روزنامه صبا شماره 1364
روزنامه صبا شماره 1364
روزنامه صبا شماره 1364
چهار شنبه| 12بهمن 1 |1401فوریه 10 |2023رجب |1444
سال دهم| شماره 8 |1364صفحه| 5000ناموت|
داستان واره فستیوالی به نام فجر
چهـل و یـک طبقـه
صفحه 2
تبدیل هپلوان به قهرمان
از فیلم اولی ها باج می گیرند!
صفحه 5
برگـزار نشـدن جشـنواره
بـی عدالتـی بـود
صفحه 6 صفحه 1
2
چهار شنبه 12بهمن 1401شماره 1364
سرمقاله
امیر افشارفتوحی
دبیر تحریریه
استنشاق
بوی خیانت...
جشنواره چهل و یکم فیلم فجر هم رسید .می دانم
حتما معتقد هستید جشنواره دوره پیش که با اغاز
مدیریت محمد خزاعی در سازمان سینمایی ،برگزار
شد ،با ضعف های زیادی رو به رو بود .البته قصد ان را
ندارم به گذشته بپردازم .می خواهم از ان بگذرم چون
اگر چنین نباشــد و به قول برخی بخواهیم نبش قبر
کنیم ،انصاف این است که بخش اعظم ان ضعف ها
را به پای نوپا بــودن تیم جدید مدیریتی ســازمان
ســینمایی در ان برهه بدانیم .و اگر قرار بران باشد
که در عملکرد ان دوره غور کنیم .باید در سن چهل
سالگی جشــنواره که انتظار پختگی از ان می رفت،
زاوبه دوربین مان را به سمت پشت صحنه نیز تغییر
دهیم و با لنز تله فوتو ،سوژه هایی که همیشه دور از
قاب ،اما تصمیم گیر و تاثیرگذار هســتند را کامال در
فریم خود جا دهیم و بولدشان کنیم تا ببینیم انگیزه
انها برای ایجاد حواشی و ســنگ اندازی جلوی تیم
مدیریتی جدید چه بوده اســت و حواشی امسال و
تحریم جشنواره چهل ویکم از باب چه صیغه ای است.
اینان به فکر فرهنگ این کشور و مردم شریف ایران
عزیز هستند؟ اگر تشویق برای تحریم رویدادی ملی،
چون جشنواره فجر که در این سال ها از منتقدان سر
سخت ان از انتخاب فیلم ها تا داوری و برگزیدگان و
برگزاری اش بوده ام و هستم صیغه مبالغه نباشد ،حتما
بوی خیانت می دهد که اگر این نیســت باید بدانیم
انتقاد کردن صرف و تعطیلی جشنواره راهکار اساسی
نیست .قطعا با حمله به مقابل و در برخی موارد توهین
و فحاشی در شان اهالی فرهنگ و هنر نیست و کاری
از پیش نمی رود و در این صورت است عده ای که انها را
مافیای پنهان می دانم شان از این اب گل الود بهرمند
می شوند و کسانی که تحت تاثیر گروهی با انان ساز
همراهی زده اند ،نمی دانند که فرهنگ مردم محترم
و شــریف ایران عزیز را مورد هدف قرار داده اند و نیز
نمی دانند انتقاد در هر شــرایطی برای هنرمند و کال
افراد رسانه ای با نوع و جنس کارشان است که مفهوم
پیدا کرده و تاثیرگذار است ،نه با کنار کشیدن و تحریم
کردن یک رویدادی که اوردگاهی است برای تعامل،
ابراز عقاید و نظرات و دیده شدن ها.
بیایید بگذریم و گذشــته را به عنوان تجربه تلخ و
شیرین بنگریم و با نگاهی رو به جلو وگفتمان و تعامل
با یک دیگر به استقبال سال تحویل سینمای ایران
برویم .پس اهالی سینما و فرهنگ دوست ،اغاز سال
سینمایی مبارک.
ویژه چهل و یکمین جشنواره بین امللیل فیلم فجر
داستان واره فستیوالی به نام فجر
چهـلویـکطبقـه
به مردی میانسال پهلو می زند .که روزگاران وهم انگیز جوانی را کشان
کشان کشیده و گذاشته سینه دیوار و ...اتش! حاال یرای روی پیشانی اش،
موهای خاکستری اش و خاطراتی شورانگیز و حزن انگیز ،او را عاقله مردی
پخته با کوله باری کهن به تصویر می کشد .که هم سان بابانوئل ،هر سال ،در
شبی سرد ،مثل هیبتی اشنا از میان ابرها هویدا می شود .که سوار سورتمه
نیست .که سوار سیمرغی به قاعده هواپیمای انتونوف روسی ،از اسمان غم
بسته فرود می اید .سیمرغ ،پر باز می کند و لَختی بعد ،پشت سر مرد محو
می شود .مرد راه می گیرد سمت پردیس ملت .کوله بارش هم درست مثل
توبره بابانوئل پر است ...ولی نه از جنس هدیه هایی که بهایش ذوق بی االیش
کودکانه اســت ،او برخالف پیرمرد ریش پنبه ای و فربه و خیالی کودکان،
برای ادم بزرگ ها کادو می برد ...و ذهن را در تالطمی عجیب همراه خودش
و داستانش می کشد .داستان واره ای که به همه چیز شباهت دارد .به افسانه،
به نمایشنامه ،به حقیقت ،به وهم ،به عشق ،به زندگی و به مرگ...
پرده اول؛ غول پوشالی و هیوالی درون
مرد از میان اسمان نیمه ابری
پایتخت فرود می اید ،بی همراه،
خودش است و خودش و توبره ای
کهنه ...نمی دانــد اما کجا هبوط
کرده! چه اتفاقی افتاده؟! گمان
می برد در ناکجااباد است اما نه!
اینجا خو ِد خود پایتخت اســت.
سوت و کور! بدون سمفونی بوق
ممتــد خودروهــا ...تهران پس
افکند چنــد قرن بــرای اول بار
ساکت شده! خاموش و بی صدا ،چونان کودکی که پس از ساعت ها شیطنت
به رویایی ژرف فرورفته ...مرد با پشت دست پلک می مالد ،سر می گرداند...
گوش تیز می کند ...ها! صدایی اشنا سکوت را شب شکن کرده .صدایی که
مرد هر سال ،همان یک شب سرد ،ان را نیوشا می شد .صدای دست هایی که
پیاپی برهم می خورند و صفیری پرطنین می سازند .مرد راه می گیرد سمت
صدا و در کسری از دقیقه ،سایه ای از کوشک جشنواره ،مقابلش عرضه اندام
می کند .تلخ خندی روی پهنای صورتش می نشیند .مثل علی بابا که برای
چهلمین بار ،غول چراغ را برای تار و واتار کردن چهل دزد بغداد احضار کرده...
مرد خرسند و خُ رامان قدم تند می کند سمت غول دوست داشتنی اش ...اما
غول خاموش اســت .گویی در جهانی موازی ،سازه ای شبیه کاخ جشنواره
ساخته شده ...که عجیب ،شبیه همزادش است .مرد سمت صدا را می گیرد و
می رود و خودش را الی البی ساختمان ،تنها می یابد .صفیر تشویق ها مانند
سروشی اسمانی میان داالن گوشــش می پیچد .صدا از باالست و ندای از
درون به مرد می گوید ،برو سمت باالبر ...در اسانسور پشت سرش یک باره
بسته می شــود .خودش را توی اتاقکی تنگ و ترش ،محبوس می بیند .به
تاریکی عادت می کند و با بزرگ شدن مردمک چشمش ،یادش می افتد چه
دسته گلی اب داده ...کوله بارش پشت در مانده و خودش درمانده به چهار
گوشه می چرخد ،در پی یافتن دری که انگار اصال وجود نداشته !...سرش به
اپیزود اول
َد َوران می افتد و باالبر راه میافتد .اهنگی مالیم در اتاقک ،طنین انداز
می شود .مرد ،میان کابوسی خوفناک اسیر شده ....اهنگ قطع می شود
و صدایی زنانه می گوید«:طبقه اول »...یک ضلع چهاردیواری روشن
پرتویی پرشکوه و پرقدرت به صورتش می پاشد ،مرد دستش را باالی
چشمانش هالل می کند .سمت روشنایی می رود ،اما سر و صورتش انگار
به دیواری شیشه ای می خورد! پس رهایی درکار نیست .انطرف شیشه
اما منظره ای اشنا مقابلش نقش بســته .زیرلب می گوید«:اینجا؟ نه!
امکان نداره ...امکان نداره» اینجا ،این سالن ،میزبان اختتامیه نخستین
جشنواره است! مرد به چهل سال پیش پرتاب شده؟ به زمستان !...61
زمستانی که یک سال قبل از «زمستان »62اسماعیل فصیح ،سراغاز
داستانی بی پایان شده !...صدایی که می کوشد به مدد بلندگو از ُهرای
حضار بلندتر باشد چند فیلم را پشت هم نام می برد .صدا از «سفیر»
می گوید و چهره دوست داشتنی زنده نام «محمد پورستار» در مخیله
مرد نقش میبندد .صدا از «خط قرمز» می گوید و مرد چشم می اندازد،
گوشه ای از ســالن مســعود کیمیایی و بهرام بیضایی را می بیند که
برخالف همه و درست مثل مرد نمی خندند ،گویی ان ها می دانند خط
قرمزشان در خطوط قرمز گیر خواهد کرد ...صدا از «حاجی واشنگتن»
می گوید و مرد می کوشــد ،عزت اهلل انتظامی را در جمعیت بیابد اما
اتاقک تکان می خورد و سالن یک باره در تاریکی غلت می خورد .اهنگ ،
مالیم تر شــده ...صدای زنانه بی تغییر« :طبقه دوم »...دوباره ظلمت
جایش را به نور می دهد .اصواتی زمزمه وار در اتمسفر ان طرف شیشه
می چرخند و این میان ،صدایی دورگه ،از نزدیک به گوش تلنگر می زند:
« این دیگه چه وضعشه؟ نه پوســتری ،نه دبیری ،نه »...هنوز صدا در
هندسه سالن جاری است که ان طرف ،جریان برق سالن ،مثل چند بار
پلک زدن ،قطع و وصل می شود .مثل روشن شدن المپ های مهتابی
قدیمی .صدا دوباره بلند می شود«:اینم وضع برق؟ تو سالنا هم همین
اش بود و همین کاسه »...نفس مرد در اتاقک بند امده ،انگار در «خانه
عنکبوت» محبوس شده و دمی دیگر «هیوالی درون» اورا در کام خود
می کشد .دوست دارد مثل «دادشــاه» طغیان کند .علیه خودش!...
اهنگ و صوت ،جای تصویر را که حاال رقص نور پیدا کرده ،می گیرند....
پرده دوم؛ مردهای رقصنده...
(طبقه سوم) :سرش
به َد َوران افتــاده ...خود را
تک و تنها مثل «مترسک»
می یابد .دوباره یک سالن
دیگر و جمعیــت و ...مرد،
فرجام تمام این قطعه هایی
را که جلوی چشمش جان
می گیرند ،می داند .می داند
فردا و پس فــردا و فردای
پس فــردای ان تاریخ23 ،
بهمن 1363چه اتفاقی می افتد .پوستر «مردی که زیاد می دانست»
«ویالی ساحلی» دو ماه دیگر اماده می شود
فیلم «ویالی ساحلی» به کارگردانی کیانوش عیاری ،همچنان در مرحله تدوین قرار
دارد .کیانوش عیاری در این باره به خبرنگار سینمایی روزنامه صبا گفت :با توجه به اینکه
رضا رخشان تهیه کننده فیلم مراحل ثبت نام حضور در جشنواره فیلم فجر را انجام داده
بود ،اما با تمام تالشی که انجام دادیم فیلم به جشنواره نرسید چرا که «ویالی ساحلی»
حداقل دو ماه دیگر برای تدوین زمان الزم دارد.
«ویالی ساحلی» داستان خانواده ای روستایی را روایت می کند که به عنوان سرایدار
قرار اســت برای ۶ماه از یک ویال نگهداری کنند .چاوش ،صاحب ویال ،قرار است برای
دانشــگاه رفتن دخترش ۶ماه در خارج از ایران زندگی کنــد و ویال را به یونس (پژمان
جمشیدی) و همسرش (ریما رامین فر) می سپارد و انها با ۳فرزندشان به ویال نقل مکان
می کنند ،اما برادر زن یونس (رضا عطاران) با ورود به خانه داستان هایی رقم می زند .از دیگر
بازیگران این فیلم می توان به فرگل فرحبخش ،نیما نوروزی زاده و عرفان اصفی اشاره کرد.
«ویالی ساحلی» می توانست پایان غیبت ۸ساله کیانوش عیاری در جشنواره فیلم
فجر باشد که محقق نشد. صفحه 2
چهار شنبه 12بهمن 1401شماره 1364
ویژه چهل و یکمین جشنواره بین امللیل فیلم فجر
پرواز را ببیند...
در مخیله اش نقــش می بندد و خود را جای عنایت اهلل شــفیعی در
عدالتی بود
برگزاری جشنواره یک بی
عدم
(طبقه هفتم) :بیــرون اتاقک ،روشــن نمی شــود! یک باره،
کمرکش پوســتر می بیند ...اما دوســت دارد قلم بــردارد ،همتای
«کمال الملک» و پرتره خودش را بیرون از این ضوابط بکشــد .این
طبقه اما انگار چیزی کم دارد! بله ...هیچ صدایی به گوش نمی رسد
و مجری برنامه ،گویی تنها لب و دهان تــکان می دهد ...مرد به یاد
می اورد در دوره سوم ،خبری از جایزه بهترین صدابرداری اهدا نشد.
کسری از ثانیه ،مرد دوباره در ظلمت غوطه ور می شود .توی تاریکی
راه می رود ،روحش در کالبد جواد ،جوانک نابینا و خوش ســیمای
«گل های داودی» حلول می کند...
(طبقه چهارم) :مرد یک بــاره دلش برای ســیمرغش تنگ
می شود ...اما خیالش راحت است که او ساعتی بعد روی بام جشنواره،
انتظارش را می کشد و کائنات را از ان باال ،شبیه مردهایی رقصنده
خواهد دید .حاال اما کجاست؟ چه خیالی ،شاید فراز «جاده های سرد»
پر کشیده باشد ...یا شــاید از ان باالها خیره خیره به «پدربزرگ» و
پدربزرگ هایی که روزهای واپسین عمر را چونان محکومان به اعدام
در انزوا می گذرانند ،نگاه می کند .چه خیالی شاید همین حاال چند
پدربزرگ و مادربزرگ از «خط پایان» عبور کرده باشند! صدای دورگه
نیز انگار یک طبقه باال امده که می گوید«:ای بابا! امسالم که از سیمرغ
بهترین فیلم خبری نیست که!»....
(طبقه پنجم) :مرد دوست داشت این نمایشنامه زودتر تمام شود،
کورمال کورمال راه می رفت و در ظلمات دستش را به چهاردیواری
می کشید .شــاید دری مخفی بیابد ...دری مانند مفر تاالر اینه در
«طلسم» .دوســت داشت مثل «ناخدا خورشــید» ره بگیرد از این
خشکی راه بگیرد و دور شــود از این قبیله مشرقی ...کمی به سمت
مغرب پرواز کند و از فراز «شیرسنگی» که قرن هاست کنار االله های
الوند ،گرگی نشسته ،بگذرد .چه خیالی ...شاید شتک باران به رگباری
سیل اسا بدل شــود و ســاختمان برج را بلرزاند! و مرد خود را کنار
بازیگران «اجاره نشین ها» با سیالب از ساختمان بیرون بزند....
پرده سوم؛ سیمرغ کوچک خوشبختی!
(طبقه ششــم):
مــرد از ضلــع روشــن
چهارگوشه محبس فاصله
می گیرد .نیــم نگاهی به
باال می انــدازد .به نظرش
می رسد سیمرغ کوچک
و کوچک تر می شود .حاال
ســیمرغ باید او را از این
خواب نجات دهد! او دیگر
به بوئینگ انتونوف روسی
پهلو نمی زند! سیمرغ حاال «پرنده کوچک خوشبختی» مرد است که
باید او را از این وهم رویاگونه به «خارج از محدوده» این محبس ،به
«سرزمین ارزوها» ببرد ،سرزمینی که فقط یک سراب است و بس!
یک خیال دیگر ...با پروازی برسوار ســیمرغ ،بر فراز دشت دست ها
و داس ها ،ورای سنگر شــریف شــکفتن ،فراز کتاب و و تفنگ ها...
اما نکند به خوابی طوالنی فرو رفته؟! نکند تا ســال ها قرار است این
نمایشنامه پیوسته برایش تکرار شود ،یک سال ،پنج سال ،ده سال،
دوازده ...نکند رکورد «کانی مانگا» را بزند؟! ...پس بی خیال رهایی،
از اتاقک اسانسور می شود« .شــاید وقتی دیگر» سیمرغ و اسمان و
پروژکتورها خو ِد چهاردیواری را روشن می کنند و جمعیت ،سمت
مرد هجوم می اورد! خوف ،سر تا پای وجودش را می گیرد .از جانش
چه می خواهند؟ ســر و صدای َکــر کننده ،امانــش را بریده ...مرد
می چرخد و می چرخد ...دور چهار دیواری ...سرش گیج می خورد؛
اما می چرخد و می چرخد ....میان جمعیت ،چهره پسربچه افغان ،او
را ارام می کند .پســر چیزی می گوید .گویی زمان می ایستد .پسر با
لبخند به مرد می گوید«:بابا ...بابا سر بای سیکله!» ...جمعیت و پسر
محو می شوند و مرد از چرخیدن بازمی ایستد .این محبس چقدر او را
یاد سیاهچال «گراند سینما» می اندازد .اصال از کجا معلوم که زنده
است؟ شاید مرده باشد؟! شاید جوانکی ،پیکرش را جلوی در اسانسور
یافته و حاال در البی یک بیمارســتان ،در حــال خواندن دفترچه
خاطرات مرد باشد؟ شــاید در جهان دیگری که «نار و نی» در هم
تنیده اند بیدار شود ...دنیایی بدون حروفی از «سرب»...
(طبقه هشتم) :دوباره ،جمعیت ،سمتش می اید ...گویی «تمام
وسوســه های زمین» دوره اش کرده اند .پس سیمرغ کجاست؟ فراز
یک «هامون» پر گرفته؟ یا غرقه در اسمان شهر می کوشد یا به «زیر
بام های شهر» می اندیشد؟ شــاید به محله های پایین شهر سرک
کشیده؛ تا در شام اخ ِر «مادر» با پسران و دخترانش شریک شود....
(طبقه نهم) :اص ً
ال او اینجا چــه می کند؟ امده که فیلم خودش
را ببیند یا خودش بــه فیلمی برای دیگران بدل شــده...؟! پس او و
جمعیت «دو فیلم با یک بلیط» را به تماشا نشسته اند« .پرده اخر»
این نمایشنامه کی به انجام می رســد؟ او با این جمعیت نیست ...از
این جمعیت نیست .مرد انگار ،در «اپارتمان شماره »13بین مردمی
خود را می بیند که شباهتی به ان ها ندارد ....سیمرغ در شهر پر گرفته
و از چند صدپایی خودروی «عروس» را که در قفایش چند خودروی
دیگر بوق ممتد و فالشر می زنند می بیند .خودروها بوق زنان از صحنه
تصادفی عبور می کنند و اصال به پیکری که روی زمین با پارچه سپید
پوشانده شده ،نگاه نمی کنند .دو دشــمن دیرین اما برای لحظه ای
در چشم هم خیره می شوند« ،عشــق و مرگ» خصمانه از کنار هم
می گذرند....
پرده چهارم؛ سروش اسمانی
(طبقه دهم) :این بار اهنگی شبیه موسیقی «دل شدگان» در
اتاقک می پیچد .جمعیت برای دیدن مرد از سر و کول هم باال می روند.
چهاردیواری تنگ اما ساکت است .اینجا «خانه خلوت» مرد شده...
مرد به جمعیت نگاه می کند و می اندیشد که سینما حتی وقتی وجود
هم نداشت «نیاز» بشریت بوده؛ پیش از انکه «ناصرالدین شاه اکتور
سینما» بشود و از فرنگ سینماتوقراف را به موطن بیاورد....
(طبقه یازدهم) :چرا این جماعت رهایش نمی کنند؟ «شرم»
ندارند؟ دوباره یاد سیمرغ می افتد و می اندیشد حاال در میان ان ها
فاصله هاست .به درازا و بلندای زمین تا خورشید« ،از کرخه تا راین» را
ن این دو بعیدتر نیست .بیشتر
هم به کیلومتر حساب کنی ،از فاصله بی
از فاصله «بندر مه الود» تا پایتخت دود؛ بلندتر از تمام شب هایی که
«سارا» برای هزینه درمان حسام ،سوزن به پارچه می زد .کاش «یک
بار برای همیشــه» این وهم رویاگون به پایان اید .صدای دورگه باز
به گوش می رسد« :این چه وضع داوریه؟! اکبر عبدی اصال کاندیدا
نشده! ..چرا فرامرز قریبیان یه جا دیده شد یه جا نه؟!»...
3
(طبقه دوازدهم) :مرد می کوشــد همه نقش هایی را که شبیه
موقعیت فعلی او هســتند به یاد بیاورد .الزم نیست همه در زندان
باشند ،مثل مهدی هاشمی در انبار شرکت فیلم «همسر» ...یا احمد
نجفی در «تاواریش» ...کاش می توانست دست کم 24ساعت از این
مقبره بگریزد ،کاش «روز فرشته» برای او تکرار می شد....
(طبقه سیزدهم) :خسته و کالفه شــده بود اما انگار سروشی
اسمانی ،چونان «روز واقعه» در گوشش نجوا می کرد که ادامه دهد.
اینجا در این طبقه منتظر «پری» مهربانی اســت که نجاتش دهد.
دیالوگ زنده نام ،عزت اهلل انتظامی در «روسری ابی» به مغزش خطور
می کند «:زندگی اون چیزی نیست که شما فکرشو می کنین»...
(طبقه چهاردهم) :این بار موســیقی گوش نــوازی با صدای
زنده نام ،خســرو شــکیبایی در اتاقک طنین می افکند « :مادر من،
مادر من ...تو یاری و یاور من »...میان ترس و وحشــت در موقعیتی
طنزوار قرار گرفته و هرچه می خواهد عقب برگردد ،انگار دستی او را
جلو سوق می دهد .در کسری از ثانیه ،ماجرای «لیلی با من است» از
جلوی چشمانش ،عبور می کند .مرد خوب می داند «اخرین بازمانده»
تبار سیمرغ سوار است و باید باقی بماند .حتی اگر کسی قدر کارهایش
را نداند ،حتی اگر جای فرش قرمز« ،گبه» جلوی پایش پهن کنند...
(طبقه پانزدهم) :بیرون برج صدای شالق باران ،جای خود را
به رگبار پراکنده داده و در اتاقک اسانسور برج «مردی شبیه باران»
خود را مستاصل تر از گذشته می بیند .درست مثل «لیال» در موقعیتی
خودخواسته که ناخواسته شده! دوست دارد از برج بیرون بزند ،سمت
اریکه بدود با «بچه های اسمان» ...صدای رگبار شدیدتر شده و مرد
ناخواسته یاد اهالی «هتل کارتن» در این شب بارانی می افتد ،انگار
خود را «نابخشوده» می پندارد...
(طبقه شــانزدهم) :به بیرون می نگرد...اینجا دیگر کجاست؟
خبری از سالن نیست! مرد ،ان طرف دیوار شفاف« ،اژانس شیشه ای»
ســال خودش ،میان دو ردیف
را می بیند ...دو مر ِد تقریبا هم سن و
ِ
جمعیت ،گالویز شده اند! یکی با اســلحه ،دیگری را تهدید می کند
و سوگند می خورد که شــلیک می کند .ثانیه ای بعد ،مرد از اتاقک
شیشــه ای ان ها را مخاطب قرار می دهد «:اقا ...اقایــون! از اینجا
چطور می شه رفت بیرون؟» مردی که صورت تراشیده ای و موهای
جوگندمی و مــدل داری دارد ،می گوید «:فعال کــه همه گروگان
ایشون »...مردی مســلح ،میان حرفش می پرد« :این جا ،هیشکی
گروگان نیست ،اقاجون »!...و مجادله شان ،ادامه دارد...
(طبقه هفدهم) :دلشوره اش بیشتر و بیشتر می شود .مثل «هیوا»
ی خواب بوده و این جا،
که پی گمشده اش قرار نگرفته .شاید تمام زندگ
حقیقت محض است .مرد اما به این بیداری ،مشکوک است .درست
مثل شک ناصر به هستی! شکی به رنگ «قرمز» که باید ان را دقیقا
مانند «روبان قرمز» برید ...باید از هر رنگی گذشت تا به «رنگ خدا»
رسید.
(طبقه هجدهم) :خبری از اهنگ و صدا نیســت! جای اصوات،
«بوی کافور و عطر یاس» در مشامش می پیچد .حس می کند ،اینجا
جهنم است .او در این اتش خواهد ســوخت ،مثل «عروس اتش»
بی ان که «اعتراض» کند...
(طبقه نوزدهم)« :باران» بند نمی اید« .اخــر بازی» به کجا
رسوار ســیمرغ «زیر نور ماه» پرواز می کند»؟ ایا از
می رسد؟ ایا او ب َ َ
برزخ می گریزد و به او می گویند «بهشت از ان تو»...؟!
(ادامه دارد)... صفحه 3
4
ویژه چهل و یکمین جشنواره بین امللیل فیلم فجر
چهار شنبه 12بهمن 1401شماره 1364
گفت و گوی صبا با مدیر روابط عمومی جشنواره فیلم فجر
برگـزار نشـدن جشـنواره بـی عدال
سمیه نجفی خاتونی -مسعود نجفی متولد سال 1358
در تهران اســت .او فارغ التحصیل رشته طراحی صنعتی
و مدیریت فرهنگی است .مسعود نجفی عالوه بر فعالیت
های مستمر رسانه ای به عنوان خبرنگار ،سردبیر و مدیر
مسئول ،طی دوره های ۳۵تا ۳۹جشنواره را به مدت پنج
سال مدیریت روابط عمومی جشنواره فیلم فجر را عهده
دار بوده و به مدت چهار سال هم به عنوان مدیر کل روابط
عمومی سازمان سینمایی فعالیت داشــته است .تالیف
کتاب های سینمایی از جمله «مرور ۳۰سال جشنواره فیلم
فجر» ،ساخت بیش از ۱۰فیلم مستند ،تهیه و کارگردانی
چندین برنامه تلویزیونی ،مدیریت صنف مدیران تبلیغات
سینما ،ســردبیری بیش از ۵۰کاتالوگ در جشنواره های
مختلف ،دبیری ۲دوره جشنواره فیلم های صنعتی ،مدیریت
پردیس سینمایی تماشا ،داوری در جشنواره ها و عضویت در
همچنان یک خبرنگارم
چه شد که در این شرایط این مسئولیت پرمخاطره را
بر عهده گرفتید؟
کسی که عالقه مند به سینما باشد می داند که فجر مهمترین
رویدادی اســت که در حوزه فیلم و ســینمای ایران هر ساله
برگزار می شــود .من از زمانی که در صف گیشه فروش بلیط
فجر ساعت ها می ایستادم تا به تماشــای تازه ترین فیلم های
سینمایی ایران بنشینم خود را در این رویداد سهیم می دانم.
تا اینکه خبرنگار شــدم و پوشــش خبری بهترین تولیدات
ســینمایی کشــور را انجام می دادم .در این میان هم بودند
سال هایی که کاتالوگ جشنواره را طراحی کرده و یا با ساخت
مستند ،گوشه هایی از این رویداد ملی را در قاب تصویر ضبط
می کردم و چه شــب هایی که به جمع اوری و نگارش کتاب
تاریخچه جشنواره فجر به صبح رساندم .همیشه و همیشه در
هر جایگاهی از مخاطب جشنواره تا مسئول روابط عمومی خود
را بخشی از یک موتور محرکه در چرخه تولید فیلم می دانم،
شوراهای مختلف از دیگر سوابق او محسوب می شود.
نجفی در سمت مدیر روابط عمومی سازمان سینمایی
و همچنین مدیر روابط عمومی جشنواره فیلم فجر نشان
داده است هر زمان و هر کجا که باشد رسالت خود در قبال
اهالی رسانه و سینمای ایران را به خوبی انجام می دهد .وی
که در فضای ابرالود این روزهای حاکم بر جامعه سینمایی؛
در چهل و یکمین دوره جشنواره بین المللی فیلم فجر مجدد
مسئولیت روابط عمومی جشنواره فیلم را بر عهده گرفته
است نشان از دغدغه مندی او دارد و بر این باور است که در
چنین شرایطی نمی خواهد و نباید پشت سینما و فرهنگ
کشــور را خالی کند و عزمش را جزم کــرده تا همگام با
هنرمندان ،عالقه مندان و مسئولین در حفظ منافع و میراث
هنری ایران قدمی بردارد .به همین بهانه خبرنگار صبا ،با
مسعود نجفی به گفتگو نشسته است که در ادامه می خوانید.
چرخه ای که با اجزائی متفاوت در نیل رســیدن به یک هدف
غایی به حرکت درمی اید .در طول این سال ها عالقه مندی ام
انگیزه ای شد که در این کارزار به فعالیت های مختلف بپردازم
و ان چه که باعث شــد حضور دوباره خــود را در این رویداد
تمدید کنم قطعا دغدغه مندی و عالقه ام به حوزه فیلم و سینما
بود .با این امید که بتوانم در راستای این مسیر سخت همگام
هنرمندان ،عالقه مندان و مسئولین در حفظ منافع و میراث
هنری ایران قدمی برداشته باشم .تا به این لحظه نیز تمام انرژی
خود را در نیل به همین هدف به غایت گماشته ام.
ت حرفه ای تان در تابلوی جشــنواره
از اولین فعالی
فجر بگویید؟
حلقه اتصال ام به جشــنواره فیلم فجر از خبرنگاری اتفاق
افتاد از ســال 1381فعالیــت ام را در این حــوزه به صورت
رسمی اغاز و تا به امروز بیشــترین زمان عمرم به خبرنگاری
و فعالیت های رسانه ای گذشته است .به همین خاطرمعتقدم
که همچنان یک خبرنگارم که مهم ترین وظیفه ام مهیا کردن
شرایط ایده ال برای اصحاب رسانه است.
با توجه به سابقه ای که در این حوزه داشته اید ،ایا در
تجربه های پیشین شرایطی بغرنج تر از دوره چهل و یکم
فیلم فجر داشته اید؟
از زمانی که در این حوزه خدمت رســان هنرمندان ،مردم
عزیز و اصحاب رسانه هستم ،هر دوره با مرارت هایی برگرفته از
التزامات تاریخی ،جشنواره را با حوادث مختلف و چالش های
پیش بینی نشــده روبه رو کرده اســت .بنابراین هــر دوره از
جشنواره مصادف با اتفاقاتی شدکه روند برگزاری جشنواره را از
روال عادی خود خارج کرد .مانند سالی که ساختمان پالسکو
در حریق اتش ســوخت و ایران عزادار جمعــی از هموطنان
اتش نشان شهید شدند و یا سالی که شهادت سردار سلیمانی
و ســانحه هواپیمایی اوکراین ماتم عمیقی برجای گذاشت و
همچنین سال اوج گیری بیماری کرونا که طی ان می بایست
جشنواره به من نارو زد!
مهدی علی میرزایی درباره اکران دیرهنگام فیلم «پالتو
شتری» بعد از ۴سال گفت :فیلم بعد از چهار سال نمایش
در جشنواره سی و هفتم ،همزمان با جشنواره چهل و یکم
اکران شده است! وقتی من این فیلم را می سازم و می بینم
جشنواره فیلم فجر به من نارو می زند و برخالف وعده ها ،به
فیلمی که در بخش مسابقه بوده ،کمک نمی کند تا در زمان
درســت خود به نمایش عمومی دراید ،طبیعتا به سمت
کمدی های رایج و بی خطری می روم که تا به حال بوده...
او در ادامه گفت :درســت اســت که ســالن های
نمایش دهنده فیلم ما کم است و االن هم تا ده روز سینماها
به خاطر جشنواره از ما گرفته می شود ،من نگران جشنواره
نیستم و «پالتوشتری» ارام اما پیوسته و تاثیرگذار راه
خودش را طی خواهد کرد. صفحه 4
ویژه چهل و یکمین جشنواره بین امللیل فیلم فجر
لتـی بـود
تعداد حاضران را به یک چهارم کاهش می دادیم و امسال هم
که شرایط متفاوت تر و سختی های خاص خود را دارد.
دیگر جایی برای سکوت رسانه ای نخواهد بود
از بارزترین سختی هایی که جشنواره فجر امسال
با ان روبرو شده ،ســکوت و توقف برخی هنرمندان و
مردم در ایستگاهی است که گویا قرار است این توقف
سنگ بنای شروعی مجدد باشد تا مسیری تازه تر را در
پیش روی مان قرار دهد ،پیش بینی جنابعالی از شروع
و احیای دوباره سینما ایران دراین مسیر چیست؟
به هر حال چند ماهی است که کشــورمان شرایط عادی
ندارد و طبیعی اســت که شــرایط جــوی و محیطی حاکم،
تاثیر خود را در جامعه به شــکل های مختلف بروز دهد ،چه
بسا که بیشــترین تاثیر را روی هنرمندان و جشنواره ای که
مردمی ترین نهاد حاکم است نشان داد .به همین خاطر است
که ما به عنوان مردمی ترین ارگان در دستگاه خدمت رسانی
شاهد بیشترین ترکش ها شد ه و همه را به جان و دل خریده ایم
چرا که خودمان هم در کنار همین مردم در حال دست و پنجه
نرم کردن با تهدیدات خارجی و فشــارهای داخلی هستیم،
اما اینکه با تمامی این مشــکالت مهم ترین رویداد فرهنگی
کشور چه در ســطح داخلی و چه بین المللی را برگزار نکنیم
خودش یک بی عدالتی محسوب می شود .کمااینکه در دوران
همه گیری کرونا هم عده ای خواستار تعطیلی جشنواره شده
بودند .در حالی که این کارزار بین المللی چرخه ای اقتصادی و
فرهنگی از تولید تا عرضه محصوالت سینمایی ایران را بر عهده
دارد و در نهایت منجر به ارتقای ســطح کیفی اثار سینمایی
در یک رقابت دوستانه می شــود .حضور فیلم ها و به حرکت
در امدن چرخه تولیدی ســینما ،معیشــیت تعداد زیادی از
سینماگران را از راه حرفه و هنرشان تامین می کند .عالوه بر
ان جشنواره بهانه ایست برای اینکه در چند روزی از سال ،هنر
سینما در سر خط خبری و رسانه ها مشاهده و عالقه مندان را
به سالن های همیشــه گرم و مملو از جمعیت دعوت کند .در
کنار این محسنات که جشنواره برای اهالی سینما و مردم دارد
کدام عقل ســلیم این حکم را می دهد که برگزاری جشنواره
باید متوقف شود! و از همه مهم تر اینکه در مشکالت اجتماعی
جشنواره چه نقشی داشته!؟ ویا برگزاری اش چه اسیبی را برای
جامعه در پی خواهد داشــت؟ بنابراین این جشنواره کامال با
رویکردی فرهنگی و هنری ،فارغ از سیاست زدگی های مقطعی
کارش را مانند سال های گذشته ادامه خواهد داد.
بیشــترین حمایت را در برگزاری جشــنواره از چه
ناحیه ای داشته اید؟
از دوســتانی که به صورت شــبانه روزی امــده و پای کار
ایستاده اند .این دوستان با وجود هجمه ای از طعنه ها و کنایه ها،
از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکرده و تا برگزاری این رویداد
هنری جنگیدند.
دبیر جشنواره اسامی فیلم های راه پیدا کرده به بخش
سودای ســیمرغ را با اندکی تاخیر نسبت به سال های
گذشته اعالم کردند ،که دلیل ان سیاستگذاری سکوت
رسانه ای در حمایت از هنرمندان فیلم ساز بود ،با این
وجود ایا بعد از این هم با سیاستگذاری های
از این دست که جشنواره را متفاوت
از روند هر ســاله خود کند ،مواجه
خواهیم شد؟
خیر ،طبیعتــا از امروز تــا پایان
جشــنواره طبق جــدول اعالمی،
نشســت های رســانه ای ،اکران
فیلم ها و ...طبق زمان بندی انجام
خواهد شد .و دیگر جایی برای
سکوت رسانه ای نخواهد بود.
چهار شنبه 12بهمن 1401شماره 1364
5
رسانه ای ها هوای همدیگر را داشته باشند
در ابتدای صحبت گفتید خود را هنوز یک خبرنگار
می دانید ،لطفا صحبت خودمانی خود را با اصحاب رسانه
به عنوان یک خبرنگار بفرمائید؟
امروز مسعود نجفی در این کرسی نشسته و تمام تالشش
خدمت رسانی به اهالی ســینما ،مردم و اصحاب رسانه است.
ممکن است چند صباحی دیگر یکی از همین دوستان رسانه ای
این سکان را در دست بگیرد چقدر خوب است زیر سقف چهل
و یکمین جشنواره فجر ،با درک شرایط ،تعامل منعطفانه تری
با هم داشته باشیم و به دنبال حفظ منافع شخصی و یا تحمیل
دیدگاه های شــخصی و اعمال نظرها ،به جای گل الود کردن
اب ،یک همکاری خاطره انگیز از این رویداد به سوغات ببریم.
فراموش نکنیم که جشنواره بهانه ایست که فرهنگ خود را در
بستری عادالنه و دوستانه غنی سازیم. صفحه 5
6
چهار شنبه 12بهمن 1401شماره 1364
مسابقه سیمنای ایران
فرهومند ناظریان فیلم سینمایی «استاد» اولین تجربه
کارگردانی فیلم بلند ســیدعماد
گفت و گو
حسینی اســت که بهروز افخمی
تهیه کنندگی ان را بر عهــده دارد و محمدرضا
اصالنی و محمدحسین مهدویان ،مشاور کارگردان
این پروژه هستند .فیلمنامه این اثر را پیام الریان
و عماد حسینی نوشــته اند و برداشت ازادی از
نمایش نامه «اولئانا» اثر دیوید ممت است .حسن
معجونی و هدیه حسینی نژاد همراه با سجاد بابایی
نقش های اصلی این فیلم را ایفا کرده اند و حوریه
مقدم و مهدی ابوحمزه دیگر بازیگران این فیلم
هستند .در خالصه داستان امده گلنوش حدادی،
دختری ۲۴ساله و دانشجوی رشته معماری است
که قصد دارد برای دانشگاهی در اتریش اپالی کند
و ...عوامل اصلی فیلم سینمایی «استاد» عبارتند از:
مدیر فیلمبرداری :مجید یزدانی ،مدیر صدابرداری:
احسان خزایی ،طراح چهره پردازی :تینا بخشی،
طراح صحنه و لباس :مریم میرباقری ،مدیر تولید:
حسین زرقام ،تدوین :هانیه جلوخانی ،جلوه های
ویژه کامپیوتری :هادی اسالمی ،مدیرهنری :مهدی
دوایی ،مشاور رسانه ای و مدیر روابط عمومی :مریم
قربانی نیا .خبرنگار صبا با ســیدعماد حسینی به
گفتگو نشسته است...
از فیلم اویل ها ابج یم گیرند!
عضو هیئت علمی دانشگاه است و تاکنون در جشنواره های سینمایی متعددی حضور
داشته اســت .یکی از شــاخص ترین اثار او «تهران ،خانی اباد »۱۳۶۶ ،نام دارد که در
جشنواره های سینمای پنهان نیویورک ،اکشن ان فیلم کالیفرنیا ،جشنواره فیلم ایرانیان
لندن ،جشــنواره انکارا ،جشن سینمای ایران ،جشــنواره فیلم کوتاه تهران ،جشنواره
فیلم های بی کالم و ...به نمایش درامده و جوایزی کسب کرده است.
فیلم استاد یک فیلم ژانر نیست و یک موضوع جهانی را به تصویر کشیده است ،موضوعی
که تمامی زنان وبانوان جهان به نحوی با ان درگیر هستند ،و در اعتراضات گسترده خود در
مجامع مختلف ان را به نحوی انتقال داده اند .زیر متن این فیلم به طور کل سوئ استفاده های
عمومی که اصحاب قدرت از قشر زنان را دارند به چالش می کشد .از انجا که من به عنوان یک
فیلم ساز همواره خود را جزوی از جامعه می دانم ،و در محیط دانشگاه در ارتباط با موضوعات
اینچنیی بوده ام این مســئله برایم نمود و موضوعیت پیدا کرد ،پس وظیفه خود دانستم
که این موضوع را با چالش های پیش ار پیش خود به تصویر بکشم .اما در نهایت با توجه به
ساختار رسانه سینمایی ،قصه گو بودن اثر و سیال بودن او در ریز متن جامعه در اولویت هایم
بود .از ویژگی های بینامتنیت این اثر برداشت ازاد ان از نمایشنامه اولئانا اثر دیوید ممت
بود .فیلمنامه این اثر حدود یک سال از بنده و پیام الریان زمان گرفت و با مشاورت صاحبان
نظر در این حوزه بارها بازنویسی شد و بعد از بسته شدن کست بازیگری هم در جلسات دور
خوانی اخرین بازنویسی های تکمیل کننده هم اعمال شد .در این اثر عالوه بر نقش افرینی
ویژه حسن معجونی خوشبختانه اولین تجربه بازیگری سینمایی همسر اقای معجونی هدیه
حسینی نژاد پس از ســالها بازی در تئاتر در فیلم استاد رقم خورد ،که برای همه شگفتی
افرین بود.همچنین سجاد بابایی که از بازیگران خالق و جوان اخیر هستند ،به خوبی از پس
جزئیات نقش برامدند .من در این اثر از کمک های پیشکسوتان صاحب سبکی در سینمای
ایران بهره جستم از جمله اقای محمدحسین مهدیان که بعنوان مشاوره کارگردان با حفظ
مولفه های خالقانه شــخصی من درکارگردانی به گروه کمک کردند .از طرفی اقای بهروز
افخمی منجی این کار در شرایط سخت شــدند و عالوه بر ان کمک های بی شائبه ای در
طول تولید اثر به گروه داشتند .ما از مرحله اخذ پروانه ساخت دچار مشکل بودیم ،چرا که
موضوع فیلم برای دست اندرکاران سینمایی چالش هایی را بر نظارت می طلبید که برای من
فیلم اولی متقاعد کردن شان بسیار سخت بود .فیلم سازی در هر دو ساختار کوتاه وبلند،
با تفاوت های در پرداخت به جزئیات و زمان همراه است اما در کارگردانی این دو کار از یک
جنس و متریال هســتند ،اکنون هم در حال نگارش فیلم نامه بعدی سینمایی خود با پیام
الریان هستم.
صحبت پایانی:
از فارابی به خاطر حمایت کمی که از فیلم اولی ها دارند گله مندم .من تا قبل از این فیلم
کوتاه ساخته ام این اولین تجربه ساخت فیلم بلندم در سینمای ایران است ،بعضا متاسفانه به
کرات شاهد هستیم که فیلم اولی ها برای ساخت فیلم اول خود باید به برخی تهیه کنندگان
باج بدهند .حضور اقای بهروز افخمی که دغدغه فرهنگی داشتند ،برای ما بسیار ارزشمند
بود .استاد بدون هیچ حمایت دولتی و یا نهادی ساخته شد. صفحه 6
مسابقه سیمنای ایران
تبدیل هپلوان به قهرمان
فیلم سینمایی«شماره »10همچون ساخته های پیشین ابراهیم اصغری «تک تیرانداز»« ،شور
شیرین»« ،به کبودی یاس» و «مردی شبیه باران» فیلمی اجتماعی در حوزه دفاع مقدس و ژانر جنگ
است و فیلم نامه ان که مجموعی است از خاطرات چند اسیر دفاع مقدس ،توسط حمید زرگرنژاد
نوشته شده است.
مبنای شکل گیری داستان «شــماره »10را می توان تقابل بین زندانبان و اسیر دانست؛ وظیفه
زندانبان محافظت از زندانی است و یکی از اهداف هر اسیر و زندانی فرار است.
خالصه دوخطی «شماره :»10یکی از اسرا از اسارتگاه دشمن فرار می کند .او در مسیر فرار دچار
فراز و نشیب هایی می شود که در انتها به جای این که به عنوان یک قهرمان وارد ایران شود تصمیم
می گیرد تبدیل به یک پهلوان شود.
در واقع قهرمان داستان از مرحله قهرمانی اوج می گیرد و تبدیل به پهلوان (شخصیتی که مردم از
دیرباز به ان عالقمند بوده اند) می شود.
اصغری کوشیده در انتخاب فیلم نامه ،داستان و اجرای فیلم متفاوت تر به فضای جنگ بپردازد
تا مخاطب راحت تر بتواند با ان ارتباط برقرار کند .بازی درخشان مجید صالحی ،سیامک صفری و
حسام منظور ،فیلمبرداری ویژه ،طراحی صحنه و فیلمنامه خوب «شماره ده» به او برای رسیدن به
این هدف کمک شایانی کرده اند.
چهار شنبه 12بهمن 1401شماره 1364
7
فرهومند ناظریان «شــماره ،»10چهارمیــن فیلــم
سینمایی حمید زرگرنژاد -فیلم ساز
گفت و گو
خوزستانی -پس از «پایان خدمت»،
«ماهورا» و «برای مرجان» محسوب می شود.
حمید زرگرنژاد ،متولد ۱۳۵۴اســت .او تاکنون؛
ده فیلم کوتاه ،پنج تله فیلم و دو سریال تلویزیونی
و تعداد زیادی مستند ســاخته و در سی ودومین و
سی وششمین دوره جشنواره فیلم فجر ،به ترتیب
با «پایان خدمت» و «ماهورا» حضور داشته است .وی
هم چنین ،مدیریت موسسه سینمایی پویان فیلم را
از سال ۱۳۸۳بر عهده دارد.
تازه ترین محصول بنیاد سینمایی فارابی که در
میان اثار بخش سودای ســیمرغ فجر چهل ویکم
حضور دارد؛ بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده
و حسام منظور ،سیامک صفری ،بهرنگ علوی ،مهدی
زمین پرداز ،صحرا اسداللهی و احمد کاوری ،در ان
ایفای نقش می کنند.
« شماره ،»10روایت گر داستان فرار پرماجرای یک
اسیر ایرانی از زندان رژیم بعث عراق است.
این فیلم ،در فضایی متفاوت و نفس گیر ساخته
شده و در خالصه داســتان ان امده است« :فرار از
اینجا بهترین راهه؛ چون همه مون ازش می ترسیم»!...
عوامل اصلی این فیلم سینمایی عبارتند از؛
مجری طرح :احمــد کاوری ،مدیر فیلم برداری:
حسن پویا ،طراح صحنه :محمدرضا شجاعی ،تدوین:
عماد خدابخش ،اهنگ ساز :مسعود سخاوت دوست،
صداگذار :ارش قاسمی ،صدابردار :فرخ فدایی ،طراح
چهره پردازی :شهرام خلج ،طراح لباس :نیاز حمیدی،
طراح جلوه های ویژه بصری :حسین حشمت نیا ،طراح
جلوه های ویژه میدانی :رضا ترکمان ،مدیر تولید :علی
بهره مند ،اصالح رنگ و نور :سامان مجدوفایی ،مدیر
برنامه ریزی :حبیب قلی زاده ،دستیار اول کارگردان:
محسن حسن پور ،سرپرســت گروه فیلم برداری:
محمد نادر قشالقی ،دستیار اول فیلم بردار :فرزین
ابراهیمی ،دستیار صحنه :حسین حاجی ابراهیمی،
مدیر تدارکات :محمد میسمی تمار ،محصول :بنیاد
سینمایی فارابی.
حمید زرگرنژاد ۲ ،ســال پــس از تولید «برای
مرجان»« ،شماره »10را اماده نمایش کرده است.
تهیه کنند گی «شــماره »10را ابراهیم اصغری بر
عهده دارد .اخرین فعالیت اصغری در سینمای ایران،
جنگی «تک تیرانداز» بوده است.
فیلم سینمای
ِ
خبرنگار صبا با ابراهیم اصغری به گفتگو نشســته
است... صفحه 7
صاحب امتیاز :موسسه فرهنگی هنری وصف صبا
مدیر مسئول و سردبیر :محمدرضا شفیعی
www.rooznamehsaba.com
rooznamehsaba
تهران -خیابان ایت اهلل مدنی -کوچه خجسته منش -پالک 5
تلفن 77582422 -6 :فکس77548245 :
چاپ :موسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران
توزیع :نشر گستر امروز
شیرینقلم
گالب به رویتان ،خبرنگار شدم!...
وارد تحریریه روزنامه شدم ،سالم کردم.کسی من را ندید.
همه درگیر بودند .رفتم جلوتر شاید من را ببینند .همه گوشی به
دست از این طرف تحریریه به ان طرف و برعکس راه می رفتند و
در حال صحبت بودند .دوستم باالخره متوجه من شد.امد جلو و
با تعجب پرسید؛ تو اینجا چیکار می کنی؟ گفتم؛ اومدم ببینمت.
معاون سردبیر ،کالفه و پریشان از کنار ما رد شد و گفت ،گندش
بزنن! نفهمیدم منظورش به کی بود! عاقل اندر سفیه ،نگاهش
کردم تا حالش جا بیاید .سردبیر که فقط و فقط از پشت میزش
می توانست به وجاهت کارش شان بدهد؛ روی صندلی نشست
و داد زد :معلومه اینجا چه خبره؟ چه وضعیه! یعنی یه خبرنگار
نیست که اسمش رو رد کنیم واسه جشنواره؟دوستم گفت نه
اقا ،یکی دونفر که جشنواره رو تحریم کردن .یکی دو نفرم دوران
نقاهت بعد از جشنواره کیش رو می گذرونن .البته چند نفری هم
جواب تلفن ندادن ،چند نفری هم ...
معاون سردبیر که از اتاق شیشــه ای سردبیر چشم از من بر
نمی داشت،گفت؛ باید یه فکر اساسی کنیم اقا .سردبیر ،با نگاه
عاقل اندر سفیه به معاونش گفت؛ واقعا خسته نباشی! سپس
هر سه مصمم مثل یک تی م ورزشی دست در گردن هم ،سران
مبارک شــان را به هم چســباندند و با هم به رفتند توی حلقه
مشورت .میان این شورای سرپایی ،دوستم هر ازگاهی سرش
را با تعجب از جمع جدا و با چشمانی از حدقه بیرون زده نگاهی
به من می کرد و می شنیدم که هر دفعه می گفت؛ نه! نمی تونه!
اینکاره نیست! شوخی می کنید! خالصه از این حرف ها ...البته
غلط نکنم ،یک بار از اون نگاه های اش ،نگاه عاقل اندر سفیه بود.
باالخره ،هر سه به اجماعی رســیدند و رو به من ،مثل برادران
دالتون ،نزدیک شدند .سردبیر ،گفت؛ هی تو ...صداها در خالء
گم می شــدند و پیدا !...ولی دروغ چرا؛ شنیدم دوستم پرسید؛
روت حساب کنیم؟
و تا به خودم بیایم ،متوجه شــدم اینجا هســتم ...بله،کاخ
جشــنواره چهل و یکم فیلم فجر .گالب به روی تان ،خبرنگار
شدم .زیاد جدی ام نگیرید ولی لطفا برایم ارزوی موفقیت کنید!
فیلمهایمستندبلندجشنوارهفیلمفجراعالمشد
هیات انتخاب و داوری بخش مستند بلند چهل و یکمین جشنواره بین المللی فیلم فجر ،شامل اقایان :رضا خوشدل
راد (تهیه کننده و مستندساز) ،مصطفی رزاقی کریمی (مستندساز) ،امین قدمی(تهیه کننده و مستندساز) ،سلیم
غفوری (قائم مقام معاون سیما ،تهیه کننده و مستندساز) وخانم مهدیه سادات محور( تهیه کننده و مستندساز)اسامی
مستند های بلند راه یافته به بخش مسابقه را اعالم کردند.
روایتی از عشق و انتظار
قصه دختران در «خونه مامان شکوه»
مستند « ۶۴۱۰روز اسارت» روایتی از زندگی خلبان شهید حسین
لشکری است به کارگردانی زهره نجف زاده که با این اثر ۸۴دقیقه ای
در بخش جایزه شهید اوینی شــانزدهمین دوره برگزاری جشنواره
سینما حقیقت حضور داشت .این فیلم روایتی از عشق و انتظار است؛
در جوانی است حسینی که خیلی پرشور و شر و عاشق خلبانی است
همزمان دلباخته منیژه می شود و وقتی با هم ازدواج می کنند وصال
کوتاهی به اندازه یک سال و چند ماه دارند و پس از ان زمزمه های نفوذ
عراق به مرزهای ایران به گوش می رسد.
مستند «خونه مامان شــکوه» به کارگردانی مهدی بخشی مقدم و
تهیه کنندگی مهدی شامحمدی تولید شده در مرکز گسترش سینمای
مستند ،تجربی و پویانمایی است که در جشنواره سینما حقیقت حضور
داشته است و به روایتی از یک کمپ ترک اعتیاد و قصه دختران ان در
خانه ای است که نام صاحب اش «مامان شــکوه» روی ان گذاشته شده
واکنون محلی برای ترک اعتیاد دختران جوان و نوجوان می پردازد .در این
مستند به قصه زندگی این دختران چه پیش از حضور در این خانه و چه
امیدی که به زندگی برای پس از خروج از این خانه دارند ،پرداخته می شود.
چرا افغانستانی ها مهاجرت کردند؟
دنیای وحشی زاگرس
مســتند «در پس جنگ» به کارگردانی محمدحسین محمودیان
درباره مردمان سرزمین افغانستان است .مستند با این سوال اغاز می شود
که« :بیش از 4دهه است که مهاجران افغانستانی را در ایران می بینیم .بر
این مردمان چه گذشته که امروز بسیاری از انها مهاجر هستند؟» در این
مستند ،دوره جهاد را در کشور افغانستان به تصویر کشید ه شده است،
دوره جهاد ،در این کشور است که مردم افغانستان مقابل حکومت متجاوز
شوروی ایستادگی می کنند .این مستند به پای صحبت با طیف های
گوناگون و قومیت های متفاوت این مردم نشست ه است.
فرشاد افشین پور از مستندسازان فعال در عرصه محیط زیست و حیات
وحش است .افشین پور با مستندهایی که طی سال های اخیر ساخته به
منبعی مهم برای پژوهشگران و محققان بدل شده است .این فیلم سفری
است برای دیدن کوه های شگفت انگیز و مالقات با کسانی که در تمام
زمان های ســال تالش می کنند تا در این کوهستان زندگی کنند و به
نسل خود امتداد ببخشند.پیغام اصلی مستند دنیای وحشی زاگرس هم
همین هشدار همیشگی است که چه خطری زمین و موجودات دیگرش
را تهدید می کند و ما انسان ها چگونه می توانیم در حفظ ان بکوشیم.
روایت زندگی یک پیرمرد
زندگی یک طلبه دلسوز در غیرمسکونی
«کوهستان بی صدا» عنوان مستندی به کارگردانی فرود عوض پور از
تولیدات مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی است که روایت زندگی
یک پیرمرد در کوهستان را بیان می کند .داســتان این مستند درباره
«پیرمردی (ناشنوا و الل) با بیش از ۷۰سال سن است که به تنهایی در
کوهســتان زندگی می کند .او تمام عمر خود را در این منطقه بوده و تا
کنون از انجا بیرون نرفته است .این پیرمرد بعد از ازدواج صاحب سه فرزند
می شود ولی به خاطر مشکالت فراوان ،عدم وجود مدرسه و بهداشت و
شرایط زندگی سخت در کوهستان همسرش او را ترک می کند.
مستند «غیرمسکونی» به کارگردانی مســعود زارعیان بازنمایی
واقعیت زندگی ســاده یک طلبه دلســوز اســت .روایت برشــی از
زندگی زندگی یک روحانی کنشــگر و دغدغه مند در حوزه معضالت
فرهنگیاجتماعی و حتی اقتصادی در حاشیه شهر مشهد است که در
طی یک سال رابطه ای بسیار صمیمی و نزدیک با همه اقشار محله ایجاد
کند .طلبه ای که هم به دنبال رفع اسیب های اجتماعی ،در حاشیه شهر
مشهد در خالل فعالیت های مردمی اش در حاشیه هایی برایش ایجاد
می شود که به زندگی خصوصی او با همسرش لطمه می زند. صفحه 8