ماهنامه صبا نامه شماره 1
ماهنامه صبا نامه شماره 1
ماهنامه صبا نامه شماره 1
شماره نخﺴﺖ
مرداد 1398ﻗیمﺖ 10000 :تومان
حامد بهداد :ﻫرﮐسی
بﮕویدمﻦبازیﮕرموﻟفیﻫسﺘﻢ
دارد شوﺧی می ﮐﻨد
برایباﻻرفتن
فقﻂخودمراداﺷتﻢ
نهﻫیﭻﺷانﺴی!
بارﺿامیرﮐریمیپیرامون
تاﺛیرژاﻧروﻗصﻪدرﻓیﻠﻢﻫایسیﻨمایی
ﺑﺮای ﺟﺸﻨﻮارهﻫﺎ
ﻓﯿﻠﻢ ﻧﻤﯽﺳﺎزم!
ﮐارگرداﻧییﻌﻨیبرﺧوردبیرحماﻧﻪبا
ﮐساﻧیﮐﻪازشماتﻌریﻒمیﮐﻨﻨد
ﻧویدمحمودیدرگفتوگوبا
ماﻫﻨامﻪ»صبا«؛ دربارهﻟﺰوم
داشﺘﻦسبﮏدرﮐارگرداﻧی
ﯾﮏ واﻗﻊ ﮔﺮای
رﯾﺴﮏﭘﺬﯾﺮم!
گفتوگو با رﺿا گوران
درباره ساﺧت ﻓیﻠﻢ اوﻟﺶ
ﻋﯿﻦ »ﺟﺎن اﺳﻨﻮ«
ﺑﺪون ﺷﻤﺸﯿﺮ در
»ﺑﺎزی ﺗﺎج و ﺗﺨﺖ«!
در گفتوگو با عﻠیرﺿا سﺠادپور
و سید جمال ساداتیان اشکاﻻت ﭼیﻨﺶ
اﮐران در سیﻨمای ایران بررسی شد
اﮐﺮان ﻣﺎ ﺑﺎ ﺳﯿﻨﻤﺎی ﺟﻬﺎن
ﺧﯿﻠﯽ ﻓﺮق دارد صفحه 1
ﺑﯽوﻗﻔﻪ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺒﯿﻦ
ﻧﺼﺐ اﭘﻠﯿﮑﯿﺸﻦ
Filimo.com صفحه 2
صفحه 3
صفحه 4
صفحه 5
گفتگوبارضامیرکریمی؛کارگردانقصرشیرین
ﺑﺮاى ﺟﺸﻨﻮاره ﻫﺎ ﻓﯿﻠﻢ ﻧﻤﻰ ﺳﺎزم!
10
گفتوگو با مینا اکبری؛
کارگردان فیلم «میدان
جوانان (سابق)»
گفتگوی ماه /درباره حضور
بازیگران مولف با حامد بهداد
ﺣﺮف ﻓﯿﻠﻢ اﯾﻦ اﺳﺖ؛
روزﻧﺎﻣﻪﻧﮕﺎران
ﻗﺮﺑﺎﻧﻰ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺷﺪﻧﺪ
18
ﻣﻦ ﺑﺮاى ﺑﺎﻻرﻓﺘﻦ ﻓﻘﻂ
ﺧﻮدم را داﺷﺘﻢ ،ﻧﻪ
ﻫﯿﭻ ﺷﺎﻧﺴﻰ!
13
فیلم ماه»:قصر شیرین«
ﻫﻮسﻟﻤﺲﭼﮕﺎﻟﻰ»ﺳﮑﻮن«
ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ از دﺳﺖ دادن
اﻣﭙﺮاﻃﻮرى»ﻋﺼﯿﺎن«!
09
پرونده ای برای فیلم سرخ پوست
عکس:اﺧﺘصاصیصبا/مﻌیﻦباﻗری
ﯾﮏ ﺳﺮخ ﭘﻮﺳﺖ ارام
و ﻧﺴﺒﺘ ًﺎ ﺧﺸﻦ
19
گفتگو با ژیال شاهی؛بازیگر قصر شیرین
ﺑﺮاىرﺳﯿﺪنﺑﻪﺳﯿﻤﺮغ
ﻣﯿﺎنﺑﺮﻧﻤﻰزﻧﻢ
17
20گفتگو با طراح صحنه
فیلم سرخ پوست
22گفتگو با احمد طالبی نژاد؛
منتقد سینما صفحه 6
گفتگوبا
رضاگوران؛کارگردان
فیلمسرکوب
ﻋﯿﻦ »ﺟﺎن اﺳﻨﻮ«
ﺑﺪون ﺷﻤﺸﯿﺮ در
دل ﺟﻨﮓ ﺗﻦﺑﻪﺗﻦ
در »ﺑﺎزى ﺗﺎج و
ﺗﺨﺖ«!
27
پرونده ای برای سریال گاندو
یادداشتپردیساحمدیه؛
بازیگرسرکوب
ﺟﺴﺎرت ﭘﺮواﻧﻪ را
دوﺳﺖ دارم!
30
ﭘﺎﯾﺎن ﻋﻤﻠﯿﺎت »ﮔﺎﻧﺪو«
گفتگو با نوید
محمودی؛کارگردانشکستن
همزمان بیست استخوان
ﯾﮏ واﻗﻊ ﮔﺮاى
رﯾﺴﮏﭘﺬﯾﺮم!
26گفتگو با تهیه کننده و
کارگردان سریال گاندو
23گفتگو با وحید رهبانی بازیگر
سریال گاندو
36
34
گفتگو با حسام محمودی
ﺧﻮدم را در ﻧﻘﺶ
ﺟﺎﻧﻤﻰﮔﺬارم،
ﻧﻘﺶ ﺧﻮدش را ﺑﻪ ﻣﻦ
ﻣﻰرﺳﺎﻧﺪ
14
ﭘﺮوﻧﺪه اى در ﻓﯿﻠﻢ ﻫﺎﯾﻰ
ﺑﺎ اﺳﺎﻣﻰ ﻣﻀﺤﮏ
23ﭘﺮوﻧﺪه اى در
ﻣﻮرد ﭼﯿﻨﺶ اﮐﺮان در
ﺳﯿﻨﻤﺎﻫﺎى اﯾﺮان
23
ﭘﺮوﻧﺪه ﻣﺎه:ﻧﻬﻨﮓ اﺑﻰ
22
20گفتگو با مجید مظفری
31
13
محمودمعظمی:
اﯾﺠﺎد ﮔﺮه ﻫﺎى زﯾﺎد ﻫﺪﻓﻢ
در ﺳﺎﺧﺖ» ﺑﻮى ﺑﺎران« ﺑﻮد
18منتقدان در مورد نهنگ ابی
چهگفتند؟!
16تحلیلیبرحضورزنان
دراثارفریدونجیرانی
ﭘﺮوﻧﺪه اى ﭘﯿﺮاﻣﻮن
ﺳﺮﯾﺎل »ﻫﯿﻮﻻ«
12
11گفتگونویسندهسریالهیوال
8تحلیلیبرشخصیتشناسیعمیقتیپ
های اصلی مرد در اثار مهران مدیری صفحه 7
ﯾﺎدداﺷﺖﺳﺮدﺑﯿﺮ
صاحﺐ امﺘیاز :
موسسﻪ ﻓرﻫﻨﮕﯽ ﻫﻨری وصﻒ صبا
مدیر مسﺌول و سردبیر:
محمدرضا شفیعی
حلقه رسانهای«ﺻﺒا»
با انتﺸار«ﺻﺒانامه»ﮐامﻞمیﺷود
دبیر گروه تحریریﻪ:
اکنون از ســوم خرداد 92که اولین شــماره روزنامه «صبا» با کلی دغدغه
مدیر ﻫﻨری:
خدا را شاکریم که افت و خیز داشتیم ،باال و پایین داشتیم اما ناامید نشدیم
دنیا خمامی
مهدی سالمی
گروه تحریریﻪ :
سپیده عالم پناه ،ری را محمدی ،افسون جاوید
فاطمه رستمی ،دالرام صادقی
فرهنگی و مطبوعاتی منتشر شد ،بیش از شش سال میگذرد.
و به راهمان بدون وقفه ادامه دادیم .روزنامــه «صبا» با محوریت گفتگو و
گزارش ،خبرگزاری «صبا» با محوریت خبر دقیق و فوری و حاال ماهنامه
«صبا» با محوریت نقد و تحلیل ،برای مخاطبان حرفهای سینما و تلویزیون
حلقه رسانهای «صبا» را کامل میکند.
دبیر سرویس عکس:
انچه قرار است در «ماهنامه صبا» که اولین شماره ان پیش روی شماست
دبیر ﻓیﻠﻢ:
پیشتر دیدهاید ،ایجاد نگاههای جدید در تحلیل و نقد ،استفاده از نسل نو
سهیل صالحی زاده
مالحظه شود ،عبارت است از؛ نقد محتوا و فرم به شکلی متفاوتتر از انچه
امیر علی ثروتی
و جوان برای نقد فیلمها و سریالها ،تبیین دغدغههای فرهنگی کشور در
ﻟیﺘوگراﻓی ،ﭼاپ و صحاﻓی:
ﺧﺠسﺘﻪﻧویﻦ
توزیﻊ :ﻧﺸرگسﺘر امروز
ﻧﺸاﻧی :ﺧیابان ایت اﻟﻪ مدﻧی
ﮐوﭼﻪ ﺧﺠسﺘﻪمﻨﺶ پالک 5
تﻠفﻦ77582422-6 :
ﻓکس77548245 :
www.mahnamehsaba.com
شبکﻪﻫای مﺠازی:
@mahnamehsaba
با سپاس از :
احمد طالبی نژاد ،ایدا مصباحی ،محمدصادق
لواسانی ،معین باقری ،مینا اکبری ،غزل رنجبری،
میثم محمدی ،مارال دوستی و ...که در این شماره
همراهمانبودند.
سینما و تلویزیون در راستای سند پیشرفت ایران اسالمی و درنهایت ،ایجاد
اینهای شفاف و امین در ارائه تاثیر محتوایی اثر فیلمساز بر جامعه پیرامونی
خود.
امیدواریــم در کنار دیگر ماهنامههای ســینمایی وزیــن مانند «فیلم»،
«سینما« ،»24فیلمنگار» و ...حضوری تاثیرگذار در جهت ارتقای کمی و
کیفی سینما و تلویزیون داشته باشیم.
باﻗی بﻘایﺘان صفحه 8
دنیا خمامى
دبیر تحریریه
ﭼﻬﺮهﻣﺎه ﺣﺎﻣﺪﺑﻬﺪاد
ﻫوسﻟمﺲچﮕاﻟی«سﮑون»به
ﻗیمتازدستدادن
امﭙراﻃوری«ﻋﺼیان»!
در جامعهای که خشــونت ،ســرانه باالیی دارد میتوان درک کرد افرادی که واکنش و شــکل واکنش انی و
اغراقامیزی دارند تعدادشان باالست که موجب این اندازه بروز واکنش ،خشونت کالمی و برخوردهای فیزیکی
بسیار در سطح شهر میشود .بنابراین این قاعده که بازیگری تجلی تماشای تجارب پرشمار واقعی در سطح جامعه
است باعث نمود ان برونریزیها در سینما و تلویزیون میشود.
فارغ از وجود خشونت در جامعه اماری کشور ،براساس مطالعات روانشناسی ،تعداد افرادی که بدون واکنش
و خشونت در تعامالت و نوع رفتار ظاهریشان با اکت و زبان بدن پررنگ ،بیان قاطع و صدای بلندتری صحبت
میکنند نیز به همان تعداد که فرم رفتاری درونگرایانه باالست انها هم ســهم عمدهای در جامعه دارند و
تعدادشان باالست.
اما در بحثی دیگر اگر در بازی و بازیگری بخشی را هم سهم اغراق و جادوی سینما بدانیم پس پیدا کردن بازیگرانی
که در اکت ویژهتر عمل میکنند اتفاق غیرطبیعی نیســت .همان طور که بازیگران مذکور در سینمای دنیا
طرفدارانشان را پیدا میکنند در سینمای ایران نیز هواخواه خودشان را مییابند .با این منطق ،اعتراض دستهای
از افرادی به نوع بازی این گونه بازیگران ،بیهوده و بیاساس به نظر میرسد چرا که نه متد بازیگری این قالب از
بازی گاها انفجاری ،تقبیح شده نه ذات سینما ان را رد میکند.
در سینمای بعد از انقالب و در نسلهای جوانتر نیز این گونه را یافتیم اما بهصورت خاص و منحصربهفرد در بازی
حامد بهداد و حتی شاید بعدتر و احتماال متاثر از او در نسل فعلی ،امثال نوید محمدزاده به این قالب رنگ دادند.
حامد بهداد جنس مخاطب خاص خود را میشناسد و برای انها برنامه ویژهای در فیلمهای قبلیاش داشت و
هر چه ادبیات سینما به سمت تعریف کردن فیلمهای رئال و واقعگویی بیشتر که با پرچمداری اصغر فرهادی
شدت گرفت پیش رفت جنس بازیای که از او خواسته شد متفاوت بود اما باز هم او خودش و امضایش را در نقش
جا گذاشت .کمااینکه در همین گونه روایتها و خاصه در فیلمی مثل «سعادتاباد» ،او «محسن» را با حالت
مستیاش از فیلتر بازی خودش رد میکند اما از جنس بازیها و فرم تعریفشده مازیار میری هم بیرون نمیزند.
در این بین هر چند برخی انتخابهای غلط هم کار خودش را میکند اما با هوشمندی ،کمی گزیدهکاری میکند
تا دوباره برای خود به تعریف کاملتری از جنس بازی برســد .همین اتفاق هم افتاد؛ بهترین پاسخ برای صف
منتقدان سخت او سکوت و صبری بود که بهداد را ناچار به امتحان ان کرد و مزدش را در «قصر شیرین» دریافت
کرد .بهداد با «جالل» در این فیلم روبهرو شد؛ «جالل» در باطن عصمت دستنخوردهای داشت که بهداد در
انتخابهایش کمتر راضی به امتحان ان بود؛ مرد رنجور پر از عقده و نگونبختی که راهی جز تحمل در زیست
تلخش برای او نمانده و از همه چیز دست کشیده ،نه برای عذاب دادن دیگران که برای رنج اجباری که بتواند او را
دوباره متولد کند .مردی که با امیدی به تحول با ان روبهرو میشود که در ابتدای فیلم اصال در چهره او نمیبینیم
اما رفتهرفته به او تزریق میشود.
با «جالل» برای نمایش سیر تحول یک شخصیت ،وظیفه ســختی به گردن او بود که درک او در واقعیت هم
سخت است چه رسد به درک او روی پرده و حتی یک قدم عقبتر درک او توسط بازیگر و به منصه ظهور و تجلی
رساندنش .برای بهداد که اوج از هم پاشــیدگی و اضمحالل یک فرد را در گونهای دیگر و با دستپخت حمید
نعمتاهلل در «ارایش غلیظ» تجربه کرده بود حاال نمایش ،نمایش سختتری بود چون ابزار اصلی یعنی بدن،
بیان کوبنده و دیالوگهای تند و لوندیهای ان شخصیت به سبب بعد روانی که «جالل» داشت در این فیلم از
او سلب شده بود و باید کامال به دنیای شخصیتی که میرکریمی و قرایی به ان دمیده بودند تن میداد ،این نقطه
که تصمیم بگیری با امضای ماندگار خودت خداحافظی موقتی داشته باشی انعطاف ویژهای طلب میکرد که
درواقع قمار سختی برای بهداد بود ،چراکه اگر این نقش بهدرستی تمام درنمیامد او برای همیشه محکوم
به این میشد که قادر به ایفای یک کاراکتر درونی نیست و فقط از پس نقشهای انفجاری برمیاید و
همین یعنی زیر سوال رفتن پرونده و کارنامهای بیستساله .او اما راه سخت را در «قصر شیرین» انتخاب
میکند و با «جالل» بموقع سکوت میکند ،کتک میخورد و چیزی نمیگوید ،زن دومش او را ترک
میکند واکنش خاصی ندارد ،او در تمام فیلم ،فقط یک واکنش دارد که اندازه صبر «جالل» است؛
یعنی یک سیلی به مرد گلخانهدار! همین!
ویژگیهای «جالل» روی کاغذ شبیه خیلی از قبلیهاست؛ مرد عصبانی ،بداخالق و مغرور که
انگار هیچ چیزی احساسش را تکان نمیدهد حتی به فاصله گذشت چند ساعت از دست دادن
همسرش که گویا تجربه عاشقانه هم با او داشته ،برونریزی در او مشاهده نمیشود .پیشنهاد
این نقش روی کاغذ میتواند برای خیلی از بازیگرانی باشد که کارنامه نقشهای برونگرایشان
خالی یا حتی زیاد نیست اما میرکریمی ریسک خاص و جســورانهای میکند .حاال اگر
بازیگری قدم زدن در دنیایی موهوم و مبهم است و باید در نهایت تجربه جدید به حساب
بازیگر واریز کند این انتقال به بهترین نحو با «جالل» انجام میشود .بهداد در 45سالگی
پختهتر از همیشه به سختی تمام اعضا و جوارح و حتی روح سرکشی که در نقشهای
خاص ما را با بازیگوشیهایش نگه داشته را کنترل میکند تا به ثبت نقش برسد.
او موفق است؛ او با تجربه بازی در این شکل از شخصیت ،قصر جدیدی برای خود
ساخته به قیمت از دست دادن (شــاید موقت) امپراطوری عصیان! «جالل» نه
جبروتی دارد ،نه جیب پری ،نه گذشته درخشانی ،نه اینده روشنی و نه حنجرهای
برای فریاد ،شبیه خیلی از مردم این شهر.... صفحه 9
ﻓیلﻢ ماه
دنیا خمامى
نویسنده
رضا میرکریمی ﻇاهر
ارامی دارد ،ﻓیلمهای
ارامی هم دارد ،بیان و
گویا باطن ارامی هم دارد که توانسته
جهان هنریاش را در طول این سالها با
این وجهه نگه دارد .هر چند که در بعضی
از ﻓیلمها از نقﻄه اوج خود با مخاطبانش
ﻓاصله میگیرد اما باز هم با هوشمندی،
خود را به جایگاهی که میان منتقدان
و سینمادوستان دارد میرساند« .ﻗصر
شیرین» شاید بدون اغراق یﮑی از
بهتریناثاراووکاملتریننگاهاوست.در
گفتوگویی که با ایشان داشتیم او از این
ﻓیلم بهعنوان پرریسکترین ساختهاش
یادکردکهخودشعقیدهداشتدربرخی
اوﻗات تا مرز سﮑته هم در کارگردانی این
ﻓیلم پیش رﻓته ،اما مگر خلﻖ اثر چیزی
غیر از همین دلهره همیشگی برای
خوب شدن نتیجه است؟ میرکریمی
هر چند ﻗصهگویی را دوست دارد اما در
طول این سالها ما را به این نقﻄه درباره
خود رسانده که بیشتر از ﻗصه ،درگیر یک
دنیای خاص هستیم که ارزش تماشا
دارد ،حال ﻓارغ از ژانر ،ﻓارغ از ﻓرم تجربی
و عجیﺐ و ﻓارغ از داستان پرﻓرازونشیﺐ.
به همین خاطر و به بهانه اکران «ﻗصر
شیرین» و با این موضوع محوری که
پایبندیبهﻗواعدژانریوﻓرمچهاندازهدر
سینما تاثیرگذار است و ﻗصه چه سهمی
دارد،بااوبهگفتوگونشستیم.
گفتوگو با رﺿا میرﮐریمی درباره تاﺛیر ژاﻧر و ﻗصﻪ در سیﻨما
برایجﺸنوارهﻫافیلﻢنمیسازم!
ﮐارگرداﻧی یﻌﻨی برﺧورد بیرحماﻧﻪ با ﮐساﻧی ﮐﻪ از شما تﻌریﻒ میﮐﻨﻨد
اقای میرکریمى ایا بهزعم شما مىتوانیم
سینما و خاصه کارگردانى را شبیه شکل
دیگری از هنر ،نظیر نقاشــى ببینیم که
صاحب اثر صرفا چیزی که دوست داشته
و به نظرش امده را خلــق کرده و پس از
ان هیﭻ مخاطبى هم از او طلبکار نیست؛
بخواهد ان اثر را مىخــرد و نخواهد هم
نمىخرد .ایا مىتوان طلبکاری یا شــاید
بهتر بگویم مطالبهمندی مخاطب را از هنر
سینما و تصویر گرفت؟
سوال سختی است؛ پاسخ دقیقی نمیتوانم به این
سوال بدهم .در عین حال فکر میکنم نباید به رابطه
بیواسطه هنرمند با اثری که خلق میکند خدشهای
وارد شود .هنری برای من باارزش است که بتواند با
مخاطبان ارتباط وسیعتری برقرار کند در غیر این
صورت یک رفتار شخصی است که حتی در درازمدت
هم ممکن است تاثیر خاصی در جامعه نداشته باشد.
درنتیجه این بحث را خیلی سیاه و سفید نمیبینم.
توجه به یک نکتــه خیلی ضروری اســت؛ اینکه
عادتهای زیباییشناســانه مخاطبان و مردم قابل
ارتقا و قابل تربیت اســت که این اتفاق باید از ابتدا
در فرایند اموزش و پرورش یک کشور انجام بگیرد؛
نهتنها اموزش و پرورش بلکــه تمام موقعیتهای
تربیتی که یک انسان در ان رشد میکند .با جامعهای
طرف هستیم که همه چیز از طریق واژگان و کلمات
در حال جابهجا شدن هستند که حتی وقتی به یک
تصویر برمیخورید باید ان را در کلمات ترجمه کنید
و بعد اگر خواســتید باید ان کلمات را در ســاحت
دیگری ترجمــه کنید مثل موســیقی یا چیزهای
دیگر .ذهن جامعــه این قدرت را نــدارد که بدون
کلمات یا واژگان به چیزی فکر کنــد ،بنابراین در
چنین جامعهای ،کار هنری مســیر مشکلی را طی
15ســال پیش که برای داوری
میکند .برای مثال 15
به خارج از کشور رفته بودم به نمایشگاهی رفتم که
اثار هنرمندان سبک کوبیسم و ابستره
در ان به نمایش گذاشته شــده بود؛ تابلوهایی که
عامه مردم با انها بهسختی ارتباط برقرار میکنند،
اما در کمال تعجب و ناباوری دیدم که یک گردش
علمی مهدکودکــی انجا بود که بــرای دیدن این
نقاشیها همراه معلمهایشان امده بودند .همراهشان
وسایل کمکاموزشی بود و بچهها جلوی این تابلوها
میایستادند و از انها خواسته شده بود که این تابلوها
را به رنگ ،موسیقی -نه لزوما واژه -دربیاورند .بچهها
باید در یک یا چند کلمه معنا میکردند که چه حسی
از این تابلو گرفتهاند .مثال طعمها را به انها میگفتند
و میپرسیدند به نظر شما این تابلو چه طعمی است؟
یا این قطعه موسیقی که گوش میکنید به نظرتان
این اثر خاص شــبیه کدام یک از اینهاست .مهم
است که ما عادت داشته باشــیم که اثار را با عناصر
زیباییشناسانه زبان خودش و دنیای خودش بررسی
کنیم .اینطور نباشد که ما انها را به پیشفرضهای
ذهن خودمان در قالب کلمات ترجمه کنیم .همه ما
که در این ترجمه تبحر نداریم ،بنابراین بخشــی از
معنا ریزش میکند .ممکن است در دورهای از کاری
خوشــمان نیاید یا بالعکس ،این تاخیرهایی که در
درک اتفاق میافتد برای عدم اشــنایی با یک زبان
است .بخشی از اتفاق به هنرمند برمیگردد که چقدر
میخواهد انفرادی کار کند؟ چقدر دغدغه به اشتراک
گذاشتن تجربه خودش با دیگران را دارد؟ و این قصه
برای او چقدر اهمیت دارد؟ بخش دیگری از ان هم
برمیگردد به این که دیگران چقدر اموزش دیدهاند
و چقدر در این دنیا فکــر میکنند؟ یا اینکه چقدر
تکبعدی هســتند و فقط ادبیات را میشناسند؟
برای چنین تربیت متوازن و یکپارچهای که جامعه
جوان تا پیر ان اموزش را ببیند به چرخه وسیعی مثل
تلویزیون ،رادیو ،نشریات ،گالریها و ظرفیتهای
نمایشی دیگر نیاز است که اگر به هر کدام توجهی
نشود یک توصیه نامتوازن اتفاق میافتد و درنتیجه ما
با یک اشکال معیوبی از درک
هنری در سطوح
حذف
کاراکتر «شیرین»!
»شیریﻦ« از ابﺘدا ﻫﻢ ﻧبود .در زمان ﻧﮕارش
ایﻦﮐﻪ حﻀور پررﻧﮕی داشﺘﻪ باشد بﻪمرور زیاد شد .ما
در ایﻦ مرحﻠﻪ برای شخصیتﻫا ﮐﻠی ﻗصﻪ میﻧویسیﻢ ﮐﻪ در ایﻦ
ﻓیﻠﻢ محسﻦ ﻗرایی و محمد داوودی برای بسﻂ پیدا ﮐردن ایدهﻫا بﻪ مﻦ
ﺧیﻠی ﮐمﮏ ﮐردﻧد ،ﭼون میﺧواسﺘیﻢ بﻪ بسیاری از سوالﻫایی
ﮐﻪ در ﻃول ﻓیﻠﻢ حﺘی ممکﻦ است پیﺶ ﻧیاید پاسﺦ دﻫیﻢ
بﻪ ایﻦ دﻟیل ﮐﻪ میﺧواﻫیﻢ ﺧودمان شخصیتﻫا را بهﺘر
بﺸﻨاسیﻢ .پس از حﺬف ﮐردن ایﻦ اﻃالعات ،اوﻟویت
دادن بﻪ انﻫا را شروع میﮐﻨیﻢ .ترتیﺐ مﻄرح شدن
ایﻦﻫا مهﻢ است ﮐﻪ بﺘواﻧیﻢ ایﻦ پازل ﺧوب را برای بیﻨﻨده
بسازیﻢ ﮐﻪ تا اﻧﺘها حس ﮐﺸﻒ ﮐردن داشﺘﻪ باشد.
ﭼیﺰی را زودتر از موعدش ﻧفهمد و ﻫمﭽﻨان ﻓکر ﮐﻨد
ﮐﻪ ﻧباید توجهﺶ را از ﻓیﻠﻢ بﮕیرد برای ایﻦﮐﻪ ﭼیﺰی
وجود دارد ﮐﻪ ﻫﻨوز ﻧفهمیده است .برای ﻫمﻪ ایﻦﻫا
تکﻨیﮏﻫایی ﻫست ﮐﻪ با ان اﻃالعات را جابﻪجا
میﮐﻨیﻢ ﮐﻪ ﻫمﻪ ایﻦﻫا در ﻓرایﻨد
گﭗوگفت شکل میگیرد.
مختلف مردم مواجه هستیم که بعضی اوقات خیلی
تیزبین هستند و بعضی اوقات خیلی عقب هستند.
حاال در گام بعدی مىخواهم نظر شما را
بهعنوان یک کارگردان درباره این بدانم که
ایا در فیلمسازی هم نباید درگیر عبارت و
کلمهها و واژهها باشیم .شما تقریبا از گونه
و ژانر فراری هستید ایا دوست ندارید به
این چارچوبها و قواعــد ژانری پایبند
باشید؟
من با اراده تصمیم نمیگیرم ژانر انتخاب کنم ،بعد
محتوا انتخاب کنم و...
حتى فکر مىکنم اینکه منتقدان مىگویند
این فیلم از معــدود فیلمهای میرکریمى
است که در ژانر قرار دارد و ژانر جادهای
دارد کامال غیرارادی و از پیش تعیینشده
نبوده و شما با خواســت قطعى که فیلم
جادهای بسازید جلو نیامدید.
حتما همینطور است!
اما فیلمسازهای زیادی این گونه هستند!
قبول دارید؟
بعید میدانم فیلمسازهای مهم این روش را انتخاب
کنند .رد نمیکنم که ما متاثر از ژانرها هستیم ،چون
به هرحال این یک تجربه نتیجه گرفتهشده بشری
هســت که لزوما هم با کتابها و عنوانهای انها
اشنا نشدهایم بلکه با دیدن فیلمها متوجه این قواعد
شدهایم .انباشت تجربه با دیدن فیلمها در ذهن ما
شــکل گرفته و در ضمیر ناخوداگاه ما یک دستگاه
کنترلی تعبیه شــده که ما را ســوق میدهد که از
این المانها برای جذابتر شــدن اســتفاده کنیم.
قصه اما این اســت که چقدر به انها وفادار هستیم
و چقدر راه خودمان را میرویم؟ اگر در پشت اینها
روشهای ارادی باشد تبدیل به کاالهای مصنوعی
میشود که خیلی عمق و ریشــه ندارند .وقتی ایده
به سراغم میاید ،فرمش را هم میاورد .دیگر در ان
لحظه به این فکر نمیکنم که به چه ژانری بستگی
دارد و چقدر بایــد قواعد ان ژانــر را رعایت کنم یا
نکنم ،خود قصــه ارامارام مرا پیش میبرد و ســر
بزنگاههای مختلف قرار میدهــد و بعد البته که در
طول مسیر نگارش ،همیشه این ســوال در ذهنم
هست که تماشــاگری که از اول فیلم با من شروع
کرده ،همچنان در سالن هست یا سالن را ترک کرده
و باید به این سوال جواب بدهم .این موضوع است که
هنرمند را مجاب میکند که در همه لحظات به فکر
نقاط جذاب و درگیرکننده باشد.
مسعود فراستى یک بار از شما تعریفى
کرد که به نظرم از معدود اﻇهارنظرهای
درست او بود؛ او گفت که رضا میرکریمى
ازجمله فیلمسازانى است که در فیلمسازی
ادا و اطوار ندارد؛ یــک راحتى خاصى در
فیلمسازی که انگار شما را از نظرها و ارا
فارغ کرده و در ســبک کاری شما وجود
دارد .قبول دارید؟
بله .کامال.
اما ممکن است این سبک یک اسیب هم
داشته باشــد اینکه شما مسیر خودتان
را مىروید و تقریبا به پسند مخاطب هم
فکر نمىکنیــد و بنابراین از جایى به بعد
فیلمهای شما از ریتم مىافتند؟
از نظر خودم نمیافتند! امــا مخاطب عام میتواند
همان مخاطب تربیتنشــده باشــد ،میتواند ان
مخاطبی باشد که برای مواجهه با اثار هنری ،عادت
عمومیاش ارتقا پیدا نکرده است .تو بهعنوان فیلمساز صفحه 10
ﻓکر میﮐﻨﻢ دشمﻦسازی برای شما از جﺸﻨواره بیﻦاﻟمﻠﻠی ﻓیﻠﻢ ﻓﺠر بیﺸﺘر شد!
جﺸﻨوارهبیﻦاﻟمﻠﻠیﻓیﻠﻢﻓﺠررابرایﮐسﺐموﻗﻌیتﻗبولﻧکردم.اصوﻻﻫراتفاﻗیﮐﻪدرانموﻓﻘیتباشدبرایبﻌﻀیﻫادردسرسازاست.رزومﻪﺧودشانراﻧﮕاهمیﮐﻨﻨددﭼار
ﻧاامیدیمیشوﻧد،بﻪﻫمیﻦدﻟیلترجیﺢمیدﻫﻨدﭼیﺰموﻓﻘیتامیﺰیجایدیﮕریوجودﻧداشﺘﻪباشد.ایﻦموﻓﻘیترامﻦبﻪدستﻧیاوردمسیﻨمایایرانبﻪدستاورد.مﻦﻫﻢ
ازرویتفﻨﻦایﻦرااﻧﺘخابﻧکردمﻫرﭼﻨدمیداﻧسﺘﻢممکﻦاستدردسرسازباشد.ایﻦﻫمﻪجﺸﻨوارهﮐﻪدرﮐﺸوربرگﺰارمیشودراﻧﮕاهﮐﻨید،ﮐدامیﮏموﻓﻖبودهوﮐدامیﮏ
حاشیﻪبیﺸﺘریداشﺘﻪاست؟ادمﻫاییﮐﻪسرشانبﻪتﻨﺸانمیارزدازﻓﺠربیﻦاﻟمﻠﻠیتﻌریﻒﮐردهاﻧدوادمﻫایﻗدﮐوتاهبیﺸﺘربﻪانﻧﻘددارﻧد.تمامتالشﻢرامیﮐﻨﻢتازماﻧی
ﮐﻪبﻪمﻦاحﺘیاجﻫستباشﻢوﺧیﻠیاﻫلﻗهرﮐردنﻧیسﺘﻢ،ﭼونمیداﻧﻢﮐسیﻧیستﮐﻪﻧازمرابکﺸد،اگرﻫﻢﻧباشﻢبﻪﻧفربﻌدیﮐمﮏمیﮐﻨﻢ،ﭼونایﻦرویدادرادوستدارم.
نمیتوانی متوقف بهبودی اوضاع باشی و جا افتادن
این ارزشها و نگاه زیباییشناسانه بین مردم باشی و
اثارت را تولید نکنی ،چون عمر خیلی کوتاه است و
در این عمر کوتاه ،دوست داری تجربیاتت را کسب
کنی و ان چیزی که فکر میکنی درســت است را
انجام بدهی .به هر حال همراه شدن با مخاطب کار
سختی است .میتواند تو را به دام عدول از ارزشهای
سینمایی که کســب کردهای و به ان اعتقاد داری
بکشاند و تو را از مخاطب دور کند .بههرحال متعادل
رفتار کردن هزینه دارد.
چقدر به گیشه و مردم فکر مىکنید و چقدر
متعادل رفتار مىکنید؟
انقدر خودخواه نیســتم ،البته خودخــواه بودن بد
نیست؛ اثار بزرگ را همیشــه هنرمندان خودخواه
ساختهاند .خودخواه به ان معنی که اجازه نمیدهند
توقعات مخاطبان مسیر هنری انها را عوض کند و
به ان چیزی که فکر میکنند و به انباشتهشدههای
ذهنشــان اعتماد دارند .به نظرم این خودخواهی،
خوب است .همیشه در ورکشاپها به فیلمسازهای
جدید میگویم که وقتی یک فیلم خوب ســاختید
که مورد توجه قرار گرفت اولین کاری که میکنید
این اســت که همه ان تعاریفی که از شــما شده را
بیــرون بریزید .انگار کــه میروید روی ســن و به
تماشــاگرها میگویید که فیلم تمام شــد ،بروید
بیرون ،من میخواهم فیلم بعدیام را بســازم .باید
با همه انهایی که شــما را دوست داشتند و از شما
تعریف میکردند بیرحمانه برخورد کنید .اگر انها
بخواهند در سالن ذهن شما بنشینند و لحظه به لحظه
تصمیمگیریهایتان را با مشارکت انها انجام دهید
دست به تکرار زدهاید و دیگر پنجرههایی که به سمت
نواوری هست را به سوی خودتان بستهاید.
حتى قشر متخصصى که سینما را دنبال
مىکنند؟
فرقی ندارد .انها باید اجازه بدهند شما کار خودتان را
انجام دهید بعد تعریف کنند .تعریفها باید برای فیلم
قبلی بماند .وقتی با پروژه جدیدی مواجه هستیم باید
حسی از کشف را داشته باشد که این کامال شخصی
است و به شکل دستوری از سوی مخاطب نمیاید.
این تفکر درباره بازیگری هم درباره شما
مصداق پیدا کرده و تقریبا با هیﭻ بازیگری
چند بار کار نکردهایــد و در این زمینه هم
کشف و شهود خاص خودتان را داشتهاید؟
تا اینجا به این صورت بوده است! برای من پیدا کردن
یک استعداد جدید در یک نقش جدید و شکلگیری
یک شخصیت نو ،فرایند هیجانانگیز است و دوست
ندارم این هیجان را از خودم بگیرم به قیمت این که
دیگران چیز دیگری دوســت دارنــد و میخواهند
بازیگر دلخواهشان را در ان نقش ببینند .درنتیجه
حتی گروه فیلمسازیام را عوض میکنم ،چون برای
من کار کردن با ادمهای جدید جذاب است .احساس
میکنم بخشــی از تجارب را با ادمهای تکراری از
دست میدهم و خودم را از دنیای نو محروم میکنم.
اما گاهى هسته اصلى را نگه مىدارید؟
مثال؟
مثال فکر مىکنم دومین یا سومین فیلمى
بود با محسن قرایى کار کردید.
بله! اما من 9فیلم ساختهام.
اما اگر کسى به جهان شما نزدیک باشد
شاید او را نگه دارید؟
حتما همینطور است.
تا به االن به تجربه گونه متفاوتى از سینما
مثل ساخت فیلم معمایى یا حتى تخیلى-
فانتزی فکر کردهایــد؟ مىخواهم بدانم
بهصورتشخصىچقدربهژانرتعلقخاطر
نشان مىدهید؟
همه اینهایی که گفتم در مورد ســاخت فیلم بود
اما بهعنوان یک بیننده از دیدن فیلمهای ژانر لذت
میبرم .تنوعــی از فیلمهای ژانــر را میبینم ،هم
لذت میبرم ،هم بــه بهترینهایش غبطه میخورم
که ایکاش من ســاخته بودم .این رویــا که بتوانم
نمونههایی از سینمای ژانر را در شکلهای متفاوت
مثال فانتزی-تخیلی ،پلیسی ،کمدی را تجربه کنم
همیشه با خود دارم.
ژانری هست که بخواهید حتما تا پایان
عمر فیلمسازیتان تجربه کنید؟
چیزی که حتما باید تجربــه کنم و فکر میکنم اگر
تجربه نکنم در کارنامه کاریام نقصی است ،سینمای
کمدی است.
چه فرم از کمدی را دوست دارید؟
کمدی تلخ و درواقع طنز اجتماعی را دوست دارم و
فکر میکنم که ما در جامعهای زندگی میکنیم که
تناقﺾهای منحصربهفردی در رفتارها و تربیتهای
اجتماعیمان وجود دارد که در هیچ نقطهای از جهان
نمیتوانیم ان را ببینیم و اینها میتوانند دستمایه
خیلی از متنهای کمدی و ارزنده شوند که امیدوارم
روزی یک فیلم از این دست بسازم.
بهعنوان کارگردان در فرم هر دو اثر ،چقدر
سینمای «قصر شیرین» را دوست دارید
و چقدر متعلق به فیلم «امروز» یا «دختر»
هستید؟
نمیتوانم به این صورت بگویم که کدام را بیشــتر
دوســت دارم اما واقعیت این اســت که فیلم امروز
تجربه جدید در شخصیتپردازی و قهرمانی بود که ما
نمونهای از ان را زیاد ندیدهایم و ممکن است نبینیم.
از این جهت دالیل زیــادی دارم برای این که داخل
کشــور خیلی مورد اقبال قرار نگرفت اما در خارج از
کشور بهتر فهمیده شد .فیلمها برای من ،ایستگاههای
مختلفی هستند که در هر کدام چیزی یاد گرفتهام که
اگر هرکدام از اینها را برداریم بخشی از دانش امروزم
را از دست میدهم و همه انها خیلی ارزنده هستند.
پس از «خیلی دور ،خیلی نزدیک» در مسیری افتادم
که کارهایی را بسازم با کمترین اطالعات و امساک از
ارایه بیوگرافی خیلی مفصل از کاراکترها که بتوانیم
انها را درک کنیم .این مسیر برایم باال و پایین دارد
و جایی ممکن است موفق باشد و ممکن است موفق
نباشد ،ولی در یک مسیر است؛ یعنی تجربه هر کدام
به ان یکی کمک کرده است.
نبودن «شیرین» باعﺚ مىشد مخاطب
شما کم شود چراکه همه فیلم فقط باید با
یک شخصیت اصلى جلو مىرفت و همین
ممکن بود حرکت لبه تیﻎ خطرناکى باشد،
به ان فکر کرده بودید؟
بله .ممکن اســت وقتی یک فیلم خارجی پلیسی با
ریتم باال یا فیلم معمایی را میگذارید بهخاطر این که
مخاطب داخل کشور با سریالهای تلویزیونی شکل
گرفته و فیلمهایی که در حال تولید است ،با اطالعاتی
که مسلسلوار گفته میشود تماشاگر جا میماند.
بعضی از فیلمها اصال اطالعات ندارند شما باید فیلم
را لمس کنید و تمام احساس خود را در اختیار فیلم
بگذارید و باید پلی بین شما و درون مخاطبان فیلم
زده شود تا فیلم را بفهمند .طبیعی است بخشی که
عادت ندارند جا میمانند.
اینجا همان خودخواهى نمود پیدا مىکند.
بله .همــان خودخواهی نمــود پیــدا میکند اما
در بازیﮕری اما ایﻦ موﺿوع وجود
دارد و تﻘریبا در جﺸﻨواره ﻓﺠر
میتوان حدس زد ﮐﻪ ﭼﻪ ﮐساﻧی
جایﺰهمیگیرﻧد.
در مورد جﺸﻨواره و جایﺰه دادن،
حرفﻫای زیادی دارم؛ مخصوصا
جﺸﻨواره مﻠی ﻓﺠر .ﻫیﭻوﻗت
دوست ﻧداشﺘﻢ جﺰو داوران باشﻢ
ﭼون مﻌﺘﻘدم تﺸخیﺺ درست و
اﻧﺘخاب ایﻦ تﻌداد جایﺰه از ذﻫﻦ
ﭼﻨدﻧفر،تﻘریباﻏیرﻃبیﻌیاست
و درست دادن ایﻦ تﻌداد جایﺰه
ازمیانبیستﻓیﻠﻢ،سختاست.
ایﻦ توﻫیﻦ بﻪ شخصی ﻧیست،
مﻦ ﺧــودم ﻧمیتواﻧﻢ و یﮏ ادم
درجﻪیﮏ ﻫــﻢ ﻧمیتواﻧد .ایﻦ
ﮐار در ﻓﻀای ﻓﺸرده جﺸﻨواره،
بﻪﺧصوص ایﻦ سالﻫا ﮐﻪ ﻓﻀای
مﺠازی ﻫﻢ ﭼاشــﻨی ان شده،
سخت است برای ایﻦﮐﻪ ادمﻫا
وﻗﺘی بﻪ جﺸﻨواره میایﻨد یﮏ
ﻟﺸــکر ﻫﻢ در ﻓﻀای مﺠازی با
ﺧودشان میاورﻧد ﮐﻪ ﻫیﭻﮐدام
ماﻧدگارﻧیسﺘﻨد.حﺘماﻧﮕاهمﻨفی
ﻫﻢ در دیﮕران و حﺘی مﻨﺘﻘدان بﻪ
جای میگﺬارد و اصوﻻ جﺸﻨواره
جای مﻨاســبی بــرای دیدن
ﻓیﻠﻢﻫایسادهوبیتکﻠﻒﻧیست،
ﭼون ایﻦﻫا زمان میﺧواﻫد .ایﻦ
را در جﺸﻨوارهﻫای ﺧارجی ﻫﻢ
دیدهام ﮐﻪ در داوری ﻫﻢ ﻫست
ﭼونداورانمﺘوجﻪﻫمﻪپارامﺘرﻫا
ﻧیسﺘﻨد .ممکﻦ است جایی اﮐت
باشــد و ﻫیﺠاﻧی در ان باشد
یا موﺿوع مﻠﺘهﺐ است ،ایﻦﻫا
یادشان میماﻧد و برای ﻫمیﻦ بﻪ
ان اﻏراق ﮐﻪ در ذﻫﻨﺸــان ﺛبت
شدهجایﺰهمیدﻫﻨد.مﺜالدرحوزه
تدویﻦ ایﻦ ﻧــﮕاه وجود دارد ﮐﻪ
ﻓیﻠمی ﮐﻪ زیاد پالن داشﺘﻪ باشد
یا صحﻨﻪﻫای جﻨﮕی و درگیری
داشﺘﻪ باشد ﻟیاﻗت گرﻓﺘﻦ جایﺰه
تدویﻦ را دارد .اگر ﻓیﻠمی پالن
ﮐمﺘریداشﺘﻪباشدبﻨابرایﻦﻧباید
ﺧیﻠی دیده شود .ﺧصﻠت تدویﻦ
ﮐﻪﮐمﮏﮐردنبﻪﻗصﻪگوییاست
و درست گفﺘﻦ ﻗصﻪ و ﻧﮕﻪداشﺘﻦ
ریﺘﻢ در مواﻗﻊ ﻓیﻠﻢ مﺘﻨاسﺐ با
ﺧصﻠت ﻓیﻠﻢ است ﻧادیده گرﻓﺘﻪ
میشودوبایﮏتفکرﻏﻠﻂدرایﻦ
حوزه ،ﮐاﻧدیدا اﻧﺘخاب میشود؛
ایﻦ درباره بازی ﻫﻢ مصداق دارد.
مﺜال میگفﺘﻨد ﮐارگرداﻧی در ان
ﻓیﻠﻢ ﻓوقاﻟﻌاده بود ،میپرسیدم
ﭼرا؟میگفﺘﻨددیدیدﮐﻪتواﻧسﺘﻪ
بود ﭼﻘدر ادمﻫای زیادی را در
یﮏ ﻗاب ﮐﻨﺘرل ﮐﻨد؟ ﻓکر ﮐردم
ﭼرابایدایﻦموﺿوعبﻪﮐارگرداﻧی
ربﻂ داشﺘﻪ باشد؟ شما یﮏ ﻧفر
را در ﮐادر ﮐﻨﺘرل ﮐﻨی یا پاﻧصد
ﻧفر را ﮐﻨﺘرل ﮐﻨی ﭼﻪ ارتباﻃی
بﻪ مهارت در ﮐارگرداﻧی دارد ﮐﻪ
بخواﻫیﻢ او را ﮐاﻧدیدا ﮐﻨیﻢ یا بﻪ او
جایﺰهبدﻫیﻢ؟!
خودخواهی که به نفع مخاطب اســت؛ خودخواهی
که مخاطب را برای کارهای بعدی بهبود میبخشد.
اگر ما تن دهیم به اینکه سلیقهمان را براساس سلیقه
مخاطبان در همه ســطوح طراحی کنیم ســخت
میشود .فیلمهایی که تا اینجا ساختهام هیچکدام
برای مخاطب خاص نبوده است .وقتی که از مخاطب
خاص صحبت میشــود یعنی یک طبقه خاص از
سواد یا موقعیت اجتماعی یا اقتصادی و ...اما تا اینجا،
فیلمهای من از هر طبقهای مخالف یا موافق داشته؛
هم ادم باسواد مخالف داشــته ،هم بیسواد موافق
داشته است .مثال «به همین سادگی» مخاطب عام
گستردهای ندارد اما از هر طبقهای با ان ارتباط برقرار
کردند .این که جمعیت انها کم بوده یا زیاد ،بحث
دیگری است چون فیلم متعلق به طبقه خاصی نبوده
است .همین االن که مدتی است فیلم «قصر شیرین»
اکران شده ،هر روز صبح چندین نقد را در فضاهای
مختلف جواب میدهم که مــردم عادی میگویند
رفتهاند فیلم را دیدهاند و لذت بردهاند و این موضوع
نشان میدهد که فیلم برای قشر خاصی نیست و همه
میتوانند با ان ارتباط برقرار کنند.
بهعنوان مخاطب ،سینمای شما را قابل
حدس مىدانم و همین ممکن است فیلم به
فیلم از جامعه اماری مخاطب شما کم کند.
منظورم این است که مىدانم درباره فرم و
ژانر است .فیلمهای شما در روایت تجربه
خاصى ندارند؛ مثــال روایت غیرخطى،
اپیزودیک و ....بــا این روش ،مخاطب از
دست نمىدهید؟
همیشه بیشتر شــده که کمتر نشده! یعنی فیلم به
فیلم توانستهام مخاطب بیشتری از فیلم قبلی همراه
خود کنم.
برایتان ریسک نبود که شخصیت اصلى را
حذف کنید؟ به فالشبک فکر کرده بودید؟
اصال جنس این کار به فالشبک نمیخورد .سخت
بود که در یک سفر معین چندساعته بین ادمهایی
که باهم غریبه هستند و همدیگر را نمیشناسند دو
بچه و یک پدر و یک شخصیت جدید که زن دوم است
به شکل منطقی اطالعاتی را در مورد شخص جدید و
سومی میدهند که نهتنها ما را با شخصیتهای داخل
ماشین اشــنا میکند که ما را با خود ان شخصیت
هم اشنا میکند .طبیعی اســت که دمدستترین
روش این اســت که با فالشبک همه چیز را نشان
داد اما ســختی کار به این اســت که بدون ان ،این
کار را انجام دهیم .اما درباره سوال؛ بله .ریسک بود.
من بین کارهایــم چند فیلمنامه کنــار میگذارم،
فیلمی که حس کنم برای من هیچ کشــفی ندارد
را کنار میگذارم« .قصرشــیرین» برای من خیلی
هیجانانگیز بود.
شما عالوه بر ریســک حذف شخصیت
«شیرین» چند ریسک دیگر هم داشتید
مثل روایت داستان توسط کودک ،همراه
شــدن با حامد بهداد از ابتدا تا اخر فیلم
بدون حتى یک ســکانس بدون او و....
«قصر شیرین» فیلم سختى است؟
بله .این سه ،ریسکهای بزرگی هستند که یا به قدرت
ریسک مربوط میشود یا به این که سن من باال رفته
است .اما جالب است بدانید که بارها و بارها در طول
فیلمبرداری تا مرز سکته پیش میرفتم که ایا همه
چیز درســت پیش میرود یا نه؟! اما وقتی که از ان
رها میشوم تازه میفهمم ان زندگی پر از استرس
قشنگ است اینکه نمیدانم درست عمل میکنم
یا نه ،بخشی از ان را به قلبم میسپارم و جلو میروم.
11
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 11
ﻓیلﻢ ماه
اینها در زندگی عادی اتفاق نمیافتند .همه چیز
عادی است و کامال مشخص است و عواقب ان هم
قابل حدس است ،در سینماست که محملی برای
این ریسکها پیش میاید و چرا که نه؟!
حامد بهداد از اول بــرای این نقش
انتخاب شده بود؟
خیر! بازیگر دیگری بود .محســن قرایی حامد
بهداد را معرفی کرد و بازی خــوب او را در فیلم
«سد معبر» دیده بودم و خیلی دوست داشتم و
خیلی خوشحالم که او را انتخاب کردیم.
فکر مىکنم کار سختى انجام دادید.
صدرعاملــى برای فیلم «هر شــب
تنهایى» یک نقش درونگرا به او داد اما
باز هم در بعضى از مقاطع فیلم «بهداد»
بودنش از قاب بیرون زد ،اما اینجا هیﭻ
مشکلى از او نمىبینیم ،یک راست و
ساده و پر از سکوتهای درست؛ کامال
در خدمت فیلم و کاراکتر بود .در طول
فیلم چقدر با او به مشکل برخوردید؟
اختالف نظر داشتید؟
حتما یکی-دو بار پیش امــده؛ البته در این
فرایند محسن قرایی به من خیلی کمک کرد.
درواقع یک ضلع ســهنفره بودیم و باهم گپ
میزدیم چون مهار کردن این شخصیت کار
و رســیدن به نقطه مطلوب ،نظرهایی غیر از
من و حامد را هم نیاز داشت .ممکن است به
اختالف نظر برخورد کرده باشیم اما درمجموع
به نظرم حامد بهداد این شــخصیت را خیلی
خوب شناخت.
در فرایند تولید دچار عجز نشــدید
کــه ایکاش «بهــداد» را انتخاب
نمىکردم؟
خیر! هر وقت جلــوی دوربیــن میامد خوب
بــود ،هر وقــت جلــوی دوربیــن نمیامد بد
بود!(میخندد).
قصر شــیرین» را مىتوان متعلق به
سینمای کودک هم دانست؟
فکر نمیکنم! بهدلیل اینکه دو کودک در فیلم
حضور دارند نمیشــود ان فیلم را به سینمای
کودک هم تحویل داد .بیشــتر به درد والدین
میخورد.
به این دلیل مىگویم که این کودکان
فقط در فیلم حضور ندارند ،بهنوعى در
روایت قصه هم کمک مىکنند.
درست است ،قبول دارم ،اما فکر میکنم این فیلم
بیشتر به درد والدین میخورد.
شما در فیلم مانیفســتى هم دادهاید
که خوداگاه یا ناخوداگاه را نمىدانم-و ان این بود که نســل بعدی را نسل
ارام ،مقید به اخالقیات و حتى راهنمای
نسل قبل مىدانید .برخالف خیلى از
فیلمسازان که مخاطب را از نسل بعد
و نداشتن اصول اخالقى توسط انها
مىترسانند .شما انها را دارای اصول
اخالقى دانستید که از محیط زیست
مراقبت مىکنند ،با والدین درســت
برخورد مىکنند ،بىادبى نمىکنند و....
این نگاه من در همه فیلمهاست .در «به همین
سادگی»« ،یه حبه قند»« ،دختر» و ...خواستم
بگویم که این نسل اینده هستند که حق انتخاب
دارنــد .در این فیلم چون «شــیرین» بهعنوان
مادر وجود ندارد و ســمبل یک عشق یکطرفه
اســت که خیلی بیانتهاست و شبیه عشق خدا
به بندههایش است که تمام نمیشود ،طبیعی
اســت که چنین دیدگاهی رابطــه صلحامیز با
اطرافیان را توســعه میدهد و محبت با دیگران
را شامل میشود.
نقدی خواندم که محتوای فیلم شما را
زنستیز تلقى کرده بود! منفىترین و
غیرمنصفانهترین نقدی که خواندهاید
چه چیزی بود؟
تا االن نقد منفــی ندیدهام .البتــه در یک یا دو
یادداشت نوشته بودند فیلم درنیامده و کال خوب
نیست که نتوانســتم کاری کنم اما بهطور کلی
از خواندن نقد منفی اجتنــاب نمیکنم ولی تا
االن نقد منفی نخوانــدهام .خیلیها میگویند
خانمها در فیلم من نقش محوری دارند و من به
دنیای انها بیشتر نزدیک میشوم ،این بهطور
ناخوداگاه است .من نگاه جنسیتی ندارم .برای
من انسان بهعنوان «انســان» مهم است؛ برای
تصمیمهای لحظهای کــه در بزنگاههای مهم
زندگی میگیرد و جنس رابطهای که با خودش
و دنیای اطراف خودش برقــرار میکند .اینها
قهرمان داستانهای من هستند که من براساس
جنسیت انها را انتخاب نمیکنم .ضمن اینکه
در این فیلم «جالل» را خیلی دوست دارم.
از چه وجهى «جالل» را دوست دارید؟
صبور بودن ،درونیات و عاشقیای که دارد و او را
نجات میدهد یا بهتر است بگویم راه نجات را به
رویش نمیبندد.
برای این دوست داشتن خودتان بود
که کاری کردید که ما هم او را دوست
داشته باشیم؟ البته هیﭻوقت تکلیف
روشن نکردید که از او تنفر پیدا کنیم یا
دوستش داشته باشیم.
یک بار سر صحنه به گروه گفتم این شخصیت
حالتی شــبیه مونالیزا دارد .بیــن لبخند و غم
معلق او را نگه داشتم .نه «جالل» را بهطور خاص
بلکه همه شــخصیتهای فیلمهایم را دوست
دارم .اصال شــخصیت منفــی در فیلمهای من
پیدا نمیشــود .حتی «داوودی» که در گلخانه
سیلی میخورد را دوست دارم و فکر میکنم این
حداکثر مجازاتی بود که باید میشد .بیشتر از این
نمیشود کاری با او کرد .این اتفاق در فیلمنامه
و جلوی چشم همه کارگرها و یک فضای شلوغ
میافتاد اما من میزانسن را عوض کردم و بردم
جایی که کسی نباشد .میخواســتم احترام او
را حفظ کنم.
در سینمای شــما همه چیز را واقعى
مىبینیــم! درحالىکه ســینما ذاتاً
وجهى جادویــى و غیرواقعى دارد که
فیلمسازان برخالف شــما از ان وجه
تخیل هــم اســتفاده مىکنند .فکر
نمىکنید این خالف جریان شنا کردن
باشد؟
شما ادمی ﻫســﺘید ﮐﻪ سﻌی در دوری
از حاشــیﻪ دارید اما در مورد ﻓیﻠﻢ »ما
ﻫمﻪ باﻫﻢ ﻫســﺘیﻢ« ﻧام شما بﻪعﻨوان
تهیﻪﮐﻨﻨده ما را دﭼار ابهام ﮐرد .از توﻟید
ایﻦ اﺛر پﺸیمان ﻧیسﺘید؟
اگربﻪﻧﻘﻄﻪایبرمیگﺸﺘﻢدرموردایﻦﮐﻪتصمیﻢگیریﮐﻨﻢایﻦﻓیﻠﻢرابسازمبااﻃالعاتیﮐﻪاﻵندارم
ایﻦﮐارراﻧمیﮐردم.اماایﻦبﻪمﻌﻨیﻧیستﮐﻪایﻦحاشیﻪﻫاراواﻗﻌیبداﻧﻢ!دﻻیﻠﺶﭼیﺰﻫایدیﮕری
است ﮐﻪ دوست ﻧدارم در موردشان ﻓکر ﮐﻨﻢ .گردش ماﻟی سیﻨمای ما در مﻘایسﻪ با ﮐﺸورﻫایی ﮐﻪ
صاحﺐسیﻨماﻫسﺘﻨدﺧیﻠیﮐوﭼﮏاستوماﻫﻢادعاداریﻢجﺰوان15-10ﮐﺸورﻫسﺘیﻢاماگردش
ماﻟیﺧیﻠیﺿﻌیﻒاست.ﻫرازﭼﻨدگاﻫیﻫﻢموﺿوعپولﮐﺜیﻒپیﺶمیایدوﮐسیعﻠﻢایﻦراﻧدارد
ﮐﻪبفهمد پولﻫا از ﮐﺠا امدهاﻧد .ایﻦموﺿوعمربوطبﻪیﮏﭼارتسازماﻧی است ﮐﻪ در دوﻟتحوزه
مخﺘﺺ بﻪ ﺧودش را دارد و ...ﻓکر میﮐﻨﻢ ﻗبل از ایﻦﮐﻪ سر ﻫﻢ داد بﺰﻧیﻢ ،ﻫر ﮐسی در ﻫر حوزهای
ﮐﻪﻫست ﮐارﺧودش رادرست اﻧﺠامدﻫدو پولساﻟﻢتوﻟید ﮐﻨد.مﻦبﻪ ﮐسی ﮐاریﻧدارم امادر ﮐار
ﺧودمسﻌیمیﮐﻨﻢﺧیاﻧتﻧکﻨﻢ،یﻌﻨیسﻌیمیﮐﻨﻢدروغﻧﮕویﻢ،احﺘرامبﮕﺬارم،توﻫیﻦﻧکﻨﻢ،با
ﻧاﻫﻨﺠاریﻫاوﻫﻨﺠارشکﻨیﻫایسخیﻒوموﻗﻌیتﻫایﭼیﭗ،اﺧالقاجﺘماعیواﺧالقﺧاﻧوادگیرا
موردﺧﻄرﻗرارﻧدﻫﻢ.ایﻦﻫاﭼیﺰﻫاییﻫسﺘﻨدﮐﻪرعایتمیﮐﻨﻢ.مﻦبﻪعﻨوانﻓیﻠمساز،اولﺧودمرا
بررسیمیﮐﻨﻢ.ﭼﻘدرازپوﻟیﮐﻪدراوردهامتمیﺰاستوﭼﻘدرﮐﺜیﻒ.
این یک خلط مبحث اســت .اینکه قصه واقعی
باشــد چیزی از تخیل کم نمیکنــد .بگذارید
شکل دیگری بگویم؛ شــنیدن قصه و خواندن
داستان حتی شــنیدن خاطرات دیگران به ما
کمک میکند که بتوانیم خود را در جای دیگران
بگذاریم که این یعنی تخیل .تــا وقتی از زاویه
خودمان به داســتان نگاه میکنیم انسانهای
خودخواهی هستیم و رفتارهای غیراخالقی داریم
و در زمینه رفتارهای اخالقی کم داریم .بهمحﺾ
این که یاد میگیریم از زاویه دیگران به اتفاقها
نگاه کنیم قضاوتهــای انی و خودخواهیهای
کمتری خواهیم داشت و اخالقمدارتر میشویم.
سینما بهعنوان یک فضای قصهگو در یک سالن
تاریک که زندگی فشرده عمر یک ادم را در دو
ساعت به شما نشان میدهد شما را از خودتان
و زندگیتان جــدا میکند و میبرد به چشــم
بازیگران فیلم که از دریچه نگاه انها به زندگی
نگاه کنید .این تمرین که بتوانید جابهجا شوید
و از نگاههای دیگر به زندگــی نگاه کنید یعنی
تخیل .مردمی که تخیل انها زنده باشد مردم
اخالقمدارتری هستند بنابراین هر فیلم بدی هم
خوب است .منظورم این نیست که از فیلم بد بدم
نمیاید اما میخواهم بگویم حداقل این خاصیت
را دارد که قوه تخیل ادمها را تقویت میکند که
این مبنای اصولی تمام مکاتب دینی و غیردینی
است و از اینجا شروع میشود که خودت را جای
دیگری بگذاری.
بعضى معتقدند که با شــکل خاصى
از فیلمســازی مىتوان به پســند
جشنوارههای خاص نزدیک شد و این
یک فرمول دارد؛ خودتان فکر مىکنید
سینمای ایران این فرمول را دارد؟
ممکن است بعضیها با این نگاه فیلم بسازند که
اصوال فیلمهای اصیلی نخواهند بود و فیلمهای
تقلبی خواهند بود ،من این فرمول را ندارم و اصال
به ان فکر نمیکنم.
فکر مىکنید عمر فیلمسازیتان چقدر
مىتواند باشد؟ ایا دشمن دارید؟
سعی میکنم به ان توجهی نکنم .بعضی اوقات
در تمرکزم تاثیر میگذارد .این را نمیگویم که
انهایی که میخواهند تمرکز ادم را بههم بریزند
خوشحال شوند ،بههرحال فیلمی ساختهام و از
ان هم بسیار راضی هســتم ولی همه تالشم را
میکنم در چشم نباشم .در هر حال تیر در هوا
زیاد اســت و یکی دو تا از انهــا باالخره به ادم
میخورد.
در مورد دســتمزد بازیگران این کار
ایا خودتان را ملــزم مىدانید جواب
مخاطبان را بدهید کــه چرا اینقدر
دستمزد دریافت کردند؟
اوال چرا فقط من باید پاســخ بدهم .دهها فیلم با
همین بازیگران کار شده و دستمزدها را کسانی
دیگر باال بردند .تلویزیون باال برده ،تهیهکنندگانی
که این روزها خودشــان مدعی هســتند و داد
میزنند باال بردند و ....مــن کارنامهای دارم که
میتوانم به ان افتخــار کنم و هــر فیلمی که
ســاختهام چند بازیگر به اندوخته سینما اضافه
کردهام .پس یقه کسانی را بگیرید که هیچ چیز
اضافه نکردهاند و اتفاقا دستمزدهای بازیگرانی
که ما اوردیم را باال بردهانــد .در مورد «ما همه
باهم هستیم» هم همان دستمزدهای متعارف
را دادیم؛ چیزی که رقم را باال برده ،این است که
تعداد بازیگرها زیاد شده است. صفحه 12
گروه سینما
دنیا خمامى
منبرای
باﻻرفتن
فقﻂخودم
راداﺷتﻢ،نه
ﻫیﭻﺷانﺴی!
ﻫرﮐسیبﮕویدمﻦ
بازیﮕرموﻟفیﻫسﺘﻢ
شوﺧیمیﮐﻨد
یﮑی از سخت ترین کارهای روزنامه نگاری در سینما گفتوگو
با بازیگری است که صاحﺐ دغدغه است ،جهان بزرگ و ذهن
پر از سوالی دارد .گفتوگو با این ﻓرم از هنرمندان صرﻓا مصاحبه
نیست که گفت و شنود است و عین تیﮑی تاکا در ﻓوتبال پیش می رود .حامد بهداد
هم یﮑی از همان معدود بازیگرانی است که اخﻼق خاصش ممﮑن است کار را هم
سختتر کند هم اسانتر ،اما برای ما اسان تر شد چون اعتماد مجددش باعث
شد گفتوگوی خوبی برای مخاطبانمان ﻓراهم کنیم که در ادامه میخوانید .با او
پیرامون اینﮑه ایا بازیگر مولف در سینما داریم یا نه ،صحبت کردیم.
بگذارید از اینجا شروع کنیم که به نظر مىرسد معدود بازیگرانى
در سینمای ایران وجود دارند که خالق و خداوندگار نقش مىشوند،
به این معنى که با بازی انها نقش ،دست و پا و روح مىگیرد و شما
جزوهمین بازیگران اندک هستید .طوری که مثالوقتىسال گذشته
اعالم شد شما در همکاری با محسن قرایى قرار است در فیلمى،
نقش «وحید مرادی» را بازی کنید ،به این فکر نکردیم که حامد
بهداد صاحب نقش «وحید مرادی» مىشود بلکه به این فکر کردیم
که حامد بهداد قرار است چطور «وحید مرادی» را بازی کند؟ این
تبحر در شخصیتپردازی به تکنیک برمىگردد ،به حس یا نبوغ
یا به جمعى از انها؟
در ابتدا توضیح کوتاهی درباره مثالی که شما در سوالتان گفتید بزنم و ان این که
در حال حاضر نمیدانم ایا نقش «وحید مرادی» را بازی کنم یا خیر .عدهای از او بد
گفتند و عدهای خوب گفتند و توصیفها درباره این فرد ،متفاوت و متناقﺾ است،
هرچند که در فیلم قرار نبود از او خوب یا بد بگوییم و هدف این بود که چگونگی
رسیدن یک ادم به این نقطه از خودویرانی را ترسیم کنیم .اما اگر میخواستم
نقش «وحید مرادی» را بازی کنم حتما نیاز به تحقیق بود .این پژوهش صرفا به
یک مشاهده خیابانی و نشست و برخاست با دوستان «وحید مرادی» و دیدن
عکسها و فیلمهای او منجر میشد .پس از اینها ،میبایست لحن صدایم را شبیه
به او میکردم و خودم به نقشی که بازی میکردم به قول شما دست و پا میدادم.
اما درباره اصل سوالتان پاسخم این است که در مورد نبوغ ،هر چیزی نسبی است
و فردی میتواند با یک ارزن نبوغ اما با چاشنیهای دیگر به جاهای درست و خوبی
در بازیگری برسد ولی چیزی که نسبی نیست و قابل مشاهده هست «تکنیک»
است که با کوشش و اکتساب به دست میاید؛ درنتیجه حتما نیاز به ترکیب همه
موارد هست .همه اینها نتیجه اموزش ،تربیت و تجربه است که از طریق ان ما را
بهعنوان بازیگر به مرحله خلق نقش رسانده است.
بساط خلق یک نقش در کجا فراهمتر است؟
به عقیده من در یک فیلمنامه مرتب ،اصولی ،دقیق و مکانیزه با دستور و قاعده
فیلمنامهنویسی به همراه ادبیات نمایشــی خاص و ویژه ان .با همه اینها حاال
بازیگر یک نقشــه راه دقیق و قصهای با جزییات دارد و مسیرش در خلق نقش
هموارتر است .البته فیلمساز در اینجا نقش خیلی مهمی دارد که چقدر ان جهان
را بهطور کل موشکافانه و خاص بشناســد و تزریق کند .یکی از راههای خاص
رساندن بازیگر به مرتبه نهایی و شعور نهفته در فیلمنامه ،تزریق تفسیر و تشریح
شخصیت در موقعیتهایی است که حتی نوشته نشده است .بهنوعی تفهیم کردن
الیههای نامرئی ذهنیت فیلمساز به بازیگر اســت .ما به این اتفاق ،دراماتورژی
میگوییم که در خیلی از فیلمهایی که من بــازی کردهام تمام این مواردی که
من بازیگر را برای خلق و ایفای نقش سخت کرده است.
گفتم مهیا نبوده و کار ِ
در سالهایی که وارد سینما شدم تعداد فیلمسازان خوب جوان و خوشقریحه
اینقدر زیاد نبود و همان یکی دو نفری هم که کارشــان را درست به سرانجام
میرساندند کمترین همکاری را در ان سالها با من داشتند.
مثل؟
حمید نعمتاهلل .او فیلمساز استثنائی نسل من اســت ،اما در ان دوره نشد پر و
پیمان با او کار کنم .در ان دوره فقط «بوتیک» را با او کار کردم .در صورتی که
اگر نعمتاهلل در فیلم بعدیاش نقشهای اساسیتری به من میسپرد زودتر و
راحتتر میتوانستم با همترازهای خودم در جامعه سینما رقابت کنم .من مجبور
بودم قدرت و کار خودم را با فیلمهای متوســط و بعضاً ضعیف به معرض تماشا
بگذارم؛ مثل بازیکن ذخیرهای که فقط از دقیقه 90به بعد فرصت بازی در میدان
را دارد؛ مثل حضورم در فیلم «این زن حرف نمیزند» .من برای باال کشــیدن،
فقط خودم را داشتم نه هیچ اسباب و نه هیچ شانسی! برای همین با شیوه بازی
خودم سعی میکردم از جریان بازیگری رایج و کلیشه و واپسمانده سینمای وقت
پیشی بگیرم .برخالف مسیر سخت من ،همنسلهایم در همان زمان ،نقشهای
خوبتری(البته روی کاغذ) را از فیلمسازهای خوب ،پیشنهاد میگرفتند.
13
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 13
چهره ماه
البته برخالف ان سال ها شما در سال های
اخیر نقش های درست و خوبی داشتید.
همان ســال ها هم خوب بود .جک نیکلسون درست
می گوید« :بهترین نقش ها را بین30-40سالگى به یک
بازیگر پیشنهاد می دهند ».من هم معتقدم اگر صورت
پخته و اندام مناسبی برای کار بازیگری چه روی صحنه،
چه جلوی دوربین داشته باشــی و دارای ویژگی های
خوب بازیگری همچون نفس و صدا ،هوش و ســیال
بودن حافظه و ...باشی ،خاطرات نیز در ذهنت خوب
ثبت و جاب جا شــود ،احتماال به عنوان بازیگر خیلی
زود نتیجه می گیری .اگر هر کدام از این پارامترها خام
باشند زمان روال به تعویق می افتد .مثال اگر چهره خوب
اما جانیفتاده داشته باشی امیدواری که در سال های بعد
اتفافات خوبی برایت بیفتد یا اگر هنوز نفس بازیگری
برایت جا نیفتاده باشد امید هست که اگر استعدادی
داری سال های بعد برایت موفقیت پیش بیاید .اما در
کل با این حرف موافقم که بازیگر به نقش ها دست و پا و
روح می دهد .تا جایی نقش با تو حرف می زند و از جایی
به بعد می بینی تو برای نقش حرف می زنی و نقش زنده
شده و با تو قدم می زند و ذهنت را سیال و مملو کرده
است .انجا ،همان نقطه روشنی است که اتفاق خیلی
خوبى برای تماشاگر یا حتی خود بازیگر می افتد.
البته باید قبول کرد که این مسیر برای همه
مصداق ندارد و خیلی ها به این اتفاق خوب
که شما گفتید نمی رســند .برای همین با
تمام این ویژگی هایی که برای یک بازیگر
و فرایند خلق از طریق نبوغ و تکنیک گفتید
ایا می توانیم شما را بازیگر مولف بدانیم؟
معتقدم بازیگر مولــف نداریم! این هایــی که گفتم
مجموعه روش های متداولى اســت که گاهاً بازیگرها
را به درخشش در اجرا و بازیگری می رساند .نبوغ هم
در حدی است که با اندکى شیرین کاری و دلبرى هاى
کلیشه اى جلوی دوربین می توان به بازیگر و به نقش
رنگ داد و کامــا نمی توان ان ها را بــه نبوغ و تالیف
مربوط دانست .به این معنى که اگر هر کسی این کارها
را می کند حتما نابغه است؟ خیر.
اجازه بدهید مخالفت کنم .شما در مسیر
کاری تان طوری پیش رفتید که از شــکل
حضورتان توســط برخی بازیگران دیگر
تقلید یــا گرته برداری شــد .این یعنی
این که شــما درباره خودتان خوداگاه یا
ناخوداگاه کتابی دارید که بازیگران دیگر
اگر به ان رجوع کنند یعنی شبیه حامد بهداد
می شوند .پس این نوعی تالیف است.
می پذیرم که تاثیرگذار بودم .خوشمان بیاید یا نه این
بوده است .اما این تالیف نیست ،صرفاً تاثیر است(.حتى
به غلط!) دهه قبل کوششى در بازى کردم که این چنین
هم می شود بود .به نظر من تالیف برای کسانی است که
مشرف به ادبیات ،نقاشی یا شعر هستند و بعد از اشراف
بیش از اندازه به ادبیات و سپس ایجاد دست نوشته برای
خودشان ،حاال یا در قالب ادبیات نمایشی به داستان و
فیلمنامه یا در نقاشی به اثر هنری ،یا در قالب تصویر
به فیلمسازی می رســند .در این عرصه ان هایی که
فلسفه می دانند خیلى موفق خواهند بود .اما وقتی که
بازیگر از فهم و شیوه شخص دیگرى مصرف مى کند
و حرف می زنــد و نقش بازی می کنــد نمی توان او را
مولف دانست.
اما فکر می کنم جان بخشی به یک نقش
درواقع نوعی مولف بودن اســت وقتی که
شما یک نقش را طوری بازی می کنید که
معتقدم که بازیگر
مولف نداریم! اینها
که باالتر گفتم
برخى مجموعه
روش های متداولى
است که گاهاً
اکتورها را به
درخشش در اجرا و
بازیگری می رساند.
نبوغ هم در حدی
است که با اندکى
شیرین کاری و
دلبرى هاى کلیشه
اى جلو دوربین
می توان به بازیگر و
به نقش رنگ داد و
کامال نمی توان انها
رابه نبوغ و تالیف
مربوط دانست .به
این معنى که اگر
هرکسی این کارها
را می کند حتما
نابغه است ؟ خیر .
شخص دیگری نمی تواند شبیه شما باشد
و بالعکس.
تالیف ،کار طاقت فرساتری اســت و مطالعه زیادتری
می خواهد .در مصاحبه هایی که از هنرمندان خارجی
خوانــده ام ،متوجه شــده ام ان ها الرنــس الیویه را
«شکسپیرین» بزرگی می دانند اما مولف نمی دانند .او
بازیگر خوبی است .شکسپیر را بسیار خوب می شناسد،
مکبث و اتللو را هم به بهترین نحو اجرا کرده؛ این بازیگر
هملت را هم خیلی خوب می شناخته ،اما با همه این ها،
نابغه نیست .به نظر من انتونان ارتور نابغه است .چارلی
چاپلین در سینما نابغه است ،بکت نابغه است .این ها
دردی را با خود حمل می کنند کــه درنهایت ان درد
تبدیل به نبوغ و هنر می شود .من این طور فکر می کنم
که قبل از این که یک نمایشنامه یا مکتب ادبی به وجود
بیاید درد ان به وجود می اید ،رنج ان رنگ می گیرد؛
رنج از چیزی که قدرت توصیفش را نداری .بعد تامل
می کنی و به ان نگاه فسلفی می کنی ،ان را جهت دار
می کنی و به ان کانال می دهی .حاال به ان ،واژه و کد
می دهی ،بعد ان کد را قصه می کنی و درباره اش واژه
و کلمه مصرف می کنی و توسعه اش می دهی .این کار
نوابغ است چون اول به ان رنج متصل می شوند بدون
این که واژه ،لغت و واژگان را در اختیار داشته باشند و در
مرحله بعد قصه می نویسند که حاال نام این ،تالیف است.
می بینید چه مسیر پرفرازونشیب و ناهمواری طی شد
تا به مولف شدن برسیم؟ مراتب خیلی پیچیده و حتی
درداوری است .این را مرحوم عباس کیارستمی طی
می کند .اما به نظرم بازیگر صرفاً عملیات هنرمندانه ای
دارد که تماشاگرپسند می شــود و نسل خودش را به
هیجان می اورد .برای همین اگــر یک نفر بگوید من
بازیگر مولفی هستم فکر می کنم شوخی می کند!
پس بگوییم تاثیرگذاری با غلظت باال! این
که یک نقش را بــازی می کنید مثل نقش
«بوتیک» یا «ارایش غلیظ» و اگر بخواهیم
بازیگری را جای شما فرض کنیم کار خیلی
سخت می شود.
وجود خود من در ان جا مانده است.
بله.
همه نقش ها از خود شما می گذرد؟
یعنی ما در همه کاراکترها تکه ای از حامد
بهداد را می بینیم؟
باز هم این تقسیم بندی را قائل نیستم که فقط بازیگران
کمی نقش را از خودشــان عبور می دهنــد .در همه
نقش ها خود بازیگر را می بینیم .در خسرو شکیبایی
چیزی جز خودش را می بینیم؟ بین نقش و خســرو
شــکیبایی چه کســی وجود دارد جز خود همان دو
نفر؟ بین من و نقش چه کســی وجود دارد؟ فقط من
و نقش هستیم و هیچ کس دیگری بین ما نیست .باید
ببینیم بین این دو نفر یعنی بازیگر و نقش چه اتفاقی
می افتد .همین طور باید اول و اخر را برداریم و ببینیم
در وســط چه فعل و انفعاالتی ایجاد می شود .میزان
تعامل با نقش ،اندازه و چگونگی اش می شود همان چیز
نامرئی که به چشم تماشاگر سینما یا عالقه مندان به
بازیگری می اید.
این تاثیر و حضــور نامرئی از مرحلــه اجرای نقش تا
جامعه با امضای فرد پیش می رود .بخشی از ان به این
برمی گردد که بازیگر نسلش را نمایندگی می کند .مثال
در زمانی از تاریخ سینما ،مارلون براندو ،نسل خودش
را نمایندگی کرده ،در زمان دیگــری جیمز دین ،در
نسلی همفری بوگارت ،در نسل دیگری ال پاچینو و
رابرت دنیرو و ...و مرتب در هر برهه یک عده همراه ان
بازیگر می مانند .در نسل من 2-3نفر این کار را کردند
که نسل خودمان را هدایت کردیم ،در نسل قبل از من
هم 2-3نفر یا بیشتر.
اما این نمایندگی و پرچمداری در نقش،
یک وجه دیگری هم در شما پیدا می کند،
مثال در انتقال جسارت و گسترش مرزهاى
بازیگرى و انتقالش به نســل ها ،یک وجه
پررنگدرشمامی بینیم!طوریکهانگارهمه
کارهایی که شما کرده اید و ما به ان ،عنوان
عاصی بودن داده ایم همان کارهایی است
که در ناخوداگاهمان دلمان می خواســت
انجامش بدهیم امــا به دلیل عرف و باید و
نبایدهای دست وپاگیر ذهنی مان انجامش
نداده ایم.
بله؛ موافقم .فکر می کنم این توفیق را داشتم .از جایی
به بعد همین قواعدی که شــما به ان اشاره کردید و
همین مرزهایی که من می دانم باید جابه جا می شد.
من تمام هم دانشگاهی ها ،هم نسل ها و هم دوره ای هایم
را به یاد می اورم .ما نسل ّ
معذبی بودیم که محصور در
اخالق ماندیم ،ما نسل جدیدی بودیم که باید جلوی
دوربین می امدیم و تعدادمان هم اصال کم نبود .همین
جا به جرات می توانم بگویم یکی از بهترین نسل هایی
که االن بازیگرى می کنند هم نسالن من هستند و تمام
نمی شوند .می دانید چند نفر هســتیم؟ ما بسیاریم.
چیزی که در این نســل فعلى معضل شــده ،کمبود
بازیگر خوب است.
خصوصا در بین بازیگران زن !
فکر می کنم ....شاید.
درباره ان چیزی که در مورد جامعه می گویید
کامال موافقم ،شما در نسلی خودتان را بروز
می دادید که امر و نهی های عرف و اخالق
خیلی بیشتر از زمان حاضر بود.
باید مرزهای ان جامعه جابه جا می شد حتی با شلتاق،
حتی خارج از متن! این باید توسعه پیدا می کرد چون
فضا تنگ بود .تقلبی که من می گویم رساندم همین
تالش برای جابه جایی مرز اســت؛ همین جسارت و
شجاعت که برای من از «بوتیک» شروع شد.
مثل شکستن میز؟
بله؛ اما شکستن میز یک رفتار فیزیکی با میز بود .من
یک رفتار فیزیکی در وجود و ذهنم انجام می دادم که در
درونم منجر به جابه جایی مرزها می شد.
دقیقا!
انگار عصبانیت از همه ارکان وجودی شما
بیرون می زد.
دلیلش فقط به سرانجام رساندن مشاهده صفحه 14
«من» و «نقش» بود؟
مفصل اســت؛ هم از ناکامی دوران دانشــجویی ،هم
از زندگــی و دوران نوجوانی .من «اخر بــازی» را در
کارنامهام داشتم درحالیکه تمام همنسالن من وارد
سینما شــده بودند و بالفاصله برایشان کار پشت سر
هم فراهم میشد و دستمزد و هویت و تایید و تماشا
و لبخند عمومی از جامعه میگرفتند ،اما برای من این
موضوع ،دیر اتفاق افتاد .بعد از «اخر بازی» افتادم در
یک چاله؛ یک دخمه بزرگ و تاریک که وجه بیکاری
و بیپولیاش مرا دیوانه میکرد .در یک دخمه تاریک
از بس که هیچکس نبود داشتم نابود میشدم .در حال
از دســت دادن همه چیزم ازجمله ارامش و اعصابم
بودم .فقط در سوءتفاهم و عدم اعتماد به نفس زندگی
میکردم .نمیتوانستم کتاب بخوانم؛ حتی یک ثانیه
هم ارامش نداشتم .فقط تنها فضیلتی که همراه من بود
خود «جوانی» بود .وقتی جوان هستی ،جوانی .امید به
اینده به طرزی تو را میکشاند که اصال گریزی نداری
جز اینکه موفق شوی.
فکر مىکنم همین کسریها باعﺚ شد شما
صدای جماعتى بشوید که همین کسریها
را تجربه کرده بودند.
شاید .ولی ان شجاعت و فریاد از کالفگی به بعد از من
منتقل میشد .ان جسارت یا بهتر بگویم ان جنون را
نعره زدم .اما این در فیلم دوم و فقط در دو ســکانس
دیده شــد و برای همین ان عصبانیت در نقش از من
بیرون میزد.
بله و حتى گاهى «بوتیک» را بیشتر از نقش
اصلى ،با شما مىشناسند!
همین است؛ «بوتیک» امضا دارد و امضای ان منم .یقیناً
فریادهای دنیای نعمــتاهلل در دهان کاراکتر مهرداد
نوشته شده اســت .من زبان خیلی از این همنسالن
حمید نعمتاهلل را دوســت نــدارم .حمید نعمتاهلل
به یک زبانی در ســینما دسترســی پیدا کرده که در
«ارایش غلیظ» پیداست و یا در خود فیلم «بوتیک»
دیده میشود.
برای چه فیلمهایى باید کاری کرد؟
مثال در «سد معبر» باید کاری بکنی .اگر کاری نکنی
جا میمانی .این فیلم متن خوبی دارد ،کارگردانی عالی
هم دارد اما محتاج تالش بازیگر اســت و باید کاری
کنی .باید ادم ان قصه را بسازی و حرکت داشته باشی
تا از فیلم جا نمانی .باید همه دیالوگها گفته شــود و
ساختمانش بههم نخورد تا انسجام دچار مشکل نشود.
یا در مواقعی رفتار از دیالوگ یا دیالوگ از رفتار جلو نزند
و در هماهنگی کامل باشد .باید بازیگر صورت و دست
و بدنش را در فیلمی مثل «سد معبر» کنترل و مراقبت
کند تــا مجموعه باهم تبدیل به نقش شــود .ذهن با
حافظه و بدن با دیالوگ و ...همه باید باهم حرکت کنند.
هیچ چیز نباید جا بماند چون فیلم جهان جامعهمند و
محرکی دارد و سکونش در جای دیگری است.
شاید هم شما اغتشاش را نشان مىدهید
و سکونش در جامعه است که با سکوت به
ایده اجرایىشده شما نگاه مىکند.
نه؛ موافق نیســتم .ایده ،حرکت است؛ خالصه قصه،
حرکت اســت؛ طرح اولیه ،حرکت است؛ حتی پیدا
کردن ســرمایهگذار و تهیهکننده ،حرکت است؛ بعد
از ان دکوپاژ ،حرکت است و ...پس از همه اینها ،حاال
دیگر بازیگر هم باید حرکت کند.
شما از فیلمهایى مثال زدید که در ان همه
چیز ســر جایش بود اما به نظر مىرسد
شما با کارگردانهایى هم کار کردهاید که
فیلمشان خوب نبوده و اصطالحا درنیامده
و این وﻇیفه بهتنهایى به بازیگر که شما
بودید رسیده است.
بله و انجا سعی کردهام خودم ،به خودم کمک کنم.
یعنى طوری اســت که مخاطب از سینما
بیرون مىاید و مىگوید فیلم چیزی نداشت
فقط بهدادش خوب بود!
گاهی بله .در انجا سعی کردهام کار بازیگری را انجام
دهم چون بازیگر میتوانــد در دل یک کار ،خودش
مستقل و هنرمندانه باشد .سینما همین هست وقتی
فیلم «طوقی» علی حاتمی را میبینید با دیالوگهای
علی حاتمی اشــنا میشــوید ،علی حاتمی جهانش
مشــخصا یک ســینمای ایرانی-فرهنگــی و بومی
منحصربهفرد است .او ســرش با خودش خیلی گرم
است و اصال به ســینماهای دیگر بیتوجه است .اما
در نمونهای دیگر مثل «قیصر» به ســینماهای دیگر
بیتوجه نیست و اتفاقا موثر از ســینمای روز است و
اصال ان کارگردان(مســعود کیمیایی) حواسش به
ایا با همه اینها مىشود شــما را بازیگر صاحب سبکى
بدانیم ،مثال رونالدو در فوتبال فارغ از کار تیمى ،تکنیکش
را به رخ مىکشد ،مثل شما که گاهى در بعضى فیلمها شاید
از حرکت تیمى خودتان را بیرون مىکشید که تکنیکتان را
نمایش بدهید.
البته من در خدمت تیم هم بودم ولی جایی حس میکردم که تیم از من جا
مانده و از انجاییکه میدانم که یک بازیگر بهصورت فردی هم سهم دارد و
سهم فردیت نیز مهم است .خودم برای نجات نقش وارد عمل میشدم(با
«تکنیک») .گاهی ممکن بود که فیلمهایی که بازی میکردم قالبش به
هیچ جا بند نشود .پس در زمان تماشا ،قالب اجرای بازیگریاش حداقل
برای لحظهای باید اتصال پیدا میکرد اما فیلمهایی هم بودند که نیازی به
این فردیت نداشتند چون همه چیز سر جایش بود مثل «ارایش غلیظ» یا
حتی مثل فیلم «خانه دختر» که هدفش را درست نشانه میگیرد« .خانه
دختر» فیلم خیلی خوبی بود اما من و شــهرام شاهحسینی در روزهای
توقیف فیلم ،گرفتار بودیم« .ارایش غلیظ» هم فیلم خیلی خوبی بود.
اصال حمید نعمتاهلل هر کاری کند درست است.
او انقدر میداند که اگر بد هم بازی کنی بازیات خوب است! چون او مسیر
خیلی چیزها را میداند؛ از دکوپاژ تا ادمها و لوکیشنها .اصال اگر تا حدی
بعد از «اخر بازی»
افتادم در یک
چاله؛ یک دخمه
بزرگ و تاریک
که وجه بیکاری و
بىپولىاش مرا
دیوانه مىکرد .در
یک دخمه تاریک
از بس که هیﭻکس
نبود داشتم نابود
مىشدم .در حال
از دست دادن
همه چیزم ازجمله
ارامش و اعصابم
بودم .فقط در
سوءتفاهم و عدم
اعتماد به نفس
زندگى مىکردم
دیالوگهایش را بدانی و حفظ کنی و بگویی ،حتی بد هم بازی کنی ،اما
چیزی با بد بازی کردن تو خراب نمیشود ،چون همه چیز در جهان حمید
نعمتاهلل ششدانگ است .او کسی است که زبان پویای سینما را حفظ
میکند و حتی اگر فیلمش بد دربیاید باز زبان سینما را میداند چون او
حمید نعمتاهلل است .برای همین است که میگویم برای برخی فیلمها
الزم نیست کاری بکنی.
سینمای جهان اســت ،فریدون گله هم همینطور
اما علی حاتمی خالف این دو خیلی ســرگرم جهان
خودش است .در اکسســوار هم این را میبینید ،در
دیالوگها این را متوجه میشوید؛ ممکن است بگویید
این نثر مندراوردی اســت اما دیگر به جایی رسیده
که تبدیل به تالیف شده است .اما حرفم حاال به جای
دیگری میرسد که منظور نظر است .میخواهم بگویم
در همین ســینمای حاتمی ،فیلمی وجود دارد بهنام
«طوقی» که دیگر فقط کارگردان دیده نمیشــود؛
بازیگر خودش را از ان فیلم جدا میکند .سکانسی است
که بهروز وثوقی با حالت مستی جلوی ایینه نشسته و
اقرار و اعتراف میکند؛ یک مونولوگ بینظیر با بازی
بینظیر از او میبینیم .اصال این بازی را شــما جایی
سراغ دارید؟ شما بهروز وثوقی را با اینکه دیالوگهای
علی حاتمی را میگوید ،در لوکیشن علی حاتمی است
و لباسهــای کاراکتر علی حاتمــی را به تن میکند
میبینید ،اما بازی خودش با امضای خودش را انجام
میدهد .اصوال در زمان قدیم ،بازیگران سکانسهای
مورد عالقه خودشان را به کارگردان پیشنهاد میدادند
و کارگردانها موظف بودند که یک سکانس مورد عالقه
او را هم بگیرند و داخل فیلم بگذارند .شما میدانید این
صحنه در «طوقی» پیشنهاد خود بهروز بوده است؟
درخششاش ادم را کور میکند بهاضافه صدا و دوبله
معجزهاسای جلیلوند .الغرض ،بازیگر سهم کار خودش
را در ایفای نمایش جلو دوربین دارد.
چه نکته جالبى در فیلمهای گذشته وجود
داشته که بازیگران مىتوانستند خودشان
در هر فیلم سکانسى با میل خودشان اضافه
کنند .چقدر وسوسهبرانگیز!
بله؛ اما حاال دیگر در این جهان ناپویا و مرده که اســم
ان را سینما گذاشتهایم ان جریان شکل خودش را از
دست داده است .ان سینما مرده و چهل سال است که
ان نوع فیلمها وجود ندارند .مثل نانوایی ،تماشاگران
میرفتند ان چیزی را که میخواستند در سینما طلب
میکردند و فراهم بود.
به نظرم مىایــد در کارهایتان «ارایش
غلیظ» چیز دیگری است.
او دیوانهترین کاراکتر تاریخ سینماست« ،مسعود» در
«ارایش غلیظ» را میگویم .دیوانهتر از او کسی وجود
دارد؟ اما برای اینکه به این لحظه شــاعرانه در «قصر
شیرین» هم برسم خیلی زمان طول کشید .رنجهایم را
هرگز فراموش نمیکنم.
چیزی هست که نباید درباره شما و همان
تاثیرگذاری یادمان بــرود؛ اینکه تاثیر
شما با جنون و جسارت بوده چه در بازی
چه در پرچمداری نســلتان ،اما چیزی
که بیشــتر از این جنون باید دیده شود،
صبر اســت؛ صبری که انگار در شما یک
نقیصه است اما نمىشود انکار کرد .وقتى
سکوت مىکنید و بیست سال صبر مىکنید
اما نقش غبطهبرانگیــزی مثل «جالل»
در «قصرشیرین» به پســتتان مىخورد.
ایکاش این صبر بیشتر متجلى مىشد و
اینقدر درونى نبود.
بله؛ دوســت دارم اینجا از چند نفر تشکر کنم؛ هادی
حجازیفر ،محسن قرایی و سعید سهیلی که اجازه داد
از کار او به فیلم میرکریمی بروم.
حجازیفر هم بازیگر خوبى است!
هم بازیگر خوبی است ،هم هنرمند خوبی است .باسواد
15
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 15
چهره ماه
البته تماشاگر ،بازیگری که بعد بیرونى و
فلسفه و اجتماع را دوست دارد و تفکر دارد
را دوست دارد.
نه ،ترکش میکند .به نظر من چیزی در این شــغل
معلوم نیست؛ این شغل یک شغل فصلی است یا اینکه
شغلی است که با جریانهای دیگر کم و زیاد میشود.
اما بودند بعضى از بازیگــران که بعد از
مرگشان هم ادامه دارند.
اما انها ،من و شما نیستیم.
چه کسى مىگوید که نمىتوانیم باشیم؟
میزان اثرگذاری که ســینمای ما بر سینمای جهان
دارد این را مشخص میکند .سینمای ما تقریباً تاثیری
در هیچ جای جهــان ندارد .بنابراین شــاید عمرش
جاودانه نباشد.
است ،ادبیات بلد است ،معاشرت بلد است و انسان است.
سعید سهیلى چرا؟
برای فیلــم «ژن خــوک» با او قــرارداد داشــتم و
پیشپرداخت هم گرفته بودم .وقتی با رضا میرکریمی
صحبت کردم به سعید ســهیلی گفتم به من اجازه
میدهی که در ان فیلم کار کنم؟ و او هم پذیرفت .این
برای من ،معنایش برادری و مصلحتخواهی دوست
است و خیلی ارزشمند است.
چیزی که در شــما وجود دارد و شاید در
خیلى از بازیگران ما نیست این است که
برای خودتان جهانى ساختهاید .کاری به
ساختمان ان ندارم که پسند دیگران هست
یا نیست ،مهم این است که شما دغدغه،
هدف ،ایده ،طراحى و در کل جهانى دارید که
کار مىکند و پیش مىرود .این خودشناسى
در شما دیده مىشود .کم و کسریای که در
گذشته داشتید شما را به باور «من» رسانده
یا هویتبخشى از جانب خانواده یا....؟
خانواده ،هویت و تایید را به من میداد اما سرکوب هم
میکرد .این که گاهی اوقات از خودم تعریف کردم یا
میکنم برای فرار از مرگ است .این که فریاد میزدم
که من خوبم و ...برای ایــن بود که حس میکردم که
دارم میمیرم .فکر میکردم دارم از بین میروم .تصور
میکردم دســتم هرگز به توفیق نخواهد رسید .من
بیخودی از خودم تعریف میکــردم ،فریاد میزدم و
گریبان چاک میکردم که مــن را ببینید .بهعالوه در
این فرایند دلم میخواست خودم هم بتوانم خودم را
ببینم .خودم با خودم دیدار و مالقات داشــته باشم و
شاید همین بود که خودشناسی برای من ایجاد کرد.
یعنى چیزی در چنته نداشتید و تهى بودید
که این تعریفها را مىکردید؟
کاش تهی بودم .اگر بهمعنای واقعی کلمه تهی بودم،
پر از او میشــدم ،اما وقتی ذهن پر اســت ،تبدیل به
ذهن و اباطیل خودت میشــوی .بگذارید بگویم که
االن ارتباط بهتری با خودم و دیگران برقرار میکنم.
در روند افرینش «جالل» جایى بیشتر از هر
لحظه دیگر حس مىکنیم که این کاراکتر
انگار خود حامد بهداد 98است؛ سکانسى
که «جالل» را برادران «شــیرین» کتک
مىزنند و او چیزی نمىگوید .فکر مىکنم
خود شــما هم به همین نقطه رسیدهاید،
دیگر به ضربهها جوابى نمىدهید.
چه زیبا توصیف میکنید! ممنونم!
حاال دیگر صرفا بازیگری برایم مطرح نیست چون ان
جهان به نرمی در جای خوب خودش قرار میگیرد،
یک فیلمساز و بازیگری هم هست که تو را هدایت کند
و بگوید که اینجا را چگونه بازی کن ،انجا را چگونه بازی
کن ،اینجا را چگونه کار نکن ،چه چیزی بگو ،چه چیزی
نگو .حاال چیزهای دیگر میایند جای چیزهای دیگر
را میگیرند.
هیﭻوقت از خودتان فرار نکردید؟
جای دیگری برای فرار ندارم .کجا بروم جز از خودم؟!
واقعا به این رســیدید؟ برای همین دیگر
درگیر ﻇواهر و قواعد بازی دیده شــدن
نمىشوید؟
مثل چه؟
مثال نمىبینم کــه در فضای مجازی برای
خودتان قیل و قال کنیــد .در ایونتها و
مراسمها شرکت کنید یا تالشى برای دیده
شدن و فریاد ان بکنید.
قواعد فضای مجازی را بلد نیستم اگر بلد بودم حتما
این کار را میکردم تــا تعداد فالوورهــا باالتر برود و
تماشاگران بیشتر شوند و بیشتر دیده شوم و بعد از ان
بیشتر پول دربیاورم .اما به لطف بعضی از همکاران شما
در مطبوعات ،اینقدر به ما بیمهری شده که ناگهان
وا دادهایم و....
و به سکوت رسیدهاید؟
نه؛ به سکوت نرسیدهام.
بگذارید سوالم را کمى فانتزیتر بپرسم،
اگر مىتوانســتید خودتان نسخهای که
دوســت دارید را از ابتدا انتخاب کنید ایا
حامد بهداد را انتخاب مىکردید؟
باید تخیل کنم .بله ،چون در حال حاضر فکر میکنم
راهی جز این نیست و بهتر اســت که همین را ادامه
بدهیم .دیگر انتخاب انجام شده و حاال باید همین ادم را
توسعه داد .تماشاگر دنبال این حرفها نیست .تماشاگر
دنبال یک کاراکتر و قصه روی پرده است.
من برای فیلم
«ژن خوک» با او
قرارداد داشتم و
پیش پرداخت هم
گرفته بودم .وقتى
با رضا میرکریمى
صحبت کردم به
سعید سهیلى گفتم
تو به من اجازه
مىدهى که در ان
فیلم کار کنم؟ و
او هم پذیرفت
.این برای من
معنایش برادری
و مصلحتخواهى
دوست است و
خیلى ارزشمند
است
وقتهایى که در زندگى به پوچى مىرسید
چه چیزی شما را سر پا نگه مىدارد؟
این اتفاق تقریبا برای من رخ نمیدهد .سعی میکنم
خودم را در جهان تا قبل از مرگ درســت نگه دارم.
مطالعه میکنم ،ورزش میکنم ،معاشرتهای درست
دارم ،سفر میروم ،خلوت میکنم و فکر میکنم.
فکر مىکنم مسافرتها هم خیلى باعﺚ
ارامش شما شده است؟
نمیدانم .سفر باعث میشــود متوجه انواع و اقسام
نقصانها بشوی و مدام بیشتر و بیشتر فکر کنی .فکر و
ذهن اگر مرا تنها بگذارد ان وقت به معنای واقعی کلمه
به ارامش میرسم .در یاســوج و حین فیلمبرداری
«قصر شیرین» این ارامش را داشتم.
قصد ندارید که برای زندگى به شــهری
بروید که از مدرنیته کمى دور باشد و شما را
به خلوت برساند.
یقینا این قصد را دارم؛ بهزودی.
از تهران فرار مىکنید.
نه ،از تهران فــرار نمیکنم اما ســعی میکنم به ان
خلوت برسم.
ممکن است که بخواهید از دنیای بازیگری
هم خداحافظى کنید؟
نه؛ خداحافظی در شغل ما معنایی ندارد .چه کسی تا
االن خداحافظی کرده است؟ تا وقتی پیشنهاد باشد
بازی میکنم چون این ،شغل و عالقه من است. صفحه 16
گفتوگو با ژیال شاﻫی بازیﮕر
برایرسیدنبهسیمرغ
میانبرنمیزنﻢ
دالرام صادﻗی| یﮑی از نقشهای مهم ﻓیلم «ﻗصرشیرین» نقشی است که ژیﻼ شاهی ان را برعهده دارد
و برای ایفای ان در جشنواره ﻓجر نامزد دریاﻓت جایزه بهترین بازیگر نقش مﮑمل هم شد .تﻼش شاهی
برای ایفای این نقش در طول ﻓیلم مشخص است و نقشی را هم که بازی میکند با وجود لهجه ترکی
اذری و ترحمبرانگیزی که در ان دیده میشود دلﭽسﺐترش میکند .با او گپی زدیم که بدون پرسشها ،پاسﺦهای او را
میخوانید.
«قصرشیرین» هم
تجربه سختى بود و
هم دلﭽسب .شرایط
سخت در فیلمسازی
را خیلى دوست دارم.
هرچقدرفیلمسختتر
باشد جذابیتش برای من
بیشتراست
من توسط اقایان محسن قرایی فیملنامهنویس و
محمود دهقانی گریمور «قصرشــیرین» به اقای
میرکریمی معرفی شدم اما از قبل هم با ایشان اشنا
بودم؛ اقای میرکریمی کارگردان شناختهشدهای
هستند و همه ما ایشان را میشناسیم .من از قبل
هم به کارهای اقای میرکریمی و جهان فیلمهایشان
عالقه داشتم و دوست داشتم روزی موقعیتی پیش
بیاید که بتوانم با ایشان کار بکنم و خدارا شکر که
این فرصت را به من دادند و از ایشان ممنونم.
«قصرشــیرین» خیلی درست نوشــته شده بود،
بخشی از کدها برای اینکه بتوان به نقش نزدیک
شد در فیلمنامه وجود داشت ،یعنی وقتی فیلمنامه
خوانده میشــد بــا راهنمایی کارگــردان به ان
میرســیدم و یکســری چیزها هم هست که به
من بازیگر برمیگردد که باید برای رسیدن به
خود ِ
نقش تالش کنم .یکی از انها پیدا کردن مابهازای
بیرونی این زنهاست و زمانی که مشاهده قویتر
شود میتوان در جامعه این افراد را پیدا کرد ،جهان
این زنها را فهمید و به این گونه از زنهای جامعه
نزدیکتر شد .این نقش از ان دست نقشهایی بود
که ادم را به چالش میکشد و خیلی خوشحال بودم
که این نقش به من پیشنهاد شده و با همه وجودم
دوست داشتم که ان را بازی کنم.
من برخورد مستقیم نداشتم اما در جامعه ،چنین
ادمهایی دیده میشــوند و نیازی به دقیق شدن
نیست؛ زنهایی که برای به دســت اوردن اولین
چیزهایی که در زندگی خیلیها بهسادگی و راحتی
در دسترس است ،خیلی تالش میکنند .قشری از
زنهای جامعه برای ســادهترین و دمدستیترین
نیازها باید تالش بکنند و «نجمه» از ان دســت
زنهایی اســت که شــاید به دنبال ساختن یک
زندگی معمولی و ســاده باشــد ،ولی در مواجهه
با مردی اســت که خودش یک زندگــی نصفه و
نیمه را رها کرده و مدام از ان فرار میکند و زمانی
که در ادامه زندگی با «نجمــه» برخورد میکند
زندگی دیگری شکل میدهد ،اما وقتی همه چیز
در موقعیت درستش نباشــد ،نتیجه درست هم
نمیدهد؛ درواقع به نظر من این دو شــخصیت به
سرانجامی که دلشان میخواهد نمیرسند.
«قصرشیرین» هم تجربه سختی بود و هم دلچسب.
شرایط سخت در فیلمسازی را خیلی دوست دارم.
هرچقدر فیلم سختتر باشد جذابیتش برای من
بیشتر است .ویژگیهایی که «قصرشیرین» داشت
یک فیلم جادهای بود و درست است که شاید شرایط
بازیگریاش سخت باشد اما بیاغراق این را میگویم
یک تیم بسیار حرفهای و دوستداشتنی کنار هم
جمع شده بودند .وقتی خیلیها به من میگویند سه
ماه فیلمبرداری این فیلم طول کشید انگار که اصال
یادمان نیست و زمان برای من خیلی کوتاه گذشت،
به این دلیل که حضور در صحنه اقای میرکریمی،
حضور اقای محســن قرایی ،حامــد بهداد و همه
دوستان برای من مثل یک کالس درس جذاب و
دوستداشتنی بود .خیلی لذت بردم بهدلیل این
که بخش کوچکی از این فیلم بودم.
نقش را برای رسیدن به سیمرغ انتخاب نمیکنم
و دوست دارم نقشی را بازی کنم که از عهده ان به
بهترین شکل بربیایم و بتوانم کارم را درست انجام
بدهم ،اما اینکه نقشــی را قبول کنم تا میانبری
باشد برای رسیدن به سیمرغ ،جزو اصول انتخابم
برای نقش نیست .همیشه سعی کردهام کارهایی را
انتخاب و با تیمهایی کار کنم که در جای درستی
قرار بگیرم و از انتخابهایم پشیمان نشوم و همه
تالشم را میکنم کارم را به بهترین شکل انجام دهم
و این برای من اصل و اهمیت یک کار است.
درست است که من در تئاتر هم حضور داشتم اما
به نظر من نباید مرز بکشــیم و به عدهای بگوییم
اینها فقط میتواننــد تئاتر کار کنند و انها فقط
سینما .یک بازیگر مختار است هم در سینما و هم
در تئاتر کار کند .این تفاوتی باهم ندارند فقط شاید
اندازه بازی در مدیوم تئاتر و سینما متفاوت باشد.
هر کسی با توجه به شرایط و عالیقش میتواند هر
زمینهای را که دوســت دارد برای فعالیت انتخاب
کند و من از این خطکشیها برای بازیگری خوشم
نمیاید.
به اعتقاد من «قصرشیرین» فیلمی است که واقعا
نشاندهنده سینماست یعنی اگر کسی به سینما
میرود تا فیلمی ببیند ،بهنظرم «قصرشــیرین»
سینمای واقعی است .این فیلم دارای ویژگیهایی
است مانند؛ کارگردانی اقای میرکریمی که هرکس
جهان فیلمهای ایشان را دنبال کند ،از دیدن این
فیلم پشیمان نمیشــود و از دیگر ویژگیهایش،
روند شــخصیتپردازی و اطالعاتدهی اســت؛
اینکه شــخصیتها از کجا شــروع میشــوند و
چه موقعیتهایی برایشــان پیــش میاید و چه
تصمیمهایی میگیرند ،این فیلم را تماشایی کرده
اســت .اینکه با توجه به اجتماعی بودن این فیلم
چطور ارزیابی شود در حیطه اطالعات من نیست
اما پیشنهاد میکنم افراد این فیلم را ببینند چراکه
از دیدنش پشیمان نمیشوند.
17
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 17
ایران
تجرﺑه
سینمای
ﻫنر و
گفتوگو با میﻨا اﮐبری؛ ﮐارگردان ﻓیﻠﻢ »میدان جواﻧان )سابﻖ(«
حرففیلﻢایناست؛
روزنامهنﮕارانﻗربانیسیاستﺷدند
گروه سینما
مینا اکبری که به اذعان
خود 22سال سابقه
روزنامهنگاری دارد در «میدان
جوانان)سابﻖ(» مصایﺐ
روزنامهنگاری ،سختیهای
کار ژورنالیستی در ایران را تا
حدودی در ﻗالﺐ مستند به
تصویر کشیده و این
ﻓیلم-مستند در گروه اکران
هنر و تجربه در حال نمایش
است .او در ابتدا درباره اینکه
چﻄور شد که این لزوم را
حﺲ کرده که درباره مصایﺐ
و مشﮑﻼت روزنامهنگاران
ﻓیلمی در ﻗالﺐ مستند بسازد
به خبرنگار ماهنامه «صبا»
گفت :یﮑی از اصلیترین
دالیل ساخت این ﻓیلم دﻗیقا
همین سوال است و ﻓیلم
«میدان جوانان)سابﻖ(»
برای همین ساخته شده؛
پاسﺦ به این سوال که
چرا روزنامهنگاری و کار
مﻄبوعاتی را رها کردم.
اکبری معتقد است که با
این ﻓیلم مستند ،برای او
ﻓیلمسازی تمام نشده اما
رها کردن روزنامهنگاری را
برای ﻓشارها و مشقتهای
تحمیلی جدی میداند.
این روزنامهنگار در ادامه درباره این سوال که قصد
دارد مستندسازی را ادامه بدهد و دیگر به تحریریه
روزنامهها بازنخواهد گشــت ،میگوید :من یک
وجه سوال شما را میتوانم با قاطعیت پاسخ بدهم
و در یک وجه دیگر هنوز تصمیم قاطعی نگرفتهام.
در حال حاضر مدیوم ســینما و مســتند را برای
روایتهایم انتخاب کردهام امــا اینکه این ماندن
چقدر ادامه خواهد داشــت ،برایم چندان روشن
نیست .چیزی که برایم قطعیت دارد این است که
به روزنامهنگاری به ان شکل گذشته فکر نمیکنم.
او در پاسخ به این سوال که ایا از ساختن این فیلم
به دنبال رساندن پیامی برای روزنامهنگاران بوده؛
میگوید :در تیتراژ مستند «میدان جوانان(سابق)»
برخــالف نظر مشــاوران فیلم به جای کپشــن
نویسنده ،پژوهشــگر و کارگردان نوشتم :روایتی
از مینا اکبری .چون این مســتند روایت شخصی
من بهعنوان روزنامهنــگار فرهنگی از یک مقطع
مهم تاریخی یعنی دوره اصالحات است که اتفاقا
ســالهای مهم و تاثیرگذاری بود .درنتیجه اگر
منظور هدفمند را برنامه مشــخص برای رساندن
پیامی مشــخص معنی کنیم؛ باید بگویم نه .من
بهدنبال هیچ نوع انتقال معنی نبودم؛ فقط بهعنوان
روزنامهنگاری که تصمیم گرفته مدیومش را عوض
کند ،دوربین به دست گرفتم که روایت کنم ،ان
هم برههای را که گرچه هایوهوی بسیار داشت
ولی کار اصولی ،پژوهشی یا حتی روایت شخصی
در ان کمتر انجام شد و در اصل رسانه و مطبوعات
و به تبع ان روزنامهنگاران قربانی سیاست شدند.
مدیوم رساﻧﻪ با سیﻨما ﻓرق دارد
او نگاه ژورنالیســتی را در کارگردانی و حضور در
سینما با تاثیر مستقیم بر عملکرد تایید میکند
و در این باره میگوید :ســابقه مطبوعاتی به من
در ساخت این فیلم بســیار کمک کرد و به نظرم
میاید اگــر تجربه 22ســال روزنامهنگاری نبود
امکان نداشت که بتوانم این فیلم را به این صورت
که ساخته شده جلو ببرم و قطعاً ساختار ،شکل و
نگاه ان با چیزی که االن ساخته شده متفاوت بود.
درباره موضوع این گفتوگو که جهان ســینما و
جهان مطبوعات چقدر شبیه هم هستند از مینا
اکبری سازنده این فیلم پرسیدیم که او نزدیکی این
دو جهان را بسیار زیاد و دارای نقاط مشترک فراوان
دانســت و در این باره عنوان کرد :اگر بخواهم در
مورد سینمایی که خودم کار کردم یعنی سینمای
مستند صحبت کنم نقاط مشترک زیاد دارند .به
هر حال مدیوم ســینما با مدیوم رسانه فرق دارد.
در رســانه مدیوم ،کلمه و توصیف است و در فیلم
مدیوم ،دوربین و میزانسن است .در روزنامهنگاری
کار سختتر اســت چون تصویری وجود ندارد و
تمام اتفاقاتی که میخواهیم بگوییم را باید با کلمه
توصیف کنیم درنتیجه چون صدا و تصویری وجود
ندارد کار سختتر است.
مینا اکبری ادامه داد :در سینما تصویر و صدا وجود
دارد ولی بستر و گونه که ژانر را تشکیل میدهد هم
وجود دارد که باعث میشــود قالب را زیباتر کند.
البته نباید این موضوع هم یادمان برود که ممکن
است همین چیزها در سینما دست کارگردان را
ببندد و بعضی اوقات هم دســت او را باز بگذارد و
اجازه دهد که کار درستتر انجام شود.
باید جﻠوی اعﺘیادم بﻪ دﻧیای ژورﻧاﻟیسﺘی
را بﮕیرم
اکبری که بــا اولین مســتند بلندش توانســته
مخاطبان زیادی را به سینما بکشاند تا این بار یک
روزنامهنگار برایشان روایت کند در ادامه میگوید:
من در این مقطع از زندگیام که بهنوعی میانسالی
محسوب میشود به کشف دنیای جدیدی رفتهام
که برخالف مطبوعات فعلی برایم چالشبرانگیز
است .قطعا همیشه روزنامهنگار باقی خواهم ماند
چون بهخوبی اگاهم که بخشی از دید من به جهان
از زاویه دید ژورنالیست شکل گرفته و نمیتوانم و
نمیخواهم بین انها فاصلهگذاری عمیقی ایجاد
کنم ولی در عین حال تالش میکنم که هر کدام
وجه مســتقل خود را در کارهایــم حفظ کنند و
اعتیاد به ژورنالیستی باعث نشود جهان روایتم در
مستندسازی به حاشیه برود.
یکی از اتفاقهایی که در سینما و در عرصه پیوند
بین رسانه و تولید افتاده این است که روزنامهنگاران
زیادی میبینیم که وارد فضای کارگردانی و تولید
شدند اما از طیف منتقدان این ورودی بستهتر است
و به نظر میرسد جسارت فیلمسازی در این قشر
کمتر بروز پیدا میکند .نکتهای که نظر اکبری با
سالها تجربه روزنامهنگاری را درباره ان پرسیدیم
و او در پاسخ گفت :منتقدان ورود نکردند یا موفق
نبودند؟ چرا؟ در مورد این قضیه نمیتوان دقیق
صحبت کرد البته برای موفق بودن یا نبودن باید
ببینیم ما چه معیارهایی بــرای انتخاب اثر داریم.
ایا به نظر شما من ادم موفقی هستم چون «میدان
جوانان(سابق)» را ساختم؟ برای این انتخاب معیار
شما چه چیز است؟ ایا صرفا این است که تماشاگر
زیادی یک فیلم را ببینند یــا اثرگذاری ان فیلم
چقدر است؟ موفقیت از ریشه وفق میاید یعنی
فرد بتواند خودش را با شرایط وفق بدهد .اگر صرف
به معنای وفق دادن باشد فرد میتواند خودش را
وفق دهد و میتوانیم بگوییم ادم موفقی است.
او ادامه داد :ممکن است روزنامهنگاری سالهای
سال با سینماگران در ارتباط باشد و باهم در تعامل
باشند اما دلیلی نمیشود که بتوانیم بگوییم فرد
میتواند در این عرصه فعالیتی داشته باشد .من اگر
در این عرصه امدم و شروع به فعالیت کردم به این
دلیل بود که در مدیومی که بودم احساس میکردم
اثرگذاری الزم را نــدارد و حرفی هم اگر دارم باید
در مدیوم دیگری بزنم .نمیتوان گفت هر چه فرد
روابط زیادی در حیطه کار داشــته باشد میتواند
موفق عمــل کند .من 15ســال پیش هم همین
روابط را داشــتم که االن دارم اما مدیوم کاریام
روزنامه بود.
ﻓیﻠﻢ مﻦ براورد ماﻟی سﻨﮕیﻨی ﻧداشت
مینا اکبری درباره موضوع جذب سرمایهگذار در
سینمای مستند و اینکه چطور یک سرمایهگذار
حاضر شده است برای یک مستند که در گرو ِه هنر
و تجربه اکران میشود سرمایهگذاری کند و نگران
بازگشت سرمایه نباشد ،میگوید :برخالف تصور،
این فیلم چندان براورد مالی ســنگینی نداشت.
طبعا بهخاطر موضوعی که انتخــاب کرده بودم
کمتر کسی ریسک ســرمایهگذاری روی چنین
فیلمی را میکرد .حتــی به چند مدیر مطبوعاتی
اصالحطلب که کار سینما هم میکردند و ظاهرا
دغدغه رسانه داشتند پیشــنهاد تولید مشترک
این فیلم را دادم اما انها گفتند در شرایط فعلی
سرمایهگذاری روی این پروژه به صالحمان نیست.
رسولاف تنها کسی بود که در ان سالها (حدود
چهار ســال پیش) همه نوع پشت این فیلم بدون
هیچگونه دخالت مستقیمی ایستاد و ما توانستیم
با شراکت هم و همکاری یک گروه حرفهای فیلم را
به پایان برسانیم.
او در ادامه میگوید :البته ســرمایهگذاری در این
فیلم بهصورت مشــترک بود و در اصل احســان
رســولاف فیلمــی تهیه کــرده که مــن در ان
سرمایهگذاری کردهام.
از طــرف دیگــر موضــوع مســتند «میــدان
جوانان(ســابق)» و این نکته که برای اولین بار در
تاریخ ســینمای ایران به این مقطع مهم تاریخی
پرداخته میشود برای سرمایهگذار و تهیهکننده
دغدغهمند و جسور ،وسوسهبرانگیز است.
شاید هم تجربه 22ســال کار مطبوعاتی من در
زمینه موضوع فیلم این اطمینان را به سرمایهگذار
میداد که با اثری جدی و مشفقانه روبهروست. صفحه 18
پروﻧده ای برای ساﺧﺘﻪ تازه ﻧیما جاویدی ﮐﻪ ﻧﮕاه ﻫا را بﻪ سمت ﺧود برد
یﮏسرخپوستارامونﺴﺒتاًخﺸن
19
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 19
پﺸﺖ ﺻﺤنه
گفتوگو با محسﻦ ﻧصراﻟﻠهی درباره
جﺰﺋیات و تاﺛیر ﻃراحی صحﻨﻪ در ﻓیﻠﻢ ﻫای سیﻨمایی
سرخپوست
فیلﻢ نمایش جﺰﺋیات است
قطعا یکى از عواملى که باعﺚ دیده شدن فیلم «سرخپوست» شده
است طراحى صحنه ان است که در طول فیلم مخاطب را همراه
خود مىکند .این موضوع در زمان جشنواره از چشم هیات داوری
دور نماند و او را مستحق گرفتن سیمرغ طراحى صحنه دانستند .فیلم با موقعیت
مکانى قصهاش به رخ کشیده مىشود و هنرمندی محسن نصراللهى در این اتفاق
خیلى به چشم مىاید .حاال در زمان اکران عمومى فیلم ،گپى زدیم با محسن
نصراللهى و از او در مورد چگونگى ساخت لوکیشن و روند طراحى صحنه این فیلم
پرسیدیم که در ادامه مىخوانید.
گروه سینما
سپیده عالمپناه
این مکان که در فیلــم موقعیت اصلى و
زندان است چقدر ساخته و دکورسازی
شد و چقدر در واقعیت بهعنوان بنا وجود
دارد؟
صفر تا صد دکــور را برای این فیلــم بهطور کامل
ساختیم.
از روی تصویر و مستنداتى به این شکل
رسیدید؟
چیز مســتندی راجع به دکور و زندان وجود
نداشــته که ما از روی تصویری ساخته باشیم.
مقداری از این ســاختمان زندان تخیل بوده
و مقداری از ان براســاس رفرنسها و طبیعتا
مقداری هم مربوط به نیــاز فیلمنامه بود .در
هر صورت ما غیر از زندان قصر ،زندان دیگری
نداریم که به این فضا نزدیک باشد تا بتوانیم به
شکل ان معماری را انجام دهیم .در هر صورت
زندان در همه جای دنیا یک معماری مشخصی
دارد ،قسمتهای اصلی دارد مثل سلول و بند
و ...که ما همه قســمتهای ایــن زندانها را
براساس نقشــههای قدیمی زندانهای داخل
یا خارج از ایران پیدا کردیم و براساس انها و
نیازهای فیلمنامه بسط دادیم و نمایی به وجود
امد که در داخل فیلــم میبینیم یعنی صفر تا
صد ان ساخته و پرداخته شده است .همه چیز
برای ساخت دکور زندان روی خاک انجام شد
و هیچ ساختمان قدیمی وجود ندارد .روی یک
زمین خالی از صفر تا صد دیوارها را کشــیدیم
و ساختیم.
این داالنهای پرپیﭻوخم که در زندان
مىبینیم و چرخشهای دوربین را برای
بیننده پدید مىاورد لــزوم فیلمنامه و
داستان است یا بیشتر از هر چیزی کاربرد
زیبایىشناسى دارد؟
نکتهای که در فیلم و نماها برای من بهعنوان طراح
صحنه مهم است این است که برای بیننده جذابیت
بصری داشته باشد .ممکن است در واقعیت یک زندان
به همان اندازه که در فیلم میبینیم پیچ و خم نداشته
باشد .ما به تعداد پیچوخمهایز بیشتری در فیلم نیاز
داشتیم و همه این داالنها و پیچوخمها مربوط به
فیلمنامه بود و بیشتر از این موضوع قید محدودیت
بودجه هم مهم بود و باعث میشــد پیچوخمها را
بیشتر کنیم و طی صحبتهایی که با نیما جاویدی
داشتیم و با توجه به نظراتی که داشتند به این نتیجه
رسیدیم .برای من قسمت بصری و یکنواخت نشدن
ان در نگاه مخاطب مهمترین نکته بود.
ساختیم .گاهی اوقات ممکن است لوکیشنی داشته
باشیم و براســاس ان خودمان را تطبیق دهیم اما در
«سرخپوست» به این شکل نبود ،ما فیلمنامه داشتیم
و براساس انچه در فیلم وجود دارد ساختیم ،عینیت
بخشیدیم و تصویری کردیم .بعید میدانم چیزی در
ذهن اقای جاویدی بود که اتفاق نیفتاده باشد .تمام
ان چیزی که در فیلمنامه بــود؛ حیاط اعدام ،حیاط
هواخوری و ...بهصورت دقیق اندازهگیری میشــد
یعنی ما متر میکردیم از اینجا تا انجا چقدر دیالوگ
دارند و چند متر احتیاج داریــم؛ این یعنی تصویری
کردن فیلمنامه کاری که من برای «سرخپوست» انجام
دادم .اصوال چون زندان ،زندان خالی و در حال تخلیه
است که حتی اتاق رئیس زندان در فیلمنامه هم قرار
بود خالی باشد اما با نیما جاویدی صحبت کردیم و به
این نتیجه رسیدیم ،اتاق نباید خیلی هم خالی باشد،
باید بهمرور خالی شود اما در بقیه اتاقهای زندان ،هیچ
وسیلهای نداریم و تقریبا خالی از وسیله است.
فیلم ،فیلمى معمایى و باتعلیق است این
تعلیق در ارایش صحنه با چه تمهیداتى
پیش رفت و چه نقشهایــى برای ان
داشت؟
«سرخپوست» شاید یکی از معدود فیلمهایی باشد که
یک لوکشین را براساس نیاز فیلمنامه درست کردیم،
هر انچه در فیلمنامه نیاز داشتیم ان را ساختیم که
خیلی کم پیش میاید این اتفاق بیفتد .ممکن است در
زندان مکانهای دیگری هم وجود داشته باشد که ما
به ان نیازی نداشتیم و نساختیم و در ان ورود نکردیم
ولی کامال صفر تا صد لوکیشنها را براساس نیازهایمان
در این مســیر که جزییــات اینقدر
تاثیرگذار بود چه سختىهایى داشتید؟
سختیها و چالشی که من داشــتم هم به همین
شــکل بود ،ما باید فرم معماری و کهنهکاریهایی
انجام میدادیم و به سمتی میرفت چون وسیلهای
نداشتیم که پر کنیم و فقط دیوار بود باید این دیوارها
را پر میکردیم ،تصویر خیلی هم لخت به نظر نرسد و
هر پالن به لحاظ بصری شبیه تابلوی نقاشی باشد و
خداراشکر در بسیاری از این موضوعها در عمل موفق
بودیم چه به لحاظ کهنهکاری و چه شکل معماری
که انتخاب کردیم و ساختیم. صفحه 20
در زمینه نورپردازی تعامل به چه صورت
بود؟ از انجایى که زندانى که شما طراحى
کردید تاریکىهای زیادی داشت که باید
رعایت مىشد با طراح نور در این باره به
چه تعاملى رسیدید؟
به هر حال وقتی کاری را از صفر تا صد میسازی،
بایدها و نبایدهایی در ذهن هســت از نور که در
کجا استفاده شود و کجا استفاده نشود ،مثال برای
جاهایی پنجره میگذاری و برای جاهای دیگری
نمیگذاری ،این که قســمتهایی هستند که
پنجره ندارند یعنی باید فضا تاریک باشد و وقتی
هست یعنی باید نوری باشــد .اینکه کارگردان
طبق ســلیقه طراح صحنه کار کند مهم است.
هومن بهمنش در ساختوساز به ما خیلی کمک
کرد جایی که نیاز داشتیم منبع نور اضافه شود
اضافه میشد و جایی که احتیاج نداشتیم حذف
میشد .در کل تعامل بین ما خیلی زیاد بود.
نیما جاویــدی چقدر در خــرج کردن
دستتان را باز گذاشت؟
خیلی زیاد! بهدلیل این که نیما جاویدی هم اشنایی
با معماری داشــت خیلی دچار چالش نمیشدیم.
روی نقشه که برایشان توضیح میدادم او تمام نکات
را میفهمید و میدانست از صحنه چه میخواهد و
چه نمیخواهد .خیلی در پیشتولید دچار سختی
نشدیم و زمانی که هومن بهمنش به گروه پیوست به
جمعبندیهای خیلی خوبی رسیدیم ،تصمیمهای
زیادی گرفتیم و بعضی از تصمیمها هم عوض شد
و درست شد .من و نیما جاویدی از یک سو و گروه
تولید و تهیه از سویی دیگر نقش بسزایی در پیش
بردن نقشهها داشتند و کمک کردند و وسایل مورد
نیاز را میخریدند .زمانی که نقشــه را میکشیدم
فکر نمیکردم که تهیهکننده و گروه تولید زیر بار
این همه پول برای نیازهای نقشــه بروند اما قبول
کردند و امیدوارم از این دست تهیهکنندهها بیشتر
شود! یک ســو کارگردان است که چه میخواهد و
یک سو گروه تولید که چقدر میتوانند در راستای
خواست فیلمنامه و کارگردان کمک کنند و خیلی
از خواستههای ما براورده شد ،تنها چیزی که ما کم
داشتیم ،زمان بود.
شــما در فیلم «محمد)ص(» با یک تیم
بینالمللى کار کردید .این تجربه چقدر به
شما اثبات کرد که در زمینه طراحى صحنه
یا لباس با معیارهای جهانى فاصله داریم؟
تفاوت خیلی زیاد است! شــکل نگاهی که انها به
طراحی صحنه دارند با نگاهی که ما داریم بســیار
تفاوت دارد .هیچکدام غلط نیســت انها به شکلی
کار میکنند ،ما به شکلی دیگر کار میکنیم .انها
نیروهای بیشــتری دارند و برای هر بخش نیروهای
متفاوتی دارند و اکسســواری که استفاده میکنند
خیلی بیشتر است .یکی از خوبیهای کار انها تقسیم
کار اســت و طراح چیدمان دارند .برای هر کار مدیر
هنری متعددی وجود دارد و هر بخشی را یک نفر به
عهده میگیرد که زیر نظر مدیر هنری است .متاسفانه
ما این موضوع را در سینمای ایران نداریم و همه کارها
به عهده یک نفر است و چون نیروها متخصص نیستند
باید نســبت به انها حواسجمعتر بود که کارها را
درست انجام دهند ،باید چیدمان را خودمان انجام
دهیم به این معنی که مسئولیت بسیاری روی دوش
طراح صحنه است .وقتی فشار کار باالست ممکن است
خدشهای وارد شود چون باید کار در دست متخصص
باشد مثل نقاش برای رنگ کردن ،چون شما با خیال
راحت کار را به دست او میسپاری و خیالت از بابت ان
راحت است اما من فقط یک نفر هستم و تنها باید کارم
را انجام دهم و فرد متخصصی نیست.
در هلىشاتها نقش طراحى صحنه به چه
صورت پیش مىرفت؟
ماکت را از اول بــرای دو چیز ســاختیم؛ اول نیاز
فیلمنامه ،دوم باید میفهمیدیم زندان چه شــکلی
است و چون به خیلی از قســمتها نیاز نداشتیم،
نســاختیم .من نقشه کلی داشــتم و ان را به گروه
جلوههای ویژه دادم و با تعاملی که باهم داشتیم پیش
رفتیم .خروجی زندان را کشیدیم ولی با نقشههایی
که به انها داده بودیم بقیه کار با جلوههای ویژه بود.
زمانى که نقشه
را مىکشیدم
فکر نمىکردم که
تهیهکننده و گروه
تولید زیر بار این
همه پول برای
نیازهای نقشه بروند
اما قبول کردند و
امیدوارم از این
دست تهیهکنندهها
بیشتر شود! یک سو
کارگردان است که
چه مىخواهد و یک
سو گروه تولید که
چقدر مىتوانند در
راستای خواست
فیلمنامه و کارگردان
کمک کنند و خیلى
از خواستههای ما
براورده شد ،تنها
چیزی که ما کم
داشتیم ،زمان بود
در این زمینه و دربــاره طراحى صحنه
فیلم «سرخپوســت» چقدر از فیلمهای
هالیوودی الهام گرفتید؟
ما فیلمهای تخیلی و علمی و ...کار نمیکنیم که
بخواهیم همه ان را از ذهنیت خودمان استفاده
کنیم99 .درصــد فیلمهایی کــه کار میکنیم
براساس واقعیت اســت .در فیلم «سرخپوست»
زندان را طراحی کردیم که دلیلی نداشت زندان
عجیب و غریبی طراحی کنیم .رفرنسهایی وجود
دارد که در همه کارهایم همیشه سعی میکنم
انها را منبع قرار دهم .میلژن کرکا کلژاکویچ در
فیلم «محمد(ص)» میگفت :ما مستند تاریخی
کار میکنیم که همه المانهــای طراحیمان
شبیه ان شود اما یکسری رفرنسهایی داریم
مثل اینترنت و از ان اســتفاده کنیــم .بنابراین
فکر میکنم برای فیلمهایی طراح باید از تخیل
استفاده کند تا بتواند صحنههای بهتری داشته
باشــد .همین زندانی را کــه در فیلم میبینیم
چهارهزار عکس زنــدان دیدم بــا ترکیب این
عکسها و خالقیت خودم توانستم این زندان را
بسازم و اگر اســم این کار کپیکاری میشود یا
نه ،برای من مسئلهای نیست و مهم این است که
اینها تبدیل به خواست فیلمنامه شود و بتوان از
ان استفاده کرد .من همه فیلمهایی که در زندان
روایت میشوند را دیدم و اگر شباهتی بوده به این
دلیل است که همه زندانها شبیه هم هستند و
همه یک بند ،ســلول و ...دارند و همه جای دنیا
همینطور است.
در کارنامه کاری شما قریب به 10فیلم
اســت که نوید محمدزاده هم در انها
بهعنوان بازیگر حاضر است این موضوع
اتفاقى پیش امده یا نه؟
کامال اتفاقی بوده اســت! من با کارگردانهایی کار
میکنم که نوید محمدزاده هم با انها کار میکند.
برای ما هم شگفتاور است دوباره باهم کار میکنیم
و تقریبا همه فیلمهای نوید محمــدزاده را ما باهم
همکاری کردهایم .معرفی در کار نیســت و کامال
اتفاقی پیش امده است.
21
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 21
سینمای ایران
احمد ﻃاﻟبیﻧﮋاد ؛ مﻨﺘﻘد سیﻨما درباره اﺧریﻦ اﺛر ﻧیما جاویدی
«سرخپوست»
یﮏ فیلﻢ ﺷﺒه ﻫاﻟیوودی است
با نگاهی ساده به وضعیت ﻓروش ﻓیلمها در یﮑی دو سال اخیر میتوان بیشتر از ﻗبل متوجه تغییر نسبی
ذاﺋقه مخاطﺐ شد؛ اینکه مخاطﺐ با چرخش سلیقهای به ﻓیلمهای اجتماعی خوب به سینمای جدی
و اجتماعی تمایل بیشتری نشان داده است .پﺲ از ﻓروش خوب ﻓیلم «متری شیشونیم» نوبت به
«سرخپوست» و «شبی که ماه کامل شد» رسید که مردم را به سینما بﮑشانند .ﻓیلم «سرخپوست» چه در زمان اکران
جشنواره و چه در زمان اکران عمومی ،بیشتر از ﻓیلمهای اجتماعی دیگر مورد اﻗبال ﻗرار گرﻓت و منتقدان نﻈر مﺜبتی
به این ﻓیلم داشتند و همین مسﺌله باعث شد که این ﻓیلم در تبلیغات دهان به دهان بین مخاطبان هم موﻓﻖ عمل کند.
اما در میان نﻈر منتقدان ،وضﻊ شﮑل دیگری است بعضی «سرخپوست» را خیلی دوست دارند و بعضی اصﻼ دوست
ندارند و معتقدند برای این ﻓیلم سروصدایی بیجهت راه اﻓتاده که الیﻖ ان نیست در میان این طرﻓداران صفر و صدی
احمد طالبینﮋاد گزینه بیطرف و منﻄقی است که سراغ او رﻓتیم و گپی اجمالی درباره همین اختﻼفنﻈرها پیرامون
«سرخپوست» زدیم.
گروه سینما
من هیﭻ شناختى در
مورد نیما جاویدی
ندارم و نمىدانم
قبل از اینکه فیلم
بلندی ساخته باشد
چه کرده ،اما این
فیلم ،اثر قابلتوجهى
است .فیلمى است
که تماشاگر عادی
خوشش مىاید و
تماشاگر کمى نخبهگرا
هم بدش نیامده است
فیلم خوب لزوما همه چرخدندههایشان
خوب کار مىکنند؛ فیلمنامه،کارگردانى،
بازیگری ،طراحى صحنه و ...خوب است یا
اگر در یکى دو مورد اصلى درخشش داشته
باشند هم مىتوان به ان فیلم خوب گفت؟
اگر همه عناصــر یک فیلم اعــم از کارگردانی
طراحی صحنه و لباس و ...ســر جایشان باشند
به ان فیلم میتوان یک فیلم خوب اطالق کرد.
واقعیت این است که موضوع هم اهمیت دارد اما
گاهی وقتها میشود راجع به موضوعات خیلی
ساده ،فیلمهای درجهیک ســاخت؛ کاری که
مرحوم کیارستمی میکرد همین بود .موضوع
فیلمهای کیارستمی موضوعات خیلی سادهای
بودند اما رفتاری که کیارستمی با این سوژهها
میکرد انهــا را تبدیل بــه فیلمهای خوب یا
گاهی اوقات شاهکار میکرد.
نقدی هست به فیلم «سرخپوست» که
حســین معززینیا هم به ان اشاره کرد
اینکه این فیلم یک ایده خوبى بوده که
حرام شده ،این نقد را شما هم قبول دارید
و بهنسبت تجربه قبلى این فیلم نیما
جاویدی تغییر محسوســى داشته
است؟
مسئلهای در مورد هر فیلمســاز جوانی صدق
میکند این است که ما نمیتوانیم مبنا را براساس
یکی دو فیلــم بگذاریم و قضــاوت کلی کنیم.
«ملبورن»؛ فیلم اول نیمــا جاویدی از نظر فرم،
گرایش و دیدگاه ،هیچ ربطی به این فیلم یعنی
«سرخپوست» نداشت و ندارد برای اینکه فیلم
قبلی کمی تجربی بود و تمام فیلم در یک فضای
بســته اتفاق میافتاد و موضوعی وحشــتناک
را مطــرح میکرد اما فیلم «سرخپوســت»
یک فیلم شبههالیوودی است؛ از نظر
پرداخت ،بازیگری و فضاســازی
و ...یعنی فیلم استانداردی در
حد و اندازه ســینمای ایران
دارد .اما فیلم «ملبورن» را
به «سرخپوست» ترجیح
میدهم برای اینکه ایده مطرحشده در این فیلم،
ایده نزدیکتر و قابل درکتر اســت .شاید دلیل
عدم نزدیکی هم بعد زمانی واقعه به ماست اینکه
به هر حال فضای فیلم در دوره پهلوی اول و دوم
اتفاق میافتد و کمی دورتر از ما به نظر میرسد.
همه اینها حرفهای حاشیهای است و در کل
این فیلم میتواند متقاعدکننده باشد.
یعنى بهلحاظ کارگردانــى او را مىتوان
بهسبب ساخت «سرخپوست» تحسین
کرد؟
من هیچ شناختی در مورد نیما جاویدی ندارم و
نمیدانم قبل از اینکه فیلم بلندی ساخته باشد
چه کرده ،اما این فیلم ،اثر قابلتوجهی اســت.
فیلمی است که تماشاگر عادی خوشش میاید
و تماشاگر کمی نخبهگرا هم بدش نیامده است،
اما اشکاالت منطقی هم دارم نه به بازیگری ،بلکه
به فضای فیلم نسبت به حضور خانم مددکار در
بازداشــتگاه و زندان که با فرهنگ ما همخوانی
ندارد .این موضــوع را در هیچ دورهای ندیدهایم
حتی در دوره پهلویها هــم ندیدهایم .این ایده
بیشتر به الگوی فیلمهای فرار از زندان امریکایی
برمیگردد و شاید یک نوع الهام گرفتن از فیلم
خارجی در یک فیلم ایرانی باشد.
گاهى هجمهای برای برخى فیلمها پیش
مىاید که منتقدان را برای طرفداری از
یک فیلم سوق مىدهد و به نظر مىرسد
بهنوعى پروپاگاندای تبلیغاتى یک فیلم
را به عهده مىگیرند« .سرخپوست»
مورد توجه منتقــدان قرار گرفت ،به
نظر شــما چقدر این توجه در دیده
شدن فیلم توسط مخاطب عام تاثیر
داشت؟
انتقادها و اظهارنظرهایی که در مورد فیلم شد
بیتاثیر نبود ،وقتی مــردم میخوانند و متوجه
میشوند ،یک نوع تفاهم عمومی راجع به فیلم
وجود دارد که خوب است یا بد ،تصمیم میگیرند
ببینند یا نبینند .به هر حال تماشاگرانی که تحت
تاثیر تبلیغات ،فیلمی را دیدند باید راضی از سالن
بیرون بیایند وقتی از فیلم راضی باشــند برای
دیگران تبلیغ میکنند که ببینند یا نبینند و اگر
این تبلیغات دهان به دهان به نفع سینما صورت
بگیرد چرا که نه؟!
ایا مىتوان نقطه عطف اصلى فیلم را بازی
بازیگران ان دانست؟
به نظرم همه خوب ظاهر شدند ،نوید محمدزاده
که کمکم داشت به نقشهای تکراری میرسید،
نقش رئیس زندان را بسیار خوب بازی کرد و با
وجود جثه کوچکی که دارد در این قالب بسیار
باعظمت ظاهر شد و بهنظرم نقشافرینی خوبی
کرد .پریناز ایزدیار با وجود تالش بســیار ،شاید
بتوان گفت نقشی که ایفاگرش بوده جا برای مانور
نداشته اما درمجموع همه خوب هستند؛ اتیال و
ستاره پسیانی ،مانی حقیقی و ...همه چیز خوب
است بهطوری که وقتی مخاطب از سالن سینما
بیرون میاید از فیلمی که دیده راضی است.
نقطه تعلیق فیلم چقدر توانست خود شما
را برای دیدن ادامه فیلم تشنه نگه دارد؟
خیلی امیدوار نبودم که تماشاگر طاقت دیدن
فیلم را تا اخر داشته باشد اما نکته فقط تعلیق
دراماتیک نیست که مخاطب را منتظر میگذارد
بلکه مجموعــه خوب ادم را کنجــکاو میکند
که بــه کجا میرســند و به نظرم فیلــم ،فیلم
ناامیدکنندهای نیست.
به لحاظ مضمونى شما «سرخپوست» را
فیلمى اخالقى مىدانید؟
واقعیت این است که بحث اخالقمداری و تعهد
اخالقی را هم مطــرح میکند اما همه فیلم این
نیســت .پیامهای اخالقی و اجتماعی و از این
قبیل بحثها جایش در ســینما نیست ،شاید
تلویزیون جای بهتری باشد و سینما نباید صرفا
دنبال پیاماوری برای مخاطب باشد .پیام باید در
جلد کار باشد ،به تعبیر ادبیات یک قرن گذشته
داستان همان پیام شماســت .اگر بتوانیم یک
داســتان خوب را بگوییم ،خودبهخود پیام هم
دادهایم یعنی حتما در ان داستان پیامی وجود
دارد که هر کسی به زعم خود پیام مورد نظرش
را پیدا میکنــد .در «سرخپوســت» از جهتی
میشود خیلی نکات را پیدا کرد ولی نباید دنبال
یک پیام واحد بود ،چون فیلم داستان میگوید
و داســتان جذابی هم هســت و فقط به دنبال
نتیجه اخالقی نمیگردد که اخالق هم یکی از
همان چرخدندههایی است که ابتدای گفتوگو
دربارهاش حرف زدیم. صفحه 22
در گفتوگو با عﻠیرﺿا سﺠادپور و سید جمال ساداتیان
اشکاﻻت ﭼیﻨﺶ اﮐران در سیﻨمای ایران بررسی شد
اﮐرانماباسینمایجهان
خیلیفرقدارد
گروه سینما :بحث اکران ،شﮑل اکران ،تعداد سرگروه ،تعداد هفتههای نمایش ﻓیلم و چینش اکران در ﻓصول مختلف ،از بحثهای اصلی همیشگی
سینماگران و از بحثهای داغ این روزهاست .وضعیت اکران ﻓیلم «سرخپوست» در مقایسه با «شبی که ماه کامل شد» ،گرﻓتن سرگروه «متری
شیشونیم» در اوج ﻓروش ،دیر اکران شدن ﻓیلم «ایده اصلی» و بسیاری از گﻼیههای دیگر که این روزها توسﻂ صاحبان ﻓیلمها خبری شده ،باعث
شد که این سوال را بپرسیم که چینش اکران باید دست چه کسی باشد؟ اکران هنر و تجربه باید در اختیار چه ﻓیلمهایی باشد؟ ایا سینماداران در
چرخه تصمیمگیری باید حضور ﻓعالتری داشته باشند؟ و سواالت دیگری که با دو نماینده متفاوت در سینما انها را مﻄرح کردیم و پاسﺦها و
راهﮑارهای خوبی هم دریاﻓت کردیم .اولی سیدجمال ساداتیان که تهیهکننده و سینمادار است و دومی علیرضا سجادپور که سالها بر مسند
نﻈارت و ارزشیابی اثار و ارایه پروانه ساخت و نمایش بوده است .در ادامه با حذف پرسشها ،پاسﺦهای این دو سینماگر را میخوانید.
ساداتیان:بهجایاینﮐه
فیلﻢﻫایمانرادرﻋرضاﮐرانﮐنیﻢ
بایددرﻃولاﮐرانﮐنیﻢ
سجادپور:بهترینراه
حرﮐتگروﻫیومﺸورت
دراﮐراناست صفحه 23
پرونده ویژه
علیرضاسجادپور
شرایط اکران در کشور ما
بایدبادیگرشرایطسینما
سنجیده شــود .باید با
برخیکشورهایمطرحدر
دنیامقایسهکردمثالکشورهاییکهبهنسبت
سرانه جمعیت با ما بسیار متفاوت هستند.
اگر انها را استاندارد قرار دهیم طبعا ما در
زیرساختها فاصله خیلی زیادی داریم.
بعد از انقالب همیشــه کمبود وجود
داشته ،در دهه گذشته تالشهایی
صورت گرفت که خﻸ کمتر شــود
اما هنوز تعداد سالنها متناسب
با عالقهمندان به سینما نیست.
این مطلب مهم و تکراری اســت
که خیلی از شهرها به رغم شهر
بودن یک سینما هم ندارند .برخی
اســتانها در حد مقیاس استانی
سینماهای انگشتشماری دارند
و طبعا وقتی از این دست مشکالت
وجود دارد نمیشــود در اکران فیلمها
استاندارد داشت.
سیدجمالساداتیان
در حال حاضر عرضه فیلم به ســینما
خیلی زیاد اســت و تعداد سالنهای
نمایش ،نســبت به عرضه فیلمهای
تولیدشــده خیلی کم است به همین
دلیل اختالفات و گلهگذاریها شروع میشود .فیلمها
جیرهبندی میشوند ،مثال میگویند هفت هفته سرگروه
و سه هفته هم بدون سرگروه ،اما این درحالی است که
بعضی از این فیلمها ظرفیت جذب مخاطب را دارند و با
یک اکران غیرقابل قبول سرگروهی سینمایی خود را از
دست میدهند.
علیرضاسجادپور
تعداد اثاری که تولید میشود رقم و
تعدادش بد نیست .سالی حدود صد
فیلم در کشور ساخته میشود حتی
امارهای جهانی نشان میدهند که
ما جزو 10-15کشــور جهان هستیم که در تولید و
تخصصهای سینمایی خودکفا هستیم و نیروهای
سینماییمان فعالیت میکنند .مثل برخی کشورها
نیســتیم که عمده کارهای سینماییشان متکی به
نیروهای سینمای خارج از کشــور است .این تعداد
تولید میدان و عرضه خوبی را پیدا نمیکنند که همین
ایراد به چند مشــکل عمده دیگر منجر میشود .اول
اینکه توازن مالی صنعت را بههم میزند یعنی سرمایه
فیلمها به ســوداوری الزم نمیرسند و همین باعث
میشود گردش سرمایه کند شود .دوم این که فشار
ایجاد میشود و رقابت ایجاد میکند .رقابت همیشه
خوب است اما وقتی کمبود امکانات منجر به رقابت
شود دستهبندی ،باندبازی و ارتباطات فراسینمایی
مطرح میشود و شفافیتها از بین میرود که ناشی از
مشکالت زیرساختی است.
سیدجمالساداتیان
برخی فیلمها که در جذب مخاطب دچار مشــکل هســتند اصرار دارند
فیلمهایشان اکران شود ،سینمادار هم منافع سینمای خودش را در نظر
میگیرد که بخواهد فیلم پرفروش را بردارد و فیلم کمفروش را انتخاب
نکند .هر سال صد فیلم تولید میکنیم و درمجموع چهارصد سالن داریم
و باید صد فیلم اکران کنیم که اگر بخواهیم بهطور متوسط اینها را کنار هم بچینیم به هر
فیلم چهار سینما در طول سال میرســد .به همین دلیل همیشه یکسری فیلمها اکران
میشوند ،یکسری فرصت اکران پیدا نمیکنند حتی ان فیلمهایی هم که اکران میشوند
به این دلیل که در جذب مخاطب دچار بحران هستند نمیتوانند رابطهشان با سینمادار را
کمی ترمیم کنند .همه این اتفاقها دست به دست هم داده که این مشکالت به وجود بیاید و
همه گلهمندند؛ چه کارگردانی که فیلمش میفروشد چه کارگردانی که فیلمش نمیفروشد. صفحه 24
علیرضاسجادپور
چند سالی است که این موضوع در سینما مطرح
میشود که امکان محدود اکران در یک فرایند
باندبــازی و گروهگرایی گرفتار میشــود که
عادالنه نیست .البته سالنهایی که در سالهای
اخیر ساخته شدهاند از نظر کیفیت بسیار قابل قبول بودند اما چون
بسیاری از انها قدیمی هستند و امکانات کمی دارند صاحبان اثار
انها را حساب نمیکنند .خیلی از راهکارها وقتی ارایه میشود
حل ان مربوط به دولت میشود که انها هم اغلب شعار میدهند.
بنابراین هر چه دولت خود را از این موضع جدا کند بهتر اســت.
اگر شرکتهای خصوصی دخالت کنند بهتر است .صنوف باید
خیلی بیشتر فعال باشند ،در بحث اکران هم این امکانات محدود
را مناســب عرضه و پخش کنند گرچه کمبود امکانات موجب
نارضایتی میشــود .تقریبا همه بر این عقیده هستند که تعداد
سالنهای بیشتر باعث رضایت هر دو طرف میشود.
سیدجمالساداتیان
از یک طرف هر صاحــب اثری اختیار دارد فیلمش
را هر زمانی که دوست دارد اکران کند ،به همین
دلیل صاحبان اثر با سینماداران البی میکنند.
ممکن اســت در یک زمان چهــار فیلم خوب در
اکران کنار هم قرار بگیرند یا در یک فصل از سال ،فیلمها معمولی
باشند و سینما راکد باشــد .نمیدانم این تعادل را چگونه میتوان
برقرار کرد که ما چهار فیلم پرفروش ،چهار فیلم متوسط و چهار فیلم
معمولی داشته باشیم تا بتوانند باهم اکران شوند .بسیاری از فیلمها
در جذب مخاطب قدرت بیشتری دارند و باید سالنهای بیشتری در
اختیارشان قرار بگیرد .به این ترتیب که انهایی که متوسط هستند
ســالن کمتر و فیلمهایی که ضعیفتر هستند سالنهای بهمراتب
کمتری داشته باشند.
سیدجمالساداتیان
برخی فیلمها که قدرت جذب مخاطب عام
را ندارند اگر بخواهند منتظر این باشند که
سرگروهی پیدا کنند و فیلمشان را اکران
کنند ممکن اســت زمان به انها نرسد از
ان جهت این یک قدم مثبت است که هنر و تجربه
پیش گرفته ولی سالنهای ســینما بهقدری باید
زیاد باشند که به هنر و تجربه سالنهای بیشتری
برسد .همه فیلمهایی که کمی برای مخاطب عام
جذاب نیستند بهتر اســت در همین گروه هنر
و تجربه اکران شــوند .البته این را هم نمیشود
نادیده گرفت که گروه هنر و تجربه با این تعداد
ســالنهای محدود ،فیلمها را دچار خســران
میکند ،چون سالنهایش محدود است و مکفی
نیست.
علیرضاسجادپور
در اکرانهای کلیدی مثل عید
نوروز و مناسبتهای خاص
ایــن بحث همیشــه وجود
داشته اســت و کمتر پیش
امده افراد از چینش اکران راضی باشند و همیشه چند
فیلم شبیه به هم را میبینند که به جای انکه به یکدیگر
کمک کنند بهنوعــی در حال تضعیف کردن هم هســتند.
نمیشــود با یک ســلیقه خاص در ان به نتیجه رسید .بهترین
راه ،حرکت گروهی مشورتی و شورایی است که با اعمال نظرات
جمعی بتوانند موضوع را حل کنند و نظر شورایی و مشورتی را
بپذیرند.
سیدجمالساداتیان
به جای اینکه فیلمهایمــان را در عرض اکران کنیم باید
در طول اکران کنیم ،مثال 3-4سالن به یک فیلم بدهیم
اما شش ماه بتواند فیلمش را اکران کند تا بهمرور زمان
ظرفیتهای نمایشــی فیلمش را معرفی کند و فرصت
اکران داشته باشــد و بتواند مخاطبانش را جذب کند .ولی در این شرایط
اکران عمومی فشرده ،فیلم باید در صد سالن اکران شود ،در 2-3هفته هم
بتواند پای مخاطب را به سینما باز کند که فیلم جایگاه اجتماعیاش را میان
مردم پیدا کند.
علیرضاسجادپور
اکران هنر و تجربه در ابتدا قرار بود برای فیلمهایی
که در اکران خیلی موفقیــت پیدا نمیکنند
راه تنفسی باشــد و در موارد اســتثنایی هم
موفقیتهایی نشان داد .با نگاه کردن به سینما
متوجه میشویم که این ایده مخالفانی هم داشت ،شاید این طرح
نیاز به اصالحات زیادی داشته باشد.
سیدجمالساداتیان
انگلیسیها ضربالمثلی دارند که میگویند «ما انقدر
پولدار نشدیم که جنس ارزان بخریم» ،برخی از
کارگردانان فکر میکنند اگر فیلم ارزان بسازند در
گیشه موفقتر هستند اما اینطور نیست .فیلم ارزان
میسازید به همان اندازه هم نمیفروشــد درصورتیکه فیلمهای
بیگپروداکشن در جذب مخاطب تقریبا بهتر عمل میکنند.
سیدجمالساداتیان
هزینه سینماداری خیلی باال رفته است .مگر چند
فیلم پرفروش در طول سال داریم؟ سالندارها
هم سعی میکنند فیلمهایی که پرفروشتر
هستند را در نوبت اکران قرار دهند .منکر بعضی
رایزنیها نیستم که هر ســینماداری به منافع سینمایش فکر
میکند که ان منافع را چگونه تامین کند اما بعید میدانم بخواهد
فیلمی که 100درصد قابلیت جذب مخاطــب دارد را در کنار
فیلمی بگذارد که 20درصد قابلیت دفاع در اکران دارد.
25
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 25
پرونده ویژه
علیرضاسجادپور
دخالت کامال مســتقیم و عدم دخالت شورای
صنفی نمایش هم شرایط را بهبود نبخشیده
است اما گرایش من به کار گروهی-مشورتی
است که به حل این موضوع کمک می کند .البته
بحث های جدیدی را ایجاد می کند .مثال باندبازی ،دسته بندی
و فشــارهای بیرونی که مطرح شده معموال خیلی سخت اثبات
می شود .باز هم باید راه حل را در شورا پیدا کرد با حضور فعال تر
صنوف و نگاه انتقادی تمام ارکان با استفاده از تمام نظرات و قواعد
اصالح پذیر که متناسب با شرایط و اصالح کردن رفتار ان هاست.
سیدجمالساداتیان
اگــر تعداد ســینما های ما بیشــتر شــود قدرت
تصمیم گیری برای ســینمادارها و مســئوالن
سینمایی بیشتر می شود .شورای نمایش هم یک
ناظر اســت و ایــن دفاتــر پخش هســتند که با
سینماداران البی می کنند که کدام فیلم در چه تاریخی اکران شود و
ان سینمادار هم منافع سینمای خودش را در نظر می گیرد که اگر این
فیلم را اکران کنیم چقدر منفعت برایمان دارد .این دو دلیل وقتی کنار
هم قرار می گیرند می فهمیم که تا چه حد مشکل وجود دارد .یک
فیلم که پرفروش هســت و در جذب مخاطــب خیلی موفق عمل
می کند هفت هفته اکران که تمام می شود باید با روزی یک میلیارد
فروش ،جایش را به فیلم دیگر بدهد و این هم ظلم است .از انجایی که
سالن های نمایش کم است باید به این جیره بندی و سهمیه بندی
مقید باشیم ،این دو دلیل است که این گردونه را معیوب می کند اما
تصور من این اســت که با این روندی که پیش گرفته ایم امیدوارم
سینما ها و سینماداری رو به بهبود برود و از این وضعیت خارج شود.
علیرضاسجادپور
شورایی از دست اندرکاران و نظارت نصفه ونیمه
دولتی ایجاد شده که تالش می کند مشکالت
چینش اکران را رفع کند و سرجمع نقطه بهینه
برای همه اثار ایجاد کند .همیشــه معترضانی
داشته که به تفاوت ســلیقه ها برمی گردد که نمی توانیم دو نفر
هم نظر را پیدا کنیم و در همان شورا به احتمال زیاد مشکالتی هم
پیش می اید .مدتی است در چینش ،مشکالتی را می بینیم .طبعا
مجموعه سینماداران و دست اندرکاران اثار متوجه هستند که از
همپوشانی بعضی از این اتفاقات جلوگیری کنند اما تا حدودی
کنترل از دست خارج می شد .تا جایی که شرایط به وجود امده و
فشار هایی که هست التهابی را ایجاد می کند که گاها ممکن است
این خطا صورت بگیرد .تاحــدودی این خطاها را اجتناب ناپذیر
می دانم که همیشه نتوانیم چینش درستی داشته باشیم.
سیدجمالساداتیان
درست اســت که ما کمپانی فیلمسازی به معنای
واقعی نداریم اما این دلیلی نمی شود که در فروش
عقب بیفتیم .ســال گذشته کل ســینمای ما
254میلیارد تومان گردش مالی داشــت .فرض
کنیم همه این254میلیارد تومان توسط یک کمپانی بچرخد ایا اصال
اثر قابل قبول بود؟ چرا این قدر ســینما را کوچک نگه داشته ایم که
254میلیارد تومان گردش کلی باشد؟ چرا ما نمی توانیم گردش مالی
را به 2-3هزار میلیارد تومان برســانیم؟ با ایــن تعداد قطعا موفق
نمی شویم .وقتی تعداد سالن ها بیشتر می شود کیفیت فیلم ها ممکن
است بهتر شــود و افزایش پیدا کند با همین حساب گردش مالی
بیشتر می شود.
علیرضاسجادپور
علیرضاسجادپور
هرگونه استفاده از تجربیات
جهانیــان در این عرصه
خوب است و ذهنیتی که
من دارم برخی از صاحبان
اثار هم به صورت ماکت تســت اکران را در
ایران انجــام داده اند و ظاهــرا موفق نبوده
چون جنس ســلیقه مردم خیلی ریاضی و
خط کشی شده نیســت .به نظر می اید که
این طرح خیلی موفق نباشد به خصوص ان
جامعه اماری که ما از ان ها برای دیدن فیلم
دعوت می کنیم ممکن است درست نباشند.
این موضوع در خارج از ایران ممکن است در
پایان بندی فیلم هم تغییرهایی ایجاد کند.
سیدجمالساداتیان
وقتی پنــج فیلــم پرفروش
همزمــان باهــم اکــران
می شــوند ،به دلیــل اینکه
سالن هایمان مکفی نیست
باهم در تضاد قرار می گیرند و رقابت ناســالم
ایجاد می شود و می خواهند اکران های همدیگر
را بگیرند .به همین دلیل فکر می کنم چینش
اکران مشــکل دارد؛ نمی دانم چه سازمانی در
کشور ما هست که بتواند این اتفاق را مدیریت
کند تا به یک استاندارد برسیم و طوری نشود که
صاحبان اثر بگویند اثر خودمان است و دوست
داریم در این زمان فیلم را اکران کنیم ،هر چند
که طبیعی است و حقشان هم هست اما اینجا
باید یک سازمان نظارتی هم وجود داشته باشد
که بتواند فیلم ها و صاحبــان اثار را با خودش
هماهنگ کند.
علیرضاسجادپور
ســینماداران می تواننــد
یکــی از ارکان اصلــی
بهبودی اوضــاع در حوزه
اکران باشــند اما همیشه
شائبه هایی در مورد تاثیر بیش از حد ان ها
در این کار وجود داشــته اســت .ان ها هم
تاحدودی حق دارند و فشــارهای اصلی بر
عهده ان هاســت .تاثیری که دارند را انکار
نمی کنم و فکر می کنم پخش کننده ها نقطه
مهم تری هســتند که اگر بخواهیم دنبال
نقط ه مرتبط بگردیم که به مراتب حرفه ای تر
هم باشند نگاه ها به سمت پخش کننده ها
بیشتر از سینماداران می رود.
به نظر می رســد گروه ها هر کــدام باید نماینده
یک اثر باشند .قبال تعداد محدود تری داشتند
اما اخیرا تعداد ان ها باال رفته اســت و هر چه
تعداد سالن ها باالتر باشد تعداد فیلم ها به همان
میزان باال می رود .در این گروه های مختلف فیلم های تازه اکران
می شوند که به زعم من اگر فصلی باشند بهتر است .برخی فصل ها
کشش اکران همزمان چند فیلم را دارند اما در دیگر زمان ها ،شاید
این طور نباشد .اگر سرگروهی در حال حاضر باشد و چند ماه دیگر
نباشد می تواند باعث پیچیدگی ماجرا شود.
سیدجمالساداتیان
تا زمانی که رابطه عرضه و تقاضا متعادل نباشد
کسی نمی تواند کار کند .طبیعی است که وقتی
فیلم ها در روزهای جشنواره اکران می شوند و
به فیلم ها نوبت اکران می دهند ،شورای نمایش
فقط می تواند نظارت کند و این نظارت را قدرتمند کند ولی وقتی
فیلمی از این الیه نظارت گذشــت و اکران شد دیگر در اکران و
میزان فروشــش هیچ کس نمی تواند به ان فیلم کمک کند چه
شــورای صنفی چه وزارت ارشاد یا حتی مســئوالن کشوری و
لشــکری و ....چراکه این ظرفیت خود فیلم هست که می تواند
مخاطب جذب کند.
علیرضاسجادپور
خیلی از نظرها بر این است که یک کمپانی را
ملزم می دانستند که بیاید و فیلم را از ابتدا
تا انتها پشتیبانی کند و حتی امکان اکران را
داشته باشد .گاهی اگر بحثی در مورد عدم
تعادل در سینما می شود همین است که می گویند بعضی ها
همه کار ها را باهم انجام می دهند؛ می سازند ،اکران می کنند،
ســالن دارند و قدرت بیش از حد در بعضــی جاها متمرکز
می شود که االن نظر غالب هم همین است .در سینمای ایران
عالقه مند به این موضوع نداریم یعنی تمرکز همه قدرت ها از
تولید و پخش و ...همه تحت پوشش یک مدیریت خاص قرار
بگیرد که نتیجه در یک مدیریت پویا لزوما بد نیست .ظاهرا
به نظر نمی رسد در این شرایط کشور از این موضوع استقبال
خوبی صورت گیرد ،در خارج از ایران هم سعی می کنند تمرکز
بیش از حد در یک جا را محدود کنند
سیدجمالساداتیان
در سینمای دنیا وقتی یک فیلم 200-300دالر
می فروشد ایا ان ها هم با دســتور مردم را به
سالن می برند .ظرفیت فیلم هست که می تواند
مخاطب به ســینما ببرد و گردش مالی برای
صاحبان ســینما ایجاد کند .به نظر من در دنیا قاعده ازاد بودن
در فیلم ها تاثیر دارد .امریکا 40هزار ســالن سینما دارد .چین
60-70هزار سالن سینما دارد .ترکیه هم که به لحاظ جمعیتی
شبیه ما هست 700-3600سالن ســینما دارد اما ما چهارصد
سالن داریم که دویست ســالن ان هم از رده خارج است .وقتی
این ها را کنار هم می گذاریم می بینیم که ظرفیت نمایشی ما کم
است .دلیل دوم هم این است که برخی فیلم ها در جذب مخاطب
مشکل دارند .به جای این که برای زمان اکران غر بزنید فیلم خوب
بسازید و مطمئن باشید اگر فیلم خوب باشد سینمادار اصرار برای
اکران فیلم دارد. صفحه 26
گفتوگوبارضاگوران
دربارهساختفیلماولش
ﻋین«جاناسنو»بدونﺷمﺸیر
دردلجنگتنبهتندر«بازیتاجوتﺨت»! صفحه 27
چهره نو
با رﺿا گوران از تﺌاتر تا سیﻨما
درﺻدخﻄادرسینما
سهمﮕینترازتﺌاتراست!
زﻧان جامﻌﻪ را در ﮐﻨﺞ ﻗرار ﻧدﻫیﻢ
گروه سینما
سپیده عالمپناه« :ﻗصه صرﻓا در مورد
خانمها نیست» این را رضا گوران
در مورد ﻓیلم اولش گفت؛ ﻓیلمی که
پوستر و عﮑﺲهایش را میبینید .چهار زن را بهصورت
محوری میبینید و تصورتان این است که با ﻓیلمی
زنانه طرف هستید اما رضا گوران ان را ﻓیلمی اجتماعی
میداند که صرﻓا زنها داستان را جلو میبرند هر چند
که منﮑر این نمیشود که جایگاه زن برای او جایگاه
ویﮋهای است و دوست دارد ان را بهطور مداوم به
مخاطﺐ یاداوری کند .گوران پﺲ از سالهای طوالنی
کار کردن در ﻓضای تﺌاتر ،به سمت ﻓیلمسازی امده و
میخواهد اینبار حرفها و نقﻄهنﻈراتش را در مدیوم
تصویر به مخاطبانش بگوید .درباره تفاوت کارگردانی
در دو مدیوم تﺌاتر و سینما با این ﻓیلمساز ﻓیلماولی
گفتوگو کردیم که اعتقاد جالبی درباره ساخت ﻓیلم
اول در ایران دارد :عین جاناسنو بدون شمشیر در دل
جنگ تنبهتن در «بازی تاج و تخت»!
پس از 17سال کار تئاتر به سینما روی
اوردید ،این کار دلیل خاصى داشت؟
دو علت داشت؛ ایدههای من کمکم به سمتی
میل میکرد که نمیشد برخی را در مدیوم تئاتر
جســتوجو کنم این به معنی سخت یا بسته
بودن مدیوم تئاتر نیســت بهمعنای چرخش
من به سمت ابزاری به اســم دوربین است که
میتواند انها را محقق کنــد .این دلیل باعث
شد من این چرخش را به سمت سینما داشته
باشم و دومین دلیل هم این بود که مخاطبان
وسیعتری را جستوجو میکردم ،به هر حال ما
در پرفروشترین حالت کار هم به اندازه فروش
یک فیلم ،مخاطب نداشــتیم به همین دلیل
دوست داشتم ان ایده ،انتشار وسیعتری پیدا
کند .تئاتر چیزهایی به مــن اموخته و من باز
هم تئاتر کار خواهم کرد اما فکر میکردم باید
مدیومم را به سینما تغییر بدهم و ایدههایم را
در سینما به شــکل دیگری جستوجو کنم،
چون مهم برای من ایدهای اســت که در ذهن
شکل میگیرد و حاال باید ببینیم خروجیاش
در کجا میتواند تاثیرگذارتــر ،موفقتر و قابل
انتشارتر باشد.
تجربه تئاتری شــما در فیلمسازی
چطور به کمکتان امــد؟ اصال ان
تجربه در مدیوم سینما تاثیری در
حوزه کارگردانى دارد؟
خیلی کمک کــرد ،در مورد کار با
بازیگر ،میزانســن ،طراحی و در
خیلی چیزها بــه من کمک کرد.
مسلما تئاتر طوری ما را پرورش
داده که دســتکم در ســینما
بتوانیم ابرومند عمــل کنیم و
فکر می کنم این موهبتی است
که تئاتر برای من داشــته و رقم
زده است .اگرچه ازادی عمل در
ایدهپردازی در تئاتر بیشتر است صفحه 28
معطوف بــه تغییر مرتب رنگ مــو میکند که
تمهیدی هوشمندانه بود.
اما در سینما به من کمک کرد که بتوانم از همه
اموختههایم استفاده کنم.
در «سرکوب» ترکیبى از بازیگران سینما
و تئاتر استفاده شده است ،این خواست
شــما بوده یا فیلمنامه اینطور ایجاب
کرده است؟
الزمه فیلمنامه بــوده و درصد زیــادی از این
بازیگران تنها گزینه مــا بودند اما طبیعتا چون
من در تئاترهایم از بازیگران سینمایی استفاده
کردهام برای همین بازیگران سینما یا تئاتر در
انتخابها برایم هیچ تفاوتــی ندارند .خیلی از
بازیگران سینما شاید اولین کار تئاترشان را با من
شروع کردند و برای من خیلی تفاوت نمیکرد
که بازیگر تئاتر باشــند یا سینما ،باید احساس
میکردیم برای این نقش مناســب اســت ،اما
طبیعتا چون بازیگران سینمایی همه مشغول کار
بودند و همیشه هم پرکار هستند باید فهرستی از
انتخاب و جایگزینها تهیه میکردیم تا درنهایت
با یکی از انها به توافق برسیم اما واقعیت این
است که فیلمنامه مشخص میکند سمت کدام
بازیگر برویم .نه من و نه سلیقه شخصیام هیچ
کدام دخالتی نداشتیم ،برای همین نزدیک به
فیلمنامه حرکت کردیم.
کار کــردن با کدام بازیگر برای شــما
راحتتر بود از این حیﺚ مىپرســم که
الهام کردا و رویا افشار ،سبقه و رزومه
تئاتری دارند و باران کوثری و ســارا
بهرامى در ســینما پررنگ تر عمل
کردهاند.
هر پنج بازیگر زن فیلم ،جمشــید هاشــمپور
و حتی ان دو کــودک ،انقــدر ایدههای مرا
بهصورت دقیــق ،منظم و خوب اجــرا کردند
که از منظر من انها 100درصد خودشــان را
برای نقش گذاشــتند و من از همه انها راضی
هستم .هیچ تفاوتی بین بازی الهام کردا و باران
کوثــری در درک نقش نبود و ســعی کردند به
انچه من در ذهن داشــتم نزدیک شوند .هر دو
در راســتای اثر تالش کردند .البته ناگفته نماند
که کار قبلی من در تئاتر با باران کوثری بود پس
باران کوثری خیلی هم بازیگر صرفا ســینمایی
محسوب نمیشود .ما باهم خیلی تئاتر کار کردیم
و این هماهنگی وجود داشت و همه سعی کردند
از کارگردان یا بازیگر تمام تالش خود را داشته
باشند ،از این منظر بازیها دارای تشتت نیست.
من در همه کارها
زنان را نقش
محوری و اصلى
مىدانم برای
اینکه ما در
جامعهای زندگى
مىکنیم که باید به
زنان فرصت بیشتر
و بهتر بدهیم.
فراموش نکنیم اگر
زنان کشورمان
بانشاط ،شاداب
و شجاع باشند
جامعه و فرزندان
رشد مىکنند
خیلى جالب است که یک کارگردان مرد
برای فیلم اولش قصهای را پیدا مىکند
که با محوریت زنان پیش مىرود و حتى
شاید بشود گفت که فیلم زنانه مىسازد.
من در همه کارها زنان را نقش محوری و اصلی
میدانم بــرای اینکه ما در جامعــهای زندگی
میکنیم که باید به زنان فرصت بیشــتر و بهتر
بدهیم .فرامــوش نکنیم اگر زنان کشــورمان
بانشاط ،شــاداب و شــجاع باشــند جامعه و
فرزندان رشــد میکنند .زنان را اگــر در کنج
قرار بدهیم نخواهیم توانســت جامعه بانشاطی
داشته باشــیم و به نظر من باید به موضوعی که
از حقوق زنان دفاع میکنــد پرداخت ،چرا که
نه! حتی در دین هم حضــرت محمد(ص) هم
دســت حضرت فاطمه(س) را میبوسد و او را
مادر پدرش(امابیها) خطــاب میکند و خیلی
مشخص اســت که چه جایگاهی را برای زنان
قائل هســتند و جامعه ما که براســاس چنین
شعائری اداره میشود باید از این موضوع پیروی
کند .زنانی را که در این فیلم میبینیم که حاضر
نیستند شکســت را بپذیرند و مبارزه میکنند.
این که حاضر نیستند این شرایط را بپذیرند را
دوست داشتم به نمایش بکشم .همانطور مثل
تئاتر که سعی کردم به اصولم وفادار باشم سعی
کردم در ســینما هم همینطور باشم ،میدانم
سختتر است و به هر حال سرمایهگذار اهداف
مالی خودش را دارد که حق هم با اوست .سعی
کردیم این فیلم را وفادارانه بسازیم شاید در فیلم
دوم شکل دیگری از کار را تجربه کنم اما در فیلم
اول خواستم بگویم من چنین دغدغهای دارم.
برای یک کارگردان کاراولى سختترین
قسمت در کارگردانى چیست؟
شــما را ارجاع میدهم به فصل ششــم سریال
«بازی تاج و تخت» و ان سکانسی که جاناسنو
شمشیر را میکشد و هیچکس هم پشت سرش
نیست و یک سوار از روبهرو به او حمله میکند.
جاناسنو میداند که از بین میرود اما شمشیرش
را میکشد .ان تصویر ایینه تمامنمای هر انچه
برای یک کارگــردان کاراولی اســت که اتفاق
میافتد .همه کار را ســخت میکنند با اینکه
از سمت تیم اجرایی ،کوچکترین سختگیری
به من نشد ،با اینکه تهیهکننده سعی کرد فضا
را برای من ارام کند اما در همه جوانب ســخت
شد .چه قبل از تولید ،چه حین تولید و چه پس
از تولید و من برای همه کارگردانان کاراولیها
ارزوی صبر جمیل دارم اما بخش جذاب حین
تولید بود که انقدر تیم خوب و دلپذیری داشتم
و انقدر یار من بودند که من متوجه نشــدم 51
جلسه کار به چه شــکل گذشت .از تیمم راضی
بودم و صادقانه بگویم از کار کــردن با این تیم
لذت بردم.
به نظر شــما درصد خطا در کارگردانى
ســینما ممکن اســت یک کار را قویا
تحتالشعاع قرار دهد یا در تئاتر؟
درصد خطا در سینما سهمگینتر است بهدلیل
اینکه مسائل مالی در سینما دخیل است چون
شــما مقدار زیادی پول برای یک فیلم هزینه
میکنید طبیعتا یک خطای شما میتواند ضرر
سهمگینی بزند اما در تئاتر با جسارت بیشتری
میشــود دســت به عمل زد درصورتیکه در
سینما با جسارت کمتری از تئاتر میشود عمل
کرد چون باید به تمام این موانع فکر کنیم.
یکى از نشانههایى که در فیلم و در ﻇاهر
بازیگران وجود دارد مانور روی رنگ موی
انهاست.
خانــوادهای محــدود بودند که فرصــت ارایه
خودشان را نداشــتند ،همین موضوع توجه را
فیلم دوم را هم با همین حال و هوا خواهید
ساخت؟
روی فیلمنامه ان کار میکنم و بسیار متفاوتتر
از فیلم اول است .فیلم بهطور کلی جهان دیگری
است .شاید جهان کامال مردانه است.
برای شما پس از این تجربه ،حاال کدام
جذابتر است؛ سینما یا تئاتر؟
صادقانه ،سینما مرا بیشتر سر ذوق میاورد اما
عاشقانه هنوز به تئاتر وفادار هستم و باز هم کار
خواهم کرد.
29
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 29
چهره نو
پردیس احمدیﻪ؛ بازیﮕر ﻓیﻠﻢ »سرﮐوب«:
جﺴارتپروانهرا
دوستدارم!
من از 15-16سالگی بازی میکنم و چون خودم مدام از این کار فاصله میگرفتم فعالیتم
منقطع بوده است .اخرین باری که از بازیگری فاصله گرفتم ،بعد از فیلم «خفگی» فریدون
جیرانی بود و بعد از ان فیلم یک سال و نیم کار نکردم .بعد از ان بازهم بستر کاری برای من
مهیا بود و سه کار در یک سال انجام دادم و پیشنهادات خیلی زیادی داشتم ،اما به این دلیل
که گزیده کارم همکاری با مرتضی فرشباف ،رضا گوران و رضا درمیشیان را پذیرفتم .بهطور
کل انچه درمورد نسل جدید بازیگران ما زیاد شنیده میشود این است که برای ورود به
سینما مشکالت زیادی دارند .تعداد زیادی از عالقهمندان در دانشگاهها یا موسسات درس
بازیگری میخوانند و واقعا میخواهند به این حرفه وارد شوند .این افراد گاهی برای به کار
گرفته شدن پیشنهاداتی دریافت میکنند که خیلی غیرانسانی است و من اجازه ندارم به
عنوان عضو کوچکی از سینما این مسئله را زیاد توضیح بدهم ،اما این افراد هم سن و سال
من هستند و واقعا جای چنین قشری در سینمای کشور خالی است .خیلی از عالقهمندان
در حال تحصیل واقعا استعداد دارند و باید شرایط کار را برایشان فراهم کرد .در سن و سال
من مگر چند بازیگر در سینمای کشور وجود دارد؟ چرا چهره جدید به این سیستم اضافه
نمیشود؟ فیلمسازها برای پروژههای مختلف فراخوان میدهند ،اما درنهایت به ما زنگ
میزنند که قب ً
ال کار کرده ایم! انگار اطمینان وجود ندارد و نمیخواهند کسانی که پشت
درماندهاند را وارد این کار کنند و به نظرم سختگیری زیادی وجود دارد .نسل جدید نیاز
به حمایت دارد و ورود افراد جدید ضرر ندارد و اتفاقا باعث میشود سینما پربارتر میشود
و برای یک نقش گزینههای تکراری انتخاب نمیکنیم .امروز همه نقش یکهای ما را افراد
ثابت بازی میکنند .شاید به نفع من باشد که بازیگرکم داریم و همه نقشها را به خودمان
پیشنهاد میدهند ،اما اگر نگاه کلیتری داشته باشیم افراد دیگر هم به هدف شان میرسند.
فع ً
ال از شرایط کاریام راضی هستم ،اما ترجیحم این بوده که سالی یک نقش بازی کنم و
فواصلی بین تجربههایم وجود داشته باشد .بازیگر دوست دارد نقش خوب بازی کند و نقش
اول برای من اهمیتی ندارد و دوست دارم فیلمهایی مثل اثار درمیشیان ،گوران و ...بازی
کنم .این کارها خیلی اخالق و دل پشت شان است و وقتی کاری اخالقی شکل میگیرد
به نظرم نتیجهاش مطلوب میشود و بازیگر هم هیچوقت از تصمیمش پشیمان نمیشود.
نسل ما و نسلی که شخصیت «پروانه» در ان شکل گرفته جسور است و با توجه به زندگی
در جامعه و دیدن دخترها و پسرهای این نسل متوجه شدهام که نسبت به دهه 50و 60
نسل ما خیلی مستقلتر عمل میکنند و اگر چیزی باب میلش نباشد کوله را برمی دارد
و به هرجایی میخواهد میرود« .پروانه» هم همین کار را میکند و تصمیم میگیرد به
خارج از کشور برود و برایش مهم نیست دوست پسرش او را همراهی میکند یا نه .او به
هرحال کاری را که فکر میکند درست است انجام میدهد! خواهران بزرگتر «پروانه»
هنوز درگیر عشقهای اشتباه و تصمیم گیریهایی از روی ترس هستند .نسل ما با گذشته
فرق کرده و فکر میکنم این تفاوت در فیلم مشهود است.
اما درباره کارگردان باید بگویم که رضا گوران خیلی برکاراکترهای زن فیلم مســلط بود
و دقیقاً میدانســت باید چه کار کند .شاید شــناخت رضا گوران نسبت به زنها از روی
جهانبینی شخصی او باشد .کارگردان در هر صورت باید شخصیتشناسی را خوب بلد
باشد تا بتواند کاراکترهای این چنینی را طراحی کند و درنقطه درستی بازی مورد نظرش
را از شــخصیت دریافت کند .اصوالً بازیگرها در طی کار با کارگــردان تعامل دارند و در
رسیدن به نقش از او کمک میگیرند .کاراکتر «پروانه» خیلی پیچیده و سخت بود و وجوه
شخصیتی گوناگونی در او میبینیم .او گاهی مهربان است ،گاهی پرخاشگری میکند و
مستقل است و من تالش میکردم با تمام این وجوه در نهایت به چیزی برسم که کارگردان
میخواهد .شخصیت «پروانه» انقدر الیههای مختلفی داشت که من فکر میکردم جز
کسی که این فیلمنامه را نوشته فرددیگری نمیتواند بازیگر این نقش را در رسیدن به هدف
کمک کند .من صفر تا صد را به رضا گوران سپردم و سعی کردم به انچه او از «پروانه» در
ذهن داشت نزدیک شوم. صفحه 30
ﻫ
ﺠ
ﻮ
ﻫ
د
ﻫ
ر
ﺠ
ﺠ
ﻧ
ﻮ
ﺎ
ﻮ
د
م
د
ر
ﮔ
ر
ﻧ
ﻧ
ﺬ
ﺎ
ا
ﺎ
م
ر
م
ﮔ
ﮔ
ى
ﺬ
ﺬ
ا
ا
رىرى
پر
وﻧده ای ب
را
ی
ب
د
س
ﻠی ﻘ
ﮕی در اﻧﺘ
خ
ا
ب
ﻧ
ا
م ﻓیﻠﻢ صفحه 31
ﮔزارش
فرحبخش در مورد اسم و رسم و شرایط بازیگران
بیشتر میدانند اما در دفاتر دیگر برای پیدا کردن
یک بازیگر باید حتما فیلمنامه فرستاده شود.
وقتی اسم این دفتر فیلم امد گروه بازیگران
خیلی راحت همراه شدند و تمام شرایط
را مهیا کردنــد در هر حال موضوع اصلی
عوض شــدن ذائقه مردم است که بیشتر
فیلم طنز را میپسندند.
گفتوگو با محسﻦ توﮐﻠی؛ ﮐارگردان ﻓیﻠﻢ »ایکسﻻرج«
مردمحوﺻلهدیدن
فیلﻢسنﮕینراندارند
ﻓاطمه رستمی | یﮑی از ﻓیلمهای روی پرده در ﻗلﺐ تابستان ،ﻓیلم «ایﮑﺲالرج» است که عنوان این ﻓیلم
با توجه به ﻗصهای که دارد میتواند ﻗابل حدس باشد که متعلﻖ به چه جنﺲ سینمایی است .کارگردان این
ﻓیلم ،محسن توکلی ،تجربیات متفاوتی دارد و خودش معتقد است «ایﮑﺲالرج» در موﻗعیت ﻓعلی که
مردم کام شیرینی ندارند میتواند انها را دچار یک ﻓراغت از پیرامون کند .با او گپ کوتاهی زدیم که میخوانید.
در فیلم نخواستیم
بهخاطر فروش بیشتر
از چهرهها استفاده
کنیم بلکه انها را با
حساب و کتاب و برنامه
و براساس نیاز فیلمنامه
استفاده کردیم در
دورخوانى فیلمنامه
خیلى از سکانسها
را بهدلیل زیاد شدن
حضور برخى از چهرهها
و برای اینکه افراطى
وجود نداشته باشد،
حذف کردیم.
نام فیلم شما صرفا یک نام تجاری است
و بیشــتر به فروش کمک مىکند،دلیل
انتخاب این نام برای فیلم چه بود؟
اینکه فیلمســاز با مخاطب راحت باشد خیلی
بهتر از این اســت که یک فیلم تجاری بسازد با
اسم روشنفکری یا برعکس .همه بازیگرانی که در
کار ما حضور داشتند با کولهباری از تجربه امده
بودند ،بیشتر فیلمســازها با یک اسم «پروانه»
میگیرند و با نام دیگری فیلم را میسازند اما کار
ما از ابتدا تکلیفش مشخص بود.
شما پیش از این سینمای غیرکمدی را
هم تجربه کرده بودید ،البته در سینمای
کمدی هم در مقــام تدوینگر برای فیلم
«اخراجىها» حضور داشتید و نسبت به
همه ژانرها شناخت خودتان را دارید .این
نوع کمدی که شــما ساختید را مىشود
تغییر جهت نامید؟ دلیل رفتن به این نوع
کمدی چه بود؟
بهعنوان فیلمســاز نمیتوانم تغییــر جهتم را
مشخص کنم جامعه و مردم و سلیقه انهاست
که ما را به سمتی حرکت و راه را مشخص میکند.
هرگز فیلم طنز نساخته بودم ولی تدوین انجام
داده بودم .چند سال پیش از طرف تلویزیون به
من پیشنهاد شد اما نپذیرفتم چون ان زمان حق
انتخاب داشتم و مردم فیلم را میدیدند اما االن
فضای ملتهب و سختی است و بهقدری گرفتاری
سینمایى که شما تجربه کردید
سینمایى هســت که هدف شما
باشد؟
بهعنوان یک فیلمســاز نمیتوانم
جهت خودم را مشخص کنم و بگویم
فیلم بعــدی چه چیزی میتواند باشــد،
در حــال حاضر فیلمنامه طنــز دیگری به من
پیشنهاد شده که متعلق به یک دفتر سینمایی
معتبر دیگری است .شرایط تهیهکننده و شرایط
دفتر فیلمسازی خیلی مهم است .ضمن احترام
به فیلمنامه جدید ممکن است تیم خوبی برای
فیلم جمع نشوند به همین دلیل باهم صحبت
نکردهایم ،همه چیز بســتگی به فیلمساز دارد.
اول سال 98پیشنهادی شده بود که از هر لحاظ
صالحیت داشت و شرایطش مهیا بود و کارگردان
میتوانست با دســت بازتری فیلم را بسازد که
تجربه حسین فرحبخش در فیلم «ایکسالرج»
هم خیلی به ما کمک کرد .حسین فرحبخش
ذائقه مخاطب را میشناسد اما این دفتر جدید
که صحبت کردیم به این شکل نبود.
تعــدادی از منتقــدان معتقدند برخى
فیلمها برای گیشه ساخته مىشوند و از
بازیگرانى استفاده مىکنند که برای مردم
چهره و برای فیلمساز پولساز هستند،
شما چقدر با فیلمى که برای هدف تجاری
ساخته مىشود موافق هستید؟
در فیلم نخواســتیم بهخاطر فروش بیشــتر از
چهرهها اســتفاده کنیم بلکه انها را با حساب
و کتــاب و برنامه و براســاس نیــاز فیلمنامه
اســتفاده کردیم در دورخوانی فیلمنامه خیلی
از سکانسها را بهدلیل زیاد شدن حضور برخی
از چهرهها و برای اینکه افراطی وجود نداشته
باشد ،حذف کردیم.
وجود دارد که مردم حوصله دیدن فیلم سنگین و
تلخ را ندارند تا چه پیش بیاید و چه فیلمی باشد.
در جایی که من بهتنهایی تصمیمگیرنده نبودم
شرایط پذیرش این فیلم به وجود امد ،پیشنهاد
ساخت فیلم از سمت حسین فرحبخش مطرح
شد و شرایط فیلمسازی در دفتر ایشان مهیاتر و
متفاوتتر از دفاتر فیلمسازی دیگر است .حسین
فکر مىکنید تاثیرگــذاری یک موضوع
اجتماعى با زبان کمدی چقدر قویتر از
طرح کردن همان موضوع با زبان جدی
است؟
در فیلم ما هر کدام از شــخصیتها به فراخور
طبقه زندگیشان درگیر مشــکالتی هستند
و برای حــل ان باید کنار هم قــرار بگیرند و به
یکدیگر کمک کنند .هدف اصلی فیلم ما در کنار
هم بودن است و فکر میکنم اصوال شیوه گفتن
مسائل اجتماعی با زبان طنز بهتر و تاثیرگذارتر
است .ســعی کردیم در فیلم مسائل را به شیوه
طنز بیان کنیم که قابــل فهمتر و قابل لمستر
باشد. صفحه 32
ﻫجودرنامگذاری
مروری بر بدتریﻦ اسامی ﻓیﻠﻢ ﻫای سیﻨمایی بﻌد از اﻧﻘالب
هر چیزی را در نگاه اول به عنوانش میشناسند و صاحبان برندها و مشاغل روی این عنوان برای تبلیغات،
بیشتر از دیگران حساب میکنند .این حساب باز کردن در سینما هم بهنسبت متغیری وجود دارد و
کارگردانان و ﻓیلمنامهنویسان گاهی وسواس خاصی برای انتخاب عنوان ﻓیلم و نوشتهشان دارند .این
وسواس اما در بعضی از موارد جای خود را به یک شوخی یا هجو میدهد و عناوینی انتخاب میشوند که از حیث بد و مضحک
بودن در اذهان میمانند و گاهی هم به جهت هوشمندی در انتخاب مانا میشوند .خیلی از ما همﭽنان «بعضیها داغشو
دوست دارن» را در ذهن داریم ،یا مﺜﻼ؛ «درباره الی« ،»...تنها دو بار زندگی میکنیم»« ،جدایی نادر از سیمین»« ،درخشش
ابدی یک ذهن پاک»« ،برخورد نزدیک از نوع سوم»« ،رستگاری در شاوشنک» و ....عنوان در روند داستان خودش را نشان
میدهد و همان طور که اشاره شد هوشمندی و زیرکی در انتخاب عنوان ،باعث ثبت در ذهن مخاطﺐ میشود .اما در این
یادداشت به ﻓیلمهایی که اسامی جذابی دارند نرسیدیم که به بهانه «ایﮑﺲالرج» ،عناوین مضحک برای ﻓیلمها را مرور
کردیم .نﮑتهای که برای ﻓیلم «ایﮑﺲالرج» وجود دارد و حتی باعث تاسف میشود ،انتخاب یک واژه غیرﻓارسی برای یک
ﻓیلم ایرانی است و ان هم یک عنوان پیشپااﻓتاده و بد که بیشتر از انﮑه مناسﺐ یک ﻓیلم برای اکران عمومی باشد مناسﺐ
برای تﺌاترهای اللهزاری ،جنگها و کنسرتهای خنده است .با مرور اسامی عجیﺐ ﻗصد نداریم نقد محتوای ان را هم داشته
باشیم و حتی از کنار موضوع و ساختار هم گذشتیم و ﻗصد زیر سوال بردن ان را هم نداریم .بیشتر مقصدمان اینجاست که
چرا باید برای یک اثر با هر میزان کیفیتی با وجود علم به اینکه ﻗرار است ان اثر حتی پﺲ از رﻓتنمان هم در ارشیو سینمای
یک کشور بماند عناوینی انتخاب شود که عجیﺐ و بیمحتواست .باهم از کنار این اسامی رد میشویم با این امیدواری که
خوشسلیقگی عوامل اصلی تولید در سینما را در ادامه برای اثارشان در زمینه انتخاب اسم و عنوان ببینیم.
پوپﮏ و مﺶماشااﷲ1387/
کارگردان :فرزاد موتمن
بازیگران :فرهاد اییش ،امین حیایی و مهناز افشار
ﭼارﭼﻨﮕوﻟی1387 /
کارگردان :سعید سهیلی
بازیگران :ســیدجواد رضویان ،رضا شــفیعیجم و فتحعلی
اویسی
ﻧصﻒ مال مﻦ ،ﻧصﻒ مال تو1385 /
کارگردان :وحید نیکخواهازاد
بازیگران :محمدرضا شریفینیا ،فرهاد اییش و مریال زارعی
مامان بهروز مﻨو زد1390 /
کارگردان :عباس مرادیان
بازیگران :حمید لوالیی ،رامین ناصرنصیر و رضا ناجی
ﮐی داده ﮐی گرﻓﺘﻪ1395 /
کارگردان :علیرضا شاهحسینی
بازیگران :نیما شاهرخشــاهی ،عبدالرضا اکبــری و مجید
شهریاری
مادرزن سالم1385 /
کارگردان :خسرو ملکان
بازیگران :مریم امیرجاللی ،نفیسه روشن و فتحعلی اویسی
زﻫرمار1397 /
کارگردان :سیدجواد رضویان
بازیگران :سیامک انصاری ،شبنم مقدمی و برزو ارجمند
زﻧدهباد ﺧودم1397 /
کارگردان :سیدمحمدرضا ممتاز
بازیگران :حمید لوالیی ،خشایار راد و مهران رجبی
«اسامی فیلﻢ ﻫای مضحﮏ خارجی»
اونجوری بامﺰه است
کارگردان :پیتر بوگدانوویچ
بازیگران :اوون ویلسون ،ایموجن پوتس
و کاترین هان
امﺸﺐ مﻨو ببر ﺧوﻧﻪ
کارگردان :مایکل دوز
بازیگران :توفر گرس ،انــا فاریس و دن
فاگلر
ببخﺸید مﺰاحﻢ شما شدم
کارگردان :بوتس رایلی
بازیگران :رزاریو داوسون ،فارست ویتاکر
و کیت برالنت
برادر مﻦ ﺧوک
کارگردان :اریک فیلیمینگ
بازیگــران :نیــک فوکوئو ،اســکارلت
جوهانسون و جاج رینهولد
مﮕر اﻧکﻪ از روی جﻨازهاش رد
شوی
کارگردان :جف لوول
بازیگران :اوا لونگوریا ،پل راد و لیک بل
تخﻢﻫا بﻪ دیوار
کارگردان :پنلوپه اسفیریس
بازیگران :جو هارســلی ،جینــا دوان و
کالین کمپ
اﻧﭽﻪ مردان درباره زﻧان ﻧمیداﻧﻨد1393 /
کارگردان :قربان محمدپور
بازیگران :محمدرضا شریفینیا ،فاطمه گودرزی و سحر قریشی
عمو جان ﻫیﺘﻠر1395 /
کارگردان :حمید ابراهیمی
بازیگران :ناصر هاشمی ،رضا بابک و گوهر خیراندیش
ﻫمسر دات ﮐام1394 /
کارگردان :امید نیاز
بازیگران :علی صادقی ،سحر قریشی و میرطاهر مظلومی
عﺸﻘوﻻﻧس1397 /
کارگردان :سیدمحسن ماهینی
بازیگران :اکبر عبدی ،سحر قریشی و لعیا زنگنه
ﻻزاﻧیا1396 /
کارگردان :حسین قناعت
بازیگران :ســیدجواد رضویان ،ارژنــگ امیرفضلی و بهنوش
بختیاری
دمسرخﻫا1397 /
کارگردان :ارش معیریان
بازیگران :سیدجواد رضویان ،رضا شفیعیجم و اندیشه فوالدوند
ﭼﻨد میگیری گریﻪ ﮐﻨی؟1384/
کارگردان :شاهد احمدلو
بازیگران :منوچهر نــوذری ،حمید لوالیی ،نیکــو خردمند و
ابوالفضل پورعرب
33
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 33
نگاه خاص
ﻧوید محمودی در گفتوگو با ماﻫﻨامﻪ»صبا«؛
درباره ﻟﺰوم داشﺘﻦ سبﮏ در ﮐارگرداﻧی
یﮏواﻗﻊگرایریﺴﮏپذیرم!
دنیا خمامى
نویسنده
جالب است بدانید که
سال گذشته قرار بود
یک کمدی فانتزی
بسازیم اما نشد چون
احساس کردیم ممکن
است کار خوبى نشود
چراکه تعریف مردم
از کمدی چیزی است
که ممکن است کار ما
نباشد و مردم نپذیرند.
ما داستانهای خودمان
را داریم و اگر اشتباه
نکنم من و جمشید تا
پنج سال اینده چند
فیلمنامه داریم.
تﮑنیک یک مقوله است و محتوا بحﺜی دیگر؛ خیلی از کارگردانان ،تﮑنیک را ﻓدای داستانشان میکنند
و بیشتر دوست دارند یک روایت سرراست بدون هیﭻ تجربهگرایی خاصی در اثارشان وجود داشته
باشد ،مﺜل اتفاﻗی که در خروجی اثر کارگردانان تلویزیونی بیشتر شاهد هستیم .در سینما اما وضﻊ ﻓرق
میکند و نوع کارگردانی و تﮑیه بر ﻓرم و تﮑنیک در ارزشگذاری کار ﻓیلمسازان نمره باالیی میگیرد .با نوید محمودی
که هر دو گونه را تجربه کرده؛ یعنی روایت ساده و بیغلوغش در تلویزیون و کارگردانی تﮑنیﮑی در سینما ،درباره
عﻼﻗهمندیهایش در شﮑل کارگردانی صحبت کردیم و بهانه اکران ﻓیلم «شﮑستن همزمان بیست استخوان»
ﻓرصت خوبی ﻓراهم کرد تا با او به صحبت بنشینیم.
در کارگردانى برای شما دو نفر چیزی که
بیشتر بهعنوان دغدغه محسوب مىشود
«فرم» است یا «محتوا»؟
در «سایهبان» تمام تالشــمان را کردیم که بهنوعی
ســینمایی که برایمان جذاب هست را در تلویزیون
بیاوریم .به سمت ســکانس -پالن رفتیم ،نماهای
طوالنیتر ،گفتوگوی دونفره را در یک شات دونفره
تعریف کردن و ...بعد که تمام شد احساس کردیم که
مخاطبتلویزیونبهریتموسرعتبیشترینیازدارد.
برای «دلدار» و در زمان طراحی با جمشید محمودی
به این رسیدیم که به سمت سریالهای روز دنیا برویم
یعنی ببینیم انها در سریالهایی که میسازند به
چه شکل به ریتم میرســند ،به سرعت میرسند،
تقطیعهاییکهمیزنندکجاست،کجاکاتمیزنندو
سعیکردیمانراانجامبدهیم.
سلیقه شما به کدام سمت است؟
اگر بخواهیم سریالی با رویکرد و خواست خودمان
بسازیم دوست داریم شبیه «سایهبان» باشد اما ما
برای تلویزیون کار میکنیم و مخاطب مهمترین
مشــخصهاش هســت .در ماه رمضان براســاس
57درصد مردم
نظرسنجیهای سازمان57 ،
ســریالها را دیدند از ان تعدادی
که دیدند اگــر درصد بگیریم
درصد سریال ما را دیدند
و این یعنــی زیاد
است .احساس کردم مردم قصه زندگی خودشان را
میشنوند و طبیعتا برایشان جذاب بوده اما به نظرم
هنوز «سایهبان» برای ما جذابتر هست.
تکنیک در روایت را بیشتر دوست دارید
یا تکنیک در فرم را؟
به نظر من در ســینما همه چیز باید در اختیار
روایت باشد ،دوست ندارم سکانسی را تکنیکی
بگیرم و روایت ان را لطمهدار کنم ،دوست دارم
روایت درست تعریف شود ،چیزی که در مورد
«ســایهبان» گفتم این بود که ما در ان سریال
همه چیز را در اختیار قصه گذاشته بودیم اما در
«دلدار» اینطور نبود اگر بیننده دوست داشت
پالنهای دونفره ببیند ما همــان کار را کردیم
اما اگر به سلیقه ما باشــد گفتوگوی دونفره را
ترجیح میدهیم.
سینما با تخیل گره خورده و قاب جادویى
هم همان طور که از اســمش پیداست
معموال باید فراتــر از واقعیت عمل کند
اما در مجموعههای شــما رئال بودن
و نگاه سراســر واقعى با رعایت تمام
جزییات ،حرف اول را مىزند .این نگاه
چقدر مىتوانــد مطلوب مخاطب
عام باشد؟
ما انچه را که در جامعه وجود دارد
تبدیل بــه درام میکنیم وقتی در
حال ساخت سریال هستیم باید
خیالانگیزیرابیشترکنیم،اگراین
کاررانکنیماصالاتفاقیکهمیخواهیم
پیش نمیاید .من و جمشید قصههای
خودمان را ساختیم که همه اینها شبیه به
زندگی است اما نه قصهای که شبیه این شهر نیست.
بعضی وقتها ادمها به ما میگویند که یک خانواده
دیدیمکهانگاردرایرانزندگینمیکنندامامادقیقا
عکس :ﻏﺰل رﻧﺠبری
برعکساینکارمیکنیم.
ایدهپــردازی چطور بین شــما دو نفر
تقسیم مىشود و ســهم کدام بیشتر
است؟
خیلی باهم کار میکنیم ،جمشید فیلمنامهنویس
خیلی خوبی است و من قلمش را خیلی دوست دارم؛
در حدی که فیلمی هم میخواهم بســازم ترجیح
میدهم جمشید فیلمنامهاش را بنویسد اما چون
من بزرگتر از او هستم و شــاید تجربیاتم بیشتر
هست ،ایدهها عمدتاً متعلق به من است.
یک بخش از کار کارگردانى شاید الهام
گرفتن باشد و شما بهعنوان کارگردان
چقدر از محیط اطراف الهام مىگیرید و
چقدر از سینمای کارگردانانى که دوست
دارید ایده مىگیرید نه بهمعنای کپى،
بهمعنای الهام در شکل کار؟
از فیلمها هیچ چیز ،اما از زندگیهای اطرافم خیلی
ایده میگیرم .نزدیک 60-70درصدش برای زندگی
اطرافم هست چون تمام موضوعات تصویرش در
ذهنم شکل میگیرد ،مث ً
ال یک ویژگی که در فیلم
دیگری دیدم را ممکن است استفاده کنم اما اصال
کپی انجام نمیدهم.
به نظر شما الهام گرفتن و ایده گرفتن
از اثار دیگران یــک کار غیرحرفهای
محسوب مىشود؟
ما خواه ناخواه ســینما را با چشممان یاد گرفتیم.
من با ســینمای امیر نادری عاشــق سینما شدم.
سینمای مرحوم عباس کیارستمی مرعوبم کرد و
جهان و قصهگویی اصغر فرهادی را خیلی دوست
دارم .ما بعضی وقتها پالنی را میچینیم که ممکن
است 10-20درصد ان را از یک جایی دیدیم و این
خیلی طبیعی به نظر میرسد چون سینما که برای
ما نیست ،سینما از یک جای دیگری به دنیا امده و
انقدر توانمند بوده که همه دنیا را مســخ و درگیر
کرده اســت .ما نمیتوانیم بگوییم یک کارگردان
را دوســت داریم و از او الهام نگرفتهایم اما هر چه
سن باالتر میرود کارگردانها ناخوداگاه ایدههای
خودشان را اجرایی میکنند.
به نظر شــما یک کارگردان لزوما باید
سبکى داشته باشــد و صاحب سبک
باشد؟
به نظرم این طور میاید که یک کارگردان وقتی ده
فیلم را رد میکند ناخوداگاه به یک نگاه و ســبک
میرسد و وقتی 55-60ســاله میشود ناخوداگاه
به سمتی میرود که سبک دارد ،مثال کیارستمی
ســبک دارد و وقتی دنیا را تعریف میکند ما این
تعریف را از دید خودش میبینیم و میفهمیم چقد
شبیه هم هستند.
اجازه بدهید در این نکته مخالف باشم چون
بعضى از کارگردانان در همان چند قدم اول
ما را با سبک خود اشنا مىکنند مثل عبدالرضا
کاهانى و سینمایى با گونه ابسورد. صفحه 34
درست است و اتفاقا من سینمای کاهانی را دنبال
میکنم و به نظرم کارگردان باهوشی است اما این
موضوع برای همه پیش نمیاید و درنهایت از یک
جایی به بعد به جایی میرسیم که میفهمیم کدام
فیلم را چه کسی ساخته است.
خود شما دوست دارید که سبک داشته
باشید و قبل از اینکه تیتراژ باال بیاید ما
حدسبزنیمشماکارگردانفیلمهستید؟
نمیخواهمبگویمبرایسبکداشتنتالشمیکنماما
دوست دارم در اینده کسی که کار من را ببیند سریع
متوجهشودکهچهکسیفیلمراساختهاست.
سبک فقط باید برای فیلمسازهای بزرگ
اتفاق بیفتد؟ اگر بله ،پــس چرا از نظر
شما فیلمســازان بزرگى مثل مارتین
اسکورســیزی ،تارانتینو و حتى کلینت
ایستوود تجربیات مختلف در گونههای
مختلف دارند و هر فیلم بــا فیلم قبلى
متفاوت اســت .این منافاتى با صاحب
سبک بودن ندارد؟
انها خیلی تجربهگرا هستند .ما فیلمسازی داریم
که از کن جایزه گرفته و به هالیوود رفته اســت و
همین فیلمساز فیلم تجاری عجیب ساخته ،با او که
حرف میزنیم میگوید جایزه کن برای من اتفاق
افتاد ،میخواســتم ببینم در هالیوود چه چیزی
وجود دارد که من کشف نکردهام مثال در مورد اصغر
فرهادی که خیلی درصد ریسک باالیی دارد هم تا
جایی مشابه این اتفاق را میبینیم.
خود شما چقد تجربهگرا هستید؟
خیلی واقعگرا اما ریسکپذیر هستم و اساساً فکر
میکنم هر کسی که وارد سینما میشود باید اهل
ریسک باشد.
تــا ایــن میــزان تجربهگرایــى و
ریسکپذیری را در خودت مىبینى که
به شرط پول خوب کمدی گیشه بسازی؟
جالب است بدانید که سال گذشــته قرار بود یک
کمدی فانتزی بسازیم اما نشد چون احساس کردیم
ممکن است کار خوبی نشود چراکه تعریف مردم از
کمدی چیزی است که ممکن است کار ما نباشد و
مردم نپذیرند .ما داستانهای خودمان را داریم و اگر
اشتباه نکنم من و جمشید تا پنج سال اینده چند
فیلمنامه داریم.
مفاهیمى در کارهای شما مرتب تکرار
مىشــود مثل مهاجرت ،مــادر ،تاوان
اشــتباه و ...اینها باعﺚ نمىشود به
تکرار بیفتید؟ مشابه نقدی که به مسعود
کیمیایى؛ کارگردان درخشان سینمای
ایران وارد هست اینکه همیشه ایشان با
طرحى در قالب معرفت و رفاقت صحبت
مىکنند و در این سالها حتى به تکرار هم
رسیدند .شما هم فکر نمىکنید در برخى
موضوعات مثل عشق ،رفاقت و مادر و...
جا بیفتید؟
اگر قرار باشد به مسعود کیمیایی فکر کنم به «قیصر»،
«گوزنها» فکر میکنم ،بــه فیلمهای اخیر داریوش
مهرجویی فکر نمیکنم ،به «پــری» فکر میکنم.
یک چیز را باید مدنظر داشــته باشید اگر تلویزیون
«پدرســاالر» را پخش کند ما همانقدر دوســت
داریم که بیست ســال پیش دوست داشتیم؟ شاید
ما ادمهای ان فیلمها را دوست داریم و میخواهیم
با نقدمان مثال به مســعود کیمیایی بگوییم شبیه
همان ادمهــا را دوباره برایمان بســازد .چون برای
همه ما اساسا خاطرهبازی جذاب است .ما هیچوقت
اولین قرار عاشقانهمان را فراموش نمیکنیم ،چون
مهیاترین قرار عاشقانه است و قشنگترین تصویری
هست که یاد شخص تا همیشه میماند .این موضوع
در فیلمها هم وجود دارد که بهتر و بیشتر برای ان
اماده میشویم ،سینما هم به همین شکل هست.
فکر نمى کنید که ممکن است روزی با
این مفاهیم که در سریالها و فیلمهایتان
مىبینیم به تکرار برسید؟
در «چند متر مکعب عشق»« ،رفتن» و «شکستن
همزمان بیست استخوان» همه در مورد موضوع
مهاجرت حرف میزنند اما هر کدام به نحوی .اگر
فیلم دیگری قرار باشد در مورد مهاجرت ساخته
شود طبعا قصه دیگری میگیرد ،برای همین فکر
میکنم ما دچارش نخواهیم شد .یکی از تفاوتهای
ســینما با تلویزیون این است که در سینما همه
انچه اتفاق میافتد فقط کارگردان میخواهد اما
در تلویزیون اینطور نیست ،تلویزیون چون برای
یک مجموعه سفارشدهنده است باید بخشی از
منویات ان مجموعه در اثر باشد.
ولى مثــال این تفکر پیــش مىاید که
«دلدار» نزدیک به «سایهبان» است و
این خودش یعنى تکرار؟
اگر قرار باشد به
مسعود کیمیایى
فکر کنم به «قیصر»،
«گوزنها» فکر
مىکنم ،به فیلمهای
اخیر داریوش
مهرجویى فکر
نمىکنم ،به «پری»
فکر مىکنم .یک چیز
را باید مدنظر داشته
باشید اگر تلویزیون
«پدرساالر» را
پخش کند ما
همانقدر دوست
داریم که بیست
سال پیش دوست
داشتیم؟ شاید ما
ادمهای ان فیلمها
را دوست داریم و
مىخواهیم با نقدمان
مثال به مسعود
کیمیایى بگوییم
شبیه همان ادمها
را دوباره برایمان
بسازد .چون برای
همه ما اساسا
خاطرهبازی جذاب
است.
نزدیک به مضمون هست اما نزدیک در کارگردانی
و ســاخت نیســت .به نظر من «چند متر مکعب
عشــق»« ،رفتن»« ،شکســتن همزمان بیست
استخوان»« ،دلدار» و «سایهبان» مضمونی نزدیک
به هم دارند .در همه این فیلم و ســریالها دنبال
انســانیت میگردیم ،نه به این معنا که انسانیت
گم شده و ما دنبالش میگردیم .به نظرم انسانیت
چیزی است که بشر با توجه به شرایط اجتماعی و
گرفتاریهای بسیار زیاد ،روزبهروز ان را فراموش
کرده و یادش رفته که برای چه چیزی به دنیا امده
اســت و گاهی الزم به یاداوری اســت .االن همه
تالش میکنند پولدار شــوند من گاهی اوقات از
اطرافیانم میپرسم پولدار شــوید که چه بشود؟
چقدر اخالقیــات را فراموش کردهایــد؟! در ماه
گذشــته چند بار پدر و مادرت را دیدی و جواب
میگیرم شش ماه شــده که نرفتم انها را ببینم
یا ســوالتی دیگر از این دست .اینها را نمیگویم
که شعار بدهم و بگویم من خیلی رعایت میکنم
من هم کاستیهای زیادی دارم اما سعی میکنم
مراقب باشم .مثال تالشم این اســت اگر از برادرم
15ساعت خبر ندارم زنگ بزنم و بگویم :کجایی؟
چرا من از تو بیخبــرم .برای همین احســاس
میکنم همه ما از مهمترین چیزی که به معنای
واقعی دور شدیم انسان بودن هست؛ مثل انسان
زندگی کردن ،بنابراین وقتــی در جامعه زندگی
میکنیم ملزم به رعایت یکسری تعهدات اخالقی
هستیم .ما در تمام قصهها مخصوصا در «دلدار»
میگوییم جامعه تشکیل شــده از چند خانواده و
این خانوادهها تعهدات و وظایفی نسبت به همدیگر
دارند .شخصیتهای «سایهبان» و «دلدار» شبیه
به هم هســتند و در اطراف خودمان وجود دارند
چون ما انچه را میبینیم تبدیل میکنیم به درام
و به بیننده نمایش میدهیم کــه برای مخاطب
جذاب میشود.
نهایت خوب برای ادمهای خوب ...به
نظر شما شبیه به مجموعه «کلید اسرار»
نمىشود؟
اینطور نیست« .ارش» شــخصیت مثبت قصه ما
هست و ادمی که قصه ما روی شــانه او میچرخد
مرتکــب قتلی میشــود ازجملــه صمیمیترین
دوســتانش به او میگویند :برو و بگو تو این کار را
کردی اما همان موضوع اتفاق میافتد که در زندگی
همه ما از ان ترس داریم که «چه میشود» و «چه
بالیی سرم میاید ».بارها شده که همه ما در شرایطی
باید تصمیمی میگرفتیم و در استانه انجام کاری
گفتیم نه! در قصه «دلدار» هم این موضوع بهوضوح
دیده میشد که «رونا» به «ارش» میگوید :شش
سال پیش زمان دانشجویی من را میخواستی؟
«ارش» در جواب میگوید :میترسیدم بیایم
جلو ،تو یک دختر پولدار بودی ما از یک جامعه
معمولی ،مــا بهاصطالح «هشــتمون گرو
نهمون بود ».میگوید :تو به من میگفتی.
خود این چیزی را به ما یــاداوری میکند
که «در جایی که عزمت را برای اتفاقی جزم
کردی انجامش بده ،اگر نشد حداقل بعد شش
سال نمیگویی من شش سال را از دست دادم».
35
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 35
پرونده ای برای یکى از
پرطرفدارترین سریال های امنیتى
تلویزیون در گفتوگو با جواد افشار
و مجتبى امینى به همراه یادداشتى از
وحید رهبانى
مﺄموریت ﻏیــــــــ
ﭘﺎﯾﺎنﻋﻤﻠﯿــ صفحه 36
«گاندو»ﻃیﻒﻫــاراازﻫﻢجدانﮑرد
«گاندو» ﻃیﻒ ﻫا را بــه ﻫﻢ وﺻﻞ ﮐرد
اﺻﻼ واﻗﻌیــت را تحریــﻒ نﮑردیﻢ،
مﮕــرتلویﺰیــونجــراتمــیﮐند
چیﺰیراﮐهتحریﻒﺷــدهپﺨشﮐند
ازﺷﺨﺺرﺋیﺲجمهوردﻋوت میﮐنیﻢ
ﮐه«گاندو»یبدونسانﺴورراتماﺷاﮐنند!
ــرممﮑن انجام ﺷد؛
ــﺎت»ﮔﺎﻧﺪو«
37
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 37
اتﻔاق ویژه
گروه تلویزیون
دنیا خمامى
گفتوگـو کـردن بـا دو نفـری کـه بـه بهانـه پـروژه
پخششدهشـان در نشسـتها و گفتوگوهـای زیـادی
شـرکتکردهبودندکارسـختیبود .انهـمباوجـود انهمه
حاشـیه سـریال که هر کـدام پاسـﺦهای داده شـده بـه ان در
انواعواﻗسـامرسـانههاخبریشـدهبـود.بههمینسـبﺐباید
بهشـﮑلمتفاوتـیازگفتوگوﻓﮑـرمیکردیـمتابهسـوالو
جواب متفاوتی برسیم .مجتبی امینی و جواد اﻓشار ،تهیهکننده
وکارگردانسـریال«گاندو»بودندوشـایدبهترباشـدبگوییم
هسـتند ،چون ﻗـرار اسـت تولید ایـن سـریال بـه ﻓصلهای
بعدیهمبرسـدوماباانهاپﺲازاتمـامپخشاینمجموعه
دربـاره شـاخصههایی کـه سـریالهای امنیتی و جاسوسـی
دارنـد در پیوند بـا حاشـیههای این مجموعه خـاص صحبت
کردیم .نﻈرهایمـان در بعضی از جهـات باهم متفاوت بـود اما
هردوطـرفدرکمالارامشبههمهسـواالتبدونسانسـور
پاسﺦ گفتند و هیﭻ شـرط و پیششـرطی درباره این گفتوگو
نداشـتند.نﮑتهجالﺐهـماینبودکههرجااحسـاسمیشـد
که بهسـمت شـعارزدگی میرﻓتنـد از انها خواسـتیم ﻗصه را
شـعاری نﮑنند که با لبخند تصحیﺢ و حرف دلشان را مستقیم
و با جسـارت زدنـد .ایـن شـد کـه در کل پاسـﺦهای متفاوتی
شـنیدیم که مفصـل ان را در ادامـه میخوانید.
گفتوگو با جواد اﻓﺸار و مﺠﺘبی امیﻨی؛
ﮐارگردانوتهیﻪﮐﻨﻨده»گاﻧدو«پسازپایانپخﺶمﺠموعﻪ
بدونتحریﻒ،بدونتﺨریﺐ
حرﮐترویخﻂﻗرمـﺰ
قبل از اینکه وارد بحﺚ اصلى شویم مىخواهم
بدانم حاشــیه پیرامون پخــش و تولید یک
مجموعهتلویزیونىچقدرمىتواندبهدیدهشدن
ان پروژه کمک کند و ایا این میزان حاشیه از نظر
شما برای دیده شدن «گاندو» مطلوب بود؟
جواد اﻓﺸار :ما نمیخواســتیم وارد حاشیه شویم
و بهشــدت هم با حاشــیه مخالف بودیم و نگرانی
هم داشتیم که متاســفانه پیش امد و در این بین
برخی عزیزان قضاوت نابهنــگام و پیشداوری یا
احساس خطر کردند .برخی فکر کردند کاری که
با این جسارت شروع میشــود و بحث اقازادهها را
پیگیری میکند و از انها یقهگیری میکند ،حتما
قرار اســت متخلف را پیدا کند و پــس از ان احتماال
بهمراتب باالتر میرسد .این نگرانی باعث شد که داوری و
حتی پیشگیری کنند که به ضرر دو طرف هم تمام شد.
ما نخواستیم مقامی را زیر سوال ببریم و اتهاماتی را بزنیم
که ناروا باشد چون براساس یک پرونده واقعی سوژههایی
را دنبال میکردیم که بعضی از انها منسوبین مسئوالن
بودند .چه اشکالی دارد اگر کسی منسوب مسئولی هست و
خطایی کرده مورد بازخواست و محاکمه قرار بگیرد؟ چون
ما ادعا داریم قوه قضاییه مستقل داریم و این طبیعی است و
همه جای دنیا هم وجود دارد که اگر مقام ارشد یا منسوب
مقام ارشد یک کشــور خطایی کند باید به ان رسیدگی
کرد .قصه ما در این مسیر حرکت میکرد و اتفاقا ان مقام
مبرا میکرد و خیلی شفاف در دیالوگها
را از منسوبینش ّ
اعالم میکردیم که همانقدر که منسوبین مقامی نباید
از جایگاه او سوءاستفاده کنند ،همانقدر هم نباید
ان مقام از منســوبینش ضربه بخورد .بنابراین
اجازه داده نشد که این دیالوگ ازاداندیشانه
منتقل شــود و مردم بگویند درست است
و هیچ اشــکالی هم ندارد ،مانند پسر نوح
که خالفی کرد و از راه پدرش جدا شــد صفحه 38
و به انحراف کشیده شــد ،اما نوح هم با وجود هدایتش
به مســیر الهی خود ادامه داد و هم از طرف جامعه و هم
از سوی خداوند اتفاقا خیلی هم مورد تایید واقع شد .اگر
به ما اجازه میدادند که ما هم همانی که میخواستیم را
بگوییم اینطور میشد ،که یک مقام بلندپایه کشور یکی از
اقوامش خالفی را مرتکب شده که مورد پیگرد دستگاههای
امنیتی قرار گرفته هیچ ربطی به او ندارد.
اما متاسفانه این اجازه داده نشــد و حاشیه را ایجاد کرد
و یقه دو طــرف را گرفت و همین موضوع شــائبهای در
مخاطب به وجود اورد یا اگر نبــود هم به ان الصاق کرد.
حاال دیگر مخاطب میتواند متصور شــود هر خالفی را
میشود سانسور کرد و دیگر متاسفانه حد و اندازه سانسور
نزد مخاطب شفاف نیست .ما میدانیم چه چیزی سانسور
شــده اما مخاطب میتواند یک دنیا خیالبافی کند؛ این
داوری زودهنگام باعث شد هر دو طرف ضربه بخورند و
ما را نیز مورد تخطئه قرار بدهند وگرنه مــا که کار را از
مراجع ذیصالح گذرانده بودیم و قصدمان تخریب هیچ
دستگاه و مقامی نبود فقط با افرادی کار داشتیم که خالفی
مرتکب شدهاند.
مﺠﺘبی امیﻨی :زمانی ظرفیتها کم بود و ســمت هر
قشری برای کار کردن میرفتیم ناراحت میشدند؛ معلم،
دکتر ،پرستار و ...دســت روی هر گروهی میگذاشتیم
نمیشد فیلم ساخت ،هنوز هم به نظر همین طور است؛
پس این ظرفیت چه زمانی به وجود میاید ما که مدعی
هســتیم .در همه جای دنیا همه فضای روشــنفکری
خودشــان را دارند ،به ازاداندیشی میبالند و به گفتمان
تکیه میکننــد .در تمام دنیا برای صنــوف ارزش قائل
هستند اما خیلی ازاداندیشانه فیلمهای مرتبط میسازند.
اینجا اینطور نیست؛ زمانی «شوکران» سروصدا کرد ،یک
زمانی فیلم دیگری سروصدا کرد و ....باالخره ژانر جاسوسی
و امنیتی در حرفه تولیدات تصویری جایش خالی است و
وقتی مردم از ان استقبال میکنند یعنی مردم تشنه این
ژانر هستند .باور کنید مخاطبان تلویزیون از عشقهای
مثلثی و مواردی که حتی در دست تولید هست خسته
شــدهاند .چنین ژانری وقتی مخاطب دارد و مخاطبش
دنبالش میگردد قاعدتا در ردههای باالی کشــور اتفاق
میافتد نمونه بارز سریال « »24امریکایی هست که در
فصلهای مختلف ساخته میشود که نهتنها در امریکا
بلکه در ایران هم مخاطب دارد و جذاب هست .با نزدیکان
رئیسجمهور امریکا و نزدیکان مجلس سنا در فیلم وارد
حاشیه میشود ،جزو ســوژههای اصلی قرار میگیرد و
با ازادی تمام در امریکا پخش میشــود و مردم ارتباط
برقرار میکنند و اینجا هم همینطور هست که در مورد
مقامات ارشد یک کشور باید کار ساخته شود .هیچوقت
عکسﻫا:سهیلصالحیزاده
مردم عادی یا پاییندست جامعه با این موضوع
دســت و پنجه نرم نمیکنند .پس وقتی قرار
است اتفاقی بیفتد ظرفیتهایمان را هم باال
ببریم .اگر قرار اســت درباره حوزه امنیتی و
جاسوسی سکوت کنیم دســتورالعملی در
مجلس ارایه شــود که هیچکس حق ساخت
سریال در مورد سوژههای امنیتی ندارد چون
مصلحت است .ما هم براساس قانون نمیسازیم
چون قانون مصوب شده کسی کار امنیتی انجام
ندهد ولی وقتی قانونی مصوب نشده و ازادی
هست ،مشخص است اگر دست روی این سوژه
بگذاریم صــدای یک عده بــاال میرود چون
هیچ کشوری هیچ ابرقدرت جهانی نمیتواند
بگوید در حوزه امنیتی کشور ما هیچ اتفاقی
نمیافتد و مشکالت امنیتی نیست .این همه
جای دنیا اتفاق میافتد چون جنگها همیشه
بر سر قدرت بوده اســت .حاال چون مخاطب
دوست دارد برود سمت این موضوع ،ظرف باید
بزرگ شود .نکتهای که جواد افشار گفت هم
درست است .پسر نوح با بدان بنشست ،حضرت
نوح(ع) برای ما همان حضرت نوح(ع) هست.
ولی پسرش از قافله جدا شــد و رفت اگر قرار
است یک تخطی از اقوام مسئوالن کشور وجود
داشته باشد قرار نیست ان شخص زیر سوال
برود چون من هم ممکن اســت اشتباه کنم
پدرم نباید زیر سوال برود! فرزند من هم ممکن
است اشتباه کند من نباید زیر سوال بروم! اصال
موضوع سیاسی نیست و در دنیا اتفاق میافتد
مثال در امریکا یکی از کاندیداها بهخاطر یک
مسئلهای که با یک خانم داشت کنار گذاشته
میشود اما یکی مثل ترامپ که هزار تا حاشیه
دارد را کنار نمیگذارند یک چیز بدیهی است.
از بحﺚ دور نشویم سریال شما یک
سریال سیاسى بود یا صرفا امنیتى؟
امیﻨی« :گانــدو» یک پروژه جاسوســی-
امنیتی اســت .درصورتیکه یک پیوست به
سیاست دارد و نمیشــود از ان جدا کرد اما
ژانر ان جاسوســی-امنیتی اســت .مگر ژانر
جاسوسی-امنیتی را میشود از سیاست جدا
کرد؟ میشود چســباند به حوزه کشاورزی،
اجتماعی ،اقتصادی و ....یعنی همه حوزهها با
ان در ارتباط هستند .ژانر امنیتی-جاسوسی
در ذات خود با همه جوانب در ارتباط است.
ابتدای داستان فضای امنیتى گره
خورد با فضای اقتصادی اما هرچقدر
که پیش رفت تا انتهای داستان همه
چیز سیاســى جلوه مىکرد و حتى
چندین دیالوگ پررنگ سیاسى که
در ذهن مخاطب حک شــد وجود
داشــت .باز این باعﺚ نمىشود
سریال شما را یک سریال سیاسى
بدانیم؟
امیﻨی :درام داســتان تا جایی به سیاست،
فرهنگ ،اقتصاد و اجتماع مرتبط شد و ما با هر
چهار زمین بازی مرتبط بودیم.
اﻓﺸار :اتفاقا در طول سریال به حوزه اقتصادی
توجه ویژهای شده بود ،بدین معنی که همه این
داستانها بهنوعی مرتبط با تحریمهایی بود که
غربیها و امریکا پیش گرفتند و به اقتصاد و
معیشت مردم ما ضربه زدند و این ماموریتی
بود که تحلیلهایش از همین شبکه و سرویس
جاسوسی نشات میگرفت.
باید بپذیریم که در داستانپردازی
هیﭻ شیطنتى صورت نگرفته است؛
مذاکرات ژنو کامال درست و در جای
خود با قصه پیوند خورد؟
امیﻨی :ما کامال براســاس پرونده جلو رفتیم
شما اگر بخواهید در حوزه سینما حرف بزنید
وزارت ارشاد باید قبول کند و پیوست جامع
ان را بدهــد که بگوید این پروانه ســاخت یا
پروانه نمایش را بدهم یا نه! ما هم در موضوع
ساخت این سریال که پرونده اصلی ان در مورد
«جیسون رضاییان» بود پیش مرجع ذیصالح
این موضوع رفتیم؛ منبعی که پرونده جیسون
روی میزش بود و در مــوردش کار کرده بود
و از ابتدا تا انتهایش را در دســت داشــته و با
اســتنادات مکتوب همه چیز داشــته است.
تحقیق و پژوهش کردیم و فیلمنامه نوشتیم
حاال شــاید در این میان قوه قضاییه ،ارشاد،
مجلس ،کمیســیون فرهنگــی و ...هر کدام
نکتهای از زاویه دید و سمت خودشان بگویند.
پژوهش روی این پروژه سه سال طول کشید
اینقدر که با وسواس عمل کردیم تا غلو نکنیم
و براساس استنادات جلو برویم.
دوســت دارم بدانم نظــر و پیام
سیاسى و اجتماعى شــما دو نفر
بهعنوان تهیهکننــده و کارگردان
چقدر روی داستان تاثیر داشت؟
امیﻨی :اصال و کامال براساس استنادات جلو
رفتیم .مگر کسی در این جامعه میتواند چیزی
را تحریف کند .مگر تلویزیون جرات میکند
چیزی تحریف شــده را پخش کند؟ مملکت
بیصاحب نیست که بدون اســتناد و صرفا
براساس نظر شخصی ســریال ساخته شود و
اجازه پخش هم بگیرد.
اﻓﺸار :نکتهای کــه مجتبی امینی میگوید
درســت اســت .مــن صحبتهــای دکتر
محمدجواد ظریف را هم شــنیدهام .جدا از
اینکه منابع و مراجع کامــال جدی و دقیق
هست خود دکتر ظریف در جایی گفتند که
ماجرای «جیســون رضاییان» بــا مذاکرات
26
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 39
اتﻔاق ویژه
برجام همزمان شد.
یعنى شما تایید نمىکنید که مبادله
«جیسون رضاییان» با امریکا با تاثیر
مستقیم از مذاکرات ژنو انجام شده و
عقیده شما این است که صرفا این دو
اتفاق همزمان شده است؟
اﻓﺸار :بــه این شکل مســئله پیش رفت که
نیروهای عملیاتی و ماجرای برجام یکجا به
هم گره میخورند .در طول مذاکرات هم بارها
مقامات امریکایی به مقامات مــا گفتهاند :ما
نمیتوانیم مذاکرات را ادامه بدهیم تا تکلیف
کیسی(جیسون) که در ایران بازداشت است
مشــخص شــود .مقامات وزارت خارجه هم
به دوســتان امنیتی این موضــوع را گفتند
دوســتان امنیتی هم طی فرایندی طوالنی و
بررســیهای مکرر به این نتیجه میرسند که
اعالم کنند ،شرایط ایران برای «جیسون» یک
تبادل است با شــروط الزم و ان ،این است که
400میلیون دالر پول بلوکهشده ایران را بدهند
به اضافه ســود بانکی 1/3یعنی یکمیلیارد و
هفتصدمیلیون دالر و ازادی 16نفر ایرانی که
در امریکا بازداشــتند و همچنین رفع تحریم
دو بانک ایرانی .حاال اینکــه موضوع جایی از
داستان گره بخورد به مســائل برجام و ...چیز
دیگری است .ما براساس پرونده روی میز این
کار را ساختیم و الغیر.
مﺠﺘبیامیﻨی:جایی صحبتی شد که صحبت
قشنگی بود وقتی جلسهای تشکیل میشود
برای سران قوا که میخواهند راجع به مسئلهای
بحث کنند مقام امنیتی از زاویه دید مســائل
امنیتی با قضیه برخورد میکند و مقام دیپلمات
هم با «پیا ُوی» دیپلماسی .در سریال هم این
بحث و گفتوگو و حتی چالــش را به تصویر
کشیدیم که نهایتا با تعامل و تحلیل مقامات
مربوطه بــه جمعبندی نهایی رســیدند که
نتیجهاش را به نمایش گذاشتیم.
در توییتر دیدم درباره «گاندو» فضا،
فضای چﭗ و راستى
شــده و انــگار
مالکیت سریال
شــما دارد به
«طرفى» وصل
مىشود .خود شما
سریال را
متعلق به نگاهى خاص مى دانید یا
فکر مىکنید کفهای به ان ســمت
سنگینىمىکند؟
امیﻨی :اصال با حرف شــما موافق نیســتم
«گاندو» طیفها را از هم جدا نکرد« ،گاندو»
طیفها را به هم وصل کــرد .االن ادمهایی را
میشناسم پشــت «گاندو» هستند که قشر
خاکستری جامعه هستند .قشر مذهبی فراوانی
پشت این سریال هســتند و میتوانم قاطعانه
بگویم که چپ و راست پشت این اثر هستند.
یعنی شــما در فضای مجازی میگردید یک
همدلی و مودتی به وجود امده برای مخاطب
که مخاطب را از تماشــای این سریال راضی
میکند.
اﻓﺸار :البته که ایــن وسط برخی شیطنت و
سوءاستفاده هم میکنند و متاسفانه پیامدهای
منفی ان نیز امروزه اشــکار شده است و طبعا
خدشــه به وحدت جریانهای سیاسی کشور
است.
امیﻨی :هر دو طرف سوءاستفاده میکنند(چپ
و راست) .در هیچ صورتی نمیتوان کتمان کرد
که ملت ما در هر شرایطی و با هر طرز اندیشه،
جبهه فکری و سیاسی در عرق به کشورشان
امنیت و منافع ملی کامال متحد عمل میکنند.
مثال مشخص این موضوع را در اتفاقی که چند
سال پیش و تشییع پیکر شهدای غواص رخ داد
دیدیم .این یعنی ملت همراه ارزشهاســت و
تفاوتهای فکری چیزی از نگهداشتن ارزشها
کم و کسر و کمرنگ و پررنگ نمیکنند.
با همه این اوصاف تصورم این است
که یک عده دارنــد «گاندو» را برای
خودشان مىکنند؟
امیﻨی :این غلط اســت! این را ما هم مخالف
هســتیم« .گاندو» حرف در گلو مانده مردم
بود .سریال فراجناحی اســت .تمام نگاهمان
هم به این بوده که حس غرور و وطنپرســتی
را بتوانیــم به تصویر بکشــیم و قصد دیگری
نداشــتیم .دوســتان اشــتباه عمل کردند؛
دوستانی که مدعی عملیات استراتژیک در
بدنه دولت هستند اشتباه عمل کردند
و قدمهایشان را اشتباه برداشتند .ما
وفاق ملــی را پررنــگ کردیم وگرنه
رئیسجمهور مملکت محترم است،
وزیر امور خارجه مملکت محترم است
و مسئوالن مملکت محترم
هســتند .چرا یک
عملیات روانی را طراحــی میکنند که فضا
دوقطبی شود درحالیکه اصال اینطور نیست.
مجلس ما که مجلس اصالحطلبی هســت به
چه علت 150نماینده مجلس بیانیه میدهند
و پشت این سریال را میگیرند و میگویند این
سریال شفافسازی خوبی داشــت .در حال
حاضر که دولت و مجلس باهم همسو هستند
چرا فضا طوری مدیریت شــود که اقایان در
رسانههای زنجیرهای دولت شروع کنند تخریب
کردن و حضرات در مجلس شروع به تحسین
کردن کنند! مشکل خودشان را خودشان حل
کنند ما به مشکل انها کاری نداریم چون ما
هنرمندیم و سیاسی نیستیم .نه پشت کسی
سینه زدیم نه عکس دیواری با کسی گرفتیم نه
برای کسی تبلیغ کردیم ،ما جریانمان جریان
هنری است .االن در این ژانر کار کردیم ،فردا
کار دینی میکنیم و یک روز دیگر ممکن است
کار اجتماعی و کمدی بسازیم.
در دیالوگهــای متعددی داریوش
فرهنگ از دولت و شکافهای موجود
گفت و حتى کار به جایى رســید که
على ربیعى در نقدی با ادبیاتى بدون
جبهه نوشت که بین دولت و مردم
دره ایجاد نکنید .ان نقــد را قبول
داشتید؟
اﻓﺸار:فیلمنامهچیزیحدود3-4باردورخوانی
شد .جاییکه فکرکردیم ممکن استباعث شود
به سمت جناحبندی برویم را حذف کردیم .چون
دردیدگاهماناینجبههبندیهاوجودنداشتو
میخواستیمکامالفراجناحیعملکنیم.
مشخصا ما در دیالوگى شنیدیم که
داریوش فرهنــگ مىگوید که از ما
خواسته شده درباره خواهرزاده ان
مقام چیزی نگوییــم؛ این یعنى ما
دولت مخفىکاری داریم! پس این
موضع خیلى نمىتواند «بىموضعى»
باشد.
اﻓﺸــار :ان جمله صرفا درخصوص رعایت
حریم خصوصی افراد گفته میشود .شخصیت
«عبدی» به «محمد» توصیه میکند و
میگوید تا اتهام مسجل نشده حتی
بین همکاران درز پیدا نکند و باعث
تخریب و تضعیــف رئیسجمهور و
دولت نشود .اتفاقا اگر حرف
شما درســت بود که
میخواستیم جناحی عمل کنیم ،عکس این
موقعیت و دیالوگها طراحی میشد.
تمام ســعى مان این اســت که
سواالت مردم را بپرسیم اینکه ایا
این شفافسازی فقط درباره دولت
وجود دارد یا مثال در شما این انگیزه
وجود دارد که دربــاره قوه قضاییه و
پروندههای فساد مالى و ...که خبری
شده است هم سریال بسازید.
امیﻨی :این حرف درست است و قبول دارم! ما
در 90دقیقه سینمایی یا سی قسمت داستانی
نمیتوانیــم همه چیز را بگوییم« .جیســون
رضاییان» موردی بود کــه این مورد مرتبط با
یک شبکه بود .اتفاقا سوژهای هم در مورد قوه
قضاییه داریم و شاید سوژه بعدی «گاندو» در
مورد قوه قضاییه باشد.
واقعا این کار را انجام خواهید داد؟
امیﻨی :ما خط قرمزی نداریم.
به نظــر مىرســد تلویزیون خط
قرمزهایى دارد .نه؟
امیﻨی :همیــن االن هم ممکن اســت اگر
فصل دوم را بســازیم تلویزیون پخش نکند.
رئیسجمهور به دکتر نوبخــت گفته بودجه
تلویزیــون را صفر کنــد .مــا االن قطعا برای
فصلهای بعدی نمیتوانیم ایــن کار را انجام
بدهیم باید جای دیگری سریال را پخش کنیم.
اما یک چیزی درباره سوال قبلیتان از قلم نیفتد
اینکه ما نمیتوانستیم برویم سراغ سوژههای
دیگر .ما یک مورد «الف» داشتیم که همان یک
نفر بیست مورد دیگر دور و اطرافش بودند .ما با
انها کار داشتیم که مثال عکاس رئیسجمهور
به چه شکل رفته داخل که توانسته این اطالعات
را به انها بدهد .سوژههای متعدد دیگری هم
بودند و هستند که بتوانیم در موردشان صحبت
کنیم.
بعضى از انها هــم تخیلى بودند،
درست است؟
امیﻨی :خیر .تمــام پروندههای اطراف واقعی
هستند .در چســباندن اینها به هم از تخیل
استفاده شده است .ما نمیتوانیم چهل داستان
را در سی قسمت بیاوریم ما میتوانیم 15تا از
ان داستانها را بیاوریم .پرونده خیلی وسیع و
گسترده است و مثال چون نمیتوانستیم برویم
کانادا ،رفتیم دوبی یا ترکیه! از لحاظ تولیدی
هم مقرون بهصرفه نیســت مثــال اتفاقهای
پیچیدهای در کشور افتاده که ما نمیتوانیم از
لحاظ دراماتیزه کردن داستان به ان بپردازیم.
بهطور مثال 3-4تا از تخلفات اطالعات سپاه
را در این فیلم گفتیم .مثال اینکه یک نیروی
نفوذی در اطالعات ســپاه است .تا حاال کسی
اینطور حــرف زده اســت؟ ما تا ایــن اندازه
فراجناحی نگاه کردیم .یا یک قسمتی در زندان
اطالعات سپاه میبینیم یکی از دست میرود.
چه کسی جرات میکند این حرفها را بزند که
یک زندانی در زندان میمیرد؟ نقطه منفی این صفحه 40
یکى از اصلهای سریال امنیتى برای مبنای خشونت و سکس است که در
پروژههای ما اولى باید طبیعتا «صفر» باشد و دومى تا حدی! این چقدر در تولید
برای روایت اصل قصه دست شما را بست؟
امیﻨی :ما هر دو را داشتیم .کامال هوشمندانه بود .مثال سکانسهایی که بین علیرام نورایی
و سارا محمدی بود.
اﻓﺸار :موضوعی که اشاره کردید دو عنصر مهم و تاثیرگذار برای جذب مخاطب در سینمای
غرب بهخصوص هالیوود است و اتفاقا با رویکردهای غرب موثر هم بوده است ،اما با مولفههایی
که ما بر اساس فرهنگ و عرفی که داریم طبیعی است که بهخصوص عنصری مثل سکس در
نمایش اثار ما جایی ندارد و اگر اثار ما این توانمندی را دارند که بدون تکیه و بهره از این دو
مولفه مورد اقبال مخاطب قرار گیرند دست مریزاد دارند ولی به میزانی که اخالق و فرهنگ
اجازه دهد .موقعیتها و صحنههای مشروعی را میتوان خلق کرد که تا اندازهای برای مخاطب
از این حیث هم جذاب باشد ،مانند روابطی که «مجتبی» اشاره کرد ،ارتباط نامشروع دختر
عکاس(مریم کالیی) با «مایکل» و همزمان با «فرهاد حقی» و یا ماموریتهایی که «مرجان»
و «گلی» در ایجاد رابطه کثیف با افراد داشتند و حتی خشونتی که فرهاد قائمیان در زندان
داشت و ....بنابراین هر دو عنصر را در حد رسانه ملی داشتیم.
سمت را هم گفتیم چون کامال براساس اسناد
جلو رفتیم .مگر در این مملکت کهریزک اتفاق
نیفتاده؟ مگر کسی میتواند پنهان کند؟ اگر
قرار باشد به سال 88اشاره شود باید به کهریزک
و نیروی انتظامی هم اشاره شود .به هر حال در
هر بحرانی میتوانیم چهار حرکت اشتباه هم
پیدا کنیم.
شاید به این خاطر جبههبندی پیش
امد یا برای دولت شــائبه مخالف
به وجود امد کــه در موقعیت زمانى
«گاندو» پخش شد که انها عقیده
داشتند تلویزیون علیه دولت است!
اﻓﺸار :این خطای اســتراتژیک دولت بوده،
یعنی دولت بهخاطر پیــشداوری که عرض
کردم یک خودزنی کرد و به اعتقاد من برخی
از ان هم هوشمندانه و زیرکانه بود و اتفاقا تحت
سیطره نفوذ بود .با تاثیر از «گاندو» امدند برخی
از کمبودها و عیوب خودشان را پوشاندند .یعنی
امدند گفتند که تلویزیون جمهوری اسالمی
خواسته دولت را بزند درحالیکه اصال اینطور
نیست .ما در تمام دیالوگها قصدمان مشخص
است .حتی از شــخص رئیسجمهور دعوت
کردیم که بیایند ســریال را بدون سانسور هم
ببینند که ایا ما قصد تخریب ایشان را داشتیم!؟
اتفاقا خیلی از جاها در جهت حمایت از دولت
هم برامدهایم ،اما در کل هدف اصلی نمایش
اقتدار و امنیت ملی ایران بود.
پس این یعنى تلویزیون چیزهایى
که در حمایت از دولت بوده پخش
نکرده است!
امیﻨی :خیر .خودشان سانسور کردند.
اﻓﺸار :بعد از فشارهای پیدرپی این سانسورها
اعمال شــده اســت .در حین پخش! حتی به
پشتصحنه سریال اجازه پخش ندادند و ما در
تلویزیون ممنوعالمصاحبه هم شدیم که هنوز
برای من قابل درک نیست! این به نظر من دو
زاویه دارد :یکی اینکه عمدا دولت خواســته
خودزنی کند تا بتواند از ان بهرهبرداری سیاسی
کند .دوم اینکه اشــتباه و پیشداوری کرده
است که هنوز حاضر نیست از موضع گرفتهشده
عقبنشینی کند .اگر جسارت داشته و دارند
من اعالم کردم ،حاضریم سی قسمت سریال
سانسورنشــده را بدهیم ببینند که بفهمند ما
چنین قصدی نداشــته و نداریــم و اتفاقا باید
از مــا حمایت هم میکردند در شــرایطی که
منطقه و روابط ما با غرب دچار بحران و تنش
شده ،نمایش این ســریال که بیانگر اقتدار و
غرور ملی جوانانــش در مقابل بدخواهان این
سرزمین و تقویت روحیه ملی شده است باید
تحسینبرانگیز هم باشد ،البته که مردم فهیم
کشورمان این قدردانی را داشتند.
برگردیم به ان نکتــه که گفتید اگر
تلویزیون اجــازه ندهد در مورد قوه
قضاییه بســازید شــما سینمایى
مىسازید؟
امیﻨی :مخاطب ما شفافســازی را مطالبه
میکند .برای ما اقتــدار نظام و حاکمیت مهم
است دنبال این نیســتیم در مملکت فتنه یا
اشــوب به وجود بیاید .ما میگوییم هر جا که
فساد هســت و اسیب به ریشــه این مملکت
میزند باید اصالح شــود .نگاه میکنیم شش
سال معیشت مردم بههم ریخته است ،شش
سال همه سیستمهای اقتصادی بههم ریخته
است .این باید شفافسازی شــود .نمیشود
ســکوت کنیم و بگوییم مصلحت .چهل سال
در برهه حســاس کنونی هستیم .قرار نیست
اتفاقی در نظام بیفتد قرار هست انهایی که دزد
هستند یقهشان گرفته شود .این ادم میتواند
در قوه قضاییه ،مجلس و دولت باشد و هر جایی
که فســادی رخ میدهد .این اتفاق باید همه
جا بیفتد و با همه انها که مفســد هســتند
برخورد شود.
اساســا باید ایــن ذهنیت که یک
سریال امنیتى قرار است طیفى را زیر
ســوال ببرد باید برطرف بشود چرا
که امنیت برای همه اعضای جامعه
است و داشتنش موهبت است دعوا
که نمىخواهد.
امیﻨی :احســنت! بهخاطر همین اســت که
ملت پشت «گاندو» ایستادند و از ان حمایت
میکنند.
ما برای اولین بارها مىبینیم که در
اتاقهای بازجویى چه اتفاقى مىافتد
و سوالى پیش مىاید که سوال مردم
است اینکه اینطور شنیده مىشود
که در اتاق بازجویى شکل برخورد
اینقدر مسالمتامیز نیست که شما
نشان دادید .اغماض کردید یا از شما
اینطور خواستند.
امیﻨی :خیر .هیچ اغماضی در کار نبود؛ چند
هفته دیگر مســتند «جیســون رضاییان»
پخش میشود که دوربین جلوی او هست و
با بازجویش جوک میگوید و ناهار میخورد.
اﻓﺸار :ما تحقیقات الزم و کافی داشتیم ،در
حوزه جاسوسی و امنیتی این اتفاقاتی را که در
زندان مشاهده کردید کامال واقعی شبیهسازی
شده است.
امینی :با ترفندهای خیلی تخصصی بازجویی
میکنند .اصال با فحش و کتک نیست.
چقدر در مقاطع مختلف در تولید به
شما توصیه شد که از کسى حمایت
کنید یا کسى را احیانا زیر سوال ببرید
و شما چقدر به درخواست ادمها در
پروسه تولید عمل کردید؟
امیﻨی :ما هیچ توصیهای در سریال نداشتیم
خیلی اتش به اختیار و ازادانه سریال ساختیم.
اﻓﺸار :مــن 15-16سریال ســاختهام .تنها
سریالی بود که در ان به لحاظ روانی بیشترین
ارامش را داشتم .در پروژههای قبل معموال از
طرف تهیهکننده یا بیرون از پروژه فشــارها و
سفارشهایی میشــد اما در «گاندو» چنین
پدیدهای نداشتیم و اگر هم موردی بود بیشتر
مشورتهایی بود که اتفاقا ما نیازمند ان بودیم.
چــرا نمىگوییــد ســریال برای
کجاست؟
امیﻨی :گفتیم در تیتراژ هم هســت .موسسه
شهید اوینی با مشارکت شبکه سه سیما.
چرا در تیتراژ عنوان نکردید و با ابهام
مخاطب پیگیر را روبهرو مىکنید؟
امیﻨی :ما همه جا گفتیم گروه فیلم و سریال
شبکه سه سیما با موسسه شهید اوینی این کار
را تولید کردند .موسسه شهید اوینی هم برای
سپاه است.
یک نکته ریز فیلمنامــه ای که در
کارهای امنیتى وجود دارد این است
که در این نوع کارها درام نقش اصلى
را دارد اما در سریال «گاندو» درام،
روابط ،خانــواده و ...نقش کمرنگى
دارند .این را شکاف ،حفره و ضعف
کار نمىدانید؟
اﻓﺸار :به لحاظ دراماتیک فکر میکنم «گاندو»
یکی از قویترین فیلمنامههــای تلویزیون ما
در این ســالها بود ،اما در مورد روابط خانواده و
شخصیتهای مرتبط با ان فکر میکنم در این
برهه از سریالسازی این شیوه استفاده در درام
نخنما شــده که در مورد زندگیهای خصوصی
شخصیتهاصحبتکنیموبیشازاینبپردازیم،
شاید در چنین ظرفیتی که در این سریال وجود
داشتممکنبودضدریتمباشد.
امیﻨی :براســاس نیاز قصه مثــال به خلوت
«محمد» در شــب عملیات بسنده میکنیم
یعنی خیلی از داستانهای شخصی او را گفتیم.
نکته دیگر در کارهای ضدجاسوسى
محبوب شدن ناخوداگاه ضدقهرمان
هست .کنترلى برای این موضوع و
دوستداشتنى شدن بازیگر نقش
«جیسون»)پیام دهکردی( نداشتید؟
اﻓﺸــار :هدف ما پرهیز از کلیشــهها بود که
ضدقهرمانهمیشهسیاهوتکبعدینیست.اتفاقا
میخواهیم بگوییم ادمهایی که کار جاسوسی و
خالفمیکنندشبیههمهادمهاهستند.
بهعنوان سوال اخر مىشود صادقانه جواب بدهید که بعد از تماشای «گاندو»
دوست داشتید چه کسى از سریال رضایت داشته باشد؟
اﻓﺸار :مسئوالن ،بهخصوص رئیسجمهور و بعد مردم.
امیﻨی :من نمیتوانم بگویم.
اﻓﺸار :باالخره یک اتفاق واقعی در این ممکلــت افتاده و از سال« 87جیسون
رضاییان» وارد ایران شــده و یک دفتر نشــریه را راهاندازی کرده و ادمهایی را
جذب خودش کرده و توانســته یک شــبکه نفوذی را در پوشش فعالیتهای
خبرنگاریاش طراحی کند و به باالترین مقامات کشورمان دسترسی داشته باشد
و از طریق اشناهای موجود ،این امکان فراهم شده است .باالخره در سال 93این ادم
دستگیر میشود و اواخر 94مبادله میشود .در طول این مراودات و نزدیکی طبیعتا
فعالیتهاییهایی را انجام داده که در سریال به ان پرداخته شده و کسی نمیتواند
منکر این نزدیکی شود .حاال کارکنان امنیتی براساس هوشمندیشان این غده
سرطانی را شناسایی و از پیرامون مقامات بیرون کشیدهاند ،این نمایش سریال
ما بود ،حتی اگر فکر کنیم تخیلی هم بوده باشد ،باز شایسته است اولین نفری
که رضایت داشته باشد و فعالیت و اقتدار نیروهای امنیتی کشورش را تحسین کند
شخص رئیسجمهور باشد.
24
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 41
اتﻔاق ویژه
وحید رﻫباﻧی:
تماﺷاگر دنﺒال ﻫیجان است
بهجد مىتوان گفت با شخصیت «محمد» در سریال «گاندو»
او به یک قهرمان برای مخاطبان تبدیل شده و از حاال ،خیلىها
انتظار دارند که او را در فصل دوم این سریال ببینند .وحید رهبانى
در گفتوگویى با «صبا» از راه پرفرازونشیبى که طى شده ،توضیحاتى را ارایه
داده که با حذف سوالها ،قسمتهایى از این گفتوگو را در ادامه مىخوانید.
باتوجه به تحقیقاتی که تیم نویســنده و کارگردان روی کار انجام دادند ،احتماال این
ریسک را نمیکنند که به مخاطب دروغ بگویند و کاراکترهایی به دور از واقعیت خلق
کنند! این شخصیتها وجود دارند و کار میکنند .اگر من سازنده چنین سریالی بودم
همین کار را میکردم و افراد را نزدیک به واقعیت به تصویر میکشیدم.
همانطور که جواد افشار چند روز پیش در مصاحبهای گفته است ،این نیروها با همین
سن و سال کم در گروههای امنیتی وجود دارند البته نه اینکه همه جوان باشند بلکه
سلسلهمراتب خودشان را دارند و همانطور که در سریال میبینید افراد باتجربه در راس
و نظارهگر کارها هستند.
من با این افراد مالقات نداشــتهام و فقط از چیزهایی حرف میزنم که شنیدهام .انچه
بیننده میبیند همان چیزی اســت که در فیلمنامه نوشــته شــده و کارگردان به ما
توضیحات الزم را ارایه داده است ،البته مشاورانی سر صحنه در کنار ما بودند .فکر میکنم
«گاندو» خیلی به واقعیت نزدیک است .ما باید بخشهای نمایشی را به کار اضافه کنیم و
در امریکا هم این اتفاق در سریالسازی تجربه میشود؛ یعنی وجه نمایشی و درام بودن
ماجرا را در نظر میگیرند بعد دست به تولید میزنند .تماشاگر فلفل و نمک میخواهد
و به دنبال دیدن هیجان است.
با احترام زیادی که ما به دستگاه پلیس کشور داریم ،ماجرای «گاندو» پلیسی نیست و
مربوط به پروندههای اطالعاتی و تجسسی است که به هوش افراد فعال در ان بستگی
دارد .در این گونه اثار ،رویدادها شبیه پازل حل میشوند.
در زمان تست گریم هم بین کارگردان و عوامل ،صحبتهایی انجام میشد .من با ریش
کوتاهتر بهخصوص برای شخصیت «محمد» موافقتر بودم ،اما تصمیم کارگردان و طراح
گریم چیزی شد که شما میبینید ،اما معنایش این نیست که «محمد» یا هر کس دیگری
در پروندههای مختلف با همین شکل حضور دارند .تغییر چهره یکی از جوانب شغل این
ماموران است .در همین سریال همه شخصیتها شبیه به هم نیستند؛ مثال پندار اکبری
که نقش «ســعید» را بازی میکند ظاهری متفاوتتر نسبت به دیگر کاراکترها دارد.
بنابراین اینطور نیســت که این ماموران صددرصد همه ریش داشته باشند و ...بلکه
براساس موقعیت پرونده ،اگر الزم باشد تغییر ظاهر هم میدهند.
به نظر باید عوامل متعددی دست به دست هم بدهند تا مجموعهای موفق ساخته و به
اثری کالسیک تبدیل شود و هر ایرانی که ان را میبیند لذت ببرد.
تئاتر ،همیشه خانه اول من است و همین حاال با چند هنرپیشه در گپوگفت هستم تا کار
جدیدم را به صحنه ببرم .من تئاتر را به هیچ چیز دیگری نمیفروشم با وجود اینکه هیچ
کدام از مدیومها به دیگری برتری ندارند .من در هر کدام از فضاهایی که هیجان مورد
نظر مرا تولید کند ،حضور پیدا میکنم؛ ممکن است نقش اصلی سریال باشم یا مسئول
انتخاب بازیگران یک کار یا تمرین تئاتر با نوجوانان! تئاتر جایی است که من در ان ورزش
روحی میکنم و در تئاتر به ادم پختهتر و بهتری تبدیل میشوم .بعید میدانم کار تصویر
بتواند من را از تئاتر جدا کند به این دلیل که از دیدگاه من تئاتر منزل اول است.
کار تصویر تفریح من است .اثار تصویری شبیه فوتبالی است که در کوچه بازی میکردم و
همان حس را به من میدهد .باید وقتی سر صحنه میروم و تبدیل به ان کاراکتر میشوم
و حتی تا 16ساعت کارم ادامه پیدا میکند ،سرپا و قبراق باشم و نقش به من احساس
مفید بودن بدهد .من باید احساس کنم در حال ساخت اثری هنری هستم .اگر کاری
که پیشنهاد میشود چنین ویژگی داشته باشد ،میپذیرم و این مسئله به خیلی چیزها
بستگی دارد؛ فیلمنامه و قصه ،کاراکتر ،کارگردان و... صفحه 42
پروندهماه
گفت وگو با مجید مظفری
تحلیلی بر حضور زنان در اثار فریدون جیرانی
منتقدان در مورد «نهنگ ابی» چه گفتند؟!
43
مجلهیتخصصیسینماوتلویزیون
شماره71
خرداد1394 صفحه 43
شبکه نمایش خانگی
گفتوگو
بامﺠیدمﻈفری
دربارهﮐارتیمیدر
سیﻨماوتﻠویﺰیون
خوردد
رد
خور
خور
بهدردﮐارتیمینمی
«نهنـگابـی»درکارنامـهﻓریـدونجیرانـیاثرﻗابـلتاملیاسـتو
نمیتوانازکنارانبهسـادگیگذشت؛«مشرﻗی»همیشـگیاودراین
گروه تلویزیون
سـریالنیزهمراهروایتوداسـتاناستوصاحﺐنقشمجیدمﻈفری
اسـتکهبازیمتفاوتیازخودنشـاندادهاسـت.بانگاهیبهشـﮑلبـازیوهمراهیمﻈفـریمیتوانﻓهمید
کهاودربازیبهکارتیمیاعتنـایویﮋهاینشـاندادهوبازیگـریدرخدمتگروهاسـت.بههمینخاطروبا
همینعنوانکهیکبازیگربا«تیم»بایدچگونههمراهیداشـتهباشـدبهبهانهاتمامتولید
«نهنگابی»بهگفتوگونشسـتیمکـهدرادامـهمیخوانید.همﭽنینبایـدازانگیزهو
تﻼشاﻓسـونجاویـددرترتیـﺐوهمراهیاینگفتوگوتشـﮑرکنیم.
برای یک بازیگر کار کردن با سه نام که هر سه در زمینه
کاری خود به شکلى مولف محسوب مىشوند یک چالش
محسوب مىشود .درست است؟
دقیقا .شناخت من نســبت به فریدون جیرانی به دوران قبل از انقالب
و زمانی که او در روزنامه اطالعات کار میکــرد برمیگردد و مطالبی
مینوشت و ما میخواندیم .کارهای او روزبهروز کاملتر میشد تا جایی
که بهعنوان کارگردان ،دوست داشتم روزی با او کار کنم ،همانطور
که دوست داشتم با بهرام بیضایی ،محمد بزرگنیا و دیگر دوستان
کار کنم .من سریال نمایش خانگی کار نمیکردم و برای اولین بار
که تصمیم گرفتم در یک سریال نمایش خانگی کار کنم متاسفانه
در نیمه کار مجبور شدم که انصراف بدهم و نگران و ناراحت بودم
از اینکه چــرا کاری را انتخاب کردم که در نیمــه ادامه ندادم.
خوشبختانه همان زمان از دفتر اقای ملکان برای «نهنگ ابی»
با من تماس گرفتند و خیلی خوشحال شدم .کار در کنار ملکان،
به کارگردانی فریدون جیرانی و البته با سناریوی بهرام توکلی
پیشنهاد ایدهالی برای من بود چراکه همگی حرفهای و اگاه
به کار هستند .زمانی هم که نقش را به من پیشنهاد دادند،
همان جا دلم میخواست قرارداد بسته شود چون کنجکاو
نبودم و میدانستم هم انتخاب من و هم کاری که این سه نفر
انجام میدهند باری به هر جهت و بد نیست.
عکس:سهیلصالحیزاده
از قابلیتهــای مجید مظفری بهعنــوان بازیگر از
گذشتههای دور تا به امروز این است که همیشه در
خدمت گروه بوده و اهل لونــدی و خودنمایى مقابل
دوربین نبوده و نیست ،پرسش اینجاست که فریدون
جیرانى در سریال «نهنگ ابى» چقدر از شما خواست از
این قابلیت استفاده کنید و چقدر خواست خودتان بود که
انجام شود؟
یکی از ویژگیهای فریدون جیرانی این است که دوست دارد
وقتی یک هنرپیشه ،شــخصیتی را بازی میکند هم خود
هنرپیشه و هم خودش تمام توانشــان را بگذارند تا کاراکتر
قابل باور شود ،بنابراین هم پیشنهاد نقش «احسان مشرقی»
از سمت فریدون جیرانی و هم پذیرش این نقش از سمت من
یک ریسک بزرگ اما درست و اگاهانه بود .چون ما میدانستیم
که میتوانیم در کنار هم شخصیتی را خلق کنیم که قابل
باور باشد .چون اگر حمل بر خودستایی نباشد تماشاگر
دوست ندارد مجید مظفری را که همیشه سرپا با قد باال
و چهرهای شاداب دیده ،حاال با یک شخصیت متفاوت صفحه 44
ببیند امــا فیلمنامهای که بهرام توکلی نوشــت با
هدایت جیرانی و خلق من باعث قابل پذیرش شدن
و تغییر نظــرات افرادی که به من انتقاد داشــتند
شــد چراکه من افرادی را دیدم که گفتند ما بعد از
«سگکشی»« ،جنگ نفتکشها» و «مسافران» و...
مجید مظفری را دوست نداشتیم! من وقتی کاری
را میپذیرم خودم را کامل در اختیار گروه و نقش
میگذارم .این هم نشاتگرفته از همکاریهایی است
که در گذشته با بزرگان سینما مثل بهرام بیضایی و...
داشتم و بعد از کار کردن با این بزرگان رفتهرفته این
عادت در من تهنشین شد که خودم را در اختیار گروه
و کارگردان بگذارم.
جزو امضــای اثار فریــدون جیرانى؛
وجــود کاراکتــری بــا نامخانوادگى
«مشرقى» اســت و فریدون جیرانى
روی ان تعصب ویژهای دارد« .احسان
مشرقى» و پســرش «ارمین مشرقى»
تنها مشرقىهای کار هستند که یکى از
انها به شما پیشنهاد شد .چقدر تحت
تاثیر این انتخاب قرار گرفتید و در روند
کار تیمى فقط با فیلمنامه پیش رفتید یا
خودتان اضافاتى به ان داشتید؟
بهطور کلی در اثار فریــدون جیرانی چالشهایی
برای شخصیت «مشــرقی» دیده میشود و قطع
به یقین دور و بر شــخصیت «مشرقی» ادمهایی
هستند که درگیر مســائلی هستند که از فرهنگ
شــرقی میاید و با چالشهای جامعه در ارتباط
هســتند ،در خلق و خوی این ادمها و در برخورد
با این شــخصیتها ،خلق و خوی شرقی و انسانی
دیده میشــود .این افراد متعهد هستند و دلشان
برای ادمهای دیگر میتپد .یکی از ویژگیهایی که
شخصیت «احسان مشرقی» داشت این بود که از
دست هیچکس ناراحت نمیشد ،نه از دست زنش،
نه از دست پسرش که این خالفها را انجام میداد
و ناراحتیاش را بروز میداد امــا اوقاتی عصبانی
میشد ،دیالوگهایی داشت که معلوم بود از دستش
ناراحت نیست بلکه نگران است و این ویژگیها در
شخصیت بود .حتی در ارتباط با زندگی گذشته و
مسائلی که برایش پیش امده بود ،نگران خودش
نبود و از اتفاقاتی که در جریان زندگیاش افتاده،
زندانی که رفته ،جدایی که برایش اتفاق افتاده و...
ناراحت است .با اینکه میداند همسر سابقش قرار
است با شــخص دیگری ازدواج کند و نشانههای
اینچنینی میبیند اما هیچ موقع نمیگوید برگردد
و فقط نگران این بود که باز دوباره اشتباهی نکند که
مشکلی برایش پیش بیاید.
پاســخم را نگرفتم ،بگذارید دقیقتر
بپرسم که شما چه تحلیلى درخصوص
بازیگران شــخصیت «مشــرقى» در
اثار اقای جیرانى داریــد و یک بازیگر
در خدمت تیم چطــور مىتواند منویات
یک کارگردان درباره یک شــخصیت
دوستداشتنى را درست اجرایى کند؟
فکر میکنم این بار سنگینی است که این بار را باید
به دوش کشید و چیزی که وجود دارد این است که
باید کارگردان خودش را بــه بازیگر نزدیک کند و
جهانش را مستقیم جلوی چشمان بازیگر نگه دارد تا
بازیگر خودش را همراه او کند نه بیشتر و نه کمتر....
اگر دقیقا به اندازه با کارگردان و اندیشهاش پیش
برود موفق میشود.
در «نهنگ ابى»« ،احســان مشرقى»
نویسندهای اســت که در زندگى باال و
پایینهای زیادی داشــته ،زندان رفته،
خانــوادش را از دســت داده و برایش
فروپاشى اتفاق افتاده؛ فریدون جیرانى
چقدر خواســت کــه این فروپاشــى
شــخصیت را درونى بازی کنید و چقدر
خواست او را در بازی تبدیل به واکنش
و اکت کنید؟
حواسم به این بود که کسی که میخواهد «احسان
مشرقی» را بازی کند نباید «بازی» کند باید واقعی
باشد و زندگی کند .پس کسی که این نقش را ایفا
میکند باید طبیعتا درونیتر باشد ،قابل باور باشد،
واکنشهایش بهاندازه باشد و اگزجره نباشد ،باید
بهطور کلى در اثار
فریدون جیرانى
چالشهایى
برای شخصیت
«مشرقى» دیده
مىشود و قطع
به یقین دور و
بر شخصیت
«مشرقى» ادمهایى
هستند که درگیر
مسائلى هستند
که از فرهنگ
شرقى مىاید و با
چالشهای جامعه
در ارتباط هستند،
در خلق و خوی این
ادمها و در برخورد
با این شخصیتها،
خلق و خوی شرقى
و انسانى دیده
مىشود .این افراد
متعهد هستند
و دلشان برای
ادمهای دیگر
مىتپد
انقدر نسبت به شخصیت شناخت داشته باشد و به
او نزدیک باشد و انقدر به اندیشه کارگردان نزدیک
باشد که همه این کارها را درســت انجام بدهد نه
از ســر رفع تکلیف و اینکه امروز هم ضبط را تمام
کنیم و برویم خانه! من در زمــان فیلمبرداری هر
زمان که سناریو به دستم میرسید .یکبار خودم
یادداشتهای خودم را مینوشتم و با ان چیزهایی
که خودم لحاظ کــرده بودم باز هــم یکبار دیگر
سکانسم را میخواندم .متاسفانه خیلی از بازیگران
ما خودشان را تکرار میکنند و فقط اسمشان فیلم
به فیلم عوض میشود .بدتر از ان هم این است که
گروهی باهم از این فیلم به ان فیلم میروند که من
مقصر اصلی این اتفاق را تهیهکنندهها میدانم .شما
ببینید تهیهکننده حرفهای چه کار میکند؟ کاری
میکند که فیلمش را تا سالهای بعد تماشا کنید و
لذت ببرید .فیلمهای نسل من از این جنس هستند.
ســریال «نهنگ ابى» به جهت روایت،
فرمــى پیﭽیــدهای دارد ،روی هوش
مخاطب خیلى حساب باز مىکند ،این
پیﭽیدگى در نوع روایت به نظر شما چقدر
دایره مخاطبان این ســریال را محدود
کرده است؟
اگر اشــتباه نکنم فریدون جیرانی برای اولین بار
اســت که ســریال نمایش خانگی کار میکند و
برای اولین بار از نوشــته شخص دیگری استفاده
میکند .نویســنده ،تهیهکننــده و کارگردان به
سمت سوژهای رفتند که خیلی نو هست .ایده در
ارتباط با تکنولوژی است که مردم ما کمتر با این
جنس تکنولوژی اشنا هســتند و به همین دلیل
شاید مخاطب خیلی روی خوشی برای تماشای
چنین داستانی نشــان ندهد ،اما تا جایی که من
اطالع دارم مخاطبان این ســریال تا قسمت 3-4
دچار یک گنگی و ابهام بودند و سئواالت متفاوتی
برایشان پیش میامد اما با تماشای قسمت چهارم
به بعد مخاطبان وارد داســتانی میشوند که این
قصه خیلی نو هست و خودشان هم بهواسطه این
سریال با یک تکنولوژی اشنا میشوند که در هزاره
سوم هر کسی باید بداند .باید با کاربرد این صنعت
اشنا شوند و خیلیها وقتی این کار را دیدند به این
20
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 45
شبکه نمایش خانگی
خود شما چقدر این جنس از بازیگری را که
معموال طرفداران خاص خود را هم دارد رد یا
تایید می کنید؛ منظورم بازیگرانی است که در
دوربین خیلی دیده می شوند و انفجاری بازی
می کنند؟
ممکن است این بازیگران در یک شب بتوانند پرده
نقــره ای را دگرگون کنند اما مانــدگاری و حفظ
کردن ان خیلی سخت و حتی یک درصد هست.
بنابراین چون می ترسند خودشان را تکرار می کنند،
ابا دارند و می ترســند که نقش های جدید را ایفا
کنند .مبنای ادبیات تصویری ما و مبنای ادبیات
نمایشی ما مخصوصا در سینما و تلویزیون ،استوار
بر شخصیت های لمپن است! تمام هنرپیشه هایی
که االن و قبال در ارتباط با مردم بعدا سوپراســتار
شــدند ،نقش هایی را ایفا کردند که نشات گرفته
از شخصیت های لمپنیســم بوده است .حمل بر
بی ادبی بهروز وثوقی نباشــد ،او هم بعد از بازی در
نقش هایضعیف،نقش هایتیپ سازالکی«،قیصر»
را بازی کرد و شاهکار ساخت ،خودش را حفظ کرد
و ماندگار شد اما االن نه ،به این شکل نیست .به دهه
اخیر پا بگذاریم نوید محمد زاده در چند فیلم اخیر
خودش داشت خودش را تکرار می کرد اما در فیلم
«سرخ پوست» ،دیدم نوید محمد زاده از نقش های
قبلی خیلی متفاوت تر بازی کرده اســت .به نوید
محمدزاده تبریک می گویم چون نشــان داد که
ارتیست هست ،کاربلد هست و لیاقت سوپراستار
شدن را دارد.
مثال ما االن در تئاتر ســه نوع بــازی روی صحنه
می بینیم .دسته ای شنگول و منگول بازی می کنند،
دسته ای خودشان را تکرار می کنند و گروهی دیگر
وقتی دیالوگ دارند بازی می کنند ،وقتی دیالوگ
ندارند خودشان هستند .مجید مظفری وقتی روی
صحنه دیالوگ دارد شــخصیت را بازی می کند،
وقتی دیالوگ ندارد می ایســتد روی صحنه و این
سه نوع بازی در تئاتر امروز ما وجود دارد .من اوال
به تمام بچه های هنرمند تبریک و خسته نباشید
می گویم چون کار کردن در هنر این مملکت در این
زمان بسیار سخت است همین که با این شرایط و
دســتمزدهای کم همت می کنند و کار می کنند
جای تقدیــر دارد ولی این چیزها هم متاســفانه
وجود دارند.
نتیجه رسیدند که اشــنایی با این صنعت و تکنولوژی
چقدر می تواند برایشان مفید یا مخرب باشد.
مجید مظفری در طول این سال ها چقدر خود را
بازیگر در خدمت گروه می داند؟ این همراهی با
گروه بیشتر به درخشش گروهی کمک می کند
یا برای فرد هم هست؟ چون در همه زمان ها
شاهد بازیگرانی بودیم و هستیم که دیده شدن
خودشان به منافع جمعی ّ
اجل است ،شما چقدر
درگیر این خودخواهی شدید؟
کالس بازیگری ،نوع بازیگری و تجهیزاتی که ان زمان
بود با االن خیلی فرق داشت .االن بازیگر می تواند بدون
گریم جلوی دوربین بــرود و به ان چیزی که در ذهن
فیلمبردار هست برســد ..ان زمان دو تا سینه موبیل
می بردیم ،االن وسایل را با یک وانت می توانند ببرند.
ان زمان یک بازیگر موظف بود اشتباه نکند ولی االن
هنرپیشه تا 3-4برداشت هم می رود تا به همانی که در
ذهن کارگردان هست برســد .نسل قبل ،امثال بهروز
وثوقی که من افتخار داشتم در دو فیلم در خدمتشان
باشم ،تمام توانشان را می گذاشــتند که هر نقشی را
بازی می کنند در ان درخشان باشند ،سعی می کردند
از تیپ سازی بیرون بیاورند و قابل باورش کنند .تمام
تالششان این بود که در خدمت کارگردان ،در خدمت
گریم ،در خدمت گروه باشند ،در اختیار اندیشه سناریو و
کارگردان و نقش باشند و این با االن خیلی فرق می کند.
به کسی برنخورد اما هنرپیشه ها ادم هایی هستند که
در قبال کارشان بسیار خودخواه هستند ،به همین دلیل
من هیچ وقت در هیچ اموزشگاهی تدریس نکردم.
یعنی این که شما فکر می کنید تدریس هنر را
به انحصار درمی اورد و شخصی اش می کند؟
هنرجویی که سر کالس می نشیند چیزی یاد نمی گیرد
جز چیزی که من می خواهم به او یاد بدهم! من یک بار به
کالس بازیگر سوپراستار رفتم که 24-25نفر ،سر کالس
نشسته بودند ایشان داشتند تدریس می کردند ،همه ان ها،
سعی می کردند مثل این اقا صحبت کنند ،بازی کنند و
رفتار کنند .هنرپیشه ها دوست دارند که جلوی دوربین یا
روی صحنه خودشان را عرضه کنند که این رفتار صحیح
نیست .من به عنوان یک بازیگر باید تمام تالشم را به کار
بگیرم که شخصیتی که بازی می کنم را عرضه کنم و این
ایراد باعث ایجاد دو قطب می شود و باعث می شود بازیگر
خودش را عرضه کند نه شخصیت را و این کامال مشهود
هم هست.
ایا از نظر شما که به کار گروهی خیلی احترام
می گذارید ،تعریف درستی از کار گروهی در
سینمای ایران وجود دارد یا نه؟
مسائلی کار گروهی را از بین می برد که خیلی مهم است
مثال یک تهیه کننده هنرپیشــه می اورد برای ان ها یک
مسائل ویژه قائل می شوند برای بقیه نه ،این طور نیست.
مثال یک بازیگر کارش تمام می شــود ،ماشین بالفاصله
دم در اماده است ،عده ای باید بایستند دسته جمعی باهم
بروند ،این ها درباره پرداخت دستمزدها هست .مجموعه
این ها باعث می شود کار گروهی از بین برود ،درصورتی که
من نقش
در قدیم این طور نبود ،همان ماشین که در اختیار ِ
اول بود ،در اختیار سایر بازیگران هم می گذاشتند و هیچ
تفاوتی قائل نبودند .این موضوعــات ادم را از کار گروهی
دور می کند و به خود کار هم اســیب می زند و متاسفانه
این قضایا به شدت وجود دارد ولی نسل ما در زمانی که کار
می کردیم ،وقتی قرارداد می بستیم ،احساس می کردیم
کار برای خود ماست ،یعنی خودم تهیه کننده هستم .بارها
اتفاق افتاده است لوکیشنی می خواستیم که دولتی بوده،
خانه ای می خواستیم که صاحب خانه اجاره نداده و برای
مدیر تولید هم سخت بوده و من به عنوان هنرپیشه جلو
رفتم و به خاطر عشق و عالقه ای که به من داشته انجام شد.
به هر حال کار گروهی را بایــد گروهی انجام داد .مثال در
همین سریال «نهنگ ابی» به خاطر اصول اشخاصی مثل
فریدون جیرانی ،سعید ملکان و همین طور مدیر تولید کار
گروهی مشهود بود.
در طــول ســال های فعالیتتان بــا بازیگر
صاحب نام و اسم ورسم داری روبه رو شده اید
که برای کار گروهــی ارزش و احترامی قائل
نباشد و با رفتارهای خودش جو گروه را متشنج
کند یا در روند کار خلل ایجاد کند؟! این ماجرا
فقط در میان بازیگران نسل جدید ما وجود دارد
یا در میان بازیگران قدیم هم بود؟!
خیر! در میان بازیگران نسل گذشته هم وجود داشت .یکی
دو نفر بودند که خوشبختانه هر چه جلو رفتند دیدند که
بهتر است با گروه همدل و همراه بشوند ،در گذشته یکی
دو نفر وجود داشتند که وقتی بعدها با ان ها دوباره همبازی
شدم ،دیدم به نسبت گذشته همراه تر شده اند.
از بین کارگردانانی که در کنارشان کار کرده اید
چطور؟ کدام یک به کار گروهی تعهد بیشتری
داشتند؟!
درست نیست اســمی از کسی برده شــود ،اما محمد
بزرگ نیا ،بهرام بیضایی ،کیانوش عیاری ،سیروس الوند،
مرحوم یداهلل صمدی و ...این ها کسانی بودند که واقعا برای
کارگروهی ارزش شــایان توجهی قائل بودند .اصال مگر
امکان دارد کسی مشغول کاری باشد و هر کسی سازی
بزند؟ گروه گریم ،گروه فیلمبرداری ،صدا ،بازیگران یک
سازی بزنند؟ خاطرم هست سر فیلم «ساواالن» ساخته
مرحوم صمدی حدود یک هفته بود به خوی رفته بودیم،
بعد از یک هفته ،من یک شــب بلند شــدم دیدم اقای
صمدی در البــی قدم می زنند و کمی نگران هســتند،
پرسیدم :چه شده؟ گفتند :حسن هدایت که طراح لباس
و دکور این کار بود ،برای دریافت جایزه اش رفت .پرسیدم:
چرا نگرانی؟ گفت :از فردا چه کسی کار های صحنه ما را
انجام دهد؟ گفتم من! گفت :تو؟ گفتم :بله من ،گفت :تو
می خواهی بازی کنی ،گفتم خیالت راحت باشد .هر روز
صبح ساعت 6با گروه صحنه و لباس بلند می شدم ،سر
صحنه کار ها را انجام مــی دادم تا 8-8:30که می امدند
می رفتم کارهایم را می کردم ،کســانی کــه االن زنده
هستند و در «ســاواالن» با ما همکاری می کردند مثال
حسن قلی زاده می تواند شــهادت بدهد ،صبح من بلند
می شدم .صحنه هایی که سوارکاری داشتیم همه جا را
اب پاشی می کردم که نه گرد و خاک کسی را اذیت کند،
نه مردم اذیت بشوند؛ این ها را گفتم که بدانید یک بازیگر
باید در خدمت کل گروه باشد چون کار تولیدی در سینما
و تلویزیون یک کار جمعی است و کار گروهی در صورت
غرور و نخوت با سر زمین می خورد؛ بازیگر مغرور به درد
کار تیمی نمی خورد و تاریخ انقضایش مشخص است. صفحه 46
فیلمنامه بهرام توکلی در ســریال«نهنگ ابی»جدا از کارهای دیگرش،
فیلمنامه ای پر رمز و راز و پر تعلیقی نوشته است و یکی از ویژگی های این
سریال نسبت به تولیدات شبکه نمایش خانگی و یا در سینمای ایران به
طور کلی این است که گروه سازنده این مجموعه از ابتدا به ساخت سریال با
فیلمنامه ای منسجم و مشخص شروع به کار کردند.
در مورد سریال «نهنگ ابی» این سوال وجود دارد که ایا این فضاسازیهای
اغراق شده در دکور ،گریم ،دیالوگها و شخصیتها توانسته موفق عمل
کند؟! انچه که تا اینجای کار درامده را نمیتوان فضاسازی موفقی دانست.
شاید یکی از دالیل باورپذیر نبودن این فضاسازی و در کل ساخت و ساز
سریال این باشد که به نظر میرسد جیرانی اینبار به صورتی مستقیم از
سریالهای شناخته شده ای ،چون «اقای ربات» تاثیر گرفته و این تاثیر
به اندازهای است که این سریال بومی سازی نشده و این تا حدی است که
فضای ان باسمهای به نظر میرسد.
�����ﻮ�زی
ﺻﺪف�� ﮑﺎ�ﯽ
«نهنگ ابی» باوجود اینکــه کارگردانی چون فریــدون جیرانی،
تهیهکنندهای چون سعید ملکان و نویسندهای چون بهرام توکلی دارد ،توقعمان را از این
مثلث براورده نمیکند .جیرانی تبحر خاصی در ساخت اثاری با تم جنایی و معمایی دارد،
اما اینجا تا حد زیادی رو بازی کرده و در غافلگیری مخاطب موفق عمل نمیکند.
کمتر سریال تلویزیونی مانند «نهنگ ابی» ساخته فریدون جیرانی ،تا این حد توانسته از
امکانات و پیشرفت های تکنولوژی امروزی در بازگویی موضوع خود ،بهره گیرد؛ هر چند که
کام ً
ال تحت تاثیر سریال های فرنگی (خاصه امریکایی) بوده است.
حضور لیال حاتمی و ویشکا اسایش در این مجوعه اتفاق جالبی است ،هر
چند که حس می کنم رگه هایی از تجربه های پیشین انها در فیلم های
سینمایی تا حدی در «نهنگ ابی» هم وجود دارد.
جیرانی تمام تالشش را در اجرای متفاوت و همگام با این متن چندالیه و
پیچیده به کار بسته است .نماهای غیر متعارف که با کارگذاری اجسام فلو و
غیرواضح در پیشزمینه یا پسزمینه کادر ،تمهیدی مناسب برای تصویری
بودن ماجراها و شخصیتها به شمار
کردن این عدم وضوح و غیرقابل درک ِ
میرود .کادرهای غیر متعارف در کنار ریتم تند و پرشتابِ حرکت و رفتار و
گفتار شخصیتها و مونتاژ دینامیک سریال ،فرم ان را از یک داستانسرایی
کالسیک و سنتی به سمت اثری مدرن سوق میدهد که در ان عدم قطعیت
اصلیترین برداشت و درک از تصاوی ِر به هم ریخته و شلوغ ان است.
ا��ﻮ�ﯿﺎ�ﮐﺎ
ﺷﺎ�خ دوﻟ�ﻮ
18
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 47
تﺤلیﻞ خاص
بررسی سیﻨمای ﻓریدون جیراﻧی
و تحﻠیل ﻧﻘﺶ زﻧان در اﺛار او
ﮐنشگر
اینزنانﮐنش
ﮐوبنﺸده!
سﮐوب
سر
گروه تلویزیون
پژمان خلیلزاده
در تاریخ ســینمای پــس از انقالب،
فریــدون جیرانــی یــک خبرنــگار،
پژوهشــگر ،تاریخشــناس ،سناریست
و نهایتاً یک کارگردان نســبتاً مستقلی
اســت که هم در نوشــتهها و هم در اثار
نمایشــیاش دغدغهها و مســائل تالیفی
خودش را دارد .البتــه جیرانی به معنای
کامل کلمه ،فیلمساز مولفی نیست ،چون
اساســاً در ســینمای ایران تئوری مولف
کارکرد درستی ندارد ،چون هنوز به غنای
فرمالیســتیاش بهعنوان یک مکانیسم
نرسیده اســت ،اما با این وجود ،جیرانی
در کنار سینماگران دیگر در طول مدت
کارنامه پرفرازونشــیب خود توانســته
اسم و رسمی برای خویش بیابد و همچون
سینماگرانی مانند کیمیایی و مهرجویی
که الگویش بودند ،درگیریهای شخصی
خود را به عرصه تصویر تبدیل کند.
شــاید نام فریدون جیرانی اساســاً با فیلم
بحثبرانگیز ان ســالها یعنــی «نرگس»
اثر رخشــان بنیاعتماد بیشــتر در نظرها
ســایه انداخت و از ان به بعد نــام او در مقام
فیلمنامهنویس مهم شمرده شد« .نرگس» یکی
از نقاط عطف زندگی هنری جیرانی در بســط
افکارش به مضمونهای اجتماعی و کاراکترهای
مورد عالقهاش یعنی ایجاد چالشهای اجتماعی
برای زنان محسوب میشــود؛ از این فیلم به بعد
اســت که جیرانی همان جیرانی «قرمز» و «اب و
اتش» و «شام اخر» میشود و تا به امروز او را تبدیل
به یکی از فیلمســازان اصلیای تبدیل کرده که در
اثارش ،زنان نقش بسیار پررنگی دارند.
جیرانی زمانی «قیصر»بین بود و «گاو» را ســتایش
میکرد و مدل فیلمسازی امیر نادری و ناصر تقوایی
را میستود ،برعکس ســینمای هنری کیارستمیها
و شــهیدثالثها .نقطهنظر فیلمیک جیرانی از دغدغه
مخاطب عام میاید و اساساً میخواهد طبقات جامعه
را درگیر کند و از ابتدا هم معضلــش همین بوده و در
مدیوم فیلمسازی هم تمام تالشش را کرده که این مهم
را به کرسی بنشاند .جیرانی فیلمساز جشنوارهای نیست
که با فیلمهایش برود در کن و ونیز و برلین تا برایش کف
بزنند ،از سوی دیگر فیلمفارسی بیمسئله و بیارزش را هم
پس میزند ،بلکه برای او مسئله روز جامعه و چالشهای
فردی و اجتماعی در مفهوم یک کشور جهانسومی اما رو
به پیشرفت است که او را دوربین به دست میگیرد و به
کف خیابان میبرد.
حال با این معرفی و مقدمه به ســراغ بررســی الیههای
ســینمای فریدون جیرانی برویم و موتیفها و ســطوح
مضمونیاش را کمی باز کنیم.
در ســینمای ایران ،بهخصــوص پس از انقالب شــاید
بهجرات بتوان گفت که فریدون جیرانی یک فیلمســاز
نیمهفمنیست اســت که زنان ،نقش بســیار موثری در
سینمایش ایفا میکنند .او مانند تهمینه میالنی به دنبال
شعارهای مردســتیزانه و به تصویر کشیدن تخطئههای
سطحی و اگزوتیک زنانه نیســت ،بلکه جیرانی با اینکه
یک مرد اســت اما زنها را بهخوبی میشناسد و بهجای
شعار ،به درون اجتماع انها میرود و در طبقات شهری،
فردیت و هویت اجتماعیشان را مورد کاوش قرار میدهد.
جنس زنان فیلمهای جیرانی نه لوس و گریهکن هستند
و نه مردســتیزهای ادا و اطواری که فقط از دست جامعه
مردســاالر ناله میکنند ،بلکه زنــان او در کشوقوس
سرکوبهای هویتی در یک اجتماع معلق میان سنت و
مدرنیسم درگیر فردیت خویش هستند و تا اخرین نفس
مبارزه میکنند.
«قرمز» نخســتین فیلم جیرانی بهنوعی مانیفست یک
عمر کارنامه هنری اوســت که تا به امروز پس از گذشت
22سال هنوز فیلمساز ما در حول همان محور میچرخد
اما تالش میکند که مانند کیمیایی به دام خودتکراری
و خودارضایــی محتوایی نیفتد و ســاالنه «قیصر»های
گوناگون نسازد .با اینکه جیرانی کارنامهاش پرفرازونشیب
است اما او بسیار تالشگر است تا موتیفهای داستانیاش
تازگی و طراوت داشــته باشــند .با این حال پاتولوژی
اجتماعی او در عمق اجتماع در یک محور ثابت میچرخد
و به قول معروف از این شاخه به ان شاخه نمیپرد و مانند
برخی سینماگران نان به نرخ روز نیست .جیرانی خودش
است ،همان جیرانی فیلم «نرگس» با کمی تغییر!
اما پس از «نرگس» گویی همان جیرانی که مد نظرش بود
متولد میشود؛ جیرانی که دغدغهاش تقابل زنانی از نوع
«نرگس» است که در دل اجتماع میان یک مرد و یک زن صفحه 48
دیگر از جنس خودش قرار بگیرد و برای ماندن با
بودن بجنگد .اما پس از «قرمز» این بار او در کنار
قلمش ،دوربین هم حمل میکند و مستقیم طبقه
مورد نظر و معضالت زنان خویش را نشانه میرود.
زن در اثار جیرانی یک هویت مازاد و کنشگر دارد
و مانند زنهای سنتی فیلمفارسی که با اب توبه
و کاباره و اوازهخوانی خالصه میشــدند ،نیست.
حتی این زنان شــجاع بهصورت مستقل در برابر
اقتدار مردســاالر که بر دموکراســی مدل جهان
سومی حقنه شده است میایستند و تا زمانی که
حق خودشــان را نگیرند همچون زنان «قرمز»،
«شــام اخر»« ،اب و اتش» و «ســاالد فصل» بر
احراز هویت مادینــه خویش تقال میکنند ،حتی
اگر به قیمت جانشان تمام شود .در این بین گاهی
نرینگی اختهشــده این زنان را همراهی میکنند
و گاهی مردانگی سرکوبشده در دل اشرافیت و
بورژوازی فئودال از جنس قجریاش که فقط زبان
اذیت و ازار و خفه کردن را میشناسند(همچون
مرد فیلم «قرمز») .اما در این بین چیزی که اوضاع
را وخیمتر میکند همیشــه وجود یک زن دیگر
بهعنوان انتاگونیست ماجراســت و این موتیف
است که مضمونهای جیرانی را وارد پیچ و قوس
فردی میکند.
حضور ایــن زن نیمهفمفاتــال در بیشــتر اثار
او هویداســت ،زنی که خودش نقــش یک اهرم
اختهکننده و تخطئهگر در جهان بیرحم و تراژیک
فیلمســاز ما را بازی میکند؛ از زن تنبیهگر فیلم
«قرمز» گرفته کــه برای بــرادر روانیاش حکم
«دیگری بــزرگ» (از مباحث ژاک الکان ،روانکاو
فرانســوی) را دارد تا دختر یک مشرقی دیگر در
«شــام اخر» که به جرم حســادت و یک عشق
ممنوعه ،مادرش را به کام انتقام میکشاند .حس
انتقام زنان انتاگونیســت جیرانــی در برابر زنان
مشــرقی او فضا و درامهایش را هیستریکیتر و
پاتولوژیستیتر میکند؛ انتقامگراهای مونثی که
بهدلیل ذات اختهشدهشــان دیگر چشــم دیدن
مادینگی دیگری را ندارند و در اصل حاصل رنجها
و توسری خوردنهای اجتماعی هستند تا جایی
که زنی دیگر را در «من مادر هستم» به چوبه دار
میسپارند یا بسان «ساالد فصل» نقش یک عاشق
فریبخورده و پارانوییک را بازی کرده و زنی دیگر
را به جرم عشق از میان برمیدارد و تاوان خویش،
خودکشی در اوج اضمحالل از خودبیگانگی است.
زنان جیرانی همانند زنــان انتونیونی و برگمان
انقدر هــم درونگرا و خودویرانگر نیســتند ،بلکه
با تمام وجودشــان میخواهند امیــد و متروپل
مادینه برای خود بسازند اما در مسیرشان به اشکال
گوناگون به دام هیوالی تخطئه و ابلیس ستمگر
زمانه میافتند و در تعلیق میان سنت و دگرخوانی
مدرنیته جهان ســومی ،اسیر خوانشهای منفی
و سایکولوژیک و رویزیونیســم قالبی میشوند.
اما مســئله مهم دیگر در دنیــای ایزوله جیرانی
اتمسفر اتفاقهاست.
جیرانی در مقام یک سینماگر که جامعهنگری را
از دید سوسیال-لیبرالش مینگرد به دنبال بههم
چســباندن تکههای یک بازی است .این بازی در
دل اجتماع شهری ایران به وقوع پیوسته که هم
دامن جوانان بهروز را گرفته (مانند «پارکوی»،
«قصه پریــا»« ،نهنگ ابی» و )...و هم به ســمت
گسستهای والدین از هر قماشش میرود(«قصه
پریا»« ،شــام اخر» و «من مادر هســتم») این
معضالت اجتماعــی برامــده از برنامههای غلط
اقتصادی و اجتماعی اســت که در دوران گذار از
سنت و مدرنیته گریبان هر جامعه جهان سومی
را میگیرد .ادمهای جیرانی برخالف کاراکترهای
کیمیایی نه به دنبال «قیصر»بازی هســتند و در
جیبشان چاقوی ضامندار حمل نمیکنند و برای
اثبات رفاقتشان پس از گذشت چهل سال دست در
کیسه مار قاضی نمیاندازند(منظور فیلم «جرم»)
و از انسو مانند پرســوناژهای مهرجویی درگیر
شک فلسفی و دلهره هستی همچون «هامون» و
«پری» و «بانو» و «درخت گالبی» هم نمیشوند،
بلکه شخصیتهای او از دل زمانه بیرون امدهاند،
دقیقاً از کنار همان مخاطبی که در سالن نشسته و
روی پرده فیلم را میبیند.
جیرانــی ســینمایش همیشــه در کنــار ریتم
امریکاییاش و داســتانگویی خطی و ارایه سیر
مدون سرراســت ،در بیشــتر اوقات در بنبست
تراژدی رها میشود .شــاید بتوان گفت جیرانی
ســینماگر نســبتاً بیرحم و تلخزبانی است اما
تلخیاش نه به فیلمفارســی پهلو میزند و نه به
بهانهها و ُغر زدنهای طلبکارانه ختم میشــود
بلکه او رئالیسم را در مدل عریانش دنبال میکند
و برعکس ،به هیچوجه اهل ســیاهنمایی نیست.
ســیاهنمایی زمانی رخ میدهد کــه پدیده را اوالً
سینماگر درست نشناســد و ثانیاً شعار بدهد و از
همه طلبکار باشد اما در مفهوم اثار جیرانی اساساً
کسی از سیستم و مکانیسم جمعی طلبکار نیست
بلکه طلبکاری اصلی در درون ذات خود ادمهاست.
جیرانی اتفاقا تحلیلگر یک مسئله مبتذل فرهنگی
در دل اجتماع ایران اســت و به دنبال پاک کردن
صورت مسئله نیست ،چون اصوالً جهان فیلمهای
جیرانی این چنین نیســت .او از همــان ابتدا در
«قرمز» معضل حق زنــان را دنبال کرد که در ان
موقع اجتماع ایران (از اواســط دهــه 70به بعد)
حــرف روز جامعه مدنی بود تــا اینکه به معضل
جوانان و خودبیگانگی و گمگشتگی شور جوانی
در «پارکوی» میرسد و دلهرههای یک زن را در
سریال «مرگ تدریجی یک رویا» در یک زندگی
روشنفکرانه اما به بنبست رســیده میکاود .یا از
سویی دیگر به سراغ میل جوانان شهری و طبقه
متوســط میرود که در پس یک عشــق ویرانگر
در «قصه پریا» تمام هســت و نیستشان را نابود
میکنند .امروز هم جیرانی پس از بردن دوربینش
به یک زندگی بهشــدت مســکوت و تراژیک به
سبک اتمسفرهای گوتیک در «خفهگی» عشق
و دیوانگی را در نوع دیگرش به تصویر میکشد تا
اینکه به خیرهسریهای جوانانه در سریال «نهنگ
جیرانى
سینمایش
همیشه در
کنار ریتم
امریکایىاش
و داستانگویى
خطى و ارایه
سیر مدون
سرراست ،در
بیشتر اوقات در
بنبست تراژدی
رها مىشود.
شاید بتوان گفت
جیرانى سینماگر
نسبتاً بىرحم و
تلﺦزبانى است
اما تلخىاش نه
به فیلمفارسى
پهلو مىزند و
نه به بهانهها
و ُغر زدنهای
طلبکارانه ختم
مىشود بلکه او
رئالیسم را در
مدل عریانش
دنبال مىکند
و برعکس ،به
هیﭻوجه اهل
سیاهنمایى
نیست
ابی» میرسد.
در کالم اخر در کنار تحلیل کلیت سینمای فریدون
جیرانی ،باید به ضعفهای ساختاری و مضمونی
و تکنیکی اثارش هم اشــاره کرد .بــا این حال او
به معضالت مهم در کلیــت میپردازد اما در همه
این فیلمهایی که در این مقاله به ان اشــاره شد
کمبودهای فرمیای بهصــورت جزئی و ماهوی
به اثر میتوان یافت که در حوصله این یادداشت
نمیگنجد و نیاز به بررسی فیلمیک دارد.
اما «نهنگ ابی» در گنگی ابهامــات و درامهای
شبهمهیج به سبک درامپردازی جیرانیوار ،اینبار
به تله گنگی میافتد .شــاید بتوان گفت «نهنگ
ابی» ســویه وضعیت هنری فیلمسازی است که
پس از گذشــت دو دهه از عمر فیلمســازیاش
اکنون به بنبست ایدهها رسیده است و میخواهد
با تابوشــکنیهای درجهســوم راه را برای ایجاد
موقعیت دراماتیکش باز کند ،امــا جیرانی دیگر
جیرانی «پارکوی» و «قرمز» و «ســاالد فصل»
نیست ،بلکه اینک اسیر تمهای تکراری و کپیهای
ناشیانه از جنس «اقای ربات» -یعنی همان سریال
جنجالی امریکایی -شده اســت که از هر طرف
اختالط شلختگی و بحران موقعیت ،این سریال را
محاصره کرده است.
جیرانی این روزها در «نهنگ ابــی» به هر دری
میزند کــه فضا بیافریند و همراه با اســیبهای
اجتماعی زمانه باشد اما گویی هر تالشی میکند
باز عقب میافتد و موقعیتهایش دســتهچندم
و لو رفته شــده و حضور ستارههای سینمایی هم
نمیتواند این خﻸ را پر کند.
هرچند که حاشیههای دامنگیر شــده برای این
سریال احتماال دست او را در خیلی از اوقات بسته
است .با این وجود باید در پایان گفت که فریدون
جیرانی و کارنامه سینماییاش در این دو دههونیم،
انصافاً کارنامه قابل دفاعی است که حداقل با تمام
ضعفهایش وجهه ســینمایی و اسیبشناسانه
دارد و جیرانی را تبدیل به یکی از فیلمسازان مهم
در تاریخ سینمای پس از انقالب ایران کرده است.
خدمات این فیلمساز محقق و دغدغهمدار در حیطه
دراماتورژی و ایجاد و بسط معضالت اجتماعی در
جهت شناسایی و شناخت یک طبقه مختص و مهم
در جامعه ایران ،کمک شــایانی به گونه سینمای
ملودرام اجتماعی کرده اســت .با اینکه مکانیسم
سینمای ایران قابلیت اجرا و تفکیک و پیادهسازی
ژانر را ندارد و بعضیها به اشتباه در این سینما از ژانر
اجتماعی سخن میگویند(با اینکه ژانر اجتماعی
اساساً یک تعریف مندراوردی در سینمای ایران
اســت) اما تالش جیرانی در گونــه ملودرامهای
اجتماعی قابل ســتایش اســت .او مانند بیشتر
فیلمسازان ایرانی از همه چیز و همه کس طلبکار
نیست و برای شعار ،نه دم از سیاهنمایی میزند و نه
به دنبال اگراندیسمان کردن ارزشهاست ،بلکه
مسئله او از زیست و فردیتش نشــات گرفته و با
تمام خوبی و بدی یا قوت و ضعف در ساختار و زبان
نمایشیاش پیاده میشود.
16
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 49
چهره نو
تو گو با حسام محمودی درباره شخصیت پردازی؛
گف
از ایده تا اجرا
یگذارم
خودمرادرنقشجانم
نقشخودشرابهمنمیرساند
همان طور که هر ادمی چهره ای دارد و خلقیات و شهرتی خاص؛ در عالم
گروه تلویزیون
بازی و تصویر نیز ،هر کسی که به اعتباری در شغلش می رسد برای رسیدن
دنیا خمامی
به نقش ،امضای مشخص به خود را دارد .بازیگران جوان تری که شاید
کارنامه الغری دارند اما با نشان دادن توانایی های زیاد در دهه اخیر در سینما و تلویزیون حضور پررنگ تری پیدا کردند
و توانستند در نقش های مختلف اثر خود را به جای بگذارند .موضوعی که باعث شد سراغ حسام محمودی برویم هم
همین است؛ این که اصلی ترین شاخصه بازی او این است که بیشتر از این که اسم او را ب ه خاطرمان بسپاریم به سرعت
نقش های او از مقابل چشممان می گذرد و همین یعنی «اثرگذاری» در نقش! ما درباره شروع تا پایان یک کاراکتر در
یک اثر از او سواالتی داشتیم که نتیجه اش گپ متفاوتی شد که در ادامه می خوانید.
پس از اتمــام پخش «دلــدار» باهم
گفت وگو می کنیم و به واسطه درخشش
شما در ان مجموعه و قبل تر از ان سریال
همایون اســعدیان و این ســال های
حضورتان این بهانه سبب شد تا از شما
که پیشینه تئاتری نیز دارید درباره پروسه
رسیدن به نقش بپرســیم اما در ابتدا
دوســت دارم بدانم «دلدار» در کارنامه
کاری شما در چه نقطه ای هست؟
«دلدار» نقطه عطف بازیگری من هســت و فکر
می کنم که هر ان چیزی که در بازیگری بلد بودم
در حد بضاعت توانستم نشان بدهم .از حاال به بعد
باید قابلیت های جدید کســب کنم برای این که
بتوانم کاری درجه یک انجام دهم .این کسب دانش
می تواند از کتاب خواندن شروع شود؛ نحوه از خواب
بیدار شــدن ،مدل ورزش کردن و نوع معاشرت
کردن و ...ادامه پیدا می کند.
در مرحله اول دلیل انتخاب برای شــما
به عنوان بازیگر چیســت؛ مثال در همین
«دلدار» چه عواملی شما را به سمت قبول
این نقش سوق داد؟
بخشی از ان مربوط می شود به رابطه خوبی که بین
من و برادران محمودی وجود داشت که امیدوارم
همه بازیگران روزی با ان ها کار کنند .بخش دیگر
هم برمی گردد به فیلمنامه که انقدر دوســتش
داشتم و درست و دقیق نوشته شده بود و هر چیزی
که از یک نقش انتظار داشتم در ان وجود داشت.
عکس :سهیل صالحی زاده/صبا
در مقایسه با «لحظه گرگ و میش» این
پروسه انتخاب چقدر متفاوت بود؟
نگاهم به ان کار متفاوت از «لحظه گرگ و میش»
است چرا که همکاری با اقای اسعدیان شبیه رفتن
به دانشگاه بود و دوست داشتم 10سال پیش تجربه
کار کردن با همایون اسعدیان را می داشتم .برادران
محمودی جوان تر و پرانرژی تر هستند و به تبع ان
مدل معاشرتمان نسبت به اسعدیان فرق دارد.
حســام محمودی چقدر در نقش حضور
دارد یعنی چقدر تجربیات شخصی شما در
نقش تجلی پیدا می کند و چقدر از پیرامون
الهام می گیرید؟
تقریبا هیچ کدام تجربه شخصی من نیست و اصال
مدلی که به بازیگری نگاه می کنم مدلی نیســت
که از کســی یا چیزی وام بگیرم .سعی می کنم از
اتفاق هایی که در اطرافم رخ می دهند قابلیت هایی
از کاراکتر را در خودم پرورش دهم که ممکن است
ان المان ها هیچ ربط مستقیمی به کاراکتر نداشته
باشند ولی به شکلی الهام بخش باشند.
مثل؟
مثال اگر قرار است نقش یک کارگر را بازی کنم به
جای این که بروم وسط میدان بنشینم و کارگران
را نگاه کنم ترجیح می دهــم روی بدنم کار کنم و
ژستی را پیدا کنم که بتوان روی ان مانور داد و به
نقش نزدیکش کرد .درنهایت می توان گفت که در
نقش هایی که ایفاگر ان بودم قابلیت هایی از خود
من وجود دارد و قابلیت هایی هم وجود ندارد.
یعنی در فرایند رســیدن به نقش دنبال
ما به ازا در اطــراف نمی گردید یا دقیق تر
نگاه نمی کنید؟
معموال نه .مگر این که بخواهم نقشی را بازی کنم
که مابه ازای بیرونی واحدی داشته باشد اما در مورد
بقیه کاراکترها این کار را نمی کنم و ترجیحم این
است خودم را در موقعیت قرار دهم.
منظورم از نمود شما در نقش این است که
مثال اگر ما یک جوان عاشق پیشه می بینیم
می توانیم حدس بزنیم حسام محمودی
این طوری عاشق می شود ،یعنی این خود
شما هستید یا ورودی شما به داخل کاراکتر
کامال بسته است؟
فرمم این است که در قالب ان شخصیت به ماجرا
نگاه می کنم و شــکل معاشــرتم با ادم ها شاید
شکل دیگری باشد اما جلوی دوربین از زاویه دید
شــخصیت به ادم ها نگاه می کنم ،ارتباط برقرار
می کنم و معاشرت می کنم .شــاید بارقه هایی از صفحه 50
ان طرف هم بخش دستمزدها ،نکتهای است که
وجود دارد.
شاید تســلط همین بازیگران به نقش،
باعﺚ شده کم کم ســلیقه مخاطب هم
تغییر و از بازیگران چشمرنگى و زیبا به
رصد بازیهای بهتر برسد تا چهره بهتر!
من در نقشها وجود دارد که به هرحال ناخوداگاه
است اما سعی میکنم درکل خروجی متفاوت از
شخصیت حسام محمودی با یک شخصیتپردازی
را متجلی کنم.
کلیاتى از انتخاب تا رســیدن به نقش را
باهم بررســى کردیم ،حاال بگویید چه
فرایندی در شما از زمان خواندن فیلمنامه
تا افرینش شخصیت طى مىشود؟
فراینــد از کاری به کار دیگر متفاوت اســت مثال
در مورد «ســامان» عالوه بر همه نکاتی که وجود
داشت ســعی کردم بهطور مرتب باشــگاه بروم و
بدنســازی رزمی کار کنم چون حســم این بود
که این شخصیت باید به لحاظ بدنی ویژگیهایی
داشته باشد که در ورزش رزمی میتوانستم ان را
پیدا کنم.
این تمرینات به شما چه کمکى کرد؟
در بازیگری این طور نیســت که برای رسیدن به
نقطه دوم کاری را انجام بدهم! ممکن است به جای
نقطه دوم به نقطه سوم برسم اما در اخر میفهمم
که این مسیر باید طی میشد .شاید در مورد ظاهر
بیرونی برای یک کاراکتر این مدل جواب بدهد اما
در مورد اتفاقات درونی که برای شــخصیتها رخ
میدهد جوابگو نیســت .چون اتفاقات در زندگی
واقعی هم خیلی قابل پیشبینی نیســت که من
کاری را انجام بدهم که یک نتیجه خاص بگیرم.
اگر مثــال عهدهدار نقش یک بوکســور
باشید طبیعى اســت که باید در این باره
اموزشهایى ببینید و این همان رسیدن از
نقطه الف به نقطه ب است.
نه .نمیخواهم این تماشا را نادیده بگیرم؛ تمرین
بخشی از کار بازیگری اســت اما همهاش نیست.
وقتی قرار است شخصیتی را بازی کنم که مابهازای
بیرونی دارد به ادمها نگاه میکنم اما درنهایت فقط
ایده میگیرم و عین او نمیشــوم چون مثال اگر
بخواهم بوکسور بشوم شبیه خودم ورزش میکنم
و فقط قواعد را فرامیگیرم ،بنابراین به نقش هم
باید از دل خود نقش نگاه کرد.
باتوجه به سبقهای که از شما سراغ دارم
گویا این ورزش کردن و حتى مطالعه ،به
شما برای شغلتان خیلى یاری مىکند .این
وابستگى به ورزش و مطالعه چقدر در میان
همکاران شما نیز وجود دارد؟
وضعیت خیلی ناامیدکننده و بد است و نیاز به
تربیت دارد و واقعا گاهی اوقات سرانه مطالعه
میان همکاران من خجالتاور است .درحالیکه
هر دو موضوع بهشــدت در پروســه دستیابی
به کاراکتــر در کار میتواند بــه همکاران من
کمک کند و مثال با مطالعــه ،جهانبینی یک
دقیقا و البته این تغییر سلیقه نه فقط در سینمای
ایران که در ســینمای دنیا هم وجــود دارد اما به
نظرم متناسب با ســلیقه موجود در جامعه ما هم
حرکت میکند.
نفر وسیعتر میشود؛ بهتر حرف میزند ،بهتر
ادا میکند و...
البته در دورههای مختلف جوان اولهای
سینما متفاوت شدند .االن خود شما جوان
اول کدام دوره را دوست دارید؟
از بحﺚ اصلــى دور نشــویم ،بگذارید
اینطور بپرســم که در متــد بازیگری
استانیسالوســکى قاعده ای داریم که
بازیگر در مواجهه با قصه و فیلمنامه ،عین
زندگى باشد و کامال خودش باشد و گاهى
در قالب این متد ،بازیگر انقدر در دل نقش
فرو رفته که بعضى خودکشىها یا اتفاقات
غیرمترقبه را در میان بازیگران شــاهد
بودیم .اما برخالف ان نیز قاعدهای وجود
دارد که ان ســبک را رد و بازیگر را نقش
به نقش تغییر و حتى غیرقابل تشخیص
مى کند .شما به کدام سبک بیشتر تعلق
خاطر دارید؟
از طرفداران ســبک استانیسالوســکی برای من
مثال میزنید؟
مثل ال پاچینو ،شبیه رضا کیانیان یا....
متوجه منظور شما شدم و باید در پاسخ بگویم
اینکه همواره یک بازیگر را با بازی مشــخصی
در بازیگری بشناسند بد نیســت اما سلیقه من
نیســت .مثال برای من خیلی جذاب نیست که
فقط مرا به اسم بشناسند و نقشهایم بهسختی
یادشــان بیاید .ترجیح میدهم شبیه میخاییل
چخوف باشــم که از نمایشــی به نمایش دیگر
تفاوت داشته بهطوری که دوستان صمیمیاش
او را نمیشــناختند .مثال یکی از دوستان من؛
هوتن شــکیبا در نمایشی نقشــی را بازی کرد
که اگر ما بروشــور نمایــش را نمیدیدیم اصال
نمی توانســتیم حدس بزنیم که ایــن بازیگر،
هوتن شکیباست .این یعنی هوتن شکیبا کامال
از خودش بیرون رفته و شخصیتی شده که ان
را بازی کرده؛ این مورد پســند من هم هست و
سعی نمیکنم که خودم را در نقش ،در ویژگی
و در شکل بازی تکرار کنم.
به نظر مىرســد این پروسه رسیدن به
نقش و بالطبع مهندسى نقش در بازیگران
تئاتری بهتر اســت و چند سالى است
بازیگرهای تئاتری در مدیوم تصویر بیشتر
دیده مىشوند .به نظر شما دلیلش این فن
و هنر است یا دستمزد کمتر یا بىادعاتر
بودن بازیگران تئاتری به نسبت بازیگران
مدیومهای دیگر؟
همه مواردی که به ان اشاره کردید .هیچکدام نه
زیادتر و نه کمتر؛ شانه به شانه هم حرکت میکنند.
پیشنهاد نقش خوبی میشود ،کار را بلدند ،امتحان
پس دادهاند ،پشــتصحنههای خوب و صمیمی
دارند ،گــروه خیالش از انها راحتتر اســت .از
پرویز فنــی زاده ،بیژن مفید ،بچههــای کارگاه
نمایش.
دوست دارید که شبیه انها باشید؟
نمیشود ،چون معلوم میشود که ادا درمیاورم.
دوستشان دارم اما ادایشان را درنمیاورم.
اگر مىخواستید در دنیای فانتزی نقشى را
بخرید کدام را انتخاب مىکردید؟
جوکر.
در این راســتا خود شــما و با توجه به
قابلیتهایى که از خودتان ســراغ دارید
فکر مىکنید از پس چه نقشى برنمىایید؟
تمرین بخشى از
کار بازیگری است
اما همهاش نیست.
وقتى قرار است
شخصیتى را بازی
کنم که مابهازای
بیرونى دارد به
ادمها نگاه مىکنم
اما درنهایت فقط
ایده مىگیرم و عین
او نمىشوم چون
مثال اگر بخواهم
بوکسور بشوم
شبیه خودم ورزش
مىکنم و فقط قواعد
را فرامىگیرم،
بنابراین به نقش
هم باید از دل خود
نقش نگاه کرد
جذابیت بازیگری به این اســت که فکر نکنی به
این که نمیتوانی ،ازمایــش کنی و بگویی چقدر
میتوانم درگیر شوم و پیش ببرم.
پس دوست دارید چه نقشى را بازی کنید؟
نقشهایی که جایزه میاورند.
ترجیﺢ مىدهید یک نقش را خوب بازی
کنید یا چند نقش متفاوت را متوسط بازی
کنید؟
چند نقش متفاوت را درجهیک بازی کنم!
اما بهخاطر ﻇاهر شــما که ﻇاهر مثبتى
اســت عمدتاً فیلمنامههایى که به شما
پیشــنهاد مىشــود نقشهای مثبتى
هستند ،حاال که در نقش «سامان» هم
درخشیدید که خاکستری بود چقدر در
ادامه از بازی در نقشهای مثبت اجتناب
مىکنید؟
اصال اجتناب نمیکنم و صددرصد بازی میکنم،
چون میخواهم در یک تم به شــکلهای دیگری
بتوانم خودم را در بازی محک بزنم.
یعنى فرصت حضور در قالبهای دیگر را
از خودتان دریﻎ مىکنید؟
مگر در قالبهای دیگر چه اتفاقی میافتد که من با
تجربیات متفاوت به قول شما در نقشهای مثبت
ان را به دست نیاورم؟
اما در این راستا باید بپذیریم که گاهى پول
برای یک بازیگر برای رســیدن به نقش
تعیینکننده مىشود .به نظر شما پول در
زندگى یک بازیگر چقدر موثر هســت؟
شده نقشى را بهخاطر دســتمزد کم از
دست بدهید؟
بله .من پای قیمتم میایستم و سعی میکنم یک
مرز عددی را برای خودم نگــه دارم و اصال حاضر
نیستم به هر بهایی در هر جایی دیده شوم.
14
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 51
پﺸﺖ دورﺑیﻦ
محمود مﻌﻈمی:
ایجادگرهﻫایزیادﻫدفﻢدرساخت«بویباران»بود
محمود معﻈمی از ان کارگردانهایی است که معموال در اثارش
از بازیگران تازهنفﺲ و جوان استفاده میکند و چهرههای جدیدی
به تلویزیون و سینما معرﻓی میکند .او که بهتازگی اثر تازهاش در
تلویزیون به نام «بوی باران»)«عروس تاریﮑی»( از شبﮑه یک سیما روی انتن رﻓت باز هم
به چهرههایی تازه رسیده که دربارهشان به «صبا» گفت :در اثار تلویزیونی و هر اثر نمایشی
دیگر ،چیدمان بازیگرها یﮑی از دغدغههای اصلی کارگردان است که باید براساس ﻗصه و
کاراکترهای طراحیشده در داستان انتخاب شوند .در همه این سالها سعی کردهام نسل
جوانتر دنیای بازیگری را در کنار حرﻓهای و ﻗدیمیها ﻗرار دهم .ﻓﮑر میکنم با این شیوه کار
بازیگرهایتازهایمعرﻓیمیشوند.بهاینطریﻖبازیگرانجدیدبهرسانهمعرﻓیمیکنیمو
ضمن اینکه ترکیﺐ بازیگران حرﻓهای و بازیگران تازهنفﺲ ،کار را برای کارگردان سخت
میکندبهایندلیلکهبایدبازیگرکمتجربهرابهحرﻓهایهانزدیککنیمواگرنتیجهاینکنار
همﻗرارگرﻓتنمﺜبتباشد،اتفاقخوبیمیاﻓتدوکارگردانبهخواستهمﻄلوبشمیرسد.
فاطمه رستمى
نویسنده
محمود معظمى :
من در کارگردانى
سعى کردم صحنهها
را طوری طراحى کنم
که گرههای بیشتری در
ذهن تماشاگر سریال
ایجاد شود و بیشتر از
دنبال کردن داستان
لذت ببرد .مخاطب
در کنار دیدن زندگى
کاراکترهای مختلف
سریال به رمزالودی
انها پى مىبرد و سعى
مىکند برای باز کردن
گرهها خودش را با
کاراکترهای مجموعه
همراه کند .خیلى خوب
است که برای مخاطب
ارزش قائل باشیم و او
را به فکر وادار کنیم و
خوراکى به او بدهیم که
ارزشمند باشد
ایﻦ یکی از شیوهﻫای پرمخاﻃﺐ سریالسازی در دﻧیاست
او معتقد است ژانر ســریال «بوی باران» توجه مخاطب را به خود جلب کرد و
درباره خصوصیات این گونه توضیح داد :در سریال «بوی باران» سبک رئالیسم
اجتماعی را دنبــال میکنیم و ژانر ما ملــودرام خانوادگی یا معمایی-جنایی
است .این یکی از شیوههای پرمخاطب سریالســازی در تمام دنیاست .ژانر
معمایی-جنایی همیشه کشــش و جذابیت خاصی دارد .خودم چند کار در
این زمینه ساختهام و کار در این ژانر را دوســت دارم .یکی از محاسن این ژانر
ایجاد تعلیق و گرههای زیاد بهواسطه روایت غیرخطی قصه است .این گرهها
باعث میشود بیننده دنبال ادامه قصه باشد و در او کشش ایجاد میکند و در
ذهنش سوال ایجاد میشود .این شیوه در همه دنیا جواب داده و پرمخاطب بوده
است .اتمسفر قصه ما بهگونهای است که مخاطب را با گرههای متفاوتی روبهرو
میکند و در الیههای درونی قصه رگههای ایدئولوژیک را تزریق میکند .من
در کارگردانی سعی کردم صحنهها را طوری طراحی کنم که گرههای بیشتری
در ذهن تماشاگر سریال ایجاد شود و بیشتر از دنبال کردن داستان لذت ببرد.
مخاطب در کنار دیدن زندگی کاراکترهای مختلف سریال به رمزالودی انها پی
میبرد و سعی میکند برای باز کردن گرهها خودش را با کاراکترهای مجموعه
همراه کند .خیلی خوب است که برای مخاطب ارزش قائل باشیم و او را به فکر
وادار کنیم و خوراکی به او بدهیم که ارزشمند باشد.
»بوی باران« اسیﺐﻫا را ﻧﺸان میدﻫد
او درباره طراحی شخصیت اصلی سریال گفت :شخصیت «شهاب» در فضای
قصه بهصورتی طراحی شــده است که میبینیم پیشداســتانهایی برای او
وجود دارد و شاهد گذشته خاکســتری انها هستیم .زندگی از هم گسیخته
«سیاوش» و «سیمین» بهدلیل اشتباهاتی که «سیاوش» در گذشته خودش
کرده در روند تربیت فرزندشــان هم تاثیر گذاشته است .پدر به دالیلی باالی
ســر خانواده نبوده یا دورادور نظارت میکرده ،مادر با چنگ و دندان پســر
افسارگسیختهاش را مهار میکند و سعی دارد پسرش را به راه درست هدایت
کند و از انحراف او جلوگیری کند .میبینیم پدر از خانواده طرد شده و حاال باید
پدری کند و پسرش را نجات دهد .تاثیر روابط زن و شوهر و در کنار هم نبودن
انها و کمبودهای اجتماعی ،روانشناسانه «شهاب» روی رفتارش اثر مخرب
گذاشته است .شرایط مختلفی مسبب اســیبهایی است که «شهاب» وارد
میشود و ما همین اسیبها را که منشا ان در اجتماع و خانواده است مورد توجه
قرار دادهایم .در سریال «بوی باران» اسیبها را نشان دادهایم و در کنارش سعی
کردهایم راهکارهای برونرفت از اسیب را هم بیان کنیم و فکر میکنم این هدف
بزرگی است که در مجموعه اجرا کردهایم.
تﻌدد ﻟوﮐیﺸﻦ یکی از راهﻫای جﺬب مخاﻃﺐ است
یکی از ویژگیهای «بوی بــاران» با اغماض بر برخی از نقــاط منفیاش ،تعدد
لوکیشن این مجموعه بود که محمود معظمی؛ کارگردان این مجموعه ،درباره ان
اظهار داشت :براورد این سریال نسبت به سریالهایی که در سالهای اخیر ساخته
شده ،بسیار کمتر بوده و اقای تختکشیان سعی کردند هرچه میخواهیم را در
مطلوبترین شکل ممکن به ما برسانند .متن درست عباس نعمتی که قصه خوبی
نوشته و تدوینگر ما نیما حسندوست ،همه باهم باعث شد بتوانیم ایدههایمان را
عملی کنیم .سریال «بوی باران» لوکیشنهای زیادی دارد و ما باالی هزار لوکیشن
عوض کردهایم .تعدد لوکیشــن به لحاظ بصری همسو با قصه تعیین و طراحی
میشود و به جذب تماشاگر به سریال کمک زیادی میکند .من در ساختار سریال
به پرتحرک بودن پالنها ،میزانسنها ،نمای بصری و ...توجه زیادی دارم و دوست
دارم مخاطب از انچه به او ارایه میشود واقعا لذت ببرد .اگر مخاطب راضی باشد ما
بزرگترین خستهنباشید را از انها دریافت میکنیم .در برخی مجموعهها تعدد
لوکیشن کمتر است به این دلیل که تهیهکننده باید هزینه مالی بیشتری را برای
تعدد لوکیشن متقبل شود و دردسرهای گروه سازنده هم دوچندان میشود ،اما به
هرحال به روند و پیشبرد قصه بهواسطه جذابیتهای بصری کمک زیادی میکند. صفحه 52
گفتوگو با امیر برادران نویﺴنده «ﻫیوﻻ »
ایا «ﻫیوﻻ » یﮏ ﮐمدی سیاه است؟!
ﺷﺨﺼیتﺷناسیﻋمیﻖتیﭗﻫایاﺻلیمرددرسریالﻫایمهرانمدیری
53
تلویزیون
سینماووتلویزیون
تخصصیسینما
مجلهیتخصصی
شماره71نخﺴﺖ
شماره
1394
خرداد1398
مرداد صفحه 53
ﺟایگاه ویژه
را کاله میگذارنــد و فکر میکنند شرفشــان را
حفظ کردهاند .ما تکههایی در سریال گذاشتیم،
مثل اینکه کسی کار بدی میکند و بعدتر صدقه
میدهد یا فکر میکند حاال که کار خوبی کرده،
کار بدش از بین رفته است .اینها در جامعه خیلی
ملموساند .حتی در همین نقطه باز شــخصیت
«هوشنگ شــرافت» از «شــصتچی» متفاوت
میشود چراکه «شــصتچی» ناخواسته درگیر
ماجراهایی میشد اما «هوشنگ شرافت» خودش
با قضایا همراه میشود« ،هوشنگ شرافت» ادم
باهوشی است.
گفتوگو با امیر برادران؛
ﻧویسﻨده مﺠموعﻪ جدید مهران مدیری
باتلﺦتریناتفاقﻋاﻟﻢبﺸریت
سریالﻃنﺰساختیﻢ
افسون جاوید
نویسنده
اگر «هیوال» سریال
موفقى شده باید ان
را یک ریسک موفق
از سمت اقای مدیری
دانست ،چون ایشان
فقط بازیگران خودشان
را عوض نکردند ،اقای
مدیری فضای کاری
خودشان را هم تغییر
دادند
این کاملترین کمدی سیاهی است که از مهران مدیری دیدهایم .این جملهای است که امیر
برادران؛ نویسنده «هیوال» که به همراه پیمان ﻗاسمخانی این اثر را تحویل شبﮑه نمایش خانگی
دادند ،میگوید .او معتقد است که «هیوال» مورد توجه همان طیفی ﻗرار گرﻓته که سریال دﻗیقا به
انها نقد میکند و همین موضوع را یﮑی از توﻓیقات اصلی مجموعه میداند .درباره اینکه ایا «هیوال» ویﮋگیهای
اصلی کمدی سیاه بودن را دارد با این نویسنده حرف زدیم که میخوانید.
قصــه «هیوال» به چه صورت شــکل
گرفت؟! طرح سریال براساس یک فکر
مشترک بین شما و اقای قاسمخانى بود
یا از ابتدا طرح شما بود؟
طرح کلی ســریال «هیوال» شــکل گرفته بود،
پیمان قاسمخانی طرحی دو-سهصفحهای ارایه
داده بود .او انقدر کارش را بلد اســت که به نظر
من به یک طرح یکخطی از ایشان هم میشود
استناد کرد .پیشتولید سریال همزمان شده بود
با اکران فیلم «هزارپا» .مهران مدیری و مصطفی
احمدی فیلم «هزارپــا» را دیــده بودند و مورد
توجهشــان قرار گرفته بــود از ان جایی که قبال
هم در پروژههای اقای مدیری مثل «در حاشیه»
با واسطه با او همکاری داشــتم ،ایشان با پیمان
قاســمخانی مشــورت کرده بود و پیمان هم مرا
مورد لطف قرار داده بود و عنوان کرده بود کار من
را قبول دارد و این شد که من به پروژه اضافه شدم
و کار را شروع کردیم .همین جا بگویم ما کارمان
با یک پایانبندی بسیار خوب بسته شده و به زعم
بعضی از منتقدان قرار نیست مثل خیلی از پروژهها
با پایان باز خاتمه پیدا کند.
لحن و روایت با محوریت فردی است
که سنگ تیپا خورده افرینش است که
در موقعیتهای مختلف قرار مىگیرد،
کانســپتى که مکرر تکرار شده و در
«ساعت 5عصر» مهران مدیری هم اوج
مىگیرد .چه تمهیدی در نظر گرفتید که
شخصیت «هوشنگ شرافت» شبیه به
انها نشود؟
خود شخصیتپردازی «هوشنگ شرافت» شبیه
سایر شخصیتهایی که مهران مدیری تا االن کار
کرده ،مثال نقشهایی که سیامک انصاری بازی
کرده ،نیست .چون ســیامک انصاری شخصیتی
بود که همیشــه در بین جمعی از ادمبدها قرار
میگرفت و مقاومت میکرد تا به گشایش برسد
و هممسیر با بقیه نشــود ،اما داستان «شرافت»
داستان کسی است که اتفاقا در نقطه شکست قرار
گرفته ،میشــکند و همراه میشود .بعضی جاها
حتی از ادمهای بهاصطالح قالتاق دور و برش جلو
میزند و باعث میشود بین این شخصیت و سایر
شخصیتها تمایز ایجاد شود .تنها شخصیتی که
شاید مقداری شبیهش باشد «مسعود شصتچی»
در «مرد هزار چهره» است که اساسا ناخواسته وارد
یکسری ماجرا میشد« .هوشنگ شرافت» مثال
خیلی جامعتر از ادمهایی است که سر خودشان
برخالف سایر کارهای مهران مدیری در
سریال «هیوال» کمتر شاهد تیﭗ هستیم
و بیشــتر با کاراکتر و شخصیتهای
واقعى روبهرو مىشویم هرچند که در
این بین در نقشهایى که شبنم مقدمى
و نیما شعباننژاد بازی مىکنند تیﭗهای
اغراقامیزشده مىبینیم .اما در کل این
نزدیک به واقعیت بودن خواست مهران
مدیری بود یا تیم نویسندگان؟
در شــخصیت نیما شــعباننژاد بله ،بهشدت به
تیپ نزدیک شــدهایم .اتفاقا تیپــی که گرفته از
چیزی کــه روی کاغذ بود هم بامزهتر شــده اما
در مورد خانــم مقدمی خیلی موافق نیســتم،
شبنم مقدمی شــخصیت بازی میکند و اتفاقا
یک شــخصیت ملموس هم بــازی میکند .من
شخصیتی که خانم سیما تیرانداز بازی میکند را
بیشتر تیپیک میبینم تا شخصیت خانم مقدمی.
این روزها در معاشــرتهایم بهشدت میبینم و
میشــنوم که میگویند فالن شخص در اقوام ما
شبیه «هوشنگ شرافت» است یا شبیه «شهره»
اســت .این یعنی خانم مقدمی شــخصیت یک
زن تازهبهدورانرســیدهای را بازی میکنند که
بدون اغراق است .در ســریال دیالوگی داریم که
خانم تیرانداز میگویند «من بچمو با اب معدنی
شســتم» ،این دیالوگی بود که من خودم در یک
جمع خیلی جدی از یک خانم شنیدم.
در ســریال «هیوال» این بــار مهران
مدیری از فرهــاد اصالنى برای ایفای
نقــش اول خــودش اســتفاده کرد
درحالىکه ســابقا ســیامک انصاری
عهدهدار این نقشها بود؛ شما بهعنوان
یک نویســنده بازی فرهاد اصالنى را
چطور ارزیابى مىکنید؟!
اختصاصی اگر بخواهم در خصوص فرهاد اصالنی
حرف بزنم باید بگویم بازیگر بسیار خوبی هستند و
خیلی خوشحالم ک حضورشان در سینما پررنگتر
شده است .اگر «هیوال» ســریال موفقی شده باید
ان را یک ریســک موفق از ســمت اقای مدیری
دانست ،چون ایشان فقط بازیگران خودشان را عوض
نکردند ،اقای مدیری فضای کاری خودشان را هم
تغییر دادند .در کارهای مهران مدیری یا مکان و یا
زمان حذف میشد .در یک ناکجااباد یا در جایی که
زمانش مشخص نبود شخصیتها شکل میگرفتند،
حتی در سریال «پاورچین» که در زمان حال بود، صفحه 54
یک جزیرهای تشکیل شــده بود که ادمها جهان
خودشان را داشتند و این کمک میکرد که سطح
فانتزی و تیپسازی که تخصص اقای مدیری هست
به بهترین شکل خودش نمود پیدا کند .در سریال
«هیوال» تماس یک فرد با یک اجتماع اســت و در
این صورت شما نمیتوانید همه اجتماع را به سمت
فانتری ببرید! برای همین ایشان امدند شخصیتها
و فضا را خیلی رئالتر گرفتند و برای اینکه به سمت
تیپســازی نروند ،تمام بازیگران کارشان را تغییر
دادند و حتی در گروه فیلمبرداری و شاید چند نفر
بودیم که در کارهای قبلی هم با ایشــان همکاری
داشتیم .بنابراین من ضمن ستایش هنر سیامک
انصاری ،نظر بســیار مثبتی در خصــوص فرهاد
اصالنی در ایفای نقش «هوشنگ شرافت» دارم.
برخى شوخىها ،شوخىهای مجازی
هستند ،چیزی که متاسفانه در طنزهای
جدید زیاد اســتفاده مىشــود؛ شما
چقدر در شوخى نویسى سعى کردید
از شوخىهای مجازی فاصله بگیرید و
چرا گاهى گرفتارش شدید؟
بستگی دارد شما از یک شــوخی به چه صورت
استفاده کنید؛ مثال در قسمت دهم ما بهاصطالح
عامه ،با پلنگهای اینســتاگرام شوخی کردیم.
من یک شــوخی کردم که بله ما همه میدانیم
اینستاگرام پلنگ دارد و ان را با یک پلنگ واقعی
اشتباه میگیریم ولی همه این شوخی را میتوانند
انجام بدهنــد! من عالقهای بــه اینکه از فضای
در مدت زمان هفتدقیقــه بازیگران بداهه گفته
بودند و کلیدواژهای که اتصال به سکانس بعد بود
را از بین برده بودند .در سریال «هیوال» با تکتک
سلولهایم از یک چیز لذت میبردم و ان این بود
که مهران مدیری هم بهشدت محبت کرد و به متن
وفاداری کرد و هم تمام بازیگران تمام تالششان
را کردند که در کار کمدی دیالوگ و شــوخی را
درست بازی و ادا کنند .از نظر من چیزی که به کار
کمدی کمک میکند این است که وفادار به متن
پیش بروند .تجربهام میگوید کسانی که متن را
قشنگ میخوانند و برایش زمان صرف میکنند
کمترین خطا را در بیان دیالوگها و ادای شوخیها
دارند اما در مقابل بازیگرانی داریم که دوســوم از
شوخیهایشان را بد ادا میکنند.
مجازی زیاد اســتفاده کنم نــدارم ،همین االن
در حال نگارش یک فیلم ســینمایی هستم و با
تهیهکننده کــه صحبت میکــردم گفتم تمام
مشکل من این است که میخواهم فیلمنامه شبیه
فیلمهای دیگر نشود وگرنه دو ماه پیش این کار
را نوشــته بودم .اما ما بهطور کلی سعی کردیم از
شوخیهای مجازی اســتفاده هدفمند کنیم که
ذهن مخاطب را به فکر فرو ببرد.
طنز موقعیت طنزی است که خنده در ان
بیشتر است ولى احتمال درنیامدنش از
زمان خلق ان در ذهن نویسنده تا اجرا
هم به دالیل مختلف ،بیشتر است .قبول
دارید؟ عالقه شما به کدامیک بیشتر
است؟
کامال درست اســت .من طنز موقعیت را خیلی
بیشتر دوســت دارم اما طنز کالمیام بهتر است.
مثال در سریال شــما باید تعدادی موقعیت خلق
کنید اما در هر سکانس باید شوخی داشته باشید
که ان ســکانس افت نکند .درست است احتمال
درنیامدن سکانسها و خوب اجرا نشدن شوخیها
واقعا وجود دارد .در طول این ســالها متنهایی
نوشــتم که خیلی زیاد شــوخی و طنز کالمی
مرتبط با بدنه داستان نوشتم و بازیگران رفتند و
با بداههگویی سکانس را نابود کردند و نقطه قالب
به سکانس بعدی را کال از بین بردند .یک دفعه سر
یک پروژهای یکسوم صفحه سکانس نوشتم که
از تناقﺾ شوخی درمیامد و یکسوم صفحه را
حضور اقای
قاسمخانى برکتى
دارد؛ اول این است
که حرف نسنجیده
نمىزند و بعد
روی حرفى هم
که مىزند اصرار
مىورزد .البته اقای
مدیری به جهت
تغییری که در شیوه
ساخت خودشان
داده بودند بیشتر
به همه اطمینان
مىکردند .ضمن
اینکه این دو
شخص بسیار اهل
تعامل بودند .اقای
مدیری خودشان
سرشار از ایده و
خالقیت هستند.
سکانسهایى که
خود اقای مدیری
خیلى مىخندیدند
سکانسهایى
بود که بین مردم
هم خیلى طرفدار
داشت
در روند کار اتفاق افتــاده که اختالف
نظری بین مهران مدیــری و پیمان
قاسم خانى پیش بیاید و این اختالف
نظر روی نگارش فیلمنامه تاثیر منفى
بگذارد؟!
نه واقعا .حضور اقای قاسمخانی برکتی دارد؛ اول
این است که حرف نسنجیده نمیزند و بعد روی
حرفی هم که میزند اصــرار میورزد .البته اقای
مدیری به جهت تغییری که در شــیوه ســاخت
خودشــان داده بودند بیشــتر به همه اطمینان
میکردند .ضمن اینکه این دو شخص بسیار اهل
تعامل بودند .اقای مدیری خودشان سرشار از ایده
و خالقیت هستند .ســکانسهایی که خود اقای
مدیری خیلی میخندیدند سکانسهایی بود که
بین مردم هم خیلی طرفدار داشت.
موقعیتهــای طنز ســریال «هیوال»
را چه کســى طراحى مىکرد؟ پیمان
قاسمخانى ،شما یا مشورت تیمى بود؟
پیمان قاســمخانی یک خط داســتانی و کلیت
سکانسها را ارایه میداد و من دیالوگنویسی و
سکانسبندی را انجام میدادم.
در ســریال «هیــوال» با یک ســری
کلیدواژه روبهرو مىشویم مثل وجدان،
درستکاری ،شرافت ،اقازاده و ...این
کلیدواژهها از ابتدا در ذهن شما بود که
روی انها مانــور دادهاید یا در جریان
شکلگیری قصه توسط مهران مدیری
پررنگ شد؟
اســتفادههای مختلف از «شــرافت» که عالقه
شخصی خود من است .اما ســایر کلیدواژهها به
مقتضیات قصه شــکل گرفت .چیزی که در این
ســریال برای من خیلی مهم است و ما میتوانیم
به ان افتخار کنیم این اســت که مــا با تلخترین
اتفاق عالم بشریت ســریال طنز میسازیم و ان
سقوط انسانیت است! در این مسیر به هر حال با
توجه به موقعیت داستان یکسری واژهها بیشتر
استفاده میشود اما یکسری کلمات هم هست
که سلیقهای است .مثال اصطالح «چم و خم کار»
را یکبار نوشته بودم اما دو بار دیگر هم استفاده
کردند چون در بین مردم جا افتاده بود.
10
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 55
ﺟایگاه ویژه
نمایش
زامﺒیﻫای درون!
به نظر شما سریال «هیوال» مىخواهد
افرادی امثال «هوشــنگ شرافت» را
در جامعه به چالش بکشد یا یک گروه
اجتماعى را نقد کند؟! در این ســریال
خطاب مورد نقد ،فرد است یا گروه؟!
خطاب گروهی هستند که برایشان مهم هم نیست!
مثال گروهی که ما در قالب هیاتمدیره نقدشان
میکنیم تماس میگیرند و تشکر هم میکنند که
ممنون چقدر خوب نقد میکنیــد« .بابا ما داریم
خودتان را نقد میکنیم!» یکی از همکاران ما یک
بحث طوالنی درخصوص مقایسه سریال «برکینگ
بد» و «هیوال» انجام داد که خودشــان هم به این
نتیجه رسید که این دو ســریال شباهتی به هم
ندارند! ولی در هر دو ســریال یک موقعیت درام
وجود دارد .در سریال «برکینگ بد» هم با دالیل
مختلف در مورد سقوط یک ادم مینویسند و ما هم
همین کار را میکنیم .به نظر من دلیل اینکه هم
انها در سریال شــخصیت معلم را دارند و هم ما،
این است که شما اگر سقوط یک دالل حقهباز را
بنویسید یا سقوط یک فرد خردهشیشهدار را هیچ
جذابیتی ندارد! اما زمانی که شما داستان سقوط
یک انسان بســیار باشرف و درســت را بنویسید
انجاســت که موقعیتهایتان خیلــی جذابتر
میشود .یکی از شریفترین شغلهایی که وجود
دارد معلمی است و اساســا به همین علت ما این
شــغل را انتخاب کردیم .معلمان قشــر شریفی
هستند و چیزی که این داســتان را جذاب کرده
این است که یک فرد شریف در حال سقوط است.
به نظر شما ســریال «هیوال» در کدام
گونه نمایشى قرار مىگیرد؟! ابسورد،
کمدی سیاه یا طنز اجتماعى؟!
ســریال «هیــوال» در دســتهبندیها یک طنز
اجتماعی-سیاسی و کمدی سیاه است .ما سعی
نمیکنیم پشت کمدی ســیاه قایم شویم و فکر
میکنیم هیچکــس بهاندازه اقــای مدیری این
سبک کمدی ســیاه را کار نکرده است و «هیوال»
قطعا یکی از درستترین کمدیهای سیاهی است
که ایشان تا به االن انجام دادهاند.
به نظر شما سریال «هیوال» در مقایسه
با سایر اثار اقای مدیری چقدر جلوتر و
یا عقبتر است؟ «هیوال» کجای کارنامه
مهران مدیری ایستاده است؟
بهنظرم باید از خود اقای مدیری و مردم پرســید.
معتقدم هر کاری را در زمان خودش باید سنجید،
ما خودمان بیننده و طرفدار اثار اقای مدیری مثل
«شبهای برره»« ،قهوه تلخ» و ...بودیم« .هیوال»
هم در موقعیت خودش سریال خوبی است و چیزی
که میتوانم بگویم این اســت که از خیلی جهات
با ســایر کارهای اقای مدیری متفاوت است .اما
اینطور نیســت که بگویم چون من نویسنده این
کار هستم این کار جلوتر از سایر اثار است.
چه تغییراتى در بازیگــران کار اتفاق
افتاد؟!
تا به حال جایی گفته نشده اما خود اقای مدیری
در ابتدا قرار بود نقش «اقای شرافت» را بازی کنند
که با تشخیص خودشــان این کا را نکردند ،یکی
اینکه نمیخواســتند اذهان به طرف شخصیت
«شــصتچی» «مرد هزارچهره» برود ،دوم اینکه
چون «هوشنگ شرافت» نقش اول سریال بود و
ایشان میخواســتند کارگردانی هم کنند انرژی
زیادی از ایشان گرفته میشد .ضمن اینکه فرهاد
اصالنی انقدر برای ایفای این نقش انگیزه داشت و
اماده بود که اقای مدیری تردید نکردند و نقش را
با اطیمنان به فرهاد اصالنی سپردند.
در سایر بازیگران چطور؟
ما برای نقش «شهره» هم دو کاندیدای بینظیر
داشتیم و هر دو اولویت اول ما بودند ،خانمها ژاله
صامتی و مقدمی که بهخاطر مشــغله کاری ژاله
صامتی افتخار داشتیم با شبنم مقدمی کار کنیم و
نقش «شهره» را به ایشان سپردیم.
ما برای نقش
«شهره» هم دو
کاندیدای بىنظیر
داشتیم و هر دو
اولویت اول ما
بودند ،خانمها ژاله
صامتى و مقدمى
که بهخاطر مشغله
کاری ژاله صامتى
افتخار داشتیم
با شبنم مقدمى
کار کنیم و نقش
«شهره» را به
ایشان سپردیم
دﻧیا ﺧمامی|پیوند کمدی با تلخیهای
اجتماعی ،هنری اســت که در تلویزیون
ایران ســالها رضا عطاران با بیان رئال و
واقعگرایانه ان را انجــام میداد و مهران
مدیری بــا نگاهی فانتزی به ســراغ ان
میرفــت؛ محتوایی که بعدها توســط
همنسالن این دو هنرمند هم در شکلهای
دیگر تکرار شد که شاید هیچ طنازی در ان
مدیوم به تبحر و قدرتمندی و در عین حال
محبوبیت این دو نفر نرسید .مهران مدیری
چند سالی است که نگاه فانتزی بیمکان و
بیزمانش را در محصوالت شبکه نمایش
خانگی و تلویزیون ارایــه داده پررنگتر
کرده و اوج بدبختی یک نفر و گیر کردن
در موقعیتهای عجیــب و غریب که با
«مرد هزارچهره» شروع شــده بود را در
«ســاعت پنج عصر» به اوج رساند .یک
بلبشوی اجتماعی که با بازی خیرهکننده
ســیامک انصاری در اکــران هم موفق
بود و توانســت در اولین قدم سینمایی
رکورد بزند .حاال اما بــرای چندمین بار
مدیری در مدیوم شبکه نمایش خانگی،
محصول جدیدش که ســریال «هیوال»
باشــد را ارایه داد و از هیوالی درونی هر
انسانی صحبت کرد که میتواند در زمان
خیلی کم یک انسان را با تمام شرافتش
ببلعد .حرص و از و پول حرام که میتواند
اســایش را فراهم کند و روزبهروز انسان
را به کام عقده و ســقوط بکشــاند .حاال
دیگر مدیری از یک اشتباه و یک سهوی
که منجر به خراب شدن یک سرانجام و
تغییر یک سرنوشت است حرف نمیزند،
حاال از تعمد و خوداگاه انسان که کشش
غیرارادی و حتی ارادی به سمت جاهطلبی
و رفاه به هر قیمتی دارد ،صحبت میکند.
نمایش تلخی تمامنشدنی که شریفترین
شخص این شهر هم از ان در امان نیست،
دست و پا زدن در یک باتالق اجتماعی که
«بخور تا خورده نشی» شعارش میشود؛
واقعیتی که رنگ فانتزی همیشگی را دارد
اما انقدر واقعیتش گزنده و پررنگ است
که خنده از ته دل برای مخاطب نمیاورد
که یک خنده هیستریک و تلخ همراه او
میکند که منتهی بــه تاملبرانگیزترین
اثر کارگردانش میشــود .مانیفستی که
مدیری صادر میکند هیچ راهحلی ندارد،
او نمایش میدهد تا شــاید به خودمان
بیاییم .اما ایا به خودمان میاییم؟! صفحه 56
شخصیتشﻨاسی عمیﻖ تیﭗﻫای اصﻠی مرد در اﺛار شاﺧﺺ
مهران مدیری بﻪ بهاﻧﻪ »ﻫیوﻻ«
«رﻗﺼندهباگــرگﻫا»
اریا باقری
نویسنده
«هیوال» به نسبت
دیگر اثار مدیری پخته
است ،ﻇرفیت نقدهای
کیفى وسیعتری را
درخصوص جامعه به
خود اختصاص داده
است ،کنشمندی
را در راستای یک
تاثیر وافر اجتماعى
کمیک کرده است و
خردهموقعیتهایى
که کاراکتر اصلى را در
تنگنا مىگذارند منجر
به منحنى شخصیت او
مىشوند
تبیین جایگاه سینمای کمدی و اساسا مقوله ژانر
کمدی در ایران دشوار است چرا که فلسفه کمدی
و طنزشناسی بهعلت شرایط فکری گوناگونی که
تحت تابعیت ذهنیتی هنجارشناسانه در این مبنا
رشد کرده است بیشتر رویکردی جامعهشناسانه
و صنفی قومیتی دارد؛ به همین دلیل ژانر کمدی
در ایران با تمام فراز و فرودها و تجربهگراییهایی
که در زمینه داستان و بیان شیوههای نوین کمدی
داشته هرگز نتوانسته طریقتی ممزوج با فرهنگ
در راستای اختصاصی کردن شوخیهای کمیک
بردارد ،سبک تولید کند و مخاطبان را با گویشهای
متفاوت و مستقل کمدی با زیرساختهای مختلف
اشنا کند.
مهمترین علتی کــه نمیتوان بــرای ژانر کمدی
چه در تلویزیون و چه در سینما -هویتی مستقلفرض کرد و به ژانر کمدی به چشــم یک ساختار
منسجم و متقن نگریست که تنها روایت میکند و
ابستن داستان
از بستر روایی خود نقدی فرامتنی را
ِ
میکند؛ نبود تماتیک اســت .چرا که فوندانسیون
یک اثر در اغاز باید روی یک درونمایﮥ اســتوارتر
از خود داســتان پیاده شــود و تنها یک تماتیک
جامعهشناســانه ،هدفمند و اصوال نقادانه ،توانایی
این موشکافی را دارد که مدیوم خود را با انچه در
زیرمتن اثرش به وقوع پیوسته است تطابق دهد و
از دل فرم خود محتوایی را پرورش دهد .از اهمیت
تماتیک چنان میتوان مثال زد کــه اگر در اثری
هنری رعایت نشود ،خود را پیدا نکند و هویت خود
را با روایت داســتان عجین نکند مانند اتومبیلی
میماند که محرکی برای حرکت ندارد؛ بنابراین از
پس این عدم تحرک ،اتومبیل هم جابهجا نمیشود
و در بطن اتومبیل چیزی بهعنوان سوخت برای ان
تعبیه نشده که با ان حرکت کند؛ فلذا اگر تماتیک
در اثری بهویژه در ژانر کمدی بهدرستی بذرپاشی
نشده باشد تا به نحو احسن رشد کند؛ فیلمنامه نه
توانایی این امر را دارد تا بهواسطه چگونگی روایت
داستان به غایت خود برسد ،نه توانایی دارد که فرم
روایی متناسب با خود را شناسایی کند و نه قدرت
شخصیتپردازی را داراســت ،چرا که مهمترین
کارکرد یک فیلمنامﮥ درست در صورت خلق فرم و
حفظ تماتیک در ساختمان روایت کالسیک ،همسو
بودن کاراکترهای داستان با تماتیک است که این
مسئله بهعلت تکساحتی بودن تماتیکهای اثار
کمدی ایران بسیار مهجور و مجهول مانده است.
با مرور و بررســی اثــار کمدی ســینمای ایران
میتوانیم موجب تغییر رویکرد موضوعی کمدی از
دریچه جامعهشناسانه اثار شویم؛ گویی با تغییر این
رویکرد ،تماتیکها رنگ دیگری بخود میگیرند و از
ایده و بطن درونمایه اثار ،شخصیتها نیز در جامﮥ
متفاوتتری خرقه هویت با تمــام کدها و قوانین
ِ
ثابت دنیای دراماتیکشده کمدی میپوشند .این
تعرفهها به نسبت مدیوم هنرمند ممکن است در
راســتای خلق یک پیام ،روشهــای گوناگونی را
مورد ازمون و خطا قرار دهند تــا بتوانند به غایت
طنازیِ اغشته به طنز خود برسند ،اما این فرایند
همیشــه با پیامدهای موفقی همواره نبوده است؛
چرا که هــر ژانر خصیصــه و تمهیدات مخصوص
به خود را برای توصیــف مجموعه رویدادهایی که
در فیلمنامه گنجانده شدهاند اقتضا میکند و این
هنرمند بهصورت دایم در کشوقوس تغییر و تحول
شاخصههای سبکی خود تنها برای پویایی کمدی
بوده و پاشنه اشیل فرم و مدیوم روایی خودش است.
مهران مدیری که میتوان او را شخصی دانست که
به کمدی مسلط است ،ان را میشناسد و توانایی
روایتگری کمیک دارد یکی از ان اشخاصی است که
قادر است از عمق دنیای بیرون اثرش ،دنیای درونی
اثرش را خلق کند ،روح بدهد و از دل روح طراوت
زاده از تماتیک ،اثرش را بــه ذهن انواع مخاطبان
ساطع کند.
مهران مدیری از همان نخستین اثار سریالی خود
که بهصورت ایپزودیک پخش میشــد نشان داد
توانایی این را دارد که در اغاز ،دنیای درون قصهاش
را خلق کند و ســپس به ان چاشنی کمدی اضافه
کند ،همچنین این منحنی کــه فیلمنامههای او
با اولین کدهــای موقعیتشناســانهای که خلق
میکند -حتی اگر یک ایتم پنجدقیقهای باشد -به
زیبایی میتواند به خلق یک تیپ برســد و از دل
تیپهای صنفی و خانوادگی با یک الگوی ثابت از
تماتیکهای مختص به هر ایتم درام بیافریند ،خود
گویای یک الگوریتم مشخصی است که کمدی و
درام را از پس خلق فرم ،ایده و تماتیک اثر به سوی
شخصیتشناســی اثارش هدایت میکند .گویا
مدیری و تیم نویسندگی ماهر و خالق خود نظیر
پیمان قاسمخانی ،مهراب قاسمخانی ،امیرمهدی
ژوله ،سروش صحت و خشــایار الوند فقید ،شاکلﮥ
اصلی کمدی را دریافتهاند که بــا زبانی متناقﺾ
تیپهای خود را در موقعیتی بحرانی ،ســردرگم
کنند ،پارادوکس ایجاد کنند و موجب تشویش انان
شوند تا بتوانند انان را روانشناسی کنند.
اصلیتریــن عیاری کــه میتــوان ان را یکی از
خصایص فیلمنامههای مهران مدیری دانســت
تیپشناســی همهجانبه و بومی انان اســت ،اثار
مدیری ابدا شخصیتساز نیستند ،بلکه همه دارای
خردهپرســوناژها و گاها تکهکالمهــا و کدهایی
مشــخص و ذهنی محدود و گاها خالق هســتند
که زمانی که در عمق یک رویداد خود را در تنگنا
میبینند از خود خصیصهای جدید بروز میدهند
تا خود را از شخصیت شــدن رهایی بخشند و در
همان تیپ دایمی و همیشــگی خود بمانند ،این
اصل در بیشتر اثار مدیری خود را به دراماتیکترین
وجه حفظ کرده اســت ،بهعنوان مثال در سریال
«شبهای برره» وقتی «طغرل» عاشق زنی شهری
میشود ،به درخواست زن از فرط عالقهاش سعی
دارد تمــام خصوصیات ظاهــری و باطنی خود را
عوض کند اما دست اخر از این تغییر خسته میشود
و به همان تیپ اولیه خود بازمیگردد و یا در سریال
«قهوه تلــخ» زمانی که «لطفعلیخــان» به دربار
شاهنشاهی جهانگیر وارد میشود ،درباریان که خود
در فسادهای اجتماعی و سیاسی مستغرق بودند در
برابر «لطفعلیخان» نقش بازی میکنند و چنان امر
را بر او مشتبه میسازند تا خود را از هر اتهامی تبرئه
کنند .همین اصل در سریالهای دیگری از مدیری
مانند سریال «مرد هزار چهره» و «دوهزار چهره»
نمود بارزتری دارد؛ چرا که کارکرد اصلی تماتیک
این نوع ســریالها که با ایده مرکزی رمان جذاب
«پخمه» اثر عزیز نســین اقتباس یافته است خود
گویای تحفیظ یک تیپ و یا یک خردهشخصیتی
است که از دل حوادث سعی دارد به خود اصلیاش
بازگردد ولی توانایی این کار را ندارد.
حــال میتوان با مــرور اثار مدیــری چنین دید
که منحنی شــخصیت و تیپشناســانه اثارش
منیت شــده اســت ،به یــک نقطه عطف
دارای ّ
سیستماتیک رسیده است و از دل کدهای مشخص
جامعهشناسانهای که از روایتهای گنجانده شده
به پردازش شــخصیتها میپــردازد و همین که
فیلمنامههای او از دل موقعیتهای زاده از پیرنگ
خط تشکیکدهنده بینابینی میان جامعه و سریال
میکشد خود گویای اصالت درونمایه اثارش است
که میتوان انها را با یکدیگر قیاس کرد.
«هیوال» به نسبت دیگر اثار مدیری پخته است،
8
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 57
ﺟایگاه ویژه
ظرفیت نقدهای کیفی وسیعتری را درخصوص
جامعه به خود اختصاص داده است ،کنشمندی
را در راستای یک تاثیر وافر اجتماعی کمیک
کرده اســت و خردهموقعیتهایی که کاراکتر
اصلی را در تنگنــا میگذارند منجر به منحنی
شــخصیت او میشوند.چنین مســئلهای در
سریالهای «شــبهای برره»« ،قهوه تلخ»،
«جایزه بزرگ» و «در حاشیه» دیده نمیشود،
چرا که بهترتیب در دو ســریال مذکور تیپها
در مظان اتهام به یک کنــش و موقعیتی قرار
میگیرند که هیچ ســنخیتی با ان اتمســفر
ندارند و مجبورند با رفتاری طبیعی خود عالوه
بر غیرطبیعی بودن فضا ،به کشــف و تبیین
چیستیها -نه چراییها -برسند.
ســریال «هیوال» اساسا ســریالی در سطح
انسانیت و انسان در جامعهای رو به زوال و تباهی
اســت و همین فرایند تعیینکننده منحنی
شخصیتی به نام «هوشنگ شرافت» از انسان
به هیوال شدن است که با مدرن شدن شرایط
معیشتی و گذشت زمان از صفات نیک خاندان
خود تاکنون ناگزیرانــه در دامی قرار میگیرد
که خود و حقیقت زندگــی درونی خویش را
فدای واقعیت بیرونی خود میکند که بیشترین
تاثیر این حرکت تالیفگرایانه تغییر نگرش در
تکنیک شــخصیتپردازی در سریال مدیری
است و اینکه دست روی درونمایهای از جنس
درد معلمان گذاشته اســت که خود نمایانگر
دگرگونی تکنیک روایی است.
مدیــری در طی ســالیانی که اثــار فاخر و
کمدی خلق میکرد با بازیگر پایه ثابت خود؛
سیامک انصاری ،دســت به خلق یک متدی
زد که شــخصیتهای او در وهله تاثیرگذاری
تن به تاثیرپذیری اجتماعی میدهد بااینکه
فردیت خویش را حفظ کرده است و همین اصل
بهظاهر ســاده ،به خلق کمدی روی میاورد،
اینکه تحصیلکردهای -چه استاد تاریخ و چه
ژورنالیستی تبعیدی -در شرایطی نابسامان در
میان جمع کثیری از افراد بیسواد و یا کمسواد
قرار میگیرد که خــود را فهمیدهترین افراد
میدانند و بااینکه مواردی که به ضررشان باشد
در کمال تعجب با روشی غیرقابل پیشبینی
دودوتا چهارتا میکنند و قبــول نمیکنند و
همیشه شــخص ثالثی که گویی در این میان
انان گرفتار شده است را مسخره میکنند یک
کمدی شخصیتزداست.
اما مدیوم «هیوال» چنین نیســت و مدیری
بهخوبی ایــن حقیقت را دریافته اســت که با
بهرهگیری از سیامک انصاری ،ذهن مخاطب
ناخواسته به سمت همان تماتیکها و شیوههای
ِ
روایت سریالهای «شــبهای برره» و
قبلی
«قهوه تلخ» ســوق پیدا میکند پس در اولین
گام با کشف فرهاد اصالنی بهعنوان شخصیتی
باپرنســیب ،دارای هویت ،عزتمند و ابرومند
در جامعهای گرگســیرت و امروزی در همان
قسمتهای اغازین ذهن مخاطب اینچنین در
زیرمتن قصه اماده این تحول شخصیت بهنسبت
ِ
موقعیت پیرنگ میشــود که متوجه میشود
ایده ،تماتیک و فرم روایی «هیوال» مانند دیگر
اثارش نیست ،تیپسازی نمیکند بلکه از دل
تیپهایی مجهول و مفروض شخصیتسازی
خود را بسط در بستر میدهد چنانچه مخاطب
با گذشت قسمتهایی از سریال شاهد تغییر یک
شخص نه ،بلکه یک خانواده تحت تاثیر جهان
سرمایهداری و پر از مادیات شود.
اگر بخواهیم بهصورت عمیق از دل پرسوناژهای
درونی و عملگرایانه شــخصیتهای مرد دو
اثر شــاخص مدیری تحلیلی استخراج کنیم
میتوانیــم «هوشــنگ شــرافت» و «نیمــا
زندکریمــی» را دو شــخصیتی بدانیــم که
از انتیپاتــی جامعه با تناقضاتــی به یکدیگر
ارتباط پیدا میکنند ،چرا که «نیما زندکریمی»
بااینکه تحت تاثیر نظام درباری ،ســلطنتی و
فئودالیته قرار داشت اما هرگز خود حقیقیاش
را فدای عناصری که زمینههای فساد اخالقی را
پایهریزی میکند نکرد در حالیکه «هوشنگ
شرافت» برای دستیابی به تمکن مالی و اسایش
و ارامــش خانوادهاش-عنصری کــه در اثار
جامعهشناسانه و انتقادی مدیری کمتر حس
میشــد -ناخواسته وارد بازی ســردمداران و
سرمایهدارانی میشــود که بهصورت هدفمند
قصد تخریب وجه فکری و انسانی او را دارند.
بااینکه سریال«هیوال» از منظر زیباییشناسی
و تئوریک فاقد فرم ساختاری است اما غرق در
محتواست ،برخالف «قهوه تلخ» که انسان از
دل یک محتوا تحت تاثیر و تابعیت اشخاصی
ناشناخته و مجهول قرار میگیرد؛ در «هیوال»
انسان تحت تاثیر انسان قرار میگیرد ،چراکه
هر دوی انان برخاسته از اسلوب و اصول غلط
جامعهشناسانهای هســتند که فرصتطلبی
را ضمیمﮥ همــه کنشهای خــود کردهاند و
برای رســیدن به تمکن به هر خدعه و نیرنگی
بســنده میکنند؛ این در حالی است که هرگز
در سریالهای «شبهای برره» و «قهوه تلخ»
انسان زیر لقای یک سیستم مستبد نیست و در
عین تاثیرپذیری چیســتی اوضاع را برخالف
«هیوال» که اساســا کارش توصیف چگونگی
روابط اســت ،تبیین میکنــد و اگر بخواهیم
شــخصیتهای این دو ســریال را بهواسطه
شاخصههای روانی و عقیدتی خود تفکیک کنیم
باید روی خردهپرنسیبهایشان تحلیل کنیم.
بهعنوان مثال در مقام قیاس «نیما زندکریمی»
که قرابتهای اجتماعی باالیی با «هوشــنگ
شــرافت» دارد کاراکتری منظم است ،دقیق
است و تمام فکر و ذکرش کشــف رویدادها و
پدیدههاست ،تنهاست و این تنهایی او را به درک
این مفهوم رسانده است که مسالمتامیز زندگی
کند ،وانایی تبیین و ارتبــاط میان پدیدهها را
دارد ،اگر ســرنخی از یک واقعه برای دستیابی
به حقیقت و یا رجعت به دوران خود پیدا کند از
هر کسی میپذیرد ،یکدنده نیست و با منطق
حرف میزنــد و ....این درحالی اســت که این
میزان شاخصه و عیارهای تیپیکالی که مدیری
برای شــخصیتهای «مســعود شصتچی»،
«کیانوش اســتقرارزاده» و «نیمازندکریمی»
قرار داده است در کاراکتر «هوشنگ شرافت»
بهعلت زیربنای واقعیتگستر خود وجود ندارد.
«هوشــنگ شــرافت» شــخصیتی شریف
است که این شرافت و انســانیت را در راستای
همه چیز بهکار میگیرد و میتوان شــرافت
را بزرگتریــن و تنها ارث خانــدان خودش
دانســت؛ او دقت و توجه الزم در پیرامونش را
بهصورت حسابشده و منسجم ندارد ،سادهلوح
است و به ســادگی خود افتخار میکند ،روی
اصولی کــه ان را در جامعــهای متزلزل حس
کرده است پافشــاری میکند ،تالشگر است
و هرگز تکلیفی که بر گردن خودش نیســت
را با پیشنهادهای بیشــرمانﮥ اقتصادی تقبل
نمیکند؛ تنها زمانی قدرت علیتبخشــی به
استداللها را دارد که مهمترین خصیصه خود
یعنی شرافتش را در خطر ببیند ،ریسکپذیری
جدش را نــدارد ،در عین به فعلیت رســاندن
ّ
کنشهایــش منفعل اســت ،ماننــد دیگر
شخصیتهای اثار مدیری تاثیرپذیر نیست و
در جایگاه خود توان تاثیرگذاری بهمثابه شرافت
خود را مهیا نمیسازد ،سواد جامعهشناسانه و
هنجارشناسانه ندارد و توان شناخت و شناسایی
عواقب یک فســاد را تا زمانی که خود را در ان
وضعیت نبیند ندارد ،لذا نمیتواند به کاراکترها
یکدســتی بزند تا مخاطــب را ذوقزده کرده
و کمدی خلــق کند ،نمیتواند بــرای اینکه
اشتباهات انان را گوشــزد کند و به انان از باال
نگاه کند به دوربین نگاه کند ،چون هنوز خود
در وهله تجربهگرایی قرار نگرفته است ،او یک
انسان کامال شــهری با خانوادهای متوسط رو
به پایین اســت که نیکی را در کمک به عموم
میداند ،همیشــه خود را همســطح جامعه
میداند و رعایت حق تقدم را جزو اصولیترین
کارکردهای شــهروندی خود قلمداد میکند،
از فردیت خــود بهمثابه شــغلش که تدریس
اســت برای جمع میگذرد و ایثارگر است ،با
کوچکتریــن خطایی حتی رســاندن تقلب
منقلب میشود و در راستای حرکت بهسوی یک
پدیده بهسان مخاطب از هیچ چیز اطالع ندارد.
حال فیلمنامه او را به بــازی میگیرد ،که تمام
ارزشها و هنجارهای قراردادی درونی خودش
با قرارگیری در یــک وضعیت مطلوب کنکاش
کند ،فیلمنامه از درون او نقــب میزند و برای
اشناییزدایی مخاطب با درون او ،دو قطب درونی
او را که خیر و شر احاطه کردهاند برای مخاطب
ابژه میکند تا از عمــق چالشهای پیرامونی و
حقیقی خود به شالوده جامعهشناسانﮥ بیرونی
خود رسوخ کند ،فلذا ما پلهپله او را دارای منحنی
میبینیم و چــون از درون او خبر داریم متوجه
این اصل میشویم که «هیوال» به کیستی اشاره
ندارد بلکه به چیستیها توجه میکند .منحنی
شخصیتی «شــرافت» دقیقا بهگونهای تغییر
رویه میدهد که همچنان همان «شرافت» قبلی
است اما بهعلت دگردیسی اقتصادی خود هویت
قبلی خود را که از درونش ساطع میشد ندارد،
به همین سبب به درونیات و نفسانیت خود نیز
توجهی ندارد و وقتی به پست باالتری میرسد
ســر کارکنان خود فریاد میزند و زور میگوید
و در پیرایــش ظاهری خود ،خــود را با اصالح
سر ســبیلهایش به بُعد منفی درونش نزدیک
میکند ،چنانچه فیلمنامه هر ان در اذعان این
فلسفه استحاله انسان با اِلمانهایش در فرایند
تجمالت ،فریب و ثروت و مادیات این تغییرات
اســت که ماحصل رقصیدن با گرگهاســت و
برای تبیین چگونگی شــکلگیری فسادهای
مالی ،اقتصادی و اجتماعی دنیای درونی سریال
خط تفکیکی کامل میان شخصیت «هوشنگ
شــرافت» و دیگر شــخصیتهای اثار مدیری
میکشــد که نمیتوان این تغییر را در سریال
«هیوال» نادیده گرفت. صفحه 58
59
مجله تخصصیسینماوتلویزیون
شماره نخﺴﺖ
مرداد1398 صفحه 59
صفحه 60
صفحه 61
صفحه 62
صفحه 63
شماره نخﺴﺖ
مرداد 1398ﻗیمﺖ 10000 :تومان
گفتﮕوبا
مجید مظفری
به بهانه نهنگابی
اﯾﺎ
ﻫﯿﻮﻻ
ﮐﻤﺪی
ﺳﯿﺎه
اﺳﺖ؟!
بهدردِﮐار
خورد
تیمینمی
گفتوگوبا امیربرادران
ﻧویسﻨدهﻫیوﻻ
شخصیتشﻨاسیعمیﻖ
تیﭗﻫای اصﻠی مرد
در سریالﻫای مدیری
گفتوگو با حسام محمودی درباره
شخصیتپردازی؛ از ایده تا اجرا
خودمرادرنقشجانمیگذارم
نقشخودشرابهمنمیرساند
»رﻗﺼﻨﺪه ﺑﺎ ﮔﺮگﻫﺎ«
ﭘﺎﯾﺎنﻋﻤﻠﯿﺎت»ﮔﺎﻧﺪو«
مﺄموریت ﻏیرممﮑن انجام ﺷد صفحه 64