روزنامه صبا شماره 1365 - مگ لند
0

روزنامه صبا شماره 1365

روزنامه صبا شماره 1365

روزنامه صبا شماره 1365

‫پنج شنبه| ‪ 13‬بهمن ‪ 2 |1401‬فوریه ‪ 11 |2023‬رجب ‪|1444‬‬ ‫سال دهم| شماره ‪ 8 |1365‬صفحه| ‪5000‬ناموت|‬ ‫گفت و گو با عوامل فیلم سینمایی «اه سرد»‬ ‫فیلـم جـاده ای در بـرف و کـوالک‬ ‫نقد پوالنسکی‬ ‫«استاد»های جامعه و دیگر هیچ‪!...‬‬ ‫صفحه ‪2‬‬ ‫کتـاب جنگـی بخوانیـد‬ ‫صفحه ‪3‬‬ ‫قهرمان چاله میدانی محمد کارت‬ ‫در فیلمی از جنس فرهادی‬ ‫صفحه ‪6‬‬ صفحه 1 ‫‪2‬‬ ‫پنج شنبه ‪ 13‬بهمن‪ 1401‬شماره ‪1365‬‬ ‫سرمقاله‬ ‫رضا اشفته‬ ‫حاجی اقا اکتور سینما‬ ‫یا نفوذ امر فرهنگی‬ ‫از همــان اغاز ســینما در ایران همیشــه‬ ‫اختالف بزرگی بین ســینما و سیاست بوده و‬ ‫در جاهایی که سینما نفوذ فرهنگی داشته‪ ،‬بر‬ ‫اراده سیاسی جامعه چیره شده و توانسته برای‬ ‫پیشــرفت فرهنگی اقدامات الزم و ضروری را‬ ‫انجام دهد‪ .‬شاید بهترین نمونه برای بیان چنین‬ ‫جستاری همانا دومین ساخته اوانس اوگانیانس‬ ‫به نام «حاجی اقا‪ ،‬اکتور ســینما» باشــد که‬ ‫پس از «ابی و رابی» در ســال ‪ ۱۳۱۳‬ساخته‬ ‫و اکران شــد‪ .‬در این فیلم امــر فرهنگی برای‬ ‫متقاعدسازی جامعه مسلمان است که از بنیان با‬ ‫تئاتر و سینما مخالفت می کند و این مخالفت در‬ ‫نقش افرینی زنان مسلمان دوچندان می شود؛‬ ‫حاال اوگانیانس به عنوان یک سینماگر پیشرو‬ ‫و متکی به فرهنگ بر ان است که بگوید سینما‬ ‫هنر بسیار زیبایی اســت که واقعیت زندگی را‬ ‫برای درس گرفتن دیگران نمایان می سازد‪.‬‬ ‫چنانچه در فیلم «حاجی اقا‪ ،‬اکتور سینما»‬ ‫پس از دزدیده شدن ســاعت حاجی اقا‪ ،‬راه به‬ ‫راه او را درپی یافتن دزدان تا ورود به ســینما‬ ‫و دیدن خودش بــر پرده نمایان می ســازد و‬ ‫این گونه‪ ،‬حاجی اقــا از دیدن خودش و کلکی‬ ‫که داماد و دخترش بــرای جلب رضایت بازی‬ ‫در سینما ایجاد کرده اند رضاتمندانه با چنین‬ ‫چیزی موافقت می کند‪ .‬این موافقت تلویحی‪،‬‬ ‫نشان از اقتدار امر فرهنگی می کند‪ ،‬که در یک‬ ‫قالب داستانی و به استناد زبان سینما می تواند‬ ‫دیگران را در القاگری مفاهیم کاربردی و روبه‬ ‫رشد متقاعد سازد‪.‬‬ ‫به هر روی در گستره ی زمان همواره سینما‬ ‫بنابر سیاســت های حاکم با فراز و نشیب های‬ ‫بسیار مواجه شــده و این نبرد همیشگی‪ ،‬بین‬ ‫سیاست و فرهنگ وجود داشته و گاهی سینما‬ ‫دســتخوش افعال خنثی شــده و از کارکرد‬ ‫فرهنگی تهی شده و فیلمفارسی بخش عمده‬ ‫ای از این شکست فرهنگی را دربر داشته است و‬ ‫از سوی دیگر موج نو سینمای ایران از دهه چهل‬ ‫بر ان بوده که سینما را با قابلیت های فرهنگی‬ ‫همراه سازد و به گونه ای منتقد سیاست حاکم‬ ‫بر جامعه باشد و این تقابل‪ ،‬کار را برای سینما‬ ‫سخت تر کرده و بخشــی از فیلم های تندتر با‬ ‫توقیف مواجه شده و از گردونه سینما و داشتن‬ ‫مخاطب دور مانده اند‪ .‬پس از انقالب نیز در دهه‬ ‫شصت خود دولت با موافقت هایی به دنبال ایجاد‬ ‫یک سینمای فرهنگی برامده که در ان بنیاد‬ ‫فارابی نقش اساسی تر را بازی می کرده و البته‬ ‫کانون پرورش فکری‪ ،‬صدا و ســیما و حوزه ی‬ ‫هنری نیز رقیبان چنیــن حرکت فرهنگی ای‬ ‫بوده اند‪ .‬در عین حال بخــش خصوصی نیز با‬ ‫یافتن اقتدار اقتصادی بر ان بوده که به شــکل‬ ‫مستقل در فرایند فرهنگی سینما نقش افرینی‬ ‫کند و به شــکل مســتقیم تری به دنبال بیان‬ ‫امور منتقدانه تری اقدام کند‪ .‬بنابراین‪ ،‬سینما‬ ‫با ارجاع به فرهنگ می تواند از سیاست زدگی‬ ‫پرهیز کند و به شکل مستقل‪ ،‬برای ایجاد یک‬ ‫فرهنگ کارامد مردمی‪ ،‬کارساز باشد‪.‬‬ ‫ویژه چهل و یکمین جشنواره بین امللیل فیلم فجر‬ ‫ماجرای زنگ اول‬ ‫نشست های خبری جشنواره‬ ‫نقدپوالنسکی‬ ‫«استاد»های جامعه‬ ‫و دیگر هیچ‪!...‬‬ ‫نخستین نشست رسانه ای چهل و یکمین جشــنواره بین المللی فیلم‬ ‫فجر عصر امروز ‪ ۱۲‬بهمن ماه با حضور عوامل فیلم ســینمایی «استاد» به‬ ‫کارگردانی عماد حسینی و تهیه کنندگی بهروز افخمی به اتفاق سجاد بابایی‬ ‫و هدیه حسینی نژاد‪ ،‬بازیگران این اثر و با اجرای محمدرضا مقدسیان‪ ،‬پس از‬ ‫نمایش فیلم و در سالن نشست پردیس سینمایی ملت برگزار شد‪.‬‬ ‫افخمی در ابتدای این نشست با تاکید براینکه از نیمه ساخت این فیلم‬ ‫جانشین مجید رجبی معمار شده تا به ساخت این اثر که فیلم اولی محسوب‬ ‫می شود‪ ،‬اظهار کرد‪ :‬نخستین باراست که این فیلم را همراه مخاطبان دیدم‬ ‫و این که کسی از سالن بیرون نرفته نشانه خوبی است‪ .‬انگار بیرون رفتن از‬ ‫سالن در نیمه فیلم مد است که خوشحالم در این فیلم‪ ،‬چنین اتفاقی نیفتاد‪.‬‬ ‫مواجهه قدرت با زنان‬ ‫در ادامه از عماد حسینی کارگردان این اثر درباره هدفش از ساخت فیلم‬ ‫«استاد» پرسیده شد و او پاسخ داد‪ :‬مفهوم باید به برداشت مخاطب واگذار‬ ‫شود و معتقد نیستم که فیلمساز باید هدف فیلم را بگوید چرا که فیلمش این‬ ‫را می گوید‪ .‬اما هدف فیلم مواجهه قدرت با زنان است که می تواند هرکسی‬ ‫از هرجایگاهی با زنان باشد‪.‬‬ ‫حسینی در پاسخ به این پرسش که مسئله تجاوز در جوامع غربی رواج‬ ‫دارد و در سینمای جهان کم اســت اما چرا در سینمای ایران فراوانی دارد‪،‬‬ ‫توضیح داد‪ :‬فکر نمی کنم فیلم های داخلی زیادی با این موضوع ساخته شده‬ ‫باشد‪ ،‬ضمن اینکه در ان طرفی ها هم فیلم های زیادی درباره این موضوع‬ ‫ساخته می شود‪.‬‬ ‫شخصیت های خاکستری‬ ‫کارگردان فیلم «اســتاد» درباره شــخصیت های این اثــر بیان کرد ‪:‬‬ ‫شخصیت های واقعی فیلم خاکستری اند‪ ،‬یعنی نه سیاهند‪ ،‬نه سفید‪ .‬برای‬ ‫همین شخصیت های فیلم ما بازنمایی درست اتفاقات را رقم زده اند‪ .‬قبول‬ ‫ندارم فیلم موضع گیری ندارد چرا که اینطور نیست‪.‬‬ ‫رونمایی از چند استاد در جامعه!‬ ‫کارگردان فیلم «اســتاد» در ادامه این نشست‪ :‬وقتی نگارش فیلمنامه‬ ‫شروع می شود ریشه هایی در جامعه دارد؛ همانطور که در جامعه ما در سال‬ ‫گذشته چندین مورد از این استادها رونمایی شد! خیلی به من گفتند این‬ ‫کار را انجام نده‪ .‬از زمانی که پروانه ساخت گرفته شد با موضوع تهیه «استاد»‬ ‫مخالفت بود و تا پایان ساخت فیلم ادامه داشت‪ .‬برخی هم می گفتند این‬ ‫شروع خوبی برای کار توست‪ .‬چیزی که من را وادار به ساخت فیلم «استاد»‬ ‫کرد‪ ،‬این موضوع بود که بزرگان فیلمسازی دنیا همواره با بایکوت مواجهند‪.‬‬ ‫بسیار شرمنده ام که کســانی که با این اتهامات مواجه می شوند در حراج‬ ‫هنری سال بعد قیمت های باالیی برای فروش اثارشان می گذارند‪.‬‬ ‫فیلمی که اقتباسی نبود‬ ‫حسینی درباره اینکه ایا فیلم به دنبال نقد جریان می تو بوده یا نه بیان‬ ‫کرد‪ :‬من در تمام مراحل تولید فیلم تاکید کردم فیلم نامه اقتباسی نیست و‬ ‫برداشت ازادی از وقایع است‪ .‬ماسعی کردیم از جوانب مختلف به موضوع‬ ‫نگاه کنیم‪.‬‬ ‫او همچنین درباره شــباهت پیرنگ فیلمش به فیلم «فروشنده» اصغر‬ ‫فرهادی گفت‪ :‬شباهتی با فروشنده نیست و این که تعرض سوژه اصلی فیلم‬ ‫است‪ ،‬دلیل بر شباهت ان نیست‪.‬‬ ‫کارگردان فیم «اســتاد» درباره موضوع اثرش اظهار کرد‪ :‬فکر می کنم‬ ‫کمتر خانمی هســت که با این موضوع رو به رو نشده باشد‪ ،‬در هر حیطه و‬ ‫شغلی و من هم موارد مشابهی را شنیده ام‪ .‬به همین دلیل این کار را دوست‬ ‫داشتم جایی که نمیدانی ضرر و منفعت در سکوت است یا در فریاد زدن‪.‬‬ ‫بودجه ای کمتر از ‪ 3‬و نیم میلیارد‬ ‫در ادامه افخمی یک بــار دیگر با مخاطــب خبرنگاران شــد و درباره‬ ‫هزینه های ساخت فیلم توضیح داد‪ :‬مخارج فیلم کمتر از ‪ ۳‬ونیم میلیاردا ست‬ ‫اما همه گروه شریک شدند و دستمزد بسیار کمی گرفتند و درصد مالکیت‬ ‫فیلم را پرداخت کردند که ساخت فیلم ممکن شد‪.‬‬ ‫‪ 3‬استخاره افخمی برای همکاری!‬ ‫افخمی در ادامه گفت‪:‬دوره ساخت فیلم های اپارتمانی تمام شده است و‬ ‫در ابتدا نمی خواستم به تولید این کار بپردازم و وقتی فهمیدم درباره جریان‬ ‫ن گفتم سوژه کهنه‬ ‫می تو است‪ ،‬خواستم که در پروژه حضور نداشته باشم چو ‬ ‫ت اما استخاره کردم خیلی خوب امد و تصمیم گرفتم این موضوع را‬ ‫شده اس ‬ ‫به کمدی بدل کنم تا صفحه ‪ ۷۰‬خواندم دیدم فیلم نامه خوبی است و کمدی‬ ‫هم نمی شود‪ .‬دوباره استخاره کردم و خیلی خوب امد و گفتم نمی دانم چرا‬ ‫این کار را می کنم اما کردم‪ .‬بعدا ً یکی از دوستانمان که در ارگانی فیلمنامه‬ ‫را رد کرده بود گفت که خوب نیست و گفتم میخواهی دوباره استخاره کنم‬ ‫و برای بار سوم خوب امد‪ .‬بر همین اساس بدون کمک هیچ ارگان دولتی و‬ ‫نیمه دولتی و خصوصی کار را تمام کردیم‪.‬‬ ‫انتقاد افخمی از پوالنسکی‬ ‫افخمی درباره اینکه ایا فیلم اقتباس شتابزده از «مرگ دوشیزه» است‬ ‫تصریح کرد‪ :‬خیر این فیلم مرتبط با ان نیســت چرا که مرگ دوشــیزه از‬ ‫بدترین فیلم های پوالنسکی است‪ ،‬او هر وقت می رود سمت سیاست‪ ،‬بی ربط‬ ‫حرف می زند‪ .‬اواخر عمر هیچکاک از او می پرسند به فیلمسازان جوان چه‬ ‫توصیه ای می کنید‪ ،‬می گوید زنان را به اندازه کافی شکنجه نمی کنند و باید‬ ‫زنان را شکنجه کرد و کشت‪ .‬زنی که شــکنجه نمی شود فیلم را باشکست‬ ‫مواجه می کند‪ .‬در دوشــیزه و مرگ زنی شکنجه می شود‪ .‬بر اساس فرمول‬ ‫هیچکاک این سوالی که مطرح شد در فیلم ما برعکس است‪.‬‬ ‫حسینی به این نقد که فیلم برخوردی از روی خشم داشت و راه حلی ارائه‬ ‫نمی داد‪ .‬اینطور پاسخ داد‪ :‬وظیفه فیلمساز ارائه راهکار نیست بلکه بازنمایی‬ ‫درست اتفاقات است تا به کسانی که راهکار می دهند کمک کنند‪.‬‬ ‫تقلیل موضوع یا راهکار؟‬ ‫این کارگردان فیلم اولی همچنین در پاسخ به این که ایا ابهام تجاوز تا‬ ‫انتهای فیلم تقلیل موضوع است؟ بیان کرد‪ :‬تقلیل به چه چیز؟ نه این راهکار‬ ‫ادامه دادن موضوع اســت که در فیلم ما با تحقیر شخصیت اصلی داستان‬ ‫حرف اصلی خودش را می زند این که در انتها مطمئن می شوید تقلیل نیست‪.‬‬ ‫انارشی شخصیت دوست داشتنی‬ ‫در بخش دیگری از نشست سجاد بابایی‪ ،‬یکی از بازیگران فیلم «استاد»‬ ‫درباره اینکه دغدغه اش برای حضور در این فیلم چه بوده؟ گفت‪ :‬این یک‬ ‫سوال کلی است؛ اما بیشترین چیزی که در این کاراکتر مشهود است عصبی‬ ‫بودن همراه با تصمیمات درست و نادرست است‪ .‬شخصیت من در فیلم از‬ ‫قاعده ای رفتار معمول خروج می کند و درگیر تصمیم لحظه ای می شود‪.‬‬ ‫نمی توانم بگویم کارش درست است یا غلط اما انارشی شخصیت او را دوست‬ ‫داشتم‪ .‬دوست داشتم که این نقش را بازی کنم و بتوانم اثری بگذارم شاید‬ ‫بخشی از این فیلم بتواند اگاهی بخشی باشــد‪ .‬این فیلم مجرای ارتباطی‬ ‫محدودی ندارد که انتقاد اجتماعی کند‪.‬‬ ‫حسینی نژاد‪ ،‬دیگر بازیگر فیلم «استاد» نیز در بخش پایانی صحبت های‬ ‫بازیگران با خبرنگاران گفت‪ :‬من فیلم را برای دومین بار دیدم و به عنوان یک‬ ‫زن و مخاطب بیرونی اینده نگر نیستم اما به نظرم ‪ ۸۰‬درصد اثر گذار است‪.‬‬ صفحه 2 ‫ویژه چهل و یکمین جشنواره بین امللیل فیلم فجر‬ ‫گزارش نشست خبری فیلم «شماره ‪»10‬‬ ‫کتـاب جنگـی بخوانیـد‬ ‫پنج شنبه ‪ 13‬بهمن‪ 1401‬شماره ‪1365‬‬ ‫‪3‬‬ ‫لباس ها به کل کارم زندگی ببخشم‪ .‬سعی کردم روی کهنه کاری و‬ ‫در عین حال زندگی دادن به لباس‪ ،‬شخصیت ها و فیلم تالش کنیم‬ ‫‪.‬در تمام کانال اب و کانال های دیگری که می کندند از متریال چوب‬ ‫استفاده کردیم‪.‬‬ ‫رعایت خشونت در صدا!‬ ‫فرخ فدایی صدابردار فیلم نیز در ادامه نشست گفت‪ :‬مدتهاست‬ ‫صداها در این کشور مردم را بدسلیقه کرده است‪ .‬ما در این کار متناسب‬ ‫با خشونتی که در عکس است خواستیم خشونت در صدا رعایت شود‪.‬‬ ‫سردی و خشونت در صدا هم دربیاید و مدیون صداگذار هم هستم که‬ ‫انچه خواستیم درامد‪.‬‬ ‫دومین نشست خبری چهل و یکمین جشنواره بین المللی فیلم‬ ‫فجر‪ ،‬دیشب پس از نمایش فیلم ســینمایی «شماره ‪ »10‬با حضور‬ ‫حمید زرگرنژاد‪ ،‬کارگردان و ابراهیم اصغری‪ ،‬تهیه کننده و به اتفاق‬ ‫برخی عوامل فیلم و با اجرای محمدرضا مقدسیان در سالن نشست‬ ‫پردیس سینمایی ملت برگزار شد‪.‬‬ ‫به گزارش صبا‪ ،‬اصغری در اغاز نشســت با اظهــار امیدواری که‬ ‫فیلمش پسندیده شده باشــد‪ ،‬درباره انتخاب سوژه گفت‪ :‬سینمای‬ ‫ایران و نسل جوان به قهرمان نیاز دارد‪ .‬من هم به سمت فیلم قهرمان‬ ‫محور پیش رفتم‪ .‬داستان فیلم نیز براســاس مستنداتی از بهترین‬ ‫قهرمانان معاصر کشور بود‪ .‬طرح داستان فیلم «شماره ‪ »10‬براساس‬ ‫تحقیقاتی که دوست عزیزم در ســال های گذشته انجام داد شکل‬ ‫گرفت و بعد از بازنویســی های پیاپی به فیلمی که مشاهده کردید‬ ‫تبدیل شد‪ .‬می خواســتیم قهرمان را در انتها به یک پهلوان تبدیل‬ ‫کنیم که به نظرم ما ایرانی ها به پهلوانان عرق خاصی داریم و به این‬ ‫ترتیب کوشیدیم برای نسل جوان الگو بسازیم‪.‬‬ ‫سعی کردیم نام قهرمان داستان لو نرود‬ ‫حمید زرگرنژاد کارگردان فیلم شــماره ‪ 10‬نیــز در ادامه اظهار‬ ‫کرد‪ :‬سعی کردیم نام قهرمان داستان لو نرود‪ ،‬زیرا زندگی او تلفیقی‬ ‫از زندگی همه اسرای ماست‪ .‬هیچ یکی از اسرای ما نتوانسته اند فرار‬ ‫کنند‪ ،‬دو نفر فرار می کنند که نام انها زاگرس میانی و محمد عبادی‬ ‫است‪ ،‬که از سرنوشــت یکی از ان ها خبری نیست‪ .‬تصور ما همیشه‬ ‫دوربینی بوده اســت که جبهه های جنگ ایران و عراق را نشــان‬ ‫می دهد‪ .‬خواهش می کنم که کتاب هــای ان دوران را هم بخوانید‪.‬‬ ‫این فیلم تلفیق خاطره چند نفر از جملــه زاگرس میرانی و محمد‬ ‫عبدی بود‪.‬‬ ‫زرگر نژاد در پاسخ به این ســوال که چقدر شکنجه ها‪ ،‬اعدام ها و‬ ‫فضای مخوف اردوگاه به واقعیت نزدیک شده‪ ،‬توضیح داد‪ :‬تا حدودی‬ ‫توانستم اتفاقات فیلم از جمله شکنجه ها را به واقعیت نزدیک کنم‪.‬‬ ‫او با اشاره به زمان نگارش فیلمنامه افزود‪ :‬حدود سه سال فیلمنامه‬ ‫زمان برد و انگیزه نگارش ان این بود که کاراکتر فیلم تنها فرار موفقی‬ ‫را داشت که در دوران اسارت صورت گرفت‪.‬‬ ‫اسرای ما ریش نداشتند‬ ‫زرگرنژاد ادامه داد‪ :‬حدود ‪ 300‬مستند ساخته ام‪ .‬دوربین من در این‬ ‫فیلم در عراق است نه ایران‪ .‬ایا شما از شکنجه های اسرای ایرانی در‬ ‫عراق چیزی دیده اید؟ نخستین مساله ای که شاید برای شما متفاوت‬ ‫بوده ریش داشتن اسرا است اما اسیران ما نمی توانند در اسارت ریش‬ ‫داشته باشند و هر روز صبح ریش اسرا را می زدند!‬ ‫فیلم کم هزینه‬ ‫در ادامه دوباره نوبت به اصغری رسید تا مخاطب خبرنگاران قرار‬ ‫بگیرد‪ .‬او اظهار کرد‪ :‬در زمان اکران‪ ،‬مخاطبان سراغ برخی فیلم ها نمی‬ ‫روند اما دلیل نمی شود که این فیلم ها تولید نشود‪ .‬شرایط اکران باید‬ ‫درست باشد‪ .‬اما در این فیلم اگر شرایط برای ورود مخاطب به سالن به‬ ‫ویژه مخاطب جوان فراهم باشد ناراضی بیرون نمی رود‪ .‬ساخت فیلم‬ ‫از قهرمانان وطن ضرورت دارد‪.‬‬ ‫تهیه کننده «شماره ‪ »10‬درباره بودجه تولید فیلمش توضیح داد‪:‬‬ ‫این فیلم با پشتیبانی کامل بنیاد فارابی ساخته شده است‪ .‬عدد بودجه‬ ‫را نمی گویم اما این فیلم نســبت به اثار دفاع مقدسی خیلی هزینه‬ ‫کمتری داشت‪ .‬فکر می کنم بودجه ما نسبت به فیلم های مشابه یک‬ ‫سوم و یا یک چهارم بود‪.‬‬ ‫کارخانه متروکه!‬ ‫در ادامه این برنامه حسن حاجی ابراهیمی طراح صحنه فیلم درباره‬ ‫مختصات تولید «شماره ‪ »10‬گفت‪ :‬شرایط ما سخت بود که لوکیشنی‬ ‫پیدا کنیم که در فیلم های دیگر دیده نشده است‪ .‬با کارگردان به این‬ ‫جمع بندی رسیدیم لوکیشن را به سمت یک کارخانه متروکه بردیم‬ ‫تا از موقعیت های تکراری دوری کنیم‪ .‬بخش عمده کار ما دکور بود‬ ‫اما دکوراتور نداشتیم و از این بابت از تیم تولید سپاسگزارم‪ .‬ما قصه را‬ ‫اینگونه تعریف کردیم که در روند فیلم هم تاثیرگذار باشد‪.‬‬ ‫بخشیدن زندگی به لباس ها‬ ‫نیاز حمیدی طراح لباس نیز در ادامه توضیــح داد‪ :‬من هم بابت‬ ‫این ضایعه به مردم خوی تسلیت می گویم‪ .‬سعی کردم بابت طراحی‬ ‫بازیگر کمدی‪ ،‬بازیگر جدی‬ ‫در بخش دیگری از نشســت دوباره نوبت به زرگرنژاد رســید تا‬ ‫مخاطب خبرنگاران قرار بگیرد‪ .‬او اظهــار کرد‪ :‬عوامل فیلم ‪ 200‬نفر‬ ‫بودند‪ .‬به نمایندگی از بازیگران باید این را بگویم که صرفا برای دریافت‬ ‫دستمزد این کار را قبول نکردند‪ .‬همه اینها پیشنهاد بازی در فیلم های‬ ‫راحت و اپارتمانی هم داشتند اما این کار را قبول کردند و با جان و دل‬ ‫پای ان ماندند‪.‬‬ ‫کارگردان «شماره ‪ »10‬درباره انتخاب مجید صالحی برای بازی‬ ‫در نقش جدی گفت‪ :‬برای فیلم «ماهورا» هم با صالحی صحبت کرده‬ ‫بودم‪ .‬نباید بازی او را در فیلم «برف اخــر» را هم فراموش کنیم که‬ ‫چقدر درخشید‪.‬‬ ‫اصغری نیز در این باره پاسخ داد‪ :‬این نگاه درستی نیست که فالن‬ ‫بازیگر جدی اســت یا کمدی‪ .‬مجید صالحی کارهای مختلفی بازی‬ ‫کرده است‪ .‬اینکه در برخی نقش ها کاندیدای سیمرغ شده اهمیتی‬ ‫ندارد‪ .‬او در فضای جدی بازی کرده و برای این کار هم خودش انگیزه‬ ‫داشت‪.‬‬ ‫فیلمی که اکشن نبود‬ ‫زرگرنژاد با اشاره به اینکه فیلمش به هیچوجه اکشن نبوده‪ ،‬درباره‬ ‫بخش اقتباســی فیلم نیز گفت‪ 25 :‬کتاب از خاطرات اسرای جنگ‬ ‫تحمیلی منبع ما بود که در تیتراژ هم اسامی شان وجود دارد و از هر‬ ‫کدام در بخشی استفاده شد‪.‬‬ ‫او درباره بازی دادن به مهدی زمین پرداز توضیح داد‪ :‬من سه بار قرار‬ ‫بود با مهدی زمین پرداز بازی کنم و فکر می کنم اینجا خیلی خوب‬ ‫بازی کرده اســت‪ .‬او از دوربین فرار می کند و خروجی برایش خیلی‬ ‫مهمتر است تا اینکه خودش دیده شود‪.‬‬ ‫احمد کاوری‪ ،‬مجری طرح نیز درباره این موضوع گفت ‪ :‬زمین پرداز‬ ‫تا وقتی این نقش را درک نکرد پای کار نیامد‪ .‬بارها با او قرار گذاشتیم‬ ‫فیلمنامه را خواند‪ .‬زرگرنژاد فیلمنامه را اجرایی می نویسد‪.‬‬ ‫اعتراض به نمایش توامان در برج میالد‬ ‫درپایان این نشســت اصغری ‪،‬تهیه کننده «شــماره ‪ »10‬اضافه‬ ‫کرد‪ :‬هر قهرمان ایرانی این لیاقت را دارد که درباره او فیلم ســاخته‬ ‫شــود‪ .‬عالقمندم درباره دیگر قهرمان ها و قهرمان علی تاریخی هم‬ ‫فیلم بسازم‪ .‬این برنامه با نمایش ما در برج میالد همزمان شد و برخی‬ ‫از دوستان ما اشتباهی به برج میالد رفتند و من اعتراض هم کردم‪.‬‬ صفحه 3 ‫‪4‬‬ ‫مسابقه سیمنای ایران‬ ‫پنج شنبه ‪ 13‬بهمن‪ 1401‬شماره ‪1365‬‬ ‫گفت و گو با عوامل فیلم سینمایی «اه سرد»‬ ‫فیلـم جـاده ای در بـرف و کـو‬ ‫مصطفی کزازی «اه سرد» اولین فیلم بلند داستانی در کارنامه ناهید عزیزی صدیق است که‬ ‫فیلمنامه ان را خودش نوشته است و همچنین این فیلم گفته می شود کامال در‬ ‫گفت و گو‬ ‫بخش خصوصی ساخته شده است‪ .‬علی باقری‪ ،‬ایمان عزیزی صدیق بازیگران‬ ‫اصلی این فیلم هستند‪ .‬محمد اشکانفر‪ ،‬ساالر دریامج‪ ،‬امیر شمس‪ ،‬امیر ارام‪ ،‬کوروش اشراقی‪،‬‬ ‫حسام رضاییان‪ ،‬اهورا بهرامی‪ ،‬برسام بهرامی دیگر بازیگران این فیلم هستند‪.‬‬ ‫در خالصه داستان «اه سرد» امده اســت‪ :‬بها و بهرام در جاده ای همراه و همسفر شده اند‬ ‫بی انکه حرفی برای گفتن داشته باشند‪ .‬بها در فکر انتقام است تا به رنج هایش پایان دهد‪...‬‬ ‫گفت و گوی خبرنگار صبا با عوامل فیلم سینمایی «اه سرد» را در ادامه می خوانید‪:‬‬ ‫سید رضا محقق‪ ،‬تهیه کننده‪:‬‬ ‫مطمئن بودم فیلم خوبی خواهد شد‬ ‫زمینه همکاری شما و کارگردان اثر چگونه شکل گرفت؟‬ ‫برای اکران عمومی یک فیلم دعوت شده بودم که خانم عزیزی‬ ‫هم انجا حضور داشتند‪ .‬همانجا صحبت کردیم و ایده را گفتند و از‬ ‫نظر من خیلی جذاب بود و تصمیم به همکاری گرفتیم‪.‬‬ ‫چه چیز ایــده برای شــما جذاب بود که باعث شــد‬ ‫تهیه کنندگی اثر را بپذیرید؟‬ ‫سینمایی بود که من دوســتش دارم‪ .‬ایده را که تعریف کردند‬ ‫همان لحظه ذهــن من را درگیــر خودش کــرد و مطمئن بودم‬ ‫فیلم خوبی خواهد شــد‪ .‬همین نکته و پتانســیل ایده باعث شد‬ ‫تهیه کنندگی کار را قبول کنم‪.‬‬ ‫جلســات فیلمبرداری طبق برنامه ریزی صورت گرفته‬ ‫انجام شد؟‬ ‫کار‪ ،‬یک اثر کوهستانی بیابانی اســت و در فصل سرما و شرایط‬ ‫جوی و جغرافیایی خیلی خاصی ساخته شده است‪ .‬با این حال به‬ ‫لطف خدا و همدلی عوامل و همکاری بسیار خوب شان توانستیم در‬ ‫همان زمان برنامه ریزی شده کار را به پایان برسانیم‪ .‬زمان تولید این‬ ‫کار تقریباً یک ماه طول کشید‪.‬‬ ‫بودجه اثر چقدر بوده و از چه منابعی تامین شده است؟‬ ‫سرمایه گذار خود خانم عزیزی و همسرشان بودند‪ .‬کار به صورت‬ ‫لوباجت و کم هزینه ساخته شــده است‪ .‬هزینه ساخت اثر زیر یک‬ ‫میلیارد تومان شده است‪.‬‬ ‫از حمایت سازمان ها و نهادهایی مانند فارابی یا اوج بهره‬ ‫برده اید؟‬ ‫به هیچ وجه‪ .‬کار تماماً با بودجه و سرمایه گذاری شخصی ساخته‬ ‫شده است‪.‬‬ ‫برای اه سرد در جشــنواره چه اندازه و چه شانس هایی‬ ‫قائل هستید؟‬ ‫هر فیلمی یک سرنوشتی دارد‪ .‬امیدوار هستم مورد استقبال و‬ ‫توجه قرار بگیرد و مخاطب اثر را دوست داشته باشد‪.‬‬ ‫چشم انداز شــما برای اکران عمومی اثر چیست؟ زمان‬ ‫مشخصی برای شروع اکران عمومی مدنظر دارید؟‬ ‫برای این مسائل بعداز جشــنواره تصمیم خواهیم گرفت‪ .‬فعالً‬ ‫برنامه ریزی خاصی صورت نگرفته است‪.‬‬ ‫اه سرد بازار بین المللی خواهد داشت؟‬ ‫بله‪ .‬حتماً کار را به جشنواره های بین المللی هم ارسال خواهیم‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫ناهید عزیزی صدیق کارگردان‪:‬‬ ‫ید انم‬ ‫فیلم خودم را اجتماعی م ‬ ‫چه مدت زمانی صرف نگارش فیلمنامه شــده است و‬ ‫چندبار مورد بازنویسی قرار گرفته است؟‬ ‫مدت زیادی به ایده فکر کردم و روی ان کار کردم‪ .‬زمان نگارش‬ ‫اصل کامل فیلمنامه دو ماه شد و یک ماه قبل از شروع فیلمبرداری‬ ‫دو بار فیلمنامه را بازنویسی کردم‪.‬‬ ‫زمان پیش تولید کار چقدر بوده است؟‬ ‫پیش تولید بسیار کوتاهی داشتیم‪ .‬همسرم بودجه ای فراهم کرد‬ ‫و پیش تولید کار را با کمترین بودجه شروع کردیم‪ .‬بعد از اینکه با‬ ‫اقای محقق اشنا شدم ایشــان پذیرفتند که کنار ما قرار بگیرند و‬ ‫پشتیبانی ایشان را هم داشته باشیم‪ .‬البته به دلیل مشغله زیادی‬ ‫که داشتند و هم زمان درگیر چند پروژه بودند چندین بار انصراف‬ ‫دادند اما در نهایت پشت کار ایستاند و با ما همکاری کردند‪ .‬بعد از‬ ‫اینکه ایشان کنارمان قرار گرفت شرایط کمی برای مان سهل تر شد‪.‬‬ ‫دکوپاژ اثر را قبل از فیلمبرداری انجام داده بودید و یا به‬ ‫شکل دکوپاژ سر صحنه عمل کرده اید؟‬ ‫محل فیلمبرداری برای مان خیلی شناخته شده و از پیش تعیین‬ ‫شده نبود و خیلی از مکان ها را حین فیلمبرداری پیدا می کردیم‪.‬‬ ‫به خاطر شــرایط جوی خیلی اوقات تصمیم مان عوض می شد و‬ ‫لوکیشن را تغییر می دادیم‪ .‬بنابراین با اینکه دکوپاژهایی را از قبل‬ ‫در ذهن داشتم‪ ،‬اما هر شــب قبل از فیلمبرداری دکوپاژ روز بعد را‬ ‫انجام می دادم‪.‬‬ ‫پراکندگی لوکیشــن در چه حد بود و در چه شهرهایی‬ ‫فیلمبردری کار را انجام داده اید؟‬ ‫در شــهر فیروزکــوه فیلمبــرداری کار انجام شــد و فقط در‬ ‫همان منطقــه بودیم‪ .‬اما چــون فیلم جاده ای بود و شــامل نقاط‬ ‫عطف مختلفی می شــد ما حدود پانزده لوکیشن متفاوت را برای‬ ‫فیلمبرداری انتخاب کردیم‪ .‬گاهی دو تا ســه ســاعت از کوه باال‬ ‫می رفتیم تا به لوکیشن انتخاب شده مان برسیم‪ .‬شرایط سختی بود‬ ‫اما خداروشکر کار با همدلی عوامل کار انجام شد‪.‬‬ ‫برای فیلمبرداری از چه نوع دوربینی استفاده کرده اید و‬ ‫دلیل انتخاب تان چه بوده است؟‬ ‫مینی الکسا‪ .‬با فیلمبردار کار مشورت کردیم و نهایتا برای رسیدن‬ ‫به ان چیزی که در ذهن من بود این دوربین پیشنهاد و انتخاب شد‪.‬‬ ‫در اثر شما پدیده نوظهور بازیگری حضور دارد؟‬ صفحه 4 ‫پنج شنبه ‪ 13‬بهمن‪ 1401‬شماره ‪1365‬‬ ‫مسابقه سیمنای ایران‬ ‫‪5‬‬ ‫والک‬ ‫روز‪ .‬خارجی‪ .‬قبرستان‬ ‫در قبرستانی سراســر پوشیده از‬ ‫برف‪ ،‬بها پیکر بی جان مردی را به دوش‬ ‫می کشــد‪ .‬نفس نفس می زند و دیگر‬ ‫توان راه رفتن ندارد‪ .‬فریاد می کشد و‬ ‫پیش می رود‪ .‬پیکر بی جان را در کنار‬ ‫یک قبر به زمین می اندازد‪ .‬صدای زوزه‬ ‫باد در فضا می پیچد‪.‬‬ ‫ترجیح و عالقه من این بود کــه از بازیگران توانمندی که کمتر‬ ‫دیده شده اند استفاده کنم‪ .‬به همین دلیل از بازیگرانی که فعالیت‬ ‫تئاتری داشتند دعوت کردیم و با ان ها صحبت و مصاحبه انجام شد‬ ‫و در نهایت بازیگران خودمان را انتخاب کردیم‪ .‬نقش اصلی کار را‬ ‫اقای ایمان صدیق بازی می کنند که دانش اموخته سینما و تئاتر‬ ‫هستند و سال ها اســت در تئاتر فعالیت دارند‪ .‬البته ایشان با بنده‬ ‫نسبت خانوادگی هم دارند و برادر من هستند‪.‬‬ ‫اثر شما جلوه های ویژه بصری و میدانی هم داشته است؟‬ ‫به دلیل شرایط جوی ناپایداری که در منطقه حاکم بود از همان‬ ‫ابتدا می دانســتیم که جلوه های ویژه بصری خواهیم داشت‪ .‬برف‬ ‫می خواســتیم و ناگهان برف قطع می شــد‪ .‬یا مثال ناگهان افتاب‬ ‫می زد‪ .‬این ها مواردی بود که حتما بایــد در بخش جلوه های ویژه‬ ‫حل می شد‪.‬‬ ‫اثر شما در چه ژانری قرار می گیرد؟‬ ‫فیلم من اجتماعی است‪ .‬درست است که می گویند اجتماعی ژانر‬ ‫نیست اما من فیلم خودم را اجتماعی می د انم و اگر بخواهم ژانری‬ ‫برای ان بگویم ژانر جاده است‪.‬‬ ‫سکانس برتر فیلم از نگاه کارگردان‬ ‫ایمان عزیزی صدیق‪:‬‬ ‫فیلم‪ ،‬زندگی شخصی من است‬ ‫در اثر کدام نقش را ایفا می کنید؟ شناسنامه کوچکی از‬ ‫کاراکتر بگویید؟‬ ‫قصه فیلم دو کاراکتر اصلی دارد که پدر و پسر هستند و من نقش‬ ‫پسر با نام بها را بازی می کنم‪ .‬بها خیلی اتفاقی متوجه می شود که‬ ‫پدرش عفو خورده و تصمیم می گیرد خودش جلوی زندان برود و‬ ‫پدرش را همراهی کند‪ .‬در مســیر انگار می خواهد از پدرش انتقام‬ ‫بگیرد با او خیلی صحبت نمی کند و ارتباط برقرار نمی کند‪.‬‬ ‫چه چیز از فیلمنامه اثر برای شما جذاب بود که باعث شد‬ ‫نقش را بپذیرید؟‬ ‫بخش زیادی از این قصه الهام گرفته از زندگی شخصی خود من‬ ‫بوده است و طبیعتاً دلیلی نداشت که نخواهم بازی اش کنم‪.‬‬ ‫زمینه همکاری شــما و کارگردان اثر‪ ،‬به جز نســبت‬ ‫فامیلی تان چه بود؟‬ ‫من ســال ها در تئاتر فعال بودم و کنار ان در زمینه تدوین هم‬ ‫با چندین فیلم همکاری داشــتم‪ .‬ضمن اینکــه تحصیل کرده در‬ ‫رشته های هنری هم هستم‪.‬‬ ‫کارگردان اثر در بداهه پردازی دیالوگ و میزانســن چه‬ ‫اندازه دست بازیگران را باز می گذاشت؟‬ ‫بخش زیــادی از کار ما در بــرف و کوالک بــود‪ .‬جایی درحال‬ ‫فیلمبرداری بودیم و به یکباره کوالک می شــد و باید ســریع رج‬ ‫می زدیم و مجدد به لوکیشنی دیگر می رفتیم و صحنه های دیگری‬ ‫را فیلمبرداری می کردیم‪ .‬به همین دلیــل ناگزیر از بداهه پردازی‬ ‫بسیار استفاده می کردیم‪ .‬در این مورد هم خودمان ایده می دادیم‬ ‫و هم کارگردان کار و این بده بستان خیلی شکل می گرفت و بسیار‬ ‫راحت بود‪.‬‬ ‫برای رسیدن به نقش چقدر درگیری داشته اید؟‬ ‫با خانم صدیق و اقای باقری خیلی صحبت می کردیم و ســعی‬ ‫می کردیم جزئیات دربیاوریم که مث ً‬ ‫ال در هــر بخش این کاراکتر‬ ‫چه حالتی دارد‪ ،‬میزان حساسیت پسر به پدر‪ ،‬ری اکشن هایشان‪،‬‬ ‫اص ً‬ ‫ال این ها چقدر با یکدیگر صحبت می کنند‪ ،‬چقدر نگاه می کنند‬ ‫و خالصه هرچه که باید را درمی اوردیم و درنهایت تمام سعی خودم‬ ‫را کرده ام که بهترین خودم را ارائه کنم‪.‬‬ صفحه 5 ‫‪6‬‬ ‫نقد فیلم‬ ‫پنج شنبه ‪ 13‬بهمن‪ 1401‬شماره ‪1365‬‬ ‫قهرمان چاله میدانی محمد کارت‬ ‫در فیلمی از جنس فرهادی‬ ‫سمیه نجفی خاتونی‪ -‬فیلم استاد به کارگردانی عماد حسینی‬ ‫و تهیه کنندگی بهروز افخمی در اولین روز فستیوال فجر در سالن‬ ‫ســینمایی پردیس ملت به عنوان اولین اثر اکران شد این فیلم ‪ ،‬با‬ ‫بازی حسن معجونی ‪ ،‬هدیه حسین نژاد و سجاد بابایی با موضوعی‬ ‫اجتماعی از روابط انسانی است‪.‬‬ ‫فیلم با یک پیش درامد قبل از تیتراژ اصلی شروع می شود که‬ ‫تحلیلی سربسته از کلیت فیلم را در یک سکانس کلی نشان دهد‪،‬‬ ‫این سکانس به صورت نخ نما در اغاز فیلم به خاطر جدا سازی اش‬ ‫از کل فیلم و تیزر گونه بودنش به راحتی داستان را در قابی خالصه‬ ‫لو می داد‪ .‬به این شــکل که در ادامه این پیش بینی را در مخاطب‬ ‫نهادینه می کند که با شکسته شدن شیشه ماشین کاراکتر اصلی‪،‬‬ ‫قرار است به اعتبار و شخصیت او خدشه بیفتد‪.‬لرزش محسوس قاب‬ ‫صحنه ای دوربین‪ ،‬به معنای تزلزلی پیــش اگهی دهنده از خبر‬ ‫های ناگوار و ناگهانی است که در راه است‪ .‬بازی ها از حد متوسطی‬ ‫برخوردار است‪ .‬اما این فیلم دراستفاده از عالئم محیطی و صحنه‬ ‫ای در افکت هواپیما ‪ ،‬کالغ و ‪ ....‬برای در اوردن حس صحنه موفق‬ ‫عمل می کند و دیالکتیک کار در ضرب و ریتم های صحنه ای در‬ ‫انتقال حس به مخاطب تنها در نیمه نخســت موفق عمل کرده‬ ‫است‪ ،‬طوری که براحتی زیر متن مخفی جنایت وارانه موضوع در‬ ‫بده بستان های ساده و بگو بخند های ساده پیام و مضمون منتقل‬ ‫می شود‪ .‬لرزش نامحسوس و گاه محســوس دوربین در نماهای‬ ‫ثابت کاراکترها را در جایگاه سست تصمیم گیری قرار می دهد‪،‬‬ ‫شخصیت هایی که به سنگ زیر پایشان برای ماندن در رودخانه ای‬ ‫مواج اطمینان ندارند‪ .‬در یک سوم اول داستان نقطه عطف و گره اول‬ ‫داستان انداخته می شود و دو شخصیت اصلی‪ ،‬عواطف و روحیات‬ ‫شان در یک موقعیت خاص نشان داده می شود‪ .‬داستان در نیمه‬ ‫دوم با ورود نفر سوم‪ ،‬اغاز می شود‪ .‬وموضوع گره اول را به مرحله دوم‬ ‫یعنی نقطه عطف دوم پیوند می دهد‪ ،‬پیوندی که از قوامی منسجم‬ ‫برخوردار نیست و دست دخالت گر نویسنده برای پیش بردن درام‬ ‫حس می شود ‪ ،‬همان جایی که دیگرمخاطب به خاطر سست بودن‬ ‫گره اول به دوم از همراهی باز می ماند‪ ،‬و داستان از دایره معنایی و‬ ‫حس باور پذیری مخاطب خارج می شود‪ .‬در ادامه نفر سوم داستان‬ ‫را پیش می برد! شخصیتی که بدون مقدمه در داستان شکل گرفته‪،‬‬ ‫وارد می شــود که اتفاقا خیلی در جلب و نظر مخاطب موفق عمل‬ ‫نمی کند‪ .‬این فیلم درمیانه ساده عمل می کند و ادامه داستان را با‬ ‫گره شلی پیش می برد‪ ،‬قهرمانی پوشالی که جنجال هایش در میانه‬ ‫داستان باور پذیر نیست‪ .‬گویا گره اصلی داستان از یک سوتفاهم و‬ ‫یک موقعیت ساده که حل و فصل شده است به زور نویسنده قرار‬ ‫است به جنجال تبدیل شود هر چند در پایان بندی فیلمنامه نویس‬ ‫موقعیتی گمشده از سکانسی مخفی شده را با تردستی به عنوان‬ ‫دلیلی محکم رو می کند که تاثیر گذار است اما معنا ساز نیست‪ .‬و‬ ‫بی همراهی مخاطب را در مهم ترین لحظات تبرعه نمی کند‪ .‬پس‬ ‫مخاطب هیاهویی بسیار برای هیچ را احساس می کند‪ .‬و اوج داستان‬ ‫برایش مهیج و نفس گیر نمی شود‪ ،‬ما نمی دانیم که شخصیت ها به‬ ‫دنبال کدام مسئله و ضرورتی در این بزنگاه گرد هم امدند و خروجی‬ ‫قهرمانانه شخصیت در چه صورتی است !‬ ‫فیلم «استاد » نمایش موقعیت های از زندگی عادی و روزمره‬ ‫در جامعه است‪ ،‬کشاندن این ماجراها به صحنه و فیلم سینمایی‬ ‫نیازمند دراماتیزه تر شدن بیشتر دارد‪ ،‬نیاز دراماتیکی که کاراکتر‬ ‫ها را در مرز انتخابی قرار دهد که زندگی و حیات شــان در گرو ان‬ ‫باشد‪ .‬بقیه اتفاقات هم انقدر با گره های شلی بسته و بافته شده بود‪،‬‬ ‫که مخاطب متوجه می شود تمام این زد و خورد و کتک کاری ها‬ ‫فقط به قاعده سینمایی شدن فیلم است‪ .‬و کارگردان می خواهد‪،‬‬ ‫این اپیدمی صحنه زد و خورد و اســتفاده از کلمات رکیک را برای‬ ‫جذابیت صحنه ای در فیلم خود بگنجاند‪.‬قهرمان فیلم‪ ،‬مخاطب را‬ ‫با این دوگانگی روبرو می کند‪ ،‬که در فیلم های از جنس فرهادی‪،‬‬ ‫کاراکتر های ناموس پرست چاله میدانی محمد کارت را می بیند‪.‬‬ ‫در حالی که این شخصیپ از قشر تحصیلکرده‪ ،‬دانشگاهی و امروزی‬ ‫نشان داده شده اســت‪.‬اما در صحنه به هر اشاره کوچک یا بزرگی‬ ‫اشوب به پا می کند‪ ،‬و با این حســاب ضد داستان و ضد فیلمنامه‬ ‫عمل می کند‪ ،‬در این شــرایط مخاطب شخصیت منفی را بیشتر‬ ‫دوست دارد و با او همراه می شود! نه با کاراکتری که در سطح است‪.‬‬ ‫اما فیلم استاد در قسمت پایان بندی‪ ،‬یک غافلگیری برای مخاطب‬ ‫دارد که درمیان فیلمنامه نویسان مدرن استفاده از شیوه به کرات‬ ‫دیده شده است این شیوه گونه ای تردســتی و شعبده توخالی از‬ ‫مولف را به نمایش می گذارد که در معنا بی تاثیر اما در جذاب کردن‬ ‫انتهای قصه و درام می تواند موثر باشد‪ .‬در نهایت این فیلم ساده که‬ ‫در یک لوکیشن ساخته شده است نه در برداشت از نمایشنامه اولئانا‬ ‫موفق است و نه در انتقال موضوع و پیام داستانی خود‪ ،‬اما می تواند به‬ ‫تناسب موضوع مخاطب را همراه کند اما همدل نه! چرا که قهرمان‬ ‫پوشالی و غیرقابل باوری را می سازد که برای مخاطب تا لحظات‬ ‫پایانی ملموس نمی شود‪.‬‬ صفحه 6 ‫پنج شنبه ‪ 13‬بهمن‪ 1401‬شماره ‪1365‬‬ ‫ویژه چهل و یکمین جشنواره بین امللیل فیلم فجر‬ ‫‪7‬‬ ‫داستانی از سرنوشت جشنواره فیلم فجر‬ ‫عدالتی بود‬ ‫عدم برگزاری جشنواره یک بی‬ ‫چهـلویـکطبقـه‬ ‫یاسر سماوات‪ -‬سرگذشــت مرد‪ ،‬ذهن را در تالطمی عجیب‬ ‫همراه خودش و داستانش می کشد‪ .‬داستانی که به همه چیز شباهت‬ ‫دارد‪ ،‬به افسانه‪ ،‬به نمایشنامه‪ ،‬به وهم‪ ،‬به عشق‪ ،‬زندگی و به مرگ‪...‬‬ ‫پرده پنجم؛ خیلی دور‪ ،‬خیلی نزدیک‬ ‫(طبقه بیســتم)‪ :‬سیمرغ‬ ‫در پی مرد می گردد‪ ،‬در «ارتفاع‬ ‫پست» بال می زند‪ .‬مرد در اتاقک‬ ‫به سستی این جهان می اندیشد‪.‬‬ ‫سست تر از «خانه ای روی اب»‪...‬‬ ‫(طبقه بیســت و یکم)‪:‬‬ ‫اسانســور ســریع و ســریع تر‬ ‫می شود‪ .‬مرد باال نگاه می کند و‬ ‫انگار صدایی دیگر به او نهیب می زند‪«:‬گاهی به اسمان نگاه کن»‪.‬‬ ‫شاید ساعتی بعد همه چیز تمام شود و با رفتن او‪ ،‬جمعیت زمزمه‬ ‫کند‪«:‬دیوانه ای از قفس پرید»‪...‬‬ ‫(طبقه بیست و دوم)‪ :‬این همان «رسم عاشق کشی» است‪.‬‬ ‫مرد سرنوشــت را به «دوئل» فرامی خواند تا در صــورت برد‪ ،‬بام‬ ‫برج «قدمگاه» او شود‪« .‬شــهر زیبا» زیر پایش زیباتر می شود و او‬ ‫سرمست از پیروزی انگار قرار است «مهمان مامان» شود‪...‬‬ ‫(طبقه بیست و ســوم)‪ :‬این رویا به او «خیلــی دور‪ ،‬خیلی‬ ‫نزدیک» اســت اما ســرانجام او «جایی برای زندگی» می یابد‪ ،‬با‬ ‫حیاطی که در ان یک درخت «بید مجنون» کاشته اند‪..‬‬ ‫(طبقه بیست و چهارم)‪ :‬نمی داند امروز چند شنبه است! شاید‬ ‫«عصر جمعه» بود که پای برج رسید‪ .‬صدای پرتاب ترقه و شادی‬ ‫کودکانه در ذهنش طنین می اندازد اما مرد یقین دارد هنوز چند‬ ‫هفته ای به «چهارشنبه سوری» مانده‪....‬‬ ‫پرده ششم؛ در خواب و بیداری‬ ‫(طبقه بیست و پنجم)‪ :‬صدای موتور «اتوبوس شب» سکوت را‬ ‫شب شکن کرده‪ ،‬چه خیالی شاید مردی‪ ،‬یا زنی تک مسافرش است‬ ‫ودر جستجوی «مینای شهر خاموش» در جاده ای خیالی به سمت‬ ‫شفق می رود‪ ...‬شاید سیمرغ همه این ها را دیده‪...‬‬ ‫(طبقه بیست و ششم)‪ :‬دوست دارد در مخفی را پیدا کند و‬ ‫بیرون بزند‪« ،‬به همین سادگی» دلش پر می کشد برای ازادی‪ ،‬برای‬ ‫شنیدن «اواز گنجشک ها» بزند بیرون شهر و در اقلیمی دور ببیند‬ ‫که «باد در علفزار می پیچد»‪...‬‬ ‫(طبقه بیست و هفتم)‪« :‬تردید» ندارد که این خواب نیست!‬ ‫وهم هم نیست! چیزی از «زادبوم» خویش را یاد ندارد‪ .‬شاید اصال‬ ‫این خواب مرد نباشد‪ .‬شاید ما هنگامی که در «زادبوم» های خود‬ ‫هستیم و «وقتی همه خوابیم» جملگی این رویا را باهم می بینیم‪...‬‬ ‫( طبقه بیست و هشتم)‪ :‬مرد که کمی تا قسمتی از «چهل‬ ‫سالگی» عبور کرده‪ ،‬حاال به صرافت این افتاده که همچون «به رنگ‬ ‫اپیزود دوم‬ ‫ارغوان» از توقیف بیرون بیاید!‪...‬‬ ‫(طبقه بیســت و نهم)‪ :‬فکر می کند «الزایمر» دارد‪ .‬شاید‬ ‫مرتکب «جرم» شده! کسی چه می داند‪ ،‬شــاید «سی و سه روز»‬ ‫پیش در سی و سه پل مرتکب گناهی شده که باید تاوانش را بدهد‪...‬‬ ‫(طبقه سی ام)‪ :‬سیمرغ از «پل چوبی» عبور می کند‪ ،‬پاسی از‬ ‫نیمه شب گذشته و مردان «نارنجی پوش» به رتق فتق نظافت شهر‬ ‫می پردازند‪ ...‬ترسی ناشناخته به جان مرد می افتد‪ ،‬نکند سیمرغ را‬ ‫ببینند؟ خطر او را تهدید می کند‪ ،‬کاش سیمرغ «ضدگلوله» بود‪....‬‬ ‫پرده هشتم؛ اشک مهتاب‪...‬‬ ‫(طبقه سی و هفتم)‪ :‬مرد گمان می کند اگر می خواست این‬ ‫اتاقک را جایی در دیاری دوردست‪ ،‬مثال در «قصر شیرین» بخرد‪،‬‬ ‫چقدر باید هزینه می کرد‪ .‬شاید «متری شش و نیم» میلیون!‪ ...‬از‬ ‫این فکر که در طبقه ماقبل اخر برایش دادگاه تشکیل داده باشند‪،‬‬ ‫مو به تنش سیخ می شود‪ .‬نکند ان ها‪ ،‬فلسفه شان این باشد که یک‬ ‫«سرخپوست» خوب یک سرخپوست مرده است؟! و در «شبی که‬ ‫ماه کامل شد» او را‪ ...‬نه! این فکر «رد خون» در ذهنش جا می گذارد‪....‬‬ ‫پرده هفتم؛ ابد و یک روز‬ ‫(طبقه ســی و یکم)‪ :‬مرد‬ ‫نمــی داند تــا کی بایــد مانند‬ ‫«گناهکاران» «دربند» باشــد‪.‬‬ ‫کارش امشب سخت تر از همیشه‬ ‫شده‪ ،‬فکر می کند از همه کارهای‬ ‫دنیا دشــوارتر اســت‪ ،‬حتی از‬ ‫«استرداد» ‪ 15‬تن طالی متعلق‬ ‫به ایران از روسیه‪....‬‬ ‫(طبقه سی و دوم)‪ :‬به «طبقه حساس» رسیده‪....‬مدتهاست نه‬ ‫از اهنگ خبری است نه از صدا‪ ،‬نه از جمعیت‪ ،‬نه هیچکس و هیچ‬ ‫چیز‪« ...‬امروز» را شاید هیچوقت فراموش نکند‪ .‬حتی اگر اخرین روز‬ ‫زندگی اش باشد‪ ،‬این «قصه ها» را فراموش نمی کند‪....‬‬ ‫(طبقه سی و ســوم)‪ :‬هرچه زمان می گذرد‪ ،‬افکار عجیب و‬ ‫غریب تر به سرش هجوم می اورند‪« .‬رخ دیوانه» نیمکره مغزش به‬ ‫کار افتاده‪ ،‬دلش می خواهد پس از رهایی «خداحافظی طوالنی»‬ ‫با همه جمعیت داشته باشد! شاید ان وقت حواس جمعیت به مرد‬ ‫دیگری که در اسانسور گیر افتاده باشد‪ .‬شاید مجبور شود برای جلب‬ ‫توجه فریاد بزند‪«:‬من دیگو مارادونا هستم»! ‪..‬‬ ‫(طبقه سی و چهارم)‪ :‬اگر نتواند رها شود چه؟ اگر طبقه اخر‬ ‫دادگاهی باشد و او را به حبس ابد محکوم کنند؟ البته در این صورت‬ ‫او «ابد و یک روز» در حبس خواهد ماند‪ .‬بهتر است خیلی رک نباشد‪.‬‬ ‫بله‪ ،‬باید مانند مهران برای نجات مینا چاره کند تا بتواند ساعتی بعد‬ ‫«ایستاده در غبار» باالی برج به همه این ماوقع بخندد‪...‬‬ ‫(طبقه سی و پنجم)‪« :‬تابستان داغ» را خواهد دید‪ .‬ایمان دارد و‬ ‫می تواند ان را کتباً بنویسد البته «بدون تاریخ‪ ،‬بدون امضا»! و به امید‬ ‫اینکه بعد از این شب کذایی «ماجرای نیمروز» در کمینش نباشد‪....‬‬ ‫(طبقه سی و ششم)‪« :‬مغزهای کوچک زنگ زده» از درکش‬ ‫عاجزند‪ .‬از اینکه او با یک «کامیون» سرباز به «تنگه ابوغریب» بروند‬ ‫و در بازگشــت راننده بدون کمکش باقی بماند و «به وقت شام»‬ ‫برود «چهارراه استانبول» تا خبر بی پسر شدن خانواده ای را به پدر‬ ‫شاگردش برساند‪ .‬اما مرد خوب می داند جنگ دست کم در سینما‬ ‫پایانی ندارد‪...‬‬ ‫پرده اخر؛ شامگاه خمار‪...‬‬ ‫(طبقه ســی و هشتم)‪:‬‬ ‫شاید بهتر باشــد از دادگاه (اگر‬ ‫وجود داشــت) بزند بیرون‪ ،‬قدم‬ ‫تند کند سمت بام ساختمان‪ ،‬در‬ ‫نور «خورشید» غوطه بخورد‪...‬‬ ‫خودش را پرت کنــد در هوا به‬ ‫امید انکه زیرپایش جای جنگل‬ ‫اسفالت‪ ،‬ابی بی کران دریا باشد‪.‬‬ ‫تا بتواند «شنای پروانه» برود و شاید‪ ...‬شاید «مردن در اب مطهر» را‬ ‫تجربه کند‪ ...‬اما این ها همه وهم است‪ .‬شبیه اوهامی که پس از «سه‬ ‫کام حبس» به مردی‪ ،‬یا زنی تنها در غروب زندگی هجوم می برد‪....‬‬ ‫(طبقه سی و نهم)‪ :‬سرعت اسانسور‪ ،‬کمتر و کمتر می شود‪...‬‬ ‫انگار ثانیه ها ترانه می خوانند و مرد زندانی با ستاره هایی که نمی‬ ‫بیندشان «ســتاره بازی» می کند‪ .‬از رویا به واقعیت یا برعکس‬ ‫بندبازی می کنــد‪ .‬روی «خط فرضی» از ایــن جهان مجازی به‬ ‫جهان حقیقت گمشده‪ ،‬با شفقی که سرخ نیست‪ ،‬زرد هم نیست‪...‬‬ ‫«ابلق» است‪...‬‬ ‫(طبقه چهلم)‪ :‬پشــت مرد می لرزد‪ .‬سرما تا مغز استخوانش‬ ‫را فرو بلعیده‪ ،‬یاد بارش «برف اخر» ســال می افتد‪ ...‬سیمرغ فراز‬ ‫«علفزار» مشرف به کوهپایه البرز سرعت بال زدنش را توامان کرده‬ ‫تا زودتر به واقعه ای که ان را با همه وجودش حس کرده‪ ،‬برسد‪ .‬او و‬ ‫مرد همیشه همدیگر را «بدون قرار قبلی» می دیدند‪ .‬او باید خودش‬ ‫را به واقعه برساند‪...‬‬ ‫(طبقه چهل و یکم)‪ :‬اتاقک تکان تکان شدیدی می خورد و مرد‬ ‫تعادلش را از دست می دهد‪ .‬روی زمین می غلتد و سر که باال می‬ ‫اورد‪ ،‬سرانجام در باز می شود‪ .‬نور به صورت ظلمت گرفته اش سیلی‬ ‫می زند‪ .‬برمی خیزد‪ ،‬دستش را جلوی صورت سپر کرده‪ ،‬از در نیمه‬ ‫باز می گذرد‪ .‬همه جمع شده اند‪ .‬امده اند برای وداع با مرد‪ ...‬مردی‬ ‫انگار که مسخ شده‪ ،‬لب بام می رود‪ .‬مرد به شفق خیره شده‪ ،‬شاید‬ ‫در جستجوی سیمرغی افسانه ای‪ ...‬کسی چه می داند‪ ،‬شاید وجود‬ ‫داشته‪ ،‬شاید نداشته‪.....‬‬ ‫پایان‬ صفحه 7 ‫صاحب امتیاز‪ :‬موسسه فرهنگی هنری وصف صبا‬ ‫مدیر مسئول و سردبیر‪ :‬محمدرضا شفیعی‬ ‫‪www.rooznamehsaba.com‬‬ ‫‪rooznamehsaba‬‬ ‫تهران ‪ -‬خیابان ایت اهلل مدنی ‪ -‬کوچه خجسته منش ‪ -‬پالک ‪5‬‬ ‫تلفن‪ 77582422 -6 :‬فکس‪77548245 :‬‬ ‫چاپ‪ :‬موسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران‬ ‫توزیع‪ :‬نشر گستر امروز‬ ‫شیرینقلم‬ ‫ای کاش کسی من را دریابد‬ ‫گوشــی ام زنگ خورد و از تحریریه روزنامه احضارم کردند‪.‬‬ ‫سریع خودم را رساندم و دوستم نه گذاشت و نه برداشت؛ یکهو‬ ‫پاکتی از کشوی میزش دراورد و گفت که بگیر و برو! همینطور‬ ‫مات و مبهوت به پاکت نگاه می کردم و عالمت سئوالی که دور‬ ‫سرم می چرخید‪ .‬اخر هنوز کاری انجام نداد ه بودم و داشتند با من‬ ‫حساب کتاب می کردند‪ .‬با خودم گفتم که کار خبرنگاری عجب‬ ‫شغل پر درامدی است‪...‬‬ ‫در همین فکر و خیال ها بودم که دوستم با تشر‪ ،‬من را به خود‬ ‫اورد که‪« :‬کجا سیر می کنی؟! سریع برو سینما ملت‪ ،‬کار خودت‬ ‫رو شــروع کن‪ .‬گفتم کجا برم؟ چطوری برم؟ اصال چه کار باید‬ ‫بکنم؟ گفت‪ :‬تو پاکت کارت خبرنگاریت هست‪ ،‬می ندازی گردنت‬ ‫وارد سالن می شی‪ .‬هر کی و دیدی گفت و گو می کنی‪ .‬بعد می ری‬ ‫فیلم می بینی‪ ،‬نقد فیلم می نویسی‪ .‬اگر هم فرصت نکردی فیلم‬ ‫رو ببینی اشکال نداره نقدش رو بنویس‪ .‬بعدش می ری سالن‬ ‫ت فیلم هرچی دیگران سئوال کردن و هر چی عوامل فیلم‬ ‫نشس ‬ ‫جواب دادن می نویسی و برای ما می فرستی‪ .‬فهمیدی؟ کار به‬ ‫انجا نرســید که بگویم نفهمیدم‪ .‬چون از دفتر روزنامه بیرونم‬ ‫انداخت و راهی پردیس سینما ملت کرد‪.‬‬ ‫چشــم تان روز بد نبیند‪ ،‬بند کارتم را به گردنم انداختم و‬ ‫جلوی درب ورودی سینما وقتی خواستم کارت را روی دستگاه‬ ‫بگذارم تا اجــازه ورود بگیرم‪ ،‬گردنم کشــیده و چانه ام به میز‬ ‫پیشــخوان برخورد کرد‪ .‬همه با چهره ای خندان و با نگاه های‬ ‫عاقل اندرسفیه من را تعقیب می کردند و برای فرار از نگاه های‬ ‫سنگین همگان به دنبال عده ای خودم را دراسانسور جای دادم‬ ‫و از محلکه فرار کردم‪.‬‬ ‫طبقه دوم‪ ،‬همه کارت شــان را روی همان دستگاه هایی که‬ ‫طبقه پایین بود می گذاشــتند و در ازای ان غذا می گرفتند‪ .‬با‬ ‫خوشــحالی کارتم را از گردنم در اوردم تا دلی از عزا دربیارم و‬ ‫اتفاقات چند دقیقه پیش را فراموش کنم‪ .‬از خدا پنهان نیست از‬ ‫شما چه پنهان کال فراموش کردم که اصال برای چه کاری امده ام‪.‬‬ ‫ای کاش کسی من را دریابد‪ .‬من قرار است یک خبرنگار باشم‪.‬‬ ‫گزارش تصویری روز اول جشنواره‬ صفحه 8

آخرین شماره های روزنامه صبا

روزنامه صبا 1796

روزنامه صبا 1796

شماره : 1796
تاریخ : 1403/10/12
روزنامه صبا 1795

روزنامه صبا 1795

شماره : 1795
تاریخ : 1403/10/11
روزنامه صبا 1794

روزنامه صبا 1794

شماره : 1794
تاریخ : 1403/10/10
روزنامه صبا 1793

روزنامه صبا 1793

شماره : 1793
تاریخ : 1403/10/09
روزنامه صبا 1792

روزنامه صبا 1792

شماره : 1792
تاریخ : 1403/10/08
روزنامه صبا 1791

روزنامه صبا 1791

شماره : 1791
تاریخ : 1403/10/05
ثبت نشریه در مگ لند

شما صاحب نشریه هستید ؟

با عضویت در مگ لند امکانات متنوعی را در اختیار خواهید داشت
ثبت نام ناشر
لطفا کمی صبر کنید !!