ماهنامه صبا نامه شماره 12
ماهنامه صبا نامه شماره 12
شماره 12خرداد 1401قیمت 50000:تومان
مجموعه مطالبی در مورد
«موقعیت مهدی»،
«روز صــــفــر» و
«شـــــــادروان»
گفت وگو با ابراهیم امینی ؛
فــیلمـنـامـه نویس
«مـوقعیت مهدی» و
«مــرد بـــازنــده»
اهالیرسانهدر گفت وگوباصباپاسخدادند:
جایگاه رسانه های سینمایی در ایران امروز کجاست؟
گفتوگویماهنامهصباباسینامهراد
بایکنگاهمی فهممکه یـک اقـازاده
«ژن خـوک» است یا «ژن خوب» صفحه 1
صفحه 2
صفحه 3
امه
ن
صاحب امتیاز:
موسسه فرهنگی هنری وصف صبا
مدیر مسئول و سردبیر:
محمدرضا شفیعی
دبیر گروه تحریریه:
سید اریا قریشی
گروه تحریریه:
علی باقرلی ،نیما بهدادی مهر ،ابراهیم تبار،
حسن حقیقی ،احسان دبیروزیری ،اشکان راد،
محسن شرف الدین ،بهنام شریفی ،مروا موسوی
صفحه ارا:
فرهاد هدایت
عکس جلد سینما:
معین باقری
عکس جلد تلویزیون:
سحر محراب
لیتوگرافی ،چاپ و صحافی:
موسسه مطبوعاتی ایران
توزیع:
نشر گستر امروز
با سپاس از:
مهدی اشنا ،راضیه جباری ،سمیه جعفری،
نغمه دانش اشتیانی ،صادق زرجویان،
اکبر شیخی پردستی ،مهسا طیب طاهر،
سمیه میری،علی نیک رفتار
و تمام کسانی که در این شماره ما را همراهی کردند.
نشانی:
تهران ،خیابان ایت اله مدنی ،رو به روی ایستگاه
مترو شهید مدنی ،کوچه خجسته منش ،پالک ۵
تلفن77582422-6 :
فکس77548245 :
www.mahnamehsaba.com
شبکه های مجازی:
@mahnamehsaba
سینما
6
گزارش ویژه :نگاهی به جایگاه و شرایط رسانه های سینمایی در ایران
11
گفت وگو با سینا مهراد به بهانه نمایش فیلم «شادروان»
نگاهی به فیلم «شادروان»
18
20
نگاهی به جایگاه «موقعیت مهدی» در سینمای جنگ
گفت وگو با ابراهیم امینی (بخش اول« :موقعیت مهدی»)
31
گفت وگو با ابراهیم امینی (بخش دوم« :مرد بازنده»)
نگاهی به اکران نوروز 1401
24
35
39
«شبی که ماه کامل شد» و «روز صفر»؛ یک سوژه و دو رویکرد
42
سینما در سال 2022تا امروز چه چیزی به ما عرضه کرده است؟
تلویزیون
45
گفت وگو با میر سعید مولویان در مورد «خاتون»« ،تومان» و پیچیدگی های بازیگری
52
55
«خاتون» و قابلیت های دراماتیک حوادث دهه 1320
نگاهی به مفهوم ملیت و هویت در سریال «خاتون»
56
مثبت و منفی «خاتون»
60
«مهمونی» و ادامه موفقیت های اقای مجری
62
64
نگاهی به مجموعه «مهمونی» از منظر جامعه شناسی
نگاهی به مجموعه «مهمونی» از منظر روان شناسی
65
پرسشی پیرامون رویکردهای برنامه سازی نوروزی در تلویزیون
67
نگاهی به مجموعه «زیرخاکی»
70
گفت وگو با عادل تبریزی ،کارگردان و فیلمنامه نویس مجموعه «جناب عالی»
76
تاملی بر دالیل افت مجموعه های تلویزیونی ویژه ماه رمضان
78
80
گفت وگو با سید مهرداد ضیایی ،بازیگر مجموعه های «نجال» و «از سرنوشت»
نگاهی به کارنامه هنری زنده یاد شهال ناظریان
84
معرفی چند سریال موفق 2022 صفحه 4
سـرمقـالــه
سید اریا قریشی
تاثیر شگرف رسانه ها بر فضای فرهنگی امری
انکارناپذیر است .رســانه ها ،جدا از کارکردهای
اولیه ای همچون سرگرم کردن مخاطبان به عنوان
یــک راه ارتباطی در دســترس و ارزان قیمت و
افزایش سطح مطالعه جامعه ،می توانند مرزهای
زمانی و مکانی را درنور دیده و به شــکل گیری
هویت های قومی ،ملی و حتی جهانی کمک کنند.
از سوی دیگر ،در عصر گسترش روزافزون تاثیر
و قدرت شــبکه های اجتماعی ،مواجهه با رسانه
به امری اجتناب ناپذیر تبدیل شده است .هر بار
که یکی از شبکه های اجتماعی را در گوشی تلفن
همراه خود باز و مطالب موجود در ان شبکه را مرور
می کنیم ،عم ً
ال در حال تاثیر پذیرفتن از رســانه
هستیم .حاال دیگر حتی افرادی که نه برنامه های
تلویزیونی را تماشــا می کنند و نــه عالقه ای به
خواندن روزنامه ها و مجــات دارند هم به طور
مستقیم و بی واســطه در معرض امواج رسانه ای
قرار دارند.
تغییراتی که در ســال های اخیر به واســطه
گســترش نفوذ فضای مجــازی رخ داده ،واجد
جنبه های مثبت و منفی بوده است .از یک طرف،
با از بین رفتن انحصار رسانه ای ،فرصت مواجهه
بی واســطه با اخرین تحوالت جهان در دسترس
همگان قرار گرفته و از ســوی دیگر با انبوهی از
اطالعــات جعلی و دروغیــن روبه روییم که کار
مخاطب را برای تشخیص ســره از ناسره سخت
می کند .در چنین شــرایطی ،وجود رسانه های
مستقل تخصصی اهمیت به سزایی پیدا کرده است:
رسانه هایی که هم نقش واسطه را میان عموم مردم
و دست اندرکاران یک حوزه ایفا کنند و هم قابلیت
انتقال اطالعاتی مفید و اگاهی بخش را به مخاطبان
داشته باشند .در جوامع سیاست زده (جوامعی که
سیاست بخش اصلی گفتمان روزمره را تشکیل
می دهد) وجود چنین رسانه هایی اهمیت بیشتری
پیدا می کند چرا که می تواند به تلطیف این فضای
محصور در امر سیاســی کمک کنــد .این تنوع
رسانه ای زمانی در ایران وجود داشت .مخاطبان،
بنا به سلیقه خود ،می توانستند هم به رسانه هایی
عمومی و کام ً
ال عامه پسند دسترسی داشته باشند
و هم به ســراغ انبوهی از رسانه های تخصصی در
حوزه های مختلف همچون علم و دانش ،فرهنگ
و هنر ،اقتصاد ،روان شناسی و غیره بروند .تمام
این رسانه ها ،پایگاهی مستحکم در میان اقشاری
از مخاطبان داشــتند و به پویایی جامعه کمک
می کردند .با این وجود ،به نظر می رسد این روند
در دهه های اخیر تا حدی دچار اختالل شده است.
همین تغییر ،مسئولیت رســانه های تخصصی
باقی مانده را سخت تر می کند .این رسانه ها ،جدا از
کارکردهای اولیه شان ،باید بخش های خالی فضای
رسانه ای کشور را هم پر کنند.
مجموعه رســانه ای صبا ،در طول یک دهه
فعالیــت ،همواره ســعی بر این داشــته که به
مسئولیت های خود به عنوان یک رسانه مستقل
تخصصی پایبند باشــد .تالش ما این بوده که هم
پلی میان هنرمنــدان و مخاطبان فرهنگ و هنر
باشــیم و هم با دوری از رویکردهای حاشیه ای
اعتماد مخاطبان را جلب کرده و ارتباطی حرفه ای
و ســالم را با تمام عالقه مندان به فرهنگ و هنر
(و نه فقط یک قشــر محدود) برقرار کنیم؛ هم به
خواسته های هنرمندان توجه داشته و نیازهای
ا ن ها را پوشــش دهیم و هم خوراک فرهنگی
مناسبی برای مخاطبان فراهم کرده و صدای انان
باشیم .در این راه ،ســعی کردیم از تمام ابزار در
دسترس استفاده کنیم :نه اهمیت رسانه های چاپی
را نادیده گرفتیم و نه از امکاناتی که رشد چشمگیر
فضای مجازی (به خصوص شبکه های اجتماعی)
برای ارتباط با مخاطبان ایجاد کرده غافل شدیم.
به همین دلیل ،فعالیت مجموعه رسانه ای صبا که
با انتشار روزنامه صبا اغاز شد ،در سال های بعد
گسترش یافت و حاال در قالب روزنامه ،خبرگزاری،
فضای مجازی و ماهنامه در کنار شــما هستیم.
امیدواریم این ارتباط در سال های اینده به شکلی
پویا و دوسویه ادامه پیدا کند.
با توجه به اهمیت مباحث مطرح شده ،تصمیم
گرفتیم در این شماره از ماهنامه صبا و در بخش
ویژه ای به اهمیت و جایگاه رسانه های تخصصی
ســینمایی در ایران بپردازیم .امید اســت که با
افزایش تعداد رســانه های مســتقل تخصصی،
شاهد پویایی هرچه بیشتر فضای فرهنگی کشور
عزیزمان باشیم.
5
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 5
گزارش ویژه صفحه 6
عـصر دیجیتـال و
رسانه های سینمایی
جایگاه رسانه های سینمایی کجاست؟ گسترش
روزافــزون اهمیت فضــای مجــازی (به خصوص
شبکه های اجتماعی) چه تاثیری بر مسیر رسانه های
رسمی گذاشته است؟ محدودیت ها و دشواری های
کار در حوزه رسانه های سینمایی در سال های اخیر
چه تغییری کرده است؟
سوم خرداد ،1401دهمین سالگرد راه اندازی
مجموعه رسانه ای «صبا» بود؛ مجموعه ای که در این
سال ها در قالب روزنامه ،خبرگزاری ،فضای مجازی
و ماهنامه بــا عالقه مندان به هنــر در ارتباط بوده
است .به این بهانه ،تصمیم گرفتیم در بخش ویژه ای
به وضعیت رســانه های ســینمایی در حال حاضر
پرداخته و پاسخ پرســش های ذکرشده در ابتدای
این مقدمه را جســت وجو کنیم .در ایــن راه ،نظر
پنج تن از چهره های باسابقه رسانه های سینمایی
را جویا شدیم که یکی از نقاط اشتراک شان ،شروع
کار در زمانی است که شــبکه های اجتماعی هنوز
فراگیر نشده بودند .بنابراین نکاتی که هر کدام از این
منتقدان و روزنامه نگاران مطرح کرده اند ،می تواند
درک بهتری از مسیر حرکت رسانه های سینمایی
(از دهه های گذشته تا عصر تسلط فضای مجازی)
ایجاد کند .پرسش های مشترکی از ان ها پرسیدیم
و پاســخ هایی دریافت کردیم که هر کدام نوری به
بخش هایی از مسیر طی شــده می تاباند .در ادامه،
پاســخ های این پنج روزنامه نگار را به پرسش هایی
مشترک خواهید خواند .پرسش های مطرح شده به
شرح زیر است:
)1دشــواری ها و محدودیت هــای فعالیت
رسانه ای (به طور ویژه رســانه های سینمایی) را در
ایران امروز چگونه ارزیابی می کنید؟ این شــرایط
نسبت به زمانی که فعالیت خود را اغاز کردید چه
تغییری کرده است؟
)2در طول دوران حضور به عنوان یک فعال
رسانه ای ،جایگاه و اهمیت رسانه های سینمایی چه
تغییری کرده است؟
)3گسترش روزافزون فضای مجازی(به ویژه
شبکه های اجتماعی) در سال های اخیر ،چه تغییری
در ماهیت ،کارکــرد و نحوه فعالیت رســانه های
سینمایی ایجاد کرده است؟
)4هدف گــذاری و رویکرد اصلی شــما در
رســانه هایی که در ان ها فعالیت داشته اید و دارید
چیست؟ ایا در طول دوران فعالیت در این رسانه ها
و بنا به تحوالت پیرامون ،این رویکرد دســتخوش
تغییرات جدی شده است؟
الزم به ذکر اســت که در مورد افــرادی که در
حال حاضر رسانه اختصاصی خود را اداره می کنند،
پرسش چهارم محدود به نحوه اداره ان رسانه خاص
شده است.
تنوع و چندصدایی فعلی به نفع فضای فرهنگی کشور است
نغمه دانش اشتیانی (روزنامه نگار و معاون سردبیر مجموعه رسانه ای «صبا»)
1تا )3فکر می کنم سه پرسش اول با یکدیگر ارتباط نزدیکی دارند و بهتر است یک جا به هر
سه پرسش جواب دهم .امروز ،نسبت به دو دهه و نیم قبل که فعالیتم را در حوزه مطبوعات فرهنگی –
هنری شروع کردم ،با تنوع و تکثر بیشتری از رسانه ها مواجه هستیم .به خصوص پس از امدن شبکه های
اجتماعی ،اطالع رسانی در انحصار رسانه های رسمی نیست و بخش قابل اعتنایی از اخبار فرهنگ و هنر
در فضای مجازی تولید و منتشر می شود .این تکثر برای فضای رسانه ای سینما هم فرصت محسوب می شود و
هم تهدید .از این منظر فرصت محسوب می شود که اخبار در انحصار یک یا چند رسانه نیست ،منابع خبری متنوع تر شده اند و
همچنین نوع نگاه به اخبار متنوع تر شده است .حتی سبک نوشتن و شکل خبرنویسی ،گزارش نویسی و نقد نسبت به گذشته
تنوع بیشتری پیدا کرده است .اما تهدید محسوب می شود چون در رسانه های کالسیک ،خو ِد سلسله مراتب باعث کنترل برخی
از اسیب ها یا افت ها می شود .در رسانه سلسله مراتبی ،فردی که مطلبی را منتشر می کند تنها فیلتر تصمیم گیرنده نیست بلکه
نگاه های متعددی مراقب مطالب هستند و همین باعث می شود که مطالب در رسانه های رسمی با وسواس بیشتری منتشر
شوند .ولی وقتی با رسانه های فردمحور روبه روییم ،چشم دیگری مراقب ان ادم نیست و اشتباهات او را گوشزد نمی کند.
همچنین خیلی ها به این اشاره کرده اند که با امدن شبکه های اجتماعی ،هر کسی هر خبری را منتشر می کند و بخش زیادی
از اخبار به سمت محتوایی رفته که ممکن است حریم شخصی افراد را مخدوش کند .نمونه هایی از این اتفاق را (به خصوص در
اینستاگرام) می بینیم که یک فرد با انتشار مطالب خاص یا تهدید افراد به انتشار مطالب خاص ،یک هنرمند را حتی تا خودکشی
و مرگ هم برده است .این هم از اسیب های شکل مدرن اطالع رسانی در همه حوزه ها از جمله فرهنگ و هنر و سینما است.
یک اسیب بزرگ دیگر نسبت به گذشته ،ازبین رفتن مرز بین مطلب تولیدشده توسط یک رسانه و مطالب سفارش داده شده
از سوی برخی از منابع خبری دارای قدرت و ثروت است .وقتی یک مجله را ورق می زنید ،می دانید که فالن صفحه به اگهی
اختصاص دارد .در چنین شرایطی تکلیف مخاطب مشخص است .ولی وقتی با مطلبی مواجه می شوید که صاحب رسانه ان را
نوشته و منتشر کرده ،توقع دیگری دارید .امروزه ،این صاحبان ثروت و قدرت ،بخشی از رسانه ها را هدف گرفته اند که مخاطب
هم نمی تواند سره و ناسره را از هم تشخیص دهد .فالن فیلم یا سریال به نمایش درمی اید و حجم زیادی از نقد و یادداشت و
اطالعات در مدح و ستایش ان محتوا به شکل یکدست در رسانه ها منتشر می شود .چون مخاطب برچسب اگهی را در ان مطلب
نمی بیند ،فکر می کند مطلب از نگاه تیزبین یک رسانه و منتقد عبور کرده است .این ،دروغ بزرگی است که برخی از رسانه ها به
مخاطبان خود می گویند .از ان بدتر این است که اساسًا ما با تعداد قابل اعتنایی از رسانه ها مواجه هستیم که دیگر چیزی به نام
تولید محتوا ندارند و تمام ماهیت خود را از مطالبی می گیرند که برای انتشار ان ها پول دریافت کرده اند.
از سوی دیگر ،متاسفانه االن با برخی از دوستان صاحب رسانه مواجه هستیم که هیچ اموزش رسانه ای ندیده اند .ان ها فقط
با تجربه اندوزی جلو می روند اما مبانی ان تجربه اندوزی اشتباه است .این مساله فقط مبتالبه رسانه ها نیست بلکه در یک ارتباط
تنگاتنگ بین فضای روابط عمومی و رسانه ها شکل گرفته است .االن برخی از گروه های روابط عمومی ،مث ً
ال در یک موسسه ،از
رسانه ها انتظار دارند که رسانه ها به طور مستقل هیچ خبری در مورد ان موسسه منتشر نکنند مگر خبری که از کانال ان روابط
عمومی عبور کرده است .اگر دو دهه پیش من در یک رسانه چنین انتظاری را به سردبیر منتقل می کردم ،با برخورد شدیدی
روبه رو می شدم .چون نه روابط عمومی حق چنین کاری را داشت و نه من حق داشتم که چنین خواسته ای را بپذیرم .اما االن
ضد ارزش به عنوان ارزش مطرح شده است .بعضی ها نمی دانند که ان چه امروز برایشان ارزش است ،در ماهیت و
این موضوع ّ
ضد ارزش بوده و به خاطر نابسامانی به ارزش تبدیل شده است .کاش
ذات خودش و در حوزه علم رسانه و علم روابط عمومی یک ّ
فرصت اموزش برای همه ما فراهم بود و این فرصت را برای خودمان فراهم می کردیم .ان چه در این جا نقش مهمی دارد ،صنوف
مرتبط است .االن در خانه سینما حداقل دو صنف تخصصی و کام ً
ال مرتبط با این حوزه داریم« :انجمن منتقدان و نویسندگان
سینمایی» و «انجمن طراحان و مدیران تبلیغات» .این دو صنف ،به عنوان دو بال تاثیرگذار در حوزه سینما ،اگر دوره های اموزشی،
جلسات نقد و تحلیل ،و اساسًا فرصت صحبت کردن ایجاد کنند ،همه ما یکی – دو گام جلوتر می رویم.
با این وجود ،در نهایت به نظرم این تنوع و چندصدایی به نفع فضای فرهنگی است .به عنوان یک فعال رسانه ای مخالف هر
شکلی از بستن فضای رسانه ای هستم .نقد کردن فضای رسانه ای ،به هیچ وجه در دیدگاه من به این معنا نیست که باید رسانه ها
را ،چه در تعداد و چه در شکل فعالیت ،محدود کرد .بلکه معتقدم این رسانه ها باید دائمًا رصد شوند ،مورد اسیب شناسی و نقد
قرار بگیرند و به ان ها اگاهی داده شود.
)4هدف اول من همیشه این بوده که با فعالیت خودم ،هر چقدر هم کوچک و کم اهمیت به نظر برسد ،به ارتقاء فرهنگ
و هنر کشورم کمک کنم .در این مسیر هم همیشه سعی کردم که برای افراد فعال این حوزه ،فضای امنی ایجاد کنم و رسانه من
خانه امن فرهنگ و هنر باشد ،طوری که از جنبه های مختلف به من اعتماد کنند .البته در هر کاری که انجام می دهم به این نکته
توجه می کنم که من مدیون حقیقت و نماینده مردم هستم .ان چه برای خودم اهمیت زیادی دارد ،این است که هیچ وقت از
طریق رسانه قصد مطرح کردن خودم و به شهرت رسیدن را نداشته ام .برخی از دوستانم را در این حرفه دیده ام که چنین هدفی
داشته اند .انتخاب ان ها چنین بوده اما من چنین هدفی را نمی پسندم .رسانه ای که ابرومند و باشرافت باشد ،خودش را به تدریج
نشان خواهد داد و ،در درازمدت ،نه فقط فعاالن ان حوزه بلکه مردم هم تو را به جا خواهند اورد.
من کارم را در فضای کاغذی شروع کردم و بعد دامنه فعالیت هایم به فضای سایبری هم کشیده شد .هیچ وقت شخصًا یک
صفحه خبری اینستاگرامی را اداره نکرده ام ولی این ها قدرت های جدید هستند که خیلی مهم و ارزشمند هستند و نمی توان
نادیده شان گرفت .این شکل از انتقال خبر ،اقتضائات خود را دارد .همان طور که نمی توانید صفر تا صد یک خبرگزاری را با
قواعد یک روزنامه اداره کنید ،یک صفحه اینستاگرامی را هم نمی توانید به طور کامل با قواعد خبرگزاری اداره کنید .اما مهم این
است که یک سری اصول کلی در هر رسانه ای وجود دارد :رسانه محل شهرت شخص نیست؛ رسانه فقط محل کسب درامد
شخصی نیست؛ نسبت ما باید با حقیقت ،مردم و کانون های ثروت و قدرت مشخص باشد و مواردی از این قبیل .اگر این اصول
را بدانیم ،ان وقت در این مرزهای کلی کار رسانه ای ،تنوع و تکثر خواهیم داشت .قرار نیست اگر من رسانه ای را به یک شکل
اداره می کنم ،فرد دیگری هم رسانه اش را مثل من اداره کند .اگر قرار بود این گونه باشد ،چه لزومی به داشتن صدها رسانه بود؟
7
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 7
گزارش ویژه
رسانه ها دارند از افراد دارای قدرت تحلیل خالی می شوند
کیــوان
کار می کردنــد و تاثیرگذار و
رســانه ها
که
خودی
زمانــی ادرن ها را
هنرمنــدان،
(منتقدبه
کثیریــانکردن
من اعتمــاد
مطالبه
مدیر
صاحب امتیاز و
ذهنشانکم کم حوزه رسانه را ترک
تحلیل ودرقلم بودند
صاحب
انچه که
برای ارائه ی
بالشــان را
ســینما،دست و
دانستن و
سینما»)
«سینما
ترجیح بدهنــد که امنیت مادی
این هایی را
ای کرده
اســت وکهحوزه
روزها به ان
ترین مسئله
وبسایتمهم
مسئولنبستن،
است،
دارنــد؛ حوزه هایی کــه گاه حتی
فکر می کنم .من احســاس می کنم اگر و
بیشــتریجزئی از
معنویکه این ها
بپذیرند
ایهدر
باعث شــد که فضای رســانه
این
نیســتند.
رسانه
)1محدودیت فعالیت
ترین
مهم
فرهنگیرا دارند و
ی این جامعه
دغدغ
هستند و
ادم های همین جامعه
ای خالی تر شــود .هنوز هم
ه
حرف
های
م
اد
از
روز
ه
روزب
ابعاد
از
یکی
دارد.
چند بُعد و
حاضر
مختلف جهان حرف زده اند را همین ادم ها ساخته اند،
سطحما که در
سینمایی
های
شرایطفیلم
پتانسیل باال در رسانه ها فعالیت
با
که
هستند
دوستانی
یا
مستقیم
طور
ه
ب
ها
ه
رسان
فعلی،
شرایط
در
که
این است
به نظرم می شــود که به ان ها اعتماد کرد و این امکان را به ان ها داد که با
تراکم زیاد همکاران رسانه ای
کنند.راولی
محتوایی
های
سانسور
غیرمستقیم یمشمول
اثار می
محدودیت
حجم ومثل
خلقانکنند؛
ماندگاری
باشند و
هنر
دروخدمت
وجودشان
همه
مس»،یا انالین
«طال ومکتوب
«گاو»(،اعم از
رسانه ها
. ...خیلی کم تر شده است.
ای»نو دار
استخوا
نشیب
فراز و
«اژانس شیشه
بزرگ
های
هستند.فیلم
و حتی رســانه های تصویری) در دهه های اخیر باعث
)2زمانی که فضای مجازی و رسانه های انالین
یک نوع سانسور اتوماتیک هم شده است .ضمن این که
وجود نداشت ،تاثیرگذاری رسانه های تحلیلی سینمایی
مدام محدودیت های تازه ای بر رسانه تحمیل می شود.
(مثل ماهنامه ها و هفته نامه ها) خیلی بیشــتر بود .ان
رسانه در هر شــکل نیازمند ازادی هایی است که بتواند
موقع تمام تکیه عالقه مندان ســینما روی رسانه های
وظیفه خود را در هر کدام از سطوح درست انجام دهد:
چاپی بود و ممکن بود یک گزارش ،نقد یا یادداشــت
چه در سطح اطالع رســانی ،چه تحلیل و چه سرگرمی.
در ذهن بماند .امروز این تاثیرگذاری خیلی کمتر شده
اما متاســفانه این محدودیت ها همواره وجود داشــته؛
است .صفحات ســینمایی (به خصوص در اینستاگرام)
گاهی بیشتر و گاهی کمتر .شما برای این که هزینه های
دارند ایــن فضاهــا را پــر می کنند .چــون مخاطب
بیشتری ندهید مجبورید که محتاط تر و مالحظه کارتر
خودبه خود ســمت فضای مجازی امده ،تاثیرگذاری
شوید.
از سمت رسانه های رسمی به رسانه های غیررسمی در
ســطح این محدودیت ها هرچه که گذشت بیشتر
فضای مجازی منتقل شده است .مردم «کوتاه خوان»تر
شد .هیچ وقت فرهنگ و رسانه (الاقل در دو دهه گذشته)
شده اند .اگر قب ً
ال دو یا ســه صفحه نقد روی یک فیلم
در اولویت دولت ها نبوده اســت .رســانه یا (در بهترین
می خواندند ،االن یک یادداشت به اندازه دو بند انگشت
حالت) مورد بی توجهی قرار گرفته یا دچار فشار امنیتی،
مادی و معنوی شده است .رســانه ها معموالً منتقدند
هم خسته شان می کند و می خواهند به مطلب دیگری
بروند تا این انبوه اطالعاتی را که دارد ان ها را بمباران
(و باید باشند چون جزء وظایف شــان است) و دولت ها
می کند از دست ندهند .بنابراین ذهن مخاطب فضای
این منتقد بودن را برنمی تابند و ســعی می کنند با این
مجازی خیلی پراکنده و پر از پرش اســت .برای همین
محدودیت ها رســانه ها را ناکارامد کنند .اما دوره هایی
هم بوده که ازادی ،رونق و شــور و شوق بیشتری وجود
تاثیرگذاری رسانه های تحلیلی کم شده است.
در مورد رسانه های خبری هم دیگر فقط معدودی
داشت .فضای باز سیاسی کمک می کرد که روزنامه های
روزنامه ،هفته نامه و ماهنامه و سایت سینمایی داریم.
پرشــماری در بیایند ،ادم ها مطالعه بیشــتری داشته
همه به شبکه های اجتماعی رفته اند .خاصیت تعاملی
باشند ،ستون نویسان کارشــان گرفته بود و تا مقطعی
بیشتر فضای مجازی با مخاطب ،خیلی در این امر موثر
روزنامه ها باعث نشاط سیاســی جامعه هم شده بودند.
است .در جایی مثل تلگرام می توانید گروه درست کنید
ولی اسیب هایی وجود داشت که ان فضا را خیلی محدود
یا درجا جواب همدیگر را «بدون این که کســی واسطه
کرد .بعدًا رسانه های انالین جایگزین روزنامه ها شدند
تاییدش باشد» بدهید .ازادی عمل بیشتری در فضای
و چون کاغذ نمی خواســتند و از لحاظ مادی به صرفه تر
مجازی برقرار است و همین باعث می شود شکل قدیمی
بودند رواج یافتند .ضمن این که حضور فضای سایبری
را فراموش کنید .در بخش خبــر هم ،فضای مجازی با
روی گوشی موبایل کمک کرد که اقبال بیشتری به ان
توجه به سرعت خبررسانی ترجیح داده می شود .هرچند
حوزه شــود .اما محدودیت های مختلف همچنان رو به
که صحت و دقت ماجرا تضعیف شــده است .بنابراین
تزاید بود.
ممکن است خبرهای نادرســت فراوانی در اینستاگرام
محدودیت های دیگــری هم گریبان رســانه ها را
و تلگرام ببینید چون شــهوت رسانه داشتن (به معنای
گرفته است از جمله مشــکالت اقتصادی .نوسان های
انتشــار محتوا) برای تمام مخاطبان فراهم است .ولی
اقتصادی کشور لطمه زیادی به اقتصاد رسانه ها می زند.
مث ً
در هر حال سایت های خبری از فضای مجازی شکست
ال ببینید تیراژ روزنامه های ما چه افت(افت که نه ،چه
خوردند هرچند میدان اعتبــار صحت اخبار همچنان
سقوط) چشمگیری داشته است .قیمت روزنامه ها هم
دست فضای سایبری رسمی و سایت های رسمی است.
نسبت به دوران اوج شــان افزایش یافته است .برخی از
روزنامه ها زمانی تیراژ حتی چندصدهزارتایی داشتند.
)3فکــر می کنم در بخش های قبل به ســوال
حاال این رســانه ها ده ها برابر ان روز قیمت و یک دهم
سوم پاســخ دادم .اما به طورکلی ،صفحات و گروه های
یا یک بیســتم ان زمان فروش دارند (البته این بحث به
سینمایی منبع اصلی خبر شده اند و ادم ها در لحظه و
فضای مجازی هم مربوط اســت) .مشکالت اقتصادی و
به طور بی واسطه می توانند با هم حرف بزنند .این تنوع و
افول رسانه ها باعث شده تا اقتصاد داخلی شان نچرخد،
امکانات بیشتر باعث می شود مخاطبان و عالقه مندان به
دســتمزدها افزایش کافی نداشته باشــد و ارج وقرب
سینما کام ً
ال تمایل به حضور در فضایی داشته باشند که
روزنامه نگاران و اهالی رســانه افت کنــد .مجموعه این
نقش تعاملی بیشتری در ان دارند .اینستاگرام امکاناتی
اتفاقات باعث شــد نیروهای فکری کارامــد و وزینی
مثل پیغام مستقیم (دایرکت) و ارسال فایل صوتی دارد
که طبیعتًا در رســانه ای مثل یک روزنامه وجود ندارد.
ولی متاسفانه تحلیل دارد منسوخ می شود چون فضای
اینســتاگرام متمایل به تصویر (عکس و ویدیو) است
و ســروکار زیادی با نوشــته و متن ندارد .ان متن اگر
طوالنی باشد هم در پست جا نمی شود و هم به درستی
خوانده نمی شود .همین باعث شده که در فضای مجازی
اطالعات سطحی تری منتقل شــود .خالصه داریم از
عمق به سطح حرکت می کنیم.
)4ما در سایت «سینما سینما» که فکر می کنم
ســال 93باال امد ،می خواستیم رســانه ای خبری و
تحلیلی داشته باشیم که در ان بتوانیم خالف چیزی که
گاه درست تر به نظر می رسد( این که رسانه باید موضع
روشنی داشته باشد ،خیلی خط کشی شده مطالبی صرفًا
همخوان با مواضع خود را کار کند و کام ً
ال مشخص باشد
که از کجا دفاع و به کجا حمله می کند) حرکت کنیم.
تصمیم من این بود که در ســایت مان دموکراتیک تر
عمل کنیم .نه این که موضع نداشته باشیم؛ که مشخصًا
داشتیم و داریم .اص ً
ال بی طرفی برای یک رسانه تحلیلی
نه تنها دست نیافتنی بلکه بی خود است چون بی طرفی،
تاثیرگذاری را کم می کند .اما می توانم بگویم که نظرات
متنوعی در سایت ما جا داشته و دارد .موضع سایت ما
از طریق برایند مطالب مشــخص اســت .فکر می کنم
تضارب اراء تا حدود زیادی می تواند روشــن گر باشد
و رویدادها و مفاهیم را شــفاف کند .تا حاال نشده که
به کسی بگوییم چه طور بنویسد و چه طور ننویسد .با یک
سیاق و مشی معتدل حرکت می کنیم ،طرفدار شفافیت،
دقت و ســرعت (که اصــول اولیــه کار روزنامه نگاری
است) هســتیم ،و با توجه به امکانات مان (که امکانات
پایینی هم هســت) عمل می کنیم .نه دفتری داریم و
نه بودجه ای .ولی ســعی کرده ایم که از جایی نه خط
بگیریم و نه پول .بنابراین می توانیم ادعا کنیم که یک
رسانه کام ً
ال مستقل هستیم که هر چه دل مان بخواهد
نوشــته و چاپ می کنیم .طبیعتًا مثل همه اشتباهاتی
هم داشته ایم ولی سعی کرده ایم حرفه ای عمل کنیم:
خبر غلط نزنیم ،تحلیل مغرضانه ندهیم ،منصف باشیم،
اگر نقد می کنیم فنی باشــد و تحــت تاثیر روابط مان
قرار نگیریم.
در مورد بخش دوم سوال ،تغییر رویکرد به معنای
تحول نداشتیم .سعی کردیم همان مسیر را با تغییرات
جزیی (اگر الزم بــود) ادامه دهیم اما ثبات مشــی ما
حفظ شــده و در ذهــن مخاطب کم کم بــه یک برند
تبدیل شود .هیچ وقت خود را به خاطر تعداد فالوئرهای
اینســتاگرام ،اعضای کانال یا تعداد کلیک های سایت
تغییر نداده ایم .البته کارهایی را که الزم اســت انجام
می دهیم و خوشحال می شویم که فالوئرهای بیشتری
داشته باشیم و صدای ما بیشتر شنیده شود اما نه این که
کاری را «فقط» برای رسیدن به این اهداف انجام دهیم
چون همین ما را از مسیری که انتخاب کرده ایم منحرف
می کند .تنها چیزی که در روزنامه نگاری برای ما مانده
همین است که کارمان را درســت انجام دهیم وگرنه
متاسفانه روزنامه نگاری که در ایران دیگر وجود ندارد. صفحه 8
انقالب ارتباطات ،نحوه کار رسانه ای را دگرگون کرده است
مصرف مخاطبان تعطیل شدند.
ذائقه
تغییر
(مجری،بــه اقتصادی و
حمیـدرضا مدقق
خودی
ها را
هنرمندان ،ان
اعتماد کردن
مطالبه من
سینما)
دانستن ومدرس
منتقد و
ذهنشانمردم به سراغ این که عالئق
قضیه ،رفتن
یه تبع
باز ب
هماندر
انچه که
بالشان را برای ارائه
دست و
های دیگری تامین کنند(یعنی
ل
شک
از
را
شان
ی
سینمای
است ،نبستن ،مهم ترین مســئله ای است که این روزها به ان
همکارانم،
منخیلی از
شاید
فکر می)1
جزئیشــبکه های اجتماعی و...
هابرخط،
های
سامان
اگره سراغ
کنم ب
کههاین
بپذیرند
احســاس می
کنم.
مکتوب،
های
ه
رســان
حوزه
هایدر
ویــژه
از به
برنامه های ســینمایی رادیو و
کاهش
به
منجر
بروند)
همین جامعه هســتند و دغدغه ی این جامعه را دارند و
ادم
امنیت
نداشتن
چون
مســائلی
به
سوال
در پاسخمهبهماین
ی
م
فکر
شــد.
تلویزیون
سن وسال من
کنم دوستان هم ّ
ترین فیلم های سینمایی ما که در جهان حرف زده اند را همین ادم ها
بسیاری
و
پایین
دستمزد
مناسب،
بیمه
نداشتن
ها اوقات تقریبًا تمام شبکه ها
گاهی
که
باشند
داشته
یاد
ه
ب
شغلی،ساخته اند ،به نظرم می شود که به ان ها اعتماد کرد و این امکان را به ان
این موارد
اشــاره یکنند که
از مسائل
مختلفی (در زمینه دوبله ،نقد و
های
برنامه
ســینماییخلق
ماندگاری را
اثار
درستباشند و
خدمت هنر
تمام در
وجودشان
دیگر با همه
داد که
ه
رسان
ها
در
ما
همکاران
از
مهمی
بخش
متاسفانه
خارجی ،مقوله اقتباس و )...داشتند؛
های
م
فیل
بررسی
است .کنند؛ مثل فیلم های بزرگ «گاو»« ،طال و مس»« ،اژانس شیشه ای» و . ...
سال ها است که با این مشکل دست وپنجه نرم می کنند.
برنامه هایی که دیگر به ان شکل وجود ندارند .به عنوان
اما برای پرهیز از تکرار ،از زاویه ای دیگر به این ســوال
جمع بندی باید بگویم که این پاسخ بی ارتباط به پاسخ
پاســخ می دهم .انقالب ارتباطات ان قدر ادامه پیدا کرد
سوال اول نیست .همان تغییر ذائقه مصرف مردم باعث
(و همچنان هم ادامه دارد) که سرانجام گریبان گیر امر
شد که ما شاهد یک منحنی باشیم :در دهه 60از پایین
اطالع رسانی و کار رسانه ای هم شده و شکل اطالع رسانی
شروع کردیم ،در دهه های 70و 80در حوزه رسانه های
را در همه جای دنیا (از جمله در ایران) تغییر داده است.
سینمایی به اوج رسیدیم و بعد به سمت کاهش حرکت
در واقع مهم ترین مشــکل و محدودیتی که االن با ان
کردیم.
مواجه ایم (و این شــاید به نوعی یک طنز تلخ باشد) این
است که کار رسانه ای مان دیگر شبیه دوران قدیم نیست.
)3این ســوال تقریبًا در ادامه دو ســوال قبلی
منظورم از قدیم ،چند دهه پیش نیســت بلکه دارم به
قرار می گیرد و در پاسخ دو ســوال قبلی تا حدی به ان
ده ،پانزده سال اخیر اشاره می کنم .یعنی در ده ،پانزده
جواب دادم اما این جا ســعی می کنــم از زاویه ای دیگر
ّ
سال اخیر ان قدر شکل کار رســانه ای و اطالع رسانی ما
به ان نگاه کنم .شــبکه های اجتماعــی به طور کلی هم
دستخوش تحول شد که تقریبًا همه رسانه های ما دچار
سودمند و مفید بوده اند و هم ضرررسان و اسیب زننده.
یک جور گیجی و سردرگمی شــدند .این تغییر در دنیا
سودمندی شان این است که باعث شده اند اخبار سریع تر
اتفاق افتاده (مثل نشریاتی که تعطیل شدند یا به شکل
و با شــکل های متنوع تر به دســت عالقه مندان برسد.
قدیم منتشر نمی شــوند یا اص ً
ال ماهیت کارشان تغییر
حتی امکان ارتباط های بی واسطه تر (از جنس ارتباطات
کرده است) .در کشــور ما هم تغییر در دسترسی مردم
تعاملی یا ارتباطات افقی) را بین هنرمندان و اهالی سینما
به اخبار و اطالعات سبب شد که شمارگان روزنامه ها و
با مخاطبان شان برقرار کرده اســت .فراموش نکنید که
مطبوعات ما به شدت پایین امده و از شمار شنوندگان و
ارتباطات رادیو ،تلویزیون و مطبوعات به شکل عمودی
بینندگان رادیو و تلویزیون کاسته شود .مردم چیزی را
اســت درحالی که ارتباطات شبکه های اجتماعی شکل
که مورد عالقه شان است یا می خواهند از ان مطلع شوند،
افقی و تعاملی دارد .خوشبختانه ما حتی صفحاتی را در
به شکل های دیگری جست وجو می کنند و به سراغ شکل
شــبکه های اجتماعی داریم که خیلی جدی به اخبار و
دیگری از رسانه ها می روند .وقتی اکنون را با زمان قدیم
اطالعات سینمای ایران و جهان می پردازند ،ویدیو منتشر
مقایسه می کنیم ،مهم ترین مشکل و محدودیتی که به
می کنند و خیلی زمینه هایی که در گذشته نمونه هایش را
نظر می رسد وجود دارد این است که اساسًا حال وهوای
نداشتیم .این خیلی خوب است .اما به تبع ان ،شبکه های
کار رسانه ای در کشور ما به تبع انقالب ارتباطات تغییر
اجتماعی اســیب زننده هم بوده اند .ما متاسفانه شاهد
کرده است.
انتشــار اخبار دروغ ،شــایعات ،تهمت زدن ،جوسازی،
تخریب شخصیت و موارد دیگر هستیم که شامل خیلی ها
)2اگر بخواهیم تاریخی نگاه کرده و مقطع اغاز
می شــود :از هنرمندان گرفته تا مســئوالن .حتی گاه
این بررسی را هم انقالب اسالمی قرار دهیم ،رسانه های
منتقدی علیه منتقد دیگــر حرفی می زند و خیلی جاها
ســینمایی ما بعد از انقالب با تنها «یک» نشریه بادوام
هتک حرمت صورت می گیرد .دلیل این اتفاق ،همان فضا
(مجله «فیلم») شروع کردند .کم کم در دهه 70شاهد
یا بستری است که شبکه های اجتماعی فراهم می کنند تا
پیدایش و سپس گسترش نشریات ســینمایی دیگر و
هر کسی بتواند ازادانه اظهارنظر کند و متاسفانه گاهی این
برنامه های تخصصی ســینما در رادیــو و تلویزیون هم
ازادی به معنای زیر پا گذاشتن اخالق است .از طرف دیگر،
بودیم .تمــام این ها (در ســه حوزه مکتــوب ،صوتی و
این شبکه ها این اسیب یا ضرر را هم داشته اند که برخی از
تصویری) نقاط قوت و ضعف خود را داشــتند .تا این که
هنرمندان سینما فکر می کنند چون خودشان این صفحه
رسیدیم به همان ده ،پانزده سالی که در پاسخ به سوال
را در اختیار دارند ،دیگر نیازی به خبرنگار یا حتی مشاور
قبل اشــاره کردم؛ یعنی تغییر مصرف مردم از محتوای
رسانه ای ندارند و می توانند هر چیزی را که فکر می کنند،
رسانه ها .این تغییر ،همان طور که اشاره کردم ،منجر به
خیلی راحت بــر زبان بیاورند .بعــد می بینیم که خیلی
کاهش شمارگان نشریات شد .مشکالت اقتصادی ،به ویژه
وقت ها ان چه می گویند یا منتشر می گویند نقض غرض
در حوزه مطبوعات و خبرگزاری ها ،به این موضوع دامن
می شود و حتی مجبور به عذرخواهی می شوند .این حرف
زد ،به ویژه در حوزه مطبوعات و خبرگزاری ها .ما به جایی
به معنی خودسانسوری نیست .منظورم این است که کار
رسیده بودیم که «روزنامه سینمایی» هم (با تمام نقاط
رسانه ای یک فن ،حرفه و تخصص است .این که ما زمینه
قوت و ضعف شان) داشتیم .ان ها تحت تاثیر مشکالت
خودی خود بد
یا بستری برای اظهارنظر داشته باشیم به
ِ
نیست اما باید یادمان باشد که هرچه منتشر می کنیم،
باید بتوانیم مســئولیتش را هم به عهده بگیریم .خیلی
خوب است که ان چه انتشار می دهیم اگاهانه ،مسئوالنه
و مبتنی بر داده های درست باشــد نه اطالعات غلط یا،
خدای ناکرده ،انتشار اخبار کذب.
)4در طول ایــن دوران در دو رســانه فعالیت
می کردم :یک رســانه تخصصی در حوزه سینما بود که
ماهانه منتشر می شد .خیلی به ان موضوع نمی پردازم
چون ان جا فقط یک نویسنده در میان جمع زیادی از
نویســندگان بودم .از ان عبور کرده و به رسانه دیگری
که در ان کار می کــردم (تلویزیون) کــه حرفه اصلی
من بــوده می پــردازم .از زمانی که من بــه تلویزیون
امدم ،چیزی که ســعی کردم با مدیران به اشــتراک
بگذارم و از ان ها بخواهم که برای انجام دادنش کمک
کننــد(و خوشــبختانه در خیلی از حوزه ها توانســتم
موافقت مدیران را به دست بیاورم) این بود که ،در کنار
اطالع رسانی اخبار ســینما که وظیفه ما بود ،به مسائل
زیرســاختی و زیربنایی ســینما هم بپردازیم .دلیلش
این بود که می دیدم خیلی از برنامه هایی که در رادیو و
تلویزیون ساخته و پخش می شوند ،نقدمحورند .کاری
که این برنامه ها می کنند این اســت که چند منتقد را
دعوت کرده و به یکی از فیلم های روز ســینمای ایران
(و گاهی سینمای جهان) پرداخته و ان را نقد می کنند.
این کار هیچ ایــرادی ندارد و خیلی هم خوب اســت.
اما می دیدم کــه کثرت این برنامه هــا به قدری بود که
باعث می شد دیگر مســائل زیربنایی سینمای ایران در
حوزه های تولید ،توزیع و نمایش ،و شاخه های مرتبط
با این ها (مثل اموزشگاه های ازاد سینمایی ،خود مقوله
نقد و نویســندگی ،کتاب های سینمایی ،پژوهش های
سینمایی و مسائلی از این دست) که به نظرم از مسائل
زیربنایی سینمای ایران بودند ،مورد غفلت قرار گرفته
و به ان ها پرداخته نشــود .این بود که من ،به شخصه،
از ســال 83به این طرف ،و مشــخصًا از ســال 93در
برنامه «شــهرفرنگ» تالش کردم که در گفت وگوها و
برنامه های سینمایی که مسئولیت شــان با من بود به
مقوله های زیرساختی سینما بپردازم که خوشبختانه
مدیران مختلف هم همکاری کردند و به نظر خودم این
برنامه ها تحقق پیدا کرد .این که چقدر موفق یا موثر بود،
قضاوتش با من نیســت .اما در مورد این که ایا رویکرد
ما تغییر کــرده ،باید بگویم که در حوزه اطالع رســانی
بله .همان طــور که گفتم گرایش مردم به شــبکه های
اجتماعی طبعًا در امر اطالع رسانی ما تغییر ایجاد کرده
اســت .یعنی ما وادار شدیم که ســریع تر اطالع رسانی
کنیم یا به برخی از موضوعاتی کــه فکر می کردیم در
شبکه های اجتماعی منتشر شده و مردم از ان ها اطالع
دارنــد نپردازیم (چون خبر پخش شــده و به اصطالح
ای ما خبر سوخته است) .اما در زمینه برنامه سازی،
حرفه ِ
نه .من اگر فرصتی داشته باشم و باز بخواهم ان برنامه ها
را ادامه بدهم ،کماکان فکر می کنم الزم است که حتمًا
به مقوله زیرســاخت های ســینمای ایران و چیزهایی
که کمتر دیده شــده و کمتر به ان ها پرداخته می شود
بپردازیم و در موردشان برنامه سازی کنیم.
9
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 9
گزارش ویژه
اکثر رسانه های
سینمایی نتوانسته اند
به اهداف خود برسند
مـــحـمــدتــاجیــک
(روزنامه نگار)
)1بــا توجــه به گســترش فضــای مجازی
و پیشــرفت تکنولوژی ،از یک جهت دشــواری ها و
محدودیت های کار رســانه ای کمتر شــده است و از
سویی دیگر بیشتر! شاید سختی های کار خبرنگاری
و روزنامه نگاری از لحاظ فیزیکی کمتر شــده باشــد
ولی مشکالت دیگری اضافه شده که کار خبرنگاری را
سخت تر کرده است .البته از همان سال های ابتدایی
فعالیتم به عنــوان یک خبرنگار ســینمایی تا امروز،
جنس مشکالت و محدودیت ها تقریبًا از جنس همان
مشکالت و محدودیت های مث ً
ال بیست سال پیش بوده
اســت ولی تهدیدها و تخریب ها و دلخوری ها و سایر
حواشی متعدد مربوط به سینما سرعت بیشتری پیدا
کرده است.
البته خود نگارنده ،به عنوان کســی که نزدیک به
دو دهه است خبرنگار ســینمایی ام ،در این سال ها،
شاید به خاطر بی حوصله گی و شــاید باال رفتن سن،
محافظه کارتر و محتاط تر شده ام.
کً
ال سینمای ایران فضای بسیار پرحاشیه ای است
و کمتر حوزه ای ان قدر حاشیه و ســرو صدا و جیغ و
داد دارد.
)2در گذشته رسانه های مکتوب جایگاه بهتر و
تاثیرگذارتری داشتند و االن جایشان را به رسانه های
مجازی داده اند .البته یک سری رسانه های مکتوب که
در فضای مجازی هم حضور قابل توجهی دارند جایگاه
خود را هنوز حفظ کرده اند.
)3نظریه ای وجود دارد که خــود من هم از
طرفداران ان هستم و ان نظریه این است که خواندن
کتاب و مجله و روزنامه ،به عمیق تر شدن سواد انسان
منجر می شــود و خواندن ســایت و مطالب تلگرام و
اینستاگرام و ...منجر به سطحی شدن سواد و اطالعات
انسان می شود.
چه به عنوان مخاطب و چه به عنوان فعال رسانه ای،
معتقدم که نســل های قبل در زمینه ســینما بسیار
باســوادتر بودند چون ان ها بیشــتر مجله و یا کتاب
سینمایی می خواندند ولی االن بیشتر اطالعات درباره
حواشی سینماست.
از سویی دیگر گسترش فضای مجازی باعث شده
کمتر نقد جدی در بین رســانه ها دیده شــود و ما در
این سال ها با پدیده بســیار بد رپرتاژ اگهی در نقدها
و ســتایش های حال به هم زن از فیلم ها و بازیگرها در
صفحات پربازدید مواجه بوده ایم.
)4اکثر رسانه های ســینمایی اصوالً همیشه
هدف هــای متعالی جهت رشــد و اعتالی ســینما
داشته اند ولی اکثر ان ها خیلی نتوانسته اند به اهداف
خود برسند و مشکالت اقتصادی و دیدگاه های باندی
و جناحی و تطمیع شــدن از سوی محافل سینمایی،
ضربه بزرگی را به این رسانه ها زده است.
حسرت امروز من ،از بین رفتن مرجع های مطبوعاتی است
خـسـرو نـقیبـی (منتقد سینما ،فیلمنامه نویس و سردبیر رسانه «ارت تاکس»)
مطالبه من اعتماد کردن به هنرمندان ،ان ها را خودی
زمانی
سوال اول با هم
دانستنوو )2به دو
1
پاسخ م
کارم را شروع کردم ،رسانه های
مندر
کهکه
انچه
دهم.ه ی
ی ارائ
برای
بالشــان را
دســت و
نویسندگان سینمایی وجود داشت
استعبور
سختی برای
فیلترهای
است،بودند .برای
ذهنشانمعدود
سینمایی
که این
مسئله ای
همین ترین
نبستن ،مهم
بپذیرنده ها احساس می شد .امسال دو
سردبیرها
منقابل اثبات به
سینمایی
جور
و نیاز
مدیران رسان
کنمواگر
احســاس می
دانشی کنم.
فکر م
روزهابه یبهکان
ابزارهای دیجیتال و رسانه های حاصل
مدت
همیندر این
حضور دارم.
شود که
واسطهه ی این
شرایطوبهدغدغ
هستند
جامعه
فضا های
اینادم
در از
جزئی
ی ها
دههایمن
که
اینستاگرام شده و معنای رسانه
محدود
انگار همه
االن
تغییر کرده
از شبکه
زدهبه اند
چیزحرف
جهان
که در
است.ما
سینمایی
اینستاگرام)م های
(مثلم ترین فیل
اجتماعیو مه
های را دارند
جامعه
نباشد یا کدام فضا مقبولیت جمعی
هاکدام
دوره
به این
به(یا،
اینستاگرام
ای که در
رسانه
سینمایی،
فیلترو این
فضا کرد
اعتماد
انان
دربه
کهکه
شود
بستهی
نظرم م
ســاخته اند،
ها
شدهادم
همین
را
اثارباز شود و نتوان سره را از ناسره
باشند وخیلی
هنرکه دایره
خدمتشده
ایندرفضا باعث
تلگرام) حضور دارد.
دیگری
فضاهای
داشته باشد،
وجودشــان
مثلهمه ی
که با
ها داد
در به ان
امکان را
«اژانسکسانی که زمانی می خواستند
شرایط برای
است.
فضا شده
در این
های ومرج
همین
نظرم
درگرفتنمهرج
تشخیص داد .به
مس»،
«طال و
«گاو»،
بزرگ
باعثمثل فیل
کنند؛
خلق
ماندگاری را
خیلی دشوار شده است .االن میان این فضای تبلیغاتی که پر است از سفارش دهنده و سفارش گیرنده،
انجام
کار جدی
دهند. ...
ای» و
شیشه
کار جدی کردن بعضی جاها حتی قابل انجام نیست .رسانه هایی که با هدف کار جدی تاسیس می شوند ،دائمًا بسته می شوند
و دیگر تقریبًا رسانه ای وجود ندارد .اکثرشان انگار یا بنگاه های تبلیغاتی اند یا فقط اخبار زرد را پوشش می دهند.
)3در پاسخ به سوال قبلی عم ً
ال به این سوال هم جواب دادم .اما اگر بخواهم چیزی به حرف های قبلی ام اضافه کنم
این است که حسرت امروز ،از بین رفتن مرجع های مطبوعاتی است .زمانی بود که انتشار یک نقد فیلم هم موثر بود و هم از
فیلترهایی می گذشت که مطمئن بودی ان مطلب به عنوان یک سند در تاریخ سینما ثبت خواهد شد .امروز با این شرایط
تازه ،عم ً
ال مفهوم نقد فیلم یا تحلیل یا گزارش (به ان معنی که حتی تا حدود 15سال پیش هم وجود داشت) از بین رفته
است .اهمیت این مطالب از بین رفته و حتی انگار دیگر متر و معیاری هم برای ان وجود ندارد و همه چیز در کنار هم دیده
مخاطب عادت کرده به این فضای تازه هم ممکن است اهمیت ان نوشته با سندیت را نداند .حسرت بزرگ ،از بین
می شود.
ِ
رفتن ان مرجع ها است.
)4اولین ویدیوهای «ارت تاکس» در سال 1394ساخته شد .در ان زمان ،هدف اصلی ما تبدیل همان رسانه مرجع
از متن به تصویر با استفاده از یک تیم حرفه ای و روزنامه نگارانی بود که قب ً
ال خود را در ان حوزه اثبات کرده بودند .تقریبًا در
چهار سال اول این هدف با قدرت ،منابع مالی کام ً
ال خصوصی و ادمی که پشت ماجرا عالقه مند به انجام این کار بود (علی
محمدزاده) دنبال شد .اما ان قدر فشارها زیاد شد و هزینه ها باال رفت که ادامه چنین مسیری در بخش خصوصی بدون
هیچ حمایتی از هیچ کدام از بخش های دولتی و خصوصی دیگر ،ممکن نبود .می توانم ادعا کنم که ما از اولین رسانه هایی
بودیم که اهمیت ساخت ویدیو (در تمام حوزه های نقد ،گزارش و گفت وگو) را فهمیدیم .امروز شاید تاک شوهای متعدد
یا برنامه های نقد ساخته شوند .ما قبل از همه این ها شروع کردیم .کار ما تا حدی امتداد مسیری بود که فریدون جیرانی با
برنامه «هفت» شروع کرده بود .فکر کردیم ان کار را می توان در حوزه مجازی ادامه داد .اما کار بعد از ان چهار سال تقریبًا
غیرقابل ادامه شد .بنابراین در سیاست گذاری اصلی سعی کردم دوباره به تولید متن مکتوب برگردم .البته اگر ویدیوهای
ترجمه ای زیاد شده به خاطر این هم هست که به کرونا خوردیم و به مدت دو سال نمی شد استودیو را اداره کرد .بعد از ان
چهار سال اول ،سعی کردیم حداقل به صورت متنی و با ویدیوهای کمتر ،این ارتباط را با مخاطب جدی حفظ کنیم .اما امروز
ال رو به شکست است .چون پلتفرم ها عم ً
که دارم با شما صحبت می کنم ،به نظر می رسد این تجربه هم کام ً
ال چنگال های
خود را روی رسانه های سینمایی انداخته اند و رسانه هایی که تحت حمایت شان هستند با تبلیغات و با حجم دیده شدنی که
دارد اتفاق می افتد مخاطب می گیرند .از این طرف رسانه های خصوصی و جمع وجور که هدف گذاری شان کار جدی تر است
و از اخبار و یادداشت های زرد فرار می کنند ،قطره چکانی می توانند مخاطب خود را جلب کنند .این ،یک رابطه بده بستان
با بخش اگهی و با بخش جذب سرمایه است .وقتی شما مخاطب انبوه نداشته باشی ،این پروسه باعث می شود که تمام این
رسانه ها محکوم به حذف و نابودی شوند .بنابراین دورنمای خیلی روشنی حتی برای رسانه خودم ،رسانه ای که از سال 94
پایش ایستادم ،نمی بینم .االن هفتمین سال فعالیت «ارت تاکس» است .اما ،با وضعیت کنونی که وجود دارد ،خیلی بعید
می دانم که این هفت به هشت و نه و ده برسد. صفحه 10
با یک نگاه می فهمم که یک اقازاده
«ژن خوک» است یا «ژن خوب»
گفت وگو با سینا مهراد به بهانه نمایش فیلم «شادروان»
11
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 11
چهره ماه
احسان دبیروزیری :این که یک نفر
فرزند فرد یا افراد مشهور سینما است و
این ارتباط خانوادگی به ورود او به عرصه
سینما کمک می کند ،لزوماً مشکل ان فرد نیست (مگر
در شرایطی که ان فرد از این امکان برای پایمال کردن
حق دیگران استفاده کند) .اما بعضی ها هستند که
ترجیح می دهند از این شرایط بهره چندانی نبرند و
مسیر سخت تری را برای ورود به عرصه فعالیت های
تصویری انتخاب می کنند .سینا مهراد یکی از همین
چهره ها است .خودش می گوید که بهرنگ توفیقی
(کارگردان سریال های «پدر» و «اقازاده» که نقش
اصلی را در به شهرت رسیدن مهراد ایفا کردند) تا دو
هفته پس از اغاز پیش تولید «پدر» نمی دانست که او
فرزند سعید و برادر ساعد سهیلی است .شاید انتخاب
این مسیر باعث شد که رسیدن مهراد به شهرت کمی
بیش تر طول بکشد .اما تجربه نشان داده که حرکت
پله به پله و تدریجی می تواند نقش مهمی در ماندگاری
یک هنرمند داشته باشد .ریزه کاری هایی که هنرمندان
طی این مسیر (که معموالً به طور عمومی از ان با عنوان
«خوردن خاک صحنه» یاد می شود) می اموزند باعث
می شود که در انتخاب های خود بیشتر دقت کنند و
درک بهتری از امکانات و محدودیت های پیشنهادهای
کاری شان داشته باشند .مهراد این مسیر تدریجی را
طی کرده و حاال ،با بازی در نقش اصلی «شادروان»
(حسین نمازی) نشان داده که هم جسارت بازی در
نقش هایی متفاوت – در مقایسه با تصویری که با
سریال های «پدر» و «اقازاده» از او شکل گرفته – را دارد
و هم می تواند بار یک فیلم سینمایی را به دوش بکشد. صفحه 12
«شادروان» با عمده کارهای مهمی
که پیش از این انجام داده ای -البته
می توان «ژن خوک» را هم اســتثنا
دانست -متفاوت است .معموالً وقتی
بازیگر در قالب یک شــخصیت جا
می افتد ،مدام پیشنهادهای مشابهی
دریافت می کند .چه شــد که برای
بازی در «شادروان» انتخاب شدی؟
ایا خودت تصمیم گرفتی که مسیر را
عوض کنی؟
انتخــاب «اقازاده» بعــد از «پدر» خیلی
سخت و ریســکی بود .فکر نمی کنم کسی که
بازیگری برایش جدی باشد ،یک نقش مثبت
مشــابه با یک اثر مطرح و دیده شــده را بازی
کند .اما ک ً
ال این مدلی هســتم که یک ســری
جاها خودم را در خطر می انــدازم و می گویم
می روم تا ببینم چه می شــود .شــاید خوب
شــود .اگر هم خراب شــود تصمیم را خودم
گرفته ام .وقتــی حامد عنقا بــرای «اقازاده»
به من زنگ زد ،دیالوگش دقیقــا این بود که
«می خواهم یک حامد دیگر بــرای من بازی
کنــی» .یک طــرح یک خطی برایــم گفت و
همان جا تصمیم گرفتم بازی کنم .پشــیمان
هم نیستم و فکر می کنم مسیر خیلی درستی
بود .بعد از «اقازاده» تصمیم گرفتم تغییر را از
ظاهر خودم شروع کنم .شــروع به بلندکردن
موهایم کردم .هیچ پیشــنهاد و صحبتی هم
در کار نبود .فکر کردم شــاید یک سال و نیم
یا دو ســال طول بکشــد تا موهایم بلند شود.
پس یک سال و نیم یا دو ســال کار نمی کنم
اما می خواهم فیلــم بعدی ام را بــا موی بلند
بازی کنم .بعــد از «اقازاده» پیشــنهادهایی
داشــتم که خیلی از ان ها می خواستند من را
در این چاله بیاندازند که دوباره نقش مثبت و
حتی نقش روحانی یا طلبه را بازی کنم .البته
کسانی که شخصیت مرا می شناختند ،به من
پیشــنهادات متفاوتی می دادنــد اما خود ان
پیشنهادها خوب نبود .بنابراین به یک کار دیگر
و غیرسینمایی مشغول شدم .از سوی دیگر در
تولید و تهیه «گشت »3با پدرم شریک شدم.
سرمایه گذار «گشــت »3من بودم .در همین
حین موهایم بلند می شــد و منتظر یک نقش
متفاوت بودم تــا این که «شــادروان» به من
پیشنهاد شد .فیلمنامه را خیلی دوست داشتم
اما با خو ِد نقش به طور صددرصد ارتباط برقرار
نکردم .اعتقاد داشــتم که این نقش روی من
نمی نشیند .شاید همان فکری که خیلی ها در
این مورد داشتند که مدام باید نقش های مشابه
«اقازاده» و «پدر» را بــازی کنم ،حتی درون
خود من هم تا حدی شــکل گرفته بود .حس
می کردم این نقش را بایــد بازیگری مثل رضا
عطاران ،که او را در نقش های مشابه دیده ایم،
بازی کند .اما از قدرت ریســک حسین نمازی
خوشم امد که چنین نقشی را می خواهد به من
بدهد .شاید هدفش همین بود که می خواست
ساختارشکنی کند و شاید مقداری به فروش
هم فکر می کرد.
انتخاب اول اقای نمازی بودی؟
می دانم اولین نفری بودم کــه برای این
نقش به دفتــر او رفت ولــی نمی دانم به چه
کســانی فکر کرده بود .از قرارگذاشــتن ما تا
قبول کردن این نقش چیــزی حدود یک ماه
طول کشید .مدام جلسه می گذاشتیم و نقش
را باال و پایین می کــردم اما در نهایت تصمیم
گرفتم کــه ان را کار کنم .ایــن همان جنبه
است که گقتم :دوست دارم خودم را در خطر
بیاندازم .رفتم و در نهایت از این مسیر راض
یام.
بعد از «اقازاده»
تصمیم گرفتم تغییر
را از ظاهر خودم
شروع کنم .شروع
به بلندکردن موهایم
کردم .هیچ پیشنهاد
و صحبتی هم در کار
نبود .فکر کردم شاید
یک سال و نیم یا دو
سال طول بکشد تا
موهایم بلند شود.
پس یک سال و نیم یا
دو سال کار نمی کنم
اما می خواهم فیلم
بعدی ام را با موی
بلند بازی کنم
جنس واکنش های شــخصیت نادر
در «شــادروان» به مسائل مختلف،
متفــاوت و گاه غیرقابل پیش بینی
است .مث ً
ال در رابطه عاطفی اش یک
جور اســت و در مقابل اقوام متوقع،
یک جور دیگر .سعی می کردی جنس
باز ی ات را در موقعیت های مختلف
تغییر دهی یا بیشتر به این فکر کردی
که بازی ات یکدست به نظر برسد؟
فیلمنامه فیلم ســینمایی مثل ســریال
نیســت .تمام جزییات را می دانــی و نقش را
انالیز می کنی .می دانی که شــخصیت مث ً
ال از
این جا تا دقیقه 30باید تخت باشــد و بعد که
با چالش بزرگ – نداشتن پول برای برگزاری
مراسم پدر – روبه رو می شــوند ،طبیعتًا یک
ادم عادی هم تغییر بُعــد می دهد .نادر مدل
خودش را داشت .تا یک جای قصه هر که از او
سوال می پرسید سریع جواب می داد ،حوصله
ل َکل با دیگران را نداشت ،بی اعصاب بود ،و در
َک
همان حین که فکر می کرد ادم زرنگ و باهوش
خانواده اســت ادم احمقی بود که تصمیمات
احمقانه می گرفت .ولی از جایی به بعد ،وقتی
چالش جدی شده و قضیه عشــق او با امدن
شوهر سابق اهو وارد چالش می شود ،تغییر بُعد
می دهد .اص ً
ال کاراکتــری که تغییر بُعد ندهد
تکراری می شــود .اگر قرار بود شخصیت نادر
تا انتها یکدست باشــد فیلم در جشنواره و در
اکران موفق نمی شد و حتی االن این مصاحبه
شکل نمی گرفت .چون در مورد کار بد که اص ً
ال
صحبت نمی کنند.
چقدر برای به ثمر نشستن این تغییر
بُعد کار کردی؟
خیلی تمرین کردیم .تمام نقاط تغییر را
مشخص کرده بودیم.
نادر به خاطــر همــان تصمیمات
عجیب وغریبی که اشــاره کردی،
گاه مخاطب را تا مرز عصبانی کردن
می برد .اما توانســته بــود همدلی
مخاطب را با خود داشته باشد .فکر
می کنی در اجرا چــه عاملی باعث
رعایت این مرز شده بود؟
حســی است که از
فکر می کنم یک چیز ّ
درون بازیگر بیرون می اید .ک ً
ال به این اعتقاد
دارم که هر نقشی بازی کنم ،اول تماشاگر باید
او را دوســت داشته باشد .ســعی می کنم ان
کاراکتر را جوری از کار در بیاورم که مخاطب با
او حال کند .مث ً
ال شخصیت خو ِد سینا مهراد را
با نادر مارادونا ترکیب می کنم ،سعی می کنم
یک کاراکتر دوست داشــتنی دربیاورم و بعد
به سراغ قصه می روم .حتی اگر نقش منفی هم
به من پیشنهاد شود سعی می کنم شخصیت
منفی ای باشم که دوستش داشته باشند .چون
قصدم از اول این بود ،می دانستم که تماشاگر
این کاراکتر را دوست خواهد داشت.
مرزی که به ان اشاره کردم ،در کلیت
فیلم هم هســت .خود فیلم هم روی
مرزی حرکت می کند که یک طرف
اغــراق در نمایش کنش هاســت؛
اغراقی که اگر شدید باشد می تواند
حتی به لودگی منجر شود...
13
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 13
چهره ماه
نه .هر دو را خیلی دوست داشتم.
بعد از خواندن فیلمنامه ،توانســتی
روی قصــه یا شــخصیت تاثیری
بگــذاری؟ مثــ ً
ا پیش امــد که با
کارگردان صحبت کنــی و نظراتی
داشته باشی که ا ِعمال شوند؟
کً
ال گروه مــا خیلــی اهل تعامــل بود.
به خصوص سرپرست گروه که کارگردان بود.
ولی در «شــادروان» این گونه نمی شود،
می شود؟
نــه دیگــر .می خواهــم همین را
بگویم .از طرف دیگر هم بنا را روی
شوخی هایی بر اســاس حوادثی
چون مرگ پدر گذاشــته که بعدها
ممکن بود به واسطه شــان متهم به
زیر ســوال بردن نهــاد خانواده یا
موارد این چنینی شود .موقع خواندن
فیلمنامه نگران این نبودی که ممکن
است بعدها چنین سوءتفاهم هایی
ایجاد شود؟
نه .اصــ ً
ا .روی مــرگ پدر زیــاد تاکید
نمی شــود .تکلیف فیلمنامه با خودش روشن
است و خیلی سریع از ســکانس دوم می رود
به سراغ بحث همبســتگی خانواده .حادثه ای
تلخ ،اما به شــکلی شــیرین ،اتفاق می افتد و
تکلیف تماشــاگر با فیلم خیلی سریع روشن
می شود.
فکر می کنم تا حدی در مورد سوالی
که می خواهــم بپرســم توضیح
دادی .مهم تریــن کاراکترهایی که
به واسطه شــان نزد مردم شناخته
شــدی در ســریا ل های «پدر» و
«اقازاده» بودند؛ شــخصیت هایی
کام ً
ال مثبــت و ســربه راه .حاال در
«شــادروان» نقش متفاوتی را ایفا
کرد ه ای :شخصیتی بسیار شیطان
و عصیا ن گر (هر چنــد ،هما ن طور
که اشاره کردم ،در «ژن خوک» هم
نقش متفاوتی داشتی) .از بین این
دو جنس کاراکتر ،کدا م یک برایت
جذاب تر یا چالش برانگیزتر است؟
بعد از ان دو کاراکتر ،هــر نقش دیگری
به جــز ان مــدل برایم جــذاب بــود .چون
همان طور که گفتم می خواســتم یک نقش
جدید بازی کنم .اما نقش نادر به همین دالیلی
که گفتی (عصیان گر بودن ،این که خیلی راحت
و سریع جواب دیگران را می دهد و مسائلی از
این قبیل) یک جور راحتــی برایم ایجاد کرد.
این راحتی ،مهم ترین خصوصیت این نقش بود
که در «اقازاده» و «پدر» نداشتم .در ان اثار
نقش یک مامور امنیتی و یک پسر کام ً
ال موجه
را بازی می کردم .در هر دو مورد ،به واســطه
نقشی که بازی می کردم ،هم میمیک صورتم،
هم حرکت بدن و هم طرز دیالوگ گفتنم کام ً
ال
کنترل شده بود .ولی در «شادروان» از همان
مرحله پیش تولید خــودم را رها کردم .اولین
بار بود که چنین اتفاقی برایم می افتاد .حتی
حــس صددرصد را
در «ژن خوک» هم این
ّ
نداشــتم .چون هم ان موقع کم تجربه تر بودم
و هم پدرم و (جــدا از این که پدرم بود ،فردی
به نام سعید ســهیلی) باالی سرم بود .باالخره
ادم در چنین شرایطی نمی تواند کام ً
ال راحت
باشد .اما در «شادروان» از همان اول خودم را
رها کردم و به نقش سپردم .و فکر می کنم این
نکته در خو ِد فیلم مشــخص است .راه رفتن،
حرکات دست ،و لحن حرف زدن شخصیت در
این جا برایم خیلی اسان تر بود تا بازی کردن در
«پدر» و «اقازاده».
و این کار را بیشتر از تجربه «پدر» و
«اقازاده» دوست داشتی؟
اص ً
ال این یک
قانون نانوشته است
که اگر پشت صحنه
خوب باشد ،به
مخاطب منتقل
می شود .من دیگر
بعد از «شادروان»
به این اعتقاد پیدا
کرده ام .چون کارهای
دیگر را در سینما
دیده ایم .من فکر
می کنم 90درصد
کارهایی که دیده
نمی شوند و مخاطب
با ان ها ارتباط برقرار
نمی کند ،به خاطر
پشت صحنه شان
است
اص ً
ال فیلم هایی کــه این قدر روان
هســتند ،مشــخص اســت که
پشت صحنه خوبی هم داشته اند.
دقیقًا .اص ً
ال این یک قانون نانوشــته است
که اگر پشت صحنه خوب باشــد ،به مخاطب
منتقل می شــود .من دیگر بعد از «شادروان»
به این اعتقاد پیدا کرده ام .چون کارهای دیگر
را در ســینما دیده ایم .من فکــر می کنم 90
درصد کارهایی که دیده نمی شوند و مخاطب
با ان هــا ارتباط برقــرار نمی کنــد ،به خاطر
پشت صحنه شان است .حسین نمازی از همان
اول تکلیف ما را مشــخص کرد و دیدیم چقدر
اهل تعامل است .با اضافه شدن مسعود سالمی،
کار بهتر هم شد .مسعود ســامی ادم بسیار
باسواد و اهل تعاملی است که به بازیگر پیشنهاد
داده و کمک می کنــد .بنابراین برای بازیگرها
خیلی خوب اســت که با مســعود سالمی کار
کنند .خو ِد من هم کلی نظر دادم که خیلی از
ان ها در فیلمنامه وارد شــد و خیلی ها هم رد
شد .همه بازیگران نظر می دادند .اما مهم ترین
موردی که خیلی به چشم امد بحث تی شرت
شــخصیت بود .حســین نمازی گفته بود که
می خواهد یک تی شرت فوتبالی تن شخصیت
کند .چند تا تی شرت فوتبالی پوشیدم و گریم
شدم .یک شــب به خانه رفته بودم و داشتم با
خودم فکر می کردم که ناگهــان دیدم چقدر
موهای مــن – ان جــور که در تســت گریم
تصویب شده بود – شبیه مارادونا است .پیش
خودم فکر کردم حاال که قرار اســت تی شرت
فوتبالی هم بر تن این شــخصیت بــرود ،او را
تبدیل به کســی کنیم که الگویــش مارادونا
اســت و دوست داشــته یک فوق ســتاره در
زندگی بشود ،ادم بلندپروازی بوده اما شرایط
نگذاشته است .قضیه را به حسین نمازی گفتم
و خیلی استقبال کرد .فردا لباس های بارسلونا
ارژانتین مارادونا را بر تن کردم و دیدم شده ام
و
ِ
خو ِد مارادونا .بعد از ان و در حین فیلمبرداری،
همین طور دیالوگ ها و ایده هایی اضافه می شد.
مث ً
ال برادرش به او می گفت «اقای دست خدا»
و یکی دیگر می گفت «نادر مارادونا».
یک جا هم می گوید فرقش با مارادونا
این است که دست خدا باالی سرش
نبود.
بله .ان مونولوگ به شــکل علنی داشــت
شخصیتش را بروز می داد .این عبارت در اواخر
فیلم گفته می شود (همان جا که ان تغییر بُعد
که در موردش صحبت کردیم رخ داده و با اهو صفحه 14
«اقازاده» که ســروصدای زیادی
به پا کردند ،حاشیه ســاز شــدند
و حتی شــاید جاهایی مسخره هم
شدند ،می توانســتی ان اتفاقات و
ا ن جور دید ه شدن و واکنش گرفتن
را پیش بینی کنــی؟ نمی دانم ماجرا
چقــدر عامدانه بود امــا به هرحال
علی رغم حاشیه های ایجادشده ،این
دیده شدن باعث همراهی مخاطبان
با ان ســریال ها هم شد .می خواهم
بدانم موقع خواندن فیلمنامه ،به ان
موارد فکر کرده و پی بردی یا هنگام
مواجهه با واکنش های مخاطبان جا
خوردی؟
به طور کلی ادم تصویرســازی هســتم.
وقتــی فیلمنامــه را می خوانــم ،همزمــان
تصویرســازی اش را هم برای خــودم انجام
می دهم .خیلی وقت ها اجرا شبیه تصویرسازی
من نیســت اما من تصویر خــودم را از زمان
خواندن فیلمنامه دارم .امــا در مورد اتفاقات
ای رخ داده در جامعه ،سر سریال «پدر»
حاشیه ِ
یک مقدار از اجرای ان ســکانس ترســیده
بودم اما موقع اجرای ان ســکانس (سکانس
بیرون پریدن شــخصیت) و جاهای دیگر ،هر
چه اقای عنقا می گفت بایــد اجرا می کردیم.
حقیقتًا یک مقدار ترسیدم اما پیش بینی چنین
اتفاقی را نمی کردم .در مورد سکانس صیغه در
«اقازاده» ،با توجه به تجربه قبلی ،حدس هایی
در این مورد زدم که احتمالش زیاد اســت که
حاشیه های مشابهی برای ان سکانس ایجاد
شود و همین طور هم شد.
صحبت می کند) .به نظرم اضافه شدن مارادونا
از ان پیشــنهادها بود که حسین نمازی گارد
نگرفت و قبولش کرد و روی شخصیت نشست.
هر که راجع به «شادروان» نقد نوشته در مورد
ماجرای مارادونا هم صحبتی کرده است.
خــود شــیطنت و عصیا ن گــری
شخصیت هم به مارادونا می خورد.
دقیقًا.
نکته جالب این است که این شباهت
به قدری اســت که ادم فکر می کند
این ایده قاعدتــاً از اول در فیلمنامه
بوده است .چون ان عصیان گری در
زندگی شــخصی خود مارادونا هم
دیده می شد.
او هم یک شــخصیت یاغی بود که اتفاقًا
تصمیمات احمقانه ای هم در طول زندگی اش
گرفت .نادر هم همین شرایط دارد.
فکر می کنم خودت عمدتاً باالی شهر
زندگی کرده ای .چطور به شخصیتی
که در «شادروان» داشتی (با ان مدل
حرف زدن و ویژگی ها) نزدیک شدی؟
با راهنمایی کارگردان بود؟
االن شاید نســبتًا باالی شهر زندگی کنم
ولی من جایی تقریبًا پایین شهر مشهد به دنیا
امدم و ان جا زندگی کردم .مسیر مالی خانواده
ما همین طور پله پله باال امده اســت .از منفی
ان را به صفر رساندیم و بعد به مثبت رسیدیم.
یعنی این فضــا اص ً
ال برای مــن دور نبود .من
اگر زاده شــده یک خانواده پولدار بودم ،قطعًا
نمی توانستم در «شــادروان» بازی کنم .یک
ســری از بازیگرانی که داریم ،نمی توانستند
شخصیت نادر را در «شــادروان» بازی کنند.
من از پایین تمام این عناصر را دیده ام .خیلی
از عناصری که برای خیلی از تماشاگران فیلم
اشنا بوده – مث ً
ال این که اعضای خانواده بیایند،
شــب بمانند و پیژامه بگیرند و – ...همگی در
خانواده ما بوده و در طول این سی سال برایم
اشنا بوده است .به همین دلیل توانستم ان را
به شکلی اشنا از کار در بیاورم.
ایا برای خود «شادروان» و در مسیر
اماده ســازی به طور خاص به پایین
شهر رفتی؟
سه – چهار مرتبه با جوانانی از ان قشر قرار
گذاشتیم و چند جلسه با هم نشستیم .من هم
چند جلسه به باشــگاه های پایین شهر رفتم و
تمرین کردم .ان باشگاه رفتن ها خیلی در مدل
راه رفتن من تاثیر داشت.
وقتی فیلمنامه را می خوانی ،می توانی
یک سری از ســکانس ها را برای
خودت تجســم کنی؟ به طور مثال
در مورد ان ســکانس های «پدر» و
من اگر زاده شده
یک خانواده
پولدار بودم ،قطعاً
نمی توانستم در
«شادروان» بازی
کنم .یک سری
از بازیگرانی که
داریم ،نمی توانستند
شخصیت نادر را در
«شادروان» بازی
کنند .من از پایین
تمام این عناصر را
دیده ام
در مورد «شــادروان» چــه؟ موقع
خوانــدن فیلمنامه ایــا پیش بینی
مشخصی از میزان استقبال از فیلم
داشتی؟
راســتش را بخواهــی ،در کلّیــت فکر
نمی کردم «شادروان» تا این حد فیلم خوبی
شود .با این که پشت صحنه خوبی داشتیم اما
نمی دانم چرا توقعــم خیلی پایین تر از چیزی
بود که در نهایت اتفاق افتــاد .حتی در مورد
خودم این فکر را می کردم که خیلی بد بازی
کرده ام .اولیــن بار که فیلــم را دیدم در یک
نمایش خصوصی ،یک شب قبل از نمایش فیلم
در برج میالد ،بود و بعد از ان واقعًا نمی توانستم
تا فردا صبر کنم .البته تحت هر شــرایطی در
اکران برج میالد و نشســت مطبوعاتی فیلم
حاضر می شدم .اما شب قبل به دیدن فیلم رفتم
تا ببینم با خودم چند چنــدم .در ان نمایش،
فیلم از توقعاتم باالتر بود ولی باز هم انتظار این
استقبال را نداشتم .در اکران برج میالد ،انرژی
همه ادم های ان جا را ،ســکانس به سکانس،
مثبت می دیدم .واکنش خاصی هم نمی دیدم.
ولی وقتی نمایش فیلم تمام شد با این که هیچ
نظری را نمی دانستم ،حالم خوب بود.
به سراغ سواالتی کلی تر برویم .فکر
می کنید تغییر نام خانوادگی در روند
کاری ات تا امروز چه تاثیری داشت؟
صددرصد تاثیر داشــته است و این تاثیر
فقط برای خــودم بود .االن که چند ســال از
ان تصمیم گذشــته ،به این فکر می کنم که
ان موقع حتمًا این تصمیم را گرفته بودم که
همین مســیر را بیایم .حس وحال ان موقع را
خیلی دقیق یادم نیســت و نمی دانم چرا ان
تصمیم را گرفتم.
یک جا گفته بودی که ان موقع بچه تر
بودی و شاید اگر االن می خواستی
تصمیم بگیری این کار را نمی کردی.
بله .فکر می کنــم که اگــر االن قرار بود
چنین کاری بکنم جور دیگری عمل می کردم.
ادم که پخته تر می شــود ،کمــی محتاط هم
می شــود .تصمیم بزرگی بود .شاید االن این
کار را نمی کردم .ولی ان موقع کســی من را
نمی شــناخت .خودم بودم و خودم .نمی دانم
نگاه ادم ها به این تصمیم چیست .اگر ده نفر
در این باره با من حرف زده باشند همه گفته اند
«دمت گرم .چه کار خوبی کــردی» .ولی در
مورد کلیت جامعه و اهالی ســینما نمی دانم.
شــاید دارند من را مســخره می کنند .شاید
می گویند «این دیوانه است .مث ً
ال که چه؟ همه
ما که می دانیم تو پسر ســعید سهیلی و برادر
ساعد سهیلی هستی» .ولی خودم راضی ام.
شاید نزدیکان و اهالی جدی سینما
این نسبت خانوادگی را می دانستند
امــا خیلی ها زمان پخش ســریال
«پدر» این را نمی دانستند .فکر کنم
این خبر اواسط پخش «پدر» منتشر
شد.
بعد از قسمت ســه یا چهار بود .باور کنید
که بهرنگ توفیقی در دو هفته اول پیش تولید
نمی دانست من پسر سعید ســهیلی ام .قب ً
ال
ساعد را می شناخت و به او پیشنهاد کار داده
بود .ولی من را نمی شناخت .من را در سریال
«ســایه بان» و به طور گذری سر یک صحنه
فیلمبرداری دیده بود و از من دعوت کرده بود.
همان روز اول انتخاب شــدم و بعد از دو هفته
بهرنگ تازه فهمید که من پسر سعید سهیلی
هستم .خیلی از مردم هنوز هم نمی دانند اما
این قدر این خبر پیچید که خیلی ها فهمیدند.
به نظرم در کارهای اولیه ات ،از نظر
جزییات بازیگری ،میمیک صورت
و اَکت هایــت اغراق شــده تر بود.
االن خیلی راحت تر و رئا ل تر بازی
می کنی .انگار خودت را رها می کنی
و میمیک هایت زیرپوستی تر شده
اســت .در این مدت تمرین خاصی
برای این تغییر انجــام داد ه ای یا
گذشت زمان باعث شده که جلوی
دوربین راحت تر باشی؟
تجربــه! در مــورد همین «شــادروان»
15
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 15
چهره ماه
علی صالحــی – مدیر اموزشــی کالس های
اقای تارخ – حضور داشتم .فکر کنم مجموعًا
چیزی حدود دو سال ان جا شاگرد بودم و یاد
می گرفتم.
ان موقع با نــام خانوادگی مهراد در
کالس ها حضور داشتی؟
نه .ان موقع سهیلی بود.
وقتی مدام خودت
را نقد کنی ،ایرادات
خود را می فهمی.
حس
خیلی جاها ّ
بازی ام قوی بود و
تماشاگر عام با ان
ارتباط برقرار می کرد.
اما بعد که از نظر
تکنیک بازیگری نگاه
می کردم ،می دیدم
خیلی خوب نیست
مطمئن باش اگــر به شــبکه نمایش خانگی
بیاید و دوبــاره ببینم پیش خــودم می گویم
چقدر بد بازی کرده ام .همه اش دارم خودم را
نقد می کنم .خودم هم از این موضوع خســته
شده ام! اسم نمی اورم ولی االن که سکانس های
فیلم های قبلی ام را در فضای مجازی می بینم،
نمی توانم تحمل شان کنم و از ان ها رد می شوم.
خیلی جاها از بازی خودم بدم می اید .به خاطر
همین مطمئنم که کار بعدی ام از «شادروان»
خیلی بهتر خواهد بــود .وقتی مدام خودت را
نقد کنــی ،ایرادات خــود را می فهمی .خیلی
حس بازی ام قوی بود و تماشاگر عام با ان
جاها ّ
ارتباط برقرار می کرد .اما بعد که از نظر تکنیک
بازیگری نگاه می کردم ،می دیدم خیلی خوب
نیست.
از طرف دیگر ،اوایل کار با دوســتانم پالتو
می گرفتیم و تمرین می کردیم .من و دوستانی
که دغدغه همه شان مثل خودم سینما بود ،یا
در پالتو یا در خانه دور هم جمع می شــدیم،
حرف می زدیم ،نقد می کردیم ،بازی می کردیم،
سربه سر هم می گذاشــتیم .در دو – سه سال
اول این پالتــو رفتن ها و تمریــن بیان و بدن
خیلی خوب بود .االن مشغله کاری این اجازه
را نمی دهد .اما اگر کاری برایم جدی شــود و
بگویم سر این کار می روم ،دیگر هر کاری را که
خارج از ان فیلم داشــته باشم می گذارم کنار
و صددرصد تمرکــزم روی ان کار خواهد بود.
پروســه پیش تولید موقع خوبی برای تمرین
بازیگری است .قشنگ می توانی تمرین کرده و
خودت را برای ورود به رینگ گرم کنی .چون
پالن اول که شروع شود وارد رینگ شده ای و
هیچ تکراری برایت وجود ندارد.
پس خودت هم این فکر را می کردی
که مدام داری بهتر می شوی؟
صددرصد .می گویند یکی از سکانس های
خوب بازی من در «شادروان» همان مونولوگی
اســت که راجع به مارادونا می گویم .دیروز 7
یا 8بار ان ســکانس را در گوشی ام نگاه کردم
و با دوســتانم صحبت می کردم که بازی ام در
این سکانس خوب اســت یا نه .و بعد می گفتم
«در این یــک ثانیه از حس بیــرون امده ام».
همین جور که کارهای دیگری انجام می دهم،
دارم خودم را تحلیل می کنم.
خانواده ات چه؟ خیلی نقدت می کنند؟
اعضای خانواده ما این جوری اند که وقتی
سکوت می کنند یعنی تو بد کار کرده ای .چون
اگر خوب باشــی از تو تعریف می کنند .ســر
«پدر»« ،اقازاده» و «ژن خوک» نه پدرم کار
مرا نقد (یا از ان تعریف) کرد و نه ساعد .اما سر
اکران فیلم «شــادروان» در برج میالد ،پدرم
بعد از اتمام فیلم از برج میــاد رفت .من هم
ان جا درگیر بودم .اما وقتی توانســتم تلفنی
با او صحبت کنم ،بیست دقیقه داشت تعریف
می کرد.
کالس بازیگری هم رفته ای؟
یک ســال شــاگرد خانم ازیتا حاجیان
بودم و بعد از ان که خانم حاجیان باید به یک
ســفر طوالنی مدت می رفتند ،زیر تظر اقای
نگاهم به
اقازاده بودن از مسیر
حرکتم مشخص
است .جوری حرکت
کرده ام که مثل ان ها
نباشم .دقیق تر
بگویم :مثل نمونه های
بدش نباشم .چون
ما نمی توانیم بگوییم
همه چیز بد است
یا صددرصد یک
چیز را بزنیم .من
فکر می کنم اقازاده
خوب هم وجود دارد.
اما شاید ان قدر
کم تعدادند که
ندیده ایم
پس همه به چشم پسر سعید سهیلی
به تو نگاه می کردنــد! فکر کنم نام
خانوادگی را از همان جا عوض کردی.
دقیقًا از همان موقع ها بود.
هم در سریال «اقازاده» بازی کردی
و هم در فیلم «ژن خوک» که به نوعی
طعنه به اقازادگی بــود .خودت هم
نوعی اقــازاده در عرصه هنر بودی
که سعی کردی از ان فرار کنی؛ هم
با توجه به تغییر نام خانوادگی ات و
هم حتی با توجه به ا ن چه از قول تو
مبنی بر این خوانده ام که زمانی بدون
معرفی خودت به موسسات و دفاتر
سینمایی می رفتی و تست می دادی.
خودت چه نگاهی به اقازاده ها داری؟
نگاهم بــه اقازاده بودن از مســیر حرکتم
مشخص است .جوری حرکت کرده ام که مثل
ان ها نباشــم .دقیق تر بگویم :مثل نمونه های
بدش نباشــم .چون مــا نمی توانیــم بگوییم
همه چیز بد اســت یا صددرصد یــک چیز را
بزنیم .من فکر می کنم اقازاده خوب هم وجود
دارد .اما شاید ان قدر کم تعدادند که ندیده ایم.
ولی ما ســعی کردیم یــک یا دو بــار اقازاده
خوب را از طریق سریال ساختن نشان دهیم.
به خاطر همین ان کاراکتر حالتی اسطوره ای
و افســانه ای پیدا کرده بود و می گفتند چنین
شخصیتی وجود ندارد .واقعیت هم این است
که این شــخصیت ها خیلــی کم تعدادند .ما
بازیگران به خاطر شــغلی که داریم ،با افرادی
از صنف های مختلف (تجار ،سیاســیون و)...
برخورد می کنیم .اقــازاده معروف هم زیاد به
پست من خورده است .شخصًا این گونه نیستم
که اگر بدانم فردی اقازاده و در کار سیاســت
اســت ،به او فحش بدهم یا با او ارتباط برقرار
نکنم .با یک مکالمه یــا مالقات اول ،می فهمم
که ان اقازاده خوب است یا بد؛ ژن خوک است
یا ژن خوب .اگر بد باشد ،سریع ارتباطم را قطع
می کنم .نمی دانم .شــاید کسانی باشند که پز
بدهند که با پسر فالنی رفیق اند و می توانند از
او پوئن بگیرند .ولی در مورد خودم پیش امده
که یک اقازاده ده بار به مــن زنگ زده و چون
متوجه شخصیت او شده ام جواب نداده ام .اما
اقازاده های مذهبی خوبی هم می شناسم که
می دانم ادم های پاکی اند.
خودت هــم پله پله باال امــدی و از
ان ها نبودی که بخواهی از اقازادگی صفحه 16
صددرصد .االن که در «شــادروان» بازی
کردم با خیال راحت بازی می کنم.
اســتفاده کنی .از مکمل تلویزیون
شروع کردی و پله پله امدی تا نقش
اول سینما.
در مورد این پله پله بودن می توانم شــاهد
بیاورم .حتی از نقش مکمل هم شروع نکردم.
شروع کار من قبل از حضور در نقش های مکمل
بود .من در یکی از فیلم های جمشــید و نوید
محمودی یک پالن ده ثانیه ای بازی کردم .اگر
کسی ان فیلم را ببیند و من را نشناسد می گوید
این ادم هنرور بوده است .در فیلم بعدی برادران
محمودی یک نقش چهار سکانسی گرفتم .بعد
یک نقش مکمل به دســت اوردم و همین طور
جلو امدم .واقعًا این مسیر را پله پله طی کردم.
در ادامه به چه فکر می کنی؟ هنوز به
تلویزیون فکر می کنی یا فقط سینما؟
اص ً
ال این گونه نیست که به تلویزیون فکر
نکنم .اتفاقًا دوســت دارم اتفاقی که یک بار با
سریال «پدر» برای تلویزیون افتاد ،دوباره رخ
دهد .یادم است ان موقع ها می گفتند ده ،پانزده
سال بود که سریالی از تلویزیون پخش نشده
بود که بتواند ،به قول معــروف ،خیابان خلوت
کند .شبکه دو هم در ان دوره از دیگر شبکه ها
عقب افتاده بود ،نسبت به ان ها پایین رفته بود
و چند سالی می شد که نتوانسته بود کار خیلی
پربیننده ای تولید کنــد .ناگهان «پدر» امد و
بیننده عجیب وغریبی به تلویزیون تزریق کرد و
همه دنبالش می کردند .االن این طوری نیست.
در حال حاضر ،متاسفانه ،کار خوب در تلویزیون
ساخته نمی شود .باید این قوانین بی منطق را
کنار بگذارند ،سناریوی خوب تصویب کنند ،و
کاری کنند که عوامل خوب (چه افراد پشــت
دوربین و چه بازیگــر) به تلویزیــون بیایند.
ان وقت من پایــه ام که یک ســریال خوب و
منطقی و پربیننده بازی کنم که مردم دوستش
داشته باشند .واقعًا اگر چنین اتفاقی رخ دهد،
من اماده ام.
ناراحت نیستی که همان یک سریال
پربیننده ای هم که بازی کردی دیگر
امکان بازپخش (در شبکه ای فیلم یا
هر شبکه دیگری) ندارد؟
چرا .ناراحتم .باالخــره ادم یاد خاطرات و
دوران خوب می افتد .به خاطر اتفاقاتی که افتاد
ناراحتم .دوست داشتم همه کنار هم بودیم و
سریال پخش می شــد و ان را همراه با مردم
دوباره می دیدیم.
اما قبل از ان رد می کردی؟
بله.
بــه کارگردانــی عالقــه داری؟
نمی خواهی راه پدر را ادامه دهی؟
نه .نمی خواهم کارگردانی کنم .اما در ادامه
راه پدر شاید تهیه کنندگی کنم.
اما فیلم کوتاه هم ساخته بودی.
بله .فکر کنم دو ،سه تا فیلم کوتاه ساختم
و دو ،ســه تا هم با دوســتانم راه انداختیم و
ســاختیم .ولی فعــ ً
ا به هیچ وجــه دغدغه
کارگردانی ندارم.
سوپراستار شدن
یعنی یک پکیج کامل:
یعنی ادم بازیگر
خوبی باشد ،استیل
داشته باشد ،چهره
داشته باشد ،چشم
داشته باشد ،صدا
داشته باشد ،کاریزما
(به قول خودمان
“ان”) داشته باشد
و ...یک ادم باید
این ها را داشته باشد
و به نظرم خودش هم
باید ادم خوبی باشد
االن پروژه ای در دست کار داری؟
االن نــه .درگیر اکــران و اکــران انالین
«گشت »3بودیم که تمام شد .امسال سر یک
پروژه خواهم رفتم .یا سریال است یا سینمایی.
احتماالً تا یکی – دو مــاه اینده درگیر خواهم
شد.
در بیش از یک دهــه ای که در این
عرصه فعالیــت می کنــم ،به این
نتیجه رســید ه ام که حدود چهل -
پنجاه درصــد موفقیت هر بازیگری
وابســته به فیزیک ،استیل و چهره
اســت .زمانــی بخشــی در مجله
«دنیای تصویر» با عنوان «چهره ها»
داشــتم که در ان با بازیگرانی که
تازه بازیگری را شروع کرده بودند
صحبت می کردیــم .ان زمان یادم
است دو نفر را دیدم که به نظرم امد
پتانسیل سوپراستار شدن را دارند.
یکی تو بودی که در «سایه بان» دیده
بودم و دیگری امیر جدیدی که اگر
اشــتباه نکنم در « »13بازی کرده
بود .فکر می کنم پیش بینی ام ثابت
شده اســت .خودت فکر می کنی
مســائلی همچون فیزیک و چهره
در سوپراستار شدن تاثیر دارند و
چقدر به این سوپراستار شدن یا
بودن فکر می کنی؟
به نظرم نمونه های گذشته در دنیا این را
نشان داده اســت که سوپراستار شدن یعنی
یک پکیج کامل :یعنی ادم بازیگر خوبی باشد،
استیل داشته باشد ،چهره داشته باشد ،چشم
داشته باشد ،صدا داشته باشد ،کاریزما (به قول
خودمان “ان”) داشته باشد و ...یک ادم باید
این ها را داشته باشــد و به نظرم خودش هم
باید ادم خوبی باشد .یعنی فکر می کنم اگر
یک ادم ذات خوبی نداشته باشد مردم کام ً
ال
می فهمنــد و نمی تواننــد او را به عنوان یک
سوپراستار قبول کنند .اگر یک بازیگر همه
این ها را داشته باشــد ،سوپراستار است .من
به این مســائل فکر نکرده ام .مسیری است
که دارم می روم .اص ً
ال بــه ان اعتمادبه نفس
نرسیده ام که بگویم «این پکیج در مورد من
کامل است پس من سوپراســتار می شوم یا
هستم» .این را باید بقیه ببینند و در موردش
نظر بدهند.
البته در کنار این ها ،انتخا ب ها هم
تعیین کننده است.
بله .انتخاب هم خیلی مهم اســت .خدا
را شــکر من به واســطه زندگی در سینما،
تجربیاتی کــه دارم و دو مشــاور اعظم که
باالی سر من هستند ،سعی می کنم انتخاب
اشتباهی انجام ندهم .امیدوارم چنین اتفاقی
پیش نیاید و همیشــه انتخاب هایم درست
باشد.
«پــدر» به قــول تــو ســریالی
«خیابان خلوت کن» بوده است .االن
ســریال های کم بیننده تری مجددا ً
پخش می شوند و ا ن قدر کار خوب
وجود ندارد کــه بازپخش قدیمی ها
بیننده بیشــتری از ســریا ل های
جدید دارد .حاال اگــر ،بعد از «پدر»
و «اقازاده» ،نقش مثبت سومی به تو
پیشنهاد شود بازی می کنی؟
17
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 17
اکران
شادی پنهان روان
ِ
نگاهی به فیلم «شادروان» (حسین نمازی)
محسن شرف الدین :فیلم
«شادروان» یک کمدی
سیاه تماشایی با یک روایت
سرراست و روان و تعدادی
بازی درخشان از سوی بازیگرانش
است .فیلمی که در میان فراوان کمدی
های بزن و بکوب و به اصطالح مبتذل
که این سال ها رشد فزاینده ای نیز
داشته اند موفق می شود به شکلی
متفاوت هم خنده را از مخاطبش طلب
کند و هم منعکس کننده تلخی بخشی
از واقعیت های اجتماعی پیرامونمان
باشد .حسین نمازی حاال با دومین
فیلمش پس از «اپاندیس» کام ً
ال طبقه
فیلمسازی خود را ارتقاء داده و قطعاً از
این پس نگاه های بیشتری را به سوی
خود جلب خواهد کرد .فیلمساز تمام
تالشش را در پایبند ماندن به ژانر اثر
به کار بسته و تا ان جایی که قصه و
فیلمنامه اجازه می داده در این مسیر
موفق عمل کرده است.
در ادامه و به بهانه اکران فیلم شادروان
به چند نکته مثبت و منفی این اثر
خواهیم پرداخت:
مثبت :یک کمدی ابرومند
همان طور که در ابتدا اشــاره کردیم شاید
مهم ترین مزیت فیلم «شــادروان» نسبت به
دیگر کمدی های سینمای ایران در دو الی سه
سال گذشته این اســت که برای خنده گرفتن
از مخاطبش به هر وسیله ای متوسل نمی شود.
فیلمی که توانسته با تعریف یک قصه پر کشش،
شخصیت بسازد و موقعیت خلق کند و با یک سر
و شکل ابرومند ،کمدی اجتماعی قابل اعتنایی
ارائه دهد.
«شادروان» در میان بسیاری از فیلم های
ســینمای ایران که انگار با بطــن جامعه خود
بیگانه و غریبه اند ،توانســته به قشــر محروم و
توده ای غالب از مردم ایران که با مشکالت جدی
اقتصادی و فرهنگی دســت به گریبان هستند
نزدیک شــود ،با ان ها همذات پنــداری کرده
و برایشان یک داستان اشــنا بازافرینی کند.
«شادروان» موفق می شود به فضای خانوادگی
اشنا و ســنتی ایرانی نزدیک شده و با طراحی
فضایی ملموس ،احساس صمیمیت و نزدیکی
مخاطب به ادم هــای قصــه اش را ایجاد کند.
«شــادروان» از معدود فیلم های سال گذشته
سینمای ایران است که دارای بافت مشخص و
ادرس سرراست درباره موضوع و جنس روایتش
شــده و می تواند درباره طبقه مــورد نظرش
گفتمان ایجاد کند .این نگرش حسین نمازی در
مقام کارگردان و نویسنده اثر باعث شده تا فیلم
«شادروان» با پیروی از کهن الگوی کمدی های
اجتماعی ایرانی ،و با تعلق موضوعی و ژانری به
کمدی سیاه (یا کمدی تلخ) مسیر مشخص و
الگوی مناسبی را برای طرح داستانی خود مهیا
کند .اگر قرار باشد به ترجمه ژانری کمدی سیاه
در تاریخ سینما برسیم باید گفت این ساب ژانر
(زیرژانر یا زیرگونه) اشنا که بیشتر در سینمای
اروپا مخصوصًا سینمای ایتالیا و فرانسه ریشه
دارد و در تاریخ ســینمای ایران نیز نمونه های
موفق زیادی را تجربه کرده همیشه موضوعاتی
چون مرگ ،خشونت و حوادث تلخ را دستمایه
داستان خود قرار می دهد و با ایجاد موقعیت های
متضاد با عرف معمول واقعیت ،لحظات کمیک
و خنده دار خلق می کند .این گونه سینمایی،
موقعیت مناسبی را فراهم می اورد تا با توجه به
شرایط روز جامعه ،و با نگاهی طنزالود به شرایط،
تالشــی برای نقد اجتماعی و ثبــت موقعیت
تاریخی و جغرافیایی مکان و زمان وقوع حوادث
را مورد نظــر قرار داد .فیلم «شــادروان» نیز با
توجه به شرایط ســخت تولیدش در اوج دوران
کرونا و بــا توجه با کمبودهــا و ضعف هایی که
شاید مهم ترین
مزیت فیلم
«شادروان» نسبت
به دیگر کمدی های
سینمای ایران در
دو الی سه سال
گذشته این است که
برای خنده گرفتن
از مخاطبش به هر
وسیله ای متوسل
نمی شود
در ساختار و فیلمنامه داشته نهایتًا در این امر
موفقیت درخور توجهی کسب می کند .فیلمی
که در پایان صاحب شناسنامه می شود و حداقل
دستاوردش همین ثبت موقعیت واقعی ادم ها
در تاریخ روایت داستانش است.
خنده تلخی که در اکثر سکانس های فیلم
«شادروان» شاهدش هستیم از همین پرداخت
به موقعیت های تلخی بوده که شــاید یاداور
لحظات ســخت هر کدام از ما ،یا اطرافیان مان
می توانست باشد« .شادروان» از ان فیلم های
دوست داشتنی و نزدیک به جریان سیال زندگی
است که لحظات احساســی ،طنز الود و البته
گاهی بســیار تلخ را بــرای مخاطبش تدارک
می بیند .یک قصه روان دارد که در عین سادگی
توانسته با پیچ های داســتانی به موقع و خلق
صحنه های باورپذیــر خانوادگی ،مخاطب را تا
پایان فیلم بدون احساس خستگی ،سرحال و
سرپا و مشتاق نگه دارد« .شــادروان» شاید از
الگوی فیلم های موفقی چــون «یه حبه قند»
و «اجاره نشین ها» و «مهمان مامان» پیروی
می کند و هر چند بــه ان تکامل و عمق اثاری
که نام بردیم نمی رســد ولی قطعًا فیلم مهمی
در میان اثار سال جاری و اثری مهم در کارنامه
عواملش محسوب می شود. صفحه 18
منفی :فیلمنامه چند پاره
عالوه بر نکات مثبتی که درباره «شادروان»
اشــاره کردیم ،این فیلم چند ایراد اساسی نیز
دارد که از تبدیل شــدن ان به یک اثر برجسته
در ســینمای ایران جلوگیری می کند .شــاید
تجربه کم فیلمساز در پرداخت سینمایی تمام
و کمال قصه اش ،با استفاده از ابزار تصویر و نور و
رنگ ،و مهم تر از همه فیلمنامه ای که با وسواس
و جزئیات کافی به نــگارش در نیامده ،از دالیل
اصلی این کمبودها باشد.
بســیاری از منتقدین پــس از دیدن فیلم
«شادروان» در چهلمین جشــنواره فیلم فجر
به ضعف فیلمنامــه و نــگاه اجتماعی الصاقی
به ان اشاره داشــتند .نقدهایی که شاید گاهی
ســخت گیرانه به نظر می رســید ولی با توجه
به نگــرش کلی اثر قابل توجیه هســتند .یکی
از مشکالت اساسی ســینمای ایران در بخش
فیلمنامه نویسی عدم تمرکز واحد روی قصه و
اضافه کردن بی مورد شاخ وبرگ های داستانی
یا به اصطالح خرده پیرنگ هــای بی ربط ،برای
حفظ ریتم یا جذابیت و کشش داستانی است.
متاسفانه فیلمنامه «شــادروان» نیز از اواسط
داســتان دچار این چندپارگی شده که انگار از
نبود یک نخ اتصال مستحکم و پیوسته رنج می
برد .از جایی به بعد شخصیت ها در ظاهر با هم
در یک روایت واحد حضور دارند ولی انگار مکمل
یکدیگر نیستند و هر کدام در مسیر جداگانه گام
برمی دارند .هرچند ایــن روایت های مجزا ،هر
کدام به تنهایی اجرایی درخور توجه و پرکشش
دارند ولی در یک قصه واحد ســر و شکل قوام
یافته ای نمی یابند .پس در حالی که با یک فیلم
و یک روایت خطی طرف هستیم ولی انگار شاهد
یک قصه اپیزودیک هستیم و با ماجرای مجزای
هر کدام از افراد خانواده طرف می شــویم .این
نکته احتماالً مهم ترین مشکل فیلم «شادروان»
است که اگر مخاطب کم حوصله ای به تماشایش
بنشــیند ،احتماالً با گم کردن نخ اصلی روایت
دچار سردرگمی شــده و از ادامه ماجرا دلزده
خواهد شد .داستان فیلم «شــادروان» بعد از
روایت اصلی که به مرگ پــدر خانواده و میراث
او بــرای تهیه پول و تحویل جنــازه و دفن این
پدر می پردازد ،ناگهان از ماجرای اصلی فاصله
می گیرد و در پرده دوم و ســوم فیلمنامه این
موضوع به مســئله فرعی تبدیــل می گردد .از
طرفی در حالی که پایه قصه دارای تلخی بوده
و گزندگی کافی برای اشــاره های اجتماعی و
نقد فرهنگی و اقتصــادی را مهیا می کند ولی
فیلمنامه به سراغ خرده پیرنگ های بی ارتباط به
موضوع می رود تا کمبودهای گاهًا کمدی و احیانًا
تاثیرات فرامتنی اجتماعی اثر را افزایش دهد .در
حالی که در روایت چنین قصه ای از خانواده اشنا
با فرهنگ ســنتی ایرانیزه ،تکیه بر یک روایت
خطی و تعریف داستانی کامل احتماالً موفقیت
بیشتری کسب می کرد .فیلم «شــادروان» با
رویکرد کنونی نمی تواند بــه الیه های عمیقی
راه پیدا کند و فقط می تواند با اضافه کردن این
خرده پیرنگ ها و شــخصیت های فرعی ریتم
کمدیش را حفظ کند و البته منصفانه باید گفت
با توجه به کیفیت کار بازیگرانش تا انتها در این
امر موفق و سرپا می ماند.
فیلم «شادروان»
با رویکرد کنونی
نمی تواند به الیه های
عمیقی راه پیدا کند
و فقط می تواند با
اضافه کردن این
خرده پیرنگ ها و
شخصیت های فرعی
ریتم کمدیش را
حفظ کند و البته
منصفانه باید گفت با
توجه به کیفیت کار
بازیگرانش تا انتها
در این امر موفق و
سرپا می ماند
مثبت :بازی بازیگران
«شــادروان» بیــش از هر چیــز محفل
هنرنمایی بازیگرانش است .سینا مهراد و بهرنگ
علوی شاید بهترین نقش افرینی کارنامه خود را
اجرا می کنند و از سوی دیگر سه بازیگر زن این
فیلم یعنی نازنین بیاتی ،گالره عباســی و رویا
تیموریان همگی نمونه ای از بهترین بازی های
کارنامه خود را ارائه داده اند .به جرات می توان
گفت کیفیت بازی ها از خود فیلم جلوتر است
و بار اصلــی جذابیت اثر را به دوش می کشــد.
اجرای سینا مهراد در «شــادروان» مخصوصًا
پس از دو سریال پر مخاطب «پدر» و «اقازاده»
که می توانســت او را در نقش جوانی مذهبی و
درستکار دچار تکرار کند ،برایش نجات بخش
بوده و توانسته ابعاد متفاوتی از توانایی های این
بازیگر را به نمایش بگــذارد .نازنین بیاتی هم
ریزه کاری ها و جزئیاتــی در نقش افرینی خود
در «شادروان» ارائه داده که در هیچ یک از اثار
قبلیش سراغ نداشتیم .حفظ موقعیت کاراکتر
در مرز درام و کمدی و بازی کنترل شده نازنین
بیاتی در اکثر ســکانس هایی کــه حضور دارد
حکایت از بلوغ و پختگی یک بازیگر جوان دارد
که تحسین برانگیز است .بهرنگ علوی نیز شاید
برای اولین بار در نقشی که چندین سال از سن
واقعی خودش بزرگ تــر بوده در نقش یک مرد
مسن با ویژگی های ظاهری خاص توانسته با یک
اجرای تیپیکال و بامزه بار اصلی کمدی اثر را به
دوش بکشد .همچنین شاهد دو اجرای سطح
باال از گالره عباسی و رویا تیموریان هستیم که
در ادامه نقش افرینی های موفقشان توانسته اند
اجرای قابل توجهی در فیلم «شــادروان» ارائه
دهند .گالره عباســی پیش از این توانایی خود
را در اجرای نقش های ســخت بــا گویش ها و
گریم های ســنگین به اثبات رسانده بود و حاال
در فیلم «شادروان» ریســک ایفای نقش یک
دختر افغان را پذیرفته و مخصوصًا با اجرایش در
پایان بندی فیلم که تا حد زیادی نیز به کیفیت
بازی او وابسته است ،توانسته بازی قابل قبولی را
ارائه دهد .در نهایت باید از حضور رویا تیموریان
بگوییم .از ان نمونه بازیگــران همه فن حریف
ســینمای ایران که مخصوصًا در بیســت سال
گذشته نقش انواع زنان و مادران تیپیکال ایرانی
را بر پرده سینماها اورده است .از زن سنتی فیلم
«سنتوری» تا مادر تندخو «خانه دختر» گرفته
تا مدیر سیستماتیک «زندان زنان» و زن مدرن
«کافه ستاره» همگی بخشی از حافظه تاریخی
مخاطبان ســینما از این بازیگر توانا است .حاال
در فیلم «شادروان» با کیفیت تازه ای از توانایی
اجرای تیپیکال بازی او اشنا می شویم که در عین
نزدیکی به همان مادر ســنتی ایرانی ،جزئیات
کمیک دقیق و درخشانی را به کارش افزوده که
نقش او را به یکی از جذاب ترین کاراکترهای فیلم
«شادروان» تبدیل کرده است.
در پایان باید گفت فیلم «شادروان» صاحب
ویژگی های یک اثر پر مخاطب بود .راســتش را
بخواهید گمان ما بر این بود که «شادروان» با یک
کمپین تبلیغاتی مناسب احتماالً از میلیاردرهای
گیشه در سال جاری محسوب خواهد شد .فیلمی
که رابطه مســتقیم با جامعه دارد ،از بازیگران
محبوبی ســود می برد و قطعــا انتظار می رفت
توســط مخاطب انبوهی پذیرفته شود ...به هر
حال با این که این فیلم زمان اکران مناسب نوروز
را به دست اورد و فروش حدود ده میلیاردی را
کســب کرد ،ولی توقع ما و احتماالً صاحبان اثر
نیز موفقیت و اقبال بیشتر در گیشه بوده است.
شاید در این میان باید تاثیرات قهر کلی مخاطب
با سینماها ،تاثیرات پسا کرونایی ،افزایش قیمت
بلیت سینماها و چند عامل دیگر را برای فروش
پایین تر از حد انتظار اکثر فیلم های نوروز ۱۴۰۱
مورد توجه و تحلیل قرار داد که این امر قطعًا به
مطلبی مجزا و تحلیل هایی مفصل و کارشناسانه
نیازمند است.
19
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 19
سینمای ایران
سـفر بـه درون
نگاهی به جایگاه «موقعیت مهدی» در سینمای جنگ
با مروری بر تاریخچه این ژانر در سینمای ایران صفحه 20
سید اریا قریشی
ان چه به طور ویژه می توان «سینمای جنگ
تحمیلی» نامگذاری اش کرد و ،بدین شکل ،ان را
از جریان متعارف فیلم های جنگی در کشورهای
دیگر دنیا(در راس همــه ،امریکا) متمایز کرد،
در ســال های اولیه وقوع جنگ تحمیلی شکل
و هویت مشخصی نداشت .نوعی سردرگمی و
در بدترین حالــت باری به هرجهت بودن را در
برخی از اثار جنگی اوایل دهه 1360مشاهده
می کنیم .در ان سال ها حتی شاهد تالش هایی
برای چسباندن داستان های دیگر به مقوله جنگ
هســتیم .یکی از نمونه های جالب این تالش را
در فیلم «برزخی ها» (ایرج قادری) مشــاهده
می کنیم« .برزخی ها» پیش از اغاز تعرض نظامی
عراق به خاک ایران به مرحله تولید رسید .فیلم،
داســتان گروهی از مجرمان عــادی را روایت
می کند که در روز پیروزی انقالب اســامی از
زندان می گریزند .ان ها در ابتدا به روســتایی
مرزی رفته و قصد خروج از کشور را دارند اما پس
از تجاوز یک ارتش بیگانه به خاک ایران ،تصمیم
می گیرند بماننــد و از مملکت خود دفاع کنند.
هر چند تجاوز نیروهای بیگانه پرداختی تخیلی
داشت ،اما حمله عراق به ایران در فاصله میان
ســاخت و اکران «برزخی ها» باعث شد عوامل
فیلم میان نویسی را در ابتدای فیلم گنجانده و
به این اشاره کنند که حمله نظامی عراق ثابت
کرد که ان ها نقطه درستی از تحوالت سیاسی و
ایران ان روز را هدف قرار داده بودند.
اجتماعی ِ
با این وجود ،جریان رســمی ســینمای
جنگی ایران با فیلم «مرز» (جمشید حیدری،
)1360اغاز شــد .این فیلم هم به ماجراهای
یک روســتای مرزی می پرداخت که اهالی ان
پس از حمله ارتــش دشــمن در مقابل ان ها
مقاومت کرده و در نهایت نیروهــای بیگانه را
شکســت می دهند .موفقیت «مرز» و تبدیل
جنگ تحمیلی به مهم ترین واقعه روز کشــور،
منجر به ساخته شــدن فیلم هــای دیگری در
مورد این اتفاق شد .اکثر فیلم های اولیه جنگی
سینمای ایران ،اکشن هایی تقلیدی بودند که با
الگوبرداری از نمونه های ان طرف اب ســاخته
می شدند و می شد ویژگی هایی همچون تاکید
بر قهرمانان فردگرا و عمل گرا ،کنش های بیرونی
و تعقیب وگریزهای پرشــمار را در ان ها یافت.
ضمن این که اکثر این اثار به علت کم تجربگی
فیلمســازان و کمبــود امکانات فنــی ،اثاری
کم کیفیت در مقایســه با نمونه های سطح اول
جهانی محسوب شــده و از نظر داستانی هم از
محدودیت ها و مشکالت زیادی رنج می بردند .با
این وجود ،برخی از این فیلم ها از جمله «پایگاه
جهنمی» (اکبر صادقی )1363 ،و «عقاب ها»
(ساموئل خاچیکیان )1363 ،به موفقیت تجاری
قابل توجهی دست یافتند.
علی رغم این موفقیت های مقطعی ،مدیریت
وقت ســینمای ایران به دنبال شکل دیگری از
فیلم های جنگی بود .این فیلم ها در درجه اول
باید بر تفاوت های اساسی جنگ تحمیلی با دیگر
جنگ های مهم قرن بیســتم تاکید می کردند.
ســاخت شــخصیت هایی الگوگرفته از مردان
خشــن اما در مواردی احساساتی ،و فردگرا اما
متعهد به هدف ،در مورد جنگ تحمیلی جواب
نمی داد و به محصوالتی بدلی منجر می شــد.
ظهور نسل جدیدی از فیلمسازان در نیمه اول
دهه ،60به تدریج منجر به خلق اثاری شد که
هویت ویژه فیلم های جنگی ایران را شکل دادند.
شــاید بتوان گفت جرقه این نوع نگاه ویژه
به جنگ تحمیلی با اثار اولیه رسول مالقلی پور
خورد .مالقلی پور در اولین اثارش (مســیری
که با «نینوا» ( )1362شروع شد و با «پرواز در
شب» ( )1365به اوج رسید) هم ارزی مشخصی
میان رزمندگان جبهه هــای جنگ تحمیلی و
شهدای کربال ایجاد کرد .نام «نینوا» به وضوح
این هم ارزی را نشان می داد و پایان بندی «پرواز
در شب» ارجاعی به شهادت حضرت ابوالفضل
(ع) بود .ایــن نوع نگاه به جایــگاه رزمندگان،
طبعًا منجر به ایجــاد تفاوت هایی بنیادین در
شخصیت پردازی انان – در مقایسه با نمونه های
پیشین – شد .رزمندگان این دسته از فیلم ها
به سادگی حاضر بودند جان خود را برای کمک
به دیگران فدا کنند ،تعلق خاطری نســبت به
دنیای مادی نداشتند و ،بنابراین ،ویژگی هایی
همچون ایثار و شــهادت طلبی به خصوصیات
مشــخص کننده رزمندگان ســینمای ایران
تبدیل شــد .به تبع این نوع نگاه ،در این دسته
از فیلم ها خبــری از تعلیق های مرســوم در
اثار کالسیک نیست .اساســا در این فیلم ها،
کشمکش های بیرونی جایگاه ویژه ای نداشت
حد
و در عوض فیلمســازان سعی می کردند تا ّ
امکان به درونیات شخصیت ها نزدیک شوند.
این مدل شخصیت پردازی و روایت ،با دو
فیلم مهم «دیده بــان» ( )1367و «مهاجر»
( )1368به کارگردانــی ابراهیم حاتمی کیا به
اوج رسید .اگر مالقلی پور بر جنبه های مذهبی و
اساطیری حضور رزمندگان شجاع در جبهه های
جنگ تاکید می کرد ،حاتمی کیا حال وهوایی
عرفانی بــه اثارش می بخشــید .در فیلم های
اولیه حاتمی کیا ،هم جواری با دیگر رزمندگان
و تالش بــرای موفقیت در عملیات بیشــتر
شبیه نوعی ســلوک درونی به نظر می رسید.
شخصیت های این فیلم ها ،ادم هایی تک افتاده
بودند که در فضایی غیرزمینی به حال وهوایی
روحانی دست می یافتند.
علی رغم این که اکثر فیلم هایی که از چنین
الگوهایی پیــروی می کردند به فروش چندان
مالقلی پور
در اولین اثارش
(مسیری که با «نینوا»
( )1362شروع
شد و با «پرواز در
شب» ( )1365به
اوج رسید) هم ارزی
مشخصی میان
رزمندگان جبهه های
جنگ تحمیلی و
شهدای کربال ایجاد
کرد
21
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 21
سینمای ایران
باالیی دست نمی یافتند اما با اقبالی که مدیران
وقت سینمای ایران به این دســته از اثار نشان
دادند – هــم «پرواز در شــب» و هم «مهاجر»
جایزه بهترین فیلم را در جشنواره فجر به خود
اختصاص دادند – و استقبال منتقدان ،این گونه
از فیلم های مرتبط با جنــگ تحمیلی جایگاه
ویژه ای در ســینمای ایران پیــدا کردند .با این
وجود ،این موج تحسین شــده به ســرعت وارد
دوران افول خود شد .علی رغم این که معدودی
از فیلم ها در سال های بعد با استفاده از الگوهایی
مشابه توانستند توجه منتقدان را به خود جلب
کنند (به عنوان یک نمونــه می توان به «هور در
اتش» (عزیزاهلل حمیدنژاد )1370 ،اشاره کرد)
اما بخش مهمی از فیلم های مشابه به تقلیدهایی
کم مایه تبدیل شدند .فیلمســازانی که توانایی
مالقلی پور و حاتمی کیــا را در خلق ان فضای
ی ّکه نداشتند ،سعی می کردند پوسته رویی ان
الگوی عرفانی را روی یک ســاختار کالســیک
پیاده کنند و نتیجه این می شد که در این موارد
جای خالی عناصری همچون یک نیروی رقیب
قدرتمند و کشمکش های درگیرکننده بیرونی
احساس می شد .مخلص کالم این که این دسته
از فیلم ها نه جذابیت لحظه ای فیلم های جنگی
اولیه سینمای ایران را داشتند و نه می توانستند
ذره ای از حال وهوای جریان ویژه فیلم های جنگ
تحمیلی را زنده کنند.
به تدریج و با دور شــدن از سال های جنگ،
سینمای جنگی ایران دچار رکود شد .هر چند
کماکان فیلم های جنگی بخشی از بازار سینمای
ایران را به خود اختصــاص داده بودند اما بخش
مهمی از اثار قابل تامل جنگی ســاخته همان
فیلمســازانی بودند که در دهه 60هم به عنوان
پیش قراوالن تثبیت شکل بومی شده ژانر جنگی
خودنمایی کــرده بودند .در ایــن میان معدود
فیلم هایی بودنــد که بــا رویکردهایی خالقانه
به جنــگ تحمیلی پرداختنــد .به عنوان نمونه
می توان به «لیلی با من است» (کمال تبریزی،
)1374اشاره کرد که با لحنی کمیک – که در
زمان ســاخت تابوشــکنانه به نظر می رسید به
ماجرای فردی پرداخت که به شدت از حضور در
جبهه های جنگ می ترسد اما حوادثی که برای
رخ می دهد ،او را به یک قهرمان تبدیل می کند.
در یک دهه اخیر وضعیت تا حدی تغییر کرد
و شاهد تکان هایی در وضعیت سینمای جنگ
بودیم .سینمای ایران بیش از گذشته به خلق
شخصیت هایی خاکی و زمینی که برای طیف
گسترده تری از مخاطبان باورپذیر بودند روی
اورد .همچنین برخی از ســازندگان فیلم های
جنگی ،به شکلی کنترل شده تر و حساب شده تر
از اثار تقلیدی اوایل دهــه 60به بهره گیری از
الگوهای پذیرفته شده سینمای جنگی جهان
روی اوردند و با ترکیب ان الگوها و نکات ویژه
موجود در جنگ تحمیلی توانستند فیلم هایی
بسازند که هم برای عموم مخاطبان جذاب تر
باشــند و هم بتوان ویژگی های منحصربه فرد
جنگ تحمیلی را در ان ها تشخیص داد .رشد
تکنیکی فیلمسازان نسل های جدیدتر ،اگاهی
بیشتر ان ها از شرایط و امکانات سینمای روز
جهان و گسترش امکانات فنی ،از دیگر عواملی
بودند که بر مســیر حرکت فیلم های مرتبط با
جنگ تحمیلی تاثیر گذاشتند.
در این دوره ،چند فیلم شاخص جنگی در
سینمای ایران ساخته شد« .ایستاده در غبار»
(محمدحسین مهدویان )1394 ،را می توان در
این میان یک نقطه عطف تلقی کرد .این اولین
تجربه کارگردانی مهدویان در حوزه فیلم های
بلند داســتانی پس از مجموعه تحسین شده
«اخرین روزهای زمســتان» در مورد شهید
حســن باقری قهرمانی را نشان می داد که گاه
عصبی به نظر می رسید ،در مواردی حتی کنترل
رفتار خود را از دست می داد و دچار اشتباهاتی
می شد .این تصویر ،شباهت چندانی به تصویر
ملکوتی و خطاناپذیری نداشت که پیش از این
ذکر شد .از سوی دیگر ،مهدویان و همکارانش
با «ایستاده در غبار» نشان دادند که قرار نیست
یک فیلم قهرمان پرور جنگی لزومًا تصویری از
یک ابرقهرمان شکست ناپذیر نشان دهد .قرار
ِ
پرداخت
نیست ساخت قهرمان حتمًا به معنای
گاه اغراق شده ای از توانایی های رزمندگان ایرانی
و از ان سو تصویر توسری خورده ای از نیروهای
عراقی باشد .نباید فراموش کرد که همین تصویر
اغراق شــده باعث انتقادات زیادی به مســیر
حرکت ســینمای جنگ تحمیلی به خصوص
در دهه 70مبنی بر این شــد که اگر عراقی ها
واقعًا همان قدر بی دســت وپا و احمق بودند که
در برخی از فیلم های سینمای ایران به تصویر
مهدویان و
همکارانش با
«ایستاده در غبار»
نشان دادند که قرار
نیست یک فیلم
قهرمان پرور جنگی
لزوماً تصویری از
یک ابرقهرمان
شکست ناپذیر نشان
دهد .قرار نیست
ساخت قهرمان حتماً
ِ
پرداخت
به معنای
گاه اغراق شده ای
از توانایی های
رزمندگان ایرانی
و از ان سو تصویر
توسری خورده ای
از نیروهای عراقی
باشد
کشیده می شود ،پس غلبه بر ان ها کار بزرگی
نبوده و اص ً
ال این نکته که جنگ تحمیلی 8سال
طول کشیده اتفاق عجیبی است! «ایستاده در
غبار» از جنبه نمایش شخصیتی که دغدغه ها
و حتی نقاط ضعفی مثل همه ما داشت و با این
وجود یک قهرمان تحسین برانگیز بود ،یک فیلم
باارزش و قابل تامل محسوب می شد.
نمونه های دیگری از خلق شخصیت های
قابل احترامی با دغدغه های زمینی را در دو فیلم
«شــیار ( »143نرگس ابیار )1392 ،و «تنگه
ابوقریب» (بهــرام توکلی )1396 ،مشــاهده
می کنیم .داستان «شیار »143روایتی ازانتظار
مادر یکــی از رزمندگان و تــاش او برای پیدا
کردن اثر و خبری از فرزندش است .شخصیت
اُلفت در ایــن فیلم (بــا بازی مریــا زارعی)
قرار نیســت یکی از ان مــادران نمونه ای اثار
سال های نه چندان دور ســینمای ما باشد که
فرزندان شــان را در راه مملکت فدا می کردند
و – الاقل در ظاهر – خم به ابــرو نمی اوردند.
الفت در طول فیلم پریشــان و بی قــرار بود و
می خواست فرزندش به سالمت به خانه برگردد.
این تصویر ملموس از یک مــادر فداکار ایرانی،
اتفاقًا به شکل محسوســی به همدلی تماشاگر
با الفت کمک و او را به شــخصیتی قابل احترام
برای اکثر مخاطبان «شیار »143تبدیل کرد.
همچنین در «تنگه ابوقریب» با ادم هایی روبه رو
بودیم که جنبه ایدئولوژیک شان بر جایگاه شان
به عنوان ادم هایی معمولی از همین اب وخاک
غلبه نداشــت .این ادم ها به فکــر لذت بردن از
خوردن هویج بستنی بودند و حسرت ان دوران
را می خوردند که می توانستند با خیال راحت به
چنین دغدغه هایی بیاندیشند اما همین افراد
وقتی ایران در خطر قرار می گرفت دســت به
ســاح برده و جان خود را فدا می کردند .با این
شکل پرداخت« ،تنگه ابوقریب» بر سختی های
حس دریغ الودی
جنگ تحمیلی تاکید کرد و ّ
نسبت به دوران صلح قبل از تعرض ارتش عراق
به خاک ایران ایجاد کرد .تاکید ویژه فیلم ها بر
مصائب دوران جنگ تحمیلی – به جای ساخت
تصویری باشکوه یا عرفانی از ان دوران – نکته ای
کلیدی را به ســینمای ایران فهماند :می توان
تصویری درداور از جنگ ســاخت و این گونه
فلسفه جنگ را زیر ســوال برد و در عین حال
قهرمانانی که به دفاع از مملکت خود برخاستند
(و خانواده های صبور ان ها) را ستایش کرد.
با طــی این مســیر ،بــه فیلــم دیدنی و
تاثیرگــذاری همچــون «موقعیــت مهدی»
می رسیم .هادی حجازی فر – که نقش افرینی
درخشانش در «ایســتاده در غبار» به سادگی
فراموش شدنی نیســت – در اولین تجربه بلند
سینمایی اش در مقام کارگردان ،یکی از نقاط
اوج این تصویــر خاکی – و در مــواردی حتی
شکســت خورده – از یــک قهرمــان بزرگ و
قابل احترام را به ثبت رساند.
شــاید بتــوان «موقعیــت مهــدی» را
ترکیبی دانســت از الگوهایی که از میانه های
دهــه 60به تدریج جای خود را در ســینمای صفحه 22
جنگ تحمیلی بــاز کردند و مســیری که در
فیلم های جنگی دهه 90شاهدیم .از یک سو،
تصویرپردازی شاعرانه حجازی فر ،در مواردی به
خلق حال وهوایی غیرزمینی منجر شده است.
نمونه بارز این تصویرپــردازی را در اپیزود اخر
می بینیم :جایی که تصویــر مهدی باکری در
حال مکالمه پای بی سیم ،بیش از ان که یاداور
فضای ملتهب ،زمخت و هولناک جنگی باشد،
ما را به یاد بهشــت برین می اندازد .با شناختی
که تا ان موقع از کاراکتر مهدی باکری به دست
اورده ایم ،می توانیم متوجه شویم که این جنس
تصویرپردازی در واقع دارد حال وهوای درونی
قهرمان را در ان لحظه برجسته می کند .این،
شاید یکی از مهم ترین برگ های برنده «موقعیت
مهدی» باشد :پروداکشن قابل توجه فیلم در راه
بزرگ تر کردن انفجارها و تاثیرگذاری مقطعی
بر تماشــاگر به کار نرفته بلکه اتفاقًا به شــکل
غیرمنتظره ای دارد به برجسته کردن درونیات
قهرمان کمک می کند .انگار مهدی باکری در
ان فضای ملتهب و در مکانی که مسلخ او به نظر
می رســد ،با ارامش تمام دارد نوعی ســلوک
درونی را ســپری می کند .با این پیش زمینه،
می توانیم درک بهتری از اصرار او برای ماندن در
ان محیط به جای بازگشتن به عقب پیدا کنیم.
«موقعیت مهدی» ،برخــاف ان چه عمومًا از
فیلم های جنگی انتظار داریم ،بیشتر یک فیلم
شخصیت محور محسوب می شــود تا یک اثر
ماجرامحور .بعد از نمایش «موقعیت مهدی»
در جشنواره فیلم فجر ،گروهی از منتقدان این
ایراد را گرفتند که می تــوان برخی از پرده ها را
بدون ضربه خوردن دراماتیک به داستان از فیلم
حذف کرد .اشــاره ان ها عمومًا به پرده چهارم
فیلم با عنوان «من مهدی باکری نیستم» بود؛
پرده ای که در ان عم ً
ال شخصیت مهدی باکری
به حاشــیه می رفت و با ماجراهای فرد دیگری
روبه رو می شدیم .وقتی داستان بیرونی فیلم را
در نظر بگیریم ،این حرف درست به نظر می رسد.
از نظر داســتانی این پرده ربطی به پرده های
دیگر ندارد .بــا این وجود اگــر از این جنبه به
«موقعیــت مهدی» توجه کنیــم که یک نوع
پیوند درونی قرار است عامل اتصال دراماتیک
پرده های مختلف به هم باشد ،این مشکل حل
شــده و پرده چهارم فیلم جایگاه ویژه خود را
در این سیر فعل وانفعاالت درونی قهرمان پیدا
می کند .این میزان تمرکز بر ویژگی های درونی
شــخصیت به جای تاکید بر وجوه بیرونی او،
همان خصوصیتی است که «موقعیت مهدی»
را به فیلم های شــخصیت محور و ارام جنگی
سینمای ایران نزدیک می کند.
فضاســازی مبتنی بر
از طرف دیگر ،این
ِ
موکد کردن درونیات قهرمان ،قرار نیست لزومًا
به خلق فضایی دوست داشتنی از پدیده جنگ
منجر شود .جبهه جنگ فقط فضایی برای سیر
و سلوک درونی نیست؛ قربانگاه هولناک جوانان
بی گناه هم هست .شاید نمونه ای ترین تصویر
«موقعیت مهدی» در این زمینه ،جایی باشــد
که اجرای دســتوری که به یــک رزمنده داده
شاید بتوان
«موقعیت مهدی»
را ترکیبی دانست
از الگوهایی که از
میانه های دهه 60
به تدریج جای خود
را در سینمای جنگ
تحمیلی باز کردند
و مسیری که در
فیلم های جنگی دهه
90شاهدیم.
شده ،مستلزم راه رفتن او از روی انبوه جنازه های
هم رزمانش اســت که کف زمین را پوشــانده و
عبور از هر نقطه دیگری را ناممکن ســاخته اند.
ما قرار نیســت حســرت این را بخوریم که چرا
ان شــخصیت ها امکان حضور در یک جنگ را
داشته اند و ما این امکان را نداریم بلکه قرار است
روح بزرگ ادم هایی مثل مهدی باکری را ستایش
کنیم .این تمایز ظریفی اســت کــه «موقعیت
مهدی» را بــه یکی دیگــر از فیلم هایی تبدیل
می کند که در سال های اخیر مرز مشخصی میان
احترام فراوان به قهرمانان جنگ و زیر سوال بردن
خود پدیده جنگ قائل شده اند.
همچنین تاکید حجازی فر ،ابراهیم امینی
کردن
و دیگر دســت اندکاران فیلم بر برجسته ِ
درونیات مهــدی باکری ،قرار نیســت صرفًا به
سیروسلوک برسد بلکه از این راه همچنین قرار
است با تنهایی ها ،تردیدها و دوراهی های پیچیده
شخصیت اشنا شــویم« .موقعیت مهدی» قرار
نیست یکی دیگر از ان اثار شــعاری مربوط به
جنگ تحمیلی باشد که ادم ها را بی نقص یا اساسًا
فاقد دغدغه های این جهانی نشــان می دهند.
اتفاقًا سازندگان فیلم اصرار دارند که روی وجوه
زمینی افرادی مثل مهدی و حمید باکری تاکید
کنند .شاید بتوان گفت که برجسته ترین ویژگی
متمایزکننده «موقعیت مهدی» این جا است که
شکل می گیرد .حجازی فر و همکارانش نکته ای
را ،همچون برخی دیگر از نسل جدید فیلمسازان
ایرانی ،به درستی دریافته اند که در اثار فیلمسازان
نســل های قبلی کمتر به چشم می خورد .وقتی
شما بتوانید یک شخصیت را به شکل باورپذیری
این جهانی به تصویر بکشــید و تردیدها و حتی
نقاط ضعف او را بدون خودسانســوری بسازید،
عظمت و تاثیرگذاری تصمیمــات قهرمانانه او
به مراتب بیشــتر می شــود .فرض کنید مهدی
باکری در این فیلم شــخصیتی بــود که هیچ
تردیدی در تصمیم گیری هایش نداشت ،اساسًا
از ســطح دغدغه های مرتبط با عالم خاک فراتر
رفته بود و جایی از فیلم تصمیم می گرفت هیچ
تبعیضی میان پیکر برادرش و پیکر شهدای دیگر
قائل نشود .در چنین شــرایطی ،این تصمیم
دیگر به یک انتخاب ســخت در یک دوراهی
پیچیده تبدیل نمی شد بلکه تصمیمی واضح
و راحت بود کــه ارزش دراماتیکی نداشــت.
همین طور می توان یک بار دیگر به پرده پایانی
و باقی ماندن مهدی در نقطه ای اشاره کرد که
عملیات بدر را برای او به یک عملیات انتحاری
تبدیل می کند .فکرش را بکنیــد اگر قرار بود
مهدی باکری شــخصیتی تک بُعدی باشد که
فقط وفقط در ارزوی شهادت می سوزد ،تصمیم
پایانی او چقدر معمولی و ساده به نظر می رسید.
اما ســازندگان «موقعیت مهــدی» ان قدر بر
تردیدهای او و دلبســتگی های خانوادگی اش
تاکید کرده اند که می توانیم این نکته را درک
کنیم که انتخاب نهایی او چه گزینش بزرگ،
پیچیده و قابل احترامی است.
عالوه بر تمام این موارد« ،موقعیت مهدی»
در میان فیلم های بازنگرانه دهه 90سینمای
جنگی ما هم جایگاه ویــژه ای پیدا می کند .با
یک فیلــم غنی و چندجانبه روبه رو هســتیم
که می تواند ســلیقه های مختلفــی را راضی
کند .ما با ابعاد مختلفی از شخصیت ها روبه رو
می شویم :افراد خانواده دوست ،زنان صبور اما
گالیه مندی که باید بار عاطفی اداره یک زندگی
را به دوش بکشــند ،مردهای تنها ،انسان های
مردد ،رزمندگان وحشت زده ،قهرمانان جسور
و ...در میــان این ابعاد مختلف ،ســلیقه های
متفاوت احتماالً می تواننــد بخش های مورد
عالقه خودشــان را پیدا کنند .سینمای ایران
کمتر توانسته روحیه جنگی ،قهرمانان زمینی
ان دوران ،و تبعات جنگ را به این شــکل به
تصویر بکشد .با توجه به این دالیل« ،موقعیت
مهدی» فیلمی اســت که به شکلی مناسب از
الگوهای مختلف فیلم هــای مرتبط با جنگ
تحمیلی بهره برداری کرده و مــواردی را هم
به ان ها می افزاید و ،بنابرایــن ،می توان ان را
به عنوان یکی از مهم ترین فیلم هایی که الاقل
در دو دهه اخیر در مورد جنگ تحمیلی ساخته
شده اند ،مطرح کرد.
23
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 23
سینمای ایران
گفت وگو با ابراهیم امینی ،یکی از فیلمنامه نویسان «موقعیت مهدی» و «مرد بازنده»
قهرمانانسینماییبیشتردرشکست ها
شکل می گیرند تا در پیروزی ها صفحه 24
احســـاندبیروزیری:
ابــراهـــیـم امـیـنـی
حــــاال فیلمنامه نویس
مهمــی در ســینمای ایران محسوب
می شود .البته فعالیت او در این سال ها
محدود به فیلمنامه نویســی نبوده و
نشان داده که در حوزه های مختلفی
توانایی کار دارد .با این وجود مهم ترین
فعالیت های او در دهه اخیر به عنوان
فـیلمـنامه نـویس بـه خـصـوص در
همـکــــــاری هـــایـــش بــا
محمدحســـین مهدویان رقم خورده
است :دو قسمت «ماجرای نیمروز»،
«التاری»« ،درخت گردو» و سه
فیلمی که در جشنواره فیلم فجر سال
گذشته داشت و دو تای ان ها در اکران
نوروزی سال 1401روی پرده رفتند:
«موقعیت مهدی»« ،مــرد بازنـده»
و «دسـته دختران» (کـه این اخری
در نوبت اکران است) .این گفت وگو
با امینی به دو بخش تقسیم می شود.
در بخش اول ،او از فیلم ستایش شده
«موقعیت مهدی» گفته ،هدف گذاری
خود و هادی حجازی فر را شرح داده
و امکانات و سختی های نوشتن یک
فیلمنامه تاریخی را بیان کرده است.
بخش دوم مصاحبه هم به «مرد
بازنده» ،لذت ها و سختی های نوشتن
یک فیلمنامه بر اساس الگوهای
ژانری ،و توضیح در مورد برخی از
ابهامات یا ایراداتی اختصاص دارد که
عده ای ان ها را به «مرد بازنده» وارد
دانسته اند.
بخش اول« :موقعیت مهدی»
گفت وگویــی از اقــای حجازی فر
می خواندم کــه در ان گفته بودند ما
به عنوان تماشــاگر نباید «موقعیت
مهدی» را از نظر اجرایی بخشــی
از ســریالی ببینیم که دارد در مورد
شــهید باکــری می ســازد .یعنی
این گونه نیست که تصاویری برای
سریال گرفته شــده و بعد بخشی از
ان تصاویر برای تبدیل به یک فیلم
سینمایی تدوین مجدد شده باشند
بلکــه تصاویر فیلم ســینمایی جدا
گرفته شــدند .می خواستم بدانم در
مرحله فیلمنامه (یا به طور کلی طراحی
داســتان) هم همین اتفــاق افتاد؟
یعنی ایا فیلمنامه بر اســاس همان
پژوهش ها اما مستقل از سریال بوده
یا بخش هایی از همان چیزی بوده که
در سریال خواهیم دید؟
داستان هم به همان شــکل در اجرا مجزا
از ســریال بود .در مورد بعضی از صحنه ها که
مشــترک بودند ،شــیوه برگزاری ،میزانسن یا
می دانستیم که
فیلم به مجموعه
پرسش های نظامی
و اطراف فرماندهی
جواب نمی دهد .اما
ان چه خیال ما را
راحت می کرد این
بود که می دانستیم
یک نسخه سریال
داریم و همه این ها
را می گذاریم برای
سریال و فیلم خود
را فارغ از نگرانی ها
روایت می کنیم
دکوپاژ در نسخه ســینمایی متفاوت بود .این
تفاوت ،پیش از هر چیز به فیلمنامه برمی گردد.
یعنی در فیلمنامه هم همین گونه بود .علتش
هم این بود که در همان مراحل ابتدایی که قرار
بود طرح دو نسخه را داشته باشیم ،ان چه را که
پیش از ما اتفاق افتاده بود مرور کردیم؛ یعنی
کارهایی که هر دو نسخه تلویزیونی و سینمایی
را داشتند .در مورد کارهایی که به یاد اوردیم
معموالً یک نسخه از ان یکی بهتر بود و تفاوت
چشمگیری میان دو نسخه وجود داشت .برای
این که به چنین اســیبی دچار نشویم تصمیم
گرفتیم از همان ابتدا متفاوت و مستقل از هم به
این دو کار فکر کنیم .حتی ترکیب نویسنده ها
با هم فرق داشت .در سریال ما چهار نفری کار را
نوشتیم و دو دوست دیگر ،امین بهروزی و فارس
باقری ،به ما در نگارش سریال کمک می کردند.
ولی در نسخه ســینمایی من و هادی بودیم.
وقتی سریال پخش شود ،حرف های ما روشن تر
می شود و مخاطب می تواند این تفاوت را ببیند.
حرف من به این معنا است که ان ها که فیلم را
دیدند همچنان می توانند مخاطب سریال هم
باشند به خاطر این که داستان ها و کاراکترهای
اصلی با نسخه سینمایی متفاوت اند.
فرض کنید ســریالی در کار نبود و
بر اساس پژوهش های انجا م شده
می خواســتید فقط یــک فیلمنامه
ســینمایی در مورد شــهید باکری
بنویسید .به نظرتان ساختار روایی
ان فیلم چقدر به نسخه فعلی نزدیک
می شد؟
راســتش نمی دانــم .به هرحال حتمــاً تغییر
می کرد .اما نمی دانم چه شــکلی می شد .یک
سری از دغدغه ها و نگرانی هایمان را این گونه
پوشش می دادیم یا بر ان مرهم می گذاشتیم که
می گفتیم چون نسخه سریال را داریم می توانیم
ان جا به ایــن قضایا بپردازیــم .موقع نگارش
ال توقع مخاطب
هزار مســاله پیش می اید؛ مث ً
برای دیدن یک فیلــم زندگی نامه ای از مهدی
باکری .ما می دانستیم در نسخه سینمایی این
توقع براورده نمی شــود چون هدف مان یک
ال شــیوه های
فیلــم زندگی نامه ای نبود .یا مث ً
فرماندهی مهــدی باکری یا عملکرد لشــکر
عاشــورا در جنگ یا عملکرد لشکر در عملیات
خیبر یا تاثیر مهدی و این لشــکر در عملیات
بدر .اگر بخواهم جمع بندی کنم ،می دانستیم
که فیلم به مجموعه پرسش های نظامی و اطراف
فرماندهی جواب نمی دهد .اما ان چه خیال ما
را راحت می کرد این بود که می دانســتیم یک
نسخه سریال داریم و همه این ها را می گذاریم
برای ســریال و فیلم خود را فــارغ از نگرانی ها
روایت می کنیم .نگاه کردیم که بیشــتر از هر
چیز دوست داریم چه داستانی را روایت کنیم
یا پژوهش ها چه داســتانی را بیشتر از هر چیز
دیگری به مــا می دهند .که رســیدیم به یک
داستان خانوادگی و داستان دو برادر .چون این
اسودگی را داشــتیم رفتیم سراغ یک داستان
خانوادگی و تقریباً ملودرام .اما اگر این اسودگی
را نداشتیم و تمام ان پرسش ها وجود داشتند،
نمی دانم تا چه اندازه می توانســتیم به همین
نسخه برســیم یا تا چه اندازه نگرانی مان باعث
می شــد که به ان پرسش ها پاسخ دهیم .شاید
لحن فیلم جنگی تر می شــد یا زمان بیشتری
از فیلم در جنگ می گذشــت .ولی این جا این
انتخابِ متفاوت را داشتیم .فکر می کردیم پیش
از دیدن فیلم همه انتظار دیدن فیلم باکری ها (و
در نتیجه انتظار یک فیلم تماماً جنگی) را دارند و
احساس کردیم مسیر متفاوتی است که بخش
زیادی از فیلم در خانه و خانواده و در روابط بین
برادران و همسران بگذرد .برای ما این انتخاب
جالب بود و فکر کردیم شاید برای مخاطب هم
تازگی داشته باشد.
شاید در این نسخه بتوان گفت بیش
از ان که ببینیم که مهدی باکری دقیقاً
چه کارهایی کرد ،قرار اســت با این
مواجه شویم که «مهدی باکری بودن
چگونه است».
برنامه مــا این بود کــه برش هایی از چند
موقعیت متفــاوت از مهــدی و حمید باکری
ببینیم .تعبیر شما درســت است .هدف ما این
نبود ولی تعبیر خوبی است.
روی این بحــث مکث می کنم چون
با توجه به شیوه پرده بندی فیلمنامه
که سابقه چندانی در سینمای ایران
ندارد -این که شــش بُرش داریم
که لزوماً به طور کامل از زندگی خود
مهدی باکری نیستند -عده ای این
بحث را مطرح کردند که چون پروژه
در اصل یک مجموعــه تلویزیونی
بوده ،شاید انتخاب چنین ساختاری
اجتناب ناپذیر بوده اســت .این امر
چقدر در این نــوع پرده بندی تاثیر
گذاشت؟
تصمیم مــا برای نوشــتن ،هیچ وقت یک
تصمیم پیشــاپیش نیســت .مث ً
ال این طوری
نیست که بخواهیم روی یک پروژه کار کنیم و
پیشاپیش که داریم با کارگردان حرف می زنیم
بگوییم که «این را این مدلی بنویسیم» .این طور
نیست که پیش از شروع پژوهش یا پیش از ورود
به طراحی ،ساختار نهایی تصمیم گرفته شده
باشد .معموالً مسیر این طوری است که پژوهش
پیش می رود ،اهسته اهســته چیزهایی برای
ما جذاب تر می شــود و خودش را بیشتر نشان
می دهد .طرح ارام ارام شــکل می گیرد و بعد
به اهستگی به سمت ســاختار نهایی می رویم.
پس این گونه نبــود که تصمیم را بــرای این
ساختار پرده بندی از مراحل اول نگارش گرفته
باشــیم .از طرفی چند راه برای موقعیت هایی
کــه می خواهیم در مورد یــک کاراکتر واقعی
در یک فیلم یا ســریال بســازیم وجود دارد.
یکی اش این است که یک برش کوتاه از زندگی
او – مث ً
ال در چند روز نشــان دهیم .این هدف
ما نبود چون احساس می کردیم ممکن است
تصویری که از کاراکتر ارائــه می دهیم خیلی
منحصر به یک مکان و یــک زمان (و بنابراین،
25
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 25
سینمای ایران
تک بُعدی) باشد .راه مرسوم دیگر این است که
یک فیلم زندگی نامــه ای کار کنیم یعنی همه
زندگی دراماتیک شخصیت را از کودکی تا لحظه
شهادت نشان دهیم .این هم هدف ما نبود چون
احساس می کردیم در سریال می تواند پرداخت
کامل تری اتفاق بیافتد .در نتیجه به این مسیر
بینابین رسیدیم؛ مســیری که نه ان قدر مثل
انتخاب در یک موقعیت رســمی با شخصیت
همراهیم و نه ان قدر وسیع که این تعهد را برای
فیلم ایجاد کند که به تمام پرسش ها جواب دهد.
به یک مسیر بینابین فکر کردیم که یک داستان
واحد هم داشته باشد .در نتیجه به این ساختار
رسیدیم.
این ســاختار پرده بندی بیشــتر از سابقه
ما در تئاتر و نمایشنامه نویســی می اید .من و
هادی هر دو ســابقه نمایشنامه نویسی داریم و
در ان جا ،با این ساختار پرده بندی به خصوص
در نمایشنامه های کالسیک مواجه شده ایم .این
ویژگی در نمایشنامه های امروزی کمتر است
چون بیشتر به ســمت تک پرده ای رفت هاند .اما
در نمایشنامه های کالسیک (درام های پنج یا
سه پرده ای) این امر مرسومی است که برخی از
پرده ها را با کاراکتر اصلی شروع نمی کنیم .ان چه
در فیلمنامه «موقعیت مهدی» اتفاق می افتد از
درام های کالســیک و نئوکالسیک امده است.
دلیلش هم این اســت که داستانی که به دل ما
نشسته بود ،یعنی داســتان خانواده و داستان
دو برادر طول زمانی زیادی داشــت .این را ما
نمی توانستیم پیوســته روایت کنیم .چون اگر
بخواهیم پیوســته روایت کنیم باید برای برش
هر صحنه به صحنه بعد ،دالیل و چرا و چگونه را
کامل جواب دهیم .اما اگر می خواستیم به همه
ان ها جواب دهیم ان وقت همین برش دو – سه
ساله هم در فیلم جا نمی شــد .بنابراین فارغ از
این که سریالی در کار بود یا نه ،انتخاب ما برای
فیلم چنین ساختاری بود و طبق ْ
اصول ناگزیر از
داشتن پرش زمانی بودیم .این پرش ها را بردیم
به سمت ساختار پرده بندی.
فــارغ از این که بــرش کوتاهی از
زندگی شخصیت را ببینیم یا برشی
طوالنی مدت را ،یکی از حالت هایی
کــه در فیلم هــای زندگی نامه ای
معمول اســت و شــاید از جنبه ای
روش راحت تری باشــد ،این است
که شما کل داســتان را حول “یک
حادثه” بنا کنید .مثــ ً
ا در فیلمنامه
«ماجرای نیمروز» با شخصیت های
زیادی روبه رو می شــویم و داستان
هم یک بازه چندماهــه (از خرداد تا
بهمن )60را در بــر می گیرد .اما به
انتها که می رسیم احساس می کنیم
کل این قضایا حــول محور ماجرای
کشتن موسی خیابانی بود .انگار ان
حادثه بود که داشت به ِّ
کل چیزهایی
که در فیلم می دیدیــم قوام می داد.
به نظرم روشــی کــه در «موقعیت
من و هادی
هر دو سابقه
نمایشنامه نویسی
داریم و در ان جا،
با این ساختار
پرده بندی به خصوص
در نمایشنامه های
کالسیک مواجه
شده ایم .این ویژگی
در نمایشنامه های
امروزی کمتر است
چون بیشتر به سمت
تک پرده ای رفته اند.
مهدی» در پیــش گرفته اید روش
پرخطرتری است .چون ،همان طور
که لیندا سیگر گفته ،وقتی داستان
را روی یک حادثــه بنا می کنید یک
هسته مشــخص مرکزی دارید که
کل داستان را دور ان می چینید ولی
در مورد نوشــتن داستان بر اساس
یک زندگی واقعی چنین نیست .در
«موقعیت مهدی» این گونه نیست
که یک و فقط یــک حادثه را در نظر
بگیریم و بگوییم این محوری است
که کل فیلم دور ان چیده شده است.
این روش طبعاً یک مقدار ریســک
دارد چون خیلی راحت می تواند منجر
به اشفتگی فیلم شود هما ن طور که
عده ای -هر چند به نظر من این گونه
نیست -فیلم را متهم به این کرده اند
که شــاید یک یا دو پرده را بتوان
بدون مشکل حذف کرد .شاید این
سوءتفاهم از این جا امده که ما دنبال
حادثه ای بودیم کــه تمام قضایا را
به هم پیوند دهــد .چرا به ان حالت
کم خطرتر فکر نکردید؟
به این خاطر که این جا مســاله محوری ما
کاراکتر است نه رویداد یا اکت (به معنای اکت
دراماتیک).
یعنی پیوند درونی میــان اتفاقات
وجود دارد. صفحه 26
بین پرده ها پیوند درونی وجود دارد .ضمن
این که یک داستان پیوســته هم بنا کردیم که
همان داستان دو برادر است .یعنی می توان فیلم
را به شکل خطی تعریف کرد و در این شکل خطی
معلوم است که داستان چیست .اما می فهمم که،
به خصوص در پرده «من مهدی باکری نیستم»،
ما از کاراکتر اصلی دور می شویم و شاید کسانی
که نقد دارند نقدشان به این بخش است که انگار
داریم از داســتان اصلی که شــروع کردیم دور
می شویم .ان جا مساله این است که چون لحظه
بزرگی در زندگی مهدی وجود دارد (لحظه ای
که می گوید جنازه برادرش را فقط در صورتی
می تواننــد برگردانند که جنازه تمام شــهدا را
برگردانند) ،احساس کردیم به تصویر کشیدن
ان لحظه جوری که حق مطلب ادا شود ،نشدنی
است .با تصوری که مخاطب امروز از کاراکترها
دارد ،چطور باید این صحنه را به تصویر بکشیم
که شعاری نشود؟ که احســاس نکند داریم در
مورد یک کاراکتــر بزرگ نمایی می کنیم؟ که
ان لحظه به نظر سفارشــی نیایــد؟ در نتیجه
ان جا تصمیم گرفتیم برای باورپذیرتر شــدن
رفتار بزرگ کاراکتر فیلم ،این داستان را از زبان
کاراکترهای فرعی بشنویم .می فهمیم که یک
مقدار داریم از کاراکتر اصلی مان دور می شویم
ولی فکر می کنم امتیا ِز باورپذیری بر این مشکل
می چربد .در ان صورت احساس شعاری بودن به
ما دست می داد؛ چیزی که در تمام طول فیلم
ســعی کردیم از ان طفره برویم .بعد از این که
پیوســتگی بیرونی ماجرا را متصور می شویم
ِ
که همان داستان دو برادر است می فهمیم که
این شــاید همه پرده های ما را پوشش ندهد یا
همه این پرده ها به یک نســبت با ان داستان
محوری رابطه نداشته باشــد .بعضی از پرده ها
به مفهوم داســتانی به طور کامل در خدمت ان
داستان هستند و بعضی ها به شکل غیرمستقیم
در خدمت ان مفهوم اند؛ بعضی ها به طور تمام قد
دارند داستان را پیش می برند و بعضی ها دارند
مفهوم یا کاراکترها را گسترش می دهند .جنس
کارکرد پرده ها متفاوت است .این درست است.
اما به این دلیل نمی توانستیم یک ماجرا را گیر
اورده و ان را به یک عنصر وحدت بخش تبدیل
کنیم که فیلم ما فیلم کاراکتر است؛ فیلم ادم ها
است .یکی از علت های ارتباط مخاطب با فیلم و
دلنشین بودن فیلم برای خیلی از مخاطبان – با
این که شــاید به قول شــما بعضی از معیارها یا
اصول فیلمنامه نویسی به طور کامل رعایت نشده
باشد – همین است که کاراکترها نوعی عاطفه
در فیلم جاری کرده اند و مخاطب پیوندی میان
خود و کاراکتر احساس می کند.
فکر کنم شــما عم ً
ال به ســوالی که
می خواستم بپرسم جواب دادید .اما
من دوباره ان را مطرح می کنم تا اگر
نکته ای اضافه بر نکات قبلی داشتید،
بیان کنید .شما در فیلمنامه «موقعیت
مهدی» ،زندگی و افکار مهدی باکری
را عموماً به شکل غیرمستقیم نشان
فیلم ما فیلم
کاراکتر است؛ فیلم
ادم ها است .یکی
از علت های ارتباط
مخاطب با فیلم
و دلنشین بودن
فیلم برای خیلی
از مخاطبان -با
این که شاید به قول
شما بعضی از
معیارها یا اصول
فیلمنامه نویسی
به طور کامل رعایت
نشده باشد -همین
است که کاراکترها
نوعی عاطفه در
فیلم جاری کرده اند
و مخاطب پیوندی
میان خود و کاراکتر
احساس می کند.
می دهید .یعنی خیلی جاها شاید بیش
از ان که کنش هــای مهدی باکری
مستقیماً در عمق پیداکردن درک ما از
شخصیت موثر باشد ،رفتار دیگران
است که این تاثیر را بر ما می گذارد:
چه حرف هایی کــه در مورد باکری
می زنند و چه گاه -مثل اپیزود «من
مهدی باکری نیســتم» -مقایسه
رفتار ان ها با مهــدی باکری در یک
موقعیت مشابه .سوال من این بود
که علت انتخاب این استراتژی چه
بود؟ شما در پاسخ قبلی به مواردی
چون عدم بزرگ نمایی یا سفارشی
به نظر نرسیدن اشــاره کردید .ایا
این انتخاب ،دلیل دیگری هم داشته
است؟
در کنار این مــوارد ،به نظــرم این روش
تاثیرگذارتر اســت .مثل این است که یک نفر
شما را نصیحت کند یا برای دعوت شما به انجام
کاری ،خودش ان کار را انجام دهد .تفاوت بین
رفتار و گفتار اســت .ما وقتی چیزی را از زبان
خود کاراکتر اصلی بشــنویم فــرق می کند با
این که دیگری در مورد او بگوید یا دیگری متاثر
از او رفتاری انجام دهد یا کاراکتر اصلی مجبور
به واکنشی بشود .احســاس من این است که
مجموعه چیزهایی که گفتیم روش های بهتری
برای تاثیرگذاری هستند تا این که به طور کامل
به کاراکتر اصلی نزدیک شویم ،در تمام لحظات
سعی کنیم همراه او باشیم و جنبه های مختلف
او را تصویر کنیم .فکر می کنم این طوری کمی
شعاری می شود.
در ادامــه همیــن بحــث القــاء
غیرمستقیم ،فکر می کنم چیزی که
در این فیلم خیلی مهم است یا تاثیر
گذاشته این است که ،جدا از موارد
مســتقیم تر مثل اپیزود «من مهدی
باکری نیستم» ،دیگر شخصیت هایی
هم که اطراف مهدی باکری هستند،
انگار از جنبه هایی -به شکلی اشکار
یا پنهان تر -دارنــد بخش هایی از
درونیات مهدی باکری را هم بازتاب
می دهند .مث ً
ال دغدغه ای که همســر
او نسبت به بازگشت مهدی به جبهه
دارد ،چیزی اســت که ممکن است
ناخوداگاه این حــس را در مخاطب
ایجاد کند که این دقیقاً همان حسی
اســت که خود مهدی باکری در ان
لحظه دارد .همین طور است ناراحتی
خواهر مهدی بــرای بازنگرداندن
جنازه حمید .حتــی توبه نامه ای که
حمید امضا می کند ،یعنی قرار گرفتن
ِ
ِ
خالف
دادن عملی
در
موقعیت انجام
ِ
میل برای رسیدن به هدف بزرگ تری
در ذهن دارد ،انگار موقعیتی اســت
که شاید به شکلی برای خود مهدی
هم رخ می دهد .در چنین شرایطی،
چون با شخصیت حمید همراه بوده
و دغدغه هایش را در این مورد درک
کرده ایم ،وقتی جلوتر مهدی باکری
هم بر سر دوراهی کم وبیش مشابهی
قرار می گیــرد ،خیلی ســریع تر و
راحت تر می توانیــم او را درک کنیم.
ایا به این فکر کرده بودید که این گونه
هر کدام از شخصیت ها عم ً
ال بازتاب
بخشــی از درونیات مهدی باکری
باشند (در عین حال که هویت مستقل
خــود را دارند)؟ اص ً
ال ایــن تعبیر را
درست می دانید؟
بله .این بحث وجود دارد .می شود گفت که
این یک عنصر پیونددهنده غیرداستانی است.
یعنی این ارتباط قرار نیست داستان را پیش ببرد
اما عنصر پیونددهنده کاراکترها با همدیگر است.
تعبیر شما هم درست اســت .اما اگر بخواهم از
دید خودمان بگویم ،کاراکترها در وضعیت های
حســی مختلف ،همدیگر را بهتر می فهمند و
ّ
بنابراین پیوند عاطفی قدرتمندی با هم دارند.
بله .این جزء نکاتی است که برایمان مهم بود و
می خواستیم به ان بپردازیم .اول به این علت که
– در ادامه بحث قبل – به ما شناختی از مهدی
می دهد و نکته دوم این بــود که فضای فیلم را
عاطفی تر می کند .این هم جــزء اهداف ما بود.
27
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 27
سینمای ایران
“اشنایی تازه” یکی از دستاوردهای این ایده ها
ِ
باشــد .ضمن این که این ایده هــا ،ان صحنه یا
لحظه را کمی مفرح هم می کند.
ما می خواستیم این یک فیلم لطیف و عاطفی
باشد .تعبیر ملودرام در مورد «موقعیت مهدی»
می تواند درست باشد .برخالف تصوری که شاید
از یک فیلم جنگی داشته باشیم ،فیلمی است که
احساسات در ان پررنگ است.
زمانــی -شــاید بتــوان گفت در
گذشته های نسبتاً دور -تمایل نگاه
رســمی این بود که شخصیت های
رزمنده جلوه ای بسیار ملکوتی و فارغ
از تعلقات دنیای فانی داشته باشند.
طبعاً هر چه از زمان خود جنگ دورتر
شــدیم ،این تصویر شکسته شد.
به خصوص در دهــه 90فیلم هایی
ساخته شدند که شــخصیت هایی
بسیار زمینی و ملموس از رزمندگان
نشان می دهند .از این جنبه« ،موقعیت
مهدی» شاید یکی از نقاط عطف این
مسیر نباشد اما به نظرم یکی از نقاط
اوج این مسیر است .انگار بخش هایی
در فیلم وجود دارند فقط برای تاکید
بر این کــه ببینیم ایــن ادم چقدر
دغدغه های زمینی داشت و معمولی
“لب
بود :مثل “لورل و هاردی” دیدن یا ِ
کارون” خواندن .تاکید روی این جنبه
از شخصیت چقدر جزء دغدغه های
اصلی تان بود و ایا روی ساختار روایی
تاثیر گذاشت؟
چیزی که می گویید درست است .پرداخت
زمینی شهدا یا قهرمانان جنگ در این سال ها
دیگر نکته تازه ای نیســت و در سال های قبل
شکل گرفته است .کارهای حسین [مهدویان]
در این راه نقش مهمی ایفا کرده است :از جمله
کاری که در مورد شــهید حسن باقری ساخت
[«اخرین روزهای زمستان»] .این کار در ایجاد
همذات پنداری و نزدیکی بین مخاطب و قهرمان
بسیار موثر است .با این کار ،قهرمان را از اسمان
می اوریم بــه روی زمین و مخاطب احســاس
می کند ان قهرمان هم یکی مثل خودش است
و فقط شاید چیزهایی را بیشتر رعایت کرده یا
در بزنگاه های تصمیم گیری کارهایی کرده است.
چون تمامًا در طــول زندگی در معرض انتخاب
و تصمیم هســتیم .شــاید یکی از تفاوت های
عمده ما با قهرمانان همین باشد .یعنی ان ها در
دوراهی ها و بزنگاه ها تصمیماتی گرفتند که ما
عمدتًا نمی گیریم .همین است که برای ما قابل
ستایش اســت چون به زندگی خودمان رجوع
می کنیم .درست است که خیلی از ما در موقعیت
شهید شدن برادرمان قرار نگرفته ایم .اما بسیار در
این دوراهی قرار گرفته ایم که یک نفع شخصی
را بر امور دیگر ترجیح بدهیم یا نه؛ و واقعیت این
است که در بسیاری مواقع نفع شخصی را ترجیح
داده ایم .برای همین اســت که مهدی باکری را
ستایش می کنیم .چون می دانیم کاری است که
ما نمی کنیم اما وقتی او را ستایش می کنیم یعنی
دوست داشتیم ما هم ان کار را می کردیم .دیدن
این فیلم ها مثل یک یاداوری اســت .شاید این
فیلم روی یک یا چند نفر این تاثیر را بگذارد که
اگر بعد از این در موقعیتی قرار گرفت ،لحظه ای
به این فکر کند که نفع شخصی را به خاطر یک
منفعت بزرگ تر رها کند .فیلم ها می توانند چنین
تاثیری داشته باشند.
به هرحال این مســیر تازه ای نیســت .فکر
می کنم نزدیک به ده ســال از ساخت مجموعه
«اخرین روزهای زمســتان» می گذرد و در این
ده سال کارهای دیگری هم ساخته شده اند و این
نگاه دیگر نگاه پذیرفته شده ای است – حتی در
نهادهای رسمی .مصداق هایی هم که شما گفتید
مصداق های خوبی اند .بله .در ان صحنه ها ،هدف
همین است که ببینیم ان ها هم مثل ما لورل و
هاردی می دیدند یا ان ترانه را شنیده بودند .این
کار هم قهرمان را زمینی می کند و هم شناختی
از او به ما می دهد که شاید با ان چه در سایت ها،
نشریات و کتاب ها خوانده ایم متفاوت باشد .شاید
درست است که
خیلی از ما در موقعیت
شهید شدن برادرمان
قرار نگرفته ایم .اما
بسیار در این دوراهی
قرار گرفته ایم که
یک نفع شخصی را
بر امور دیگر ترجیح
بدهیم یا نه؛ و واقعیت
این است که در
بسیاری مواقع نفع
شخصی را ترجیح
داده ایم .برای همین
است که مهدی
باکری را ستایش
می کنیم
جدا از این بخــش -که ،همان طور
که گفتیــد ،حاال توســط نهادهای
رســمی هم پذیرفته شده -بخش
دیگری هم هســت که شــاید یک
مقدار ریسک باالتری داشت .وقتی
شما یک شــخصیت مهم واقعی و
تاریخــی را به عنــوان محــور کار
انتخاب می کنیــد ،طبیعتاً نمی توانید
قید واقعیت هــای تاریخی را به طور
کامل بزنید .ما می توانیم بگوییم که
«موقعیت مهــدی» فیلمی “درباره”
عملیات بدر یا عملیات خیبر نیست.
اما نمی توانید در فیلمنامه اشــاره ای
به ان ها نکنید .نکته ای که وجود دارد
این است که رفتن به سراغ برهه ای از
تاریخ جنگ تحمیلی که به طور کامل
دوره موفقیت ها و پیروز ی ها نیست
(طبعاً منظورم این نیست که ان دوره،
دوره شکست است) شاید هنوز هم
کمی پرخطر باشد :وقتی در انتهای
فیلم قرار نیست به یک عملیات لزوماً
موفقیت امیز برســیم .حتی مث ً
ال در
پرداخت عملیاتی مثــل خیبر که از
جنبه ای گفته می شــد نیروهای ما تا
حدی به اهداف اولیه شان رسیدند اما
در این راه تلفات هولناکی دادند باز
به نظر می رسد که شاید تاکید بیشتر
روی جنبه به ثمرننشسته کار است.
به نظرم این مسیر در راستای همان
بحث ساخت قهرمان باورپذیر اهمیت
دارد .این انتخاب یک بخش مرتبط
با حواشی پیرامونی و برداشت های
معنایی از فیلم دارد کــه ان را کنار
می گذاریم .اما فکر می کنم این مدل
پرداخت حتــی از نظر دراماتیک هم
کار ساخت قهرمان را یک کم سخت
می کند .یعنی شما قهرمانی را نشان
می دهید کــه در دو عملیات در فیلم
شرکت دارد ،کلّی تلفات می دهد اما
باز هم قرار است برای ما یک قهرمان
واقعی باشد .نمی دانم این مسیر برای
شما ترسناک بوده یا نه اما از بیرون که
نگاه می کنیم ،انتخاب پرخطری به نظر
می رسد .چرا این مسی ِر -به نظر من -
پیچیده را برای تثبیت جایگاه قهرمان
انتخاب کردید؟
چند مساله را در جواب این پرسش می توانم
بگویم که در طــول هم قــرار نمی گیرند بلکه
در کنار هم قرار می گیرند .دلیــل اول این بود
که ناگزیــر بودیم .چون عملیــات خیبر و بدر
جایی است که داستان دو برادر در ان می گذرد.
نمی توانستیم به قبل از ان برویم چون داستان
خانوادگی ان جا شــکل نگرفته و این جا شکل صفحه 28
گرفته است .مساله بعدی این است که در فیلم،
ما به جزییــات این دو عملیــات نمی پردازیم.
حتی برخی از نکاتی که االن گفتید – با این که
اطالعات زیادی نیست – باز هم در مواردی در
خود فیلم نیســتند و از اطالعات و از ذهن شما
امده و دارد فیلم را پر می کند .به نظر من برای
مخاطبی که چیزی نمی داند ،این دو عملیات و
چیزهای دیگری که می بیند ،تصویری از شکست
نیست .چون پرسش فیلم این نیست که «این
عملیات چه گونه بود؟»« ،ایــا در این عملیات
شکست خوردیم یا نه؟»« ،این عملیات چگونه
اتفاق افتاد؟» یا «در این عملیات چه تعداد نیرو
داشتیم؟» مســیر داســتان را جوری طراحی
کردیم که اص ً
ال این پرســش ها برای مخاطب
شکل نگیرد که حاال بخواهیم به ان جواب دهیم
یا نه .این ها مسائلی هســتند که در سریال به
ان ها پاســخ خواهیم داد .اما به هرحال پرسش
شما باقی است .چون در سریال به ان پرداختیم.
پس این جا هم می توان ان را پرسید .در این فیلم
به ان سمت نرفتیم اما هم در سریال و هم مث ً
ال
در فیلم «دســته دختران» (منیر قیدی) (که
در نوشــتن ان فیلمنامه هم مشارکت داشتم)
داستان
به ان سمت رفتیم .ان جا هم داستان،
ِ
ْ
شرایط
پیروزی نیســت .چطور می توان در این
داستانی در مورد قهرمانان ساخت؟ می خواهم
بگویم قهرمان های ســینمایی یا دراماتیک در
بسیاری از اوقات بیشــتر در شکست ها ساخته
می شــوند .به خاطر این کــه در این جا تراژدی
شکل می گیرد .شــما اگر تاریخ تراژدی را مرور
کنید ،شکسپیر یا یونانیان باستان را مرور کنید،
می بینید که قهرمانان بزرگ در تمام تراژدی ها
در معرض شکست و مرگ و در معرض دوراهی
تصمیم های سخت و ناگوارند .من که شخصًا فکر
می کنم قهرمانانی که در شکست و تراژدی شکل
می گیرند ،قهرمانان ماندگارتری اند تا قهرمانانی
که در پیروزی ساخته می شوند.
قهرمان های
سینمایی یا دراماتیک
در بسیاری از اوقات
بیشتر در شکست ها
ساخته می شوند.
به خاطر این که در
این جا تراژدی شکل
می گیرد .شما اگر
تاریخ تراژدی را
مرور کنید ،شکسپیر
یا یونانیان باستان را
مرور کنید ،می بینید
که قهرمانان بزرگ
در تمام تراژدی ها
در معرض شکست
و مرگ و در معرض
دوراهی تصمیم های
سخت و ناگوارند
کرده اســت .همه ما در زندگی شکســت های
زیــادی داشــته ایم .بنابراین وقتــی قهرمانی
شکست می خورد ،بیشتر به او نزدیکی می کنیم
و احســاس همذات پنداری در ما باال می رود.
همین قهرمــان در جای دیگــر از فیلم ممکن
است عملکردی همراه با پیروزی داشته باشد.
ِ
یعنی ما لحظات
متفاوت قهرمان را می بینیم:
هم شکست او و هم پیروزی اش .اما این شکست
اص ً
ال به معنای یاس و سرخوردگی برای مخاطب
نیســت .چون همان طور که یونانیان باســتان
معتقد بودند ،شکست قهرمانان تراژیک(،یعنی
شکست قهرمانان شریف ،نجیب ،ازخودگذشته
و فداکار) ،شفقت ،دلســوزی و عاطفه را در ما
برمی انگیزد .شاید شکست برخی دیگر از ادم ها،
ما را دچار سرخوردگی کند یا ما از باال به ان ها
نگاه کنیم و قضاوت منفی در موردشان داشته
باشــیم .ان ها حالت های دیگرند .اگر کاراکتر
به درستی ساخته شــود و ویژگی های انسانی
داشته باشد ،ان کاراکتر را چه در حالت پیروزی
قرار دهیم و چه شکست ،واکنش های مخاطب
واکنش های درستی خواهد بود.
بخش قابل توجهی از فیلمنامه هایی
که شما در نوشتن شــان مشارکت
داشتید (چه همکاری های شما با اقای
مهدویان مثل دو قســمت «ماجرای
نیمروز» و چــه همکاری های دیگر
مثل همیــن «موقعیــت مهدی» یا
«دســته دختران») بر مبنای حوادث
دوره خاصــی از تاریــخ معاصــر
ما نوشــته شــدند و شــاید بتوان
ان ها را تحت یک عنــوان کلّی مثل
“فیلم های استراتژیک” (که با “فیلم
ایدئولوژیک” فرق می کند) طبقه بندی
کرد .حتی فیلمی مثــل «التاری» را
هم می توان در این دســته گنجاند.
منظورم فیلم هایی هســتند که حتی
اگر بحث اولیه شــان یک کشمکش
خانوادگی باشــد (مثل «التاری») در
نهایت می رسند به بحث هایی در مورد
حوز ه های عمومی و فراتر از مسائل
شــخصی و خانوادگی .چه در مورد
فیلم هایی بر اســاس تاریخ معاصر
و چه در مورد فیلم های اســتراتژیک
با تعریفــی که بیان کــردم ،فارغ از
حواشــی پیرامونی و متمرکز بر خود
فرایند فیلمنامه نویسی ،انتخاب این
حوزه ها از نظر دراماتیک چه امکانات
و محدودیت هایی برای شما به عنوان
فیلمنامه نویس ایجــاد می کند که در
یک داستان عادی خانوادگی ممکن
است وجود نداشته باشند؟
یکی از امکانات بسیار جذاب و چشمگیرش،
التهاب است .برای ما که داریم درام می نویسیم،
هیچ چیز به انــدازه التهاب ،خطــر ،رودررویی
قطب های مختلف و متضاد (پروتاگونیســت و
انتاگونیســت) و نیروهای درگیر نزاع و جنگ
حیاتی نیســت .وقتی دارید روی یک موضوع
تخیلی کار می کنید باید تمــام این ها را از اول
بسازید .اما در موضوعات واقعی که در این سال ها
کار کرده ام ،عمده این موارد در تاریخ و در مواد
خام پژوهشــی وجود دارند .پس نیاز نیست که
این ها را طراحی کنم .اگر قصه در جنگ می گذرد،
مشخص است :ما داریم با یک دشمن می جنگیم.
اگر قصه مث ً
ال بیــن گروه های سیاســی اتفاق
می افتد ،باز هم مشخص است :گروه های سیاسی
با هم جبهه گیری و درگیری های ایدئولوژیک یا
مسلحانه دارند .در این موارد ،زمینه برای ساخت
درام بیش از داستانی که قرار است از اساس بنا
شــود فراهم اســت .پس یکی از دستاوردهای
که در افراطی ترین حالتش شــاید
بشود شاهکاری مثل «اُدیپ».
بله .احساســم این اســت کــه قهرمانان
پیروزی ،لحــن فیلم ها را تا حدی حماســی و
شــعاری می کنند .شــاید لحن فیلم ها در ان
شرایط کمی به سمت فیلم های تبلیغاتی برود.
البته حرف من اص ً
ال به معنای نفی ساخته شدن
ان فیلم ها نیســت .اما می خواهم بگویم که در
لحظات تراژیک و در لحظات شکســت ،وقتی
قهرمان یاران یا برادر خود را از دست می دهد،
چیزی بر قهرمان می گذرد و چیزی در درون او
اتفاق می افتد که اتفاقًا خیلی همدلی برانگیزتر
از لحظات فتح است .در مورد این نگرانی گاهی
از مدیران فرهنگی یا مســئولین شنیده ام .این
بحث نه فقــط در مورد این فیلم ،کــه در مورد
یک یا دو کار دیگری هم که انجام داده ام مطرح
شد .می خواهم به ان ها بگویم که این نگرانی را
نداشته باشــند .به خاطر این که اص ً
ال مخاطب،
قهرمانان تراژدی را بیشتر می فهمد .شاید بتوان
گفت مخاطب شکست را بیش از پیروزی تجربه
29
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 29
سینمای ایران
مهمش ،ظرفیت های دراماتیک بسیار زیاد است.
مساله دوم ،اهمیت موضوع است .فیلم هایی
که ما کار کردیم ،عمدتًا فیلم های مهمی شدند.
نمی گویم که همه شان فیلم های خوبی هستند
اما حتــی ان هایی که از لحــاظ کیفی ممکن
است پایین تر از بقیه باشند هم مهم شدند .این
مهم شــدن حتی در مورد فیلم هایی که اقبال
عمومی یا اقبال منتقدان در موردشان ضعیف تر
از بقیه بود هــم اتفاق افتاد .ایــن اهمیت از ما
نمی اید .یعنی نمی خواهم از خودم یا دوستانم
تعریف کنم .این اهمیت از خو ِد موضوع می اید.
این ها موضوعاتی هستند که سی – چهل سال
پیش اتفاق افتادند و هنوز می توان در موردشان
حرف زد .وقتی اتفاقی سی – چهل سال پیش
رخ داده و االن هم می توانیم در موردشان حرف
بزنیم ،به احتمال زیاد برای اینده هم کار خواهد
کرد .یعنی امتحان خود را در گذر زمان پس داده
اســت .اما نگاه کنید به یک داستان که االن به
ذهنم رسیده و برای چهار نفر تعریف می کنم.
در طرح های دیگری که می نویسم یا دوستان
دیگر می نویسند و با هم مقابله فکری می کنیم،
بسیار پیش می اید که یکی از اولین سوال ها این
اســت که« :چرا اص ً
ال این را نوشتی؟» یا «چه
چیزی در ان برای تو جالب بود؟» پرسش هایی
از این دست به این معنا است که «چرا فکر کردی
این فیلم را قرار اســت یک یا دو میلیون نفر در
سینما و بعدًا چندین میلیون نفر در تلویزیون
ببینند؟» یا به عبارت دیگــر «چرا فکر کردی
چیزی که در ذهن توست برای همه مهم است؟»
در بسیاری از اوقات ،طرح هایی که برای خودمان
می نویسیم یا تخیل می کنیم ،در دنیای بیرون
ان قدر خواهان ندارد .یعنی ان قدر اهمیت ندارد
و مساله مردم بیرون نیست .در نتیجه نکته دو ْم
اهمیت موضوع اســت .به نظرم هر دو مورد در
فیلم هایی که بر مبنای موضوعات واقعی ساخته
می شوند – منظورم فقط در حیطه های جنگ یا
سیاست نیست بلکه مث ً
ال در مورد یک ماجرای
قتل یا پرونده جنایی هم صدق می کند – وجود
دارد .حتی ان ها هم فیلم هایی خبرساز ،جنجالی
و بحث برانگیز می شوند .کمتر پیش می اید که
فیلمی با یک موضوع واقعی کار و اکران شود و
ما بی خبر بمانیم .اما چقدر زیادند فیلم هایی که
بر اساس تخیل ساخته و اکران می شوند و من و
شما – با این که حرفه مان این است – اص ً
ال باخبر
نمی شویم.
و محدودیت ها؟
واقعیت این است که محدودیت های زیادی
در مورد این موضوعات – چه موضوعاتی که ما
کار کردیم و چه موضوعاتی که همکاران دیگر
کار می کنند و شاید خیلی نسبت مستقیمی با
موضوعات حاکمیت ،سیاست یا جنگ نداشته
باشند – وجود دارد .بعضی از این محدودیت ها
ْس کار می اید :یعنی محدودیت واقعیت و
از نف ِ
تاریخ (فارغ از ممیزی) .وقتی داریم روی موضوع
واقعی کار می کنیم ،تعهداتــی داریم که خود
موضوع برای ما ایجاد می کند .مث ً
ال چیز روشنی
در تاریخ را نباید نقض کنیم .بگذریم که خارج
از ایران گاهی این کار را می کنند .یعنی خیلی
راحت تر با ســینما برخورد می کنند که نقطه
اوجش تارانتینو اســت که همه چیــز را به هم
می ریزد ،روایت خودش را می سازد و می دانیم
ان فیلم روایتی شــخصی از موضوعی است که
هم خود ما می دانیم در واقعیت این طور نبوده و
هم خودش می داند .اما در سینمای ایران ،فضا
خیلی واقع گرا اســت .منظورم فضای سینما و
فضای قضاوت ما در مورد فیلم ها است .بنابراین
اگر یک واقعیت مسلم را تغییر دهیم ،یا متهم
به سفارشی سازی می شــویم – یعنی این که از
جایی پول گرفته ایم که ایــن کار را بکنیم – یا
اگر این تغییر به سمت حاکمیت نباشد ،چون
جوان هم هستیم متهم به نادانی ،بی سوادی و
عدم پژوهش می شــویم .این نگا ْه ما را محتاط
می کند تا چیزهایی را رعایت کنیم .در طراحی
فیلمنامه گاه به لحظه هایی می رســیم که یک
ایده خوب برای ساخت یک موقعیت داستانی
داریم اما احساس می کنیم ممکن است واقعیت
را خدشــه دار کند .از این دوراهی ها زیاد پیش
می اید .ان چه برای خودمان اصل اســت این
است که ایا این پیشنهاد تازه ،واقعیت مسلّمی
را نقض می کند یا نه .اگر واقعیت مســلّمی را
نقض کند به سمتش نمی رویم .اما گاهی پیش
می اید که واقعیت مسلّمی را نقض نمی کند ولی
چیز روشنی در موردش نخوانده ایم .مواقعی که
این ها
موضوعاتی هستند
که سی -چهل سال
پیش اتفاق افتادند
و هنوز می توان در
موردشان حرف
زد .وقتی اتفاقی
سی -چهل سال
پیش رخ داده و االن
هم می توانیم در
موردشان حرف
بزنیم ،به احتمال زیاد
برای اینده هم کار
خواهد کرد
این طوری باشد به سمت انتخاب دراماتیک مان
می رویم .یعنی مهم این اســت که ان واقعیت
نقض نشــده و خالف ان چــه می گوییم ثابت
نشــده باشــد .این که ایده ما تایید شود مهم
نیست .چون تاریخ که در مورد همه چیز حرف
نزده است .بخشی از لحظات زندگی و ماجراها
ثبت نشده است .به اصطالح تاریخ در موردشان
سکوت کرده اســت .در ان موارد به خودمان
اجازه تخیل می دهیم.
جــدا از موضــوع ،بخــش دیگــر بــه
حساســیت های نهادهای نظارتی ،ممیزی،
پروانه ســاخت و همین طور حساسیت های
خانواده ها برمی گردد .یعنــی این بحث فقط
از ســمت مدیــران فرهنگی نیســت .بخش
زیادی از ممیزی نزد خود ما اســت .یکی اش
خانواده ها اســت و یکی دیگر ذهن ما .یعنی
خودسانسوری .این قدر مراقب برخی از مسائل
بودیم و این قــدر پیش امده کــه چیزهایی
نوشــتیم و هیچ وقت ســاخته نشــده که –
علی رغم این که در لحظه نوشــتن به این فکر
نمی کنیم یا مســتقیمًا در ایــن مورد حرف
نمی زنیم که این کار مثل ان فیلمنامه نشود
که هیچ وقت ســاخته نشــد اما – این چیزی
اســت که در ناخوداگاه ما و همراه ما اســت
و می دانم که به مــرور زمان مــا را محتاط و
دست به عصا می کند .در نتیجه ،مجموعه این
چیزها مقداری ما را محدود می کند. صفحه 30
بـخش دوم« :مـرد بـازنده»
«مرد بازنده» پیشنهادی برای گسترش
ژانرها در سینمای ایران است
جلوتر بــه این می رســیم که «مرد
بازنده» ترکیبی از چند ژانر اســت
امــا هســته داســتان را می توان
یک کار کاراگاهــی در نظر گرفت.
بعضــی از ژانرها هســتند که برای
بومی ساز ی شــان معمــو الً کار
راحت تری داریم .به عنوان مثال در
مورد کمدی می تــوان گفت که هم
الگوهایش جهانی تر و عمومی ترند
و هم خود ما یک سنّت کمدی کهن
به نام روحوضی داریــم .همین ،کار
بومی ســازی را راحت تر می کند .اما
در مورد برخی از ژانرها چنین نیست.
مث ً
ال در مــورد فیلم هــای جنایی یا
کاراگاهی ،بخش مهمی از ســنت
چاپی و تصویری مــا خیلی "غربی"
است :از فیلم های ساموئل خاچیکیان
در اواخر دهــه 30و اوایل دهه 40
گرفته تا حتی نمونه ای چون مجموعه
تلویزیونــی «کاراگاه علوی» (که در
ان جا انگار باید داستان را 60سال
به عقب می بردند تا ان شــمایل ،ان
نوع رفتار و گفتار باورپذیر شــود).
شــما در «مرد بازنده» سعی کردید
یک داستان کاراگاهی معاصر و بومی
را روایت کنید :یعنی ادمی که ما او را
به عنوان یک فرد ایرانی بپذیریم و در
عین حال بــاور کنیم که همین امروز
دارد با ما زندگی می کند و ممکن است
در خیابان با او روبه رو شــویم .این
تصمیم طبعــاً پیچیدگی هایی دارد و
سخت تر از این اســت که مث ً
ال یک
ملودرام ایرانی بسازیم .ایا باورپذیر
کردن شــخصیت اصلی (احمد) ،از
همان نقطه اول طرحی که داشتید و
می خواســتید ان را گسترش دهید،
به یک چالش اساسی بر سر راه شما
بدل شد؟
نکته ای که می گویید کام ً
ال درست است و
از همان ابتدا یکی از نگرانی های ما بود .مقدمه
شما هم درست است و نمی خواهم زیاد تکرارش
کنم .به هر حال این ژانری است که خیلی دوست
داشتیم در ان تجربه کنیم و بنویسیم .یکی از
ژانرهای مورد عالقه من هم هست .این لذت را
هنگام نگارش قســمت اول «ماجرای نیمروز»
هم با حسین داشــتم و برای من تجربه خیلی
لذت بخشــی بود .بعدًا نمایش و بازخوردهای
فیلم ،این لــذت را چند برابر کــرد .ان جا هم
درست اســت که یک اتمســفر سیاسی وجود
دارد اما خود فیلم به لحاظ ژانری این مایه های
کاراگاهی و پلیســی را داشــت اما نــه به طور
کامل .این جا فرصتی بود که فیلمی بنویســیم
در حال وهوا و ژانری که مورد عالقه ما اســت و
فیلم های زیادی در نوجوانی در این ژانر دیده ایم
و دوست داشته ایم .اما نگرانی ما همان بود که
31
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 31
سینمای ایران
شــما گفتید .این ،ژانری است که سخت
بومی می شود و در طول فرایند نگارش فیلمنامه
مدام دنبال مســائل یا لحظه هایــی بودیم که
بتوانیم کاراکتر را بومــی کنیم .این تالش بعدًا
در ساخت هم توسط حســین و گروهش ادامه
پیدا کرد .وقتی فیلم را دیدم ،این احســاس در
من تقویت شد که همه چیز فیلم ایرانی است و
کاراگاه فیلم هم کاراگاه ما است .فکر می کنم
این اتفاق افتاد.
«مرد بازنده» -همان طور که اشاره
شــد -ترکیبی از ژانرهاست :یک
هســته کاراگاهی دارد؛ حال وهوایی
شبیه فیلم های نوار دارد؛ جنبه هایی از
فیلم مثل اشاره به فساد سازمان یافته
شاید شــبیه تریلرهای جاسوسی و
سیاســی دهه های 1960و 1970
باشــد؛ و یک رگــه ملودراماتیک
خانوادگی محوری هــم وجود دارد.
نگران نبودید که این ُســر خوردن
بین گونه های مختلف به یکدستی کار
ضربه بزند؟
نه .به این علت که کاری کــه داریم انجام
می دهیم چیز جدیدی نیست .یعنی تجربه ای
نیســت که ما برای اولین بار انجام داده باشیم.
اساســا ترکیب ژانرها مدتی است در سینمای
امریکا دارد دنبال می شود .دیگر االن مطالعات
ژانر بیشــتر به ســمت فیلم هایــی رفته که
فیلم هــای چندژانری یا بین ژانری هســتند.
یعنی ساب ژانرهای جدیدی ایجاد شده است.
دســته بندی فیلم ها در قالب ژانر در دهه های
گذشته خیلی راحت تر بود اما امروزه در منابع
انگلیسی زبان در مقابل نام اکثر فیلم ها ،چند ژانر
اطمینان
نوشته شده است .یک مساله که به ما
ِ
انتخاب این مسیر را می داد این بود که در جریان
ِ
روز ســینمای جهان یا الاقل سینمای امریکا
این مسیر وجود دارد .علتش هم این است که
هر ژانری مخاطبان خود را دارد و وقتی در یک
ژانر محدود می شویم به نظرم داریم از بخشی از
مخاطبان خود صرف نظر می کنیم .این را هم در
مورد ایران می گویم و هم در مورد امریکا .وقتی
از ژانرهای متفاوتی بهره می گیریم ،انگار داریم
طیف وسیع تری از مخاطبان را می بینیم.
مساله دوم این است که این کار ،پیشنهاد
هر ژانری
مخاطبان خود را دارد
و وقتی در یک ژانر
محدود می شویم
به نظرم داریم از
بخشی از مخاطبان
خود صرف نظر
می کنیم
ما به ســینمای ایران اســت .من خودم بسیار
فیلمنامه نویســی ژانر را دوســت دارم .به این
معنا که دوست دارم در ژانرهای مورد عالقه ام
– که کاراگاهی و پلیسی در این فهرست جزء
باالترین ها است – بنویسم .اما فضای تولید در
سینمای ایران – در حدی که با تهیه کننده ها
مراوده دارم و می شنوم – این است که نگرانی در
مورد فروش فیلم ژانر وجود دارد.
اتفاقاً می خواستم این بحث را مطرح
کنم که ،با وجود توضیحات شــما،
کماکان به نظرم این رفت وبرگشت
میان ژانرهای مختلف کار کم خطری
نبوده چون به قول شــما چنین کاری
در ســینمای امریکا جا افتاده اما در
سینمای ایران که اساساً به یک یا دو
ژانر محدود شده ماجرا فرق می کند.
تمایل این است که فیلمنامه های اجتماعی
یا کمدی کار کنیم .این کار سینمای ما را به لحاظ
ژانری محدود می کند .پیشنهادی که در «مرد
بازنده» داریــم ترکیب ژانرها اســت .این کار
به تهیه کننــدگان قوت قلــب می دهد که این صفحه 32
هم می تواند فیلم اجتماعی یا ملودرام باشــد و
مایه هایــش را دارد .این ویژگــی مثبت را دارد
و برای ما هم لذت بخش اســت چون داستانش
یک داستان کاراگاهی است .می خواهم بگویم
خوب است که این مســیر بین ژانری پا بگیرد،
بقیه به ان دامن بزننــد و کار کنند و خودمان
هــم در فیلمنامه های بعدی ادامــه اش دهیم.
این کار چند دســتاورد دارد :اول این که برای ما
لذت بخش است که در ژانرهای مختلف بنویسیم.
دوم این که ســرمایه گذاران و تهیه کنندگان را
اســوده خاطر می کند .می توانیم ان چه را که از
دید ان ها مولفه های فروش اســت ،با ژانرهای
مورد عالقه مان ترکیب کنیم .دستاورد سوم برای
مخاطب است .مخاطب با ویترین متنوع تری در
اکران مواجه می شود .به جای فیلم اجتماعی یا
کمدی ،فیلمی می بیند که کاراگاهی است اما
عالیق اجتماعی خودش را دارد .چون مخاطب
هم به این زمینه های اجتماعی یا این داســتان
پدر و فرزند عالقــه دارد .پس برای مخاطب هم
یک ویترین متفاوت است ضمن این که می تواند
با رضایت باالیی سالن را ترک کند .به هرحال ما
امیدواریم این دستاورد گسترش پیدا کند :چه
برای خودمان و چه برای دیگران.
در حیــن این ُســر خــوردن بین
ژانرهــا« ،مــرد بازنــده» گاه وارد
حوز ه هایی می شــود که یک مقدار
حساســیت برانگیزند.به طور خاص
می تــوان به همــان بحث فســاد
سازمان یافته اشاره کرد؛ یعنی این که
در رده های باالی برخــی از نهادها
ممکن است مشکالتی وجود داشته
باشد .بحث من در این جا عمومی تر از
سیاست است .بدون تعارف ما داریم
در مملکتی زندگی می کنیم که هر بحث
منفی در مورد یک کاراکتر یک معلم،
یک پرستار ،یک وکیل و غیره باعث
می شــود که خیلی از اهالی ان صنف
یا گروه احساس کنند به ان ها توهین
شده است .یعنی ما اصوالً ذهن بسیار
تعمیم دهنده ای داریم :کاراکتری را که
می بینیم ،به راحتی به کل ان صنف یا
دسته تعمیم می دهیم .هنگام تماشای
فیلم احساس می کردم شاید همین
حساســیت برانگیز بودن یک مقدار
دست شما و اقای مهدویان را برای
رفتن تا ته خط الگوهای ژانری ان چه
در دهه های 60و 70سینمای امریکا
می بینیم بسته است .ایا این احساس
درست است؟
تا ته خط رفتن یعنی چه؟
مث ً
ال شــخصیتی که بابک کریمی در
فیلم بازی می کنــد ،یک مقدار گنگ
باقی می ماند .احساس کردم ا ن چه
در انتها به شخصیت اصلی می گوید و
مشخص شدن این که او هم به سبک
خودش پیگیر ماجرا اســت ،چندان
منطبق با الگوهای ژانر نیست.
کاری که احمد
می کند و رودررویی
او با سیستم در این
است که وقتی هویت
قاتل را تشخیص
می دهد ،رفتاری
می کند که سیستم
با ان رفتار موافق
نیست .در واقع احمد
از طریق این رفتار
دارد سیستم را دور
می زند
نه .در ایــن مورد خــاص از جانب ممیزی
نگران نبودیم یا خودمان را سانسور نکردیم .اگر
هم به نظر شما این گونه می اید که بخش هایی
با خصلت های ژانری انطباق کامل ندارد – مث ً
ال
رودررویی فرد با سیستم در انتها به این نتیجه
نمی رسد – چند پاسخ برای ان داریم .اول این که
همین االن هم کاراکتر مــا در پایان به هرحال
دارد رفتاری خالف عــرف و خالف وظیفه اش
انجام می دهد .چون فیلم پلیســی است خیلی
وارد جزییات نمی شــوم .امــا تصمیمی که در
پایان در مورد شخص گناهکار می گیرد ،تصمیم
غیرمتعارفی است .هیچ پلیســی در سینمای
ایران تابه حال این کار را نکرده است .کار او یک
رفتار غیرمتعارف و یک اعتراض یا نافرمانی است.
اما چرا جنس نافرمانی مث ً
ال شــبیه «التاری»
سن وسال این ادم فرق می کند؛
نیست؟ چون ّ
چون جهانش فرق می کند؛ چون می داند با چه
کسانی درافتاده است و دارد با یک روش کمتر
خشونت امیز اعتراض می کند.
بحث دوم این اســت که این رازالودگی را
دوست داشتیم .یعنی این ابهام موجود در فیلم
که مثــ ً
ا :بابک کریمی کیســت؟ از کجا امده
است؟ این اطالعات را از کجا دارد؟ چطور روی
این شخصیت سوار است؟ چطور این خبرها را
دارد؟ یا چرا احمد جلوتر نمی رود؟ چه کسانی
دنبال او هســتند؟ چه کسانی می خواهند به او
فشــار بیاورند؟ همین طور مفاهیمی در مورد
صاحبان قــدرت و ثروت .می خواســتیم لحن
فیلم لحن رازالود و مبهمی باشــد چون اتفاقًا
فکر می کنم این هم جزء خصلت های ژانر است
که یک فرد در برابر سیســتمی قرار بگیرد که
اندازه ها و مرزهای ان سیســتم روشن نیست.
یعنی در اطراف او مشخص نیست که چه کسانی
خودی و چه کســانی غیرخودی هستند .این
ابهــام و رازالودگی دارد در ذهــن احمد اتفاق
می افتد و برای این که به احمد نزدیک تر شویم
این تصمیم را گرفتیم که این اتمســفر مبهم و
رازالوگی روی فیلم سایه بیاندازد تا به کاراکتر
اصلی مان نزدیک تر شــویم .ایــن یک انتخاب
است .می توانست همه چیز روشن تر یا صریح تر
باشــد .اما می خواهم بگویم این فضای مبهم یا
کم گفتن (شاید هم بشود گفت پیچیده گفتن)
به خاطر ممیــزی نبود بلکه انتخــاب ما بود تا
یک فیلم کاراگاهی بسازیم که در پایان وقتی
همه چیز حل می شــود ،فیلم بــرای مخاطب
جهان زیر و
تمام نشود .یعنی احساس کند یک ِ
ناپیدایی وجود دارد که ان ادم ها به روشنی گیر
نیافتاده اند .می خواستیم مساله در ذهن احمد و
مخاطب تمام نشود.
اجــازه بدهیــد کمی بیشــتر روی
پایان بندی فیلــم مکث کنیم .این را
به عنوان یک ابهام می گویم نه یک
نظر قطعی .ما فیلم هــای زیادی در
تاریخ ســینما داریم که در ان ها یک
معمایی امیخته به سیاست
ماجرای
ِ
توســط یک نفر دنبال می شــود.
خیلی وقت ها هم ان فــرد به نتیجه
یا الاقل نتیجه مثبتــی که ممکناست تماشــاگر انتظارش را داشته
باشد -نمی رســد .این جا ،وقتی ان
اشــاره ها در انتها ردّوبدل می شود
که نیروهای باالدســتی هم ماجرا را
به شکلی دنبال می کرده اند ،فراتر از
ِ
بحث به نتیجه رسیدن یا نرسیدن ،با
این که از نظر پالت درونی شاهد این
بودیم که شخصیت اصلی یک سری
نقاط ضعف داشته و همه او را بازنده
می دانستند و ســعی کرده ا ن ها را
برطرف کند و تا حدی هم موفق شده،
ولی در پالت بیرونی کل این فرایند
یک حس پوچی را ایجــاد می کند.
برای مثال می خواهم به فیلم «ای مثل
ایکاروس» (هانری ورنوی)1979 ،
اشــاره کنم که داستان یک پیگیری
تک نفــره در مورد ماجــرای ترور
یک رئیس جمهور اســت و به شکل
تکان دهنده ای به پایان می رسد .ولی
ان جا این حس که کل فرایند رخ داده
از سوی قهرمان پوچ بوده وجود ندارد.
او داشته کار مفیدی را انجام می داده
چون در راه فاش کردن مسائلی بوده
که نیروهای باالدستی از ان ها اطالع
داشتند اما نمی خواستند فاش شود
اما در «مرد بازنده» انگار بخشــی از
نیروهای باالدستی تا حدی با احمد
هم مسیر هستند.
یک تفاوت بزرگ بین احمد و دیگران وجود
دارد و ان هم تصمیمی است که احمد در قبال
قاتل می گیرد .پوچ بــودن یعنی کارش به کلی
عبث بود .یعنی اگر احمد ایــن پرونده را ادامه
نمی داد هیچ اتفاقی نمی افتاد .اما اگر احمد این
کار را نمی کرد ،قاتل تبدیل می شد به یک مهره
خوب برای فضای فاسد که او را گیر بیاندازند ،به
سیبل تبدیلش کرده و پرونده را ببندند .کاری
که احمد می کند و رودررویی او با سیســتم در
این اســت که وقتی هویت قاتل را تشــخیص
می دهد ،رفتاری می کند که سیستم با ان رفتار
موافق نیست .در واقع احمد از طریق این رفتار
دارد سیســتم را دور می زنــد .از ان قاتل مثل
یک اهرم فشــار اســتفاده می کند که هر وقت
بخواهد می تواند از او اســتفاده کند .یعنی هر
وقت احساس کند محیط امن تری ایجاد شده
و می تواند رســیدگی عادالنه تــری (به دور از
ســفارش) صورت بگیرد ،می تواند از این اهرم
استفاده کند .درست اســت که شاید در پایان
وضعیت امیدوارکننده به نظر نرسد اما باز هم او
می تواند ِ
دست باال را داشته باشد .یک برگ برنده
در دست او است .بنابراین این ادم و وضعیت او
با ابتدا یا میانه فیلــم یا حتی با ده دقیقه قبلش
خیلی فرق دارد .ماحصل تالش احمد در طول
33
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 33
سینمای ایران
فیلم ،این چیزی است که صید کرده است .این
صید متعلق به خودش است .تصمیم او درباره
این صید با تصمیم سیستم متفاوت است .و او
به تصمیم خودش عمــل می کند .برای همین
به خاطر ایــن رفتار پایانی ،به نظــرم همه فیلم
ارزش پیدا می کند.
یکی از جنبه های دیگر فیلم که مورد
اشاره قرار گرفت ،تاکید روی شرایط
خانوادگی احمد است .انتخا ب های
اولیه در فیلمنامه -مث ً
ال فرزندی که
180درجه از نظر فکــری و از نظر
ســبک زندگی با پــدرش اختالف
دارد -بدیع نیســتند اما روی کاغذ
انتخاب های درستی به نظر می رسند
تا هم در ارتباط با خــط اصلی قرار
بگیرند و هم به شخصیت عمق بدهند
و کشمکش های درونی و فردی اش
را برجسته کنند .اما طبیعتاً خط اصلی
داســتانی پیگیری ان قتل از سوی
ْ
احمد اســت .در طول فیلم به شکل
ویــژ ه ای روی بخــش خانوادگی
تاکید می شود .شاید در اواسط فیلم
این گونه به نظر برسد که برای دقایقی
از خط اصلی دور شده ایم و این روابط
خانوادگی است که به محور کار تبدیل
شده اســت .با توجه به انتظاری که
با دیدن فیلم های مشابه در ما شکل
گرفته است ،این میزان تاکید روی
روابط اشفته خانوادگی احمد بیش از
حالت معمولی است که ممکن است
در فیلم های مشابه ببینیم .علت این
تاکید چه بوده است؟
یکــی از علت هایــش ایــن اســت کــه
می خواســتیم فیلــم کاراکترمحــور باشــد.
همین االن می توانیم فــرض کنیم که اگر این
داستان های خانوادگی وجود نداشت یا خیلی
کم رنگ تر بود با چــه فیلمی روبــه رو بودیم.
کم شــدن این داســتان ها به معنی کم شدن از
کاراکتر احمــد ،ماجرامحورتر شــدن فیلم ،و
اصالت یافتن بیشتر پرونده بود .شما به این اشاره
کردید که در انتهای فیلــم و در پالت بیرونی
ممکن است حسی از سرخوردگی ایجاد شود.
می خواهم بگویم اگر این بخش های خانوادگی
وجود نداشــت (داســتان ترس های خودش،
داستان به سرانجام رسیدن ارتباط او با پسرش)
ان حسی که شما تجربه اش کردید بسیار تقویت
می شد.
یعنی همان پوچی.
بله .خیلی تقویت می شــد .به خاطر این که
االن شــما از تعبیر خوب پالت درونی استفاده
کردید .داســتان احمد با پســرش در پایان به
سرانجام می رسد ،داستان خودش با خودش به
سرانجام می رسد ،پالت بیرونی هم به سرانجام
می رسد .اگر ان موارد کم رنگ تر می شد ،نقدی
کــه االن در مورد پالت بیرونــی دارید که یک
کم گنگ است و این به ســرانجام رسیدن
واضح نیست یا دســتاوردش بزرگ نیست،
این اســیب احتمالی خیلی بیشتر می شد.
ضمن این که این جزء تصمیمات نویسندگان
و کارگردان اســت که از همان اول به فیلم
جهت می دهــد .وقتــی با هــم گفت وگو
می کردیم ،این جزء تصمیمــات اولیه مان
بود .می خواســتیم یک فیلم کاراگاهی کار
کنیم که کاراکترمحور باشد .یعنی این که از
داستان دور می شویم به نظرم تعبیر درستی
نیست .داستان اتفاقًا همان جا است .جایی
که از دید شما از داستان اصلی دور می شود
کجا است؟ خانواده است؟ بسیار خوب .برای
ما داستان همان خانواده است .یعنی داستان
ادمی اســت درگیر مناسبات خانوادگی که
پرونده ای وارد زندگی اش می شود و این دو
روی هم تاثیر می گذارند و حال واحوال او را
دگرگون می کنند تا پایان که پسر به کمک
پدر می اید .یعنی نتیجه ان داســتان ،تاثیر
روی این داستان اســت .این کاری بود که
انجام دادیم تا احســاس نکنیم مسیری که
دیدیم بیهوده اســت .داستان های ما به هم
رسیده ،با هم تداخل و به هم کمک می کنند.
به عنوان سوال پایانی ،می خواهم
یک سوال کلّی تر بپرسم .شما در
جشنواره فجر ســال 1400سه
فیلم داشتید« :موقعیت مهدی»،
«مرد بازنده» و «دسته دختران».
این اتفاق کمیابی است .البته که
فیلمنامه نویس با فیلمنامه نویس
فــرق می کند .یعنــی روحیات و
عادات تمام فیلمنامه نویسان مثل
هم نیســت .ضمن این که هر سه
کار ،اثار مشــترک بودند که شما
با همراهی یک یــا چند نفر دیگر
نوشته بودید و شاید این هم روی
سرعت گرفتن کار تاثیر داشت .اما
به طور کلّی ،ایــن را احتماالً تمام
عالقه مندان به ســینما می دانند
که فیلمنامه نویســی کار بسیار
وقت گیری است :کاری است که
باید با طمانینه زیاد انجام شــود؛
درست مثل غذایی که باید با شعله
کم بپزد و منتظر اماده شــدن غذا
باشیم .سوال من در مورد چگونگی
مدیریت پروژه ها اســت .این که
در یک بازه زمانی نســبتاً کوتاه
و با در نظر گرفتــن تمرکزی که
فیلمنامه نویسی نیاز دارد ،چطور
می توانید ســه یا چهار پروژه کار
کنید و نگــران این نباشــید که
فیلمنامه ها قوام پیدا نکنند؟
نکته اول این است که این سه فیلمنامه
محصول یک سال نیست .من سال قبلش در
جشنواره فیلمنامه ای نداشتم .در واقع این
سه فیلمنامه محصول دو سال کار من است.
می خواستیم فیلم
کاراکترمحور باشد.
همین االن می توانیم
فرض کنیم که اگر
این داستان های
خانوادگی وجود
نداشت یا خیلی
کم رنگ تر بود با
چه فیلمی روبه رو
بودیم .کم شدن این
داستان ها به معنی
کم شدن از کاراکتر
احمد ،ماجرامحورتر
شدن فیلم ،و
اصالت یافتن بیشتر
پرونده بود
دقیق تر بگویم محصول دوران کرونا است .من
به طور میانگین برای هــر فیلمنامه 5یا 6ماه
وقت می گذارم .بنابراین ســه فیلمنامه برای
دو سال رقم زیادی نیست .حتی می شد چهار
فیلمنامه در دو سال نوشت .این که پارسال تصور
پرکاری در مورد من به وجود امد ،به خاطر عرضه
همزمان این اثار بــود .در دوره های قبل تر هم
پیش امده بود که همین تعداد کار بنویسم اما
یا همه شان با هم عرضه نشده بودند یا همه شان
ساخته نشده بودند .در نتیجه ،موافقم که این
تعداد فیلمنامه در یک جشنواره زیاد است اما
می خواهم بگویم چون با هم عرضه شدند این
تصور به وجود امد .وگرنه شــاید این قدر ادم
پرکاری نباشم که به نظر می اید.
مســاله بعدی همین اســت که همه را با
همکاری دوستانم نوشتم و هیچ کدام را به تنهایی
ننوشــتم .در نگارش گروهی امتیازات زیادی
وجود دارد .هم ما به کیفیــت یکدیگر کمک
می کنیم و هم گروهی نوشــتن در طول زمان
در تقسیم کار به ما کمک می کند .یعنی اگر در
دوره ای دو پروژه همزمان شود ،این امر به کمک
ادم می اید .به اضافه این که من در دانشکده در
درس نمایشنامه نویسی شــاگرد اقای محمد
چرمشیر و در فیلمنامه نویســی شاگرد اقای
مرحوم اصغر عبداللهی بــودم .هر دو را خیلی
دوست دارم و خیلی از هر دو یاد گرفتم .از جمله
ویژگی هر دو ،زیاد نوشتن بود.
اقای چرمشیر که در تئاتر ایران به
این امر معروفند.
اقای عبداللهی هم در فیلمنامه نویســی
شرایط مشابهی داشــتند .این دو نفر الگوهای
من هستند و یکی از مسائلی که از ان ها اموختم
همین بود .اشتیاق بسیار زیادی به نوشتن دارم
و البته مسیری طوالنی برای حرکت به سمت
ان دو عزیز. صفحه 34
زنـگ خـطـر
نگاهی به اکران نوروز 1401 صفحه 35
اکران
سـید اریـــــا قـریشی:
2021
انیمیشن
های فروش
نابسامان
معرفی وضعیت
بند (مهران احمدی)
شاخص در سالسگ
فیلم هـای اکـران نوروزی
امسال ،زنگ خطر را بیش از هر زمان
دیـگری بـرای سینمای ایران به صدا
دراورد .بحث بحران مخاطب در سینمای
ایران البته بحثی نیست که محدود به
ماه ها و حتی سال های اخیر باشد .پس
از عبور از موج های اولیه شیوع ویروس
کرونا و اشفتگی های ناشی از ان و در
مــاه های اول بازگــشــایی سالن های
سینما ،خیلی ها اوضاع فاجعه بار فروش
فیلم ها را ناشی از ترس مردم از کرونا و
اوضاع نامنظم فـعالیت سـالن هــای
سینمـا دانستند؛ تحلیلی که البته شاید
به تمامی غلط به نظر نمی رسید اما بخش
مهمی از ماجرا را نادیده می گرفت :این
که سقوط اقتصادی سینمای ایران
نزدیک به سه دهه است که اغاز شده
است .به هر حال ،در اکران 1400یک
فیلم بیش از 2.5میلیون مخاطب را به
خود جذب کرد و یک فیلم دیگر هم به
مرز 2میلیون مخاطب نزدیک شد تا
مشخص شود دیگر نمی شود همه چیز
را گردن کرونا انداخت! با توجه به این
که هر دو فیلم موفق اکران سال گذشته
(«دینامیت» و «گشت )»3کمدی بودند
و در اکران نوروز 1401هم نام دو فیلم
کمدی («سگ بند» و «شادروان») به
چشم می خورد ،خیلی ها انتظار داشتند
که الاقل این دو فیلم بتوانند به مرزهای
فروش موفق ترین فیلم های سال گذشته
نزدیک شوند .ضمن این که در نوروز
امسال ،چند فیلم مهم دیگر هم روی
پرده رفتند« :موقعیت مهدی» (یکی از
تحسین شده ترین فیلم های چهلمین
دوره جشنواره فیلم فجر)« ،روز صفر»
(یک فیلم پرسروصدای استراتژیک
با ماجرایی پیرامون دستگیری
عبدالمالک ریگی) و «مرد بازنده»
(ساخته محمدحسین مهدویان ،یکی
از مهم ترین فیلمسازان دهه 90ایران،
که سال گذشته مجموعه «زخم کاری»
به کارگردانی او با موفقیت قابل توجهی
روبه رو شده بود) .اما امار فروش این
فیلم های پرسروصدا ،الاقل در مقایسه
با انتظاری که از ان ها می رفت ،فرق
چندانی با فاجعه نداشت .این در حالی
است که بسته درنظر گرفته شده برای
اکران نوروزی ،الاقل روی کاغذ از
تنوع قابل قبولی برخوردار بود و شاید
این شروع ،نشان دهنده این باشد که
روزهای سختی برای سینمای ایران در
پیش است.
با این مقدمه ،در ادامه نگاهی خواهیم
داشت به فیلم های اکران نوروز 1401
سینمای ایران.
«اجاره نشین ها» که هیچ! «لیلی با من است» و «مارمولک» هم به کنار! اما
حد اثار
چه بر سینمای کمدی ما گذشته که به ندرت قادر به خلق یک لحظه در ّ
موفقی چون «مرد عوضی»« ،مومیایی »3یا «نان و عشق و موتور »1000است؟
زمانی فیلم های ذکرشده از جمله شاخص های سینمای کمدی ما بودند .اگر
قرار است فیلمی مثل «سگ بند» شاخص سینمای کمدی امروز ایران باشد،
پس وای به حال این سینما!
«سگ بند» چیزی جز تکرار غیرخالقانه و سطحی تعدادی از کلیشه های
نخ نمای کمدی های سال های اخیر ایران نیست :ترکیبی از تصویر توریستی
از «پایین شهر» ،نگاه ابزاری به زنان ،پاتایا ،و بهرام افشاری! با فیلمی روبه رو
هستیم که قرار است در انتها شعارهای اخالقی سر دهد اما در عمق خود در
حال ترویج تفکری عمیقًا متحجرانه است .این تفکر را نه فقط در نگاه ابزاری
فیلم به زنان – که خود را به خصوص در شخصیت فرزاد (افشاری) نشان می دهد
– بلکه در بخش های دیگری هم مشاهده می کنیم .به عنوان مثال فرزاد که در
تمام طول فیلم با تولید شیشــه عم ً
ال در نابودی زندگی خیلی ها نقش دارد و
عین خیالش هم نیست ،با دیدن استعمال مواد مخدر از سوی برادرش ناگهان
رگ غیرتش گل کرده و پیام های اخالقی می دهــد (ظاهرًا مواد مخدر تنها
زمانی بد است که گریبان برادر ادم را بگیرد وگرنه در مورد غریبه ها مشکلی
وجود ندارد) .جایی دیگر ،فرزانه (نازنین بیاتی) ،خواهر کوچک تر فردین (امیر
جعفری) و فرزاد (که نحوه نمایش سرکشــی اش در مقابل تفکر مردساالرانه
فردین و فرزاد خود می تواند یکی از مصداق های تفکر متحجرانه فیلم تلقی
شود) برای این که تلنگری به فردین بزند ،به او چنین طعنه می زند« :چرا دیگه
روم غیرت نداری؟» و این گونه حتی خو ِد او که در تمام طول فیلم از دخالت های
دو برادرش شاکی است ،مهر تایید بر این دخالت ها می زند.
از تمام این موارد که بگذریم« ،ســگ بند» پر از بی منطقی اســت .چرا
فردین با ان همه ترسی که دارد باید به ادمی مثل اسی (مهران احمدی) با ان
پیشینه اش اعتماد کند؟ مقدمه چینی تحول فرزاد در کجای فیلم قرار دارد؟
چرا او به شکلی چنین ناگهانی به سمت پیام های اخالقی تغییر مسیر می دهد؟
فرجام شخصیت های اصلی چه شباهتی به قوانین مملکت دارد؟ رابطه عاشقانه
میان فردین و مروارید (بهاره کیان افشار) کجا و چگونه قوام یافته که ناگهان از
مراحل اولیه رابطه به مرحله عشق اتشین می پریم؟
از همه این ها گذشته ،ایا واقعًا «ســگ بند» یک فیلم کمدی است؟ ایا
واقعًا دارد تماشاگران را می خنداند؟ ایا می توان «سگ بند» را یک فیلم بامزه
دانست؟ صفحه 36
شادروان (حسین نمازی)
اگر بخواهیم «شــادروان» را با عمده کمدی های دیگری مقایسه کنیم که در
سال های اخیر در سینمای ایران ساخته شده اند ،می توان کار نمازی را از جنبه هایی
مورد ستایش قرار داد« .شادروان» قرار نیست مخاطب را به هر قیمتی بخنداند و
برای خنداندن او به لودگی رو نمی اورد .دستمایه اولیه کار هم کنجکاوی برانگیز و
بالقوهجذاباست؛دستمایه ایکهفرصتراهمبراینقدهایبنیادیناجتماعیوهم
خلق شوخی های گیرا فراهم می کند .دیالوگ نویسی فیلم ،در مواردی ،باکیفیت تر
از اکثر کمدی های لوده این سال ها اســت .ضمن این که «شادروان» شروع خوب و
درگیرکننده ای دارد .داستان فیلم خیلی سریع راه می افتد و تا زمان بحث سرقت
جنازهازبیمارستان،باحرکتپیش رونده ایروبه روییمکهدرصورتتداوممی توانست
بهیککمدیجان داروپررمقتبدیلشود.
اما از همین لحظه اســت که اوضاع به چند دلیل به هم می ریزد .اولین مشکل،
سرگردانیفیلممیانلحن هاوپیرنگ هایفرعیمختلفاست.مادر«شادروان»الاقل
باسهخطکلیدیداستانیروبه روییم)1:چالشیکخانوادهفقیربرایبه دست اوردن
جنازهپدر)2،چالششخصیتاصلی(نادربابازیسینامهراد)بامیهمان هاییکهبه نظر
می رسد تصمیمی برای رفتن از خانه ان ها ندارند ،و )3ماجرای عاشقانه نادر و اهو که
باحضورسرداربهیکمثلثعاشقانهتبدیلمی شود.مشکلایناستکهاینخطوط
داستانی به درستی به یکدیگر متصل نمی شوند .در اوایل کار ،بحث دزدیدن جنازه
پدر محوریت دارد ،با ورود میهمان ها با چالش مالی بزرگ تری برای نادر و اطرافیانش
روبه رو می شویم ،و در اواخر کار هم بحران مالی به شکلی کم وبیش خلق الساعه
حلمی شودومی ماندماجرایعاشقانه ایکهربطچندانیبهخطوطدیگر
ندارد .این روابط عاشقانه بدون لزوم پرداختن به حضور میهمان ها
یا تالش برای سرقت جنازه پدر هم می توانستند به همین شکل
پیشرفتهوبهنتیجهبرسند.دردلهمینتغییرمسیرها،باتغییر
لحن فیلم هم مواجه می شویم .به عنوان مثال ،تقریبًا هرجا که
فیلم به سراغداستاننادرو اهومی رودبار کمیکفیلم به شکل
محسوسی کاهش یافته و با غلبه حال وهوایی ملودراماتیک
روبه رومی شویم.
مشکل بعدی ،به تحول شــخصیت ها برمی گردد .وقتی
می گوییم که سر و ته بحران مالی به شکلی خلق الساعه هم
می اید،به خاطرهمینمشکلاست.درانتهایفیلمشاهدرفتار
انسانیوقابل ستایشبرخیازاطرافیانیهستیمکهتاپیشاز
انمطلقًانشانه ای ازدرکموقعیتبغرنجنادروخانواده اش از
خود نشان نداده اند .در واقع ما هیچ رگه ای از احتمال تحول
را در برخی از شخصیت ها ندیده ایم و به همین دلیل تحول
انتهایی شان به گونه ای است که انگار ناگهان خواب نما
شده اند!
از سوی دیگر ،در «شادروان» با میانه ای کش امده
اما کم کارکرد روبه روییم .زمان قابل توجهی از
فیلم به حضور انبوهی از اقوام
در خانه شــخصیت های اصلی
اختصاصیافتهاست.دراینمیان
تنهامعدودیازشخصیت هاهستند
که حضورشــان از کارکرد دراماتیک
قابل قبولیبرخورداراست.عده ایدیگرنقشی
در پیشبرد داستان ندارند و فقط فرصت را برای چند لحظه
طنزامیز فراهم می کنند (مث ً
ال فردی که همواره در بدترین
شرایط و بدون اجازه وارد حریم شخصی دیگران می شود)
و دیگران کهعم ً
ال از همین کارکرد همبی بهره اند.بنابراین
داستانیکهدردقایقاولباسرعتباالییدرحالپیشروی
بود،ناگهاندرجامی زند.باچنینمشکالتی«،شادروان»،
هرچندفاصله ایمشخصباکمدی هایمبتذلسال های
اخیر سینمای ایران دارد ،به یکی دیگر از ایده های بالقوه
جذاباماهدررفتهسینمایایرانبدلمی شود.
موقعیت مهدی (هادی حجازی فر)
شــاید بتوان «موقعیت مهدی» را – در محدوده سینمای جنگ
تحمیلی در ایران – دســتاوردی در زمینه خلق قهرمانانی باورپذیر
و همدلی برانگیز از چهره های مطــرح دوران جنگ تحمیلی قلمداد
کرد .این روندی است که در سال های اخیر در سینمای ایران به شکل
جدی تری دنبال شده و حاال ،با «موقعیت مهدی» به یکی از نقاط اوج
خود رسیده است .حجازی فر و همکارانش ،در روندی حساب شده و
تدریجی ،ابتدا ما را از طریق نمایش زندگی شخصی و روزمره قهرمان ها
با ان ها اشنا می کنند و بنابراین زمانی که با ان ها پا به فضای نفس گیر
جنگ می گذاریم ،به راحتی می توانیم ان ها را به عنوان ادم هایی باور
کنیم که هر چند به وضوح از ویژگی های قهرمانانه برخوردار بودند اما،
مثل تمام مردم عادی ،با دغدغه هایی روزمره و زمینی دست وپنجه
نرم می کردند .قهرمان این داستان «لب کارون» می خواند و با دقت و
جدیت به تماشای اثار لورل و هاردی می نشیند .در عین حال ،روایت
اپیزودیک کار از یک طرف باعث شــده کــه حجازی فر بتواند میان
شــخصیت های مختلف حرکت کند – و بدین شکل جنبه قهرمانانه
اثرش را محدود به نمایش زندگی شهید مهدی باکری نکند – و هم به او
کمک کرده که بیشتر بتواند به درونیات شخصیت ها نفوذ کند .به عنوان
مثال در یکی از اپیزودها اساسًا خبری از مهدی باکری نیست و ماجرای
نوجوانی به نام خسرو را دنبال می کنیم .اما زمانی که خسرو در موقعیتی
مشابه با موقعیت مهدی در اپیزود قبل قرار می گیرد ،تاکید فیلمساز
بر درونیات خسرو عم ً
ال به معنی شناساندن دقیق تر عواطف متالطم
مهدی هم هست .در چنین شــرایطی ،به نظر می رسد که حجازی فر
با موفقیت به هر دو هدف ذکرشده دست پیدا کرده است :هم دامنه
قهرمان پروری اش را گســترش داده – هر چند خسرو بر این تاکید
می کند که او مهدی باکری نیست اما رفتار او هم یک عمل قهرمانانه
و تحسین برانگیز است ،و هم در مواردی به شکل غیرمستقیم ابعاد
مختلفی از شخصیت اصلی اش را به ما شناســانده است .اما در این
رفت وبرگشــت ها ،یک هدف دیگر هم محقق می شود .حجازی فر و
همکارانش با این تمهید نه فقط روی شــباهت ها ،بلکه روی تفاوت ها
هم تاکید می کنند .جدا از نمونه ای مثل تفاوت رویکرد مهدی باکری
و خسرو در یک موقعیت مشابه ،می توان به تفاوت رویکردهای مورد
بحث در قبال استراتژی دفاعی اشاره کرد« .موقعیت مهدی» اختالفات
موجود در سطوح باال را هنگام تصمیم گیری بر سر ماندن در یک منطقه
یا برگشتن از ان جا برجسته می کند تا بفهمیم نیروهای جنگی ما –
برخالف تصویری که ،به خصوص در برخی از فیلم های دهه های 60و
70می دیدیم – یک توده کام ً
ال یک دست و هم شکل نبوده اند .چنین
رویکردی ،اتفاقًا نه تنها ضربه ای به جایگاه ان ها نزد تماشاگر نمی زند
بلکه به نزدیکی احساسی مخاطب با ان شخصیت ها کمک می کند.
از سوی دیگر« ،موقعیت مهدی» نشان می دهد که چطور می توان،
بدون افتادن به دام شــعارزدگی ،حرف های بزرگی را مطرح کرد .به
این توجه کنید که جمله ای که از قول خســرو ذکر شد («من مهدی
باکری نیســتم») چقدر می توانست شــعارگونه و ازاردهنده جلوه
کند .اگر چنین نشده به خاطر این است که فیلم این قدر ما را با عمق
احساسات شخصیت اشنا کرده و این قدر مقدمات را برای بیان این
جمله به درستی چیده که فریاد از ته دل خسرو کام ً
ال منطقی و باورپذیر
جلوه می کند .این نکته مهمی است که در سینمای ایران کمتر رعایت
خودی خود شــعاری نیست .شعارزدگی
می شود :هیچ جمله ای به
ِ
بسیاری از فیلم های ایرانی از ان جا ناشی می شود که مخاطب نمی تواند
بیان ان جمله را از سوی ان شخصیت در ان لحظه خاص باور کند .با
رعایت چنین جزییاتی – در کنار نکات مثبت پرتعداد دیگر – است که
«موقعیت مهدی» به یکی از فیلم های شاخص حوزه جنگ در سال های
اخیر تبدیل می شود.
37
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 37
اکران
روز صفر (سعید ملکان)
فیلم های اســتراتژیک ســینمای ایران در دهه 90با الگوهای
شکست خورده پیشین فاصله گرفته اند .حاال با فیلم هایی روبه روییم
که مشخصًا دارند برای ارتباط با مخاطب عام – از جمله کسانی که شاید
در نگاه اول از نظر فکری با فیلم مورد نظر زاویه داشته باشند – ساخته
می شوند .این ،مسیر درستی است و می توان توجه سازندگان فیلم های
استراتژیک به طیف های مختلف مخاطبان را به فال نیک گرفت .با این
وجود نمونه ای چون «روز صفر» نشان می دهد که هنوز راه زیادی در
پیش است.
«روز صفر» یک اکشن جاسوسی است که قربانی نگاه سازندگانش
به قواعد ژانر شده است .در بســیاری از دقایق به نظر می رسد با یک
فیلم تقلیدی طرفیم .به جز زبان ،کمتر نشانه ای در کاراکتر اصلی فیلم
(با بازی البته قابل تحسین امیر جدیدی) می بینیم که او را به عنوان
امنیتی «ایرانی» برای ما باورپذیر کند .انگار کلیشه هایی
یک مامور
ِ
از اکشن های خارجی گرفته و با کلیشــه هایی از فیلم های متعلق به
دوران فیلمفارســی های قبل از انقالب ترکیب شده است (حرکت
گردن امیر جدیدی پیش از انجام هر عملیات را می توان معادل پاشنه
ورکشــیدن های معروف «قیصر» دانست) .از سوی دیگر ،شخصیت
ریگی (با بازی ساعد سهیلی) به پاشنه اشیل فیلم تبدیل شده است.
برخالف دیگر فیلمی که در سال های اخیر در مورد ماجراهای ریگی
ساخته شده («شبی که ماه کامل شد» که البته ان هم با یک فیلم کامل
فاصله داشت) ریگی در این جا اص ً
ال تصویر یک تبهکار مخوف را پیدا
نمی کند .نمایش چندباره شلیک یا سر بریدن به خلق یک شخصیت
ترسناک و تاثیرگذار منجر نمی شــود .چنین تصویری زمانی شکل
می گیرد که ما شخصیت تبهکار را به عنوان نیرویی باهوش و هماورد
قهرمان باور کنیم .ان موقع است که تقابل قهرمان و دشمن اصلی اش
به تقابلی جذاب و گیرا تبدیل می شود .متاسفانه چنین اتفاقی در «روز
ریگی فیلم هماورد مناسبی برای مامور امنیتی
صفر» رخ نداده است.
ِ
نیست .ما وحشی گری او را می بینیم اما خبر چندانی از وجه مخوف او
نیست .برای یاداوری این وجه ،مدام باید فرامتن را به یاد بیاوریم و به
این فکر کنیم که عبدالمالک ریگی در دنیای واقعی چه شخصیتی بود.
در پرورش داستان هم مشکل بزرگی وجود دارد .طبعًا مخاطبان
می دانند که قرار است با یک ماجرای واقعی مواجه شوند .تعلیق اصلی
فیلم هم بر اساس احتمال یک خرابکاری بزرگ از سوی عبدالمالک
ریگی شکل گرفته است .مشکل همین جا است :مخاطبان می دانند که
چنین اتفاقی در دنیای واقعی هرگز رخ نداده است .در چنین شرایطی،
فلفل کار
ان چه می تواند به فیلم کمک کند توجه بیشــتر به نمک و ِ
است :یعنی افزایش جذابیت خو ِد مسیری که شخصیت ها برای رسیدن
به ان نتیجه قابل پیش بینی طی می کنند .اما در
«روز صفر» چنین اتفاقی نمی افتد .کماکان
بخش مهمی از تاکید ســازندگان بر
تعلیقی اســت که عم ً
ال وجود ندارد.
در عوض بخش هایــی که در اصل
می توانستند به جذابیت اثر کمک
کنند (مثل روش های قهرمان برای
جلوگیری از خرابکاری نیروهای
شر) عمومًا پرداخت ساده ای دارند.
به همین خاطر است که «روز صفر»
به یک تالش نه چنــدان موفق در
یک مسیر تازه (در مقیاس سینمای
ایران) تبدیل می شود.
مرد بازنده (محمدحسین مهدویان)
تازه ترین ساخته محمدحســین مهدویان ،تالش قابل ستایشی
برای خلق داستانی مبتنی بر الگوهای ژانری است« .مرد بازنده» قرار
است یک داســتان کاراگاهی با حال وهوای اثار نوار باشد .انتخاب
چنین دســتمایه ای ،از چند جنبه قمار بزرگی برای سازندگان فیلم
بوده است .از یک طرف ،خلق یک داستان پر پیچ وخم کاراگاهی نیاز
به هوش و دقت باالیی دارد .خالق داستان کاراگاهی باید همواره یک
گام از مخاطب باهوش خود جلوتر باشد و بتواند به شکلی پذیرفتنی
به او رودســت بزند .از طرف دیگر ،هم ژانر نوار و هم درام کاراگاهی
برای بســیاری از ما مخاطبان با ادم های تودار و مرموزی با کالهی به
شخصیتی
سر و بارانی بلندی بر تن تعریف شده است .در واقع تیپ
ِ
ضدقهرمانان نوار (و همچنین قهرمانان درام های کاراگاهی) عمدتًا
با فضای ایرانی بیگانه اســت .بومی سازی این حس وحال ،به خصوص
با در نظر گرفتن این که نمونه های موفق چنین اثاری در ســینما و
تلویزیون (الاقل در دو دهه اخیر) احتماالً به سختی از تعداد انگشتان
یک دست تجاوز می کند ،کار سختی است .اما یک ریسک بزرگ دیگر
مهدویان ،انتخاب جواد عزتی برای بازی در نقشــی بوده که از نظر
سن وسال ،نزدیکی چندانی به خود عزتی ندارد .عزتی در این جا نقش
پلیسی میانســال به نام احمد را ایفا کرده که احتماالً مسن تر از سن
واقعی اش به نظر می رسد ،به همه چیز بدبین است و بار یک عمر تحقیر
و «بازنده بودن» پشت او را خم کرده است.
در چنین شرایطی« ،مرد بازنده» در لحظاتی با موفقیت از خطرات
ذکرشــده عبور می کند و در لحظاتی ناکام می ماند .فیلم شــروع
درگیرکننده ای دارد .به ســرعت وارد ماجرای یک مرگ مشکوک
می شویم و اشاره هایی که به روابط فرد متوفی می شود ،کنجکاوی اولیه
را برای دنبال کردن داستان و یافتن سرنخ مرگ او به وجود می اورد.
ضمن این که تاکید بر کشمکش ها و تردیدهای درونی شخصیت اصلی
به شــکل موفقیت امیزی در مقدمه چینی فیلم مطرح شده و ما را با
شخصیتی زمخت و ،گاه به شــکلی افراطی ،عمل گرا روبه رو می کند.
طراحی درست چنین شخصیتی ،یکی از پایه های اصلی موفقیت هر
داستان کاراگاهی است.
با این وجود ،نطفه سقوط فیلم هم همین جا گذاشته می شود .در
پایه ریزی داستان ،مهدویان و همکاران فیلمنامه نویسش (ابراهیم
امینی و حسین حسنی) به سمت موارد حساسیت برانگیزی می روند
که اساســا در ســینمای ایران و با توجه به محدودیت های موجود،
امکان چندانی برای گسترش دادن شان وجود ندارد .به
همین دلیل فیلم انتظاراتی را در مخاطب ایجاد می کند
که ان ها را چندان براورده نمی کند .برخی از مســائل
عم ً
ال گنگ باقی می مانند و «مرد بازنده» را به ایده ای
جسورانه تبدیل می کنند که خوب شروع می شود
اما به ســرمنزل مقصود نمی رسد .از سوی دیگر،
توجه بیش ازحد به مســائل خانوادگی احمد به
فیلم ضربه زده است .چالش های خانوادگی احمد
می توانست به عنوان یکی از پیرنگ های فرعی در
داستان نقش داشته باشــد اما در نسخه فعلی
ان قدر پروبال پیدا کرده که عم ً
ال به یک خط
داستانی مجزا تبدیل شــده و به همین
دلیل ،گاه باعث بروز سکته در مسیر
پیشرفت داستان اصلی می شود.
«مرد بازنده» فیلم بدی نیست و
نکات قابل توجهی در خود دارد
اما کماکان حســرت ایده های جذاب و
ازدست رفته را در دل ما باقی می گذارد. صفحه 38
گل به خودی (احمد تجری)
یک سوءتفاهم بزرگ ،سال ها است که در بسیاری از فیلم هایی که
در سینمای ایران برای کودکان ســاخته می شوند به چشم می خورد:
این که کودک بودن مخاطب به این معنی است که می توانیم فیلم هایی
ساده انگارانه با شخصیت هایی ســطحی و بدون چفت وبست مناسب
شوخی از ُمد افتاده
داستانی بسازیم و با چند سکانس رقص واواز ،چند
ِ
فیلم خود جلب
و یکی – دو «پیام» اخالقی توجه مخاطب کودک را به ِ
کنیم .نتیجه ،طبیعتًا ،چیزی جز شکســت نیست« .گل به خودی» هم
یکی از این فیلم ها است .داستان در این فیلم بیشتر بهانه ای است برای
چند شوخی و اواز :یک جور ُجنگ سینمایی .از هر طرف که به فیلم نگاه
کنیم،بامجموعه ایازساده انگاری هاوبی منطقی هاروبه رومی شویم.چند
کودک پرورشگاهی ،بعد از این که یکی از دوستان شان (اشکان) خانواده
جدیدی پیدا می کند ،تصمیم می گیرند از پرورشگاه فرار کنند و در این
راه از راهنمایی های عروسکی که مدت ها در پرورشگاه بوده و تازه معلوم
می شود که می تواند حرف بزند (!) استفاده می کنند .ان ها نقشه اولیه ای
برای فرار از پرورشگاه می کشند و بعد از ذکر چند ایده که به طرز عجیبی
احمقانه اند – مث ً
ال این که مستقیمًا به نگهبان ان جا بگویند که می خواهند
فرار کنند – و معلوم نیســت چرا باید در یک موقعیت «جدی» به ذهن
بچه ها برسند ،در نهایت با نقشه دیگری که به اندازه تمام نقشه های قبلی
ساده لوحانه به نظر می رسد ،از پرورشگاه فرار می کنند .این اتفاق باعث
می شود بفهمیم که نیروهای پرورشگاه هم ظاهرًا به همان اندازه ساده لوح
هستند چون در میانه این بحران نگران این هستند که نکند بچه ها خارج
از پرورشگاه خورده شوند!
بعد از فرار بچه ها به طرز عجیبی شــاهد این هستیم که نیروهای
پرورشگاه دست روی دست می گذارند و ،به جای یک اقدام عملی ،فقط
غصه می خورند .یکی از این شخصیت های لوس (به نام دلشاد که مدام
در پی شوهر است و فقط دعا می کند و در انتها هم تکلیف این دعاهای او
مشخص نمی شود و ما نمی فهمیم چرا باید در طول فیلم شاهد رفتارهای
بالهت بار او باشیم) به مدیر پرورشگاه ،خانم رهبری ،می گوید جای نگرانی
نیست و بچه ها حتمًا برای یک چرخ زدن ســاده رفته اند و به ان جا بر
خواهند گشت! خانم رهبری هم ان قدر دل نازک است که از این ناراحت
می شود که چرا در پرورشگاه به بچه ها این قدر سخت گذشته که ترغیب
به فرار شده اند .اما همین ادم ،هیچ اقدامی برای پیدا کردن بچه ها (به جز
اشــک ریختن) انجام نمی دهد و ان قدر خودخواه است که فقط بعد از
یاداوری این که یک جشن در پیش دارند و کلی میهمان دعوت کرده اند
(و البد افشای ماجرای فرار بچه ها می تواند تبعاتی برای او داشته باشد) به
فکر تماس با پلیس می افتد (که در این جا هم همکاران رهبری منصرفش
می کنند) .در این میان همچنین شاهد این هستیم که بچه ها هر روز برای
خودشان می چرخند و خانه اشکان را به هم می ریزند و هیچ کس هم نه
می فهمد و نه حتی به چیزی مشکوک می شود.
ســازندگان «گل به خودی» حتی از برخی از پتانسیل های اولیه
موجود در داستان هم استفاده نمی کنند .مث ً
ال بعد از وعده فیروز
(شــقایق فراهانی) به ارش مبنی بر این که اگر چند روز کار
کند و پول در بیاورد زودتــر می تواند مادرش را پیدا کند،
احساس می کنیم فیروز قرار است یک شخصیت منفی
و سوءاستفاده گر باشد و با فریب ارش به درامد خودش
بیاندیشد .اما در ادامه متوجه می شویم که فیروز هم( مثل
خیلیازشخصیت هایدیگرداستان)یکشخصیتمعلق
و پادرهوا است که نه تکلیف ما با او روشن است و نه تکلیف
خودش با خودش!
می توان این فهرست را ادامه داد .اما نکته کلیدی این
است که بعضی وقت ها به نظر می رسد ماجراهای فیلم نه برای
شخصیت های داستان جدی است و نه برای سازندگان فیلم.
پس چرا باید برای مخاطب جدی شود؟
قدغن (مجید مافی)
زمانی شهرام جعفری نژاد در نقد فیلم «سامان» (احمد نیک اذر)
در ماهنامه «فیلم» (شماره ،45بهمن )1365به طعنه چنین نوشته بود:
«یک مرد و یک زن ،گاهی این خوب و ان مقصر و گاهی برعکس؛ زمانی
هر دو خوب و بچه ای در میان؛ گاه مایه دق و گاه موجب وصلت ،زمانی
سالم و گاهی بیمار؛ ...این ها ارکان سینمای خانوادگی ما هستند .هنوز
هم هرچه «صفاجو» و «خوش رفتار» و «پاک طینت» و «رحمت پور» را با
سر افکنده و شانه اویزان در برابر «پژمان» و «تیمور» و «جبار» نشسته
روی مبلی فاخر قرار می دهیم و اسمش را می گذاریم تقابل قطب های
مثبت و منفی ».بیش از سی وپنج سال بعد از ان یادداشت جعفری نژاد،
با در نظر گرفتن این که کنایه های او در مورد فیلمی مثل «قدغن» صادق
جلوه می کند ،متوجه نکته تاسف اوری می شویم :با فیلمی روبه روییم
که حتی سی وپنج سال قبل هم کهنه به نظر می رسید! وقتی ایده های
ســازندگان «قدغن» برای قطب بندی شخصیت های فیلم این است
که قطب های مثبت و منفی فیلم را به ترتیب «مرتضی» و «افشــین»
نام گذاری می کنند ،مشخص می شود که جعفری نژاد چقدر درست به
هدف زده بود! «قدغن» مصداق بارزی است که نشان می دهد الفاظی
همچون «دغدغه مند» و «متعهد» هیچ چیــزی را در مورد کیفیت
فیلم نشان نمی دهند .فیلمسازان ما باید بیش از داشتن دغدغه بیان
دردهای جامعه ،در قبال چفت وبســت داستانی و منطق روابط میان
شــخصیت ها دغدغه مند باشــند .درحالی که «قدغن» اساسًا فاقد
چنین دغدغه هایی به نظر می رســد« .قدغن» فیلمی است که حتی
در شناساندن انگیزه های اولیه شخصیت ها نیز ناموفق عمل می کند.
«قهرمان» ماجــرای ما ،از همان دقایق اولیه بیش از این که انســان
بامعرفت و دغدغه مندی باشد ،مردی ساده لوح به نظر می رسد که –
به دلیل نامشخصی – از همان ابتدا به مردی اعتماد می کند که عشق
سابق او را تصاحب کرده است .در ادامه ،ابهامات بیشتر می شوند :چرا
یحیی باید برای سرپرستی غزل به مرتضی اعتماد کند؟ موضع مرتضی
نسبت به غزل چیســت؟ چرا بحث بازپرداخت بدهی و جلوگیری از
بازگشــت به زندان این قدر زود اولویت خود را برای مرتضی از دست
می دهد؟ ایا اگر این روند به شکلی تدریجی صورت گرفته و در انتها به
نتیجه می رسید از نظر دراماتیک تاثیر بیشتری نداشت؟ چرا افشین
– به عنوان ادم خبیثی که از موذی گری الزم برای به دست اوردن این
مال ومنال برخوردار بوده – در برخی از بزنگاه ها این قدر ساده به نظر
می رسد و کوچک ترین کنترلی روی رفتار خود ندارد؟ چرا قطب بندی
فیلم این قدر ساده و ابتدایی است؟ و انبوهی از پرسش های دیگر.
با این میزان از کهنگی و بی منطقی ،عجیب نیست که «قدغن» به
یکی از بزرگ ترین شکست های دوران کاری محمدحسین فرح بخش،
به عنوان یکی از قدیمی ترین و باتجربه ترین تهیه کنندگان سینمای
ایران تبدیل شد؛ ان قدر که خیلی زود و درحالی که هنوز روی پرده
بود ،سر از اکران انالین دراورد.
39
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 39
اکران
یک تاریخ پر از وقایع دست نخورده دراماتیک
نگاهی به بهترین انیمیشن های
به نمایش در امده در 2021؛
«شبی که ماه کامل شد» و «روز صفر»؛ یک سوژه و دو رویکرد
احسان دبیروزیری
فعالیت های تروریستی عبدالمالک ریگی
و گروهک جنداهلل ،دستگیری او در اواخر سال
88و اعدام او در خــرداد ،89یکی از برگ های
مهم دو دهه اخیر تاریخ ایران محسوب می شود.
حوادث منجر به دســتگیری ریگــی از چنان
بار دراماتیک باالیی برخوردار بــود که تقریبًا
بالفاصله بعد از دستگیری ریگی بحث هایی در
مورد ساخت فیلمی در مورد این واقعه درگرفت.
حاصل ان بحث ها و ایده ها ساخت دو فیلم بود:
«شبی که ماه کامل شد» (نرگس ابیار) و «روز
صفر» (ســعید ملکان) .این توالــی ،یک اتفاق
کم سابقه (حتی شاید اغراق نباشد اگر بگوییم
بی سابقه) را در تاریخ سینمای ایران رقم زد :این
که یک حادثه واقعی به فاصله دو سال دستمایه
اولیه ســاخت دو فیلم قرار گیرد .با این وجود
شــباهت این دو فیلم به ندرت از حد یکی بودن
نام کاراکترها فراتر می رود .ایــن ،همان نکته
مهمی است که ســاخت متوالی «شبی که ماه
کامل شد» و «روز صفر» را به اتفاقی قابل تامل و
قابل بحث تبدیل می کند.
ابیار برای روایت یک ماجرای تکان دهنده،
سعی کرده تا حد امکان از مسائل ایدئولوژیک
فاصلــه بگیــرد .در عــوض ،او تاثیــر مخرب
عبدالمالک ریگی را از طریق نمایش دریغ الود
عشــق ازدســت رفته برجســته می کند.
یک
ِ
تاریخ سینما نشان داده که بخشیدن جنبه ای
ملودراماتیــک به ماجراهــای کالن تاریخی و
سیاسی می تواند تاثیر مهیبی بر تماشاگر بگذارد.
انتخاب یک مسیر کام ً
ال «شــخصی» (به این
معنا که تمرکز فیلم بیش از کشمکش های َفرا
َفردی بر کشمکش های شــخصی و خانوادگی
است) برای روایت ماجرایی که در ظاهر بسیار
َکالن تر از یک داستان خانوادگی است ،انتخاب
هوشــمندانه ای محسوب می شــود .بعضی از
فیلم ها هستند که با همان انتخاب اولیه شان،
بخش مهمی از راه موفقیــت را طی می کنند.
«شبی که ماه کامل شــد» یکی از این فیلم ها
اســت .به همین دلیل اســت که شــخصیت
عبدالمالک ریگی (ارمیــن رحیمیان) یکی از
شخصیت های مکمل «شبی که ماه کامل شد»
اســت و فیلم با تمرکز روی فــراز و فرود رابطه
فائزه منصوری (الناز شاکردوست) و عبدالحمید
ریگی (هوتن شکیبا) – برادر عبدالمالک – پیش
می رود .ان چه فیلم نشــان می دهد این است
که ایدئولوژی غیرانســانی امثال عبدالمالک با
مفهومی به نام عواطف انســانی بیگانه است و
منجر به این می شود که یک رابطه پاک عاشقانه
در نهایت یک فاجعه به بار بیاورد .این انتخاب،
الاقل از دو جنبه مسیر بسیار مناسبی برای زیر
سوال بردن یک ایدئولوژی محسوب می شود:
اول این که به جای پرداختن به جزییات مسائل
سیاسی (که ممکن است صرفًا برای گروه خاصی
از مخاطبان جذاب باشــد) بــا مفاهیمی بازی
می کند که برای عامه مخاطبان هم جذاب و هم
به سادگی قابل درک است (در واقع این مسیر،
فرصت بیشــتری برای ایجاد همذات پنداری با
شخصیت نزد مخاطب به وجود می اورد)؛ و دوم
این که می تواند صراحتــا به نفع یک نوع تفکر و
علیه تفکری دیگر عمل کند بدون این که یک اثر
سفارشی یا تبلیغاتی به نظر اید.
با این وجود« ،شــبی که ماه کامل شــد»
در اجرا به اندازه ایده اولیــه اش برانگیزاننده و
قانع کننده نیســت .البتــه از نظــر اجرایی با
چند صحنه خوب اجــرا شــده روبه روییم که
در بهتریــن حالت می توانند جنبه اســتعاری
قدرتمندی هم پیدا کنند – شاید شاخص ترین و
ماندگارترین شان ،سکانس غذا دادن عبدالحمید
به گاندوها باشــد .همچنین ابیــار در مجموع
در اجرای ســکانس های پرالتهاب و پرتعلیق
موفق نشان می دهد و – همچون اکثر فیلم های
دیگرش – نشان می دهد که در استخراج بهترین
نســخه (یا الاقل یکی از بهترین نســخه های)
بازیگران بااستعداد چه کارگردان توانایی است.
با این وجود ،به نظر می رســد که مشکل اصلی
را می توان در پردازش شخصیت ها جست وجو
کرد .از یک طرف ،شخصیت اصلی و کسی که
قرار اســت با او همدلی کنیم (فائزه) در طول
فیلم شخصیتی منفعل است .او بیشتر در حال
واکنش به حوادثی است که بر او نازل می شوند
و این واکنش ،از جایی به بعد ،بیشــتر در قالب
تالش برای فرار از شــرایط بحرانی و خطرناک
نمایانده می شود .البته اتفاقات سنگینی که برای
فائزه در طول فیلم رخ می دهد باعث می شود که
حس دلسوزی را در تماشاگر ایجاد کند.
او بتواند ّ
ی
م
سبب
او
دراماتیک
اما انفعال
حس
این
تا
شود
ّ
دلسوزی کمتر تبدیل به همذات پنداری شود.
با این وجــود به نظر می رســد بزرگ ترین
ِ
فرصــت ازدســت رفته فیلــم به شــخصیت
عبدالحمیــد بازمی گــردد .عبدالحمیــد
پیچیده ترین شخصیت فیلم است :کسی که در
اوایل کار واقعًا و از ته دل عاشق فائزه است و قرار
است به تدریج نوعی دگردیسی روحی را از سر
ضد بشری برادرش
گذرانده و مقهور ایدئولوژی ّ
شــود .با این وجود نکته در همین «به تدریج»
بودن نهفته است .تمرکز فیلم روی شخصیتی
که ســیر تحول درونی اش خیلی زود به پایان
می رســد (فائزه) باعث شده که فرصت نمایش
تحول منفی عبدالحمید فراهم نشود .به همین
ابیار برای
روایت یک ماجرای
تکان دهنده ،سعی
کرده تا حد امکان از
مسائل ایدئولوژیک
فاصله بگیرد .در
عوض ،او تاثیر
مخرب عبدالمالک
ریگی را از طریق
نمایش دریغ الود یک
عشق ازدست رفته
ِ
برجسته می کند
دلیل است که سیر تغییر شخصیت عبدالحمید
چندان پذیرفتنــی از کار در نیامده و تا حدی
ُگنگ به نظر می رسد.
با وجود این مشکالت ،به نظر می رسد که
ابیار در «شــبی که ماه کامل شد» در رسیدن
حسی دریغ الود
به اصلی ترین هدفش (ایجاد ّ
نسبت به عشقی زوال یافته) تا حدی موفق شده
و این مهم ترین نکته اســت .چراکه استراتژی
ضد
اصلی فیلم ،ایجاد نفرت نســبت به جنبه ّ
انســانی ایدئولوژی رادیکال امثال عبدالمالک
حس حسرت الود
ریگی از طریق ایجاد همان ّ
است.
از سوی دیگر ،سعید ملکان و همکارانش
در «روز صفر» مســیری متفاوت و ،به همان
اندازه «شــبی که ماه کامل شــد» جسورانه،
را طی می کنند .اگر در «شــبی که ماه کامل
شد» تمرکز بر روابط خانوادگی بود ،شخصیت
اصلــی در «روز صفر» خانواده ای نــدارد .اگر
نیروهای امنیتی در فیلم نرگــس ابیار نقش
مهمی نداشتند (و حضور فرعی و کم رنگ شان
هم به قدری از نظر دراماتیک بی کارکرد بود که
تحمیلی به نظر می رسید) قهرمان «روز صفر»
(با بازی امیر جدیدی) یک مامور امنیتی مقتدر
اســت که در طول فیلم هیچ گاه نمی توانیم به
درون او نفوذ کرده و چیز چندانی از احساساتش
بفهمیم .اگر شــخصیت اصلی «شبی که ماه
کامل شد» را با شکنندگی و قربانی شدنش به
یاد می اوریم ،قهرمان «روز صفر» قرار است با
انعطاف ناپذیر بودنش به خاطر اورده شــود –
خصوصیتی که البته برای چنین شرایطی و حل
یک بحران بزرگ ملّی ،ضروری به نظر می رسد.
بنابراین« ،روز صفر» در مســیری کام ً
ال
متفاوت نسبت به «شــبی که ماه کامل شد» صفحه 40
حرکت کرده و ماجرای دستگیری عبدالمالک
ریگی را از نقطه نظری کامــ ً
ا امنیتی روایت
می کند« .روز صفر» اولین فیلم اســتراتژیک
سینمای ایران نیســت که چنین مسیری را،
با تاکید بر تالش های مامــوران امنیتی ،طی
می کند .اما باید میان «روز صفر» و بســیاری
از فیلم هــای به ظاهــر مشــابه – به خصوص
فیلم هایی که در گذشــته های دورتر ساخته
شده اند – تمایز قائل شــد .از یک طرف ،روز
صفر را می توان یکــی از مهم ترین نمونه های
موجی از فیلم های اســتراتژیک تلقی کرد که
در سال های اخیر در ســینمای ایران پررنگ
شده اســت .فیلم های متعلق به این موج تازه،
برخالف بســیاری از نمونه های قدیمی تر که
سعی می کردند با دوری از الگوهای فیلم های
مشابه امریکایی ،به لحن و الگویی «بومی» در
زمینه نمایش مسائل کالن مملکت برسند ،در
پی نزدیک شدن به الگوهای فیلم های جریان
اصلی سینمای امریکا هستند تا بدین ترتیب
بخت بیشتری برای ارتباط با عموم مخاطبان
را داشته باشــند« .روز صفر» می تواند یکی از
فیلم های نمونه ای این جریان تــا امروز لقب
گیرد .تالش بــرای بهره گرفتــن از الگوهای
موفق تریلرهای سیاســی و فیلم های اکشن
امریکایی را می توان به وضوح در اولین ساخته
ســعید ملکان در مقام کارگردان ردیابی کرد.
پرداختن به یک قهرمان کامــ ً
ا حرفه ای که
هم به شکل اشکاری وطن پرست است و هم به
فردیت خود اهمیت ویــژه ای می دهد ،ابهامی
که در معرفی گذشته و زندگی شخصی او وجود
دارد ،و حتی مواردی چون شــکل استفاده از
نریشن و نوشته های روی تصویر از جمله این
الگوبرداری ها محسوب می شوند.
از ســوی دیگر ،یک نکته دیگر (که شاید
از نکته قبــل هم مهم تر و تحســین برانگیزتر
باشــد) ،تالش ســازندگان «روز صفر» برای
حذف تعلقات حزبی و جناحی است .درحالی که
بســیاری از فیلم های اســتراتژیک – باز هم
به خصوص در دهه های گذشته – انگار از ابتدا
برای مخاطبی ســاخته می شدند که از اساس
به حرف های مطرح شده در ان فیلم ها اعتقاد
راسخ داشتند ،فیلم هایی از قبیل «روز صفر»
هدف گذاری شــان را روی طیف وسیع تری از
مخاطبان قرار داده اند .ملــکان و همکارانش
این نکته را در جای جای «روز صفر» برجسته
می کنند که بحران رخ داده ،ماجرایی کام ً
ال ملّی
بوده و به هیچ نهاد و حزبی ارتباط نداشته است.
فیلم ،نیروهای امنیتی را افرادی نشان می دهد
که قرار است شرایط را به گونه ای مدیریت کند
که این نبردها برای مردم مشکل ایجاد نکند.
بنابرایــن «روز صفر» یک فیلــم در ارتباط با
مسائل کالن سیاسی اســت که اغوش خود را
حتی به روی مخاطبی بــاز می کند که ممکن
است دل خوشی از سوژه فیلم نداشته باشد.
با وجــود این ویژگی هــای کلیدی« ،روز
صفر» به دالیلی از یک فیلم درجه یک فاصله
می گیرد به طوری که بیشتر می توان به عنوان
«روز صفر» اولین
فیلم استراتژیک
سینمای ایران نیست
که چنین مسیری را،
با تاکید بر تالش های
ماموران امنیتی ،طی
می کند .اما باید میان
«روز صفر» و بسیاری
از فیلم های به ظاهر
مشابه (به خصوص
فیلم هایی که در
گذشته های دورتر
ساخته شده اند)
تمایز قائل شد
یکی از نقاط اغازین یک جریان کلیدی به ان
توجه کرد تا نمونه ای مناســب از این جریان.
یکی از مشکالت به شخصیت اصلی برمی گردد؛
قهرمانی که حذف مسائل خانوادگی و در ابهام
نگاه داشتن گذشته اش تا ان جا پیش رفته که
به شخصیتی کم وبیش تک بُعدی تبدیل شده
اســت .از این جنبه «روز صفر» بیش از ان که
شبیه تریلرهای جاسوســی باشد (فیلم هایی
که حضور شــخصیت های پیچیــده در ان ها
ضروری است) به سمت اکشن های امریکایی
(که معمو الً با شــخصیت هایی ساده ساخته
می شوند) میل کرده است .چنین اتفاقی ،عمق
فیلم را به شکل محسوسی کاهش داده است.
البته می توان گفت در اکشــن های سیاســی
امریکایی هــم قهرمان بــه ارمان های کالن
سیاسی وفادار اســت و ان را در نهایت بر هر
چیزی ارجح می داند .اما حذف این بُعد به طور
تقریبًا کامل در «روز صفر» ،عم ً
ال تنوع جنس
کشمکش ها را کاهش داده است (به عنوان مثال
تقریبًا در هیچ بخشــی با تمرکز بر چالش ها و
کشمکش های درونی قهرمان روبه رو نیستیم
و همین یکی از عوامل تک بُعدی شدن نسبی
شخصیت اســت) .فیلم همچنین در معرفی
ضدقهرمانش (ریگی) هم چندان موفق نیست
و اگر هنگام تماشای فیلم ایده چندانی در مورد
حوادث واقعی نداشــته باشــیم ،ممکن است
چندان نتوانیم ریگــی را به عنوان یک تبهکار
باهوش و ترســناک بپذیریم .هر چند ســاعد
سهیلی تالش قابل تحسینی کرده تا با رعایت
جزییاتی در لحن بیان ،شخصیت را بسازد ،اما
فقدان پرداخت مناســب ریگی معضلی است
که کماکان در «روز صفر» احســاس می شود.
درست اســت که فیلم دارد با محوریت مامور
امنیتی پیش می رود اما فراموش نکنید که یک
تبهکار قدرتمند و کاریزماتیک باعث همدلی
بیشــتر مخاطب با قهرمان شده و چالش های
دراماتیک قوی تری را ایجاد می کند.
هرچند شــاید بتوان از نقاط ضعف دیگری
نیز در مورد «روز صفر» صحبــت کرد اما نباید
این نکته را نادیده گرفت که این مسیر ،پیشینه
چندانی در ســینمای ایران ندارد و همین که
سازندگان فیلم های اســتراتژیک به این نکته
پی برده اند که تاثیرگذاری واقعی زمانی میسر
می شود که بتوانند حتی نگاه های مخالف را هم به
خود جلب کنند ،نکته مثبتی است که در صورت
برطرف کردن نقاط ضعف فیلم هایی چون «روز
صفــر» می تواند به خلق فیلم هــای موفق تری
منجر شود.
«شبی که ماه کامل شد» و «روز صفر» ،با
تمام نقاط قوت و ضعف شــان ،نشان می دهند
که “زاویه دید” تا چه حد در ســینما اهمیت
دارد؛ عنصــری که باعث می شــود بتوان چند
فیلم کام ً
ال متفاوت در مورد یک سوژه ساخت.
رخ دادن چنین اتفاقی و ساخته شــدن این دو
فیلم ،اتفاق مغتنمی در ســینمای ایران است
که از یک طرف این نکته را یاداوری می کند که
چه حجم قابل توجهی از وقایع مهم و دراماتیک
در تاریخ معاصر ایران اتفاق افتاده که سینمای
ایران هنوز به طور جدی به ســراغ ان ها نرفته
و از سوی دیگر نشــان می دهد چطور می توان
بارها به ســراغ یک واقعه مشــخص رفته و ان
واقعه را از زوایای مختلف تحلیل کرد؛ زوایایی
که هر کدام می تواننــد به خلق یک فیلم کام ً
ال
متفاوت منجر شــوند .ســاخت این دو فیلم را
می توان نقطه شــروعی برای جریانی دانست
که در صورت تداوم می تواند سینمای ایران را
وارد حوزه های مضمونــی تازه ای کند .طبیعی
است که این مســیر در ابتدای راه با مشکالت
و دســت اندازهایی مواجه اســت که با کسب
تجربه بیشــتر می توان ان ها را به تدریج رفع یا
کم رنگ کرد .چنین اتفاقی می تواند فرصت را
برای تجربیات بعدی سینمای ایران فراهم کند.
41
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 41
سینمای جهان
ازیکنوارابرقهرمانیتایکفیلمعظیمهندی
سینما در سال 2022تا امروز چه چیزی به ما عرضه کرده است؟
مــــــروا مـــوســوی:
معموالً چنین گفته می شود
که چند ماه اول سال زمان
چندان خوبی برای پیدا کردن فیلم های
مهم ان سال نیست .اکثر فیلم های
ابرقهرمانی و دیگر اثار سینمایی عظیمی
که برای ارتباط با انبوه تماشاگران ساخته
شده اند (بالک باسترها) در تابستان اکران
می شود و نمایش فیلم های مهم فصل
جوایز (به اصطالح فیلم های اسکاری) هم
معموالً در ماه های پایانی سال میالدی
اتفاق می افتد .اما ماجرا به این سادگی ها
هم نیست .اول این که دوران استریم این
محاسبات را تغییر داده است .تماشاگر
شیفته فیلم ،اگر بخواهد در خانه فیلم
ببیند ،اهمیت چندانی به فصل نمی دهد.
بنابراین فیلم های جالبی ممکن است در
طول این مدت در سرویس های ویدیوی
درخواستی در دسترس مخاطبان قرار
گیرد .هــمچنین هـمـواره المـاس های
کوچکی وجود دارند که از قابلیت های
هنری باالیی برخوردارند و اساساً برای
فروش باال ساخته نشده اند .این فیلم ها
معموالً از قواعد پذیرفته شده فیلم های
عامه پسند تخطی می کنند و ممکن
است برای مخاطب عام چندان جذاب
نباشند اما همواره برای مخاطبان خاص
شگفتی های زیادی را به همراه دارند.
فهرستی که در ادامه می اید ،تنها بخشی
از فیلم های کنجکاوی برانگیزی است
که در ماه های اخیر عرضه شده است.
در این فهرست ،فیلم های متنوعی برای
سلیقه های مختلف خواهید یافت :از یک
فیلم موفق ابرقهرمانی تا انیمیشن تازه و
موفق پیکسار ،یک فیلم دیده شده هندی
و فیلم های مستقلی که شاید کمتر کسی
حتی اسم شان را شنیده باشد اما همگی
از قابلیت های باالیی برای جذب گروهی
از مخاطبان برخوردارند .تنوع همین
فهرست از نظر ژانر و بودجه نشان می دهد
که ماه های اول سال را هرگز نباید نادیده
گرفت.
امبوالنس ()Ambulance
گونزالز
ارارار ()RRR
بهات
کارگردان :س .س .راجامولی
بازیگران :ن .ت .راما رائو جونیور ،رام چاران ،الیا
اغراق نیست اگر این درام تاریخی عظیم و پرهزینه هندی را
یکی از پرسروصداترین و مهیب ترین فیلم هایی بدانیم که امسال در
سینماها اکران شده اند .این فیلم فانتزی تاریخی ،داستان دو مرد
را دنبال می کند که در مقابل اشغال کشورشان توسط بریتانیا در
دهه 1950قرار گرفته اند (یا الاقل این طور فکر می کنند) .این دو
که به شکل موازی در حال انجام ماموریت هایی مخفی هستند ،در
نهایت به خاطر شجاعت و قدرت خود با هم پیوند برقرار کرده و یک
دوستی عمیق را شکل می دهند که برای ازادی کل کشور به اندازه
کافی قدرتمند به نظر می رسد.
«ارارار» چند ســکانس رقص شــگفت انگیز ،مبــارزات و
شیرین کاری هایی فوق العاده از جمله چند نبرد با موجودات مختلف
در جنگل های هند دارد .با این وجود ،با فیلمی روبه رو هستیم که
کام ً
ال خود را جدی می گیرد و البته فاقد هرگونه نگاه بدبینانه است.
به طوری که می توان ان را پادزهری خوشایند برای اکثر فیلم های
پرفروش سینمای امریکا دانست.
«ارارار» ابتدا قرار بود 30ژوییــه 2020به نمایش عمومی
دراید اما اکران ان بارها به دالیل تاخیر در اماده سازی فیلم و سپس
شرایط همه گیری کرونا به تعویق افتاد .فیلم در نهایت 25مارس
2022روی پرده رفت و با استقبال عمومی منتقدانی روبه رو شد
که به خصوص اجرای بازیگران و فیلمنامه کار را ستودند« .ارارار»
با فروش جهانی 31میلیون دالر در روز اول اکران ،رکورد بهترین
افتتاحیه یک فیلم هندی در تاریخ سینما را شکست .فیلم تاکنون
در سطح جهان بیش از 150میلیون دالر فروخته و فع ً
ال در رتبه نهم
پرفروش ترین فیلم های سال جهان قرار گرفته است .عالقه مندان
جدی ســینمای هند می دانند که س .س .راجامولی متخصص
ساخت درام های تاریخی عظیم و پرفروش است و حاال یک بار دیگر
توانایی های خود را در این زمینه نشان داده است.
کارگردان :مایکل بی
بازیگران:جیک گیلنهال ،یحیی عبدالمتین ،الیزا
تعقیب کنندگان فیلم های عظیم ماجرایی دو دهه اخیر با
نام مایکل بی اشنایی دارند .بی ،بعد از ساخت فیلم های مطرحی
چون «صخره»« ،ارماگدون»« ،پرل هاربر» و مجموعه فیلم های
«تبدیل شوندگان /ترنســفورمرها» حاال با یک اکشن دلهره اور
تازه به نام «امبوالنس» بازگشته است« .امبوالنس» داستان دو
برادر را روایت می کند که پس از یک سرقت بانک ،امبوالنسی
را دزدیده و به یک تعقیب وگریز هیجان انگیز با نیروهای پلیس
لس انجلس در سطح شهر مشغول می شوند .نقش این دو برادر
را یحیی عبدالمتین و جیک گیلنهال با مهارت بازی می کنند.
اما ستاره اصلی این فیلم خود مایکل بی است.
پس از یک دهه پرســه زدن در دنیای «ترنســفورمرها»،
«امبوالنس» بهترین نســخه مایکل بی را نشان می دهد .فیلم
تمام ویژگی های بارز بهترین اثار بی (مثل «صخره» و «پسران
بد») را در خود دارد؛ خصوصیتی که با تســلط بر فناوری های
جدیدی که بی در فیلم های اخیرش به کار برده ترکیب شــده
است .دوربین هایی که در هواپیماهای بدون سرنشین قرار دارند
تعقیب وگریز ماشین ها را به اوج می رسانند و هر انفجاری در فیلم
تکان دهنده به نظر می رسد .ایا ذره به ذره فیلم کام ً
ال منطقی است
و با قوانین دنیای واقعی مطابقت دارد؟ به هیچ وجه .با این وجود
این فیلم یک تعقیب وگریز دوســاعته فوق العاده سرگرم کننده
است که می تواند تماشاگران را به دنبال خود بکشاند .لذت بخش
اســت که مایکل بی بــه دوران اوج خود بازگشــته و می تواند
شدن بی واسطه و خالص را یک بار
حس وحال دلنشین سرگرم ِ
دیگر به مخاطبان خود بچشاند .اگر به تماشای فیلم هایی با ریتم
تند و قدرت داستان گویی و ســرگرم کنندگی در خالص ترین
شکل خود عالقه دارید« ،امبوالنس» را از دست ندهید. صفحه 42
پیاده روی طوالنی
()The Long Walk
کارگردان:متی دو
بازیگران:یاناووتی ،چانتالونگزی ،ویلونا فتمانی
بتمن ()The Batman
کارگردان:مت ریوز
بازیگران:رابرت پتینسن ،زوئی کراویتز ،پل دانو،
کالین فارل ،جفری رایت ،جان تورتورو ،پیتر اسکارسگارد،
اندی سرکیس
عوامل این نســخه از «بتمن» (بیش ازهمه خو ِد مت ریوز)
پیش از نمایش فیلم شــان ادعاهای بزرگی را مطرح می کردند:
از جمله این که فیلم قرار اســت از «شوالیه تاریکی» کریستوفر
نوالن – که جایگاهی افسانه ای در تاریخ فیلم های ابرقهرمانی و
به خصوص اثار مرتبط با بتمن پیدا کرده – فراتر رود .محصول
نهایی ،شاید ان قدر که انتظار می رفت جسورانه نباشد و شاید
هنوز بتوان «شــوالیه تاریکی» را بهترین اثری دانســت که در
تاریخ سینما در مورد بتمن ساخته شده ،اما مطمئنًا فیلمی زیبا
و دیدنی است :یک معمای طوالنی که به ارامی تاثیر می گذارد و
ادم را یاد «هفت» دیوید فینچر می اندازد (در فیلم حتی به عدد
هفت هم اشاره می شود)« .بتمن» داستانی اشنا و تیره وتار را با
تصویرسازی زیبا و اجراهایی هوش ربا از رابرت پتینسون و زوئی
کراویتز بیان می کند .فیلم به شــکلی قابل درک وامدار سه گانه
«بتمن» کریستوفر نوالن اســت اما در بخش هایی که شیفته
ایده های نوالن و همکارانش نیســت ،پایه های هیجان انگیزی
برای نمایش شــکلی غنی تر و غریب تر از پدیــده بتمن ایجاد
می کند؛ شکلی که امیدواریم در دنباله های این فیلم ادامه پیدا
کند .بسیاری از منتقدان بر این نکته تاکید کرده اند که «بتمن»
بیش از این که در دسته فیلم های ابرقهرمانی قرار گیرد ،یک نوار
جاه طلبانه و تاثیرگذار است« .بتمن» با استقبال عمومی منتقدان
روبه رو شده و در سایت متاکریتیک امتیاز 72را از 100به دست
اورده است .ضمن این که تا امروز پرفروش ترین فیلم سال 2022
در سطح سینماهای جهان نیز لقب گرفته است.
قرمز شدن ()Turning Red
کارگردان:دومی شی
صداپیشگان :رزالی چیانگ ،ساندرا اُ ،اوا مورس
سخت است که با محبت به سال های دردناک مدرسه نگاه
کنیم ،اما انیمیشن جدید کمپانی پیکسار ،فرازونشیب های ان
دوره را با نمایش مقداری شگفت انگیز از عشق و عالقه به نمایش
می گذارد .دومی شی ،که پیش از این انیمیشن کوتاه «بائو» را
در سال 2018برای پیکسار ســاخته بود ،در اولین تجربه اش
در ساخت انیمیشــن بلند کام ً
ال موفق نشــان داده است .این
کارگردان 33ســاله کانادایی (متولد چین) ،فیلمی ساخته که
سرشار از یک حس جادویی ،ویژگی های منحصربه فرد فرهنگی،
و از همه مهم تر عشق مطلق به دوران نوجوانی دختران(علی رغم
این فیلم محصول ســال 2019اســت و همان ســال در
بخش های جنبی جشنواره های معتبری همچون ونیز و تورنتو
هم به نمایش درامد .ولی امســال در پلتفرم های دیجیتال در
دسترس قرار گرفته اســت .متی دو چهره ویژه ای در سینمای
الئوس به شمار می رود .این فیلمساز الئوسی – امریکایی ،اولین
و تنها کارگردان زن سینمای الئوس و همین طور اولین سازنده
شناخته شده فیلم های ترسناک در این کشور است .او به ساختن
داستان های ارواح عالقه دارد :فیلم هایی در مورد شخصیت هایی
که با مردگان وارد تعامل شده و از ان ها می اموزند اما بهایی را
برای این دانش خود پرداخت می کنند .برخی از مضامین اولین
کار او («چانتالی» کــه ان را در یوتیوب منتشــر کرد) و فیلم
بعدی اش («عزیزترین خواهر») به شکل کامل تر و غنی تری در
«پیاده روی طوالنی» پیاده شده اند .این یک فیل ِم ترکیبی است
که سفر در زمان را با داستان قاتل زنجیره ای درهم می امیزد اما
کماکان درگیر ماجرای ارواح مردگان است :این که چگونه ان ها
خواسته های خود را بیان و خواسته های افراد زنده را امکان پذیر
می سازند.
داستان فیلم در مورد یک فرد الئوسی است که در اینده ای
مبتنی بر فناوری زندگی می کند .او به پنجاه سال قبل سفر کرده
و با کمک روح زنی که در کودکی در جنــگل مجاور مرده بود،
در حوادثی که در طول زندگی به خودش اسیب زده اند مداخله
می کند .این خط داستانی جسورانه به راحتی می توانست به یک
فیلم اشفته و حتی احمقانه تبدیل شود اما «پیاده روی طوالنی»
به اثری تحسین برانگیز تبدیل شده و به ارامی به سمت یک پایان
احساســی و تاثیرگذار حرکت می کند؛ جایی که تمام ژانرها،
خطوط زمانی و موضوعات فیلم به هم می پیوندند.
تو تنها نخواهی بود
()You Won’t be Alone
کارگردان:گوران استولفسکی
بازیگران:نومی راپاس ،اناماریا مارینکا ،الیس
انگلرت
«تو تنها نخواهی بود» اولین فیلم بلند گوران استولفسکی
است که البته پیش از این ســال ها در عرصه فیلم کوتاه تجربه
اندوخته است .این فیل ِم متعلق به ژانر وحشت ،به صورت بین المللی
و با مشارکت چند کمپانی مختلف ســاخته شده است .حضور
نومی راپاس ،ســتاره بین المللی سینمای ســوئد ،یکی از نکات
کنجکاوی برانگیز فیلم محسوب می شود .اولین نمایش فیلم در
ژانویه 2022در جشنواره فیلم ساندنس اتفاق افتاد .همچنین در
جشنواره فیلم پالم اسپرینگز ،جایزه بخش فیلمسازان تازه کاری
که ارزش دنبال کردن دارند به استولفسکی تعلق گرفت.
«تو تنها نخواهی بود» که در یک فضای ایزوله و کوهستانی
در مقدونیه قرن 19می گذرد ،ماجرای جادوگر جوانی را دنبال
می کند که از قدرت خود برای تغییر شکل جهت زندگی در میان
انسان ها اســتفاده می کند .اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم ،ماجرا
از جایی شروع می شــود که این جادوگر با کشتن تصادفی یک
دهقان« ،در پوست او می رود» تا ببیند این شکل از زندگی چگونه
است؛ تجربه ای که او را ترغیب به زندگی در بدن دیگران می کند.
«تو تنها نخواهی بود» با این خالصه داستان کنجکاوی برانگیز،
یک فیلم وحشت شاعرانه با لحنی فولکلور است که در لحظاتی
ممکن است تماشاگر را یاد حال وهوای برخی از اثار ترنس مالیک
بیاندازد .نمایش محدود فیلم با اســتقبال روبه رو شده به طوری
که 92درصد یادداشــت های منتشرشده بر فیلم در سایت راتن
تومیتوز ،لحنی مثبت دارند.
تمام اشفتگی هایش) است.
«قرمز شدن» در مورد یک دختر سیزده ساله چینی – کانادایی
به نام مِی اســت که می فهمد وقتی تحت تاثیر احساسات شدید
قرار بگیرد بــه یک پاندای قرمز غول پیکر تبدیل می شــود(تغییر
عجیب وغریبی که همه زنان خانواده او از زمان های قدیم دچارش
بوده اند) .می تالش می کند تا (همچــون دیگر زنان خانواده) پاندا
را کنترل کند اما به تدریج شروع به کشــف هویت منحصربه فرد
خودش خارج از حوزه خانــواده می کند .احساســاتی که مِی در
دوران بلوغ فکری دریافت می کند ،به احساســاتی غول پیکر برای
مخاطبی تبدیل می شوند که ،به کمک این انیمیشن ،می تواند ان
دوران حیاتی زندگی اش را یک بار دیگر مرور کند« .قرمز شدن»
این احساسات عمیق را با کمک طنزی جذاب متعادل می کند تا به
یکی از اثار منحصربه فرد و جذاب پیکسار تبدیل شود.
43
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 43
سینمای جهان
کیمی ()kimi
کارگردان :استیون سودربرگ
بازیگــران :زوئی کراویتز ،بتســی برنتلی ،ریتا
ویلسون
استیون سودربرگ برای سینمادوستان ایرانی نامی اشناست.
این فیلمساز پرکار با انبوهی از اثار مشــهور («جنیست ،دروغ ،و
نوارهای ویدیویی»« ،خارج از دید»« ،ارین براکوویچ»« ،قاچاق»،
«یازده یار اوشن» و دنباله هایش« ،سوالریس» و )...حاال با یک فیلم
پرتعلیق و جنایی متعلق به عصر فناوری بازگشته است .قهرمان این
فیلم در همه جای دنیا سرک می کشد جوری که انگار مستقیمًا
به سیم برق وصل شده و از این ناامید اســت که انرژی اضافی اش
هدر می رود .فیلم درست مثل قهرمانش در همین سطح از سرعت
عمل می کند« .کیمی» را می توان برداشــتی از «پنجره عقبی»
(الفرد هیچکاک) به سبک فرانسیس فورد کاپوال (در «مکالمه») و
برایان دی پالما (در «انفجار») دانست که با مختصات عصر اینترنت
هماهنگ شده است« .کیمی» داستان یک کارمند فناوری مشغول
در ســیاتل را دنبال می کند که به طور تصادفی با شواهدی از یک
جنایت روبه رو می شود ،و تالش او برای گزارش کردن این شواهد
باعث می شود توجهات به شکل خطرناکی به او جلب شود .دیوید
کوئپ (فیلمنامه نویس «کیمی» که سابقه نوشتن فیلمنامه هایی
چون «اتاق امن» (دیوید فینچر) را داشته) و سودربرگ ،داستان را
تا حد اصول اولیه اش فشرده کرده و یک اکشن سریع 89دقیقه ای
از ان بیرون می کشند .طرح داستانی فیلم ساده است و قطعًا با فیلم
عمیقی روبه رو نیستیم اما می توان گفت با فیلم سرگرم کننده ای
طرف ایم.
)Fair
مرد شمالی ()The Northman
کارگردان :رابرت اگرز
بازیگران :الکساندر اسکارسگارد ،نیکول کیدمن،
انیا تیلور جوی ،ایتن هاوک ،ویلم دافو ،بیورک
رابرت اگرز 38ســاله ،بعد از دو فیلم مستقل و تحسین شده
«جادوگر» و «فانوس دریایی» ،یک بار دیگر با «مرد شمالی» اکثر
منتقدان و مخاطبان جدی سینما را به تحســین واداشته است.
ترکیب وایکینگ ها و انتقام می تواند انرژی زیــادی را ازاد و اکثر
تماشاگران را راضی کند« .مرد شمالی» مصداق بارز این ادعا است.
اگرز در این فیلم به سراغ اسطوره «نورس» رفته است؛ اسطوره ای که
الهام بخش شکسپیر در خلق «هملت» بود .حاصل کار ،حماسه ای
تاریخی است که شبیه نمونه های دیگر نیســت« .مرد شمالی»
داستان املث (اسکارسگارد) را روایت می کند که به دنبال گرفتن
انتقام از عمویش اســت؛ عمویی که پدر املث را به قتل رسانده و
تاج وتخت او را تصاحب کرده است.
«مرد شمالی» فیلم خشن و بی رحمی است اما در دل نبردهای
حماســی املث ،به شــکلی غافلگیرکننده با عواطف و انسانیتی
شگفت انگیز مواجه می شویم .همین ویژگی باعث می شود تا انگیزه
شــخصیت متقاعدکننده تر از اکثر فیلم های انتقام جویانه دیگر
باشد .این تعادل ،شاید برجسته ترین ویژگی فیلم باشد؛ تعادلی که
در جنبه های مختلف فیلم قابل مشاهده است :مث ً
ال فیلم ترکیب
متعادلی است از زیبایی و سرسختی چشــم اندازهای ایسلند ،یا
همچنین ترکیبی است از واقع گرایی بسیار دقیق و شگفت انگیز
با جنبه ای که باشــکوه تر و اپرایی تر از یک درام واقع گرایانه به نظر
می رســد .با این تقارن دقیقی که در فیلم میان ابعــاد واقع گرا و
فراواقع گرا وجود دارد« ،مرد شمالی» شاید بیش از اکثر نمونه های
دیگر یکی – دو دهه اخیر توانسته حال وهوای یک اسطوره فانتزی
را به یک فیلم زنده سینمایی برگرداند.
همه چیز در همه جا به یک باره
()Everything Everywhere All at Once
کارگرداندن کوان و دنیل شاینرت
بازیگران :میشل یئو ،استفانی سو ،که هوی کوان،
جنی اسلیت
کســانی که دنیل کوان و دنیل شــاینرت را با تنها همکاری
مشترک قبلی شان ،یک فیلم مستقل به نام «مرد ارتشی سوییسی»
(محصول 2016با بازی پل دنو و دنیل رادکلیف) ،به یاد می اورند،
احتماالً از تماشــای «همه چیز در همه جا به یک باره» شگفت زده
خواهند شد« .مرد ارتشی سوییسی» هم از جنبه هایی فیلم عجیبی
بود (رادکلیف در بخش عمده فیلم نقش یک جسد را ایفا می کرد)
اما مقیاس فیلم جدید و گستره جاه طلبی ان قابل مقایسه با فیلم
قبلی این دو کارگردان نیست« .همه چیز در همه جا به یک باره» یک
کمدیبُرندهوکنترل ناپذیربامایه هایحماسیکونگ فوییاستکه
به داستان یک زن معمولی (صاحب یک رختشوی خانه) می پردازد
که در شرایط ویژه ای قرار می گیرد که طی ان باید میلیاردها جهان
موازی را از دست نیروی شــر و از خطر نابودی حتمی نجات دهد.
همین خالصه یک خطی می تواند تا حدی نشان دهد که با چه فیلم
عجیبی روبه روییم .فیلم هم جنبه استعاری قدرتمندی در ارتباط با
اشوب عصر اینترنت دارد ،هم واجد جنبه ای معنایی در مورد جدال
میان زندگی و بی معنایی است ،هم یک اکشن بی پروا است که پهلو
به پهلوی ابزوردیسم می زند و هم یک کمدی تاثیرگذار محسوب
می شود.
اگر این توضیحات برای ترغیب شما به تماشای «همه چیز در
همه جا به یک باره» کفایت نمی کند ،کافی است بدانید که در سایت
،IMDBاین فیلم با کسب 33هزار رای امتیاز خیره کننده 8.8
را از کاربران این وبسایت دریافت کرده و فع ً
ال در رتبه 55بهترین
فیلم های تاریخ به انتخاب کاربران IMDBقرار دارد.
همهبهنمایشــگاهجهانیمی رویم (We’re All Going to the World’s
کارگردان :جین شوئن بران
بازیگران:انا کاب ،مایکل جی راجرز
این فیلم جمع وجور که محصول سال گذشته است و اولین نمایش خود را هم ژانویه 2021در جشنواره ساندنس تجربه کرد ،واقعًا
محصول ویژه ای است :یک فیلم ترسناک دوران بلوغ ( )coming-of-ageبرای نسلی که بیش ازحد انالین بزرگ شده است« .همه
به نمایشگاه جهانی می رویم» هیجان و وحشت ناشی از ایجاد یک “خودِ” جدید در اینترنت ،و همچنین هیجان و وحشت رویارویی
انالین با دیگرانی که فکر می کنند شما را می شناسند ،بیان می کند .شخصیت اصلی این فیلم کیسی (انا کاب در اولین نقش افرینی
سینمایی اش که اتفاقًا حضوری تاثیرگذار و فراموش نشدنی است) نام دارد :یک نوجوان تنها و وابسته به اینترنت .او به طور تصادفی با
چالشی به نام نمایشگاه جهانی مواجه می شود؛ یک چالش انالین با مضمون ترسناک که وعده تغییرات فیزیکی را به کسانی می دهد
که در ان شرکت می کنند .کیسی برای حضور در این چالش شروع به تولید ویدیوهایی می کند؛ ویدیوهایی که در را به روی تجربیات (و
تماشاگران) جدیدی در زندگی فیزیکی و مجازی او باز می کند.
«همه به نمایشگاه جهانی می رویم» با استفاده موثرش از نوعی زیبایی شناسی وحشت (که شامل همکاری جالبی با تعدادی از
چهره های سرشناس یوتیوب هم هست) به یک تجربه ترسناک اینترنتی تبدیل شده که تماشاگر را در خود غوطه ور می سازد و البته
ممکن است جنبه های اشنایی برای ادم هایی که به سرک کشیدن در گوشه و کنار اینترنت عادت دارند داشته باشد .اولین فیلم شوئن بران
می تواند خوره های فیلم های وحشت را سیراب کرده و ان ها را مشتاقانه منتظر اثار بعدی اش نگاه دارد.
منبعpolygon.com : صفحه 44
نگران ساده بودن شخصیت رضا در «خاتون» نبودم
گفت وگویی با میر سعید مولویان در مورد «خاتون»« ،تومان» و پیچیدگی های بازیگری
45
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 9
مهر 1400 صفحه 45
چهره ماه
سید اریا قریشی :بعد از
نمایش فیلم تحسین شده
«تومان» (مرتضی فرشباف)،
منتقدان میر سعید مولویان را
خیلی از
ْ
یکی از ستارگان اینده سینما و تلویزیون
دانستند .حاال و بعد از موفقیت چشم گیر
«خاتون» می توان واژه “اینده” را از جمله
قبل حذف کرد .حاال مولویان ستاره ای
اســت که مــی تــوان مشتاقانه منتظر
فعالیت هایاینده اشماند.
شاید کسانی که مولویان را بعد از تماشای
مجموعه «خاتون» (یا قبل از ان ،با
«تومان») شناخته اند به این فکر کنند که
او ره صد ساله را یک شبه طی کرده است.
اما درخششی که در «تومان» و «خاتون» از
مولویانمی بینیم،ثمرهچیزینزدیکبهدو
دهه تالش و تجربه اندوزی روی صحنه
تئاتر است .خودش اعتقاد دارد بازیگران
بسیاری در تئاتر شهرستان ها مشغول
به کار هستند که تنها به یک فرصت
احتیاج دارند تا پرده های سینما را هم
تسخیر کنند .شناخته شدن غافلگیرکننده
بازیــگری مـثل مـولویان ،شاید تلنگری
(به خـصـوص بـه تـهیـه کـنندگــان و
کارگردان هـای سینما و تلویزیون ایران)
باشد .مدت ها است که خیلی ها از کمبود
بازیگر می نالند .نتیجه این شرایط ،تولید
فیلم ها و مجموعه هایی است که ضربه
سنگینی از انتخاب بازیگران خورده اند.
برخی از بازیگران عم ً
ال در حال بازی در
نقش هایی هستند که هیچ ربطی به ظاهر
این بازیگــران نـدارد .حضور بازیگران
بیشــتری مثل مــولویان ،می تواند این
مشکل را به تدریج کم رنگ کند.
بهانه این گفت وگو ،پایان پخش مجموعه
«خــاتــون» و اســتقبال عمومی از این
سریال بود .اما بحث محدود به «خاتون»
نماند و نه تنها به «تومان» بلکه همچنین
بهمســائلیکلــی تــردرموردبازیگری
کشیده شد :از نسبت بین بازی تئاتری و
سینمایی ،اهمیت نوع لنز در جنس بازی
بازیگر و مسیری که یک بازیگر باید برای
اماده شدن جهت ایفای یک نقش طی کند
گرفته تا پژمان جمشیدی! مطالعه این
بحث ها ،به خصوص برای عالقه مندان به
بازیگری و تحلیل بازیگری می تواند مفید
واقع شود.
با توجه به این که نقش رضا فخار در
«خاتون» تفاوت زیادی با نقشی دارد
که به واسطه ان در میان سینماگران
به شــهرت رســیدید (نقش داوود
در فیلم «تومان») چه شــد که برای
بازی در نقش رضا انتخاب شــدید؟
ایا در جریان هستید که انتخاب شما
به واسطه حضور در «تومان» بود یا با
دیده شدن فعالیت های تئاتری تان؟
به طور دقیق در جریان نیستم .اما تا جایی
که می دانم ،دو ،ســه تن از دوستانی که پروژه
«تومان» را دیده بودند اعتقاد داشتند که برای
نقش رضا فخار مناســبم .چون این ها دوست
داشــتند تا جایی از پروژه معلوم نشود که قرار
قهرمانی قصه و اتفاقات مهم
است بخشــی از
ِ
«خاتون» در دست رضا فخار باشد .ان ها دنبال
چهره ای بودند که چندان شناخته شده نباشد
تا بتوانند با همان محوریت پیش بروند .بنابراین
فکر می کنم انتخابم بر اساس تماشای «تومان»
بود.
یعنی این نکته در انتخاب شما نقش
داشت که ماهیت شــخصیت رضا
به سرعت لو نرود؟
ان جنبه بخش عمــده ای از ماجرا بود اما
برای ان ها قطعیت نداشــت .چون این ریسک
بزرگ را داشــت که ان کاراکتر به اصطالح کار
نکند ،بیشترین معیار را روی این گذاشته بودند
که توانایی های تئاتری و ســینمایی بازیگر را
سنجیده باشند .بنابراین فکر می کنم هر دو در
این انتخاب نقش داشته است.
محور این مجموعه یک مثلث عاشقانه
میان خاتون ،شیرزاد و رضا است .بین
رئوس این مثلث ،رضا شــخصیتی
اســت که به طور کلی در مقایسه با
در بخشی که
فیلمبرداری و منتشر
شده وقتی رضا را در
مقابل شیرزاد قرار
می دهیم ،رضا فخار
شخصیت یک رویه تر
و یک طرفه تری
است .یعنی جنبه های
مختلفی ندارد .تنها
جنبه متفاوتش س ِر
برخوردهای فیزیکی
و روانی در مقابل
بیگانگان است
شیرزاد (که روحیات پیچیده تر و گاه
متعارضی دارد) شخصیت ساده تری
محســوب می شــود .رضا در کل
شخصیت مثبتی اســت :در برخورد
با خاتون(با این که گاه ممکن است
صدایش را باال ببــرد یا در لحظاتی
حــس مالکیت را در
رگه هایی از ان
ّ
او ببینیم) شخصیت مثبت است؛ در
برخوردش با خواهرش همین طور؛ و
در تالش برای ضربه زدن به بیگانگان
اشغال گر هم همین طور است .وقتی
این نقش به شما پیشنهاد شد ،این
نگرانی در شــما به وجــود امد که،
به خاطر این شــکل پرداخت ،رضا
تحت الشعاع شخصیتی مثل شیرزاد
قرار بگیرد؟
فیلمنامه ای که من خواندم 40قســمت
بود .یعنی ما در ان فیلمنامه تا ســال 1340را
می دیدیم .به غیر از فصلی کــه فیلمبرداری و
منتشــر شــد ،یک فصل دیگر هم داشتیم که
ده سال بعد از اشغال را نشــان می داد .در ان
نسخه از فیلمنامه که خواندم ،قطعًا این اتفاق
جبران می شد .در بخشــی که فیلمبرداری و
منتشر شده وقتی رضا را در مقابل شیرزاد قرار
می دهیم ،رضا فخار شــخصیت یک رویه تر و
یک طرفه تری است .یعنی جنبه های مختلفی
ندارد .تنها جنبه متفاوتش ســ ِر برخوردهای
فیزیکی و روانی در مقابل بیگانگان است .رابطه
عاشقانه او تحت الشــعاع تصمیم های سیاسی
قرار نمی گیرد .در مورد این بخش از قصه ،قطعًا
نگرانی زیادی وجود دارد .چون در بازی ممکن
است شما جای زیادی برای مانور دادن نداشته
باشید .اما از طرف دیگر برای من خیلی اهمیت
داشت که مختصاتی که برای کاراکتر رضا فخار
تعیین کــرده بودند ،مختصات یک ســویه ای
نبود .در واقع به این شکل بود که رضا فخار یک صفحه 46
جنبه اجتماعی در مقابل ادم ها و دوســتان و
کسانی غیر از خاتون و خانواده اش دارد و یک
جنبه دیگر در مقابل خانواده اش .این ها دو روی
یک ســکه اند .وقتی این ها در یک مرحله قرار
می گیرند ،فروپاشی شــکل می گیرد .بنابراین
موقع خواندن فیلمنامه نگرانی خاصی نداشتم و
در پروسه تولید هم بعد از این که اَشکال مختلف
رضا را دیــدم دیگر نگرانی خاصی نداشــتم –
با این که می دانســتم شــیرزاد کاراکتر خیلی
مفصل تری است ،خیلی به اصطالح “چاله چوله”
دارد و خیلی راه برای این دارد که با تصمیم ها و
“ان” قشنگ تری بسازد.
لحظه های مختلفشِ ،
این گفته شــما که قرار نبود اهمیت
رضا به ســرعت فاش شود ،قضیه را
جالب تر کرد .در میان شخصیت های
کلیدی داســتان ،رضا اخرین کسی
است که وارد می شود و تنها شخصیت
کلیدی اســت که در تهــران وارد
می شــود .ایا ترتیب فیلمبرداری به
همین صورت بود؟ ایا اول قسمت های
شمال گرفته شد و بعد قسمت های
تهران؟ قسمت هایی که شما حضور
داشتید در اوایل کار تولیدْ فیلمبرداری
شد یا در اواخرش؟
ابتدا قســمت های شــمال را گرفتند .اما
چون در هر پروژه ای بازیگری که از وسط وارد
کار می شــود ،یک مقدار بابت سینک شدن یا
نشــدن نگرانی دارد ،من دو هفته بعد از شروع
فیلمبرداری در شمال بودم .با این که ان روزها
فیلمبرداری نداشتم هر روز پشت صحنه بودم
تا شــکل کار در بیاید ،بفهمم که چطور باید با
کاراکترها جلو بروم و اص ً
ال مختصات بازی خودم
را طراحی کنم.
به بخشی از سوالی که می خواستم
بپرسم پاسخ دادید .چون برای من
این فکر پیش امده بــود که ،جدا از
قضیه سینک شدن ،این شکل ورود
دیرهنگام شــخصیت ،کار را برای
بازیگر خیلی سخت می کند.
خیلی!
اولین چیزی که
در مورد شکل ورود
کردن به قصه برای
من اهمیت پیدا کرده
بود این بود که من در
مثلث عاشقانه رضا،
خاتون و شیرزاد،
نقطه مقابل هر
ان چیزی باشم که
شیرزاد و خاتون در
شکل بازی شان ،در
شکل روایت شان و
در شکل تلخی شان
بروز می دهند
در مورد «تومان»
می دانستم که فیلم،
فیلم گیشه نیست و
ِ
این را خودم انتخاب
کرده بودم .اما در
مورد «خاتون»،
قصه فرق می کرد و
می دانستم که طیف
بیشتری از مردم
قرار است سریال را
دیده و با کاراکترهای
مختلف درگیر شوند
رضا می دهد .اما می خواهم بدانم در
اجرا چه تمهیداتی برای رســاندن
هرچه سریع ت ِر رضا به این جایگاه
اندیشیده بودید؟
ابتدا که فیلمنامه را خواندم ،شخصیت رضا
از قسمت پنجم وارد می شد.
به عصر امروز اجرا و حتی مباحث عاشــقانه و
سیاسی را هم نزدیک تر به امروز بیان کنیم .به
نظرم این یک مقدار نقش رضا را سخت می کرد.
با این وجود همان طور که شــیرزاد طرفداران
خودش را داشــت ،رضا هم قطعــا طرفداران
خودش را داشت.
یعنی از بخش شمال؟
نه .از قسمت پنجم مختصات داستان های
تهران چیده شده و ســفرها شکل می گرفت.
یعنی قصه همین بود اما مختصات زمان بندی
فیلمنامه با زمان بندی اجرا کمی متفاوت بود.
اما در مقایســه با ســریال های دیگری مثل
«شــهرزاد» که در ان ها مثلث های عاشــقانه
وجود داشــت من متوجه این نکتــه بودم که
شاید مخاطب بعد از قسمت هشتم به سختی
با رضا وارد رابطه شود .می دانستم که رضا (با
این که قهرمان مثبت این پروژه است) ممکن
است در چشم تماشاگر به عنوان بَدمن معرفی
شود .به خاطر شــکل جامعه خودکامه ای که
در سریال وجود دارد تماشــاگر می تواند این
را به عنوان قاعده بپذیرد که یک زن و شــوهر
ممکن است با هم دعوا کنند یا وارد مسائلی از
این دست شوند .اما اولین چیزی که در مورد
شکل ورود کردن به قصه برای من اهمیت پیدا
کرده بود این بود که من در مثلث عاشقانه رضا،
خاتون و شــیرزاد ،نقطه مقابل هر ان چیزی
باشم که شیرزاد و خاتون در شکل بازی شان،
در شــکل روایت شان و در شــکل تلخی شان
بروز می دهند تا حداقل بــرای خودم محیط
امنی بسازم و به واسطه این محیط امن ،رضا را
می توان تا زمانی که شیرزاد وارد تهران می شود
قبول کرد .بعد از ورود شیرزاد ،باز هم دل ها به
سمت شــیرزاد می رود .این نگرانی را داشتم.
اما چیزی که برایم اهمیت داشت این بود که
شکلی که بازی من قرار بود رضا فخار را روایت
کند متفاوت تر از جنبه کلی ان جا بود .ساده اش
را بخواهم بگویم ،مث ً
ال در بیان یا شــکل اجرا،
ســعی کردیم بخش تهران را کمی نزدیک تر
در این زمینه بعد از نمایش «خاتون»
چه بازخوردهایی دریافت کردید؟
ما زمانی که در مورد مردســاالری حرف
می زنیم یک سری از کدها و پارامترها معلوم و
مشخص است .چیزی که برایم در زمان پخش
«خاتون» جذاب بود ،شــکل نــگاه مخاطبان
نسبت به کاراکترها بود :یعنی این که مخاطبان
به چه کاراکترهایی نگاه کرده ،چگونه به ان ها
نگاه می کنند و چه کامنت هایی در مورد ان ها
می دهند .من تا قبل از همین سریال «خاتون»
در فضای مجازی نبودم .در مورد این سریال هم
به اصرار تیم اجرایی صفحه ای در اینســتاگرام
درست کردم .اما در مورد مخاطبانی که با هم
وارد بحث می شــدیم ،یک مکالمه کوتاه به یاد
من می افتاد که هنگام شروع سریال «خاتون»
با خانم پاکروان داشــتم .من و خانم پاکروان
در این مورد صحبت کردیم که مردها شــاید
به شــیرزاد حق بدهند و اص ً
ال نفهمند که رضا
چه می خواهد و برای خودش این وســط دارد
چه می گوید! امــا قطعًا طیف گســترده ای از
مخاطبانی که داریم ،مخاطبانی هستند که یک
رابطه ناسالم را تجربه کرده اند و معیارشان برای
زندگی کردن چیز دیگری به جز تیپ یا قیافه یا
مسائل این شکلی است .از ان جا که در کل این
پروسه – همان طور که گفتم – قرار بود تا قبل از
دو اپیزود اخر نقطه مقابل شیرزاد باشم ،نوع نگاه
مخاطبان به نقش ها برایــم جذاب بود .این امر
این قدر برایم جذاب شد که مجبور شدم کتب
جامعه شناسی مدنی هنری را مرور کنم تا بدانم
پروسه ای که در اجتماع شــکل گرفته چطور
باعث می شود که رای ما نسبت به کاراکترهای
منفی یا مثبت اساسًا یک رای حق به جانب باشد.
به خاطــر این که مخاطــب چیزی
حــدود 8-7اپیزود (کــه در این جا
می شود حدود 7ســاعت) با خاتون
و شــیرزاد همراه بوده ،حتی ممکن
است با شــیرزاد که شاید رفتارهای
ناشایستی داشته باشد همدل شود
و حاال شــیرزاد موقتاً حذف شــده،
رضا وارد می شــود و قرار است در
زمانی کوتاه (شاید حدود 3اپیزود)
به شــخصیتی هم ارز شیرزاد تبدیل
شــود .در فیلمنامه تمهیداتی وجود
دارد .همین که فرصتی پیش می اید که
تقریباً سه یا چهار اپیزود خبر چندانی
از شیرزاد نباشــد ،این فرصت را به
47
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 47
چهره ماه
یعنی به این نتیجه برسیم که “این” قاعدتًا یک
کاراکتر درست و “ان” یک کاراکتر بد است .به
ضرس قاطع می گویم کــه به نظرم بزرگ ترین
دستاوردی که من در «خاتون» داشتم همین
مطالعه بعد از پخش «خاتون» بود .انگار در این
مرحله متوجه شــدم که شاید مخاطب طوری
فکر نکند که من فکر می کنم.
در مــورد فیلم «تومــان» (مرتضی
فرشباف) هم درک مشابهی داشتید؟
در مورد «تومان» می دانســتم که فیلم،
فیلم گیشه نیست و این را خودم انتخاب کرده
ِ
بودم .اما در مورد «خاتون» ،قصه فرق می کرد و
می دانستم که طیف بیشتری از مردم قرار است
سریال را دیده و با کاراکترهای مختلف درگیر
شوند .این اتفاق برای من یک درس خیلی خیلی
جذاب داشت که دوست داشتم روزی بگویم که
ان را از «خاتون» دریافت کردم.
چه در مرحله پرورش شخصیت (مث ً
ال
در دورخوانی هــا یا صحبت هایی که
با خانم پاکروان یــا عوامل دیگری
داشتید) و چه در مرحله اجرای نقش،
الگوی خاصی داشــتید؟ از فیلم یا
بازیگر خاصی الهــام گرفتید؟ اص ً
ال
صحبتی از فیلم یا بازی دیگری شد؟
قطعًا در این شــرایط مثال زده می شــود.
وقتی شــما به عنوان فردی وارد می شوید که
دیگران تجربه های تئاتری شــما را ندیده اند و
تصورشان این اســت که حتمًا باید یک مابه ازا
وجود داشته و به تو القا شــود ،قطعًا این اتفاق
می افتد .چون کارگردان می خواهد منظورش
را برساند .نه این که قرار باشد عین همان نسخه
قبلی باشی .خانم پاکروان خیلی واقف به این بود
که کار باید یک شکل تازه داشته باشد .اگر مث ً
ال
قرار است نقش یک “مشدی” را بازی کنی ،ان
نقش شبیه مشدی های دیگر سریال ها و فیلم ها
نشود .دورخوانی برای این سریال خیلی کم بود
و بیشتر هم به درخواست بازیگران انجام شد.
چون خانم پاکروان اص ً
ال اعتقادی به این ماجرا
نداشت .هدف هم این بود که ببینیم ایا لحن ها
درست اند و با همدیگر همخوانی دارند یا نه .در
این گفت وگوها ،ان چه ما بیش از هر چیز در پی
ان بودیم ،فرم اجرایی بــود .یعنی ما بازیگران
می خواستیم به یک فرم اجرایی مشترک برسیم
و این فرم به فیزیک ،لباس ،لحن ،کلمات و تمام
این مسائل بازمی گشت .نه این که یک مابه ازای
از پیش ساخته شده داشته باشــیم .به خاطر
همین ،نه! مثالی در زمینه کاراکتر نداشــتیم
که بزنیم.
این سوال را پرســیدم چون هنگام
تماشای «خاتون» احساس کردم که
کلیت این مثلث عاشقانه از جنبه هایی
برای من یاداور مثلث عاشقانه فیلمی
مثــل «کازابالنکا» بــود .البته فقط
انتخاب رئوس مثلث م ّد نظرم است.
وگرنه رویکرد فرق می کند.
قاعدتًا بخشــی از این جنبه بــه نگارش
کالسیک شــخصیت ها برمی گردد .من هم با
این حرف موافق هستم اما این که الگوبرداری
کنیم ،نه.
یعنی اگر بحثی شد یا مثالی زده شد،
تاثیری در کار نگذاشت.
هرگز.
«خاتون» اولین پروژه ای بود که بعد از
«تومان» بازی کردید یا در این میان
روی صحنه تئاتر رفتید؟
در این میان دو تا کار تئاتری داشتم و بعد
«خاتون» را کار کردم.
«تومــان» را که می دیــدم ،به این
فکر می کردم که شــخصیت داوود،
شخصیتی است که ممکن است برای
مدتی در روحیات بازیگر تاثیر بگذارد.
حســی نقش بســیار
چون از نظر ّ
سنگینی بود و به نظرم امد که ممکن
است تاثیراتش تا زمانی در بازیگر
بماند .من متاســفانه فعالیت های
تئاتری شما را ندیده ام و نمی دانم که
قطعاً شخصیت
داوود در فیلم اقای
فرشباف ،شکل
جدیدی بود .خیلی
کم برای یک بازیگر
پیش می اید که
نقشی داشته باشد
که مرور یک سال یک
کاراکتر را ،با تمام
جنبه های مختلفش،
بتواند از طریق ان
ارائه دهد
شخصیت هایی که بازی کردید ،تا چه
حد به داوود -یا مث ً
ال به رضا -نزدیک
بودند .اما برای من سوال پیش امده
بود که وقتی بازیگر در این شــرایط
حسی درگیر یک
قرار می گیرد و از نظر ّ
نقش می شود ،چطور می تواند خود را
بعد از ان پروژه بازیابی کرده و از ان
نقش بیرون بیاید تا بتواند نقشی کام ً
ال
متفاوت را بازی کند.
قطعــا شــخصیت داوود در فیلــم اقای
فرشباف ،شکل جدیدی بود .خیلی کم برای یک
بازیگر پیش می اید که نقشی داشته باشد که
مرور یک سال یک کاراکتر را ،با تمام جنبه های
مختلفش ،بتواند از طریق ان ارائه دهد .اولین
نقشی که بعد از کاراکتر داوود بازی کردم ،کاری
بود که بیشــتر به کمدی پهلو می زد .بعد از ان
هم یکی از نوشته های سم شپارد را با خود اقای
[اشکان] خطیبی به نام «نفرین قطحی زدگان»
کار کردم که این ها هیچ نزدیکی و مناســبتی
با هم نداشــتند .اما در این میان نکته ای وجود
دارد .خوشبختانه در سال های اخیر ،الاقل در
ایران ،مباحث علمی بازیگری کمی پیشرفته تر
شده است .من در مجله های متنوع ایران خیلی
می خواندم که مث ً
ال فالن بازیگــر ایرانی بعد از
بازی کردن فالن نقش مدتی طوالنی درگیر ان
بوده یا درگیر مباحــث کناری یا قبل یا بعدش
بوده یا خودش را تکرار کرده است (جدا از این که
ِ
عبارت “خود را تکرار کردن” موافقم یا نه).
با این
االن و در رویه علمی بازیگری امروز این قضیه
منتفی است چون شاید متد اجرایی تو یک متد
ثابت باشد (چون ممکن است تو پرورش یافته
ان متد باشــی) اما تکنیکی که برای هر کاری
انتخاب می کنی ممکن اســت بــا کار دیگرت
متفاوت باشــد .واقعیتــش را بخواهید ،برای
خود من ،خارج شــدن از پروژه «تومان» چهار
ماه طول کشــید .چون کاری بعد از ان برایم
راضی کننده نبود .در پنج – شــش ماه بعد از
«تومان» ،پشت سر هم فیلمنامه های متفاوت
برای بازی کردن به دســتم می رسید ولی من
شرایطش را نداشتم :نه از لحاظ روحی بلکه از
این نظر که می خواستم اولین فیلمی که از من
دیده می شود «تومان» باشــد .چه بسا در این
میان از نظر مالی دچار ضرر و زیان هم شدم .ولی
این پروسه تغییر از یک شخصیت به شخصیت
دیگر ،چون اساسًا از لحاظ مسائلی چون لحن
و شــیوه گفتار کمی پیچیدگی اجرایی دارد و،
در کنار ان ،ارجحیت بازیگر قــرار گرفتن در
موقعیت هایی است که کنش یا واکنش مناسب
را نســبت به یک موقعیت اجرا کند ،برای من
چهار ماه طول کشــید .در این دوران ،پروسه
اصلی درمانی ام تئاتر بــود .در تئاتر به راحتی
می توانی برای شخصیتی که قب ً
ال بازی کردی
یک نقطه بگذاری ،یک شخصیت جدید را بازی
کنی و بعد برای شخصیت اینده هم اماده شوی.
بیشــترین درگیری من بعد از «تومان» ،صرفًا
به خاطر ریکاوری فیزیکی بود .چون من ان جا
سی وچند کیلو وزن اضافه کردم اما قرار بود که صفحه 48
ان اضافه وزن در اینده توی چشم نزند و معلوم
نشود که این صرفًا یک “پُف” موقتی است بلکه
روی تن و بدن بنشــیند .بیشترین فشاری که
متحمل شدم ،فشار فیزیکی بود.
اگر موافق باشید به سراغ بحث های
کلی تر برویم .شــما ،بــا توجه به
توانایی هایتان و با توجه به مدت زمانی
که دارید فعالیت بازیگری را انجام
می دهید ،نســبتاً دیر به یک بازیگر
مطرح تبدیل شــدید .فکر می کنم
بازیگران زیادی با این شــرایط -
به خصوص در تئاتر -حضور دارند که
ممکن است ده یا پانزده سال در شهر
یا منطقه خودشان بدرخشند و جایزه
هم دریافت کنند اما هیچ وقت شانس
شناخته شدن توسط مخاطب عام را
به دست نیاورند یا هیچ وقت گذارشان
به ســینما نیافتد .فکر می کنید عامل
اصلی این دیر شــکوفا شدن یا در
مواردی شکوفا نشــدن استعدادها
چیست؟ ایا ،بدون تعارف ،مافیایی
وجود دارد؟ یا مشــکل بــه تنبلی
تهیه کنندگان یا فیلمسازانی
برمی گردد کــه دنبال
بازیگران نمی گردند
یــا به خاطر عدم
شــناخت ا ن ها
از حــوزه تئاتر
است؟
برای ایــن که به
جواب ســوال برسم،
یــک چیــز در مورد
خــودم می گویــم.
گروهــی شــاید مثل
من هســتند و خیلی
سخت انتخاب می کنند.
شــاید این وضعیت به این
خاطر برایشــان بــه وجود
بیاید .خود من تــا چهار ،پنج
ســال پیش اص ً
ال قصــد امدن به
تهران نداشتم و می خواستم در تبریز
به فعالیت تئاتری ام ادامــه دهم (مگر
این که می خواســتم برای اجراهای
مختلف به شهرهای دیگر بروم).
چون ان پروژه ای که برای
من ارجحیت دارد
یک پروژه
تکنیکال تئاتری است که این مسیر سال های
زیــادی از عمر بازیگــر را به خــود اختصاص
می دهد تا به ایده الش برســد .اما سوالی دارم:
در کدام حوزه مافیا وجود ندارد؟ ما در عمران
یا ساختمان ســازی یا هر حوزه ای مافیا داریم.
ســینما هم مافیای خودش را خواهد داشت.
اما خوشــبختانه با ورود نسل جدید بازیگرانی
که بر ســر کار امده انــد ،نســل جدیدی که
به انتخاب بازیگر مشــغولند و خالصه نســل
جدیدی که درگیر پروسه بازیگری اند و قاعده
برایشان تکنیک و بازی است و نه ان پارامترها و
فاکتورهایی که مث ً
ال در سینمای ده سال پیش
ما در حوزه بازیگری وجود داشته ،فکر می کنم
شرایط برای خیلی ها مناسب تر شده است .اما
شــدن خیلی از ادم ها را
قاعدتًا من دیر دیده
ِ
می گذارم پای تنبلی.
یعنی جست وجو نکردن.
صددرصد .ببینید .االن یک ســری پدیده
بازیگری در دانشگاه های تهران و شهرستان ها
حضور دارند .من در اذربایجان شرقی باالی ده
بازیگر را می توانم نام ببرم که اگر وارد ســینما
شوند فرصت برای کســی نمی ماند .احساس
می کنم بخشــی از قضیه ناشــی از ترس یک
سری از کسانی اســت که فکر می کنند فقط
قرار است یک پروژه ســاخته شود و در ان
هم خودشــان باید بازی کننــد .ان ها
نمی دانند کــه به اندازه همــه پروژه
وجــود دارد و هــزاران قصه وجود
دارد که می شــود ان قصه ها را
بازی کرد .اما جدا از این ،من
ماجرا را می گذارم پای تنبلی
یک سری از کارگردان ها و
تهیه کننده ها و مطمئنم
که اگــر ایــن تنبلی را
درمان کنند ،شاهد نفس
بهتــری در ســینمای
بدنه خواهیم بود .چون
طیــف بازیگرانــی که
دارند می ایند معلوم
است .بازیگرانی که
در چند ســال اخیر
انسانی
درگی ِر علو ِم
ِ
بازیگری شــد ه اند
خیلی بیشتر از طیفی
است که قب ً
ال داشتیم .اگر
قب ً
ال فقط اســتاد سمندریان را
داشتیم که یک منبع ورود به
حوزه تحلیل و تجزیه بود ،االن
طیف زیادی از اساتید را داریم
که دارند این کار را انجام
می دهنــد و بازیگران
را علمــی پــرورش
بازیگران
می دهند.
ْ
دیگر فقط تبدیل
بــه یک ســری
موجود نمی شوند
که بیایند ان جا بخندند و اخم کنند .اما در این
شرایط ،به خاطر همان قضیه تنبلی ،فکر می کنم
باید اتفــاق عجیب وغریبی بیافتد تا مشــکل
حل شــود .احســاس می کنم کارگردان ها –
به خصوص کارگردان های جدید و فیلم اولی – و
تهیه کنندگان این اثار می توانند نگاه جدی تری
به تئاتــر و بازیگران کف تئاتــر بیاندازند و در
این حالــت فکر می کنم قطعــا اتفاقات خیلی
قشنگ تری در سینما خواهد افتاد.
از یک طرف ،قاعدتاً اگر یک حرکت
پله به پله وجود داشته باشد ،می تواند
در اینده تاثیر مثبتی داشته باشد.
صددرصد.
فکر می کنم دلیلش مشخص است.
ان تجربه اندوزی و ریزه کاری هایی که
ادم ارام ارام به دست می اورد باعث
می شود که ادم در اینده انتخاب های
درست تری داشته باشد ،نقاط قوت و
ضعف خود را بهتر بشناسد و به قول
معروف بهتر کار را در بیاورد .اما به طور
ویژه فکر می کنم پیش زمینه قوی و
طوالنی تئاتری ،تاثیر بسیار مهمی در
این دارد که ادم بعدا ً در سینما ماندگار
شــود .مثالی که در سطح جهانی به
ذهنم می رسد ،ال پاچینو است که قبل
از این که حتی یک فیلم در سینما بازی
کرده باشد ،جایزه تونی (معتبرترین
جایزه تئاتر دنیا) را برده بود.
تمام شد رفت!
فکر می کنــم ان پیشــینه تئاتری
خیلی در این تاثیر داشــت که وقتی
پاچینو شناخته شد ،بتواند خود را در
طوالنی مدت ان بــاال حفظ کند .چه
نکته ای در حضور روی صحنه تئاتر
اســت که می تواند چنین کمکی به
بازیگر کند؟
تحقیقاتی در این حــوزه وجود دارد که ما
به عنوان یک بازیگر باید چه زمینه و چه راهی
را طی کنیم تا به نقطه ای برســیم که نقش مد
نظر نویسنده است .بیشــترین کار به تکنیک
همسان سازی خودت – به عنوان بازیگر – با ان
موقعیتی برمی گردد که در ان نمایشنامه نوشته
شده است .در دنیای سینما ،شکل پرداختش
به خاطر مسائلی چون لوکیشن های متفاوت،
کات های متفاوت ،جاگیری های مختلف وسایل،
کادرهای خیلی بسته و غیره ،فرق می کند .در
چنین شرایطی ،تو به عنوان بازیگر ممکن است
متوجه نشوی که این مسیر ،چه مسیری است.
اما بازی کردن در تئاتر اموزشی به تو می دهد
و ان اموزش بیشــتر بر پایه تحلیل اســت .تو
باید بدانی که این یک علم اســت .الزم نیست
تو(همان طور که گفتم) بروی ،بخندی و گریه
کنی (کاری که شاید خیلی از ادم ها می توانند
انجام دهند) .خیلی ها سر یک سری از مباحث
49
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 49
چهره ماه
گفته اند «من در این لحظه بهتر از این می توانم
بخندم» .بســم اهلل! نمی خواهد جلوی دوربین
دیگری بیایی یا جلوی نور بازی کنی .بیا جلوی
دوربین موبایل من شروع کن به خندیدن .ان
خنده شــکل می گیرد ولی خود ان ادم وقتی
بعدًا نگاه می کند می گوید «نشد» .این نشدن
از کجاست؟ بیشــتر به خاطر تحلیل است .در
تئاتر ،شاید سرمایه گذاری کوتاه مدت تو هنگام
ان موشکافی و ارتباط مســتقیم بین بازیگر و
مخاطب و پروسه شــکل گیری ان ارتباط این
باشد که نقش خود را روی صحنه درست اجرا
کنی .اما در بلندمدت به تــو اموزش تحلیل،
بررســی ،نقد می دهد .وقتی حضور بازیگر در
مقام فیزیک ،بازیگر در مقام روح ،روان ،جسم و
غیره را کنار هم می چینی ،می بینی ان اموزش
تئاتری انگار یک خورجیــن به تو می دهد که
وقتی بخواهــی در لحظه دســت در ان کرده
و ماســک و چهره جدید به چهره بزنی ،به تو
کمک می کند.
این قابلیت تحلیلی که اموزش تئاتری
به شما می دهد ،ایا به واسطه درگیری
طوالنی مدت با یک کاراکتر است که
هر شب باید اجرا شود یا بر اساس
واکنشــی که هر شــب از مخاطب
می گیرید نقش را تصحیح می کنید؟
هر دو مورد .در واقع این کار سه بخش دارد:
بخش اول اماده سازی صفر تا صدی برای یک
کاراکتر است.
یعنی قبل از اجرا؟
خیلی قبل از اجرا .برای خیلی از بازیگران،
اجرا ان قدر اهمیت پیدا نمی کند که پروســه
تمرین .قطعًا بــرای خود من پروســه تمرین
خیلی مهم تر از اجرا اســت .چــون در اجرا ،تو
چیزی برای شکوفا کردن یا تولیدکردن مجدد
نداری .تا قبــل از صحنه این امــکان را داری.
ولی وقتــی روی صحنه مــی روی دیگر همان
چیزهایی را که تمرین شده باید اجرا کنی؛ مگر
لحظه های محدودی که بخواهی کار بداهه کنی
یا اتفاقات غیرمترقبه بیافتد که بخواهی ان ها
را درمان کنی که لطمه ای به اجرایت نزند .اما
ان پروسه تمرین یک جنبه خیلی جدی دارد.
تو هر بار بعد از یک تئاتــر و ورود به یک تئاتر
دیگر ،یک کاراکتر را می کشی ،کاراکتر جدید
را متولد می کنی و دوباره او را می کشــی .بعد
از ان ،ارتباط مستقیم با تماشاگر است .یعنی
یک جایگاه دوطرفه اســت که یک طرف ان
تماشاگری است که “بدون واسطه” دارد کار تو
را می بیند .اگر در سینما شمایلی که ساختی
برای تماشاگر خوب نباشــد و تماشاگر بیرون
برود ،تو به عنوان بازیگر متوجه نمی شوی دیگر.
چون کار را قب ً
ال انجام داده ای .ولی به عنوان یک
تئاتری وقتی کار را اجرا می کنی و تماشاگر سر
تکان می دهد و برمی گردد ،متوجه می شوی که
گاف داری .حاال این گاف یا در اجرای تو است
یا در کارگردانی .پس پروســه ،پروسه تمرین
است و در لحظه اجرا مطلقًا لحظه رویارویی با
تماشاگر است .احساس می کنم این خیلی تاثیر
دارد .به بازیگر انگار شــکلی می دهد که در ان
شکل دیگر صرف دیده شدن اهمیت ندارد بلکه
چیزهایی فراتر از ان اهمیت دارد.
حاال برعکســش چه؟ فرض کنید
بازیگری در ســینما یــا تلویزیون
شکوفا شده باشــد ،چند سال کار
کرده باشد و به بازیگر مطرحی هم
تبدیل شده باشد .حاال بخواهد بیاید
ســر صحنه تئاتر و تجربه اولش را
داشته باشد .ان پیش زمینه سینمایی
یا تلویزیونی چه تاثیری ممکن است
روی کار تئاتری داشته باشد؟
نمونه ایرانی اش را داشتیم؟
االن در مورد ســال های اخیر پژمان
جمشیدی را به یاد می اورم.
نه .اتفاقًا پژمان خیلی خیلی قبل از این که
وارد تلویزیون شــود ،می امد و تئاتر می دید.
حتی در دوران فوتبالیســتی اش .چون خودم
درگیر اجرا بودم ،دیدم که او پای ثابت تعدادی
از سالن های تئاتر است .حتی گاهی با برخی از
دوستان به شوخی در این مورد بحث می کردیم
که پژمان االن باید سر زمین فوتبال باشد .چرا
در سالن تئاتر است؟! او از زمان های دور خیلی
جدی تئاتر را دنبال می کرد.
در «خاتون»
لحظه های زیادی
وجود داشت که در
ان ها می توانستم تن
صدایم را باال ببرم
و داد بزنم ،عصبانی
شوم ،کارهای ا ُ ِور
اَکت انجام دهم یا
مسائل دیگر .اما ان
کار باعث می شد
من ببازم .چون باید
ان رفتارها را نگه
می داشتم برای دو
قسمت اخر
پس بیایید یک نمونــه فرضی را در
نظر بگیریم.
فکر می کنم چنیــن بازیگری در وهله اول
دچار یک شــوک خیلــی عجیب وغریب روی
صحنه می شــود .اما قاعدتًا فکر می کنم همان
پروسه اجرا است که برای بازیگر سینمایی که
به تئاتر امده ارجحیت پیدا می کند ،نه پروسه
تمرین .البته شاید برای بعضی پروسه تمرین
اهمیت داشته باشد .نمی توانم به ضرس قاطع
بگویم .اما فکر می کنم ان غنایی که تئاتر دارد
را کسی نمی تواند در سینما تجربه کند .قطعًا
بازیگری جلوی دوربیــن یک دنیای پیچیده و
عجیب وغریب است که هر چه از پیچیدگی اش
بگویی کم نمی شود .ولی من احساس می کنم با
توجه به این که ان کسی که در تئاتر کار می کند
ان غنای حوزه تمرین را دریافت می کند ،کسی
که از ســینما به تئاتر می اید قطعًا دچار شوک
می شود .ان شــوک صرفًا در حوزه اجرا است؛
صرفًا در حوزه پارامترهای مهم در اجرای یک
نقش برای یک بازیگر است .و احساس می کنم
برای او احتماالً تجربه بســیار جذابی خواهد
بود .شــاید هم به او در اینده کمک کند .ولی
نمی توانم در این مورد نظری بدهم چون خودم
درگیرش نبوده ام.
جدا از فعالیت های تئاتری ،شما یک
کار مهم در سینما داشتید و یک کار
مهم در شــبکه نمایش خانگی .ایا
(همان طور که در مــورد تفاوت های
بازی در تئاتر و سینما می گویند) بین
جنس بازی در این دو مدیوم تفاوت
اساسی وجود دارد؟
صددرصد .اگر بخواهم به صورت تکنیکی و
البته به شکل ریاضی وار و ساده شده اش بگویم،
در یک فیلم سینمایی تو باید یک “دو دو تا چهار
تا” را انجام داده و به سرمنزل برسانی .زمانی که
داری در یک فیلم سینمایی (فرض کنیم با زمان
دو ساعت) بازی می کنی ،یک سری تکنیک ها
برای این داری که بازی ات هم خســته کننده
نشود و هم شکل همه چیز نقشت (از صفر تا صد)
درست شود .در سریال قضیه کمی متفاوت است.
اگر ماســکی که در فیلم سینمایی می زنی یک
ماسک ده میلی متری است ،در سریال مجبوری
این ماسک را دو میلی متری کنی .چون مجبوری
ِ
کیفیت رو ِز خــود را داخل اجرایت
قاعده ای از
بیاوری .این مجبور بودن صرفــا به این خاطر
است که تو به عنوان بازیگر ،در وهله اول در یک
زمان طوالنی و ســخت با یک پروسه درگیری.
مثل تئاتر نیست که بگویی چهار ساعت تمرین صفحه 50
و دو ساعت اجرا داری .روزی دوازده یا شانزده
ساعت ممکن است کار سخت فیزیکی و روحی
در درگیری با عوامل مختلف در پیش داشــته
باشی .در کنار ان ،در ســریال(به دلیل میزان
پخش شدن ان ســریال در شــب ها ،روزها و
لحظه های مختلف) شاید در کل سریال تو ده
بخش را برای خود انتخاب کنی و بگویی« ،من
در این ده بخش قرار است از قالب ان چه هستم
بیرون بیایم» .تو باید یک قالب ثابت را بسازی و
این قالب ثابت تقریبًا در دو قسمت اول باید ارائه
شود .سپس ،ان چه به ان قالب اضافه می کنی
تبدیل می شود به تکه های پازلی که در حوزه
سریال باید بچینی .تو به عنوان بازیگر ،اگر هر
ان چه را داری در همان قســمت اول رو کنی،
دیگر هیچ جذابیتی برای تماشــاگر نخواهی
داشــت .یک بار با یکی از دوســتانم صحبت
می کردم و می گفتــم در «خاتون» لحظه های
زیادی وجود داشــت که در ان ها می توانستم
تن صدایم را باال ببرم و داد بزنم ،عصبانی شوم،
کارهای اُ ِور اَکت انجام دهم یا مســائل دیگر.
اما ان کار باعث می شــد من ببازم .چون باید
ان رفتارها را نگه می داشــتم برای دو قسمت
اخر .ان دو قسمت اخر جایی است که از قالب
اولیه ام خارج می شوم .پس صددرصد بازی در
سینما با بازی در تلویزیون خیلی متفاوت است.
بخش دیگری از قضیه هم این است که در شبکه
نمایش خانگی ،قاعدتًا مخاطب تو کمی بیشتر
از مخاطب سینما است .یعنی کمی مجبوری
که شــمایل اجرایی ات را بیاوری و هم سطح
مخاطب کنی .منظورم اص ً
ال این نیســت که
خودت را پایین بیاوری .ایــن اص ً
ال قابل قبول
نیست .منظورم این اســت که قاعده مندتر یا
عمومی تر بازی کنی.
یعنی جنبه های تیپیک یک شخصیت
را تقویت کنی؟
افریــن .به خاطــر این که در وهلــه اول،
مخاطب باید حس ســمپاتی با شخصیت پیدا
کند و این حس باید سریع ایجاد شود تا مخاطب
تو را (حتی به عنوان یک بدمن یا یک قهرمان با
اشکاالت ویژه) بپذیرد .یک بخش دیگر قضیه
هم این است که گاه اکت ها و فکت هایی که در
یک سریال وجود دارد شاید با دنیای سینمایی
همخوانی چندانی نداشــته باشــد .مث ً
ال ورود
بازیگر به جایی که اص ً
ال انتظــارش را نداری.
در این حالت تو باید چه کنی که ماجرا شــکل
درستی پیدا کند؟ چیزهایی از این دست باعث
می شود که بازی در سینما با بازی در تلویزیون
خیلی تفاوت داشته باشد.
در وهله اول،
مخاطب باید حس
سمپاتی با شخصیت
پیدا کند و این حس
باید سریع ایجاد
شود تا مخاطب تو را
(حتی به عنوان یک
بد من یا یک قهرمان
با اشکاالت ویژه)
بپذیرد
می بینیم ،اگر بازیگــر مث ً
ال ابرویش
را یک سانتیمتر باال ببرد ،روی پرده
(به خصوص در کلوزاپ) ده سانتیمتر
باال می رود .یعنی ان کنترل شــدگی
باید به دقت وجود داشــته باشد .در
حالی که هنگام تماشــای فیلم روی
صفحه موبایل یــا تلویزیون چنین
نیست .اما بالفاصله این فکر به ذهنم
رســید که این مرز در دو دهه یا ربع
قرن اخیر کم رنگ شده است .چون
امکانات تماشای فیلم در خانه خیلی
بیشتر شده است ،می شود فیلم را روی
صفحه موبایل هم دید .ایا این تغییر
در جنس فیلم دیدن عموم مخاطبان
ممکن است تاثیری روی جنس بازی
بازیگران سینما گذاشته باشد؟
بگذار مثالی از زمانی بزنم که در «خاتون»
جلوی دوربین نبودم اما در شمال حضور داشتم.
ان زمان خیلی زیاد کنار اقای بهمنش حضور
داشتم تا بافت تصاویر دستم بیاید ،ببینم توی
تصویر دارند چه می کنند و بدانم که چه شمایلی
از بازی پشــت دوربین اقــای بهمنش و خانم
پاکروان درست است .بعد دو ،سه جا دیدم که
در برخی از لحظه ها این بحث وجود داشت که
احتمال دارد مردم این را در یک گجت ببینند.
یعنی شــاید فقط یک درصد از مخاطبان کل
سریال یک پروژکتور برای پخش تصویر داشته
باشــد که تازه جنس تصویر ان هم با ان چه در
سینما می بینیم متفاوت اســت .این بحث ها،
این سوال را برای من ایجاد کرد که االن باید چه
کنم؟ اگر قرار باشد مخاطب سریال را در موبایل
ببیند من باید یک اُ ِور اَکت خیلی درشت داشته
باشم که دیده شود و ان وقت روی مانیتور ممکن
است کار من اغراق شده جلوه کند .پس به دنبال
یک حد وسط بودم که ان را حفظ کنم .از این
مثال می خواهم به این جا برسم که فکر می کنم
این تغییر ،تاثیر خودش را روی بازی گذاشــته
است .اما از ان جایی که متدهایی که معموالً در
زمینه بازیگری امده ،متدهای هالیوودی بوده،
احساس می کنم اساس بر این است که (چه کار
را روی پرده ســینما ببینی و چه گجت) شکل
و اســاس بازیگری تغییر نمی کند بلکه شــاید
تکنیک اجرایی یک سری از لحظه ها فرق کند.
و یک مورد خیلی خیلــی خیلی مهم در دنیای
بازیگری که االن در دنیا خیلی دارند رویش کار
می کنند بحث لنز است .لنزهایی که در سینما
هست با لنزهایی که در یک سریال هست خیلی
فرق می کند و بازی در مقابل لنزهای مختلف،
تفاوت های عمده ای دارد .بنابراین فکر می کنم
تغییر شکل فیلم دیدن تاثیر خود را می گذارد
اما مدیوم مشخص است دیگر .بازیگر بر اساس
منطق ان مدیوم جلو می رود .این گونه نیست که
بگوییم چون االن همه چیز را روی دستگاه های
کوچک تری می بینند ،بازی ها لزومًا درشت تر
شده اســت .من فکر می کنم قطعًا لنز فاکتور
مهمی در دســت بازیگر اســت که بتواند ارائه
جذاب تری داشته باشد.
با توجه بــه این توضیحــات ،برای
خودتان کدام جذاب تر است :بازی در
سینمایابازیدرشبکهنمایشخانگی؟
جنس بازی در سینما برای خودم جذاب تر
است.
در مورد تئاتر چطور؟
من فکر می کنم اگر موقعیت مالی و شاید
موقعیت اجتماعی مناسبی وجود داشت ،ترجیح
می دادم هیــچ گاه از تئاتر بیــرون نیایم و برای
همیشــه در تئاتر بمانم .اگر بگویند بین سینما
و نمایش خانگی کدام را ترجیح می دهی قطعًا
می گویم سینما و اگر بگویند بین تئاتر و سینما
کدام را ترجیح می دهی قطعًا می گویم تئاتر.
در حین این بحث یک ســوال دیگر
برایم پیش امد .این نکته را معموالً
در مورد تفاوت تئاتر و سینما مطرح
می کنند ولی می شــود به طور کلی
در مورد تفــاوت بازی در ســینما
و تلویزیــون هم گفــت .می گویند
وقتی داریم روی پــرده بزرگ فیلم
51
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 51
زیر ذره بین
شایدوقتیدیگر!
«خاتون» و قابلیت های دراماتیک حوادث دهه 1320
ابراهیم تبار
دو دهه نخست قرن چهاردهم خورشیدی،
پر از اتفاق هایی اســت که نه تنها در همان دوره
تاریخی اهمیت ویژه ای دارند که بر اینده ایران
نیز تاثیری مهم دارند .برشــمردن برخی از این
وقایع نشان می دهد که این دوره عالوه بر اهمیت
تاریخی بــه لحاظ دراماتیک هــم ویژگی های
برجسته ای دارد .برامدن رضاشاه از پی کودتایی
که به همراهی سیدضیا طباطبایی صورت داد
و در نهایت به انحالل سلســله قاجار انجامید ،
خود یکی از مهم ترین ســرفصل های تاریخی
است .تالش های رضا شاه از پایین ترین مراتب
سربازی در ارتش تا رسیدن به قدرت ،تالش های
ابتدایی بــرای جایگزینی جمهــوری بهجای
ســلطنت قاجار و در نهایت دست پیداکردن به
پادشاهی داستانی است که به طور ویژه می تواند
دست مایه محصوالت نمایشی زیادی باشد .احیا
و شتاب بخشی به روند مدرنیزاسیون که در دوره
ت ناصرالدین شــاه قاجار اغاز شده بود و
سلطن
با وقایع پایان سلسله قاجار عم ً
ال متوقف مانده
بود باعث تغییرات گسترده ای در سبک زندگی
مردم شد.
تغییر نوع پوشــش ،ورود کاالهای فرنگی،
اجباری شــدن ســجل احوال و برگزیدن نام
خانوادگی ،ورود گســترده تر نیروهای خارجی
به ویــژه المانی به کشــور و تغییــر در نحوه
ساخت وســاز و معماری و شهرســازی چهره
شــهرها و مردمان را با تغییراتی جدی مواجه
کرد .اغــاز بــه کار رادیو و ســاخت و نمایش
اولین فیلم های ســینمایی ایران هم در تغییر
زندگی مردم بسیار تاثیرگذار بود .بنیان گذاری
بسیاری از نهادهای مدرن مانند دانشگاه ،ارتش
یک پارچه ،راه اهن سراســری و ایجاد نظمی
یک پارچه در کشــور ،اگرچه اغلب ریشــه در
تصمیم هــای دوره قاجار به ویــژه اواخر دوره
ناصری داشتند اما به واســطه اجرایی شدن و
به ثمررسیدن ان ها ،از دســتاوردهای دو دهه
نخست حکومت پهلوی بود.
گذار از زندگی ســنتی بــه زندگی مدرن
با چالش ها و درگیری های زیادی بین اقشــار
مذهبی و ســنتی و طبقه مدرن همراه بود که
با حمایت های حکومتــی از روند تغییرات این
چالش ها با مسائل سیاســی نیز گره خورد .از
طرف دیگر رضا شــاه برای پیش بــرد اهداف
سیاسی و اجتماعی مدنظرش که با هم فکری
مشاوران نزدیکش از جمله محمدعلی فروغی،
علی اکبر داور و عبدالحسین تیمورتاش مدنظر
قرار داده بود ،یک فضای دیکتاتوری ســنگین
و پلیســی در جامعه ایجاد کرده بود که به این
ان چه که عم ً
ال
«خاتون» به ما
عرضه می کند بیشتر
تصویری چندپاره
از یکی از مهم ترین
مقاطع تاریخی ایران
است .نمایشی که
نه توان ارائه درست
دالوری های ارتش
ایران را دارد و نه
به شکلی درست
می تواند درگیری
کشوری که در دوران
گذار به سر می برد
با واقعه ای مهیب
مانند جنگ جهانی را
روایت کند
مسائل دامن می زد.
با اغاز جنگ جهانی دوم ،همه دنیا درگیر
این واقعه خون بار شــد .ایران اگرچه در همان
ابتدای امــر اعــام بی طرفی کرده بــود اما با
گسترش جنگ و نیاز نیروهای متفقین به منابع
و دسترســی های ایران از یک طرف و احساس
خطر از روابط نزدیک ایران و المان نازی از طرف
دیگر ،سبب شد در شــهریور 1320بی طرفی
ایران نقض و نیروهای متفقین به مرزهای ایران
حمله ور شده و ایران را اشغال کنند.
این مقدمه نســبتًا طوالنی ،که بسیاری از
ان ها برای مخاطبین این نوشــته اشنا بوده و
بیشــتر جنبه یاداوری دارد ،اهمیت این دوره
تاریخی را گوشزد می کند که می تواند دستمایه
درام های مختلف سیاســی ،اجتماعی و حتی
جاسوسی و پلیسی باشد اما عمدتًا مورد غفلت
قرار گرفته اســت .تغییرات ظاهری شــهرها و
روستا در دوره فعلی نســبت به زمان وقوع این
اتفاقات ،خط قرمزهای گســترده ای که در به
تصویر کشیدن روابط سیاســی و اجتماعی ان
دوره وجود دارد ،ضعف تبدیل وقایع تاریخی به
داستان هایی امروزی و قابل باور ،عدم تمایل به
استفاده از مشاوران تاریخی اگاه و مسلط به تاریخ
معاصر و بسنده کردن به منابع رسمی موجود؛
چالش های جــدی در راه اســتفاده از تاالرها و
کاخ ها که بخشی از میراث فرهنگی و ملی هستند
و احتماالً هزینه های گزاف ساخت فیلم تاریخی
به ویژه ساخت دکورها و بازسازی بناها بخشی
ق هستند که اگرچه قابل درک
از دالیل این اتفا
است اما شاید چندان پذیرفتنی نباشد.
با این وجــود تینا پاکــروان بــا توجه به
پتانســیل های موجود در این دوره تاریخی و
پس از تجربیاتی در کارگردانی و تهیه کنندگی
فیلم های سینمایی برای ساخت اولین سریال
به ســراغ مقطع حســاس و پرچالش شهریور
1320و اشغال ایران رفت .انتخاب اقلیم گیالن
بــرای قســمت های ابتدایی ســریال انتخاب
هوشــمندانه ای بود .نیــاز کمتر بــه بازتولید
فضاهای تاریخی ،وجود طبیعت زیبا و دلچسب
که قاب هایی چشم نواز تولید می کند ،پیشینه
گیالن که به داشتن طبقه اجتماعی پیش رو و
مدرن و همچنین جنبش های سوسیالیســتی
در ان دهه شــهرت دارد و قرار گرفتن گیالن صفحه 52
به عنوان یکی از اولین مرزهایی که مورد هجوم
نیروهای بیگانه در جریــان جنگ جهانی دوم
قرار گرفت ،دالیلی منطقی بــرای این انتخاب
بود .به نظر می رســید پاکروان بــا انتخاب یک
قهرمان زن ،نیم نگاهی هم به جنبش های زنانه
و اولین تالش های فمینیستی در ایران دارد که
با خرده داستان هایی مثل مبارزه و کشته شدن
پروین (با بازی ستاره پســیانی) و معرفی خانم
فهمیه اکبــر (با بازی غزل شــاکری) به عنوان
یکی از زنان پیش روی زمان خودش این گمان
پررنگ تر هم می شد.
اما ان چه که عم ً
ال «خاتــون» به ما عرضه
می کند بیشــتر تصویری چندپــاره از یکی از
مهم ترین مقاطع تاریخی ایران اســت .نمایشی
که نه توان ارائه درست دالوری های ارتش ایران
را دارد و نه به شــکلی درست می تواند درگیری
کشــوری که در دوران گذار به ســر می برد با
واقعه ای مهیب مانند جنگ جهانی را روایت کند.
گیالن پاکروان که درگیر هجوم نیروهای روسی،
خیانت امرای ارشد ارتش ،نبرد نابرابر و دالورانه
سربازان کشور با قوای شوروی ،قحطی و بیماری
است ،در شهر نشــانه ای از این وضعیت با خود
ندارد .در شهری که با این همه بحران مواجه شده
و انبارش به جای مواد غذایی پر از جنازه و زخمی
است ،اثری از این تنش ها نمی بینیم و خیابان ها
و کافه ها مانند یک روز عادی اســت و مردم با
اســودگی به زندگی می پردازند .این تصویری
است که در تمام سریال وجود دارد .تهران درگیر
با جنگ و اشغال ،شهری است تمیز با سینماهایی
که همیشه فیلمی برای نمایش دارند ،کافه هایی
که چراغشــان همیشه روشن اســت و مردمی
که مدام و بی دلیل در شــهر می ایند و می روند
و خوش پوش و شــیک به زندگی می پردازند .از
ایران دهه بیست در سریال «خاتون» ،تصویری
نااشــنا و جعلی روایت می شــود .زنان به کافه
می روند ،قهوه و چای برایشــان ِسرو می شود،
با مردان غریبه معاشــرت می کنند ،دســت به
اسلحه هستند و سردمدار فعالیت های چریکی
ضدحکومتی و ضــد اشــغالگران .چیزی که با
واقعیت ان روزگار فاصله ای نجومی دارد .از این
گذشته علی رغم این که نیم فصل اول سریال در
گیالن می گذرد مخاطب اثــری از زبان و لهجه
گیلکی نمی بیند .همه شخصیت های فرادست
با لهجه و زبان غیرگیلکــی صحبت می کنند و
افراد زیردست و دون پایه لهجه محلی دارند .از
کتاب فروش گرفته تا افســر ارتش همه با لهجه
تهرانی حرف می زنند .این در حالی است که به
دلیل ارتباط کمتر و سخت تر مردم در دهه بیست
قاعدتًا باید بخش عمده ای از مردم محلی با زبان
خودشان سخن بگویند اما در سریال این چنین
نیست .وضع در تهران هم بهتر از این نیست .اگر
پس زمینه تاریخی سریال را حذف کنیم ،به نظر
می رســد با افرادی از روزگار فعلی مواجهیم که
کلمات مرســوم این دوره را به کار می برند و از
لحن و کلمات حدود هشتاد ســال پیش اثری
دیده نمی شود.
ایــن دوره تاریخی که با هجــوم نیروهای
تمرکز نویسنده
بر شخصیت
خاتون ان چنان
بر شخصیت های
دیگر سایه انداخته
است که عم ً
ال هیچ
شخصیتی در طول
سریال به درستی
معرفی نمی شود
روسی و انگلیســی به تمام ارکان کشور مواجه
اســت و تا ان جا در این اشغال غرق می شود که
سرنوشت نظام سلطنت و پادشاهش را انگلستان
با نامه ای چندخطی مشخص می کند ،خالصه
می شود در حضور یک کمیسر روس که اصلیتی
ایرانــی دارد و نیروهایی که بی جهت در شــهر
رژه می روند اما از دســتگیری چنــد جوان که
به اذوقه متفقین دســت برد می زنند؛ عاجزند.
نیروهای بیگانه ای که از شمال و شرق تا جنوب
و غرب را محل تاخت وتاز خود قــرار داده اند و
سرنوشــت جنگ را در تهران و با حضور سران
متفقین رقم می زنند ،به یک کمیسر روسی که
وسط جنگ پی تسویه حساب عشقی با همسر
شــیرزاد ملک و به چنگ اوردن خاتون است و
چند افسر جزء انگلیسی که فقط پی نوشیدن و
باج گرفتن و دختران لهستانی هستند ،منحصر
می شود .تصویری که از اشغالگران در سریال ارائه
می شــود ،تفاوت چندانی با ان چه که عمومًا در
فیلم های دفاع مقدس دیده ایم ندارد .نیروهایی
فشــل ،کم هوش و کودن .در بخش های زیادی
از سریال ،رضا و دوســتانش در شهر به راحتی
ل می شوند ،پیاده روی
می چرخند ،سوار اتوموبی
می کنند ،کافه می روند و از کنار نیروهای نظامی
متفقین عبور می کنند ،بدون این که دیده شوند.
این در حالی اســت که دار ودســته ان ها که به
رابین هودی ها مشهور شــده اند ،به اصلی ترین
گرفتاری ارتش ایــران و ارتش متفقین تبدیل
شده اند.
ایــن ســهل انگاری در فضاســازی ،بــه
شخصیت پردازی های ســریال هم تسری پیدا
کرده است .تمرکز نویسنده بر شخصیت خاتون
(نگار جواهریان) ان چنان بر شخصیت های دیگر
سایه انداخته اســت که عم ً
ال هیچ شخصیتی
در طول ســریال به درســتی معرفی نمی شود.
به عنوان مثال مقایســه کنید شــخصیت پر از
جزئیات و دقیق خاتون را ،کــه تمامی جوانب
شخصیت اش از پیشینه خانوادگی و معرفی پدر
و مادرش گرفته تا تسلطش بر تیراندازی و زبان
فرانسه شکل گرفته ،با شخصیت پردازش نشده
سرگرد ملک و رضا فخار .با وجود این که در طول
ســریال شــخصیت های زیادی مانند به اذین،
خانم فهیمه اکبر ،موســیو ارســن ،ناو سروان
یداهلل بایندر مابه ازای تاریخــی واقعی دارند اما
چندان کارکردی در طول و عرض دادن به قصه
«خاتون» ندارند .این ضعف شــخصیت پردازی
سبب می شود تماشاگر در فهم دقیق کاراکترهای
سریال دچار خطا شود .خاتون که قرار است یک
زن مبارز ،وطن دوست و شجاع تصویر شود عم ً
ال
به زنی خودخواه تبدیل می شود که همه چیز و
همه کس را در راستای رسیدن به منافع شخصی
و خانوادگــی اش فدا می کنــد .یک بار به خاطر
فرزند مــرده اش ،یک بار به خاطــر پدرش ،یک
بار به خاطر رضا فخار و بــار دیگر به خاطر فرزند
تازه متولد شــده اش .هربار که خاتــون در این
مقاطع مهم ســریال درگیر حوادثی می شــود
تعدادی ادم کشته می شــوند .سرهنگ ملک
که قرار اســت نقش یک فرمانده نظامی ارتش
ایران را که بر سر دوراهی عشق به وطن یا عمل
به وظیفه نظامی و اطاعــت از مافوق گیر افتاده
و عصبانی و ناامید اســت به نمایش بگذارد ،به
یک عاشق شکست خورده تبدیل شده که برای
برگرداندن همســر ســابق فراری اش دست به
هرکاری می زند و همیشه هم شکست می خورد.
در طول سریال شخصیت های مختلف و زیادی
53
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 53
زیر ذره بین
به قصه وارد می شوند که اغلب تعریف درستی
از ان ها به مخاطــب ارائه نمی شــود .تکلیف
بقیه شــخصیت ها هم کمابیش همین است.
تغییراتی که در رفتار شخصیت ها رخ می دهد از
پیش زمینه ای برخوردار نیست و به همین سبب
چندان باورپذیر به نظر نمی رسد .جهانگیر روزبه از
شخصیتی ّ
کلشکهباانگلیسی هاساخت وپاخت
می کند و از احتکار مواد غذایی مــردم در اوج
اشغال و قحطی به شخصی فداکار تبدیل می شود
که دختری لهســتانی را نجات می دهد و برای
نجات خواهرزاده اش دست به هرکاری می زند و
حتی به زندان می افتد .قصه پر از شخصیت هایی
اســت که کارکردی ندارند .شخصیت هایی که
ن می توانستند به
دست کم با گسترش داســتا
عمق شخصیت ها کمک کنند .حضور پادرهوای
دایی فریدون ،ماریا ،مهربانو ،قرقی ،موســیو،
فخرالنسا ،ریحون و رعنا که همگی از بازیگران
شناخته شده و توانایی هم بهره می بردند هیچ
کمکی به گسترش قصه و عمق دادن به روابط
شخصیت ها نمی کند و تنها سبب می شود که
فیلمنامه نویس از بازکردن گره هایی که در طول
فیلم ایجاد کرده است ناتوان شود و یا ان ها را به
حال خود رها کند یا به کشتن بدهد.
یکی از مهم تریــن فصول ســریال که به
لحاظ تاریخی هم واجد ارزش است و به
ان پرداخته شد ورود مهاجران
لهســتانی به ایران است.
فصل غم بــار ورود
مهاجران لهستانی
بــه ایران ،اســکان
و ســپس کــوچ
اجبــاری ا ن ها به
تهــران به خوبــی
شــکل گرفتــه و به
نمایش درامده است
و البته به نظر می رسد
پاکروان در پرداخت ان
نیم نگاهی به «فهرســت
شــیندلر» اســپیلبرگ
هم داشــته اســت .ارتباط
مناسب این فصل با قصه اصلی
«خاتون» و کمک اوارگان
لهستانی به فرار خاتون از دست سربازان شیرزاد
ملک از نمونه هایی اســت که در صورت تکرار
در بخش های دیگر قصه می توانســت به غنای
تاریخی ســریال بیفزاید .اگرچه همین بخش
هم با سهل گیری فیلمنامه در نحوه پنهان شدن
خاتون از چشم ملک با وجود اسیب جدی بازوی
او ،به شدت به باورپذیری مخاطب لطمه می زند.
در مجموع سریال هر چه به قسمت های پایانی
خود نزدیک شد ،از پایلوت تاریخی خود خارج
شد و به یک درام عشــقی با یک مربع عشقی
که از ملــک ،رجب اف ،رضا و خاتون تشــکیل
شده بود ،نزدیک شــد .این موضوع در نهایت
به پایان بندی فاجعه بار ســریال انجامید که به
دم دستی ترین شکل ممکن ،سرنوشت قهرمانان
قصه «خاتون» را رقم زد .خاتون که در قسمت
های پیشــین زنی شــجاع و توانا درتیراندازی
معرفی شــده بود ،در اینجا به شکل موجودی
ناتوان تصویر شــد که حتی توان دفاع از خود را
هم ندارد و مردهای قصه باید مراقب او باشند و
او را به باسمه ای ترین شکل ممکن از چشم انبوه
سربازان دشمن پنهان کنند .شیرزاد و رضا و بقیه
در یک نبرد به مصاف ارتش شــوروی می روند
تا یک وطن پرستی شــعارزده ،ان ها را با مرگی
شجاعانه از انبوه اشتباهات گذشته تبرئه کند.
نویسنده برای این که بتواند بر ضعف های
قصه پردازی و شخصیت پردازی
خود فائق بیایــد ترجیح
می دهد تصویری تلخ از
پایان قصه ارائه کند و
همه قهرما ن هایش
را به کشــتن بدهد
بدون این که مشخص
شــود چه بر سر
بقیه شخصیت ها
و اعضای خانواده
خاتون امده است.
کارگردان و نویسنده
ســریال در پرداخت
پایان بنــدی «خاتون»
به قدری ناتوان است
که مجبور می شود
برای افـزودن
بـه بار
فصل غم بار
ورود مهاجران
لهستانی به ایران،
اسکان و سپس
کوچ اجباری ان ها
به تهران به خوبی
شکل گرفته و به
نمایش درامده است
و البته به نظر می رسد
پاکروان در پرداخت
ان نیم نگاهی به
«فهرست شیندلر»
اسپیلبرگ هم داشته
است
تصویربرداری،
صحنه ارایی و
جلوه های ویژه
سریال در حد
قابل قبولی
قرارداشت و البته
با یک کارگردانی
سطح باالتر و
تدوینی مناسب تر،
می توانست خروجی
بسیار بهتری داشته
باشد
احساســی و عاطفی این قســمت منتخبی از
لحظات مهم بیست ویک قســمت قبلی را به
صورت اسلوموشن به خورد بیننده بدهد.
ســریال «خاتون» فرصت مناســبی بود
برای پرداختن به یکی از مهم ترین بخش های
تاریخ این ســرزمین .مقطعی که خود به اندازه
کافی مصالح دراماتیک در اختیار سازنده قرار
می دهد و با یک پرداخت درست و فیلم نامه ای
درخور در کنار گروه توانمندی که در این سریال
وجود داشت می توانست به یک اثر درخشان و
ماندگار تبدیل شود .تصویربرداری ،صحنه ارایی
و جلوه های ویژه ســریال در حــد قابل قبولی
قرارداشت و البته با یک کارگردانی سطح باالتر
و تدوینی مناســب تر ،می توانســت خروجی
بسیار بهتری داشته باشد .اســتفاده از چهره
سرشناســی مانند کیهان کلهر برای ساخت
موسیقی سریال هم ایده جذابی بود که در نهایت
به اتفاق ماندگاری ختم نشــد .و در نهایت تیم
پرمهره و سرشناس بازیگران که علی رغم فرصت
مناسبی که برای ارائه یک نقش ماندگار داشتند،
به دلیل عدم تناسب با نقش شان نتوانستند به
موفقیت درخوری دست یابند .نگار جواهریان
به واســطه فیزیک ،چهره و نوع بازی اش هیچ
تناسبی با نقش پویا و پرجنب وجوش خاتون
ندارد و با مکث های بی دلیل ،ریتم کش دار ادای
دیالوگ ها و ســکون بی دلیل عم ً
ال نمی تواند
چهره زنی جســور و مبارز را به خاطر بیاورد.
اشکان خطیبی هم در ارائه چهره یک نظامی
سرگردان و عاشق پیشه ناتوان است و هیچ گاه
نمی تواند از تغییرات چهره خود بهره ببرد .چه
هنگامی که یک زندگی شــاد با خاتون دارد و
چه هنگامی که در دل فاجعه قرار دارد و تا مرز
الکلی شدن پیش می رود ،تغییری در نوع بازی
اشکان خطیبی احساس نمی شود .میرسعید
مولویان هم در نزدیک شدن به نقش رضا فخار
بازمی ماند و بازی مهران مدیری که در ابتدا کمی
از کلیشه های مرســوم بازی اش فاصله گرفته
کم کم به همان قالب همیشــگی برمی گردد و
در فصل هایی که با همســر لهستانی اش بازی
دارد ،تفاوتی با ان مهران مدیری همیشــگی
سریال های خودش ندارد و این موضوع تقریبًا
به همه گروه بازیگران سریال قابل تسری است.
تنها شــاید بتوان به بازی بابک حمیدیان در
نقش رجب اف نمره درخوری داد که با اجرای
متناسب نقش افســر ارتش متجاوز شوروی و
چاشنی کردن کمی اغراق در میمیک و حرکات
سر و دست ،توانسته ارتباط خوبی با نقش برقرار
کند و ان چه که نیاز اســت این شــخصیت با
تماشاگر برقرار کند را ارائه می کند.
«خاتون» ،می توانست یک اتفاق ویژه در
سریال سازی تاریخی باشــد اما نشد .بخشی
از دالیلی که به ماندگار نشــدن این سریال
می انجامد در این یادداشت گفته شد .تالشی
که در نهایت به خروجی مطلوبی که این تیم
می توانست داشته باشد نرسید .این بار هم به
عادت همیشگی باید گفت این دفعه هم نشد.
بماند تا شاید وقتی دیگر! صفحه 54
کلید واژه «اتحاد» برای نجات خاتون
نگاهی به مفهوم ملیت و هویت در سریال «خاتون»
محسن شرف الدین
سریال «خاتون» خواسته یا ناخواسته در موقعیت تاریخی
غریبی از جهان پیرامون ما در حال پخش و نمایش بود .سوالی
که از همان قسمت های ابتدایی پخش این سریال ذهن ما را
درگیر می کرد این نکته بود که با توجه به دوگانه های سیاسی
امروز جامعه ،ایا «خاتون» اسیر حاشیه نخواهد شد؟ یکی از
نکات مشهود سریال «خاتون» ،کنایه های سیاسی ان نسبت
به حوادث تاریخی و مقاربتش با اتفاقات روز کشور است .مث ً
ال
این دیالوگ را در نظر بگیرید:
اگر روس ها بیان اولین کاری که می کنند اینه که
به این دیکتاتوری پایان میدن موسیو.
هیچ وقت هیچ اجنبی دلش برای ما نمیسوزه.
شما ارتجاعی فکر می کنید.
چنین سکانس و گفت وگویی را اگر بردارید و به حوادث
روز منتقل کنید ،عینًا می شــود دعوای اشنای سیاسی بین
دونگاه مث ً
ال اصالح طلب و برانداز ،یا ملی گرا و ازادی خواه .پس
بی دلیل نیست اگر در طول پخش سریال «خاتون» طیف های
سیاسی ،بنا بر مصلحت خویش ،برداشــت هایی متفاوت از
مضامین سریال ارائه دهند و شاهد حاشیه هایی در این زمینه
باشیم .روایت تاریخی ،ان هم تاریخ معاصر که کلی شاهد و
مستندات برایش موجود است ،شاید از سخت ترین کارهای
یک فیلمساز در این زمانه باشد .این کار جسارت می خواهد
و حاال با اتمام پخش مجموعه «خاتون» می توان مدعی شد
که با همه کاستی های فنی و ضعف های داستانی ،در نهایت
پیام های سریال «خاتون» تنها به شعارهای کلیشه ای محدود
نشــد و نگرشــی جدی و جدید حداقل به مقوله “ملیت” و
“هویت” داشت.
از طرفی پرداخت با جزئیات بــه کاراکتر خاتون با بازی
جالب توجه نگار جواهریان ،در عرصه نمایشــی کشــور ما
که شــخصیت ها و قهرمان های زنانه قوی و جذاب به ندرت
می یابیم یکی از برتری های سریال «خاتون» برای موفقیتش
محســوب می شــود .این شــخصیت واجــد خصوصیات
منحصربه فردی شده که در سینما و تلویزیون ایران کم سابقه
و تحسین برانگیز اســت .زنی که در ابتدا یک مادر و همسر
نزدیک به انتظارات سنت از جایگاه یک زن را ارائه می دهد ولی
با گذشت زمان و در ادامه در پیچ و تاب داستانی و در کشاکش
وقایع غیرقابل کنترل ،وارد کارزار مبارزه ناخواسته و تالشی
بی پایان برای بقا می شــود؛ تا جایی که منافع فردی با منافع
گروهی و مبارزه ای وطن پرستانه همسو می شود و او این عمل
قهرمانانه را نمایندگی می کند :تالشی توسط یک فیلمساز
زن که می تواند در راستای خلق یک مجموعه تاریخی با تم
قهرمان پیشرو زنانه ،معرفی گردد.
نکته جالب این است که سریال «خاتون» روایت تاریخ
۸۰سال پیش این مملکت را در دســتور کار قرار داده ولی
هدف گذاری به روز و تــازه ای را در الیه هــای زیرین روایت
داستان خود دنبال کرده و پیام های به روز شده ای را منتقل
می سازد .شــاید در ابتدا به عنوان شــنونده ،چنین روایت
جسورانه ای از زن ۸۰سال پیش در جامعه سنت زده ایرانی
غیر قابل باور می بود ولی فیلمساز به درستی توانسته با انتخاب
مقطع تاریخی مناسب و جغرافیای دقیق روایتش و همچنین
با بازافرینی شخصیت های واقعی و تاریخی ،نگاهی متفاوت
به گذشته پر از التهاب ایران و زنان قهرمان ان دوران بیاندازد.
خاتون نمادی از زن مبارز می ســازد که جــدا از پیروزی یا
شکست قهرمان در پایان ماجرا ،انگیزه ای همراه با جسارت،
عشق و از خودگذشتگی را تبلیغ می کند.
قطعا شــکی در این نیســت که تینا پاکروان به عنوان
کارگردان و نویســنده در مقطعی که نگارش و ایده پردازی
این مجموعه تاریخــی را در ذهن می پرورانده نیم نگاهی هم
به شرایط دوران معاصر و گرفتاری های سیاسی و اقتصادی
روزمره مردمش داشته است .ولی جالب اینجاست که درست
در تکاپوی ساخت و پخش این ســریال ،ناگهان اتفاقاتی در
جهان و ایران به وقوع می پیوندد که همگــی ما را یاد وقایع
تاریخی روایت شده در سریال «خاتون» می اندازد.
سریال خاتون ب ا تاکید روی کلیدواژه های هویت و ملیت،
داستان اشغال ایران توسط دو قوای نظامی روس و انگلیس
را در بحبوحه جنگ جهانــی دوم روایت می کند .دورانی که
ایران اعالم بی طرفی کرده بود و مورد هجوم قرار گرفت و بدون
مقاومت حکومتی کشور را تسلیم نیروهای خارجی کرد تا پل
پیروزی روس ها و انگلیســی ها لقب بگیرد! قحطی ،بیماری
و جنایت و غارت از کوچکترین شــهرها تا مرکز پایتخت به
اوجش رسید و این کشور مث ً
ال بی طرف ،بخشی از هویت خود
را در حال معامله می دید .دورانی که هنوز هم می توان حوادث
تاریخی بعداز ان را ،از کودتای ۲۸مــرداد ۱۳۳۲تا انقالب
۱۳۵۷و ...متاثر از تلخی و تحقیر ان دانست.
حاال این شب ها که اخبار هجوم ارتش روسیه به مرزهای
اوکراین و فتح شهرهای مختلفش و مقاومت طرف مقابل را
می بینیم و بعد با تصاویر مشابهش در بازسازی سریال خاتون
از حمله ۸۰ســال پیش روســیه به خاک ایران مقایسه اش
می کنیم شاید خیلی ملموس تر بتوانیم حال وروز اجدادمان
را در ان ایام تلخ و تاریک درک کنیم .این شب ها که احتماالً
خیلی ها از مقاومت رئیس جمهور خوش تیپ اوکراینی ها و
تسلیم نشدنش در برابر چوب زور روس ها سر کیف امده اند،
می توانیم از ذوق کوچک مردمان ان سال ها بابت رابین هود
ایرانی که از کیسه دشمن می دزدید و به شکم گرسنه مردمش
واریز می کرد اگاه باشیم .از همین دستاوردهای کوچک که
چون روزنه نور در پهنای تاریکی چشم را خیره می کرد...
این را خوب می دانیم که یک مجموعه نمایشی با کیفیت
مثل «خاتون» ،با یک رویکرد درست و محتوایی احترام برانگیز،
حتــی در دوره ای که هویت و ملیت مان نیاز بــه تجدید قوا و
ارزش هایمان نیاز به یاداوری دارند ،چقدر می تواند تاثیرگذار
و جریان ساز باشــد .مجموعه ای که پس از چشیدن طعم تلخ
پایان ان ،به ما یاداور می شود که هر دستاورد و پیشرفتی که
می خواهیم ،اگر در پی مفهوم ازادی هستیم ،ان را باید خودمان
در میان خودمان ،در داخل مرزهای پایدارمان جســت وجو
کنیم .حتی در میان همه دعواهای حزبی و گروهی و اعتقادی...
این مهم ترین نکته این ایام غریب و ترسناک است که با اتمام
سریال «خاتون» مدام به ما یاداور می شود که هویت مان اعتبار
و ارزشی ست که سازمان دهنده همه خواسته های بعدی مان
خواهد بود« .خاتون» به ما یاداور می شــود که دودســتگی
ترسناک این روزهای مردم ما در اعتقاد و باور و اعتراضات برای
چگونگی اداره کشور و یا حکومت بر سر کار ،هر چه که هست،
در نهایت نباید ارزش های ملی و هویــت تاریخی ما را طعمه
بدخواهان قرار دهد .تنها نگاهی کوتاه و گذرا به تاریخ ،این را به
ما ثابت می کند.
55
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 55
زیر ذره بین
مثبت و منفی
سید اریا قریشی
مجموعــه «خاتون» (پخــش از نماوا) پس از انتشــار
به ســرعت با واکنش هــای فراوانی روبه رو شــد .مروری بر
نظرات مردم در فضای مجازی نشان می دهد که «خاتون»
نه فقط یکی از اثار نمایشی پربیننده یک سال اخیر بوده بلکه
طرفداران فراوانی را نیز برای خود دست وپا کرده است .این
مجموعه عظیم تاریخی با داستانی عاشقانه که در بحبوحه
اشغال ایران به دست متفقین در سال 1320رخ می دهد ،از
جنبه هایی مختلف یک اثر مهم در میان محصوالت نمایش
خانگی به شمار می اید .ماجرا به هیچ وجه محدود به پرداختن
به یــک دوره مهم تاریخی نمی شــود (هر چنــد این هم از
جنبه های حائز اهمیت «خاتون» است) .سازندگان «خاتون»
موفق به برانگیختن احساسات مختلفی در مخاطب شده اند.
ترکیب دغدغه های میهن پرستانه با ماجرایی پیرامون روابط
پیچیده عاطفی ،باعث شــده تا تینا پاکروان و همکارانش،
اهرم های مختلفی برای تاثیرگذاری بر تماشــاگر در اختیار
دارند .بنابراین با مجموعه ای روبه روییم که میان چند سطح
مختلف در رفت وامد است و می توان حدس زد که بسیاری از
مخاطبان ،حتی اگر با برخی از این سطوح ارتباط برقرار نکنند،
احتماالً از برخی از این سطوح لذت خواهند برد .در شرایطی
که تعداد کمی از مجموعه های عرضه شــده در سامانه های
اینترنتی توانسته اند به این میزان از چندالیه بودن دست یابند،
این استقبال از «خاتون» اص ً
ال غیرمنتظره نیست.
با وجود این نکات مثبت ،وقتی کمی از ج ّو احساســی
مجموعه فاصله بگیریم ،ممکن اســت احساس کنیم که با
مجموعه درخشانی روبه رو نیستیم .به نظر می رسد ایرادات و
سهل انگاری هایی (گاه نه چندان کوچک) به «خاتون» ضربه
زده و باعث فاصله گرفتن ایــن مجموعه از یک اثر درجه یک
شده اند .در این مطلب نگاهی به برخی از ویژگی های مثبت و
منفی «خاتون» انداخته ایم.
مثبت :تعمیم پذیری
زمــــانی اندری تارکوفسکی ،فیلمساز بزرگ روس،
به این اشــاره کرده بود که اساسًا فلســفه ساخت ان دسته
از فیلم های تاریخی را که هیچ ربطی به زمان حال نداشــته
باشند ،درک نمی کند .مـهـم تــریـــن نکته برای
تارکوفسکی ،اســتفاده از مصالح تاریخی
برای بیــان ایده هایــی در مورد
جهان معاصر بود .داشــتن
چنین انتظــاری از یک
اثــر تاریخــی ،بی راه
نیســت .این ارتباط
(طبیعتًا) قرار نیست
در الیه رویی ماجرا
و به شکلی مستقیم
مطرح شــود .با این وجــود ،اثری که امکان برداشــت های
متنوع تــری را برای مخاطــب فراهم کند ،موفق تر اســت.
«خاتون» از این جنبه مجموعه موفقی اســت .بســیاری از
مسائلی که در این مجموعه مطرح می شوند(میهن پرستی،
گرفتار بیگانگان شــدن در مملکت خــود ،ارزو برای رفتن
اجنبی ها ،درگیری میان تعلق خاطر به قوانین و عشــق به
همســر و )...دغدغه هایی عمومی هستند که محدود به یک
زمان و مکان خاص نمی شوند .به این توجه کنید که جمله ای
چون «ما تو شهر خودمون باید از این فرنگی ها بترسیم» چقدر
می تواند ذهن تماشــاگر را برای مرتبط کردن این جمله به
دغدغه های شخصی اش فعال کند.
این ارتباط در برخی از اثار تاریخی صرفًا به شکلی سطحی
برقرار می شــود .در چنین اثاری (که برای هوش متوســط
ساخته می شــوند) انگار مجموعه ای از کدگذاری ها وجود
دارد که با حل ان ،دســت ان اثر برای مخاطب باز می شود.
ســازندگان این قبیل اثار ،برخی از شخصیت ها و روابط روز
را برداشته و به شکلی مستقیم (صرفًا با تغییری ظاهری) ان
را در اثرشــان جاگذاری می کنند .در چنین شرایطی کافی
است بفهمیم که هر شــخصیت یا موضوع قرار است «نماد»
کدام شخصیت یا موضو ِع روز باشد .اما اثار خوب از این حد
فراتر می روند و (همان طور که اشــاره شد) به دغدغه هایی
تکرارشونده اشاره می کنند .این اثار ،توجه مخاطب را (بدون
کبُعدی) به ذات تکرارشــونده
الزام بــه نمادپردازی های ت
تاریخ جلــب می کنند .ان وقت
خود مخاطب ارتباط میان
ابعاد مخـتلف ان اثر
تاریخی را با الیه های
مختلفی از اتفاقات
روز ایجــاد می کند.
در چنین شــرایطی
دیگر مهم نیست که
ایا شوروی کمونیستی
در «خاتون» قرار اســت
نمــاد – مث ً
ال – روســیه
شوروی
امروز باشد یا نه.
ِ
« خا تــو ن »
می تواند نماینده تمام نیروهای استعمارگر خارجی تلقی شود
که در طول تاریخ سعی کرده اند هویت یک ملت را تصاحب
کنند .در چنین شرایطی ،هر مخاطبی می تواند برداشت خود را
از رابطه میان تاریخ و مسائل روز داشته باشد(بدون این که قرار
باشد لزومًا)یک یا چند برداشت خاص را صحیح بدانیم .یکی از
بزرگ ترین برگ های برنده «خاتون» را باید در همین قسمت
جست وجو کرد .این می تواند درس بزرگی برای فیلمسازان ما
باشد .به جای این که نمادها را به مخاطب حقنه کنیم ،کافی
است داستان خود را به شکل حساب شــده ای روایت کنیم.
ان وقت ،تازه کار مخاطب شروع می شود.
منفی :پرش های زمانی
بسیاری از مسائل برای باورپذیر شدن باید نمایش داده
شوند .وقتی برخی از نکات کلیدی صرفًا در کالم مطرح شوند،
از تاثیر دراماتیک شان کاسته می شود .در برخی از قسمت های
خاتون به نظر می رســد پاکروان به مخاطب خود تکیه کرده
است .او ُکدهایی را در قالب دیالوگ می دهد و انتظار دارد که
خود تماشاگر قسمت های حذف شده را در ذهن خود بسازد.
شاید این اتفاق در مورد عده ای از مخاطبان «خاتون» رخ داده
باشــد اما برخی از این (پرش های زمانی) را می توان یکی از
سهل انگاری های فیلمنامه «خاتون» قلمداد کرد .ذکر یک
مثال ،می تواند بحث را روشن تر کند.
در اوایل مجموعه ،پس از مرگ امیرعلی(فرزند خاتون و
شیرزاد) و سیلی شیرزاد به خاتون ،داستان چند ماه به جلو
می رود و شــاهد تغییر کامل رفتار خاتون در مقابل شیرزاد
هستیم .همه می دانیم که در زندگی واقعی ،گاهی اوقات یک
سیلی می تواند حتی به نابودی یک زندگی بدل شود .اما در
یک اثر نمایشی ،توجیه چنین تغییری به واسطه یک سیلی
چندان قدرتمند نیســت .پس خاتون چند بار به این اشاره
می کند که در این چند ماه همواره به تنهایی عزاداری کرده
و شیرزاد سراغی از او نگرفته است .ما مدام چنین سخنانی را
در مورد شیرزاد از زبان خاتون می شنویم ،اما ان چه می بینیم
تصویر مردی اســت که عاجزانه سعی می کند اشتباه خود را
جبران کرده و دل همسرش را به دست بیاورد اما با بی اعتنایی
او مواجه می شود .نظریه پردازان فیلمنامه نویسی بارها به این
اشاره کرده اند که در اثار نمایشی ،ان چه می بینیم اهمیتی
به مراتب بیش از چیزی دارد که می شــنویم .به عنوان مثال،
اگر یک شخصیت حرفی را به زبان اورد و رفتار متفاوتی انجام
دهد ،ان چه باور می کنیم کنش شخصیت است و نه کالم او.
پس در مورد رابطه خاتون و شــیرزاد ،رویکرد معقول تر این
بود که جای ان چه می شنویم و ان چه می بینیم عوض شود.
این استراتژی در ادامه هم تکرار می شــود .مث ً
ال زمانی
که خاتون در زندان اســت ،از شــیرزاد گالیه می کند که در
این یک هفته حتی یک بار به ســراغ او نیامده تا ببیند زنده صفحه 56
است یا نه .نکته این اســت که ما این «نیامدن»های شیرزاد
را ندیده ایم و تنهــا از طریق همین یــک جمله متوجه اش
می شویم .اما «امدن» شیرزاد و تالش او برای به دست اوردن
خاتون را می بینیم و بنابراین تاثیر بیشتری از ان می گیریم.
کوچک ترین تاثیر این استراتژی ،به تعویق افتادن همدلی با
قهرمان داستان اســت .در واقع خاتون از زمانی که دست از
غرولند کردن برداشته و به کنش دست می زند ،به شخصیت
همدلی برانگیزتری تبدیل می شود.
مثبت :جاه طلبی
طبعًا قرار نیست این مجموعه را با پرخرج ترین نمونه های
مشابه خارجی مقایســه کنیم اما در مقیاس مجموعه های
ایرانــی« ،خاتــون» مشــخصًا مجموعــه ای اســت که با
دست ودل بازی ساخته شده اســت .این نکته را ،از جمله ،در
طراحی صحنه کار مشاهده می کنیم .طراحی یک فضای بزرگ
تاریخی ،صرفًا یک اقدام خودنمایانه نیست و مستقیمًا می تواند
بر ساختار اثر تاثیر بگذارد .اگر یک اثر تاریخی به شکلی محقر
و با هزینه اندک ساخته شود ،طبعًا امکانات در دسترس برای
کارگردان محدود می شود .او دیگر نمی تواند برای مخاطب
«فضا» بسازد و ناچار اســت به نمایش چند عنصر یا اِلِمان از
دوره مورد بحث کفایت کند .در چنین اثاری عمدتًا با نماهایی
ثابت روبه رو می شویم که در ان ها ترکیب چند عنصر (مث ً
ال یک
چلچراغ ،یک قاب عکس ،یک میز و مواردی از این قبیل) قرار
است ما را متقاعد کند که داریم فیلم یا مجموعه ای در مورد
فالن دوره تاریخی تماشــا می کنیم .چنین اثاری از نمایش
«روح زندگی در یک مکان و زمان خاص» باز می مانند چون
فاقد پیوستگی فضایی هستند .معماری نقش مهمی در خلق
این پیوســتگی فضایی دارد و همین جا است که هزینه های
انجام شــده برای مجموعه ای مثل «خاتــون» خودنمایی
می کند .در مواردی چنین به نظر می رسد که دست اندکاران
«خاتون» یک خیابان را از سر تا ته با مختصات سال 1320
هماهنگ کرده اند و این باعث شــده تا تینا پاکروان بتواند با
استفاده از کمک و تجربه تیم فیلمبرداری (با مدیریت هومن
بهمنش و ســینا کرمانی زاده) و البته کامیاب امین عشایری
(طراح صحنه) ،پیوستگی فضایی را حفظ کند .حرکات مداوم
دوربین در بسیاری از سکانس ها (از جمله سکانس های شلوغ)
و سرک کشیدن به گوشه های مختلف لوکیشن ها (که می تواند
در راه ساختن ذهنی معماری کلّی بخش های مختلف به ما
کمک کند) به مخاطب می باوراند که دارد تهران یا گیالن سال
1320را مشــاهده می کند و نه تهران یا گیالنی امروزی که
بخش هایی از ان شبیه سال 1320شده است .طبعًا در این راه
نباید نقش عواملی چون منشی های صحنه و دستیار کارگردان
را در کاهش قابل توجه گاف های تصویری (مشکلی که یکی
از عوامل باورپذیر نبودن برخی از اثار تاریخی ایرانی است) از
یاد برد .داشتن یک تیم باتجربه در پشت صحنه ،یکی از همان
عواملی است که باعث می شود هزینه های صورت گرفته برای
خلق یک اثر عظیم ،به نتیجه ای قابل قبول منتهی شود.
منفی :تصادف
می گویند در یک داستان عامه پسند با روایتی کالسیک،
عنصر تصادف (الاقل وقتی نقشی کلیدی در پیشبرد داستان
داشته باشــد) زمانی مجاز اســت که در ابتدای راه رخ دهد
و در ادامه ،روابــط علّی باید نقش اصلی را ایفــا کنند .اما در
برخی از موارد ،ســهل انگاری هایی(به خصوص در مواردی
که شخصیت ها قرار اســت بعد از مدتی دوباره با هم رودررو
شــوند) در فیلمنامه «خاتون» به چشم می خورد .به همین
دلیل ،برخی از این برخوردها کام ً
ال تصادفی به نظر می رسد.
می توان دلیل این رویکرد را حدس زد .شاید پاکروان ترجیح
داده به جای مقدمه چینی برای هر برخوردی(که ممکن
است باعث افزایش زمان مجموعه و کسل کننده شدن
داستان شــود) شخصیت ها را به شــکلی ناگهانی و
تصادفی با هم روبه رو کند .اما این رویارویی های ظاهرًا
اتفاقی ،در مواردی ممکن اســت توی ذوق مخاطب
بزند .این مشکل به خصوص در اولین اپیزودهایی قابل
مشاهده اســت که در تهران می گذرند .درست است که
تهران در سال 1320به مراتب کوچک تر از امروز بوده
اما مگر چقدر کوچک بوده که ادم های اشــنا مدام
به شکلی تصادفی (و در بسیاری از موارد در یک هتل
خاص) با هم مواجه می شــوند؟ پدر خاتون درست همان
زمانی به خانه برمی گردد که نه تنها خاتون بلکه شیرزاد هم
ان جا است؛ ســروکله افراد مختلفی که خاتون در گیالن با
ان ها روبه رو شده بود (از یان لهستانی گرفته تا رجب اف) در
هتل محل اقامت خاتون پیدا می شود؛ شیرزاد دقیقًا زمانی
وارد ســـاخـتمان کمـــیسیون مــشـــترک می شود که
خاتون برای پیگـیری وضـعیت
پدرش در ان جا حضور دارد؛ شیرزاد در هتل حضور پیدا کرده
و در حالی در مورد رضا فخار با جهانگیر خان روزبه صحبت
می کند که رضا درست روی صندلی میز کناری اش نشسته
است .می توان به موارد جزیی تری هم اشاره کرد .زیاد پیش
می اید که فیلمنامه نویس یا کارگردان برای باال بردن بار
دراماتیک یک صحنه ،پیه نمایش یک واقعه تصادفی را به
تن می مالد (مث ً
ال جایی از «خاتون» درست در لحظه ای
که خاتون از هتل خارج می شود ،رجب اف از پله های
هتل پاییــن می اید) .چنین مــواردی قابل اغماض
به نظر می رسند .اما وقتی با تعداد قابل توجهی از این
دست اتفاقات تصادفی روبه رو هستیم که در مواردی
ســکانس های تاثیرگذاری از مجموعه را تشــکیل
می دهند ،ماجرا بیشــتر نوعی ســهل انگاری به نظر
می رسد تا یک انتخاب دراماتیک.
مثبت :شخصیت ها
تفاوت زمــان یــک مجموعه نمایشــی با یــک فیلم
ســینمایی ،این فرصت را در اختیار پاکرون قــرار داده تا به
انواع شــخصیت های بالقوه جذاب توجه کند« .خاتون» پر
از شخصیت های مکمل و فرعی است که در قسمت هایی از
کبُعدی و انعطاف ناپذیر فاصله گرفته و رگه هایی از
تیپ های ت
شخصیت هایی پیچیده را پیدا می کنند .در درجه اول می توان
به شخصیت شیرزاد (اشکان خطیبی) اشاره کرد .شیرزاد قرار
است شخصیتی باشد که هم باید عشق حقیقی او را به خاتون
باور کنیم و هم تحکم ازاردهنده و مردساالرانه اش را؛ هم باید
او را به عنوان یک وطن پرست بپذیریم و هم رفتنش زیر بیرق
سرخ شــوروی را؛ باید هم در حالت مالطفت و هم در حالت
اقتدار باورپذیر باشد.
نمونه دیگر کاراکتر جهانگیر خان روزبه (مهران مدیری)
است :مردی بورژوا و نزدیک به انگلیسی ها که در دوران بحران
مملکت برای خود تجارتی قابل توجه به راه انداخته و از این نمد
برای خود کالهی دوخته اما اصول گرایی ویژه ای در رفتارش
به چشم می خورد .او صراحتًا می گوید که ابایی از دست زدن به
برخی از اقدامات غیرقانونی ندارد اما خطوط قرمزی دارد که
هرگز پا را از ان ها فراتر نمی گذارد .او از صمیم قلب دل بسته
خانواده اش است و حاضر اســت به هر شکلی از خانواده اش
حمایت کند .از سوی دیگر او ویژگی های قابل تحسین دیگری
هم دارد از جمله وطن پرست بودن و این که علی رغم امکاناتی
که برای نزدیکی به زنان مختلــف دارد ،پس از ازدواج با هلنا
رگه ای از میل به خیانت یا بی اعتنایی نسبت به همسرش را
در او مشاهده نمی کنیم (برعکس ،به نظر می رسد که او واقعًا
عاشق همسرش است) .بنابراین با شخصیت پیچیده ای روبه رو
می شویم که می تواند تاثیر ویژه ای بر تماشاگر بگذارد .راستش
را بخواهید ،رگ وطن پرســتی مخاطب «خاتون» احتماالً
بعد از دیدن این که حتی شــخصیتی مثــل جهانگیر خان
روزبه(علی رغم خرده کالشی هایش) هم وطن پرستی خاص
خود را دارد بیش از زمانی تحریک می شود که وطن پرستی
را در شخصیت های کام ً
ال مثبتی چون خاتون و رضا می بیند.
در پرداخت بعضی از شخصیت های فرعی تر هم جزییات
هوشمندانه ای مشاهده می شود .به عنوان نمونه می توان به
موسیو ،مسئول پذیرش هتل (مهران غفوریان) اشاره کرد.
به نظر می رسد مِهری پنهان نسبت به خاتون در دل موسیو
وجود دارد .این عالقه می توانســت به یکی از خطوط اصلی
داستان تبدیل شود .اما پاکروان ترجیح داده تا ان را در حاشیه
حفظ کرده و صرفًا نشانه هایی از ان را در مجموعه بگنجاند.
به ندرت اشاره ای به این احساس می شــود (شاید بتوان به
جمله ای که قرقی (داریوش موفق) در یکی از قســمت ها به
موسیو می گوید به عنوان یکی از این موارد معدود اشاره کرد).
پرداختن بیشتر به این وجه از شخصیت موسیو می توانست در
حکم شاخ وبرگی زائد برای داستان باشد اما کم گویی پاکروان
باعث می شود تا هم شخصیت موسیو بعد پیدا کند و هم مسیر
حرکت روبه جلوی داستان را سد نکند.
منفی :شخصیت ها!
درســت اســت که «خاتون» از حضور چند شخصیت
مکمل بالقوه جذاب و پیچیــده بهره می برد ،امــا در روند
شخصیت پردازی این سریال الاقل می توان دو ضعف عمده
57
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 57
زیر ذره بین
را شناسایی کرد .مشــکل اول ،حضور شخصیت های فرعی
یا مکملی اســت که یا از پتانســیل ان ها به خوبی استفاده
نمی شود یا اساسًا حضورشــان چندان کارکرد دراماتیکی
ندارد و داســتان را از نفس می اندازد .به عنــوان نمونه ای از
دسته اول می توان به شخصیت ماری (مهتاب ثروتی) اشاره
کرد .او از ته دل به شیرزاد عالقه مند است و بنابراین می تواند
راس ســوم قدرتمندی در روابط عاشقانه مجموعه باشد اما
فیلمساز ساده ترین راه را برای جا دادن ماری در این معادله
بودن تمام وکمال ماری و دل بستگی
انتخاب کرده است .مثبت ِ
بی قیدوشــرط او به خاتون باعث می شــود که با شخصیتی
تک بعدی روبه رو باشــیم .به عنوان مثالی از دســته دوم هم
می توان به خواهر و شوهرخواهر رضا اشاره کرد که حذف شان
از ماجرا ،نه ضربه ای جدی به روند حرکت داستان می زند و نه
مشکلی اساسی در روند پردازش شخصیت رضا ایجاد می کند.
اما در میان شخصیت های اصلی هم الاقل با یک شخصیت
تخت روبه روییم :خود رضا .مقایســه «خاتون» با یک فیلم
بزرگ کالسیک می تواند نشان دهد که چرا رضا ،حلقه ضعیف
زنجیره «خاتون» اســت .مثلث اصلی «خاتون» – خاتون،
شیرزاد ،رضا – از جنبه هایی بی شباهت به مثلث اصلی فیلم
«کازابالنکا» – الســا ،ریک ،ویکتور – نیســت .اگر قرار بود
«کازابالنکا» هم از دید شخصیت السا (اینگرید برگمن) روایت
شود ،با داستان زنی روبه رو می شدیم که میان عشق به ادمی
با روحیات پیچیده و یک عشق همراه با
فعالیت های میهن پرستانه ،دومی
را انتخاب می کند .اما در ان جا
داشــتیم ماجرا را از زاویه
نــگاه ریــک (همفری
بــوگارت) می دیدیم
و به همیــن دلیل
تخت و تک بُعدی
بــودن ویکتــور
الزلو (پل هنرید)
نه تنها قابل درک و
پذیرش بود بلکه به
یکی از نقاط قوت فیلم
تبدیل می شد .ویکتور یک
میهن پرســت قابل احترام
بــود کــه اص ً
ال
شخصیتی به جذابیت ریک محسوب نمی شد و همین امر،
همدلی مخاطب با ریــک را افزایش می داد؛ خصوصیتی که
برای افزایش جذابیت فیلم ضروری بود .اما در این جا داریم
ماجرا را از دید شخصیت زن می بینیم و به همین دلیل عدم
تعادل میان دو قطب مذکر داستان – یکی فردی با روحیاتی
پیچیــده و غیرقابل پیش بینی که از نظر دراماتیک بســیار
جذاب تر است و دیگری یک شــخصیت تخت و تیپیک که
عم ً
ال ضعف شخصیتی چندانی در او مشاهده نمی کنیم باعث
می شود که تعادل داستان به هم بریزد .به همین دلیل است که
هر وقت شخصیت شیرزاد کم رنگ می شود ،داستان هم افت
می کند .فراموش نکنید که در تئوری های فیلمنامه نویسی
می گویند ان چه در نقاط سیاه شخصیت های مثبت و نقاط
ســفید شــخصیت های منفی ،جذاب ترین بخش های این
شخصیت ها محسوب می شــوند .به همین خاطر است که
شیرزاد هر چند شاید در مقایســه با رضا شخصیت مثبتی
نباشد اما به شخصیتی به مراتب جذاب تر از رضا تبدیل شده
است.
مثبت :ارجاعات
مواجهه با ارجاعــات مختلف در دل یــک اثر تاریخی
طبیعی اســت .در بســیاری از موارد ،ارجاع به نشــانه های
فرهنگی در راســتای درک بهتر مخاطب از فضای زیستی
مردم یک جغرافیای خاص در یک دوره خاص ضروری است.
با این وجود ،این ارجاعات (اگر هوشــمندانه و با چشم
باز انتخاب شــوند) می توانند اهمیت بیشــتری
پیدا کنند .ارجاع درست ،می تواند الیه های
جدیدی برای اثر ایجاد و فرصت برقراری
ارتباط با یک اثر را در سطوحی مختلف
برای مخاطب فراهم کند .این ارجاعات
لحظه ای ،وقفه ای در مســیر داستان
ایجاد نمی کنند و بنابراین مشــکلی
برای مخاطبی که ایده ای در مورد منبع
ارجاع نداشته باشــد به وجود نخواهند
اورد .با این وجود ،مخاطبی که نکته اصلی
ان ارجاع را بفهمد ،درک بهتری از درونیات
شــخصیت ها و روابط میان ادم های داســتان
پیدا کند.
برخی از ارجاعات در «خاتون»
چنیــن نقشــی را بــر
عهــده دارنــد.
اشــکارترینش
ارجاع به رابین
هود اســت که
بارها تکــرار و
اص ً
ال به بخشی از
داستان تبدیل
می شــود .اما
در مــواردی
بــا ارجاعات
ظریف تــری
ر و بــه ر و
هســتیم .
به عنــو ا ن
مثــال ،در
اپیــزود 21
و زمانی که
بعد از مدتی
دوباره با مادر شیرزاد (شبنم مقدمی) روبه رو می شویم ،پس از
سکانس حضور دوباره او ،تصویری از پوستر فیلم «ربکا» (الفرد
هیچکاک) را در سینما می بینیم :ماجرای زنی که حضورش
در زندگی یک مرد تحت تاثیر سلطه زنی غایب قرار می گیرد.
این ارجاع کوتاه به مخاطبی که متوجه ان شده ،کمک می کند
تا نقش مادر شیرزاد را در وقایع رخ داده به یاد اورده و حوادث
مـلــتـهـب اپیزودهای اول را در ذهن خود مرور کند .یک
ارجاع به موقع ،این گونه می تواند به اثر کمک کند.
منفی :تحول شخصیت
مهم گذار
عدم نمایش برخــی از بزنگاه ها و دوره هــای ِ
در مورد شــخصیت اصلی و انتقال بخش مهمی از بار انتقال
حس وحال ایــن دوران به دیالوگ هایی کــه خاتون بر زبان
می اورد ،باعث شده تا تحول او سســت و اغراق شده به نظر
برسد .هرچند او مدام از بی توجهی شیرزاد نسبت به خودش
در دوره بحرانی پس از مرگ امیرعلی یا دوره زندانی شدنش
صحبت می کند ،اما کماکان به نظر می رسد که سیلی شیرزاد
شدن خاتون نسبت به شیرزاد ایفا
نقش اصلی را در بی میل ِ
کرده اســت .همچنین صرف این که پــدر خاتون یک مبارز
بوده یا مث ً
ال با گروه 53نفر همکاری داشته ،به تنهایی توجیه
مناسبی برای مبارزشدن خاتون نیست .حضور شخصیتی مثل
پروین در این میان می توانست نقشی کلیدی در باورپذیری
تحول خاتون ایفا کند اما متاسفانه بخش عمده ان چه از پروین
در طول حضور کوتاه مدتش می بینیم ،جمالتی شعاری است
که مایه چندانی برای باورپذیر کــردن تحول خاتون فراهم
نمی کنند .خاتــون به عنوان زنی که در زندگی شــخصی به
حق خود را از همسرش بگیرد،
مشــکل خورده و می خواهد ّ
قابل درک و باورپذیر اســت اما مقدمه چینی فیلمنامه برای
پذیرش او به عنوان زنی که دغدغه وطن را دارد و تا جایی پیش
می رود که نجات او در انتهای مجموعه ،به شــکلی استعاری
حفظ اینده ایران به نظر می رسد (همان طور که نام دخترش
را هم ایران می گذارد) نحیف است.
در مورد شیرزاد هم می توان به مشکل مشابهی اشاره کرد.
او در اپیزودهای اول ان قدر میهن پرســت نمایانده می شود
که حاضر است به سر مافوق خائنش شلیک کند .اما با سلطه
روس ها بر شــمال کشــور ،به مطیع امر مزدور روس تبدیل
می شود .بله! قابل درک است که چالش مواجهه با ابرقدرتی
که بر کشور حاکم شده تفاوت فراوانی با چالش مقابله با یک
فرد مافوق در یک اتاق در شرایط بحرانی دارد .عدم رضایت
شیرزاد از شرایطی که در ان قرار گرفته و تالش برای کاهش
صدمات وارده به هموطنانش هم قابل درک است .اما او در تمام
این مدت و علی رغم سرپیچی های مقطعی اش کماکان یک
فرد «مطیع» محسوب می شود که حتی حاضر است (علی رغم
میل باطنی اش) همسرش را به خاطر خوش امد فردی مثل
رجب اف طالق دهد .این نوع رفتارها ،نسبت چندانی با مردی
ندارد که ان شلیک اولیه را به سمت مافوقش انجام داد.
این مشکالت شــخصیت پردازی باعث می شود که در
برخی از موارد احساس کنیم این ِ
دست فیلمساز بوده که وارد
شده و شخصیت را وادار به انجام یک کنش خاص کرده است
(مثل تعرض شیرزاد به خاتون در زندان که برای کاراکتری
که از او شــناخته ایم چندان باورپذیر به نظر نمی رسد) و در
مواردی حتی منطق برخی از رفتارها هم زیر ســوال است.
درست است که خاتون قرار است قربانی رفتارهای نامتعادل
شــیرزاد به نظر برســد ،اما نقش خودش هــم در برخی از
ِ
مشکالت رخ داده چندان کم نیست .به عنوان مثال ،شیرزاد
به وضوح هم بــه خاتون و هم به اخوان (ســروش صحت)
می گوید به پروین خبر برســانند که از کشــور خارج شود صفحه 58
چون جانش توســط روس ها در خطر است .اما هیچ اتفاقی
نمی افتد .در ادامه ،خاتون ناخواســته و به واسطه اصرارش
رفتن او می شود .نتیجه ،حمله
برای مالقات با پروین باعث لو ِ
نیروهای زیردست شیرزاد به مخفیگاه پروین است .این در
حالی است که حتی در ان شرایط هم شیرزاد تالش می کند
تا از تیراندازی نیروهایش جلوگیری کند .با تمام این شرایط،
خاتون مدام شــیرزاد را در این اتفاق مقصر جلوه می دهد و
رفتن مقر پروین قبول نمی کند.
هیچ مسئولیتی در قبال لو ِ
در این میان ظاهرًا این که شیرزاد از قبل در مورد این حادثه
هشدار داده بود هم مهم نیست .مورد دیگر ،ماجرای مرگ
امیرعلی است .این خاتون است که به اشتباه فرزندش را باالی
سر یک کودک بیمار می برد و امیرعلی همین جا به تیفوس
مبتال می شود .اما باز هم او مدام دارد از سیلی شیرزاد صحبت
می کند .مشکالت شــخصیت پردازی باعث شده که خاتون
در برخی از موارد زنی به نظر نرســد که می خواهد مستقل
باشد و حق خود را از جامعه مردساالر بگیرد بلکه بیشتر زنی
بی منطق به نظر برسد که سعی می کند مسئولیت هیچ کدام
از کارهایش را قبول نکند.
در چنیــن شــرایطی ،توضیحات رجــب اف در مورد
درگیری پدر خاتون با انگلیســی ها در جنوب ،طعنه او به
این که گویا جســارت در خانواده خاتون ارثی است و تایید
خاتون با این پاســخ که« ،بله .به همین سرزمین شباهت
داریم» شخصیت نمی سازد .در عوض این مقاومت را یک امر
ذاتی می داند که ممکن بود در خاتون یا هر زن دیگری وجود
داشته باشد یا نداشته باشــد و فرصت را برای شعار دادن و
بیان یک جمله قصار فراهم می کند.
مثبت :صداقت
برخــی از افرادی که بــا هدف حمایــت از یک حزب،
ایدئولوژی یا تفکر خاص به سراغ ساخت یک فیلم یا مجموعه
نمایشــی می روند ،حرف اصلی خود را زیر َزر َورق مباحثی
می پیچند که برای عموم مخاطبــان از ارج وقرب باالتری
برخوردار اســت .به عنوان مثال ،ســازندگان چنین اثاری
ممکن است تمام شــخصیت های نزدیک به یک طرز فکر
خاص را ادم هایی وطن پرست و تمام شخصیت های مقابل
حس وطن پرستی نشــان دهند .در چنین
را افرادی فاقد ّ
شرایطی ،احتمال زیادی وجود دارد که ان محصول ،به اثری
ریاکار تبدیل شــود .مخاطب ممکن است احساس کند که
به علت خصوصیتی چون وطن پرستی جذب فالن شخصیت
می شود درحالی که هدف ،حمایت از یک جناح سیاسی یا
یک تفکر ایدئولوژیک است.
خوشــبختانه «خاتون» به تمامی از ایــن افت در امان
می ماند .اگر قرار اســت میهن پرستی به عنوان ارزش اصلی
این مجموعه مطرح شود ،پس تمام اختالفات دیگر به حاشیه
می روند .شــخصیت هایی که در هر فیلــم دیگری ممکن
است به عنوان نیروهای رقیب مطرح شــوند ،در «خاتون»
(و علی رغم تاکید بر اختالفات بنیادین فکری شان) در یک
جبهه قرار می گیرند .هر شخصیتی (هر خطای بزرگی هم
حس میهن پرستی
که مرتکب شده باشد) در صورت داشتن ّ
فرصت تطهیر را به دست می اورد .در این زمینه فرق چندانی
میان شــخصیتی با گرایش اشــکار چپ (مثل پدر خاتون
با بازی بیژن امکانیان) ،یک بــورژوا (جهانگیر خان روزبه)،
یک فرد مذهبی (حاج ضرابی با بازی بابک کریمی) و حتی
فردی که به ناچار تن به سلطه روس ها داده (شیرزاد) وجود
ندارد .البته که شخصیت ها با توجه به رفتارهایی که انجام
می دهند قضاوت می شوند (مخاطب ممکن است در لحظاتی
از شیرزاد متنفر یا از جهانگیر دل چرکین شود) .همچنین
میان نیروهای بیگانه نیز تفاوت وجود دارد (در مثلث شوروی
– انگلیس – امریکا ،این شوروی است که به وضوح بیش از دو
راس دیگر مورد هجوم قرار می گیرد) اما وقتی بحث حمایت
از تمامیت ارضی مملکت پیش بیاید ،تمام مسائل دیگر به
حاشیه می روند .به واسطه همین رویکرد است که «خاتون»
از یک مجموعه ریاکار فاصله گرفته و ،به شکلی یک دست،
مد نظر سازندگانش را به مخاطب منتقل می کند.
ارزش های ّ
البته ممکن است یک مخاطب با ارزش های منتقل شده از
طریق یک اثر هنری موافق یا مخالف باشد .اما نکته مهم تر،
صداقت سازندگان در بیان شفاف ارزش های مورد نظرشان
اســت .می توان تینا پاکروان و همکارانــش را از این جنبه
ستایش کرد که زیر پرچم احزاب و جناح ها نمی روند و سعی
می کنند مباحث کالن تری را از طریق «خاتون» مطرح کنند.
منفی :سانتی مانتالیسم
اما این میهن پرستی در مواردی به شکلی سانتی مانتال،
اغراق شــده و بدون پشــتوانه فکری قدرتمند اجرا شده
اســت« .خاتون» نه پیشــینه چندانی از حوادث منجر به
اشغال ایران در سال 1320عرضه می کند و نه استراتژی
شــخصیت های مقاوم چیزی بیش از این است که «چون
بیگانگان در کشور ما هســتند باید ان ها را عاصی کنیم».
هر چند برخی از شخصیت های مثبت (از پروین تا رضا) در
مورد ارزش های واالیــی همچون ازادی صحبت می کنند
اما به نظر می رســد ان هــا عمومًا فقــط می دانند که چه
نمی خواهند اما ایده مشخصی در مورد ان چه می خواهند
مطرح نمی کنند .از این جنبه« ،خاتون» مجموعه ای است
که بیشتر ســعی در تحریک احساســات تماشاگر دارد تا
اندیشه ای مشخص و قابل بحث در مورد ملزومات دستیابی
به ازادی را مطرح کند .ایــن رویکرد ،در بدترین حالت ،به
نوعی سانتی مانتالیسم منجر می شود.
ر ّد این رویکرد سانتی مانتال را در همان اوایل
مجموعه مشاهده می کنیم .فیلمساز
گاه بــرای ایجــاد همدلی(یا،
در مواردی ترحم) نســبت
به شــخصیت اصلــی ،از
اســتراتژ ی هایی(عمدتًا)
نه چنــدان ســطح بــاال
استفاده می کند .به عنوان
مثال ،استفاده از تصاویر
اهسته (اسلو موشن) در
برخی از صحنه هایی با بار احساســی باال (همچون امدن
شــیرزاد به خانه و اگاهی از مرگ امیرعلی یا کشته شدن
پروین) احتماالً دم دســتی ترین تمهیدی است که به ذهن
هر فیلمســازی می رســد و از فرط تکرار (ان هم به شکلی
غیرخالقانه) حاال دیگر ازاردهنده جلوه کرده و نشان دهنده
ناتوانی فیلمساز در افزایش بار احساسی صحنه با استفاده از
روش هایی بدیع تر است .نتیجه ،خلق فضایی سانتی مانتال
اســت که گاه توجه را به برخی از کنش هــای غیرمنطقی
شــخصیت ها جلب می کند (مث ً
ال در صحنه کشته شــدن
پروین ،شیرزاد به جای این که جلوی حرکت خاتون را بگیرد
فرد دیگری را ُهل می دهد .اما واقعًا چرا شیرزاد باید در ان
لحظه چنین اقدامی انجام دهد؟ صرفًا برای این که خاتون
هر طور که شده خود را جنازه پروین برساند؟)
این رویکرد در ادامه (و به واسطه همان فقدان پشتوانه
قوی فکری) مشــخص تر می شــود .شــخصیت ها مدام
شــعارهای ملی گرایانه می دهند و از ســلطه بیگانگان بر
کشور می نالند اما کمتر بحثی در مورد اشفتگی های داخلی
مملکت ،و نقش حکومت و گروه های سیاســی مختلف در
شکل گیری ان اشفتگی مطرح می شود .برخالف انتظاری
که شروع قدرتمند سریال ایجاد کرده ،بسیاری از بحث های
قابل تعمیم از حد شعارهای کلی فراتر نمی روند.
تمرکز ســازندگان «خاتون» بر تحریک احساســات
مخاطب ،در مواردی به بروز بی منطقی هایی عجیب منجر
می شــود .به عنوان مثال شخصیت شــجاع قصه ما (رضا)
حتی یک بار به فکر بهره گیری از حربه ســاده ای همچون
تغییر چهره نمی افتد و در عوض (به عنوان یک شــخصیت
تحت تعقیب) مدام در سطح شهر در حال تردد است و گیر
نمی افتد .یا جایی دیگر ،او (درحالی که چند ساعت قبل تا
حد مرگ کتک خورده) موفق می شــود یک سرباز جوان
را خفه کند .این صحنه از ان صحنه هایی اســت که اگر در
سالن های ســینما به نمایش درمی امد ممکن بود برخی
از تماشاگران را ترغیب به دســت زدن کند .اما رگه ایی از
اغراق شده ترین فیلم های اکشن را در این صحنه مشاهده
می کنیم.
59
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 59
زیر ذره بین مردم
جـادوی طهمـاسب
«مهمونی» و ادامه موفقیت های اقای مجری
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 9
مهر 1400 صفحه 60
احسان دبیروزیری
انتشار خبر تولید برنامه جدید ایرج طهماسب با عنوان
«مهمونی» طرفداران پرتعداد او و برنامه های خاطره سازش
را خوشحال کرد .اما با مشخص شدن جزییات بیشتری از این
برنامه ،نگرانی هایی هم در کنار هیجان اولیه به وجود امد .از
یک طرف ،کمتر کسی می توانست مجموعه تازه طهماسب
را بدون حمید جبلی تصور کند .نبود یار قدیمی طهماسب
(که نمی تــوان تاثیر او را در خاطراتی کــه این جمع دونفره
دوست داشتنی برای ما ســاخته اند انکار کرد) تردیدهایی
را در مورد توانایــی «مهمونی» برای تبدیل شــدن به یک
مجموعه خاطره ســاز ایجاد کرده بود .از سوی دیگر ،این بار
دیگر خبری از عروســک های قدیمی و شناخته شده نبود و
طهماسب و همکارانش باید تیپ های جدیدی را از ابتدا خلق
می کردند .با توجه به این که بخشی از همدلی سریع مخاطب با
عروسک های چند مجموعه «کاله قرمزی» ناشی از شناخت
پیشین او از ان کاراکترها بود ،این نگرانی وجود داشت که برای
برقراری ارتباط میان مخاطب و کاراکترها ،نیاز به زمان باشد و
بنابراین «مهمونی» در چند قسمت اول نتواند نظرات چندان
مثبتی را از سوی تماشاگرانش دریافت کند .فراموش نکنید
که در این سال ها ،اضافه کردن کاراکترهای جدید عروسکی به
مجموعه «کاله قرمزی» ،به پشتوانه حضور چند کاراکتر دیگر
قدیمی و تثبیت شده ،کاری به مراتب ساده تر بوده تا اغاز کار با
کاراکترهایی کام ً
ال جدید.
اغاز نمایش مجموعه «مهمونی» ،الاقل بخشی از نگرانی ها
را برطرف کرد .هر چند بخش قابل توجهی از قسمت اول صرف
معرفی فضا و شــخصیت های جدید شــد اما تعدادی از این
کاراکترها (بیش از همه پشه و بچه) توانستند به سرعت جای
ویژه ای در دل تماشاگران «مهمونی» به دست بیاورند .با انتشار
چند قسمت از این مجموعه ،به نظر می رسد که «مهمونی»
از جنبه هایی ادامه همان الگوهایی اســت که طهماســب و
همکارانش در مجموعه های «کاله قرمزی» پیاده می کردند،
از جنبه هایی هم رهاتر و جسورانه تر از «کاله قرمزی» به نظر
می رسد و البته بخش هایی از مجموعه هنوز به نتیجه مناسب
نرسیده است .چه ویژگی هایی باعث می شود که ایرج طهماسب
بتواند با مجموعه های متفاوت و علی رغم حضور شخصیت های
مختلف ،دل مخاطبان پرشماری را به دست بیاورد؟ تعدادی از
این دالیل (البته به جز مواردی بدیهی همچون کیفیت طراحی
عروسک ها ،صداپیشگی و عروسک گردانی یا بامزه بودن ایده ها)
را می توان در موارد زیر خالصه کرد:
.1در نــگاه اول ،چــه شــخصیت اقــای مجری در
مجموعه های «کاله قرمزی» و چه شخصیت طهماسب در
«مهمونی» ،یاداور بزرگ ترهای خیلی از ما به نظر می رسند:
بزرگ ترهایی که همواره ســعی می کننــد کوچک ترها را
نصیحت و ان ها را به مسیر درست هدایت کنند .این تصویر،
اتفاقًا تصویر چندان همدلی برانگیزی نیست .چند نفر از ما به
نصیحت شنیدن های تقریبًا مداوم عالقه داریم؟ ان چه کنش
و واکنش میان اقای مجری و عروسک ها را در «کاله قرمزی» و
اقای طهماسب و عروسک ها را در «مهمونی» دل پذیر و جذاب
جلوه می دهد ،شیطنت های طهماسب در واژگونی گاه وبی گاه
جایگاه شــخصیت ها است .طهماســب گاه عمدًا در مقابل
عروسک هایی که از اصول اخالقی «رسمی» تخطی می کنند
کوتاه می اید یا کم می اورد ،در مواردی تحت تاثیر ان ها قرار
می گیرد (یکی از ایده های بامزه یکی از مجموعه های «کاله
قرمزی» وقتی بود که برق رفت ،کاله قرمزی و پسرعمه زا با
حالتی هراسان شروع به صحبت در مورد «هیوال»هایی چون
«کته کوال» و «اژدر پشمک به سر» کردند و ترس ان ها به تدریج
حتی به اقای مجری هم سرایت کرد) ،در برخی از موارد هم
رفتارهای شخصیت ها را می بیند و یا به خاطر مهربانی اش
به روی خــود نمی اورد یا حتی چنین به نظر می رســد که
پنهانی از ان رفتار لذت برده است! به واسطه اجرای درست
این ظرافت ها ،شخصیت او هم تکراری نمی شود و هم با یک
شــخصیت صرفًا نصیحت گر فاصله می گیرد .این ویژگی را
در «مهمونی» هم (به خصــوص در برخورد با کاراکت ِر بچه)
مشاهده می کنیم.
.2چــه در «کاله قرمزی» و چــه در «مهمونی»،
می توان هوشمندی طهماســب و دیگر ایده پردازان را در
انتخاب هوشــمندانه تیپ های شــخصیتی ستایش کرد.
ان ها تیپ هایی را پرورش داده اند و می دهند که می توانند
از جنبه هایی برای ما بسیار اشنا باشند به طوری که بسیاری
از مخاطبان ،در عین لذت بردن از شیرینی این کاراکترها،
می توانند ارتباطی میان ان ها با سبک زندگی خودمان پیدا
کنند .معکوس حرف زدن های دیبی ،معرفت بی غل وغش
پسرخاله ،و خندیدن اقای همساده به فجیع ترین حوادث
زندگــی اش و در عــوض واکنش منفی اش نســبت به هر
گونه رفتــار محترمانه با خودش از ســوی دیگران ،همگی
فرصت برداشــت هایی (صریح یا کنایی) را نسبت به برخی
از رفتارهای شــایع فراهم می کردند .حاال ،در «مهمونی»
هم کاراکترهایی همچون پشــه و (طبیعتًا) در راس همه
بچه چنین فرصتی را ایجاد می کنند .حتی می توان در مورد
کاراکتر قیمه هم چنین ایده ای را مطرح کرد .اگر رفتارهای
خود طهماســب با عروســک ها گاه یاداور پدربزرگ های
ســخت گیر و کمی جدی امــا مهربان و دوست داشــتنی
اســت ،قیمه می تواند ما را به یاد مادربزرگ های دل نازک و
اندیش «ایرونی» بیاندازد.
مثبت ِ
.3حضور در یک پلتفرم اینترنتی به جای تلویزیون
باعث شده تا طهماسب محدودیت های کمتری برای طراحی
و اجرای شــوخی ها (و همچنین مســائل جدی) پیش رو
داشته باشد .حضور شخصیتی مثل بچه با ان پیشینه و رفتار
ویژه اش ،احتماالً در تلویزیون با محدودیت های زیادی روبه رو
می شد .همچنین بچه و پشه در موارد فراوانی شوخی هایی
انجام می دهند که بزرگساالنه تر از شوخی های معمول در
مجموعه های «کاله قرمزی» هستند .طهماسب البته بارها
ثابت کرده که در همان فضــای محدودتر هم می تواند
ایده های بســیار خالقانه ای را به اجرا بگذارد.
اما به نظر می رســد کاهش
محدودیت ها باعث شده تا
شخصیت اقای طهماسب
مجری
در «مهمونی» کمی با اقای
ِ
«کاله قرمزی» تفاوت داشته باشد.
اقای طهماســب کمی رهاتر از اقای
مجــری به نظر می رســد و گاه حتی در
شوخی های کمی بزرگساالنه تر
شخصیت ها هم شرکت
مــــی کــند.
همین تغییر یکی از عواملی اســت که باعث می شود اقای
طهماسب ،تکرا ِر اقای مجری به نظر نرسد.
.4در کارهای طهماســب ،شــخصیت ها می توانند
ن ها الزم نیست نقش بازی
به سادگی «خودشان» باشــند .ا
کنند یا (خودمانی بگویم) «پاستوریزه» به نظر برسند .ان ها
اتفاقًا از طریق همان خصوصیاتی دل ما را به دست می اورند
ِ
خشــک سفارشی فقط در صورت
که ممکن است درام های
تحول تمام عیار شــخصیت ها قابل نمایش باشند .در «کاله
قرمزی» و «مهمونی» قرار نیست تحول هایی فرمایشی در
کار باشد .بنابراین نحوه تربیت شخصیتی مثل بچه (به خاطر
رشد در خیابان و گذشته سختی که از ســر گذرانده) مدام
در رفتار و گفتارش عیان می شود .به این هم توجه کنید که
چطور بخش مهمی از عالقه ما به شــخصیت پشه به واسطه
تمایل اجتناب ناپذیرش به نیش زدن دیگران ایجاد می شود؛
خصوصیتی که در دنیای واقعی احتماالً باعث می شــود که
همواره به پشه ها ناسزا بگوییم!
این ویژگی های مثبت باعث می شوند که برخورد بسیاری
از مخاطبان «مهمونی» با نقاط ضعف این برنامه هم همراه با
اغماض باشــد .به عنوان مثال ،سه شخصیت «واقعی» برنامه
که کارمندان تاالر عروسی هســتند ،تاکنون کمتر جذابیت
دراماتیکی نشان داده اند و به نظر نمی رسد که پتانسیل ان ها
برای این که ویژگی های جذابی را در ادامه از خود نشان دهند
چندان باال باشد .حتی کاراکترهای عروسکی هم به یک اندازه
جذاب نیســتند .بعید اســت بتوان جذابیت بچه و پشه را با
کاراکترهایی چون شاباش ،دی جی یا کته مقایسه کرد .جذابیت
بخش هایبرنامههمبه یکاندازهنیست.به عنوانمثالایتم های
نمایشــی که در میانه حضور میهمانان پخش می شــوند را
به سختی می توان از بخش های دیدنی و جذاب برنامه محسوب
کرد .حتی خود حضور میهمانان هم هنوز به کیفیت مورد انتظار
نرسیده و در برخی از موارد به شکلی یکنواخت و خشک برگزار
شده است .در مواردی ،رفتارهای خود میهمانان یا وقوع برای
از اتفاقات باعث شده تا با گفت وگویی بامزه طرف باشیم اما در
حد یک تست بازیگری فراتر نرفته
اکثر موارد چنین نبوده و از ّ
است .تعامل بیشتر میهمانان با کاراکترهای عروسکی می تواند
راه گشای این مشکل باشد (بعید است هیچ کدام از مخاطبان
درخشان «خالی
«کاله قرمزی» شوخی هایی همچون شوخی
ِ
خالی» کاله قرمــزی با نگار جواهریان را از یاد برده باشــند).
مشخص اســت که این اتفاق تا حدی در قسمت های جدید
افتاده اســت .هر میهمان ،در ابتدا یا میانه حضورش ،الاقل با
یکی از شــخصیت ها وارد چالش می شود .با این وجود،
کماکان این چالش به شکلی خط کشی شده
رخ می دهد و به نظر می رسد می توان روی
این برخوردها کار بیشــتری انجام داد .هر
چند طبیعتًا رفع این مشکالت می تواند باعث
شود که با مجموعه بسیار بهتری روبه رو باشیم اما
به نظر می رسد این مشکالت برای برخی از طرفداران
پروپاقرص «مهمونــی» اهمیت چندانــی ندارد.
جادوی طهماســب کماکان
دارد جــواب
می دهد!
61
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 61
زیر ذره بین
پسـران بـد
نگاهی به مجموعه «مهمونی» از منظر جامعه شناسی
اشکان راد
دیمین «طالع
.1کمتر دوستدار سینمایی است که
ِ
ادریــن «بچه رزمری» ،جایی
ریگن «جن گیر» و
ِ
نحس»ِ ،
در ذهنش را اشــغال نکرده باشــد .کودکانی جهنمی که
پیام اور مرگ و تباهی اند .برای اکثر ما که کودکان در ضمیر
خوداگاه و ناخوداگاهمان یــاداور ،نماد و یا حتی مترادف
پاکی و معصومیت هســتند ،مشــاهده این که کودکانی با
ظاهری چنین معصوم می توانند حامل و عامل شر باشند،
غافلگیرکننده اســت .در تاریخ فکر ،ســه دیدگاه درباره
کودکان وجود داشته اســت .در مسیحیت بر اساس اموزه
گناه نخستین ،انسان گناهکار زاده می شود و هر نسلی گناه
معصیت ادم (ع) را برای نسل بعدی به ارث می گذارد .طی
مراحل زندگی اســت که می توان با ایمان به مسیح (ع) و
یاری روح القدس این گناه ازلی را مهار می کرد و به رستگاری
رســید .بنابراین ،نوزادان بالفعل پلیدند امــا بالقوه امکان
خالص شدن از این بار گناه را دارند .از سوی دیگر ،گروهی
از فالسفه و البته روانشناسان ،کودک را همچون لوح سفید
و پاکی می دانند که در بدو تولد نه خیری روی ان نوشــته
شده است و نه شری .بلکه در مسیر زندگی است که به واسطه
تربیت ،زیست اجتماعی و ...شــخصیت او شکل می گیرد
و نیک یا بد می گردد .فیلســوفانی چون ارسطو ،ابن سینا،
دکارت ،الک و البته پدر روانشناسی مدرن – فروید – چنین
باوری دارند .دیدگاه سوم ،معتقد اســت که ادمی بر
فطرتی پاک متولد
می شــود امــا
اتفاقاتــی طی
زندگــی او
می افتد که
می تو ا ند
این پاکی
ذاتی را از وی بگیرد .انسان شناسی اسالم چنین است و البته
فیلسوفانی مانند روسو و پستالوتزی هم چنین رایی دارند.
تا پیش از ظهور ایرج طهماســب و عروســک هایش در
تلویزیون و ســینمای ایران ،کودکان حاضر در این رسانه ها،
عمدتًا در دو تیــپ ،قابل طبقه بندی بودنــد :فرزندان فقرا و
فرزندان ثروتمندان .دســته اول مودب ،سختکوش ،مظلوم،
متواضع ،یاریگر خانواده (عمدتًا با کار کردن و کسب درامد)،
درس خوان (البته اگر به خاطر شرایط کاری مجبور به ترک
تحصیل نمی شدند) بودند و گروه دوم بی ادب ،تنبل ،پرتوقع،
پررو ،لــوس و البته پرمصرف .کاله قرمــزی و به تبع او دیگر
عروسک هایی که اندک اندک طی سالیان با وی همراه شدند،
این فضای کلیشــه برامده از ایدئولوژی هــای چپ را در هم
شکست .کاله قرمزی کودکی بود از طبقه فرودست که البته
برای رسیدن به هدف خود (برای مثال رساندن خود به اقای
مجری در «کاله قرمزی و پسرخاله») کوشش بسیاری می کند،
در مقابل موانع (دایناســور همان فیلم) می ایستد و به اقای
مجری که حاال خانواده اش شده هم کمک می کند اما در عین
حال چندان مودب و متواضع نیست ،به معنای واقعی کلمه
پررو است ،در بسیاری از مواقع و موقعیت ها تنبلی می کند ،از
زیر کار در می رود و اهل درس هم نیست .این ویژگی هایی که
در عرف منفی تلقی می شود با ظهور کاراکتری مثل «پسرعمه
زا» که رسمًا شکمو ،بی توجه به نظافت (از حمام متنفر است) ،و
بی سواد است و ان را هم نه تنها کتمان نمی کند بلکه با افتخار و
فریاد «من از عقل بهره کمی بردم!» به رخ می کشد؛ بیشتر از
قبل به چالش کشیده می شود .این گذر از اخالق مطلق گرایانه
با ظهور کاراکترهایی مثل «بچه» (فرزند فامیل دور)« ،دختر
همســایه»« ،گیگیلی» و ...که هر کــدام واجد حداقل یک
ویژگی غیراخالقی هستند ادامه می یابد :بچه ،حسود و طماع
است؛ گیگیلی به شکلی افراطی تنبل است و دختر همسایه
اهل غیبت و بدگویی .در همین بســتر است که کودک کار
«مهمونی» از راه می رسد و در غیاب کاله قرمزی و یارانش،
نمادی می شــود از تنها کودک حاضر در برنامه ای که دیگر
تلویزیونی نیست و قاعدتًا محدودیت های ان را هم ندارد.
.2کارل مارکس زمانی گفته بود «کار فرایندی ست
که از تعامل انسان با محیط پیرامونش حاصل می شود .انسان
بر محیط اثر می گذارد و ان را تغییر می دهد اما کا ِر برامده
از تعامل با محیط هم ادمــی را عوض می کند ».پیش تر در
کاله قرمزی شاهد تاثیر نوع کار بر ادمی بوده ایم .برای فامیل
دور ،همه عالم و ادم و حتی استعاره های زیستن و به بیان
بهتر کل جهان بینی اش معطوف به شــغل دربانی اوست.
جهان او «در» است و بقیه چیزها از منشور «در» می گذرند
تا درجه اهمیت شــان مشخص شــود و حتی مفهوم پیدا
کنند .همین نکته را می توان در کاراکتر «عزیزم ببخشید»
هم مشــاهده کرد .در «مهمونی» ،تاثیر کار تا ان جا پیش
می رود که تقریبًا تمام شخصیت های عروسکی (انسانی)،
نامشان با شغلشان پیوند خورده اســت«.کته»« ،قیمه»، صفحه 62
«شاباش» و «دی جی» .تنها استثنا «بچه» است .ما نام او را
نمی دانیم و تنها وی را به اســم بچه می شناسیم .وقتی برای
اولین بار و در قســمت اول «مهمونی» ،قیمه خانم ،بچه را
به ما و اقای مجری معرفی می کند ،نامی از او نمی برد .اقای
مجری او را به یاد می اورد :همان بچه ای است که بیرون تاالر
عروسی گل می فروشد – همین و بس .مشکل ان جاست که
در قسمت های بعدی هم بچه« ،بچه» خیابانی و گل فروش
باقی می ماند .نویســندگان در هویت بخشــی به او برخالف
کاله قرمزی و یا پســرعمه زا ناموفقند« .مودب نبودن» تنها
ویژگی ابتدایی اوست .از همان اغاز تالش اقای مجری وادار
کردن وی است به سالم کردن ،مودب بودن ،جواب ندادن و
فحاشی نکردن« :باید سالم کنی« ،».چرا جواب می دی؟»
«توی این خونه فحش نداریما ».و ...
هنرمند در انتخاب هر شــخصیتی برای روایت داستان
خود و چگونگی پرداخت ان مختار است .حتی اگر کاراکتری
که مخاطب شاهد حکایت اوست ،مابه ازای خارجی هم داشته
باشد و از اتفاق ،وجودش یکی از بزرگ ترین معضالت جامعه
ما باشد هم تغییری در ان حکم کلی ابتدایی نمی دهد اما ایا
نباید تاثیری در داوری ما داشته باشد؟ ما هر روز کودکانی که
مشغول تکدی گری ،زباله گردی ،گل فروشی ،شیشه پاک کنی
و انواع کارهای طاقت فرســای دیگر هســتند را می بینیم؛
پدیده ای شوم و غم انگیز که متاسفانه به واسطه تواتر بسیار
زیاد ان ،دیگر حساســیتی را هم برنمی انگیزد و عادی شده
است .این که یک بچه (به هر نیتی) از کودکی کردن محروم
شده باشد ،دیگر ما را به فکر نمی اندازد و مضطربمان نمی کند.
کم کم شاخک های احساسی و وجدانی مان بی حس می شود،
سکوت می کنیم ،مطالبه گری از اصحاب قدرت و مسئوالن
وضع موجود را وامی نهیم و به وضع موجود نامطلوب معتاد
می شویم .دیدن بچه خیابانی «مهمونی» ،چنین کارکردی
دارد.
.3در ایام عید نوروز تابلوی نقاشی عظیمی در یکی از
اصلی ترین میادین تهران نصب شده بود که در ان راننده ای به
یک کودک کار عیدی می داد .خیابان تصویر شده در نقاشی،
پر بود از کودکان کاری که هر یک مشغول به ارائه خدمت و
یا فروش محصولی بودند .پیامی واضح برای پذیرفتن واقعیت
اشکار کودکان خیابانی و البته نقش فردی
افراد در کمک کردن و نشــان دادن
رویه مهربانانه زندگــی به ان ها و
البته فراموشی نقش حاکمیت
در برچیــدن شــرایطی
کــه موجــب این
موقعیت
بوده است .در «مهمونی» هم به بچه محبت می شود و او را به
شرط ان که مودب باشد به خانه راه می دهند اما هیچ پرسشی
درباره چرایی مدرسه نرفتن او ،خانواده اش ،این که چه کسی
وی را وادار به گل فروشــی کرده ،و ده ها پرسش دشوار دیگر
مطرح نمی گردد .حتی جلوی کار کردن و گل فروختن او هم
گرفته نمی شود .البته حتی در همین پذیرفته شدن هم نباید
مشروط بودن این محبت را فراموش کرد .بچه خیلی زود و
هنگامی که با یکی از مهمان ها بدرفتاری کرده ،از خانه بیرون
انداخته می شود و می اموزد که این جا برخالف خیابان باید
تظاهر کند تا جایی در بهشتی که در ان هم شیر و پنیر است
و هم ساندویچ ماکارونی و برنج و هم جای خواب در اشپزخانه
و کنار یخچال ،داشته باشد .طهماسب حتی پاسخ دادن وی
را هم زیر سوال می برد و به طور مرتب از او انتقاد می کند که
«چرا جواب می دی؟» انگار که بچه خوب و مودب کسی ست
که باید همواره و در مواجهه با بزرگترش بگوید« :چشــم»؛
همین و بس .او در ایــن راه البته باید تهدیدها و توهین های
دیگر حاضرین در بهشــت را هم تحمل کند« :ادم باش!»،
«تخم جن!»« ،میمون بازی درنیار!»« ،توسری می خوریا!»
«فلفل بریزم!؟»« ،یخ به زبونت بچسبونم!؟» و ...هر چند تمام
این ها به واسطه زندگی در خیابان برای وی عادی شده است
تا حدی که می گوید« :عاطفه چیه بابا؟ خوشم هم میاد!»
بچه در قســمت های اولیه «مهمونی» ،مودب نیست،
خوب حــرف نمی زند ،جــواب می دهد ،اما بــا وجود تمام
این ها خودش اســت .او که پیشتر تنها درگیریش با دیگران
به خاطر گل های پژمرده ای بوده که برای فروش به دســت
مشــتری هایش می داده ،هنگامی که قدم بــه درون خانه
می گذارد ،دورویی ،اخاذی ،غیبت و دروغ را هم یاد می گیرد.
برای مثال وقتی که بــا تهمت زدن به پژمان جمشــیدی
می خواهد از او پول زور بگیرد و یا با دروغ گفتن به ویشــکا
اسایش درباره این که طهماســب او را تنبیه بدنی می کند،
می خواهد که مهمان «مادر او شــود» .و یا در قســمتی که
بابک کریمی مهمان برنامه اســت ،غیبت طهماسب را برای
او می کند و با حضور اقای مجری ،ماننــد اقای مل ّون رنگ
عوض کرده و کریمی را مورد عنایت قرار می دهد! می بینیم
که حاال او بلد است که مودبانه بگوید« :شب بخیر عزیزم ».اما
در عین حال دروغ گفتن ،غیبت کردن ،اخاذی نمودن و ...
را هم یاد گرفته است .اما باز هم در این حد نمی مانیم و
بچه کارهایی را انجام می دهد که عم ً
ال نام
دیگری جز مردم ازاری را روی ان
نمی شود گذاشت .مثل بستن
در دستشویی روی مشتاقان
قضای حاجت! و یا توهین ها و
سرکوفت های مکرری که به خاطر
سبد گل کوچکی که ویشکا اسایش
برایش اورده ،به او می کند و ...انگار
داریم به همان بینش نوزاد شیطانی
نزدیک می شویم!
مشکل دیگ ِر شخصیت پردازی بچه
تناقضاتی است که در این کاراکتر وجود
دارد .ما می توانیم گرسنگی همیشگی او
را به خاطر نامشخص بودن اینده ای که
کودکی همچون او همواره در معرضش
بوده اســت بپذیریم اما این کــه او با
شنیدن اسم هر نوع خوراکی ای و به
مصداق ضرب المثــل «گفتم قربون
چشــمای بادومیت برم! گفت بادوم
می خــوام» به ان میل کنــد و مثل
«علیمردان خان» با لحنی لــوس «جگر»« ،جوجه کباب»،
«شــیر» و ...بخواهد ،برای کودکی که پیش از این دیده ایم
پذیرفتنی نیست .ضمن ان که تکرار مکرر این گونه شوخی ها
طنازانه هم نیست« .مهمونی» لحظاتی را کم دارد که بتوان
به کاراکتر نزدیک شد ،مثل همان جایی که می فهمیم بچه
(حتمًا به خاطر گذشــته ســختش) جای خودش را خیس
کرده و با التماس از طهماسب می خواهد کسی از این ماجرا
خبردار نشود ،مثل وقتی که در وجود ویشکا اسایش به دنبال
مادری می گردد که ظاهرًا ندارد ،مثل وقتی که می گوید خانه
ندارد و . ....
در واقع امر ،کودکان کار به شــکلی نظام مند در معرض
انواع خشونت ،بزهکاری و بهره کشی ها قرار دارند و برخالف
ان چه بیشــتر ما می پنداریم در اکثر موارد بی سرپرســت
نیستند ،بلکه توســط خانواده ،مجبور به کار کردن و ترک
تحصیل می شــوند .در تحقیقی که توســط دکتر حسینی
انجام گرفتــه و نتایجش در فصلنامه رفــاه اجتماعی اورده
شده ،مشــخص می شــود که در 89درصد موارد پدر و در
نزدیک به 97درصد موارد مادر و در بیش از 86درصد موارد
هم پدر و هم مادر کــودک کار و خیابانــی زنده اند .نزدیک
60درصد این کودکان مجبور به تــرک تحصیل در همان
اغاز دوره ابتدایی شده اند .بســیاری از ان ها خیلی زود وارد
کارهای خالف می شــوند ،به تن فروشی و موادفروشی روی
می اورند و در نهایت یا جان ســالم به در نمی برند و یا سر از
زندان درمی اورند .این واقعیت هولناک این پدیده است .به
هر کدام از ان سه دیدگاهی که در ابتدای نوشته بدان اشاره
شد ،معتقد باشیم ،باید بپذیریم که کودک برای رستگاری
نیازمند اموزش و زندگی در محیطی ســالم اســت .دقیقًا
همان چیزی که با محروم کردنش از تحصیل و فرســتادن
بی موقع و زودهنگامش به اجتماع خشــمگین ،از وی دریغ
می شود .به هر حال ،بازگشت ایرج
طهماسب هنرمند و خالق
ِ
با «مهمونی» اتفاقی ست مبارک که می توانست با کمی دقت
و بررسی بیشت ِر مقوله حساس و مهم کودکان کار /خیابانی
عالوه بــر طنازانه بودن
عمق بیشتری هم
داشته باشد.
63
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 63
زیر ذره بین
لذت فهم انسان
نگاهی به مجموعه «مهمونی»
از منظر روان شناسی
بهنام شریفی
برنامه «مهمونی» پس از گذشت یازده قسمت توانسته
مخاطبان زیادی را جذب کند .باید به این نکته توجه کنیم
که «حمید جبلی» بزرگ و عروسک های خاطره ساز گذشته
به خاطر رایت تلویزیونی حضور ندارند.
در همه برنامه ها و اثار ایرج طهماسب ردپایی از اموزش،
توجه به مســائل روان و جلوه هایی از ابعاد جامعه شناسانه
دیده می شوند .این نوشــته در پی این است که علل توفیق
مجموعه تازه اقای طهماسب را از منظر روان شناسی بکاود.
اولین نکته ،هوش و به روز بودن این برنامه و شناختش
از شــرایط اجتماعی و حالت های روانی بچه های نسل دهه
۹۰ایرانی اســت .اگر بچه های دهه شــصت در ترکیبی از
اطاعت و سرکشی و افتادن در دام تقلید از نسل های قبل از
خود بود ،نسل دهه ۹۰کودکان ایرانی چنین ویژگی هایی
ندارد .در بین ان ها احترام گذاشتن به نسل های قبل از خود
چندان محلی از اعراب ندارد .این نسل از چهار طرف تحت
نفوذ مدیا و جهان بی کران اطالعاتی امروز اســت .ان ها با
فشــار چند دکمه می توانند به جهان های مختلفی کانکت
شوند .پس شکل نصیحت گری ها (همراه با چاشنی شیطنت)
برنامه های پیشین جواب نخواهند داد .این نگاه را می توانیم
در کاراکتر «بچه» پیدا کنیم .کودک کاری که احترام برایش
تعریف نشده اســت و با این وجود احساسات بسیار رقیقی
دارد .او در کســری از ثانیه می تواند با نمایش گری همه را
فریب دهد و اما تشنه محبت و دیده شدن است .کافی است
گیمرهای دهه نودی «یوتیوب» را رصد کنیم تا این میل به
دیده شدن و نمایش گری هایشان برایمان ملموس شود .از
طرفی بچه های حاال بزرگ شده دهه های شصت و هفتاد در
گذر سالیان ان شور و شیطنت سرکوب شده را در قالب این
عروسک ها پیدا می کنند.
طهماسب حتی به کاراکتر خودش هم رحم نمی کند.
او در «مهمونی» از مقام دانای کل کالفه از شــیطنت های
عروسک ها به یاوری بزرگسال بدل شــده ،حتی شیطنت
می کند و سر به سر شاگرد اشپز می گذارد .هنرمند کهنه کار
سرگرمی سازی اش را در اولویت گذاشته و در الیه های زیرین
حرف هایش را هم می زند .اقای مجری یک معلم امروزی با
ذهنی باز و روانی پذیراست .توصیه های اخالقی اش پابرجا
هستند؛ اما می داند دوران تک صدایی به پایان رسیده.
طهماسب با طرح سوال های هوشــمندانه و هدف دار
مهمان ها را با کودک درون شــان روبه رو می کند .در نهایت
ادب ان هــا را وارد چالــش می کند و مانند یــک روان کاو
تسهیل گر در حکم یک راهنما سکوت می کند تا مهمان از
حس هایش بگوید .جامعه ایرانی به تبع شــرایط اقتصادی،
فرهنگی و اجتماعی -سیاسی دچار معضالت روانی جدی
است .طبق اعال م رسمی وزارت بهداشت یک چهارم ایرانی ها
حداقل از یک عارضه روانی رنج می برند .جامعه ای که دچار
یک بی حسی دائمی است ،خشم هایش تبدیل به افسردگی
جمعی شده ،شادی کردن را بلد نیست و حتی شکل صحیح
تعجب کردن و به خصوص سوگواری کردن را بلد نیست.
سوال های هوشمندانه برنامه همراه با موسیقی ملل و
نمایش ما را با سرچشمه های شادی های ازدست رفته روبه رو
می کند .این که مهمان ها در بخشی از برنامه از تصورات خود
می گویند و لحظه های دلپذیرشــان را با تداعی ازاد تجسم
می کنند ،یک جور کاتارسیس و حال خوش درونی را در ان ها
ن نکات
و بیننده به وجود می اورند .طهماسب توانسته همه ای
را در لوای یک برنامه صمیمی مطرح کند.
به یکی دیگر از مهم ترین عوامل توفیق برنامه
توجه کنیم :شخصیت پردازی عروسکی.
بچه در صدر محبوبیت عروسک های این برنامه است .از
طرفی با رفتارهای یکی از ارکی تایپ های غالب جامعه ایرانی
(پرسفون تایپ) و توجه منفی و مهرطلبی رفتارهایی نمایشی
ب دیده و
دارد و از طرفی دیگر کودک درونش به شدت اسی
در مقابل محبت و جدیت گارد شدید می گیرد .او به راحتی
دروغ می گوید تا اهداف خود را پیش ببرد (پرسفون خام) ،فکر
می کند همه باید تابع نظرش باشند و به سرعت با شخصیت ها
و موقعیت ها رنگ عوض می کند .نکته جالب و رئالیســتی
کودک کار بودن اوست .در نتیجه بســیاری از مهمان ها را
نمی شناســد و با انها رفتاری تهاجمی دارد .رودررویی او با
مهمان ها برخالف سنت همیشــگی ایرانی ها و برنامه های
گذشته طهماسب است .انگار او کودک درون زخمی همه ما
را حمل می کند .بسیاری از ما دوست داریم شوق درونی مان
دیده شود و اما راه ابراز ان را بلد نیستیم .درگیری های زیادی
با بخش والد و بالغ درونی مان داریم .در فرایند جامعه پذیری،
انسان های متعادل کسانی هستند که بتوانند این سه وجه
را به شــکلی صحیح در زندگی شــان جاری کنند .اگر این
امر رخ ندهد و کودک درون را نادیــده بگیریم در بزنگاه ها
با لجبازی ها ،نحس بازی ها و کینه هایی بی جا موقعیت ها و
روابط خود را تحت الشعاع قرار خواهیم داد .عالوه بر این همه
عروسک های برنامه از تضاد و تناقض بهره می گیرند تا ما را
متوجه این نکته کنند که چقدر تضاد و تناقض داریم.
«پشه» که سمبل ازار و اذیت است ،در این برنامه برای
نیش زدن اجازه می گیرد و با شرح فتوحاتش می خواهد حیله
به خرج دهد و هر بار ناموفق می ماند .در عین حال یک ناظر
دقیق و علم گرا هم هست .اشنایی زدایی از یک موجود بیرونی
و تبدیلش به کاراکتری ملموس و بامزه می تواند توجه ما را به
قابلیت های متضاد و متناقض روان و سرشت دوگانه خوبی و
بدی سرشتین مان جلب کند.
کاراکترهای «شاباش» و «دی جی» نماینده حقارت های
درونــی و بخش های مغفول مانــده درونمان نیز هســتند.
کاراکترهایی که در دنیای بیرون در جایگاهی پایین هستند و
به خاطر خودشیفتگی نگاهی غیرواقعی به پیرامونشان دارند.
خواسته های غیرمنطقی دارند و می خواهند یک شبه ره صد
ســاله را بپیمایند .انها نماینده بخش های به بلوغ نرسیده ما
هستند.
«قیمه» یاداور ارکی تایپ مادرانگی مشــدد (دیمیتر)
ن بی مرزی ها و ســنت گرایی های همیشگی و «کته»
با هما
یاداور بخش های شاد گمشده و شــوق های بر زبان نیامده
ماست .زنی خیالباف که در خوابش خیال رسیدن به جفت
روحی اش ناممکن به تصویر کشــیده شــده است (خوابی
یاداور سکانسی از «علفزار گریان» تئو انگلوپولوس) .و چرا
«مگسی» در نیامده ترین کاراکتر مهمونی است؟ به این علت
که تضادهای وجودی اش پررنگ نیست« .روحی» هم که به
صورتی بســیار زیبا فقدان روح در جامعه کنونی ما را یاداور
می شود .غایت روانشناسی تحلیلی و بسیاری از مسلک ها و
ایین ها فهم گوهر روحی انسانی است .روحی که پیوند دهنده
خوداگاه و ناخوداگاه ماست .روحی که می خواهد اواز بخواند
و ما سرکوبش می کنیم ،نادیده اش می گیریم و این انکار در
درازمدت تبدیل به افسردگی و خشم های مزمن می شود .به
خاطر همین علت حال بد و دردهای گاه وبی گاه وجودی را در
نمی یابیم .چرا که نخواسته ایم مرداب های روحی را تشخیص
دهیم و با انها روبه رو شویم.
در شرایط کنونی همه ما نیاز داریم هر هفته این برنامه
را با دقت ببینیم و از ریزبینی و استفاده درست از امکان های
روان شناســی در این برنامه لذت ببریم« .مهمونی» ما را به
ضیافت درون مان می بــرد ،می گذارد صداقــت بی رحمانه
با حس هایمان داشــته باشیم ،دســت کودک درون مان را
می گیرد و از او علت خشم ،رنجش و لجبازی هایش را می پرسد
و کاری می کند بار دیگر به پیرامون مان نگاه کنیم .طهماسب
و تیم جوان و خالقش توانسته اند یک برنامه سرگرم کننده
و اموزشی برایمان بســازند .پس کاری که می توانیم انجام
دهیم ،تماشا کردنش ،لذت بردن و فکر کردن به موضوع های
مطرح شده در این برنامه موفق است. صفحه 64
بازتولید کلیشه یا نگرش خالقانه؟
پرسشی پیرامون رویکردهای برنامه سازی نوروزی در تلویزیون
نیما بهدادی مهر
.1کارنامه تلویزیون در نــوروز ۱۴۰۱در
بیانی راســتگویانه نزدیکی خاصی را به بازتاب
نگرش هــای ایدئولوژیــک نشــان می دهــد و
رویکردهای این رســانه در سریال ســازی حول
محورهایی چرخیده که سبب بازتولید کلیشه ها
بدون نگاه هایی خالقانه شــده اســت و این یک
اعتراف تلخ است که از سوی پیمان جبلی ،رئیس
سازمان صدا و سیما ،هم بیان شده است .در بخش
نتیجه گیری این مطلب به این اشاره خواهم کرد
که چرا تلویزیون به این شرایط رسیده است .اما به
طور مختصر مواردی چون استفاده از سوژه های
بارها تکرار شــده ،بهره بردن از بازیگران تکراری
و نسبتًا دور از ژانر کمدی ،سپردن تولید سریال
به سناریســت ها و کارگردان هایی که اشــنایی
کاملی با ژانر کمدی ندارند ،بی اعتنایی به مشاهیر
فیلمنامه نویســی ،کارگردانی و بازیگری در ژانر
کمدی و در نهایت دایره بســته و تنگ طراحی و
پرداخت ســوژه در بروز این وضعیت بیشترین
نقش افرینی را داشته اند.
چنین زنجیره ای سبب شــده تا تلویزیون
روز به روز از کمدی های مردمــی فاصله بگیرد
و شخصیت هایی که در ســریال هایش به مردم
نشان می دهد از متن جامعه به دور باشند و مردم
نتوانند با ان ها ارتباط بگیرند .به واقع رویکردهای
جامعه شناختی و روان شناختی درست در نزدیک
شدن به جامعه که به وفور در نمونه های برجسته
ســریال های کمدی قابل مثال زدن است جای
خود را به نگرش هایی ســطحی ،موقعیت هایی
کذایی و شخصیت هایی داده که بازتاب زندگی
جامعه شان نیســتند .همین نکته سبب شده تا
کمتر سریال یا شخصیتی را بتوان حداقل در نیم
دهه اخیر مثال زد که در حافظه عمومی ثبت یا
از سوی کارشناسان و اهالی رسانه جدی گرفته
شــده باند و البته با استثنائاتی چون «پایتخت»
و «نون خ» در ایــن زمینــه کاری نداریم .برای
توضیح بهتر بحث ناگزیرم از اشاره ای مختصر به
«زیرخاکی »۳شروع کنم که مهم ترین مجموعه
تلویزیونی در نوروز ۱۴۰۱بود اما در کارنامه مهم
مجموعه سازی تلویزیون برای نوروز از سال ۱۳۷۰
تاکنون جایگاه خاصی نمی یابد و بسیار دور از دو
فصلنسبتًاموفقهمینسریالمی ایستد.صحبت
از «خداداد» و «دردسرهای شیرین» هم محلی از
اِعراب در این بحث جدی ندارد.
در شرایط
سخت کنونی و
دست و پا زدن
مردم با بحران های
متعدد ناشی از
مسائل اقتصادی،
این که رویکرد
ساخت سریال ها
را نه رضایت و
خنده افرینی برای
مردم که صرفاً
پرکردن بی هدف
انتن بدانیم یک
خطای اشکار
رسانه ای و فرهنگی
است که نباید از
سوی رسانه ها و
منتقدان چشم پوشی
شود
.2گرته برداری از اثار موفق و سروشکل
دادن به ساختار روایت و فرم اجرا اگر به هویتی
مستقل برای یک سریال منجر نشود تنها یک
هزینه ســوزی اشــکار از بیت المال است .در
شرایط سخت کنونی و دست و پا زدن مردم با
بحران های متعدد ناشــی از مسائل اقتصادی،
این که رویکرد ساخت ســریال ها را نه رضایت
و خنده افرینی برای مردم کــه صرفًا پرکردن
بی هدف انتــن بدانیــم یک خطای اشــکار
رســانه ای و فرهنگی اســت که نباید از سوی
رسانه ها و منتقدان چشم پوشــی شود .در این
میان «زیرخاکی» تالش کرده تا متفاوت جلوه
کند و با توجه به این که پیش از این سریال هم
چالش های پیش امده برای شخصیت های اصلی
بیشترین بار کمیک را ایجاد می کرده ،در سریال
«زیرخاکی» هم به بســتری برای خلق کمدی
موقعیت بدل شده است.
به واقــع شــخصیت فریبرز در ســریال
«زیرخاکی» همان ســاده دل و هالوی مشهور
در سناریونویســی بخش غالبــی از فیلم های
ســینمایی و ســریال های تلویزیونی است که
به واسطه موقعیت هایی که در ان قرار می گیرد
و تضادهایــی که به لحاظ فکری یا زیســتی با
ســلوک و رســوم ان موقعیت دارد از مخاطب
خنده می گیرد.
اما تالش ها در ۳فصــل «زیرخاکی» برای
پردازش شخصیت فریبرز ،چه در سناریو و چه
در اجــرای بازیگر ،چیزی فراتــر از تجربه های
برجای مانده در سینما و تلویزیون از شخصیت
ساده لوح نیست.
به واقع اگر قرار است اشتباه گرفته شدن
شــخصیت ســاده لوح فریبرز را با انقالبیون و
فرماندهان نظامی در ســه فصل «زیرخاکی»
یک جرقه و نقطه عطف پیش برنده در سناریو
بدانیم و خاطرات قدرتمندتری از این رویکرد
در ســناریو نویســی و اجرای بازیگران را به
کناری نهیــم «زیرخاکی» بســیار مجموعه
مهمی جلوه می کند امــا وقتی پای پژوهش و
تورق خاطره ها و مقایسه تطبیقی سریال ها از
حیث خلق شخصیت و پردازش سوژه در میان
باشد «زیرخاکی» لنگی های مهمی به ویژه در
ســناریوی خود و به طور خاص در فصل سوم
دارد که خاطره زیبای دو فصل اول را شاید تا
حدودی تحت الشعاع قرار دهد.
«زیرخاکی »۳درست از جایی اغاز می شود
که انتهای فصل گذشته اســت؛ یعنی اسارت
فریبرز و اشتباه گرفتن او به عنوان فرمانده ارشد
نظامی سبب می شود تا چرخه پی درپی اشتباه
گرفته شدن فریبرز با افراد دیگر همچنان ستون
اصلی سناریو باشد اما اشکال در این جاست که
سناریست از خلق خرده داســتان های جذاب
ناتوان نشــان می دهد و فریبرز را در داالن بلند
موقعیت ها تنها می گذارد .در همین نقطه است
که پژمان جمشیدی واکنش هایی ثابت و الیتغیر
را نشان می دهد که به نوعی به یک کتاب باز برای
مخاطبان بدل می شود .این نکته بدین معناست
که مخاطبان از سناریو و شخصیت جلو می زنند
و توان پیش بینی و سنجش واکنش ها و رخدادها
را می یابند.
به واقع همین ضعف در ســناریو ســبب
می شود تا شخصیت فریبرز باغ پیشه و سریال
«زیرخاکی »۳در قیاس با «لیلی با من است»
و شخصیت صادق مشــکینی« ،مارمولک» و
شــخصیت رضا مثقالی« ،مکس» و شخصیت
مجید کسرایی« ،مرد هزارچهره» و شخصیت
مسعود شــصت چی و در نهایت «ادم برفی» و
شخصیت عباس خاکپور به عنوان نمونه هایی
مهــم از گیرافتــادن شــخصیت اصلــی در
موقعیت های چالش برانگیز ،در پله ای عقب تر
بایســتد و رســتگاری معرفتی ای از جنس ان
شخصیت ها برای فریبرز باغ پیشه پیش نیاید.
«زیرخاکــی »۳تداعی گــر ضعفی مهم و
بارها تاکیدشده در ساخت فیلم و سریال است
65
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 65
قاب کوچک
و این نکته را نشان می دهد که شاید بهتر باشد
بخشی از بودجه های میلیاردی برای بازیگران
را به سناریســت ها اختصاص دهند و البته فضا
را برای طراحی شخصیت و پرداخت سوژه ها باز
بگذارند تا خنده نه یک خاطره دور که لحظه ای
در دسترس و همیشگی برای مخاطبان باشد.
.3مناســبت های تقویمی خاص مانند
نوروز ثابــت و تغییرناپذیر هســتند .از این رو با
نظمی مهندسی شــده در برنامه سازی می توان
در کوران رقابت تنگاتنــگ جذب مخاطب ،به
موفقیت رسید .این فاکتور شاید تا حدودی در
برنامه های تلویزیونی کمرنگ شده و کمتر برنامه
یا سریالی در شرایط فعلی می تواند موج هایی از
تایید یا تمجید را از سوی مخاطبان عام یا خاص
پدید اورد و این در حالی اســت که پلتفرم های
اینترنتی با ساخت سریال های خوش رنگ و لعاب
در ژانرهای مختلف تالش کرده اند تا مخاطبان
بی شماری را برای خود جمع کنند.
در همیــن بزنگاه اســت که این پرســش
کلیدی مطرح می شود که چرا تلویزیون از دوران
محبوبیت عمومی اش فاصله گرفته و برنامه ها و
سریال های مناسبتی اش چون گذشته خواهان
ندارد و نقدهایی مشخص به نحوه مدیریت ان
مطرح می شود؟
برای پاسخ به این پرسش و تحلیل کارنامه
تلویزیون در نوروز ۱۴۰۱ناگزیریم از ارجاعاتی
به گذشته و تحلیل رویکردهایی سخن به میان
اوریم که تلویزیــون را در نوروزهای متعددی
به عنوان یک رسانه بی رقیب و سرگرم کننده
برای مخاطبان می نمایاند .برای همین منظور
و با فاکتور گرفتن دهــه اول انقالب که عم ً
ال
رویکرد برنامه ســازی نوروزی به دلیل شرایط
درگیری کشــور در التهابات انقالب و جنگ
هشت ســاله کمتر به سوی نشــاط می رفت
اما با پایــان جنگ و در ســال ۱۳۷۰به دلیل
همزمانی تعطیــات نوروزی با مــاه مبارک
رمضان اولین مجموعه ویژه این دو مناســبت
از سوی خسرو ملکان ســاخته شد .مجموعه
«مهمــان» در همان حال وهوای ســنت های
جاری در جامعه دهه شــصت ،زیســت چند
خانواده در کنار هم را به عنوان دستمایه روایت
خود داشت و شخصیت طاهره خانم با چنگالی
که همیشه در دســتانش بود و با بازی پروین
سلیمانی به اشتهاری عمومی رسید .محبوبیت
این سریال سبب شد تا سال ۱۳۷۱هم خسرو
ملکان مجموعه تعطیالت نوروزی را روانه انتن
کند و از همین جا بود که تلویزیون با درک نیاز
جامعه به شادی و نشاط پس از گذر از ۸سال
التهاب و تلخی جنگ ،رویکرد خود را ساخت
برنامه های شادی اور قرار داد.
این رویکرد سبب شد تا تلویزیون از موج های
پدید امده پیرامون یک برنامه به سادگی نگذرد
و بازتاب های عمومی را مالکی برای برنامه سازی
و سریال سازی خود قرار می داد.
همین شد که تلویزیون در گذر زمان ملقب
به رسانه ملی شد و تا برهه زمانی مشخصی هم
در مســیر رضایت عمومی عمل کرد اما برخی
رویکردها و تغییرات مدیریتی ســبب شــد تا
تلویزیون در چالش مردمی بودن و جذب رضایت
اقلیتی متنفذ ،گاه جانب دار همان اقلیت شود و
برای به دست اوردن رضایت ان گروه قلیل حتی
به سرمایه های انســانی خود هم تا حدودی بی
توجهی کرد.
تلویزیون انچنان مردمی می اندیشید که
در ســال های همزمانی نوروز با محرم و صفر
سریال هایی چون «خوش رکاب»« ،شب دهم»
و «وفا» را روانه انتــن کرد یا حتی پس از اقبال
نسبت به مجموعه «افسانه جومونگ» ،پخش
ان را در نوروز هم ادامه داد.
تلویزیون در بحث برنامه ســازی ترکیبی
هم کام ً
ال همســویی خود با مخاطبــان را در
بسیاری از مواقع نشان داده است .این رسانه در
باکس نوروز پخش مسابقاتی چون «سیمرغ»
با اجرای محمد حسینی« ،ستاره ها» با اجرای
ایرج نوذری« ،تالش» با اجرای شهال ناظریان و
حسین عرفانی« ،راز سیب» با اجرای فرهاد جم
و مهسا مهجور« ،مردان اهنین» با اجرای رضا
جاودانی را در دستور کار داشت و ویژه برنامه هایی
چون «اقای گزارشگر»« ،ستاره ساز» و «عصر
جدید» را هم در باکس نوروز طی ســال های
مختلف قرار داد.
با وجود همه انتقاداتی که به تلویزیون وجود
دارد اما این رسانه تا حدودی رویکرد مردمی خود
با وجود همه
انتقاداتی که به
تلویزیون وجود
دارد اما این رسانه
تا حدودی رویکرد
مردمی خود را در
برخی فاکتورها لحاظ
کرده و در سال های
مختلف برنامه ها و
سریال های جذابی
را روانه انتن کرده که
نشان دهنده اهمیت
مخاطبان برای
مدیران این رسانه
بوده است
را در برخی فاکتورها لحاظ کرده و در سال های
مختلف برنامه ها و ســریال های جذابی را روانه
انتن کرده که نشــان دهنده اهمیت مخاطبان
برای مدیران این رسانه بوده است و شاید بهتر
باشــد مهم ترین مشــکل تلویزیون را برخی
مشــاوره های غلط یا لجبازی هایی دانست که
احیانًا بدنه ای مدیریتی از این سازمان را رویاروی
مردم قرار داده است اما مردم هیچگاه خاطرات
جذابی را که این رسانه برایشان ساخته است از
یاد نخواهند برد و دلتنگ تصویر خواســته ها و
افکار خود در برنامه ها و سریال های تلویزیونی
هستند.
تصویر امروز تلویزیون ،در بیانی صادقانه و
دلسوزانه نمایه ای از رسانه ای است که همچنان
دوست دار جلب رضایت مردم است اما راه را گم
کرده و راهبان هایی که این رســانه را به مردم
پیوند می داده اند از خود دور ساخته است.
برای مثال پس از اقبال بی سابقه مخاطبان
به «ساعت خوش» ،ویژه برنامه نوروزی «سال
خوش» روی انتن رفت اما ناگهان ورق برگشت
و گروه «ســاعت خوش» از چرخــه فعالیت
رسانه ای کنار گذاشــته و از دورهم بودن برای
چند سال منع شدند .مثال دیگر این که پس از
موفقیت بی سابقه فیلم سینمایی «کاله قرمزی
و پســرخاله» ،نوروز ۱۳۷۴به فرصتی مناسب
برای روی انتن رفتن مجموعه ۱۳قســمتی
«کاله قرمزی» بدل شد اما پس از ان ۱۴سال
سپری شد تا بار دیگر مجموعه «کاله قرمزی»
روی انتن رود.
مثال های دیگر ،رویکــرد تلویزیون به رضا
عطاران ،مهران مدیری ،سعید اقاخانی و عادل
فردوسی پور است که هر یک برای مدتی مشخص
جایگاهی تعیین کننده در مناسبات سریال سازی
و برنامه ســازی ویژه نوروز و دیگر مناســبت ها
داشتند اما برخی حاشیه ها سبب دوری ان ها از
تلویزیون شد .عطاران که کارگردانی ویژه برای
مناسبت نوروز و به ویژه ماه رمضان برای تلویزیون
محسوب می شد پس از رویکردهایی که نسبت
به سریال «بزنگاه» انجام و به تغییر مسیر و خط
داستانی ان منجر شد از تلویزیون فاصله گرفت
و تاکنون حاضر به بازگشت نشده است .مهران
مدیری هم پس از اختالف نظری که با تلویزیون
بر سر «قهوه تلخ» پیدا کرد مسیر سریال سازی
خود را در شــبکه نمایش خانگی و پلتفرم های
اینترنتی دنبال کرد و پس از چند سال دوری از
تلویزیون ،ســرانجام «در حاشیه» را ساخت که
بازخورد مثبتی نداشــت تا او نیز این روزها در
برنامه «دورهمی» و دور از مناسبات کمدی سازی
در تلویزیون بایستد.
دربــاره ســعید اقاخانی هــم وضعیت
به همین منوال اســت .درحالی که ســریال
«راز بقا» به کارگردانــی او این روزها در حال
پخش از پلتفرم های اینترنتی اســت و سوژه
جذابش مخاطبان را جذب کرده اما تلویزیون
ســریال هایی چون «خداداد» و «دردسرهای
شیرین» را روانه انتن می کند .ایا این رویکرد،
حقیر کردن انتن تلویزیون نیست؟ صفحه 66
اندر مصائب مرد نقاب دار
نگاهی به مجموعه « زیرخاکی»
حسن حقیقی
مواجهه ام با ســریال «زیرخاکی» به نوعی
صفر و صدی بود .در قسمت های ابتدایی ،شاید
به سبب تعلق خاطر به اثار گذشته جلیل سامان
که تمامًا در فضایی جدی و تلخ روایت می شد و
از طرفی انتظاری عبث ،خیلی روایت بر بستری
کمدی توسط او را برنمی تابیدم و حتی با گاردی
اشــتباه ،به توانایی فیلمســاز در ساخت اثری
کمدی ایمان و اطمینان نداشتم .خیلی اما طول
نکشــید که قوت محتوایــی و اجرایی اثر ،خط
بطالنی بر این ذهنیت منفی کشــید و من را از
گروه مخالفان به دسته موافقان مشتاق و شیفته
رهنمون کرد .به واسطه موقعیت های در ظاهر
جدی اما برای ما کمدی ،کلی خندیدم و برای
باور تک تک شخصیت های اثر کار سختی نداشتم
وقتی کارگردان سر صبر و حوصله ان ها را ساخته
و پرداخته بود و مهیای ارتباط ،پیگیری و هضم
اسان کرده بود .به عبارتی با همان جزیی نگری
و دقت اثار پیشین در طراحی و چینش اجزای
تاریخی صحنه و عادات رفتاری و زیستی مردم
در برهه زمانی انتهای دهــه پنجاه طرف بودیم
و موقعیت هایی داستانی هماهنگ با این اجزا،
ارتباط و باور اثر را اسان تر می کرد.
سریال داستان گرفتاری های بی پایان و مدام
یک زیرخاکی یاب کم هوش و بدشانس است که
همیشه بعد از پشت سر گذاشتن مصائب فراوان،
وقتی تنها یک قدم با ارزویش در رســیدن به
گنج فاصله دارد ،نصیبی
نمی برد و دست تقدیر
او را وارد موقعیت ها
جلیل سامان با
ارنج مناسب ،مجری
خوب و توانایی برای
این شخصیت ساده
و خوش خیال یافته
است که در مسیر
روایت ،مدام در حال
گلزنی است و برگ
برنده ای است که
در گذر سری های
مختلف تراش و
صیقل خورده و با
درک مناسب از
نقش ،در سیری
تکاملی هر چه بیشتر
ان را نزدیک باورهای
ما می کند.
و مسیری با کامیابی های موقتی و محنت های
بی پایان می کند .جلیل سامان با ارنج مناسب،
مجری خوب و توانایی برای این شخصیت ساده
و خوش خیال یافته اســت که در مسیر روایت،
مدام در حال گلزنی است و برگ برنده ای است
که در گذر ســری های مختلف تراش و صیقل
خورده و با درک مناســب از نقش ،در سیری
تکاملی هر چه بیشتر ان را نزدیک باورهای ما
می کند .نقشی که از نمونه های ایرانی و اشنای
کاراکترهای ســینما و تلویزیــون مثل صادق
مشکینی «لیلی با من اســت» ،رضا مارمولک
فیلم «مارمولک» و ســلیم فیلم «ضدگلوله»
و حتی شــخصیت های انیمیشنی چون لوک
خوش شــانس و یا حتی پرنده «میگ میگ»
چیزی در خود دارد ،اما درعین حال واجد عناصر
و ارکان مستقلی هم هست تا فریبرز باغبیشه
یا فری زیرخاکی این ســریال را بتوان به صف
اسامی نام برده به عنوان نماد و الگویی تازه افزود.
افرین
به مانند همان شــخصیت های همراهی ِ
یاداوری شده در اثار ایرانی که در عین افتادن
در مسیر عدم صداقت و دروغ ،همذات پنداری و
همراهی ما را برمی انگیختند ،در «زیرخاکی» نیز
علی رغم این که منفعت طلبی فریبرز از او ادمی
دورو ساخته است ،اما باز هم ما طرف اوییم
و دلواپسش که لو
نرود و دروغش
اشکار نشود
و از چشم
معتمدین اطرافش نیفتد ،شاید با این ذهنیت که
چه زیان ما را که او هم برسد به ارزویی یا احتماالً
به این دلیل که او و تمام شخصیت های اسم برده
در اثار دیگر ،ایــن یقین را برایمان مســجل
می کنند که در واقع صاحب ذات بدی نیستند
و حتی زالل گاه وبیگاه وجودشان در دل ما جا
باز کرده و دوست داشتنی شان می کند تا حدی
که نه تنها خطاهایشان به چشــم ما نمی اید،
بلکه فرجامی خوش و بی دردسر برایشان ارزو
می کنیم و کردارشــان را صرفًا متاثر از تفکری
غلط و موقعیتی وسوسه کننده می پنداریم که
سبب شده تا ابعاد منفی وجودشان ظهور و بروز
کند؛ که شاید چنان چه اگر نبود موضوع تداوم
ساخت «زیرخاکی» در قالب فصل های مختلف،
فریبرز باغبیشــه با وجود دوره ای پرمخاطره و
اسیب در راه دســتیابی به گنج ،باالخره باید
سرش به سنگ می خورد و متحول می شد و به
همان حقوق کارمندی قناعت می کرد و شاید
هم این فرضیه ،زیادی خوش بینانه و سرانجامی
رستگارانه مخصوص اثار نمایشی است؛ چرا که
نه تغییر امری اسان است و نه گذشتن از گنج
و اینده ای در ناز و نعمت کاری راحت .درست
مثل واقعیت انکار نشدنی سلیم «ضدگلوله» که
در گذر سال ها نه راه ارتزاقش بلکه ابزار کارش
به روزرسانی و متحول شد ،که البته حرفه این
نمونه اخری به نسبت قوانین اجتماعی و عرفی
قابل توجیه ترین شان هم هست.
ســریال «زیرخاکی» ،تصویری کم ایراد و
گیرا از وقایع زندگی پرحادثه فریبرز باغبیشه را
چنان دل پذیر با نمایشی جزئی نگرانه و اشنا از
زندگی ایرانی درهم می امیزد که در
67
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 67
قاب کوچک
شر قصه ،ما
هیاهوی کشمکش طرفین خیر و ّ
دل بسته و چشم انتظار تماشای روایتی به دور از
تصنع و مزین شده به انواع واقسام جزییات جاری
و اشنای رفتاری و گفتاری از طبقه ادم های برهه
زمانی مورد رجوعش باشــیم :لحظاتی اغشته
به انبوهی موقعیت ناب کمدی با چاشنی کلی
مراوده و مشاجره تماشایی از زوج اصلی سریال
که از همان ابتدا این قدر خواســتنی و جذاب
شــکل گرفته و عرضه می شــود که حضورش
در ســری های مختلف به نوعی امری حتمی،
جدانشدنی و بی جایگزین می نماید؛ موضوعی
که با دقت نظر محسوس فیلمســاز ،حتی در
جای گذاری های به وفورش در مســیر روایت،
اینقدر طراوتش را حفظ می کند و شیرین است
که در فصل سوم وقتی ،در قسمت های ابتدایی،
روایت کم افت وخیز اسارت فریبرز و تالش های
بی ثمرش برای ازادی ،ســریال را دچار روندی
مالل انگیز و ما را دچار تردید برای پا شــدن از
سر سفره اثر می کند ،احتماالً برگشت سریال به
رویکرد خانوادگی تر و همچنین نمایش معاشرت
بی پیرایه زوج سریال و در کنارش بگومگوهای
ساده لوحانه و باورپذیر ان هاست که ما را پای اثر
نگاه می دارد.
خیلی بیراه نیست اگر بگوییم بخش مهمی
از شــیرینی و جذابیت سریال محصول حضور
پررنگ و کم نقص پژمان جمشــیدی در سایه
هدایت مشــهود کارگردان اســت؛ جایی که
جمشیدی عالوه بر ان که با میمیک صورتش
توانایی انتقال کلی احساس و عواطف مختلف
اعم از شــور ،شــادی ،عصبیت و غم را دارد ،با
چاشــنی بیانی طنازانه و کمیک به همه ان ها
وجهی دوست داشتنی و دلنشین می دهد .بستر
شوخی ها و بســیاری از لحظات مفرح سریال
نیز از ناحیــه او و جمع اضدادی کــه در وجوه
شخصیتی اش متبلور ساخته ناشی می گردد.
او در عین ســادگی ،ساده اندیشــی و بالهت
حدوحســاب و مشــکل افرینش در بیرون
بی ّ
از خانه ،در محیط خانه از ســلطه نصفه ونیمه
با ضمیمــه نــگاه خوداندیشــمندپندارانه و
خودپسندانه ای برخوردار اســت که به زعم او
دیگر اعضای خانه ،با نادانی مفرط شان هر بار او را
تا مرز جنون می برند؛ جمع اضدادی که موجب
تضارب ارا و احســاس نیز در او می شود تا مث ً
ال
در برخورد با فرزندش و صرفًا در چند دقیقه و
به شکل متناوب ،هم قربان صدقه اش برود ،هم
دکتر بابا خطابش کند و شعورش را بستاید و در
انی تغییر موضع دهد و از در خشــم و عصبیت
وارد شود و بابت کار کرده یا ناکرده او را تنبیه،
شــماتت و توبیخ کند و پس از اندک فاصله ای
دوباره او را در اغوش بگیرد و نوازش کند و عذر
بخواهد و این بــار از اندوخته ناقص معلوماتش
درباره جهــان اول و دوم و ســوم ،با تکیه کالم
همیشگی «کجای کاری» ،حرفی به میان اورد
و مث ً
ال اطالعاتش را به رخ فرزندش بکشد و نهایتًا
دوبــاره به محض مواجهه با پرســش و برهانی
خالف محدوده دانســته هایش ،از سر عصبیت
دندان هایش را به هم بفشارد و دوباره فرزندش
را به واسطه عبور از خط قرمزهایش دور و طرد
کند .این سیکل شیرین و خوشمزه روابط قهر و
اشتی وار پدر و پسری با چاشنی کلی موقعیت
به غایت خنــده دار که بارها و بارهــا در فواصل
زمانی مختلف شاهدش هستیم ،به نوعی مشت
نمونه خرواری است از کلی موقعیت همسان که
به شکلی کاربردی و با مصلحت اندیشی درست و
بر حسب اقتضای داستان ،در ساختار اثر تنیده
شــده و با وجود تکرارش در جای جای سریال،
ذره ای تازگی و لطفش را از دست نمی دهد.
نه تمام ،ولی بخش مهمــی از این موضوع
مرهون توانایی ویژه پژمان جمشیدی در تحلیل،
تلقی و اجرای درســت شــخصیتی است که
باورپذیر و جذاب جلوه دادنش کار اسانی نیست.
گویی در تمام ســال هایی که فوتبالی گذشت،
او کلّی شــگرد ،حقه و همچنین شوخ وشنگی
اشــنای فوتبالی از داخل و بیرون زمین ،برای
خودش ثبت و ضبط کرده تــا در چنین زمانی
و در این عرصه ،بنابر طبع و درایت فیلمســاز،
تک تک ان ها را از صندوقچه ذهن به قامت نقش
دراورد و به ان ها جان دهد .توفیق او را نه نتیجه
تحصیالت اکادمیک و یــا دانش اموختگی در
کالس های هنرپیشگی و از این قبیل که می توان
نتیجه پرورش تجربی یک استعداد ،در محیطی
ملتهب ،پرمســئله و غیرپاســتوریزه فوتبالی
قلمداد کرد که از امتیاز ارتباط دو سویه با احاد
مردم و جامعه نیز برخوردار است .حاال در چنین
جروبحث های
موقعیتی ،انواع واقسام تمارض ها و ّ
معمول و رفتار و حرکات پنهان از چشم دوربین
و داور در زمین بازی را برای خلق شخصیت های
باورپذیر کمدی و جدی معادل سازی کرده است.
هر چند در این میان استعداد و هوش ذاتی اش
هم به عنوان ســاده ترین و نزدیک ترین پاسخ،
می تواند تمام این تعابیر و فرضیه های به راحتی
نقض شــدنی را بی معنا کند .اما این فرضیه ها،
خیلی بیراه نیست
اگر بگوییم بخش
مهمی از شیرینی
و جذابیت سریال
محصول حضور
پررنگ و کم نقص
پژمان جمشیدی در
سایه هدایت مشهود
کارگردان است
درحالی که اصوالً
زیرکی و حیله گری
و ویژگی هایی از
این دست از شروط
اولیه چنین ادم هایی
است ،ما با ادمی
طرفیم که نه تنها
واجد چنین خصلتی
نیست که حتی به
نسبت افراد عادی از
بهره هوشی کمتری
نیز برخودار است و
به اصطالح اص ً
ال در
باغ نیست
پاسخی اســت به پرسشــی اجتناب ناپذیر در
موضوعی که منطــق از هضمش بازمی ماند که
چطور یک ورزشــکار در عرض چند سال و در
حضــور درس خوانده هــا و تحصیل کرده های
هنرهای نمایشــی ،می شــود بازیگر قدرتمند
نقش اصلی بســیاری از پروژه های سینمایی و
تلویزیونی.
شاید بهتر است خیلی دنباله این نظریه ها
را نگیریم و به جای ایــن تحلیل های چرایی و
چگونگی وار ،برسیم به اصل مطلب و برشمردن
لذت ها از اثر و شخصیتی که در گذر فصل های
مختلف ،به کمال رســید و در فصل ســوم در
نقطه ای قرار گرفت که توانســت در همراهی با
فیلمنامه و کارگردان پروســواس و دقتی مثل
جلیل ســامان ،یکی از ارکان شکل گیری نقاط
عطف و اوج فراوان مجموعه و به عبارتی محوریت
بخش اعظمی از اتفاقات «زیرخاکی» باشــد.
کارگــردان در راه حصول چنین دســتاوردی
به خوبی اولین نشانه های کمدی را از دل تعارض
و تضاد در تعریف شخصیت زیرخاکی یاب ساده
اما کم هوش ایجاد کرده است .درحالی که اصوالً
زیرکی و حیله گری و ویژگی هایی از این دست
از شروط اولیه چنین ادم هایی است ،ما با ادمی
طرفیم که نه تنها واجد چنین خصلتی نیست
که حتی به نســبت افراد عادی از بهره هوشی
کمتری نیز برخودار اســت و به اصطالح اص ً
ال
در باغ نیســت – تناقضی که اولین نشانه های
کمیک را در او بنیان می نهنــد .با این تعاریف
او به نوعی لوک خوش شــانس وار از مهلکه های
خطرناکی که با ساده اندیشی در ان گرفتار امده
می رهد و به عبارتی با خوش شانسی از ان ها جان
ســالم به در می برد .البته وضع همیشه به این
منوال نیســت و او همزمان هم چوب و هم نان
سادگی اش را می خورد :مث ً
ال وقتی ناخواسته و
به سبب همان ســادگی ،با وجود عدم اعتقاد و صفحه 68
پایبندی به ارمان های هم بندی های انقالبی اش،
بی اختیار ســر از زندان های قبل از انقالب در
می اورد؛ یا وقتی پــس از وقوع انقالب وقتی ،از
سر کم هوشی ،هنوز ساز خودش و حکومت قبلی
را می زند ،به عنوان مبارزی انقالبی و شکنجه شده
شناخته می شود و دســتش از قضا در اداره ای
مرتبط با میراث و اشــیاء قیمتی بند می شود،
تا به خیال خودش دســت تقدیر محســوبش
کند و به همیــن دلیل ،مبنا را بــر نقاب زدن و
سوءاســتفاده می گذارد .اما چه ســود که بنابر
همان کم هوشــی ذاتی خیلی زود لو می رود و
بازیچه می شود و حنایش تنها پیش عده قلیلی
اســت که رنگ دارد و بنابر همان فقر هوشی،
می شود مایه و مجری سوءاستفاده و مامور اوامر
و تحقق ارزوهای افــرادی دیگر .ظریف بینی و
نکته ســنجی فیلمنامه و ارجمندی سریال در
واقع با همین وفاداری به تعاریف اولیه و بســط
و گســترش گزاره های داســتانی در راستایی
کم نقص و از پیش تعیین شــده است که جلوه
اثر را دو چندان کرده و دلیلی برای نگه داری ما
پای اثر می شود .به عبارتی هماهنگی و همسانی
پردوام موقعیت ها با تعاریف اولیه ارائه شــده از
شخصیت ها و به تعبیری روایت همگن و هم راستا
و بدون تخطی ،عاملی اســت که به سریال هم
وجهی کمیک ،چندگانه و باورپذیر بخشیده و
هم این که تا قسمت پایانی ما را به دنبال خویش
می کشد.
هماهنگی و
همسانی پردوام
موقعیت ها با تعاریف
اولیه ارائه شده
از شخصیت ها و
به تعبیری روایت
همگن و هم راستا و
بدون تخطی ،عاملی
است که به سریال
هم وجهی کمیک،
چندگانه و باورپذیر
بخشیده و هم این که
تا قسمت پایانی ما
را به دنبال خویش
می کشد.
در مسیر زندگی پرماجرای فریبرز باغبیشه
ما نیز احتماالً مثل نویســنده دلواپس اوییم و
نگران او و دورهمی های خانوادگی اش ،که تاب
درد و دوری اش را نداریم .حتی وقتی نویسنده،
پس از گذشــت ســری اول ،خیال ما را راحت
می کند که جــان فریبرز باغبیشــه تــا پایان
ســریال در برابر هر خطری در امان اســت ،باز
هم در سری سوم تا اسم جنگ وسط می اید ما
دلتنگ گردهم ایی سه نفره شان هستیم و دلگرم
بازگشت بی جراحت و صحیح و سالمت او.
در ســری ســوم وقتی فریبرز طبق همان
الگوی شــخصیتی به هوای گنج مدفون ،سر از
جنگ در می اورد و سپس به اسارت درمی اید و
با ساده لوحی تمام با قاشق در پی ایجاد روزنه ای
برای فرار اســت ،باز این ترکیــب کم خردی،
بدبیاری و خوش شانسی توامان است که او را از
وسط گیرودا ِر یافتن و ازدست دادن گنج ،تبدیل
به یک رزمنده و قهرمان ملی می کند؛ موقعیتی
که نه دلخــواه و مطلوبش که بیشــتر حالتی
برزخ گونه و نسبی و امن است که به مو می رساند
و پاره نمی کنــد و در شــرایط گاه خیلی دور و
گاه خیلی نزدیک به خواســته اش قرار می دهد
تا به عنوان قهرمان کم هــوش و فریب خورده و
همراهی افرین سریال ،فاصله قانونی اش با گنج
تا همیشه حفظ بماند .با نخ تسبیحی که سریال
از قسمت اول و در قراردادی داســتانی با ما به
اشتراک گذاشته و در حضور کلی مانع از بازجوی
قبل از انقالب گرفته تا نان به نرخ روزخور بازمانده
از دیروز و نقــاب داران و تغییرچهــره دادگان،
فریبرز قصه باید میان مرز رسیدن و نرسیدن در
تو امد باشد و بر حسب ماهیت داستان روی
رف
تطهیر را نیز به خود نبیند؛ چرا که قصه او حاال
حاالها ادامه داشته و سر دراز دارد.
69
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 69
ایرانمردم
سینمای بین
زیر ذره
«جناب عالی» منطبق بر نگاه مردم بود
گفت وگو با عادل تبریزی ،کارگردان و فیلمنامه نویس مجموعه «جناب عالی»
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 9
مهر 1400 صفحه 70
ســید اریا قــــــریشی:
عــادل تبــریزی ،پیش از
این کـه به عنوان کارگردان
شـنـاختـه
سـینـمـا
شود ،حســابی خــودش را برای
رسـیدن به این جـــایگاه اماده کرده
بود .او عالوه بر ســاخت چند فیلم
کوتاه ،سابقه دسـتیاری چند فیلمساز
شنــاخته شده (از مســعود کیمیایی
و داریوش مهرجویی گرفته تا رسول
صدرعاملی ،حــــمید نعمت اهلل ،رضا
درمیشیان و )...را در کارنامه اش ثبت
کرده است .این تجربه به او کمک کرد
تا در اولین ساخته اش فیلمی در قواره
بخش حرفه ای سینمای ایران بسازد.
«گیج گاه» با بازی چهره هایی چون
جمشید هاشم پور ،حامد بهداد و باران
کوثری در سی ونهمین دوره جشنواره
فیلم فجر به نمایش درامد و توانست
نظر مثبت گروهی از منتقدان را هم
به خود جلب کند .پـس از ان ،در یک
چرخش قابل توجه ،تبریزی به ساخت
یک مجموعه تلویزیونی روی اورد.
«جناب عالی» ابتدا قرار بود به عنوان
سریال نوروزی شبکه نسیم روی انتن
رود اما چند روز قبل از اغاز نمایش
اعالم شد که این سریال امکان پخش
از تلویزیون را ندارد .درحالی که حتی
احتمال بایگانی شدن «جناب عالی» هم
وجود داشت ،این مجموعه در نهایت از
طریق تلوبیون پالس پخش شد تا به
پلتفرم
اولین مجموعه اختصاصی این
ِ
مرتبط با صداوسیما تبدیل شود .هر
چند تبریـزی – همـان طور که در این
گـفت وگو هم اشــاره کـرده – تالش
کـرد تا «جناب عالی» به هیچ کدام
از جناح های سیاسی نزدیک نشود و
یک مجموعه کام ً
ال مردمی باشد ،اما
خالصه داستان فیلم – ماجرای جوانی
متعهد و صادق که به سِ َمت سرپرستی
وزارت تازه پـاگـرفتـه «هـماهنـگی»
منســوب و در ان جا با مجموعه ای
از زدوبندها و پارتی بازی ها روبه رو
می شود – می تواند نشان دهد که چرا
حساسیت هایی پیرامون این مجموعه
ایجاد شد .تبریزی در این گفت وگو
از مسیری که به ساخت «جناب عالی»
انجامید ،مشکالتی که در طول ساخت
با ان ها روبه رو شده ،بازخوردهایی
که از نمایش «جناب عالی» گرفته،
حواشــی ان و البته مســائلی کلّی تر
همچون وضعیت امروز سینمای ایران و
مقایسه اش با شرایط سال های گذشته
گفته است.
«جناب عالی»
اص ً
ال در مورد
“شخص” نبود
بلکه -بر اساس نگاه
مردم -نگاهی کام ً
ال
انتقادی به ساختار
اداری بود
نطفه این سریال چگونه شکل گرفت؟
از یک ایده بود یــا از یک موقعیت،
شخصیت یا مضمون؟
در مــورد «جناب عالی» ،ابتدا از ســمت
تهیه کننده (اقــای مصطفی رضوانــی) با من
تماســی گرفته شــد .او به من گفت قرار است
سریالی بر اساس یک سریال قدیمی انگلیسی با
عنوان «بله اقای وزیر» درست کنیم .دو قسمت
از فیلمنامه نوشته خانم خســرونجدی و اقای
حامد افضلی را برای من فرستادند .ان دو قسمت
درست بر اساس سریال «بله اقای وزیر» نوشته
شده بود .راستش ان فیلمنامه چندان با سلیقه
شــخصی من در طنز تطبیق نداشت .در پاسخ
سریال خود را بر اساس یک
گفتم به نظرم نباید
ِ
ســریال دیگر بســازیم بلکه باید از زیر چتر ان
سریال خارج شویم .بنابراین از همان ابتدا گفتم
باید این کمدی بر اساس سلیقه خودم و در ضمن
بدون هر گونه جناح بندی سیاسی باشد .یعنی
نه تبلیغ جناح سیاسی خاصی را داشته باشیم و
نه در جهت کوبیدن یک جناح سیاسی حرکت
کنیم بلکه سریال ما فقط برای مردم باشد .یعنی
بتوانیم از طریق کار خود حــرف مردم را بزنیم.
پیشنهادم این بود که خودم وارد مرحله نگارش
شوم .گفتم حتی ان سریال را نگاه هم نمی کنم و
اص ً
ال نمی خواهم بر اساس ان سریال جلو روم .در
جلسه ای که با تهیه کننده و خسرونجدی داشتیم
پیشــنهادهایی دادم برای این که از زیر چتر ان
ســریال انگلیســی بیرون بیاییم .خوشبختانه
با ان پیشنهادها موافقت شــد و همراه با خانم
خسرونجدی وارد مرحله نگارش فیلمنامه شدم.
در این مسیر ســعی کردم بر اساس نگاه خودم
حال جامعه االن
و بر اساس مشــکالت مردم و ِ
به سمت این سریال بیایم ،نه برای بیان یک کار
سیاسی .همکاری با خانم خسرونجدی همکاری
درخشانی بود.
این ایده از ابتدا برای تلویزیون در نظر
گرفته شده بود؟
نه .قرار بــر این بود که حــوزه هنری برای
پلتفرم خودش به نام «فیلم گــردی» این کار را
تولید کند .بعد از ان خودم پیشــنهاد دادم که
اگر این کار در ایام عید از تلویزیون پخش شود
می تواند حرکتی روبه جلــو در راه بیان یک نگاه
تازه در طنز تلویزیونی محسوب شود .تهیه کننده
و دیگران از این پیشنهاد اســتقبال کردند و با
تلویزیون وارد مذاکره شدند.
پس از لحظه اغاز کار برای تلویزیون
در نظر گرفته نشــده بود .چون برای
من این ســوال پیش امده بود که در
سینمای ایران شــاید نمونه هایی از
کمدی سیاسی داشته باشیم ولی در
تلویزیون ایــران نمونه هایی به این
شــکل خیلی کمیاب است .بنابراین
برایم جالب بود کــه چنین ایده ای را
برای تلویزیون در نظر گرفته بودید.
البته باید نکته ای را بگویم .در ســینما هم
ما مث ً
ال شــاهد طنزهایی در مورد یک نماینده
مجلس یا به طور کلی در مورد اشــخاصی که
پست های سیاسی داشتند بودیم .در سینمای
بعد از انقالب چنین طنزهایی را زیاد دیده ایم.
ولی «جناب عالی» به نظرم یک گام به این سمت
است که طنزی مستقیمًا در مورد سیستم دولتی
و وزارتخانه ای داشته باشیم و روابطی را به چالش
بکشیم .یادم نمی اید چنین کاری را دیده باشیم.
«جناب عالی» اص ً
ال در مورد "شخص" نبود بلکه
– بر اساس نگاه مردم – نگاهی کام ً
ال انتقادی به
ساختار اداری بود .تاکید من این بود که اگر این
کار از تلویزیون پخش شود ،اتفاق جذابی می افتد
که بدون تبلیغ یا کوبیدن هیچ کدام از جناح های
سیاسی ،کاری تولید کنیم که شاید در پنجره
من سازنده
دید اولیه اش سیاسی باشد ولی هدف ِ
پرداختن به ان سیستم از نگا ِه مردم بوده است.
در نهایت هم دیدید که مشــکل به وجود امد و
جلوی پخش سریال را گرفتند.
در ســینما و تلویزیــون جهــان،
نمونه هــای زیــادی از کمدی های
سیاسی را شاهد بوده ایم .یک سری
از این کمدی ها ممکن اســت حزبی
یا جناحی باشند و تعدادی هم کلّی.
می خواســتم بدانم ،چــه در مرحله
نگارش فیلمنامه و چه در اجرا ،به جز
«بله اقای وزیر» به عنوان منبع الهام
اولیه (که البته تاکید کردید که سعی
در فاصله گرفتن از ان داشتید) نمونه
یا نمونه های دیگری بود که از ان ها
الهام بگیرید؟
وقتی «بله اقای وزیر» به من پیشنهاد شد،
همان طور که گفتم اص ً
ال به سمت دیدنش نرفتم.
مد نظر قرار ندادم که از فیلم
به هیچ عنوان این را ّ
یا ســریالی الهام بگیرم .اتفاقًا طبق همان حال
حس وحال و حتی شاید
خود من ،شاید از نظر ّ
فرم کار ،نگاهم به خود جامعه یا سینمای ایران
بود .ولی واقعًا این بحث که بخواهم بر اساس اثر
دیگری جلو بروم در کار نبود .شــما اگر سریال
«جناب عالی» را با «بله اقای وزیر» مقایســه
کنید می بینید ربطی به هم ندارند .شــاید هر
دو در مورد یک وزیر باشــند ولی سعی کردیم
چالش ها ،و خط قصه و روایت را از زیر چتر ان
سریال خارج کنیم.
این که گفتید ابتدا این ســریال را
برای یــک پلتفرم در نظــر گرفته
بودید تا حدی پاســخ این سوال را
می دهد .اما شاید یکی از جنبه هایی
که «جناب عالی» را از ســریال های
تلویزیونی متمایز می کند این است
تلویزیونی ما معموالً
که در کمدی های
ِ
سطح کشمکش ها محدود به روابط
خانوادگی یا دوســتانه است .یعنی
اگر بحث مســائل عمومی یا مسائل
سیاســی هم وجود داشــته باشد،
به خاطــر محدودیت ها یا به هر دلیل
71
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 71
زیر ذره بین
دیگری ،در حاشــیه است و چندان
محور ســریال ها قرار نمی گیرد .اما
یکی از نکاتی کــه در «جناب عالی»
برای من جالب بود این بود که انگار
شما مسیر عکس را در پیش گرفتید.
یعنــی در قســمت های اول به طور
خاص تا جایی که پــای امیرعلی به
وزارتخانه باز می شود نقش روابط
خانوادگی پررنگ تر است .ما زمان
قابل توجهی با حضــور امیرعلی در
کنار خانواده اش یا در کنار دختر مورد
عالقه اش روبه روییم .نقشی که این
روابط دارند بیشتر در حد انگیزه دادن
به امیرعلی برای پیدا کردن کار است.
ولی وقتــی پای وزارتخانه وســط
می اید ،نقش این روابط کم رنگ تر
می شود .یعنی این تغییری که وجود
داشت و پررنگ تر شدن روابط کاری
در وزارتخانه ،نکته ای بود که با عمده
کمدی های تلویزیونی تفاوت داشت.
کام ً
ال همین است .اوالً زاویه نگاه برای من
مهم بود .فکر می کنم از وقتی کاراکترمحوری و
قهرمان از تلویزیون – و حتی از سینمای ایران
– رخت بربسته ،ساخت فیلم ها و سریال های
شلوغ با زوایای دید مختلف مد شده است .من
االن کاری به درســت یا غلط این امر ندارم .اما
حتی در فیلم های اجتماعی می بینیم که یک
خانواده به چالش کشیده می شود .همین طور
در فیلم های کمدی و سریال تلویزیون .در این
موارد دوربین درون یــک خانواده می چرخد.
اما برای من به چالش کشیدن یک انسان(یک
کاراکتر محوری) مهم بود :چه در بستر خانواده،
در این شــکل از فیلمنامه ها ،محدودیت هایی
وجود دارد که گریبان گیر فیلمساز می شود.
چه در بستر رابطه شــخصی اش و حاال چه در
بستر سیاســت .شــاید با کاراکترهای متعدد
می شد کمدی بهتری هم خلق کرد .اما از این
قضیه فرار کردم .ســعی من بر ایــن بود که با
امیرعلی عالی به عنوان یک انســان سالمت،
خالق و با ایده همراه شویم.
ایــا در مرحله طراحی داســتان یا
نوشــتن فیلمنامه ،ایده ای بود که در
ذهن داشته باشید -چه در فیلمنامه
امده باشد و چه قبل از ان حذف شده
باشــد -و به هر دلیلی مجبور شده
باشید یا تصمیم گرفته باشید ان را
کنار بگذارید؟ منظور من در حد یک یا
دو سکانس نیست .منظورم یک ایده
داستانی به طور کامل است .موردی
بوده که -مث ً
ال -خودتان به احتمال
بودن ان فکر کنید و به
حساسیت زا
ِ
این دلیل کنارش بگذارید؟
صد در صد .البته اوالً باید واقعًا تشــکری
از اقای رضوانی داشته باشم .در همان مرحله
نوشتن فیلمنامه «جناب عالی» خیلی از ایده ها
را که با تهیه کننده مطرح می کردم پیش خودم
می گفتم االن می گوید این سکانس را ننویسم
چون حساسیت زا است .اما ان قدر تهیه کننده
پشت نگاه من ایستاد و از من حمایت کرد که
می توانم بگویم از لحاظ ذهنــی خیلی به من
کمک کرد تا بتوانم (تا جایی که می شد) کمی
جسورانه در این ســریال حرف بزنم .اما قطعًا
محدودیت داشتیم .اگر می شد با نگاه بازتری
کار کرد ،هم این امکان وجود داشت که کمدی
بهتری شکل بگیرد و هم چالشی تر شود .قطعًا
یعنی االن قسمتی از سریال هست
که خودتان فکر کنیــد به خاطر این
تغییرات ضربه خورده است؟
در حذفیاتــی کــه بعد از ســاخت انجام
گرفته؟
در همان مرحله
نوشتن فیلمنامه
«جناب عالی» خیلی
از ایده ها را که با
تهیه کننده مطرح
می کردم پیش
خودم می گفتم االن
می گوید این سکانس
را ننویسم چون
حساسیت زا است
چه در مورد ان حذفیات و چه مواردی
که در مرحله نگارش فیلمنامه حذف
کردید.
حذفیات بعد از ساخت را که کنار بگذاریم،
اوالً این نکته خیلی مهم است (چون به نگارش
و تولید ربط مستقیم دارد) که «جناب عالی» با
بودجه بسیار محدودی ساخته شد .کل بودجه
«جناب عالی» شاید به اندازه پول یک قسمت از
برخی از سریال های نمایش خانگی ساخته شد.
کل سریال را در 49یا 50قسمت فیلمبرداری
کردیم – ان هم تک دوربینه .اما با پتانســیلی
که از لحاظ مادی داشتیم و با توجه به شرایط
فکری و روحی خودم ،فکــر می کنم به عنوان
شروع یک کمدی سیاسی – اجتماعی ،خودم
از کار راضی هستم .این طوری نیست که خیلی
ناراحت باشم و بگویم «کاش می توانستم فالن
کار را بکنم» .فکر می کنم استارت خوبی است
که کاری تولید کنیم که بــدون جناح گیری
سیاســی حرف مردم را بزنیم .شــاید اگر یک
مسئول این سریال را ببیند ،جور دیگری تلنگر
بخورد .شاید حسرت من یک سری از حذفیاتی
باشد که بعد از تولید رخ داد نه مواردی که در
هنگام تولید اتفاق افتاد. صفحه 72
فیلمبرداری یک سریال 7-6ساعته
در 50جلسه اتفاق جالبی است .ان
هم در ســینما و تلویزیون امروز که
زمان فیلمبرداری فیلم ها به شــکل
عجیبی باال رفته است.
من نکته ای را از خیلــی از فیلم های تاریخ
سینمای ایران یاد گرفتم .وقتی اقای فرح بخش،
که از تهیه کنندگان عزیز سینما است ،اعالم کرد
که فیلم «قافله» را در 17جلســه فیلمبرداری
کردند یا فیلم «نیش» در – مث ً
ال – 18جلسه یا
فیلم «بهشت پنهان» در 20جلسه ،به این فکر
کردم که چطور با استفاده از نگاتیو و پروداکشن
زیاد – هنرمند ،تیراندازی ،انفجار – فیلم هایی
خوش ساخت تولید می کردند .فهمیدم سینمای
ایران از لحاظ شکل تولید دارد در مسیر غلطی
حرکت می کنــد .ما می توانســتیم فیلم هایی
خوش ســاخت و تروتمیز اما با جلسات کم و با
تولید مدیریت شده و حسابی تولید کنیم .خیلی
جالب است که بگویم همین فیلم هایی که نام
بردم از لحاظ کارگردانی قابل بحث هســتند.
پالن ها به درستی به هم کات می خورند و ریتم
کار به درستی حفظ می شود .اثری از شلختگی
در این فیلم ها نمی بینیــم .ان هم در حالی که
با نگاتیــو فیلمبرداری می کردنــد و خبری از
مانیتور نبوده است .این نکته ای است که هم در
فیلم های کوتاهم و هم در سریال رعایت کرده ام.
برایم خیلی مهم است که طوری مدیریت کنم که
همه چیز در خدمت کار باشد .اص ً
ال سعی نکردم از
کیفیت کار بزنم .من چون تجربه دستیاری دارم،
سعی کردم این مدیریت را جوری انجام دهم که
زمان در خدمت پروژه باشد ،نه این که پروژه در
خدمت زمان باشد.
در زمان نگارش
فیلمنامه های کمدی
هم خیلی وقت ها
برای خودم موسیقی
غمگین پخش
می کنم .دوست
دارم این حس و ّ
خط
جدیّت در طول مسیر
کار وجود داشته
باشد .این نکته برای
من خیلی مهم است
که موقعیت های طنز
در بستر جدی ببینیم
در مدتی که از پخش «جنا ب عالی»
گذشــته ،چه بازخوردهایی گرفتید؟
چقدر از کار استقبال شده است؟
قسمت 1و « 2جناب عالی» که پخش شد،
خودم در صفحه ام در فضــای مجازی با حجم
زیادی از پیغام ها از ســوی مردم روبه رو شدم
که پیغام های بسیار جذابی هم بودند .به نظرم
رســید که خیلی ها توانســتند با این سریال
ارتباط برقرار کنند .بازیگران ســریال – مثل
امیرحسین رســتمی ،حسین سلیمانی ،بیژن
بنفشه خواه ،میرطاهر مظلومی و ...که بیشتر در
معرض برخوردهای عمومی هستند – همه با
من تماس گرفتند که دارند بازخوردهای خیلی
خوبی می گیرند .ان ها هــم از این بازخوردها
هیجان زده شــده بودند .می توانم بگویم که از
این بازخوردها بوی خوبی به مشام من رسید.
یعنی حس کردم ســریال توانسته مخاطبان
خود را پیدا کند :چه میــان مردم عادی و چه
بین همکاران سینمایی .برخی از سکانس های
ما که خیلی در اینستاگرام چرخید و به اصطالح
"وایرال" شــد .صحبت هایی کــه در مورد این
سریال شنیدم به من انگیزه داد.
جنبه ،موقعیت یا ایده ای بود که -تا
جایی که نظــرات را دنبال کردید -
به شــکل ویژه ای با استقبال روبه رو
شده باشد؟
این جمله را خیلی ها به من گفتند که این
ســریال چقدر حرف مردم است .این را خیلی
شنیده ام .عالوه بر ان ،این بحث را شنیدم که
انگار همه انسان ها – به خصوص جوان ها – در
ذات خود یک انســان درســت و خالق مثل
امیرعلی عالی دارند .شــاید به دلیل شــرایط
چیزهایی در زندگی ان ها تغییر کرده باشــد
اما انگار ایــن امیرعلی عالی یــک تلنگر برای
همان سرشت ســادگی و خوبی همه انسان ها
است که ســعی کردم ان را در وجود امیرعلی
عالی متجلی کنم :ادمی ساده و زالل که حتی
به عنوان پیک موتوری هم ایده برای کار دارد یا
در نانوایی پدرش کتابخانه می چیند .او صاحب
ایده است .این وجهه زالل بودن امیرعلی انگار
بر همذات پنداری مخاطب با این سریال تاثیر
گذاشته اســت .جامعه ما در همه بخش ها به
زالل بودن انسان ها احتیاج دارد.
متاســفانه فیلــم «گیــج گاه» به
کارگردانی شــما را ندیده ام .اما بر
اســاس ا ن چه خوانــد ه ام ،نکته
جالبی توجه مرا به خــود جلب کرد.
«جنا ب عالی» سریالی است که اگر
مث ً
ال بخواهیم طرح سه خطی اش را
برای کسی تعریف کنیم ،ممکن است
لزوماً به نظرش نرســد که این قرار
است یک ســریال با لحن طنزامیز
باشد .اید ه های اجتماعی موجود در
کار مسائلی هستند که ممکن است
عیناً بتوان ان ها را در یک درام جدی
هم مطرح کــرد .در «گیج گاه» هم تا
جایی که خوانده ام ،ظاهرا ً محوریت
کار با یک ماجرای جدی عاشــقانه
است که در شکل روایت رگه هایی از
طنز در ان وجود دارد .چه چیزی باعث
می شود که روایت ماجراهای ظاهرا ً
جدی با اســتفاده از عناصر طنزالود
برای شما جذابیت داشته باشد؟
چه ســوال خوبــی کردید .اولیــن فیلم
کوتاهی که ســاختم ،یک ایده جدی داشت.
ان موقع تقریبًا 20ســال داشتم .وقتی فیلم
در جشــنواره فیلم کوتاه تهــران به نمایش
درامد ،ناگهــان دیدم که تماشــاگران دارند
می خندند .نه این که به کیفیت فیلم بخندند
بلکه به موقعیت می خندیدند .ان تلنگر برایم
به وجود امد که امدم یک فیلم جدی بســازم
ولی در ســالن دارند می خندند .این اتفاق در
فیلم دوم من هم افتاد .وقتی کمی به سینمای
ایران نگاه کردم دیدم مث ً
ال فیلم «زرد قناری»
خانم بنی اعتمــاد ،فیلم «اجاره نشــین ها» و
موارد دیگر را در ســینمای ایران داشــته ایم
که بســتری کام ً
ال جدی داشــته اند و حرفی
جدی و تلخ را مطرح می کردند اما تماشــاگر
می خندد .ایــن نــگاه را در فیلم های کوتاهم
دنبال کردم و نمی دانم چرا سرشــت تلخی ها
و ناکامی های مــن در زندگی به موقعیت های
طنز تبدیل می شود .مث ً
ال در «گیج گاه» حتی
در میان دوستان منتقد دیدم که کسی بعد از
نمایش فیلم چشم هایش پر از اشک شده بود
و می گفت انتظار داشت یک فیلم کام ً
ال کمدی
ببیند و فکر نمی کرد ایــن فیلم بغض برایش
به همراه بیــاورد .همین طور در ســالن های
ســینما دیدم که مردم می خندیدنــد اما در
عین حال با فیلم گریه هم کــرده بودند .این
مرز بین درام و طنز برایم این گونه اســت که
خود موقعیت ها را به سمت کمدی نبرم .وقتی
مث ً
ال دو پیــک موتوری تحصیل کــرده به هم
می رسند ،یک موقعیت کام ً
ال جدی است اما ما
داریم به ان تلخی می خندیم .وقتی امیرعلی
عالی در موقعیت هــای مختلف قرار می گیرد
ســعی می کنم لبخند را از دل تلخی به وجود
بیاورم .حتی در زمان نــگارش فیلمنامه های
کمدی هم خیلی وقت ها برای خودم موسیقی
غمگین پخش می کنم .دوست دارم این حس
و ّ
خط جدیّت در طول مسیر کار وجود داشته
باشد .این نکته برای من خیلی مهم است که
موقعیت های طنز در بستر جدی ببینیم .این
اص ً
ال کار جدیدی نیست .من این ها را از خود
ســینمای ایران یاد گرفتم .یعنی فکر می کنم
فیلمی مثل «رضا موتوری» (مسعود کیمیایی)
اص ً
ال یک طنز موقعیت است .یعنی این ایده که
یک نویســنده با یک دزد جابه جا شود« .رضا
موتــوری» یک فیلم تلخ اســت ،خواننده اش
هم فرهاد اســت اما به نظرم یک طنز موقعیت
است .این چیزی است که من از سینمای ایران
یاد گرفتم.
73
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 73
زیر ذره بین
یکی دیگر از شباهت های «گیج گاه» و
«جناب عالی» عالقه شما به استفاده از
بازیگران کاربلد و قابل احترام قدیمی
است که در ســال های اخیر فعالیت
تصویری چندانی نداشتند :مث ً
ال حسن
رضایی و رضا صفایی پور در «گیج گاه»
یا منوچهــر اذری در «جناب عالی».
نحوه انتخاب ایــن بازیگران چگونه
است؟ ایا ابتدا این بازیگران در ذهن
شما هستند و نقش هایی برای ان ها
می نویسید؟ ایا اول نقش را می نویسید
و سپس از بین بازیگران به این فکر
می کنید که چه بازیگری مناسب این
نقش است؟ ایا این کار صرفاً تالش
برای ارجاع به دوره یا بازیگران مورد
عالقه تان است؟
وقتی فیلمنامه را می نویسم ،ممکن است
فقط کاراکتر اصلی را تجســم کنم .مث ً
ال موقع
نوشــتن «جناب عالی» فقط این را می دانستم
که نقش اصلی را باید امیرحسین رستمی بازی
کند .او را در این نقش دیــده بودم .حامد بهدا ِد
«گیج گاه» را که اص ً
ال از مرحله ایده داســتان
دیده بودم .ولی وقتی به مرحله انتخاب بازیگر
می رسم ،هیچ کاری به جریان های روز سینمای
ایران ندارم .اص ً
ال برایم مهم نیست چه کسی دارد
جایزه می گیرد یا ســینمای ایران دارد به چه
شکلی مطرح می شود .خودم را با جریان های روز
تطبیق نمی دهم .بلکه خود را با دل خودم تطبیق
می دهم .من یک هارد دارم که در ان عکس های
بازیگران قدیمی قرار دارد .با مرور ان عکس ها
احساس می کنم خیلی وقت ها نقطه وصل نگاه
ال اگر مث ً
مرد ْم فراموش شده است .ما قب ً
ال فیلم
«افعی» را می دیدیم ،همان قدر که جمشــید
هاشم پور در فیلم مهم بود ،کامران باختر هم مهم
بود .یعنی ستاره فیلم فقط هاشم پور نبود .در این
فیلم ها ،وقتی از سالن بیرون می امدیم ایلوش
خوشابه یا نرسی گرگیا در ذهن ما می ماندند.
این خاصیت سینمای قدیم بود .االن خاصیت
سینمای ایران این است که وقتی از سالن بیرون
می ایی ،دیگر نقش های فرعی را نمی شناسی.
این قضیه حتی در مورد منتقدان ما هم وجود
دارد .ان بازیگران فرعــی ،به نظرم نقطه وصل
مردمی فیلم ها بودند .وقتی نگاه کردم ،فهمیدم
که منوچهر اذری 15سال است جلوی دوربین
نرفته است .پیشنهادهای دیگری برای بازی در
نقش پدر امیرعلی به من شد که هم ستاره بودند
و هم بعدًا می توانســتم بگویم که من با فالنی
کار کرده ام .اما روی انتخابم ایستادم و به اقای
رضوانی گفتم اقای اذری را بیاوریم .برای خیلی
از عوامل سوال بود که مگر اص ً
ال منوچهر اذری
بازی می کند؟ همان لحظــه ای که در دوربین
اقای اذری را در حال بازی دیدم ،پیش خودم
گفتم وای به ســینما و تولیدات نمایشی ما که
این همه ادم های شیرین و بازیگران درجه یک
را فراموش کرده و از ان ها استفاده نکرده است.
به نظرم خروجی بازی اقای اذری در نقش پدر
امیرعلی فوق العاده شده است .خودم دنبال این
هستم که به سراغ این بازیگران بروم .نه این که
بخواهم نوستالژیک نگاه کنم .ولی این ها نقطه
حساس مردم بودند .مردم با این ها خاطره دارند.
مردم این بازیگران را دوست دارند.
همان لحظه ای که
در دوربین اقای اذری
را در حال بازی دیدم،
پیش خودم گفتم وای
به سینما و تولیدات
نمایشی ما که این
همه ادم های شیرین
و بازیگران درجه یک
را فراموش کرده
و از ان ها استفاده
نکرده است .به نظرم
خروجی بازی اقای
اذری در نقش پدر
امیرعلی فوق العاده
شده است
این بحثی که پیش کشــیدید خیلی
مفصل و مهم اســت و حیف اســت
به طور مختصــر بــه ان بپردازیم.
امیدوارم زمــان دیگری -مث ً
ال زمان
اکران «گیج گاه» -فرصت بحث های
مفصل تر در این باره ایجاد شود .به جز
انتخاب بازیگران ،در «جناب عالی»
به شکل های مختلف دیگری هم به
سینمای گذشته ادای دِین کرده اید.
بله .اسم «کشــتی انجلیکا» را می اورم یا
به فیلم هایی مثل «اجاره نشــین ها»« ،مهمان
مامان»« ،سلطان» (کیمیایی) ارجاع می دهم.
شــاید حتی با یک ریزه کاری هایی تماشــاگر
را یاد یک ســری از فیلم های ســینمای ایران
بیاندازم .این برای من فقط بحث نوســتالژیک
انداختن مخاطب با یک
نیست .بلکه بحث گره
ِ
دوره باشکوه است .این برای من ارجحیت دارد
و همیشــه ،حتی در کارهای کوتاهم ،این کار
ِ
بحــث ارتباط تنگاتنگ
را انجام داده ام .بحث،
مخاطب با یک شکل ســینمای صحیح است
که دارد فراموش می شــود .به خصوص نســل
جدیدی که وارد سینما می شوند انگار حوصله
کتاب خوانــدن ،فیلم دیدن و شــناخت تاریخ
قوی خودشــان را ندارند .می بینم که خیلی از
نوجوان ها و جوان هایی که وارد می شوند ،فکر
می کنند کل سینمای ایران همین چیزی است
که در دهه 90می بینیم .کنکاش خودشان برای
یادگیری در دهه 90است و این غلط ترین اتفاق صفحه 74
است .اوج کنکاش سینمای ایران ،جای دیگری
است .من فقط به عنوان یک شخص وظیفه دارم
و سعی می کنم تلنگری به مخاطب بزنم تا بداند
سینمای ایران در چه اوجی بوده است .به نظرم
سینمای ایران در دهه های گذشته خیلی کارها
را انجام داده اســت .خیلی از فیلمسازان دست
خود را به ســقف زدند .ما در این سال ها داریم
تالش می کنیم دست مان را مثل ان بزرگان به
سقف بزنیم .متاسفانه فکر می کنم سینمای ایران
در گذشــته ،از هر لحاظ جنس بهتری داشت:
چه از لحاظ تولیدی ،چه مفهومی ،چه هنری و
ارتیستی ،چه اجتماعی و چه از نظر تاثیرگذاری
در بستر جامعه .باید به این فکر کنیم که سینما
در خانواده ها چه نقشی می تواند داشته باشد.
شباهت دیگری هم بین «گیج گاه» و
«جناب عالی» می بینید؟
کاراکتری که اقای حامد بهــداد در فیلم
«گیج گاه» بازی کرد ،به نظرم وجه اشــتراک
زیادی با امیرعلی عالی دارد .در «گیج گاه» هم
یک معلم ســامت داریم که خالق و سالمت
است ،می خواهد تاثیرگذار باشــد و به چالش
کشیده می شــود .امیرعلی عالی هم در این جا
برایم مثل حسن خشنود «گیج گاه» است.
«جناب عالــی» ابتــدا قــرار بود از
تلویزیون پخش شود که نشد و پس
از حاشیه هایی از تلوبیون پالس سر
دراورد .نمی خواهم وارد حواشی کار
و اتفاقاتی که رخ داد شــویم .فقط
می خواهــم بدانم به نظر شــما این
متاسفانه فکر
می کنم سینمای
ایران در گذشته،
از هر لحاظ جنس
بهتری داشت :چه
از لحاظ تولیدی ،چه
مفهومی ،چه هنری
و ارتیستی ،چه
اجتماعی و چه از نظر
تاثیرگذاری در بستر
جامعه
تغییر مسیر و تغییر
پلتفرم پخش
ِ
چقدر روی دیده شــدن سریال و
بازخوردهایی کــه گرفتید تاثیر
مثبت یا منفی گذاشت؟
فکر می کنم ســریال باالخره مخاطب
خــودش را پیدا کرد .ولــی می توانم بگویم
که تلویزیون عیــد امســال از عدم پخش
«جناب عالی» ضرر کرد .چون اگر این اتفاق
می افتاد و این حساسیت روی «جناب عالی»
ایجاد نمی شد ،می توانست مخاطب بیشتری
داشته باشد و حتی شاید خیلی از مسئولین
کشوری ان را می دیدند .نگاه به این سریال
در ان شرایط عمومی تر می شد .فکر می کنم
تلویزیون در مسیر جذب مخاطب ضرر کرد
چون «جناب عالی» در تمام ابعاد کار ساده ای
است و می توانست با مردمی که به اینترنت
دسترسی ندارند ارتباط خیلی خوبی برقرار
کند .با این وجود باید تشکر ویژه ای از برخی
مســئوالن خود تلویزیون داشته باشم –
از
ِ
مثل مدیر شبکه نسیم – که اگر ان ها پشت
این کار نمی ایســتادند شاید «جناب عالی»
بایگانی می شــد .اص ً
ال این اتفاق داشت رخ
می داد .واقعًا دم برخی از افراد گرم که در خود
سیستم تلویزیون پای این سریال ایستادند و
شرایط را برای دیده شدن ان فراهم کردند.
ضمــن این که مطمئنم ان مســئوالنی که
حساسیت نسبت به «جناب عالی» داشتند،
االن نگاهشان تغییر کرده است و می بینند با
پخش این سریال هیچ اتفاق خاصی نیفتاده
است.
در ضمن حاشیه بدی هم در مورد این
سریال مطرح شد که دوست دارم این جا و با
شما مطرح کنم .وقتی گفتند این کار بایگانی
شده و پخش نمی شود ،یک سری از صفحات
ســینمایی مطالب تلخی در مورد ســریال
نوشــتند .ان ها بدون دیدن سریال گفتند
«جناب عالی» از نظــر کیفیت پایین بوده و
شــبکه ها به این دلیل ان را نمی پذیرفتند.
انگار ما الکی هوچی گری کرده ایم .ولی واقعًا
وقتی کار پخش شد حساسیت کار در بیان
خیلی چیزها برای همه مشهود ،و مشخص
شــد که چرا این کار با چنین چالش هایی
مواجه شده است.
شما یک فیلم سینمایی ساخته اید
و یــک مجموعه بــرای مدیوم
تلویزیــون .بــرای خود شــما
کار در کــدام بخش یــا مدیوم
لذ ت بخش تر یــا اقنا ع کنند ه تر
است؟
ببینید .این ســوال خیلی خوبی است
اما در شرایطی که زندگی هنرمند در یک
تعادل باشد .االن دیگر زندگی شخصی ما
سلیقه های ما را می سازد :این که من چقدر
در زندگی شخصی ام در گیر و دار مادی ام یا
زندگی خانوادگی ام چگونه است .همه این ها
بر زندگی یک هنرمند تاثیر می گذارد .یک
هنرمند می تواند پول داشته باشد و – مث ً
ال
– پنج ســال روی یک فیلمنامه کار کند.
االن زندگی همه ما خیلی پیچیده شــده
است .انگار انتخاب دست خودمان نیست.
تبریزی پنج ســال پیش فکر
شــاید عادل
ِ
می کرد فقط باید ســینمایی بسازد .شاید
عادل
تبریزی ده ســال پیش فکر می کرد
ِ
فقط باید در حوزه فیلم کوتاه کار کند .االن و
در وضعیت فعلی سینمای ایران که به نظرم
اص ً
ال اوضاع خوبی نیســت ،برایم فقط این
مهم است که در هر حوزه ای که کار می کنم،
حس و هیجانم نسبت به سینما از بین نرفته
ّ
تکنسین ِصرف نشوم.
و تبدیل به یک
ِ
75
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 75
شادروان (حسین نمازی)
اگر بخواهیم «شــادروان» را با عمده کمدی های دیگری مقایسه کنیم که در
سال های اخیر در سینمای ایران ساخته شده اند ،می توان کار نمازی را از جنبه هایی
مورد ستایش قرار داد« .شادروان» قرار نیست مخاطب را به هر قیمتی بخنداند و
برای خنداندن او به لودگی رو نمی اورد .دستمایه اولیه کار هم کنجکاوی برانگیز و
بالقوهجذاباست؛دستمایه ایکهفرصتراهمبراینقدهایبنیادیناجتماعیوهم
خلق شوخی های گیرا فراهم می کند .دیالوگ نویسی فیلم ،در مواردی ،باکیفیت تر
از اکثر کمدی های لوده این سال ها اســت .ضمن این که «شادروان» شروع خوب و
درگیرکننده ای دارد .داستان فیلم خیلی سریع راه می افتد و تا زمان بحث سرقت
جنازهازبیمارستان،باحرکتپیش رونده ایروبه روییمکهدرصورتتداوممی توانست
بهیککمدیجان داروپررمقتبدیلشود.
اما از همین لحظه اســت که اوضاع به چند دلیل به هم می ریزد .اولین مشکل،
سرگردانیفیلممیانلحن هاوپیرنگ هایفرعیمختلفاست.مادر«شادروان»الاقل
باسهخطکلیدیداستانیروبه روییم)1:چالشیکخانوادهفقیربرایبه دست اوردن
جنازهپدر)2،چالششخصیتاصلی(نادربابازیسینامهراد)بامیهمان هاییکهبه نظر
می رسد تصمیمی برای رفتن از خانه ان ها ندارند ،و )3ماجرای عاشقانه نادر و اهو که
باحضورسرداربهیکمثلثعاشقانهتبدیلمی شود.مشکلایناستکهاینخطوط
داستانی به درستی به یکدیگر متصل نمی شوند .در اوایل کار ،بحث دزدیدن جنازه
پدر محوریت دارد ،با ورود میهمان ها با چالش مالی بزرگ تری برای نادر و اطرافیانش
روبه رو می شویم ،و در اواخر کار هم بحران مالی به شکلی کم وبیش خلق الساعه
حلمی شودومی ماندماجرایعاشقانه ایکهربطچندانیبهخطوطدیگر
ندارد .این روابط عاشقانه بدون لزوم پرداختن به حضور میهمان ها
یا تالش برای سرقت جنازه پدر هم می توانستند به همین شکل
پیشرفتهوبهنتیجهبرسند.دردلهمینتغییرمسیرها،باتغییر
لحن فیلم هم مواجه می شویم .به عنوان مثال ،تقریبًا هرجا که
فیلم به سراغداستاننادرو اهومی رودبار کمیکفیلم به شکل
محسوسی کاهش یافته و با غلبه حال وهوایی ملودراماتیک
روبه رومی شویم.
مشکل بعدی ،به تحول شــخصیت ها برمی گردد .وقتی
می گوییم که سر و ته بحران مالی به شکلی خلق الساعه هم
می اید،به خاطرهمینمشکلاست.درانتهایفیلمشاهدرفتار
انسانیوقابل ستایشبرخیازاطرافیانیهستیمکهتاپیشاز
انمطلقًانشانه ای ازدرکموقعیتبغرنجنادروخانواده اش از
خود نشان نداده اند .در واقع ما هیچ رگه ای از احتمال تحول
را در برخی از شخصیت ها ندیده ایم و به همین دلیل تحول
انتهایی شان به گونه ای است که انگار ناگهان خواب نما
شده اند!
از سوی دیگر ،در «شادروان» با میانه ای کش امده
اما کم کارکرد روبه روییم .زمان قابل توجهی از
فیلم به حضور انبوهی از اقوام
در خانه شــخصیت های اصلی
اختصاصیافتهاست.دراینمیان
تنهامعدودیازشخصیت هاهستند
که حضورشــان از کارکرد دراماتیک
قابل قبولیبرخورداراست.عده ایدیگرنقشی
در پیشبرد داستان ندارند و فقط فرصت را برای چند لحظه
طنزامیز فراهم می کنند (مث ً
ال فردی که همواره در بدترین
شرایط و بدون اجازه وارد حریم شخصی دیگران می شود)
و دیگران کهعم ً
ال از همین کارکرد همبی بهره اند.بنابراین
داستانیکهدردقایقاولباسرعتباالییدرحالپیشروی
بود،ناگهاندرجامی زند.باچنینمشکالتی«،شادروان»،
هرچندفاصله ایمشخصباکمدی هایمبتذلسال های
اخیر سینمای ایران دارد ،به یکی دیگر از ایده های بالقوه
جذاباماهدررفتهسینمایایرانبدلمی شود.
موقعیت مهدی (هادی حجازی فر)
شــاید بتوان «موقعیت مهدی» را – در محدوده سینمای جنگ
تحمیلی در ایران – دســتاوردی در زمینه خلق قهرمانانی باورپذیر
و همدلی برانگیز از چهره های مطــرح دوران جنگ تحمیلی قلمداد
کرد .این روندی است که در سال های اخیر در سینمای ایران به شکل
جدی تری دنبال شده و حاال ،با «موقعیت مهدی» به یکی از نقاط اوج
خود رسیده است .حجازی فر و همکارانش ،در روندی حساب شده و
تدریجی ،ابتدا ما را از طریق نمایش زندگی شخصی و روزمره قهرمان ها
با ان ها اشنا می کنند و بنابراین زمانی که با ان ها پا به فضای نفس گیر
جنگ می گذاریم ،به راحتی می توانیم ان ها را به عنوان ادم هایی باور
کنیم که هر چند به وضوح از ویژگی های قهرمانانه برخوردار بودند اما،
مثل تمام مردم عادی ،با دغدغه هایی روزمره و زمینی دست وپنجه
نرم می کردند .قهرمان این داستان «لب کارون» می خواند و با دقت و
جدیت به تماشای اثار لورل و هاردی می نشیند .در عین حال ،روایت
اپیزودیک کار از یک طرف باعث شــده کــه حجازی فر بتواند میان
شــخصیت های مختلف حرکت کند – و بدین شکل جنبه قهرمانانه
اثرش را محدود به نمایش زندگی شهید مهدی باکری نکند – و هم به او
کمک کرده که بیشتر بتواند به درونیات شخصیت ها نفوذ کند .به عنوان
مثال در یکی از اپیزودها اساسًا خبری از مهدی باکری نیست و ماجرای
نوجوانی به نام خسرو را دنبال می کنیم .اما زمانی که خسرو در موقعیتی
مشابه با موقعیت مهدی در اپیزود قبل قرار می گیرد ،تاکید فیلمساز
بر درونیات خسرو عم ً
ال به معنی شناساندن دقیق تر عواطف متالطم
مهدی هم هست .در چنین شــرایطی ،به نظر می رسد که حجازی فر
با موفقیت به هر دو هدف ذکرشده دست پیدا کرده است :هم دامنه
قهرمان پروری اش را گســترش داده – هر چند خسرو بر این تاکید
می کند که او مهدی باکری نیست اما رفتار او هم یک عمل قهرمانانه
و تحسین برانگیز است ،و هم در مواردی به شکل غیرمستقیم ابعاد
مختلفی از شخصیت اصلی اش را به ما شناســانده است .اما در این
رفت وبرگشــت ها ،یک هدف دیگر هم محقق می شود .حجازی فر و
همکارانش با این تمهید نه فقط روی شــباهت ها ،بلکه روی تفاوت ها
هم تاکید می کنند .جدا از نمونه ای مثل تفاوت رویکرد مهدی باکری
و خسرو در یک موقعیت مشابه ،می توان به تفاوت رویکردهای مورد
بحث در قبال استراتژی دفاعی اشاره کرد« .موقعیت مهدی» اختالفات
موجود در سطوح باال را هنگام تصمیم گیری بر سر ماندن در یک منطقه
یا برگشتن از ان جا برجسته می کند تا بفهمیم نیروهای جنگی ما –
برخالف تصویری که ،به خصوص در برخی از فیلم های دهه های 60و
70می دیدیم – یک توده کام ً
ال یک دست و هم شکل نبوده اند .چنین
رویکردی ،اتفاقًا نه تنها ضربه ای به جایگاه ان ها نزد تماشاگر نمی زند
بلکه به نزدیکی احساسی مخاطب با ان شخصیت ها کمک می کند.
از سوی دیگر« ،موقعیت مهدی» نشان می دهد که چطور می توان،
بدون افتادن به دام شــعارزدگی ،حرف های بزرگی را مطرح کرد .به
این توجه کنید که جمله ای که از قول خســرو ذکر شد («من مهدی
باکری نیســتم») چقدر می توانست شــعارگونه و ازاردهنده جلوه
کند .اگر چنین نشده به خاطر این است که فیلم این قدر ما را با عمق
احساسات شخصیت اشنا کرده و این قدر مقدمات را برای بیان این
جمله به درستی چیده که فریاد از ته دل خسرو کام ً
ال منطقی و باورپذیر
جلوه می کند .این نکته مهمی است که در سینمای ایران کمتر رعایت
خودی خود شــعاری نیست .شعارزدگی
می شود :هیچ جمله ای به
ِ
بسیاری از فیلم های ایرانی از ان جا ناشی می شود که مخاطب نمی تواند
بیان ان جمله را از سوی ان شخصیت در ان لحظه خاص باور کند .با
رعایت چنین جزییاتی – در کنار نکات مثبت پرتعداد دیگر – است که
«موقعیت مهدی» به یکی از فیلم های شاخص حوزه جنگ در سال های
اخیر تبدیل می شود.
37
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 37
قاب کوچک
دور از جـامعـه
تاملی بر دالیل افت مجموعه های تلویزیونی ویژه ماه رمضان
نیما بهدادی مهر
در گذشته ای نه چندان دور رقابت ویژه ای
میان شبکه های تلویزیونی برای تولید بهترین
و ویژه ترین برنامه ها و ســریال ها وجود داشت.
این رقابت سبب شد تا کلیدواژه "مناسبت های
تقویمی" از اواســط دهه ۷۰شمسی به شکلی
هدفمندتر به برنامه ریزی هایی برای تولید ویژه
برنامه ها و سریال ها در عید نوروز ،ایام شاد قربان
تا غدیر ،دهه اول محرم ،دهه اخــر صفر ،ایام
فاطمیه ،دهه فجر انقالب اسالمی و ماه رمضان
منجر شود.
در این میــان پخش ویژه برنامه «جشــن
رمضان» بــا اجرای صمیمی و بــی ادای کاظم
احمدزاده موجی اجتماعی و مثبت را پدید اورد و
به فرهنگ حسنه شناسایی محرومان و رساندن
کمک های مردمــی به خانواده هــای نیازمند
منجر شــد .به واقع برنامه اگرچه به خاستگاه
ایدئولوژیکی پهلو می زد اما بازتابی از مردم بود و
همین مردمی بودن سبب شد تا نگرش عمومی
نسبت به ان برنامه همسو و همراهانه باشد اما
اتفاق ویژه تر زمانی افتاد که تلویزیون به معجزه
جذب مخاطبان از طریق پخش سریال های ویژه
رمضان پی برد و موفقیت مجموعه «گمگشته»
در ابتدای دهه ۸۰سبب شــد تا جدولی ویژه
به تولید و پخش سریال هایی برای ماه رمضان
اختصاص یابد .گواین که پیش از ســال ۸۰نیز
ســریال هایی در ماه رمضان پخش می شد اما
استقبال ویژه مخاطبان از مجموعه تلویزیونی
«گمگشــته» در ســال ۸۰به مبدا ویژه ای در
سریال سازی برای مناسبت رمضان بدل شد تا
مدیران هر شبکه ویژه ترین سریال های خود را
برای این ماه کنار بگذارند.
این روزها و درحالی که پای به قرنی جدید
گذاشــته ایم اما رکودی محض و غیرقابل انکار
بر بسیاری از تولیدات تلویزیونی سایه انداخته
و با وجود همه تالش هایی کــه تلویزیون برای
جلب رضایت مخاطبان حداکثری و بازگشت
به دوران موفق مجموعه سازی اش در دهه ۸۰
داشته است اما سریال ها چنگی به دل نمی زنند و
ان قدر دور از مردم و مناسبات خاص ماه رمضان
ایستاده اند که حتی سریال «نجال »۲به عنوان
موفق ترین مجموعه تلویزیــون در ماه رمضان
۱۴۰۱بر اساس نظرســنجی های صدا و سیما
نیز نسبت به ان پیشینه موفق تلویزیون در دو
دهه پیش نوعی پسرفت محسوب می شود .در
مطلب حاضر و پس از مروری مختصر بر «نجال
»۲به دالیل دورشــدن انتن از مردم در بخش
نتیجه گیری اشاره می کنم.
پخش در زمانی اشتباه
«نجال» در هر دو فصل قرابتی با ماه رمضان
ندارد .نه اتمسفر و فضاسازی ان و روایت عشقی
شکل گرفته در دل جنگ و بیان چالش های این
عشق پرداخت درستی داشته و نه گروه بازیگران
ان قرابتی با فضای اثر داشته اند .به واقع استفاده
نکردن از بازیگران مســلط به اوا و لحن درست
در لهجه جنوبی در وهلــه اول ،هر دو فصل این
سریال را با چالش باورمندی در ذهن مخاطبان
روبه رو می کند.
به واقــع ناهمخوانــی اتمســف ِر برامده از
لوکیشن جنوب و لهجه درست جنوبی با ان چه
از سوی بازیگران (به ویژه شخصیت نجال در دو
فصل با بازی سارا رســول زاده و محیا دهقانی)
بازنمایی و ارائه شده در وهله اول نمره ای منفی
را در ذهن مخاطبان به ثبت می رساند و در ادامه
داستان عاشقانه نیز نه قرابتی با نگرش اجتماعی
غالب و روز دارد و نه اساســا دغدغه و معرفت
مشترکی میان مخاطبان و سریال ایجاد می کند.
به بیــان بهتــر مخاطبــان ســریالی را
می بینند که تصویر زندگی انها نیســت و ایده
مشترکی در ذهنشان نســبت به این سریال
شــکل نمی گیرد تا در پسش خاطره ای بسازد
برای ســال های بعد و درست در همین بزنگاه
است که مخاطبان در مقایسه ای ناگزیر میان
خاطرات گذشــته و تصویر امــروز ،به همان
سریال های بارها بازپخش شده گذشته رجوع
می کنند و نکتــه جالب این کــه همچنان با
ان ســریال ها نزدیکی و صمیمیت بیشــتری
حس می کننــد .برای درک ایــن موضوع که
چرا سریال های نوســتالژیک همچنان در نزد
مخاطبان جذاب تر هســتند و سریال های روز
با همه تالش ها در متفاوت نمایی و رنگ ولعاب
بیشتر در جذب مخاطبان به ناکامی می رسند
ناگزیرم از ارجاعی به گذشته برای رسیدن به
پاسخی درست برای شرایط امروز سریال های
تلویزیونی شروع کنم .با این تفاسیر به صورتی
گــذرا مهم تریــن مولفه هــای ســریال های
تلویزیونی شاخص و موفق ماه رمضان را از سال
۸۰تاکنون بررسی می کنم:
مولفه اول :همخوانی بازیگران با
نقش ها
مولفه دوم :همسویی محتوا با ماه
رمضان
مولفه ســوم :خوانش درســت
سناریو از زندگی اجتماعی
نمایی به جا
مولفه چهارم :متفاوت ِ
و چارچوب مند
«نجال» در هر
دو فصل قرابتی با
ماه رمضان ندارد .نه
اتمسفر و فضاسازی
ان و روایت عشقی
شکل گرفته در
دل جنگ و بیان
چالش های این عشق
پرداخت درستی
داشته و نه گروه
بازیگران ان قرابتی
با فضای اثر داشته اند
این چهار مولفه به راحتــی در مهم ترین و
مخاطب پسندترین مجموعه های ماه رمضان از
۱۳۸۰تا اواسط دهه نود قابل مشاهده است اما
اگر تنها همین مولفه ها را در سریال «نجال »۲
پیگیری کنیم به راحتی وصله ناجور بازیگرانی
که فن بیان را بر اساس موقعیت درام و جغرافیای
مکان نمی شناسند و احساس و ادراک شخصیت
را در چارچوبی درســت قــرار نمی دهند برای
مخاطبان بر مال مــی بینیم .همچنین «نجال»
در هر دو فصل به لحاظ همسویی با حال وهوای
رمضان می لنگد و داســتانی که روایت می کند
ان چنان از بخش مهمی از مردم ایران دور است
که حتی متفاوت نمایی های ســریال در زمینه
استفاده از لوکیشن ،ترکیب بازیگران و سوژه نیز
برای جذب مخاطبان موثر نیست.
برای مثال این تلقی که سعی کنیم دخترانی
شــیک و به قول عامیانه "تــرگل ورگل" را که
تهرانی هســتند با گریم به شخصیت دختران
جنوبی نزدیک کنیم و ان ها را در موقعیت هایی
قرار دهیم تا حس وحال عاشقانه و عارفانه را به
هم پیوند بزنند اما روی فن بیان ،ادراک حسی
و فلسفه نزدیک شدن ان ها به نقش کار نکنیم
و ظرفیت های پایین بازیگــری ان ها را در نظر
نگیریم از اساس اشــتباهی راهبردی است که
سریال را در همان خط اول به بن بست می رساند.
همین نقص بزرگ یعنی انتخاب اشــتباه
بازیگران ،در دیگر سریال های رمضانی ناموفق
طی دهه های مختلف هم دیده شده و اگر همین
خط را پی بگیریم به بی اصالتی سوژه ،بی هویتی
نگرش و نااشنایی با باورهای ادراکی و احساسی
مخاطبان در دو زمینه زیســت مادی و معنوی
بیشتر اشراف می یابیم.
در نظر اوریــم کــه در نمونه هایی چون
«گمگشــته» ســاخته رامبد جــوان با خلق
شخصیت ســید جالل با بازی اتیال پسیانی و صفحه 76
اکران
روز صفر (سعید ملکان)
فیلم های اســتراتژیک ســینمای ایران در دهه 90با الگوهای
شکست خورده پیشین فاصله گرفته اند .حاال با فیلم هایی روبه روییم
که مشخصًا دارند برای ارتباط با مخاطب عام – از جمله کسانی که شاید
در نگاه اول از نظر فکری با فیلم مورد نظر زاویه داشته باشند – ساخته
می شوند .این ،مسیر درستی است و می توان توجه سازندگان فیلم های
استراتژیک به طیف های مختلف مخاطبان را به فال نیک گرفت .با این
وجود نمونه ای چون «روز صفر» نشان می دهد که هنوز راه زیادی در
پیش است.
«روز صفر» یک اکشن جاسوسی است که قربانی نگاه سازندگانش
به قواعد ژانر شده است .در بســیاری از دقایق به نظر می رسد با یک
فیلم تقلیدی طرفیم .به جز زبان ،کمتر نشانه ای در کاراکتر اصلی فیلم
(با بازی البته قابل تحسین امیر جدیدی) می بینیم که او را به عنوان
امنیتی «ایرانی» برای ما باورپذیر کند .انگار کلیشه هایی
یک مامور
ِ
از اکشن های خارجی گرفته و با کلیشــه هایی از فیلم های متعلق به
دوران فیلمفارســی های قبل از انقالب ترکیب شده است (حرکت
گردن امیر جدیدی پیش از انجام هر عملیات را می توان معادل پاشنه
ورکشــیدن های معروف «قیصر» دانست) .از سوی دیگر ،شخصیت
ریگی (با بازی ساعد سهیلی) به پاشنه اشیل فیلم تبدیل شده است.
برخالف دیگر فیلمی که در سال های اخیر در مورد ماجراهای ریگی
ساخته شده («شبی که ماه کامل شد» که البته ان هم با یک فیلم کامل
فاصله داشت) ریگی در این جا اص ً
ال تصویر یک تبهکار مخوف را پیدا
نمی کند .نمایش چندباره شلیک یا سر بریدن به خلق یک شخصیت
ترسناک و تاثیرگذار منجر نمی شــود .چنین تصویری زمانی شکل
می گیرد که ما شخصیت تبهکار را به عنوان نیرویی باهوش و هماورد
قهرمان باور کنیم .ان موقع است که تقابل قهرمان و دشمن اصلی اش
به تقابلی جذاب و گیرا تبدیل می شود .متاسفانه چنین اتفاقی در «روز
ریگی فیلم هماورد مناسبی برای مامور امنیتی
صفر» رخ نداده است.
ِ
نیست .ما وحشی گری او را می بینیم اما خبر چندانی از وجه مخوف او
نیست .برای یاداوری این وجه ،مدام باید فرامتن را به یاد بیاوریم و به
این فکر کنیم که عبدالمالک ریگی در دنیای واقعی چه شخصیتی بود.
در پرورش داستان هم مشکل بزرگی وجود دارد .طبعًا مخاطبان
می دانند که قرار است با یک ماجرای واقعی مواجه شوند .تعلیق اصلی
فیلم هم بر اساس احتمال یک خرابکاری بزرگ از سوی عبدالمالک
ریگی شکل گرفته است .مشکل همین جا است :مخاطبان می دانند که
چنین اتفاقی در دنیای واقعی هرگز رخ نداده است .در چنین شرایطی،
فلفل کار
ان چه می تواند به فیلم کمک کند توجه بیشــتر به نمک و ِ
است :یعنی افزایش جذابیت خو ِد مسیری که شخصیت ها برای رسیدن
به ان نتیجه قابل پیش بینی طی می کنند .اما در
«روز صفر» چنین اتفاقی نمی افتد .کماکان
بخش مهمی از تاکید ســازندگان بر
تعلیقی اســت که عم ً
ال وجود ندارد.
در عوض بخش هایــی که در اصل
می توانستند به جذابیت اثر کمک
کنند (مثل روش های قهرمان برای
جلوگیری از خرابکاری نیروهای
شر) عمومًا پرداخت ساده ای دارند.
به همین خاطر است که «روز صفر»
به یک تالش نه چنــدان موفق در
یک مسیر تازه (در مقیاس سینمای
ایران) تبدیل می شود.
مرد بازنده (محمدحسین مهدویان)
تازه ترین ساخته محمدحســین مهدویان ،تالش قابل ستایشی
برای خلق داستانی مبتنی بر الگوهای ژانری است« .مرد بازنده» قرار
است یک داســتان کاراگاهی با حال وهوای اثار نوار باشد .انتخاب
چنین دســتمایه ای ،از چند جنبه قمار بزرگی برای سازندگان فیلم
بوده است .از یک طرف ،خلق یک داستان پر پیچ وخم کاراگاهی نیاز
به هوش و دقت باالیی دارد .خالق داستان کاراگاهی باید همواره یک
گام از مخاطب باهوش خود جلوتر باشد و بتواند به شکلی پذیرفتنی
به او رودســت بزند .از طرف دیگر ،هم ژانر نوار و هم درام کاراگاهی
برای بســیاری از ما مخاطبان با ادم های تودار و مرموزی با کالهی به
شخصیتی
سر و بارانی بلندی بر تن تعریف شده است .در واقع تیپ
ِ
ضدقهرمانان نوار (و همچنین قهرمانان درام های کاراگاهی) عمدتًا
با فضای ایرانی بیگانه اســت .بومی سازی این حس وحال ،به خصوص
با در نظر گرفتن این که نمونه های موفق چنین اثاری در ســینما و
تلویزیون (الاقل در دو دهه اخیر) احتماالً به سختی از تعداد انگشتان
یک دست تجاوز می کند ،کار سختی است .اما یک ریسک بزرگ دیگر
مهدویان ،انتخاب جواد عزتی برای بازی در نقشــی بوده که از نظر
سن وسال ،نزدیکی چندانی به خود عزتی ندارد .عزتی در این جا نقش
پلیسی میانســال به نام احمد را ایفا کرده که احتماالً مسن تر از سن
واقعی اش به نظر می رسد ،به همه چیز بدبین است و بار یک عمر تحقیر
و «بازنده بودن» پشت او را خم کرده است.
در چنین شرایطی« ،مرد بازنده» در لحظاتی با موفقیت از خطرات
ذکرشــده عبور می کند و در لحظاتی ناکام می ماند .فیلم شــروع
درگیرکننده ای دارد .به ســرعت وارد ماجرای یک مرگ مشکوک
می شویم و اشاره هایی که به روابط فرد متوفی می شود ،کنجکاوی اولیه
را برای دنبال کردن داستان و یافتن سرنخ مرگ او به وجود می اورد.
ضمن این که تاکید بر کشمکش ها و تردیدهای درونی شخصیت اصلی
به شــکل موفقیت امیزی در مقدمه چینی فیلم مطرح شده و ما را با
شخصیتی زمخت و ،گاه به شــکلی افراطی ،عمل گرا روبه رو می کند.
طراحی درست چنین شخصیتی ،یکی از پایه های اصلی موفقیت هر
داستان کاراگاهی است.
با این وجود ،نطفه سقوط فیلم هم همین جا گذاشته می شود .در
پایه ریزی داستان ،مهدویان و همکاران فیلمنامه نویسش (ابراهیم
امینی و حسین حسنی) به سمت موارد حساسیت برانگیزی می روند
که اساســا در ســینمای ایران و با توجه به محدودیت های موجود،
امکان چندانی برای گسترش دادن شان وجود ندارد .به
همین دلیل فیلم انتظاراتی را در مخاطب ایجاد می کند
که ان ها را چندان براورده نمی کند .برخی از مســائل
عم ً
ال گنگ باقی می مانند و «مرد بازنده» را به ایده ای
جسورانه تبدیل می کنند که خوب شروع می شود
اما به ســرمنزل مقصود نمی رسد .از سوی دیگر،
توجه بیش ازحد به مســائل خانوادگی احمد به
فیلم ضربه زده است .چالش های خانوادگی احمد
می توانست به عنوان یکی از پیرنگ های فرعی در
داستان نقش داشته باشــد اما در نسخه فعلی
ان قدر پروبال پیدا کرده که عم ً
ال به یک خط
داستانی مجزا تبدیل شــده و به همین
دلیل ،گاه باعث بروز سکته در مسیر
پیشرفت داستان اصلی می شود.
«مرد بازنده» فیلم بدی نیست و
نکات قابل توجهی در خود دارد
اما کماکان حســرت ایده های جذاب و
ازدست رفته را در دل ما باقی می گذارد. صفحه 38
دستمایه قرار دادن مســائل اخالقی و عرفانی
همسو با جامعه« ،یادداشت های کودکی» ساخته
پریسا بخت اور با پرداخت به سوژه ای متفاوت در
مقیاس ان دوران زمانی و چنگ زدن به موضوع
ش های ویژه سنتی و پاسداشت نوستالژیهای
ارز
کودکی« ،همراز» ساخته سامان مقدم و دستمایه
قــرار دادن رویکردهایی اخالقــی در خصوص
رســتگاری معرفتی انســان های خالفکار پس
از زیستن در جوار انســان های صالح ،و «عروج»
ساخته سیروس مقدم با دستمایه قرار دادن توبه
یک کالهبردار و بازگشت او به سوی راست کرداری
تالش مناسبی در خوانش ایدئولوژی بر بستر باور
عمومی انجام شده بود.
این تالشها در ســریالهای دیگری ادامه
یافت که از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد:
«پشتکنکوری ها»ساختهپریسابخت اورباتوجه
نشان دادن به دغدغه ها ،چالش ها و سختی های
جوانان پشــت کنکوری؛ «رانت خوار کوچک»
ساخته حسین ســهیلی زاده با خلق شخصیت
اُشترخانی با بازی سیروس گرجستانی و رویکردی
کمیک به مفاســد اداری و نقد به نوکیســه گی
و ریاکاری رســوخ کــرده در بخشــی از بدنه
مدیریتی ادارات دولتی؛ و سریال «کمکم کن»
به کارگردانی قاسم جعفری با رویکرد پیوند زدن
سرگشتگی های انسان امروز به پندار برزخ باور.
تلویزیون طی چند سال به چنان تشخصی
در ساخت مجموعه های ماه رمضان رسید که با
فرا رسیدن ایام روزه داری ،مخاطبان خود را با
پخش سریال هایی کمدی و معناگرایانه غافلگیر
می کرد که در این زمینه می تــوان به «خانه به
تلویزیون طی
چند سال به چنان
تشخصی در ساخت
مجموعه های ماه
رمضان رسید که
با فرا رسیدن ایام
روزه داری ،مخاطبان
خود را با پخش
سریال هایی کمدی و
معناگرایانه غافلگیر
می کرد
دوش» به کارگردانــی رضا عطاران و هنرنمایی
حمید لوالیی در نقش ماشاءاهلل مرزوقی با محور
قرار دادن فرجام نیک تالش برای کسب درامد
حالل« ،او یک فرشتهبود» ساختهعلیرضا افخمی
و «اغما» به کارگردانی ســیروس مقدم درباره
تقابل انسان و شیطان اشاره کرد .سریال «متهم
گریخت» ســاخته رضا عطاران و با هنرنمایی
سیروس گرجســتانی در نقش هاشم بابازاده با
داستانی از نیک اندیشــی شخصیتی ساده دل و
باصفا که قلبش مدام باتری خالی می کند و در
تردد مدام میان این دنیا و ان دنیاست مفاهیمی
کلیدی از اخالق اُخروی را به زندگی دنیوی پیوند
می زد و باور فکــری اش را در جمله «این دنیا یه
شاهی هم نمی ارزه» بیان می کرد.
در این میــان تلویزیــون در ســال ۸۵با
ســه ســریال جذاب «صاحبدالن» ســاخته
محمدحســین لطیفــی« ،اخرین گنــاه» به
کارگردانی حسین ســهیلی زاده و «زیرزمین»
ساخته علیرضا افخمی قدرت باالی خود در جذب
مخاطبان از هر طیف فکری را نشان داد و با محور
قرار دادن خوانش ایات قــران در زندگی امروز،
اشاره به چشم برزخی و تصویرگری ایات عذاب
گناهان کبیره ،و در نهایت نقب زدن به پستوهای
زیست در مناطق جنوبی تهران به بررسی فرهنگ
زیستی در شهر مدرن و در جوار عرفان و معنویت
اشارتی به جا و هدفمندانه داشت که با استقبال
ویژه مخاطبان روبه رو شد.
ساخت «میوه ممنوعه» به کارگردانی حسن
فتحی و بر پایه اشاراتی به داستان های مشهور
کالسیک مانند «شیخ صنعان» و «برصیصای
عابد» یکی دیگر از اوج های مهــم تلویزیون در
سریال سازی مناسبتی بود که در کنار «بزنگاه»
به کارگردانــی رضا عطاران قوتــی ویژه به انتن
تلویزیون در سال ۸۷بخشید اما گویی پس از این
سال تلویزیون راه رسیدن به مخاطبان را نسبتًا گم
کرد و نتوانست به قوت قبل سریال هایی را روانه
انتن کند که باشــکوه و جذاب باشند و البته در
همین مدت رکود تلویزیون سریال هایی چون «در
مسیر زاینده رود» ساخته حسن فتحی« ،نردبام
اســمان» به کارگردانی محمدحسین لطیفی،
«پنجمین خورشید» ســاخته علیرضا افخمی و
«جراحت» به کارگردانی محمد مهدی عسگرپور
را روانه انتن کرد که نســبتًا در جذب مخاطب
موفق بودند.
امــا در دهه نــود ما شــاهد شــیبی در
سریال ســازی رمضانی بودیم کــه روز به روز
جدول پخش ایــن ماه را از مــردم دورتر کرد؛
چنان چه در ۱۰ســال گذشــته شــاید تنها
بتــوان نمونه هایی چون «دودکش» ســاخته
محمدحسین لطیفی« ،مادرانه» به کارگردانی
جواد افشــار« ،مدینه» و «پایتخت »۴ساخته
سیروس مقدم و در نهایت «دردسرهای عظیم
»۲به کارگردانی برزو نیک نــژاد را ،ان هم در
نســبیتی با کل دهه نود ،ســریال هایی موفق
ارزیابی کرد.
ایا مخاطبی که ایــن خاطره ها را در ذهن
دارد می توان با «خوشــنام» و «نجال »۲راضی
کرد؟ پاسخ به قطعیت خیر است و همین منفی
بودن باید به تغییر رویکردی در سریال ســازی
تلویزیون منجر شود.
77
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 77
گل به خودی (احمد تجری)
یک سوءتفاهم بزرگ ،سال ها است که در بسیاری از فیلم هایی که
در سینمای ایران برای کودکان ســاخته می شوند به چشم می خورد:
این که کودک بودن مخاطب به این معنی است که می توانیم فیلم هایی
ساده انگارانه با شخصیت هایی ســطحی و بدون چفت وبست مناسب
شوخی از ُمد افتاده
داستانی بسازیم و با چند سکانس رقص واواز ،چند
ِ
فیلم خود جلب
و یکی – دو «پیام» اخالقی توجه مخاطب کودک را به ِ
کنیم .نتیجه ،طبیعتًا ،چیزی جز شکســت نیست« .گل به خودی» هم
یکی از این فیلم ها است .داستان در این فیلم بیشتر بهانه ای است برای
چند شوخی و اواز :یک جور ُجنگ سینمایی .از هر طرف که به فیلم نگاه
کنیم،بامجموعه ایازساده انگاری هاوبی منطقی هاروبه رومی شویم.چند
کودک پرورشگاهی ،بعد از این که یکی از دوستان شان (اشکان) خانواده
جدیدی پیدا می کند ،تصمیم می گیرند از پرورشگاه فرار کنند و در این
راه از راهنمایی های عروسکی که مدت ها در پرورشگاه بوده و تازه معلوم
می شود که می تواند حرف بزند (!) استفاده می کنند .ان ها نقشه اولیه ای
برای فرار از پرورشگاه می کشند و بعد از ذکر چند ایده که به طرز عجیبی
احمقانه اند – مث ً
ال این که مستقیمًا به نگهبان ان جا بگویند که می خواهند
فرار کنند – و معلوم نیســت چرا باید در یک موقعیت «جدی» به ذهن
بچه ها برسند ،در نهایت با نقشه دیگری که به اندازه تمام نقشه های قبلی
ساده لوحانه به نظر می رسد ،از پرورشگاه فرار می کنند .این اتفاق باعث
می شود بفهمیم که نیروهای پرورشگاه هم ظاهرًا به همان اندازه ساده لوح
هستند چون در میانه این بحران نگران این هستند که نکند بچه ها خارج
از پرورشگاه خورده شوند!
بعد از فرار بچه ها به طرز عجیبی شــاهد این هستیم که نیروهای
پرورشگاه دست روی دست می گذارند و ،به جای یک اقدام عملی ،فقط
غصه می خورند .یکی از این شخصیت های لوس (به نام دلشاد که مدام
در پی شوهر است و فقط دعا می کند و در انتها هم تکلیف این دعاهای او
مشخص نمی شود و ما نمی فهمیم چرا باید در طول فیلم شاهد رفتارهای
بالهت بار او باشیم) به مدیر پرورشگاه ،خانم رهبری ،می گوید جای نگرانی
نیست و بچه ها حتمًا برای یک چرخ زدن ســاده رفته اند و به ان جا بر
خواهند گشت! خانم رهبری هم ان قدر دل نازک است که از این ناراحت
می شود که چرا در پرورشگاه به بچه ها این قدر سخت گذشته که ترغیب
به فرار شده اند .اما همین ادم ،هیچ اقدامی برای پیدا کردن بچه ها (به جز
اشــک ریختن) انجام نمی دهد و ان قدر خودخواه است که فقط بعد از
یاداوری این که یک جشن در پیش دارند و کلی میهمان دعوت کرده اند
(و البد افشای ماجرای فرار بچه ها می تواند تبعاتی برای او داشته باشد) به
فکر تماس با پلیس می افتد (که در این جا هم همکاران رهبری منصرفش
می کنند) .در این میان همچنین شاهد این هستیم که بچه ها هر روز برای
خودشان می چرخند و خانه اشکان را به هم می ریزند و هیچ کس هم نه
می فهمد و نه حتی به چیزی مشکوک می شود.
ســازندگان «گل به خودی» حتی از برخی از پتانسیل های اولیه
موجود در داستان هم استفاده نمی کنند .مث ً
ال بعد از وعده فیروز
(شــقایق فراهانی) به ارش مبنی بر این که اگر چند روز کار
کند و پول در بیاورد زودتــر می تواند مادرش را پیدا کند،
احساس می کنیم فیروز قرار است یک شخصیت منفی
و سوءاستفاده گر باشد و با فریب ارش به درامد خودش
بیاندیشد .اما در ادامه متوجه می شویم که فیروز هم( مثل
خیلیازشخصیت هایدیگرداستان)یکشخصیتمعلق
و پادرهوا است که نه تکلیف ما با او روشن است و نه تکلیف
خودش با خودش!
می توان این فهرست را ادامه داد .اما نکته کلیدی این
است که بعضی وقت ها به نظر می رسد ماجراهای فیلم نه برای
شخصیت های داستان جدی است و نه برای سازندگان فیلم.
پس چرا باید برای مخاطب جدی شود؟
قدغن (مجید مافی)
زمانی شهرام جعفری نژاد در نقد فیلم «سامان» (احمد نیک اذر)
در ماهنامه «فیلم» (شماره ،45بهمن )1365به طعنه چنین نوشته بود:
«یک مرد و یک زن ،گاهی این خوب و ان مقصر و گاهی برعکس؛ زمانی
هر دو خوب و بچه ای در میان؛ گاه مایه دق و گاه موجب وصلت ،زمانی
سالم و گاهی بیمار؛ ...این ها ارکان سینمای خانوادگی ما هستند .هنوز
هم هرچه «صفاجو» و «خوش رفتار» و «پاک طینت» و «رحمت پور» را با
سر افکنده و شانه اویزان در برابر «پژمان» و «تیمور» و «جبار» نشسته
روی مبلی فاخر قرار می دهیم و اسمش را می گذاریم تقابل قطب های
مثبت و منفی ».بیش از سی وپنج سال بعد از ان یادداشت جعفری نژاد،
با در نظر گرفتن این که کنایه های او در مورد فیلمی مثل «قدغن» صادق
جلوه می کند ،متوجه نکته تاسف اوری می شویم :با فیلمی روبه روییم
که حتی سی وپنج سال قبل هم کهنه به نظر می رسید! وقتی ایده های
ســازندگان «قدغن» برای قطب بندی شخصیت های فیلم این است
که قطب های مثبت و منفی فیلم را به ترتیب «مرتضی» و «افشــین»
نام گذاری می کنند ،مشخص می شود که جعفری نژاد چقدر درست به
هدف زده بود! «قدغن» مصداق بارزی است که نشان می دهد الفاظی
همچون «دغدغه مند» و «متعهد» هیچ چیــزی را در مورد کیفیت
فیلم نشان نمی دهند .فیلمسازان ما باید بیش از داشتن دغدغه بیان
دردهای جامعه ،در قبال چفت وبســت داستانی و منطق روابط میان
شــخصیت ها دغدغه مند باشــند .درحالی که «قدغن» اساسًا فاقد
چنین دغدغه هایی به نظر می رســد« .قدغن» فیلمی است که حتی
در شناساندن انگیزه های اولیه شخصیت ها نیز ناموفق عمل می کند.
«قهرمان» ماجــرای ما ،از همان دقایق اولیه بیش از این که انســان
بامعرفت و دغدغه مندی باشد ،مردی ساده لوح به نظر می رسد که –
به دلیل نامشخصی – از همان ابتدا به مردی اعتماد می کند که عشق
سابق او را تصاحب کرده است .در ادامه ،ابهامات بیشتر می شوند :چرا
یحیی باید برای سرپرستی غزل به مرتضی اعتماد کند؟ موضع مرتضی
نسبت به غزل چیســت؟ چرا بحث بازپرداخت بدهی و جلوگیری از
بازگشــت به زندان این قدر زود اولویت خود را برای مرتضی از دست
می دهد؟ ایا اگر این روند به شکلی تدریجی صورت گرفته و در انتها به
نتیجه می رسید از نظر دراماتیک تاثیر بیشتری نداشت؟ چرا افشین
– به عنوان ادم خبیثی که از موذی گری الزم برای به دست اوردن این
مال ومنال برخوردار بوده – در برخی از بزنگاه ها این قدر ساده به نظر
می رسد و کوچک ترین کنترلی روی رفتار خود ندارد؟ چرا قطب بندی
فیلم این قدر ساده و ابتدایی است؟ و انبوهی از پرسش های دیگر.
با این میزان از کهنگی و بی منطقی ،عجیب نیست که «قدغن» به
یکی از بزرگ ترین شکست های دوران کاری محمدحسین فرح بخش،
به عنوان یکی از قدیمی ترین و باتجربه ترین تهیه کنندگان سینمای
ایران تبدیل شد؛ ان قدر که خیلی زود و درحالی که هنوز روی پرده
بود ،سر از اکران انالین دراورد.
39
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 39
قاب کوچک
تلویزیون به یک رقیب واقعی احتیاج دارد
گفت وگو با سید مهرداد ضیایی ،بازیگر مجموعه های «نجال» و «از سرنوشت»
احسان دبیروزیری
سید مهرداد ضیایی ،بازیگر
کارکشته ای است که او را در
انبوهی از فیلم ها و مجموعه های
مطرح دهه های اخیر به یاد می اوریم .در ماه
رمضان امسال ،دو مجموعه با بازی او از
تلویزیون پخش شد که اتفاقاً ،طبق امار ،از
جمله محصوالت موفق تر این ماه بودند :فصل
دوم «نجال» و فصل چهارم «از سرنوشت».
بهانهاینگفت وگو،پخشایندومجموعهبود
هرچند بحث به مسائل کلی تری همچون
کارگردان ساالری و مشکالت دیگر فیلم ها و
مجموعه های ایرانی کشیده شد .شاید
کلیدی تریننکتهدرموردصحبت هایضیایی،
صراحتقابل ستایشاوباشد؛صراحتیکهان
را حتی هنگام بحث در مورد مجموعه هایی که
بازیکردههممشاهدهمی کنیم.
با توجه به این که هر دو مجموعه ای
که در ماه رمضان با بازی شما پخش
شد یعنی «نجال »2و «از سرنوشت
،»4دنباله هایی بر فصل های قبلی شان
بودند ،قاعدتاً دیگر نیازی به توضیح در
مورد کاراکترهایی که بازی کردید وجود
ندارد و مخاطبان با ان ها اشنا هستند.
اما می خواستم بدانم ایا نقش هایی که
در این اثار بازی کردید در مقایسه با
فصل های قبل دچار تغییراتی شدند؟
ایا نیازی به این احســاس کردید که
تغییراتی در شیوه نقش افرینی تان
ا ِعمــال کنید یا همان رونــد را ادامه
دادید؟
طبیعتًا در چنین شــرایطی باید هارمونی
حفظ شــود .تغییرات نباید در حدی باشد که
استراتژی نقش را عوض کند .برای این که این ها
فصل هــای متعدد یک قصه هســتند .طبیعتًا
شخصیت در فصول بعدی همان شخصیتی است
که در فصل اول دیده شده است .بنابراین پایه و
اساس ان شخصیت در قصه یکی است و بازیگر
نه می تواند و نه باید چندان تغییرش دهد .مگر
این که در قصه ما چنان تغییر شخصیتی و هویتی
در مورد یک پرسوناژ داشته باشیم که بازیگر نهایتًا
مجبور به تغییر شیوه نقش افرینی اش شود .در
مورد این دو سریال چنین نیازی وجود نداشت.
ســاخت مجموعه های دنباله ای در
خارج از کشور معمول است .اما به نظر
می رسد چنین اتفاقی در تلویزیون ما
در یکی ،دو دهه اخیر رونق پیدا کرده
است .به نظر شما چه عواملی در این
اتفاق موثر بوده اســت؟ ایا ساخت
ســریال هایی در چند فصل ناشی از
موفقیت نمونه هایی چون «ستایش»
یا «پایتخت» بوده یا به طور مستقل و از
لحاظ دراماتیک چنین نیازی احساس
می شده است؟
مساله به تلویزیون برمی گردد .تلویزیون بنا
به دالئل متعددی ،که شاید در حوصله این بحث
نگنجد ،دائمًا می خواهد خودش با خودش رقابت
کند .این عمل شگفت انگیز است .درحالی که نه
تلویزیون برای تولید سریال یا تولید فیلم به بخش
خصوصی راه می دهد و نه قوانین کشور ،نمی دانم
تلویزیون بر اساس کدام استراتژی فکر می کند
اگر با خودش رقابت کند موفق تر خواهد شــد.
بنابراین سعی می کند کارهایی را که فکر می کند
مخاطب بیشتری دارد ،بدون این که این کارها از
نظر کیفی مورد بررسی قرار بگیرند ،به فصل دو و
سه و چهار و الی اخر بکشاند.
پس به نظر می رسد شما چندان با این
روند موافق نیستید و فکر می کنید اگر
سریا ل های مستقل دیگری ساخته
شود بهتر است.
نه الزامًا .این شــیوه ای است که در جاهای
دیگر هم جواب خود را پس داده است .اما مسئله
این است که در جاهای دیگر ،برای ساخت فصول
بعد هم بــه کیفیت کار نــگاه می کنند و هم به
کمیت مخاطبان .این جا برای ســاخت فصول
بعدی کیفیت و کمیت در نظر گرفته نمی شود
و این کار بنا بر چیزهای دیگری انجام می شود.
در جاهای دیگر،
برای ساخت فصول
بعد هم به کیفیت کار
نگاه می کنند و هم
به کمیت مخاطبان.
این جا برای ساخت
فصول بعدی کیفیت
و کمیت در نظر گرفته
نمی شود و این کار بنا
بر چیزهای دیگری
انجام می شود
ک ً
ال فکر می کنید فصــل اول این دو
سریال با استقبال مواجه شده است؟
اگر نه ،دلیل ساخته شدن فصول بعدی
چه بوده است؟
در مورد «نجال» ،بله .مردم ان کار را دوست
داشتند .خودم فکر نمی کردم که مردم این قدر
با این کار ارتباط برقرار کننــد .ولی در مورد «از
سرنوشت» چنین چیزی را هرگز نفهمیدم که
مردم خیلی دوستش داشته باشند یا فیلمنامه اش
کیفیت ویژه ای داشــته باشد .نمی گویم چنین
چیزی نبوده بلکه من متوجه نشــدم و نظری
ندارم .ولی ادامه پیدا کرد.
در گفت وگویی در مــورد فصل دوم
«نجال» به این اشــاره کــرده بودید
که به نظرتان بعضــی از جاها حضور
شخصیت شیخ ابراهیم از دست رفته؛
یعنی جایی که باید وجود می داشت
وجود ندارد .امکانش هســت در این
مورد توضیح بیشــتری بدهید؟ ایا
منظورتان این اســت که شخصیت
در مرحله فیلمنامه جای کار بیشتری صفحه 78
اکران
یک تاریخ پر از وقایع دست نخورده دراماتیک
نگاهی به بهترین انیمیشن های
به نمایش در امده در 2021؛
«شبی که ماه کامل شد» و «روز صفر»؛ یک سوژه و دو رویکرد
احسان دبیروزیری
فعالیت های تروریستی عبدالمالک ریگی
و گروهک جنداهلل ،دستگیری او در اواخر سال
88و اعدام او در خــرداد ،89یکی از برگ های
مهم دو دهه اخیر تاریخ ایران محسوب می شود.
حوادث منجر به دســتگیری ریگــی از چنان
بار دراماتیک باالیی برخوردار بــود که تقریبًا
بالفاصله بعد از دستگیری ریگی بحث هایی در
مورد ساخت فیلمی در مورد این واقعه درگرفت.
حاصل ان بحث ها و ایده ها ساخت دو فیلم بود:
«شبی که ماه کامل شد» (نرگس ابیار) و «روز
صفر» (ســعید ملکان) .این توالــی ،یک اتفاق
کم سابقه (حتی شاید اغراق نباشد اگر بگوییم
بی سابقه) را در تاریخ سینمای ایران رقم زد :این
که یک حادثه واقعی به فاصله دو سال دستمایه
اولیه ســاخت دو فیلم قرار گیرد .با این وجود
شــباهت این دو فیلم به ندرت از حد یکی بودن
نام کاراکترها فراتر می رود .ایــن ،همان نکته
مهمی است که ســاخت متوالی «شبی که ماه
کامل شد» و «روز صفر» را به اتفاقی قابل تامل و
قابل بحث تبدیل می کند.
ابیار برای روایت یک ماجرای تکان دهنده،
سعی کرده تا حد امکان از مسائل ایدئولوژیک
فاصلــه بگیــرد .در عــوض ،او تاثیــر مخرب
عبدالمالک ریگی را از طریق نمایش دریغ الود
عشــق ازدســت رفته برجســته می کند.
یک
ِ
تاریخ سینما نشان داده که بخشیدن جنبه ای
ملودراماتیــک به ماجراهــای کالن تاریخی و
سیاسی می تواند تاثیر مهیبی بر تماشاگر بگذارد.
انتخاب یک مسیر کام ً
ال «شــخصی» (به این
معنا که تمرکز فیلم بیش از کشمکش های َفرا
َفردی بر کشمکش های شــخصی و خانوادگی
است) برای روایت ماجرایی که در ظاهر بسیار
َکالن تر از یک داستان خانوادگی است ،انتخاب
هوشــمندانه ای محسوب می شــود .بعضی از
فیلم ها هستند که با همان انتخاب اولیه شان،
بخش مهمی از راه موفقیــت را طی می کنند.
«شبی که ماه کامل شــد» یکی از این فیلم ها
اســت .به همین دلیل اســت که شــخصیت
عبدالمالک ریگی (ارمیــن رحیمیان) یکی از
شخصیت های مکمل «شبی که ماه کامل شد»
اســت و فیلم با تمرکز روی فــراز و فرود رابطه
فائزه منصوری (الناز شاکردوست) و عبدالحمید
ریگی (هوتن شکیبا) – برادر عبدالمالک – پیش
می رود .ان چه فیلم نشــان می دهد این است
که ایدئولوژی غیرانســانی امثال عبدالمالک با
مفهومی به نام عواطف انســانی بیگانه است و
منجر به این می شود که یک رابطه پاک عاشقانه
در نهایت یک فاجعه به بار بیاورد .این انتخاب،
الاقل از دو جنبه مسیر بسیار مناسبی برای زیر
سوال بردن یک ایدئولوژی محسوب می شود:
اول این که به جای پرداختن به جزییات مسائل
سیاسی (که ممکن است صرفًا برای گروه خاصی
از مخاطبان جذاب باشــد) بــا مفاهیمی بازی
می کند که برای عامه مخاطبان هم جذاب و هم
به سادگی قابل درک است (در واقع این مسیر،
فرصت بیشــتری برای ایجاد همذات پنداری با
شخصیت نزد مخاطب به وجود می اورد)؛ و دوم
این که می تواند صراحتــا به نفع یک نوع تفکر و
علیه تفکری دیگر عمل کند بدون این که یک اثر
سفارشی یا تبلیغاتی به نظر اید.
با این وجود« ،شــبی که ماه کامل شــد»
در اجرا به اندازه ایده اولیــه اش برانگیزاننده و
قانع کننده نیســت .البتــه از نظــر اجرایی با
چند صحنه خوب اجــرا شــده روبه روییم که
در بهتریــن حالت می توانند جنبه اســتعاری
قدرتمندی هم پیدا کنند – شاید شاخص ترین و
ماندگارترین شان ،سکانس غذا دادن عبدالحمید
به گاندوها باشــد .همچنین ابیــار در مجموع
در اجرای ســکانس های پرالتهاب و پرتعلیق
موفق نشان می دهد و – همچون اکثر فیلم های
دیگرش – نشان می دهد که در استخراج بهترین
نســخه (یا الاقل یکی از بهترین نســخه های)
بازیگران بااستعداد چه کارگردان توانایی است.
با این وجود ،به نظر می رســد که مشکل اصلی
را می توان در پردازش شخصیت ها جست وجو
کرد .از یک طرف ،شخصیت اصلی و کسی که
قرار اســت با او همدلی کنیم (فائزه) در طول
فیلم شخصیتی منفعل است .او بیشتر در حال
واکنش به حوادثی است که بر او نازل می شوند
و این واکنش ،از جایی به بعد ،بیشــتر در قالب
تالش برای فرار از شــرایط بحرانی و خطرناک
نمایانده می شود .البته اتفاقات سنگینی که برای
فائزه در طول فیلم رخ می دهد باعث می شود که
حس دلسوزی را در تماشاگر ایجاد کند.
او بتواند ّ
ی
م
سبب
او
دراماتیک
اما انفعال
حس
این
تا
شود
ّ
دلسوزی کمتر تبدیل به همذات پنداری شود.
با این وجــود به نظر می رســد بزرگ ترین
ِ
فرصــت ازدســت رفته فیلــم به شــخصیت
عبدالحمیــد بازمی گــردد .عبدالحمیــد
پیچیده ترین شخصیت فیلم است :کسی که در
اوایل کار واقعًا و از ته دل عاشق فائزه است و قرار
است به تدریج نوعی دگردیسی روحی را از سر
ضد بشری برادرش
گذرانده و مقهور ایدئولوژی ّ
شــود .با این وجود نکته در همین «به تدریج»
بودن نهفته است .تمرکز فیلم روی شخصیتی
که ســیر تحول درونی اش خیلی زود به پایان
می رســد (فائزه) باعث شده که فرصت نمایش
تحول منفی عبدالحمید فراهم نشود .به همین
ابیار برای
روایت یک ماجرای
تکان دهنده ،سعی
کرده تا حد امکان از
مسائل ایدئولوژیک
فاصله بگیرد .در
عوض ،او تاثیر
مخرب عبدالمالک
ریگی را از طریق
نمایش دریغ الود یک
عشق ازدست رفته
ِ
برجسته می کند
دلیل است که سیر تغییر شخصیت عبدالحمید
چندان پذیرفتنــی از کار در نیامده و تا حدی
ُگنگ به نظر می رسد.
با وجود این مشکالت ،به نظر می رسد که
ابیار در «شــبی که ماه کامل شد» در رسیدن
حسی دریغ الود
به اصلی ترین هدفش (ایجاد ّ
نسبت به عشقی زوال یافته) تا حدی موفق شده
و این مهم ترین نکته اســت .چراکه استراتژی
ضد
اصلی فیلم ،ایجاد نفرت نســبت به جنبه ّ
انســانی ایدئولوژی رادیکال امثال عبدالمالک
حس حسرت الود
ریگی از طریق ایجاد همان ّ
است.
از سوی دیگر ،سعید ملکان و همکارانش
در «روز صفر» مســیری متفاوت و ،به همان
اندازه «شــبی که ماه کامل شــد» جسورانه،
را طی می کنند .اگر در «شــبی که ماه کامل
شد» تمرکز بر روابط خانوادگی بود ،شخصیت
اصلــی در «روز صفر» خانواده ای نــدارد .اگر
نیروهای امنیتی در فیلم نرگــس ابیار نقش
مهمی نداشتند (و حضور فرعی و کم رنگ شان
هم به قدری از نظر دراماتیک بی کارکرد بود که
تحمیلی به نظر می رسید) قهرمان «روز صفر»
(با بازی امیر جدیدی) یک مامور امنیتی مقتدر
اســت که در طول فیلم هیچ گاه نمی توانیم به
درون او نفوذ کرده و چیز چندانی از احساساتش
بفهمیم .اگر شــخصیت اصلی «شبی که ماه
کامل شد» را با شکنندگی و قربانی شدنش به
یاد می اوریم ،قهرمان «روز صفر» قرار است با
انعطاف ناپذیر بودنش به خاطر اورده شــود –
خصوصیتی که البته برای چنین شرایطی و حل
یک بحران بزرگ ملّی ،ضروری به نظر می رسد.
بنابراین« ،روز صفر» در مســیری کام ً
ال
متفاوت نسبت به «شــبی که ماه کامل شد» صفحه 40
داشت یا قسمت هایی فیلمبرداری شد
و بعد در تدوین کنار گذاشته شد؟
نه .بحث مربوط به فیلمبرداری نبود .به نظرم
در فیلمنامه جای خالی مشــاهده می شد .االن
حضور ذهن ندارم .ولی به یاد دارم که ان موقع
جای خالی را در مورد شیخ احساس می کردیم.
بخشی از قضیه هم طبیعی است .در هر کاری،
بخشی از حضور شــخصیت ها بنا به دالیل فنی
کم می شود :یا نمی شود فیلمبرداری شان کرد یا
موارد دیگری همچون اتفاقات صحنه و تمام شدن
زمان کار باعث می شود که حضور یک شخصیت
در انتهای کار خالصه شود و بعضی از جاها خالی
بماند.
یکی از ایراداتی که برخی از مخاطبان
به مجموعه های ماه رمضان امســال
می گیرنــد این اســت کــه فضا و
موضوع شــان ارتباطی با ماه رمضان
نداشــته اســت .مث ً
ال «نجال» از نظر
داستانی سریالی است که می توانست
در هر زمان دیگری پخش شــود .ایا
اص ً
ال این بحث را به عنوان یک انتقاد
وارد می دانید و فکر می کنید ماه رمضان
نیازمند محصوالتی مخصوص همان
مقطع است یا نه؟
نه .اعتقادی به این ندارم .در سال های گذشته
هم مجموعه های زیادی ســاخته شدند که در
ماه رمضان نمایش داده شــدند اما ربطی به ماه
رمضان نداشتند .صرفًا جمع شدن خانواده در کنار
تلویزیون منظور نظر بوده است.
شما قب ً
ال هم در مجموعه هایی بازی
کرده بودید که در ماه رمضان پخش
شــده بودند .فکر می کنید استقبال
مخاطبان از این مجموعه ها در این ماه
با ماه های دیگر سال متفاوت است؟
اگر این نگرش کلی وجود داشــته باشد که
در ماه رمضان مردم و مومنــان کنار هم جمع
می شوند ،تلویزیون فضای سرگرم کننده و گرم
پس از افطار را برای مخاطبان خود خواهد داشت.
پس برای ان بخش از مردم که روزه می گیرند،
نمایش مجموعه ها در ان زمــان می تواند تاثیر
داشته باشد.
جایی هم گفته بودیــد که به تمرین
اعتقادی ندارید .این نقل قول درست
است؟
نه در همه جا .این را در مورد شخص خودم
گفتم .من هم در خیلی از جاها تمرین می کنم.
به نظرم خیلی از تمرینــات ،موقعی که قبل از
فیلمبرداری انجام شود نتیجه بهتری دارد .هر
کسی هم برای رسیدن به نقش مسیری را طی
می کند که ممکن اســت کوتاه تر از مسیرهای
دیگر باشد .نمی شــود که به طور کلی تمرینی
در کار نباشــد .اما با تمرین کم یا بیش می توان
به نقش رسید و این به خود بازیگر بستگی دارد.
خیلی ها
مدعی یکه تازی
و یکه سواری
صداوسیما هستند اما
واقعیت این است که
از ان طرف هم چندان
روی گشاده ای
وجود ندارد .بسیاری
از کسانی که با
تلویزیون همکاری
می کنند ،انگار
جایی در هیچ کدام
از فعالیت هایی
ندارند که در بخش
خصوصی انجام
می شود .در سینما هم
همین طور است
شما با کارگردان های مطرح زیادی کار
کرده اید .ایا عموماً کارگردان ها دست
بازیگر را بــاز می گذارند و با این نظر
شما موافقند که بازیگر خودش انتخاب
کند که تمرین می خواهد یا نه؟
در مورد خودم وقتی متوجه شدند که یک
مقدار تمرین برای رســیدن بــه نقش کفایت
می کند ،قبول کرده و قانع می شدند .ولی به طور
کلی در تولید فیلم در ایران ،کارگردان ساالری
وجود دارد .طبق یــک پیش فرض ،کارگردان را
مطلقًا باهوش تر ،بافهم تر ،دقیق تر ،هنرمندتر و
بسیاری از "تَر"های دیگر در نظر می گیرند .خو ِد
این موجب اشکال خواهد شد .چون تولید فیلم
یک کار گروهی است و کار گروهی نیازمند تعامل
یا ،طبق یک عبارت اجتماعی ،دموکراســی در
میان عوامل تولیدکننده است .هرچقدر که تعامل
بین ادم ها کمتر و رابطــه ان ها از باال و به پایین
و به صورت دستوری باشــد ،کار قطعًا دچار افت
کیفیت خواهد شد .ممکن است در مورد بعضی از
کارگردان ها ،به خصوص ان ها که تازه کار هستند
و اصرار دارند که همه ایده هــای ان ها از صفر تا
صد از ســوی دیگر "کارگران" اجرا شود ،یک یا
دو کارشان به چشم بیاید اما اثارشان به تدریج از
کیفیت تهی خواهد شد.
می خواستم نظرتان را در مورد وضعیت
کلی تلویزیون در سال های اخیر بدانم.
شما به خاطر اثار زیادی که بازی کردید،
قطعاًدر این زمینه صاحب نظر هستید.
بحث مفصلی است و نمی خواهم زیاد وارد
شوم .فقط همین توضیح را می دهم که هر چقدر
سانسور بیشتر باشد ،کیفیت اثار پایین می اید.
همان طور که تلویزیون خودش با خودش رقابت
می کند ،انگار ممیزها هم دارند با خودشان رقابت
می کنند .این امر ،کیفیت کار را کاهش می دهد.
نکته بعد این که اگر یک رقیــب جدی ،نه یک
رقیب مصنوعی ،برای تلویزیون وجود نداشــته
باشــد ،باز هم از کیفیت کار تلویزیون کاســته
خواهد شد.
در مورد پلتفرم های اینترنتی چه؟ در
مقایسه با صدا و سیما ،وضعیت ان ها
چگونه است؟
در ان جا هم کارهایــی را می بینم که واقعًا
کیفیتی را که باید داشــته باشــند ،ندارند .اما
تبلیغات جاهای خالی را برای ان ها پر می کند
و مردم فکــر می کنند الزامًا هرچــه در بخش
خصوصیساختهشود(ولوبخشخصوصینسبتًا
مصنوعی) بهتر است .نه! همیشه این طور نیست.
ان کارها را دنبال می کنــم :بعضی ها عرصه ای
برای رقابت ندارند و بعضی ها کارهای بســیار
خوبی هســتند .اما می خواهم بگویم که به طور
کلی رقابت در بخش خصوصی زنده تر است.
پلتفرم هایی مثل نمــاوا و فیلیمو هم
ان رقیبی نیســتند که باعث شوند
تلویزیون سطح اثارش را باال ببرد؟
اگر قرار باشد که مثل زائده ای از صدا و سیما
عمل کنند ،فایده ای ندارد .در این شــرایط ،اگر
اصل این مطلب که باید رقابتی وجود داشته باشد
پذیرفته شود ،خیلی چیزها حل خواهد شد .مگر
این که در بر یک پاشنه بچرخد.
شما عالوه بر بازیگری در حوزه ادبیات
هم فعال هســتید .ایــا در ان جا هم
مشکالت مشابهی وجود دارد؟
در همــه حوزه ها (چه ادبیــات و چه حتی
حوزه هنرهای تجسمی) مشکل رانت را داریم.
ما ،ان قدر که گمان می کنیم ،نظ ِر بازی نداریم.
در حوزه ادبیات ،تا موقعی که در یک ســری از
جریانات حضور نداشته باشــید ،به اندازه کافی
کارتان مطرح نمی شود .در حوزه فیلم ،خیلی ها
مدعی یکه تازی و یکه سواری صداوسیما هستند
اما واقعیت این است که از ان طرف هم چندان
روی گشــاده ای وجود ندارد .بسیاری از کسانی
که با تلویزیون همــکاری می کنند ،انگار جایی
در هیچ کدام از فعالیت هایی ندارند که در بخش
خصوصی انجام می شود .در سینما هم همین طور
است .کافی است شــما به تیتراژها توجه کنید.
زمانی از نظر اماری کار ســاده ای انجام دادم و
دیدم بسیاری از تیتراژها شامل ،حداکثر ،هفت
یا هشت اسم مشخص اســت .دیگر اسامی هم،
به خصوص در مورد بازیگــران عرض می کنم،
به یک ترتیب لگاریتمی تکرار می شــوند .فکر
نمی کنم این مدل درســت انتخاب بازیگر برای
کلیت سینما یا سریال ها باشــد .اگر قرار باشد
همه چیز تکراری باشد ،همین اتفاقی خواهد افتاد
که داریم می بینیم.
79
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 79
حرکت کرده و ماجرای دستگیری عبدالمالک
ریگی را از نقطه نظری کامــ ً
ا امنیتی روایت
می کند« .روز صفر» اولین فیلم اســتراتژیک
سینمای ایران نیســت که چنین مسیری را،
با تاکید بر تالش های مامــوران امنیتی ،طی
می کند .اما باید میان «روز صفر» و بســیاری
از فیلم هــای به ظاهــر مشــابه – به خصوص
فیلم هایی که در گذشــته های دورتر ساخته
شده اند – تمایز قائل شــد .از یک طرف ،روز
صفر را می توان یکــی از مهم ترین نمونه های
موجی از فیلم های اســتراتژیک تلقی کرد که
در سال های اخیر در ســینمای ایران پررنگ
شده اســت .فیلم های متعلق به این موج تازه،
برخالف بســیاری از نمونه های قدیمی تر که
سعی می کردند با دوری از الگوهای فیلم های
مشابه امریکایی ،به لحن و الگویی «بومی» در
زمینه نمایش مسائل کالن مملکت برسند ،در
پی نزدیک شدن به الگوهای فیلم های جریان
اصلی سینمای امریکا هستند تا بدین ترتیب
بخت بیشتری برای ارتباط با عموم مخاطبان
را داشته باشــند« .روز صفر» می تواند یکی از
فیلم های نمونه ای این جریان تــا امروز لقب
گیرد .تالش بــرای بهره گرفتــن از الگوهای
موفق تریلرهای سیاســی و فیلم های اکشن
امریکایی را می توان به وضوح در اولین ساخته
ســعید ملکان در مقام کارگردان ردیابی کرد.
پرداختن به یک قهرمان کامــ ً
ا حرفه ای که
هم به شکل اشکاری وطن پرست است و هم به
فردیت خود اهمیت ویــژه ای می دهد ،ابهامی
که در معرفی گذشته و زندگی شخصی او وجود
دارد ،و حتی مواردی چون شــکل استفاده از
نریشن و نوشته های روی تصویر از جمله این
الگوبرداری ها محسوب می شوند.
از ســوی دیگر ،یک نکته دیگر (که شاید
از نکته قبــل هم مهم تر و تحســین برانگیزتر
باشــد) ،تالش ســازندگان «روز صفر» برای
حذف تعلقات حزبی و جناحی است .درحالی که
بســیاری از فیلم های اســتراتژیک – باز هم
به خصوص در دهه های گذشته – انگار از ابتدا
برای مخاطبی ســاخته می شدند که از اساس
به حرف های مطرح شده در ان فیلم ها اعتقاد
راسخ داشتند ،فیلم هایی از قبیل «روز صفر»
هدف گذاری شــان را روی طیف وسیع تری از
مخاطبان قرار داده اند .ملــکان و همکارانش
این نکته را در جای جای «روز صفر» برجسته
می کنند که بحران رخ داده ،ماجرایی کام ً
ال ملّی
بوده و به هیچ نهاد و حزبی ارتباط نداشته است.
فیلم ،نیروهای امنیتی را افرادی نشان می دهد
که قرار است شرایط را به گونه ای مدیریت کند
که این نبردها برای مردم مشکل ایجاد نکند.
بنابرایــن «روز صفر» یک فیلــم در ارتباط با
مسائل کالن سیاسی اســت که اغوش خود را
حتی به روی مخاطبی بــاز می کند که ممکن
است دل خوشی از سوژه فیلم نداشته باشد.
با وجــود این ویژگی هــای کلیدی« ،روز
صفر» به دالیلی از یک فیلم درجه یک فاصله
می گیرد به طوری که بیشتر می توان به عنوان
«روز صفر» اولین
فیلم استراتژیک
سینمای ایران نیست
که چنین مسیری را،
با تاکید بر تالش های
ماموران امنیتی ،طی
می کند .اما باید میان
«روز صفر» و بسیاری
از فیلم های به ظاهر
مشابه (به خصوص
فیلم هایی که در
گذشته های دورتر
ساخته شده اند)
تمایز قائل شد
یکی از نقاط اغازین یک جریان کلیدی به ان
توجه کرد تا نمونه ای مناســب از این جریان.
یکی از مشکالت به شخصیت اصلی برمی گردد؛
قهرمانی که حذف مسائل خانوادگی و در ابهام
نگاه داشتن گذشته اش تا ان جا پیش رفته که
به شخصیتی کم وبیش تک بُعدی تبدیل شده
اســت .از این جنبه «روز صفر» بیش از ان که
شبیه تریلرهای جاسوســی باشد (فیلم هایی
که حضور شــخصیت های پیچیــده در ان ها
ضروری است) به سمت اکشن های امریکایی
(که معمو الً با شــخصیت هایی ساده ساخته
می شوند) میل کرده است .چنین اتفاقی ،عمق
فیلم را به شکل محسوسی کاهش داده است.
البته می توان گفت در اکشــن های سیاســی
امریکایی هــم قهرمان بــه ارمان های کالن
سیاسی وفادار اســت و ان را در نهایت بر هر
چیزی ارجح می داند .اما حذف این بُعد به طور
تقریبًا کامل در «روز صفر» ،عم ً
ال تنوع جنس
کشمکش ها را کاهش داده است (به عنوان مثال
تقریبًا در هیچ بخشــی با تمرکز بر چالش ها و
کشمکش های درونی قهرمان روبه رو نیستیم
و همین یکی از عوامل تک بُعدی شدن نسبی
شخصیت اســت) .فیلم همچنین در معرفی
ضدقهرمانش (ریگی) هم چندان موفق نیست
و اگر هنگام تماشای فیلم ایده چندانی در مورد
حوادث واقعی نداشــته باشــیم ،ممکن است
چندان نتوانیم ریگــی را به عنوان یک تبهکار
باهوش و ترســناک بپذیریم .هر چند ســاعد
سهیلی تالش قابل تحسینی کرده تا با رعایت
جزییاتی در لحن بیان ،شخصیت را بسازد ،اما
فقدان پرداخت مناســب ریگی معضلی است
که کماکان در «روز صفر» احســاس می شود.
درست اســت که فیلم دارد با محوریت مامور
امنیتی پیش می رود اما فراموش نکنید که یک
تبهکار قدرتمند و کاریزماتیک باعث همدلی
بیشــتر مخاطب با قهرمان شده و چالش های
دراماتیک قوی تری را ایجاد می کند.
هرچند شــاید بتوان از نقاط ضعف دیگری
نیز در مورد «روز صفر» صحبــت کرد اما نباید
این نکته را نادیده گرفت که این مسیر ،پیشینه
چندانی در ســینمای ایران ندارد و همین که
سازندگان فیلم های اســتراتژیک به این نکته
پی برده اند که تاثیرگذاری واقعی زمانی میسر
می شود که بتوانند حتی نگاه های مخالف را هم به
خود جلب کنند ،نکته مثبتی است که در صورت
برطرف کردن نقاط ضعف فیلم هایی چون «روز
صفــر» می تواند به خلق فیلم هــای موفق تری
منجر شود.
«شبی که ماه کامل شد» و «روز صفر» ،با
تمام نقاط قوت و ضعف شــان ،نشان می دهند
که “زاویه دید” تا چه حد در ســینما اهمیت
دارد؛ عنصــری که باعث می شــود بتوان چند
فیلم کام ً
ال متفاوت در مورد یک سوژه ساخت.
رخ دادن چنین اتفاقی و ساخته شــدن این دو
فیلم ،اتفاق مغتنمی در ســینمای ایران است
که از یک طرف این نکته را یاداوری می کند که
چه حجم قابل توجهی از وقایع مهم و دراماتیک
در تاریخ معاصر ایران اتفاق افتاده که سینمای
ایران هنوز به طور جدی به ســراغ ان ها نرفته
و از سوی دیگر نشــان می دهد چطور می توان
بارها به ســراغ یک واقعه مشــخص رفته و ان
واقعه را از زوایای مختلف تحلیل کرد؛ زوایایی
که هر کدام می تواننــد به خلق یک فیلم کام ً
ال
متفاوت منجر شــوند .ســاخت این دو فیلم را
می توان نقطه شــروعی برای جریانی دانست
که در صورت تداوم می تواند سینمای ایران را
وارد حوزه های مضمونــی تازه ای کند .طبیعی
است که این مســیر در ابتدای راه با مشکالت
و دســت اندازهایی مواجه اســت که با کسب
تجربه بیشــتر می توان ان ها را به تدریج رفع یا
کم رنگ کرد .چنین اتفاقی می تواند فرصت را
برای تجربیات بعدی سینمای ایران فراهم کند.
41
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 41
یاد استاد
علی باقرلی
...و ان تردید بی نظیر عاشقانه
نگاهی به کارنامه هنری زنده یاد شهال ناظریان
بعضی از صداها ،یاداور نوستالژی یک دوران
به خصوص و شکوهمند هســتند که مخاطب
به محض شــنیدنش به ان مقطع زمانی پرتاب
و حال وهوایی خاص برایش تداعی می شــود.
صدای بانو شهال ناظریان یکی از ان اواهایی ست
که یاداور دوران باشــکوه سینمای کالسیک
و دوبله های طالیی و بی مانند سینماســت که
با شــنیدن ان مخاطب علی الخصــوص به یاد
فیلم های پخش شده از تلویزیون ملی ایران در
دهه 50می افتد کــه چهره های زیبا و بی نقص
خیلی از هنرپیشه های بزرگ را در ذهن متبادر
می کنــد :بازیگرانی چون مری اســتور ،جین
تیرنی ،اینگرید برگمــن ،مورین اوهارا ،راکوئل
ولش و ...که هر کدام جادوی خلسه دار سینمای
کالســیک و طعم شــیرین ان فیلم ها را زنده
می کند.
شهال ناظریان متولد 1326در تهران بود.
وی فعالیتش در عرصه صداپیشگی را از نوجوانی
به تشویق مادر و به خاطر عالقه ذاتی اش به این
وادی اغاز کرد .ان زمان وی تنها 16سال داشت
و مقطع زمانی سال 1342بود .ان دوران ،زمان
پوست اندازی اساسی دوبله ایران و رسیدن به
قله های افتخار بود و ناظریان زیر نظر اســاتید
بزرگی چون سعید شــرافت ،عطاءاهلل کاملی
و محمدعلی زرندی به تعلیــم و اموختن این
هنر پرداخت .کمــی به این محــدوده دقیق
می شــویم .نیمه اول دهــه ،40مقطع زمانی
به خصوصی در دوبله محسوب می شود .چون
با دوبله 6فیلم ،جهش های اساسی این حرفه
شکل می گیرد :فیلم های «بن هور» به مدیریت
احمد رسول زاده« ،ال سید» و «اسپارتاکوس»
هر دو به مدیریت محمدعلی زرندی که از اثار
بزرگ سینما در ژانر اپیک محسوب می شوند
و ســه فیلم «هملت»« ،بانــوی زیبای من» و
«اوای موسیقی» که اولی یک اثر اقتباس ادبی
و دو فیلم دیگر در ژانر موزیکال بودند و توسط
زنده یاد علی کسمایی کار شدند.
دســتاورد بزرگ دوبله این اثار ،پیدا شدن
اصلی دوبله می شود و این اثار ان چنان
ِ
ملودی ِ
استادانه و کم نقص کار می شوند که دوبله ایران
در سطح جهانی قرار می گیرد .در این دگردیسی،
ظهور ســتاره های بی مانندی چــون منوچهر
اسماعیلی ،ایرج ناظریان ،چنگیز جلیلوند ،ژاله
کاظمی و ...هم نقش بسیار موثری دارد.
در این مقطع ،شــهالی نوجوان شروع به
گفتن نقش هــای کوچک و بیشــتر دختران
نوجوان می کند .از همان ابتدا ناظریان به دلیل
داشتن جنس صدایی خاص و مناسب و تسلط
بر گفتار فارسی (وی فوق لیسانس ادبیات فارسی
بود) ،استعداد ذاتی خودش را در این کار نمایان
کرد .اما به دلیل ترافیک گوینده های بزرگ تر و
باتجربه تر از وی در ان زمان (ژاله کاظمی ،مهین
کسمایی ،تاجی احمدی ،رفعت هاشم پور ،ایران
بزرگمهر ،نجمه فروهــی) نقش های بزرگ تر
و اصلی به وی نمی رســیدند و البته دلیل مهم
دیگرش این بود که هنوز به کمی زمان نیاز بود صفحه 80
سینمای جهان
ازیکنوارابرقهرمانیتایکفیلمعظیمهندی
سینما در سال 2022تا امروز چه چیزی به ما عرضه کرده است؟
مــــــروا مـــوســوی:
معموالً چنین گفته می شود
که چند ماه اول سال زمان
چندان خوبی برای پیدا کردن فیلم های
مهم ان سال نیست .اکثر فیلم های
ابرقهرمانی و دیگر اثار سینمایی عظیمی
که برای ارتباط با انبوه تماشاگران ساخته
شده اند (بالک باسترها) در تابستان اکران
می شود و نمایش فیلم های مهم فصل
جوایز (به اصطالح فیلم های اسکاری) هم
معموالً در ماه های پایانی سال میالدی
اتفاق می افتد .اما ماجرا به این سادگی ها
هم نیست .اول این که دوران استریم این
محاسبات را تغییر داده است .تماشاگر
شیفته فیلم ،اگر بخواهد در خانه فیلم
ببیند ،اهمیت چندانی به فصل نمی دهد.
بنابراین فیلم های جالبی ممکن است در
طول این مدت در سرویس های ویدیوی
درخواستی در دسترس مخاطبان قرار
گیرد .هــمچنین هـمـواره المـاس های
کوچکی وجود دارند که از قابلیت های
هنری باالیی برخوردارند و اساساً برای
فروش باال ساخته نشده اند .این فیلم ها
معموالً از قواعد پذیرفته شده فیلم های
عامه پسند تخطی می کنند و ممکن
است برای مخاطب عام چندان جذاب
نباشند اما همواره برای مخاطبان خاص
شگفتی های زیادی را به همراه دارند.
فهرستی که در ادامه می اید ،تنها بخشی
از فیلم های کنجکاوی برانگیزی است
که در ماه های اخیر عرضه شده است.
در این فهرست ،فیلم های متنوعی برای
سلیقه های مختلف خواهید یافت :از یک
فیلم موفق ابرقهرمانی تا انیمیشن تازه و
موفق پیکسار ،یک فیلم دیده شده هندی
و فیلم های مستقلی که شاید کمتر کسی
حتی اسم شان را شنیده باشد اما همگی
از قابلیت های باالیی برای جذب گروهی
از مخاطبان برخوردارند .تنوع همین
فهرست از نظر ژانر و بودجه نشان می دهد
که ماه های اول سال را هرگز نباید نادیده
گرفت.
امبوالنس ()Ambulance
گونزالز
ارارار ()RRR
بهات
کارگردان :س .س .راجامولی
بازیگران :ن .ت .راما رائو جونیور ،رام چاران ،الیا
اغراق نیست اگر این درام تاریخی عظیم و پرهزینه هندی را
یکی از پرسروصداترین و مهیب ترین فیلم هایی بدانیم که امسال در
سینماها اکران شده اند .این فیلم فانتزی تاریخی ،داستان دو مرد
را دنبال می کند که در مقابل اشغال کشورشان توسط بریتانیا در
دهه 1950قرار گرفته اند (یا الاقل این طور فکر می کنند) .این دو
که به شکل موازی در حال انجام ماموریت هایی مخفی هستند ،در
نهایت به خاطر شجاعت و قدرت خود با هم پیوند برقرار کرده و یک
دوستی عمیق را شکل می دهند که برای ازادی کل کشور به اندازه
کافی قدرتمند به نظر می رسد.
«ارارار» چند ســکانس رقص شــگفت انگیز ،مبــارزات و
شیرین کاری هایی فوق العاده از جمله چند نبرد با موجودات مختلف
در جنگل های هند دارد .با این وجود ،با فیلمی روبه رو هستیم که
کام ً
ال خود را جدی می گیرد و البته فاقد هرگونه نگاه بدبینانه است.
به طوری که می توان ان را پادزهری خوشایند برای اکثر فیلم های
پرفروش سینمای امریکا دانست.
«ارارار» ابتدا قرار بود 30ژوییــه 2020به نمایش عمومی
دراید اما اکران ان بارها به دالیل تاخیر در اماده سازی فیلم و سپس
شرایط همه گیری کرونا به تعویق افتاد .فیلم در نهایت 25مارس
2022روی پرده رفت و با استقبال عمومی منتقدانی روبه رو شد
که به خصوص اجرای بازیگران و فیلمنامه کار را ستودند« .ارارار»
با فروش جهانی 31میلیون دالر در روز اول اکران ،رکورد بهترین
افتتاحیه یک فیلم هندی در تاریخ سینما را شکست .فیلم تاکنون
در سطح جهان بیش از 150میلیون دالر فروخته و فع ً
ال در رتبه نهم
پرفروش ترین فیلم های سال جهان قرار گرفته است .عالقه مندان
جدی ســینمای هند می دانند که س .س .راجامولی متخصص
ساخت درام های تاریخی عظیم و پرفروش است و حاال یک بار دیگر
توانایی های خود را در این زمینه نشان داده است.
کارگردان :مایکل بی
بازیگران:جیک گیلنهال ،یحیی عبدالمتین ،الیزا
تعقیب کنندگان فیلم های عظیم ماجرایی دو دهه اخیر با
نام مایکل بی اشنایی دارند .بی ،بعد از ساخت فیلم های مطرحی
چون «صخره»« ،ارماگدون»« ،پرل هاربر» و مجموعه فیلم های
«تبدیل شوندگان /ترنســفورمرها» حاال با یک اکشن دلهره اور
تازه به نام «امبوالنس» بازگشته است« .امبوالنس» داستان دو
برادر را روایت می کند که پس از یک سرقت بانک ،امبوالنسی
را دزدیده و به یک تعقیب وگریز هیجان انگیز با نیروهای پلیس
لس انجلس در سطح شهر مشغول می شوند .نقش این دو برادر
را یحیی عبدالمتین و جیک گیلنهال با مهارت بازی می کنند.
اما ستاره اصلی این فیلم خود مایکل بی است.
پس از یک دهه پرســه زدن در دنیای «ترنســفورمرها»،
«امبوالنس» بهترین نســخه مایکل بی را نشان می دهد .فیلم
تمام ویژگی های بارز بهترین اثار بی (مثل «صخره» و «پسران
بد») را در خود دارد؛ خصوصیتی که با تســلط بر فناوری های
جدیدی که بی در فیلم های اخیرش به کار برده ترکیب شــده
است .دوربین هایی که در هواپیماهای بدون سرنشین قرار دارند
تعقیب وگریز ماشین ها را به اوج می رسانند و هر انفجاری در فیلم
تکان دهنده به نظر می رسد .ایا ذره به ذره فیلم کام ً
ال منطقی است
و با قوانین دنیای واقعی مطابقت دارد؟ به هیچ وجه .با این وجود
این فیلم یک تعقیب وگریز دوســاعته فوق العاده سرگرم کننده
است که می تواند تماشاگران را به دنبال خود بکشاند .لذت بخش
اســت که مایکل بی بــه دوران اوج خود بازگشــته و می تواند
شدن بی واسطه و خالص را یک بار
حس وحال دلنشین سرگرم ِ
دیگر به مخاطبان خود بچشاند .اگر به تماشای فیلم هایی با ریتم
تند و قدرت داستان گویی و ســرگرم کنندگی در خالص ترین
شکل خود عالقه دارید« ،امبوالنس» را از دست ندهید. صفحه 42
که صدا ،ان پختگی و جذابیت و یونیک بودن را
پیدا کند و به اصطالح به صیقل نیاز داشــت .اما
در عین حال حضور موثــر وی را در نقش های
کوچک در فیلم های بزرگ می بینیم من جمله
حرف زدنش به جای ریتا توشــینگهام در دوبله
ماندگار «دکتر ژیواگو» و یا مگی بالی در دوبله
اول فیلم «مرد» (مارتین ریــت) که مدیر اولی
زنده یاد علی کسمایی و دومی ابوالحسن تهامی
بود و ما صدای ناظریان را در کنار بزرگانی چون
ژاله کاظمی ،جالل مقامی ،منوچهر اسماعیلی،
منوچهر زمانی و رفعت هاشم پور می شنویم که
به جای دو کاراکتر زن نوجوان حرف زده است.
امــا در این بین نقــش محوری و بســیار
تاثیرگذار اســتاد سعید شــرافت در پرورش و
شکوفایی هنر ناظریان انکارنشدنی است .زنده یاد
شرافت عالوه بر این که به توان و استعداد ناظریان
اعتقاد داشت ،به لحاظ عاطفی هم تعلق خاطر
خامی به وی داشت که بعدها منجر به ازدواج اول
ایشان شد و در این دوران یعنی نیمه اول دهه 40
به واسطه اعتماد و حمایت استاد شرافت ،ناظریان
سه نقش اول یا به اصطالح اصلی زن می گوید که
به ترتیب حرف زدن به جای کاترین دونوو در دوبله
«مایرلینگ» ،جین پیترز در فیلم «نیاگارا» در
کنار نقش گویی خود شرافت ،و دایان سیلنتو در
فیلم «رنج و سرمستی» در کنار زنده یادان ایرج
ناظریان و چنگیز جلیلوند است.
اما با ورود به نیمــه دوم دهه 40و خصوصًا
دهه 50همزمان با تاسیس تلویزیون ملی ایران،
سرعت پیشــرفت کاری ناظریان اوج می گیرد
و وی با کســب تجربــه الزم و ابدیدگی موفق
به دســتیابی به زنگ اصلی صــدا و پختگی در
بیانش می شود .اگر نگاهی به دوره اول کاری وی
بیاندازیم ،صدایش به رغم زیبایی اندکی خام است
ولی در عین حال معصومیت و شادابی ای دارد که
زنگ دلنشینی به ان داده است و عالقمندان به
دوبله به سختی می توانند صدایش را تشخیص
دهند .اما گذر زمان ،جنس صدا و فرکانس های
پختگی دلپذیر هم به
ان را منعطف تر کرد و نوعی
ِ
صدا افزوده شد که صدای شناخته شده و ارمانی
ایشان شکل گرفت.
همزمان با این تحول ،دوبله های تلویزیونی
هم از راه می رســند و باز هم با حمایت بزرگانی
همچون سعید شرافت ،عطاءاهلل کاملی و احمد
رسول زاده ،دوران نوین و طالیی کاری ناظریان
شروع می شود.
یکــی از سیاســت های دســت اندرکاران
تلویزیون ملی در ان زمان ،دوبله فیلم های دهه
30و 40و 50یعنی دوران درخشان سینمای
کالسیک هالیوود برای تامین برنامه تلویزیون بود.
اکثر این اثار طبیعتًا تاریخ اکرانشان گذشته بود
ولی تصمیم گرفته شد برای ارتقاء سطح فرهنگی
مردم و سرگرمی شان دوبله و پخش شوند .در این
حرکت ارزشمند سه نفر نقشی تعیین کننده و
محوری داشتند که به ترتیب هوشنگ لطیف پور،
پرویز بهرام و هوشــمند مهراسا بودند که اغلب
مدیــران دوبــاژ و نقش ها را ان ها مشــخص
ِ
می کردنــد و همچنین بزرگانی چون ســعید
چون وی به
ادبیات فارسی هم
اشراف کامل داشت
به خوبی نحوه
استفاده صحیح ان
را می دانست و کام ً
ال
درست و اصولی با
حس اندازه ،کلمه ها و
ِ
جمله ها را ادا می کرد
شرافت ،احمد رسول زاده ،عطاءاهلل کاملی ،مهدی
مدیریت این فیلم ها را با
علی محمدی و ...در کار
ْ
کیفیتی ارمانی و با گروهی از بهترین گوینده ها
که در اوج دوران کاری خود بودند دوبله کردند
که در این بین نقش محوری ناظریان هم بسیار
چشــمگیر بود .اگر نگاهی به نقش گویی های
ایشــان در این زمان بیاندازیم از تنوع این اثار
حیرت زده می شــویم .با هم نگاهی به بعضی از
ان ها می اندازیم :جون فونتین در «ربه کا» ،الیویا
دهاویلند در «داج سیتی» ،مورین اوهارا در «دره
من چه سرســبز بود» ،ریتا هیورث در «خون و
شن» ،مری استور در «شاهین مالت» ،جنیفر
جونز در «جدال در افتــاب» (دوبله دوم) ،لورن
باکال در «گذرگاه تاریک» ،الیدا والی در «مرد
سوم» ،جین وایمن در «باغ وحش شیشه ای»،
ویرجینیا مایو در «کاپیتان هوراشیو» ،لی رمیک
در «رودخانه وحشی» ،جین تیرنی در «لورا» ،ان
شریدان در «ان ها در شب راندند» ،جون کالینز
در «شجاعان» (دوبله سوم) ،اینگرید برگمن در
«کازابالنکا» (دوبلــه دوم) و «ژاندارک» و ...که
اغلب این اثار از نقش های برجسته کاراکترهای
زن در تاریخ سینما بهره می برند.
خانم ناظریان در این برهه پس از شکل گیری
زنگ اصلی صــدا در دوبله های ســینمایی هم
حضور تعیین کننده ای داشته و رل های اساسی
را گفته که برخی از ان ها از این قرارند :ســیلوانا
منگانو («باراباس») ،مریل استریپ («کریمر علیه
کریمر») ،روسانا پودستا («هلن قهرمان تروا»)،
ان مارگرت («زمانی که دزد بودم») ،ناتالی دلون
(«ســامورایی» – دوبله اول) ،جنت مارگولین
(«پول رو بــردار و فرار کن») ،جــوان وودوارد
(«پیروزی») ،دایان کیتــون («خواب الود»)،
تالیا شایر («راکی») ،ماریســا برانسون («بری
لیندون») ،مارشا میسون («دختر خداحافظی»)،
مریل دارک («شتابزده») ،اورنال موتی («دایره
خونین») ،بریت اکلند («گاوباز خوشگذران»)،
ژاکلین بیسه («بولیت») ،جودی فاستر («راننده
تاکسی») و ...که تمامی این بازیگرها از زیباروهای
تاریخ سینما بودند و لطافت زنانه صدای ناظریان
به نحوی حق مطلب این چهره ها را ادا می کرد.
در دوبله های سینمایی وی همکاری مستمری
هم با استاد خســرو خسروشــاهی داشت که
چند تا از اثار ذکرشده را شامل می شد .یکی از
نقش های درخشان وی که به دلیل عدم پخش
کافی زیاد دیده نشد ،حرف زدن به جای ویوین لی
ِ
رمانتیک تاریخ سینما،
در شاه نقش فیلم ماندگار
«پل واترلو» (مروین لیروی) بود که برای اکران
در سینماها کار شد و ناظریان با استفاده وسیعی
از «معصومیــت» و «حجب» در صــدا ،وجوه
تراژیک این اثر را مضاعف کرد .از مدیران دوبالژ
دیگری که در این برهه و در دوبله های سینمایی
با ناظریان همکاری پیوسته ای داشت می توان به
منوچهر زمانی هم اشاره کرد و به همین واسطه
میزان زیادی در فیلم های ایتالیایی ما صدایش
را روی چهره های معروفی چون سیلوا کوشینا،
سیلوانا منگانو ،مونیکا ویتی و ...هم می شنویم.
این همکاری منجر به دو نقش ماندگار در اثار
«جیمز باند» هم شد که وی نقش باندگرل اصلی
این فیلم ها را گفت که به ترتیب بریت اکلند در
نقش مری گودنایت در «مرد طپانچه طالیی» و
باربارا باخ به نقش سرگرد اماسوا در «جاسوسه ای
که دوستم داشت» بود .ناظریان در کنار منوچهر
زمانی که به جای خود جیمز باند (با بازی راجر
مور) سخن گفته ،بسیار دلنشین حرف زده است
و هنوز «جیمز» گفتن هایش با ان تشدید روی
حرف «ز» در یادها مانده است.
اما کمــی روی ویژگی های اصلــی صدا و
تکنیک های منحصربه فرد گویندگی ناظریان
تمرکز می کنیم .صدای شهال ناظریان از لحاظ
زیبایی شناسی جزء صداهای نسبتًا بم و گوشنواز
محســوب می شــد .صدایی که به خودی خود
اهنگی بســیار زیبا و ســرزنده داشت .صدایی
شــفاف که لطافت خاصی هم داشــت و چون
وی به ادبیات فارسی هم اشــراف کامل داشت
به خوبی نحوه استفاده صحیح ان را می دانست
و کام ً
حس اندازه ،کلمه ها و
ال درست و اصولی با ِ
جمله ها را ادا می کرد .صدای ناظریان در ابتدا یک
صدای دخترانه بم و بســیار محجوب بود که در
اثر گذر زمان از حجب ان کاسته و به ان پختگی
اضافه شــد .یکی از ویژگی های اصلی صدایش،
81
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 81
پیاده روی طوالنی
()The Long Walk
کارگردان:متی دو
بازیگران:یاناووتی ،چانتالونگزی ،ویلونا فتمانی
بتمن ()The Batman
کارگردان:مت ریوز
بازیگران:رابرت پتینسن ،زوئی کراویتز ،پل دانو،
کالین فارل ،جفری رایت ،جان تورتورو ،پیتر اسکارسگارد،
اندی سرکیس
عوامل این نســخه از «بتمن» (بیش ازهمه خو ِد مت ریوز)
پیش از نمایش فیلم شــان ادعاهای بزرگی را مطرح می کردند:
از جمله این که فیلم قرار اســت از «شوالیه تاریکی» کریستوفر
نوالن – که جایگاهی افسانه ای در تاریخ فیلم های ابرقهرمانی و
به خصوص اثار مرتبط با بتمن پیدا کرده – فراتر رود .محصول
نهایی ،شاید ان قدر که انتظار می رفت جسورانه نباشد و شاید
هنوز بتوان «شــوالیه تاریکی» را بهترین اثری دانســت که در
تاریخ سینما در مورد بتمن ساخته شده ،اما مطمئنًا فیلمی زیبا
و دیدنی است :یک معمای طوالنی که به ارامی تاثیر می گذارد و
ادم را یاد «هفت» دیوید فینچر می اندازد (در فیلم حتی به عدد
هفت هم اشاره می شود)« .بتمن» داستانی اشنا و تیره وتار را با
تصویرسازی زیبا و اجراهایی هوش ربا از رابرت پتینسون و زوئی
کراویتز بیان می کند .فیلم به شــکلی قابل درک وامدار سه گانه
«بتمن» کریستوفر نوالن اســت اما در بخش هایی که شیفته
ایده های نوالن و همکارانش نیســت ،پایه های هیجان انگیزی
برای نمایش شــکلی غنی تر و غریب تر از پدیــده بتمن ایجاد
می کند؛ شکلی که امیدواریم در دنباله های این فیلم ادامه پیدا
کند .بسیاری از منتقدان بر این نکته تاکید کرده اند که «بتمن»
بیش از این که در دسته فیلم های ابرقهرمانی قرار گیرد ،یک نوار
جاه طلبانه و تاثیرگذار است« .بتمن» با استقبال عمومی منتقدان
روبه رو شده و در سایت متاکریتیک امتیاز 72را از 100به دست
اورده است .ضمن این که تا امروز پرفروش ترین فیلم سال 2022
در سطح سینماهای جهان نیز لقب گرفته است.
قرمز شدن ()Turning Red
کارگردان:دومی شی
صداپیشگان :رزالی چیانگ ،ساندرا اُ ،اوا مورس
سخت است که با محبت به سال های دردناک مدرسه نگاه
کنیم ،اما انیمیشن جدید کمپانی پیکسار ،فرازونشیب های ان
دوره را با نمایش مقداری شگفت انگیز از عشق و عالقه به نمایش
می گذارد .دومی شی ،که پیش از این انیمیشن کوتاه «بائو» را
در سال 2018برای پیکسار ســاخته بود ،در اولین تجربه اش
در ساخت انیمیشــن بلند کام ً
ال موفق نشــان داده است .این
کارگردان 33ســاله کانادایی (متولد چین) ،فیلمی ساخته که
سرشار از یک حس جادویی ،ویژگی های منحصربه فرد فرهنگی،
و از همه مهم تر عشق مطلق به دوران نوجوانی دختران(علی رغم
این فیلم محصول ســال 2019اســت و همان ســال در
بخش های جنبی جشنواره های معتبری همچون ونیز و تورنتو
هم به نمایش درامد .ولی امســال در پلتفرم های دیجیتال در
دسترس قرار گرفته اســت .متی دو چهره ویژه ای در سینمای
الئوس به شمار می رود .این فیلمساز الئوسی – امریکایی ،اولین
و تنها کارگردان زن سینمای الئوس و همین طور اولین سازنده
شناخته شده فیلم های ترسناک در این کشور است .او به ساختن
داستان های ارواح عالقه دارد :فیلم هایی در مورد شخصیت هایی
که با مردگان وارد تعامل شده و از ان ها می اموزند اما بهایی را
برای این دانش خود پرداخت می کنند .برخی از مضامین اولین
کار او («چانتالی» کــه ان را در یوتیوب منتشــر کرد) و فیلم
بعدی اش («عزیزترین خواهر») به شکل کامل تر و غنی تری در
«پیاده روی طوالنی» پیاده شده اند .این یک فیل ِم ترکیبی است
که سفر در زمان را با داستان قاتل زنجیره ای درهم می امیزد اما
کماکان درگیر ماجرای ارواح مردگان است :این که چگونه ان ها
خواسته های خود را بیان و خواسته های افراد زنده را امکان پذیر
می سازند.
داستان فیلم در مورد یک فرد الئوسی است که در اینده ای
مبتنی بر فناوری زندگی می کند .او به پنجاه سال قبل سفر کرده
و با کمک روح زنی که در کودکی در جنــگل مجاور مرده بود،
در حوادثی که در طول زندگی به خودش اسیب زده اند مداخله
می کند .این خط داستانی جسورانه به راحتی می توانست به یک
فیلم اشفته و حتی احمقانه تبدیل شود اما «پیاده روی طوالنی»
به اثری تحسین برانگیز تبدیل شده و به ارامی به سمت یک پایان
احساســی و تاثیرگذار حرکت می کند؛ جایی که تمام ژانرها،
خطوط زمانی و موضوعات فیلم به هم می پیوندند.
تو تنها نخواهی بود
()You Won’t be Alone
کارگردان:گوران استولفسکی
بازیگران:نومی راپاس ،اناماریا مارینکا ،الیس
انگلرت
«تو تنها نخواهی بود» اولین فیلم بلند گوران استولفسکی
است که البته پیش از این ســال ها در عرصه فیلم کوتاه تجربه
اندوخته است .این فیل ِم متعلق به ژانر وحشت ،به صورت بین المللی
و با مشارکت چند کمپانی مختلف ســاخته شده است .حضور
نومی راپاس ،ســتاره بین المللی سینمای ســوئد ،یکی از نکات
کنجکاوی برانگیز فیلم محسوب می شود .اولین نمایش فیلم در
ژانویه 2022در جشنواره فیلم ساندنس اتفاق افتاد .همچنین در
جشنواره فیلم پالم اسپرینگز ،جایزه بخش فیلمسازان تازه کاری
که ارزش دنبال کردن دارند به استولفسکی تعلق گرفت.
«تو تنها نخواهی بود» که در یک فضای ایزوله و کوهستانی
در مقدونیه قرن 19می گذرد ،ماجرای جادوگر جوانی را دنبال
می کند که از قدرت خود برای تغییر شکل جهت زندگی در میان
انسان ها اســتفاده می کند .اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم ،ماجرا
از جایی شروع می شــود که این جادوگر با کشتن تصادفی یک
دهقان« ،در پوست او می رود» تا ببیند این شکل از زندگی چگونه
است؛ تجربه ای که او را ترغیب به زندگی در بدن دیگران می کند.
«تو تنها نخواهی بود» با این خالصه داستان کنجکاوی برانگیز،
یک فیلم وحشت شاعرانه با لحنی فولکلور است که در لحظاتی
ممکن است تماشاگر را یاد حال وهوای برخی از اثار ترنس مالیک
بیاندازد .نمایش محدود فیلم با اســتقبال روبه رو شده به طوری
که 92درصد یادداشــت های منتشرشده بر فیلم در سایت راتن
تومیتوز ،لحنی مثبت دارند.
تمام اشفتگی هایش) است.
«قرمز شدن» در مورد یک دختر سیزده ساله چینی – کانادایی
به نام مِی اســت که می فهمد وقتی تحت تاثیر احساسات شدید
قرار بگیرد بــه یک پاندای قرمز غول پیکر تبدیل می شــود(تغییر
عجیب وغریبی که همه زنان خانواده او از زمان های قدیم دچارش
بوده اند) .می تالش می کند تا (همچــون دیگر زنان خانواده) پاندا
را کنترل کند اما به تدریج شروع به کشــف هویت منحصربه فرد
خودش خارج از حوزه خانــواده می کند .احساســاتی که مِی در
دوران بلوغ فکری دریافت می کند ،به احساســاتی غول پیکر برای
مخاطبی تبدیل می شوند که ،به کمک این انیمیشن ،می تواند ان
دوران حیاتی زندگی اش را یک بار دیگر مرور کند« .قرمز شدن»
این احساسات عمیق را با کمک طنزی جذاب متعادل می کند تا به
یکی از اثار منحصربه فرد و جذاب پیکسار تبدیل شود.
43
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 43
یاد استاد
معصومیت است که ان را بسیار استادانه با اتکا
به نت پایین در بیانش لحاظ می کرد که از این رو
ناظریان بیشتر مناسب نقش های مثبت بود .اما
روی دیگر قضیه این بود که وی می توانست این
معصومیت را با حجم زیادی از عشوه و فریبندگی
مخلوط کند و ازاین رو از ایــن مولفه در جهت
اغواگری بهره ببرد که با این تکنیک مناســب
منفی ومپ (ویرانگر) هم می شد.
برای نقش های ِ
این تنــوع لحن را به طور مناســبی می توان در
دو دوبله فیلم «خون و شــن» (روبن مامولیان)
مشاهده کرد.
در دوبله اول که برای پخش از تلویزیون ملی
توسط عطا کاملی کار شده بود وی به جای ریتا
هیورث که نقشــی اغواگر دارد و زنی بوالهوس
می باشد حرف زده ،و با یک درجه بم تر کردن صدا
و افزودن ته رنگی از خباثت به خوبی ویژگی های
منفور کاراکتر را گسترش داده است .اما در دوبله
دوم به مدیریت خســرو خسروشاهی ،ناظریان
به جای لیندا دارنل ،قهرمان مثبت ،حرف زده که
ویژگی هایی کام ً
ال متفاوت بروز می دهد .این جا
وی با کمی نازک تر کردن صدا و تراشیدن ان برای
جفت وجور شدن با سن کاراکتر ،با افزودن میزان
قابل توجهی از معصومیت و خلوص ،به خوبی در
جلد این کاراکتر ساده عاشق پیشه فرو رفته است.
ناظریان در افرینش سنین مختلف در صدا
هم توانمند بود و حنجره اش این ویژگی را داشت
که به خوبی بم یا نازک شــود که به این طریق
جنس صدا متناســب با نقش دخترانه و زنانه
می شــد .کافی اســت که به نقش گویی وی در
فیلم های «جاده» (به جای جولیتا ماســینا) و
«جهنم زیر و رو» (به جای استال استیونز) نگاهی
بیاندازیم که چطور ناظریان اســتادانه جای دو
طیف مختلف سنی این قدر باورپذیر حرف زده
است که در اولی با چهره ای جوان و بچه صورت
و در دومی با صورتی چین خورده و میانســال
طرف هستیم.
یکی دیگر از ویژگی هــای ناظریان این بود
که می توانســت نقش های ســخت و پر فراز و
نشیب احساســی را هم با مهارت کافی بگوید.
در داد زدن هــا و نت هــای بــاالی گویندگی،
ناظریان با افزودن نوعی خــش و رگه به صدای
شفافش ،استیصال را هم ارمانی ادا می کرد که
اوج این خصلت را در گویندگــی به جای فائقه
اتشــین (گوگوش) در فیلم معروف «در امتداد
شب» می بینیم .در ان سکانســی که به پروانه
(گوگوش) قبل از اجرای برنامه خبر ســرطان
معشوقه نوجوانش (سعید کنگرانی) را می دهند
به ناگاه کاراکتر با فریادی عصبی و بلند می گوید:
«نمی تونم ...اخه چرا مــن؟ ..چرا؟» که در انتها
به عجز و گریه هم می رســد .او در خندیدن هم
یک استاد به تمام معنا بود و می توانست بسیار
سرخوشانه و با شیطنت ،خنده های ریز و بلند را
انجام دهد که اوج این ویژگی را در دوبله ماندگار
فیلم «دختر خداحافظی» به مدیریت منوچهر
نوذری می بینیــم که ناظریان به جای مارشــا
میسون حرف زده اســت و به واقع در کنار ناصر
تهماســب (ریچارد دریفوس) می درخشد که
کاری وی هم
البته این فیلم یکی از اوج هــای ِ
محسوب می شود.
اما در کنار تمام این خصلت ها ،یک ویژگی
استثناییدرکارناظریان می بینیمکهبه نوعیبرند
وی و تخصص اصلی اش هست و ان لحاظ کردن
«تردید عاطفی» در بیانش می باشد .بانو ناظریان
می توانست مدتی طوالنی با مهارت ،نوعی شک
و تردید و دودلی عاشــقانه را در راکورد حســی
گفتارش لحاظ کند و ایــن کار را با لرزش هایی
خــاص و بازی هایی چندگانه بــا فرکانس های
صوتی اش انجام می داد .از این رو اغلب نقش های
شــاخصی که از وی به یادگار مانده این خصلت
را به صورت پررنگی دارا هستند مثل لی رمیک
(«رودخانه وحشی») ،جون فونتین («ربه کا»)،
تالیا شایر («راکی») ،مارشــا میسون («دختر
یک ویژگی
استثنایی در کار
ناظریان می بینیم
که به نوعی برند
وی و تخصص
اصلی اش هست
و ان لحاظ کردن
«تردید عاطفی» در
بیانش می باشد .بانو
ناظریان می توانست
مدتی طوالنی با
مهارت ،نوعی شک
و تردید و دودلی
عاشقانه را در راکورد
حسی گفتارش لحاظ
کند
خداحافظی») ،الیدا والی («مرد سوم») ،مورین
اوهارا («دره من چه سرسبز بود») ،جنیفر جونز
(«جدال در افتاب») ،مریل استریپ («کریمر
علیــه کریمر») ،جیــن وایمــن («باغ وحش
شیشه ای») و ...که تمامی این کاراکترهای زن
هرکدام به نوعی متفاوت در ارائه احساســات
عاشقانه شاندودلهستندوذهن شاندرگیراین
قضیه است و البته شاه بیت تمام این کاراکترها،
اینگرید برگمن به نقش الیزا الند در شــاهکار
مسجل تاریخ ســینما یعنی فیلم «کازابالنکا»
اســت .به طور قطع ارائه این مولفه ،برگ برنده
اصلی گویندگی ناظریان اســت کــه در بین
هیچ کدام از دوبلورهای زن بزرگ تاریخ دوبله ،به
این درجه از تاثیرپذیری ،یافت نمی شود.
ناظریان ،حروف نقطه داری مثل «شین»
و «ز» را بــا تشــدید فراوان می گفــت و روی
نقطه هایش تکیــه می کرد کــه این خصلت
می توانست نوعی نقطه ضعف و نقصان محسوب
شود اما وی ماهرانه این نقص را تبدیل به نوعی
نشانه شناسی در گویندگی اش کرد و از ان بهره
دراماتیکی برد.
ناظریان ،در دوبله فیلم های ایرانی قبل از
انقالب موسوم به «فیلمفارسی» هم بسیار پرکار
و از ارکان اساســی بود و خیلی سریع توانست
اداب و تکنیک این نوع دوبله ها را هم فرا بگیرد.
در نیمــه اول دهه 40که صدایــی متفاوت و
دخترانه داشــت وی گوینده ثابت بازیگرانی
چون نیلوفر و مرجان در تعداد زیادی از اثارشان
بود و در دهه 50جای بازیگران متفاوتی چون
شــورانگیز طباطبایی («دو کله شق»« ،دکتر
و رقاصه»« ،پاشــنه طال») ،جمیله («کج کاله
خان»« ،گل پری جون») ،مســتانه جزایری
(«صمد ارتیست می شود») ،لیال فروهر («گل
خشخاش») ،مینو ابریشمی (سریال «دایی جان
ناپلئون») و ...البته فائقه اتشین یا گوگوش («در
امتداد شب»« ،همسفر»« ،ماه عسل» و )...حرف صفحه 82
سینمای جهان
کیمی ()kimi
کارگردان :استیون سودربرگ
بازیگــران :زوئی کراویتز ،بتســی برنتلی ،ریتا
ویلسون
استیون سودربرگ برای سینمادوستان ایرانی نامی اشناست.
این فیلمساز پرکار با انبوهی از اثار مشــهور («جنیست ،دروغ ،و
نوارهای ویدیویی»« ،خارج از دید»« ،ارین براکوویچ»« ،قاچاق»،
«یازده یار اوشن» و دنباله هایش« ،سوالریس» و )...حاال با یک فیلم
پرتعلیق و جنایی متعلق به عصر فناوری بازگشته است .قهرمان این
فیلم در همه جای دنیا سرک می کشد جوری که انگار مستقیمًا
به سیم برق وصل شده و از این ناامید اســت که انرژی اضافی اش
هدر می رود .فیلم درست مثل قهرمانش در همین سطح از سرعت
عمل می کند« .کیمی» را می توان برداشــتی از «پنجره عقبی»
(الفرد هیچکاک) به سبک فرانسیس فورد کاپوال (در «مکالمه») و
برایان دی پالما (در «انفجار») دانست که با مختصات عصر اینترنت
هماهنگ شده است« .کیمی» داستان یک کارمند فناوری مشغول
در ســیاتل را دنبال می کند که به طور تصادفی با شواهدی از یک
جنایت روبه رو می شود ،و تالش او برای گزارش کردن این شواهد
باعث می شود توجهات به شکل خطرناکی به او جلب شود .دیوید
کوئپ (فیلمنامه نویس «کیمی» که سابقه نوشتن فیلمنامه هایی
چون «اتاق امن» (دیوید فینچر) را داشته) و سودربرگ ،داستان را
تا حد اصول اولیه اش فشرده کرده و یک اکشن سریع 89دقیقه ای
از ان بیرون می کشند .طرح داستانی فیلم ساده است و قطعًا با فیلم
عمیقی روبه رو نیستیم اما می توان گفت با فیلم سرگرم کننده ای
طرف ایم.
)Fair
مرد شمالی ()The Northman
کارگردان :رابرت اگرز
بازیگران :الکساندر اسکارسگارد ،نیکول کیدمن،
انیا تیلور جوی ،ایتن هاوک ،ویلم دافو ،بیورک
رابرت اگرز 38ســاله ،بعد از دو فیلم مستقل و تحسین شده
«جادوگر» و «فانوس دریایی» ،یک بار دیگر با «مرد شمالی» اکثر
منتقدان و مخاطبان جدی سینما را به تحســین واداشته است.
ترکیب وایکینگ ها و انتقام می تواند انرژی زیــادی را ازاد و اکثر
تماشاگران را راضی کند« .مرد شمالی» مصداق بارز این ادعا است.
اگرز در این فیلم به سراغ اسطوره «نورس» رفته است؛ اسطوره ای که
الهام بخش شکسپیر در خلق «هملت» بود .حاصل کار ،حماسه ای
تاریخی است که شبیه نمونه های دیگر نیســت« .مرد شمالی»
داستان املث (اسکارسگارد) را روایت می کند که به دنبال گرفتن
انتقام از عمویش اســت؛ عمویی که پدر املث را به قتل رسانده و
تاج وتخت او را تصاحب کرده است.
«مرد شمالی» فیلم خشن و بی رحمی است اما در دل نبردهای
حماســی املث ،به شــکلی غافلگیرکننده با عواطف و انسانیتی
شگفت انگیز مواجه می شویم .همین ویژگی باعث می شود تا انگیزه
شــخصیت متقاعدکننده تر از اکثر فیلم های انتقام جویانه دیگر
باشد .این تعادل ،شاید برجسته ترین ویژگی فیلم باشد؛ تعادلی که
در جنبه های مختلف فیلم قابل مشاهده است :مث ً
ال فیلم ترکیب
متعادلی است از زیبایی و سرسختی چشــم اندازهای ایسلند ،یا
همچنین ترکیبی است از واقع گرایی بسیار دقیق و شگفت انگیز
با جنبه ای که باشــکوه تر و اپرایی تر از یک درام واقع گرایانه به نظر
می رســد .با این تقارن دقیقی که در فیلم میان ابعــاد واقع گرا و
فراواقع گرا وجود دارد« ،مرد شمالی» شاید بیش از اکثر نمونه های
دیگر یکی – دو دهه اخیر توانسته حال وهوای یک اسطوره فانتزی
را به یک فیلم زنده سینمایی برگرداند.
همه چیز در همه جا به یک باره
()Everything Everywhere All at Once
کارگرداندن کوان و دنیل شاینرت
بازیگران :میشل یئو ،استفانی سو ،که هوی کوان،
جنی اسلیت
کســانی که دنیل کوان و دنیل شــاینرت را با تنها همکاری
مشترک قبلی شان ،یک فیلم مستقل به نام «مرد ارتشی سوییسی»
(محصول 2016با بازی پل دنو و دنیل رادکلیف) ،به یاد می اورند،
احتماالً از تماشــای «همه چیز در همه جا به یک باره» شگفت زده
خواهند شد« .مرد ارتشی سوییسی» هم از جنبه هایی فیلم عجیبی
بود (رادکلیف در بخش عمده فیلم نقش یک جسد را ایفا می کرد)
اما مقیاس فیلم جدید و گستره جاه طلبی ان قابل مقایسه با فیلم
قبلی این دو کارگردان نیست« .همه چیز در همه جا به یک باره» یک
کمدیبُرندهوکنترل ناپذیربامایه هایحماسیکونگ فوییاستکه
به داستان یک زن معمولی (صاحب یک رختشوی خانه) می پردازد
که در شرایط ویژه ای قرار می گیرد که طی ان باید میلیاردها جهان
موازی را از دست نیروی شــر و از خطر نابودی حتمی نجات دهد.
همین خالصه یک خطی می تواند تا حدی نشان دهد که با چه فیلم
عجیبی روبه روییم .فیلم هم جنبه استعاری قدرتمندی در ارتباط با
اشوب عصر اینترنت دارد ،هم واجد جنبه ای معنایی در مورد جدال
میان زندگی و بی معنایی است ،هم یک اکشن بی پروا است که پهلو
به پهلوی ابزوردیسم می زند و هم یک کمدی تاثیرگذار محسوب
می شود.
اگر این توضیحات برای ترغیب شما به تماشای «همه چیز در
همه جا به یک باره» کفایت نمی کند ،کافی است بدانید که در سایت
،IMDBاین فیلم با کسب 33هزار رای امتیاز خیره کننده 8.8
را از کاربران این وبسایت دریافت کرده و فع ً
ال در رتبه 55بهترین
فیلم های تاریخ به انتخاب کاربران IMDBقرار دارد.
همهبهنمایشــگاهجهانیمی رویم (We’re All Going to the World’s
کارگردان :جین شوئن بران
بازیگران:انا کاب ،مایکل جی راجرز
این فیلم جمع وجور که محصول سال گذشته است و اولین نمایش خود را هم ژانویه 2021در جشنواره ساندنس تجربه کرد ،واقعًا
محصول ویژه ای است :یک فیلم ترسناک دوران بلوغ ( )coming-of-ageبرای نسلی که بیش ازحد انالین بزرگ شده است« .همه
به نمایشگاه جهانی می رویم» هیجان و وحشت ناشی از ایجاد یک “خودِ” جدید در اینترنت ،و همچنین هیجان و وحشت رویارویی
انالین با دیگرانی که فکر می کنند شما را می شناسند ،بیان می کند .شخصیت اصلی این فیلم کیسی (انا کاب در اولین نقش افرینی
سینمایی اش که اتفاقًا حضوری تاثیرگذار و فراموش نشدنی است) نام دارد :یک نوجوان تنها و وابسته به اینترنت .او به طور تصادفی با
چالشی به نام نمایشگاه جهانی مواجه می شود؛ یک چالش انالین با مضمون ترسناک که وعده تغییرات فیزیکی را به کسانی می دهد
که در ان شرکت می کنند .کیسی برای حضور در این چالش شروع به تولید ویدیوهایی می کند؛ ویدیوهایی که در را به روی تجربیات (و
تماشاگران) جدیدی در زندگی فیزیکی و مجازی او باز می کند.
«همه به نمایشگاه جهانی می رویم» با استفاده موثرش از نوعی زیبایی شناسی وحشت (که شامل همکاری جالبی با تعدادی از
چهره های سرشناس یوتیوب هم هست) به یک تجربه ترسناک اینترنتی تبدیل شده که تماشاگر را در خود غوطه ور می سازد و البته
ممکن است جنبه های اشنایی برای ادم هایی که به سرک کشیدن در گوشه و کنار اینترنت عادت دارند داشته باشد .اولین فیلم شوئن بران
می تواند خوره های فیلم های وحشت را سیراب کرده و ان ها را مشتاقانه منتظر اثار بعدی اش نگاه دارد.
منبعpolygon.com : صفحه 44
زده است که خیلی از این بازیگران را گوینده های
دیگری مثل بانو ژاله کاظمی و رفعت هاشم پور هم
جایشان گفته بودند.
با ورود به دهه 60و دوبله های ویدیویی هم
که بیشتر توسط خسرو خسروشاهی ،فریدون
دائمی ،ایرج ناظریان ،امیرهوشنگ قطعه ای و...
کار می شــد باز هم ناظریان که هنوز در دوران
اوج بود بسیار فعال و از ارکان اساسی بود .سوفیا
لورن (در دوبله دوم «ال ســید») ،سوزانا یورک
(«مردی برای تمام فصول» – دوبله دوم) ،ناتالی
وود («مســابقه بزرگ» – دوبله دوم) ،سیلویا
منگانو («برنج تلخ» – دوبله دوم) ،سوزان بلکلی
(«کنکورد») ،و البته شاه بیت تمام این اثار یعنی
دوبله دوم «المرگنتری» بــه مدیریت فریدون
دائمی که ناظریان به جای جین سیمونز در نقش
خواهر شارون به واقع می درخشد.
امــا وی در دهه هــای 60و 70در دوبلــه
ســریال های تلویزیونی و فیلم های ایرانی هم
حضوری پررنگ و موثــر دارد که بعضی از ان ها
در خاطر عالقه مندان باقی مانده است که پروانه
معصومی («گل هــای داودی») ،محبوبه بیات
(«مادر») ،هما روســتا («دو همسفر») ،افسانه
بایگان («حریــم مهرورزی») ،و ســریال های
خارجی «از ســرزمین شــمالی» و «رودخانه
برفی» از این جمله اند.
ناظریان در ســال 1363در 37سالگی با
زنده یاد حسین عرفانی ازدواج کرد که این ازدواج
دوم وی محسوب می شد .در چند تا از بهترین
دوبله های ناظریان ،نقش مقابلش را حســین
عرفانی که خود از وزنه های بزرگ و صداهای بم
ماندگار دوبله بود گفته است :فیلم های ماندگار
«شاهین مالت» و «کازابالنکا» از این جمله اند .در
اولی به مدیریت زنده یاد عطاءاهلل کاملی ناظریان
به جای مری استور در نقش بریجیت اوشانسی
حرف زده است و حسین عرفانی به جای همفری
بوگارت به نقش کاراگاه سام اسپید .و در فیلم دوم
به مدیریت سعید شرافت ،ناظریان به نقش الیزا
الند با بازی اینگرید برگمن و زنده نام عرفانی باز
هم به جای همفری بوگارت در نقش ریچارد بلین
که شــیمی این دو صدا خصوصًا در صحنه های
عاطفی و مغازله های دونفره غوغا به پا می کند و
ازیادنرفتنی است و کام ً
ال مکمل همدیگر هستند.
می توان بــه این مجموعه فیلــم «گذرگاه
تاریک» را هم افزود که از نوارهای ماندگار تاریخ
سینماســت و باز هم حســین عرفانی به جای
بوگارت و ناظریان به جای لورن باکال رودرروی
هم دیالوگ گفته اند و یک زوج استثنایی در دوبله
پدید اوردند.
در وادی دوبله اثار انیمیشن بعد از انقالب
هم ،ناظریان یــک کار فوق العاده در کارنامه اش
دارد و ان حرف زدن در سریال کارتونی «خانواده
دکتر ارنست» به جای شخصیت مادر به مدیریت
مهدی علی محمدی اســت .لحن ارام ،منطقی
و صدای مادرانــه و پرعطوفت ناظریان هنوز در
خاطر عالقه مندان به انیمیشن باقی مانده است.
شاید یکی از نقاط ضعف کارنامه ناظریان این
است که به رغم این که وی به جای کاراکترهای
جبر زمانه
اجتناب ناپذیر است.
بانک صدای دوبله در
«انجمن سرپرستان
گفتار فیلم» یا
همان بدنه اصلی
سندیکا روزبه روز
ضعیف تر می شود
ولی متاسفانه مدیران
و متولیان ،دست از
سیاست های منسوخ
و محدودکننده
خود برنداشته اند و
هنوز درها را به روی
عالقه مندان ،خصوصاً
نسل توانمند خارج از
این وادی ،بسته نگه
داشته اند
متفاوتی حرف زده ولی گوینده ثابت یا «انگاژه»
یک بازیگر نشــد ،درحالی که در کارنامه بانوان
بزرگ دیگر دوبله این ویژگی به چشم می خورد.
کما این که زنده یادان ژاله کاظمی روی سوفیا
لورن ،رفعت هاشم پور روی سوزان هیوارد ،نیکو
خردمند روی کلودیا کاردیناله ،ایران بزرگمهر
روی دوریس دی ،و مهین کسمایی روی ادری
هپبورن صدایشان حک شده است.
شاید تنها بازیگری که بانو ناظریان تقریبًا
در چند فیلم جایش حرف زده مریل استریپ
باشد که انصافًا صدای زنانه پخته و پراحساس
و مهربان ناظریان بسیار خوش هم روی چهره
باشخصیت و کاریزماتیک این بازیگر می نشست.
از جمله این اثار می توان به این موارد اشاره کرد:
«اتاق ماروین»« ،اوای قلب»« ،ســاعت ها»،
«اقتباس»« ،خانــه ارواح» که خیلــی از این
فیلم ها برای ویدیو رسانه ها در دهه 70و نیمه
اول دهه 80شمسی دوبله شد.
ناظریان به دلیل داشتن چهره ای مناسب در
حیطه بازیگری و اجرا هم در دهه 70و 80فعال
بود و به همین واسطه خیلی ها او را می شناسند.
وی در مقطع زیادی در برنامه رادیویی «صبح
جمعه با شما» همراه با همسرش حسین عرفانی
در نمایشنامه های طنز رادیویی حضوری پررنگ
داشت .بازی در سریال های تلویزیونی «این خانه
دور است» و «داســتان یک شهر» و همچنین
فیلم های «شــب به خیر غریبه»« ،پر پرواز» و
«خوش خیال» بخشی از فعالیت های تصویری
وی می باشد و مســابقه معروف «تالش» که به
همراه همسرش حسین عرفانی ان را اجرا کرد.
وی در اواسط دهه 80به دلیل سکته مغزی
متاسفانه بخش عمده ای از توان حنجره اش را از
دست داد و از ان به بعد با افت صدا مواجه شد و
به ندرت گویندگی کرد و تا اوایل دهه 90بیشتر
به عنوان مدیر دوبالژ در تلویزیون و رســانه ها
مشغول به کار بود.
همســرش حســین عرفانی در شهریور
1397در 76سالگی بر اثر ابتال به سرطان ریه
درگذشت.
در نیمه دوم دهــه 70و نیمه اول دهه
80شمسی و قبل از سکته مغزی ،ناظریان
جای بازیگران نســل جدیــد هالیوودی
در دوبله های تلویزیونی و برای رســانه ها
چند نقش برجســته دیگر هم می گوید که
این موارد قابل اشــاره اند :لیندا همیلتون
(«نابودگر – »2دوبله اول) ،شارون استون
(«قهرمــان») ،انجلینا جولی («مهاجمین
مقبره») ،جنیفر کانلی («یک ذهن زیبا»)،
هیالری سوانک («بی خوابی») ،مود ادامز
(«اختاپوس» – دوبله دوم) که بعضی از این
دوبله ها در اســتودیو قرن 21شکل گرفته
بود و صدای ناظریان به رغم کمی افتادگی و
نشستن گرد پیری همچنان موثر بود.
ِ
ســرانجام این چهره ماندگار و شاخص
دوبله که متعلق به نســل طالیی ان هم بود
پس از مدت ها تحمل بیماری و خانه نشینی
به دلیل ایست قلبی در 4اردیبهشت 1401
روی در نقاب خــاک کشــید .از زوج وی و
زنده یاد حسین عرفانی ،دخترشان خانم مهسا
عرفانی به یادگار مانده است که مدتی است
در وادی دوبله فعالیت کرده و از گویندگان و
مدیران دوبالژ نسل جدید می باشد.
قطار مرگ با ســرعت سرســام اوری
اخریــن یادگاری های نســل طالیی دوبله
را هم با خود می برد .چنــدی پیش زنده یاد
رفعت هاشــم پور هم به دیار باقی شتافت.
این جبر زمانه اجتناب ناپذیر اســت .بانک
صدای دوبله در «انجمن سرپرســتان گفتار
فیلم» یا همان بدنه اصلی سندیکا روزبه روز
ضعیف تر می شود ولی متاســفانه مدیران و
متولیان ،دست از سیاســت های منسوخ و
محدودکننده خود برنداشته اند و هنوز درها
را به روی عالقه مندان ،خصوصًا نسل توانمند
خارج از این وادی ،بسته نگه داشته اند.
از خانــم ناظریان ،میــراث گرانبهایی
از اثارش به جا مانده که می تواند ره توشــه
مناسبی برای عالقه مندان به این هنر باشد.
روحش شاد و یادش گرامی.
83
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 83
نگران ساده بودن شخصیت رضا در «خاتون» نبودم
گفت وگویی با میر سعید مولویان در مورد «خاتون»« ،تومان» و پیچیدگی های بازیگری
45
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 9
مهر 1400 صفحه 45
تلویزیون جهان
زنده تر از همیشه
معرفی چند سریال موفق 2022
مروا موسوی:هنوز به نیمه سال 2022هم نرسیده ایم و کلّی سریال و مینی سریال دیدنی برای تماشا در اختیار عالقه مندان قرار دارد .فهرستی که در ادامه می اید،
تنها تعدادی از این اثار را پوشش می دهد .شبکه های تلویزیونی و سرویس های استریم ،زنده تر از همیشه ،دارند به کار خود ادامه می دهند.
)1883( 1883
مینی ســریال « »1883به عنوان پیش درامدی بر ســریال
محبوب «یلو استون» ساخته شده است .تیلور شریدان ،مرد اول
«یلو اســتون» و « ،»1883به هیچ وجه با وسترن بیگانه نیست .او
پیش از این فیلمنامه نئو وسترن جنایی دیدنی «اگر از اسمان سنگ
ببارد» را نوشت و «رودخانه باد» (فیلمی که شریدان با فیلمنامه ای
از خودش و با بازی جرمی رنر ســاخت) هم رگه های اشکاری از
وسترن در خود داشت به طوری که خیلی ها ان فیلم را هم یک نئو
وسترن تلقی کردند .با توجه به کیفیت باالی دو فیلم ذکرشده ،طبعًا
حضور شریدان در صف اول تولید یک مجموعه کوتاه در ژانر وسترن
به تنهایی ان قدر کنجکاوی برانگیز است که بتواند سینمادوستان و
طرفداران وسترن را ترغیب به تماشا کند .این مجموعه داستان نسل
پس از جنگ های داخلی خانواده ای به نام داتون را دنبال می کند که
با ترک تنسی به تگزاس سفر کرده و به قطار واگن مهاجر اروپایی
می پیوندند که سفر سختی را به سمت غرب طی می کند .دیدگاه
پوچ گرایانه قابل ردیابی در این مجموعه با استفاده از احساسات گرایی
و کمدی رقیق تلطیف شده اســت .این مجموعه که بین دسامبر
2021و فوریه 2022پخش شد ،گزینه خوبی برای تماشاگرانی
است که به دنبال محصول و فضایی کام ً
ال متفاوت با دیگر اثار روز
می گردند.
زیر پرچم بهشت
()Under the Banner of Heaven
بری()Barry
«بری» (که حاال سومین فصل ان در حال انتشار است) کمدی
– درام جنایی تیره وتاری است که داســتان مردی قاتل را روایت
می کندکهبعدازنقل مکانبهلس انجلس،واردصحنههنرتئاترشهر
می شود .دو فصل اول این مجموعه مجموعًا 6جایزه امی را تصاحب
کردند (بیل هدر برای بازی در نقش اصلی مجموعه ،برای هر دو فصل
جایزه امی را برده) و این انتظار وجود دارد که فصل سوم هم بتواند
موفقیت دو فصل قبلی را تکرار کند .این در حالی است که دو فصل
اول در سال های 2018و 2019منتشر شدند و فصل سوم با وقفه ای
سه ساله در حال انتشار است .ان چه فصل سوم «بری» را حسابی
هیجان انگیز می کند این حس اســت که شخصیت اصلی حاال به
ضدقهرمان داستان زیر صخره ای
نقطه ای بی بازگشت رسیده است:
ِ
گیر کرده که یا خودش را از ان جا بیرون کشیده یا همان جا دفن
می شود .مطابق معمول ،در این فصل هم همه چیز تیره وتار به نظر
می رسد اما «بری» این کلبی مسلکی را معموالً به شکلی هوشمندانه
با نوعی تمسخر صنعت سرگرمی و با دیالوگ ها و رویکردی جذاب و
چندبعدی به ما منتقل می کند .در چنین فضایی ،وقتی بری عاجزانه
می گوید «من به هدفی نیاز دارم» ،ناگهان با لحظه ای شکننده از
خوداگاهی یک قاتل ظاهرًا بی رحم روبه رو می شویم .رفت وبرگشت
میان فضاها و لحن های مختلف ،همان چیزی است که «بری» را به
مجموعه ای تبدیل کرده که ارزش تماشا دارد.
این مجموعه کوتاه (مینی سریال) جنایی توسط داستین
لنس بلک و بر اساس کتابی با همین عنوان نوشته جان کراکاوئر
پدید امده اســت .اندرو گارفیلد نقش اصلی این مجموعه را بر
عهده دارد و ســم ورثینگتن ،دیزی ادگار جونز و وایات راسل
او را همراهی کرده اند« .زیر پرچم بهشــت» بــا الهام گرفتن از
یک ماجرای واقعی ساخته شــده :داستان قتل هولناک زنی به
نام برندا الفرتی و دختر پانزده ماهه اش ،اریکا در ســال 1984
ساخته شده است .حدودًا یک دهه پیش ،این داستان قرار بود
در قالب یک فیلم ســینمایی به تصویر دراید اما ســرانجام در
قالب یک مجموعه کوتاه ساخته و تا امروز با واکنش های مثبتی
روبه رو شده است« .زیر پرچم بهشت» اثری تاثیرگذار در مورد
افراط گرایی مذهبی (در این جا به طور خاص ،فرقه مورمونیسم)،
عواقب ان و اتفاقاتی اســت که ایمان ادم را بــه بوته ازمایش
می گذارند .اندرو گارفیلد در این مجموعه نقش جب پایر را بازی
می کند؛ کاراگاهی که مامور تحقیق در مورد این قتل می شود .او
در ابتدا به کشفیاتی می رسد که بعدًا معلوم می شود صرفًا الیه ای
سطحی از رمزوراز فاجعه رخ داده است .هر چه جلوتر می رویم،
با کشف جزییات بیشتر و نگران کننده تر ،ماجرا پیچیده تر شده
و کاراگاه داستان بیشتر و بیشتر با تزلزل عقاید خودش مواجه
می شود .نقطه ورود مجموعه به داستان باعث شده تا سازندگان
بتوانند برخی از سنت های اثار پلیسی را اجرا کرده و برخی دیگر
را زیر پا بگذارند .در مواردی تغییــرات مداوم زاویه دید ممکن
است گیج کننده به نظر برسد و همین طور است فالش بک هایی
که به رهبران مورمون ها زده می شود .اما در بیشتر موارد ،سرعت
و لحن «زیر پرچم بهشــت» مناســب روایت چنین داستانی
اســت .در این میان اندرو گارفیلد در نقش اصلی درخششــی
خیره کننده دارد – به این دقت کنید که شــانه های او به مرور و
با پیشروی داستان چطور در حال افتادن است .او تصویر کام ً
ال
متقاعدکننده ای از ادم مومنی نشــان داده که به تدریج متوجه
می شود که شیوه زندگی او ممکن اســت ان قدرها هم که فکر
می کرده خالص نباشد .هراســی که به تدریج در این شخصیت
رخنه می کند ،به تماشاگر هم منتقل می شود. صفحه 84
چهره ماه
سید اریا قریشی :بعد از
نمایش فیلم تحسین شده
«تومان» (مرتضی فرشباف)،
منتقدان میر سعید مولویان را
خیلی از
ْ
یکی از ستارگان اینده سینما و تلویزیون
دانستند .حاال و بعد از موفقیت چشم گیر
«خاتون» می توان واژه “اینده” را از جمله
قبل حذف کرد .حاال مولویان ستاره ای
اســت که مــی تــوان مشتاقانه منتظر
فعالیت هایاینده اشماند.
شاید کسانی که مولویان را بعد از تماشای
مجموعه «خاتون» (یا قبل از ان ،با
«تومان») شناخته اند به این فکر کنند که
او ره صد ساله را یک شبه طی کرده است.
اما درخششی که در «تومان» و «خاتون» از
مولویانمی بینیم،ثمرهچیزینزدیکبهدو
دهه تالش و تجربه اندوزی روی صحنه
تئاتر است .خودش اعتقاد دارد بازیگران
بسیاری در تئاتر شهرستان ها مشغول
به کار هستند که تنها به یک فرصت
احتیاج دارند تا پرده های سینما را هم
تسخیر کنند .شناخته شدن غافلگیرکننده
بازیــگری مـثل مـولویان ،شاید تلنگری
(به خـصـوص بـه تـهیـه کـنندگــان و
کارگردان هـای سینما و تلویزیون ایران)
باشد .مدت ها است که خیلی ها از کمبود
بازیگر می نالند .نتیجه این شرایط ،تولید
فیلم ها و مجموعه هایی است که ضربه
سنگینی از انتخاب بازیگران خورده اند.
برخی از بازیگران عم ً
ال در حال بازی در
نقش هایی هستند که هیچ ربطی به ظاهر
این بازیگــران نـدارد .حضور بازیگران
بیشــتری مثل مــولویان ،می تواند این
مشکل را به تدریج کم رنگ کند.
بهانه این گفت وگو ،پایان پخش مجموعه
«خــاتــون» و اســتقبال عمومی از این
سریال بود .اما بحث محدود به «خاتون»
نماند و نه تنها به «تومان» بلکه همچنین
بهمســائلیکلــی تــردرموردبازیگری
کشیده شد :از نسبت بین بازی تئاتری و
سینمایی ،اهمیت نوع لنز در جنس بازی
بازیگر و مسیری که یک بازیگر باید برای
اماده شدن جهت ایفای یک نقش طی کند
گرفته تا پژمان جمشیدی! مطالعه این
بحث ها ،به خصوص برای عالقه مندان به
بازیگری و تحلیل بازیگری می تواند مفید
واقع شود.
با توجه به این که نقش رضا فخار در
«خاتون» تفاوت زیادی با نقشی دارد
که به واسطه ان در میان سینماگران
به شــهرت رســیدید (نقش داوود
در فیلم «تومان») چه شــد که برای
بازی در نقش رضا انتخاب شــدید؟
ایا در جریان هستید که انتخاب شما
به واسطه حضور در «تومان» بود یا با
دیده شدن فعالیت های تئاتری تان؟
به طور دقیق در جریان نیستم .اما تا جایی
که می دانم ،دو ،ســه تن از دوستانی که پروژه
«تومان» را دیده بودند اعتقاد داشتند که برای
نقش رضا فخار مناســبم .چون این ها دوست
داشــتند تا جایی از پروژه معلوم نشود که قرار
قهرمانی قصه و اتفاقات مهم
است بخشــی از
ِ
«خاتون» در دست رضا فخار باشد .ان ها دنبال
چهره ای بودند که چندان شناخته شده نباشد
تا بتوانند با همان محوریت پیش بروند .بنابراین
فکر می کنم انتخابم بر اساس تماشای «تومان»
بود.
یعنی این نکته در انتخاب شما نقش
داشت که ماهیت شــخصیت رضا
به سرعت لو نرود؟
ان جنبه بخش عمــده ای از ماجرا بود اما
برای ان ها قطعیت نداشــت .چون این ریسک
بزرگ را داشــت که ان کاراکتر به اصطالح کار
نکند ،بیشترین معیار را روی این گذاشته بودند
که توانایی های تئاتری و ســینمایی بازیگر را
سنجیده باشند .بنابراین فکر می کنم هر دو در
این انتخاب نقش داشته است.
محور این مجموعه یک مثلث عاشقانه
میان خاتون ،شیرزاد و رضا است .بین
رئوس این مثلث ،رضا شــخصیتی
اســت که به طور کلی در مقایسه با
در بخشی که
فیلمبرداری و منتشر
شده وقتی رضا را در
مقابل شیرزاد قرار
می دهیم ،رضا فخار
شخصیت یک رویه تر
و یک طرفه تری
است .یعنی جنبه های
مختلفی ندارد .تنها
جنبه متفاوتش س ِر
برخوردهای فیزیکی
و روانی در مقابل
بیگانگان است
شیرزاد (که روحیات پیچیده تر و گاه
متعارضی دارد) شخصیت ساده تری
محســوب می شــود .رضا در کل
شخصیت مثبتی اســت :در برخورد
با خاتون(با این که گاه ممکن است
صدایش را باال ببــرد یا در لحظاتی
حــس مالکیت را در
رگه هایی از ان
ّ
او ببینیم) شخصیت مثبت است؛ در
برخوردش با خواهرش همین طور؛ و
در تالش برای ضربه زدن به بیگانگان
اشغال گر هم همین طور است .وقتی
این نقش به شما پیشنهاد شد ،این
نگرانی در شــما به وجــود امد که،
به خاطر این شــکل پرداخت ،رضا
تحت الشعاع شخصیتی مثل شیرزاد
قرار بگیرد؟
فیلمنامه ای که من خواندم 40قســمت
بود .یعنی ما در ان فیلمنامه تا ســال 1340را
می دیدیم .به غیر از فصلی کــه فیلمبرداری و
منتشــر شــد ،یک فصل دیگر هم داشتیم که
ده سال بعد از اشغال را نشــان می داد .در ان
نسخه از فیلمنامه که خواندم ،قطعًا این اتفاق
جبران می شد .در بخشــی که فیلمبرداری و
منتشر شده وقتی رضا را در مقابل شیرزاد قرار
می دهیم ،رضا فخار شــخصیت یک رویه تر و
یک طرفه تری است .یعنی جنبه های مختلفی
ندارد .تنها جنبه متفاوتش ســ ِر برخوردهای
فیزیکی و روانی در مقابل بیگانگان است .رابطه
عاشقانه او تحت الشــعاع تصمیم های سیاسی
قرار نمی گیرد .در مورد این بخش از قصه ،قطعًا
نگرانی زیادی وجود دارد .چون در بازی ممکن
است شما جای زیادی برای مانور دادن نداشته
باشید .اما از طرف دیگر برای من خیلی اهمیت
داشت که مختصاتی که برای کاراکتر رضا فخار
تعیین کــرده بودند ،مختصات یک ســویه ای
نبود .در واقع به این شکل بود که رضا فخار یک صفحه 46
جداسازی ()Severance
پاچینکو ()Pachinko
فصل اول این مجموعه امریکایی (با عوامل کره ای) به تازگی از
اپل تی وی پالس پخش و به تازگی با ساخت فصل دوم ان موافقت
شده است .این مجموعه که پدیداورنده اش سو هیو است و بر اساس
رمانی به همین نام به قلم مین جین لی ســاخته شده ،داستانی
حماسی است که داســتان رویاها و امیدهای یک خانواده مهاجر
کره ای را در چهار نسل مختلف به تصویر می کشد؛ افرادی که وطن
خود را ترک کرده و وارد تالشی طوالنی برای بقا و رشد می شوند.
تعریف یک داستان نسلی مثل «پاچینکو» کار پرخطری است .از
یک طرف ممکن است ماجراها پیش بینی پذیر شود و از سوی دیگر
تمایل ســازندگان چنین اثاری به گره زدن گذشته ،حال و اینده
ممکن اســت به ایجاد خطوط داستانی خشک و انعطاف ناپذیری
شود .یکی از شخصیت ها در اوایل سریال می گوید «نفرینی در خون
من وجود دارد» .شاید یک مجموعه میان مایه همین نفرین را محور
کار قرار می داد .اما اقتباس سو هیو روایت خطی منبع اقتباس را با
استفاده از فالش بک های ترکیبی برای تاکید بر این که چه چیزی در
گذر زمان ماندگار مانده و چه چیزی از دست رفته ،به هم می ریزد .با
نفرین ذکرشده را برای هر نسلی
این تمهید ،سو هیو موفق می شود ِ
که در «پاچینکو» نشان می دهد ،از نو قاب بندی کند :یک بار بحث
حکومت استعماری است ،یک بار بحث نژادپرستی است و به همین
ترتیب .بنابراین «پاچینکو» به مجموعه تاثیرگذاری تبدیل می شود
که احتماالت مختلفی را در نظر گرفته و می پروراند .حضور یون یو
جونگ ،بازیگر کره ای که برای بازی در فیلم «میناری» جایزه اسکار
بازیگری را کسب کرده هم از نکات جالب این مجموعه است.
اگر یک مجموعه وجود داشته باشــد که بتواند حال وهوای
سوررئال 2022را به تمامی نشــان دهد ،ان سریال «جداسازی»
اســت .در این مطلب تا این جا عمدتًا با اثاری روبــه رو بودیم که
ایده هایی بارهاتکرارشده را به شکلی خالقانه و هوشمندانه پرورش
داده و این گونه بــه مجموعه هایی دیدنی تبدیل می شــدند .اما
«جداسازی» مجموعه ای اســت که از همان مرحله ایده پردازی
بدیع و کنجکاوی برانگیز به نظر می رســد .این مجموعه داستان
نیروهای یک شرکت مرتبط با حوزه فن اوری را به تصویر می کشد
که با برنامه "جداسازی" موافقت کرده اند .طبق این برنامه ،خاطرات
زندگی کاری این افراد از خاطرات زندگی شخصی ان ها به کلّی جدا
می شود به طوری که ما عم ً
ال با دو انسان مجزا در یک پیکر روبه روییم
که هیچ کدام دیگری را نمی شناسند و از زندگی طرف مقابل خبر
ندارند .طبعًا چنین ایده ای فرصت خوبی برای خلق موقعیت هایی
استعاری فراهم می کند .مجموعه حالت های مختلفی را بررسی
می کند که طبق ان ما خودمان را به "دو نیم" تقسیم می کنیم؛ وقتی
انگار روح ما دو پاره می شود و هر گونه امیدی برای اشتی میان این
دو وجه توسط شرکتی که این روش جداسازی را ایجاد کرده ،از بین
می رود .فصل اول این مجموعه منتشر شده و ،با توجه به استقبالی
که از ان شده ،برای فصل دوم هم تمدید شده است .با ایده ای که
این مجموعه دارد و با توجه به شکل جذاب داستان گویی فصل اول،
به نظر می رسد که اتفاقات هیجان انگیزی در فصل های اینده در
انتظار عالقه مندان است.
دبستان ابوت
()Abbott Elementary
فرد اصلی پشت «دبستان ابوت» ،کوئینتا برانسون است که
هم خالق مجموعه بوده و هم خودش نقش اصلی را ایفا می کند.این
سیتکام سرحال ،در یک مدرسه ابتدایی افتضاح در فیالدلفیا اتفاق
می افتد و ماجرای گروهی از معلمان ان مدرسه را دنبال می کند که
سعی می کنند با مبلغ اندکی که دولت در اختیار ان ها قرار می دهد،
شرایط را مدیریت کنند (اوضاع ان قدر خراب است که ان ها حتی
در تامین ابزاراالت اولیه شان هم مانده اند) .ضمن این که ان ها یک
مانع بزرگ داخلی را هم بر سر راه دارند :شخصیت وحشتناکی (با
بازی استادانه جنل جیمز) که تقریبًا در هر مرحله مانع پیشرفت
ان ها می شود.
تقریبًا تمام شخصیت های داستان زنده و قابل ارتباط هستند
و هر کدام نقاط قوت و ضعف خودشان را دارند – و البته ویژگی های
عجیب وغریب مجزایی که ان ها را خنده دار می کند .همین امر باعث
می شود تا شخصیت ها بسیار واقعی به نظر برسند .از سوی دیگر،
شاید یکی از اصلی ترین ویژگی های قابل تحسین «دبستان ابوت»
را بتوان این دانست که عوامل این مجموعه قرار نیست چرخ را از
اول اختراع کنند بلکه همه چیز را در سطحی ساده حفظ می کنند
و همین امر ،یکی از ویژگی هایی اســت که باعث شده «دبستان
ابوت» به یکی از خنده دارترین سریال های انرژی بخش سال های
اخیر تبدیل شود؛ سریالی که هم به خوبی می تواند مخاطب خود را
بخنداند و هم به شکلی زیرکانه از کمبودهای نظام اموزشی ایاالت
متحده انتقاد کند.
کسی در جایی
()Somebody Somewhere
سخت اســت که بتوان حال وهوای «کســی در جایی» را
در قالب کلمات بیان کرد .تماشــای این مجموعه – که بخشی
کمدی و بخشی درام است – کمتر شــبیه مواجهه با داستان و
بیشتر شبیه تماشای تجربه یک زندگی است .بریجت اورت در
نقش اصلی این مجموعه ،در نقش زنی که در میان حجم انبوهی
از غم و اندوه در تالش برای یافتن ارامش اســت ،درخششــی
خیره کننده دارد« .کسی در جایی» ،همان طور که نام مجموعه
هم نشان می دهد ،برای هر کسی که تابه حال رویای ترک زادگاه
خود را داشته ،بسیار واقع گرایانه به نظر می رسد .شخصیت اصلی
مجموعه ،ســم (اورت) تا حدی از زندگی خــود او الهام گرفته
هرچند طبیعتًا یک نسخه سرراست از خود او نیست.
داستان «کسی در جایی» در کانزاس می گذرد .ارجاعاتی
که در این مجموعه به «جادوگر شهر زمرد» (یکی از مهم ترین
داستان هایی که با محوریت کانزاس روایت شده) داده می شود
اتفاقی نیست .سم شــخصیتی اســت که از دوران دبیرستان
بیشتر عمر خود را صرف تالش در راه تطبیق یافتن با انتظارات
و نیازهای دیگران کرده است .به طور کلّی می توان «کسی در
جایی» را داستانی در این مورد دانست چقدر سخت است که
شما در خانه زندگی کنید اما تمام تالش شما این باشد که ان جا
را خانه خود بدانید و همان حس راحتــی را تجربه کنید .این،
یکی از درون مایه های اصلی «جادوگر شهر زمرد» هم بود.
85
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 85
جنبه اجتماعی در مقابل ادم ها و دوســتان و
کسانی غیر از خاتون و خانواده اش دارد و یک
جنبه دیگر در مقابل خانواده اش .این ها دو روی
یک ســکه اند .وقتی این ها در یک مرحله قرار
می گیرند ،فروپاشی شــکل می گیرد .بنابراین
موقع خواندن فیلمنامه نگرانی خاصی نداشتم و
در پروسه تولید هم بعد از این که اَشکال مختلف
رضا را دیــدم دیگر نگرانی خاصی نداشــتم –
با این که می دانســتم شــیرزاد کاراکتر خیلی
مفصل تری است ،خیلی به اصطالح “چاله چوله”
دارد و خیلی راه برای این دارد که با تصمیم ها و
“ان” قشنگ تری بسازد.
لحظه های مختلفشِ ،
این گفته شــما که قرار نبود اهمیت
رضا به ســرعت فاش شود ،قضیه را
جالب تر کرد .در میان شخصیت های
کلیدی داســتان ،رضا اخرین کسی
است که وارد می شود و تنها شخصیت
کلیدی اســت که در تهــران وارد
می شــود .ایا ترتیب فیلمبرداری به
همین صورت بود؟ ایا اول قسمت های
شمال گرفته شد و بعد قسمت های
تهران؟ قسمت هایی که شما حضور
داشتید در اوایل کار تولیدْ فیلمبرداری
شد یا در اواخرش؟
ابتدا قســمت های شــمال را گرفتند .اما
چون در هر پروژه ای بازیگری که از وسط وارد
کار می شــود ،یک مقدار بابت سینک شدن یا
نشــدن نگرانی دارد ،من دو هفته بعد از شروع
فیلمبرداری در شمال بودم .با این که ان روزها
فیلمبرداری نداشتم هر روز پشت صحنه بودم
تا شــکل کار در بیاید ،بفهمم که چطور باید با
کاراکترها جلو بروم و اص ً
ال مختصات بازی خودم
را طراحی کنم.
به بخشی از سوالی که می خواستم
بپرسم پاسخ دادید .چون برای من
این فکر پیش امده بــود که ،جدا از
قضیه سینک شدن ،این شکل ورود
دیرهنگام شــخصیت ،کار را برای
بازیگر خیلی سخت می کند.
خیلی!
اولین چیزی که
در مورد شکل ورود
کردن به قصه برای
من اهمیت پیدا کرده
بود این بود که من در
مثلث عاشقانه رضا،
خاتون و شیرزاد،
نقطه مقابل هر
ان چیزی باشم که
شیرزاد و خاتون در
شکل بازی شان ،در
شکل روایت شان و
در شکل تلخی شان
بروز می دهند
در مورد «تومان»
می دانستم که فیلم،
فیلم گیشه نیست و
ِ
این را خودم انتخاب
کرده بودم .اما در
مورد «خاتون»،
قصه فرق می کرد و
می دانستم که طیف
بیشتری از مردم
قرار است سریال را
دیده و با کاراکترهای
مختلف درگیر شوند
رضا می دهد .اما می خواهم بدانم در
اجرا چه تمهیداتی برای رســاندن
هرچه سریع ت ِر رضا به این جایگاه
اندیشیده بودید؟
ابتدا که فیلمنامه را خواندم ،شخصیت رضا
از قسمت پنجم وارد می شد.
به عصر امروز اجرا و حتی مباحث عاشــقانه و
سیاسی را هم نزدیک تر به امروز بیان کنیم .به
نظرم این یک مقدار نقش رضا را سخت می کرد.
با این وجود همان طور که شــیرزاد طرفداران
خودش را داشــت ،رضا هم قطعــا طرفداران
خودش را داشت.
یعنی از بخش شمال؟
نه .از قسمت پنجم مختصات داستان های
تهران چیده شده و ســفرها شکل می گرفت.
یعنی قصه همین بود اما مختصات زمان بندی
فیلمنامه با زمان بندی اجرا کمی متفاوت بود.
اما در مقایســه با ســریال های دیگری مثل
«شــهرزاد» که در ان ها مثلث های عاشــقانه
وجود داشــت من متوجه این نکتــه بودم که
شاید مخاطب بعد از قسمت هشتم به سختی
با رضا وارد رابطه شود .می دانستم که رضا (با
این که قهرمان مثبت این پروژه است) ممکن
است در چشم تماشاگر به عنوان بَدمن معرفی
شود .به خاطر شــکل جامعه خودکامه ای که
در سریال وجود دارد تماشــاگر می تواند این
را به عنوان قاعده بپذیرد که یک زن و شــوهر
ممکن است با هم دعوا کنند یا وارد مسائلی از
این دست شوند .اما اولین چیزی که در مورد
شکل ورود کردن به قصه برای من اهمیت پیدا
کرده بود این بود که من در مثلث عاشقانه رضا،
خاتون و شــیرزاد ،نقطه مقابل هر ان چیزی
باشم که شیرزاد و خاتون در شکل بازی شان،
در شــکل روایت شان و در شــکل تلخی شان
بروز می دهند تا حداقل بــرای خودم محیط
امنی بسازم و به واسطه این محیط امن ،رضا را
می توان تا زمانی که شیرزاد وارد تهران می شود
قبول کرد .بعد از ورود شیرزاد ،باز هم دل ها به
سمت شــیرزاد می رود .این نگرانی را داشتم.
اما چیزی که برایم اهمیت داشت این بود که
شکلی که بازی من قرار بود رضا فخار را روایت
کند متفاوت تر از جنبه کلی ان جا بود .ساده اش
را بخواهم بگویم ،مث ً
ال در بیان یا شــکل اجرا،
ســعی کردیم بخش تهران را کمی نزدیک تر
در این زمینه بعد از نمایش «خاتون»
چه بازخوردهایی دریافت کردید؟
ما زمانی که در مورد مردســاالری حرف
می زنیم یک سری از کدها و پارامترها معلوم و
مشخص است .چیزی که برایم در زمان پخش
«خاتون» جذاب بود ،شــکل نــگاه مخاطبان
نسبت به کاراکترها بود :یعنی این که مخاطبان
به چه کاراکترهایی نگاه کرده ،چگونه به ان ها
نگاه می کنند و چه کامنت هایی در مورد ان ها
می دهند .من تا قبل از همین سریال «خاتون»
در فضای مجازی نبودم .در مورد این سریال هم
به اصرار تیم اجرایی صفحه ای در اینســتاگرام
درست کردم .اما در مورد مخاطبانی که با هم
وارد بحث می شــدیم ،یک مکالمه کوتاه به یاد
من می افتاد که هنگام شروع سریال «خاتون»
با خانم پاکروان داشــتم .من و خانم پاکروان
در این مورد صحبت کردیم که مردها شــاید
به شــیرزاد حق بدهند و اص ً
ال نفهمند که رضا
چه می خواهد و برای خودش این وســط دارد
چه می گوید! امــا قطعًا طیف گســترده ای از
مخاطبانی که داریم ،مخاطبانی هستند که یک
رابطه ناسالم را تجربه کرده اند و معیارشان برای
زندگی کردن چیز دیگری به جز تیپ یا قیافه یا
مسائل این شکلی است .از ان جا که در کل این
پروسه – همان طور که گفتم – قرار بود تا قبل از
دو اپیزود اخر نقطه مقابل شیرزاد باشم ،نوع نگاه
مخاطبان به نقش ها برایــم جذاب بود .این امر
این قدر برایم جذاب شد که مجبور شدم کتب
جامعه شناسی مدنی هنری را مرور کنم تا بدانم
پروسه ای که در اجتماع شــکل گرفته چطور
باعث می شود که رای ما نسبت به کاراکترهای
منفی یا مثبت اساسًا یک رای حق به جانب باشد.
به خاطــر این که مخاطــب چیزی
حــدود 8-7اپیزود (کــه در این جا
می شود حدود 7ســاعت) با خاتون
و شــیرزاد همراه بوده ،حتی ممکن
است با شــیرزاد که شاید رفتارهای
ناشایستی داشته باشد همدل شود
و حاال شــیرزاد موقتاً حذف شــده،
رضا وارد می شــود و قرار است در
زمانی کوتاه (شاید حدود 3اپیزود)
به شــخصیتی هم ارز شیرزاد تبدیل
شــود .در فیلمنامه تمهیداتی وجود
دارد .همین که فرصتی پیش می اید که
تقریباً سه یا چهار اپیزود خبر چندانی
از شیرزاد نباشــد ،این فرصت را به
47
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 47
تلویزیون جهان
ترک تحصیل
()The Dropout
ان طور که می بینیمش
()As We See It
ما مالک این شهریم
()We Own This City
مرد اول پشــت این مجموعه کوتاه ،دیوید سیمون است:
فردی که سریال مشــهور و محبوب «وایر» را از او به یاد داریم.
مصالح اولیه این مجموعه در مقابل شاهکاری همچون «وایر»
چندان غنی نیســت .با این وجود ،داســتان مجموعه در مورد
رســوایی گروه ضربت ردیابی اســلحه در اداره پلیس بالتیمور
– وقتی هشت عضو این گروه متهم به جرایمی مرتبط با فساد
شدند – دستمایه اولیه مناسبی برای یک مجموعه کوتاه است.
مصالح اولیه این مجموعه بر اســاس یک کتاب غیرداســتانی
به همین نام نوشــته جاســتین فنتون فراهم شده است .جان
برنتال ،بازیگری که در سال های اخیر نقش های مکمل مهمی
در فیلم های مطرحی چون «گرگ وال اســتریت»« ،فورد علیه
فراری» و «شاه ریچارد» ایفا و جایگاه خود را به عنوان یک بازیگر
توانا و کاربلد تثبیت کرده ،در مرکز این درام جنایی می درخشد.
منتقدان این مجموعه را دنباله ای معنوی بر «وایر» دانستنه اند
که دیدگاه بدبینانه تری به مجریان قانون داشته و تصویری کلی
از فساد ســازمان یافته را ارائه می دهد .به نوعی می توان گفت با
مجموعه ای روبه رو هستیم که هم سنت «وایر» را ادامه می دهد
و هم میراث ان را تغییر می دهد .ســخنرانی های انجام شده در
مجموعه گاه طوالنی به نظر می رسند :شخصیت ها کاری را که
دارند انجــام می دهند متوقف می کنند تــا بحث هایی طوالنی
درباره بیهودگی جنگ بر سر مواد مخدر و پوچی سیاست های
امارمحور حول محور مواد مخــدر ارائه دهند .با این وجود ،این
مجموعه موفق می شــود حس ناامنی و ناراحتی را به تماشاگر
منتقل کند.
تدنیل فینبرگ در یادداشــتی که در هالیــوود ریپورتر بر
«ان طور که می بینمش» نوشــته ،به این اشــاره کرده که این
مجموعه« ،ترکیبی بی ریا از اشــک و خنده اســت» .شاید این
جمله بتواند حق مطلب را در مورد این کمدی – درام دیدنی ادا
کند .فردی که در وهله اول باید به خاطر تولید این سریال مورد
ستایش قرار گیرد ،جیسون کاتیمز اســت که باید شجاعتش
را تحســین کرد« .ان طور که می بینمش» داستان سه جوان
اوتیســمی را دنبال می کند که ســعی می کننــد چالش های
شخصی و حرفه ای بزرگسالی را پشت سر بگذارند .این مجموعه
تالشی است احساساتی ،صادقانه و مشتاقانه برای این که حسی
از زندگی واقعی را وارد جریان اصلی نمایش کند .این که ســه
نقش اصلی همگی توســط بازیگرانی اوتیستیک ایفا می شوند
این نکته را به وضوح نشان می دهد.
«ان طور که می بینمش» هم به شــکل متفکرانه ای ظریف
اســت و هم به شــکل غافلگیرکننده ای بامــزه .ضمن این که
ایده های غیرمنتظره ای در داستان وجود دارد که می تواند شما
را غافلگیر کرده و تحت تاثیر قرار دهد .سه بازیگر اصلی (ریک
گلسمن ،البرت روتکی و ســو ان پین) به طور کامل قوس های
روحی شخصیت های اوتیســتیک را تجسم می بخشند .حضور
جو مانتگنا ،بازیگری که او را با بازی در نقش جویی زازا در فیلم
«پدرخوانده »3به خاطر می اوریم هم از نکات جالب این سریال
محسوب می شود« .ان طور که می بینمش» مجموعه ای است
که ارزش وقت گذاشتن و تماشا کردن را دارد.
«ترک تحصیل» یک مینی سریال درام امریکایی است که
توسط تیلور دان ،ربکا جارویس و ویکتوریا تامپسون بر اساس
پادکستی به همین نام اثر ربکا جارویس ساخته شده است .این
مینی سریال ،داســتان واقعی کالهبردار بدنامی به نام الیزابت
هولمز (بــا بازی اماندا ســیفراید) را به تصویر می کشــد که با
روش هایی خالقانه ،بسیاری از سرمایه گذاران برجسته را متقاعد
کرد تا روی شرکت پزشــکی "نواورانه" او سرمایه گذاری کنند.
تنها مشکلی که وجود داشت این بود که شرکتی که ادعا می کرد
می تواند یک قطره خون را گرفتــه و از طریق ان ازمایش های
تخصصی تشخیص بیماری را انجام دهد ،اص ً
ال قادر به انجام این
کار نبود .این مینی سریال تحسین شده ،نگاهی روان شناسانه به
شخصیت پیچیده الیزابت هولمز می اندازد؛ زنی که زمانی "استیو
جابز بعدی" لقب گرفته بود اما همه چیز برای او به شکل متفاوتی
پیش رفت .این مینی سریال از همان ابتدا با نمایش شخصیت
هولمز در دادگاهی در سال ،2017بخشی از فرجام او را نشان
می دهد سپس با رفت وبرگشــت های زمانی ،ما را با گذشته و
درونیات او اشنا کرده و نشان می دهد که هولمز چگونه به تدریج
و در گذر زمان تغییر می کند.
پرداختن به زندگــی کالهبرداران ،دغدغه هــای ان ها و
روش های پیچیده ای که برای برداشتن کاله دیگران در پیش
می گیرند ،همواره مورد عالقه فیلمســازان بــوده و می توانیم
نمونه های فراوانی از این اثار را در تاریخ سینما و تلویزیون به یاد
بیاوریم .اما کمتر موردی توانسته به شکلی همه جانبه و قابل درک
به عمق وجود این شخصیت ها نفوذ کند« .ترک تحصیل» یکی
از همین موارد است .ما قرار نیســت به قضاوتی صفر یا صدی
در مورد هولمز دســت پیدا کنیم بلکه قرار است با جنبه های
مختلفی از شخصیت زنی اشنا شــویم که می توان در مواردی
با او همدلی کرد و در موارد دیگری از رفتارهای او متاسف شد.
منابعesquire.com, vulture.com, ranker.com, polygon.com : صفحه 86
چهره ماه
یعنی به این نتیجه برسیم که “این” قاعدتًا یک
کاراکتر درست و “ان” یک کاراکتر بد است .به
ضرس قاطع می گویم کــه به نظرم بزرگ ترین
دستاوردی که من در «خاتون» داشتم همین
مطالعه بعد از پخش «خاتون» بود .انگار در این
مرحله متوجه شــدم که شاید مخاطب طوری
فکر نکند که من فکر می کنم.
در مــورد فیلم «تومــان» (مرتضی
فرشباف) هم درک مشابهی داشتید؟
در مورد «تومان» می دانســتم که فیلم،
فیلم گیشه نیست و این را خودم انتخاب کرده
ِ
بودم .اما در مورد «خاتون» ،قصه فرق می کرد و
می دانستم که طیف بیشتری از مردم قرار است
سریال را دیده و با کاراکترهای مختلف درگیر
شوند .این اتفاق برای من یک درس خیلی خیلی
جذاب داشت که دوست داشتم روزی بگویم که
ان را از «خاتون» دریافت کردم.
چه در مرحله پرورش شخصیت (مث ً
ال
در دورخوانی هــا یا صحبت هایی که
با خانم پاکروان یــا عوامل دیگری
داشتید) و چه در مرحله اجرای نقش،
الگوی خاصی داشــتید؟ از فیلم یا
بازیگر خاصی الهــام گرفتید؟ اص ً
ال
صحبتی از فیلم یا بازی دیگری شد؟
قطعًا در این شــرایط مثال زده می شــود.
وقتی شــما به عنوان فردی وارد می شوید که
دیگران تجربه های تئاتری شــما را ندیده اند و
تصورشان این اســت که حتمًا باید یک مابه ازا
وجود داشته و به تو القا شــود ،قطعًا این اتفاق
می افتد .چون کارگردان می خواهد منظورش
را برساند .نه این که قرار باشد عین همان نسخه
قبلی باشی .خانم پاکروان خیلی واقف به این بود
که کار باید یک شکل تازه داشته باشد .اگر مث ً
ال
قرار است نقش یک “مشدی” را بازی کنی ،ان
نقش شبیه مشدی های دیگر سریال ها و فیلم ها
نشود .دورخوانی برای این سریال خیلی کم بود
و بیشتر هم به درخواست بازیگران انجام شد.
چون خانم پاکروان اص ً
ال اعتقادی به این ماجرا
نداشت .هدف هم این بود که ببینیم ایا لحن ها
درست اند و با همدیگر همخوانی دارند یا نه .در
این گفت وگوها ،ان چه ما بیش از هر چیز در پی
ان بودیم ،فرم اجرایی بــود .یعنی ما بازیگران
می خواستیم به یک فرم اجرایی مشترک برسیم
و این فرم به فیزیک ،لباس ،لحن ،کلمات و تمام
این مسائل بازمی گشت .نه این که یک مابه ازای
از پیش ساخته شده داشته باشــیم .به خاطر
همین ،نه! مثالی در زمینه کاراکتر نداشــتیم
که بزنیم.
این سوال را پرســیدم چون هنگام
تماشای «خاتون» احساس کردم که
کلیت این مثلث عاشقانه از جنبه هایی
برای من یاداور مثلث عاشقانه فیلمی
مثــل «کازابالنکا» بــود .البته فقط
انتخاب رئوس مثلث م ّد نظرم است.
وگرنه رویکرد فرق می کند.
قاعدتًا بخشــی از این جنبه بــه نگارش
کالسیک شــخصیت ها برمی گردد .من هم با
این حرف موافق هستم اما این که الگوبرداری
کنیم ،نه.
یعنی اگر بحثی شد یا مثالی زده شد،
تاثیری در کار نگذاشت.
هرگز.
«خاتون» اولین پروژه ای بود که بعد از
«تومان» بازی کردید یا در این میان
روی صحنه تئاتر رفتید؟
در این میان دو تا کار تئاتری داشتم و بعد
«خاتون» را کار کردم.
«تومــان» را که می دیــدم ،به این
فکر می کردم که شــخصیت داوود،
شخصیتی است که ممکن است برای
مدتی در روحیات بازیگر تاثیر بگذارد.
حســی نقش بســیار
چون از نظر ّ
سنگینی بود و به نظرم امد که ممکن
است تاثیراتش تا زمانی در بازیگر
بماند .من متاســفانه فعالیت های
تئاتری شما را ندیده ام و نمی دانم که
قطعاً شخصیت
داوود در فیلم اقای
فرشباف ،شکل
جدیدی بود .خیلی
کم برای یک بازیگر
پیش می اید که
نقشی داشته باشد
که مرور یک سال یک
کاراکتر را ،با تمام
جنبه های مختلفش،
بتواند از طریق ان
ارائه دهد
شخصیت هایی که بازی کردید ،تا چه
حد به داوود -یا مث ً
ال به رضا -نزدیک
بودند .اما برای من سوال پیش امده
بود که وقتی بازیگر در این شــرایط
حسی درگیر یک
قرار می گیرد و از نظر ّ
نقش می شود ،چطور می تواند خود را
بعد از ان پروژه بازیابی کرده و از ان
نقش بیرون بیاید تا بتواند نقشی کام ً
ال
متفاوت را بازی کند.
قطعــا شــخصیت داوود در فیلــم اقای
فرشباف ،شکل جدیدی بود .خیلی کم برای یک
بازیگر پیش می اید که نقشی داشته باشد که
مرور یک سال یک کاراکتر را ،با تمام جنبه های
مختلفش ،بتواند از طریق ان ارائه دهد .اولین
نقشی که بعد از کاراکتر داوود بازی کردم ،کاری
بود که بیشــتر به کمدی پهلو می زد .بعد از ان
هم یکی از نوشته های سم شپارد را با خود اقای
[اشکان] خطیبی به نام «نفرین قطحی زدگان»
کار کردم که این ها هیچ نزدیکی و مناســبتی
با هم نداشــتند .اما در این میان نکته ای وجود
دارد .خوشبختانه در سال های اخیر ،الاقل در
ایران ،مباحث علمی بازیگری کمی پیشرفته تر
شده است .من در مجله های متنوع ایران خیلی
می خواندم که مث ً
ال فالن بازیگــر ایرانی بعد از
بازی کردن فالن نقش مدتی طوالنی درگیر ان
بوده یا درگیر مباحــث کناری یا قبل یا بعدش
بوده یا خودش را تکرار کرده است (جدا از این که
ِ
عبارت “خود را تکرار کردن” موافقم یا نه).
با این
االن و در رویه علمی بازیگری امروز این قضیه
منتفی است چون شاید متد اجرایی تو یک متد
ثابت باشد (چون ممکن است تو پرورش یافته
ان متد باشــی) اما تکنیکی که برای هر کاری
انتخاب می کنی ممکن اســت بــا کار دیگرت
متفاوت باشــد .واقعیتــش را بخواهید ،برای
خود من ،خارج شــدن از پروژه «تومان» چهار
ماه طول کشــید .چون کاری بعد از ان برایم
راضی کننده نبود .در پنج – شــش ماه بعد از
«تومان» ،پشت سر هم فیلمنامه های متفاوت
برای بازی کردن به دســتم می رسید ولی من
شرایطش را نداشتم :نه از لحاظ روحی بلکه از
این نظر که می خواستم اولین فیلمی که از من
دیده می شود «تومان» باشــد .چه بسا در این
میان از نظر مالی دچار ضرر و زیان هم شدم .ولی
این پروسه تغییر از یک شخصیت به شخصیت
دیگر ،چون اساسًا از لحاظ مسائلی چون لحن
و شــیوه گفتار کمی پیچیدگی اجرایی دارد و،
در کنار ان ،ارجحیت بازیگر قــرار گرفتن در
موقعیت هایی است که کنش یا واکنش مناسب
را نســبت به یک موقعیت اجرا کند ،برای من
چهار ماه طول کشــید .در این دوران ،پروسه
اصلی درمانی ام تئاتر بــود .در تئاتر به راحتی
می توانی برای شخصیتی که قب ً
ال بازی کردی
یک نقطه بگذاری ،یک شخصیت جدید را بازی
کنی و بعد برای شخصیت اینده هم اماده شوی.
بیشــترین درگیری من بعد از «تومان» ،صرفًا
به خاطر ریکاوری فیزیکی بود .چون من ان جا
سی وچند کیلو وزن اضافه کردم اما قرار بود که صفحه 48
پلکان ()The Staircase
پیشنهاد ()The Offer
«پیشنهاد» از جمله مجموعه هایی است که از همان زمان
ســاخت ،میلیون ها نفر در سراسر دنیا چشــم انتظارش بودند.
کافی بود هر سینمادوســتی بداند که قرار است با مجموعه ای
در مورد پشت صحنه ساخت یکی از بزرگ ترین فیلم های تاریخ
سینما یعنی «پدرخوانده» (فرانسیس فورد کاپوال) روبه رو شود
تا اشتیاق ویژه ای برای تماشای ان پیدا کند .عالقه مندان جدی
سینما احتماالً می دانند که پشت صحنه ساخت «پدرخوانده»
به تنهایی مصالح کافی برای چند مجموعه تلویزیونی را فراهم
می کند! در واقع در ان دوران و هنگام ساخت این فیلم تاریخ ساز
ان قدر اتفاقات عجیــب افتاد که می توان ماجراهــا را هر بار از
دید یک نفر روایت کرد و بــه نتایجی کام ً
ال متفاوت ،اما همواره
جذاب ،رسید .این بار ماجرا از دید البرت اس .رودی ،تهیه کننده
«پدرخوانده» ،روایت می شــود .در ابتدا قرار بود ارمی همر در
این مجموعه کوتاه بازی کند که این امکان میسر نشد .حاال بار
مجموعه روی دوش مایلز تلر است که او را با «ویپلش» (دیمین
شزل) به یاد می اوریم .عنوان این مجموعه ارجاعی است به یکی
از دیالوگ هــای ماندگار «پدرخوانده» و یکی از مشــهورترین
دیالوگ های تاریخ ســینما« :بهش پیشنهادی می دم که نتونه
رد کنه» .می توان گفت «پیشــنهاد» هم پیشنهادی است که
کمتر کسی ،به خصوص اگر ان فرد طرفدار پروپاقرص سه گانه
«پدرخوانده» باشد ،می تواند ان را رد کند.
البته پیش از تماشای «پیشــنهاد» باید به برخی از موارد
دقت کرد .در این مجموعه ارجاعاتی بــه صنعت نمایش داده
می شود که ممکن است برای همه قابل درک نباشد .به عبارتی
شما باید اشنایی اولیه ای با برخی از مفاهیم صنعت سینما داشته
باشــید تا بتوانید نهایت لذت را از این پیشــنهاد جذاب ببرید.
همچنین مجموعه پر است از خرده داستان هایی که شاید برخی
از ان ها از نظر دراماتیک قابل حذف به نظر برســند .اما مطمئن
باشــید که اگر هم طرفدار «پدرخوانده» باشید و هم عالقه مند
به دانستن نکاتی دســت اول از روند تولید این فیلم ،از تماشای
«پیشنهاد» ناامید نخواهید شد؛ و البته کافی است طرفدار هنر
سینما باشید تا بتوانید لحظات شــخصی مورد عالقه تان را در
این مجموعه کوتاه پیدا کنید .طرفداران «پدرخوانده» بشتابند!
نیک الن ،منتقد سایت راجر ابرت ،مینی سریال «پلکان»
را مجموعه ای دانســته که هم لحظــه ای نبوغ امیز برای یک
فیلمســاز مطمئن و کاربلد اســت و هم تکانــی که صنعت
داستان ســرایی جنایی به ان نیــاز دارد .کار گروهی در این
مجموعه ،ترکیبی درخشان از اجراهای حساب شده ،قاب بندی
و تدوین صحنه به صحنه اســت .شــاید این عبارات ،توصیف
فشــرده اما مفیدی از «پلکان» باشــد .داریم در مورد مینی
ســریالی صحبت می کنیم که تمام عوامل اصلی اش کار خود
را در سطحی بســیار باال انجام داده اند و همین می تواند برای
ترغیب مخاطب سریال دوست به تماشای این مجموعه کوتاه
کفایت کند.
با این وجود «پلــکان» به طور ویژه مجموعه ای مناســب
طرفداران داســتان های جنایی اســت« .پلکان» که بر اساس
یک مجموعه مســتند به همین نــام و با بــازی نقش افرینان
کارکشته ای چون کالین فرث و تونی کولت ساخته شده ،داستان
یک نویســنده را دنبال می کند که متهم به قتل همسر دومش
می شــود .هر چند این مجموعه بر اســاس یک داستان واقعی
ساخته شــده و می دانیم که پرداختن به حوادث واقعی معموالً
محدودیت هایی ناگزیر را به ســازندگان اثار نمایشی تحمیل
می کند اما وقتی ســیر اتفاقات رخ داده در ایــن ماجرا را دنبال
کنیم ،از بار دراماتیک موجود در ان شگفت زده می شویم .انگار
این سلسله حوادث از ابتدا برای ساخت یک مجموعه تلویزیونی
طراحی شده بود (هر چند طبیعتًا ســازندگان «پلکان» برای
افزایش بار دراماتیک این مجموعه ،دســتکاری هایی جزیی در
واقعیت انجام داده اند) .داســتان «پلکان» پر اســت از اتفاقات
غافلگیرکننده و تغییرمسیرهای جذاب؛ به طوری که به سختی
می تــوان ادامه ماجــرا را زودتر از موعد حــدس زد« .پلکان»
برای کسانی که از قبل با مســتند اصلی اشنا هستند ،شگفتی
چندانی ندارد اما رمز و راز و قدرت درام پردازی سازندگان این
مجموعه کوتاه و هشت قسمتی ،جذابیت کار را دوچندان کرده
است .به این ویژگی ها ،بازی درخشــان کالین فرث را در نقش
اصلی اضافه کنید .اکثر منتقــدان نقش افرینی فرث را به طرز
ویژه ای ستوده اند و بنابراین بعید نیست که در فصل جوایز نام
کالین فرث را بیشتر بشنویم.
دختری از پلین ویل
()The Girl from Plainville
این هم یک داســتان جنایی اســت که بر اســاس یک
حادثه واقعی ســاخته شده اســت؛ حادثه ای که شاید بتوان
ان را یکی از مشهورترین ماجراهای مرتبط با قتل در تاریخ
امریکا دانســت .این پرونده به «پرونده خودکشی پیامکی»
( )Texting Suicide Caseمشهور شده است .این یک
دادگاه معمولی نبود بلکه موردی خاص در تاریخ محســوب
می شد .توضیح بیشــتر در مورد ماجرای اصلی ممکن است
لذت مواجهه با این داســتان را برای عــده ای از خوانندگان
این مطلب از بین ببرد (اگر تمایل ندارید پیش از تماشــای
این مجموعه کوچک ترین اطالعاتی در مورد داستان داشته
باشید ،جمله بعد را هم نخوانید) .فقط در این حد بگوییم که
در قســمت اول این مجموعه کوتاه با خودکشی یک نوجوان
روبه رو می شــویم و به تدریج ،با اشکارشدن ارتباط او با یک
دختر جوان در فضای مجازی ،خودکشــی او ابعاد عجیب تر
و پیچیده تری پیــدا می کند« .دختــری از پلین ویل» از ان
مجموعه هایی اســت که حتی شــنیدن یک خالصه داستان
سه خطی از ان هم می تواند شما را به تماشایش ترغیب کند.
«دختری از پلین ویل» کاوشی اســت در تنهایی عمیق
جوانانی کــه به خاطر همین تنهایی با یکدیگــر ارتباط برقرار
می کنند اما رابطه ای که در چنین شــرایطی شــکل بگیرد،
رابطه چندان ســالمی نخواهد بود .در این مسیر ،ممکن است
شــخصیت ها از مشــکالت روحی فراوانی رنج ببرند که شاید
در نگاه اول خودنمایی نکند اما چه بســا به بروز فجایعی منجر
شــود« .دختری از پلین ویل» در جلب توجه مخاطب به این
مشــکالت کام ً
ال موفق عمل می کند .درخشش ال فانینگ در
نقش شخصیت اصلی این مجموعه هم نقش مهمی در کیفیت
نهایی «دختری از پلین ویل» ایفا کرده است .فانینگ با حضور
اســتثنایی اش کاری کرده که جذب شــخصیت شویم بدون
این که قرار باشد تمام اشــتباهاتش را نزد خود توجیه کنیم.
«دختری از پلین ویل» یک تراژدی دردناک است و در لحظاتی
ممکن است تماشــاگر را وادار به حبس کردن نفسش کند .اما
می تواند توجه ما را به جزییاتی جلب کند که ممکن است در
دنیای واقعی هم با ان ها روبه رو شده و نادیده شان بگیریم.
87
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 87
ان اضافه وزن در اینده توی چشم نزند و معلوم
نشود که این صرفًا یک “پُف” موقتی است بلکه
روی تن و بدن بنشــیند .بیشترین فشاری که
متحمل شدم ،فشار فیزیکی بود.
اگر موافق باشید به سراغ بحث های
کلی تر برویم .شــما ،بــا توجه به
توانایی هایتان و با توجه به مدت زمانی
که دارید فعالیت بازیگری را انجام
می دهید ،نســبتاً دیر به یک بازیگر
مطرح تبدیل شــدید .فکر می کنم
بازیگران زیادی با این شــرایط -
به خصوص در تئاتر -حضور دارند که
ممکن است ده یا پانزده سال در شهر
یا منطقه خودشان بدرخشند و جایزه
هم دریافت کنند اما هیچ وقت شانس
شناخته شدن توسط مخاطب عام را
به دست نیاورند یا هیچ وقت گذارشان
به ســینما نیافتد .فکر می کنید عامل
اصلی این دیر شــکوفا شدن یا در
مواردی شکوفا نشــدن استعدادها
چیست؟ ایا ،بدون تعارف ،مافیایی
وجود دارد؟ یا مشــکل بــه تنبلی
تهیه کنندگان یا فیلمسازانی
برمی گردد کــه دنبال
بازیگران نمی گردند
یــا به خاطر عدم
شــناخت ا ن ها
از حــوزه تئاتر
است؟
برای ایــن که به
جواب ســوال برسم،
یــک چیــز در مورد
خــودم می گویــم.
گروهــی شــاید مثل
من هســتند و خیلی
سخت انتخاب می کنند.
شــاید این وضعیت به این
خاطر برایشــان بــه وجود
بیاید .خود من تــا چهار ،پنج
ســال پیش اص ً
ال قصــد امدن به
تهران نداشتم و می خواستم در تبریز
به فعالیت تئاتری ام ادامــه دهم (مگر
این که می خواســتم برای اجراهای
مختلف به شهرهای دیگر بروم).
چون ان پروژه ای که برای
من ارجحیت دارد
یک پروژه
تکنیکال تئاتری است که این مسیر سال های
زیــادی از عمر بازیگــر را به خــود اختصاص
می دهد تا به ایده الش برســد .اما سوالی دارم:
در کدام حوزه مافیا وجود ندارد؟ ما در عمران
یا ساختمان ســازی یا هر حوزه ای مافیا داریم.
ســینما هم مافیای خودش را خواهد داشت.
اما خوشــبختانه با ورود نسل جدید بازیگرانی
که بر ســر کار امده انــد ،نســل جدیدی که
به انتخاب بازیگر مشــغولند و خالصه نســل
جدیدی که درگیر پروسه بازیگری اند و قاعده
برایشان تکنیک و بازی است و نه ان پارامترها و
فاکتورهایی که مث ً
ال در سینمای ده سال پیش
ما در حوزه بازیگری وجود داشته ،فکر می کنم
شرایط برای خیلی ها مناسب تر شده است .اما
شــدن خیلی از ادم ها را
قاعدتًا من دیر دیده
ِ
می گذارم پای تنبلی.
یعنی جست وجو نکردن.
صددرصد .ببینید .االن یک ســری پدیده
بازیگری در دانشگاه های تهران و شهرستان ها
حضور دارند .من در اذربایجان شرقی باالی ده
بازیگر را می توانم نام ببرم که اگر وارد ســینما
شوند فرصت برای کســی نمی ماند .احساس
می کنم بخشــی از قضیه ناشــی از ترس یک
سری از کسانی اســت که فکر می کنند فقط
قرار است یک پروژه ســاخته شود و در ان
هم خودشــان باید بازی کننــد .ان ها
نمی دانند کــه به اندازه همــه پروژه
وجــود دارد و هــزاران قصه وجود
دارد که می شــود ان قصه ها را
بازی کرد .اما جدا از این ،من
ماجرا را می گذارم پای تنبلی
یک سری از کارگردان ها و
تهیه کننده ها و مطمئنم
که اگــر ایــن تنبلی را
درمان کنند ،شاهد نفس
بهتــری در ســینمای
بدنه خواهیم بود .چون
طیــف بازیگرانــی که
دارند می ایند معلوم
است .بازیگرانی که
در چند ســال اخیر
انسانی
درگی ِر علو ِم
ِ
بازیگری شــد ه اند
خیلی بیشتر از طیفی
است که قب ً
ال داشتیم .اگر
قب ً
ال فقط اســتاد سمندریان را
داشتیم که یک منبع ورود به
حوزه تحلیل و تجزیه بود ،االن
طیف زیادی از اساتید را داریم
که دارند این کار را انجام
می دهنــد و بازیگران
را علمــی پــرورش
بازیگران
می دهند.
ْ
دیگر فقط تبدیل
بــه یک ســری
موجود نمی شوند
که بیایند ان جا بخندند و اخم کنند .اما در این
شرایط ،به خاطر همان قضیه تنبلی ،فکر می کنم
باید اتفــاق عجیب وغریبی بیافتد تا مشــکل
حل شــود .احســاس می کنم کارگردان ها –
به خصوص کارگردان های جدید و فیلم اولی – و
تهیه کنندگان این اثار می توانند نگاه جدی تری
به تئاتــر و بازیگران کف تئاتــر بیاندازند و در
این حالــت فکر می کنم قطعــا اتفاقات خیلی
قشنگ تری در سینما خواهد افتاد.
از یک طرف ،قاعدتاً اگر یک حرکت
پله به پله وجود داشته باشد ،می تواند
در اینده تاثیر مثبتی داشته باشد.
صددرصد.
فکر می کنم دلیلش مشخص است.
ان تجربه اندوزی و ریزه کاری هایی که
ادم ارام ارام به دست می اورد باعث
می شود که ادم در اینده انتخاب های
درست تری داشته باشد ،نقاط قوت و
ضعف خود را بهتر بشناسد و به قول
معروف بهتر کار را در بیاورد .اما به طور
ویژه فکر می کنم پیش زمینه قوی و
طوالنی تئاتری ،تاثیر بسیار مهمی در
این دارد که ادم بعدا ً در سینما ماندگار
شــود .مثالی که در سطح جهانی به
ذهنم می رسد ،ال پاچینو است که قبل
از این که حتی یک فیلم در سینما بازی
کرده باشد ،جایزه تونی (معتبرترین
جایزه تئاتر دنیا) را برده بود.
تمام شد رفت!
فکر می کنــم ان پیشــینه تئاتری
خیلی در این تاثیر داشــت که وقتی
پاچینو شناخته شد ،بتواند خود را در
طوالنی مدت ان بــاال حفظ کند .چه
نکته ای در حضور روی صحنه تئاتر
اســت که می تواند چنین کمکی به
بازیگر کند؟
تحقیقاتی در این حــوزه وجود دارد که ما
به عنوان یک بازیگر باید چه زمینه و چه راهی
را طی کنیم تا به نقطه ای برســیم که نقش مد
نظر نویسنده است .بیشــترین کار به تکنیک
همسان سازی خودت – به عنوان بازیگر – با ان
موقعیتی برمی گردد که در ان نمایشنامه نوشته
شده است .در دنیای سینما ،شکل پرداختش
به خاطر مسائلی چون لوکیشن های متفاوت،
کات های متفاوت ،جاگیری های مختلف وسایل،
کادرهای خیلی بسته و غیره ،فرق می کند .در
چنین شرایطی ،تو به عنوان بازیگر ممکن است
متوجه نشوی که این مسیر ،چه مسیری است.
اما بازی کردن در تئاتر اموزشی به تو می دهد
و ان اموزش بیشــتر بر پایه تحلیل اســت .تو
باید بدانی که این یک علم اســت .الزم نیست
تو(همان طور که گفتم) بروی ،بخندی و گریه
کنی (کاری که شاید خیلی از ادم ها می توانند
انجام دهند) .خیلی ها سر یک سری از مباحث
49
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 49
سینمای ایران صفحه 88
چهره ماه
گفته اند «من در این لحظه بهتر از این می توانم
بخندم» .بســم اهلل! نمی خواهد جلوی دوربین
دیگری بیایی یا جلوی نور بازی کنی .بیا جلوی
دوربین موبایل من شروع کن به خندیدن .ان
خنده شــکل می گیرد ولی خود ان ادم وقتی
بعدًا نگاه می کند می گوید «نشد» .این نشدن
از کجاست؟ بیشــتر به خاطر تحلیل است .در
تئاتر ،شاید سرمایه گذاری کوتاه مدت تو هنگام
ان موشکافی و ارتباط مســتقیم بین بازیگر و
مخاطب و پروسه شــکل گیری ان ارتباط این
باشد که نقش خود را روی صحنه درست اجرا
کنی .اما در بلندمدت به تــو اموزش تحلیل،
بررســی ،نقد می دهد .وقتی حضور بازیگر در
مقام فیزیک ،بازیگر در مقام روح ،روان ،جسم و
غیره را کنار هم می چینی ،می بینی ان اموزش
تئاتری انگار یک خورجیــن به تو می دهد که
وقتی بخواهــی در لحظه دســت در ان کرده
و ماســک و چهره جدید به چهره بزنی ،به تو
کمک می کند.
این قابلیت تحلیلی که اموزش تئاتری
به شما می دهد ،ایا به واسطه درگیری
طوالنی مدت با یک کاراکتر است که
هر شب باید اجرا شود یا بر اساس
واکنشــی که هر شــب از مخاطب
می گیرید نقش را تصحیح می کنید؟
هر دو مورد .در واقع این کار سه بخش دارد:
بخش اول اماده سازی صفر تا صدی برای یک
کاراکتر است.
یعنی قبل از اجرا؟
خیلی قبل از اجرا .برای خیلی از بازیگران،
اجرا ان قدر اهمیت پیدا نمی کند که پروســه
تمرین .قطعًا بــرای خود من پروســه تمرین
خیلی مهم تر از اجرا اســت .چــون در اجرا ،تو
چیزی برای شکوفا کردن یا تولیدکردن مجدد
نداری .تا قبــل از صحنه این امــکان را داری.
ولی وقتــی روی صحنه مــی روی دیگر همان
چیزهایی را که تمرین شده باید اجرا کنی؛ مگر
لحظه های محدودی که بخواهی کار بداهه کنی
یا اتفاقات غیرمترقبه بیافتد که بخواهی ان ها
را درمان کنی که لطمه ای به اجرایت نزند .اما
ان پروسه تمرین یک جنبه خیلی جدی دارد.
تو هر بار بعد از یک تئاتــر و ورود به یک تئاتر
دیگر ،یک کاراکتر را می کشی ،کاراکتر جدید
را متولد می کنی و دوباره او را می کشــی .بعد
از ان ،ارتباط مستقیم با تماشاگر است .یعنی
یک جایگاه دوطرفه اســت که یک طرف ان
تماشاگری است که “بدون واسطه” دارد کار تو
را می بیند .اگر در سینما شمایلی که ساختی
برای تماشاگر خوب نباشــد و تماشاگر بیرون
برود ،تو به عنوان بازیگر متوجه نمی شوی دیگر.
چون کار را قب ً
ال انجام داده ای .ولی به عنوان یک
تئاتری وقتی کار را اجرا می کنی و تماشاگر سر
تکان می دهد و برمی گردد ،متوجه می شوی که
گاف داری .حاال این گاف یا در اجرای تو است
یا در کارگردانی .پس پروســه ،پروسه تمرین
است و در لحظه اجرا مطلقًا لحظه رویارویی با
تماشاگر است .احساس می کنم این خیلی تاثیر
دارد .به بازیگر انگار شــکلی می دهد که در ان
شکل دیگر صرف دیده شدن اهمیت ندارد بلکه
چیزهایی فراتر از ان اهمیت دارد.
حاال برعکســش چه؟ فرض کنید
بازیگری در ســینما یــا تلویزیون
شکوفا شده باشــد ،چند سال کار
کرده باشد و به بازیگر مطرحی هم
تبدیل شده باشد .حاال بخواهد بیاید
ســر صحنه تئاتر و تجربه اولش را
داشته باشد .ان پیش زمینه سینمایی
یا تلویزیونی چه تاثیری ممکن است
روی کار تئاتری داشته باشد؟
نمونه ایرانی اش را داشتیم؟
االن در مورد ســال های اخیر پژمان
جمشیدی را به یاد می اورم.
نه .اتفاقًا پژمان خیلی خیلی قبل از این که
وارد تلویزیون شــود ،می امد و تئاتر می دید.
حتی در دوران فوتبالیســتی اش .چون خودم
درگیر اجرا بودم ،دیدم که او پای ثابت تعدادی
از سالن های تئاتر است .حتی گاهی با برخی از
دوستان به شوخی در این مورد بحث می کردیم
که پژمان االن باید سر زمین فوتبال باشد .چرا
در سالن تئاتر است؟! او از زمان های دور خیلی
جدی تئاتر را دنبال می کرد.
در «خاتون»
لحظه های زیادی
وجود داشت که در
ان ها می توانستم تن
صدایم را باال ببرم
و داد بزنم ،عصبانی
شوم ،کارهای ا ُ ِور
اَکت انجام دهم یا
مسائل دیگر .اما ان
کار باعث می شد
من ببازم .چون باید
ان رفتارها را نگه
می داشتم برای دو
قسمت اخر
پس بیایید یک نمونــه فرضی را در
نظر بگیریم.
فکر می کنم چنیــن بازیگری در وهله اول
دچار یک شــوک خیلــی عجیب وغریب روی
صحنه می شــود .اما قاعدتًا فکر می کنم همان
پروسه اجرا است که برای بازیگر سینمایی که
به تئاتر امده ارجحیت پیدا می کند ،نه پروسه
تمرین .البته شاید برای بعضی پروسه تمرین
اهمیت داشته باشد .نمی توانم به ضرس قاطع
بگویم .اما فکر می کنم ان غنایی که تئاتر دارد
را کسی نمی تواند در سینما تجربه کند .قطعًا
بازیگری جلوی دوربیــن یک دنیای پیچیده و
عجیب وغریب است که هر چه از پیچیدگی اش
بگویی کم نمی شود .ولی من احساس می کنم با
توجه به این که ان کسی که در تئاتر کار می کند
ان غنای حوزه تمرین را دریافت می کند ،کسی
که از ســینما به تئاتر می اید قطعًا دچار شوک
می شود .ان شــوک صرفًا در حوزه اجرا است؛
صرفًا در حوزه پارامترهای مهم در اجرای یک
نقش برای یک بازیگر است .و احساس می کنم
برای او احتماالً تجربه بســیار جذابی خواهد
بود .شــاید هم به او در اینده کمک کند .ولی
نمی توانم در این مورد نظری بدهم چون خودم
درگیرش نبوده ام.
جدا از فعالیت های تئاتری ،شما یک
کار مهم در سینما داشتید و یک کار
مهم در شــبکه نمایش خانگی .ایا
(همان طور که در مــورد تفاوت های
بازی در تئاتر و سینما می گویند) بین
جنس بازی در این دو مدیوم تفاوت
اساسی وجود دارد؟
صددرصد .اگر بخواهم به صورت تکنیکی و
البته به شکل ریاضی وار و ساده شده اش بگویم،
در یک فیلم سینمایی تو باید یک “دو دو تا چهار
تا” را انجام داده و به سرمنزل برسانی .زمانی که
داری در یک فیلم سینمایی (فرض کنیم با زمان
دو ساعت) بازی می کنی ،یک سری تکنیک ها
برای این داری که بازی ات هم خســته کننده
نشود و هم شکل همه چیز نقشت (از صفر تا صد)
درست شود .در سریال قضیه کمی متفاوت است.
اگر ماســکی که در فیلم سینمایی می زنی یک
ماسک ده میلی متری است ،در سریال مجبوری
این ماسک را دو میلی متری کنی .چون مجبوری
ِ
کیفیت رو ِز خــود را داخل اجرایت
قاعده ای از
بیاوری .این مجبور بودن صرفــا به این خاطر
است که تو به عنوان بازیگر ،در وهله اول در یک
زمان طوالنی و ســخت با یک پروسه درگیری.
مثل تئاتر نیست که بگویی چهار ساعت تمرین صفحه 50
89
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 89
و دو ساعت اجرا داری .روزی دوازده یا شانزده
ساعت ممکن است کار سخت فیزیکی و روحی
در درگیری با عوامل مختلف در پیش داشــته
باشی .در کنار ان ،در ســریال(به دلیل میزان
پخش شدن ان ســریال در شــب ها ،روزها و
لحظه های مختلف) شاید در کل سریال تو ده
بخش را برای خود انتخاب کنی و بگویی« ،من
در این ده بخش قرار است از قالب ان چه هستم
بیرون بیایم» .تو باید یک قالب ثابت را بسازی و
این قالب ثابت تقریبًا در دو قسمت اول باید ارائه
شود .سپس ،ان چه به ان قالب اضافه می کنی
تبدیل می شود به تکه های پازلی که در حوزه
سریال باید بچینی .تو به عنوان بازیگر ،اگر هر
ان چه را داری در همان قســمت اول رو کنی،
دیگر هیچ جذابیتی برای تماشــاگر نخواهی
داشــت .یک بار با یکی از دوســتانم صحبت
می کردم و می گفتــم در «خاتون» لحظه های
زیادی وجود داشــت که در ان ها می توانستم
تن صدایم را باال ببرم و داد بزنم ،عصبانی شوم،
کارهای اُ ِور اَکت انجام دهم یا مســائل دیگر.
اما ان کار باعث می شــد من ببازم .چون باید
ان رفتارها را نگه می داشــتم برای دو قسمت
اخر .ان دو قسمت اخر جایی است که از قالب
اولیه ام خارج می شوم .پس صددرصد بازی در
سینما با بازی در تلویزیون خیلی متفاوت است.
بخش دیگری از قضیه هم این است که در شبکه
نمایش خانگی ،قاعدتًا مخاطب تو کمی بیشتر
از مخاطب سینما است .یعنی کمی مجبوری
که شــمایل اجرایی ات را بیاوری و هم سطح
مخاطب کنی .منظورم اص ً
ال این نیســت که
خودت را پایین بیاوری .ایــن اص ً
ال قابل قبول
نیست .منظورم این اســت که قاعده مندتر یا
عمومی تر بازی کنی.
یعنی جنبه های تیپیک یک شخصیت
را تقویت کنی؟
افریــن .به خاطــر این که در وهلــه اول،
مخاطب باید حس ســمپاتی با شخصیت پیدا
کند و این حس باید سریع ایجاد شود تا مخاطب
تو را (حتی به عنوان یک بدمن یا یک قهرمان با
اشکاالت ویژه) بپذیرد .یک بخش دیگر قضیه
هم این است که گاه اکت ها و فکت هایی که در
یک سریال وجود دارد شاید با دنیای سینمایی
همخوانی چندانی نداشــته باشــد .مث ً
ال ورود
بازیگر به جایی که اص ً
ال انتظــارش را نداری.
در این حالت تو باید چه کنی که ماجرا شــکل
درستی پیدا کند؟ چیزهایی از این دست باعث
می شود که بازی در سینما با بازی در تلویزیون
خیلی تفاوت داشته باشد.
در وهله اول،
مخاطب باید حس
سمپاتی با شخصیت
پیدا کند و این حس
باید سریع ایجاد
شود تا مخاطب تو را
(حتی به عنوان یک
بد من یا یک قهرمان
با اشکاالت ویژه)
بپذیرد
می بینیم ،اگر بازیگــر مث ً
ال ابرویش
را یک سانتیمتر باال ببرد ،روی پرده
(به خصوص در کلوزاپ) ده سانتیمتر
باال می رود .یعنی ان کنترل شــدگی
باید به دقت وجود داشــته باشد .در
حالی که هنگام تماشــای فیلم روی
صفحه موبایل یــا تلویزیون چنین
نیست .اما بالفاصله این فکر به ذهنم
رســید که این مرز در دو دهه یا ربع
قرن اخیر کم رنگ شده است .چون
امکانات تماشای فیلم در خانه خیلی
بیشتر شده است ،می شود فیلم را روی
صفحه موبایل هم دید .ایا این تغییر
در جنس فیلم دیدن عموم مخاطبان
ممکن است تاثیری روی جنس بازی
بازیگران سینما گذاشته باشد؟
بگذار مثالی از زمانی بزنم که در «خاتون»
جلوی دوربین نبودم اما در شمال حضور داشتم.
ان زمان خیلی زیاد کنار اقای بهمنش حضور
داشتم تا بافت تصاویر دستم بیاید ،ببینم توی
تصویر دارند چه می کنند و بدانم که چه شمایلی
از بازی پشــت دوربین اقــای بهمنش و خانم
پاکروان درست است .بعد دو ،سه جا دیدم که
در برخی از لحظه ها این بحث وجود داشت که
احتمال دارد مردم این را در یک گجت ببینند.
یعنی شــاید فقط یک درصد از مخاطبان کل
سریال یک پروژکتور برای پخش تصویر داشته
باشــد که تازه جنس تصویر ان هم با ان چه در
سینما می بینیم متفاوت اســت .این بحث ها،
این سوال را برای من ایجاد کرد که االن باید چه
کنم؟ اگر قرار باشد مخاطب سریال را در موبایل
ببیند من باید یک اُ ِور اَکت خیلی درشت داشته
باشم که دیده شود و ان وقت روی مانیتور ممکن
است کار من اغراق شده جلوه کند .پس به دنبال
یک حد وسط بودم که ان را حفظ کنم .از این
مثال می خواهم به این جا برسم که فکر می کنم
این تغییر ،تاثیر خودش را روی بازی گذاشــته
است .اما از ان جایی که متدهایی که معموالً در
زمینه بازیگری امده ،متدهای هالیوودی بوده،
احساس می کنم اساس بر این است که (چه کار
را روی پرده ســینما ببینی و چه گجت) شکل
و اســاس بازیگری تغییر نمی کند بلکه شــاید
تکنیک اجرایی یک سری از لحظه ها فرق کند.
و یک مورد خیلی خیلــی خیلی مهم در دنیای
بازیگری که االن در دنیا خیلی دارند رویش کار
می کنند بحث لنز است .لنزهایی که در سینما
هست با لنزهایی که در یک سریال هست خیلی
فرق می کند و بازی در مقابل لنزهای مختلف،
تفاوت های عمده ای دارد .بنابراین فکر می کنم
تغییر شکل فیلم دیدن تاثیر خود را می گذارد
اما مدیوم مشخص است دیگر .بازیگر بر اساس
منطق ان مدیوم جلو می رود .این گونه نیست که
بگوییم چون االن همه چیز را روی دستگاه های
کوچک تری می بینند ،بازی ها لزومًا درشت تر
شده اســت .من فکر می کنم قطعًا لنز فاکتور
مهمی در دســت بازیگر اســت که بتواند ارائه
جذاب تری داشته باشد.
با توجه بــه این توضیحــات ،برای
خودتان کدام جذاب تر است :بازی در
سینمایابازیدرشبکهنمایشخانگی؟
جنس بازی در سینما برای خودم جذاب تر
است.
در مورد تئاتر چطور؟
من فکر می کنم اگر موقعیت مالی و شاید
موقعیت اجتماعی مناسبی وجود داشت ،ترجیح
می دادم هیــچ گاه از تئاتر بیــرون نیایم و برای
همیشــه در تئاتر بمانم .اگر بگویند بین سینما
و نمایش خانگی کدام را ترجیح می دهی قطعًا
می گویم سینما و اگر بگویند بین تئاتر و سینما
کدام را ترجیح می دهی قطعًا می گویم تئاتر.
در حین این بحث یک ســوال دیگر
برایم پیش امد .این نکته را معموالً
در مورد تفاوت تئاتر و سینما مطرح
می کنند ولی می شــود به طور کلی
در مورد تفــاوت بازی در ســینما
و تلویزیــون هم گفــت .می گویند
وقتی داریم روی پــرده بزرگ فیلم
51
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 51
زیر ذره بین
شایدوقتیدیگر!
«خاتون» و قابلیت های دراماتیک حوادث دهه 1320
ابراهیم تبار
دو دهه نخست قرن چهاردهم خورشیدی،
پر از اتفاق هایی اســت که نه تنها در همان دوره
تاریخی اهمیت ویژه ای دارند که بر اینده ایران
نیز تاثیری مهم دارند .برشــمردن برخی از این
وقایع نشان می دهد که این دوره عالوه بر اهمیت
تاریخی بــه لحاظ دراماتیک هــم ویژگی های
برجسته ای دارد .برامدن رضاشاه از پی کودتایی
که به همراهی سیدضیا طباطبایی صورت داد
و در نهایت به انحالل سلســله قاجار انجامید ،
خود یکی از مهم ترین ســرفصل های تاریخی
است .تالش های رضا شاه از پایین ترین مراتب
سربازی در ارتش تا رسیدن به قدرت ،تالش های
ابتدایی بــرای جایگزینی جمهــوری بهجای
ســلطنت قاجار و در نهایت دست پیداکردن به
پادشاهی داستانی است که به طور ویژه می تواند
دست مایه محصوالت نمایشی زیادی باشد .احیا
و شتاب بخشی به روند مدرنیزاسیون که در دوره
ت ناصرالدین شــاه قاجار اغاز شده بود و
سلطن
با وقایع پایان سلسله قاجار عم ً
ال متوقف مانده
بود باعث تغییرات گسترده ای در سبک زندگی
مردم شد.
تغییر نوع پوشــش ،ورود کاالهای فرنگی،
اجباری شــدن ســجل احوال و برگزیدن نام
خانوادگی ،ورود گســترده تر نیروهای خارجی
به ویــژه المانی به کشــور و تغییــر در نحوه
ساخت وســاز و معماری و شهرســازی چهره
شــهرها و مردمان را با تغییراتی جدی مواجه
کرد .اغــاز بــه کار رادیو و ســاخت و نمایش
اولین فیلم های ســینمایی ایران هم در تغییر
زندگی مردم بسیار تاثیرگذار بود .بنیان گذاری
بسیاری از نهادهای مدرن مانند دانشگاه ،ارتش
یک پارچه ،راه اهن سراســری و ایجاد نظمی
یک پارچه در کشــور ،اگرچه اغلب ریشــه در
تصمیم هــای دوره قاجار به ویــژه اواخر دوره
ناصری داشتند اما به واســطه اجرایی شدن و
به ثمررسیدن ان ها ،از دســتاوردهای دو دهه
نخست حکومت پهلوی بود.
گذار از زندگی ســنتی بــه زندگی مدرن
با چالش ها و درگیری های زیادی بین اقشــار
مذهبی و ســنتی و طبقه مدرن همراه بود که
با حمایت های حکومتــی از روند تغییرات این
چالش ها با مسائل سیاســی نیز گره خورد .از
طرف دیگر رضا شــاه برای پیش بــرد اهداف
سیاسی و اجتماعی مدنظرش که با هم فکری
مشاوران نزدیکش از جمله محمدعلی فروغی،
علی اکبر داور و عبدالحسین تیمورتاش مدنظر
قرار داده بود ،یک فضای دیکتاتوری ســنگین
و پلیســی در جامعه ایجاد کرده بود که به این
ان چه که عم ً
ال
«خاتون» به ما
عرضه می کند بیشتر
تصویری چندپاره
از یکی از مهم ترین
مقاطع تاریخی ایران
است .نمایشی که
نه توان ارائه درست
دالوری های ارتش
ایران را دارد و نه
به شکلی درست
می تواند درگیری
کشوری که در دوران
گذار به سر می برد
با واقعه ای مهیب
مانند جنگ جهانی را
روایت کند
مسائل دامن می زد.
با اغاز جنگ جهانی دوم ،همه دنیا درگیر
این واقعه خون بار شــد .ایران اگرچه در همان
ابتدای امــر اعــام بی طرفی کرده بــود اما با
گسترش جنگ و نیاز نیروهای متفقین به منابع
و دسترســی های ایران از یک طرف و احساس
خطر از روابط نزدیک ایران و المان نازی از طرف
دیگر ،سبب شد در شــهریور 1320بی طرفی
ایران نقض و نیروهای متفقین به مرزهای ایران
حمله ور شده و ایران را اشغال کنند.
این مقدمه نســبتًا طوالنی ،که بسیاری از
ان ها برای مخاطبین این نوشــته اشنا بوده و
بیشــتر جنبه یاداوری دارد ،اهمیت این دوره
تاریخی را گوشزد می کند که می تواند دستمایه
درام های مختلف سیاســی ،اجتماعی و حتی
جاسوسی و پلیسی باشد اما عمدتًا مورد غفلت
قرار گرفته اســت .تغییرات ظاهری شــهرها و
روستا در دوره فعلی نســبت به زمان وقوع این
اتفاقات ،خط قرمزهای گســترده ای که در به
تصویر کشیدن روابط سیاســی و اجتماعی ان
دوره وجود دارد ،ضعف تبدیل وقایع تاریخی به
داستان هایی امروزی و قابل باور ،عدم تمایل به
استفاده از مشاوران تاریخی اگاه و مسلط به تاریخ
معاصر و بسنده کردن به منابع رسمی موجود؛
چالش های جــدی در راه اســتفاده از تاالرها و
کاخ ها که بخشی از میراث فرهنگی و ملی هستند
و احتماالً هزینه های گزاف ساخت فیلم تاریخی
به ویژه ساخت دکورها و بازسازی بناها بخشی
ق هستند که اگرچه قابل درک
از دالیل این اتفا
است اما شاید چندان پذیرفتنی نباشد.
با این وجــود تینا پاکــروان بــا توجه به
پتانســیل های موجود در این دوره تاریخی و
پس از تجربیاتی در کارگردانی و تهیه کنندگی
فیلم های سینمایی برای ساخت اولین سریال
به ســراغ مقطع حســاس و پرچالش شهریور
1320و اشغال ایران رفت .انتخاب اقلیم گیالن
بــرای قســمت های ابتدایی ســریال انتخاب
هوشــمندانه ای بود .نیــاز کمتر بــه بازتولید
فضاهای تاریخی ،وجود طبیعت زیبا و دلچسب
که قاب هایی چشم نواز تولید می کند ،پیشینه
گیالن که به داشتن طبقه اجتماعی پیش رو و
مدرن و همچنین جنبش های سوسیالیســتی
در ان دهه شــهرت دارد و قرار گرفتن گیالن صفحه 52
سینمای ایران صفحه 90
به عنوان یکی از اولین مرزهایی که مورد هجوم
نیروهای بیگانه در جریــان جنگ جهانی دوم
قرار گرفت ،دالیلی منطقی بــرای این انتخاب
بود .به نظر می رســید پاکروان بــا انتخاب یک
قهرمان زن ،نیم نگاهی هم به جنبش های زنانه
و اولین تالش های فمینیستی در ایران دارد که
با خرده داستان هایی مثل مبارزه و کشته شدن
پروین (با بازی ستاره پســیانی) و معرفی خانم
فهمیه اکبــر (با بازی غزل شــاکری) به عنوان
یکی از زنان پیش روی زمان خودش این گمان
پررنگ تر هم می شد.
اما ان چه که عم ً
ال «خاتــون» به ما عرضه
می کند بیشــتر تصویری چندپــاره از یکی از
مهم ترین مقاطع تاریخی ایران اســت .نمایشی
که نه توان ارائه درست دالوری های ارتش ایران
را دارد و نه به شــکلی درست می تواند درگیری
کشــوری که در دوران گذار به ســر می برد با
واقعه ای مهیب مانند جنگ جهانی را روایت کند.
گیالن پاکروان که درگیر هجوم نیروهای روسی،
خیانت امرای ارشد ارتش ،نبرد نابرابر و دالورانه
سربازان کشور با قوای شوروی ،قحطی و بیماری
است ،در شهر نشــانه ای از این وضعیت با خود
ندارد .در شهری که با این همه بحران مواجه شده
و انبارش به جای مواد غذایی پر از جنازه و زخمی
است ،اثری از این تنش ها نمی بینیم و خیابان ها
و کافه ها مانند یک روز عادی اســت و مردم با
اســودگی به زندگی می پردازند .این تصویری
است که در تمام سریال وجود دارد .تهران درگیر
با جنگ و اشغال ،شهری است تمیز با سینماهایی
که همیشه فیلمی برای نمایش دارند ،کافه هایی
که چراغشــان همیشه روشن اســت و مردمی
که مدام و بی دلیل در شــهر می ایند و می روند
و خوش پوش و شــیک به زندگی می پردازند .از
ایران دهه بیست در سریال «خاتون» ،تصویری
نااشــنا و جعلی روایت می شــود .زنان به کافه
می روند ،قهوه و چای برایشــان ِسرو می شود،
با مردان غریبه معاشــرت می کنند ،دســت به
اسلحه هستند و سردمدار فعالیت های چریکی
ضدحکومتی و ضــد اشــغالگران .چیزی که با
واقعیت ان روزگار فاصله ای نجومی دارد .از این
گذشته علی رغم این که نیم فصل اول سریال در
گیالن می گذرد مخاطب اثــری از زبان و لهجه
گیلکی نمی بیند .همه شخصیت های فرادست
با لهجه و زبان غیرگیلکــی صحبت می کنند و
افراد زیردست و دون پایه لهجه محلی دارند .از
کتاب فروش گرفته تا افســر ارتش همه با لهجه
تهرانی حرف می زنند .این در حالی است که به
دلیل ارتباط کمتر و سخت تر مردم در دهه بیست
قاعدتًا باید بخش عمده ای از مردم محلی با زبان
خودشان سخن بگویند اما در سریال این چنین
نیست .وضع در تهران هم بهتر از این نیست .اگر
پس زمینه تاریخی سریال را حذف کنیم ،به نظر
می رســد با افرادی از روزگار فعلی مواجهیم که
کلمات مرســوم این دوره را به کار می برند و از
لحن و کلمات حدود هشتاد ســال پیش اثری
دیده نمی شود.
ایــن دوره تاریخی که با هجــوم نیروهای
تمرکز نویسنده
بر شخصیت
خاتون ان چنان
بر شخصیت های
دیگر سایه انداخته
است که عم ً
ال هیچ
شخصیتی در طول
سریال به درستی
معرفی نمی شود
روسی و انگلیســی به تمام ارکان کشور مواجه
اســت و تا ان جا در این اشغال غرق می شود که
سرنوشت نظام سلطنت و پادشاهش را انگلستان
با نامه ای چندخطی مشخص می کند ،خالصه
می شود در حضور یک کمیسر روس که اصلیتی
ایرانــی دارد و نیروهایی که بی جهت در شــهر
رژه می روند اما از دســتگیری چنــد جوان که
به اذوقه متفقین دســت برد می زنند؛ عاجزند.
نیروهای بیگانه ای که از شمال و شرق تا جنوب
و غرب را محل تاخت وتاز خود قــرار داده اند و
سرنوشــت جنگ را در تهران و با حضور سران
متفقین رقم می زنند ،به یک کمیسر روسی که
وسط جنگ پی تسویه حساب عشقی با همسر
شــیرزاد ملک و به چنگ اوردن خاتون است و
چند افسر جزء انگلیسی که فقط پی نوشیدن و
باج گرفتن و دختران لهستانی هستند ،منحصر
می شود .تصویری که از اشغالگران در سریال ارائه
می شــود ،تفاوت چندانی با ان چه که عمومًا در
فیلم های دفاع مقدس دیده ایم ندارد .نیروهایی
فشــل ،کم هوش و کودن .در بخش های زیادی
از سریال ،رضا و دوســتانش در شهر به راحتی
ل می شوند ،پیاده روی
می چرخند ،سوار اتوموبی
می کنند ،کافه می روند و از کنار نیروهای نظامی
متفقین عبور می کنند ،بدون این که دیده شوند.
این در حالی اســت که دار ودســته ان ها که به
رابین هودی ها مشهور شــده اند ،به اصلی ترین
گرفتاری ارتش ایــران و ارتش متفقین تبدیل
شده اند.
ایــن ســهل انگاری در فضاســازی ،بــه
شخصیت پردازی های ســریال هم تسری پیدا
کرده است .تمرکز نویسنده بر شخصیت خاتون
(نگار جواهریان) ان چنان بر شخصیت های دیگر
سایه انداخته اســت که عم ً
ال هیچ شخصیتی
در طول ســریال به درســتی معرفی نمی شود.
به عنوان مثال مقایســه کنید شــخصیت پر از
جزئیات و دقیق خاتون را ،کــه تمامی جوانب
شخصیت اش از پیشینه خانوادگی و معرفی پدر
و مادرش گرفته تا تسلطش بر تیراندازی و زبان
فرانسه شکل گرفته ،با شخصیت پردازش نشده
سرگرد ملک و رضا فخار .با وجود این که در طول
ســریال شــخصیت های زیادی مانند به اذین،
خانم فهیمه اکبر ،موســیو ارســن ،ناو سروان
یداهلل بایندر مابه ازای تاریخــی واقعی دارند اما
چندان کارکردی در طول و عرض دادن به قصه
«خاتون» ندارند .این ضعف شــخصیت پردازی
سبب می شود تماشاگر در فهم دقیق کاراکترهای
سریال دچار خطا شود .خاتون که قرار است یک
زن مبارز ،وطن دوست و شجاع تصویر شود عم ً
ال
به زنی خودخواه تبدیل می شود که همه چیز و
همه کس را در راستای رسیدن به منافع شخصی
و خانوادگــی اش فدا می کنــد .یک بار به خاطر
فرزند مــرده اش ،یک بار به خاطــر پدرش ،یک
بار به خاطر رضا فخار و بــار دیگر به خاطر فرزند
تازه متولد شــده اش .هربار که خاتــون در این
مقاطع مهم ســریال درگیر حوادثی می شــود
تعدادی ادم کشته می شــوند .سرهنگ ملک
که قرار اســت نقش یک فرمانده نظامی ارتش
ایران را که بر سر دوراهی عشق به وطن یا عمل
به وظیفه نظامی و اطاعــت از مافوق گیر افتاده
و عصبانی و ناامید اســت به نمایش بگذارد ،به
یک عاشق شکست خورده تبدیل شده که برای
برگرداندن همســر ســابق فراری اش دست به
هرکاری می زند و همیشه هم شکست می خورد.
در طول سریال شخصیت های مختلف و زیادی
53
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 53
صفحه 91
زیر ذره بین
به قصه وارد می شوند که اغلب تعریف درستی
از ان ها به مخاطــب ارائه نمی شــود .تکلیف
بقیه شــخصیت ها هم کمابیش همین است.
تغییراتی که در رفتار شخصیت ها رخ می دهد از
پیش زمینه ای برخوردار نیست و به همین سبب
چندان باورپذیر به نظر نمی رسد .جهانگیر روزبه از
شخصیتی ّ
کلشکهباانگلیسی هاساخت وپاخت
می کند و از احتکار مواد غذایی مــردم در اوج
اشغال و قحطی به شخصی فداکار تبدیل می شود
که دختری لهســتانی را نجات می دهد و برای
نجات خواهرزاده اش دست به هرکاری می زند و
حتی به زندان می افتد .قصه پر از شخصیت هایی
اســت که کارکردی ندارند .شخصیت هایی که
ن می توانستند به
دست کم با گسترش داســتا
عمق شخصیت ها کمک کنند .حضور پادرهوای
دایی فریدون ،ماریا ،مهربانو ،قرقی ،موســیو،
فخرالنسا ،ریحون و رعنا که همگی از بازیگران
شناخته شده و توانایی هم بهره می بردند هیچ
کمکی به گسترش قصه و عمق دادن به روابط
شخصیت ها نمی کند و تنها سبب می شود که
فیلمنامه نویس از بازکردن گره هایی که در طول
فیلم ایجاد کرده است ناتوان شود و یا ان ها را به
حال خود رها کند یا به کشتن بدهد.
یکی از مهم تریــن فصول ســریال که به
لحاظ تاریخی هم واجد ارزش است و به
ان پرداخته شد ورود مهاجران
لهســتانی به ایران است.
فصل غم بــار ورود
مهاجران لهستانی
بــه ایران ،اســکان
و ســپس کــوچ
اجبــاری ا ن ها به
تهــران به خوبــی
شــکل گرفتــه و به
نمایش درامده است
و البته به نظر می رسد
پاکروان در پرداخت ان
نیم نگاهی به «فهرســت
شــیندلر» اســپیلبرگ
هم داشــته اســت .ارتباط
مناسب این فصل با قصه اصلی
«خاتون» و کمک اوارگان
لهستانی به فرار خاتون از دست سربازان شیرزاد
ملک از نمونه هایی اســت که در صورت تکرار
در بخش های دیگر قصه می توانســت به غنای
تاریخی ســریال بیفزاید .اگرچه همین بخش
هم با سهل گیری فیلمنامه در نحوه پنهان شدن
خاتون از چشم ملک با وجود اسیب جدی بازوی
او ،به شدت به باورپذیری مخاطب لطمه می زند.
در مجموع سریال هر چه به قسمت های پایانی
خود نزدیک شد ،از پایلوت تاریخی خود خارج
شد و به یک درام عشــقی با یک مربع عشقی
که از ملــک ،رجب اف ،رضا و خاتون تشــکیل
شده بود ،نزدیک شــد .این موضوع در نهایت
به پایان بندی فاجعه بار ســریال انجامید که به
دم دستی ترین شکل ممکن ،سرنوشت قهرمانان
قصه «خاتون» را رقم زد .خاتون که در قسمت
های پیشــین زنی شــجاع و توانا درتیراندازی
معرفی شــده بود ،در اینجا به شکل موجودی
ناتوان تصویر شــد که حتی توان دفاع از خود را
هم ندارد و مردهای قصه باید مراقب او باشند و
او را به باسمه ای ترین شکل ممکن از چشم انبوه
سربازان دشمن پنهان کنند .شیرزاد و رضا و بقیه
در یک نبرد به مصاف ارتش شــوروی می روند
تا یک وطن پرستی شــعارزده ،ان ها را با مرگی
شجاعانه از انبوه اشتباهات گذشته تبرئه کند.
نویسنده برای این که بتواند بر ضعف های
قصه پردازی و شخصیت پردازی
خود فائق بیایــد ترجیح
می دهد تصویری تلخ از
پایان قصه ارائه کند و
همه قهرما ن هایش
را به کشــتن بدهد
بدون این که مشخص
شــود چه بر سر
بقیه شخصیت ها
و اعضای خانواده
خاتون امده است.
کارگردان و نویسنده
ســریال در پرداخت
پایان بنــدی «خاتون»
به قدری ناتوان است
که مجبور می شود
برای افـزودن
بـه بار
فصل غم بار
ورود مهاجران
لهستانی به ایران،
اسکان و سپس
کوچ اجباری ان ها
به تهران به خوبی
شکل گرفته و به
نمایش درامده است
و البته به نظر می رسد
پاکروان در پرداخت
ان نیم نگاهی به
«فهرست شیندلر»
اسپیلبرگ هم داشته
است
تصویربرداری،
صحنه ارایی و
جلوه های ویژه
سریال در حد
قابل قبولی
قرارداشت و البته
با یک کارگردانی
سطح باالتر و
تدوینی مناسب تر،
می توانست خروجی
بسیار بهتری داشته
باشد
احساســی و عاطفی این قســمت منتخبی از
لحظات مهم بیست ویک قســمت قبلی را به
صورت اسلوموشن به خورد بیننده بدهد.
ســریال «خاتون» فرصت مناســبی بود
برای پرداختن به یکی از مهم ترین بخش های
تاریخ این ســرزمین .مقطعی که خود به اندازه
کافی مصالح دراماتیک در اختیار سازنده قرار
می دهد و با یک پرداخت درست و فیلم نامه ای
درخور در کنار گروه توانمندی که در این سریال
وجود داشت می توانست به یک اثر درخشان و
ماندگار تبدیل شود .تصویربرداری ،صحنه ارایی
و جلوه های ویژه ســریال در حــد قابل قبولی
قرارداشت و البته با یک کارگردانی سطح باالتر
و تدوینی مناســب تر ،می توانســت خروجی
بسیار بهتری داشته باشد .اســتفاده از چهره
سرشناســی مانند کیهان کلهر برای ساخت
موسیقی سریال هم ایده جذابی بود که در نهایت
به اتفاق ماندگاری ختم نشــد .و در نهایت تیم
پرمهره و سرشناس بازیگران که علی رغم فرصت
مناسبی که برای ارائه یک نقش ماندگار داشتند،
به دلیل عدم تناسب با نقش شان نتوانستند به
موفقیت درخوری دست یابند .نگار جواهریان
به واســطه فیزیک ،چهره و نوع بازی اش هیچ
تناسبی با نقش پویا و پرجنب وجوش خاتون
ندارد و با مکث های بی دلیل ،ریتم کش دار ادای
دیالوگ ها و ســکون بی دلیل عم ً
ال نمی تواند
چهره زنی جســور و مبارز را به خاطر بیاورد.
اشکان خطیبی هم در ارائه چهره یک نظامی
سرگردان و عاشق پیشه ناتوان است و هیچ گاه
نمی تواند از تغییرات چهره خود بهره ببرد .چه
هنگامی که یک زندگی شــاد با خاتون دارد و
چه هنگامی که در دل فاجعه قرار دارد و تا مرز
الکلی شدن پیش می رود ،تغییری در نوع بازی
اشکان خطیبی احساس نمی شود .میرسعید
مولویان هم در نزدیک شدن به نقش رضا فخار
بازمی ماند و بازی مهران مدیری که در ابتدا کمی
از کلیشه های مرســوم بازی اش فاصله گرفته
کم کم به همان قالب همیشــگی برمی گردد و
در فصل هایی که با همســر لهستانی اش بازی
دارد ،تفاوتی با ان مهران مدیری همیشــگی
سریال های خودش ندارد و این موضوع تقریبًا
به همه گروه بازیگران سریال قابل تسری است.
تنها شــاید بتوان به بازی بابک حمیدیان در
نقش رجب اف نمره درخوری داد که با اجرای
متناسب نقش افســر ارتش متجاوز شوروی و
چاشنی کردن کمی اغراق در میمیک و حرکات
سر و دست ،توانسته ارتباط خوبی با نقش برقرار
کند و ان چه که نیاز اســت این شــخصیت با
تماشاگر برقرار کند را ارائه می کند.
«خاتون» ،می توانست یک اتفاق ویژه در
سریال سازی تاریخی باشــد اما نشد .بخشی
از دالیلی که به ماندگار نشــدن این سریال
می انجامد در این یادداشت گفته شد .تالشی
که در نهایت به خروجی مطلوبی که این تیم
می توانست داشته باشد نرسید .این بار هم به
عادت همیشگی باید گفت این دفعه هم نشد.
بماند تا شاید وقتی دیگر! صفحه 54
سینمای ایران
شماره 12خرداد 1401قیمت 50000:تومان
گفت وگو با سید مهرداد ضیایی
بـازیـگـر «نـجــال»
و «از ســرنــوشت»
پــــرسشی پیرامون
رویــــکــردهـــای
برنـامه سازی نوروزی
در تــلــویــزیــون
مطالبی در مورد
«خاتون»« ،مهمونی»،
«زیرخاکی» و «نجال»
گف
توگو با عا
دل تبر یز
ی در مورد «
میر سعی
جناب عالی»
نگران ساده بودن
خاتون نبودم
درخاتون
شخصیت رضا در
دمولویان
در
گ
ف
ت
و
گ
و
با
صبا: صفحه 92
کلید واژه «اتحاد» برای نجات خاتون
نگاهی به مفهوم ملیت و هویت در سریال «خاتون»
محسن شرف الدین
سریال «خاتون» خواسته یا ناخواسته در موقعیت تاریخی
غریبی از جهان پیرامون ما در حال پخش و نمایش بود .سوالی
که از همان قسمت های ابتدایی پخش این سریال ذهن ما را
درگیر می کرد این نکته بود که با توجه به دوگانه های سیاسی
امروز جامعه ،ایا «خاتون» اسیر حاشیه نخواهد شد؟ یکی از
نکات مشهود سریال «خاتون» ،کنایه های سیاسی ان نسبت
به حوادث تاریخی و مقاربتش با اتفاقات روز کشور است .مث ً
ال
این دیالوگ را در نظر بگیرید:
اگر روس ها بیان اولین کاری که می کنند اینه که
به این دیکتاتوری پایان میدن موسیو.
هیچ وقت هیچ اجنبی دلش برای ما نمیسوزه.
شما ارتجاعی فکر می کنید.
چنین سکانس و گفت وگویی را اگر بردارید و به حوادث
روز منتقل کنید ،عینًا می شــود دعوای اشنای سیاسی بین
دونگاه مث ً
ال اصالح طلب و برانداز ،یا ملی گرا و ازادی خواه .پس
بی دلیل نیست اگر در طول پخش سریال «خاتون» طیف های
سیاسی ،بنا بر مصلحت خویش ،برداشــت هایی متفاوت از
مضامین سریال ارائه دهند و شاهد حاشیه هایی در این زمینه
باشیم .روایت تاریخی ،ان هم تاریخ معاصر که کلی شاهد و
مستندات برایش موجود است ،شاید از سخت ترین کارهای
یک فیلمساز در این زمانه باشد .این کار جسارت می خواهد
و حاال با اتمام پخش مجموعه «خاتون» می توان مدعی شد
که با همه کاستی های فنی و ضعف های داستانی ،در نهایت
پیام های سریال «خاتون» تنها به شعارهای کلیشه ای محدود
نشــد و نگرشــی جدی و جدید حداقل به مقوله “ملیت” و
“هویت” داشت.
از طرفی پرداخت با جزئیات بــه کاراکتر خاتون با بازی
جالب توجه نگار جواهریان ،در عرصه نمایشــی کشــور ما
که شــخصیت ها و قهرمان های زنانه قوی و جذاب به ندرت
می یابیم یکی از برتری های سریال «خاتون» برای موفقیتش
محســوب می شــود .این شــخصیت واجــد خصوصیات
منحصربه فردی شده که در سینما و تلویزیون ایران کم سابقه
و تحسین برانگیز اســت .زنی که در ابتدا یک مادر و همسر
نزدیک به انتظارات سنت از جایگاه یک زن را ارائه می دهد ولی
با گذشت زمان و در ادامه در پیچ و تاب داستانی و در کشاکش
وقایع غیرقابل کنترل ،وارد کارزار مبارزه ناخواسته و تالشی
بی پایان برای بقا می شــود؛ تا جایی که منافع فردی با منافع
گروهی و مبارزه ای وطن پرستانه همسو می شود و او این عمل
قهرمانانه را نمایندگی می کند :تالشی توسط یک فیلمساز
زن که می تواند در راستای خلق یک مجموعه تاریخی با تم
قهرمان پیشرو زنانه ،معرفی گردد.
نکته جالب این است که سریال «خاتون» روایت تاریخ
۸۰سال پیش این مملکت را در دســتور کار قرار داده ولی
هدف گذاری به روز و تــازه ای را در الیه هــای زیرین روایت
داستان خود دنبال کرده و پیام های به روز شده ای را منتقل
می سازد .شــاید در ابتدا به عنوان شــنونده ،چنین روایت
جسورانه ای از زن ۸۰سال پیش در جامعه سنت زده ایرانی
غیر قابل باور می بود ولی فیلمساز به درستی توانسته با انتخاب
مقطع تاریخی مناسب و جغرافیای دقیق روایتش و همچنین
با بازافرینی شخصیت های واقعی و تاریخی ،نگاهی متفاوت
به گذشته پر از التهاب ایران و زنان قهرمان ان دوران بیاندازد.
خاتون نمادی از زن مبارز می ســازد که جــدا از پیروزی یا
شکست قهرمان در پایان ماجرا ،انگیزه ای همراه با جسارت،
عشق و از خودگذشتگی را تبلیغ می کند.
قطعا شــکی در این نیســت که تینا پاکروان به عنوان
کارگردان و نویســنده در مقطعی که نگارش و ایده پردازی
این مجموعه تاریخــی را در ذهن می پرورانده نیم نگاهی هم
به شرایط دوران معاصر و گرفتاری های سیاسی و اقتصادی
روزمره مردمش داشته است .ولی جالب اینجاست که درست
در تکاپوی ساخت و پخش این ســریال ،ناگهان اتفاقاتی در
جهان و ایران به وقوع می پیوندد که همگــی ما را یاد وقایع
تاریخی روایت شده در سریال «خاتون» می اندازد.
سریال خاتون ب ا تاکید روی کلیدواژه های هویت و ملیت،
داستان اشغال ایران توسط دو قوای نظامی روس و انگلیس
را در بحبوحه جنگ جهانــی دوم روایت می کند .دورانی که
ایران اعالم بی طرفی کرده بود و مورد هجوم قرار گرفت و بدون
مقاومت حکومتی کشور را تسلیم نیروهای خارجی کرد تا پل
پیروزی روس ها و انگلیســی ها لقب بگیرد! قحطی ،بیماری
و جنایت و غارت از کوچکترین شــهرها تا مرکز پایتخت به
اوجش رسید و این کشور مث ً
ال بی طرف ،بخشی از هویت خود
را در حال معامله می دید .دورانی که هنوز هم می توان حوادث
تاریخی بعداز ان را ،از کودتای ۲۸مــرداد ۱۳۳۲تا انقالب
۱۳۵۷و ...متاثر از تلخی و تحقیر ان دانست.
حاال این شب ها که اخبار هجوم ارتش روسیه به مرزهای
اوکراین و فتح شهرهای مختلفش و مقاومت طرف مقابل را
می بینیم و بعد با تصاویر مشابهش در بازسازی سریال خاتون
از حمله ۸۰ســال پیش روســیه به خاک ایران مقایسه اش
می کنیم شاید خیلی ملموس تر بتوانیم حال وروز اجدادمان
را در ان ایام تلخ و تاریک درک کنیم .این شب ها که احتماالً
خیلی ها از مقاومت رئیس جمهور خوش تیپ اوکراینی ها و
تسلیم نشدنش در برابر چوب زور روس ها سر کیف امده اند،
می توانیم از ذوق کوچک مردمان ان سال ها بابت رابین هود
ایرانی که از کیسه دشمن می دزدید و به شکم گرسنه مردمش
واریز می کرد اگاه باشیم .از همین دستاوردهای کوچک که
چون روزنه نور در پهنای تاریکی چشم را خیره می کرد...
این را خوب می دانیم که یک مجموعه نمایشی با کیفیت
مثل «خاتون» ،با یک رویکرد درست و محتوایی احترام برانگیز،
حتــی در دوره ای که هویت و ملیت مان نیاز بــه تجدید قوا و
ارزش هایمان نیاز به یاداوری دارند ،چقدر می تواند تاثیرگذار
و جریان ساز باشــد .مجموعه ای که پس از چشیدن طعم تلخ
پایان ان ،به ما یاداور می شود که هر دستاورد و پیشرفتی که
می خواهیم ،اگر در پی مفهوم ازادی هستیم ،ان را باید خودمان
در میان خودمان ،در داخل مرزهای پایدارمان جســت وجو
کنیم .حتی در میان همه دعواهای حزبی و گروهی و اعتقادی...
این مهم ترین نکته این ایام غریب و ترسناک است که با اتمام
سریال «خاتون» مدام به ما یاداور می شود که هویت مان اعتبار
و ارزشی ست که سازمان دهنده همه خواسته های بعدی مان
خواهد بود« .خاتون» به ما یاداور می شــود که دودســتگی
ترسناک این روزهای مردم ما در اعتقاد و باور و اعتراضات برای
چگونگی اداره کشور و یا حکومت بر سر کار ،هر چه که هست،
در نهایت نباید ارزش های ملی و هویــت تاریخی ما را طعمه
بدخواهان قرار دهد .تنها نگاهی کوتاه و گذرا به تاریخ ،این را به
ما ثابت می کند.
55
مجله تخصصی سینما و تلویزیون
شماره 12
خرداد 1401 صفحه 55
زیر ذره بین
مثبت و منفی
سید اریا قریشی
مجموعــه «خاتون» (پخــش از نماوا) پس از انتشــار
به ســرعت با واکنش هــای فراوانی روبه رو شــد .مروری بر
نظرات مردم در فضای مجازی نشان می دهد که «خاتون»
نه فقط یکی از اثار نمایشی پربیننده یک سال اخیر بوده بلکه
طرفداران فراوانی را نیز برای خود دست وپا کرده است .این
مجموعه عظیم تاریخی با داستانی عاشقانه که در بحبوحه
اشغال ایران به دست متفقین در سال 1320رخ می دهد ،از
جنبه هایی مختلف یک اثر مهم در میان محصوالت نمایش
خانگی به شمار می اید .ماجرا به هیچ وجه محدود به پرداختن
به یــک دوره مهم تاریخی نمی شــود (هر چنــد این هم از
جنبه های حائز اهمیت «خاتون» است) .سازندگان «خاتون»
موفق به برانگیختن احساسات مختلفی در مخاطب شده اند.
ترکیب دغدغه های میهن پرستانه با ماجرایی پیرامون روابط
پیچیده عاطفی ،باعث شــده تا تینا پاکروان و همکارانش،
اهرم های مختلفی برای تاثیرگذاری بر تماشــاگر در اختیار
دارند .بنابراین با مجموعه ای روبه روییم که میان چند سطح
مختلف در رفت وامد است و می توان حدس زد که بسیاری از
مخاطبان ،حتی اگر با برخی از این سطوح ارتباط برقرار نکنند،
احتماالً از برخی از این سطوح لذت خواهند برد .در شرایطی
که تعداد کمی از مجموعه های عرضه شــده در سامانه های
اینترنتی توانسته اند به این میزان از چندالیه بودن دست یابند،
این استقبال از «خاتون» اص ً
ال غیرمنتظره نیست.
با وجود این نکات مثبت ،وقتی کمی از ج ّو احساســی
مجموعه فاصله بگیریم ،ممکن اســت احساس کنیم که با
مجموعه درخشانی روبه رو نیستیم .به نظر می رسد ایرادات و
سهل انگاری هایی (گاه نه چندان کوچک) به «خاتون» ضربه
زده و باعث فاصله گرفتن ایــن مجموعه از یک اثر درجه یک
شده اند .در این مطلب نگاهی به برخی از ویژگی های مثبت و
منفی «خاتون» انداخته ایم.
مثبت :تعمیم پذیری
زمــــانی اندری تارکوفسکی ،فیلمساز بزرگ روس،
به این اشــاره کرده بود که اساسًا فلســفه ساخت ان دسته
از فیلم های تاریخی را که هیچ ربطی به زمان حال نداشــته
باشند ،درک نمی کند .مـهـم تــریـــن نکته برای
تارکوفسکی ،اســتفاده از مصالح تاریخی
برای بیــان ایده هایــی در مورد
جهان معاصر بود .داشــتن
چنین انتظــاری از یک
اثــر تاریخــی ،بی راه
نیســت .این ارتباط
(طبیعتًا) قرار نیست
در الیه رویی ماجرا
و به شکلی مستقیم
مطرح شــود .با این وجــود ،اثری که امکان برداشــت های
متنوع تــری را برای مخاطــب فراهم کند ،موفق تر اســت.
«خاتون» از این جنبه مجموعه موفقی اســت .بســیاری از
مسائلی که در این مجموعه مطرح می شوند(میهن پرستی،
گرفتار بیگانگان شــدن در مملکت خــود ،ارزو برای رفتن
اجنبی ها ،درگیری میان تعلق خاطر به قوانین و عشــق به
همســر و )...دغدغه هایی عمومی هستند که محدود به یک
زمان و مکان خاص نمی شوند .به این توجه کنید که جمله ای
چون «ما تو شهر خودمون باید از این فرنگی ها بترسیم» چقدر
می تواند ذهن تماشــاگر را برای مرتبط کردن این جمله به
دغدغه های شخصی اش فعال کند.
این ارتباط در برخی از اثار تاریخی صرفًا به شکلی سطحی
برقرار می شــود .در چنین اثاری (که برای هوش متوســط
ساخته می شــوند) انگار مجموعه ای از کدگذاری ها وجود
دارد که با حل ان ،دســت ان اثر برای مخاطب باز می شود.
ســازندگان این قبیل اثار ،برخی از شخصیت ها و روابط روز
را برداشته و به شکلی مستقیم (صرفًا با تغییری ظاهری) ان
را در اثرشــان جاگذاری می کنند .در چنین شرایطی کافی
است بفهمیم که هر شــخصیت یا موضوع قرار است «نماد»
کدام شخصیت یا موضو ِع روز باشد .اما اثار خوب از این حد
فراتر می روند و (همان طور که اشــا