیوب و اثار منفی ازدواج مسیار‪ ،‬بعضی از ادله قائلین به جواز و نام برخی‬ ‫از علما که قائل به توقف شدهاند را بیان نموده و در پایان خواهان بررسی دقیق و‬ ‫تفصیلی مسئله شده است؛ چون این ازدواج دو وجه دارد‪ :‬گاهی ناپسند و گاهی‬ ‫پسندیده میباشد‪( .‬تمیمی‪)15 :1418 ،‬‬ ‫• احسان بن عایش‪ :‬سبب توقف برخی از علما در جواز این است که عدهای از مردم در‬ ‫این ازدواج افراط نموده و دچار انحراف شدهاند و از جانب برخی افراد ضعیف النفس‬ ‫مورد سوء استفاده واقع شده و موسساتی ایجاد شده که برای این نوع ازدواج قیمت‬ ‫تعیین میکند و شکی نیست که این وضعیت باعث میشود در جواز ازدواج مسیار‬ صفحه 60 ‫‪ /60‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫تردید شود و اثار منفی زیادی که این ازدواج دارد داللت میکند بر اینکه در ان‬ ‫فسادی هست که منجر به این اثار میشود‪( .‬عتیبی‪)28 :1418 ،‬‬ ‫‪ .2‬دیدگاه علمای اهل تشیع‬ ‫از علمای شیعه کسانی که در زمینه نکاح مسیار تحقیقی انجام داده و فتوا به جواز دادهاند‪ ،‬بر این‬ ‫نظر هستند که عقد ازدواج مسیار به دو صورت زیر ممکن است انجام شود که حکم در هر‬ ‫صورت متفاوت خواهد بود‪:‬‬ ‫ً‬ ‫• گاهی زن در عقد نکاح چیزی را شرط نمیکند؛ ولی اخالقا متعهد میشود که چیزی‬ ‫ً‬ ‫از مرد نخواهد و اصال مسئله تنازل از حق در صیغه نکاح قرار نمیگیرد‪ ،‬این بحثی‬ ‫ً‬ ‫ندارد و بسیاری هستند که در متن عقد‪ ،‬شرطی قرار نمیدهند؛ ولی اخالقا متعهد‬ ‫میشوند که چیزی مطالبه نکنند‪.‬‬ ‫• تنازل از حق و گذشت از حقوق در متن عقد قرار میگیرد که دو حالت دارد‪:‬‬ ‫‪ o‬به صورت شرط فعل؛ یعنی فعلی را شرط میکند به این بیان که بگو ید من با‬ ‫َ‬ ‫تو ازدواج میکنم و از تو نفقه و ق ْسم را طلب نمیکنم؛ این اشکالی ندارد‬ ‫چون حق اوست‪ ،‬ولی شرط میکند که مطالبه نکند‪ .‬زن در مورد نکاح‬ ‫مسیار متعهد شده که مطالبه نفقه و قسم نکند‪.‬‬ ‫اتزوجک علی ان ال یکون لک ّ‬ ‫‪ o‬به صورت شرط نتیجه؛ مرد میگو ید‪ّ « :‬‬ ‫حق‬ ‫ِ‬ ‫فی النفقه و القسم»؛ ازدواج میکنم به شرط این که حقی نداشته باشی‪ .‬این‬ ‫ِقسم قابل بحث و ایراد است که ایا این حق قابل اسقاط است یا نه؟ و اگر‬ ‫شک شود که قابل اسقاط است یا نه‪ ،‬اصل این است که غیر قابل اسقاط‬ ‫است؛ لذا بعضی از متاخرین که نکاح مسیار را صحیح دانستهاند‪ ،‬معتقدند‬ ‫به صورت شرط نتیجه نباشد؛ بلکه به صورت شرط فعل باشد‪.‬‬ صفحه 61 ‫رو یکردی تبیینی به نکاح مسیار‪61/ ...‬‬ ‫نتیجه انکه اگر بنای بر انجام نکاح مسیار است‪ ،‬باید شرط را در متن عقد نیاورد و یا اگر‬ ‫شرط را در متن عقد میاورند‪ ،‬به صورت شرط فعل بیاورند نه به صورت شرط نتیجه؛ چون‬ ‫مشکوک است‪ .‬برای شرط فعل نیز بعضی شاهدی از «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم»‬ ‫اوردهاند که سوده بنت زمعه به عنوان یکی از همسران پیامبر‬ ‫زمانی که پیر شده بود و به‬ ‫حضرت عرض کرد من حق قسم خود را به عایشه بخشیدم؛ نشان میدهد که زن می تواند از‬ ‫حق خود تنزل کند‪.‬‬ ‫در ادامه به دیدگاه برخی علمای اهل تشیع در همین ارتباط‪ ،‬اشاره میشود‪:‬‬ ‫• ایت الله سیستانی‪ :‬نکاح مسیار فینفسه بدون اشکال است و اگر زوجه از حقوقی‬ ‫مانند حق نفقه و مسکن و عدالت در همخوابی صرفنظر کند‪ ،‬اشکالی وجود ندارد؛‬ ‫اما تراضی و توافق بر اسقاط ارث‪ ،‬باطل است‪.‬‬ ‫• ایت الله بهجت‪ :‬به استناد اینکه اسقاط حقوقی نظیر نفقه و مسکن و مبیت به معنای‬ ‫گذراندن شب از مصادیق اسقاط ما لم یجب است و منظور اسقاط حقی است که‬ ‫هنوز به وجود نیامده است‪ ،‬تراضی بر اسقاط این حقوق بی فایده است؛ چرا که با‬ ‫چنین تراضی‪ ،‬این حقوق ساقط نخواهد شد؛ اما چنانچه به صورت شرط فعل‪،‬‬ ‫تراضی شود که علیرغم استحقاق زوجه به این حقوق‪ ،‬او این حقوق را استیفا نکند‪،‬‬ ‫نکاح و شرط صحیح خواهد بود‪.‬‬ ‫• ایت الله مکارم شیرازی‪ :‬مسیار در واقع شبیه نهاد ازدواج موقت در شیعه و فقه امامیه‬ ‫است و صحیح است‪.‬‬ ‫نتیجهگی ری‬ ‫از مجموع انچه بیان شد‪ ،‬این نتیجه کلی حاصل میاید که به دالیل مختلف حاکم بر جامعه‪،‬‬ ‫ازدواج مسیار که بسیاری سازوکار ان را به ازدواج موقت شبیه میدانند‪ ،‬صحیح بوده و این امر‬ ‫در کشورهای اهل تسنن و به و یژه کشورهای عربی بسیار رایج است‪.‬‬ صفحه 62 ‫‪ /62‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫مسیار ازدواجی است که به صورت دائم منعقد میشود و زن از حق نفقه و همخوابگی خود‬ ‫میگذرد و شوهر مختار است که هر زمان بخواهد نزد زن بیاید و زن نیز در امور خو یش ازاد‬ ‫است‪.‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬امارهای موجود نشان دهنده روند رو به رشد و انتشار این نوع ازدواج در میان‬ ‫اهل سنت است؛ هر چند برخی ان را تحریم کرده و برخی ان را مشروع میدانند‪ ،‬ولی به استناد‬ ‫ادله نکاح دائم و اطالقات ایات و روایات‪ ،‬ازدواج مسیار قابل توجه است؛ چرا که نکاح جامعی‬ ‫است و همه شرایط و خواندن صیغه عقد دائم بر ان مترتب شده و مهریه دارد‪ .‬همچنین اگر‬ ‫طرفین حضور شهود را الزم بدانند‪ ،‬شهود نیز حاضر میشوند؛ پس تمام شرایط جمع است و‬ ‫ازدواجی صحیح است؛ لذا دلیلی برای عدم صحت ازدواج مسیار وجود نخواهد داشت‪.‬‬ ‫فهرست منابع‬ ‫‪ .1‬اشقر‪ ،‬اسامه عمر سلیمان (‪ .)1420‬مستجدات فقهیه فی قضایا الزواج والطلق‪ .‬اردن‪ :‬در النفائس‪.‬‬ ‫‪ .2‬انوری‪ ،‬محمد جواد (‪ .)1398‬اصول خمسه‪ .‬منتشر شده در دائره المعارف بزرگ اسالمی‪.‬‬ ‫تهران‪ :‬مرکز دائره المعارف بزرگ اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .3‬ان یس ابراهـــــیم‪ .‬عطیه صوا لحی‪ .‬محمد خلف احمد‪ .‬عبدالحلی م منتصر ( ‪.)1972‬‬ ‫ا لمعجم الوسیط‪ .‬چاپ‪ .2‬بیروت‪ :‬داراحیاء التراث العربی‪.‬‬ ‫‪ .4‬ابن سلـــیم‪ ،‬عرفان (‪ .)1423‬نکاح المسیار واحکام النکحه المحرمه‪ .‬بیروت‪ :‬المکتبه العصریه‪.‬‬ ‫‪ .5‬ابن قدامه المقدسی‪ ،‬عبدالله (‪ .)1404‬المغنی و الشرح الکبیر علی متن المقنع‪ .‬بیروت‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .6‬ابن منظور‪ ،‬محمد بن مکرم (‪ .)1997‬لسان العرب‪ .‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ ‫‪ .7‬بـریـدی‪ ،‬عـبــدالله (‪ .)2007‬زواج الـمـسیار نمـط قـدیم فی التـا ریخ اْلسـلمی‪:‬‬ ‫‪www.alwatan.com‬‬ ‫‪ .8‬تمیمی‪ ،‬احمد (‪ .)1418‬نکاح المسیار‪ .‬هلند‪ :‬مجله االسره‪ .‬شماره ‪.46‬‬ ‫‪ .9‬حر عاملی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤0٣‬وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الش ریعه‪ .‬تصحیح‬ ‫عبدالرحیم ربانی شیرازی‪ .‬تهران‪ :‬منشورات المکتبه االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .10‬راغب اصفهانی‪ ،‬ابوالقاسم (‪ .)1362‬مفردات الفاظ القران‪ .‬تهران‪ :‬المکتبه المرتضو یه‪.‬‬ صفحه 63 ‫رو یکردی تبیینی به نکاح مسیار‪63/ ...‬‬ ‫‪ .11‬زحیلی‪ ،‬وهبه (‪ .)1428‬قضایا الفقه والفکر المعاصر‪ .‬دمشق‪ :‬دارالفکر‪.‬‬ ‫‪ .12‬شبخیز‪ ،‬محمد رضا (‪ .)1392‬اصول فقه دانشگاهی‪ .‬قم‪ :‬نشر لقاء‪.‬‬ ‫‪ .13‬شعراوی‪ ،‬محمد متولی (‪ .)1422‬احکام السره والبیت المسلم‪ .‬بیروت‪ ،‬المکتبه العصریه‪.‬‬ ‫‪ .14‬صادقی‪ ،‬محمد (‪ .)1387‬اهل تسنن و ازدواج مسیار‪ .‬مطالعات راهبردی زنان‪ .‬شماره ‪.68-45 :40‬‬ ‫‪ .15‬عتیبی‪ ،‬احسان بن عایش (‪ .)1418‬احکام التعدد فی ضوء الکتاب والسنه‪ .‬اردن‪ :‬شرکه مطابع االرز‪.‬‬ ‫‪ .16‬غـامـدی‪ ،‬فــاطـــمه (‪ .)2007‬نــساء یــطـلـبن زواج الـمسـیار‪www.aliyadhjnp.com :‬‬ ‫‪ .17‬فیومی‪ ،‬احمد (‪ .)1928‬المصباح المنیر‪ .‬قم‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .18‬قدسی‪ ،‬احمد (‪ .)1384‬واژهشناسی فقه در لغت‪ ،‬قران و حدیث از نگاه ف ریقین‪ .‬طلوع نور‪.‬‬ ‫شماره ‪.99-120 :13-14‬‬ ‫‪ .19‬کلینی‪ ،‬محمد بن یعقوب (‪ .)١٤0٥‬فروع الکافی‪ .‬بیروت‪ :‬دار االضواء‪.‬‬ ‫‪ .20‬مکارم شیرازی‪ .‬ناصر (‪ .)1424‬کتاب النکاح‪ .‬تهیه و تنظیم جمعی از فضال‪ .‬قم‪ :‬مدرسه االمام‬ ‫علی بن ابی طالب‬ ‫‪.‬‬ صفحه 64 صفحه 65 ‫پیجویی مسئله حضانت با تاکید بر اجتماع و جدایی والدین‬ ‫از منظر فقه امامیه و قانون مدنی ایران‬ ‫مریم رحیمی (ایران)‪ ،1‬فرهاد پورکیوان (ایران)‪2‬‬ ‫تاریخ دریافت‪1400/11/02 :‬‬ ‫تاریخ پذیرش‪1401/02/24 :‬‬ ‫چکیده‬ ‫تر بیت نسل فردا از مسائل مهم زندگی بشر است و الزم است این امر از نظر قوانین اسالمی و‬ ‫شریعت به دقت بررسی گردد و دعاوی در این خصوص به نحو درستی حل شود‪ .‬گاهی‬ ‫خانوادهها فرزندان را به کسی دیگر میسپارند و یا ناگزیر از یکدیگر جدا میشوند و سرپرستی‬ ‫کودک به عهده یکی از والدین قرا ر میگیرد که شاید او نیز شرایط نگهداری را نداشته باشد‪.‬‬ ‫با این توصیف‪ ،‬مقاله پیش رو به بررسی این پرسش پرداخته است که از نظر فقهی چه کسی‬ ‫عهدهدار حضانت کودک است و اگر شرایط برای او مهیا نبود‪ ،‬چه میشود و ایا قانون نیز نظری‬ ‫برابر ارائه میدهد؟ در جوامع اسالمی به نظر میرسد که والدین مشتاق به گرفتن حضانت‬ ‫کودکان خود هستند؛ لذا مسئله حضانت و اولو یت هر یک از انها برای نگهداری و سرپرستی‬ ‫فرزند مطرح شده و ابهاماتی نیز در پی دارد که این مقاله با روش تحقیق کیفی از نوع توصیفی‪ -‬تحلیلی‪،‬‬ ‫به بررسی حضانت از دیدگاههای مختلف پرداخته است‪ .‬یافتههای تحقیق نشان میدهد مسئله‬ ‫حضانت فرزند مختص والدین است و بعد به خانوادههای انان اعم از جد پدری و بعد از ان بر حسب‬ ‫رسیدن ارث تعلق خواهد گرفت تا زمانی که دوران حضانت پایان پذیرد و و خود فرد اختیاردار‬ ‫‪ .١‬دانشجوی کارشناسی گروه فقه و معارف اسالمی‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المصطفی‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( rahimi.maryam581@yahoo.com ،‬نو یسنده مسئول)‬ ‫‪ .٢‬مدرس گروه فقه و اصول‪ ،‬دانشکده فقه خانواده‪ ،‬امعه المصطفی‬ ‫المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬دانشگاه مجازی‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪farhadpourkivan91@gmail.com ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬دانشگاه مجازی‬ صفحه 66 ‫‪ /66‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫امور خو یش گردد‪ .‬در این میان‪ ،‬فقهای امامی دیدگاه متفاوتی در زمینه حضانت بیان میکنند؛‬ ‫همچنانکه قوانین مدنی نیز حضانت را بر عهده والدین دانسته و در شرایطی تشخیص به دادگاه‬ ‫واگذار می شود که این موارد در مقاله‪ ،‬بررسی شده است‪.‬‬ ‫واژگان کلیدی‪ :‬حضانت والدین‪ ،‬فقه امامیه‪ ،‬قانون مدنی‬ ‫مقدمه‬ ‫با پیشرفت فناوری و رفتن جوامع به سمت نوخواهی و تغییرات‪ ،‬اولو یت خانوادهها نیز تغییر‬ ‫مییایند و با این تغییر‪ ،‬شیوه زندگی به تدریج تحث تاثیر قرار گرفته و مشکالت‪ ،‬دردسرها و‬ ‫پیچیدگیهای جدیدی دامنگیر جامعه و خانوادهها میشود که این پیچیدگیها نسل به نسل‬ ‫تغییر یافته و رنگ و بوی تازهای به خود میگیرند‪ .‬اینجاست که نحوه مواجهه با مسائل زندگی و‬ ‫مشکالت مربوط به ان باید به فرزندان به طور صحیح اموزش داده شود‪ .‬کودکان‪ ،‬مردان و زنان‬ ‫اینده هستند و امید نسل حاضرند‪.‬‬ ‫تربیت صحیح فرزند منجر به جامعهای سالم و متخلق به اخالق اسالمی میگردد و رسیدن‬ ‫به این هدف‪ ،‬منوط به اعمال سرپرستی صحیح است؛ البته تربیت تحت تاثیر مستقیم کسی‬ ‫است که از کودک نگهداری میکند‪ .‬در شریعت اسالمی که توسط امامان بسط یافتهاند‪ ،‬امر‬ ‫مهمی نادیده گرفته نشده و احکامی برای حفظ و بقای کودکان از زمان جنین بودن تا هنگام‬ ‫جوانی و بلوغ تشریع شده است که یکی از این احکام‪ ،‬حضانت است‪.‬‬ ‫مفهوم حضانتی که در جامعه رواج دارد‪ ،‬به معنای نگهداری و سرپرستی از طفل توسط پدر‬ ‫و مادر است‪ .‬گاهی والدین از این وظیفه سرباز میزنند و یا شرایط ان را ندارند‪ .‬برای مثال؛‬ ‫حداقل همه شاهد کودکان خیابانی بودهاند‪ .‬تربیت صحیح از جمله حقوقی است که هر کودکی‬ ‫دارد و خال ان باعث به وجود امدن مسائل جبرانناپذیری میگردد‪.‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬گاهی در اثر شرایطی والدین به ناگزیر جدا میشوند و یا فوت میکنند‪ .‬در‬ ‫چنین شرایطی موضوع سرپرستی کودک به چالش میافتد و ناگزیر به یافتن چارهای توسط‬ صفحه 67 ‫پی جو یی مسئله حضانت‪67/ ...‬‬ ‫قانونگذار است‪ .‬این مفهوم به لحاظ عرفی‪ ،‬در جامعه با عنوان حق حضانت شناخته میشود؛‬ ‫اما در قانون مدنی برای این امر ترتیب دیگری در نظر گرفته شده است‪ .‬به این صورت که‬ ‫حضانت فرزند‪ ،‬حق و تکلیفی است که قانونگذار تعیین می کند‪.‬‬ ‫ً‬ ‫حق یا تکلیف بودن حضانت هر کدام نتایجی به بار میاورد که عمال حضانت کودکان را‬ ‫تحت تاثیر قرار میدهد‪ .‬گاهی نظرات ضد و نقیضی شنیده میشود که استناد به انها مشکل‬ ‫است؛ بدینمنظور دانستن نظر فقهای اسالمی و همچنین قانون مدنی حاکم بر جامعه‪،‬‬ ‫انکارناپذیر است‪ .‬در تحقیقات انجام شده در زمینه حضانت‪ ،‬تبیین حکم تکلیفی ان کمتر مورد‬ ‫توجه قرار گرفته است‪ ،‬در حالی که هم در اصل الزام و هم در انحصار سرپرستی کودک‪ ،‬امکان‬ ‫جابجایی حضانت با شرایط خاص و یا عسر و حرج جای بحث دارد‪.‬‬ ‫با این توصیف‪ ،‬در مقاله حاضر که با شیوه توصیفی‪ -‬تحلیلی و با استفاده از روش کتابخانهای‬ ‫تدوین شده‪ ،‬سعی بر ان است که نظر فقهای امامیه و قانون مدنی در رابطه با این مسئله بررسی گردد‬ ‫و به این نکته پرداخته میشود که در اصل‪ ،‬حضانت به عهده والدین است و در نهایت به جد پدری‬ ‫در شرایط خاص میرسد و در خصوص دعوای قانونگذار‪ ،‬وظیفه رسیدگی به ان را خواهد داشت‪.‬‬ ‫مبانی نظری پژوهش‬ ‫َ‬ ‫حضانت در لغت‪ ،‬مصدر فعل ثالثی مجرد (حض َن یحضن) به معنی دایگی‪ ،‬پرستاری‪ ،‬تربیت‬ ‫کردن‪ ،‬پرورش دادن‪ ،‬به دامن گرفتن کودک و سرپرستی صغیر امده است‪( .‬بستانی‪:1372 ،‬‬ ‫‪840‬و‪102‬؛ حسینی دشتی‪ ،1385 ،‬ج‪)574 :4‬‬ ‫«الحضن» به معنی اغوش در میان کتف تا پهلو‪ ،‬در کنار قرار دادن و زیر بال و پر گرفتن معنا‬ ‫شده است‪( .‬الطریحی‪ )532 :1408 ،‬همچنین به اغوش گرفتن فرزند توسط مادر و چسباندن‬ ‫او به سینهاش اطالق میگردد که کنایه از نگهداری و تربیت روحی کودک است و به همین‬ ‫دلیل‪ ،‬به کسی که حضانت کودک را برعهده گرفته حاضنه میگو یند‪.‬‬ صفحه 68 ‫‪ /68‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫در زبان عر بی به مهد کودک «الحضانه» گفته میشود؛ این در حالی است که که به عمل‬ ‫پرندهای که روی تخمش خوابیده تا از ان جوجه براید نیز حضانت میگو یند‪( .‬معلوف‪،1973 ،‬‬ ‫ج‪)139 :21‬‬ ‫حضانت در اصطالح به معنای والیت بر طفل و مجنون به جهت تربیت و حفظ و نگهداری‬ ‫و هر کاری است که به مصلحت او باشد‪( .‬الطریحی‪)1408 ،‬‬ ‫شهید ثانی در تعریف حضانت چنین نوشته است‪:‬‬ ‫• «الحضانه والیه علی الطفل والمجنون لفائده تربیته وما یتعلق بها من مصلحته من‬ ‫حفظه وجعله فی سریره ورفعه وکحله ودهنه وتنظیفه وغسل خرقه و ثو به ونحو ذلک‪.‬‬ ‫(شهید ثانی‪ ،1413 ،‬ج‪) 581 :1‬‬ ‫• حضانت با فتحه صحیح است و ان عبارت است از والیت و اقتداری که از جانب‬ ‫شرع بر کودک و مجنون تشریع شده است‪ ،‬به منظور تربیت نگهداری انها و هر چیز‬ ‫دیگری که در رابطه با تربیت و نگهداری باشد؛ مانند گداشتن کودک در تختخواب‬ ‫مخصوص او و براشتن ان‪ ،‬سرمه کشیدن‪ ،‬روغن مالیدن به بدن او‪ ،‬شستشوی کهنه و‬ ‫لباسش و یا تنظیف کردن او و این حضانت برای زنان سزاوارتر است تا مردان به علت‬ ‫مهربانی زیاد زنان نسبت به فرزندان و به علت انکه اصل خلقت زنان برای این امور‬ ‫امادهتر است تا مردان‪( .‬همان‪ ،1415 ،‬ج‪)421 :8‬‬ ‫سایر فقها نیز تعاریف مشابهی از این تعریف برای حضانت اوردهاند که به همین میزان‬ ‫بسنده میشود؛ اما این مسئله در قانون مدنی فاقد تعریفی اختصاصی است‪ .‬از نظر حقوقی‪،‬‬ ‫حضانت عبارت است از اقتداری که قانون به منظور نگهداری و تربیت طفل به پدر و مادر انان‬ ‫اعطا کرده است‪( .‬کاتوزیان‪ ،1389 ،‬ج‪139 :2‬؛ امامی ‪)187 :1375‬‬ صفحه 69 ‫پی جو یی مسئله حضانت‪69/ ...‬‬ ‫حضانت از دیدگاه فقهای امامیه‬ ‫از نظر برخی فقها‪ ،‬حضانت حق است و تکلیف نیست و قانونگذار اسالم ان را برای افراد مقرر‬ ‫کرده تا در سایه ان کودک را تربیت و نگهداری کنند‪( .‬طباطبایی‪ )522 : 1411 ،‬برخی دیگر بر‬ ‫ً‬ ‫جنبه صرفا تکلیفی و برخی بر حق و تکلیف بودن حضانت تا کید دارند‪ .‬بنابراین حضانت قابل‬ ‫اسقاط یا انتقال یا عوض طالق خلع نخواهد بود و مادری که وظیفه خود را در این زمینه انجام‬ ‫میدهد‪ ،‬نمیتواند اجرت بگیرد‪( .‬شهید ثانی‪ ،1413 ،‬ج‪)581 :1‬‬ ‫در اینکه حضانت از سنخ والیت‪ ،‬همچون والیت پدر و جد پدری بر فرزند نابالغ است یا‬ ‫حقی از حقوق ‪ ،‬ظاهر کلمات فقها مختلف است‪ .‬بسیاری حضانت را به والیت بر نگهداری‬ ‫کودک و انچه در ارتباط با مراقبت و تربیت او است؛ مانند بهداشت‪ ،‬تغذیه‪ ،‬اموزش و سایر‬ ‫مصالح کودک در نظر میگیرند (حلی‪ ،1421 ،‬ج‪ )12 :4‬و برخی به حق نگهداری و تربیت‬ ‫کودک (کاشف الغطاء‪ ،1359 ،‬ج‪ )5‬و بعضی دیگر به نگهداری و تربیت کودک تعریف‬ ‫کردهاند‪( .‬لنکرانی‪ ،556 :1421 ،‬قسم النکاح)‬ ‫از این عنوان در باب نکاح و لقطه سخن گفتهاند؛ (هاشمی شاهرودی‪ ،1395 ،‬ج‪)308 :3‬‬ ‫قول نخست‪ ،‬ظاهر کلمات کسانی است که حضانت را به والیت بر نگهداری و تربیت کودک‬ ‫معنا کردهاند و بنابر این قول‪ ،‬حضانت قابل اسقاط نخواهد بود‪ .‬برخی نیز حضانت را از سنخ‬ ‫حقوق برشمردهاند؛ اما در اینکه از حقوق قابل اسقاط است یا غیر قابل اسقاط‪ ،‬اختالف‬ ‫کردهاند‪ .‬برخی برای مادر‪ ،‬ان را حقی قابل اسقاط دانستهاند؛ اما قابل انتقال از راه ارث نیست‪.‬‬ ‫برخی دیگر بر این نظر هستند که مراد از والیت در تعریف حضانت و مانند ان‪ ،‬معنای اعم ان‬ ‫بوده که قدرت بر تصرف است و با حق بودن حضانت منافات ندارد‪ .‬بنابراین‪ ،‬مراد کسانی که‬ ‫حضانت را به والیت تعریف کردهاند با کسانی که ان را به حق تعریف نمودهاند‪ ،‬یکی است‪.‬‬ ‫از دالیل مربوط به حضانت‪ ،‬چنین به دست میاید که در شرایط عادی‪ ،‬حضانت کودک بر‬ ‫والدین واجب کفایی است و میزان ان بستگی به شرایط و توان انها دارد‪.‬‬ صفحه 70 ‫‪ /70‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫قران کریم میفرماید‪:‬‬ ‫«والو ِالدات یرضعن اوالده ِّن حولین کاملین ِلمن اراد ان یت ِّم ِّ‬ ‫الرضاعه وعلی‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٌ ِّ‬ ‫ِ ِّ‬ ‫ٌ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫وف ال تکلف نفس ِاال وسعها ال تضار و ِالده‬ ‫المول ِ‬ ‫ود له ِرزقهن و ِکسوتهن ِبالمعر ِ‬ ‫ٌ‬ ‫ِبول ِدها وال مولود له ِبول ِدهِ‪»...‬؛ (بقره‪ ،‬ایه ‪ )233‬و مادران بایستی دو سال کامل‬ ‫فرزندان خود را شیر دهند‪ ،‬البته ان کسی که خواهد فرزند را شیر تمام دهد و به عهده‬ ‫صاحب فرزند است که خوراک و لباس مادر را به حد متعارف بدهد‪ ،‬هیچ کس را‬ ‫تکلیف جز به اندازه طاقت نکنند‪ ،‬نه مادر باید در نگهبانی فرزند به زحمت و زیان افتد‬ ‫و نه پدر بیش از حد متعارف برای کودک متضرر شود‪.‬‬ ‫داود بن حصین از امام صادق‬ ‫در باره معنای این ایه شریفه پرسید‪ ،‬حضرت فرمود‪:‬‬ ‫«مادام الولد فی الرضاع فهو بین االب وین بالسویه‪ ،‬فاذا فطم فاالب احق به من‬ ‫االم ‪ ،‬فاذ ا مات االب فاالم احق من العصبه»؛ (بر وجردی‪ ،1380 ،‬ج‪، 26‬‬ ‫باب ‪ ،513 :58‬ح‪ )1‬تا زمانی که کودک در سن شیرخوارگی است‪ ،‬به میزان برابر‬ ‫تحت سرپرستی پدر و مادر است‪ .‬هرگاه از شیر گرفته شود‪ ،‬پدر سزاوارتر از مادر‬ ‫نسبت به اوست و هرگاه پدر بمیرد‪ ،‬مادر از سایر خو یشاوندان سزاوارتر است‪.‬‬ ‫در جایی دیگر هنگامی که فضل بن ابی العباس از امام صادق‬ ‫میپرسد‪ :‬مرد سزاوارتر‬ ‫است به نگهداری از فرزندش یا زن؟ حضرت میفرمایند‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫«ال بل ا َّلرجل ف ِان قال ِت المراه ِلزو ِجها ال ِذی طلقها انا ار ِضع ِاب ِنی ِب ِمثل ما ت ِجد‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ُّ‬ ‫من تر ِضعه ف ِهی احق ِب ِه»؛ مرد محقتر است‪ .‬اگر زن به شوهرش که او را طالق داده‪،‬‬ ‫بگو ید من فرزندت را شیر میدهم به مزدی که دیگری او را شیر میدهد‪ ،‬مادر به شیر‬ ‫دادن فرزندش اولو یت دارد‪( .‬کلینی‪ ،1407 ،‬ج‪)44 :6‬‬ صفحه 71 ‫پی جو یی مسئله حضانت‪71/ ...‬‬ ‫سایر فقها نیز در همین ارتباط به بررسی و ارائه نظر پرداختهاند که به چند نمونه اشاره میشود‪:‬‬ ‫• محقق حلی‪ :‬برای شیردهی به کودک‪ ،‬شیر مادر از هر شیر دیگری برتر است؛ لذا مادر‬ ‫در مدت شیردهی نسبت به کودک از هر کس دیگری محقتر است‪( .‬محقق حلی‪،‬‬ ‫‪ ، 1389‬ج‪(345 :2‬‬ ‫• شهید ثانی‪ :‬حضانت والیت بر کودک و دیوانه است تا به این وسیله تربیت شوند‪.‬‬ ‫(شهید ثانی‪ ،1413 ،‬ج‪)140 :2‬‬ ‫• سید احمد خوانساری‪ :‬حضانت در کل والیت پدر و مادر با هم بر تربیت کودک‬ ‫است‪ .‬حضانت خود والیت نیست؛ بلکه والیت بر حضانت ثابت است‪ .‬بنابراین اگر‬ ‫مادر حضانت را بر عهده نگیرد‪ ،‬این والیت از گردن پدر ساقط نمیگردد؛ همینطور‬ ‫به عکس نیز ثابت است و اگر پدر و مادر هر دو حضانت کودک را به عهده نگیرند‪ ،‬بر‬ ‫حاکم واجب است این کار را انجام دهد‪ .‬اگر چنانچه حاکم نیز این کار را انجام‬ ‫ندهد‪ ،‬بر عدول مومنین است که این مهم را بر عهده بگیرند‪( .‬خوانساری‪)1405 ،‬‬ ‫بنابر مطالب بیان شده‪ ،‬در صورت اشتراک والدین در زندگی‪ ،‬هر دو با هم عهدهدار امر‬ ‫حضانت هستند و هر یک وظایف خود را در قبال فرزند انجام میدهد؛ اما در صورت جدایی‬ ‫اندو از یکدیگر و اختالف بر سر عهدهداری حضانت کودک‪ ،‬بنابر قول مشهور و بلکه مطابق با‬ ‫ادعای اجماعی‪ ،‬در دو سال نخست زندگی فرزند که دوران به اصطالح شیرخوارگی است‪ ،‬مادر‬ ‫به حضانت کودک بر پدر اولو یت دارد و پس از ان‪ ،‬اگر فرزند پسر باشد‪ ،‬پدر اولو یت مییابد و‬ ‫اگر دختر باشد‪ ،‬تا هفت سالگی حضانت بر عهده مادر است و پس از ان‪ ،‬پدر اولو یت دارد‪.‬‬ ‫برخی ثبوت حق حضانت برای مادر در دو سال نخست را مشروط به شیر دادن کودک توسط‬ ‫وی دانسته و گفتهاند اگر شیر دهنده غیر مادر باشد‪ ،‬حق حضانت مادر ساقط است‪.‬‬ صفحه 72 ‫‪ /72‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫در ادامه‪ ،‬اولو یت مادر به حضانت دختر تا نه سال مدنظر است؛ البته تا زمانی که با مردی‬ ‫دیگر ازدواج نکرده و به حضانت پسر تا هفت سال مدنظر است و به طور کلی‪ ،‬اولو یت مادر‬ ‫مطلقا نسبت به دختر و پسر تا زمانی است که ازدواج نکرده باشد که این از دیگر اقوال در مسئله است‪.‬‬ ‫همچنین با مرگ هر یک از والدین‪ ،‬حق حضانت به دیگری منتقل میشود؛ اما در اینکه با‬ ‫فوت پدر و مادر حق حضانت به چه کسی منتقل میشود‪ ،‬اقوال مختلف است که مهمترین انها‬ ‫به شرح زیر است‪:‬‬ ‫• انتقال حق حضانت به جد پدری و در صورت فقدان وی‪ ،‬کسی بر کودک حق‬ ‫حضانت نخواهد داشت‪ .‬در این صورت اگر کودک مالی داشته باشد‪ ،‬حاکم شرع با‬ ‫مال طفل کسی را برای حضانت وی اجیر می کند و اگر مالی نداشته باشد‪ ،‬حضانت‬ ‫وی بر مومنان واجب کفایی خواهد بود‪.‬‬ ‫• انتقال حق حضانت به جد پدری و در صورت نبودن وی‪ ،‬به دیگر بستگان کودک بر‬ ‫حسب مراتب ارث که در این صورت‪ ،‬انکه در ارث بردن به کودک نزدیکتر است‪،‬‬ ‫عهدهدار حضانت وی میگردد و در صورت تعدد و تساوی‪ ،‬مانند دو خواهر‪ ،‬میان‬ ‫انان قرعه زده میشود‪.‬‬ ‫• انتقال حق حضانت به نزدیکان کودک بر حسب مراتب ارث و در صورت تعدد انان و‬ ‫تساوی در قرابت‪ ،‬میان ایشان قرعه زده میشود ‪ .‬این قول به اکثر فقها بلکه در فرض‬ ‫نبودن جد پدری‪ ،‬به مشهور نسبت داده شده است‪.‬‬ ‫• انتقال به جد پدری و با نبودن وی به وصی او یا وصی پدر کودک و در صورت نبودن‬ ‫وصی‪ ،‬به نزدیکان کودک بر حسب مراتب ارث منتقل منتقل میشود‪.‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬حضانت کننده نیز شرایطی اعم از ازاد و عاقل بودن دارد و در صورت‬ ‫محکوم بودن کودک به مسلمانی‪ ،‬مسلمان بودن مالک است و در مادر‪ ،‬عالوه بر ان ازدواج‬ ‫نکردن با مردی دیگر را شامل میشود‪.‬‬ صفحه 73 ‫پی جو یی مسئله حضانت‪73/ ...‬‬ ‫بنابراین‪ ،‬در صورت ازاد بودن یکی از والدین و برده بودن دیگری‪ ،‬فرد ازاد اولی به حضانت‬ ‫کودک است که این حکم در فرض عاقل بودن یکی و دیوانه بودن دیگری یا مسلمان بودن یکی و‬ ‫کافر بودن دیگری نیز جاری است‪ .‬در شرط بودن مثل عدالت‪ ،‬مقیم بودن و مسافر نبودن و‬ ‫سالمت از بیماری مسری خطرناک مانند جذام و پیسی نیز اختالف است‪.‬‬ ‫بیان این نکته نیز الزم است که حضانت لقیط به معنای حضانت کودک پیدا شده است که بر عهده‬ ‫یابنده اوست؛ مگر انکه ناتوان از ان باشد که در این صورت کودک را به حاکم شرع تحو یل‬ ‫میدهند‪ .‬همچنین در اینکه در فرض نخست که توانمند بودن است‪ ،‬میتواند کودک را به قاضی‬ ‫تحو یل دهد یا نه‪ ،‬اختالف است‪.‬‬ ‫مسله پایانی این بخش نیز تبیین پایان حضانت است؛ به این معنا که حق حضانت تا قبل از‬ ‫بلوغ کودک و رشد عقلی وی ثابت است و با رسیدن وی به سن بلوغ با رشد عقلی‪ ،‬والیت پدر و‬ ‫مادر نسبت به او پایان مییابد و خود فرد اختیاردار امور خو یش میگردد‪( .‬هاشمی شاهرودی‪،‬‬ ‫‪ ،1395‬ج‪)311 :3‬‬ ‫حضانت از منظر قانون مدنی‬ ‫مسئله حضانت و سرپرستی فرزندان از مباحث مهم و اساسی است که قانونگذار سهم بسزایی‬ ‫در نحوه ایفای نقش والدین در این خصوص داشته است‪ .‬هر چند در قانون مدنی‪ ،‬تعریفی از‬ ‫کلمه حضانت ارائه نشده؛ اما در فقه و در ارتباط با حضانت‪ ،‬مصادیقی بیان شده که با توجه به انها‬ ‫میتوان گفت که حضانت فرزندان چیست که والیت و سلطنت بر تربیت و متعلقات ان؛‬ ‫همچون نگهداری کودک‪ ،‬گذاردن او در بستر‪ ،‬سرمه کشیدن‪ ،‬پاکیزه کردن‪ ،‬شستن لباسهای‬ ‫کودک و مواردی از این دست‪ ،‬مصادیقی از حضانت از نظر فقها به شمار میروند‪.‬‬ ‫همانطور که بیان شد‪ ،‬قانون مدنی تعریقی از حضانت ارئه نکرده است؛ اما حقوقدانان به‬ ‫تعاریفی در این مورد پرداختهاند که به چند نمونه از این تعاریف اشاره میشود‪:‬‬ صفحه 74 ‫‪ /74‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫• اقتداری است که قانون به منظور نگهداری و تربیت اطفال به پدر ومادر اعطا کرده‬ ‫است‪( .‬امامی‪ ،1375 ،‬ج‪187 :5‬؛ کاتوزیان‪ :1389 ،‬ج‪)139 :2‬‬ ‫• عبارت است از والیت و سلطنت بر تربیت طفل و متعلقات ان از قبیل نگهداری‬ ‫کودک‪( .‬اشتیانی‪)371 :1371 ،‬‬ ‫• عبارت است از نگهداری مادی و معنوی طفل توسط کسانی که قانون مقرر داشته‬ ‫است‪( .‬جعفری لنگرودی‪)1720 :1368 ،‬‬ ‫مطابق با این تعاریف و با توجه به کاربرد کلیدواژه حضانت‪ ،‬در برخی از مواد مربوط به باب‬ ‫دوم کتاب هشتم قانون مدنی جمهوری اسالمی ایران‪ ،‬معلوم میشود که حضانت از نظر قانون‬ ‫ً‬ ‫مدنی ایران عبارت است از نگهداری و تربیت اطفال؛ همچنانکه در قانون مدنی صراحتا در‬ ‫مورد تکلیف یا حق بودن حضانت چنین نوشته است‪:‬‬ ‫‪ o‬نگهداری اطفال‪ ،‬هم حق و هم تکلیف ابو ین است‪( .‬قانون مدنی‪ ،‬ماده ‪)1168‬‬ ‫‪ o‬برای حضانت و نگهداری طفلی که ابو ین او جدا از یکدیگر زندگی میکنند‪ ،‬مادر تا‬ ‫سن هفت سالگی اولو یت دارد و پس از ان با پدر است‪( .‬همان‪ ،‬اصالحیه ماده ‪1169‬‬ ‫در مجمع تشخیص مصلحت نظام‪ ،‬به تاریخ ‪)1382/09/08‬‬ ‫‪ o‬بعد ازهفت سالگی در صورت حدوث اختالف‪ ،‬حضانت طفل با رعایت مصلحت‬ ‫کودک به تشخیص دادگاه میباشد‪( .‬همان‪ ،‬تبصره ماده ‪)1169‬‬ ‫عالوه بر موارد درج شده‪ ،‬تا ماده ‪ 1175‬قانون مدنی به این موضوع پرداخته شده است‪.‬‬ ‫بنابراین و با توجه به این تبیین مسئله‪ ،‬دو چهرهای بودن حضانت مبنی بر حق و تکلیف بودن ان‬ ‫محرز میگردد‪.‬‬ ‫بر این اساس‪ ،‬اگر به پیروی از اصطالح مرسوم‪ ،‬حضانت و سرپرستی را مطلقا حق‬ ‫دانست‪ ،‬مبرهن است که حق قابل انتقال است و فرد به راحتی میتواند قرارداد خصوصی در‬ ‫مورد ان منعقد کند و یا اینکه حق خو یش را ساقط یا به دیگری انتقال بدهد؛ اما اگر حضانت را‬ صفحه 75 ‫پی جو یی مسئله حضانت‪75/ ...‬‬ ‫مطلقا تکلیف و حکم قانونگذار تلقی نمود‪ ،‬نظر به اینکه حکم عبارت است از اوامر و نواهی‬ ‫قانونگذار که یا به طور مستقیم کاری را مباح یا واجب و ممنوع میدارد و یا اثار حقوقی‬ ‫خاص بر اعمال اشخاص بار میکند‪( ،‬مومنی‪ )1396 ،‬در ان صورت اولو یت والدین و اعمال‬ ‫ان نسبت به دیگران مورد نظر قرار نخواهد گرفت؛ بلکه اولو یت در زمره احکام یا قوانین امری‬ ‫قرار میگیرد‪.‬‬ ‫در این میان‪ ،‬با توجه به ماده ‪ 1168‬قانون مدنی نتایج تکلیف بودن حضانت و سرپرستی‬ ‫عبارت است از بیاعتباری قرارداد راجع به واگذاری یا اسقاط ان و پرداخت وجه التزام از سوی‬ ‫پدر و مادر حسب این ضابطه که مکلف در برابر دیگران بوده و مسئول اعمال طفل است و در‬ ‫صورت استنکاف از انجام تکلیف‪ ،‬میتوان مکلف را ملزم نمود‪.‬‬ ‫این نکته در ماده ‪ 1172‬قانون مدنی نیز بیان شده است که هیچیک از ابو ین حق ندارند در‬ ‫مدتی که حضانت طفل بر عهده اوست‪ ،‬از نگهداری طفل امتناع کند و در صورت امتناع میتوان‬ ‫او را ملزم نمود؛ (کاتوزیان‪ ،1389 ،‬ج‪383 :2‬و‪ )378‬البته باید مصلحت طفل نیز رعایت‬ ‫شود‪ ،‬چه اینکه شناسایی حق حضانت برای پدر و مادر مانع از ان است که دادگاه بتواند جز در‬ ‫موارد مقرر در قانون‪ ،‬انان را از این حق محروم سازد‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬ماده ‪ 1175‬قانون مدنی)‬ ‫همچنین پدر و مادر میتوانند اجرای حق خود را از دادگاه بخواهند و نمیتوانند در قبال‬ ‫اجرای تکالیف خود بر حضانت‪ ،‬دستمزد بگیرند؛ چون تکلیف انهاست‪.‬‬ ‫از طرفی‪ ،‬تا ان زمان که خانواده سیر طبیعی خود را طی میکند و فرزندان در کنار پدر و‬ ‫مادر خو یش زندگی میکنند‪ ،‬نگهداری طفل حق و تکلیف مشترک انان است و زوجین باید با‬ ‫اشتراک مساعی و معاضدت همدیگر اقدام به حضانت طفل نماید‪.‬‬ ‫ً‬ ‫عقل نیز حکم میکند که برای استحکام و سالمت بنیاد خانواده و نهایتا جامعه‪ ،‬پدر و مادر‬ ‫به صورت مکمل در این خصوص عمل نمایند؛ زیرا فرزندی را که باهم به وجود اوردهاند‪ ،‬به اشتراک‬ ‫نیز باید تربیت کنند (ر‪.‬ک‪ :‬ماده ‪ 1178‬قانون مدنی) و در امر حضانت همدیگر را یاری کنند؛‬ صفحه 76 ‫‪ /76‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫همچنانکه ماده ‪ 1104‬قانون مدنی اشاعه میدارد که زوجین باید در تشکیل مبانی خانواده و‬ ‫تربیت اوالد خود به یکدیگر معاضدت نمایند‪.‬‬ ‫بنابراین الزم است والدین با اتخاذ روش واحد تربیتی مبادرت به حضانت نمایند و تنها در‬ ‫فرض اختالف سلیقه در چگونگی مواظبت از کودک و تربیت او‪ ،‬بایستی قانون برای رفع‬ ‫اختالف چارهاندیشی کند‪.‬‬ ‫مسئله دیگر ان است که در صورت فوت یکی از ابو ین‪ ،‬مطابق ماده ‪ 1171‬قانون مدنی‪،‬‬ ‫حضانت طفل با انکه زنده است خواهد بود؛ هرچند متوفی پدر طفل بوده و برای او قیم معین‬ ‫کرده باشد‪ .‬بنابراین در صورت فوت مادر‪ ،‬حضانت با پدر است و در صورت فوت پدر‪،‬‬ ‫حضانت با مادر است؛ هرچند که جد پدری در قید حیات باشد و یا طفل قیم داشته باشد‪.‬‬ ‫در این زمینه ماده واحده قانونی مقرر داشته است‪:‬‬ ‫حضانت فرزندان صغیر یا محجوری که پدرانشان به مقام واالی شهادت رسیده و یا‬ ‫فوت شده باشند‪ ،‬با مادران انان خواهد بود و هزینه متعارف زندگی این فرزندان‬ ‫چنانچه از اموال خودشان باشد‪ ،‬در اختیار ولی شرعی اعم از وصی یا جد پدری‬ ‫است و اگر از طریق بودجه دولت یا بنیاد شهید پرداخت میشود‪ ،‬در اختیار‬ ‫مادرانشان قرار میگیرد؛ مگر انکه دادگاه صالح در موارد ادعای عدم صالحیت مادر‬ ‫حکم به عدم صالحیت بکند‪( .‬قانون واگذاری حق حضانت و سرپرستی فرزندان‬ ‫صغیر یا محجور به مادران انها‪)1364/05/06 ،‬‬ ‫مسئله دیگر به این شرح است که قانون مدنی نسبت به حضانت و سرپرستی طفل در فرض‬ ‫فوت والدین ساکت است؛ ولی نظر به راهحل فقها باید سرپرستی کودک را در این دوران‪ ،‬حق‬ ‫جد پدری دانست؛ زیرا او ولی قهری طفل و به عنوان پدر وی میباشد و به همین جهت‪ ،‬بر‬ ‫دیگران مقدم است و در صورت نبود جد پدری‪ ،‬وصی پدر یا وصی جد پدری را سزاوارتر میدانند‬ ‫و بعد از ایشان از خو یشاوندان طفل به ترتیب طبقات ارث اولو یت دارند و در صورت تعدد‬ صفحه 77 ‫پی جو یی مسئله حضانت‪77/ ...‬‬ ‫اشخاص مشابه از حیث طبقه و درجه‪ ،‬به قید قرعه یکی از انان تعیین میگردد و در صورت نبود‬ ‫شخصی از خو یشان طفل‪ ،‬حضانت به عهده حاکم و در اخرین مرحله به عنوان واجب کفایی‬ ‫بر عهده همه مسلمین است که با اجرای یکی از انان از عهده سایرین ساقط است‪( .‬قرباننیا و‬ ‫همکاران‪)1384 ،‬‬ ‫در این میان‪ ،‬فقهای اهل سنت نیز معتقدند که حضانت و سرپرستی برای کسی سزاوار است‬ ‫که از لحاظ توان و اخالق مقدم باشد و اگر مساوی باشند‪ ،‬شخص مسنتر مقدم است‪.‬‬ ‫(الزحیلی‪) 724 :1417 ،‬‬ ‫موارد سقوط حق حضانت‬ ‫از جمله موارد و ضوابطی که منجر به سقوط حق حضانت طفل میشود‪ ،‬میتوان به موارد زیر‬ ‫اشاره نمود‪:‬‬ ‫‪ .1‬جنون؛ از عبارت مندرج در ماده ‪ 1170‬قانون مدنی که اگر مادر در مدتی که حضانت‬ ‫طفل با اوست مبتال به جنون شود یا موارد مشابه شود‪ ...‬میتوان دریافت که حق‬ ‫حضانت تا زمانی است که هر یک از والدین سالم باشند و قدرت اعمال حق را داشته‬ ‫باشند‪ .‬بنابراین در صورت حدوث جنون یا هر عاملی که قادر به اعمال حق و‬ ‫نگهداری اطفال نباشد‪ ،‬این حق ساقط میشود و دیگری ان را به دست میاورد‪.‬‬ ‫‪ .2‬ازدواج مجدد؛ ازدواج مجدد مادر در حالت فوت پدر باعث اسقاط حق حضانت‬ ‫مادر نمیگردد‪ ،‬اما زمانی که بعد از طالق باشد و مادر ازدواج مجدد نماید‪ ،‬مطابق‬ ‫ماده ‪ 1170‬قانون مدنی حضانت مادر ساقط میشود و به پدر انتقال پیدا میکند‪.‬‬ ‫‪ .3‬کفر؛ این مورد در قانون مدنی تصریح نشده است؛ اما یکی از موارد سقوط حضانت‬ ‫است‪ ،‬برای مثال اگر مرد مسلمانی با زن یهودی ازدواج کند و بعد از بچه دار شدن از‬ ‫هم جدا شوند‪ ،‬حضانت با پدر است نه با مادر‪.‬‬ صفحه 78 ‫‪ /78‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫‪ .4‬انحطاط اخالقی و ناتوانی در نگهداری طفل؛ ماده ‪ 1173‬قانون مدنی مقرر داشته که‬ ‫هرگاه در اثر عدم مواظبت یا انحطاط اخالقی پدر یا مادری که طفل تحت حضانت اوست‪،‬‬ ‫صحت جسمانی و یا تربیت اخالقی طفل در معرض خطر باشد‪ ،‬محکمه میتواند با‬ ‫تقاضای اقربای طفل یا به تقاضای قیم او یا به تقاضای مدعی العموم‪ ،‬هر تصمیمی را‬ ‫که برای حضانت طفل مقتضی بداند‪ ،‬اتخاذ کند‪ .‬با بررسی این ماده‪ ،‬میتوان دو‬ ‫فرضیه زیر را در این رابطه ارائه نمود‪:‬‬ ‫‪ o‬در صورتی که به علت طالق یا علل دیگر‪ ،‬ابو ین طفل در یک منزل زندگی‬ ‫نکنند و در اثر عدم مواظبت یا انحطاط اخالقی کسی که طفل تحت‬ ‫حضانت اوست‪ ،‬صحت جسمانی یا تربیت اخالقی طفل در معرض خطر‬ ‫باشد‪ ،‬در این فرض دادگاه طفل را از او گرفته و به دیگری میسپارد؛ زیرا به‬ ‫تصریح ماده ‪ 1168‬قانون مدنی‪ ،‬حضانت طفل هم حق و هم تکلیف ابو ین‬ ‫است؛ پس هرگاه در یکی از ابو ین که اولو یت دارد‪ ،‬عللی موجود باشد که‬ ‫نتواند از طفل نگهداری کند‪ ،‬دیگری عهدهدار ان خواهد شد‪.‬‬ ‫‪ o‬در صورتی که ابو ین طفل با هم زندگی میکنند و در اثر انحطاط اخالقی‬ ‫انان صحت جسمانی و تربیت طفل در معرض خطر باشد؛ برای مثال‪ ،‬مادر‬ ‫طفل ولگرد و الابالی باشد و طفل را ازاد گذارد یا پدر او مردی عیاش باشد‬ ‫که در مجالس و محافل ناشایست طفل را با خود همراه ببرد و دیگری هم‬ ‫نتواند از این کار وی ممانعت کند‪ ،‬دادگاه انچه را که به مصلحت طفل باشد‬ ‫انجام میدهد؛ مانند سپردن طفل به دیگری‪ ،‬تعیین سرپرست برای او یا‬ ‫نظارت کسی برای نگهداری او‪.‬‬ صفحه 79 ‫پی جو یی مسئله حضانت‪79/ ...‬‬ ‫نتیجهگیری‬ ‫با توجه به مطالبی که بیان شد‪ ،‬در این پژوهش به نتایج زیر میتوان اشاره نمود‪:‬‬ ‫• تعبیر کسانی که حضانت را به والیت بر نگهداری و تربیت کودک معنا کردهاند‪ ،‬با‬ ‫کسانی که ان را به حق تعریف نمودهاند‪ ،‬یکی است و در شرایط عادی‪ ،‬حضانت‬ ‫کودک بر والدین واجب کفایی است‪.‬‬ ‫• تا زمانی که کودک در سن شیرخوارگی است‪ ،‬به میزان برابر تحت سرپرستی پدر و‬ ‫مادر است و هرگاه از شیر گرفته شود‪ ،‬پدر سزاوارتر از مادر نسبت به اوست و هرگاه‬ ‫•‬ ‫پدر فوت کند‪ ،‬مادر از سایر خو یشاوندان سزاوارتر است‪.‬‬ ‫اگر پدر و مادر هر دو حضانت کودک را به عهده نگیرند‪ ،‬بر حاکم واجب است این‬ ‫کار را انجام دهد و اگر حاکم نیز این کار را انجام ندهد‪ ،‬بر عدول مومنین است که این‬ ‫مهم را بر عهده بگیرند‪.‬‬ ‫• در صورت جدایی والدین در دو سال نخست زندگی فرزند‪ ،‬مادر به حضانت کودک بر‬ ‫پدر اولو یت دارد و پس از ان‪ ،‬اگر فرزند پسر باشد‪ ،‬پدر اولو یت مییابد و اگر دختر‬ ‫باشد تا هفت سالگی‪ ،‬مادر و پس از ان‪ ،‬پدر اولو یت دارد‪.‬‬ ‫• با فوت پدر و مادر‪ ،‬حق حضانت به جد پدری و در صورت نبودن وی به دیگر‬ ‫بستگان کودک بر حسب مراتب ارث میرسد‪.‬‬ ‫• با رسیدن کودک به رشد عقلی‪ ،‬والیت پدر و مادر نسبت به او پایان مییابد و خود فرد‬ ‫اختیاردار امور خو یش میگردد‪.‬‬ ‫• در قانون مدنی کاستیهایی در خصوص امر حضانت مشاهده میشود‪ .‬با وجود این‪،‬‬ ‫مواردی که در قانون است مطابق با نظر فقها بوده؛ ولی اجرای انها مسئله مهمی است‬ ‫که باید مورد توجه دستگاه قضایی باشد‪.‬‬ صفحه 80 ‫‪ /80‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫• قانون مدنی نیز مانند نظر فقها‪ ،‬به صراحت نگهداری اطفال را هم حق و هم تکلیف‬ ‫ابو ین میداند و قابل واگذاری نمیداند‪.‬‬ ‫• در صورت فوت یکی از ابو ین‪ ،‬حضانت طفل با انکه زنده است خواهد بود؛ هرچند‬ ‫متوفی پدر طفل بوده و برای او قیم معین کرده باشد‪.‬‬ ‫• جنون‪ ،‬انحطاط اخالقی و ناتوانی در نگهداری باعث اسقاط حق حضانت میگردد‪.‬‬ ‫• اگر مادر در صورت فوت پدر فرزند ازدواج مجدد کرده باشد‪ ،‬حضانت همچنان بر‬ ‫عهده اوست؛ ولی اگر از پدر فرزند جدا شده باشد و ازدواج مجدد کند‪ ،‬حضانت‬ ‫طفل از او ساقط میگردد‪.‬‬ ‫فهرست منابع‬ ‫‪ .1‬قران کریم‪.‬‬ ‫‪ .2‬اشتیانی‪ ،‬میرزا محمود (‪ .)1371‬کتاب النکاح‪ .‬قم‪ :‬انتشارات زهیر‪.‬‬ ‫‪ .3‬امامی سید حسن (‪ .)1375‬حقوق مدنی‪ .‬تهران‪ :‬کتابفروشی اسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .4‬بروجردی‪ ،‬سید حسین (‪ .)1380‬جامع احادیث الشیعه فی احکام الشریعه‪ .‬تهران‪ :‬مطبعه المساحه‪.‬‬ ‫‪ .5‬بستانی‪ ،‬فواد افرم (‪ .)1372‬فرهنگ جدید ع ربی (منجد الطلب)‪ .‬ترجمه محمد بندرریگی‪.‬‬ ‫چاپ‪ .9‬تهران‪ :‬انتشارات اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .6‬جعفری لنگرودی‪ ،‬محمد جعفر (‪ .)1368‬ترمینولوژی حقوق‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات گنج دانش‪.‬‬ ‫‪ .7‬حسینی دشتی‪ ،‬سید مصطفی (‪ .)1385‬معارف و معاریف‪ :‬دائره المعارف جامع اسلمی (‪.)1‬‬ ‫تهران‪ :‬انتشارات ارایه‪.‬‬ ‫‪ .8‬حلی‪ ،‬حسن یوسف (‪ .)١٤٢١‬تح ریر الحکام الشرعیه علی مذهب اْلمامیه‪ .‬قم موسسه‬ ‫االمام الصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .9‬خوانساری‪ ،‬سید احمد (‪ .)1405‬جامع المدارک فی شرح مختصر النافع‪ .‬مصحح‪ :‬علی اکبر غفاری‪.‬‬ ‫چاپ‪ .2‬قم‪ ،‬موسسه اسماعیلیان‪.‬‬ ‫‪ .10‬الزحیلی‪ ،‬وهبه (‪ .)1417‬الفقه اْلسلمی وادلته‪ .‬دمشق‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ صفحه 81 ‫پی جو یی مسئله حضانت‪81/ ...‬‬ ‫‪ .11‬طباطبایی‪ ،‬سید علی بن محمد (‪ .)1411‬ریاض المسائل فی التحقیق الحکام بالدالئل‪.‬‬ ‫قم‪ ،‬موسسه ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .12‬طریحی‪ ،‬فخرالدین (‪ .)1408‬مجمع البحرین ومطلع النی رین‪ .‬بهتحقیق سید احمد حسینی‪.‬‬ ‫چاپ‪ .2‬قم‪ :‬دفتر نشر فرهنگ اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .13‬عاملی (شهید ثانی)‪ ،‬زین الدین بن علی (‪ .)1415‬الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه‪.‬‬ ‫قم‪ :‬دار العلم‪.‬‬ ‫‪ .14‬عاملی (شهید ثانی)‪ ،‬زین الدین بن علی (‪ .)1413‬مسالک الفهام الی تنقیح شرائع اْلسلم‪.‬‬ ‫قم‪ :‬موسسه المعارف االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .15‬قانون مدنی ایران و اصلحیه ان‪.‬‬ ‫‪ .16‬قرباننیا ‪ ،‬ناصر‪ .‬و همکاران (‪ .)1384‬با زپژوهی حقوق زن‪ :‬بررسی قوانین مربوط به زنان در‬ ‫جمهوری اسلمی ایران‪ .‬تهران‪ :‬نشر‪ .‬روز نو‪.‬‬ ‫‪ .17‬کاتوزیان‪ ،‬ناصر (‪ .)1389‬حقوق مدنی و خانواده‪ .‬تهران‪ :‬نشر انتشار‪.‬‬ ‫‪ .18‬کاشف الغطاء‪ ،‬محمد حسین (‪ .)1359‬تح ریر المجله‪ .‬نجف‪ :‬المکتبه المرتضو یه‪.‬‬ ‫‪ .19‬لنکرانی‪ ،‬محمد فاضل (‪ .)1421‬تفصیل الش ریعه فی شرح تح ریر الوسیله‪ .‬مصحح‪:‬‬ ‫حسین واثقی عبادلله سرشار‪ ،‬سید عبدالحمید رضوی ورضاعلی مهدوی‪ .‬قم‪ :‬مرکز فقهی‬ ‫ائمه اطهار‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .20‬کلینی‪ ،‬محمد بن یعقوب (‪ .)1407‬الکافی‪ .‬تهران‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .21‬ماده واحده قانون واگذاری حق حضانت و س رپرستی فرزندان صغیر یا محجور به‬ ‫مادران انها (‪.)1364‬‬ ‫‪ .٢٢‬محقق حلی‪ ،‬جعفر بن حسن (‪ .)١٣89‬شرائع اْلسلم فی مسائل الحلل والحرام‪.‬‬ ‫تهران‪ :‬انتشارات اعلمی‪.‬‬ ‫‪ .23‬معلوف‪ ،‬لوئیس (‪ .)1973‬المنجد فی اللغه‪ .‬بیروت‪ :‬دار المشرق‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫‪ .24‬مومنی‪ ،‬سید مصطفی (‪ .)1396‬محشای قانون مدنی‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات کتاب اوا‪.‬‬ ‫‪ .25‬هاشمی شاهرودی‪ ،‬سید محمود (‪ .)1395‬فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت‬ ‫قم‪ :‬موسسه دائره المعارف فقه اسالمی‪.‬‬ ‫‪.‬‬ صفحه 82 صفحه 83 ‫تحلیلی تطبیقی بر مسئله والیت زنان از منظر مذاهب فقهی‬ ‫فاطمه مرتضی (لبنان)‪ ،1‬دکتر محمودرضا محمددوست (ایران)‪2‬‬ ‫تاریخ دریافت‪1400/10/07 :‬‬ ‫تاریخ پذیرش‪1401/01/11 :‬‬ ‫چکیده‬ ‫با توجه به فراوانی جمعیت زنان مسلمان در جامعه‪ ،‬جایگاه اجتماعی‪ -‬سیاسی و نقشافرینی‬ ‫موثر ایشان در مراکز گوناگون اموزشی‪ ،‬پژوهشی و فرهنگی و نیز مسئله امامت‪ ،‬رهبری و‬ ‫مرجعیت زنان در فقه مذاهب پنجگانه اسالمی که نماینده تشریح دستورات شرع مقدس‬ ‫است‪ ،‬مورد توجه بوده است‪ .‬جمعیت غالب فقهای مسلمان اتفاق نظر دارند که با استناد به‬ ‫تفسیر ایات و روایات و و یژگیهای ذاتی زن؛ اعم از عقل و احساسات‪ ،‬زن نمیتواند مناصب‬ ‫والیی مانند امامت یا رهبری جامعه را تصدی نماید؛ هرچند در مذهب تشیع بر مشارکت‬ ‫جدی زنان در امور اجتماعی و سیاسی جامعه تا کید شده است و به تالش ایشان برای رسیدن‬ ‫به درجات باالی علمی و اجتهادی اهمیت زیادی داده شده است و حتی در شرایط معاصر و‬ ‫با توجه به انعطافپذیری مذهب امامیه در زمینه فقهی و منطبق کردن ان با شرایط موجود‪،‬‬ ‫به نظر میرسد زن از لحاظ فقهی و در فرض شرایط خاصی همچون اصلح بودن زن و یا‬ ‫نبودن مردان واجد شرایط‪ ،‬میتواند به رهبری یا امامت برسد‪ .‬با این توصیف‪ ،‬در مقاله حاضر‬ ‫که از نوع تحقیقات کیفی با بررسی اسناد و مدارک است‪ ،‬تالش شده به بررسی این مسئله و‬ ‫حدود و ثغور والیت زنان پرداخته شود‪.‬‬ ‫واژگان کلیدی‪ :‬رهبری و امامت‪ ،‬والیت زنان‪ ،‬مذاهب فقهی‬ ‫‪ .١‬دانشجوی کارشناسی گروه فقه و اصول‪ ،‬دانشکده معارف اسالمی و مطالعات زنان‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬دانشگاه مجازی المصطفی‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( injineri_j@hotmail.com ،‬نو یسنده مسئول)‬ ‫‪ .٢‬مدرس گروه فقه و اصول‪ ،‬دانشکده فقه خانواده‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المصطفی‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪Mohammadddostmr@gmail.com ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬دانشگاه مجازی‬ صفحه 84 ‫‪ /84‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫مقدمه‬ ‫دیدگاههای عقیدتی هر کدام از مذاهب پنجگانه با هم در بعضی مواضع مشترکات و تفاوتهایی‬ ‫دارند‪ ،‬از این رو دیدگاههای فقهی میان این مذاهب نیز با هم تفاوتها و انطباقاتی خواهند‬ ‫داشت؛ حتی دیدگاههای فقهی بین علمای یک مذهب و به خصوص مذهب تشیع نیز میتوانند‬ ‫متفاوت باشند‪ .‬موضوع حقوق زنان نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ هر چند این موضوع در‬ ‫برخی مذاهب دچار افراط و تفریط از لحاظ فقهی شده‪ ،‬اما در مذهب تشیع ساختار حقوق زنان‬ ‫بر قواعد محکم و دالیل شرعی و منطقی استوار بوده و متفاوت با سایر مذاهب‪ ،‬از انعطافپذیری‬ ‫بیشتری برای تطبیق شرع با پیشرفتهای حاصل با در نظر گرفتن مرور زمان برخوردار است‪.‬‬ ‫در این میان‪ ،‬موضوع امامت زن اعم از بحث قضاوت و مرجعیت و والی شدن از موضوعاتی‬ ‫است که در بین مذاهب پنجگانه‪ ،‬موضوع بررسی بوده و از موضوعات مهم جایگاه اجتماعی و‬ ‫سیاسی زن در جامعه است؛ به خصوص در این روزها که جنبشهای متنوعی در کشورهای‬ ‫اسالمی و جوامع غیر اسالمی برای تحقق مشارکت زنان در امور اجتماعی و سیاسی تالش میکنند‪.‬‬ ‫بر این اساس موضوع اشاره شده‪ ،‬همواره چالشبرانگیز بوده است؛ چرا که همیشه توسط‬ ‫زنان به تبعیض برعلیه انان مرتبط میشود‪ .‬در دل این موضوع اجتماعی‪ -‬سیاسی نیز مسئله‬ ‫تصدی زن به امامت و رهبری مطرح میشود و به بیان دیگر‪ ،‬بودن زن در راس اداره امور است‪.‬‬ ‫در همین ارتباط‪ ،‬امام طحطاوی‪ -‬مفتی مذهب حنفی‪ -‬امامت و والیت را این چنین معنا میکند‪:‬‬ ‫ریاست و سلطه عام و تام برای حفظ مصالح مردم در دین و دنیا و برای نهی از منکر‬ ‫میباشد‪( .‬الطحطاوی‪ ،2017 ،‬ج‪)81 :2‬‬ ‫جایگاه رهبری و والیت زنان در فقه مذاهب اهل سنت‬ ‫زن از حیث ذاتی و از لحاظ جسمی‪ ،‬روحی و احساسی با مرد تفاوتهای بالقوهای دارد که این‬ ‫ً‬ ‫تفاوتها باعث شده بود قبل از اسالم‪ ،‬عموما زن به عنوان برده و بدون هیچ اهمیتی شناخته‬ ‫شود؛ ولی با پدید امدن دین اسالم‪ ،‬جایگاه زن از لحاظ اجتماعی و سیاسی ارتقا پیدا کرد؛‬ صفحه 85 ‫تحلیلی تطبیقی بر مسئله والیت زنان‪85/ ...‬‬ ‫همچنانکه در مثال حضرت خدیجه‬ ‫و حضرت زهرا‬ ‫این مطلب قابل مالحظه است‪.‬‬ ‫قرینه مسئله نیز از ان رو میباشد که برتری در اسالم فقط متعلق به تقوای انسان اعم از مرد یا زن‬ ‫است؛ اما بحث در مورد اینکه زن در راس رهبری و امامت باشد‪ ،‬اختالفی بوده و مذاهب‬ ‫اسالمی دیدگاههای متفاوتی در این زمینه دارند‪.‬‬ ‫بنابراین‪ ،‬بحث این نیست که جایگاه اجتماعی و سیاسی زن در اسالم مورد خدشه و یا‬ ‫تشکیک واقع شده است؛ چرا که مسئله برعکس است و این اسالم است که در ابتدا این‬ ‫جایگاه را برای زنان مشرع و حفظ کرده است‪ ،‬لذا بحث مورد نظر در خصوص امامت و‬ ‫رهبری زنان است‪.‬‬ ‫در عین حال‪ ،‬این موضوع در کشورهای غربی کمرنگ شده و برخی زنان میتوانند باالترین‬ ‫مقامهای حکومتی را به دست بیاورند؛ هر چند این ازادی و جایگاه ظاهری در خدمت جاهلیت‬ ‫مدرن و مملو از فساد و انحرافات است‪ ،‬ولی با این حال زن به هر کجا برسد‪ ،‬ذات عاطفی و‬ ‫احساسی او تغییر نمیکند و از این طریق مورد سوء استفاده قرار میگیرد؛ استفادههای نادرستی‬ ‫اعم از تصمیمهای غلط‪ ،‬جانبداری‪ ،‬تصمیمهای لحظهای و احساساتی و‪...‬‬ ‫در مذاهب اسالمی‪ ،‬برخی علما با برداشت از ایات قرانی و برخی با استناد به روایات‪،‬‬ ‫نظر خود را در همین ارتباط طرح کردهاند؛ البته بعضی فالسفه نیز از نظر عقالنی و توصیف‬ ‫زن و امکانات ذاتی او موضوع را مطرح کرده و با در نظر گرفتن اولو یتبندی اجتماعی‪ ،‬نظر‬ ‫خود را در این باره اظهار داشتهاند که در ادامه‪ ،‬نظر چهار مذهب اهل تسنن مطرح میشود؛‬ ‫چرا که اجماع نظر همگانی در این موضوع دارند و این اجماع نظر نیز ناشی از مبانی فکری‬ ‫مشترک در پایبندی علمای این مذاهب به ظاهر روایات و تفسیر ایات قرانی است‪ .‬سپس نظر‬ ‫فقهای مذهب امامیه که به اصطالح شیعه دوازده امامی هستند‪ ،‬طرح میگردد که از تنوع‬ ‫برخوردار است‪.‬‬ صفحه 86 ‫‪ /86‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫در مذهب حنبلی‪ ،‬عبدالله بن قدامه با استناد به اینکه در زمان پیامبر‬ ‫و خلفا‪ ،‬زنان هیچ‬ ‫والیت یا مقام قضایی متولی نشدند‪ ،‬معتقد است زن نمیتواند امام باشد؛ همچنانکه بر این‬ ‫اعتقاد است‪:‬‬ ‫لم یول النبی وال احد من خلفائه وال من بعدهم امراه ً‬ ‫قضاء وال والیه بلد فیما بلغنا ولو‬ ‫جاز ذلک لم یخل منه جمیع الزمان غالبا‪( .‬ابن قدامه‪ ،1404 ،‬ج‪)380 :11‬‬ ‫ابن جوزی نیز که از بزرگان مذهب حنبلی بوده‪ ،‬معتقد است زن نمیتواند امام یا قاضی‬ ‫باشد و همچنین نمیتواند عقد ازدواج را منعقد نماید‪:‬‬ ‫َ‬ ‫وفی الحدیث دلیل علی ان المراه ال ت لی االماره وال القضاء وال عقد النکاح‪.‬‬ ‫(ابن جوزی‪ ،1418 ،‬ج‪)325 :1‬‬ ‫در مذهب شافعی‪ ،‬ابن حجر عسقالنی به حدیثی از خلیفه اول استناد کرده که جایز نیست‬ ‫زن متولی مقام قضایی باشد‪:‬‬ ‫قال ابن التین‪ :‬استدل بحدیث ابی بکره من قال‪ :‬ال یجوز ان تولی المراه القضاء‪ ،‬وهو‬ ‫قول الجمهور‪( .‬ابن حجر عسقالنی‪)1379 ،‬‬ ‫ایجی نیز از علمای این مذهب‪ ،‬زنان را «ناقص العقل والدین» توصیف کرده است‪:‬‬ ‫یجب ان یکون عدال لئال یجور عاقال َلیصلح للتصرفات بالغا لقصور عقل الصبی ذکرا‬ ‫اذ النساء ناقصات عقل ودین حرا لئال یشغله خدمه السید ولئال یحتقر فیعصی فهذه‬ ‫الصفات شروط باالجماع‪( .‬ایجی‪ ،1325 ،‬ج‪)585 :3‬‬ ‫همچنین‪ ،‬عضدالدین عبدالرحمن دمشقی امامت برای کافران و زنان را جایز ندانسته است‪:‬‬ ‫اتفق االئمه علی ان االمامه فرض وان االمامه ال تجوز المراه وال کافر‪.‬‬ ‫(الدمشقی‪)283 :1407،‬‬ صفحه 87 ‫تحلیلی تطبیقی بر مسئله والیت زنان‪87/ ...‬‬ ‫در مذهب مالکی‪ ،‬محمد تقی الفاسی اظهار میدارد که شرط امامت و قاضی بودن این‬ ‫است در جنسیت مرد است؛ چرا که پیامبر‬ ‫در حدیثی فرمودند‪ :‬هیچ گروهی اگر باالی سر‬ ‫انها زن باشد‪ ،‬رستگار نمیشوند‪:‬‬ ‫واشترطت فیه‪ -‬ای القضاء‪ -‬الذکوره الن القضاء فرع عن االمامه العظمی ووالیه المراه‬ ‫االمامه ممتنع لقوله‪« :‬لن یفلح قوم ولوا امرهم امراه فکذلک النائب عنه ال یکون‬ ‫امراه»‪( .‬الفاسی‪)43 :1432 ،‬‬ ‫در مذهب اشعری‪ ،‬قرطبی در تفسیر خود از ایه شریفه «الرجال ق َّوامون علی النس ِاء ِبما‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫فضل الله بعضهم علی بع ٍض و ِبما انفقوا ِمن اموا ِل ِهم»‪( ،‬نساء‪ ،‬ایه ‪ )34‬توضیح میدهد که‬ ‫نفقه برای زنان واجب بوده؛ ولی مردان هستند که در غزوات شرکت کرده و متولی مقامهای‬ ‫حکومتی شده که زنان این امکان را ندارند‪:‬‬ ‫ً َّ‬ ‫یقومون بالنفقه علیهن والذب عنهن وایضا فان فیهم الحکام واالمراء ومن یغزو ولیس‬ ‫ذلک فی النساء‪( .‬قرطبی‪ ،1384 ،‬ج‪)168 :5‬‬ ‫بر این اساس‪ ،‬قرطبی نیز یکی از شرایط امامت را مرد بودن دانسته و تا کید میکند‪:‬‬ ‫السابع‪ :‬ان یکون ذکرا سلیم االعضاء وهو الثامن‪ ،‬واجمعوا علی ان المراه ال یجوز ان‬ ‫تکون اماما‪( .‬همان‪ ،‬ج‪)270 :1‬‬ ‫همچنین فخر رازی که یکی از علمای این مذهب بوده‪ ،‬به برتری مرد بر زن از لحاظ‬ ‫توانمندیها و خرد واقف بوده و چنان توضیح میدهد که برتری مردان بر زنان از جهات زیادی‬ ‫به دست میاید که بعضی از ان صفات حقیقی و بعضی دیگر احکام شرعی هستند؛ لذا در‬ ‫مورد صفات حقیقیه فضایلی وجود دارد که حاصل ان به دو چیز برمیگردد‪ :‬علم و قدرت و‬ ‫شکی نیست که خرد و دانش مردان بیشتر و توانایی انان بر کارهای سخت کاملتر است؛ پس به‬ ‫این دو سبب برتری مردان بر زنان ثابت شده است‪( .‬فخر رازی‪ ،1421 ،‬ج‪)71 :10‬‬ صفحه 88 ‫‪ /88‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫بنابراین مذاهب چهارگانه اهل تسنن با اجماع‪ ،‬رهبری و امامت زن را رد کردهاند‪ .‬فقهای این‬ ‫مذاهب با تکیه بر تفسیر برخی ایات الهی که یکی از انها در باال بیان شد و با تمسک به‬ ‫روایات و نیز توصیف ذاتی زن اعم از ناقص العقل و عاطفی و احساساتی بودن او به این اجماع‬ ‫رسیدهاند‪ .‬برخی دیگر نیز با استدالل اینکه همه مذاهب اسالمی امامت زن برای مردان در نماز‬ ‫را جایز نمیدانند و چون امامت و رهبری از امامت نماز جماعت باالتر بوده‪ ،‬مسئله را برای زن‬ ‫جایز ندانستهاند‪.‬‬ ‫جایگاه رهبری و والیت زنان در فقه مذاهب اهل تشیع‬ ‫در مذهب تشیع‪ ،‬نظر فقها به خصوص میان فقهای معاصر‪ ،‬انعطافپذیری و تفاوت بیشتری‬ ‫مشاهده میشود‪ .‬عالمه طباطبایی در شرح ایه ‪ 34‬سوره نساء توضیح میدهد که علت برتری در‬ ‫مردان‪ ،‬مخصوص خانواده و همسران نیست‪ ،‬بلکه این حکم برای همه مردان در برابر همه زنان‬ ‫است در تمامی اموری که زندگی این دو صنف به ان مرتبط است؛ مانند مسائل حکومتی‪،‬‬ ‫قضاوت و مانند ان و به سبب برتری عقلی مردان‪ ،‬مدیریت و رهبری به عهده انان است‪.‬‬ ‫(طباطبایی‪ ،1417 ،‬ج‪)343 :4‬‬ ‫در مقابل‪ ،‬ایت الله جواد املی مخالف چنین تفسیری بوده و بیان میدارد‪:‬‬ ‫اوال «الرجال قوامون علی النساء» مربوط به زن در مقابل شوهر است‪ ،‬نه زن در مقابل مرد؛‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ثانیا این قیمومیت معیار فضیلت نیست‪ ،‬بلکه وظیفه است؛ ثالثا قیم بودن زن و مرد در محور‬ ‫ً‬ ‫اصول خانوادگی است‪ ،‬گاهی زن قیم مرد و گاهی مرد قیم زن است؛ رابعا اگر این ایه به نحو‬ ‫عموم بر قیمومیت مردان بر زنان داللت کند‪ ،‬تخصیص اکثر الزم میاید؛ زیرا در بسیاری از‬ ‫موارد مردان بر زنان قیمومیت ندارند‪( .‬جوادی املی‪)393 :1378 ،‬‬ ‫در این میان‪ ،‬فقهای قدیم امامیه نظری موافق با مذاهب سنی داشتند‪ .‬برای مثال؛ شیخ طوسی‬ ‫در بیان شرط بودن جنسیت مرد برای قاضی‪ ،‬چنین مطرح میکند‪:‬‬ صفحه 89 ‫تحلیلی تطبیقی بر مسئله والیت زنان‪89/ ...‬‬ ‫قاضی باید از دو جهت کامل باشد‪ :‬یکی در خلقت و دیگری در احکام‪ .‬کمال در‬ ‫خلقت این است که بینا باشد و کمال در احکام بدین معناست که بالغ و عاقل‪ ،‬ازاد و‬ ‫مرد باشد؛ پس زن به هیچوجه نمیتواند قاضی شود‪( .‬طوسی‪ ،1407 ،‬ج‪)101 :8‬‬ ‫بنابراین ه مه مذاهب اهل قبل ه واحده‪ ،‬بدون هیچ استثنایی امامت زن را رد کردند‪.‬‬ ‫(ابن حزم‪ ،1416 ،‬ج‪)179 :4‬‬ ‫َ ْ‬ ‫که فرموده است‪« :‬ل ْن یفلح‬ ‫استاد مطهری در رابطه با حدیث اهل تسنن از زبان پیامبر‬ ‫قوم َولوا ْام َرهم امرا ًه» توضیح میدهد که این حدیث از نظر سند و داللت مورد خدشه قرار دارد‬ ‫ً‬ ‫و هر چه گشتیم‪ ،‬معلوم شد که این حدیث اصال در کتب شیعه وجود ندارد؛ یعنی جزو روایات‬ ‫شیعه نیست و در کتب اهل تسنن امده است‪ ،‬راوی نیز مورد اعتماد نیست و علمای اصول‬ ‫میگو یند روایت ثقه معتبر است‪( .‬مطهری‪)260 :1396 ،‬‬ ‫هر چند علمای تشیع معاصر اعم از امام خمینی و امام خامنهای و ایات عظام‪ ،‬خوئی و‬ ‫سیستانی و دیگران بر اهمیت جایگاه اجتماعی و سیاسی زن و تالش او برای تحصیل درجههای‬ ‫علمی و رشد تا کید داشتهاند؛ اما اذعان داشتهاند که زن نمیتواند در حالت عادی مرجع یا‬ ‫قاضی القضات باشد و نظر کلی ایشان بر این منوال است که زن میتواند تا درجه اجتهاد برسد؛‬ ‫ولی نمیتواند مرجع برای مقلدان باشد‪.‬‬ ‫مقام معظم رهبری در این باره فرموده است‪:‬‬ ‫ما برای زن‪ ،‬ارزش واقعی انسانی قائلیم‪ .‬ما میان زن و مرد تفاوتی قائل نیستیم‪.‬‬ ‫معتقدیم زن و مرد هر دو انسانند و میدا ن ت ک امل‪ ،‬پی ش رو یش ا ن باز است ‪.‬‬ ‫( امام خامنهای‪)1368 ،‬‬ ‫بنابراین‪ ،‬دین اسالم در سیر «من الخلق الی الحق» بر این فرض استوار است که در حرکت‬ ‫به سوی خدا هیچ امتیازی میان زن و مرد وجود ندارد و در رسیدن به مقام والیت عظمی نیز‬ ‫فرقی میان زن و مرد نیست و تنها تفاوتی که هست در سیر «من الحق الی الخلق» است؛‬ صفحه 90 ‫‪ /90‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫یعنی در مقام نبوت یا امامت و امارت و قضاوت که از مقامات اجرایی بین خلقند و خداوند مرد‬ ‫را مناسبتر برای این مقامات دانسته است؛ وگرنه باطن نبوت که همان والیت است و همه‬ ‫مقامات در ان نهفته است‪ ،‬زن میتواند بدانجا راه یابد؛ لذا بر اساس عقیده شیعه‪ ،‬فاطمه اطهر‬ ‫از انبیای پیشین برتر دانسته شده است‪( .‬طاهری‪ ،1418 ،‬ج‪)19 :3‬‬ ‫تحلیل رویکرد فقه اسلمی به مسئله رهبری و والیت زنان‬ ‫علمای معاصر تشیع سعی دارند عقبه فقهی مبنی بر حذف یا تحقیر جایگاه زن به صورت کلی‬ ‫را تصحیح کرده و بر اهمیت مشارکت زن و به خصوص زنهای توانمند و متفکر و مجتهد در‬ ‫امور اجتماعی و سیاسی تا کید نمایند؛ به شرط اینکه در راس امور والیتی یا قضایی نباشد‪،‬‬ ‫هر چند ممکن است در اینده و با تغییر شرایط و امکانات‪ ،‬والیت زنان با شرایطی محقق شود‪.‬‬ ‫طرفداران این ایده به داستان ملکه سبا در قران کریم اشاره میکنند و توضیح میدهند چطور‬ ‫با مجلس شورای خود که طرفدار جنگ بوده رفتار کرده و مسیر بهتری را اتخاذ کرده بود‪ .‬با این‬ ‫حال خیلی از علما این استدالل را مورد نقد قرار دادند‪ .‬برای مثال؛ شیخ حافظ محمد انور‪ -‬از‬ ‫علمای اهل تسنن‪ -‬در کتاب خود استناد به ایات الهی مانند ایه ‪ 24‬سوره نمل‪ ،‬قوم سبا را قوم‬ ‫کافر دانسته و تا کید کرده عملکرد و قوانین انها حجت بر مسلمین ایجاد نمیکند؛ همچنانکه‬ ‫خروج عایشه در جنگ جمل و فرماندهی سپاه مقابل امیرالمومنین علی‬ ‫از اجتهادات اشتباه‬ ‫او بوده و از این کار تو به کرده بود‪ .‬پس والیت تام که شامل همه رعیت اعم از مرد و زن می‪-‬‬ ‫باشد‪ ،‬بر زنان جایز نیست و فقط در والیتهای خاص شبیه وزارتهای مختص زنان یا حوزه‪-‬‬ ‫های علمیه زنانه‪ ،‬زنان امکان تصدی امورات را دارند‪( .‬انور‪)1999 ،‬‬ ‫همانطور که در ارای باال مشخص است‪ ،‬علت اصلی این موضوع به انوثت ذاتی زن برمیگردد‬ ‫و در نتیجه‪ ،‬این اراء و فقه مذاهب پنجگانه اسالمی به معنی انتقاص یا کم شمردن زن نیست؛‬ ‫بلکه متناسب با خلقت و تکو ین زن اتخاذ شده است‪ .‬برای مثال‪ ،‬جهاد بر زنان واجب نیست؛‬ ‫پس چطور میتوانند امام باشند‪.‬‬ صفحه 91 ‫تحلیلی تطبیقی بر مسئله والیت زنان‪91/ ...‬‬ ‫از طرف دیگر اگر از لحاظ تکو ین و خلقت‪ ،‬باالتر از زن از لحاظ و یژگیهای جسمانی‬ ‫وجود نداشت‪ ،‬زن برای تصدی امامت مشکلی نداشت؛ ولی با توجه به اینکه شرایط امامت‬ ‫بیشتر متناسب با و یژگیهای مرد است‪ ،‬تصدی امامت به مردان سپرده شده است‪.‬‬ ‫بیان این نکته نیز الزم است که در مذاهب اسالمی فقهایی همچون محمد غزالی (ر‪.‬ک‪:‬‬ ‫غزالی‪ )٤9-٥٢ :٢00٧ ،‬و دیگران پیدا شدهاند که مخالف امامت زن نبودهاند‪ .‬استدالل این‬ ‫علما بر اساس ایات خالفت همچون «والمو ِمنون والمو ِمنات بعضهم او ِلیاء بع ٍض»‬ ‫(تو به‪ ،‬ایه ‪ )71‬و استناد به واقعه جمل و عملکرد عایشه و داستان ملکه سبا و تجارب تاریخی‬ ‫بوده است؛ اما این استداللها نقض شده و طرفداران زیادی ندارند‪.‬‬ ‫در مسئله امامت جماعت زن نیز با توجه به عفاف و حریم شخصی زنان و مردان‪ ،‬نظر‬ ‫مشهور میان علمای مذاهب فقهی اسالمی چنین است که امامت جماعت زن برای زن مجاز‬ ‫است؛ هر چند برخی از فقهای اهل سنت جواز اقتدا را به معنای استحباب اقتدای زن به زن‬ ‫دانسته‪ ،‬برخی جواز اقتدا را همراه با کراهت تلقی نموده‪ ،‬برخی بین نمازهای واجب و مستحب‬ ‫تفصیل قائل شده و برخی نیز به عدم جواز اقتدا فتوا دادهاند‪.‬‬ ‫همچنین اغلب فقهای معاصر امامیه از مجموع روایات شیعه درباره امامت جماعت زن‬ ‫فقط برای زنان‪ ،‬فتوا به جواز داده و تصریح نمودهاند‪ :‬جایز است (امام خامنه ای‪،167 :1400 ،‬‬ ‫مسئله‪ )606‬و بلکه در صورت وجود شرایط برای زن و نبود مرد‪ ،‬با توجه به روایات اهمیت نماز‬ ‫جماعت و اثار ان و نیز روایات خاص درباره امامت زن برای زن‪ ،‬گفتهاند‪ :‬بهتر ان است که زنان‬ ‫نماز را به جماعت امام زن بخوانند‪.‬‬ ‫نتیجه گیری‬ ‫در مذاهب چهارگانه اهل تسنن‪ ،‬تصدی زن به امور سیاسی و اجتماعی از لحاظ فقهی با استناد‬ ‫به روایات و تفسیرهای قرانی و خلقت ذاتی زن رد شده است؛ ولی در مذهب تشیع‪ ،‬هر چند‬ ‫علمای قدیم متفق القول با مذهب اهل تسنن بودند؛ ولی علمای معاصر این حرکت را تکمیل کرده و‬ صفحه 92 ‫‪ /92‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫ضمن تا کید بر اهمیت جایگاه اجتماعی‪ -‬سیاسی زن‪ ،‬بیان نمودهاند که به سختی میتوان جواز‬ ‫رهبری و والیت بر جامعه اسالمی بر زنان را ثابت کرد‪ ،‬چون اصل عدم والیت انسانی بر انسان‬ ‫دیگر است؛ مگر اینکه دلیلی مبنی بر خارج شدن طیفی از این اصل وجود داشته باشد‪.‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬در اینکه گروهی از مردان با شرایط خاصی از تحت شمول این اصل خارج‬ ‫شدهاند‪ ،‬شکی نیست ولی در اینکه ایا زنانی که دارای ان شرایط باشند نیز از تحت این اصل‬ ‫خارج شدهاند یا نه‪ ،‬تردید وجود دارد و تا زمانی که یقین به خروج انان از تحت این اصل‬ ‫حاصل نشود‪ ،‬این اصل همچنان بر زنان حکومت دارد؛ پس با این فرض‪ ،‬زن نمیتواند رهبر یا‬ ‫مرجع و یا قاضی القضات باشد؛ مگر انکه به قوانینی دسترسی پیدا شود که انان را به طور یقین‬ ‫از تحت این اصل خارج کند‪ ،‬چنانکه برخی از مراجع تا کید نمودهاند در فرض شرایط خاصی‬ ‫همچون اصلح بودن زن و یا نبودن مردان واجد شرایط‪ ،‬زن میتواند به رهبری یا امامت برسد‪.‬‬ ‫فهرست منابع‬ ‫‪ .1‬قران کریم‪.‬‬ ‫‪ .2‬انور‪ ،‬حافظ محمد ( ‪ .)1999‬والیه المراه فی الفقه اْلسلمی‪ .‬ر یاض‪ :‬موسسه دار بلنسیه‬ ‫للنشر والتوزیع‪.‬‬ ‫‪ .3‬ابن جوزی‪ ،‬ابو الفرج عبدا ل رحمن ( ‪ .)1418‬کشف المشکل من حدیث الصحیحین‪.‬‬ ‫ریاض‪ :‬دار الوطن‪.‬‬ ‫‪ .4‬ابن حجر عسقالنی‪ ،‬احمد بن علی (‪ .)1379‬فتح الباری شرح صحیح البخاری‪ .‬المصحح‪:‬‬ ‫محب الدین الخطیب‪ .‬بیروت‪ :‬دار المعرفه‪.‬‬ ‫‪ .5‬ابن حزم اندلسی‪ ،‬علی ابن احمد (‪ .)١٤١٦‬الفصل فی الملل والهواء والنحل‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .6‬ابن قدامه المقدسی‪ ،‬عبدالله (‪ .)1404‬المغنی و الشرح الکبیر علی متن المقنع‪ .‬بیروت‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .7‬امام خامنهای‪ ،‬سید علی (‪ .)1400‬اجوبه اْلستفتائات‪ .‬چاپ‪ .13‬تهران‪ :‬انتشارات انقالب اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .8‬تارنمای امام خامنهای‪ .‬به نشانی‪https://khamenei.ir :‬‬ ‫‪ .9‬ایجی‪ ،‬میر سید شریف (‪ .)1325‬شرح المواقف‪ .‬قم‪ :‬منشورات الشریف الرضی‪.‬‬ ‫‪ .10‬جوادی املی‪ ،‬عبدالله (‪ .)1378‬زن در اینه جلل و جمال‪ .‬قم‪ :‬دار الهدی‪.‬‬ صفحه 93 ‫تحلیلی تطبیقی بر مسئله والیت زنان‪93/ ...‬‬ ‫‪ .11‬الدمشقی العثمانی الشافعی‪ ،‬محمد بن عبدالرحمن (‪ .)1407‬رحمه المه فی اختلف الئمه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .12‬طاهری‪ ،‬حبیب الله (‪ .)1418‬حقوق مدنی‪ .‬چاپ‪ .2‬قم‪ :‬دفتر انتشارات اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .13‬طباطبایی‪ ،‬سید محمد حسین (‪ .)1417‬المیزان فی تفسیر القران‪ .‬چاپ‪ .5‬قم‪ :‬دفتر انتشارات اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .14‬الطحطاوی‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)2017‬حاشیه الطحطاوی علی الدر المختار شرح تن ویر‬ ‫البصار فی مذهب المام ابی حنیفه النعمان‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .15‬طوسی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)1407‬الخلف‪ .‬قم‪ :‬دفتر انتشارات اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .16‬غزالی‪ ،‬امام محمد (‪ .)٢00٧‬السنه النبویه بین اهل الفقه واهل الحدیث‪ .‬قاهره‪ :‬دار الشروق‪.‬‬ ‫‪ .17‬الفاسی‪ ،‬محمد بن احمد (‪ .)1432‬اْلتقان واْلحکام شرح تحفه الحکام فی نکت العقود‬ ‫والحکام‪ .‬قاهره‪ :‬دار الحدیث‪.‬‬ ‫‪ .18‬فخر رازی‪ ،‬محمد بن عمر (‪ .)1421‬التفسیر الکبیر‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .19‬قرطبی‪ ،‬شمس الدین (‪ .)1384‬الجامع لحکام القران (تفسیر القرطبی)‪ .‬المحقق‪ :‬احمد البردونی‬ ‫و ابراهیم اطفیش‪ .‬قاهره‪ :‬دار الکتب المصریه‪.‬‬ ‫‪ .20‬مطهری‪ ،‬مرتضی (‪ .)1396‬نظام حقوق زن در اسلم‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات صدرا‪.‬‬ صفحه 94 صفحه 95 ‫جایگاه و موضع قضاوت زنان از منظر ادله تشیع‬ ‫هدی ریاض الحکیم (عراق)‪ ،١‬مجتبی عفتی (ایران)‪٢‬‬ ‫تاریخ دریافت‪1400/04/13 :‬‬ ‫تاریخ پذیرش‪1400/10/28 :‬‬ ‫چکیده‬ ‫صالحیت زنان برای تصدی پست قضاوت از جمله امور چالشبرانگیز در فقه اهل تسنن و اهل‬ ‫تشیع است و همواره گروهی موافق و گروهی مخالف وجود دارند که هر یک برای اثبات ادعای‬ ‫خود به دالیلی تمسک کردهاند‪ .‬در همین راستا‪ ،‬پژوهش حاضر به روش توصیفی‪ -‬تحلیلی بوده‬ ‫و رو یکرد پژوهشگر‪ ،‬استفاده از متون فقهی و حقوقی موجود برای بررسی قضاوت زنان از منظر‬ ‫ادله شیعه و فقهای فقه امامیه بوده و جمعاوری اطالعات نیز به روش اسنادی و کتابخانهای‬ ‫انجام شده و برای انجام ان از منابع دست اول شامل تالیف فقهای مورد استناد و اسناد نوشتاری‬ ‫و الکترونیکی استفاده شده است‪ .‬یافتههای پژوهش نشان میدهد که عدم جواز قضاوت زنان از‬ ‫مسلمات فقهی نیست و مسئلهای اختالفی است‪.‬‬ ‫واژگان کلیدی‪ :‬قضاوت‪ ،‬قضاوت زنان‪ ،‬ادله تشیع‬ ‫مقدمه‬ ‫کلیدواژه قضاوت از قضا گرفته شده است؛ هرچند در لغت عرب با این معنا استعمال نشده و‬ ‫فارسیزبانان از ان معنای مصدری اراده کردهاند که حکم نمودن و داوری کردن معنا میدهد‪.‬‬ ‫(معین‪ ،1391 ،‬ج‪)2‬‬ ‫‪ .١‬دانشجو ی کارشناس ی گروه فقه و اصول ‪ ،‬دانشکده فقه اسالم ی ‪ ،‬جامع ه ا لمصطفی‬ ‫دانش گاه مجازی المصطفی‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( hu.alhakim@gmail.com ،‬نو یسنده مسئول)‬ ‫‪ .٢‬مدرس گروه فقه و اصول‪ ،‬دانشکده فقه خانواده‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المصطفی‬ ‫العا لمیه‪،‬‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪MoGtaba_EFFATI@yahoo.com ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬دانشگاه مجازی‬ صفحه 96 ‫‪ /96‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫لفظ قضا در لغت‪ ،‬معانی گوناگونی دارد؛ از جمله حکم‪ ،‬امر‪ ،‬الزام‪ ،‬خلق‪ ،‬فراغ و ادا کردن؛‬ ‫اما در اصطالح‪ ،‬هر یک از فقهای مکاتب فقهی‪ ،‬واژه قضا را به گونهای خاص تعریف کردهاند و‬ ‫حتی ممکن است فقیهان یک مکتب نیز در تعریف اصطالح قضا اندیشهای یکسان نداشته‬ ‫باشند و تعاریف متفاوتی ارائه دهند‪( .‬شهید ثانی‪ ،1418 ،‬ج‪)325 :13‬‬ ‫برخی از فقهای امامی در تعریف قضا گفتهاند‪:‬‬ ‫ان والیت و قدرت شرعی است که اختصاص به کسانی دارد که نسبت به جزئیات‬ ‫قوانین شرعی‪ ،‬اهلیت فتوی دارند و این والیت نسبت به اشخاص معینی است که‬ ‫حقوقشان باید اثبات گردد‪( .‬الفاضل االبی‪ ،1408 ،‬ج‪)492 :2‬‬ ‫برخی قضاوت کردن را همان داوری نمودن و حکم کردن میدانند؛ البته از طرف کسی که‬ ‫اهلیت ان را داشته باشد‪ .‬فقهای حنفی گفتهاند که فصل خصومت میان طرفین و قطع منازعه‬ ‫انها قضا نام دارد‪( .‬ابن عابدین‪ ،1421 ،‬ج‪)352 :5‬‬ ‫فقهای شافعی در تعریف قضاوت گفتهاند‪ :‬فصل خصومت بین طرفین دعوی که توسط‬ ‫حکم خدا صورت میگیرد‪( .‬شربینی خطیب‪ ،‬ج‪)٣٧٢ :٤‬‬ ‫مالکیه و حنبلیه نیز قضا را بیان حکم شرعی و الزام به ان معنا کردهاند‪( .‬حطاب‪ ،‬ج‪)8٦ :٦‬‬ ‫در این مقاله سعی شده عالوه بر شمردن شروط قاضی‪ ،‬به بررسی دالیل مخالفان قضاوت‬ ‫زنان و انتقاد انها نسبت به مسئله پرداخته شود‪ .‬به طور کلی‪ ،‬درباره قضاوت زنان اثاری به رشته‬ ‫تحریر درامده است که به برخی از انها اشاره میشود‪:‬‬ ‫• معرفت (‪« ،)١٣٧٦‬بررسی مسئله شایستگی زنان برای قضاوت»‬ ‫• مهرپور (‪« ،)١٣٧٦‬بحثی پیرامون قضاوت زن»‬ ‫• بهرامی خوشکار (‪« ،)١٣8١‬قضاوت و شهادت زنان در مکاتب فقهی»‬ ‫• مومنی (‪« ،)١٣8٥‬ایه حلیه و قضاوت زن»‬ ‫• زرگوشنسب (‪« ،)١٣8٦‬بررسی تطبیقی مسئله قضای زن از دیدگاه فقهای خاصه و عامه»‬ صفحه 97 ‫جایگاه و موضع قضاوت زنان‪97/ ...‬‬ ‫شروط قضاوت‬ ‫نخستین شرط‪ ،‬بلوغ است که علما بر ان اتفاق نظر دارند و بر ان ادعای اجماع کردهاند؛ شرط‬ ‫دوم عقل است که همه فقها ان را الزم و ضروری میدانند‪ .‬ادلهای که قابلیت استناد برای این‬ ‫شرط را داشته باشد‪ ،‬سنت و اجماع است‪( .‬حر عاملی‪ ،1403 ،‬ج‪)32 :1‬‬ ‫سومین شرط‪ ،‬باایمان بودن قاضی است که ادله ان کتاب‪ ،‬سنت و اجماع است‪( .‬همان‪،‬‬ ‫ج‪)101 :18‬‬ ‫چهارمین شرط‪ ،‬عدالت است که بیشتر فقها ان را متذکر شدهاند و ادله استنادی ان نیز سنت‬ ‫و اجماع است‪( .‬همان‪ ،‬ج‪)8 :18‬‬ ‫پنجمین شرط‪ ،‬طهارت مولد و حاللزاده بودن قاضی است که ادله ان اجماع است‪.‬‬ ‫شرط ششم‪ ،‬عالم و مجتهد بودن قاضی است و ادله استنادی ان کتاب‪ ،‬سنت و اجماع‬ ‫است‪( .‬همان‪ ،‬ج‪ ،18‬باب ‪)1‬‬ ‫همچنین توانایی کتابت‪ ،‬حریت‪ ،‬قوه بصر‪ ،‬نطق و سمع داشتن از دیگر شرایط قاضی است‬ ‫که ادله استنادی ان‪ ،‬اجماع است؛ (همان‪ ،‬ج‪ )20-21 :18‬ذکورت نیز یکی دیگر از مهمترین‬ ‫شروط قاضی است‪.‬‬ ‫به طور کلی‪ ،‬بیشتر فقها قائل به عدم جواز قضاوت زنان هستند و برای اثبات ان به ایات‬ ‫قران‪ ،‬روایات‪ ،‬اصل‪ ،‬اجماع و ادله دیگر استناد کردهاند‪.‬‬ ‫در یک دستهبندی تجمیعی‪ ،‬درباره قضاوت زنان سه رو یکرد مطرح شده است‪:‬‬ ‫• عدم جواز قضاوت زنان به طور کلی‬ ‫• جواز قضاوت زنان به طور عام‬ ‫• جواز قضاوت زنان در اموری که شهادتشان پذیرفته است‪.‬‬ ‫طرفداران رو یکرد اول به ایات و روایات و ادله دیگر استناد کردهاند؛ اما فقهای شیعه و سنی‬ ‫بر ادله ایشان انتقاد کردهاند و برخی از فقها به رد عدم جواز قضاوت زنان پرداختهاند‪.‬‬ صفحه 98 ‫‪ /98‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫ادله مخالفان با جواز قضاوت زنان‬ ‫‪ .1‬ایات قران کریم‬ ‫فقهایی که قائل به عدم جواز قضاوت زنان شدهاند‪ ،‬برای اثبات نظریه خو یش به ایات‪،‬‬ ‫روایات‪،‬اجماع‪ ،‬اصل و برخی ادله دیگر استناد کردهاند که به دلیل زیاد بودن ادله‪ ،‬تنها به ایات‬ ‫قرانی اشاره میشود و سایر ادله به اجمال بیان میشوند‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫یکی از ایات مورد استناد مخالفان قضاوت زنان‪ ،‬ایه « ِّ‬ ‫النس ِاء ِبما‬ ‫الرجال قوامون علی ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫فضل الله بعضهم عل َٰی بع ٍض» است (نساء‪ ،‬ایه ‪ )34‬که مورد استناد شماری از فقها از جمله‬ ‫ابن کثیر‪ ،‬طبرسی‪ ،‬گلپایگانی و عالمه طباطبایی قرار گرفته است‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬این کثیر‪1403 ،‬؛‬ ‫طبرسی‪1427 ،‬؛ گلپایگانی‪1405 ،‬؛ طباطبایی‪)1393 ،‬‬ ‫این دسته معتقدند طبق این ایه شریفه‪ ،‬سرپرستی زنان به مردان واگذار شده است و مردان به‬ ‫لحاظ برتریهایی که در علم‪ ،‬عقل و تدبیر امور دارند و الزمه قیمومیت و سلطه ایشان است‪،‬‬ ‫بر زنان والیت و سلطه دارند و از انجا که قضاوت نوعی از والیت و سلطه است‪ ،‬اگر مقام‬ ‫قضاوت به زنان سپرده شود‪ ،‬زنان بر مردان وال یت و قیمومت و سرپرستی خواهند داشت و این‬ ‫مسئله با این ایه مغایر است‪.‬‬ ‫در مقام پاسخ باید گفت که قوام به معنای والیت و حکومت و سلطه نیست؛ چه اینکه‬ ‫برخی دانشمندان علم لغت‪ ،‬واژه قوام را به معنی متکفل امر کسی شدن‪ ،‬برطرف کردن حاجت‬ ‫و کسی که محافظت و اصالح میکند نیز اوردهاند‪ .‬پس واژه قوام معانی بسیاری دربر میگیرد و‬ ‫فقط به معنای سلطه و قیمومیت نیست‪ .‬از طرفی‪ ،‬با تامل در این ایه دریافت میشود که دو علت‬ ‫برای این حکم بیان شده است‪ :‬نخست فضل و برتری و دوم نفقه‪.‬‬ ‫بنابراین حکم‪ ،‬معلول دو علت است و هر یک از دو علت به تنهایی موجب حکم نمیشود‪.‬‬ ‫بیان این نکته نیز الزم است که قوام به معنی سرپرست است؛ یعنی کسی که مدیریت خانه بر‬ ‫عهده اوست و مایحتاج ضروری خانواده را براورده میکند‪ ،‬نه سلطه داشتن‪ .‬با این وصف‪،‬‬ ‫قانونگذار مرد را مکلف به براورده کردن حاجت زن نموده و قانون را طوری وضع و جعل کرده است‬ صفحه 99 ‫جایگاه و موضع قضاوت زنان‪99/ ...‬‬ ‫که تحمل کارهای سخت زندگی بر دوش زن نباشد و مرد در نقش تکیهگاه و پناهگاه‪ ،‬احتیاجات‬ ‫زن را برطرف کند‪.‬‬ ‫یکی دیگر از ایاتی که مخالفان قضاوت زنان به ان ارجاع دادهاند‪ ،‬ایه «وقرن ِفی بیو ِتک ِّن‪»...‬‬ ‫است‪( .‬احزاب‪ ،‬ایه ‪)33‬‬ ‫در این خصوص‪ ،‬سید قطب در حالی که خروج زن از خانه را تا حد ضرورت نفی نمیکند؛‬ ‫اما ضرورتی درباره قاضی شدن زن نمیبینند و ایت الله گلپایگانی نیز این ایه را دلیل مخالفت با‬ ‫قضاوت زنان قرار داده و معتقد است قضاوت زن مستلزم خروج وی از خانه‪ ،‬اختالط با مردان و‬ ‫بلند کردن صوت و مجادله با مردان است که مغایر با نص ایه و شرع مقدس اسالم است‪.‬‬ ‫در نقطه مقابل‪ ،‬موافقان حضور زنان در منصب قضاوت بر این باورند که با بررسی صدر ایه‬ ‫شریفه مشخص میشود که این ایه فقط درباره زنان پیامبر‬ ‫نازل شده است و مخاطب ایه‪،‬‬ ‫تنها زنان حضرت به دلیل نسبت ایشان با حضرت است‪.‬‬ ‫چنانکه در صدر ایه امده است‪ ،‬همسران پیامبر‬ ‫همچون زنان معمولی نیستند؛ اما‬ ‫برخی مفسران حکم این ایه را به همه زنان تعمیم میدهند‪ .‬برخی نیز معتقدند ادعای فقهای‬ ‫ً‬ ‫قائل به این نظر ان است که زنان مطلقا نمیتوانند عهدهدار منصب قضا شوند؛ اما اگر زنان در‬ ‫میان زنان دیگر به قضاوت بنشینند‪ ،‬محذوری نخواهند داشت؛ زیرا الزمه این فعل اختالط با‬ ‫مردان نیست و مفسدهای در پی ندارد‪ .‬همچنین فعل امری که در این ایه به کار رفته است‪ ،‬به این‬ ‫ً‬ ‫معنا نیست که زنان اصال حق بیرون رفتن ندارند؛ بلکه به این امر اشاره دارد که در زندگی زنان‪،‬‬ ‫اصل و اساس بر خانه و خانواده است و مکانهای دیگر غیر از خانه‪ ،‬استثنا بر این اصل هستند‪.‬‬ ‫سومین ایهای که مخالفان قضاوت زنان به ان استناد کردهاند‪ ،‬ایه «و ِل ِّلرج ِال علی ِه ِّن‬ ‫ِ‬ ‫ٌ‬ ‫درجه‪ »...‬است‪( .‬بقره‪ ،‬ایه ‪)228‬‬ ‫بر اساس ایه شریفه‪ ،‬مخالفان قضاوت زنان معتقدند که مردان در مقایسه با زنان از مرتبتی‬ ‫باالتر برخوردارند‪ .‬الزمه قضاوت زنان این است که ایشان در مقام و مرتبتی باالتر از مردان قرار‬ ‫گیرند که این امر با نص ایه شریفه و در نتیجه شرع مقدس اسالم مغایر است‪.‬‬ صفحه 100 ‫‪ /100‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫سید قطب معتقد است این ایه درباره زنان مطلقه است و اینکه حق رجوع در طالق با مردان‬ ‫است و مردان بر زنان برتری دا رند؛ به دلیل اینکه میتوانند پس از طالق رجوع کنند‪.‬‬ ‫همچنین مرحوم طبرسی در تفسیر خود درباره این ایه مینو یسد‪ :‬زنان بر عهده مردان حقوقی‬ ‫دارند‪ ،‬همانطور که مردان حقوقی بر عهده زنان دارند‪ .‬در این ایه مسائلی بیان شده است که‬ ‫درباره زندگی زناشو یی است و ایشان در پایان بیان میکند که مراد از برتری مردان بر زنان‪،‬‬ ‫برتری ایشان در اموری مانند ارث است‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬طبرسی ‪)1427،‬‬ ‫برخی دیگر معتقدند هر چند این ایه با مسائل خانوادگی ارتباط تنگاتنگی دارد و با توجه به‬ ‫تفاسیر‪ ،‬این مهم به دست میاید؛ اما با این همه بیان کننده نوعی برتری مردان بر زنان در بیرون‬ ‫از خانه است‪ .‬انان معتقدند اگر در خانواده با عقد نکاح این حقوق ثابت باشد‪ ،‬در بیرون از‬ ‫خانواده به اولو یت ثابت است؛ زیرا چگونه ممکن است زنی بر مردی بیگانه برتری و والیت یابد‬ ‫تا بتوان حکم کرد که زنان میتوانند قضاوت کنند؛ بنابراین اصل لفظی داللت بر این میکند که‬ ‫مردان بر زنان‪ ،‬نوعی برتری دارند‪.‬‬ ‫در پاسخ به این برداشت‪ ،‬چنین بیان میشود‪ :‬همانطور که سید قطب در اثر «فی ظالل‬ ‫القران» اورده است‪ ،‬این ایه ارتباطی به قضاوت زنان ندارد و مربوط به تعهدات میان زوجین‬ ‫است و برتری و درجه مرد را در امر رجوع بعد از طالق بیان میکند و صدر ایه شریفه نیز درباره‬ ‫احکامی مربوط به زنان مطلقه و طالق رجعی است که میفرماید حقوق زنان مطلقه همان‬ ‫حقوق مردان است و مردان در طالق رجعی‪ ،‬برتری و درجهای دارند و ان این است که حق‬ ‫رجوع در عده طالق رجعی به مردان اختصاص دارد‪ .‬همچنین لفظ «درجه» به صورت نکره در‬ ‫سیاق اثبات بیان شده است و طبق قواعد زبان عربی‪ ،‬داللتی بر عموم ندارد تا بتوان حکم را به‬ ‫غیر از خانواده و تمامی امور و مناصب اجتماعی تسری داد و از ان عدم جواز قضاوت زنان را‬ ‫مستفاد نمود‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬سید قطب‪)1400 ،‬‬ ‫ِّ‬ ‫چهارمین ایهای که مخالفان قضاوت زنان به ان استناد کردهاند‪ ،‬ایه «اومن ینشوا ِفی ٱل ِحلی ِه‬ ‫ین» است‪( .‬زخرف‪ ،‬ایه ‪)18‬‬ ‫وهو ِفی ٱل ِخص ِام غیر م ِب ٍ‬ صفحه 101 ‫جایگاه و موضع قضاوت زنان‪101/ ...‬‬ ‫برداشتهایی که مخالفان قضاوت زنان از این ایه دارند و ان را اساس مخالفت خود قرار‬ ‫ً‬ ‫دادهاند‪ ،‬این است که اوال زنان همواره شخصیت و کمال خود را در زیور و اراستن خود میبینند‬ ‫ً‬ ‫و ثانیا زنان دستخوش احساسات بوده و در گرداب حوادث و پیشامدهای ناگوار از احساسات‬ ‫خو یش تبعیت نموده و مغلوب ان میشوند؛ بنابراین با توجه به این صفات‪ ،‬زنان اهلیت این امر‬ ‫را که متصدی امرمهم قضاوت شوند‪ ،‬ندارند‪( .‬حسینی حائری‪)68 :1381 ،‬‬ ‫ً‬ ‫در پاسخ به این زاو یه دید‪ ،‬چنین بیان میشود که اوال مفاد ایه ناظر به عقیده اعراب جاهلی‬ ‫درباره زنان است و ارتباطی با بیان حقیقت زن در شرع مقدس اسالم ندارد‪ ،‬همچنانکه خداوند‬ ‫با استفاده از ذهنیات خود این اشخاص انان را خطاب قرار داده و این ذهنیت را نکوهش میکند؛‬ ‫ً‬ ‫ثانیا تابع احساسات بودن‪ ،‬امری نسبی است و بسیار دیده شده که در شرایط یکسان‪ ،‬مردان‬ ‫بیشتر از زنان تابع احساسات شده و عنان عقل از دست دادهاند و برعکس‪ ،‬زنان در همان شرایط‬ ‫بسیار عاقالنه و به دور از احساسات رفتار کردهاند‪.‬‬ ‫از این نمونهها در تاریخ اسالم فراوان است؛ مانند عملکرد ام سلمه در قضیه صلح حدیبیه‪،‬‬ ‫ازاداندیشی اسیه همسر فرعون‪ ،‬و یژگیهای بلقیس و اعمال و سخنان حضرت زینب‬ ‫پس از‬ ‫واقعه عاشورا که همگی نشان دهنده این است که کلی بودن این سخنان جای تامل دارد‪.‬‬ ‫‪ .2‬روایات اسلمی‬ ‫عالوه بر ایات قرانی‪ ،‬روایاتی نیز محل استناد مخالفان قضاوت زنان قرار گرفته است که به‬ ‫برخی از این روایات اشاره میشود‪.‬‬ ‫نخستین روایتی که مخالفان قضاوت زنان به ان استناد میکنند‪ ،‬روایتی است که ابابکره از‬ ‫نقل کرده است‪ .‬در سبب صدور این حدیث اورده است که چون به حضرت خبر‬ ‫رسول الله‬ ‫ٌ ِّ‬ ‫رسید که مردم ایران دختر کسری را به پادشاهی پذیرفتهاند‪ ،‬فرمود‪« :‬لن یف ِلح قوم ولوا امرهم‬ ‫ً‬ ‫امراه»‪( .‬ابن حنبل‪ ،1416 ،‬ج‪ ،5‬ح‪)20462‬‬ صفحه 102 ‫‪ /102‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫از فقهای شیعه‪ ،‬شیخ طوسی‪ ،‬شهید ثانی‪ ،‬طبرسی‪ ،‬نجفی‪ ،‬سید علی طباطبایی‪ ،‬نراقی‪،‬‬ ‫مالعلی کنی و سید بحر العلوم این حدیث را دلیل مخالفت خود با قضاوت زنان میدانند و‬ ‫معتقدند این حدیث افاده نهی میکند و لفظ «امرهم» شامل تمامی امور مسلمانان میشود که‬ ‫قضاوت نیز یکی از انان است‪.‬‬ ‫بر این اساس‪ ،‬زن از هر گونه والیت مانند حکومت و قضاوت نهی شده است؛ زیرا زنان‬ ‫شایستگی و اهلیت والیت را ندارند و مردم نیز نباید والیتهایی مانند حکومت و قضاوت را به‬ ‫زنان بسپارند؛ زیرا بر مردم واجب است که از هر چه که سبب فقدان فالح و رستگاری میشود‪،‬‬ ‫پرهیز کنند‪.‬‬ ‫روایت دیگری که مخالفان به ان استناد کردهاند‪ ،‬حدیثی است با عنوان وصیت پیامبر اکرم‬ ‫به امام علی که حضرت فرمودند‪:‬‬ ‫ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫ُّ‬ ‫یض‬ ‫«یا ع ِلی! لیس علی النس ِاء جمعه وال جماعه وال اذان وال ِاقامه وال ِعیاده م ِر ٍ‬ ‫ٌ‬ ‫وال اتباع جنازه وال هرول ٌه بین ا َّ‬ ‫لصفا والمرو ِه وال ِاس ِتلم الحجر وال حلق وال تولی‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫القض ِاء وال تستشار وال تذبح ِاال ِعند الضرور ِه وال تجهر ِبالتل ِبی ِه وال ت ِقیم ِعند قبر‬ ‫ٍ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫وال تسمع الخطبه وال تتولی ال َّتز ِویج وال تخرج ِمن بی ِت زو ِجها ِاال ِب ِاذ ِن ِه ف ِان‬ ‫ً َّ‬ ‫َّ‬ ‫خرجت ِبغیر ِاذ ِن ِه لعنها الله وجبر ِئیل و ِمیک ِائیل وال تع ِطی ِمن بی ِت زو ِجها شیئا ِاال‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫ٌ‬ ‫اخط و ِان کان ظ ِالما لها»؛ (صدوق‪ ،1362 ،‬ج‪)511 :3‬‬ ‫ِب ِاذ ِن ِه وال ت ِبیت وزوجها علیها س ِ‬ ‫یا علی! زنان را وظیفه نماز جمعه خواندن نیست و نه به نماز جماعت رفتن و نه اذان‬ ‫گفتن و نه اقامه گفتن و نه عیادت بیمار و نه دنبال جنازه رفتن و نه در میان صفا و مروه‬ ‫هروله کردن و نه حجر االسود را لمس نمودن یا بوسیدن و نه سر تراشیدن و نه منصب‬ ‫قضاوت را متصدی شدن و نباید مورد مشورت قرار بگیرد و سر حیوانی را نباید ببرد‪،‬‬ ‫مگر در حال ناچاری و لبیکهای احرام را نباید بلند بگو ید و نباید نزد قبری بایستد و‬ ‫نباید خطبه را بشنود و نه کار ازدواج به دست گیرد و نباید از خانه شوهرش بیرون رود‬ ‫مگر با اجازه شوهر و چنانچه بی اجازه شوهرش بیرون رفت‪ ،‬خدا و جبرئیل و‬ صفحه 103 ‫جایگاه و موضع قضاوت زنان‪103/ ...‬‬ ‫میکائیل او را لعنت خواهند کرد و نباید از خانه شوهرش چیزی به کسی بدهد مگر با‬ ‫اجازه شوهر و شبی را سر ببالین نگذارد در حالی که شوهرش نسبت به او خشمگین‬ ‫باشد‪ ،‬اگر چه شوهر به او ستم کرده باشد‪.‬‬ ‫فقها درباره این حدیث مواضع متفاوتی داشتهاند؛ دسته اول با توجه به «وال تولی القضاء» به‬ ‫ممنوعیت قضاوت زنان رای دادهاند‪ ،‬اما به این حدیث استناد نکردهاند‪ .‬دسته دوم ضمن انکه به‬ ‫ممنوعیت قضاوت زنان فتوی دادهاند‪ ،‬این حدیث را جزو ادله خود قرار دادهاند و گروه سوم نیز‬ ‫ضمن انکه قضاوت زنان را مطرح میکنند‪ ،‬به ضعف دلیل از نظر سند و داللت اشاره میکنند‪.‬‬ ‫چنانچه بیان شد‪ ،‬برخی از روایات مرسله بوده و از لحاظ سند ضعیف بودند؛ برخی دیگر‬ ‫از لحاظ داللت قاصر بودند یا ربطی به قضاوت نداشتهاند و یا اینکه داللت بر ممنوعیت‬ ‫قضاوت زنان نداشتهاند‪ ،‬لذا نمیتوان به وسیله شهرت سند انها را جبران کرد‪.‬‬ ‫به طور کلی‪ ،‬بسیاری از فقها داللت روایات بر عدم جواز قضاوت زن را مخدوش دانستهاند؛‬ ‫همچنانکه نو یسنده «فقه القضاء» مینو یسد‪ :‬همه این دالیل جای خدشه و بحث و نظر دارند‪.‬‬ ‫(موسوی اردبیلی‪)83 :1381 ،‬‬ ‫‪ .3‬مسئله اجماع‬ ‫اجماع یکی از منابع استنباط حکم شرعی به شمار میرود و به معنی اتفاق نظر فقهی بر احکام‬ ‫شرعی است‪ .‬فقهای اسالم اجماع را در ردیف سنت و عقل قرار دادهاند و به نظر میرسد مهمترین‬ ‫و عمدهترین دلیل بر شرط ذکورت‪ ،‬اجماع است؛ همچنانکه شیخ انصاری تنها دلیل را اجماع‬ ‫دانسته و مقدس اردبیلی اجماع را ثابت ندانسته است‪.‬‬ ‫اجماع از نظر فقهای امامیه با اجماع دانشمندان اهل سنت تفاوت جوهری و ماهوی دارد؛‬ ‫از نظر فقهای شیعه‪ ،‬اجماع به خودی خود دارای حجیت و اعتبار نیست و فقط زمانی یکی از‬ ‫منابع استنباط حکم شرعی است که قول معصوم در میان مجمعین باشد و تعداد اجماع کنندگان‬ ‫نیز تاثیری در حجیت اجماع ندارد‪.‬‬ صفحه 104 ‫‪ /104‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫بر این اساس محقق حلی بیان میکند که اگر در میان گفتار صد نفر از فقها‪ ،‬بیان معصوم‬ ‫نباشد‪ ،‬کالم فقها به هیچ وجه حجت نیست؛ اما اگر سخن دو فقیه به همراه قول معصوم باشد‪،‬‬ ‫قول این دو نفر حجت است‪( .‬حلی‪ ،1389 ،‬ج‪)31 :1‬‬ ‫بررسی شرط ذکورت در قضاوت‬ ‫در زمان فقدان معصوم‪ ،‬برای جلوگیری از ایجاد هرج و مرج در جامعه باید قاضیان عالم و‬ ‫عادلی باشند که در صورت لزوم به داوری میان مردم بپردازند و خصومت میان انها را حل و‬ ‫فصل کنند‪ .‬روایاتی نیز درباره ضرورت وجود قاضی وجود دارد؛ از جمله‪:‬‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫ور ول ِکن انظروا ِالی رجل ِمنکم یعلم‬ ‫ج‬ ‫ال‬ ‫ل‬ ‫ه‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ضا‬ ‫حاکم بعضکم بع‬ ‫ِ‬ ‫« ِای اکم ان ی ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫اضیا فت ح اکموا ِا لی ِه»؛‬ ‫ق‬ ‫ه‬ ‫ت‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫ج‬ ‫د‬ ‫ق‬ ‫ی‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫ف‬ ‫م‬ ‫ک‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ب‬ ‫ه‬ ‫و‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫ج‬ ‫ا‬ ‫ف‬ ‫ا‬ ‫ان‬ ‫ای‬ ‫ض‬ ‫ق‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ئا‬ ‫ِ‬ ‫شی ِ‬ ‫ِ‬ ‫(طوسی‪ ،1424 ،‬ج‪ )245 :6‬مبادا فردی از شما از دیگری نزد حاکم جور شکایت کند‪،‬‬ ‫بلکه ببینید چه کسی از خود شما با احکام و داوریهای ما اشناست‪ ،‬او را میان خود داور‬ ‫قرار دهید‪ ،‬زیرا که من او را قاضی شما قرار دادهام‪ ،‬پس برای داوری میان خود نزد او رو ید‪.‬‬ ‫عبارت «انظروا الی رجل» و «اجعلوا بینکم رجال» در روایت دیگری از امام صادق‬ ‫ً‬ ‫ظاهرا و به عقیده برخی از فقها‪ ،‬حکایت از این دارد که حضرت‪ ،‬مردان را برای تصدی منصب‬ ‫قضا برگزیده است و بانوان نمیتوانند متصدی منصب قضا شوند‪.‬‬ ‫برخی فقها با استناد به این روایت‪ ،‬مردان را نیز از اصل عدم جواز حکومت کسی بر دیگری‪،‬‬ ‫با توجه به دالیل ارائه شده خارج کردهاند؛ اما درباره زنان مطلبی بیان نکردهاند و معتقدند دلیلی‬ ‫وجود ندارد که از طریق ان زنان را از اصل خارج کرد؛ بنابراین اصل عدم حکومت و قضاوت‬ ‫انان است‪.‬‬ ‫در پاسخ به این قضیه‪ ،‬محقق خو یی بیان نموده است که فضای صدور حدیث و مفاد ان‬ ‫بیانگر این مطلب است که امام صادق‬ ‫حکومت امو یان و عباسیان را نامشروع دانسته است‬ ‫و درصدد نهی از رجوع به حاکمان جور بودهاند و در مقام بیان ان نبودهاند که در این روایات‪،‬‬ صفحه 105 ‫جایگاه و موضع قضاوت زنان‪105/ ...‬‬ ‫کلیدواژه «رجل»‪ ،‬قضاوت را برای مردان جعل و ان را از زنان سلب کنند؛ لذا لفظ هیچگونه‬ ‫موضوعیتی ندارد و نمیتوان با استناد به ان قضاوت را در مردان محصور کرد‪.‬‬ ‫واژه «رجل» در این روایات از باب غلبه بوده است و موضعیت ندارد و نمیتوان با استفاده از‬ ‫این روایات حق قضاوت را در مردان محصور نمود‪( .‬خوئی‪ ،1418 ،‬ج‪)187 :1‬‬ ‫همچنین در مقبوله عمر بن حنظله از امام صادق‬ ‫نقل شده است که باید شخصی را‬ ‫بیابند که احادیث معصومین را روایت نموده و در حرام و حالل نظر کند و به احکام ایشان اشنا‬ ‫باشد و در این صورت به داوری او راضی شوند که او حاکم بر مردم است‪( .‬حر عاملی‪،1403 ،‬‬ ‫ج‪)99 :18‬‬ ‫این عبارت حضرت‪ ،‬عام است و همانطور که قضاوت مردان را دربر میگیرد‪ ،‬قضاوت زنان‬ ‫ٌ‬ ‫را نیز شامل میشود‪ .‬افزون بر ان‪ ،‬اطالق ایاتی از قران کریم از جمله ایه « ِرجال ال تل ِه ِیهم‬ ‫ِّ‬ ‫ٌ‬ ‫ِتجاره وال بی ٌع عن ِذکر الل ِه» (نور‪ ،‬ایه ‪ )37‬و ایات ‪ 135‬و ‪ 58‬سوره نساء و ایه ‪ 5‬سوره مائده نیز‬ ‫ِ‬ ‫بر این امر داللت دارد که قضاوت به جنسیت ربطی ندارد و جایی برای رجوع به اصل نیست‪.‬‬ ‫با توجه به مجموع ادله بیان شده درباره قضاوت زنان‪ ،‬این مطلب حاصل میاید که مسئله‬ ‫جواز یا عدم جواز قضاو ت زنان یکی از پرمناقشهترین مسائلی است که فقهای اسالمی از‬ ‫زمانهای گذشته تاکنون با ان رو به رو بودهاند و هنوز به نظر واحدی در این زمینه نرسیدهاند‪.‬‬ ‫موارد جواز قضاوت زنان برای همجنس خود‬ ‫با وجود شهرت عدم جواز قضاوت زن در اسالم در میان عالمان شیعه‪ ،‬در مواردی از جمله‬ ‫قاضی تحکیم‪ ،‬قاضی ماذون (توکیل در قضا)‪ ،‬مشاور قضایی‪ ،‬عدهای از فقها قائل به جواز‬ ‫عدول از شرط مرد بودن در قضاوت شدهاند‪.‬‬ ‫مقصود از قاضی تحکیم کسی ا ست که از طرف معصوم به اذن عام منصوب نیست؛‬ ‫ولی طرفین دعوا رضایت به قضاوت او دارند و بدون اجبار به حکم وی گردن می نهند‪.‬‬ ‫(عمید زنجانی‪ ،1377 ،‬ج‪)529 :3‬‬ صفحه 106 ‫‪ /106‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫درباره اینکه ایا زنان میتوانند به عنوان قاضی تحکیم به صدور حکم بپردازند؛ فقها قائل به‬ ‫رو یکرد مثبتی هستند؛ چنانکه صاحب «جواهر» و شیخ انصاری شرط دیگری غیر از شرایط‬ ‫عام قضا وت اعم از بلوغ‪ ،‬عقل‪ ،‬اسالم و ایمان را در قاضی تح کیم الزم نمی دانند‬ ‫(ر‪.‬ک‪ :‬انصاری‪ )1389 ،‬و بر همین اساس شهید ثانی عدم شرط ذکوریت را در قاضی تحکیم‬ ‫محتمل دانسته (شهید ثانی‪ ،1412 ،‬ج‪ )70 :3‬و موسوی اردبیلی نیز تصریح به عدم شرط مرد‬ ‫بودن در قاضی تحکیم کرده است‪( .‬موسوی اردبیلی‪،1381 ،‬ج‪)127 :1‬‬ ‫از دیگر موارد جواز قضاوت زن‪ ،‬انتصاب زنان از جانب ولی فقیه به دلیل مصالح یا‬ ‫ضرورت ها و یا از باب ترجیج اهم بر مهم است که قاضی ماذون نامیده میشود‪.‬‬ ‫(موسوی سنگالخی‪)107 :1385 ،‬‬ ‫بر اساس نظر برخی از فقها‪ ،‬نایب امام معصوم و حتی خود معصوم میتواند بر اساس‬ ‫اقتضائات‪ ،‬کسی را برای منصب قضاوت نصب کند که فاقد برخی از شرا یط است‪.‬‬ ‫(مقدس اردبیلی‪،1379 ،‬ج‪)22 :12‬‬ ‫نتیجه گیری‬ ‫امر قضاوت در دین اسالم اهمیت و یژهای دارد تا جایی که بیشتر فقها در اثار مکتوب خود‪ ،‬بابی‬ ‫جداگانه به ان اختصاص دادهاند‪ .‬فقها برای قاضی شرایط گوناگونی در نظر گرفتهاند؛ از جمله‬ ‫مرد بودن قاضی‪ ،‬اما با بررسی در منابع فقهی موجود‪ ،‬این نتیجه حاصل میاید که شرط ذکورت‬ ‫قاضی در میان فقهای شیعه از مسائل اختالفی است و شیخ طوسی نخستین فقیه شیعی است که‬ ‫ذکورت را شرط قضاوت دانسته است‪ .‬فقهای دیگر با استناد به ایشان در شرط مذکور‪ ،‬ادعای‬ ‫اجماع کردهاند؛ هرچند ایشان از اجماع سخنی نگفته است‪ .‬پس تحقق اجماع در این قضیه‬ ‫منتفی است‪.‬‬ ‫همچنین با بررسی ادله مخالفان قضاوت زنان اعم از ایات و روایات مالحظه میشود که‬ ‫مستند قابل پذیرش قطعی در این باره وجود ندارد و عدم جواز قضاوت زنان از مسلمات فقهی نیست‬ صفحه 107 ‫جایگاه و موضع قضاوت زنان‪107/ ...‬‬ ‫و مورد اختالف است‪ .‬عالوه بر ان اینگونه متون‪ ،‬نه تنها داللت بر عدم روا داشتن قضاوت برای‬ ‫زنان نداشته‪ ،‬بلکه چه بسا که از مدلول بعضی از انها رواداری قضاوت زنان به دست اید‪ .‬پس‬ ‫به نظر میرسد با توجه به اصل «اصاله الجواز»‪ ،‬قضاوت زنان و صدور حکم از طریق ایشان در‬ ‫موارد مجاز‪ ،‬به رسمیت شناخته شود‪.‬‬ ‫نتیجه انکه درباره جواز یا عدم جواز قضاوت زنان دو دیدگاه وجود دارد؛ برخی قائل به جواز‬ ‫بوده و برخی قائل به عدم جواز قضاوت زنان هستند که تالش شد به تبیینی از این دو دیدگاه‬ ‫پرداخته شود‪.‬‬ ‫فهرست منابع‬ ‫‪ .١‬قران ک ریم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬انصاری‪ ،‬مرتضی بن محمد امین (‪ .)١٣89‬قضاء و شهادات‪ .‬چاپ‪ .٤‬قم‪ :‬مجمع الفکر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ابن بابو یه (صدوق)‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٣٦٢‬الخصال‪ .‬محقق‪ :‬علی اکبر غفاری‪ .‬قم‪ :‬دفتر‬ ‫انتشارات اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .4‬ابن حنبل‪ ،‬احمد بن محمد‪ .)1416( .‬مسند اْلمام احمد بن حنبل‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه الرساله‪.‬‬ ‫‪ .٥‬ابن عابدین‪ ،‬محمد امین بن عمر (‪ .)1421‬رد المختار علی الدر المختار شرح التنویر البصار‪.‬‬ ‫دمشق‪ :‬دار الثقافه والتراث‪.‬‬ ‫‪ .٦‬ابن کثیر‪ ،‬اسماعیل بن کثیر (‪ .)١٤0٣‬تفسیر القران العظیم‪ .‬بیروت‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .٧‬بهرامی خوشکار‪ ،‬محمد (‪ .)١٣8١‬قضاوت و شهادت زنان در مکاتب فقهی‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات‬ ‫سرای قلم‪.‬‬ ‫‪ .8‬حسینی حائری‪ ،‬سید کاظم (‪ .)١٣8١‬القضاء فی الفقه اْلسلمی‪ .‬قم‪ :‬مجمع الفکر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .9‬حر عاملی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤0٣‬وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الش ریعه‪ .‬تصحیح‪:‬‬ ‫عبدالرحیم ربانی شیرازی‪ .‬تهران‪ :‬منشورات المکتبه االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .١0‬خوئی‪ ،‬سید ابوالقاسم (‪ .)١٤١8‬التنقیح فی شرح عروه الوثقی‪ .‬قم‪ :‬موسسه احیاء اثار االمام الخوئی‪.‬‬ ‫‪ .١١‬زرگوشنسب‪ ،‬عبدالجبار (‪ .)١٣8٦‬بررسی تطبیقی مسئله قضای زن از دیدگاه فقهای خاصه و عامه‪.‬‬ ‫پژوهشهای اعتقادی کالمی‪ .‬شماره ‪.١0٣-١١٦ :٥‬‬ صفحه 108 ‫‪ /108‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫‪ .١٢‬سید قطب‪ ،‬ابراهیم حسین (‪ .)١٤00‬فی ظلل القران‪ .‬قاهره‪ :‬دار الشروق‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬شهید ثانی‪ ،‬زین الدین علی (‪ .)١٤١٢‬الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه‪ .‬قم‪ :‬انتشارات‬ ‫دفتر تبلیغات اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١٤‬شهید ثانی‪ ،‬زین الدین علی (‪ .)١٤١8‬مسالک الفهام الی تنقیح شرایع اْلسلم‪ .‬قم‪ :‬موسسه‬ ‫المعارف االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .١٥‬طباطبایی‪ ،‬سید محمد حسین (‪ .)١٣9٣‬المیزان فی تفسیر القران‪ .‬قم‪ :‬دفتر انتشارات اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١٦‬طبرسی‪ ،‬ابوالفضل بن حسن (‪ .)١٤٢٧‬مجمع البیان فی تفسیر القران‪ .‬بیروت‪ :‬دار المرتضی‪.‬‬ ‫‪ .١٧‬طوسی‪ ،‬ابو جعفر (‪ .)١٤٢٤‬الخلف‪ .‬به کوشش سید علی خراسانی و سید جواد شهرستانی‪.‬‬ ‫قم‪ :‬موسسه النشر االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .١8‬عمید زنجانی‪ ،‬عباسعلی (‪ .)١٣٧٧‬فقه سیاسی‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات امیرکبیر‪.‬‬ ‫‪ .١9‬الفاضل االبی‪ ،‬زین الدین ابوعلی حسن (‪ .)١٤08‬کشف الرموز فی شرح المختصر النافع‪.‬‬ ‫قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٢0‬گلپایگانی‪ ،‬سید محمد رضا (‪ .)١٤0٥‬القضاء‪ .‬تهران‪ :‬نشر خیام‪.‬‬ ‫‪ .٢١‬محقق حلی‪ ،‬جعفر بن حسن (‪ .)1389‬شرائع االسلم فی مسائل الحلل والحرام‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات‬ ‫موسسه کتابسرای اعلمی‪.‬‬ ‫‪ .٢٢‬معرفت‪ ،‬محمد هادی ( ‪ .)١٣٧٦‬بررسی مسئله شایستگی زنان برای قضاوت‪ .‬دادرسی‪.‬‬ ‫شماره ‪.١0-١٤ :٢‬‬ ‫‪ .٢٣‬معین‪ ،‬محمد (‪ .)١٣9١‬فرهنگ فارسی‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات امیرکبیر‪.‬‬ ‫‪ .٢٤‬مقدس اردبیلی‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١٣٧9‬مجمع الفائده والبرهان فی شرح ارشاد الذهان‪.‬‬ ‫چاپ‪ .٣‬قم‪ :‬دفتر انتشارات اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٢٥‬مومنی‪ ،‬عابدین (‪ .)١٣8٥‬ایه حلیه و قضاوت زن‪ .‬مقاالت و بررسیها‪ .‬شماره ‪.١0٣-١٢٢ :9٢‬‬ ‫‪ .٢٦‬موسوی سنگالخی‪ ،‬سید محمد یعقوب (‪ .)١٣8٥‬قضاوت زن از دیدگاه فقه شیعه‪ .‬قم‪ :‬انتشارات‬ ‫مرکز جهانی علوم اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٢٧‬موسوی اردبیلی‪ ،‬سید عبدالکریم (‪ .)١٣8١‬فقه القضاء‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر لجامعه المفید‪.‬‬ ‫‪ .٢8‬مهرپور‪،‬حسین (‪ .)١٣٧9‬مباحثی از حقوق زن‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات اطالعات‪.‬‬ صفحه 109 ‫تبیین مفهومی و ماهوی معدن از منظر فقهی‪ -‬حقوقی‬ ‫و دیدگاه معدنشناسان‬ ‫محمد خیرخواه (افغانستان)‪ ،١‬جواد سالمی (ایران)‪2‬‬ ‫تاریخ دریافت‪1400/11/24 :‬‬ ‫تاریخ پذیرش‪1401/02/27 :‬‬ ‫چکیده‬ ‫هنگامی که سخن از معدن و کانی به میان میاید‪ ،‬ناخود ا گاه تصو یر سنگهای قیمتی و‬ ‫نیمهقیمتی در ذهن انسان نقش میبندد‪ .‬فقها تعریف معدن را با توجه به اینکه از حقایق عرفیه‬ ‫است‪ ،‬از اهل لغت گرفتهاند و همان تعریف را تلقی به قبول کردهاند که معدن عبارت است از‬ ‫مواد طبیعی موجود در زمین که به دلیل منفعت و مالیتی که دارد‪ ،‬از زمین استخراج میشود‪.‬‬ ‫قانون به صورت قاعده‪ ،‬یا ترجمان رسمی و تدو ین یافته قواعد شریعت است و یا قوانین‬ ‫موضوعهای است که با احکام شرع و موازین اسالمی مغایرتی ندارد‪ .‬بر این اساس‪ ،‬معدن به مثابه‬ ‫محدودهای اطالق شده که شامل ذخیره معدنی است‪ .‬با این حال و با اشاره به این دو تعریف و‬ ‫ماهیت معادن در طبیعت‪ ،‬افکار عمومی نسبت به معادن دچار سردرگمی خواهد شد که به منظور‬ ‫روشن شدن موضوع الزم است انواع و اقسام معادن و مراحل عمر ان مورد بررسی قرار گیرد تا به وضوح‪،‬‬ ‫معدن تعریف شده و افکار مثبتی راجع به ان در ذهن عموم طنین انداز شود که برای تبدیل شدن‬ ‫کانسار که استعداد بالقوه موجود در طبیعت به معدن به مثابه استعداد بالفعل است‪ ،‬باید فرایندی‬ ‫طوالنی انجام گیرد‪ .‬این پژوهش با روش تحقیق کیفی به بررسی این مسئله پرداخته است‪.‬‬ ‫واژگان کلیدی‪ :‬معدن‪ ،‬معدنشناسان‪ ،‬رو یکرد فقهی و حقوقی‬ ‫‪ .١‬دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق خصوصی‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬دانشگاه مجازی المصطفی‬ ‫‪،‬‬ ‫قم‪ ،‬ایران‪( m.kheyrkhah1367@gmail.com ،‬نو یسنده مسئول)‬ ‫‪ .٢‬مدرس گروه فقه و اصول‪ ،‬دانشکده فقه خانواده‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المصطفی‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪jawadsalemi@yahoo.com ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬دانشگاه مجازی‬ صفحه 110 ‫‪ /110‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫مقدمه‬ ‫هرگاه واژگان معدن و کانی به زبان اورده میشود‪ ،‬ذهنیت انسان را به سوی سنگهای قیمتی و‬ ‫نیمهقیمتی برده و تصو یر ان را در ذهنها مجسم و متصور میسازد؛ اما کاربرد معادن بیشتر از‬ ‫جواهرات است‪ .‬از واژه معدن‪ ،‬مفهومی که در جوامع امروزی در افکار طنین انداز میگردد‪،‬‬ ‫عمومی بودن و سهیم بودن همه مردم در معدن است؛ به واسطه این مفهوم است که واژه معدن‬ ‫به صورت یک بسته مورد استفاده قرار میگیرد و به عنوان ثروتهایی که متعلق به همه مردم‬ ‫است‪ ،‬تعریف میشود‪.‬‬ ‫استفاده از این تعریف ذهنیت غلطی را نسبت به ماهیت اصلی معادن در نزد عموم و به تبع‬ ‫ان نزد مدیران جامعه از جمله مجریان قوانین و مقررات عمومی‪ ،‬در برخورد با مسائل و دعاوی‬ ‫معدنی به وجود میاورد که اثار سوء این ذهنیت نادرست در هر گونه داوری‪ ،‬از جمله داوری‬ ‫نزد مردم محلی که معدن در ان محل قرار میگیرد‪ ،‬باعث ایجاد گرایش منفی نسبت به‬ ‫معدنکاری میشود؛ چون با این تعابیر از واژه معدن از دیر زمانی که مورد استفاده قرار گرفته‪،‬‬ ‫هیچگاه مفهوم معدن زیر ذره بین قرار نگرفته و این واژه در حاشیه ذهن توده مردم ا گاه و به و یژه‬ ‫مدیران جامعه قرار گرفته است‪.‬‬ ‫بر این اساس‪ ،‬الزم است واژه معدن از نظر حقوقی و قانونی تعریف شود و از انجایی که در‬ ‫ً‬ ‫کشورهای اسالمی و خصوصا جمهوری اسالمی ایران قوانین از فقه اسالمی تبعیت دارد‪،‬‬ ‫میبایست این واژه نیز از لحاظ فقهی تعریف شده و مفهوم ان با ماهیت وجودی معادن بررسی‬ ‫گردد؛ لذا در این مقاله سعی بر ان است که مفهوم واژه معدن از لحاظ فقهی و حقوقی مورد‬ ‫بررسی قرار گیرد و با تعاریفی که زمینشناسان و مهندسین معدن از این واژه دارند‪ ،‬به مراحل‬ ‫حیات ان پرداخته شود تا ذهنیت مثبتی از مفهوم معدن ارائه گردد‪.‬‬ صفحه 111 ‫تبیین مفهومی و ماهوی معدن‪111/ ...‬‬ ‫مبانی نظری کلیدواژه معدن‬ ‫لغتپژوهان واژه معدن را از ریشه عدن دانسته و از لحاظ لغوی ان را مکان‪ ،‬استقرار‪ ،‬اصل و‬ ‫ریشه معنا نمودهاند‪ .‬تعاریفی که بر اساس معنای لغوی معدن از ان استنباط گردیده‪ ،‬مکانهایی‬ ‫هستند که دارای جواهرات و حاوی مواد پر ارزش میباشند؛ (صالحی مازندرانی و سالمی‪،‬‬ ‫‪ )199 :1398‬همچنین اسمی برای محل است و بر مکان و مرکز هر شیئی که اصل و ریشه و‬ ‫ابتدای ان باشد و اهل ان در انجا به صورت دائمی ثابت و مستقر باشند‪ ،‬اطالق میشود‪.‬‬ ‫(صانعی و رحمانیفرد سبزواری‪)131 :1399 ،‬‬ ‫با توجه به تعاریف لغتپژوهان درباره معدن‪ ،‬میتوان به این مطلب اشاره کرد که کلیدواژه‬ ‫معدن دارای معنای عام و خاص است؛ معنای عام ان محل اقامت یا اصل هر چیزی است‪ ،‬زیرا‬ ‫در تمام مواردی که کلمه معدن استعمال شده‪ ،‬معنای اقامت همراه با ثبات و دوام وجود دارد‪.‬‬ ‫معنای خاص ان نیز محل استخراج جواهر است و دلیل ان وضع این کلمه برای داللت بر محل‬ ‫استخراج جواهر میباشد‪ .‬البته معنای اخیر‪ ،‬عمومیت و شمول معنای سابق را ندارد‪.‬‬ ‫(جعفری‪)2 :1398 ،‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬معدن در اصطالح فقها با تعاریف مختلفی صورت گرفته که عالمه حلی‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫شهید ثانی‪ ،‬نجفی و نراقی از معدن اینگونه تعبیر نمودهاند که معدن اسم برای حال است و‬ ‫بخشی از زمین که اجزا و مواد ان دارای و یژگیهای خاص و مفیدی است که به همین سبب‪،‬‬ ‫ارزشمند و مورد رغبت مردم واقع شده است‪( .‬صانعی و رحمانیفرد سبزواری‪)131 :1399 ،‬‬ ‫به نظر برخی از فقها معدن فقط بر مواد استخراج شده اطالق میشود‪« :‬ظاهر الفقهاء او‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫صریحهم ان المراد بالمعدن الحال ال المحل»؛ اما به نظر برخی دیگر‪ ،‬هم بر محل و هم بر‬ ‫مواد مستخرج‪ ،‬اطالق معدن صحیح هست‪.‬‬ ‫عالمه بحرانی مینو یسد‪ :‬برخی فقها بر مواد مستخرج‪ ،‬معدن گفتهاند و برخی دیگر بر‬ ‫زمینی که دارای و یژگی مالی باشد و بتوان نفع قابل توجهی از ان برد نیز معدن اطالق کردهاند؛‬ ‫(صالحی مازندرا نی و سالمی‪ )199 :1398 ،‬اما ایشان معدن را اینگونه تعریف نمودهاند‪:‬‬ صفحه 112 ‫‪ /112‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫هر چیزی که ماهیتش با ماهیت زمین ولو به خاطر یک خصوصیت زائد متفاوت شده باشد‪،‬‬ ‫معدن است‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬مدرسه فقهی امام باقر‬ ‫‪)1396 ،‬‬ ‫در عین حال‪ ،‬برخی فقها در اصطالح نیز معدن را موافق معنای لغوی ان دانسته و بر مکانهایی‬ ‫اطالق نمودهاند ک ه مرکز و حاوی مواد دا رای خصوصیت و ارزش اق تصادی باشد‪.‬‬ ‫(صالحی مازندرانی و سالمی‪)199 :1398 ،‬‬ ‫در میان فقهای اهل سنت نیز معدن تعاریفی دارد که میتوان چنین بیان نمود‪ :‬معدن عبارت‬ ‫است از انچه خداوند در زمین از طال و نقره یا غیر این دو مانند مس‪ ،‬سرب و کبریت خلق‬ ‫کرده است و اخراج انها از زمین نیازمند کار و تصفیه میباشد و یا عبارت است از انچه از‬ ‫زمین به دست میاید‪ ،‬از چیزهایی که خداوند متعال انها را خلق کرده و از غیر جنس زمین‬ ‫است و فرقی نیز نمیکند که جامد یا مایع باشد‪( .‬کوخاییزاده و همکاران‪)125 :1397 ،‬‬ ‫انچه باید در اینجا مد نظر قرار گیرد‪ ،‬این است که معدن یک موضوع مخترع شرعی مثل‬ ‫نماز و یا مستنبط شرعی مثل غناء نیست که برای تعریف ان الزم باشد به مجتهد رجوع کرد؛‬ ‫بلکه یک موضوع عرفی است که در تعریف ان باید به عرف رجوع کرد‪ ١‬و هر چه را عرف معدن‬ ‫دانست‪ ،‬باید احکام معدن را بر ان بار نمود و به همین جهت است که امام خمینی‬ ‫ان را به عرف موکول نموده است‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬مدرسه فقهی امام باقر‬ ‫تعریف‬ ‫‪)1396 ،‬‬ ‫برای تبیین معنای عرفی معدن‪ ،‬شاخصههایی که صادق بر وجود معدن میکند از کالم فقها‬ ‫قابل استخراج است که این شاخصهها عبارتاند از‪ :‬وجود در زمین‪ ،‬منفعت و مالیت مواد‬ ‫معدنی‪ ،‬نقش تکون طبیعی در صدق معدن و خروج از حقیقت زمین‪.‬‬ ‫‪ .١‬موضوعات احکام بر سه قسم است‪ :‬ا‪ .‬موضوعات مخترعه‪ :‬موضوعاتی که شارع انها را اختراع نموده است؛‬ ‫مثل نماز‪ .‬ب‪ .‬موضوعات مستنبطه‪ :‬موضوعاتی که شارع انها را اختراع نکرده‪ ،‬اما در انها قیودی را کم و یا زیاد‬ ‫نموده است و این قیود را مجتهد باید با رجوع به ادله استنباط نماید‪ .‬ج‪ .‬موضوعات عرفی‪ :‬موضوعاتی که شارع‬ ‫هیچ دخل و تصرفی در انها نکرده است؛ مثل اب که موضوع برای مطهر است‪.‬‬ صفحه 113 ‫تبیین مفهومی و ماهوی معدن‪113/ ...‬‬ ‫بنابراین‪ ،‬تعریف اصطالحی معدن عبارت است از مواد طبیعی موجود در زمین که به دلیل‬ ‫منفعت و مالیتی که دارد‪ ،‬از زمین استخراج میشود‪( .‬جعفری‪)7 :1398 ،‬‬ ‫انواع و اقسام معادن از منظر فقهی‬ ‫فقها برای معادن انواع و اقسامی را نام بردهاند که در این تقسیمبندی‪ ،‬انواع معادن نظر به جنس‬ ‫انها به معادن طال‪ ،‬نقره‪ ،‬سرب‪ ،‬اهن‪ ،‬مس‪ ،‬زغال سنگ‪ ،‬نفت‪ ،‬گوگرد‪ ،‬فیروزه‪ ،‬نمک و انواع‬ ‫دیگر فلزات یاد شده است؛ همچنین گچ‪ ،‬اهک‪ِ ،‬گل سرخ و انواع سنگها نیز به شرط انکه‬ ‫عرف به انها معدن اطالق کند‪ ،‬جزو معادن محسوب میشوند‪.‬‬ ‫در بین فقهای اهل سنت‪ ،‬معادن به صورت جامد و مایع تقسیمبندی شده و معادن جامد نیز‬ ‫به دو دسته منطبع و غیر منطبع تقسیم میشوند‪ .‬معادن جامد منطبع عبارت از ان معادنی هستند‬ ‫که جوهر ان با حرارت و ذوب نمودن حاصل میشود؛ مانند طال‪ ،‬نقره‪ ،‬اهن‪ ،‬مس‪ ،‬سرب و‬ ‫جیوه و معادن جامد غیر منطبع ان معادنی هستند که جوهر ان بدون حرارت و ذوب حاصل‬ ‫میگردد؛ مانند گچ‪ ،‬اهک‪ ،‬سرمه‪ ،‬یاقوت و نمک‪ .‬در مقابل‪ ،‬معادن غیر جامد مانند قیر و نفت‬ ‫هستند که به صورت مایع و سیال در طبیعت یافت میشوند‪( .‬سعدی و اقا موسی طهرانی‪،‬‬ ‫‪)28-29 :1395‬‬ ‫به طور کلی‪ ،‬فقها معادن را به دو دسته ظاهری و باطنی تقسیم نمودهاند و در تعریف معادن‬ ‫ظاهری و باطنی نیز دو نظریه وجود دارد‪:‬‬ ‫مطابق با نظریه اول‪ ،‬محقق کرکی در تعریف معادن ظاهری بیان میدارد‪« :‬المراد بالمعادن‬ ‫الظاهره ما یکون علی وجه االرض وال یتوقف الوصول الیها علی عمل»‪( .‬محقق کرکی‪)39 :1410 ،‬‬ ‫مطابق این تعریف‪ ،‬معدن ظاهری ان است که ماده معدنی روی زمین بوده و دستیابی به ان‬ ‫نیازمند عمل اضافی و یا هز ینه نباشد‪.‬‬ ‫عالمه حلی از معادن ظاهری تعریفی دیگر دارند‪« :‬والمراد بالظاهر ما یبدو جوهرها من غیر‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫عمل وانما السعی والعمل التحصیله اما سهال ومتعبا‪ ،‬وال یفتقر الی اظهار‪ ،‬کالملح والنفط‬ صفحه 114 ‫‪ /114‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫والقار والمومیا والکبریت واحجار الرحی والبرمه والکحل والیاقوت ومقالع الطین واشباهها»‪.‬‬ ‫(حلی و حسینی عاملی‪ ،1414 ،‬ج‪ )403 :7‬مطابق این تعریف‪ ،‬مراد از معدن ظاهری ان است‬ ‫که جوهر ماده معدنی بدون انجام عمل اضافی ظاهر شود‪ ،‬هر چند که سعی و عمل برای‬ ‫تحصیل ماده معدنی ممکن است سخت و یا اسان باشد‪.‬‬ ‫وفق این نظر فقهی‪ ،‬مالک در تمییز معدن ظاهری ان است که دستیابی به این معادن نیاز به‬ ‫کار جدیدی مانند پاالیش ناخالصیها و مانند ان نداشته باشد؛ بلکه جوهر معدنی ان به‬ ‫صورت طبیعی اشکار باشد و برای نمونه نمک و نفت را مثال زدهاند‪ ،‬مشابه این عقیده را‬ ‫شهید ثانی نیز بیان کردهاند‪( .‬مرادی و رنجبر‪)71-72 :1395 ،‬‬ ‫با توجه به این تعاریف از معادن ظاهری‪ ،‬در خصوص معادن باطنی نیز چنین حاصل میاید‬ ‫که در این نوع معادن‪ ،‬ماده استخراج شده از معدن برای ابراز خصایص معدنی نیازمند فعل و‬ ‫انفعاالتی باشد؛ مانند اهن و طال‪ .‬این معدن با مواد دیگری امیخته است که به دست اوردن ان‬ ‫نیازمند هزینهکرد و تالش فراوان است‪( .‬همان‪)72 :‬‬ ‫از طرف دیگر و مطابق با نظریه دوم‪ ،‬معادن ظاهری به معادنی اطالق میگردد که در‬ ‫طبقات رو یین سطح زمین موقعیت دارند و به انها معادن سطح االرضی نیز گفته میشود و‬ ‫معادن باطنی ان معادنی هستند که در اعماق زمین موقعیت دارند و به انها معادن تحت االرضی‬ ‫نیز میگو یند‪.‬‬ ‫طبق این تعریف‪ ،‬صاحب «جواهر الکالم» در تمییز معادن باطنی از معادن ظاهری معتقد‬ ‫است که اگر برخی از معادن نیاز به کنار زدن خاک اندکی برای ظاهر شدن داشته باشند که در‬ ‫اثر سیل و مانند ان پوشانده شده است‪ ،‬در حکم معدن ظاهری است؛ همچنانکه اگر برخی‬ ‫معادن که ظاهری هستند‪ ،‬مثل خروج خودجوش نفت از زمین در طبقات زیرین زمین باشند و‬ ‫وصول بر ان و استخراج انها نیاز به حفر زمین داشته باشد‪ ،‬این معادن در حکم معادن باطنی‬ ‫هستند‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬همان‪)71 :‬‬ صفحه 115 ‫تبیین مفهومی و ماهوی معدن‪115/ ...‬‬ ‫مفهومشناسی معدن از منظر علم حقوق‬ ‫در حقوق کنونی ایران‪ ،‬هر چند به لحاظ ماهوی‪ ،‬شریعت اسالمی مبنا و منبع مادی حقوق‬ ‫است؛ ولی به لحاظ صوری و در منابع رسمی حقوق‪ ،‬قانون به عنوان نخستین منبع اصلی است‬ ‫که یا ترجمان رسمی و تدو ین یافته قواعد شریعت است و یا قوانین موضوعهای است که با‬ ‫احکام شرع و موازین اسالمی مغایرتی ندارد‪ .‬پس از قانون‪ ،‬قواعد نامدون شریعت‪ ،‬دومین منبع‬ ‫اصلی و رسمی است که چون انها را باید در منابع معتبر اسالمی یا فتاوای معتبر جستجو کرد‪،‬‬ ‫در متون قانونی با همین عنوان از ان یاد شده است‪ .‬عرف‪ ،‬رو یه قضایی و دکترین‪ ،‬بیشتر به‬ ‫عنوان منبع تفسیر و گاهی به عنوان منبع رسمی فرعی و تکمیلی پس از قانون و شریعت قرار‬ ‫دارند‪( .‬دانشپژوه‪)168-169 :1389 ،‬‬ ‫با بیان این موضوع‪ ،‬جهت بررسی مفهوم معدن از لحاظ حقوقی باید به قانون معادن رجوع‬ ‫کرد‪ .‬در قانون معادن و در ماده اول ان به تعاریف بعضی اصطالحات پرداخته که برای تبیین‬ ‫مفهوم معدن از لحاظ حقوقی‪ ،‬طبق این ماده توجه به تعریف اصطالحات اعم از ماده معدنی‪،‬‬ ‫منبع معدنی‪ ،‬کانه‪ ،‬ذخیره معدنی و معدن با اهمیت است‪ .‬در این ماده‪ ،‬اصطالحات بیان شده‬ ‫چنین تعریف شده است‪:‬‬ ‫• ماده معدنی (کانی)‪ :‬هر ماده یا ترکیب طبیعی به صورت جامد‪ ،‬گاز یا مایع و یا‬ ‫محلول ایجاد شده در اب در اثر تحوالت زمینشناسی‬ ‫• معدن‪ :‬محدودهای شامل ذخیره معدنی‬ ‫• منبع معدنی‪ :‬تمرکز و یا انباشت طبیعی یک یا چند ماده معدنی در ز یر یا روی زمین و‬ ‫یا محلول در اب‬ ‫• کانه (کانسنگ)‪ :‬مواد معدنی یا کانیهای موجود در کانسار همراه با ارزش اقتصادی‬ ‫• ذخیره معدنی (کانسار)‪ :‬منبع معدنی با بهرهبرداری به صرفه و سوداور‬ صفحه 116 ‫‪ /116‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫با استفاده از این تعاریف‪ ،‬میتوان معدن را اینگونه تعریف نمود که معدن شامل محدودهای‬ ‫در زیر یا روی زمین است که در ان هر ماده یا ترکیب طبیعی که به صورت جامد‪ ،‬گاز‪ ،‬مایع یا‬ ‫محلول در اب‪ ،‬در اثر تحوالت زمینشناسی متمرکز گردیده باشد و دارای ارزش اقتصادی بوده و‬ ‫بهرهبرداری از ان مقرون به صرفه باشد‪.‬‬ ‫انواع و اقسام معادن از منظر قانون‬ ‫طبق تعریف معدن در قانون‪ ،‬میتوان انواع معادن را از لحاظ موقعیت به معادن سطح االرضی یا‬ ‫ظاهری و معادن تحت االرضی یا باطنی تقسیم نمود‪ .‬معادن ظاهری معادنی هستند که در روی‬ ‫زمین قرار دارند و استخراج انها عملیات حفاری مخصوصی را الزم ندارد و معادن باطنی‬ ‫معادنی هستند که به وسیله حفاری و عملیات مخصوص مانند کندن راهرو و چاه چنانکه‬ ‫در معا دن نفط و ذغال سنگ و امثال ان ها است‪ ،‬به مواد معد ن ی منظور دست یابند‪.‬‬ ‫(امامی‪ ،1401 ،‬ج‪)111 :1‬‬ ‫از لحاظ حالت فیز یکی معادن نیز میتوان چهار نوع جامد‪ ،‬گاز‪ ،‬مایع و محلول در اب را به‬ ‫عنوان اقسام معادن در نظر گرفت‪.‬‬ ‫همچنین از لحاظ جنسیت‪ ،‬معادن طبق قانون به چهار طبقه زیر تقسیمبندی شدهاند‪:‬‬ ‫• طبقه اول‪ :‬سنگ اهک‪ ،‬سنگ گچ‪ ،‬شن و ماسه‪ ،‬خاک رس‪ ،‬صدف دریایی‪ ،‬پوکه معدنی‪،‬‬ ‫نمک ابی و سنگی‪ ،‬مارن‪ ،‬سنگ الشه ساختمانی و نظایر انها‪.‬‬ ‫• طبقه دوم‪ :‬این طبقه به هشت زیر مجموعه دیگر تقسیم گردیده است‪:‬‬ ‫‪ .1‬اهن‪ ،‬طال‪ ،‬کرم‪ ،‬قلع‪ ،‬جیوه‪ ،‬سرب‪ ،‬روی‪ ،‬مس‪ ،‬تیتانیم‪ ،‬انتیموان‪ ،‬مولیبدن‪،‬‬ ‫کبالت‪ ،‬تنگستن‪ ،‬کادمیوم و سایر فلزات‪.‬‬ ‫‪ .2‬نیتراتها‪ ،‬فسفاتها‪ ،‬بوراتها‪ ،‬نمکهای قلیایی‪ ،‬سولفاتها‪ ،‬کربناتها‪،‬‬ ‫کلروریتها به استثنای مواد یاد شده در طبقه یک و نظایر انها‪.‬‬ صفحه 117 ‫تبیین مفهومی و ماهوی معدن‪117/ ...‬‬ ‫‪ .3‬میکا‪ ،‬گرافیت‪ ،‬تالک‪ ،‬کائولن‪ ،‬نسوزها‪ ،‬فلدسپات‪ ،‬سنگ و ماسه سیلیسی‪ ،‬پرلیت‪،‬‬ ‫دیاتومیت‪ ،‬زئولیت‪ ،‬بوکسیت‪ ،‬خاک سرخ‪ ،‬خاک زرد‪ ،‬خاکهای صنعتی و نظایر انها‪.‬‬ ‫‪ .4‬سنگها و کانیهای قیمتی و نیمهقیمتی مانند الماس‪ ،‬زمرد‪ ،‬یاقوت‪ ،‬یشم‪،‬‬ ‫فیروزه‪ ،‬انواع عقیق و امثال انها‪.‬‬ ‫‪ .5‬انواع سنگهای تزئینی و نما‪.‬‬ ‫‪ .6‬انواع زغال سنگها و شیلها‪ ،‬قیر طبیعی و سنگ اسفالت طبیعی‪.‬‬ ‫‪ .7‬مواد معدنی قابل استحصال از ابها و گازهای معدنی به استثنای گازها هیدروکربوری‪.‬‬ ‫‪ .8‬مواد معدنی موجود در فالت قاره‪.‬‬ ‫• طبقه سوم‪ :‬شامل کلیه هیدروکربنها به استثنای زغال سنگ مانند نفت خام‪ ،‬گاز طبیعی‪،‬‬ ‫پلمه سنگهای نفتی و ماسههای اغشته به نفت و امثال انها‪.‬‬ ‫• طبقه چهارم‪ :‬شامل تمامی مواد پرتوزا اعم از اولیه و ثانو یه‪.‬‬ ‫نظر به ماده دوازدهم قانون معادن (مصوب ‪ ،)1377‬تقسیمبندی دیگری برای معادن در نظر‬ ‫گرفته شده است‪ .‬در این ماده‪ ،‬معادن بزرگ با توجه به میزان ذخیره‪ ،‬عیار میزان استخراج‪ ،‬ارزش‬ ‫ماده معدنی‪ ،‬میزان سرمایهگذاری‪ ،‬موقعیت جغرافیایی‪ ،‬مالحظات سیاسی‪ ،‬اجتماعی و‬ ‫اقتصادی به پیشنهاد وزارت معادن و فلزات و تصو یب هیئت وزیران تشخیص داده میشود و‬ ‫نحوه بهرهبرداری از ان توسط هیئت دولت تعیین میگردد‪ .‬در مقابل اینطور استنباط میگردد که‬ ‫معادن کوچک نیز وجود دارند که صالحیت اعطای جواز بهرهبرداری از اینگونه معادن بر عهده‬ ‫وزارت معادن و فلزات خواهد بود‪.‬‬ ‫مفهومشناسی معدن از منظر معدنشناسان‬ ‫پوسته زمین منبع با اهمیت برای تمامی مواد معدنی مورد نیاز بشر است که اشنایی با اصول و‬ ‫قوانین حاکم بر تشکیل ذخایر معدنی برای بهرهبرداری بهینه از این انباشتههای بیکران‪ ،‬ضروری‬ ‫است‪ .‬زمینشناسان و متخصصین معدن برای استفاده انسان از منابع طبیعی و پوسته زمین‪،‬‬ صفحه 118 ‫‪ /118‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫وظیفهای سنگین دارند و انتظار جامعه از انها ا گاهی از چگونگی تشکیل‪ ،‬یافتن ذخایر و بهرهبرداری‬ ‫با روشهای مناسب است‪.‬‬ ‫زمینشناسی بر پایه مطالعه سنگها استوار است و سنگ‪ ،‬رایجترین و اشناترین ماده از مواد‬ ‫تشکیل دهنده زمین است‪ .‬سنگ بستر سخت یا در سطح زمین نمایان است و یا زیر الیهای‬ ‫نازک از خاک یا واریزه قرار گرفته است‪ .‬سنگ سخت‪ ،‬خاک و واریزهای که بر روی ان قرار‬ ‫دارند‪ ،‬همه از کانیها تشکیل یافتهاند‪.‬‬ ‫در زمین‪ ،‬بیش از ‪ 2000‬کانی شناخته شده وجود دارد که برخی از این کانیها تنها از یک‬ ‫عنصر تشکیل شدهاند؛ مانند مس‪ ،‬نقره‪ ،‬طال‪ ،‬جیوه و گوگرد‪ .‬برخی از دیگر کانیها‪ ،‬ترکیبات‬ ‫ً‬ ‫نسبتا سادهای از عناصر هستند‪ .‬برای مثال کانی هالیت از دو عنصر سدیم و کلر به نسبت‬ ‫مساوی تشکیل شده است‪ .‬کانیهای دیگر‪ ،‬ترکیب پیچیدهتری دارند‪( .‬لیت و همکاران‪)38 :1380 ،1‬‬ ‫هر کانی دارای ترکیب شیمیایی و خواص فیزیکی مخصوص به خود است‪ .‬با این وجود‪،‬‬ ‫کانیهای سازنده الیههای بیرونی زمین‪ ،‬بسیار محدود و انگشتشمارند و حدود ‪ 12‬کانی‬ ‫هستند‪( .‬همان‪)7 :‬‬ ‫با بیان این مطالب و با مطالعه و بررسی اثار زمینشناسان و متخصصین معدن‪ ،‬از واژه‬ ‫معدن تعریف جامع و کاربردی نشده است‪ .‬در این اثار هرگاه نامی از واژه معدن برده شده‪ ،‬به‬ ‫تعریف کانی پرداختهاند که عبارت است از همه اجسامی که جامد‪ ،‬طبیعی و یکنواخت بوده و‬ ‫در تمامی قسمتهای خود خواص مشترکی نشان بدهند‪( .‬معتمد‪)86 :1386 ،‬‬ ‫در جایی دیگر‪ ،‬این واژه به عنصر یا ترکیب طبیعی غیر الی که دارای ساختمان داخلی منظم‪،‬‬ ‫ترکیب شیمیایی و خواص فیزیکی مشخص باشد‪( ،‬مدنی‪ ،1390 ،‬ج‪ )4 :1‬تعریف شده است و‬ ‫در ادامه نیز واژه دیگری که ان را کانسار مینامند‪ ،‬مورد استفاده قرار گرفته است‪ .‬کانسار به‬ ‫بخشی از پوسته زمین اطالق میشود که تحت شرایط خاص زمینشناسی‪ ،‬ماده معینی در ان‬ ‫‪1. Leet et al‬‬ صفحه 119 ‫تبیین مفهومی و ماهوی معدن‪119/ ...‬‬ ‫متمرکز شده که از نظر اقتصادی ارزش داشته باشد؛ نظیر مقدار‪ ،‬کیفیت‪ ،‬محل جغرافیایی و بازار‬ ‫مصرف (یعقوبپور‪ )1 :1383 ،‬و به طور خالصه‪ ،‬تمرکز طبیعی مواد معدنی است که دارای‬ ‫ارزش اقتصادی میباشد‪( .‬مدنی‪ ،1390 ،‬ج‪)4 :1‬‬ ‫برای اینکه بتوان مفهوم کانسار و معدن را از هم تفکیک نمود‪ ،‬الزم است به موضوعی‬ ‫پرداخته شود که به طور کلی موجودیت معدن به ان بستگی دارد‪ .‬برای معدن چرخه حیات‬ ‫تعیین نموده اند‪ .‬از انجایی که معدن جزو منابع طبیعی تجدیدناپذیر است‪ ،‬چرخه حیات‬ ‫معدن مجموع فرایندهای مرتبط به هم را شامل میشود که بعد از ختم اخرین فرایند‪ ،‬دیگر‬ ‫معدنی وجود نخواهد داشت‪.‬‬ ‫چرخه حیات معدن شامل پنج فرایند است که عبارتاند از پیجو یی‪ ،١‬اکتشاف‪،٢‬‬ ‫امادهسازی‪ ،٣‬بهرهبرداری‪ ٤‬و بازسازی‪ ٥‬که در ادامه به صورت اجمالی‪ ،‬معرفی میشوند‪:‬‬ ‫)‪)slideshare.net/umer_1/stages-in-life-of-mine‬‬ ‫•‬ ‫پیجو یی؛ از اولین اقدامات اکتشافی یک معدن محسوب میشود‪ .‬در این مرحله‬ ‫زمینشناسان و مهندسین معدن فعالیت خود را اغاز نموده و هدف انها از عملیات‬ ‫پیجو یی ان است که با توجه به معیارها اعم از اب و هوایی‪ ،‬سنی‪ ،‬سنگشناسی‪،‬‬ ‫ساختمانی و ژئوشیمیایی و نشانههای مختلف اعم از نشانههای محلی‪ ،‬گیاهی و‬ ‫همزاد با استفاده از روشهای مختلف پیجو یی‪ ،‬موقعیت کانسار و وضعیت عمومی‬ ‫ان را مشخص نمایند‪ .‬این اولین مرحله از اکتشاف است که در صورت رضایتبخش‬ ‫بودن نتایج حاصل‪ ،‬اغاز عمر یک معدن خواهد بود‪( .‬رستگار‪)1399 ،‬‬ ‫‪1. Prospecting‬‬ ‫‪2. Exploration‬‬ ‫‪3. Development‬‬ ‫‪4. Exploitation‬‬ ‫‪5. Reclamation‬‬ صفحه 120 ‫‪ /120‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫•‬ ‫اکتشاف؛ عملیات اکتشاف پس از یافتن کانسار شروع میشود و قبل از اماده کردن‬ ‫طرح معدن‪ ،‬انجام این عملیات ضروری است‪ .‬هدف از عملیات اکتشاف‪ ،‬بررسی و‬ ‫شناسایی دقیق کانسار‪ ،‬مطالعه ساختمان داخلی ان‪ ،‬خصوصیات سنگهای مجاور و‬ ‫تعیین اندازه‪ ،‬شکل و ارزش کانسار به طور دقیق است؛ بنابراین طراحی معدن وقتی‬ ‫مفهوم اجرایی پیدا میکند که توسط کارهای اکتشافی‪ ،‬شکل کانسار و میزان ذخیره‬ ‫معلوم شده باشد‪ .‬در پایان مرحله اکتشاف‪ ،‬کانسار؛ یعنی استعداد بالقوه موجود در‬ ‫طبیعت برای اینکه نام معدن را به خود بگیرد و به استعداد بالفعل تبدیل گردد‪ ،‬از‬ ‫طریق مطالعات امکانسنجی تعیین میشود‪ .‬این مطالعات یک قاعده و زیربنای‬ ‫تعریف شده فنی‪ ،‬زیستمحیطی و تجاری را برای تصمیم در خصوص سرمایهگذاری‬ ‫ً‬ ‫فراهم میکند‪ .‬معموال این مطالعات هدف کار را به صورت صریح و روشن تعریف‬ ‫میکنند و به عنوان خط پایه و مبنا به پیشرفت پروژه در فازهای بعدی کمک میکنند‪.‬‬ ‫•‬ ‫امادهسازی؛ پس از انکه در مرحله اکتشاف بررسیهای کمی و کیفی بر روی کانسار‬ ‫انجام شد و کانسنگ به منظور استخراج مناسب تشخیص داده شد‪ ،‬بایستی کانسنگ‬ ‫برای استخراج در دسترس قرار گیرد‪ .‬به تمامی اقدامات الزم برای رساندن یک معدن‬ ‫به ظرفیت و تولید کامل و برنامهریزی شده‪ ،‬امادهسازی گفته میشود‪ .‬مراحلی که برای‬ ‫امادهسازی معادن طی خواهد شد‪ ،‬از قرار زیر است‪:‬‬ ‫‪ o‬قبول گزارش امکانسنجی‬ ‫‪ o‬تایید روش و طرح معدنکاری‬ ‫‪ o‬تهیه مقدمات تامین منابع مالی بر اساس براوردهای تایید شده هزینه گزارش امکانسنجی‬ ‫‪ o‬تعیین حقوق مربوط به سطح زمین و حقوق کانی در صورت نیاز‬ ‫‪ o‬جمعاوری مقررات و استانداردهای زیستمحیطی و اخذ مجوز بهرهبرداری‬ ‫‪ o‬ایجاد و تامین راههای دسترسی سطحی‪ ،‬حمل و نقل‪ ،‬ارتباطات و نیروی برق‬ ‫برای محل معدن‬ صفحه 121 ‫تبیین مفهومی و ماهوی معدن‪121/ ...‬‬ ‫‪ o‬طراحی و احداث کارخانههای سطحی؛ از جمله تمامی تسهیالت خدماتی‪،‬‬ ‫پشتیبانی و دفاتر اداری‬ ‫‪ o‬احداث کارخانه فراوری در صورت لزوم و تسهیالت حمل و نقل ماده معدنی‬ ‫‪ o‬ایجاد و تامین تسهیالت انتقال باطله و انباشت ان‬ ‫‪ o‬انتخاب ماشین ا الت معدنکاری برای امادهسازی و بهرهبرداری همراه با‬ ‫اموزش در صورت لزوم‬ ‫‪ o‬احداث بازکنندههای اصلی دسترسی به ماده معدنی و بازکنندههای ثانو یه در‬ ‫صورت لزوم‬ ‫‪ o‬استخدام و اموزش نیروهای کارگری و تهیه خدمات پشتیبانی با توجه به‬ ‫نیازهای اجتماعی‪ ،‬سیاسی و اقتصادی کارکنان‬ ‫بعد از طی این مراحل‪ ،‬با حفر بازکنندهها شامل چاه‪ ،‬تونل و رمپ در روش زیرزمینی و‬ ‫بهرهبرداری و احداث پله و راههای دسترسی در روش رو باز‪ ،‬کانسار برای استخراج باز میشود و‬ ‫همراه با ان معدنکاری به معنی خاص خود شروع میشود‪( .‬رستگار‪)1399 ،‬‬ ‫• بهرهبرداری؛ در این مرحله از عمر معدن‪ ،‬ماده معدنی به مقادیر کالن از زمین‬ ‫استخراج شده و تا کید عمده بر روی تولید‪ ١‬است‪ .‬استخراج ماده معدنی که در مرحله‬ ‫امادهسازی صورت میگیرد‪ ،‬فقط به میزانی انجام میشود که اطمینان حاصل شود تا‬ ‫وقتی تولید شروع شد‪ ،‬بتواند در طول عمر معدن به طور پیوسته ادامه یابد‪ .‬هدف‬ ‫اصلی این مرحله‪ ،‬تولید ماده معدنی در حد و اندازهای است که در محل ماده معدنی‬ ‫تمام شود و یا در حدی باشد که استخراج ان مقرون به صرفه نباشد‪ .‬تمامی مسائل‬ ‫مربوط به بهرهبرداری ماده معدنی در مرحله قبل پیریزی شده و برای هر قطعه از‬ ‫سنگ معدنی که استخراج میشود‪ ،‬در مرحله امادهسازی برنامهریزی صورت میگیرد‬ ‫‪1. Production‬‬ صفحه 122 ‫‪ /122‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫و روش بهرهبرداری نیز مشخص میگردد تا با هزینه کم بتوان حجم بیشتری از معدن‬ ‫استخراج نمود‪( .‬رستگار‪)1399 ،‬‬ ‫• بازسازی؛ اخرین مرحله از عمر اغلب معادن‪ ،‬بازسازی است‪ .‬فرایندی که طی ان‬ ‫معدن بسته شده و عملیات احیا و تجدید پوشش گیاهی و بازگرداندن ارزش زمین و‬ ‫اب انجام میشود‪ .‬مهندسان طراح معدن باید معدن را با در نظر گرفتن فرایند‬ ‫بازسازی‪ ،‬طراحی کنند تا هزینههای کلی معدنکاری به عالوه بازسازی کمینه شود‪.‬‬ ‫ایده جدید در صنعت معدنکاری‪ ،‬استفاده درازمدت و سازگار با محیط زیست از‬ ‫ذخایر است‪.‬‬ ‫در طراحی به منظور بازسازی هر نوع ماده معدنی‪ ،‬باید مسائل بسیاری را در نظر گرفت‪.‬‬ ‫نخستین مسئله ایمنی محل معدن است‪ .‬عملیات برداشتن و انتقال ساختمانهای اداری‪،‬‬ ‫ً‬ ‫تجهیزات فراوری‪ ،‬وسایل حمل و نقل‪ ،‬خدمات عمومی و دیگر سازههای سطحی معموال باید‬ ‫به پایان برسد‪ ،‬انگاه شرکت معدنی ملزم است که همه چاهها و تونلها را که ممکن است‬ ‫خطرات فیزیکی ایجاد کنند‪ ،‬مسدود کرده‪ ،‬دیوارهای بلند در صورت وجود باید تعدیل شود و‬ ‫پرتگاهها و شیبهای خطرناک به نحوی درست گردند تا از صدمات و یا مرگ ناشی از ریزش و‬ ‫لغزشها جلوگیری شود‪.‬‬ ‫دومین مسئله اصلی که هنگام بازسازی معدن باید به ان توجه کرد‪ ،‬بازگرداندن و ترمیم سطح‬ ‫زمین‪ ،‬کیفیت اب و مناطق تخلیه باطلههاست تا اینکه الودگی درازمدت اب‪ ،‬فرسایش خاک‪،‬‬ ‫تولید گرد و خاک و یا مسائل پوشش گیاهی روی ندهد‪ .‬بازگرداندن گیاهان طبیعی بخش مهمی از‬ ‫این فرایند است؛ چرا که گیاهان به پایداری سازههای خاکی و شکل طبیعی منطقه کمک میکنند‪.‬‬ ‫اخرین نگرانی مهندس طراح معدن‪ ،‬کاربری زمین پس از پایان استخراج است‪ .‬بسیاری از‬ ‫محلهای معادن قدیمی به پناهگاههای حیات وحش‪ ،‬مراکز خرید‪ ،‬محل مسابقات گلف‪،‬‬ ‫فرودگاه‪ ،‬دریاچه‪ ،‬انبارهای زیرزمینی‪ ،‬موزه‪ ،‬هتل‪ ،‬مناطق تخلیه باطلههای جامد و بسیاری‬ ‫مصارف دیگر که میتوانند برای جامعه مفید باشند‪ ،‬تبدیل شدهاند که با برنامهریزی معدن برای‬ صفحه 123 ‫تبیین مفهومی و ماهوی معدن‪123/ ...‬‬ ‫عمران و ابادانی پس از ان‪ ،‬برنامهریزان معدن میتوانند ارزش زمینهای استخراج شده را باال‬ ‫ببرند و به کاربری ان کمک کنند‪.‬‬ ‫اتمام موفقیتامیز بازسازی یک معدن‪ ،‬عقیده عموم را نسبت به صنعت معدنکاری بهبود‬ ‫میبخشد و باعث میشود اژانسهای کنترل کننده نسبت به شرکت معدنی‪ ،‬حسن نیت داشته‬ ‫باشند‪ .‬نیل به این هدف زمانی به نتیجه خواهد رسید که طی یک برنامهریزی درست قبل از اغاز‬ ‫نخستین حفاری‪ ،‬عملیات بازسازی شروع شود و به موازات برداشت ماده معدنی‪ ،‬حفظ محیط‬ ‫زیست نیز مد نظر گرفته شود‪( .‬رستگار‪)1399 ،‬‬ ‫انواع و اقسام معادن از منظر معدنشناسان‬ ‫در تقسیمبندی معادن توسط مهندسین معدن‪ ،‬معیارهایی که مد نظر است عبارتاند از‪:‬‬ ‫منشا پیدایش‪ ،‬عناصر تشکیل دهنده و روش های معدنکاری که در ادامه تبیین میشوند‪:‬‬ ‫منشا پیدایش؛ سنگ که خود از چندین کانی تشکیل یافته‪ ،‬قسمتهای جامد پوسته زمین را‬ ‫تشکیل داده است‪ .‬از لحاظ منشا پیدایش‪ ،‬سنگها به سه دسته تقسیم میشوند‪ :‬سنگهای‬ ‫اذرین‪ ،‬سنگهای رسو بی و سنگهای دگرگونی‪ .‬از انجا که در اجزای تشکیل دهنده سنگها‪،‬‬ ‫کانیهایی که ارزش اقتصادی دارند سهیم هستند‪ ،‬به صورت رگههای معدنی در نقاط مختلف با‬ ‫شرایط خاص زمینشناسی تشکیل میشوند و استفاده از ان به صورت سنگ معدن امکانپذیر‬ ‫است و به دو نوع تقسیم میشوند‪:‬‬ ‫تودههای معدنی رسو بی‪ :‬در رگههای رسو بی‪ ،‬تراکم بعضی مواد تخریبی یا شیمیایی‬ ‫صورت میگیرد؛ مانند طال که در ابرفتها وجود دارند و نمکها‪ ،‬در نتیجه انحالل و‬ ‫انتشار در ابهای جاری و سرانجام رسوب در محیطی کوالبی یا دریاچهای تولید‬ ‫معادن گچ‪ ،‬نمک و اهن الیتیک را میکنند‪( .‬معتمد‪)191 :1386،‬‬ صفحه 124 ‫‪ /124‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫ً‬ ‫تودههای معدنی از منشا درونی‪ :‬این رگهها معموال از تغییر شکل مواد قسمتهای‬ ‫عمیق زمین حاصل میگردند و گازهای کانیساز نیز در پیدایش این رگهها موثر واقع‬ ‫میشوند؛ مانند پالتین‪ ،‬کرومیت‪ ،‬طال‪ ،‬الماس‪ ،‬کوارتز‪ ،‬اورانیوم و قلع‪( .‬همان‪)191-192 :‬‬ ‫• عناصر تشکیل دهنده؛ از لحاظ عناصر تشکیل دهنده‪ ،‬معادن به سه گروه تقسیمبندی‬ ‫میشوند‪ :‬معادن فلزی مانند اهن‪ ،‬روی‪ ،‬طال‪ ،‬نقره و جست؛ معادن غیر فلزی مانند‬ ‫نمک‪ ،‬سنگهای ساختمانی‪ ،‬گوگرد و فسفر؛ معادن نفت‪ ،‬گاز طبیعی و ذغال سنگ‪.‬‬ ‫• روشهای معدنکاری؛ تقسیمبندی دیگری وجود دارد که به طور کلی معادن را به دو‬ ‫دسته سطحی و زیرزمینی تقسیم نمودهاند که در این تقسیمبندی‪ ،‬روشهای معدنکاری‬ ‫به عنوان معیار اصلی در نظر گرفته شده است‪ .‬روشهای معدنکاری بر مبنای‬ ‫مشخصات کانسار‪ ،‬محدودیتهای ایمنی‪ ،‬فنی و عوامل اقتصادی انتخاب میشود‪.‬‬ ‫شرایط زمینشناسی نظیر عمق و شکل کانسار‪ ،‬مقاومت ماده معدنی و سنگهای‬ ‫دیواره‪ ،‬نقش اساسی در انتخاب روش معدنکاری دارند‪ .‬در انتخاب روش‪ ،‬روشی‬ ‫انتخاب میشود که بیشترین انطباق را با مشخصات کانسار داشته باشد و در قالب‬ ‫محدودیتهای ایمنی‪ ،‬زیستمحیطی‪ ،‬فناوری‪ ،‬اقتصادی و تمامی عوامل وابسته‬ ‫بیشترین سود را همراه داشته باشد‪.‬‬ ‫به طور کلی‪ ،‬عوامل موثر در انتخاب روشهای سطحی یا زیرزمینی برای استخراج کانسار‬ ‫عبارتاند از‪ :‬اندازه‪ ،‬شکل و عمق کانسار‪ ،‬شرایط سنگ‪ ،‬بازدهی و ظرفیت ماشین ا الت‪،‬‬ ‫سرمایه الزم و هزینههای عملیاتی‪ ،‬درصد بازیابی کانسنگ و درامدها‪ ،‬ایمنی حوادث ناشی از‬ ‫کار و جنبههای زیستمحیطی‪.‬‬ ‫نفت خام‪ ،‬گاز طبیعی‪ ،‬مایعات گاز طبیعی و مواد همراه قابل عرضه در بازار نیز از جمله‬ ‫معادن زیر زمینی محسوب میگردند‪ .‬روش استخراج این نوع مواد با دیگر کانیهایی که به‬ ‫صورت جامد تشکیل شدهاند‪ ،‬متفاوت است‪ .‬این مواد به صورت سیال توسط لولههایی که‬ صفحه 125 ‫تبیین مفهومی و ماهوی معدن‪125/ ...‬‬ ‫ارتباط دهنده مخزن تا سطح زمین هستند‪ ،‬استخراج میشوند‪ .‬این سیاالت در شرایط اولیه‬ ‫مخزن‪ ،‬به حالت تکفاز (نفت خام یا گاز طبیعی) و یا دوفاز (گاز میعانی) هستند که تحت دما‬ ‫و فشار متغیر ممکن است که حالت ان نیز تغییر یابد‪ .‬حالت این نوع معادن وجه تمایز ان با‬ ‫دیگر معادن است‪.‬‬ ‫نتیجهگیری‬ ‫از مجموع یافتههای این پژوهش‪ ،‬نتایج زیر حاصل میاید‪:‬‬ ‫‪ .1‬برای تعریف معدن‪ ،‬چون مسئلهای نیست که برای روشن شدن ان به مجتهد رجوع‬ ‫شود‪ ،‬الزم است که به عرف رجوع کرد؛ عرفی که درباره معادن ابراز نظر میکنند و‬ ‫نظرات ایشان قابل پذیرش است‪ ،‬زمینشناسان و مهندسین معدن هستند‪.‬‬ ‫‪ .2‬بنا به تعاریفی که در اصطالح فقها از معدن شده است‪ ،‬میان واژه معدن و معدنکاری‬ ‫تفکیک صورت میگیرد‪ .‬معدنکاری به فعالیتهایی که با غرض بهرهبرداری از معدن‬ ‫انجام میگیرد‪ ،‬گفته میشود‪.‬‬ ‫‪ .3‬خاک که از تخریب و فرسایش سنگهای پوسته زمین حاصل میگردد‪ ،‬در خود‬ ‫بعضی کانیهایی که دارای ارزش اقتصادی است را به همراه دارد‪ .‬این ماده در نظر‬ ‫عموم شاید چیز بیارزشی باشد؛ اما از نظر زمینشناسان و مهندسین معدن حائز‬ ‫اهمیت است؛ چون در قسمت ابراز نظر راجع به معادن‪ ،‬زمینشناسان و مهندسین‬ ‫معدن میتوانند نظریات خود را ارائه نمایند‪ ،‬همچنین الزم است ارزش این ماده نیز در‬ ‫نظر گرفته شود و نظر به استفادههایی که از ان میشود‪ ،‬از لحاظ قانونی نیز باید به ان‬ ‫توجه صورت گیرد‪.‬‬ ‫‪ .4‬کانیهایی که دارای ارزش اقتصادی هستند‪ ،‬به صورت همگن در نقاط مختلف زمین‬ ‫از اثر فعالیتهای زمینشناسی تجمع نمودهاند که باعث ایجاد کانسارها میشوند‪.‬‬ ‫هرگاه این کانسارها کشف‪ ،‬شکل و موقعیت ان نظر به سطح زمین طراحی شده و راههای‬ صفحه 126 ‫‪ /126‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫رسیدن به ان مورد ارزیابی قرار گیرد و از لحاظ اقتصادی استخراج ان مقرون به صرفه‬ ‫و دارای منفعت باشد‪ ،‬در ان صورت به ان معدن اطالق میگردد‪.‬‬ ‫با این نتایج و برای اینکه از معدن و معدنکاری در ذهن عموم انگیزه مثبت ایجاد گردد‪،‬‬ ‫پیشنهاد میشود از لحاظ حقوقی‪ ،‬معادن مورد بررسی قرار گیرند؛ همانطور که برای معادن‬ ‫نفت و گاز‪ ،‬رشته جداگانهای در دانشگاهها با عنوان حقوق نفت و گاز ایجاد گردیده و تمامی‬ ‫مسائل حقوقی نفت و گاز در این رشته مورد بررسی قرار میگیرد و حتی بعضی از دروس رشته‬ ‫مهندسی نفت نیز در این رشته تدریس میشود‪ ،‬مناسب است رشتهای با عنوان حقوق معادن که‬ ‫تمامی انواع معدن را مورد بررسی قرار دهد‪ ،‬ایجاد گردد و برای مراحل پنج گانه عمر یک معدن‬ ‫و باید ها و نبایدهای ان از لحاظ حقوقی مورد بحث قرار گیرد‪.‬‬ ‫هرگاه محصول معدن‪ ،‬سنگ معدن معرفی شود‪ ،‬از انجا که همین سنگ معدن دارای ذرات‬ ‫و عناصر مفید و با ارزش دیگری نیز میباشد‪ ،‬با جدا ساختن بخش فراوری از فعالیتهای‬ ‫معدنکاری میتوان بخش صنعتی را در استفاده درست از محصول معدن که همان سنگ معدن‬ ‫است‪ ،‬وادار ساخت و کارخانههای صنعتی را که محصول ان تولید انواع مختلف کانیهای مفید‬ ‫از سنگ معدن است‪ ،‬ایجاد نمود و این امر باعث ارزش نهادن به امر مهندسی معدن و‬ ‫معدنکاری خواهد بود‪.‬‬ ‫فهرست منابع‬ ‫‪ .1‬امامی‪ ،‬میر سید حسن (‪ .)1401‬حقوق مدنی‪ .‬چاپ‪ .40‬تهران‪ :‬انتشارات اسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .2‬جعفری‪ ،‬شعبانعلی (‪ .)1398‬م اهیت و ملکیت معدن در فقه امامیه‪ .‬مطالعات فقه امامیه‪.‬‬ ‫دوره ‪ .98‬شماره ‪( 2‬شماره پیاپی ‪.93-118 :)13‬‬ ‫‪ .3‬حلی‪ ،‬حسن بن یوسف‪ .‬والسید محمد جواد الحسینی العاملی (‪ .)1414‬مفتاح الکرامه فی شرح‬ ‫قواعد العلمه‪ .‬قم‪ :‬مرکز النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .4‬دانشپژوه‪ ،‬مصطفی (‪ .)1389‬مقدمه علم حقوق با رویکرد به حقوق ایران و اسلم‪ .‬چاپ‪.2‬‬ ‫تهران‪ :‬انتشارات سمت‪.‬‬ صفحه 127 ‫تبیین مفهومی و ماهوی معدن‪127/ ...‬‬ ‫‪ .5‬رستگار‪ ،‬علیرضا (‪ ،)1399‬مراحل عمر یک معدن‪-/of-a-mine :‬مراحل‪-‬عمر‪-‬یک‪-‬‬ ‫معدن‪www.mining-eng.ir‬‬ ‫‪ .6‬سعدی‪ ،‬حسینعلی‪ .‬و رضا اقا موسی طهرانی (‪ .)1397‬ضوابط بهرهبرداری از منابع طبیعی نفت و‬ ‫گاز مبتنی بر فقه اسلمی و مقارن‪ .‬مطالعات اقتصاد اسالمی‪ .‬شماره ‪.27-48 :21‬‬ ‫‪ .7‬صالحی‪ ،‬مازندرانی‪ .‬و جواد سالمی (‪ .)1398‬وضعیت فقهی حقوقی معادن واقع در اراضی شخصی‪.‬‬ ‫مطالعات فقه و حقوق اسالمی‪ .‬شماره ‪.195-220 :21‬‬ ‫‪ .8‬صانعی‪ ،‬مهدی‪ .‬و علی رحمانیفرد سبزواری‪ ،‬علی (‪ .)1399‬بررسی مالکیت دولت اسلمی بر‬ ‫معادن‪ .‬فقه دولت اسالمی‪ .‬شماره ‪.129-147 :1‬‬ ‫‪ .9‬قانون معادن کشور‪ .‬مصوب ‪.1377/2/27‬‬ ‫‪ .10‬کوخاییزاده‪ ،‬کریم‪ .‬نیازی‪ ،‬قدرت الله‪ .‬و احمد رضوانی مفرد(‪ .)1397‬مالکیت معدن در فقه امامیه‬ ‫با رویکردی به دیدگاه فقهای مذاهب چهارگانه اهل سنت‪ .‬فقه مقارن‪ .‬شماره ‪.111-133 :12‬‬ ‫‪.11‬‬ ‫لیت‪ ،‬لوئیس دان‪ .‬کافمن‪ ،‬مادوین‪ .‬و شلدن جادسن (‪ .)1380‬زمینشناسی فیزیکی‪ .‬ترجمه فرید مر‪.‬‬ ‫چاپ‪ .5‬شیراز‪ :‬مرکز انتشارات دانشگاه شیراز‪.‬‬ ‫‪.12‬‬ ‫محقق کرکی‪ ،‬علی بن حسین (‪ .)1410‬جامع المقاصد فی شرح القواعد‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫(‪ .)1396‬مالکیت معادن‪ 29 .‬اردیبهشت‪http://www.fa.mfeb.ir :‬‬ ‫‪.13‬‬ ‫مدرسه فقهی امام باقر‬ ‫‪.14‬‬ ‫مدنی‪ ،‬حسن (‪ .)1390‬مبانی اکتشاف مواد معدنی‪ .‬تهران‪ :‬نشر جهاد دانشگاهی‪.‬‬ ‫‪.15‬‬ ‫مرادی‪ ،‬عبدالرحیم‪ .‬و مسعود رضا رنجبر (‪ .)1395‬مالکیت منابع نفت و گاز درجا و بهرهبرداری‬ ‫از ان در فقه اسلم‪ .‬پژوهشهای فقه و حقوق اسالمی‪ .‬شماره ‪.69-88 :46‬‬ ‫‪.16‬‬ ‫معتمد‪ ،‬احمد (‪ .)1386‬زمینشناسی عمومی‪ .‬چاپ‪ .7‬تهران‪ :‬موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران‪.‬‬ ‫‪.17‬‬ ‫یعقوبپور‪ ،‬عبدالمجید (‪ .)1383‬اصول زمینشناسی ذخایر معدنی‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات دانشگاه‬ ‫تربیت معلم‪.‬‬ ‫‪18. https://www.slideshare.net/umer_1/stages-in-life-of-mine‬‬ صفحه 128 صفحه 129 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و ت ربیتی شوق به نماز با ت اکید بر گستره‬ ‫فضای مجازی‬ ‫زهرا شیردل (ایران)‪ ،١‬دکتر محمدشتا بدرا (ایران)‪٢‬‬ ‫تاریخ دریافت‪1400/09/01 :‬‬ ‫تاریخ پذیرش‪1401/02/19 :‬‬ ‫چکیده‬ ‫نماز و اقامه ان که از ارکان دینی و ذیل فروعات عشره به شمار میرود‪ ،‬جلوه گاهی از نیایش و‬ ‫زیبایی شناسی است که به منزله ایجاد ارتباط خصوصی با خداوند بوده و وجوه عمومی ان‬ ‫میتواند جامعه را به سرمنزل خیر هدایت کند که این مسیر‪ ،‬بهره مند از زمینههای فراوان‬ ‫نهادی‪ ،‬معرفتشناختی و اخالقی‪ -‬تربیتی است‪ .‬از طرفی‪ ،‬با بسط فضای مجازی و‬ ‫شبکههای اجتماعی در عصر معاصر‪ ،‬میتوان از ظرفیتهای ان در شوقاوری به مقوله نماز‬ ‫استفاده نمود و به همین سبب ضر یب اهمیت نماز و اثار ان در هدایتدهی جوانان در بیانیه‬ ‫گام دوم انقالب نیز اشاره شده است‪ .‬از منظر قران کریم‪ ،‬اقامه نماز به جلوگیری از منکرات و‬ ‫فحشا منجر خواهد شد؛ لذا فلسفه نماز و درک ربط و نسبت ان در عالم ماده و معنا‪ ،‬ریشه در‬ ‫میل فطری انسانها دارد که با توجه به قدمت تاریخی ان در سایر ادیان توحیدی نیز قابل‬ ‫ردیابی است‪ .‬پژوهش حاضر با این درک از معنا‪ ،‬تالش نمود با روش توصیفی و با بهرهگیری‬ ‫از مطالعات پایه و مرور تحلیلی اسناد‪ ،‬رو یکردی نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی به نماز ناظر به‬ ‫مطالعات اینده داشته باشد؛ رو یکردی که به جهت نقش هو یت ساز جوانان و با استفاده از‬ ‫ظرفیت های فضای مجازی و تا کید ان در بیا نیه گام دوم انقالب‪ ،‬مطمح نظر بوده است‪.‬‬ ‫نتایج پژوهش که زد ودن غفلت و حیرانی را ذیل شناخت مبدا و معاد به مثابه سرفصلی اساسی‬ ‫‪ .١‬مهندس نرم افزار و دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق خصوصی‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬دانشگاه مجازی‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( nazaninzsh22@gmail.com ،‬نو یسنده مسئول)‬ ‫‪ .٢‬پژوهشگر جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران ‪shetabadra14@gmail.com‬‬ صفحه 130 ‫‪ /130‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫مدنظر قرار داده‪ ،‬به ارائه ‪ 60‬راهکار معرفتی و اخالقی و تربیتی با توجه به نقشافرینی ‪ 12‬نهاد‬ ‫زمینهساز منتهی شد‪.‬‬ ‫واژگان کلیدی‪ :‬شوق به نماز‪ ،‬زمینههای نهادی‪ ،‬زمینههای معرفتی و تربیتی‪ ،‬فضای مجازی‪،‬‬ ‫بیانیه گام دوم انقالب‬ ‫مقدمه‬ ‫نماز‪ ١‬به واسطه ایجاد الفت بندگان با خدای متعال‪ ،‬روشنیبخش و صفا دهنده به محفل‬ ‫زندگی فردی و اجتماعی است و در روایات اسالمی و به نق ل از رسول مکرم اسالم‬ ‫به «نور چشم» ایشان تعبیر شده است‪:‬‬ ‫«حبب ال َّی من ا ُّلدنیا النساء والطیب وق َّره عینی فی ا َّ‬ ‫لصل ِه»؛ (ابن حنبل‪ ،‬ج‪)199 :3‬‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫من از دنیای شما به سه چیز عالقه دارم‪ :‬زنان و بوی خوش و روشنایی چشم من در‬ ‫نماز است‪.‬‬ ‫به طور کلی‪ ،‬نماز در دین اسالم دارای ضر یب اهمیت باالیی است و به فراوانی مورد‬ ‫تا کید و تمجید قرار گرفته و وا جد فرهنگ و معارفی مستوفا است تا جایی که صدها مسئله‬ ‫عبادی و فقهی در ان مستتر است؛ (ایت الله جوادی املی‪ ،‬نقل به مضمون) نمازی که هم‬ ‫روح و روان انسان را به صورت روزانه و علی الدوام صیقل میدهد و هم انسان را برای ورود‬ ‫مدققانه و همراه با مراقبه برای حضور در فعالیت های عمومی و اجتماعی اماده میسازد و در‬ ‫دستورات دین اسالم‪ ،‬در پنج نو بت یومیه به میزان ‪ 17‬رکعت از طرف شارع مقدس وضع شده‬ ‫و مملو از حکمت و فلسفههای حیاتبخش زندگی است‪.‬‬ ‫‪1. Prayer‬‬ صفحه 131 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪131/ ...‬‬ ‫همچنین‪ ،‬نماز فرصتی برای طراوت بخشیدن روح بوده و پلی برای نیل به اوج کمال مطلق‬ ‫و زینتبخش شخصیت و منش مومنان است و یکی از اساسیترین ارکان حیات‪ ،‬تمدن‪،‬‬ ‫فرهنگ‪ ،‬زندگی و تحرک جوامع انسانی به شمار میرود‪( .‬نصر و همکاران‪)64 :1387 ،‬‬ ‫در عین حال‪ ،‬سرچشمههای معنو یتزدا در جامعه اسالمی با استفاده از جذابیتهای‬ ‫جنسی ارائه شده در فضای مجازی‪ ١‬و شبکههای اجتماعی‪ ،٢‬همواره تالش داشته و دارند که‬ ‫جوانان را از سرمنشا هستی جدا کنند و یکی از مهمترین راهکارهای ایشان که ذیل نظام‬ ‫شیطانی سلطهگر قرار میگیرد‪ ،‬دور کردن جوانان از معنو یت و نماز است که نمونه عملی‬ ‫بندگی و خضوع در برابر حقتعالی است و در سطح اجتماعی نیز با تشکیل صفوف نماز‬ ‫جمعه و جماعت‪ ،‬به ا گاهی و تالش در جهت حل مسائل مسلمین و ازادگان در داخل‪ ،‬جهان اسالم‬ ‫و بین الملل معاصر میانجامد؛ پس فرهنگ نماز در عین انکه عملی فرادی بوده و واجب‬ ‫عینی است‪ ،‬اثار و ثمرات اجتماعی ان نیز مدنظر است و بر همین قاعده‪ ،‬تا کید تشدیدواری‬ ‫بر برگزاری نماز جمعه و جماعات شده است‪.‬‬ ‫بر این اساس‪ ،‬اگر اقامه نماز‪ ٣‬در جامعه به مثابه یک اصل حیاتبخش مورد توجه و امعان‬ ‫نظام خانوادگی تا نظام اموزشی و نظام حکمرانی قرار بگیرد؛ همچنان که در قران کریم به‬ ‫رسول اکرم‬ ‫دستور داده شده با صبوری ورزیدن‪ ،‬اهل و خانواده خود را به نماز امر کند که‬ ‫حاکی از امر به معروفی مهم است‪:‬‬ ‫ً‬ ‫«وامر اهلک با ِّ‬ ‫لصل ِه واصط ِبر علیها ال نسالک ِرزقا نحن ن رزقک والع ِاقبه‬ ‫ِ‬ ‫ِل ِّلتقوی»؛ (طه‪ )132 ،‬تو اهل بیت خود را به نماز امر کن و خود نیز بر نماز صبور‬ ‫باش‪ ،‬ما از تو روزی نمیطلبیم‪ ،‬بلکه ما به تو [و دیگران] روزی میدهیم و عاقبت‬ ‫نیکو مخصوص پرهیزکاری و تقواست‪.‬‬ ‫‪1. Cyberspace‬‬ ‫‪2. Social Networks‬‬ ‫‪3. Performing Prayers‬‬ صفحه 132 ‫‪ /132‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫اهمیت مطلب‪ ،‬نشان میدهد باید ضمن ریشه یابی علل و اسیب شناسی کم رغبت شدن‬ ‫یا عدم انجام فریضه نماز میان جوانان‪ ،‬تالش نمود با ِاعمال سیاستهای ایجا بی مبنی بر‬ ‫تشو یق نظری و عملی جوانان به نماز و استفاده از ظرفیت های گسترده و مثبت فضای‬ ‫مجازی‪ ،‬فرصت بندگی و کمال یافتن را برای جوانان ج امعه ایجاد نمود که به نظر میرسد‬ ‫رسالت نخستین با خانواده و سپس نظام اموزشی و فرهنگی و نظام حکمرانی همراه با‬ ‫مدیریت فضای مجازی است؛ چرا که خانواده در خط مقدم اصالح و تربیت نفوس قرار‬ ‫دارد‪ ،‬همچنان که نماز و سایر شعائر دینی به عنوان معجزه ای دیگر از انقالب و نظام‬ ‫اسالمی فعال و پیشرو در بیانیه گام دوم انقالب معرفی شده است‪( .‬امام خامنه ای‪ ،‬بیانیه‬ ‫گام دوم انقالب‪ 22 ،‬بهمن ‪)1397‬‬ ‫با این توضیح و تبیین‪ ،‬الزم بود به پیجوی این مسئله مهم از منظر خانواده‪ ،‬فضای مجازی و‬ ‫نظام اموزشی و فرهنگی و در مجموعه ان ذیل نظام حکمرانی پرداخته شود که در مقاله حاضر‬ ‫با روش تحقیق توصیفی‪ ١‬ضمن مطالعات کتابخانهای‪ ٢‬و بررسی تحلیلی منابع و اسناد مرتبط‬ ‫و تا حدودی فراتحلیل‪ ،٣‬به بررسی راهکارهایی عملی جهت تشو یق به نماز پرداخته میشود؛‬ ‫راهکارهایی که برامده از اموزههای دین مبین اسالم و عقالنیت متشرع است و در مواردی از‬ ‫دل پژوهشهای میدانی حاصل شده است‪.‬‬ ‫به نظر میرسد تمسک به این راهکارها با تا کید بر گسترههای فضای مجازی و سایر‬ ‫راهکاره ای موجودی که در این پژوهش نیامده‪ ،‬اما مهم و بسترساز است‪ ،‬میتواند شوقاوری‬ ‫به نماز را به و یژه میان جوانان ایجاد کند که هر چه این ش وق و رغبت به سمت عملی شدن‬ ‫ً‬ ‫گام بردارد و جوانان را به صفوف نماز و بندگی خدای متعال سوق دهد‪ ،‬طبعا جامعه نیز در‬ ‫مسیر نورانی شدن گام برخواهد داشت‪.‬‬ ‫‪1. Descriptive Research Method‬‬ ‫‪2. Library Studies‬‬ ‫‪3. Meta-Analysis‬‬ صفحه 133 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪133/ ...‬‬ ‫مبانی نظری پژوهش‬ ‫نماز و فرهنگ اقامه ان با توجه به رکن بودن ان در دین مبین‪ ،‬از جمله بنیانهای مهمی است‬ ‫که نقش قوامساز در جامعه ایفا میکند و از حیث فردی‪ ،‬اجتماعی و تاریخی‪ ،‬اثر وضعی‬ ‫هدایت و خیر برای جامعه بشری را به دنبال دارد‪.‬‬ ‫نماز از حی ث لغوی و اصطالحی به تعابیر مختلفی بیان شده است؛ از جمله انکه واژه‬ ‫فارسی «نماز» از لفظ مندرج در زبان پهلوی «نماک» اخذ شده که این واژه از ریشه باستانی‬ ‫«نم» به معنی خم شدن و تعظیم کردن معنا یافته است و به تدریج به معنی «صاله» یا عبادت‬ ‫و یژه مسلمین اطالق گردیده است (خزائلی‪ )1358 ،‬که البته این تعریف از حیث ریشهیابی‬ ‫معنای فارسی ان است؛ چرا که معنای اصطالحی ان در طول تاریخ ادیان مطرح بوده است‪.‬‬ ‫بیان تعریفی از متفکری غربی نیز جالب توجه است؛ ا گوست ساباتیه‪ ١‬فیلسوف فرانسوی‬ ‫مینو یسد‪ :‬دین‪ ،‬روح انسان را با نیرو یی نامرئی که مقدراتش را در اختیار دارد‪ ،‬ارتباط میدهد و‬ ‫نماز که این ارتباط را برقرار میسازد‪ ،‬دین حق یعنی همان دینی است که به مرحله علم درامده‬ ‫است‪ .‬اگر دین با عمل زندهای که پیوند دهنده افریده به افریدگار و سوق دهنده روح به سوی‬ ‫رستگاری باشد‪ ،‬توام نگردد‪ ،‬معنا و مفهومی نخواهد داشت‪( .‬به نقل از‪ :‬راشدی‪)1385 ،‬‬ ‫در یک تعریف تجمیعی و به طور خالصه‪ ،‬معنا و مفهوم نماز که به بیان رسول الله‬ ‫عمود دین است‪ ٢،‬حاکی از سه وجه کلی است‪ :‬خدمت و خدمتکاری و تعظیم‪ ،‬پرستش و‬ ‫ادای اطاعت حقتعالی و عرض نیاز به سوی خدای عالمیان و پاک و طاهر بودن که هر سه‬ ‫در معنای نماز به کار رفته است‪( .‬قرائتی‪)1372 ،‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬در منطق قران کریم نماز به مثابه یک تکلیف و واجب دینی و به عنوان‬ ‫عملی عبادی و مستمر بیان گردیده است؛ یعنی تا زمانی که انسان از نعمت حیات برخوردار‬ ‫است و سن تکلیف را طی نموده‪ ،‬موظف به اقامه ان با ط راحی انجام شده در دین مبین است؛‬ ‫‪َّ « .٢‬‬ ‫الصاله ِعماد الدین»؛ (متقی هندی‪ :1409 ،‬ح‪ )18889‬نماز ستون دین است‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫‪1. Auguste Sabatier‬‬ صفحه 134 ‫‪ /134‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫همچنان که امام حسین‬ ‫در بحبوحه واقعه کربال در روز عاشورا‪ ،‬نماز ظهر را به جماعت‬ ‫اقامه نمود و حتی در ان لحظه خوف و خطر نیز بیتفاوت از نماز نبود و البته شب قبل ان نیز‬ ‫برای استفاده از فرصت مناجات و نماز عشق با خدای متعال‪ ،‬مهلتی برای تمدید یک روزه‬ ‫جنگ گرفتند‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ً‬ ‫ِّ‬ ‫ً‬ ‫وبکم ف ِاذا اطماننتم‬ ‫«ف ِاذا قضیتم الصله فاذکروا الله ِقیاما وقعودا وعلی جن ِ‬ ‫ً‬ ‫الصله ا ِّن ِّ‬ ‫فاقیموا ِّ‬ ‫الصله کانت علی المو ِم ِنین ِکت ًابا موقوتا»؛ (نساء‪)103 ،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫پس انگاه که از نماز فراغت یافتید‪ ،‬ایستاده یا نشسته یا بر پهلو خفته یاد خدا کنید‪،‬‬ ‫سپس که ایمن شدید‪ ،‬در این حال نماز به جای ارید که نماز برای اهل ایمان در‬ ‫اوقات معین‪ ،‬مقرر شده است‪.‬‬ ‫این وظیفه و تکلیف در اصطالح فقهی‪ ،‬قائم به شخص بوده و قابل انتقال به غیر نیست؛‬ ‫لذا تا وقتی که انسان زنده است‪ ،‬کسی دیگر نمیتواند به جای او نماز بگزارد‪.‬‬ ‫در روایات صحیح و به نقل از امام محمد باقر‬ ‫چنین امده که اولین سوالی که در روز‬ ‫محاسبه الهی پرسیده میشود‪ ،‬مربوط به نماز است که این مسئله نیز در تبیین اهمیت نماز و‬ ‫ضرورت اقامه ان‪ ،‬نقش معناداری دارد‪:‬‬ ‫«ا َّن ا َّول ما یحاسب به العبد َّ‬ ‫الصله ف ِان ق ِبلت ق ِبل ما ِسواها»؛ (کلینی‪،1407 ،‬‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ج‪ )268 :3‬در قیامت اولین چیزی که از انسان محاسبه میشود‪ ،‬نماز است که اگر‬ ‫مورد قبول قرار گرفت‪ ،‬دیگر اعمال نیک انسان نیز مورد پذیرش قرار خواهد گرفت‪.‬‬ ‫همچنین اقامه نماز به دور شدن جامعه از فحشا و منکر به و یژه معاصی فراوان مشاهده‬ ‫شده در فضای مجازی که امروزه مشهود است‪ ،‬منجر خواهد شد‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫«اتل ما اوحی الیک من الکتاب واقم ِّ‬ ‫الصله ِان الصله تنهی ع ِن الفحش ِاء‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِّ ِ ِ ِ‬ ‫ِ ِّ‬ ‫والمنکر ول ِذکر الل ِه اکبر والله یعلم ما تصنعون»؛ (عنکبوت‪[ )45 ،‬ای پیامبر]‬ ‫ِ‬ ‫انچه را که از کتاب بر تو وحی شد‪ ،‬تالوت کن و نماز را به جای ار که همانا نماز است‬ صفحه 135 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪135/ ...‬‬ ‫که از هر کار زشت و منکر باز میدارد و همانا ذکر خدا بزرگتر است و خدا به هر چه‬ ‫کنید‪ ،‬ا گاه است‪.‬‬ ‫البته نماز مورد اشاره‪ ،‬نماز با حضور قلب و با معرفت به ارتباط و حضور در محضر‬ ‫خداوند سبحان است و عالوه بر طهارت ظاهری که با وضو پس از حدث اصغر نمایان‬ ‫میشود‪ ،‬طهارت باطنی و درک معنایی نیز الزم است که خود نیاز به پژوهشی مستقل دارد؛‬ ‫زیرا طهارت شرایط و عادات و ادابی دارد‪ ،‬طهارت مکان و طهارت لباس میطلبد‪ ،‬بعضی‬ ‫شرطند‪ ،‬بعضی واجب و بعضی مستحبی و بعضی ادب و دستور و سنت را دارد‪ .‬این مجموعه‬ ‫نماز را میسازد؛ چون جهان طبیعت جهان تاثیر و تاثر متقابل است و کسی که اهل فحشا و‬ ‫منکر است‪ ،‬توفیق خواندن نماز را ندارد‪ .‬اینها یک تضاد متقابل دارند و ممکن نیست نماز‬ ‫جلوی فحشا را بگیرد؛ ولی فحشا اثر منفی در مورد نماز نگذارد‪ .‬همانطور که نمازگزار از‬ ‫فحشا منزه است‪ ،‬انسان فاحش یا بدعمل نیز توفیق انجام دادن نماز را ندارد‪ .‬اگر نمازی‬ ‫جلوی معصیت را میگیرد‪ ،‬معصیت هم توفیق نماز گزاردن را سلب میکند یا نمیگذارد‬ ‫انسان نماز بخواند یا اگر هم نماز بخواند فقط برای ادای تکلیف است‪ .‬پس کسی که از نماز‬ ‫لذت نبرد‪ ،‬اهل نماز نیست‪( .‬جعفری و جوادی املی‪)12 ،1377 ،‬‬ ‫پس مانعیت نماز از فحشا و منکر در معنای فلسفی ان‪ ،‬نقش علیت تامه ندارد؛ بلکه به صورت‬ ‫اقتضایی و با تامین شرایط و قواعد ان عمل میکند‪:‬‬ ‫ً‬ ‫اول مرتبه حضور قلب در باب عبادات‪ ،‬حضور قلب در عبادات است اجماال و ان از‬ ‫برای همه کس میسور است و ان‪ ،‬چنان است که انسان به قلب خود بفهماند که باب‬ ‫عبادات باب ثنای معبود است و مرتبه دوم از حضور قلب‪ ،‬حضور قلب در عبادت‬ ‫ً‬ ‫است تفصیال و ان‪ ،‬چنان است که قلب عابد در جمیع عبادت حاضر باشد و بداند‬ ‫که حق را به چه توصیف میکند و چطور مناجات میکند‪( .‬امام خمینی‪)17-18 :1378 ،‬‬ صفحه 136 ‫‪ /136‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫پس طهارت‪ ،‬نماز صوری و صورت نماز‪ ،‬طهارت صوری و صورت طهارت است با‬ ‫اب مطلق که ّ‬ ‫سر حیات است و صعید که منتهای تجلیات است پیش اصحاب‬ ‫معرفت و طهارت اهل ایمان‪ ،‬تطهیر ظاهر است از ارجاس معاصی و اطالق شهوت‬ ‫و غضب و طهارت اهل باطن‪ ،‬تنزیه از قذارات معنو یه و تطهیر از کثافات اخالق‬ ‫ذمیمه است و طهارت اصحاب حقیقت‪ ،‬تنزیه از خواطر و وساوس شیطانیه و تطهیر‬ ‫از ارجاس افکار باطله و اراء ضاله مضله است و طهارت ارباب قلوب‪ ،‬تنزیه از‬ ‫تلو ینات و طهارت از تقلبات و تطهیر از احتجاب به علوم رسمیه و اصطالحات‬ ‫است و طهارت اصحاب ّ‬ ‫سر‪ ،‬تنزیه از احتجاب از مشاهدات است و طهارت‬ ‫اصحاب محبت و مجذو بین‪ ،‬تنزیه از توجه به غیر و غیریت است و تطهیر از حجب‬ ‫خلقیه است و طهارت اصحاب والیت‪ ،‬تطهیر از رو یت مقامات و مدارج است و‬ ‫تنزیه از اغراض و غایات است تا اخر مقام والیت که طهارت انها‪ ،‬تنزیه از تعینات‬ ‫ْ‬ ‫تمکین تنزیه از‬ ‫تجلیات اسمائیه و صفاتیه است و طهارت ارباب صحو بعد المحو و‬ ‫تلو ین بعد التمکین است و تطهیر از غلبه تجلیات بعضی بر بعض که مقام رو یت‬ ‫مظهریت احدیه الجمع است‪.‬‬ ‫لذا از برای هر یک از نمازهایی که برای سالکین الی الله است‪ ،‬طهارتی شرط است‬ ‫خاص به ان که بدون ان طهارت‪ ،‬ممکن نیست توصل به ان صالت‪( .‬امام خمینی‪،‬‬ ‫‪)35-34 :1378‬‬ ‫نمونه تام و کامل تحقق یافتن حضور قلب در نماز‪ ،‬پیامبر اکرم‬ ‫هستند؛ همچنان که امیرالمومنین علی‬ ‫و اهل بیت ایشان‬ ‫هنگامی که در جنگ صفین از ناحیه پا دچار‬ ‫جراحت جنگی شدند‪ ،‬اطرافیان گفتند جهت خارج کردن نیزه از پای حضرت‪ ،‬صبر کنید که‬ ‫به نماز وارد شود و از قضا هنگام ورود حضرت به نماز‪ ،‬چنان کردند؛ اما حضرت از شدت‬ ‫استغراق در دریای محبت الهی و وصال محبوب‪ ،‬متوجه خروج تیر از پای خود نشده بودند‪.‬‬ صفحه 137 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪137/ ...‬‬ ‫(ر‪.‬ک‪ :‬قمی‪ )181 :1377 ،‬درک این معنا و یژه اهل سیر و سلوک است؛ اما به فرمایش‬ ‫حضرت‪ ،‬میتوان با تشبه به ایشان‪ ،‬گام در مسیر بندگی قرار داد‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ونی ِبورع واج ِته ٍاد و ِعف ٍه وسداد»؛‬ ‫«اال و ِانکم ال تق ِدرون علی ذ ِلک ول ِکن ا ِعین‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫(نهج البالغه‪ ،‬نامه ‪ )45‬شما نمیتوانید مثل من رفتار کنید‪ ،‬اما میتوانید به من‬ ‫کمک کنید با تقوا و اجتهاد و تالش و پاکدامنی و درستی ورزیدن‪.‬‬ ‫از طرفی‪ ،‬با مرور بیش از ‪ 120‬ایهای که در قران کریم با تمرکز و تا کید بر مسئله نماز‬ ‫طرح شده‪ ،‬میتوان به اهمیت و شان باالی این عمل عبادی پی برد‪.‬‬ ‫حضرت ابراهیم‬ ‫از پیامبران اولوالعزم‪ ،‬ان قدر در عمق منطق نماز در فرهنگ توحیدی‬ ‫مستغرق شده بود که با دعا و تضرع از خدای متعال درخواست میکند او و فرزندانش را در‬ ‫زمره اقامه کنندگان نماز قرار دهد‪:‬‬ ‫«ر ِِّب اجعل ِنی م ِقیم ال ِّصل ِه و ِمن ذ ِّ ِر ِّی ِتی ر ِّبنا وتق ِّبل دع ِاء»؛ (ابراهیم‪)40 ،‬‬ ‫پروردگارا! مرا و از ذریهام کسانی را از نمازگزاران قرار ده و بار الها! دعای مرا بپذیر‪.‬‬ ‫و به طور کلی‪ ،‬میل به پرستش در نهاد فطری انسان قرار داده شده؛ همچنان که قرینه این‬ ‫مدعا حتی در میان اندیشههای غر بی نیز مشاهده میشود‪ .‬این مطلب را ساموئل کوئینک‬ ‫‪١‬‬ ‫جامعهشناس چنین طرح میکند‪:‬‬ ‫اساسا در جهان‪ ،‬طایفهای یا جامعهای بدون نیایش‪ ،‬معتقدات و اداب و رسوم وجود‬ ‫ندارد‪ .‬ما نتوانستیم از البالی اوراق تاریخی‪ ،‬لوحهها‪ ،‬کتیبهها و بقایای اثار تاریخی‪،‬‬ ‫بشر را از قید مذهب و نیایش و پرستش ازاد ببینیم‪( .‬به نقل از‪ :‬نجفی‪)1377 ،‬‬ ‫‪1. Samuel Quinck‬‬ صفحه 138 ‫‪ /138‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫بنیان و ریشههای پیدایش این میل فطری به عبادت در اندیشه اسالمی‪ ،‬به کیفیت زیر‬ ‫ترسیمگری شده است‪:‬‬ ‫یکی از پایدارترین و قدیمیترین تجلیات روح ادمی و یکی از اصیلترین ابعاد‬ ‫وجود ادمی‪ ،‬حس نیایش و پرستش است‪ .‬مطالعه اثار زندگی بشری نشان میدهد‬ ‫هر زمان و هر جا که بشر وجود داشته باشد‪ ،‬نیایش و پرستش هم وجود داشته است‪.‬‬ ‫چیزی که هست‪ ،‬شکل کار و شخص معبود متفاوت شده است‪( .‬مطهری‪)1373 ،‬‬ ‫نماز نیز با همین رو یکرد ارزیابی میشود که حاکی از میل درونی انسان به گفتگوی‬ ‫اختصاصی با خالق جهان خلقتی است که تنها یاد و نام او میتواند به انسان‪ ،‬ارامش و‬ ‫سعادت حقیقی را عنایت کند‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫«ال ِذین امنوا وتطم ِئ ُّن قلوبهم ِب ِذکر الل ِه اال ِب ِذکر الل ِه تطم ِئ ُّن القلوب»؛ (رعد‪)28 ،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫همان کسانی که ایمان اوردهاند و دلهایشان به یاد خدا ارام میگیرد‪ ،‬ا گاه باش که‬ ‫با یاد خدا دلها ارامش مییابد‪.‬‬ ‫در چنین وضعیتی‪ ،‬نماز از کلیدهای مستقیم ذکر و یاد الهی است و میتواند زنجیره‬ ‫منطقی نهادی‪ ،‬معرفتشناختی‪ ،‬اخالقی و تربیتی‪ ١‬را تامین کند؛ لذا تبیین حکمتهای نماز‬ ‫از عوامل مهم در شوقاوری به نماز و اقامه ان است‪ ،‬چه اینکه وقتی استدالل به مثابه تبیین‬ ‫نظری و عملی استخدام شود‪ ،‬روح فطری جوان را بیشتر به سمت خود مایل میکند؛ همچنان که‬ ‫گفته میشود حکمت نماز ان است که خدای یگانه را پرستش کرد‪ ،‬از شرک و بتپرستی‬ ‫دور شد و تنها در برابر خدای بزرگ به نیازمندی و کوچکی خود اعتراف نموده و بر گناهان‬ ‫خو یش طلب عفو و بخشش نمود‪( .‬حاجیان‪)1375 ،‬‬ ‫‪1. Institutional, Epistemological, Ethical and Educational Chain‬‬ صفحه 139 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪139/ ...‬‬ ‫بنابراین‪:‬‬ ‫نماز و نیایش ارتباط صمیمانهای است میان انسان و خدا‪ ،‬افریده و افریدگار‪ ،‬تسلیبخش و‬ ‫ارامشگر دلهای مضطرب و خسته و به ستوه امده و مایه صفای باطن و روشنیبخش‬ ‫روان است‪ .‬پیمان و انگیزه تحرک و بسیج و امادگی است‪ .‬برنامهای است برای‬ ‫بازیافتن و ا گاه ساختن خو یش و رابطه و استفاضهای مداوم است با سرچشمه و‬ ‫پدیداورنده همه نیکیها یعنی خدا‪( .‬امام خامنهای‪)1374 ،‬‬ ‫این نمایش بندگی و عبودیت‪ ،‬همانطور که مستندات تاریخی و منابع دینی سایر ادیان‬ ‫ً‬ ‫تایید میکنند‪ ،‬صرفا مختص دین اسالم نبوده و بلکه پیشتر‪ ،‬سایر ادیان توحیدی نیز از ان‬ ‫بهرهمند بودهاند؛ به طوری که در طول تاریخ حیات انسان‪ ،‬هیچ شریعتی بدون نماز وجود‬ ‫نداشته است‪ ،‬هر چند در کیفیت برگ زاری نماز با یکدیگر اختالف دا شتهاند (رجبی‪)1386 ،‬‬ ‫و حتی زرتشتیان‪ ،‬صابئیان و بنا به نوعی تفسیر‪ ،‬اعراب جاهلیت نیز قائل به نماز و نوعی‬ ‫تعظیم بودهاند‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬راشدی‪)1385 ،‬‬ ‫بیان این نکته الزم است که مسئله ترو یج و ایجاد شوق و رغبت به نماز‪ ،‬نیاز به فرهنگسازی‬ ‫عملی در سنین پایینتر فرزندان در نظام خانواده و با استفاده از جذابیتهای فضای مجازی‬ ‫در عصر معاصر است؛ به و یژه زمانی که خمیرمایه شخصیتی فرزندان در حال شکلگیری‬ ‫است‪ ،‬لذا هر چه اموزش عملی از سنین پایینتر و با مشاهده رفتار و سکنات والدین شروع‬ ‫گردد‪ ،‬از حیث روانشناسی پیریزی و استحکام ان در سنین باالتر‪ ،‬نضج و اتقان بیشتری‬ ‫خواهد یافت؛ لذا اموزش عملی نماز به سبک و سیاق بیان شده‪ ،‬از عوامل مهم در شوقاوری‬ ‫به اقامه ان به و یژه میان جوانان خواهد بود؛ چه اینکه از دوران کودکی با فرهنگ و اثار نماز‬ ‫اشنا شده اند؛ البته منظومه دین را باید با هم دید‪ ،‬همچنان که نمازگزار باید با مردم خوب‬ ‫حرف بزند و اهل معاشرت صحیح و به اصطالح خوش اخالق باشد‪:‬‬ صفحه 140 ‫‪ /140‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫ِّ ِّ‬ ‫ً‬ ‫« و ِاذ اخذنا ِمیثاق ب ِنی ِاسر ِائیل ال تعبدون ِاال الله و ِبالوا ِلدی ِن ِاحسانا و ِذی‬ ‫لصله واتوا ِّ‬ ‫الق ربی والیتامی والمس اکین وقولوا ل ِّلناس حس ًنا واقیموا ا ِّ‬ ‫الزکاه‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِّ ِّ‬ ‫ً‬ ‫ث ِّم تولیتم ِاال ق ِلیل ِمنکم وانتم معرضون»؛ (بقره‪ )83 ،‬و هنگامی که از بنی اسرائیل‬ ‫ِ‬ ‫عهد گرفتیم که جز خدای را نپرستید و نیکی کنید درباره پدر و مادر و خو یشان و‬ ‫یتیمان و فقیران‪ ،‬و به زبان خوش با مردم تکلم کنید و نماز به پای دارید و زکات‬ ‫بدهید‪ ،‬پس شما عهد شکسته و روی گردانیدید جز چند نفری و شمایید که از حکم‬ ‫خدا برگشتید‪.‬‬ ‫بنابراین وقتی فرزند از دوران کودکی‪ ،‬منش و رفتار والدین خود را مشاهده میکند‪ ،‬نقش و‬ ‫اثار وضعی نماز و سایر الهامات ان مثل خوش اخالقی‪ ،‬مهربانی‪ ،‬صبر‪ ،‬پشتکار‪ ،‬نظم‪،‬‬ ‫مسئولیتپذیری‪ ،‬امر به معروف و نهی از منکر و سایر حاالت را با اموزش عملی درک میکند؛‬ ‫پس با رسیدن به سنین جوانی‪ ،‬الگوهای اولیه خود را همواره به خاطر خواهد داشت‪.‬‬ ‫از طرفی‪ ،‬ضمن وظایف و رسالتهای والدین در قبال فرزندان‪ ،‬تبیین بایدها و نبایدها یا‬ ‫همان واجبات و محرمات است که الزم است ضمن راهنمایی گرفتن والدین از عالمان دینی و‬ ‫نهادهای الگوساز فرهنگی در جامعه‪ ،‬فرزندان خود را به سوی انجام وظایف راهبردی دین‪،‬‬ ‫از جمله نماز به و یژه پس از رسیدن به سن تکلیف‪ ،‬سوق داد که حتی پیشتر از ان نیز‬ ‫سفارش شده است‪.‬‬ ‫به عنوان مثال؛ پیامبر اکرم‬ ‫میفرمایند‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫له اذا بلغوا سبع سنین واضربوهم علی تر ِکها اذا بلغوا‬ ‫«م روا ِصبیانکم ِبالص ِ‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫ِتسعا»؛ (نوری طبرسی‪ ،1368 ،‬ج‪ )160 :15‬فرزندان هفت ساله خود را به نماز‬ ‫وادار کنید و نه سالگان را اگر ترک نماز نمود‪ ،‬تادیب کنید‪.‬‬ ‫مطلب دیگر‪ ،‬ضرورت تشو یق و تحسین فرزندان به نماز است که هر چه این میل و شوق‬ ‫در دوران کودکی به نحو مقتضی و صحیح بدون افراط و تفریطهای متداول صورت پذیرد‪،‬‬ صفحه 141 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪141/ ...‬‬ ‫میل و عالقه به سمت انجام اعمال و مناسک عبادی و واجبات‪ ،‬رنگ و لعاب منطقی خود را‬ ‫خواهد یا فت؛ اینکه کودک ببی ند به ازای انجام نما ز‪ ،‬روزه‪ ،‬صدقه و سایر شعائر دینی‪،‬‬ ‫از جانب والدین و جامعه مورد پذیرش و تشو یق قرار میگیرد‪ ،‬خاطره شیرین عمل عبادی در‬ ‫ذهن او حکاکی شده و میل به تکرار ان افزون می شود که وقتی از دوران کودکی و به تدریج به‬ ‫سنین جوانی رسید‪ ،‬همان قوه عاقله او با تحلیل عقالیی‪ ،‬مسیر پیش رفته را ارزیابی میکند و‬ ‫او مشاهده میکند اموزش عملی مناسک دینی و اقامه نماز‪ ،‬چگونه خمیرمایه شخصیتی و‬ ‫معرفتی جوان را مستحکم‪ ،‬تربیت نموده است‪.‬‬ ‫به عنوان نمونه؛ پدربزرگ نو یسنده در قبال انجام عمل عبادی نماز به کودکان و نوجوانان‪،‬‬ ‫مبلغی را تعیین نموده بود که همین عامل به مثابه محرکی برای میل به اقامه نماز شده بود و یا‬ ‫مادر نو یسنده که از کالس سوم دبستان‪ ،‬تر بیت فرزندش را به تربیت مسجد سپرد و همواره‬ ‫ت ا کید بر اقامه نماز از سوی فرزندش داشت که وقتی اقامه نماز صورت پذیرفت و تربیت‬ ‫معرفتی و معنوی مسجد به عنوان پشتوانه ان قرار گرفت و محیط تحصیل دین و علم برای‬ ‫فرزند در خانواده مهیا شد‪ ،‬راه و مسیر علم و معنو یت به صورت توامان برای فرزند شکل میگیرد‬ ‫و این طریق تا سنین جوانی و پس از ان با تشکیل خانواده‪ ،‬قو یم بودن خود را حفظ خواهد‬ ‫نمود و به سبکی تربیتی در اثر وضعی ان برای نسلهای اینده منتقل خواهد شد؛ همچنان که‬ ‫امروزه از ظرفیتهای گسترده فضای مجازی نیز میتوان برای ایجاد این شوقاوری به نماز‬ ‫بهره برد‪.‬‬ ‫‪ .1‬سوال اصلی پژوهش‬ ‫از مجموع تبیین بحث انجام شده و شاکله پژوهش‪ ،‬این سوال راهبردی در پژوهش طرح‬ ‫میشود که‪:‬‬ صفحه 142 ‫‪ /142‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫ به منظور شوقاوری‪ ،‬ایجاد رغبت و تشو یق به مقوله نماز و میل ا گاهانه به اقامه ان‪،‬‬‫چه راهکارهایی از حیث نهادی و مبانی معرفتشناسی‪ ،‬اخالقی و تر بیتی با توجه به‬ ‫گستره فضای مجازی طرح میشود و قابلیت اجرایی شدن دارد؟‬ ‫‪ .2‬پیشینه پژوهش‬ ‫در موضوع پژوهش که به مسئله نماز از حیث عمومی و تخصصی میپردازد‪ ،‬با توجه به بافت‬ ‫دینی و مذهبی جامعه و تکثر مراکز و نهادهای دینی و رشتههای حوزوی و دانشگاهی با تا کید بر نقش‬ ‫حوزههای علمیه و وجود «ستاد اقامه نماز» به مدیریت طلبه موفقی مثل حجت االسالم قرائتی‪،‬‬ ‫پژوهشهای تفصیلی و فراوانی انجام شده است که هر کدام در حد وسع علمی و توان‬ ‫داشتهها و یافته های خود در مسیر تبیین و ترو یج فرهنگ نماز و اقامه ان در جامعه بودند که‬ ‫ً‬ ‫طبعا گرداوری این حجم از پژوهشها نیاز به پژوهشی فراتحلیلی از تحقیقات انجام شده دارد؛‬ ‫اما حسب ارتباط مستقیم موضوع این پژوهش با تحقیقات‪ ،‬به برخی عناو ین مهم اشاره میشود‪:‬‬ ‫ جابری (‪ )1398‬در کتاب «مهارتهای دعوت فرزندان به نماز» به این نتیجه رسیده‬‫است که مهمترین اقدام در تربیت فرزندان‪ ،‬اشناسازی انان با نماز و در گام بعد‬ ‫نهادینه سازی ان است که انان را در ب رابر اسیب های ا ج ت م اعی بیمه می کند ؛‬ ‫ا م ا مهمتر از دعوت به نماز‪ ،‬چگونگی دعوت به ان است‪.‬‬ ‫ اهنگر انزابی و همکاران (‪ )1398‬در مقاله «بررسی روشهای اثربخش خانوادهمحور‬‫و مدرسهمحور در جذب و ترغیب کودکان و نوجوانان به اقامه نماز»‪ ،‬نشان میدهد‬ ‫که شناخت روشهای صحیح جذب و ترغیب به اقامه نماز میتواند در افزایش‬ ‫گرایش کودکان و نوجوانان به اقامه نماز نقش بسزایی ایفا نماید‪.‬‬ ‫ ابوالفتحی (‪ )1397‬در کتاب «به سوی نماز» به بررسی روشهای تشو یق و ترغیب‬‫کودکان و نوجوانان به نماز پرداخته و تا کید داشته که این روشها میتوانند فضایی‬ ‫به سوی نماز ایجاد کنند‪.‬‬ صفحه 143 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪143/ ...‬‬ ‫ قرائتی (‪ )1396‬در کتاب «شیوههای دعوت به نماز»‪ ،‬ضمن بیان چگونگی‪ ،‬بیان اصول‪،‬‬‫و یژگیها و گامهای دعوت به نماز‪ ،‬به بیان اسیبها و موانع دعوت مانند اقدامات‬ ‫نابهنگام و رفتارهاری نابجا پرداخته شده است‪.‬‬ ‫ فکری (‪ )1391‬در کتاب «شیوههای تشو یق نوجوانان و جوانان به نماز» در ده فصل‬‫به بررسی مقوله نماز و عبادت و پیامدهای بیتوجهی به ان‪ ،‬شیوههای تشو یق و نماز‬ ‫شهیدان پرداخته است‪.‬‬ ‫ عقیقی (‪ )1391‬در مقاله «شیوههای تشو یق جوانان به نماز» به این نتیجه دست یافته‬‫که نماز یک کالس تربیتی است که با اموزش ان به جوانان میتوان در امر تربیت‬ ‫ایشان و به تبع ان جامعه‪ ،‬پیشرت بسزایی داشت‪.‬‬ ‫به نظر می رسد نقطه اتکا و تمایز این پژوهش در قیاس با پژوهش های انج ام شده‪،‬‬ ‫سه وجهی بودن راهکارهای مدنظر ان باشد که در ادامه بیان خواهد شد‪.‬‬ ‫راهکارهای نهادی تشویق به نماز ذیل نهادهای دوازدهگانه‬ ‫تمسک به اعمال عبادی با تمرکز بر نماز که مسئله اصلی این پژوهش است‪ ،‬بنا به اقتضائات‬ ‫زمانی و مکانی و سن مخاطبین نیاز به مشوقها و انگیزانندههایی دارد که به منظور تحکیم و‬ ‫تعمیق عمل عبادی در میان قشر جوان جامعه‪ ،‬نیاز است از دوران کودکی اقدام عملی و‬ ‫اموزشی نمود؛ چرا که هر چه سن باالتر برود‪ ،‬زمینه برای پذیرش اعمال عبادی و به طور کلی‬ ‫قبول امر واقع‪ ،‬سخت و صعب خواهد شد که ناشی از گستره قوه دراکه و تمییز است؛ یعنی با‬ ‫افزایش سن‪ ،‬فرد سالک خود را پختهتر و بلوغ یافتهتر می بیند؛ لذا به جای پذیرش تواصی‬ ‫به و یژه از جانب والدین‪ ،‬خود را صاحب فکر بکر میداند؛ پس مناسب است با شناخت‬ ‫ریشهها‪ ،‬فرایند تر بیتی و اخالقی را ذیل مبانی معرفتشناختی از دوران کودکی و به خصوص‬ ‫محیط خانواده اغاز کرد‪.‬‬ صفحه 144 ‫‪ /144‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫از طرفی‪ ،‬نهادهای الگوساز از بهترین نمونه های عملی ترو یج فرهنگ نماز به منظور‬ ‫ملکهسازی ان به و یژه در جوانان و نقش بیرونی انان در جامعه خواهد بود که در نمودار زیر‬ ‫نمایش داده میشود‪:‬‬ ‫نمودار ‪ :1‬نهادهای الگوساز در تشویق به عبادات و نماز‬ صفحه 145 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪145/ ...‬‬ ‫این نهادهای دوازدهگانه به همراه سایر نهادهای الگوساز ذیل نظام حکمرانی اسالمی‪،‬‬ ‫زمینه را برای نورانی شدن جامعه فراهم کرده و میل و رغبت به اموزهها و مناسک و شعائر دینی‬ ‫که نماز در صدر فهرست موضوعات کالن ان قرار دارد‪ ،‬مهیا میسازد‪.‬‬ ‫با توجه به اهمیت نهادهای الگوساز که از بهترین مشوقهای پایدار در ایجاد رغبت به‬ ‫نماز به و یژه در میان جوانان به شمار میروند و در بیانیه گام دوم انقالب نیز با تا کید فراوانی‬ ‫ارائه شده است‪ ،‬در این بخش به تبیینی از نقش و کارکردهای این نهادها پرداخته میشود‪.‬‬ ‫‪ .1‬اهمیت نظام حکمرانی‪ ١‬و نقش چترگستری که دارد‪ ،‬از ان رو مورد نظر است که‬ ‫قران کریم میفرماید‪:‬‬ ‫الصله واتوا ا َّ‬ ‫« َّالذین ان م َّک ِّناهم فی الرض اقاموا َّ‬ ‫عروف‬ ‫الم‬ ‫ب‬ ‫ا‬ ‫و‬ ‫ر‬ ‫م‬ ‫ا‬ ‫و‬ ‫کاه‬ ‫لز‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫مور»؛ (حج‪ )41 ،‬همان کسانی که هر گاه در زمین‬ ‫ونهوا ع ِن المنک ِر و ِلل ِه ِ‬ ‫عاقبه ال ِ‬ ‫به انها قدرت بخشیدیم‪ ،‬نماز را برپا میدارند و زکات میدهند و امر به معروف و‬ ‫نهی از منکر میکنند و پایان همه کارها از ان خداست‪.‬‬ ‫نظام حکمرانی در مقام ایجاد کننده زمینههای سوقدهی جامعه به سوی خیرات و نورانی‬ ‫کردن جوانان به مثابه موتور محرکه و پیشران توسعه‪ ،‬نقش مهمی دارد و قران مجید از وظایف‬ ‫مهم ان را اقامه نماز در جامعه بیان فرموده است؛ لذا شیوههای تشو یق به نماز با اعمال‬ ‫حاکمیت‪ ،‬ارتباط وثیقی دارد که میتواند مطمح نظر سیاستگذاران و طراحان برنامههای کالن‬ ‫فرهنگی قرار بگیرد و البته در راس مطالب‪ ،‬اینکه حاکمان جامعه اسالمی نیز به مقوله نماز‬ ‫اهمیت بدهند‪ ،‬همچنان که امام خامنهای با قرائت زیبا و حضور در نماز جماعت و اقامه نماز‬ ‫در اول وقت و خات مه دادن به جلسات با هر سطح اهمیتی به همین سبک رف تار میکنند‪.‬‬ ‫در سطحی باالتر‪ ،‬حتی ایت الله جوادی املی در کنار اقامه نمازهای واجب یومیه‪ ،‬نماز شب را‬ ‫به واسطه اثار و برکات ان در هدایت جامعه‪ ،‬برای مسئوالن الزم میشمارند‪:‬‬ ‫‪1. System of Governance‬‬ صفحه 146 ‫‪ /146‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫اسالم به کسانی که در شرایط خاصی که احتمال خطایشان است‪ ،‬دستور داده که‬ ‫شبها نماز بخوانند‪ .‬در نماز شب حداقل ‪ 40‬نفر را باید دعا کرد و اگر مسئولی این‬ ‫ً‬ ‫کار را بکند‪ ،‬قطعا روز به فکر خدمت به ‪ 400‬نفر است‪( .‬جوادی املی‪)1388 ،‬‬ ‫‪ .2‬قران کریم با منطقی امری و همانطور که بیان شد‪ ،‬به رسول اکرم‬ ‫دستور به اقامه نماز‬ ‫توسط و اهل بیتش میدهد که حاکی از اهمیت خانواده و به خصوص پدر با نقش‬ ‫تکلیفی در اقامه نماز و انجام اعمال عبادی توسط اعضای خانواده دارد‪:‬‬ ‫ً‬ ‫«وامر اهلک ِبال ِّصل ِه واصط ِبر علیها ال نسالک ِرزقا نحن ن رزقک والع ِاقبه‬ ‫ِل ِّلتقوی»؛ (طه‪ )132 ،‬تو اهل بیت خود را به نماز و طاعت خدا امر کن و خود نیز‬ ‫بر نماز و ذکر حق صبور باش‪ ،‬ما از تو روزی نمیطلبیم‪ ،‬بلکه ما به تو [و دیگران]‬ ‫روزی میدهیم و عاقبت نیکو مخصوص پرهیزکاری و تقواست‪.‬‬ ‫بر این اساس‪ ،‬نهاد حیاتی و بنیانساز شکلدهی فرایند تربیتی‪ -‬اخالقی‪ ،‬خانواده‪ ١‬است که‬ ‫به مثابه کوچکترین نهاد اجتماعی با اثرگ ذاری باال‪ ،‬قوام شخصیتی کودک را شکل میدهد‪.‬‬ ‫خانواده از همان ابتدا با ایجاد محیط شاداب و مملو از نشاط و در نظر گرفتن فضای بازی و‬ ‫تخلیه هیجانات و انرژیهای کودک‪ ،‬زمینه را به شکلی هدایت میکند که فضای خانه در عین‬ ‫نکات پیشین گفته‪ ،‬فضای معنوی باشد؛ یعنی وقتی زمان اقامه نماز میرسد‪ ،‬پدر و مادر‬ ‫کارهای خود را متوقف نموده و نماز اول وقت را ادا میکنند که با تکرار و مشاهده این تکرار‬ ‫توسط کودک و میل به تقلید که در نهاد کودک قرار دارد‪ ،‬شوق به نماز در حاالت او نهادینه‬ ‫میشود و این نهادیسازی تا دوران نوجوانی و جوانی و دوره استقالل فرد ادامه خواهد داشت‬ ‫و چرخه میل به اعمال عبادی به همین سبک و سیاق تداوم خواهد داشت‪.‬‬ ‫‪1. Family‬‬ صفحه 147 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪147/ ...‬‬ ‫‪ .3‬پس از دوران کودکی‪ ،‬وقتی زمان ورود به مدرسه‪ ١‬فراهم میشود که کالسهای اول‬ ‫دوره ابتدایی‪ ،‬مربوط به زمان به سن تکلیف نرسیدن است‪ ،‬مدرسه و به و یژه معلم‬ ‫دارای نقشی حائز اهمیت در شوقاوری به نماز است؛ چرا که معلم به مثابه ادامه دهنده‬ ‫شغل انبیا‪ ،‬رسالت انسانسازی به عهده دارد و اگر با اقدام عملی خود به نماز‪،‬‬ ‫شیرینی و لذتهای نماز را برای دانش اموزان بیان کند‪ ،‬میل و رغبت به نماز بیشتر‬ ‫خواهد شد تا جایی که حتی قبل از فرا رسیدن سن تکلیف‪ ،‬میل به اقامه نماز از‬ ‫جانب دانش اموزان در خانه و مدرسه و مسجد‪ ،‬مضاعف میشود‪ .‬این حالت وقتی‬ ‫با فرا رسیدن جشن تکلیف که از ابتکارات سید بن طاوس بود و الزم است برای‬ ‫پسرا ن نیز در مدارس به ه مان شکوه مدا رس دخ ترا نه برگ زا ر شود‪ ،‬همراه گردد‪،‬‬ ‫با خاطره خوش و جذابی برای دانش اموزان همراه خواهد بود؛ لذا در جوانی اقامه‬ ‫نماز به مثابه یک تکلیف الزامی مورد توجه خواهد بود و ترک نخواهد شد‪ .‬این مطلب‬ ‫که از جانب رهبر انقالب کبیر اسالمی بیان شده‪ ،‬حائز اهمیت است که حاکی از‬ ‫عمق نفوذ و تاثیر مقام معلم و استاد است‪:‬‬ ‫گاهی یک معلم ریاضی‪ ،‬یک معلم فیزیک‪ ،‬سر کالس یک کلمه ممکن‬ ‫است بگو ید که از یک ساعت سخنرانی این حقیر تاثیرش در ان دانشاموز‬ ‫بیشتر باشد‪( .‬امام خامنه ای‪ ،‬بیانات در دیدار معلمان و فرهنگیان‪،‬‬ ‫‪ 11‬اردیبهشت ‪)1398‬‬ ‫‪ .4‬رسانه‪ ٢‬و سینما‪ ٣‬از دیگر نهادهای مهم الگوساز در شوقاوری به نماز است؛ وقتی‬ ‫جوانی رفتار عملی بازیگر و کارگردان و سایر عوامل سینمایی را مشاهده میکند و‬ ‫در حالی که انها را مقید به انجام اعمال عبادی و اقامه نماز میبیند‪ ،‬با توجه به نقش‬ ‫‪1. School‬‬ ‫‪2. Media‬‬ ‫‪3. Cinema‬‬ صفحه 148 ‫‪ /148‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫الگوساز ایشان برای جوانان‪ ،‬شوق به نماز به صورت خودکار‪ ،‬تقو یت خواهد شد‪ .‬نقش‬ ‫رسانه با محوریت سازمان صدا و سیما نیز نقشی فراگیر و به تعبیر امام خمینی کبیر‪،‬‬ ‫صدا و سیما به مثابه یک دانشگاه خواهد بود که با نمایشی جذاب و با استفاده از‬ ‫فنون و روشهای هنری‪ ،‬میتواند شوقاوری به نماز به و یژه در میان جوانان ایجاد کند‪:‬‬ ‫صدا و سیما باید دانشگاهی عمومی برای هدایت و تربیت مردم باشد؛‬ ‫یعنی دانشگاهی که در سطح کشور گسترده است و باید به اندازهای که‬ ‫میشود‪ ،‬از ان استفاده کرد‪( .‬امام خمینی‪ ،‬نرم افزار‪ ،‬ج‪)203 :5‬‬ ‫‪ .5‬در ادامه مطالب قبلی‪ ،‬نقش فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و رسانههای‬ ‫خبری و مطبوعاتی‪ ١‬در همین راستا ارزیابی میشود؛ به نحوی که میتوانند با ایجاد‬ ‫زمینههای شوقاوری به نماز با استفاده از راهکارهایی مثل مخابره انجام اعمال‬ ‫عبادی و شرکت فرهیختگان و بازیگران و الگوسازان در نمازهای جماعت‪ ،‬طرح‬ ‫مباحث انگیزشی و هنری در موضوع نماز و اعمال عبادی در شبکههای اجتماعی‪،‬‬ ‫ایجاد گروهها و کانالها و تارنماهای هنری و فرهنگی در مسئله نماز و پاسخ به‬ ‫شبهات در این خصوص و سایر راهکارهای مرتبط‪ ،‬فضای مجازی را در خدمت‬ ‫تشو یق جوانان و زمینهسازی عالقهمندی ایشان به نماز و سایر اعمال عبادی سوق‬ ‫دا د که نتیجه ان در نو رانی کردن جامع ه مشاهده میشود؛ البته درک این مطالب‬ ‫در صورتی است که نقش و اهمیت و جایگاه فضای مجازی را به درستی‬ ‫بازشناخت؛ همچنان که این جمله منقول از راهبر انقالب کبیر اسالمی مشهور است که‬ ‫ً‬ ‫میفرمایند‪ :‬اگر من امروز رهبر انقالب نبودم‪ ،‬حتما رئیس فضای مجازی کشور‬ ‫میشدم که این اهمیت فضای مجازی را نشان میدهد‪.‬‬ ‫‪1. News and Press Media‬‬ صفحه 149 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪149/ ...‬‬ ‫‪ .6‬مسجد خانه امن الهی است و مومنین برای ورود به این مکان مقدس‪ ،‬شوق دارند‪.‬‬ ‫امام حسین میفرمایند‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫«اهل المس ِجد ز َّوار الل ِه و حق علی المزو ِر و ال ُّتحفه ِلز ِائره»؛ (دیلمی‪،1412 ،‬‬ ‫ِ‬ ‫ج‪ )77 :1‬اهل م سجد زائران خدا هستند و بر صاحبخانه است که به زائرش‬ ‫هدیه دهد ‪.‬‬ ‫بر این ا ساس‪ ،‬مسجد و حسینیه‪ ١‬از جمله نهادهای الگ وساز و مه می به شمار می روند که‬ ‫به و یژه در خانواده های مذهبی با حضور والدین در نمازهای جمعه و جماعت و حضور در‬ ‫مراسم اعیاد و عزای ال الله اهل بیت‬ ‫میتوانند زمینهساز و احیاگر شعائر الهی و مناسک‬ ‫عبادی باشند که از جمله مهمترین این اعمال‪ ،‬اقامه نماز است؛ لذا ایجاد زمینههای ارتباطی‬ ‫جوانان با مسجد و حسینیه که در ایام عزاداری مثل ماههای محرم و صفر اوج و نمایش بهتری‬ ‫دارد‪ ،‬از بهترین مکانها برای ایجاد شوقاوری به نماز و فرهنگسازی نماز اول وقت به‬ ‫صورت جماعت باشد‪ .‬به عنوا ن مثال؛ اقام ه نماز اول وقت و جما عت پیش از شروع‬ ‫برنامههای مداحی یا روضه و طول نکشیدن برنامه ها به سبب ایجاد فرصت بیشتر برای‬ ‫استراحت جهت بیدار شدن برای اقامه نماز صبح و تا کید و توجه منبریها و مداحان به‬ ‫تشو یق عملی جوانان به نماز از جمله راهکارهای شوقاوری هستند‪.‬‬ ‫‪ .7‬دانشگاه‪ ٢‬مکانی برای اموزش و پژوهش در مسائل علمی و محیطی برای باروری‬ ‫عالمانه و نقادی و اثرگذاری بر روند تحوالت جامعه و تاریخ بشری است که هر چه‬ ‫در این مکان و محیط بر مسئله علم اموزی و اموختن دقیق و عمیق‪ ،‬تا کید بیشتری‬ ‫شود‪ ،‬اثار ان نیز افزون خواهد شد‪ .‬دانشگاه نیز بسان مدرسه دارای نقشی مهم از حیث‬ ‫تاثیر بر دانشجو یان است که این نقش به ویژه برای استادان دانشگاه حائز اهمیت است؛‬ ‫‪1. Mosque and Hosseinieh‬‬ ‫‪2. University‬‬ صفحه 150 ‫‪ /150‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫چون میتوانند جوانان را با شوق و رغبت به سوی نماز سوق دهند و با حضور خود‬ ‫در نمازهای جماعت دانشگاه و اقامه نماز در اول وقت و اجازه ندادن به تشکیل یا‬ ‫ادامه یافتن کالس درسی در هنگام نماز‪ ،‬به صورت عملی به عنوان مبلغی برای‬ ‫ایجاد رغبت جوانان به نماز باشند‪ .‬وقتی طرح بحث دانشگاه اسالمی بیان میشود و‬ ‫اینکه محیط دانشگاه باید محیط اسالمی باشد‪ ،‬محیطی برای رشد انسان طراز‬ ‫اسالم؛ انسانی که الگو یش فاطمه زهرا‬ ‫است‪( ،‬امام خامنهای‪ ،‬دیدار با جمعی‬ ‫از بانوان‪ 25 ،‬اذر ‪ )1371‬عظمت مسئله نمودار میشود که حاکی از نقش زمینهساز‬ ‫و راهبردی دانشگاه در شوقاوری جوانان به سوی نماز و سایر اعمال عبادی است‪.‬‬ ‫‪ .8‬حوزه علمیه‪ ١‬به مثابه نهادی باالدستی و اصیل در زمینه مسائل دینی که رسالت‬ ‫پیشتاز در تبلیغ دین و اموزههای اسالمی را به عهده دارد‪ ،‬از مهمترین نهادهای‬ ‫مسئول در زمینه ایجاد رغبت و شوقاوری به مسئله نماز به شمار میرود که به و یژه‬ ‫با نقشافرینی استادان حوزه در کالسهای درس و اخالق اسالمی و ترو یج سبکهای‬ ‫زندگی مراجع و فضالی ماضی و معاصر که در زندگی عملی خود مقید به انجام‬ ‫اعمال عبادی و اقامه نماز با حضور قلب در اول وقت و به صورت جماعت بودند‪،‬‬ ‫میتواند جامعه را به سوی خیر و جوانان را با شوقاوری به اقامه نماز‪ ،‬راهبری‬ ‫تدریجی نمایند‪.‬‬ ‫یکی از نمونهها و الگوهای موفق و جذاب برای جوانان‪ ،‬ایت الله بهجت است که با ان‬ ‫حاالت عجیب به دیدار خدا و اقامه نماز میرفت که ب رای مدتی نیز در سیمای جمهوری‬ ‫اسالمی ایران نمازهای ایشان پخش میشد و بنا به دالیلی موجه از ادامه پخش ان جلوگیری‬ ‫به عمل امد؛ ولی همین حاالت و روحیات به مثابه یاداوری برای جوانانی بود که با این‬ ‫پرسش از خود مواجه شوند مبنی بر علت وقوع این حاالت برای مرجعی که ارتباط عمیقی با‬ ‫‪1. Seminary‬‬ صفحه 151 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪151/ ...‬‬ ‫ماورای حجابهای عالم خلقت دارد‪ ،‬چیست؟ لذا تبیین نماز از منظر ایشان و سایر عالمان‬ ‫همتراز از بهترین نمونههای شوقاوری ج وانان به مقوله نماز خواهد بود‪.‬‬ ‫به عنوان نمونه؛ نقل است در جلسه امام با خبرنگاران کشورهای مختلف در پاریس که‬ ‫مصادف با روز فرار شاه از ایران بود و میخواستند خبر بزرگترین حادثه سال را مخابره کنند‪،‬‬ ‫امام چند دقیقه صحبت کردند و پس از انکه متوجه ظهر و ساعت اذان شدند‪ ،‬بالفاصله‬ ‫گفتند‪« :‬والسالم علیکم ورحمه الله و برکاته»‪ ،‬برای اینکه نمازشان را اول وقت بخوانند‪.‬‬ ‫(احمدپور پورترکمانی‪)1390 ،‬‬ ‫‪ .9‬همان طور که در مورد نقش مسجد و حسینیه بیان شد‪ ،‬هیئتهای مذهبی‪ ١‬و حتی‬ ‫روضههای خانگی نیز نقش مهمی در ایجاد شوق و تشو یق به نماز دارا هستند که با‬ ‫برگزاری برنامههای فرهنگی و هنری جذاب به و یژه در حاشیه برنامههای مناسبتی و‬ ‫تدبیر کارهای زیربنایی در طول سال‪ ،‬می توانند ضمن جذب جوانان به برنامههای‬ ‫مذهبی در ایجاد رغبت به اقامه نماز نیز نقش افرین باشند؛ البته تحقق این مطلب‬ ‫نیز در گرو یافتن ربط و نسبت وصف انقالبی بودن در هیئتهای مذهبی است‪:‬‬ ‫هیئتها نمیتوانند سکوالر باشند؛ هیئت امام حسین سکوالر ما ندار یم‪...‬‬ ‫اینکه ادم در یک مجلس روضه یا هیئت عزاداری مراقب باشد که نبادا‬ ‫وارد مباحث اسالم سیاسی بشود‪ ،‬این غلط است‪( .‬امام خامنهای‪ ،‬دیدار با‬ ‫اعضای ستاد مرکزی هیئت رزمندگان اسالم‪ 20 ،‬ابان ‪)1392‬‬ ‫‪ .10‬کانون پرورش فکری‪ ،‬فرهنگی و هنری‪ ٢‬که در سطح شهرهای مختلف وجود دارد و‬ ‫تابع سیاستهای ترسیم شده شورای عالی انقالب فرهنگی‪ ،‬وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمی‪،‬‬ ‫‪1. Religious Delegations‬‬ ‫‪2. Institute for Intellectual, Cultural and Artistic Development‬‬ صفحه 152 ‫‪ /152‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫وزارت اموزش و پرورش و نهادهای باالدستی حوزه فرهنگ عمومی‪ ١‬کشور است‪،‬‬ ‫از کانونهای مهم در ایجاد رغبت و تشو یق جوانان به مقوله نماز است که با تشکیل‬ ‫مسابقات فرهنگی و هنری و ایجاد کارگروهها و انجمنهای مشارکتی میتوانند در این‬ ‫حوزه نقش ایفا کنند‪.‬‬ ‫مطلب مهم دیگر در این ارتباط‪ ،‬نقش حوزه نشر و کتاب و نشریههای علمی و فرهنگی در‬ ‫تبیین فلسفه نماز و کیفیت ان است که میتواند به صورت فعاالنه و با رو یکرد ایجابی از یکسو و‬ ‫پاسخ به شبهات و خارج ساختن ذهن جوانان از شبهات و انگیزانندههای شیطانی نظام سلطه‬ ‫که تالش در دور کردن جوانان از معنو یت دارد از سوی دیگر‪ ،‬نقشی راهبردی به عهده داشته‬ ‫باشند؛ همچنان که‪:‬‬ ‫باید طراحی و نقشه دشمن را شناخته و برای مقابله با ان طراحی کالن و‬ ‫مصونیتبخشی داشته باشیم که برنامههای اجرایی نیز در چارچوب این‬ ‫طراحی کالن معنا پیدا خواهند کرد‪ .‬تنها راه مقابله با طراحی دشمن‪،‬‬ ‫استفاده صحیح و مناسب از ظرفیتها و افزایش روزافزون قدرت و اقتدار‬ ‫کشور است‪( .‬ام ام خامنه ای‪ ،‬دیدار با مسئوال ن و کارگ زا ران نظام ‪،‬‬ ‫‪ 25‬خرداد ‪)1395‬‬ ‫‪ .11‬باشگاه ورزشی‪ ٢‬و ورزشکاران از دیگر الگ وسازان و اثرگذاران مطرح جامعه هستند‬ ‫که نمایش تا کید و تقید ایشان به نمادهای دینی و شعائر مذهبی در ایجاد رغبت و‬ ‫تشو یق جوانان به اعمال عبادی و نماز‪ ،‬نقش مهمی دارد‪ .‬وقتی ورزشکاری نقش‬ ‫الگوسازی خود را به شرح بیان شده ایفا نماید و یا باشگاهی ورزشی در کنار‬ ‫فعالیت های خود در حیطه ورزش تخصصی‪ ،‬از سایر ظرفیتهای ورزش در حوزه‬ ‫‪1. General Culture‬‬ ‫‪2. Sport Club‬‬ صفحه 153 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪153/ ...‬‬ ‫ارتقای فرهنگ عمومی استفاده کند و جوانان را با تشو یق به سمت ورزش از ورود به‬ ‫تفریحات اسیب زا و اعتیاد و اسیب های اجتما عی دور کن د و در عوض‪ ،‬انان را‬ ‫به سمت معنو یت سوق دهد‪ ،‬میتوان گفت به خو بی متوجه کارکردهای خود در جامعه‬ ‫پیرامونی شده است؛ به عنوان مثال‪:‬‬ ‫این خیلی مهم است که شما [ورزشکاران] چهجوری عمل میکنید‪ .‬ان‬ ‫خانم جوانی که با چادر میرود روی سکوی قهرمانی‪ ،‬نشان میدهد که در‬ ‫مقابل هجمه های قابل رو یت و غیر قابل رو یت که به این چنین کاری‬ ‫در دنیا از سوی مراکز ضد فرهنگ و ضد دین و ضد عصمت و پاکیزگی‬ ‫صورت میگیرد‪ ،‬مقاوم است‪ ،‬این خانم یک شخصیتی از خود نشان میدهد؛‬ ‫یعنی در واقع ملت خود را معرفی میکند‪( .‬امام خامنهای‪ ،‬دیدار با‬ ‫قهرمانان و ورزشکاران‪ 1 ،‬بهمن ‪)1393‬‬ ‫‪ .12‬امیرالمومنین علی در روایتی مشهور‪ ،‬خطاب به کمیل بن زیاد نخعی میفرماید‪:‬‬ ‫ُّ‬ ‫َّ‬ ‫«ال م و ِم ن ِمراه ال م و ِم ِن ِل ن ه ی ت ا َّم ل ه ف ی س د ف اق ت ه و ی ج ِم ل ح ال ت ه»؛‬ ‫(ابن شعبه حرانی‪ )173 :1404 ،‬مومن ایینه مومن است‪ ،‬او را با دقت‬ ‫مینگرد تا نیازش را برطرف سازد و حالش را بهبود بخشد‪.‬‬ ‫سمن به مثابه سازمانهای مردمنهاد‪ ١‬و گروه دوستی‪ ٢‬نهادهای الگوساز دیگری هستند که‬ ‫با توجه به هدف سمن که تشکیل اجتماعات مختص جوانان است و تحت راهبری و‬ ‫نظارت وزارت کشور و وزارت ورزش و جوانان قرار دارد‪ ،‬نشان از سوگیری صحیح این‬ ‫وزارتخانه در شناخت مسئله است که نیاز به تدبیر و برنامهریزی دارد؛ لذا ایجاد سمنها‬ ‫که به تکثر گروههای دوستی در سطح جامعه موجب میشود و سایر گروههای دوستی که‬ ‫)‪1. Non-Governmental Organization (NGO‬‬ ‫‪2. Friendship Group‬‬ صفحه 154 ‫‪ /154‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫میان افراد شکل میگیرد‪ ،‬میتواند با هدایت و سوقدهی به تشو یق جوانان به نماز منجر‬ ‫شود و هر کدام از دوستان و اعضای سمن با مشاهده دوست خود در جهت رشد و‬ ‫ارتقای همهجانبه او از حیث مادی و معنوی و پرورش فضایل اخالقی و تر بیتی‪ ،‬نقش‬ ‫پیشگام به ابتنای شعار «یک گام به جلو» داشته باشد؛ لذا میتوان با توجه به روایت بیان شده‪،‬‬ ‫نقش ایینهوار بودن خود را در قبال دوست ایفا نمود و با تشو یق او به حضور در نماز‬ ‫جما عت و اقامه نماز در اول وقت‪ ،‬به مشوقی برای اقامه نماز تبدیل شد‪.‬‬ ‫به نظر میرسد راهکارهای نهادی دوازدهگانه که بیان شد‪ ،‬نقشی راهبردی در ایجاد رغبت‬ ‫و تشو یق به نماز داشته با شد که البته مطلب حا ئز اهمیت‪ ،‬نقش منظومهای نها دی است؛‬ ‫به این معنا که الزم است مبانی معرف تی دینی از حیث تبیین فلسفه و حکمت نماز در کنار‬ ‫زیباییهای ان به اقتضای تفکیک وظایف هر نهاد با هم و به صورت هماهنگ و یکپارچه‬ ‫با مدیریت واحدی که از جانب حاکمیت صورت میپذیرد‪ ،‬اجرا گردد تا موازیکاریها و‬ ‫پراکندهکاریها به ایجاد حالت رخوت و کاهلی نسبت به اعمال عبادی و به و یژه نماز میان‬ ‫جوانان منجر نشود‪.‬‬ ‫راهکارهای تشویق به نماز‬ ‫با توجه به مطالب بخش قبلی که راهکارهای نهادی دوازدهگانهای برای تشو یق به نماز ارائه‬ ‫شد‪ ،‬در این بخش به منظور رعایت اختصار و البته بیان تفکیکی راهکارهای نرم و فرهنگی‪،‬‬ ‫تالش میشو د در قال ب جدول زیر‪ ،‬ضمن ایجاد فضای حل و عقد ذیل مبانی معرفتی‬ ‫(از حیث بنیانهای شناختی) و اخالقی (از حیث بنیانهای ارزشی) و تربیتی (از حیث بنیانهای‬ ‫پرورشی و ترو یجی)‪ ،‬مجموعهای از راهکارها با نگرههای موضوعی ارائه شود‪.‬‬ ‫به واسطه مطالعات کتابخانهای ناظر به روششناسی تحقیق و به نوعی فراتحلیل انجام شده‬ ‫و سایر اقتراحات ذهنی و مشاهدات‪ ،‬به نظر میرسد تمسک به این راهکارها برای نظام‬ ‫برنامهریزی مستقر در ستاد اقامه نماز و سایر طراحان و سیاستگذاران حوزه فرهنگ عمومی و‬ صفحه 155 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪155/ ...‬‬ ‫ارتقای معنو یت ذیل سبک زندگی اسالمی‪ ١‬به و یژه سیاستگذاران مدیر یت فضای مجازی‪،‬‬ ‫میتواند مثمر و مفید واقع شود‪.‬‬ ‫بیان این نکته الزم است که در راهکارهای ارائه شده‪ ،‬نمایش وجوه زیباییشناختی ان در فضای‬ ‫مجازی مطمح نظر بوده که به سبب رعایت اختصار در جدول‪ ،‬از بیان ان اجتناب شده است‪:‬‬ ‫جدول ‪ :1‬راهکارهای تشویق به نماز‬ ‫ردیف‬ ‫رو یکرد معرفتشناختی‬ ‫ردیف‬ ‫‪1‬‬ ‫ترسیم ارتباط خالق و مخلوق و مهیا بودن‬ ‫‪1‬‬ ‫تبیین ارتباط مفهومی نماز و شکرگزاری از‬ ‫‪2‬‬ ‫‪2‬‬ ‫امکان انابه و بازگشت به خدا‬ ‫در نظر گرفتن مشوق های مادی و معنوی به ازای‬ ‫با نگرههای‬ ‫‪4‬‬ ‫اعتقادی‬ ‫‪5‬‬ ‫تبیین فطری بودن میل به عبادت و پرستش و نماز‬ ‫عوامل برگزار کننده نماز در مدارس‪ ،‬مساجد‪،‬‬ ‫احصا و تفسیر ایات قران کریم در ارتباط با‬ ‫‪3‬‬ ‫در نظر گرفتن لباس و یژه اقامه نماز‬ ‫‪4‬‬ ‫تهیه سجاده و تسبیح شکیل‬ ‫‪5‬‬ ‫اموزش صحیح نماز با قرائت و تدبر‬ ‫‪6‬‬ ‫مقوله نماز‬ ‫‪7‬‬ ‫احصا و تفسیر روایات صحیح در ارتباط با نماز‬ ‫‪7‬‬ ‫‪8‬‬ ‫تحکیم مبانی اعتقادی و اندیشهای‬ ‫‪8‬‬ ‫‪9‬‬ ‫در نظر گرفتن مشوقهای مادی و معنوی برای‬ ‫دانشگاهها و اماکن عمومی و اداری‬ ‫تقبیح مایوس شدن از رحمت الهی‬ ‫ایجاد ارتباط قلبی با اهل بیت‬ ‫اقامه نماز در حضور جمع به منظور افزایش اعتماد‬ ‫به نفس و بدون افراط و تفریط در اعطای هدایا‬ ‫خداوند‬ ‫‪3‬‬ ‫رو یکرد اخالقی‪ -‬تربیتی‬ ‫نمایش مفهومی اصطالح عالم بیعمل و‬ ‫مسلماننما و قرار ندادن انها به مثابه‬ ‫تقید به اقامه نمازهای پنجگانه در اول وقت به و یژه‬ ‫‪6‬‬ ‫نماز صبح‬ ‫بیان اثار وضعی و ثمرات اقامه نماز‬ ‫بیان اثار وضعی و عواقب «تارک الصلوه» بودن‬ ‫‪9‬‬ ‫اقامه نماز اول وقت و جماعت در اردوهای‬ ‫علمی‪ ،‬زیارتی و سیاحتی‬ ‫م عیار دین‬ ‫‪10‬‬ ‫تبیین واحد بودن سهگانه شریعت‪ ،‬طریقت‬ ‫و حقیقت‬ ‫‪10‬‬ ‫اقامه نماز اول وقت و جماعت در مدارس‪،‬‬ ‫دانشگاهها و مراکز دولتی‬ ‫‪1. Islamic Life Style‬‬ صفحه 156 ‫‪ /156‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫توامانی ایمان و عمل صالح و وجوب نماز‬ ‫‪11‬‬ ‫(صفای دل با تعریف ایمان‪ ،‬شرط الزم‬ ‫‪11‬‬ ‫اقامه نماز اول وقت و جماعت در منزل‬ ‫است و نیازمند عمل صالح است)‬ ‫‪12‬‬ ‫تبیین مقوله حضور قلب در نماز‬ ‫‪12‬‬ ‫‪13‬‬ ‫تبیین فلسفه نماز‬ ‫‪13‬‬ ‫تولید محصوالت علمی از قبیل کتاب و‬ ‫‪14‬‬ ‫نشریه در تبیین فلسفه نماز‬ ‫‪15‬‬ ‫تربیت مبلغان در تبیین استداللی نماز‬ ‫‪16‬‬ ‫‪17‬‬ ‫تبیین معرفتی احکام نماز ناظر به رسالهها و‬ ‫به تفکیک مراجع تقلید مقلدین‬ ‫تبیین نقش روزی حالل والدین در رغبت‬ ‫جوانان به نماز‬ ‫رفع شبهات اعتقادی و کالمی پیرامون نماز‬ ‫‪18‬‬ ‫از جمله ضرورت قرائت نماز به زبان عربی‬ ‫‪19‬‬ ‫تدبیر کرسیهای نقد و نظر ناظر به موضوع نماز‬ ‫‪20‬‬ ‫میان روحانی و جوان در نظام خانواده‬ ‫‪21‬‬ ‫طرح مبلغ محله در اما کن عمومی‬ ‫‪22‬‬ ‫الهام از روشهای تبلیغ غیر زبانی و مستدل‬ ‫‪23‬‬ ‫‪٢‬‬ ‫افزونسازی جلسات قرانی همراه با ترو یج‬ ‫فرهنگ نماز‬ ‫اقامه نماز در منزل‬ ‫طول نکشیدن اقامه نماز و رعایت حال مامومین و‬ ‫جوانان‬ ‫تامین امکانات سخت افزاری و محیطی برای‬ ‫‪14‬‬ ‫اقامه نماز جماعت‬ ‫‪15‬‬ ‫به مسجد رفتن خانوادگی‬ ‫‪16‬‬ ‫ز ی باسازی و تنظیف مساجد و اماکن اقامه نماز‬ ‫‪17‬‬ ‫استفاده از فیلمهای اموزشی جذاب در موضوع نماز‬ ‫‪18‬‬ ‫نقل داستانهای جذاب و هنری در موضوع نماز‬ ‫‪19‬‬ ‫برنامهریزی اقامه نمازهای قضا به صورت تدریجی‬ ‫‪١‬‬ ‫طرح مبلغ خانواده و ارتباط «دوارگونه »‬ ‫در نظر گرفتن مصال و محیطی مشخص برای‬ ‫نمایش عملی نماز با استفاده از الگوهای عملی‬ ‫‪20‬‬ ‫دینی‪ ،‬علمی‪ ،‬هنری و ورزشی و‪...‬‬ ‫‪21‬‬ ‫برگزاری جشن تکلیف پسران با پوشش رسانهای‬ ‫‪22‬‬ ‫‪23‬‬ ‫تولید محصوالت فرهنگی و هنری با موضوع نماز‬ ‫تولید فیلم و استفاده از ظرفیتهای تئاتر در‬ ‫نمایش جذابیتهای نماز‬ ‫از شخصیت پیامبر اکرم‬ ‫َ‬ ‫َْ ْ َ‬ ‫احک َم‬ ‫که فرمود‪« :‬طبیب َد ّوار ِب ِطب ِه قد‬ ‫‪ .١‬به استناد توصیف امیرالمومنین علی‬ ‫ْ‬ ‫َمر ِاه َمه َواحمی َمو ِاس َمه»‪( .‬نهج البالغه‪ ،‬خطبه ‪)108‬‬ ‫َ ْ‬ ‫َ ً َّ‬ ‫اس ِبغ ْی ِر ال ِس َن ِتک ْم‬ ‫در‬ ‫‪ .٢‬به استناد کالم امام جعفر صادق‬ ‫ضرورت تبیین تبلیغی غیر زبانی‪« :‬کونوا دعاه ِللن ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫الص َ‬ ‫هاد َو َّ‬ ‫َ‬ ‫ل َی َر ْوا م ْنکم ْال َو َر َع َو ْاال ْجت َ‬ ‫اله َوالخ َیر فان ذ ِلک د ِاع َیه»‪( .‬کلینی‪ ،1407 ،‬ج‪)78 :2‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ صفحه 157 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪157/ ...‬‬ ‫‪24‬‬ ‫‪25‬‬ ‫‪26‬‬ ‫بسط نقش مساجد و هیئات مذهبی در‬ ‫رغبت جوانان به نماز‬ ‫ایجا د میل به پژوهش و تحقیق و تدبیر‬ ‫مسابقات علمی مقالهنو یسی با موضوع نماز‬ ‫تدبیر همایش ملی و بین المللی ساالنه با‬ ‫موضوع نماز در ستاد اقامه نماز‬ ‫استخدام فضای مجازی و شبکههای‬ ‫‪27‬‬ ‫اجتماعی به مثابه منبر تبلیغ فرهنگ نماز‬ ‫‪28‬‬ ‫نمایش جنبههای ز یباییشناختی اقامه نماز‬ ‫‪29‬‬ ‫تبیین ارتباط نماز و ورزش‬ ‫‪30‬‬ ‫‪١‬‬ ‫تبیین مفهوم بیبرکت بودن کار و درس‬ ‫هنگام ورود به وقت نماز و تعطیلی کالس و‬ ‫‪24‬‬ ‫‪25‬‬ ‫‪26‬‬ ‫‪27‬‬ ‫‪28‬‬ ‫نمایش هنری نماز در تولیدات رسانهای و فیلم و‬ ‫سریال و تئاتر‬ ‫گشادهرو یی و م ردمداری به مثا به ثمرات اهل‬ ‫نماز بودن‬ ‫خیرخواهی و مهربانی اهل نماز با تشو یق سایرین‬ ‫به اقامه نماز‬ ‫دور نگه داشتن جوان ان از همنشینی با افراد‬ ‫«تارک الصلوه»‬ ‫تحقیر نکردن افراد «تارک الصلوه» با زمینهسازی‬ ‫دعوت به اقامه نماز‬ ‫از بین بردن عوامل دافع ه جوانان به نماز با عامل‬ ‫‪29‬‬ ‫بودن و دوری از رذایل اخالقی و تربیتی‬ ‫‪30‬‬ ‫عدم اجبار جوانان در انجام مستحبات مربوط به نماز‬ ‫جلسات هنگام نماز‬ ‫البته راهکارهای بیشتری نیز میتوان ارائه داد؛ اما مس ئله اصلی در بررسی چنین‬ ‫موضوعاتی مثل تش و یق جوانان به نماز‪ ،‬عامل بودن افراد مرجع و الگوساز است که به زبان‬ ‫شاعر شیرین سخن‪:‬‬ ‫سعدیا گرچه سخندان و مصالح گو یی‬ ‫به عمل کار براید به سخندانی نیست‬ ‫(سعدی شیرازی‪ ،‬مواعظ‪ ،‬قصیده ‪)7‬‬ ‫وقتی جوانی میبیند پدر و مادرش که او را دعوت به اقامه نماز میکنند؛ اما خود نماز‬ ‫نمیخوانند یا در اقامه نماز کاهلی میورزند و به طور مثال‪ ،‬اقامه نماز صبح را جدی نمیگیرند‬ ‫و یا نماز میخوانند اما پرخاشگری میکنند‪ ،‬دروغ میگو یند‪ ،‬غیبت میکنند‪ ،‬تهمت میزنند‪،‬‬ ‫َّ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ ّ‬ ‫‪ .١‬به عنوان مثال؛ قران کریم میفرماید‪َ « :‬یا َب ِنی َاد َم خذوا ِز َین َتک ْم ِع ْند کل َم ْس ِجد َوکلوا َواش َربوا َوال ت ْس ِرفوا ِانه ال‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ی ِح ّب الم ْس ِر ِفی َن»‪( .‬اعراف‪) 31 ،‬‬ صفحه 158 ‫‪ /158‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫حضور در فضای مجازی را به اقامه نماز در وقت معین ترجیح میدهند و یا سایر رذایل‬ ‫اخالقی را دارند یا معلم مدرسه و استاد حوزه یا دانشگاهی که نماز میخواند و دعوت به نماز‬ ‫میکند‪ ،‬اما از وقت کالس درس دزدی میکند یا سیاستگذار و الگوسازی که ضمن دعوت به‬ ‫نماز‪ ،‬دلباخته دنیا و ثروتاندوزی است و سایر مسائل‪ ،‬جوان دچار ابهام و حیرت میشود و‬ ‫میبیند که افرادی دعوت به نماز میکنند که خود به ان عامل نیستند و یا در عین اقامه نماز‪،‬‬ ‫ثمرات و حاالت نماز را در وضع زندگی خود ایجاد نکردهاند؛ لذا جوان در مشاهده این تضاد‬ ‫و دوگانگی‪ ،‬گرفتار بیهو یتی و تزلزل اعتقادی میشود‪.‬‬ ‫حکایت نبی مکرم‬ ‫مشهور است که طفلی بسیار خرما میخورد‪ ،‬مادرش او را نزد‬ ‫حضرت برد و عرض کرد به این طفل بفرمایید خرما نخورد‪ .‬حضرت فرمود‪ :‬امروز برو و فردا‬ ‫باز ای‪ .‬روز دیگر زن باز امد‪ .‬حضرت کودک را فرمود‪ :‬نخورد‪ .‬زن گفت‪ :‬یا رسول الله چرا‬ ‫دیروز به او نفرمودید؟ حضرت فرمود‪ :‬دیروز خودم خرما خورده بودم و حرفم در او تاثیر‬ ‫نداشت‪( :‬ر‪.‬ک‪ :‬ذوالفقاری‪)539 :1385 ،‬‬ ‫تب‬ ‫الوده‬ ‫درمان‬ ‫تب‬ ‫چون‬ ‫کند‬ ‫رطب خورده منع رطب چون کند‬ ‫(ملک الشعرای بهار‪ ،‬مثنو یات‪ ،‬شماره ‪)62‬‬ ‫بنابراین‪ ،‬عامل بودن به احکام الهی مثل اقامه نماز و سریان دادن حاالت ان به سراسر‬ ‫زندگی؛ به نحوی که فرد نمازخوان دارای شخصیتی معتدل‪ ،‬ا گاه‪ ،‬معتقد و مومن به مبانی‬ ‫دینی و عالم باشد‪ ،‬میتواند بهترین خصیصه برای تشو یق به نماز باشد که راهکارهای ‪ 60‬گانه‬ ‫ارائه شده با تا کید و توجه به این عامل راهبردی درج شده است‪.‬‬ صفحه 159 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪159/ ...‬‬ ‫در نمودار زیر‪ ،‬کلیت حاک بر مجموع راهکارهای ارائه شده که در پاسخ به سوال اصلی‬ ‫پژوهش طراحی و احصا شده بود‪ ،‬نمایش داده میشود‪:‬‬ ‫نمودار ‪ :2‬الگوی راهکارهای تشویقی به نماز‬ ‫نتیجهگی ری‬ ‫نماز در دین اسالم به مثابه معیار و مالکی وحدتبخش‪ ،‬قوامبخش نظم و انضباط دینی و‬ ‫نوعی شکرگزاری مخلوق از خالق خو یش است که ضمن ایجاد و اتصال ارتباط خصوصی‬ ‫به تسری فضایی معنوی و الهامبخش برای خود و دیگران در سطوح فردی‪ ،‬خانوادگی‪،‬‬ ‫اجتماعی و بسط ان در محیط بین المللی میانجامد و به همین منظور در بیانیه گام دوم‬ ‫انقالب نیز از ان سخن گفته شده است؛ لذا هر چه بتوان جامعه را از این نعمت الهی به بهرهمندی‬ صفحه 160 ‫‪ /160‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫بیشتری رسانید و از ثمرات پیدا و نهان ان بهرهمند شد‪ ،‬با هزینه کمتری میتوان بساط جرم و‬ ‫بزه و به تعبیر قران کریم‪ ،‬فحشا و منکر را در جامعه از میان برداشت که حاکی از ماهیت‬ ‫پیشگیرانه نماز در هدایت جامعه به سوی نوران یت دارد و خدای متعال اقامه ان را به عنوان‬ ‫یکی از تکالیف اصلی حاکمان در روی زمین قرار داده است‪.‬‬ ‫درک این معنا از ان رو اهمیت مضاعف مییابد که به یکهتازی فضای مجازی و قدرت‬ ‫شبکههای اجتماعی اشاره کرد‪ .‬در عصر حاضر‪ ،‬فضای مجازی به مثابه شمشیری دو لبه است‬ ‫که در صورت عدم استفاده درست از فرصتها و ظرفیتهای ان در سوقدهی مردم و جوانان‬ ‫به خیرات از جمله اقامه نماز‪ ،‬محیطی بسترساز برای شیوع فساد در اقسام ان علیه مردم و‬ ‫اینده جامعه خواهد شد‪.‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬درک م عنا و مفهوم فرهنگ نماز و ضرورت اقامه ان در جامعه نیاز به‬ ‫نهادینه سازی در میان طبقات مختلف جامعه با اعمال سیاستهای تشو یقی و انگیزانندههای‬ ‫مادی و معنوی است که از جمله این اقشار اجتماعی‪ ،‬جوانان هستند که الزم است بسان‬ ‫سایر تحوالت و تطورات شخصیتی و اجتماعی‪ ،‬مسیر تربیت و پرورش را از دوران کودکی‬ ‫پی گرفت تا در سنین نوجوانی و به خصوص جوانی‪ ،‬ثمره شاکلی شخصیتی در ان سن‬ ‫اشکار شود‪.‬‬ ‫بر این اساس و مطابق با این تبیین اهمیت و ض رورتی که در این پژوهش انجام شد‪،‬‬ ‫در راستای پاسخ به سوال اصلی پژوهش که شناسایی راهکارهای ایجاد رغبت و تشو یق به نماز‬ ‫به مثابه تکلیفی الهی و عملی عبادی بود‪ ،‬ضمن تبیین ابعاد و بواطن مسئله با رو یکردی‬ ‫معرفتی ناظر به اموزه های دین اسالم‪ ،‬از دو منظر و زا و یه به بررسی و ارائه را هکارها‬ ‫پرداخته شد‪ .‬در ابتدا با تمرکز بر ضرورت شناسایی نهادهای الگوساز که تاثیر مهمی در‬ ‫تشو یق به نماز میتوانند داشته باشند‪ 12 ،‬نهاد شناسایی شد و ب ه ازای هر نهاد به تبیین مسئله‬ ‫و ارائه راهکارهای مقتضی پرداخته شد و در بخش دوم به بیان فهرستی عبارت از ‪ 60‬راهبرد‬ ‫شبه راهکار با رو یکرد معرفتشناختی و اخالقی‪ -‬تر بیتی پرداخته شد‪.‬‬ صفحه 161 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪161/ ...‬‬ ‫یافتههای تحقیق در پاسخ به سوال اصلی که در مجموع به ‪ 12‬راهکار نهادی و ‪ 60‬راهکار‬ ‫معرفتی و اخالقی‪ -‬تربیتی منجر شد‪ ،‬حاکی از ضرورت جدی گرفتن مقوله نماز و به و یژه‬ ‫اقامه نماز و تسری دادن معنا و مفهوم و فرهنگ نماز به بدنه جامعه و فرهنگ عمومی است که‬ ‫در وهله اول با ترو یج این مفهوم نزد سیاستگذاران و برنامهریزان کالن فرهنگ جامعه به و یژه‬ ‫ستاد اقامه نماز و شورای عالی فضای مجازی و در وهلههای بعد و بنا به تقدم و تاخر و‬ ‫اولو یت رتبی در سایر نهادها و مراکز اثرگذار در تبیین و ترو یج نماز و اقامه نماز‪ ،‬به نظر‬ ‫میرسد میتوان جامعه را از ثمرات این نعمت عظیم الهی بهرهمند ساخت‪.‬‬ ‫مطلب مهمی که در این پژوهش‪ ،‬تالش شد حول ان بررسی و تبیین موضوعی انجام شود‪،‬‬ ‫ضرورت عامل بودن امران به معروف که نماز به عنوان معروفی بزرگ تلقی میشود و ناهی از‬ ‫منکر بودن که «تارک صلوه» بودن به مثابه منکری قبیح است‪ ،‬در نظر گرفته شود؛ چرا که‬ ‫کسی میتواند دعوت به خیر کند و دعوتش اثر داشته باشد که خود او عامل به مسئله مورد‬ ‫دعوت باشد و ثمرات و اثار ان در سبک زندگی و حاالت و سکنات فردی و اجتماعی او‬ ‫نمایان باشد؛ لذا پدر و مادر‪ ،‬معلم‪ ،‬استاد‪ ،‬مبلغ دینی و هر دعوت کننده به خیری که جوان را‬ ‫به اقامه نماز تشو یق میکند‪ ،‬خود باید بیش از دیگران عامل به فرهنگ و اثار فردی و اجتماعی‬ ‫نماز باشد که راهکارهای این پژوهش نیز با همین رو یکرد در نظر گرفته شده است‪.‬‬ ‫فهرست منابع‬ ‫‪ .1‬قران ک ریم‪.‬‬ ‫‪ .2‬نهج البلغه‪.‬‬ ‫‪ .3‬امام خمینی‪ ،‬سید روح الله (‪ِّ .)1378‬‬ ‫سر الصلوه (معراج السالکین وصله العارفین)‪ .‬تهران‪:‬‬ ‫انتشارات موسسه تنظیم و نشر اثار امام خمینی ‪.‬‬ ‫‪ .4‬امام خمینی‪ ،‬سید روح الله (‪ .)1371‬صحیفه امام‪ .‬نرمافزار‪ .‬موسسه تنظیم و نشر اثار امام خمینی ‪.‬‬ ‫‪ .5‬امام خامنهای‪ ،‬سید علی‪ .)1374( .‬از ژرفای نماز‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسالمی‪.‬‬ صفحه 162 ‫‪ /162‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫‪ .6‬امام‬ ‫خامنهای‪،‬‬ ‫سید‬ ‫علی‪.‬‬ ‫تارنمای‬ ‫مقام‬ ‫معظم‬ ‫رهبری‪:‬‬ ‫‪https://farsi.khamenei.ir/index.html‬‬ ‫‪ .7‬اهنگر انزابی‪ ،‬احد‪ .‬شیخی پورپاک‪ ،‬سینا‪ .‬شکوری‪ ،‬فرید‪ .‬اقایی‪ ،‬علی‪ .‬و اکبر کیهان‪.)1398( .‬‬ ‫بررسی روشهای اث ربخش خانوادهمحور و مدرسهمحور در جذب و ترغیب کودکان و‬ ‫نوجوانان به اقامه نماز‪ .‬اولین همایش ملی مدرسه فردا‪ .‬اردبیل‪ .‬دانشگاه محقق اردبیلی‪.‬‬ ‫‪ .8‬احمدپور پورترکمانی‪ ،‬علی‪ .)1390( .‬نماز خوبان‪ :‬داستانها و حکایاتی از دانشمندان و‬ ‫فرزانگان‪ .‬چاپ‪ .3‬قم‪ :‬انتشارات مشهور‪.‬‬ ‫‪ .9‬ابن حنبل‪ ،‬احمد بن محمد‪ .)1416( .‬مسند اْلمام احمد بن حنبل‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه الرساله‪.‬‬ ‫‪ .10‬ابن شعبه حرانی‪ ،‬ابومحمد حسن‪ .)1404( .‬تحف العقول عن ال الرسول‪ .‬بتصحیح والتعلیق‬ ‫علی اکبر غفاری‪ .‬الطبعه‪ .3‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .11‬ابوالفتحی‪ ،‬غالمعلی‪ .)1397( .‬به سوی نماز (روشهای تشویق و ترغیب کودکان و‬ ‫نوجوانان به نماز)‪ .‬قم‪ :‬دار النشر اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .12‬بهار (ملک الشعرا)‪ ،‬محمد تقی‪ .‬برنامه گنجور‪.‬‬ ‫‪ .13‬جابری‪ ،‬محمد علی‪ .)1398( .‬مهارتهای دعوت فرزندان به نماز‪ .‬چاپ‪ .5‬قم‪ :‬دفتر نشر معارف‪.‬‬ ‫‪ .14‬جعفری‪ ،‬محمدتقی‪ .‬و عبدالله جوادی املی‪ .)1377( .‬نماز و نمازگزاران‪ .‬چاپ‪ .4‬تهران‪ :‬موسسه‬ ‫فرهنگی انتشاراتی ستاد اقامه نماز‪.‬‬ ‫‪ .15‬جوادی املی‪ ،‬عبدالله (‪ .)1388‬سخنرانی در دیدار شهرداران نواحی تهران‪.‬‬ ‫‪ .16‬حاجیان‪ ،‬مظفر‪ .)1375( .‬نماز حدیث عشق‪ .‬اصفهان‪ :‬انتشارات مانی‪.‬‬ ‫‪ .17‬خزائلی‪ ،‬محمد‪ .)1385( .‬احکام قران‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات دنیای دانش‪.‬‬ ‫‪ .18‬دیلمی‪ ،‬حسن بن ابی الحسن‪ .)1412( .‬ارشاد القلوب الی الصواب المنجی من عمل به من‬ ‫الیم العقاب‪ .‬قم‪ :‬منشورات الشریف الرضی‪.‬‬ ‫‪ .19‬ذوالفقاری‪ ،‬حسن‪ .)1385( .‬داستانهای امثال‪ .‬چاپ‪ .2‬تهران‪ :‬انتشارات مازیار‪.‬‬ ‫‪ .20‬راشدی‪ ،‬حسن‪ .)1385( .‬نمازشناسی‪ .‬تهران‪ :‬موسسه فرهنگی انتشاراتی ستاد اقامه نماز‪.‬‬ ‫‪ .21‬رجبی‪ ،‬امیر‪ .)1386( .‬چرا نماز بخوانیم؟ تهران‪ :‬موسسه فرهنگی انتشاراتی ستاد اقامه نماز‪.‬‬ ‫‪ .22‬سع دی شیرازی‪ ،‬ابومحمد مشرف الدین‪ .‬برنامه گنجور‪.‬‬ ‫‪ .23‬عقیقی‪ ،‬مهدیه‪ .)1391( .‬شیوههای تشویق جوانان به نماز‪ .‬همایش منطقه ای نماز؛ از محراب‬ ‫تا معراج‪ .‬دانشگاه ازاد اسالمی‪ .‬واحد بندر گز‪.‬‬ صفحه 163 ‫زمینههای نهادی‪ ،‬معرفتی و تربیتی شوق به نماز‪163/ ...‬‬ ‫‪ .24‬فکری‪ ،‬شهناز‪ .)1391( .‬شیوههای تش ویق نوجوانان و جوانان به نماز‪ .‬قم‪ :‬انتشارات خادم الرضا‪.‬‬ ‫‪ .25‬قرائتی‪ ،‬محسن‪ .)1396( .‬شیوههای دعوت به نماز‪ .‬چاپ‪ .23‬تهران‪ :‬موسسه فرهنگی انتشاراتی‬ ‫ستاد اقامه نماز‪.‬‬ ‫‪ .26‬قرائتی‪ ،‬محسن‪ .)1372( .‬یکصد و چهارده نکته درباره نماز‪ .‬تهران‪ :‬موسسه فرهنگی انتشاراتی‬ ‫ستاد اقامه نماز‪.‬‬ ‫‪ .27‬قمی‪ ،‬شیخ عباس‪ .)1377( .‬منتهی االمال‪ .‬چاپ‪ .9‬تهران‪ :‬نشر مطبوعاتی حسینی‪.‬‬ ‫‪ .28‬کلینی‪ ،‬محمد بن یعقوب (‪ .)1407‬الکافی‪ .‬تهران‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .29‬متقی هندی‪ ،‬حسام الدین‪ .)1409( .‬کنز العمال فی سنن القوال والفعال‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه الرساله‪.‬‬ ‫‪ .30‬مطهری‪ ،‬مرتضی‪ .)1373( .‬تعلیم و تربیت در اسلم‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات صدرا‪.‬‬ ‫‪ .31‬نجفی‪ ،‬گودرز‪ .)1377( .‬راز نیایش ‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات سازمان تبلیغات اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .32‬نصر‪ ،‬احمدرضا‪ .‬معینپور‪ ،‬حمیده‪ .‬عریضی سامانی‪ ،‬سید حمیدرضا‪ .‬و زهره باقری‪.)1387( .‬‬ ‫بررسی فراتحلیلی عوامل موثر بر جذب و شرکت دانش اموزان در نماز جماعت مدارس‪.‬‬ ‫نواوریهای اموزشی‪ .‬سال‪ .7‬شماره‪.63-86 :26‬‬ ‫‪ .33‬نو ری طبرسی‪ ،‬حسین بن محمد‪ .)1368( .‬مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل‪ .‬قم‪ :‬موسسه‬ ‫ا ل البیت الحیاء التراث‪.‬‬ صفحه 164 صفحه 165 ‫رویکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجا زی‬ ‫در نظام خانواده‬ ‫قاسم علیزاده ‪ -‬راشدی (افغانستان)‪ ،١‬دکتر محمودرضا محمددوست (ایران)‪٢‬‬ ‫تاریخ دریافت‪1400/03/19 :‬‬ ‫تاریخ پذیرش‪1400/10/14 :‬‬ ‫چکیده‬ ‫نظام خانواده که یکی از اساسی ترین ارکان جامعه است‪ ،‬تکالیف فقهی‪ ،‬تربیتی خاصی را برای‬ ‫والدین نسبت به فرزندان و همچنین فرزندان نسبت به والدین تعریف کرده است‪ ،‬فراگیری‬ ‫ارتباطات مجازی‪ ،‬ضمن تسریع و تسهیل در فرصت تبادالت فرهنگی‪ ،‬اقتصادی‪ ،‬سیاسی و‬ ‫ً‬ ‫اجتماعی‪ ،‬مناسبات حقیقی اغلب جوامع مخصوصا اعضای خانوادهها را دچار چالشهای‬ ‫جدیدی کرده است؛ به گونهای که گاهی نسل جدید در مواجهه با تهدیدات بیشمار این فضا‬ ‫ً‬ ‫بیدفاع ماندهاند‪ .‬عمل به رهنمودهای دین مبین اسالم مخصوصا تقو یت ارزشهای اخالقی‪،‬‬ ‫افزایش ا گاهی در عرصه فناوری اطالعات و ارتباطات و الزام نهادهای نظارتی بر حسن اجرای‬ ‫قانون جامع االطراف سبب خواهد شد خانوادهها ضمن بهرهمندی از حداکثر مزیتهای موجود‬ ‫در این عرصه زیربنایی‪ ،‬در مقابل تهدیدهای موجود استقامت و پایداری نمایند‪ .‬با توجه به‬ ‫اهمیت این مسئله‪ ،‬پژوهش حاضر که با روش تحقیق کیفی از نوع مطالعات توصیفی‪ -‬تحلیلی‬ ‫تنظیم شده‪ ،‬با رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به بررسی و تبیین فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‬ ‫در نظام خانواده پرداخته است‪.‬‬ ‫واژگان کلیدی‪ :‬نظام خانواده‪ ،‬رو یکرد فقهی‪ -‬تربیتی‪ ،‬فضای مجازی‪ ،‬فرصتها و تهدیدها‬ ‫‪ .١‬دانشجوی کارشناسی گروه فقه و اصول‪ ،‬دانشکده معارف اسالمی و مطالعات زنان‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬دانشگاه مجازی المصطفی‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( wrghjtejjytj00@gmail.com ،‬نو یسنده مسئول)‬ ‫‪ .٢‬مدرس گروه فقه و اصول‪ ،‬دانشکده فقه خانواده‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المصطفی‬ ‫‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪Mohammadddostmr@gmail.com ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬دانشگاه مجازی‬ صفحه 166 ‫‪ /166‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫مقدمه‬ ‫خانواده به مثابه اساسیترین و نخستین نهاد اجتماعی‪ ،‬مانند رودخانه کوچکی است که با‬ ‫پو یایی و بالندگی خود به اقیانوس جامعه حیات و بالندگی میبخشد‪ .‬اعضای خانواده در قدم‬ ‫اول با برقراری ارتباط با یکدیگر برای انجام کار و فعالیت مشترک‪ ،‬زمینهسازی کرده و هدف‬ ‫مشترکی را دنبال میکنند و در مرحله بعد‪ ،‬این ارتباط با افراد خارج از مجموعه خانواده برای‬ ‫تامین نیاز چرخه حیات جامعه صورت میپذیرد؛ ضمن انکه کارکرد واقعی این رکن مهم‬ ‫اجتماع به درستی انجام نمیگیرد‪ ،‬مگر انکه اعضای یک مجموعه با نوع تفاهم و درک متقابل‬ ‫از یکدیگر با هم تعامل و تعاون داشته باشند؛ لذا خانواده به عنوان یک شریان حیاتی جامعه از‬ ‫طریق گفتگو و برقراری ارتباط و تعامل کالمی میتواند پیوند عاطفی را میان اعضای خود حفظ‬ ‫نماید و مهمترین کارکرد خود که همان تقو یت ارزشهای اجتماعی‪ ،‬اعتقادی و انتقال ان به‬ ‫نسل جدید‪ -‬فرزندان‪ -‬میباشد را از طرق مختلفی همانند ارتباط چهره به چهره و شفاهی به‬ ‫شکل صحیح به سرانجام برساند‪.‬‬ ‫بیان این نکته الزم است که تنها در جریان ارتباط شفاهی است که ارزشها‪ ،‬نگرشها و‬ ‫دیدگاهها و سایر عناصر تربیتی و فرهنگی در بین اعضای یک مجموعهای دست به دست میشود‬ ‫که اگر این فرایند به صورت صحیح میان اعضای خانواده تفهیم و تبیین شود و با سازوکار‬ ‫درست عملیاتی گردد‪ ،‬نتیجه و بازخورد مثبت ان در سطور اجتماعی و در همه شاخصهای‬ ‫حیاتی جامعه مشاهده خواهد شد‪.‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬بر کسی پوشیده نیست که در دنیای پرشتاب امروز ابزارهایی وجود دارد که‬ ‫افراد را به صورت انفرادی به خود مشغول کرده و ان ها را از تعامل چهره به چهره بازمیدارد‪.‬‬ ‫به تعبیر دیگر‪ ،‬امروزه فضای زندگی انسانها به دو شکل حقیقی و مجازی تقسیم شده است و‬ ‫البته ارتباطات چهره به چهره سنتی که در سطح وسیع اجتماع وجود داشته‪ ،‬جای خود را به‬ ‫ارتباط در فضای مجازی ازطریق تلفن همراه‪ ،‬رایانه یا بقیه وسایل ارتباط جمعی داده است‪.‬‬ صفحه 167 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪167/ ...‬‬ ‫اگر این حجم از سرعت در تغییر روش زندگی انسانها به درستی مدیریت نشود‪ ،‬انسانها‬ ‫در زندگی فردی و اجتماعی با چالشها و دغدغههای فکری روانی و فرهنگی متفاوتی رو برو‬ ‫خواهند بود؛ چرا که فضای مصنوعی رسانههای جمعی و فضای مجازی در زندگی امروزی‪،‬‬ ‫جایگز ین ان ارتباط مستقیم و چهره به چهره همراه با صمیمیت و ارامش روانی شده و انگیزهای‬ ‫برای دورهمیهای خانوادگی باقی نمیماند؛ بلکه به تدریج به ورطه فراموشی کشانده میشود‪.‬‬ ‫قرینه مطلب ان است که در فضای تعاملی جدید‪ ،‬اعضای خانواده به جای نگاه به چهره‬ ‫همدیگر و صحبت مستقیم با یکدیگر‪ ،‬سرگرم برقراری ارتباط و تبادل اطالعات از طریق‬ ‫ابزارهای مجازی شدهاند که روی ان صفا و صمیمیت موجود در گذشته و میان افراد جامعه و به‬ ‫خصوص خانوادهها تاثیر معناداری گذاشته است‪.‬‬ ‫از انجا که مقوله فضای مجازی یک مسئله اجتماعی‪ ،‬سازمانی و وابسته به نهاد حکمرانی‬ ‫است‪ ،‬مقوله فقه‪ ،‬ظرفیت تبیین مولفهها و تجو یزهای ان را دارد و میتواند فرایند مدیریت ان را‬ ‫شکل دهد؛ لذا سعی شده است در این پژوهش به ارزیابی تاثیرات مثبت و منفی استفاده از‬ ‫فضای مجازی مرتبط با امور خانواده از منظر فقهی و حقوقی پرداخته و راههای پیشگیری از‬ ‫مخاطرات احتمالی این فضا را مورد بررسی قرار داد‪.‬‬ ‫جایگاه خانواده از منظر قران و روایات‬ ‫خانواده به عنوان نهادی مقدس و بیبدیل‪ ،‬نخستین و مهمترین پرورشگاه و اموزشگاه انسان‬ ‫محسوب میشود و اساس یک جامعه سالم را خانوادههای سالم میسازد؛ به نحوی که هر فردی‬ ‫در خانوادهای به دنیا میاید‪ ،‬بزرگ میشود و تکامل مییابد‪ .‬این خانواده سالم است که انسان‬ ‫سالم پرورش میدهد‪ .‬خانواده سالم‪ ،‬خانوادهای است که به نیازهای همهجانبه اعضای خود در‬ ‫گستره حیات توجه دارد و سعی میکند به انتظارها و نیازهای انان به شیوههای درست پاسخ‬ ‫دهد‪ .‬خانواده سالم‪ ،‬خانوادهای است که در اندیشه پرورش انسانهای رشید است و انسانهای‬ صفحه 168 ‫‪ /168‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫رشید کسانی هستند که به رشد همهجانبه نائل شدهاند‪ .‬برای نائل شدن به رشد همهجانبه نیز‬ ‫توجه به نیازهای همه جانبه و اموزش همهجانبه ضروری است‪.‬‬ ‫زمانی که ناهنجاریهای رفتاری و عاطفی فرزندان مشاهده میشود‪ ،‬الزم است شرایط رشد‬ ‫کودک از ابتدای انعقاد نطفه‪ ،‬دوران بارداری مادر و دوران شیرخوارگی تا زمان حاضر مورد‬ ‫مطالعه قرار گیرد که این بررسی‪ ،‬نشان میدهد اینگونه رفتارها در بیشتر موارد معلول هستند و‬ ‫ً‬ ‫علت به شمار نمیروند؛ یعنی معموال ریشه در دوران کودکی فرد دارد که در بستر خانواده و در‬ ‫رابطه با مثلث پدر و مادر و فرزند و در قدم بعدی‪ ،‬در مدرسه و در رابطه با معلمان و مربیان و‬ ‫سپس در عرصه جامعه باید جستجو نمود‪.‬‬ ‫بر این اساس‪ ،‬ارتقای سطح ا گاهی مادران و پدران به عنوان یک راهبرد پیشگیری همواره‬ ‫از اهمیت خاصی برخوردار بوده است‪ .‬اموزش خانوادهها از این فکر نشئت میگیرد که‬ ‫توانایی مادران و پدران در امر تعلیم و تربیت فرزندانشان در گرو دانایی انان در زمینه‬ ‫دانشهای مختلف است‪.‬‬ ‫در نظام تربیتی اسالم‪ ،‬انتظارها‪ ،‬تکالیف‪ ،‬حقوق و وظایف انسانها دوجانبه و به طور‬ ‫متقابل هستند؛ لذا همانطور که والدین نسبت به فرزندان وظایفی دارند‪ ،‬فرزندان نیز نسبت به‬ ‫والدین وظایفی دارند که عدم توجه و پاسخگو یی به انتظارهای طرفین‪ ،‬مسائل و مشکالت‬ ‫گوناگون‪ ،‬ناامنیها و اشفتگیهای روانی و عاطفی به وجود خواهد اورد‪.‬‬ ‫قران کریم انچنان به خانواده اهمیت میدهد که در چند مورد مراقبت از این نهاد ارزشمند‬ ‫را سفارش میکند‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬قرائتی‪ ،1383 ،‬ج‪)35 :5‬‬ ‫برای مثال؛ خداوند متعال در سوره تحریم ایه ‪ 6‬می فرماید‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫ِّ‬ ‫«یا ا ُّیها ال ِذین امنوا قوا انفسکم واه ِلیکم نارا وقودها الناس وال ِحجاره علیها‬ ‫ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫لظ ش ٌ‬ ‫داد الیعصون الله ما امرهم ویفعلون ما یومرون»؛ (تحریم‪ ،‬ایه ‪)6‬‬ ‫لئکه ِغ‬ ‫م ِ‬ ‫ِ‬ ‫ای کسانیکه ایمان اوردهاید! خود و خانواده خو یش را از اتشی که هیزم ان انسانها و‬ ‫سنگهاست نگه دارید‪ ،‬اتشی که فرشتگانی بر ان گمارده شده که خشن و سختگیرند‬ صفحه 169 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪169/ ...‬‬ ‫و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمیکنند و انچه را فرمان داده شدهاند‪ ،‬بهطور کامل‬ ‫اجرا مینمایند‪.‬‬ ‫درباره تفسیر این ایه از امام صادق‬ ‫پرسیده شد که ایا این خطاب شامل حال منافقین نیز‬ ‫میشود؟ حضرت فرمودند‪ :‬شامل حال منافقین و گمراهان و هر ان کس میشود که به دعوت‬ ‫ظاهری اعتراف کند‪( .‬حر عاملی‪ ،1409 ،‬ج‪)133 :1‬‬ ‫همچنین در تفسیر همین ایه فرمودند‪:‬‬ ‫هنگامیکه این ایه نازل شد‪ ،‬مردی از مسلمین در حالی که گریه میکرد‪ ،‬نشست و‬ ‫گفت‪ :‬من از خودم عاجز هستم‪ ،‬حال انکه خانواده من نیز به من سپرده شده است‪.‬‬ ‫بنابراین‪ ،‬صیانت از خانواده از طریق تعلیم و تربیت‪ ،‬امر به معروف و نهی از منکر و ایجاد‬ ‫ً‬ ‫محیطی پاک و عاری از الودگی قابل حصول است؛ چرا که مثال پدر به عنوان رئیس نهاد‬ ‫خانواده‪ ،‬همانطور که به غذای جسم و لباس مسکن اهل خانوادهاش اهمیت میدهد‪ ،‬باید به‬ ‫غذای روح اهل خانوادهاش نیز اهمیت دهد تا از خطرات احتمالی و ناهنجارهای اجتماعی در‬ ‫امان باشد‪.‬‬ ‫در همین ارتباط‪ ،‬رسول خدا‬ ‫فرمودند‪:‬‬ ‫امر کردن انها به انچه به نفس خو یش امر میکنی و نهیکردن انها از انچه نفس‬ ‫خو یش را از ان نهی میکنی‪ ،‬برای تو کافی است‪( .‬همان)‬ ‫از همین جهت است که امام سجاد‬ ‫میفرمایند‪:‬‬ ‫حق فرزندت بر تو این است که بدانی وجود او از توست و نیک و بدهای او در این دنیا‬ ‫به تو ارتباط دارد‪ .‬بدانی که در سرپرستی او مسئولی‪ ،‬موظفی فرزندت را با اداب و‬ ‫اخالق پسندیده پرورش دهی‪ ،‬به رفتار خود در تربیت فرزندت توجه کنی‪ ،‬پدری‬ ‫باشی که به مسئولیت خود ا گاه است و بدانی که اگر نسبت به فرزند خود نیکی کنی‪،‬‬ صفحه 170 ‫‪ /170‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫در پیشگاه خداوند اجر و پاداش داری و اگر درباره او بدی کنی‪ ،‬مستحق مجازات و‬ ‫کیفر خواهی بود‪( .‬حر عاملی‪ ،1409 ،‬ج‪)133 :1‬‬ ‫در ماده ‪ 1104‬قانون مدنی نیز چنین امده است‪ :‬زوجین باید در تشیید مبانی خانواده و‬ ‫تربیت اوالد به یکدیگر معاضدت نمایند‪.‬‬ ‫بدینترتیب‪ ،‬والدین وظیفه دارند در چهارچوب اموزههای دینی‪ ،‬فرزندان خود را با معیارهای‬ ‫دینی در عرصههای علمی‪ ،‬مهارتی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬عاطفی و اخالقی تربیت کنند‪.‬‬ ‫به طور کلی و همراه با متحول شدن جوامع‪ ،‬مقوله تربیت نیز با الزامات و شرایط جدیدی‬ ‫مواجه خواهد بود‪ .‬در عصر حاضر‪ ،‬فرزندان از ظرفیت تربیتی خانواده با مفهوم عام ان مشتمل‬ ‫بر اقوام و بستگان محرومند و این نهاد اجتماعی به جزیره کوچکی بدل شده است که در این‬ ‫زمینه نیز باید تا کیدات دین را متوجه قرار داد؛ از جمله اصل عملی صله رحم با حفظ شئون ان‬ ‫و بهرهمندی از شیوهها‪ ،‬الگوهای تربیت دینی و مذهبی‪.‬‬ ‫از سوی دیگر‪ ،‬مادر به عنوان پرورش دهنده شخصیت فکری و عاطفی فرزندان‪ ،‬از نگاه‬ ‫عاطفی با فرزندان نزدیکتر است نسبت به پدر؛ اما اقتضائات زندگی ماشینی امروزه از جمله‬ ‫شرایط اشتغال زنان و دوری او از محیط خانه و فرزندان سبب شده است تا ارتباط والدین با‬ ‫ً‬ ‫فرزندان در حداقل ممکن صورت پذیرد و رشد فرزندان با حضور کمرنگ و بعضا غیبت والدین‬ ‫شکل گیرد؛ لذا برخی نهادهای اجتماعی به تدریج متکفل وظایفی شدهاند که به عهده والدین‬ ‫بوده است‪ ،‬اما تکمیل کننده نقش پدر و مادر در زندگی فرزندان در زمان طفولیت نیست‪.‬‬ ‫بر این اساس‪ ،‬مشاهده میشود که در بعضی تعامالت اجتماعی و هنرهای زندگی‪ ،‬فرزندانی‬ ‫که از نبود پدر و خدمات درمانی در زمانی طفولیت رنج کشیدهاند‪ ،‬نسبت به فرزند که از این‬ ‫موهبت الهی بهرهمند بوده‪ ،‬ضعیفتر بودهاند‪.‬‬ صفحه 171 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪171/ ...‬‬ ‫سکونی از امام صادق‬ ‫و او از پدرانش نقل میکند که پیامبر خدا‬ ‫فرمود‪:‬‬ ‫بر پدر و مادر در صورتی که فرزندشان صالح باشد‪ ،‬رعایت همان چیزی الزم است که‬ ‫رعایت ان بر فرزند الزم است‪( .‬صدوق‪ ،1405 ،‬ج‪)91 :1‬‬ ‫از این رو‪ ،‬همانگونه که عقوق والدین عبارت است از خشم اوردن‪ ،‬شکستن دل و ازردن‬ ‫خاطر ایشان به هر نوع که دل ایشان ازرده شود و ادمی را مستحق عذاب الهی و بالی غیر متناهی‬ ‫گرداند‪ -‬خواه به زدن باشد یا دشنام دادن یا صدا بلند کردن یا خیره نگریستن‪ -‬این عاق میتواند‬ ‫از جانب فرزندان نیز باشد‪.‬‬ ‫فرصتهای فضای مجازی در نظام خانواده‬ ‫پدیده نوظهور فضای مجازی‪ ،‬مزایای مثبت بسیاری دارد که در این بخش به توصیف بخشی از‬ ‫این فرصتها و مزایا پرداخته میشود‪.‬‬ ‫فناوری اینترنت انچنان با زندگی روزمره انسانها عجین شده است که نمیتوان نقشافرینی‬ ‫ان را در امر شکوفایی و پیشرفت جامعه در عرصههای فرهنگی‪ ،‬اقتصادی و سیاسی نادیده‬ ‫گرفت؛ ز یرا فناوری جهانی و به خصوص شبکههای اجتماعی‪ ،‬افراد را به سوی رفاهطلبی و‬ ‫مصرفگرایی افراطی سوق داده است که در ان میتوانند افراد را با اتخاذ نقشی فعال و خالق‪ ،‬به‬ ‫صورت فردی و یا جمعی در ساختن چیزی جدید سهیم سازد و نبوغ خالقیت ذاتی خود را به‬ ‫منصه ظهور رسانده و در فرایند همافرینی در کارهای جمعی‪ ،‬شرکت فعال و مفیدی داشته باشند‬ ‫تا هرچه بیشتر به خودیابی و کشف استعدادهای درونی خو یشتن کمک نماید‪.‬‬ ‫از طرفی‪ ،‬کیفیت ازادیبخشی اینترنت‪ ،‬کاربران اینترنتی را دعوت میکند به تفکر‪ ،‬تجربه‪،‬‬ ‫بازی‪ ،‬فعالیتهای گروهی و ارتباط بپردازند‪ .‬اینترنت همواره محیطی را خلق کرده است که‬ ‫همگان میتوانند با تکیه بر تواناییها و استعدادهای خود دست به ابداع و خالقیت بزنند‪ .‬از‬ ‫میان رفتن محدودیت مکان‪ ،‬زمان‪ ،‬نبود کنترل و انتقاد‪ ،‬ناشناس ماندن‪ ،‬امکان خیالپردازی و‬ صفحه 172 ‫‪ /172‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫تنوع گوناگ ون محیط های اینترنتی فرصت مناسبی را برای بروز خالقیت فراهم میکند‪.‬‬ ‫(ابری‪)54 :1387 ،‬‬ ‫ارتباط جهانی از جمله انتشار سریع و ازادانه اخبار و اطالعات‪ ،‬افزایش قدرت تحلیل و‬ ‫تقو یت روحیه انتقادی در زمینههای مختلف به برکت شبکههای اجتماعی بدون محدودیت و‬ ‫سانسور را میتوان یک مزیت دیگر تلقی کرد‪ .‬همچنین امکان درنوردیدن مرزهای جغرافیایی و‬ ‫اشنایی با افراد توسط شبکههای اجتماعی و اشنایی با مهد تمدنها و فرهنگهای مختلف بشری‬ ‫توسط همین بستر جهانی اینترنت فراهم شده است‪.‬‬ ‫مطلب دیگر انکه وجود زبانهای مختلف در رسانههای اجتماعی‪ ،‬امکان حضور تمام افراد‬ ‫هر جامعهای را فراهم کرده است که انسان میتوانند از این طریق فرهنگ حاکم بر جامعه خود را‬ ‫به دیگران معرفی نموده و در معرض دید عموم قرار دهد؛ همچنان که از مسیر ارتباطگیری با‬ ‫دیگران و شکل دادن تشکلها و کارگروههای علمی و تحقیقاتی در تقو یت خرد جمعی و از‬ ‫جریان سیال و پو یای قوه تفکر و ذهن کاربران حاضر در چنین محیطهایی میتوان نهایت‬ ‫استفاده را برد‪.‬‬ ‫بنابراین‪ ،‬هر چه پیوند افراد و اعضا در شبکههای مجازی بیشتر باشد‪ ،‬همراهی و تعامالت و‬ ‫نزدیکی دیدگاهها و حرکت همسو و مشترک‪ ،‬محتملتر خواهد شد‪.‬‬ ‫یکی دیگر از مزایای شبکههای اجتماعی مجازی‪ ،‬ارتباط مجازی مستمر با دوستان و‬ ‫اشنایان است که باعث گستردهتر شدن دامنه ارتباطات و ایجاد علقه عاطفی و ارامش روانی‬ ‫اعضای خانواده و جامعه است‪.‬‬ ‫مقام معظم رهبری در تبیین فایده فضای مجازی و ضرورت مدیریت ان میفرمایند‪:‬‬ ‫• اهمیت فضای مجازی به اندازه اهمیت انقالب اسالمی است‪ ...‬وسیله خیلی خو بی‬ ‫که از طریق رایانه در اختیار شما قرار میگیرد‪ ،‬اینترنت است که به شبکه اطالعات‬ ‫عظیم جهانی وصل میشو ید؛ البته بعضی افراد متاسفانه از اینترنت استفادههای بد‬ ‫میکنند‪ ،‬اما باید از معلومات و اطالعات‪ ،‬استفادههای خوب بشود‪ .‬گاهی شما‬ صفحه 173 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪173/ ...‬‬ ‫میخواهید درباره موضوعی مطالعه کنید‪ ،‬اما میبینید هیچ منبعی در اختیار ندارید؛‬ ‫ً‬ ‫بعد وقتی به اینترنت مراجعه میکنید‪ ،‬ناگهان میبینید مثال هزار مقاله در دنیا درباره‬ ‫ً‬ ‫این موضوع نادر نوشته شده است‪ .‬البته ممکن است از این هزار مقاله‪ ،‬مثال نهصد و‬ ‫نود و پنج مقاله‪ ،‬بیربط یا غلط باشد؛ اما باالخره پنج مقاله خوب گیر انسان میاید و‬ ‫میتواند از انها به عنوان منبع استفاده کند‪ .‬بنابراین اینترنت هم چیز الزمی است؛‬ ‫البته متوقف به این است که انسان زبان هم بداند‪( .‬مقام معظم رهبری‪ 8 ،‬بهمن ‪)1380‬‬ ‫• امروز فضای مجازی حاکم بر زندگی انسانها است در همه دنیا و یک عدهای همه‬ ‫کارهایشان را از طریق فضای مجازی پیش میبرند؛ قوت در این زمینه حیاتی است‪.‬‬ ‫(همان‪ 3 ،‬فروردین ‪)1399‬‬ ‫• مسئله مدیریت فضای مجازی جزو مسائل مهم ما است‪ .‬این مسئله‪ ،‬مسئله بلندمدت‬ ‫هم نیست؛ بلکه مسئله کوتاهمدت و میانمدت و جزو مسائل نزدیک ما است که باید‬ ‫به ان توجه شود‪ .‬امثال اینها مسائل کلیدیای وجود دارد‪ ...‬امروز فضای مجازی‬ ‫فرصتی است برای امیدافرینی‪ ،‬برای توصیه به صبر‪ ،‬برای توصیه به حق‪ ،‬برای‬ ‫بصیرتافرینی‪ ،‬برای توصیه به خسته نشدن‪ ،‬تنبلی نکردن‪ ،‬بیکار نماندن و مانند اینها‪.‬‬ ‫(همان‪ 22 ،‬تیر ‪)1400‬‬ ‫این اهمیت مسئله‪ ،‬در عین حال حاکی از مطلب دیگری است و ان اینکه فرصتها و‬ ‫مزیتهای موجود در فضای مجازی به طور اساسی مورد ارزیابی قرار نگرفته و چگونگی‬ ‫استفاده صحیح از ان برای عموم جامعه‪ ،‬به درستی و صحت تبیین و تشریح نشده است؛‬ ‫چرا که فراهم بودن فضایی بین المللی جهت تبلیغ و اشاعه ارزشهای دینی‪ ،‬اعتقادی و‬ ‫فرهنگی‪ ،‬یک وسیله فوقالعاده برای توسعه افکار و اندیشههای بشری محسوب میشود که در‬ ‫بستر فضایی مجازی فراهم است؛ مشروط به انکه به شکل صحیح استفاده شود و افراد برای‬ صفحه 174 ‫‪ /174‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫ورود به دنیا ی مجازی اطالعات کافی در اختیار داشته باشند تا دچار مشکالت اعتقادی‪،‬‬ ‫اجتماعی و اقتصادی نشوند‪.‬‬ ‫با این مفروض‪ ،‬الزم است ارتباطات سالم در فضای مجازی و لزوم هوشیاری جوانان و‬ ‫خانوادهها نسبت به تهدیدات فضای مجازی در درجه نخست اولو یت قرار گیرد‪ .‬همچنین‬ ‫پیشگیری از اسیبهای اجتماعی و توجه والدین به رفتار فرزندان‪ ،‬مسئله مهمی است و برای‬ ‫جلوگیری از استحاله خانوادهها‪ ،‬والدین باید تا حدودی به فناوریهای روز دنیا مسلط باشند و‬ ‫ا گاه باشند که تغییر در رفتار فرزندان به معنای ایجاد تغییر در طرز فکر انهاست و هنگامی که‬ ‫بنیان فکری و شخصیت انها به صورت ناصحیح شکل گیرد‪ ،‬راه نفوذ شیادان به حریم‬ ‫خصوصی افراد و محیط امن خانواده باز میشود؛ لذا چنانچه خانوادهها نسبت به شیوههای‬ ‫جدید ارتباط فرزندان خود ا گاهی و شناخت کافی و الزم را داشته باشند‪ ،‬از انجام بسیاری از‬ ‫جرایم و ارتباطات پنهانی انان جلوگیری به عمل می اورند‪.‬‬ ‫با توجه به اهمیت این مسئله‪ ،‬مراجع تقلید بهرهگیری از فضای مجازی را تا زمانی که‬ ‫مفسدهای نداشته باشد‪ ،‬مجاز میدانند که به دو نمونه اشاره میشود‪:‬‬ ‫• مقام معظم رهبری‪ :‬اگر خالف قانون نبوده و مفسده ای نداشته باشد‪ ،‬اشکال ندارد‪.‬‬ ‫• ایت الله شبیری زنجانی‪ :‬در صورتی که تایید و کمک ظالم در ظلم کردن نباشد و‬ ‫موجب تضعیف اسالم یا تقو یت کفر نباشد و موجب تضعیف اسالم یا تقو یت کفر یا‬ ‫تقو یت‬ ‫کفار‬ ‫در‬ ‫جنگ‬ ‫با‬ ‫مسلمانان‬ ‫نشود‪،‬‬ ‫اشکال‬ ‫(‪)https://www.tasnimnews.com/fa/news/1400/01/21/2481794‬‬ ‫ندارد‪.‬‬ ‫• ایت الله سیستانی‪ :‬اگر مستلزم حرامی شود‪ ،‬مانند اینکه ترو یج برای شرکتی باشد که‬ ‫کار او حرام است‪ ،‬جایز نیست‪.‬‬ ‫• ایات عظام نوری همدانی‪ ،‬مکارم شیرازی‪ ،‬صافی گلپایگانی‪ :‬اگر شخص علم و یقین‬ ‫داشته باشد که ورود و عضو شدن او سبب رشد دشمنان اسالم مانند صهیونیسم و‬ ‫اسرائیل می شود‪ ،‬جایز نیست‪( .‬اسالم کوئست‪ ،‬کد ‪)fa17760‬‬ صفحه 175 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪175/ ...‬‬ ‫تهدیدهای فضای مجازی در نظام خانواده‬ ‫از زمانی که اینترنت وارد فضای خانواده شده تا به امروز‪ ،‬بهرغم تمام محاسن و مزایای گفته‬ ‫شده‪ ،‬نگرانیهایی از طرف متولیان نهاد خانواده و به خصوص والدین نسبت به اعضای کم سن‬ ‫و سال خانواده که فاقد اموزش و مهارت الزم نسبت به مواجهه در برابر چالشهای فضای‬ ‫مجازی هستند‪ ،‬مشاهده میشود؛ مسئلهای که در بسیاری از جوامع موضوعیت داشته و محدود‬ ‫به جامعه و یا اقلیتی خاص نیست؛ چرا که به دلیل پیچیدگیهای خاصی که فضای مجازی دارد‬ ‫و از طرفی نداشتن ا گاهی الزم نسبت به این پدیده‪ ،‬بسیاری از والدین فرصت‪ ،‬امکان و یا توان‬ ‫کافی برای شناخت دقیق از این فضا و کاربردهای ان را به دست نیاوردهاند‪.‬‬ ‫در نتیجه‪ ،‬همین عدم شناخت مناسب والدین با این فضای نامرئی و فاقد هر گونه شفافیت‬ ‫الزم و از طرفی استفاده روزمره نوجوانان و جوانان و حتی کودکان از این فضا باعث شده است‬ ‫که یک فضای محرمانه و خصوصی در داخل خانه برای فرزندان ایجاد شود و انها بدون دغدغه‬ ‫ً‬ ‫و بدون احساس وجود ناظر بیرونی به تارنماهای مختلف در این فضا دسترسی یافته و بعضا به‬ ‫دلیل و یژگیهای سنی و شخصیتی و حسی کنجکاوی که در وجود نسل جوان و نوجوان وجود‬ ‫ً‬ ‫دارد‪ ،‬بعضا متاثر از فضاهای ناسالم موجود در این تارنماها گردند و در نتیجه رفتارهای ناسالم و‬ ‫حتی انزوا و گوشهگیری افراد مشاهده شود‪.‬‬ ‫در مطالعهای که محمدنژاد انجام داده است‪ ،‬به این نکته اشاره شده است که نوجوانان به طور‬ ‫ویژهای درمعرض خطر هستند؛ چون بدون ناظر‪ ،‬برخط‪ ١‬میشوند و در بحثهایی که احتمال دوستی‬ ‫و مسئله جنسی است‪ ،‬بدون رعایت مالحظاتی شرکت میکنند و این یک معضل است اگر در کنترل‬ ‫قرار نگیرد و برای ان راه چارهای اندیشیده نشود‪ ،‬شاید امنیت حیات اجتماعی و سالمت و صالبت‬ ‫کانون گرم خانوادهها مورد تحدید قرار گیرد؛ چراکه یکی از چالشهای اساسی فراروی متولیان‬ ‫امر فرهنگ اجتماع‪ ،‬نحوه برخورد با پدیده هنجارشکنی در جامعه است‪( .‬محمدنژاد ‪)1386 ،‬‬ ‫‪1. Online‬‬ صفحه 176 ‫‪ /176‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫به طور کلی‪ ،‬ورود اینترنت همراه با ارزشهای غربی‪ ،‬چالشهای جدیدی را در کشورهای‬ ‫دارای ارزش های انسانی اجتماعی و اخالقی مبتنی بر ایدئولوژی دینی به وجود اورده است و‬ ‫از انجا که برخی محتو یات موجود در این فضا مغایر با فرهنگ و ارزشهای دینی و مذهبی‬ ‫است‪ ،‬ضرورت اسیبشناسی‪ ،‬یک اصل اساسی است؛ چرا که اینترنت میتواند اسیبهای‬ ‫زیادی به همراه داشته باشد‪.‬‬ ‫برای مثال؛ ورود اینترنت در حوزه خانواده موجب تغییر نظام ارزشی و اخالقی خانوادهها‬ ‫میشود و از جهات اجتماعی و کارهای جمعی نیز افراد را از یکدیگر دور مینماید‪ .‬افراد به‬ ‫جای اینکه به دیدار یکدیگر بروند و با همدیگر تعامل تعامل چهره به چهره داشته باشند‪ ،‬از‬ ‫طریق چت کردن و پست الکترونیکی با هم تعامل مینمایند که باعث ازهمگسیختگی اجتماعی‬ ‫در یک مجموعه همانند نهاد خانواده میشود که ارزش ان به کارهای جمعی است‪.‬‬ ‫یکی از بزرگترین مسائلی که جوامع امروزی به سبب شیوع استفاده از اینترنت به ان مبتال‬ ‫میباشند؛ تزو یج الابالیگری و فساد جنسی در بستر اینترنت و به تبع ان تضعیف بنیاد خانواده‬ ‫است‪ .‬از انجایی که مشکالت خانوادهها به صورت نابهنجاریهای اجتماعی بروز میکند‪ ،‬باید‬ ‫در این باره از طرف نهادهای ذیصالح چارهجو یی شود؛ چرا که خانواده و سالمت ان در یک‬ ‫جامعه پو یا از اهمیت فوق العادهای برخوردار است‪ .‬در این میان مسئولیتهایی نیز متوجه‬ ‫خانوادهها است؛ نظیر تشو یق و ترغیب فرزندان به اموختن مهارتهای زندگی اجتماعی جوانان‬ ‫تا بتوانند به خصوص برای زندگیهای مشترک اماده شوند و سعی نمایند روابط خود را با پیرامون‬ ‫در حد متعارف و قابل قبولی تنظیم نمایند‪.‬‬ ‫صرفنظر از امار و ارقام باال و روزافزونی که در مسائلی مانند باال رفتن سن ازدواج‪ ،‬طالق‪،‬‬ ‫فرار از منزل‪ ،‬فحشا و سایر مسایل خانوادگی وجود دارد‪ ،‬سرد شدن ارتباطات عاطفی و‬ ‫نارضایتیها از زندگی خانوادگی نیز مسئله مهم دیگری است که باعث ناکامیها و شکستهای‬ ‫بزرگی در زندگی جوانان شده است که اینها نشان از مشکالت عمیقی در سطح خانواده دارد؛‬ ‫مشکالتی که باید ریشهیابی و درمان ان را در فضای مجازی رها شده جستجو نمود‪ .‬البته در این مورد‪،‬‬ صفحه 177 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪177/ ...‬‬ ‫خانواده باید محبت و صمیمیت خود را حفظ کند تا فرزند حس نکند پدر و مادرش نقش پلیسی‬ ‫خشن در خانه دارند‪.‬‬ ‫مقام معظم رهبری در همین ارتباط میفرمایند‪:‬‬ ‫• دشمنان از فضای مجازی حداکثر استفاده را میکنند‪ .‬متاسفانه در فضای مجازی‬ ‫کشور ما ان رعایتهای الزم با وجود ان همه تا کیدی که داشتهام‪ ،‬صورت نمیگیرد و‬ ‫ً‬ ‫در یک جهاتی واقعا «ول» است‪ .‬باید کسانی که مسئول هستند حواسشان باشد‪.‬‬ ‫• همه دنیا و همه کشورهای دنیا روی فضای مجازی خودشان دارند اعمال مدیریت‬ ‫میکنند؛ اما ما افتخار میکنیم به اینکه فضای مجازی را «ول» کردیم‪ .‬این افتخار ندارد‪.‬‬ ‫این به هیچ وجه افتخار ندارد؛ فضای مجازی را باید مدیریت کرد‪ .‬باید از این امکان مردم‬ ‫استفاده کنند‪ .‬فضای مجازی بالشک برای مردم وسیله ازادی است و خیلی هم خوب‬ ‫است؛ اما نباید این وسیله را در اختیار دشمن گذاشت که بتواند علیه کشور و ملت توطئه‬ ‫کند‪ .‬دشمنان دارند از این فضا استفاده میکنند‪( .‬مقام معظم رهبری‪ ،‬اول فروردین ‪)1400‬‬ ‫• وقتی که ما میدانیم کسانی از بیرون دارند فضای مجازی را که ما هم دستاندرکارش‬ ‫هستیم و مبتالبه ما است‪ ،‬هدایت میکنند و مدیریت میکنند‪ ،‬ما نمیتوانیم بیکار‬ ‫بنشینیم در مقابل او؛ ما نمیتوانیم مردممان را که با فضای مجازی ارتباط دارند‪،‬‬ ‫بیپناه رها کنیم در اختیار ان مدیری که دارد پشتپرده‪ ،‬فضای مجازی را اداره میکند‪.‬‬ ‫(همان‪ 2 ،‬شهریور ‪)1399‬‬ ‫ایشان در رابطه با تهدیدهای فضای مجازی بر خانوادهها نیز چنین فرمودند‪:‬‬ ‫انس بچهها با فضای مجازی‪ ،‬محسناتی دارد‪ ،‬عیو بی هم دارد‪ .‬یکی از عیو بش منزوی‬ ‫شدن بچهها در خانه است‪ ،‬وقتی که با این تبلت و مانند اینها اشنا شدند‪ ،‬میروند‬ ‫سرگرم ان کار میشوند و از محیط خانه و خانواده در واقع به تدریج دور میشوند‪ .‬باید‬ ‫به اینها توجه کنید و مراقبت کنید‪( .‬همان‪ 11 ،‬شهریور ‪)1399‬‬ صفحه 178 ‫‪ /178‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫وظایف والدین در برابر تهدیدهای فضای مجازی‬ ‫هر چند عدم حضور فیزیکی والدین در محیط خانواده یکی از چالشهای اساسی در راه تربیت‬ ‫ً‬ ‫فرزندان تلقی شده است؛ اما به نظر میرسد فضای مجازی ماهیتا منکر این چالش باشد‪ .‬جهان‬ ‫در فضای مجازی‪ ،‬جهان وصل است و عدم حضور در ان اختیاری است؛ همچنان که برای‬ ‫برقراری ارتباط محدودیتی نیست‪ ،‬حتی بیش از گذشته زمینه ارتباط همه اعضای خانواده فراهم‬ ‫است‪ .‬زمان و مکان‪ ،‬دیگر به عنوان محدودیت بر سر راه ارتباط مطرح نیستند و تنوع روشهای‬ ‫ارتباطی به صورت فردی و گروهی در فضای مجازی وجود دارد‪.‬‬ ‫با این اوصاف‪ ،‬ارتباط والدین با فرزندان از یک سو به دلیل تغییرات به وجود امده در سبک‬ ‫زندگی طی دهههای اخیر با شیب تندی رو به کاهش گذارده است و از سوی دیگر‪ ،‬ظرفیتهای‬ ‫مهار نشده موجود در فضای مجازی‪ ،‬فرصت با هم بودن و ارتباط چهره به چهره را از هر دو‬ ‫طرف میگیرد‪ .‬همچنین حریم خانواده با هجوم همهجانبه فرهنگهای معارض درنوردیده شده‬ ‫و والدین نقشی اساسی در حفظ امنیت کودکان در برابر اسیبها و تهدیدات فضای مجازی‬ ‫برعهده ندارند؛ به و یژه اینکه با گسترش و یروس کرونا و محددیتهای عدم حضور در اجتماع‪،‬‬ ‫دسترسی کودکان به فضای مجازی بیش از پیش اجتنابناپذیر شده است و به تبع این موضوع‬ ‫وظایف نظارتی والدین به گواهی کارشناسان این حوزه‪ ،‬چندجانبه باید باشد‪.‬‬ ‫وندی گرولنیک‪ ١‬در کتاب «روانشناسی کنترل خانوادگی» این مفهوم نظارت را تازه نمیداند‬ ‫و معتقد است این مفهوم در طول ‪ 50‬سال گذشته مطالعه و بررسی شده است‪( .‬وندی‬ ‫گرولنیک‪)1391 ،‬‬ ‫عدهای از محققان از این مسئله به عنوان کنترل روانی در برابر انحصارطلبی روانی یاد‬ ‫کردهاند‪ .‬برخی نیز دستهبندی دیگری از این نوع کنترل دارند و به ان لقب تکنیکهای مبتنی بر‬ ‫اعمال قدرت میدهند‪)Hoffman, 1970( .‬‬ ‫‪1. Wendy Grolnick‬‬ صفحه 179 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪179/ ...‬‬ ‫گرولنیک بر اساس تجربیات خود از زندگی به عنوان یک مادر و تالیف کتاب بیان شده‪،‬‬ ‫سه نتیجه کلی زیر را برای کنترل والدین بر میشمرد‪:‬‬ ‫• کنترل والدین میتواند زیرکانه باشد‪ :‬بدین معنی که بسیاری از رو یکردهای تخصصی‬ ‫تربیتی را به کار گیرد‪.‬‬ ‫• کنترل والدین بیشتر روشهایی را به کار میگیرد که در ان فرزندان چندان به حساب نمیایند‪.‬‬ ‫• حفظ استقالل و اختیار فرزندان یک چالش است؛ حتی اگر والدین متعهد به رعایت ان شوند‪.‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬دسترسی اسان و همگانی به شبکههای اجتماعی همچون اینستاگرام‪ ،‬تلگرام‪،‬‬ ‫واتساپ و‪ ...‬منجر به این شده که خانوادهها از هم دور شوند و حتی ممکن است خانوادهها به‬ ‫صورت صوری و ظاهری دور هم جمع شوند؛ اما در همان جمع نیز افراد خانواده هر کدام‬ ‫توجهشان به گوشی یا تبلتهای خود باشد‪.‬‬ ‫برای جلوگیری از اسیبهای استفاده از فضای مجازی باید خانوادهها‪ ،‬دانشاموزان را به‬ ‫شرکت در فعالیتهای اجتماعی تشو یق کنند‪ .‬تقو یت رفتارهای اجتماعی‪ ،‬وضع قوانین قاطع‪،‬‬ ‫برخورد با مجرمان جرایم اینترنتی و اجرایی کردن این قوانین‪ ،‬اشنا کردن خانوادهها درباره‬ ‫اسیبها و نحوه استفاده از فضای مجازی‪ ،‬استفاده از هنرمندان و ورزشکاران در اعالم اسیبهای‬ ‫استفاده از اینگونه فضاها‪ ،‬اختصاص بخشی از کتابهای درسی برای اشنایی با فناوریهای‬ ‫جدید و خطرات بالقوه ان از جمله راهکارهای موثر برای ا گاهیدهی به دانشاموزان و اطالع‬ ‫انها از خطرات و اسیبهای استفاده از دنیای مجازی است‪.‬‬ ‫عدم ا گاهی والدین نسبت به تهدیدهای این فضا‪ ،‬امکان نظارت و کنترل را منتفی میکند؛‬ ‫در غیر این صورت و با توجه به اینکه صحبت از صیانت از فرزندان در برابر افراد غریبه مشابه‬ ‫انچه در جهان واقعی انجام میگیرد‪ ،‬بیمعنی است‪ ،‬والدین در تربیت فرزندان نقشی انفعالی‬ ‫به عهده خواهند داشت‪.‬‬ صفحه 180 ‫‪ /180‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫مراجع تقلید در پاسخ سوالی مبنی بر رابطه گسترده زن با دیگران در فضای مجازی و نیاز به‬ ‫اجازه شوهر فرمودهاند‪:‬‬ ‫• ایت الله خامنه ای‪ :‬اگر مستلزم تصرف در اموال شوهر نباشد‪ ،‬اجازه الزم نیست؛ ولی‬ ‫ً‬ ‫توجه داشته باشید ارتباط با نامحرم که غالبا مستلزم مفسده و یا خوف ارتکاب گناه در‬ ‫ان میباشد‪ ،‬جایز نیست‪.‬‬ ‫• ایت الله سیستانی‪ :‬هر گونه ارتباط با نامحرم جایز نیست‪.‬‬ ‫• ایت الله صافی گلپایگانی‪ :‬به طور کلی اینگونه روابط حتی اگر شوهر هم اجازه دهد‪،‬‬ ‫جایز نمیباشد‪( .‬اسالم کوئست‪ ،‬کد ‪)fa17760‬‬ ‫وظایف حاکمیت در برابر تهدیدهای فضای مجازی‬ ‫حوزه علوم فناوری و از جمله فناوری حوزه سایبری با سرعتی باال در حال پیشرفت است‪ .‬با‬ ‫توجه به ورود غیر قابل تصور این فناوری به حوزه زندگی فردی و اجتماعی انسانها‪ ،‬نگرانیهای‬ ‫امنیتی ایجاد کرده است که نیازمند به فراهم اوردن مقررات و تعریف الگوی صحیح استفاده از‬ ‫این فناوری هست‪ .‬ورود بدون ا گاهی و به دور از مالحظات ایمنی به این فضای نامرئی‬ ‫خسارات جبرانناپذیری به وجود میاورد که نمونههای متعدد ان درزندگی روزمره مردم قابل‬ ‫مشاهده است‪.‬‬ ‫فضای مجازی از و یژگی بدون مرز بودن برخوردار است و کاربران بسیاری به لطف فناوری‬ ‫اطالعات و ارتباطات در سراسر جهان و همچنین به دلیل جذابیتهای متنوع ان فضا‪ ،‬ساعتهای‬ ‫زیادی از وقت خود را در ان سپری نموده و یا به نوعی از طریق این فضا کسب درامد میکنند‪.‬‬ ‫این حجم از کاربران با سالیق‪ ،‬افکار و ایدئولوژیهای متفاوت‪ ،‬باعث میشود که واقعیتی به نام‬ ‫جرم در بستر این فضا گسترش یابد‪ .‬این درحالی است که درصد زیادی از کاربران این فضا را‬ ‫اعضای خانواده تشکیل میدهند؛ از این رو نقش دستگاههای حکومتی پررنگ به نظر رسیده و‬ صفحه 181 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪181/ ...‬‬ ‫نهادهای نظارتی به نمایندگی از حکومت باید برای صیانت از حقوق عامه و پیشگیری از وقوع‬ ‫جرم به ایفای نقش پرداخته و نظارت الزم را اعمال کنند‪.‬‬ ‫گرامشی‪ ١‬نظریهپرداز مارکسیست‪ ٢‬در این فکر بود که اگر قدرت دستگاه حاکم بر اثر انتشار‬ ‫ا گاهی در میان طبقه قدرتپذیر (مارکس‪ )٣‬و رهبری رهبران ارگانیک (لنین‪ )٤‬در هم میریزد‪،‬‬ ‫چرا جامعه ان روز انگلیس که بستر مناسب بروز یک انقالب بود‪ ،‬چنین دگرگونی را مشاهده‬ ‫نکرد‪ .‬گرامشی در جستجوی پاسخ به این سوال به بحث هژمونی تسلط فرهنگی پرداخت‪.‬‬ ‫(گرامشی‪)95 :1387 ،‬‬ ‫او عقیده داشت که قدرت دستگاه حاکم از دو کانال در میان جامعه اعمال میشود‪ :‬دستگاه‬ ‫قهریه و جامعه مدنی‪ .‬کانال اول شامل تمام ابزارهای فیزیکی و اشکاری است که دولت یا‬ ‫دستگاه حاکم از انها برای اعمال قدرت در جامعه استفاده میکند‪ .‬برای مثال؛ نیروی پلیس و‬ ‫فرایند جریمه کردن افراد به واسطه تخلفهای اجتماعی از جمله ابزارهای دستگاه قهریه هستند‪.‬‬ ‫در دسته دوم این کانالها ابزارهای فرهنگی قرار میگیرند که وابستگی اشکاری به دولت و‬ ‫حکومت ندارند و به شکل نهادهای مدنی‪ ،‬بازنمایی کننده قدرت هستند‪( .‬گرامشی‪)1383 ،‬‬ ‫امروزه با افزایش میل به اشتیاق استفاده از رایانه و اینترنت و بهرهمندی از مزایای و سرگرمیهای‬ ‫متنوع ان در میان افراد جامعه‪ ،‬مشاهده میشود که ارتکاب جرایم از فضای فیزیکی به فضای‬ ‫مجازی منتقل شده است که این مسئله یکی از دغدغههای هزاره سوم میالدی است‪ .‬بنابراین‬ ‫نقش پلیس سایبری و اهمیت ان به عنوان نهاد برقرار کننده نظم و امنیت اجتماعی و مسئول‬ ‫پیشگیری و کشف جرایم در بستر فضای مجازی‪ ،‬مشهود به نظر میرسد‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬باستانی‪)1386 ،‬‬ ‫هر چند حقوقدانان قوانین ائین دادرسی‪ ،‬کیفر را به منظور حفظ نظم جامعه و پیشگیری از‬ ‫وقوع جرم پررنگ میدانند؛ (اخوندی‪ )64 :1380 ،‬اما وظیفه پلیس را تنها کشف و تعقیب نمیدانند‬ ‫‪1. Gramsci‬‬ ‫‪2. Marxism‬‬ ‫‪3. Marx‬‬ ‫‪4. Lenin‬‬ صفحه 182 ‫‪ /182‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫و از انجا که پلیس همواره جلوتر از زمان حرکت میکند‪ ،‬باید امادگیهای الزم برای رو یارو یی‬ ‫با ناامنیهای احتمالی اینده را داشته باشد؛ لذا باتوجه به این نقش حساس‪ ،‬میتوان پلیس‬ ‫سایبری را از مهمترین عوامل پیشگیری از وقوع جرم در فضای مجازی دانست‪.‬‬ ‫تعامل و همکاری میان پلیس و نهادهای نظارتی دیگر مثل قوه قضائیه را میتوان در جهت‬ ‫نیل به اجرایی ساختن فرایند پیشگیری از جرایم به و یژه جرایم سایبری موثر دانست‪ .‬رو یکرد‬ ‫حقوقی به جرائم اینترنتی میتواند بخشی از این انحرافات را کنترل کند؛ از طریق اموزش به‬ ‫کاربران برای تشخیص اطالعات محرمانه از اطالعات نامحرمانه و اینکه بدانند کدام اطالعات‬ ‫را نباید در شبکههای اجتماعی قرار دهند‪ ،‬زیرا شبکه های مجازی تعاملی و دوسو یه هستند و‬ ‫همان اندازه که ما به اطالعات دیگران دسترسی داریم‪ ،‬دیگران نیز میتوانند به اطالعات ما‬ ‫دسترسی داشته باشند و این مشکل قابل حل است‪( .‬جاللی‪)9 :1379 ،‬‬ ‫بر این اساس‪ ،‬ارائه اموزش همگانی و شناسایی راههای نفوذ برای خانوادهها و سازمانهایی‬ ‫که احتمال میرود در معرض جرایم سایبری قرار بگیرند‪ ،‬یکی دیگر از شیوههای پیشگیری از‬ ‫این جرایم است که توسط پلیس انجام میشود و این مسئله نیز به برنامهریزی و مدیریت در‬ ‫استقرار نیاز دارد که از تکالیف قطعی حکومت محسوب میشود‪.‬‬ ‫مقام معظم رهبری در این باره میفرمایند‪:‬‬ ‫ما نمیتوانیم مردممان را که با فضای مجازی ارتباط دارند‪ ،‬بیپناه رها کنیم در اختیار‬ ‫ان مدیری که دارد پشت پرده‪ ،‬فضای مجازی را اداره میکند‪ .‬عوامل مسلط بینالمللی‬ ‫در این زمینهها از لحاظ خبردهی‪ ،‬خبررسانی‪ ،‬تحلیل دادهها و امثال گوناگون به شدت‬ ‫فعال هستند‪ :‬هزاران کار دارد روی فضای مجازی انجام میگیرد‪( .‬مقام معظم رهبری‪،‬‬ ‫‪ 2‬شهریور ‪)1399‬‬ صفحه 183 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪183/ ...‬‬ ‫اهمیت اگاهیبخشی در پیشگیری از اسیبهای فضای مجازی‬ ‫مسئله تحصیل و معرفتاندوزی به جهت استفاده بهینه از فناوریهای روز دنیا برای افراد‬ ‫خانواده یک مسئله حیاتی است؛ به خصوص ا گاهیبخشی الزم برای کودکان و نوجوانان از‬ ‫محسنات و معایب فناوری اینترنت است‪ .‬از همه مهمتر‪ ،‬فراهم نمودن زمینه تربیت فرزندان در‬ ‫یک محیط حقیقی به دور از امکانات و فناوری است که در زمینه به کار گرفته میشود؛ مثل‬ ‫رباتها و وسایل الکترونیکی در یک محیط ارام و عاطفی به دور از هر گونه تنشزایی که از‬ ‫وظایف ذاتی والدین میباشد‪ ،‬چون یکی از نیازهای اساسی کودکان و نوجوانان در زمان‬ ‫طفولیت‪ ،‬برقراری ارتباط صحیح میان پدر و مادر و روابط سالم انان با فرزندان است که اولین و‬ ‫مهمترین زمینه رشد و پرورش اخالقی نونهاالن است‪.‬‬ ‫تربیت سالم فرزندان در یک خانواده بستگی کامل به سالمتی ان خانواده دارد و سالمتی‬ ‫خانواده مستلزم ارتباط سالم میان اعضای خانواده است‪ .‬ارتباط یا روابط عبارت است از فرایند‬ ‫مبادله اطالعات و احساسات‪ .‬مبادله امری طرفینی و دوجانبه است؛ پس ارتباط جریان متقابل‬ ‫ارتباط سالم و صحیح است که طرفین در امر مبادله اطالعات و احساسات در فضای مناسب‬ ‫مشارکت کرده و با یکدیگر همکاری داشته و در این ارتباط‪ ،‬هر دو احساس ارزشمندی کنند‪.‬‬ ‫روانشناسان معتقدند که کودکان و نوجوانان به موازات نیازهای زیستی و فیزیولوژیکی به ویژه‬ ‫در سنین نخستین‪ ،‬نیازمند ارتباطات عاطفی و پذیرش از جانب دیگران به خصوص خانواده‬ ‫هستند که براورده کردن این نیازها‪ ،‬موجب بسترسازی ارامش و تعادل روانی و دستیابی به برخی‬ ‫از بالندگیهای روانی است‪.‬‬ ‫ارامش روانی‪ ،‬امنیت خاطر‪ ،‬اعتماد به نفس‪ ،‬اعتماد به والدین‪ ،‬الگوگیری در مهرورزی به دیگران‬ ‫و پیشگیری از انحرافات‪ ،‬نمونهای از این امتیازات است‪ .‬به نظر برخی روانشناسان‪ ،‬مهرورزی و‬ ‫محبت نمودن به کودکان‪ ،‬نه تنها موجب تندرستی میشود؛ بلکه بهترین پل ارتباطی برای تربیت‬ ‫کودکان و نوجوانان در ساحتهای گوناگون تربیت اخالقی‪ ،‬دینی‪ ،‬سیاسی‪ ،‬عاطفی‪ ،‬فیزیکی و‬ ‫اموزشی است‪ .‬در عین حال‪ ،‬مشاهده میشود که این مسئله مهم ارتباط مستقیم با روح وروان‬ صفحه 184 ‫‪ /184‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫ً‬ ‫فرزندان از نگاه عاطفی دارد که با حضور کمرنگ و بعضا غیبت والدین به دلیل مشغله کاری به‬ ‫نهادهای اجتماعی تربیتی مثل مهد کودکها و مدارس سپرده شده است‪.‬‬ ‫انچه که مشهود است اینکه نهادها با تمام امکاناتی که در اختیار دارند‪ ،‬به هیچ وجه‬ ‫تکمیل کننده نقش بیبدیل پدر و مادر در زندگی فرزندان در زمان غیبت والدین نیستند؛ لذا‬ ‫مشاهده میشود که در بعضی تعامالت اجتماعی و هنرهای زندگی فرزندان که از نبود پدر و‬ ‫مادر در زمان طفولیت رنج کشیدهاند و یا حتی در زمان جوانی‪ ،‬نسبت به فرزندی که از این‬ ‫موهبت الهی بهرهمند بودند‪ ،‬ضعیفتر است‪.‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬مدارس نقش مهمی در تربیت انسان از راه اموزش علوم و اشنا نمودن با‬ ‫مسائل فرهنگی و اجتماعی دارند؛ چرا که مقوله تعلیم و تربیت مجزای از تا کیدات اموزههای‬ ‫دین اسالم نیست‪.‬‬ ‫امام سجاد‬ ‫اموزش و پرورش دینی را از جمله بایستگیها و حقوق فرزندان بر والدین‬ ‫میدانند و احساس بیمسئولیتی و اقدام ننمودن بر ان را ناصواب تلقی میکنند‪:‬‬ ‫ِّ ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫عما ولیته به من حسن الدب والدالله علی ر ِّبه والمعونه له علی‬ ‫«وانک مسئول‬ ‫ِّ‬ ‫طاعته فاعمل فی امره عمل من یعلم انه مثاب علی اْلحسان الیه معاقب علی‬ ‫اْلسائه الیه»؛ (حر عاملی‪ ،1409،‬ج‪ )175 :15‬و تو در برابر کسانی که عهدهدار‬ ‫سرپرستی انان هستی‪ ،‬در پیشگاه خداوند مسئولی که انان را به درستی ادب کنی و به‬ ‫خداوند رهنمونشان باشی و راه اطاعت از خداوند را به انان نشان دهی‪ .‬پس به هوش‬ ‫باش که در اموزش و پرورش انان سخت بکوشی و بدانی که بر اموزش و پرورش‬ ‫درست انان پاداش و بر گمراه ساختنشان کیفر خواهی شد‪.‬‬ ‫مسئله دیگر‪ ،‬ضرورت توجه به زمانشناسی در فرایند اموزش و پرورش است‪ .‬امام علی‬ ‫در رابطه با کندی و سستی نمودن در اغاز اموزش کودک و نوجوان میفرماید‪:‬‬ صفحه 185 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪185/ ...‬‬ ‫َّ‬ ‫« ِانما قلب الحد ِث کالر ِض الخ ِالی ِه ما ال ِقی ِفیها ِمن شی ٍء ق ِبلته فبادرتک ِبالد ِب‬ ‫قبل ان یقسو قلبک ویشت ِغل ل ُّبک»؛ (نهج البالغه‪ ،‬نامه ‪ )31‬همانا دل نوجوان و‬ ‫جوان همانند یک دشت ناکشته و دست نخورده است‪ ،‬هر چه در ان بپاشی به اسانی پا‬ ‫میگیرد و رشد میکند‪ .‬پس من هنگامی به ادب و پرورش تو پرداختم که هنوز دلت‬ ‫سخت و دشوار نشده بود و ذهنت درگیر افکار وخیال بافیها نشده بود‪.‬‬ ‫امام صادق‬ ‫نیز در همین ارتباط میفرمایند‪:‬‬ ‫یث قبل ان یس ِبقکم ِالی ِهم المر ِجئه»؛(حر عاملی‪،1409،‬‬ ‫«ب ِادروا اوالدکم ِبالح ِد ِ‬ ‫ج‪ )196 :15‬به نوجوانان و جوانان خود سخنان و گفتههای ما را بیاموزید‪ ،‬پیش از انکه‬ ‫مرجئه در این کار بر شما پیش بگیرند‪.‬‬ ‫گروه مرجئه در این روایت‪ ،‬و یژگی ندارد و نمونهای از گروههایی است که ممکن است در هر‬ ‫زمان بر سر راه دین و باور جوانان بنشینند و انان را گمراه سازند‪.‬‬ ‫نتیجه انکه والدین در تجهیز اعتقادی و دینمدار ساختن فرزندان خود‪ ،‬در پیشگاه خداوند‬ ‫مسئول هستند؛ اما موضوع مهم این است که هر کدام از انها در حوزه مقتضی‪ ،‬کارایی الزم را‬ ‫دارد و باید مورد استفاده قرار گیرد‪.‬‬ ‫راهکارهای پیشگیری از اسیبهای فضای مجازی‬ ‫با توجه به مطالب بیان شده‪ ،‬راهکارهای پیشنهادی برای جلوگیری از اسیبهای فضای مجازی‬ ‫را میتوان در سرفصلهای زیر بیان نمود‪:‬‬ ‫• ایجاد فضای صمیمی در خانواده‬ ‫• ایجاد رابطه مطمئن میان والدین و فرزندان‬ ‫• نکشاندن روابط فضای مجازی به فضای واقعی‬ ‫• پرهیز از و بگردیهای بیهدف‬ صفحه 186 ‫‪ /186‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫• مطرح نکردن اسرار خانوادگی و مشکالت زندگی خود در فضای مجازی‬ ‫• عدم انتشار اطالعات شخصی و خانوادگی در فضای مجازی‬ ‫نتیجهگیری‬ ‫اجتماع انسانی متشکل از حقوق و وظایف افراد در قبال یکدیگر است که با رعایت انها‬ ‫بسیاری از مشکالت جامعه حل شده و افراد در جهت صلح و ارامش حرکت میکنند‪ .‬فضای‬ ‫مجازی در کنار فرصتها و ظرفیتهای بیبدیل در زمینهسازی رشد و پیشرفت همهجانبه‬ ‫جامعه‪ ،‬در عرصههای مختلف علوم و خدمات و بهبود زندگی مردم‪ ،‬دارای تهدیدها و نقاط‬ ‫ضعف فراوانی میباشد و بر همین مبناست که رهبر انقالب اسالمی ضمن انکه میفرمایند‬ ‫ً‬ ‫اینترنت از نعمات الهی است و یقینا باید از نعمات الهی به بهترین نحو ممکن بهره برد‪ ،‬تا کید‬ ‫دارند فضای مجازی گردابی است که بسیاری را غرق کرده است‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬مقام معظم رهبری‪،‬‬ ‫‪ 26‬اذر ‪)1381‬‬ ‫بنابراین حالکه فناوریهای موجود در حوزه رسانه با سرعتی باال در حال پیشرفت است‪،‬‬ ‫بکارگیری این فناوریها با توجه به اثار مختلف ان مانند اثار اجتماعی و فردی که ایجاد میکنند‪،‬‬ ‫نیازمند فراهم اوردن امادگ ی است که ورود ناا گاهانه به این فضا خسارات جبرا نناپذیری‬ ‫به وجود میاورد و نمونههای متعدد ان در زندگی روزمره مردم قابل مشاهده است‪.‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬ایجاد همزمانی میان پیشرفت در فناوری و قابلیت بکارگیری محصوالت ان‬ ‫نیازمند برنامهریزی و مدیریت در استقرار است که از تکالیف قطعی حکومت محسوب می‪-‬‬ ‫شود؛ اما در عین حال‪ ،‬وظیفه شرعی و قانونی والدین نسبت به حفاظت و تربیت فرزندان‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫مسئولیتهایی را مستقیما و مستقال متوجه انان میکند که کسب علم و ا گاهی نسبت به‬ ‫کاربردها و قابلیتهای فضای مجازی اولین گام الزم در انجام وظایف تربیتی محسوب میشود‪.‬‬ ‫با توجه به اینکه اعمال نظارت و کنترل بر محیط ناشناخته ناممکن است‪ ،‬اموختن و به روز شدن‬ ‫و به روز ماندن از شرایط ضروری برای موفقیت والدین در تربیت فرزندان است‪.‬‬ صفحه 187 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪187/ ...‬‬ ‫مطلب دیگر‪ ،‬خدمات ارا ئه شده در فضای مجازی است که امکان کنترل و نظا رت را‬ ‫تا حدود زیادی برای والدین تضمین میکند و این امکان وجود دارد تا والدین از هر کلیدی که‬ ‫روی رایانه زده میشود‪ ،‬مطلع شوند و نشانیهایی که فرزندان به انجا مراجعه میکنند‪ ،‬رو یت‬ ‫شوند و هر انچه را که روی صفحه نمایشگر رایانه فرزندشان ظاهر میشود‪ ،‬به طور همزمان‬ ‫مشاهده کنند و امکان دسترسی انها را به نشانیهای خاص محدود نمایند‪ ،‬مدت زمان ارتباط‬ ‫انها را مدیریت کنند و از انان در برابر تهدیدهای این فضا محافظت نموده و در مجموع‪،‬‬ ‫محیطی امن و مطمئن برای رشد و تعالی بیشتر فرزندانشان فراهم کنند‪.‬‬ ‫فهرست منابع‬ ‫‪ .1‬قران کریم‪.‬‬ ‫‪ .2‬نهج البلغه‪.‬‬ ‫‪ .3‬ٱخوندی‪ ،‬محمد (‪ .)1380‬ائین دادرسی کیفری‪ .‬چاپ‪ .9‬تهران‪ :‬انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .4‬ابری‪ ،‬انسیه (‪ .)1387‬فضای مجازی عرصه ظهور خالقیت‪ .‬اولین کنفرانس ملی خالقیتشناسی‬ ‫مهندسی و مدیریت نواوری ایران‪ .‬تهران‪ :‬پژوهشکده علوم خالقیتشناسی‪ ،‬نواوری و حل مسئله‬ ‫ابداعی ‪.TRIZ‬‬ ‫‪ .٥‬ابن بابو یه (صدوق)‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٤0٥‬من ال یحضره الفقیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار االضواء‪.‬‬ ‫‪ .6‬باستانی‪ ،‬برومند (‪ .)1386‬جرایم کامپیوتری و اینترنتی؛ جلوههای ن وین از بزهکاری‪.‬‬ ‫تهران‪ :‬انتشارات بهنامی‪.‬‬ ‫‪ .7‬تارنمای اسلم کوئست‪https://www.islamquest.net/fa :‬‬ ‫‪ .8‬تارنمای مقام معظم رهبری‪ .‬به نشانی‪https://farsi.khamenei.ir :‬‬ ‫‪ .9‬جاللی‪ ،‬علی اکبر (‪ .)1379‬اسیبشناسی فناوری اطلعات درخانواده‪ .‬تهران‪ :‬پژوهشکده خانواده‪.‬‬ ‫‪ .10‬حر عاملی ‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)1409‬تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الش ریعه‪.‬‬ ‫قم‪ :‬موسسه ال البیت الحیاء التراث‪.‬‬ ‫‪ .11‬قانون مدنی ایران‪ .‬مصوب ‪.18/02/1307‬‬ ‫‪ .12‬قرائتی‪ ،‬محسن (‪ .)1383‬تفسیر نور‪ .‬چاپ‪ .11‬تهران‪ :‬مرکز فرهنگی درسهایی از قران‪.‬‬ صفحه 188 ‫‪ /188‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫‪ .13‬گرامشی‪ ،‬انتونیو فرانچسکو (‪ .)1387‬شه ریار جدید‪ .‬ترجمه عطاءا‪ ...‬نوریان‪ .‬تهران‪ :‬نشر دنیای نو‪.‬‬ ‫‪ .14‬گرامشی‪ ،‬انتونیو فرانچسکو )‪ .)1383‬دولت و جامعه مدنی‪ .‬ترجمه عباس میالنی‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات اختران‪.‬‬ ‫‪ .15‬گرولنیک‪ ،‬وندی (‪ .)1391‬روانشناسی تاثیر کنترل والدین و نتیجه معکوس ان بر کودک‪ .‬ترجمه‬ ‫معصومه اسمعیلی و زهره شیرافکن‪ .‬تهران‪ :‬موسسه چاپ و انتشارات بعثت‪.‬‬ ‫‪ .16‬محمدنژاد‪ ،‬علی‪ .)1386(،‬بزهکاری در فضای مجازی‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات همشهری‪.‬‬ ‫‪17. Hoffman, Stanley (1970). International Organization and the International‬‬ ‫‪System. International Organization. Vol. 24 (No. 3): 389-413.‬‬ ‫‪18. https://www.tasnimnews.com/fa/news/1400/01/21/2481794‬‬ صفحه 189 ‫مجله علمیه‪ -‬نصف سنو یه‬ ‫اللجنه العلمیه للشریعه االسالمیه‬ ‫ح‬ ‫ل‬ ‫ق‬ ‫البحوث الفقهیه ‪ -‬ا و هقی‬ ‫السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫صاحب اْلمتیاز‪ :‬جامعه المصطفی العالمیه‬ ‫جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬اللجنه العلمیه للشریعه االسالمیه بالتعاون مع عماده البحوث العلمیه‬ ‫المشرف العام‪ :‬الدکتور الشیخ‪ .‬سعید ارجمندفر‬ ‫رئیس التح ریر‪ :‬الشیخ‪ .‬امیر امینی‬ ‫السکرتیر العلمی‪ :‬الشیخ‪ .‬فرهاد بورکیوان‬ ‫المدیر التنفیذی‪ :‬الشیخ‪ .‬مجتبی عفتی‬ ‫العنوان‪ :‬قم‪ ،‬شارع ساحلی جنو بی‪ ،‬غربی مصلی القدس‪ ،‬مابین الزقاقین ‪4-6‬‬ ‫ص‪.‬ب‪3713913554 :‬‬ ‫الهاتف‪ /‬الفکس‪982532613875 – 982532114185 :‬‬ ‫نوع الطبع‪ :‬چاپ الکترونیکی‬ ‫عدد الصفحات‪ 304 :‬ص‬ ‫‪Email: research@mou.ir‬‬ صفحه 190 ‫اداره التخطیط والدعم البحث‬ ‫معاونیه البحوث ف جامعه المصطف‬ ‫العالمیه‬ ‫تم بتاری خ (‪)1443/06/13‬‬ ‫رفع رتبه هذه المجله اىل مستوى المجالت العلمیه‬ ‫(الخاصه بالتشکیالت العلمیه للحوزویی‬ ‫والجامعیی)‬ صفحه 191 ‫شروط کتاهب المقال‬ ‫‪ .1‬یجب ان یتضمن المقال ما یلی‪:‬‬ ‫✓ العنوان‪ ،‬والملخص‪ ،‬والکلمات المفتاحیه ‪ ،‬والمقدمه‪ ،‬والعرض‪ ،‬والنتیجه‪ ،‬وقائمه المصادر‪.‬‬ ‫ً‬ ‫‪ .2‬تخضع المقاالت المستلمه للتحکیم العلمی شریطه ان لم تنشر سابقا‪ ،‬و یتعین علی الکاتب التعهد بعدم‬ ‫قیامه بارسال مقاله الی موسسات اخری‪.‬‬ ‫‪ .٣‬یتحمل «الکاتب المراسل» (‪ )Corresponding Author‬مسوولیه صحه المعلومات الوارده فی‬ ‫المقال من الناحیتین العلمیه والحقوقیه‪.‬‬ ‫‪ .٤‬تحتف ظ المجله لنفسها بحق رفض المقاالت او قبولها‪.‬‬ ‫‪ .5‬ال یتم القبول النهائی لطبع المقال فی المجله‪ ،‬اال بعد موافقه هیئه التحکیم وهیئه التحریر علیه‪.‬‬ ‫‪ .6‬یجب عدم تجاوز حجم المقال ‪ 8‬صفحات کحد ادنی‪ ،‬و‪ ٣0‬صفحه کحد اقصی‪ ،‬وکل صفحه عباره عن‬ ‫‪ ٢٥0‬کلمه‪.‬‬ ‫‪ .7‬یجوز النقل واال قتباس من المقاالت المنشوره االخری شرط ذکر المصدر‪.‬‬ ‫‪ .8‬یستخدم نوع الخط (‪ )IRLotus‬وحجم الخط (‪ ) ١٤‬فی طباعه المقال بالعربیه‪.‬‬ ‫‪ .9‬یتضمن قائمه المصا در المرتبه وفق الحروف االبجدیه ما یلی‪:‬‬ ‫✓ فیما یتعلق بالکتاب ‪ :‬لقب واسم الکاتب (تاریخ النشر)‪ .‬عنوان الکتاب (بخط غامق)‪.‬‬ ‫اسم المترجم او المصحح (ان کان)‪ .‬الطبعه‪ .‬مکان النشر‪ :‬اسم الناشر‪.‬‬ ‫✓ فیما یتعلق بالمقاله ‪ :‬لقب واسم الکاتب ( تاریخ النشر )‪ .‬عنوان المقاله (بخط غامق) ‪.‬‬ ‫اسم المجله (بخط ایتالیک)‪ .‬الدوره‪ .‬العدد‪ :‬مجموع صفحات المقاله‪.‬‬ ‫‪ .10‬تندرج التوثیقات المرجعیه فی النص االصلی علی النحو ا التی (اسم المولف‪ ،‬تاریخ النشر‪ :‬الصفحه)‪.‬‬ ‫‪ .11‬تندرج التوثیقات التوضیحیه فی هامش الصفحه نفسها‪ ،‬ککتابه المفرده بالالتینیه‪ ،‬وشرح المصطلحات‬ ‫و‪ ...‬غیرها‪.‬‬ ‫ً‬ ‫‪ .12‬علی کاتب المقال ارسال مقاله مزودا بالمعلومات التالیه‪ :‬االسم واللقب‪ ،‬والمستوی العلمی‪ ،‬والبرید االلکترونی‪.‬‬ صفحه 192 صفحه 193 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع لدی الفقهاء وعلماء اصول الفقه اْلمامی‬ ‫جعفر معتوق فخر (بحرین)‪ ،١‬الدکتور حسین الیوسف (سوریه)‪٢‬‬ ‫استلم‪1443/05/11 :‬‬ ‫قبول‪1443/09/02 :‬‬ ‫الملخص‬ ‫یتناول هذا البحث او المقال تعریف مصطلح البیع لدی الفقهاء وعلماء اصول الفقه االمامی‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫حیث اختالف التعاریف؛ رغم انهم یتفقون علی المعنی اللغوی العرفی لهذا المصطلح‪ ،‬ولکن‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لعل ّ‬ ‫مرد ذلک‬ ‫یبدو ان هناک افهام متغایره للمصطلح‪ ،‬بحیث یختلف تعریف کل فقیه عن االخر‪،‬‬ ‫الی اختالفهم فی فهم االعتبارات الناجمه عن ماهیه البیع وحقیقته التی ت ّ‬ ‫ودی بالطبع الی‬ ‫مبتنیات ّ‬ ‫فقهیه قد تکون متغایره فیما بینهم‪ .‬یهدف الی اثاره الفکر والذهن تجاه تعریف البیع فی‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫االصطالح اللغوی والفقهی کذلک؛ لعل ذلک یفتح افاقا اخری لدی الفقهاء وعلماء االصول‬ ‫والمخت ّصین والباحثین فی الوصول الی تعریف جامع ومانع للبیع‪ .‬وقد اعتمد الباحث‪ ،‬المنهج‬ ‫ً‬ ‫الوصفی التحلیلی‪ ،‬واالستداللی االستنباطی ایضا‪ ،‬حیث بدا بتجمیع ما اوردته المصادر‬ ‫ّ‬ ‫عامه‪ ،‬وکتب الفقه االمامی بشکل ّ‬ ‫لعربیه والفقه ّ‬ ‫والمراجع‪ّ ،‬‬ ‫اللغه ا ّ‬ ‫خاص‪ ،‬اضافه‬ ‫وامهات کتب‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الفقهیه واالقتصاد ّیه‪ ،‬اضافه الی ابحاث الخارج فی الفقه لبیع‬ ‫الی بعض البحوث والدراسات‬ ‫الفقهاء‪ .‬کما حاول الباحث االبحار فی الموضوع والغوص فی حقائقه ودقائقه‪ ،‬ووضع مجموعه‬ ‫ّ‬ ‫من االهداف؛ للوصول الی نتائج قد تکون مرضیه او علی اقل التقادیر فاتحه لدراسه مثل هذا‬ ‫الموضوع من قبل الباحثین والم ّ‬ ‫ختصین من الفقهاء والعلماء المخلصین‪ .‬وقد اشتمل هذا‬ ‫ّ‬ ‫البحث تعریف البیع فی اللغه وفی االصطالحی الفقهی االمامی‪ ،‬مع بیان لبعض المفاهیم‬ ‫ّ‬ ‫المتعلقه بهذا المصطلح؛ ث ّم مقارنه هذه التعاریف بعضها مع البعض االخر؛ للوقوف علی موارد االتفاق‬ ‫‪ .١‬طالب البکالوریوس قسم الفقه واالصول ‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪،‬‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( jaff.66@hotmail.com ،‬الکاتب المراسل)‬ ‫‪ .٢‬االستاذ قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪h.alyousef@mou.ir ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ صفحه 194 ‫‪ /194‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫العلمیه‬ ‫واالختالف فیها‪ ،‬حتی نصل الی تعریف یکاد یکون جامعا ومانعا للبیع‪ ،‬تارکین المناقشه‬ ‫ّ ً‬ ‫ً‬ ‫وهال له‪ .‬و بعد‬ ‫الهلها من الفقهاء وعلماء االصول‪ ،‬فصاحب هذا البحث لیس اهال لذلک وال م‬ ‫عناء من البحث والمقارنه والتحلیل واالستنباط واالستدالل ّ‬ ‫توصل البحث الی النتیجه االتیه‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫وهی‪ :‬ان اختالف عبارات الفقهاء والعلماء فی تعریف البیع‪ ،‬لیس ناجما عن اختالفهم فی بیان‬ ‫ّ‬ ‫الح ّد ال ّشارح للحقیقه والماهیه‪ ،‬و ّانما ّ‬ ‫بالنظر الی اسبابه وغایاته واحکامه‪ ،‬وذات حقیقته متعدده‬ ‫ّ‬ ‫الجهات وال ّ‬ ‫حیثیات‪ ،‬متکثره المناشئ واالعتبارات‪ .‬االمر الذی یستوجب سبر غور هذا التعریف‬ ‫ّ‬ ‫ً ً‬ ‫ومعرفه مناشئه واعتباراته اللغو یه والشرع ّیه ایضا وفقا للروایات واالحادیث الشریف‪.‬‬ ‫الکلمات المفتاحیه‪ :‬البیع‪ ،‬اصول الفقه االمامی‪ ،‬الفهم اللغوی‪ ،‬الفهم الفقهی‬ ‫المقدمـه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫التجاریه الشائعه بین‬ ‫اساسیات الحیاه بین الناس‪ ،‬والبیع من ضمن المعامالت‬ ‫تعتبر التجاره من‬ ‫ّالناس‪ ،‬وهو احد الوسائل التی یمکن من خاللها تحقیق هدف ّ‬ ‫السماء؛ ّ‬ ‫مما له االثر البالغ فی‬ ‫ّ‬ ‫حیاه ّالناس‪ ،‬ومدی سعادتهم وشقاوتهم‪ .‬لذلک‪ ،‬فالبیع به مکاسب محلله تعین االنسان علی‬ ‫قضاء حوائجه دون الحاجه الی سوال الناس‪ ،‬واخری ّ‬ ‫محرمه تبعد االنسان المسلم عن الله‬ ‫تعالی وتسقطه فی مهاوی المعصیه والرذیله‪.‬‬ ‫وقد ثبتت مشروعیه البیع فی الکتاب وال ّ‬ ‫سنه والعقل واالجماع‪ ،‬وهو جائز لحاجه الناس الیه‪،‬‬ ‫فقال تعالی‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫• «واحل الله البیع وح َّرم الربا»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪)275‬‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫اطل ِاال ان تکون ِتجاره عن‬ ‫• «یا ا ُّیها ال ِذین امنوا ال ت اکلوا اموالکم بینکم ِبالب‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ َّ‬ ‫اض ِمنکم وال تقتلوا انفسکم ِان الله کان ِبکم ر ِح ًیما»‪( .‬النساء‪ ،‬االیه ‪)10‬‬ ‫تر ٍ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫ود ا ِحلت لکم ب ِهیمه النع ِام ِاال ما یتل َٰی علیکم غیر‬ ‫• «یا ایها ال ِذین امنوا اوفوا ِبالعق ِ‬ ‫َّ َّ‬ ‫م ِحلی ال َّصی ِد وانتم حر ٌم ِان الله یحکم ما ی رید»‪( .‬المائده‪ ،‬االیه ‪)1‬‬ ‫ِ‬ صفحه 195 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪195/ ...‬‬ ‫‪:‬‬ ‫کما ورد فی «الوسائل» عن االمام جعفر بن محمد الصادق‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫«من اراد ِّ‬ ‫التجاره فلیتفقهفی ِد ِین ِه ِلیعلم بذلک ما ی ِحل له ِم ِّما یحرم عل ِیه ومن لم‬ ‫ُّ‬ ‫یت ِّفقه فی دینه ث ِّم ا ِّتجر ت َّ‬ ‫هات»‪( .‬الحر العاملی‪ ،1414 ،‬ج‪)382 :17‬‬ ‫ب‬ ‫الش‬ ‫ط‬ ‫ور‬ ‫ِ ِِ‬ ‫ِ‬ ‫وعن م ّ‬ ‫حمد بن یعقوب عن عده من اصحابنا‪ ،‬عن احمد بن محمد‪ ،‬عن عثمان بن عیسی‪،‬‬ ‫عن ابی الجارود‪ ،‬وعن االصبغ بن نباته قال‪ :‬سمعت امیر المومنین یقول علی المنبر‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫«یا معشر ُّ‬ ‫الت َّج ِار! ال ِفقه ث َّم المتجر ال ِفقه ث َّم المتجر ال ِفقه ث َّم المتجر والل ِه للربا ِفی‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫اجر‬ ‫یب النم ِل علی الصفا شوبوا ایمانکم ِبالصد ِق الت ِ‬ ‫ه ِذهِ الم ِه اخفی ِمن د َِّب ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ف ٌ‬ ‫اجر ِفی الن ِار ِاال من اخذ الحق و اعطی الحق»‪( .‬نفس المصدر‪)381 :‬‬ ‫اجر و الف ِ‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لذا‪ ،‬فاننا سنشرع فی بحثنا هذا‪ ،‬بالتمهید له‪ ،‬مع بیان مفهومی المصطلح والفهم اللغوی؛‬ ‫ّ‬ ‫لندخل الی بیان مصطلح البیع فی اللغه واالصطالح الفقهی االمامی‪ ،‬وتحلیله‪.‬‬ ‫التمهید‬ ‫ً ً‬ ‫ً‬ ‫یقوم الفقه االسالمی علی فهم المصطلحات الفق ّهیه فهما دقیقا وشامال‪ ،‬وال یمکننا فهم القران‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اال من خالل الرجوع الی ال ّلغه الع ّ‬ ‫ربیه وفهم‬ ‫والسنه‪ ،‬وما ورد فیهما من مفاهیم ومصطلحات‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫وشامال‪ّ ،‬‬ ‫فثمه فرق بین المعنی اللغوی‪ ،‬والمعنی‬ ‫معانیها ومدالیلها وفهمها فهما دقیقا‬ ‫االصطالحی‪ّ ،‬‬ ‫فاالول‪ ،‬یطلق علی المعنی الذی استعملته العرب للکلمه‪ ،‬والثانی‪ ،‬یقصد به‬ ‫المعنی الذی اصطلح اهل ٍّ‬ ‫فن ّ‬ ‫معین علی اعطائه لتلک الکلمه‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫فتاره تکون معانی هذه المصطلحات هی نفسها المعانی اللغو یه التی وضعت لها بمدلولها‬ ‫ّ‬ ‫الل ّ‬ ‫معنی اخر‪ ،‬فیهجر المعنی ا ّللغوی ّ‬ ‫غوی الی ً‬ ‫االول و یبقی‬ ‫المطابقی‪ ،‬وتاره اخری ینتقل معناها‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫المعنی الثانی لها‪ ،‬فیکون مصطلحا الهل هذا العلم او ذاک‪ .‬فالصاله فی اللغه تعنی «الدعاء‪ ،‬البرکه»‪،‬‬ ‫وج اء فی المصطلحات‪ :‬عباره عن ارکان مخصوصه‪ ،‬واذکار معلومه‪ ،‬بشرائط مخصوصه‪،‬‬ صفحه 196 ‫‪ /196‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫فی اوقات مقدره‪( ،‬مرکز المعجم الفقهی‪ )1769 :1421 ،‬واصطالحا‪ :‬العباده المعروفه‪.‬‬ ‫وفی االصطالح الفقهی‪ ،‬هی العباده المعروفه‪ ،‬والمخصوصه بهیئات ّ‬ ‫معینه‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫اللغه‪ّ ،‬اتفق اهلها علی وضع ً‬ ‫معنی لها‪ ،‬فما وضع من اجله‬ ‫فهذه مصطلحات لها معان فی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫طبقا لمدلوله المطابقی فهو المراد منه فی اللغه‪ّ ،‬‬ ‫واما فی الشرع و یف المصطلح الفقهی‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫فبعضها قد انتقل من معناه اللغوی الی معناه المخصوص‪ ،‬وهیئته الم ّعینه‪ ،‬فه ِجر المعنی‬ ‫اللغوی‪ ،‬و بقی المعنی االصطالحی‪ ،‬کالصاله‪ ،‬والبعض االخر منها انطبق المعنی الفقهی علی‬ ‫ّ‬ ‫معناها اللغوی‪ ،‬کالبیع‪ ،‬وغیره‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ینصب تعریفهم للمصطلحات ا ّ‬ ‫ّ‬ ‫لفقهیه‬ ‫ومن هنا‪ ،‬فان الفقهاء وعلماء اصول الفقه‪ ،‬کذلک‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الل ّ‬ ‫غوی لهذه‬ ‫علی معرفه دالله االلفاظ من حیث المعانی اللغو ّیه الموضوعه لها‪ ،‬ومستوی الفهم‬ ‫المعانی ینعکس علی فهم المعانی لهذه المصطلحات‪ ،‬کمصطلح البیع‪ .‬فالفقیه او االصو ّ‬ ‫لی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫یحتاج الی الفهم اللغو ّی العمیق والدقیق من خالل قدرتهما علی معرفه معانی الکلمات‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫مجازیه؛ للخروج بتعریف جامع‬ ‫الحقیقیه وال‬ ‫المفرده‪ ،‬وفهمها فهما دقیقا‪ ،‬ومعرفه دالالتها‬ ‫ومانع‪ ،‬وشامل ودقیق‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫وعند النظر الی تعاریف الفقهاء وعلماء اصول الفقه فی تعریف مصطلح البیع‪ ،‬نجد ان‬ ‫تعبیراتهم مختلفه‪ ،‬ومعظم هذه التعاریف غیر جامعه وغیر مانعه؛ وفی هذا البحث یحاول‬ ‫ّ‬ ‫بکل تواضع‪ -‬الی طرح اشک ّ‬ ‫الیه تعریف مصطلح البیع لدی فقهاء وعلماء‬ ‫الباحث و یسعی‪-‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫اصول الفقه االمامی‪ ،‬من خالل استقصاء تعریف البیع‪ ،‬لغه واصطالحا‪ .‬وال بد من طرح تساول‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫رئیس ّ‬ ‫سهم فی بیان اختالف تعریف‬ ‫ی‬ ‫شیئا‬ ‫تضیف‬ ‫ها‬ ‫لعل‬ ‫تتفرع عنه مجموعه من التساوالت؛‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫البیع لدی الفقهاء وعلماء االصول‪ ،‬وهذه التساوالت تاخذ بعین االعتبار مستوی الفهم اللغوی‬ ‫ّ‬ ‫کل من ّفسر ّ‬ ‫وعرف هذا المصطلح‪.‬‬ ‫لدی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ولکی نصل الی مفهوم شامل ودقیق للبیع‪ ،‬ال بد من االجابه عن تساول یشکل محورا اساسیا‬ ‫ّ‬ ‫فی الدراسه‪ ،‬وهو‪ :‬ما تاثیر مستوی الفهم اللغوی فی تعریف مصطلح البیع لدی فقهاء االمامیه؟‬ ‫من خالل االجابه علی االسئله الف ّ‬ ‫رعیه لهذا السوال‪:‬‬ صفحه 197 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪197/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫• هل ان تعریفات البیع لدی الفقهاء وعلماء اصول الفقه تختلف عن المفهوم اللغوی للبیع؟‬ ‫• وما هی المناشئ واالعتبارات التی ّادت الی اختالف الفقهاء فی تعریف البیع؟‬ ‫ّ‬ ‫• وهل اختالف الفقهاء فی تعریف البیع ینبئ عن مستوی الفهم اللغوی لدی الفقهاء‬ ‫لهذا المصطلح؟‬ ‫مرجوه ّ‬ ‫• وما هی الفائده العلمیه وال ّثمره ال ّ‬ ‫جراء هذا االختالف؟‬ ‫البیع فی اللغه‬ ‫ورد فی لسان العرب‪:‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ ْ َ َْ ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫البیع ضد الشراء وا َلب ْیع الشراء ایضا وهو من االضداد و ِب ْعت الشیء شریته ابیعه بیعا‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫َومبیعا وهو شاذ وقیاسه َمباعا واالْب ِتیاع االشتراء‪( .‬ابن منظور‪ ،1419 ،‬ج‪)194 :1‬‬ ‫وقال الراغب االصفهانی ومثله فی «تاج العروس»‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الشراء والبیع متالزمان؛ فالمشتری دافع الثمن واخذ الم َّثمن‪ ،‬والبائع دا ِفع المث َّمن‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ٍّ‬ ‫بناض وسلعه‪ّ ،‬‬ ‫فاما اذا کان یبیع ِسلعه‬ ‫واخذ الثمن‪ ،‬هذا اذا کانت المبایعه والمشاراه‬ ‫َ‬ ‫بسلعه َص َّح ان ی َت َص َّو َر کل واحد منهما م َ‬ ‫شت ًریا و بائ ًعا‪ ،‬ومن هذا َ‬ ‫جه صا َر لفظ َالبیع‬ ‫الو‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫واحد ِمنهما فی مو ِضع االخ ِر‪( .‬الراغب االصفهانی‪)86 :1424 ،‬‬ ‫والشر ِاء یستعمل کل ِ‬ ‫ِ‬ ‫وفی «المصباح المنیر»‪:‬‬ ‫َْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫َ ْ ْ َْ َ َ َْ َ‬ ‫َ‬ ‫َواال ْصل ِفی ال َب ْیع م َبادله َمال ِب َمال‪ِ ،‬لقو ِل ِهم بیع ر ِابح و بیع خا ِسر‪ ،‬وذ ِلک ح ِقیقه ِفی‬ ‫َْ‬ ‫َ َّ ّ‬ ‫َ‬ ‫اال ْع َیان‪َِ ،‬لک َّنه ا ْطل َق َع َلی ْال َع ْقد َم َج ًازا؛ َال َّنه َس َبب َّ‬ ‫الت ْ‬ ‫الت َمل ِک‪َ ،‬وق ْوله ْم‬ ‫یک و‬ ‫ل‬ ‫م‬ ‫َو ْص ِف‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ْ َ َ َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫َص َّح ال َب ْیع ا ْو َبطل َون ْحوه ا ْی ِصیغه ال َب ْیع‪ ،‬ل ِک ْن ل َّما ح ِذف المضاف َوا ِقی َم المضاف ال ْی ِه‬ ‫َ َ َ َ َ َّ ْ َ ْ ْ َ ْ َ ْ ِ َّ ْ‬ ‫التذ ِک ِیر‪( .‬الفیومی‪)27 :1987 ،‬‬ ‫مقامه وهو مذکر اس ِند ال ِفعل الی ِه ِبلف ِظ‬ صفحه 198 ‫‪ /198‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وفی «مختار الصحاح»‪:‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫باع الشیء یبیعه بیعا ومبیعا شراه‪ ،‬وهو شاذ‪ ،‬وقیاسه مباعا‪ ،‬و باعه ایضا اشتراه‪ ،‬فهو من‬ ‫االضداد‪( .‬الرازی‪)53 :1986 ،‬‬ ‫ً‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫واحد ِمنهما فی‬ ‫وورد فی «الموسوعه الفقهیه الکو یتیه»‪ :‬البیع لغه‪ِ :‬ضد الشر ِاء‪ ،‬ویستعمل کل ِ‬ ‫َ‬ ‫َموضع اال َخر‪( ،‬وزاره االوقاف والشئون االسالمیه‪ ،1407 ،‬ج‪ )5 :9‬فهو م َ‬ ‫الم‬ ‫ک‬ ‫فی‬ ‫اد‬ ‫االضد‬ ‫ن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ ِ‬ ‫َ َ‬ ‫رب‪ ،‬والمراد به ا َلبیع ِعند ا کث ِرهم‪ ...‬کما ورد فی «معجم لغه الفقهاء»‪ :‬البیع؛ مصدر باع‪،‬‬ ‫الع ِ‬ ‫ّ‬ ‫اعطی الشیء بثمن‪ ،‬جمعه بیوع وهو مبادله مال بمال علی سبیل التملیک عن تراض‪ ،‬ورکناه‬ ‫االیجاب والقبول‪( .‬رواس وصادق‪)83 :1408 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫من خالل التعریفات اللغو یه السابقه للبیع‪ ،‬نالحظ عده امور‪ ،‬منها‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫• االمر ّ‬ ‫المتضاده‪ ،‬ای من‬ ‫االول‪ :‬ان البیع والشراء من االلفاظ المشترکه بین المعانی‬ ‫ّ ّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫المفردات الداله علی م َعن َیین متبایـــ َـنــین‪ ،‬فیطلق علی کل من المتعاقدین‪ ،‬انه بائع‬ ‫ّ‬ ‫ومشتر‪ ،‬یقال‪ِ :‬بعت الشیء‪ ،‬بمعنی بعته ای اخرجته عن ملکی‪ ،‬و بمعنی اشتریته ای‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ادخلته فی ملکی‪ ،‬انما لکثره االستعمال صـــــار المعنی المتعارف علیه ان البیع‪ ،‬هو‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫االعــطـاء بثـمـن‪ ،‬ای اعطاء الم َّثمن واخذ الثمن‪ ،‬والشراء هو االخذ بثمن‪ ،‬ای اعطاء‬ ‫ِّ‬ ‫ّ‬ ‫الثمن واخذ َّ‬ ‫المثمن‪ .‬قال تعالی‪« :‬احل الله البیع»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪ )275‬فمطلق البیع‬ ‫ّ‬ ‫حالل‪ ،‬ویقصد به البیع والشراء‪ ،‬وقوله تعالی‪« :‬وشروه ِبثم ٍن بخ ٍس»‪( ،‬یوسف‪ ،‬االیه ‪)20‬‬ ‫ّ‬ ‫ای باعوه‪ ،‬غیر انه اذا اطلق البائع فالمتبادر الی الذهن باذل السلعه‪ ،‬و اذا اطلق‬ ‫المشتری فالمتبادر دافع الثمن‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫• االمر الثانی‪ :‬ان البیع فی اللغه‪ ،‬یعنی مبادله مال بمال علی نحو التملیک؛ الن البیع هو‬ ‫ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫المبادله الما ّلیه‪ ،‬واطلق علی العقد مجازا؛ النه سبب التملیک والتملک‪ ،‬وقولهم ص ّح‬ ‫البیع او بطل و نحوه‪ ،‬ای صیغه البیع‪ ،‬لکن لما حذف المضاف واقیم المضاف الیه‬ ‫ّ‬ ‫ذکر‪ ،‬اسند الفعل الیه بلفظ ّ‬ ‫التذکیر‪( .‬مامقانی‪ ،1323 ،‬ج‪)168 :2‬‬ ‫مقامه و هو م‬ صفحه 199 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪199/ ...‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫الملک ِبعوض‪ ،‬بمعنی تملیک‬ ‫• االمر الثالث‪ :‬ان البیع من فعل البائع‪ ،‬وهو اخراج ذات ِ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫الملک‪ ،‬بمعنی ادخال‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ت‬ ‫الذا‬ ‫اج‬ ‫ر‬ ‫اخ‬ ‫و‬ ‫وه‬ ‫ری‪،‬‬ ‫المشت‬ ‫فعل‬ ‫من‬ ‫اء‬ ‫ر‬ ‫لش‬ ‫الغیر للمال‪ ،‬وا‬ ‫ِ ِ‬ ‫الذات فی الملک‪.‬‬ ‫ً‬ ‫تع ریف البیع اصطلحا‬ ‫ّ‬ ‫االمامیه بشان تعریف البیع فی االصطالح الفقهی‪ ،‬ولتقدیم تعریف جامع‬ ‫اختلفت عبارات فقهاء‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ومانع للبیع‪ ،‬ال ب ّد لنا من ّ‬ ‫التعرف علی تعاریف الفقهاء للبیع‪ّ ،‬ثم نقارن بینها ونحللها‪ ،‬وفقا‬ ‫ّ‬ ‫میه ّ‬ ‫لالصول العل ّ‬ ‫المتبعه‪ .‬وقبل ان نعرض تعاریف الفقهاء للبیع‪ ،‬یقول المحقق االملی‪ ،‬فی تقریر‬ ‫بحث الخارج لالستاذ الغروی النائینی علی کتاب «المکاسب» للشیخ االنصاری‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫کلها تعاریف تقریبیه ال ّ‬ ‫معرفات‬ ‫اعلم انهم ذکروا فی تعریف البیع عبائر مختلفه‬ ‫حقیقیه؛ لعدم اشتمال البیع علی الجنس والفصل کسائر المهیات المحدوده بالحدود‪.‬‬ ‫(االملی‪ ،1413 ،‬ج‪)84 :1‬‬ ‫وقال زین الدین فی الفصل الثانی من کتاب البیع‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫وقد جری داب الفقهاء والمحققین منهم علی الخصوص علی اطاله الکالم فی ذلک‪،‬‬ ‫فیذکرون ا ّلتعریف وما یرد علیه من وجوه االشکال‪ ،‬وما یندفع به ذلک‪ ،‬و یحاولون‬ ‫جهدهم ان یکون التعریف یجمع جمیع افراد المعامله‪ ،‬و یمنع عن دخول ما لیس منها‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫و یهون االمر ّان ّ‬ ‫التعاریف التی تذکر للبیع او لغیره من المعامالت‪ ،‬انما هی من قبیل‬ ‫ّ‬ ‫حقیقیه؛‬ ‫شرح االسم‪ ،‬فیراد منها بیان المع َّرف علی وجه االجمال‪ ،‬ولیست تعاریف‬ ‫فیبتنی االمر فیها علی التدقیق‪( .‬زین الدین‪ ،1413 ،‬ج‪ ،34 :4‬المساله ‪)56‬‬ ‫ّ‬ ‫ومن هنا نقول‪ ،‬ان البیع له مفهوم عرفی‪ ،‬ولیس فیه تاسیس من الشارع‪ ،‬ولذا‪ ،‬التزم علماء‬ ‫اصول الفقه‪ ،‬وکذلک فقهاء االمام ّیه بالمفهوم العرفی للبیع‪ ،‬وع ّرفوه بتعریفات‪ ،‬قد تکون غیر جامعه‬ صفحه 200 ‫‪ /200‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫الفراد البیع‪ ،‬وغیر مانعه عن دخول االغیار؛ االمر‪ ،‬الذی حدا بنا للوقوف علی هذه التعریفات؛‬ ‫لیصل المخ ّ‬ ‫تصون من الفقهاء الی تعریف جامع ومانع للبیع‪.‬‬ ‫مصطلحات تتعلق بالبیع‬ ‫قبل ان نعرض تعاریف فقهاء االما ّمیه للبیع‪ ،‬ن ّبین بعض المفاهیم المتصله بهذه التعاریف؛‬ ‫ّ‬ ‫لتتضح بعد ذلک التعاریف‪ ،‬کما یلی‪:‬‬ ‫ االنشاء‬‫ّ‬ ‫ً‬ ‫االنشاء فی اللغه‪ِ :‬االبداع واالبتداء‪ ،‬وکل من ابتدا شیئا فقد انشاه‪ ،‬فهو احداث حال بعد حال من‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫غیر احتذاء علی مثال‪ ،‬ومنه یقال‪ :‬نشا الغالم وهو ناشئ‪ :‬اذا نما وزاد شیئا فشیئا‪ ،‬واالسم النشوء‪،‬‬ ‫ثم نقل الی ایقاع لفظ لمعنی یقارنه فی الوجود‪( ،‬العسکری‪ )134 :1412 ،‬وفی «معجم لغه الفقهاء»‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫هو‪ :‬ایجاد الشیء بعد ان لم یکن‪ ،‬و انشاء العقد او البیت‪ :‬ایجاده‪( .‬رواس وصادق‪)68 :1408 ،‬‬ ‫ً‬ ‫حا‪ ،‬منها‪ :‬ایجاد الشیء الذی یکون مسبوق ًا ّ‬ ‫بماده‬ ‫وقد وردت تعریفات کثیره لالنشاء اصطال‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ومده‪ ،‬وایضا هنا بیان للفرق بینه و بین الخبر‪ ،‬والمقصود بالماده هو اللفظ المستعمل فی ذلک‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّاما المده فهی الالزمه الیجاد المطلوب‪( ،‬عمیم االحسان‪ )37 :1424 ،‬اال ان اقرب التعریفات‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لبیان صفه االنشاء من تعریف ماهیته فی بحثنا‪ ،‬هو‪ :‬الکالم الذی یتوقف تحقق مدلوله علی‬ ‫ّ‬ ‫والذم‪ ،‬وامر‬ ‫النطق به‪ ،‬کاالمر والنهی والدعاء واالستفهام‪ ،‬و انشاء العقود‪ ،‬و انشاء المدح‬ ‫َ‬ ‫التکو ین‪ ،‬والق َسم‪ ،‬ونحو ذلک‪( ،‬المیدانی‪ ،1996 ،‬ج‪ )223 :1‬فاالنشاء‪ ،‬هو الکالم الذی لیس‬ ‫لنسبته خارج تطابقه هذه النسبه او ال تطابقه‪ ،‬والکالم االنشائی هو الذی ال واقع له فی الخارج‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫وال احتمال فیه للمطابقه والالمطابقه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫اذا‪ ،‬هناک تناسب بین المعنی اللغوی والمعنی االصطالحی لالنشاء؛ الن المعنی‬ ‫االصطالحی لالنشاء‪ :‬هو الطلب‪ ،‬والطلب هنا بالمعنی االعم لیشمل اقسام االنشاء کالنداء‬ ‫ً‬ ‫والتمنی وغیرهما‪ ،‬فالنداء مثال طلب المنادی‪ ،‬والتمنی طلب فی معناه‪ ،‬و ان کان مستحیل‬ ‫ً‬ ‫ّ ّ‬ ‫الوقوع‪ ،‬اال انه طلب فی الظاهر الحداث شیء لم یکن؛ النک ابتکرته من غیر ان یکون موجودا‬ صفحه 201 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪201/ ...‬‬ ‫ً‬ ‫قبل ذلک فی الخارج‪ ،‬فقولنا‪ :‬فی باب االمر‪ :‬قم‪ ،‬بمعنی طلب القیام الذی لم یکن موجودا من‬ ‫ّ‬ ‫المامور‪ ،‬وکذا فی سائر اقسام االنشاء‪ ،‬و یکون االنشاء من غیر احتذاء علی مثال؛ النه لو کان‬ ‫ً‬ ‫علی مثال لما صلح ان یکون احداثا وابتداء‪ ،‬والصبح اعاده ولیس انشاء‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫فاالنشاء‪ ،‬بمعناه اللغوی واالصطالحی وقع موضوعا لعده من االحکام الشرعیه‪ ،‬منها‪ ،‬انشاء‬ ‫ّ‬ ‫العقود واالیقاعات‪ ،‬وال اشکال فی ان العقود واالیقاعات‪ ،‬مثل البیع والطالق من االمور االنشائیه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫التی البد من تحققها باالنشاء‪ ،‬و اال فال تحقق لها‪( ،‬النجفی‪ ،1981 ،‬ج‪244-252 :22‬؛‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫انشائیات‪ ،‬وکذا االیقاعات‪( ،‬الیزدی الطباطبائی‪،‬‬ ‫االنصاری‪ ،1410 ،‬ج‪ )117 :3‬والعقود کلها‬ ‫‪ ،1430‬ج‪ )453 :5‬و یقصد باالنشاء فی العقود‪ ،‬کعقد البیع‪ ،‬هو ایجاد االیجاب والقبول‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والمشهور لدی الفقهاء ان االنشاء ینحصر بفعل الماضی‪ ،‬فال یقع باالمر وال بالمضارع؛‬ ‫ّ‬ ‫الن االمر استدعاء‪ ،‬وقصد االنشاء بالمستقبل خالف المتعارف‪.‬‬ ‫سید الخوئی‪ّ ،‬‬ ‫بینما یری جماعه من الفقهاء‪ ،‬کاالمام الخمینی وکذلک ال ّ‬ ‫صحه االنشاء‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫باالمر ایضا؛ وذلک الن دالله کل من االفعال حتی الفعل الماضی علی االنشاء انما تکون‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫بالقرائن الحالیه او المقالیه؛ اذ الفعل الماضی لیس صریحا فی االنشاء‪ ،‬و اال لما جاز استعماله‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫فی االخبار‪ ،‬مع انه کثیرا ما یستعمل فی االخبار ایضا؛ اذ افاده الفعل الماضی لالنشاء انما تکون‬ ‫ً‬ ‫بالقرینه‪ ،‬وال مانع من افاده االمر والمضارع لالنشاء بالقرینه ایضا‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫و یقول الف ّیاض فی کتابه «محاضرات فی اصول الفقه»‪ :‬ان ما هو المشهور من ان االنشاء‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ایجاد المعنی باللفظ ال اساس له اصال‪ .‬والوجه فی ذلک‪ :‬ما ذکرناه هناک‪ ،‬وملخصه‪ :‬ان المراد‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫بایجاد المعنی باللفظ لیس االیجاد التکو ینی بالضروره‪ ،‬فان اللفظ غیر واقع فی سلسله علل‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاصه‪ ،‬واللفظ لیس من جملتها‪ .‬وکذا‬ ‫الموجودات التکو ینیه‪ ،‬بداهه انها توجد باسبابها وعللها‬ ‫ّ‬ ‫لیس المراد منه االیجاد االعتباری‪ ،‬فان االعتبار خفیف المونه فیوجد فی نفس المعتبر بمجرد‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اعتباره‪ ،‬سواء ا کان هناک لفظ تکلم به المعتبر ام لم یکن‪ ،‬فال یتوقف وجوده االعتباری علی‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫بدا‪ .‬اذا ال یرجع االنشاء بهذا المعنی الی ّ‬ ‫محصل‪( .‬الفیاض‪ ،1974 ،‬ج‪)66 :3‬‬ ‫اللفظ ا‬ صفحه 202 ‫‪ /202‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫ًاذا‪ ،‬االنشاءات لیست موجده للمعنی‪ّ ،‬‬ ‫ولکنها تحکی عن حاله موجوده فی ّالنفس فعال‪،‬‬ ‫حیث ّان هذه الحاله ال تحکی عن ثبوت نسبه ّ‬ ‫قضیتها مع امکان ان یکون حکایه عن شیء اخر‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫النفسانیه‪ ،‬وهذه االراده لیس سنخها الحکایه عن ثبوت نسبه‬ ‫مثال هیئه اضرب اماره علی االراده‬ ‫الضرب الی المخاطب فی الخارج کالتحریم فی قولنا‪ :‬ضربت‪ ،‬بل سنخها العل ّیه واالقتضاء‬ ‫ّ ّ‬ ‫لحصول هذه النسبه‪ ،‬ضروره ّان االراده اال ّ‬ ‫عله ّ‬ ‫تامه لحصول الفعل‬ ‫مریه مع انقیاد العبد وتمکنه‬ ‫ّ‬ ‫فی الخارج‪ ،‬نعم یکون حکایه عن ثبوت المنفعه فی الضرب مثال‪ ،‬فلو کان المتکلم بصیغه االمر‬ ‫ً‬ ‫غیر مرید للفعل کانت الصیغه مهمله غیر مستعمله فی معنی اصال‪( .‬االراکی‪ ،1415 ،‬ج‪)17 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وعلیه‪ ،‬فان تعریف الشیخ االعظم للبیع بانه‪ :‬انشاء تملیک مال ِبعوض‪ ،‬یقصد باالنشاء هنا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫وجود اراده نفسانیه لدی البائع او لدی المشتری‪ ،‬وهو ثبوت نسبه البیع الی البائع‪ ،‬ونسبه الشراء‬ ‫الی المشتری فی الخارج‪ ،‬حیث ّان اراده البائع االمر ّیه للبیع و اراده المشتری لل ّشیخ ّ‬ ‫الفیاض‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عله ّ‬ ‫تامه لحصول ّ‬ ‫العلیه واالقتضاء لحصول الفعل فی الخارج‪،‬‬ ‫للشراء مع انقیادهما وتمکنهما‬ ‫ّ‬ ‫والشراء فی ّ‬ ‫عملیه البیع‪.‬‬ ‫وحایه عن ثبوت البیع‬ ‫ونکتفی بنقل ما افاده الشیخ االیروانی فی بحثه الخارج‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫یکفی فی تحقق البیع کل لفظ یدل علیه‪ .‬والوجه فی ذلک‪ :‬هو ان الدلیل قد دل علی‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫امضاء البیع « َا َح َّل الله ال َب ْیع»‪ ،‬او العقد « َا ْوفوا بالعق ْ‬ ‫ود»‪ ،‬او التجاره « ِتج َاره ع ْن‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ت َراض»‪ ،‬وحینئذ کل لفظ یدل علی البیع عرفا فسوف یصدق عنوان البیع فیشمله‬ ‫« َا َح َّل الله َالب ْیع»‪ ،‬و یصدق انذاک عنوان العقد فیشمله « َا ْوفوا بالعق ْ‬ ‫ود»‪ ،‬وهکذا یشمله‬ ‫ِ‬ ‫َّ َ َّ َ َ َ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫عنوان التجاره عن تراض فیشمله « ِاال ان تکون ِتج َاره ع ْن ت َراض ِمنکم»‪ ،‬فاذن کل منها‬ ‫یدل علی البیع من دون تخصیص بلفظ دون اخر‪ .‬ومنه ّیتضح النظر فیما حکی عن‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بعض‪ :‬من انه ال یکفی انشاء البیع بااللفاظ المجازیه‪ ،‬قال العالمه فی التذکره‪ :‬الرابع‬ ‫من شروط الصیغه التصریح فال یقع بالکنایه مع النیه مثل ادخلته فی ملکک او جعلته‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫لک او خذه ّمنی بکذا او صلطتک علیه بکذا عمال باصاله بقاء الملک‪ ،‬والن المخاطب‬ ‫ال یدری بم خوطب‪( .‬االیروانی‪)1339 ،‬‬ صفحه 203 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪203/ ...‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّثم یقول الشیخ‪ :‬والتعلیق علیه واضح‪ :‬فنحن نقول یکفی کل ما یدل علیه عرفا‪ ،‬فاذا فهم عرفا‬ ‫من التعبیر انشاء البیع فیشمله « َا َح َّل الله َالب ْیع» او « َا ْوفوا بالعق ْ‬ ‫ود» وال تصل النو به الی اصاله‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫بقاء الملک‪ ،‬وهکذا ال تصل النو به الی الوجه الثانی الذی ذکره وهو‪« ،‬والن المخاطب ال یدری‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫بم خوطب»‪ ،‬فان العالمه قد فرض ان عنوان البیع ال یفهم عرفا‪ ،‬فاذن هذا خارج عن محل‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الکالم‪ ،‬انما محل الکالم فیما اذا کان کنایه ولو بعیده او مجاز ولو بعیدا ولکن یفهم منه البیع‬ ‫ّ‬ ‫فهنا ال موجب للتوقف فانه سوف یشمله االطالق وال تصل النو به الی الوجهین اللذین ذکرهما‪.‬‬ ‫َّ‬ ‫وقال فی «مفتاح الکرامه»‪ :‬قالوا فی ابواب متفرقه کالسلم والنکاح وغیرهما ان العقود الالزمه‬ ‫ال تثبت بالمجازات‪ ...‬وکذا ال تنعقد بشیء من الکنایات‪ ،‬ونقل فی موضع اخر عن «جامع‬ ‫ّ‬ ‫المجوزه‬ ‫المقاصد»‪ :‬الجمع بین کلماتهم بحمل کلمات المانعه علی المجاز البعید والکلمات‬ ‫علی المجاز القریب‪ ،‬واستحسن الشیخ االعظم ذلک فی «المکاسب»‪ .‬ونحن نقول‪ :‬انه حتی لو‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫َ َ َّ‬ ‫کان المجاز بعیدا فمادام یفهم منه البیع فحینئذ یشمله اطالق «احل الله ال َب ْیع» او «ا ْوفوا‬ ‫ً‬ ‫بالعق ْ‬ ‫ود» او ما شاکل ذلک‪ ،‬و اذا لم یفهم حتی ولو کان المجاوز قریبا فال یکفی ذلک‪ ،‬فاالولی ان‬ ‫ِ‬ ‫نجعل المدار علی الفهم العرفی للبیع‪( .‬االیروانی‪)1339 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫فان جمیع التعریفات السابقه للبیع هی ان ّ‬ ‫شائیه‪ ،‬بقصد االراده النفسانیه‪ ،‬وحاکیه‬ ‫ومن هنا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫عن البیع لدی الطرفین‪ ،‬و اال لم یصبح بیعا‪ ،‬عند انتفاء هذه االراده‪.‬‬ ‫ االنتقال‬‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫التحول ّ‬ ‫ّ‬ ‫الحسی‪ ،‬ای تحول الشیء من مکان الی مکان‬ ‫من معانی مصطلح (االنتقال) فی اللغه‪:‬‬ ‫ََ َْ َْ ً ََ‬ ‫ْ‬ ‫اخر‪ ،‬فقد ورد فی لسان العرب‪ :‬ا َّلنقل تحو یل الشیء من موضع ِالی موضع نقله ینقله نقال فانتقل‬ ‫َ َّ َ ً َ‬ ‫وا َّلت َنقل التحول ونقله ت ْن ِقیال ِاذا ا کثر نقله‪( ،‬ابن منظور‪ ،1419 ،‬ج‪ )345 :6‬وجاء فی «معجم لغه الفقهاء»‪:‬‬ ‫االنتقال‪ :‬ال ّ‬ ‫تحول من مکانه الی مکان‪( ،‬رواس وصادق‪ )67 :1408 ،‬وفی «معجم الفاظ الفقه‬ ‫ّ‬ ‫الجعفری»‪ :‬االنتقال‪ :‬التنقل‪ ،‬واالنتقال من وضع الی وضع اخر فی نفس الموضع‪ ،‬ای المکان‪،‬‬ صفحه 204 ‫‪ /204‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫و ان ّتم من موضع الی موضع اخر‪ ،‬ای من مکان الی مکان اخر‪ ،‬فهو نقل او انتقال‪( .‬فتح الله‪،‬‬ ‫‪ 71 :1438‬و ‪)158‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫التحول‬ ‫المنی‪ ،‬و یراد به‪:‬‬ ‫وقد ورد هذا المصطلح فی کتب کثیره من الفقه‪ ،‬کباب خروج‬ ‫ّ‬ ‫للمنی من مکانه الی مکان اخر‪ ،‬وفی باب الحیض‪ ،‬و یراد به‪ّ :‬‬ ‫ّ‬ ‫تحول المراه التی ال‬ ‫الحسی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تحیض من عدتها باالشهر الی عدتها بالحیض‪ ،‬وفی باب عده المطلقه‪ ،‬و یراد به‪ :‬تح ّول المراه‬ ‫ّ َّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تحول الد ْین‬ ‫من عده الطالق الی عده الوفاه‪ ،‬وکذلک فی باب البیوع من کتاب البیع‪ ،‬و یراد به‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫الثابت فی ّ‬ ‫ّ‬ ‫الفقهیه»‪ :‬اذا تعذر االصل یصار‬ ‫الذمه الی ّذمه شخص اخر‪ .‬کما ورد فی «القواعد‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫الی البدل‪( ،‬الزحیلی‪ ،2006 ،‬ج‪ )518 :1‬ای وجب االنتقال الی البدل‪.‬‬ ‫ ّالنقل‬‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عده معان لغو ّیه لمفهوم ال ّن ْقل‪ ،‬وما یه ّمنا من ً‬ ‫معنی‪ ،‬هو المعنی اللغوی الفقهی‪ ،‬ففی‬ ‫وردت‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫«لسان العرب»‪َّ :‬‬ ‫فانتقل‪ ،‬و َّ‬ ‫"النقل‪ ،‬تحو یل الشیء من موضع الی موضع‪َ ،‬نقله َی ْنقل َنق ًال َ‬ ‫الت َنقل‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫التحول‪( ،‬ابن منظور‪ ،1419 ،‬ج‪ )345 :14‬وفی «معجم اللغه العربیه المعاصره»‪:‬‬ ‫انتقلت الملک َّیه‪ّ ،‬‬ ‫تغیرت ّ‬ ‫وتحولت‪( ،‬احمد مختار عمر‪ )2274 :1429 ،‬ورد فی «معجم لغه الفقهاء»‪:‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّالنقل‪ ،‬بفتح فسکون‪ ،‬مصدر نقل‪ ،‬تحو یل الشیء من موضع الخر‪( ،‬رواس وصادق‪)369 :1408 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬ ‫اذن‪ ،‬النقل فی اللغه یعنی االنتقال‪ ،‬ای التح ّول من موضع الی موضع او من مکان الی اخر‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ولذا‪ ،‬نقل القرافی فی الفصل الثانی‪ :‬فی ّ‬ ‫تصرفات المکلفین فی االعیان فی کتابه «شرح‬ ‫ّ‬ ‫تنقیح الفصول»‪ ،‬ان‪ :‬النقل یقسم الی ما هو بعوض فی االعیان‪ ،‬کالبیع والقرض‪ ،‬او فی المنافع‬ ‫کاالجاره‪ ،‬و یندرج تحتها المساقاه والقراض والمزارعه والجعاله‪ ،‬و الی ما هو بغیر عوض‪،‬‬ ‫کالهدایا والوصایا والعمری والهبات والصدقات والکفارات والزکوات والغنیمه والمسروق من‬ ‫اموال الکفار‪( .‬القرافی‪ ،1424 ،‬ج‪)155 :1‬‬ صفحه 205 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪205/ ...‬‬ ‫ْ‬ ‫‪ -‬الملک والتملیک‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫جاء فی «المعجم الوسیط»‪ :‬الملک‪ ،‬ما ی َملک و یتص ّرف فیه‪ ،‬یذکر و یونث‪ .‬والجمع‪ :‬امالک‪.‬‬ ‫ْ‬ ‫والملک‪ :‬التملیک‪( ،‬انیس واخرون‪ )886 :1425 ،‬وفی «المعجم المفصل فی النحو العربی»‪:‬‬ ‫ْ‬ ‫الملک‪ :‬مصدر ملک الشیء‪ :‬صار بحوزته‪( ،‬بابستی‪ )1057 :1413 ،‬وفی «مختار الصحاح»‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫َ ْ ً َ َ‬ ‫َّ َ ْ َ ْ ْ َ َ‬ ‫َّ َ َّ َ ً‬ ‫َملکه الش ْی َء ت ْم ِلیکا‪َ ،‬ج َعله ِملکا له‪ .‬یقال‪َ :‬ملکه ال َمال َوالملک فه َو م َملک‪( .‬الرازی‪)264 :1986 ،‬‬ ‫َ ْ ً َ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ َ َّ‬ ‫وورد فی «موسوعه الفقه الکو یتیه»‪َّ :‬‬ ‫الت ْم ِلیک َم ْصدر َملکه الش ْی َء ِاذا َج َعله ِملکا له‪َ ،‬و ِف ْعله‬ ‫َ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ ََ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫الثال ِثی َ(ملک)‪َ ،‬و َملک الش ْی َء‪ :‬اح َت َواه‪ ،‬ق ِاد ًرا علی اال ْس ِت ْبد ِاد ِب ِه‪َ ،‬وال َیخرج ْاس ِت ْع َمال الفق َه ِاء ِل َهذا‬ ‫َ َّ َّ َ َ َ ْ َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫ال َّل ْفظ َعن ا ْل َم ْع َنی الل َغوی‪َ ...‬و َی ْخ َتلف َّ‬ ‫الت ْم ِلیک ِا َزاله َونقل ِالی َم ِالک‬ ‫الت ْم ِلیک عن ِاال ْسق ِاط ِفی ان‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ َ َّ ْ ْ َ َ َ ِ َ َ َ ْ َ َ ْ ً َ َ َ َّ َ ْ َ ِ َ‬ ‫َ‬ ‫ِفی ِحین ان ِاالسقاط ِازاله ولیس نقال کما انه لیس ِالی م ِالک‪( ،‬وزاره االوقاف والشئون االسالمیه‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ‬ ‫ََ‬ ‫‪ ،1407‬ج‪ )273 :12‬وجاء فی «معجم الغنی»‪ :‬ت ْم ِلیک [ملک]‪( ،‬مصدر‪َ :‬ملک)‪َ :‬وعده ِب َت ْم ِل ِیک ِه‬ ‫ْ ً َ‬ ‫َ َ‬ ‫ا ْمال که‪َ :‬ج ْع َلها ِملکا له‪( ،‬ابو العزم‪ )2013 ،‬وورد فی «معجم لغه الفقهاء»‪ :‬التملیک‪ ،‬مصدر‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بالتصرف فیه‪( ،‬رواس وصادق‪ )110 :1408 ،‬وفی‬ ‫ملک‪ ،‬وهی‪ ،‬جعل الشیء الخر‪ ،‬یحوزه و ینفرد‬ ‫ً‬ ‫«التعریفات الفقهیه»‪ :‬التملیک‪ :‬هو جعل الرجل مالکا وهو علی اربعه انحاء‪ :‬االول‪ :‬تملیک‬ ‫ال َعین بالعوض‪ ،‬وهو البیع‪ ،‬الثانی‪ :‬تملیک َ‬ ‫العین بال ِعوض‪ ،‬وهی الهبه‪ ،‬والثالث‪ :‬تملیک المنفعه‬ ‫ِ‬ ‫بالعوض‪ ،‬وهی االجاره‪ ،‬والرابع‪ :‬تملیک المنفعه بال ِعوض وهی العاریه‪( .‬عمیم االحسان‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫‪)62 :1424‬‬ ‫ًْ‬ ‫َ َّ َ َ‬ ‫ّ‬ ‫ْ ً‬ ‫ً‬ ‫اذ ًا‪ ،‬التملیک‪ ،‬هو ْ‬ ‫جعل الشیء ِملکا لغیره‪ ،‬یقال‪ :‬ملـکه الشیء تملیکا اذا جـعـله ِملــکا‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫َ َ‬ ‫ّ‬ ‫بالتصرف‪َ ،‬وملک الشَـیء‪ :‬استحقه واحتواه وکان‬ ‫الحیازه وال ّت ّفرد‬ ‫لـــه‪ ،‬والتملک‪ :‬االستحقاق و ِ‬ ‫ً‬ ‫َ ّ ً ّ َ‬ ‫قادرًا علی ّ‬ ‫التصرف فیه‪ ،‬وس ّمی االستحقاق ت َملکا؛ الن ید مالکه فیه قو ّیه صحیحه‪ .‬واصطالحا‪،‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الشیء الی غیره؛ لیح َوزه و ینفرد ّ‬ ‫الشیء‪ْ ،‬‬ ‫بالت ّ‬ ‫وجعله‬ ‫صرف فیه‪ .‬فتمکین االنسان من حیازه‬ ‫هو نقل‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً ّ‬ ‫یکا‪ .‬و ینقسم ّ‬ ‫قادرًا علی ان ّ‬ ‫التملیک‪-‬‬ ‫یتصرف فی المملوک من مال‪ ،‬ونحوه تص ّرفا مطلقا‪ ،‬یعد تمل‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ٍّ‬ ‫کما ورد فی «موسوعه الفقه الکو یتیه»‪ -‬الی قسمین‪ّ :‬‬ ‫االول‪ :‬تملیک یتعلق بمحل محقق‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫کتملیک االعیان کالدور واالرضین‪ ،‬وغیرها‪ ،‬وقد یکون ِبعوض کالبیع‪ ،‬وقد یکون بال عوض‬ صفحه 206 ‫‪ /206‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ٍّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫کالهبه و ّ‬ ‫الصدقه؛ والثانی‪ :‬تملیک یتعلق بمحل مقدر کتملیک منفعه البیت دون عینه واصله‪ ،‬فان‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫منافعه مقدره تعلق بها تملیک مقدر‪ ،‬وتملیک المنافع قد یکون ِبعوض کاالجاره‪ ،‬وقد یکون بال‬ ‫عوض ک ّ‬ ‫العاریه‪( .‬وزاره االوقاف والشئون االسالمیه‪ ،1407 ،‬ج‪)273 :12‬‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الملک الشرعی فانه اما ان یثبت‬ ‫واالجاره والعاریه‪ ،‬لیسا من البیع کما هو معلوم‪ .‬فاذا ثبت ِ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ ً‬ ‫ّ‬ ‫مو ّبدا ما لم یطرا علیه انتقال عن طریق اسباب ّالنقل الشرعی کالعقود‪ ،‬و اما ان یثبت موقتا‬ ‫ْ‬ ‫کملک المنافع فی االجاره‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫‪ -‬ال َعین‬ ‫جاء فی «المعجم المفصل فی النحو العربی»‪َ :‬‬ ‫العین لغه‪ :‬عین الشیء‪ :‬ذاته ونفسه‪( ،‬بابستی‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫‪ )721 :1413‬وفی «معجم لغه الفقهاء»‪َ :‬‬ ‫العین‪ :‬عین الشیء‪ :‬ذاته‪ ،‬ای‪ :‬نفسه‪ ،‬ومنه الدرهم عینه‪،‬‬ ‫ای‪ :‬ذاته‪( ،‬رواس وصادق‪ ،)245 :1408 ،‬کما جاء فی «معجم مصطلحات اصول الفقه»‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫العین‪ :‬الذات‪( ،‬سانو‪ )305 :1420 ،‬وقد ورد مصطلح (ع ْین) فی الفقه فی موارد عده‪ ،‬منها‪ :‬فی‬ ‫ّ‬ ‫کتاب البیوع‪ّ ،‬‬ ‫والزکاه‪ ،‬والمواریث عند الکالم علی االخوه االعیان‪ ،‬و یراد بهم‪ :‬االخوه االشقاء من‬ ‫ّ‬ ‫االب ّ‬ ‫واالم‪ .‬وفی کتاب الجهاد‪ ،‬والجنایات‪ ،‬والدیات‪ .‬و یراد به‪ :‬الحسد‪ .‬کما یطلق فی اصول‬ ‫الفقه‪ ،‬بــاب‪ :‬االحکام ّ‬ ‫کلیفیه عند الکــالم علی َفرض َ‬ ‫الت ّ‬ ‫الع ْین‪ ،‬و یراد به‪ :‬ما فرض علی‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫االشخاص باعیانهم ال یسقط عنهم بقیام الغیر‪ ،‬و یقابله‪ :‬ف ْرض الکفایه‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫اللغوی َ‬ ‫وما ّ‬ ‫للعین‪ :‬ع ْین الش ْی ِء نفسه‪ ،‬یقال‪ :‬اخذت مالی‬ ‫یهمنا فی هذا البحث‪،‬هو المفهوم‬ ‫بعینه‪ .‬فاذا اطلق َ‬ ‫العین فی البیع‪ ،‬فیقصد به المتاع او َ‬ ‫المبیع ذاته‪ .‬ومن هنا‪ ،‬اشترط الفقهاء ان‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ینا‪ ،‬و یراد َ‬ ‫الشیخ ّ‬ ‫محمد امین زین الدین فی «کلمه التقوی»‪:‬‬ ‫بالعین کما یقول‬ ‫یکون المبیع ع‬ ‫ً‬ ‫ویراد َ‬ ‫بالعین التی ذکرناها شرطا فی المبیع ما یقابل المنفعه کسکنی الدار و اجارتها‪،‬‬ ‫ورکوب السیاره او السفینه وامتالک منفعتهما مده معینه‪ ،‬وما یقابل العمل کخیاطه الثوب‪،‬‬ ‫وبناء المنزل‪ ،‬وکتابه الکتاب‪ ،‬وما یقابل الحق کحق الخیار‪ ،‬واالختصاص والتحجیر‪ ،‬فال‬ ‫ً‬ ‫یصح بیع هذه االشیاء واشباهها النها لیست اعیانا‪( .‬زین الدین‪ ،1413 ،‬ج‪)57 :4‬‬ صفحه 207 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪207/ ...‬‬ ‫الع َوض‬ ‫‬‫ِ‬ ‫الع َوض‪ ،‬بکسر ففتح من عاض‪ ،‬جمعها اعواض‪ ،‬الخلف والبدل‪،‬‬ ‫جاء فی «معجم لغه الفقهاء»‪ِ :‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الشیء یدفع علی جهه المثامنه بعقد‪ ،‬وهو ّ‬ ‫عام فی النقود وغیرها‪ّ ،‬اما الثمن فهو‬ ‫وهو بمعنی‬ ‫ََ‬ ‫ّ‬ ‫خاص بالنقود‪( ،‬رواس وصادق‪ ،)244 :1408 ،‬وفی «لسان العرب»‪ :‬ا ِلع َوض‪ ،‬البدل‪ ،‬قال ابن‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َْ‬ ‫سیده و بینهما ف ْرق ال یلیق ذکره فی هذا المکان والجمع اعواض عاضه منه و به‪( .‬ابن منظور‪،‬‬ ‫‪ ،1419‬ج‪)3170 :4‬‬ ‫ّ‬ ‫الع َوض والبدل‪ ،‬فیقول‪:‬‬ ‫و یوضح العسکری فی کتابه «الفروق اللغو یه»‪ ،‬الفرق بین ِ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ال ِع َوض َما ْتعقب به الشیء علی جهه المثامنه‪ ،‬وتقول هذا الد ْر َهم عوض من خاتمک‪،‬‬ ‫َو َه َذا الد َینار عوض من َث ْو بک‪َ ،‬وا ْلبدل‪ ،‬ما یقام مقامه و یوقع موقعه علی جهه ّ‬ ‫التعاقب‬ ‫ّ ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫ّ‬ ‫دون المثامنه‪ ،‬اال تری انک تقول لمن اساء من احسن الیه‪ ،‬انه بدل ْنع َمته کفرا‪ ،‬النه اقام‬ ‫ّ‬ ‫عوضه کفرًا‪ ،‬ال ّن معنی المثامنه ال ّ‬ ‫الشکر‪ ،‬فال تقول ّ‬ ‫یصح فی ذلک‪ ،‬و یجوز‬ ‫الکفر مقام‬ ‫ْ‬ ‫ان یقال ال ِع َوض هو البدل الذی ینتفع به‪ ،‬و اذا لم یجعل علی الوجه الذی ینتفع به لم‬ ‫َ ً‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ی َّ‬ ‫سم ِعوضا‪ ،‬والبدل‪ ،‬هو الشیء الموضوع مکان غیره لی ْن َتفع ِب ِه ا ّوال‪ .‬وقد یکون البدل‬ ‫َ َ‬ ‫ّ‬ ‫الخلف من الشی‪( .‬العسکری‪ ،1412 ،‬ج‪)380 :4‬‬ ‫وع ّرف الشیخ زین الدین‪ ،‬العوضین‪ ،‬فی الفصل الرابع‪ ،‬شروط العوضین‪ ،‬فیقول‪:‬‬ ‫العوضان هما الشیئان اللذان یقع التبدیل بینهما فی عقد البیع‪ ،‬فینتقل کل واحد منهما‬ ‫ً‬ ‫بعد تمامیه البیع الی موضع االخر و یکون بدال عنه‪ ،‬احدهما ما ینقله البائع الی‬ ‫ً‬ ‫المشتری بالعوض‪ ،‬وهو المبیع‪ ،‬والثانی ما یدفعه المشتری بدال عن المبیع‪ ،‬وهو‬ ‫ّ‬ ‫الثمن‪( .‬زین الدین‪ ،1413 ،‬ج‪ ،57 :4‬المساله ‪)115‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫الع َوض‪ ،‬هو الشیء الموضوع مکان غیره‪ ،‬فهو ّاما نقدا او عینا‪ ،‬وال یکون منفعه وال عمال؛‬ ‫اذا‪ِ ،‬‬ ‫ّ‬ ‫الع َوض‪ ،‬هو ّالنفع‬ ‫الن ذلک من االجاره‪ ،‬ولیس من البیع‪ .‬وقال العالمه الحلی فی «مناهج الیقین»‪ِ :‬‬ صفحه 208 ‫‪ /208‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ستحق الخالی من التعظیم واالجالل‪( ،‬الحلی‪ )258 :1416 ،‬وبذلک یخرج ّالنفع غیر الم ّ‬ ‫الم ّ‬ ‫ستحق‪،‬‬ ‫وکذلک یخرج الثواب الذی هو ّالنفع المقترن بالتعظیم واالجالل‪.‬‬ ‫ عقد البیع‬‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫اللغه‪ّ ،‬‬ ‫الربط والشد‪ ،‬ففی «تاج العروس»‪:‬‬ ‫العقد فی‬ ‫ََّ‬ ‫ََّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ْ َ َْ َ َ ْ َ َْ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫االشتق ِاق‪ :‬ان‬ ‫عقد الحبل والبیع والعهد یع ِقده عقدا فانعقد‪ :‬شده‪ .‬والذی صرح به ا ِئمه ِ‬ ‫َ ْ ً َ َ ً َ َّ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ ََ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َْ َ‬ ‫الحل عقده َی ْع ِقده عقدا وت ْعقادا وعقده وقد ان َعقد وت َعقد ثم استعمل‬ ‫العق ِد ن ِقیض‬ ‫اصل‬ ‫ْ‬ ‫عتقاد‬ ‫فی‬ ‫ود من البیوعا ِت والعقود وغیرها‪ ،‬ثم استع ِمل فی التصمیم واال ِ‬ ‫انواع العق ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫الجازم‪( .‬الحسینی الز بیدی‪ ،1984 ،‬ج‪)115 :5‬‬ ‫وجاء فی «معجم لغه الفقهاء»‪:‬‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ٌّ‬ ‫َ‬ ‫ال َعقد‪ :‬بفتح فسکون‪ ،‬مصدر عقد‪ ،‬جمعها عقود‪ ،‬العهد‪ ،‬اتفاق بین طرفین یلتزم فیه کل‬ ‫ّ‬ ‫منهما تنفیذ ما ّتم االتفاق علیه‪ ،‬وال بد من ایجاب وقبول‪( .‬رواس وصادق‪)238 :1408 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫فالعهد بین المتعاقدین واالتفاق بینهما‪ ،‬بحیث یلتزم کل منهما تنفیذ ما ّتم االتفاق علیه‪ ،‬هو‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الفقهیه‪ ،‬وقد یکون‬ ‫العقد‪ ،‬وال ینعقد اال باالیجاب والقبول علی تفصیل ذکره الفقهاء فی کتبهم‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫العقد مکتو با او شفهیا‪ ،‬والمکتوب اولی وافضل‪ .‬ومن هنا‪ ،‬فان العقد‪ ،‬هو عباره عن ارتباط‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫االیجاب ّ‬ ‫الصادر من احد المتعاقدین بقبول االخر‪ ،‬او ما یقوم مقامهما بمثله علی وجه یترتب‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫علیه حکم شرعی‪ .‬وقد ورد هذا المفهوم فی الفقه فی مواطن ک ِثیره‪ ،‬منها‪ :‬کتاب النکاح‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والشرکه‪ ،‬والوقف‪ ،‬والوکاله‪ ،‬والوص ّیه‪ ،‬والجهاد‪ ،‬و َغ ْیر ذلک من ا َالْ‬ ‫واب‪.‬‬ ‫ب‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ومن هنا‪ّ ،‬‬ ‫عرف المحقق الحلی العقد‪ ،‬بانه‪ :‬هو اللفظ الدال علی نقل الملک‪ ،‬من مالک الی‬ ‫اخر‪ ،‬بعوض معلوم‪( ،‬الحلی‪ ،1408 ،‬ج‪ )267 :2‬وجاء فی «مسالک االفهام» فی تعریف العقد‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫هو اللفظ الدال علی نقل ملک‪ ،‬من مالک الی اخر‪ ،‬بعوض معلوم‪ ،‬ولک ّن المحقق لکتاب‬ ‫«المسالک» یقول‪ :‬و یمکن حمل عباره المصنف علی ما یوافق النافع بجعل االضافه فی قوله‬ صفحه 209 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪209/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عقد البیع بیانیه‪ ،‬والالم فی قوله العقد للعهد الذکری فیکون العقد عباره عن البیع وهو اللفظ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الدال‪ ...‬الخ‪ ،‬ثم اللفظ فی التعریف بمنزله الجنس البعید للبیع‪ ،‬اذ جنسه القریب‪ -‬علی هذا‬ ‫التقدیر‪ -‬نفس االیجاب والقبول المقیدین بما یخرج غیره من العقود‪.‬‬ ‫و باقی التعریف بمنزله الخاصه المرکبه‪ ،‬یخرج بها غیره من العقود الدال لفظها علی اباحه‬ ‫ّ‬ ‫منفعه‪ ،‬او تسلط علی تصرف‪ ،‬او نقل الملک بغیر عوض‪ ،‬کالهبه والودیعه والعاریه والمضاربه‬ ‫والوکاله والوصیه وغیرها من العقود التی ال تجمع ما ذکر من المحترزات‪ .‬ودخل فی اطالق‬ ‫ً‬ ‫الملک ما کان ملکا للعاقد ولغیره‪ ،‬فدخل بیع الوکیل والولی‪ .‬وخرج بقید المعلوم‪ ،‬الهبه‬ ‫المشترطه فیها مطلق الثواب‪ ،‬وهبه االدنی لالعلی‪( .‬الشهید الثانی‪ ،1429 ،‬ج‪)144-145 :3‬‬ ‫ المال‬‫جاء فی «لسان العرب»‪ :‬المال فی االصل الملک من الذهب والفضه‪ ،‬ثم اطلق علی کل ما‬ ‫ّ‬ ‫ملک من االعیان‪( ،‬ابن منظور‪ )4300 :1419 ،‬وورد فی «المعجم الوسیط»‪َ :‬‬ ‫المال‪،‬‬ ‫یقتنی و یت‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫کل ما یملکه الفرد او تملکه الجماعه من متاع‪ ،‬او عروض تجاره‪ ،‬اوعقار او نقود‪ ،‬او حیوان‪.‬‬ ‫َ‬ ‫والجمع‪ :‬ا ْموال‪ .‬وفی «التنزیل العزیز»‪« :‬واتی المال علی حب ِه ذ ِوی الق ربی»‪( ،‬البقره‪ ،‬االیه ‪)177‬‬ ‫وقد اطلق فی الجاهلیه علی ِاالبل‪ ،‬و یقال‪ :‬رجل مال‪ :‬ذو مال‪( ،‬انیس واخرون‪)892 :1425 ،‬‬ ‫وفی «الرائد»‪ ،‬ما‪ :‬ما یملک من االشیاء‪ ،‬کالمواشی‪ ،‬والنقود‪ ،‬ونحوها‪( ،‬مسعود‪)678 :1425 ،‬‬ ‫وفی «معجم لغه الفقهاء»‪ :‬المال‪ :‬اسم لجمیع ما یملکه االنسان‪ ،‬واصله‪ :‬ما یمیل الیه الطبع‬ ‫و یمکن ا ّدخاره‪ّ ،‬‬ ‫کالنقد وما یمکم ان یقوم مقامه‪ ...‬والمال المتقوم‪ :‬المال الذی یمکن االنتفاع‬ ‫ّ‬ ‫به‪ ،‬وه و کل ما یمکن االنتفاع به ّ‬ ‫الش رع االنتفاع به‪ ،‬ای کل ما ی َّ‬ ‫قوم بما ل ‪.‬‬ ‫مم ا اباح‬ ‫( رواس وصادق‪)299 :1408 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اذن‪ ،‬المال‪ ،‬هو کل ما یملکه االنسان من الذهب والفضه‪ ،‬وما یقابلها من اموال نقدیه فی‬ ‫عصرنا الحاضر‪ ،‬وغیرها من المتاع والعروض‪.‬‬ صفحه 210 ‫‪ /210‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫‪ -‬الثمن‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫الثمن وهو ما یبذله المشتری من ِعوض للحصول علی المبیع‪ ،‬وما تراضی علیه المتبایعان مقابال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫للمبیع‪ .‬جاء فی «معجم لغه الفقهاء»‪ :‬الثمن‪ ،‬قیمه الشیء وسعره الذی ّتم التراضی علیه‪ ،‬فهو‬ ‫عم من ال قیمه التی هی السع ر الحقیقی ا لذی ّ‬ ‫ا ّ‬ ‫یقو مه بها المقو مون‪ ،‬جمع ها اثمان ‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫َّ َ‬ ‫الع َوض الذی ْیوخذ علی‬ ‫( رواس وصادق‪ )117 :1408 ،‬وفی «المعجم الوسیط»‪ :‬الثمن‪ِ ،‬‬ ‫ً‬ ‫التراضی فی مقابله المبیع‪ ،‬نقدا کان او سلعه‪ ...‬وکل ما یحصل عوضا عن شیء فهو ثمنه‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫(انیس واخرون‪ )101 :1425 ،‬وفی «التعریفات الفقهیه»‪ :‬الث َمن‪ ،‬ما یکون بدال للمبیع‪ ،‬و یتعلق‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الثمن الم ّ‬ ‫سمی‪ :‬هو الذی یس ّمیه و یع ّینه العاقدان وقت البیع‬ ‫بالذمه وهو حال او مو َّجل‪ ...‬و‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫مطابقا لقیمته الحقیقیه‪ ،‬او ً‬ ‫ناقصا عنها او زائدا علیها‪ ،‬والقیمه‪ :‬هی الثمن‬ ‫بالتراضی‪ ،‬سواء کان‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬ ‫الحقیقی‪ ،‬والمث َمن‪ :‬هو الذی یباع بالثمن‪( .‬عمیم االحسان‪)66 :1424 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫الثمن‪ ،‬قیمه الشیء وسعره الذی ّتم التراضی علیه‪ ،‬فهو ا ّ‬ ‫عم من‬ ‫وفی «معجم لغه الفقهاء»‪:‬‬ ‫ً‬ ‫القیمه التی هی ّ‬ ‫یقومه بها ّ‬ ‫قیقی الذی ّ‬ ‫السعر الح ّ‬ ‫المقومون‪ ،‬الجمع‪ :‬اثمان‪ ،‬وهو ایضا ما یکون‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بدال عن البیع و یتعلق بالذمه‪( ،‬رواس وصادق‪ ،)134 :1408 ،‬و ّ‬ ‫العسکری بین الثمن‬ ‫یفرق‬ ‫ً َ ً‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫والع َوض‪ ،‬یکون من ذلک ومن غیره‪،‬‬ ‫والعوض‪ ،‬فیقول‪ :‬الثمن یستعمل فی ما کان عینا او ورقا‪ِ ،‬‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ً َ ً‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫تقول اعطیت ثمن السلعه عینا او ورقا‪ ،‬واعطیت ِعوضها من ذلک او من ال ِعوض‪ ،‬و اذا قیل الثمن‬ ‫العین والورق فهو ّ‬ ‫من غیر َ‬ ‫ّ‬ ‫العسکری بین القیمه‬ ‫التشبیه‪( ،‬العسکری‪ ،1412 ،‬ج‪ )8 :4‬کما ی ّفرق‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫والثمن‪ ،‬فیقول‪َ :‬‬ ‫القیمه هی المساویه لمقدار المثمن من غیر نقصان وال زیاده‪ ،‬والثمن قد یکون بخسا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وقد یکون وفقا وزائدا‪ ،‬والملک ال یدل علی الثمن‪ ،‬فکل ما له ثمن مملوک‪ ،‬ولیس کل مملوک له‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ــاتی ثمــنــا ق ِـلـیـــــل»‪( ،‬البقره‪ ،‬االیه ‪)41‬‬ ‫ثمن‪ ،‬وقال الله تعالی‪« :‬وال تشـــتروا ِبــای ِ‬ ‫فادخل الباء فی االیات‪ ،‬وقال فی سوره یوسف‪« :‬وشروه ِبثم ٍن بخ ٍس»‪( ،‬یوسف‪ ،‬االیه ‪)20‬‬ ‫ّ‬ ‫فادخل الباء فی الثمن‪.‬‬ ‫ْ‬ ‫قال الفراء هذا ال ّن العروض کلها انت م ّ‬ ‫خیر فی ادخال الباء فیها ِان شئت قلت اشتریت‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫بالثوب کساء‪ ،‬و ان شئت قلت اشتریت بالکساء ثو با‪ّ ،‬ایهما جعلته ثمنا لصاحبه جاز‪ ،‬فاذا جئت‬ صفحه 211 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪211/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الی الدر ِاهم والدنانیر وضعت الباء فی الثمن؛ الن الدر ِاهم َابد ثمن‪( ،‬العسکری‪ ،1412 ،‬ج‪)8 :4‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫و یمکن ان یکون الثمن اعیانا قیمیه کالحیوان والثیاب ونحوهما‪ ،‬کما لو بیعت کمیه من السکر‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الی اجل بشیء من القیمیات‪ ،‬فالسکر مبیع والعین القیمیه ثمن‪ ،‬و یکون البیع سلما‪ ،‬النه بیع‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫موجل بمعجل‪( .‬الزحیلی‪ ،1418 ،‬ج‪)3370 :5‬‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ المثمن والمث َّمن‬‫بضم المیم االولی وتسکین الثاء وفتح المیم الثانیه‪ ،‬فتکون الم ْث َم ْن‪ ،‬او ّ‬ ‫تقرا هذه الکلمه ّاما ّ‬ ‫بضم‬ ‫َ‬ ‫المیم االولی وفتح الثاء وتشدید المیم بالفتح الثانیه‪ ،‬فتکون المث َّم ْن‪ ،‬فقد ورد فی «معجم لغه‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫المثمن‪ّ ،‬‬ ‫بضم المیم االولی وفتح المیم الثانیه المشدده‪ :‬ما عین ثمنه من االشیاء‪ ،‬اذ‬ ‫الفقهاء»‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫فی کل بیع ثمن ومثمن‪ ،‬وهو السلعه‪(،‬رواس وصادق‪ )305 :1408 ،‬وفی «التعریفات الفقهیه»‪:‬‬ ‫َ‬ ‫المث َّمن‪ ،‬الذی یباع بالثمن‪( .‬عمیم االحسان‪)194 :1424 ،‬‬ ‫تعریف البیع لدی الفقهاء المتقدمین القدماء‬ ‫ّ‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫عرف کال من الشیخ الطوسی فی «مبسوطه»‪ ،‬وابن ادریس فی «سرائره»‪ ،‬البیع‪ ،‬بانه‪ :‬انتقال عین‬ ‫ّ‬ ‫مملوکه من شخص الی غیره بعوض مقدر علی وجه التراضی‪( ،‬الطوسی‪ ،1412 ،‬ج‪76 :2‬؛‬ ‫ابن ادریس‪ ،1412 ،‬ج‪ )240 :2‬ووافقهم الشهید الثانی فی «التعریف»‪( .‬الشهید الثانی‪،‬‬ ‫‪ ،1410‬ج‪)221-222 :32‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وعرفه ابن حمزه‪ ،‬کما فی کتاب «مختلف الشیعه» للعالمه الحلی‪ ،‬بانه‪ :‬عقد علی انتقال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫عین مملوکه او ما فی حکمها من شخص الی غیره ِبعوض مقدر علی وجه التراضی‪ّ ،‬ثم یعلق‬ ‫ّ‬ ‫العالمه الحلی علی هذا التعریف‪ ،‬فیقول‪ :‬لنا‪ :‬انه المتبادر الی الفهم عند االطالق‪ ،‬فیکون حقیقه‬ ‫ّ‬ ‫فیه‪( ،‬الحلی‪ ،1435 ،‬ج‪ّ )51 :5‬‬ ‫وعرفه العالمه الحلی‪ ،‬بانه‪ :‬انتقال عین مملوکه من شخص الی‬ ‫ّ‬ ‫غیره بعوض مقدر علی وجه التراضی‪( ،‬الحلی‪ ،1374 ،‬ج‪ ) 447 :2‬وکذا‪ ،‬جاء فی «نهایه االحکام»‪،‬‬ ‫للعالمه الحلی‪( .‬راجع‪ :‬الحلی‪ ،1410 ،‬ج‪)447 :2‬‬ صفحه 212 ‫‪ /212‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ولم تقع عینی علی تعریف للبیع للمحقق الحلی‪ ،‬و انما شرع فی التعریف بعقد البیع‪ ،‬فی‬ ‫ّ‬ ‫«شرائع االسالم»‪ ،‬ومن خالل تعریفه عقد البیع‪ ،‬یظهر ان البیع عنده هو‪ :‬نقل الملک من مالک‬ ‫الی اخر بعوض معلوم‪( .‬راجع‪ :‬الحلی‪ ،1408 ،‬ج‪)7 :2‬‬ ‫تع ریف البیع لدی الفقهاء المتاخ رین‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الشهید ّ‬ ‫ّ‬ ‫االول البیع‪ ،‬بانه االیجاب والقبول من الکاملین‪ ،‬الداالن علی نقل العین بعوض‬ ‫عرف‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الشهید االول‪ ،1414 ،‬ج‪ّ )191 :3‬‬ ‫وعرفه المحقق الکرکی‪ ،‬علی انه‪ :‬نقل‬ ‫مقدر مع التراضی‪( ،‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫الملک من مالک الی اخر بصیغه مخصوصه‪ ،‬و َیعتبر ان انتقال العین اثر من اثار البیع‪ ،‬والبیع‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫فعل من مقوله الفعل‪ ،‬فکیف یکون انفعاال انتقاال‪( ،‬الکرکی‪ ،1429 ،‬ج‪ّ )55 :4‬اما الشهید‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الثانی‪ ،‬فانه یظهر من تعریفه لعقد البیع ان البیع هو‪ :‬نقل الملک من مالک الی اخر بعوض‬ ‫معلوم‪( .‬الشهید الثانی‪ ،1429 ،‬ج‪)144 :3‬‬ ‫تعریف البیع لدی الفقهاء متاخ ری المتاخ رین‬ ‫ً‬ ‫وقال الشیخ االنصاری معرفا البیع‪ :‬انشاء تملیک عین بمال‪( ،‬االنصاری‪ ،1410 ،‬ج‪)9 :6‬‬ ‫و بتعبیر اخر‪ :‬تملیک َعین بعوض‪( ،‬االیروانی‪ ،1420 ،‬ج‪ )14 :2‬و ّ‬ ‫عرفه الشیخ ا ل کاشف الغطاء‪،‬‬ ‫فی «وجیزه االحکام» بقوله‪ :‬واقرب ما یکون الی حقیقته‪ ،‬التعریف المشهور من انه مبادله مال‬ ‫بمال‪ ،‬او تملیک عین بمال فهو مختص بنقل االعیان دون المنافع فانها اجاره ودون الحقوق فانه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫محصله‪ ،‬کالکلی فی‬ ‫صلح‪ ،‬والعین اما موجوده کهذا الکتاب او معدومه متجدده کالثمره او‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الذمه قیمیا او مثلیا‪( .‬ال کاشف الغطاء‪ ،1366 ،‬ج‪)2 :3‬‬ ‫وعند البحث عن تعریف البیع فی کتاب «الحدائق الناضره»‪ ،‬لم یعثر الکاتب علی تعریف‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫له للبیع‪ ،‬و انما شممنا رائحه التعریف عندما قال‪ :‬قال فی الشرائع‪ :‬وال ینعقد‪ -‬ای البیع‪ -‬اال بلفظ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الماضی‪ّ ...‬ثم علق فی هامش التوثیق اسفل الصفحه بقوله‪ :‬قالوا‪ :‬ال بد من صیغه الماضی؛ النه‬ ‫صریح فی اراده نقل الم ْلک‪( ،‬البحرانی‪ ،1413 ،‬ج‪ )348 :18‬وقد یفهم من کالمه ّانه ی ّ‬ ‫عرف‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫البیع‪ ،‬بانه‪ :‬اراده نقل الملک‪.‬‬ صفحه 213 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪213/ ...‬‬ ‫و یری المیرزا النائینی ا ّن البیع‪ ،‬عباره عن‪ :‬مبادله مال بمال‪( ،‬االملی‪ ،1413 ،‬ج‪ّ )6 :1‬‬ ‫ولکنه‪،‬‬ ‫فسر مفهوم البیع‪ ،‬فیقول‪ّ :‬‬ ‫واما ایه « َا َح ّل الله َالب ْیع» فقد عرفت ابتناء المنع عن الت ّ‬ ‫ی ّ‬ ‫مسک بها؛‬ ‫َّ ً‬ ‫ّ ّ ّ‬ ‫مفسرا بها فی اللغه‪ ،‬اال ان مبادله المال بالمال‪،‬‬ ‫علی کون البیع مبادله مال بمال‪ ،‬وهو و ان کان‬ ‫لیست مذکوره فی ّ‬ ‫نص شرعی‪ ،‬والظاهر من معناه العرفی هو مبادله شیئ بشیئ ومعاوضه طرف‬ ‫ّ‬ ‫اضافه بطرف اضافه‪ ...‬الی ان یقول‪ّ :‬ثم ان حقیقه المعامله‪ -‬ای معامله البیع‪ -‬عباره عن تبدیل‬ ‫ّ‬ ‫احد طرفی االضافه بازاء احد طرفی االضافه من اضافه اخری فی مقابل االرث‪ ،‬فانه تبدیل‬ ‫المالکین‪ ،‬ای باب المعامله تبدیل المملوکین‪( .‬النجفی الخوانساری‪ ،1413 ،‬ج‪)15-16 :1‬‬ ‫تعریف البیع لدی الفقهاء المعاص رین‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫واما الفقهاء المعاصرین‪ ،‬فقد ّ‬ ‫عرف الخوئی البیع‪ ،‬علی انه‪ :‬نقل المال بعوض‪ ،‬ثم یوضح ذلک‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫فیقول‪ :‬بما ان العوض مال‪ ،‬ال لخصوصیه فیه‪ ،‬واالشتراء هو اعطاء الثمن بازاء ما للمشتری غرض‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الثمن ّ‬ ‫لکن‬ ‫فیه بخصوصه فی شخص المعامله‪ ،‬فمن یبیع السکر مثال‪ ،‬یرید حفظ مالیه ماله فی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المشتری انما یطلب السکر لحاجته فیه‪ ،‬فاذا کان الغرض لکال المتعاملین امرا واحدا‪ ،‬کمبادله‬ ‫کتاب بکتاب‪ -‬مثال‪ -‬لم یکن هذا بیعا‪ ،‬بل هو معامله مستقله‪( ،‬الخوئی‪ ،1424 ،‬ج‪ )13 :2‬ونقل‬ ‫عنه فی «مصباح الفقاهه» ّان البیع هو‪ :‬تملیک َعین بمال‪( ،‬التوحیدی‪ ،1378 ،‬ج‪ )67 :2‬و ّ‬ ‫عرفه‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫االمام الخمینی‪ ،‬بانه‪ :‬تملیک عین بعوض‪( .‬االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪)25 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لخصوصیه فیه‬ ‫و یری الشیخ الفیاض‪ ،‬ان البیع غالبا هو‪ :‬نقل المال بعوض بما هو مال ال‬ ‫ّ‬ ‫بح ّده الشخصی‪ ،‬بل لحفظ مالیه فیه‪( ،‬الفیاض‪ ،1378 ،‬ج‪ّ )119 :2‬اما ّ‬ ‫السید السیستانی فانه‪،‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بالعوض‪ ،‬فیقول‪:‬‬ ‫عرف البیع‪ ،‬بانه‪ :‬نقل المال الی الغیر بعوض‪ ،‬ثم یوضح السید ما یقصده ِ‬ ‫ً ََ ً‬ ‫والمقصود بالعوض هو المال الذی یجعل بدال وخلفا عن االخر‪ ،‬والغالب فیه فی هذه االزمنه ان‬ ‫والمعو ّ‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫یکون من النقود‪ ،‬فالبیع ّ‬ ‫المعوض هو البائع و باذل‬ ‫ضیه‪ ،‬و باذل‬ ‫العوضیه‬ ‫متقوم بقصد‬ ‫العوض هوالمشتری‪( .‬السیستانی‪ ،1434 ،‬ج‪)21 :2‬‬ صفحه 214 ‫‪ /214‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫تحلیل تعریفات الفقهاء للبیع‬ ‫ّ‬ ‫عندما نقوم بتحلیل هذه التعاریف‪ ،‬ونقارب بینها‪ ،‬نجد ان هناک مشترکات فی المفاهیم داخله فی‬ ‫ّ‬ ‫تعریفات الفقهاء‪ ،‬واخری کل منهم یختلف فیها عن االخر‪ ،‬فالبعض یاخذ به‪ ،‬والبعض االخر ال‬ ‫ّ‬ ‫یقول به‪ ،‬ونسجل هنا بعض مالحظات‪:‬‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫• االولی‪ :‬نالحظ ان مفهوم «مبادله» قال به کال من‪ :‬المیرزا النائینی‪ ،‬والشیخ ال کاشف الغطاء‪،‬‬ ‫وهما ینحوان منحی صاحب «المصباح المنیر» فی تعریفه للبیع‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫• الثانیه‪ :‬نالحظ ان مفاهیم «عقد» الذی اورده ابن حمزه فی تعریفه للبیع‪ ،‬و «االیجاب‬ ‫والقبول» الذی اورده الشهید االول فی تعریفه للبیع‪ ،‬و «صیغه مخصوصه» الذی اورده‬ ‫ّ‬ ‫المحقق الکرکی فی تعریفه للبیع‪ ،‬ک ّلها ّ‬ ‫تخص عقد البیع‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫• الثالثه‪ :‬نالحظ ان مفهومی «نقل» و«انتقال» اوردها کال من‪ :‬الشیخ الطوسی‪ ،‬ابن ادریس‪،‬‬ ‫ابن حمزه‪ ،‬المحقق الحلی‪ ،‬العالمه الحلی‪ ،‬الشهید االو ل‪ ،‬الش هید الثانی‪،‬‬ ‫المحقق الکرکی‪ ،‬الشیخ البحرانی‪ ،‬السید السیستانی‪ ،‬محمد اسحاق الفیاض‪،‬‬ ‫والسید الخوئی‪ ،‬فی تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫ْ‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫• الرابعه‪ :‬نالحظ ان مفاهیم «الملک» و«تملیک» و«مملوکه» اوردها کال من‪ :‬الشیخ الطوسی‪،‬‬ ‫ابن ادریس‪ ،‬ابن حمزه‪ ،‬المحقق الحلی‪ ،‬العالمه الحلی‪ ،‬الشهید الثانی‪ ،‬المحقق الکرکی‪،‬‬ ‫الشیخ االنصاری‪ ،‬الشیخ البحرانی‪ ،‬فی تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫ًّ‬ ‫• الخامسه‪ :‬نالحظ ا ّن مفهومی « َع ین» و« َ‬ ‫الع ین» اوردها کال من‪ :‬الشیخ الطوسی‪،‬‬ ‫ابن ادریس‪ ،‬ابن حمزه‪ ،‬المحقق الحلی‪ ،‬العالمه الحلی‪ ،‬الشهید ّ‬ ‫االول‪ ،‬الشهید الثانی‪،‬‬ ‫الشیخ االنصاری‪ ،‬السید الخوئی‪ ،‬االمام الخمینی‪ ،‬فی تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫ـــوض» و«بالع َ‬ ‫• السـادســه‪ :‬نــالحــــــظ ّان مـفــهــومــی «ع َ‬ ‫ـــوض» اوردهــــا‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ًّ‬ ‫کــال مــــن‪ :‬الشــــیخ الطــوسی‪ ،‬ابــن ادریس‪ ،‬ابن حمزه‪ ،‬العالمه الحلی‪،‬‬ ‫المحقق الحلی‪ ،‬الهید االول‪ ،‬الشهید الثانی‪ ،‬الشیخ االنصاری‪ ،‬فی تعبیر اخر نسب الیه‪،‬‬ صفحه 215 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪215/ ...‬‬ ‫السید الخوئی‪ ،‬االمام الخمینی‪ ،‬محمد اسحاق الفیاض‪ ،‬والسید السیستانی‪ ،‬فی‬ ‫تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫• السابعه‪ :‬نالحظ ان مفهومی «المال» و«مال» فالما ل االولی‪ ،‬اوردها کال من‪:‬‬ ‫المیرزا النائینی‪ ،‬السید الخوئی‪ ،‬محمد اسحاق الفیاض‪ ،‬السید السیستانی‪ ،‬والمال‬ ‫ًّ‬ ‫الثانیه‪ ،‬اوردها کال من‪ :‬السید الخوئی کما نقل عنه فی «مصباح الفقاهه»‪ ،‬المیرزا النائینی‪،‬‬ ‫والشیخ االنصاری‪ ،‬فی تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫انواع نقل وانتقال العین فی تعریف البیع‬ ‫ّ‬ ‫من خالل عرض تعریفات الفقهاء للبیع‪ ،‬وتحلیلها‪ ،‬نصل الی ان هناک انواع من النقل َ‬ ‫للعین‬ ‫و انشاء التملیک فی البیع‪:‬‬ ‫ّ ً‬ ‫ًّ‬ ‫َ‬ ‫بالعوض‪ :‬والقائلون بهذا ال ّنوع من ّالنقل‪ ،‬کال من‪ :‬الشیخ الطوسی‪ ،‬ابن ادریس‪،‬‬ ‫اوال‪ :‬نقل العین ِ‬ ‫ابن حمزه‪ ،‬المحقق الحلی‪ ،‬العالمه الحلی‪ ،‬الشهید ّ‬ ‫االول‪ ،‬الشهید الثانی‪ ،‬الشیخ االنصاری‪-‬‬ ‫کما نقل االیروانی فی کتابه «دروس تمهیدیه فی الفقه االستداللی» فی تعریفه للبیع‪ -‬المیرزا النائینی‪،‬‬ ‫الشیخ ا ل کاشف الغطاء‪ ،‬الشیخ البحرانی‪ ،‬السید الخوئی‪ ،‬االمام الخمینی‪ ،‬السید السیستانی‪،‬‬ ‫ومحمد اسحاق الفیاض‪.‬‬ ‫ًّ‬ ‫ثانی ًا‪ :‬نقل َ‬ ‫العین بالصیغه‪ :‬والقائلون بهذا ا ّلنوع من ّالنقل‪ ،‬کال من‪ :‬المحقق الکرکی‪ ،‬وابن حمزه‪.‬‬ ‫ًّ‬ ‫ثالث ًا‪ :‬انشاء تملیک َ‬ ‫العین‪ :‬والقائلون بهذا ّالنوع من ّالنقل‪ ،‬کال من‪ :‬الشیخ االنصاری‪ ،‬وقد‬ ‫یکون هناک غیره‪.‬‬ ‫جهات مشترکه فی تعریف البیع‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بعد ان حللنا ّعینه من تعاریف فقهاء االمام ّیه للبیع‪ ،‬فاننا سنورد بعض جهات؛ نجد انها تلتقی‬ ‫وتشترک فیها جمیع التعاریف السابقه للبیع‪ ،‬کما یلی‪:‬‬ صفحه 216 ‫‪ /216‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫‪ -‬اوال‪ :‬البیع لیس له حقیقه شرعیه‬ ‫ّ‬ ‫المتدینون بالشریعه و ّ‬ ‫ّ‬ ‫االئمه‬ ‫المتشرعه‪،‬‬ ‫ال خالف فی ثبوت الحقیقه المتشرعیه‪ -‬یراد من‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫فان االلفاظ الشرعیه قد نقلت من معانیها اللغو یه الی معانیها الشرعیه فی‬ ‫فبعد زمن النبی‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ذلک الزمن بال خالف‪ ،‬و انما وقع الخالف فی الحقیقه الشرعیه‪ ،‬فمنهم من اثبتها مطلقا‪ ،‬ومنهم‬ ‫ً‬ ‫من نفاها مطلقا‪ ،‬ومنهم من اثبتها فی العبادات دون المعامالت‪ ،‬ومنه من اثبتها فی خصوص‬ ‫‪-‬‬ ‫الفاظ العبادات التی هی کثیره االستعمال‪ ،‬کالصاله‪ ،‬ونحوها‪.‬‬ ‫الشرعیه لدی االص ّ‬ ‫ّ‬ ‫ولیین‪ ،‬هی عباره عن وضع االلفاظ المستعمله فی العبادات‬ ‫والحقیقه‬ ‫ّ‬ ‫ّ ً‬ ‫والمعامالت لمعان جدیده غیر معانیها اللغو یه االصل من قبل الشارع االقدس‪ ،‬متمثال‬ ‫ّ‬ ‫کمصطلح الصاله‪ ،‬فهی لفظ منقول من معناه اللغوی بمعنی الدعاء‪ ،‬الی معناه‬ ‫بالنبی‬ ‫ّ‬ ‫الشرعی‪ ،‬وهو الهیئات واالقوال واالفعال المخصوصه بها‪ ،‬وهکذا‪ .‬والثبات الحقیقه الشرعیه‪ ،‬ال بد‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والتعینی‪ ،‬فالوضع التعیینی‪ ،‬هو مـا وضـع بید‬ ‫من التع ّرف علی الوضع اللغوی بقسمیه‪ ،‬التعیینی‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫لفظا مقابل معنی‪ ،‬والوضع ّ‬ ‫التعینی‪ ،‬هو ما ینشا من کثره استعمال لفظ‬ ‫الواضع‪ ،‬حیث انه یضـــع‬ ‫فی معنی ّ‬ ‫معین‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وقد ّتبنی الشارع االقدس نفس المفهوم اللغوی للبیع واجراه فی االصطالح الفقهی‪ ،‬فان‬ ‫ّ‬ ‫الشارع ّتبنی نفس التعریف اللغوی العرفی له‪ ،‬وبنفس مدلوله المطابقی وااللتزامی‪ ،‬فلم یات‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بمعنی جدید له‪ ،‬و انما اخذ بنفس المعنی اللغوی واستعمله فی الشارع‪ .‬ولذا قال الشیخ االعظم‬ ‫فی «مکاسبه»‪ :‬ث ّم الظاهر‪ّ :‬ان لفظ البیع لیس له حقیقه شرعیه و ال ّ‬ ‫متشرعیه‪ ،‬بل هو باق علی معناه‬ ‫ّ‬ ‫العرفی‪( ،‬االنصاری‪ ،1410 ،‬ج‪ )10 :3‬ای ان المرجع هو‪ ،‬معناه العرفی او الذی یفهمه العرف‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫متشرعیه للبیع‪،‬‬ ‫شرعیه وال‬ ‫بینما یوضح السید الحسینی المیالنی معنی عدم وجود حقیقه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بقوله‪ :‬اقول‪ :‬معنی ّان لفظ البیع لیس له حقیقه ّ‬ ‫متشرعیه‪ ...‬هو ان المعنی المستعمل‬ ‫شرعیه وال‬ ‫ّ‬ ‫اللفظ فی الکتاب ّ‬ ‫والسنه وکلمات االصحاب هو نفس المعنی الذی یقصده اهل العرف‪.‬‬ ‫فیه‬ ‫ّ‬ ‫لکن المحقق الطباطبائی قال‪ :‬یمکن دعوی ان خصوص الفقهاء اصطلحوا فیه معن ًی اخر‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وهو العقد المرکب من االیجاب والقبول‪ ،‬ولذا نسب الی المشهور تعریفه بالعقد‪ ،‬بل عن العالمه‬ صفحه 217 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪217/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫دعوی االجماع علیه‪ ،‬وعنه فی المختلف ان المتبادر منه ذلک‪ ،‬و یبعد ذلک منه بالنسبه الی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫العرف العام‪ ،‬اذ من المعلوم ان المتبادر منه فیه لیس اال النقل المخصوص‪ ،‬فدعواه االجماع‬ ‫ّ‬ ‫الفقهیه حیث یقولون‪:‬‬ ‫والتبادر کاشفه عن کون مراده ذلک بالنسبه الی مصطلح الفقهاء فی کتبهم‬ ‫کتاب البیع‪ ،‬فی مقابل کتاب ّ‬ ‫الصلح وغیره من العقود‪ ...‬نظیر ما ا ّدعاه فی الجواهر من االجماع‬ ‫ً‬ ‫علی ان النکاح بمعنی العقد‪ ،‬علی خالف سائر المشتقات منه‪ ،‬وهو ایضا ممنوع بالنسبه الی‬ ‫ّ‬ ‫العرف العام‪ ،‬و ان کان ظاهر صاحب الجواهر ذلک‪ ،‬بل القدر المسلم منه کونه حقیقه فی العقد‬ ‫ّ‬ ‫فی خصوص مصطلح الفقهاء‪ ...‬فاورد علیه ّ‬ ‫سیدنا االستاذ‪ :‬بان هذه الدعوی‪ -‬وکذا دعوی‬ ‫ّ‬ ‫صاحب «الجواهر» فی لفظ النکاح‪ -‬ممنوعه‪ ،‬فان اراده العقد من البیع والنکاح فی بعض‬ ‫ّ‬ ‫االحیان‪ ،‬ال یدل علی النقل واالصطالح‪ ،‬بل ظاهر بعض عباراتهم عدم اراده غیر المعنی العرفی‪،‬‬ ‫والقول بمخالفتهم حینئذ لالصطالح فیها‪ ،‬کما تری‪( .‬الحسینی المیالنی‪ ،1431 ،‬ج‪)86 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫و یقــــول االیروانی فی «تعلیقه علی عباره الشیخ االعظم فی مکاسبه»‪ :‬اما حقیقه الـبـیــع‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ففی تحدیدها خالف بالرغم من بداهتها اجماال وعدم ثبوت حقیقه شرعیه او متشرعیه له‪،‬‬ ‫(االیروانی‪ ،1420 ،‬ج‪ )13 :2‬وکذلک‪ ،‬یقول ال کاشف الغطاء فی «الفردوس االعلی»‪ :‬وحیث‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ان البیع باعتبار اسبابه وغایاته واحکامه وذات حقیقته متعدده الجهات والحیثیات‪ ،‬متکثر‬ ‫ّ‬ ‫المتشرعه حقیقه ّ‬ ‫ّ‬ ‫خاصه‪ ،‬بل هو باق علی‬ ‫االعتبارات‪ ،‬ولیس له علی التحقیق عند الشرع وال‬ ‫ّ‬ ‫حقیقته العرف ّیه‪ ،‬لذلک اختلفت عبارات اللغو یین والفقهاء فی التعبیر عنه بمرادفه وشرح اسمه‪،‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫واالشاره الی بعض ّ‬ ‫خواصه‪ ،‬ولم یکن مرادهم بیان الحد الشارح للحقیقه والماهیه‪( .‬ال کاشف الغطاء‪،‬‬ ‫‪)144 :1426‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ ثانیا‪ :‬انشاء البیع عرفا وشرعا‬‫ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫ّ‬ ‫ان االنشاء‪ ،‬بمعناه اللغوی واالصطالحی وقع موضوعا لعده من االحکام الشرعیه‪ ،‬منها‪ ،‬انشاء‬ ‫ّ‬ ‫العقود واالیقاعات‪ ،‬وال اشکال فی ان العقود واالیقاعات‪ ،‬مثل البیع والطالق من االمور االنشائیه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫التی البد من تحققها باالنشاء‪ ،‬و اال فال تحقق لها‪( ،‬النجفی‪ ،1981 ،‬ج‪244-252 :22‬؛‬ صفحه 218 ‫‪ /218‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫االنصاری‪ ،1410 ،‬ج‪ )117 :3‬فالعقود کلها انشائ ّیات وکذا االیقاعات‪( .‬الیزدی الطباطبائی‪،‬‬ ‫‪ ،1430‬ج‪)453 :5‬‬ ‫و یقصد باالنشاء فی العقود‪ ،‬کعقد البیع‪ ،‬هو ایجاد االیجاب والقبول‪ ،‬والمشهور لدی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الفقهاء ان االنشاء ینحصر بفعل الماضی‪ ،‬فال یقع باالمر وال بالمضارع؛ الن االمر استدعاء‪،‬‬ ‫وقصد االنشاء بالمستقبل خالف المتعارف‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫بینما یری جماعه من الفقهاء‪ ،‬کاالمام الخمینی وال ّ‬ ‫سید الخوئی صحه االنشاء باالمر ایضا؛‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وذلک الن دالله کل من االفعال حتی الفعل الماضی علی االنشاء انما تکون بالقرائن الحالیه او‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫المقالیه؛ اذ الفعل الماضی لیس صریحا فی االنشاء‪ ،‬و اال لما جاز استعماله فی االخبار‪ ،‬مع انه‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫کثیرا ما یستعمل فی االخبار ایضا؛ اذ افاده الفعل الماضی لالنشاء انما تکون بالقرینه‪ ،‬وال مانع‬ ‫ً‬ ‫من افاده االمر والمضارع لالنشاء بالقرینه ایضا‪.‬‬ ‫یقول الشیخ الفیاض فی کتابه «محاضرات فی اصول الفقه»‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ان ما هو المشهور من ان االنشاء ایجاد المعنی باللفظ ال اساس له اصال‪ .‬والوجه فی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ذلک‪ :‬ما ذکرناه هناک‪ ،‬وملخصه‪ :‬ان المراد بایجاد المعنی باللفظ لیس االیجاد‬ ‫ّ ّ‬ ‫التکو ینی بالضروره‪ ،‬فان اللفظ غیر واقع فی سلسله علل الموجودات التکو ینیه‪ ،‬بداهه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاصه‪ ،‬واللفظ لیس من جملتها‪ .‬وکذا لیس المراد منه‬ ‫انها توجد باسبابها وعللها‬ ‫ّ‬ ‫االیجاد االعتباری‪ ،‬فان االعتبار خفیف المونه فیوجد فی نفس المعتبر بمجرد اعتباره‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫سواء ا کان هناک لفظ تکلم به المعتبر ام لم یکن‪ ،‬فال یتوقف وجوده االعتباری علی‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫اللفظ ابدا‪ .‬اذا ال یرجع االنشاء بهذا المعنی الی مح ّصل‪( .‬الفیاض‪ ،1974 ،‬ج‪)66 :3‬‬ ‫ً‬ ‫علما با ّن االنشاءات لیست موجده للمعنی‪ّ ،‬‬ ‫ولکنها تحکی عن حاله موجوده فی ّالنفس‬ ‫ً‬ ‫فعال‪ ،‬حیث " ّان هذه الحاله ال تحکی عن ثبوت نسبه ّ‬ ‫قضیتها مع امکان ان یکون حکایه عن شیء‬ ‫ّ‬ ‫نفسانیه‪ ،‬وهذه االراده لیس سنخها الحکایه عن ثبوت‬ ‫اخر‪ ،‬مثال هیئه اضرب اماره علی االراده ال‬ ‫نسبه الضرب الی المخاطب فی الخارج کالتحریم فی قولنا‪ :‬ضربت‪ ،‬بل سنخها ا ّ‬ ‫لعلیه‬ صفحه 219 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪219/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عله ّ‬ ‫تامه‬ ‫االمریه مع انقیاد العبد وتمکنه‬ ‫واالقتضاء لحصول هذه النسبه‪ ،‬ضروره ان االراده‬ ‫لحصول الفعل فی الخارج‪ ،‬نعم یکون حکایه عن ثبوت المنفعه فی الضرب مثال‪ ،‬فلو کان‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫المتکلم بصیغه االمر غیر مرید للفعل کانت الصیغه مهمله غیر مستعمله فی معنی اصال‪.‬‬ ‫(االراکی‪ ،1415 ،‬ج‪)17 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وعلیه‪ ،‬فان تعریف الشیخ االعظم للبیع بانه‪ :‬انشاء تملیک مال ِبعوض‪ ،‬یقصد به االنشاء هنا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫وجود اراده نفسانیه لدی البائع او لدی المشتری‪ ،‬وهو ثبوت نسبه البیع الی البائع‪ ،‬ونسبه الشراء‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫االمریه للبیع و اراده المشتری للشیخ الفیاض‬ ‫الی المشتری فی الخارج‪ ،‬حیث ان اراده البائع‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عله ّ‬ ‫تامه لحصول ا ّ‬ ‫لعلیه واالقتضاء لحصول الفعل فی الخارج‪،‬‬ ‫للشراء مع انقیادهما وتمکنهما‬ ‫ّ‬ ‫والشراء فی ّ‬ ‫عملیه البیع‪.‬‬ ‫وحکایه عن ثبوت البیع‬ ‫یقول االمام الخمینی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ان االنشاء غیر البیع‪ ،‬فان حقیقته نفس التبدیل ال انشاوه‪ ،‬وکذا ال یعتبر فیه التملیک‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫المعوض عینا‪ -‬فقد یکون ثمنا وقد یکون عینا‪ -‬و یقول ایضا‪:‬‬ ‫وکذا ال یعتبر ان یکون‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫کما ان االنشاء‪ ،‬ای االستعمال االیجادی لالیجاب والقبول‪ ،‬لیس بیعا‪ ،‬وکذا االثر‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫الحاصل اعتبارا عقیب انشاء التملیک والتملک‪ ،‬بل هو عباره عن التملیک والتملک‪ ،‬او‬ ‫ّ‬ ‫التبدیل والتبدل‪ ،‬وسیاتی الفرق بینهما وما هو الحق فی المقام‪( .‬االمام الخمینی‪،‬‬ ‫‪ ،1421‬ج‪)66 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫تمهیدیه فی الفقه االستداللی»‪:‬‬ ‫و یقول الشیخ االیروانی فی کتابه «دروس‬ ‫ّ‬ ‫وکل هذه التعاریف نائیه عن السداد مشترکه فی عدم قبولها لالنشاء‪ ،‬مع‪ :‬ان البیع من‬ ‫المعانی االنشائیه‪ ،‬فان االیجاب والقبول کیف ینشئان! وکذا االنشاء الذی هو تعریف‬ ‫ّ‬ ‫المصنف‪ -‬اشاره الی تعریف الشیخ االعظم‪ -‬کیف ینشا؟ وکذا النقل بالصیغه‬ ‫المخصوصه‪ ،‬باعتبار تقییده بالصیغه المخصوصه‪ ،‬کیف ینشا! و ان کان نفس النقل‬ صفحه 220 ‫‪ /220‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫قابال لالنشاء‪ ،‬وکذا االنتقال الخارجی اثر لالنشاء ولیس هو ّ‬ ‫مما ینشا؟ هذا‪ ،‬مضافا‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاصه المتوجهه الی کل تعریف‪( .‬االیروانی‪ ،1420 ،‬ج‪)73 :2‬‬ ‫الی‪ :‬االشکاالت‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫انشائیه‪ ،‬بقصد االراده النفسانیه للبائع‬ ‫ومن هنا‪ ،‬فان جمیع التعریفات السابقه للبیع هی‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫لنفسانیه للبیع‪.‬‬ ‫والمشتری‪ ،‬و اال لم یصبح بیعا‪ ،‬عند انتفاء هذه االراده ا‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ ثالثا‪ :‬البیع من مقوله المعنی او اللفظ‬‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اختلف الفقهاء فی البیع‪ ،‬هل هو من مقوله اللفظ او من مقوله المعنی‪ ،‬فمنهم من قال بان البیع‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫من مقوله اللفظ‪ ،‬ومنهم من قال بانه من مقوله المعنی‪ ،‬وکل له فی ذلک ادلته واستدالالته‪.‬‬ ‫یقول ّ‬ ‫السید ّ‬ ‫محمد صادق الروحانی‪:‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫واورد علیه صاحب «الجواهر»‪ -‬ای علی الشیخ االنصاری‪ -‬بان اللفظ من مقوله‬ ‫ّ‬ ‫الکیف‪ ،‬والبیع فعل والمقوالت العشر متباینات ال یصدق بعضها علی بعض‪ .‬وفیه‪ :‬ان‬ ‫ّ‬ ‫البیع فعل عرف ّی ال مقولی‪ ،‬کالتکلم الذی هو من مقوله الکیف‪ .‬واورد علیه فی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المکاسب بان البیع من مقوله المعنی دون اللفظ‪ ،‬و اال لم یعقل انشائه باللفظ‪ ،‬ومراده‬ ‫ّ‬ ‫بذلک‪ :‬ان البیع‪ -‬بحسب المرتکز العرفی‪ -‬هو النقل والتملیک الخارجی ال الوجود‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫اللفظی لالنشاء‪ ،‬و اال لما کان معنی النشائه‪ ،‬بل کان اظهاره اخبارا ال انشاءا‪ ،‬وظاهر‬ ‫ّ‬ ‫التعریف المذکور بقرینه توصیف االیجاب والقبول بالدالله اراده الوجود اللفظی‬ ‫منهما‪( .‬الروحانی‪ ،1429 ،‬ج‪)271 :22‬‬ ‫ولذا‪ ،‬یقول االمام الخمینی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الظاهر ان البیع من مقوله المعنی ال اللفظ‪ ،‬فلیس االیجاب والقبول مطلقا او‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫المستعمالن استعماال ایجادیا‪ ،‬او الموثران عرفا او شرعا‪ ،‬بیعــا عـرفــا ولغه و ان‬ ‫ً‬ ‫اطـلــق علـیهــمــا احــــیــانــــا‪ ،‬فیقال‪ :‬بــیــــع صحیح او فاسد فانهما یطلقان‬ صفحه 221 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪221/ ...‬‬ ‫علی االسباب‪ ،‬واما المسببات فال تتصف بهما‪ ،‬بل یدور امرها بین الوجود والعدم‪.‬‬ ‫(االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪)11-12 :1‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والمملوکیه‬ ‫للمالکیه‬ ‫رابعا‪ :‬البیع نقل وانتقال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تتضمن مفهوم النقل واالنتقال‪ ،‬وهو یعنی فی اللغه‪،‬‬ ‫نالحظ ان معظم التعاریف التی اوردناها‬ ‫ّ‬ ‫التحول من مکان الی مکان اخر‪ ،‬ومن شخص الی اخر‪ ،‬ومن موضع الی موضع اخر‪ ،‬و یراد به‬ ‫ّ ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫حول ّ‬ ‫عاده الت ّ‬ ‫حوال معنو یا‪ ،‬ورد فی «موسوعه الفقه االسالمی»‪ :‬اصطالحا؛‬ ‫الحسی‪ ،‬وقد یکون ت‬ ‫التحول ّ‬ ‫ّ‬ ‫استعمل الفقهاء‪ ،‬االنتقال فی ا کثر من معنی‪ ،‬منها‪ّ :‬‬ ‫والتحول المعنوی‪ ،‬والتح ّول‬ ‫الحسی‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والتحول فی حاالت الشخص من حاله الی‬ ‫فی االحکام‪ ،‬ومن مصادیقه الطهاره باالنتقال‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫الملکیه‪ ،‬و ّ‬ ‫ّ‬ ‫التحول فی االستحقاق من‬ ‫والتحول فی ال ّنیه فی العبادات‪ ،‬والتح ّول فی‬ ‫اخری‪،‬‬ ‫شخص الی شخص اخر‪( .‬موسسه دائره معارف الفقه االسالمی‪ ،1431 ،‬ج‪)11 :18‬‬ ‫تحول هذه َ‬ ‫اذ ًا‪ ،‬النقل واالنتقال َ‬ ‫للعین او المال‪ -‬علی بعض التعاریف‪ -‬هو ّ‬ ‫العین او هذا‬ ‫المال من شخص الی اخر او من جهه الی اخری ّاما علی وجه الحقیقه و ّاما علی وجه االعتبار‪،‬‬ ‫العین او المال‪ -‬الذی هو عباره عن الم ْلک او َ‬ ‫فالبائع ینقل َ‬ ‫العین المملوکه او المال المملوک‪-‬‬ ‫من ّذمته الی ّذمه المشتری‪.‬‬ ‫وال خالف فی ا ّن النقل واالنتقال یکون فی الملک ّیه‪ ،‬ول ّ‬ ‫کن الفقهاء اختلفوا فی ماهیه النقل‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫للملکیه؛ نظرا الختالفهم فی ماهیه البیع‪ ،‬وهل ان االیجاب والقبول موجبین الیجاد‬ ‫واالنتقال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المل ّ‬ ‫کیه ووجودها ام غیر موجبتین لذلک؟ وهل ان االسباب المملکه‪ -‬بحسب المعروف‪ -‬هی‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫اعتباریه؟ وما هی ماهیه التملیک؟ وهل هی تبادل االضافات ای‬ ‫اسباب حقیقه ام هی اسباب‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫محققه؟ وهل ّان انتقال ّ‬ ‫السله‬ ‫اعطاء اضافه بعوض؟ ام انها تبدیل اضافه محققه باضافه اخری‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الی البائع او المشتری‪ ،‬والثمن الی احدهما موقوف علی انشاء التملیک والتملک فی اعتبار‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫العقالء ام هو موقوف علی شیء اخر؟ وهل ان ان البیع وصیغته سبب الملکیه‪ ،‬ام انهما موضوع‬ ‫ّ‬ ‫حکم العقالء‪ ،‬فال یعقل الحکم بالمالکیه والالمالکیه بالنسبه الی شئ واحد فی زمان واحد؟‬ صفحه 222 ‫‪ /222‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫ولذا‪ ،‬نقل عن السید الخوئی فی «مصباح الفقاهه» انه قال‪ :‬ما حکی عن الفاضل النراقی فی‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً ً‬ ‫ّ‬ ‫عوائده‪ .‬و ملخصه‪ :‬ان البیع عباره عن نقل المالک ملکه الی غیره نقال فعلیا‪ .‬سواء ا کان مالکا له‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫بالفعل‪ ،‬ام کان مالکا له فی المستقبل کما اذا قال‪ :‬بعتک ّمنا من الحنطه بکذا مع ان الحنطه لم‬ ‫ّ‬ ‫توجد االن لدیه‪ ،‬فیکون معناه انی نقلت الیک ال ّ‬ ‫من الذی ساملکه من الحنطه بعد مده‪ .‬و اذن‬ ‫ً ّ ّ‬ ‫فالنقل و ان کان فعلیا‪ ،‬اال انه لیس بعرض لکی یحتاج الی موضوع وما هو عرض‪ -‬وهو الملک‪-‬‬ ‫لیس بفعلی حتی یناقش فیه بعدم وجود الموضوع له‪ ،‬و ّ‬ ‫یتوجه علیه‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫• ان البیع لیس عباره عن نقل الملک‪ .‬و سیاتی‪ .‬وال ان الملک من االعراض المصطلحه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫وقد تقدمت االشاره الیه وسنتعرض له تفصیال‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫• ان نقل الملک بنفسه لیس من العناو ین االستقاللیه‪ ،‬و انما هو بلحاظ االضافه او‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المکان‪ .‬ومن البین الذی ال ریب فیه انه اذا استحالت اضافه الملکیه الی المعدوم فان‬ ‫النقل الحاصل بلحاظ تلک الملکیه اولی باالستحاله‪( .‬التوحیدی‪ ،1378 ،‬ج‪)19 :2‬‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫ خامسا‪ :‬البیع مبادله بین مالین‬‫حیث ا ّن جمیع التعاریف ت ّتفق علی ّان البیع هو المبادله ا ّ‬ ‫لمالیه‪ ،‬سواء مبادله مال بمال‪ ،‬او مبادله‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ولکن الفقهاء ایضا اختلفوا فی ماهیه التبادل‪ ،‬هل هو التبادل فی‬ ‫عین بمال‪ ،‬او عین بعوض‪.‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫الزمانیه‪ ،‬واالضافه المکانیه‪ ،‬وغیرها‪ ،‬وذلک بتبدیل‬ ‫االضافات‪ ،‬کاالضافه الملکیه‪ ،‬واالضافه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لمملوکیه باضافه اخری‪ ،‬وحل االضافه القائمه بالسلعه‪ ،‬وجعلها قائمه بالثمن‪ ،‬وهو‬ ‫المالکیه وا‬ ‫ّ‬ ‫واجدیتها؟ ام ّان االضافه بتمامها تتب ّدل باضافه اخری؟ وهل ّان ا ّلسلطنه هی المل ّ‬ ‫کیه‪ ،‬ای‬ ‫من اثار‬ ‫السلطنه والملکیه واحده؟ وهل ّان ّ‬ ‫ّان ّ‬ ‫قالئیه للملکیه؟ وهل ا ّن ّ‬ ‫السلطنه من االحکام الع ّ‬ ‫ماهیه‬ ‫ً‬ ‫ً ّ‬ ‫البیع متقومه بکون المبیع اصال‪ ،‬والثمن بدال؟ وهکذا‪.‬‬ صفحه 223 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪223/ ...‬‬ ‫یقول االمام الخمینی‪:‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫فالحق‪ :‬ان البیع مبادله مال بمال‪ ،‬ولیس عباره عن تملیک ال َعین بالعوض‪ ،‬فالملکیه‬ ‫جده اعتباریه‪ ،‬لها نحو تحقق فی االعتبار‪ ،‬وبها تتبدل االموال‪ّ ،‬‬ ‫واما هی بنفسها فلیست‬ ‫ّ‬ ‫قابله للتبدیل؛ النه لیس للمالک ملکیه علی الملکیه‪( .‬االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪)20 :1‬‬ ‫ً‬ ‫ سادسا‪ :‬البیع هو تبدیل بین االضافات‬‫ال خالف فی ا ّن البیع هو مبادله فی الم ّ‬ ‫لکیه‪ ،‬ولک ّن الفقهاء اختلفوا فی کون هذه الملک ّیه هل هی‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اعتباریه؟ وما هو نوع انتقال الملکیه؟ وما نوع تبدیلها باالضافه؟ ولذا‪ ،‬فان المراد من‬ ‫حقیقیه او‬ ‫البیع هو تبدیل بین االضافات‪ ،‬وهو اعطاء اضافه ِبعوض‪ ،‬والزم انتقالها من البائع الی المشتری‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫استقاللها وجودا واعتبارا بال طرف‪( .‬نفس المصدر‪)25 :‬‬ ‫یقول السید الشاهرودی‪:‬‬ ‫وفی البیع تکون المبادله بین مالین فی االضافه علی ما هو ظاهر المبادله بین مالین‬ ‫بعنوان المالیه‪ .‬و اذا کان نظر صاحب «المصباح» فی اعتبار المال فی تعریف البیع الی‬ ‫ّ‬ ‫ذلک فقد اجاد‪ ،‬وال وجه للقول بکون المبادله فی الملکیه‪ ،‬فان البیع قد یکون تبدیال فی‬ ‫ّ‬ ‫غیر الملکیه‪ ،‬کما اذا بیع سهم سبیل الله من الزکاه لیصرف ثمنه فی تعمیر المساجد او‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫القناطر‪ ،‬فان سهم سبیل الله لیس ملکا الحد وال لجهه‪ ،‬وسبیل الله یکون مصرفا له ال‬ ‫ً‬ ‫مالکا‪ .‬فال تبدیل فی الملکیه‪( .‬الحسینی الشاهرودی‪ ،1409 ،‬ج‪)15 :2‬‬ ‫ولذا‪ ،‬یقول السید الخوئی‪:‬‬ ‫والتحقیق ان مفهوم البیع فی الجمله من المفاهیم البدیهیه االرتکازیه التی یعرفها کل‬ ‫احد‪ ،‬وهو التبدیل بین شیئین فی جهه االضافه‪ ،‬ایه اضافه کانت‪ ،‬ای سواء ا کانت اضافه‬ ‫ملکیه‪ ،‬ام کانت اضافه مالیه‪ ،‬ام اضافه حقیقیه‪ ،‬ام غیرها من انحاء االضافات‪ ،‬وال‬ ‫ً‬ ‫تختص هذه االضافه‪ ،‬باالضافه الملکیه وال باالضافه المالیه‪ ،‬و یقول ایضا‪ :‬و اذن فال‬ ‫وجه لذکر کلمه المبادله فی تعریف البیع‪ ،‬کما صنعه صاحب «المصباح» وتلقاه‬ صفحه 224 ‫‪ /224‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫جماعه بالقبول‪ ،‬بل ال بد من تبدیل لفظ المبادله فی تعریف البیع بکلمه التبدیل‪ ،‬فان‬ ‫التبدیل هو الذی یتحقق بفعل البائع‪ ،‬و یقول کذلک‪ :‬تبدیل شئ بعوض فی جهه‬ ‫االضافه‪ ،‬وال یفرق فی تحقق هذا المفهوم بین ان یکون کال العوضین عینا‪ ،‬او کالهما‬ ‫منفعه‪ ،‬او احدهما عینا واالخر منفعه‪ ،‬ولکنا قد ذکرنا فیما سبق ان المتبادر من‬ ‫االستعماالت العرفیه عدم صدق البیع علی تملیک المنفعه‪ ،‬بل یعتبر فی تحقق مفهومه‬ ‫ان یکون المبیع عینا‪ ،‬واما العوض فلم یدل دلیل علی اعتبار کونه من االعیان‪ ،‬فیبقی‬ ‫تحت مفهوم البیع وهو تبدیل شئ بشئ فی جهه االضافه‪ ،‬فتشمله العمومات الداله‬ ‫علی صحه العقود‪( .‬التوحیدی‪ ،1378 ،‬ج‪)23،27،36 :2‬‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫ سابعا‪ :‬البیع معاوضه بین ِعوضین او مالین‬‫ّ‬ ‫البیع هو عباره عن معاوضه بین مالین؛ الن المعاوضه المحضه عند الفقهاء‪ ،‬هی المبادله بین‬ ‫ّ‬ ‫ِعوضین‪ ،‬التی یقصد فیها المال من الجانبین‪ .‬حیث ان البیع عباره عن مبادله عوضین بین طرفین‬ ‫ّ‬ ‫والتملک‪ .‬وفی االزمان السابقه کانت المعاوضه بین َ‬ ‫العینین متعارفه وشائعه فیما‬ ‫بقصد التملیک‬ ‫ّ‬ ‫وخاصه اهل البوادی والقری‪ ،‬وال زالت هی مستم ّره فی کثیر من معامالت البیع الی یومنا‬ ‫بینهم‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الملکیه‪ ،‬و یخرج المعاوضه‬ ‫هذا‪ .‬کما ان البیع هو معامله انشائیه بین طرفین بنحو المعاوضه فی‬ ‫ّ‬ ‫بین التملیکین‪ ،‬کما هو الحال فی الهبه ّ‬ ‫فانها تملیک بعوض تملیک‪ .‬وال ّ‬ ‫تتم المعاوضه‬ ‫المعوضه‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫فی البیع اال من خالل عقد بین طرفین‪ ،‬البائع والمشتری‪ ،‬سواء کان هذا العقد مکتو با او شفو یا‬ ‫ً ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫شرعا‪ّ ،‬‬ ‫واما‬ ‫کما هو الشائع والمتعارف بین ال ّناس‪ ،‬وال تکون‪ -‬ایضا‪ -‬اال بین مالین محلین‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المحرمه‪ ،‬کاالعیان الجنسه‪ ،‬وغیرها‪ ،‬وفی المعامالت الفاسده‪ ،‬فانه ال‬ ‫المعاوضات فی االموال‬ ‫ً‬ ‫تجوز‪ ،‬بل تحرم شرعا‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و بالجمله‪ ،‬ان البیع فی ضمنه واساسه عقد معاوضه؛ حیث ان ماهیه العقد‪ ،‬لیست اال القرار‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بین الطرفین فی امر ّما‪ ،‬فهو عقد معاوضه بالنسبه الی البائع؛ النه یاخذ الثمن فی مقابل اعطاء‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المبیع‪ ،‬و بالنسبه الی المشتری؛ النه یاخذ المبیع فی مقابل اعطاء الثمن‪.‬‬ صفحه 225 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪225/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫ولذا‪ ،‬ف ّان عقد المعاوضه هو عباره عقد ّ‬ ‫یتم فیه بذل الثمن من قبل المشتری‪ ،‬و بذل السلعه‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫من قبل البائع بحسب ما اتفقا علیه‪ ،‬فیصبح کل طرف من الطرفین ملزما بما اتفق علیه‪ .‬وفیه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تفصیل فراجع‪ .‬وهل یشترط فی تحقق اصل البیع والشراء تنظیم وثیقه البیع‪ ،‬وتسجیل سند‬ ‫رسمی؟ ام ال؟‬ ‫یجیب االمام الخامنئی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ال یشترط فی تحقق اصل البیع والشراء تنظیم وثیقه البیع‪ ،‬وال تسجیل ال ّسند الرسمی‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والشراء من المالک او من وکیله او ّ‬ ‫ولیه علی‬ ‫بل المیزان وقوع النقل واالنتقال بالبیع‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫النحو الصحیح شرعا‪ ،‬و ان لم تسجل بشان ذلک وثیقه اصال‪ ...‬وال یکفی مج ّرد قصد‬ ‫ّ‬ ‫البیع او تنظیم الوثیقه العادیه بشانه لتحققه وانتقال ملک المبیع الی المشتری‪ ،‬وما لم‬ ‫ً‬ ‫تقع المعامله بالنحو الصحیح شرعا‪ ،‬فال وجه اللزام المالک بتنظیم الوثیقه الرسمیه‬ ‫باسم المشتری ومطالبته بتسلیم السلعه الیه‪( .‬االمام الخامنئی‪ ،1420 ،‬ج‪،135-136 :2‬‬ ‫المساله‪.)406-407 :‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫مختص باالعیان‬ ‫ ثامنا‪ :‬البیع‬‫فیخت ّص البیع باالعیان‪ ،‬دون المنافع واالعمال‪ ،‬فال خالف بین الفقهاء فی اعتبار کون المبیع‬ ‫ً‬ ‫عینا‪ -‬الموجود فی الخارج هو َ‬ ‫ّ‬ ‫المعینه موجوده بتبعها‪ -‬فال یع ّم المنافع‬ ‫العین‪ ،‬وابعاضها‬ ‫والحقوق؛ باعتبار صدوق العنوان العرفی للبیع کما هو شائع منذ االزمان الغابره؛ التفاق‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫االصحاب لتحصیل معناه العرفی‪ ،‬النهم بصدد بیان التفاوت بین البیع واالجاره الموثرین‪،‬‬ ‫یتم بیع المنفعه او العمل او الحق‪ ،‬و ّانما ّ‬ ‫(االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪ )31 :1‬فال ّ‬ ‫یتم اجارتها‪،‬‬ ‫فهی من االجاره ولیست من البیع‪ .‬فالبیع لدی العقالء والعرف یکون فی موارد بیع االعیان‪.‬‬ ‫یقول ال کاشف الغطاء فی «وجیزه االحکام»‪ :‬واقرب ما یکون الی حقیقته‪ -‬ای البیع‪-‬‬ ‫ّ‬ ‫التعریف المشهور من انه مبادله مال بمال‪ ،‬او تملیک عین بمال‪ ،‬فهو مختص بنقل االعیان دون‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المنافع‪ ،‬فانها اجاره ودون الحقوق فانه صلح‪ ،‬وا َلعین ّاما موجوده کهذا الکتاب او معدومه‬ صفحه 226 ‫‪ /226‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫محصله کالکلی فی الذمه قیمیا او مثلیا‪ ،‬وال یترتب علیه اثره وهو االنتقال‬ ‫متجدده کالثمره او‬ ‫ً َّ‬ ‫والتملیک شرعا اال بشروط فی ارکانه وهی ثالثه‪ :‬الصیغه‪ ،‬والثمن‪ ،‬والمثمن‪ ،‬وشروط فی طرفیه‪،‬‬ ‫ً‬ ‫وهما البائع والمشتری‪( ،‬ال کاشف الغطاء‪ ،1366 ،‬ج‪ )2 :3‬کما یقول‪ -‬ایضا‪ -‬فی کتابه‬ ‫ّ‬ ‫«الفردوس االعلی»‪ :‬واالصل فی تملیک االعیان بالعوض هو البیع‪ ،‬کما ان االصل فی تملیک‬ ‫المنافع بالعوض هو االجاره‪( .‬ال کاشف الغطاء‪)144 :1426 ،‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫بینما یری بعض االعاظم‪ ،‬کالسید االمام الخمینی ان‪ :‬بیع المنافع والحقوق بیع عرفا ولغه‬ ‫ولو فرض بطالنه‪( ،‬االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪ )32 :1‬وما یصطلح علیه فی عصرنا الحاضر‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫عینا؛ ول ّ‬ ‫کن هذا البیع‬ ‫«السرقفلی»‪ ،‬وغیره من الحقوق والمنافع‪ ،‬فیمکن عده بیعا و ان لم یکن‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫هو بیع اع ّ‬ ‫تباری‪ ،‬ولیس بیعا حقیقیا‪ .‬ولذا‪ ،‬یقول‪ :‬و یو ّید ما ذکرناه‪ :‬من عدم اعتبار کون المبیع عینا‬ ‫ً‬ ‫فی نظر العقالء‪ ،‬عدم االشکال فی عدم اعتبار کون العوض عینا‪ ،‬وعدم الخالف فیه‪ ،‬وال شبهه‬ ‫ّ‬ ‫فی صدق عنوان البیع علیه‪ ،‬واحتمال االلحاق شرعا مقطوع الفساد‪ .‬ووجه التایید‪ :‬ان العوض‬ ‫ّ‬ ‫والمعوض یختلفان باالعتبار حسب انشاء البیع‪ ،‬واما بحسب الواقع فکل من المثمن والثمن‬ ‫ً‬ ‫عوض عن االخر‪ ،‬فماهیه البیع هی المبادله بینهما‪ ،‬وجعل کل منهما عوضا عن االخر‪ ،‬و بدال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عن صاحبه‪ ،‬فالعین بدل الثمن وعوضه‪ ،‬والثمن بدل ال َعین وعوضها‪ ،‬فکما ال یعتبر فی العوض‪-‬‬ ‫ً‬ ‫بمعنی الثمن‪ -‬کونه عینا‪ ،‬کذلک فی العوض االخر الذی هو مبیع؛ لعدم الفرق بینهما من جهه‬ ‫ّ‬ ‫والمعوضیه‪ ،‬ومن وقوع التبادل علیهما‪( .‬نفس المصدر‪)35 :‬‬ ‫العوضیه‬ ‫ً‬ ‫ تاسعا‪ :‬البیع بصیغه مخصوصه‬‫کذلک ّ‬ ‫یتم البیع بصیغه مخصوصه‪ ،‬سواء کانت هذه الصیغه مکتو به او غیر مکتو به‪ ،‬لفظیه او‬ ‫ّ‬ ‫بالعربیه او بغیرها‪ ،‬ماضو یه او غیر ماضو یه‪ ،‬وهکذا‪،‬‬ ‫غیر لفظیه‪ ،‬کاالشاره‪ ،‬وغیرها‪ ،‬وسواء کانت‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫فالبیع یکون صحیحا علی کل المبانی للفقهاء‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫و یقصد بالصیغه المخصوصه‪ ،‬صیغه عقد البیع‪ ،‬حیث ان العقد یحتاج الی ایجاب وقبول‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وقد یستغنی با الیجاب عن القبول‪ ،‬کما اذا وک ل المشتری او البائع صاحبه فی البیع والشراء‬ صفحه 227 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪227/ ...‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫او وکال ثالثا فیقول‪« :‬بعت هذا بهذا»‪ ،‬فان االقوی عدم االحتیاج حینئذ الی القبول‪ .‬واالقوی عدم‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بکل لغه ولو مع امکان ال ّ‬ ‫عربی‪ .‬کما انه الیعتبر فیه الصراحه‪ ،‬بل یقع بکل‬ ‫العربیه‪ ،‬بل یقع‬ ‫اعتبار‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لفظ دال علی المقصود عند اهل المحاوره‪ ،‬کـ «بعت» و«ملکت» ونحوهما فی االیجاب‪،‬‬ ‫و«قبلت» و«اشتریت» و«ابتعت» ونحو ذلک فی القبول‪ .‬والظاهر عدم اعتبار الماضو ّیه‪ -‬فیجوز‬ ‫بالمضارع‪ -‬و ان کان احوط‪ .‬وال یعتبر فیه عدم ا ّللحن من حیث ّ‬ ‫الماده والهیئه واالعراب اذا کان‬ ‫ًّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫داال علی المقصود عند ابناء المحـــاوره وعد ملحــونـــــا مـــنه‪ ،‬ال کـــالمــــا اخـــــر‬ ‫ذکر فی هــــذا المــقام‪ ،‬کما اذا قال‪« :‬بعت» بفتح الباء او بکسر العین وسکون التاء‪ ،‬واولی‬ ‫ّ‬ ‫المحرفه‪ ،‬کالمتداوله بین اهل ّ‬ ‫ّ‬ ‫السواد ومن ضاهاهم‪( .‬االملی‪ ،1413 ،‬ج‪)5 :1‬‬ ‫بذلک اللغات‬ ‫بینما یقول الشیخ البحرانی‪:‬‬ ‫ً‬ ‫بل کاد یکون اجماعا هو اشتراط الصیغه الخاصه فی البیع کغیره من العقود‪ ،‬فال یکفی‬ ‫التقابض من غیر تلک الصیغه‪ ،‬و ان حصل من االلفاظ واالمارات ما یدل علی‬ ‫اراده البیع‪ ،‬سواء کان فی الخطیر والحقیر‪( .‬البحرانی‪ ،1413 ،‬ج‪)303 :18‬‬ ‫ّ‬ ‫اذن‪ ،‬نالحظ ان هناک خالف بین الفقهاء فی وجوب الصیغه المخصوصه من عدمها‪ ،‬فیراجع‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫فی محله‪ ،‬ولها شروطا م ّعینه‪ ،‬کالتطابق والموااله‪ ،‬والتنجیز‪ ،‬وغیرها‪ ،‬ولکن مقصودنا من هذه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تتضمن وجود هذه الصیغه‪ ،‬سواء کانت صیغه قولیه‪ ،‬او صیغه‬ ‫النقطه ان تعاریف الفقهاء کلها‬ ‫فع ّلیه‪ ،‬او کانت بالعربیه او بغیرها‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ عاشرا‪ :‬احراز رضا المتعاقدین فی البیع‬‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫یتم اال من خالل رضا الطرفین او المتعاقدین‪،‬‬ ‫حیث ّیتضح من خالل تعاریف البیع‪ ،‬ان البیع ال‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫وقد ّاتفق الفقهاء علی ّان ّ‬ ‫الرضا اساس العقود‪ ،‬قال الله تعالی‪« :‬یا ا ُّیها ال ِذین امنوا ال ت اکلوا‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫اطل ِاال ان تکون ِتجاره عن ترا ٍض منکم»‪( ،‬النساء‪ ،‬االیه ‪ )29‬وقال‬ ‫اموالکم بینکم ِبالب ِ‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫یتفرقن ب ّیعان اال عن رضا»‪( ،‬السیوطی‪ ،1432 ،‬ج‪)144 :2‬‬ ‫الرسول االکرم ‪« :‬یا اهل البقیع ال‬ ‫وقال‪ّ « :‬انما البیع عن تراض»‪( ،‬نفس المصدر) ّ‬ ‫والرضا‪ ،‬هو عباره عن سرور القلب وطیب‬ صفحه 228 ‫‪ /228‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫ضد ّ‬ ‫السخط والکراهه‪ ،‬بان یقصد کال المتعاقدین‪ ،‬کالبائع والمشتری الفعل دون ان‬ ‫ا ّلنفس‪ ،‬وهو‬ ‫یشو به اکراه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ولذلک‪ ،‬اشترط الفقهاء واوجبوا شروطا یجب توافرها فی البائع والمشتری‪ ،‬منها‪ :‬قصد البیع‪،‬‬ ‫َ‬ ‫وان یکون ک ًّال منهما م َ‬ ‫مجبورین وال مک َرهین؛ م ّما یعنی رضا الطرفین بمعامله‬ ‫ختارین‪ ،‬غیر‬ ‫ً‬ ‫شخصا ّما علی بیع داره وما اشبه‪ ،‬بحیث ی ّ‬ ‫البیع‪ ،‬ا ّال فی حاالت ّ‬ ‫ودی‬ ‫خاصه‪ ،‬کان یجبر الظالم‬ ‫ً‬ ‫الی الحاق الضرر فی نفسه وفی عیاله وما ّیتصل به‪ ،‬فقد یکون البیع صحیحا حینئذ‪.‬‬ ‫وقد ّفرق الفقهاء فی المعامالت بین المکره والمضطر الذی نشا اضطراره من الضروره‬ ‫والحاجه الشدیده‪ ،‬فحکموا ببطالن معامالت المکره دون المضطر‪ ،‬ولذلک فهم حینما اشترطوا‬ ‫االختیار فی العقود واالیقاعات اخرجوا به «المکره» فقط فحکموا ببطالن عقوده و ایقاعاته ولم‬ ‫یذکروا المضطر‪ ،‬وذلک واضح‪ ،‬الن فی ابطال معامالت المکره منه علیه‪ ،‬بخالف المضطر الذی‬ ‫اضطر لبیع داره للمعالجه مثال‪ ،‬فان فی ابطال بیعه ضررا علیه‪ ،‬وهو خالف االمتنان‪ ،‬بینما ورد‬ ‫حدیث الرفع ونحوه مورد االمتنان علی االمه‪ ،‬ولذلک ال یجری فی مورد یکون جریانه فیه خالفا‬ ‫لالمتنان‪ ،‬کما فی المضطر الی بیع داره‪ ،‬نعم یجری فی المضطر الی ا کل مال الغیر النقاذ نفسه‬ ‫من الهالک‪( .‬االنصاری‪ ،1415 ،‬ج‪)443 :3‬‬ ‫ّ‬ ‫ومن هنا‪ ،‬ال ّ‬ ‫یصح البیع اال اذا اجاز المالک او الوکیل او الولی او الماذون بالبیع لمن یبیع‬ ‫ّ‬ ‫غیرهم‪ ،‬کا ّ‬ ‫لصدیق او الجار او القریب او ما شاکل ذلک‪ ،‬و اال فالبیع باطل‪ ،‬ولو ّتم بیع المال‬ ‫ّ‬ ‫المغصوب ثم رضی المالک بعد ذلک ببیع ماله‪ ،‬حینئذ صح البیع‪ .‬ومع تخلف شروط ا ِلعوضین‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫التصرف مع رضا الطرفین به حتی علی تقدیر البطالن‪ ،‬کما هو‬ ‫یقع البیع باطال‪ ،‬بید انه ال یحرم‬ ‫المتداول بین عوام الناس‪( .‬االیروانی‪ ،1420 ،‬ج‪)24 :2‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫نالحظ ان تعریفات الفقهاء للبیع‪ ،‬تشیر الی نقل وانتقال ال ِملک من احد طرفی البیع الی‬ ‫َ‬ ‫االخر علی نحو التملیک‪ ،‬وهذا االنتقال والتملیک ا ّما ان یکون ِبعوض‪ ،‬ای نقل عین ِبعوض‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫الملک او المالک ّیه من‬ ‫و اما ان یکون بالصیغه‪ ،‬ای نقل عین بالصیغه‪ .‬فاذا قلنا ان البیع هو انتقال ِ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫العوض‪ ،‬فقد یکون التعریف ناقصا‪ ،‬وغیر جامع‪ ،‬حیث ان‬ ‫طرف الی اخر‪ ،‬ولکنه بالصیغه ولیس ب ِ‬ صفحه 229 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪229/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الصیغه قد ال تکفی فی انتقال المال ّ‬ ‫کیه من طرف الی طرف اخر‪ ،‬و انما ال بد من حصول ِعوض‬ ‫ّ‬ ‫علی هذا النقل؛ کی یکون البیع بعوض‪ ،‬ولیس بالصیغه‪ .‬اقول‪ ،‬اذا کان تعریف البیع علی انه‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫انتقال عین بالصیغه‪ ،‬هل ینطبق علیه عنوان صدق البیع عرفا؟ ام ال ینطبق ذلک؟ هذا ّاوال‪ ،‬وثانیا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ممضی من الشارع باطالق ادله االمضاء؟ ام غیر ممضی؟ وعلیه‬ ‫هل یکون هذا النوع من البیع‬ ‫ّ‬ ‫ٌّ‬ ‫جری النقاش بین الفقهاء‪ ،‬وکل منهم ادلی بدلوه‪ ،‬والقی بادلته علی ّ‬ ‫صحه ما یراه و یعتقده‪ .‬ونفس‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫هذه االسئله تجری علی تعریف البیع علی انه انتقال عین ِبعوض‪ ،‬او انشاء تملیک عین‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫فیتضح من خالل هذه الجهات التی اوردناها حول تعاریف الفقهاء للبیع‪،‬النتیجه االتیه‪،‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫کل هذه الجهات والتساوالت‪ ،‬واالشکال ّیه التی ت ّ‬ ‫کونها قد ناقشها و یناقشها الفقهاء فی‬ ‫وهی‪ :‬ان‬ ‫ّ‬ ‫وعمدوها بادلتهم الشر ّعیه وا ّ‬ ‫ابحاثهم الخارج‪ ،‬وافرغوا علیها اشکاالتهم وتفریعاتها‪ّ ،‬‬ ‫لعقلیه‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫تحقیقا‪ ،‬الی ان یصلوا الی قناعه ّ‬ ‫معینه تجاه ماهیه المبادله بین‬ ‫وف ّرعوها تفریعا‪ ،‬و اشکاال‪ ،‬و‬ ‫ّ‬ ‫المختصین من الفقهاء‪.‬‬ ‫المالین وحقیقه البیع؛ للوصول الی تعریف جامع مانع له من قبل‬ ‫التعریف المختار‬ ‫ّ‬ ‫ومن هنا‪ ،‬فان البیع فی ماهیته وحقیقته‪ ،‬انشاء تملیک‪ ،‬باراده نفسانیه ال فی الخارج‪ ،‬وهو نقل‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اعتباریه ولیست‬ ‫المملوکیه بتبدیل االضافات؛ الن الملکیه هنا‬ ‫المالکیه او‬ ‫وانتقال للملکیه او‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫حقیق ّیه‪ ،‬کما ان البیع مبادله بین مال ومال او بین مال و ِعوض‪ ،‬وهذه المبادله ایضا تکون فی االضافات‪،‬‬ ‫وتکون فی االعیان بال خالف‪ ،‬ولکن وقع الخالف فی المنفعه والعمل والحقوق‪ ،‬فراجع‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫اللطیف وحسن التوفیق االلهی ا ّننی وقعت علی کتاب ال کاشف الغطاء‪ ،‬ی ّ‬ ‫سمی‬ ‫ومن‬ ‫«الفردوس االعلی»‪ ،‬فقرات فیه فوقعت عینی علی بعض فقرات فی بیان حقیقه البیع والملک‬ ‫ّ‬ ‫والملکیه‪ ،‬واری من المناسب نقلها واالفاده منها‪ ،‬وقد اوجز الشیخ واوفی‪ ،‬فیقول‪ :‬لذلک‬ ‫ّ‬ ‫اختلفت عبارات اللغو یین والفقهاء فی التعبیر عنه بمرادفه وشرح اسمه واالشاره الی بعض‬ ‫ّ‬ ‫خوا ّصه‪ ،‬ولم یکن مرادهم بیان الحد الشارح للحقیقه والماهیه‪.‬‬ صفحه 230 ‫‪ /230‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫فبالنظر الی ما یحصل به من تبادل المالین‪ ،‬قیل انه مبادله مال بمال‪ ،‬و بالنظر الی ما یترتب علیه‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫من النقل واالنتقال‪ ،‬قیل انه نقل العین وانتقالها بعوض‪ ،‬وبالنظر الی انه ال یتحقق اال باللفظ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاص‪ ،‬قیل انه هو اللفظ الدال علی النقل‪ ،‬و بلحاظ لزوم القبول فی تحققه خارجا‪ ،‬قیل انه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫االیجاب والقبول الداالن علی النقل‪ ،‬وبلحاظ لزوم قصد االنشاء فی حصوله‪ ،‬قیل انه انشاء تملیک‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫اللوازم‪ ،‬و ان کان الز ًما ا ًّ‬ ‫عما‪ّ ،‬‬ ‫فعبر به‪،‬‬ ‫العین بمال‪ ،‬وهکذا کل نظر الی جهه من الجهات والزم من‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والکل و ان اصابوا بالنظر الی الجهه التی اشاروا الیها‪ ،‬ولکن حیث ان جمیع تلک الجهات و ان‬ ‫ّ‬ ‫کل وجه‪ ،‬وال ّ‬ ‫یتمیز البیع به عن‬ ‫اشارت الی الحقیقه من وجه‪ ،‬ولکنها ال تفی بتمام الحقیقه من‬ ‫اخوته من العقود المملکه‪ ،‬کاالجاره والصلح والهبه ّ‬ ‫المعوضه والقرض‪ ،‬لذلک‪ ،‬کثر النقض واالبرام‬ ‫ً‬ ‫فی تلک التعاریف‪ ،‬وبیان الخلل فی تلک العبارات؛ نظرا لکون حقیقه البیع ومفهومه ال یرادف‬ ‫مفهوم المبادله‪ ،‬وال یساوی مفهوم النقل واالنتقال والتملیک وال انشاء التملیک‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫و یشهد لذلک االتفاق ظاهرا علی انه لو قال بادلت او نقلت او ملکت ال یکون بیعا‪ ،‬فمفهوم‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫البیع اذا مغایر لکل تلک المفاهیم‪ ،‬مضافا الی صدق ا کثر تلک العبارات علی غیر البیع من عقود‬ ‫المعاوضات کالصلح والهبه المعوضه وغیرها‪ ،‬ولم نجد فی کلماتهم علی کثرتها من ّعبر عن‬ ‫ذات حقیقه البیع وجوهر معناه الذی یمتاز به عن کافه ما یشارکه فی النقل والتملیک من عقود‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المعاوضات‪ ،‬کما یشیر فی موضع اخر من کتابه‪ :‬الی ان ا ِلعوض لیس هو مطلق المال‪ ،‬و انما‬ ‫ّ ّ‬ ‫الما ّ‬ ‫ّ‬ ‫کل واحد من الفقهاء نظر الی مرتبه ّ‬ ‫فعبر بما‬ ‫المـقـومـه له فیقول‪ :‬و بهـذا تعـرف ان‬ ‫لـیه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاصه الکامنه فیها‬ ‫العوض لیس هو مطلق المال‪ ،‬بل مالیتها‬ ‫یناسبها‪ ،‬وفاتهم االشاره الی ان ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫استرد‬ ‫المقومه لها‪ ،‬التی تعتبر فی العرف قیمه لها‪ ،‬فکان صاحب السلعه اذا اخذ قیمتها قد‬ ‫َ‬ ‫سلعته‪ ،‬ولکن من حیث مالیتها‪ ،‬و باذل المال قد اس ّ‬ ‫ترده‪ ،‬ولکن فی ضمن عین تلک السلعه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫وهذا المعنی ارتکازی فی النفوس‪ ،‬موجود فی اذهان المتبایعن اجماال‪ ،‬ومغفول عنه‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫تفصیال‪ ،‬ولذا‪ ،‬لو ت ّبین الغبن والزیاده والنقیصه فی الثمن او المثمن کان للمغبون الفسخ؛ النه لم‬ ‫ً‬ ‫دا علیها‪ ،‬فلم یصل الیه فی َ‬ ‫الیه َ‬ ‫یصل الیه تمام م ّ‬ ‫العین تمام ما دفع من‬ ‫العین‪ ،‬او دفع المشتری زائ‬ ‫المال‪( .‬ال کاشف الغطاء‪)147 :1426 ،‬‬ صفحه 231 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪231/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫وفی الختام‪ ،‬وصل بنا البحث الی ان اختالف عبارات تعریف البیع‪ ،‬قد تکون ناشئه عن‬ ‫ّ‬ ‫قصور فی الفهم اللغوی لبعض المفاهیم المتصله بمصطلح البیع لدی بعض الفقهاء‪ ،‬و بالتالی‬ ‫ّ‬ ‫ستختلف تعابیرهم فی تعریف البیع‪ ،‬و ّاما ان تکون لیست ناشئه عن قصور فی الفهم اللغوی‬ ‫لبعض المفاهیم‪ ،‬بل هی ناشئه عن درجه فهم ماهیه البیع وحقیقته‪ ،‬من جهه‪ ،‬ومن جهه اخری‪،‬‬ ‫فهم االعتبارات فی نقل وانتقال الملک ّیه او المالکیه او المملوکیه من طرف الی اخر‪ ،‬او اختالفهم‬ ‫فی انتقال الملکیه الحقیقیه او االعتباریه‪ ،‬او فی نقل َ‬ ‫العین بالنظر الی تبدیل االضافات او الی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫شیء اخر‪ ،‬وهکذا‪ ،‬فان هناک اعتبارات کثیره یراها الفقهاء ونحن لسنا فی مورد البت والمناقشه‪،‬‬ ‫فلسنا باهلها‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫وفقهیه کثیره‬ ‫ونتیجه لهذا االختالف فی اعتبارات مناشئ للبیع قد توجد هناک ثمرات علمیه‬ ‫یراها الفقهاء ونحن ال نعلم بها‪.‬‬ ‫الفائده العلمیه والفقهیه لتعریف البیع‬ ‫ّ‬ ‫واما الفائده العلمیه والجدوی من الخوض فی بحث تعریف البیع‪ ،‬فقد یقول قائل‪ :‬ما هی القیمه‬ ‫علمیه وا ّ‬ ‫وما هی الجدوی ال ّ‬ ‫لفقهیه من البحث فی تعریف البیع؟ الیس هذا مضیعه للوقت وهدر‬ ‫للطاقات‪ ،‬وصرفها دون جدوی ونفع؟‬ ‫ّ‬ ‫وقد اشار الی هذا المعنی الشیخ االیروانی فی بحثه الخارج‪ ،‬عندما تحدث عن شروط‬ ‫العقد‪ ،‬فی الفصل ّ‬ ‫االول من کتاب «المکاسب» لالنصاری‪ ،‬فقال‪ :‬ال نری ضروره الی صرف‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الوقت فی تحدید البیع‪ ،‬فمثال یقول الشیخ االعظم فی «المکاسب» علی ما نقلنا عنه انه عباره‬ ‫عن انشاء تملیک عین بمال‪ ،‬و یاتی الغیر فیقول ّ‬ ‫یرد علی هذا التعریف اشکال ّ‬ ‫فیعرفه بتعریف‬ ‫ً‬ ‫اخر‪ ...‬وهکذا‪ ،‬فنحن ال نری نفعا له بعد ما ک ّنا نحمل صوره ارتکازیه عن معنی البیع‪ ،‬ومن‬ ‫َّ‬ ‫الواضح ان المعانی االرتکازیه تحدیدها قد یواجه مثل هذه المشکالت‪ ،‬واالنسب االنشغال فی‬ ‫َّ‬ ‫قضیه اخری فان هذا ال باس به وهی ان ذلک المعنی االرتکازی هل ینطبق فی هذا المورد او ال‪.‬‬ صفحه 232 ‫‪ /232‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫و یمثل لذلک بموردین؛ لیثبت حدود المعنی االرتکازی سعه وشموال لمعظم المسائل‬ ‫ّ‬ ‫الفقهیه فی البیع‪ ،‬وان المعنی االرتکازی یشمل هذه الحاله او تلک الحاله‪ ،‬ففی هذه الموارد‬ ‫ّ‬ ‫یستحق ان یقع فیه البحث والنزاع‪ ،‬ولذلک‪ ،‬یقول‪ّ :‬اما ان نشغل وقتنا فی تعریف البیع بشکل کلی‬ ‫ً‬ ‫ثم نقول هو ینتقض طردا وغیر ذلک فال حاجه الیه‪( .‬راجع‪ :‬االیروانی‪)1339 ،‬‬ ‫بینما یـقـول حائــــــری‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بغض النظر عن القیمه العلم ّیه للتدقیقات االنفه الذکر‪ ،‬فـان فکــره ان لفـظـه البیع ال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وتشریعیه‪ ،‬وال جرم ّانها محتفظه بمفهومها العرفی‪ ،‬و ّ‬ ‫بمجرد‬ ‫شرعیه‬ ‫تتضمن حقیقه‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ادله ّ‬ ‫صحه البیع و الزامیته‪ ،‬فضال عن انها تنهی النقاش‬ ‫الصدق العرفی للبیع‪ ،‬ستشملها‬ ‫ساسیه فی المالءمه بین القوانین والمجتمع‪ ،‬ال ّ‬ ‫حول المصطلحات‪ ،‬هی خطوه ا ّ‬ ‫سیما‬ ‫ّ‬ ‫للشک ب ّ‬ ‫صحتها و بالز ّ‬ ‫فی الحاالت التی ّ‬ ‫امیه عقد‬ ‫تتعرض فیها الصور الحدیثه للبیع‪،‬‬ ‫البیع‪ ،‬کبیع العماره قبل بنائها‪ ،‬او التوصیه بصناعه الطائرات والسفن‪ ،‬وشرائها‪.‬‬ ‫(حائری‪ ،‬مقاله فی البیع‪)3 :‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫اذا‪ ،‬هناک رای یری ان صرف الوقت فی تعریف البیع ال طائل منه‪ ،‬اال فی الموارد التی‬ ‫یشملها المعنی االرتکازی العرفی للبیع‪ .‬ومع ذلک‪ ،‬اقول‪ :‬من الناحیه العلم ّیه‪ -‬ومن وجهه‬ ‫نظری القاصر‪ -‬اری ضروره الخوض فی تعریف البیع؛ ما دام هناک اختالف فی عبارات الفقهاء‪،‬‬ ‫ً ًّ‬ ‫ّ‬ ‫وردا من قبل الفقهاء‪ ،‬رغم‬ ‫وال یوجد تعریف للبیع جامع ومانع‪ ،‬فکل التعاریف نجد ان فیها اخذا‬ ‫ّ ّ‬ ‫بداهه حقیقه البیع‪ ،‬ووجود المعنی االرتکازی العرفی له‪ ،‬اال انه من المناسب البحث فی تعریفه‪،‬‬ ‫مع بیان حقیقته وماهیته‪ ،‬واعتباراته الفقهیه‪ ،‬والثمرات العلمیه والعملیه من ذلک‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اضافه الی المستجدات الحدیثه فی البیع والشراء‪ ،‬وما یرافقها من حاالت وموارد‪ ،‬فهی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تحتاج الی البت فیها‪ ،‬والدقه فی االعتبارات والفهم اللغوی والفقهی الصحیح والسلیم قدر‬ ‫االمکان‪.‬‬ صفحه 233 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪233/ ...‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫ّ‬ ‫وصلنا الی خاتمه البحث‪ ،‬الذی یتعلق بتعریف البیع لدی فقهاء االمامیه منذ القرن الرابع‬ ‫الهجری الی القرن الرابع عشر الهجری‪ ،‬حاولت قدر المستطاع تحلیل هذه التعاریف؛ للوصول‬ ‫الی مواطن االشتراک وموارد االختالف فی عبارات تعریف البیع لدی الفقهاء‪ ،‬لنصل الی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫التعریف الذی قد یکون جامعا ومانعا فی نفس الوقت‪.‬‬ ‫جمه وکثیره‪ ،‬حیث یجب علینا الفحص ّ‬ ‫علم ًا ب ّانه قد واجهتنا صعو بات ّ‬ ‫الجید للموضوع‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والقراءات المتانیه لمختلف الفقهاء‪ ،‬منذ عصر ما بعد السفراء االربعه‪ ،‬وخاصه فی القرن الرابع‬ ‫الهجری الی القرن الرابع عشر الهجری‪ ،‬ونحن ال زلنا فی بدایه الطریق فی علوم الفقه والشریعه‪،‬‬ ‫جرد محاوله ّ‬ ‫ولکن هی م ّ‬ ‫علمیه ابتغی بها الوصول الی جدوائیه البحث العلمیه من عدمها‪ ،‬وهل‬ ‫هناک فائده علمیه للبحث فی ذلک ام ال؟‬ ‫وقد ابحرت فی الموضوع بعمق‪ ،‬وحاولت وضع مجموعه من االهداف تخص البحث‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫وتمکنت من الوصول لنتائج قد تکون مرضیه‪.‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬القران الک ریم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬ا ل کاشف الغطاء‪ ،‬محمد حسین (‪.)١٤٢٦‬الفردوس العلی‪ .‬تعلیقات‪ :‬السید محمد علی‬ ‫القاضی الطباطبائی‪ ،‬قم‪ :‬دار انوار الهدی‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ال کاشف الغطاء‪ ،‬محمد حسین (‪ .)١٣٦٦‬وجیزه الحکام‪ .‬النجف االشرف‪ :‬موسسه کاشف الغطاء العامه‪.‬‬ ‫‪ .٤‬االملی‪ ،‬محمد تقی (‪ .)١٤١٣‬کتاب المکا سب والبیع‪ :‬تق ریرات بحث المیرزا النائینی‪.‬‬ ‫الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ّ :‬‬ ‫موسسه ال ّنشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٥‬احمد مختار عمر (‪ .)١٤٢9‬اللغه العربیه المعاصر‪ .‬القاهره‪ :‬عالم الکتب‪.‬‬ ‫‪ .٦‬االراکی‪ ،‬محمد علی (‪ .)١٤١٥‬اصول الفقه‪ .‬قم‪ :‬موسسه فی طریق الحق‪.‬‬ ‫‪ .٧‬االنصاری‪ ،‬مرتضی (‪ .)١٤١0‬المکاسب‪ .‬المحقق‪ :‬السید محمد کالنتر‪ .‬الطبعه الرابعه‪.‬‬ ‫بیروت ‪ :‬موسسه النور للمطبوعات‪.‬‬ صفحه 234 ‫‪ /234‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫‪ .8‬االنصاری‪ ،‬محمد علی (‪ .)١٤١٥‬الموسوعه الفقهیه المیسره‪ .‬قم‪ :‬مجمع الفکر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .9‬انیس‪ ،‬ابراهیم‪ .‬منتصر‪ ،‬عبد الحلیم‪ .‬الصوالحی‪ ،‬عطیه‪ .‬ومحمد خلف الله احمد (‪.)١٤٢٥‬‬ ‫المعجم الوسیط‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬القاهره‪ :‬مکتبه الشروق الدولیه‪.‬‬ ‫‪ .١0‬ابن ادریس الحلی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤١٢‬السرائر الحاوی لتح ریر الفتاوی‪ .‬تصحیح وتعلیق‪:‬‬ ‫السید محمد تقی الکشفی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١١‬ابن منظور‪ ،‬محمد بن مکرم (‪ .)١٤١9‬لسان العرب‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ ‫‪ .١٢‬االمام الخامنئی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤٢0‬اجوبه اْلستفتاءات‪ .‬بیروت‪ :‬الدار االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬االمام الخمینی‪ ،‬السید روح الله (‪ .)١٤٢١‬کتاب البیع‪ .‬قم‪ :‬موسسه تنظیم ونشر اثار االمام الخمینی‪.‬‬ ‫‪ .١٤‬االیروانی‪ ،‬محمد باقر (‪ :)١٣٣9‬بحث الفقه‪http://eshia.ir/feqh :‬‬ ‫‪ .١٥‬االیروانی‪ ،‬محمد باقر (‪ .)١٤٢0‬دروس تمهیدیه فی الفقه اْلستداللی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه الفقه‪.‬‬ ‫‪ .١٦‬ابو العزم‪ ،‬عبدالغنی (‪ .)٢0١٣‬معجم الغنی الزاهر‪ .‬الرباط‪ :‬موسسه الغنی للنشر‪.‬‬ ‫‪ .١٧‬بابستی‪ ،‬عزیزه فوال (‪ .)١٤١٣‬المعجم المفصل فی النحو العربی‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .١8‬البحرانی‪ ،‬یوسف ال عصفور (‪ .)١٤١٣‬الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره‪ .‬تحقیق وتعلیق‪:‬‬ ‫محمد تقی االیروانی‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار االضواء‪.‬‬ ‫‪ .١9‬التوحیدی‪ ،‬محمد علی (‪ .)١٣٧8‬مصباح الفقاهه فی المعاملت‪ :‬تقریرات بحث السید الخوئی‪.‬‬ ‫النجف االشرف‪ :‬المطبعه الحیدریه‪.‬‬ ‫‪ .٢0‬حائری‪ ،‬مسعود‪ .‬مقاله فی البیع‪https://dalalabbas.files.wordpress.com :‬‬ ‫‪ .٢١‬الحسینی الز بیدی‪ ،‬محمد بن محمد (‪ .)١98٤‬تاج العروس من جواهر القاموس‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫الکو یت‪ :‬مطبعه حکومه الکو یت‪.‬‬ ‫‪ .٢٢‬الحسینی الشاهرودی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤09‬محاضرات فی الفقه الجعفری‪ :‬تق ریرات لبحث‬ ‫السید الخوئی‪ .‬قم‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٢٣‬الحسینی المیالنی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤٣١‬کتاب البیع‪ .‬قم‪ :‬مرکز الحقائق االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٢٤‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن الحسن (‪ .)١٤١٤‬وسائل الشیعه‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت البیت‬ ‫‪ .٢٥‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٣٧٤‬تذکره الفقهاء‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪..‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٢٦‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٤08‬شرائع اْلسلم فی مسائل الحلل والحرام‪ .‬المحقق‪:‬‬ ‫عبدالحسین محمد علی بقال‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه اسماعیلیان‪.‬‬ صفحه 235 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪235/ ...‬‬ ‫‪ .٢٧‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٤٣٥‬مختلف الشیعه‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٢8‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٤١٦‬مناهج الیقین فی اصول الدین‪ .‬المحقق‪ :‬محمد رضا‬ ‫االنصاری القمی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬مطبعه ماران‪.‬‬ ‫‪ .٢9‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٤١0‬نهایه اْلحکام فی شرح الحکام‪ .‬المحقق‪ :‬السید مهدی الرجائی‪.‬‬ ‫الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه اسماعیلیان‪.‬‬ ‫‪ .٣0‬الخوئی‪ ،‬السید ابو القاسم (‪ .)١٤٢٤‬منهاج الصالحین‪ .‬الطبعه الثانیه والثالثون‪ .‬لندن‪ :‬موسسه‬ ‫الخوئی االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٣١‬الرازی‪ ،‬محمد بن ابی بکر (‪ .)١98٦‬مختار الصحاح‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬مکتبه لبنان‪.‬‬ ‫‪ .٣٢‬الراغب االصفهانی‪ ،‬حسین بن محمد (‪ .)١٤٢٤‬مفردات غ ریب القران‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬المحقق‪:‬‬ ‫صفوان عدنان داوودی‪ .‬قم‪ :‬منشورات ذوی القربی‪.‬‬ ‫‪ .٣٣‬رواس‪ ،‬محمد وحامد صادق (‪ .)١٤08‬معجم لغه الفقهاء‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار النفائس‪.‬‬ ‫‪ .٣٤‬الروحانی‪ ،‬السید محمد صادق (‪ .)١٤٢9‬فقه الصادق‬ ‫‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬قم‪ :‬منشورات االجتهاد‪.‬‬ ‫‪ .٣٥‬الزحیلی‪ ،‬وهبه مصطفی (‪ .)١٤١8‬الفقه اْلسلمی وادلته‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬دمشق‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .٣٦‬الزحیلی‪ ،‬محمد مصطفی (‪ .)٢00٦‬القواعد الفقهیه وتطبیقاتها فی المذاهب الربعه‪.‬‬ ‫دمشق‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .٣٧‬زین الدین‪ ،‬محمد امین (‪ .)١٤١٣‬کلمه التقوی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬مطبعه مهر‪.‬‬ ‫‪ .٣8‬سانو‪ ،‬قطب مصطفی (‪ .)١٤٢0‬معجم مصطلحات اصول الفقه‪ .‬تقدیم ومراجعه‪ :‬محمد رواس قلعجی‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار الفکر المعاصر‪.‬‬ ‫‪ .٣9‬السیستانی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤٣٤‬منهاج الصالحین‪ .‬الطبعه التاسعه عشر‪ .‬بیروت‪ :‬دار المورخ العربی‪.‬‬ ‫‪ .٤0‬السیوطی‪ ،‬جالل الدین (‪ .)١٤٣٢‬الدر المنثور‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .٤١‬الشهید االول‪ ،‬محمد بن مکی (‪ )١٤١٤‬الدروس‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٢‬الشهی د الثانی ‪ ،‬زین الدین بن علی ( ‪ .) ١٤١0‬الروض ه البهی ه فی شرح الل معه ال دمشقی ه ‪.‬‬ ‫قم‪ :‬منشورات جامعه النجف الدینیه‪.‬‬ ‫‪ .٤٣‬الشهید الثانی‪ ،‬زین الدین بن علی (‪ .)١٤٢9‬م سالک الفهام فی تنقیح شرائع اْلسلم‪.‬‬ ‫الطبعه الرابعه‪ ،‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٤‬الطوسی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤١٢‬المبسوط فی فقه اْلمامیه‪ .‬المصحح‪ :‬السید محمد تقی الکشفی‪.‬‬ ‫الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ صفحه 236 ‫‪ /236‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫‪ .٤٥‬العسکری‪ ،‬حسن بن عبدالله (‪ .)١٤١٢‬مجمع الفروق اللغویه‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٦‬عمیم االحسان‪ ،‬محمد (‪ .)١٤٢٤‬ع ریفات الفقهیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .٤٧‬فتح الله‪ ،‬احمد (‪ .)١٤٣8‬معجم الفاظ الفقه الجعف ری‪ .‬اعداد‪ :‬احسان المظفر‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار المرتضی‪.‬‬ ‫‪ .٤8‬الفیاض‪ ،‬محمد اسحاق (‪ .)١9٧٤‬محاضرات فی اصول الفقه‪ :‬تق ریرات لبحث السید الخوئی‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫النجف االشرف‪ :‬مطبعه االداب‪.‬‬ ‫‪ .٤9‬الفیاض‪ ،‬محمد اسحاق (‪ .)١٣٧8‬منهاج الصالحین‪ .‬قم‪ :‬مکتب ایه الله العظمی الفیاض‪.‬‬ ‫‪ .٥0‬الفیومی‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١98٧‬المصباح المنیر فی غ ریب الشرح الکبیر‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬مکتبه لبنان‪.‬‬ ‫‪ .٥١‬القرافی‪ ،‬شهاب الدین احمد (‪ .)١٤٢٤‬شرح تنقیح الفصول فی اختصار المحصول فی الصول‪.‬‬ ‫الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .٥٢‬الکرکی‪ ،‬علی بن حسین (‪ .)١٤٢9‬جامع المقاصد فی شرح القواعد‪ .‬قم‪ :‬موسسه المعارف االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٥٣‬مامقانی‪ ،‬محمد حسن (‪ .)١٣٢٣‬غایه االمال فی شرح المکاسب والبیع‪ .‬قم‪ :‬مجمع الذخائر االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٥٤‬مرکز المعجم الفقهی (‪ .)١٤٢١‬المصطلحات‪ :‬الطبعه الثالثه‪ .‬قم‪ :‬مکتبه الکترونیه‪:‬‬ ‫‪http://shiaonlinelibrary.com‬‬ ‫‪ .٥٥‬مسعود‪ ،‬جبران (‪ .)١٤٢٥‬الرائد‪ .‬الطبعه السابعه‪ .‬القاهره‪ :‬دار العلم للمالیین‪.‬‬ ‫ً‬ ‫‪ .٥٦‬موسسه دائره معارف الفقه االسالمی (‪ .)١٤٣١‬موسوعه الفقه اْلسلمی طبقا لمذهب اهل البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫قم‪ :‬نشر موسسه دائره معارف الفقه االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٥٧‬المیدانی‪ ،‬عبدالرحمن جنبکه (‪ .)١99٦‬البلغه العربیه‪ :‬اسسها وعلومها وفنونها‪ .‬دمشق‪ :‬دار القلم‪.‬‬ ‫‪ .٥8‬النجفی‪ ،‬محمد حسن (‪ .)١98١‬جواهر الکلم فی شرح شرائع اْلسلم‪ .‬المحقق‪ :‬علی االخوندی‪.‬‬ ‫الطبعه السابعه‪ .‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ ‫‪ .٥9‬النجفی الخوانساری‪ ،‬موسی (‪ .)١٤١٣‬منیه الطالب فی شرح المکاسب‪ :‬تق ریرات بحث‬ ‫المیرزا النائینی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٦0‬وزاره االوقاف وا لشئون االسالمیه (‪ .)١٤0٧‬الموسوعه الفق هیه الکویتیه‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫الکو یت‪ :‬ذات السالسل‪.‬‬ ‫‪ .٦١‬الیزدی الطباطبائی‪ ،‬السید محمد کاظم (‪ .)١٤٣0‬العروه الوثقی‪ .‬اعداد وتخریج‪ :‬احسان المظفر‪.‬‬ ‫قم‪ :‬دار التفسیر‪.‬‬ صفحه 237 ‫الیات کسب العلم والمعرفه ودورها فی احراز علم الفقه‬ ‫ابتهال الشرع (استرالیا)‪ ،١‬الدکتور حسین الیوسف (سوریه)‪٢‬‬ ‫استلم‪1442/12/06 :‬‬ ‫قبول‪1443/03/19 :‬‬ ‫الملخص‬ ‫نحن نعلم مد اهمیه العلم والمعرفه فی حیاتنا الیومیه السیما هذه االیام مع تطور العلم‬ ‫والتکنولوجیا‪ ،‬ولقد حثت جمیع االدیان السماو یه علی العلم السیما الدین االسالمی الحنیف‪،‬‬ ‫و یکتسب الشیء اهمیته من مدی اهتمام الشریعه به‪ ،‬و بالتالی فان للعلم والمعرفه دورا کبیرا‬ ‫واهمیه عظمی فی الشریعه االسالمیه‪ ،‬ونحن فی هذا البحث سوف نستعرض بعض الیات‬ ‫ً‬ ‫المعرفه ودورها فی اکتساب علم الفقه‪ ،‬ونبدا بتعریف مفرده علم ومفرده معرفه لغه والفرق‬ ‫بینهما‪ ،‬و بما اننا مامورین بطلب العلم کما جاء علی لسان الرسول ‪« :‬طلب ال ِعل ِم ف ریض ٌه‬ ‫ِّ‬ ‫ِ ً‬ ‫علی کل مس ِل ٍم ومس ِلمه»‪( ،‬المحدث النوری‪ ،1408 ،‬ج‪ )249 :17‬فسوف نذکر تقسیما‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫للعلم جاء فی کتب المنطق لمعرفه ای قسم مامورین بطلبه‪ .‬وسوف یتبین معنا ان ا کثر االسباب‬ ‫التی تشجع المومن علی طلب شیء والسعی لتحصیله هو عند ربط هذا الشیء بالسماء‪ ،‬لذلک‬ ‫کان من المناسب ذکر بعض االیات واالحادیث الحاثه علی طلب العلم‪ ،‬ومن ثم محاوله‬ ‫ً‬ ‫االجابه علی سوال کثیرا ما یطرح وهو هل هناک تفاوت بین الناس فی القدره علی تلقی العلوم؟‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ومن ثم نذکر تعریفا لعلم الفقه لغه واصطالحا ودور هذه االلیات فی اکتساب هذا العلم‪.‬‬ ‫الکلمات المفتاحیه‪ :‬العلم والمعرفه‪ ،‬الیات کسب العلم‪ ،‬علم الفقه‬ ‫‪ .١‬طالبه البکالوریوس قسم الفقه واالصول ‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه ‪ ،‬جامع ه المصطفی‬ ‫جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه ‪،‬‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( ibtihal.sharaa@gmail.com ،‬الکاتب المراسل)‬ ‫‪ .٢‬االستاذ قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪h.alyousef@mou.ir ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ صفحه 238 ‫‪ /238‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫المقدمه‬ ‫ً‬ ‫قال الله عز وجل علی لسان موسی ‪« :‬وقل ِّر ِب ِزدنی ِعلما»؛ (طه‪ ،‬االیه ‪ )114‬بما اننا‬ ‫نعیش فی عالم الحاکمه فیه هی التکنولوجیا علی العقول واالیدی ولها الحصه اال کبر من وقتنا‪،‬‬ ‫کتب هذا البحث للتذکیر ببعض االلیات االخری التی من خاللها نکتسب العلم والمعرفه ومن‬ ‫ضمنها التکنولوجیا‪.‬‬ ‫فی عصرنا الحاضر قد تکون اغلب االلیات قد تقلص دورها لالسف فی تلقی العلوم وقد‬ ‫تکون هذه الطرق لها ایجابیات علی الفرد وشخصیته وال تقتصر علی مجرد تلقی معلومات فقط‬ ‫کحضور الندوات فهو تواصل اجتماعی وعلمی و یعزز العالقات بین االفراد‪.‬‬ ‫لقد حثت االدیان والشرائع السماو یه علی طلب العلم والتعلم ومن اهم اسباب ارسال الرسل‬ ‫واالنبیاء هو لیخرجوا الناس من الظلمات الی النور فالجهل ظالم والعلم نور‪ .‬وقد تطورت‬ ‫ً‬ ‫وسائل ایصال المعلومه ایا کانت الی الناس عبر مر العصور وقد یکون طرح السوال هو االساس‬ ‫فی الوصول الی المعلومات والخروج من الجهل‪.‬‬ ‫فذکر القران الکریم سوال المالئکه لله عز وجل عن سبب خلق ادم وقد اعطی الله جل جالله‬ ‫الفرصه لهم لیطرحوا هکذا سوال لکی یستمعوا الجواب من العالم بمکنونات الصدور‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫الدماء‪»...‬؛‬ ‫قال الله عز وجل علی لسان المالئکه‪« :‬قالوا اتجعل ِفیها من یف ِسد ِفیها ویس ِفک ِ‬ ‫(البقره‪ ،‬االیه ‪ )30‬یقول العالمه الطباطبائی فی «تفسیر المیزان» ان کالم المالئکه هنا هو لمعرفه‬ ‫واستیضاح مااشکل علیهم من امر هذا الخلیفه ولیس من باب االعتراض؛ (الطباطبائی‪،1997 ،‬‬ ‫ج‪ )115 :1‬فکان الجواب منه تعالی‪« :‬قال ِانی اعلم ما ال تعلمون»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪)30‬‬ ‫َّ‬ ‫فعل َم الله عز وجل ادم االسماء کلها اما حقیقه هذه االسماء فهناک اراء مختلفه بخصوصها‪،‬‬ ‫ً ً‬ ‫یقول العالمه الطباطبائی‪ :‬ایداع هذا العلم فی االنسان بحیث یظهر منه اثاره تدریجیا دائما ولو‬ ‫اهتدی الی السبیل امکنه ان یخ رجه من القوه الی الفعل‪( :‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)16 :1‬‬ ‫َٰ‬ ‫َٰ‬ ‫«ث َّم عرضهم علی ٱلمل ِئک ِه فقال ا ِنبـئ ِونی ِباسم ِاء هوال ِء ِان کنتم َٰص ِد ِقین»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪)31‬‬ صفحه 239 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪239/ ...‬‬ ‫وهکذا یحکی لنا القران قصه بدء الخلیقه بین سوال وجواب وعند کل اجابه هناک اخراج من‬ ‫الظلمات الی النور‪.‬‬ ‫هناک وسائل والیات لکسب العلم والمعرفه تطورت بتطور التکنولوجیا فقد بذل هذا‬ ‫الخلیفه االرضی الجهد لتطو یر هذه االلیات لیفتح امامه ابواب المستقبل الملیئه بالعلوم‬ ‫النافعه المعنو یه والمادیه‪.‬‬ ‫تعریف کلمتی علم و معرفه‬ ‫َ‬ ‫العلم فی اللغه مصدرها (ع ِل َم) وا ِلعلم ادراک الشیء بحقیقته والیقین ونور یقذفه الله فی قلب من‬ ‫ِ‬ ‫العلم علی مجموع مسائل واصول کلیه تجمعها جهه‬ ‫یحب (ادراک الکلی والمرکب) و یطلق ِ‬ ‫واحده‪( .‬انیس واخرون‪)624 :1425 ،‬‬ ‫اما فی اللغه االنجلیز یه فیطلق علی کلمه ِعلم‪« ،‬ساینس»‪ ١‬وتعرف فی «قاموس ا کسفورد»‬ ‫علی انها «ناولج»‪ .٢‬و یقصد بهذا التعریف ان العلم حسب اللغه االنجلیز یه هو معرفه بنیه‬ ‫ً‬ ‫وسلوک العالم المادی والطبیعی بناءا علی الحقائق التی استطیع اثباتها عن طریق التجربه‪.‬‬ ‫َ َ‬ ‫اما کلمه المعرفه فی اللغه فان مصدرها هو (ع ِرف) وعرف الشیء ای بان له‪ .‬المعرفه‬ ‫ً‬ ‫اصطالحا‪ :‬ادراک الشیء علی ماهو علیه‪ ،‬وهی مسبوقه بجهل بخالف العلم‪ ،‬ولذلک یسمی‬ ‫الحق تعالی بالعالم دون العارف‪( .‬الجرجانی‪)185 :2004 ،‬‬ ‫اما فی اللغه االنجلیزیه فیطلق علی کلمه معرفه وتعرف فی «قاموس ا کسفورد» علی انها‬ ‫«درک»‪ .٣‬ومن خالل ترجمتها الی اللغه العربیه یتضح ان تعریفها فی اللغه االنجلیزیه هو االتی‪:‬‬ ‫المعلومات‪ ،‬الفهم والمهارات التی تستطیع ان تکتسبها من خالل التعلم‬ ‫‪1. Science‬‬ ‫‪2. knowledge about the structure and behaviour of the natural and physical‬‬ ‫‪world, based on facts that you can prove for example by experiment.‬‬ ‫‪3. The information, understanding and skills that you gain through education‬‬ ‫‪it experience.‬‬ صفحه 240 ‫‪ /240‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫یتضح ان هناک تشابه فی اللغتین من حیث تعریف هاتین الکلمتین وان کان هناک اختالف‬ ‫کبیر فی حصر کلمه العلم باالمور الحسیه بحسب اللغه االنجلیزیه‪ .‬وهذا التشابه هو تعریف‬ ‫العلم بانه شیء تستطیع اثباته فهو موجود اصال وعبر عنه بکلمه «براو»‪ ١‬وکذلک تعریف المعرفه‬ ‫بانه شیء مکتسب وعبر عنه بکلمه‪« ٢‬جین»‪.‬‬ ‫هذا فیما یخص تعریف الکلمتین لکن لربما یطرح سوال ماهو الفرق بین معنیهما‪ ،‬و ان کان‬ ‫کلیهما ادراک فماهی حدود کال االدراکین؟‬ ‫الفرق بین کلمتی علم ومعرفه‬ ‫ان کلمه ِعلم ومصداقها الخارجی‪ -‬العلوم بکافه انواعها‪ -‬هی علوم وجدت مع بدایه الخلیقه‬ ‫لیستفید منها االنسان فی تدبیر شوونه الدنیو یه واالخرو یه‪ .‬ان االنسان و بما اعطاه الباری عز‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫وجل من العقل استطاع ان یطور هذه العلوم وخصوصا العلوم الطبیعیه و یجعلها طوع امره نوعا ما‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ان خیر دلیل علی اهمیه هذه العلوم فی حیاه االنسان هو ذکرها فی القران الکریم فلناخذ مثال‬ ‫علم االحیاء فقد ذکر القران حقیقه مهمه وهی کیفیه تکون الحنین فی بطن امه وقوله عز وجل‪:‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ِّ‬ ‫«ث ِّم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه ِعظ ًاما فکسونا‬ ‫ِّ‬ ‫ً‬ ‫ال ِعظام لح ًما ث ِّم انشاناه خلقا اخر فتبارک الله احسن الخ ِال ِقین»‪( .‬المومنون‪ ،‬االیه ‪)14‬‬ ‫اما ماذکر عن علم الفلک فهناک من االیات الکثیر قال تعالی‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫«خلق ِّ‬ ‫ات والرض ِبالح ِق یک ِّ ِور اللیل علی النه ِار ویک ِّ ِور النهار علی اللیل‬ ‫السماو‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِّ ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ٌِّ‬ ‫وسخر الشمس والقمر ۖ کل یجری ِلجل مس ًِّمی اال هو الع زیز الغفار»‪( .‬الزمر‪ ،‬االیه ‪)5‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫‪1. Prove‬‬ ‫‪2. Gain‬‬ صفحه 241 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪241/ ...‬‬ ‫ان هذه االیات توکد وجود هذه العلوم قبل االنسان لکن االنسان بما وهبه الله له من العقل‬ ‫استطاع ان یکتشفها‪ .‬فالعلم مخلوق قبل االنسان اما المعرفه فـ«هی ادراک مسبوق بجهل»‪.‬‬ ‫(ابن سینا‪)359 :1992 ،‬‬ ‫اما من ناحیه حدود االدراکین فیجب ان نعی معنی االدراک‪ .‬ادراک الشیء هو ان تکون حقیقته‬ ‫درک‪( ،‬انیس واخرون‪ )624 :1425 ،‬وحدود ادراک العلم هو ادراک الکلی‬ ‫متمثله عند الم ِ‬ ‫والمرکب والمعرفه هی ادراک الجزئی والبسیط‪( .‬البستانی‪)594 :1998 ،‬‬ ‫اما الفرق بینهما فی اللغه االنجلیزیه فهو َب ّین من التعریف فالعلم هو شیء تثبته بالتجربه اما‬ ‫المعرفه فهو شیء تکتسبه من الخبره‪.‬‬ ‫اقسام العلم‬ ‫بعدما اوردنا تعریف العلم االصطالحی وهو ادراک الشیء بحقیقته نتعرض الی تقسیمه بحسب‬ ‫ماورد علی لسان اهل المنطق فقد قسم الی علم حضوری و اخر حصولی‪.‬‬ ‫والعلم الحضوری‪ :‬هو حضور المعلوم لدی العالم بوجوده الخارجی فال توجد واسطه بین‬ ‫العالم والمعلوم‪( .‬طالب‪)62 :2010 ،‬‬ ‫ومثل للعلم الحضوری بهذا المثال البسیط وهو ادراکنا لذواتنا فهی حاضره لدینا بوجودها‬ ‫العینی فال نغفل عنها‪ .‬وقد عبر عنه فی «المنطق» المظفر‪:‬‬ ‫فان الواحد یجد من نفسه انه یعلم بنفسه وشوونها و یدرکها حق االدراک‪ ،‬ولکن ال‬ ‫بانتقاء صورها‪ ،‬انما الشیء الموجود وهو حاضر بذاته‪( .‬المظفر‪)12 :1968 ،‬‬ ‫ان ا کمل واتم مثال للعلم الحضوری هو علم الخالق بمخلوقاته وحضورها بذواتها لدیه فال‬ ‫تکون هناک واسطه بین العالم والمعلوم‪.‬‬ ‫ان الله عز وجل خص من عباده االنبیاء واالئمه‬ ‫بحضور المعلوم لدیهم بدون واسطه‬ ‫حتی تکون کل اقوالهم‪،‬حرکاتهم وسکناتهم حجه علی الناس فال یقع اللبس‪ .‬االمام یری الواقع‬ صفحه 242 ‫‪ /242‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫کما هو بل ان الواقع متحقق فی وجوده‪ ،‬فعندما یشعر االمام بواقع ما فی وجوده کشعور بوجوده‬ ‫ً‬ ‫هو فال احتمال لوجود الخطا فی علمه ابدا‪( .‬الحسینی الطهرانی‪ ،‬المحاضره ‪)25‬‬ ‫اما القسم الثانی من العلم هو العلم الحصولی وهو حضور صوره المعلوم لدی العالم‪.‬‬ ‫(المظفر‪)12 :1968 ،‬‬ ‫ذکر کمال اسماعیل فی مراتب المعرفه وهرم الوجود عند مال صدرا ان العلم الحصولی‬ ‫تحصل ادراکاته للنفس بحسب المرتبه الخاصه بها‪ ،‬فهی ادراکات حسیه عبر القوی الحسیه‬ ‫و ادراکات خیالیه عبر القوی الخیالیه و ادراکات عقلیه عبر القوی العقلیه‪( .‬لز یق‪)219 :2014 ،‬‬ ‫ً‬ ‫اذا هناک واسطه بین العالم والمعلوم لتتشکل صوره عن المعلوم لدی العالم فال یحضر بذاته‬ ‫وهذا هو حال اغلب الناس فی اکتساب العلم والمعرفه‪.‬‬ ‫ذکرت ان هناک فروق بین العلمین وهو واضح من تعریفهما وهی کالتالی‪:‬‬ ‫• العلم الحضوری یحدث بدون واسطه بین العالم والمعلوم بخالف الحصولی‪.‬‬ ‫• ان المعلوم بالعلم الحصولی وجوده العلمی غیر وجوده العینی بخالف الحضوری‪.‬‬ ‫• الحصولی ینقسم الی التصور والتصدیق وهذا ما ال یوجد فی الحضوری‪.‬‬ ‫(المظفر‪ )12 :1968 ،‬وذلک الن ال وجود لواسطه التصور فی الحضوری‪.‬‬ ‫الحث علی طلب العلم‬ ‫حث الدین االسالمی علی طلب العلم وهناک العدید من االیات والروایات ما یوکد هذا‬ ‫المطلب و انه االساس الذی یعین االنسان فی الخروج من الظلمات الی النور ونذکر هنا جمله‬ ‫من االیات اولها اول مانزل من القران‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫قال تعالی‪« :‬اقرا ِباس ِم ر ِِّبک ال ِذی خلق»‪( ،‬العلق‪ ،‬االیه ‪ )1‬الی قوله تعالی «ال ِذی علم‬ ‫ِّ‬ ‫ِبالقل ِم * علم ِاْلنسان ما لم یعلم»‪( ،‬العلق‪ ،‬االیات ‪ )4-5‬وهنا فعل امر بالقراءه‪ .‬ان المعنی‬ ‫االول لکلمه (اقرا) هی االمر بتلقی ما یوحیه الیه ملک الوحی من کتاب الله عز وجل‪.‬‬ ‫(الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)323 :20‬‬ صفحه 243 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪243/ ...‬‬ ‫اما قوله تعالی الذی علم بالقلم کانه تذکیر للرسول‬ ‫انه هو من علم االنسان ان یخط‬ ‫بالقلم الحروف لتکون الوسیله االساسیه لتلقی العلوم‪ ،‬کانه قیل‪ :‬اقرا کتاب ربک الذی یوحیه‬ ‫الیک وال تخف والحال ان ربک االکرم الذی علم االنسان القراءه بواسطه القلم الذی یخط به‬ ‫فهو قادر علی ان یعلمک قراءه کتابه وانت امی وقد امرک بالقراءه ولو لم یقدرک علیها لم یامرک‬ ‫بها‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)224 :20‬‬ ‫قال تعالی‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫اب»‪.‬‬ ‫«قل هل یست ِوی ال ِذین یعلمون وال ِذین ال یعلمون ِانما یتذکر اولو اللب ِ‬ ‫(الزمر‪ ،‬االیه ‪)9‬‬ ‫ان اشرف العلوم هو العلم بالله تعالی وغیره من العلوم اذا لم یتخذها االنسان کطریق‬ ‫للوصول لله سبحانه فتکون کالعدم ونفعها فی الحیاه الدنیا فقط‪ :‬ان العلم بالله هو الذی ینتفع به‬ ‫االنسان بحقیقه معنی الکلمه وبعدمه فانه یضره‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪ )243 :17‬انما یتذکر‬ ‫اولوا االلباب ای ذوو العقول النیره یعوون هذا القول‪.‬‬ ‫قال تعالی‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ات والله ِبما تعملون خ ِب ٌیر»‪.‬‬ ‫«یرف ِع الله ال ِذین امنوا ِمنکم وال ِذین اوتوا ال ِعلم درج ٍ‬ ‫(المجادله‪ ،‬االیه ‪)11‬‬ ‫یقول العالمه الطباطبائی‪ :‬ال ریب فی ان الزم رفعه تعالی درجه عبد من عباده مزید قربه منه‬ ‫تعالی‪ ،‬فکیف والرفع درجات ولیس درجه ومن هم هوالء الذین سیرفع درجاتهم درجات؟ ان‬ ‫المقصود بالذین سیرفع الله درجاتهم من الذین اوتوا العلم هم المومنون العلماء ولیس ای احد‬ ‫من المومنین وال ای احد من العلماء‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)88 :18‬‬ صفحه 244 ‫‪ /244‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫اما الروایات التی حثت علی طلب العلم و بذل الوسع لتحصیله فهی االتی‪:‬‬ ‫• قال رسول الله ‪« :‬تع َّلموا العلم فا َّن تع ُّلمه حسن ٌه ومدارسته تسب ٌ‬ ‫یح والبحث عنه‬ ‫ِ‬ ‫ِ ٌِ‬ ‫ٌ َّ‬ ‫ِجه ٌاد وتع ِلیمه من ال یعلمه صدقه وبذله ِله ِل ِه ق ربه ِلنه مع ِالم الحل ِل والحر ِام‬ ‫ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫َّ‬ ‫ٌ‬ ‫اح ٌب ِفی الوحد ِه ود ِلیل‬ ‫وس ِالک ِبط ِال ِب ِه س ِبیل الجن ِه وهو ا ِنیس ِفی الوحش ِه وص ِ‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫علی ا َّلس َّر ِاء والض َّر ِاء و ِسل ٌح علی العد ِاء و زی ٌن ِلْل ِخل ِء یرفع الله ِب ِه اقواما‬ ‫ً‬ ‫یجعلهم ِفی الخیر ا ِئ َّمه یقتدی ِب ِهم ترمق اعمالهم وتقتبس اثارهم وترغب‬ ‫َّ ِ‬ ‫َّ‬ ‫المل ِئکه ِفی خل ِت ِهم یمسحونهم ِفی صل ِت ِهم ِباج ِنح ِت ِهم ویستغ ِفر لهم کل شی ٍء‬ ‫َّ‬ ‫وب ونور‬ ‫ل‬ ‫ق‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫اه‬ ‫ی‬ ‫ح‬ ‫م‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫ور وهو َّامها و ِسباع البر وانعامها ِل‬ ‫ح َّتی ِحیتان البح‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫البص ِار ِمن العمی وق َّوه البد ِان ِمن الضع ِف ینزل الله ح ِامله من ِازل الخی ِار‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫ویمنحه مج ِالس البر ِار ِفی الدنیا واال ِخر ِه ِبال ِعل ِم یطاع الله ویعبد و ِبال ِعل ِم یعرف‬ ‫َّ‬ ‫الله ویوخذ یو َّحد و ِبال ِعل ِم توصل الرحام و ِب ِه یعرف الحلل والحرام وال ِعلم ِامام‬ ‫َّ‬ ‫العمل والعمل ت ِابعه یل ِهمه الله ا ُّلسعداء ویحرمه الش ِقیاء»‪( .‬الحسینی الشیرازی‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪)79 :1419‬‬ ‫ِّ‬ ‫وم ِن فالت ِقفها ولو ِمن افواهِ المشرکین»‪.‬‬ ‫الحکمه ضاله الم‬ ‫ِ‬ ‫• قال االمام علی ‪ِ « :‬‬ ‫ِ‬ ‫(نفس المصدر)‬ ‫التفاوت فی تلقی العلوم بین الناس‬ ‫کل انسان خلقه الله عز وجل له استعداد فی تلقی نوع من العلوم ا کثر من علم اخر او قل هو‬ ‫انجذاب واهتمام من قبل هذا الشخص لهذا العلم المحدد لکن هل یوجد انسان عاقل ال یملک‬ ‫ای موهبه‪ ،‬اهتمام او فهم الی نوع من العلوم؟ وهذا مما ال یرضاه عقل ای انسان یومن بعداله‬ ‫الله عز وجل فکل انسان لدیه تکلیف واکثر ما یعین االنسان علی اداء تکلیفه هو استعماله للنداء‬ ‫الفطری بالتوحید وهذا فی حد ذاته اشرف العل وم واتمها واعالها مرتبه‪ .‬ان ایداع هذا العلم‬ صفحه 245 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪245/ ...‬‬ ‫فی االنسان حتی توصله لکماله المرجو وحتی تکون الحجه البالغه لله عز وجل یوم القیامه فال‬ ‫یحتج احد بخلق االعذار لکفره وجحوده‪.‬‬ ‫فاذا استمع االنسان لنداء فطرته بالشکل الذی یرضاه له الله فقد اودع اشرف العلوم فی نفسه‪.‬‬ ‫اما العلوم االخری فالناس متفاوتون فی تلقیها لکن فی االغلب االعم ال یخلو انسان من امتالک‬ ‫موهبه او اهتمام فی احد هذه العلوم ولکن قد ال یبذل الوسع فی ا کتشافها وتطو یرها‪.‬‬ ‫ان اراء علماء النفس متفاوته بین قائل ان الوراثه توثر فی الذکاء وقائل بعدمها وهناک مقاییس‬ ‫عالمیه للذکاء تعتمد فی اغلبها علی قیاس الذکاء حسب استجابه االنسان للعلوم الطبیعیه‪.‬‬ ‫یذکر عبد الستار ابراهیم فی کتابه «االنسان وعلم النفس» ان مانعرفه علی وجه الیقین‬ ‫بالنسبه لذکاء االنسان ان اثراء البیئه وتنشیط العقل وتدریب التفکیر تزید الذکاء حوالی عشرین‬ ‫درجه فالی هذا الهدف یجب ان نتجه ونحسم المتغیرات االخری الشائکه‪( .‬ابراهیم‪)256 :1978 ،‬‬ ‫طرق کسب العلم والمعرفه‬ ‫بعدما ذکرنا اهمیه العلم والمعرفه فی حیاه االنسان نذکر اهم الطرق التی من خاللها نکتسب‬ ‫هذه العلوم‪:‬‬ ‫‪ .١‬کتاب الله حبل ممدود من السماء الی االرض وعترتی اهل بیتی‬ ‫‪( ،‬الصدر‪،‬‬ ‫‪ )220 :2008‬یذکر القران الکریم الذی هو حبل ممدود من السماء بعض الطرق‬ ‫لکسب العلم‪:‬‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬هو ال ِذی بعث ِفی المیین رسوال ِمنهم یتلو علی ِهم ای ِات ِه‬ ‫ین»‪.‬‬ ‫ویزک ِیهم ویعلمهم ال ِکتاب وال ِحکمه و ِان کانوا ِمن قبل ل ِفی ضل ٍل م ِب ٍ‬ ‫(الجمعه‪ ،‬االیه ‪ )2‬ذکر العالمه الطباطبائی فی کتابه «المیزان»‪ :‬تالوته علیهم ایاته‬ ‫وتزکیته وتعلیمه لهم الکتاب والحکمه لنزوله بلغتهم وهو اول مراحل دعوته ولذا‬ ‫لما استقرت الدعوه بعض االستقرار اخذ‬ ‫یدعو الیهود والنصاری والمجوس‬ ‫وکاتب العظماء والملوک‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)264 :19‬‬ صفحه 246 ‫‪ /246‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫فکان الرسول المعلم االول واالفضل واالتم لکسب العلم لقد ذکرت االیه‬ ‫الشریفه العلوم االلهیه التی انزلها الله علی قلب رسوله لکی یعلمها للناس‪ .‬ان‬ ‫صاحب تفسیر «المیزان» یذکر تفسیر لهذه االیات والعلوم التی تحتو یها باسلوب‬ ‫ً‬ ‫وهذا نص ما ذکره العالمه‬ ‫راقی ومبدع یجعل القلب ینبض شوقا لرسول الله‬ ‫الطباطبائی‪ ،‬وقوله‪« :‬ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمه»‪ ،‬التزکیه تفعیل من الزکاه بمعنی‬ ‫النمو الصالح الذی یالزم الخیر والبرکه فتزکیته لهم تنمیته لهم نماء صالحا‬ ‫بتعو یدهم االخالق الفاضله واالعمال الصالحه فیکملون بذلک فی انسانیتهم‬ ‫فیستقیم حالهم فی دنیاهم واخرتهم یعیشون سعداء و یموتون سعداء‪.‬‬ ‫وتعلیم الکتاب بیان الفاظ ایاته وتفسیر ما اشکل من ذلک‪ ،‬و یقابله تعلیم الحکمه‬ ‫وهی المعارف الحقیقیه التی یتضمنها القران‪ ،‬والتعبیر عن القران تاره باالیات‬ ‫وتاره بالکتاب للدالله علی انه بکل من هذه العناو ین نعمه یمتن بها‪ ،‬کما قیل وقد‬ ‫قدم التزکیه ههنا علی تعلیم الکتاب والحکمه بخالف ما فی دعوه ابراهیم‬ ‫الن هذه االیه تصف تربیته‬ ‫لمومنی امته‪ ،‬والتزکیه مقدمه فی مقام التربیه علی‬ ‫تعلیم العلوم الحقه والمعارف الحقیقیه واما ما فی دعوه ابراهیم‬ ‫فانها دعاء‬ ‫وسوال ان یتحقق فی ذریته هذه الزکاه والعلم بالکتاب والحکمه‪ ،‬والعلوم‬ ‫والمعارف اقدم مرتبه وارفع درجه فی مرحله التحقق واالتصاف من الزکاه الراجعه‬ ‫الی االعمال واالخالق‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)265 :14‬‬ ‫َّ‬ ‫ً ُّ‬ ‫وحی ِالی ِهم فاسالوا اهل الذکر ِان‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬وما ارسلنا قبلک ِاال ِرجاال ن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فی قوله‬ ‫کنتم ال تعلمون»‪( .‬االنبیاء‪ ،‬االیه ‪ )7‬عن زراره عن ابی جعفر‬ ‫«فاسالوا اهل الذکران کنتم ال تعلمون» من المعنیون بذلک قال ابی جعفر‬ ‫‪:‬‬ ‫نحن قلت‪ :‬فانتم المسولون قال‪ :‬نعم قلت‪ :‬ونحن السائلون؟ قال‪ :‬نعم قلت‪ :‬فعلینا‬ ‫ان نسالکم؟ قال‪ :‬نعم قلت‪ :‬فعلیکم ان تجیبونا قال‪ :‬ال ذاک الینا ان شئنا فعلنا و ان‬ ‫شئنا ترکنا ثم قال‪ « :‬هذا عطاونا فامنن او امسک بغیر حساب »‪.‬‬ صفحه 247 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪247/ ...‬‬ ‫(ا لطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪ )256 :14‬وهذا هو المنبع الثانی بعد رسول الله‬ ‫فهم خلفاء الله ورسوله فاالجدر اخذ العلوم من خلفاء الله‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ً‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬قال له موسی هل ات ِبعک علی ان تع ِلم ِن ِم ِّما ع ِلمت رشدا»‪.‬‬ ‫یسال رجل صالح ان یعلمه فاالنبیاء ال‬ ‫(الکهف‪ ،‬االیه ‪ )66‬وهنا النبی‬ ‫یستنکفون السوال ان کان الجواب سیصل الیهم لکن لیس من ای احد فهو‬ ‫الخضر‬ ‫الذی اکتسب علمه من العلیم الخبیر‪ .‬فطرح السوال هو الطریق‬ ‫االمثل لکسب العلوم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬مجالسه العلماء‪ :‬قال لقمان البنه جالس العلماء وزاحمهم برکبتیک فان الله ینیر‬ ‫القلوب بنور الحکمه کما یحیی االرض بوابل السماء (الحسینی الشیرازی‪)80 :1419 ،‬‬ ‫ً‬ ‫علی االنسان الذی یتوق لطلب العلم ان یسعی جاهدا لحضور مجالس العلماء ان‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫کانت المجالس عینیه او افتراضیه و ان کانت االخیره اکثر سهوله وانتشارا مع تطور‬ ‫التکنولوجیا فان لمجالسه العلماء واستماع حدیثهم النفع الکثیر‪.‬‬ ‫‪ .٣‬الکتابه‪ :‬قال رجل من االنصار لرسول الله‬ ‫‪ :‬انی السمع الحدیث وال احفظه فقال‬ ‫استعن بیمینک ای اکتبه‪( .‬نفس المصدر‪ )81 :‬ان للکتابه الدور اال کبر فی حفظ العلم‬ ‫ومن ثم اکتسابه بالقراءه فلوال القلم لضیع االنسان الکثیر من العلوم قال تعالی «الذی‬ ‫ً‬ ‫علم بالقلم * علم االنسان مالم یعلم»‪ .‬قال االمام علی ‪« :‬من یشتری علما‬ ‫ً‬ ‫بدرهم فقام الحارث العور فاشتری صحفا بدرهم فکان یکتب فیها فقال علیه‬ ‫السلم یااهل الکوفه غلبکم نصف رجل»‪( .‬نفس المصدر‪)82 :‬‬ ‫ِّ‬ ‫‪ .٤‬القراءه‪ :‬قال تعالی‪« :‬اقرا ِباس ِم ر ِِّبک ال ِذی خلق»‪( .‬العلق‪ ،‬االیه ‪ )1‬القراءه‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫الصله بین لغه الکالم‪،‬‬ ‫اصطالحا هی عباره عن عملیه یتم من خاللها التعرف علی ِ‬ ‫والرموز الکت ّ‬ ‫ابیه؛ حیث َّان لغه الکالم َّ‬ ‫تتکون من االلفاظ التی ت ِّعبر عن المعانی‬ صفحه 248 ‫‪ /248‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫عملیه م َّرکبه یستخدم المرء فیها العدید من ح ّ‬ ‫المختلفه‪ ،‬وهی ّ‬ ‫واسه اه ّمها البصر‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫تتطلب ّ‬ ‫عملیه القراءه الخبره‪ ،‬والذکاء‪ ،‬وقدره القارئ علی التفاعل مع النص‬ ‫وعاده ما‬ ‫ّ‬ ‫االساسیه والعامه التی یشتمل علیها‪،‬‬ ‫المقروء‪ ،‬من خالل استخدامه الفکار النص‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫تتضمن فک الرموز التی من شانها ان توصل القارئ الی‬ ‫معرفیه‬ ‫عملیه‬ ‫والقراءه‬ ‫المعنی المراد منها‪ )https://makleh.com( .‬ان القراءه هی الصله بین مصدر‬ ‫العلم والمتلقی فلوال وجود اللغات لکان من المستحیل التواصل بین مصادر العلم‬ ‫والمتلقین ولبقی العلم یدور فی مکان مغلق او یضمر فی صدور اصحاب العلم‬ ‫الحضوری لکن الخالق علم بالقلم و بذلک تطور العلم فالیوم و بفضل الله توجد لغه‬ ‫للتواصل حتی مع الصم والبکم‪.‬‬ ‫‪ .٥‬المدارس والحلقات الدراسیه‪ :‬وقد تکون هذه المدارس اکادیمیه فتعنی بتدریس العلوم‬ ‫الطبیعیه او مدارس دینیه فتختص بتدریس العلوم الدینیه الشرعیه والعرفانیه وحتی‬ ‫الطبیعیه منها‪ .‬لکن هناک شح فی المدارس الدینیه التی تعنی بتدریس االسالم‬ ‫المحمدی االصیل المتمثل بخط الرسول واهل بیته‬ ‫‪ .‬ان المومنین مکلفون بایصال‬ ‫هذه العلوم للناس بشتی الوسائل حتی لو تطلب االمر اجتماعات عائلیه تتدارس‬ ‫ً‬ ‫وتذکرفیها علوم اهل البیت وهذا کثیرا مایحدث فی بالد المهجر لکن یجب تکثیف‬ ‫هکذا فعالیات‪.‬‬ ‫‪ .٦‬الدراسه االفتراضیه‪ :‬وهی تلقی المعلومات عن طریق االجهزه االلکترونیه الموصله‬ ‫بالشبکه العنکبوتیه‪ .‬وللباحث الخیار فی اختیار الطریق لکسب المعلومه فقد یکون‬ ‫کتاب‪ ،‬صور‪ ،‬صوت او حتی العاب وهذا مایستفاد منه االطفال‪ .‬فی وقتنا الحاضر فان‬ ‫تطور التکنولوجیا جعل من هکذا نوع من الدراسه منتشر بشکل کبیر فی انحاء العالم‬ ‫ً‬ ‫وکثیرا مایعتمد علیه النه فی متناول االیدی و یستخدم فی ای وقت وای مکان‪.‬‬ صفحه 249 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪249/ ...‬‬ ‫‪ .٧‬االستماع‪ :‬تلقی المعلومه من خالل االستماع الی االخرین لکن وحده یکفی ام یجب‬ ‫االنصات واالصغاء ومالفرق بین الکلمات؟‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬ومثل ال ِذین کفروا کمثل ال ِذی ین ِعق ِبما ال یسمع ِاال دع ًاء و ِند ًاء‬ ‫ِ‬ ‫ص ٌِّم بک ٌم عم ٌی فهم ال یع ِقلون»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪ )171‬روی عن ابی جعفر ‪:‬‬ ‫«ان مثل الذین کفروا فی دعائک ایاهم کمثل الذی ینعق ای الناعق فی‬ ‫دعائه‪ .‬المنعوق من البهائم التی ال تفهم کاْلبل والبقر النها ال تعقل مایقال‬ ‫لها بل تسمع الصوت»‪( .‬الطوسی‪ ،1957 ،‬ج‪ )77 :2‬وهکذا استماع فهو ال‬ ‫ینفع بشیء‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫ٌ‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬افتطمعون ان یو ِمنوا لکم وقد کان ف ریق ِمنهم یسمعون کلم الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ث ِّم یح ِّرفونه ِمن بع ِد ما عقلوه وهم یعلمون»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪ )75‬فسمعوا کالم الله‬ ‫ِ‬ ‫فلم یمتثلوا امره‪ ،‬وحرفوا القول فی اخبارهم لقومهم حتی رجعوا الیهم وهم‬ ‫یعلمون انهم قد حرفوا‪ .‬وهذا اقوی التاو یلین‪ ،‬النه تعالی اخبر عنهم بانهم‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫یسمعون کالم الله والذین سمعوا کالم الله‪ .‬بال واسطه هم الذین کانوا مع موسی‪.‬‬ ‫(الطوسی‪ ،1957 ،‬ج‪ )313 :1‬وهکذا سماع هو مع فهم لکن ال یستوجب االیمان‬ ‫واالعتقاد بما قد سمع وهکذا استماع قد یضر صاحبه ان کان یسمع الحق‬ ‫و یرفضه او یسمع المعلومه العلمیه الحقه و یعاند بخطئها وال یومن بها‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬و ِاذا ق رئ القران فاست ِمعوا له وان ِصتوا لعلکم ترحمون»‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫(االعراف‪ ،‬االیه ‪ )204‬امر الله تعالی المکلفین بانه اذا قرئ القران ان یسمعوا له و‬ ‫یصغوا الیه لیفهموا معانیه و یعتبروا بمواعظه و ان ینصتوا لتالوته و یتدبروه و ال‬ ‫یلغوا فیه لیرحمهم بذلک ربهم‪ ،‬و باعتبارهم به واتعاضهم بمواعظه‪( ،‬الطوسی‪،‬‬ ‫‪ ،1957‬ج‪ )67 :5‬وهذا هو االنصات الذی یاتی مع فائده لمتلقی العلوم الحقه‪.‬‬ صفحه 250 ‫‪ /250‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫هذه بعض االلیات لکسب العلم والمعرفه وغیرها الکثیر کحضور المحاضرات والندوات‬ ‫العلمیه وتبادل الحدیث مع من له مرتبه علمیه قد تکون نفس مستوی الشخص المتلقی‬ ‫فیتذاکرون العلوم و ینشطون الذاکره او حتی مشاهده برامج تلفزیونیه مفیده‪.‬‬ ‫ان العلم والمعرفه من االمور التی حث علیها الدین االسالمی لیخرج الناس من ظلمات‬ ‫الجهل الی نور العلم وافضل العلوم واشرفها هو معرفه الله سبحانه وال یقذف هذا النور فی قلب‬ ‫من کان لکن فی قلب شخص مخلص لله عز وجل و یرجو القرب منه تعالی‪ .‬هناک عده طرق‬ ‫لکسب العلوم ا لدینیه والعرفانیه والطبیعیه تبدا من الق ران وا ل سنه الشریفه وتنتهی بعلوم‬ ‫التی هی مبینه لکتاب الله وسنه رسوله‪.‬‬ ‫اهل البیت‬ ‫ً‬ ‫ومع تطور التکنولوجیا تطورت طرق کسب العلم والمعرفه وعلی االنسان ان یسعی جاهدا‬ ‫لیختار الطریق المناسبه لتلقی العلوم المختلفه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫تعریف علم الفقه لغه واصطلحا‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫الفقه لغه‪ :‬یقول ابن االثیر‪ ...‬یقال‪ :‬ف ِقه الرجل‪ -‬بالکسر‪َ -‬یفقه ِفقها‪ :‬اذا ف ِهم وع ِلم‪ ،‬وفقه‪-‬‬ ‫ً‬ ‫َ ً‬ ‫بالضم‪َ -‬یفقه‪ :‬اذا صار فقیها عا ِلما‪( .‬ابن اثیر‪)714 :1421 ،‬‬ ‫َ ََ‬ ‫العلم بالشیء والفهم له‪ ،‬وغل َب علی ِعلم‬ ‫اما فی «لسان العرب»‪ ،‬فعرف الفقه علی انه‪ِ :‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫العلم‪ ،‬کما غلب النجم علی الث ّریا‪( .‬ابن منظور‪،‬‬ ‫ادت ِه وشرفه وفضله علی سائر انواع ِ‬ ‫الدین ِل ِس ِ‬ ‫‪)3450 :1419‬‬ ‫ً‬ ‫الفقه اصطالحا‪ :‬اشتهر بین الفقهاء تعریف لعلم الفقه علی انه العلم باالحکام الشرعیه‬ ‫الفرعیه عن ادلتها التفصیلیه وهذا ماذکره الشیخ المشکینی فی کتابه «مصطلحات الفقه» لکنه‬ ‫یشکل علی المشهور و یقول االولی تعریفه التالی‪ ...‬قیام الحجه التفصیلیه عند الشخص علی‬ ‫االحکام الفرعیه الدینیه وموضوعاتها المستنبطه‪( .‬المشکینی‪ ،1377 ،‬ج‪)403 :1‬‬ صفحه 251 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪251/ ...‬‬ ‫ً‬ ‫اذا فی هذا التعریف فان الفقیه تقام لدیه الحجه الماخوذه من المصادر الرئیسیه وهی الکتاب‬ ‫ً‬ ‫والسنه والعقل علی الحکم الشرعی‪ .‬و یذکر الشیخ المشکینی شیئا من التفصیل عن هذا العلم‬ ‫والمصطلحات التی قد ترد فیه فنذکر هنا بعضها‪.‬‬ ‫الفقیه‪ :‬هو من قامت عنده الحجه علی االحکام الشرعیه‪( .‬المشکینی‪ ،1377 ،‬ج‪)403 :1‬‬ ‫المجتهد‪ :‬هو من تحمل الجهد فی اقامه الحجه التفصیلیه‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫االحکام‪ :‬االحکام الراجعه الی الدین االعم منها التکلیفیه والوضعیه‪( .‬نفس المصدر‬ ‫ان للحکم الشرعی تعریفین یذکرهما االصولیین قد یکون من المناسب ذکرهما فالمشهور‬ ‫ً‬ ‫مباشره او غیر مباشره‬ ‫یعرف الحکم الشرعی علی انه خطاب الله عز وجل المتعلق بفعل المکلف‬ ‫غیر ان السید الشهید الصدر (قد) قال فی «الحلقه االولی» ما نصه‪ :‬وعلی هذا الضوء یکون من‬ ‫الخطا تعریف الحکم الشرعی بالصیغه المشهوره بین قدماء االصولیین اذ یعرفونه بانه الخطاب‬ ‫الشرعی المتعلق بافعال المکلفین فان الخطاب کاشف عن الحکم والحکم هو مدلول الخطاب‪،‬‬ ‫ً‬ ‫اضف الی ذلک ان الحکم الشرعی ال یتعلق بافعال المکلفین دائما‪ ،‬بل قد یتعلق بذواتهم او‬ ‫باشیاء اخری ترتبط بهم‪.‬‬ ‫الحث علی التفقه فی الدین فی القران والسنه‬ ‫حثنا الله سبحانه وتعالی فی کتابه الکریم علی العلم والتفقه لما لهما من دور اساس فی بلوره‬ ‫ادراک االنسان وشخصیته وبالتالی الوصول الی کماله المنشود ونعرض بعض هذه االیات الشریفه‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫• «اقرا ِباس ِم ر ِِّبک ال ِذی خلق * خلق ِاْلنسان ِمن عل ٍق * اقرا و ر ِّبک ا لکرم * ال ِذی‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫علم ِبالقل ِم * علم ِاْلنسان ما لم یعلم»‪( .‬العلق‪ ،‬االیات ‪)1-5‬‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫• «یا ا ُّیها ال ِذین امنوا ِاذا ِقیل لکم تف َّسحوا ِفی المج ِال ِس فافسحوا یفسح الله لکم‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ َّ‬ ‫ات‬ ‫و ِاذا ِقیل انشزوا فانشزوا یرف ِع الله ال ِذین امنوا ِمنکم وال ِذین اوتوا ال ِعلم درج ٍ‬ ‫َّ‬ ‫والله ِبما تعملون خ ِب ٌیر»‪( .‬المجادله‪ ،‬االیه ‪)10‬‬ صفحه 252 ‫‪ /252‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫• «فتعالی الله الم ِلک الحق وال تعجل ِبالقرا ِن ِمن قبل ان یقض َٰی ِالیک وحیه وقل‬ ‫ِ‬ ‫َّرب ِزد ِنی ِعل ًما»‪( .‬طه‪ ،‬االیه ‪)114‬‬ ‫َّ ً‬ ‫ٌ َّ‬ ‫• «وما کان المو ِمنون ِلین ِفروا کافه ۚ فلوال نفر ِمن کل ِفرق ٍه ِمنهم ط ِائفه ِلیتفقهوا ِفی‬ ‫َّ‬ ‫الد ِین و ِلین ِذروا قومهم ِاذا رجعوا ِالی ِهم لعلهم یحذرون»‪( .‬التو به‪ ،‬االیه ‪)122‬‬ ‫البحث علی طلب العلم والتفقه فی احادیث الرسول‬ ‫ان رسول الله واهل بیته‬ ‫واهل البیت‬ ‫هم فقهاء عصرهم وعصر غیرهم الی یوم القیامه ولقد حثوا االمه‬ ‫علی طلب العلم والتفقه والخروج من ظلمات الجهل التی تفتک باالنسان وتخرجه من رحمه الله‪.‬‬ ‫فالجهل الد اعداء االنسان فاالنسان الجاهل یقتل رقی نفسه ورقی کل انسان یسمع له ومن‬ ‫احادیثهم فی هذا الصدد نذکر منها‪:‬‬ ‫• عن رسول الله‬ ‫‪« :‬یوزن مداد العلماء ودماء الشهداء یوم القیامه فل یفضل‬ ‫احدهما علی االخر‪ ،‬ولغدوه فی طلب العلم افضل من مائه غزوه‪ ،‬وال یخرج‬ ‫احد فی طلب العلم اال وملک موکل به یبشره بالجنه‪ ،‬ومن مات ومیراثه المحابر‬ ‫واالقلم دخل الجنه»‪( .‬الحسینی الشیرازی‪)79 :1419 ،‬‬ ‫ً‬ ‫• وعنه‪« :‬فضل الع ِال ِم علی الع ِاب ِد کفض ِلی علی ادناکم رجل»‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫الد ِین والهمه رشده»‪( .‬الریشهری‪،2004 ،‬‬ ‫• وعنه‪« :‬اذا اراد الله بع ٍبد خیرا فقهه فی ِ‬ ‫ج‪)3248 :3‬‬ ‫• االمام علی ‪« :‬اذا فقهت فتفقه فی دین الله»‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫َّ‬ ‫َّ َّ‬ ‫العباد ِه‬ ‫مام‬ ‫ت‬ ‫و‬ ‫ه‬ ‫صیر‬ ‫الب‬ ‫فتاح‬ ‫م‬ ‫قه‬ ‫الف‬ ‫ن‬ ‫فی‬ ‫هوا‬ ‫ق‬ ‫• االمام الکاظم ‪« :‬تف‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫دین الل ِه ف ِا ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫و َّ‬ ‫ُّ‬ ‫َّ‬ ‫قیه علی‬ ‫السبب الی الم‬ ‫ناز ِل الرفیع ِه والرت ِب الجلیل ِه فی الد ِین والدنیا وفضل الف ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫الکواک ِب ومن لم یتفقه فی ِد ِین ِه لم یرض الله له‬ ‫مس علی‬ ‫الش‬ ‫العاب ِد کفضل‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫عمل»‪( .‬نفس المصدر)‬ صفحه 253 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪253/ ...‬‬ ‫هذه جمله من االحادیث الشریفه من اهل بیت‬ ‫والذین خصهم الله سبحانه وتعالی‬ ‫بعلمه وحکمته وهم االسوه التی یجب ان یتاسی بهم المومن الموالی‪.‬‬ ‫دور الیات کسب العلم والمعرفه فی اکتساب علم الفقه‬ ‫ کتاب الله‬‫کتاب الله القران العزیز وهو المصدر االول فی استنباط الحکم الشرعی وهذا لیس فیه خالف‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫بین المسلمین کافه‪ ،‬قال الله تعالی‪« :‬ون َّزلنا علیک ال ِکتاب ِتبیانا ِلکل شی ٍء وهدی ورحمه‬ ‫وبش ری ِللمس ِل ِمین»‪( ،‬النحل‪ ،‬االیه ‪ )89‬وهذا المصدر االول للتشریع یذکر بان هناک مصدر‬ ‫َّ‬ ‫ثانی یجب علی المسلمین الرجوع الیه اال وهو الرسول واهل بیته ‪ ،‬قال تعالی‪« :‬ه َو ال ِذی‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َ ْ ْ َ ْ َ‬ ‫اب َوال ِحک َمه َو ِان کانوا ِم ْن‬ ‫َب َعث ِفی االمی َین َرسوال ِم ْنه ْم َی ْتلو عل ْی ِه ْم َای ِات ِه َو ی َزک ِیه ْم َو ی َعلمهم ال ِکت‬ ‫َّ‬ ‫َْ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ً‬ ‫ً ُّ‬ ‫وحی ِالی ِهم‬ ‫قبل ل ِفی ضالل م ِبین»‪( .‬الجمعه‪ ،‬االیه ‪ )2‬وایضا‪« :‬وما ارسلنا قبلک ِاال ِرجاال ن ِ‬ ‫فاسالوا اهل الذکر ِان کنتم ال تعلمون»‪( .‬االنبیاء‪ ،‬االیه ‪ )7‬وعن زراره عن الی جعفر فی‬ ‫ِ‬ ‫قوله «فاسالوا اهل الذکر ان کنتم ال تعلمون» من المعنیون بذلک قال ابی جعفر ‪ :‬نحن قلت‪:‬‬ ‫فانتم المسولون قال‪ :‬نعم قلت‪ :‬ونحن السائلون؟ قال‪ :‬نعم‪( ...‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)256 :14‬‬ ‫الی اخر الروایه‪.‬‬ ‫‪ -‬مجالسه العلماء‬ ‫ً‬ ‫وقد تکون هذه االلیه اال کثر رواجا بعد الغیبه الصغری ولجوء الناس الی السفراء االربعه لالمام‬ ‫والذین کانوا فی بغداد و بعد انتهاء عصر الغیبه الصغری بموت السفیر الرابع و بدء الغیبه الکبری‬ ‫استمرت المدارس العلمیه فی بغداد الی منتصف القرن الخامس الهجری وبعد فتنه حدثت فیها‬ ‫ادت الی اضطرار الشیخ الطوسی الی االنتقال النجف وتاسیس حوزه هناک‪.‬‬ ‫(‪ )https://ar.wikishia.net/view‬وقد کانت طریقه تلقی العلوم والفقه فی هذه الحوزات‬ ‫ً‬ ‫علی شکل حلقات ودروس یعطیها االستاذ لطالبه وجها لوجه‪.‬‬ صفحه 254 ‫‪ /254‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ المدارس اال کادیمیه‬‫ً‬ ‫تطورت طریقه تلقی علم الفقه عبر الزمن خصوصا بعد انتصار الثوره االسالمیه فی ایران بقیاده‬ ‫االمام الخمینی (قد) فاصبحت ال تقتصر علی الحوزات المعروفه لکن انتشرت بشکل واسع فی‬ ‫البالد االسالمیه علی شکل دورات ومدارس وحتی جامعات‪ .‬وقد سهل هذا التطور فی تلقی‬ ‫هذا العلم للکثیر من المومنین الدین یرون ضروره التفقه فی دینهم لمستوی مقبول حتی ینیر هذا‬ ‫العلم طریقهم وطریق اجیال محاطه بکثیر من الظالم والجهل والقیم التی تناقض القیم‬ ‫االسالمیه الرفیعه‪.‬‬ ‫ الدراسه االفتراضیه‬‫ً‬ ‫ومع الطفره الهائله فی مجال التکنولوجیا وخصوصا بوجود االنترنت تحتم علی المومنین کافه‬ ‫ً‬ ‫وخصوصا اهل العلم منهم تحمل مسولیه مجاراه هذه الطفره والتطور العلمی لیضعوا بین ایدی‬ ‫الناس عن طریق اجهزه الحاسوب واالجهزه الذکیه برامج تتیح للناس اکتساب هذا العلم‪ .‬وقد‬ ‫تکون الدوله االسالمیه االیرانیه سباقه فی هذا الموضوع ولحقت بها بعض الدول االسالمیه‪.‬‬ ‫وخیر دلیل علی امکانیه التفقه فی الدین من خالل الدراسه االفتراضیه هو وجود جامعه کجامعه‬ ‫المصطفی العالمیه فی قم وغیرها الکثیر‪ .‬ان طل‬ ‫ً‬ ‫العلم والتفقه فی الدین یجب ان یکون من اولو یات االنسان المومن وخصوصا نعیش فی‬ ‫زمن یتجه فیه العالم الی االنحطاط والتخلی عن ابسط مقومات االنسانیه والجهل یحیط بنا‬ ‫و بابنائنا‪ .‬ان دول اخذت علی عاتقه قتل االنسان وکل القیم االنسانیه فلم تکتفی هذه الدول وقوی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫الطغیان بقتله جسدیا وتجو یعه و اخراجه من وطنه وارضه بل تحاول ان تقتله معنو یا وتقتل کل‬ ‫االجیال القادمه بهذه الطریقه‪.‬‬ ‫ان دورنا تحمل المسولیه والدفاع عن قیمنا وانسانیتنا وکل شیء غالی وهذا ال یتحقق اال بنور‬ ‫یضیء درو بنا والمتمثل بمعرفه الله حق معرفته عن طریق التفقه فی الدین والتزام اوامر الله‪،‬‬ صفحه 255 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪255/ ...‬‬ ‫َّ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫یقول الله تعالی‪« :‬وال ِذین جاهدوا ِفینا لنه ِدینهم سبلنا و ِان الله لمع المح ِس ِنین»‪.‬‬ ‫(العنکبوت‪ ،‬االیه ‪)69‬‬ ‫یقول السید الطباطبائی فی تفسیر هذه االیه مانصه التالی‪ :‬اذ فرق بین ان یجاهد العبد فی‬ ‫سبیل الله‪ ،‬و بین ان یجاهد فی الله‪ ،‬فالمجاهد فی االول یرید سالمه السبیل ودفع العوائق عنه‬ ‫بخالف المجاهد فی الثانی فانه انما یرید وجه الله فیمده الله سبحانه بالهدایه الی سبیل دون‬ ‫سبیل بحسب استعداده الخاص به‪ ،‬وکذا یمده الله تعالی بالهدایه الی السبیل بعد السبیل حتی‬ ‫یختصه بنفسه جلت عظمته‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)35 :1‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫ت ّبین ال هنا‪:‬‬ ‫َ َ‬ ‫العلم علی‬ ‫والعلم ادراک الشیء بحقیقته‪ ،‬و یطلق ِ‬ ‫• ال ِعلم فی اللغه مصدرها (ع ِلم) ِ‬ ‫مجموع مسائل واصول کلیه تجمعها جهه واحده‪.‬‬ ‫ً‬ ‫• المعرفه اصطالحا‪ :‬ادراک الشیء علی ماهو علیه‪ ،‬وهی مسبوقه بجهل بخالف العلم‪.‬‬ ‫• الفرق بین العلم والعرفه ان العلم مخلوق قبل االنسان اما المعرفه فهی ادراک مسبوق‬ ‫بجهل‪ .‬اما من ناحیه حدود االدراکین فیجب ان نعی معنی االدراک‪ .‬فادراک الشیء هو‬ ‫ان تکون حقیقته متمثله عند المد ِرک‪ ،‬وحدود ادراک العلم هو ادراک الکلی والمرکب‬ ‫والمعرفه هی ادراک الجزئی والبسیط‪.‬‬ ‫• العلم ینقسم الی حضوری وحصولی‪ ،‬والحصولی ینقسم الی تصور وتصدیق‪.‬‬ ‫• حث الدین علی العلم من خالل االیات القرانیه واالحادیث الشریفه‪.‬‬ ‫• هناک تفاوت فی تلقی العلوم بین الناس‪ ،‬وذلک یرجع الی عده اسباب‪.‬‬ ‫• من طرق والیات کسب العلم والمعرفه‪ :‬کتاب الله‪ ،‬مجالسه العلماء‪ ،‬الکتابه‪ ،‬القراءه ‪،‬‬ ‫المدارس والحلقات الدراسیه‪ ،‬الدراسه االفتراضیه‪ ،‬وغیر ذلک‪.‬‬ صفحه 256 ‫‪ /256‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫• الفقه اصطالحا هو قیام الحجه التفصیلیه عند الشخص علی االحکام الفرعیه الدینیه‬ ‫وموضوعاتها المستنبطه‪.‬‬ ‫• ان الیات کسب المعرفه الدینیه والفقهیه متقاربه جدا مع االلیات العامه لکسب العلم‪،‬‬ ‫غایه االمر ان هناک اختالفا فی التفاصیل المتعلقه بنوع العلم والمعرفه‪.‬‬ ‫• االیات القرنیه والروایات تحث علی التفقه فی الدین ال سیما التفقه فی االمور محل االبتالء‪.‬‬ ‫• ان اللیات العلم والمعرفه دورا کبیرا فی اکتساب العلوم الشرعیه السیما التفقه فی‬ ‫الدین والمسائل محل االبتالء‪.‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬القران الک ریم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬انیس‪ ،‬ابراهیم‪ .‬منتصر‪ ،‬عبد الحلیم‪ .‬الصوالحی‪ ،‬عطیه‪ .‬ومحمد خلف الله احمد (‪.)١٤٢٥‬‬ ‫المعجم الوسیط‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬القاهره‪ :‬مکتبه الشروق الدولیه‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ابراهیم‪ ،‬عبد الستار (‪ .)١9٧8‬اْلنسان وعلم النفس‪ .‬الکو یت‪ :‬المجلس الوطنی للثقافه والفنون واالداب‪.‬‬ ‫‪ .٤‬ابن اثیر‪ ،‬محمد (‪ .)١٤٢١‬النهایه فی غ ریب الحدیث والثر‪ .‬ریاض‪ :‬دار ابن الجوزی‪.‬‬ ‫‪ .٥‬ابن سینا‪ ،‬ابی علی (‪ .)١99٢‬اْلشارات والتنبیهات‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه النعمان‪.‬‬ ‫‪ .٦‬ابن منظور‪ ،‬محمد بن مکرم (‪ .)١٤١9‬لسان العرب‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ ‫‪ .٧‬البستانی‪ ،‬بطرس (‪ .)١998‬محیط المحیط قاموس مطول للغه العربیه‪ .‬بیروت‪ :‬مکتبه لبنان ناشرون‪.‬‬ ‫‪ .8‬الجرجانی‪ ،‬علی بن محمد (‪ .)٢00٤‬معجم التع ریفات‪ .‬المحقق‪ :‬محمد صدیق المنشاوی‪.‬‬ ‫القاهره‪ :‬دار الفضیله‪.‬‬ ‫‪ .9‬الح س ینی الشیرا زی‪ ،‬محمد (‪ .)١٤١9‬تذکره الخبار ف ی تلخیص ربیع البرار‪ .‬بیروت ‪ :‬مرکز‬ ‫الرسول االعظم‬ ‫‪ .١0‬الحسینی‬ ‫‪.‬‬ ‫الطهرانی‪،‬‬ ‫محمد‪.‬‬ ‫شرح حدیث عنوان‬ ‫البصری‪.‬‬ ‫المحاضره ‪:٢٥‬‬ ‫‪https://madrasatalwahy.org/Document/Speech/group/25‬‬ ‫‪ .١١‬الصدر‪ ،‬محمد مهدی (‪ .)٢008‬اخلق اهل البیت‬ ‫‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬قم‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ صفحه 257 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪257/ ...‬‬ ‫‪ .١٢‬طالب‪ ،‬میثاق (‪ .)٢0١0‬شرح نهایه الحکمه العقل والعاقل والمعقول‪ :‬ابحاث الیه الله العلمه‬ ‫السید کمال الحیدری‪ .‬قم‪ :‬دار فراقد‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬الطباطبائی‪ ،‬السید محمد حسین (‪ .)١99٧‬المیزان فی تفسیر القران‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه االعلمی للمطبوعات‪.‬‬ ‫‪ .١٤‬الطوسی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١9٥٧‬التبیان فی تفسیر القران‪ .‬النجف االشرف‪ :،‬مکتبه االمین‪.‬‬ ‫‪ .١٥‬لزیق‪ ،‬کمال اسماعیل (‪ .)٢0١٤‬مراتب المعرفه وهرم الوجود عند مل صدرا‪ :‬دراسه مقارنه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬مرکز الحضاره لتنمیه الفکر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١٦‬المحدث النوری‪ ،‬میرزا حسین (‪ .)١٤08‬مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه‬ ‫ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .١٧‬المحمدی الریشهری‪ ،‬محمد (‪ .)٢00٤‬میزان الحکمه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الحدیث‪.‬‬ ‫‪ .١8‬المشکینی‪ ،‬علی (‪ .)١٣٧٧‬مصطلحات الفقه‪ .‬قم‪ :‬نشر الهادی‪.‬‬ ‫‪ .١9‬المظفر‪ ،‬محمد رضا (‪ )١9٦8‬المنطق‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬النجف االشرف‪ :‬مطبعه النعمان‪.‬‬ ‫‪20. https://ar.wikishia.net/view‬‬ ‫‪21. https://makleh.com‬‬ صفحه 258 صفحه 259 ‫تدوین الحدیث ومنع اندثاره عند الشیعه‬ ‫لمیس سلوم (سوریه)‪ ،١‬الدکتور حسین الیوسف (سوریه)‪٢‬‬ ‫قبول‪1443/07/09 :‬‬ ‫استلم‪1443/03/29 :‬‬ ‫الملخص‬ ‫بحثی بعنوان تدو ین الحدیث عند الشیعه‪ّ ،‬ابین فیه دور الشیعه فی تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪،‬‬ ‫وهو یتالف من ثالثه مباحث؛ فی المبحث االول ّابین فیه الکلیات والمفاهیم واالبحاث‬ ‫التصوریه المتعلقه بالعنوان‪ ،‬وفی المبحث الثانی ّابین المقصود من العنوان ومحل البحث‪ ،‬وفی‬ ‫المبحث الثالث ّابین دور الشیعه االمامیه فی حفظ الحدیث ومنع اندثاره‪ ،‬و ّ‬ ‫یتبین معنا بعد ذلک‬ ‫ان الهل البیت‬ ‫بشکل خاص‪ -‬من خالل متابعتهم الحثیثه وتشجیعهم علی کتابه الحدیث‬ ‫وکتبهم وصحفهم التی کتبوها وتناقلولها خلفا عن سلف‪ -‬وللشیعه بشکل عام فی زمن الحضور‬ ‫وزمن الغیبه‪ -‬السیما من خالل االصول االربعمائه والکتب االربعه‪ -‬دورا ّ‬ ‫مهما واساسیا فی‬ ‫تدو ین وحفظ الحدیث االمر الذی ادی الی منع اندراسه‪ ،‬والوقوف فی وجه االسرائیلیات ووضع‬ ‫الحدیث‪ .‬ونبنی علی ذلک البدیه السعی لحفظ الحدیث کما کان دیدن اسالفنا‪.‬‬ ‫الکلمات المفتاحیه‪ :‬تدو ین الحدیث‪ ،‬الشیعه‪ ،‬االمامیه‬ ‫المقدمه‬ ‫ّ‬ ‫من الحقائق المسلمه عند االمامیه ان الس َّنه النبو یه الشریفه لم تکن مهمله تذروها الریاح‪ ،‬و انما‬ ‫وذلک کما کان حظ القران الکریم‪ .‬فقد کان له‬ ‫حظیت باهتمام بالغ علی عهد رسول الله‬ ‫ک َّتابه َّ‬ ‫المعینون باالسم والصفه السیما االمام امیر المومنین‬ ‫وعرفوا بعنوان واضح وسمه شاخصه‬ ‫‪ .١‬خریجه مرحله البکالوریوس قسم الفقه والمعارف االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬حوزه الشهیده‬ ‫ام یاسر‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( Amly1603@gmail.com ،‬الکاتب المراسل)‬ ‫‪ .٢‬االستاذ قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪h.alyousef@mou.ir ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ صفحه 260 ‫‪ /260‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َّ‬ ‫(کتاب الوحی)‪ .‬وفی عددهم ودورهم جالت اقالم المورخین‪ .‬کانت مهمتهم تقیید االیات‬ ‫االمر الذی‬ ‫الکریمه بعد نزولها باشراف متواصل وتوجیه متاخم وعنایه الصقه من النبی‬ ‫َّ‬ ‫الربانیه المن َّزله‪ ،‬کذلک السنه النبو یه‬ ‫ساهم فی حفظه لالمه المرحومه علی طبق حقیقته‬ ‫الشریفه؛ وسوف یاتی بیان ذلک فی محله‪.‬‬ ‫بخالف اهل السنه فقد ساد عندهم‪ -‬واعتمادا علی روایات یعتبرها علماء الس َّنه صحیحه‪ -‬ان‬ ‫ّ‬ ‫صاحب الرساله نهی عن تدو ین احادیثه‪ ،‬بل شدد علی ذلک‪ ،‬وفی ضوئها وعلی هدیها یعلل‬ ‫البعض من علماء الجمهور عدم تدو ین الس َّنه المطهره‪.‬‬ ‫اختلط بین الوحی الذی یتلی بالوحی الذی ال‬ ‫بقولهم‪« :‬ان المنع انما کان خشیه‬ ‫ٍ‬ ‫یتلی»‪( .‬الخولی‪)17 :1983 ،‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫انه قال‪« :‬ال تکتبوا ع ِنی ومن کتب ع ِنی‬ ‫وقد روی ابو سعید الخدری عن رسول الله‬ ‫غیر القر ِان فلیمحه»‪( .‬ابن حنبل‪ ،1419 ،‬ج‪)21 :3‬‬ ‫وفی بحثنا هذا نرید ان نبین الدور الذی قام به الشیعه لحفظ الحدیث ومنع اندثاره‪ ،‬وان‬ ‫النعمه التی نعیش فیها وهذا الکم الکبیر من االحادیث التی یستفید منها الفقهاء فی استنباطاتهم‬ ‫ومن خاللها تم حفظ الدین والشریعه‪ ،‬انما من برکات هذا الدور وتدو ین الحدیث‪.‬‬ ‫بیان مفردات العنوان‬ ‫‪ -‬الحدیث لغه واصطالحا‬ ‫الحدیث لغه‪ :‬جاء فی «المحیط»‪ :‬الحاء و الدال و الثاء اصل واحد‪ ،‬وهو کون الشیء لم یک ْن‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫یقال حد َث امر َب ْعد ان لم یکن‪ .‬والرجل َ‬ ‫الح َدث‪ :‬الطری ّ‬ ‫السن‪ .‬والحدیث ِم ْن هذا؛ النه کالم‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫یحدث منه الشیء بعد الشیء‪ .‬ورجل حدث‪ :‬ح َسن الحدیث‪ .‬ورجل ِحدث نساء‪ِ ،‬اذا کان‬ ‫َّ‬ ‫َ َ ََ‬ ‫ّ‬ ‫کخط َیبی‪ ،‬یراد به الحدیث‪( .‬ابن فارس‪ ،1404 ،‬ماده‪ :‬حدث)‬ ‫یتحدث ِالیهن‪ .‬و یقال هذه ِحدیثی حسنه‪ِ ،‬‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫والحدثان‪ :‬من احدا ِث الد ْه ِر ِش ْبه‬ ‫الحدث‬ ‫وقال فی «المحیط»‪ :‬الحاء و الدال و الثاء‪ :‬حدث‪:‬‬ ‫َ‬ ‫ّ َ‬ ‫ْ ًَ‬ ‫ً‬ ‫االب َداء‪ ،‬والف ْعل‪ْ :‬اح َد َث‪َ .‬‬ ‫ایضا‪ْ :‬‬ ‫والحد ْیث َم ْعروف‪َ ،‬ح َّدث ی َحدث‪َ .‬‬ ‫وصار فالن احد ْوثه‪:‬‬ ‫هو‬ ‫و‬ ‫‪.‬‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ِ‬ ‫الن ِاز ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ صفحه 261 ‫‪ /168‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫رشید کسانی هستند که به رشد همهجانبه نائل شدهاند‪ .‬برای نائل شدن به رشد همهجانبه نیز‬ ‫توجه به نیازهای همه جانبه و اموزش همهجانبه ضروری است‪.‬‬ ‫زمانی که ناهنجاریهای رفتاری و عاطفی فرزندان مشاهده میشود‪ ،‬الزم است شرایط رشد‬ ‫کودک از ابتدای انعقاد نطفه‪ ،‬دوران بارداری مادر و دوران شیرخوارگی تا زمان حاضر مورد‬ ‫مطالعه قرار گیرد که این بررسی‪ ،‬نشان میدهد اینگونه رفتارها در بیشتر موارد معلول هستند و‬ ‫ً‬ ‫علت به شمار نمیروند؛ یعنی معموال ریشه در دوران کودکی فرد دارد که در بستر خانواده و در‬ ‫رابطه با مثلث پدر و مادر و فرزند و در قدم بعدی‪ ،‬در مدرسه و در رابطه با معلمان و مربیان و‬ ‫سپس در عرصه جامعه باید جستجو نمود‪.‬‬ ‫بر این اساس‪ ،‬ارتقای سطح ا گاهی مادران و پدران به عنوان یک راهبرد پیشگیری همواره‬ ‫از اهمیت خاصی برخوردار بوده است‪ .‬اموزش خانوادهها از این فکر نشئت میگیرد که‬ ‫توانایی مادران و پدران در امر تعلیم و تربیت فرزندانشان در گرو دانایی انان در زمینه‬ ‫دانشهای مختلف است‪.‬‬ ‫در نظام تربیتی اسالم‪ ،‬انتظارها‪ ،‬تکالیف‪ ،‬حقوق و وظایف انسانها دوجانبه و به طور‬ ‫متقابل هستند؛ لذا همانطور که والدین نسبت به فرزندان وظایفی دارند‪ ،‬فرزندان نیز نسبت به‬ ‫والدین وظایفی دارند که عدم توجه و پاسخگو یی به انتظارهای طرفین‪ ،‬مسائل و مشکالت‬ ‫گوناگون‪ ،‬ناامنیها و اشفتگیهای روانی و عاطفی به وجود خواهد اورد‪.‬‬ ‫قران کریم انچنان به خانواده اهمیت میدهد که در چند مورد مراقبت از این نهاد ارزشمند‬ ‫را سفارش میکند‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬قرائتی‪ ،1383 ،‬ج‪)35 :5‬‬ ‫برای مثال؛ خداوند متعال در سوره تحریم ایه ‪ 6‬می فرماید‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫ِّ‬ ‫«یا ا ُّیها ال ِذین امنوا قوا انفسکم واه ِلیکم نارا وقودها الناس وال ِحجاره علیها‬ ‫ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫لظ ش ٌ‬ ‫داد الیعصون الله ما امرهم ویفعلون ما یومرون»؛ (تحریم‪ ،‬ایه ‪)6‬‬ ‫لئکه ِغ‬ ‫م ِ‬ ‫ِ‬ ‫ای کسانیکه ایمان اوردهاید! خود و خانواده خو یش را از اتشی که هیزم ان انسانها و‬ ‫سنگهاست نگه دارید‪ ،‬اتشی که فرشتگانی بر ان گمارده شده که خشن و سختگیرند‬ صفحه 169 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪261/ ...‬‬ ‫َ‬ ‫َْ‬ ‫َ‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫اال َحاد ْی َث‪َ .‬‬ ‫وحد ْیث‪َ :‬جید الس َی ِاق لها‪.‬‬ ‫‪،‬‬ ‫دیث‬ ‫االحا‬ ‫ثیر‬ ‫ک‬ ‫‪:‬‬ ‫ث‬ ‫د‬ ‫وح‬ ‫ث‬ ‫د‬ ‫ح‬ ‫ل‬ ‫ج‬ ‫ور‬ ‫ا کثروا فیه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ َ ٰ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫ری ا َّلرا َی فیکون کما را ٰی‪.‬‬ ‫الح ِد ْیث‪ .‬ومحدث‪ :‬ی‬ ‫وحد ْیث‪ :‬ی َز ین‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وشاب حدث‪َّ ،‬‬ ‫ٌّ‬ ‫وشابه‬ ‫والح ِد ْیث من االشی ِاء‪ :‬المحدث‪ .‬وحدث الش ْیء‪ .‬وا ْستحدثت ْامرا‪.‬‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫َََ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫ََْ ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ‬ ‫الفق ِه ون ْح ِوه‬ ‫حدثه‪ ،‬وقوم حدثان‪ .‬والحدثان‪ :‬مصدر الش ْی ِء الح ِدی ِث‪ .‬واالح ِادیث من ِ‬ ‫َ ْ َ َ َّ‬ ‫ََ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َم ْعروفه‪.‬واحدث الش ْی َء‪ْ :‬ابدعه‪ ،‬و ْاس َت ْحدثه‪ِ :‬مثله‪( .‬ابن عباد‪ ،1414 ،‬ماده‪ :‬حدث)‬ ‫الحدیث اصطالحا‪ :‬مقصودنا من الحدیث فی بحثنا المصدر الثانی من مصادر التشریع بعد‬ ‫الکتاب الکریم‪ ،‬وهو ّ‬ ‫و بعباره اخری مقصودنا من‬ ‫السنه و بالتحدید سنه النبی محمد‬ ‫الحدیث حدیث النبی‬ ‫الذی منع الخلیفه االول والثانی من تدو ینه بعد حیاته بمبررات واهیه‬ ‫ال اساس لها من الصحه‪.‬‬ ‫ الشیعه لغه واصطالحا‬‫َ‬ ‫َ‬ ‫َْ ًَ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫الشیعه لغه‪ :‬جاء فی «الصحاح»‪ :‬شاع الخبر ی ِشیع شیعوعه‪ ،‬ای ذاع‪ .‬وسهم مشاع وسهم ش ِائع‪،‬‬ ‫َ‬ ‫ََ َ‬ ‫ای غیر مقسوم‪ .‬وسهم شاع ایضا‪ ،‬کما یقال َسائر الشیء و َساره‪ .‬واشاع الخبر‪ ،‬ای اذاعه فهو رجل‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫حیاکم اهّٰلل و َا َش َاعکم ا َ‬ ‫م ْش َیاع‪ ،‬ای مذیاع‪ .‬وقولهم‪َّ :‬‬ ‫لسالم‪ ،‬ای جعله اهّٰلل صاحبا لکم و تابعا‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫وشاعکم السالم‪ ،‬کما تقول علیکم السالم‪ .‬وهذا انما یقوله الرجل الصحابه اذا اراد ان یفارقهم‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ً َ‬ ‫َ‬ ‫َّ ْ‬ ‫المقدار؛ یقال‪ :‬اقام فالن شهرا او ش ْی َعه‪ .‬وقولهم‪ :‬اتیک غدا او ش ْی َعه‪ ،‬ای بعده‪ .‬وش َّی ْعته‬ ‫والشیع‪ِ :‬‬ ‫َ‬ ‫عند رحیله‪ .‬والم َش َّ‬ ‫وش َیعه الرجل‪ :‬اتباعه و انصاره‪ .‬یقال‪ :‬ش َای َعه‪ ،‬کما یقال َوااله من‬ ‫‪.‬‬ ‫شجاع‬ ‫ال‬ ‫‪:‬‬ ‫ع‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫الولی‪ .‬والمش ِایع ایضا‪ :‬الالحق‪ .‬وشیعته بالنار‪ ،‬ای احرقته‪ .‬وتشیع الرجل‪ ،‬ای ادعی دعوی الشیع ِه‪.‬‬ ‫َوت َشا َی َع القوم‪ ،‬من الشی َعه‪ .‬و کل قوم امرهم واحد یتبع بعضهم ر َ‬ ‫ای بعض فهم ِش َیع‪ .‬وقوله تعالی‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫َ َْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ک ٰما ف ِعل ِباش ٰی ِاع ِه ْم ِم ْن ق ْبل‪ ،‬ای بامثالهم من الشیع الماضیه‪( .‬الجوهری‪ ،1410 ،‬ماده‪ :‬شیع)‬ ‫َ ِ‬ ‫وفی «کتاب العین»‪ :‬والش َیعه؛ قوم َی َتش َّیعون‪ ،‬ای‪ :‬یهوون اهواء قوم و یتابعونهم‪ .‬و ِش َیعه‬ ‫الرجل‪ :‬اصحابه واتباعه‪ .‬وکل قوم اجتمعوا علی امر فهم ِش َیعه واصنافهم‪ِ :‬ش َیع‪ .‬قال الله تعالی‪:‬‬ صفحه 262 ‫‪ /262‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ‬ ‫َ َْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ک ٰما ف ِعل ِباش ٰی ِاع ِه ْم ِم ْن ق ْبل ای‪ :‬بامثالهم من الش َیع الماضیه‪ .‬وش َّی ْعت فالنا اذا خرجت معه‬ ‫ِ‬ ‫لتودعه وتبلغه منزله‪( .‬الفراهیدی؛ ‪ ،1410‬ماده‪ :‬شیع وشوع)‬ ‫وقال الراغب فی «مفرداته»‪ :‬الش َیاع؛ االنتشار ّ‬ ‫والتقو یه‪ .‬یقال‪ :‬شاع الخبر‪ ،‬ای‪ :‬کثر وقوی‪،‬‬ ‫َ‬ ‫وش َاع القوم‪ :‬انتشروا وکثروا‪ ،‬و َش َّی ْعت ال ّنار بالحطب‪ّ :‬قو یتها‪ ،‬والشی َعه‪ :‬من ّ‬ ‫یتقوی بهم االنسان‬ ‫َْ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وش َیع واش َیاع‪( .‬الراغب االصفهانی‪،‬‬ ‫و ینتشرون عنه‪ ،‬ومنه قیل للشجاع‪ :‬م ِشیع‪ ،‬یقال‪ِ :‬شیعه ِ‬ ‫‪ ،1412‬ماده‪ :‬شیع)‬ ‫ً‬ ‫اذا التشیع لغه هو االتباع والمواله‪ ،‬والشیعه هم االتباع والموالون‪ .‬و بهذا المعنی جاء فی‬ ‫َّ‬ ‫القران الکریم قوله تعالی‪« :‬و ِان ِمن ِشیع ِت ِه ِْلب َٰر ِاهیم»‪( ،‬الصافات‪ ،‬االیه ‪ )83‬وقوله تعالی‪:‬‬ ‫َٰ َٰ‬ ‫َٰ َٰ‬ ‫ً‬ ‫«هذا ِمن ِشیع ِت ِه وهذا ِمن عدوهِ»‪( ،‬القصص‪ ،‬االیه ‪ )15‬وقوله تعالی‪« :‬وجعل اهل َٰها ِشیعا»‪،‬‬ ‫(القصص‪ ،‬االیه ‪ )4‬وقوله تعالی‪ِ « :‬فی ِشیع ال َّو ِلین»‪( ،‬الحجر‪ ،‬االیه ‪ )10‬وقوله تعالی‪« :‬ولقد‬ ‫ِ‬ ‫َٰ‬ ‫اهلکنا اش َٰیاعکم»‪( .‬القمر‪ ،‬االیه ‪)15‬‬ ‫الشیعه اصطالحا‪ :‬یطلق اسم الشیعه علی اتباع االمام علی بن ابی طالب‬ ‫بامامته بعد النبی‬ ‫والذین یقولون‬ ‫بال فصل‪.‬‬ ‫قال الشیخ المفید‪:‬‬ ‫• فاما اذا ادخل فیه عالمه التعریف‪ -‬ای الشیعه‪ -‬فهو علی التخصیص ال محاله التباع‬ ‫امیر المومنین‬ ‫علی سبیل الوالء واالعتقاد بامامته بعد الرسول‬ ‫بال فصل‪،‬‬ ‫ونفی االمامه عمن تقدمه فی مقام الخالفه‪ ،‬وجعله فی االعتقاد متبوعا لهم غیر تابع‬ ‫الحد منهم علی وجه االقتداء‪ ،‬والذی یدل علی ذلک عرف الکافه ومعهودهم منه فی‬ ‫االطالق ومعرفه کل مخاطب منه مراد المخاطب فی تعیین هذه الفرقه دون غیرها من‬ ‫سواها ممن یدعی استحقاقه من مخالفیها‪( ...‬المفید‪)3 :1371 ،‬‬ ‫• کما یستحق اسم التشیع و یغلب علیه من دان بامامه امیر المومنین‬ ‫علی حسب ما‬ ‫قدمناه و ان ضم الی ذلک االعتقاد ما ینکره کثیر من الشیعه و یاباه‪( .‬نفس المصدر‪)6 :‬‬ صفحه 263 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪169/ ...‬‬ ‫و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمیکنند و انچه را فرمان داده شدهاند‪ ،‬بهطور کامل‬ ‫اجرا مینمایند‪.‬‬ ‫درباره تفسیر این ایه از امام صادق‬ ‫پرسیده شد که ایا این خطاب شامل حال منافقین نیز‬ ‫میشود؟ حضرت فرمودند‪ :‬شامل حال منافقین و گمراهان و هر ان کس میشود که به دعوت‬ ‫ظاهری اعتراف کند‪( .‬حر عاملی‪ ،1409 ،‬ج‪)133 :1‬‬ ‫همچنین در تفسیر همین ایه فرمودند‪:‬‬ ‫هنگامیکه این ایه نازل شد‪ ،‬مردی از مسلمین در حالی که گریه میکرد‪ ،‬نشست و‬ ‫گفت‪ :‬من از خودم عاجز هستم‪ ،‬حال انکه خانواده من نیز به من سپرده شده است‪.‬‬ ‫بنابراین‪ ،‬صیانت از خانواده از طریق تعلیم و تربیت‪ ،‬امر به معروف و نهی از منکر و ایجاد‬ ‫ً‬ ‫محیطی پاک و عاری از الودگی قابل حصول است؛ چرا که مثال پدر به عنوان رئیس نهاد‬ ‫خانواده‪ ،‬همانطور که به غذای جسم و لباس مسکن اهل خانوادهاش اهمیت میدهد‪ ،‬باید به‬ ‫غذای روح اهل خانوادهاش نیز اهمیت دهد تا از خطرات احتمالی و ناهنجارهای اجتماعی در‬ ‫امان باشد‪.‬‬ ‫در همین ارتباط‪ ،‬رسول خدا‬ ‫فرمودند‪:‬‬ ‫امر کردن انها به انچه به نفس خو یش امر میکنی و نهیکردن انها از انچه نفس‬ ‫خو یش را از ان نهی میکنی‪ ،‬برای تو کافی است‪( .‬همان)‬ ‫از همین جهت است که امام سجاد‬ ‫میفرمایند‪:‬‬ ‫حق فرزندت بر تو این است که بدانی وجود او از توست و نیک و بدهای او در این دنیا‬ ‫به تو ارتباط دارد‪ .‬بدانی که در سرپرستی او مسئولی‪ ،‬موظفی فرزندت را با اداب و‬ ‫اخالق پسندیده پرورش دهی‪ ،‬به رفتار خود در تربیت فرزندت توجه کنی‪ ،‬پدری‬ ‫باشی که به مسئولیت خود ا گاه است و بدانی که اگر نسبت به فرزند خود نیکی کنی‪،‬‬ صفحه 170 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪263/ ...‬‬ ‫وقال النو بختی‪ ،‬وهو من اعالم القرن الثالث الهجری‪ :‬قبض رسول الله‬ ‫االول سنه عشر من الهجره وهو ابن ثالث وستین سنه‪ ،‬وکانت نبوته‬ ‫فی شهر ربیع‬ ‫ثالثا وعشرین سنه‪ ،‬وامه‬ ‫امنه بنت وهب‪ ...‬فافترقت االمه ثالث فرق (فرقه منها) سمیت الشیعه‪ ،‬وهم شیعه علی بن ابی طالب‬ ‫واتبعوه ولم یرجعوا الی غیره‪ .‬ومنهم افترقت صنوف الشیعه کلها‪( ...‬النو بختی‪)32-33 :2012 ،‬‬ ‫وکذلک سعد بن عبد الله االشعری القمی مع اختالف یسیر‪( .‬االشعری القمی‪)2-3 :1360 ،‬‬ ‫لکن الشیعه علی فرق کما اشارت االقوال اعاله‪ ،‬ومن هذه الفرق‪ :‬االمامیه االثنا عشریه‪،‬‬ ‫والزیدیه‪ ،‬والکیسانیه‪ ،‬والمغیریه‪ ،‬والمحمدیه‪ ،‬والناووسیه‪ ،‬واالسماعیلیه‪ ،‬والسمطیه‪ ،‬والفطحیه‪،‬‬ ‫والواقفیه‪ ،‬و‪ ...‬لالطالع علی هذه الفرق مفصال الرجوع الی‪« :‬اوائل المقاالت»‪« ،‬فرق الشیعه»‪،‬‬ ‫«المقاالت والفرق»‪ ،‬ومصادر سابقه‪ .‬و بالتالی مفهوم الشیعه عام یشمل کل هذه الفرق‪ ،‬وهنا‬ ‫البد من تحدید نطاق البحث‪ ،‬وانه طبقا الی سیاسه وفکر سیاسی سوف یتم تقییم الدوله المدنیه؟‬ ‫فی الجواب عن هذا التساول نقول‪ :‬ان تقییم الدوله المدنیه سوف یکون طبقا للفکر السیاسی‬ ‫الشیعی االمامی االثنی عشری حصرا‪ ،‬بل سوف تضیق الدائره ا کثر لیکون البحث فی الفکر‬ ‫السیاسی القائل بوالیه الفقیه المطلقه من الشیعه االمامیه کما سوف یتبین‪.‬‬ ‫وهنا ال باس بتعریف االمامیه تعریفا مفهومیا لیتبین االصطالح والمقصود به‪ :‬ان اصطالح‬ ‫ََ‬ ‫االمامیه او االثنی عشریه هو علم علی من دان بوجوب االمامه ووجودها فی کل زمان‪ ،‬واوجب‬ ‫النص الجلی والعصمه والکمال لکل امام‪ ،‬ثم حصر االمامه فی ولد الحسین بن علی علیهما‬ ‫ََ‬ ‫السالم وساقها فیهم‪ ...‬وصار هذا االسم فی عرف المتکلمین وغیرهم من الفقهاء والعامه علما‬ ‫علی من ذکرناه‪( .‬المفید‪)7 :1371 ،‬‬ ‫المقصود من الشیعه فی بحثنا‪ :‬نقصد من الشیعه اصطالحا فی بحثنا هذا فرقه منهم‪ ،‬وهی‬ ‫االمامیه االثنی عشریه‪ ،‬وهم الذین یعتقدون بامامه اثنی عشر اماما نص علیهم رسول الله‬ ‫بوحی من الله سبحانه وتعالی‪ ،‬وکلهم من بنی هاشم‪ ،‬ثم کل امام کان ینص علی االمام الذی‬ ‫بعده‪ ،‬من هنا کانت تسمیه اتباعهم بـ«االمامیه االثنی عشریه»‪ ،‬او «االمامیه» نسبه لالمام امیر المومنین‬ ‫علی بن ابی طالب‬ ‫باعتبار ان هذا المذهب یرتکز علی امامته‬ ‫بعد رسول الله‬ ‫بال فصل‪،‬‬ صفحه 264 ‫‪ /170‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫در پیشگاه خداوند اجر و پاداش داری و اگر درباره او بدی کنی‪ ،‬مستحق مجازات و‬ ‫کیفر خواهی بود‪( .‬حر عاملی‪ ،1409 ،‬ج‪)133 :1‬‬ ‫در ماده ‪ 1104‬قانون مدنی نیز چنین امده است‪ :‬زوجین باید در تشیید مبانی خانواده و‬ ‫تربیت اوالد به یکدیگر معاضدت نمایند‪.‬‬ ‫بدینترتیب‪ ،‬والدین وظیفه دارند در چهارچوب اموزههای دینی‪ ،‬فرزندان خود را با معیارهای‬ ‫دینی در عرصههای علمی‪ ،‬مهارتی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬عاطفی و اخالقی تربیت کنند‪.‬‬ ‫به طور کلی و همراه با متحول شدن جوامع‪ ،‬مقوله تربیت نیز با الزامات و شرایط جدیدی‬ ‫مواجه خواهد بود‪ .‬در عصر حاضر‪ ،‬فرزندان از ظرفیت تربیتی خانواده با مفهوم عام ان مشتمل‬ ‫بر اقوام و بستگان محرومند و این نهاد اجتماعی به جزیره کوچکی بدل شده است که در این‬ ‫زمینه نیز باید تا کیدات دین را متوجه قرار داد؛ از جمله اصل عملی صله رحم با حفظ شئون ان‬ ‫و بهرهمندی از شیوهها‪ ،‬الگوهای تربیت دینی و مذهبی‪.‬‬ ‫از سوی دیگر‪ ،‬مادر به عنوان پرورش دهنده شخصیت فکری و عاطفی فرزندان‪ ،‬از نگاه‬ ‫عاطفی با فرزندان نزدیکتر است نسبت به پدر؛ اما اقتضائات زندگی ماشینی امروزه از جمله‬ ‫شرایط اشتغال زنان و دوری او از محیط خانه و فرزندان سبب شده است تا ارتباط والدین با‬ ‫ً‬ ‫فرزندان در حداقل ممکن صورت پذیرد و رشد فرزندان با حضور کمرنگ و بعضا غیبت والدین‬ ‫شکل گیرد؛ لذا برخی نهادهای اجتماعی به تدریج متکفل وظایفی شدهاند که به عهده والدین‬ ‫بوده است‪ ،‬اما تکمیل کننده نقش پدر و مادر در زندگی فرزندان در زمان طفولیت نیست‪.‬‬ ‫بر این اساس‪ ،‬مشاهده میشود که در بعضی تعامالت اجتماعی و هنرهای زندگی‪ ،‬فرزندانی‬ ‫که از نبود پدر و خدمات درمانی در زمانی طفولیت رنج کشیدهاند‪ ،‬نسبت به فرزند که از این‬ ‫موهبت الهی بهرهمند بوده‪ ،‬ضعیفتر بودهاند‪.‬‬ صفحه 171 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪171/ ...‬‬ ‫سکونی از امام صادق‬ ‫و او از پدرانش نقل میکند که پیامبر خدا‬ ‫فرمود‪:‬‬ ‫بر پدر و مادر در صورتی که فرزندشان صالح باشد‪ ،‬رعایت همان چیزی الزم است که‬ ‫رعایت ان بر فرزند الزم است‪( .‬صدوق‪ ،1405 ،‬ج‪)91 :1‬‬ ‫از این رو‪ ،‬همانگونه که عقوق والدین عبارت است از خشم اوردن‪ ،‬شکستن دل و ازردن‬ ‫خاطر ایشان به هر نوع که دل ایشان ازرده شود و ادمی را مستحق عذاب الهی و بالی غیر متناهی‬ ‫گرداند‪ -‬خواه به زدن باشد یا دشنام دادن یا صدا بلند کردن یا خیره نگریستن‪ -‬این عاق میتواند‬ ‫از جانب فرزندان نیز باشد‪.‬‬ ‫فرصتهای فضای مجازی در نظام خانواده‬ ‫پدیده نوظهور فضای مجازی‪ ،‬مزایای مثبت بسیاری دارد که در این بخش به توصیف بخشی از‬ ‫این فرصتها و مزایا پرداخته میشود‪.‬‬ ‫فناوری اینترنت انچنان با زندگی روزمره انسانها عجین شده است که نمیتوان نقشافرینی‬ ‫ان را در امر شکوفایی و پیشرفت جامعه در عرصههای فرهنگی‪ ،‬اقتصادی و سیاسی نادیده‬ ‫گرفت؛ ز یرا فناوری جهانی و به خصوص شبکههای اجتماعی‪ ،‬افراد را به سوی رفاهطلبی و‬ ‫مصرفگرایی افراطی سوق داده است که در ان میتوانند افراد را با اتخاذ نقشی فعال و خالق‪ ،‬به‬ ‫صورت فردی و یا جمعی در ساختن چیزی جدید سهیم سازد و نبوغ خالقیت ذاتی خود را به‬ ‫منصه ظهور رسانده و در فرایند همافرینی در کارهای جمعی‪ ،‬شرکت فعال و مفیدی داشته باشند‬ ‫تا هرچه بیشتر به خودیابی و کشف استعدادهای درونی خو یشتن کمک نماید‪.‬‬ ‫از طرفی‪ ،‬کیفیت ازادیبخشی اینترنت‪ ،‬کاربران اینترنتی را دعوت میکند به تفکر‪ ،‬تجربه‪،‬‬ ‫بازی‪ ،‬فعالیتهای گروهی و ارتباط بپردازند‪ .‬اینترنت همواره محیطی را خلق کرده است که‬ ‫همگان میتوانند با تکیه بر تواناییها و استعدادهای خود دست به ابداع و خالقیت بزنند‪ .‬از‬ ‫میان رفتن محدودیت مکان‪ ،‬زمان‪ ،‬نبود کنترل و انتقاد‪ ،‬ناشناس ماندن‪ ،‬امکان خیالپردازی و‬ صفحه 172 ‫‪ /264‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫او «مذهب اهل البیت‬ ‫النبی‬ ‫» الن اهل البیت‬ ‫وعلی وفاطمه والحسن و الحسین‬ ‫هم المقصودون فی ایه التطهیر‪ ،‬وهم‬ ‫او «مذهب التشیع» الن معتنقیه قد شایعوا‬ ‫علیا و ذریته و تابعوهم‪( ،‬کاشف الغطاء‪ )99 :1399 ،‬وهنا من المناسب ان نذکر بعض‬ ‫الروایات فی عدد االئمه‬ ‫من طرق اهل السنه‪:‬‬ ‫• روی البخاری عن جابر بن سمره‪ ،‬قال‪ :‬سمعت النبی یقول «یکون اثنا عشر امیرا»‪،‬‬ ‫فقال کلمه لم اسمعها‪ .‬فقال ابی انه قال «کلهم من قریش»‪( .‬البخاری‪ ،1407 ،‬ج‪:6‬‬ ‫‪ ،2640‬ح ‪6796‬؛ الترمذی‪ ،1395 ،‬ج‪ ،201 :4‬ح ‪2223‬؛ ابن حجر العسقالنی‪،‬‬ ‫‪ ،1417‬ج‪)53 :1‬‬ ‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ َ‬ ‫ً َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وسا ِع ْند ع ْب ِدالل ِه ْبن َم ْسعود‪َ ،‬وه َو یق ِرئ َنا الق ْران‪،‬‬ ‫• عن الش ْع ِبی‪ ،‬ع ْن َم ْسروق‪ ،‬قال‪ :‬ک َّنا جل‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ َ ْ َّ ْ َ َ ْ َ َ ْ ْ َ َ‬ ‫َ َِ‬ ‫َف َق َال َله َ‬ ‫الله ک ْم ت ْم ِلک َه ِذ ِه اال َّمه ِم ْن خ ِلیفه؟‬ ‫ول‬ ‫س‬ ‫ر‬ ‫م‬ ‫ت‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫س‬ ‫ل‬ ‫ه‬ ‫‪،‬‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ح‬ ‫الر‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ا‬ ‫ب‬ ‫ا‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫‪:‬‬ ‫ل‬ ‫ج‬ ‫ر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َف َق َال َع ْبدالله‪َ :‬ما َس َا َلنی َع ْن َها َا َحد م ْنذ َقد ْمت ْالع َر َاق َق ْب َل َک‪ ،‬ث َّم َق َال‪َ :‬ن َع ْم‪َ ،‬و َل َق ْد َس َا ْلناَ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َ َ َ َ ْ َ َ َ َ َ َّ َ َ َ ْ َ َ‬ ‫الله فقال‪« :‬اثنا عشر ک ِعد ِه نقب ِاء ب ِنی ِاسر ِائیل»‪( .‬ابن حنبل‪ ،1419 ،‬ج‪ ،398 :1‬ح ‪)3780‬‬ ‫رسول ِ‬ ‫• عن عامر بن سعد بن ابی وقاص قال کتبت الی جابر بن سمره مع غالمی نافع ان‬ ‫اخبرنی بشیء سمعته من رسول الله قال فکتب لی‪ :‬سمعت رسول الله یوم جمعه عشیه‬ ‫رجم االسلمی یقول‪« :‬ال یزال الدین قائما حتی تقوم الساعه او یکون علیکم اثنا عشر‬ ‫خلیفه کلهم من قریش»‪( .‬القشیری النیسابوری‪ ،2010 ،‬ج‪ ،1453 :3‬ح ‪)1822‬‬ ‫بعدما تقدم من بیان المفاهیم والمصطلحات الوارده فی العنوان نخلص الی هذه النتیجه فی‬ ‫بیان المفهوم التصوری للبحث؛ وهی ان کالمنا یقع فی تدو ین الحدیث النبوی الشریف عند‬ ‫المدرستین الحدیثیتین والفقهیتین الهل السنه والجماعه والشیعه االمامیه االثنی عشریه سواء‬ ‫ً‬ ‫نهیا او اباحه‪ ،‬ادله واثارا‪.‬‬ صفحه 265 ‫‪ /172‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫تنوع گوناگ ون محیط های اینترنتی فرصت مناسبی را برای بروز خالقیت فراهم میکند‪.‬‬ ‫(ابری‪)54 :1387 ،‬‬ ‫ارتباط جهانی از جمله انتشار سریع و ازادانه اخبار و اطالعات‪ ،‬افزایش قدرت تحلیل و‬ ‫تقو یت روحیه انتقادی در زمینههای مختلف به برکت شبکههای اجتماعی بدون محدودیت و‬ ‫سانسور را میتوان یک مزیت دیگر تلقی کرد‪ .‬همچنین امکان درنوردیدن مرزهای جغرافیایی و‬ ‫اشنایی با افراد توسط شبکههای اجتماعی و اشنایی با مهد تمدنها و فرهنگهای مختلف بشری‬ ‫توسط همین بستر جهانی اینترنت فراهم شده است‪.‬‬ ‫مطلب دیگر انکه وجود زبانهای مختلف در رسانههای اجتماعی‪ ،‬امکان حضور تمام افراد‬ ‫هر جامعهای را فراهم کرده است که انسان میتوانند از این طریق فرهنگ حاکم بر جامعه خود را‬ ‫به دیگران معرفی نموده و در معرض دید عموم قرار دهد؛ همچنان که از مسیر ارتباطگیری با‬ ‫دیگران و شکل دادن تشکلها و کارگروههای علمی و تحقیقاتی در تقو یت خرد جمعی و از‬ ‫جریان سیال و پو یای قوه تفکر و ذهن کاربران حاضر در چنین محیطهایی میتوان نهایت‬ ‫استفاده را برد‪.‬‬ ‫بنابراین‪ ،‬هر چه پیوند افراد و اعضا در شبکههای مجازی بیشتر باشد‪ ،‬همراهی و تعامالت و‬ ‫نزدیکی دیدگاهها و حرکت همسو و مشترک‪ ،‬محتملتر خواهد شد‪.‬‬ ‫یکی دیگر از مزایای شبکههای اجتماعی مجازی‪ ،‬ارتباط مجازی مستمر با دوستان و‬ ‫اشنایان است که باعث گستردهتر شدن دامنه ارتباطات و ایجاد علقه عاطفی و ارامش روانی‬ ‫اعضای خانواده و جامعه است‪.‬‬ ‫مقام معظم رهبری در تبیین فایده فضای مجازی و ضرورت مدیریت ان میفرمایند‪:‬‬ ‫• اهمیت فضای مجازی به اندازه اهمیت انقالب اسالمی است‪ ...‬وسیله خیلی خو بی‬ ‫که از طریق رایانه در اختیار شما قرار میگیرد‪ ،‬اینترنت است که به شبکه اطالعات‬ ‫عظیم جهانی وصل میشو ید؛ البته بعضی افراد متاسفانه از اینترنت استفادههای بد‬ ‫میکنند‪ ،‬اما باید از معلومات و اطالعات‪ ،‬استفادههای خوب بشود‪ .‬گاهی شما‬ صفحه 173 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪265/ ...‬‬ ‫دور الشیعه فی حفظ الحدیث ومنع اندثاره‬ ‫من المسلم به اهتمام الشیعه بتدو ین الحدیث واالعتماد علیه من زمن االئمه‬ ‫الی زماننا‬ ‫هذا‪ ،‬و اذا اردنا تسلیط الضوء کل هذه الحقبه الزمنیه وعلی االمور التی ساهمت فی حفظ‬ ‫الحدیث من االندثار فیمکن القول بان هناک ثالثه امور لعبت دورا هاما فی ذلک؛ اهل البیت‬ ‫واالصول االربعمائه‪ ،‬والکتب الحدیثیه االخری السیما الکتب االربعه‪ .‬من هنا نرید ان نقسم هذا‬ ‫البحث الی ثالثه ادوار‪:‬‬ ‫‪ .1‬دور اهل البیت‬ ‫لقد تواتر ان اهل البیت‬ ‫فی حفظ الحدیث ومنع اندثاره‬ ‫اباحوا تدو ین الحدیث وشجعوا علیه؛ بل هم ساهموا فی تدو ینه‬ ‫ایضا؛ ومن المناسب هنا ان نمر علی دور المعصومین‬ ‫ دور االمام علی‬‫لقد کتب االمام علی‬ ‫الله‬ ‫عن رسول الله‬ ‫بعد النبی‬ ‫فی ذلک وبشکل مختصر‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫صحیفه طولها سبعون ذراعا بخطه و امالء رسول‬ ‫‪( ،‬العاملی‪ ،1370 ،‬ج‪ )330 :1‬وقد کانت الصحیفه عند االئمه‬ ‫من بعده‬ ‫یتوارثونها‪ ،‬و یحرصون علی حفظها؛ فقد ورد عن االمام الحسن عند احتجاجه علی معاو یه‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ‬ ‫َّ ْ ْ‬ ‫َ‬ ‫ََ ْ‬ ‫فی الخالفه‪َ :‬و ِان ال ِعل َم ِف َینا َون ْحن ا ْهله َوه َو ِع ْندنا َمجموع کله ِب َحذ ِافی ِر ِه َو ِانه ال َی ْحدث ش ْیء ِالی‬ ‫َّ‬ ‫َّ َ َ ْ َ َ َ ْ‬ ‫ْ َ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َْ َ‬ ‫َ ْ ْ َ َ َ َّ َ ْ‬ ‫َو ِبخط ع ِل ٍّی‬ ‫ول الل ِه‬ ‫یوِم ال ِقیام ِه حتی ارش الخد ِش ِاال وهو ِعندنا مکتوب ِب ِامال ِء رس ِ‬ ‫ِب َی ِد ِه‪( .‬الطبرسی‪ ،1403 ،‬ج‪)287 :2‬‬ ‫ثم انتقل هذا الکتاب الی االمام الحسین‬ ‫ثم الصادق‬ ‫‪ ،‬ثم علی بن الحسین‬ ‫‪ ،‬ثم الباقر‬ ‫‪،‬‬ ‫‪ ،‬وهکذا‪( .‬الصفار‪)164 :1404 ،‬‬ ‫وقد ورد کثیرا عنهم فی االثار ان لدیهم الصحیفه الجامعه التی هی امالء رسول الله‬ ‫وخط علی‬ ‫‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫َ َ َ َ َ َ َّ‬ ‫ْ‬ ‫ومما ورد ان رسول الله امر علیا بالتدوین‪ ،‬وقال له‪ :‬اکت ْب َما ا ْم ِلی عل ْیک قال َیا ن ِب َّی الل ِه‬ ‫َّ َ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫َ ََ َ َ‬ ‫ََ‬ ‫ََ‬ ‫ََ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َْ َ‬ ‫َوتخاف عل َّی الن ْس َیان فقال ل ْست اخاف عل ْیک الن ْس َیان َوقد َدع ْوت الل َه لک ان َی ْحفظک َوال‬ صفحه 266 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪173/ ...‬‬ ‫میخواهید درباره موضوعی مطالعه کنید‪ ،‬اما میبینید هیچ منبعی در اختیار ندارید؛‬ ‫ً‬ ‫بعد وقتی به اینترنت مراجعه میکنید‪ ،‬ناگهان میبینید مثال هزار مقاله در دنیا درباره‬ ‫ً‬ ‫این موضوع نادر نوشته شده است‪ .‬البته ممکن است از این هزار مقاله‪ ،‬مثال نهصد و‬ ‫نود و پنج مقاله‪ ،‬بیربط یا غلط باشد؛ اما باالخره پنج مقاله خوب گیر انسان میاید و‬ ‫میتواند از انها به عنوان منبع استفاده کند‪ .‬بنابراین اینترنت هم چیز الزمی است؛‬ ‫البته متوقف به این است که انسان زبان هم بداند‪( .‬مقام معظم رهبری‪ 8 ،‬بهمن ‪)1380‬‬ ‫• امروز فضای مجازی حاکم بر زندگی انسانها است در همه دنیا و یک عدهای همه‬ ‫کارهایشان را از طریق فضای مجازی پیش میبرند؛ قوت در این زمینه حیاتی است‪.‬‬ ‫(همان‪ 3 ،‬فروردین ‪)1399‬‬ ‫• مسئله مدیریت فضای مجازی جزو مسائل مهم ما است‪ .‬این مسئله‪ ،‬مسئله بلندمدت‬ ‫هم نیست؛ بلکه مسئله کوتاهمدت و میانمدت و جزو مسائل نزدیک ما است که باید‬ ‫به ان توجه شود‪ .‬امثال اینها مسائل کلیدیای وجود دارد‪ ...‬امروز فضای مجازی‬ ‫فرصتی است برای امیدافرینی‪ ،‬برای توصیه به صبر‪ ،‬برای توصیه به حق‪ ،‬برای‬ ‫بصیرتافرینی‪ ،‬برای توصیه به خسته نشدن‪ ،‬تنبلی نکردن‪ ،‬بیکار نماندن و مانند اینها‪.‬‬ ‫(همان‪ 22 ،‬تیر ‪)1400‬‬ ‫این اهمیت مسئله‪ ،‬در عین حال حاکی از مطلب دیگری است و ان اینکه فرصتها و‬ ‫مزیتهای موجود در فضای مجازی به طور اساسی مورد ارزیابی قرار نگرفته و چگونگی‬ ‫استفاده صحیح از ان برای عموم جامعه‪ ،‬به درستی و صحت تبیین و تشریح نشده است؛‬ ‫چرا که فراهم بودن فضایی بین المللی جهت تبلیغ و اشاعه ارزشهای دینی‪ ،‬اعتقادی و‬ ‫فرهنگی‪ ،‬یک وسیله فوقالعاده برای توسعه افکار و اندیشههای بشری محسوب میشود که در‬ ‫بستر فضایی مجازی فراهم است؛ مشروط به انکه به شکل صحیح استفاده شود و افراد برای‬ صفحه 174 ‫‪ /266‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َّ َ َ ْ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ َ َ ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ی ْن ِس َیک َول ِکن اکت ْب ِلش َرک ِائک قال فقلت َو َم ْن ش َرک ِائی َیا ن ِب َّی الل ِه؟ قال اال ِئ َّمه ِم ْن ول ِدک ِب ِه ْم‬ ‫ْ َ َّ ِ ْ َ ْ َ‬ ‫تسقی ام ِتی الغیث‪( .‬الصدوق‪ ،1386 ،‬ج‪)208 :1‬‬ ‫وغیرها الکثیر من الروایات الوارده فی الباب‪ ،‬وهذا ان دل علی شیء انما یدل علی مدی‬ ‫اهتمام النبی‬ ‫بحفظ الشریعه االسالمیه عن طریق التدو ین بالخصوص‪.‬‬ ‫ولم ینحصر دور االمام علی‬ ‫فی تدو ین وحفظ الحدیث فی هذا الکتاب‪ ،‬فقد ورد ان له‬ ‫کتبا اخری مثل «المحکم والمتشابه فی القران»‪( ،‬الطهرانی‪ ،1403 ،‬ج‪ )154 :20‬و«ناسخ‬ ‫القران ومنسوخه»‪ ،‬وذکر البعض ان لالمام ستین نوعا من انواع علوم القران‪.‬‬ ‫قال العالمه شرف الدین‪:‬‬ ‫ان علیا جمع القران مرتبا علی حسب النزول‪ ،‬واشار الی عامه وخاصه‪ ،‬ومطلقه‬ ‫ومقیده‪ ،‬ومحکمه ومتشابهه‪ ،‬وناسخه ومنسوخه‪ ،‬وعزائمه ورخصه‪ ،‬وسننه وادابه‪ّ ،‬‬ ‫ونبه‬ ‫علی اسباب النزول فی ایاته البینات‪ .‬املی ستین نوعا من انواع علوم القران‪ ،‬وذکر لکل‬ ‫نوع مثاال یخصه‪( .‬راجع‪ :‬الحسینی‪)140 :1411 ،‬‬ ‫وفی «اعیان الشیعه» ان علیا نوع القران الی ستین نوعا‪ .‬ثم ذکر تلک االنواع و امثلتها من‬ ‫کتاب اهّٰلل کما وردت عن علی‬ ‫‪( .‬العاملی‪ ،1370 ،‬ج‪)321 :1‬‬ ‫وکیف ال یکون له دور فی تدو ین الحدیث وحفظه وهو القائل‪« :‬قیدوا العلم‪ ،‬قیدوا العلم»‪،‬‬ ‫(الخطیب البغدادی‪ )89 :1974 ،‬وکیف ال یکون کذلک وقد کان ابن عمه النبی االکرم‬ ‫یشجع علی الکتابه ایضا؟ وهو الذی کان یتبعه اتباع الفصیل المه‪.‬‬ ‫یقول لکاتبه‪:‬‬ ‫کان علی‬ ‫ّ‬ ‫«اطل جلفه فلمک واسمنها‪ ،‬وایمن قطتک‪ ،‬واسمعنی طنین النون‪ ،‬و ّ‬ ‫حور الحاء‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫واسمن الصاد‪ّ ،‬‬ ‫وعرج العین‪ ،‬واشقق الکاف‪ ،‬وعظم الفاء‪ ،‬ورتل الالم‪ ،‬واسلس الباء والتاء‪،‬‬ صفحه 267 ‫‪ /174‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫ورود به دنیا ی مجازی اطالعات کافی در اختیار داشته باشند تا دچار مشکالت اعتقادی‪،‬‬ ‫اجتماعی و اقتصادی نشوند‪.‬‬ ‫با این مفروض‪ ،‬الزم است ارتباطات سالم در فضای مجازی و لزوم هوشیاری جوانان و‬ ‫خانوادهها نسبت به تهدیدات فضای مجازی در درجه نخست اولو یت قرار گیرد‪ .‬همچنین‬ ‫پیشگیری از اسیبهای اجتماعی و توجه والدین به رفتار فرزندان‪ ،‬مسئله مهمی است و برای‬ ‫جلوگیری از استحاله خانوادهها‪ ،‬والدین باید تا حدودی به فناوریهای روز دنیا مسلط باشند و‬ ‫ا گاه باشند که تغییر در رفتار فرزندان به معنای ایجاد تغییر در طرز فکر انهاست و هنگامی که‬ ‫بنیان فکری و شخصیت انها به صورت ناصحیح شکل گیرد‪ ،‬راه نفوذ شیادان به حریم‬ ‫خصوصی افراد و محیط امن خانواده باز میشود؛ لذا چنانچه خانوادهها نسبت به شیوههای‬ ‫جدید ارتباط فرزندان خود ا گاهی و شناخت کافی و الزم را داشته باشند‪ ،‬از انجام بسیاری از‬ ‫جرایم و ارتباطات پنهانی انان جلوگیری به عمل می اورند‪.‬‬ ‫با توجه به اهمیت این مسئله‪ ،‬مراجع تقلید بهرهگیری از فضای مجازی را تا زمانی که‬ ‫مفسدهای نداشته باشد‪ ،‬مجاز میدانند که به دو نمونه اشاره میشود‪:‬‬ ‫• مقام معظم رهبری‪ :‬اگر خالف قانون نبوده و مفسده ای نداشته باشد‪ ،‬اشکال ندارد‪.‬‬ ‫• ایت الله شبیری زنجانی‪ :‬در صورتی که تایید و کمک ظالم در ظلم کردن نباشد و‬ ‫موجب تضعیف اسالم یا تقو یت کفر نباشد و موجب تضعیف اسالم یا تقو یت کفر یا‬ ‫تقو یت‬ ‫کفار‬ ‫در‬ ‫جنگ‬ ‫با‬ ‫مسلمانان‬ ‫نشود‪،‬‬ ‫اشکال‬ ‫(‪)https://www.tasnimnews.com/fa/news/1400/01/21/2481794‬‬ ‫ندارد‪.‬‬ ‫• ایت الله سیستانی‪ :‬اگر مستلزم حرامی شود‪ ،‬مانند اینکه ترو یج برای شرکتی باشد که‬ ‫کار او حرام است‪ ،‬جایز نیست‪.‬‬ ‫• ایات عظام نوری همدانی‪ ،‬مکارم شیرازی‪ ،‬صافی گلپایگانی‪ :‬اگر شخص علم و یقین‬ ‫داشته باشد که ورود و عضو شدن او سبب رشد دشمنان اسالم مانند صهیونیسم و‬ ‫اسرائیل می شود‪ ،‬جایز نیست‪( .‬اسالم کوئست‪ ،‬کد ‪)fa17760‬‬ صفحه 175 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪267/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫واقم الزای وعل ذنبها‪ ،‬واجعل قلمک خلف اذنک یکون اذکر لک»‪( .‬المتقی الهندی‪،‬‬ ‫‪ ،1409‬ج‪ ،313 :10‬ح ‪)29564‬‬ ‫ دور فاطمه الزهراء‬‫دور فاطمه الزهراء‬ ‫فی تدو ین الحدیث وحفظه ال یقل شانا عن دور امیر المومنین‬ ‫روی من الفریقین ان عند فاطمه‬ ‫وقد‬ ‫کتاب اخذته عن ابیها‪.‬‬ ‫اما ما روی من طریق اهل السنه‪:‬‬ ‫• فقد قال القا سم بن الفضل‪ ،‬قال لنا محمد بن علی‪ :‬کتب ا ّ‬ ‫لی عمر بن عبد العزیز‪:‬‬ ‫ان انسخ وصیه فاطمه‪ ،‬فکانفی وصیتها الستر الذی یزعم الناس انها احدثته‪ ،‬وان‬ ‫رسول الله دخل علیها فلما راه رجع‪( .‬ابن حنبل‪ ،1419 ،‬ج‪ ،283 :6‬ح ‪)26464‬‬ ‫• ونقل الخرائطی عن مجاهد قوله‪ :‬دل ا ّبی بن کعب علی فاطمه ابنه محمد‪ ،‬فاخرت‬ ‫الیه کربه فیها کتاب‪َ « :‬من کان یومن بالله والیو االخر فلیحسن الی جاره»‪.‬‬ ‫(الخرائطی‪ ،43 :1419 ،‬رقم ‪)317‬‬ ‫واما ما روی من طریق الشیعه‪:‬‬ ‫َّ َ َ َ ْ َ َ َ َ َّ‬ ‫َ َ‬ ‫‪ o‬فقد روی الصدوق فی «علل الشرائع»‪ :‬ع ْن فض ْیل ْبن سک َرَه قال َدخلت علی اِبی ع ْب ِد الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ََ َ َ َ ْ ََ ْ‬ ‫َ َ ْ ْ َْ ِ َْ َ ْ َ َ َ ْ َْ‬ ‫َ‬ ‫اب‬ ‫ت‬ ‫ک‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ر‬ ‫ظ‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ک‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ق‬ ‫ال‬ ‫ت‬ ‫ل‬ ‫ق‬ ‫ف‬ ‫ل‬ ‫ب‬ ‫ق‬ ‫ر‬ ‫ظ‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ک‬ ‫ء‬ ‫ی‬ ‫ش‬ ‫ی‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ی‬ ‫ر‬ ‫د‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فقال یا فضیل ات ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْ َ ْ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ َ َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫فل ْی َس م ِلک ی ْم ِلک ِاالو هو مکتوب ِباس ِم ِه و اس ِم ا ِبیه‪( .‬الصدوق‪،1386 ،‬‬ ‫ف ِاط َمه‬ ‫ج‪)207 :1‬‬ ‫‪ o‬وهذا الکتاب هو ما اطلق علیه فی بعض الروایات بمصحف فاطمه‪ ،‬وما ادراک ما‬ ‫‪:‬‬ ‫مصحف فاطمه! فقد روی الکلینی فی «الکافی» عن ابی عبد الله الصادق‬ ‫َّ َ َ َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫قال قلت َو َما‬ ‫َو َما ید ِری ِه ْم َما م ْص َحف فا ِط َمه‬ ‫َو ِان ِع ْندنا لم ْص َحف ف ِاط َمه‬ صفحه 268 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪175/ ...‬‬ ‫تهدیدهای فضای مجازی در نظام خانواده‬ ‫از زمانی که اینترنت وارد فضای خانواده شده تا به امروز‪ ،‬بهرغم تمام محاسن و مزایای گفته‬ ‫شده‪ ،‬نگرانیهایی از طرف متولیان نهاد خانواده و به خصوص والدین نسبت به اعضای کم سن‬ ‫و سال خانواده که فاقد اموزش و مهارت الزم نسبت به مواجهه در برابر چالشهای فضای‬ ‫مجازی هستند‪ ،‬مشاهده میشود؛ مسئلهای که در بسیاری از جوامع موضوعیت داشته و محدود‬ ‫به جامعه و یا اقلیتی خاص نیست؛ چرا که به دلیل پیچیدگیهای خاصی که فضای مجازی دارد‬ ‫و از طرفی نداشتن ا گاهی الزم نسبت به این پدیده‪ ،‬بسیاری از والدین فرصت‪ ،‬امکان و یا توان‬ ‫کافی برای شناخت دقیق از این فضا و کاربردهای ان را به دست نیاوردهاند‪.‬‬ ‫در نتیجه‪ ،‬همین عدم شناخت مناسب والدین با این فضای نامرئی و فاقد هر گونه شفافیت‬ ‫الزم و از طرفی استفاده روزمره نوجوانان و جوانان و حتی کودکان از این فضا باعث شده است‬ ‫که یک فضای محرمانه و خصوصی در داخل خانه برای فرزندان ایجاد شود و انها بدون دغدغه‬ ‫ً‬ ‫و بدون احساس وجود ناظر بیرونی به تارنماهای مختلف در این فضا دسترسی یافته و بعضا به‬ ‫دلیل و یژگیهای سنی و شخصیتی و حسی کنجکاوی که در وجود نسل جوان و نوجوان وجود‬ ‫ً‬ ‫دارد‪ ،‬بعضا متاثر از فضاهای ناسالم موجود در این تارنماها گردند و در نتیجه رفتارهای ناسالم و‬ ‫حتی انزوا و گوشهگیری افراد مشاهده شود‪.‬‬ ‫در مطالعهای که محمدنژاد انجام داده است‪ ،‬به این نکته اشاره شده است که نوجوانان به طور‬ ‫ویژهای درمعرض خطر هستند؛ چون بدون ناظر‪ ،‬برخط‪ ١‬میشوند و در بحثهایی که احتمال دوستی‬ ‫و مسئله جنسی است‪ ،‬بدون رعایت مالحظاتی شرکت میکنند و این یک معضل است اگر در کنترل‬ ‫قرار نگیرد و برای ان راه چارهای اندیشیده نشود‪ ،‬شاید امنیت حیات اجتماعی و سالمت و صالبت‬ ‫کانون گرم خانوادهها مورد تحدید قرار گیرد؛ چراکه یکی از چالشهای اساسی فراروی متولیان‬ ‫امر فرهنگ اجتماع‪ ،‬نحوه برخورد با پدیده هنجارشکنی در جامعه است‪( .‬محمدنژاد ‪)1386 ،‬‬ ‫‪1. Online‬‬ صفحه 176 ‫‪ /268‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ‬ ‫قال م ْص َحف ِف ِیه ِمثل ق ْر ِانک ْم َهذا ثالث َم َّرات َوالل ِه َما ِف ِیه ِم ْن‬ ‫م ْص َحف ف ِاط َمه‬ ‫َ َّ ْ ْ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ق ْر ِانک ْم ح ْرف َو ِاحد قال قلت َهذا َوالل ِه ال ِعلم‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،239 :1‬ح ‪)1‬‬ ‫َ َ‬ ‫ینظر الیه و یاخذ منه؛ حیث روی الکلینی‪ :‬ع ْن ح َّم ِاد ْبن‬ ‫‪ o‬وکان االمام الصادق‬ ‫ِ‬ ‫ْ َ َ َ َ َ ْ َ َ َ ْ َّ‬ ‫الز َناد َقه فی َس َنه َث َمان َوع ْشر َین َومائهَ‬ ‫َیقول َت ْظ َهر َّ‬ ‫عثمان قال س ِمعت ابا عب ِد الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ْ َ َ ََ‬ ‫َ َ َ ََ‬ ‫َوذ ِلک انی نظ ْرت ِفی مصح ِف ف ِاطمه ‪( .‬نفس المصدر‪ ،240 :‬ح ‪)2‬‬ ‫ْ ْ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ َّ‬ ‫ف ِان ِف ِیه‬ ‫‪ o‬وروی ایضا عن ابی عبد الله الصادق ‪َ :‬ولیخ ِرجوا م ْص َحف ف ِاط َمه‬ ‫َْ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ َّ َ‬ ‫ِان الل َه ع َّز َو َجل َیقول فاتوا ِب ِک ٰتاب ِم ْن‬ ‫َو َم َعه ِسالح َرسو ِل الل ِه‬ ‫َو ِص َّیه ف ِاط َمه‬ ‫ٰ َ َٰ‬ ‫َ‬ ‫ْ ْ‬ ‫ق ْبل ٰهذا ا ْو اث َاره ِم ْن ِعلم ِان ک ْنت ْم ٰص ِاد ِق َین‪( .‬نفس المصدر‪ ،241 :‬ح‪)4‬‬ ‫ِ‬ ‫الی غیر ذلک من الروایات الکثیره التی توکد علی وجود مصحف فاطمه ‪.‬‬ ‫‪ .٣‬دور االمام الحسن بن علی المجتبی‬ ‫ذکرنا سابقا ان صحیفه علی‬ ‫المجتبی‬ ‫تناقلها االئمه بعده‪ ،‬و بالتالی اول من انتقلت الیه هو الحسن‬ ‫فقد احتفظ بها‪ ،‬ونقل عنها علوم النبی المصطفی‬ ‫‪.‬‬ ‫قال عبد الرحمن بن ابی لیلی‪ :‬سالت الحسن بن علی عن قول علی فی الخیار‪ ،‬فدعا بربعه‪،‬‬ ‫فاخرج منها صحیفه صفراء مکتوب فیها قول علی فی الخیار‪( .‬ابن حنبل‪ ،1407 ،‬ج‪)346 :1‬‬ ‫وهذا الکالم یدل علی امرین‪:‬‬ ‫• وجود خالف بین الصحابه فی الخیار مما دعا ابن ابی لیلی ان یساله عن قول علی‬ ‫فیه‪.‬‬ ‫• اشتهار اصاله فقه علی بین المسلمین مما دعا ابن ابی لیلی الی ان یطلب قول االمام علی‬ ‫من االمام الحسن‬ ‫اعقادا منه بوجود کتاب علی عنده‪( .‬الشهرستانی‪)443 :1430 ،‬‬ ‫و یروی العامه بطرقهم ان الحسن بن علی ا کد کثیرا علی اهمیه نشر العلم االصیل وضروره‬ ‫تحمل اهل البیت اوالدهم لمسوولیه حفظ الشریعه عبر التدوین والتحدیث؛ فعن شرحبیل بن سعد‬ ‫قال‪ :‬دعا الحسن بن علی بنیه و بنی اخیه‪ ،‬وقال‪« :‬یا ب ّ‬ ‫نی و بنی اخی! انکم صغار قوم یوشک ان‬ صفحه 269 ‫‪ /176‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫به طور کلی‪ ،‬ورود اینترنت همراه با ارزشهای غربی‪ ،‬چالشهای جدیدی را در کشورهای‬ ‫دارای ارزش های انسانی اجتماعی و اخالقی مبتنی بر ایدئولوژی دینی به وجود اورده است و‬ ‫از انجا که برخی محتو یات موجود در این فضا مغایر با فرهنگ و ارزشهای دینی و مذهبی‬ ‫است‪ ،‬ضرورت اسیبشناسی‪ ،‬یک اصل اساسی است؛ چرا که اینترنت میتواند اسیبهای‬ ‫زیادی به همراه داشته باشد‪.‬‬ ‫برای مثال؛ ورود اینترنت در حوزه خانواده موجب تغییر نظام ارزشی و اخالقی خانوادهها‬ ‫میشود و از جهات اجتماعی و کارهای جمعی نیز افراد را از یکدیگر دور مینماید‪ .‬افراد به‬ ‫جای اینکه به دیدار یکدیگر بروند و با همدیگر تعامل تعامل چهره به چهره داشته باشند‪ ،‬از‬ ‫طریق چت کردن و پست الکترونیکی با هم تعامل مینمایند که باعث ازهمگسیختگی اجتماعی‬ ‫در یک مجموعه همانند نهاد خانواده میشود که ارزش ان به کارهای جمعی است‪.‬‬ ‫یکی از بزرگترین مسائلی که جوامع امروزی به سبب شیوع استفاده از اینترنت به ان مبتال‬ ‫میباشند؛ تزو یج الابالیگری و فساد جنسی در بستر اینترنت و به تبع ان تضعیف بنیاد خانواده‬ ‫است‪ .‬از انجایی که مشکالت خانوادهها به صورت نابهنجاریهای اجتماعی بروز میکند‪ ،‬باید‬ ‫در این باره از طرف نهادهای ذیصالح چارهجو یی شود؛ چرا که خانواده و سالمت ان در یک‬ ‫جامعه پو یا از اهمیت فوق العادهای برخوردار است‪ .‬در این میان مسئولیتهایی نیز متوجه‬ ‫خانوادهها است؛ نظیر تشو یق و ترغیب فرزندان به اموختن مهارتهای زندگی اجتماعی جوانان‬ ‫تا بتوانند به خصوص برای زندگیهای مشترک اماده شوند و سعی نمایند روابط خود را با پیرامون‬ ‫در حد متعارف و قابل قبولی تنظیم نمایند‪.‬‬ ‫صرفنظر از امار و ارقام باال و روزافزونی که در مسائلی مانند باال رفتن سن ازدواج‪ ،‬طالق‪،‬‬ ‫فرار از منزل‪ ،‬فحشا و سایر مسایل خانوادگی وجود دارد‪ ،‬سرد شدن ارتباطات عاطفی و‬ ‫نارضایتیها از زندگی خانوادگی نیز مسئله مهم دیگری است که باعث ناکامیها و شکستهای‬ ‫بزرگی در زندگی جوانان شده است که اینها نشان از مشکالت عمیقی در سطح خانواده دارد؛‬ ‫مشکالتی که باید ریشهیابی و درمان ان را در فضای مجازی رها شده جستجو نمود‪ .‬البته در این مورد‪،‬‬ صفحه 177 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪269/ ...‬‬ ‫تکونوا کبار اخرین‪ ،‬فتعلموا العلم‪ ،‬فمن لم یستطع منکم ان یرو یه فلیکتبه ولیضعه فی بیته»‪.‬‬ ‫(الدارمی‪ ،1412 ،‬ج‪ ،140 :1‬ح ‪)511‬‬ ‫وعن ابی عمرو العالء‪ ،‬قال‪ :‬سئل الحسن بن علی عن الرجل یکون له ثمانون سنه یکتب‬ ‫الحدیث؟ قال‪ :‬انه یحسن ان یعیش‪( .‬الخطیب البغدادی‪)69 :1971 ،‬‬ ‫ دور االمام الحسین بن علی الشهید‬‫‪.‬‬ ‫وهکذا انتقلت صحیفه االمام علی الی حوزه االمام الحسین بعد اخیه االمام الحسن‬ ‫ْ‬ ‫ً َ َ َّ‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫روی الکلینی عن ابی جعفر ‪ِ « :‬ان ح َس ْینا حض َره ال ِذی حض َره فدعا ْاب َن َته الک ْب َری‬ ‫ً َ‬ ‫ْ‬ ‫َََ َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ َ‬ ‫فا ِط َمه ِب ْنت الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َو کان ع ِلی ْبن الح َس ْین‬ ‫َّ ِ‬ ‫َ ْ ً َ َ َ ْ َ َّ َ َِّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ ْ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫مبطونا ال یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت فا ِطمه ال ِکتاب ِالی ع ِلی بن الحسین ثم صار و الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫ذ ِلک ال ِک َتاب ِال ْی َنا‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،290 :1‬ح ‪)6‬‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫وروی ایضا فی مکان اخر‪ :‬ع ْن ا ِبی َج ْعفر قال‪:‬‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َ َ َّ‬ ‫َّ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫« ِان الح َس ْی َن ْب َن ع ِل ٍّی ل َّما حض َره ال ِذی حض َره َدعا ْاب َن َته الک ْب َری ف ِاط َمه ِب ْنت الح َس ْین‬ ‫َّ ِ‬ ‫ً َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ً‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َوکان ع ِلی ْبن الح َس ْین َم ْبطونا َم َعه ْم ال َی َر ْون ِاال‬ ‫َ‬ ‫ِ َّ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ َّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫اب ِالی ع ِلی ْبن الح َس ْین ث َّم َصا َر َوالل ِه ذ ِلک ال ِک َتاب ِال ْی َنا َیا‬ ‫انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َّ َ َ َ َ‬ ‫اب َج َعل ِن َی الله ِفداک قال ِف ِیه َوالل ِه َما َی ْح َتاج ِال ْی ِه ولد َاد َم‬ ‫ِز َیاد قال قلت َما ِفی ذ ِلک ال ِک َت‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫َ َ ْ َْ‬ ‫َّ َ َ ْ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ َّ‬ ‫ود ح َّتی ِان ِف ِیه ا ْرش الخد ِش»‪.‬‬ ‫م ْنذ خل َق الله َاد َم ِالی ان تف َنی الدن َیا َوالل ِه ِان ِفی ِه الحد‬ ‫(نفس المصدر‪ ،304 :‬ح‪)1‬‬ ‫من هاتین الروایتین وغیرهما نستظهر ما یلی‪:‬‬ ‫• ان الکتاب کان فی حوزه الحسین‬ ‫• ان الکتاب نفسه انتقل منه الی حوزه االمام علی بن الحسین زین العابدین‬ ‫• ان الکتاب نفسه انتقل منه الی حوزه االمام الباقر‬ صفحه 270 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪177/ ...‬‬ ‫خانواده باید محبت و صمیمیت خود را حفظ کند تا فرزند حس نکند پدر و مادرش نقش پلیسی‬ ‫خشن در خانه دارند‪.‬‬ ‫مقام معظم رهبری در همین ارتباط میفرمایند‪:‬‬ ‫• دشمنان از فضای مجازی حداکثر استفاده را میکنند‪ .‬متاسفانه در فضای مجازی‬ ‫کشور ما ان رعایتهای الزم با وجود ان همه تا کیدی که داشتهام‪ ،‬صورت نمیگیرد و‬ ‫ً‬ ‫در یک جهاتی واقعا «ول» است‪ .‬باید کسانی که مسئول هستند حواسشان باشد‪.‬‬ ‫• همه دنیا و همه کشورهای دنیا روی فضای مجازی خودشان دارند اعمال مدیریت‬ ‫میکنند؛ اما ما افتخار میکنیم به اینکه فضای مجازی را «ول» کردیم‪ .‬این افتخار ندارد‪.‬‬ ‫این به هیچ وجه افتخار ندارد؛ فضای مجازی را باید مدیریت کرد‪ .‬باید از این امکان مردم‬ ‫استفاده کنند‪ .‬فضای مجازی بالشک برای مردم وسیله ازادی است و خیلی هم خوب‬ ‫است؛ اما نباید این وسیله را در اختیار دشمن گذاشت که بتواند علیه کشور و ملت توطئه‬ ‫کند‪ .‬دشمنان دارند از این فضا استفاده میکنند‪( .‬مقام معظم رهبری‪ ،‬اول فروردین ‪)1400‬‬ ‫• وقتی که ما میدانیم کسانی از بیرون دارند فضای مجازی را که ما هم دستاندرکارش‬ ‫هستیم و مبتالبه ما است‪ ،‬هدایت میکنند و مدیریت میکنند‪ ،‬ما نمیتوانیم بیکار‬ ‫بنشینیم در مقابل او؛ ما نمیتوانیم مردممان را که با فضای مجازی ارتباط دارند‪،‬‬ ‫بیپناه رها کنیم در اختیار ان مدیری که دارد پشتپرده‪ ،‬فضای مجازی را اداره میکند‪.‬‬ ‫(همان‪ 2 ،‬شهریور ‪)1399‬‬ ‫ایشان در رابطه با تهدیدهای فضای مجازی بر خانوادهها نیز چنین فرمودند‪:‬‬ ‫انس بچهها با فضای مجازی‪ ،‬محسناتی دارد‪ ،‬عیو بی هم دارد‪ .‬یکی از عیو بش منزوی‬ ‫شدن بچهها در خانه است‪ ،‬وقتی که با این تبلت و مانند اینها اشنا شدند‪ ،‬میروند‬ ‫سرگرم ان کار میشوند و از محیط خانه و خانواده در واقع به تدریج دور میشوند‪ .‬باید‬ ‫به اینها توجه کنید و مراقبت کنید‪( .‬همان‪ 11 ،‬شهریور ‪)1399‬‬ صفحه 178 ‫‪ /270‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ان هذا الکتاب هو نفسه کتاب امیر المومنین‬ ‫النه یحمل نفس المواصفات التی یحملها‬ ‫ذلک الکتاب کما یظهر من وصف االمام له بحسب الروایه‪.‬‬ ‫وورد ایضا عن ابی عبد الله‬ ‫ان الکتب کانت عند علی‬ ‫الکتب ام سلمه‪ ،‬فلما مضی ّ‬ ‫علی کانت عند الحسن‬ ‫الحسین‬ ‫فلما سار الی العراق استودع‬ ‫فلما مضی الحسن کانت عند‬ ‫فلما مضی الحسین کانت عند علی بن الحسین‬ ‫ثم کانت عند ابی‪( .‬الصفار‪،‬‬ ‫‪)326 :1404‬‬ ‫کما ان االمام الحسین شجع علی الکتابه للتوثیق والحفظ من التحریف‪ ،‬ومما یدل علی‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ َّ َّ َ َ ْ‬ ‫َْ َ‬ ‫ذلک قوله‪ :‬قال ا َّما َب ْعد ف ِان الط ِاغ َیه قد َص َن َع ِب َنا َو ِب ِش َیع ِت َنا َما قد ع ِل ْمت ْم َو َرا ْیت ْم َوش ِهدت ْم َو َبلغک ْم‬ ‫ْ ََ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ْ َ ََ َ َ ْ َ ْ َ ْ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َو ِانی ا ِرید ان ا ْسالک ْم ع ْن اش َی َاء ف ِان َصدقت ف َصدق ِونی َو ِان کذ ْبت فکذب ِونی ْاس َمعوا َمقال ِتی‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َواکتموا ق ْو ِلی ث َّم ْار ِجعوا ِالی ا ْم َص ِارک ْم َوق َبا ِئ ِلک ْم َم ْن ا ِم ْنتموه َو َو ِثقت ْم ِب ِه ف ْادعوه ْم ِالی َما ت ْعلمون‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ ََ َْ َ‬ ‫ف ِانی اخاف ان َی ْند ِر َس َهذا ال َحق َو َیذ َهب»‪( .‬الطبرسی‪ ،1403 ،‬ج‪)269 :2‬‬ ‫َ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َْ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫وجاء ع ْن ع ْب ِد الل ِه ْبن ِس َنان قال‪َ :‬سالت ا َبا ع ْب ِد الل ِه عن الم ْح ِ ِرم َیموت ک ْیف ی ْص َنع ِب ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َْ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َّ َ َ َّ َ ْ َ َّ ْ‬ ‫َوه َو‬ ‫َمات ِباالْب َو ِاء َم َع الح َس ْین ْبن ع ِل ٍّی‬ ‫الرح َمن ْب َن ال َح َسن ْبن ع ِل ٍّی‬ ‫فحدث ِنی ان عبد‬ ‫ِ َ ْ َّ ْ ِ ِ ْ َ َّ َ َ ْ َّ ْ َ ْ َ َ َ َ َ ِ َ ِ َ َ َ َ َْ‬ ‫م ْحرم َو َم َع ا ْلح َس ْ‬ ‫اس وعبد الل ِه بن جعفر فصنع ِب ِه کما صنع ِبالمی ِت‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫ب‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫ًَ َ َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬ ‫ٍّ‬ ‫اب ع ِلی ‪( .‬الطوسی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،383 :5‬ح ‪)1337‬‬ ‫وغطی وجهه ولم ی ِمسه ِطیبا قال وذ ِلک ِفی ِکت ِ‬ ‫وهذه الروایه تدل علی ان االمام الحسین استند فی تصرفه علی کتاب امیر المومنین ‪.‬‬ ‫ دور االمام علی بن الحسین زین العابدین‬‫االمام زین العابدین‬ ‫ممن انتقلت الیه صحیفه وکتاب علی‬ ‫واعتمد علیه‪ ،‬واحتفظ به‬ ‫لالمام بعده‪ ،‬ومما یشهد علی ذلک ما رویناه سابقا عن الکافی؛ حیث جاء فیه‪ :‬عن ابی جعفر‬ ‫‪:‬‬ صفحه 271 ‫‪ /178‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫وظایف والدین در برابر تهدیدهای فضای مجازی‬ ‫هر چند عدم حضور فیزیکی والدین در محیط خانواده یکی از چالشهای اساسی در راه تربیت‬ ‫ً‬ ‫فرزندان تلقی شده است؛ اما به نظر میرسد فضای مجازی ماهیتا منکر این چالش باشد‪ .‬جهان‬ ‫در فضای مجازی‪ ،‬جهان وصل است و عدم حضور در ان اختیاری است؛ همچنان که برای‬ ‫برقراری ارتباط محدودیتی نیست‪ ،‬حتی بیش از گذشته زمینه ارتباط همه اعضای خانواده فراهم‬ ‫است‪ .‬زمان و مکان‪ ،‬دیگر به عنوان محدودیت بر سر راه ارتباط مطرح نیستند و تنوع روشهای‬ ‫ارتباطی به صورت فردی و گروهی در فضای مجازی وجود دارد‪.‬‬ ‫با این اوصاف‪ ،‬ارتباط والدین با فرزندان از یک سو به دلیل تغییرات به وجود امده در سبک‬ ‫زندگی طی دهههای اخیر با شیب تندی رو به کاهش گذارده است و از سوی دیگر‪ ،‬ظرفیتهای‬ ‫مهار نشده موجود در فضای مجازی‪ ،‬فرصت با هم بودن و ارتباط چهره به چهره را از هر دو‬ ‫طرف میگیرد‪ .‬همچنین حریم خانواده با هجوم همهجانبه فرهنگهای معارض درنوردیده شده‬ ‫و والدین نقشی اساسی در حفظ امنیت کودکان در برابر اسیبها و تهدیدات فضای مجازی‬ ‫برعهده ندارند؛ به و یژه اینکه با گسترش و یروس کرونا و محددیتهای عدم حضور در اجتماع‪،‬‬ ‫دسترسی کودکان به فضای مجازی بیش از پیش اجتنابناپذیر شده است و به تبع این موضوع‬ ‫وظایف نظارتی والدین به گواهی کارشناسان این حوزه‪ ،‬چندجانبه باید باشد‪.‬‬ ‫وندی گرولنیک‪ ١‬در کتاب «روانشناسی کنترل خانوادگی» این مفهوم نظارت را تازه نمیداند‬ ‫و معتقد است این مفهوم در طول ‪ 50‬سال گذشته مطالعه و بررسی شده است‪( .‬وندی‬ ‫گرولنیک‪)1391 ،‬‬ ‫عدهای از محققان از این مسئله به عنوان کنترل روانی در برابر انحصارطلبی روانی یاد‬ ‫کردهاند‪ .‬برخی نیز دستهبندی دیگری از این نوع کنترل دارند و به ان لقب تکنیکهای مبتنی بر‬ ‫اعمال قدرت میدهند‪)Hoffman, 1970( .‬‬ ‫‪1. Wendy Grolnick‬‬ صفحه 179 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪179/ ...‬‬ ‫گرولنیک بر اساس تجربیات خود از زندگی به عنوان یک مادر و تالیف کتاب بیان شده‪،‬‬ ‫سه نتیجه کلی زیر را برای کنترل والدین بر میشمرد‪:‬‬ ‫• کنترل والدین میتواند زیرکانه باشد‪ :‬بدین معنی که بسیاری از رو یکردهای تخصصی‬ ‫تربیتی را به کار گیرد‪.‬‬ ‫• کنترل والدین بیشتر روشهایی را به کار میگیرد که در ان فرزندان چندان به حساب نمیایند‪.‬‬ ‫• حفظ استقالل و اختیار فرزندان یک چالش است؛ حتی اگر والدین متعهد به رعایت ان شوند‪.‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬دسترسی اسان و همگانی به شبکههای اجتماعی همچون اینستاگرام‪ ،‬تلگرام‪،‬‬ ‫واتساپ و‪ ...‬منجر به این شده که خانوادهها از هم دور شوند و حتی ممکن است خانوادهها به‬ ‫صورت صوری و ظاهری دور هم جمع شوند؛ اما در همان جمع نیز افراد خانواده هر کدام‬ ‫توجهشان به گوشی یا تبلتهای خود باشد‪.‬‬ ‫برای جلوگیری از اسیبهای استفاده از فضای مجازی باید خانوادهها‪ ،‬دانشاموزان را به‬ ‫شرکت در فعالیتهای اجتماعی تشو یق کنند‪ .‬تقو یت رفتارهای اجتماعی‪ ،‬وضع قوانین قاطع‪،‬‬ ‫برخورد با مجرمان جرایم اینترنتی و اجرایی کردن این قوانین‪ ،‬اشنا کردن خانوادهها درباره‬ ‫اسیبها و نحوه استفاده از فضای مجازی‪ ،‬استفاده از هنرمندان و ورزشکاران در اعالم اسیبهای‬ ‫استفاده از اینگونه فضاها‪ ،‬اختصاص بخشی از کتابهای درسی برای اشنایی با فناوریهای‬ ‫جدید و خطرات بالقوه ان از جمله راهکارهای موثر برای ا گاهیدهی به دانشاموزان و اطالع‬ ‫انها از خطرات و اسیبهای استفاده از دنیای مجازی است‪.‬‬ ‫عدم ا گاهی والدین نسبت به تهدیدهای این فضا‪ ،‬امکان نظارت و کنترل را منتفی میکند؛‬ ‫در غیر این صورت و با توجه به اینکه صحبت از صیانت از فرزندان در برابر افراد غریبه مشابه‬ ‫انچه در جهان واقعی انجام میگیرد‪ ،‬بیمعنی است‪ ،‬والدین در تربیت فرزندان نقشی انفعالی‬ ‫به عهده خواهند داشت‪.‬‬ صفحه 180 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪271/ ...‬‬ ‫ََ َ َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫ً َ َ َّ‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫• «ِان ح َس ْینا حض َره ال ِذی حض َره فدعا ْاب َن َته الک ْب َری ف ِاط َمه ِب ْنت الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا‬ ‫ِ‬ ‫َْ ً‬ ‫ونا َال َی َر ْو َن ا َّال َا َّنه ل َما به َف َد َف َع ْت َفاط َمه ْالک َت َ‬ ‫َو َوص َّی ًه َظاه َرًه َو َک َان َعلی ْبن ْالح َس ْ‬ ‫اب‬ ‫ط‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َْ‬ ‫َ َ ْ ْ َ ْ َّ َ َ َ َّ َِ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِالی ع ِلی بن الحسین ثم صار والل ِه ذ ِلک ال ِکتاب ِالینا»‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،290 :1‬ح ‪)6‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ َ َ َ َّ‬ ‫َّ ْ‬ ‫َ َ َ َ َ ََْ ْ َْ َ َ َ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫لما حضره ال ِذی حضره دعا ابنته الکبری ف ِاطمه ِبنت‬ ‫• « ِان الح َسین بن ع ِل ٍّی‬ ‫ً َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ َ‬ ‫الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َوکان ع ِلی ْبن الح َس ْین َم ْبطونا َم َعه ْم ال‬ ‫َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ ْ ْ َ ْ َّ ِ َ َ َ َّ َ َ‬ ‫َ َ ْ َ َّ ِ َ َّ‬ ‫َ‬ ‫یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکتاب ِالی ع ِلی بن الحسین ثم صار والل ِه ذ ِلک‬ ‫َِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ ِ َ َ َ َ‬ ‫ْالک َتابا َل ْی َنا َیا ز َیاد َق َال ق ْلت َما فی َذل َک ْالک َ‬ ‫اب َج َعل ِن َی الله ِفداک قال ِف ِیه َوالل ِه َما‬ ‫ت‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ ِ َ َ ِ ِ‬ ‫ْ‬ ‫ْ َْ‬ ‫َ ْ َ َْ ْ َ َ ْ َ‬ ‫َ َ َّ َّ‬ ‫ْ َ َ َّ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫یحتاج ِالی ِه ولد ادم منذ خلق الله ادم ِالی ان تفنی الدنیا والل ِه ِان ِفی ِه الحدود حتی ِان‬ ‫َ َ ْ َ ْ‬ ‫ِف ِیه ا ْرش الخد ِش‪( .‬نفس المصدر‪ ،304 :‬ح ‪)1‬‬ ‫وروی الکلینی بسنده عن الباقر ‪:‬‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َل َی ْنظر فی الک َ‬ ‫« َک َان َعلی ْبن ْالح َس ْ‬ ‫اب ِم ْن کت ِب ع ِل ٍّی‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َو َیقول من ی ِطیق هذا؟» (نفس المصدر‪ ،130-131 :‬ح ‪)100‬‬ ‫وروی ایضا بسنده عن االمام الصادق ‪:‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ْ ْ َْ َ ََ َ َ َ َ‬ ‫اب ع ِل ٍّی ف َنظ َر ِفی ِه قال َم ْن ی ِطیق َهذا؟ َم ْن ی ِطیق ذا؟‬ ‫«کان ع ِلی بن الحسین ِاذا اخذ ِکت‬ ‫ِ‬ ‫َ َ‬ ‫قال ث َّم َی ْع َمل ِب ِه»‪( .‬نفس المصدر‪ ،163 :‬ح ‪)172‬‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ َ‬ ‫ف َیض ِرب ِب ِه اال ْرض‬ ‫ان ما اثر عن االمام زین العابدین‬ ‫لیس بالقلیل وغیر قابل لالنکار؛ مثل «رساله الحقوق»‪،‬‬ ‫و«الصحیفه السجادیه»‪ ،‬وهذان االثران هما من اعظم ما ورد عن االئمه االطهار‬ ‫لما‬ ‫یحتو یان من المعانی والقیم العالیه‪.‬‬ ‫وهنا قد یقال ان ما ورد فیهما ربما لم یکن من کتابه االمام نفسه‪ ،‬فیاتی الجواب من ابی حمزه‬ ‫َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫ََ‬ ‫ًَ‬ ‫َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َو ک َت ْبت َما ِف َیها ث َّم‬ ‫الثمالی عندما قال‪ :‬ق َرات َص ِحیفه ِف َیها کالم ز ْهد ِم ْن کالِم ع ِلی ْبن الح َس ْین‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫ات ْیت ع ِل َّی ْب َن الح َس ْین ف َع َرضت َما ِف َیها عل ْی ِه ف َع َرفه َو َص َّح َحه‪( .‬نفس المصدر‪ ،‬ج‪ ،15 :8‬ح ‪)2‬‬ ‫ِ‬ صفحه 272 ‫‪ /180‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫مراجع تقلید در پاسخ سوالی مبنی بر رابطه گسترده زن با دیگران در فضای مجازی و نیاز به‬ ‫اجازه شوهر فرمودهاند‪:‬‬ ‫• ایت الله خامنه ای‪ :‬اگر مستلزم تصرف در اموال شوهر نباشد‪ ،‬اجازه الزم نیست؛ ولی‬ ‫ً‬ ‫توجه داشته باشید ارتباط با نامحرم که غالبا مستلزم مفسده و یا خوف ارتکاب گناه در‬ ‫ان میباشد‪ ،‬جایز نیست‪.‬‬ ‫• ایت الله سیستانی‪ :‬هر گونه ارتباط با نامحرم جایز نیست‪.‬‬ ‫• ایت الله صافی گلپایگانی‪ :‬به طور کلی اینگونه روابط حتی اگر شوهر هم اجازه دهد‪،‬‬ ‫جایز نمیباشد‪( .‬اسالم کوئست‪ ،‬کد ‪)fa17760‬‬ ‫وظایف حاکمیت در برابر تهدیدهای فضای مجازی‬ ‫حوزه علوم فناوری و از جمله فناوری حوزه سایبری با سرعتی باال در حال پیشرفت است‪ .‬با‬ ‫توجه به ورود غیر قابل تصور این فناوری به حوزه زندگی فردی و اجتماعی انسانها‪ ،‬نگرانیهای‬ ‫امنیتی ایجاد کرده است که نیازمند به فراهم اوردن مقررات و تعریف الگوی صحیح استفاده از‬ ‫این فناوری هست‪ .‬ورود بدون ا گاهی و به دور از مالحظات ایمنی به این فضای نامرئی‬ ‫خسارات جبرانناپذیری به وجود میاورد که نمونههای متعدد ان درزندگی روزمره مردم قابل‬ ‫مشاهده است‪.‬‬ ‫فضای مجازی از و یژگی بدون مرز بودن برخوردار است و کاربران بسیاری به لطف فناوری‬ ‫اطالعات و ارتباطات در سراسر جهان و همچنین به دلیل جذابیتهای متنوع ان فضا‪ ،‬ساعتهای‬ ‫زیادی از وقت خود را در ان سپری نموده و یا به نوعی از طریق این فضا کسب درامد میکنند‪.‬‬ ‫این حجم از کاربران با سالیق‪ ،‬افکار و ایدئولوژیهای متفاوت‪ ،‬باعث میشود که واقعیتی به نام‬ ‫جرم در بستر این فضا گسترش یابد‪ .‬این درحالی است که درصد زیادی از کاربران این فضا را‬ ‫اعضای خانواده تشکیل میدهند؛ از این رو نقش دستگاههای حکومتی پررنگ به نظر رسیده و‬ صفحه 181 ‫‪ /272‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وهذه الروایه انما تدل علی ان الصحیفه کانت مکتو به یعنی ان االصحاب کانوا یکتبون عن‬ ‫االمام‪ ،‬وان ابی حمزه ایضا کان یکتب‪ ،‬وان االمام عندما صحح ما فیها فهذا یعنی تقریره وتاییده‬ ‫لما ورد فیها وللکتابه ایضا‪ ،‬وتصحیحه لها بمثابه کتابته لها‪.‬‬ ‫طبعا هذا بغض النظر ان الکالم الذی ورد فیها هو کل الصحیفه او جزء منها‪ ،‬بل یمکن‬ ‫القول بانه جزء منها الن الصحیفه لم تقتصر علی الزهد او حتی لم یکن من الصحیفه نفسها‪.‬‬ ‫فبکل االحوال یکفی ذلک شاهدا علی کتابه االمام وتاییده للکتابه‪.‬‬ ‫اضف الی ذلک اننا نجد بالوجدان ان مدونات االمام زین العابدین‬ ‫ال سیما فی الدعاء‬ ‫والحقوق حیرت االلباب وجذبت القلوب التائهه‪ ،‬وقد اصبحت الیوم مناره یقتدی بها‪ ،‬و یستند‬ ‫الیها‪ ،‬وتقام االبحاث العدیده حولها‪.‬‬ ‫ دور االمام محمد بن علی الباقر‬‫ایضا هنا نقول ان کتب علی‬ ‫بعد االمام زین العابدین‬ ‫انتقلت الی االمام الباقر‬ ‫‪:‬‬ ‫بدلیل ما نقلناه عن الکلینی فی روایته عن ابی جعفر الباقر‬ ‫ََ َ َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫ً َ َ َّ‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫• «ِان ح َس ْینا حض َره ال ِذی حض َره فدعا ْاب َن َته الک ْب َری ف ِاط َمه ِب ْنت الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا‬ ‫ِ‬ ‫َ َ َّ ً َ َ ً َ َ َ َ ْ ْ َ ْ َ ْ ً َ َ َ ْ َ َّ َ َّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ‬ ‫اب ِالی‬ ‫وو ِصیه ظا ِهره وکان ع ِلی بن الحسین مبطونا ال یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکت‬ ‫َ‬ ‫َّ َ َ ِ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ع ِلی ْبن الح َس ْین ث َّم َص َار َوالل ِه ذ ِلک ال ِک َتاب ِال ْی َنا»‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،290 :1‬ح ‪)6‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ َ َ َ َّ‬ ‫َّ ْ‬ ‫َ َ َ َ َ ََْ ْ َْ َ َ َ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫لما حضره ال ِذی حضره دعا ابنته الکبری ف ِاطمه ِبنت‬ ‫• « ِان الحسین بن ع ِل ٍّی‬ ‫ً َ‬ ‫ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ َ‬ ‫َم ْبطونا َم َعه ْم‬ ‫الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َوکان ع ِلی ْبن الح َس ْین‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ ْ َ َّ َ َّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫اب ِالی ع ِلی ْبن الح َس ْین ث َّم َصا َر َوالل ِه‬ ‫ال یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکت‬ ‫َّ‬ ‫َِ‬ ‫َّ ِ َ َ َ َ‬ ‫َذل َک ْالک َتابا َل ْی َنا َیا ز َیاد َقا َل ق ْلت َما فی َذل َک ْالک َ‬ ‫اب َج َعل ِن َی الله ِفداک قال ِف ِیه َوالل ِه َما‬ ‫ت‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ َ ِ َ ْ ِ ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ َ َْ ْ َ َ ْ َ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ َ َّ َّ‬ ‫ْ َ َ َّ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫یحتاج ِالی ِه ولد ادم منذ خلق الله ادم ِالی ان تفنی الدنیا والل ِه ِان ِف ِیه الحدود حتی ِان‬ ‫َ َ ْ َ ْ‬ ‫ِف ِیه ا ْرش الخد ِش»‪( .‬نفس المصدر‪ ،304 :‬ح ‪)1‬‬ صفحه 273 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪181/ ...‬‬ ‫نهادهای نظارتی به نمایندگی از حکومت باید برای صیانت از حقوق عامه و پیشگیری از وقوع‬ ‫جرم به ایفای نقش پرداخته و نظارت الزم را اعمال کنند‪.‬‬ ‫گرامشی‪ ١‬نظریهپرداز مارکسیست‪ ٢‬در این فکر بود که اگر قدرت دستگاه حاکم بر اثر انتشار‬ ‫ا گاهی در میان طبقه قدرتپذیر (مارکس‪ )٣‬و رهبری رهبران ارگانیک (لنین‪ )٤‬در هم میریزد‪،‬‬ ‫چرا جامعه ان روز انگلیس که بستر مناسب بروز یک انقالب بود‪ ،‬چنین دگرگونی را مشاهده‬ ‫نکرد‪ .‬گرامشی در جستجوی پاسخ به این سوال به بحث هژمونی تسلط فرهنگی پرداخت‪.‬‬ ‫(گرامشی‪)95 :1387 ،‬‬ ‫او عقیده داشت که قدرت دستگاه حاکم از دو کانال در میان جامعه اعمال میشود‪ :‬دستگاه‬ ‫قهریه و جامعه مدنی‪ .‬کانال اول شامل تمام ابزارهای فیزیکی و اشکاری است که دولت یا‬ ‫دستگاه حاکم از انها برای اعمال قدرت در جامعه استفاده میکند‪ .‬برای مثال؛ نیروی پلیس و‬ ‫فرایند جریمه کردن افراد به واسطه تخلفهای اجتماعی از جمله ابزارهای دستگاه قهریه هستند‪.‬‬ ‫در دسته دوم این کانالها ابزارهای فرهنگی قرار میگیرند که وابستگی اشکاری به دولت و‬ ‫حکومت ندارند و به شکل نهادهای مدنی‪ ،‬بازنمایی کننده قدرت هستند‪( .‬گرامشی‪)1383 ،‬‬ ‫امروزه با افزایش میل به اشتیاق استفاده از رایانه و اینترنت و بهرهمندی از مزایای و سرگرمیهای‬ ‫متنوع ان در میان افراد جامعه‪ ،‬مشاهده میشود که ارتکاب جرایم از فضای فیزیکی به فضای‬ ‫مجازی منتقل شده است که این مسئله یکی از دغدغههای هزاره سوم میالدی است‪ .‬بنابراین‬ ‫نقش پلیس سایبری و اهمیت ان به عنوان نهاد برقرار کننده نظم و امنیت اجتماعی و مسئول‬ ‫پیشگیری و کشف جرایم در بستر فضای مجازی‪ ،‬مشهود به نظر میرسد‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬باستانی‪)1386 ،‬‬ ‫هر چند حقوقدانان قوانین ائین دادرسی‪ ،‬کیفر را به منظور حفظ نظم جامعه و پیشگیری از‬ ‫وقوع جرم پررنگ میدانند؛ (اخوندی‪ )64 :1380 ،‬اما وظیفه پلیس را تنها کشف و تعقیب نمیدانند‬ ‫‪1. Gramsci‬‬ ‫‪2. Marxism‬‬ ‫‪3. Marx‬‬ ‫‪4. Lenin‬‬ صفحه 182 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪273/ ...‬‬ ‫حیث ّ‬ ‫یصرح االمام الباقر‬ ‫ان هذا الکتاب انتقل الیه واصبح فی حوزته‪.‬‬ ‫اضف الی ذلک ان الفتره الزمنیه التی کان یعیش فیها االمام الباقر‬ ‫تمیزت بانفراج‬ ‫السیاسی‪ ،‬کونها جاءت فی مرحله انتقالیه بین السلطه االمو یه والسلطه العباسیه‪ ،‬فکان من‬ ‫الطبیعی ان یغتنم االمام الفرصه لتربیه جیل من الفقهاء والمحدثین اصحاب نظریه التدو ین‪.‬‬ ‫یقول السید الشهرستانی عن هذه الفتره‪:‬‬ ‫‪ o‬کان من الطببیعی ان یکون القسط االوفر ومکان الصداره لکتاب علی و باقی مدونات‬ ‫اهل البیت‬ ‫‪ ،‬باعتبارها اهم واقدم واوثق المصادر المدونه فی العلوم االسالمیه‪،‬‬ ‫النها کتبت علی عهد الرسول و بامر منه‪( .‬الشهرستانی‪)449 :1430 ،‬‬ ‫‪ o‬النکته االهم ان عصر االمامین‪ -‬الباقر والصادق‬ ‫‪ -‬کان عصر النشاط العلمی‬ ‫وکثره العلماء والمتصدین للفتیا والنظر‪ ،‬فقد روی انه کان فی وقت واحد اربعه ا الف‬ ‫ٌّ‬ ‫ّ‬ ‫راو کل یقول‪ :‬حدثنی جعفر بن محمد‪ ،‬وذلک فی زمن تاصیل المذاهب‪ ،‬فکان االمام‬ ‫یری ضروره تفنید الرای االخر وترجیح کفه المیزان لصالح نهج التع ّبد المحض؛‬ ‫َ‬ ‫الک ّ‬ ‫والذی ال یختلف فی‬ ‫تبی المتبقی من عهد الرسول‬ ‫وذلک بابراز المستمسک‬ ‫وثاقته مسلمان‪( .‬نفس المصدر‪)450 :‬‬ ‫مما یدل علی ذلک ما رواه النجاشی عن عذافر الصیرفی‪ :‬قال‪ :‬کنت مع الحکم بن عتیبه عند‬ ‫ابی جعفر‬ ‫فجعل یساله و کان ابو جعفر له مکرما‪ ،‬فاختلفا فی شیء‪ ،‬فقال ابو جعفر‬ ‫بنی قم فاخرج کتاب علی‬ ‫المساله‪ ،‬فقال ابو جعفر‬ ‫یا‬ ‫فاخرج کتابا مدروجا عظیما‪ ،‬ففتحه وجعل ینظر حتی اخرج‬ ‫هذا خط علی ع و امالء رسول الله‬ ‫واقبل علی الحکم‪ ،‬وقال یا‬ ‫ابا محمد اذهب انت وسلمه و ابوالمقدام حیث شئتم یمینا وشماال‪ ،‬فو الله ال تجدون العلم اوثق‬ ‫منه عند قوم کان ینزل علیهم جبرئیل ‪( .‬النجاشی‪ ،360 :1407 ،‬ح ‪)966‬‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َ َ ً َ َ َّ َ َ َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وروی الحر العاملی ع ْن م َح َّم ِد ْبن م ْس ِلم قال‪ :‬نش َر ابو َج ْعفر ص ِحیفه‪ -‬فاول ما تلق ِانی‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ٌّ ْ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫ْ َ َ َّ ْ َ‬ ‫ََ َ ْ َ‬ ‫ِف َیها‪ْ -‬ابن اخ َو َجد ال َمال َب ْی َنه َما ِن ْصف ِان‪ ،‬فقلت ج ِعلت ِفداک ِان القض َاه ِع ْندنا‪ ،‬ال َیقضون ِال ْبن‬ ‫ِ‬ صفحه 274 ‫‪ /182‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫و از انجا که پلیس همواره جلوتر از زمان حرکت میکند‪ ،‬باید امادگیهای الزم برای رو یارو یی‬ ‫با ناامنیهای احتمالی اینده را داشته باشد؛ لذا باتوجه به این نقش حساس‪ ،‬میتوان پلیس‬ ‫سایبری را از مهمترین عوامل پیشگیری از وقوع جرم در فضای مجازی دانست‪.‬‬ ‫تعامل و همکاری میان پلیس و نهادهای نظارتی دیگر مثل قوه قضائیه را میتوان در جهت‬ ‫نیل به اجرایی ساختن فرایند پیشگیری از جرایم به و یژه جرایم سایبری موثر دانست‪ .‬رو یکرد‬ ‫حقوقی به جرائم اینترنتی میتواند بخشی از این انحرافات را کنترل کند؛ از طریق اموزش به‬ ‫کاربران برای تشخیص اطالعات محرمانه از اطالعات نامحرمانه و اینکه بدانند کدام اطالعات‬ ‫را نباید در شبکههای اجتماعی قرار دهند‪ ،‬زیرا شبکه های مجازی تعاملی و دوسو یه هستند و‬ ‫همان اندازه که ما به اطالعات دیگران دسترسی داریم‪ ،‬دیگران نیز میتوانند به اطالعات ما‬ ‫دسترسی داشته باشند و این مشکل قابل حل است‪( .‬جاللی‪)9 :1379 ،‬‬ ‫بر این اساس‪ ،‬ارائه اموزش همگانی و شناسایی راههای نفوذ برای خانوادهها و سازمانهایی‬ ‫که احتمال میرود در معرض جرایم سایبری قرار بگیرند‪ ،‬یکی دیگر از شیوههای پیشگیری از‬ ‫این جرایم است که توسط پلیس انجام میشود و این مسئله نیز به برنامهریزی و مدیریت در‬ ‫استقرار نیاز دارد که از تکالیف قطعی حکومت محسوب میشود‪.‬‬ ‫مقام معظم رهبری در این باره میفرمایند‪:‬‬ ‫ما نمیتوانیم مردممان را که با فضای مجازی ارتباط دارند‪ ،‬بیپناه رها کنیم در اختیار‬ ‫ان مدیری که دارد پشت پرده‪ ،‬فضای مجازی را اداره میکند‪ .‬عوامل مسلط بینالمللی‬ ‫در این زمینهها از لحاظ خبردهی‪ ،‬خبررسانی‪ ،‬تحلیل دادهها و امثال گوناگون به شدت‬ ‫فعال هستند‪ :‬هزاران کار دارد روی فضای مجازی انجام میگیرد‪( .‬مقام معظم رهبری‪،‬‬ ‫‪ 2‬شهریور ‪)1399‬‬ صفحه 183 ‫‪ /274‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ْ َ‬ ‫َ ْ َ َ َ َّ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫ْ َ‬ ‫اب ِب خ ط ع ِل ٍّی‬ ‫االخ َم َع ال ج د ِب ش ی ء ‪ ،‬ف ق ال ِا ن ه ذ ا ال ِک ت‬ ‫ِ‬ ‫(الحر العاملی‪ ،1409 ،‬ج‪ ،26‬الباب‪ ،160 :5‬ح ‪)1‬‬ ‫َ َ َ ََ َ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫وفی حدیث اخر یرو یه الکلینی ع ْن ع َم َر ْبن اذ ْی َنه قال‪ :‬ک ْنت ش ِاهد ْابن ا ِبی ل ْیلی فقضی ِفی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ ْ ًَ َ‬ ‫َرجل َج َعل ِل َب ْعض ق َر َاب ِت ِه غله َد ِار ِه َول ْم ی َوقت َوقتا ف َمات ال َّرجل ف َحض َر َو َرثته ْاب َن ا ِبی ل ْیلی َوحض َر‬ ‫ََ َ َ‬ ‫َ َ َ َّ‬ ‫َ ِ َ َّ‬ ‫الدار َف َق َال ْابن َابی َل ْی َلی َا َری َا ْن َا َد َع َها َع َلی َما َت َر َک َها َ‬ ‫احب َها فقال له م َح َّمد‬ ‫ص‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫ج‬ ‫ی‬ ‫ذ‬ ‫ال‬ ‫قرابته‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َْ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َّ َ‬ ‫ْبن م ْس ِلم الثق ِفی ا َما ِان ع ِل َّی ْب َن ا ِبی ط ِالب قد قضی ِفی َهذا ال َم ْس ِج ِد ِب ِخال ِف َما قض ْیت‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َیقول قضی ا ِمیر الم ْو ِم ِن َین ع ِلی ْبن ا ِبی‬ ‫فقال َو َما ِعلمک قال َس ِم ْعت ا َبا َج ْعفر م َح َّمد ْب َن ع ِل ٍّی‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ َ َ َ َ َ‬ ‫َطالب ب َرد ْال َحب َ ْ َ ْ َ َ‬ ‫یث فقال ا ْبن ا ِبی ل ْیلی َهذا ِع ْندک ِفی ِک َتاب قال ن َع ْم قال‬ ‫ِ‬ ‫یس و ِانف ِاذ الموا ِر ِ‬ ‫ِ َ َِ َ ِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫ْ َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫َف َا ْرسل وائتنی به قال له محمد بن مسلم علی ان ال تنظ َ‬ ‫یث قال‬ ‫د‬ ‫ح‬ ‫ال‬ ‫ک‬ ‫ل‬ ‫ذ‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ال‬ ‫ا‬ ‫اب‬ ‫ت‬ ‫ک‬ ‫ال‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ ِ‬ ‫َ َ َ َ َ َ َ َِ َ ْ َ َ َ ْ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫اب فرد ق ِضیته‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪:7‬‬ ‫لک ذاک قال فاراه الح ِدیث عن ا ِبی جعفر‬ ‫ِفی ال ِکت ِ‬ ‫‪ ،34-35‬ح ‪)27‬‬ ‫َّ‬ ‫َو ا ْم َال ِء َ‬ ‫ول الل ِه‬ ‫س‬ ‫ر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪.‬‬ ‫وهنا امور هامه ثالثه نستنتجها من مضمون الحدیث‪:‬‬ ‫• یتضح فی هذا النص ان ابن ابی لیلی کان رجال یحب الوقوف علی کتاب علی‪ ،‬فانه‬ ‫علم ان قول محمد بن مسلم بذاته لیس بحجه‪ ،‬وکما انه فقیه فان ابن ابی لیلی ایضا‬ ‫ٍّ‬ ‫فقیه‪ ،‬ولکل رابه‪ ،‬فلذلک قال له‪ :‬ما علمک بذلک؟‬ ‫• بعد ان یجیبه محمد بن مسلم بان ذلک قول محمد الباقر‬ ‫ال یکتفی بذلک بل‬ ‫یطلب منه ان یری ذلک فی کتاب‪ ،‬وذلک لعلمه باهمیه الدونات اوال‪ ،‬والنه کان قد‬ ‫سمع‪ -‬قطعا‪ -‬بکتاب علی‬ ‫فاحب ان یتا کد من ذلک الکتاب وان یراه‪.‬‬ ‫• ان محمد بن مسلم یشترط علی ابن ابی لیلی ان ال یری اال موضع النزاع؛ وذلک حرصا‬ ‫من اصحاب اهل البیت‬ ‫علی ان ال یقع الکتاب او الکثیر من مطالبه ومرو یاته فی‬ ‫ایاد غیر امینه؛ فیخلطوا مطالبه باجتهاداتهم وارائهم‪ ،‬ومن ثم ینسبون ما قالواه الی کتاب‬ ‫علی وبذلک تضیع علی الناس المرویات االصیله منه‪( .‬الشهرستانی‪ ،452 :1430 ،‬بتصرف)‬ صفحه 275 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪183/ ...‬‬ ‫اهمیت اگاهیبخشی در پیشگیری از اسیبهای فضای مجازی‬ ‫مسئله تحصیل و معرفتاندوزی به جهت استفاده بهینه از فناوریهای روز دنیا برای افراد‬ ‫خانواده یک مسئله حیاتی است؛ به خصوص ا گاهیبخشی الزم برای کودکان و نوجوانان از‬ ‫محسنات و معایب فناوری اینترنت است‪ .‬از همه مهمتر‪ ،‬فراهم نمودن زمینه تربیت فرزندان در‬ ‫یک محیط حقیقی به دور از امکانات و فناوری است که در زمینه به کار گرفته میشود؛ مثل‬ ‫رباتها و وسایل الکترونیکی در یک محیط ارام و عاطفی به دور از هر گونه تنشزایی که از‬ ‫وظایف ذاتی والدین میباشد‪ ،‬چون یکی از نیازهای اساسی کودکان و نوجوانان در زمان‬ ‫طفولیت‪ ،‬برقراری ارتباط صحیح میان پدر و مادر و روابط سالم انان با فرزندان است که اولین و‬ ‫مهمترین زمینه رشد و پرورش اخالقی نونهاالن است‪.‬‬ ‫تربیت سالم فرزندان در یک خانواده بستگی کامل به سالمتی ان خانواده دارد و سالمتی‬ ‫خانواده مستلزم ارتباط سالم میان اعضای خانواده است‪ .‬ارتباط یا روابط عبارت است از فرایند‬ ‫مبادله اطالعات و احساسات‪ .‬مبادله امری طرفینی و دوجانبه است؛ پس ارتباط جریان متقابل‬ ‫ارتباط سالم و صحیح است که طرفین در امر مبادله اطالعات و احساسات در فضای مناسب‬ ‫مشارکت کرده و با یکدیگر همکاری داشته و در این ارتباط‪ ،‬هر دو احساس ارزشمندی کنند‪.‬‬ ‫روانشناسان معتقدند که کودکان و نوجوانان به موازات نیازهای زیستی و فیزیولوژیکی به ویژه‬ ‫در سنین نخستین‪ ،‬نیازمند ارتباطات عاطفی و پذیرش از جانب دیگران به خصوص خانواده‬ ‫هستند که براورده کردن این نیازها‪ ،‬موجب بسترسازی ارامش و تعادل روانی و دستیابی به برخی‬ ‫از بالندگیهای روانی است‪.‬‬ ‫ارامش روانی‪ ،‬امنیت خاطر‪ ،‬اعتماد به نفس‪ ،‬اعتماد به والدین‪ ،‬الگوگیری در مهرورزی به دیگران‬ ‫و پیشگیری از انحرافات‪ ،‬نمونهای از این امتیازات است‪ .‬به نظر برخی روانشناسان‪ ،‬مهرورزی و‬ ‫محبت نمودن به کودکان‪ ،‬نه تنها موجب تندرستی میشود؛ بلکه بهترین پل ارتباطی برای تربیت‬ ‫کودکان و نوجوانان در ساحتهای گوناگون تربیت اخالقی‪ ،‬دینی‪ ،‬سیاسی‪ ،‬عاطفی‪ ،‬فیزیکی و‬ ‫اموزشی است‪ .‬در عین حال‪ ،‬مشاهده میشود که این مسئله مهم ارتباط مستقیم با روح وروان‬ صفحه 184 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪275/ ...‬‬ ‫وفی السیاق نفسه وللدالله علی الظروف المحیطه فی ذلک الزمان وتعدد المذاهب‪ ،‬خاطب‬ ‫ْ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ َ َ َّ َ‬ ‫اک َو َا ْص َح َ‬ ‫اب ْالق َ‬ ‫اس ِفی الدین‪ ،‬ف ِانه ْم ت َرکوا ِعل َم َما وکلوا‬ ‫ی‬ ‫االمام الباقر زراره قائال‪ :‬یا زراره ِای‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ‬ ‫َّ َِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َّ َ َ ْ‬ ‫َ َ َ َّ َ ْ َ ْ َ َ َ َ ْ َ‬ ‫ون َعلی الله َع َّز َو َجل َوکانی ب َّ‬ ‫الرجل ِم ْنه ْم ی َن َادی‬ ‫ب‬ ‫ذ‬ ‫ک‬ ‫ی‬ ‫و‬ ‫ار‬ ‫ب‬ ‫خ‬ ‫اال‬ ‫ون‬ ‫ل‬ ‫و‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ی‬ ‫‪،‬‬ ‫وه‬ ‫ف‬ ‫ک‬ ‫د‬ ‫ِب ِه وتکلفوا ما ق‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َ ِْ َ ِ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ِم ْن َب ْین َید ْی ِه‪ ،‬فی ِجیب من خلفه و ینادی ِمن خل ِف ِه فی ِجیب من ب ْین یدی ِه قد تاهوا وتح َّیروا ِفی‬ ‫َْ ِ‬ ‫ْ‬ ‫ض َوالدین‪( .‬الحر العاملی‪ ،1409 ،‬ج‪ ،26‬الباب‪ ،59 :23‬ح ‪)43‬‬ ‫االر ِ‬ ‫ِ‬ ‫ دور االمام جعفر بن محمد الصادق‬‫کذلک کما فی باقی االئمه‬ ‫قبله انتقل الیه کتاب االمام علی‬ ‫بعد ابیه االمام الباقر‬ ‫ولو لم یدل علیه ای دلیل یکفی ان نقول و بالدلیل العقلی بان االئمه الذین کانوا اقرب الی زمن‬ ‫االمام علی‬ ‫االئمه‬ ‫انتقل الیهم الکتاب وصار فی حوزتهم فبطریق اولی ان یصبح فی حوزه باقی‬ ‫الذین هم ابعد عن زمن االمام علی‬ ‫ومنهم االمام الصادق‬ ‫کما انه یاتی‬ ‫معنا ما یشیر الی الکتاب فی بعض الرو یات‪.‬‬ ‫وعصر االمام الصادق‬ ‫زمن االمام الصادق‬ ‫لم یختلف عن عصر االمام الباقر‬ ‫بل ربما کانت الظروف فی‬ ‫مواتیه ا کثر لنشر العلوم وتعلیم تالمتذته ونشرهم فی اصقاع االرض‪،‬‬ ‫وقد تقدم منا االشاره الی ان نحو اربعه ا الف محدث وراو کانوا یقولون‪ :‬حدثنی جعفر بن‬ ‫محمد الصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ ْ َ َ َّ‬ ‫ومما رواه الطوسی فی «الدالله» علی کتاب علی ‪ :‬ع ْن ا ِبی َب ِصیر قال‪َ :‬سالت اَبا ع ْب ِد الل ِه‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ‬ ‫َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ََ ْ َ َ َ َ َ‬ ‫اب ع ِل ٍّی فقلت ِک َتاب ع ِل ٍّی ل ْم َیدر ْس‬ ‫ع ْن ش ْیء ِم َن الف َر ِائض فقال ِلی ا ال اخ ِرج لک ِکت‬ ‫ِ‬ ‫ََ ْ َ َ َ َ َ َ َ َ‬ ‫َ َ َ ََ َ‬ ‫َ َْ َ‬ ‫َ َ َ َ َ َ َ َّ َّ َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫ٍّ‬ ‫فقال یا ابا محمد ِان ِکتاب ع ِلی ال یند ِرس فاخرجه ف ِاذا ِکتاب ج ِلیل ف ِاذا ِف ِیه رجل مات وترک‬ ‫َ َ َ َ ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ع َّمه َوخاله قال ِلل َعم الثلث ِان َو ِللخ ِال الثلث‪( .‬الطوسی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،324 :9‬ح ‪)1‬‬ ‫و هذه الروایه لیست داله علی ان کتاب علی فی حوزه االمام الصادق وان االمام‬ ‫الصادق‬ ‫کان ینظر فیه و یفتی علی طبقه فحسب؛ بل فی ذلک دالله علی حقبه صعبه راسخه‬ ‫فی ذاکره ابی بصیر‪ -‬الذی کان من المقربین الی االئمه‬ ‫ویروی عنهم‪ -‬نتیجه منع االول‬ صفحه 276 ‫‪ /184‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫ً‬ ‫فرزندان از نگاه عاطفی دارد که با حضور کمرنگ و بعضا غیبت والدین به دلیل مشغله کاری به‬ ‫نهادهای اجتماعی تربیتی مثل مهد کودکها و مدارس سپرده شده است‪.‬‬ ‫انچه که مشهود است اینکه نهادها با تمام امکاناتی که در اختیار دارند‪ ،‬به هیچ وجه‬ ‫تکمیل کننده نقش بیبدیل پدر و مادر در زندگی فرزندان در زمان غیبت والدین نیستند؛ لذا‬ ‫مشاهده میشود که در بعضی تعامالت اجتماعی و هنرهای زندگی فرزندان که از نبود پدر و‬ ‫مادر در زمان طفولیت رنج کشیدهاند و یا حتی در زمان جوانی‪ ،‬نسبت به فرزندی که از این‬ ‫موهبت الهی بهرهمند بودند‪ ،‬ضعیفتر است‪.‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬مدارس نقش مهمی در تربیت انسان از راه اموزش علوم و اشنا نمودن با‬ ‫مسائل فرهنگی و اجتماعی دارند؛ چرا که مقوله تعلیم و تربیت مجزای از تا کیدات اموزههای‬ ‫دین اسالم نیست‪.‬‬ ‫امام سجاد‬ ‫اموزش و پرورش دینی را از جمله بایستگیها و حقوق فرزندان بر والدین‬ ‫میدانند و احساس بیمسئولیتی و اقدام ننمودن بر ان را ناصواب تلقی میکنند‪:‬‬ ‫ِّ ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫عما ولیته به من حسن الدب والدالله علی ر ِّبه والمعونه له علی‬ ‫«وانک مسئول‬ ‫ِّ‬ ‫طاعته فاعمل فی امره عمل من یعلم انه مثاب علی اْلحسان الیه معاقب علی‬ ‫اْلسائه الیه»؛ (حر عاملی‪ ،1409،‬ج‪ )175 :15‬و تو در برابر کسانی که عهدهدار‬ ‫سرپرستی انان هستی‪ ،‬در پیشگاه خداوند مسئولی که انان را به درستی ادب کنی و به‬ ‫خداوند رهنمونشان باشی و راه اطاعت از خداوند را به انان نشان دهی‪ .‬پس به هوش‬ ‫باش که در اموزش و پرورش انان سخت بکوشی و بدانی که بر اموزش و پرورش‬ ‫درست انان پاداش و بر گمراه ساختنشان کیفر خواهی شد‪.‬‬ ‫مسئله دیگر‪ ،‬ضرورت توجه به زمانشناسی در فرایند اموزش و پرورش است‪ .‬امام علی‬ ‫در رابطه با کندی و سستی نمودن در اغاز اموزش کودک و نوجوان میفرماید‪:‬‬ صفحه 185 ‫‪ /276‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ ْ‬ ‫ل ْم َیدر ْس‬ ‫َ‬ ‫والثانی لتدو ین الحدیث و احراقهما للمدونات‪ ،‬اذ یظهر من سواله‪ِ :‬ک َتاب ع ِل ٍّی‬ ‫ْ‬ ‫بتعجب‪ -‬ومقصوده من « َیدر ْس» اتلف واندثر‪ -‬انه کان یعتقد ان کتاب علی قد تم اتالفه‬ ‫فی تلک الحقبه المشوومه‪.‬‬ ‫اضف الی ذلک االشاره الی السریه التامه التی کانت تحیط بهذا الکتاب الی درجه ان‬ ‫المقربین الی االئمه امثال ابی بصیر لم یکونوا علی علم به‪ ،‬لشده الخوف من ان یقع فی اید‬ ‫ظالمه فتقوم باتالفه‪.‬‬ ‫هذا وقد شجع االمام الصادق علی الکتابه واهتم بها الی درجه انه قیل عنه بانه صحفی‬ ‫ََ ْ َ َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وافتخر بتلک النسبه وقال‪ :‬ا َّما ِفی ق ْو ِل ِه ِانی َرجل صح ِف ٌّی فقد َصدق ق َرات صحف َابا ِئی ِا ْب َر ِاه َیم‬ ‫َوم َ‬ ‫وسی‪( .‬الصدوق‪ ،1386 ،‬ج‪)89 :1‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫ََ‬ ‫وروی الحر العاملی باسناده عن الفض ْیل ْبن َی َسار قال‪ :‬قال ِلی ابو َج ْعفر ‪َ :‬یا فض ْیل ِع ْندنا‬ ‫ِ ِ‬ ‫ً ََِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َس ْبعون ِذ َراعا‪َ ،‬ما علی االرض ِم ْن ش ْیء َی ْح َتاج الیه اال َوه َو ِف ِیه‪ ،‬ح َّتی ارش‬ ‫ِک َتاب ع ِلی‬ ‫ََ‬ ‫َ َّ‬ ‫ْ َ ْ‬ ‫الخد ِش‪ ،‬ث َّم خط ِب َی ِد ِه علی ابهامه‪( .‬الحر العاملی‪ ،1418 ،‬ج‪ ،1‬الباب‪ ،504 :7‬ح ‪)49‬‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َوقد ذک َر له وقیعه و ِلد ال َح َسن‬ ‫و باسناده ایضا ع ْن ع ْب ِد الل ِه ْبن ِس َنان‪ ،‬ع ْن ابی ع ْب ِد الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ ْ َ ْ ََ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َوخط ع ِلی‬ ‫َوذک َر الجف ِر فقال‪َ « :‬والل ِه ان ِع ْندنا لجلدین َما ع َّز َو ضان‪ ،‬امالء َرسول الل ِه‬ ‫ْ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِب َی ِد ِه َوان ِفی َها ِلج ِمیع َما َی ْح َتاج الیه َّالنا ِس ح َّتی ارش الخد ِش»‪( .‬نفس المصدر‪ :‬ح ‪)50‬‬ ‫ِ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫َ َ َ َ ْ َ َ َ َ ْ َّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫وفی تشجیعه علی الکتابه یروی المحدث النوری عن اِبی ب ِصیر قال‪ :‬دخلت علی اِبی عب ِد الل ِه‬ ‫ََ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫ََ َ َ َ َ َ َ‬ ‫فقال َدخل عل َّی اناس ِم ْن ا ْهل ال َب ْص َر ِه ف َسالو ِنی ع ْن اح ِادیث َوک َتبو َها ف َما َی ْم َنعک ْم ِم َن ال ِک َتا ِب اما‬ ‫َّ َ َ َ‬ ‫َ َّ َ ْ ِ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِانک ْم ل ْن ت ْحفظوا حتی تکتبوا الخبر‪( .‬المحدث النوری‪ ،1408 ،‬ج‪ ،17‬الباب‪ ،286 :8‬ح ‪)5‬‬ ‫فی تدو ین الحدیث‪ ،‬وحفظه وصیانته‬ ‫الی هنا نکتفی بهذا المقدار من بیان دور االئمه‬ ‫من االندراس والتحریف‪ ،‬و یکفی فی ذلک ما اثبتناه سابقا لیثبت نفس النهج لباقی االئمه‬ ‫لکونهم معصومین ولکونهم ال ینطقون عن الهوی ان هم اال حفظه للشریعه من التحریف وتبع‬ ‫للرساله المحمدیه االصیله کما یثبت ذلک الدلیل العقلی والدلیل الشرعی والروایات واالثار‬ صفحه 277 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪185/ ...‬‬ ‫َّ‬ ‫« ِانما قلب الحد ِث کالر ِض الخ ِالی ِه ما ال ِقی ِفیها ِمن شی ٍء ق ِبلته فبادرتک ِبالد ِب‬ ‫قبل ان یقسو قلبک ویشت ِغل ل ُّبک»؛ (نهج البالغه‪ ،‬نامه ‪ )31‬همانا دل نوجوان و‬ ‫جوان همانند یک دشت ناکشته و دست نخورده است‪ ،‬هر چه در ان بپاشی به اسانی پا‬ ‫میگیرد و رشد میکند‪ .‬پس من هنگامی به ادب و پرورش تو پرداختم که هنوز دلت‬ ‫سخت و دشوار نشده بود و ذهنت درگیر افکار وخیال بافیها نشده بود‪.‬‬ ‫امام صادق‬ ‫نیز در همین ارتباط میفرمایند‪:‬‬ ‫یث قبل ان یس ِبقکم ِالی ِهم المر ِجئه»؛(حر عاملی‪،1409،‬‬ ‫«ب ِادروا اوالدکم ِبالح ِد ِ‬ ‫ج‪ )196 :15‬به نوجوانان و جوانان خود سخنان و گفتههای ما را بیاموزید‪ ،‬پیش از انکه‬ ‫مرجئه در این کار بر شما پیش بگیرند‪.‬‬ ‫گروه مرجئه در این روایت‪ ،‬و یژگی ندارد و نمونهای از گروههایی است که ممکن است در هر‬ ‫زمان بر سر راه دین و باور جوانان بنشینند و انان را گمراه سازند‪.‬‬ ‫نتیجه انکه والدین در تجهیز اعتقادی و دینمدار ساختن فرزندان خود‪ ،‬در پیشگاه خداوند‬ ‫مسئول هستند؛ اما موضوع مهم این است که هر کدام از انها در حوزه مقتضی‪ ،‬کارایی الزم را‬ ‫دارد و باید مورد استفاده قرار گیرد‪.‬‬ ‫راهکارهای پیشگیری از اسیبهای فضای مجازی‬ ‫با توجه به مطالب بیان شده‪ ،‬راهکارهای پیشنهادی برای جلوگیری از اسیبهای فضای مجازی‬ ‫را میتوان در سرفصلهای زیر بیان نمود‪:‬‬ ‫• ایجاد فضای صمیمی در خانواده‬ ‫• ایجاد رابطه مطمئن میان والدین و فرزندان‬ ‫• نکشاندن روابط فضای مجازی به فضای واقعی‬ ‫• پرهیز از و بگردیهای بیهدف‬ صفحه 186 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪277/ ...‬‬ ‫التی ذکرناها سابقا ان هی اال غیض من فیض‪ .‬کما اننا نترک التوسع فی ذلک الی رساله اخری‬ ‫حیث ال تتحمله هذه الرساله‪.‬‬ ‫عبر العصور السالفه والظروف المحیطه بکل امام یوصلنا‬ ‫علما ان استقراء سیره االئمه‬ ‫الی نتیجه مفادها ان الخط البیانی الظهار کتب علی‬ ‫وتشجیع االئمه‬ ‫علی الکتابه‬ ‫وتدو ین الحدیث‪ ،‬وتربیه المحدثین والفقهاء کان یشهد تصاعدا تاره وتنازال تاره اخری‪ ،‬وذلک‬ ‫بحسب الظروف التی کانت تحیط بهم‪ ،‬والتضییق الذی کان یحصل من قبل الحکام والخلفاء علیهم‪.‬‬ ‫‪ .2‬دور شیعه اهل البیت‬ ‫والصول الربعمائه‬ ‫من السائرین علی نهج ائمتهم‪ ،‬وعندما یکون االئمه‬ ‫من الطبیعی ان یکون شیعه اهل البیت‬ ‫هم اول من ّدون الحدیث وحفظوه من الضیاع وتنقاقلوا هذه الکتب فیما بینهم‪ ،‬فانه من الطبیعی ایضا ان‬ ‫یکون شیعتهم السیما المقربون منهم هم السباقین الی کتابه الحدیث وتدوینه‪ ،‬و یشهد بذلک البعید قبل‬ ‫القریب‪ ،‬والعدو قبل الصدیق؛ حیث قال البعض‪ :‬وعلی کل حال فان ذلک ال یخلو من دالله علی ان‬ ‫النزوع الی تدوین الفقه کان اسرع الی الشیعه؛ الن اعتقادهم العصمه فی ائمتهم‪ ،‬او ما یشبه العصمه‬ ‫کان حریا ان یسوقهم الی الحث علی تدوین اقضیتهم وفتاواهم‪( .‬حیدر‪ ،1425 ،‬ج‪)497 :3‬‬ ‫ التعریف باالصول االربعمائه‬‫االصول جمع اصل‪ ،‬واالصل یصدق علی بعض کتب الحدیث خاصه‪( .‬المحقق الحلی‪،‬‬ ‫‪ ،1412‬ج‪ ،19 :1‬الهامش)‬ ‫وعن الفیض الکاشانی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫االصل اصطالحا عند محدثی الشیعه عباره عن مجموعه االحادیث التی سمعها‬ ‫ّ‬ ‫المولف من المعصوم مباشره او ّ‬ ‫ممن سمعها عنه‪ ،‬وال یستند فی کتابتها الی ّای کتاب‬ ‫او مقال‪ّ .‬اما الکتاب فی ّ‬ ‫ضم ما سمع من المعصوم مباشره وکذلک ما اخذ من الکتب االخری‪،‬‬ ‫و ّیتفق مع االستدالل واالستنباط الشرعی العقلی‪( .‬الفیض الکاشانی‪ ،1425 ،‬ج‪ ،1‬ص‪)16‬‬ صفحه 278 ‫‪ /186‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫• مطرح نکردن اسرار خانوادگی و مشکالت زندگی خود در فضای مجازی‬ ‫• عدم انتشار اطالعات شخصی و خانوادگی در فضای مجازی‬ ‫نتیجهگیری‬ ‫اجتماع انسانی متشکل از حقوق و وظایف افراد در قبال یکدیگر است که با رعایت انها‬ ‫بسیاری از مشکالت جامعه حل شده و افراد در جهت صلح و ارامش حرکت میکنند‪ .‬فضای‬ ‫مجازی در کنار فرصتها و ظرفیتهای بیبدیل در زمینهسازی رشد و پیشرفت همهجانبه‬ ‫جامعه‪ ،‬در عرصههای مختلف علوم و خدمات و بهبود زندگی مردم‪ ،‬دارای تهدیدها و نقاط‬ ‫ضعف فراوانی میباشد و بر همین مبناست که رهبر انقالب اسالمی ضمن انکه میفرمایند‬ ‫ً‬ ‫اینترنت از نعمات الهی است و یقینا باید از نعمات الهی به بهترین نحو ممکن بهره برد‪ ،‬تا کید‬ ‫دارند فضای مجازی گردابی است که بسیاری را غرق کرده است‪( .‬ر‪.‬ک‪ :‬مقام معظم رهبری‪،‬‬ ‫‪ 26‬اذر ‪)1381‬‬ ‫بنابراین حالکه فناوریهای موجود در حوزه رسانه با سرعتی باال در حال پیشرفت است‪،‬‬ ‫بکارگیری این فناوریها با توجه به اثار مختلف ان مانند اثار اجتماعی و فردی که ایجاد میکنند‪،‬‬ ‫نیازمند فراهم اوردن امادگ ی است که ورود ناا گاهانه به این فضا خسارات جبرا نناپذیری‬ ‫به وجود میاورد و نمونههای متعدد ان در زندگی روزمره مردم قابل مشاهده است‪.‬‬ ‫از طرف دیگر‪ ،‬ایجاد همزمانی میان پیشرفت در فناوری و قابلیت بکارگیری محصوالت ان‬ ‫نیازمند برنامهریزی و مدیریت در استقرار است که از تکالیف قطعی حکومت محسوب می‪-‬‬ ‫شود؛ اما در عین حال‪ ،‬وظیفه شرعی و قانونی والدین نسبت به حفاظت و تربیت فرزندان‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫مسئولیتهایی را مستقیما و مستقال متوجه انان میکند که کسب علم و ا گاهی نسبت به‬ ‫کاربردها و قابلیتهای فضای مجازی اولین گام الزم در انجام وظایف تربیتی محسوب میشود‪.‬‬ ‫با توجه به اینکه اعمال نظارت و کنترل بر محیط ناشناخته ناممکن است‪ ،‬اموختن و به روز شدن‬ ‫و به روز ماندن از شرایط ضروری برای موفقیت والدین در تربیت فرزندان است‪.‬‬ صفحه 187 ‫‪ /278‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وقیل‪ :‬عباره عن نسخه او کتاب‪ -‬و لو صغیر‪ -‬یحتوی علی مجموعه من روایات بعض الرواه‬ ‫عن االمام سواء مع الواسطه او بدونها‪ ،‬فکان من سیره االذکیاء من خیار االصحاب االهتمام‬ ‫بحفظ الحدیث وجمعه وکتابته ودراسته ونشره‪ّ ،‬‬ ‫فربما کان لبعضهم العشرات من هذه االصول‬ ‫التی تعتبر ّ‬ ‫ماده علمهم و مقدار معرفتهم‪.‬‬ ‫فاصول الروایه کانت علی قسمین‪ :‬قسم منها بشکل التصنیف والتنظیم بین الروایات مع‬ ‫ّ‬ ‫مقدار من الشرح والبیان والتوضیح‪ ،‬واخر بشکل جمع ابتدائی غیر منظم‪ .‬و فی االع ّم االغلب‬ ‫کان للقسم ّ‬ ‫االول اسم خا ّص‪ ،‬و یطلق علی الثانی‪ :‬الکتاب او النسخه او االص او «الروایه‪،‬‬ ‫و یضاف الی اسم جامعه او الی راو یه االخیر ایضا باعتبار روایته له‪ ،‬فکانت هی‪ -‬فی الحقیقه‪-‬‬ ‫دفاترهم الشخصیه فی روایه الحدیث‪ ،‬وکانوا یعرضونها علی التالمیذ او اقرانهم الراغبین فی‬ ‫روایه تلک االحادیث عنهم‪ ،‬وکانت متعدده غالبا‪ ،‬وفی احیان کثیره کان التالمیذ ینتقون بعضا‬ ‫منها لیدرجوه فی دفاترهم ّثم ینقلون هذا المنتخب الی االخرین من تالمذتهم‪ ،‬سواء بصوره‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫مستقله و باسم الراوی الماخوذ منه او بصوره غیر مستقله؛ وذلک بتفریق احادیثه فی االصل او‬ ‫التصنیف الذی ینسب الیه؛ کاخبار ابن ابی عمیر او کتاب جعفر بن شریح‪ ،‬کما فی هذه المجموعه‪.‬‬ ‫واالشاره الی االصل الماخوذ منه کانت بواسطه ذکر اسم صاحبه فی صدر السند‪ ،‬و بهذا الشکل‬ ‫ّ‬ ‫تغیرت وانمحت الصوره االولی لعمده تلک االصول‪( .‬جمع من العلماء‪)12-13 :1405 ،‬‬ ‫واالصول االربعم ا ئه هی ا ربعم ائه کتاب ا لفت فی جوابات اال مام الصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫( نفس المصدر‪ ،‬الهامش)‬ ‫وقیل‪ :‬هی عباره عن اربعمائه کتاب کان قدماء المحدثین قد جمعوا فیها ما وصل الیهم من‬ ‫احادیث ائمتنا‪( .‬العاملی‪)6 :1390 ،‬‬ ‫ومهما کان مصدر االصول هذه سواء کان االمام الصادق‬ ‫ّ‬ ‫فان المسلم به ان َمن قام بتدو ینها وجمعها هم شیعه االئمه‬ ‫ام هی مجموعه عن عده ائمه‪،‬‬ ‫من الصحابه والمقربین الیهم‪.‬‬ صفحه 279 ‫رو یکردی فقهی‪ -‬تربیتی به فرصتها و تهدیدهای فضای مجازی‪187/ ...‬‬ ‫مطلب دیگر‪ ،‬خدمات ارا ئه شده در فضای مجازی است که امکان کنترل و نظا رت را‬ ‫تا حدود زیادی برای والدین تضمین میکند و این امکان وجود دارد تا والدین از هر کلیدی که‬ ‫روی رایانه زده میشود‪ ،‬مطلع شوند و نشانیهایی که فرزندان به انجا مراجعه میکنند‪ ،‬رو یت‬ ‫شوند و هر انچه را که روی صفحه نمایشگر رایانه فرزندشان ظاهر میشود‪ ،‬به طور همزمان‬ ‫مشاهده کنند و امکان دسترسی انها را به نشانیهای خاص محدود نمایند‪ ،‬مدت زمان ارتباط‬ ‫انها را مدیریت کنند و از انان در برابر تهدیدهای این فضا محافظت نموده و در مجموع‪،‬‬ ‫محیطی امن و مطمئن برای رشد و تعالی بیشتر فرزندانشان فراهم کنند‪.‬‬ ‫فهرست منابع‬ ‫‪ .1‬قران کریم‪.‬‬ ‫‪ .2‬نهج البلغه‪.‬‬ ‫‪ .3‬ٱخوندی‪ ،‬محمد (‪ .)1380‬ائین دادرسی کیفری‪ .‬چاپ‪ .9‬تهران‪ :‬انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمی‪.‬‬ ‫‪ .4‬ابری‪ ،‬انسیه (‪ .)1387‬فضای مجازی عرصه ظهور خالقیت‪ .‬اولین کنفرانس ملی خالقیتشناسی‬ ‫مهندسی و مدیریت نواوری ایران‪ .‬تهران‪ :‬پژوهشکده علوم خالقیتشناسی‪ ،‬نواوری و حل مسئله‬ ‫ابداعی ‪.TRIZ‬‬ ‫‪ .٥‬ابن بابو یه (صدوق)‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٤0٥‬من ال یحضره الفقیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار االضواء‪.‬‬ ‫‪ .6‬باستانی‪ ،‬برومند (‪ .)1386‬جرایم کامپیوتری و اینترنتی؛ جلوههای ن وین از بزهکاری‪.‬‬ ‫تهران‪ :‬انتشارات بهنامی‪.‬‬ ‫‪ .7‬تارنمای اسلم کوئست‪https://www.islamquest.net/fa :‬‬ ‫‪ .8‬تارنمای مقام معظم رهبری‪ .‬به نشانی‪https://farsi.khamenei.ir :‬‬ ‫‪ .9‬جاللی‪ ،‬علی اکبر (‪ .)1379‬اسیبشناسی فناوری اطلعات درخانواده‪ .‬تهران‪ :‬پژوهشکده خانواده‪.‬‬ ‫‪ .10‬حر عاملی ‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)1409‬تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الش ریعه‪.‬‬ ‫قم‪ :‬موسسه ال البیت الحیاء التراث‪.‬‬ ‫‪ .11‬قانون مدنی ایران‪ .‬مصوب ‪.18/02/1307‬‬ ‫‪ .12‬قرائتی‪ ،‬محسن (‪ .)1383‬تفسیر نور‪ .‬چاپ‪ .11‬تهران‪ :‬مرکز فرهنگی درسهایی از قران‪.‬‬ صفحه 188 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪279/ ...‬‬ ‫ االصول االربعمائه فی کلمات العلماء‬‫قال الشهید االول فی «الذکری»‪:‬‬ ‫کتب من اجو به مسائله اربعمائه ّ‬ ‫مصنف‬ ‫ان ابا عبد اهّٰلل جعفر بن محمد الصادق‬ ‫الربعمائه ّ‬ ‫مصنف‪ ،‬و ّدون من رجاله المعروفین اربعه ا الف رجل من اهل العراق‬ ‫والحجاز وخراسان والشام‪( .‬العاملی‪ ،1419 ،‬ج‪)59 :1‬‬ ‫وقال الشهید الثانی فی «شرح الدرایه»‪:‬‬ ‫مصنف الربعمائه ّ‬ ‫ستقر ّان المتق ّدمین علی اربعمائه ّ‬ ‫مصنف ّ‬ ‫قد کان ا ّ‬ ‫سموها اصوال ّثم‬ ‫تداعت الحال الی ذهاب معظم تلک االصول‪( .‬الشهید الثانی‪)73-74 :1421 ،‬‬ ‫وعن االستر ابادی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫وقد کان جمع قدماء محدثینا ما وصل الیهم من احادیث ا ّئمتنا‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تسمی «االصول» ّثم تصدی جماعه من المتاخرین لجمع تلک الکتب وترتیبها‪ ،‬تقلیال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لالنتشار وتسهیال علی طالبی تلک االخبار‪ ،‬فالفوا کتبا مضبوطه مهذبه مشتمله علی‬ ‫االسانید ّ‬ ‫کالکافی‪ ،‬وکتاب من ال یحضره الفقیه‪،‬‬ ‫المتصله باصحاب العصمه‬ ‫فی اربعمائه کتاب‬ ‫والتهذیب و االستبصار‪ ،‬ومدینه العلم والخصال واالمالی عیون االخبار و غیرها‪.‬‬ ‫(االستر ابادی‪)130-139 :1426 ،‬‬ ‫یظهر من کالم الشهید الثانی وغیره ان هذه االصول اندرست واختفت واضمحلت‪ ،‬و یذکر‬ ‫الشیخ البهائی ان ذلک بسبب حکام الجور والضالل؛ حیث یقول‪ :‬لما طالت االزمنه بینهم و بین‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الصدر السالف‪ ،‬وال الحال الی اندراس بعض کتب االصول المعتمده لتسلط حکام الجور‬ ‫وال ّضالل‪ ،‬والخوف من اظهارها وانتساخها‪ ،‬و ّ‬ ‫انضم الی ذلک اجتماع ما وصل الیهم من کتب‬ ‫االصول فی االصول المشهوره فی هذا ا ّلزمان‪ ،‬فالتبست االحادیث الماخوذه من االصول‬ ‫المتکرره فی کتب االصول بغیر ا ّ‬ ‫ّ‬ ‫لمتکرره‪،‬‬ ‫المعتمده بالماخوذه من غیر المعتمده‪ ،‬واشتبهت‬ صفحه 280 ‫‪ /188‬پژوهشهای فقهی‪ -‬حقوقی‪ ،‬سال ‪ ،2‬شماره ‪ ،2‬بهار و تابستان ‪1401‬‬ ‫‪ .13‬گرامشی‪ ،‬انتونیو فرانچسکو (‪ .)1387‬شه ریار جدید‪ .‬ترجمه عطاءا‪ ...‬نوریان‪ .‬تهران‪ :‬نشر دنیای نو‪.‬‬ ‫‪ .14‬گرامشی‪ ،‬انتونیو فرانچسکو )‪ .)1383‬دولت و جامعه مدنی‪ .‬ترجمه عباس میالنی‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات اختران‪.‬‬ ‫‪ .15‬گرولنیک‪ ،‬وندی (‪ .)1391‬روانشناسی تاثیر کنترل والدین و نتیجه معکوس ان بر کودک‪ .‬ترجمه‬ ‫معصومه اسمعیلی و زهره شیرافکن‪ .‬تهران‪ :‬موسسه چاپ و انتشارات بعثت‪.‬‬ ‫‪ .16‬محمدنژاد‪ ،‬علی‪ .)1386(،‬بزهکاری در فضای مجازی‪ .‬تهران‪ :‬انتشارات همشهری‪.‬‬ ‫‪17. Hoffman, Stanley (1970). International Organization and the International‬‬ ‫‪System. International Organization. Vol. 24 (No. 3): 389-413.‬‬ ‫‪18. https://www.tasnimnews.com/fa/news/1400/01/21/2481794‬‬ صفحه 189 ‫مجله علمیه‪ -‬نصف سنو یه‬ ‫اللجنه العلمیه للشریعه االسالمیه‬ ‫ح‬ ‫ل‬ ‫ق‬ ‫البحوث الفقهیه ‪ -‬ا و هقی‬ ‫السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫صاحب اْلمتیاز‪ :‬جامعه المصطفی العالمیه‬ ‫جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬اللجنه العلمیه للشریعه االسالمیه بالتعاون مع عماده البحوث العلمیه‬ ‫المشرف العام‪ :‬الدکتور الشیخ‪ .‬سعید ارجمندفر‬ ‫رئیس التح ریر‪ :‬الشیخ‪ .‬امیر امینی‬ ‫السکرتیر العلمی‪ :‬الشیخ‪ .‬فرهاد بورکیوان‬ ‫المدیر التنفیذی‪ :‬الشیخ‪ .‬مجتبی عفتی‬ ‫العنوان‪ :‬قم‪ ،‬شارع ساحلی جنو بی‪ ،‬غربی مصلی القدس‪ ،‬مابین الزقاقین ‪4-6‬‬ ‫ص‪.‬ب‪3713913554 :‬‬ ‫الهاتف‪ /‬الفکس‪982532613875 – 982532114185 :‬‬ ‫نوع الطبع‪ :‬چاپ الکترونیکی‬ ‫عدد الصفحات‪ 304 :‬ص‬ ‫‪Email: research@mou.ir‬‬ صفحه 190 ‫‪ /280‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وخفی علیهم قدس الله ارواحهم کثیر من تلک االمور التی کانت سبب وثوق القدماء بکثیر من‬ ‫االحادیث‪ ،‬ولم یمکنهم الجری علی اثرهم فی ّ‬ ‫تمیز ما یعتمد علیه ّ‬ ‫مما ال یرکن الیه‪ ،‬فاحتاجوا‬ ‫الی قانون یتم ّیز به االحادیث المعتبره عن غیرها‪ ،‬والموثوق بها ّ‬ ‫عما سواها‪( .‬العاملی‪)30-31 :1414 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫کما یذکر الفیض الکاشانی انه اختلف فی اصل هذه االصول؛ فیقول‪ :‬ان تاریخ تالیف‬ ‫ّ‬ ‫الکتب المعروفه باالصول غیر مع ّین بشکل واضح فی کتب الرجال‪ ،‬کما انه لیس واضحا تاریخ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وفاه مص ّنفیها ومولفیها‪ ،‬علی اننا نعلم اجماال بان هذه االصول لم تکتب قبل امیر المومنین‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و بعد االمام الحسن العسکری ‪ .‬لهذا یعتقد البعض ان زمن ایجاد هذه االصول یمتد بین‬ ‫ّ‬ ‫حتی االمام العسکری ‪.‬‬ ‫عصر االمام علی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اثبت ابن شهراشوب ان االمامیه کتبت اربعمائه اصل من عهد امیر المومنین حتی عصر‬ ‫ّ‬ ‫ابی ّ‬ ‫محمد العسکری و یری بعض من علماء الشیعه ان هذه االصول کتبت فی زمن االمام‬ ‫ّ‬ ‫محمد الباقر واالمام الصادق‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ا ّما الشهید ّ‬ ‫االول والمحقق الحلی وجماعه من ا کابر الشیعه فیعتقدون ان هذه االصول‬ ‫ّ‬ ‫االربعمائه ّ‬ ‫صنفها اربعمائه من تالمیذ االمام الصادق الفوها من اجو بتهعلی مسائلهم‪.‬‬ ‫وهکذا ی ّ‬ ‫تبین ّان هذه االصول االربعمائه کتبها اصحاب ّ‬ ‫وانصارهم وتالمیذهم‪،‬‬ ‫االئمه‬ ‫وهی قاعده واساس کتب الحدیث والفقه والتفسیر والکالم الشیعیه‪ ،‬ول ّما کانت اصوال وعددها‬ ‫واالمام الکاظم‬ ‫‪.‬‬ ‫اربعمائه عرفت باالصول االربعمائه‪ .‬وقد ورد فهرست لها فی «فهرست» الشیخ الطوسی‬ ‫و«رجال النجاشی» و«معالم العلماء» و«الذریعه» القا بزرک الطهرانی و «کشف االستار»‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫کان لالصول االربعمائه منزله مرموقه لدی علماء الشیعه و فقهائهم ومحدثیهم بحیث ان‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ ّ‬ ‫اهمیته‪ ،‬اال ان هذا ال یعنی ان عدم وجود الحدیث‬ ‫ورود الحدیث فی احدها دلیل علی اعتباره و‬ ‫ّ‬ ‫فیها دلیل علی عدم اعتباره واه ّ‬ ‫میته‪ ،‬الن الکثیر من االحادیث ورد فی کتب الحدیث االخری‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ح ّتی بلغ عدد هذه المولفات ‪ ٦٦00‬بین کتاب ورساله‪.‬‬ ‫التی الفها اصحاب االئ ّمه‬ ‫(الفیض الکاشانی‪ ،1425 ،‬ج‪)16-17 :1‬‬ صفحه 281 ‫اداره التخطیط والدعم البحث‬ ‫معاونیه البحوث ف جامعه المصطف‬ ‫العالمیه‬ ‫تم بتاری خ (‪)1443/06/13‬‬ ‫رفع رتبه هذه المجله اىل مستوى المجالت العلمیه‬ ‫(الخاصه بالتشکیالت العلمیه للحوزویی‬ ‫والجامعیی)‬ صفحه 191 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪281/ ...‬‬ ‫‪ -‬دور الشیعه فی تدو ین االصول االربعمائه‬ ‫ّ‬ ‫یقول االستر ابادی‪ :‬قد روی راو واحد و هو ابان بن تغلب عن امام واحد‪ ،‬اعنی‪ :‬االمام ابا عبد الله‬ ‫جعفر بن مح ّمد الصادق ثالثین الف حدیث کما ذکره علماء الرجال و قد کان جمع قدماء‬ ‫ّ‬ ‫فی اربعمائه کتاب ّ‬ ‫حد ثینا ما وصل الیهم من احادیث ّ‬ ‫تسمی «االصول»‪.‬‬ ‫ائمتنا‬ ‫م‬ ‫(االستر ابادی‪)130-139 :1426 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و یقول الشیخ البهائی‪ :‬فقد بلغنا عن مشایخنا انه قد کان من داب اصحاب االصول انهم اذا‬ ‫ّ‬ ‫حدیثا بادروا الی اثباته فی اصولهم لئال یعرض لهم نسیان لبعضه او‬ ‫سمعوا من احد االئمه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫کله بتمادی ّ‬ ‫االیام وتوالی الشهور واالعوام‪ ،‬والله اعلم بحقائق االمور‪( .‬العاملی‪)63 :1414 ،‬‬ ‫وعن المحقق الداماد‪:‬‬ ‫قد کان من داب اصحاب االصول انهم اذا سمعوا عن احد االئمه‬ ‫حدیثا بادروا‬ ‫الی اث باته فی اصولهم؛ لئال یعرض لهم نسیان لبعضه او کله بتمادی االیام‪.‬‬ ‫(المحقق الداماد‪)98 :1405 ،‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫یتبین ان هذه‬ ‫و یوکد الفیض الکاشانی دور الشیعه فی تدو ین هذه االصول قائال‪ :‬وهکذا‬ ‫االصول االربعمائه کتبها اصحاب ا ّ‬ ‫وانصارهم وتالمیذهم‪ ،‬وهی قاعده واساس کتب‬ ‫الئمه‬ ‫الحدیث والفقه والتفسیر والکالم الشیعیه‪ .‬و ّلما کانت اصوال وعددها اربعمائه عرفت باالصول‬ ‫االربعمائه‪ .‬وقد ورد فهرست لها فی «فهرست» الشیخ الطوسی و«رجال النجاشی» و«معالم‬ ‫العلماء» و«الذریعه» القا بزرک الطهرانی و«کشف االستار»‪( .‬الفیض الکاشانی‪ ،1425 ،‬ج‪)16 :1‬‬ ‫و یکفی فی تثبیت دور الشیعه فی تدو ین الحدیث وروایته عن االئمه‬ ‫االندثار کتب الرجال التی دونت اسماء اصحاب االئمه‬ ‫وحفظه من‬ ‫والتابعین وکل من روی ودون‬ ‫عنهم؛ مثل کتاب الرجال لعبد الله بن جبله‪ ،‬ومشیخه الحسن بن محبوب‪ ،‬والرجال للحسن بن‬ ‫ّ‬ ‫فضال‪ ،‬والرجال علی بن الحسن‪ ،‬والرجال لمحمد بن خالد البرقی‪ ،‬والرجال الحمد بن محمد‬ ‫بن خالد‪ ،‬والرجال الحمد العقیقی‪ ،‬ورجال النجاشی‪ ،‬وغیرهم‪.‬‬ صفحه 282 ‫شروط کتاهب المقال‬ ‫‪ .1‬یجب ان یتضمن المقال ما یلی‪:‬‬ ‫✓ العنوان‪ ،‬والملخص‪ ،‬والکلمات المفتاحیه ‪ ،‬والمقدمه‪ ،‬والعرض‪ ،‬والنتیجه‪ ،‬وقائمه المصادر‪.‬‬ ‫ً‬ ‫‪ .2‬تخضع المقاالت المستلمه للتحکیم العلمی شریطه ان لم تنشر سابقا‪ ،‬و یتعین علی الکاتب التعهد بعدم‬ ‫قیامه بارسال مقاله الی موسسات اخری‪.‬‬ ‫‪ .٣‬یتحمل «الکاتب المراسل» (‪ )Corresponding Author‬مسوولیه صحه المعلومات الوارده فی‬ ‫المقال من الناحیتین العلمیه والحقوقیه‪.‬‬ ‫‪ .٤‬تحتف ظ المجله لنفسها بحق رفض المقاالت او قبولها‪.‬‬ ‫‪ .5‬ال یتم القبول النهائی لطبع المقال فی المجله‪ ،‬اال بعد موافقه هیئه التحکیم وهیئه التحریر علیه‪.‬‬ ‫‪ .6‬یجب عدم تجاوز حجم المقال ‪ 8‬صفحات کحد ادنی‪ ،‬و‪ ٣0‬صفحه کحد اقصی‪ ،‬وکل صفحه عباره عن‬ ‫‪ ٢٥0‬کلمه‪.‬‬ ‫‪ .7‬یجوز النقل واال قتباس من المقاالت المنشوره االخری شرط ذکر المصدر‪.‬‬ ‫‪ .8‬یستخدم نوع الخط (‪ )IRLotus‬وحجم الخط (‪ ) ١٤‬فی طباعه المقال بالعربیه‪.‬‬ ‫‪ .9‬یتضمن قائمه المصا در المرتبه وفق الحروف االبجدیه ما یلی‪:‬‬ ‫✓ فیما یتعلق بالکتاب ‪ :‬لقب واسم الکاتب (تاریخ النشر)‪ .‬عنوان الکتاب (بخط غامق)‪.‬‬ ‫اسم المترجم او المصحح (ان کان)‪ .‬الطبعه‪ .‬مکان النشر‪ :‬اسم الناشر‪.‬‬ ‫✓ فیما یتعلق بالمقاله ‪ :‬لقب واسم الکاتب ( تاریخ النشر )‪ .‬عنوان المقاله (بخط غامق) ‪.‬‬ ‫اسم المجله (بخط ایتالیک)‪ .‬الدوره‪ .‬العدد‪ :‬مجموع صفحات المقاله‪.‬‬ ‫‪ .10‬تندرج التوثیقات المرجعیه فی النص االصلی علی النحو ا التی (اسم المولف‪ ،‬تاریخ النشر‪ :‬الصفحه)‪.‬‬ ‫‪ .11‬تندرج التوثیقات التوضیحیه فی هامش الصفحه نفسها‪ ،‬ککتابه المفرده بالالتینیه‪ ،‬وشرح المصطلحات‬ ‫و‪ ...‬غیرها‪.‬‬ ‫ً‬ ‫‪ .12‬علی کاتب المقال ارسال مقاله مزودا بالمعلومات التالیه‪ :‬االسم واللقب‪ ،‬والمستوی العلمی‪ ،‬والبرید االلکترونی‪.‬‬ صفحه 192 ‫‪ /282‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫‪ .3‬دور الشیعه والکتب الربعه (الصول الربعه) فی زمن الغیبه الکبری‬ ‫ التعریف بالکتب االربعه‬‫االصول االربعه االول‪« -‬الکافی» و«االستبصار» و«التهذیب» و«من ال یحضره الفقیه»‪-‬‬ ‫ّ‬ ‫هی ال تی علیها المدار فی هذه االعصار‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّاما «الکافی» و هو تالیف الکلینی الفه فی مده عشرین سنه و توفی ببغداد سنه ثمانین او تسع‬ ‫ّ‬ ‫عده جماعه من علماء ا ّ‬ ‫لعامه کابن االثیر فی کتاب «جامع االصول‬ ‫وعشرین وثلثمائه ولجالله شانه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الثالثه بعد ما ذکر ّان ّ‬ ‫ّ‬ ‫سیدنا و امامنا ابا الحسن‬ ‫االمامیه» علی راس الماه‬ ‫من المجددین لمذهب‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫علی بن موسی ّالرضا و علی ابائه الطاهرین هو المجدد لذلک المذهب علی راس المائه الثانیه‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫واما کتاب «من ال یحضره الفقیه» فهو تالیف رئیس المحدثین ابی جعفر ّ‬ ‫محمد بن ّ‬ ‫علی بن‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بابو یه ّ‬ ‫توفی ّ‬ ‫بالر ّی سنه احدی وثمانین وثالثمائه‪.‬‬ ‫القمی وله مولفات اخری سواه یقارب ثالثمائه کتاب‬ ‫ّ‬ ‫الطائفه ابی جعفر م ّ‬ ‫حمد بن الحسن‬ ‫وا ّما «التهذیب» و «االستبصار» فهما من تالیفات شیخ‬ ‫ّ‬ ‫وسی وله تالیفات اخری سواهما فی ال ّتفسیر واالصول والفروع وغیرها تو ّفی ّ‬ ‫ا ّلط ّ‬ ‫طیب الله‬ ‫مضجعه سنه ّ‬ ‫ستین واربعمائه بالمشهد المقدس الغروی‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫فهوالء المحمدون الثالثه هم ا ّئمه اصحاب الحدیث من متاخری علماء الفرقه ّالناجیه‬ ‫ّ‬ ‫االمامیه‪( .‬العاملی‪)7 :1390 ،‬‬ ‫‪ -‬الکتب االربعه فی کلمات العلماء‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المتقدمین علی اربعمائه ّ‬ ‫مصنف‬ ‫قال الشهید الثانی فی «شرح الدرایه»‪ :‬قد کان است ّقر ان‬ ‫ّ‬ ‫الربعمائه ّ‬ ‫مصنف ّ‬ ‫سموها اصوال ث ّم تداعت الحال الی ذهاب معظم تلک االصول ولخصها‬ ‫جماعه فی کتب ّ‬ ‫خاصه تقریبا علی المتناول واحسن ما جمع منها‪« :‬الکافی»‪ ،‬و«التهذیب»‪،‬‬ ‫و«االستبصار»‪ ،‬و«من ال یحضره الفقیه»‪( .‬الشهید الثانی‪)73-74 :1421 ،‬‬ صفحه 283 صفحه 193 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪283/ ...‬‬ ‫و یقول الشیخ البهائی‪:‬‬ ‫وکان قد جمع قدماء مح ّدثینا ما وصل الیهم من احادیث ّ‬ ‫ائمتنا‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫یسمی االصول َّثم تصدی جماعه من المتاخرین لجمع تلک الکتب وترتیبها تقلیال‬ ‫لالنتشار وتسهیال علی طالبی تلک االخبار فا ّلفوا کتبا مبسوطه ّ‬ ‫مبو به واصوال مضبوطه‬ ‫ّ‬ ‫مهذبه مشتمله علی االسانید الم ّتصله باصحاب العصمه کالکافی وکتاب من ال‬ ‫فی اربعمائه کتاب‬ ‫یحضره الفقیه والتهذیب واالستبصار ومدینه العلم والخصال واالمالی وعیون االخبار‬ ‫ّ‬ ‫الرضا و غیره‪( .‬العاملی‪)6-7 :1390 ،‬‬ ‫وجاء فی «فقه الرضا»‪ :‬ولوصل منه‪ -‬ولو القلیل‪ -‬الی المحمدین الثالثه‪ ،‬مصنفی الکتب‬ ‫االربعه المشتمله علی ا کثر ما ورد عنهم فی االحکام‪( .‬االمام الرضا‬ ‫‪)25 :1406 ،‬‬ ‫وجاء فی مقدمه «الهدایه عند الحدیث» عن الصدوق ومولفه «من ال یحضره الفقیه»‪:‬‬ ‫والتعو یل علی کتبه خصوصا کتاب «من ال یحضره الفقیه» فانه احد الکتب االربعه التی هی فی‬ ‫االشتهار و االعتبار کالشمس فی رابعه النهار‪ ،‬واحادیثه معدوده فی «الصحاح» من غیر خالف‪.‬‬ ‫(الصدوق‪ ،217 :1418 ،‬المقدمه)‬ ‫وورد فی مقدمه «الخالف» عند حدیثه عن کتاب «االستبصار»‪:‬االستبصار‪ ،‬وهو احد الکتب‬ ‫االربعه المعول علیها فی استنباط االحکام الشرعیه عند فقهاء الطائفه‪ ،‬واحادیثها ‪ ٥٥١١‬حدیثا‪.‬‬ ‫(الطوسی‪ ،‬الخالف‪ ،1407 ،‬ج‪)14 :1‬‬ ‫وعن مقدمه «نکت الخالف» للمحقق الحلی‪ :‬و لهذه الناحیه فان لشیخ الطائفه علی الشیعه‬ ‫حقا ال ینکر وفضال ال یستر‪ ،‬علی ان جمعا من علماء الشیعه القدماء عملوا ما عمله‪ ،‬فان‬ ‫الشیخین الکلینی والصدوق الفا «الکافی» و«من ال یحضره الفقیه» اللذین هما من الکتب‬ ‫االربعه ایضا‪ ،‬وکذا غیرهما من االقطاب‪ ،‬و انا ال ننکر فضلهم بل نشکرهم علی حسن صنیعهم‬ ‫ونقدر مجهودهم‪ ،‬ونسال الله لهم االجر الثواب الجزیل‪( .‬المحقق الحلی‪ ،1412 ،‬ج‪)21 :1‬‬ صفحه 284 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع لدی الفقهاء وعلماء اصول الفقه اْلمامی‬ ‫جعفر معتوق فخر (بحرین)‪ ،١‬الدکتور حسین الیوسف (سوریه)‪٢‬‬ ‫استلم‪1443/05/11 :‬‬ ‫قبول‪1443/09/02 :‬‬ ‫الملخص‬ ‫یتناول هذا البحث او المقال تعریف مصطلح البیع لدی الفقهاء وعلماء اصول الفقه االمامی‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫حیث اختالف التعاریف؛ رغم انهم یتفقون علی المعنی اللغوی العرفی لهذا المصطلح‪ ،‬ولکن‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لعل ّ‬ ‫مرد ذلک‬ ‫یبدو ان هناک افهام متغایره للمصطلح‪ ،‬بحیث یختلف تعریف کل فقیه عن االخر‪،‬‬ ‫الی اختالفهم فی فهم االعتبارات الناجمه عن ماهیه البیع وحقیقته التی ت ّ‬ ‫ودی بالطبع الی‬ ‫مبتنیات ّ‬ ‫فقهیه قد تکون متغایره فیما بینهم‪ .‬یهدف الی اثاره الفکر والذهن تجاه تعریف البیع فی‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫االصطالح اللغوی والفقهی کذلک؛ لعل ذلک یفتح افاقا اخری لدی الفقهاء وعلماء االصول‬ ‫والمخت ّصین والباحثین فی الوصول الی تعریف جامع ومانع للبیع‪ .‬وقد اعتمد الباحث‪ ،‬المنهج‬ ‫ً‬ ‫الوصفی التحلیلی‪ ،‬واالستداللی االستنباطی ایضا‪ ،‬حیث بدا بتجمیع ما اوردته المصادر‬ ‫ّ‬ ‫عامه‪ ،‬وکتب الفقه االمامی بشکل ّ‬ ‫لعربیه والفقه ّ‬ ‫والمراجع‪ّ ،‬‬ ‫اللغه ا ّ‬ ‫خاص‪ ،‬اضافه‬ ‫وامهات کتب‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الفقهیه واالقتصاد ّیه‪ ،‬اضافه الی ابحاث الخارج فی الفقه لبیع‬ ‫الی بعض البحوث والدراسات‬ ‫الفقهاء‪ .‬کما حاول الباحث االبحار فی الموضوع والغوص فی حقائقه ودقائقه‪ ،‬ووضع مجموعه‬ ‫ّ‬ ‫من االهداف؛ للوصول الی نتائج قد تکون مرضیه او علی اقل التقادیر فاتحه لدراسه مثل هذا‬ ‫الموضوع من قبل الباحثین والم ّ‬ ‫ختصین من الفقهاء والعلماء المخلصین‪ .‬وقد اشتمل هذا‬ ‫ّ‬ ‫البحث تعریف البیع فی اللغه وفی االصطالحی الفقهی االمامی‪ ،‬مع بیان لبعض المفاهیم‬ ‫ّ‬ ‫المتعلقه بهذا المصطلح؛ ث ّم مقارنه هذه التعاریف بعضها مع البعض االخر؛ للوقوف علی موارد االتفاق‬ ‫‪ .١‬طالب البکالوریوس قسم الفقه واالصول ‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪،‬‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( jaff.66@hotmail.com ،‬الکاتب المراسل)‬ ‫‪ .٢‬االستاذ قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪h.alyousef@mou.ir ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ صفحه 194 ‫‪ /284‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وعن االستر ابادی‪ :‬یکفی اصحاب الکتب االربعه ان یکون الداعی لجمعها خوفا من اندراس‬ ‫الحدیث وضیاعه‪ ،‬ولم یمکنهم عند ذلک تمییز الصحیح والضعیف بالیقین‪ ،‬فجمعوا منها ما‬ ‫حسن ّ‬ ‫واحالوا فی العمل به‬ ‫الظن لهم به ولم یعلموا کذبه مخالفته قطعا لمذهب اهل البیت‬ ‫ّ‬ ‫علی ما یتحق ق من حال روا ته کما فعله الشیخ فی احکامه و فتاواه‪ ،‬غیره ای ضا کذلک‪.‬‬ ‫(االستر ابادی‪)113 :1426 ،‬‬ ‫وقیل‪ :‬احادیث الکتب االربعه‪ ،‬اعنی‪« ،‬الکافی»‪ ،‬و«الفقیه»‪ ،‬و«التهذیب»‪ ،‬و«االستبصار»؛‬ ‫ماخ وذه من اصول وکتب معتمده ّ‬ ‫معول ع لیها‪ ،‬کان مدار العمل علیها عند الشیعه‪.‬‬ ‫(الفاضل التونی‪)278 :1415 ،‬‬ ‫اتضح مما سبق ان االصول االربعه هذه ماخوذه من االصول االربعمائه‪ ،‬وقد تم من خاللها‬ ‫حفظ وجمع اهم ما فی هذه االصول‪ ،‬وتبو یبها بشکل یسهل علی المطالع مراجعتها‪ ،‬ومن هنا‬ ‫یتضح دور هذه الکتب االربعه فی حفظ تراث االئمه‬ ‫من الضیاع واالندراس‪ ،‬هذه الکتب‬ ‫التی تعتبر المرجع للفقهاء والعلماء واهل النظر والرای والمحققین‪ ،‬کما ان هناک مصنفات‬ ‫اخری للشیعه فی الروایات؛ مثل «وسائل الشیعه»‪ ،‬و«مستدرک الوسائل»‪ ،‬و«بحار االنوار»‪،‬‬ ‫و«مدینه العلم»‪ ،‬و«الخصال»‪ ،‬و«االمالی»‪ ،‬و«عیون اخبار الرضا»‪« ،‬علل الشرائع»‪« ،‬معانی االخبار»‪،‬‬ ‫و«عوالی الئالی العزیزیه»‪ ،‬و«المصباح»‪ ،‬و«الوافی»‪ ،‬و«مراه العقول»‪ ،‬و«جامع احادیث الشیعه»‪ ،‬وغیرها‪.‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫الی هنا تبین مایلی‪:‬‬ ‫• ان الهل البیت‬ ‫دروا فی تدو ین الحدیث وحفظه ومنعه من االندثار واالندراس‪،‬‬ ‫وکان تصرف کل امام فی ذلک بتناسب مع الظروف السیاسیه المحیطه‪ .‬وقد ظهر هذا‬ ‫الدور جلیا فی زمن االمامین الهمامین الباقر والصادق‬ ‫و باختصار نقول ان الخط‬ ‫البیانی لدورهم تاره یکون تصاعدیا واخری تنازلیا طبقا للظروف المحیطه وما‬ ‫یشخصونه من المصلحه‪.‬‬ صفحه 285 ‫‪ /194‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫العلمیه‬ ‫واالختالف فیها‪ ،‬حتی نصل الی تعریف یکاد یکون جامعا ومانعا للبیع‪ ،‬تارکین المناقشه‬ ‫ّ ً‬ ‫ً‬ ‫وهال له‪ .‬و بعد‬ ‫الهلها من الفقهاء وعلماء االصول‪ ،‬فصاحب هذا البحث لیس اهال لذلک وال م‬ ‫عناء من البحث والمقارنه والتحلیل واالستنباط واالستدالل ّ‬ ‫توصل البحث الی النتیجه االتیه‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫وهی‪ :‬ان اختالف عبارات الفقهاء والعلماء فی تعریف البیع‪ ،‬لیس ناجما عن اختالفهم فی بیان‬ ‫ّ‬ ‫الح ّد ال ّشارح للحقیقه والماهیه‪ ،‬و ّانما ّ‬ ‫بالنظر الی اسبابه وغایاته واحکامه‪ ،‬وذات حقیقته متعدده‬ ‫ّ‬ ‫الجهات وال ّ‬ ‫حیثیات‪ ،‬متکثره المناشئ واالعتبارات‪ .‬االمر الذی یستوجب سبر غور هذا التعریف‬ ‫ّ‬ ‫ً ً‬ ‫ومعرفه مناشئه واعتباراته اللغو یه والشرع ّیه ایضا وفقا للروایات واالحادیث الشریف‪.‬‬ ‫الکلمات المفتاحیه‪ :‬البیع‪ ،‬اصول الفقه االمامی‪ ،‬الفهم اللغوی‪ ،‬الفهم الفقهی‬ ‫المقدمـه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫التجاریه الشائعه بین‬ ‫اساسیات الحیاه بین الناس‪ ،‬والبیع من ضمن المعامالت‬ ‫تعتبر التجاره من‬ ‫ّالناس‪ ،‬وهو احد الوسائل التی یمکن من خاللها تحقیق هدف ّ‬ ‫السماء؛ ّ‬ ‫مما له االثر البالغ فی‬ ‫ّ‬ ‫حیاه ّالناس‪ ،‬ومدی سعادتهم وشقاوتهم‪ .‬لذلک‪ ،‬فالبیع به مکاسب محلله تعین االنسان علی‬ ‫قضاء حوائجه دون الحاجه الی سوال الناس‪ ،‬واخری ّ‬ ‫محرمه تبعد االنسان المسلم عن الله‬ ‫تعالی وتسقطه فی مهاوی المعصیه والرذیله‪.‬‬ ‫وقد ثبتت مشروعیه البیع فی الکتاب وال ّ‬ ‫سنه والعقل واالجماع‪ ،‬وهو جائز لحاجه الناس الیه‪،‬‬ ‫فقال تعالی‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫• «واحل الله البیع وح َّرم الربا»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪)275‬‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫اطل ِاال ان تکون ِتجاره عن‬ ‫• «یا ا ُّیها ال ِذین امنوا ال ت اکلوا اموالکم بینکم ِبالب‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ َّ‬ ‫اض ِمنکم وال تقتلوا انفسکم ِان الله کان ِبکم ر ِح ًیما»‪( .‬النساء‪ ،‬االیه ‪)10‬‬ ‫تر ٍ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫ود ا ِحلت لکم ب ِهیمه النع ِام ِاال ما یتل َٰی علیکم غیر‬ ‫• «یا ایها ال ِذین امنوا اوفوا ِبالعق ِ‬ ‫َّ َّ‬ ‫م ِحلی ال َّصی ِد وانتم حر ٌم ِان الله یحکم ما ی رید»‪( .‬المائده‪ ،‬االیه ‪)1‬‬ ‫ِ‬ صفحه 195 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪285/ ...‬‬ ‫• ان لالمام علی‬ ‫االئمه‬ ‫• ان لفاطمه‬ ‫کتابا ثمینا وکبیرا وطو یال فیه کل شیء حتی ارش الخدش‪ ،‬تناقله‬ ‫واحدا تلو االخر‪ ،‬واظهروه واعتمدوا علیه عندما تقتضی الحاجه‪.‬‬ ‫صحیفه محفوظه فی حوزه االئمه‬ ‫کما ان لکل امام کتبا خاصه به‬ ‫اثبتت بعض االثار ذلک‪.‬‬ ‫• ان للشیعه فی زمن الحضور ال سیما اصحاب االئمه‬ ‫دروا واضحا وصریحا وال یخفی‬ ‫فی حفظ وتدوین الحدیث ولهم کتب واصول کثیره من اهمها ما سمی باالصول االربعمائه‪.‬‬ ‫• ان للشیعه فی زمن الغیبه الکبری دورا ال یقل اهمیه عن دورهم فی زمن الحضور فی‬ ‫حفظ وتدو ین الحدیث‪ ،‬و یتجلی ذلک فی کتب واصول دونها العلماء‪ ،‬واهمها الکتب‬ ‫او االصول االربعه التی اعتمدت فی جمع االحادیث فیها علی ظاهر ما ورد فی االصول‬ ‫السابقه علیها السیما االصول االربعمائمه‪.‬‬ ‫• ان لالصول او الکتب االربعه دورا کبیرا فی حفظ اهم ما ورد فی االصول االربعمائه‪.‬‬ ‫• بعد کل ما تقدم نستطیع القول بضرس قاطع ان الدور االساس فی حفط الحدیث‬ ‫وتدو ینه یعود الی الشیعه االمامیه‪ ،‬ولوال ان ّ‬ ‫من الله علینا بهذه النعمه بواسطه‬ ‫االئمه‬ ‫واصحابهم وورثتهم من العلماء لکان التراث النبوی‬ ‫والدین فی منحی‬ ‫ومنعطف اخر‪ ،‬لکانت العواقب وخیمه ا کثر مما نحن علیه الیوم‪.‬‬ ‫• البد من االعتراف بان لمنع تدو ین الحدیث اثار سلبیه مازلنا نعیش توابعها الی الیوم‪،‬‬ ‫ومن اهمها؛ فقدان الکثیر من االحادیث النبو یه‬ ‫الحدیث واالسرائیلیات‪ ،‬وعزل ا ل البیت‬ ‫الصحیحه‪ ،‬وانتشار ظاهره وضع‬ ‫و ابعادهم عن حقوقهم‪ ،‬وظهور ظاهره‬ ‫االجتهاد بالرای والقیاس‪ ،‬واختالف اراء المسلمین‪ ،‬وتحریف الدین‪.‬‬ ‫العبر والسیر علی نهج االئمه‬ ‫• من کل ما تقدم یجب اخذ ِ‬ ‫واصحابهم والعمل بکل‬ ‫ما اوتینا من قوه لحفظ هذا التراث من ای عاصفه ترید الحاق الضرر به‪ ،‬ومن جهه‬ ‫اخری یجب العمل علی محو او الحد من االثار التی ترتبت علی منع تدو ین والتقلیل منها‪.‬‬ صفحه 286 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪195/ ...‬‬ ‫‪:‬‬ ‫کما ورد فی «الوسائل» عن االمام جعفر بن محمد الصادق‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫«من اراد ِّ‬ ‫التجاره فلیتفقهفی ِد ِین ِه ِلیعلم بذلک ما ی ِحل له ِم ِّما یحرم عل ِیه ومن لم‬ ‫ُّ‬ ‫یت ِّفقه فی دینه ث ِّم ا ِّتجر ت َّ‬ ‫هات»‪( .‬الحر العاملی‪ ،1414 ،‬ج‪)382 :17‬‬ ‫ب‬ ‫الش‬ ‫ط‬ ‫ور‬ ‫ِ ِِ‬ ‫ِ‬ ‫وعن م ّ‬ ‫حمد بن یعقوب عن عده من اصحابنا‪ ،‬عن احمد بن محمد‪ ،‬عن عثمان بن عیسی‪،‬‬ ‫عن ابی الجارود‪ ،‬وعن االصبغ بن نباته قال‪ :‬سمعت امیر المومنین یقول علی المنبر‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫«یا معشر ُّ‬ ‫الت َّج ِار! ال ِفقه ث َّم المتجر ال ِفقه ث َّم المتجر ال ِفقه ث َّم المتجر والل ِه للربا ِفی‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫اجر‬ ‫یب النم ِل علی الصفا شوبوا ایمانکم ِبالصد ِق الت ِ‬ ‫ه ِذهِ الم ِه اخفی ِمن د َِّب ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ف ٌ‬ ‫اجر ِفی الن ِار ِاال من اخذ الحق و اعطی الحق»‪( .‬نفس المصدر‪)381 :‬‬ ‫اجر و الف ِ‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لذا‪ ،‬فاننا سنشرع فی بحثنا هذا‪ ،‬بالتمهید له‪ ،‬مع بیان مفهومی المصطلح والفهم اللغوی؛‬ ‫ّ‬ ‫لندخل الی بیان مصطلح البیع فی اللغه واالصطالح الفقهی االمامی‪ ،‬وتحلیله‪.‬‬ ‫التمهید‬ ‫ً ً‬ ‫ً‬ ‫یقوم الفقه االسالمی علی فهم المصطلحات الفق ّهیه فهما دقیقا وشامال‪ ،‬وال یمکننا فهم القران‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اال من خالل الرجوع الی ال ّلغه الع ّ‬ ‫ربیه وفهم‬ ‫والسنه‪ ،‬وما ورد فیهما من مفاهیم ومصطلحات‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫وشامال‪ّ ،‬‬ ‫فثمه فرق بین المعنی اللغوی‪ ،‬والمعنی‬ ‫معانیها ومدالیلها وفهمها فهما دقیقا‬ ‫االصطالحی‪ّ ،‬‬ ‫فاالول‪ ،‬یطلق علی المعنی الذی استعملته العرب للکلمه‪ ،‬والثانی‪ ،‬یقصد به‬ ‫المعنی الذی اصطلح اهل ٍّ‬ ‫فن ّ‬ ‫معین علی اعطائه لتلک الکلمه‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫فتاره تکون معانی هذه المصطلحات هی نفسها المعانی اللغو یه التی وضعت لها بمدلولها‬ ‫ّ‬ ‫الل ّ‬ ‫معنی اخر‪ ،‬فیهجر المعنی ا ّللغوی ّ‬ ‫غوی الی ً‬ ‫االول و یبقی‬ ‫المطابقی‪ ،‬وتاره اخری ینتقل معناها‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫المعنی الثانی لها‪ ،‬فیکون مصطلحا الهل هذا العلم او ذاک‪ .‬فالصاله فی اللغه تعنی «الدعاء‪ ،‬البرکه»‪،‬‬ ‫وج اء فی المصطلحات‪ :‬عباره عن ارکان مخصوصه‪ ،‬واذکار معلومه‪ ،‬بشرائط مخصوصه‪،‬‬ صفحه 196 ‫‪ /286‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬ابن حجر العسقالنی‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١٤١٧‬الصواعق المحرقه‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه الرساله‪.‬‬ ‫‪ .٢‬ابن حنبل‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١٤١9‬مسند احمد بن حنبل‪ .‬المحقق‪ :‬ابو المعاطی النوری‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬عالم الکتب‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ابن حنبل‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١٤08‬العلل ومعرفه الرجال‪ .‬المحقق‪ :‬وصی الله محمد عباس‪.‬‬ ‫بیروت‪ ،‬المکتب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤‬ابن عباد‪ ،‬اسماعیل (‪ .)١٤١٤‬المحیط فی اللغه‪ .‬المحقق‪ :‬محمد حسن ال یاسین‪ .‬بیروت‪ :‬عالم الکتاب‪.‬‬ ‫‪ .٥‬اب ن فارس‪ ،‬احمد ( ‪ .) ١٤0٤‬معجم مقاییس ا للغ ه‪ .‬الم حقق‪ :‬عب د السالم محم د هارون‪.‬‬ ‫قم‪ :‬مکتب التبلیغ االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٦‬االسترابادی‪ ،‬محمد امین (‪ .)١٤٢٦‬الفوائد المدنیه وبذیله الشواهد المکیه‪ .‬المحقق‪ :‬رحمت الله‬ ‫رحمتی اراکی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٧‬االشعری القمی‪ .‬سعد بن عبد الله (‪ .)١٣٦0‬المقاالت والفرق‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬طهران‪ :‬مرکز‬ ‫النشر العلمی والثقافی‪.‬‬ ‫‪ .8‬الراغب االصفهانی‪ ،‬حسین بن محمد (‪ .)١٤١٢‬مفردات الفاظ القران‪ .‬المحقق‪ :‬صفوان حسین‬ ‫داودی‪ .‬بیروت‪ :‬دار العلم‪.‬‬ ‫‪ .9‬البخاری‪ ،‬محمد بن اسماعیل (‪ .)١٤0٧‬صحیح البخاری‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار ابن کثیر‪.‬‬ ‫‪ .١0‬العاملی‪ ،‬محمد بن حسین (‪ .)١٣90‬الوجیزه فی علم الدرایه‪ .‬المحقق‪ :‬مرتضی احمدیان‪،‬‬ ‫قم‪ :‬مکتبه بصیرتی‪.‬‬ ‫‪ .١١‬العاملی ‪ ،‬محمد بن حسین (‪ .)١٤١٤‬مشرق الشمسین واکسیر السعادتین‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫مشهد‪ :‬مجمع البحوث االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .١٢‬الترمذی‪ ،‬محمد بن عیسی (‪ .)١٣9٥‬سنن الترمذی‪ .‬تحقیق وتعلیق‪ :‬محمد احمد شاکر ومحمد فواد‬ ‫عبدالباقی و ابراهیم عطوه عوض‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬القاهره‪ :‬شرکه مکتبه ومطبعه مصطفی البابی الحلبی‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬جمع من العلماء (‪ .)١٤0٥‬الصول السته عشر من الصول الولیه فی الروایات و احادیث‬ ‫اهل البیت‬ ‫‪ .‬قم‪ :‬دار الشبستری للمطبوعات‪.‬‬ صفحه 287 ‫‪ /196‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫فی اوقات مقدره‪( ،‬مرکز المعجم الفقهی‪ )1769 :1421 ،‬واصطالحا‪ :‬العباده المعروفه‪.‬‬ ‫وفی االصطالح الفقهی‪ ،‬هی العباده المعروفه‪ ،‬والمخصوصه بهیئات ّ‬ ‫معینه‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫اللغه‪ّ ،‬اتفق اهلها علی وضع ً‬ ‫معنی لها‪ ،‬فما وضع من اجله‬ ‫فهذه مصطلحات لها معان فی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫طبقا لمدلوله المطابقی فهو المراد منه فی اللغه‪ّ ،‬‬ ‫واما فی الشرع و یف المصطلح الفقهی‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫فبعضها قد انتقل من معناه اللغوی الی معناه المخصوص‪ ،‬وهیئته الم ّعینه‪ ،‬فه ِجر المعنی‬ ‫اللغوی‪ ،‬و بقی المعنی االصطالحی‪ ،‬کالصاله‪ ،‬والبعض االخر منها انطبق المعنی الفقهی علی‬ ‫ّ‬ ‫معناها اللغوی‪ ،‬کالبیع‪ ،‬وغیره‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ینصب تعریفهم للمصطلحات ا ّ‬ ‫ّ‬ ‫لفقهیه‬ ‫ومن هنا‪ ،‬فان الفقهاء وعلماء اصول الفقه‪ ،‬کذلک‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الل ّ‬ ‫غوی لهذه‬ ‫علی معرفه دالله االلفاظ من حیث المعانی اللغو ّیه الموضوعه لها‪ ،‬ومستوی الفهم‬ ‫المعانی ینعکس علی فهم المعانی لهذه المصطلحات‪ ،‬کمصطلح البیع‪ .‬فالفقیه او االصو ّ‬ ‫لی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫یحتاج الی الفهم اللغو ّی العمیق والدقیق من خالل قدرتهما علی معرفه معانی الکلمات‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫مجازیه؛ للخروج بتعریف جامع‬ ‫الحقیقیه وال‬ ‫المفرده‪ ،‬وفهمها فهما دقیقا‪ ،‬ومعرفه دالالتها‬ ‫ومانع‪ ،‬وشامل ودقیق‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫وعند النظر الی تعاریف الفقهاء وعلماء اصول الفقه فی تعریف مصطلح البیع‪ ،‬نجد ان‬ ‫تعبیراتهم مختلفه‪ ،‬ومعظم هذه التعاریف غیر جامعه وغیر مانعه؛ وفی هذا البحث یحاول‬ ‫ّ‬ ‫بکل تواضع‪ -‬الی طرح اشک ّ‬ ‫الیه تعریف مصطلح البیع لدی فقهاء وعلماء‬ ‫الباحث و یسعی‪-‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫اصول الفقه االمامی‪ ،‬من خالل استقصاء تعریف البیع‪ ،‬لغه واصطالحا‪ .‬وال بد من طرح تساول‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫رئیس ّ‬ ‫سهم فی بیان اختالف تعریف‬ ‫ی‬ ‫شیئا‬ ‫تضیف‬ ‫ها‬ ‫لعل‬ ‫تتفرع عنه مجموعه من التساوالت؛‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫البیع لدی الفقهاء وعلماء االصول‪ ،‬وهذه التساوالت تاخذ بعین االعتبار مستوی الفهم اللغوی‬ ‫ّ‬ ‫کل من ّفسر ّ‬ ‫وعرف هذا المصطلح‪.‬‬ ‫لدی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ولکی نصل الی مفهوم شامل ودقیق للبیع‪ ،‬ال بد من االجابه عن تساول یشکل محورا اساسیا‬ ‫ّ‬ ‫فی الدراسه‪ ،‬وهو‪ :‬ما تاثیر مستوی الفهم اللغوی فی تعریف مصطلح البیع لدی فقهاء االمامیه؟‬ ‫من خالل االجابه علی االسئله الف ّ‬ ‫رعیه لهذا السوال‪:‬‬ صفحه 197 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪287/ ...‬‬ ‫‪ .١٤‬الجوهری‪ ،‬اسماعیل بن حماد (‪ .)١٤١0‬الصحاح؛ تاج اللغه وصحاح العربیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار العلم للمالیین‪.‬‬ ‫‪ .١٥‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤١8‬الفصول المهمه فی اصول الئمه‬ ‫محمد بن الحسین القائنی‪ .‬قم‪ :‬موسسه المعارف االسالمیه لالمام الرضا‬ ‫‪ .‬المحقق‪:‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .١٦‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤09‬وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .١٧‬الحسینی‪ ،‬هاشم معروف (‪ .)١٤١١‬تاریخ الفقه الجعفری‪ .‬تقدیم‪ :‬محمد جواد مغنیه‪ .‬قم‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١8‬حیدر‪ ،‬اسد (‪ .)١٤٢٥‬اْلمام الصادق‬ ‫والمذاهب الربعه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١9‬الخرائطی‪ ،‬ابو بکر محمد بن جعفر (‪ .)١٤١9‬مکارم الخلق ومعالیها ومحمود طرائقها‪.‬‬ ‫القاهره‪ :‬دار االفاق العربیه‪.‬‬ ‫‪ .٢0‬الخطیب البغدادی‪ ،‬ابو بکر احمد بن علی (‪ .)١9٧٤‬تقیید العلم‪ .‬المحقق‪ :‬یونس العش‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار احیاء السنه النبو یه‪.‬‬ ‫‪ .٢١‬الخطیب البغدادی‪ ،‬ابو بکر احمد بن علی (‪ .)١9٧١‬شرف اصحاب الحدیث ونصیحه اهل الحدیث‪.‬‬ ‫المحقق‪ :‬محمد سعید خطیب اوغلی‪ .‬انقره‪ :‬جامعه انقره‪.‬‬ ‫‪ .٢٢‬الخولی‪ ،‬محمد عبد العز یز (‪ .)١98٣‬مفتاح السنه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .٢٣‬الدارمی‪ ،‬عبدالله بن عبدالرحمن (‪ .)١٤١٢‬سنن الدارمی‪ .‬المحقق‪ :‬حسین سلیم الدارانی‪.‬‬ ‫السعودیه‪ :‬دار المغنی‪.‬‬ ‫‪ .٢٤‬االمام الرضا‬ ‫‪ ،‬علی بن موسی (‪ .)١٤0٦‬فقه الرضا‬ ‫‪ .‬مشهد‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٢٥‬الشهرستانی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤٣0‬منع تدوین الحدیث؛ قراءه فی منهجه الفکر واصول‬ ‫مدرستی الحدیث عند المسلمین‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه الرافد‪.‬‬ ‫‪ .٢٦‬الشهید الثانی‪ ،‬زین الدین بن علی (‪ .)١٤٢١‬شرح البدایه فی علم الدرایه‪ .‬قم‪ :‬منشورات مکتبه المحالتی‪.‬‬ ‫‪ .٢٧‬الصدوق‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٤١8‬الهدایه فی الصول والفروع‪ .‬قم‪ :‬موسسه االمام الهادی‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٢8‬الصدوق‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٣8٦‬علل الشرائع‪ .‬قم‪ :‬مکتبه داوری‪.‬‬ ‫‪ .٢9‬الصفار‪ ،‬محمد بن الحسن (‪ .)١٤0٤‬بصائر الدرجات‪ .‬طهران‪ :‬موسسه االعلمی‪.‬‬ ‫‪ .٣0‬الطبرسی‪ ،‬احمد بن علی (‪ .)١٤0٣‬اْلحتجاج‪ .‬مشهد‪ :‬نشر مرتضی‪.‬‬ ‫‪ .٣١‬الطهرانی‪ ،‬اغا بزرگ (‪ .)1403‬الذ ریعه الی تصانیف الشیعه‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار االضواء‪.‬‬ ‫‪ .٣٢‬الطوسی‪ ،‬ابو جعفر محمد بن حسن (‪ .)١٤0٧‬الخلف‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ صفحه 288 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪197/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫• هل ان تعریفات البیع لدی الفقهاء وعلماء اصول الفقه تختلف عن المفهوم اللغوی للبیع؟‬ ‫• وما هی المناشئ واالعتبارات التی ّادت الی اختالف الفقهاء فی تعریف البیع؟‬ ‫ّ‬ ‫• وهل اختالف الفقهاء فی تعریف البیع ینبئ عن مستوی الفهم اللغوی لدی الفقهاء‬ ‫لهذا المصطلح؟‬ ‫مرجوه ّ‬ ‫• وما هی الفائده العلمیه وال ّثمره ال ّ‬ ‫جراء هذا االختالف؟‬ ‫البیع فی اللغه‬ ‫ورد فی لسان العرب‪:‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ ْ َ َْ ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫البیع ضد الشراء وا َلب ْیع الشراء ایضا وهو من االضداد و ِب ْعت الشیء شریته ابیعه بیعا‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫َومبیعا وهو شاذ وقیاسه َمباعا واالْب ِتیاع االشتراء‪( .‬ابن منظور‪ ،1419 ،‬ج‪)194 :1‬‬ ‫وقال الراغب االصفهانی ومثله فی «تاج العروس»‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الشراء والبیع متالزمان؛ فالمشتری دافع الثمن واخذ الم َّثمن‪ ،‬والبائع دا ِفع المث َّمن‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ٍّ‬ ‫بناض وسلعه‪ّ ،‬‬ ‫فاما اذا کان یبیع ِسلعه‬ ‫واخذ الثمن‪ ،‬هذا اذا کانت المبایعه والمشاراه‬ ‫َ‬ ‫بسلعه َص َّح ان ی َت َص َّو َر کل واحد منهما م َ‬ ‫شت ًریا و بائ ًعا‪ ،‬ومن هذا َ‬ ‫جه صا َر لفظ َالبیع‬ ‫الو‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫واحد ِمنهما فی مو ِضع االخ ِر‪( .‬الراغب االصفهانی‪)86 :1424 ،‬‬ ‫والشر ِاء یستعمل کل ِ‬ ‫ِ‬ ‫وفی «المصباح المنیر»‪:‬‬ ‫َْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫َ ْ ْ َْ َ َ َْ َ‬ ‫َ‬ ‫َواال ْصل ِفی ال َب ْیع م َبادله َمال ِب َمال‪ِ ،‬لقو ِل ِهم بیع ر ِابح و بیع خا ِسر‪ ،‬وذ ِلک ح ِقیقه ِفی‬ ‫َْ‬ ‫َ َّ ّ‬ ‫َ‬ ‫اال ْع َیان‪َِ ،‬لک َّنه ا ْطل َق َع َلی ْال َع ْقد َم َج ًازا؛ َال َّنه َس َبب َّ‬ ‫الت ْ‬ ‫الت َمل ِک‪َ ،‬وق ْوله ْم‬ ‫یک و‬ ‫ل‬ ‫م‬ ‫َو ْص ِف‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ْ َ َ َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫َص َّح ال َب ْیع ا ْو َبطل َون ْحوه ا ْی ِصیغه ال َب ْیع‪ ،‬ل ِک ْن ل َّما ح ِذف المضاف َوا ِقی َم المضاف ال ْی ِه‬ ‫َ َ َ َ َ َّ ْ َ ْ ْ َ ْ َ ْ ِ َّ ْ‬ ‫التذ ِک ِیر‪( .‬الفیومی‪)27 :1987 ،‬‬ ‫مقامه وهو مذکر اس ِند ال ِفعل الی ِه ِبلف ِظ‬ صفحه 198 ‫‪ /288‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫‪ .٣٣‬الطوسی‪ ،‬ابو جعفر محمد بن حسن (‪ .)١٤0٧‬تهذیب الحکام‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬طهران‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٣٤‬العاملی‪ ،‬محسن االمین (‪ .)١٣٧0‬اعیان الشیعه‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬دمشق‪ :‬مطبعه این زیدان‪.‬‬ ‫‪ .٣٥‬العاملی‪ ،‬محمد بن مکی (‪ .)١٤١9‬ذکری الشیعه فی احکام الش ریعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٣٦‬ال فاضل التونی‪ ،‬عبد الله بن محمد ( ‪ .) ١٤١٥‬اْلجتهاد والتقلید (الواف یه فی الصول) ‪.‬‬ ‫ق م‪ :‬مجمع الفکر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٣٧‬الفراهیدی‪ ،‬خلیل بن احمد (‪ .)١٤١0‬کتاب العین‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬دار هجره للنشر‪.‬‬ ‫‪ .٣8‬الفیض الکاشانی‪ ،‬محمد محسن بن شاه مرتضی (‪ .)١٤٢٥‬الشافی فی العقائد والخلق والحکام‪.‬‬ ‫طهران‪ :‬دار نشر اللوح المحفوظ‪.‬‬ ‫‪ .٣9‬کاشف الغطاء ‪ ،‬علی بن محمد رضا (‪ .)١٣99‬ادوار الفقه واطواره‪ .‬بیروت‪ :‬دار الزهراء‪.‬‬ ‫‪ .٤0‬الکلین ی‪ ،‬محمد بن یعقوب (‪ .)١٤0٧‬الکافی‪ .‬المحقق‪ :‬علی ا کبر غفاری‪ .‬الطبعه الرابعه‪.‬‬ ‫طهرا ن‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٤١‬المتقی الهندی‪ ،‬عالء الدین (‪ .)١٤09‬کنز العمال‪ .‬المحقق‪ :‬بکری حیانی وصفوت السقا‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬موسسه الرساله‪.‬‬ ‫‪ .٤٢‬المحدث النوری‪ ،‬میرزا حسین (‪ .)١٤08‬مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه‬ ‫ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٤٣‬المحقق الحلی‪ ،‬نجم الدین جعفر (‪ .)١٤١٢‬النهایه ونکتها‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٤‬المحقق الداماد‪ ،‬محمد باقر (‪ .)١٤0٥‬الرواشح السماویه فی شرح الحادیث اْلمامیه‪ .‬قم‪ :‬مکتبه‬ ‫السید المرعشی النجفی‪.‬‬ ‫‪ .٤٥‬المفید‪ ،‬محمد بن النعمان (‪ .)١٣٧١‬اوائل المقاالت فی المذاهب والمختارات‪ .‬المحقق‪:‬‬ ‫عباسقلی واعظ چرندابی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬تبریز‪ :‬مطبعه رضائی‪.‬‬ ‫‪ .٤٦‬النجاشی‪ ،‬ابو الحسن احمد بن علی (‪ .)١٤0٧‬رجال النجاشی‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٧‬النو بختی‪ ،‬الحسن بن موسی (‪ .)٢0١٢‬فرق الشیعه‪ .‬بیروت‪ :‬منشورات الرضا‪.‬‬ ‫‪ .٤8‬القشیری النیسابوری‪ ،‬مسلم بن الحجاج (‪ .)٢0١0‬صحیح مسلم‪ .‬المحقق‪ :‬محمد عبد فواد عبدالباقی‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ صفحه 289 ‫‪ /198‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وفی «مختار الصحاح»‪:‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫باع الشیء یبیعه بیعا ومبیعا شراه‪ ،‬وهو شاذ‪ ،‬وقیاسه مباعا‪ ،‬و باعه ایضا اشتراه‪ ،‬فهو من‬ ‫االضداد‪( .‬الرازی‪)53 :1986 ،‬‬ ‫ً‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫واحد ِمنهما فی‬ ‫وورد فی «الموسوعه الفقهیه الکو یتیه»‪ :‬البیع لغه‪ِ :‬ضد الشر ِاء‪ ،‬ویستعمل کل ِ‬ ‫َ‬ ‫َموضع اال َخر‪( ،‬وزاره االوقاف والشئون االسالمیه‪ ،1407 ،‬ج‪ )5 :9‬فهو م َ‬ ‫الم‬ ‫ک‬ ‫فی‬ ‫اد‬ ‫االضد‬ ‫ن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ ِ‬ ‫َ َ‬ ‫رب‪ ،‬والمراد به ا َلبیع ِعند ا کث ِرهم‪ ...‬کما ورد فی «معجم لغه الفقهاء»‪ :‬البیع؛ مصدر باع‪،‬‬ ‫الع ِ‬ ‫ّ‬ ‫اعطی الشیء بثمن‪ ،‬جمعه بیوع وهو مبادله مال بمال علی سبیل التملیک عن تراض‪ ،‬ورکناه‬ ‫االیجاب والقبول‪( .‬رواس وصادق‪)83 :1408 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫من خالل التعریفات اللغو یه السابقه للبیع‪ ،‬نالحظ عده امور‪ ،‬منها‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫• االمر ّ‬ ‫المتضاده‪ ،‬ای من‬ ‫االول‪ :‬ان البیع والشراء من االلفاظ المشترکه بین المعانی‬ ‫ّ ّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫المفردات الداله علی م َعن َیین متبایـــ َـنــین‪ ،‬فیطلق علی کل من المتعاقدین‪ ،‬انه بائع‬ ‫ّ‬ ‫ومشتر‪ ،‬یقال‪ِ :‬بعت الشیء‪ ،‬بمعنی بعته ای اخرجته عن ملکی‪ ،‬و بمعنی اشتریته ای‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ادخلته فی ملکی‪ ،‬انما لکثره االستعمال صـــــار المعنی المتعارف علیه ان البیع‪ ،‬هو‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫االعــطـاء بثـمـن‪ ،‬ای اعطاء الم َّثمن واخذ الثمن‪ ،‬والشراء هو االخذ بثمن‪ ،‬ای اعطاء‬ ‫ِّ‬ ‫ّ‬ ‫الثمن واخذ َّ‬ ‫المثمن‪ .‬قال تعالی‪« :‬احل الله البیع»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪ )275‬فمطلق البیع‬ ‫ّ‬ ‫حالل‪ ،‬ویقصد به البیع والشراء‪ ،‬وقوله تعالی‪« :‬وشروه ِبثم ٍن بخ ٍس»‪( ،‬یوسف‪ ،‬االیه ‪)20‬‬ ‫ّ‬ ‫ای باعوه‪ ،‬غیر انه اذا اطلق البائع فالمتبادر الی الذهن باذل السلعه‪ ،‬و اذا اطلق‬ ‫المشتری فالمتبادر دافع الثمن‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫• االمر الثانی‪ :‬ان البیع فی اللغه‪ ،‬یعنی مبادله مال بمال علی نحو التملیک؛ الن البیع هو‬ ‫ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫المبادله الما ّلیه‪ ،‬واطلق علی العقد مجازا؛ النه سبب التملیک والتملک‪ ،‬وقولهم ص ّح‬ ‫البیع او بطل و نحوه‪ ،‬ای صیغه البیع‪ ،‬لکن لما حذف المضاف واقیم المضاف الیه‬ ‫ّ‬ ‫ذکر‪ ،‬اسند الفعل الیه بلفظ ّ‬ ‫التذکیر‪( .‬مامقانی‪ ،1323 ،‬ج‪)168 :2‬‬ ‫مقامه و هو م‬ صفحه 199 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه الخاصه والعامه‬ ‫االء رضا فرمان ‪ -‬ام المحمدین (عراق)‪ ،١‬ثامر حکیم الساعدی (عراق)‪٢‬‬ ‫استلم‪1443/01/25 :‬‬ ‫قبول‪1443/06/01 :‬‬ ‫الملخص‬ ‫کنا بصدد تقدیم ورقه بحثیه اخترنا لها عنوان الوالیه الخاصه والوالیه العامه‪ ،‬الننا اردنا التعرف‬ ‫علی هذا المصطلح الذی عشناه واقعا فی العقود الثالثه االخیره‪ ،‬فاردنا االطالع عن کثب علی‬ ‫االسانید التی اعتمدتها النظریه االسالمیه فی العصر الحدیث المتطور‪ ،‬عصر التکنلوجیا‬ ‫والفضاء‪ ،‬وهل یمکن ان یتماشی االسالم مع العصر مهما بلغ من تطور؟ وهل یمکن ان تکون‬ ‫هذه النظریه ملبیه لحاجه المجتمع رغم انها نابعه من دین جاء قبل الف واربعمئه سنه؟ وما فائده‬ ‫هذه النظریه ومردوداتها علی االمه؟ ومن این استمدت شرعیتها؟ حیث خلصنا الی نتائج من‬ ‫هذا البحث‪ :‬بان والیه الفقیه العامه‪ ،‬مستمده شرعیتها من ادله نقلیه وعقلیه‪ ،‬وال بدیتها لضمان‬ ‫حیاه اجتماعیه منسجمه مع الشریعه کونها نظریه معاصره للحیاه‪ ،‬وملبیه لمتطلباتها‪ ،‬وایضا‬ ‫ینبغی استمرارها زمن غیبه االمام‬ ‫النها بتنصیبه و باشرافه‪ ،‬وستکون ممهده لزمن الظهور‪.‬‬ ‫الکلمات المفتاحیه‪ :‬والیه الفقیه الخاصه‪ ،‬والیه الفقیه العامه‪ ،‬التوقیعات‬ ‫المقدمه‬ ‫ان اسئله کثیره قد ترد علی الذهن بخصوص موضوعنا‪ ،‬وان کنا ال نتمکن من االلمام باالجابه‬ ‫علی کافتها‪ ،‬سنقتصر علی ما یتمخض عنه فکرنا القاصر‪ ،‬بالبحث عن تمامیه السند الرجالی‬ ‫‪ .١‬طالبه الماجستیر قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه فقه االسره‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( mhmdon3@gmail.com ،‬الکاتب المراسل)‬ ‫‪ .٢‬االستاذ قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬حوزه العلمیه‪ ،‬النجف االشرف‪ ،‬العراق‪،‬‬ ‫‪Thdsrd@gmail.com‬‬ صفحه 290 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪199/ ...‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫الملک ِبعوض‪ ،‬بمعنی تملیک‬ ‫• االمر الثالث‪ :‬ان البیع من فعل البائع‪ ،‬وهو اخراج ذات ِ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫الملک‪ ،‬بمعنی ادخال‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ت‬ ‫الذا‬ ‫اج‬ ‫ر‬ ‫اخ‬ ‫و‬ ‫وه‬ ‫ری‪،‬‬ ‫المشت‬ ‫فعل‬ ‫من‬ ‫اء‬ ‫ر‬ ‫لش‬ ‫الغیر للمال‪ ،‬وا‬ ‫ِ ِ‬ ‫الذات فی الملک‪.‬‬ ‫ً‬ ‫تع ریف البیع اصطلحا‬ ‫ّ‬ ‫االمامیه بشان تعریف البیع فی االصطالح الفقهی‪ ،‬ولتقدیم تعریف جامع‬ ‫اختلفت عبارات فقهاء‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ومانع للبیع‪ ،‬ال ب ّد لنا من ّ‬ ‫التعرف علی تعاریف الفقهاء للبیع‪ّ ،‬ثم نقارن بینها ونحللها‪ ،‬وفقا‬ ‫ّ‬ ‫میه ّ‬ ‫لالصول العل ّ‬ ‫المتبعه‪ .‬وقبل ان نعرض تعاریف الفقهاء للبیع‪ ،‬یقول المحقق االملی‪ ،‬فی تقریر‬ ‫بحث الخارج لالستاذ الغروی النائینی علی کتاب «المکاسب» للشیخ االنصاری‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫کلها تعاریف تقریبیه ال ّ‬ ‫معرفات‬ ‫اعلم انهم ذکروا فی تعریف البیع عبائر مختلفه‬ ‫حقیقیه؛ لعدم اشتمال البیع علی الجنس والفصل کسائر المهیات المحدوده بالحدود‪.‬‬ ‫(االملی‪ ،1413 ،‬ج‪)84 :1‬‬ ‫وقال زین الدین فی الفصل الثانی من کتاب البیع‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫وقد جری داب الفقهاء والمحققین منهم علی الخصوص علی اطاله الکالم فی ذلک‪،‬‬ ‫فیذکرون ا ّلتعریف وما یرد علیه من وجوه االشکال‪ ،‬وما یندفع به ذلک‪ ،‬و یحاولون‬ ‫جهدهم ان یکون التعریف یجمع جمیع افراد المعامله‪ ،‬و یمنع عن دخول ما لیس منها‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫و یهون االمر ّان ّ‬ ‫التعاریف التی تذکر للبیع او لغیره من المعامالت‪ ،‬انما هی من قبیل‬ ‫ّ‬ ‫حقیقیه؛‬ ‫شرح االسم‪ ،‬فیراد منها بیان المع َّرف علی وجه االجمال‪ ،‬ولیست تعاریف‬ ‫فیبتنی االمر فیها علی التدقیق‪( .‬زین الدین‪ ،1413 ،‬ج‪ ،34 :4‬المساله ‪)56‬‬ ‫ّ‬ ‫ومن هنا نقول‪ ،‬ان البیع له مفهوم عرفی‪ ،‬ولیس فیه تاسیس من الشارع‪ ،‬ولذا‪ ،‬التزم علماء‬ ‫اصول الفقه‪ ،‬وکذلک فقهاء االمام ّیه بالمفهوم العرفی للبیع‪ ،‬وع ّرفوه بتعریفات‪ ،‬قد تکون غیر جامعه‬ صفحه 200 ‫‪ /290‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وتمامیه الدالله الروائیه‪ ،‬لیتم بالجمع بینهما‪ ،‬الخروج بنور الدلیل من بطون الکتب‪ ،‬لیضیء‬ ‫حیاه البشریه‪ ،‬مستمدا قوته من قوه ذلک االسالم الحنیف الذی جاء به المصطفی‬ ‫‪.‬‬ ‫فسیعرض البحث فی ثالثه مطالب‪ ،‬االول منها فی الوالیه الخاصه وادلتها‪ ،‬والثانی فی الوالیه‬ ‫العامه وادلتها‪ ،‬والثالث فی التنقیح بین االدله‪ ،‬وسیسبق المطالب تعریف لمعنی الوالیه لیکون‬ ‫کمدخل لها‪ ،‬وسینتهی البحث بالخاتمه‪ ،‬المتمثله بالنتائج فی صالحیه هذه النظریه سواء والیه‬ ‫الفقه العامه او الخاصه لقیاده المجتمع المسلم فی العصر الحدیث بل عصر التکنلوجیا‬ ‫المتفاقمه‪ ،‬وایضا التوصیات التی یوصی الباحث بها‪ ،‬متوسمین اراء ثله من علماءنا االبرار الذین‬ ‫هم عماد نظریه والیه الفقیه‪ ،‬راجین من امام العصر‬ ‫ان یتفضل علینا بان یرفع عملنا القلیل‬ ‫الی الباری جل وعال‪ ،‬لعله یتقبله منا‪ ،‬لننال رضاه فیکون شافعا لنا لنیل رضاه عز وجل‪.‬‬ ‫مدخل البحث‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫ما الوالیه؟ من المعانی اللغو َّیه للـ (الوالیه)‪ ،‬التصدی المر ما والتصرف فیه‪ .‬فالشخص الذی‬ ‫ّ‬ ‫یتصدی المر ما تکون له والیه علیه‪ ،‬و یعد ّ‬ ‫ولیه ومواله‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫المولی علیه‪ -‬و ادارتها‪ ،‬تشیر الی ّان ّ‬ ‫الولی والمولی اولی من‬ ‫فبالتصدی لشوون فرد اخر‪-‬‬ ‫ّ‬ ‫لولی یسلب من االخرین ّ‬ ‫ّ‬ ‫التصدی‪ ،‬وعلی اساس وجود والیه هذا ا ّ‬ ‫حق‬ ‫التصرف و‬ ‫االخرین بهذا‬ ‫ّ‬ ‫التصدی والتص ّرف فی شوون ذلک الفرد‪ .‬فنستطیع ان نعرف الوالیه‪ :‬بالوظیفه الهامه‪ ،‬المتمثله‬ ‫بالحکومه و اداره البالد وتنفیذ االحکام ضمن اطار الشرع المقدس‪.‬‬ ‫وعلیه‪ :‬هی لیست امتیاز لمن یتوالها‪ ،‬فال تجعل له مقاما وشانا غیر عادی او ترفعه عن‬ ‫مستوی االنسان العادی‪ ،‬وانما هی مسوولیه عظیمه امام الباری عز وجل النها وظیفه خطیره‪.‬‬ ‫فالولی الفقیه انما یتحد مع النبی االکرم‬ ‫واالئمه االطهار‬ ‫فی الوظیفه والدور الذی‬ ‫یقوم به تجاه المجتمع‪ ،‬من رعایه واداره شوون وواجبات وحتی تفاصیل دقیقه کل ما له عالقه‬ ‫بالمجتمع وافراده‪.‬‬ صفحه 291 ‫‪ /200‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫الفراد البیع‪ ،‬وغیر مانعه عن دخول االغیار؛ االمر‪ ،‬الذی حدا بنا للوقوف علی هذه التعریفات؛‬ ‫لیصل المخ ّ‬ ‫تصون من الفقهاء الی تعریف جامع ومانع للبیع‪.‬‬ ‫مصطلحات تتعلق بالبیع‬ ‫قبل ان نعرض تعاریف فقهاء االما ّمیه للبیع‪ ،‬ن ّبین بعض المفاهیم المتصله بهذه التعاریف؛‬ ‫ّ‬ ‫لتتضح بعد ذلک التعاریف‪ ،‬کما یلی‪:‬‬ ‫ االنشاء‬‫ّ‬ ‫ً‬ ‫االنشاء فی اللغه‪ِ :‬االبداع واالبتداء‪ ،‬وکل من ابتدا شیئا فقد انشاه‪ ،‬فهو احداث حال بعد حال من‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫غیر احتذاء علی مثال‪ ،‬ومنه یقال‪ :‬نشا الغالم وهو ناشئ‪ :‬اذا نما وزاد شیئا فشیئا‪ ،‬واالسم النشوء‪،‬‬ ‫ثم نقل الی ایقاع لفظ لمعنی یقارنه فی الوجود‪( ،‬العسکری‪ )134 :1412 ،‬وفی «معجم لغه الفقهاء»‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫هو‪ :‬ایجاد الشیء بعد ان لم یکن‪ ،‬و انشاء العقد او البیت‪ :‬ایجاده‪( .‬رواس وصادق‪)68 :1408 ،‬‬ ‫ً‬ ‫حا‪ ،‬منها‪ :‬ایجاد الشیء الذی یکون مسبوق ًا ّ‬ ‫بماده‬ ‫وقد وردت تعریفات کثیره لالنشاء اصطال‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ومده‪ ،‬وایضا هنا بیان للفرق بینه و بین الخبر‪ ،‬والمقصود بالماده هو اللفظ المستعمل فی ذلک‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّاما المده فهی الالزمه الیجاد المطلوب‪( ،‬عمیم االحسان‪ )37 :1424 ،‬اال ان اقرب التعریفات‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لبیان صفه االنشاء من تعریف ماهیته فی بحثنا‪ ،‬هو‪ :‬الکالم الذی یتوقف تحقق مدلوله علی‬ ‫ّ‬ ‫والذم‪ ،‬وامر‬ ‫النطق به‪ ،‬کاالمر والنهی والدعاء واالستفهام‪ ،‬و انشاء العقود‪ ،‬و انشاء المدح‬ ‫َ‬ ‫التکو ین‪ ،‬والق َسم‪ ،‬ونحو ذلک‪( ،‬المیدانی‪ ،1996 ،‬ج‪ )223 :1‬فاالنشاء‪ ،‬هو الکالم الذی لیس‬ ‫لنسبته خارج تطابقه هذه النسبه او ال تطابقه‪ ،‬والکالم االنشائی هو الذی ال واقع له فی الخارج‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫وال احتمال فیه للمطابقه والالمطابقه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫اذا‪ ،‬هناک تناسب بین المعنی اللغوی والمعنی االصطالحی لالنشاء؛ الن المعنی‬ ‫االصطالحی لالنشاء‪ :‬هو الطلب‪ ،‬والطلب هنا بالمعنی االعم لیشمل اقسام االنشاء کالنداء‬ ‫ً‬ ‫والتمنی وغیرهما‪ ،‬فالنداء مثال طلب المنادی‪ ،‬والتمنی طلب فی معناه‪ ،‬و ان کان مستحیل‬ ‫ً‬ ‫ّ ّ‬ ‫الوقوع‪ ،‬اال انه طلب فی الظاهر الحداث شیء لم یکن؛ النک ابتکرته من غیر ان یکون موجودا‬ صفحه 201 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪291/...‬‬ ‫فان مقام النبی‬ ‫واالنبیاء یختلف عن مقام الولی الفقیه‪ ،‬کل ما هنالک اتحادهم فی‬ ‫الوظیفه‪ ،‬فمقامهم العصمه المثبته عندنا باصل الشرع‪ ،‬بینما مقام الولی الفقیه هو انه انسان عادی‬ ‫اال انه تولی وظیفه مهمه مماثله لوظیفتهم‪.‬‬ ‫وهذا ما یقوله االمام الخمینی ‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫و اذا فرضنا ّ‬ ‫ّقیما علی الصغار فان مهمتهما فی هذا المجال ال‬ ‫او االمام‬ ‫النبی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫کیفا عن ّای فرد ع ّ‬ ‫ادی اخر اذا ع ّین للقیمومه علی نفس اولئک‬ ‫تختلف ک ّما وال‬ ‫الصغار‪ .‬وکذلک قیمومتهما علی اال ّمه باسرها من الناحیه العمل ّیه ال تختلف عن‬ ‫ّ ً‬ ‫قیمومه ّای فقیه عالم عادل فی زمن الغیبه و اذا فرض فقیه عادل متمکنا من اقامه‬ ‫ّ‬ ‫وعلی‬ ‫الحدود‪ ،‬فهل یقیمها علی غیر الوجه الذی کانت تقام علیه ّایام الرسول‬ ‫یجلد الزانی غیر المحصن ا کثر من‬ ‫عهد االمام امیر المومنین هل کان النبی‬ ‫ً‬ ‫مائه جلده؟ وهل علی الفقیه ان ینقص منها مقدارا‪ ،‬کی یثبت تفاوت بینه و بین‬ ‫ً‬ ‫ّ ّ ً‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫نبیا کان ام اماما ام فقیها عادال‪ -‬لیس اال منفدا المر الله‬ ‫النبی ؟ کال! الن الحاکم‪-‬‬ ‫وحکمه‪( .‬راجع‪ :‬الواعظی‪)66-67 :2012 ،‬‬ ‫فمن هنا جاء االختالف بین العلماء فی حدود هذه الوالیه ودائره صالحیات الولی‪ ،‬فکانت‬ ‫الوالیه اما خاصه واما عامه‪ ،‬بعد االجماع علی الوالیه للفقیه‪ ،‬فنجد البعض منهم یری ان‬ ‫اهل بیت‬ ‫یتفردون بالوالیه العامه دون الولی الفقیه الذی لیس له اال الخاصه‪ ،‬بینما الفریق‬ ‫االخر منهم الیری فارقا بین النبی‬ ‫واالئمه االطهار‬ ‫والولی الفقیه فی الوظیفه وان‬ ‫اختلفوا فی المرتبه والمقام‪ .‬وسنتعرض فی بحثنا‪ ،‬الدله کال الوالیتین‪ ،‬ومن ثم متستدلین علی‬ ‫العامه بادله الخاصه‪.‬‬ ‫الوالیه الخاصه وادلتها‬ ‫الوالیه الخاصه‪ ،‬تعنی الوالیه فی االمور الحسبیه‪( ،‬نفس المصدر‪ )161 :‬هی االمور التی‬ ‫الیرضی الشارع بترکها و اهمالها تحت ای ظروف‪ ،‬وهی عند الفقهاء والیه القضاء واقامه الحدود‬ صفحه 292 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪201/ ...‬‬ ‫ً‬ ‫قبل ذلک فی الخارج‪ ،‬فقولنا‪ :‬فی باب االمر‪ :‬قم‪ ،‬بمعنی طلب القیام الذی لم یکن موجودا من‬ ‫ّ‬ ‫المامور‪ ،‬وکذا فی سائر اقسام االنشاء‪ ،‬و یکون االنشاء من غیر احتذاء علی مثال؛ النه لو کان‬ ‫ً‬ ‫علی مثال لما صلح ان یکون احداثا وابتداء‪ ،‬والصبح اعاده ولیس انشاء‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫فاالنشاء‪ ،‬بمعناه اللغوی واالصطالحی وقع موضوعا لعده من االحکام الشرعیه‪ ،‬منها‪ ،‬انشاء‬ ‫ّ‬ ‫العقود واالیقاعات‪ ،‬وال اشکال فی ان العقود واالیقاعات‪ ،‬مثل البیع والطالق من االمور االنشائیه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫التی البد من تحققها باالنشاء‪ ،‬و اال فال تحقق لها‪( ،‬النجفی‪ ،1981 ،‬ج‪244-252 :22‬؛‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫انشائیات‪ ،‬وکذا االیقاعات‪( ،‬الیزدی الطباطبائی‪،‬‬ ‫االنصاری‪ ،1410 ،‬ج‪ )117 :3‬والعقود کلها‬ ‫‪ ،1430‬ج‪ )453 :5‬و یقصد باالنشاء فی العقود‪ ،‬کعقد البیع‪ ،‬هو ایجاد االیجاب والقبول‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والمشهور لدی الفقهاء ان االنشاء ینحصر بفعل الماضی‪ ،‬فال یقع باالمر وال بالمضارع؛‬ ‫ّ‬ ‫الن االمر استدعاء‪ ،‬وقصد االنشاء بالمستقبل خالف المتعارف‪.‬‬ ‫سید الخوئی‪ّ ،‬‬ ‫بینما یری جماعه من الفقهاء‪ ،‬کاالمام الخمینی وکذلک ال ّ‬ ‫صحه االنشاء‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫باالمر ایضا؛ وذلک الن دالله کل من االفعال حتی الفعل الماضی علی االنشاء انما تکون‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫بالقرائن الحالیه او المقالیه؛ اذ الفعل الماضی لیس صریحا فی االنشاء‪ ،‬و اال لما جاز استعماله‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫فی االخبار‪ ،‬مع انه کثیرا ما یستعمل فی االخبار ایضا؛ اذ افاده الفعل الماضی لالنشاء انما تکون‬ ‫ً‬ ‫بالقرینه‪ ،‬وال مانع من افاده االمر والمضارع لالنشاء بالقرینه ایضا‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫و یقول الف ّیاض فی کتابه «محاضرات فی اصول الفقه»‪ :‬ان ما هو المشهور من ان االنشاء‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ایجاد المعنی باللفظ ال اساس له اصال‪ .‬والوجه فی ذلک‪ :‬ما ذکرناه هناک‪ ،‬وملخصه‪ :‬ان المراد‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫بایجاد المعنی باللفظ لیس االیجاد التکو ینی بالضروره‪ ،‬فان اللفظ غیر واقع فی سلسله علل‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاصه‪ ،‬واللفظ لیس من جملتها‪ .‬وکذا‬ ‫الموجودات التکو ینیه‪ ،‬بداهه انها توجد باسبابها وعللها‬ ‫ّ‬ ‫لیس المراد منه االیجاد االعتباری‪ ،‬فان االعتبار خفیف المونه فیوجد فی نفس المعتبر بمجرد‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اعتباره‪ ،‬سواء ا کان هناک لفظ تکلم به المعتبر ام لم یکن‪ ،‬فال یتوقف وجوده االعتباری علی‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫بدا‪ .‬اذا ال یرجع االنشاء بهذا المعنی الی ّ‬ ‫محصل‪( .‬الفیاض‪ ،1974 ،‬ج‪)66 :3‬‬ ‫اللفظ ا‬ صفحه 202 ‫‪ /292‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وحفظ االوقاف ومال الغائب والقاصر والتصرف بسهم االمام فی الخمس‪( ،‬مرکز نون للتالیف‬ ‫والترجمه‪ )40 :2012 ،‬والقیمومه علی الصغیر والمجنون والسفیه والممتنع والمریض والمغمی‬ ‫علیه والمیت الذی ال ولی له‪( ،‬الجزائری المروج‪ )90 :2007 ،‬وکل ما یقع فی دائره والیه‬ ‫المعصوم وال تقام اال باذنه‪ ،‬ولکن الذی ثبت هو ان الشریعه المقدسه واالئمه المعصومین‬ ‫ال یرضون بترکها فی عصر الغیبه وتضییعها‪ .‬وان ثبوت التصرف للفقیه عند فریق من العلماء‬ ‫القائلین بالوالیه الخاصه فی هذه االمور من باب القدر المتیقن‪ ،‬المقدار المقطوع ارادته‬ ‫للمتکلم‪( .‬محمد صنقور علی‪)371 :2011 ،‬‬ ‫ادله الوالیه العامه‬ ‫التی ستکون ضمن فرعین الروائی والعقلی‪ ،‬وسنتطرق فی الروائی الهم روایتین فی االستدالل‬ ‫علی والیه الفقیه العامه‪:‬‬ ‫‪ .1‬الدلیل الروائی‬ ‫َّ‬ ‫ان الروایات من اه ّم االدله علی والیه الفقیه ّ‬ ‫العامه‪ ،‬ومورد ّ‬ ‫تمسک الفقهاء والمعتقدین بوالیه‬ ‫الفقیه‪ .‬سنتناول بالبحث اثنین من ّ‬ ‫اهم الروایات‪ :‬التوقیع ومقبوله عمر بن حنظله‪.‬‬ ‫ توقیع امام العصر‬‫التوقیع‪ ،‬فی اللغه‪ ،‬یعنی وضع عالمه علی رساله‪ ،‬و یطلق التوقیع علی خط الملوک والسالطین‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫ال سیما تلک التی تشرفت بالصدور من‬ ‫علی امر او کتاب واشتهرت کتب المعصومین‬ ‫ّ‬ ‫الناحیه المقدسه المام الزمان‪ ،‬وابلغت من طریق احد النواب االربعه‪ ،‬اشتهرت فی کتب التاریخ‬ ‫والحدیث بالتوقیعات‪( .‬راجع‪ :‬الواعظی‪)188 :2012 ،‬‬ ‫نص التوقیع‪ :‬حدثنا محمد بن محمد بن عصام الکلینی عنه قال حدثنا محمد بن یعقوب‬ ‫الکلینی عن اسحاق بن یعقوب قال‪ :‬سالت محمد بن عثمان العمری ان یوصل لی کتابا قد‬ ‫سالت فیه عن مسائل اشکلت علی فوردت فی التوقیع بخط موالنا صاحب الزمان‬ ‫‪.‬‬ صفحه 293 ‫‪ /202‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫ًاذا‪ ،‬االنشاءات لیست موجده للمعنی‪ّ ،‬‬ ‫ولکنها تحکی عن حاله موجوده فی ّالنفس فعال‪،‬‬ ‫حیث ّان هذه الحاله ال تحکی عن ثبوت نسبه ّ‬ ‫قضیتها مع امکان ان یکون حکایه عن شیء اخر‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫النفسانیه‪ ،‬وهذه االراده لیس سنخها الحکایه عن ثبوت نسبه‬ ‫مثال هیئه اضرب اماره علی االراده‬ ‫الضرب الی المخاطب فی الخارج کالتحریم فی قولنا‪ :‬ضربت‪ ،‬بل سنخها العل ّیه واالقتضاء‬ ‫ّ ّ‬ ‫لحصول هذه النسبه‪ ،‬ضروره ّان االراده اال ّ‬ ‫عله ّ‬ ‫تامه لحصول الفعل‬ ‫مریه مع انقیاد العبد وتمکنه‬ ‫ّ‬ ‫فی الخارج‪ ،‬نعم یکون حکایه عن ثبوت المنفعه فی الضرب مثال‪ ،‬فلو کان المتکلم بصیغه االمر‬ ‫ً‬ ‫غیر مرید للفعل کانت الصیغه مهمله غیر مستعمله فی معنی اصال‪( .‬االراکی‪ ،1415 ،‬ج‪)17 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وعلیه‪ ،‬فان تعریف الشیخ االعظم للبیع بانه‪ :‬انشاء تملیک مال ِبعوض‪ ،‬یقصد باالنشاء هنا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫وجود اراده نفسانیه لدی البائع او لدی المشتری‪ ،‬وهو ثبوت نسبه البیع الی البائع‪ ،‬ونسبه الشراء‬ ‫الی المشتری فی الخارج‪ ،‬حیث ّان اراده البائع االمر ّیه للبیع و اراده المشتری لل ّشیخ ّ‬ ‫الفیاض‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عله ّ‬ ‫تامه لحصول ّ‬ ‫العلیه واالقتضاء لحصول الفعل فی الخارج‪،‬‬ ‫للشراء مع انقیادهما وتمکنهما‬ ‫ّ‬ ‫والشراء فی ّ‬ ‫عملیه البیع‪.‬‬ ‫وحایه عن ثبوت البیع‬ ‫ونکتفی بنقل ما افاده الشیخ االیروانی فی بحثه الخارج‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫یکفی فی تحقق البیع کل لفظ یدل علیه‪ .‬والوجه فی ذلک‪ :‬هو ان الدلیل قد دل علی‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫امضاء البیع « َا َح َّل الله ال َب ْیع»‪ ،‬او العقد « َا ْوفوا بالعق ْ‬ ‫ود»‪ ،‬او التجاره « ِتج َاره ع ْن‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ت َراض»‪ ،‬وحینئذ کل لفظ یدل علی البیع عرفا فسوف یصدق عنوان البیع فیشمله‬ ‫« َا َح َّل الله َالب ْیع»‪ ،‬و یصدق انذاک عنوان العقد فیشمله « َا ْوفوا بالعق ْ‬ ‫ود»‪ ،‬وهکذا یشمله‬ ‫ِ‬ ‫َّ َ َّ َ َ َ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫عنوان التجاره عن تراض فیشمله « ِاال ان تکون ِتج َاره ع ْن ت َراض ِمنکم»‪ ،‬فاذن کل منها‬ ‫یدل علی البیع من دون تخصیص بلفظ دون اخر‪ .‬ومنه ّیتضح النظر فیما حکی عن‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بعض‪ :‬من انه ال یکفی انشاء البیع بااللفاظ المجازیه‪ ،‬قال العالمه فی التذکره‪ :‬الرابع‬ ‫من شروط الصیغه التصریح فال یقع بالکنایه مع النیه مثل ادخلته فی ملکک او جعلته‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫لک او خذه ّمنی بکذا او صلطتک علیه بکذا عمال باصاله بقاء الملک‪ ،‬والن المخاطب‬ ‫ال یدری بم خوطب‪( .‬االیروانی‪)1339 ،‬‬ صفحه 203 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪293/...‬‬ ‫اما ما سالت عنه ارشدک الله وثبتک من امر المنکرین لی من اهل بیتنا و بنی عمنا‪ ،‬فاعلم انه‬ ‫لیس بین الله عزوجل و بین احد قرابه ومن انکرنی فلیس منی و سبیله سبیل ابن نوح‪ ،‬اما سبیل‬ ‫عمی جعفر وولده فسبیل اخوه یوسف‪ ،‬اما الفقاع فشربه حرام‪ ،‬وال باس بالشلماب‪ ،‬واما اموالکم‬ ‫فال نقبلها اال لتطهروا فمن شاء فلیصل ومن شاء فلیقطع‪ ،‬فما اتانی الله خیر مما اتاکم‪ ،‬واما‬ ‫ظهور الفرج فانه الی الله تعالی ذکره وکذب الوقاتون‪ ،‬واما قول من زعم ان الحسین لم یقتل‬ ‫فکفر وتکذیب وضالل‪ ،‬واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم‬ ‫وانا حجه الله علیهم‪.‬‬ ‫واما محمد بن عثمان العمری وعن ابیه من قبل فانه ثقتی وکتابه کتابی‪ ،‬واما محمد بن علی‬ ‫بن مهزیار االهوازی فسیصلح الله له قلبه و یزیل عنه شکه واما ما وصلتنا به فال قبول عندنا اال‬ ‫لما طاب وطهر وثمن المغنیه حرام واما محمد بن شاذان بن نعیم فهو رجل من شیعتنا اهل البیت‬ ‫واما ابو الخطاب محمد بن ابی زینب االجدع فملعون واصحابه ملعونون فال تجالس اهل‬ ‫مقالتهم فانی منهم بریء وابائی منهم براء واما المتلبسون باموالنا فمن استحل منها شیئا فا کله‬ ‫فانما یا کل النیران واما الخمس فقد ابیح لشیعتنا وجعلوا منه فی حل الی وقت ظهور امرنا‬ ‫لتطیب والدتهم وال تخبث واما ندامه قوم قد شکوا فی دین الله عزوجل علی ما وصلونا به فقد‬ ‫اقلنا من استقال وال حاجه فی صله الشاکین واما عله ما وقع من الغیبه فان الله عز وجل یقول‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫«یا ا ُّیها ال ِذین امنوا ال تسئلوا عن اشیاء ِان تبد لکم تسوکم»‪( ،‬المائده‪ ،‬االیه ‪ )101‬انه لم‬ ‫یکن الحد من ابائی اال وقد وقعت فی عنقه بیعه لطاغیه زمانه و انی اخرج حین اخرج وال بیعه‬ ‫الحد من الطواغیت فی عنقی واما وجه االنتفاع بی فی غیبتی فکاالنتفاع بالشمس اذا غیبتها عن‬ ‫االبصار السحاب و انی المان الهل االرض کما ان النجوم امان الهل السماء فاغلقوا باب‬ ‫السوال عما ال یعنیکم وال تتکلفوا علم ما قد کفیتم واکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک‬ ‫فرجکم والسالم علیک یا اسحاق بن یعقوب وعلی من اتبع الهدی‪( .‬الصدوق‪ ،1405 ،‬ج‪،2‬‬ ‫باب‪)483 :45‬‬ صفحه 294 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪203/ ...‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّثم یقول الشیخ‪ :‬والتعلیق علیه واضح‪ :‬فنحن نقول یکفی کل ما یدل علیه عرفا‪ ،‬فاذا فهم عرفا‬ ‫من التعبیر انشاء البیع فیشمله « َا َح َّل الله َالب ْیع» او « َا ْوفوا بالعق ْ‬ ‫ود» وال تصل النو به الی اصاله‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫بقاء الملک‪ ،‬وهکذا ال تصل النو به الی الوجه الثانی الذی ذکره وهو‪« ،‬والن المخاطب ال یدری‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫بم خوطب»‪ ،‬فان العالمه قد فرض ان عنوان البیع ال یفهم عرفا‪ ،‬فاذن هذا خارج عن محل‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الکالم‪ ،‬انما محل الکالم فیما اذا کان کنایه ولو بعیده او مجاز ولو بعیدا ولکن یفهم منه البیع‬ ‫ّ‬ ‫فهنا ال موجب للتوقف فانه سوف یشمله االطالق وال تصل النو به الی الوجهین اللذین ذکرهما‪.‬‬ ‫َّ‬ ‫وقال فی «مفتاح الکرامه»‪ :‬قالوا فی ابواب متفرقه کالسلم والنکاح وغیرهما ان العقود الالزمه‬ ‫ال تثبت بالمجازات‪ ...‬وکذا ال تنعقد بشیء من الکنایات‪ ،‬ونقل فی موضع اخر عن «جامع‬ ‫ّ‬ ‫المجوزه‬ ‫المقاصد»‪ :‬الجمع بین کلماتهم بحمل کلمات المانعه علی المجاز البعید والکلمات‬ ‫علی المجاز القریب‪ ،‬واستحسن الشیخ االعظم ذلک فی «المکاسب»‪ .‬ونحن نقول‪ :‬انه حتی لو‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫َ َ َّ‬ ‫کان المجاز بعیدا فمادام یفهم منه البیع فحینئذ یشمله اطالق «احل الله ال َب ْیع» او «ا ْوفوا‬ ‫ً‬ ‫بالعق ْ‬ ‫ود» او ما شاکل ذلک‪ ،‬و اذا لم یفهم حتی ولو کان المجاوز قریبا فال یکفی ذلک‪ ،‬فاالولی ان‬ ‫ِ‬ ‫نجعل المدار علی الفهم العرفی للبیع‪( .‬االیروانی‪)1339 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫فان جمیع التعریفات السابقه للبیع هی ان ّ‬ ‫شائیه‪ ،‬بقصد االراده النفسانیه‪ ،‬وحاکیه‬ ‫ومن هنا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫عن البیع لدی الطرفین‪ ،‬و اال لم یصبح بیعا‪ ،‬عند انتفاء هذه االراده‪.‬‬ ‫ االنتقال‬‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫التحول ّ‬ ‫ّ‬ ‫الحسی‪ ،‬ای تحول الشیء من مکان الی مکان‬ ‫من معانی مصطلح (االنتقال) فی اللغه‪:‬‬ ‫ََ َْ َْ ً ََ‬ ‫ْ‬ ‫اخر‪ ،‬فقد ورد فی لسان العرب‪ :‬ا َّلنقل تحو یل الشیء من موضع ِالی موضع نقله ینقله نقال فانتقل‬ ‫َ َّ َ ً َ‬ ‫وا َّلت َنقل التحول ونقله ت ْن ِقیال ِاذا ا کثر نقله‪( ،‬ابن منظور‪ ،1419 ،‬ج‪ )345 :6‬وجاء فی «معجم لغه الفقهاء»‪:‬‬ ‫االنتقال‪ :‬ال ّ‬ ‫تحول من مکانه الی مکان‪( ،‬رواس وصادق‪ )67 :1408 ،‬وفی «معجم الفاظ الفقه‬ ‫ّ‬ ‫الجعفری»‪ :‬االنتقال‪ :‬التنقل‪ ،‬واالنتقال من وضع الی وضع اخر فی نفس الموضع‪ ،‬ای المکان‪،‬‬ صفحه 204 ‫‪ /294‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ولالستدالل بالروایه علی والیه الفقیه‪ ،‬البد من احراز تمامیه جهتین فیها‪ ،‬االولی السند‬ ‫واالخری الدالله‪.‬‬ ‫اما من جهه السند‪ ،‬سنبحث فی وثاقته‪ ،‬بالبحث عن وثاقه سلسله رجاله‪ ،‬بالنظر فی احوالهم‪،‬‬ ‫و یطلب ذلک فی کتب الرجالین‪ ،‬وکما یاتی‪:‬‬ ‫• محمد بن محمد بن عصام الکلینی‪ :‬من مشایخ الصدوق‪ ،‬فی «العیون» و«التوحید»‬ ‫و«الفقیه»‪ ،‬ترضی علیه فی المشیخه‪( .‬ترابی والرهائی‪ ،1419 ،‬ج‪)206 :2‬‬ ‫• محمد بن یعقوب الکلینی‪ :‬بن اسحاق ابو جعفر الکلینی‪ ،‬ثقه بل اوثق الناس فی‬ ‫الحدیث واثبتهم‪ ،‬قاله النجاشی‪ ،‬عارف باالخبار‪ ،‬له کتب کثیره‪ ،‬منها کتابه «الکافی»‪.‬‬ ‫(الجواهری‪)591 :1424 ،‬‬ ‫• اسحاق بن یعقوب‪ :‬روی عن محمد بن عثمان العمری فی «کمال الدین» و«غیبه»‬ ‫الطوسی‪ .‬قال فی «قاموس الرجال»‪ :‬هو اخو الکلینی‪( .‬نفس المصدر‪)112 :‬‬ ‫• محمد بن عثمان العمری‪ :‬هو محمد بن عثمان بن سعید العمری‪ ،‬وصفه به الشیخ‬ ‫ووصفه العالمه باالسدی ایضا‪ ،‬یکنی ابا جعفر وکیل صاحب الزمان‬ ‫احد السفراء‬ ‫زمن الغیبه‪ -‬ثقه‪ -‬الروایات متظافره فی جاللته وعظمته ووثاقته‪ ،‬منها ما رواه الکلینی‬ ‫بسند صحیح من قوله‪ :‬العمری عثمان بن سعید وابنه ثقتان‪ ...‬روی عن الصاحب‬ ‫طریق الصدوق الیه صحیح‪( .‬نفس المصدر‪)549 :‬‬ ‫لو تاملنا سند الحدیث المروی‪ ،‬لوجدنا رجاله ثقات‪ ،‬اال ان اسحاق بن یعقوب لم یرد بحقه‬ ‫توثیق خاص فی کتب الرجالیین‪ ،‬ولکن نقول‪ :‬ان ثقه کالکلینی ان کان ال یحرز وثاقه الشخص‬ ‫فکیف ینقل عنه روایته و یعتمدها کدلیل علی امر مهم جدا وهو توقیع االمام‪ ،‬اضف الی ان‬ ‫ّ‬ ‫الکلینی قد ّ‬ ‫صرح مع کبار االعالم الشیخ الصدوق والشیخ الطوسی‪ ،‬بان اسحاق بن یعقوب‬ ‫ّ‬ ‫صادق فی دعواه بصدور التوقیع الشریف‪ .‬ولو کان لهوالء االعالم قدح فی وثاقته لما ا َّیدوه قط‬ ‫فی دعواه هذه‪ ،‬ولما بادروا الی نقل روایته‪.‬‬ صفحه 295 ‫‪ /204‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫و ان ّتم من موضع الی موضع اخر‪ ،‬ای من مکان الی مکان اخر‪ ،‬فهو نقل او انتقال‪( .‬فتح الله‪،‬‬ ‫‪ 71 :1438‬و ‪)158‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫التحول‬ ‫المنی‪ ،‬و یراد به‪:‬‬ ‫وقد ورد هذا المصطلح فی کتب کثیره من الفقه‪ ،‬کباب خروج‬ ‫ّ‬ ‫للمنی من مکانه الی مکان اخر‪ ،‬وفی باب الحیض‪ ،‬و یراد به‪ّ :‬‬ ‫ّ‬ ‫تحول المراه التی ال‬ ‫الحسی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تحیض من عدتها باالشهر الی عدتها بالحیض‪ ،‬وفی باب عده المطلقه‪ ،‬و یراد به‪ :‬تح ّول المراه‬ ‫ّ َّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تحول الد ْین‬ ‫من عده الطالق الی عده الوفاه‪ ،‬وکذلک فی باب البیوع من کتاب البیع‪ ،‬و یراد به‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫الثابت فی ّ‬ ‫ّ‬ ‫الفقهیه»‪ :‬اذا تعذر االصل یصار‬ ‫الذمه الی ّذمه شخص اخر‪ .‬کما ورد فی «القواعد‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫الی البدل‪( ،‬الزحیلی‪ ،2006 ،‬ج‪ )518 :1‬ای وجب االنتقال الی البدل‪.‬‬ ‫ ّالنقل‬‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عده معان لغو ّیه لمفهوم ال ّن ْقل‪ ،‬وما یه ّمنا من ً‬ ‫معنی‪ ،‬هو المعنی اللغوی الفقهی‪ ،‬ففی‬ ‫وردت‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫«لسان العرب»‪َّ :‬‬ ‫فانتقل‪ ،‬و َّ‬ ‫"النقل‪ ،‬تحو یل الشیء من موضع الی موضع‪َ ،‬نقله َی ْنقل َنق ًال َ‬ ‫الت َنقل‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫التحول‪( ،‬ابن منظور‪ ،1419 ،‬ج‪ )345 :14‬وفی «معجم اللغه العربیه المعاصره»‪:‬‬ ‫انتقلت الملک َّیه‪ّ ،‬‬ ‫تغیرت ّ‬ ‫وتحولت‪( ،‬احمد مختار عمر‪ )2274 :1429 ،‬ورد فی «معجم لغه الفقهاء»‪:‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّالنقل‪ ،‬بفتح فسکون‪ ،‬مصدر نقل‪ ،‬تحو یل الشیء من موضع الخر‪( ،‬رواس وصادق‪)369 :1408 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬ ‫اذن‪ ،‬النقل فی اللغه یعنی االنتقال‪ ،‬ای التح ّول من موضع الی موضع او من مکان الی اخر‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ولذا‪ ،‬نقل القرافی فی الفصل الثانی‪ :‬فی ّ‬ ‫تصرفات المکلفین فی االعیان فی کتابه «شرح‬ ‫ّ‬ ‫تنقیح الفصول»‪ ،‬ان‪ :‬النقل یقسم الی ما هو بعوض فی االعیان‪ ،‬کالبیع والقرض‪ ،‬او فی المنافع‬ ‫کاالجاره‪ ،‬و یندرج تحتها المساقاه والقراض والمزارعه والجعاله‪ ،‬و الی ما هو بغیر عوض‪،‬‬ ‫کالهدایا والوصایا والعمری والهبات والصدقات والکفارات والزکوات والغنیمه والمسروق من‬ ‫اموال الکفار‪( .‬القرافی‪ ،1424 ،‬ج‪)155 :1‬‬ صفحه 205 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪295/...‬‬ ‫وایضا نجد ان االمام فی ذیل التوقیع یسلم بشخصه علی اسحاق بن یعقوب فیقول‪ :‬السالم‬ ‫علیک یا اسحاق بن یعقوب‪( .‬الصدوق‪ ،1405 ،‬ج‪ ،2‬باب‪)483 :45‬‬ ‫اال یدل ذلک علی علو شانه‪ ،‬وکذلک نص التوقیع فیه من االمور التی ال یوتمن علیها اال‬ ‫الثقه‪ ،‬فان لم یکن اهال لها فکیف ان االمام یحمله هکذا امور‪ ،‬فمع هذه القرائن الیبقی شک فی‬ ‫وثاقه اسحاق بن یعقوب‪ ،‬و بذلک یکون سند الروایه تام و یمکنا االخذ بها‪ ،‬و لکن بعد البحث فی‬ ‫ِّ‬ ‫واقعه فار ِجعوا‬ ‫وادث ال ِ‬ ‫تمامیه داللتها‪ :‬ومحل الشاهد فی الروایه‪ -‬التوقیع‪ -‬العباره‪« :‬واما الح ِ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫واه حدی ِثنا ف ِانهم ح ِّجتی علیکم وانا ح ِّجه الل ِه علی ِهم»‪ ،‬فاسحاق بن یعقوب‬ ‫فیها ِالی ر ِ‬ ‫استفسر من االمام بعض االستفارات‪ ،‬وقد رد علیها‪ ،‬مع اشارته الی قاعده کلیه یخاطب بها سائر‬ ‫شیعته فی زمن غیبته‪ ،‬وهی‪:‬‬ ‫ارجاعهم الی مرجع یرجعون الیه فی حل ما یعترضهم من وقائع واحداث وفی کل النواحی‪،‬‬ ‫الن االمام هنا اطلق فی روایته ولم یحدد مثال فی والیه الصغیر او فی والیه المیت او فی القاصر‬ ‫او الغائب‪ ،‬انما کالمه مطلق‪ -‬الحوادث الواقعه‪ -‬وهو فی بیان المقام والمورد قابل للتقیید اال انه‬ ‫لم یقید النه اراد االطالق‪ ،‬مطلق الحوادث والوقائع ترجعون فیها الی من نص فی الروایه‪:‬‬ ‫«رواه حدیثنا» ای الفقهاء‪ ،‬قد نصبهم علی الشیعه بالنص «فهم حجتی علیکم»‪ ،‬کما انه حجه‬ ‫علیهم «وانا حجه الله علیهم»‪ ،‬فبالنظر الی مدی قوه وجه التشبیه الذی صرح به االمام فیما بینه‬ ‫و بین الفقهاء‪ ،‬نستطیع ان نستدل بها علی الوالیه العامه للفقیه‪ ،‬فان الوظیفه التی یقوم بها من‬ ‫یتولی عامه امور الشیعه النه حجه الله علیهم‪ ،‬ال بد ان یتوالها من له نفس الوالیه العامه لیکون‬ ‫حجه ایضا علی الناس وهم العلماء‪.‬‬ ‫اذن فالرجوع الی الفقهاء فی مختلف االمور ولیس فقط الفتوی‪ ،‬فان لم تکن لهم الوالیه‬ ‫العامه فکیف یامر االمام بالرجوع الیهم‪ ،‬النه ان کان یرید الرجوع الیهم فی الفتوی فقط لذکر‬ ‫ذلک اال انه لم یقید النه اراد قصد العموم‪ ،‬فالروایه واضحه الدالله علی الوالیه العامه للفقیه‪،‬‬ ‫وانما یعتبرها العلماء من اقوی ادلتها‪ ،‬واعتمدوها اکثرهم فی االستدالل علی المورد‪.‬‬ صفحه 296 ‫‪ /296‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫النتیجه‪ :‬بتمام الروایه دالله وسندا‪ ،‬نکون قد حصلنا علی دلیل معتبر علی موردنا وهو الواله‬ ‫العامه للفقیه‪.‬‬ ‫ مقبوله عمر بن حنظله‬‫وسمیت بالمقبوله‪ ،‬لعمل االصحاب بهذه الروایه وقبولهم لها‪ .‬وهذا ما وجدنا اشار الیه ضمن‬ ‫تا کید الشهید الثانی علی وثاقه عمر بن حنظله‪ ،‬فقد وصف هذه الروایه بانها مورد قبول‬ ‫َ‬ ‫االصحاب‪ ،‬فقال‪ :‬والمقبول کحدیث ع َمر بن ح ْنظله فی حال المتخاصمین من اصحابنا‪ ،‬وامر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫احکامهم‪ ...‬و انما َسموه بالمقبول؛ الن‬ ‫المتخاصمین بالرجوع الی رجل راوی لحدیثهم‪ ،‬وعرف‬ ‫فی طریقه م ّ‬ ‫حمد بن عیسی‪ ،‬وداود بن الحصین‪ ،‬وهما ضعیفان‪( .‬الشهید الثانی‪)192 :1421 ،‬‬ ‫فمن الفقهاء المستدلین بروایه ابن حنظله علی الوالیه العامه للفقیه‪ ،‬الشیخ االنصاری‬ ‫وصاحب الجواهر والمحقق النراقی والمحقق الکرکی وغیرهم کثیرین‪.‬‬ ‫نص المقبوله‪ :‬محمد بن یعقوب‪ ،‬عن محمد بن یحیی‪ ،‬عن محمد بن الحسین‪ ،‬عن محمد‬ ‫بن عیسی‪ ،‬عن صفوان بن یحیی‪ ،‬عن داود بن الحصین‪ ،‬عن عمر بن حنظله ‪ ،‬قال‪ :‬سالت‬ ‫اب ا عبدالله عن رجلین من اصحابنا بینهما منازعه فی دین او میراث‪ ،‬فتحاکما الی السلطان‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و الی القضاه‪ ،‬ایحل ذلک؟ قال‪ :‬من تحاکم الیهم‪ ،‬فی ح ّق او باطل‪ ،‬فانما تحاکم الی الطاغوت‪،‬‬ ‫ًّ ً‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وما یحکم له فانما یاخذ سحتا و ان کان حقا ثابتا له‪ ،‬النه اخذه بحکم الطاغوت‪ ،‬وما امر الله ان‬ ‫َ َ ََ َ َ ْ َ‬ ‫َْ‬ ‫ْ َ ْ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫وت َوقد ا ِمروا ان َیکفروا ِب ِه»‪.‬‬ ‫یکفر به‪ ،‬قال الله تعالی‪« :‬ی ِریدون ان یتحاکموا ِالی الطاغ ِ‬ ‫(النساء‪ ،‬االیه ‪ )60‬قلت‪ :‬فکیف یصنعان؟ قال‪ :‬ینظران من کان منکم َّ‬ ‫ممن قد روی حدیثنا‪ ،‬ونظر‬ ‫ً‬ ‫ً ّ‬ ‫فی حاللنا وحرامنا‪ ،‬وعرف احکامنا‪ ،‬فلیرضوا به حکما‪ ،‬فانی قد جعلته علیکم حاکما‪ ،‬فاذا حکم‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والراد علینا َّ‬ ‫خف بحکم الله‪ ،‬وعلینا ر َّد‪َّ ،‬‬ ‫الراد علی الله‪ ،‬وهو علی‬ ‫بحکمنا فلم یقبل منه‪ ،‬فانما است‬ ‫ّ‬ ‫حد الشرک بالله‪( .‬الحر العاملی‪ ،1409 ،‬ج‪ ،136-137 :27‬ح ‪)1‬‬ ‫نبحث فی المقبوله من جهتین‪ ،‬االولی فی السند والثانیه فی الدالله‪ :‬اما االولی فی السند‪،‬‬ ‫فال بد فی البحث عن وثاقه رجال السند فی الکتب الرجالیه حتی نحکم باالخذ بالمقبوله‪:‬‬ صفحه 297 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪205/ ...‬‬ ‫ْ‬ ‫‪ -‬الملک والتملیک‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫جاء فی «المعجم الوسیط»‪ :‬الملک‪ ،‬ما ی َملک و یتص ّرف فیه‪ ،‬یذکر و یونث‪ .‬والجمع‪ :‬امالک‪.‬‬ ‫ْ‬ ‫والملک‪ :‬التملیک‪( ،‬انیس واخرون‪ )886 :1425 ،‬وفی «المعجم المفصل فی النحو العربی»‪:‬‬ ‫ْ‬ ‫الملک‪ :‬مصدر ملک الشیء‪ :‬صار بحوزته‪( ،‬بابستی‪ )1057 :1413 ،‬وفی «مختار الصحاح»‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫َ ْ ً َ َ‬ ‫َّ َ ْ َ ْ ْ َ َ‬ ‫َّ َ َّ َ ً‬ ‫َملکه الش ْی َء ت ْم ِلیکا‪َ ،‬ج َعله ِملکا له‪ .‬یقال‪َ :‬ملکه ال َمال َوالملک فه َو م َملک‪( .‬الرازی‪)264 :1986 ،‬‬ ‫َ ْ ً َ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ َ َّ‬ ‫وورد فی «موسوعه الفقه الکو یتیه»‪َّ :‬‬ ‫الت ْم ِلیک َم ْصدر َملکه الش ْی َء ِاذا َج َعله ِملکا له‪َ ،‬و ِف ْعله‬ ‫َ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ ََ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫الثال ِثی َ(ملک)‪َ ،‬و َملک الش ْی َء‪ :‬اح َت َواه‪ ،‬ق ِاد ًرا علی اال ْس ِت ْبد ِاد ِب ِه‪َ ،‬وال َیخرج ْاس ِت ْع َمال الفق َه ِاء ِل َهذا‬ ‫َ َّ َّ َ َ َ ْ َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫ال َّل ْفظ َعن ا ْل َم ْع َنی الل َغوی‪َ ...‬و َی ْخ َتلف َّ‬ ‫الت ْم ِلیک ِا َزاله َونقل ِالی َم ِالک‬ ‫الت ْم ِلیک عن ِاال ْسق ِاط ِفی ان‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ َ َّ ْ ْ َ َ َ ِ َ َ َ ْ َ َ ْ ً َ َ َ َّ َ ْ َ ِ َ‬ ‫َ‬ ‫ِفی ِحین ان ِاالسقاط ِازاله ولیس نقال کما انه لیس ِالی م ِالک‪( ،‬وزاره االوقاف والشئون االسالمیه‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ‬ ‫ََ‬ ‫‪ ،1407‬ج‪ )273 :12‬وجاء فی «معجم الغنی»‪ :‬ت ْم ِلیک [ملک]‪( ،‬مصدر‪َ :‬ملک)‪َ :‬وعده ِب َت ْم ِل ِیک ِه‬ ‫ْ ً َ‬ ‫َ َ‬ ‫ا ْمال که‪َ :‬ج ْع َلها ِملکا له‪( ،‬ابو العزم‪ )2013 ،‬وورد فی «معجم لغه الفقهاء»‪ :‬التملیک‪ ،‬مصدر‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بالتصرف فیه‪( ،‬رواس وصادق‪ )110 :1408 ،‬وفی‬ ‫ملک‪ ،‬وهی‪ ،‬جعل الشیء الخر‪ ،‬یحوزه و ینفرد‬ ‫ً‬ ‫«التعریفات الفقهیه»‪ :‬التملیک‪ :‬هو جعل الرجل مالکا وهو علی اربعه انحاء‪ :‬االول‪ :‬تملیک‬ ‫ال َعین بالعوض‪ ،‬وهو البیع‪ ،‬الثانی‪ :‬تملیک َ‬ ‫العین بال ِعوض‪ ،‬وهی الهبه‪ ،‬والثالث‪ :‬تملیک المنفعه‬ ‫ِ‬ ‫بالعوض‪ ،‬وهی االجاره‪ ،‬والرابع‪ :‬تملیک المنفعه بال ِعوض وهی العاریه‪( .‬عمیم االحسان‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫‪)62 :1424‬‬ ‫ًْ‬ ‫َ َّ َ َ‬ ‫ّ‬ ‫ْ ً‬ ‫ً‬ ‫اذ ًا‪ ،‬التملیک‪ ،‬هو ْ‬ ‫جعل الشیء ِملکا لغیره‪ ،‬یقال‪ :‬ملـکه الشیء تملیکا اذا جـعـله ِملــکا‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫َ َ‬ ‫ّ‬ ‫بالتصرف‪َ ،‬وملک الشَـیء‪ :‬استحقه واحتواه وکان‬ ‫الحیازه وال ّت ّفرد‬ ‫لـــه‪ ،‬والتملک‪ :‬االستحقاق و ِ‬ ‫ً‬ ‫َ ّ ً ّ َ‬ ‫قادرًا علی ّ‬ ‫التصرف فیه‪ ،‬وس ّمی االستحقاق ت َملکا؛ الن ید مالکه فیه قو ّیه صحیحه‪ .‬واصطالحا‪،‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الشیء الی غیره؛ لیح َوزه و ینفرد ّ‬ ‫الشیء‪ْ ،‬‬ ‫بالت ّ‬ ‫وجعله‬ ‫صرف فیه‪ .‬فتمکین االنسان من حیازه‬ ‫هو نقل‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً ّ‬ ‫یکا‪ .‬و ینقسم ّ‬ ‫قادرًا علی ان ّ‬ ‫التملیک‪-‬‬ ‫یتصرف فی المملوک من مال‪ ،‬ونحوه تص ّرفا مطلقا‪ ،‬یعد تمل‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ٍّ‬ ‫کما ورد فی «موسوعه الفقه الکو یتیه»‪ -‬الی قسمین‪ّ :‬‬ ‫االول‪ :‬تملیک یتعلق بمحل محقق‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫کتملیک االعیان کالدور واالرضین‪ ،‬وغیرها‪ ،‬وقد یکون ِبعوض کالبیع‪ ،‬وقد یکون بال عوض‬ صفحه 206 ‫‪ /206‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ٍّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫کالهبه و ّ‬ ‫الصدقه؛ والثانی‪ :‬تملیک یتعلق بمحل مقدر کتملیک منفعه البیت دون عینه واصله‪ ،‬فان‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫منافعه مقدره تعلق بها تملیک مقدر‪ ،‬وتملیک المنافع قد یکون ِبعوض کاالجاره‪ ،‬وقد یکون بال‬ ‫عوض ک ّ‬ ‫العاریه‪( .‬وزاره االوقاف والشئون االسالمیه‪ ،1407 ،‬ج‪)273 :12‬‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الملک الشرعی فانه اما ان یثبت‬ ‫واالجاره والعاریه‪ ،‬لیسا من البیع کما هو معلوم‪ .‬فاذا ثبت ِ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ ً‬ ‫ّ‬ ‫مو ّبدا ما لم یطرا علیه انتقال عن طریق اسباب ّالنقل الشرعی کالعقود‪ ،‬و اما ان یثبت موقتا‬ ‫ْ‬ ‫کملک المنافع فی االجاره‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫‪ -‬ال َعین‬ ‫جاء فی «المعجم المفصل فی النحو العربی»‪َ :‬‬ ‫العین لغه‪ :‬عین الشیء‪ :‬ذاته ونفسه‪( ،‬بابستی‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫‪ )721 :1413‬وفی «معجم لغه الفقهاء»‪َ :‬‬ ‫العین‪ :‬عین الشیء‪ :‬ذاته‪ ،‬ای‪ :‬نفسه‪ ،‬ومنه الدرهم عینه‪،‬‬ ‫ای‪ :‬ذاته‪( ،‬رواس وصادق‪ ،)245 :1408 ،‬کما جاء فی «معجم مصطلحات اصول الفقه»‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫العین‪ :‬الذات‪( ،‬سانو‪ )305 :1420 ،‬وقد ورد مصطلح (ع ْین) فی الفقه فی موارد عده‪ ،‬منها‪ :‬فی‬ ‫ّ‬ ‫کتاب البیوع‪ّ ،‬‬ ‫والزکاه‪ ،‬والمواریث عند الکالم علی االخوه االعیان‪ ،‬و یراد بهم‪ :‬االخوه االشقاء من‬ ‫ّ‬ ‫االب ّ‬ ‫واالم‪ .‬وفی کتاب الجهاد‪ ،‬والجنایات‪ ،‬والدیات‪ .‬و یراد به‪ :‬الحسد‪ .‬کما یطلق فی اصول‬ ‫الفقه‪ ،‬بــاب‪ :‬االحکام ّ‬ ‫کلیفیه عند الکــالم علی َفرض َ‬ ‫الت ّ‬ ‫الع ْین‪ ،‬و یراد به‪ :‬ما فرض علی‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫االشخاص باعیانهم ال یسقط عنهم بقیام الغیر‪ ،‬و یقابله‪ :‬ف ْرض الکفایه‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫اللغوی َ‬ ‫وما ّ‬ ‫للعین‪ :‬ع ْین الش ْی ِء نفسه‪ ،‬یقال‪ :‬اخذت مالی‬ ‫یهمنا فی هذا البحث‪،‬هو المفهوم‬ ‫بعینه‪ .‬فاذا اطلق َ‬ ‫العین فی البیع‪ ،‬فیقصد به المتاع او َ‬ ‫المبیع ذاته‪ .‬ومن هنا‪ ،‬اشترط الفقهاء ان‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ینا‪ ،‬و یراد َ‬ ‫الشیخ ّ‬ ‫محمد امین زین الدین فی «کلمه التقوی»‪:‬‬ ‫بالعین کما یقول‬ ‫یکون المبیع ع‬ ‫ً‬ ‫ویراد َ‬ ‫بالعین التی ذکرناها شرطا فی المبیع ما یقابل المنفعه کسکنی الدار و اجارتها‪،‬‬ ‫ورکوب السیاره او السفینه وامتالک منفعتهما مده معینه‪ ،‬وما یقابل العمل کخیاطه الثوب‪،‬‬ ‫وبناء المنزل‪ ،‬وکتابه الکتاب‪ ،‬وما یقابل الحق کحق الخیار‪ ،‬واالختصاص والتحجیر‪ ،‬فال‬ ‫ً‬ ‫یصح بیع هذه االشیاء واشباهها النها لیست اعیانا‪( .‬زین الدین‪ ،1413 ،‬ج‪)57 :4‬‬ صفحه 207 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪297/...‬‬ ‫• محمد بن یعقوب‪ :‬بن اسحاق ابو جعفر الکلینی‪ ،‬ثقه بل اوثق الناس فی الحدیث‬ ‫واثبتهم‪ ،‬قاله النجاشی عارف باالخبار‪ ،‬له کتب کثیره‪ ،‬منها کتابه «الکافی»‪.‬‬ ‫(الجواهری‪)591 :1424 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫محمد بن یحی‪ :‬وهو مشترک بین محمد بن یحیی ابو جعفر العطار و محمد بن یحیی‬ ‫•‬ ‫الخزاز وکالهما ثقه اال انه الظاهر انه محمد بن یحیی ابو جعفر العطار‪ ،‬لالتحاد فی‬ ‫ال راوی وا ل م رو ی عنه‪ ،‬ب ین م ورد روایتنا هنا و بین ال م ذک ورین فی الت وثی ق ‪.‬‬ ‫( نفس المصدر‪)588 :‬‬ ‫• محمد بن الحسین‪ :‬ابو جعفر الزیات الهمدانی‪ ،‬جلیل من اصحابنا‪ ،‬عظیم القدر‪ ،‬کثیر‬ ‫‪-‬‬ ‫الروایه‪ ،‬ثقه‪ ،‬عین‪ ،‬قاله النجاشی‪ -‬من اصحاب الجواد والهادی و العسکری‬ ‫روی فی «کامل الزیارات»‪( .‬نفس المصدر‪)518 :‬‬ ‫ّ‬ ‫محمد بن عیسی‪ :‬مشترک بین محمد بن عیسی بن سعد ومحمد بن عیسی بن عبی‬ ‫•‬ ‫واالول شیخ القمیین و وجههم والثانی ثقه جلیل‪( .‬ترابی والرهائی‪ ،1419 ،‬ج‪)189 :2‬‬ ‫• صفوان بن یحیی‪ :‬ابو محمد البجلی بیاع السابری‪ -‬ثقه ثقه عین‪ -‬من اصحاب‬ ‫الکاظم‬ ‫ثقه‪( .‬الجواهری‪)287 :1424 ،‬‬ ‫• داود بن الحصین‪ :‬االسدی من اصحاب الصادق والکاظم‬ ‫‪ -‬واقفی‪ -‬ثقه‪.‬‬ ‫(نفس المصدر‪)215 :‬‬ ‫• عمر بن حنظله‪ :‬ابو صخر‪ ،‬العجلی البکری الکوفی‪ ،‬من رجال الباقر والصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫مجهول الحال اعتمادا علی قول الخوئی قد‪( ،‬راجع‪ :‬نفس المصدر‪ )425 :‬وقد قال جماعه‬ ‫بوثاقته‪( ،‬راجع‪ :‬ترابی والرهائی‪ ،1419 ،‬ج‪ )646 :1‬منهم الشهید الثانی‪ ،‬وذلک لروایه یزید بن‬ ‫خلیفه فی «الکافی» مدحه (الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،257 :3‬ح ‪ )1‬علی بن ابراهیم‪ ،‬عن محمد بن‬ ‫ّ‬ ‫عیسی‪ ،‬عن یونس‪ ،‬عن یزید بن خلیفه‪ ،‬قال‪ :‬قلت البی عبد الله ‪ :‬ان عمر بن حنظله اتانا‬ ‫ً‬ ‫عنک بوقت‪ .‬فقال ابو عبد الله ‪ :‬اذا ال یکذب علینا‪ ،‬وتلقی المشهور بالقبول‪ ،‬وروایه االجالء‬ صفحه 298 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪207/ ...‬‬ ‫الع َوض‬ ‫‬‫ِ‬ ‫الع َوض‪ ،‬بکسر ففتح من عاض‪ ،‬جمعها اعواض‪ ،‬الخلف والبدل‪،‬‬ ‫جاء فی «معجم لغه الفقهاء»‪ِ :‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الشیء یدفع علی جهه المثامنه بعقد‪ ،‬وهو ّ‬ ‫عام فی النقود وغیرها‪ّ ،‬اما الثمن فهو‬ ‫وهو بمعنی‬ ‫ََ‬ ‫ّ‬ ‫خاص بالنقود‪( ،‬رواس وصادق‪ ،)244 :1408 ،‬وفی «لسان العرب»‪ :‬ا ِلع َوض‪ ،‬البدل‪ ،‬قال ابن‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َْ‬ ‫سیده و بینهما ف ْرق ال یلیق ذکره فی هذا المکان والجمع اعواض عاضه منه و به‪( .‬ابن منظور‪،‬‬ ‫‪ ،1419‬ج‪)3170 :4‬‬ ‫ّ‬ ‫الع َوض والبدل‪ ،‬فیقول‪:‬‬ ‫و یوضح العسکری فی کتابه «الفروق اللغو یه»‪ ،‬الفرق بین ِ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ال ِع َوض َما ْتعقب به الشیء علی جهه المثامنه‪ ،‬وتقول هذا الد ْر َهم عوض من خاتمک‪،‬‬ ‫َو َه َذا الد َینار عوض من َث ْو بک‪َ ،‬وا ْلبدل‪ ،‬ما یقام مقامه و یوقع موقعه علی جهه ّ‬ ‫التعاقب‬ ‫ّ ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫ّ‬ ‫دون المثامنه‪ ،‬اال تری انک تقول لمن اساء من احسن الیه‪ ،‬انه بدل ْنع َمته کفرا‪ ،‬النه اقام‬ ‫ّ‬ ‫عوضه کفرًا‪ ،‬ال ّن معنی المثامنه ال ّ‬ ‫الشکر‪ ،‬فال تقول ّ‬ ‫یصح فی ذلک‪ ،‬و یجوز‬ ‫الکفر مقام‬ ‫ْ‬ ‫ان یقال ال ِع َوض هو البدل الذی ینتفع به‪ ،‬و اذا لم یجعل علی الوجه الذی ینتفع به لم‬ ‫َ ً‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ی َّ‬ ‫سم ِعوضا‪ ،‬والبدل‪ ،‬هو الشیء الموضوع مکان غیره لی ْن َتفع ِب ِه ا ّوال‪ .‬وقد یکون البدل‬ ‫َ َ‬ ‫ّ‬ ‫الخلف من الشی‪( .‬العسکری‪ ،1412 ،‬ج‪)380 :4‬‬ ‫وع ّرف الشیخ زین الدین‪ ،‬العوضین‪ ،‬فی الفصل الرابع‪ ،‬شروط العوضین‪ ،‬فیقول‪:‬‬ ‫العوضان هما الشیئان اللذان یقع التبدیل بینهما فی عقد البیع‪ ،‬فینتقل کل واحد منهما‬ ‫ً‬ ‫بعد تمامیه البیع الی موضع االخر و یکون بدال عنه‪ ،‬احدهما ما ینقله البائع الی‬ ‫ً‬ ‫المشتری بالعوض‪ ،‬وهو المبیع‪ ،‬والثانی ما یدفعه المشتری بدال عن المبیع‪ ،‬وهو‬ ‫ّ‬ ‫الثمن‪( .‬زین الدین‪ ،1413 ،‬ج‪ ،57 :4‬المساله ‪)115‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫الع َوض‪ ،‬هو الشیء الموضوع مکان غیره‪ ،‬فهو ّاما نقدا او عینا‪ ،‬وال یکون منفعه وال عمال؛‬ ‫اذا‪ِ ،‬‬ ‫ّ‬ ‫الع َوض‪ ،‬هو ّالنفع‬ ‫الن ذلک من االجاره‪ ،‬ولیس من البیع‪ .‬وقال العالمه الحلی فی «مناهج الیقین»‪ِ :‬‬ صفحه 208 ‫‪ /298‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫کزراره وعبد الله بن مسکان وصفوان بن یحی وعبد الله بن بکیر‪ ،‬فنقل کبار مشایخ ال ّروایه عن‬ ‫شخص اماره علی وثاقته‪ .‬وکذلک نستطیع االعتماد علی ما قاله الشهید الثانی بخصوص توثیقه‪:‬‬ ‫ّ َّ‬ ‫وع َمر بن َح ْنظله لم َّ‬ ‫ینص االصحاب فیه بجرح وال تعدیل‪ ،‬لکن امره عندی َس ْهل؛ النی حققت‬ ‫َ‬ ‫ٍّ‬ ‫ْ‬ ‫توثیقه من محل اخر‪ ،‬و ان کانوا قد اهملوه‪( .‬الشهید الثانی‪)192 :1421 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والنتیجه‪ :‬الیوجد اشکال فی سند هذه الروایه‪ ،‬الن جمیع رواه هذا الحدیث موثقون سوی‬ ‫َّ‬ ‫عمر بن حنظله‪ .‬والمشکله الوحیده تتمثل فی عدم وجود توثیق مباشر لعمر بن حنظله فی کتب‬ ‫ّ‬ ‫الرجال‪ .‬وقد تم معالجتها الی هنا نکون انتهینا من البحث فی الجهه االولی للروایه‪ ،‬اما االن‬ ‫سنعمل علی البحث فی‪ :‬الجهه الثانیه للروایه‪ ،‬وهی داللتها‪.‬‬ ‫وجهت الثانیه فی الدالله‪ ،‬بعد سوال االمام بحکم الرجوع الی القاضی والسلطان عند‬ ‫َ َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫التنازع والتخاصم‪ ،‬نجده قد نهی عن ذلک بدلیل قوله تعالی‪« :‬ی ِریدون ان َی َت َحاکموا ِالی‬ ‫ْ َ ْ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫الطاغو ِت َوقد ا ِمروا ان َیکفروا ِب ِه»‪( ،‬النساء‪ ،‬االیه ‪ )60‬اال انه اعطی حال لعمر بن حنظله‬ ‫للمتنازعین‪ ،‬بالرجوع الی الحاکم المنصب من قبل االمام بقوله‪« :‬انی قد جعلته علیکم‬ ‫حاکما»‪ ،‬والبد ان تتوفر فیه شروط ایضا نص علیها االمام بقوله‪« :‬ینظران من کان منکم ممن قد‬ ‫روی حدیثنا‪ ،‬ونظر فی حاللنا وحرامنا‪ ،‬وعرف احکامنا‪ ،‬فلیرضوا به حکما»‪.‬‬ ‫وهذه الصفات روایه الحدیث ومعرفه الحالل والحرام ومعرفه االحکام ال تکون اال لفقیه‬ ‫الشیعه وتوهله ان یکون حاکم علیهم والحاکم لیس فقط یقضی فی النزاعات والخصومات وانما‬ ‫هو اعم من ذلک‪ ،‬فان احد مهام الحاکم هی القضاء‪ ،‬فان الحاکم نجده یتولی سائر امور الرعیه‬ ‫االداریه واالجتماعیه والقضائیه وکل مایتعلق بهم‪ ،‬لذلک نجد ان االمام‪ ،‬جعله حاکما‪ ،‬ولم یقل‬ ‫قاضیا‪ ،‬ردا علی سوال السائل فقد کان بخصوص القضاء‪ ،‬ای ان الفقیه الذی یتصف بالصفات‬ ‫التی حددتها لکم یاشیعه «من کان منکم»‪ ،‬فله ان یکون علیکم حاکما ولیس فقط قاضیا‬ ‫و یمنکم الرجوع الیه فی خصوماتکم النه سیکون فقیها ومتمکن من القضاء فیها‪.‬‬ ‫‪:‬‬ ‫وقد استنبط الشیخ االنصاری‪ ،‬فی کتاب «القضاء والشهادات»‪ ،‬من کالم االمام‬ ‫ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫«انی قد جعلته علیکم حاکما»‪ ،‬ان والیه الفقیه هی فی االمور العا َّمه‪ ،‬وال تختص بالقضاء‬ صفحه 299 ‫‪ /208‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ستحق الخالی من التعظیم واالجالل‪( ،‬الحلی‪ )258 :1416 ،‬وبذلک یخرج ّالنفع غیر الم ّ‬ ‫الم ّ‬ ‫ستحق‪،‬‬ ‫وکذلک یخرج الثواب الذی هو ّالنفع المقترن بالتعظیم واالجالل‪.‬‬ ‫ عقد البیع‬‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫اللغه‪ّ ،‬‬ ‫الربط والشد‪ ،‬ففی «تاج العروس»‪:‬‬ ‫العقد فی‬ ‫ََّ‬ ‫ََّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ْ َ َْ َ َ ْ َ َْ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫االشتق ِاق‪ :‬ان‬ ‫عقد الحبل والبیع والعهد یع ِقده عقدا فانعقد‪ :‬شده‪ .‬والذی صرح به ا ِئمه ِ‬ ‫َ ْ ً َ َ ً َ َّ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ ََ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َْ َ‬ ‫الحل عقده َی ْع ِقده عقدا وت ْعقادا وعقده وقد ان َعقد وت َعقد ثم استعمل‬ ‫العق ِد ن ِقیض‬ ‫اصل‬ ‫ْ‬ ‫عتقاد‬ ‫فی‬ ‫ود من البیوعا ِت والعقود وغیرها‪ ،‬ثم استع ِمل فی التصمیم واال ِ‬ ‫انواع العق ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫الجازم‪( .‬الحسینی الز بیدی‪ ،1984 ،‬ج‪)115 :5‬‬ ‫وجاء فی «معجم لغه الفقهاء»‪:‬‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ٌّ‬ ‫َ‬ ‫ال َعقد‪ :‬بفتح فسکون‪ ،‬مصدر عقد‪ ،‬جمعها عقود‪ ،‬العهد‪ ،‬اتفاق بین طرفین یلتزم فیه کل‬ ‫ّ‬ ‫منهما تنفیذ ما ّتم االتفاق علیه‪ ،‬وال بد من ایجاب وقبول‪( .‬رواس وصادق‪)238 :1408 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫فالعهد بین المتعاقدین واالتفاق بینهما‪ ،‬بحیث یلتزم کل منهما تنفیذ ما ّتم االتفاق علیه‪ ،‬هو‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الفقهیه‪ ،‬وقد یکون‬ ‫العقد‪ ،‬وال ینعقد اال باالیجاب والقبول علی تفصیل ذکره الفقهاء فی کتبهم‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫العقد مکتو با او شفهیا‪ ،‬والمکتوب اولی وافضل‪ .‬ومن هنا‪ ،‬فان العقد‪ ،‬هو عباره عن ارتباط‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫االیجاب ّ‬ ‫الصادر من احد المتعاقدین بقبول االخر‪ ،‬او ما یقوم مقامهما بمثله علی وجه یترتب‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫علیه حکم شرعی‪ .‬وقد ورد هذا المفهوم فی الفقه فی مواطن ک ِثیره‪ ،‬منها‪ :‬کتاب النکاح‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والشرکه‪ ،‬والوقف‪ ،‬والوکاله‪ ،‬والوص ّیه‪ ،‬والجهاد‪ ،‬و َغ ْیر ذلک من ا َالْ‬ ‫واب‪.‬‬ ‫ب‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ومن هنا‪ّ ،‬‬ ‫عرف المحقق الحلی العقد‪ ،‬بانه‪ :‬هو اللفظ الدال علی نقل الملک‪ ،‬من مالک الی‬ ‫اخر‪ ،‬بعوض معلوم‪( ،‬الحلی‪ ،1408 ،‬ج‪ )267 :2‬وجاء فی «مسالک االفهام» فی تعریف العقد‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫هو اللفظ الدال علی نقل ملک‪ ،‬من مالک الی اخر‪ ،‬بعوض معلوم‪ ،‬ولک ّن المحقق لکتاب‬ ‫«المسالک» یقول‪ :‬و یمکن حمل عباره المصنف علی ما یوافق النافع بجعل االضافه فی قوله‬ صفحه 209 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪299/...‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫سیما ان سیاق العباره یقتضی ان یقول االمام‪« :‬انی قد جعلته علیکم حکما»‪،‬‬ ‫فی المنازعات‪ ،‬ال‬ ‫وعدوله عن «حکم» الی «حاکم» یفید بعدم اقتصار دائره نفوذ احکام الفقیه العادل علی القضاء‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫کل ّی ّ‬ ‫بان احکامه نافذه فی االمور َّ‬ ‫عام لالمام‪،‬‬ ‫العامه‪ ،‬ای ان کل امر جز ّئی او‬ ‫فی الدعاوی‪ ،‬و‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫والسلطان ّ‬ ‫حق التسلط علیه والتدخل فیه‪ ،‬فان الحاکم المنصوب‪ ،‬من قبله‪ ،‬له ایضا ذلک التسلط‬ ‫وتلک الوالیه‪ :‬ثم ّان الظاهر‪ ،‬من الروایات المتقدمه‪ ،‬نفوذ حکم الفقیه فی جمیع خصو َّ‬ ‫صیات‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الش َّ‬ ‫رعیه وفی موضوعاتها الخا ّصه‪ ،‬بالنسبه الی ترتب االحکام علیها‪ ،‬الن المتبادر عرفا‬ ‫االحکام‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫من لفظ «الحاکم» هو المتسلط علی االطالق‪ ،‬فهو نظیر قول السلطان الهل بلده‪« :‬جعلت فالنا‬ ‫ً‬ ‫حاکما علیکم»‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ ً‬ ‫ً‬ ‫حیث یفهم منه تسلطه علی ال َّر َّعیه فی جمیع ما له دخل فی اوامر السلطان جزئیا او کلیا‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫و یو یده العدول عن لفظ «الحکم» الی «الحاکم»‪ ،‬مع ان االنسب فی السیاق‪ ،‬حیث قال‪:‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫فارضوا به حکما‪ ،‬ان یقول‪« :‬فانی قد جعلته علیکم حکما»‪( .‬االنصاری‪)48-49 :1415 ،‬‬ ‫و باتضاح دالله هذه الروایه‪ ،‬اضافه الی تمامها سندا نکون قد حصلنا علی دلیل معتبر ثان‬ ‫علی الوالیه العامه للفقیه‪.‬‬ ‫‪ .٢‬الدلیل العقلی‬ ‫لو امعنا النظر لوجدنا ان الباری جل وعال لم یجعل ارضه خالیه من حجه ابدا فمن بزوغ فجر‬ ‫االسالم الی یوم الدین یوجد معصوم‪ ،‬بدا من نبیه محمد‬ ‫وصوال الی ابنهم الحجه بن الحسن‬ ‫ومن بعده امیر المومنین علی‬ ‫و بغیبته الکبری من الغیر معقول بقاء امر المسلمین‬ ‫بدون مدبر ومولی‪ ،‬لذا نجد ان من المنطق والعقل والذی اتبعه النبی‬ ‫فی صدر الرساله‬ ‫تعین خلف لرعایه امر االمه‪ ،‬کذلک هذا ما فعله ابنه الحجه ابن الحسن‬ ‫بان ینصب نائب له‬ ‫فی غیبته الکبری‪ ،‬کما فعل ذلک فی غیبته الصغری‪ ،‬وهذا النائب هو الولی الفقیه العام‪ ،‬الذی‬ ‫یتولی امور االمه وشوونها‪ ،‬حفاظا علی مصالحها ونظامها‪.‬‬ صفحه 300 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪209/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عقد البیع بیانیه‪ ،‬والالم فی قوله العقد للعهد الذکری فیکون العقد عباره عن البیع وهو اللفظ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الدال‪ ...‬الخ‪ ،‬ثم اللفظ فی التعریف بمنزله الجنس البعید للبیع‪ ،‬اذ جنسه القریب‪ -‬علی هذا‬ ‫التقدیر‪ -‬نفس االیجاب والقبول المقیدین بما یخرج غیره من العقود‪.‬‬ ‫و باقی التعریف بمنزله الخاصه المرکبه‪ ،‬یخرج بها غیره من العقود الدال لفظها علی اباحه‬ ‫ّ‬ ‫منفعه‪ ،‬او تسلط علی تصرف‪ ،‬او نقل الملک بغیر عوض‪ ،‬کالهبه والودیعه والعاریه والمضاربه‬ ‫والوکاله والوصیه وغیرها من العقود التی ال تجمع ما ذکر من المحترزات‪ .‬ودخل فی اطالق‬ ‫ً‬ ‫الملک ما کان ملکا للعاقد ولغیره‪ ،‬فدخل بیع الوکیل والولی‪ .‬وخرج بقید المعلوم‪ ،‬الهبه‬ ‫المشترطه فیها مطلق الثواب‪ ،‬وهبه االدنی لالعلی‪( .‬الشهید الثانی‪ ،1429 ،‬ج‪)144-145 :3‬‬ ‫ المال‬‫جاء فی «لسان العرب»‪ :‬المال فی االصل الملک من الذهب والفضه‪ ،‬ثم اطلق علی کل ما‬ ‫ّ‬ ‫ملک من االعیان‪( ،‬ابن منظور‪ )4300 :1419 ،‬وورد فی «المعجم الوسیط»‪َ :‬‬ ‫المال‪،‬‬ ‫یقتنی و یت‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫کل ما یملکه الفرد او تملکه الجماعه من متاع‪ ،‬او عروض تجاره‪ ،‬اوعقار او نقود‪ ،‬او حیوان‪.‬‬ ‫َ‬ ‫والجمع‪ :‬ا ْموال‪ .‬وفی «التنزیل العزیز»‪« :‬واتی المال علی حب ِه ذ ِوی الق ربی»‪( ،‬البقره‪ ،‬االیه ‪)177‬‬ ‫وقد اطلق فی الجاهلیه علی ِاالبل‪ ،‬و یقال‪ :‬رجل مال‪ :‬ذو مال‪( ،‬انیس واخرون‪)892 :1425 ،‬‬ ‫وفی «الرائد»‪ ،‬ما‪ :‬ما یملک من االشیاء‪ ،‬کالمواشی‪ ،‬والنقود‪ ،‬ونحوها‪( ،‬مسعود‪)678 :1425 ،‬‬ ‫وفی «معجم لغه الفقهاء»‪ :‬المال‪ :‬اسم لجمیع ما یملکه االنسان‪ ،‬واصله‪ :‬ما یمیل الیه الطبع‬ ‫و یمکن ا ّدخاره‪ّ ،‬‬ ‫کالنقد وما یمکم ان یقوم مقامه‪ ...‬والمال المتقوم‪ :‬المال الذی یمکن االنتفاع‬ ‫ّ‬ ‫به‪ ،‬وه و کل ما یمکن االنتفاع به ّ‬ ‫الش رع االنتفاع به‪ ،‬ای کل ما ی َّ‬ ‫قوم بما ل ‪.‬‬ ‫مم ا اباح‬ ‫( رواس وصادق‪)299 :1408 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اذن‪ ،‬المال‪ ،‬هو کل ما یملکه االنسان من الذهب والفضه‪ ،‬وما یقابلها من اموال نقدیه فی‬ ‫عصرنا الحاضر‪ ،‬وغیرها من المتاع والعروض‪.‬‬ صفحه 210 ‫‪ /300‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وان قلت ان الولی الفقیه غیر االمام المعصوم‪ ،‬قلت ان الشئ افضل من عدمه‪ ،‬فان عدم‬ ‫وجود االمام المعصوم یجر من الفوضی فی امور االمه و الو یالت التی یمکن تفادیها بوجود نائبه‪.‬‬ ‫فان الحیاه لیست فقط فتاوی شرعیه منفصله عن الواقع حتی نبقی نحتاج الفقیه حینها‪ ،‬وانما‬ ‫لضمان الحیاه االجتماعیه المنظمه لالمه المنسجمه مع الشریعه فی زمن یخلو من المعصوم ال بد‬ ‫ومن الضروری وجود الولی الفقیه العام‪ ،‬النه عالم بالشریعه والمجتمع وکیفیه التنقیح بینها‬ ‫للوصول الی جاده االمان‪ .‬فلیس المجتهد الجامع للشرائط مرجعا للفتیا فقط‪ ،‬بل له الوالیه‬ ‫العامه‪ ،‬فیرجع الیه فی الحکم‪ ،‬والفصل‪ ،‬والقضاء‪ ،‬وذلک من مختصاته ال یجوز الحد ان یتوالها‬ ‫دونه اال باذنه‪ ،‬کما الیجوز اقامه الحدود والتعز یرات اال بامره وحکمه‪.‬‬ ‫وهذه المنزله او الرئاسه اعطاها االمام للمجتهد الجامع للشرائط لیکون نائبا عنه فی حال‬ ‫الغیبه‪ ،‬ولذلک یسمی نائب االمام‪( .‬المظفر‪)12 :2012 ،‬‬ ‫َّ‬ ‫وهذا ما نجده واضحا فی کلمات ایه الله جوادی املی بهذا الشکل‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ً ًّ‬ ‫ّ‬ ‫ان حیاه االنسان االجتماعیه وکماله الفردی والمعنوی تتطلب‪ ،‬من جانب قانونا الهیا‬ ‫ً‬ ‫مصونا ومحفوظ ًا من الضعف َّ‬ ‫والنقص والخطا‬ ‫فی االبعاد الفردیه واالجتماعیه‪،‬‬ ‫والنسیان‪ ،‬وتحتاج‪ ،‬من جانب اخر‪ ،‬الی حکومه دینیه وحاکم عالم وعادل لتحقق‬ ‫و اجراء ذلک القانون الکامل‪ .‬والحیاه االنسانیه ال تتحقق‪ ،‬فی بعدها الفردی‬ ‫واالجتماعی‪ ،‬بدونهما او باحدهما‪ ،‬وفقدانهما فی البعد االجتماعی یوجب الهرج‬ ‫والمرج وفساد المجتمع الذی ال ّ‬ ‫یقره ّای شخص عاقل‪.‬‬ ‫وهذا البرهان الذی هو دلیل عقلی‪ ،‬وال یختص بارض وزمن مع َّینین‪ ،‬یشمل زمان‬ ‫ً‬ ‫االنبیاء ‪ .‬ولما کانت نتیجته ضروره ّ‬ ‫النبوه‪ ،‬فانه یشمل ایضا‪ ،‬ما بعد نبوه الرسول‬ ‫َّ‬ ‫ما یعنی انه یفضی الی ضروره االمامه‪ ،‬وکذلک الی عصر غیبه االمام‬ ‫الخاتم‬ ‫المعصوم وحاصله ضروره والیه الفقیه‪( .‬راجع‪ :‬الواعظی‪)214 :2012 ،‬‬ صفحه 301 ‫‪ /210‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫‪ -‬الثمن‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫الثمن وهو ما یبذله المشتری من ِعوض للحصول علی المبیع‪ ،‬وما تراضی علیه المتبایعان مقابال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫للمبیع‪ .‬جاء فی «معجم لغه الفقهاء»‪ :‬الثمن‪ ،‬قیمه الشیء وسعره الذی ّتم التراضی علیه‪ ،‬فهو‬ ‫عم من ال قیمه التی هی السع ر الحقیقی ا لذی ّ‬ ‫ا ّ‬ ‫یقو مه بها المقو مون‪ ،‬جمع ها اثمان ‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫َّ َ‬ ‫الع َوض الذی ْیوخذ علی‬ ‫( رواس وصادق‪ )117 :1408 ،‬وفی «المعجم الوسیط»‪ :‬الثمن‪ِ ،‬‬ ‫ً‬ ‫التراضی فی مقابله المبیع‪ ،‬نقدا کان او سلعه‪ ...‬وکل ما یحصل عوضا عن شیء فهو ثمنه‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫(انیس واخرون‪ )101 :1425 ،‬وفی «التعریفات الفقهیه»‪ :‬الث َمن‪ ،‬ما یکون بدال للمبیع‪ ،‬و یتعلق‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الثمن الم ّ‬ ‫سمی‪ :‬هو الذی یس ّمیه و یع ّینه العاقدان وقت البیع‬ ‫بالذمه وهو حال او مو َّجل‪ ...‬و‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫مطابقا لقیمته الحقیقیه‪ ،‬او ً‬ ‫ناقصا عنها او زائدا علیها‪ ،‬والقیمه‪ :‬هی الثمن‬ ‫بالتراضی‪ ،‬سواء کان‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬ ‫الحقیقی‪ ،‬والمث َمن‪ :‬هو الذی یباع بالثمن‪( .‬عمیم االحسان‪)66 :1424 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫الثمن‪ ،‬قیمه الشیء وسعره الذی ّتم التراضی علیه‪ ،‬فهو ا ّ‬ ‫عم من‬ ‫وفی «معجم لغه الفقهاء»‪:‬‬ ‫ً‬ ‫القیمه التی هی ّ‬ ‫یقومه بها ّ‬ ‫قیقی الذی ّ‬ ‫السعر الح ّ‬ ‫المقومون‪ ،‬الجمع‪ :‬اثمان‪ ،‬وهو ایضا ما یکون‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بدال عن البیع و یتعلق بالذمه‪( ،‬رواس وصادق‪ ،)134 :1408 ،‬و ّ‬ ‫العسکری بین الثمن‬ ‫یفرق‬ ‫ً َ ً‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫والع َوض‪ ،‬یکون من ذلک ومن غیره‪،‬‬ ‫والعوض‪ ،‬فیقول‪ :‬الثمن یستعمل فی ما کان عینا او ورقا‪ِ ،‬‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ً َ ً‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫تقول اعطیت ثمن السلعه عینا او ورقا‪ ،‬واعطیت ِعوضها من ذلک او من ال ِعوض‪ ،‬و اذا قیل الثمن‬ ‫العین والورق فهو ّ‬ ‫من غیر َ‬ ‫ّ‬ ‫العسکری بین القیمه‬ ‫التشبیه‪( ،‬العسکری‪ ،1412 ،‬ج‪ )8 :4‬کما ی ّفرق‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫والثمن‪ ،‬فیقول‪َ :‬‬ ‫القیمه هی المساویه لمقدار المثمن من غیر نقصان وال زیاده‪ ،‬والثمن قد یکون بخسا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وقد یکون وفقا وزائدا‪ ،‬والملک ال یدل علی الثمن‪ ،‬فکل ما له ثمن مملوک‪ ،‬ولیس کل مملوک له‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ــاتی ثمــنــا ق ِـلـیـــــل»‪( ،‬البقره‪ ،‬االیه ‪)41‬‬ ‫ثمن‪ ،‬وقال الله تعالی‪« :‬وال تشـــتروا ِبــای ِ‬ ‫فادخل الباء فی االیات‪ ،‬وقال فی سوره یوسف‪« :‬وشروه ِبثم ٍن بخ ٍس»‪( ،‬یوسف‪ ،‬االیه ‪)20‬‬ ‫ّ‬ ‫فادخل الباء فی الثمن‪.‬‬ ‫ْ‬ ‫قال الفراء هذا ال ّن العروض کلها انت م ّ‬ ‫خیر فی ادخال الباء فیها ِان شئت قلت اشتریت‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫بالثوب کساء‪ ،‬و ان شئت قلت اشتریت بالکساء ثو با‪ّ ،‬ایهما جعلته ثمنا لصاحبه جاز‪ ،‬فاذا جئت‬ صفحه 211 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪301/...‬‬ ‫اْلستدالل علی الوالیه العامه بادله الوالیه الخاصه‬ ‫یوجد اجماع بین الفقهاء علی والیه الفقیه الخاصه‪ ،‬بینما الخالف یقع بینهم فی والیه الفقیه‬ ‫العامه‪ ،‬وقد استدلوا اصحاب الوالیه الخاصه باالمور الحسبیه باالخذ بالقدر المتیقن منها‪.‬‬ ‫لذلک یمکن االستدالل بادله الوالیه الخاصه علی العامه‪ ،‬بتوسیع دائره شمول االمور‬ ‫الحسبیه وعدم اال کتفاء بالقدر المتیقن منها‪ ،‬وانما لو تاملنا تعریفها ودققنا فیه اکثر لوجدناه‬ ‫یشمل امور اخری من باب االولو یه‪ ،‬فالمقصود من االمور الحسبیه هی ما ال ترتضی الشریعه‬ ‫المقدسه ترکه فی عصر الغیبه لما له عالقه وثیقه بافراد المجتمع وتنظیم حیاتهم‪ ،‬فالصغیر الذی‬ ‫ال ولی له اب او جد او وصی من قبلهما هل تبقی اموره معلقه الی بلوغه لیتولی امر نفسه‪،‬‬ ‫فکذلک امور المجتمع المرتبطه بحفظ نظام المسلمین‪ ،‬والدفاع عن ثغورهم وصیانتها‪،‬‬ ‫والتصرف باالموال العامه والنفوس کالجهاد‪ ،‬لو امعنا النظر لوجدناها تبلغ من االهمیه ان تترک‬ ‫دون تولی‪ ،‬او من باب االولی عدم ترکها دون تولی‪ ،‬او نقول‪ :‬ان امر الصغیر ال تفضل الشریعه‬ ‫ترکها دون ولی فکیف با المور المهمه التی تشمل کل افراد المجتمع‪.‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫فی الخاتمه نتناول النتائج والتوصیات‪ ،‬وکما یاتی؛ تکمن النتائج فی‪:‬‬ ‫• یمکن االستدالل بادله الوالیه الخاصه علی الوالیه العامه‪.‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬مستمده شرعیتها من ادله نقلیه وعقلیه‪.‬‬ ‫• الوالیه العامه البد منها لضمان حیاه اجتماعیه منسجمه مع الشریعه‪.‬‬ ‫• ناتج الدلیل العقلی‪ ،‬ال یختص بارض وزمن َّ‬ ‫معینین‪ ،‬فکما انه یشمل زمان‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫ایضا‪ ،‬ما بعد ّ‬ ‫االنبیاء ‪ .‬ولما کانت نتیجته ضروره ّ‬ ‫نبوه‬ ‫النبوه‪ ،‬فانه یشمل‬ ‫َّ‬ ‫ما یعنی انه یفضی الی ضروره االمامه‪ ،‬وکذلک الی عصر غیبه‬ ‫الرسول الخاتم‬ ‫االمام المعصوم وحاصله ضروره والیه الفقیه‪.‬‬ ‫• الوالیه العامه‪ ،‬نظریه معاصره للحیاه‪ ،‬وملبیه لمتطلباتها‪ ،‬النها نابعه من دین معاصر للحیاه‪.‬‬ صفحه 302 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪211/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الی الدر ِاهم والدنانیر وضعت الباء فی الثمن؛ الن الدر ِاهم َابد ثمن‪( ،‬العسکری‪ ،1412 ،‬ج‪)8 :4‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫و یمکن ان یکون الثمن اعیانا قیمیه کالحیوان والثیاب ونحوهما‪ ،‬کما لو بیعت کمیه من السکر‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الی اجل بشیء من القیمیات‪ ،‬فالسکر مبیع والعین القیمیه ثمن‪ ،‬و یکون البیع سلما‪ ،‬النه بیع‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫موجل بمعجل‪( .‬الزحیلی‪ ،1418 ،‬ج‪)3370 :5‬‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ المثمن والمث َّمن‬‫بضم المیم االولی وتسکین الثاء وفتح المیم الثانیه‪ ،‬فتکون الم ْث َم ْن‪ ،‬او ّ‬ ‫تقرا هذه الکلمه ّاما ّ‬ ‫بضم‬ ‫َ‬ ‫المیم االولی وفتح الثاء وتشدید المیم بالفتح الثانیه‪ ،‬فتکون المث َّم ْن‪ ،‬فقد ورد فی «معجم لغه‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫المثمن‪ّ ،‬‬ ‫بضم المیم االولی وفتح المیم الثانیه المشدده‪ :‬ما عین ثمنه من االشیاء‪ ،‬اذ‬ ‫الفقهاء»‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫فی کل بیع ثمن ومثمن‪ ،‬وهو السلعه‪(،‬رواس وصادق‪ )305 :1408 ،‬وفی «التعریفات الفقهیه»‪:‬‬ ‫َ‬ ‫المث َّمن‪ ،‬الذی یباع بالثمن‪( .‬عمیم االحسان‪)194 :1424 ،‬‬ ‫تعریف البیع لدی الفقهاء المتقدمین القدماء‬ ‫ّ‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫عرف کال من الشیخ الطوسی فی «مبسوطه»‪ ،‬وابن ادریس فی «سرائره»‪ ،‬البیع‪ ،‬بانه‪ :‬انتقال عین‬ ‫ّ‬ ‫مملوکه من شخص الی غیره بعوض مقدر علی وجه التراضی‪( ،‬الطوسی‪ ،1412 ،‬ج‪76 :2‬؛‬ ‫ابن ادریس‪ ،1412 ،‬ج‪ )240 :2‬ووافقهم الشهید الثانی فی «التعریف»‪( .‬الشهید الثانی‪،‬‬ ‫‪ ،1410‬ج‪)221-222 :32‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وعرفه ابن حمزه‪ ،‬کما فی کتاب «مختلف الشیعه» للعالمه الحلی‪ ،‬بانه‪ :‬عقد علی انتقال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫عین مملوکه او ما فی حکمها من شخص الی غیره ِبعوض مقدر علی وجه التراضی‪ّ ،‬ثم یعلق‬ ‫ّ‬ ‫العالمه الحلی علی هذا التعریف‪ ،‬فیقول‪ :‬لنا‪ :‬انه المتبادر الی الفهم عند االطالق‪ ،‬فیکون حقیقه‬ ‫ّ‬ ‫فیه‪( ،‬الحلی‪ ،1435 ،‬ج‪ّ )51 :5‬‬ ‫وعرفه العالمه الحلی‪ ،‬بانه‪ :‬انتقال عین مملوکه من شخص الی‬ ‫ّ‬ ‫غیره بعوض مقدر علی وجه التراضی‪( ،‬الحلی‪ ،1374 ،‬ج‪ ) 447 :2‬وکذا‪ ،‬جاء فی «نهایه االحکام»‪،‬‬ ‫للعالمه الحلی‪( .‬راجع‪ :‬الحلی‪ ،1410 ،‬ج‪)447 :2‬‬ صفحه 212 ‫‪ /302‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬مستمره باستمرار زمن غیبه االمام‪ ،‬النها بتنصیبه و باشرافه‪.‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬ممهده لزمن الظهور‪.‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬حل ناجع لزمن کثر فیه السیاسین الوصولیین الالهادفین‪.‬‬ ‫یمکننا ان نقول بان توصیاتنا من هذا البحث‪:‬‬ ‫‪ o‬من المفید ان تکون نظریه والیه الفقیه العامه کمنهج دراسی معتمد فی جامعه الزهراء‬ ‫لما للمراه الحوزو یه الواعیه من تاثیر ایجابی علی االسره بشکل خاص‪ ،‬والمجتمع‬ ‫بشکل عام‪.‬‬ ‫‪ o‬الترو یج اکثر لهذه النظریه‪ ،‬لحاجه مجتمعنا الماسه لها‪ ،‬فی زمن کثرت فیه الهفوات‬ ‫من الحکام‪ ،‬وزاد المتسلقین علی ظهور العامه للوصول الی السلطه الجل المصالح‬ ‫الشخصیه‪ ،‬تارکین مصالح العامه تحت ارجلهم‪.‬‬ ‫‪ o‬استغالل المنبر الحسینی فی نشر الوعی بهذه النظریه االلهیه‪.‬‬ ‫‪ o‬محاوله التمهید لتطبیق هذه النظریه‪.‬‬ ‫‪ o‬بعد نشر الوعی الشعبی بالنظریه محاوله توعیه الشعب بالطلب من العلماء بتنفیذها‪،‬‬ ‫الجل االمه ورعایه حقوقها ومصالحها المهتوکه‪.‬‬ ‫‪ o‬التفکیر الجدی فی الوصول الی تطبیق النظر یه‪ ،‬للمساهمه فی التمهید لظهور دوله‬ ‫الحق الحقه المرتقبه‪ ،‬تحت رایه الحجه ابن الحسن‬ ‫‪.‬‬ صفحه 303 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪303/...‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬القران الک ریم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬االنصاری‪ ،‬مرتضی (‪ .)١٤١٥‬القضاء والشهادات‪ .‬قم‪ :‬الموتمر العالمی بمناسبه الذکری المئو یه‬ ‫الثانیه لمیالد الشیخ االنصاری‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ترابی علی اکبر‪ .‬و یحیی الرهائی (‪ .)١٤١9‬الموسوعه الرجالیه المیسره او معجم رجال‬ ‫الوسائل‪ .‬تحت اشراف‪ :‬ایه الله جعفر السبحانی‪ .‬قم‪ :‬موسسه االمام الصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٤‬الجزائری المروج‪ ،‬السید محمد جعفر (‪ .)٢00٧‬هدی الطالب الی المکاسب‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه‬ ‫التاریخ العربی‪.‬‬ ‫‪ .٥‬الجواهری‪ ،‬محمد (‪ .)١٤٢٤‬المفید من معجم رجال الحدیث‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬منشورات‬ ‫مکتبه المحالتی‪.‬‬ ‫‪ .٦‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن الحسن (‪ .)١٤09‬وسائل الشیعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ا ل البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٧‬الشهید الثانی‪ ،‬زین الدین بن علی (‪ .)١٤٢١‬شرح البدایه فی علم الدرایه‪ .‬قم‪ :‬منشورات مکتبه المحالتی‪.‬‬ ‫‪ .8‬الصدوق‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٤0٥‬کمال الدین وتمام النعمه‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .9‬الکلین ی‪ ،‬محمد بن یعقوب (‪ .)١٤0٧‬الکافی‪ .‬المحقق‪ :‬علی ا کبر غفاری‪ .‬الطبعه الرابعه‪.‬‬ ‫طهرا ن‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .١0‬محمد صنقور علی (‪ .)٢0١١‬المعجم االصولی‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه التاریخ العربی‪.‬‬ ‫‪ .١١‬مرکز نون للتالیف والترجمه (‪ .)٢0١٢‬دروس فی والیه الفقیه‪ .‬بیروت‪ :‬جمعیه المعارف‬ ‫االسالمیه الثقافیه‪.‬‬ ‫‪ .١٢‬المظفر محمد رضا (‪ .)٢0١٢‬عقائد اْلمامیه‪ .‬بغداد‪ :‬موسسه ام ابیها‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬الواعظی احمد (‪ .)٢0١٢‬الحکومه اْلسلمیه‪ .‬بیروت‪ :‬جمعه المعارف االسالمیه الثقافیه‪.‬‬ صفحه 304 ‫‪ /212‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ولم تقع عینی علی تعریف للبیع للمحقق الحلی‪ ،‬و انما شرع فی التعریف بعقد البیع‪ ،‬فی‬ ‫ّ‬ ‫«شرائع االسالم»‪ ،‬ومن خالل تعریفه عقد البیع‪ ،‬یظهر ان البیع عنده هو‪ :‬نقل الملک من مالک‬ ‫الی اخر بعوض معلوم‪( .‬راجع‪ :‬الحلی‪ ،1408 ،‬ج‪)7 :2‬‬ ‫تع ریف البیع لدی الفقهاء المتاخ رین‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الشهید ّ‬ ‫ّ‬ ‫االول البیع‪ ،‬بانه االیجاب والقبول من الکاملین‪ ،‬الداالن علی نقل العین بعوض‬ ‫عرف‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الشهید االول‪ ،1414 ،‬ج‪ّ )191 :3‬‬ ‫وعرفه المحقق الکرکی‪ ،‬علی انه‪ :‬نقل‬ ‫مقدر مع التراضی‪( ،‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫الملک من مالک الی اخر بصیغه مخصوصه‪ ،‬و َیعتبر ان انتقال العین اثر من اثار البیع‪ ،‬والبیع‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫فعل من مقوله الفعل‪ ،‬فکیف یکون انفعاال انتقاال‪( ،‬الکرکی‪ ،1429 ،‬ج‪ّ )55 :4‬اما الشهید‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الثانی‪ ،‬فانه یظهر من تعریفه لعقد البیع ان البیع هو‪ :‬نقل الملک من مالک الی اخر بعوض‬ ‫معلوم‪( .‬الشهید الثانی‪ ،1429 ،‬ج‪)144 :3‬‬ ‫تعریف البیع لدی الفقهاء متاخ ری المتاخ رین‬ ‫ً‬ ‫وقال الشیخ االنصاری معرفا البیع‪ :‬انشاء تملیک عین بمال‪( ،‬االنصاری‪ ،1410 ،‬ج‪)9 :6‬‬ ‫و بتعبیر اخر‪ :‬تملیک َعین بعوض‪( ،‬االیروانی‪ ،1420 ،‬ج‪ )14 :2‬و ّ‬ ‫عرفه الشیخ ا ل کاشف الغطاء‪،‬‬ ‫فی «وجیزه االحکام» بقوله‪ :‬واقرب ما یکون الی حقیقته‪ ،‬التعریف المشهور من انه مبادله مال‬ ‫بمال‪ ،‬او تملیک عین بمال فهو مختص بنقل االعیان دون المنافع فانها اجاره ودون الحقوق فانه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫محصله‪ ،‬کالکلی فی‬ ‫صلح‪ ،‬والعین اما موجوده کهذا الکتاب او معدومه متجدده کالثمره او‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الذمه قیمیا او مثلیا‪( .‬ال کاشف الغطاء‪ ،1366 ،‬ج‪)2 :3‬‬ ‫وعند البحث عن تعریف البیع فی کتاب «الحدائق الناضره»‪ ،‬لم یعثر الکاتب علی تعریف‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫له للبیع‪ ،‬و انما شممنا رائحه التعریف عندما قال‪ :‬قال فی الشرائع‪ :‬وال ینعقد‪ -‬ای البیع‪ -‬اال بلفظ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الماضی‪ّ ...‬ثم علق فی هامش التوثیق اسفل الصفحه بقوله‪ :‬قالوا‪ :‬ال بد من صیغه الماضی؛ النه‬ ‫صریح فی اراده نقل الم ْلک‪( ،‬البحرانی‪ ،1413 ،‬ج‪ )348 :18‬وقد یفهم من کالمه ّانه ی ّ‬ ‫عرف‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫البیع‪ ،‬بانه‪ :‬اراده نقل الملک‪.‬‬ صفحه 213 صفحه 305 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪213/ ...‬‬ ‫و یری المیرزا النائینی ا ّن البیع‪ ،‬عباره عن‪ :‬مبادله مال بمال‪( ،‬االملی‪ ،1413 ،‬ج‪ّ )6 :1‬‬ ‫ولکنه‪،‬‬ ‫فسر مفهوم البیع‪ ،‬فیقول‪ّ :‬‬ ‫واما ایه « َا َح ّل الله َالب ْیع» فقد عرفت ابتناء المنع عن الت ّ‬ ‫ی ّ‬ ‫مسک بها؛‬ ‫َّ ً‬ ‫ّ ّ ّ‬ ‫مفسرا بها فی اللغه‪ ،‬اال ان مبادله المال بالمال‪،‬‬ ‫علی کون البیع مبادله مال بمال‪ ،‬وهو و ان کان‬ ‫لیست مذکوره فی ّ‬ ‫نص شرعی‪ ،‬والظاهر من معناه العرفی هو مبادله شیئ بشیئ ومعاوضه طرف‬ ‫ّ‬ ‫اضافه بطرف اضافه‪ ...‬الی ان یقول‪ّ :‬ثم ان حقیقه المعامله‪ -‬ای معامله البیع‪ -‬عباره عن تبدیل‬ ‫ّ‬ ‫احد طرفی االضافه بازاء احد طرفی االضافه من اضافه اخری فی مقابل االرث‪ ،‬فانه تبدیل‬ ‫المالکین‪ ،‬ای باب المعامله تبدیل المملوکین‪( .‬النجفی الخوانساری‪ ،1413 ،‬ج‪)15-16 :1‬‬ ‫تعریف البیع لدی الفقهاء المعاص رین‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫واما الفقهاء المعاصرین‪ ،‬فقد ّ‬ ‫عرف الخوئی البیع‪ ،‬علی انه‪ :‬نقل المال بعوض‪ ،‬ثم یوضح ذلک‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫فیقول‪ :‬بما ان العوض مال‪ ،‬ال لخصوصیه فیه‪ ،‬واالشتراء هو اعطاء الثمن بازاء ما للمشتری غرض‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الثمن ّ‬ ‫لکن‬ ‫فیه بخصوصه فی شخص المعامله‪ ،‬فمن یبیع السکر مثال‪ ،‬یرید حفظ مالیه ماله فی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المشتری انما یطلب السکر لحاجته فیه‪ ،‬فاذا کان الغرض لکال المتعاملین امرا واحدا‪ ،‬کمبادله‬ ‫کتاب بکتاب‪ -‬مثال‪ -‬لم یکن هذا بیعا‪ ،‬بل هو معامله مستقله‪( ،‬الخوئی‪ ،1424 ،‬ج‪ )13 :2‬ونقل‬ ‫عنه فی «مصباح الفقاهه» ّان البیع هو‪ :‬تملیک َعین بمال‪( ،‬التوحیدی‪ ،1378 ،‬ج‪ )67 :2‬و ّ‬ ‫عرفه‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫االمام الخمینی‪ ،‬بانه‪ :‬تملیک عین بعوض‪( .‬االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪)25 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لخصوصیه فیه‬ ‫و یری الشیخ الفیاض‪ ،‬ان البیع غالبا هو‪ :‬نقل المال بعوض بما هو مال ال‬ ‫ّ‬ ‫بح ّده الشخصی‪ ،‬بل لحفظ مالیه فیه‪( ،‬الفیاض‪ ،1378 ،‬ج‪ّ )119 :2‬اما ّ‬ ‫السید السیستانی فانه‪،‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بالعوض‪ ،‬فیقول‪:‬‬ ‫عرف البیع‪ ،‬بانه‪ :‬نقل المال الی الغیر بعوض‪ ،‬ثم یوضح السید ما یقصده ِ‬ ‫ً ََ ً‬ ‫والمقصود بالعوض هو المال الذی یجعل بدال وخلفا عن االخر‪ ،‬والغالب فیه فی هذه االزمنه ان‬ ‫والمعو ّ‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫یکون من النقود‪ ،‬فالبیع ّ‬ ‫المعوض هو البائع و باذل‬ ‫ضیه‪ ،‬و باذل‬ ‫العوضیه‬ ‫متقوم بقصد‬ ‫العوض هوالمشتری‪( .‬السیستانی‪ ،1434 ،‬ج‪)21 :2‬‬ صفحه 214 ‫‪ /214‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫تحلیل تعریفات الفقهاء للبیع‬ ‫ّ‬ ‫عندما نقوم بتحلیل هذه التعاریف‪ ،‬ونقارب بینها‪ ،‬نجد ان هناک مشترکات فی المفاهیم داخله فی‬ ‫ّ‬ ‫تعریفات الفقهاء‪ ،‬واخری کل منهم یختلف فیها عن االخر‪ ،‬فالبعض یاخذ به‪ ،‬والبعض االخر ال‬ ‫ّ‬ ‫یقول به‪ ،‬ونسجل هنا بعض مالحظات‪:‬‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫• االولی‪ :‬نالحظ ان مفهوم «مبادله» قال به کال من‪ :‬المیرزا النائینی‪ ،‬والشیخ ال کاشف الغطاء‪،‬‬ ‫وهما ینحوان منحی صاحب «المصباح المنیر» فی تعریفه للبیع‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫• الثانیه‪ :‬نالحظ ان مفاهیم «عقد» الذی اورده ابن حمزه فی تعریفه للبیع‪ ،‬و «االیجاب‬ ‫والقبول» الذی اورده الشهید االول فی تعریفه للبیع‪ ،‬و «صیغه مخصوصه» الذی اورده‬ ‫ّ‬ ‫المحقق الکرکی فی تعریفه للبیع‪ ،‬ک ّلها ّ‬ ‫تخص عقد البیع‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫• الثالثه‪ :‬نالحظ ان مفهومی «نقل» و«انتقال» اوردها کال من‪ :‬الشیخ الطوسی‪ ،‬ابن ادریس‪،‬‬ ‫ابن حمزه‪ ،‬المحقق الحلی‪ ،‬العالمه الحلی‪ ،‬الشهید االو ل‪ ،‬الش هید الثانی‪،‬‬ ‫المحقق الکرکی‪ ،‬الشیخ البحرانی‪ ،‬السید السیستانی‪ ،‬محمد اسحاق الفیاض‪،‬‬ ‫والسید الخوئی‪ ،‬فی تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫ْ‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫• الرابعه‪ :‬نالحظ ان مفاهیم «الملک» و«تملیک» و«مملوکه» اوردها کال من‪ :‬الشیخ الطوسی‪،‬‬ ‫ابن ادریس‪ ،‬ابن حمزه‪ ،‬المحقق الحلی‪ ،‬العالمه الحلی‪ ،‬الشهید الثانی‪ ،‬المحقق الکرکی‪،‬‬ ‫الشیخ االنصاری‪ ،‬الشیخ البحرانی‪ ،‬فی تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫ًّ‬ ‫• الخامسه‪ :‬نالحظ ا ّن مفهومی « َع ین» و« َ‬ ‫الع ین» اوردها کال من‪ :‬الشیخ الطوسی‪،‬‬ ‫ابن ادریس‪ ،‬ابن حمزه‪ ،‬المحقق الحلی‪ ،‬العالمه الحلی‪ ،‬الشهید ّ‬ ‫االول‪ ،‬الشهید الثانی‪،‬‬ ‫الشیخ االنصاری‪ ،‬السید الخوئی‪ ،‬االمام الخمینی‪ ،‬فی تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫ـــوض» و«بالع َ‬ ‫• السـادســه‪ :‬نــالحــــــظ ّان مـفــهــومــی «ع َ‬ ‫ـــوض» اوردهــــا‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ًّ‬ ‫کــال مــــن‪ :‬الشــــیخ الطــوسی‪ ،‬ابــن ادریس‪ ،‬ابن حمزه‪ ،‬العالمه الحلی‪،‬‬ ‫المحقق الحلی‪ ،‬الهید االول‪ ،‬الشهید الثانی‪ ،‬الشیخ االنصاری‪ ،‬فی تعبیر اخر نسب الیه‪،‬‬ صفحه 215 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪215/ ...‬‬ ‫السید الخوئی‪ ،‬االمام الخمینی‪ ،‬محمد اسحاق الفیاض‪ ،‬والسید السیستانی‪ ،‬فی‬ ‫تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫• السابعه‪ :‬نالحظ ان مفهومی «المال» و«مال» فالما ل االولی‪ ،‬اوردها کال من‪:‬‬ ‫المیرزا النائینی‪ ،‬السید الخوئی‪ ،‬محمد اسحاق الفیاض‪ ،‬السید السیستانی‪ ،‬والمال‬ ‫ًّ‬ ‫الثانیه‪ ،‬اوردها کال من‪ :‬السید الخوئی کما نقل عنه فی «مصباح الفقاهه»‪ ،‬المیرزا النائینی‪،‬‬ ‫والشیخ االنصاری‪ ،‬فی تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫انواع نقل وانتقال العین فی تعریف البیع‬ ‫ّ‬ ‫من خالل عرض تعریفات الفقهاء للبیع‪ ،‬وتحلیلها‪ ،‬نصل الی ان هناک انواع من النقل َ‬ ‫للعین‬ ‫و انشاء التملیک فی البیع‪:‬‬ ‫ّ ً‬ ‫ًّ‬ ‫َ‬ ‫بالعوض‪ :‬والقائلون بهذا ال ّنوع من ّالنقل‪ ،‬کال من‪ :‬الشیخ الطوسی‪ ،‬ابن ادریس‪،‬‬ ‫اوال‪ :‬نقل العین ِ‬ ‫ابن حمزه‪ ،‬المحقق الحلی‪ ،‬العالمه الحلی‪ ،‬الشهید ّ‬ ‫االول‪ ،‬الشهید الثانی‪ ،‬الشیخ االنصاری‪-‬‬ ‫کما نقل االیروانی فی کتابه «دروس تمهیدیه فی الفقه االستداللی» فی تعریفه للبیع‪ -‬المیرزا النائینی‪،‬‬ ‫الشیخ ا ل کاشف الغطاء‪ ،‬الشیخ البحرانی‪ ،‬السید الخوئی‪ ،‬االمام الخمینی‪ ،‬السید السیستانی‪،‬‬ ‫ومحمد اسحاق الفیاض‪.‬‬ ‫ًّ‬ ‫ثانی ًا‪ :‬نقل َ‬ ‫العین بالصیغه‪ :‬والقائلون بهذا ا ّلنوع من ّالنقل‪ ،‬کال من‪ :‬المحقق الکرکی‪ ،‬وابن حمزه‪.‬‬ ‫ًّ‬ ‫ثالث ًا‪ :‬انشاء تملیک َ‬ ‫العین‪ :‬والقائلون بهذا ّالنوع من ّالنقل‪ ،‬کال من‪ :‬الشیخ االنصاری‪ ،‬وقد‬ ‫یکون هناک غیره‪.‬‬ ‫جهات مشترکه فی تعریف البیع‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بعد ان حللنا ّعینه من تعاریف فقهاء االمام ّیه للبیع‪ ،‬فاننا سنورد بعض جهات؛ نجد انها تلتقی‬ ‫وتشترک فیها جمیع التعاریف السابقه للبیع‪ ،‬کما یلی‪:‬‬ صفحه 216 ‫‪ /216‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫‪ -‬اوال‪ :‬البیع لیس له حقیقه شرعیه‬ ‫ّ‬ ‫المتدینون بالشریعه و ّ‬ ‫ّ‬ ‫االئمه‬ ‫المتشرعه‪،‬‬ ‫ال خالف فی ثبوت الحقیقه المتشرعیه‪ -‬یراد من‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫فان االلفاظ الشرعیه قد نقلت من معانیها اللغو یه الی معانیها الشرعیه فی‬ ‫فبعد زمن النبی‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ذلک الزمن بال خالف‪ ،‬و انما وقع الخالف فی الحقیقه الشرعیه‪ ،‬فمنهم من اثبتها مطلقا‪ ،‬ومنهم‬ ‫ً‬ ‫من نفاها مطلقا‪ ،‬ومنهم من اثبتها فی العبادات دون المعامالت‪ ،‬ومنه من اثبتها فی خصوص‬ ‫‪-‬‬ ‫الفاظ العبادات التی هی کثیره االستعمال‪ ،‬کالصاله‪ ،‬ونحوها‪.‬‬ ‫الشرعیه لدی االص ّ‬ ‫ّ‬ ‫ولیین‪ ،‬هی عباره عن وضع االلفاظ المستعمله فی العبادات‬ ‫والحقیقه‬ ‫ّ‬ ‫ّ ً‬ ‫والمعامالت لمعان جدیده غیر معانیها اللغو یه االصل من قبل الشارع االقدس‪ ،‬متمثال‬ ‫ّ‬ ‫کمصطلح الصاله‪ ،‬فهی لفظ منقول من معناه اللغوی بمعنی الدعاء‪ ،‬الی معناه‬ ‫بالنبی‬ ‫ّ‬ ‫الشرعی‪ ،‬وهو الهیئات واالقوال واالفعال المخصوصه بها‪ ،‬وهکذا‪ .‬والثبات الحقیقه الشرعیه‪ ،‬ال بد‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والتعینی‪ ،‬فالوضع التعیینی‪ ،‬هو مـا وضـع بید‬ ‫من التع ّرف علی الوضع اللغوی بقسمیه‪ ،‬التعیینی‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫لفظا مقابل معنی‪ ،‬والوضع ّ‬ ‫التعینی‪ ،‬هو ما ینشا من کثره استعمال لفظ‬ ‫الواضع‪ ،‬حیث انه یضـــع‬ ‫فی معنی ّ‬ ‫معین‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وقد ّتبنی الشارع االقدس نفس المفهوم اللغوی للبیع واجراه فی االصطالح الفقهی‪ ،‬فان‬ ‫ّ‬ ‫الشارع ّتبنی نفس التعریف اللغوی العرفی له‪ ،‬وبنفس مدلوله المطابقی وااللتزامی‪ ،‬فلم یات‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بمعنی جدید له‪ ،‬و انما اخذ بنفس المعنی اللغوی واستعمله فی الشارع‪ .‬ولذا قال الشیخ االعظم‬ ‫فی «مکاسبه»‪ :‬ث ّم الظاهر‪ّ :‬ان لفظ البیع لیس له حقیقه شرعیه و ال ّ‬ ‫متشرعیه‪ ،‬بل هو باق علی معناه‬ ‫ّ‬ ‫العرفی‪( ،‬االنصاری‪ ،1410 ،‬ج‪ )10 :3‬ای ان المرجع هو‪ ،‬معناه العرفی او الذی یفهمه العرف‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫متشرعیه للبیع‪،‬‬ ‫شرعیه وال‬ ‫بینما یوضح السید الحسینی المیالنی معنی عدم وجود حقیقه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بقوله‪ :‬اقول‪ :‬معنی ّان لفظ البیع لیس له حقیقه ّ‬ ‫متشرعیه‪ ...‬هو ان المعنی المستعمل‬ ‫شرعیه وال‬ ‫ّ‬ ‫اللفظ فی الکتاب ّ‬ ‫والسنه وکلمات االصحاب هو نفس المعنی الذی یقصده اهل العرف‪.‬‬ ‫فیه‬ ‫ّ‬ ‫لکن المحقق الطباطبائی قال‪ :‬یمکن دعوی ان خصوص الفقهاء اصطلحوا فیه معن ًی اخر‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وهو العقد المرکب من االیجاب والقبول‪ ،‬ولذا نسب الی المشهور تعریفه بالعقد‪ ،‬بل عن العالمه‬ صفحه 217 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪217/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫دعوی االجماع علیه‪ ،‬وعنه فی المختلف ان المتبادر منه ذلک‪ ،‬و یبعد ذلک منه بالنسبه الی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫العرف العام‪ ،‬اذ من المعلوم ان المتبادر منه فیه لیس اال النقل المخصوص‪ ،‬فدعواه االجماع‬ ‫ّ‬ ‫الفقهیه حیث یقولون‪:‬‬ ‫والتبادر کاشفه عن کون مراده ذلک بالنسبه الی مصطلح الفقهاء فی کتبهم‬ ‫کتاب البیع‪ ،‬فی مقابل کتاب ّ‬ ‫الصلح وغیره من العقود‪ ...‬نظیر ما ا ّدعاه فی الجواهر من االجماع‬ ‫ً‬ ‫علی ان النکاح بمعنی العقد‪ ،‬علی خالف سائر المشتقات منه‪ ،‬وهو ایضا ممنوع بالنسبه الی‬ ‫ّ‬ ‫العرف العام‪ ،‬و ان کان ظاهر صاحب الجواهر ذلک‪ ،‬بل القدر المسلم منه کونه حقیقه فی العقد‬ ‫ّ‬ ‫فی خصوص مصطلح الفقهاء‪ ...‬فاورد علیه ّ‬ ‫سیدنا االستاذ‪ :‬بان هذه الدعوی‪ -‬وکذا دعوی‬ ‫ّ‬ ‫صاحب «الجواهر» فی لفظ النکاح‪ -‬ممنوعه‪ ،‬فان اراده العقد من البیع والنکاح فی بعض‬ ‫ّ‬ ‫االحیان‪ ،‬ال یدل علی النقل واالصطالح‪ ،‬بل ظاهر بعض عباراتهم عدم اراده غیر المعنی العرفی‪،‬‬ ‫والقول بمخالفتهم حینئذ لالصطالح فیها‪ ،‬کما تری‪( .‬الحسینی المیالنی‪ ،1431 ،‬ج‪)86 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫و یقــــول االیروانی فی «تعلیقه علی عباره الشیخ االعظم فی مکاسبه»‪ :‬اما حقیقه الـبـیــع‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ففی تحدیدها خالف بالرغم من بداهتها اجماال وعدم ثبوت حقیقه شرعیه او متشرعیه له‪،‬‬ ‫(االیروانی‪ ،1420 ،‬ج‪ )13 :2‬وکذلک‪ ،‬یقول ال کاشف الغطاء فی «الفردوس االعلی»‪ :‬وحیث‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ان البیع باعتبار اسبابه وغایاته واحکامه وذات حقیقته متعدده الجهات والحیثیات‪ ،‬متکثر‬ ‫ّ‬ ‫المتشرعه حقیقه ّ‬ ‫ّ‬ ‫خاصه‪ ،‬بل هو باق علی‬ ‫االعتبارات‪ ،‬ولیس له علی التحقیق عند الشرع وال‬ ‫ّ‬ ‫حقیقته العرف ّیه‪ ،‬لذلک اختلفت عبارات اللغو یین والفقهاء فی التعبیر عنه بمرادفه وشرح اسمه‪،‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫واالشاره الی بعض ّ‬ ‫خواصه‪ ،‬ولم یکن مرادهم بیان الحد الشارح للحقیقه والماهیه‪( .‬ال کاشف الغطاء‪،‬‬ ‫‪)144 :1426‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ ثانیا‪ :‬انشاء البیع عرفا وشرعا‬‫ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫ّ‬ ‫ان االنشاء‪ ،‬بمعناه اللغوی واالصطالحی وقع موضوعا لعده من االحکام الشرعیه‪ ،‬منها‪ ،‬انشاء‬ ‫ّ‬ ‫العقود واالیقاعات‪ ،‬وال اشکال فی ان العقود واالیقاعات‪ ،‬مثل البیع والطالق من االمور االنشائیه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫التی البد من تحققها باالنشاء‪ ،‬و اال فال تحقق لها‪( ،‬النجفی‪ ،1981 ،‬ج‪244-252 :22‬؛‬ صفحه 218 ‫‪ /218‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫االنصاری‪ ،1410 ،‬ج‪ )117 :3‬فالعقود کلها انشائ ّیات وکذا االیقاعات‪( .‬الیزدی الطباطبائی‪،‬‬ ‫‪ ،1430‬ج‪)453 :5‬‬ ‫و یقصد باالنشاء فی العقود‪ ،‬کعقد البیع‪ ،‬هو ایجاد االیجاب والقبول‪ ،‬والمشهور لدی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الفقهاء ان االنشاء ینحصر بفعل الماضی‪ ،‬فال یقع باالمر وال بالمضارع؛ الن االمر استدعاء‪،‬‬ ‫وقصد االنشاء بالمستقبل خالف المتعارف‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫بینما یری جماعه من الفقهاء‪ ،‬کاالمام الخمینی وال ّ‬ ‫سید الخوئی صحه االنشاء باالمر ایضا؛‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وذلک الن دالله کل من االفعال حتی الفعل الماضی علی االنشاء انما تکون بالقرائن الحالیه او‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫المقالیه؛ اذ الفعل الماضی لیس صریحا فی االنشاء‪ ،‬و اال لما جاز استعماله فی االخبار‪ ،‬مع انه‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫کثیرا ما یستعمل فی االخبار ایضا؛ اذ افاده الفعل الماضی لالنشاء انما تکون بالقرینه‪ ،‬وال مانع‬ ‫ً‬ ‫من افاده االمر والمضارع لالنشاء بالقرینه ایضا‪.‬‬ ‫یقول الشیخ الفیاض فی کتابه «محاضرات فی اصول الفقه»‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ان ما هو المشهور من ان االنشاء ایجاد المعنی باللفظ ال اساس له اصال‪ .‬والوجه فی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ذلک‪ :‬ما ذکرناه هناک‪ ،‬وملخصه‪ :‬ان المراد بایجاد المعنی باللفظ لیس االیجاد‬ ‫ّ ّ‬ ‫التکو ینی بالضروره‪ ،‬فان اللفظ غیر واقع فی سلسله علل الموجودات التکو ینیه‪ ،‬بداهه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاصه‪ ،‬واللفظ لیس من جملتها‪ .‬وکذا لیس المراد منه‬ ‫انها توجد باسبابها وعللها‬ ‫ّ‬ ‫االیجاد االعتباری‪ ،‬فان االعتبار خفیف المونه فیوجد فی نفس المعتبر بمجرد اعتباره‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫سواء ا کان هناک لفظ تکلم به المعتبر ام لم یکن‪ ،‬فال یتوقف وجوده االعتباری علی‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫اللفظ ابدا‪ .‬اذا ال یرجع االنشاء بهذا المعنی الی مح ّصل‪( .‬الفیاض‪ ،1974 ،‬ج‪)66 :3‬‬ ‫ً‬ ‫علما با ّن االنشاءات لیست موجده للمعنی‪ّ ،‬‬ ‫ولکنها تحکی عن حاله موجوده فی ّالنفس‬ ‫ً‬ ‫فعال‪ ،‬حیث " ّان هذه الحاله ال تحکی عن ثبوت نسبه ّ‬ ‫قضیتها مع امکان ان یکون حکایه عن شیء‬ ‫ّ‬ ‫نفسانیه‪ ،‬وهذه االراده لیس سنخها الحکایه عن ثبوت‬ ‫اخر‪ ،‬مثال هیئه اضرب اماره علی االراده ال‬ ‫نسبه الضرب الی المخاطب فی الخارج کالتحریم فی قولنا‪ :‬ضربت‪ ،‬بل سنخها ا ّ‬ ‫لعلیه‬ صفحه 219 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪219/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عله ّ‬ ‫تامه‬ ‫االمریه مع انقیاد العبد وتمکنه‬ ‫واالقتضاء لحصول هذه النسبه‪ ،‬ضروره ان االراده‬ ‫لحصول الفعل فی الخارج‪ ،‬نعم یکون حکایه عن ثبوت المنفعه فی الضرب مثال‪ ،‬فلو کان‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫المتکلم بصیغه االمر غیر مرید للفعل کانت الصیغه مهمله غیر مستعمله فی معنی اصال‪.‬‬ ‫(االراکی‪ ،1415 ،‬ج‪)17 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وعلیه‪ ،‬فان تعریف الشیخ االعظم للبیع بانه‪ :‬انشاء تملیک مال ِبعوض‪ ،‬یقصد به االنشاء هنا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫وجود اراده نفسانیه لدی البائع او لدی المشتری‪ ،‬وهو ثبوت نسبه البیع الی البائع‪ ،‬ونسبه الشراء‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫االمریه للبیع و اراده المشتری للشیخ الفیاض‬ ‫الی المشتری فی الخارج‪ ،‬حیث ان اراده البائع‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عله ّ‬ ‫تامه لحصول ا ّ‬ ‫لعلیه واالقتضاء لحصول الفعل فی الخارج‪،‬‬ ‫للشراء مع انقیادهما وتمکنهما‬ ‫ّ‬ ‫والشراء فی ّ‬ ‫عملیه البیع‪.‬‬ ‫وحکایه عن ثبوت البیع‬ ‫یقول االمام الخمینی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ان االنشاء غیر البیع‪ ،‬فان حقیقته نفس التبدیل ال انشاوه‪ ،‬وکذا ال یعتبر فیه التملیک‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫المعوض عینا‪ -‬فقد یکون ثمنا وقد یکون عینا‪ -‬و یقول ایضا‪:‬‬ ‫وکذا ال یعتبر ان یکون‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫کما ان االنشاء‪ ،‬ای االستعمال االیجادی لالیجاب والقبول‪ ،‬لیس بیعا‪ ،‬وکذا االثر‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫الحاصل اعتبارا عقیب انشاء التملیک والتملک‪ ،‬بل هو عباره عن التملیک والتملک‪ ،‬او‬ ‫ّ‬ ‫التبدیل والتبدل‪ ،‬وسیاتی الفرق بینهما وما هو الحق فی المقام‪( .‬االمام الخمینی‪،‬‬ ‫‪ ،1421‬ج‪)66 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫تمهیدیه فی الفقه االستداللی»‪:‬‬ ‫و یقول الشیخ االیروانی فی کتابه «دروس‬ ‫ّ‬ ‫وکل هذه التعاریف نائیه عن السداد مشترکه فی عدم قبولها لالنشاء‪ ،‬مع‪ :‬ان البیع من‬ ‫المعانی االنشائیه‪ ،‬فان االیجاب والقبول کیف ینشئان! وکذا االنشاء الذی هو تعریف‬ ‫ّ‬ ‫المصنف‪ -‬اشاره الی تعریف الشیخ االعظم‪ -‬کیف ینشا؟ وکذا النقل بالصیغه‬ ‫المخصوصه‪ ،‬باعتبار تقییده بالصیغه المخصوصه‪ ،‬کیف ینشا! و ان کان نفس النقل‬ صفحه 220 ‫‪ /220‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫قابال لالنشاء‪ ،‬وکذا االنتقال الخارجی اثر لالنشاء ولیس هو ّ‬ ‫مما ینشا؟ هذا‪ ،‬مضافا‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاصه المتوجهه الی کل تعریف‪( .‬االیروانی‪ ،1420 ،‬ج‪)73 :2‬‬ ‫الی‪ :‬االشکاالت‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫انشائیه‪ ،‬بقصد االراده النفسانیه للبائع‬ ‫ومن هنا‪ ،‬فان جمیع التعریفات السابقه للبیع هی‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫لنفسانیه للبیع‪.‬‬ ‫والمشتری‪ ،‬و اال لم یصبح بیعا‪ ،‬عند انتفاء هذه االراده ا‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ ثالثا‪ :‬البیع من مقوله المعنی او اللفظ‬‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اختلف الفقهاء فی البیع‪ ،‬هل هو من مقوله اللفظ او من مقوله المعنی‪ ،‬فمنهم من قال بان البیع‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫من مقوله اللفظ‪ ،‬ومنهم من قال بانه من مقوله المعنی‪ ،‬وکل له فی ذلک ادلته واستدالالته‪.‬‬ ‫یقول ّ‬ ‫السید ّ‬ ‫محمد صادق الروحانی‪:‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫واورد علیه صاحب «الجواهر»‪ -‬ای علی الشیخ االنصاری‪ -‬بان اللفظ من مقوله‬ ‫ّ‬ ‫الکیف‪ ،‬والبیع فعل والمقوالت العشر متباینات ال یصدق بعضها علی بعض‪ .‬وفیه‪ :‬ان‬ ‫ّ‬ ‫البیع فعل عرف ّی ال مقولی‪ ،‬کالتکلم الذی هو من مقوله الکیف‪ .‬واورد علیه فی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المکاسب بان البیع من مقوله المعنی دون اللفظ‪ ،‬و اال لم یعقل انشائه باللفظ‪ ،‬ومراده‬ ‫ّ‬ ‫بذلک‪ :‬ان البیع‪ -‬بحسب المرتکز العرفی‪ -‬هو النقل والتملیک الخارجی ال الوجود‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫اللفظی لالنشاء‪ ،‬و اال لما کان معنی النشائه‪ ،‬بل کان اظهاره اخبارا ال انشاءا‪ ،‬وظاهر‬ ‫ّ‬ ‫التعریف المذکور بقرینه توصیف االیجاب والقبول بالدالله اراده الوجود اللفظی‬ ‫منهما‪( .‬الروحانی‪ ،1429 ،‬ج‪)271 :22‬‬ ‫ولذا‪ ،‬یقول االمام الخمینی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الظاهر ان البیع من مقوله المعنی ال اللفظ‪ ،‬فلیس االیجاب والقبول مطلقا او‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫المستعمالن استعماال ایجادیا‪ ،‬او الموثران عرفا او شرعا‪ ،‬بیعــا عـرفــا ولغه و ان‬ ‫ً‬ ‫اطـلــق علـیهــمــا احــــیــانــــا‪ ،‬فیقال‪ :‬بــیــــع صحیح او فاسد فانهما یطلقان‬ صفحه 221 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪221/ ...‬‬ ‫علی االسباب‪ ،‬واما المسببات فال تتصف بهما‪ ،‬بل یدور امرها بین الوجود والعدم‪.‬‬ ‫(االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪)11-12 :1‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والمملوکیه‬ ‫للمالکیه‬ ‫رابعا‪ :‬البیع نقل وانتقال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تتضمن مفهوم النقل واالنتقال‪ ،‬وهو یعنی فی اللغه‪،‬‬ ‫نالحظ ان معظم التعاریف التی اوردناها‬ ‫ّ‬ ‫التحول من مکان الی مکان اخر‪ ،‬ومن شخص الی اخر‪ ،‬ومن موضع الی موضع اخر‪ ،‬و یراد به‬ ‫ّ ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫حول ّ‬ ‫عاده الت ّ‬ ‫حوال معنو یا‪ ،‬ورد فی «موسوعه الفقه االسالمی»‪ :‬اصطالحا؛‬ ‫الحسی‪ ،‬وقد یکون ت‬ ‫التحول ّ‬ ‫ّ‬ ‫استعمل الفقهاء‪ ،‬االنتقال فی ا کثر من معنی‪ ،‬منها‪ّ :‬‬ ‫والتحول المعنوی‪ ،‬والتح ّول‬ ‫الحسی‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والتحول فی حاالت الشخص من حاله الی‬ ‫فی االحکام‪ ،‬ومن مصادیقه الطهاره باالنتقال‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫الملکیه‪ ،‬و ّ‬ ‫ّ‬ ‫التحول فی االستحقاق من‬ ‫والتحول فی ال ّنیه فی العبادات‪ ،‬والتح ّول فی‬ ‫اخری‪،‬‬ ‫شخص الی شخص اخر‪( .‬موسسه دائره معارف الفقه االسالمی‪ ،1431 ،‬ج‪)11 :18‬‬ ‫تحول هذه َ‬ ‫اذ ًا‪ ،‬النقل واالنتقال َ‬ ‫للعین او المال‪ -‬علی بعض التعاریف‪ -‬هو ّ‬ ‫العین او هذا‬ ‫المال من شخص الی اخر او من جهه الی اخری ّاما علی وجه الحقیقه و ّاما علی وجه االعتبار‪،‬‬ ‫العین او المال‪ -‬الذی هو عباره عن الم ْلک او َ‬ ‫فالبائع ینقل َ‬ ‫العین المملوکه او المال المملوک‪-‬‬ ‫من ّذمته الی ّذمه المشتری‪.‬‬ ‫وال خالف فی ا ّن النقل واالنتقال یکون فی الملک ّیه‪ ،‬ول ّ‬ ‫کن الفقهاء اختلفوا فی ماهیه النقل‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫للملکیه؛ نظرا الختالفهم فی ماهیه البیع‪ ،‬وهل ان االیجاب والقبول موجبین الیجاد‬ ‫واالنتقال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المل ّ‬ ‫کیه ووجودها ام غیر موجبتین لذلک؟ وهل ان االسباب المملکه‪ -‬بحسب المعروف‪ -‬هی‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫اعتباریه؟ وما هی ماهیه التملیک؟ وهل هی تبادل االضافات ای‬ ‫اسباب حقیقه ام هی اسباب‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫محققه؟ وهل ّان انتقال ّ‬ ‫السله‬ ‫اعطاء اضافه بعوض؟ ام انها تبدیل اضافه محققه باضافه اخری‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الی البائع او المشتری‪ ،‬والثمن الی احدهما موقوف علی انشاء التملیک والتملک فی اعتبار‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫العقالء ام هو موقوف علی شیء اخر؟ وهل ان ان البیع وصیغته سبب الملکیه‪ ،‬ام انهما موضوع‬ ‫ّ‬ ‫حکم العقالء‪ ،‬فال یعقل الحکم بالمالکیه والالمالکیه بالنسبه الی شئ واحد فی زمان واحد؟‬ صفحه 222 ‫‪ /222‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫ولذا‪ ،‬نقل عن السید الخوئی فی «مصباح الفقاهه» انه قال‪ :‬ما حکی عن الفاضل النراقی فی‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً ً‬ ‫ّ‬ ‫عوائده‪ .‬و ملخصه‪ :‬ان البیع عباره عن نقل المالک ملکه الی غیره نقال فعلیا‪ .‬سواء ا کان مالکا له‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫بالفعل‪ ،‬ام کان مالکا له فی المستقبل کما اذا قال‪ :‬بعتک ّمنا من الحنطه بکذا مع ان الحنطه لم‬ ‫ّ‬ ‫توجد االن لدیه‪ ،‬فیکون معناه انی نقلت الیک ال ّ‬ ‫من الذی ساملکه من الحنطه بعد مده‪ .‬و اذن‬ ‫ً ّ ّ‬ ‫فالنقل و ان کان فعلیا‪ ،‬اال انه لیس بعرض لکی یحتاج الی موضوع وما هو عرض‪ -‬وهو الملک‪-‬‬ ‫لیس بفعلی حتی یناقش فیه بعدم وجود الموضوع له‪ ،‬و ّ‬ ‫یتوجه علیه‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫• ان البیع لیس عباره عن نقل الملک‪ .‬و سیاتی‪ .‬وال ان الملک من االعراض المصطلحه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫وقد تقدمت االشاره الیه وسنتعرض له تفصیال‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫• ان نقل الملک بنفسه لیس من العناو ین االستقاللیه‪ ،‬و انما هو بلحاظ االضافه او‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المکان‪ .‬ومن البین الذی ال ریب فیه انه اذا استحالت اضافه الملکیه الی المعدوم فان‬ ‫النقل الحاصل بلحاظ تلک الملکیه اولی باالستحاله‪( .‬التوحیدی‪ ،1378 ،‬ج‪)19 :2‬‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫ خامسا‪ :‬البیع مبادله بین مالین‬‫حیث ا ّن جمیع التعاریف ت ّتفق علی ّان البیع هو المبادله ا ّ‬ ‫لمالیه‪ ،‬سواء مبادله مال بمال‪ ،‬او مبادله‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ولکن الفقهاء ایضا اختلفوا فی ماهیه التبادل‪ ،‬هل هو التبادل فی‬ ‫عین بمال‪ ،‬او عین بعوض‪.‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫الزمانیه‪ ،‬واالضافه المکانیه‪ ،‬وغیرها‪ ،‬وذلک بتبدیل‬ ‫االضافات‪ ،‬کاالضافه الملکیه‪ ،‬واالضافه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لمملوکیه باضافه اخری‪ ،‬وحل االضافه القائمه بالسلعه‪ ،‬وجعلها قائمه بالثمن‪ ،‬وهو‬ ‫المالکیه وا‬ ‫ّ‬ ‫واجدیتها؟ ام ّان االضافه بتمامها تتب ّدل باضافه اخری؟ وهل ّان ا ّلسلطنه هی المل ّ‬ ‫کیه‪ ،‬ای‬ ‫من اثار‬ ‫السلطنه والملکیه واحده؟ وهل ّان ّ‬ ‫ّان ّ‬ ‫قالئیه للملکیه؟ وهل ا ّن ّ‬ ‫السلطنه من االحکام الع ّ‬ ‫ماهیه‬ ‫ً‬ ‫ً ّ‬ ‫البیع متقومه بکون المبیع اصال‪ ،‬والثمن بدال؟ وهکذا‪.‬‬ صفحه 223 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪223/ ...‬‬ ‫یقول االمام الخمینی‪:‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫فالحق‪ :‬ان البیع مبادله مال بمال‪ ،‬ولیس عباره عن تملیک ال َعین بالعوض‪ ،‬فالملکیه‬ ‫جده اعتباریه‪ ،‬لها نحو تحقق فی االعتبار‪ ،‬وبها تتبدل االموال‪ّ ،‬‬ ‫واما هی بنفسها فلیست‬ ‫ّ‬ ‫قابله للتبدیل؛ النه لیس للمالک ملکیه علی الملکیه‪( .‬االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪)20 :1‬‬ ‫ً‬ ‫ سادسا‪ :‬البیع هو تبدیل بین االضافات‬‫ال خالف فی ا ّن البیع هو مبادله فی الم ّ‬ ‫لکیه‪ ،‬ولک ّن الفقهاء اختلفوا فی کون هذه الملک ّیه هل هی‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اعتباریه؟ وما هو نوع انتقال الملکیه؟ وما نوع تبدیلها باالضافه؟ ولذا‪ ،‬فان المراد من‬ ‫حقیقیه او‬ ‫البیع هو تبدیل بین االضافات‪ ،‬وهو اعطاء اضافه ِبعوض‪ ،‬والزم انتقالها من البائع الی المشتری‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫استقاللها وجودا واعتبارا بال طرف‪( .‬نفس المصدر‪)25 :‬‬ ‫یقول السید الشاهرودی‪:‬‬ ‫وفی البیع تکون المبادله بین مالین فی االضافه علی ما هو ظاهر المبادله بین مالین‬ ‫بعنوان المالیه‪ .‬و اذا کان نظر صاحب «المصباح» فی اعتبار المال فی تعریف البیع الی‬ ‫ّ‬ ‫ذلک فقد اجاد‪ ،‬وال وجه للقول بکون المبادله فی الملکیه‪ ،‬فان البیع قد یکون تبدیال فی‬ ‫ّ‬ ‫غیر الملکیه‪ ،‬کما اذا بیع سهم سبیل الله من الزکاه لیصرف ثمنه فی تعمیر المساجد او‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫القناطر‪ ،‬فان سهم سبیل الله لیس ملکا الحد وال لجهه‪ ،‬وسبیل الله یکون مصرفا له ال‬ ‫ً‬ ‫مالکا‪ .‬فال تبدیل فی الملکیه‪( .‬الحسینی الشاهرودی‪ ،1409 ،‬ج‪)15 :2‬‬ ‫ولذا‪ ،‬یقول السید الخوئی‪:‬‬ ‫والتحقیق ان مفهوم البیع فی الجمله من المفاهیم البدیهیه االرتکازیه التی یعرفها کل‬ ‫احد‪ ،‬وهو التبدیل بین شیئین فی جهه االضافه‪ ،‬ایه اضافه کانت‪ ،‬ای سواء ا کانت اضافه‬ ‫ملکیه‪ ،‬ام کانت اضافه مالیه‪ ،‬ام اضافه حقیقیه‪ ،‬ام غیرها من انحاء االضافات‪ ،‬وال‬ ‫ً‬ ‫تختص هذه االضافه‪ ،‬باالضافه الملکیه وال باالضافه المالیه‪ ،‬و یقول ایضا‪ :‬و اذن فال‬ ‫وجه لذکر کلمه المبادله فی تعریف البیع‪ ،‬کما صنعه صاحب «المصباح» وتلقاه‬ صفحه 224 ‫‪ /224‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫جماعه بالقبول‪ ،‬بل ال بد من تبدیل لفظ المبادله فی تعریف البیع بکلمه التبدیل‪ ،‬فان‬ ‫التبدیل هو الذی یتحقق بفعل البائع‪ ،‬و یقول کذلک‪ :‬تبدیل شئ بعوض فی جهه‬ ‫االضافه‪ ،‬وال یفرق فی تحقق هذا المفهوم بین ان یکون کال العوضین عینا‪ ،‬او کالهما‬ ‫منفعه‪ ،‬او احدهما عینا واالخر منفعه‪ ،‬ولکنا قد ذکرنا فیما سبق ان المتبادر من‬ ‫االستعماالت العرفیه عدم صدق البیع علی تملیک المنفعه‪ ،‬بل یعتبر فی تحقق مفهومه‬ ‫ان یکون المبیع عینا‪ ،‬واما العوض فلم یدل دلیل علی اعتبار کونه من االعیان‪ ،‬فیبقی‬ ‫تحت مفهوم البیع وهو تبدیل شئ بشئ فی جهه االضافه‪ ،‬فتشمله العمومات الداله‬ ‫علی صحه العقود‪( .‬التوحیدی‪ ،1378 ،‬ج‪)23،27،36 :2‬‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫ سابعا‪ :‬البیع معاوضه بین ِعوضین او مالین‬‫ّ‬ ‫البیع هو عباره عن معاوضه بین مالین؛ الن المعاوضه المحضه عند الفقهاء‪ ،‬هی المبادله بین‬ ‫ّ‬ ‫ِعوضین‪ ،‬التی یقصد فیها المال من الجانبین‪ .‬حیث ان البیع عباره عن مبادله عوضین بین طرفین‬ ‫ّ‬ ‫والتملک‪ .‬وفی االزمان السابقه کانت المعاوضه بین َ‬ ‫العینین متعارفه وشائعه فیما‬ ‫بقصد التملیک‬ ‫ّ‬ ‫وخاصه اهل البوادی والقری‪ ،‬وال زالت هی مستم ّره فی کثیر من معامالت البیع الی یومنا‬ ‫بینهم‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الملکیه‪ ،‬و یخرج المعاوضه‬ ‫هذا‪ .‬کما ان البیع هو معامله انشائیه بین طرفین بنحو المعاوضه فی‬ ‫ّ‬ ‫بین التملیکین‪ ،‬کما هو الحال فی الهبه ّ‬ ‫فانها تملیک بعوض تملیک‪ .‬وال ّ‬ ‫تتم المعاوضه‬ ‫المعوضه‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫فی البیع اال من خالل عقد بین طرفین‪ ،‬البائع والمشتری‪ ،‬سواء کان هذا العقد مکتو با او شفو یا‬ ‫ً ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫شرعا‪ّ ،‬‬ ‫واما‬ ‫کما هو الشائع والمتعارف بین ال ّناس‪ ،‬وال تکون‪ -‬ایضا‪ -‬اال بین مالین محلین‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المحرمه‪ ،‬کاالعیان الجنسه‪ ،‬وغیرها‪ ،‬وفی المعامالت الفاسده‪ ،‬فانه ال‬ ‫المعاوضات فی االموال‬ ‫ً‬ ‫تجوز‪ ،‬بل تحرم شرعا‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و بالجمله‪ ،‬ان البیع فی ضمنه واساسه عقد معاوضه؛ حیث ان ماهیه العقد‪ ،‬لیست اال القرار‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بین الطرفین فی امر ّما‪ ،‬فهو عقد معاوضه بالنسبه الی البائع؛ النه یاخذ الثمن فی مقابل اعطاء‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المبیع‪ ،‬و بالنسبه الی المشتری؛ النه یاخذ المبیع فی مقابل اعطاء الثمن‪.‬‬ صفحه 225 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪225/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫ولذا‪ ،‬ف ّان عقد المعاوضه هو عباره عقد ّ‬ ‫یتم فیه بذل الثمن من قبل المشتری‪ ،‬و بذل السلعه‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫من قبل البائع بحسب ما اتفقا علیه‪ ،‬فیصبح کل طرف من الطرفین ملزما بما اتفق علیه‪ .‬وفیه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تفصیل فراجع‪ .‬وهل یشترط فی تحقق اصل البیع والشراء تنظیم وثیقه البیع‪ ،‬وتسجیل سند‬ ‫رسمی؟ ام ال؟‬ ‫یجیب االمام الخامنئی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ال یشترط فی تحقق اصل البیع والشراء تنظیم وثیقه البیع‪ ،‬وال تسجیل ال ّسند الرسمی‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والشراء من المالک او من وکیله او ّ‬ ‫ولیه علی‬ ‫بل المیزان وقوع النقل واالنتقال بالبیع‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫النحو الصحیح شرعا‪ ،‬و ان لم تسجل بشان ذلک وثیقه اصال‪ ...‬وال یکفی مج ّرد قصد‬ ‫ّ‬ ‫البیع او تنظیم الوثیقه العادیه بشانه لتحققه وانتقال ملک المبیع الی المشتری‪ ،‬وما لم‬ ‫ً‬ ‫تقع المعامله بالنحو الصحیح شرعا‪ ،‬فال وجه اللزام المالک بتنظیم الوثیقه الرسمیه‬ ‫باسم المشتری ومطالبته بتسلیم السلعه الیه‪( .‬االمام الخامنئی‪ ،1420 ،‬ج‪،135-136 :2‬‬ ‫المساله‪.)406-407 :‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫مختص باالعیان‬ ‫ ثامنا‪ :‬البیع‬‫فیخت ّص البیع باالعیان‪ ،‬دون المنافع واالعمال‪ ،‬فال خالف بین الفقهاء فی اعتبار کون المبیع‬ ‫ً‬ ‫عینا‪ -‬الموجود فی الخارج هو َ‬ ‫ّ‬ ‫المعینه موجوده بتبعها‪ -‬فال یع ّم المنافع‬ ‫العین‪ ،‬وابعاضها‬ ‫والحقوق؛ باعتبار صدوق العنوان العرفی للبیع کما هو شائع منذ االزمان الغابره؛ التفاق‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫االصحاب لتحصیل معناه العرفی‪ ،‬النهم بصدد بیان التفاوت بین البیع واالجاره الموثرین‪،‬‬ ‫یتم بیع المنفعه او العمل او الحق‪ ،‬و ّانما ّ‬ ‫(االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪ )31 :1‬فال ّ‬ ‫یتم اجارتها‪،‬‬ ‫فهی من االجاره ولیست من البیع‪ .‬فالبیع لدی العقالء والعرف یکون فی موارد بیع االعیان‪.‬‬ ‫یقول ال کاشف الغطاء فی «وجیزه االحکام»‪ :‬واقرب ما یکون الی حقیقته‪ -‬ای البیع‪-‬‬ ‫ّ‬ ‫التعریف المشهور من انه مبادله مال بمال‪ ،‬او تملیک عین بمال‪ ،‬فهو مختص بنقل االعیان دون‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المنافع‪ ،‬فانها اجاره ودون الحقوق فانه صلح‪ ،‬وا َلعین ّاما موجوده کهذا الکتاب او معدومه‬ صفحه 226 ‫‪ /226‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫محصله کالکلی فی الذمه قیمیا او مثلیا‪ ،‬وال یترتب علیه اثره وهو االنتقال‬ ‫متجدده کالثمره او‬ ‫ً َّ‬ ‫والتملیک شرعا اال بشروط فی ارکانه وهی ثالثه‪ :‬الصیغه‪ ،‬والثمن‪ ،‬والمثمن‪ ،‬وشروط فی طرفیه‪،‬‬ ‫ً‬ ‫وهما البائع والمشتری‪( ،‬ال کاشف الغطاء‪ ،1366 ،‬ج‪ )2 :3‬کما یقول‪ -‬ایضا‪ -‬فی کتابه‬ ‫ّ‬ ‫«الفردوس االعلی»‪ :‬واالصل فی تملیک االعیان بالعوض هو البیع‪ ،‬کما ان االصل فی تملیک‬ ‫المنافع بالعوض هو االجاره‪( .‬ال کاشف الغطاء‪)144 :1426 ،‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫بینما یری بعض االعاظم‪ ،‬کالسید االمام الخمینی ان‪ :‬بیع المنافع والحقوق بیع عرفا ولغه‬ ‫ولو فرض بطالنه‪( ،‬االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪ )32 :1‬وما یصطلح علیه فی عصرنا الحاضر‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫عینا؛ ول ّ‬ ‫کن هذا البیع‬ ‫«السرقفلی»‪ ،‬وغیره من الحقوق والمنافع‪ ،‬فیمکن عده بیعا و ان لم یکن‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫هو بیع اع ّ‬ ‫تباری‪ ،‬ولیس بیعا حقیقیا‪ .‬ولذا‪ ،‬یقول‪ :‬و یو ّید ما ذکرناه‪ :‬من عدم اعتبار کون المبیع عینا‬ ‫ً‬ ‫فی نظر العقالء‪ ،‬عدم االشکال فی عدم اعتبار کون العوض عینا‪ ،‬وعدم الخالف فیه‪ ،‬وال شبهه‬ ‫ّ‬ ‫فی صدق عنوان البیع علیه‪ ،‬واحتمال االلحاق شرعا مقطوع الفساد‪ .‬ووجه التایید‪ :‬ان العوض‬ ‫ّ‬ ‫والمعوض یختلفان باالعتبار حسب انشاء البیع‪ ،‬واما بحسب الواقع فکل من المثمن والثمن‬ ‫ً‬ ‫عوض عن االخر‪ ،‬فماهیه البیع هی المبادله بینهما‪ ،‬وجعل کل منهما عوضا عن االخر‪ ،‬و بدال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عن صاحبه‪ ،‬فالعین بدل الثمن وعوضه‪ ،‬والثمن بدل ال َعین وعوضها‪ ،‬فکما ال یعتبر فی العوض‪-‬‬ ‫ً‬ ‫بمعنی الثمن‪ -‬کونه عینا‪ ،‬کذلک فی العوض االخر الذی هو مبیع؛ لعدم الفرق بینهما من جهه‬ ‫ّ‬ ‫والمعوضیه‪ ،‬ومن وقوع التبادل علیهما‪( .‬نفس المصدر‪)35 :‬‬ ‫العوضیه‬ ‫ً‬ ‫ تاسعا‪ :‬البیع بصیغه مخصوصه‬‫کذلک ّ‬ ‫یتم البیع بصیغه مخصوصه‪ ،‬سواء کانت هذه الصیغه مکتو به او غیر مکتو به‪ ،‬لفظیه او‬ ‫ّ‬ ‫بالعربیه او بغیرها‪ ،‬ماضو یه او غیر ماضو یه‪ ،‬وهکذا‪،‬‬ ‫غیر لفظیه‪ ،‬کاالشاره‪ ،‬وغیرها‪ ،‬وسواء کانت‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫فالبیع یکون صحیحا علی کل المبانی للفقهاء‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫و یقصد بالصیغه المخصوصه‪ ،‬صیغه عقد البیع‪ ،‬حیث ان العقد یحتاج الی ایجاب وقبول‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وقد یستغنی با الیجاب عن القبول‪ ،‬کما اذا وک ل المشتری او البائع صاحبه فی البیع والشراء‬ صفحه 227 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪227/ ...‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫او وکال ثالثا فیقول‪« :‬بعت هذا بهذا»‪ ،‬فان االقوی عدم االحتیاج حینئذ الی القبول‪ .‬واالقوی عدم‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بکل لغه ولو مع امکان ال ّ‬ ‫عربی‪ .‬کما انه الیعتبر فیه الصراحه‪ ،‬بل یقع بکل‬ ‫العربیه‪ ،‬بل یقع‬ ‫اعتبار‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لفظ دال علی المقصود عند اهل المحاوره‪ ،‬کـ «بعت» و«ملکت» ونحوهما فی االیجاب‪،‬‬ ‫و«قبلت» و«اشتریت» و«ابتعت» ونحو ذلک فی القبول‪ .‬والظاهر عدم اعتبار الماضو ّیه‪ -‬فیجوز‬ ‫بالمضارع‪ -‬و ان کان احوط‪ .‬وال یعتبر فیه عدم ا ّللحن من حیث ّ‬ ‫الماده والهیئه واالعراب اذا کان‬ ‫ًّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫داال علی المقصود عند ابناء المحـــاوره وعد ملحــونـــــا مـــنه‪ ،‬ال کـــالمــــا اخـــــر‬ ‫ذکر فی هــــذا المــقام‪ ،‬کما اذا قال‪« :‬بعت» بفتح الباء او بکسر العین وسکون التاء‪ ،‬واولی‬ ‫ّ‬ ‫المحرفه‪ ،‬کالمتداوله بین اهل ّ‬ ‫ّ‬ ‫السواد ومن ضاهاهم‪( .‬االملی‪ ،1413 ،‬ج‪)5 :1‬‬ ‫بذلک اللغات‬ ‫بینما یقول الشیخ البحرانی‪:‬‬ ‫ً‬ ‫بل کاد یکون اجماعا هو اشتراط الصیغه الخاصه فی البیع کغیره من العقود‪ ،‬فال یکفی‬ ‫التقابض من غیر تلک الصیغه‪ ،‬و ان حصل من االلفاظ واالمارات ما یدل علی‬ ‫اراده البیع‪ ،‬سواء کان فی الخطیر والحقیر‪( .‬البحرانی‪ ،1413 ،‬ج‪)303 :18‬‬ ‫ّ‬ ‫اذن‪ ،‬نالحظ ان هناک خالف بین الفقهاء فی وجوب الصیغه المخصوصه من عدمها‪ ،‬فیراجع‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫فی محله‪ ،‬ولها شروطا م ّعینه‪ ،‬کالتطابق والموااله‪ ،‬والتنجیز‪ ،‬وغیرها‪ ،‬ولکن مقصودنا من هذه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تتضمن وجود هذه الصیغه‪ ،‬سواء کانت صیغه قولیه‪ ،‬او صیغه‬ ‫النقطه ان تعاریف الفقهاء کلها‬ ‫فع ّلیه‪ ،‬او کانت بالعربیه او بغیرها‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ عاشرا‪ :‬احراز رضا المتعاقدین فی البیع‬‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫یتم اال من خالل رضا الطرفین او المتعاقدین‪،‬‬ ‫حیث ّیتضح من خالل تعاریف البیع‪ ،‬ان البیع ال‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫وقد ّاتفق الفقهاء علی ّان ّ‬ ‫الرضا اساس العقود‪ ،‬قال الله تعالی‪« :‬یا ا ُّیها ال ِذین امنوا ال ت اکلوا‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫اطل ِاال ان تکون ِتجاره عن ترا ٍض منکم»‪( ،‬النساء‪ ،‬االیه ‪ )29‬وقال‬ ‫اموالکم بینکم ِبالب ِ‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫یتفرقن ب ّیعان اال عن رضا»‪( ،‬السیوطی‪ ،1432 ،‬ج‪)144 :2‬‬ ‫الرسول االکرم ‪« :‬یا اهل البقیع ال‬ ‫وقال‪ّ « :‬انما البیع عن تراض»‪( ،‬نفس المصدر) ّ‬ ‫والرضا‪ ،‬هو عباره عن سرور القلب وطیب‬ صفحه 228 ‫‪ /228‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫ضد ّ‬ ‫السخط والکراهه‪ ،‬بان یقصد کال المتعاقدین‪ ،‬کالبائع والمشتری الفعل دون ان‬ ‫ا ّلنفس‪ ،‬وهو‬ ‫یشو به اکراه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ولذلک‪ ،‬اشترط الفقهاء واوجبوا شروطا یجب توافرها فی البائع والمشتری‪ ،‬منها‪ :‬قصد البیع‪،‬‬ ‫َ‬ ‫وان یکون ک ًّال منهما م َ‬ ‫مجبورین وال مک َرهین؛ م ّما یعنی رضا الطرفین بمعامله‬ ‫ختارین‪ ،‬غیر‬ ‫ً‬ ‫شخصا ّما علی بیع داره وما اشبه‪ ،‬بحیث ی ّ‬ ‫البیع‪ ،‬ا ّال فی حاالت ّ‬ ‫ودی‬ ‫خاصه‪ ،‬کان یجبر الظالم‬ ‫ً‬ ‫الی الحاق الضرر فی نفسه وفی عیاله وما ّیتصل به‪ ،‬فقد یکون البیع صحیحا حینئذ‪.‬‬ ‫وقد ّفرق الفقهاء فی المعامالت بین المکره والمضطر الذی نشا اضطراره من الضروره‬ ‫والحاجه الشدیده‪ ،‬فحکموا ببطالن معامالت المکره دون المضطر‪ ،‬ولذلک فهم حینما اشترطوا‬ ‫االختیار فی العقود واالیقاعات اخرجوا به «المکره» فقط فحکموا ببطالن عقوده و ایقاعاته ولم‬ ‫یذکروا المضطر‪ ،‬وذلک واضح‪ ،‬الن فی ابطال معامالت المکره منه علیه‪ ،‬بخالف المضطر الذی‬ ‫اضطر لبیع داره للمعالجه مثال‪ ،‬فان فی ابطال بیعه ضررا علیه‪ ،‬وهو خالف االمتنان‪ ،‬بینما ورد‬ ‫حدیث الرفع ونحوه مورد االمتنان علی االمه‪ ،‬ولذلک ال یجری فی مورد یکون جریانه فیه خالفا‬ ‫لالمتنان‪ ،‬کما فی المضطر الی بیع داره‪ ،‬نعم یجری فی المضطر الی ا کل مال الغیر النقاذ نفسه‬ ‫من الهالک‪( .‬االنصاری‪ ،1415 ،‬ج‪)443 :3‬‬ ‫ّ‬ ‫ومن هنا‪ ،‬ال ّ‬ ‫یصح البیع اال اذا اجاز المالک او الوکیل او الولی او الماذون بالبیع لمن یبیع‬ ‫ّ‬ ‫غیرهم‪ ،‬کا ّ‬ ‫لصدیق او الجار او القریب او ما شاکل ذلک‪ ،‬و اال فالبیع باطل‪ ،‬ولو ّتم بیع المال‬ ‫ّ‬ ‫المغصوب ثم رضی المالک بعد ذلک ببیع ماله‪ ،‬حینئذ صح البیع‪ .‬ومع تخلف شروط ا ِلعوضین‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫التصرف مع رضا الطرفین به حتی علی تقدیر البطالن‪ ،‬کما هو‬ ‫یقع البیع باطال‪ ،‬بید انه ال یحرم‬ ‫المتداول بین عوام الناس‪( .‬االیروانی‪ ،1420 ،‬ج‪)24 :2‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫نالحظ ان تعریفات الفقهاء للبیع‪ ،‬تشیر الی نقل وانتقال ال ِملک من احد طرفی البیع الی‬ ‫َ‬ ‫االخر علی نحو التملیک‪ ،‬وهذا االنتقال والتملیک ا ّما ان یکون ِبعوض‪ ،‬ای نقل عین ِبعوض‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫الملک او المالک ّیه من‬ ‫و اما ان یکون بالصیغه‪ ،‬ای نقل عین بالصیغه‪ .‬فاذا قلنا ان البیع هو انتقال ِ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫العوض‪ ،‬فقد یکون التعریف ناقصا‪ ،‬وغیر جامع‪ ،‬حیث ان‬ ‫طرف الی اخر‪ ،‬ولکنه بالصیغه ولیس ب ِ‬ صفحه 229 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪229/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الصیغه قد ال تکفی فی انتقال المال ّ‬ ‫کیه من طرف الی طرف اخر‪ ،‬و انما ال بد من حصول ِعوض‬ ‫ّ‬ ‫علی هذا النقل؛ کی یکون البیع بعوض‪ ،‬ولیس بالصیغه‪ .‬اقول‪ ،‬اذا کان تعریف البیع علی انه‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫انتقال عین بالصیغه‪ ،‬هل ینطبق علیه عنوان صدق البیع عرفا؟ ام ال ینطبق ذلک؟ هذا ّاوال‪ ،‬وثانیا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ممضی من الشارع باطالق ادله االمضاء؟ ام غیر ممضی؟ وعلیه‬ ‫هل یکون هذا النوع من البیع‬ ‫ّ‬ ‫ٌّ‬ ‫جری النقاش بین الفقهاء‪ ،‬وکل منهم ادلی بدلوه‪ ،‬والقی بادلته علی ّ‬ ‫صحه ما یراه و یعتقده‪ .‬ونفس‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫هذه االسئله تجری علی تعریف البیع علی انه انتقال عین ِبعوض‪ ،‬او انشاء تملیک عین‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫فیتضح من خالل هذه الجهات التی اوردناها حول تعاریف الفقهاء للبیع‪،‬النتیجه االتیه‪،‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫کل هذه الجهات والتساوالت‪ ،‬واالشکال ّیه التی ت ّ‬ ‫کونها قد ناقشها و یناقشها الفقهاء فی‬ ‫وهی‪ :‬ان‬ ‫ّ‬ ‫وعمدوها بادلتهم الشر ّعیه وا ّ‬ ‫ابحاثهم الخارج‪ ،‬وافرغوا علیها اشکاالتهم وتفریعاتها‪ّ ،‬‬ ‫لعقلیه‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫تحقیقا‪ ،‬الی ان یصلوا الی قناعه ّ‬ ‫معینه تجاه ماهیه المبادله بین‬ ‫وف ّرعوها تفریعا‪ ،‬و اشکاال‪ ،‬و‬ ‫ّ‬ ‫المختصین من الفقهاء‪.‬‬ ‫المالین وحقیقه البیع؛ للوصول الی تعریف جامع مانع له من قبل‬ ‫التعریف المختار‬ ‫ّ‬ ‫ومن هنا‪ ،‬فان البیع فی ماهیته وحقیقته‪ ،‬انشاء تملیک‪ ،‬باراده نفسانیه ال فی الخارج‪ ،‬وهو نقل‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اعتباریه ولیست‬ ‫المملوکیه بتبدیل االضافات؛ الن الملکیه هنا‬ ‫المالکیه او‬ ‫وانتقال للملکیه او‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫حقیق ّیه‪ ،‬کما ان البیع مبادله بین مال ومال او بین مال و ِعوض‪ ،‬وهذه المبادله ایضا تکون فی االضافات‪،‬‬ ‫وتکون فی االعیان بال خالف‪ ،‬ولکن وقع الخالف فی المنفعه والعمل والحقوق‪ ،‬فراجع‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫اللطیف وحسن التوفیق االلهی ا ّننی وقعت علی کتاب ال کاشف الغطاء‪ ،‬ی ّ‬ ‫سمی‬ ‫ومن‬ ‫«الفردوس االعلی»‪ ،‬فقرات فیه فوقعت عینی علی بعض فقرات فی بیان حقیقه البیع والملک‬ ‫ّ‬ ‫والملکیه‪ ،‬واری من المناسب نقلها واالفاده منها‪ ،‬وقد اوجز الشیخ واوفی‪ ،‬فیقول‪ :‬لذلک‬ ‫ّ‬ ‫اختلفت عبارات اللغو یین والفقهاء فی التعبیر عنه بمرادفه وشرح اسمه واالشاره الی بعض‬ ‫ّ‬ ‫خوا ّصه‪ ،‬ولم یکن مرادهم بیان الحد الشارح للحقیقه والماهیه‪.‬‬ صفحه 230 ‫‪ /230‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫فبالنظر الی ما یحصل به من تبادل المالین‪ ،‬قیل انه مبادله مال بمال‪ ،‬و بالنظر الی ما یترتب علیه‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫من النقل واالنتقال‪ ،‬قیل انه نقل العین وانتقالها بعوض‪ ،‬وبالنظر الی انه ال یتحقق اال باللفظ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاص‪ ،‬قیل انه هو اللفظ الدال علی النقل‪ ،‬و بلحاظ لزوم القبول فی تحققه خارجا‪ ،‬قیل انه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫االیجاب والقبول الداالن علی النقل‪ ،‬وبلحاظ لزوم قصد االنشاء فی حصوله‪ ،‬قیل انه انشاء تملیک‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫اللوازم‪ ،‬و ان کان الز ًما ا ًّ‬ ‫عما‪ّ ،‬‬ ‫فعبر به‪،‬‬ ‫العین بمال‪ ،‬وهکذا کل نظر الی جهه من الجهات والزم من‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والکل و ان اصابوا بالنظر الی الجهه التی اشاروا الیها‪ ،‬ولکن حیث ان جمیع تلک الجهات و ان‬ ‫ّ‬ ‫کل وجه‪ ،‬وال ّ‬ ‫یتمیز البیع به عن‬ ‫اشارت الی الحقیقه من وجه‪ ،‬ولکنها ال تفی بتمام الحقیقه من‬ ‫اخوته من العقود المملکه‪ ،‬کاالجاره والصلح والهبه ّ‬ ‫المعوضه والقرض‪ ،‬لذلک‪ ،‬کثر النقض واالبرام‬ ‫ً‬ ‫فی تلک التعاریف‪ ،‬وبیان الخلل فی تلک العبارات؛ نظرا لکون حقیقه البیع ومفهومه ال یرادف‬ ‫مفهوم المبادله‪ ،‬وال یساوی مفهوم النقل واالنتقال والتملیک وال انشاء التملیک‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫و یشهد لذلک االتفاق ظاهرا علی انه لو قال بادلت او نقلت او ملکت ال یکون بیعا‪ ،‬فمفهوم‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫البیع اذا مغایر لکل تلک المفاهیم‪ ،‬مضافا الی صدق ا کثر تلک العبارات علی غیر البیع من عقود‬ ‫المعاوضات کالصلح والهبه المعوضه وغیرها‪ ،‬ولم نجد فی کلماتهم علی کثرتها من ّعبر عن‬ ‫ذات حقیقه البیع وجوهر معناه الذی یمتاز به عن کافه ما یشارکه فی النقل والتملیک من عقود‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المعاوضات‪ ،‬کما یشیر فی موضع اخر من کتابه‪ :‬الی ان ا ِلعوض لیس هو مطلق المال‪ ،‬و انما‬ ‫ّ ّ‬ ‫الما ّ‬ ‫ّ‬ ‫کل واحد من الفقهاء نظر الی مرتبه ّ‬ ‫فعبر بما‬ ‫المـقـومـه له فیقول‪ :‬و بهـذا تعـرف ان‬ ‫لـیه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاصه الکامنه فیها‬ ‫العوض لیس هو مطلق المال‪ ،‬بل مالیتها‬ ‫یناسبها‪ ،‬وفاتهم االشاره الی ان ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫استرد‬ ‫المقومه لها‪ ،‬التی تعتبر فی العرف قیمه لها‪ ،‬فکان صاحب السلعه اذا اخذ قیمتها قد‬ ‫َ‬ ‫سلعته‪ ،‬ولکن من حیث مالیتها‪ ،‬و باذل المال قد اس ّ‬ ‫ترده‪ ،‬ولکن فی ضمن عین تلک السلعه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫وهذا المعنی ارتکازی فی النفوس‪ ،‬موجود فی اذهان المتبایعن اجماال‪ ،‬ومغفول عنه‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫تفصیال‪ ،‬ولذا‪ ،‬لو ت ّبین الغبن والزیاده والنقیصه فی الثمن او المثمن کان للمغبون الفسخ؛ النه لم‬ ‫ً‬ ‫دا علیها‪ ،‬فلم یصل الیه فی َ‬ ‫الیه َ‬ ‫یصل الیه تمام م ّ‬ ‫العین تمام ما دفع من‬ ‫العین‪ ،‬او دفع المشتری زائ‬ ‫المال‪( .‬ال کاشف الغطاء‪)147 :1426 ،‬‬ صفحه 231 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪231/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫وفی الختام‪ ،‬وصل بنا البحث الی ان اختالف عبارات تعریف البیع‪ ،‬قد تکون ناشئه عن‬ ‫ّ‬ ‫قصور فی الفهم اللغوی لبعض المفاهیم المتصله بمصطلح البیع لدی بعض الفقهاء‪ ،‬و بالتالی‬ ‫ّ‬ ‫ستختلف تعابیرهم فی تعریف البیع‪ ،‬و ّاما ان تکون لیست ناشئه عن قصور فی الفهم اللغوی‬ ‫لبعض المفاهیم‪ ،‬بل هی ناشئه عن درجه فهم ماهیه البیع وحقیقته‪ ،‬من جهه‪ ،‬ومن جهه اخری‪،‬‬ ‫فهم االعتبارات فی نقل وانتقال الملک ّیه او المالکیه او المملوکیه من طرف الی اخر‪ ،‬او اختالفهم‬ ‫فی انتقال الملکیه الحقیقیه او االعتباریه‪ ،‬او فی نقل َ‬ ‫العین بالنظر الی تبدیل االضافات او الی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫شیء اخر‪ ،‬وهکذا‪ ،‬فان هناک اعتبارات کثیره یراها الفقهاء ونحن لسنا فی مورد البت والمناقشه‪،‬‬ ‫فلسنا باهلها‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫وفقهیه کثیره‬ ‫ونتیجه لهذا االختالف فی اعتبارات مناشئ للبیع قد توجد هناک ثمرات علمیه‬ ‫یراها الفقهاء ونحن ال نعلم بها‪.‬‬ ‫الفائده العلمیه والفقهیه لتعریف البیع‬ ‫ّ‬ ‫واما الفائده العلمیه والجدوی من الخوض فی بحث تعریف البیع‪ ،‬فقد یقول قائل‪ :‬ما هی القیمه‬ ‫علمیه وا ّ‬ ‫وما هی الجدوی ال ّ‬ ‫لفقهیه من البحث فی تعریف البیع؟ الیس هذا مضیعه للوقت وهدر‬ ‫للطاقات‪ ،‬وصرفها دون جدوی ونفع؟‬ ‫ّ‬ ‫وقد اشار الی هذا المعنی الشیخ االیروانی فی بحثه الخارج‪ ،‬عندما تحدث عن شروط‬ ‫العقد‪ ،‬فی الفصل ّ‬ ‫االول من کتاب «المکاسب» لالنصاری‪ ،‬فقال‪ :‬ال نری ضروره الی صرف‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الوقت فی تحدید البیع‪ ،‬فمثال یقول الشیخ االعظم فی «المکاسب» علی ما نقلنا عنه انه عباره‬ ‫عن انشاء تملیک عین بمال‪ ،‬و یاتی الغیر فیقول ّ‬ ‫یرد علی هذا التعریف اشکال ّ‬ ‫فیعرفه بتعریف‬ ‫ً‬ ‫اخر‪ ...‬وهکذا‪ ،‬فنحن ال نری نفعا له بعد ما ک ّنا نحمل صوره ارتکازیه عن معنی البیع‪ ،‬ومن‬ ‫َّ‬ ‫الواضح ان المعانی االرتکازیه تحدیدها قد یواجه مثل هذه المشکالت‪ ،‬واالنسب االنشغال فی‬ ‫َّ‬ ‫قضیه اخری فان هذا ال باس به وهی ان ذلک المعنی االرتکازی هل ینطبق فی هذا المورد او ال‪.‬‬ صفحه 232 ‫‪ /232‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫و یمثل لذلک بموردین؛ لیثبت حدود المعنی االرتکازی سعه وشموال لمعظم المسائل‬ ‫ّ‬ ‫الفقهیه فی البیع‪ ،‬وان المعنی االرتکازی یشمل هذه الحاله او تلک الحاله‪ ،‬ففی هذه الموارد‬ ‫ّ‬ ‫یستحق ان یقع فیه البحث والنزاع‪ ،‬ولذلک‪ ،‬یقول‪ّ :‬اما ان نشغل وقتنا فی تعریف البیع بشکل کلی‬ ‫ً‬ ‫ثم نقول هو ینتقض طردا وغیر ذلک فال حاجه الیه‪( .‬راجع‪ :‬االیروانی‪)1339 ،‬‬ ‫بینما یـقـول حائــــــری‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بغض النظر عن القیمه العلم ّیه للتدقیقات االنفه الذکر‪ ،‬فـان فکــره ان لفـظـه البیع ال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وتشریعیه‪ ،‬وال جرم ّانها محتفظه بمفهومها العرفی‪ ،‬و ّ‬ ‫بمجرد‬ ‫شرعیه‬ ‫تتضمن حقیقه‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ادله ّ‬ ‫صحه البیع و الزامیته‪ ،‬فضال عن انها تنهی النقاش‬ ‫الصدق العرفی للبیع‪ ،‬ستشملها‬ ‫ساسیه فی المالءمه بین القوانین والمجتمع‪ ،‬ال ّ‬ ‫حول المصطلحات‪ ،‬هی خطوه ا ّ‬ ‫سیما‬ ‫ّ‬ ‫للشک ب ّ‬ ‫صحتها و بالز ّ‬ ‫فی الحاالت التی ّ‬ ‫امیه عقد‬ ‫تتعرض فیها الصور الحدیثه للبیع‪،‬‬ ‫البیع‪ ،‬کبیع العماره قبل بنائها‪ ،‬او التوصیه بصناعه الطائرات والسفن‪ ،‬وشرائها‪.‬‬ ‫(حائری‪ ،‬مقاله فی البیع‪)3 :‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫اذا‪ ،‬هناک رای یری ان صرف الوقت فی تعریف البیع ال طائل منه‪ ،‬اال فی الموارد التی‬ ‫یشملها المعنی االرتکازی العرفی للبیع‪ .‬ومع ذلک‪ ،‬اقول‪ :‬من الناحیه العلم ّیه‪ -‬ومن وجهه‬ ‫نظری القاصر‪ -‬اری ضروره الخوض فی تعریف البیع؛ ما دام هناک اختالف فی عبارات الفقهاء‪،‬‬ ‫ً ًّ‬ ‫ّ‬ ‫وردا من قبل الفقهاء‪ ،‬رغم‬ ‫وال یوجد تعریف للبیع جامع ومانع‪ ،‬فکل التعاریف نجد ان فیها اخذا‬ ‫ّ ّ‬ ‫بداهه حقیقه البیع‪ ،‬ووجود المعنی االرتکازی العرفی له‪ ،‬اال انه من المناسب البحث فی تعریفه‪،‬‬ ‫مع بیان حقیقته وماهیته‪ ،‬واعتباراته الفقهیه‪ ،‬والثمرات العلمیه والعملیه من ذلک‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اضافه الی المستجدات الحدیثه فی البیع والشراء‪ ،‬وما یرافقها من حاالت وموارد‪ ،‬فهی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تحتاج الی البت فیها‪ ،‬والدقه فی االعتبارات والفهم اللغوی والفقهی الصحیح والسلیم قدر‬ ‫االمکان‪.‬‬ صفحه 233 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪233/ ...‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫ّ‬ ‫وصلنا الی خاتمه البحث‪ ،‬الذی یتعلق بتعریف البیع لدی فقهاء االمامیه منذ القرن الرابع‬ ‫الهجری الی القرن الرابع عشر الهجری‪ ،‬حاولت قدر المستطاع تحلیل هذه التعاریف؛ للوصول‬ ‫الی مواطن االشتراک وموارد االختالف فی عبارات تعریف البیع لدی الفقهاء‪ ،‬لنصل الی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫التعریف الذی قد یکون جامعا ومانعا فی نفس الوقت‪.‬‬ ‫جمه وکثیره‪ ،‬حیث یجب علینا الفحص ّ‬ ‫علم ًا ب ّانه قد واجهتنا صعو بات ّ‬ ‫الجید للموضوع‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والقراءات المتانیه لمختلف الفقهاء‪ ،‬منذ عصر ما بعد السفراء االربعه‪ ،‬وخاصه فی القرن الرابع‬ ‫الهجری الی القرن الرابع عشر الهجری‪ ،‬ونحن ال زلنا فی بدایه الطریق فی علوم الفقه والشریعه‪،‬‬ ‫جرد محاوله ّ‬ ‫ولکن هی م ّ‬ ‫علمیه ابتغی بها الوصول الی جدوائیه البحث العلمیه من عدمها‪ ،‬وهل‬ ‫هناک فائده علمیه للبحث فی ذلک ام ال؟‬ ‫وقد ابحرت فی الموضوع بعمق‪ ،‬وحاولت وضع مجموعه من االهداف تخص البحث‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫وتمکنت من الوصول لنتائج قد تکون مرضیه‪.‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬القران الک ریم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬ا ل کاشف الغطاء‪ ،‬محمد حسین (‪.)١٤٢٦‬الفردوس العلی‪ .‬تعلیقات‪ :‬السید محمد علی‬ ‫القاضی الطباطبائی‪ ،‬قم‪ :‬دار انوار الهدی‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ال کاشف الغطاء‪ ،‬محمد حسین (‪ .)١٣٦٦‬وجیزه الحکام‪ .‬النجف االشرف‪ :‬موسسه کاشف الغطاء العامه‪.‬‬ ‫‪ .٤‬االملی‪ ،‬محمد تقی (‪ .)١٤١٣‬کتاب المکا سب والبیع‪ :‬تق ریرات بحث المیرزا النائینی‪.‬‬ ‫الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ّ :‬‬ ‫موسسه ال ّنشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٥‬احمد مختار عمر (‪ .)١٤٢9‬اللغه العربیه المعاصر‪ .‬القاهره‪ :‬عالم الکتب‪.‬‬ ‫‪ .٦‬االراکی‪ ،‬محمد علی (‪ .)١٤١٥‬اصول الفقه‪ .‬قم‪ :‬موسسه فی طریق الحق‪.‬‬ ‫‪ .٧‬االنصاری‪ ،‬مرتضی (‪ .)١٤١0‬المکاسب‪ .‬المحقق‪ :‬السید محمد کالنتر‪ .‬الطبعه الرابعه‪.‬‬ ‫بیروت ‪ :‬موسسه النور للمطبوعات‪.‬‬ صفحه 234 ‫‪ /234‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫‪ .8‬االنصاری‪ ،‬محمد علی (‪ .)١٤١٥‬الموسوعه الفقهیه المیسره‪ .‬قم‪ :‬مجمع الفکر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .9‬انیس‪ ،‬ابراهیم‪ .‬منتصر‪ ،‬عبد الحلیم‪ .‬الصوالحی‪ ،‬عطیه‪ .‬ومحمد خلف الله احمد (‪.)١٤٢٥‬‬ ‫المعجم الوسیط‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬القاهره‪ :‬مکتبه الشروق الدولیه‪.‬‬ ‫‪ .١0‬ابن ادریس الحلی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤١٢‬السرائر الحاوی لتح ریر الفتاوی‪ .‬تصحیح وتعلیق‪:‬‬ ‫السید محمد تقی الکشفی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١١‬ابن منظور‪ ،‬محمد بن مکرم (‪ .)١٤١9‬لسان العرب‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ ‫‪ .١٢‬االمام الخامنئی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤٢0‬اجوبه اْلستفتاءات‪ .‬بیروت‪ :‬الدار االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬االمام الخمینی‪ ،‬السید روح الله (‪ .)١٤٢١‬کتاب البیع‪ .‬قم‪ :‬موسسه تنظیم ونشر اثار االمام الخمینی‪.‬‬ ‫‪ .١٤‬االیروانی‪ ،‬محمد باقر (‪ :)١٣٣9‬بحث الفقه‪http://eshia.ir/feqh :‬‬ ‫‪ .١٥‬االیروانی‪ ،‬محمد باقر (‪ .)١٤٢0‬دروس تمهیدیه فی الفقه اْلستداللی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه الفقه‪.‬‬ ‫‪ .١٦‬ابو العزم‪ ،‬عبدالغنی (‪ .)٢0١٣‬معجم الغنی الزاهر‪ .‬الرباط‪ :‬موسسه الغنی للنشر‪.‬‬ ‫‪ .١٧‬بابستی‪ ،‬عزیزه فوال (‪ .)١٤١٣‬المعجم المفصل فی النحو العربی‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .١8‬البحرانی‪ ،‬یوسف ال عصفور (‪ .)١٤١٣‬الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره‪ .‬تحقیق وتعلیق‪:‬‬ ‫محمد تقی االیروانی‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار االضواء‪.‬‬ ‫‪ .١9‬التوحیدی‪ ،‬محمد علی (‪ .)١٣٧8‬مصباح الفقاهه فی المعاملت‪ :‬تقریرات بحث السید الخوئی‪.‬‬ ‫النجف االشرف‪ :‬المطبعه الحیدریه‪.‬‬ ‫‪ .٢0‬حائری‪ ،‬مسعود‪ .‬مقاله فی البیع‪https://dalalabbas.files.wordpress.com :‬‬ ‫‪ .٢١‬الحسینی الز بیدی‪ ،‬محمد بن محمد (‪ .)١98٤‬تاج العروس من جواهر القاموس‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫الکو یت‪ :‬مطبعه حکومه الکو یت‪.‬‬ ‫‪ .٢٢‬الحسینی الشاهرودی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤09‬محاضرات فی الفقه الجعفری‪ :‬تق ریرات لبحث‬ ‫السید الخوئی‪ .‬قم‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٢٣‬الحسینی المیالنی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤٣١‬کتاب البیع‪ .‬قم‪ :‬مرکز الحقائق االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٢٤‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن الحسن (‪ .)١٤١٤‬وسائل الشیعه‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت البیت‬ ‫‪ .٢٥‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٣٧٤‬تذکره الفقهاء‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪..‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٢٦‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٤08‬شرائع اْلسلم فی مسائل الحلل والحرام‪ .‬المحقق‪:‬‬ ‫عبدالحسین محمد علی بقال‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه اسماعیلیان‪.‬‬ صفحه 235 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪235/ ...‬‬ ‫‪ .٢٧‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٤٣٥‬مختلف الشیعه‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٢8‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٤١٦‬مناهج الیقین فی اصول الدین‪ .‬المحقق‪ :‬محمد رضا‬ ‫االنصاری القمی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬مطبعه ماران‪.‬‬ ‫‪ .٢9‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٤١0‬نهایه اْلحکام فی شرح الحکام‪ .‬المحقق‪ :‬السید مهدی الرجائی‪.‬‬ ‫الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه اسماعیلیان‪.‬‬ ‫‪ .٣0‬الخوئی‪ ،‬السید ابو القاسم (‪ .)١٤٢٤‬منهاج الصالحین‪ .‬الطبعه الثانیه والثالثون‪ .‬لندن‪ :‬موسسه‬ ‫الخوئی االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٣١‬الرازی‪ ،‬محمد بن ابی بکر (‪ .)١98٦‬مختار الصحاح‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬مکتبه لبنان‪.‬‬ ‫‪ .٣٢‬الراغب االصفهانی‪ ،‬حسین بن محمد (‪ .)١٤٢٤‬مفردات غ ریب القران‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬المحقق‪:‬‬ ‫صفوان عدنان داوودی‪ .‬قم‪ :‬منشورات ذوی القربی‪.‬‬ ‫‪ .٣٣‬رواس‪ ،‬محمد وحامد صادق (‪ .)١٤08‬معجم لغه الفقهاء‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار النفائس‪.‬‬ ‫‪ .٣٤‬الروحانی‪ ،‬السید محمد صادق (‪ .)١٤٢9‬فقه الصادق‬ ‫‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬قم‪ :‬منشورات االجتهاد‪.‬‬ ‫‪ .٣٥‬الزحیلی‪ ،‬وهبه مصطفی (‪ .)١٤١8‬الفقه اْلسلمی وادلته‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬دمشق‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .٣٦‬الزحیلی‪ ،‬محمد مصطفی (‪ .)٢00٦‬القواعد الفقهیه وتطبیقاتها فی المذاهب الربعه‪.‬‬ ‫دمشق‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .٣٧‬زین الدین‪ ،‬محمد امین (‪ .)١٤١٣‬کلمه التقوی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬مطبعه مهر‪.‬‬ ‫‪ .٣8‬سانو‪ ،‬قطب مصطفی (‪ .)١٤٢0‬معجم مصطلحات اصول الفقه‪ .‬تقدیم ومراجعه‪ :‬محمد رواس قلعجی‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار الفکر المعاصر‪.‬‬ ‫‪ .٣9‬السیستانی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤٣٤‬منهاج الصالحین‪ .‬الطبعه التاسعه عشر‪ .‬بیروت‪ :‬دار المورخ العربی‪.‬‬ ‫‪ .٤0‬السیوطی‪ ،‬جالل الدین (‪ .)١٤٣٢‬الدر المنثور‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .٤١‬الشهید االول‪ ،‬محمد بن مکی (‪ )١٤١٤‬الدروس‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٢‬الشهی د الثانی ‪ ،‬زین الدین بن علی ( ‪ .) ١٤١0‬الروض ه البهی ه فی شرح الل معه ال دمشقی ه ‪.‬‬ ‫قم‪ :‬منشورات جامعه النجف الدینیه‪.‬‬ ‫‪ .٤٣‬الشهید الثانی‪ ،‬زین الدین بن علی (‪ .)١٤٢9‬م سالک الفهام فی تنقیح شرائع اْلسلم‪.‬‬ ‫الطبعه الرابعه‪ ،‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٤‬الطوسی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤١٢‬المبسوط فی فقه اْلمامیه‪ .‬المصحح‪ :‬السید محمد تقی الکشفی‪.‬‬ ‫الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ صفحه 236 ‫‪ /236‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫‪ .٤٥‬العسکری‪ ،‬حسن بن عبدالله (‪ .)١٤١٢‬مجمع الفروق اللغویه‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٦‬عمیم االحسان‪ ،‬محمد (‪ .)١٤٢٤‬ع ریفات الفقهیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .٤٧‬فتح الله‪ ،‬احمد (‪ .)١٤٣8‬معجم الفاظ الفقه الجعف ری‪ .‬اعداد‪ :‬احسان المظفر‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار المرتضی‪.‬‬ ‫‪ .٤8‬الفیاض‪ ،‬محمد اسحاق (‪ .)١9٧٤‬محاضرات فی اصول الفقه‪ :‬تق ریرات لبحث السید الخوئی‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫النجف االشرف‪ :‬مطبعه االداب‪.‬‬ ‫‪ .٤9‬الفیاض‪ ،‬محمد اسحاق (‪ .)١٣٧8‬منهاج الصالحین‪ .‬قم‪ :‬مکتب ایه الله العظمی الفیاض‪.‬‬ ‫‪ .٥0‬الفیومی‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١98٧‬المصباح المنیر فی غ ریب الشرح الکبیر‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬مکتبه لبنان‪.‬‬ ‫‪ .٥١‬القرافی‪ ،‬شهاب الدین احمد (‪ .)١٤٢٤‬شرح تنقیح الفصول فی اختصار المحصول فی الصول‪.‬‬ ‫الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .٥٢‬الکرکی‪ ،‬علی بن حسین (‪ .)١٤٢9‬جامع المقاصد فی شرح القواعد‪ .‬قم‪ :‬موسسه المعارف االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٥٣‬مامقانی‪ ،‬محمد حسن (‪ .)١٣٢٣‬غایه االمال فی شرح المکاسب والبیع‪ .‬قم‪ :‬مجمع الذخائر االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٥٤‬مرکز المعجم الفقهی (‪ .)١٤٢١‬المصطلحات‪ :‬الطبعه الثالثه‪ .‬قم‪ :‬مکتبه الکترونیه‪:‬‬ ‫‪http://shiaonlinelibrary.com‬‬ ‫‪ .٥٥‬مسعود‪ ،‬جبران (‪ .)١٤٢٥‬الرائد‪ .‬الطبعه السابعه‪ .‬القاهره‪ :‬دار العلم للمالیین‪.‬‬ ‫ً‬ ‫‪ .٥٦‬موسسه دائره معارف الفقه االسالمی (‪ .)١٤٣١‬موسوعه الفقه اْلسلمی طبقا لمذهب اهل البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫قم‪ :‬نشر موسسه دائره معارف الفقه االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٥٧‬المیدانی‪ ،‬عبدالرحمن جنبکه (‪ .)١99٦‬البلغه العربیه‪ :‬اسسها وعلومها وفنونها‪ .‬دمشق‪ :‬دار القلم‪.‬‬ ‫‪ .٥8‬النجفی‪ ،‬محمد حسن (‪ .)١98١‬جواهر الکلم فی شرح شرائع اْلسلم‪ .‬المحقق‪ :‬علی االخوندی‪.‬‬ ‫الطبعه السابعه‪ .‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ ‫‪ .٥9‬النجفی الخوانساری‪ ،‬موسی (‪ .)١٤١٣‬منیه الطالب فی شرح المکاسب‪ :‬تق ریرات بحث‬ ‫المیرزا النائینی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٦0‬وزاره االوقاف وا لشئون االسالمیه (‪ .)١٤0٧‬الموسوعه الفق هیه الکویتیه‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫الکو یت‪ :‬ذات السالسل‪.‬‬ ‫‪ .٦١‬الیزدی الطباطبائی‪ ،‬السید محمد کاظم (‪ .)١٤٣0‬العروه الوثقی‪ .‬اعداد وتخریج‪ :‬احسان المظفر‪.‬‬ ‫قم‪ :‬دار التفسیر‪.‬‬ صفحه 237 ‫الیات کسب العلم والمعرفه ودورها فی احراز علم الفقه‬ ‫ابتهال الشرع (استرالیا)‪ ،١‬الدکتور حسین الیوسف (سوریه)‪٢‬‬ ‫استلم‪1442/12/06 :‬‬ ‫قبول‪1443/03/19 :‬‬ ‫الملخص‬ ‫نحن نعلم مد اهمیه العلم والمعرفه فی حیاتنا الیومیه السیما هذه االیام مع تطور العلم‬ ‫والتکنولوجیا‪ ،‬ولقد حثت جمیع االدیان السماو یه علی العلم السیما الدین االسالمی الحنیف‪،‬‬ ‫و یکتسب الشیء اهمیته من مدی اهتمام الشریعه به‪ ،‬و بالتالی فان للعلم والمعرفه دورا کبیرا‬ ‫واهمیه عظمی فی الشریعه االسالمیه‪ ،‬ونحن فی هذا البحث سوف نستعرض بعض الیات‬ ‫ً‬ ‫المعرفه ودورها فی اکتساب علم الفقه‪ ،‬ونبدا بتعریف مفرده علم ومفرده معرفه لغه والفرق‬ ‫بینهما‪ ،‬و بما اننا مامورین بطلب العلم کما جاء علی لسان الرسول ‪« :‬طلب ال ِعل ِم ف ریض ٌه‬ ‫ِّ‬ ‫ِ ً‬ ‫علی کل مس ِل ٍم ومس ِلمه»‪( ،‬المحدث النوری‪ ،1408 ،‬ج‪ )249 :17‬فسوف نذکر تقسیما‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫للعلم جاء فی کتب المنطق لمعرفه ای قسم مامورین بطلبه‪ .‬وسوف یتبین معنا ان ا کثر االسباب‬ ‫التی تشجع المومن علی طلب شیء والسعی لتحصیله هو عند ربط هذا الشیء بالسماء‪ ،‬لذلک‬ ‫کان من المناسب ذکر بعض االیات واالحادیث الحاثه علی طلب العلم‪ ،‬ومن ثم محاوله‬ ‫ً‬ ‫االجابه علی سوال کثیرا ما یطرح وهو هل هناک تفاوت بین الناس فی القدره علی تلقی العلوم؟‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ومن ثم نذکر تعریفا لعلم الفقه لغه واصطالحا ودور هذه االلیات فی اکتساب هذا العلم‪.‬‬ ‫الکلمات المفتاحیه‪ :‬العلم والمعرفه‪ ،‬الیات کسب العلم‪ ،‬علم الفقه‬ ‫‪ .١‬طالبه البکالوریوس قسم الفقه واالصول ‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه ‪ ،‬جامع ه المصطفی‬ ‫جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه ‪،‬‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( ibtihal.sharaa@gmail.com ،‬الکاتب المراسل)‬ ‫‪ .٢‬االستاذ قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪h.alyousef@mou.ir ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ صفحه 238 ‫‪ /238‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫المقدمه‬ ‫ً‬ ‫قال الله عز وجل علی لسان موسی ‪« :‬وقل ِّر ِب ِزدنی ِعلما»؛ (طه‪ ،‬االیه ‪ )114‬بما اننا‬ ‫نعیش فی عالم الحاکمه فیه هی التکنولوجیا علی العقول واالیدی ولها الحصه اال کبر من وقتنا‪،‬‬ ‫کتب هذا البحث للتذکیر ببعض االلیات االخری التی من خاللها نکتسب العلم والمعرفه ومن‬ ‫ضمنها التکنولوجیا‪.‬‬ ‫فی عصرنا الحاضر قد تکون اغلب االلیات قد تقلص دورها لالسف فی تلقی العلوم وقد‬ ‫تکون هذه الطرق لها ایجابیات علی الفرد وشخصیته وال تقتصر علی مجرد تلقی معلومات فقط‬ ‫کحضور الندوات فهو تواصل اجتماعی وعلمی و یعزز العالقات بین االفراد‪.‬‬ ‫لقد حثت االدیان والشرائع السماو یه علی طلب العلم والتعلم ومن اهم اسباب ارسال الرسل‬ ‫واالنبیاء هو لیخرجوا الناس من الظلمات الی النور فالجهل ظالم والعلم نور‪ .‬وقد تطورت‬ ‫ً‬ ‫وسائل ایصال المعلومه ایا کانت الی الناس عبر مر العصور وقد یکون طرح السوال هو االساس‬ ‫فی الوصول الی المعلومات والخروج من الجهل‪.‬‬ ‫فذکر القران الکریم سوال المالئکه لله عز وجل عن سبب خلق ادم وقد اعطی الله جل جالله‬ ‫الفرصه لهم لیطرحوا هکذا سوال لکی یستمعوا الجواب من العالم بمکنونات الصدور‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫الدماء‪»...‬؛‬ ‫قال الله عز وجل علی لسان المالئکه‪« :‬قالوا اتجعل ِفیها من یف ِسد ِفیها ویس ِفک ِ‬ ‫(البقره‪ ،‬االیه ‪ )30‬یقول العالمه الطباطبائی فی «تفسیر المیزان» ان کالم المالئکه هنا هو لمعرفه‬ ‫واستیضاح مااشکل علیهم من امر هذا الخلیفه ولیس من باب االعتراض؛ (الطباطبائی‪،1997 ،‬‬ ‫ج‪ )115 :1‬فکان الجواب منه تعالی‪« :‬قال ِانی اعلم ما ال تعلمون»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪)30‬‬ ‫َّ‬ ‫فعل َم الله عز وجل ادم االسماء کلها اما حقیقه هذه االسماء فهناک اراء مختلفه بخصوصها‪،‬‬ ‫ً ً‬ ‫یقول العالمه الطباطبائی‪ :‬ایداع هذا العلم فی االنسان بحیث یظهر منه اثاره تدریجیا دائما ولو‬ ‫اهتدی الی السبیل امکنه ان یخ رجه من القوه الی الفعل‪( :‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)16 :1‬‬ ‫َٰ‬ ‫َٰ‬ ‫«ث َّم عرضهم علی ٱلمل ِئک ِه فقال ا ِنبـئ ِونی ِباسم ِاء هوال ِء ِان کنتم َٰص ِد ِقین»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪)31‬‬ صفحه 239 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪239/ ...‬‬ ‫وهکذا یحکی لنا القران قصه بدء الخلیقه بین سوال وجواب وعند کل اجابه هناک اخراج من‬ ‫الظلمات الی النور‪.‬‬ ‫هناک وسائل والیات لکسب العلم والمعرفه تطورت بتطور التکنولوجیا فقد بذل هذا‬ ‫الخلیفه االرضی الجهد لتطو یر هذه االلیات لیفتح امامه ابواب المستقبل الملیئه بالعلوم‬ ‫النافعه المعنو یه والمادیه‪.‬‬ ‫تعریف کلمتی علم و معرفه‬ ‫َ‬ ‫العلم فی اللغه مصدرها (ع ِل َم) وا ِلعلم ادراک الشیء بحقیقته والیقین ونور یقذفه الله فی قلب من‬ ‫ِ‬ ‫العلم علی مجموع مسائل واصول کلیه تجمعها جهه‬ ‫یحب (ادراک الکلی والمرکب) و یطلق ِ‬ ‫واحده‪( .‬انیس واخرون‪)624 :1425 ،‬‬ ‫اما فی اللغه االنجلیز یه فیطلق علی کلمه ِعلم‪« ،‬ساینس»‪ ١‬وتعرف فی «قاموس ا کسفورد»‬ ‫علی انها «ناولج»‪ .٢‬و یقصد بهذا التعریف ان العلم حسب اللغه االنجلیز یه هو معرفه بنیه‬ ‫ً‬ ‫وسلوک العالم المادی والطبیعی بناءا علی الحقائق التی استطیع اثباتها عن طریق التجربه‪.‬‬ ‫َ َ‬ ‫اما کلمه المعرفه فی اللغه فان مصدرها هو (ع ِرف) وعرف الشیء ای بان له‪ .‬المعرفه‬ ‫ً‬ ‫اصطالحا‪ :‬ادراک الشیء علی ماهو علیه‪ ،‬وهی مسبوقه بجهل بخالف العلم‪ ،‬ولذلک یسمی‬ ‫الحق تعالی بالعالم دون العارف‪( .‬الجرجانی‪)185 :2004 ،‬‬ ‫اما فی اللغه االنجلیزیه فیطلق علی کلمه معرفه وتعرف فی «قاموس ا کسفورد» علی انها‬ ‫«درک»‪ .٣‬ومن خالل ترجمتها الی اللغه العربیه یتضح ان تعریفها فی اللغه االنجلیزیه هو االتی‪:‬‬ ‫المعلومات‪ ،‬الفهم والمهارات التی تستطیع ان تکتسبها من خالل التعلم‬ ‫‪1. Science‬‬ ‫‪2. knowledge about the structure and behaviour of the natural and physical‬‬ ‫‪world, based on facts that you can prove for example by experiment.‬‬ ‫‪3. The information, understanding and skills that you gain through education‬‬ ‫‪it experience.‬‬ صفحه 240 ‫‪ /240‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫یتضح ان هناک تشابه فی اللغتین من حیث تعریف هاتین الکلمتین وان کان هناک اختالف‬ ‫کبیر فی حصر کلمه العلم باالمور الحسیه بحسب اللغه االنجلیزیه‪ .‬وهذا التشابه هو تعریف‬ ‫العلم بانه شیء تستطیع اثباته فهو موجود اصال وعبر عنه بکلمه «براو»‪ ١‬وکذلک تعریف المعرفه‬ ‫بانه شیء مکتسب وعبر عنه بکلمه‪« ٢‬جین»‪.‬‬ ‫هذا فیما یخص تعریف الکلمتین لکن لربما یطرح سوال ماهو الفرق بین معنیهما‪ ،‬و ان کان‬ ‫کلیهما ادراک فماهی حدود کال االدراکین؟‬ ‫الفرق بین کلمتی علم ومعرفه‬ ‫ان کلمه ِعلم ومصداقها الخارجی‪ -‬العلوم بکافه انواعها‪ -‬هی علوم وجدت مع بدایه الخلیقه‬ ‫لیستفید منها االنسان فی تدبیر شوونه الدنیو یه واالخرو یه‪ .‬ان االنسان و بما اعطاه الباری عز‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫وجل من العقل استطاع ان یطور هذه العلوم وخصوصا العلوم الطبیعیه و یجعلها طوع امره نوعا ما‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ان خیر دلیل علی اهمیه هذه العلوم فی حیاه االنسان هو ذکرها فی القران الکریم فلناخذ مثال‬ ‫علم االحیاء فقد ذکر القران حقیقه مهمه وهی کیفیه تکون الحنین فی بطن امه وقوله عز وجل‪:‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ِّ‬ ‫«ث ِّم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه ِعظ ًاما فکسونا‬ ‫ِّ‬ ‫ً‬ ‫ال ِعظام لح ًما ث ِّم انشاناه خلقا اخر فتبارک الله احسن الخ ِال ِقین»‪( .‬المومنون‪ ،‬االیه ‪)14‬‬ ‫اما ماذکر عن علم الفلک فهناک من االیات الکثیر قال تعالی‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫«خلق ِّ‬ ‫ات والرض ِبالح ِق یک ِّ ِور اللیل علی النه ِار ویک ِّ ِور النهار علی اللیل‬ ‫السماو‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِّ ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ٌِّ‬ ‫وسخر الشمس والقمر ۖ کل یجری ِلجل مس ًِّمی اال هو الع زیز الغفار»‪( .‬الزمر‪ ،‬االیه ‪)5‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫‪1. Prove‬‬ ‫‪2. Gain‬‬ صفحه 241 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪241/ ...‬‬ ‫ان هذه االیات توکد وجود هذه العلوم قبل االنسان لکن االنسان بما وهبه الله له من العقل‬ ‫استطاع ان یکتشفها‪ .‬فالعلم مخلوق قبل االنسان اما المعرفه فـ«هی ادراک مسبوق بجهل»‪.‬‬ ‫(ابن سینا‪)359 :1992 ،‬‬ ‫اما من ناحیه حدود االدراکین فیجب ان نعی معنی االدراک‪ .‬ادراک الشیء هو ان تکون حقیقته‬ ‫درک‪( ،‬انیس واخرون‪ )624 :1425 ،‬وحدود ادراک العلم هو ادراک الکلی‬ ‫متمثله عند الم ِ‬ ‫والمرکب والمعرفه هی ادراک الجزئی والبسیط‪( .‬البستانی‪)594 :1998 ،‬‬ ‫اما الفرق بینهما فی اللغه االنجلیزیه فهو َب ّین من التعریف فالعلم هو شیء تثبته بالتجربه اما‬ ‫المعرفه فهو شیء تکتسبه من الخبره‪.‬‬ ‫اقسام العلم‬ ‫بعدما اوردنا تعریف العلم االصطالحی وهو ادراک الشیء بحقیقته نتعرض الی تقسیمه بحسب‬ ‫ماورد علی لسان اهل المنطق فقد قسم الی علم حضوری و اخر حصولی‪.‬‬ ‫والعلم الحضوری‪ :‬هو حضور المعلوم لدی العالم بوجوده الخارجی فال توجد واسطه بین‬ ‫العالم والمعلوم‪( .‬طالب‪)62 :2010 ،‬‬ ‫ومثل للعلم الحضوری بهذا المثال البسیط وهو ادراکنا لذواتنا فهی حاضره لدینا بوجودها‬ ‫العینی فال نغفل عنها‪ .‬وقد عبر عنه فی «المنطق» المظفر‪:‬‬ ‫فان الواحد یجد من نفسه انه یعلم بنفسه وشوونها و یدرکها حق االدراک‪ ،‬ولکن ال‬ ‫بانتقاء صورها‪ ،‬انما الشیء الموجود وهو حاضر بذاته‪( .‬المظفر‪)12 :1968 ،‬‬ ‫ان ا کمل واتم مثال للعلم الحضوری هو علم الخالق بمخلوقاته وحضورها بذواتها لدیه فال‬ ‫تکون هناک واسطه بین العالم والمعلوم‪.‬‬ ‫ان الله عز وجل خص من عباده االنبیاء واالئمه‬ ‫بحضور المعلوم لدیهم بدون واسطه‬ ‫حتی تکون کل اقوالهم‪،‬حرکاتهم وسکناتهم حجه علی الناس فال یقع اللبس‪ .‬االمام یری الواقع‬ صفحه 242 ‫‪ /242‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫کما هو بل ان الواقع متحقق فی وجوده‪ ،‬فعندما یشعر االمام بواقع ما فی وجوده کشعور بوجوده‬ ‫ً‬ ‫هو فال احتمال لوجود الخطا فی علمه ابدا‪( .‬الحسینی الطهرانی‪ ،‬المحاضره ‪)25‬‬ ‫اما القسم الثانی من العلم هو العلم الحصولی وهو حضور صوره المعلوم لدی العالم‪.‬‬ ‫(المظفر‪)12 :1968 ،‬‬ ‫ذکر کمال اسماعیل فی مراتب المعرفه وهرم الوجود عند مال صدرا ان العلم الحصولی‬ ‫تحصل ادراکاته للنفس بحسب المرتبه الخاصه بها‪ ،‬فهی ادراکات حسیه عبر القوی الحسیه‬ ‫و ادراکات خیالیه عبر القوی الخیالیه و ادراکات عقلیه عبر القوی العقلیه‪( .‬لز یق‪)219 :2014 ،‬‬ ‫ً‬ ‫اذا هناک واسطه بین العالم والمعلوم لتتشکل صوره عن المعلوم لدی العالم فال یحضر بذاته‬ ‫وهذا هو حال اغلب الناس فی اکتساب العلم والمعرفه‪.‬‬ ‫ذکرت ان هناک فروق بین العلمین وهو واضح من تعریفهما وهی کالتالی‪:‬‬ ‫• العلم الحضوری یحدث بدون واسطه بین العالم والمعلوم بخالف الحصولی‪.‬‬ ‫• ان المعلوم بالعلم الحصولی وجوده العلمی غیر وجوده العینی بخالف الحضوری‪.‬‬ ‫• الحصولی ینقسم الی التصور والتصدیق وهذا ما ال یوجد فی الحضوری‪.‬‬ ‫(المظفر‪ )12 :1968 ،‬وذلک الن ال وجود لواسطه التصور فی الحضوری‪.‬‬ ‫الحث علی طلب العلم‬ ‫حث الدین االسالمی علی طلب العلم وهناک العدید من االیات والروایات ما یوکد هذا‬ ‫المطلب و انه االساس الذی یعین االنسان فی الخروج من الظلمات الی النور ونذکر هنا جمله‬ ‫من االیات اولها اول مانزل من القران‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫قال تعالی‪« :‬اقرا ِباس ِم ر ِِّبک ال ِذی خلق»‪( ،‬العلق‪ ،‬االیه ‪ )1‬الی قوله تعالی «ال ِذی علم‬ ‫ِّ‬ ‫ِبالقل ِم * علم ِاْلنسان ما لم یعلم»‪( ،‬العلق‪ ،‬االیات ‪ )4-5‬وهنا فعل امر بالقراءه‪ .‬ان المعنی‬ ‫االول لکلمه (اقرا) هی االمر بتلقی ما یوحیه الیه ملک الوحی من کتاب الله عز وجل‪.‬‬ ‫(الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)323 :20‬‬ صفحه 243 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪243/ ...‬‬ ‫اما قوله تعالی الذی علم بالقلم کانه تذکیر للرسول‬ ‫انه هو من علم االنسان ان یخط‬ ‫بالقلم الحروف لتکون الوسیله االساسیه لتلقی العلوم‪ ،‬کانه قیل‪ :‬اقرا کتاب ربک الذی یوحیه‬ ‫الیک وال تخف والحال ان ربک االکرم الذی علم االنسان القراءه بواسطه القلم الذی یخط به‬ ‫فهو قادر علی ان یعلمک قراءه کتابه وانت امی وقد امرک بالقراءه ولو لم یقدرک علیها لم یامرک‬ ‫بها‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)224 :20‬‬ ‫قال تعالی‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫اب»‪.‬‬ ‫«قل هل یست ِوی ال ِذین یعلمون وال ِذین ال یعلمون ِانما یتذکر اولو اللب ِ‬ ‫(الزمر‪ ،‬االیه ‪)9‬‬ ‫ان اشرف العلوم هو العلم بالله تعالی وغیره من العلوم اذا لم یتخذها االنسان کطریق‬ ‫للوصول لله سبحانه فتکون کالعدم ونفعها فی الحیاه الدنیا فقط‪ :‬ان العلم بالله هو الذی ینتفع به‬ ‫االنسان بحقیقه معنی الکلمه وبعدمه فانه یضره‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪ )243 :17‬انما یتذکر‬ ‫اولوا االلباب ای ذوو العقول النیره یعوون هذا القول‪.‬‬ ‫قال تعالی‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ات والله ِبما تعملون خ ِب ٌیر»‪.‬‬ ‫«یرف ِع الله ال ِذین امنوا ِمنکم وال ِذین اوتوا ال ِعلم درج ٍ‬ ‫(المجادله‪ ،‬االیه ‪)11‬‬ ‫یقول العالمه الطباطبائی‪ :‬ال ریب فی ان الزم رفعه تعالی درجه عبد من عباده مزید قربه منه‬ ‫تعالی‪ ،‬فکیف والرفع درجات ولیس درجه ومن هم هوالء الذین سیرفع درجاتهم درجات؟ ان‬ ‫المقصود بالذین سیرفع الله درجاتهم من الذین اوتوا العلم هم المومنون العلماء ولیس ای احد‬ ‫من المومنین وال ای احد من العلماء‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)88 :18‬‬ صفحه 244 ‫‪ /244‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫اما الروایات التی حثت علی طلب العلم و بذل الوسع لتحصیله فهی االتی‪:‬‬ ‫• قال رسول الله ‪« :‬تع َّلموا العلم فا َّن تع ُّلمه حسن ٌه ومدارسته تسب ٌ‬ ‫یح والبحث عنه‬ ‫ِ‬ ‫ِ ٌِ‬ ‫ٌ َّ‬ ‫ِجه ٌاد وتع ِلیمه من ال یعلمه صدقه وبذله ِله ِل ِه ق ربه ِلنه مع ِالم الحل ِل والحر ِام‬ ‫ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫َّ‬ ‫ٌ‬ ‫اح ٌب ِفی الوحد ِه ود ِلیل‬ ‫وس ِالک ِبط ِال ِب ِه س ِبیل الجن ِه وهو ا ِنیس ِفی الوحش ِه وص ِ‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫علی ا َّلس َّر ِاء والض َّر ِاء و ِسل ٌح علی العد ِاء و زی ٌن ِلْل ِخل ِء یرفع الله ِب ِه اقواما‬ ‫ً‬ ‫یجعلهم ِفی الخیر ا ِئ َّمه یقتدی ِب ِهم ترمق اعمالهم وتقتبس اثارهم وترغب‬ ‫َّ ِ‬ ‫َّ‬ ‫المل ِئکه ِفی خل ِت ِهم یمسحونهم ِفی صل ِت ِهم ِباج ِنح ِت ِهم ویستغ ِفر لهم کل شی ٍء‬ ‫َّ‬ ‫وب ونور‬ ‫ل‬ ‫ق‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫اه‬ ‫ی‬ ‫ح‬ ‫م‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫ور وهو َّامها و ِسباع البر وانعامها ِل‬ ‫ح َّتی ِحیتان البح‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫البص ِار ِمن العمی وق َّوه البد ِان ِمن الضع ِف ینزل الله ح ِامله من ِازل الخی ِار‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫ویمنحه مج ِالس البر ِار ِفی الدنیا واال ِخر ِه ِبال ِعل ِم یطاع الله ویعبد و ِبال ِعل ِم یعرف‬ ‫َّ‬ ‫الله ویوخذ یو َّحد و ِبال ِعل ِم توصل الرحام و ِب ِه یعرف الحلل والحرام وال ِعلم ِامام‬ ‫َّ‬ ‫العمل والعمل ت ِابعه یل ِهمه الله ا ُّلسعداء ویحرمه الش ِقیاء»‪( .‬الحسینی الشیرازی‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪)79 :1419‬‬ ‫ِّ‬ ‫وم ِن فالت ِقفها ولو ِمن افواهِ المشرکین»‪.‬‬ ‫الحکمه ضاله الم‬ ‫ِ‬ ‫• قال االمام علی ‪ِ « :‬‬ ‫ِ‬ ‫(نفس المصدر)‬ ‫التفاوت فی تلقی العلوم بین الناس‬ ‫کل انسان خلقه الله عز وجل له استعداد فی تلقی نوع من العلوم ا کثر من علم اخر او قل هو‬ ‫انجذاب واهتمام من قبل هذا الشخص لهذا العلم المحدد لکن هل یوجد انسان عاقل ال یملک‬ ‫ای موهبه‪ ،‬اهتمام او فهم الی نوع من العلوم؟ وهذا مما ال یرضاه عقل ای انسان یومن بعداله‬ ‫الله عز وجل فکل انسان لدیه تکلیف واکثر ما یعین االنسان علی اداء تکلیفه هو استعماله للنداء‬ ‫الفطری بالتوحید وهذا فی حد ذاته اشرف العل وم واتمها واعالها مرتبه‪ .‬ان ایداع هذا العلم‬ صفحه 245 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪245/ ...‬‬ ‫فی االنسان حتی توصله لکماله المرجو وحتی تکون الحجه البالغه لله عز وجل یوم القیامه فال‬ ‫یحتج احد بخلق االعذار لکفره وجحوده‪.‬‬ ‫فاذا استمع االنسان لنداء فطرته بالشکل الذی یرضاه له الله فقد اودع اشرف العلوم فی نفسه‪.‬‬ ‫اما العلوم االخری فالناس متفاوتون فی تلقیها لکن فی االغلب االعم ال یخلو انسان من امتالک‬ ‫موهبه او اهتمام فی احد هذه العلوم ولکن قد ال یبذل الوسع فی ا کتشافها وتطو یرها‪.‬‬ ‫ان اراء علماء النفس متفاوته بین قائل ان الوراثه توثر فی الذکاء وقائل بعدمها وهناک مقاییس‬ ‫عالمیه للذکاء تعتمد فی اغلبها علی قیاس الذکاء حسب استجابه االنسان للعلوم الطبیعیه‪.‬‬ ‫یذکر عبد الستار ابراهیم فی کتابه «االنسان وعلم النفس» ان مانعرفه علی وجه الیقین‬ ‫بالنسبه لذکاء االنسان ان اثراء البیئه وتنشیط العقل وتدریب التفکیر تزید الذکاء حوالی عشرین‬ ‫درجه فالی هذا الهدف یجب ان نتجه ونحسم المتغیرات االخری الشائکه‪( .‬ابراهیم‪)256 :1978 ،‬‬ ‫طرق کسب العلم والمعرفه‬ ‫بعدما ذکرنا اهمیه العلم والمعرفه فی حیاه االنسان نذکر اهم الطرق التی من خاللها نکتسب‬ ‫هذه العلوم‪:‬‬ ‫‪ .١‬کتاب الله حبل ممدود من السماء الی االرض وعترتی اهل بیتی‬ ‫‪( ،‬الصدر‪،‬‬ ‫‪ )220 :2008‬یذکر القران الکریم الذی هو حبل ممدود من السماء بعض الطرق‬ ‫لکسب العلم‪:‬‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬هو ال ِذی بعث ِفی المیین رسوال ِمنهم یتلو علی ِهم ای ِات ِه‬ ‫ین»‪.‬‬ ‫ویزک ِیهم ویعلمهم ال ِکتاب وال ِحکمه و ِان کانوا ِمن قبل ل ِفی ضل ٍل م ِب ٍ‬ ‫(الجمعه‪ ،‬االیه ‪ )2‬ذکر العالمه الطباطبائی فی کتابه «المیزان»‪ :‬تالوته علیهم ایاته‬ ‫وتزکیته وتعلیمه لهم الکتاب والحکمه لنزوله بلغتهم وهو اول مراحل دعوته ولذا‬ ‫لما استقرت الدعوه بعض االستقرار اخذ‬ ‫یدعو الیهود والنصاری والمجوس‬ ‫وکاتب العظماء والملوک‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)264 :19‬‬ صفحه 246 ‫‪ /246‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫فکان الرسول المعلم االول واالفضل واالتم لکسب العلم لقد ذکرت االیه‬ ‫الشریفه العلوم االلهیه التی انزلها الله علی قلب رسوله لکی یعلمها للناس‪ .‬ان‬ ‫صاحب تفسیر «المیزان» یذکر تفسیر لهذه االیات والعلوم التی تحتو یها باسلوب‬ ‫ً‬ ‫وهذا نص ما ذکره العالمه‬ ‫راقی ومبدع یجعل القلب ینبض شوقا لرسول الله‬ ‫الطباطبائی‪ ،‬وقوله‪« :‬ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمه»‪ ،‬التزکیه تفعیل من الزکاه بمعنی‬ ‫النمو الصالح الذی یالزم الخیر والبرکه فتزکیته لهم تنمیته لهم نماء صالحا‬ ‫بتعو یدهم االخالق الفاضله واالعمال الصالحه فیکملون بذلک فی انسانیتهم‬ ‫فیستقیم حالهم فی دنیاهم واخرتهم یعیشون سعداء و یموتون سعداء‪.‬‬ ‫وتعلیم الکتاب بیان الفاظ ایاته وتفسیر ما اشکل من ذلک‪ ،‬و یقابله تعلیم الحکمه‬ ‫وهی المعارف الحقیقیه التی یتضمنها القران‪ ،‬والتعبیر عن القران تاره باالیات‬ ‫وتاره بالکتاب للدالله علی انه بکل من هذه العناو ین نعمه یمتن بها‪ ،‬کما قیل وقد‬ ‫قدم التزکیه ههنا علی تعلیم الکتاب والحکمه بخالف ما فی دعوه ابراهیم‬ ‫الن هذه االیه تصف تربیته‬ ‫لمومنی امته‪ ،‬والتزکیه مقدمه فی مقام التربیه علی‬ ‫تعلیم العلوم الحقه والمعارف الحقیقیه واما ما فی دعوه ابراهیم‬ ‫فانها دعاء‬ ‫وسوال ان یتحقق فی ذریته هذه الزکاه والعلم بالکتاب والحکمه‪ ،‬والعلوم‬ ‫والمعارف اقدم مرتبه وارفع درجه فی مرحله التحقق واالتصاف من الزکاه الراجعه‬ ‫الی االعمال واالخالق‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)265 :14‬‬ ‫َّ‬ ‫ً ُّ‬ ‫وحی ِالی ِهم فاسالوا اهل الذکر ِان‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬وما ارسلنا قبلک ِاال ِرجاال ن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فی قوله‬ ‫کنتم ال تعلمون»‪( .‬االنبیاء‪ ،‬االیه ‪ )7‬عن زراره عن ابی جعفر‬ ‫«فاسالوا اهل الذکران کنتم ال تعلمون» من المعنیون بذلک قال ابی جعفر‬ ‫‪:‬‬ ‫نحن قلت‪ :‬فانتم المسولون قال‪ :‬نعم قلت‪ :‬ونحن السائلون؟ قال‪ :‬نعم قلت‪ :‬فعلینا‬ ‫ان نسالکم؟ قال‪ :‬نعم قلت‪ :‬فعلیکم ان تجیبونا قال‪ :‬ال ذاک الینا ان شئنا فعلنا و ان‬ ‫شئنا ترکنا ثم قال‪ « :‬هذا عطاونا فامنن او امسک بغیر حساب »‪.‬‬ صفحه 247 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪247/ ...‬‬ ‫(ا لطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪ )256 :14‬وهذا هو المنبع الثانی بعد رسول الله‬ ‫فهم خلفاء الله ورسوله فاالجدر اخذ العلوم من خلفاء الله‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ً‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬قال له موسی هل ات ِبعک علی ان تع ِلم ِن ِم ِّما ع ِلمت رشدا»‪.‬‬ ‫یسال رجل صالح ان یعلمه فاالنبیاء ال‬ ‫(الکهف‪ ،‬االیه ‪ )66‬وهنا النبی‬ ‫یستنکفون السوال ان کان الجواب سیصل الیهم لکن لیس من ای احد فهو‬ ‫الخضر‬ ‫الذی اکتسب علمه من العلیم الخبیر‪ .‬فطرح السوال هو الطریق‬ ‫االمثل لکسب العلوم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬مجالسه العلماء‪ :‬قال لقمان البنه جالس العلماء وزاحمهم برکبتیک فان الله ینیر‬ ‫القلوب بنور الحکمه کما یحیی االرض بوابل السماء (الحسینی الشیرازی‪)80 :1419 ،‬‬ ‫ً‬ ‫علی االنسان الذی یتوق لطلب العلم ان یسعی جاهدا لحضور مجالس العلماء ان‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫کانت المجالس عینیه او افتراضیه و ان کانت االخیره اکثر سهوله وانتشارا مع تطور‬ ‫التکنولوجیا فان لمجالسه العلماء واستماع حدیثهم النفع الکثیر‪.‬‬ ‫‪ .٣‬الکتابه‪ :‬قال رجل من االنصار لرسول الله‬ ‫‪ :‬انی السمع الحدیث وال احفظه فقال‬ ‫استعن بیمینک ای اکتبه‪( .‬نفس المصدر‪ )81 :‬ان للکتابه الدور اال کبر فی حفظ العلم‬ ‫ومن ثم اکتسابه بالقراءه فلوال القلم لضیع االنسان الکثیر من العلوم قال تعالی «الذی‬ ‫ً‬ ‫علم بالقلم * علم االنسان مالم یعلم»‪ .‬قال االمام علی ‪« :‬من یشتری علما‬ ‫ً‬ ‫بدرهم فقام الحارث العور فاشتری صحفا بدرهم فکان یکتب فیها فقال علیه‬ ‫السلم یااهل الکوفه غلبکم نصف رجل»‪( .‬نفس المصدر‪)82 :‬‬ ‫ِّ‬ ‫‪ .٤‬القراءه‪ :‬قال تعالی‪« :‬اقرا ِباس ِم ر ِِّبک ال ِذی خلق»‪( .‬العلق‪ ،‬االیه ‪ )1‬القراءه‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫الصله بین لغه الکالم‪،‬‬ ‫اصطالحا هی عباره عن عملیه یتم من خاللها التعرف علی ِ‬ ‫والرموز الکت ّ‬ ‫ابیه؛ حیث َّان لغه الکالم َّ‬ ‫تتکون من االلفاظ التی ت ِّعبر عن المعانی‬ صفحه 248 ‫‪ /248‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫عملیه م َّرکبه یستخدم المرء فیها العدید من ح ّ‬ ‫المختلفه‪ ،‬وهی ّ‬ ‫واسه اه ّمها البصر‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫تتطلب ّ‬ ‫عملیه القراءه الخبره‪ ،‬والذکاء‪ ،‬وقدره القارئ علی التفاعل مع النص‬ ‫وعاده ما‬ ‫ّ‬ ‫االساسیه والعامه التی یشتمل علیها‪،‬‬ ‫المقروء‪ ،‬من خالل استخدامه الفکار النص‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫تتضمن فک الرموز التی من شانها ان توصل القارئ الی‬ ‫معرفیه‬ ‫عملیه‬ ‫والقراءه‬ ‫المعنی المراد منها‪ )https://makleh.com( .‬ان القراءه هی الصله بین مصدر‬ ‫العلم والمتلقی فلوال وجود اللغات لکان من المستحیل التواصل بین مصادر العلم‬ ‫والمتلقین ولبقی العلم یدور فی مکان مغلق او یضمر فی صدور اصحاب العلم‬ ‫الحضوری لکن الخالق علم بالقلم و بذلک تطور العلم فالیوم و بفضل الله توجد لغه‬ ‫للتواصل حتی مع الصم والبکم‪.‬‬ ‫‪ .٥‬المدارس والحلقات الدراسیه‪ :‬وقد تکون هذه المدارس اکادیمیه فتعنی بتدریس العلوم‬ ‫الطبیعیه او مدارس دینیه فتختص بتدریس العلوم الدینیه الشرعیه والعرفانیه وحتی‬ ‫الطبیعیه منها‪ .‬لکن هناک شح فی المدارس الدینیه التی تعنی بتدریس االسالم‬ ‫المحمدی االصیل المتمثل بخط الرسول واهل بیته‬ ‫‪ .‬ان المومنین مکلفون بایصال‬ ‫هذه العلوم للناس بشتی الوسائل حتی لو تطلب االمر اجتماعات عائلیه تتدارس‬ ‫ً‬ ‫وتذکرفیها علوم اهل البیت وهذا کثیرا مایحدث فی بالد المهجر لکن یجب تکثیف‬ ‫هکذا فعالیات‪.‬‬ ‫‪ .٦‬الدراسه االفتراضیه‪ :‬وهی تلقی المعلومات عن طریق االجهزه االلکترونیه الموصله‬ ‫بالشبکه العنکبوتیه‪ .‬وللباحث الخیار فی اختیار الطریق لکسب المعلومه فقد یکون‬ ‫کتاب‪ ،‬صور‪ ،‬صوت او حتی العاب وهذا مایستفاد منه االطفال‪ .‬فی وقتنا الحاضر فان‬ ‫تطور التکنولوجیا جعل من هکذا نوع من الدراسه منتشر بشکل کبیر فی انحاء العالم‬ ‫ً‬ ‫وکثیرا مایعتمد علیه النه فی متناول االیدی و یستخدم فی ای وقت وای مکان‪.‬‬ صفحه 249 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪249/ ...‬‬ ‫‪ .٧‬االستماع‪ :‬تلقی المعلومه من خالل االستماع الی االخرین لکن وحده یکفی ام یجب‬ ‫االنصات واالصغاء ومالفرق بین الکلمات؟‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬ومثل ال ِذین کفروا کمثل ال ِذی ین ِعق ِبما ال یسمع ِاال دع ًاء و ِند ًاء‬ ‫ِ‬ ‫ص ٌِّم بک ٌم عم ٌی فهم ال یع ِقلون»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪ )171‬روی عن ابی جعفر ‪:‬‬ ‫«ان مثل الذین کفروا فی دعائک ایاهم کمثل الذی ینعق ای الناعق فی‬ ‫دعائه‪ .‬المنعوق من البهائم التی ال تفهم کاْلبل والبقر النها ال تعقل مایقال‬ ‫لها بل تسمع الصوت»‪( .‬الطوسی‪ ،1957 ،‬ج‪ )77 :2‬وهکذا استماع فهو ال‬ ‫ینفع بشیء‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫ٌ‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬افتطمعون ان یو ِمنوا لکم وقد کان ف ریق ِمنهم یسمعون کلم الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ث ِّم یح ِّرفونه ِمن بع ِد ما عقلوه وهم یعلمون»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪ )75‬فسمعوا کالم الله‬ ‫ِ‬ ‫فلم یمتثلوا امره‪ ،‬وحرفوا القول فی اخبارهم لقومهم حتی رجعوا الیهم وهم‬ ‫یعلمون انهم قد حرفوا‪ .‬وهذا اقوی التاو یلین‪ ،‬النه تعالی اخبر عنهم بانهم‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫یسمعون کالم الله والذین سمعوا کالم الله‪ .‬بال واسطه هم الذین کانوا مع موسی‪.‬‬ ‫(الطوسی‪ ،1957 ،‬ج‪ )313 :1‬وهکذا سماع هو مع فهم لکن ال یستوجب االیمان‬ ‫واالعتقاد بما قد سمع وهکذا استماع قد یضر صاحبه ان کان یسمع الحق‬ ‫و یرفضه او یسمع المعلومه العلمیه الحقه و یعاند بخطئها وال یومن بها‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬و ِاذا ق رئ القران فاست ِمعوا له وان ِصتوا لعلکم ترحمون»‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫(االعراف‪ ،‬االیه ‪ )204‬امر الله تعالی المکلفین بانه اذا قرئ القران ان یسمعوا له و‬ ‫یصغوا الیه لیفهموا معانیه و یعتبروا بمواعظه و ان ینصتوا لتالوته و یتدبروه و ال‬ ‫یلغوا فیه لیرحمهم بذلک ربهم‪ ،‬و باعتبارهم به واتعاضهم بمواعظه‪( ،‬الطوسی‪،‬‬ ‫‪ ،1957‬ج‪ )67 :5‬وهذا هو االنصات الذی یاتی مع فائده لمتلقی العلوم الحقه‪.‬‬ صفحه 250 ‫‪ /250‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫هذه بعض االلیات لکسب العلم والمعرفه وغیرها الکثیر کحضور المحاضرات والندوات‬ ‫العلمیه وتبادل الحدیث مع من له مرتبه علمیه قد تکون نفس مستوی الشخص المتلقی‬ ‫فیتذاکرون العلوم و ینشطون الذاکره او حتی مشاهده برامج تلفزیونیه مفیده‪.‬‬ ‫ان العلم والمعرفه من االمور التی حث علیها الدین االسالمی لیخرج الناس من ظلمات‬ ‫الجهل الی نور العلم وافضل العلوم واشرفها هو معرفه الله سبحانه وال یقذف هذا النور فی قلب‬ ‫من کان لکن فی قلب شخص مخلص لله عز وجل و یرجو القرب منه تعالی‪ .‬هناک عده طرق‬ ‫لکسب العلوم ا لدینیه والعرفانیه والطبیعیه تبدا من الق ران وا ل سنه الشریفه وتنتهی بعلوم‬ ‫التی هی مبینه لکتاب الله وسنه رسوله‪.‬‬ ‫اهل البیت‬ ‫ً‬ ‫ومع تطور التکنولوجیا تطورت طرق کسب العلم والمعرفه وعلی االنسان ان یسعی جاهدا‬ ‫لیختار الطریق المناسبه لتلقی العلوم المختلفه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫تعریف علم الفقه لغه واصطلحا‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫الفقه لغه‪ :‬یقول ابن االثیر‪ ...‬یقال‪ :‬ف ِقه الرجل‪ -‬بالکسر‪َ -‬یفقه ِفقها‪ :‬اذا ف ِهم وع ِلم‪ ،‬وفقه‪-‬‬ ‫ً‬ ‫َ ً‬ ‫بالضم‪َ -‬یفقه‪ :‬اذا صار فقیها عا ِلما‪( .‬ابن اثیر‪)714 :1421 ،‬‬ ‫َ ََ‬ ‫العلم بالشیء والفهم له‪ ،‬وغل َب علی ِعلم‬ ‫اما فی «لسان العرب»‪ ،‬فعرف الفقه علی انه‪ِ :‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫العلم‪ ،‬کما غلب النجم علی الث ّریا‪( .‬ابن منظور‪،‬‬ ‫ادت ِه وشرفه وفضله علی سائر انواع ِ‬ ‫الدین ِل ِس ِ‬ ‫‪)3450 :1419‬‬ ‫ً‬ ‫الفقه اصطالحا‪ :‬اشتهر بین الفقهاء تعریف لعلم الفقه علی انه العلم باالحکام الشرعیه‬ ‫الفرعیه عن ادلتها التفصیلیه وهذا ماذکره الشیخ المشکینی فی کتابه «مصطلحات الفقه» لکنه‬ ‫یشکل علی المشهور و یقول االولی تعریفه التالی‪ ...‬قیام الحجه التفصیلیه عند الشخص علی‬ ‫االحکام الفرعیه الدینیه وموضوعاتها المستنبطه‪( .‬المشکینی‪ ،1377 ،‬ج‪)403 :1‬‬ صفحه 251 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪251/ ...‬‬ ‫ً‬ ‫اذا فی هذا التعریف فان الفقیه تقام لدیه الحجه الماخوذه من المصادر الرئیسیه وهی الکتاب‬ ‫ً‬ ‫والسنه والعقل علی الحکم الشرعی‪ .‬و یذکر الشیخ المشکینی شیئا من التفصیل عن هذا العلم‬ ‫والمصطلحات التی قد ترد فیه فنذکر هنا بعضها‪.‬‬ ‫الفقیه‪ :‬هو من قامت عنده الحجه علی االحکام الشرعیه‪( .‬المشکینی‪ ،1377 ،‬ج‪)403 :1‬‬ ‫المجتهد‪ :‬هو من تحمل الجهد فی اقامه الحجه التفصیلیه‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫االحکام‪ :‬االحکام الراجعه الی الدین االعم منها التکلیفیه والوضعیه‪( .‬نفس المصدر‬ ‫ان للحکم الشرعی تعریفین یذکرهما االصولیین قد یکون من المناسب ذکرهما فالمشهور‬ ‫ً‬ ‫مباشره او غیر مباشره‬ ‫یعرف الحکم الشرعی علی انه خطاب الله عز وجل المتعلق بفعل المکلف‬ ‫غیر ان السید الشهید الصدر (قد) قال فی «الحلقه االولی» ما نصه‪ :‬وعلی هذا الضوء یکون من‬ ‫الخطا تعریف الحکم الشرعی بالصیغه المشهوره بین قدماء االصولیین اذ یعرفونه بانه الخطاب‬ ‫الشرعی المتعلق بافعال المکلفین فان الخطاب کاشف عن الحکم والحکم هو مدلول الخطاب‪،‬‬ ‫ً‬ ‫اضف الی ذلک ان الحکم الشرعی ال یتعلق بافعال المکلفین دائما‪ ،‬بل قد یتعلق بذواتهم او‬ ‫باشیاء اخری ترتبط بهم‪.‬‬ ‫الحث علی التفقه فی الدین فی القران والسنه‬ ‫حثنا الله سبحانه وتعالی فی کتابه الکریم علی العلم والتفقه لما لهما من دور اساس فی بلوره‬ ‫ادراک االنسان وشخصیته وبالتالی الوصول الی کماله المنشود ونعرض بعض هذه االیات الشریفه‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫• «اقرا ِباس ِم ر ِِّبک ال ِذی خلق * خلق ِاْلنسان ِمن عل ٍق * اقرا و ر ِّبک ا لکرم * ال ِذی‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫علم ِبالقل ِم * علم ِاْلنسان ما لم یعلم»‪( .‬العلق‪ ،‬االیات ‪)1-5‬‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫• «یا ا ُّیها ال ِذین امنوا ِاذا ِقیل لکم تف َّسحوا ِفی المج ِال ِس فافسحوا یفسح الله لکم‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ َّ‬ ‫ات‬ ‫و ِاذا ِقیل انشزوا فانشزوا یرف ِع الله ال ِذین امنوا ِمنکم وال ِذین اوتوا ال ِعلم درج ٍ‬ ‫َّ‬ ‫والله ِبما تعملون خ ِب ٌیر»‪( .‬المجادله‪ ،‬االیه ‪)10‬‬ صفحه 252 ‫‪ /252‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫• «فتعالی الله الم ِلک الحق وال تعجل ِبالقرا ِن ِمن قبل ان یقض َٰی ِالیک وحیه وقل‬ ‫ِ‬ ‫َّرب ِزد ِنی ِعل ًما»‪( .‬طه‪ ،‬االیه ‪)114‬‬ ‫َّ ً‬ ‫ٌ َّ‬ ‫• «وما کان المو ِمنون ِلین ِفروا کافه ۚ فلوال نفر ِمن کل ِفرق ٍه ِمنهم ط ِائفه ِلیتفقهوا ِفی‬ ‫َّ‬ ‫الد ِین و ِلین ِذروا قومهم ِاذا رجعوا ِالی ِهم لعلهم یحذرون»‪( .‬التو به‪ ،‬االیه ‪)122‬‬ ‫البحث علی طلب العلم والتفقه فی احادیث الرسول‬ ‫ان رسول الله واهل بیته‬ ‫واهل البیت‬ ‫هم فقهاء عصرهم وعصر غیرهم الی یوم القیامه ولقد حثوا االمه‬ ‫علی طلب العلم والتفقه والخروج من ظلمات الجهل التی تفتک باالنسان وتخرجه من رحمه الله‪.‬‬ ‫فالجهل الد اعداء االنسان فاالنسان الجاهل یقتل رقی نفسه ورقی کل انسان یسمع له ومن‬ ‫احادیثهم فی هذا الصدد نذکر منها‪:‬‬ ‫• عن رسول الله‬ ‫‪« :‬یوزن مداد العلماء ودماء الشهداء یوم القیامه فل یفضل‬ ‫احدهما علی االخر‪ ،‬ولغدوه فی طلب العلم افضل من مائه غزوه‪ ،‬وال یخرج‬ ‫احد فی طلب العلم اال وملک موکل به یبشره بالجنه‪ ،‬ومن مات ومیراثه المحابر‬ ‫واالقلم دخل الجنه»‪( .‬الحسینی الشیرازی‪)79 :1419 ،‬‬ ‫ً‬ ‫• وعنه‪« :‬فضل الع ِال ِم علی الع ِاب ِد کفض ِلی علی ادناکم رجل»‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫الد ِین والهمه رشده»‪( .‬الریشهری‪،2004 ،‬‬ ‫• وعنه‪« :‬اذا اراد الله بع ٍبد خیرا فقهه فی ِ‬ ‫ج‪)3248 :3‬‬ ‫• االمام علی ‪« :‬اذا فقهت فتفقه فی دین الله»‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫َّ‬ ‫َّ َّ‬ ‫العباد ِه‬ ‫مام‬ ‫ت‬ ‫و‬ ‫ه‬ ‫صیر‬ ‫الب‬ ‫فتاح‬ ‫م‬ ‫قه‬ ‫الف‬ ‫ن‬ ‫فی‬ ‫هوا‬ ‫ق‬ ‫• االمام الکاظم ‪« :‬تف‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫دین الل ِه ف ِا ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫و َّ‬ ‫ُّ‬ ‫َّ‬ ‫قیه علی‬ ‫السبب الی الم‬ ‫ناز ِل الرفیع ِه والرت ِب الجلیل ِه فی الد ِین والدنیا وفضل الف ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫الکواک ِب ومن لم یتفقه فی ِد ِین ِه لم یرض الله له‬ ‫مس علی‬ ‫الش‬ ‫العاب ِد کفضل‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫عمل»‪( .‬نفس المصدر)‬ صفحه 253 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪253/ ...‬‬ ‫هذه جمله من االحادیث الشریفه من اهل بیت‬ ‫والذین خصهم الله سبحانه وتعالی‬ ‫بعلمه وحکمته وهم االسوه التی یجب ان یتاسی بهم المومن الموالی‪.‬‬ ‫دور الیات کسب العلم والمعرفه فی اکتساب علم الفقه‬ ‫ کتاب الله‬‫کتاب الله القران العزیز وهو المصدر االول فی استنباط الحکم الشرعی وهذا لیس فیه خالف‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫بین المسلمین کافه‪ ،‬قال الله تعالی‪« :‬ون َّزلنا علیک ال ِکتاب ِتبیانا ِلکل شی ٍء وهدی ورحمه‬ ‫وبش ری ِللمس ِل ِمین»‪( ،‬النحل‪ ،‬االیه ‪ )89‬وهذا المصدر االول للتشریع یذکر بان هناک مصدر‬ ‫َّ‬ ‫ثانی یجب علی المسلمین الرجوع الیه اال وهو الرسول واهل بیته ‪ ،‬قال تعالی‪« :‬ه َو ال ِذی‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َ ْ ْ َ ْ َ‬ ‫اب َوال ِحک َمه َو ِان کانوا ِم ْن‬ ‫َب َعث ِفی االمی َین َرسوال ِم ْنه ْم َی ْتلو عل ْی ِه ْم َای ِات ِه َو ی َزک ِیه ْم َو ی َعلمهم ال ِکت‬ ‫َّ‬ ‫َْ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ً‬ ‫ً ُّ‬ ‫وحی ِالی ِهم‬ ‫قبل ل ِفی ضالل م ِبین»‪( .‬الجمعه‪ ،‬االیه ‪ )2‬وایضا‪« :‬وما ارسلنا قبلک ِاال ِرجاال ن ِ‬ ‫فاسالوا اهل الذکر ِان کنتم ال تعلمون»‪( .‬االنبیاء‪ ،‬االیه ‪ )7‬وعن زراره عن الی جعفر فی‬ ‫ِ‬ ‫قوله «فاسالوا اهل الذکر ان کنتم ال تعلمون» من المعنیون بذلک قال ابی جعفر ‪ :‬نحن قلت‪:‬‬ ‫فانتم المسولون قال‪ :‬نعم قلت‪ :‬ونحن السائلون؟ قال‪ :‬نعم‪( ...‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)256 :14‬‬ ‫الی اخر الروایه‪.‬‬ ‫‪ -‬مجالسه العلماء‬ ‫ً‬ ‫وقد تکون هذه االلیه اال کثر رواجا بعد الغیبه الصغری ولجوء الناس الی السفراء االربعه لالمام‬ ‫والذین کانوا فی بغداد و بعد انتهاء عصر الغیبه الصغری بموت السفیر الرابع و بدء الغیبه الکبری‬ ‫استمرت المدارس العلمیه فی بغداد الی منتصف القرن الخامس الهجری وبعد فتنه حدثت فیها‬ ‫ادت الی اضطرار الشیخ الطوسی الی االنتقال النجف وتاسیس حوزه هناک‪.‬‬ ‫(‪ )https://ar.wikishia.net/view‬وقد کانت طریقه تلقی العلوم والفقه فی هذه الحوزات‬ ‫ً‬ ‫علی شکل حلقات ودروس یعطیها االستاذ لطالبه وجها لوجه‪.‬‬ صفحه 254 ‫‪ /254‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ المدارس اال کادیمیه‬‫ً‬ ‫تطورت طریقه تلقی علم الفقه عبر الزمن خصوصا بعد انتصار الثوره االسالمیه فی ایران بقیاده‬ ‫االمام الخمینی (قد) فاصبحت ال تقتصر علی الحوزات المعروفه لکن انتشرت بشکل واسع فی‬ ‫البالد االسالمیه علی شکل دورات ومدارس وحتی جامعات‪ .‬وقد سهل هذا التطور فی تلقی‬ ‫هذا العلم للکثیر من المومنین الدین یرون ضروره التفقه فی دینهم لمستوی مقبول حتی ینیر هذا‬ ‫العلم طریقهم وطریق اجیال محاطه بکثیر من الظالم والجهل والقیم التی تناقض القیم‬ ‫االسالمیه الرفیعه‪.‬‬ ‫ الدراسه االفتراضیه‬‫ً‬ ‫ومع الطفره الهائله فی مجال التکنولوجیا وخصوصا بوجود االنترنت تحتم علی المومنین کافه‬ ‫ً‬ ‫وخصوصا اهل العلم منهم تحمل مسولیه مجاراه هذه الطفره والتطور العلمی لیضعوا بین ایدی‬ ‫الناس عن طریق اجهزه الحاسوب واالجهزه الذکیه برامج تتیح للناس اکتساب هذا العلم‪ .‬وقد‬ ‫تکون الدوله االسالمیه االیرانیه سباقه فی هذا الموضوع ولحقت بها بعض الدول االسالمیه‪.‬‬ ‫وخیر دلیل علی امکانیه التفقه فی الدین من خالل الدراسه االفتراضیه هو وجود جامعه کجامعه‬ ‫المصطفی العالمیه فی قم وغیرها الکثیر‪ .‬ان طل‬ ‫ً‬ ‫العلم والتفقه فی الدین یجب ان یکون من اولو یات االنسان المومن وخصوصا نعیش فی‬ ‫زمن یتجه فیه العالم الی االنحطاط والتخلی عن ابسط مقومات االنسانیه والجهل یحیط بنا‬ ‫و بابنائنا‪ .‬ان دول اخذت علی عاتقه قتل االنسان وکل القیم االنسانیه فلم تکتفی هذه الدول وقوی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫الطغیان بقتله جسدیا وتجو یعه و اخراجه من وطنه وارضه بل تحاول ان تقتله معنو یا وتقتل کل‬ ‫االجیال القادمه بهذه الطریقه‪.‬‬ ‫ان دورنا تحمل المسولیه والدفاع عن قیمنا وانسانیتنا وکل شیء غالی وهذا ال یتحقق اال بنور‬ ‫یضیء درو بنا والمتمثل بمعرفه الله حق معرفته عن طریق التفقه فی الدین والتزام اوامر الله‪،‬‬ صفحه 255 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪255/ ...‬‬ ‫َّ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫یقول الله تعالی‪« :‬وال ِذین جاهدوا ِفینا لنه ِدینهم سبلنا و ِان الله لمع المح ِس ِنین»‪.‬‬ ‫(العنکبوت‪ ،‬االیه ‪)69‬‬ ‫یقول السید الطباطبائی فی تفسیر هذه االیه مانصه التالی‪ :‬اذ فرق بین ان یجاهد العبد فی‬ ‫سبیل الله‪ ،‬و بین ان یجاهد فی الله‪ ،‬فالمجاهد فی االول یرید سالمه السبیل ودفع العوائق عنه‬ ‫بخالف المجاهد فی الثانی فانه انما یرید وجه الله فیمده الله سبحانه بالهدایه الی سبیل دون‬ ‫سبیل بحسب استعداده الخاص به‪ ،‬وکذا یمده الله تعالی بالهدایه الی السبیل بعد السبیل حتی‬ ‫یختصه بنفسه جلت عظمته‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)35 :1‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫ت ّبین ال هنا‪:‬‬ ‫َ َ‬ ‫العلم علی‬ ‫والعلم ادراک الشیء بحقیقته‪ ،‬و یطلق ِ‬ ‫• ال ِعلم فی اللغه مصدرها (ع ِلم) ِ‬ ‫مجموع مسائل واصول کلیه تجمعها جهه واحده‪.‬‬ ‫ً‬ ‫• المعرفه اصطالحا‪ :‬ادراک الشیء علی ماهو علیه‪ ،‬وهی مسبوقه بجهل بخالف العلم‪.‬‬ ‫• الفرق بین العلم والعرفه ان العلم مخلوق قبل االنسان اما المعرفه فهی ادراک مسبوق‬ ‫بجهل‪ .‬اما من ناحیه حدود االدراکین فیجب ان نعی معنی االدراک‪ .‬فادراک الشیء هو‬ ‫ان تکون حقیقته متمثله عند المد ِرک‪ ،‬وحدود ادراک العلم هو ادراک الکلی والمرکب‬ ‫والمعرفه هی ادراک الجزئی والبسیط‪.‬‬ ‫• العلم ینقسم الی حضوری وحصولی‪ ،‬والحصولی ینقسم الی تصور وتصدیق‪.‬‬ ‫• حث الدین علی العلم من خالل االیات القرانیه واالحادیث الشریفه‪.‬‬ ‫• هناک تفاوت فی تلقی العلوم بین الناس‪ ،‬وذلک یرجع الی عده اسباب‪.‬‬ ‫• من طرق والیات کسب العلم والمعرفه‪ :‬کتاب الله‪ ،‬مجالسه العلماء‪ ،‬الکتابه‪ ،‬القراءه ‪،‬‬ ‫المدارس والحلقات الدراسیه‪ ،‬الدراسه االفتراضیه‪ ،‬وغیر ذلک‪.‬‬ صفحه 256 ‫‪ /256‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫• الفقه اصطالحا هو قیام الحجه التفصیلیه عند الشخص علی االحکام الفرعیه الدینیه‬ ‫وموضوعاتها المستنبطه‪.‬‬ ‫• ان الیات کسب المعرفه الدینیه والفقهیه متقاربه جدا مع االلیات العامه لکسب العلم‪،‬‬ ‫غایه االمر ان هناک اختالفا فی التفاصیل المتعلقه بنوع العلم والمعرفه‪.‬‬ ‫• االیات القرنیه والروایات تحث علی التفقه فی الدین ال سیما التفقه فی االمور محل االبتالء‪.‬‬ ‫• ان اللیات العلم والمعرفه دورا کبیرا فی اکتساب العلوم الشرعیه السیما التفقه فی‬ ‫الدین والمسائل محل االبتالء‪.‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬القران الک ریم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬انیس‪ ،‬ابراهیم‪ .‬منتصر‪ ،‬عبد الحلیم‪ .‬الصوالحی‪ ،‬عطیه‪ .‬ومحمد خلف الله احمد (‪.)١٤٢٥‬‬ ‫المعجم الوسیط‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬القاهره‪ :‬مکتبه الشروق الدولیه‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ابراهیم‪ ،‬عبد الستار (‪ .)١9٧8‬اْلنسان وعلم النفس‪ .‬الکو یت‪ :‬المجلس الوطنی للثقافه والفنون واالداب‪.‬‬ ‫‪ .٤‬ابن اثیر‪ ،‬محمد (‪ .)١٤٢١‬النهایه فی غ ریب الحدیث والثر‪ .‬ریاض‪ :‬دار ابن الجوزی‪.‬‬ ‫‪ .٥‬ابن سینا‪ ،‬ابی علی (‪ .)١99٢‬اْلشارات والتنبیهات‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه النعمان‪.‬‬ ‫‪ .٦‬ابن منظور‪ ،‬محمد بن مکرم (‪ .)١٤١9‬لسان العرب‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ ‫‪ .٧‬البستانی‪ ،‬بطرس (‪ .)١998‬محیط المحیط قاموس مطول للغه العربیه‪ .‬بیروت‪ :‬مکتبه لبنان ناشرون‪.‬‬ ‫‪ .8‬الجرجانی‪ ،‬علی بن محمد (‪ .)٢00٤‬معجم التع ریفات‪ .‬المحقق‪ :‬محمد صدیق المنشاوی‪.‬‬ ‫القاهره‪ :‬دار الفضیله‪.‬‬ ‫‪ .9‬الح س ینی الشیرا زی‪ ،‬محمد (‪ .)١٤١9‬تذکره الخبار ف ی تلخیص ربیع البرار‪ .‬بیروت ‪ :‬مرکز‬ ‫الرسول االعظم‬ ‫‪ .١0‬الحسینی‬ ‫‪.‬‬ ‫الطهرانی‪،‬‬ ‫محمد‪.‬‬ ‫شرح حدیث عنوان‬ ‫البصری‪.‬‬ ‫المحاضره ‪:٢٥‬‬ ‫‪https://madrasatalwahy.org/Document/Speech/group/25‬‬ ‫‪ .١١‬الصدر‪ ،‬محمد مهدی (‪ .)٢008‬اخلق اهل البیت‬ ‫‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬قم‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ صفحه 257 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪257/ ...‬‬ ‫‪ .١٢‬طالب‪ ،‬میثاق (‪ .)٢0١0‬شرح نهایه الحکمه العقل والعاقل والمعقول‪ :‬ابحاث الیه الله العلمه‬ ‫السید کمال الحیدری‪ .‬قم‪ :‬دار فراقد‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬الطباطبائی‪ ،‬السید محمد حسین (‪ .)١99٧‬المیزان فی تفسیر القران‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه االعلمی للمطبوعات‪.‬‬ ‫‪ .١٤‬الطوسی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١9٥٧‬التبیان فی تفسیر القران‪ .‬النجف االشرف‪ :،‬مکتبه االمین‪.‬‬ ‫‪ .١٥‬لزیق‪ ،‬کمال اسماعیل (‪ .)٢0١٤‬مراتب المعرفه وهرم الوجود عند مل صدرا‪ :‬دراسه مقارنه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬مرکز الحضاره لتنمیه الفکر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١٦‬المحدث النوری‪ ،‬میرزا حسین (‪ .)١٤08‬مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه‬ ‫ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .١٧‬المحمدی الریشهری‪ ،‬محمد (‪ .)٢00٤‬میزان الحکمه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الحدیث‪.‬‬ ‫‪ .١8‬المشکینی‪ ،‬علی (‪ .)١٣٧٧‬مصطلحات الفقه‪ .‬قم‪ :‬نشر الهادی‪.‬‬ ‫‪ .١9‬المظفر‪ ،‬محمد رضا (‪ )١9٦8‬المنطق‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬النجف االشرف‪ :‬مطبعه النعمان‪.‬‬ ‫‪20. https://ar.wikishia.net/view‬‬ ‫‪21. https://makleh.com‬‬ صفحه 258 صفحه 259 ‫تدوین الحدیث ومنع اندثاره عند الشیعه‬ ‫لمیس سلوم (سوریه)‪ ،١‬الدکتور حسین الیوسف (سوریه)‪٢‬‬ ‫قبول‪1443/07/09 :‬‬ ‫استلم‪1443/03/29 :‬‬ ‫الملخص‬ ‫بحثی بعنوان تدو ین الحدیث عند الشیعه‪ّ ،‬ابین فیه دور الشیعه فی تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪،‬‬ ‫وهو یتالف من ثالثه مباحث؛ فی المبحث االول ّابین فیه الکلیات والمفاهیم واالبحاث‬ ‫التصوریه المتعلقه بالعنوان‪ ،‬وفی المبحث الثانی ّابین المقصود من العنوان ومحل البحث‪ ،‬وفی‬ ‫المبحث الثالث ّابین دور الشیعه االمامیه فی حفظ الحدیث ومنع اندثاره‪ ،‬و ّ‬ ‫یتبین معنا بعد ذلک‬ ‫ان الهل البیت‬ ‫بشکل خاص‪ -‬من خالل متابعتهم الحثیثه وتشجیعهم علی کتابه الحدیث‬ ‫وکتبهم وصحفهم التی کتبوها وتناقلولها خلفا عن سلف‪ -‬وللشیعه بشکل عام فی زمن الحضور‬ ‫وزمن الغیبه‪ -‬السیما من خالل االصول االربعمائه والکتب االربعه‪ -‬دورا ّ‬ ‫مهما واساسیا فی‬ ‫تدو ین وحفظ الحدیث االمر الذی ادی الی منع اندراسه‪ ،‬والوقوف فی وجه االسرائیلیات ووضع‬ ‫الحدیث‪ .‬ونبنی علی ذلک البدیه السعی لحفظ الحدیث کما کان دیدن اسالفنا‪.‬‬ ‫الکلمات المفتاحیه‪ :‬تدو ین الحدیث‪ ،‬الشیعه‪ ،‬االمامیه‬ ‫المقدمه‬ ‫ّ‬ ‫من الحقائق المسلمه عند االمامیه ان الس َّنه النبو یه الشریفه لم تکن مهمله تذروها الریاح‪ ،‬و انما‬ ‫وذلک کما کان حظ القران الکریم‪ .‬فقد کان له‬ ‫حظیت باهتمام بالغ علی عهد رسول الله‬ ‫ک َّتابه َّ‬ ‫المعینون باالسم والصفه السیما االمام امیر المومنین‬ ‫وعرفوا بعنوان واضح وسمه شاخصه‬ ‫‪ .١‬خریجه مرحله البکالوریوس قسم الفقه والمعارف االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬حوزه الشهیده‬ ‫ام یاسر‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( Amly1603@gmail.com ،‬الکاتب المراسل)‬ ‫‪ .٢‬االستاذ قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪h.alyousef@mou.ir ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ صفحه 260 ‫‪ /260‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َّ‬ ‫(کتاب الوحی)‪ .‬وفی عددهم ودورهم جالت اقالم المورخین‪ .‬کانت مهمتهم تقیید االیات‬ ‫االمر الذی‬ ‫الکریمه بعد نزولها باشراف متواصل وتوجیه متاخم وعنایه الصقه من النبی‬ ‫َّ‬ ‫الربانیه المن َّزله‪ ،‬کذلک السنه النبو یه‬ ‫ساهم فی حفظه لالمه المرحومه علی طبق حقیقته‬ ‫الشریفه؛ وسوف یاتی بیان ذلک فی محله‪.‬‬ ‫بخالف اهل السنه فقد ساد عندهم‪ -‬واعتمادا علی روایات یعتبرها علماء الس َّنه صحیحه‪ -‬ان‬ ‫ّ‬ ‫صاحب الرساله نهی عن تدو ین احادیثه‪ ،‬بل شدد علی ذلک‪ ،‬وفی ضوئها وعلی هدیها یعلل‬ ‫البعض من علماء الجمهور عدم تدو ین الس َّنه المطهره‪.‬‬ ‫اختلط بین الوحی الذی یتلی بالوحی الذی ال‬ ‫بقولهم‪« :‬ان المنع انما کان خشیه‬ ‫ٍ‬ ‫یتلی»‪( .‬الخولی‪)17 :1983 ،‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫انه قال‪« :‬ال تکتبوا ع ِنی ومن کتب ع ِنی‬ ‫وقد روی ابو سعید الخدری عن رسول الله‬ ‫غیر القر ِان فلیمحه»‪( .‬ابن حنبل‪ ،1419 ،‬ج‪)21 :3‬‬ ‫وفی بحثنا هذا نرید ان نبین الدور الذی قام به الشیعه لحفظ الحدیث ومنع اندثاره‪ ،‬وان‬ ‫النعمه التی نعیش فیها وهذا الکم الکبیر من االحادیث التی یستفید منها الفقهاء فی استنباطاتهم‬ ‫ومن خاللها تم حفظ الدین والشریعه‪ ،‬انما من برکات هذا الدور وتدو ین الحدیث‪.‬‬ ‫بیان مفردات العنوان‬ ‫‪ -‬الحدیث لغه واصطالحا‬ ‫الحدیث لغه‪ :‬جاء فی «المحیط»‪ :‬الحاء و الدال و الثاء اصل واحد‪ ،‬وهو کون الشیء لم یک ْن‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫یقال حد َث امر َب ْعد ان لم یکن‪ .‬والرجل َ‬ ‫الح َدث‪ :‬الطری ّ‬ ‫السن‪ .‬والحدیث ِم ْن هذا؛ النه کالم‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫یحدث منه الشیء بعد الشیء‪ .‬ورجل حدث‪ :‬ح َسن الحدیث‪ .‬ورجل ِحدث نساء‪ِ ،‬اذا کان‬ ‫َّ‬ ‫َ َ ََ‬ ‫ّ‬ ‫کخط َیبی‪ ،‬یراد به الحدیث‪( .‬ابن فارس‪ ،1404 ،‬ماده‪ :‬حدث)‬ ‫یتحدث ِالیهن‪ .‬و یقال هذه ِحدیثی حسنه‪ِ ،‬‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫والحدثان‪ :‬من احدا ِث الد ْه ِر ِش ْبه‬ ‫الحدث‬ ‫وقال فی «المحیط»‪ :‬الحاء و الدال و الثاء‪ :‬حدث‪:‬‬ ‫َ‬ ‫ّ َ‬ ‫ْ ًَ‬ ‫ً‬ ‫االب َداء‪ ،‬والف ْعل‪ْ :‬اح َد َث‪َ .‬‬ ‫ایضا‪ْ :‬‬ ‫والحد ْیث َم ْعروف‪َ ،‬ح َّدث ی َحدث‪َ .‬‬ ‫وصار فالن احد ْوثه‪:‬‬ ‫هو‬ ‫و‬ ‫‪.‬‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ِ‬ ‫الن ِاز ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ صفحه 261 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪261/ ...‬‬ ‫َ‬ ‫َْ‬ ‫َ‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫اال َحاد ْی َث‪َ .‬‬ ‫وحد ْیث‪َ :‬جید الس َی ِاق لها‪.‬‬ ‫‪،‬‬ ‫دیث‬ ‫االحا‬ ‫ثیر‬ ‫ک‬ ‫‪:‬‬ ‫ث‬ ‫د‬ ‫وح‬ ‫ث‬ ‫د‬ ‫ح‬ ‫ل‬ ‫ج‬ ‫ور‬ ‫ا کثروا فیه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ َ ٰ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫ری ا َّلرا َی فیکون کما را ٰی‪.‬‬ ‫الح ِد ْیث‪ .‬ومحدث‪ :‬ی‬ ‫وحد ْیث‪ :‬ی َز ین‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وشاب حدث‪َّ ،‬‬ ‫ٌّ‬ ‫وشابه‬ ‫والح ِد ْیث من االشی ِاء‪ :‬المحدث‪ .‬وحدث الش ْیء‪ .‬وا ْستحدثت ْامرا‪.‬‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫َََ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫ََْ ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ‬ ‫الفق ِه ون ْح ِوه‬ ‫حدثه‪ ،‬وقوم حدثان‪ .‬والحدثان‪ :‬مصدر الش ْی ِء الح ِدی ِث‪ .‬واالح ِادیث من ِ‬ ‫َ ْ َ َ َّ‬ ‫ََ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َم ْعروفه‪.‬واحدث الش ْی َء‪ْ :‬ابدعه‪ ،‬و ْاس َت ْحدثه‪ِ :‬مثله‪( .‬ابن عباد‪ ،1414 ،‬ماده‪ :‬حدث)‬ ‫الحدیث اصطالحا‪ :‬مقصودنا من الحدیث فی بحثنا المصدر الثانی من مصادر التشریع بعد‬ ‫الکتاب الکریم‪ ،‬وهو ّ‬ ‫و بعباره اخری مقصودنا من‬ ‫السنه و بالتحدید سنه النبی محمد‬ ‫الحدیث حدیث النبی‬ ‫الذی منع الخلیفه االول والثانی من تدو ینه بعد حیاته بمبررات واهیه‬ ‫ال اساس لها من الصحه‪.‬‬ ‫ الشیعه لغه واصطالحا‬‫َ‬ ‫َ‬ ‫َْ ًَ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫الشیعه لغه‪ :‬جاء فی «الصحاح»‪ :‬شاع الخبر ی ِشیع شیعوعه‪ ،‬ای ذاع‪ .‬وسهم مشاع وسهم ش ِائع‪،‬‬ ‫َ‬ ‫ََ َ‬ ‫ای غیر مقسوم‪ .‬وسهم شاع ایضا‪ ،‬کما یقال َسائر الشیء و َساره‪ .‬واشاع الخبر‪ ،‬ای اذاعه فهو رجل‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫حیاکم اهّٰلل و َا َش َاعکم ا َ‬ ‫م ْش َیاع‪ ،‬ای مذیاع‪ .‬وقولهم‪َّ :‬‬ ‫لسالم‪ ،‬ای جعله اهّٰلل صاحبا لکم و تابعا‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫وشاعکم السالم‪ ،‬کما تقول علیکم السالم‪ .‬وهذا انما یقوله الرجل الصحابه اذا اراد ان یفارقهم‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ً َ‬ ‫َ‬ ‫َّ ْ‬ ‫المقدار؛ یقال‪ :‬اقام فالن شهرا او ش ْی َعه‪ .‬وقولهم‪ :‬اتیک غدا او ش ْی َعه‪ ،‬ای بعده‪ .‬وش َّی ْعته‬ ‫والشیع‪ِ :‬‬ ‫َ‬ ‫عند رحیله‪ .‬والم َش َّ‬ ‫وش َیعه الرجل‪ :‬اتباعه و انصاره‪ .‬یقال‪ :‬ش َای َعه‪ ،‬کما یقال َوااله من‬ ‫‪.‬‬ ‫شجاع‬ ‫ال‬ ‫‪:‬‬ ‫ع‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫الولی‪ .‬والمش ِایع ایضا‪ :‬الالحق‪ .‬وشیعته بالنار‪ ،‬ای احرقته‪ .‬وتشیع الرجل‪ ،‬ای ادعی دعوی الشیع ِه‪.‬‬ ‫َوت َشا َی َع القوم‪ ،‬من الشی َعه‪ .‬و کل قوم امرهم واحد یتبع بعضهم ر َ‬ ‫ای بعض فهم ِش َیع‪ .‬وقوله تعالی‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫َ َْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ک ٰما ف ِعل ِباش ٰی ِاع ِه ْم ِم ْن ق ْبل‪ ،‬ای بامثالهم من الشیع الماضیه‪( .‬الجوهری‪ ،1410 ،‬ماده‪ :‬شیع)‬ ‫َ ِ‬ ‫وفی «کتاب العین»‪ :‬والش َیعه؛ قوم َی َتش َّیعون‪ ،‬ای‪ :‬یهوون اهواء قوم و یتابعونهم‪ .‬و ِش َیعه‬ ‫الرجل‪ :‬اصحابه واتباعه‪ .‬وکل قوم اجتمعوا علی امر فهم ِش َیعه واصنافهم‪ِ :‬ش َیع‪ .‬قال الله تعالی‪:‬‬ صفحه 262 ‫‪ /262‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ‬ ‫َ َْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ک ٰما ف ِعل ِباش ٰی ِاع ِه ْم ِم ْن ق ْبل ای‪ :‬بامثالهم من الش َیع الماضیه‪ .‬وش َّی ْعت فالنا اذا خرجت معه‬ ‫ِ‬ ‫لتودعه وتبلغه منزله‪( .‬الفراهیدی؛ ‪ ،1410‬ماده‪ :‬شیع وشوع)‬ ‫وقال الراغب فی «مفرداته»‪ :‬الش َیاع؛ االنتشار ّ‬ ‫والتقو یه‪ .‬یقال‪ :‬شاع الخبر‪ ،‬ای‪ :‬کثر وقوی‪،‬‬ ‫َ‬ ‫وش َاع القوم‪ :‬انتشروا وکثروا‪ ،‬و َش َّی ْعت ال ّنار بالحطب‪ّ :‬قو یتها‪ ،‬والشی َعه‪ :‬من ّ‬ ‫یتقوی بهم االنسان‬ ‫َْ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وش َیع واش َیاع‪( .‬الراغب االصفهانی‪،‬‬ ‫و ینتشرون عنه‪ ،‬ومنه قیل للشجاع‪ :‬م ِشیع‪ ،‬یقال‪ِ :‬شیعه ِ‬ ‫‪ ،1412‬ماده‪ :‬شیع)‬ ‫ً‬ ‫اذا التشیع لغه هو االتباع والمواله‪ ،‬والشیعه هم االتباع والموالون‪ .‬و بهذا المعنی جاء فی‬ ‫َّ‬ ‫القران الکریم قوله تعالی‪« :‬و ِان ِمن ِشیع ِت ِه ِْلب َٰر ِاهیم»‪( ،‬الصافات‪ ،‬االیه ‪ )83‬وقوله تعالی‪:‬‬ ‫َٰ َٰ‬ ‫َٰ َٰ‬ ‫ً‬ ‫«هذا ِمن ِشیع ِت ِه وهذا ِمن عدوهِ»‪( ،‬القصص‪ ،‬االیه ‪ )15‬وقوله تعالی‪« :‬وجعل اهل َٰها ِشیعا»‪،‬‬ ‫(القصص‪ ،‬االیه ‪ )4‬وقوله تعالی‪ِ « :‬فی ِشیع ال َّو ِلین»‪( ،‬الحجر‪ ،‬االیه ‪ )10‬وقوله تعالی‪« :‬ولقد‬ ‫ِ‬ ‫َٰ‬ ‫اهلکنا اش َٰیاعکم»‪( .‬القمر‪ ،‬االیه ‪)15‬‬ ‫الشیعه اصطالحا‪ :‬یطلق اسم الشیعه علی اتباع االمام علی بن ابی طالب‬ ‫بامامته بعد النبی‬ ‫والذین یقولون‬ ‫بال فصل‪.‬‬ ‫قال الشیخ المفید‪:‬‬ ‫• فاما اذا ادخل فیه عالمه التعریف‪ -‬ای الشیعه‪ -‬فهو علی التخصیص ال محاله التباع‬ ‫امیر المومنین‬ ‫علی سبیل الوالء واالعتقاد بامامته بعد الرسول‬ ‫بال فصل‪،‬‬ ‫ونفی االمامه عمن تقدمه فی مقام الخالفه‪ ،‬وجعله فی االعتقاد متبوعا لهم غیر تابع‬ ‫الحد منهم علی وجه االقتداء‪ ،‬والذی یدل علی ذلک عرف الکافه ومعهودهم منه فی‬ ‫االطالق ومعرفه کل مخاطب منه مراد المخاطب فی تعیین هذه الفرقه دون غیرها من‬ ‫سواها ممن یدعی استحقاقه من مخالفیها‪( ...‬المفید‪)3 :1371 ،‬‬ ‫• کما یستحق اسم التشیع و یغلب علیه من دان بامامه امیر المومنین‬ ‫علی حسب ما‬ ‫قدمناه و ان ضم الی ذلک االعتقاد ما ینکره کثیر من الشیعه و یاباه‪( .‬نفس المصدر‪)6 :‬‬ صفحه 263 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪263/ ...‬‬ ‫وقال النو بختی‪ ،‬وهو من اعالم القرن الثالث الهجری‪ :‬قبض رسول الله‬ ‫االول سنه عشر من الهجره وهو ابن ثالث وستین سنه‪ ،‬وکانت نبوته‬ ‫فی شهر ربیع‬ ‫ثالثا وعشرین سنه‪ ،‬وامه‬ ‫امنه بنت وهب‪ ...‬فافترقت االمه ثالث فرق (فرقه منها) سمیت الشیعه‪ ،‬وهم شیعه علی بن ابی طالب‬ ‫واتبعوه ولم یرجعوا الی غیره‪ .‬ومنهم افترقت صنوف الشیعه کلها‪( ...‬النو بختی‪)32-33 :2012 ،‬‬ ‫وکذلک سعد بن عبد الله االشعری القمی مع اختالف یسیر‪( .‬االشعری القمی‪)2-3 :1360 ،‬‬ ‫لکن الشیعه علی فرق کما اشارت االقوال اعاله‪ ،‬ومن هذه الفرق‪ :‬االمامیه االثنا عشریه‪،‬‬ ‫والزیدیه‪ ،‬والکیسانیه‪ ،‬والمغیریه‪ ،‬والمحمدیه‪ ،‬والناووسیه‪ ،‬واالسماعیلیه‪ ،‬والسمطیه‪ ،‬والفطحیه‪،‬‬ ‫والواقفیه‪ ،‬و‪ ...‬لالطالع علی هذه الفرق مفصال الرجوع الی‪« :‬اوائل المقاالت»‪« ،‬فرق الشیعه»‪،‬‬ ‫«المقاالت والفرق»‪ ،‬ومصادر سابقه‪ .‬و بالتالی مفهوم الشیعه عام یشمل کل هذه الفرق‪ ،‬وهنا‬ ‫البد من تحدید نطاق البحث‪ ،‬وانه طبقا الی سیاسه وفکر سیاسی سوف یتم تقییم الدوله المدنیه؟‬ ‫فی الجواب عن هذا التساول نقول‪ :‬ان تقییم الدوله المدنیه سوف یکون طبقا للفکر السیاسی‬ ‫الشیعی االمامی االثنی عشری حصرا‪ ،‬بل سوف تضیق الدائره ا کثر لیکون البحث فی الفکر‬ ‫السیاسی القائل بوالیه الفقیه المطلقه من الشیعه االمامیه کما سوف یتبین‪.‬‬ ‫وهنا ال باس بتعریف االمامیه تعریفا مفهومیا لیتبین االصطالح والمقصود به‪ :‬ان اصطالح‬ ‫ََ‬ ‫االمامیه او االثنی عشریه هو علم علی من دان بوجوب االمامه ووجودها فی کل زمان‪ ،‬واوجب‬ ‫النص الجلی والعصمه والکمال لکل امام‪ ،‬ثم حصر االمامه فی ولد الحسین بن علی علیهما‬ ‫ََ‬ ‫السالم وساقها فیهم‪ ...‬وصار هذا االسم فی عرف المتکلمین وغیرهم من الفقهاء والعامه علما‬ ‫علی من ذکرناه‪( .‬المفید‪)7 :1371 ،‬‬ ‫المقصود من الشیعه فی بحثنا‪ :‬نقصد من الشیعه اصطالحا فی بحثنا هذا فرقه منهم‪ ،‬وهی‬ ‫االمامیه االثنی عشریه‪ ،‬وهم الذین یعتقدون بامامه اثنی عشر اماما نص علیهم رسول الله‬ ‫بوحی من الله سبحانه وتعالی‪ ،‬وکلهم من بنی هاشم‪ ،‬ثم کل امام کان ینص علی االمام الذی‬ ‫بعده‪ ،‬من هنا کانت تسمیه اتباعهم بـ«االمامیه االثنی عشریه»‪ ،‬او «االمامیه» نسبه لالمام امیر المومنین‬ ‫علی بن ابی طالب‬ ‫باعتبار ان هذا المذهب یرتکز علی امامته‬ ‫بعد رسول الله‬ ‫بال فصل‪،‬‬ صفحه 264 ‫‪ /264‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫او «مذهب اهل البیت‬ ‫النبی‬ ‫» الن اهل البیت‬ ‫وعلی وفاطمه والحسن و الحسین‬ ‫هم المقصودون فی ایه التطهیر‪ ،‬وهم‬ ‫او «مذهب التشیع» الن معتنقیه قد شایعوا‬ ‫علیا و ذریته و تابعوهم‪( ،‬کاشف الغطاء‪ )99 :1399 ،‬وهنا من المناسب ان نذکر بعض‬ ‫الروایات فی عدد االئمه‬ ‫من طرق اهل السنه‪:‬‬ ‫• روی البخاری عن جابر بن سمره‪ ،‬قال‪ :‬سمعت النبی یقول «یکون اثنا عشر امیرا»‪،‬‬ ‫فقال کلمه لم اسمعها‪ .‬فقال ابی انه قال «کلهم من قریش»‪( .‬البخاری‪ ،1407 ،‬ج‪:6‬‬ ‫‪ ،2640‬ح ‪6796‬؛ الترمذی‪ ،1395 ،‬ج‪ ،201 :4‬ح ‪2223‬؛ ابن حجر العسقالنی‪،‬‬ ‫‪ ،1417‬ج‪)53 :1‬‬ ‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ َ‬ ‫ً َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وسا ِع ْند ع ْب ِدالل ِه ْبن َم ْسعود‪َ ،‬وه َو یق ِرئ َنا الق ْران‪،‬‬ ‫• عن الش ْع ِبی‪ ،‬ع ْن َم ْسروق‪ ،‬قال‪ :‬ک َّنا جل‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ َ ْ َّ ْ َ َ ْ َ َ ْ ْ َ َ‬ ‫َ َِ‬ ‫َف َق َال َله َ‬ ‫الله ک ْم ت ْم ِلک َه ِذ ِه اال َّمه ِم ْن خ ِلیفه؟‬ ‫ول‬ ‫س‬ ‫ر‬ ‫م‬ ‫ت‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫س‬ ‫ل‬ ‫ه‬ ‫‪،‬‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ح‬ ‫الر‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ا‬ ‫ب‬ ‫ا‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫‪:‬‬ ‫ل‬ ‫ج‬ ‫ر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َف َق َال َع ْبدالله‪َ :‬ما َس َا َلنی َع ْن َها َا َحد م ْنذ َقد ْمت ْالع َر َاق َق ْب َل َک‪ ،‬ث َّم َق َال‪َ :‬ن َع ْم‪َ ،‬و َل َق ْد َس َا ْلناَ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َ َ َ َ ْ َ َ َ َ َ َّ َ َ َ ْ َ َ‬ ‫الله فقال‪« :‬اثنا عشر ک ِعد ِه نقب ِاء ب ِنی ِاسر ِائیل»‪( .‬ابن حنبل‪ ،1419 ،‬ج‪ ،398 :1‬ح ‪)3780‬‬ ‫رسول ِ‬ ‫• عن عامر بن سعد بن ابی وقاص قال کتبت الی جابر بن سمره مع غالمی نافع ان‬ ‫اخبرنی بشیء سمعته من رسول الله قال فکتب لی‪ :‬سمعت رسول الله یوم جمعه عشیه‬ ‫رجم االسلمی یقول‪« :‬ال یزال الدین قائما حتی تقوم الساعه او یکون علیکم اثنا عشر‬ ‫خلیفه کلهم من قریش»‪( .‬القشیری النیسابوری‪ ،2010 ،‬ج‪ ،1453 :3‬ح ‪)1822‬‬ ‫بعدما تقدم من بیان المفاهیم والمصطلحات الوارده فی العنوان نخلص الی هذه النتیجه فی‬ ‫بیان المفهوم التصوری للبحث؛ وهی ان کالمنا یقع فی تدو ین الحدیث النبوی الشریف عند‬ ‫المدرستین الحدیثیتین والفقهیتین الهل السنه والجماعه والشیعه االمامیه االثنی عشریه سواء‬ ‫ً‬ ‫نهیا او اباحه‪ ،‬ادله واثارا‪.‬‬ صفحه 265 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪265/ ...‬‬ ‫دور الشیعه فی حفظ الحدیث ومنع اندثاره‬ ‫من المسلم به اهتمام الشیعه بتدو ین الحدیث واالعتماد علیه من زمن االئمه‬ ‫الی زماننا‬ ‫هذا‪ ،‬و اذا اردنا تسلیط الضوء کل هذه الحقبه الزمنیه وعلی االمور التی ساهمت فی حفظ‬ ‫الحدیث من االندثار فیمکن القول بان هناک ثالثه امور لعبت دورا هاما فی ذلک؛ اهل البیت‬ ‫واالصول االربعمائه‪ ،‬والکتب الحدیثیه االخری السیما الکتب االربعه‪ .‬من هنا نرید ان نقسم هذا‬ ‫البحث الی ثالثه ادوار‪:‬‬ ‫‪ .1‬دور اهل البیت‬ ‫لقد تواتر ان اهل البیت‬ ‫فی حفظ الحدیث ومنع اندثاره‬ ‫اباحوا تدو ین الحدیث وشجعوا علیه؛ بل هم ساهموا فی تدو ینه‬ ‫ایضا؛ ومن المناسب هنا ان نمر علی دور المعصومین‬ ‫ دور االمام علی‬‫لقد کتب االمام علی‬ ‫الله‬ ‫عن رسول الله‬ ‫بعد النبی‬ ‫فی ذلک وبشکل مختصر‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫صحیفه طولها سبعون ذراعا بخطه و امالء رسول‬ ‫‪( ،‬العاملی‪ ،1370 ،‬ج‪ )330 :1‬وقد کانت الصحیفه عند االئمه‬ ‫من بعده‬ ‫یتوارثونها‪ ،‬و یحرصون علی حفظها؛ فقد ورد عن االمام الحسن عند احتجاجه علی معاو یه‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ‬ ‫َّ ْ ْ‬ ‫َ‬ ‫ََ ْ‬ ‫فی الخالفه‪َ :‬و ِان ال ِعل َم ِف َینا َون ْحن ا ْهله َوه َو ِع ْندنا َمجموع کله ِب َحذ ِافی ِر ِه َو ِانه ال َی ْحدث ش ْیء ِالی‬ ‫َّ‬ ‫َّ َ َ ْ َ َ َ ْ‬ ‫ْ َ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َْ َ‬ ‫َ ْ ْ َ َ َ َّ َ ْ‬ ‫َو ِبخط ع ِل ٍّی‬ ‫ول الل ِه‬ ‫یوِم ال ِقیام ِه حتی ارش الخد ِش ِاال وهو ِعندنا مکتوب ِب ِامال ِء رس ِ‬ ‫ِب َی ِد ِه‪( .‬الطبرسی‪ ،1403 ،‬ج‪)287 :2‬‬ ‫ثم انتقل هذا الکتاب الی االمام الحسین‬ ‫ثم الصادق‬ ‫‪ ،‬ثم علی بن الحسین‬ ‫‪ ،‬ثم الباقر‬ ‫‪،‬‬ ‫‪ ،‬وهکذا‪( .‬الصفار‪)164 :1404 ،‬‬ ‫وقد ورد کثیرا عنهم فی االثار ان لدیهم الصحیفه الجامعه التی هی امالء رسول الله‬ ‫وخط علی‬ ‫‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫َ َ َ َ َ َ َّ‬ ‫ْ‬ ‫ومما ورد ان رسول الله امر علیا بالتدوین‪ ،‬وقال له‪ :‬اکت ْب َما ا ْم ِلی عل ْیک قال َیا ن ِب َّی الل ِه‬ ‫َّ َ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫َ ََ َ َ‬ ‫ََ‬ ‫ََ‬ ‫ََ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َْ َ‬ ‫َوتخاف عل َّی الن ْس َیان فقال ل ْست اخاف عل ْیک الن ْس َیان َوقد َدع ْوت الل َه لک ان َی ْحفظک َوال‬ صفحه 266 ‫‪ /266‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َّ َ َ ْ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ َ َ ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ی ْن ِس َیک َول ِکن اکت ْب ِلش َرک ِائک قال فقلت َو َم ْن ش َرک ِائی َیا ن ِب َّی الل ِه؟ قال اال ِئ َّمه ِم ْن ول ِدک ِب ِه ْم‬ ‫ْ َ َّ ِ ْ َ ْ َ‬ ‫تسقی ام ِتی الغیث‪( .‬الصدوق‪ ،1386 ،‬ج‪)208 :1‬‬ ‫وغیرها الکثیر من الروایات الوارده فی الباب‪ ،‬وهذا ان دل علی شیء انما یدل علی مدی‬ ‫اهتمام النبی‬ ‫بحفظ الشریعه االسالمیه عن طریق التدو ین بالخصوص‪.‬‬ ‫ولم ینحصر دور االمام علی‬ ‫فی تدو ین وحفظ الحدیث فی هذا الکتاب‪ ،‬فقد ورد ان له‬ ‫کتبا اخری مثل «المحکم والمتشابه فی القران»‪( ،‬الطهرانی‪ ،1403 ،‬ج‪ )154 :20‬و«ناسخ‬ ‫القران ومنسوخه»‪ ،‬وذکر البعض ان لالمام ستین نوعا من انواع علوم القران‪.‬‬ ‫قال العالمه شرف الدین‪:‬‬ ‫ان علیا جمع القران مرتبا علی حسب النزول‪ ،‬واشار الی عامه وخاصه‪ ،‬ومطلقه‬ ‫ومقیده‪ ،‬ومحکمه ومتشابهه‪ ،‬وناسخه ومنسوخه‪ ،‬وعزائمه ورخصه‪ ،‬وسننه وادابه‪ّ ،‬‬ ‫ونبه‬ ‫علی اسباب النزول فی ایاته البینات‪ .‬املی ستین نوعا من انواع علوم القران‪ ،‬وذکر لکل‬ ‫نوع مثاال یخصه‪( .‬راجع‪ :‬الحسینی‪)140 :1411 ،‬‬ ‫وفی «اعیان الشیعه» ان علیا نوع القران الی ستین نوعا‪ .‬ثم ذکر تلک االنواع و امثلتها من‬ ‫کتاب اهّٰلل کما وردت عن علی‬ ‫‪( .‬العاملی‪ ،1370 ،‬ج‪)321 :1‬‬ ‫وکیف ال یکون له دور فی تدو ین الحدیث وحفظه وهو القائل‪« :‬قیدوا العلم‪ ،‬قیدوا العلم»‪،‬‬ ‫(الخطیب البغدادی‪ )89 :1974 ،‬وکیف ال یکون کذلک وقد کان ابن عمه النبی االکرم‬ ‫یشجع علی الکتابه ایضا؟ وهو الذی کان یتبعه اتباع الفصیل المه‪.‬‬ ‫یقول لکاتبه‪:‬‬ ‫کان علی‬ ‫ّ‬ ‫«اطل جلفه فلمک واسمنها‪ ،‬وایمن قطتک‪ ،‬واسمعنی طنین النون‪ ،‬و ّ‬ ‫حور الحاء‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫واسمن الصاد‪ّ ،‬‬ ‫وعرج العین‪ ،‬واشقق الکاف‪ ،‬وعظم الفاء‪ ،‬ورتل الالم‪ ،‬واسلس الباء والتاء‪،‬‬ صفحه 267 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪267/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫واقم الزای وعل ذنبها‪ ،‬واجعل قلمک خلف اذنک یکون اذکر لک»‪( .‬المتقی الهندی‪،‬‬ ‫‪ ،1409‬ج‪ ،313 :10‬ح ‪)29564‬‬ ‫ دور فاطمه الزهراء‬‫دور فاطمه الزهراء‬ ‫فی تدو ین الحدیث وحفظه ال یقل شانا عن دور امیر المومنین‬ ‫روی من الفریقین ان عند فاطمه‬ ‫وقد‬ ‫کتاب اخذته عن ابیها‪.‬‬ ‫اما ما روی من طریق اهل السنه‪:‬‬ ‫• فقد قال القا سم بن الفضل‪ ،‬قال لنا محمد بن علی‪ :‬کتب ا ّ‬ ‫لی عمر بن عبد العزیز‪:‬‬ ‫ان انسخ وصیه فاطمه‪ ،‬فکانفی وصیتها الستر الذی یزعم الناس انها احدثته‪ ،‬وان‬ ‫رسول الله دخل علیها فلما راه رجع‪( .‬ابن حنبل‪ ،1419 ،‬ج‪ ،283 :6‬ح ‪)26464‬‬ ‫• ونقل الخرائطی عن مجاهد قوله‪ :‬دل ا ّبی بن کعب علی فاطمه ابنه محمد‪ ،‬فاخرت‬ ‫الیه کربه فیها کتاب‪َ « :‬من کان یومن بالله والیو االخر فلیحسن الی جاره»‪.‬‬ ‫(الخرائطی‪ ،43 :1419 ،‬رقم ‪)317‬‬ ‫واما ما روی من طریق الشیعه‪:‬‬ ‫َّ َ َ َ ْ َ َ َ َ َّ‬ ‫َ َ‬ ‫‪ o‬فقد روی الصدوق فی «علل الشرائع»‪ :‬ع ْن فض ْیل ْبن سک َرَه قال َدخلت علی اِبی ع ْب ِد الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ََ َ َ َ ْ ََ ْ‬ ‫َ َ ْ ْ َْ ِ َْ َ ْ َ َ َ ْ َْ‬ ‫َ‬ ‫اب‬ ‫ت‬ ‫ک‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ر‬ ‫ظ‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ک‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ق‬ ‫ال‬ ‫ت‬ ‫ل‬ ‫ق‬ ‫ف‬ ‫ل‬ ‫ب‬ ‫ق‬ ‫ر‬ ‫ظ‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ک‬ ‫ء‬ ‫ی‬ ‫ش‬ ‫ی‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ی‬ ‫ر‬ ‫د‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فقال یا فضیل ات ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْ َ ْ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ َ َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫فل ْی َس م ِلک ی ْم ِلک ِاالو هو مکتوب ِباس ِم ِه و اس ِم ا ِبیه‪( .‬الصدوق‪،1386 ،‬‬ ‫ف ِاط َمه‬ ‫ج‪)207 :1‬‬ ‫‪ o‬وهذا الکتاب هو ما اطلق علیه فی بعض الروایات بمصحف فاطمه‪ ،‬وما ادراک ما‬ ‫‪:‬‬ ‫مصحف فاطمه! فقد روی الکلینی فی «الکافی» عن ابی عبد الله الصادق‬ ‫َّ َ َ َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫قال قلت َو َما‬ ‫َو َما ید ِری ِه ْم َما م ْص َحف فا ِط َمه‬ ‫َو ِان ِع ْندنا لم ْص َحف ف ِاط َمه‬ صفحه 268 ‫‪ /268‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ‬ ‫قال م ْص َحف ِف ِیه ِمثل ق ْر ِانک ْم َهذا ثالث َم َّرات َوالل ِه َما ِف ِیه ِم ْن‬ ‫م ْص َحف ف ِاط َمه‬ ‫َ َّ ْ ْ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ق ْر ِانک ْم ح ْرف َو ِاحد قال قلت َهذا َوالل ِه ال ِعلم‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،239 :1‬ح ‪)1‬‬ ‫َ َ‬ ‫ینظر الیه و یاخذ منه؛ حیث روی الکلینی‪ :‬ع ْن ح َّم ِاد ْبن‬ ‫‪ o‬وکان االمام الصادق‬ ‫ِ‬ ‫ْ َ َ َ َ َ ْ َ َ َ ْ َّ‬ ‫الز َناد َقه فی َس َنه َث َمان َوع ْشر َین َومائهَ‬ ‫َیقول َت ْظ َهر َّ‬ ‫عثمان قال س ِمعت ابا عب ِد الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ْ َ َ ََ‬ ‫َ َ َ ََ‬ ‫َوذ ِلک انی نظ ْرت ِفی مصح ِف ف ِاطمه ‪( .‬نفس المصدر‪ ،240 :‬ح ‪)2‬‬ ‫ْ ْ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ َّ‬ ‫ف ِان ِف ِیه‬ ‫‪ o‬وروی ایضا عن ابی عبد الله الصادق ‪َ :‬ولیخ ِرجوا م ْص َحف ف ِاط َمه‬ ‫َْ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ َّ َ‬ ‫ِان الل َه ع َّز َو َجل َیقول فاتوا ِب ِک ٰتاب ِم ْن‬ ‫َو َم َعه ِسالح َرسو ِل الل ِه‬ ‫َو ِص َّیه ف ِاط َمه‬ ‫ٰ َ َٰ‬ ‫َ‬ ‫ْ ْ‬ ‫ق ْبل ٰهذا ا ْو اث َاره ِم ْن ِعلم ِان ک ْنت ْم ٰص ِاد ِق َین‪( .‬نفس المصدر‪ ،241 :‬ح‪)4‬‬ ‫ِ‬ ‫الی غیر ذلک من الروایات الکثیره التی توکد علی وجود مصحف فاطمه ‪.‬‬ ‫‪ .٣‬دور االمام الحسن بن علی المجتبی‬ ‫ذکرنا سابقا ان صحیفه علی‬ ‫المجتبی‬ ‫تناقلها االئمه بعده‪ ،‬و بالتالی اول من انتقلت الیه هو الحسن‬ ‫فقد احتفظ بها‪ ،‬ونقل عنها علوم النبی المصطفی‬ ‫‪.‬‬ ‫قال عبد الرحمن بن ابی لیلی‪ :‬سالت الحسن بن علی عن قول علی فی الخیار‪ ،‬فدعا بربعه‪،‬‬ ‫فاخرج منها صحیفه صفراء مکتوب فیها قول علی فی الخیار‪( .‬ابن حنبل‪ ،1407 ،‬ج‪)346 :1‬‬ ‫وهذا الکالم یدل علی امرین‪:‬‬ ‫• وجود خالف بین الصحابه فی الخیار مما دعا ابن ابی لیلی ان یساله عن قول علی‬ ‫فیه‪.‬‬ ‫• اشتهار اصاله فقه علی بین المسلمین مما دعا ابن ابی لیلی الی ان یطلب قول االمام علی‬ ‫من االمام الحسن‬ ‫اعقادا منه بوجود کتاب علی عنده‪( .‬الشهرستانی‪)443 :1430 ،‬‬ ‫و یروی العامه بطرقهم ان الحسن بن علی ا کد کثیرا علی اهمیه نشر العلم االصیل وضروره‬ ‫تحمل اهل البیت اوالدهم لمسوولیه حفظ الشریعه عبر التدوین والتحدیث؛ فعن شرحبیل بن سعد‬ ‫قال‪ :‬دعا الحسن بن علی بنیه و بنی اخیه‪ ،‬وقال‪« :‬یا ب ّ‬ ‫نی و بنی اخی! انکم صغار قوم یوشک ان‬ صفحه 269 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪269/ ...‬‬ ‫تکونوا کبار اخرین‪ ،‬فتعلموا العلم‪ ،‬فمن لم یستطع منکم ان یرو یه فلیکتبه ولیضعه فی بیته»‪.‬‬ ‫(الدارمی‪ ،1412 ،‬ج‪ ،140 :1‬ح ‪)511‬‬ ‫وعن ابی عمرو العالء‪ ،‬قال‪ :‬سئل الحسن بن علی عن الرجل یکون له ثمانون سنه یکتب‬ ‫الحدیث؟ قال‪ :‬انه یحسن ان یعیش‪( .‬الخطیب البغدادی‪)69 :1971 ،‬‬ ‫ دور االمام الحسین بن علی الشهید‬‫‪.‬‬ ‫وهکذا انتقلت صحیفه االمام علی الی حوزه االمام الحسین بعد اخیه االمام الحسن‬ ‫ْ‬ ‫ً َ َ َّ‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫روی الکلینی عن ابی جعفر ‪ِ « :‬ان ح َس ْینا حض َره ال ِذی حض َره فدعا ْاب َن َته الک ْب َری‬ ‫ً َ‬ ‫ْ‬ ‫َََ َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ َ‬ ‫فا ِط َمه ِب ْنت الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َو کان ع ِلی ْبن الح َس ْین‬ ‫َّ ِ‬ ‫َ ْ ً َ َ َ ْ َ َّ َ َِّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ ْ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫مبطونا ال یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت فا ِطمه ال ِکتاب ِالی ع ِلی بن الحسین ثم صار و الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫ذ ِلک ال ِک َتاب ِال ْی َنا‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،290 :1‬ح ‪)6‬‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫وروی ایضا فی مکان اخر‪ :‬ع ْن ا ِبی َج ْعفر قال‪:‬‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َ َ َّ‬ ‫َّ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫« ِان الح َس ْی َن ْب َن ع ِل ٍّی ل َّما حض َره ال ِذی حض َره َدعا ْاب َن َته الک ْب َری ف ِاط َمه ِب ْنت الح َس ْین‬ ‫َّ ِ‬ ‫ً َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ً‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َوکان ع ِلی ْبن الح َس ْین َم ْبطونا َم َعه ْم ال َی َر ْون ِاال‬ ‫َ‬ ‫ِ َّ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ َّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫اب ِالی ع ِلی ْبن الح َس ْین ث َّم َصا َر َوالل ِه ذ ِلک ال ِک َتاب ِال ْی َنا َیا‬ ‫انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َّ َ َ َ َ‬ ‫اب َج َعل ِن َی الله ِفداک قال ِف ِیه َوالل ِه َما َی ْح َتاج ِال ْی ِه ولد َاد َم‬ ‫ِز َیاد قال قلت َما ِفی ذ ِلک ال ِک َت‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫َ َ ْ َْ‬ ‫َّ َ َ ْ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ َّ‬ ‫ود ح َّتی ِان ِف ِیه ا ْرش الخد ِش»‪.‬‬ ‫م ْنذ خل َق الله َاد َم ِالی ان تف َنی الدن َیا َوالل ِه ِان ِفی ِه الحد‬ ‫(نفس المصدر‪ ،304 :‬ح‪)1‬‬ ‫من هاتین الروایتین وغیرهما نستظهر ما یلی‪:‬‬ ‫• ان الکتاب کان فی حوزه الحسین‬ ‫• ان الکتاب نفسه انتقل منه الی حوزه االمام علی بن الحسین زین العابدین‬ ‫• ان الکتاب نفسه انتقل منه الی حوزه االمام الباقر‬ صفحه 270 ‫‪ /270‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ان هذا الکتاب هو نفسه کتاب امیر المومنین‬ ‫النه یحمل نفس المواصفات التی یحملها‬ ‫ذلک الکتاب کما یظهر من وصف االمام له بحسب الروایه‪.‬‬ ‫وورد ایضا عن ابی عبد الله‬ ‫ان الکتب کانت عند علی‬ ‫الکتب ام سلمه‪ ،‬فلما مضی ّ‬ ‫علی کانت عند الحسن‬ ‫الحسین‬ ‫فلما سار الی العراق استودع‬ ‫فلما مضی الحسن کانت عند‬ ‫فلما مضی الحسین کانت عند علی بن الحسین‬ ‫ثم کانت عند ابی‪( .‬الصفار‪،‬‬ ‫‪)326 :1404‬‬ ‫کما ان االمام الحسین شجع علی الکتابه للتوثیق والحفظ من التحریف‪ ،‬ومما یدل علی‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ َّ َّ َ َ ْ‬ ‫َْ َ‬ ‫ذلک قوله‪ :‬قال ا َّما َب ْعد ف ِان الط ِاغ َیه قد َص َن َع ِب َنا َو ِب ِش َیع ِت َنا َما قد ع ِل ْمت ْم َو َرا ْیت ْم َوش ِهدت ْم َو َبلغک ْم‬ ‫ْ ََ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ْ َ ََ َ َ ْ َ ْ َ ْ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َو ِانی ا ِرید ان ا ْسالک ْم ع ْن اش َی َاء ف ِان َصدقت ف َصدق ِونی َو ِان کذ ْبت فکذب ِونی ْاس َمعوا َمقال ِتی‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َواکتموا ق ْو ِلی ث َّم ْار ِجعوا ِالی ا ْم َص ِارک ْم َوق َبا ِئ ِلک ْم َم ْن ا ِم ْنتموه َو َو ِثقت ْم ِب ِه ف ْادعوه ْم ِالی َما ت ْعلمون‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ ََ َْ َ‬ ‫ف ِانی اخاف ان َی ْند ِر َس َهذا ال َحق َو َیذ َهب»‪( .‬الطبرسی‪ ،1403 ،‬ج‪)269 :2‬‬ ‫َ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َْ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫وجاء ع ْن ع ْب ِد الل ِه ْبن ِس َنان قال‪َ :‬سالت ا َبا ع ْب ِد الل ِه عن الم ْح ِ ِرم َیموت ک ْیف ی ْص َنع ِب ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َْ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َّ َ َ َّ َ ْ َ َّ ْ‬ ‫َوه َو‬ ‫َمات ِباالْب َو ِاء َم َع الح َس ْین ْبن ع ِل ٍّی‬ ‫الرح َمن ْب َن ال َح َسن ْبن ع ِل ٍّی‬ ‫فحدث ِنی ان عبد‬ ‫ِ َ ْ َّ ْ ِ ِ ْ َ َّ َ َ ْ َّ ْ َ ْ َ َ َ َ َ ِ َ ِ َ َ َ َ َْ‬ ‫م ْحرم َو َم َع ا ْلح َس ْ‬ ‫اس وعبد الل ِه بن جعفر فصنع ِب ِه کما صنع ِبالمی ِت‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫ب‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫ًَ َ َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬ ‫ٍّ‬ ‫اب ع ِلی ‪( .‬الطوسی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،383 :5‬ح ‪)1337‬‬ ‫وغطی وجهه ولم ی ِمسه ِطیبا قال وذ ِلک ِفی ِکت ِ‬ ‫وهذه الروایه تدل علی ان االمام الحسین استند فی تصرفه علی کتاب امیر المومنین ‪.‬‬ ‫ دور االمام علی بن الحسین زین العابدین‬‫االمام زین العابدین‬ ‫ممن انتقلت الیه صحیفه وکتاب علی‬ ‫واعتمد علیه‪ ،‬واحتفظ به‬ ‫لالمام بعده‪ ،‬ومما یشهد علی ذلک ما رویناه سابقا عن الکافی؛ حیث جاء فیه‪ :‬عن ابی جعفر‬ ‫‪:‬‬ صفحه 271 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪271/ ...‬‬ ‫ََ َ َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫ً َ َ َّ‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫• «ِان ح َس ْینا حض َره ال ِذی حض َره فدعا ْاب َن َته الک ْب َری ف ِاط َمه ِب ْنت الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا‬ ‫ِ‬ ‫َْ ً‬ ‫ونا َال َی َر ْو َن ا َّال َا َّنه ل َما به َف َد َف َع ْت َفاط َمه ْالک َت َ‬ ‫َو َوص َّی ًه َظاه َرًه َو َک َان َعلی ْبن ْالح َس ْ‬ ‫اب‬ ‫ط‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َْ‬ ‫َ َ ْ ْ َ ْ َّ َ َ َ َّ َِ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِالی ع ِلی بن الحسین ثم صار والل ِه ذ ِلک ال ِکتاب ِالینا»‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،290 :1‬ح ‪)6‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ َ َ َ َّ‬ ‫َّ ْ‬ ‫َ َ َ َ َ ََْ ْ َْ َ َ َ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫لما حضره ال ِذی حضره دعا ابنته الکبری ف ِاطمه ِبنت‬ ‫• « ِان الح َسین بن ع ِل ٍّی‬ ‫ً َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ َ‬ ‫الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َوکان ع ِلی ْبن الح َس ْین َم ْبطونا َم َعه ْم ال‬ ‫َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ ْ ْ َ ْ َّ ِ َ َ َ َّ َ َ‬ ‫َ َ ْ َ َّ ِ َ َّ‬ ‫َ‬ ‫یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکتاب ِالی ع ِلی بن الحسین ثم صار والل ِه ذ ِلک‬ ‫َِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ ِ َ َ َ َ‬ ‫ْالک َتابا َل ْی َنا َیا ز َیاد َق َال ق ْلت َما فی َذل َک ْالک َ‬ ‫اب َج َعل ِن َی الله ِفداک قال ِف ِیه َوالل ِه َما‬ ‫ت‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ ِ َ َ ِ ِ‬ ‫ْ‬ ‫ْ َْ‬ ‫َ ْ َ َْ ْ َ َ ْ َ‬ ‫َ َ َّ َّ‬ ‫ْ َ َ َّ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫یحتاج ِالی ِه ولد ادم منذ خلق الله ادم ِالی ان تفنی الدنیا والل ِه ِان ِفی ِه الحدود حتی ِان‬ ‫َ َ ْ َ ْ‬ ‫ِف ِیه ا ْرش الخد ِش‪( .‬نفس المصدر‪ ،304 :‬ح ‪)1‬‬ ‫وروی الکلینی بسنده عن الباقر ‪:‬‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َل َی ْنظر فی الک َ‬ ‫« َک َان َعلی ْبن ْالح َس ْ‬ ‫اب ِم ْن کت ِب ع ِل ٍّی‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َو َیقول من ی ِطیق هذا؟» (نفس المصدر‪ ،130-131 :‬ح ‪)100‬‬ ‫وروی ایضا بسنده عن االمام الصادق ‪:‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ْ ْ َْ َ ََ َ َ َ َ‬ ‫اب ع ِل ٍّی ف َنظ َر ِفی ِه قال َم ْن ی ِطیق َهذا؟ َم ْن ی ِطیق ذا؟‬ ‫«کان ع ِلی بن الحسین ِاذا اخذ ِکت‬ ‫ِ‬ ‫َ َ‬ ‫قال ث َّم َی ْع َمل ِب ِه»‪( .‬نفس المصدر‪ ،163 :‬ح ‪)172‬‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ َ‬ ‫ف َیض ِرب ِب ِه اال ْرض‬ ‫ان ما اثر عن االمام زین العابدین‬ ‫لیس بالقلیل وغیر قابل لالنکار؛ مثل «رساله الحقوق»‪،‬‬ ‫و«الصحیفه السجادیه»‪ ،‬وهذان االثران هما من اعظم ما ورد عن االئمه االطهار‬ ‫لما‬ ‫یحتو یان من المعانی والقیم العالیه‪.‬‬ ‫وهنا قد یقال ان ما ورد فیهما ربما لم یکن من کتابه االمام نفسه‪ ،‬فیاتی الجواب من ابی حمزه‬ ‫َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫ََ‬ ‫ًَ‬ ‫َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َو ک َت ْبت َما ِف َیها ث َّم‬ ‫الثمالی عندما قال‪ :‬ق َرات َص ِحیفه ِف َیها کالم ز ْهد ِم ْن کالِم ع ِلی ْبن الح َس ْین‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫ات ْیت ع ِل َّی ْب َن الح َس ْین ف َع َرضت َما ِف َیها عل ْی ِه ف َع َرفه َو َص َّح َحه‪( .‬نفس المصدر‪ ،‬ج‪ ،15 :8‬ح ‪)2‬‬ ‫ِ‬ صفحه 272 ‫‪ /272‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وهذه الروایه انما تدل علی ان الصحیفه کانت مکتو به یعنی ان االصحاب کانوا یکتبون عن‬ ‫االمام‪ ،‬وان ابی حمزه ایضا کان یکتب‪ ،‬وان االمام عندما صحح ما فیها فهذا یعنی تقریره وتاییده‬ ‫لما ورد فیها وللکتابه ایضا‪ ،‬وتصحیحه لها بمثابه کتابته لها‪.‬‬ ‫طبعا هذا بغض النظر ان الکالم الذی ورد فیها هو کل الصحیفه او جزء منها‪ ،‬بل یمکن‬ ‫القول بانه جزء منها الن الصحیفه لم تقتصر علی الزهد او حتی لم یکن من الصحیفه نفسها‪.‬‬ ‫فبکل االحوال یکفی ذلک شاهدا علی کتابه االمام وتاییده للکتابه‪.‬‬ ‫اضف الی ذلک اننا نجد بالوجدان ان مدونات االمام زین العابدین‬ ‫ال سیما فی الدعاء‬ ‫والحقوق حیرت االلباب وجذبت القلوب التائهه‪ ،‬وقد اصبحت الیوم مناره یقتدی بها‪ ،‬و یستند‬ ‫الیها‪ ،‬وتقام االبحاث العدیده حولها‪.‬‬ ‫ دور االمام محمد بن علی الباقر‬‫ایضا هنا نقول ان کتب علی‬ ‫بعد االمام زین العابدین‬ ‫انتقلت الی االمام الباقر‬ ‫‪:‬‬ ‫بدلیل ما نقلناه عن الکلینی فی روایته عن ابی جعفر الباقر‬ ‫ََ َ َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫ً َ َ َّ‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫• «ِان ح َس ْینا حض َره ال ِذی حض َره فدعا ْاب َن َته الک ْب َری ف ِاط َمه ِب ْنت الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا‬ ‫ِ‬ ‫َ َ َّ ً َ َ ً َ َ َ َ ْ ْ َ ْ َ ْ ً َ َ َ ْ َ َّ َ َّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ‬ ‫اب ِالی‬ ‫وو ِصیه ظا ِهره وکان ع ِلی بن الحسین مبطونا ال یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکت‬ ‫َ‬ ‫َّ َ َ ِ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ع ِلی ْبن الح َس ْین ث َّم َص َار َوالل ِه ذ ِلک ال ِک َتاب ِال ْی َنا»‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،290 :1‬ح ‪)6‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ َ َ َ َّ‬ ‫َّ ْ‬ ‫َ َ َ َ َ ََْ ْ َْ َ َ َ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫لما حضره ال ِذی حضره دعا ابنته الکبری ف ِاطمه ِبنت‬ ‫• « ِان الحسین بن ع ِل ٍّی‬ ‫ً َ‬ ‫ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ َ‬ ‫َم ْبطونا َم َعه ْم‬ ‫الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َوکان ع ِلی ْبن الح َس ْین‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ ْ َ َّ َ َّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫اب ِالی ع ِلی ْبن الح َس ْین ث َّم َصا َر َوالل ِه‬ ‫ال یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکت‬ ‫َّ‬ ‫َِ‬ ‫َّ ِ َ َ َ َ‬ ‫َذل َک ْالک َتابا َل ْی َنا َیا ز َیاد َقا َل ق ْلت َما فی َذل َک ْالک َ‬ ‫اب َج َعل ِن َی الله ِفداک قال ِف ِیه َوالل ِه َما‬ ‫ت‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ َ ِ َ ْ ِ ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ َ َْ ْ َ َ ْ َ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ َ َّ َّ‬ ‫ْ َ َ َّ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫یحتاج ِالی ِه ولد ادم منذ خلق الله ادم ِالی ان تفنی الدنیا والل ِه ِان ِف ِیه الحدود حتی ِان‬ ‫َ َ ْ َ ْ‬ ‫ِف ِیه ا ْرش الخد ِش»‪( .‬نفس المصدر‪ ،304 :‬ح ‪)1‬‬ صفحه 273 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪273/ ...‬‬ ‫حیث ّ‬ ‫یصرح االمام الباقر‬ ‫ان هذا الکتاب انتقل الیه واصبح فی حوزته‪.‬‬ ‫اضف الی ذلک ان الفتره الزمنیه التی کان یعیش فیها االمام الباقر‬ ‫تمیزت بانفراج‬ ‫السیاسی‪ ،‬کونها جاءت فی مرحله انتقالیه بین السلطه االمو یه والسلطه العباسیه‪ ،‬فکان من‬ ‫الطبیعی ان یغتنم االمام الفرصه لتربیه جیل من الفقهاء والمحدثین اصحاب نظریه التدو ین‪.‬‬ ‫یقول السید الشهرستانی عن هذه الفتره‪:‬‬ ‫‪ o‬کان من الطببیعی ان یکون القسط االوفر ومکان الصداره لکتاب علی و باقی مدونات‬ ‫اهل البیت‬ ‫‪ ،‬باعتبارها اهم واقدم واوثق المصادر المدونه فی العلوم االسالمیه‪،‬‬ ‫النها کتبت علی عهد الرسول و بامر منه‪( .‬الشهرستانی‪)449 :1430 ،‬‬ ‫‪ o‬النکته االهم ان عصر االمامین‪ -‬الباقر والصادق‬ ‫‪ -‬کان عصر النشاط العلمی‬ ‫وکثره العلماء والمتصدین للفتیا والنظر‪ ،‬فقد روی انه کان فی وقت واحد اربعه ا الف‬ ‫ٌّ‬ ‫ّ‬ ‫راو کل یقول‪ :‬حدثنی جعفر بن محمد‪ ،‬وذلک فی زمن تاصیل المذاهب‪ ،‬فکان االمام‬ ‫یری ضروره تفنید الرای االخر وترجیح کفه المیزان لصالح نهج التع ّبد المحض؛‬ ‫َ‬ ‫الک ّ‬ ‫والذی ال یختلف فی‬ ‫تبی المتبقی من عهد الرسول‬ ‫وذلک بابراز المستمسک‬ ‫وثاقته مسلمان‪( .‬نفس المصدر‪)450 :‬‬ ‫مما یدل علی ذلک ما رواه النجاشی عن عذافر الصیرفی‪ :‬قال‪ :‬کنت مع الحکم بن عتیبه عند‬ ‫ابی جعفر‬ ‫فجعل یساله و کان ابو جعفر له مکرما‪ ،‬فاختلفا فی شیء‪ ،‬فقال ابو جعفر‬ ‫بنی قم فاخرج کتاب علی‬ ‫المساله‪ ،‬فقال ابو جعفر‬ ‫یا‬ ‫فاخرج کتابا مدروجا عظیما‪ ،‬ففتحه وجعل ینظر حتی اخرج‬ ‫هذا خط علی ع و امالء رسول الله‬ ‫واقبل علی الحکم‪ ،‬وقال یا‬ ‫ابا محمد اذهب انت وسلمه و ابوالمقدام حیث شئتم یمینا وشماال‪ ،‬فو الله ال تجدون العلم اوثق‬ ‫منه عند قوم کان ینزل علیهم جبرئیل ‪( .‬النجاشی‪ ،360 :1407 ،‬ح ‪)966‬‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َ َ ً َ َ َّ َ َ َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وروی الحر العاملی ع ْن م َح َّم ِد ْبن م ْس ِلم قال‪ :‬نش َر ابو َج ْعفر ص ِحیفه‪ -‬فاول ما تلق ِانی‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ٌّ ْ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫ْ َ َ َّ ْ َ‬ ‫ََ َ ْ َ‬ ‫ِف َیها‪ْ -‬ابن اخ َو َجد ال َمال َب ْی َنه َما ِن ْصف ِان‪ ،‬فقلت ج ِعلت ِفداک ِان القض َاه ِع ْندنا‪ ،‬ال َیقضون ِال ْبن‬ ‫ِ‬ صفحه 274 ‫‪ /274‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ْ َ‬ ‫َ ْ َ َ َ َّ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫ْ َ‬ ‫اب ِب خ ط ع ِل ٍّی‬ ‫االخ َم َع ال ج د ِب ش ی ء ‪ ،‬ف ق ال ِا ن ه ذ ا ال ِک ت‬ ‫ِ‬ ‫(الحر العاملی‪ ،1409 ،‬ج‪ ،26‬الباب‪ ،160 :5‬ح ‪)1‬‬ ‫َ َ َ ََ َ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫وفی حدیث اخر یرو یه الکلینی ع ْن ع َم َر ْبن اذ ْی َنه قال‪ :‬ک ْنت ش ِاهد ْابن ا ِبی ل ْیلی فقضی ِفی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ ْ ًَ َ‬ ‫َرجل َج َعل ِل َب ْعض ق َر َاب ِت ِه غله َد ِار ِه َول ْم ی َوقت َوقتا ف َمات ال َّرجل ف َحض َر َو َرثته ْاب َن ا ِبی ل ْیلی َوحض َر‬ ‫ََ َ َ‬ ‫َ َ َ َّ‬ ‫َ ِ َ َّ‬ ‫الدار َف َق َال ْابن َابی َل ْی َلی َا َری َا ْن َا َد َع َها َع َلی َما َت َر َک َها َ‬ ‫احب َها فقال له م َح َّمد‬ ‫ص‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫ج‬ ‫ی‬ ‫ذ‬ ‫ال‬ ‫قرابته‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َْ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َّ َ‬ ‫ْبن م ْس ِلم الثق ِفی ا َما ِان ع ِل َّی ْب َن ا ِبی ط ِالب قد قضی ِفی َهذا ال َم ْس ِج ِد ِب ِخال ِف َما قض ْیت‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َیقول قضی ا ِمیر الم ْو ِم ِن َین ع ِلی ْبن ا ِبی‬ ‫فقال َو َما ِعلمک قال َس ِم ْعت ا َبا َج ْعفر م َح َّمد ْب َن ع ِل ٍّی‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ َ َ َ َ َ‬ ‫َطالب ب َرد ْال َحب َ ْ َ ْ َ َ‬ ‫یث فقال ا ْبن ا ِبی ل ْیلی َهذا ِع ْندک ِفی ِک َتاب قال ن َع ْم قال‬ ‫ِ‬ ‫یس و ِانف ِاذ الموا ِر ِ‬ ‫ِ َ َِ َ ِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫ْ َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫َف َا ْرسل وائتنی به قال له محمد بن مسلم علی ان ال تنظ َ‬ ‫یث قال‬ ‫د‬ ‫ح‬ ‫ال‬ ‫ک‬ ‫ل‬ ‫ذ‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ال‬ ‫ا‬ ‫اب‬ ‫ت‬ ‫ک‬ ‫ال‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ ِ‬ ‫َ َ َ َ َ َ َ َِ َ ْ َ َ َ ْ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫اب فرد ق ِضیته‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪:7‬‬ ‫لک ذاک قال فاراه الح ِدیث عن ا ِبی جعفر‬ ‫ِفی ال ِکت ِ‬ ‫‪ ،34-35‬ح ‪)27‬‬ ‫َّ‬ ‫َو ا ْم َال ِء َ‬ ‫ول الل ِه‬ ‫س‬ ‫ر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪.‬‬ ‫وهنا امور هامه ثالثه نستنتجها من مضمون الحدیث‪:‬‬ ‫• یتضح فی هذا النص ان ابن ابی لیلی کان رجال یحب الوقوف علی کتاب علی‪ ،‬فانه‬ ‫علم ان قول محمد بن مسلم بذاته لیس بحجه‪ ،‬وکما انه فقیه فان ابن ابی لیلی ایضا‬ ‫ٍّ‬ ‫فقیه‪ ،‬ولکل رابه‪ ،‬فلذلک قال له‪ :‬ما علمک بذلک؟‬ ‫• بعد ان یجیبه محمد بن مسلم بان ذلک قول محمد الباقر‬ ‫ال یکتفی بذلک بل‬ ‫یطلب منه ان یری ذلک فی کتاب‪ ،‬وذلک لعلمه باهمیه الدونات اوال‪ ،‬والنه کان قد‬ ‫سمع‪ -‬قطعا‪ -‬بکتاب علی‬ ‫فاحب ان یتا کد من ذلک الکتاب وان یراه‪.‬‬ ‫• ان محمد بن مسلم یشترط علی ابن ابی لیلی ان ال یری اال موضع النزاع؛ وذلک حرصا‬ ‫من اصحاب اهل البیت‬ ‫علی ان ال یقع الکتاب او الکثیر من مطالبه ومرو یاته فی‬ ‫ایاد غیر امینه؛ فیخلطوا مطالبه باجتهاداتهم وارائهم‪ ،‬ومن ثم ینسبون ما قالواه الی کتاب‬ ‫علی وبذلک تضیع علی الناس المرویات االصیله منه‪( .‬الشهرستانی‪ ،452 :1430 ،‬بتصرف)‬ صفحه 275 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪275/ ...‬‬ ‫وفی السیاق نفسه وللدالله علی الظروف المحیطه فی ذلک الزمان وتعدد المذاهب‪ ،‬خاطب‬ ‫ْ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ َ َ َّ َ‬ ‫اک َو َا ْص َح َ‬ ‫اب ْالق َ‬ ‫اس ِفی الدین‪ ،‬ف ِانه ْم ت َرکوا ِعل َم َما وکلوا‬ ‫ی‬ ‫االمام الباقر زراره قائال‪ :‬یا زراره ِای‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ‬ ‫َّ َِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َّ َ َ ْ‬ ‫َ َ َ َّ َ ْ َ ْ َ َ َ َ ْ َ‬ ‫ون َعلی الله َع َّز َو َجل َوکانی ب َّ‬ ‫الرجل ِم ْنه ْم ی َن َادی‬ ‫ب‬ ‫ذ‬ ‫ک‬ ‫ی‬ ‫و‬ ‫ار‬ ‫ب‬ ‫خ‬ ‫اال‬ ‫ون‬ ‫ل‬ ‫و‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ی‬ ‫‪،‬‬ ‫وه‬ ‫ف‬ ‫ک‬ ‫د‬ ‫ِب ِه وتکلفوا ما ق‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َ ِْ َ ِ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ِم ْن َب ْین َید ْی ِه‪ ،‬فی ِجیب من خلفه و ینادی ِمن خل ِف ِه فی ِجیب من ب ْین یدی ِه قد تاهوا وتح َّیروا ِفی‬ ‫َْ ِ‬ ‫ْ‬ ‫ض َوالدین‪( .‬الحر العاملی‪ ،1409 ،‬ج‪ ،26‬الباب‪ ،59 :23‬ح ‪)43‬‬ ‫االر ِ‬ ‫ِ‬ ‫ دور االمام جعفر بن محمد الصادق‬‫کذلک کما فی باقی االئمه‬ ‫قبله انتقل الیه کتاب االمام علی‬ ‫بعد ابیه االمام الباقر‬ ‫ولو لم یدل علیه ای دلیل یکفی ان نقول و بالدلیل العقلی بان االئمه الذین کانوا اقرب الی زمن‬ ‫االمام علی‬ ‫االئمه‬ ‫انتقل الیهم الکتاب وصار فی حوزتهم فبطریق اولی ان یصبح فی حوزه باقی‬ ‫الذین هم ابعد عن زمن االمام علی‬ ‫ومنهم االمام الصادق‬ ‫کما انه یاتی‬ ‫معنا ما یشیر الی الکتاب فی بعض الرو یات‪.‬‬ ‫وعصر االمام الصادق‬ ‫زمن االمام الصادق‬ ‫لم یختلف عن عصر االمام الباقر‬ ‫بل ربما کانت الظروف فی‬ ‫مواتیه ا کثر لنشر العلوم وتعلیم تالمتذته ونشرهم فی اصقاع االرض‪،‬‬ ‫وقد تقدم منا االشاره الی ان نحو اربعه ا الف محدث وراو کانوا یقولون‪ :‬حدثنی جعفر بن‬ ‫محمد الصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ ْ َ َ َّ‬ ‫ومما رواه الطوسی فی «الدالله» علی کتاب علی ‪ :‬ع ْن ا ِبی َب ِصیر قال‪َ :‬سالت اَبا ع ْب ِد الل ِه‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ‬ ‫َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ََ ْ َ َ َ َ َ‬ ‫اب ع ِل ٍّی فقلت ِک َتاب ع ِل ٍّی ل ْم َیدر ْس‬ ‫ع ْن ش ْیء ِم َن الف َر ِائض فقال ِلی ا ال اخ ِرج لک ِکت‬ ‫ِ‬ ‫ََ ْ َ َ َ َ َ َ َ َ‬ ‫َ َ َ ََ َ‬ ‫َ َْ َ‬ ‫َ َ َ َ َ َ َ َّ َّ َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫ٍّ‬ ‫فقال یا ابا محمد ِان ِکتاب ع ِلی ال یند ِرس فاخرجه ف ِاذا ِکتاب ج ِلیل ف ِاذا ِف ِیه رجل مات وترک‬ ‫َ َ َ َ ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ع َّمه َوخاله قال ِلل َعم الثلث ِان َو ِللخ ِال الثلث‪( .‬الطوسی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،324 :9‬ح ‪)1‬‬ ‫و هذه الروایه لیست داله علی ان کتاب علی فی حوزه االمام الصادق وان االمام‬ ‫الصادق‬ ‫کان ینظر فیه و یفتی علی طبقه فحسب؛ بل فی ذلک دالله علی حقبه صعبه راسخه‬ ‫فی ذاکره ابی بصیر‪ -‬الذی کان من المقربین الی االئمه‬ ‫ویروی عنهم‪ -‬نتیجه منع االول‬ صفحه 276 ‫‪ /276‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ ْ‬ ‫ل ْم َیدر ْس‬ ‫َ‬ ‫والثانی لتدو ین الحدیث و احراقهما للمدونات‪ ،‬اذ یظهر من سواله‪ِ :‬ک َتاب ع ِل ٍّی‬ ‫ْ‬ ‫بتعجب‪ -‬ومقصوده من « َیدر ْس» اتلف واندثر‪ -‬انه کان یعتقد ان کتاب علی قد تم اتالفه‬ ‫فی تلک الحقبه المشوومه‪.‬‬ ‫اضف الی ذلک االشاره الی السریه التامه التی کانت تحیط بهذا الکتاب الی درجه ان‬ ‫المقربین الی االئمه امثال ابی بصیر لم یکونوا علی علم به‪ ،‬لشده الخوف من ان یقع فی اید‬ ‫ظالمه فتقوم باتالفه‪.‬‬ ‫هذا وقد شجع االمام الصادق علی الکتابه واهتم بها الی درجه انه قیل عنه بانه صحفی‬ ‫ََ ْ َ َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وافتخر بتلک النسبه وقال‪ :‬ا َّما ِفی ق ْو ِل ِه ِانی َرجل صح ِف ٌّی فقد َصدق ق َرات صحف َابا ِئی ِا ْب َر ِاه َیم‬ ‫َوم َ‬ ‫وسی‪( .‬الصدوق‪ ،1386 ،‬ج‪)89 :1‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫ََ‬ ‫وروی الحر العاملی باسناده عن الفض ْیل ْبن َی َسار قال‪ :‬قال ِلی ابو َج ْعفر ‪َ :‬یا فض ْیل ِع ْندنا‬ ‫ِ ِ‬ ‫ً ََِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َس ْبعون ِذ َراعا‪َ ،‬ما علی االرض ِم ْن ش ْیء َی ْح َتاج الیه اال َوه َو ِف ِیه‪ ،‬ح َّتی ارش‬ ‫ِک َتاب ع ِلی‬ ‫ََ‬ ‫َ َّ‬ ‫ْ َ ْ‬ ‫الخد ِش‪ ،‬ث َّم خط ِب َی ِد ِه علی ابهامه‪( .‬الحر العاملی‪ ،1418 ،‬ج‪ ،1‬الباب‪ ،504 :7‬ح ‪)49‬‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َوقد ذک َر له وقیعه و ِلد ال َح َسن‬ ‫و باسناده ایضا ع ْن ع ْب ِد الل ِه ْبن ِس َنان‪ ،‬ع ْن ابی ع ْب ِد الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ ْ َ ْ ََ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َوخط ع ِلی‬ ‫َوذک َر الجف ِر فقال‪َ « :‬والل ِه ان ِع ْندنا لجلدین َما ع َّز َو ضان‪ ،‬امالء َرسول الل ِه‬ ‫ْ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِب َی ِد ِه َوان ِفی َها ِلج ِمیع َما َی ْح َتاج الیه َّالنا ِس ح َّتی ارش الخد ِش»‪( .‬نفس المصدر‪ :‬ح ‪)50‬‬ ‫ِ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫َ َ َ َ ْ َ َ َ َ ْ َّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫وفی تشجیعه علی الکتابه یروی المحدث النوری عن اِبی ب ِصیر قال‪ :‬دخلت علی اِبی عب ِد الل ِه‬ ‫ََ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫ََ َ َ َ َ َ َ‬ ‫فقال َدخل عل َّی اناس ِم ْن ا ْهل ال َب ْص َر ِه ف َسالو ِنی ع ْن اح ِادیث َوک َتبو َها ف َما َی ْم َنعک ْم ِم َن ال ِک َتا ِب اما‬ ‫َّ َ َ َ‬ ‫َ َّ َ ْ ِ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِانک ْم ل ْن ت ْحفظوا حتی تکتبوا الخبر‪( .‬المحدث النوری‪ ،1408 ،‬ج‪ ،17‬الباب‪ ،286 :8‬ح ‪)5‬‬ ‫فی تدو ین الحدیث‪ ،‬وحفظه وصیانته‬ ‫الی هنا نکتفی بهذا المقدار من بیان دور االئمه‬ ‫من االندراس والتحریف‪ ،‬و یکفی فی ذلک ما اثبتناه سابقا لیثبت نفس النهج لباقی االئمه‬ ‫لکونهم معصومین ولکونهم ال ینطقون عن الهوی ان هم اال حفظه للشریعه من التحریف وتبع‬ ‫للرساله المحمدیه االصیله کما یثبت ذلک الدلیل العقلی والدلیل الشرعی والروایات واالثار‬ صفحه 277 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪277/ ...‬‬ ‫التی ذکرناها سابقا ان هی اال غیض من فیض‪ .‬کما اننا نترک التوسع فی ذلک الی رساله اخری‬ ‫حیث ال تتحمله هذه الرساله‪.‬‬ ‫عبر العصور السالفه والظروف المحیطه بکل امام یوصلنا‬ ‫علما ان استقراء سیره االئمه‬ ‫الی نتیجه مفادها ان الخط البیانی الظهار کتب علی‬ ‫وتشجیع االئمه‬ ‫علی الکتابه‬ ‫وتدو ین الحدیث‪ ،‬وتربیه المحدثین والفقهاء کان یشهد تصاعدا تاره وتنازال تاره اخری‪ ،‬وذلک‬ ‫بحسب الظروف التی کانت تحیط بهم‪ ،‬والتضییق الذی کان یحصل من قبل الحکام والخلفاء علیهم‪.‬‬ ‫‪ .2‬دور شیعه اهل البیت‬ ‫والصول الربعمائه‬ ‫من السائرین علی نهج ائمتهم‪ ،‬وعندما یکون االئمه‬ ‫من الطبیعی ان یکون شیعه اهل البیت‬ ‫هم اول من ّدون الحدیث وحفظوه من الضیاع وتنقاقلوا هذه الکتب فیما بینهم‪ ،‬فانه من الطبیعی ایضا ان‬ ‫یکون شیعتهم السیما المقربون منهم هم السباقین الی کتابه الحدیث وتدوینه‪ ،‬و یشهد بذلک البعید قبل‬ ‫القریب‪ ،‬والعدو قبل الصدیق؛ حیث قال البعض‪ :‬وعلی کل حال فان ذلک ال یخلو من دالله علی ان‬ ‫النزوع الی تدوین الفقه کان اسرع الی الشیعه؛ الن اعتقادهم العصمه فی ائمتهم‪ ،‬او ما یشبه العصمه‬ ‫کان حریا ان یسوقهم الی الحث علی تدوین اقضیتهم وفتاواهم‪( .‬حیدر‪ ،1425 ،‬ج‪)497 :3‬‬ ‫ التعریف باالصول االربعمائه‬‫االصول جمع اصل‪ ،‬واالصل یصدق علی بعض کتب الحدیث خاصه‪( .‬المحقق الحلی‪،‬‬ ‫‪ ،1412‬ج‪ ،19 :1‬الهامش)‬ ‫وعن الفیض الکاشانی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫االصل اصطالحا عند محدثی الشیعه عباره عن مجموعه االحادیث التی سمعها‬ ‫ّ‬ ‫المولف من المعصوم مباشره او ّ‬ ‫ممن سمعها عنه‪ ،‬وال یستند فی کتابتها الی ّای کتاب‬ ‫او مقال‪ّ .‬اما الکتاب فی ّ‬ ‫ضم ما سمع من المعصوم مباشره وکذلک ما اخذ من الکتب االخری‪،‬‬ ‫و ّیتفق مع االستدالل واالستنباط الشرعی العقلی‪( .‬الفیض الکاشانی‪ ،1425 ،‬ج‪ ،1‬ص‪)16‬‬ صفحه 278 ‫‪ /278‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وقیل‪ :‬عباره عن نسخه او کتاب‪ -‬و لو صغیر‪ -‬یحتوی علی مجموعه من روایات بعض الرواه‬ ‫عن االمام سواء مع الواسطه او بدونها‪ ،‬فکان من سیره االذکیاء من خیار االصحاب االهتمام‬ ‫بحفظ الحدیث وجمعه وکتابته ودراسته ونشره‪ّ ،‬‬ ‫فربما کان لبعضهم العشرات من هذه االصول‬ ‫التی تعتبر ّ‬ ‫ماده علمهم و مقدار معرفتهم‪.‬‬ ‫فاصول الروایه کانت علی قسمین‪ :‬قسم منها بشکل التصنیف والتنظیم بین الروایات مع‬ ‫ّ‬ ‫مقدار من الشرح والبیان والتوضیح‪ ،‬واخر بشکل جمع ابتدائی غیر منظم‪ .‬و فی االع ّم االغلب‬ ‫کان للقسم ّ‬ ‫االول اسم خا ّص‪ ،‬و یطلق علی الثانی‪ :‬الکتاب او النسخه او االص او «الروایه‪،‬‬ ‫و یضاف الی اسم جامعه او الی راو یه االخیر ایضا باعتبار روایته له‪ ،‬فکانت هی‪ -‬فی الحقیقه‪-‬‬ ‫دفاترهم الشخصیه فی روایه الحدیث‪ ،‬وکانوا یعرضونها علی التالمیذ او اقرانهم الراغبین فی‬ ‫روایه تلک االحادیث عنهم‪ ،‬وکانت متعدده غالبا‪ ،‬وفی احیان کثیره کان التالمیذ ینتقون بعضا‬ ‫منها لیدرجوه فی دفاترهم ّثم ینقلون هذا المنتخب الی االخرین من تالمذتهم‪ ،‬سواء بصوره‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫مستقله و باسم الراوی الماخوذ منه او بصوره غیر مستقله؛ وذلک بتفریق احادیثه فی االصل او‬ ‫التصنیف الذی ینسب الیه؛ کاخبار ابن ابی عمیر او کتاب جعفر بن شریح‪ ،‬کما فی هذه المجموعه‪.‬‬ ‫واالشاره الی االصل الماخوذ منه کانت بواسطه ذکر اسم صاحبه فی صدر السند‪ ،‬و بهذا الشکل‬ ‫ّ‬ ‫تغیرت وانمحت الصوره االولی لعمده تلک االصول‪( .‬جمع من العلماء‪)12-13 :1405 ،‬‬ ‫واالصول االربعم ا ئه هی ا ربعم ائه کتاب ا لفت فی جوابات اال مام الصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫( نفس المصدر‪ ،‬الهامش)‬ ‫وقیل‪ :‬هی عباره عن اربعمائه کتاب کان قدماء المحدثین قد جمعوا فیها ما وصل الیهم من‬ ‫احادیث ائمتنا‪( .‬العاملی‪)6 :1390 ،‬‬ ‫ومهما کان مصدر االصول هذه سواء کان االمام الصادق‬ ‫ّ‬ ‫فان المسلم به ان َمن قام بتدو ینها وجمعها هم شیعه االئمه‬ ‫ام هی مجموعه عن عده ائمه‪،‬‬ ‫من الصحابه والمقربین الیهم‪.‬‬ صفحه 279 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪279/ ...‬‬ ‫ االصول االربعمائه فی کلمات العلماء‬‫قال الشهید االول فی «الذکری»‪:‬‬ ‫کتب من اجو به مسائله اربعمائه ّ‬ ‫مصنف‬ ‫ان ابا عبد اهّٰلل جعفر بن محمد الصادق‬ ‫الربعمائه ّ‬ ‫مصنف‪ ،‬و ّدون من رجاله المعروفین اربعه ا الف رجل من اهل العراق‬ ‫والحجاز وخراسان والشام‪( .‬العاملی‪ ،1419 ،‬ج‪)59 :1‬‬ ‫وقال الشهید الثانی فی «شرح الدرایه»‪:‬‬ ‫مصنف الربعمائه ّ‬ ‫ستقر ّان المتق ّدمین علی اربعمائه ّ‬ ‫مصنف ّ‬ ‫قد کان ا ّ‬ ‫سموها اصوال ّثم‬ ‫تداعت الحال الی ذهاب معظم تلک االصول‪( .‬الشهید الثانی‪)73-74 :1421 ،‬‬ ‫وعن االستر ابادی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫وقد کان جمع قدماء محدثینا ما وصل الیهم من احادیث ا ّئمتنا‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تسمی «االصول» ّثم تصدی جماعه من المتاخرین لجمع تلک الکتب وترتیبها‪ ،‬تقلیال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لالنتشار وتسهیال علی طالبی تلک االخبار‪ ،‬فالفوا کتبا مضبوطه مهذبه مشتمله علی‬ ‫االسانید ّ‬ ‫کالکافی‪ ،‬وکتاب من ال یحضره الفقیه‪،‬‬ ‫المتصله باصحاب العصمه‬ ‫فی اربعمائه کتاب‬ ‫والتهذیب و االستبصار‪ ،‬ومدینه العلم والخصال واالمالی عیون االخبار و غیرها‪.‬‬ ‫(االستر ابادی‪)130-139 :1426 ،‬‬ ‫یظهر من کالم الشهید الثانی وغیره ان هذه االصول اندرست واختفت واضمحلت‪ ،‬و یذکر‬ ‫الشیخ البهائی ان ذلک بسبب حکام الجور والضالل؛ حیث یقول‪ :‬لما طالت االزمنه بینهم و بین‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الصدر السالف‪ ،‬وال الحال الی اندراس بعض کتب االصول المعتمده لتسلط حکام الجور‬ ‫وال ّضالل‪ ،‬والخوف من اظهارها وانتساخها‪ ،‬و ّ‬ ‫انضم الی ذلک اجتماع ما وصل الیهم من کتب‬ ‫االصول فی االصول المشهوره فی هذا ا ّلزمان‪ ،‬فالتبست االحادیث الماخوذه من االصول‬ ‫المتکرره فی کتب االصول بغیر ا ّ‬ ‫ّ‬ ‫لمتکرره‪،‬‬ ‫المعتمده بالماخوذه من غیر المعتمده‪ ،‬واشتبهت‬ صفحه 280 ‫‪ /280‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وخفی علیهم قدس الله ارواحهم کثیر من تلک االمور التی کانت سبب وثوق القدماء بکثیر من‬ ‫االحادیث‪ ،‬ولم یمکنهم الجری علی اثرهم فی ّ‬ ‫تمیز ما یعتمد علیه ّ‬ ‫مما ال یرکن الیه‪ ،‬فاحتاجوا‬ ‫الی قانون یتم ّیز به االحادیث المعتبره عن غیرها‪ ،‬والموثوق بها ّ‬ ‫عما سواها‪( .‬العاملی‪)30-31 :1414 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫کما یذکر الفیض الکاشانی انه اختلف فی اصل هذه االصول؛ فیقول‪ :‬ان تاریخ تالیف‬ ‫ّ‬ ‫الکتب المعروفه باالصول غیر مع ّین بشکل واضح فی کتب الرجال‪ ،‬کما انه لیس واضحا تاریخ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وفاه مص ّنفیها ومولفیها‪ ،‬علی اننا نعلم اجماال بان هذه االصول لم تکتب قبل امیر المومنین‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و بعد االمام الحسن العسکری ‪ .‬لهذا یعتقد البعض ان زمن ایجاد هذه االصول یمتد بین‬ ‫ّ‬ ‫حتی االمام العسکری ‪.‬‬ ‫عصر االمام علی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اثبت ابن شهراشوب ان االمامیه کتبت اربعمائه اصل من عهد امیر المومنین حتی عصر‬ ‫ّ‬ ‫ابی ّ‬ ‫محمد العسکری و یری بعض من علماء الشیعه ان هذه االصول کتبت فی زمن االمام‬ ‫ّ‬ ‫محمد الباقر واالمام الصادق‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ا ّما الشهید ّ‬ ‫االول والمحقق الحلی وجماعه من ا کابر الشیعه فیعتقدون ان هذه االصول‬ ‫ّ‬ ‫االربعمائه ّ‬ ‫صنفها اربعمائه من تالمیذ االمام الصادق الفوها من اجو بتهعلی مسائلهم‪.‬‬ ‫وهکذا ی ّ‬ ‫تبین ّان هذه االصول االربعمائه کتبها اصحاب ّ‬ ‫وانصارهم وتالمیذهم‪،‬‬ ‫االئمه‬ ‫وهی قاعده واساس کتب الحدیث والفقه والتفسیر والکالم الشیعیه‪ ،‬ول ّما کانت اصوال وعددها‬ ‫واالمام الکاظم‬ ‫‪.‬‬ ‫اربعمائه عرفت باالصول االربعمائه‪ .‬وقد ورد فهرست لها فی «فهرست» الشیخ الطوسی‬ ‫و«رجال النجاشی» و«معالم العلماء» و«الذریعه» القا بزرک الطهرانی و «کشف االستار»‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫کان لالصول االربعمائه منزله مرموقه لدی علماء الشیعه و فقهائهم ومحدثیهم بحیث ان‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ ّ‬ ‫اهمیته‪ ،‬اال ان هذا ال یعنی ان عدم وجود الحدیث‬ ‫ورود الحدیث فی احدها دلیل علی اعتباره و‬ ‫ّ‬ ‫فیها دلیل علی عدم اعتباره واه ّ‬ ‫میته‪ ،‬الن الکثیر من االحادیث ورد فی کتب الحدیث االخری‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ح ّتی بلغ عدد هذه المولفات ‪ ٦٦00‬بین کتاب ورساله‪.‬‬ ‫التی الفها اصحاب االئ ّمه‬ ‫(الفیض الکاشانی‪ ،1425 ،‬ج‪)16-17 :1‬‬ صفحه 281 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪281/ ...‬‬ ‫‪ -‬دور الشیعه فی تدو ین االصول االربعمائه‬ ‫ّ‬ ‫یقول االستر ابادی‪ :‬قد روی راو واحد و هو ابان بن تغلب عن امام واحد‪ ،‬اعنی‪ :‬االمام ابا عبد الله‬ ‫جعفر بن مح ّمد الصادق ثالثین الف حدیث کما ذکره علماء الرجال و قد کان جمع قدماء‬ ‫ّ‬ ‫فی اربعمائه کتاب ّ‬ ‫حد ثینا ما وصل الیهم من احادیث ّ‬ ‫تسمی «االصول»‪.‬‬ ‫ائمتنا‬ ‫م‬ ‫(االستر ابادی‪)130-139 :1426 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و یقول الشیخ البهائی‪ :‬فقد بلغنا عن مشایخنا انه قد کان من داب اصحاب االصول انهم اذا‬ ‫ّ‬ ‫حدیثا بادروا الی اثباته فی اصولهم لئال یعرض لهم نسیان لبعضه او‬ ‫سمعوا من احد االئمه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫کله بتمادی ّ‬ ‫االیام وتوالی الشهور واالعوام‪ ،‬والله اعلم بحقائق االمور‪( .‬العاملی‪)63 :1414 ،‬‬ ‫وعن المحقق الداماد‪:‬‬ ‫قد کان من داب اصحاب االصول انهم اذا سمعوا عن احد االئمه‬ ‫حدیثا بادروا‬ ‫الی اث باته فی اصولهم؛ لئال یعرض لهم نسیان لبعضه او کله بتمادی االیام‪.‬‬ ‫(المحقق الداماد‪)98 :1405 ،‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫یتبین ان هذه‬ ‫و یوکد الفیض الکاشانی دور الشیعه فی تدو ین هذه االصول قائال‪ :‬وهکذا‬ ‫االصول االربعمائه کتبها اصحاب ا ّ‬ ‫وانصارهم وتالمیذهم‪ ،‬وهی قاعده واساس کتب‬ ‫الئمه‬ ‫الحدیث والفقه والتفسیر والکالم الشیعیه‪ .‬و ّلما کانت اصوال وعددها اربعمائه عرفت باالصول‬ ‫االربعمائه‪ .‬وقد ورد فهرست لها فی «فهرست» الشیخ الطوسی و«رجال النجاشی» و«معالم‬ ‫العلماء» و«الذریعه» القا بزرک الطهرانی و«کشف االستار»‪( .‬الفیض الکاشانی‪ ،1425 ،‬ج‪)16 :1‬‬ ‫و یکفی فی تثبیت دور الشیعه فی تدو ین الحدیث وروایته عن االئمه‬ ‫االندثار کتب الرجال التی دونت اسماء اصحاب االئمه‬ ‫وحفظه من‬ ‫والتابعین وکل من روی ودون‬ ‫عنهم؛ مثل کتاب الرجال لعبد الله بن جبله‪ ،‬ومشیخه الحسن بن محبوب‪ ،‬والرجال للحسن بن‬ ‫ّ‬ ‫فضال‪ ،‬والرجال علی بن الحسن‪ ،‬والرجال لمحمد بن خالد البرقی‪ ،‬والرجال الحمد بن محمد‬ ‫بن خالد‪ ،‬والرجال الحمد العقیقی‪ ،‬ورجال النجاشی‪ ،‬وغیرهم‪.‬‬ صفحه 282 ‫‪ /282‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫‪ .3‬دور الشیعه والکتب الربعه (الصول الربعه) فی زمن الغیبه الکبری‬ ‫ التعریف بالکتب االربعه‬‫االصول االربعه االول‪« -‬الکافی» و«االستبصار» و«التهذیب» و«من ال یحضره الفقیه»‪-‬‬ ‫ّ‬ ‫هی ال تی علیها المدار فی هذه االعصار‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّاما «الکافی» و هو تالیف الکلینی الفه فی مده عشرین سنه و توفی ببغداد سنه ثمانین او تسع‬ ‫ّ‬ ‫عده جماعه من علماء ا ّ‬ ‫لعامه کابن االثیر فی کتاب «جامع االصول‬ ‫وعشرین وثلثمائه ولجالله شانه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الثالثه بعد ما ذکر ّان ّ‬ ‫ّ‬ ‫سیدنا و امامنا ابا الحسن‬ ‫االمامیه» علی راس الماه‬ ‫من المجددین لمذهب‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫علی بن موسی ّالرضا و علی ابائه الطاهرین هو المجدد لذلک المذهب علی راس المائه الثانیه‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫واما کتاب «من ال یحضره الفقیه» فهو تالیف رئیس المحدثین ابی جعفر ّ‬ ‫محمد بن ّ‬ ‫علی بن‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بابو یه ّ‬ ‫توفی ّ‬ ‫بالر ّی سنه احدی وثمانین وثالثمائه‪.‬‬ ‫القمی وله مولفات اخری سواه یقارب ثالثمائه کتاب‬ ‫ّ‬ ‫الطائفه ابی جعفر م ّ‬ ‫حمد بن الحسن‬ ‫وا ّما «التهذیب» و «االستبصار» فهما من تالیفات شیخ‬ ‫ّ‬ ‫وسی وله تالیفات اخری سواهما فی ال ّتفسیر واالصول والفروع وغیرها تو ّفی ّ‬ ‫ا ّلط ّ‬ ‫طیب الله‬ ‫مضجعه سنه ّ‬ ‫ستین واربعمائه بالمشهد المقدس الغروی‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫فهوالء المحمدون الثالثه هم ا ّئمه اصحاب الحدیث من متاخری علماء الفرقه ّالناجیه‬ ‫ّ‬ ‫االمامیه‪( .‬العاملی‪)7 :1390 ،‬‬ ‫‪ -‬الکتب االربعه فی کلمات العلماء‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المتقدمین علی اربعمائه ّ‬ ‫مصنف‬ ‫قال الشهید الثانی فی «شرح الدرایه»‪ :‬قد کان است ّقر ان‬ ‫ّ‬ ‫الربعمائه ّ‬ ‫مصنف ّ‬ ‫سموها اصوال ث ّم تداعت الحال الی ذهاب معظم تلک االصول ولخصها‬ ‫جماعه فی کتب ّ‬ ‫خاصه تقریبا علی المتناول واحسن ما جمع منها‪« :‬الکافی»‪ ،‬و«التهذیب»‪،‬‬ ‫و«االستبصار»‪ ،‬و«من ال یحضره الفقیه»‪( .‬الشهید الثانی‪)73-74 :1421 ،‬‬ صفحه 283 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪283/ ...‬‬ ‫و یقول الشیخ البهائی‪:‬‬ ‫وکان قد جمع قدماء مح ّدثینا ما وصل الیهم من احادیث ّ‬ ‫ائمتنا‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫یسمی االصول َّثم تصدی جماعه من المتاخرین لجمع تلک الکتب وترتیبها تقلیال‬ ‫لالنتشار وتسهیال علی طالبی تلک االخبار فا ّلفوا کتبا مبسوطه ّ‬ ‫مبو به واصوال مضبوطه‬ ‫ّ‬ ‫مهذبه مشتمله علی االسانید الم ّتصله باصحاب العصمه کالکافی وکتاب من ال‬ ‫فی اربعمائه کتاب‬ ‫یحضره الفقیه والتهذیب واالستبصار ومدینه العلم والخصال واالمالی وعیون االخبار‬ ‫ّ‬ ‫الرضا و غیره‪( .‬العاملی‪)6-7 :1390 ،‬‬ ‫وجاء فی «فقه الرضا»‪ :‬ولوصل منه‪ -‬ولو القلیل‪ -‬الی المحمدین الثالثه‪ ،‬مصنفی الکتب‬ ‫االربعه المشتمله علی ا کثر ما ورد عنهم فی االحکام‪( .‬االمام الرضا‬ ‫‪)25 :1406 ،‬‬ ‫وجاء فی مقدمه «الهدایه عند الحدیث» عن الصدوق ومولفه «من ال یحضره الفقیه»‪:‬‬ ‫والتعو یل علی کتبه خصوصا کتاب «من ال یحضره الفقیه» فانه احد الکتب االربعه التی هی فی‬ ‫االشتهار و االعتبار کالشمس فی رابعه النهار‪ ،‬واحادیثه معدوده فی «الصحاح» من غیر خالف‪.‬‬ ‫(الصدوق‪ ،217 :1418 ،‬المقدمه)‬ ‫وورد فی مقدمه «الخالف» عند حدیثه عن کتاب «االستبصار»‪:‬االستبصار‪ ،‬وهو احد الکتب‬ ‫االربعه المعول علیها فی استنباط االحکام الشرعیه عند فقهاء الطائفه‪ ،‬واحادیثها ‪ ٥٥١١‬حدیثا‪.‬‬ ‫(الطوسی‪ ،‬الخالف‪ ،1407 ،‬ج‪)14 :1‬‬ ‫وعن مقدمه «نکت الخالف» للمحقق الحلی‪ :‬و لهذه الناحیه فان لشیخ الطائفه علی الشیعه‬ ‫حقا ال ینکر وفضال ال یستر‪ ،‬علی ان جمعا من علماء الشیعه القدماء عملوا ما عمله‪ ،‬فان‬ ‫الشیخین الکلینی والصدوق الفا «الکافی» و«من ال یحضره الفقیه» اللذین هما من الکتب‬ ‫االربعه ایضا‪ ،‬وکذا غیرهما من االقطاب‪ ،‬و انا ال ننکر فضلهم بل نشکرهم علی حسن صنیعهم‬ ‫ونقدر مجهودهم‪ ،‬ونسال الله لهم االجر الثواب الجزیل‪( .‬المحقق الحلی‪ ،1412 ،‬ج‪)21 :1‬‬ صفحه 284 ‫‪ /284‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وعن االستر ابادی‪ :‬یکفی اصحاب الکتب االربعه ان یکون الداعی لجمعها خوفا من اندراس‬ ‫الحدیث وضیاعه‪ ،‬ولم یمکنهم عند ذلک تمییز الصحیح والضعیف بالیقین‪ ،‬فجمعوا منها ما‬ ‫حسن ّ‬ ‫واحالوا فی العمل به‬ ‫الظن لهم به ولم یعلموا کذبه مخالفته قطعا لمذهب اهل البیت‬ ‫ّ‬ ‫علی ما یتحق ق من حال روا ته کما فعله الشیخ فی احکامه و فتاواه‪ ،‬غیره ای ضا کذلک‪.‬‬ ‫(االستر ابادی‪)113 :1426 ،‬‬ ‫وقیل‪ :‬احادیث الکتب االربعه‪ ،‬اعنی‪« ،‬الکافی»‪ ،‬و«الفقیه»‪ ،‬و«التهذیب»‪ ،‬و«االستبصار»؛‬ ‫ماخ وذه من اصول وکتب معتمده ّ‬ ‫معول ع لیها‪ ،‬کان مدار العمل علیها عند الشیعه‪.‬‬ ‫(الفاضل التونی‪)278 :1415 ،‬‬ ‫اتضح مما سبق ان االصول االربعه هذه ماخوذه من االصول االربعمائه‪ ،‬وقد تم من خاللها‬ ‫حفظ وجمع اهم ما فی هذه االصول‪ ،‬وتبو یبها بشکل یسهل علی المطالع مراجعتها‪ ،‬ومن هنا‬ ‫یتضح دور هذه الکتب االربعه فی حفظ تراث االئمه‬ ‫من الضیاع واالندراس‪ ،‬هذه الکتب‬ ‫التی تعتبر المرجع للفقهاء والعلماء واهل النظر والرای والمحققین‪ ،‬کما ان هناک مصنفات‬ ‫اخری للشیعه فی الروایات؛ مثل «وسائل الشیعه»‪ ،‬و«مستدرک الوسائل»‪ ،‬و«بحار االنوار»‪،‬‬ ‫و«مدینه العلم»‪ ،‬و«الخصال»‪ ،‬و«االمالی»‪ ،‬و«عیون اخبار الرضا»‪« ،‬علل الشرائع»‪« ،‬معانی االخبار»‪،‬‬ ‫و«عوالی الئالی العزیزیه»‪ ،‬و«المصباح»‪ ،‬و«الوافی»‪ ،‬و«مراه العقول»‪ ،‬و«جامع احادیث الشیعه»‪ ،‬وغیرها‪.‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫الی هنا تبین مایلی‪:‬‬ ‫• ان الهل البیت‬ ‫دروا فی تدو ین الحدیث وحفظه ومنعه من االندثار واالندراس‪،‬‬ ‫وکان تصرف کل امام فی ذلک بتناسب مع الظروف السیاسیه المحیطه‪ .‬وقد ظهر هذا‬ ‫الدور جلیا فی زمن االمامین الهمامین الباقر والصادق‬ ‫و باختصار نقول ان الخط‬ ‫البیانی لدورهم تاره یکون تصاعدیا واخری تنازلیا طبقا للظروف المحیطه وما‬ ‫یشخصونه من المصلحه‪.‬‬ صفحه 285 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪285/ ...‬‬ ‫• ان لالمام علی‬ ‫االئمه‬ ‫• ان لفاطمه‬ ‫کتابا ثمینا وکبیرا وطو یال فیه کل شیء حتی ارش الخدش‪ ،‬تناقله‬ ‫واحدا تلو االخر‪ ،‬واظهروه واعتمدوا علیه عندما تقتضی الحاجه‪.‬‬ ‫صحیفه محفوظه فی حوزه االئمه‬ ‫کما ان لکل امام کتبا خاصه به‬ ‫اثبتت بعض االثار ذلک‪.‬‬ ‫• ان للشیعه فی زمن الحضور ال سیما اصحاب االئمه‬ ‫دروا واضحا وصریحا وال یخفی‬ ‫فی حفظ وتدوین الحدیث ولهم کتب واصول کثیره من اهمها ما سمی باالصول االربعمائه‪.‬‬ ‫• ان للشیعه فی زمن الغیبه الکبری دورا ال یقل اهمیه عن دورهم فی زمن الحضور فی‬ ‫حفظ وتدو ین الحدیث‪ ،‬و یتجلی ذلک فی کتب واصول دونها العلماء‪ ،‬واهمها الکتب‬ ‫او االصول االربعه التی اعتمدت فی جمع االحادیث فیها علی ظاهر ما ورد فی االصول‬ ‫السابقه علیها السیما االصول االربعمائمه‪.‬‬ ‫• ان لالصول او الکتب االربعه دورا کبیرا فی حفظ اهم ما ورد فی االصول االربعمائه‪.‬‬ ‫• بعد کل ما تقدم نستطیع القول بضرس قاطع ان الدور االساس فی حفط الحدیث‬ ‫وتدو ینه یعود الی الشیعه االمامیه‪ ،‬ولوال ان ّ‬ ‫من الله علینا بهذه النعمه بواسطه‬ ‫االئمه‬ ‫واصحابهم وورثتهم من العلماء لکان التراث النبوی‬ ‫والدین فی منحی‬ ‫ومنعطف اخر‪ ،‬لکانت العواقب وخیمه ا کثر مما نحن علیه الیوم‪.‬‬ ‫• البد من االعتراف بان لمنع تدو ین الحدیث اثار سلبیه مازلنا نعیش توابعها الی الیوم‪،‬‬ ‫ومن اهمها؛ فقدان الکثیر من االحادیث النبو یه‬ ‫الحدیث واالسرائیلیات‪ ،‬وعزل ا ل البیت‬ ‫الصحیحه‪ ،‬وانتشار ظاهره وضع‬ ‫و ابعادهم عن حقوقهم‪ ،‬وظهور ظاهره‬ ‫االجتهاد بالرای والقیاس‪ ،‬واختالف اراء المسلمین‪ ،‬وتحریف الدین‪.‬‬ ‫العبر والسیر علی نهج االئمه‬ ‫• من کل ما تقدم یجب اخذ ِ‬ ‫واصحابهم والعمل بکل‬ ‫ما اوتینا من قوه لحفظ هذا التراث من ای عاصفه ترید الحاق الضرر به‪ ،‬ومن جهه‬ ‫اخری یجب العمل علی محو او الحد من االثار التی ترتبت علی منع تدو ین والتقلیل منها‪.‬‬ صفحه 286 ‫‪ /286‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬ابن حجر العسقالنی‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١٤١٧‬الصواعق المحرقه‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه الرساله‪.‬‬ ‫‪ .٢‬ابن حنبل‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١٤١9‬مسند احمد بن حنبل‪ .‬المحقق‪ :‬ابو المعاطی النوری‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬عالم الکتب‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ابن حنبل‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١٤08‬العلل ومعرفه الرجال‪ .‬المحقق‪ :‬وصی الله محمد عباس‪.‬‬ ‫بیروت‪ ،‬المکتب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤‬ابن عباد‪ ،‬اسماعیل (‪ .)١٤١٤‬المحیط فی اللغه‪ .‬المحقق‪ :‬محمد حسن ال یاسین‪ .‬بیروت‪ :‬عالم الکتاب‪.‬‬ ‫‪ .٥‬اب ن فارس‪ ،‬احمد ( ‪ .) ١٤0٤‬معجم مقاییس ا للغ ه‪ .‬الم حقق‪ :‬عب د السالم محم د هارون‪.‬‬ ‫قم‪ :‬مکتب التبلیغ االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٦‬االسترابادی‪ ،‬محمد امین (‪ .)١٤٢٦‬الفوائد المدنیه وبذیله الشواهد المکیه‪ .‬المحقق‪ :‬رحمت الله‬ ‫رحمتی اراکی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٧‬االشعری القمی‪ .‬سعد بن عبد الله (‪ .)١٣٦0‬المقاالت والفرق‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬طهران‪ :‬مرکز‬ ‫النشر العلمی والثقافی‪.‬‬ ‫‪ .8‬الراغب االصفهانی‪ ،‬حسین بن محمد (‪ .)١٤١٢‬مفردات الفاظ القران‪ .‬المحقق‪ :‬صفوان حسین‬ ‫داودی‪ .‬بیروت‪ :‬دار العلم‪.‬‬ ‫‪ .9‬البخاری‪ ،‬محمد بن اسماعیل (‪ .)١٤0٧‬صحیح البخاری‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار ابن کثیر‪.‬‬ ‫‪ .١0‬العاملی‪ ،‬محمد بن حسین (‪ .)١٣90‬الوجیزه فی علم الدرایه‪ .‬المحقق‪ :‬مرتضی احمدیان‪،‬‬ ‫قم‪ :‬مکتبه بصیرتی‪.‬‬ ‫‪ .١١‬العاملی ‪ ،‬محمد بن حسین (‪ .)١٤١٤‬مشرق الشمسین واکسیر السعادتین‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫مشهد‪ :‬مجمع البحوث االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .١٢‬الترمذی‪ ،‬محمد بن عیسی (‪ .)١٣9٥‬سنن الترمذی‪ .‬تحقیق وتعلیق‪ :‬محمد احمد شاکر ومحمد فواد‬ ‫عبدالباقی و ابراهیم عطوه عوض‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬القاهره‪ :‬شرکه مکتبه ومطبعه مصطفی البابی الحلبی‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬جمع من العلماء (‪ .)١٤0٥‬الصول السته عشر من الصول الولیه فی الروایات و احادیث‬ ‫اهل البیت‬ ‫‪ .‬قم‪ :‬دار الشبستری للمطبوعات‪.‬‬ صفحه 287 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪287/ ...‬‬ ‫‪ .١٤‬الجوهری‪ ،‬اسماعیل بن حماد (‪ .)١٤١0‬الصحاح؛ تاج اللغه وصحاح العربیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار العلم للمالیین‪.‬‬ ‫‪ .١٥‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤١8‬الفصول المهمه فی اصول الئمه‬ ‫محمد بن الحسین القائنی‪ .‬قم‪ :‬موسسه المعارف االسالمیه لالمام الرضا‬ ‫‪ .‬المحقق‪:‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .١٦‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤09‬وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .١٧‬الحسینی‪ ،‬هاشم معروف (‪ .)١٤١١‬تاریخ الفقه الجعفری‪ .‬تقدیم‪ :‬محمد جواد مغنیه‪ .‬قم‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١8‬حیدر‪ ،‬اسد (‪ .)١٤٢٥‬اْلمام الصادق‬ ‫والمذاهب الربعه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١9‬الخرائطی‪ ،‬ابو بکر محمد بن جعفر (‪ .)١٤١9‬مکارم الخلق ومعالیها ومحمود طرائقها‪.‬‬ ‫القاهره‪ :‬دار االفاق العربیه‪.‬‬ ‫‪ .٢0‬الخطیب البغدادی‪ ،‬ابو بکر احمد بن علی (‪ .)١9٧٤‬تقیید العلم‪ .‬المحقق‪ :‬یونس العش‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار احیاء السنه النبو یه‪.‬‬ ‫‪ .٢١‬الخطیب البغدادی‪ ،‬ابو بکر احمد بن علی (‪ .)١9٧١‬شرف اصحاب الحدیث ونصیحه اهل الحدیث‪.‬‬ ‫المحقق‪ :‬محمد سعید خطیب اوغلی‪ .‬انقره‪ :‬جامعه انقره‪.‬‬ ‫‪ .٢٢‬الخولی‪ ،‬محمد عبد العز یز (‪ .)١98٣‬مفتاح السنه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .٢٣‬الدارمی‪ ،‬عبدالله بن عبدالرحمن (‪ .)١٤١٢‬سنن الدارمی‪ .‬المحقق‪ :‬حسین سلیم الدارانی‪.‬‬ ‫السعودیه‪ :‬دار المغنی‪.‬‬ ‫‪ .٢٤‬االمام الرضا‬ ‫‪ ،‬علی بن موسی (‪ .)١٤0٦‬فقه الرضا‬ ‫‪ .‬مشهد‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٢٥‬الشهرستانی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤٣0‬منع تدوین الحدیث؛ قراءه فی منهجه الفکر واصول‬ ‫مدرستی الحدیث عند المسلمین‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه الرافد‪.‬‬ ‫‪ .٢٦‬الشهید الثانی‪ ،‬زین الدین بن علی (‪ .)١٤٢١‬شرح البدایه فی علم الدرایه‪ .‬قم‪ :‬منشورات مکتبه المحالتی‪.‬‬ ‫‪ .٢٧‬الصدوق‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٤١8‬الهدایه فی الصول والفروع‪ .‬قم‪ :‬موسسه االمام الهادی‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٢8‬الصدوق‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٣8٦‬علل الشرائع‪ .‬قم‪ :‬مکتبه داوری‪.‬‬ ‫‪ .٢9‬الصفار‪ ،‬محمد بن الحسن (‪ .)١٤0٤‬بصائر الدرجات‪ .‬طهران‪ :‬موسسه االعلمی‪.‬‬ ‫‪ .٣0‬الطبرسی‪ ،‬احمد بن علی (‪ .)١٤0٣‬اْلحتجاج‪ .‬مشهد‪ :‬نشر مرتضی‪.‬‬ ‫‪ .٣١‬الطهرانی‪ ،‬اغا بزرگ (‪ .)1403‬الذ ریعه الی تصانیف الشیعه‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار االضواء‪.‬‬ ‫‪ .٣٢‬الطوسی‪ ،‬ابو جعفر محمد بن حسن (‪ .)١٤0٧‬الخلف‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ صفحه 288 ‫‪ /288‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫‪ .٣٣‬الطوسی‪ ،‬ابو جعفر محمد بن حسن (‪ .)١٤0٧‬تهذیب الحکام‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬طهران‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٣٤‬العاملی‪ ،‬محسن االمین (‪ .)١٣٧0‬اعیان الشیعه‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬دمشق‪ :‬مطبعه این زیدان‪.‬‬ ‫‪ .٣٥‬العاملی‪ ،‬محمد بن مکی (‪ .)١٤١9‬ذکری الشیعه فی احکام الش ریعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٣٦‬ال فاضل التونی‪ ،‬عبد الله بن محمد ( ‪ .) ١٤١٥‬اْلجتهاد والتقلید (الواف یه فی الصول) ‪.‬‬ ‫ق م‪ :‬مجمع الفکر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٣٧‬الفراهیدی‪ ،‬خلیل بن احمد (‪ .)١٤١0‬کتاب العین‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬دار هجره للنشر‪.‬‬ ‫‪ .٣8‬الفیض الکاشانی‪ ،‬محمد محسن بن شاه مرتضی (‪ .)١٤٢٥‬الشافی فی العقائد والخلق والحکام‪.‬‬ ‫طهران‪ :‬دار نشر اللوح المحفوظ‪.‬‬ ‫‪ .٣9‬کاشف الغطاء ‪ ،‬علی بن محمد رضا (‪ .)١٣99‬ادوار الفقه واطواره‪ .‬بیروت‪ :‬دار الزهراء‪.‬‬ ‫‪ .٤0‬الکلین ی‪ ،‬محمد بن یعقوب (‪ .)١٤0٧‬الکافی‪ .‬المحقق‪ :‬علی ا کبر غفاری‪ .‬الطبعه الرابعه‪.‬‬ ‫طهرا ن‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٤١‬المتقی الهندی‪ ،‬عالء الدین (‪ .)١٤09‬کنز العمال‪ .‬المحقق‪ :‬بکری حیانی وصفوت السقا‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬موسسه الرساله‪.‬‬ ‫‪ .٤٢‬المحدث النوری‪ ،‬میرزا حسین (‪ .)١٤08‬مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه‬ ‫ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٤٣‬المحقق الحلی‪ ،‬نجم الدین جعفر (‪ .)١٤١٢‬النهایه ونکتها‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٤‬المحقق الداماد‪ ،‬محمد باقر (‪ .)١٤0٥‬الرواشح السماویه فی شرح الحادیث اْلمامیه‪ .‬قم‪ :‬مکتبه‬ ‫السید المرعشی النجفی‪.‬‬ ‫‪ .٤٥‬المفید‪ ،‬محمد بن النعمان (‪ .)١٣٧١‬اوائل المقاالت فی المذاهب والمختارات‪ .‬المحقق‪:‬‬ ‫عباسقلی واعظ چرندابی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬تبریز‪ :‬مطبعه رضائی‪.‬‬ ‫‪ .٤٦‬النجاشی‪ ،‬ابو الحسن احمد بن علی (‪ .)١٤0٧‬رجال النجاشی‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٧‬النو بختی‪ ،‬الحسن بن موسی (‪ .)٢0١٢‬فرق الشیعه‪ .‬بیروت‪ :‬منشورات الرضا‪.‬‬ ‫‪ .٤8‬القشیری النیسابوری‪ ،‬مسلم بن الحجاج (‪ .)٢0١0‬صحیح مسلم‪ .‬المحقق‪ :‬محمد عبد فواد عبدالباقی‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ صفحه 289 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه الخاصه والعامه‬ ‫االء رضا فرمان ‪ -‬ام المحمدین (عراق)‪ ،١‬ثامر حکیم الساعدی (عراق)‪٢‬‬ ‫استلم‪1443/01/25 :‬‬ ‫قبول‪1443/06/01 :‬‬ ‫الملخص‬ ‫کنا بصدد تقدیم ورقه بحثیه اخترنا لها عنوان الوالیه الخاصه والوالیه العامه‪ ،‬الننا اردنا التعرف‬ ‫علی هذا المصطلح الذی عشناه واقعا فی العقود الثالثه االخیره‪ ،‬فاردنا االطالع عن کثب علی‬ ‫االسانید التی اعتمدتها النظریه االسالمیه فی العصر الحدیث المتطور‪ ،‬عصر التکنلوجیا‬ ‫والفضاء‪ ،‬وهل یمکن ان یتماشی االسالم مع العصر مهما بلغ من تطور؟ وهل یمکن ان تکون‬ ‫هذه النظریه ملبیه لحاجه المجتمع رغم انها نابعه من دین جاء قبل الف واربعمئه سنه؟ وما فائده‬ ‫هذه النظریه ومردوداتها علی االمه؟ ومن این استمدت شرعیتها؟ حیث خلصنا الی نتائج من‬ ‫هذا البحث‪ :‬بان والیه الفقیه العامه‪ ،‬مستمده شرعیتها من ادله نقلیه وعقلیه‪ ،‬وال بدیتها لضمان‬ ‫حیاه اجتماعیه منسجمه مع الشریعه کونها نظریه معاصره للحیاه‪ ،‬وملبیه لمتطلباتها‪ ،‬وایضا‬ ‫ینبغی استمرارها زمن غیبه االمام‬ ‫النها بتنصیبه و باشرافه‪ ،‬وستکون ممهده لزمن الظهور‪.‬‬ ‫الکلمات المفتاحیه‪ :‬والیه الفقیه الخاصه‪ ،‬والیه الفقیه العامه‪ ،‬التوقیعات‬ ‫المقدمه‬ ‫ان اسئله کثیره قد ترد علی الذهن بخصوص موضوعنا‪ ،‬وان کنا ال نتمکن من االلمام باالجابه‬ ‫علی کافتها‪ ،‬سنقتصر علی ما یتمخض عنه فکرنا القاصر‪ ،‬بالبحث عن تمامیه السند الرجالی‬ ‫‪ .١‬طالبه الماجستیر قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه فقه االسره‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( mhmdon3@gmail.com ،‬الکاتب المراسل)‬ ‫‪ .٢‬االستاذ قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬حوزه العلمیه‪ ،‬النجف االشرف‪ ،‬العراق‪،‬‬ ‫‪Thdsrd@gmail.com‬‬ صفحه 290 ‫‪ /290‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وتمامیه الدالله الروائیه‪ ،‬لیتم بالجمع بینهما‪ ،‬الخروج بنور الدلیل من بطون الکتب‪ ،‬لیضیء‬ ‫حیاه البشریه‪ ،‬مستمدا قوته من قوه ذلک االسالم الحنیف الذی جاء به المصطفی‬ ‫‪.‬‬ ‫فسیعرض البحث فی ثالثه مطالب‪ ،‬االول منها فی الوالیه الخاصه وادلتها‪ ،‬والثانی فی الوالیه‬ ‫العامه وادلتها‪ ،‬والثالث فی التنقیح بین االدله‪ ،‬وسیسبق المطالب تعریف لمعنی الوالیه لیکون‬ ‫کمدخل لها‪ ،‬وسینتهی البحث بالخاتمه‪ ،‬المتمثله بالنتائج فی صالحیه هذه النظریه سواء والیه‬ ‫الفقه العامه او الخاصه لقیاده المجتمع المسلم فی العصر الحدیث بل عصر التکنلوجیا‬ ‫المتفاقمه‪ ،‬وایضا التوصیات التی یوصی الباحث بها‪ ،‬متوسمین اراء ثله من علماءنا االبرار الذین‬ ‫هم عماد نظریه والیه الفقیه‪ ،‬راجین من امام العصر‬ ‫ان یتفضل علینا بان یرفع عملنا القلیل‬ ‫الی الباری جل وعال‪ ،‬لعله یتقبله منا‪ ،‬لننال رضاه فیکون شافعا لنا لنیل رضاه عز وجل‪.‬‬ ‫مدخل البحث‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫ما الوالیه؟ من المعانی اللغو َّیه للـ (الوالیه)‪ ،‬التصدی المر ما والتصرف فیه‪ .‬فالشخص الذی‬ ‫ّ‬ ‫یتصدی المر ما تکون له والیه علیه‪ ،‬و یعد ّ‬ ‫ولیه ومواله‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫المولی علیه‪ -‬و ادارتها‪ ،‬تشیر الی ّان ّ‬ ‫الولی والمولی اولی من‬ ‫فبالتصدی لشوون فرد اخر‪-‬‬ ‫ّ‬ ‫لولی یسلب من االخرین ّ‬ ‫ّ‬ ‫التصدی‪ ،‬وعلی اساس وجود والیه هذا ا ّ‬ ‫حق‬ ‫التصرف و‬ ‫االخرین بهذا‬ ‫ّ‬ ‫التصدی والتص ّرف فی شوون ذلک الفرد‪ .‬فنستطیع ان نعرف الوالیه‪ :‬بالوظیفه الهامه‪ ،‬المتمثله‬ ‫بالحکومه و اداره البالد وتنفیذ االحکام ضمن اطار الشرع المقدس‪.‬‬ ‫وعلیه‪ :‬هی لیست امتیاز لمن یتوالها‪ ،‬فال تجعل له مقاما وشانا غیر عادی او ترفعه عن‬ ‫مستوی االنسان العادی‪ ،‬وانما هی مسوولیه عظیمه امام الباری عز وجل النها وظیفه خطیره‪.‬‬ ‫فالولی الفقیه انما یتحد مع النبی االکرم‬ ‫واالئمه االطهار‬ ‫فی الوظیفه والدور الذی‬ ‫یقوم به تجاه المجتمع‪ ،‬من رعایه واداره شوون وواجبات وحتی تفاصیل دقیقه کل ما له عالقه‬ ‫بالمجتمع وافراده‪.‬‬ صفحه 291 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪291/...‬‬ ‫فان مقام النبی‬ ‫واالنبیاء یختلف عن مقام الولی الفقیه‪ ،‬کل ما هنالک اتحادهم فی‬ ‫الوظیفه‪ ،‬فمقامهم العصمه المثبته عندنا باصل الشرع‪ ،‬بینما مقام الولی الفقیه هو انه انسان عادی‬ ‫اال انه تولی وظیفه مهمه مماثله لوظیفتهم‪.‬‬ ‫وهذا ما یقوله االمام الخمینی ‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫و اذا فرضنا ّ‬ ‫ّقیما علی الصغار فان مهمتهما فی هذا المجال ال‬ ‫او االمام‬ ‫النبی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫کیفا عن ّای فرد ع ّ‬ ‫ادی اخر اذا ع ّین للقیمومه علی نفس اولئک‬ ‫تختلف ک ّما وال‬ ‫الصغار‪ .‬وکذلک قیمومتهما علی اال ّمه باسرها من الناحیه العمل ّیه ال تختلف عن‬ ‫ّ ً‬ ‫قیمومه ّای فقیه عالم عادل فی زمن الغیبه و اذا فرض فقیه عادل متمکنا من اقامه‬ ‫ّ‬ ‫وعلی‬ ‫الحدود‪ ،‬فهل یقیمها علی غیر الوجه الذی کانت تقام علیه ّایام الرسول‬ ‫یجلد الزانی غیر المحصن ا کثر من‬ ‫عهد االمام امیر المومنین هل کان النبی‬ ‫ً‬ ‫مائه جلده؟ وهل علی الفقیه ان ینقص منها مقدارا‪ ،‬کی یثبت تفاوت بینه و بین‬ ‫ً‬ ‫ّ ّ ً‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫نبیا کان ام اماما ام فقیها عادال‪ -‬لیس اال منفدا المر الله‬ ‫النبی ؟ کال! الن الحاکم‪-‬‬ ‫وحکمه‪( .‬راجع‪ :‬الواعظی‪)66-67 :2012 ،‬‬ ‫فمن هنا جاء االختالف بین العلماء فی حدود هذه الوالیه ودائره صالحیات الولی‪ ،‬فکانت‬ ‫الوالیه اما خاصه واما عامه‪ ،‬بعد االجماع علی الوالیه للفقیه‪ ،‬فنجد البعض منهم یری ان‬ ‫اهل بیت‬ ‫یتفردون بالوالیه العامه دون الولی الفقیه الذی لیس له اال الخاصه‪ ،‬بینما الفریق‬ ‫االخر منهم الیری فارقا بین النبی‬ ‫واالئمه االطهار‬ ‫والولی الفقیه فی الوظیفه وان‬ ‫اختلفوا فی المرتبه والمقام‪ .‬وسنتعرض فی بحثنا‪ ،‬الدله کال الوالیتین‪ ،‬ومن ثم متستدلین علی‬ ‫العامه بادله الخاصه‪.‬‬ ‫الوالیه الخاصه وادلتها‬ ‫الوالیه الخاصه‪ ،‬تعنی الوالیه فی االمور الحسبیه‪( ،‬نفس المصدر‪ )161 :‬هی االمور التی‬ ‫الیرضی الشارع بترکها و اهمالها تحت ای ظروف‪ ،‬وهی عند الفقهاء والیه القضاء واقامه الحدود‬ صفحه 292 ‫‪ /292‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وحفظ االوقاف ومال الغائب والقاصر والتصرف بسهم االمام فی الخمس‪( ،‬مرکز نون للتالیف‬ ‫والترجمه‪ )40 :2012 ،‬والقیمومه علی الصغیر والمجنون والسفیه والممتنع والمریض والمغمی‬ ‫علیه والمیت الذی ال ولی له‪( ،‬الجزائری المروج‪ )90 :2007 ،‬وکل ما یقع فی دائره والیه‬ ‫المعصوم وال تقام اال باذنه‪ ،‬ولکن الذی ثبت هو ان الشریعه المقدسه واالئمه المعصومین‬ ‫ال یرضون بترکها فی عصر الغیبه وتضییعها‪ .‬وان ثبوت التصرف للفقیه عند فریق من العلماء‬ ‫القائلین بالوالیه الخاصه فی هذه االمور من باب القدر المتیقن‪ ،‬المقدار المقطوع ارادته‬ ‫للمتکلم‪( .‬محمد صنقور علی‪)371 :2011 ،‬‬ ‫ادله الوالیه العامه‬ ‫التی ستکون ضمن فرعین الروائی والعقلی‪ ،‬وسنتطرق فی الروائی الهم روایتین فی االستدالل‬ ‫علی والیه الفقیه العامه‪:‬‬ ‫‪ .1‬الدلیل الروائی‬ ‫َّ‬ ‫ان الروایات من اه ّم االدله علی والیه الفقیه ّ‬ ‫العامه‪ ،‬ومورد ّ‬ ‫تمسک الفقهاء والمعتقدین بوالیه‬ ‫الفقیه‪ .‬سنتناول بالبحث اثنین من ّ‬ ‫اهم الروایات‪ :‬التوقیع ومقبوله عمر بن حنظله‪.‬‬ ‫ توقیع امام العصر‬‫التوقیع‪ ،‬فی اللغه‪ ،‬یعنی وضع عالمه علی رساله‪ ،‬و یطلق التوقیع علی خط الملوک والسالطین‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫ال سیما تلک التی تشرفت بالصدور من‬ ‫علی امر او کتاب واشتهرت کتب المعصومین‬ ‫ّ‬ ‫الناحیه المقدسه المام الزمان‪ ،‬وابلغت من طریق احد النواب االربعه‪ ،‬اشتهرت فی کتب التاریخ‬ ‫والحدیث بالتوقیعات‪( .‬راجع‪ :‬الواعظی‪)188 :2012 ،‬‬ ‫نص التوقیع‪ :‬حدثنا محمد بن محمد بن عصام الکلینی عنه قال حدثنا محمد بن یعقوب‬ ‫الکلینی عن اسحاق بن یعقوب قال‪ :‬سالت محمد بن عثمان العمری ان یوصل لی کتابا قد‬ ‫سالت فیه عن مسائل اشکلت علی فوردت فی التوقیع بخط موالنا صاحب الزمان‬ ‫‪.‬‬ صفحه 293 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪293/...‬‬ ‫اما ما سالت عنه ارشدک الله وثبتک من امر المنکرین لی من اهل بیتنا و بنی عمنا‪ ،‬فاعلم انه‬ ‫لیس بین الله عزوجل و بین احد قرابه ومن انکرنی فلیس منی و سبیله سبیل ابن نوح‪ ،‬اما سبیل‬ ‫عمی جعفر وولده فسبیل اخوه یوسف‪ ،‬اما الفقاع فشربه حرام‪ ،‬وال باس بالشلماب‪ ،‬واما اموالکم‬ ‫فال نقبلها اال لتطهروا فمن شاء فلیصل ومن شاء فلیقطع‪ ،‬فما اتانی الله خیر مما اتاکم‪ ،‬واما‬ ‫ظهور الفرج فانه الی الله تعالی ذکره وکذب الوقاتون‪ ،‬واما قول من زعم ان الحسین لم یقتل‬ ‫فکفر وتکذیب وضالل‪ ،‬واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم‬ ‫وانا حجه الله علیهم‪.‬‬ ‫واما محمد بن عثمان العمری وعن ابیه من قبل فانه ثقتی وکتابه کتابی‪ ،‬واما محمد بن علی‬ ‫بن مهزیار االهوازی فسیصلح الله له قلبه و یزیل عنه شکه واما ما وصلتنا به فال قبول عندنا اال‬ ‫لما طاب وطهر وثمن المغنیه حرام واما محمد بن شاذان بن نعیم فهو رجل من شیعتنا اهل البیت‬ ‫واما ابو الخطاب محمد بن ابی زینب االجدع فملعون واصحابه ملعونون فال تجالس اهل‬ ‫مقالتهم فانی منهم بریء وابائی منهم براء واما المتلبسون باموالنا فمن استحل منها شیئا فا کله‬ ‫فانما یا کل النیران واما الخمس فقد ابیح لشیعتنا وجعلوا منه فی حل الی وقت ظهور امرنا‬ ‫لتطیب والدتهم وال تخبث واما ندامه قوم قد شکوا فی دین الله عزوجل علی ما وصلونا به فقد‬ ‫اقلنا من استقال وال حاجه فی صله الشاکین واما عله ما وقع من الغیبه فان الله عز وجل یقول‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫«یا ا ُّیها ال ِذین امنوا ال تسئلوا عن اشیاء ِان تبد لکم تسوکم»‪( ،‬المائده‪ ،‬االیه ‪ )101‬انه لم‬ ‫یکن الحد من ابائی اال وقد وقعت فی عنقه بیعه لطاغیه زمانه و انی اخرج حین اخرج وال بیعه‬ ‫الحد من الطواغیت فی عنقی واما وجه االنتفاع بی فی غیبتی فکاالنتفاع بالشمس اذا غیبتها عن‬ ‫االبصار السحاب و انی المان الهل االرض کما ان النجوم امان الهل السماء فاغلقوا باب‬ ‫السوال عما ال یعنیکم وال تتکلفوا علم ما قد کفیتم واکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک‬ ‫فرجکم والسالم علیک یا اسحاق بن یعقوب وعلی من اتبع الهدی‪( .‬الصدوق‪ ،1405 ،‬ج‪،2‬‬ ‫باب‪)483 :45‬‬ صفحه 294 ‫‪ /294‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ولالستدالل بالروایه علی والیه الفقیه‪ ،‬البد من احراز تمامیه جهتین فیها‪ ،‬االولی السند‬ ‫واالخری الدالله‪.‬‬ ‫اما من جهه السند‪ ،‬سنبحث فی وثاقته‪ ،‬بالبحث عن وثاقه سلسله رجاله‪ ،‬بالنظر فی احوالهم‪،‬‬ ‫و یطلب ذلک فی کتب الرجالین‪ ،‬وکما یاتی‪:‬‬ ‫• محمد بن محمد بن عصام الکلینی‪ :‬من مشایخ الصدوق‪ ،‬فی «العیون» و«التوحید»‬ ‫و«الفقیه»‪ ،‬ترضی علیه فی المشیخه‪( .‬ترابی والرهائی‪ ،1419 ،‬ج‪)206 :2‬‬ ‫• محمد بن یعقوب الکلینی‪ :‬بن اسحاق ابو جعفر الکلینی‪ ،‬ثقه بل اوثق الناس فی‬ ‫الحدیث واثبتهم‪ ،‬قاله النجاشی‪ ،‬عارف باالخبار‪ ،‬له کتب کثیره‪ ،‬منها کتابه «الکافی»‪.‬‬ ‫(الجواهری‪)591 :1424 ،‬‬ ‫• اسحاق بن یعقوب‪ :‬روی عن محمد بن عثمان العمری فی «کمال الدین» و«غیبه»‬ ‫الطوسی‪ .‬قال فی «قاموس الرجال»‪ :‬هو اخو الکلینی‪( .‬نفس المصدر‪)112 :‬‬ ‫• محمد بن عثمان العمری‪ :‬هو محمد بن عثمان بن سعید العمری‪ ،‬وصفه به الشیخ‬ ‫ووصفه العالمه باالسدی ایضا‪ ،‬یکنی ابا جعفر وکیل صاحب الزمان‬ ‫احد السفراء‬ ‫زمن الغیبه‪ -‬ثقه‪ -‬الروایات متظافره فی جاللته وعظمته ووثاقته‪ ،‬منها ما رواه الکلینی‬ ‫بسند صحیح من قوله‪ :‬العمری عثمان بن سعید وابنه ثقتان‪ ...‬روی عن الصاحب‬ ‫طریق الصدوق الیه صحیح‪( .‬نفس المصدر‪)549 :‬‬ ‫لو تاملنا سند الحدیث المروی‪ ،‬لوجدنا رجاله ثقات‪ ،‬اال ان اسحاق بن یعقوب لم یرد بحقه‬ ‫توثیق خاص فی کتب الرجالیین‪ ،‬ولکن نقول‪ :‬ان ثقه کالکلینی ان کان ال یحرز وثاقه الشخص‬ ‫فکیف ینقل عنه روایته و یعتمدها کدلیل علی امر مهم جدا وهو توقیع االمام‪ ،‬اضف الی ان‬ ‫ّ‬ ‫الکلینی قد ّ‬ ‫صرح مع کبار االعالم الشیخ الصدوق والشیخ الطوسی‪ ،‬بان اسحاق بن یعقوب‬ ‫ّ‬ ‫صادق فی دعواه بصدور التوقیع الشریف‪ .‬ولو کان لهوالء االعالم قدح فی وثاقته لما ا َّیدوه قط‬ ‫فی دعواه هذه‪ ،‬ولما بادروا الی نقل روایته‪.‬‬ صفحه 295 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪295/...‬‬ ‫وایضا نجد ان االمام فی ذیل التوقیع یسلم بشخصه علی اسحاق بن یعقوب فیقول‪ :‬السالم‬ ‫علیک یا اسحاق بن یعقوب‪( .‬الصدوق‪ ،1405 ،‬ج‪ ،2‬باب‪)483 :45‬‬ ‫اال یدل ذلک علی علو شانه‪ ،‬وکذلک نص التوقیع فیه من االمور التی ال یوتمن علیها اال‬ ‫الثقه‪ ،‬فان لم یکن اهال لها فکیف ان االمام یحمله هکذا امور‪ ،‬فمع هذه القرائن الیبقی شک فی‬ ‫وثاقه اسحاق بن یعقوب‪ ،‬و بذلک یکون سند الروایه تام و یمکنا االخذ بها‪ ،‬و لکن بعد البحث فی‬ ‫ِّ‬ ‫واقعه فار ِجعوا‬ ‫وادث ال ِ‬ ‫تمامیه داللتها‪ :‬ومحل الشاهد فی الروایه‪ -‬التوقیع‪ -‬العباره‪« :‬واما الح ِ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫واه حدی ِثنا ف ِانهم ح ِّجتی علیکم وانا ح ِّجه الل ِه علی ِهم»‪ ،‬فاسحاق بن یعقوب‬ ‫فیها ِالی ر ِ‬ ‫استفسر من االمام بعض االستفارات‪ ،‬وقد رد علیها‪ ،‬مع اشارته الی قاعده کلیه یخاطب بها سائر‬ ‫شیعته فی زمن غیبته‪ ،‬وهی‪:‬‬ ‫ارجاعهم الی مرجع یرجعون الیه فی حل ما یعترضهم من وقائع واحداث وفی کل النواحی‪،‬‬ ‫الن االمام هنا اطلق فی روایته ولم یحدد مثال فی والیه الصغیر او فی والیه المیت او فی القاصر‬ ‫او الغائب‪ ،‬انما کالمه مطلق‪ -‬الحوادث الواقعه‪ -‬وهو فی بیان المقام والمورد قابل للتقیید اال انه‬ ‫لم یقید النه اراد االطالق‪ ،‬مطلق الحوادث والوقائع ترجعون فیها الی من نص فی الروایه‪:‬‬ ‫«رواه حدیثنا» ای الفقهاء‪ ،‬قد نصبهم علی الشیعه بالنص «فهم حجتی علیکم»‪ ،‬کما انه حجه‬ ‫علیهم «وانا حجه الله علیهم»‪ ،‬فبالنظر الی مدی قوه وجه التشبیه الذی صرح به االمام فیما بینه‬ ‫و بین الفقهاء‪ ،‬نستطیع ان نستدل بها علی الوالیه العامه للفقیه‪ ،‬فان الوظیفه التی یقوم بها من‬ ‫یتولی عامه امور الشیعه النه حجه الله علیهم‪ ،‬ال بد ان یتوالها من له نفس الوالیه العامه لیکون‬ ‫حجه ایضا علی الناس وهم العلماء‪.‬‬ ‫اذن فالرجوع الی الفقهاء فی مختلف االمور ولیس فقط الفتوی‪ ،‬فان لم تکن لهم الوالیه‬ ‫العامه فکیف یامر االمام بالرجوع الیهم‪ ،‬النه ان کان یرید الرجوع الیهم فی الفتوی فقط لذکر‬ ‫ذلک اال انه لم یقید النه اراد قصد العموم‪ ،‬فالروایه واضحه الدالله علی الوالیه العامه للفقیه‪،‬‬ ‫وانما یعتبرها العلماء من اقوی ادلتها‪ ،‬واعتمدوها اکثرهم فی االستدالل علی المورد‪.‬‬ صفحه 296 ‫‪ /296‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫النتیجه‪ :‬بتمام الروایه دالله وسندا‪ ،‬نکون قد حصلنا علی دلیل معتبر علی موردنا وهو الواله‬ ‫العامه للفقیه‪.‬‬ ‫ مقبوله عمر بن حنظله‬‫وسمیت بالمقبوله‪ ،‬لعمل االصحاب بهذه الروایه وقبولهم لها‪ .‬وهذا ما وجدنا اشار الیه ضمن‬ ‫تا کید الشهید الثانی علی وثاقه عمر بن حنظله‪ ،‬فقد وصف هذه الروایه بانها مورد قبول‬ ‫َ‬ ‫االصحاب‪ ،‬فقال‪ :‬والمقبول کحدیث ع َمر بن ح ْنظله فی حال المتخاصمین من اصحابنا‪ ،‬وامر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫احکامهم‪ ...‬و انما َسموه بالمقبول؛ الن‬ ‫المتخاصمین بالرجوع الی رجل راوی لحدیثهم‪ ،‬وعرف‬ ‫فی طریقه م ّ‬ ‫حمد بن عیسی‪ ،‬وداود بن الحصین‪ ،‬وهما ضعیفان‪( .‬الشهید الثانی‪)192 :1421 ،‬‬ ‫فمن الفقهاء المستدلین بروایه ابن حنظله علی الوالیه العامه للفقیه‪ ،‬الشیخ االنصاری‬ ‫وصاحب الجواهر والمحقق النراقی والمحقق الکرکی وغیرهم کثیرین‪.‬‬ ‫نص المقبوله‪ :‬محمد بن یعقوب‪ ،‬عن محمد بن یحیی‪ ،‬عن محمد بن الحسین‪ ،‬عن محمد‬ ‫بن عیسی‪ ،‬عن صفوان بن یحیی‪ ،‬عن داود بن الحصین‪ ،‬عن عمر بن حنظله ‪ ،‬قال‪ :‬سالت‬ ‫اب ا عبدالله عن رجلین من اصحابنا بینهما منازعه فی دین او میراث‪ ،‬فتحاکما الی السلطان‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و الی القضاه‪ ،‬ایحل ذلک؟ قال‪ :‬من تحاکم الیهم‪ ،‬فی ح ّق او باطل‪ ،‬فانما تحاکم الی الطاغوت‪،‬‬ ‫ًّ ً‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وما یحکم له فانما یاخذ سحتا و ان کان حقا ثابتا له‪ ،‬النه اخذه بحکم الطاغوت‪ ،‬وما امر الله ان‬ ‫َ َ ََ َ َ ْ َ‬ ‫َْ‬ ‫ْ َ ْ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫وت َوقد ا ِمروا ان َیکفروا ِب ِه»‪.‬‬ ‫یکفر به‪ ،‬قال الله تعالی‪« :‬ی ِریدون ان یتحاکموا ِالی الطاغ ِ‬ ‫(النساء‪ ،‬االیه ‪ )60‬قلت‪ :‬فکیف یصنعان؟ قال‪ :‬ینظران من کان منکم َّ‬ ‫ممن قد روی حدیثنا‪ ،‬ونظر‬ ‫ً‬ ‫ً ّ‬ ‫فی حاللنا وحرامنا‪ ،‬وعرف احکامنا‪ ،‬فلیرضوا به حکما‪ ،‬فانی قد جعلته علیکم حاکما‪ ،‬فاذا حکم‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والراد علینا َّ‬ ‫خف بحکم الله‪ ،‬وعلینا ر َّد‪َّ ،‬‬ ‫الراد علی الله‪ ،‬وهو علی‬ ‫بحکمنا فلم یقبل منه‪ ،‬فانما است‬ ‫ّ‬ ‫حد الشرک بالله‪( .‬الحر العاملی‪ ،1409 ،‬ج‪ ،136-137 :27‬ح ‪)1‬‬ ‫نبحث فی المقبوله من جهتین‪ ،‬االولی فی السند والثانیه فی الدالله‪ :‬اما االولی فی السند‪،‬‬ ‫فال بد فی البحث عن وثاقه رجال السند فی الکتب الرجالیه حتی نحکم باالخذ بالمقبوله‪:‬‬ صفحه 297 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪297/...‬‬ ‫• محمد بن یعقوب‪ :‬بن اسحاق ابو جعفر الکلینی‪ ،‬ثقه بل اوثق الناس فی الحدیث‬ ‫واثبتهم‪ ،‬قاله النجاشی عارف باالخبار‪ ،‬له کتب کثیره‪ ،‬منها کتابه «الکافی»‪.‬‬ ‫(الجواهری‪)591 :1424 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫محمد بن یحی‪ :‬وهو مشترک بین محمد بن یحیی ابو جعفر العطار و محمد بن یحیی‬ ‫•‬ ‫الخزاز وکالهما ثقه اال انه الظاهر انه محمد بن یحیی ابو جعفر العطار‪ ،‬لالتحاد فی‬ ‫ال راوی وا ل م رو ی عنه‪ ،‬ب ین م ورد روایتنا هنا و بین ال م ذک ورین فی الت وثی ق ‪.‬‬ ‫( نفس المصدر‪)588 :‬‬ ‫• محمد بن الحسین‪ :‬ابو جعفر الزیات الهمدانی‪ ،‬جلیل من اصحابنا‪ ،‬عظیم القدر‪ ،‬کثیر‬ ‫‪-‬‬ ‫الروایه‪ ،‬ثقه‪ ،‬عین‪ ،‬قاله النجاشی‪ -‬من اصحاب الجواد والهادی و العسکری‬ ‫روی فی «کامل الزیارات»‪( .‬نفس المصدر‪)518 :‬‬ ‫ّ‬ ‫محمد بن عیسی‪ :‬مشترک بین محمد بن عیسی بن سعد ومحمد بن عیسی بن عبی‬ ‫•‬ ‫واالول شیخ القمیین و وجههم والثانی ثقه جلیل‪( .‬ترابی والرهائی‪ ،1419 ،‬ج‪)189 :2‬‬ ‫• صفوان بن یحیی‪ :‬ابو محمد البجلی بیاع السابری‪ -‬ثقه ثقه عین‪ -‬من اصحاب‬ ‫الکاظم‬ ‫ثقه‪( .‬الجواهری‪)287 :1424 ،‬‬ ‫• داود بن الحصین‪ :‬االسدی من اصحاب الصادق والکاظم‬ ‫‪ -‬واقفی‪ -‬ثقه‪.‬‬ ‫(نفس المصدر‪)215 :‬‬ ‫• عمر بن حنظله‪ :‬ابو صخر‪ ،‬العجلی البکری الکوفی‪ ،‬من رجال الباقر والصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫مجهول الحال اعتمادا علی قول الخوئی قد‪( ،‬راجع‪ :‬نفس المصدر‪ )425 :‬وقد قال جماعه‬ ‫بوثاقته‪( ،‬راجع‪ :‬ترابی والرهائی‪ ،1419 ،‬ج‪ )646 :1‬منهم الشهید الثانی‪ ،‬وذلک لروایه یزید بن‬ ‫خلیفه فی «الکافی» مدحه (الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،257 :3‬ح ‪ )1‬علی بن ابراهیم‪ ،‬عن محمد بن‬ ‫ّ‬ ‫عیسی‪ ،‬عن یونس‪ ،‬عن یزید بن خلیفه‪ ،‬قال‪ :‬قلت البی عبد الله ‪ :‬ان عمر بن حنظله اتانا‬ ‫ً‬ ‫عنک بوقت‪ .‬فقال ابو عبد الله ‪ :‬اذا ال یکذب علینا‪ ،‬وتلقی المشهور بالقبول‪ ،‬وروایه االجالء‬ صفحه 298 ‫‪ /298‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫کزراره وعبد الله بن مسکان وصفوان بن یحی وعبد الله بن بکیر‪ ،‬فنقل کبار مشایخ ال ّروایه عن‬ ‫شخص اماره علی وثاقته‪ .‬وکذلک نستطیع االعتماد علی ما قاله الشهید الثانی بخصوص توثیقه‪:‬‬ ‫ّ َّ‬ ‫وع َمر بن َح ْنظله لم َّ‬ ‫ینص االصحاب فیه بجرح وال تعدیل‪ ،‬لکن امره عندی َس ْهل؛ النی حققت‬ ‫َ‬ ‫ٍّ‬ ‫ْ‬ ‫توثیقه من محل اخر‪ ،‬و ان کانوا قد اهملوه‪( .‬الشهید الثانی‪)192 :1421 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والنتیجه‪ :‬الیوجد اشکال فی سند هذه الروایه‪ ،‬الن جمیع رواه هذا الحدیث موثقون سوی‬ ‫َّ‬ ‫عمر بن حنظله‪ .‬والمشکله الوحیده تتمثل فی عدم وجود توثیق مباشر لعمر بن حنظله فی کتب‬ ‫ّ‬ ‫الرجال‪ .‬وقد تم معالجتها الی هنا نکون انتهینا من البحث فی الجهه االولی للروایه‪ ،‬اما االن‬ ‫سنعمل علی البحث فی‪ :‬الجهه الثانیه للروایه‪ ،‬وهی داللتها‪.‬‬ ‫وجهت الثانیه فی الدالله‪ ،‬بعد سوال االمام بحکم الرجوع الی القاضی والسلطان عند‬ ‫َ َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫التنازع والتخاصم‪ ،‬نجده قد نهی عن ذلک بدلیل قوله تعالی‪« :‬ی ِریدون ان َی َت َحاکموا ِالی‬ ‫ْ َ ْ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫الطاغو ِت َوقد ا ِمروا ان َیکفروا ِب ِه»‪( ،‬النساء‪ ،‬االیه ‪ )60‬اال انه اعطی حال لعمر بن حنظله‬ ‫للمتنازعین‪ ،‬بالرجوع الی الحاکم المنصب من قبل االمام بقوله‪« :‬انی قد جعلته علیکم‬ ‫حاکما»‪ ،‬والبد ان تتوفر فیه شروط ایضا نص علیها االمام بقوله‪« :‬ینظران من کان منکم ممن قد‬ ‫روی حدیثنا‪ ،‬ونظر فی حاللنا وحرامنا‪ ،‬وعرف احکامنا‪ ،‬فلیرضوا به حکما»‪.‬‬ ‫وهذه الصفات روایه الحدیث ومعرفه الحالل والحرام ومعرفه االحکام ال تکون اال لفقیه‬ ‫الشیعه وتوهله ان یکون حاکم علیهم والحاکم لیس فقط یقضی فی النزاعات والخصومات وانما‬ ‫هو اعم من ذلک‪ ،‬فان احد مهام الحاکم هی القضاء‪ ،‬فان الحاکم نجده یتولی سائر امور الرعیه‬ ‫االداریه واالجتماعیه والقضائیه وکل مایتعلق بهم‪ ،‬لذلک نجد ان االمام‪ ،‬جعله حاکما‪ ،‬ولم یقل‬ ‫قاضیا‪ ،‬ردا علی سوال السائل فقد کان بخصوص القضاء‪ ،‬ای ان الفقیه الذی یتصف بالصفات‬ ‫التی حددتها لکم یاشیعه «من کان منکم»‪ ،‬فله ان یکون علیکم حاکما ولیس فقط قاضیا‬ ‫و یمنکم الرجوع الیه فی خصوماتکم النه سیکون فقیها ومتمکن من القضاء فیها‪.‬‬ ‫‪:‬‬ ‫وقد استنبط الشیخ االنصاری‪ ،‬فی کتاب «القضاء والشهادات»‪ ،‬من کالم االمام‬ ‫ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫«انی قد جعلته علیکم حاکما»‪ ،‬ان والیه الفقیه هی فی االمور العا َّمه‪ ،‬وال تختص بالقضاء‬ صفحه 299 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪299/...‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫سیما ان سیاق العباره یقتضی ان یقول االمام‪« :‬انی قد جعلته علیکم حکما»‪،‬‬ ‫فی المنازعات‪ ،‬ال‬ ‫وعدوله عن «حکم» الی «حاکم» یفید بعدم اقتصار دائره نفوذ احکام الفقیه العادل علی القضاء‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫کل ّی ّ‬ ‫بان احکامه نافذه فی االمور َّ‬ ‫عام لالمام‪،‬‬ ‫العامه‪ ،‬ای ان کل امر جز ّئی او‬ ‫فی الدعاوی‪ ،‬و‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫والسلطان ّ‬ ‫حق التسلط علیه والتدخل فیه‪ ،‬فان الحاکم المنصوب‪ ،‬من قبله‪ ،‬له ایضا ذلک التسلط‬ ‫وتلک الوالیه‪ :‬ثم ّان الظاهر‪ ،‬من الروایات المتقدمه‪ ،‬نفوذ حکم الفقیه فی جمیع خصو َّ‬ ‫صیات‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الش َّ‬ ‫رعیه وفی موضوعاتها الخا ّصه‪ ،‬بالنسبه الی ترتب االحکام علیها‪ ،‬الن المتبادر عرفا‬ ‫االحکام‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫من لفظ «الحاکم» هو المتسلط علی االطالق‪ ،‬فهو نظیر قول السلطان الهل بلده‪« :‬جعلت فالنا‬ ‫ً‬ ‫حاکما علیکم»‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ ً‬ ‫ً‬ ‫حیث یفهم منه تسلطه علی ال َّر َّعیه فی جمیع ما له دخل فی اوامر السلطان جزئیا او کلیا‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫و یو یده العدول عن لفظ «الحکم» الی «الحاکم»‪ ،‬مع ان االنسب فی السیاق‪ ،‬حیث قال‪:‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫فارضوا به حکما‪ ،‬ان یقول‪« :‬فانی قد جعلته علیکم حکما»‪( .‬االنصاری‪)48-49 :1415 ،‬‬ ‫و باتضاح دالله هذه الروایه‪ ،‬اضافه الی تمامها سندا نکون قد حصلنا علی دلیل معتبر ثان‬ ‫علی الوالیه العامه للفقیه‪.‬‬ ‫‪ .٢‬الدلیل العقلی‬ ‫لو امعنا النظر لوجدنا ان الباری جل وعال لم یجعل ارضه خالیه من حجه ابدا فمن بزوغ فجر‬ ‫االسالم الی یوم الدین یوجد معصوم‪ ،‬بدا من نبیه محمد‬ ‫وصوال الی ابنهم الحجه بن الحسن‬ ‫ومن بعده امیر المومنین علی‬ ‫و بغیبته الکبری من الغیر معقول بقاء امر المسلمین‬ ‫بدون مدبر ومولی‪ ،‬لذا نجد ان من المنطق والعقل والذی اتبعه النبی‬ ‫فی صدر الرساله‬ ‫تعین خلف لرعایه امر االمه‪ ،‬کذلک هذا ما فعله ابنه الحجه ابن الحسن‬ ‫بان ینصب نائب له‬ ‫فی غیبته الکبری‪ ،‬کما فعل ذلک فی غیبته الصغری‪ ،‬وهذا النائب هو الولی الفقیه العام‪ ،‬الذی‬ ‫یتولی امور االمه وشوونها‪ ،‬حفاظا علی مصالحها ونظامها‪.‬‬ صفحه 300 ‫‪ /300‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وان قلت ان الولی الفقیه غیر االمام المعصوم‪ ،‬قلت ان الشئ افضل من عدمه‪ ،‬فان عدم‬ ‫وجود االمام المعصوم یجر من الفوضی فی امور االمه و الو یالت التی یمکن تفادیها بوجود نائبه‪.‬‬ ‫فان الحیاه لیست فقط فتاوی شرعیه منفصله عن الواقع حتی نبقی نحتاج الفقیه حینها‪ ،‬وانما‬ ‫لضمان الحیاه االجتماعیه المنظمه لالمه المنسجمه مع الشریعه فی زمن یخلو من المعصوم ال بد‬ ‫ومن الضروری وجود الولی الفقیه العام‪ ،‬النه عالم بالشریعه والمجتمع وکیفیه التنقیح بینها‬ ‫للوصول الی جاده االمان‪ .‬فلیس المجتهد الجامع للشرائط مرجعا للفتیا فقط‪ ،‬بل له الوالیه‬ ‫العامه‪ ،‬فیرجع الیه فی الحکم‪ ،‬والفصل‪ ،‬والقضاء‪ ،‬وذلک من مختصاته ال یجوز الحد ان یتوالها‬ ‫دونه اال باذنه‪ ،‬کما الیجوز اقامه الحدود والتعز یرات اال بامره وحکمه‪.‬‬ ‫وهذه المنزله او الرئاسه اعطاها االمام للمجتهد الجامع للشرائط لیکون نائبا عنه فی حال‬ ‫الغیبه‪ ،‬ولذلک یسمی نائب االمام‪( .‬المظفر‪)12 :2012 ،‬‬ ‫َّ‬ ‫وهذا ما نجده واضحا فی کلمات ایه الله جوادی املی بهذا الشکل‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ً ًّ‬ ‫ّ‬ ‫ان حیاه االنسان االجتماعیه وکماله الفردی والمعنوی تتطلب‪ ،‬من جانب قانونا الهیا‬ ‫ً‬ ‫مصونا ومحفوظ ًا من الضعف َّ‬ ‫والنقص والخطا‬ ‫فی االبعاد الفردیه واالجتماعیه‪،‬‬ ‫والنسیان‪ ،‬وتحتاج‪ ،‬من جانب اخر‪ ،‬الی حکومه دینیه وحاکم عالم وعادل لتحقق‬ ‫و اجراء ذلک القانون الکامل‪ .‬والحیاه االنسانیه ال تتحقق‪ ،‬فی بعدها الفردی‬ ‫واالجتماعی‪ ،‬بدونهما او باحدهما‪ ،‬وفقدانهما فی البعد االجتماعی یوجب الهرج‬ ‫والمرج وفساد المجتمع الذی ال ّ‬ ‫یقره ّای شخص عاقل‪.‬‬ ‫وهذا البرهان الذی هو دلیل عقلی‪ ،‬وال یختص بارض وزمن مع َّینین‪ ،‬یشمل زمان‬ ‫ً‬ ‫االنبیاء ‪ .‬ولما کانت نتیجته ضروره ّ‬ ‫النبوه‪ ،‬فانه یشمل ایضا‪ ،‬ما بعد نبوه الرسول‬ ‫َّ‬ ‫ما یعنی انه یفضی الی ضروره االمامه‪ ،‬وکذلک الی عصر غیبه االمام‬ ‫الخاتم‬ ‫المعصوم وحاصله ضروره والیه الفقیه‪( .‬راجع‪ :‬الواعظی‪)214 :2012 ،‬‬ صفحه 301 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪301/...‬‬ ‫اْلستدالل علی الوالیه العامه بادله الوالیه الخاصه‬ ‫یوجد اجماع بین الفقهاء علی والیه الفقیه الخاصه‪ ،‬بینما الخالف یقع بینهم فی والیه الفقیه‬ ‫العامه‪ ،‬وقد استدلوا اصحاب الوالیه الخاصه باالمور الحسبیه باالخذ بالقدر المتیقن منها‪.‬‬ ‫لذلک یمکن االستدالل بادله الوالیه الخاصه علی العامه‪ ،‬بتوسیع دائره شمول االمور‬ ‫الحسبیه وعدم اال کتفاء بالقدر المتیقن منها‪ ،‬وانما لو تاملنا تعریفها ودققنا فیه اکثر لوجدناه‬ ‫یشمل امور اخری من باب االولو یه‪ ،‬فالمقصود من االمور الحسبیه هی ما ال ترتضی الشریعه‬ ‫المقدسه ترکه فی عصر الغیبه لما له عالقه وثیقه بافراد المجتمع وتنظیم حیاتهم‪ ،‬فالصغیر الذی‬ ‫ال ولی له اب او جد او وصی من قبلهما هل تبقی اموره معلقه الی بلوغه لیتولی امر نفسه‪،‬‬ ‫فکذلک امور المجتمع المرتبطه بحفظ نظام المسلمین‪ ،‬والدفاع عن ثغورهم وصیانتها‪،‬‬ ‫والتصرف باالموال العامه والنفوس کالجهاد‪ ،‬لو امعنا النظر لوجدناها تبلغ من االهمیه ان تترک‬ ‫دون تولی‪ ،‬او من باب االولی عدم ترکها دون تولی‪ ،‬او نقول‪ :‬ان امر الصغیر ال تفضل الشریعه‬ ‫ترکها دون ولی فکیف با المور المهمه التی تشمل کل افراد المجتمع‪.‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫فی الخاتمه نتناول النتائج والتوصیات‪ ،‬وکما یاتی؛ تکمن النتائج فی‪:‬‬ ‫• یمکن االستدالل بادله الوالیه الخاصه علی الوالیه العامه‪.‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬مستمده شرعیتها من ادله نقلیه وعقلیه‪.‬‬ ‫• الوالیه العامه البد منها لضمان حیاه اجتماعیه منسجمه مع الشریعه‪.‬‬ ‫• ناتج الدلیل العقلی‪ ،‬ال یختص بارض وزمن َّ‬ ‫معینین‪ ،‬فکما انه یشمل زمان‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫ایضا‪ ،‬ما بعد ّ‬ ‫االنبیاء ‪ .‬ولما کانت نتیجته ضروره ّ‬ ‫نبوه‬ ‫النبوه‪ ،‬فانه یشمل‬ ‫َّ‬ ‫ما یعنی انه یفضی الی ضروره االمامه‪ ،‬وکذلک الی عصر غیبه‬ ‫الرسول الخاتم‬ ‫االمام المعصوم وحاصله ضروره والیه الفقیه‪.‬‬ ‫• الوالیه العامه‪ ،‬نظریه معاصره للحیاه‪ ،‬وملبیه لمتطلباتها‪ ،‬النها نابعه من دین معاصر للحیاه‪.‬‬ صفحه 302 ‫‪ /302‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬مستمره باستمرار زمن غیبه االمام‪ ،‬النها بتنصیبه و باشرافه‪.‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬ممهده لزمن الظهور‪.‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬حل ناجع لزمن کثر فیه السیاسین الوصولیین الالهادفین‪.‬‬ ‫یمکننا ان نقول بان توصیاتنا من هذا البحث‪:‬‬ ‫‪ o‬من المفید ان تکون نظریه والیه الفقیه العامه کمنهج دراسی معتمد فی جامعه الزهراء‬ ‫لما للمراه الحوزو یه الواعیه من تاثیر ایجابی علی االسره بشکل خاص‪ ،‬والمجتمع‬ ‫بشکل عام‪.‬‬ ‫‪ o‬الترو یج اکثر لهذه النظریه‪ ،‬لحاجه مجتمعنا الماسه لها‪ ،‬فی زمن کثرت فیه الهفوات‬ ‫من الحکام‪ ،‬وزاد المتسلقین علی ظهور العامه للوصول الی السلطه الجل المصالح‬ ‫الشخصیه‪ ،‬تارکین مصالح العامه تحت ارجلهم‪.‬‬ ‫‪ o‬استغالل المنبر الحسینی فی نشر الوعی بهذه النظریه االلهیه‪.‬‬ ‫‪ o‬محاوله التمهید لتطبیق هذه النظریه‪.‬‬ ‫‪ o‬بعد نشر الوعی الشعبی بالنظریه محاوله توعیه الشعب بالطلب من العلماء بتنفیذها‪،‬‬ ‫الجل االمه ورعایه حقوقها ومصالحها المهتوکه‪.‬‬ ‫‪ o‬التفکیر الجدی فی الوصول الی تطبیق النظر یه‪ ،‬للمساهمه فی التمهید لظهور دوله‬ ‫الحق الحقه المرتقبه‪ ،‬تحت رایه الحجه ابن الحسن‬ ‫‪.‬‬ صفحه 303 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪303/...‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬القران الک ریم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬االنصاری‪ ،‬مرتضی (‪ .)١٤١٥‬القضاء والشهادات‪ .‬قم‪ :‬الموتمر العالمی بمناسبه الذکری المئو یه‬ ‫الثانیه لمیالد الشیخ االنصاری‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ترابی علی اکبر‪ .‬و یحیی الرهائی (‪ .)١٤١9‬الموسوعه الرجالیه المیسره او معجم رجال‬ ‫الوسائل‪ .‬تحت اشراف‪ :‬ایه الله جعفر السبحانی‪ .‬قم‪ :‬موسسه االمام الصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٤‬الجزائری المروج‪ ،‬السید محمد جعفر (‪ .)٢00٧‬هدی الطالب الی المکاسب‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه‬ ‫التاریخ العربی‪.‬‬ ‫‪ .٥‬الجواهری‪ ،‬محمد (‪ .)١٤٢٤‬المفید من معجم رجال الحدیث‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬منشورات‬ ‫مکتبه المحالتی‪.‬‬ ‫‪ .٦‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن الحسن (‪ .)١٤09‬وسائل الشیعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ا ل البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٧‬الشهید الثانی‪ ،‬زین الدین بن علی (‪ .)١٤٢١‬شرح البدایه فی علم الدرایه‪ .‬قم‪ :‬منشورات مکتبه المحالتی‪.‬‬ ‫‪ .8‬الصدوق‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٤0٥‬کمال الدین وتمام النعمه‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .9‬الکلین ی‪ ،‬محمد بن یعقوب (‪ .)١٤0٧‬الکافی‪ .‬المحقق‪ :‬علی ا کبر غفاری‪ .‬الطبعه الرابعه‪.‬‬ ‫طهرا ن‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .١0‬محمد صنقور علی (‪ .)٢0١١‬المعجم االصولی‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه التاریخ العربی‪.‬‬ ‫‪ .١١‬مرکز نون للتالیف والترجمه (‪ .)٢0١٢‬دروس فی والیه الفقیه‪ .‬بیروت‪ :‬جمعیه المعارف‬ ‫االسالمیه الثقافیه‪.‬‬ ‫‪ .١٢‬المظفر محمد رضا (‪ .)٢0١٢‬عقائد اْلمامیه‪ .‬بغداد‪ :‬موسسه ام ابیها‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬الواعظی احمد (‪ .)٢0١٢‬الحکومه اْلسلمیه‪ .‬بیروت‪ :‬جمعه المعارف االسالمیه الثقافیه‪.‬‬ صفحه 304 صفحه 305 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪201/ ...‬‬ ‫ً‬ ‫قبل ذلک فی الخارج‪ ،‬فقولنا‪ :‬فی باب االمر‪ :‬قم‪ ،‬بمعنی طلب القیام الذی لم یکن موجودا من‬ ‫ّ‬ ‫المامور‪ ،‬وکذا فی سائر اقسام االنشاء‪ ،‬و یکون االنشاء من غیر احتذاء علی مثال؛ النه لو کان‬ ‫ً‬ ‫علی مثال لما صلح ان یکون احداثا وابتداء‪ ،‬والصبح اعاده ولیس انشاء‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫فاالنشاء‪ ،‬بمعناه اللغوی واالصطالحی وقع موضوعا لعده من االحکام الشرعیه‪ ،‬منها‪ ،‬انشاء‬ ‫ّ‬ ‫العقود واالیقاعات‪ ،‬وال اشکال فی ان العقود واالیقاعات‪ ،‬مثل البیع والطالق من االمور االنشائیه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫التی البد من تحققها باالنشاء‪ ،‬و اال فال تحقق لها‪( ،‬النجفی‪ ،1981 ،‬ج‪244-252 :22‬؛‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫انشائیات‪ ،‬وکذا االیقاعات‪( ،‬الیزدی الطباطبائی‪،‬‬ ‫االنصاری‪ ،1410 ،‬ج‪ )117 :3‬والعقود کلها‬ ‫‪ ،1430‬ج‪ )453 :5‬و یقصد باالنشاء فی العقود‪ ،‬کعقد البیع‪ ،‬هو ایجاد االیجاب والقبول‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والمشهور لدی الفقهاء ان االنشاء ینحصر بفعل الماضی‪ ،‬فال یقع باالمر وال بالمضارع؛‬ ‫ّ‬ ‫الن االمر استدعاء‪ ،‬وقصد االنشاء بالمستقبل خالف المتعارف‪.‬‬ ‫سید الخوئی‪ّ ،‬‬ ‫بینما یری جماعه من الفقهاء‪ ،‬کاالمام الخمینی وکذلک ال ّ‬ ‫صحه االنشاء‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫باالمر ایضا؛ وذلک الن دالله کل من االفعال حتی الفعل الماضی علی االنشاء انما تکون‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫بالقرائن الحالیه او المقالیه؛ اذ الفعل الماضی لیس صریحا فی االنشاء‪ ،‬و اال لما جاز استعماله‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫فی االخبار‪ ،‬مع انه کثیرا ما یستعمل فی االخبار ایضا؛ اذ افاده الفعل الماضی لالنشاء انما تکون‬ ‫ً‬ ‫بالقرینه‪ ،‬وال مانع من افاده االمر والمضارع لالنشاء بالقرینه ایضا‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫و یقول الف ّیاض فی کتابه «محاضرات فی اصول الفقه»‪ :‬ان ما هو المشهور من ان االنشاء‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ایجاد المعنی باللفظ ال اساس له اصال‪ .‬والوجه فی ذلک‪ :‬ما ذکرناه هناک‪ ،‬وملخصه‪ :‬ان المراد‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫بایجاد المعنی باللفظ لیس االیجاد التکو ینی بالضروره‪ ،‬فان اللفظ غیر واقع فی سلسله علل‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاصه‪ ،‬واللفظ لیس من جملتها‪ .‬وکذا‬ ‫الموجودات التکو ینیه‪ ،‬بداهه انها توجد باسبابها وعللها‬ ‫ّ‬ ‫لیس المراد منه االیجاد االعتباری‪ ،‬فان االعتبار خفیف المونه فیوجد فی نفس المعتبر بمجرد‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اعتباره‪ ،‬سواء ا کان هناک لفظ تکلم به المعتبر ام لم یکن‪ ،‬فال یتوقف وجوده االعتباری علی‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫بدا‪ .‬اذا ال یرجع االنشاء بهذا المعنی الی ّ‬ ‫محصل‪( .‬الفیاض‪ ،1974 ،‬ج‪)66 :3‬‬ ‫اللفظ ا‬ صفحه 202 ‫‪ /202‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫ًاذا‪ ،‬االنشاءات لیست موجده للمعنی‪ّ ،‬‬ ‫ولکنها تحکی عن حاله موجوده فی ّالنفس فعال‪،‬‬ ‫حیث ّان هذه الحاله ال تحکی عن ثبوت نسبه ّ‬ ‫قضیتها مع امکان ان یکون حکایه عن شیء اخر‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫النفسانیه‪ ،‬وهذه االراده لیس سنخها الحکایه عن ثبوت نسبه‬ ‫مثال هیئه اضرب اماره علی االراده‬ ‫الضرب الی المخاطب فی الخارج کالتحریم فی قولنا‪ :‬ضربت‪ ،‬بل سنخها العل ّیه واالقتضاء‬ ‫ّ ّ‬ ‫لحصول هذه النسبه‪ ،‬ضروره ّان االراده اال ّ‬ ‫عله ّ‬ ‫تامه لحصول الفعل‬ ‫مریه مع انقیاد العبد وتمکنه‬ ‫ّ‬ ‫فی الخارج‪ ،‬نعم یکون حکایه عن ثبوت المنفعه فی الضرب مثال‪ ،‬فلو کان المتکلم بصیغه االمر‬ ‫ً‬ ‫غیر مرید للفعل کانت الصیغه مهمله غیر مستعمله فی معنی اصال‪( .‬االراکی‪ ،1415 ،‬ج‪)17 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وعلیه‪ ،‬فان تعریف الشیخ االعظم للبیع بانه‪ :‬انشاء تملیک مال ِبعوض‪ ،‬یقصد باالنشاء هنا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫وجود اراده نفسانیه لدی البائع او لدی المشتری‪ ،‬وهو ثبوت نسبه البیع الی البائع‪ ،‬ونسبه الشراء‬ ‫الی المشتری فی الخارج‪ ،‬حیث ّان اراده البائع االمر ّیه للبیع و اراده المشتری لل ّشیخ ّ‬ ‫الفیاض‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عله ّ‬ ‫تامه لحصول ّ‬ ‫العلیه واالقتضاء لحصول الفعل فی الخارج‪،‬‬ ‫للشراء مع انقیادهما وتمکنهما‬ ‫ّ‬ ‫والشراء فی ّ‬ ‫عملیه البیع‪.‬‬ ‫وحایه عن ثبوت البیع‬ ‫ونکتفی بنقل ما افاده الشیخ االیروانی فی بحثه الخارج‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫یکفی فی تحقق البیع کل لفظ یدل علیه‪ .‬والوجه فی ذلک‪ :‬هو ان الدلیل قد دل علی‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫امضاء البیع « َا َح َّل الله ال َب ْیع»‪ ،‬او العقد « َا ْوفوا بالعق ْ‬ ‫ود»‪ ،‬او التجاره « ِتج َاره ع ْن‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ت َراض»‪ ،‬وحینئذ کل لفظ یدل علی البیع عرفا فسوف یصدق عنوان البیع فیشمله‬ ‫« َا َح َّل الله َالب ْیع»‪ ،‬و یصدق انذاک عنوان العقد فیشمله « َا ْوفوا بالعق ْ‬ ‫ود»‪ ،‬وهکذا یشمله‬ ‫ِ‬ ‫َّ َ َّ َ َ َ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫عنوان التجاره عن تراض فیشمله « ِاال ان تکون ِتج َاره ع ْن ت َراض ِمنکم»‪ ،‬فاذن کل منها‬ ‫یدل علی البیع من دون تخصیص بلفظ دون اخر‪ .‬ومنه ّیتضح النظر فیما حکی عن‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بعض‪ :‬من انه ال یکفی انشاء البیع بااللفاظ المجازیه‪ ،‬قال العالمه فی التذکره‪ :‬الرابع‬ ‫من شروط الصیغه التصریح فال یقع بالکنایه مع النیه مثل ادخلته فی ملکک او جعلته‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫لک او خذه ّمنی بکذا او صلطتک علیه بکذا عمال باصاله بقاء الملک‪ ،‬والن المخاطب‬ ‫ال یدری بم خوطب‪( .‬االیروانی‪)1339 ،‬‬ صفحه 203 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪203/ ...‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّثم یقول الشیخ‪ :‬والتعلیق علیه واضح‪ :‬فنحن نقول یکفی کل ما یدل علیه عرفا‪ ،‬فاذا فهم عرفا‬ ‫من التعبیر انشاء البیع فیشمله « َا َح َّل الله َالب ْیع» او « َا ْوفوا بالعق ْ‬ ‫ود» وال تصل النو به الی اصاله‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫بقاء الملک‪ ،‬وهکذا ال تصل النو به الی الوجه الثانی الذی ذکره وهو‪« ،‬والن المخاطب ال یدری‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫بم خوطب»‪ ،‬فان العالمه قد فرض ان عنوان البیع ال یفهم عرفا‪ ،‬فاذن هذا خارج عن محل‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الکالم‪ ،‬انما محل الکالم فیما اذا کان کنایه ولو بعیده او مجاز ولو بعیدا ولکن یفهم منه البیع‬ ‫ّ‬ ‫فهنا ال موجب للتوقف فانه سوف یشمله االطالق وال تصل النو به الی الوجهین اللذین ذکرهما‪.‬‬ ‫َّ‬ ‫وقال فی «مفتاح الکرامه»‪ :‬قالوا فی ابواب متفرقه کالسلم والنکاح وغیرهما ان العقود الالزمه‬ ‫ال تثبت بالمجازات‪ ...‬وکذا ال تنعقد بشیء من الکنایات‪ ،‬ونقل فی موضع اخر عن «جامع‬ ‫ّ‬ ‫المجوزه‬ ‫المقاصد»‪ :‬الجمع بین کلماتهم بحمل کلمات المانعه علی المجاز البعید والکلمات‬ ‫علی المجاز القریب‪ ،‬واستحسن الشیخ االعظم ذلک فی «المکاسب»‪ .‬ونحن نقول‪ :‬انه حتی لو‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫َ َ َّ‬ ‫کان المجاز بعیدا فمادام یفهم منه البیع فحینئذ یشمله اطالق «احل الله ال َب ْیع» او «ا ْوفوا‬ ‫ً‬ ‫بالعق ْ‬ ‫ود» او ما شاکل ذلک‪ ،‬و اذا لم یفهم حتی ولو کان المجاوز قریبا فال یکفی ذلک‪ ،‬فاالولی ان‬ ‫ِ‬ ‫نجعل المدار علی الفهم العرفی للبیع‪( .‬االیروانی‪)1339 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫فان جمیع التعریفات السابقه للبیع هی ان ّ‬ ‫شائیه‪ ،‬بقصد االراده النفسانیه‪ ،‬وحاکیه‬ ‫ومن هنا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫عن البیع لدی الطرفین‪ ،‬و اال لم یصبح بیعا‪ ،‬عند انتفاء هذه االراده‪.‬‬ ‫ االنتقال‬‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫التحول ّ‬ ‫ّ‬ ‫الحسی‪ ،‬ای تحول الشیء من مکان الی مکان‬ ‫من معانی مصطلح (االنتقال) فی اللغه‪:‬‬ ‫ََ َْ َْ ً ََ‬ ‫ْ‬ ‫اخر‪ ،‬فقد ورد فی لسان العرب‪ :‬ا َّلنقل تحو یل الشیء من موضع ِالی موضع نقله ینقله نقال فانتقل‬ ‫َ َّ َ ً َ‬ ‫وا َّلت َنقل التحول ونقله ت ْن ِقیال ِاذا ا کثر نقله‪( ،‬ابن منظور‪ ،1419 ،‬ج‪ )345 :6‬وجاء فی «معجم لغه الفقهاء»‪:‬‬ ‫االنتقال‪ :‬ال ّ‬ ‫تحول من مکانه الی مکان‪( ،‬رواس وصادق‪ )67 :1408 ،‬وفی «معجم الفاظ الفقه‬ ‫ّ‬ ‫الجعفری»‪ :‬االنتقال‪ :‬التنقل‪ ،‬واالنتقال من وضع الی وضع اخر فی نفس الموضع‪ ،‬ای المکان‪،‬‬ صفحه 204 ‫‪ /204‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫و ان ّتم من موضع الی موضع اخر‪ ،‬ای من مکان الی مکان اخر‪ ،‬فهو نقل او انتقال‪( .‬فتح الله‪،‬‬ ‫‪ 71 :1438‬و ‪)158‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫التحول‬ ‫المنی‪ ،‬و یراد به‪:‬‬ ‫وقد ورد هذا المصطلح فی کتب کثیره من الفقه‪ ،‬کباب خروج‬ ‫ّ‬ ‫للمنی من مکانه الی مکان اخر‪ ،‬وفی باب الحیض‪ ،‬و یراد به‪ّ :‬‬ ‫ّ‬ ‫تحول المراه التی ال‬ ‫الحسی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تحیض من عدتها باالشهر الی عدتها بالحیض‪ ،‬وفی باب عده المطلقه‪ ،‬و یراد به‪ :‬تح ّول المراه‬ ‫ّ َّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تحول الد ْین‬ ‫من عده الطالق الی عده الوفاه‪ ،‬وکذلک فی باب البیوع من کتاب البیع‪ ،‬و یراد به‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫الثابت فی ّ‬ ‫ّ‬ ‫الفقهیه»‪ :‬اذا تعذر االصل یصار‬ ‫الذمه الی ّذمه شخص اخر‪ .‬کما ورد فی «القواعد‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫الی البدل‪( ،‬الزحیلی‪ ،2006 ،‬ج‪ )518 :1‬ای وجب االنتقال الی البدل‪.‬‬ ‫ ّالنقل‬‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عده معان لغو ّیه لمفهوم ال ّن ْقل‪ ،‬وما یه ّمنا من ً‬ ‫معنی‪ ،‬هو المعنی اللغوی الفقهی‪ ،‬ففی‬ ‫وردت‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫«لسان العرب»‪َّ :‬‬ ‫فانتقل‪ ،‬و َّ‬ ‫"النقل‪ ،‬تحو یل الشیء من موضع الی موضع‪َ ،‬نقله َی ْنقل َنق ًال َ‬ ‫الت َنقل‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫التحول‪( ،‬ابن منظور‪ ،1419 ،‬ج‪ )345 :14‬وفی «معجم اللغه العربیه المعاصره»‪:‬‬ ‫انتقلت الملک َّیه‪ّ ،‬‬ ‫تغیرت ّ‬ ‫وتحولت‪( ،‬احمد مختار عمر‪ )2274 :1429 ،‬ورد فی «معجم لغه الفقهاء»‪:‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّالنقل‪ ،‬بفتح فسکون‪ ،‬مصدر نقل‪ ،‬تحو یل الشیء من موضع الخر‪( ،‬رواس وصادق‪)369 :1408 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬ ‫اذن‪ ،‬النقل فی اللغه یعنی االنتقال‪ ،‬ای التح ّول من موضع الی موضع او من مکان الی اخر‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ولذا‪ ،‬نقل القرافی فی الفصل الثانی‪ :‬فی ّ‬ ‫تصرفات المکلفین فی االعیان فی کتابه «شرح‬ ‫ّ‬ ‫تنقیح الفصول»‪ ،‬ان‪ :‬النقل یقسم الی ما هو بعوض فی االعیان‪ ،‬کالبیع والقرض‪ ،‬او فی المنافع‬ ‫کاالجاره‪ ،‬و یندرج تحتها المساقاه والقراض والمزارعه والجعاله‪ ،‬و الی ما هو بغیر عوض‪،‬‬ ‫کالهدایا والوصایا والعمری والهبات والصدقات والکفارات والزکوات والغنیمه والمسروق من‬ ‫اموال الکفار‪( .‬القرافی‪ ،1424 ،‬ج‪)155 :1‬‬ صفحه 205 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪205/ ...‬‬ ‫ْ‬ ‫‪ -‬الملک والتملیک‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫جاء فی «المعجم الوسیط»‪ :‬الملک‪ ،‬ما ی َملک و یتص ّرف فیه‪ ،‬یذکر و یونث‪ .‬والجمع‪ :‬امالک‪.‬‬ ‫ْ‬ ‫والملک‪ :‬التملیک‪( ،‬انیس واخرون‪ )886 :1425 ،‬وفی «المعجم المفصل فی النحو العربی»‪:‬‬ ‫ْ‬ ‫الملک‪ :‬مصدر ملک الشیء‪ :‬صار بحوزته‪( ،‬بابستی‪ )1057 :1413 ،‬وفی «مختار الصحاح»‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫َ ْ ً َ َ‬ ‫َّ َ ْ َ ْ ْ َ َ‬ ‫َّ َ َّ َ ً‬ ‫َملکه الش ْی َء ت ْم ِلیکا‪َ ،‬ج َعله ِملکا له‪ .‬یقال‪َ :‬ملکه ال َمال َوالملک فه َو م َملک‪( .‬الرازی‪)264 :1986 ،‬‬ ‫َ ْ ً َ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ َ َّ‬ ‫وورد فی «موسوعه الفقه الکو یتیه»‪َّ :‬‬ ‫الت ْم ِلیک َم ْصدر َملکه الش ْی َء ِاذا َج َعله ِملکا له‪َ ،‬و ِف ْعله‬ ‫َ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ ََ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫الثال ِثی َ(ملک)‪َ ،‬و َملک الش ْی َء‪ :‬اح َت َواه‪ ،‬ق ِاد ًرا علی اال ْس ِت ْبد ِاد ِب ِه‪َ ،‬وال َیخرج ْاس ِت ْع َمال الفق َه ِاء ِل َهذا‬ ‫َ َّ َّ َ َ َ ْ َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫ال َّل ْفظ َعن ا ْل َم ْع َنی الل َغوی‪َ ...‬و َی ْخ َتلف َّ‬ ‫الت ْم ِلیک ِا َزاله َونقل ِالی َم ِالک‬ ‫الت ْم ِلیک عن ِاال ْسق ِاط ِفی ان‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ َ َّ ْ ْ َ َ َ ِ َ َ َ ْ َ َ ْ ً َ َ َ َّ َ ْ َ ِ َ‬ ‫َ‬ ‫ِفی ِحین ان ِاالسقاط ِازاله ولیس نقال کما انه لیس ِالی م ِالک‪( ،‬وزاره االوقاف والشئون االسالمیه‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ‬ ‫ََ‬ ‫‪ ،1407‬ج‪ )273 :12‬وجاء فی «معجم الغنی»‪ :‬ت ْم ِلیک [ملک]‪( ،‬مصدر‪َ :‬ملک)‪َ :‬وعده ِب َت ْم ِل ِیک ِه‬ ‫ْ ً َ‬ ‫َ َ‬ ‫ا ْمال که‪َ :‬ج ْع َلها ِملکا له‪( ،‬ابو العزم‪ )2013 ،‬وورد فی «معجم لغه الفقهاء»‪ :‬التملیک‪ ،‬مصدر‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بالتصرف فیه‪( ،‬رواس وصادق‪ )110 :1408 ،‬وفی‬ ‫ملک‪ ،‬وهی‪ ،‬جعل الشیء الخر‪ ،‬یحوزه و ینفرد‬ ‫ً‬ ‫«التعریفات الفقهیه»‪ :‬التملیک‪ :‬هو جعل الرجل مالکا وهو علی اربعه انحاء‪ :‬االول‪ :‬تملیک‬ ‫ال َعین بالعوض‪ ،‬وهو البیع‪ ،‬الثانی‪ :‬تملیک َ‬ ‫العین بال ِعوض‪ ،‬وهی الهبه‪ ،‬والثالث‪ :‬تملیک المنفعه‬ ‫ِ‬ ‫بالعوض‪ ،‬وهی االجاره‪ ،‬والرابع‪ :‬تملیک المنفعه بال ِعوض وهی العاریه‪( .‬عمیم االحسان‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫‪)62 :1424‬‬ ‫ًْ‬ ‫َ َّ َ َ‬ ‫ّ‬ ‫ْ ً‬ ‫ً‬ ‫اذ ًا‪ ،‬التملیک‪ ،‬هو ْ‬ ‫جعل الشیء ِملکا لغیره‪ ،‬یقال‪ :‬ملـکه الشیء تملیکا اذا جـعـله ِملــکا‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫َ َ‬ ‫ّ‬ ‫بالتصرف‪َ ،‬وملک الشَـیء‪ :‬استحقه واحتواه وکان‬ ‫الحیازه وال ّت ّفرد‬ ‫لـــه‪ ،‬والتملک‪ :‬االستحقاق و ِ‬ ‫ً‬ ‫َ ّ ً ّ َ‬ ‫قادرًا علی ّ‬ ‫التصرف فیه‪ ،‬وس ّمی االستحقاق ت َملکا؛ الن ید مالکه فیه قو ّیه صحیحه‪ .‬واصطالحا‪،‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الشیء الی غیره؛ لیح َوزه و ینفرد ّ‬ ‫الشیء‪ْ ،‬‬ ‫بالت ّ‬ ‫وجعله‬ ‫صرف فیه‪ .‬فتمکین االنسان من حیازه‬ ‫هو نقل‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً ّ‬ ‫یکا‪ .‬و ینقسم ّ‬ ‫قادرًا علی ان ّ‬ ‫التملیک‪-‬‬ ‫یتصرف فی المملوک من مال‪ ،‬ونحوه تص ّرفا مطلقا‪ ،‬یعد تمل‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ٍّ‬ ‫کما ورد فی «موسوعه الفقه الکو یتیه»‪ -‬الی قسمین‪ّ :‬‬ ‫االول‪ :‬تملیک یتعلق بمحل محقق‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫کتملیک االعیان کالدور واالرضین‪ ،‬وغیرها‪ ،‬وقد یکون ِبعوض کالبیع‪ ،‬وقد یکون بال عوض‬ صفحه 206 ‫‪ /206‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ٍّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫کالهبه و ّ‬ ‫الصدقه؛ والثانی‪ :‬تملیک یتعلق بمحل مقدر کتملیک منفعه البیت دون عینه واصله‪ ،‬فان‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫منافعه مقدره تعلق بها تملیک مقدر‪ ،‬وتملیک المنافع قد یکون ِبعوض کاالجاره‪ ،‬وقد یکون بال‬ ‫عوض ک ّ‬ ‫العاریه‪( .‬وزاره االوقاف والشئون االسالمیه‪ ،1407 ،‬ج‪)273 :12‬‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الملک الشرعی فانه اما ان یثبت‬ ‫واالجاره والعاریه‪ ،‬لیسا من البیع کما هو معلوم‪ .‬فاذا ثبت ِ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ ً‬ ‫ّ‬ ‫مو ّبدا ما لم یطرا علیه انتقال عن طریق اسباب ّالنقل الشرعی کالعقود‪ ،‬و اما ان یثبت موقتا‬ ‫ْ‬ ‫کملک المنافع فی االجاره‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫‪ -‬ال َعین‬ ‫جاء فی «المعجم المفصل فی النحو العربی»‪َ :‬‬ ‫العین لغه‪ :‬عین الشیء‪ :‬ذاته ونفسه‪( ،‬بابستی‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫‪ )721 :1413‬وفی «معجم لغه الفقهاء»‪َ :‬‬ ‫العین‪ :‬عین الشیء‪ :‬ذاته‪ ،‬ای‪ :‬نفسه‪ ،‬ومنه الدرهم عینه‪،‬‬ ‫ای‪ :‬ذاته‪( ،‬رواس وصادق‪ ،)245 :1408 ،‬کما جاء فی «معجم مصطلحات اصول الفقه»‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫العین‪ :‬الذات‪( ،‬سانو‪ )305 :1420 ،‬وقد ورد مصطلح (ع ْین) فی الفقه فی موارد عده‪ ،‬منها‪ :‬فی‬ ‫ّ‬ ‫کتاب البیوع‪ّ ،‬‬ ‫والزکاه‪ ،‬والمواریث عند الکالم علی االخوه االعیان‪ ،‬و یراد بهم‪ :‬االخوه االشقاء من‬ ‫ّ‬ ‫االب ّ‬ ‫واالم‪ .‬وفی کتاب الجهاد‪ ،‬والجنایات‪ ،‬والدیات‪ .‬و یراد به‪ :‬الحسد‪ .‬کما یطلق فی اصول‬ ‫الفقه‪ ،‬بــاب‪ :‬االحکام ّ‬ ‫کلیفیه عند الکــالم علی َفرض َ‬ ‫الت ّ‬ ‫الع ْین‪ ،‬و یراد به‪ :‬ما فرض علی‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫االشخاص باعیانهم ال یسقط عنهم بقیام الغیر‪ ،‬و یقابله‪ :‬ف ْرض الکفایه‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫اللغوی َ‬ ‫وما ّ‬ ‫للعین‪ :‬ع ْین الش ْی ِء نفسه‪ ،‬یقال‪ :‬اخذت مالی‬ ‫یهمنا فی هذا البحث‪،‬هو المفهوم‬ ‫بعینه‪ .‬فاذا اطلق َ‬ ‫العین فی البیع‪ ،‬فیقصد به المتاع او َ‬ ‫المبیع ذاته‪ .‬ومن هنا‪ ،‬اشترط الفقهاء ان‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ینا‪ ،‬و یراد َ‬ ‫الشیخ ّ‬ ‫محمد امین زین الدین فی «کلمه التقوی»‪:‬‬ ‫بالعین کما یقول‬ ‫یکون المبیع ع‬ ‫ً‬ ‫ویراد َ‬ ‫بالعین التی ذکرناها شرطا فی المبیع ما یقابل المنفعه کسکنی الدار و اجارتها‪،‬‬ ‫ورکوب السیاره او السفینه وامتالک منفعتهما مده معینه‪ ،‬وما یقابل العمل کخیاطه الثوب‪،‬‬ ‫وبناء المنزل‪ ،‬وکتابه الکتاب‪ ،‬وما یقابل الحق کحق الخیار‪ ،‬واالختصاص والتحجیر‪ ،‬فال‬ ‫ً‬ ‫یصح بیع هذه االشیاء واشباهها النها لیست اعیانا‪( .‬زین الدین‪ ،1413 ،‬ج‪)57 :4‬‬ صفحه 207 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪207/ ...‬‬ ‫الع َوض‬ ‫‬‫ِ‬ ‫الع َوض‪ ،‬بکسر ففتح من عاض‪ ،‬جمعها اعواض‪ ،‬الخلف والبدل‪،‬‬ ‫جاء فی «معجم لغه الفقهاء»‪ِ :‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الشیء یدفع علی جهه المثامنه بعقد‪ ،‬وهو ّ‬ ‫عام فی النقود وغیرها‪ّ ،‬اما الثمن فهو‬ ‫وهو بمعنی‬ ‫ََ‬ ‫ّ‬ ‫خاص بالنقود‪( ،‬رواس وصادق‪ ،)244 :1408 ،‬وفی «لسان العرب»‪ :‬ا ِلع َوض‪ ،‬البدل‪ ،‬قال ابن‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َْ‬ ‫سیده و بینهما ف ْرق ال یلیق ذکره فی هذا المکان والجمع اعواض عاضه منه و به‪( .‬ابن منظور‪،‬‬ ‫‪ ،1419‬ج‪)3170 :4‬‬ ‫ّ‬ ‫الع َوض والبدل‪ ،‬فیقول‪:‬‬ ‫و یوضح العسکری فی کتابه «الفروق اللغو یه»‪ ،‬الفرق بین ِ‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ال ِع َوض َما ْتعقب به الشیء علی جهه المثامنه‪ ،‬وتقول هذا الد ْر َهم عوض من خاتمک‪،‬‬ ‫َو َه َذا الد َینار عوض من َث ْو بک‪َ ،‬وا ْلبدل‪ ،‬ما یقام مقامه و یوقع موقعه علی جهه ّ‬ ‫التعاقب‬ ‫ّ ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫ّ‬ ‫دون المثامنه‪ ،‬اال تری انک تقول لمن اساء من احسن الیه‪ ،‬انه بدل ْنع َمته کفرا‪ ،‬النه اقام‬ ‫ّ‬ ‫عوضه کفرًا‪ ،‬ال ّن معنی المثامنه ال ّ‬ ‫الشکر‪ ،‬فال تقول ّ‬ ‫یصح فی ذلک‪ ،‬و یجوز‬ ‫الکفر مقام‬ ‫ْ‬ ‫ان یقال ال ِع َوض هو البدل الذی ینتفع به‪ ،‬و اذا لم یجعل علی الوجه الذی ینتفع به لم‬ ‫َ ً‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ی َّ‬ ‫سم ِعوضا‪ ،‬والبدل‪ ،‬هو الشیء الموضوع مکان غیره لی ْن َتفع ِب ِه ا ّوال‪ .‬وقد یکون البدل‬ ‫َ َ‬ ‫ّ‬ ‫الخلف من الشی‪( .‬العسکری‪ ،1412 ،‬ج‪)380 :4‬‬ ‫وع ّرف الشیخ زین الدین‪ ،‬العوضین‪ ،‬فی الفصل الرابع‪ ،‬شروط العوضین‪ ،‬فیقول‪:‬‬ ‫العوضان هما الشیئان اللذان یقع التبدیل بینهما فی عقد البیع‪ ،‬فینتقل کل واحد منهما‬ ‫ً‬ ‫بعد تمامیه البیع الی موضع االخر و یکون بدال عنه‪ ،‬احدهما ما ینقله البائع الی‬ ‫ً‬ ‫المشتری بالعوض‪ ،‬وهو المبیع‪ ،‬والثانی ما یدفعه المشتری بدال عن المبیع‪ ،‬وهو‬ ‫ّ‬ ‫الثمن‪( .‬زین الدین‪ ،1413 ،‬ج‪ ،57 :4‬المساله ‪)115‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫الع َوض‪ ،‬هو الشیء الموضوع مکان غیره‪ ،‬فهو ّاما نقدا او عینا‪ ،‬وال یکون منفعه وال عمال؛‬ ‫اذا‪ِ ،‬‬ ‫ّ‬ ‫الع َوض‪ ،‬هو ّالنفع‬ ‫الن ذلک من االجاره‪ ،‬ولیس من البیع‪ .‬وقال العالمه الحلی فی «مناهج الیقین»‪ِ :‬‬ صفحه 208 ‫‪ /208‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ستحق الخالی من التعظیم واالجالل‪( ،‬الحلی‪ )258 :1416 ،‬وبذلک یخرج ّالنفع غیر الم ّ‬ ‫الم ّ‬ ‫ستحق‪،‬‬ ‫وکذلک یخرج الثواب الذی هو ّالنفع المقترن بالتعظیم واالجالل‪.‬‬ ‫ عقد البیع‬‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫اللغه‪ّ ،‬‬ ‫الربط والشد‪ ،‬ففی «تاج العروس»‪:‬‬ ‫العقد فی‬ ‫ََّ‬ ‫ََّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ْ َ َْ َ َ ْ َ َْ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫االشتق ِاق‪ :‬ان‬ ‫عقد الحبل والبیع والعهد یع ِقده عقدا فانعقد‪ :‬شده‪ .‬والذی صرح به ا ِئمه ِ‬ ‫َ ْ ً َ َ ً َ َّ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ ََ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َْ َ‬ ‫الحل عقده َی ْع ِقده عقدا وت ْعقادا وعقده وقد ان َعقد وت َعقد ثم استعمل‬ ‫العق ِد ن ِقیض‬ ‫اصل‬ ‫ْ‬ ‫عتقاد‬ ‫فی‬ ‫ود من البیوعا ِت والعقود وغیرها‪ ،‬ثم استع ِمل فی التصمیم واال ِ‬ ‫انواع العق ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫الجازم‪( .‬الحسینی الز بیدی‪ ،1984 ،‬ج‪)115 :5‬‬ ‫وجاء فی «معجم لغه الفقهاء»‪:‬‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ٌّ‬ ‫َ‬ ‫ال َعقد‪ :‬بفتح فسکون‪ ،‬مصدر عقد‪ ،‬جمعها عقود‪ ،‬العهد‪ ،‬اتفاق بین طرفین یلتزم فیه کل‬ ‫ّ‬ ‫منهما تنفیذ ما ّتم االتفاق علیه‪ ،‬وال بد من ایجاب وقبول‪( .‬رواس وصادق‪)238 :1408 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫فالعهد بین المتعاقدین واالتفاق بینهما‪ ،‬بحیث یلتزم کل منهما تنفیذ ما ّتم االتفاق علیه‪ ،‬هو‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الفقهیه‪ ،‬وقد یکون‬ ‫العقد‪ ،‬وال ینعقد اال باالیجاب والقبول علی تفصیل ذکره الفقهاء فی کتبهم‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫العقد مکتو با او شفهیا‪ ،‬والمکتوب اولی وافضل‪ .‬ومن هنا‪ ،‬فان العقد‪ ،‬هو عباره عن ارتباط‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫االیجاب ّ‬ ‫الصادر من احد المتعاقدین بقبول االخر‪ ،‬او ما یقوم مقامهما بمثله علی وجه یترتب‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫علیه حکم شرعی‪ .‬وقد ورد هذا المفهوم فی الفقه فی مواطن ک ِثیره‪ ،‬منها‪ :‬کتاب النکاح‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والشرکه‪ ،‬والوقف‪ ،‬والوکاله‪ ،‬والوص ّیه‪ ،‬والجهاد‪ ،‬و َغ ْیر ذلک من ا َالْ‬ ‫واب‪.‬‬ ‫ب‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ومن هنا‪ّ ،‬‬ ‫عرف المحقق الحلی العقد‪ ،‬بانه‪ :‬هو اللفظ الدال علی نقل الملک‪ ،‬من مالک الی‬ ‫اخر‪ ،‬بعوض معلوم‪( ،‬الحلی‪ ،1408 ،‬ج‪ )267 :2‬وجاء فی «مسالک االفهام» فی تعریف العقد‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫هو اللفظ الدال علی نقل ملک‪ ،‬من مالک الی اخر‪ ،‬بعوض معلوم‪ ،‬ولک ّن المحقق لکتاب‬ ‫«المسالک» یقول‪ :‬و یمکن حمل عباره المصنف علی ما یوافق النافع بجعل االضافه فی قوله‬ صفحه 209 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪209/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عقد البیع بیانیه‪ ،‬والالم فی قوله العقد للعهد الذکری فیکون العقد عباره عن البیع وهو اللفظ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الدال‪ ...‬الخ‪ ،‬ثم اللفظ فی التعریف بمنزله الجنس البعید للبیع‪ ،‬اذ جنسه القریب‪ -‬علی هذا‬ ‫التقدیر‪ -‬نفس االیجاب والقبول المقیدین بما یخرج غیره من العقود‪.‬‬ ‫و باقی التعریف بمنزله الخاصه المرکبه‪ ،‬یخرج بها غیره من العقود الدال لفظها علی اباحه‬ ‫ّ‬ ‫منفعه‪ ،‬او تسلط علی تصرف‪ ،‬او نقل الملک بغیر عوض‪ ،‬کالهبه والودیعه والعاریه والمضاربه‬ ‫والوکاله والوصیه وغیرها من العقود التی ال تجمع ما ذکر من المحترزات‪ .‬ودخل فی اطالق‬ ‫ً‬ ‫الملک ما کان ملکا للعاقد ولغیره‪ ،‬فدخل بیع الوکیل والولی‪ .‬وخرج بقید المعلوم‪ ،‬الهبه‬ ‫المشترطه فیها مطلق الثواب‪ ،‬وهبه االدنی لالعلی‪( .‬الشهید الثانی‪ ،1429 ،‬ج‪)144-145 :3‬‬ ‫ المال‬‫جاء فی «لسان العرب»‪ :‬المال فی االصل الملک من الذهب والفضه‪ ،‬ثم اطلق علی کل ما‬ ‫ّ‬ ‫ملک من االعیان‪( ،‬ابن منظور‪ )4300 :1419 ،‬وورد فی «المعجم الوسیط»‪َ :‬‬ ‫المال‪،‬‬ ‫یقتنی و یت‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫کل ما یملکه الفرد او تملکه الجماعه من متاع‪ ،‬او عروض تجاره‪ ،‬اوعقار او نقود‪ ،‬او حیوان‪.‬‬ ‫َ‬ ‫والجمع‪ :‬ا ْموال‪ .‬وفی «التنزیل العزیز»‪« :‬واتی المال علی حب ِه ذ ِوی الق ربی»‪( ،‬البقره‪ ،‬االیه ‪)177‬‬ ‫وقد اطلق فی الجاهلیه علی ِاالبل‪ ،‬و یقال‪ :‬رجل مال‪ :‬ذو مال‪( ،‬انیس واخرون‪)892 :1425 ،‬‬ ‫وفی «الرائد»‪ ،‬ما‪ :‬ما یملک من االشیاء‪ ،‬کالمواشی‪ ،‬والنقود‪ ،‬ونحوها‪( ،‬مسعود‪)678 :1425 ،‬‬ ‫وفی «معجم لغه الفقهاء»‪ :‬المال‪ :‬اسم لجمیع ما یملکه االنسان‪ ،‬واصله‪ :‬ما یمیل الیه الطبع‬ ‫و یمکن ا ّدخاره‪ّ ،‬‬ ‫کالنقد وما یمکم ان یقوم مقامه‪ ...‬والمال المتقوم‪ :‬المال الذی یمکن االنتفاع‬ ‫ّ‬ ‫به‪ ،‬وه و کل ما یمکن االنتفاع به ّ‬ ‫الش رع االنتفاع به‪ ،‬ای کل ما ی َّ‬ ‫قوم بما ل ‪.‬‬ ‫مم ا اباح‬ ‫( رواس وصادق‪)299 :1408 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اذن‪ ،‬المال‪ ،‬هو کل ما یملکه االنسان من الذهب والفضه‪ ،‬وما یقابلها من اموال نقدیه فی‬ ‫عصرنا الحاضر‪ ،‬وغیرها من المتاع والعروض‪.‬‬ صفحه 210 ‫‪ /210‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫‪ -‬الثمن‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫الثمن وهو ما یبذله المشتری من ِعوض للحصول علی المبیع‪ ،‬وما تراضی علیه المتبایعان مقابال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫للمبیع‪ .‬جاء فی «معجم لغه الفقهاء»‪ :‬الثمن‪ ،‬قیمه الشیء وسعره الذی ّتم التراضی علیه‪ ،‬فهو‬ ‫عم من ال قیمه التی هی السع ر الحقیقی ا لذی ّ‬ ‫ا ّ‬ ‫یقو مه بها المقو مون‪ ،‬جمع ها اثمان ‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫َّ َ‬ ‫الع َوض الذی ْیوخذ علی‬ ‫( رواس وصادق‪ )117 :1408 ،‬وفی «المعجم الوسیط»‪ :‬الثمن‪ِ ،‬‬ ‫ً‬ ‫التراضی فی مقابله المبیع‪ ،‬نقدا کان او سلعه‪ ...‬وکل ما یحصل عوضا عن شیء فهو ثمنه‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫(انیس واخرون‪ )101 :1425 ،‬وفی «التعریفات الفقهیه»‪ :‬الث َمن‪ ،‬ما یکون بدال للمبیع‪ ،‬و یتعلق‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الثمن الم ّ‬ ‫سمی‪ :‬هو الذی یس ّمیه و یع ّینه العاقدان وقت البیع‬ ‫بالذمه وهو حال او مو َّجل‪ ...‬و‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫مطابقا لقیمته الحقیقیه‪ ،‬او ً‬ ‫ناقصا عنها او زائدا علیها‪ ،‬والقیمه‪ :‬هی الثمن‬ ‫بالتراضی‪ ،‬سواء کان‬ ‫ّ‬ ‫ْ‬ ‫الحقیقی‪ ،‬والمث َمن‪ :‬هو الذی یباع بالثمن‪( .‬عمیم االحسان‪)66 :1424 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫الثمن‪ ،‬قیمه الشیء وسعره الذی ّتم التراضی علیه‪ ،‬فهو ا ّ‬ ‫عم من‬ ‫وفی «معجم لغه الفقهاء»‪:‬‬ ‫ً‬ ‫القیمه التی هی ّ‬ ‫یقومه بها ّ‬ ‫قیقی الذی ّ‬ ‫السعر الح ّ‬ ‫المقومون‪ ،‬الجمع‪ :‬اثمان‪ ،‬وهو ایضا ما یکون‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بدال عن البیع و یتعلق بالذمه‪( ،‬رواس وصادق‪ ،)134 :1408 ،‬و ّ‬ ‫العسکری بین الثمن‬ ‫یفرق‬ ‫ً َ ً‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫والع َوض‪ ،‬یکون من ذلک ومن غیره‪،‬‬ ‫والعوض‪ ،‬فیقول‪ :‬الثمن یستعمل فی ما کان عینا او ورقا‪ِ ،‬‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ً َ ً‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫تقول اعطیت ثمن السلعه عینا او ورقا‪ ،‬واعطیت ِعوضها من ذلک او من ال ِعوض‪ ،‬و اذا قیل الثمن‬ ‫العین والورق فهو ّ‬ ‫من غیر َ‬ ‫ّ‬ ‫العسکری بین القیمه‬ ‫التشبیه‪( ،‬العسکری‪ ،1412 ،‬ج‪ )8 :4‬کما ی ّفرق‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫والثمن‪ ،‬فیقول‪َ :‬‬ ‫القیمه هی المساویه لمقدار المثمن من غیر نقصان وال زیاده‪ ،‬والثمن قد یکون بخسا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وقد یکون وفقا وزائدا‪ ،‬والملک ال یدل علی الثمن‪ ،‬فکل ما له ثمن مملوک‪ ،‬ولیس کل مملوک له‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ــاتی ثمــنــا ق ِـلـیـــــل»‪( ،‬البقره‪ ،‬االیه ‪)41‬‬ ‫ثمن‪ ،‬وقال الله تعالی‪« :‬وال تشـــتروا ِبــای ِ‬ ‫فادخل الباء فی االیات‪ ،‬وقال فی سوره یوسف‪« :‬وشروه ِبثم ٍن بخ ٍس»‪( ،‬یوسف‪ ،‬االیه ‪)20‬‬ ‫ّ‬ ‫فادخل الباء فی الثمن‪.‬‬ ‫ْ‬ ‫قال الفراء هذا ال ّن العروض کلها انت م ّ‬ ‫خیر فی ادخال الباء فیها ِان شئت قلت اشتریت‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫بالثوب کساء‪ ،‬و ان شئت قلت اشتریت بالکساء ثو با‪ّ ،‬ایهما جعلته ثمنا لصاحبه جاز‪ ،‬فاذا جئت‬ صفحه 211 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪211/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الی الدر ِاهم والدنانیر وضعت الباء فی الثمن؛ الن الدر ِاهم َابد ثمن‪( ،‬العسکری‪ ،1412 ،‬ج‪)8 :4‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫و یمکن ان یکون الثمن اعیانا قیمیه کالحیوان والثیاب ونحوهما‪ ،‬کما لو بیعت کمیه من السکر‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الی اجل بشیء من القیمیات‪ ،‬فالسکر مبیع والعین القیمیه ثمن‪ ،‬و یکون البیع سلما‪ ،‬النه بیع‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫موجل بمعجل‪( .‬الزحیلی‪ ،1418 ،‬ج‪)3370 :5‬‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ المثمن والمث َّمن‬‫بضم المیم االولی وتسکین الثاء وفتح المیم الثانیه‪ ،‬فتکون الم ْث َم ْن‪ ،‬او ّ‬ ‫تقرا هذه الکلمه ّاما ّ‬ ‫بضم‬ ‫َ‬ ‫المیم االولی وفتح الثاء وتشدید المیم بالفتح الثانیه‪ ،‬فتکون المث َّم ْن‪ ،‬فقد ورد فی «معجم لغه‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫المثمن‪ّ ،‬‬ ‫بضم المیم االولی وفتح المیم الثانیه المشدده‪ :‬ما عین ثمنه من االشیاء‪ ،‬اذ‬ ‫الفقهاء»‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫فی کل بیع ثمن ومثمن‪ ،‬وهو السلعه‪(،‬رواس وصادق‪ )305 :1408 ،‬وفی «التعریفات الفقهیه»‪:‬‬ ‫َ‬ ‫المث َّمن‪ ،‬الذی یباع بالثمن‪( .‬عمیم االحسان‪)194 :1424 ،‬‬ ‫تعریف البیع لدی الفقهاء المتقدمین القدماء‬ ‫ّ‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫عرف کال من الشیخ الطوسی فی «مبسوطه»‪ ،‬وابن ادریس فی «سرائره»‪ ،‬البیع‪ ،‬بانه‪ :‬انتقال عین‬ ‫ّ‬ ‫مملوکه من شخص الی غیره بعوض مقدر علی وجه التراضی‪( ،‬الطوسی‪ ،1412 ،‬ج‪76 :2‬؛‬ ‫ابن ادریس‪ ،1412 ،‬ج‪ )240 :2‬ووافقهم الشهید الثانی فی «التعریف»‪( .‬الشهید الثانی‪،‬‬ ‫‪ ،1410‬ج‪)221-222 :32‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وعرفه ابن حمزه‪ ،‬کما فی کتاب «مختلف الشیعه» للعالمه الحلی‪ ،‬بانه‪ :‬عقد علی انتقال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫عین مملوکه او ما فی حکمها من شخص الی غیره ِبعوض مقدر علی وجه التراضی‪ّ ،‬ثم یعلق‬ ‫ّ‬ ‫العالمه الحلی علی هذا التعریف‪ ،‬فیقول‪ :‬لنا‪ :‬انه المتبادر الی الفهم عند االطالق‪ ،‬فیکون حقیقه‬ ‫ّ‬ ‫فیه‪( ،‬الحلی‪ ،1435 ،‬ج‪ّ )51 :5‬‬ ‫وعرفه العالمه الحلی‪ ،‬بانه‪ :‬انتقال عین مملوکه من شخص الی‬ ‫ّ‬ ‫غیره بعوض مقدر علی وجه التراضی‪( ،‬الحلی‪ ،1374 ،‬ج‪ ) 447 :2‬وکذا‪ ،‬جاء فی «نهایه االحکام»‪،‬‬ ‫للعالمه الحلی‪( .‬راجع‪ :‬الحلی‪ ،1410 ،‬ج‪)447 :2‬‬ صفحه 212 ‫‪ /212‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ولم تقع عینی علی تعریف للبیع للمحقق الحلی‪ ،‬و انما شرع فی التعریف بعقد البیع‪ ،‬فی‬ ‫ّ‬ ‫«شرائع االسالم»‪ ،‬ومن خالل تعریفه عقد البیع‪ ،‬یظهر ان البیع عنده هو‪ :‬نقل الملک من مالک‬ ‫الی اخر بعوض معلوم‪( .‬راجع‪ :‬الحلی‪ ،1408 ،‬ج‪)7 :2‬‬ ‫تع ریف البیع لدی الفقهاء المتاخ رین‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الشهید ّ‬ ‫ّ‬ ‫االول البیع‪ ،‬بانه االیجاب والقبول من الکاملین‪ ،‬الداالن علی نقل العین بعوض‬ ‫عرف‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الشهید االول‪ ،1414 ،‬ج‪ّ )191 :3‬‬ ‫وعرفه المحقق الکرکی‪ ،‬علی انه‪ :‬نقل‬ ‫مقدر مع التراضی‪( ،‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫الملک من مالک الی اخر بصیغه مخصوصه‪ ،‬و َیعتبر ان انتقال العین اثر من اثار البیع‪ ،‬والبیع‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫فعل من مقوله الفعل‪ ،‬فکیف یکون انفعاال انتقاال‪( ،‬الکرکی‪ ،1429 ،‬ج‪ّ )55 :4‬اما الشهید‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الثانی‪ ،‬فانه یظهر من تعریفه لعقد البیع ان البیع هو‪ :‬نقل الملک من مالک الی اخر بعوض‬ ‫معلوم‪( .‬الشهید الثانی‪ ،1429 ،‬ج‪)144 :3‬‬ ‫تعریف البیع لدی الفقهاء متاخ ری المتاخ رین‬ ‫ً‬ ‫وقال الشیخ االنصاری معرفا البیع‪ :‬انشاء تملیک عین بمال‪( ،‬االنصاری‪ ،1410 ،‬ج‪)9 :6‬‬ ‫و بتعبیر اخر‪ :‬تملیک َعین بعوض‪( ،‬االیروانی‪ ،1420 ،‬ج‪ )14 :2‬و ّ‬ ‫عرفه الشیخ ا ل کاشف الغطاء‪،‬‬ ‫فی «وجیزه االحکام» بقوله‪ :‬واقرب ما یکون الی حقیقته‪ ،‬التعریف المشهور من انه مبادله مال‬ ‫بمال‪ ،‬او تملیک عین بمال فهو مختص بنقل االعیان دون المنافع فانها اجاره ودون الحقوق فانه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫محصله‪ ،‬کالکلی فی‬ ‫صلح‪ ،‬والعین اما موجوده کهذا الکتاب او معدومه متجدده کالثمره او‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الذمه قیمیا او مثلیا‪( .‬ال کاشف الغطاء‪ ،1366 ،‬ج‪)2 :3‬‬ ‫وعند البحث عن تعریف البیع فی کتاب «الحدائق الناضره»‪ ،‬لم یعثر الکاتب علی تعریف‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫له للبیع‪ ،‬و انما شممنا رائحه التعریف عندما قال‪ :‬قال فی الشرائع‪ :‬وال ینعقد‪ -‬ای البیع‪ -‬اال بلفظ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الماضی‪ّ ...‬ثم علق فی هامش التوثیق اسفل الصفحه بقوله‪ :‬قالوا‪ :‬ال بد من صیغه الماضی؛ النه‬ ‫صریح فی اراده نقل الم ْلک‪( ،‬البحرانی‪ ،1413 ،‬ج‪ )348 :18‬وقد یفهم من کالمه ّانه ی ّ‬ ‫عرف‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫البیع‪ ،‬بانه‪ :‬اراده نقل الملک‪.‬‬ صفحه 213 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪213/ ...‬‬ ‫و یری المیرزا النائینی ا ّن البیع‪ ،‬عباره عن‪ :‬مبادله مال بمال‪( ،‬االملی‪ ،1413 ،‬ج‪ّ )6 :1‬‬ ‫ولکنه‪،‬‬ ‫فسر مفهوم البیع‪ ،‬فیقول‪ّ :‬‬ ‫واما ایه « َا َح ّل الله َالب ْیع» فقد عرفت ابتناء المنع عن الت ّ‬ ‫ی ّ‬ ‫مسک بها؛‬ ‫َّ ً‬ ‫ّ ّ ّ‬ ‫مفسرا بها فی اللغه‪ ،‬اال ان مبادله المال بالمال‪،‬‬ ‫علی کون البیع مبادله مال بمال‪ ،‬وهو و ان کان‬ ‫لیست مذکوره فی ّ‬ ‫نص شرعی‪ ،‬والظاهر من معناه العرفی هو مبادله شیئ بشیئ ومعاوضه طرف‬ ‫ّ‬ ‫اضافه بطرف اضافه‪ ...‬الی ان یقول‪ّ :‬ثم ان حقیقه المعامله‪ -‬ای معامله البیع‪ -‬عباره عن تبدیل‬ ‫ّ‬ ‫احد طرفی االضافه بازاء احد طرفی االضافه من اضافه اخری فی مقابل االرث‪ ،‬فانه تبدیل‬ ‫المالکین‪ ،‬ای باب المعامله تبدیل المملوکین‪( .‬النجفی الخوانساری‪ ،1413 ،‬ج‪)15-16 :1‬‬ ‫تعریف البیع لدی الفقهاء المعاص رین‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫واما الفقهاء المعاصرین‪ ،‬فقد ّ‬ ‫عرف الخوئی البیع‪ ،‬علی انه‪ :‬نقل المال بعوض‪ ،‬ثم یوضح ذلک‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫فیقول‪ :‬بما ان العوض مال‪ ،‬ال لخصوصیه فیه‪ ،‬واالشتراء هو اعطاء الثمن بازاء ما للمشتری غرض‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الثمن ّ‬ ‫لکن‬ ‫فیه بخصوصه فی شخص المعامله‪ ،‬فمن یبیع السکر مثال‪ ،‬یرید حفظ مالیه ماله فی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المشتری انما یطلب السکر لحاجته فیه‪ ،‬فاذا کان الغرض لکال المتعاملین امرا واحدا‪ ،‬کمبادله‬ ‫کتاب بکتاب‪ -‬مثال‪ -‬لم یکن هذا بیعا‪ ،‬بل هو معامله مستقله‪( ،‬الخوئی‪ ،1424 ،‬ج‪ )13 :2‬ونقل‬ ‫عنه فی «مصباح الفقاهه» ّان البیع هو‪ :‬تملیک َعین بمال‪( ،‬التوحیدی‪ ،1378 ،‬ج‪ )67 :2‬و ّ‬ ‫عرفه‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫االمام الخمینی‪ ،‬بانه‪ :‬تملیک عین بعوض‪( .‬االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪)25 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لخصوصیه فیه‬ ‫و یری الشیخ الفیاض‪ ،‬ان البیع غالبا هو‪ :‬نقل المال بعوض بما هو مال ال‬ ‫ّ‬ ‫بح ّده الشخصی‪ ،‬بل لحفظ مالیه فیه‪( ،‬الفیاض‪ ،1378 ،‬ج‪ّ )119 :2‬اما ّ‬ ‫السید السیستانی فانه‪،‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بالعوض‪ ،‬فیقول‪:‬‬ ‫عرف البیع‪ ،‬بانه‪ :‬نقل المال الی الغیر بعوض‪ ،‬ثم یوضح السید ما یقصده ِ‬ ‫ً ََ ً‬ ‫والمقصود بالعوض هو المال الذی یجعل بدال وخلفا عن االخر‪ ،‬والغالب فیه فی هذه االزمنه ان‬ ‫والمعو ّ‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫یکون من النقود‪ ،‬فالبیع ّ‬ ‫المعوض هو البائع و باذل‬ ‫ضیه‪ ،‬و باذل‬ ‫العوضیه‬ ‫متقوم بقصد‬ ‫العوض هوالمشتری‪( .‬السیستانی‪ ،1434 ،‬ج‪)21 :2‬‬ صفحه 214 ‫‪ /214‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫تحلیل تعریفات الفقهاء للبیع‬ ‫ّ‬ ‫عندما نقوم بتحلیل هذه التعاریف‪ ،‬ونقارب بینها‪ ،‬نجد ان هناک مشترکات فی المفاهیم داخله فی‬ ‫ّ‬ ‫تعریفات الفقهاء‪ ،‬واخری کل منهم یختلف فیها عن االخر‪ ،‬فالبعض یاخذ به‪ ،‬والبعض االخر ال‬ ‫ّ‬ ‫یقول به‪ ،‬ونسجل هنا بعض مالحظات‪:‬‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫• االولی‪ :‬نالحظ ان مفهوم «مبادله» قال به کال من‪ :‬المیرزا النائینی‪ ،‬والشیخ ال کاشف الغطاء‪،‬‬ ‫وهما ینحوان منحی صاحب «المصباح المنیر» فی تعریفه للبیع‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫• الثانیه‪ :‬نالحظ ان مفاهیم «عقد» الذی اورده ابن حمزه فی تعریفه للبیع‪ ،‬و «االیجاب‬ ‫والقبول» الذی اورده الشهید االول فی تعریفه للبیع‪ ،‬و «صیغه مخصوصه» الذی اورده‬ ‫ّ‬ ‫المحقق الکرکی فی تعریفه للبیع‪ ،‬ک ّلها ّ‬ ‫تخص عقد البیع‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫• الثالثه‪ :‬نالحظ ان مفهومی «نقل» و«انتقال» اوردها کال من‪ :‬الشیخ الطوسی‪ ،‬ابن ادریس‪،‬‬ ‫ابن حمزه‪ ،‬المحقق الحلی‪ ،‬العالمه الحلی‪ ،‬الشهید االو ل‪ ،‬الش هید الثانی‪،‬‬ ‫المحقق الکرکی‪ ،‬الشیخ البحرانی‪ ،‬السید السیستانی‪ ،‬محمد اسحاق الفیاض‪،‬‬ ‫والسید الخوئی‪ ،‬فی تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫ْ‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫• الرابعه‪ :‬نالحظ ان مفاهیم «الملک» و«تملیک» و«مملوکه» اوردها کال من‪ :‬الشیخ الطوسی‪،‬‬ ‫ابن ادریس‪ ،‬ابن حمزه‪ ،‬المحقق الحلی‪ ،‬العالمه الحلی‪ ،‬الشهید الثانی‪ ،‬المحقق الکرکی‪،‬‬ ‫الشیخ االنصاری‪ ،‬الشیخ البحرانی‪ ،‬فی تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫ًّ‬ ‫• الخامسه‪ :‬نالحظ ا ّن مفهومی « َع ین» و« َ‬ ‫الع ین» اوردها کال من‪ :‬الشیخ الطوسی‪،‬‬ ‫ابن ادریس‪ ،‬ابن حمزه‪ ،‬المحقق الحلی‪ ،‬العالمه الحلی‪ ،‬الشهید ّ‬ ‫االول‪ ،‬الشهید الثانی‪،‬‬ ‫الشیخ االنصاری‪ ،‬السید الخوئی‪ ،‬االمام الخمینی‪ ،‬فی تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫ـــوض» و«بالع َ‬ ‫• السـادســه‪ :‬نــالحــــــظ ّان مـفــهــومــی «ع َ‬ ‫ـــوض» اوردهــــا‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ًّ‬ ‫کــال مــــن‪ :‬الشــــیخ الطــوسی‪ ،‬ابــن ادریس‪ ،‬ابن حمزه‪ ،‬العالمه الحلی‪،‬‬ ‫المحقق الحلی‪ ،‬الهید االول‪ ،‬الشهید الثانی‪ ،‬الشیخ االنصاری‪ ،‬فی تعبیر اخر نسب الیه‪،‬‬ صفحه 215 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪215/ ...‬‬ ‫السید الخوئی‪ ،‬االمام الخمینی‪ ،‬محمد اسحاق الفیاض‪ ،‬والسید السیستانی‪ ،‬فی‬ ‫تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫• السابعه‪ :‬نالحظ ان مفهومی «المال» و«مال» فالما ل االولی‪ ،‬اوردها کال من‪:‬‬ ‫المیرزا النائینی‪ ،‬السید الخوئی‪ ،‬محمد اسحاق الفیاض‪ ،‬السید السیستانی‪ ،‬والمال‬ ‫ًّ‬ ‫الثانیه‪ ،‬اوردها کال من‪ :‬السید الخوئی کما نقل عنه فی «مصباح الفقاهه»‪ ،‬المیرزا النائینی‪،‬‬ ‫والشیخ االنصاری‪ ،‬فی تعریفهم للبیع‪.‬‬ ‫انواع نقل وانتقال العین فی تعریف البیع‬ ‫ّ‬ ‫من خالل عرض تعریفات الفقهاء للبیع‪ ،‬وتحلیلها‪ ،‬نصل الی ان هناک انواع من النقل َ‬ ‫للعین‬ ‫و انشاء التملیک فی البیع‪:‬‬ ‫ّ ً‬ ‫ًّ‬ ‫َ‬ ‫بالعوض‪ :‬والقائلون بهذا ال ّنوع من ّالنقل‪ ،‬کال من‪ :‬الشیخ الطوسی‪ ،‬ابن ادریس‪،‬‬ ‫اوال‪ :‬نقل العین ِ‬ ‫ابن حمزه‪ ،‬المحقق الحلی‪ ،‬العالمه الحلی‪ ،‬الشهید ّ‬ ‫االول‪ ،‬الشهید الثانی‪ ،‬الشیخ االنصاری‪-‬‬ ‫کما نقل االیروانی فی کتابه «دروس تمهیدیه فی الفقه االستداللی» فی تعریفه للبیع‪ -‬المیرزا النائینی‪،‬‬ ‫الشیخ ا ل کاشف الغطاء‪ ،‬الشیخ البحرانی‪ ،‬السید الخوئی‪ ،‬االمام الخمینی‪ ،‬السید السیستانی‪،‬‬ ‫ومحمد اسحاق الفیاض‪.‬‬ ‫ًّ‬ ‫ثانی ًا‪ :‬نقل َ‬ ‫العین بالصیغه‪ :‬والقائلون بهذا ا ّلنوع من ّالنقل‪ ،‬کال من‪ :‬المحقق الکرکی‪ ،‬وابن حمزه‪.‬‬ ‫ًّ‬ ‫ثالث ًا‪ :‬انشاء تملیک َ‬ ‫العین‪ :‬والقائلون بهذا ّالنوع من ّالنقل‪ ،‬کال من‪ :‬الشیخ االنصاری‪ ،‬وقد‬ ‫یکون هناک غیره‪.‬‬ ‫جهات مشترکه فی تعریف البیع‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بعد ان حللنا ّعینه من تعاریف فقهاء االمام ّیه للبیع‪ ،‬فاننا سنورد بعض جهات؛ نجد انها تلتقی‬ ‫وتشترک فیها جمیع التعاریف السابقه للبیع‪ ،‬کما یلی‪:‬‬ صفحه 216 ‫‪ /216‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫‪ -‬اوال‪ :‬البیع لیس له حقیقه شرعیه‬ ‫ّ‬ ‫المتدینون بالشریعه و ّ‬ ‫ّ‬ ‫االئمه‬ ‫المتشرعه‪،‬‬ ‫ال خالف فی ثبوت الحقیقه المتشرعیه‪ -‬یراد من‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫فان االلفاظ الشرعیه قد نقلت من معانیها اللغو یه الی معانیها الشرعیه فی‬ ‫فبعد زمن النبی‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ذلک الزمن بال خالف‪ ،‬و انما وقع الخالف فی الحقیقه الشرعیه‪ ،‬فمنهم من اثبتها مطلقا‪ ،‬ومنهم‬ ‫ً‬ ‫من نفاها مطلقا‪ ،‬ومنهم من اثبتها فی العبادات دون المعامالت‪ ،‬ومنه من اثبتها فی خصوص‬ ‫‪-‬‬ ‫الفاظ العبادات التی هی کثیره االستعمال‪ ،‬کالصاله‪ ،‬ونحوها‪.‬‬ ‫الشرعیه لدی االص ّ‬ ‫ّ‬ ‫ولیین‪ ،‬هی عباره عن وضع االلفاظ المستعمله فی العبادات‬ ‫والحقیقه‬ ‫ّ‬ ‫ّ ً‬ ‫والمعامالت لمعان جدیده غیر معانیها اللغو یه االصل من قبل الشارع االقدس‪ ،‬متمثال‬ ‫ّ‬ ‫کمصطلح الصاله‪ ،‬فهی لفظ منقول من معناه اللغوی بمعنی الدعاء‪ ،‬الی معناه‬ ‫بالنبی‬ ‫ّ‬ ‫الشرعی‪ ،‬وهو الهیئات واالقوال واالفعال المخصوصه بها‪ ،‬وهکذا‪ .‬والثبات الحقیقه الشرعیه‪ ،‬ال بد‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والتعینی‪ ،‬فالوضع التعیینی‪ ،‬هو مـا وضـع بید‬ ‫من التع ّرف علی الوضع اللغوی بقسمیه‪ ،‬التعیینی‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫لفظا مقابل معنی‪ ،‬والوضع ّ‬ ‫التعینی‪ ،‬هو ما ینشا من کثره استعمال لفظ‬ ‫الواضع‪ ،‬حیث انه یضـــع‬ ‫فی معنی ّ‬ ‫معین‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وقد ّتبنی الشارع االقدس نفس المفهوم اللغوی للبیع واجراه فی االصطالح الفقهی‪ ،‬فان‬ ‫ّ‬ ‫الشارع ّتبنی نفس التعریف اللغوی العرفی له‪ ،‬وبنفس مدلوله المطابقی وااللتزامی‪ ،‬فلم یات‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بمعنی جدید له‪ ،‬و انما اخذ بنفس المعنی اللغوی واستعمله فی الشارع‪ .‬ولذا قال الشیخ االعظم‬ ‫فی «مکاسبه»‪ :‬ث ّم الظاهر‪ّ :‬ان لفظ البیع لیس له حقیقه شرعیه و ال ّ‬ ‫متشرعیه‪ ،‬بل هو باق علی معناه‬ ‫ّ‬ ‫العرفی‪( ،‬االنصاری‪ ،1410 ،‬ج‪ )10 :3‬ای ان المرجع هو‪ ،‬معناه العرفی او الذی یفهمه العرف‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫متشرعیه للبیع‪،‬‬ ‫شرعیه وال‬ ‫بینما یوضح السید الحسینی المیالنی معنی عدم وجود حقیقه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بقوله‪ :‬اقول‪ :‬معنی ّان لفظ البیع لیس له حقیقه ّ‬ ‫متشرعیه‪ ...‬هو ان المعنی المستعمل‬ ‫شرعیه وال‬ ‫ّ‬ ‫اللفظ فی الکتاب ّ‬ ‫والسنه وکلمات االصحاب هو نفس المعنی الذی یقصده اهل العرف‪.‬‬ ‫فیه‬ ‫ّ‬ ‫لکن المحقق الطباطبائی قال‪ :‬یمکن دعوی ان خصوص الفقهاء اصطلحوا فیه معن ًی اخر‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وهو العقد المرکب من االیجاب والقبول‪ ،‬ولذا نسب الی المشهور تعریفه بالعقد‪ ،‬بل عن العالمه‬ صفحه 217 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪217/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫دعوی االجماع علیه‪ ،‬وعنه فی المختلف ان المتبادر منه ذلک‪ ،‬و یبعد ذلک منه بالنسبه الی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫العرف العام‪ ،‬اذ من المعلوم ان المتبادر منه فیه لیس اال النقل المخصوص‪ ،‬فدعواه االجماع‬ ‫ّ‬ ‫الفقهیه حیث یقولون‪:‬‬ ‫والتبادر کاشفه عن کون مراده ذلک بالنسبه الی مصطلح الفقهاء فی کتبهم‬ ‫کتاب البیع‪ ،‬فی مقابل کتاب ّ‬ ‫الصلح وغیره من العقود‪ ...‬نظیر ما ا ّدعاه فی الجواهر من االجماع‬ ‫ً‬ ‫علی ان النکاح بمعنی العقد‪ ،‬علی خالف سائر المشتقات منه‪ ،‬وهو ایضا ممنوع بالنسبه الی‬ ‫ّ‬ ‫العرف العام‪ ،‬و ان کان ظاهر صاحب الجواهر ذلک‪ ،‬بل القدر المسلم منه کونه حقیقه فی العقد‬ ‫ّ‬ ‫فی خصوص مصطلح الفقهاء‪ ...‬فاورد علیه ّ‬ ‫سیدنا االستاذ‪ :‬بان هذه الدعوی‪ -‬وکذا دعوی‬ ‫ّ‬ ‫صاحب «الجواهر» فی لفظ النکاح‪ -‬ممنوعه‪ ،‬فان اراده العقد من البیع والنکاح فی بعض‬ ‫ّ‬ ‫االحیان‪ ،‬ال یدل علی النقل واالصطالح‪ ،‬بل ظاهر بعض عباراتهم عدم اراده غیر المعنی العرفی‪،‬‬ ‫والقول بمخالفتهم حینئذ لالصطالح فیها‪ ،‬کما تری‪( .‬الحسینی المیالنی‪ ،1431 ،‬ج‪)86 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫و یقــــول االیروانی فی «تعلیقه علی عباره الشیخ االعظم فی مکاسبه»‪ :‬اما حقیقه الـبـیــع‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ففی تحدیدها خالف بالرغم من بداهتها اجماال وعدم ثبوت حقیقه شرعیه او متشرعیه له‪،‬‬ ‫(االیروانی‪ ،1420 ،‬ج‪ )13 :2‬وکذلک‪ ،‬یقول ال کاشف الغطاء فی «الفردوس االعلی»‪ :‬وحیث‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ان البیع باعتبار اسبابه وغایاته واحکامه وذات حقیقته متعدده الجهات والحیثیات‪ ،‬متکثر‬ ‫ّ‬ ‫المتشرعه حقیقه ّ‬ ‫ّ‬ ‫خاصه‪ ،‬بل هو باق علی‬ ‫االعتبارات‪ ،‬ولیس له علی التحقیق عند الشرع وال‬ ‫ّ‬ ‫حقیقته العرف ّیه‪ ،‬لذلک اختلفت عبارات اللغو یین والفقهاء فی التعبیر عنه بمرادفه وشرح اسمه‪،‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫واالشاره الی بعض ّ‬ ‫خواصه‪ ،‬ولم یکن مرادهم بیان الحد الشارح للحقیقه والماهیه‪( .‬ال کاشف الغطاء‪،‬‬ ‫‪)144 :1426‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ ثانیا‪ :‬انشاء البیع عرفا وشرعا‬‫ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫ّ‬ ‫ان االنشاء‪ ،‬بمعناه اللغوی واالصطالحی وقع موضوعا لعده من االحکام الشرعیه‪ ،‬منها‪ ،‬انشاء‬ ‫ّ‬ ‫العقود واالیقاعات‪ ،‬وال اشکال فی ان العقود واالیقاعات‪ ،‬مثل البیع والطالق من االمور االنشائیه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫التی البد من تحققها باالنشاء‪ ،‬و اال فال تحقق لها‪( ،‬النجفی‪ ،1981 ،‬ج‪244-252 :22‬؛‬ صفحه 218 ‫‪ /218‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫االنصاری‪ ،1410 ،‬ج‪ )117 :3‬فالعقود کلها انشائ ّیات وکذا االیقاعات‪( .‬الیزدی الطباطبائی‪،‬‬ ‫‪ ،1430‬ج‪)453 :5‬‬ ‫و یقصد باالنشاء فی العقود‪ ،‬کعقد البیع‪ ،‬هو ایجاد االیجاب والقبول‪ ،‬والمشهور لدی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الفقهاء ان االنشاء ینحصر بفعل الماضی‪ ،‬فال یقع باالمر وال بالمضارع؛ الن االمر استدعاء‪،‬‬ ‫وقصد االنشاء بالمستقبل خالف المتعارف‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫بینما یری جماعه من الفقهاء‪ ،‬کاالمام الخمینی وال ّ‬ ‫سید الخوئی صحه االنشاء باالمر ایضا؛‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وذلک الن دالله کل من االفعال حتی الفعل الماضی علی االنشاء انما تکون بالقرائن الحالیه او‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫المقالیه؛ اذ الفعل الماضی لیس صریحا فی االنشاء‪ ،‬و اال لما جاز استعماله فی االخبار‪ ،‬مع انه‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫کثیرا ما یستعمل فی االخبار ایضا؛ اذ افاده الفعل الماضی لالنشاء انما تکون بالقرینه‪ ،‬وال مانع‬ ‫ً‬ ‫من افاده االمر والمضارع لالنشاء بالقرینه ایضا‪.‬‬ ‫یقول الشیخ الفیاض فی کتابه «محاضرات فی اصول الفقه»‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ان ما هو المشهور من ان االنشاء ایجاد المعنی باللفظ ال اساس له اصال‪ .‬والوجه فی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ذلک‪ :‬ما ذکرناه هناک‪ ،‬وملخصه‪ :‬ان المراد بایجاد المعنی باللفظ لیس االیجاد‬ ‫ّ ّ‬ ‫التکو ینی بالضروره‪ ،‬فان اللفظ غیر واقع فی سلسله علل الموجودات التکو ینیه‪ ،‬بداهه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاصه‪ ،‬واللفظ لیس من جملتها‪ .‬وکذا لیس المراد منه‬ ‫انها توجد باسبابها وعللها‬ ‫ّ‬ ‫االیجاد االعتباری‪ ،‬فان االعتبار خفیف المونه فیوجد فی نفس المعتبر بمجرد اعتباره‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫سواء ا کان هناک لفظ تکلم به المعتبر ام لم یکن‪ ،‬فال یتوقف وجوده االعتباری علی‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫اللفظ ابدا‪ .‬اذا ال یرجع االنشاء بهذا المعنی الی مح ّصل‪( .‬الفیاض‪ ،1974 ،‬ج‪)66 :3‬‬ ‫ً‬ ‫علما با ّن االنشاءات لیست موجده للمعنی‪ّ ،‬‬ ‫ولکنها تحکی عن حاله موجوده فی ّالنفس‬ ‫ً‬ ‫فعال‪ ،‬حیث " ّان هذه الحاله ال تحکی عن ثبوت نسبه ّ‬ ‫قضیتها مع امکان ان یکون حکایه عن شیء‬ ‫ّ‬ ‫نفسانیه‪ ،‬وهذه االراده لیس سنخها الحکایه عن ثبوت‬ ‫اخر‪ ،‬مثال هیئه اضرب اماره علی االراده ال‬ ‫نسبه الضرب الی المخاطب فی الخارج کالتحریم فی قولنا‪ :‬ضربت‪ ،‬بل سنخها ا ّ‬ ‫لعلیه‬ صفحه 219 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪219/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عله ّ‬ ‫تامه‬ ‫االمریه مع انقیاد العبد وتمکنه‬ ‫واالقتضاء لحصول هذه النسبه‪ ،‬ضروره ان االراده‬ ‫لحصول الفعل فی الخارج‪ ،‬نعم یکون حکایه عن ثبوت المنفعه فی الضرب مثال‪ ،‬فلو کان‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫المتکلم بصیغه االمر غیر مرید للفعل کانت الصیغه مهمله غیر مستعمله فی معنی اصال‪.‬‬ ‫(االراکی‪ ،1415 ،‬ج‪)17 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وعلیه‪ ،‬فان تعریف الشیخ االعظم للبیع بانه‪ :‬انشاء تملیک مال ِبعوض‪ ،‬یقصد به االنشاء هنا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫وجود اراده نفسانیه لدی البائع او لدی المشتری‪ ،‬وهو ثبوت نسبه البیع الی البائع‪ ،‬ونسبه الشراء‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫االمریه للبیع و اراده المشتری للشیخ الفیاض‬ ‫الی المشتری فی الخارج‪ ،‬حیث ان اراده البائع‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عله ّ‬ ‫تامه لحصول ا ّ‬ ‫لعلیه واالقتضاء لحصول الفعل فی الخارج‪،‬‬ ‫للشراء مع انقیادهما وتمکنهما‬ ‫ّ‬ ‫والشراء فی ّ‬ ‫عملیه البیع‪.‬‬ ‫وحکایه عن ثبوت البیع‬ ‫یقول االمام الخمینی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ان االنشاء غیر البیع‪ ،‬فان حقیقته نفس التبدیل ال انشاوه‪ ،‬وکذا ال یعتبر فیه التملیک‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫المعوض عینا‪ -‬فقد یکون ثمنا وقد یکون عینا‪ -‬و یقول ایضا‪:‬‬ ‫وکذا ال یعتبر ان یکون‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫کما ان االنشاء‪ ،‬ای االستعمال االیجادی لالیجاب والقبول‪ ،‬لیس بیعا‪ ،‬وکذا االثر‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫الحاصل اعتبارا عقیب انشاء التملیک والتملک‪ ،‬بل هو عباره عن التملیک والتملک‪ ،‬او‬ ‫ّ‬ ‫التبدیل والتبدل‪ ،‬وسیاتی الفرق بینهما وما هو الحق فی المقام‪( .‬االمام الخمینی‪،‬‬ ‫‪ ،1421‬ج‪)66 :1‬‬ ‫ّ‬ ‫تمهیدیه فی الفقه االستداللی»‪:‬‬ ‫و یقول الشیخ االیروانی فی کتابه «دروس‬ ‫ّ‬ ‫وکل هذه التعاریف نائیه عن السداد مشترکه فی عدم قبولها لالنشاء‪ ،‬مع‪ :‬ان البیع من‬ ‫المعانی االنشائیه‪ ،‬فان االیجاب والقبول کیف ینشئان! وکذا االنشاء الذی هو تعریف‬ ‫ّ‬ ‫المصنف‪ -‬اشاره الی تعریف الشیخ االعظم‪ -‬کیف ینشا؟ وکذا النقل بالصیغه‬ ‫المخصوصه‪ ،‬باعتبار تقییده بالصیغه المخصوصه‪ ،‬کیف ینشا! و ان کان نفس النقل‬ صفحه 220 ‫‪ /220‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫قابال لالنشاء‪ ،‬وکذا االنتقال الخارجی اثر لالنشاء ولیس هو ّ‬ ‫مما ینشا؟ هذا‪ ،‬مضافا‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاصه المتوجهه الی کل تعریف‪( .‬االیروانی‪ ،1420 ،‬ج‪)73 :2‬‬ ‫الی‪ :‬االشکاالت‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫انشائیه‪ ،‬بقصد االراده النفسانیه للبائع‬ ‫ومن هنا‪ ،‬فان جمیع التعریفات السابقه للبیع هی‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫لنفسانیه للبیع‪.‬‬ ‫والمشتری‪ ،‬و اال لم یصبح بیعا‪ ،‬عند انتفاء هذه االراده ا‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ ثالثا‪ :‬البیع من مقوله المعنی او اللفظ‬‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اختلف الفقهاء فی البیع‪ ،‬هل هو من مقوله اللفظ او من مقوله المعنی‪ ،‬فمنهم من قال بان البیع‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫من مقوله اللفظ‪ ،‬ومنهم من قال بانه من مقوله المعنی‪ ،‬وکل له فی ذلک ادلته واستدالالته‪.‬‬ ‫یقول ّ‬ ‫السید ّ‬ ‫محمد صادق الروحانی‪:‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫واورد علیه صاحب «الجواهر»‪ -‬ای علی الشیخ االنصاری‪ -‬بان اللفظ من مقوله‬ ‫ّ‬ ‫الکیف‪ ،‬والبیع فعل والمقوالت العشر متباینات ال یصدق بعضها علی بعض‪ .‬وفیه‪ :‬ان‬ ‫ّ‬ ‫البیع فعل عرف ّی ال مقولی‪ ،‬کالتکلم الذی هو من مقوله الکیف‪ .‬واورد علیه فی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المکاسب بان البیع من مقوله المعنی دون اللفظ‪ ،‬و اال لم یعقل انشائه باللفظ‪ ،‬ومراده‬ ‫ّ‬ ‫بذلک‪ :‬ان البیع‪ -‬بحسب المرتکز العرفی‪ -‬هو النقل والتملیک الخارجی ال الوجود‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫اللفظی لالنشاء‪ ،‬و اال لما کان معنی النشائه‪ ،‬بل کان اظهاره اخبارا ال انشاءا‪ ،‬وظاهر‬ ‫ّ‬ ‫التعریف المذکور بقرینه توصیف االیجاب والقبول بالدالله اراده الوجود اللفظی‬ ‫منهما‪( .‬الروحانی‪ ،1429 ،‬ج‪)271 :22‬‬ ‫ولذا‪ ،‬یقول االمام الخمینی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الظاهر ان البیع من مقوله المعنی ال اللفظ‪ ،‬فلیس االیجاب والقبول مطلقا او‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫المستعمالن استعماال ایجادیا‪ ،‬او الموثران عرفا او شرعا‪ ،‬بیعــا عـرفــا ولغه و ان‬ ‫ً‬ ‫اطـلــق علـیهــمــا احــــیــانــــا‪ ،‬فیقال‪ :‬بــیــــع صحیح او فاسد فانهما یطلقان‬ صفحه 221 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪221/ ...‬‬ ‫علی االسباب‪ ،‬واما المسببات فال تتصف بهما‪ ،‬بل یدور امرها بین الوجود والعدم‪.‬‬ ‫(االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪)11-12 :1‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والمملوکیه‬ ‫للمالکیه‬ ‫رابعا‪ :‬البیع نقل وانتقال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تتضمن مفهوم النقل واالنتقال‪ ،‬وهو یعنی فی اللغه‪،‬‬ ‫نالحظ ان معظم التعاریف التی اوردناها‬ ‫ّ‬ ‫التحول من مکان الی مکان اخر‪ ،‬ومن شخص الی اخر‪ ،‬ومن موضع الی موضع اخر‪ ،‬و یراد به‬ ‫ّ ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫حول ّ‬ ‫عاده الت ّ‬ ‫حوال معنو یا‪ ،‬ورد فی «موسوعه الفقه االسالمی»‪ :‬اصطالحا؛‬ ‫الحسی‪ ،‬وقد یکون ت‬ ‫التحول ّ‬ ‫ّ‬ ‫استعمل الفقهاء‪ ،‬االنتقال فی ا کثر من معنی‪ ،‬منها‪ّ :‬‬ ‫والتحول المعنوی‪ ،‬والتح ّول‬ ‫الحسی‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والتحول فی حاالت الشخص من حاله الی‬ ‫فی االحکام‪ ،‬ومن مصادیقه الطهاره باالنتقال‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫الملکیه‪ ،‬و ّ‬ ‫ّ‬ ‫التحول فی االستحقاق من‬ ‫والتحول فی ال ّنیه فی العبادات‪ ،‬والتح ّول فی‬ ‫اخری‪،‬‬ ‫شخص الی شخص اخر‪( .‬موسسه دائره معارف الفقه االسالمی‪ ،1431 ،‬ج‪)11 :18‬‬ ‫تحول هذه َ‬ ‫اذ ًا‪ ،‬النقل واالنتقال َ‬ ‫للعین او المال‪ -‬علی بعض التعاریف‪ -‬هو ّ‬ ‫العین او هذا‬ ‫المال من شخص الی اخر او من جهه الی اخری ّاما علی وجه الحقیقه و ّاما علی وجه االعتبار‪،‬‬ ‫العین او المال‪ -‬الذی هو عباره عن الم ْلک او َ‬ ‫فالبائع ینقل َ‬ ‫العین المملوکه او المال المملوک‪-‬‬ ‫من ّذمته الی ّذمه المشتری‪.‬‬ ‫وال خالف فی ا ّن النقل واالنتقال یکون فی الملک ّیه‪ ،‬ول ّ‬ ‫کن الفقهاء اختلفوا فی ماهیه النقل‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫للملکیه؛ نظرا الختالفهم فی ماهیه البیع‪ ،‬وهل ان االیجاب والقبول موجبین الیجاد‬ ‫واالنتقال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المل ّ‬ ‫کیه ووجودها ام غیر موجبتین لذلک؟ وهل ان االسباب المملکه‪ -‬بحسب المعروف‪ -‬هی‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫اعتباریه؟ وما هی ماهیه التملیک؟ وهل هی تبادل االضافات ای‬ ‫اسباب حقیقه ام هی اسباب‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫محققه؟ وهل ّان انتقال ّ‬ ‫السله‬ ‫اعطاء اضافه بعوض؟ ام انها تبدیل اضافه محققه باضافه اخری‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الی البائع او المشتری‪ ،‬والثمن الی احدهما موقوف علی انشاء التملیک والتملک فی اعتبار‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫العقالء ام هو موقوف علی شیء اخر؟ وهل ان ان البیع وصیغته سبب الملکیه‪ ،‬ام انهما موضوع‬ ‫ّ‬ ‫حکم العقالء‪ ،‬فال یعقل الحکم بالمالکیه والالمالکیه بالنسبه الی شئ واحد فی زمان واحد؟‬ صفحه 222 ‫‪ /222‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫ولذا‪ ،‬نقل عن السید الخوئی فی «مصباح الفقاهه» انه قال‪ :‬ما حکی عن الفاضل النراقی فی‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً ً‬ ‫ّ‬ ‫عوائده‪ .‬و ملخصه‪ :‬ان البیع عباره عن نقل المالک ملکه الی غیره نقال فعلیا‪ .‬سواء ا کان مالکا له‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫بالفعل‪ ،‬ام کان مالکا له فی المستقبل کما اذا قال‪ :‬بعتک ّمنا من الحنطه بکذا مع ان الحنطه لم‬ ‫ّ‬ ‫توجد االن لدیه‪ ،‬فیکون معناه انی نقلت الیک ال ّ‬ ‫من الذی ساملکه من الحنطه بعد مده‪ .‬و اذن‬ ‫ً ّ ّ‬ ‫فالنقل و ان کان فعلیا‪ ،‬اال انه لیس بعرض لکی یحتاج الی موضوع وما هو عرض‪ -‬وهو الملک‪-‬‬ ‫لیس بفعلی حتی یناقش فیه بعدم وجود الموضوع له‪ ،‬و ّ‬ ‫یتوجه علیه‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫• ان البیع لیس عباره عن نقل الملک‪ .‬و سیاتی‪ .‬وال ان الملک من االعراض المصطلحه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫وقد تقدمت االشاره الیه وسنتعرض له تفصیال‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫• ان نقل الملک بنفسه لیس من العناو ین االستقاللیه‪ ،‬و انما هو بلحاظ االضافه او‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المکان‪ .‬ومن البین الذی ال ریب فیه انه اذا استحالت اضافه الملکیه الی المعدوم فان‬ ‫النقل الحاصل بلحاظ تلک الملکیه اولی باالستحاله‪( .‬التوحیدی‪ ،1378 ،‬ج‪)19 :2‬‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫ خامسا‪ :‬البیع مبادله بین مالین‬‫حیث ا ّن جمیع التعاریف ت ّتفق علی ّان البیع هو المبادله ا ّ‬ ‫لمالیه‪ ،‬سواء مبادله مال بمال‪ ،‬او مبادله‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ولکن الفقهاء ایضا اختلفوا فی ماهیه التبادل‪ ،‬هل هو التبادل فی‬ ‫عین بمال‪ ،‬او عین بعوض‪.‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫الزمانیه‪ ،‬واالضافه المکانیه‪ ،‬وغیرها‪ ،‬وذلک بتبدیل‬ ‫االضافات‪ ،‬کاالضافه الملکیه‪ ،‬واالضافه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لمملوکیه باضافه اخری‪ ،‬وحل االضافه القائمه بالسلعه‪ ،‬وجعلها قائمه بالثمن‪ ،‬وهو‬ ‫المالکیه وا‬ ‫ّ‬ ‫واجدیتها؟ ام ّان االضافه بتمامها تتب ّدل باضافه اخری؟ وهل ّان ا ّلسلطنه هی المل ّ‬ ‫کیه‪ ،‬ای‬ ‫من اثار‬ ‫السلطنه والملکیه واحده؟ وهل ّان ّ‬ ‫ّان ّ‬ ‫قالئیه للملکیه؟ وهل ا ّن ّ‬ ‫السلطنه من االحکام الع ّ‬ ‫ماهیه‬ ‫ً‬ ‫ً ّ‬ ‫البیع متقومه بکون المبیع اصال‪ ،‬والثمن بدال؟ وهکذا‪.‬‬ صفحه 223 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪223/ ...‬‬ ‫یقول االمام الخمینی‪:‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫فالحق‪ :‬ان البیع مبادله مال بمال‪ ،‬ولیس عباره عن تملیک ال َعین بالعوض‪ ،‬فالملکیه‬ ‫جده اعتباریه‪ ،‬لها نحو تحقق فی االعتبار‪ ،‬وبها تتبدل االموال‪ّ ،‬‬ ‫واما هی بنفسها فلیست‬ ‫ّ‬ ‫قابله للتبدیل؛ النه لیس للمالک ملکیه علی الملکیه‪( .‬االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪)20 :1‬‬ ‫ً‬ ‫ سادسا‪ :‬البیع هو تبدیل بین االضافات‬‫ال خالف فی ا ّن البیع هو مبادله فی الم ّ‬ ‫لکیه‪ ،‬ولک ّن الفقهاء اختلفوا فی کون هذه الملک ّیه هل هی‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اعتباریه؟ وما هو نوع انتقال الملکیه؟ وما نوع تبدیلها باالضافه؟ ولذا‪ ،‬فان المراد من‬ ‫حقیقیه او‬ ‫البیع هو تبدیل بین االضافات‪ ،‬وهو اعطاء اضافه ِبعوض‪ ،‬والزم انتقالها من البائع الی المشتری‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫استقاللها وجودا واعتبارا بال طرف‪( .‬نفس المصدر‪)25 :‬‬ ‫یقول السید الشاهرودی‪:‬‬ ‫وفی البیع تکون المبادله بین مالین فی االضافه علی ما هو ظاهر المبادله بین مالین‬ ‫بعنوان المالیه‪ .‬و اذا کان نظر صاحب «المصباح» فی اعتبار المال فی تعریف البیع الی‬ ‫ّ‬ ‫ذلک فقد اجاد‪ ،‬وال وجه للقول بکون المبادله فی الملکیه‪ ،‬فان البیع قد یکون تبدیال فی‬ ‫ّ‬ ‫غیر الملکیه‪ ،‬کما اذا بیع سهم سبیل الله من الزکاه لیصرف ثمنه فی تعمیر المساجد او‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫القناطر‪ ،‬فان سهم سبیل الله لیس ملکا الحد وال لجهه‪ ،‬وسبیل الله یکون مصرفا له ال‬ ‫ً‬ ‫مالکا‪ .‬فال تبدیل فی الملکیه‪( .‬الحسینی الشاهرودی‪ ،1409 ،‬ج‪)15 :2‬‬ ‫ولذا‪ ،‬یقول السید الخوئی‪:‬‬ ‫والتحقیق ان مفهوم البیع فی الجمله من المفاهیم البدیهیه االرتکازیه التی یعرفها کل‬ ‫احد‪ ،‬وهو التبدیل بین شیئین فی جهه االضافه‪ ،‬ایه اضافه کانت‪ ،‬ای سواء ا کانت اضافه‬ ‫ملکیه‪ ،‬ام کانت اضافه مالیه‪ ،‬ام اضافه حقیقیه‪ ،‬ام غیرها من انحاء االضافات‪ ،‬وال‬ ‫ً‬ ‫تختص هذه االضافه‪ ،‬باالضافه الملکیه وال باالضافه المالیه‪ ،‬و یقول ایضا‪ :‬و اذن فال‬ ‫وجه لذکر کلمه المبادله فی تعریف البیع‪ ،‬کما صنعه صاحب «المصباح» وتلقاه‬ صفحه 224 ‫‪ /224‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫جماعه بالقبول‪ ،‬بل ال بد من تبدیل لفظ المبادله فی تعریف البیع بکلمه التبدیل‪ ،‬فان‬ ‫التبدیل هو الذی یتحقق بفعل البائع‪ ،‬و یقول کذلک‪ :‬تبدیل شئ بعوض فی جهه‬ ‫االضافه‪ ،‬وال یفرق فی تحقق هذا المفهوم بین ان یکون کال العوضین عینا‪ ،‬او کالهما‬ ‫منفعه‪ ،‬او احدهما عینا واالخر منفعه‪ ،‬ولکنا قد ذکرنا فیما سبق ان المتبادر من‬ ‫االستعماالت العرفیه عدم صدق البیع علی تملیک المنفعه‪ ،‬بل یعتبر فی تحقق مفهومه‬ ‫ان یکون المبیع عینا‪ ،‬واما العوض فلم یدل دلیل علی اعتبار کونه من االعیان‪ ،‬فیبقی‬ ‫تحت مفهوم البیع وهو تبدیل شئ بشئ فی جهه االضافه‪ ،‬فتشمله العمومات الداله‬ ‫علی صحه العقود‪( .‬التوحیدی‪ ،1378 ،‬ج‪)23،27،36 :2‬‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫ سابعا‪ :‬البیع معاوضه بین ِعوضین او مالین‬‫ّ‬ ‫البیع هو عباره عن معاوضه بین مالین؛ الن المعاوضه المحضه عند الفقهاء‪ ،‬هی المبادله بین‬ ‫ّ‬ ‫ِعوضین‪ ،‬التی یقصد فیها المال من الجانبین‪ .‬حیث ان البیع عباره عن مبادله عوضین بین طرفین‬ ‫ّ‬ ‫والتملک‪ .‬وفی االزمان السابقه کانت المعاوضه بین َ‬ ‫العینین متعارفه وشائعه فیما‬ ‫بقصد التملیک‬ ‫ّ‬ ‫وخاصه اهل البوادی والقری‪ ،‬وال زالت هی مستم ّره فی کثیر من معامالت البیع الی یومنا‬ ‫بینهم‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الملکیه‪ ،‬و یخرج المعاوضه‬ ‫هذا‪ .‬کما ان البیع هو معامله انشائیه بین طرفین بنحو المعاوضه فی‬ ‫ّ‬ ‫بین التملیکین‪ ،‬کما هو الحال فی الهبه ّ‬ ‫فانها تملیک بعوض تملیک‪ .‬وال ّ‬ ‫تتم المعاوضه‬ ‫المعوضه‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫فی البیع اال من خالل عقد بین طرفین‪ ،‬البائع والمشتری‪ ،‬سواء کان هذا العقد مکتو با او شفو یا‬ ‫ً ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫شرعا‪ّ ،‬‬ ‫واما‬ ‫کما هو الشائع والمتعارف بین ال ّناس‪ ،‬وال تکون‪ -‬ایضا‪ -‬اال بین مالین محلین‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المحرمه‪ ،‬کاالعیان الجنسه‪ ،‬وغیرها‪ ،‬وفی المعامالت الفاسده‪ ،‬فانه ال‬ ‫المعاوضات فی االموال‬ ‫ً‬ ‫تجوز‪ ،‬بل تحرم شرعا‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و بالجمله‪ ،‬ان البیع فی ضمنه واساسه عقد معاوضه؛ حیث ان ماهیه العقد‪ ،‬لیست اال القرار‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بین الطرفین فی امر ّما‪ ،‬فهو عقد معاوضه بالنسبه الی البائع؛ النه یاخذ الثمن فی مقابل اعطاء‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المبیع‪ ،‬و بالنسبه الی المشتری؛ النه یاخذ المبیع فی مقابل اعطاء الثمن‪.‬‬ صفحه 225 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪225/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫ولذا‪ ،‬ف ّان عقد المعاوضه هو عباره عقد ّ‬ ‫یتم فیه بذل الثمن من قبل المشتری‪ ،‬و بذل السلعه‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫من قبل البائع بحسب ما اتفقا علیه‪ ،‬فیصبح کل طرف من الطرفین ملزما بما اتفق علیه‪ .‬وفیه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تفصیل فراجع‪ .‬وهل یشترط فی تحقق اصل البیع والشراء تنظیم وثیقه البیع‪ ،‬وتسجیل سند‬ ‫رسمی؟ ام ال؟‬ ‫یجیب االمام الخامنئی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ال یشترط فی تحقق اصل البیع والشراء تنظیم وثیقه البیع‪ ،‬وال تسجیل ال ّسند الرسمی‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والشراء من المالک او من وکیله او ّ‬ ‫ولیه علی‬ ‫بل المیزان وقوع النقل واالنتقال بالبیع‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫النحو الصحیح شرعا‪ ،‬و ان لم تسجل بشان ذلک وثیقه اصال‪ ...‬وال یکفی مج ّرد قصد‬ ‫ّ‬ ‫البیع او تنظیم الوثیقه العادیه بشانه لتحققه وانتقال ملک المبیع الی المشتری‪ ،‬وما لم‬ ‫ً‬ ‫تقع المعامله بالنحو الصحیح شرعا‪ ،‬فال وجه اللزام المالک بتنظیم الوثیقه الرسمیه‬ ‫باسم المشتری ومطالبته بتسلیم السلعه الیه‪( .‬االمام الخامنئی‪ ،1420 ،‬ج‪،135-136 :2‬‬ ‫المساله‪.)406-407 :‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫مختص باالعیان‬ ‫ ثامنا‪ :‬البیع‬‫فیخت ّص البیع باالعیان‪ ،‬دون المنافع واالعمال‪ ،‬فال خالف بین الفقهاء فی اعتبار کون المبیع‬ ‫ً‬ ‫عینا‪ -‬الموجود فی الخارج هو َ‬ ‫ّ‬ ‫المعینه موجوده بتبعها‪ -‬فال یع ّم المنافع‬ ‫العین‪ ،‬وابعاضها‬ ‫والحقوق؛ باعتبار صدوق العنوان العرفی للبیع کما هو شائع منذ االزمان الغابره؛ التفاق‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫االصحاب لتحصیل معناه العرفی‪ ،‬النهم بصدد بیان التفاوت بین البیع واالجاره الموثرین‪،‬‬ ‫یتم بیع المنفعه او العمل او الحق‪ ،‬و ّانما ّ‬ ‫(االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪ )31 :1‬فال ّ‬ ‫یتم اجارتها‪،‬‬ ‫فهی من االجاره ولیست من البیع‪ .‬فالبیع لدی العقالء والعرف یکون فی موارد بیع االعیان‪.‬‬ ‫یقول ال کاشف الغطاء فی «وجیزه االحکام»‪ :‬واقرب ما یکون الی حقیقته‪ -‬ای البیع‪-‬‬ ‫ّ‬ ‫التعریف المشهور من انه مبادله مال بمال‪ ،‬او تملیک عین بمال‪ ،‬فهو مختص بنقل االعیان دون‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المنافع‪ ،‬فانها اجاره ودون الحقوق فانه صلح‪ ،‬وا َلعین ّاما موجوده کهذا الکتاب او معدومه‬ صفحه 226 ‫‪ /226‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫محصله کالکلی فی الذمه قیمیا او مثلیا‪ ،‬وال یترتب علیه اثره وهو االنتقال‬ ‫متجدده کالثمره او‬ ‫ً َّ‬ ‫والتملیک شرعا اال بشروط فی ارکانه وهی ثالثه‪ :‬الصیغه‪ ،‬والثمن‪ ،‬والمثمن‪ ،‬وشروط فی طرفیه‪،‬‬ ‫ً‬ ‫وهما البائع والمشتری‪( ،‬ال کاشف الغطاء‪ ،1366 ،‬ج‪ )2 :3‬کما یقول‪ -‬ایضا‪ -‬فی کتابه‬ ‫ّ‬ ‫«الفردوس االعلی»‪ :‬واالصل فی تملیک االعیان بالعوض هو البیع‪ ،‬کما ان االصل فی تملیک‬ ‫المنافع بالعوض هو االجاره‪( .‬ال کاشف الغطاء‪)144 :1426 ،‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫بینما یری بعض االعاظم‪ ،‬کالسید االمام الخمینی ان‪ :‬بیع المنافع والحقوق بیع عرفا ولغه‬ ‫ولو فرض بطالنه‪( ،‬االمام الخمینی‪ ،1421 ،‬ج‪ )32 :1‬وما یصطلح علیه فی عصرنا الحاضر‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫عینا؛ ول ّ‬ ‫کن هذا البیع‬ ‫«السرقفلی»‪ ،‬وغیره من الحقوق والمنافع‪ ،‬فیمکن عده بیعا و ان لم یکن‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫هو بیع اع ّ‬ ‫تباری‪ ،‬ولیس بیعا حقیقیا‪ .‬ولذا‪ ،‬یقول‪ :‬و یو ّید ما ذکرناه‪ :‬من عدم اعتبار کون المبیع عینا‬ ‫ً‬ ‫فی نظر العقالء‪ ،‬عدم االشکال فی عدم اعتبار کون العوض عینا‪ ،‬وعدم الخالف فیه‪ ،‬وال شبهه‬ ‫ّ‬ ‫فی صدق عنوان البیع علیه‪ ،‬واحتمال االلحاق شرعا مقطوع الفساد‪ .‬ووجه التایید‪ :‬ان العوض‬ ‫ّ‬ ‫والمعوض یختلفان باالعتبار حسب انشاء البیع‪ ،‬واما بحسب الواقع فکل من المثمن والثمن‬ ‫ً‬ ‫عوض عن االخر‪ ،‬فماهیه البیع هی المبادله بینهما‪ ،‬وجعل کل منهما عوضا عن االخر‪ ،‬و بدال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫عن صاحبه‪ ،‬فالعین بدل الثمن وعوضه‪ ،‬والثمن بدل ال َعین وعوضها‪ ،‬فکما ال یعتبر فی العوض‪-‬‬ ‫ً‬ ‫بمعنی الثمن‪ -‬کونه عینا‪ ،‬کذلک فی العوض االخر الذی هو مبیع؛ لعدم الفرق بینهما من جهه‬ ‫ّ‬ ‫والمعوضیه‪ ،‬ومن وقوع التبادل علیهما‪( .‬نفس المصدر‪)35 :‬‬ ‫العوضیه‬ ‫ً‬ ‫ تاسعا‪ :‬البیع بصیغه مخصوصه‬‫کذلک ّ‬ ‫یتم البیع بصیغه مخصوصه‪ ،‬سواء کانت هذه الصیغه مکتو به او غیر مکتو به‪ ،‬لفظیه او‬ ‫ّ‬ ‫بالعربیه او بغیرها‪ ،‬ماضو یه او غیر ماضو یه‪ ،‬وهکذا‪،‬‬ ‫غیر لفظیه‪ ،‬کاالشاره‪ ،‬وغیرها‪ ،‬وسواء کانت‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫فالبیع یکون صحیحا علی کل المبانی للفقهاء‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫و یقصد بالصیغه المخصوصه‪ ،‬صیغه عقد البیع‪ ،‬حیث ان العقد یحتاج الی ایجاب وقبول‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وقد یستغنی با الیجاب عن القبول‪ ،‬کما اذا وک ل المشتری او البائع صاحبه فی البیع والشراء‬ صفحه 227 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪227/ ...‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫او وکال ثالثا فیقول‪« :‬بعت هذا بهذا»‪ ،‬فان االقوی عدم االحتیاج حینئذ الی القبول‪ .‬واالقوی عدم‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بکل لغه ولو مع امکان ال ّ‬ ‫عربی‪ .‬کما انه الیعتبر فیه الصراحه‪ ،‬بل یقع بکل‬ ‫العربیه‪ ،‬بل یقع‬ ‫اعتبار‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لفظ دال علی المقصود عند اهل المحاوره‪ ،‬کـ «بعت» و«ملکت» ونحوهما فی االیجاب‪،‬‬ ‫و«قبلت» و«اشتریت» و«ابتعت» ونحو ذلک فی القبول‪ .‬والظاهر عدم اعتبار الماضو ّیه‪ -‬فیجوز‬ ‫بالمضارع‪ -‬و ان کان احوط‪ .‬وال یعتبر فیه عدم ا ّللحن من حیث ّ‬ ‫الماده والهیئه واالعراب اذا کان‬ ‫ًّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫داال علی المقصود عند ابناء المحـــاوره وعد ملحــونـــــا مـــنه‪ ،‬ال کـــالمــــا اخـــــر‬ ‫ذکر فی هــــذا المــقام‪ ،‬کما اذا قال‪« :‬بعت» بفتح الباء او بکسر العین وسکون التاء‪ ،‬واولی‬ ‫ّ‬ ‫المحرفه‪ ،‬کالمتداوله بین اهل ّ‬ ‫ّ‬ ‫السواد ومن ضاهاهم‪( .‬االملی‪ ،1413 ،‬ج‪)5 :1‬‬ ‫بذلک اللغات‬ ‫بینما یقول الشیخ البحرانی‪:‬‬ ‫ً‬ ‫بل کاد یکون اجماعا هو اشتراط الصیغه الخاصه فی البیع کغیره من العقود‪ ،‬فال یکفی‬ ‫التقابض من غیر تلک الصیغه‪ ،‬و ان حصل من االلفاظ واالمارات ما یدل علی‬ ‫اراده البیع‪ ،‬سواء کان فی الخطیر والحقیر‪( .‬البحرانی‪ ،1413 ،‬ج‪)303 :18‬‬ ‫ّ‬ ‫اذن‪ ،‬نالحظ ان هناک خالف بین الفقهاء فی وجوب الصیغه المخصوصه من عدمها‪ ،‬فیراجع‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫فی محله‪ ،‬ولها شروطا م ّعینه‪ ،‬کالتطابق والموااله‪ ،‬والتنجیز‪ ،‬وغیرها‪ ،‬ولکن مقصودنا من هذه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تتضمن وجود هذه الصیغه‪ ،‬سواء کانت صیغه قولیه‪ ،‬او صیغه‬ ‫النقطه ان تعاریف الفقهاء کلها‬ ‫فع ّلیه‪ ،‬او کانت بالعربیه او بغیرها‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ عاشرا‪ :‬احراز رضا المتعاقدین فی البیع‬‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫یتم اال من خالل رضا الطرفین او المتعاقدین‪،‬‬ ‫حیث ّیتضح من خالل تعاریف البیع‪ ،‬ان البیع ال‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫وقد ّاتفق الفقهاء علی ّان ّ‬ ‫الرضا اساس العقود‪ ،‬قال الله تعالی‪« :‬یا ا ُّیها ال ِذین امنوا ال ت اکلوا‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫اطل ِاال ان تکون ِتجاره عن ترا ٍض منکم»‪( ،‬النساء‪ ،‬االیه ‪ )29‬وقال‬ ‫اموالکم بینکم ِبالب ِ‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫یتفرقن ب ّیعان اال عن رضا»‪( ،‬السیوطی‪ ،1432 ،‬ج‪)144 :2‬‬ ‫الرسول االکرم ‪« :‬یا اهل البقیع ال‬ ‫وقال‪ّ « :‬انما البیع عن تراض»‪( ،‬نفس المصدر) ّ‬ ‫والرضا‪ ،‬هو عباره عن سرور القلب وطیب‬ صفحه 228 ‫‪ /228‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫ضد ّ‬ ‫السخط والکراهه‪ ،‬بان یقصد کال المتعاقدین‪ ،‬کالبائع والمشتری الفعل دون ان‬ ‫ا ّلنفس‪ ،‬وهو‬ ‫یشو به اکراه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ولذلک‪ ،‬اشترط الفقهاء واوجبوا شروطا یجب توافرها فی البائع والمشتری‪ ،‬منها‪ :‬قصد البیع‪،‬‬ ‫َ‬ ‫وان یکون ک ًّال منهما م َ‬ ‫مجبورین وال مک َرهین؛ م ّما یعنی رضا الطرفین بمعامله‬ ‫ختارین‪ ،‬غیر‬ ‫ً‬ ‫شخصا ّما علی بیع داره وما اشبه‪ ،‬بحیث ی ّ‬ ‫البیع‪ ،‬ا ّال فی حاالت ّ‬ ‫ودی‬ ‫خاصه‪ ،‬کان یجبر الظالم‬ ‫ً‬ ‫الی الحاق الضرر فی نفسه وفی عیاله وما ّیتصل به‪ ،‬فقد یکون البیع صحیحا حینئذ‪.‬‬ ‫وقد ّفرق الفقهاء فی المعامالت بین المکره والمضطر الذی نشا اضطراره من الضروره‬ ‫والحاجه الشدیده‪ ،‬فحکموا ببطالن معامالت المکره دون المضطر‪ ،‬ولذلک فهم حینما اشترطوا‬ ‫االختیار فی العقود واالیقاعات اخرجوا به «المکره» فقط فحکموا ببطالن عقوده و ایقاعاته ولم‬ ‫یذکروا المضطر‪ ،‬وذلک واضح‪ ،‬الن فی ابطال معامالت المکره منه علیه‪ ،‬بخالف المضطر الذی‬ ‫اضطر لبیع داره للمعالجه مثال‪ ،‬فان فی ابطال بیعه ضررا علیه‪ ،‬وهو خالف االمتنان‪ ،‬بینما ورد‬ ‫حدیث الرفع ونحوه مورد االمتنان علی االمه‪ ،‬ولذلک ال یجری فی مورد یکون جریانه فیه خالفا‬ ‫لالمتنان‪ ،‬کما فی المضطر الی بیع داره‪ ،‬نعم یجری فی المضطر الی ا کل مال الغیر النقاذ نفسه‬ ‫من الهالک‪( .‬االنصاری‪ ،1415 ،‬ج‪)443 :3‬‬ ‫ّ‬ ‫ومن هنا‪ ،‬ال ّ‬ ‫یصح البیع اال اذا اجاز المالک او الوکیل او الولی او الماذون بالبیع لمن یبیع‬ ‫ّ‬ ‫غیرهم‪ ،‬کا ّ‬ ‫لصدیق او الجار او القریب او ما شاکل ذلک‪ ،‬و اال فالبیع باطل‪ ،‬ولو ّتم بیع المال‬ ‫ّ‬ ‫المغصوب ثم رضی المالک بعد ذلک ببیع ماله‪ ،‬حینئذ صح البیع‪ .‬ومع تخلف شروط ا ِلعوضین‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫التصرف مع رضا الطرفین به حتی علی تقدیر البطالن‪ ،‬کما هو‬ ‫یقع البیع باطال‪ ،‬بید انه ال یحرم‬ ‫المتداول بین عوام الناس‪( .‬االیروانی‪ ،1420 ،‬ج‪)24 :2‬‬ ‫ْ‬ ‫ّ‬ ‫نالحظ ان تعریفات الفقهاء للبیع‪ ،‬تشیر الی نقل وانتقال ال ِملک من احد طرفی البیع الی‬ ‫َ‬ ‫االخر علی نحو التملیک‪ ،‬وهذا االنتقال والتملیک ا ّما ان یکون ِبعوض‪ ،‬ای نقل عین ِبعوض‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫الملک او المالک ّیه من‬ ‫و اما ان یکون بالصیغه‪ ،‬ای نقل عین بالصیغه‪ .‬فاذا قلنا ان البیع هو انتقال ِ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫العوض‪ ،‬فقد یکون التعریف ناقصا‪ ،‬وغیر جامع‪ ،‬حیث ان‬ ‫طرف الی اخر‪ ،‬ولکنه بالصیغه ولیس ب ِ‬ صفحه 229 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪229/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الصیغه قد ال تکفی فی انتقال المال ّ‬ ‫کیه من طرف الی طرف اخر‪ ،‬و انما ال بد من حصول ِعوض‬ ‫ّ‬ ‫علی هذا النقل؛ کی یکون البیع بعوض‪ ،‬ولیس بالصیغه‪ .‬اقول‪ ،‬اذا کان تعریف البیع علی انه‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫انتقال عین بالصیغه‪ ،‬هل ینطبق علیه عنوان صدق البیع عرفا؟ ام ال ینطبق ذلک؟ هذا ّاوال‪ ،‬وثانیا‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ممضی من الشارع باطالق ادله االمضاء؟ ام غیر ممضی؟ وعلیه‬ ‫هل یکون هذا النوع من البیع‬ ‫ّ‬ ‫ٌّ‬ ‫جری النقاش بین الفقهاء‪ ،‬وکل منهم ادلی بدلوه‪ ،‬والقی بادلته علی ّ‬ ‫صحه ما یراه و یعتقده‪ .‬ونفس‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫هذه االسئله تجری علی تعریف البیع علی انه انتقال عین ِبعوض‪ ،‬او انشاء تملیک عین‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫فیتضح من خالل هذه الجهات التی اوردناها حول تعاریف الفقهاء للبیع‪،‬النتیجه االتیه‪،‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫کل هذه الجهات والتساوالت‪ ،‬واالشکال ّیه التی ت ّ‬ ‫کونها قد ناقشها و یناقشها الفقهاء فی‬ ‫وهی‪ :‬ان‬ ‫ّ‬ ‫وعمدوها بادلتهم الشر ّعیه وا ّ‬ ‫ابحاثهم الخارج‪ ،‬وافرغوا علیها اشکاالتهم وتفریعاتها‪ّ ،‬‬ ‫لعقلیه‪،‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫تحقیقا‪ ،‬الی ان یصلوا الی قناعه ّ‬ ‫معینه تجاه ماهیه المبادله بین‬ ‫وف ّرعوها تفریعا‪ ،‬و اشکاال‪ ،‬و‬ ‫ّ‬ ‫المختصین من الفقهاء‪.‬‬ ‫المالین وحقیقه البیع؛ للوصول الی تعریف جامع مانع له من قبل‬ ‫التعریف المختار‬ ‫ّ‬ ‫ومن هنا‪ ،‬فان البیع فی ماهیته وحقیقته‪ ،‬انشاء تملیک‪ ،‬باراده نفسانیه ال فی الخارج‪ ،‬وهو نقل‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اعتباریه ولیست‬ ‫المملوکیه بتبدیل االضافات؛ الن الملکیه هنا‬ ‫المالکیه او‬ ‫وانتقال للملکیه او‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫حقیق ّیه‪ ،‬کما ان البیع مبادله بین مال ومال او بین مال و ِعوض‪ ،‬وهذه المبادله ایضا تکون فی االضافات‪،‬‬ ‫وتکون فی االعیان بال خالف‪ ،‬ولکن وقع الخالف فی المنفعه والعمل والحقوق‪ ،‬فراجع‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫اللطیف وحسن التوفیق االلهی ا ّننی وقعت علی کتاب ال کاشف الغطاء‪ ،‬ی ّ‬ ‫سمی‬ ‫ومن‬ ‫«الفردوس االعلی»‪ ،‬فقرات فیه فوقعت عینی علی بعض فقرات فی بیان حقیقه البیع والملک‬ ‫ّ‬ ‫والملکیه‪ ،‬واری من المناسب نقلها واالفاده منها‪ ،‬وقد اوجز الشیخ واوفی‪ ،‬فیقول‪ :‬لذلک‬ ‫ّ‬ ‫اختلفت عبارات اللغو یین والفقهاء فی التعبیر عنه بمرادفه وشرح اسمه واالشاره الی بعض‬ ‫ّ‬ ‫خوا ّصه‪ ،‬ولم یکن مرادهم بیان الحد الشارح للحقیقه والماهیه‪.‬‬ صفحه 230 ‫‪ /230‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫فبالنظر الی ما یحصل به من تبادل المالین‪ ،‬قیل انه مبادله مال بمال‪ ،‬و بالنظر الی ما یترتب علیه‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫من النقل واالنتقال‪ ،‬قیل انه نقل العین وانتقالها بعوض‪ ،‬وبالنظر الی انه ال یتحقق اال باللفظ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاص‪ ،‬قیل انه هو اللفظ الدال علی النقل‪ ،‬و بلحاظ لزوم القبول فی تحققه خارجا‪ ،‬قیل انه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫االیجاب والقبول الداالن علی النقل‪ ،‬وبلحاظ لزوم قصد االنشاء فی حصوله‪ ،‬قیل انه انشاء تملیک‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫اللوازم‪ ،‬و ان کان الز ًما ا ًّ‬ ‫عما‪ّ ،‬‬ ‫فعبر به‪،‬‬ ‫العین بمال‪ ،‬وهکذا کل نظر الی جهه من الجهات والزم من‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والکل و ان اصابوا بالنظر الی الجهه التی اشاروا الیها‪ ،‬ولکن حیث ان جمیع تلک الجهات و ان‬ ‫ّ‬ ‫کل وجه‪ ،‬وال ّ‬ ‫یتمیز البیع به عن‬ ‫اشارت الی الحقیقه من وجه‪ ،‬ولکنها ال تفی بتمام الحقیقه من‬ ‫اخوته من العقود المملکه‪ ،‬کاالجاره والصلح والهبه ّ‬ ‫المعوضه والقرض‪ ،‬لذلک‪ ،‬کثر النقض واالبرام‬ ‫ً‬ ‫فی تلک التعاریف‪ ،‬وبیان الخلل فی تلک العبارات؛ نظرا لکون حقیقه البیع ومفهومه ال یرادف‬ ‫مفهوم المبادله‪ ،‬وال یساوی مفهوم النقل واالنتقال والتملیک وال انشاء التملیک‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫و یشهد لذلک االتفاق ظاهرا علی انه لو قال بادلت او نقلت او ملکت ال یکون بیعا‪ ،‬فمفهوم‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫البیع اذا مغایر لکل تلک المفاهیم‪ ،‬مضافا الی صدق ا کثر تلک العبارات علی غیر البیع من عقود‬ ‫المعاوضات کالصلح والهبه المعوضه وغیرها‪ ،‬ولم نجد فی کلماتهم علی کثرتها من ّعبر عن‬ ‫ذات حقیقه البیع وجوهر معناه الذی یمتاز به عن کافه ما یشارکه فی النقل والتملیک من عقود‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المعاوضات‪ ،‬کما یشیر فی موضع اخر من کتابه‪ :‬الی ان ا ِلعوض لیس هو مطلق المال‪ ،‬و انما‬ ‫ّ ّ‬ ‫الما ّ‬ ‫ّ‬ ‫کل واحد من الفقهاء نظر الی مرتبه ّ‬ ‫فعبر بما‬ ‫المـقـومـه له فیقول‪ :‬و بهـذا تعـرف ان‬ ‫لـیه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الخاصه الکامنه فیها‬ ‫العوض لیس هو مطلق المال‪ ،‬بل مالیتها‬ ‫یناسبها‪ ،‬وفاتهم االشاره الی ان ِ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫استرد‬ ‫المقومه لها‪ ،‬التی تعتبر فی العرف قیمه لها‪ ،‬فکان صاحب السلعه اذا اخذ قیمتها قد‬ ‫َ‬ ‫سلعته‪ ،‬ولکن من حیث مالیتها‪ ،‬و باذل المال قد اس ّ‬ ‫ترده‪ ،‬ولکن فی ضمن عین تلک السلعه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫وهذا المعنی ارتکازی فی النفوس‪ ،‬موجود فی اذهان المتبایعن اجماال‪ ،‬ومغفول عنه‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫تفصیال‪ ،‬ولذا‪ ،‬لو ت ّبین الغبن والزیاده والنقیصه فی الثمن او المثمن کان للمغبون الفسخ؛ النه لم‬ ‫ً‬ ‫دا علیها‪ ،‬فلم یصل الیه فی َ‬ ‫الیه َ‬ ‫یصل الیه تمام م ّ‬ ‫العین تمام ما دفع من‬ ‫العین‪ ،‬او دفع المشتری زائ‬ ‫المال‪( .‬ال کاشف الغطاء‪)147 :1426 ،‬‬ صفحه 231 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪231/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫وفی الختام‪ ،‬وصل بنا البحث الی ان اختالف عبارات تعریف البیع‪ ،‬قد تکون ناشئه عن‬ ‫ّ‬ ‫قصور فی الفهم اللغوی لبعض المفاهیم المتصله بمصطلح البیع لدی بعض الفقهاء‪ ،‬و بالتالی‬ ‫ّ‬ ‫ستختلف تعابیرهم فی تعریف البیع‪ ،‬و ّاما ان تکون لیست ناشئه عن قصور فی الفهم اللغوی‬ ‫لبعض المفاهیم‪ ،‬بل هی ناشئه عن درجه فهم ماهیه البیع وحقیقته‪ ،‬من جهه‪ ،‬ومن جهه اخری‪،‬‬ ‫فهم االعتبارات فی نقل وانتقال الملک ّیه او المالکیه او المملوکیه من طرف الی اخر‪ ،‬او اختالفهم‬ ‫فی انتقال الملکیه الحقیقیه او االعتباریه‪ ،‬او فی نقل َ‬ ‫العین بالنظر الی تبدیل االضافات او الی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫شیء اخر‪ ،‬وهکذا‪ ،‬فان هناک اعتبارات کثیره یراها الفقهاء ونحن لسنا فی مورد البت والمناقشه‪،‬‬ ‫فلسنا باهلها‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫وفقهیه کثیره‬ ‫ونتیجه لهذا االختالف فی اعتبارات مناشئ للبیع قد توجد هناک ثمرات علمیه‬ ‫یراها الفقهاء ونحن ال نعلم بها‪.‬‬ ‫الفائده العلمیه والفقهیه لتعریف البیع‬ ‫ّ‬ ‫واما الفائده العلمیه والجدوی من الخوض فی بحث تعریف البیع‪ ،‬فقد یقول قائل‪ :‬ما هی القیمه‬ ‫علمیه وا ّ‬ ‫وما هی الجدوی ال ّ‬ ‫لفقهیه من البحث فی تعریف البیع؟ الیس هذا مضیعه للوقت وهدر‬ ‫للطاقات‪ ،‬وصرفها دون جدوی ونفع؟‬ ‫ّ‬ ‫وقد اشار الی هذا المعنی الشیخ االیروانی فی بحثه الخارج‪ ،‬عندما تحدث عن شروط‬ ‫العقد‪ ،‬فی الفصل ّ‬ ‫االول من کتاب «المکاسب» لالنصاری‪ ،‬فقال‪ :‬ال نری ضروره الی صرف‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الوقت فی تحدید البیع‪ ،‬فمثال یقول الشیخ االعظم فی «المکاسب» علی ما نقلنا عنه انه عباره‬ ‫عن انشاء تملیک عین بمال‪ ،‬و یاتی الغیر فیقول ّ‬ ‫یرد علی هذا التعریف اشکال ّ‬ ‫فیعرفه بتعریف‬ ‫ً‬ ‫اخر‪ ...‬وهکذا‪ ،‬فنحن ال نری نفعا له بعد ما ک ّنا نحمل صوره ارتکازیه عن معنی البیع‪ ،‬ومن‬ ‫َّ‬ ‫الواضح ان المعانی االرتکازیه تحدیدها قد یواجه مثل هذه المشکالت‪ ،‬واالنسب االنشغال فی‬ ‫َّ‬ ‫قضیه اخری فان هذا ال باس به وهی ان ذلک المعنی االرتکازی هل ینطبق فی هذا المورد او ال‪.‬‬ صفحه 232 ‫‪ /232‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ً‬ ‫و یمثل لذلک بموردین؛ لیثبت حدود المعنی االرتکازی سعه وشموال لمعظم المسائل‬ ‫ّ‬ ‫الفقهیه فی البیع‪ ،‬وان المعنی االرتکازی یشمل هذه الحاله او تلک الحاله‪ ،‬ففی هذه الموارد‬ ‫ّ‬ ‫یستحق ان یقع فیه البحث والنزاع‪ ،‬ولذلک‪ ،‬یقول‪ّ :‬اما ان نشغل وقتنا فی تعریف البیع بشکل کلی‬ ‫ً‬ ‫ثم نقول هو ینتقض طردا وغیر ذلک فال حاجه الیه‪( .‬راجع‪ :‬االیروانی‪)1339 ،‬‬ ‫بینما یـقـول حائــــــری‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بغض النظر عن القیمه العلم ّیه للتدقیقات االنفه الذکر‪ ،‬فـان فکــره ان لفـظـه البیع ال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وتشریعیه‪ ،‬وال جرم ّانها محتفظه بمفهومها العرفی‪ ،‬و ّ‬ ‫بمجرد‬ ‫شرعیه‬ ‫تتضمن حقیقه‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ادله ّ‬ ‫صحه البیع و الزامیته‪ ،‬فضال عن انها تنهی النقاش‬ ‫الصدق العرفی للبیع‪ ،‬ستشملها‬ ‫ساسیه فی المالءمه بین القوانین والمجتمع‪ ،‬ال ّ‬ ‫حول المصطلحات‪ ،‬هی خطوه ا ّ‬ ‫سیما‬ ‫ّ‬ ‫للشک ب ّ‬ ‫صحتها و بالز ّ‬ ‫فی الحاالت التی ّ‬ ‫امیه عقد‬ ‫تتعرض فیها الصور الحدیثه للبیع‪،‬‬ ‫البیع‪ ،‬کبیع العماره قبل بنائها‪ ،‬او التوصیه بصناعه الطائرات والسفن‪ ،‬وشرائها‪.‬‬ ‫(حائری‪ ،‬مقاله فی البیع‪)3 :‬‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫اذا‪ ،‬هناک رای یری ان صرف الوقت فی تعریف البیع ال طائل منه‪ ،‬اال فی الموارد التی‬ ‫یشملها المعنی االرتکازی العرفی للبیع‪ .‬ومع ذلک‪ ،‬اقول‪ :‬من الناحیه العلم ّیه‪ -‬ومن وجهه‬ ‫نظری القاصر‪ -‬اری ضروره الخوض فی تعریف البیع؛ ما دام هناک اختالف فی عبارات الفقهاء‪،‬‬ ‫ً ًّ‬ ‫ّ‬ ‫وردا من قبل الفقهاء‪ ،‬رغم‬ ‫وال یوجد تعریف للبیع جامع ومانع‪ ،‬فکل التعاریف نجد ان فیها اخذا‬ ‫ّ ّ‬ ‫بداهه حقیقه البیع‪ ،‬ووجود المعنی االرتکازی العرفی له‪ ،‬اال انه من المناسب البحث فی تعریفه‪،‬‬ ‫مع بیان حقیقته وماهیته‪ ،‬واعتباراته الفقهیه‪ ،‬والثمرات العلمیه والعملیه من ذلک‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اضافه الی المستجدات الحدیثه فی البیع والشراء‪ ،‬وما یرافقها من حاالت وموارد‪ ،‬فهی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تحتاج الی البت فیها‪ ،‬والدقه فی االعتبارات والفهم اللغوی والفقهی الصحیح والسلیم قدر‬ ‫االمکان‪.‬‬ صفحه 233 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪233/ ...‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫ّ‬ ‫وصلنا الی خاتمه البحث‪ ،‬الذی یتعلق بتعریف البیع لدی فقهاء االمامیه منذ القرن الرابع‬ ‫الهجری الی القرن الرابع عشر الهجری‪ ،‬حاولت قدر المستطاع تحلیل هذه التعاریف؛ للوصول‬ ‫الی مواطن االشتراک وموارد االختالف فی عبارات تعریف البیع لدی الفقهاء‪ ،‬لنصل الی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫التعریف الذی قد یکون جامعا ومانعا فی نفس الوقت‪.‬‬ ‫جمه وکثیره‪ ،‬حیث یجب علینا الفحص ّ‬ ‫علم ًا ب ّانه قد واجهتنا صعو بات ّ‬ ‫الجید للموضوع‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫والقراءات المتانیه لمختلف الفقهاء‪ ،‬منذ عصر ما بعد السفراء االربعه‪ ،‬وخاصه فی القرن الرابع‬ ‫الهجری الی القرن الرابع عشر الهجری‪ ،‬ونحن ال زلنا فی بدایه الطریق فی علوم الفقه والشریعه‪،‬‬ ‫جرد محاوله ّ‬ ‫ولکن هی م ّ‬ ‫علمیه ابتغی بها الوصول الی جدوائیه البحث العلمیه من عدمها‪ ،‬وهل‬ ‫هناک فائده علمیه للبحث فی ذلک ام ال؟‬ ‫وقد ابحرت فی الموضوع بعمق‪ ،‬وحاولت وضع مجموعه من االهداف تخص البحث‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫وتمکنت من الوصول لنتائج قد تکون مرضیه‪.‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬القران الک ریم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬ا ل کاشف الغطاء‪ ،‬محمد حسین (‪.)١٤٢٦‬الفردوس العلی‪ .‬تعلیقات‪ :‬السید محمد علی‬ ‫القاضی الطباطبائی‪ ،‬قم‪ :‬دار انوار الهدی‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ال کاشف الغطاء‪ ،‬محمد حسین (‪ .)١٣٦٦‬وجیزه الحکام‪ .‬النجف االشرف‪ :‬موسسه کاشف الغطاء العامه‪.‬‬ ‫‪ .٤‬االملی‪ ،‬محمد تقی (‪ .)١٤١٣‬کتاب المکا سب والبیع‪ :‬تق ریرات بحث المیرزا النائینی‪.‬‬ ‫الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ّ :‬‬ ‫موسسه ال ّنشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٥‬احمد مختار عمر (‪ .)١٤٢9‬اللغه العربیه المعاصر‪ .‬القاهره‪ :‬عالم الکتب‪.‬‬ ‫‪ .٦‬االراکی‪ ،‬محمد علی (‪ .)١٤١٥‬اصول الفقه‪ .‬قم‪ :‬موسسه فی طریق الحق‪.‬‬ ‫‪ .٧‬االنصاری‪ ،‬مرتضی (‪ .)١٤١0‬المکاسب‪ .‬المحقق‪ :‬السید محمد کالنتر‪ .‬الطبعه الرابعه‪.‬‬ ‫بیروت ‪ :‬موسسه النور للمطبوعات‪.‬‬ صفحه 234 ‫‪ /234‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫‪ .8‬االنصاری‪ ،‬محمد علی (‪ .)١٤١٥‬الموسوعه الفقهیه المیسره‪ .‬قم‪ :‬مجمع الفکر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .9‬انیس‪ ،‬ابراهیم‪ .‬منتصر‪ ،‬عبد الحلیم‪ .‬الصوالحی‪ ،‬عطیه‪ .‬ومحمد خلف الله احمد (‪.)١٤٢٥‬‬ ‫المعجم الوسیط‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬القاهره‪ :‬مکتبه الشروق الدولیه‪.‬‬ ‫‪ .١0‬ابن ادریس الحلی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤١٢‬السرائر الحاوی لتح ریر الفتاوی‪ .‬تصحیح وتعلیق‪:‬‬ ‫السید محمد تقی الکشفی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١١‬ابن منظور‪ ،‬محمد بن مکرم (‪ .)١٤١9‬لسان العرب‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ ‫‪ .١٢‬االمام الخامنئی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤٢0‬اجوبه اْلستفتاءات‪ .‬بیروت‪ :‬الدار االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬االمام الخمینی‪ ،‬السید روح الله (‪ .)١٤٢١‬کتاب البیع‪ .‬قم‪ :‬موسسه تنظیم ونشر اثار االمام الخمینی‪.‬‬ ‫‪ .١٤‬االیروانی‪ ،‬محمد باقر (‪ :)١٣٣9‬بحث الفقه‪http://eshia.ir/feqh :‬‬ ‫‪ .١٥‬االیروانی‪ ،‬محمد باقر (‪ .)١٤٢0‬دروس تمهیدیه فی الفقه اْلستداللی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه الفقه‪.‬‬ ‫‪ .١٦‬ابو العزم‪ ،‬عبدالغنی (‪ .)٢0١٣‬معجم الغنی الزاهر‪ .‬الرباط‪ :‬موسسه الغنی للنشر‪.‬‬ ‫‪ .١٧‬بابستی‪ ،‬عزیزه فوال (‪ .)١٤١٣‬المعجم المفصل فی النحو العربی‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .١8‬البحرانی‪ ،‬یوسف ال عصفور (‪ .)١٤١٣‬الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره‪ .‬تحقیق وتعلیق‪:‬‬ ‫محمد تقی االیروانی‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار االضواء‪.‬‬ ‫‪ .١9‬التوحیدی‪ ،‬محمد علی (‪ .)١٣٧8‬مصباح الفقاهه فی المعاملت‪ :‬تقریرات بحث السید الخوئی‪.‬‬ ‫النجف االشرف‪ :‬المطبعه الحیدریه‪.‬‬ ‫‪ .٢0‬حائری‪ ،‬مسعود‪ .‬مقاله فی البیع‪https://dalalabbas.files.wordpress.com :‬‬ ‫‪ .٢١‬الحسینی الز بیدی‪ ،‬محمد بن محمد (‪ .)١98٤‬تاج العروس من جواهر القاموس‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫الکو یت‪ :‬مطبعه حکومه الکو یت‪.‬‬ ‫‪ .٢٢‬الحسینی الشاهرودی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤09‬محاضرات فی الفقه الجعفری‪ :‬تق ریرات لبحث‬ ‫السید الخوئی‪ .‬قم‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٢٣‬الحسینی المیالنی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤٣١‬کتاب البیع‪ .‬قم‪ :‬مرکز الحقائق االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٢٤‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن الحسن (‪ .)١٤١٤‬وسائل الشیعه‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت البیت‬ ‫‪ .٢٥‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٣٧٤‬تذکره الفقهاء‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪..‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٢٦‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٤08‬شرائع اْلسلم فی مسائل الحلل والحرام‪ .‬المحقق‪:‬‬ ‫عبدالحسین محمد علی بقال‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه اسماعیلیان‪.‬‬ صفحه 235 ‫الفهم اللغوی والفقهی لمصطلح البیع‪235/ ...‬‬ ‫‪ .٢٧‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٤٣٥‬مختلف الشیعه‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٢8‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٤١٦‬مناهج الیقین فی اصول الدین‪ .‬المحقق‪ :‬محمد رضا‬ ‫االنصاری القمی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬مطبعه ماران‪.‬‬ ‫‪ .٢9‬الحلی‪ ،‬حسن بن یوسف (‪ .)١٤١0‬نهایه اْلحکام فی شرح الحکام‪ .‬المحقق‪ :‬السید مهدی الرجائی‪.‬‬ ‫الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه اسماعیلیان‪.‬‬ ‫‪ .٣0‬الخوئی‪ ،‬السید ابو القاسم (‪ .)١٤٢٤‬منهاج الصالحین‪ .‬الطبعه الثانیه والثالثون‪ .‬لندن‪ :‬موسسه‬ ‫الخوئی االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٣١‬الرازی‪ ،‬محمد بن ابی بکر (‪ .)١98٦‬مختار الصحاح‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬مکتبه لبنان‪.‬‬ ‫‪ .٣٢‬الراغب االصفهانی‪ ،‬حسین بن محمد (‪ .)١٤٢٤‬مفردات غ ریب القران‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬المحقق‪:‬‬ ‫صفوان عدنان داوودی‪ .‬قم‪ :‬منشورات ذوی القربی‪.‬‬ ‫‪ .٣٣‬رواس‪ ،‬محمد وحامد صادق (‪ .)١٤08‬معجم لغه الفقهاء‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار النفائس‪.‬‬ ‫‪ .٣٤‬الروحانی‪ ،‬السید محمد صادق (‪ .)١٤٢9‬فقه الصادق‬ ‫‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬قم‪ :‬منشورات االجتهاد‪.‬‬ ‫‪ .٣٥‬الزحیلی‪ ،‬وهبه مصطفی (‪ .)١٤١8‬الفقه اْلسلمی وادلته‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬دمشق‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .٣٦‬الزحیلی‪ ،‬محمد مصطفی (‪ .)٢00٦‬القواعد الفقهیه وتطبیقاتها فی المذاهب الربعه‪.‬‬ ‫دمشق‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .٣٧‬زین الدین‪ ،‬محمد امین (‪ .)١٤١٣‬کلمه التقوی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬مطبعه مهر‪.‬‬ ‫‪ .٣8‬سانو‪ ،‬قطب مصطفی (‪ .)١٤٢0‬معجم مصطلحات اصول الفقه‪ .‬تقدیم ومراجعه‪ :‬محمد رواس قلعجی‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار الفکر المعاصر‪.‬‬ ‫‪ .٣9‬السیستانی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤٣٤‬منهاج الصالحین‪ .‬الطبعه التاسعه عشر‪ .‬بیروت‪ :‬دار المورخ العربی‪.‬‬ ‫‪ .٤0‬السیوطی‪ ،‬جالل الدین (‪ .)١٤٣٢‬الدر المنثور‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .٤١‬الشهید االول‪ ،‬محمد بن مکی (‪ )١٤١٤‬الدروس‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٢‬الشهی د الثانی ‪ ،‬زین الدین بن علی ( ‪ .) ١٤١0‬الروض ه البهی ه فی شرح الل معه ال دمشقی ه ‪.‬‬ ‫قم‪ :‬منشورات جامعه النجف الدینیه‪.‬‬ ‫‪ .٤٣‬الشهید الثانی‪ ،‬زین الدین بن علی (‪ .)١٤٢9‬م سالک الفهام فی تنقیح شرائع اْلسلم‪.‬‬ ‫الطبعه الرابعه‪ ،‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٤‬الطوسی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤١٢‬المبسوط فی فقه اْلمامیه‪ .‬المصحح‪ :‬السید محمد تقی الکشفی‪.‬‬ ‫الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ صفحه 236 ‫‪ /236‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫‪ .٤٥‬العسکری‪ ،‬حسن بن عبدالله (‪ .)١٤١٢‬مجمع الفروق اللغویه‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٦‬عمیم االحسان‪ ،‬محمد (‪ .)١٤٢٤‬ع ریفات الفقهیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .٤٧‬فتح الله‪ ،‬احمد (‪ .)١٤٣8‬معجم الفاظ الفقه الجعف ری‪ .‬اعداد‪ :‬احسان المظفر‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار المرتضی‪.‬‬ ‫‪ .٤8‬الفیاض‪ ،‬محمد اسحاق (‪ .)١9٧٤‬محاضرات فی اصول الفقه‪ :‬تق ریرات لبحث السید الخوئی‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫النجف االشرف‪ :‬مطبعه االداب‪.‬‬ ‫‪ .٤9‬الفیاض‪ ،‬محمد اسحاق (‪ .)١٣٧8‬منهاج الصالحین‪ .‬قم‪ :‬مکتب ایه الله العظمی الفیاض‪.‬‬ ‫‪ .٥0‬الفیومی‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١98٧‬المصباح المنیر فی غ ریب الشرح الکبیر‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬مکتبه لبنان‪.‬‬ ‫‪ .٥١‬القرافی‪ ،‬شهاب الدین احمد (‪ .)١٤٢٤‬شرح تنقیح الفصول فی اختصار المحصول فی الصول‪.‬‬ ‫الطبعه الثانیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الفکر‪.‬‬ ‫‪ .٥٢‬الکرکی‪ ،‬علی بن حسین (‪ .)١٤٢9‬جامع المقاصد فی شرح القواعد‪ .‬قم‪ :‬موسسه المعارف االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٥٣‬مامقانی‪ ،‬محمد حسن (‪ .)١٣٢٣‬غایه االمال فی شرح المکاسب والبیع‪ .‬قم‪ :‬مجمع الذخائر االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٥٤‬مرکز المعجم الفقهی (‪ .)١٤٢١‬المصطلحات‪ :‬الطبعه الثالثه‪ .‬قم‪ :‬مکتبه الکترونیه‪:‬‬ ‫‪http://shiaonlinelibrary.com‬‬ ‫‪ .٥٥‬مسعود‪ ،‬جبران (‪ .)١٤٢٥‬الرائد‪ .‬الطبعه السابعه‪ .‬القاهره‪ :‬دار العلم للمالیین‪.‬‬ ‫ً‬ ‫‪ .٥٦‬موسسه دائره معارف الفقه االسالمی (‪ .)١٤٣١‬موسوعه الفقه اْلسلمی طبقا لمذهب اهل البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫قم‪ :‬نشر موسسه دائره معارف الفقه االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٥٧‬المیدانی‪ ،‬عبدالرحمن جنبکه (‪ .)١99٦‬البلغه العربیه‪ :‬اسسها وعلومها وفنونها‪ .‬دمشق‪ :‬دار القلم‪.‬‬ ‫‪ .٥8‬النجفی‪ ،‬محمد حسن (‪ .)١98١‬جواهر الکلم فی شرح شرائع اْلسلم‪ .‬المحقق‪ :‬علی االخوندی‪.‬‬ ‫الطبعه السابعه‪ .‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ ‫‪ .٥9‬النجفی الخوانساری‪ ،‬موسی (‪ .)١٤١٣‬منیه الطالب فی شرح المکاسب‪ :‬تق ریرات بحث‬ ‫المیرزا النائینی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٦0‬وزاره االوقاف وا لشئون االسالمیه (‪ .)١٤0٧‬الموسوعه الفق هیه الکویتیه‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫الکو یت‪ :‬ذات السالسل‪.‬‬ ‫‪ .٦١‬الیزدی الطباطبائی‪ ،‬السید محمد کاظم (‪ .)١٤٣0‬العروه الوثقی‪ .‬اعداد وتخریج‪ :‬احسان المظفر‪.‬‬ ‫قم‪ :‬دار التفسیر‪.‬‬ صفحه 237 ‫الیات کسب العلم والمعرفه ودورها فی احراز علم الفقه‬ ‫ابتهال الشرع (استرالیا)‪ ،١‬الدکتور حسین الیوسف (سوریه)‪٢‬‬ ‫استلم‪1442/12/06 :‬‬ ‫قبول‪1443/03/19 :‬‬ ‫الملخص‬ ‫نحن نعلم مد اهمیه العلم والمعرفه فی حیاتنا الیومیه السیما هذه االیام مع تطور العلم‬ ‫والتکنولوجیا‪ ،‬ولقد حثت جمیع االدیان السماو یه علی العلم السیما الدین االسالمی الحنیف‪،‬‬ ‫و یکتسب الشیء اهمیته من مدی اهتمام الشریعه به‪ ،‬و بالتالی فان للعلم والمعرفه دورا کبیرا‬ ‫واهمیه عظمی فی الشریعه االسالمیه‪ ،‬ونحن فی هذا البحث سوف نستعرض بعض الیات‬ ‫ً‬ ‫المعرفه ودورها فی اکتساب علم الفقه‪ ،‬ونبدا بتعریف مفرده علم ومفرده معرفه لغه والفرق‬ ‫بینهما‪ ،‬و بما اننا مامورین بطلب العلم کما جاء علی لسان الرسول ‪« :‬طلب ال ِعل ِم ف ریض ٌه‬ ‫ِّ‬ ‫ِ ً‬ ‫علی کل مس ِل ٍم ومس ِلمه»‪( ،‬المحدث النوری‪ ،1408 ،‬ج‪ )249 :17‬فسوف نذکر تقسیما‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫للعلم جاء فی کتب المنطق لمعرفه ای قسم مامورین بطلبه‪ .‬وسوف یتبین معنا ان ا کثر االسباب‬ ‫التی تشجع المومن علی طلب شیء والسعی لتحصیله هو عند ربط هذا الشیء بالسماء‪ ،‬لذلک‬ ‫کان من المناسب ذکر بعض االیات واالحادیث الحاثه علی طلب العلم‪ ،‬ومن ثم محاوله‬ ‫ً‬ ‫االجابه علی سوال کثیرا ما یطرح وهو هل هناک تفاوت بین الناس فی القدره علی تلقی العلوم؟‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ومن ثم نذکر تعریفا لعلم الفقه لغه واصطالحا ودور هذه االلیات فی اکتساب هذا العلم‪.‬‬ ‫الکلمات المفتاحیه‪ :‬العلم والمعرفه‪ ،‬الیات کسب العلم‪ ،‬علم الفقه‬ ‫‪ .١‬طالبه البکالوریوس قسم الفقه واالصول ‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه ‪ ،‬جامع ه المصطفی‬ ‫جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه ‪،‬‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( ibtihal.sharaa@gmail.com ،‬الکاتب المراسل)‬ ‫‪ .٢‬االستاذ قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪h.alyousef@mou.ir ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ صفحه 238 ‫‪ /238‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫المقدمه‬ ‫ً‬ ‫قال الله عز وجل علی لسان موسی ‪« :‬وقل ِّر ِب ِزدنی ِعلما»؛ (طه‪ ،‬االیه ‪ )114‬بما اننا‬ ‫نعیش فی عالم الحاکمه فیه هی التکنولوجیا علی العقول واالیدی ولها الحصه اال کبر من وقتنا‪،‬‬ ‫کتب هذا البحث للتذکیر ببعض االلیات االخری التی من خاللها نکتسب العلم والمعرفه ومن‬ ‫ضمنها التکنولوجیا‪.‬‬ ‫فی عصرنا الحاضر قد تکون اغلب االلیات قد تقلص دورها لالسف فی تلقی العلوم وقد‬ ‫تکون هذه الطرق لها ایجابیات علی الفرد وشخصیته وال تقتصر علی مجرد تلقی معلومات فقط‬ ‫کحضور الندوات فهو تواصل اجتماعی وعلمی و یعزز العالقات بین االفراد‪.‬‬ ‫لقد حثت االدیان والشرائع السماو یه علی طلب العلم والتعلم ومن اهم اسباب ارسال الرسل‬ ‫واالنبیاء هو لیخرجوا الناس من الظلمات الی النور فالجهل ظالم والعلم نور‪ .‬وقد تطورت‬ ‫ً‬ ‫وسائل ایصال المعلومه ایا کانت الی الناس عبر مر العصور وقد یکون طرح السوال هو االساس‬ ‫فی الوصول الی المعلومات والخروج من الجهل‪.‬‬ ‫فذکر القران الکریم سوال المالئکه لله عز وجل عن سبب خلق ادم وقد اعطی الله جل جالله‬ ‫الفرصه لهم لیطرحوا هکذا سوال لکی یستمعوا الجواب من العالم بمکنونات الصدور‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫الدماء‪»...‬؛‬ ‫قال الله عز وجل علی لسان المالئکه‪« :‬قالوا اتجعل ِفیها من یف ِسد ِفیها ویس ِفک ِ‬ ‫(البقره‪ ،‬االیه ‪ )30‬یقول العالمه الطباطبائی فی «تفسیر المیزان» ان کالم المالئکه هنا هو لمعرفه‬ ‫واستیضاح مااشکل علیهم من امر هذا الخلیفه ولیس من باب االعتراض؛ (الطباطبائی‪،1997 ،‬‬ ‫ج‪ )115 :1‬فکان الجواب منه تعالی‪« :‬قال ِانی اعلم ما ال تعلمون»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪)30‬‬ ‫َّ‬ ‫فعل َم الله عز وجل ادم االسماء کلها اما حقیقه هذه االسماء فهناک اراء مختلفه بخصوصها‪،‬‬ ‫ً ً‬ ‫یقول العالمه الطباطبائی‪ :‬ایداع هذا العلم فی االنسان بحیث یظهر منه اثاره تدریجیا دائما ولو‬ ‫اهتدی الی السبیل امکنه ان یخ رجه من القوه الی الفعل‪( :‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)16 :1‬‬ ‫َٰ‬ ‫َٰ‬ ‫«ث َّم عرضهم علی ٱلمل ِئک ِه فقال ا ِنبـئ ِونی ِباسم ِاء هوال ِء ِان کنتم َٰص ِد ِقین»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪)31‬‬ صفحه 239 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪239/ ...‬‬ ‫وهکذا یحکی لنا القران قصه بدء الخلیقه بین سوال وجواب وعند کل اجابه هناک اخراج من‬ ‫الظلمات الی النور‪.‬‬ ‫هناک وسائل والیات لکسب العلم والمعرفه تطورت بتطور التکنولوجیا فقد بذل هذا‬ ‫الخلیفه االرضی الجهد لتطو یر هذه االلیات لیفتح امامه ابواب المستقبل الملیئه بالعلوم‬ ‫النافعه المعنو یه والمادیه‪.‬‬ ‫تعریف کلمتی علم و معرفه‬ ‫َ‬ ‫العلم فی اللغه مصدرها (ع ِل َم) وا ِلعلم ادراک الشیء بحقیقته والیقین ونور یقذفه الله فی قلب من‬ ‫ِ‬ ‫العلم علی مجموع مسائل واصول کلیه تجمعها جهه‬ ‫یحب (ادراک الکلی والمرکب) و یطلق ِ‬ ‫واحده‪( .‬انیس واخرون‪)624 :1425 ،‬‬ ‫اما فی اللغه االنجلیز یه فیطلق علی کلمه ِعلم‪« ،‬ساینس»‪ ١‬وتعرف فی «قاموس ا کسفورد»‬ ‫علی انها «ناولج»‪ .٢‬و یقصد بهذا التعریف ان العلم حسب اللغه االنجلیز یه هو معرفه بنیه‬ ‫ً‬ ‫وسلوک العالم المادی والطبیعی بناءا علی الحقائق التی استطیع اثباتها عن طریق التجربه‪.‬‬ ‫َ َ‬ ‫اما کلمه المعرفه فی اللغه فان مصدرها هو (ع ِرف) وعرف الشیء ای بان له‪ .‬المعرفه‬ ‫ً‬ ‫اصطالحا‪ :‬ادراک الشیء علی ماهو علیه‪ ،‬وهی مسبوقه بجهل بخالف العلم‪ ،‬ولذلک یسمی‬ ‫الحق تعالی بالعالم دون العارف‪( .‬الجرجانی‪)185 :2004 ،‬‬ ‫اما فی اللغه االنجلیزیه فیطلق علی کلمه معرفه وتعرف فی «قاموس ا کسفورد» علی انها‬ ‫«درک»‪ .٣‬ومن خالل ترجمتها الی اللغه العربیه یتضح ان تعریفها فی اللغه االنجلیزیه هو االتی‪:‬‬ ‫المعلومات‪ ،‬الفهم والمهارات التی تستطیع ان تکتسبها من خالل التعلم‬ ‫‪1. Science‬‬ ‫‪2. knowledge about the structure and behaviour of the natural and physical‬‬ ‫‪world, based on facts that you can prove for example by experiment.‬‬ ‫‪3. The information, understanding and skills that you gain through education‬‬ ‫‪it experience.‬‬ صفحه 240 ‫‪ /240‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫یتضح ان هناک تشابه فی اللغتین من حیث تعریف هاتین الکلمتین وان کان هناک اختالف‬ ‫کبیر فی حصر کلمه العلم باالمور الحسیه بحسب اللغه االنجلیزیه‪ .‬وهذا التشابه هو تعریف‬ ‫العلم بانه شیء تستطیع اثباته فهو موجود اصال وعبر عنه بکلمه «براو»‪ ١‬وکذلک تعریف المعرفه‬ ‫بانه شیء مکتسب وعبر عنه بکلمه‪« ٢‬جین»‪.‬‬ ‫هذا فیما یخص تعریف الکلمتین لکن لربما یطرح سوال ماهو الفرق بین معنیهما‪ ،‬و ان کان‬ ‫کلیهما ادراک فماهی حدود کال االدراکین؟‬ ‫الفرق بین کلمتی علم ومعرفه‬ ‫ان کلمه ِعلم ومصداقها الخارجی‪ -‬العلوم بکافه انواعها‪ -‬هی علوم وجدت مع بدایه الخلیقه‬ ‫لیستفید منها االنسان فی تدبیر شوونه الدنیو یه واالخرو یه‪ .‬ان االنسان و بما اعطاه الباری عز‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫وجل من العقل استطاع ان یطور هذه العلوم وخصوصا العلوم الطبیعیه و یجعلها طوع امره نوعا ما‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ان خیر دلیل علی اهمیه هذه العلوم فی حیاه االنسان هو ذکرها فی القران الکریم فلناخذ مثال‬ ‫علم االحیاء فقد ذکر القران حقیقه مهمه وهی کیفیه تکون الحنین فی بطن امه وقوله عز وجل‪:‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ِّ‬ ‫«ث ِّم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه ِعظ ًاما فکسونا‬ ‫ِّ‬ ‫ً‬ ‫ال ِعظام لح ًما ث ِّم انشاناه خلقا اخر فتبارک الله احسن الخ ِال ِقین»‪( .‬المومنون‪ ،‬االیه ‪)14‬‬ ‫اما ماذکر عن علم الفلک فهناک من االیات الکثیر قال تعالی‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫«خلق ِّ‬ ‫ات والرض ِبالح ِق یک ِّ ِور اللیل علی النه ِار ویک ِّ ِور النهار علی اللیل‬ ‫السماو‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِّ ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ٌِّ‬ ‫وسخر الشمس والقمر ۖ کل یجری ِلجل مس ًِّمی اال هو الع زیز الغفار»‪( .‬الزمر‪ ،‬االیه ‪)5‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫‪1. Prove‬‬ ‫‪2. Gain‬‬ صفحه 241 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪241/ ...‬‬ ‫ان هذه االیات توکد وجود هذه العلوم قبل االنسان لکن االنسان بما وهبه الله له من العقل‬ ‫استطاع ان یکتشفها‪ .‬فالعلم مخلوق قبل االنسان اما المعرفه فـ«هی ادراک مسبوق بجهل»‪.‬‬ ‫(ابن سینا‪)359 :1992 ،‬‬ ‫اما من ناحیه حدود االدراکین فیجب ان نعی معنی االدراک‪ .‬ادراک الشیء هو ان تکون حقیقته‬ ‫درک‪( ،‬انیس واخرون‪ )624 :1425 ،‬وحدود ادراک العلم هو ادراک الکلی‬ ‫متمثله عند الم ِ‬ ‫والمرکب والمعرفه هی ادراک الجزئی والبسیط‪( .‬البستانی‪)594 :1998 ،‬‬ ‫اما الفرق بینهما فی اللغه االنجلیزیه فهو َب ّین من التعریف فالعلم هو شیء تثبته بالتجربه اما‬ ‫المعرفه فهو شیء تکتسبه من الخبره‪.‬‬ ‫اقسام العلم‬ ‫بعدما اوردنا تعریف العلم االصطالحی وهو ادراک الشیء بحقیقته نتعرض الی تقسیمه بحسب‬ ‫ماورد علی لسان اهل المنطق فقد قسم الی علم حضوری و اخر حصولی‪.‬‬ ‫والعلم الحضوری‪ :‬هو حضور المعلوم لدی العالم بوجوده الخارجی فال توجد واسطه بین‬ ‫العالم والمعلوم‪( .‬طالب‪)62 :2010 ،‬‬ ‫ومثل للعلم الحضوری بهذا المثال البسیط وهو ادراکنا لذواتنا فهی حاضره لدینا بوجودها‬ ‫العینی فال نغفل عنها‪ .‬وقد عبر عنه فی «المنطق» المظفر‪:‬‬ ‫فان الواحد یجد من نفسه انه یعلم بنفسه وشوونها و یدرکها حق االدراک‪ ،‬ولکن ال‬ ‫بانتقاء صورها‪ ،‬انما الشیء الموجود وهو حاضر بذاته‪( .‬المظفر‪)12 :1968 ،‬‬ ‫ان ا کمل واتم مثال للعلم الحضوری هو علم الخالق بمخلوقاته وحضورها بذواتها لدیه فال‬ ‫تکون هناک واسطه بین العالم والمعلوم‪.‬‬ ‫ان الله عز وجل خص من عباده االنبیاء واالئمه‬ ‫بحضور المعلوم لدیهم بدون واسطه‬ ‫حتی تکون کل اقوالهم‪،‬حرکاتهم وسکناتهم حجه علی الناس فال یقع اللبس‪ .‬االمام یری الواقع‬ صفحه 242 ‫‪ /242‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫کما هو بل ان الواقع متحقق فی وجوده‪ ،‬فعندما یشعر االمام بواقع ما فی وجوده کشعور بوجوده‬ ‫ً‬ ‫هو فال احتمال لوجود الخطا فی علمه ابدا‪( .‬الحسینی الطهرانی‪ ،‬المحاضره ‪)25‬‬ ‫اما القسم الثانی من العلم هو العلم الحصولی وهو حضور صوره المعلوم لدی العالم‪.‬‬ ‫(المظفر‪)12 :1968 ،‬‬ ‫ذکر کمال اسماعیل فی مراتب المعرفه وهرم الوجود عند مال صدرا ان العلم الحصولی‬ ‫تحصل ادراکاته للنفس بحسب المرتبه الخاصه بها‪ ،‬فهی ادراکات حسیه عبر القوی الحسیه‬ ‫و ادراکات خیالیه عبر القوی الخیالیه و ادراکات عقلیه عبر القوی العقلیه‪( .‬لز یق‪)219 :2014 ،‬‬ ‫ً‬ ‫اذا هناک واسطه بین العالم والمعلوم لتتشکل صوره عن المعلوم لدی العالم فال یحضر بذاته‬ ‫وهذا هو حال اغلب الناس فی اکتساب العلم والمعرفه‪.‬‬ ‫ذکرت ان هناک فروق بین العلمین وهو واضح من تعریفهما وهی کالتالی‪:‬‬ ‫• العلم الحضوری یحدث بدون واسطه بین العالم والمعلوم بخالف الحصولی‪.‬‬ ‫• ان المعلوم بالعلم الحصولی وجوده العلمی غیر وجوده العینی بخالف الحضوری‪.‬‬ ‫• الحصولی ینقسم الی التصور والتصدیق وهذا ما ال یوجد فی الحضوری‪.‬‬ ‫(المظفر‪ )12 :1968 ،‬وذلک الن ال وجود لواسطه التصور فی الحضوری‪.‬‬ ‫الحث علی طلب العلم‬ ‫حث الدین االسالمی علی طلب العلم وهناک العدید من االیات والروایات ما یوکد هذا‬ ‫المطلب و انه االساس الذی یعین االنسان فی الخروج من الظلمات الی النور ونذکر هنا جمله‬ ‫من االیات اولها اول مانزل من القران‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫قال تعالی‪« :‬اقرا ِباس ِم ر ِِّبک ال ِذی خلق»‪( ،‬العلق‪ ،‬االیه ‪ )1‬الی قوله تعالی «ال ِذی علم‬ ‫ِّ‬ ‫ِبالقل ِم * علم ِاْلنسان ما لم یعلم»‪( ،‬العلق‪ ،‬االیات ‪ )4-5‬وهنا فعل امر بالقراءه‪ .‬ان المعنی‬ ‫االول لکلمه (اقرا) هی االمر بتلقی ما یوحیه الیه ملک الوحی من کتاب الله عز وجل‪.‬‬ ‫(الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)323 :20‬‬ صفحه 243 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪243/ ...‬‬ ‫اما قوله تعالی الذی علم بالقلم کانه تذکیر للرسول‬ ‫انه هو من علم االنسان ان یخط‬ ‫بالقلم الحروف لتکون الوسیله االساسیه لتلقی العلوم‪ ،‬کانه قیل‪ :‬اقرا کتاب ربک الذی یوحیه‬ ‫الیک وال تخف والحال ان ربک االکرم الذی علم االنسان القراءه بواسطه القلم الذی یخط به‬ ‫فهو قادر علی ان یعلمک قراءه کتابه وانت امی وقد امرک بالقراءه ولو لم یقدرک علیها لم یامرک‬ ‫بها‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)224 :20‬‬ ‫قال تعالی‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫اب»‪.‬‬ ‫«قل هل یست ِوی ال ِذین یعلمون وال ِذین ال یعلمون ِانما یتذکر اولو اللب ِ‬ ‫(الزمر‪ ،‬االیه ‪)9‬‬ ‫ان اشرف العلوم هو العلم بالله تعالی وغیره من العلوم اذا لم یتخذها االنسان کطریق‬ ‫للوصول لله سبحانه فتکون کالعدم ونفعها فی الحیاه الدنیا فقط‪ :‬ان العلم بالله هو الذی ینتفع به‬ ‫االنسان بحقیقه معنی الکلمه وبعدمه فانه یضره‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪ )243 :17‬انما یتذکر‬ ‫اولوا االلباب ای ذوو العقول النیره یعوون هذا القول‪.‬‬ ‫قال تعالی‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ات والله ِبما تعملون خ ِب ٌیر»‪.‬‬ ‫«یرف ِع الله ال ِذین امنوا ِمنکم وال ِذین اوتوا ال ِعلم درج ٍ‬ ‫(المجادله‪ ،‬االیه ‪)11‬‬ ‫یقول العالمه الطباطبائی‪ :‬ال ریب فی ان الزم رفعه تعالی درجه عبد من عباده مزید قربه منه‬ ‫تعالی‪ ،‬فکیف والرفع درجات ولیس درجه ومن هم هوالء الذین سیرفع درجاتهم درجات؟ ان‬ ‫المقصود بالذین سیرفع الله درجاتهم من الذین اوتوا العلم هم المومنون العلماء ولیس ای احد‬ ‫من المومنین وال ای احد من العلماء‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)88 :18‬‬ صفحه 244 ‫‪ /244‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫اما الروایات التی حثت علی طلب العلم و بذل الوسع لتحصیله فهی االتی‪:‬‬ ‫• قال رسول الله ‪« :‬تع َّلموا العلم فا َّن تع ُّلمه حسن ٌه ومدارسته تسب ٌ‬ ‫یح والبحث عنه‬ ‫ِ‬ ‫ِ ٌِ‬ ‫ٌ َّ‬ ‫ِجه ٌاد وتع ِلیمه من ال یعلمه صدقه وبذله ِله ِل ِه ق ربه ِلنه مع ِالم الحل ِل والحر ِام‬ ‫ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫َّ‬ ‫ٌ‬ ‫اح ٌب ِفی الوحد ِه ود ِلیل‬ ‫وس ِالک ِبط ِال ِب ِه س ِبیل الجن ِه وهو ا ِنیس ِفی الوحش ِه وص ِ‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫علی ا َّلس َّر ِاء والض َّر ِاء و ِسل ٌح علی العد ِاء و زی ٌن ِلْل ِخل ِء یرفع الله ِب ِه اقواما‬ ‫ً‬ ‫یجعلهم ِفی الخیر ا ِئ َّمه یقتدی ِب ِهم ترمق اعمالهم وتقتبس اثارهم وترغب‬ ‫َّ ِ‬ ‫َّ‬ ‫المل ِئکه ِفی خل ِت ِهم یمسحونهم ِفی صل ِت ِهم ِباج ِنح ِت ِهم ویستغ ِفر لهم کل شی ٍء‬ ‫َّ‬ ‫وب ونور‬ ‫ل‬ ‫ق‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫اه‬ ‫ی‬ ‫ح‬ ‫م‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫ور وهو َّامها و ِسباع البر وانعامها ِل‬ ‫ح َّتی ِحیتان البح‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫البص ِار ِمن العمی وق َّوه البد ِان ِمن الضع ِف ینزل الله ح ِامله من ِازل الخی ِار‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫ویمنحه مج ِالس البر ِار ِفی الدنیا واال ِخر ِه ِبال ِعل ِم یطاع الله ویعبد و ِبال ِعل ِم یعرف‬ ‫َّ‬ ‫الله ویوخذ یو َّحد و ِبال ِعل ِم توصل الرحام و ِب ِه یعرف الحلل والحرام وال ِعلم ِامام‬ ‫َّ‬ ‫العمل والعمل ت ِابعه یل ِهمه الله ا ُّلسعداء ویحرمه الش ِقیاء»‪( .‬الحسینی الشیرازی‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪)79 :1419‬‬ ‫ِّ‬ ‫وم ِن فالت ِقفها ولو ِمن افواهِ المشرکین»‪.‬‬ ‫الحکمه ضاله الم‬ ‫ِ‬ ‫• قال االمام علی ‪ِ « :‬‬ ‫ِ‬ ‫(نفس المصدر)‬ ‫التفاوت فی تلقی العلوم بین الناس‬ ‫کل انسان خلقه الله عز وجل له استعداد فی تلقی نوع من العلوم ا کثر من علم اخر او قل هو‬ ‫انجذاب واهتمام من قبل هذا الشخص لهذا العلم المحدد لکن هل یوجد انسان عاقل ال یملک‬ ‫ای موهبه‪ ،‬اهتمام او فهم الی نوع من العلوم؟ وهذا مما ال یرضاه عقل ای انسان یومن بعداله‬ ‫الله عز وجل فکل انسان لدیه تکلیف واکثر ما یعین االنسان علی اداء تکلیفه هو استعماله للنداء‬ ‫الفطری بالتوحید وهذا فی حد ذاته اشرف العل وم واتمها واعالها مرتبه‪ .‬ان ایداع هذا العلم‬ صفحه 245 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪245/ ...‬‬ ‫فی االنسان حتی توصله لکماله المرجو وحتی تکون الحجه البالغه لله عز وجل یوم القیامه فال‬ ‫یحتج احد بخلق االعذار لکفره وجحوده‪.‬‬ ‫فاذا استمع االنسان لنداء فطرته بالشکل الذی یرضاه له الله فقد اودع اشرف العلوم فی نفسه‪.‬‬ ‫اما العلوم االخری فالناس متفاوتون فی تلقیها لکن فی االغلب االعم ال یخلو انسان من امتالک‬ ‫موهبه او اهتمام فی احد هذه العلوم ولکن قد ال یبذل الوسع فی ا کتشافها وتطو یرها‪.‬‬ ‫ان اراء علماء النفس متفاوته بین قائل ان الوراثه توثر فی الذکاء وقائل بعدمها وهناک مقاییس‬ ‫عالمیه للذکاء تعتمد فی اغلبها علی قیاس الذکاء حسب استجابه االنسان للعلوم الطبیعیه‪.‬‬ ‫یذکر عبد الستار ابراهیم فی کتابه «االنسان وعلم النفس» ان مانعرفه علی وجه الیقین‬ ‫بالنسبه لذکاء االنسان ان اثراء البیئه وتنشیط العقل وتدریب التفکیر تزید الذکاء حوالی عشرین‬ ‫درجه فالی هذا الهدف یجب ان نتجه ونحسم المتغیرات االخری الشائکه‪( .‬ابراهیم‪)256 :1978 ،‬‬ ‫طرق کسب العلم والمعرفه‬ ‫بعدما ذکرنا اهمیه العلم والمعرفه فی حیاه االنسان نذکر اهم الطرق التی من خاللها نکتسب‬ ‫هذه العلوم‪:‬‬ ‫‪ .١‬کتاب الله حبل ممدود من السماء الی االرض وعترتی اهل بیتی‬ ‫‪( ،‬الصدر‪،‬‬ ‫‪ )220 :2008‬یذکر القران الکریم الذی هو حبل ممدود من السماء بعض الطرق‬ ‫لکسب العلم‪:‬‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬هو ال ِذی بعث ِفی المیین رسوال ِمنهم یتلو علی ِهم ای ِات ِه‬ ‫ین»‪.‬‬ ‫ویزک ِیهم ویعلمهم ال ِکتاب وال ِحکمه و ِان کانوا ِمن قبل ل ِفی ضل ٍل م ِب ٍ‬ ‫(الجمعه‪ ،‬االیه ‪ )2‬ذکر العالمه الطباطبائی فی کتابه «المیزان»‪ :‬تالوته علیهم ایاته‬ ‫وتزکیته وتعلیمه لهم الکتاب والحکمه لنزوله بلغتهم وهو اول مراحل دعوته ولذا‬ ‫لما استقرت الدعوه بعض االستقرار اخذ‬ ‫یدعو الیهود والنصاری والمجوس‬ ‫وکاتب العظماء والملوک‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)264 :19‬‬ صفحه 246 ‫‪ /246‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫فکان الرسول المعلم االول واالفضل واالتم لکسب العلم لقد ذکرت االیه‬ ‫الشریفه العلوم االلهیه التی انزلها الله علی قلب رسوله لکی یعلمها للناس‪ .‬ان‬ ‫صاحب تفسیر «المیزان» یذکر تفسیر لهذه االیات والعلوم التی تحتو یها باسلوب‬ ‫ً‬ ‫وهذا نص ما ذکره العالمه‬ ‫راقی ومبدع یجعل القلب ینبض شوقا لرسول الله‬ ‫الطباطبائی‪ ،‬وقوله‪« :‬ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمه»‪ ،‬التزکیه تفعیل من الزکاه بمعنی‬ ‫النمو الصالح الذی یالزم الخیر والبرکه فتزکیته لهم تنمیته لهم نماء صالحا‬ ‫بتعو یدهم االخالق الفاضله واالعمال الصالحه فیکملون بذلک فی انسانیتهم‬ ‫فیستقیم حالهم فی دنیاهم واخرتهم یعیشون سعداء و یموتون سعداء‪.‬‬ ‫وتعلیم الکتاب بیان الفاظ ایاته وتفسیر ما اشکل من ذلک‪ ،‬و یقابله تعلیم الحکمه‬ ‫وهی المعارف الحقیقیه التی یتضمنها القران‪ ،‬والتعبیر عن القران تاره باالیات‬ ‫وتاره بالکتاب للدالله علی انه بکل من هذه العناو ین نعمه یمتن بها‪ ،‬کما قیل وقد‬ ‫قدم التزکیه ههنا علی تعلیم الکتاب والحکمه بخالف ما فی دعوه ابراهیم‬ ‫الن هذه االیه تصف تربیته‬ ‫لمومنی امته‪ ،‬والتزکیه مقدمه فی مقام التربیه علی‬ ‫تعلیم العلوم الحقه والمعارف الحقیقیه واما ما فی دعوه ابراهیم‬ ‫فانها دعاء‬ ‫وسوال ان یتحقق فی ذریته هذه الزکاه والعلم بالکتاب والحکمه‪ ،‬والعلوم‬ ‫والمعارف اقدم مرتبه وارفع درجه فی مرحله التحقق واالتصاف من الزکاه الراجعه‬ ‫الی االعمال واالخالق‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)265 :14‬‬ ‫َّ‬ ‫ً ُّ‬ ‫وحی ِالی ِهم فاسالوا اهل الذکر ِان‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬وما ارسلنا قبلک ِاال ِرجاال ن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فی قوله‬ ‫کنتم ال تعلمون»‪( .‬االنبیاء‪ ،‬االیه ‪ )7‬عن زراره عن ابی جعفر‬ ‫«فاسالوا اهل الذکران کنتم ال تعلمون» من المعنیون بذلک قال ابی جعفر‬ ‫‪:‬‬ ‫نحن قلت‪ :‬فانتم المسولون قال‪ :‬نعم قلت‪ :‬ونحن السائلون؟ قال‪ :‬نعم قلت‪ :‬فعلینا‬ ‫ان نسالکم؟ قال‪ :‬نعم قلت‪ :‬فعلیکم ان تجیبونا قال‪ :‬ال ذاک الینا ان شئنا فعلنا و ان‬ ‫شئنا ترکنا ثم قال‪ « :‬هذا عطاونا فامنن او امسک بغیر حساب »‪.‬‬ صفحه 247 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪247/ ...‬‬ ‫(ا لطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪ )256 :14‬وهذا هو المنبع الثانی بعد رسول الله‬ ‫فهم خلفاء الله ورسوله فاالجدر اخذ العلوم من خلفاء الله‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ً‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬قال له موسی هل ات ِبعک علی ان تع ِلم ِن ِم ِّما ع ِلمت رشدا»‪.‬‬ ‫یسال رجل صالح ان یعلمه فاالنبیاء ال‬ ‫(الکهف‪ ،‬االیه ‪ )66‬وهنا النبی‬ ‫یستنکفون السوال ان کان الجواب سیصل الیهم لکن لیس من ای احد فهو‬ ‫الخضر‬ ‫الذی اکتسب علمه من العلیم الخبیر‪ .‬فطرح السوال هو الطریق‬ ‫االمثل لکسب العلوم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬مجالسه العلماء‪ :‬قال لقمان البنه جالس العلماء وزاحمهم برکبتیک فان الله ینیر‬ ‫القلوب بنور الحکمه کما یحیی االرض بوابل السماء (الحسینی الشیرازی‪)80 :1419 ،‬‬ ‫ً‬ ‫علی االنسان الذی یتوق لطلب العلم ان یسعی جاهدا لحضور مجالس العلماء ان‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫کانت المجالس عینیه او افتراضیه و ان کانت االخیره اکثر سهوله وانتشارا مع تطور‬ ‫التکنولوجیا فان لمجالسه العلماء واستماع حدیثهم النفع الکثیر‪.‬‬ ‫‪ .٣‬الکتابه‪ :‬قال رجل من االنصار لرسول الله‬ ‫‪ :‬انی السمع الحدیث وال احفظه فقال‬ ‫استعن بیمینک ای اکتبه‪( .‬نفس المصدر‪ )81 :‬ان للکتابه الدور اال کبر فی حفظ العلم‬ ‫ومن ثم اکتسابه بالقراءه فلوال القلم لضیع االنسان الکثیر من العلوم قال تعالی «الذی‬ ‫ً‬ ‫علم بالقلم * علم االنسان مالم یعلم»‪ .‬قال االمام علی ‪« :‬من یشتری علما‬ ‫ً‬ ‫بدرهم فقام الحارث العور فاشتری صحفا بدرهم فکان یکتب فیها فقال علیه‬ ‫السلم یااهل الکوفه غلبکم نصف رجل»‪( .‬نفس المصدر‪)82 :‬‬ ‫ِّ‬ ‫‪ .٤‬القراءه‪ :‬قال تعالی‪« :‬اقرا ِباس ِم ر ِِّبک ال ِذی خلق»‪( .‬العلق‪ ،‬االیه ‪ )1‬القراءه‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫الصله بین لغه الکالم‪،‬‬ ‫اصطالحا هی عباره عن عملیه یتم من خاللها التعرف علی ِ‬ ‫والرموز الکت ّ‬ ‫ابیه؛ حیث َّان لغه الکالم َّ‬ ‫تتکون من االلفاظ التی ت ِّعبر عن المعانی‬ صفحه 248 ‫‪ /248‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫عملیه م َّرکبه یستخدم المرء فیها العدید من ح ّ‬ ‫المختلفه‪ ،‬وهی ّ‬ ‫واسه اه ّمها البصر‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫تتطلب ّ‬ ‫عملیه القراءه الخبره‪ ،‬والذکاء‪ ،‬وقدره القارئ علی التفاعل مع النص‬ ‫وعاده ما‬ ‫ّ‬ ‫االساسیه والعامه التی یشتمل علیها‪،‬‬ ‫المقروء‪ ،‬من خالل استخدامه الفکار النص‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫تتضمن فک الرموز التی من شانها ان توصل القارئ الی‬ ‫معرفیه‬ ‫عملیه‬ ‫والقراءه‬ ‫المعنی المراد منها‪ )https://makleh.com( .‬ان القراءه هی الصله بین مصدر‬ ‫العلم والمتلقی فلوال وجود اللغات لکان من المستحیل التواصل بین مصادر العلم‬ ‫والمتلقین ولبقی العلم یدور فی مکان مغلق او یضمر فی صدور اصحاب العلم‬ ‫الحضوری لکن الخالق علم بالقلم و بذلک تطور العلم فالیوم و بفضل الله توجد لغه‬ ‫للتواصل حتی مع الصم والبکم‪.‬‬ ‫‪ .٥‬المدارس والحلقات الدراسیه‪ :‬وقد تکون هذه المدارس اکادیمیه فتعنی بتدریس العلوم‬ ‫الطبیعیه او مدارس دینیه فتختص بتدریس العلوم الدینیه الشرعیه والعرفانیه وحتی‬ ‫الطبیعیه منها‪ .‬لکن هناک شح فی المدارس الدینیه التی تعنی بتدریس االسالم‬ ‫المحمدی االصیل المتمثل بخط الرسول واهل بیته‬ ‫‪ .‬ان المومنین مکلفون بایصال‬ ‫هذه العلوم للناس بشتی الوسائل حتی لو تطلب االمر اجتماعات عائلیه تتدارس‬ ‫ً‬ ‫وتذکرفیها علوم اهل البیت وهذا کثیرا مایحدث فی بالد المهجر لکن یجب تکثیف‬ ‫هکذا فعالیات‪.‬‬ ‫‪ .٦‬الدراسه االفتراضیه‪ :‬وهی تلقی المعلومات عن طریق االجهزه االلکترونیه الموصله‬ ‫بالشبکه العنکبوتیه‪ .‬وللباحث الخیار فی اختیار الطریق لکسب المعلومه فقد یکون‬ ‫کتاب‪ ،‬صور‪ ،‬صوت او حتی العاب وهذا مایستفاد منه االطفال‪ .‬فی وقتنا الحاضر فان‬ ‫تطور التکنولوجیا جعل من هکذا نوع من الدراسه منتشر بشکل کبیر فی انحاء العالم‬ ‫ً‬ ‫وکثیرا مایعتمد علیه النه فی متناول االیدی و یستخدم فی ای وقت وای مکان‪.‬‬ صفحه 249 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪249/ ...‬‬ ‫‪ .٧‬االستماع‪ :‬تلقی المعلومه من خالل االستماع الی االخرین لکن وحده یکفی ام یجب‬ ‫االنصات واالصغاء ومالفرق بین الکلمات؟‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬ومثل ال ِذین کفروا کمثل ال ِذی ین ِعق ِبما ال یسمع ِاال دع ًاء و ِند ًاء‬ ‫ِ‬ ‫ص ٌِّم بک ٌم عم ٌی فهم ال یع ِقلون»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪ )171‬روی عن ابی جعفر ‪:‬‬ ‫«ان مثل الذین کفروا فی دعائک ایاهم کمثل الذی ینعق ای الناعق فی‬ ‫دعائه‪ .‬المنعوق من البهائم التی ال تفهم کاْلبل والبقر النها ال تعقل مایقال‬ ‫لها بل تسمع الصوت»‪( .‬الطوسی‪ ،1957 ،‬ج‪ )77 :2‬وهکذا استماع فهو ال‬ ‫ینفع بشیء‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫ٌ‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬افتطمعون ان یو ِمنوا لکم وقد کان ف ریق ِمنهم یسمعون کلم الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫ث ِّم یح ِّرفونه ِمن بع ِد ما عقلوه وهم یعلمون»‪( .‬البقره‪ ،‬االیه ‪ )75‬فسمعوا کالم الله‬ ‫ِ‬ ‫فلم یمتثلوا امره‪ ،‬وحرفوا القول فی اخبارهم لقومهم حتی رجعوا الیهم وهم‬ ‫یعلمون انهم قد حرفوا‪ .‬وهذا اقوی التاو یلین‪ ،‬النه تعالی اخبر عنهم بانهم‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫ّ‬ ‫یسمعون کالم الله والذین سمعوا کالم الله‪ .‬بال واسطه هم الذین کانوا مع موسی‪.‬‬ ‫(الطوسی‪ ،1957 ،‬ج‪ )313 :1‬وهکذا سماع هو مع فهم لکن ال یستوجب االیمان‬ ‫واالعتقاد بما قد سمع وهکذا استماع قد یضر صاحبه ان کان یسمع الحق‬ ‫و یرفضه او یسمع المعلومه العلمیه الحقه و یعاند بخطئها وال یومن بها‪.‬‬ ‫ِّ‬ ‫‪ o‬قال تعالی‪« :‬و ِاذا ق رئ القران فاست ِمعوا له وان ِصتوا لعلکم ترحمون»‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ّ‬ ‫(االعراف‪ ،‬االیه ‪ )204‬امر الله تعالی المکلفین بانه اذا قرئ القران ان یسمعوا له و‬ ‫یصغوا الیه لیفهموا معانیه و یعتبروا بمواعظه و ان ینصتوا لتالوته و یتدبروه و ال‬ ‫یلغوا فیه لیرحمهم بذلک ربهم‪ ،‬و باعتبارهم به واتعاضهم بمواعظه‪( ،‬الطوسی‪،‬‬ ‫‪ ،1957‬ج‪ )67 :5‬وهذا هو االنصات الذی یاتی مع فائده لمتلقی العلوم الحقه‪.‬‬ صفحه 250 ‫‪ /250‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫هذه بعض االلیات لکسب العلم والمعرفه وغیرها الکثیر کحضور المحاضرات والندوات‬ ‫العلمیه وتبادل الحدیث مع من له مرتبه علمیه قد تکون نفس مستوی الشخص المتلقی‬ ‫فیتذاکرون العلوم و ینشطون الذاکره او حتی مشاهده برامج تلفزیونیه مفیده‪.‬‬ ‫ان العلم والمعرفه من االمور التی حث علیها الدین االسالمی لیخرج الناس من ظلمات‬ ‫الجهل الی نور العلم وافضل العلوم واشرفها هو معرفه الله سبحانه وال یقذف هذا النور فی قلب‬ ‫من کان لکن فی قلب شخص مخلص لله عز وجل و یرجو القرب منه تعالی‪ .‬هناک عده طرق‬ ‫لکسب العلوم ا لدینیه والعرفانیه والطبیعیه تبدا من الق ران وا ل سنه الشریفه وتنتهی بعلوم‬ ‫التی هی مبینه لکتاب الله وسنه رسوله‪.‬‬ ‫اهل البیت‬ ‫ً‬ ‫ومع تطور التکنولوجیا تطورت طرق کسب العلم والمعرفه وعلی االنسان ان یسعی جاهدا‬ ‫لیختار الطریق المناسبه لتلقی العلوم المختلفه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫تعریف علم الفقه لغه واصطلحا‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫الفقه لغه‪ :‬یقول ابن االثیر‪ ...‬یقال‪ :‬ف ِقه الرجل‪ -‬بالکسر‪َ -‬یفقه ِفقها‪ :‬اذا ف ِهم وع ِلم‪ ،‬وفقه‪-‬‬ ‫ً‬ ‫َ ً‬ ‫بالضم‪َ -‬یفقه‪ :‬اذا صار فقیها عا ِلما‪( .‬ابن اثیر‪)714 :1421 ،‬‬ ‫َ ََ‬ ‫العلم بالشیء والفهم له‪ ،‬وغل َب علی ِعلم‬ ‫اما فی «لسان العرب»‪ ،‬فعرف الفقه علی انه‪ِ :‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫العلم‪ ،‬کما غلب النجم علی الث ّریا‪( .‬ابن منظور‪،‬‬ ‫ادت ِه وشرفه وفضله علی سائر انواع ِ‬ ‫الدین ِل ِس ِ‬ ‫‪)3450 :1419‬‬ ‫ً‬ ‫الفقه اصطالحا‪ :‬اشتهر بین الفقهاء تعریف لعلم الفقه علی انه العلم باالحکام الشرعیه‬ ‫الفرعیه عن ادلتها التفصیلیه وهذا ماذکره الشیخ المشکینی فی کتابه «مصطلحات الفقه» لکنه‬ ‫یشکل علی المشهور و یقول االولی تعریفه التالی‪ ...‬قیام الحجه التفصیلیه عند الشخص علی‬ ‫االحکام الفرعیه الدینیه وموضوعاتها المستنبطه‪( .‬المشکینی‪ ،1377 ،‬ج‪)403 :1‬‬ صفحه 251 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪251/ ...‬‬ ‫ً‬ ‫اذا فی هذا التعریف فان الفقیه تقام لدیه الحجه الماخوذه من المصادر الرئیسیه وهی الکتاب‬ ‫ً‬ ‫والسنه والعقل علی الحکم الشرعی‪ .‬و یذکر الشیخ المشکینی شیئا من التفصیل عن هذا العلم‬ ‫والمصطلحات التی قد ترد فیه فنذکر هنا بعضها‪.‬‬ ‫الفقیه‪ :‬هو من قامت عنده الحجه علی االحکام الشرعیه‪( .‬المشکینی‪ ،1377 ،‬ج‪)403 :1‬‬ ‫المجتهد‪ :‬هو من تحمل الجهد فی اقامه الحجه التفصیلیه‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫االحکام‪ :‬االحکام الراجعه الی الدین االعم منها التکلیفیه والوضعیه‪( .‬نفس المصدر‬ ‫ان للحکم الشرعی تعریفین یذکرهما االصولیین قد یکون من المناسب ذکرهما فالمشهور‬ ‫ً‬ ‫مباشره او غیر مباشره‬ ‫یعرف الحکم الشرعی علی انه خطاب الله عز وجل المتعلق بفعل المکلف‬ ‫غیر ان السید الشهید الصدر (قد) قال فی «الحلقه االولی» ما نصه‪ :‬وعلی هذا الضوء یکون من‬ ‫الخطا تعریف الحکم الشرعی بالصیغه المشهوره بین قدماء االصولیین اذ یعرفونه بانه الخطاب‬ ‫الشرعی المتعلق بافعال المکلفین فان الخطاب کاشف عن الحکم والحکم هو مدلول الخطاب‪،‬‬ ‫ً‬ ‫اضف الی ذلک ان الحکم الشرعی ال یتعلق بافعال المکلفین دائما‪ ،‬بل قد یتعلق بذواتهم او‬ ‫باشیاء اخری ترتبط بهم‪.‬‬ ‫الحث علی التفقه فی الدین فی القران والسنه‬ ‫حثنا الله سبحانه وتعالی فی کتابه الکریم علی العلم والتفقه لما لهما من دور اساس فی بلوره‬ ‫ادراک االنسان وشخصیته وبالتالی الوصول الی کماله المنشود ونعرض بعض هذه االیات الشریفه‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫• «اقرا ِباس ِم ر ِِّبک ال ِذی خلق * خلق ِاْلنسان ِمن عل ٍق * اقرا و ر ِّبک ا لکرم * ال ِذی‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫علم ِبالقل ِم * علم ِاْلنسان ما لم یعلم»‪( .‬العلق‪ ،‬االیات ‪)1-5‬‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫• «یا ا ُّیها ال ِذین امنوا ِاذا ِقیل لکم تف َّسحوا ِفی المج ِال ِس فافسحوا یفسح الله لکم‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ َّ‬ ‫ات‬ ‫و ِاذا ِقیل انشزوا فانشزوا یرف ِع الله ال ِذین امنوا ِمنکم وال ِذین اوتوا ال ِعلم درج ٍ‬ ‫َّ‬ ‫والله ِبما تعملون خ ِب ٌیر»‪( .‬المجادله‪ ،‬االیه ‪)10‬‬ صفحه 252 ‫‪ /252‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫• «فتعالی الله الم ِلک الحق وال تعجل ِبالقرا ِن ِمن قبل ان یقض َٰی ِالیک وحیه وقل‬ ‫ِ‬ ‫َّرب ِزد ِنی ِعل ًما»‪( .‬طه‪ ،‬االیه ‪)114‬‬ ‫َّ ً‬ ‫ٌ َّ‬ ‫• «وما کان المو ِمنون ِلین ِفروا کافه ۚ فلوال نفر ِمن کل ِفرق ٍه ِمنهم ط ِائفه ِلیتفقهوا ِفی‬ ‫َّ‬ ‫الد ِین و ِلین ِذروا قومهم ِاذا رجعوا ِالی ِهم لعلهم یحذرون»‪( .‬التو به‪ ،‬االیه ‪)122‬‬ ‫البحث علی طلب العلم والتفقه فی احادیث الرسول‬ ‫ان رسول الله واهل بیته‬ ‫واهل البیت‬ ‫هم فقهاء عصرهم وعصر غیرهم الی یوم القیامه ولقد حثوا االمه‬ ‫علی طلب العلم والتفقه والخروج من ظلمات الجهل التی تفتک باالنسان وتخرجه من رحمه الله‪.‬‬ ‫فالجهل الد اعداء االنسان فاالنسان الجاهل یقتل رقی نفسه ورقی کل انسان یسمع له ومن‬ ‫احادیثهم فی هذا الصدد نذکر منها‪:‬‬ ‫• عن رسول الله‬ ‫‪« :‬یوزن مداد العلماء ودماء الشهداء یوم القیامه فل یفضل‬ ‫احدهما علی االخر‪ ،‬ولغدوه فی طلب العلم افضل من مائه غزوه‪ ،‬وال یخرج‬ ‫احد فی طلب العلم اال وملک موکل به یبشره بالجنه‪ ،‬ومن مات ومیراثه المحابر‬ ‫واالقلم دخل الجنه»‪( .‬الحسینی الشیرازی‪)79 :1419 ،‬‬ ‫ً‬ ‫• وعنه‪« :‬فضل الع ِال ِم علی الع ِاب ِد کفض ِلی علی ادناکم رجل»‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫الد ِین والهمه رشده»‪( .‬الریشهری‪،2004 ،‬‬ ‫• وعنه‪« :‬اذا اراد الله بع ٍبد خیرا فقهه فی ِ‬ ‫ج‪)3248 :3‬‬ ‫• االمام علی ‪« :‬اذا فقهت فتفقه فی دین الله»‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫َّ‬ ‫َّ َّ‬ ‫العباد ِه‬ ‫مام‬ ‫ت‬ ‫و‬ ‫ه‬ ‫صیر‬ ‫الب‬ ‫فتاح‬ ‫م‬ ‫قه‬ ‫الف‬ ‫ن‬ ‫فی‬ ‫هوا‬ ‫ق‬ ‫• االمام الکاظم ‪« :‬تف‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫دین الل ِه ف ِا ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫و َّ‬ ‫ُّ‬ ‫َّ‬ ‫قیه علی‬ ‫السبب الی الم‬ ‫ناز ِل الرفیع ِه والرت ِب الجلیل ِه فی الد ِین والدنیا وفضل الف ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫الکواک ِب ومن لم یتفقه فی ِد ِین ِه لم یرض الله له‬ ‫مس علی‬ ‫الش‬ ‫العاب ِد کفضل‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫عمل»‪( .‬نفس المصدر)‬ صفحه 253 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪253/ ...‬‬ ‫هذه جمله من االحادیث الشریفه من اهل بیت‬ ‫والذین خصهم الله سبحانه وتعالی‬ ‫بعلمه وحکمته وهم االسوه التی یجب ان یتاسی بهم المومن الموالی‪.‬‬ ‫دور الیات کسب العلم والمعرفه فی اکتساب علم الفقه‬ ‫ کتاب الله‬‫کتاب الله القران العزیز وهو المصدر االول فی استنباط الحکم الشرعی وهذا لیس فیه خالف‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫بین المسلمین کافه‪ ،‬قال الله تعالی‪« :‬ون َّزلنا علیک ال ِکتاب ِتبیانا ِلکل شی ٍء وهدی ورحمه‬ ‫وبش ری ِللمس ِل ِمین»‪( ،‬النحل‪ ،‬االیه ‪ )89‬وهذا المصدر االول للتشریع یذکر بان هناک مصدر‬ ‫َّ‬ ‫ثانی یجب علی المسلمین الرجوع الیه اال وهو الرسول واهل بیته ‪ ،‬قال تعالی‪« :‬ه َو ال ِذی‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َ ْ ْ َ ْ َ‬ ‫اب َوال ِحک َمه َو ِان کانوا ِم ْن‬ ‫َب َعث ِفی االمی َین َرسوال ِم ْنه ْم َی ْتلو عل ْی ِه ْم َای ِات ِه َو ی َزک ِیه ْم َو ی َعلمهم ال ِکت‬ ‫َّ‬ ‫َْ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ً‬ ‫ً ُّ‬ ‫وحی ِالی ِهم‬ ‫قبل ل ِفی ضالل م ِبین»‪( .‬الجمعه‪ ،‬االیه ‪ )2‬وایضا‪« :‬وما ارسلنا قبلک ِاال ِرجاال ن ِ‬ ‫فاسالوا اهل الذکر ِان کنتم ال تعلمون»‪( .‬االنبیاء‪ ،‬االیه ‪ )7‬وعن زراره عن الی جعفر فی‬ ‫ِ‬ ‫قوله «فاسالوا اهل الذکر ان کنتم ال تعلمون» من المعنیون بذلک قال ابی جعفر ‪ :‬نحن قلت‪:‬‬ ‫فانتم المسولون قال‪ :‬نعم قلت‪ :‬ونحن السائلون؟ قال‪ :‬نعم‪( ...‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)256 :14‬‬ ‫الی اخر الروایه‪.‬‬ ‫‪ -‬مجالسه العلماء‬ ‫ً‬ ‫وقد تکون هذه االلیه اال کثر رواجا بعد الغیبه الصغری ولجوء الناس الی السفراء االربعه لالمام‬ ‫والذین کانوا فی بغداد و بعد انتهاء عصر الغیبه الصغری بموت السفیر الرابع و بدء الغیبه الکبری‬ ‫استمرت المدارس العلمیه فی بغداد الی منتصف القرن الخامس الهجری وبعد فتنه حدثت فیها‬ ‫ادت الی اضطرار الشیخ الطوسی الی االنتقال النجف وتاسیس حوزه هناک‪.‬‬ ‫(‪ )https://ar.wikishia.net/view‬وقد کانت طریقه تلقی العلوم والفقه فی هذه الحوزات‬ ‫ً‬ ‫علی شکل حلقات ودروس یعطیها االستاذ لطالبه وجها لوجه‪.‬‬ صفحه 254 ‫‪ /254‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ المدارس اال کادیمیه‬‫ً‬ ‫تطورت طریقه تلقی علم الفقه عبر الزمن خصوصا بعد انتصار الثوره االسالمیه فی ایران بقیاده‬ ‫االمام الخمینی (قد) فاصبحت ال تقتصر علی الحوزات المعروفه لکن انتشرت بشکل واسع فی‬ ‫البالد االسالمیه علی شکل دورات ومدارس وحتی جامعات‪ .‬وقد سهل هذا التطور فی تلقی‬ ‫هذا العلم للکثیر من المومنین الدین یرون ضروره التفقه فی دینهم لمستوی مقبول حتی ینیر هذا‬ ‫العلم طریقهم وطریق اجیال محاطه بکثیر من الظالم والجهل والقیم التی تناقض القیم‬ ‫االسالمیه الرفیعه‪.‬‬ ‫ الدراسه االفتراضیه‬‫ً‬ ‫ومع الطفره الهائله فی مجال التکنولوجیا وخصوصا بوجود االنترنت تحتم علی المومنین کافه‬ ‫ً‬ ‫وخصوصا اهل العلم منهم تحمل مسولیه مجاراه هذه الطفره والتطور العلمی لیضعوا بین ایدی‬ ‫الناس عن طریق اجهزه الحاسوب واالجهزه الذکیه برامج تتیح للناس اکتساب هذا العلم‪ .‬وقد‬ ‫تکون الدوله االسالمیه االیرانیه سباقه فی هذا الموضوع ولحقت بها بعض الدول االسالمیه‪.‬‬ ‫وخیر دلیل علی امکانیه التفقه فی الدین من خالل الدراسه االفتراضیه هو وجود جامعه کجامعه‬ ‫المصطفی العالمیه فی قم وغیرها الکثیر‪ .‬ان طل‬ ‫ً‬ ‫العلم والتفقه فی الدین یجب ان یکون من اولو یات االنسان المومن وخصوصا نعیش فی‬ ‫زمن یتجه فیه العالم الی االنحطاط والتخلی عن ابسط مقومات االنسانیه والجهل یحیط بنا‬ ‫و بابنائنا‪ .‬ان دول اخذت علی عاتقه قتل االنسان وکل القیم االنسانیه فلم تکتفی هذه الدول وقوی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫الطغیان بقتله جسدیا وتجو یعه و اخراجه من وطنه وارضه بل تحاول ان تقتله معنو یا وتقتل کل‬ ‫االجیال القادمه بهذه الطریقه‪.‬‬ ‫ان دورنا تحمل المسولیه والدفاع عن قیمنا وانسانیتنا وکل شیء غالی وهذا ال یتحقق اال بنور‬ ‫یضیء درو بنا والمتمثل بمعرفه الله حق معرفته عن طریق التفقه فی الدین والتزام اوامر الله‪،‬‬ صفحه 255 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪255/ ...‬‬ ‫َّ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫یقول الله تعالی‪« :‬وال ِذین جاهدوا ِفینا لنه ِدینهم سبلنا و ِان الله لمع المح ِس ِنین»‪.‬‬ ‫(العنکبوت‪ ،‬االیه ‪)69‬‬ ‫یقول السید الطباطبائی فی تفسیر هذه االیه مانصه التالی‪ :‬اذ فرق بین ان یجاهد العبد فی‬ ‫سبیل الله‪ ،‬و بین ان یجاهد فی الله‪ ،‬فالمجاهد فی االول یرید سالمه السبیل ودفع العوائق عنه‬ ‫بخالف المجاهد فی الثانی فانه انما یرید وجه الله فیمده الله سبحانه بالهدایه الی سبیل دون‬ ‫سبیل بحسب استعداده الخاص به‪ ،‬وکذا یمده الله تعالی بالهدایه الی السبیل بعد السبیل حتی‬ ‫یختصه بنفسه جلت عظمته‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)35 :1‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫ت ّبین ال هنا‪:‬‬ ‫َ َ‬ ‫العلم علی‬ ‫والعلم ادراک الشیء بحقیقته‪ ،‬و یطلق ِ‬ ‫• ال ِعلم فی اللغه مصدرها (ع ِلم) ِ‬ ‫مجموع مسائل واصول کلیه تجمعها جهه واحده‪.‬‬ ‫ً‬ ‫• المعرفه اصطالحا‪ :‬ادراک الشیء علی ماهو علیه‪ ،‬وهی مسبوقه بجهل بخالف العلم‪.‬‬ ‫• الفرق بین العلم والعرفه ان العلم مخلوق قبل االنسان اما المعرفه فهی ادراک مسبوق‬ ‫بجهل‪ .‬اما من ناحیه حدود االدراکین فیجب ان نعی معنی االدراک‪ .‬فادراک الشیء هو‬ ‫ان تکون حقیقته متمثله عند المد ِرک‪ ،‬وحدود ادراک العلم هو ادراک الکلی والمرکب‬ ‫والمعرفه هی ادراک الجزئی والبسیط‪.‬‬ ‫• العلم ینقسم الی حضوری وحصولی‪ ،‬والحصولی ینقسم الی تصور وتصدیق‪.‬‬ ‫• حث الدین علی العلم من خالل االیات القرانیه واالحادیث الشریفه‪.‬‬ ‫• هناک تفاوت فی تلقی العلوم بین الناس‪ ،‬وذلک یرجع الی عده اسباب‪.‬‬ ‫• من طرق والیات کسب العلم والمعرفه‪ :‬کتاب الله‪ ،‬مجالسه العلماء‪ ،‬الکتابه‪ ،‬القراءه ‪،‬‬ ‫المدارس والحلقات الدراسیه‪ ،‬الدراسه االفتراضیه‪ ،‬وغیر ذلک‪.‬‬ صفحه 256 ‫‪ /256‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫• الفقه اصطالحا هو قیام الحجه التفصیلیه عند الشخص علی االحکام الفرعیه الدینیه‬ ‫وموضوعاتها المستنبطه‪.‬‬ ‫• ان الیات کسب المعرفه الدینیه والفقهیه متقاربه جدا مع االلیات العامه لکسب العلم‪،‬‬ ‫غایه االمر ان هناک اختالفا فی التفاصیل المتعلقه بنوع العلم والمعرفه‪.‬‬ ‫• االیات القرنیه والروایات تحث علی التفقه فی الدین ال سیما التفقه فی االمور محل االبتالء‪.‬‬ ‫• ان اللیات العلم والمعرفه دورا کبیرا فی اکتساب العلوم الشرعیه السیما التفقه فی‬ ‫الدین والمسائل محل االبتالء‪.‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬القران الک ریم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬انیس‪ ،‬ابراهیم‪ .‬منتصر‪ ،‬عبد الحلیم‪ .‬الصوالحی‪ ،‬عطیه‪ .‬ومحمد خلف الله احمد (‪.)١٤٢٥‬‬ ‫المعجم الوسیط‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬القاهره‪ :‬مکتبه الشروق الدولیه‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ابراهیم‪ ،‬عبد الستار (‪ .)١9٧8‬اْلنسان وعلم النفس‪ .‬الکو یت‪ :‬المجلس الوطنی للثقافه والفنون واالداب‪.‬‬ ‫‪ .٤‬ابن اثیر‪ ،‬محمد (‪ .)١٤٢١‬النهایه فی غ ریب الحدیث والثر‪ .‬ریاض‪ :‬دار ابن الجوزی‪.‬‬ ‫‪ .٥‬ابن سینا‪ ،‬ابی علی (‪ .)١99٢‬اْلشارات والتنبیهات‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه النعمان‪.‬‬ ‫‪ .٦‬ابن منظور‪ ،‬محمد بن مکرم (‪ .)١٤١9‬لسان العرب‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ ‫‪ .٧‬البستانی‪ ،‬بطرس (‪ .)١998‬محیط المحیط قاموس مطول للغه العربیه‪ .‬بیروت‪ :‬مکتبه لبنان ناشرون‪.‬‬ ‫‪ .8‬الجرجانی‪ ،‬علی بن محمد (‪ .)٢00٤‬معجم التع ریفات‪ .‬المحقق‪ :‬محمد صدیق المنشاوی‪.‬‬ ‫القاهره‪ :‬دار الفضیله‪.‬‬ ‫‪ .9‬الح س ینی الشیرا زی‪ ،‬محمد (‪ .)١٤١9‬تذکره الخبار ف ی تلخیص ربیع البرار‪ .‬بیروت ‪ :‬مرکز‬ ‫الرسول االعظم‬ ‫‪ .١0‬الحسینی‬ ‫‪.‬‬ ‫الطهرانی‪،‬‬ ‫محمد‪.‬‬ ‫شرح حدیث عنوان‬ ‫البصری‪.‬‬ ‫المحاضره ‪:٢٥‬‬ ‫‪https://madrasatalwahy.org/Document/Speech/group/25‬‬ ‫‪ .١١‬الصدر‪ ،‬محمد مهدی (‪ .)٢008‬اخلق اهل البیت‬ ‫‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬قم‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ صفحه 257 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪257/ ...‬‬ ‫‪ .١٢‬طالب‪ ،‬میثاق (‪ .)٢0١0‬شرح نهایه الحکمه العقل والعاقل والمعقول‪ :‬ابحاث الیه الله العلمه‬ ‫السید کمال الحیدری‪ .‬قم‪ :‬دار فراقد‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬الطباطبائی‪ ،‬السید محمد حسین (‪ .)١99٧‬المیزان فی تفسیر القران‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه االعلمی للمطبوعات‪.‬‬ ‫‪ .١٤‬الطوسی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١9٥٧‬التبیان فی تفسیر القران‪ .‬النجف االشرف‪ :،‬مکتبه االمین‪.‬‬ ‫‪ .١٥‬لزیق‪ ،‬کمال اسماعیل (‪ .)٢0١٤‬مراتب المعرفه وهرم الوجود عند مل صدرا‪ :‬دراسه مقارنه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬مرکز الحضاره لتنمیه الفکر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١٦‬المحدث النوری‪ ،‬میرزا حسین (‪ .)١٤08‬مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه‬ ‫ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .١٧‬المحمدی الریشهری‪ ،‬محمد (‪ .)٢00٤‬میزان الحکمه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الحدیث‪.‬‬ ‫‪ .١8‬المشکینی‪ ،‬علی (‪ .)١٣٧٧‬مصطلحات الفقه‪ .‬قم‪ :‬نشر الهادی‪.‬‬ ‫‪ .١9‬المظفر‪ ،‬محمد رضا (‪ )١9٦8‬المنطق‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬النجف االشرف‪ :‬مطبعه النعمان‪.‬‬ ‫‪20. https://ar.wikishia.net/view‬‬ ‫‪21. https://makleh.com‬‬ صفحه 258 صفحه 259 ‫تدوین الحدیث ومنع اندثاره عند الشیعه‬ ‫لمیس سلوم (سوریه)‪ ،١‬الدکتور حسین الیوسف (سوریه)‪٢‬‬ ‫قبول‪1443/07/09 :‬‬ ‫استلم‪1443/03/29 :‬‬ ‫الملخص‬ ‫بحثی بعنوان تدو ین الحدیث عند الشیعه‪ّ ،‬ابین فیه دور الشیعه فی تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪،‬‬ ‫وهو یتالف من ثالثه مباحث؛ فی المبحث االول ّابین فیه الکلیات والمفاهیم واالبحاث‬ ‫التصوریه المتعلقه بالعنوان‪ ،‬وفی المبحث الثانی ّابین المقصود من العنوان ومحل البحث‪ ،‬وفی‬ ‫المبحث الثالث ّابین دور الشیعه االمامیه فی حفظ الحدیث ومنع اندثاره‪ ،‬و ّ‬ ‫یتبین معنا بعد ذلک‬ ‫ان الهل البیت‬ ‫بشکل خاص‪ -‬من خالل متابعتهم الحثیثه وتشجیعهم علی کتابه الحدیث‬ ‫وکتبهم وصحفهم التی کتبوها وتناقلولها خلفا عن سلف‪ -‬وللشیعه بشکل عام فی زمن الحضور‬ ‫وزمن الغیبه‪ -‬السیما من خالل االصول االربعمائه والکتب االربعه‪ -‬دورا ّ‬ ‫مهما واساسیا فی‬ ‫تدو ین وحفظ الحدیث االمر الذی ادی الی منع اندراسه‪ ،‬والوقوف فی وجه االسرائیلیات ووضع‬ ‫الحدیث‪ .‬ونبنی علی ذلک البدیه السعی لحفظ الحدیث کما کان دیدن اسالفنا‪.‬‬ ‫الکلمات المفتاحیه‪ :‬تدو ین الحدیث‪ ،‬الشیعه‪ ،‬االمامیه‬ ‫المقدمه‬ ‫ّ‬ ‫من الحقائق المسلمه عند االمامیه ان الس َّنه النبو یه الشریفه لم تکن مهمله تذروها الریاح‪ ،‬و انما‬ ‫وذلک کما کان حظ القران الکریم‪ .‬فقد کان له‬ ‫حظیت باهتمام بالغ علی عهد رسول الله‬ ‫ک َّتابه َّ‬ ‫المعینون باالسم والصفه السیما االمام امیر المومنین‬ ‫وعرفوا بعنوان واضح وسمه شاخصه‬ ‫‪ .١‬خریجه مرحله البکالوریوس قسم الفقه والمعارف االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬حوزه الشهیده‬ ‫ام یاسر‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( Amly1603@gmail.com ،‬الکاتب المراسل)‬ ‫‪ .٢‬االستاذ قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪h.alyousef@mou.ir ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ صفحه 260 ‫‪ /260‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َّ‬ ‫(کتاب الوحی)‪ .‬وفی عددهم ودورهم جالت اقالم المورخین‪ .‬کانت مهمتهم تقیید االیات‬ ‫االمر الذی‬ ‫الکریمه بعد نزولها باشراف متواصل وتوجیه متاخم وعنایه الصقه من النبی‬ ‫َّ‬ ‫الربانیه المن َّزله‪ ،‬کذلک السنه النبو یه‬ ‫ساهم فی حفظه لالمه المرحومه علی طبق حقیقته‬ ‫الشریفه؛ وسوف یاتی بیان ذلک فی محله‪.‬‬ ‫بخالف اهل السنه فقد ساد عندهم‪ -‬واعتمادا علی روایات یعتبرها علماء الس َّنه صحیحه‪ -‬ان‬ ‫ّ‬ ‫صاحب الرساله نهی عن تدو ین احادیثه‪ ،‬بل شدد علی ذلک‪ ،‬وفی ضوئها وعلی هدیها یعلل‬ ‫البعض من علماء الجمهور عدم تدو ین الس َّنه المطهره‪.‬‬ ‫اختلط بین الوحی الذی یتلی بالوحی الذی ال‬ ‫بقولهم‪« :‬ان المنع انما کان خشیه‬ ‫ٍ‬ ‫یتلی»‪( .‬الخولی‪)17 :1983 ،‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫انه قال‪« :‬ال تکتبوا ع ِنی ومن کتب ع ِنی‬ ‫وقد روی ابو سعید الخدری عن رسول الله‬ ‫غیر القر ِان فلیمحه»‪( .‬ابن حنبل‪ ،1419 ،‬ج‪)21 :3‬‬ ‫وفی بحثنا هذا نرید ان نبین الدور الذی قام به الشیعه لحفظ الحدیث ومنع اندثاره‪ ،‬وان‬ ‫النعمه التی نعیش فیها وهذا الکم الکبیر من االحادیث التی یستفید منها الفقهاء فی استنباطاتهم‬ ‫ومن خاللها تم حفظ الدین والشریعه‪ ،‬انما من برکات هذا الدور وتدو ین الحدیث‪.‬‬ ‫بیان مفردات العنوان‬ ‫‪ -‬الحدیث لغه واصطالحا‬ ‫الحدیث لغه‪ :‬جاء فی «المحیط»‪ :‬الحاء و الدال و الثاء اصل واحد‪ ،‬وهو کون الشیء لم یک ْن‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫یقال حد َث امر َب ْعد ان لم یکن‪ .‬والرجل َ‬ ‫الح َدث‪ :‬الطری ّ‬ ‫السن‪ .‬والحدیث ِم ْن هذا؛ النه کالم‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫یحدث منه الشیء بعد الشیء‪ .‬ورجل حدث‪ :‬ح َسن الحدیث‪ .‬ورجل ِحدث نساء‪ِ ،‬اذا کان‬ ‫َّ‬ ‫َ َ ََ‬ ‫ّ‬ ‫کخط َیبی‪ ،‬یراد به الحدیث‪( .‬ابن فارس‪ ،1404 ،‬ماده‪ :‬حدث)‬ ‫یتحدث ِالیهن‪ .‬و یقال هذه ِحدیثی حسنه‪ِ ،‬‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫والحدثان‪ :‬من احدا ِث الد ْه ِر ِش ْبه‬ ‫الحدث‬ ‫وقال فی «المحیط»‪ :‬الحاء و الدال و الثاء‪ :‬حدث‪:‬‬ ‫َ‬ ‫ّ َ‬ ‫ْ ًَ‬ ‫ً‬ ‫االب َداء‪ ،‬والف ْعل‪ْ :‬اح َد َث‪َ .‬‬ ‫ایضا‪ْ :‬‬ ‫والحد ْیث َم ْعروف‪َ ،‬ح َّدث ی َحدث‪َ .‬‬ ‫وصار فالن احد ْوثه‪:‬‬ ‫هو‬ ‫و‬ ‫‪.‬‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ِ‬ ‫الن ِاز ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ صفحه 261 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪261/ ...‬‬ ‫َ‬ ‫َْ‬ ‫َ‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫اال َحاد ْی َث‪َ .‬‬ ‫وحد ْیث‪َ :‬جید الس َی ِاق لها‪.‬‬ ‫‪،‬‬ ‫دیث‬ ‫االحا‬ ‫ثیر‬ ‫ک‬ ‫‪:‬‬ ‫ث‬ ‫د‬ ‫وح‬ ‫ث‬ ‫د‬ ‫ح‬ ‫ل‬ ‫ج‬ ‫ور‬ ‫ا کثروا فیه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ َ ٰ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫ری ا َّلرا َی فیکون کما را ٰی‪.‬‬ ‫الح ِد ْیث‪ .‬ومحدث‪ :‬ی‬ ‫وحد ْیث‪ :‬ی َز ین‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وشاب حدث‪َّ ،‬‬ ‫ٌّ‬ ‫وشابه‬ ‫والح ِد ْیث من االشی ِاء‪ :‬المحدث‪ .‬وحدث الش ْیء‪ .‬وا ْستحدثت ْامرا‪.‬‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫َََ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫ََْ ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ‬ ‫الفق ِه ون ْح ِوه‬ ‫حدثه‪ ،‬وقوم حدثان‪ .‬والحدثان‪ :‬مصدر الش ْی ِء الح ِدی ِث‪ .‬واالح ِادیث من ِ‬ ‫َ ْ َ َ َّ‬ ‫ََ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َم ْعروفه‪.‬واحدث الش ْی َء‪ْ :‬ابدعه‪ ،‬و ْاس َت ْحدثه‪ِ :‬مثله‪( .‬ابن عباد‪ ،1414 ،‬ماده‪ :‬حدث)‬ ‫الحدیث اصطالحا‪ :‬مقصودنا من الحدیث فی بحثنا المصدر الثانی من مصادر التشریع بعد‬ ‫الکتاب الکریم‪ ،‬وهو ّ‬ ‫و بعباره اخری مقصودنا من‬ ‫السنه و بالتحدید سنه النبی محمد‬ ‫الحدیث حدیث النبی‬ ‫الذی منع الخلیفه االول والثانی من تدو ینه بعد حیاته بمبررات واهیه‬ ‫ال اساس لها من الصحه‪.‬‬ ‫ الشیعه لغه واصطالحا‬‫َ‬ ‫َ‬ ‫َْ ًَ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫الشیعه لغه‪ :‬جاء فی «الصحاح»‪ :‬شاع الخبر ی ِشیع شیعوعه‪ ،‬ای ذاع‪ .‬وسهم مشاع وسهم ش ِائع‪،‬‬ ‫َ‬ ‫ََ َ‬ ‫ای غیر مقسوم‪ .‬وسهم شاع ایضا‪ ،‬کما یقال َسائر الشیء و َساره‪ .‬واشاع الخبر‪ ،‬ای اذاعه فهو رجل‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫حیاکم اهّٰلل و َا َش َاعکم ا َ‬ ‫م ْش َیاع‪ ،‬ای مذیاع‪ .‬وقولهم‪َّ :‬‬ ‫لسالم‪ ،‬ای جعله اهّٰلل صاحبا لکم و تابعا‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫وشاعکم السالم‪ ،‬کما تقول علیکم السالم‪ .‬وهذا انما یقوله الرجل الصحابه اذا اراد ان یفارقهم‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ً َ‬ ‫َ‬ ‫َّ ْ‬ ‫المقدار؛ یقال‪ :‬اقام فالن شهرا او ش ْی َعه‪ .‬وقولهم‪ :‬اتیک غدا او ش ْی َعه‪ ،‬ای بعده‪ .‬وش َّی ْعته‬ ‫والشیع‪ِ :‬‬ ‫َ‬ ‫عند رحیله‪ .‬والم َش َّ‬ ‫وش َیعه الرجل‪ :‬اتباعه و انصاره‪ .‬یقال‪ :‬ش َای َعه‪ ،‬کما یقال َوااله من‬ ‫‪.‬‬ ‫شجاع‬ ‫ال‬ ‫‪:‬‬ ‫ع‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫الولی‪ .‬والمش ِایع ایضا‪ :‬الالحق‪ .‬وشیعته بالنار‪ ،‬ای احرقته‪ .‬وتشیع الرجل‪ ،‬ای ادعی دعوی الشیع ِه‪.‬‬ ‫َوت َشا َی َع القوم‪ ،‬من الشی َعه‪ .‬و کل قوم امرهم واحد یتبع بعضهم ر َ‬ ‫ای بعض فهم ِش َیع‪ .‬وقوله تعالی‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫َ َْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ک ٰما ف ِعل ِباش ٰی ِاع ِه ْم ِم ْن ق ْبل‪ ،‬ای بامثالهم من الشیع الماضیه‪( .‬الجوهری‪ ،1410 ،‬ماده‪ :‬شیع)‬ ‫َ ِ‬ ‫وفی «کتاب العین»‪ :‬والش َیعه؛ قوم َی َتش َّیعون‪ ،‬ای‪ :‬یهوون اهواء قوم و یتابعونهم‪ .‬و ِش َیعه‬ ‫الرجل‪ :‬اصحابه واتباعه‪ .‬وکل قوم اجتمعوا علی امر فهم ِش َیعه واصنافهم‪ِ :‬ش َیع‪ .‬قال الله تعالی‪:‬‬ صفحه 262 ‫‪ /262‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ‬ ‫َ َْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ک ٰما ف ِعل ِباش ٰی ِاع ِه ْم ِم ْن ق ْبل ای‪ :‬بامثالهم من الش َیع الماضیه‪ .‬وش َّی ْعت فالنا اذا خرجت معه‬ ‫ِ‬ ‫لتودعه وتبلغه منزله‪( .‬الفراهیدی؛ ‪ ،1410‬ماده‪ :‬شیع وشوع)‬ ‫وقال الراغب فی «مفرداته»‪ :‬الش َیاع؛ االنتشار ّ‬ ‫والتقو یه‪ .‬یقال‪ :‬شاع الخبر‪ ،‬ای‪ :‬کثر وقوی‪،‬‬ ‫َ‬ ‫وش َاع القوم‪ :‬انتشروا وکثروا‪ ،‬و َش َّی ْعت ال ّنار بالحطب‪ّ :‬قو یتها‪ ،‬والشی َعه‪ :‬من ّ‬ ‫یتقوی بهم االنسان‬ ‫َْ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وش َیع واش َیاع‪( .‬الراغب االصفهانی‪،‬‬ ‫و ینتشرون عنه‪ ،‬ومنه قیل للشجاع‪ :‬م ِشیع‪ ،‬یقال‪ِ :‬شیعه ِ‬ ‫‪ ،1412‬ماده‪ :‬شیع)‬ ‫ً‬ ‫اذا التشیع لغه هو االتباع والمواله‪ ،‬والشیعه هم االتباع والموالون‪ .‬و بهذا المعنی جاء فی‬ ‫َّ‬ ‫القران الکریم قوله تعالی‪« :‬و ِان ِمن ِشیع ِت ِه ِْلب َٰر ِاهیم»‪( ،‬الصافات‪ ،‬االیه ‪ )83‬وقوله تعالی‪:‬‬ ‫َٰ َٰ‬ ‫َٰ َٰ‬ ‫ً‬ ‫«هذا ِمن ِشیع ِت ِه وهذا ِمن عدوهِ»‪( ،‬القصص‪ ،‬االیه ‪ )15‬وقوله تعالی‪« :‬وجعل اهل َٰها ِشیعا»‪،‬‬ ‫(القصص‪ ،‬االیه ‪ )4‬وقوله تعالی‪ِ « :‬فی ِشیع ال َّو ِلین»‪( ،‬الحجر‪ ،‬االیه ‪ )10‬وقوله تعالی‪« :‬ولقد‬ ‫ِ‬ ‫َٰ‬ ‫اهلکنا اش َٰیاعکم»‪( .‬القمر‪ ،‬االیه ‪)15‬‬ ‫الشیعه اصطالحا‪ :‬یطلق اسم الشیعه علی اتباع االمام علی بن ابی طالب‬ ‫بامامته بعد النبی‬ ‫والذین یقولون‬ ‫بال فصل‪.‬‬ ‫قال الشیخ المفید‪:‬‬ ‫• فاما اذا ادخل فیه عالمه التعریف‪ -‬ای الشیعه‪ -‬فهو علی التخصیص ال محاله التباع‬ ‫امیر المومنین‬ ‫علی سبیل الوالء واالعتقاد بامامته بعد الرسول‬ ‫بال فصل‪،‬‬ ‫ونفی االمامه عمن تقدمه فی مقام الخالفه‪ ،‬وجعله فی االعتقاد متبوعا لهم غیر تابع‬ ‫الحد منهم علی وجه االقتداء‪ ،‬والذی یدل علی ذلک عرف الکافه ومعهودهم منه فی‬ ‫االطالق ومعرفه کل مخاطب منه مراد المخاطب فی تعیین هذه الفرقه دون غیرها من‬ ‫سواها ممن یدعی استحقاقه من مخالفیها‪( ...‬المفید‪)3 :1371 ،‬‬ ‫• کما یستحق اسم التشیع و یغلب علیه من دان بامامه امیر المومنین‬ ‫علی حسب ما‬ ‫قدمناه و ان ضم الی ذلک االعتقاد ما ینکره کثیر من الشیعه و یاباه‪( .‬نفس المصدر‪)6 :‬‬ صفحه 263 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪263/ ...‬‬ ‫وقال النو بختی‪ ،‬وهو من اعالم القرن الثالث الهجری‪ :‬قبض رسول الله‬ ‫االول سنه عشر من الهجره وهو ابن ثالث وستین سنه‪ ،‬وکانت نبوته‬ ‫فی شهر ربیع‬ ‫ثالثا وعشرین سنه‪ ،‬وامه‬ ‫امنه بنت وهب‪ ...‬فافترقت االمه ثالث فرق (فرقه منها) سمیت الشیعه‪ ،‬وهم شیعه علی بن ابی طالب‬ ‫واتبعوه ولم یرجعوا الی غیره‪ .‬ومنهم افترقت صنوف الشیعه کلها‪( ...‬النو بختی‪)32-33 :2012 ،‬‬ ‫وکذلک سعد بن عبد الله االشعری القمی مع اختالف یسیر‪( .‬االشعری القمی‪)2-3 :1360 ،‬‬ ‫لکن الشیعه علی فرق کما اشارت االقوال اعاله‪ ،‬ومن هذه الفرق‪ :‬االمامیه االثنا عشریه‪،‬‬ ‫والزیدیه‪ ،‬والکیسانیه‪ ،‬والمغیریه‪ ،‬والمحمدیه‪ ،‬والناووسیه‪ ،‬واالسماعیلیه‪ ،‬والسمطیه‪ ،‬والفطحیه‪،‬‬ ‫والواقفیه‪ ،‬و‪ ...‬لالطالع علی هذه الفرق مفصال الرجوع الی‪« :‬اوائل المقاالت»‪« ،‬فرق الشیعه»‪،‬‬ ‫«المقاالت والفرق»‪ ،‬ومصادر سابقه‪ .‬و بالتالی مفهوم الشیعه عام یشمل کل هذه الفرق‪ ،‬وهنا‬ ‫البد من تحدید نطاق البحث‪ ،‬وانه طبقا الی سیاسه وفکر سیاسی سوف یتم تقییم الدوله المدنیه؟‬ ‫فی الجواب عن هذا التساول نقول‪ :‬ان تقییم الدوله المدنیه سوف یکون طبقا للفکر السیاسی‬ ‫الشیعی االمامی االثنی عشری حصرا‪ ،‬بل سوف تضیق الدائره ا کثر لیکون البحث فی الفکر‬ ‫السیاسی القائل بوالیه الفقیه المطلقه من الشیعه االمامیه کما سوف یتبین‪.‬‬ ‫وهنا ال باس بتعریف االمامیه تعریفا مفهومیا لیتبین االصطالح والمقصود به‪ :‬ان اصطالح‬ ‫ََ‬ ‫االمامیه او االثنی عشریه هو علم علی من دان بوجوب االمامه ووجودها فی کل زمان‪ ،‬واوجب‬ ‫النص الجلی والعصمه والکمال لکل امام‪ ،‬ثم حصر االمامه فی ولد الحسین بن علی علیهما‬ ‫ََ‬ ‫السالم وساقها فیهم‪ ...‬وصار هذا االسم فی عرف المتکلمین وغیرهم من الفقهاء والعامه علما‬ ‫علی من ذکرناه‪( .‬المفید‪)7 :1371 ،‬‬ ‫المقصود من الشیعه فی بحثنا‪ :‬نقصد من الشیعه اصطالحا فی بحثنا هذا فرقه منهم‪ ،‬وهی‬ ‫االمامیه االثنی عشریه‪ ،‬وهم الذین یعتقدون بامامه اثنی عشر اماما نص علیهم رسول الله‬ ‫بوحی من الله سبحانه وتعالی‪ ،‬وکلهم من بنی هاشم‪ ،‬ثم کل امام کان ینص علی االمام الذی‬ ‫بعده‪ ،‬من هنا کانت تسمیه اتباعهم بـ«االمامیه االثنی عشریه»‪ ،‬او «االمامیه» نسبه لالمام امیر المومنین‬ ‫علی بن ابی طالب‬ ‫باعتبار ان هذا المذهب یرتکز علی امامته‬ ‫بعد رسول الله‬ ‫بال فصل‪،‬‬ صفحه 264 ‫‪ /264‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫او «مذهب اهل البیت‬ ‫النبی‬ ‫» الن اهل البیت‬ ‫وعلی وفاطمه والحسن و الحسین‬ ‫هم المقصودون فی ایه التطهیر‪ ،‬وهم‬ ‫او «مذهب التشیع» الن معتنقیه قد شایعوا‬ ‫علیا و ذریته و تابعوهم‪( ،‬کاشف الغطاء‪ )99 :1399 ،‬وهنا من المناسب ان نذکر بعض‬ ‫الروایات فی عدد االئمه‬ ‫من طرق اهل السنه‪:‬‬ ‫• روی البخاری عن جابر بن سمره‪ ،‬قال‪ :‬سمعت النبی یقول «یکون اثنا عشر امیرا»‪،‬‬ ‫فقال کلمه لم اسمعها‪ .‬فقال ابی انه قال «کلهم من قریش»‪( .‬البخاری‪ ،1407 ،‬ج‪:6‬‬ ‫‪ ،2640‬ح ‪6796‬؛ الترمذی‪ ،1395 ،‬ج‪ ،201 :4‬ح ‪2223‬؛ ابن حجر العسقالنی‪،‬‬ ‫‪ ،1417‬ج‪)53 :1‬‬ ‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ َ‬ ‫ً َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وسا ِع ْند ع ْب ِدالل ِه ْبن َم ْسعود‪َ ،‬وه َو یق ِرئ َنا الق ْران‪،‬‬ ‫• عن الش ْع ِبی‪ ،‬ع ْن َم ْسروق‪ ،‬قال‪ :‬ک َّنا جل‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ َ ْ َّ ْ َ َ ْ َ َ ْ ْ َ َ‬ ‫َ َِ‬ ‫َف َق َال َله َ‬ ‫الله ک ْم ت ْم ِلک َه ِذ ِه اال َّمه ِم ْن خ ِلیفه؟‬ ‫ول‬ ‫س‬ ‫ر‬ ‫م‬ ‫ت‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫س‬ ‫ل‬ ‫ه‬ ‫‪،‬‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ح‬ ‫الر‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ا‬ ‫ب‬ ‫ا‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫‪:‬‬ ‫ل‬ ‫ج‬ ‫ر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َف َق َال َع ْبدالله‪َ :‬ما َس َا َلنی َع ْن َها َا َحد م ْنذ َقد ْمت ْالع َر َاق َق ْب َل َک‪ ،‬ث َّم َق َال‪َ :‬ن َع ْم‪َ ،‬و َل َق ْد َس َا ْلناَ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َ َ َ َ ْ َ َ َ َ َ َّ َ َ َ ْ َ َ‬ ‫الله فقال‪« :‬اثنا عشر ک ِعد ِه نقب ِاء ب ِنی ِاسر ِائیل»‪( .‬ابن حنبل‪ ،1419 ،‬ج‪ ،398 :1‬ح ‪)3780‬‬ ‫رسول ِ‬ ‫• عن عامر بن سعد بن ابی وقاص قال کتبت الی جابر بن سمره مع غالمی نافع ان‬ ‫اخبرنی بشیء سمعته من رسول الله قال فکتب لی‪ :‬سمعت رسول الله یوم جمعه عشیه‬ ‫رجم االسلمی یقول‪« :‬ال یزال الدین قائما حتی تقوم الساعه او یکون علیکم اثنا عشر‬ ‫خلیفه کلهم من قریش»‪( .‬القشیری النیسابوری‪ ،2010 ،‬ج‪ ،1453 :3‬ح ‪)1822‬‬ ‫بعدما تقدم من بیان المفاهیم والمصطلحات الوارده فی العنوان نخلص الی هذه النتیجه فی‬ ‫بیان المفهوم التصوری للبحث؛ وهی ان کالمنا یقع فی تدو ین الحدیث النبوی الشریف عند‬ ‫المدرستین الحدیثیتین والفقهیتین الهل السنه والجماعه والشیعه االمامیه االثنی عشریه سواء‬ ‫ً‬ ‫نهیا او اباحه‪ ،‬ادله واثارا‪.‬‬ صفحه 265 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪265/ ...‬‬ ‫دور الشیعه فی حفظ الحدیث ومنع اندثاره‬ ‫من المسلم به اهتمام الشیعه بتدو ین الحدیث واالعتماد علیه من زمن االئمه‬ ‫الی زماننا‬ ‫هذا‪ ،‬و اذا اردنا تسلیط الضوء کل هذه الحقبه الزمنیه وعلی االمور التی ساهمت فی حفظ‬ ‫الحدیث من االندثار فیمکن القول بان هناک ثالثه امور لعبت دورا هاما فی ذلک؛ اهل البیت‬ ‫واالصول االربعمائه‪ ،‬والکتب الحدیثیه االخری السیما الکتب االربعه‪ .‬من هنا نرید ان نقسم هذا‬ ‫البحث الی ثالثه ادوار‪:‬‬ ‫‪ .1‬دور اهل البیت‬ ‫لقد تواتر ان اهل البیت‬ ‫فی حفظ الحدیث ومنع اندثاره‬ ‫اباحوا تدو ین الحدیث وشجعوا علیه؛ بل هم ساهموا فی تدو ینه‬ ‫ایضا؛ ومن المناسب هنا ان نمر علی دور المعصومین‬ ‫ دور االمام علی‬‫لقد کتب االمام علی‬ ‫الله‬ ‫عن رسول الله‬ ‫بعد النبی‬ ‫فی ذلک وبشکل مختصر‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫صحیفه طولها سبعون ذراعا بخطه و امالء رسول‬ ‫‪( ،‬العاملی‪ ،1370 ،‬ج‪ )330 :1‬وقد کانت الصحیفه عند االئمه‬ ‫من بعده‬ ‫یتوارثونها‪ ،‬و یحرصون علی حفظها؛ فقد ورد عن االمام الحسن عند احتجاجه علی معاو یه‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ‬ ‫َّ ْ ْ‬ ‫َ‬ ‫ََ ْ‬ ‫فی الخالفه‪َ :‬و ِان ال ِعل َم ِف َینا َون ْحن ا ْهله َوه َو ِع ْندنا َمجموع کله ِب َحذ ِافی ِر ِه َو ِانه ال َی ْحدث ش ْیء ِالی‬ ‫َّ‬ ‫َّ َ َ ْ َ َ َ ْ‬ ‫ْ َ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َْ َ‬ ‫َ ْ ْ َ َ َ َّ َ ْ‬ ‫َو ِبخط ع ِل ٍّی‬ ‫ول الل ِه‬ ‫یوِم ال ِقیام ِه حتی ارش الخد ِش ِاال وهو ِعندنا مکتوب ِب ِامال ِء رس ِ‬ ‫ِب َی ِد ِه‪( .‬الطبرسی‪ ،1403 ،‬ج‪)287 :2‬‬ ‫ثم انتقل هذا الکتاب الی االمام الحسین‬ ‫ثم الصادق‬ ‫‪ ،‬ثم علی بن الحسین‬ ‫‪ ،‬ثم الباقر‬ ‫‪،‬‬ ‫‪ ،‬وهکذا‪( .‬الصفار‪)164 :1404 ،‬‬ ‫وقد ورد کثیرا عنهم فی االثار ان لدیهم الصحیفه الجامعه التی هی امالء رسول الله‬ ‫وخط علی‬ ‫‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫َ َ َ َ َ َ َّ‬ ‫ْ‬ ‫ومما ورد ان رسول الله امر علیا بالتدوین‪ ،‬وقال له‪ :‬اکت ْب َما ا ْم ِلی عل ْیک قال َیا ن ِب َّی الل ِه‬ ‫َّ َ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫َ ََ َ َ‬ ‫ََ‬ ‫ََ‬ ‫ََ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َْ َ‬ ‫َوتخاف عل َّی الن ْس َیان فقال ل ْست اخاف عل ْیک الن ْس َیان َوقد َدع ْوت الل َه لک ان َی ْحفظک َوال‬ صفحه 266 ‫‪ /266‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َّ َ َ ْ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ َ َ ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ی ْن ِس َیک َول ِکن اکت ْب ِلش َرک ِائک قال فقلت َو َم ْن ش َرک ِائی َیا ن ِب َّی الل ِه؟ قال اال ِئ َّمه ِم ْن ول ِدک ِب ِه ْم‬ ‫ْ َ َّ ِ ْ َ ْ َ‬ ‫تسقی ام ِتی الغیث‪( .‬الصدوق‪ ،1386 ،‬ج‪)208 :1‬‬ ‫وغیرها الکثیر من الروایات الوارده فی الباب‪ ،‬وهذا ان دل علی شیء انما یدل علی مدی‬ ‫اهتمام النبی‬ ‫بحفظ الشریعه االسالمیه عن طریق التدو ین بالخصوص‪.‬‬ ‫ولم ینحصر دور االمام علی‬ ‫فی تدو ین وحفظ الحدیث فی هذا الکتاب‪ ،‬فقد ورد ان له‬ ‫کتبا اخری مثل «المحکم والمتشابه فی القران»‪( ،‬الطهرانی‪ ،1403 ،‬ج‪ )154 :20‬و«ناسخ‬ ‫القران ومنسوخه»‪ ،‬وذکر البعض ان لالمام ستین نوعا من انواع علوم القران‪.‬‬ ‫قال العالمه شرف الدین‪:‬‬ ‫ان علیا جمع القران مرتبا علی حسب النزول‪ ،‬واشار الی عامه وخاصه‪ ،‬ومطلقه‬ ‫ومقیده‪ ،‬ومحکمه ومتشابهه‪ ،‬وناسخه ومنسوخه‪ ،‬وعزائمه ورخصه‪ ،‬وسننه وادابه‪ّ ،‬‬ ‫ونبه‬ ‫علی اسباب النزول فی ایاته البینات‪ .‬املی ستین نوعا من انواع علوم القران‪ ،‬وذکر لکل‬ ‫نوع مثاال یخصه‪( .‬راجع‪ :‬الحسینی‪)140 :1411 ،‬‬ ‫وفی «اعیان الشیعه» ان علیا نوع القران الی ستین نوعا‪ .‬ثم ذکر تلک االنواع و امثلتها من‬ ‫کتاب اهّٰلل کما وردت عن علی‬ ‫‪( .‬العاملی‪ ،1370 ،‬ج‪)321 :1‬‬ ‫وکیف ال یکون له دور فی تدو ین الحدیث وحفظه وهو القائل‪« :‬قیدوا العلم‪ ،‬قیدوا العلم»‪،‬‬ ‫(الخطیب البغدادی‪ )89 :1974 ،‬وکیف ال یکون کذلک وقد کان ابن عمه النبی االکرم‬ ‫یشجع علی الکتابه ایضا؟ وهو الذی کان یتبعه اتباع الفصیل المه‪.‬‬ ‫یقول لکاتبه‪:‬‬ ‫کان علی‬ ‫ّ‬ ‫«اطل جلفه فلمک واسمنها‪ ،‬وایمن قطتک‪ ،‬واسمعنی طنین النون‪ ،‬و ّ‬ ‫حور الحاء‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫واسمن الصاد‪ّ ،‬‬ ‫وعرج العین‪ ،‬واشقق الکاف‪ ،‬وعظم الفاء‪ ،‬ورتل الالم‪ ،‬واسلس الباء والتاء‪،‬‬ صفحه 267 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪267/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫واقم الزای وعل ذنبها‪ ،‬واجعل قلمک خلف اذنک یکون اذکر لک»‪( .‬المتقی الهندی‪،‬‬ ‫‪ ،1409‬ج‪ ،313 :10‬ح ‪)29564‬‬ ‫ دور فاطمه الزهراء‬‫دور فاطمه الزهراء‬ ‫فی تدو ین الحدیث وحفظه ال یقل شانا عن دور امیر المومنین‬ ‫روی من الفریقین ان عند فاطمه‬ ‫وقد‬ ‫کتاب اخذته عن ابیها‪.‬‬ ‫اما ما روی من طریق اهل السنه‪:‬‬ ‫• فقد قال القا سم بن الفضل‪ ،‬قال لنا محمد بن علی‪ :‬کتب ا ّ‬ ‫لی عمر بن عبد العزیز‪:‬‬ ‫ان انسخ وصیه فاطمه‪ ،‬فکانفی وصیتها الستر الذی یزعم الناس انها احدثته‪ ،‬وان‬ ‫رسول الله دخل علیها فلما راه رجع‪( .‬ابن حنبل‪ ،1419 ،‬ج‪ ،283 :6‬ح ‪)26464‬‬ ‫• ونقل الخرائطی عن مجاهد قوله‪ :‬دل ا ّبی بن کعب علی فاطمه ابنه محمد‪ ،‬فاخرت‬ ‫الیه کربه فیها کتاب‪َ « :‬من کان یومن بالله والیو االخر فلیحسن الی جاره»‪.‬‬ ‫(الخرائطی‪ ،43 :1419 ،‬رقم ‪)317‬‬ ‫واما ما روی من طریق الشیعه‪:‬‬ ‫َّ َ َ َ ْ َ َ َ َ َّ‬ ‫َ َ‬ ‫‪ o‬فقد روی الصدوق فی «علل الشرائع»‪ :‬ع ْن فض ْیل ْبن سک َرَه قال َدخلت علی اِبی ع ْب ِد الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ََ َ َ َ ْ ََ ْ‬ ‫َ َ ْ ْ َْ ِ َْ َ ْ َ َ َ ْ َْ‬ ‫َ‬ ‫اب‬ ‫ت‬ ‫ک‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ر‬ ‫ظ‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ک‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ق‬ ‫ال‬ ‫ت‬ ‫ل‬ ‫ق‬ ‫ف‬ ‫ل‬ ‫ب‬ ‫ق‬ ‫ر‬ ‫ظ‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ک‬ ‫ء‬ ‫ی‬ ‫ش‬ ‫ی‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ی‬ ‫ر‬ ‫د‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فقال یا فضیل ات ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْ َ ْ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ َ َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫فل ْی َس م ِلک ی ْم ِلک ِاالو هو مکتوب ِباس ِم ِه و اس ِم ا ِبیه‪( .‬الصدوق‪،1386 ،‬‬ ‫ف ِاط َمه‬ ‫ج‪)207 :1‬‬ ‫‪ o‬وهذا الکتاب هو ما اطلق علیه فی بعض الروایات بمصحف فاطمه‪ ،‬وما ادراک ما‬ ‫‪:‬‬ ‫مصحف فاطمه! فقد روی الکلینی فی «الکافی» عن ابی عبد الله الصادق‬ ‫َّ َ َ َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫قال قلت َو َما‬ ‫َو َما ید ِری ِه ْم َما م ْص َحف فا ِط َمه‬ ‫َو ِان ِع ْندنا لم ْص َحف ف ِاط َمه‬ صفحه 268 ‫‪ /268‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ‬ ‫قال م ْص َحف ِف ِیه ِمثل ق ْر ِانک ْم َهذا ثالث َم َّرات َوالل ِه َما ِف ِیه ِم ْن‬ ‫م ْص َحف ف ِاط َمه‬ ‫َ َّ ْ ْ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ق ْر ِانک ْم ح ْرف َو ِاحد قال قلت َهذا َوالل ِه ال ِعلم‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،239 :1‬ح ‪)1‬‬ ‫َ َ‬ ‫ینظر الیه و یاخذ منه؛ حیث روی الکلینی‪ :‬ع ْن ح َّم ِاد ْبن‬ ‫‪ o‬وکان االمام الصادق‬ ‫ِ‬ ‫ْ َ َ َ َ َ ْ َ َ َ ْ َّ‬ ‫الز َناد َقه فی َس َنه َث َمان َوع ْشر َین َومائهَ‬ ‫َیقول َت ْظ َهر َّ‬ ‫عثمان قال س ِمعت ابا عب ِد الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ْ َ َ ََ‬ ‫َ َ َ ََ‬ ‫َوذ ِلک انی نظ ْرت ِفی مصح ِف ف ِاطمه ‪( .‬نفس المصدر‪ ،240 :‬ح ‪)2‬‬ ‫ْ ْ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ َّ‬ ‫ف ِان ِف ِیه‬ ‫‪ o‬وروی ایضا عن ابی عبد الله الصادق ‪َ :‬ولیخ ِرجوا م ْص َحف ف ِاط َمه‬ ‫َْ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ َّ َ‬ ‫ِان الل َه ع َّز َو َجل َیقول فاتوا ِب ِک ٰتاب ِم ْن‬ ‫َو َم َعه ِسالح َرسو ِل الل ِه‬ ‫َو ِص َّیه ف ِاط َمه‬ ‫ٰ َ َٰ‬ ‫َ‬ ‫ْ ْ‬ ‫ق ْبل ٰهذا ا ْو اث َاره ِم ْن ِعلم ِان ک ْنت ْم ٰص ِاد ِق َین‪( .‬نفس المصدر‪ ،241 :‬ح‪)4‬‬ ‫ِ‬ ‫الی غیر ذلک من الروایات الکثیره التی توکد علی وجود مصحف فاطمه ‪.‬‬ ‫‪ .٣‬دور االمام الحسن بن علی المجتبی‬ ‫ذکرنا سابقا ان صحیفه علی‬ ‫المجتبی‬ ‫تناقلها االئمه بعده‪ ،‬و بالتالی اول من انتقلت الیه هو الحسن‬ ‫فقد احتفظ بها‪ ،‬ونقل عنها علوم النبی المصطفی‬ ‫‪.‬‬ ‫قال عبد الرحمن بن ابی لیلی‪ :‬سالت الحسن بن علی عن قول علی فی الخیار‪ ،‬فدعا بربعه‪،‬‬ ‫فاخرج منها صحیفه صفراء مکتوب فیها قول علی فی الخیار‪( .‬ابن حنبل‪ ،1407 ،‬ج‪)346 :1‬‬ ‫وهذا الکالم یدل علی امرین‪:‬‬ ‫• وجود خالف بین الصحابه فی الخیار مما دعا ابن ابی لیلی ان یساله عن قول علی‬ ‫فیه‪.‬‬ ‫• اشتهار اصاله فقه علی بین المسلمین مما دعا ابن ابی لیلی الی ان یطلب قول االمام علی‬ ‫من االمام الحسن‬ ‫اعقادا منه بوجود کتاب علی عنده‪( .‬الشهرستانی‪)443 :1430 ،‬‬ ‫و یروی العامه بطرقهم ان الحسن بن علی ا کد کثیرا علی اهمیه نشر العلم االصیل وضروره‬ ‫تحمل اهل البیت اوالدهم لمسوولیه حفظ الشریعه عبر التدوین والتحدیث؛ فعن شرحبیل بن سعد‬ ‫قال‪ :‬دعا الحسن بن علی بنیه و بنی اخیه‪ ،‬وقال‪« :‬یا ب ّ‬ ‫نی و بنی اخی! انکم صغار قوم یوشک ان‬ صفحه 269 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪269/ ...‬‬ ‫تکونوا کبار اخرین‪ ،‬فتعلموا العلم‪ ،‬فمن لم یستطع منکم ان یرو یه فلیکتبه ولیضعه فی بیته»‪.‬‬ ‫(الدارمی‪ ،1412 ،‬ج‪ ،140 :1‬ح ‪)511‬‬ ‫وعن ابی عمرو العالء‪ ،‬قال‪ :‬سئل الحسن بن علی عن الرجل یکون له ثمانون سنه یکتب‬ ‫الحدیث؟ قال‪ :‬انه یحسن ان یعیش‪( .‬الخطیب البغدادی‪)69 :1971 ،‬‬ ‫ دور االمام الحسین بن علی الشهید‬‫‪.‬‬ ‫وهکذا انتقلت صحیفه االمام علی الی حوزه االمام الحسین بعد اخیه االمام الحسن‬ ‫ْ‬ ‫ً َ َ َّ‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫روی الکلینی عن ابی جعفر ‪ِ « :‬ان ح َس ْینا حض َره ال ِذی حض َره فدعا ْاب َن َته الک ْب َری‬ ‫ً َ‬ ‫ْ‬ ‫َََ َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ َ‬ ‫فا ِط َمه ِب ْنت الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َو کان ع ِلی ْبن الح َس ْین‬ ‫َّ ِ‬ ‫َ ْ ً َ َ َ ْ َ َّ َ َِّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ ْ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫مبطونا ال یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت فا ِطمه ال ِکتاب ِالی ع ِلی بن الحسین ثم صار و الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫ذ ِلک ال ِک َتاب ِال ْی َنا‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،290 :1‬ح ‪)6‬‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫وروی ایضا فی مکان اخر‪ :‬ع ْن ا ِبی َج ْعفر قال‪:‬‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َ َ َّ‬ ‫َّ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫« ِان الح َس ْی َن ْب َن ع ِل ٍّی ل َّما حض َره ال ِذی حض َره َدعا ْاب َن َته الک ْب َری ف ِاط َمه ِب ْنت الح َس ْین‬ ‫َّ ِ‬ ‫ً َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ً‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َوکان ع ِلی ْبن الح َس ْین َم ْبطونا َم َعه ْم ال َی َر ْون ِاال‬ ‫َ‬ ‫ِ َّ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ َّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫اب ِالی ع ِلی ْبن الح َس ْین ث َّم َصا َر َوالل ِه ذ ِلک ال ِک َتاب ِال ْی َنا َیا‬ ‫انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َّ َ َ َ َ‬ ‫اب َج َعل ِن َی الله ِفداک قال ِف ِیه َوالل ِه َما َی ْح َتاج ِال ْی ِه ولد َاد َم‬ ‫ِز َیاد قال قلت َما ِفی ذ ِلک ال ِک َت‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫َ َ ْ َْ‬ ‫َّ َ َ ْ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ َّ‬ ‫ود ح َّتی ِان ِف ِیه ا ْرش الخد ِش»‪.‬‬ ‫م ْنذ خل َق الله َاد َم ِالی ان تف َنی الدن َیا َوالل ِه ِان ِفی ِه الحد‬ ‫(نفس المصدر‪ ،304 :‬ح‪)1‬‬ ‫من هاتین الروایتین وغیرهما نستظهر ما یلی‪:‬‬ ‫• ان الکتاب کان فی حوزه الحسین‬ ‫• ان الکتاب نفسه انتقل منه الی حوزه االمام علی بن الحسین زین العابدین‬ ‫• ان الکتاب نفسه انتقل منه الی حوزه االمام الباقر‬ صفحه 270 ‫‪ /270‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ان هذا الکتاب هو نفسه کتاب امیر المومنین‬ ‫النه یحمل نفس المواصفات التی یحملها‬ ‫ذلک الکتاب کما یظهر من وصف االمام له بحسب الروایه‪.‬‬ ‫وورد ایضا عن ابی عبد الله‬ ‫ان الکتب کانت عند علی‬ ‫الکتب ام سلمه‪ ،‬فلما مضی ّ‬ ‫علی کانت عند الحسن‬ ‫الحسین‬ ‫فلما سار الی العراق استودع‬ ‫فلما مضی الحسن کانت عند‬ ‫فلما مضی الحسین کانت عند علی بن الحسین‬ ‫ثم کانت عند ابی‪( .‬الصفار‪،‬‬ ‫‪)326 :1404‬‬ ‫کما ان االمام الحسین شجع علی الکتابه للتوثیق والحفظ من التحریف‪ ،‬ومما یدل علی‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ َّ َّ َ َ ْ‬ ‫َْ َ‬ ‫ذلک قوله‪ :‬قال ا َّما َب ْعد ف ِان الط ِاغ َیه قد َص َن َع ِب َنا َو ِب ِش َیع ِت َنا َما قد ع ِل ْمت ْم َو َرا ْیت ْم َوش ِهدت ْم َو َبلغک ْم‬ ‫ْ ََ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ْ َ ََ َ َ ْ َ ْ َ ْ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َو ِانی ا ِرید ان ا ْسالک ْم ع ْن اش َی َاء ف ِان َصدقت ف َصدق ِونی َو ِان کذ ْبت فکذب ِونی ْاس َمعوا َمقال ِتی‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َواکتموا ق ْو ِلی ث َّم ْار ِجعوا ِالی ا ْم َص ِارک ْم َوق َبا ِئ ِلک ْم َم ْن ا ِم ْنتموه َو َو ِثقت ْم ِب ِه ف ْادعوه ْم ِالی َما ت ْعلمون‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ ََ َْ َ‬ ‫ف ِانی اخاف ان َی ْند ِر َس َهذا ال َحق َو َیذ َهب»‪( .‬الطبرسی‪ ،1403 ،‬ج‪)269 :2‬‬ ‫َ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َْ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫وجاء ع ْن ع ْب ِد الل ِه ْبن ِس َنان قال‪َ :‬سالت ا َبا ع ْب ِد الل ِه عن الم ْح ِ ِرم َیموت ک ْیف ی ْص َنع ِب ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َْ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َّ َ َ َّ َ ْ َ َّ ْ‬ ‫َوه َو‬ ‫َمات ِباالْب َو ِاء َم َع الح َس ْین ْبن ع ِل ٍّی‬ ‫الرح َمن ْب َن ال َح َسن ْبن ع ِل ٍّی‬ ‫فحدث ِنی ان عبد‬ ‫ِ َ ْ َّ ْ ِ ِ ْ َ َّ َ َ ْ َّ ْ َ ْ َ َ َ َ َ ِ َ ِ َ َ َ َ َْ‬ ‫م ْحرم َو َم َع ا ْلح َس ْ‬ ‫اس وعبد الل ِه بن جعفر فصنع ِب ِه کما صنع ِبالمی ِت‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫ب‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫ًَ َ َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬ ‫ٍّ‬ ‫اب ع ِلی ‪( .‬الطوسی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،383 :5‬ح ‪)1337‬‬ ‫وغطی وجهه ولم ی ِمسه ِطیبا قال وذ ِلک ِفی ِکت ِ‬ ‫وهذه الروایه تدل علی ان االمام الحسین استند فی تصرفه علی کتاب امیر المومنین ‪.‬‬ ‫ دور االمام علی بن الحسین زین العابدین‬‫االمام زین العابدین‬ ‫ممن انتقلت الیه صحیفه وکتاب علی‬ ‫واعتمد علیه‪ ،‬واحتفظ به‬ ‫لالمام بعده‪ ،‬ومما یشهد علی ذلک ما رویناه سابقا عن الکافی؛ حیث جاء فیه‪ :‬عن ابی جعفر‬ ‫‪:‬‬ صفحه 271 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪271/ ...‬‬ ‫ََ َ َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫ً َ َ َّ‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫• «ِان ح َس ْینا حض َره ال ِذی حض َره فدعا ْاب َن َته الک ْب َری ف ِاط َمه ِب ْنت الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا‬ ‫ِ‬ ‫َْ ً‬ ‫ونا َال َی َر ْو َن ا َّال َا َّنه ل َما به َف َد َف َع ْت َفاط َمه ْالک َت َ‬ ‫َو َوص َّی ًه َظاه َرًه َو َک َان َعلی ْبن ْالح َس ْ‬ ‫اب‬ ‫ط‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َْ‬ ‫َ َ ْ ْ َ ْ َّ َ َ َ َّ َِ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِالی ع ِلی بن الحسین ثم صار والل ِه ذ ِلک ال ِکتاب ِالینا»‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،290 :1‬ح ‪)6‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ َ َ َ َّ‬ ‫َّ ْ‬ ‫َ َ َ َ َ ََْ ْ َْ َ َ َ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫لما حضره ال ِذی حضره دعا ابنته الکبری ف ِاطمه ِبنت‬ ‫• « ِان الح َسین بن ع ِل ٍّی‬ ‫ً َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ َ‬ ‫الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َوکان ع ِلی ْبن الح َس ْین َم ْبطونا َم َعه ْم ال‬ ‫َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ ْ ْ َ ْ َّ ِ َ َ َ َّ َ َ‬ ‫َ َ ْ َ َّ ِ َ َّ‬ ‫َ‬ ‫یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکتاب ِالی ع ِلی بن الحسین ثم صار والل ِه ذ ِلک‬ ‫َِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ ِ َ َ َ َ‬ ‫ْالک َتابا َل ْی َنا َیا ز َیاد َق َال ق ْلت َما فی َذل َک ْالک َ‬ ‫اب َج َعل ِن َی الله ِفداک قال ِف ِیه َوالل ِه َما‬ ‫ت‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ ِ َ َ ِ ِ‬ ‫ْ‬ ‫ْ َْ‬ ‫َ ْ َ َْ ْ َ َ ْ َ‬ ‫َ َ َّ َّ‬ ‫ْ َ َ َّ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫یحتاج ِالی ِه ولد ادم منذ خلق الله ادم ِالی ان تفنی الدنیا والل ِه ِان ِفی ِه الحدود حتی ِان‬ ‫َ َ ْ َ ْ‬ ‫ِف ِیه ا ْرش الخد ِش‪( .‬نفس المصدر‪ ،304 :‬ح ‪)1‬‬ ‫وروی الکلینی بسنده عن الباقر ‪:‬‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َل َی ْنظر فی الک َ‬ ‫« َک َان َعلی ْبن ْالح َس ْ‬ ‫اب ِم ْن کت ِب ع ِل ٍّی‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َو َیقول من ی ِطیق هذا؟» (نفس المصدر‪ ،130-131 :‬ح ‪)100‬‬ ‫وروی ایضا بسنده عن االمام الصادق ‪:‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ْ ْ َْ َ ََ َ َ َ َ‬ ‫اب ع ِل ٍّی ف َنظ َر ِفی ِه قال َم ْن ی ِطیق َهذا؟ َم ْن ی ِطیق ذا؟‬ ‫«کان ع ِلی بن الحسین ِاذا اخذ ِکت‬ ‫ِ‬ ‫َ َ‬ ‫قال ث َّم َی ْع َمل ِب ِه»‪( .‬نفس المصدر‪ ،163 :‬ح ‪)172‬‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ َ‬ ‫ف َیض ِرب ِب ِه اال ْرض‬ ‫ان ما اثر عن االمام زین العابدین‬ ‫لیس بالقلیل وغیر قابل لالنکار؛ مثل «رساله الحقوق»‪،‬‬ ‫و«الصحیفه السجادیه»‪ ،‬وهذان االثران هما من اعظم ما ورد عن االئمه االطهار‬ ‫لما‬ ‫یحتو یان من المعانی والقیم العالیه‪.‬‬ ‫وهنا قد یقال ان ما ورد فیهما ربما لم یکن من کتابه االمام نفسه‪ ،‬فیاتی الجواب من ابی حمزه‬ ‫َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫ََ‬ ‫ًَ‬ ‫َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َو ک َت ْبت َما ِف َیها ث َّم‬ ‫الثمالی عندما قال‪ :‬ق َرات َص ِحیفه ِف َیها کالم ز ْهد ِم ْن کالِم ع ِلی ْبن الح َس ْین‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫ات ْیت ع ِل َّی ْب َن الح َس ْین ف َع َرضت َما ِف َیها عل ْی ِه ف َع َرفه َو َص َّح َحه‪( .‬نفس المصدر‪ ،‬ج‪ ،15 :8‬ح ‪)2‬‬ ‫ِ‬ صفحه 272 ‫‪ /272‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وهذه الروایه انما تدل علی ان الصحیفه کانت مکتو به یعنی ان االصحاب کانوا یکتبون عن‬ ‫االمام‪ ،‬وان ابی حمزه ایضا کان یکتب‪ ،‬وان االمام عندما صحح ما فیها فهذا یعنی تقریره وتاییده‬ ‫لما ورد فیها وللکتابه ایضا‪ ،‬وتصحیحه لها بمثابه کتابته لها‪.‬‬ ‫طبعا هذا بغض النظر ان الکالم الذی ورد فیها هو کل الصحیفه او جزء منها‪ ،‬بل یمکن‬ ‫القول بانه جزء منها الن الصحیفه لم تقتصر علی الزهد او حتی لم یکن من الصحیفه نفسها‪.‬‬ ‫فبکل االحوال یکفی ذلک شاهدا علی کتابه االمام وتاییده للکتابه‪.‬‬ ‫اضف الی ذلک اننا نجد بالوجدان ان مدونات االمام زین العابدین‬ ‫ال سیما فی الدعاء‬ ‫والحقوق حیرت االلباب وجذبت القلوب التائهه‪ ،‬وقد اصبحت الیوم مناره یقتدی بها‪ ،‬و یستند‬ ‫الیها‪ ،‬وتقام االبحاث العدیده حولها‪.‬‬ ‫ دور االمام محمد بن علی الباقر‬‫ایضا هنا نقول ان کتب علی‬ ‫بعد االمام زین العابدین‬ ‫انتقلت الی االمام الباقر‬ ‫‪:‬‬ ‫بدلیل ما نقلناه عن الکلینی فی روایته عن ابی جعفر الباقر‬ ‫ََ َ َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫ً َ َ َّ‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫• «ِان ح َس ْینا حض َره ال ِذی حض َره فدعا ْاب َن َته الک ْب َری ف ِاط َمه ِب ْنت الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا‬ ‫ِ‬ ‫َ َ َّ ً َ َ ً َ َ َ َ ْ ْ َ ْ َ ْ ً َ َ َ ْ َ َّ َ َّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ‬ ‫اب ِالی‬ ‫وو ِصیه ظا ِهره وکان ع ِلی بن الحسین مبطونا ال یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکت‬ ‫َ‬ ‫َّ َ َ ِ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ع ِلی ْبن الح َس ْین ث َّم َص َار َوالل ِه ذ ِلک ال ِک َتاب ِال ْی َنا»‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،290 :1‬ح ‪)6‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ َ َ َ َّ‬ ‫َّ ْ‬ ‫َ َ َ َ َ ََْ ْ َْ َ َ َ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫لما حضره ال ِذی حضره دعا ابنته الکبری ف ِاطمه ِبنت‬ ‫• « ِان الحسین بن ع ِل ٍّی‬ ‫ً َ‬ ‫ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ َ‬ ‫َم ْبطونا َم َعه ْم‬ ‫الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َوکان ع ِلی ْبن الح َس ْین‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ ْ َ َّ َ َّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫اب ِالی ع ِلی ْبن الح َس ْین ث َّم َصا َر َوالل ِه‬ ‫ال یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکت‬ ‫َّ‬ ‫َِ‬ ‫َّ ِ َ َ َ َ‬ ‫َذل َک ْالک َتابا َل ْی َنا َیا ز َیاد َقا َل ق ْلت َما فی َذل َک ْالک َ‬ ‫اب َج َعل ِن َی الله ِفداک قال ِف ِیه َوالل ِه َما‬ ‫ت‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ َ ِ َ ْ ِ ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ َ َْ ْ َ َ ْ َ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ َ َّ َّ‬ ‫ْ َ َ َّ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫یحتاج ِالی ِه ولد ادم منذ خلق الله ادم ِالی ان تفنی الدنیا والل ِه ِان ِف ِیه الحدود حتی ِان‬ ‫َ َ ْ َ ْ‬ ‫ِف ِیه ا ْرش الخد ِش»‪( .‬نفس المصدر‪ ،304 :‬ح ‪)1‬‬ صفحه 273 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪273/ ...‬‬ ‫حیث ّ‬ ‫یصرح االمام الباقر‬ ‫ان هذا الکتاب انتقل الیه واصبح فی حوزته‪.‬‬ ‫اضف الی ذلک ان الفتره الزمنیه التی کان یعیش فیها االمام الباقر‬ ‫تمیزت بانفراج‬ ‫السیاسی‪ ،‬کونها جاءت فی مرحله انتقالیه بین السلطه االمو یه والسلطه العباسیه‪ ،‬فکان من‬ ‫الطبیعی ان یغتنم االمام الفرصه لتربیه جیل من الفقهاء والمحدثین اصحاب نظریه التدو ین‪.‬‬ ‫یقول السید الشهرستانی عن هذه الفتره‪:‬‬ ‫‪ o‬کان من الطببیعی ان یکون القسط االوفر ومکان الصداره لکتاب علی و باقی مدونات‬ ‫اهل البیت‬ ‫‪ ،‬باعتبارها اهم واقدم واوثق المصادر المدونه فی العلوم االسالمیه‪،‬‬ ‫النها کتبت علی عهد الرسول و بامر منه‪( .‬الشهرستانی‪)449 :1430 ،‬‬ ‫‪ o‬النکته االهم ان عصر االمامین‪ -‬الباقر والصادق‬ ‫‪ -‬کان عصر النشاط العلمی‬ ‫وکثره العلماء والمتصدین للفتیا والنظر‪ ،‬فقد روی انه کان فی وقت واحد اربعه ا الف‬ ‫ٌّ‬ ‫ّ‬ ‫راو کل یقول‪ :‬حدثنی جعفر بن محمد‪ ،‬وذلک فی زمن تاصیل المذاهب‪ ،‬فکان االمام‬ ‫یری ضروره تفنید الرای االخر وترجیح کفه المیزان لصالح نهج التع ّبد المحض؛‬ ‫َ‬ ‫الک ّ‬ ‫والذی ال یختلف فی‬ ‫تبی المتبقی من عهد الرسول‬ ‫وذلک بابراز المستمسک‬ ‫وثاقته مسلمان‪( .‬نفس المصدر‪)450 :‬‬ ‫مما یدل علی ذلک ما رواه النجاشی عن عذافر الصیرفی‪ :‬قال‪ :‬کنت مع الحکم بن عتیبه عند‬ ‫ابی جعفر‬ ‫فجعل یساله و کان ابو جعفر له مکرما‪ ،‬فاختلفا فی شیء‪ ،‬فقال ابو جعفر‬ ‫بنی قم فاخرج کتاب علی‬ ‫المساله‪ ،‬فقال ابو جعفر‬ ‫یا‬ ‫فاخرج کتابا مدروجا عظیما‪ ،‬ففتحه وجعل ینظر حتی اخرج‬ ‫هذا خط علی ع و امالء رسول الله‬ ‫واقبل علی الحکم‪ ،‬وقال یا‬ ‫ابا محمد اذهب انت وسلمه و ابوالمقدام حیث شئتم یمینا وشماال‪ ،‬فو الله ال تجدون العلم اوثق‬ ‫منه عند قوم کان ینزل علیهم جبرئیل ‪( .‬النجاشی‪ ،360 :1407 ،‬ح ‪)966‬‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َ َ ً َ َ َّ َ َ َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وروی الحر العاملی ع ْن م َح َّم ِد ْبن م ْس ِلم قال‪ :‬نش َر ابو َج ْعفر ص ِحیفه‪ -‬فاول ما تلق ِانی‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ٌّ ْ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫ْ َ َ َّ ْ َ‬ ‫ََ َ ْ َ‬ ‫ِف َیها‪ْ -‬ابن اخ َو َجد ال َمال َب ْی َنه َما ِن ْصف ِان‪ ،‬فقلت ج ِعلت ِفداک ِان القض َاه ِع ْندنا‪ ،‬ال َیقضون ِال ْبن‬ ‫ِ‬ صفحه 274 ‫‪ /274‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ْ َ‬ ‫َ ْ َ َ َ َّ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫ْ َ‬ ‫اب ِب خ ط ع ِل ٍّی‬ ‫االخ َم َع ال ج د ِب ش ی ء ‪ ،‬ف ق ال ِا ن ه ذ ا ال ِک ت‬ ‫ِ‬ ‫(الحر العاملی‪ ،1409 ،‬ج‪ ،26‬الباب‪ ،160 :5‬ح ‪)1‬‬ ‫َ َ َ ََ َ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫وفی حدیث اخر یرو یه الکلینی ع ْن ع َم َر ْبن اذ ْی َنه قال‪ :‬ک ْنت ش ِاهد ْابن ا ِبی ل ْیلی فقضی ِفی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ ْ ًَ َ‬ ‫َرجل َج َعل ِل َب ْعض ق َر َاب ِت ِه غله َد ِار ِه َول ْم ی َوقت َوقتا ف َمات ال َّرجل ف َحض َر َو َرثته ْاب َن ا ِبی ل ْیلی َوحض َر‬ ‫ََ َ َ‬ ‫َ َ َ َّ‬ ‫َ ِ َ َّ‬ ‫الدار َف َق َال ْابن َابی َل ْی َلی َا َری َا ْن َا َد َع َها َع َلی َما َت َر َک َها َ‬ ‫احب َها فقال له م َح َّمد‬ ‫ص‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫ج‬ ‫ی‬ ‫ذ‬ ‫ال‬ ‫قرابته‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َْ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َّ َ‬ ‫ْبن م ْس ِلم الثق ِفی ا َما ِان ع ِل َّی ْب َن ا ِبی ط ِالب قد قضی ِفی َهذا ال َم ْس ِج ِد ِب ِخال ِف َما قض ْیت‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َیقول قضی ا ِمیر الم ْو ِم ِن َین ع ِلی ْبن ا ِبی‬ ‫فقال َو َما ِعلمک قال َس ِم ْعت ا َبا َج ْعفر م َح َّمد ْب َن ع ِل ٍّی‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ َ َ َ َ َ‬ ‫َطالب ب َرد ْال َحب َ ْ َ ْ َ َ‬ ‫یث فقال ا ْبن ا ِبی ل ْیلی َهذا ِع ْندک ِفی ِک َتاب قال ن َع ْم قال‬ ‫ِ‬ ‫یس و ِانف ِاذ الموا ِر ِ‬ ‫ِ َ َِ َ ِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫ْ َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫َف َا ْرسل وائتنی به قال له محمد بن مسلم علی ان ال تنظ َ‬ ‫یث قال‬ ‫د‬ ‫ح‬ ‫ال‬ ‫ک‬ ‫ل‬ ‫ذ‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ال‬ ‫ا‬ ‫اب‬ ‫ت‬ ‫ک‬ ‫ال‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ ِ‬ ‫َ َ َ َ َ َ َ َِ َ ْ َ َ َ ْ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫اب فرد ق ِضیته‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪:7‬‬ ‫لک ذاک قال فاراه الح ِدیث عن ا ِبی جعفر‬ ‫ِفی ال ِکت ِ‬ ‫‪ ،34-35‬ح ‪)27‬‬ ‫َّ‬ ‫َو ا ْم َال ِء َ‬ ‫ول الل ِه‬ ‫س‬ ‫ر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪.‬‬ ‫وهنا امور هامه ثالثه نستنتجها من مضمون الحدیث‪:‬‬ ‫• یتضح فی هذا النص ان ابن ابی لیلی کان رجال یحب الوقوف علی کتاب علی‪ ،‬فانه‬ ‫علم ان قول محمد بن مسلم بذاته لیس بحجه‪ ،‬وکما انه فقیه فان ابن ابی لیلی ایضا‬ ‫ٍّ‬ ‫فقیه‪ ،‬ولکل رابه‪ ،‬فلذلک قال له‪ :‬ما علمک بذلک؟‬ ‫• بعد ان یجیبه محمد بن مسلم بان ذلک قول محمد الباقر‬ ‫ال یکتفی بذلک بل‬ ‫یطلب منه ان یری ذلک فی کتاب‪ ،‬وذلک لعلمه باهمیه الدونات اوال‪ ،‬والنه کان قد‬ ‫سمع‪ -‬قطعا‪ -‬بکتاب علی‬ ‫فاحب ان یتا کد من ذلک الکتاب وان یراه‪.‬‬ ‫• ان محمد بن مسلم یشترط علی ابن ابی لیلی ان ال یری اال موضع النزاع؛ وذلک حرصا‬ ‫من اصحاب اهل البیت‬ ‫علی ان ال یقع الکتاب او الکثیر من مطالبه ومرو یاته فی‬ ‫ایاد غیر امینه؛ فیخلطوا مطالبه باجتهاداتهم وارائهم‪ ،‬ومن ثم ینسبون ما قالواه الی کتاب‬ ‫علی وبذلک تضیع علی الناس المرویات االصیله منه‪( .‬الشهرستانی‪ ،452 :1430 ،‬بتصرف)‬ صفحه 275 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪275/ ...‬‬ ‫وفی السیاق نفسه وللدالله علی الظروف المحیطه فی ذلک الزمان وتعدد المذاهب‪ ،‬خاطب‬ ‫ْ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ َ َ َّ َ‬ ‫اک َو َا ْص َح َ‬ ‫اب ْالق َ‬ ‫اس ِفی الدین‪ ،‬ف ِانه ْم ت َرکوا ِعل َم َما وکلوا‬ ‫ی‬ ‫االمام الباقر زراره قائال‪ :‬یا زراره ِای‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ‬ ‫َّ َِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َّ َ َ ْ‬ ‫َ َ َ َّ َ ْ َ ْ َ َ َ َ ْ َ‬ ‫ون َعلی الله َع َّز َو َجل َوکانی ب َّ‬ ‫الرجل ِم ْنه ْم ی َن َادی‬ ‫ب‬ ‫ذ‬ ‫ک‬ ‫ی‬ ‫و‬ ‫ار‬ ‫ب‬ ‫خ‬ ‫اال‬ ‫ون‬ ‫ل‬ ‫و‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ی‬ ‫‪،‬‬ ‫وه‬ ‫ف‬ ‫ک‬ ‫د‬ ‫ِب ِه وتکلفوا ما ق‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َ ِْ َ ِ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ِم ْن َب ْین َید ْی ِه‪ ،‬فی ِجیب من خلفه و ینادی ِمن خل ِف ِه فی ِجیب من ب ْین یدی ِه قد تاهوا وتح َّیروا ِفی‬ ‫َْ ِ‬ ‫ْ‬ ‫ض َوالدین‪( .‬الحر العاملی‪ ،1409 ،‬ج‪ ،26‬الباب‪ ،59 :23‬ح ‪)43‬‬ ‫االر ِ‬ ‫ِ‬ ‫ دور االمام جعفر بن محمد الصادق‬‫کذلک کما فی باقی االئمه‬ ‫قبله انتقل الیه کتاب االمام علی‬ ‫بعد ابیه االمام الباقر‬ ‫ولو لم یدل علیه ای دلیل یکفی ان نقول و بالدلیل العقلی بان االئمه الذین کانوا اقرب الی زمن‬ ‫االمام علی‬ ‫االئمه‬ ‫انتقل الیهم الکتاب وصار فی حوزتهم فبطریق اولی ان یصبح فی حوزه باقی‬ ‫الذین هم ابعد عن زمن االمام علی‬ ‫ومنهم االمام الصادق‬ ‫کما انه یاتی‬ ‫معنا ما یشیر الی الکتاب فی بعض الرو یات‪.‬‬ ‫وعصر االمام الصادق‬ ‫زمن االمام الصادق‬ ‫لم یختلف عن عصر االمام الباقر‬ ‫بل ربما کانت الظروف فی‬ ‫مواتیه ا کثر لنشر العلوم وتعلیم تالمتذته ونشرهم فی اصقاع االرض‪،‬‬ ‫وقد تقدم منا االشاره الی ان نحو اربعه ا الف محدث وراو کانوا یقولون‪ :‬حدثنی جعفر بن‬ ‫محمد الصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ ْ َ َ َّ‬ ‫ومما رواه الطوسی فی «الدالله» علی کتاب علی ‪ :‬ع ْن ا ِبی َب ِصیر قال‪َ :‬سالت اَبا ع ْب ِد الل ِه‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ‬ ‫َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ََ ْ َ َ َ َ َ‬ ‫اب ع ِل ٍّی فقلت ِک َتاب ع ِل ٍّی ل ْم َیدر ْس‬ ‫ع ْن ش ْیء ِم َن الف َر ِائض فقال ِلی ا ال اخ ِرج لک ِکت‬ ‫ِ‬ ‫ََ ْ َ َ َ َ َ َ َ َ‬ ‫َ َ َ ََ َ‬ ‫َ َْ َ‬ ‫َ َ َ َ َ َ َ َّ َّ َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫ٍّ‬ ‫فقال یا ابا محمد ِان ِکتاب ع ِلی ال یند ِرس فاخرجه ف ِاذا ِکتاب ج ِلیل ف ِاذا ِف ِیه رجل مات وترک‬ ‫َ َ َ َ ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ع َّمه َوخاله قال ِلل َعم الثلث ِان َو ِللخ ِال الثلث‪( .‬الطوسی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،324 :9‬ح ‪)1‬‬ ‫و هذه الروایه لیست داله علی ان کتاب علی فی حوزه االمام الصادق وان االمام‬ ‫الصادق‬ ‫کان ینظر فیه و یفتی علی طبقه فحسب؛ بل فی ذلک دالله علی حقبه صعبه راسخه‬ ‫فی ذاکره ابی بصیر‪ -‬الذی کان من المقربین الی االئمه‬ ‫ویروی عنهم‪ -‬نتیجه منع االول‬ صفحه 276 ‫‪ /276‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ ْ‬ ‫ل ْم َیدر ْس‬ ‫َ‬ ‫والثانی لتدو ین الحدیث و احراقهما للمدونات‪ ،‬اذ یظهر من سواله‪ِ :‬ک َتاب ع ِل ٍّی‬ ‫ْ‬ ‫بتعجب‪ -‬ومقصوده من « َیدر ْس» اتلف واندثر‪ -‬انه کان یعتقد ان کتاب علی قد تم اتالفه‬ ‫فی تلک الحقبه المشوومه‪.‬‬ ‫اضف الی ذلک االشاره الی السریه التامه التی کانت تحیط بهذا الکتاب الی درجه ان‬ ‫المقربین الی االئمه امثال ابی بصیر لم یکونوا علی علم به‪ ،‬لشده الخوف من ان یقع فی اید‬ ‫ظالمه فتقوم باتالفه‪.‬‬ ‫هذا وقد شجع االمام الصادق علی الکتابه واهتم بها الی درجه انه قیل عنه بانه صحفی‬ ‫ََ ْ َ َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وافتخر بتلک النسبه وقال‪ :‬ا َّما ِفی ق ْو ِل ِه ِانی َرجل صح ِف ٌّی فقد َصدق ق َرات صحف َابا ِئی ِا ْب َر ِاه َیم‬ ‫َوم َ‬ ‫وسی‪( .‬الصدوق‪ ،1386 ،‬ج‪)89 :1‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫ََ‬ ‫وروی الحر العاملی باسناده عن الفض ْیل ْبن َی َسار قال‪ :‬قال ِلی ابو َج ْعفر ‪َ :‬یا فض ْیل ِع ْندنا‬ ‫ِ ِ‬ ‫ً ََِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َس ْبعون ِذ َراعا‪َ ،‬ما علی االرض ِم ْن ش ْیء َی ْح َتاج الیه اال َوه َو ِف ِیه‪ ،‬ح َّتی ارش‬ ‫ِک َتاب ع ِلی‬ ‫ََ‬ ‫َ َّ‬ ‫ْ َ ْ‬ ‫الخد ِش‪ ،‬ث َّم خط ِب َی ِد ِه علی ابهامه‪( .‬الحر العاملی‪ ،1418 ،‬ج‪ ،1‬الباب‪ ،504 :7‬ح ‪)49‬‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َوقد ذک َر له وقیعه و ِلد ال َح َسن‬ ‫و باسناده ایضا ع ْن ع ْب ِد الل ِه ْبن ِس َنان‪ ،‬ع ْن ابی ع ْب ِد الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ ْ َ ْ ََ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َوخط ع ِلی‬ ‫َوذک َر الجف ِر فقال‪َ « :‬والل ِه ان ِع ْندنا لجلدین َما ع َّز َو ضان‪ ،‬امالء َرسول الل ِه‬ ‫ْ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِب َی ِد ِه َوان ِفی َها ِلج ِمیع َما َی ْح َتاج الیه َّالنا ِس ح َّتی ارش الخد ِش»‪( .‬نفس المصدر‪ :‬ح ‪)50‬‬ ‫ِ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫َ َ َ َ ْ َ َ َ َ ْ َّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫وفی تشجیعه علی الکتابه یروی المحدث النوری عن اِبی ب ِصیر قال‪ :‬دخلت علی اِبی عب ِد الل ِه‬ ‫ََ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫ََ َ َ َ َ َ َ‬ ‫فقال َدخل عل َّی اناس ِم ْن ا ْهل ال َب ْص َر ِه ف َسالو ِنی ع ْن اح ِادیث َوک َتبو َها ف َما َی ْم َنعک ْم ِم َن ال ِک َتا ِب اما‬ ‫َّ َ َ َ‬ ‫َ َّ َ ْ ِ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِانک ْم ل ْن ت ْحفظوا حتی تکتبوا الخبر‪( .‬المحدث النوری‪ ،1408 ،‬ج‪ ،17‬الباب‪ ،286 :8‬ح ‪)5‬‬ ‫فی تدو ین الحدیث‪ ،‬وحفظه وصیانته‬ ‫الی هنا نکتفی بهذا المقدار من بیان دور االئمه‬ ‫من االندراس والتحریف‪ ،‬و یکفی فی ذلک ما اثبتناه سابقا لیثبت نفس النهج لباقی االئمه‬ ‫لکونهم معصومین ولکونهم ال ینطقون عن الهوی ان هم اال حفظه للشریعه من التحریف وتبع‬ ‫للرساله المحمدیه االصیله کما یثبت ذلک الدلیل العقلی والدلیل الشرعی والروایات واالثار‬ صفحه 277 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪277/ ...‬‬ ‫التی ذکرناها سابقا ان هی اال غیض من فیض‪ .‬کما اننا نترک التوسع فی ذلک الی رساله اخری‬ ‫حیث ال تتحمله هذه الرساله‪.‬‬ ‫عبر العصور السالفه والظروف المحیطه بکل امام یوصلنا‬ ‫علما ان استقراء سیره االئمه‬ ‫الی نتیجه مفادها ان الخط البیانی الظهار کتب علی‬ ‫وتشجیع االئمه‬ ‫علی الکتابه‬ ‫وتدو ین الحدیث‪ ،‬وتربیه المحدثین والفقهاء کان یشهد تصاعدا تاره وتنازال تاره اخری‪ ،‬وذلک‬ ‫بحسب الظروف التی کانت تحیط بهم‪ ،‬والتضییق الذی کان یحصل من قبل الحکام والخلفاء علیهم‪.‬‬ ‫‪ .2‬دور شیعه اهل البیت‬ ‫والصول الربعمائه‬ ‫من السائرین علی نهج ائمتهم‪ ،‬وعندما یکون االئمه‬ ‫من الطبیعی ان یکون شیعه اهل البیت‬ ‫هم اول من ّدون الحدیث وحفظوه من الضیاع وتنقاقلوا هذه الکتب فیما بینهم‪ ،‬فانه من الطبیعی ایضا ان‬ ‫یکون شیعتهم السیما المقربون منهم هم السباقین الی کتابه الحدیث وتدوینه‪ ،‬و یشهد بذلک البعید قبل‬ ‫القریب‪ ،‬والعدو قبل الصدیق؛ حیث قال البعض‪ :‬وعلی کل حال فان ذلک ال یخلو من دالله علی ان‬ ‫النزوع الی تدوین الفقه کان اسرع الی الشیعه؛ الن اعتقادهم العصمه فی ائمتهم‪ ،‬او ما یشبه العصمه‬ ‫کان حریا ان یسوقهم الی الحث علی تدوین اقضیتهم وفتاواهم‪( .‬حیدر‪ ،1425 ،‬ج‪)497 :3‬‬ ‫ التعریف باالصول االربعمائه‬‫االصول جمع اصل‪ ،‬واالصل یصدق علی بعض کتب الحدیث خاصه‪( .‬المحقق الحلی‪،‬‬ ‫‪ ،1412‬ج‪ ،19 :1‬الهامش)‬ ‫وعن الفیض الکاشانی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫االصل اصطالحا عند محدثی الشیعه عباره عن مجموعه االحادیث التی سمعها‬ ‫ّ‬ ‫المولف من المعصوم مباشره او ّ‬ ‫ممن سمعها عنه‪ ،‬وال یستند فی کتابتها الی ّای کتاب‬ ‫او مقال‪ّ .‬اما الکتاب فی ّ‬ ‫ضم ما سمع من المعصوم مباشره وکذلک ما اخذ من الکتب االخری‪،‬‬ ‫و ّیتفق مع االستدالل واالستنباط الشرعی العقلی‪( .‬الفیض الکاشانی‪ ،1425 ،‬ج‪ ،1‬ص‪)16‬‬ صفحه 278 ‫‪ /278‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وقیل‪ :‬عباره عن نسخه او کتاب‪ -‬و لو صغیر‪ -‬یحتوی علی مجموعه من روایات بعض الرواه‬ ‫عن االمام سواء مع الواسطه او بدونها‪ ،‬فکان من سیره االذکیاء من خیار االصحاب االهتمام‬ ‫بحفظ الحدیث وجمعه وکتابته ودراسته ونشره‪ّ ،‬‬ ‫فربما کان لبعضهم العشرات من هذه االصول‬ ‫التی تعتبر ّ‬ ‫ماده علمهم و مقدار معرفتهم‪.‬‬ ‫فاصول الروایه کانت علی قسمین‪ :‬قسم منها بشکل التصنیف والتنظیم بین الروایات مع‬ ‫ّ‬ ‫مقدار من الشرح والبیان والتوضیح‪ ،‬واخر بشکل جمع ابتدائی غیر منظم‪ .‬و فی االع ّم االغلب‬ ‫کان للقسم ّ‬ ‫االول اسم خا ّص‪ ،‬و یطلق علی الثانی‪ :‬الکتاب او النسخه او االص او «الروایه‪،‬‬ ‫و یضاف الی اسم جامعه او الی راو یه االخیر ایضا باعتبار روایته له‪ ،‬فکانت هی‪ -‬فی الحقیقه‪-‬‬ ‫دفاترهم الشخصیه فی روایه الحدیث‪ ،‬وکانوا یعرضونها علی التالمیذ او اقرانهم الراغبین فی‬ ‫روایه تلک االحادیث عنهم‪ ،‬وکانت متعدده غالبا‪ ،‬وفی احیان کثیره کان التالمیذ ینتقون بعضا‬ ‫منها لیدرجوه فی دفاترهم ّثم ینقلون هذا المنتخب الی االخرین من تالمذتهم‪ ،‬سواء بصوره‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫مستقله و باسم الراوی الماخوذ منه او بصوره غیر مستقله؛ وذلک بتفریق احادیثه فی االصل او‬ ‫التصنیف الذی ینسب الیه؛ کاخبار ابن ابی عمیر او کتاب جعفر بن شریح‪ ،‬کما فی هذه المجموعه‪.‬‬ ‫واالشاره الی االصل الماخوذ منه کانت بواسطه ذکر اسم صاحبه فی صدر السند‪ ،‬و بهذا الشکل‬ ‫ّ‬ ‫تغیرت وانمحت الصوره االولی لعمده تلک االصول‪( .‬جمع من العلماء‪)12-13 :1405 ،‬‬ ‫واالصول االربعم ا ئه هی ا ربعم ائه کتاب ا لفت فی جوابات اال مام الصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫( نفس المصدر‪ ،‬الهامش)‬ ‫وقیل‪ :‬هی عباره عن اربعمائه کتاب کان قدماء المحدثین قد جمعوا فیها ما وصل الیهم من‬ ‫احادیث ائمتنا‪( .‬العاملی‪)6 :1390 ،‬‬ ‫ومهما کان مصدر االصول هذه سواء کان االمام الصادق‬ ‫ّ‬ ‫فان المسلم به ان َمن قام بتدو ینها وجمعها هم شیعه االئمه‬ ‫ام هی مجموعه عن عده ائمه‪،‬‬ ‫من الصحابه والمقربین الیهم‪.‬‬ صفحه 279 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪279/ ...‬‬ ‫ االصول االربعمائه فی کلمات العلماء‬‫قال الشهید االول فی «الذکری»‪:‬‬ ‫کتب من اجو به مسائله اربعمائه ّ‬ ‫مصنف‬ ‫ان ابا عبد اهّٰلل جعفر بن محمد الصادق‬ ‫الربعمائه ّ‬ ‫مصنف‪ ،‬و ّدون من رجاله المعروفین اربعه ا الف رجل من اهل العراق‬ ‫والحجاز وخراسان والشام‪( .‬العاملی‪ ،1419 ،‬ج‪)59 :1‬‬ ‫وقال الشهید الثانی فی «شرح الدرایه»‪:‬‬ ‫مصنف الربعمائه ّ‬ ‫ستقر ّان المتق ّدمین علی اربعمائه ّ‬ ‫مصنف ّ‬ ‫قد کان ا ّ‬ ‫سموها اصوال ّثم‬ ‫تداعت الحال الی ذهاب معظم تلک االصول‪( .‬الشهید الثانی‪)73-74 :1421 ،‬‬ ‫وعن االستر ابادی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫وقد کان جمع قدماء محدثینا ما وصل الیهم من احادیث ا ّئمتنا‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تسمی «االصول» ّثم تصدی جماعه من المتاخرین لجمع تلک الکتب وترتیبها‪ ،‬تقلیال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لالنتشار وتسهیال علی طالبی تلک االخبار‪ ،‬فالفوا کتبا مضبوطه مهذبه مشتمله علی‬ ‫االسانید ّ‬ ‫کالکافی‪ ،‬وکتاب من ال یحضره الفقیه‪،‬‬ ‫المتصله باصحاب العصمه‬ ‫فی اربعمائه کتاب‬ ‫والتهذیب و االستبصار‪ ،‬ومدینه العلم والخصال واالمالی عیون االخبار و غیرها‪.‬‬ ‫(االستر ابادی‪)130-139 :1426 ،‬‬ ‫یظهر من کالم الشهید الثانی وغیره ان هذه االصول اندرست واختفت واضمحلت‪ ،‬و یذکر‬ ‫الشیخ البهائی ان ذلک بسبب حکام الجور والضالل؛ حیث یقول‪ :‬لما طالت االزمنه بینهم و بین‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الصدر السالف‪ ،‬وال الحال الی اندراس بعض کتب االصول المعتمده لتسلط حکام الجور‬ ‫وال ّضالل‪ ،‬والخوف من اظهارها وانتساخها‪ ،‬و ّ‬ ‫انضم الی ذلک اجتماع ما وصل الیهم من کتب‬ ‫االصول فی االصول المشهوره فی هذا ا ّلزمان‪ ،‬فالتبست االحادیث الماخوذه من االصول‬ ‫المتکرره فی کتب االصول بغیر ا ّ‬ ‫ّ‬ ‫لمتکرره‪،‬‬ ‫المعتمده بالماخوذه من غیر المعتمده‪ ،‬واشتبهت‬ صفحه 280 ‫‪ /280‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وخفی علیهم قدس الله ارواحهم کثیر من تلک االمور التی کانت سبب وثوق القدماء بکثیر من‬ ‫االحادیث‪ ،‬ولم یمکنهم الجری علی اثرهم فی ّ‬ ‫تمیز ما یعتمد علیه ّ‬ ‫مما ال یرکن الیه‪ ،‬فاحتاجوا‬ ‫الی قانون یتم ّیز به االحادیث المعتبره عن غیرها‪ ،‬والموثوق بها ّ‬ ‫عما سواها‪( .‬العاملی‪)30-31 :1414 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫کما یذکر الفیض الکاشانی انه اختلف فی اصل هذه االصول؛ فیقول‪ :‬ان تاریخ تالیف‬ ‫ّ‬ ‫الکتب المعروفه باالصول غیر مع ّین بشکل واضح فی کتب الرجال‪ ،‬کما انه لیس واضحا تاریخ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وفاه مص ّنفیها ومولفیها‪ ،‬علی اننا نعلم اجماال بان هذه االصول لم تکتب قبل امیر المومنین‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و بعد االمام الحسن العسکری ‪ .‬لهذا یعتقد البعض ان زمن ایجاد هذه االصول یمتد بین‬ ‫ّ‬ ‫حتی االمام العسکری ‪.‬‬ ‫عصر االمام علی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اثبت ابن شهراشوب ان االمامیه کتبت اربعمائه اصل من عهد امیر المومنین حتی عصر‬ ‫ّ‬ ‫ابی ّ‬ ‫محمد العسکری و یری بعض من علماء الشیعه ان هذه االصول کتبت فی زمن االمام‬ ‫ّ‬ ‫محمد الباقر واالمام الصادق‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ا ّما الشهید ّ‬ ‫االول والمحقق الحلی وجماعه من ا کابر الشیعه فیعتقدون ان هذه االصول‬ ‫ّ‬ ‫االربعمائه ّ‬ ‫صنفها اربعمائه من تالمیذ االمام الصادق الفوها من اجو بتهعلی مسائلهم‪.‬‬ ‫وهکذا ی ّ‬ ‫تبین ّان هذه االصول االربعمائه کتبها اصحاب ّ‬ ‫وانصارهم وتالمیذهم‪،‬‬ ‫االئمه‬ ‫وهی قاعده واساس کتب الحدیث والفقه والتفسیر والکالم الشیعیه‪ ،‬ول ّما کانت اصوال وعددها‬ ‫واالمام الکاظم‬ ‫‪.‬‬ ‫اربعمائه عرفت باالصول االربعمائه‪ .‬وقد ورد فهرست لها فی «فهرست» الشیخ الطوسی‬ ‫و«رجال النجاشی» و«معالم العلماء» و«الذریعه» القا بزرک الطهرانی و «کشف االستار»‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫کان لالصول االربعمائه منزله مرموقه لدی علماء الشیعه و فقهائهم ومحدثیهم بحیث ان‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ ّ‬ ‫اهمیته‪ ،‬اال ان هذا ال یعنی ان عدم وجود الحدیث‬ ‫ورود الحدیث فی احدها دلیل علی اعتباره و‬ ‫ّ‬ ‫فیها دلیل علی عدم اعتباره واه ّ‬ ‫میته‪ ،‬الن الکثیر من االحادیث ورد فی کتب الحدیث االخری‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ح ّتی بلغ عدد هذه المولفات ‪ ٦٦00‬بین کتاب ورساله‪.‬‬ ‫التی الفها اصحاب االئ ّمه‬ ‫(الفیض الکاشانی‪ ،1425 ،‬ج‪)16-17 :1‬‬ صفحه 281 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪281/ ...‬‬ ‫‪ -‬دور الشیعه فی تدو ین االصول االربعمائه‬ ‫ّ‬ ‫یقول االستر ابادی‪ :‬قد روی راو واحد و هو ابان بن تغلب عن امام واحد‪ ،‬اعنی‪ :‬االمام ابا عبد الله‬ ‫جعفر بن مح ّمد الصادق ثالثین الف حدیث کما ذکره علماء الرجال و قد کان جمع قدماء‬ ‫ّ‬ ‫فی اربعمائه کتاب ّ‬ ‫حد ثینا ما وصل الیهم من احادیث ّ‬ ‫تسمی «االصول»‪.‬‬ ‫ائمتنا‬ ‫م‬ ‫(االستر ابادی‪)130-139 :1426 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و یقول الشیخ البهائی‪ :‬فقد بلغنا عن مشایخنا انه قد کان من داب اصحاب االصول انهم اذا‬ ‫ّ‬ ‫حدیثا بادروا الی اثباته فی اصولهم لئال یعرض لهم نسیان لبعضه او‬ ‫سمعوا من احد االئمه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫کله بتمادی ّ‬ ‫االیام وتوالی الشهور واالعوام‪ ،‬والله اعلم بحقائق االمور‪( .‬العاملی‪)63 :1414 ،‬‬ ‫وعن المحقق الداماد‪:‬‬ ‫قد کان من داب اصحاب االصول انهم اذا سمعوا عن احد االئمه‬ ‫حدیثا بادروا‬ ‫الی اث باته فی اصولهم؛ لئال یعرض لهم نسیان لبعضه او کله بتمادی االیام‪.‬‬ ‫(المحقق الداماد‪)98 :1405 ،‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫یتبین ان هذه‬ ‫و یوکد الفیض الکاشانی دور الشیعه فی تدو ین هذه االصول قائال‪ :‬وهکذا‬ ‫االصول االربعمائه کتبها اصحاب ا ّ‬ ‫وانصارهم وتالمیذهم‪ ،‬وهی قاعده واساس کتب‬ ‫الئمه‬ ‫الحدیث والفقه والتفسیر والکالم الشیعیه‪ .‬و ّلما کانت اصوال وعددها اربعمائه عرفت باالصول‬ ‫االربعمائه‪ .‬وقد ورد فهرست لها فی «فهرست» الشیخ الطوسی و«رجال النجاشی» و«معالم‬ ‫العلماء» و«الذریعه» القا بزرک الطهرانی و«کشف االستار»‪( .‬الفیض الکاشانی‪ ،1425 ،‬ج‪)16 :1‬‬ ‫و یکفی فی تثبیت دور الشیعه فی تدو ین الحدیث وروایته عن االئمه‬ ‫االندثار کتب الرجال التی دونت اسماء اصحاب االئمه‬ ‫وحفظه من‬ ‫والتابعین وکل من روی ودون‬ ‫عنهم؛ مثل کتاب الرجال لعبد الله بن جبله‪ ،‬ومشیخه الحسن بن محبوب‪ ،‬والرجال للحسن بن‬ ‫ّ‬ ‫فضال‪ ،‬والرجال علی بن الحسن‪ ،‬والرجال لمحمد بن خالد البرقی‪ ،‬والرجال الحمد بن محمد‬ ‫بن خالد‪ ،‬والرجال الحمد العقیقی‪ ،‬ورجال النجاشی‪ ،‬وغیرهم‪.‬‬ صفحه 282 ‫‪ /282‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫‪ .3‬دور الشیعه والکتب الربعه (الصول الربعه) فی زمن الغیبه الکبری‬ ‫ التعریف بالکتب االربعه‬‫االصول االربعه االول‪« -‬الکافی» و«االستبصار» و«التهذیب» و«من ال یحضره الفقیه»‪-‬‬ ‫ّ‬ ‫هی ال تی علیها المدار فی هذه االعصار‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّاما «الکافی» و هو تالیف الکلینی الفه فی مده عشرین سنه و توفی ببغداد سنه ثمانین او تسع‬ ‫ّ‬ ‫عده جماعه من علماء ا ّ‬ ‫لعامه کابن االثیر فی کتاب «جامع االصول‬ ‫وعشرین وثلثمائه ولجالله شانه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الثالثه بعد ما ذکر ّان ّ‬ ‫ّ‬ ‫سیدنا و امامنا ابا الحسن‬ ‫االمامیه» علی راس الماه‬ ‫من المجددین لمذهب‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫علی بن موسی ّالرضا و علی ابائه الطاهرین هو المجدد لذلک المذهب علی راس المائه الثانیه‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫واما کتاب «من ال یحضره الفقیه» فهو تالیف رئیس المحدثین ابی جعفر ّ‬ ‫محمد بن ّ‬ ‫علی بن‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بابو یه ّ‬ ‫توفی ّ‬ ‫بالر ّی سنه احدی وثمانین وثالثمائه‪.‬‬ ‫القمی وله مولفات اخری سواه یقارب ثالثمائه کتاب‬ ‫ّ‬ ‫الطائفه ابی جعفر م ّ‬ ‫حمد بن الحسن‬ ‫وا ّما «التهذیب» و «االستبصار» فهما من تالیفات شیخ‬ ‫ّ‬ ‫وسی وله تالیفات اخری سواهما فی ال ّتفسیر واالصول والفروع وغیرها تو ّفی ّ‬ ‫ا ّلط ّ‬ ‫طیب الله‬ ‫مضجعه سنه ّ‬ ‫ستین واربعمائه بالمشهد المقدس الغروی‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫فهوالء المحمدون الثالثه هم ا ّئمه اصحاب الحدیث من متاخری علماء الفرقه ّالناجیه‬ ‫ّ‬ ‫االمامیه‪( .‬العاملی‪)7 :1390 ،‬‬ ‫‪ -‬الکتب االربعه فی کلمات العلماء‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المتقدمین علی اربعمائه ّ‬ ‫مصنف‬ ‫قال الشهید الثانی فی «شرح الدرایه»‪ :‬قد کان است ّقر ان‬ ‫ّ‬ ‫الربعمائه ّ‬ ‫مصنف ّ‬ ‫سموها اصوال ث ّم تداعت الحال الی ذهاب معظم تلک االصول ولخصها‬ ‫جماعه فی کتب ّ‬ ‫خاصه تقریبا علی المتناول واحسن ما جمع منها‪« :‬الکافی»‪ ،‬و«التهذیب»‪،‬‬ ‫و«االستبصار»‪ ،‬و«من ال یحضره الفقیه»‪( .‬الشهید الثانی‪)73-74 :1421 ،‬‬ صفحه 283 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪283/ ...‬‬ ‫و یقول الشیخ البهائی‪:‬‬ ‫وکان قد جمع قدماء مح ّدثینا ما وصل الیهم من احادیث ّ‬ ‫ائمتنا‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫یسمی االصول َّثم تصدی جماعه من المتاخرین لجمع تلک الکتب وترتیبها تقلیال‬ ‫لالنتشار وتسهیال علی طالبی تلک االخبار فا ّلفوا کتبا مبسوطه ّ‬ ‫مبو به واصوال مضبوطه‬ ‫ّ‬ ‫مهذبه مشتمله علی االسانید الم ّتصله باصحاب العصمه کالکافی وکتاب من ال‬ ‫فی اربعمائه کتاب‬ ‫یحضره الفقیه والتهذیب واالستبصار ومدینه العلم والخصال واالمالی وعیون االخبار‬ ‫ّ‬ ‫الرضا و غیره‪( .‬العاملی‪)6-7 :1390 ،‬‬ ‫وجاء فی «فقه الرضا»‪ :‬ولوصل منه‪ -‬ولو القلیل‪ -‬الی المحمدین الثالثه‪ ،‬مصنفی الکتب‬ ‫االربعه المشتمله علی ا کثر ما ورد عنهم فی االحکام‪( .‬االمام الرضا‬ ‫‪)25 :1406 ،‬‬ ‫وجاء فی مقدمه «الهدایه عند الحدیث» عن الصدوق ومولفه «من ال یحضره الفقیه»‪:‬‬ ‫والتعو یل علی کتبه خصوصا کتاب «من ال یحضره الفقیه» فانه احد الکتب االربعه التی هی فی‬ ‫االشتهار و االعتبار کالشمس فی رابعه النهار‪ ،‬واحادیثه معدوده فی «الصحاح» من غیر خالف‪.‬‬ ‫(الصدوق‪ ،217 :1418 ،‬المقدمه)‬ ‫وورد فی مقدمه «الخالف» عند حدیثه عن کتاب «االستبصار»‪:‬االستبصار‪ ،‬وهو احد الکتب‬ ‫االربعه المعول علیها فی استنباط االحکام الشرعیه عند فقهاء الطائفه‪ ،‬واحادیثها ‪ ٥٥١١‬حدیثا‪.‬‬ ‫(الطوسی‪ ،‬الخالف‪ ،1407 ،‬ج‪)14 :1‬‬ ‫وعن مقدمه «نکت الخالف» للمحقق الحلی‪ :‬و لهذه الناحیه فان لشیخ الطائفه علی الشیعه‬ ‫حقا ال ینکر وفضال ال یستر‪ ،‬علی ان جمعا من علماء الشیعه القدماء عملوا ما عمله‪ ،‬فان‬ ‫الشیخین الکلینی والصدوق الفا «الکافی» و«من ال یحضره الفقیه» اللذین هما من الکتب‬ ‫االربعه ایضا‪ ،‬وکذا غیرهما من االقطاب‪ ،‬و انا ال ننکر فضلهم بل نشکرهم علی حسن صنیعهم‬ ‫ونقدر مجهودهم‪ ،‬ونسال الله لهم االجر الثواب الجزیل‪( .‬المحقق الحلی‪ ،1412 ،‬ج‪)21 :1‬‬ صفحه 284 ‫‪ /284‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وعن االستر ابادی‪ :‬یکفی اصحاب الکتب االربعه ان یکون الداعی لجمعها خوفا من اندراس‬ ‫الحدیث وضیاعه‪ ،‬ولم یمکنهم عند ذلک تمییز الصحیح والضعیف بالیقین‪ ،‬فجمعوا منها ما‬ ‫حسن ّ‬ ‫واحالوا فی العمل به‬ ‫الظن لهم به ولم یعلموا کذبه مخالفته قطعا لمذهب اهل البیت‬ ‫ّ‬ ‫علی ما یتحق ق من حال روا ته کما فعله الشیخ فی احکامه و فتاواه‪ ،‬غیره ای ضا کذلک‪.‬‬ ‫(االستر ابادی‪)113 :1426 ،‬‬ ‫وقیل‪ :‬احادیث الکتب االربعه‪ ،‬اعنی‪« ،‬الکافی»‪ ،‬و«الفقیه»‪ ،‬و«التهذیب»‪ ،‬و«االستبصار»؛‬ ‫ماخ وذه من اصول وکتب معتمده ّ‬ ‫معول ع لیها‪ ،‬کان مدار العمل علیها عند الشیعه‪.‬‬ ‫(الفاضل التونی‪)278 :1415 ،‬‬ ‫اتضح مما سبق ان االصول االربعه هذه ماخوذه من االصول االربعمائه‪ ،‬وقد تم من خاللها‬ ‫حفظ وجمع اهم ما فی هذه االصول‪ ،‬وتبو یبها بشکل یسهل علی المطالع مراجعتها‪ ،‬ومن هنا‬ ‫یتضح دور هذه الکتب االربعه فی حفظ تراث االئمه‬ ‫من الضیاع واالندراس‪ ،‬هذه الکتب‬ ‫التی تعتبر المرجع للفقهاء والعلماء واهل النظر والرای والمحققین‪ ،‬کما ان هناک مصنفات‬ ‫اخری للشیعه فی الروایات؛ مثل «وسائل الشیعه»‪ ،‬و«مستدرک الوسائل»‪ ،‬و«بحار االنوار»‪،‬‬ ‫و«مدینه العلم»‪ ،‬و«الخصال»‪ ،‬و«االمالی»‪ ،‬و«عیون اخبار الرضا»‪« ،‬علل الشرائع»‪« ،‬معانی االخبار»‪،‬‬ ‫و«عوالی الئالی العزیزیه»‪ ،‬و«المصباح»‪ ،‬و«الوافی»‪ ،‬و«مراه العقول»‪ ،‬و«جامع احادیث الشیعه»‪ ،‬وغیرها‪.‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫الی هنا تبین مایلی‪:‬‬ ‫• ان الهل البیت‬ ‫دروا فی تدو ین الحدیث وحفظه ومنعه من االندثار واالندراس‪،‬‬ ‫وکان تصرف کل امام فی ذلک بتناسب مع الظروف السیاسیه المحیطه‪ .‬وقد ظهر هذا‬ ‫الدور جلیا فی زمن االمامین الهمامین الباقر والصادق‬ ‫و باختصار نقول ان الخط‬ ‫البیانی لدورهم تاره یکون تصاعدیا واخری تنازلیا طبقا للظروف المحیطه وما‬ ‫یشخصونه من المصلحه‪.‬‬ صفحه 285 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪285/ ...‬‬ ‫• ان لالمام علی‬ ‫االئمه‬ ‫• ان لفاطمه‬ ‫کتابا ثمینا وکبیرا وطو یال فیه کل شیء حتی ارش الخدش‪ ،‬تناقله‬ ‫واحدا تلو االخر‪ ،‬واظهروه واعتمدوا علیه عندما تقتضی الحاجه‪.‬‬ ‫صحیفه محفوظه فی حوزه االئمه‬ ‫کما ان لکل امام کتبا خاصه به‬ ‫اثبتت بعض االثار ذلک‪.‬‬ ‫• ان للشیعه فی زمن الحضور ال سیما اصحاب االئمه‬ ‫دروا واضحا وصریحا وال یخفی‬ ‫فی حفظ وتدوین الحدیث ولهم کتب واصول کثیره من اهمها ما سمی باالصول االربعمائه‪.‬‬ ‫• ان للشیعه فی زمن الغیبه الکبری دورا ال یقل اهمیه عن دورهم فی زمن الحضور فی‬ ‫حفظ وتدو ین الحدیث‪ ،‬و یتجلی ذلک فی کتب واصول دونها العلماء‪ ،‬واهمها الکتب‬ ‫او االصول االربعه التی اعتمدت فی جمع االحادیث فیها علی ظاهر ما ورد فی االصول‬ ‫السابقه علیها السیما االصول االربعمائمه‪.‬‬ ‫• ان لالصول او الکتب االربعه دورا کبیرا فی حفظ اهم ما ورد فی االصول االربعمائه‪.‬‬ ‫• بعد کل ما تقدم نستطیع القول بضرس قاطع ان الدور االساس فی حفط الحدیث‬ ‫وتدو ینه یعود الی الشیعه االمامیه‪ ،‬ولوال ان ّ‬ ‫من الله علینا بهذه النعمه بواسطه‬ ‫االئمه‬ ‫واصحابهم وورثتهم من العلماء لکان التراث النبوی‬ ‫والدین فی منحی‬ ‫ومنعطف اخر‪ ،‬لکانت العواقب وخیمه ا کثر مما نحن علیه الیوم‪.‬‬ ‫• البد من االعتراف بان لمنع تدو ین الحدیث اثار سلبیه مازلنا نعیش توابعها الی الیوم‪،‬‬ ‫ومن اهمها؛ فقدان الکثیر من االحادیث النبو یه‬ ‫الحدیث واالسرائیلیات‪ ،‬وعزل ا ل البیت‬ ‫الصحیحه‪ ،‬وانتشار ظاهره وضع‬ ‫و ابعادهم عن حقوقهم‪ ،‬وظهور ظاهره‬ ‫االجتهاد بالرای والقیاس‪ ،‬واختالف اراء المسلمین‪ ،‬وتحریف الدین‪.‬‬ ‫العبر والسیر علی نهج االئمه‬ ‫• من کل ما تقدم یجب اخذ ِ‬ ‫واصحابهم والعمل بکل‬ ‫ما اوتینا من قوه لحفظ هذا التراث من ای عاصفه ترید الحاق الضرر به‪ ،‬ومن جهه‬ ‫اخری یجب العمل علی محو او الحد من االثار التی ترتبت علی منع تدو ین والتقلیل منها‪.‬‬ صفحه 286 ‫‪ /286‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬ابن حجر العسقالنی‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١٤١٧‬الصواعق المحرقه‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه الرساله‪.‬‬ ‫‪ .٢‬ابن حنبل‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١٤١9‬مسند احمد بن حنبل‪ .‬المحقق‪ :‬ابو المعاطی النوری‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬عالم الکتب‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ابن حنبل‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١٤08‬العلل ومعرفه الرجال‪ .‬المحقق‪ :‬وصی الله محمد عباس‪.‬‬ ‫بیروت‪ ،‬المکتب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤‬ابن عباد‪ ،‬اسماعیل (‪ .)١٤١٤‬المحیط فی اللغه‪ .‬المحقق‪ :‬محمد حسن ال یاسین‪ .‬بیروت‪ :‬عالم الکتاب‪.‬‬ ‫‪ .٥‬اب ن فارس‪ ،‬احمد ( ‪ .) ١٤0٤‬معجم مقاییس ا للغ ه‪ .‬الم حقق‪ :‬عب د السالم محم د هارون‪.‬‬ ‫قم‪ :‬مکتب التبلیغ االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٦‬االسترابادی‪ ،‬محمد امین (‪ .)١٤٢٦‬الفوائد المدنیه وبذیله الشواهد المکیه‪ .‬المحقق‪ :‬رحمت الله‬ ‫رحمتی اراکی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٧‬االشعری القمی‪ .‬سعد بن عبد الله (‪ .)١٣٦0‬المقاالت والفرق‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬طهران‪ :‬مرکز‬ ‫النشر العلمی والثقافی‪.‬‬ ‫‪ .8‬الراغب االصفهانی‪ ،‬حسین بن محمد (‪ .)١٤١٢‬مفردات الفاظ القران‪ .‬المحقق‪ :‬صفوان حسین‬ ‫داودی‪ .‬بیروت‪ :‬دار العلم‪.‬‬ ‫‪ .9‬البخاری‪ ،‬محمد بن اسماعیل (‪ .)١٤0٧‬صحیح البخاری‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار ابن کثیر‪.‬‬ ‫‪ .١0‬العاملی‪ ،‬محمد بن حسین (‪ .)١٣90‬الوجیزه فی علم الدرایه‪ .‬المحقق‪ :‬مرتضی احمدیان‪،‬‬ ‫قم‪ :‬مکتبه بصیرتی‪.‬‬ ‫‪ .١١‬العاملی ‪ ،‬محمد بن حسین (‪ .)١٤١٤‬مشرق الشمسین واکسیر السعادتین‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫مشهد‪ :‬مجمع البحوث االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .١٢‬الترمذی‪ ،‬محمد بن عیسی (‪ .)١٣9٥‬سنن الترمذی‪ .‬تحقیق وتعلیق‪ :‬محمد احمد شاکر ومحمد فواد‬ ‫عبدالباقی و ابراهیم عطوه عوض‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬القاهره‪ :‬شرکه مکتبه ومطبعه مصطفی البابی الحلبی‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬جمع من العلماء (‪ .)١٤0٥‬الصول السته عشر من الصول الولیه فی الروایات و احادیث‬ ‫اهل البیت‬ ‫‪ .‬قم‪ :‬دار الشبستری للمطبوعات‪.‬‬ صفحه 287 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪287/ ...‬‬ ‫‪ .١٤‬الجوهری‪ ،‬اسماعیل بن حماد (‪ .)١٤١0‬الصحاح؛ تاج اللغه وصحاح العربیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار العلم للمالیین‪.‬‬ ‫‪ .١٥‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤١8‬الفصول المهمه فی اصول الئمه‬ ‫محمد بن الحسین القائنی‪ .‬قم‪ :‬موسسه المعارف االسالمیه لالمام الرضا‬ ‫‪ .‬المحقق‪:‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .١٦‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤09‬وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .١٧‬الحسینی‪ ،‬هاشم معروف (‪ .)١٤١١‬تاریخ الفقه الجعفری‪ .‬تقدیم‪ :‬محمد جواد مغنیه‪ .‬قم‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١8‬حیدر‪ ،‬اسد (‪ .)١٤٢٥‬اْلمام الصادق‬ ‫والمذاهب الربعه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١9‬الخرائطی‪ ،‬ابو بکر محمد بن جعفر (‪ .)١٤١9‬مکارم الخلق ومعالیها ومحمود طرائقها‪.‬‬ ‫القاهره‪ :‬دار االفاق العربیه‪.‬‬ ‫‪ .٢0‬الخطیب البغدادی‪ ،‬ابو بکر احمد بن علی (‪ .)١9٧٤‬تقیید العلم‪ .‬المحقق‪ :‬یونس العش‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار احیاء السنه النبو یه‪.‬‬ ‫‪ .٢١‬الخطیب البغدادی‪ ،‬ابو بکر احمد بن علی (‪ .)١9٧١‬شرف اصحاب الحدیث ونصیحه اهل الحدیث‪.‬‬ ‫المحقق‪ :‬محمد سعید خطیب اوغلی‪ .‬انقره‪ :‬جامعه انقره‪.‬‬ ‫‪ .٢٢‬الخولی‪ ،‬محمد عبد العز یز (‪ .)١98٣‬مفتاح السنه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .٢٣‬الدارمی‪ ،‬عبدالله بن عبدالرحمن (‪ .)١٤١٢‬سنن الدارمی‪ .‬المحقق‪ :‬حسین سلیم الدارانی‪.‬‬ ‫السعودیه‪ :‬دار المغنی‪.‬‬ ‫‪ .٢٤‬االمام الرضا‬ ‫‪ ،‬علی بن موسی (‪ .)١٤0٦‬فقه الرضا‬ ‫‪ .‬مشهد‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٢٥‬الشهرستانی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤٣0‬منع تدوین الحدیث؛ قراءه فی منهجه الفکر واصول‬ ‫مدرستی الحدیث عند المسلمین‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه الرافد‪.‬‬ ‫‪ .٢٦‬الشهید الثانی‪ ،‬زین الدین بن علی (‪ .)١٤٢١‬شرح البدایه فی علم الدرایه‪ .‬قم‪ :‬منشورات مکتبه المحالتی‪.‬‬ ‫‪ .٢٧‬الصدوق‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٤١8‬الهدایه فی الصول والفروع‪ .‬قم‪ :‬موسسه االمام الهادی‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٢8‬الصدوق‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٣8٦‬علل الشرائع‪ .‬قم‪ :‬مکتبه داوری‪.‬‬ ‫‪ .٢9‬الصفار‪ ،‬محمد بن الحسن (‪ .)١٤0٤‬بصائر الدرجات‪ .‬طهران‪ :‬موسسه االعلمی‪.‬‬ ‫‪ .٣0‬الطبرسی‪ ،‬احمد بن علی (‪ .)١٤0٣‬اْلحتجاج‪ .‬مشهد‪ :‬نشر مرتضی‪.‬‬ ‫‪ .٣١‬الطهرانی‪ ،‬اغا بزرگ (‪ .)1403‬الذ ریعه الی تصانیف الشیعه‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار االضواء‪.‬‬ ‫‪ .٣٢‬الطوسی‪ ،‬ابو جعفر محمد بن حسن (‪ .)١٤0٧‬الخلف‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ صفحه 288 ‫‪ /288‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫‪ .٣٣‬الطوسی‪ ،‬ابو جعفر محمد بن حسن (‪ .)١٤0٧‬تهذیب الحکام‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬طهران‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٣٤‬العاملی‪ ،‬محسن االمین (‪ .)١٣٧0‬اعیان الشیعه‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬دمشق‪ :‬مطبعه این زیدان‪.‬‬ ‫‪ .٣٥‬العاملی‪ ،‬محمد بن مکی (‪ .)١٤١9‬ذکری الشیعه فی احکام الش ریعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٣٦‬ال فاضل التونی‪ ،‬عبد الله بن محمد ( ‪ .) ١٤١٥‬اْلجتهاد والتقلید (الواف یه فی الصول) ‪.‬‬ ‫ق م‪ :‬مجمع الفکر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٣٧‬الفراهیدی‪ ،‬خلیل بن احمد (‪ .)١٤١0‬کتاب العین‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬دار هجره للنشر‪.‬‬ ‫‪ .٣8‬الفیض الکاشانی‪ ،‬محمد محسن بن شاه مرتضی (‪ .)١٤٢٥‬الشافی فی العقائد والخلق والحکام‪.‬‬ ‫طهران‪ :‬دار نشر اللوح المحفوظ‪.‬‬ ‫‪ .٣9‬کاشف الغطاء ‪ ،‬علی بن محمد رضا (‪ .)١٣99‬ادوار الفقه واطواره‪ .‬بیروت‪ :‬دار الزهراء‪.‬‬ ‫‪ .٤0‬الکلین ی‪ ،‬محمد بن یعقوب (‪ .)١٤0٧‬الکافی‪ .‬المحقق‪ :‬علی ا کبر غفاری‪ .‬الطبعه الرابعه‪.‬‬ ‫طهرا ن‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٤١‬المتقی الهندی‪ ،‬عالء الدین (‪ .)١٤09‬کنز العمال‪ .‬المحقق‪ :‬بکری حیانی وصفوت السقا‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬موسسه الرساله‪.‬‬ ‫‪ .٤٢‬المحدث النوری‪ ،‬میرزا حسین (‪ .)١٤08‬مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه‬ ‫ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٤٣‬المحقق الحلی‪ ،‬نجم الدین جعفر (‪ .)١٤١٢‬النهایه ونکتها‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٤‬المحقق الداماد‪ ،‬محمد باقر (‪ .)١٤0٥‬الرواشح السماویه فی شرح الحادیث اْلمامیه‪ .‬قم‪ :‬مکتبه‬ ‫السید المرعشی النجفی‪.‬‬ ‫‪ .٤٥‬المفید‪ ،‬محمد بن النعمان (‪ .)١٣٧١‬اوائل المقاالت فی المذاهب والمختارات‪ .‬المحقق‪:‬‬ ‫عباسقلی واعظ چرندابی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬تبریز‪ :‬مطبعه رضائی‪.‬‬ ‫‪ .٤٦‬النجاشی‪ ،‬ابو الحسن احمد بن علی (‪ .)١٤0٧‬رجال النجاشی‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٧‬النو بختی‪ ،‬الحسن بن موسی (‪ .)٢0١٢‬فرق الشیعه‪ .‬بیروت‪ :‬منشورات الرضا‪.‬‬ ‫‪ .٤8‬القشیری النیسابوری‪ ،‬مسلم بن الحجاج (‪ .)٢0١0‬صحیح مسلم‪ .‬المحقق‪ :‬محمد عبد فواد عبدالباقی‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ صفحه 289 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه الخاصه والعامه‬ ‫االء رضا فرمان ‪ -‬ام المحمدین (عراق)‪ ،١‬ثامر حکیم الساعدی (عراق)‪٢‬‬ ‫استلم‪1443/01/25 :‬‬ ‫قبول‪1443/06/01 :‬‬ ‫الملخص‬ ‫کنا بصدد تقدیم ورقه بحثیه اخترنا لها عنوان الوالیه الخاصه والوالیه العامه‪ ،‬الننا اردنا التعرف‬ ‫علی هذا المصطلح الذی عشناه واقعا فی العقود الثالثه االخیره‪ ،‬فاردنا االطالع عن کثب علی‬ ‫االسانید التی اعتمدتها النظریه االسالمیه فی العصر الحدیث المتطور‪ ،‬عصر التکنلوجیا‬ ‫والفضاء‪ ،‬وهل یمکن ان یتماشی االسالم مع العصر مهما بلغ من تطور؟ وهل یمکن ان تکون‬ ‫هذه النظریه ملبیه لحاجه المجتمع رغم انها نابعه من دین جاء قبل الف واربعمئه سنه؟ وما فائده‬ ‫هذه النظریه ومردوداتها علی االمه؟ ومن این استمدت شرعیتها؟ حیث خلصنا الی نتائج من‬ ‫هذا البحث‪ :‬بان والیه الفقیه العامه‪ ،‬مستمده شرعیتها من ادله نقلیه وعقلیه‪ ،‬وال بدیتها لضمان‬ ‫حیاه اجتماعیه منسجمه مع الشریعه کونها نظریه معاصره للحیاه‪ ،‬وملبیه لمتطلباتها‪ ،‬وایضا‬ ‫ینبغی استمرارها زمن غیبه االمام‬ ‫النها بتنصیبه و باشرافه‪ ،‬وستکون ممهده لزمن الظهور‪.‬‬ ‫الکلمات المفتاحیه‪ :‬والیه الفقیه الخاصه‪ ،‬والیه الفقیه العامه‪ ،‬التوقیعات‬ ‫المقدمه‬ ‫ان اسئله کثیره قد ترد علی الذهن بخصوص موضوعنا‪ ،‬وان کنا ال نتمکن من االلمام باالجابه‬ ‫علی کافتها‪ ،‬سنقتصر علی ما یتمخض عنه فکرنا القاصر‪ ،‬بالبحث عن تمامیه السند الرجالی‬ ‫‪ .١‬طالبه الماجستیر قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه فقه االسره‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( mhmdon3@gmail.com ،‬الکاتب المراسل)‬ ‫‪ .٢‬االستاذ قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬حوزه العلمیه‪ ،‬النجف االشرف‪ ،‬العراق‪،‬‬ ‫‪Thdsrd@gmail.com‬‬ صفحه 290 ‫‪ /290‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وتمامیه الدالله الروائیه‪ ،‬لیتم بالجمع بینهما‪ ،‬الخروج بنور الدلیل من بطون الکتب‪ ،‬لیضیء‬ ‫حیاه البشریه‪ ،‬مستمدا قوته من قوه ذلک االسالم الحنیف الذی جاء به المصطفی‬ ‫‪.‬‬ ‫فسیعرض البحث فی ثالثه مطالب‪ ،‬االول منها فی الوالیه الخاصه وادلتها‪ ،‬والثانی فی الوالیه‬ ‫العامه وادلتها‪ ،‬والثالث فی التنقیح بین االدله‪ ،‬وسیسبق المطالب تعریف لمعنی الوالیه لیکون‬ ‫کمدخل لها‪ ،‬وسینتهی البحث بالخاتمه‪ ،‬المتمثله بالنتائج فی صالحیه هذه النظریه سواء والیه‬ ‫الفقه العامه او الخاصه لقیاده المجتمع المسلم فی العصر الحدیث بل عصر التکنلوجیا‬ ‫المتفاقمه‪ ،‬وایضا التوصیات التی یوصی الباحث بها‪ ،‬متوسمین اراء ثله من علماءنا االبرار الذین‬ ‫هم عماد نظریه والیه الفقیه‪ ،‬راجین من امام العصر‬ ‫ان یتفضل علینا بان یرفع عملنا القلیل‬ ‫الی الباری جل وعال‪ ،‬لعله یتقبله منا‪ ،‬لننال رضاه فیکون شافعا لنا لنیل رضاه عز وجل‪.‬‬ ‫مدخل البحث‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫ما الوالیه؟ من المعانی اللغو َّیه للـ (الوالیه)‪ ،‬التصدی المر ما والتصرف فیه‪ .‬فالشخص الذی‬ ‫ّ‬ ‫یتصدی المر ما تکون له والیه علیه‪ ،‬و یعد ّ‬ ‫ولیه ومواله‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫المولی علیه‪ -‬و ادارتها‪ ،‬تشیر الی ّان ّ‬ ‫الولی والمولی اولی من‬ ‫فبالتصدی لشوون فرد اخر‪-‬‬ ‫ّ‬ ‫لولی یسلب من االخرین ّ‬ ‫ّ‬ ‫التصدی‪ ،‬وعلی اساس وجود والیه هذا ا ّ‬ ‫حق‬ ‫التصرف و‬ ‫االخرین بهذا‬ ‫ّ‬ ‫التصدی والتص ّرف فی شوون ذلک الفرد‪ .‬فنستطیع ان نعرف الوالیه‪ :‬بالوظیفه الهامه‪ ،‬المتمثله‬ ‫بالحکومه و اداره البالد وتنفیذ االحکام ضمن اطار الشرع المقدس‪.‬‬ ‫وعلیه‪ :‬هی لیست امتیاز لمن یتوالها‪ ،‬فال تجعل له مقاما وشانا غیر عادی او ترفعه عن‬ ‫مستوی االنسان العادی‪ ،‬وانما هی مسوولیه عظیمه امام الباری عز وجل النها وظیفه خطیره‪.‬‬ ‫فالولی الفقیه انما یتحد مع النبی االکرم‬ ‫واالئمه االطهار‬ ‫فی الوظیفه والدور الذی‬ ‫یقوم به تجاه المجتمع‪ ،‬من رعایه واداره شوون وواجبات وحتی تفاصیل دقیقه کل ما له عالقه‬ ‫بالمجتمع وافراده‪.‬‬ صفحه 291 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪291/...‬‬ ‫فان مقام النبی‬ ‫واالنبیاء یختلف عن مقام الولی الفقیه‪ ،‬کل ما هنالک اتحادهم فی‬ ‫الوظیفه‪ ،‬فمقامهم العصمه المثبته عندنا باصل الشرع‪ ،‬بینما مقام الولی الفقیه هو انه انسان عادی‬ ‫اال انه تولی وظیفه مهمه مماثله لوظیفتهم‪.‬‬ ‫وهذا ما یقوله االمام الخمینی ‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫و اذا فرضنا ّ‬ ‫ّقیما علی الصغار فان مهمتهما فی هذا المجال ال‬ ‫او االمام‬ ‫النبی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫کیفا عن ّای فرد ع ّ‬ ‫ادی اخر اذا ع ّین للقیمومه علی نفس اولئک‬ ‫تختلف ک ّما وال‬ ‫الصغار‪ .‬وکذلک قیمومتهما علی اال ّمه باسرها من الناحیه العمل ّیه ال تختلف عن‬ ‫ّ ً‬ ‫قیمومه ّای فقیه عالم عادل فی زمن الغیبه و اذا فرض فقیه عادل متمکنا من اقامه‬ ‫ّ‬ ‫وعلی‬ ‫الحدود‪ ،‬فهل یقیمها علی غیر الوجه الذی کانت تقام علیه ّایام الرسول‬ ‫یجلد الزانی غیر المحصن ا کثر من‬ ‫عهد االمام امیر المومنین هل کان النبی‬ ‫ً‬ ‫مائه جلده؟ وهل علی الفقیه ان ینقص منها مقدارا‪ ،‬کی یثبت تفاوت بینه و بین‬ ‫ً‬ ‫ّ ّ ً‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫نبیا کان ام اماما ام فقیها عادال‪ -‬لیس اال منفدا المر الله‬ ‫النبی ؟ کال! الن الحاکم‪-‬‬ ‫وحکمه‪( .‬راجع‪ :‬الواعظی‪)66-67 :2012 ،‬‬ ‫فمن هنا جاء االختالف بین العلماء فی حدود هذه الوالیه ودائره صالحیات الولی‪ ،‬فکانت‬ ‫الوالیه اما خاصه واما عامه‪ ،‬بعد االجماع علی الوالیه للفقیه‪ ،‬فنجد البعض منهم یری ان‬ ‫اهل بیت‬ ‫یتفردون بالوالیه العامه دون الولی الفقیه الذی لیس له اال الخاصه‪ ،‬بینما الفریق‬ ‫االخر منهم الیری فارقا بین النبی‬ ‫واالئمه االطهار‬ ‫والولی الفقیه فی الوظیفه وان‬ ‫اختلفوا فی المرتبه والمقام‪ .‬وسنتعرض فی بحثنا‪ ،‬الدله کال الوالیتین‪ ،‬ومن ثم متستدلین علی‬ ‫العامه بادله الخاصه‪.‬‬ ‫الوالیه الخاصه وادلتها‬ ‫الوالیه الخاصه‪ ،‬تعنی الوالیه فی االمور الحسبیه‪( ،‬نفس المصدر‪ )161 :‬هی االمور التی‬ ‫الیرضی الشارع بترکها و اهمالها تحت ای ظروف‪ ،‬وهی عند الفقهاء والیه القضاء واقامه الحدود‬ صفحه 292 ‫‪ /292‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وحفظ االوقاف ومال الغائب والقاصر والتصرف بسهم االمام فی الخمس‪( ،‬مرکز نون للتالیف‬ ‫والترجمه‪ )40 :2012 ،‬والقیمومه علی الصغیر والمجنون والسفیه والممتنع والمریض والمغمی‬ ‫علیه والمیت الذی ال ولی له‪( ،‬الجزائری المروج‪ )90 :2007 ،‬وکل ما یقع فی دائره والیه‬ ‫المعصوم وال تقام اال باذنه‪ ،‬ولکن الذی ثبت هو ان الشریعه المقدسه واالئمه المعصومین‬ ‫ال یرضون بترکها فی عصر الغیبه وتضییعها‪ .‬وان ثبوت التصرف للفقیه عند فریق من العلماء‬ ‫القائلین بالوالیه الخاصه فی هذه االمور من باب القدر المتیقن‪ ،‬المقدار المقطوع ارادته‬ ‫للمتکلم‪( .‬محمد صنقور علی‪)371 :2011 ،‬‬ ‫ادله الوالیه العامه‬ ‫التی ستکون ضمن فرعین الروائی والعقلی‪ ،‬وسنتطرق فی الروائی الهم روایتین فی االستدالل‬ ‫علی والیه الفقیه العامه‪:‬‬ ‫‪ .1‬الدلیل الروائی‬ ‫َّ‬ ‫ان الروایات من اه ّم االدله علی والیه الفقیه ّ‬ ‫العامه‪ ،‬ومورد ّ‬ ‫تمسک الفقهاء والمعتقدین بوالیه‬ ‫الفقیه‪ .‬سنتناول بالبحث اثنین من ّ‬ ‫اهم الروایات‪ :‬التوقیع ومقبوله عمر بن حنظله‪.‬‬ ‫ توقیع امام العصر‬‫التوقیع‪ ،‬فی اللغه‪ ،‬یعنی وضع عالمه علی رساله‪ ،‬و یطلق التوقیع علی خط الملوک والسالطین‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫ال سیما تلک التی تشرفت بالصدور من‬ ‫علی امر او کتاب واشتهرت کتب المعصومین‬ ‫ّ‬ ‫الناحیه المقدسه المام الزمان‪ ،‬وابلغت من طریق احد النواب االربعه‪ ،‬اشتهرت فی کتب التاریخ‬ ‫والحدیث بالتوقیعات‪( .‬راجع‪ :‬الواعظی‪)188 :2012 ،‬‬ ‫نص التوقیع‪ :‬حدثنا محمد بن محمد بن عصام الکلینی عنه قال حدثنا محمد بن یعقوب‬ ‫الکلینی عن اسحاق بن یعقوب قال‪ :‬سالت محمد بن عثمان العمری ان یوصل لی کتابا قد‬ ‫سالت فیه عن مسائل اشکلت علی فوردت فی التوقیع بخط موالنا صاحب الزمان‬ ‫‪.‬‬ صفحه 293 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪293/...‬‬ ‫اما ما سالت عنه ارشدک الله وثبتک من امر المنکرین لی من اهل بیتنا و بنی عمنا‪ ،‬فاعلم انه‬ ‫لیس بین الله عزوجل و بین احد قرابه ومن انکرنی فلیس منی و سبیله سبیل ابن نوح‪ ،‬اما سبیل‬ ‫عمی جعفر وولده فسبیل اخوه یوسف‪ ،‬اما الفقاع فشربه حرام‪ ،‬وال باس بالشلماب‪ ،‬واما اموالکم‬ ‫فال نقبلها اال لتطهروا فمن شاء فلیصل ومن شاء فلیقطع‪ ،‬فما اتانی الله خیر مما اتاکم‪ ،‬واما‬ ‫ظهور الفرج فانه الی الله تعالی ذکره وکذب الوقاتون‪ ،‬واما قول من زعم ان الحسین لم یقتل‬ ‫فکفر وتکذیب وضالل‪ ،‬واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم‬ ‫وانا حجه الله علیهم‪.‬‬ ‫واما محمد بن عثمان العمری وعن ابیه من قبل فانه ثقتی وکتابه کتابی‪ ،‬واما محمد بن علی‬ ‫بن مهزیار االهوازی فسیصلح الله له قلبه و یزیل عنه شکه واما ما وصلتنا به فال قبول عندنا اال‬ ‫لما طاب وطهر وثمن المغنیه حرام واما محمد بن شاذان بن نعیم فهو رجل من شیعتنا اهل البیت‬ ‫واما ابو الخطاب محمد بن ابی زینب االجدع فملعون واصحابه ملعونون فال تجالس اهل‬ ‫مقالتهم فانی منهم بریء وابائی منهم براء واما المتلبسون باموالنا فمن استحل منها شیئا فا کله‬ ‫فانما یا کل النیران واما الخمس فقد ابیح لشیعتنا وجعلوا منه فی حل الی وقت ظهور امرنا‬ ‫لتطیب والدتهم وال تخبث واما ندامه قوم قد شکوا فی دین الله عزوجل علی ما وصلونا به فقد‬ ‫اقلنا من استقال وال حاجه فی صله الشاکین واما عله ما وقع من الغیبه فان الله عز وجل یقول‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫«یا ا ُّیها ال ِذین امنوا ال تسئلوا عن اشیاء ِان تبد لکم تسوکم»‪( ،‬المائده‪ ،‬االیه ‪ )101‬انه لم‬ ‫یکن الحد من ابائی اال وقد وقعت فی عنقه بیعه لطاغیه زمانه و انی اخرج حین اخرج وال بیعه‬ ‫الحد من الطواغیت فی عنقی واما وجه االنتفاع بی فی غیبتی فکاالنتفاع بالشمس اذا غیبتها عن‬ ‫االبصار السحاب و انی المان الهل االرض کما ان النجوم امان الهل السماء فاغلقوا باب‬ ‫السوال عما ال یعنیکم وال تتکلفوا علم ما قد کفیتم واکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک‬ ‫فرجکم والسالم علیک یا اسحاق بن یعقوب وعلی من اتبع الهدی‪( .‬الصدوق‪ ،1405 ،‬ج‪،2‬‬ ‫باب‪)483 :45‬‬ صفحه 294 ‫‪ /294‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ولالستدالل بالروایه علی والیه الفقیه‪ ،‬البد من احراز تمامیه جهتین فیها‪ ،‬االولی السند‬ ‫واالخری الدالله‪.‬‬ ‫اما من جهه السند‪ ،‬سنبحث فی وثاقته‪ ،‬بالبحث عن وثاقه سلسله رجاله‪ ،‬بالنظر فی احوالهم‪،‬‬ ‫و یطلب ذلک فی کتب الرجالین‪ ،‬وکما یاتی‪:‬‬ ‫• محمد بن محمد بن عصام الکلینی‪ :‬من مشایخ الصدوق‪ ،‬فی «العیون» و«التوحید»‬ ‫و«الفقیه»‪ ،‬ترضی علیه فی المشیخه‪( .‬ترابی والرهائی‪ ،1419 ،‬ج‪)206 :2‬‬ ‫• محمد بن یعقوب الکلینی‪ :‬بن اسحاق ابو جعفر الکلینی‪ ،‬ثقه بل اوثق الناس فی‬ ‫الحدیث واثبتهم‪ ،‬قاله النجاشی‪ ،‬عارف باالخبار‪ ،‬له کتب کثیره‪ ،‬منها کتابه «الکافی»‪.‬‬ ‫(الجواهری‪)591 :1424 ،‬‬ ‫• اسحاق بن یعقوب‪ :‬روی عن محمد بن عثمان العمری فی «کمال الدین» و«غیبه»‬ ‫الطوسی‪ .‬قال فی «قاموس الرجال»‪ :‬هو اخو الکلینی‪( .‬نفس المصدر‪)112 :‬‬ ‫• محمد بن عثمان العمری‪ :‬هو محمد بن عثمان بن سعید العمری‪ ،‬وصفه به الشیخ‬ ‫ووصفه العالمه باالسدی ایضا‪ ،‬یکنی ابا جعفر وکیل صاحب الزمان‬ ‫احد السفراء‬ ‫زمن الغیبه‪ -‬ثقه‪ -‬الروایات متظافره فی جاللته وعظمته ووثاقته‪ ،‬منها ما رواه الکلینی‬ ‫بسند صحیح من قوله‪ :‬العمری عثمان بن سعید وابنه ثقتان‪ ...‬روی عن الصاحب‬ ‫طریق الصدوق الیه صحیح‪( .‬نفس المصدر‪)549 :‬‬ ‫لو تاملنا سند الحدیث المروی‪ ،‬لوجدنا رجاله ثقات‪ ،‬اال ان اسحاق بن یعقوب لم یرد بحقه‬ ‫توثیق خاص فی کتب الرجالیین‪ ،‬ولکن نقول‪ :‬ان ثقه کالکلینی ان کان ال یحرز وثاقه الشخص‬ ‫فکیف ینقل عنه روایته و یعتمدها کدلیل علی امر مهم جدا وهو توقیع االمام‪ ،‬اضف الی ان‬ ‫ّ‬ ‫الکلینی قد ّ‬ ‫صرح مع کبار االعالم الشیخ الصدوق والشیخ الطوسی‪ ،‬بان اسحاق بن یعقوب‬ ‫ّ‬ ‫صادق فی دعواه بصدور التوقیع الشریف‪ .‬ولو کان لهوالء االعالم قدح فی وثاقته لما ا َّیدوه قط‬ ‫فی دعواه هذه‪ ،‬ولما بادروا الی نقل روایته‪.‬‬ صفحه 295 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪295/...‬‬ ‫وایضا نجد ان االمام فی ذیل التوقیع یسلم بشخصه علی اسحاق بن یعقوب فیقول‪ :‬السالم‬ ‫علیک یا اسحاق بن یعقوب‪( .‬الصدوق‪ ،1405 ،‬ج‪ ،2‬باب‪)483 :45‬‬ ‫اال یدل ذلک علی علو شانه‪ ،‬وکذلک نص التوقیع فیه من االمور التی ال یوتمن علیها اال‬ ‫الثقه‪ ،‬فان لم یکن اهال لها فکیف ان االمام یحمله هکذا امور‪ ،‬فمع هذه القرائن الیبقی شک فی‬ ‫وثاقه اسحاق بن یعقوب‪ ،‬و بذلک یکون سند الروایه تام و یمکنا االخذ بها‪ ،‬و لکن بعد البحث فی‬ ‫ِّ‬ ‫واقعه فار ِجعوا‬ ‫وادث ال ِ‬ ‫تمامیه داللتها‪ :‬ومحل الشاهد فی الروایه‪ -‬التوقیع‪ -‬العباره‪« :‬واما الح ِ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫واه حدی ِثنا ف ِانهم ح ِّجتی علیکم وانا ح ِّجه الل ِه علی ِهم»‪ ،‬فاسحاق بن یعقوب‬ ‫فیها ِالی ر ِ‬ ‫استفسر من االمام بعض االستفارات‪ ،‬وقد رد علیها‪ ،‬مع اشارته الی قاعده کلیه یخاطب بها سائر‬ ‫شیعته فی زمن غیبته‪ ،‬وهی‪:‬‬ ‫ارجاعهم الی مرجع یرجعون الیه فی حل ما یعترضهم من وقائع واحداث وفی کل النواحی‪،‬‬ ‫الن االمام هنا اطلق فی روایته ولم یحدد مثال فی والیه الصغیر او فی والیه المیت او فی القاصر‬ ‫او الغائب‪ ،‬انما کالمه مطلق‪ -‬الحوادث الواقعه‪ -‬وهو فی بیان المقام والمورد قابل للتقیید اال انه‬ ‫لم یقید النه اراد االطالق‪ ،‬مطلق الحوادث والوقائع ترجعون فیها الی من نص فی الروایه‪:‬‬ ‫«رواه حدیثنا» ای الفقهاء‪ ،‬قد نصبهم علی الشیعه بالنص «فهم حجتی علیکم»‪ ،‬کما انه حجه‬ ‫علیهم «وانا حجه الله علیهم»‪ ،‬فبالنظر الی مدی قوه وجه التشبیه الذی صرح به االمام فیما بینه‬ ‫و بین الفقهاء‪ ،‬نستطیع ان نستدل بها علی الوالیه العامه للفقیه‪ ،‬فان الوظیفه التی یقوم بها من‬ ‫یتولی عامه امور الشیعه النه حجه الله علیهم‪ ،‬ال بد ان یتوالها من له نفس الوالیه العامه لیکون‬ ‫حجه ایضا علی الناس وهم العلماء‪.‬‬ ‫اذن فالرجوع الی الفقهاء فی مختلف االمور ولیس فقط الفتوی‪ ،‬فان لم تکن لهم الوالیه‬ ‫العامه فکیف یامر االمام بالرجوع الیهم‪ ،‬النه ان کان یرید الرجوع الیهم فی الفتوی فقط لذکر‬ ‫ذلک اال انه لم یقید النه اراد قصد العموم‪ ،‬فالروایه واضحه الدالله علی الوالیه العامه للفقیه‪،‬‬ ‫وانما یعتبرها العلماء من اقوی ادلتها‪ ،‬واعتمدوها اکثرهم فی االستدالل علی المورد‪.‬‬ صفحه 296 ‫‪ /296‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫النتیجه‪ :‬بتمام الروایه دالله وسندا‪ ،‬نکون قد حصلنا علی دلیل معتبر علی موردنا وهو الواله‬ ‫العامه للفقیه‪.‬‬ ‫ مقبوله عمر بن حنظله‬‫وسمیت بالمقبوله‪ ،‬لعمل االصحاب بهذه الروایه وقبولهم لها‪ .‬وهذا ما وجدنا اشار الیه ضمن‬ ‫تا کید الشهید الثانی علی وثاقه عمر بن حنظله‪ ،‬فقد وصف هذه الروایه بانها مورد قبول‬ ‫َ‬ ‫االصحاب‪ ،‬فقال‪ :‬والمقبول کحدیث ع َمر بن ح ْنظله فی حال المتخاصمین من اصحابنا‪ ،‬وامر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫احکامهم‪ ...‬و انما َسموه بالمقبول؛ الن‬ ‫المتخاصمین بالرجوع الی رجل راوی لحدیثهم‪ ،‬وعرف‬ ‫فی طریقه م ّ‬ ‫حمد بن عیسی‪ ،‬وداود بن الحصین‪ ،‬وهما ضعیفان‪( .‬الشهید الثانی‪)192 :1421 ،‬‬ ‫فمن الفقهاء المستدلین بروایه ابن حنظله علی الوالیه العامه للفقیه‪ ،‬الشیخ االنصاری‬ ‫وصاحب الجواهر والمحقق النراقی والمحقق الکرکی وغیرهم کثیرین‪.‬‬ ‫نص المقبوله‪ :‬محمد بن یعقوب‪ ،‬عن محمد بن یحیی‪ ،‬عن محمد بن الحسین‪ ،‬عن محمد‬ ‫بن عیسی‪ ،‬عن صفوان بن یحیی‪ ،‬عن داود بن الحصین‪ ،‬عن عمر بن حنظله ‪ ،‬قال‪ :‬سالت‬ ‫اب ا عبدالله عن رجلین من اصحابنا بینهما منازعه فی دین او میراث‪ ،‬فتحاکما الی السلطان‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و الی القضاه‪ ،‬ایحل ذلک؟ قال‪ :‬من تحاکم الیهم‪ ،‬فی ح ّق او باطل‪ ،‬فانما تحاکم الی الطاغوت‪،‬‬ ‫ًّ ً‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وما یحکم له فانما یاخذ سحتا و ان کان حقا ثابتا له‪ ،‬النه اخذه بحکم الطاغوت‪ ،‬وما امر الله ان‬ ‫َ َ ََ َ َ ْ َ‬ ‫َْ‬ ‫ْ َ ْ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫وت َوقد ا ِمروا ان َیکفروا ِب ِه»‪.‬‬ ‫یکفر به‪ ،‬قال الله تعالی‪« :‬ی ِریدون ان یتحاکموا ِالی الطاغ ِ‬ ‫(النساء‪ ،‬االیه ‪ )60‬قلت‪ :‬فکیف یصنعان؟ قال‪ :‬ینظران من کان منکم َّ‬ ‫ممن قد روی حدیثنا‪ ،‬ونظر‬ ‫ً‬ ‫ً ّ‬ ‫فی حاللنا وحرامنا‪ ،‬وعرف احکامنا‪ ،‬فلیرضوا به حکما‪ ،‬فانی قد جعلته علیکم حاکما‪ ،‬فاذا حکم‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والراد علینا َّ‬ ‫خف بحکم الله‪ ،‬وعلینا ر َّد‪َّ ،‬‬ ‫الراد علی الله‪ ،‬وهو علی‬ ‫بحکمنا فلم یقبل منه‪ ،‬فانما است‬ ‫ّ‬ ‫حد الشرک بالله‪( .‬الحر العاملی‪ ،1409 ،‬ج‪ ،136-137 :27‬ح ‪)1‬‬ ‫نبحث فی المقبوله من جهتین‪ ،‬االولی فی السند والثانیه فی الدالله‪ :‬اما االولی فی السند‪،‬‬ ‫فال بد فی البحث عن وثاقه رجال السند فی الکتب الرجالیه حتی نحکم باالخذ بالمقبوله‪:‬‬ صفحه 297 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪297/...‬‬ ‫• محمد بن یعقوب‪ :‬بن اسحاق ابو جعفر الکلینی‪ ،‬ثقه بل اوثق الناس فی الحدیث‬ ‫واثبتهم‪ ،‬قاله النجاشی عارف باالخبار‪ ،‬له کتب کثیره‪ ،‬منها کتابه «الکافی»‪.‬‬ ‫(الجواهری‪)591 :1424 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫محمد بن یحی‪ :‬وهو مشترک بین محمد بن یحیی ابو جعفر العطار و محمد بن یحیی‬ ‫•‬ ‫الخزاز وکالهما ثقه اال انه الظاهر انه محمد بن یحیی ابو جعفر العطار‪ ،‬لالتحاد فی‬ ‫ال راوی وا ل م رو ی عنه‪ ،‬ب ین م ورد روایتنا هنا و بین ال م ذک ورین فی الت وثی ق ‪.‬‬ ‫( نفس المصدر‪)588 :‬‬ ‫• محمد بن الحسین‪ :‬ابو جعفر الزیات الهمدانی‪ ،‬جلیل من اصحابنا‪ ،‬عظیم القدر‪ ،‬کثیر‬ ‫‪-‬‬ ‫الروایه‪ ،‬ثقه‪ ،‬عین‪ ،‬قاله النجاشی‪ -‬من اصحاب الجواد والهادی و العسکری‬ ‫روی فی «کامل الزیارات»‪( .‬نفس المصدر‪)518 :‬‬ ‫ّ‬ ‫محمد بن عیسی‪ :‬مشترک بین محمد بن عیسی بن سعد ومحمد بن عیسی بن عبی‬ ‫•‬ ‫واالول شیخ القمیین و وجههم والثانی ثقه جلیل‪( .‬ترابی والرهائی‪ ،1419 ،‬ج‪)189 :2‬‬ ‫• صفوان بن یحیی‪ :‬ابو محمد البجلی بیاع السابری‪ -‬ثقه ثقه عین‪ -‬من اصحاب‬ ‫الکاظم‬ ‫ثقه‪( .‬الجواهری‪)287 :1424 ،‬‬ ‫• داود بن الحصین‪ :‬االسدی من اصحاب الصادق والکاظم‬ ‫‪ -‬واقفی‪ -‬ثقه‪.‬‬ ‫(نفس المصدر‪)215 :‬‬ ‫• عمر بن حنظله‪ :‬ابو صخر‪ ،‬العجلی البکری الکوفی‪ ،‬من رجال الباقر والصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫مجهول الحال اعتمادا علی قول الخوئی قد‪( ،‬راجع‪ :‬نفس المصدر‪ )425 :‬وقد قال جماعه‬ ‫بوثاقته‪( ،‬راجع‪ :‬ترابی والرهائی‪ ،1419 ،‬ج‪ )646 :1‬منهم الشهید الثانی‪ ،‬وذلک لروایه یزید بن‬ ‫خلیفه فی «الکافی» مدحه (الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،257 :3‬ح ‪ )1‬علی بن ابراهیم‪ ،‬عن محمد بن‬ ‫ّ‬ ‫عیسی‪ ،‬عن یونس‪ ،‬عن یزید بن خلیفه‪ ،‬قال‪ :‬قلت البی عبد الله ‪ :‬ان عمر بن حنظله اتانا‬ ‫ً‬ ‫عنک بوقت‪ .‬فقال ابو عبد الله ‪ :‬اذا ال یکذب علینا‪ ،‬وتلقی المشهور بالقبول‪ ،‬وروایه االجالء‬ صفحه 298 ‫‪ /298‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫کزراره وعبد الله بن مسکان وصفوان بن یحی وعبد الله بن بکیر‪ ،‬فنقل کبار مشایخ ال ّروایه عن‬ ‫شخص اماره علی وثاقته‪ .‬وکذلک نستطیع االعتماد علی ما قاله الشهید الثانی بخصوص توثیقه‪:‬‬ ‫ّ َّ‬ ‫وع َمر بن َح ْنظله لم َّ‬ ‫ینص االصحاب فیه بجرح وال تعدیل‪ ،‬لکن امره عندی َس ْهل؛ النی حققت‬ ‫َ‬ ‫ٍّ‬ ‫ْ‬ ‫توثیقه من محل اخر‪ ،‬و ان کانوا قد اهملوه‪( .‬الشهید الثانی‪)192 :1421 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والنتیجه‪ :‬الیوجد اشکال فی سند هذه الروایه‪ ،‬الن جمیع رواه هذا الحدیث موثقون سوی‬ ‫َّ‬ ‫عمر بن حنظله‪ .‬والمشکله الوحیده تتمثل فی عدم وجود توثیق مباشر لعمر بن حنظله فی کتب‬ ‫ّ‬ ‫الرجال‪ .‬وقد تم معالجتها الی هنا نکون انتهینا من البحث فی الجهه االولی للروایه‪ ،‬اما االن‬ ‫سنعمل علی البحث فی‪ :‬الجهه الثانیه للروایه‪ ،‬وهی داللتها‪.‬‬ ‫وجهت الثانیه فی الدالله‪ ،‬بعد سوال االمام بحکم الرجوع الی القاضی والسلطان عند‬ ‫َ َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫التنازع والتخاصم‪ ،‬نجده قد نهی عن ذلک بدلیل قوله تعالی‪« :‬ی ِریدون ان َی َت َحاکموا ِالی‬ ‫ْ َ ْ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫الطاغو ِت َوقد ا ِمروا ان َیکفروا ِب ِه»‪( ،‬النساء‪ ،‬االیه ‪ )60‬اال انه اعطی حال لعمر بن حنظله‬ ‫للمتنازعین‪ ،‬بالرجوع الی الحاکم المنصب من قبل االمام بقوله‪« :‬انی قد جعلته علیکم‬ ‫حاکما»‪ ،‬والبد ان تتوفر فیه شروط ایضا نص علیها االمام بقوله‪« :‬ینظران من کان منکم ممن قد‬ ‫روی حدیثنا‪ ،‬ونظر فی حاللنا وحرامنا‪ ،‬وعرف احکامنا‪ ،‬فلیرضوا به حکما»‪.‬‬ ‫وهذه الصفات روایه الحدیث ومعرفه الحالل والحرام ومعرفه االحکام ال تکون اال لفقیه‬ ‫الشیعه وتوهله ان یکون حاکم علیهم والحاکم لیس فقط یقضی فی النزاعات والخصومات وانما‬ ‫هو اعم من ذلک‪ ،‬فان احد مهام الحاکم هی القضاء‪ ،‬فان الحاکم نجده یتولی سائر امور الرعیه‬ ‫االداریه واالجتماعیه والقضائیه وکل مایتعلق بهم‪ ،‬لذلک نجد ان االمام‪ ،‬جعله حاکما‪ ،‬ولم یقل‬ ‫قاضیا‪ ،‬ردا علی سوال السائل فقد کان بخصوص القضاء‪ ،‬ای ان الفقیه الذی یتصف بالصفات‬ ‫التی حددتها لکم یاشیعه «من کان منکم»‪ ،‬فله ان یکون علیکم حاکما ولیس فقط قاضیا‬ ‫و یمنکم الرجوع الیه فی خصوماتکم النه سیکون فقیها ومتمکن من القضاء فیها‪.‬‬ ‫‪:‬‬ ‫وقد استنبط الشیخ االنصاری‪ ،‬فی کتاب «القضاء والشهادات»‪ ،‬من کالم االمام‬ ‫ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫«انی قد جعلته علیکم حاکما»‪ ،‬ان والیه الفقیه هی فی االمور العا َّمه‪ ،‬وال تختص بالقضاء‬ صفحه 299 ‫‪ /250‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫هذه بعض االلیات لکسب العلم والمعرفه وغیرها الکثیر کحضور المحاضرات والندوات‬ ‫العلمیه وتبادل الحدیث مع من له مرتبه علمیه قد تکون نفس مستوی الشخص المتلقی‬ ‫فیتذاکرون العلوم و ینشطون الذاکره او حتی مشاهده برامج تلفزیونیه مفیده‪.‬‬ ‫ان العلم والمعرفه من االمور التی حث علیها الدین االسالمی لیخرج الناس من ظلمات‬ ‫الجهل الی نور العلم وافضل العلوم واشرفها هو معرفه الله سبحانه وال یقذف هذا النور فی قلب‬ ‫من کان لکن فی قلب شخص مخلص لله عز وجل و یرجو القرب منه تعالی‪ .‬هناک عده طرق‬ ‫لکسب العلوم ا لدینیه والعرفانیه والطبیعیه تبدا من الق ران وا ل سنه الشریفه وتنتهی بعلوم‬ ‫التی هی مبینه لکتاب الله وسنه رسوله‪.‬‬ ‫اهل البیت‬ ‫ً‬ ‫ومع تطور التکنولوجیا تطورت طرق کسب العلم والمعرفه وعلی االنسان ان یسعی جاهدا‬ ‫لیختار الطریق المناسبه لتلقی العلوم المختلفه‪.‬‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫تعریف علم الفقه لغه واصطلحا‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫الفقه لغه‪ :‬یقول ابن االثیر‪ ...‬یقال‪ :‬ف ِقه الرجل‪ -‬بالکسر‪َ -‬یفقه ِفقها‪ :‬اذا ف ِهم وع ِلم‪ ،‬وفقه‪-‬‬ ‫ً‬ ‫َ ً‬ ‫بالضم‪َ -‬یفقه‪ :‬اذا صار فقیها عا ِلما‪( .‬ابن اثیر‪)714 :1421 ،‬‬ ‫َ ََ‬ ‫العلم بالشیء والفهم له‪ ،‬وغل َب علی ِعلم‬ ‫اما فی «لسان العرب»‪ ،‬فعرف الفقه علی انه‪ِ :‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫العلم‪ ،‬کما غلب النجم علی الث ّریا‪( .‬ابن منظور‪،‬‬ ‫ادت ِه وشرفه وفضله علی سائر انواع ِ‬ ‫الدین ِل ِس ِ‬ ‫‪)3450 :1419‬‬ ‫ً‬ ‫الفقه اصطالحا‪ :‬اشتهر بین الفقهاء تعریف لعلم الفقه علی انه العلم باالحکام الشرعیه‬ ‫الفرعیه عن ادلتها التفصیلیه وهذا ماذکره الشیخ المشکینی فی کتابه «مصطلحات الفقه» لکنه‬ ‫یشکل علی المشهور و یقول االولی تعریفه التالی‪ ...‬قیام الحجه التفصیلیه عند الشخص علی‬ ‫االحکام الفرعیه الدینیه وموضوعاتها المستنبطه‪( .‬المشکینی‪ ،1377 ،‬ج‪)403 :1‬‬ صفحه 251 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪299/...‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫سیما ان سیاق العباره یقتضی ان یقول االمام‪« :‬انی قد جعلته علیکم حکما»‪،‬‬ ‫فی المنازعات‪ ،‬ال‬ ‫وعدوله عن «حکم» الی «حاکم» یفید بعدم اقتصار دائره نفوذ احکام الفقیه العادل علی القضاء‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫کل ّی ّ‬ ‫بان احکامه نافذه فی االمور َّ‬ ‫عام لالمام‪،‬‬ ‫العامه‪ ،‬ای ان کل امر جز ّئی او‬ ‫فی الدعاوی‪ ،‬و‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫والسلطان ّ‬ ‫حق التسلط علیه والتدخل فیه‪ ،‬فان الحاکم المنصوب‪ ،‬من قبله‪ ،‬له ایضا ذلک التسلط‬ ‫وتلک الوالیه‪ :‬ثم ّان الظاهر‪ ،‬من الروایات المتقدمه‪ ،‬نفوذ حکم الفقیه فی جمیع خصو َّ‬ ‫صیات‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الش َّ‬ ‫رعیه وفی موضوعاتها الخا ّصه‪ ،‬بالنسبه الی ترتب االحکام علیها‪ ،‬الن المتبادر عرفا‬ ‫االحکام‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫من لفظ «الحاکم» هو المتسلط علی االطالق‪ ،‬فهو نظیر قول السلطان الهل بلده‪« :‬جعلت فالنا‬ ‫ً‬ ‫حاکما علیکم»‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ ً‬ ‫ً‬ ‫حیث یفهم منه تسلطه علی ال َّر َّعیه فی جمیع ما له دخل فی اوامر السلطان جزئیا او کلیا‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫و یو یده العدول عن لفظ «الحکم» الی «الحاکم»‪ ،‬مع ان االنسب فی السیاق‪ ،‬حیث قال‪:‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫فارضوا به حکما‪ ،‬ان یقول‪« :‬فانی قد جعلته علیکم حکما»‪( .‬االنصاری‪)48-49 :1415 ،‬‬ ‫و باتضاح دالله هذه الروایه‪ ،‬اضافه الی تمامها سندا نکون قد حصلنا علی دلیل معتبر ثان‬ ‫علی الوالیه العامه للفقیه‪.‬‬ ‫‪ .٢‬الدلیل العقلی‬ ‫لو امعنا النظر لوجدنا ان الباری جل وعال لم یجعل ارضه خالیه من حجه ابدا فمن بزوغ فجر‬ ‫االسالم الی یوم الدین یوجد معصوم‪ ،‬بدا من نبیه محمد‬ ‫وصوال الی ابنهم الحجه بن الحسن‬ ‫ومن بعده امیر المومنین علی‬ ‫و بغیبته الکبری من الغیر معقول بقاء امر المسلمین‬ ‫بدون مدبر ومولی‪ ،‬لذا نجد ان من المنطق والعقل والذی اتبعه النبی‬ ‫فی صدر الرساله‬ ‫تعین خلف لرعایه امر االمه‪ ،‬کذلک هذا ما فعله ابنه الحجه ابن الحسن‬ ‫بان ینصب نائب له‬ ‫فی غیبته الکبری‪ ،‬کما فعل ذلک فی غیبته الصغری‪ ،‬وهذا النائب هو الولی الفقیه العام‪ ،‬الذی‬ ‫یتولی امور االمه وشوونها‪ ،‬حفاظا علی مصالحها ونظامها‪.‬‬ صفحه 300 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪251/ ...‬‬ ‫ً‬ ‫اذا فی هذا التعریف فان الفقیه تقام لدیه الحجه الماخوذه من المصادر الرئیسیه وهی الکتاب‬ ‫ً‬ ‫والسنه والعقل علی الحکم الشرعی‪ .‬و یذکر الشیخ المشکینی شیئا من التفصیل عن هذا العلم‬ ‫والمصطلحات التی قد ترد فیه فنذکر هنا بعضها‪.‬‬ ‫الفقیه‪ :‬هو من قامت عنده الحجه علی االحکام الشرعیه‪( .‬المشکینی‪ ،1377 ،‬ج‪)403 :1‬‬ ‫المجتهد‪ :‬هو من تحمل الجهد فی اقامه الحجه التفصیلیه‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫االحکام‪ :‬االحکام الراجعه الی الدین االعم منها التکلیفیه والوضعیه‪( .‬نفس المصدر‬ ‫ان للحکم الشرعی تعریفین یذکرهما االصولیین قد یکون من المناسب ذکرهما فالمشهور‬ ‫ً‬ ‫مباشره او غیر مباشره‬ ‫یعرف الحکم الشرعی علی انه خطاب الله عز وجل المتعلق بفعل المکلف‬ ‫غیر ان السید الشهید الصدر (قد) قال فی «الحلقه االولی» ما نصه‪ :‬وعلی هذا الضوء یکون من‬ ‫الخطا تعریف الحکم الشرعی بالصیغه المشهوره بین قدماء االصولیین اذ یعرفونه بانه الخطاب‬ ‫الشرعی المتعلق بافعال المکلفین فان الخطاب کاشف عن الحکم والحکم هو مدلول الخطاب‪،‬‬ ‫ً‬ ‫اضف الی ذلک ان الحکم الشرعی ال یتعلق بافعال المکلفین دائما‪ ،‬بل قد یتعلق بذواتهم او‬ ‫باشیاء اخری ترتبط بهم‪.‬‬ ‫الحث علی التفقه فی الدین فی القران والسنه‬ ‫حثنا الله سبحانه وتعالی فی کتابه الکریم علی العلم والتفقه لما لهما من دور اساس فی بلوره‬ ‫ادراک االنسان وشخصیته وبالتالی الوصول الی کماله المنشود ونعرض بعض هذه االیات الشریفه‪:‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫• «اقرا ِباس ِم ر ِِّبک ال ِذی خلق * خلق ِاْلنسان ِمن عل ٍق * اقرا و ر ِّبک ا لکرم * ال ِذی‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫علم ِبالقل ِم * علم ِاْلنسان ما لم یعلم»‪( .‬العلق‪ ،‬االیات ‪)1-5‬‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫• «یا ا ُّیها ال ِذین امنوا ِاذا ِقیل لکم تف َّسحوا ِفی المج ِال ِس فافسحوا یفسح الله لکم‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ َّ‬ ‫ات‬ ‫و ِاذا ِقیل انشزوا فانشزوا یرف ِع الله ال ِذین امنوا ِمنکم وال ِذین اوتوا ال ِعلم درج ٍ‬ ‫َّ‬ ‫والله ِبما تعملون خ ِب ٌیر»‪( .‬المجادله‪ ،‬االیه ‪)10‬‬ صفحه 252 ‫‪ /300‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وان قلت ان الولی الفقیه غیر االمام المعصوم‪ ،‬قلت ان الشئ افضل من عدمه‪ ،‬فان عدم‬ ‫وجود االمام المعصوم یجر من الفوضی فی امور االمه و الو یالت التی یمکن تفادیها بوجود نائبه‪.‬‬ ‫فان الحیاه لیست فقط فتاوی شرعیه منفصله عن الواقع حتی نبقی نحتاج الفقیه حینها‪ ،‬وانما‬ ‫لضمان الحیاه االجتماعیه المنظمه لالمه المنسجمه مع الشریعه فی زمن یخلو من المعصوم ال بد‬ ‫ومن الضروری وجود الولی الفقیه العام‪ ،‬النه عالم بالشریعه والمجتمع وکیفیه التنقیح بینها‬ ‫للوصول الی جاده االمان‪ .‬فلیس المجتهد الجامع للشرائط مرجعا للفتیا فقط‪ ،‬بل له الوالیه‬ ‫العامه‪ ،‬فیرجع الیه فی الحکم‪ ،‬والفصل‪ ،‬والقضاء‪ ،‬وذلک من مختصاته ال یجوز الحد ان یتوالها‬ ‫دونه اال باذنه‪ ،‬کما الیجوز اقامه الحدود والتعز یرات اال بامره وحکمه‪.‬‬ ‫وهذه المنزله او الرئاسه اعطاها االمام للمجتهد الجامع للشرائط لیکون نائبا عنه فی حال‬ ‫الغیبه‪ ،‬ولذلک یسمی نائب االمام‪( .‬المظفر‪)12 :2012 ،‬‬ ‫َّ‬ ‫وهذا ما نجده واضحا فی کلمات ایه الله جوادی املی بهذا الشکل‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ً ًّ‬ ‫ّ‬ ‫ان حیاه االنسان االجتماعیه وکماله الفردی والمعنوی تتطلب‪ ،‬من جانب قانونا الهیا‬ ‫ً‬ ‫مصونا ومحفوظ ًا من الضعف َّ‬ ‫والنقص والخطا‬ ‫فی االبعاد الفردیه واالجتماعیه‪،‬‬ ‫والنسیان‪ ،‬وتحتاج‪ ،‬من جانب اخر‪ ،‬الی حکومه دینیه وحاکم عالم وعادل لتحقق‬ ‫و اجراء ذلک القانون الکامل‪ .‬والحیاه االنسانیه ال تتحقق‪ ،‬فی بعدها الفردی‬ ‫واالجتماعی‪ ،‬بدونهما او باحدهما‪ ،‬وفقدانهما فی البعد االجتماعی یوجب الهرج‬ ‫والمرج وفساد المجتمع الذی ال ّ‬ ‫یقره ّای شخص عاقل‪.‬‬ ‫وهذا البرهان الذی هو دلیل عقلی‪ ،‬وال یختص بارض وزمن مع َّینین‪ ،‬یشمل زمان‬ ‫ً‬ ‫االنبیاء ‪ .‬ولما کانت نتیجته ضروره ّ‬ ‫النبوه‪ ،‬فانه یشمل ایضا‪ ،‬ما بعد نبوه الرسول‬ ‫َّ‬ ‫ما یعنی انه یفضی الی ضروره االمامه‪ ،‬وکذلک الی عصر غیبه االمام‬ ‫الخاتم‬ ‫المعصوم وحاصله ضروره والیه الفقیه‪( .‬راجع‪ :‬الواعظی‪)214 :2012 ،‬‬ صفحه 301 ‫‪ /252‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫• «فتعالی الله الم ِلک الحق وال تعجل ِبالقرا ِن ِمن قبل ان یقض َٰی ِالیک وحیه وقل‬ ‫ِ‬ ‫َّرب ِزد ِنی ِعل ًما»‪( .‬طه‪ ،‬االیه ‪)114‬‬ ‫َّ ً‬ ‫ٌ َّ‬ ‫• «وما کان المو ِمنون ِلین ِفروا کافه ۚ فلوال نفر ِمن کل ِفرق ٍه ِمنهم ط ِائفه ِلیتفقهوا ِفی‬ ‫َّ‬ ‫الد ِین و ِلین ِذروا قومهم ِاذا رجعوا ِالی ِهم لعلهم یحذرون»‪( .‬التو به‪ ،‬االیه ‪)122‬‬ ‫البحث علی طلب العلم والتفقه فی احادیث الرسول‬ ‫ان رسول الله واهل بیته‬ ‫واهل البیت‬ ‫هم فقهاء عصرهم وعصر غیرهم الی یوم القیامه ولقد حثوا االمه‬ ‫علی طلب العلم والتفقه والخروج من ظلمات الجهل التی تفتک باالنسان وتخرجه من رحمه الله‪.‬‬ ‫فالجهل الد اعداء االنسان فاالنسان الجاهل یقتل رقی نفسه ورقی کل انسان یسمع له ومن‬ ‫احادیثهم فی هذا الصدد نذکر منها‪:‬‬ ‫• عن رسول الله‬ ‫‪« :‬یوزن مداد العلماء ودماء الشهداء یوم القیامه فل یفضل‬ ‫احدهما علی االخر‪ ،‬ولغدوه فی طلب العلم افضل من مائه غزوه‪ ،‬وال یخرج‬ ‫احد فی طلب العلم اال وملک موکل به یبشره بالجنه‪ ،‬ومن مات ومیراثه المحابر‬ ‫واالقلم دخل الجنه»‪( .‬الحسینی الشیرازی‪)79 :1419 ،‬‬ ‫ً‬ ‫• وعنه‪« :‬فضل الع ِال ِم علی الع ِاب ِد کفض ِلی علی ادناکم رجل»‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫الد ِین والهمه رشده»‪( .‬الریشهری‪،2004 ،‬‬ ‫• وعنه‪« :‬اذا اراد الله بع ٍبد خیرا فقهه فی ِ‬ ‫ج‪)3248 :3‬‬ ‫• االمام علی ‪« :‬اذا فقهت فتفقه فی دین الله»‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫َّ‬ ‫َّ َّ‬ ‫العباد ِه‬ ‫مام‬ ‫ت‬ ‫و‬ ‫ه‬ ‫صیر‬ ‫الب‬ ‫فتاح‬ ‫م‬ ‫قه‬ ‫الف‬ ‫ن‬ ‫فی‬ ‫هوا‬ ‫ق‬ ‫• االمام الکاظم ‪« :‬تف‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫دین الل ِه ف ِا ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫و َّ‬ ‫ُّ‬ ‫َّ‬ ‫قیه علی‬ ‫السبب الی الم‬ ‫ناز ِل الرفیع ِه والرت ِب الجلیل ِه فی الد ِین والدنیا وفضل الف ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫الکواک ِب ومن لم یتفقه فی ِد ِین ِه لم یرض الله له‬ ‫مس علی‬ ‫الش‬ ‫العاب ِد کفضل‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫عمل»‪( .‬نفس المصدر)‬ صفحه 253 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪301/...‬‬ ‫اْلستدالل علی الوالیه العامه بادله الوالیه الخاصه‬ ‫یوجد اجماع بین الفقهاء علی والیه الفقیه الخاصه‪ ،‬بینما الخالف یقع بینهم فی والیه الفقیه‬ ‫العامه‪ ،‬وقد استدلوا اصحاب الوالیه الخاصه باالمور الحسبیه باالخذ بالقدر المتیقن منها‪.‬‬ ‫لذلک یمکن االستدالل بادله الوالیه الخاصه علی العامه‪ ،‬بتوسیع دائره شمول االمور‬ ‫الحسبیه وعدم اال کتفاء بالقدر المتیقن منها‪ ،‬وانما لو تاملنا تعریفها ودققنا فیه اکثر لوجدناه‬ ‫یشمل امور اخری من باب االولو یه‪ ،‬فالمقصود من االمور الحسبیه هی ما ال ترتضی الشریعه‬ ‫المقدسه ترکه فی عصر الغیبه لما له عالقه وثیقه بافراد المجتمع وتنظیم حیاتهم‪ ،‬فالصغیر الذی‬ ‫ال ولی له اب او جد او وصی من قبلهما هل تبقی اموره معلقه الی بلوغه لیتولی امر نفسه‪،‬‬ ‫فکذلک امور المجتمع المرتبطه بحفظ نظام المسلمین‪ ،‬والدفاع عن ثغورهم وصیانتها‪،‬‬ ‫والتصرف باالموال العامه والنفوس کالجهاد‪ ،‬لو امعنا النظر لوجدناها تبلغ من االهمیه ان تترک‬ ‫دون تولی‪ ،‬او من باب االولی عدم ترکها دون تولی‪ ،‬او نقول‪ :‬ان امر الصغیر ال تفضل الشریعه‬ ‫ترکها دون ولی فکیف با المور المهمه التی تشمل کل افراد المجتمع‪.‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫فی الخاتمه نتناول النتائج والتوصیات‪ ،‬وکما یاتی؛ تکمن النتائج فی‪:‬‬ ‫• یمکن االستدالل بادله الوالیه الخاصه علی الوالیه العامه‪.‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬مستمده شرعیتها من ادله نقلیه وعقلیه‪.‬‬ ‫• الوالیه العامه البد منها لضمان حیاه اجتماعیه منسجمه مع الشریعه‪.‬‬ ‫• ناتج الدلیل العقلی‪ ،‬ال یختص بارض وزمن َّ‬ ‫معینین‪ ،‬فکما انه یشمل زمان‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫ایضا‪ ،‬ما بعد ّ‬ ‫االنبیاء ‪ .‬ولما کانت نتیجته ضروره ّ‬ ‫نبوه‬ ‫النبوه‪ ،‬فانه یشمل‬ ‫َّ‬ ‫ما یعنی انه یفضی الی ضروره االمامه‪ ،‬وکذلک الی عصر غیبه‬ ‫الرسول الخاتم‬ ‫االمام المعصوم وحاصله ضروره والیه الفقیه‪.‬‬ ‫• الوالیه العامه‪ ،‬نظریه معاصره للحیاه‪ ،‬وملبیه لمتطلباتها‪ ،‬النها نابعه من دین معاصر للحیاه‪.‬‬ صفحه 302 ‫‪ /302‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬مستمره باستمرار زمن غیبه االمام‪ ،‬النها بتنصیبه و باشرافه‪.‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬ممهده لزمن الظهور‪.‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬حل ناجع لزمن کثر فیه السیاسین الوصولیین الالهادفین‪.‬‬ ‫یمکننا ان نقول بان توصیاتنا من هذا البحث‪:‬‬ ‫‪ o‬من المفید ان تکون نظریه والیه الفقیه العامه کمنهج دراسی معتمد فی جامعه الزهراء‬ ‫لما للمراه الحوزو یه الواعیه من تاثیر ایجابی علی االسره بشکل خاص‪ ،‬والمجتمع‬ ‫بشکل عام‪.‬‬ ‫‪ o‬الترو یج اکثر لهذه النظریه‪ ،‬لحاجه مجتمعنا الماسه لها‪ ،‬فی زمن کثرت فیه الهفوات‬ ‫من الحکام‪ ،‬وزاد المتسلقین علی ظهور العامه للوصول الی السلطه الجل المصالح‬ ‫الشخصیه‪ ،‬تارکین مصالح العامه تحت ارجلهم‪.‬‬ ‫‪ o‬استغالل المنبر الحسینی فی نشر الوعی بهذه النظریه االلهیه‪.‬‬ ‫‪ o‬محاوله التمهید لتطبیق هذه النظریه‪.‬‬ ‫‪ o‬بعد نشر الوعی الشعبی بالنظریه محاوله توعیه الشعب بالطلب من العلماء بتنفیذها‪،‬‬ ‫الجل االمه ورعایه حقوقها ومصالحها المهتوکه‪.‬‬ ‫‪ o‬التفکیر الجدی فی الوصول الی تطبیق النظر یه‪ ،‬للمساهمه فی التمهید لظهور دوله‬ ‫الحق الحقه المرتقبه‪ ،‬تحت رایه الحجه ابن الحسن‬ ‫‪.‬‬ صفحه 303 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪253/ ...‬‬ ‫هذه جمله من االحادیث الشریفه من اهل بیت‬ ‫والذین خصهم الله سبحانه وتعالی‬ ‫بعلمه وحکمته وهم االسوه التی یجب ان یتاسی بهم المومن الموالی‪.‬‬ ‫دور الیات کسب العلم والمعرفه فی اکتساب علم الفقه‬ ‫ کتاب الله‬‫کتاب الله القران العزیز وهو المصدر االول فی استنباط الحکم الشرعی وهذا لیس فیه خالف‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫بین المسلمین کافه‪ ،‬قال الله تعالی‪« :‬ون َّزلنا علیک ال ِکتاب ِتبیانا ِلکل شی ٍء وهدی ورحمه‬ ‫وبش ری ِللمس ِل ِمین»‪( ،‬النحل‪ ،‬االیه ‪ )89‬وهذا المصدر االول للتشریع یذکر بان هناک مصدر‬ ‫َّ‬ ‫ثانی یجب علی المسلمین الرجوع الیه اال وهو الرسول واهل بیته ‪ ،‬قال تعالی‪« :‬ه َو ال ِذی‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َ ْ ْ َ ْ َ‬ ‫اب َوال ِحک َمه َو ِان کانوا ِم ْن‬ ‫َب َعث ِفی االمی َین َرسوال ِم ْنه ْم َی ْتلو عل ْی ِه ْم َای ِات ِه َو ی َزک ِیه ْم َو ی َعلمهم ال ِکت‬ ‫َّ‬ ‫َْ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ً‬ ‫ً ُّ‬ ‫وحی ِالی ِهم‬ ‫قبل ل ِفی ضالل م ِبین»‪( .‬الجمعه‪ ،‬االیه ‪ )2‬وایضا‪« :‬وما ارسلنا قبلک ِاال ِرجاال ن ِ‬ ‫فاسالوا اهل الذکر ِان کنتم ال تعلمون»‪( .‬االنبیاء‪ ،‬االیه ‪ )7‬وعن زراره عن الی جعفر فی‬ ‫ِ‬ ‫قوله «فاسالوا اهل الذکر ان کنتم ال تعلمون» من المعنیون بذلک قال ابی جعفر ‪ :‬نحن قلت‪:‬‬ ‫فانتم المسولون قال‪ :‬نعم قلت‪ :‬ونحن السائلون؟ قال‪ :‬نعم‪( ...‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)256 :14‬‬ ‫الی اخر الروایه‪.‬‬ ‫‪ -‬مجالسه العلماء‬ ‫ً‬ ‫وقد تکون هذه االلیه اال کثر رواجا بعد الغیبه الصغری ولجوء الناس الی السفراء االربعه لالمام‬ ‫والذین کانوا فی بغداد و بعد انتهاء عصر الغیبه الصغری بموت السفیر الرابع و بدء الغیبه الکبری‬ ‫استمرت المدارس العلمیه فی بغداد الی منتصف القرن الخامس الهجری وبعد فتنه حدثت فیها‬ ‫ادت الی اضطرار الشیخ الطوسی الی االنتقال النجف وتاسیس حوزه هناک‪.‬‬ ‫(‪ )https://ar.wikishia.net/view‬وقد کانت طریقه تلقی العلوم والفقه فی هذه الحوزات‬ ‫ً‬ ‫علی شکل حلقات ودروس یعطیها االستاذ لطالبه وجها لوجه‪.‬‬ صفحه 254 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪303/...‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬القران الک ریم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬االنصاری‪ ،‬مرتضی (‪ .)١٤١٥‬القضاء والشهادات‪ .‬قم‪ :‬الموتمر العالمی بمناسبه الذکری المئو یه‬ ‫الثانیه لمیالد الشیخ االنصاری‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ترابی علی اکبر‪ .‬و یحیی الرهائی (‪ .)١٤١9‬الموسوعه الرجالیه المیسره او معجم رجال‬ ‫الوسائل‪ .‬تحت اشراف‪ :‬ایه الله جعفر السبحانی‪ .‬قم‪ :‬موسسه االمام الصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٤‬الجزائری المروج‪ ،‬السید محمد جعفر (‪ .)٢00٧‬هدی الطالب الی المکاسب‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه‬ ‫التاریخ العربی‪.‬‬ ‫‪ .٥‬الجواهری‪ ،‬محمد (‪ .)١٤٢٤‬المفید من معجم رجال الحدیث‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬منشورات‬ ‫مکتبه المحالتی‪.‬‬ ‫‪ .٦‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن الحسن (‪ .)١٤09‬وسائل الشیعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ا ل البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٧‬الشهید الثانی‪ ،‬زین الدین بن علی (‪ .)١٤٢١‬شرح البدایه فی علم الدرایه‪ .‬قم‪ :‬منشورات مکتبه المحالتی‪.‬‬ ‫‪ .8‬الصدوق‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٤0٥‬کمال الدین وتمام النعمه‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .9‬الکلین ی‪ ،‬محمد بن یعقوب (‪ .)١٤0٧‬الکافی‪ .‬المحقق‪ :‬علی ا کبر غفاری‪ .‬الطبعه الرابعه‪.‬‬ ‫طهرا ن‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .١0‬محمد صنقور علی (‪ .)٢0١١‬المعجم االصولی‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه التاریخ العربی‪.‬‬ ‫‪ .١١‬مرکز نون للتالیف والترجمه (‪ .)٢0١٢‬دروس فی والیه الفقیه‪ .‬بیروت‪ :‬جمعیه المعارف‬ ‫االسالمیه الثقافیه‪.‬‬ ‫‪ .١٢‬المظفر محمد رضا (‪ .)٢0١٢‬عقائد اْلمامیه‪ .‬بغداد‪ :‬موسسه ام ابیها‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬الواعظی احمد (‪ .)٢0١٢‬الحکومه اْلسلمیه‪ .‬بیروت‪ :‬جمعه المعارف االسالمیه الثقافیه‪.‬‬ صفحه 304 ‫‪ /254‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ المدارس اال کادیمیه‬‫ً‬ ‫تطورت طریقه تلقی علم الفقه عبر الزمن خصوصا بعد انتصار الثوره االسالمیه فی ایران بقیاده‬ ‫االمام الخمینی (قد) فاصبحت ال تقتصر علی الحوزات المعروفه لکن انتشرت بشکل واسع فی‬ ‫البالد االسالمیه علی شکل دورات ومدارس وحتی جامعات‪ .‬وقد سهل هذا التطور فی تلقی‬ ‫هذا العلم للکثیر من المومنین الدین یرون ضروره التفقه فی دینهم لمستوی مقبول حتی ینیر هذا‬ ‫العلم طریقهم وطریق اجیال محاطه بکثیر من الظالم والجهل والقیم التی تناقض القیم‬ ‫االسالمیه الرفیعه‪.‬‬ ‫ الدراسه االفتراضیه‬‫ً‬ ‫ومع الطفره الهائله فی مجال التکنولوجیا وخصوصا بوجود االنترنت تحتم علی المومنین کافه‬ ‫ً‬ ‫وخصوصا اهل العلم منهم تحمل مسولیه مجاراه هذه الطفره والتطور العلمی لیضعوا بین ایدی‬ ‫الناس عن طریق اجهزه الحاسوب واالجهزه الذکیه برامج تتیح للناس اکتساب هذا العلم‪ .‬وقد‬ ‫تکون الدوله االسالمیه االیرانیه سباقه فی هذا الموضوع ولحقت بها بعض الدول االسالمیه‪.‬‬ ‫وخیر دلیل علی امکانیه التفقه فی الدین من خالل الدراسه االفتراضیه هو وجود جامعه کجامعه‬ ‫المصطفی العالمیه فی قم وغیرها الکثیر‪ .‬ان طل‬ ‫ً‬ ‫العلم والتفقه فی الدین یجب ان یکون من اولو یات االنسان المومن وخصوصا نعیش فی‬ ‫زمن یتجه فیه العالم الی االنحطاط والتخلی عن ابسط مقومات االنسانیه والجهل یحیط بنا‬ ‫و بابنائنا‪ .‬ان دول اخذت علی عاتقه قتل االنسان وکل القیم االنسانیه فلم تکتفی هذه الدول وقوی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫الطغیان بقتله جسدیا وتجو یعه و اخراجه من وطنه وارضه بل تحاول ان تقتله معنو یا وتقتل کل‬ ‫االجیال القادمه بهذه الطریقه‪.‬‬ ‫ان دورنا تحمل المسولیه والدفاع عن قیمنا وانسانیتنا وکل شیء غالی وهذا ال یتحقق اال بنور‬ ‫یضیء درو بنا والمتمثل بمعرفه الله حق معرفته عن طریق التفقه فی الدین والتزام اوامر الله‪،‬‬ صفحه 255 صفحه 305 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪255/ ...‬‬ ‫َّ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫یقول الله تعالی‪« :‬وال ِذین جاهدوا ِفینا لنه ِدینهم سبلنا و ِان الله لمع المح ِس ِنین»‪.‬‬ ‫(العنکبوت‪ ،‬االیه ‪)69‬‬ ‫یقول السید الطباطبائی فی تفسیر هذه االیه مانصه التالی‪ :‬اذ فرق بین ان یجاهد العبد فی‬ ‫سبیل الله‪ ،‬و بین ان یجاهد فی الله‪ ،‬فالمجاهد فی االول یرید سالمه السبیل ودفع العوائق عنه‬ ‫بخالف المجاهد فی الثانی فانه انما یرید وجه الله فیمده الله سبحانه بالهدایه الی سبیل دون‬ ‫سبیل بحسب استعداده الخاص به‪ ،‬وکذا یمده الله تعالی بالهدایه الی السبیل بعد السبیل حتی‬ ‫یختصه بنفسه جلت عظمته‪( .‬الطباطبائی‪ ،1997 ،‬ج‪)35 :1‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫ت ّبین ال هنا‪:‬‬ ‫َ َ‬ ‫العلم علی‬ ‫والعلم ادراک الشیء بحقیقته‪ ،‬و یطلق ِ‬ ‫• ال ِعلم فی اللغه مصدرها (ع ِلم) ِ‬ ‫مجموع مسائل واصول کلیه تجمعها جهه واحده‪.‬‬ ‫ً‬ ‫• المعرفه اصطالحا‪ :‬ادراک الشیء علی ماهو علیه‪ ،‬وهی مسبوقه بجهل بخالف العلم‪.‬‬ ‫• الفرق بین العلم والعرفه ان العلم مخلوق قبل االنسان اما المعرفه فهی ادراک مسبوق‬ ‫بجهل‪ .‬اما من ناحیه حدود االدراکین فیجب ان نعی معنی االدراک‪ .‬فادراک الشیء هو‬ ‫ان تکون حقیقته متمثله عند المد ِرک‪ ،‬وحدود ادراک العلم هو ادراک الکلی والمرکب‬ ‫والمعرفه هی ادراک الجزئی والبسیط‪.‬‬ ‫• العلم ینقسم الی حضوری وحصولی‪ ،‬والحصولی ینقسم الی تصور وتصدیق‪.‬‬ ‫• حث الدین علی العلم من خالل االیات القرانیه واالحادیث الشریفه‪.‬‬ ‫• هناک تفاوت فی تلقی العلوم بین الناس‪ ،‬وذلک یرجع الی عده اسباب‪.‬‬ ‫• من طرق والیات کسب العلم والمعرفه‪ :‬کتاب الله‪ ،‬مجالسه العلماء‪ ،‬الکتابه‪ ،‬القراءه ‪،‬‬ ‫المدارس والحلقات الدراسیه‪ ،‬الدراسه االفتراضیه‪ ،‬وغیر ذلک‪.‬‬ صفحه 256 ‫‪ /256‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫• الفقه اصطالحا هو قیام الحجه التفصیلیه عند الشخص علی االحکام الفرعیه الدینیه‬ ‫وموضوعاتها المستنبطه‪.‬‬ ‫• ان الیات کسب المعرفه الدینیه والفقهیه متقاربه جدا مع االلیات العامه لکسب العلم‪،‬‬ ‫غایه االمر ان هناک اختالفا فی التفاصیل المتعلقه بنوع العلم والمعرفه‪.‬‬ ‫• االیات القرنیه والروایات تحث علی التفقه فی الدین ال سیما التفقه فی االمور محل االبتالء‪.‬‬ ‫• ان اللیات العلم والمعرفه دورا کبیرا فی اکتساب العلوم الشرعیه السیما التفقه فی‬ ‫الدین والمسائل محل االبتالء‪.‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬القران الک ریم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬انیس‪ ،‬ابراهیم‪ .‬منتصر‪ ،‬عبد الحلیم‪ .‬الصوالحی‪ ،‬عطیه‪ .‬ومحمد خلف الله احمد (‪.)١٤٢٥‬‬ ‫المعجم الوسیط‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬القاهره‪ :‬مکتبه الشروق الدولیه‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ابراهیم‪ ،‬عبد الستار (‪ .)١9٧8‬اْلنسان وعلم النفس‪ .‬الکو یت‪ :‬المجلس الوطنی للثقافه والفنون واالداب‪.‬‬ ‫‪ .٤‬ابن اثیر‪ ،‬محمد (‪ .)١٤٢١‬النهایه فی غ ریب الحدیث والثر‪ .‬ریاض‪ :‬دار ابن الجوزی‪.‬‬ ‫‪ .٥‬ابن سینا‪ ،‬ابی علی (‪ .)١99٢‬اْلشارات والتنبیهات‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه النعمان‪.‬‬ ‫‪ .٦‬ابن منظور‪ ،‬محمد بن مکرم (‪ .)١٤١9‬لسان العرب‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ ‫‪ .٧‬البستانی‪ ،‬بطرس (‪ .)١998‬محیط المحیط قاموس مطول للغه العربیه‪ .‬بیروت‪ :‬مکتبه لبنان ناشرون‪.‬‬ ‫‪ .8‬الجرجانی‪ ،‬علی بن محمد (‪ .)٢00٤‬معجم التع ریفات‪ .‬المحقق‪ :‬محمد صدیق المنشاوی‪.‬‬ ‫القاهره‪ :‬دار الفضیله‪.‬‬ ‫‪ .9‬الح س ینی الشیرا زی‪ ،‬محمد (‪ .)١٤١9‬تذکره الخبار ف ی تلخیص ربیع البرار‪ .‬بیروت ‪ :‬مرکز‬ ‫الرسول االعظم‬ ‫‪ .١0‬الحسینی‬ ‫‪.‬‬ ‫الطهرانی‪،‬‬ ‫محمد‪.‬‬ ‫شرح حدیث عنوان‬ ‫البصری‪.‬‬ ‫المحاضره ‪:٢٥‬‬ ‫‪https://madrasatalwahy.org/Document/Speech/group/25‬‬ ‫‪ .١١‬الصدر‪ ،‬محمد مهدی (‪ .)٢008‬اخلق اهل البیت‬ ‫‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬قم‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ صفحه 257 ‫ا لیات کسب العلم والمعرفه‪257/ ...‬‬ ‫‪ .١٢‬طالب‪ ،‬میثاق (‪ .)٢0١0‬شرح نهایه الحکمه العقل والعاقل والمعقول‪ :‬ابحاث الیه الله العلمه‬ ‫السید کمال الحیدری‪ .‬قم‪ :‬دار فراقد‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬الطباطبائی‪ ،‬السید محمد حسین (‪ .)١99٧‬المیزان فی تفسیر القران‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه االعلمی للمطبوعات‪.‬‬ ‫‪ .١٤‬الطوسی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١9٥٧‬التبیان فی تفسیر القران‪ .‬النجف االشرف‪ :،‬مکتبه االمین‪.‬‬ ‫‪ .١٥‬لزیق‪ ،‬کمال اسماعیل (‪ .)٢0١٤‬مراتب المعرفه وهرم الوجود عند مل صدرا‪ :‬دراسه مقارنه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬مرکز الحضاره لتنمیه الفکر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١٦‬المحدث النوری‪ ،‬میرزا حسین (‪ .)١٤08‬مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه‬ ‫ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .١٧‬المحمدی الریشهری‪ ،‬محمد (‪ .)٢00٤‬میزان الحکمه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الحدیث‪.‬‬ ‫‪ .١8‬المشکینی‪ ،‬علی (‪ .)١٣٧٧‬مصطلحات الفقه‪ .‬قم‪ :‬نشر الهادی‪.‬‬ ‫‪ .١9‬المظفر‪ ،‬محمد رضا (‪ )١9٦8‬المنطق‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬النجف االشرف‪ :‬مطبعه النعمان‪.‬‬ ‫‪20. https://ar.wikishia.net/view‬‬ ‫‪21. https://makleh.com‬‬ صفحه 258 صفحه 259 ‫تدوین الحدیث ومنع اندثاره عند الشیعه‬ ‫لمیس سلوم (سوریه)‪ ،١‬الدکتور حسین الیوسف (سوریه)‪٢‬‬ ‫قبول‪1443/07/09 :‬‬ ‫استلم‪1443/03/29 :‬‬ ‫الملخص‬ ‫بحثی بعنوان تدو ین الحدیث عند الشیعه‪ّ ،‬ابین فیه دور الشیعه فی تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪،‬‬ ‫وهو یتالف من ثالثه مباحث؛ فی المبحث االول ّابین فیه الکلیات والمفاهیم واالبحاث‬ ‫التصوریه المتعلقه بالعنوان‪ ،‬وفی المبحث الثانی ّابین المقصود من العنوان ومحل البحث‪ ،‬وفی‬ ‫المبحث الثالث ّابین دور الشیعه االمامیه فی حفظ الحدیث ومنع اندثاره‪ ،‬و ّ‬ ‫یتبین معنا بعد ذلک‬ ‫ان الهل البیت‬ ‫بشکل خاص‪ -‬من خالل متابعتهم الحثیثه وتشجیعهم علی کتابه الحدیث‬ ‫وکتبهم وصحفهم التی کتبوها وتناقلولها خلفا عن سلف‪ -‬وللشیعه بشکل عام فی زمن الحضور‬ ‫وزمن الغیبه‪ -‬السیما من خالل االصول االربعمائه والکتب االربعه‪ -‬دورا ّ‬ ‫مهما واساسیا فی‬ ‫تدو ین وحفظ الحدیث االمر الذی ادی الی منع اندراسه‪ ،‬والوقوف فی وجه االسرائیلیات ووضع‬ ‫الحدیث‪ .‬ونبنی علی ذلک البدیه السعی لحفظ الحدیث کما کان دیدن اسالفنا‪.‬‬ ‫الکلمات المفتاحیه‪ :‬تدو ین الحدیث‪ ،‬الشیعه‪ ،‬االمامیه‬ ‫المقدمه‬ ‫ّ‬ ‫من الحقائق المسلمه عند االمامیه ان الس َّنه النبو یه الشریفه لم تکن مهمله تذروها الریاح‪ ،‬و انما‬ ‫وذلک کما کان حظ القران الکریم‪ .‬فقد کان له‬ ‫حظیت باهتمام بالغ علی عهد رسول الله‬ ‫ک َّتابه َّ‬ ‫المعینون باالسم والصفه السیما االمام امیر المومنین‬ ‫وعرفوا بعنوان واضح وسمه شاخصه‬ ‫‪ .١‬خریجه مرحله البکالوریوس قسم الفقه والمعارف االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬حوزه الشهیده‬ ‫ام یاسر‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( Amly1603@gmail.com ،‬الکاتب المراسل)‬ ‫‪ .٢‬االستاذ قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪h.alyousef@mou.ir ،‬‬ ‫العالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ صفحه 260 ‫‪ /260‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َّ‬ ‫(کتاب الوحی)‪ .‬وفی عددهم ودورهم جالت اقالم المورخین‪ .‬کانت مهمتهم تقیید االیات‬ ‫االمر الذی‬ ‫الکریمه بعد نزولها باشراف متواصل وتوجیه متاخم وعنایه الصقه من النبی‬ ‫َّ‬ ‫الربانیه المن َّزله‪ ،‬کذلک السنه النبو یه‬ ‫ساهم فی حفظه لالمه المرحومه علی طبق حقیقته‬ ‫الشریفه؛ وسوف یاتی بیان ذلک فی محله‪.‬‬ ‫بخالف اهل السنه فقد ساد عندهم‪ -‬واعتمادا علی روایات یعتبرها علماء الس َّنه صحیحه‪ -‬ان‬ ‫ّ‬ ‫صاحب الرساله نهی عن تدو ین احادیثه‪ ،‬بل شدد علی ذلک‪ ،‬وفی ضوئها وعلی هدیها یعلل‬ ‫البعض من علماء الجمهور عدم تدو ین الس َّنه المطهره‪.‬‬ ‫اختلط بین الوحی الذی یتلی بالوحی الذی ال‬ ‫بقولهم‪« :‬ان المنع انما کان خشیه‬ ‫ٍ‬ ‫یتلی»‪( .‬الخولی‪)17 :1983 ،‬‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫انه قال‪« :‬ال تکتبوا ع ِنی ومن کتب ع ِنی‬ ‫وقد روی ابو سعید الخدری عن رسول الله‬ ‫غیر القر ِان فلیمحه»‪( .‬ابن حنبل‪ ،1419 ،‬ج‪)21 :3‬‬ ‫وفی بحثنا هذا نرید ان نبین الدور الذی قام به الشیعه لحفظ الحدیث ومنع اندثاره‪ ،‬وان‬ ‫النعمه التی نعیش فیها وهذا الکم الکبیر من االحادیث التی یستفید منها الفقهاء فی استنباطاتهم‬ ‫ومن خاللها تم حفظ الدین والشریعه‪ ،‬انما من برکات هذا الدور وتدو ین الحدیث‪.‬‬ ‫بیان مفردات العنوان‬ ‫‪ -‬الحدیث لغه واصطالحا‬ ‫الحدیث لغه‪ :‬جاء فی «المحیط»‪ :‬الحاء و الدال و الثاء اصل واحد‪ ،‬وهو کون الشیء لم یک ْن‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫یقال حد َث امر َب ْعد ان لم یکن‪ .‬والرجل َ‬ ‫الح َدث‪ :‬الطری ّ‬ ‫السن‪ .‬والحدیث ِم ْن هذا؛ النه کالم‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫یحدث منه الشیء بعد الشیء‪ .‬ورجل حدث‪ :‬ح َسن الحدیث‪ .‬ورجل ِحدث نساء‪ِ ،‬اذا کان‬ ‫َّ‬ ‫َ َ ََ‬ ‫ّ‬ ‫کخط َیبی‪ ،‬یراد به الحدیث‪( .‬ابن فارس‪ ،1404 ،‬ماده‪ :‬حدث)‬ ‫یتحدث ِالیهن‪ .‬و یقال هذه ِحدیثی حسنه‪ِ ،‬‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫والحدثان‪ :‬من احدا ِث الد ْه ِر ِش ْبه‬ ‫الحدث‬ ‫وقال فی «المحیط»‪ :‬الحاء و الدال و الثاء‪ :‬حدث‪:‬‬ ‫َ‬ ‫ّ َ‬ ‫ْ ًَ‬ ‫ً‬ ‫االب َداء‪ ،‬والف ْعل‪ْ :‬اح َد َث‪َ .‬‬ ‫ایضا‪ْ :‬‬ ‫والحد ْیث َم ْعروف‪َ ،‬ح َّدث ی َحدث‪َ .‬‬ ‫وصار فالن احد ْوثه‪:‬‬ ‫هو‬ ‫و‬ ‫‪.‬‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ِ‬ ‫الن ِاز ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ صفحه 261 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪261/ ...‬‬ ‫َ‬ ‫َْ‬ ‫َ‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫اال َحاد ْی َث‪َ .‬‬ ‫وحد ْیث‪َ :‬جید الس َی ِاق لها‪.‬‬ ‫‪،‬‬ ‫دیث‬ ‫االحا‬ ‫ثیر‬ ‫ک‬ ‫‪:‬‬ ‫ث‬ ‫د‬ ‫وح‬ ‫ث‬ ‫د‬ ‫ح‬ ‫ل‬ ‫ج‬ ‫ور‬ ‫ا کثروا فیه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ َ ٰ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫ری ا َّلرا َی فیکون کما را ٰی‪.‬‬ ‫الح ِد ْیث‪ .‬ومحدث‪ :‬ی‬ ‫وحد ْیث‪ :‬ی َز ین‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وشاب حدث‪َّ ،‬‬ ‫ٌّ‬ ‫وشابه‬ ‫والح ِد ْیث من االشی ِاء‪ :‬المحدث‪ .‬وحدث الش ْیء‪ .‬وا ْستحدثت ْامرا‪.‬‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫َََ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫ََْ ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ‬ ‫الفق ِه ون ْح ِوه‬ ‫حدثه‪ ،‬وقوم حدثان‪ .‬والحدثان‪ :‬مصدر الش ْی ِء الح ِدی ِث‪ .‬واالح ِادیث من ِ‬ ‫َ ْ َ َ َّ‬ ‫ََ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َم ْعروفه‪.‬واحدث الش ْی َء‪ْ :‬ابدعه‪ ،‬و ْاس َت ْحدثه‪ِ :‬مثله‪( .‬ابن عباد‪ ،1414 ،‬ماده‪ :‬حدث)‬ ‫الحدیث اصطالحا‪ :‬مقصودنا من الحدیث فی بحثنا المصدر الثانی من مصادر التشریع بعد‬ ‫الکتاب الکریم‪ ،‬وهو ّ‬ ‫و بعباره اخری مقصودنا من‬ ‫السنه و بالتحدید سنه النبی محمد‬ ‫الحدیث حدیث النبی‬ ‫الذی منع الخلیفه االول والثانی من تدو ینه بعد حیاته بمبررات واهیه‬ ‫ال اساس لها من الصحه‪.‬‬ ‫ الشیعه لغه واصطالحا‬‫َ‬ ‫َ‬ ‫َْ ًَ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫الشیعه لغه‪ :‬جاء فی «الصحاح»‪ :‬شاع الخبر ی ِشیع شیعوعه‪ ،‬ای ذاع‪ .‬وسهم مشاع وسهم ش ِائع‪،‬‬ ‫َ‬ ‫ََ َ‬ ‫ای غیر مقسوم‪ .‬وسهم شاع ایضا‪ ،‬کما یقال َسائر الشیء و َساره‪ .‬واشاع الخبر‪ ،‬ای اذاعه فهو رجل‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫حیاکم اهّٰلل و َا َش َاعکم ا َ‬ ‫م ْش َیاع‪ ،‬ای مذیاع‪ .‬وقولهم‪َّ :‬‬ ‫لسالم‪ ،‬ای جعله اهّٰلل صاحبا لکم و تابعا‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫وشاعکم السالم‪ ،‬کما تقول علیکم السالم‪ .‬وهذا انما یقوله الرجل الصحابه اذا اراد ان یفارقهم‪.‬‬ ‫َ‬ ‫ً َ‬ ‫َ‬ ‫َّ ْ‬ ‫المقدار؛ یقال‪ :‬اقام فالن شهرا او ش ْی َعه‪ .‬وقولهم‪ :‬اتیک غدا او ش ْی َعه‪ ،‬ای بعده‪ .‬وش َّی ْعته‬ ‫والشیع‪ِ :‬‬ ‫َ‬ ‫عند رحیله‪ .‬والم َش َّ‬ ‫وش َیعه الرجل‪ :‬اتباعه و انصاره‪ .‬یقال‪ :‬ش َای َعه‪ ،‬کما یقال َوااله من‬ ‫‪.‬‬ ‫شجاع‬ ‫ال‬ ‫‪:‬‬ ‫ع‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫الولی‪ .‬والمش ِایع ایضا‪ :‬الالحق‪ .‬وشیعته بالنار‪ ،‬ای احرقته‪ .‬وتشیع الرجل‪ ،‬ای ادعی دعوی الشیع ِه‪.‬‬ ‫َوت َشا َی َع القوم‪ ،‬من الشی َعه‪ .‬و کل قوم امرهم واحد یتبع بعضهم ر َ‬ ‫ای بعض فهم ِش َیع‪ .‬وقوله تعالی‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫َ َْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ک ٰما ف ِعل ِباش ٰی ِاع ِه ْم ِم ْن ق ْبل‪ ،‬ای بامثالهم من الشیع الماضیه‪( .‬الجوهری‪ ،1410 ،‬ماده‪ :‬شیع)‬ ‫َ ِ‬ ‫وفی «کتاب العین»‪ :‬والش َیعه؛ قوم َی َتش َّیعون‪ ،‬ای‪ :‬یهوون اهواء قوم و یتابعونهم‪ .‬و ِش َیعه‬ ‫الرجل‪ :‬اصحابه واتباعه‪ .‬وکل قوم اجتمعوا علی امر فهم ِش َیعه واصنافهم‪ِ :‬ش َیع‪ .‬قال الله تعالی‪:‬‬ صفحه 262 ‫‪ /262‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ‬ ‫َ َْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ک ٰما ف ِعل ِباش ٰی ِاع ِه ْم ِم ْن ق ْبل ای‪ :‬بامثالهم من الش َیع الماضیه‪ .‬وش َّی ْعت فالنا اذا خرجت معه‬ ‫ِ‬ ‫لتودعه وتبلغه منزله‪( .‬الفراهیدی؛ ‪ ،1410‬ماده‪ :‬شیع وشوع)‬ ‫وقال الراغب فی «مفرداته»‪ :‬الش َیاع؛ االنتشار ّ‬ ‫والتقو یه‪ .‬یقال‪ :‬شاع الخبر‪ ،‬ای‪ :‬کثر وقوی‪،‬‬ ‫َ‬ ‫وش َاع القوم‪ :‬انتشروا وکثروا‪ ،‬و َش َّی ْعت ال ّنار بالحطب‪ّ :‬قو یتها‪ ،‬والشی َعه‪ :‬من ّ‬ ‫یتقوی بهم االنسان‬ ‫َْ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وش َیع واش َیاع‪( .‬الراغب االصفهانی‪،‬‬ ‫و ینتشرون عنه‪ ،‬ومنه قیل للشجاع‪ :‬م ِشیع‪ ،‬یقال‪ِ :‬شیعه ِ‬ ‫‪ ،1412‬ماده‪ :‬شیع)‬ ‫ً‬ ‫اذا التشیع لغه هو االتباع والمواله‪ ،‬والشیعه هم االتباع والموالون‪ .‬و بهذا المعنی جاء فی‬ ‫َّ‬ ‫القران الکریم قوله تعالی‪« :‬و ِان ِمن ِشیع ِت ِه ِْلب َٰر ِاهیم»‪( ،‬الصافات‪ ،‬االیه ‪ )83‬وقوله تعالی‪:‬‬ ‫َٰ َٰ‬ ‫َٰ َٰ‬ ‫ً‬ ‫«هذا ِمن ِشیع ِت ِه وهذا ِمن عدوهِ»‪( ،‬القصص‪ ،‬االیه ‪ )15‬وقوله تعالی‪« :‬وجعل اهل َٰها ِشیعا»‪،‬‬ ‫(القصص‪ ،‬االیه ‪ )4‬وقوله تعالی‪ِ « :‬فی ِشیع ال َّو ِلین»‪( ،‬الحجر‪ ،‬االیه ‪ )10‬وقوله تعالی‪« :‬ولقد‬ ‫ِ‬ ‫َٰ‬ ‫اهلکنا اش َٰیاعکم»‪( .‬القمر‪ ،‬االیه ‪)15‬‬ ‫الشیعه اصطالحا‪ :‬یطلق اسم الشیعه علی اتباع االمام علی بن ابی طالب‬ ‫بامامته بعد النبی‬ ‫والذین یقولون‬ ‫بال فصل‪.‬‬ ‫قال الشیخ المفید‪:‬‬ ‫• فاما اذا ادخل فیه عالمه التعریف‪ -‬ای الشیعه‪ -‬فهو علی التخصیص ال محاله التباع‬ ‫امیر المومنین‬ ‫علی سبیل الوالء واالعتقاد بامامته بعد الرسول‬ ‫بال فصل‪،‬‬ ‫ونفی االمامه عمن تقدمه فی مقام الخالفه‪ ،‬وجعله فی االعتقاد متبوعا لهم غیر تابع‬ ‫الحد منهم علی وجه االقتداء‪ ،‬والذی یدل علی ذلک عرف الکافه ومعهودهم منه فی‬ ‫االطالق ومعرفه کل مخاطب منه مراد المخاطب فی تعیین هذه الفرقه دون غیرها من‬ ‫سواها ممن یدعی استحقاقه من مخالفیها‪( ...‬المفید‪)3 :1371 ،‬‬ ‫• کما یستحق اسم التشیع و یغلب علیه من دان بامامه امیر المومنین‬ ‫علی حسب ما‬ ‫قدمناه و ان ضم الی ذلک االعتقاد ما ینکره کثیر من الشیعه و یاباه‪( .‬نفس المصدر‪)6 :‬‬ صفحه 263 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪263/ ...‬‬ ‫وقال النو بختی‪ ،‬وهو من اعالم القرن الثالث الهجری‪ :‬قبض رسول الله‬ ‫االول سنه عشر من الهجره وهو ابن ثالث وستین سنه‪ ،‬وکانت نبوته‬ ‫فی شهر ربیع‬ ‫ثالثا وعشرین سنه‪ ،‬وامه‬ ‫امنه بنت وهب‪ ...‬فافترقت االمه ثالث فرق (فرقه منها) سمیت الشیعه‪ ،‬وهم شیعه علی بن ابی طالب‬ ‫واتبعوه ولم یرجعوا الی غیره‪ .‬ومنهم افترقت صنوف الشیعه کلها‪( ...‬النو بختی‪)32-33 :2012 ،‬‬ ‫وکذلک سعد بن عبد الله االشعری القمی مع اختالف یسیر‪( .‬االشعری القمی‪)2-3 :1360 ،‬‬ ‫لکن الشیعه علی فرق کما اشارت االقوال اعاله‪ ،‬ومن هذه الفرق‪ :‬االمامیه االثنا عشریه‪،‬‬ ‫والزیدیه‪ ،‬والکیسانیه‪ ،‬والمغیریه‪ ،‬والمحمدیه‪ ،‬والناووسیه‪ ،‬واالسماعیلیه‪ ،‬والسمطیه‪ ،‬والفطحیه‪،‬‬ ‫والواقفیه‪ ،‬و‪ ...‬لالطالع علی هذه الفرق مفصال الرجوع الی‪« :‬اوائل المقاالت»‪« ،‬فرق الشیعه»‪،‬‬ ‫«المقاالت والفرق»‪ ،‬ومصادر سابقه‪ .‬و بالتالی مفهوم الشیعه عام یشمل کل هذه الفرق‪ ،‬وهنا‬ ‫البد من تحدید نطاق البحث‪ ،‬وانه طبقا الی سیاسه وفکر سیاسی سوف یتم تقییم الدوله المدنیه؟‬ ‫فی الجواب عن هذا التساول نقول‪ :‬ان تقییم الدوله المدنیه سوف یکون طبقا للفکر السیاسی‬ ‫الشیعی االمامی االثنی عشری حصرا‪ ،‬بل سوف تضیق الدائره ا کثر لیکون البحث فی الفکر‬ ‫السیاسی القائل بوالیه الفقیه المطلقه من الشیعه االمامیه کما سوف یتبین‪.‬‬ ‫وهنا ال باس بتعریف االمامیه تعریفا مفهومیا لیتبین االصطالح والمقصود به‪ :‬ان اصطالح‬ ‫ََ‬ ‫االمامیه او االثنی عشریه هو علم علی من دان بوجوب االمامه ووجودها فی کل زمان‪ ،‬واوجب‬ ‫النص الجلی والعصمه والکمال لکل امام‪ ،‬ثم حصر االمامه فی ولد الحسین بن علی علیهما‬ ‫ََ‬ ‫السالم وساقها فیهم‪ ...‬وصار هذا االسم فی عرف المتکلمین وغیرهم من الفقهاء والعامه علما‬ ‫علی من ذکرناه‪( .‬المفید‪)7 :1371 ،‬‬ ‫المقصود من الشیعه فی بحثنا‪ :‬نقصد من الشیعه اصطالحا فی بحثنا هذا فرقه منهم‪ ،‬وهی‬ ‫االمامیه االثنی عشریه‪ ،‬وهم الذین یعتقدون بامامه اثنی عشر اماما نص علیهم رسول الله‬ ‫بوحی من الله سبحانه وتعالی‪ ،‬وکلهم من بنی هاشم‪ ،‬ثم کل امام کان ینص علی االمام الذی‬ ‫بعده‪ ،‬من هنا کانت تسمیه اتباعهم بـ«االمامیه االثنی عشریه»‪ ،‬او «االمامیه» نسبه لالمام امیر المومنین‬ ‫علی بن ابی طالب‬ ‫باعتبار ان هذا المذهب یرتکز علی امامته‬ ‫بعد رسول الله‬ ‫بال فصل‪،‬‬ صفحه 264 ‫‪ /264‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫او «مذهب اهل البیت‬ ‫النبی‬ ‫» الن اهل البیت‬ ‫وعلی وفاطمه والحسن و الحسین‬ ‫هم المقصودون فی ایه التطهیر‪ ،‬وهم‬ ‫او «مذهب التشیع» الن معتنقیه قد شایعوا‬ ‫علیا و ذریته و تابعوهم‪( ،‬کاشف الغطاء‪ )99 :1399 ،‬وهنا من المناسب ان نذکر بعض‬ ‫الروایات فی عدد االئمه‬ ‫من طرق اهل السنه‪:‬‬ ‫• روی البخاری عن جابر بن سمره‪ ،‬قال‪ :‬سمعت النبی یقول «یکون اثنا عشر امیرا»‪،‬‬ ‫فقال کلمه لم اسمعها‪ .‬فقال ابی انه قال «کلهم من قریش»‪( .‬البخاری‪ ،1407 ،‬ج‪:6‬‬ ‫‪ ،2640‬ح ‪6796‬؛ الترمذی‪ ،1395 ،‬ج‪ ،201 :4‬ح ‪2223‬؛ ابن حجر العسقالنی‪،‬‬ ‫‪ ،1417‬ج‪)53 :1‬‬ ‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ َ‬ ‫ً َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وسا ِع ْند ع ْب ِدالل ِه ْبن َم ْسعود‪َ ،‬وه َو یق ِرئ َنا الق ْران‪،‬‬ ‫• عن الش ْع ِبی‪ ،‬ع ْن َم ْسروق‪ ،‬قال‪ :‬ک َّنا جل‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ َ ْ َّ ْ َ َ ْ َ َ ْ ْ َ َ‬ ‫َ َِ‬ ‫َف َق َال َله َ‬ ‫الله ک ْم ت ْم ِلک َه ِذ ِه اال َّمه ِم ْن خ ِلیفه؟‬ ‫ول‬ ‫س‬ ‫ر‬ ‫م‬ ‫ت‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫س‬ ‫ل‬ ‫ه‬ ‫‪،‬‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ح‬ ‫الر‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ا‬ ‫ب‬ ‫ا‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫‪:‬‬ ‫ل‬ ‫ج‬ ‫ر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َف َق َال َع ْبدالله‪َ :‬ما َس َا َلنی َع ْن َها َا َحد م ْنذ َقد ْمت ْالع َر َاق َق ْب َل َک‪ ،‬ث َّم َق َال‪َ :‬ن َع ْم‪َ ،‬و َل َق ْد َس َا ْلناَ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َ َ َ َ ْ َ َ َ َ َ َّ َ َ َ ْ َ َ‬ ‫الله فقال‪« :‬اثنا عشر ک ِعد ِه نقب ِاء ب ِنی ِاسر ِائیل»‪( .‬ابن حنبل‪ ،1419 ،‬ج‪ ،398 :1‬ح ‪)3780‬‬ ‫رسول ِ‬ ‫• عن عامر بن سعد بن ابی وقاص قال کتبت الی جابر بن سمره مع غالمی نافع ان‬ ‫اخبرنی بشیء سمعته من رسول الله قال فکتب لی‪ :‬سمعت رسول الله یوم جمعه عشیه‬ ‫رجم االسلمی یقول‪« :‬ال یزال الدین قائما حتی تقوم الساعه او یکون علیکم اثنا عشر‬ ‫خلیفه کلهم من قریش»‪( .‬القشیری النیسابوری‪ ،2010 ،‬ج‪ ،1453 :3‬ح ‪)1822‬‬ ‫بعدما تقدم من بیان المفاهیم والمصطلحات الوارده فی العنوان نخلص الی هذه النتیجه فی‬ ‫بیان المفهوم التصوری للبحث؛ وهی ان کالمنا یقع فی تدو ین الحدیث النبوی الشریف عند‬ ‫المدرستین الحدیثیتین والفقهیتین الهل السنه والجماعه والشیعه االمامیه االثنی عشریه سواء‬ ‫ً‬ ‫نهیا او اباحه‪ ،‬ادله واثارا‪.‬‬ صفحه 265 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪265/ ...‬‬ ‫دور الشیعه فی حفظ الحدیث ومنع اندثاره‬ ‫من المسلم به اهتمام الشیعه بتدو ین الحدیث واالعتماد علیه من زمن االئمه‬ ‫الی زماننا‬ ‫هذا‪ ،‬و اذا اردنا تسلیط الضوء کل هذه الحقبه الزمنیه وعلی االمور التی ساهمت فی حفظ‬ ‫الحدیث من االندثار فیمکن القول بان هناک ثالثه امور لعبت دورا هاما فی ذلک؛ اهل البیت‬ ‫واالصول االربعمائه‪ ،‬والکتب الحدیثیه االخری السیما الکتب االربعه‪ .‬من هنا نرید ان نقسم هذا‬ ‫البحث الی ثالثه ادوار‪:‬‬ ‫‪ .1‬دور اهل البیت‬ ‫لقد تواتر ان اهل البیت‬ ‫فی حفظ الحدیث ومنع اندثاره‬ ‫اباحوا تدو ین الحدیث وشجعوا علیه؛ بل هم ساهموا فی تدو ینه‬ ‫ایضا؛ ومن المناسب هنا ان نمر علی دور المعصومین‬ ‫ دور االمام علی‬‫لقد کتب االمام علی‬ ‫الله‬ ‫عن رسول الله‬ ‫بعد النبی‬ ‫فی ذلک وبشکل مختصر‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫صحیفه طولها سبعون ذراعا بخطه و امالء رسول‬ ‫‪( ،‬العاملی‪ ،1370 ،‬ج‪ )330 :1‬وقد کانت الصحیفه عند االئمه‬ ‫من بعده‬ ‫یتوارثونها‪ ،‬و یحرصون علی حفظها؛ فقد ورد عن االمام الحسن عند احتجاجه علی معاو یه‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ‬ ‫َّ ْ ْ‬ ‫َ‬ ‫ََ ْ‬ ‫فی الخالفه‪َ :‬و ِان ال ِعل َم ِف َینا َون ْحن ا ْهله َوه َو ِع ْندنا َمجموع کله ِب َحذ ِافی ِر ِه َو ِانه ال َی ْحدث ش ْیء ِالی‬ ‫َّ‬ ‫َّ َ َ ْ َ َ َ ْ‬ ‫ْ َ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َْ َ‬ ‫َ ْ ْ َ َ َ َّ َ ْ‬ ‫َو ِبخط ع ِل ٍّی‬ ‫ول الل ِه‬ ‫یوِم ال ِقیام ِه حتی ارش الخد ِش ِاال وهو ِعندنا مکتوب ِب ِامال ِء رس ِ‬ ‫ِب َی ِد ِه‪( .‬الطبرسی‪ ،1403 ،‬ج‪)287 :2‬‬ ‫ثم انتقل هذا الکتاب الی االمام الحسین‬ ‫ثم الصادق‬ ‫‪ ،‬ثم علی بن الحسین‬ ‫‪ ،‬ثم الباقر‬ ‫‪،‬‬ ‫‪ ،‬وهکذا‪( .‬الصفار‪)164 :1404 ،‬‬ ‫وقد ورد کثیرا عنهم فی االثار ان لدیهم الصحیفه الجامعه التی هی امالء رسول الله‬ ‫وخط علی‬ ‫‪( .‬نفس المصدر)‬ ‫َ َ َ َ َ َ َّ‬ ‫ْ‬ ‫ومما ورد ان رسول الله امر علیا بالتدوین‪ ،‬وقال له‪ :‬اکت ْب َما ا ْم ِلی عل ْیک قال َیا ن ِب َّی الل ِه‬ ‫َّ َ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫َ ََ َ َ‬ ‫ََ‬ ‫ََ‬ ‫ََ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َْ َ‬ ‫َوتخاف عل َّی الن ْس َیان فقال ل ْست اخاف عل ْیک الن ْس َیان َوقد َدع ْوت الل َه لک ان َی ْحفظک َوال‬ صفحه 266 ‫‪ /266‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َّ َ َ ْ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ َ َ ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ی ْن ِس َیک َول ِکن اکت ْب ِلش َرک ِائک قال فقلت َو َم ْن ش َرک ِائی َیا ن ِب َّی الل ِه؟ قال اال ِئ َّمه ِم ْن ول ِدک ِب ِه ْم‬ ‫ْ َ َّ ِ ْ َ ْ َ‬ ‫تسقی ام ِتی الغیث‪( .‬الصدوق‪ ،1386 ،‬ج‪)208 :1‬‬ ‫وغیرها الکثیر من الروایات الوارده فی الباب‪ ،‬وهذا ان دل علی شیء انما یدل علی مدی‬ ‫اهتمام النبی‬ ‫بحفظ الشریعه االسالمیه عن طریق التدو ین بالخصوص‪.‬‬ ‫ولم ینحصر دور االمام علی‬ ‫فی تدو ین وحفظ الحدیث فی هذا الکتاب‪ ،‬فقد ورد ان له‬ ‫کتبا اخری مثل «المحکم والمتشابه فی القران»‪( ،‬الطهرانی‪ ،1403 ،‬ج‪ )154 :20‬و«ناسخ‬ ‫القران ومنسوخه»‪ ،‬وذکر البعض ان لالمام ستین نوعا من انواع علوم القران‪.‬‬ ‫قال العالمه شرف الدین‪:‬‬ ‫ان علیا جمع القران مرتبا علی حسب النزول‪ ،‬واشار الی عامه وخاصه‪ ،‬ومطلقه‬ ‫ومقیده‪ ،‬ومحکمه ومتشابهه‪ ،‬وناسخه ومنسوخه‪ ،‬وعزائمه ورخصه‪ ،‬وسننه وادابه‪ّ ،‬‬ ‫ونبه‬ ‫علی اسباب النزول فی ایاته البینات‪ .‬املی ستین نوعا من انواع علوم القران‪ ،‬وذکر لکل‬ ‫نوع مثاال یخصه‪( .‬راجع‪ :‬الحسینی‪)140 :1411 ،‬‬ ‫وفی «اعیان الشیعه» ان علیا نوع القران الی ستین نوعا‪ .‬ثم ذکر تلک االنواع و امثلتها من‬ ‫کتاب اهّٰلل کما وردت عن علی‬ ‫‪( .‬العاملی‪ ،1370 ،‬ج‪)321 :1‬‬ ‫وکیف ال یکون له دور فی تدو ین الحدیث وحفظه وهو القائل‪« :‬قیدوا العلم‪ ،‬قیدوا العلم»‪،‬‬ ‫(الخطیب البغدادی‪ )89 :1974 ،‬وکیف ال یکون کذلک وقد کان ابن عمه النبی االکرم‬ ‫یشجع علی الکتابه ایضا؟ وهو الذی کان یتبعه اتباع الفصیل المه‪.‬‬ ‫یقول لکاتبه‪:‬‬ ‫کان علی‬ ‫ّ‬ ‫«اطل جلفه فلمک واسمنها‪ ،‬وایمن قطتک‪ ،‬واسمعنی طنین النون‪ ،‬و ّ‬ ‫حور الحاء‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫واسمن الصاد‪ّ ،‬‬ ‫وعرج العین‪ ،‬واشقق الکاف‪ ،‬وعظم الفاء‪ ،‬ورتل الالم‪ ،‬واسلس الباء والتاء‪،‬‬ صفحه 267 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪267/ ...‬‬ ‫ّ‬ ‫واقم الزای وعل ذنبها‪ ،‬واجعل قلمک خلف اذنک یکون اذکر لک»‪( .‬المتقی الهندی‪،‬‬ ‫‪ ،1409‬ج‪ ،313 :10‬ح ‪)29564‬‬ ‫ دور فاطمه الزهراء‬‫دور فاطمه الزهراء‬ ‫فی تدو ین الحدیث وحفظه ال یقل شانا عن دور امیر المومنین‬ ‫روی من الفریقین ان عند فاطمه‬ ‫وقد‬ ‫کتاب اخذته عن ابیها‪.‬‬ ‫اما ما روی من طریق اهل السنه‪:‬‬ ‫• فقد قال القا سم بن الفضل‪ ،‬قال لنا محمد بن علی‪ :‬کتب ا ّ‬ ‫لی عمر بن عبد العزیز‪:‬‬ ‫ان انسخ وصیه فاطمه‪ ،‬فکانفی وصیتها الستر الذی یزعم الناس انها احدثته‪ ،‬وان‬ ‫رسول الله دخل علیها فلما راه رجع‪( .‬ابن حنبل‪ ،1419 ،‬ج‪ ،283 :6‬ح ‪)26464‬‬ ‫• ونقل الخرائطی عن مجاهد قوله‪ :‬دل ا ّبی بن کعب علی فاطمه ابنه محمد‪ ،‬فاخرت‬ ‫الیه کربه فیها کتاب‪َ « :‬من کان یومن بالله والیو االخر فلیحسن الی جاره»‪.‬‬ ‫(الخرائطی‪ ،43 :1419 ،‬رقم ‪)317‬‬ ‫واما ما روی من طریق الشیعه‪:‬‬ ‫َّ َ َ َ ْ َ َ َ َ َّ‬ ‫َ َ‬ ‫‪ o‬فقد روی الصدوق فی «علل الشرائع»‪ :‬ع ْن فض ْیل ْبن سک َرَه قال َدخلت علی اِبی ع ْب ِد الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ََ َ َ َ ْ ََ ْ‬ ‫َ َ ْ ْ َْ ِ َْ َ ْ َ َ َ ْ َْ‬ ‫َ‬ ‫اب‬ ‫ت‬ ‫ک‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ر‬ ‫ظ‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ک‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ق‬ ‫ال‬ ‫ت‬ ‫ل‬ ‫ق‬ ‫ف‬ ‫ل‬ ‫ب‬ ‫ق‬ ‫ر‬ ‫ظ‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ک‬ ‫ء‬ ‫ی‬ ‫ش‬ ‫ی‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ی‬ ‫ر‬ ‫د‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فقال یا فضیل ات ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْ َ ْ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ َ َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫فل ْی َس م ِلک ی ْم ِلک ِاالو هو مکتوب ِباس ِم ِه و اس ِم ا ِبیه‪( .‬الصدوق‪،1386 ،‬‬ ‫ف ِاط َمه‬ ‫ج‪)207 :1‬‬ ‫‪ o‬وهذا الکتاب هو ما اطلق علیه فی بعض الروایات بمصحف فاطمه‪ ،‬وما ادراک ما‬ ‫‪:‬‬ ‫مصحف فاطمه! فقد روی الکلینی فی «الکافی» عن ابی عبد الله الصادق‬ ‫َّ َ َ َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫قال قلت َو َما‬ ‫َو َما ید ِری ِه ْم َما م ْص َحف فا ِط َمه‬ ‫َو ِان ِع ْندنا لم ْص َحف ف ِاط َمه‬ صفحه 268 ‫‪ /268‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ‬ ‫قال م ْص َحف ِف ِیه ِمثل ق ْر ِانک ْم َهذا ثالث َم َّرات َوالل ِه َما ِف ِیه ِم ْن‬ ‫م ْص َحف ف ِاط َمه‬ ‫َ َّ ْ ْ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ق ْر ِانک ْم ح ْرف َو ِاحد قال قلت َهذا َوالل ِه ال ِعلم‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،239 :1‬ح ‪)1‬‬ ‫َ َ‬ ‫ینظر الیه و یاخذ منه؛ حیث روی الکلینی‪ :‬ع ْن ح َّم ِاد ْبن‬ ‫‪ o‬وکان االمام الصادق‬ ‫ِ‬ ‫ْ َ َ َ َ َ ْ َ َ َ ْ َّ‬ ‫الز َناد َقه فی َس َنه َث َمان َوع ْشر َین َومائهَ‬ ‫َیقول َت ْظ َهر َّ‬ ‫عثمان قال س ِمعت ابا عب ِد الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ْ َ َ ََ‬ ‫َ َ َ ََ‬ ‫َوذ ِلک انی نظ ْرت ِفی مصح ِف ف ِاطمه ‪( .‬نفس المصدر‪ ،240 :‬ح ‪)2‬‬ ‫ْ ْ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ َّ‬ ‫ف ِان ِف ِیه‬ ‫‪ o‬وروی ایضا عن ابی عبد الله الصادق ‪َ :‬ولیخ ِرجوا م ْص َحف ف ِاط َمه‬ ‫َْ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ َّ َ‬ ‫ِان الل َه ع َّز َو َجل َیقول فاتوا ِب ِک ٰتاب ِم ْن‬ ‫َو َم َعه ِسالح َرسو ِل الل ِه‬ ‫َو ِص َّیه ف ِاط َمه‬ ‫ٰ َ َٰ‬ ‫َ‬ ‫ْ ْ‬ ‫ق ْبل ٰهذا ا ْو اث َاره ِم ْن ِعلم ِان ک ْنت ْم ٰص ِاد ِق َین‪( .‬نفس المصدر‪ ،241 :‬ح‪)4‬‬ ‫ِ‬ ‫الی غیر ذلک من الروایات الکثیره التی توکد علی وجود مصحف فاطمه ‪.‬‬ ‫‪ .٣‬دور االمام الحسن بن علی المجتبی‬ ‫ذکرنا سابقا ان صحیفه علی‬ ‫المجتبی‬ ‫تناقلها االئمه بعده‪ ،‬و بالتالی اول من انتقلت الیه هو الحسن‬ ‫فقد احتفظ بها‪ ،‬ونقل عنها علوم النبی المصطفی‬ ‫‪.‬‬ ‫قال عبد الرحمن بن ابی لیلی‪ :‬سالت الحسن بن علی عن قول علی فی الخیار‪ ،‬فدعا بربعه‪،‬‬ ‫فاخرج منها صحیفه صفراء مکتوب فیها قول علی فی الخیار‪( .‬ابن حنبل‪ ،1407 ،‬ج‪)346 :1‬‬ ‫وهذا الکالم یدل علی امرین‪:‬‬ ‫• وجود خالف بین الصحابه فی الخیار مما دعا ابن ابی لیلی ان یساله عن قول علی‬ ‫فیه‪.‬‬ ‫• اشتهار اصاله فقه علی بین المسلمین مما دعا ابن ابی لیلی الی ان یطلب قول االمام علی‬ ‫من االمام الحسن‬ ‫اعقادا منه بوجود کتاب علی عنده‪( .‬الشهرستانی‪)443 :1430 ،‬‬ ‫و یروی العامه بطرقهم ان الحسن بن علی ا کد کثیرا علی اهمیه نشر العلم االصیل وضروره‬ ‫تحمل اهل البیت اوالدهم لمسوولیه حفظ الشریعه عبر التدوین والتحدیث؛ فعن شرحبیل بن سعد‬ ‫قال‪ :‬دعا الحسن بن علی بنیه و بنی اخیه‪ ،‬وقال‪« :‬یا ب ّ‬ ‫نی و بنی اخی! انکم صغار قوم یوشک ان‬ صفحه 269 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪269/ ...‬‬ ‫تکونوا کبار اخرین‪ ،‬فتعلموا العلم‪ ،‬فمن لم یستطع منکم ان یرو یه فلیکتبه ولیضعه فی بیته»‪.‬‬ ‫(الدارمی‪ ،1412 ،‬ج‪ ،140 :1‬ح ‪)511‬‬ ‫وعن ابی عمرو العالء‪ ،‬قال‪ :‬سئل الحسن بن علی عن الرجل یکون له ثمانون سنه یکتب‬ ‫الحدیث؟ قال‪ :‬انه یحسن ان یعیش‪( .‬الخطیب البغدادی‪)69 :1971 ،‬‬ ‫ دور االمام الحسین بن علی الشهید‬‫‪.‬‬ ‫وهکذا انتقلت صحیفه االمام علی الی حوزه االمام الحسین بعد اخیه االمام الحسن‬ ‫ْ‬ ‫ً َ َ َّ‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫روی الکلینی عن ابی جعفر ‪ِ « :‬ان ح َس ْینا حض َره ال ِذی حض َره فدعا ْاب َن َته الک ْب َری‬ ‫ً َ‬ ‫ْ‬ ‫َََ َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ َ‬ ‫فا ِط َمه ِب ْنت الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َو کان ع ِلی ْبن الح َس ْین‬ ‫َّ ِ‬ ‫َ ْ ً َ َ َ ْ َ َّ َ َِّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ ْ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫مبطونا ال یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت فا ِطمه ال ِکتاب ِالی ع ِلی بن الحسین ثم صار و الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫ذ ِلک ال ِک َتاب ِال ْی َنا‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،290 :1‬ح ‪)6‬‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫وروی ایضا فی مکان اخر‪ :‬ع ْن ا ِبی َج ْعفر قال‪:‬‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َ َ َّ‬ ‫َّ ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫« ِان الح َس ْی َن ْب َن ع ِل ٍّی ل َّما حض َره ال ِذی حض َره َدعا ْاب َن َته الک ْب َری ف ِاط َمه ِب ْنت الح َس ْین‬ ‫َّ ِ‬ ‫ً َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ً‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َوکان ع ِلی ْبن الح َس ْین َم ْبطونا َم َعه ْم ال َی َر ْون ِاال‬ ‫َ‬ ‫ِ َّ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ َّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫اب ِالی ع ِلی ْبن الح َس ْین ث َّم َصا َر َوالل ِه ذ ِلک ال ِک َتاب ِال ْی َنا َیا‬ ‫انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫َّ َ َ َ َ‬ ‫اب َج َعل ِن َی الله ِفداک قال ِف ِیه َوالل ِه َما َی ْح َتاج ِال ْی ِه ولد َاد َم‬ ‫ِز َیاد قال قلت َما ِفی ذ ِلک ال ِک َت‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫َ َ ْ َْ‬ ‫َّ َ َ ْ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ َّ‬ ‫ود ح َّتی ِان ِف ِیه ا ْرش الخد ِش»‪.‬‬ ‫م ْنذ خل َق الله َاد َم ِالی ان تف َنی الدن َیا َوالل ِه ِان ِفی ِه الحد‬ ‫(نفس المصدر‪ ،304 :‬ح‪)1‬‬ ‫من هاتین الروایتین وغیرهما نستظهر ما یلی‪:‬‬ ‫• ان الکتاب کان فی حوزه الحسین‬ ‫• ان الکتاب نفسه انتقل منه الی حوزه االمام علی بن الحسین زین العابدین‬ ‫• ان الکتاب نفسه انتقل منه الی حوزه االمام الباقر‬ صفحه 270 ‫‪ /270‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ان هذا الکتاب هو نفسه کتاب امیر المومنین‬ ‫النه یحمل نفس المواصفات التی یحملها‬ ‫ذلک الکتاب کما یظهر من وصف االمام له بحسب الروایه‪.‬‬ ‫وورد ایضا عن ابی عبد الله‬ ‫ان الکتب کانت عند علی‬ ‫الکتب ام سلمه‪ ،‬فلما مضی ّ‬ ‫علی کانت عند الحسن‬ ‫الحسین‬ ‫فلما سار الی العراق استودع‬ ‫فلما مضی الحسن کانت عند‬ ‫فلما مضی الحسین کانت عند علی بن الحسین‬ ‫ثم کانت عند ابی‪( .‬الصفار‪،‬‬ ‫‪)326 :1404‬‬ ‫کما ان االمام الحسین شجع علی الکتابه للتوثیق والحفظ من التحریف‪ ،‬ومما یدل علی‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ َّ َّ َ َ ْ‬ ‫َْ َ‬ ‫ذلک قوله‪ :‬قال ا َّما َب ْعد ف ِان الط ِاغ َیه قد َص َن َع ِب َنا َو ِب ِش َیع ِت َنا َما قد ع ِل ْمت ْم َو َرا ْیت ْم َوش ِهدت ْم َو َبلغک ْم‬ ‫ْ ََ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ْ َ ََ َ َ ْ َ ْ َ ْ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َو ِانی ا ِرید ان ا ْسالک ْم ع ْن اش َی َاء ف ِان َصدقت ف َصدق ِونی َو ِان کذ ْبت فکذب ِونی ْاس َمعوا َمقال ِتی‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َواکتموا ق ْو ِلی ث َّم ْار ِجعوا ِالی ا ْم َص ِارک ْم َوق َبا ِئ ِلک ْم َم ْن ا ِم ْنتموه َو َو ِثقت ْم ِب ِه ف ْادعوه ْم ِالی َما ت ْعلمون‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ ََ َْ َ‬ ‫ف ِانی اخاف ان َی ْند ِر َس َهذا ال َحق َو َیذ َهب»‪( .‬الطبرسی‪ ،1403 ،‬ج‪)269 :2‬‬ ‫َ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َْ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫وجاء ع ْن ع ْب ِد الل ِه ْبن ِس َنان قال‪َ :‬سالت ا َبا ع ْب ِد الل ِه عن الم ْح ِ ِرم َیموت ک ْیف ی ْص َنع ِب ِه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َْ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َّ َ َ َّ َ ْ َ َّ ْ‬ ‫َوه َو‬ ‫َمات ِباالْب َو ِاء َم َع الح َس ْین ْبن ع ِل ٍّی‬ ‫الرح َمن ْب َن ال َح َسن ْبن ع ِل ٍّی‬ ‫فحدث ِنی ان عبد‬ ‫ِ َ ْ َّ ْ ِ ِ ْ َ َّ َ َ ْ َّ ْ َ ْ َ َ َ َ َ ِ َ ِ َ َ َ َ َْ‬ ‫م ْحرم َو َم َع ا ْلح َس ْ‬ ‫اس وعبد الل ِه بن جعفر فصنع ِب ِه کما صنع ِبالمی ِت‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫ب‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫ًَ َ َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬ ‫ٍّ‬ ‫اب ع ِلی ‪( .‬الطوسی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،383 :5‬ح ‪)1337‬‬ ‫وغطی وجهه ولم ی ِمسه ِطیبا قال وذ ِلک ِفی ِکت ِ‬ ‫وهذه الروایه تدل علی ان االمام الحسین استند فی تصرفه علی کتاب امیر المومنین ‪.‬‬ ‫ دور االمام علی بن الحسین زین العابدین‬‫االمام زین العابدین‬ ‫ممن انتقلت الیه صحیفه وکتاب علی‬ ‫واعتمد علیه‪ ،‬واحتفظ به‬ ‫لالمام بعده‪ ،‬ومما یشهد علی ذلک ما رویناه سابقا عن الکافی؛ حیث جاء فیه‪ :‬عن ابی جعفر‬ ‫‪:‬‬ صفحه 271 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪271/ ...‬‬ ‫ََ َ َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫ً َ َ َّ‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫• «ِان ح َس ْینا حض َره ال ِذی حض َره فدعا ْاب َن َته الک ْب َری ف ِاط َمه ِب ْنت الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا‬ ‫ِ‬ ‫َْ ً‬ ‫ونا َال َی َر ْو َن ا َّال َا َّنه ل َما به َف َد َف َع ْت َفاط َمه ْالک َت َ‬ ‫َو َوص َّی ًه َظاه َرًه َو َک َان َعلی ْبن ْالح َس ْ‬ ‫اب‬ ‫ط‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َْ‬ ‫َ َ ْ ْ َ ْ َّ َ َ َ َّ َِ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِالی ع ِلی بن الحسین ثم صار والل ِه ذ ِلک ال ِکتاب ِالینا»‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،290 :1‬ح ‪)6‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ َ َ َ َّ‬ ‫َّ ْ‬ ‫َ َ َ َ َ ََْ ْ َْ َ َ َ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫لما حضره ال ِذی حضره دعا ابنته الکبری ف ِاطمه ِبنت‬ ‫• « ِان الح َسین بن ع ِل ٍّی‬ ‫ً َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ َ‬ ‫الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َوکان ع ِلی ْبن الح َس ْین َم ْبطونا َم َعه ْم ال‬ ‫َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ ْ ْ َ ْ َّ ِ َ َ َ َّ َ َ‬ ‫َ َ ْ َ َّ ِ َ َّ‬ ‫َ‬ ‫یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکتاب ِالی ع ِلی بن الحسین ثم صار والل ِه ذ ِلک‬ ‫َِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ ِ َ َ َ َ‬ ‫ْالک َتابا َل ْی َنا َیا ز َیاد َق َال ق ْلت َما فی َذل َک ْالک َ‬ ‫اب َج َعل ِن َی الله ِفداک قال ِف ِیه َوالل ِه َما‬ ‫ت‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ ِ َ َ ِ ِ‬ ‫ْ‬ ‫ْ َْ‬ ‫َ ْ َ َْ ْ َ َ ْ َ‬ ‫َ َ َّ َّ‬ ‫ْ َ َ َّ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫یحتاج ِالی ِه ولد ادم منذ خلق الله ادم ِالی ان تفنی الدنیا والل ِه ِان ِفی ِه الحدود حتی ِان‬ ‫َ َ ْ َ ْ‬ ‫ِف ِیه ا ْرش الخد ِش‪( .‬نفس المصدر‪ ،304 :‬ح ‪)1‬‬ ‫وروی الکلینی بسنده عن الباقر ‪:‬‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َل َی ْنظر فی الک َ‬ ‫« َک َان َعلی ْبن ْالح َس ْ‬ ‫اب ِم ْن کت ِب ع ِل ٍّی‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َو َیقول من ی ِطیق هذا؟» (نفس المصدر‪ ،130-131 :‬ح ‪)100‬‬ ‫وروی ایضا بسنده عن االمام الصادق ‪:‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ْ ْ َْ َ ََ َ َ َ َ‬ ‫اب ع ِل ٍّی ف َنظ َر ِفی ِه قال َم ْن ی ِطیق َهذا؟ َم ْن ی ِطیق ذا؟‬ ‫«کان ع ِلی بن الحسین ِاذا اخذ ِکت‬ ‫ِ‬ ‫َ َ‬ ‫قال ث َّم َی ْع َمل ِب ِه»‪( .‬نفس المصدر‪ ،163 :‬ح ‪)172‬‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ َ‬ ‫ف َیض ِرب ِب ِه اال ْرض‬ ‫ان ما اثر عن االمام زین العابدین‬ ‫لیس بالقلیل وغیر قابل لالنکار؛ مثل «رساله الحقوق»‪،‬‬ ‫و«الصحیفه السجادیه»‪ ،‬وهذان االثران هما من اعظم ما ورد عن االئمه االطهار‬ ‫لما‬ ‫یحتو یان من المعانی والقیم العالیه‪.‬‬ ‫وهنا قد یقال ان ما ورد فیهما ربما لم یکن من کتابه االمام نفسه‪ ،‬فیاتی الجواب من ابی حمزه‬ ‫َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫ََ‬ ‫ًَ‬ ‫َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َو ک َت ْبت َما ِف َیها ث َّم‬ ‫الثمالی عندما قال‪ :‬ق َرات َص ِحیفه ِف َیها کالم ز ْهد ِم ْن کالِم ع ِلی ْبن الح َس ْین‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫ات ْیت ع ِل َّی ْب َن الح َس ْین ف َع َرضت َما ِف َیها عل ْی ِه ف َع َرفه َو َص َّح َحه‪( .‬نفس المصدر‪ ،‬ج‪ ،15 :8‬ح ‪)2‬‬ ‫ِ‬ صفحه 272 ‫‪ /272‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وهذه الروایه انما تدل علی ان الصحیفه کانت مکتو به یعنی ان االصحاب کانوا یکتبون عن‬ ‫االمام‪ ،‬وان ابی حمزه ایضا کان یکتب‪ ،‬وان االمام عندما صحح ما فیها فهذا یعنی تقریره وتاییده‬ ‫لما ورد فیها وللکتابه ایضا‪ ،‬وتصحیحه لها بمثابه کتابته لها‪.‬‬ ‫طبعا هذا بغض النظر ان الکالم الذی ورد فیها هو کل الصحیفه او جزء منها‪ ،‬بل یمکن‬ ‫القول بانه جزء منها الن الصحیفه لم تقتصر علی الزهد او حتی لم یکن من الصحیفه نفسها‪.‬‬ ‫فبکل االحوال یکفی ذلک شاهدا علی کتابه االمام وتاییده للکتابه‪.‬‬ ‫اضف الی ذلک اننا نجد بالوجدان ان مدونات االمام زین العابدین‬ ‫ال سیما فی الدعاء‬ ‫والحقوق حیرت االلباب وجذبت القلوب التائهه‪ ،‬وقد اصبحت الیوم مناره یقتدی بها‪ ،‬و یستند‬ ‫الیها‪ ،‬وتقام االبحاث العدیده حولها‪.‬‬ ‫ دور االمام محمد بن علی الباقر‬‫ایضا هنا نقول ان کتب علی‬ ‫بعد االمام زین العابدین‬ ‫انتقلت الی االمام الباقر‬ ‫‪:‬‬ ‫بدلیل ما نقلناه عن الکلینی فی روایته عن ابی جعفر الباقر‬ ‫ََ َ َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫ْ‬ ‫ً َ َ َّ‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫• «ِان ح َس ْینا حض َره ال ِذی حض َره فدعا ْاب َن َته الک ْب َری ف ِاط َمه ِب ْنت الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا‬ ‫ِ‬ ‫َ َ َّ ً َ َ ً َ َ َ َ ْ ْ َ ْ َ ْ ً َ َ َ ْ َ َّ َ َّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ‬ ‫اب ِالی‬ ‫وو ِصیه ظا ِهره وکان ع ِلی بن الحسین مبطونا ال یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکت‬ ‫َ‬ ‫َّ َ َ ِ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ع ِلی ْبن الح َس ْین ث َّم َص َار َوالل ِه ذ ِلک ال ِک َتاب ِال ْی َنا»‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،290 :1‬ح ‪)6‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ َ َ َ َّ‬ ‫َّ ْ‬ ‫َ َ َ َ َ ََْ ْ َْ َ َ َ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫لما حضره ال ِذی حضره دعا ابنته الکبری ف ِاطمه ِبنت‬ ‫• « ِان الحسین بن ع ِل ٍّی‬ ‫ً َ‬ ‫ْ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫ً‬ ‫ً ْ ً‬ ‫َ َ َ‬ ‫َم ْبطونا َم َعه ْم‬ ‫الح َس ْین فدف َع ِال ْی َها ِک َتابا َملفوفا َو َو ِص َّیه ظ ِاه َر ًه َوکان ع ِلی ْبن الح َس ْین‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ ْ َ َّ َ َّ َ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫اب ِالی ع ِلی ْبن الح َس ْین ث َّم َصا َر َوالل ِه‬ ‫ال یرون ِاال انه ِلما ِب ِه فدفعت ف ِاطمه ال ِکت‬ ‫َّ‬ ‫َِ‬ ‫َّ ِ َ َ َ َ‬ ‫َذل َک ْالک َتابا َل ْی َنا َیا ز َیاد َقا َل ق ْلت َما فی َذل َک ْالک َ‬ ‫اب َج َعل ِن َی الله ِفداک قال ِف ِیه َوالل ِه َما‬ ‫ت‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ َ ِ َ ْ ِ ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ َ َْ ْ َ َ ْ َ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ َ َّ َّ‬ ‫ْ َ َ َّ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫یحتاج ِالی ِه ولد ادم منذ خلق الله ادم ِالی ان تفنی الدنیا والل ِه ِان ِف ِیه الحدود حتی ِان‬ ‫َ َ ْ َ ْ‬ ‫ِف ِیه ا ْرش الخد ِش»‪( .‬نفس المصدر‪ ،304 :‬ح ‪)1‬‬ صفحه 273 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪273/ ...‬‬ ‫حیث ّ‬ ‫یصرح االمام الباقر‬ ‫ان هذا الکتاب انتقل الیه واصبح فی حوزته‪.‬‬ ‫اضف الی ذلک ان الفتره الزمنیه التی کان یعیش فیها االمام الباقر‬ ‫تمیزت بانفراج‬ ‫السیاسی‪ ،‬کونها جاءت فی مرحله انتقالیه بین السلطه االمو یه والسلطه العباسیه‪ ،‬فکان من‬ ‫الطبیعی ان یغتنم االمام الفرصه لتربیه جیل من الفقهاء والمحدثین اصحاب نظریه التدو ین‪.‬‬ ‫یقول السید الشهرستانی عن هذه الفتره‪:‬‬ ‫‪ o‬کان من الطببیعی ان یکون القسط االوفر ومکان الصداره لکتاب علی و باقی مدونات‬ ‫اهل البیت‬ ‫‪ ،‬باعتبارها اهم واقدم واوثق المصادر المدونه فی العلوم االسالمیه‪،‬‬ ‫النها کتبت علی عهد الرسول و بامر منه‪( .‬الشهرستانی‪)449 :1430 ،‬‬ ‫‪ o‬النکته االهم ان عصر االمامین‪ -‬الباقر والصادق‬ ‫‪ -‬کان عصر النشاط العلمی‬ ‫وکثره العلماء والمتصدین للفتیا والنظر‪ ،‬فقد روی انه کان فی وقت واحد اربعه ا الف‬ ‫ٌّ‬ ‫ّ‬ ‫راو کل یقول‪ :‬حدثنی جعفر بن محمد‪ ،‬وذلک فی زمن تاصیل المذاهب‪ ،‬فکان االمام‬ ‫یری ضروره تفنید الرای االخر وترجیح کفه المیزان لصالح نهج التع ّبد المحض؛‬ ‫َ‬ ‫الک ّ‬ ‫والذی ال یختلف فی‬ ‫تبی المتبقی من عهد الرسول‬ ‫وذلک بابراز المستمسک‬ ‫وثاقته مسلمان‪( .‬نفس المصدر‪)450 :‬‬ ‫مما یدل علی ذلک ما رواه النجاشی عن عذافر الصیرفی‪ :‬قال‪ :‬کنت مع الحکم بن عتیبه عند‬ ‫ابی جعفر‬ ‫فجعل یساله و کان ابو جعفر له مکرما‪ ،‬فاختلفا فی شیء‪ ،‬فقال ابو جعفر‬ ‫بنی قم فاخرج کتاب علی‬ ‫المساله‪ ،‬فقال ابو جعفر‬ ‫یا‬ ‫فاخرج کتابا مدروجا عظیما‪ ،‬ففتحه وجعل ینظر حتی اخرج‬ ‫هذا خط علی ع و امالء رسول الله‬ ‫واقبل علی الحکم‪ ،‬وقال یا‬ ‫ابا محمد اذهب انت وسلمه و ابوالمقدام حیث شئتم یمینا وشماال‪ ،‬فو الله ال تجدون العلم اوثق‬ ‫منه عند قوم کان ینزل علیهم جبرئیل ‪( .‬النجاشی‪ ،360 :1407 ،‬ح ‪)966‬‬ ‫َ َ ََ َ‬ ‫َ َ ً َ َ َّ َ َ َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وروی الحر العاملی ع ْن م َح َّم ِد ْبن م ْس ِلم قال‪ :‬نش َر ابو َج ْعفر ص ِحیفه‪ -‬فاول ما تلق ِانی‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ٌّ ْ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫ْ َ َ َّ ْ َ‬ ‫ََ َ ْ َ‬ ‫ِف َیها‪ْ -‬ابن اخ َو َجد ال َمال َب ْی َنه َما ِن ْصف ِان‪ ،‬فقلت ج ِعلت ِفداک ِان القض َاه ِع ْندنا‪ ،‬ال َیقضون ِال ْبن‬ ‫ِ‬ صفحه 274 ‫‪ /274‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ْ َ‬ ‫َ ْ َ َ َ َّ َ َ ْ َ َ َ َ‬ ‫ْ َ‬ ‫اب ِب خ ط ع ِل ٍّی‬ ‫االخ َم َع ال ج د ِب ش ی ء ‪ ،‬ف ق ال ِا ن ه ذ ا ال ِک ت‬ ‫ِ‬ ‫(الحر العاملی‪ ،1409 ،‬ج‪ ،26‬الباب‪ ،160 :5‬ح ‪)1‬‬ ‫َ َ َ ََ َ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫وفی حدیث اخر یرو یه الکلینی ع ْن ع َم َر ْبن اذ ْی َنه قال‪ :‬ک ْنت ش ِاهد ْابن ا ِبی ل ْیلی فقضی ِفی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ ْ ًَ َ‬ ‫َرجل َج َعل ِل َب ْعض ق َر َاب ِت ِه غله َد ِار ِه َول ْم ی َوقت َوقتا ف َمات ال َّرجل ف َحض َر َو َرثته ْاب َن ا ِبی ل ْیلی َوحض َر‬ ‫ََ َ َ‬ ‫َ َ َ َّ‬ ‫َ ِ َ َّ‬ ‫الدار َف َق َال ْابن َابی َل ْی َلی َا َری َا ْن َا َد َع َها َع َلی َما َت َر َک َها َ‬ ‫احب َها فقال له م َح َّمد‬ ‫ص‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫ج‬ ‫ی‬ ‫ذ‬ ‫ال‬ ‫قرابته‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َْ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َّ َ‬ ‫ْبن م ْس ِلم الثق ِفی ا َما ِان ع ِل َّی ْب َن ا ِبی ط ِالب قد قضی ِفی َهذا ال َم ْس ِج ِد ِب ِخال ِف َما قض ْیت‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َیقول قضی ا ِمیر الم ْو ِم ِن َین ع ِلی ْبن ا ِبی‬ ‫فقال َو َما ِعلمک قال َس ِم ْعت ا َبا َج ْعفر م َح َّمد ْب َن ع ِل ٍّی‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ َ َ َ َ َ‬ ‫َطالب ب َرد ْال َحب َ ْ َ ْ َ َ‬ ‫یث فقال ا ْبن ا ِبی ل ْیلی َهذا ِع ْندک ِفی ِک َتاب قال ن َع ْم قال‬ ‫ِ‬ ‫یس و ِانف ِاذ الموا ِر ِ‬ ‫ِ َ َِ َ ِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫ْ َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫َف َا ْرسل وائتنی به قال له محمد بن مسلم علی ان ال تنظ َ‬ ‫یث قال‬ ‫د‬ ‫ح‬ ‫ال‬ ‫ک‬ ‫ل‬ ‫ذ‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ال‬ ‫ا‬ ‫اب‬ ‫ت‬ ‫ک‬ ‫ال‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ ِ‬ ‫َ َ َ َ َ َ َ َِ َ ْ َ َ َ ْ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫اب فرد ق ِضیته‪( .‬الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪:7‬‬ ‫لک ذاک قال فاراه الح ِدیث عن ا ِبی جعفر‬ ‫ِفی ال ِکت ِ‬ ‫‪ ،34-35‬ح ‪)27‬‬ ‫َّ‬ ‫َو ا ْم َال ِء َ‬ ‫ول الل ِه‬ ‫س‬ ‫ر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪.‬‬ ‫وهنا امور هامه ثالثه نستنتجها من مضمون الحدیث‪:‬‬ ‫• یتضح فی هذا النص ان ابن ابی لیلی کان رجال یحب الوقوف علی کتاب علی‪ ،‬فانه‬ ‫علم ان قول محمد بن مسلم بذاته لیس بحجه‪ ،‬وکما انه فقیه فان ابن ابی لیلی ایضا‬ ‫ٍّ‬ ‫فقیه‪ ،‬ولکل رابه‪ ،‬فلذلک قال له‪ :‬ما علمک بذلک؟‬ ‫• بعد ان یجیبه محمد بن مسلم بان ذلک قول محمد الباقر‬ ‫ال یکتفی بذلک بل‬ ‫یطلب منه ان یری ذلک فی کتاب‪ ،‬وذلک لعلمه باهمیه الدونات اوال‪ ،‬والنه کان قد‬ ‫سمع‪ -‬قطعا‪ -‬بکتاب علی‬ ‫فاحب ان یتا کد من ذلک الکتاب وان یراه‪.‬‬ ‫• ان محمد بن مسلم یشترط علی ابن ابی لیلی ان ال یری اال موضع النزاع؛ وذلک حرصا‬ ‫من اصحاب اهل البیت‬ ‫علی ان ال یقع الکتاب او الکثیر من مطالبه ومرو یاته فی‬ ‫ایاد غیر امینه؛ فیخلطوا مطالبه باجتهاداتهم وارائهم‪ ،‬ومن ثم ینسبون ما قالواه الی کتاب‬ ‫علی وبذلک تضیع علی الناس المرویات االصیله منه‪( .‬الشهرستانی‪ ،452 :1430 ،‬بتصرف)‬ صفحه 275 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪275/ ...‬‬ ‫وفی السیاق نفسه وللدالله علی الظروف المحیطه فی ذلک الزمان وتعدد المذاهب‪ ،‬خاطب‬ ‫ْ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ َ َ َّ َ‬ ‫اک َو َا ْص َح َ‬ ‫اب ْالق َ‬ ‫اس ِفی الدین‪ ،‬ف ِانه ْم ت َرکوا ِعل َم َما وکلوا‬ ‫ی‬ ‫االمام الباقر زراره قائال‪ :‬یا زراره ِای‬ ‫ِ‬ ‫َ َّ ِ‬ ‫َّ َِ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َّ َ َ ْ‬ ‫َ َ َ َّ َ ْ َ ْ َ َ َ َ ْ َ‬ ‫ون َعلی الله َع َّز َو َجل َوکانی ب َّ‬ ‫الرجل ِم ْنه ْم ی َن َادی‬ ‫ب‬ ‫ذ‬ ‫ک‬ ‫ی‬ ‫و‬ ‫ار‬ ‫ب‬ ‫خ‬ ‫اال‬ ‫ون‬ ‫ل‬ ‫و‬ ‫ا‬ ‫ت‬ ‫ی‬ ‫‪،‬‬ ‫وه‬ ‫ف‬ ‫ک‬ ‫د‬ ‫ِب ِه وتکلفوا ما ق‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َ َ ِْ َ ِ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ِم ْن َب ْین َید ْی ِه‪ ،‬فی ِجیب من خلفه و ینادی ِمن خل ِف ِه فی ِجیب من ب ْین یدی ِه قد تاهوا وتح َّیروا ِفی‬ ‫َْ ِ‬ ‫ْ‬ ‫ض َوالدین‪( .‬الحر العاملی‪ ،1409 ،‬ج‪ ،26‬الباب‪ ،59 :23‬ح ‪)43‬‬ ‫االر ِ‬ ‫ِ‬ ‫ دور االمام جعفر بن محمد الصادق‬‫کذلک کما فی باقی االئمه‬ ‫قبله انتقل الیه کتاب االمام علی‬ ‫بعد ابیه االمام الباقر‬ ‫ولو لم یدل علیه ای دلیل یکفی ان نقول و بالدلیل العقلی بان االئمه الذین کانوا اقرب الی زمن‬ ‫االمام علی‬ ‫االئمه‬ ‫انتقل الیهم الکتاب وصار فی حوزتهم فبطریق اولی ان یصبح فی حوزه باقی‬ ‫الذین هم ابعد عن زمن االمام علی‬ ‫ومنهم االمام الصادق‬ ‫کما انه یاتی‬ ‫معنا ما یشیر الی الکتاب فی بعض الرو یات‪.‬‬ ‫وعصر االمام الصادق‬ ‫زمن االمام الصادق‬ ‫لم یختلف عن عصر االمام الباقر‬ ‫بل ربما کانت الظروف فی‬ ‫مواتیه ا کثر لنشر العلوم وتعلیم تالمتذته ونشرهم فی اصقاع االرض‪،‬‬ ‫وقد تقدم منا االشاره الی ان نحو اربعه ا الف محدث وراو کانوا یقولون‪ :‬حدثنی جعفر بن‬ ‫محمد الصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ ْ َ َ َّ‬ ‫ومما رواه الطوسی فی «الدالله» علی کتاب علی ‪ :‬ع ْن ا ِبی َب ِصیر قال‪َ :‬سالت اَبا ع ْب ِد الل ِه‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ‬ ‫َ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ََ ْ َ َ َ َ َ‬ ‫اب ع ِل ٍّی فقلت ِک َتاب ع ِل ٍّی ل ْم َیدر ْس‬ ‫ع ْن ش ْیء ِم َن الف َر ِائض فقال ِلی ا ال اخ ِرج لک ِکت‬ ‫ِ‬ ‫ََ ْ َ َ َ َ َ َ َ َ‬ ‫َ َ َ ََ َ‬ ‫َ َْ َ‬ ‫َ َ َ َ َ َ َ َّ َّ َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫ٍّ‬ ‫فقال یا ابا محمد ِان ِکتاب ع ِلی ال یند ِرس فاخرجه ف ِاذا ِکتاب ج ِلیل ف ِاذا ِف ِیه رجل مات وترک‬ ‫َ َ َ َ ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ع َّمه َوخاله قال ِلل َعم الثلث ِان َو ِللخ ِال الثلث‪( .‬الطوسی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،324 :9‬ح ‪)1‬‬ ‫و هذه الروایه لیست داله علی ان کتاب علی فی حوزه االمام الصادق وان االمام‬ ‫الصادق‬ ‫کان ینظر فیه و یفتی علی طبقه فحسب؛ بل فی ذلک دالله علی حقبه صعبه راسخه‬ ‫فی ذاکره ابی بصیر‪ -‬الذی کان من المقربین الی االئمه‬ ‫ویروی عنهم‪ -‬نتیجه منع االول‬ صفحه 276 ‫‪ /276‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫َ ْ‬ ‫ل ْم َیدر ْس‬ ‫َ‬ ‫والثانی لتدو ین الحدیث و احراقهما للمدونات‪ ،‬اذ یظهر من سواله‪ِ :‬ک َتاب ع ِل ٍّی‬ ‫ْ‬ ‫بتعجب‪ -‬ومقصوده من « َیدر ْس» اتلف واندثر‪ -‬انه کان یعتقد ان کتاب علی قد تم اتالفه‬ ‫فی تلک الحقبه المشوومه‪.‬‬ ‫اضف الی ذلک االشاره الی السریه التامه التی کانت تحیط بهذا الکتاب الی درجه ان‬ ‫المقربین الی االئمه امثال ابی بصیر لم یکونوا علی علم به‪ ،‬لشده الخوف من ان یقع فی اید‬ ‫ظالمه فتقوم باتالفه‪.‬‬ ‫هذا وقد شجع االمام الصادق علی الکتابه واهتم بها الی درجه انه قیل عنه بانه صحفی‬ ‫ََ ْ َ َ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫وافتخر بتلک النسبه وقال‪ :‬ا َّما ِفی ق ْو ِل ِه ِانی َرجل صح ِف ٌّی فقد َصدق ق َرات صحف َابا ِئی ِا ْب َر ِاه َیم‬ ‫َوم َ‬ ‫وسی‪( .‬الصدوق‪ ،1386 ،‬ج‪)89 :1‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫ََ‬ ‫وروی الحر العاملی باسناده عن الفض ْیل ْبن َی َسار قال‪ :‬قال ِلی ابو َج ْعفر ‪َ :‬یا فض ْیل ِع ْندنا‬ ‫ِ ِ‬ ‫ً ََِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َس ْبعون ِذ َراعا‪َ ،‬ما علی االرض ِم ْن ش ْیء َی ْح َتاج الیه اال َوه َو ِف ِیه‪ ،‬ح َّتی ارش‬ ‫ِک َتاب ع ِلی‬ ‫ََ‬ ‫َ َّ‬ ‫ْ َ ْ‬ ‫الخد ِش‪ ،‬ث َّم خط ِب َی ِد ِه علی ابهامه‪( .‬الحر العاملی‪ ،1418 ،‬ج‪ ،1‬الباب‪ ،504 :7‬ح ‪)49‬‬ ‫َ ْ‬ ‫َْ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َوقد ذک َر له وقیعه و ِلد ال َح َسن‬ ‫و باسناده ایضا ع ْن ع ْب ِد الل ِه ْبن ِس َنان‪ ،‬ع ْن ابی ع ْب ِد الل ِه‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ ْ َ ْ ََ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َوخط ع ِلی‬ ‫َوذک َر الجف ِر فقال‪َ « :‬والل ِه ان ِع ْندنا لجلدین َما ع َّز َو ضان‪ ،‬امالء َرسول الل ِه‬ ‫ْ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِب َی ِد ِه َوان ِفی َها ِلج ِمیع َما َی ْح َتاج الیه َّالنا ِس ح َّتی ارش الخد ِش»‪( .‬نفس المصدر‪ :‬ح ‪)50‬‬ ‫ِ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫َ َ َ َ ْ َ َ َ َ ْ َّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫وفی تشجیعه علی الکتابه یروی المحدث النوری عن اِبی ب ِصیر قال‪ :‬دخلت علی اِبی عب ِد الل ِه‬ ‫ََ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫ََ َ َ َ َ َ َ‬ ‫فقال َدخل عل َّی اناس ِم ْن ا ْهل ال َب ْص َر ِه ف َسالو ِنی ع ْن اح ِادیث َوک َتبو َها ف َما َی ْم َنعک ْم ِم َن ال ِک َتا ِب اما‬ ‫َّ َ َ َ‬ ‫َ َّ َ ْ ِ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِانک ْم ل ْن ت ْحفظوا حتی تکتبوا الخبر‪( .‬المحدث النوری‪ ،1408 ،‬ج‪ ،17‬الباب‪ ،286 :8‬ح ‪)5‬‬ ‫فی تدو ین الحدیث‪ ،‬وحفظه وصیانته‬ ‫الی هنا نکتفی بهذا المقدار من بیان دور االئمه‬ ‫من االندراس والتحریف‪ ،‬و یکفی فی ذلک ما اثبتناه سابقا لیثبت نفس النهج لباقی االئمه‬ ‫لکونهم معصومین ولکونهم ال ینطقون عن الهوی ان هم اال حفظه للشریعه من التحریف وتبع‬ ‫للرساله المحمدیه االصیله کما یثبت ذلک الدلیل العقلی والدلیل الشرعی والروایات واالثار‬ صفحه 277 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪277/ ...‬‬ ‫التی ذکرناها سابقا ان هی اال غیض من فیض‪ .‬کما اننا نترک التوسع فی ذلک الی رساله اخری‬ ‫حیث ال تتحمله هذه الرساله‪.‬‬ ‫عبر العصور السالفه والظروف المحیطه بکل امام یوصلنا‬ ‫علما ان استقراء سیره االئمه‬ ‫الی نتیجه مفادها ان الخط البیانی الظهار کتب علی‬ ‫وتشجیع االئمه‬ ‫علی الکتابه‬ ‫وتدو ین الحدیث‪ ،‬وتربیه المحدثین والفقهاء کان یشهد تصاعدا تاره وتنازال تاره اخری‪ ،‬وذلک‬ ‫بحسب الظروف التی کانت تحیط بهم‪ ،‬والتضییق الذی کان یحصل من قبل الحکام والخلفاء علیهم‪.‬‬ ‫‪ .2‬دور شیعه اهل البیت‬ ‫والصول الربعمائه‬ ‫من السائرین علی نهج ائمتهم‪ ،‬وعندما یکون االئمه‬ ‫من الطبیعی ان یکون شیعه اهل البیت‬ ‫هم اول من ّدون الحدیث وحفظوه من الضیاع وتنقاقلوا هذه الکتب فیما بینهم‪ ،‬فانه من الطبیعی ایضا ان‬ ‫یکون شیعتهم السیما المقربون منهم هم السباقین الی کتابه الحدیث وتدوینه‪ ،‬و یشهد بذلک البعید قبل‬ ‫القریب‪ ،‬والعدو قبل الصدیق؛ حیث قال البعض‪ :‬وعلی کل حال فان ذلک ال یخلو من دالله علی ان‬ ‫النزوع الی تدوین الفقه کان اسرع الی الشیعه؛ الن اعتقادهم العصمه فی ائمتهم‪ ،‬او ما یشبه العصمه‬ ‫کان حریا ان یسوقهم الی الحث علی تدوین اقضیتهم وفتاواهم‪( .‬حیدر‪ ،1425 ،‬ج‪)497 :3‬‬ ‫ التعریف باالصول االربعمائه‬‫االصول جمع اصل‪ ،‬واالصل یصدق علی بعض کتب الحدیث خاصه‪( .‬المحقق الحلی‪،‬‬ ‫‪ ،1412‬ج‪ ،19 :1‬الهامش)‬ ‫وعن الفیض الکاشانی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫االصل اصطالحا عند محدثی الشیعه عباره عن مجموعه االحادیث التی سمعها‬ ‫ّ‬ ‫المولف من المعصوم مباشره او ّ‬ ‫ممن سمعها عنه‪ ،‬وال یستند فی کتابتها الی ّای کتاب‬ ‫او مقال‪ّ .‬اما الکتاب فی ّ‬ ‫ضم ما سمع من المعصوم مباشره وکذلک ما اخذ من الکتب االخری‪،‬‬ ‫و ّیتفق مع االستدالل واالستنباط الشرعی العقلی‪( .‬الفیض الکاشانی‪ ،1425 ،‬ج‪ ،1‬ص‪)16‬‬ صفحه 278 ‫‪ /278‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وقیل‪ :‬عباره عن نسخه او کتاب‪ -‬و لو صغیر‪ -‬یحتوی علی مجموعه من روایات بعض الرواه‬ ‫عن االمام سواء مع الواسطه او بدونها‪ ،‬فکان من سیره االذکیاء من خیار االصحاب االهتمام‬ ‫بحفظ الحدیث وجمعه وکتابته ودراسته ونشره‪ّ ،‬‬ ‫فربما کان لبعضهم العشرات من هذه االصول‬ ‫التی تعتبر ّ‬ ‫ماده علمهم و مقدار معرفتهم‪.‬‬ ‫فاصول الروایه کانت علی قسمین‪ :‬قسم منها بشکل التصنیف والتنظیم بین الروایات مع‬ ‫ّ‬ ‫مقدار من الشرح والبیان والتوضیح‪ ،‬واخر بشکل جمع ابتدائی غیر منظم‪ .‬و فی االع ّم االغلب‬ ‫کان للقسم ّ‬ ‫االول اسم خا ّص‪ ،‬و یطلق علی الثانی‪ :‬الکتاب او النسخه او االص او «الروایه‪،‬‬ ‫و یضاف الی اسم جامعه او الی راو یه االخیر ایضا باعتبار روایته له‪ ،‬فکانت هی‪ -‬فی الحقیقه‪-‬‬ ‫دفاترهم الشخصیه فی روایه الحدیث‪ ،‬وکانوا یعرضونها علی التالمیذ او اقرانهم الراغبین فی‬ ‫روایه تلک االحادیث عنهم‪ ،‬وکانت متعدده غالبا‪ ،‬وفی احیان کثیره کان التالمیذ ینتقون بعضا‬ ‫منها لیدرجوه فی دفاترهم ّثم ینقلون هذا المنتخب الی االخرین من تالمذتهم‪ ،‬سواء بصوره‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫مستقله و باسم الراوی الماخوذ منه او بصوره غیر مستقله؛ وذلک بتفریق احادیثه فی االصل او‬ ‫التصنیف الذی ینسب الیه؛ کاخبار ابن ابی عمیر او کتاب جعفر بن شریح‪ ،‬کما فی هذه المجموعه‪.‬‬ ‫واالشاره الی االصل الماخوذ منه کانت بواسطه ذکر اسم صاحبه فی صدر السند‪ ،‬و بهذا الشکل‬ ‫ّ‬ ‫تغیرت وانمحت الصوره االولی لعمده تلک االصول‪( .‬جمع من العلماء‪)12-13 :1405 ،‬‬ ‫واالصول االربعم ا ئه هی ا ربعم ائه کتاب ا لفت فی جوابات اال مام الصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫( نفس المصدر‪ ،‬الهامش)‬ ‫وقیل‪ :‬هی عباره عن اربعمائه کتاب کان قدماء المحدثین قد جمعوا فیها ما وصل الیهم من‬ ‫احادیث ائمتنا‪( .‬العاملی‪)6 :1390 ،‬‬ ‫ومهما کان مصدر االصول هذه سواء کان االمام الصادق‬ ‫ّ‬ ‫فان المسلم به ان َمن قام بتدو ینها وجمعها هم شیعه االئمه‬ ‫ام هی مجموعه عن عده ائمه‪،‬‬ ‫من الصحابه والمقربین الیهم‪.‬‬ صفحه 279 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪279/ ...‬‬ ‫ االصول االربعمائه فی کلمات العلماء‬‫قال الشهید االول فی «الذکری»‪:‬‬ ‫کتب من اجو به مسائله اربعمائه ّ‬ ‫مصنف‬ ‫ان ابا عبد اهّٰلل جعفر بن محمد الصادق‬ ‫الربعمائه ّ‬ ‫مصنف‪ ،‬و ّدون من رجاله المعروفین اربعه ا الف رجل من اهل العراق‬ ‫والحجاز وخراسان والشام‪( .‬العاملی‪ ،1419 ،‬ج‪)59 :1‬‬ ‫وقال الشهید الثانی فی «شرح الدرایه»‪:‬‬ ‫مصنف الربعمائه ّ‬ ‫ستقر ّان المتق ّدمین علی اربعمائه ّ‬ ‫مصنف ّ‬ ‫قد کان ا ّ‬ ‫سموها اصوال ّثم‬ ‫تداعت الحال الی ذهاب معظم تلک االصول‪( .‬الشهید الثانی‪)73-74 :1421 ،‬‬ ‫وعن االستر ابادی‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫وقد کان جمع قدماء محدثینا ما وصل الیهم من احادیث ا ّئمتنا‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تسمی «االصول» ّثم تصدی جماعه من المتاخرین لجمع تلک الکتب وترتیبها‪ ،‬تقلیال‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫لالنتشار وتسهیال علی طالبی تلک االخبار‪ ،‬فالفوا کتبا مضبوطه مهذبه مشتمله علی‬ ‫االسانید ّ‬ ‫کالکافی‪ ،‬وکتاب من ال یحضره الفقیه‪،‬‬ ‫المتصله باصحاب العصمه‬ ‫فی اربعمائه کتاب‬ ‫والتهذیب و االستبصار‪ ،‬ومدینه العلم والخصال واالمالی عیون االخبار و غیرها‪.‬‬ ‫(االستر ابادی‪)130-139 :1426 ،‬‬ ‫یظهر من کالم الشهید الثانی وغیره ان هذه االصول اندرست واختفت واضمحلت‪ ،‬و یذکر‬ ‫الشیخ البهائی ان ذلک بسبب حکام الجور والضالل؛ حیث یقول‪ :‬لما طالت االزمنه بینهم و بین‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الصدر السالف‪ ،‬وال الحال الی اندراس بعض کتب االصول المعتمده لتسلط حکام الجور‬ ‫وال ّضالل‪ ،‬والخوف من اظهارها وانتساخها‪ ،‬و ّ‬ ‫انضم الی ذلک اجتماع ما وصل الیهم من کتب‬ ‫االصول فی االصول المشهوره فی هذا ا ّلزمان‪ ،‬فالتبست االحادیث الماخوذه من االصول‬ ‫المتکرره فی کتب االصول بغیر ا ّ‬ ‫ّ‬ ‫لمتکرره‪،‬‬ ‫المعتمده بالماخوذه من غیر المعتمده‪ ،‬واشتبهت‬ صفحه 280 ‫‪ /280‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وخفی علیهم قدس الله ارواحهم کثیر من تلک االمور التی کانت سبب وثوق القدماء بکثیر من‬ ‫االحادیث‪ ،‬ولم یمکنهم الجری علی اثرهم فی ّ‬ ‫تمیز ما یعتمد علیه ّ‬ ‫مما ال یرکن الیه‪ ،‬فاحتاجوا‬ ‫الی قانون یتم ّیز به االحادیث المعتبره عن غیرها‪ ،‬والموثوق بها ّ‬ ‫عما سواها‪( .‬العاملی‪)30-31 :1414 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫کما یذکر الفیض الکاشانی انه اختلف فی اصل هذه االصول؛ فیقول‪ :‬ان تاریخ تالیف‬ ‫ّ‬ ‫الکتب المعروفه باالصول غیر مع ّین بشکل واضح فی کتب الرجال‪ ،‬کما انه لیس واضحا تاریخ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وفاه مص ّنفیها ومولفیها‪ ،‬علی اننا نعلم اجماال بان هذه االصول لم تکتب قبل امیر المومنین‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و بعد االمام الحسن العسکری ‪ .‬لهذا یعتقد البعض ان زمن ایجاد هذه االصول یمتد بین‬ ‫ّ‬ ‫حتی االمام العسکری ‪.‬‬ ‫عصر االمام علی‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫اثبت ابن شهراشوب ان االمامیه کتبت اربعمائه اصل من عهد امیر المومنین حتی عصر‬ ‫ّ‬ ‫ابی ّ‬ ‫محمد العسکری و یری بعض من علماء الشیعه ان هذه االصول کتبت فی زمن االمام‬ ‫ّ‬ ‫محمد الباقر واالمام الصادق‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ا ّما الشهید ّ‬ ‫االول والمحقق الحلی وجماعه من ا کابر الشیعه فیعتقدون ان هذه االصول‬ ‫ّ‬ ‫االربعمائه ّ‬ ‫صنفها اربعمائه من تالمیذ االمام الصادق الفوها من اجو بتهعلی مسائلهم‪.‬‬ ‫وهکذا ی ّ‬ ‫تبین ّان هذه االصول االربعمائه کتبها اصحاب ّ‬ ‫وانصارهم وتالمیذهم‪،‬‬ ‫االئمه‬ ‫وهی قاعده واساس کتب الحدیث والفقه والتفسیر والکالم الشیعیه‪ ،‬ول ّما کانت اصوال وعددها‬ ‫واالمام الکاظم‬ ‫‪.‬‬ ‫اربعمائه عرفت باالصول االربعمائه‪ .‬وقد ورد فهرست لها فی «فهرست» الشیخ الطوسی‬ ‫و«رجال النجاشی» و«معالم العلماء» و«الذریعه» القا بزرک الطهرانی و «کشف االستار»‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫کان لالصول االربعمائه منزله مرموقه لدی علماء الشیعه و فقهائهم ومحدثیهم بحیث ان‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ ّ‬ ‫اهمیته‪ ،‬اال ان هذا ال یعنی ان عدم وجود الحدیث‬ ‫ورود الحدیث فی احدها دلیل علی اعتباره و‬ ‫ّ‬ ‫فیها دلیل علی عدم اعتباره واه ّ‬ ‫میته‪ ،‬الن الکثیر من االحادیث ورد فی کتب الحدیث االخری‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ح ّتی بلغ عدد هذه المولفات ‪ ٦٦00‬بین کتاب ورساله‪.‬‬ ‫التی الفها اصحاب االئ ّمه‬ ‫(الفیض الکاشانی‪ ،1425 ،‬ج‪)16-17 :1‬‬ صفحه 281 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪281/ ...‬‬ ‫‪ -‬دور الشیعه فی تدو ین االصول االربعمائه‬ ‫ّ‬ ‫یقول االستر ابادی‪ :‬قد روی راو واحد و هو ابان بن تغلب عن امام واحد‪ ،‬اعنی‪ :‬االمام ابا عبد الله‬ ‫جعفر بن مح ّمد الصادق ثالثین الف حدیث کما ذکره علماء الرجال و قد کان جمع قدماء‬ ‫ّ‬ ‫فی اربعمائه کتاب ّ‬ ‫حد ثینا ما وصل الیهم من احادیث ّ‬ ‫تسمی «االصول»‪.‬‬ ‫ائمتنا‬ ‫م‬ ‫(االستر ابادی‪)130-139 :1426 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و یقول الشیخ البهائی‪ :‬فقد بلغنا عن مشایخنا انه قد کان من داب اصحاب االصول انهم اذا‬ ‫ّ‬ ‫حدیثا بادروا الی اثباته فی اصولهم لئال یعرض لهم نسیان لبعضه او‬ ‫سمعوا من احد االئمه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫کله بتمادی ّ‬ ‫االیام وتوالی الشهور واالعوام‪ ،‬والله اعلم بحقائق االمور‪( .‬العاملی‪)63 :1414 ،‬‬ ‫وعن المحقق الداماد‪:‬‬ ‫قد کان من داب اصحاب االصول انهم اذا سمعوا عن احد االئمه‬ ‫حدیثا بادروا‬ ‫الی اث باته فی اصولهم؛ لئال یعرض لهم نسیان لبعضه او کله بتمادی االیام‪.‬‬ ‫(المحقق الداماد‪)98 :1405 ،‬‬ ‫ّ ّ‬ ‫یتبین ان هذه‬ ‫و یوکد الفیض الکاشانی دور الشیعه فی تدو ین هذه االصول قائال‪ :‬وهکذا‬ ‫االصول االربعمائه کتبها اصحاب ا ّ‬ ‫وانصارهم وتالمیذهم‪ ،‬وهی قاعده واساس کتب‬ ‫الئمه‬ ‫الحدیث والفقه والتفسیر والکالم الشیعیه‪ .‬و ّلما کانت اصوال وعددها اربعمائه عرفت باالصول‬ ‫االربعمائه‪ .‬وقد ورد فهرست لها فی «فهرست» الشیخ الطوسی و«رجال النجاشی» و«معالم‬ ‫العلماء» و«الذریعه» القا بزرک الطهرانی و«کشف االستار»‪( .‬الفیض الکاشانی‪ ،1425 ،‬ج‪)16 :1‬‬ ‫و یکفی فی تثبیت دور الشیعه فی تدو ین الحدیث وروایته عن االئمه‬ ‫االندثار کتب الرجال التی دونت اسماء اصحاب االئمه‬ ‫وحفظه من‬ ‫والتابعین وکل من روی ودون‬ ‫عنهم؛ مثل کتاب الرجال لعبد الله بن جبله‪ ،‬ومشیخه الحسن بن محبوب‪ ،‬والرجال للحسن بن‬ ‫ّ‬ ‫فضال‪ ،‬والرجال علی بن الحسن‪ ،‬والرجال لمحمد بن خالد البرقی‪ ،‬والرجال الحمد بن محمد‬ ‫بن خالد‪ ،‬والرجال الحمد العقیقی‪ ،‬ورجال النجاشی‪ ،‬وغیرهم‪.‬‬ صفحه 282 ‫‪ /282‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫‪ .3‬دور الشیعه والکتب الربعه (الصول الربعه) فی زمن الغیبه الکبری‬ ‫ التعریف بالکتب االربعه‬‫االصول االربعه االول‪« -‬الکافی» و«االستبصار» و«التهذیب» و«من ال یحضره الفقیه»‪-‬‬ ‫ّ‬ ‫هی ال تی علیها المدار فی هذه االعصار‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّاما «الکافی» و هو تالیف الکلینی الفه فی مده عشرین سنه و توفی ببغداد سنه ثمانین او تسع‬ ‫ّ‬ ‫عده جماعه من علماء ا ّ‬ ‫لعامه کابن االثیر فی کتاب «جامع االصول‬ ‫وعشرین وثلثمائه ولجالله شانه‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الثالثه بعد ما ذکر ّان ّ‬ ‫ّ‬ ‫سیدنا و امامنا ابا الحسن‬ ‫االمامیه» علی راس الماه‬ ‫من المجددین لمذهب‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫علی بن موسی ّالرضا و علی ابائه الطاهرین هو المجدد لذلک المذهب علی راس المائه الثانیه‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫واما کتاب «من ال یحضره الفقیه» فهو تالیف رئیس المحدثین ابی جعفر ّ‬ ‫محمد بن ّ‬ ‫علی بن‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بابو یه ّ‬ ‫توفی ّ‬ ‫بالر ّی سنه احدی وثمانین وثالثمائه‪.‬‬ ‫القمی وله مولفات اخری سواه یقارب ثالثمائه کتاب‬ ‫ّ‬ ‫الطائفه ابی جعفر م ّ‬ ‫حمد بن الحسن‬ ‫وا ّما «التهذیب» و «االستبصار» فهما من تالیفات شیخ‬ ‫ّ‬ ‫وسی وله تالیفات اخری سواهما فی ال ّتفسیر واالصول والفروع وغیرها تو ّفی ّ‬ ‫ا ّلط ّ‬ ‫طیب الله‬ ‫مضجعه سنه ّ‬ ‫ستین واربعمائه بالمشهد المقدس الغروی‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫فهوالء المحمدون الثالثه هم ا ّئمه اصحاب الحدیث من متاخری علماء الفرقه ّالناجیه‬ ‫ّ‬ ‫االمامیه‪( .‬العاملی‪)7 :1390 ،‬‬ ‫‪ -‬الکتب االربعه فی کلمات العلماء‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫المتقدمین علی اربعمائه ّ‬ ‫مصنف‬ ‫قال الشهید الثانی فی «شرح الدرایه»‪ :‬قد کان است ّقر ان‬ ‫ّ‬ ‫الربعمائه ّ‬ ‫مصنف ّ‬ ‫سموها اصوال ث ّم تداعت الحال الی ذهاب معظم تلک االصول ولخصها‬ ‫جماعه فی کتب ّ‬ ‫خاصه تقریبا علی المتناول واحسن ما جمع منها‪« :‬الکافی»‪ ،‬و«التهذیب»‪،‬‬ ‫و«االستبصار»‪ ،‬و«من ال یحضره الفقیه»‪( .‬الشهید الثانی‪)73-74 :1421 ،‬‬ صفحه 283 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪283/ ...‬‬ ‫و یقول الشیخ البهائی‪:‬‬ ‫وکان قد جمع قدماء مح ّدثینا ما وصل الیهم من احادیث ّ‬ ‫ائمتنا‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫یسمی االصول َّثم تصدی جماعه من المتاخرین لجمع تلک الکتب وترتیبها تقلیال‬ ‫لالنتشار وتسهیال علی طالبی تلک االخبار فا ّلفوا کتبا مبسوطه ّ‬ ‫مبو به واصوال مضبوطه‬ ‫ّ‬ ‫مهذبه مشتمله علی االسانید الم ّتصله باصحاب العصمه کالکافی وکتاب من ال‬ ‫فی اربعمائه کتاب‬ ‫یحضره الفقیه والتهذیب واالستبصار ومدینه العلم والخصال واالمالی وعیون االخبار‬ ‫ّ‬ ‫الرضا و غیره‪( .‬العاملی‪)6-7 :1390 ،‬‬ ‫وجاء فی «فقه الرضا»‪ :‬ولوصل منه‪ -‬ولو القلیل‪ -‬الی المحمدین الثالثه‪ ،‬مصنفی الکتب‬ ‫االربعه المشتمله علی ا کثر ما ورد عنهم فی االحکام‪( .‬االمام الرضا‬ ‫‪)25 :1406 ،‬‬ ‫وجاء فی مقدمه «الهدایه عند الحدیث» عن الصدوق ومولفه «من ال یحضره الفقیه»‪:‬‬ ‫والتعو یل علی کتبه خصوصا کتاب «من ال یحضره الفقیه» فانه احد الکتب االربعه التی هی فی‬ ‫االشتهار و االعتبار کالشمس فی رابعه النهار‪ ،‬واحادیثه معدوده فی «الصحاح» من غیر خالف‪.‬‬ ‫(الصدوق‪ ،217 :1418 ،‬المقدمه)‬ ‫وورد فی مقدمه «الخالف» عند حدیثه عن کتاب «االستبصار»‪:‬االستبصار‪ ،‬وهو احد الکتب‬ ‫االربعه المعول علیها فی استنباط االحکام الشرعیه عند فقهاء الطائفه‪ ،‬واحادیثها ‪ ٥٥١١‬حدیثا‪.‬‬ ‫(الطوسی‪ ،‬الخالف‪ ،1407 ،‬ج‪)14 :1‬‬ ‫وعن مقدمه «نکت الخالف» للمحقق الحلی‪ :‬و لهذه الناحیه فان لشیخ الطائفه علی الشیعه‬ ‫حقا ال ینکر وفضال ال یستر‪ ،‬علی ان جمعا من علماء الشیعه القدماء عملوا ما عمله‪ ،‬فان‬ ‫الشیخین الکلینی والصدوق الفا «الکافی» و«من ال یحضره الفقیه» اللذین هما من الکتب‬ ‫االربعه ایضا‪ ،‬وکذا غیرهما من االقطاب‪ ،‬و انا ال ننکر فضلهم بل نشکرهم علی حسن صنیعهم‬ ‫ونقدر مجهودهم‪ ،‬ونسال الله لهم االجر الثواب الجزیل‪( .‬المحقق الحلی‪ ،1412 ،‬ج‪)21 :1‬‬ صفحه 284 ‫‪ /284‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وعن االستر ابادی‪ :‬یکفی اصحاب الکتب االربعه ان یکون الداعی لجمعها خوفا من اندراس‬ ‫الحدیث وضیاعه‪ ،‬ولم یمکنهم عند ذلک تمییز الصحیح والضعیف بالیقین‪ ،‬فجمعوا منها ما‬ ‫حسن ّ‬ ‫واحالوا فی العمل به‬ ‫الظن لهم به ولم یعلموا کذبه مخالفته قطعا لمذهب اهل البیت‬ ‫ّ‬ ‫علی ما یتحق ق من حال روا ته کما فعله الشیخ فی احکامه و فتاواه‪ ،‬غیره ای ضا کذلک‪.‬‬ ‫(االستر ابادی‪)113 :1426 ،‬‬ ‫وقیل‪ :‬احادیث الکتب االربعه‪ ،‬اعنی‪« ،‬الکافی»‪ ،‬و«الفقیه»‪ ،‬و«التهذیب»‪ ،‬و«االستبصار»؛‬ ‫ماخ وذه من اصول وکتب معتمده ّ‬ ‫معول ع لیها‪ ،‬کان مدار العمل علیها عند الشیعه‪.‬‬ ‫(الفاضل التونی‪)278 :1415 ،‬‬ ‫اتضح مما سبق ان االصول االربعه هذه ماخوذه من االصول االربعمائه‪ ،‬وقد تم من خاللها‬ ‫حفظ وجمع اهم ما فی هذه االصول‪ ،‬وتبو یبها بشکل یسهل علی المطالع مراجعتها‪ ،‬ومن هنا‬ ‫یتضح دور هذه الکتب االربعه فی حفظ تراث االئمه‬ ‫من الضیاع واالندراس‪ ،‬هذه الکتب‬ ‫التی تعتبر المرجع للفقهاء والعلماء واهل النظر والرای والمحققین‪ ،‬کما ان هناک مصنفات‬ ‫اخری للشیعه فی الروایات؛ مثل «وسائل الشیعه»‪ ،‬و«مستدرک الوسائل»‪ ،‬و«بحار االنوار»‪،‬‬ ‫و«مدینه العلم»‪ ،‬و«الخصال»‪ ،‬و«االمالی»‪ ،‬و«عیون اخبار الرضا»‪« ،‬علل الشرائع»‪« ،‬معانی االخبار»‪،‬‬ ‫و«عوالی الئالی العزیزیه»‪ ،‬و«المصباح»‪ ،‬و«الوافی»‪ ،‬و«مراه العقول»‪ ،‬و«جامع احادیث الشیعه»‪ ،‬وغیرها‪.‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫الی هنا تبین مایلی‪:‬‬ ‫• ان الهل البیت‬ ‫دروا فی تدو ین الحدیث وحفظه ومنعه من االندثار واالندراس‪،‬‬ ‫وکان تصرف کل امام فی ذلک بتناسب مع الظروف السیاسیه المحیطه‪ .‬وقد ظهر هذا‬ ‫الدور جلیا فی زمن االمامین الهمامین الباقر والصادق‬ ‫و باختصار نقول ان الخط‬ ‫البیانی لدورهم تاره یکون تصاعدیا واخری تنازلیا طبقا للظروف المحیطه وما‬ ‫یشخصونه من المصلحه‪.‬‬ صفحه 285 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪285/ ...‬‬ ‫• ان لالمام علی‬ ‫االئمه‬ ‫• ان لفاطمه‬ ‫کتابا ثمینا وکبیرا وطو یال فیه کل شیء حتی ارش الخدش‪ ،‬تناقله‬ ‫واحدا تلو االخر‪ ،‬واظهروه واعتمدوا علیه عندما تقتضی الحاجه‪.‬‬ ‫صحیفه محفوظه فی حوزه االئمه‬ ‫کما ان لکل امام کتبا خاصه به‬ ‫اثبتت بعض االثار ذلک‪.‬‬ ‫• ان للشیعه فی زمن الحضور ال سیما اصحاب االئمه‬ ‫دروا واضحا وصریحا وال یخفی‬ ‫فی حفظ وتدوین الحدیث ولهم کتب واصول کثیره من اهمها ما سمی باالصول االربعمائه‪.‬‬ ‫• ان للشیعه فی زمن الغیبه الکبری دورا ال یقل اهمیه عن دورهم فی زمن الحضور فی‬ ‫حفظ وتدو ین الحدیث‪ ،‬و یتجلی ذلک فی کتب واصول دونها العلماء‪ ،‬واهمها الکتب‬ ‫او االصول االربعه التی اعتمدت فی جمع االحادیث فیها علی ظاهر ما ورد فی االصول‬ ‫السابقه علیها السیما االصول االربعمائمه‪.‬‬ ‫• ان لالصول او الکتب االربعه دورا کبیرا فی حفظ اهم ما ورد فی االصول االربعمائه‪.‬‬ ‫• بعد کل ما تقدم نستطیع القول بضرس قاطع ان الدور االساس فی حفط الحدیث‬ ‫وتدو ینه یعود الی الشیعه االمامیه‪ ،‬ولوال ان ّ‬ ‫من الله علینا بهذه النعمه بواسطه‬ ‫االئمه‬ ‫واصحابهم وورثتهم من العلماء لکان التراث النبوی‬ ‫والدین فی منحی‬ ‫ومنعطف اخر‪ ،‬لکانت العواقب وخیمه ا کثر مما نحن علیه الیوم‪.‬‬ ‫• البد من االعتراف بان لمنع تدو ین الحدیث اثار سلبیه مازلنا نعیش توابعها الی الیوم‪،‬‬ ‫ومن اهمها؛ فقدان الکثیر من االحادیث النبو یه‬ ‫الحدیث واالسرائیلیات‪ ،‬وعزل ا ل البیت‬ ‫الصحیحه‪ ،‬وانتشار ظاهره وضع‬ ‫و ابعادهم عن حقوقهم‪ ،‬وظهور ظاهره‬ ‫االجتهاد بالرای والقیاس‪ ،‬واختالف اراء المسلمین‪ ،‬وتحریف الدین‪.‬‬ ‫العبر والسیر علی نهج االئمه‬ ‫• من کل ما تقدم یجب اخذ ِ‬ ‫واصحابهم والعمل بکل‬ ‫ما اوتینا من قوه لحفظ هذا التراث من ای عاصفه ترید الحاق الضرر به‪ ،‬ومن جهه‬ ‫اخری یجب العمل علی محو او الحد من االثار التی ترتبت علی منع تدو ین والتقلیل منها‪.‬‬ صفحه 286 ‫‪ /286‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬ابن حجر العسقالنی‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١٤١٧‬الصواعق المحرقه‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه الرساله‪.‬‬ ‫‪ .٢‬ابن حنبل‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١٤١9‬مسند احمد بن حنبل‪ .‬المحقق‪ :‬ابو المعاطی النوری‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬عالم الکتب‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ابن حنبل‪ ،‬احمد بن محمد (‪ .)١٤08‬العلل ومعرفه الرجال‪ .‬المحقق‪ :‬وصی الله محمد عباس‪.‬‬ ‫بیروت‪ ،‬المکتب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤‬ابن عباد‪ ،‬اسماعیل (‪ .)١٤١٤‬المحیط فی اللغه‪ .‬المحقق‪ :‬محمد حسن ال یاسین‪ .‬بیروت‪ :‬عالم الکتاب‪.‬‬ ‫‪ .٥‬اب ن فارس‪ ،‬احمد ( ‪ .) ١٤0٤‬معجم مقاییس ا للغ ه‪ .‬الم حقق‪ :‬عب د السالم محم د هارون‪.‬‬ ‫قم‪ :‬مکتب التبلیغ االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٦‬االسترابادی‪ ،‬محمد امین (‪ .)١٤٢٦‬الفوائد المدنیه وبذیله الشواهد المکیه‪ .‬المحقق‪ :‬رحمت الله‬ ‫رحمتی اراکی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٧‬االشعری القمی‪ .‬سعد بن عبد الله (‪ .)١٣٦0‬المقاالت والفرق‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬طهران‪ :‬مرکز‬ ‫النشر العلمی والثقافی‪.‬‬ ‫‪ .8‬الراغب االصفهانی‪ ،‬حسین بن محمد (‪ .)١٤١٢‬مفردات الفاظ القران‪ .‬المحقق‪ :‬صفوان حسین‬ ‫داودی‪ .‬بیروت‪ :‬دار العلم‪.‬‬ ‫‪ .9‬البخاری‪ ،‬محمد بن اسماعیل (‪ .)١٤0٧‬صحیح البخاری‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار ابن کثیر‪.‬‬ ‫‪ .١0‬العاملی‪ ،‬محمد بن حسین (‪ .)١٣90‬الوجیزه فی علم الدرایه‪ .‬المحقق‪ :‬مرتضی احمدیان‪،‬‬ ‫قم‪ :‬مکتبه بصیرتی‪.‬‬ ‫‪ .١١‬العاملی ‪ ،‬محمد بن حسین (‪ .)١٤١٤‬مشرق الشمسین واکسیر السعادتین‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫مشهد‪ :‬مجمع البحوث االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .١٢‬الترمذی‪ ،‬محمد بن عیسی (‪ .)١٣9٥‬سنن الترمذی‪ .‬تحقیق وتعلیق‪ :‬محمد احمد شاکر ومحمد فواد‬ ‫عبدالباقی و ابراهیم عطوه عوض‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬القاهره‪ :‬شرکه مکتبه ومطبعه مصطفی البابی الحلبی‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬جمع من العلماء (‪ .)١٤0٥‬الصول السته عشر من الصول الولیه فی الروایات و احادیث‬ ‫اهل البیت‬ ‫‪ .‬قم‪ :‬دار الشبستری للمطبوعات‪.‬‬ صفحه 287 ‫تدو ین الحدیث ومنع اندثاره‪287/ ...‬‬ ‫‪ .١٤‬الجوهری‪ ،‬اسماعیل بن حماد (‪ .)١٤١0‬الصحاح؛ تاج اللغه وصحاح العربیه‪ .‬بیروت‪ :‬دار العلم للمالیین‪.‬‬ ‫‪ .١٥‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤١8‬الفصول المهمه فی اصول الئمه‬ ‫محمد بن الحسین القائنی‪ .‬قم‪ :‬موسسه المعارف االسالمیه لالمام الرضا‬ ‫‪ .‬المحقق‪:‬‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .١٦‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن حسن (‪ .)١٤09‬وسائل الشیعه الی تحصیل الشریعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .١٧‬الحسینی‪ ،‬هاشم معروف (‪ .)١٤١١‬تاریخ الفقه الجعفری‪ .‬تقدیم‪ :‬محمد جواد مغنیه‪ .‬قم‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١8‬حیدر‪ ،‬اسد (‪ .)١٤٢٥‬اْلمام الصادق‬ ‫والمذاهب الربعه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتاب االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .١9‬الخرائطی‪ ،‬ابو بکر محمد بن جعفر (‪ .)١٤١9‬مکارم الخلق ومعالیها ومحمود طرائقها‪.‬‬ ‫القاهره‪ :‬دار االفاق العربیه‪.‬‬ ‫‪ .٢0‬الخطیب البغدادی‪ ،‬ابو بکر احمد بن علی (‪ .)١9٧٤‬تقیید العلم‪ .‬المحقق‪ :‬یونس العش‪ .‬الطبعه الثانیه‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار احیاء السنه النبو یه‪.‬‬ ‫‪ .٢١‬الخطیب البغدادی‪ ،‬ابو بکر احمد بن علی (‪ .)١9٧١‬شرف اصحاب الحدیث ونصیحه اهل الحدیث‪.‬‬ ‫المحقق‪ :‬محمد سعید خطیب اوغلی‪ .‬انقره‪ :‬جامعه انقره‪.‬‬ ‫‪ .٢٢‬الخولی‪ ،‬محمد عبد العز یز (‪ .)١98٣‬مفتاح السنه‪ .‬بیروت‪ :‬دار الکتب العلمیه‪.‬‬ ‫‪ .٢٣‬الدارمی‪ ،‬عبدالله بن عبدالرحمن (‪ .)١٤١٢‬سنن الدارمی‪ .‬المحقق‪ :‬حسین سلیم الدارانی‪.‬‬ ‫السعودیه‪ :‬دار المغنی‪.‬‬ ‫‪ .٢٤‬االمام الرضا‬ ‫‪ ،‬علی بن موسی (‪ .)١٤0٦‬فقه الرضا‬ ‫‪ .‬مشهد‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٢٥‬الشهرستانی‪ ،‬السید علی (‪ .)١٤٣0‬منع تدوین الحدیث؛ قراءه فی منهجه الفکر واصول‬ ‫مدرستی الحدیث عند المسلمین‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه الرافد‪.‬‬ ‫‪ .٢٦‬الشهید الثانی‪ ،‬زین الدین بن علی (‪ .)١٤٢١‬شرح البدایه فی علم الدرایه‪ .‬قم‪ :‬منشورات مکتبه المحالتی‪.‬‬ ‫‪ .٢٧‬الصدوق‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٤١8‬الهدایه فی الصول والفروع‪ .‬قم‪ :‬موسسه االمام الهادی‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٢8‬الصدوق‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٣8٦‬علل الشرائع‪ .‬قم‪ :‬مکتبه داوری‪.‬‬ ‫‪ .٢9‬الصفار‪ ،‬محمد بن الحسن (‪ .)١٤0٤‬بصائر الدرجات‪ .‬طهران‪ :‬موسسه االعلمی‪.‬‬ ‫‪ .٣0‬الطبرسی‪ ،‬احمد بن علی (‪ .)١٤0٣‬اْلحتجاج‪ .‬مشهد‪ :‬نشر مرتضی‪.‬‬ ‫‪ .٣١‬الطهرانی‪ ،‬اغا بزرگ (‪ .)1403‬الذ ریعه الی تصانیف الشیعه‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬بیروت‪ :‬دار االضواء‪.‬‬ ‫‪ .٣٢‬الطوسی‪ ،‬ابو جعفر محمد بن حسن (‪ .)١٤0٧‬الخلف‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ صفحه 288 ‫‪ /288‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫‪ .٣٣‬الطوسی‪ ،‬ابو جعفر محمد بن حسن (‪ .)١٤0٧‬تهذیب الحکام‪ .‬الطبعه الرابعه‪ .‬طهران‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٣٤‬العاملی‪ ،‬محسن االمین (‪ .)١٣٧0‬اعیان الشیعه‪ .‬الطبعه الثالثه‪ .‬دمشق‪ :‬مطبعه این زیدان‪.‬‬ ‫‪ .٣٥‬العاملی‪ ،‬محمد بن مکی (‪ .)١٤١9‬ذکری الشیعه فی احکام الش ریعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٣٦‬ال فاضل التونی‪ ،‬عبد الله بن محمد ( ‪ .) ١٤١٥‬اْلجتهاد والتقلید (الواف یه فی الصول) ‪.‬‬ ‫ق م‪ :‬مجمع الفکر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٣٧‬الفراهیدی‪ ،‬خلیل بن احمد (‪ .)١٤١0‬کتاب العین‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬دار هجره للنشر‪.‬‬ ‫‪ .٣8‬الفیض الکاشانی‪ ،‬محمد محسن بن شاه مرتضی (‪ .)١٤٢٥‬الشافی فی العقائد والخلق والحکام‪.‬‬ ‫طهران‪ :‬دار نشر اللوح المحفوظ‪.‬‬ ‫‪ .٣9‬کاشف الغطاء ‪ ،‬علی بن محمد رضا (‪ .)١٣99‬ادوار الفقه واطواره‪ .‬بیروت‪ :‬دار الزهراء‪.‬‬ ‫‪ .٤0‬الکلین ی‪ ،‬محمد بن یعقوب (‪ .)١٤0٧‬الکافی‪ .‬المحقق‪ :‬علی ا کبر غفاری‪ .‬الطبعه الرابعه‪.‬‬ ‫طهرا ن‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .٤١‬المتقی الهندی‪ ،‬عالء الدین (‪ .)١٤09‬کنز العمال‪ .‬المحقق‪ :‬بکری حیانی وصفوت السقا‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬موسسه الرساله‪.‬‬ ‫‪ .٤٢‬المحدث النوری‪ ،‬میرزا حسین (‪ .)١٤08‬مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه‬ ‫ال البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٤٣‬المحقق الحلی‪ ،‬نجم الدین جعفر (‪ .)١٤١٢‬النهایه ونکتها‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٤‬المحقق الداماد‪ ،‬محمد باقر (‪ .)١٤0٥‬الرواشح السماویه فی شرح الحادیث اْلمامیه‪ .‬قم‪ :‬مکتبه‬ ‫السید المرعشی النجفی‪.‬‬ ‫‪ .٤٥‬المفید‪ ،‬محمد بن النعمان (‪ .)١٣٧١‬اوائل المقاالت فی المذاهب والمختارات‪ .‬المحقق‪:‬‬ ‫عباسقلی واعظ چرندابی‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬تبریز‪ :‬مطبعه رضائی‪.‬‬ ‫‪ .٤٦‬النجاشی‪ ،‬ابو الحسن احمد بن علی (‪ .)١٤0٧‬رجال النجاشی‪ .‬قم‪ :‬مکتب النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .٤٧‬النو بختی‪ ،‬الحسن بن موسی (‪ .)٢0١٢‬فرق الشیعه‪ .‬بیروت‪ :‬منشورات الرضا‪.‬‬ ‫‪ .٤8‬القشیری النیسابوری‪ ،‬مسلم بن الحجاج (‪ .)٢0١0‬صحیح مسلم‪ .‬المحقق‪ :‬محمد عبد فواد عبدالباقی‪.‬‬ ‫بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ صفحه 289 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه الخاصه والعامه‬ ‫االء رضا فرمان ‪ -‬ام المحمدین (عراق)‪ ،١‬ثامر حکیم الساعدی (عراق)‪٢‬‬ ‫استلم‪1443/01/25 :‬‬ ‫قبول‪1443/06/01 :‬‬ ‫الملخص‬ ‫کنا بصدد تقدیم ورقه بحثیه اخترنا لها عنوان الوالیه الخاصه والوالیه العامه‪ ،‬الننا اردنا التعرف‬ ‫علی هذا المصطلح الذی عشناه واقعا فی العقود الثالثه االخیره‪ ،‬فاردنا االطالع عن کثب علی‬ ‫االسانید التی اعتمدتها النظریه االسالمیه فی العصر الحدیث المتطور‪ ،‬عصر التکنلوجیا‬ ‫والفضاء‪ ،‬وهل یمکن ان یتماشی االسالم مع العصر مهما بلغ من تطور؟ وهل یمکن ان تکون‬ ‫هذه النظریه ملبیه لحاجه المجتمع رغم انها نابعه من دین جاء قبل الف واربعمئه سنه؟ وما فائده‬ ‫هذه النظریه ومردوداتها علی االمه؟ ومن این استمدت شرعیتها؟ حیث خلصنا الی نتائج من‬ ‫هذا البحث‪ :‬بان والیه الفقیه العامه‪ ،‬مستمده شرعیتها من ادله نقلیه وعقلیه‪ ،‬وال بدیتها لضمان‬ ‫حیاه اجتماعیه منسجمه مع الشریعه کونها نظریه معاصره للحیاه‪ ،‬وملبیه لمتطلباتها‪ ،‬وایضا‬ ‫ینبغی استمرارها زمن غیبه االمام‬ ‫النها بتنصیبه و باشرافه‪ ،‬وستکون ممهده لزمن الظهور‪.‬‬ ‫الکلمات المفتاحیه‪ :‬والیه الفقیه الخاصه‪ ،‬والیه الفقیه العامه‪ ،‬التوقیعات‬ ‫المقدمه‬ ‫ان اسئله کثیره قد ترد علی الذهن بخصوص موضوعنا‪ ،‬وان کنا ال نتمکن من االلمام باالجابه‬ ‫علی کافتها‪ ،‬سنقتصر علی ما یتمخض عنه فکرنا القاصر‪ ،‬بالبحث عن تمامیه السند الرجالی‬ ‫‪ .١‬طالبه الماجستیر قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه فقه االسره‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫العالمیه‪ ،‬جامعه المصطفی‬ ‫المفتوحه‪ ،‬قم‪ ،‬ایران‪( mhmdon3@gmail.com ،‬الکاتب المراسل)‬ ‫‪ .٢‬االستاذ قسم الفقه واالصول‪ ،‬کلیه الشریعه االسالمیه‪ ،‬حوزه العلمیه‪ ،‬النجف االشرف‪ ،‬العراق‪،‬‬ ‫‪Thdsrd@gmail.com‬‬ صفحه 290 ‫‪ /290‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وتمامیه الدالله الروائیه‪ ،‬لیتم بالجمع بینهما‪ ،‬الخروج بنور الدلیل من بطون الکتب‪ ،‬لیضیء‬ ‫حیاه البشریه‪ ،‬مستمدا قوته من قوه ذلک االسالم الحنیف الذی جاء به المصطفی‬ ‫‪.‬‬ ‫فسیعرض البحث فی ثالثه مطالب‪ ،‬االول منها فی الوالیه الخاصه وادلتها‪ ،‬والثانی فی الوالیه‬ ‫العامه وادلتها‪ ،‬والثالث فی التنقیح بین االدله‪ ،‬وسیسبق المطالب تعریف لمعنی الوالیه لیکون‬ ‫کمدخل لها‪ ،‬وسینتهی البحث بالخاتمه‪ ،‬المتمثله بالنتائج فی صالحیه هذه النظریه سواء والیه‬ ‫الفقه العامه او الخاصه لقیاده المجتمع المسلم فی العصر الحدیث بل عصر التکنلوجیا‬ ‫المتفاقمه‪ ،‬وایضا التوصیات التی یوصی الباحث بها‪ ،‬متوسمین اراء ثله من علماءنا االبرار الذین‬ ‫هم عماد نظریه والیه الفقیه‪ ،‬راجین من امام العصر‬ ‫ان یتفضل علینا بان یرفع عملنا القلیل‬ ‫الی الباری جل وعال‪ ،‬لعله یتقبله منا‪ ،‬لننال رضاه فیکون شافعا لنا لنیل رضاه عز وجل‪.‬‬ ‫مدخل البحث‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫ما الوالیه؟ من المعانی اللغو َّیه للـ (الوالیه)‪ ،‬التصدی المر ما والتصرف فیه‪ .‬فالشخص الذی‬ ‫ّ‬ ‫یتصدی المر ما تکون له والیه علیه‪ ،‬و یعد ّ‬ ‫ولیه ومواله‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫المولی علیه‪ -‬و ادارتها‪ ،‬تشیر الی ّان ّ‬ ‫الولی والمولی اولی من‬ ‫فبالتصدی لشوون فرد اخر‪-‬‬ ‫ّ‬ ‫لولی یسلب من االخرین ّ‬ ‫ّ‬ ‫التصدی‪ ،‬وعلی اساس وجود والیه هذا ا ّ‬ ‫حق‬ ‫التصرف و‬ ‫االخرین بهذا‬ ‫ّ‬ ‫التصدی والتص ّرف فی شوون ذلک الفرد‪ .‬فنستطیع ان نعرف الوالیه‪ :‬بالوظیفه الهامه‪ ،‬المتمثله‬ ‫بالحکومه و اداره البالد وتنفیذ االحکام ضمن اطار الشرع المقدس‪.‬‬ ‫وعلیه‪ :‬هی لیست امتیاز لمن یتوالها‪ ،‬فال تجعل له مقاما وشانا غیر عادی او ترفعه عن‬ ‫مستوی االنسان العادی‪ ،‬وانما هی مسوولیه عظیمه امام الباری عز وجل النها وظیفه خطیره‪.‬‬ ‫فالولی الفقیه انما یتحد مع النبی االکرم‬ ‫واالئمه االطهار‬ ‫فی الوظیفه والدور الذی‬ ‫یقوم به تجاه المجتمع‪ ،‬من رعایه واداره شوون وواجبات وحتی تفاصیل دقیقه کل ما له عالقه‬ ‫بالمجتمع وافراده‪.‬‬ صفحه 291 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪291/...‬‬ ‫فان مقام النبی‬ ‫واالنبیاء یختلف عن مقام الولی الفقیه‪ ،‬کل ما هنالک اتحادهم فی‬ ‫الوظیفه‪ ،‬فمقامهم العصمه المثبته عندنا باصل الشرع‪ ،‬بینما مقام الولی الفقیه هو انه انسان عادی‬ ‫اال انه تولی وظیفه مهمه مماثله لوظیفتهم‪.‬‬ ‫وهذا ما یقوله االمام الخمینی ‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫و اذا فرضنا ّ‬ ‫ّقیما علی الصغار فان مهمتهما فی هذا المجال ال‬ ‫او االمام‬ ‫النبی‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫کیفا عن ّای فرد ع ّ‬ ‫ادی اخر اذا ع ّین للقیمومه علی نفس اولئک‬ ‫تختلف ک ّما وال‬ ‫الصغار‪ .‬وکذلک قیمومتهما علی اال ّمه باسرها من الناحیه العمل ّیه ال تختلف عن‬ ‫ّ ً‬ ‫قیمومه ّای فقیه عالم عادل فی زمن الغیبه و اذا فرض فقیه عادل متمکنا من اقامه‬ ‫ّ‬ ‫وعلی‬ ‫الحدود‪ ،‬فهل یقیمها علی غیر الوجه الذی کانت تقام علیه ّایام الرسول‬ ‫یجلد الزانی غیر المحصن ا کثر من‬ ‫عهد االمام امیر المومنین هل کان النبی‬ ‫ً‬ ‫مائه جلده؟ وهل علی الفقیه ان ینقص منها مقدارا‪ ،‬کی یثبت تفاوت بینه و بین‬ ‫ً‬ ‫ّ ّ ً‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ً‬ ‫ًّ‬ ‫ّ‬ ‫نبیا کان ام اماما ام فقیها عادال‪ -‬لیس اال منفدا المر الله‬ ‫النبی ؟ کال! الن الحاکم‪-‬‬ ‫وحکمه‪( .‬راجع‪ :‬الواعظی‪)66-67 :2012 ،‬‬ ‫فمن هنا جاء االختالف بین العلماء فی حدود هذه الوالیه ودائره صالحیات الولی‪ ،‬فکانت‬ ‫الوالیه اما خاصه واما عامه‪ ،‬بعد االجماع علی الوالیه للفقیه‪ ،‬فنجد البعض منهم یری ان‬ ‫اهل بیت‬ ‫یتفردون بالوالیه العامه دون الولی الفقیه الذی لیس له اال الخاصه‪ ،‬بینما الفریق‬ ‫االخر منهم الیری فارقا بین النبی‬ ‫واالئمه االطهار‬ ‫والولی الفقیه فی الوظیفه وان‬ ‫اختلفوا فی المرتبه والمقام‪ .‬وسنتعرض فی بحثنا‪ ،‬الدله کال الوالیتین‪ ،‬ومن ثم متستدلین علی‬ ‫العامه بادله الخاصه‪.‬‬ ‫الوالیه الخاصه وادلتها‬ ‫الوالیه الخاصه‪ ،‬تعنی الوالیه فی االمور الحسبیه‪( ،‬نفس المصدر‪ )161 :‬هی االمور التی‬ ‫الیرضی الشارع بترکها و اهمالها تحت ای ظروف‪ ،‬وهی عند الفقهاء والیه القضاء واقامه الحدود‬ صفحه 292 ‫‪ /292‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وحفظ االوقاف ومال الغائب والقاصر والتصرف بسهم االمام فی الخمس‪( ،‬مرکز نون للتالیف‬ ‫والترجمه‪ )40 :2012 ،‬والقیمومه علی الصغیر والمجنون والسفیه والممتنع والمریض والمغمی‬ ‫علیه والمیت الذی ال ولی له‪( ،‬الجزائری المروج‪ )90 :2007 ،‬وکل ما یقع فی دائره والیه‬ ‫المعصوم وال تقام اال باذنه‪ ،‬ولکن الذی ثبت هو ان الشریعه المقدسه واالئمه المعصومین‬ ‫ال یرضون بترکها فی عصر الغیبه وتضییعها‪ .‬وان ثبوت التصرف للفقیه عند فریق من العلماء‬ ‫القائلین بالوالیه الخاصه فی هذه االمور من باب القدر المتیقن‪ ،‬المقدار المقطوع ارادته‬ ‫للمتکلم‪( .‬محمد صنقور علی‪)371 :2011 ،‬‬ ‫ادله الوالیه العامه‬ ‫التی ستکون ضمن فرعین الروائی والعقلی‪ ،‬وسنتطرق فی الروائی الهم روایتین فی االستدالل‬ ‫علی والیه الفقیه العامه‪:‬‬ ‫‪ .1‬الدلیل الروائی‬ ‫َّ‬ ‫ان الروایات من اه ّم االدله علی والیه الفقیه ّ‬ ‫العامه‪ ،‬ومورد ّ‬ ‫تمسک الفقهاء والمعتقدین بوالیه‬ ‫الفقیه‪ .‬سنتناول بالبحث اثنین من ّ‬ ‫اهم الروایات‪ :‬التوقیع ومقبوله عمر بن حنظله‪.‬‬ ‫ توقیع امام العصر‬‫التوقیع‪ ،‬فی اللغه‪ ،‬یعنی وضع عالمه علی رساله‪ ،‬و یطلق التوقیع علی خط الملوک والسالطین‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫ال سیما تلک التی تشرفت بالصدور من‬ ‫علی امر او کتاب واشتهرت کتب المعصومین‬ ‫ّ‬ ‫الناحیه المقدسه المام الزمان‪ ،‬وابلغت من طریق احد النواب االربعه‪ ،‬اشتهرت فی کتب التاریخ‬ ‫والحدیث بالتوقیعات‪( .‬راجع‪ :‬الواعظی‪)188 :2012 ،‬‬ ‫نص التوقیع‪ :‬حدثنا محمد بن محمد بن عصام الکلینی عنه قال حدثنا محمد بن یعقوب‬ ‫الکلینی عن اسحاق بن یعقوب قال‪ :‬سالت محمد بن عثمان العمری ان یوصل لی کتابا قد‬ ‫سالت فیه عن مسائل اشکلت علی فوردت فی التوقیع بخط موالنا صاحب الزمان‬ ‫‪.‬‬ صفحه 293 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪293/...‬‬ ‫اما ما سالت عنه ارشدک الله وثبتک من امر المنکرین لی من اهل بیتنا و بنی عمنا‪ ،‬فاعلم انه‬ ‫لیس بین الله عزوجل و بین احد قرابه ومن انکرنی فلیس منی و سبیله سبیل ابن نوح‪ ،‬اما سبیل‬ ‫عمی جعفر وولده فسبیل اخوه یوسف‪ ،‬اما الفقاع فشربه حرام‪ ،‬وال باس بالشلماب‪ ،‬واما اموالکم‬ ‫فال نقبلها اال لتطهروا فمن شاء فلیصل ومن شاء فلیقطع‪ ،‬فما اتانی الله خیر مما اتاکم‪ ،‬واما‬ ‫ظهور الفرج فانه الی الله تعالی ذکره وکذب الوقاتون‪ ،‬واما قول من زعم ان الحسین لم یقتل‬ ‫فکفر وتکذیب وضالل‪ ،‬واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم‬ ‫وانا حجه الله علیهم‪.‬‬ ‫واما محمد بن عثمان العمری وعن ابیه من قبل فانه ثقتی وکتابه کتابی‪ ،‬واما محمد بن علی‬ ‫بن مهزیار االهوازی فسیصلح الله له قلبه و یزیل عنه شکه واما ما وصلتنا به فال قبول عندنا اال‬ ‫لما طاب وطهر وثمن المغنیه حرام واما محمد بن شاذان بن نعیم فهو رجل من شیعتنا اهل البیت‬ ‫واما ابو الخطاب محمد بن ابی زینب االجدع فملعون واصحابه ملعونون فال تجالس اهل‬ ‫مقالتهم فانی منهم بریء وابائی منهم براء واما المتلبسون باموالنا فمن استحل منها شیئا فا کله‬ ‫فانما یا کل النیران واما الخمس فقد ابیح لشیعتنا وجعلوا منه فی حل الی وقت ظهور امرنا‬ ‫لتطیب والدتهم وال تخبث واما ندامه قوم قد شکوا فی دین الله عزوجل علی ما وصلونا به فقد‬ ‫اقلنا من استقال وال حاجه فی صله الشاکین واما عله ما وقع من الغیبه فان الله عز وجل یقول‪:‬‬ ‫َّ‬ ‫«یا ا ُّیها ال ِذین امنوا ال تسئلوا عن اشیاء ِان تبد لکم تسوکم»‪( ،‬المائده‪ ،‬االیه ‪ )101‬انه لم‬ ‫یکن الحد من ابائی اال وقد وقعت فی عنقه بیعه لطاغیه زمانه و انی اخرج حین اخرج وال بیعه‬ ‫الحد من الطواغیت فی عنقی واما وجه االنتفاع بی فی غیبتی فکاالنتفاع بالشمس اذا غیبتها عن‬ ‫االبصار السحاب و انی المان الهل االرض کما ان النجوم امان الهل السماء فاغلقوا باب‬ ‫السوال عما ال یعنیکم وال تتکلفوا علم ما قد کفیتم واکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک‬ ‫فرجکم والسالم علیک یا اسحاق بن یعقوب وعلی من اتبع الهدی‪( .‬الصدوق‪ ،1405 ،‬ج‪،2‬‬ ‫باب‪)483 :45‬‬ صفحه 294 ‫‪ /294‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫ولالستدالل بالروایه علی والیه الفقیه‪ ،‬البد من احراز تمامیه جهتین فیها‪ ،‬االولی السند‬ ‫واالخری الدالله‪.‬‬ ‫اما من جهه السند‪ ،‬سنبحث فی وثاقته‪ ،‬بالبحث عن وثاقه سلسله رجاله‪ ،‬بالنظر فی احوالهم‪،‬‬ ‫و یطلب ذلک فی کتب الرجالین‪ ،‬وکما یاتی‪:‬‬ ‫• محمد بن محمد بن عصام الکلینی‪ :‬من مشایخ الصدوق‪ ،‬فی «العیون» و«التوحید»‬ ‫و«الفقیه»‪ ،‬ترضی علیه فی المشیخه‪( .‬ترابی والرهائی‪ ،1419 ،‬ج‪)206 :2‬‬ ‫• محمد بن یعقوب الکلینی‪ :‬بن اسحاق ابو جعفر الکلینی‪ ،‬ثقه بل اوثق الناس فی‬ ‫الحدیث واثبتهم‪ ،‬قاله النجاشی‪ ،‬عارف باالخبار‪ ،‬له کتب کثیره‪ ،‬منها کتابه «الکافی»‪.‬‬ ‫(الجواهری‪)591 :1424 ،‬‬ ‫• اسحاق بن یعقوب‪ :‬روی عن محمد بن عثمان العمری فی «کمال الدین» و«غیبه»‬ ‫الطوسی‪ .‬قال فی «قاموس الرجال»‪ :‬هو اخو الکلینی‪( .‬نفس المصدر‪)112 :‬‬ ‫• محمد بن عثمان العمری‪ :‬هو محمد بن عثمان بن سعید العمری‪ ،‬وصفه به الشیخ‬ ‫ووصفه العالمه باالسدی ایضا‪ ،‬یکنی ابا جعفر وکیل صاحب الزمان‬ ‫احد السفراء‬ ‫زمن الغیبه‪ -‬ثقه‪ -‬الروایات متظافره فی جاللته وعظمته ووثاقته‪ ،‬منها ما رواه الکلینی‬ ‫بسند صحیح من قوله‪ :‬العمری عثمان بن سعید وابنه ثقتان‪ ...‬روی عن الصاحب‬ ‫طریق الصدوق الیه صحیح‪( .‬نفس المصدر‪)549 :‬‬ ‫لو تاملنا سند الحدیث المروی‪ ،‬لوجدنا رجاله ثقات‪ ،‬اال ان اسحاق بن یعقوب لم یرد بحقه‬ ‫توثیق خاص فی کتب الرجالیین‪ ،‬ولکن نقول‪ :‬ان ثقه کالکلینی ان کان ال یحرز وثاقه الشخص‬ ‫فکیف ینقل عنه روایته و یعتمدها کدلیل علی امر مهم جدا وهو توقیع االمام‪ ،‬اضف الی ان‬ ‫ّ‬ ‫الکلینی قد ّ‬ ‫صرح مع کبار االعالم الشیخ الصدوق والشیخ الطوسی‪ ،‬بان اسحاق بن یعقوب‬ ‫ّ‬ ‫صادق فی دعواه بصدور التوقیع الشریف‪ .‬ولو کان لهوالء االعالم قدح فی وثاقته لما ا َّیدوه قط‬ ‫فی دعواه هذه‪ ،‬ولما بادروا الی نقل روایته‪.‬‬ صفحه 295 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪295/...‬‬ ‫وایضا نجد ان االمام فی ذیل التوقیع یسلم بشخصه علی اسحاق بن یعقوب فیقول‪ :‬السالم‬ ‫علیک یا اسحاق بن یعقوب‪( .‬الصدوق‪ ،1405 ،‬ج‪ ،2‬باب‪)483 :45‬‬ ‫اال یدل ذلک علی علو شانه‪ ،‬وکذلک نص التوقیع فیه من االمور التی ال یوتمن علیها اال‬ ‫الثقه‪ ،‬فان لم یکن اهال لها فکیف ان االمام یحمله هکذا امور‪ ،‬فمع هذه القرائن الیبقی شک فی‬ ‫وثاقه اسحاق بن یعقوب‪ ،‬و بذلک یکون سند الروایه تام و یمکنا االخذ بها‪ ،‬و لکن بعد البحث فی‬ ‫ِّ‬ ‫واقعه فار ِجعوا‬ ‫وادث ال ِ‬ ‫تمامیه داللتها‪ :‬ومحل الشاهد فی الروایه‪ -‬التوقیع‪ -‬العباره‪« :‬واما الح ِ‬ ‫ِّ‬ ‫ِّ‬ ‫واه حدی ِثنا ف ِانهم ح ِّجتی علیکم وانا ح ِّجه الل ِه علی ِهم»‪ ،‬فاسحاق بن یعقوب‬ ‫فیها ِالی ر ِ‬ ‫استفسر من االمام بعض االستفارات‪ ،‬وقد رد علیها‪ ،‬مع اشارته الی قاعده کلیه یخاطب بها سائر‬ ‫شیعته فی زمن غیبته‪ ،‬وهی‪:‬‬ ‫ارجاعهم الی مرجع یرجعون الیه فی حل ما یعترضهم من وقائع واحداث وفی کل النواحی‪،‬‬ ‫الن االمام هنا اطلق فی روایته ولم یحدد مثال فی والیه الصغیر او فی والیه المیت او فی القاصر‬ ‫او الغائب‪ ،‬انما کالمه مطلق‪ -‬الحوادث الواقعه‪ -‬وهو فی بیان المقام والمورد قابل للتقیید اال انه‬ ‫لم یقید النه اراد االطالق‪ ،‬مطلق الحوادث والوقائع ترجعون فیها الی من نص فی الروایه‪:‬‬ ‫«رواه حدیثنا» ای الفقهاء‪ ،‬قد نصبهم علی الشیعه بالنص «فهم حجتی علیکم»‪ ،‬کما انه حجه‬ ‫علیهم «وانا حجه الله علیهم»‪ ،‬فبالنظر الی مدی قوه وجه التشبیه الذی صرح به االمام فیما بینه‬ ‫و بین الفقهاء‪ ،‬نستطیع ان نستدل بها علی الوالیه العامه للفقیه‪ ،‬فان الوظیفه التی یقوم بها من‬ ‫یتولی عامه امور الشیعه النه حجه الله علیهم‪ ،‬ال بد ان یتوالها من له نفس الوالیه العامه لیکون‬ ‫حجه ایضا علی الناس وهم العلماء‪.‬‬ ‫اذن فالرجوع الی الفقهاء فی مختلف االمور ولیس فقط الفتوی‪ ،‬فان لم تکن لهم الوالیه‬ ‫العامه فکیف یامر االمام بالرجوع الیهم‪ ،‬النه ان کان یرید الرجوع الیهم فی الفتوی فقط لذکر‬ ‫ذلک اال انه لم یقید النه اراد قصد العموم‪ ،‬فالروایه واضحه الدالله علی الوالیه العامه للفقیه‪،‬‬ ‫وانما یعتبرها العلماء من اقوی ادلتها‪ ،‬واعتمدوها اکثرهم فی االستدالل علی المورد‪.‬‬ صفحه 296 ‫‪ /296‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫النتیجه‪ :‬بتمام الروایه دالله وسندا‪ ،‬نکون قد حصلنا علی دلیل معتبر علی موردنا وهو الواله‬ ‫العامه للفقیه‪.‬‬ ‫ مقبوله عمر بن حنظله‬‫وسمیت بالمقبوله‪ ،‬لعمل االصحاب بهذه الروایه وقبولهم لها‪ .‬وهذا ما وجدنا اشار الیه ضمن‬ ‫تا کید الشهید الثانی علی وثاقه عمر بن حنظله‪ ،‬فقد وصف هذه الروایه بانها مورد قبول‬ ‫َ‬ ‫االصحاب‪ ،‬فقال‪ :‬والمقبول کحدیث ع َمر بن ح ْنظله فی حال المتخاصمین من اصحابنا‪ ،‬وامر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫احکامهم‪ ...‬و انما َسموه بالمقبول؛ الن‬ ‫المتخاصمین بالرجوع الی رجل راوی لحدیثهم‪ ،‬وعرف‬ ‫فی طریقه م ّ‬ ‫حمد بن عیسی‪ ،‬وداود بن الحصین‪ ،‬وهما ضعیفان‪( .‬الشهید الثانی‪)192 :1421 ،‬‬ ‫فمن الفقهاء المستدلین بروایه ابن حنظله علی الوالیه العامه للفقیه‪ ،‬الشیخ االنصاری‬ ‫وصاحب الجواهر والمحقق النراقی والمحقق الکرکی وغیرهم کثیرین‪.‬‬ ‫نص المقبوله‪ :‬محمد بن یعقوب‪ ،‬عن محمد بن یحیی‪ ،‬عن محمد بن الحسین‪ ،‬عن محمد‬ ‫بن عیسی‪ ،‬عن صفوان بن یحیی‪ ،‬عن داود بن الحصین‪ ،‬عن عمر بن حنظله ‪ ،‬قال‪ :‬سالت‬ ‫اب ا عبدالله عن رجلین من اصحابنا بینهما منازعه فی دین او میراث‪ ،‬فتحاکما الی السلطان‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫و الی القضاه‪ ،‬ایحل ذلک؟ قال‪ :‬من تحاکم الیهم‪ ،‬فی ح ّق او باطل‪ ،‬فانما تحاکم الی الطاغوت‪،‬‬ ‫ًّ ً‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫وما یحکم له فانما یاخذ سحتا و ان کان حقا ثابتا له‪ ،‬النه اخذه بحکم الطاغوت‪ ،‬وما امر الله ان‬ ‫َ َ ََ َ َ ْ َ‬ ‫َْ‬ ‫ْ َ ْ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫وت َوقد ا ِمروا ان َیکفروا ِب ِه»‪.‬‬ ‫یکفر به‪ ،‬قال الله تعالی‪« :‬ی ِریدون ان یتحاکموا ِالی الطاغ ِ‬ ‫(النساء‪ ،‬االیه ‪ )60‬قلت‪ :‬فکیف یصنعان؟ قال‪ :‬ینظران من کان منکم َّ‬ ‫ممن قد روی حدیثنا‪ ،‬ونظر‬ ‫ً‬ ‫ً ّ‬ ‫فی حاللنا وحرامنا‪ ،‬وعرف احکامنا‪ ،‬فلیرضوا به حکما‪ ،‬فانی قد جعلته علیکم حاکما‪ ،‬فاذا حکم‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والراد علینا َّ‬ ‫خف بحکم الله‪ ،‬وعلینا ر َّد‪َّ ،‬‬ ‫الراد علی الله‪ ،‬وهو علی‬ ‫بحکمنا فلم یقبل منه‪ ،‬فانما است‬ ‫ّ‬ ‫حد الشرک بالله‪( .‬الحر العاملی‪ ،1409 ،‬ج‪ ،136-137 :27‬ح ‪)1‬‬ ‫نبحث فی المقبوله من جهتین‪ ،‬االولی فی السند والثانیه فی الدالله‪ :‬اما االولی فی السند‪،‬‬ ‫فال بد فی البحث عن وثاقه رجال السند فی الکتب الرجالیه حتی نحکم باالخذ بالمقبوله‪:‬‬ صفحه 297 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪297/...‬‬ ‫• محمد بن یعقوب‪ :‬بن اسحاق ابو جعفر الکلینی‪ ،‬ثقه بل اوثق الناس فی الحدیث‬ ‫واثبتهم‪ ،‬قاله النجاشی عارف باالخبار‪ ،‬له کتب کثیره‪ ،‬منها کتابه «الکافی»‪.‬‬ ‫(الجواهری‪)591 :1424 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫محمد بن یحی‪ :‬وهو مشترک بین محمد بن یحیی ابو جعفر العطار و محمد بن یحیی‬ ‫•‬ ‫الخزاز وکالهما ثقه اال انه الظاهر انه محمد بن یحیی ابو جعفر العطار‪ ،‬لالتحاد فی‬ ‫ال راوی وا ل م رو ی عنه‪ ،‬ب ین م ورد روایتنا هنا و بین ال م ذک ورین فی الت وثی ق ‪.‬‬ ‫( نفس المصدر‪)588 :‬‬ ‫• محمد بن الحسین‪ :‬ابو جعفر الزیات الهمدانی‪ ،‬جلیل من اصحابنا‪ ،‬عظیم القدر‪ ،‬کثیر‬ ‫‪-‬‬ ‫الروایه‪ ،‬ثقه‪ ،‬عین‪ ،‬قاله النجاشی‪ -‬من اصحاب الجواد والهادی و العسکری‬ ‫روی فی «کامل الزیارات»‪( .‬نفس المصدر‪)518 :‬‬ ‫ّ‬ ‫محمد بن عیسی‪ :‬مشترک بین محمد بن عیسی بن سعد ومحمد بن عیسی بن عبی‬ ‫•‬ ‫واالول شیخ القمیین و وجههم والثانی ثقه جلیل‪( .‬ترابی والرهائی‪ ،1419 ،‬ج‪)189 :2‬‬ ‫• صفوان بن یحیی‪ :‬ابو محمد البجلی بیاع السابری‪ -‬ثقه ثقه عین‪ -‬من اصحاب‬ ‫الکاظم‬ ‫ثقه‪( .‬الجواهری‪)287 :1424 ،‬‬ ‫• داود بن الحصین‪ :‬االسدی من اصحاب الصادق والکاظم‬ ‫‪ -‬واقفی‪ -‬ثقه‪.‬‬ ‫(نفس المصدر‪)215 :‬‬ ‫• عمر بن حنظله‪ :‬ابو صخر‪ ،‬العجلی البکری الکوفی‪ ،‬من رجال الباقر والصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫مجهول الحال اعتمادا علی قول الخوئی قد‪( ،‬راجع‪ :‬نفس المصدر‪ )425 :‬وقد قال جماعه‬ ‫بوثاقته‪( ،‬راجع‪ :‬ترابی والرهائی‪ ،1419 ،‬ج‪ )646 :1‬منهم الشهید الثانی‪ ،‬وذلک لروایه یزید بن‬ ‫خلیفه فی «الکافی» مدحه (الکلینی‪ ،1407 ،‬ج‪ ،257 :3‬ح ‪ )1‬علی بن ابراهیم‪ ،‬عن محمد بن‬ ‫ّ‬ ‫عیسی‪ ،‬عن یونس‪ ،‬عن یزید بن خلیفه‪ ،‬قال‪ :‬قلت البی عبد الله ‪ :‬ان عمر بن حنظله اتانا‬ ‫ً‬ ‫عنک بوقت‪ .‬فقال ابو عبد الله ‪ :‬اذا ال یکذب علینا‪ ،‬وتلقی المشهور بالقبول‪ ،‬وروایه االجالء‬ صفحه 298 ‫‪ /298‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫کزراره وعبد الله بن مسکان وصفوان بن یحی وعبد الله بن بکیر‪ ،‬فنقل کبار مشایخ ال ّروایه عن‬ ‫شخص اماره علی وثاقته‪ .‬وکذلک نستطیع االعتماد علی ما قاله الشهید الثانی بخصوص توثیقه‪:‬‬ ‫ّ َّ‬ ‫وع َمر بن َح ْنظله لم َّ‬ ‫ینص االصحاب فیه بجرح وال تعدیل‪ ،‬لکن امره عندی َس ْهل؛ النی حققت‬ ‫َ‬ ‫ٍّ‬ ‫ْ‬ ‫توثیقه من محل اخر‪ ،‬و ان کانوا قد اهملوه‪( .‬الشهید الثانی‪)192 :1421 ،‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫والنتیجه‪ :‬الیوجد اشکال فی سند هذه الروایه‪ ،‬الن جمیع رواه هذا الحدیث موثقون سوی‬ ‫َّ‬ ‫عمر بن حنظله‪ .‬والمشکله الوحیده تتمثل فی عدم وجود توثیق مباشر لعمر بن حنظله فی کتب‬ ‫ّ‬ ‫الرجال‪ .‬وقد تم معالجتها الی هنا نکون انتهینا من البحث فی الجهه االولی للروایه‪ ،‬اما االن‬ ‫سنعمل علی البحث فی‪ :‬الجهه الثانیه للروایه‪ ،‬وهی داللتها‪.‬‬ ‫وجهت الثانیه فی الدالله‪ ،‬بعد سوال االمام بحکم الرجوع الی القاضی والسلطان عند‬ ‫َ َ‬ ‫َ ْ َ‬ ‫التنازع والتخاصم‪ ،‬نجده قد نهی عن ذلک بدلیل قوله تعالی‪« :‬ی ِریدون ان َی َت َحاکموا ِالی‬ ‫ْ َ ْ ْ‬ ‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫الطاغو ِت َوقد ا ِمروا ان َیکفروا ِب ِه»‪( ،‬النساء‪ ،‬االیه ‪ )60‬اال انه اعطی حال لعمر بن حنظله‬ ‫للمتنازعین‪ ،‬بالرجوع الی الحاکم المنصب من قبل االمام بقوله‪« :‬انی قد جعلته علیکم‬ ‫حاکما»‪ ،‬والبد ان تتوفر فیه شروط ایضا نص علیها االمام بقوله‪« :‬ینظران من کان منکم ممن قد‬ ‫روی حدیثنا‪ ،‬ونظر فی حاللنا وحرامنا‪ ،‬وعرف احکامنا‪ ،‬فلیرضوا به حکما»‪.‬‬ ‫وهذه الصفات روایه الحدیث ومعرفه الحالل والحرام ومعرفه االحکام ال تکون اال لفقیه‬ ‫الشیعه وتوهله ان یکون حاکم علیهم والحاکم لیس فقط یقضی فی النزاعات والخصومات وانما‬ ‫هو اعم من ذلک‪ ،‬فان احد مهام الحاکم هی القضاء‪ ،‬فان الحاکم نجده یتولی سائر امور الرعیه‬ ‫االداریه واالجتماعیه والقضائیه وکل مایتعلق بهم‪ ،‬لذلک نجد ان االمام‪ ،‬جعله حاکما‪ ،‬ولم یقل‬ ‫قاضیا‪ ،‬ردا علی سوال السائل فقد کان بخصوص القضاء‪ ،‬ای ان الفقیه الذی یتصف بالصفات‬ ‫التی حددتها لکم یاشیعه «من کان منکم»‪ ،‬فله ان یکون علیکم حاکما ولیس فقط قاضیا‬ ‫و یمنکم الرجوع الیه فی خصوماتکم النه سیکون فقیها ومتمکن من القضاء فیها‪.‬‬ ‫‪:‬‬ ‫وقد استنبط الشیخ االنصاری‪ ،‬فی کتاب «القضاء والشهادات»‪ ،‬من کالم االمام‬ ‫ّ‬ ‫ً ّ‬ ‫«انی قد جعلته علیکم حاکما»‪ ،‬ان والیه الفقیه هی فی االمور العا َّمه‪ ،‬وال تختص بالقضاء‬ صفحه 299 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪299/...‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫سیما ان سیاق العباره یقتضی ان یقول االمام‪« :‬انی قد جعلته علیکم حکما»‪،‬‬ ‫فی المنازعات‪ ،‬ال‬ ‫وعدوله عن «حکم» الی «حاکم» یفید بعدم اقتصار دائره نفوذ احکام الفقیه العادل علی القضاء‬ ‫ّ‬ ‫ّ ّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫کل ّی ّ‬ ‫بان احکامه نافذه فی االمور َّ‬ ‫عام لالمام‪،‬‬ ‫العامه‪ ،‬ای ان کل امر جز ّئی او‬ ‫فی الدعاوی‪ ،‬و‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫َّ‬ ‫والسلطان ّ‬ ‫حق التسلط علیه والتدخل فیه‪ ،‬فان الحاکم المنصوب‪ ،‬من قبله‪ ،‬له ایضا ذلک التسلط‬ ‫وتلک الوالیه‪ :‬ثم ّان الظاهر‪ ،‬من الروایات المتقدمه‪ ،‬نفوذ حکم الفقیه فی جمیع خصو َّ‬ ‫صیات‬ ‫َّ‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫الش َّ‬ ‫رعیه وفی موضوعاتها الخا ّصه‪ ،‬بالنسبه الی ترتب االحکام علیها‪ ،‬الن المتبادر عرفا‬ ‫االحکام‬ ‫ّ‬ ‫ً‬ ‫من لفظ «الحاکم» هو المتسلط علی االطالق‪ ،‬فهو نظیر قول السلطان الهل بلده‪« :‬جعلت فالنا‬ ‫ً‬ ‫حاکما علیکم»‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ ً‬ ‫ً‬ ‫حیث یفهم منه تسلطه علی ال َّر َّعیه فی جمیع ما له دخل فی اوامر السلطان جزئیا او کلیا‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫و یو یده العدول عن لفظ «الحکم» الی «الحاکم»‪ ،‬مع ان االنسب فی السیاق‪ ،‬حیث قال‪:‬‬ ‫ً‬ ‫ّ‬ ‫فارضوا به حکما‪ ،‬ان یقول‪« :‬فانی قد جعلته علیکم حکما»‪( .‬االنصاری‪)48-49 :1415 ،‬‬ ‫و باتضاح دالله هذه الروایه‪ ،‬اضافه الی تمامها سندا نکون قد حصلنا علی دلیل معتبر ثان‬ ‫علی الوالیه العامه للفقیه‪.‬‬ ‫‪ .٢‬الدلیل العقلی‬ ‫لو امعنا النظر لوجدنا ان الباری جل وعال لم یجعل ارضه خالیه من حجه ابدا فمن بزوغ فجر‬ ‫االسالم الی یوم الدین یوجد معصوم‪ ،‬بدا من نبیه محمد‬ ‫وصوال الی ابنهم الحجه بن الحسن‬ ‫ومن بعده امیر المومنین علی‬ ‫و بغیبته الکبری من الغیر معقول بقاء امر المسلمین‬ ‫بدون مدبر ومولی‪ ،‬لذا نجد ان من المنطق والعقل والذی اتبعه النبی‬ ‫فی صدر الرساله‬ ‫تعین خلف لرعایه امر االمه‪ ،‬کذلک هذا ما فعله ابنه الحجه ابن الحسن‬ ‫بان ینصب نائب له‬ ‫فی غیبته الکبری‪ ،‬کما فعل ذلک فی غیبته الصغری‪ ،‬وهذا النائب هو الولی الفقیه العام‪ ،‬الذی‬ ‫یتولی امور االمه وشوونها‪ ،‬حفاظا علی مصالحها ونظامها‪.‬‬ صفحه 300 ‫‪ /300‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫وان قلت ان الولی الفقیه غیر االمام المعصوم‪ ،‬قلت ان الشئ افضل من عدمه‪ ،‬فان عدم‬ ‫وجود االمام المعصوم یجر من الفوضی فی امور االمه و الو یالت التی یمکن تفادیها بوجود نائبه‪.‬‬ ‫فان الحیاه لیست فقط فتاوی شرعیه منفصله عن الواقع حتی نبقی نحتاج الفقیه حینها‪ ،‬وانما‬ ‫لضمان الحیاه االجتماعیه المنظمه لالمه المنسجمه مع الشریعه فی زمن یخلو من المعصوم ال بد‬ ‫ومن الضروری وجود الولی الفقیه العام‪ ،‬النه عالم بالشریعه والمجتمع وکیفیه التنقیح بینها‬ ‫للوصول الی جاده االمان‪ .‬فلیس المجتهد الجامع للشرائط مرجعا للفتیا فقط‪ ،‬بل له الوالیه‬ ‫العامه‪ ،‬فیرجع الیه فی الحکم‪ ،‬والفصل‪ ،‬والقضاء‪ ،‬وذلک من مختصاته ال یجوز الحد ان یتوالها‬ ‫دونه اال باذنه‪ ،‬کما الیجوز اقامه الحدود والتعز یرات اال بامره وحکمه‪.‬‬ ‫وهذه المنزله او الرئاسه اعطاها االمام للمجتهد الجامع للشرائط لیکون نائبا عنه فی حال‬ ‫الغیبه‪ ،‬ولذلک یسمی نائب االمام‪( .‬المظفر‪)12 :2012 ،‬‬ ‫َّ‬ ‫وهذا ما نجده واضحا فی کلمات ایه الله جوادی املی بهذا الشکل‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ً ًّ‬ ‫ّ‬ ‫ان حیاه االنسان االجتماعیه وکماله الفردی والمعنوی تتطلب‪ ،‬من جانب قانونا الهیا‬ ‫ً‬ ‫مصونا ومحفوظ ًا من الضعف َّ‬ ‫والنقص والخطا‬ ‫فی االبعاد الفردیه واالجتماعیه‪،‬‬ ‫والنسیان‪ ،‬وتحتاج‪ ،‬من جانب اخر‪ ،‬الی حکومه دینیه وحاکم عالم وعادل لتحقق‬ ‫و اجراء ذلک القانون الکامل‪ .‬والحیاه االنسانیه ال تتحقق‪ ،‬فی بعدها الفردی‬ ‫واالجتماعی‪ ،‬بدونهما او باحدهما‪ ،‬وفقدانهما فی البعد االجتماعی یوجب الهرج‬ ‫والمرج وفساد المجتمع الذی ال ّ‬ ‫یقره ّای شخص عاقل‪.‬‬ ‫وهذا البرهان الذی هو دلیل عقلی‪ ،‬وال یختص بارض وزمن مع َّینین‪ ،‬یشمل زمان‬ ‫ً‬ ‫االنبیاء ‪ .‬ولما کانت نتیجته ضروره ّ‬ ‫النبوه‪ ،‬فانه یشمل ایضا‪ ،‬ما بعد نبوه الرسول‬ ‫َّ‬ ‫ما یعنی انه یفضی الی ضروره االمامه‪ ،‬وکذلک الی عصر غیبه االمام‬ ‫الخاتم‬ ‫المعصوم وحاصله ضروره والیه الفقیه‪( .‬راجع‪ :‬الواعظی‪)214 :2012 ،‬‬ صفحه 301 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪301/...‬‬ ‫اْلستدالل علی الوالیه العامه بادله الوالیه الخاصه‬ ‫یوجد اجماع بین الفقهاء علی والیه الفقیه الخاصه‪ ،‬بینما الخالف یقع بینهم فی والیه الفقیه‬ ‫العامه‪ ،‬وقد استدلوا اصحاب الوالیه الخاصه باالمور الحسبیه باالخذ بالقدر المتیقن منها‪.‬‬ ‫لذلک یمکن االستدالل بادله الوالیه الخاصه علی العامه‪ ،‬بتوسیع دائره شمول االمور‬ ‫الحسبیه وعدم اال کتفاء بالقدر المتیقن منها‪ ،‬وانما لو تاملنا تعریفها ودققنا فیه اکثر لوجدناه‬ ‫یشمل امور اخری من باب االولو یه‪ ،‬فالمقصود من االمور الحسبیه هی ما ال ترتضی الشریعه‬ ‫المقدسه ترکه فی عصر الغیبه لما له عالقه وثیقه بافراد المجتمع وتنظیم حیاتهم‪ ،‬فالصغیر الذی‬ ‫ال ولی له اب او جد او وصی من قبلهما هل تبقی اموره معلقه الی بلوغه لیتولی امر نفسه‪،‬‬ ‫فکذلک امور المجتمع المرتبطه بحفظ نظام المسلمین‪ ،‬والدفاع عن ثغورهم وصیانتها‪،‬‬ ‫والتصرف باالموال العامه والنفوس کالجهاد‪ ،‬لو امعنا النظر لوجدناها تبلغ من االهمیه ان تترک‬ ‫دون تولی‪ ،‬او من باب االولی عدم ترکها دون تولی‪ ،‬او نقول‪ :‬ان امر الصغیر ال تفضل الشریعه‬ ‫ترکها دون ولی فکیف با المور المهمه التی تشمل کل افراد المجتمع‪.‬‬ ‫الخاتمه‬ ‫فی الخاتمه نتناول النتائج والتوصیات‪ ،‬وکما یاتی؛ تکمن النتائج فی‪:‬‬ ‫• یمکن االستدالل بادله الوالیه الخاصه علی الوالیه العامه‪.‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬مستمده شرعیتها من ادله نقلیه وعقلیه‪.‬‬ ‫• الوالیه العامه البد منها لضمان حیاه اجتماعیه منسجمه مع الشریعه‪.‬‬ ‫• ناتج الدلیل العقلی‪ ،‬ال یختص بارض وزمن َّ‬ ‫معینین‪ ،‬فکما انه یشمل زمان‬ ‫ً‬ ‫َّ‬ ‫ایضا‪ ،‬ما بعد ّ‬ ‫االنبیاء ‪ .‬ولما کانت نتیجته ضروره ّ‬ ‫نبوه‬ ‫النبوه‪ ،‬فانه یشمل‬ ‫َّ‬ ‫ما یعنی انه یفضی الی ضروره االمامه‪ ،‬وکذلک الی عصر غیبه‬ ‫الرسول الخاتم‬ ‫االمام المعصوم وحاصله ضروره والیه الفقیه‪.‬‬ ‫• الوالیه العامه‪ ،‬نظریه معاصره للحیاه‪ ،‬وملبیه لمتطلباتها‪ ،‬النها نابعه من دین معاصر للحیاه‪.‬‬ صفحه 302 ‫‪ /302‬البحوث الفقهیه ‪ -‬الحقوقیه‪ ،‬السنه الثانیه‪ ،‬العدد الثانی‪ ،‬الربیع والصیف ‪1444‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬مستمره باستمرار زمن غیبه االمام‪ ،‬النها بتنصیبه و باشرافه‪.‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬ممهده لزمن الظهور‪.‬‬ ‫• والیه الفقیه العامه‪ ،‬حل ناجع لزمن کثر فیه السیاسین الوصولیین الالهادفین‪.‬‬ ‫یمکننا ان نقول بان توصیاتنا من هذا البحث‪:‬‬ ‫‪ o‬من المفید ان تکون نظریه والیه الفقیه العامه کمنهج دراسی معتمد فی جامعه الزهراء‬ ‫لما للمراه الحوزو یه الواعیه من تاثیر ایجابی علی االسره بشکل خاص‪ ،‬والمجتمع‬ ‫بشکل عام‪.‬‬ ‫‪ o‬الترو یج اکثر لهذه النظریه‪ ،‬لحاجه مجتمعنا الماسه لها‪ ،‬فی زمن کثرت فیه الهفوات‬ ‫من الحکام‪ ،‬وزاد المتسلقین علی ظهور العامه للوصول الی السلطه الجل المصالح‬ ‫الشخصیه‪ ،‬تارکین مصالح العامه تحت ارجلهم‪.‬‬ ‫‪ o‬استغالل المنبر الحسینی فی نشر الوعی بهذه النظریه االلهیه‪.‬‬ ‫‪ o‬محاوله التمهید لتطبیق هذه النظریه‪.‬‬ ‫‪ o‬بعد نشر الوعی الشعبی بالنظریه محاوله توعیه الشعب بالطلب من العلماء بتنفیذها‪،‬‬ ‫الجل االمه ورعایه حقوقها ومصالحها المهتوکه‪.‬‬ ‫‪ o‬التفکیر الجدی فی الوصول الی تطبیق النظر یه‪ ،‬للمساهمه فی التمهید لظهور دوله‬ ‫الحق الحقه المرتقبه‪ ،‬تحت رایه الحجه ابن الحسن‬ ‫‪.‬‬ صفحه 303 ‫ادله ونتائج فی مسئله والیه الفقیه‪303/...‬‬ ‫قائمه المصادر‬ ‫‪ .١‬القران الک ریم‪.‬‬ ‫‪ .٢‬االنصاری‪ ،‬مرتضی (‪ .)١٤١٥‬القضاء والشهادات‪ .‬قم‪ :‬الموتمر العالمی بمناسبه الذکری المئو یه‬ ‫الثانیه لمیالد الشیخ االنصاری‪.‬‬ ‫‪ .٣‬ترابی علی اکبر‪ .‬و یحیی الرهائی (‪ .)١٤١9‬الموسوعه الرجالیه المیسره او معجم رجال‬ ‫الوسائل‪ .‬تحت اشراف‪ :‬ایه الله جعفر السبحانی‪ .‬قم‪ :‬موسسه االمام الصادق‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٤‬الجزائری المروج‪ ،‬السید محمد جعفر (‪ .)٢00٧‬هدی الطالب الی المکاسب‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه‬ ‫التاریخ العربی‪.‬‬ ‫‪ .٥‬الجواهری‪ ،‬محمد (‪ .)١٤٢٤‬المفید من معجم رجال الحدیث‪ .‬الطبعه الثانیه‪ .‬قم‪ :‬منشورات‬ ‫مکتبه المحالتی‪.‬‬ ‫‪ .٦‬الحر العاملی‪ ،‬محمد بن الحسن (‪ .)١٤09‬وسائل الشیعه‪ .‬قم‪ :‬موسسه ا ل البیت‬ ‫‪.‬‬ ‫‪ .٧‬الشهید الثانی‪ ،‬زین الدین بن علی (‪ .)١٤٢١‬شرح البدایه فی علم الدرایه‪ .‬قم‪ :‬منشورات مکتبه المحالتی‪.‬‬ ‫‪ .8‬الصدوق‪ ،‬محمد بن علی (‪ .)١٤0٥‬کمال الدین وتمام النعمه‪ .‬قم‪ :‬موسسه النشر االسالمی‪.‬‬ ‫‪ .9‬الکلین ی‪ ،‬محمد بن یعقوب (‪ .)١٤0٧‬الکافی‪ .‬المحقق‪ :‬علی ا کبر غفاری‪ .‬الطبعه الرابعه‪.‬‬ ‫طهرا ن‪ :‬دار الکتب االسالمیه‪.‬‬ ‫‪ .١0‬محمد صنقور علی (‪ .)٢0١١‬المعجم االصولی‪ .‬بیروت‪ :‬موسسه التاریخ العربی‪.‬‬ ‫‪ .١١‬مرکز نون للتالیف والترجمه (‪ .)٢0١٢‬دروس فی والیه الفقیه‪ .‬بیروت‪ :‬جمعیه المعارف‬ ‫االسالمیه الثقافیه‪.‬‬ ‫‪ .١٢‬المظفر محمد رضا (‪ .)٢0١٢‬عقائد اْلمامیه‪ .‬بغداد‪ :‬موسسه ام ابیها‪.‬‬ ‫‪ .١٣‬الواعظی احمد (‪ .)٢0١٢‬الحکومه اْلسلمیه‪ .‬بیروت‪ :‬جمعه المعارف االسالمیه الثقافیه‪.‬‬ صفحه 304 صفحه 305

آخرین شماره های دو فصلنامه Jurisprudential and Legal research

دو فصلنامه Jurisprudential and Legal research 4

دو فصلنامه Jurisprudential and Legal research 4

شماره : 4
تاریخ : 1402/06/01
دو فصلنامه Jurisprudential and Legal research 3

دو فصلنامه Jurisprudential and Legal research 3

شماره : 3
تاریخ : 1401/12/01
دو فصلنامه Jurisprudential and Legal research 1

دو فصلنامه Jurisprudential and Legal research 1

شماره : 1
تاریخ : 1400/12/01
ثبت نشریه در مگ لند

شما صاحب نشریه هستید ؟

با عضویت در مگ لند امکانات متنوعی را در اختیار خواهید داشت
ثبت نام ناشر
لطفا کمی صبر کنید !!