روزنامه هنرمند شماره 1336
روزنامه هنرمند شماره 1336
چهارشنبه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شماره 16 1336صفـــحه 5000تومـان ISSN 2008-0816
هنرمند را در «مگ لند» و «جار» ورق بزنید www.magland.ir
www.jaaar.com
و یژه نامه ی چهلمین روز درگذشت
استاد محمدرضا شجریان
نقاشی :نسرین پناهی
شجریان هنرمند
ِ
محمود دولت ابادی
نویسنده
شجریان هنرمند از ان است که نمى توان چنین عنوانى را به هر ان که با هنر سر و کار دارد داد.
این که مى نویسم
ِ
دریغا که با او رفت و امدِ دوســتانه نداشتم چنان که مث ً
ِ
دوست فقیدم محمدرضا لطفى داشتم .پس این براستى
ال با
ِ
ِ
مدال هنر
دریافت
مناسبت
به
دیدم
را
ایشان
که
بارى
اخرین
استا ِد موسیقی اوازى ایران را چند بارى بیش ندیدم.
ِ
ادب فرانسه بود در محل اقامت سفیر فرانسه در ایران .اندکى دیر رسیدم و چون وارد شدم یکراست رفتم به روى
و ِ
بوسی او که ایستاده بود کنار همسرش و همایون با همس ِر خود .بیرون که امدیم مهراذر به من گفت وقتى وارد شدیم
و شــجریان تورا دید چهره اش انگار روشن شــد ،و من البته خرسند شدم و گفتم شاید انتظار نداشته از دعوت او
استقبال کنم باتوجه به این که رفت و امدى نداشته ایم؟ نخستین بار که دیدمش در یک مهمانی ساده و دوستانه بود
در ایام منع موســیقى که گویا اهل موسیقى ترتیب داده بودند و محمدرضا ان شب اواز خواند و دریغا که نتوانستم
احترام هن ِر او نفس را در سینه حبس کردم و بدان ع ّلت داشتم دچار ُسرفه مى
به تمامى بهره مند بشــوم؛ زیرا به
ِ
میان جمع ،به اشپزخانه ُسریدم و در به روى خود بستم و ماندم تا اواز به پایان رسید و از
شدم که ناچار برخاستم از
ِ
اشپزخانه بیرون امدم با پوزش از وى و از جمع سر جاى خود نشستم .درمیانه ى این دو دیدار که شاید سى سالى
ِ
ِ
فاصله بود ،شــاید دو -سه ک َر ِ
فریدون
بزرگداشت -گویا -زنده یاد
مناسبت
ت دیگر اتفاق دیدار رخ داد .یک بار به
ِ
مشــیرى که بنده خدایى هم عکسى گرفته بود که اخیرا ً در شــبکه هاى مجازى دیدم و یک بار هم ایشان تصادف ًا
ســرى زد به کلبه ى من در حومه ى کردان که حاال شهرک حافظیه نامیده مى شود .من مهمان داشتم ،شاید لطفى
هم بود با دکتر نورى .امد نشســت در ان جاى نیمه تاریک ،چایى نوشید با ننوشید ،کم از ساعتى ماند و رفت .یادم
نیست همراهانى داشت یا نداشت؟ بعد از ان شنیدم او هم پى جوى مکانى ست و از ان پس رفته است طرف ابیک
نشان قدرشناسی
و تکه زمینى خریده و دیرى نگذشت که شنیدم براى اهالی ابیک شبى موسیقى اجراء کرده است
ِ
مهمان نوازی ایشان .شبى هم کسى که نشناختم کیست به افتخار خانم سیمین بهبهانى مهمانى برگزارکرده و مرا
سیمین زنده یاد
هم دعوت کرده بود که رفتم و انجا از شــجریان و من خواسته شد حلقه گلى را تقدیم کنیم به بانو
ِ
که دوتایى حلقه ى گل را روى شانه هاى بانو قرار دادایم و طبق معمول عکس و البد فیلم هم گرفته شد .همان شب
ِ
فترت در عمرهایى بود که گذشته
حاصل
دقایقى باهم نشستیم و ندانستیم چه باید بگوییم و بشنویم ! و ان گنگى
ِ
بود و دریغا در فترت و دورى هم مى گذشت .دیگر به یاد نمى اورم کى و کجا او را به اتفاق دیده یا ندیده باشم مگر
شنیدن کنسرتى که برگزار مى شد درمکانى که حاال موزه ى سینما
شــبى در استانه ى انقالب که رفتم به دیدن و
ِ
شده -بى که خبر به دوستم لطفى داده باشم که از محبس بیرون امده ام-،نشستم شنیدم و دیدم و در پایان رفتم
ِ
تحسین ان هنرمندان که براستى شورى ایجاد کرده بودند با سروده ى» گر به تو افتدم نظر چهره به
پشت صحنه به
ِ
ِ
صوت اصطالح ًا
چهره رو به رو »...ارى ...همین است و بود حدود دیدارهاى من با سیاوش شجریان که پیشتر اورا با
شجریان هنرمند ،نه به تشخیصم از دیدار هاى کوتاه
داوودی اش به یاد مى اوردم در اواى» ربّنا» ا ّما این که نوشتم
ِ
و اتفاقى حاصل شــده بود و نه در اشاره به صداى محض شــجریان است .بلکه بیشتر تاکیدم بر یادگیری اوست در
همه ى ابعاد از عرصه اى که به وى و هن ِر وى مربوط مى شــد؛ و از ان اســت که شجریان هرگز بس نکرد به انچه از
طبیعت پدرى -خانوادگى میراث برده بود .بلکه همواره در جستجوى بهورزى در هن ِر خود بود .یک وقت که چندى
ناممکن شده بود برگزاری کنسرت ،شنیدم او به سف ِر اصفهان مى رود جهت تامل در صناعات مستظرفه که سپاهان
تاج اصفهانى .مى
بدان مفتخر اســت و ما هم ،و همچنین مى رفت به دیدار
ِ
هنرمندان اصفهانی ما همچون کسایی و ِ
تحسین اش مى کردم .یک بار مهمان دوستى بودم که صداى شجریان را
درقلب خود
شــنیدم جستجوهاى او را و
ِ
ِ
پخش کرد و من که در اندوه محض غرقه بودم ناگهان ســر بر اوردم و گفتم» عجیب است ،این ِ
غلت اواز چنان بود
که انگار ّ
خطاطى س ِر حرف نون را به شیوه ى نستعلیق به پایان ببرد؟!» شاید ان دوست ،همان لحظه به یاد اورد یا
ســپس شنیدم که دیگرى گفت شجریان خط را هم خوش مى نویسد که البته من پذیرفتم ،بى گمان! زیرا باور دارم
خط ،اواز،شعر ،موسیقى ،مینیاتور و دیگر هنر -صنعت هاى اصطالح ًا مستظرفه ى ما دستادست ،هر کدام یکدیگر
را کامل مى کنند و بى تردید شجریان این رمز را در یافته و شناخته بود .این است که اورا هنرمندى مى شناسم که
مى توانش « خردمندِ یاد گیر» نامید .ارى خردمندِ یادگیر ،چنانچه حکیم ابوالقاسم فردوسى این ترکیب را بکار مى
برد هرکجا در هنر ،دانش و کردا ِر درست .یعنى که هنر تا امیخته با خِ رد نباشد دیرى نپاید.
خالصه ى کالم این که شجریان تاعمر او کفاف داد اموخت ،انچه را به عرصه ى هنر موسیقى و شعر مربوط مى شد
ِ
هنروران اوازی ما بود که قدر و
میراث مانده از گذشــتگان را شناخت ،ارزیابى کرد و اموخت ،و از معدود
اموخت،
ِ
اتفاق مهمى در هنر اواز و اواز خوانی ایرانى است .در
کیف ّیت و مفاهیم شــعر را به درستى فهم و منتقل کرد و این
ِ
میان همه شعرهایى که خواند فقط دو مورد سهو از او دیدم که یکى از ان دو را به یاد مى اورم در این بیت .حافظ
ِ
نوشــت »:خیال حوصله ى بحر مى پزد هیهات -چه هاست در س ِر این قطره ى محال اندیش!» در مصراع نخست»
حوصلــه ى بحر مى پزد» یعنى که تخیل حافظ حوصله ى دریــا را به جوش در مى اورد .کارى که ناممکن و محال
اســت ،ولى از عهده ى خیال حافظ بر مى اید و فقط از عهده ى خیال بر مى اید .کما این که در مصراع درخشان
بعدى مى اورد وگویى مى پرسد ازخود باحیرت که بنگر» چه هاست در س ِر این قطره ى محال اندیش؟!»
متجانس قطره بادریا و تفاوت ک ّمی عظیم ان دو ،حافظ مى گوید
واینجا قطره خو ِد شــاعر است .صرف نظر از ربط
ِ
خیال قطره اى ست که من،که ادم،
توان
از
انگیزى
حیرت
تناقض
خیال من دریا را به اتش مى کشد ،و انجا ٍم چنین
ِ
ِ
ِ
ً
ِ
ِ
مشورت
طرف
هستم! و این یکى از گرانترین شه بیت هاى غزلیات حافظ است که اما محمدرضا شجریان و احتماال
خیال حافظ ،و به نادرست خوانده شده» خیال حوصله
شــدن دریا را در
او نتوانسته اند بر بتابند به اتش کشیده
ِ
ِ
ى بحر مى برد هیهات!» و گمان رفته اســت که خیال حوصله ى دریا را ســر مى برد! ومن تعجب کردم از درست
احترام
هوش هنرمندى که اورا به خردمندى مى شــناختم و مى شناسم نیز .اکنون به یاد و
جانب
درنیافتن بیت از
ِ
ِ
ِ
ِ
اموزش حافظ از گذشتگان ،این نوشته را باهمان
محمدرضا شجریان هنرمند که بسیار اموخت از حافظ و شیوه ى
ِ
ِ
حافظ بى بدیل سروده است :خیال حوصله ى بحر مى پزد هیهات -چه هاست در س ِر
بیت به پایان مى برم چنانچه
این قطره ى محال اندیش!
محمود دولت ابادى -دوسلدورف
تاریخ پانزدهم ابان ماه١٣٩٩ صفحه 1
2
شجریان خواننده ای مردمی
شجریان برایوطنشخواند
چهارشنبـــــــه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شمــاره 1336
www.honarmandonline.ir
ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران
یادداشت
شجریان
متفاوت و دیگرگونه
سید مجتبی حسینی
معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمی
من به عنوان یک دوستدار موسیقی ایرانی وقتی
نگاه می کنم و روند موســیقی اصیل ایرانی را پی
گیری می کنم می بینم که به راحتی می توانیم اواز
ایران را به دو دوره ی قبل و بعد از استاد شجریان
تقســیم کنیم .حضور یک نفر توانسته است این
قدر شاخص ها و معیارهای هنری اواز اصیل ایرانی
را ارتقا بدهد کــه در واقع قبل و بعد از حضور او
متفاوت و دیگرگونه می شود.
نکته ی بعد هوشمندی های ایشان در اجرای اواز
و تلفیق درست شــعر و موسیقی است .به همین
دلیل اثار ایشان توانسته است در بین مخاطبان
جایگاه ویژه ای پیدا کند و افراد را با ســلیقه های
گوناگون به موسیقی اصیل ایرانی عالقه مند نماید.
چه کســی که دغدغه های ادبی و چه کسانی که
دغدغه ها و عالقمندی های هنری داشتند.
نکته ی سوم نقشی اســت که ایشان در توجه به
موســیقی اصیل ایرانی به مخاطبین هنر عرضه
کردند .به نوعی که حضور ایشــان و هنرمندان
شاخص هم دوره ی ایشان توانست موسیقی ایرانی
را هم از نظر کمی و هــم از کیفی ارتقائ دهد و
مخاطبان ان را گسترده کند .شاید به یک معنا در
دهه های پیشین موسیقی اصیل ایران این چنین
مورد اقبال قرار نداشته .و حضور افراد تاثیر گذار
مانند ایشان بود که این اقبال و توان را به موسیقی
داد تا دل های جدید را هم متوجه موسیقی اصیل
ایران و ظرفیت های ان بکند .به نوعی که در تمام
این سال ها اســتقبالی که خارج از کشور و حتی
کســانی که با زبان فارسی اشــنایی نداشتند از
برنامه های موسیقی اصیل ایرانی چه کنسرت های
مرحوم استاد شجریان و چه کنسرت های اساتید
دیگر داشتند بخشــی از ان برامده از حرکت و
اجراهایی بود که دهه ی 60و 70توســط ایشان و
اساتید هم طراز ایشان در جهان برگزار شد.
شجریان
فقط خواننده نبودند
ژاله اموزگار
پژوهشگر زبان های باستانی
من در موسیقی سر رشــته ای ندارم ولی مثل هر
ایرانی دیگری از موسیقی سنتی خودمان بسیار لذت
می برم .من به عنوان یک ایرانی به چنین شخصیتی
که در رشته ی خودشــان هم با سواد بودند(چون
ایشــان فقط خواننده نبودند ،سواد موسیقی هم
داشتند) احترام می گذارم .استاد شجریان یکی از
ردیف شناســان درجه یک ایرانی بودند و در عین
حال صدای زیبا و اخالقی مردمی داشتند.
علی نصیریان
بازیگر
لوریس چکناواریان
رهبر ارکستر و اهنگساز
شــجریان در موســیقی اوازی ایران منحصر به فرد است؛
همانطور که غالمحســین بنان بود و هست ،شجریان در عمر
پر برکت خود در زمینه موسیقی اوازی ایران تحقیق و تفحص
کرد .با اساتید این رشته کار کرد ،اموخت و اموزاند.
شــجریان گوشه های مهجور موسیقی ســنتی را خواند و با
جادویی خــداداد ،گنجینه ای از اوازهای
صدای کم نظیر و
ِ
ایرانی را از خود به یادگار گذاشت.
شــجریان توده ی مردم را با مفاهیم شعر حافظ اشنا کرد .و
حافظ را به مردم شناساند.
شجریان برای مردم وطنش خواند و چه زیبا خواند .او همواره
حــق فرهنگ ایران در
با مردم بود و هســت او نماینده به
ِ
دنیاست .شجریان یک نابغه بود.
خاطره ی دهه ی هفتاد
علی مرادخانی
مدیر اسبق مرکز موسیقی ،معاونت هنری پیشین وزارت
فرهنگ و ارشاد اسالمی و مدیر موزه موسیقی ایران
استاد شجریان در رشته موسیقی سنتی بودند و من در حوزه ی کالسیک و این
دو مقوله و دنیای متفاوت هســتند .به این دلیل نمی توانم نظر دقیق تکنیکال
راجع به کارشــان بیان کنم .ولی می دانم کارشان بسیار با ارزش بود و به واسطه
شخصیت ناب و تسلط در خواندن بسیار تاثیرگذار بودند به طوری که بسیاری از
موزیسین ها تحت تاثیر ایشان قرار گرفتند .شجریان نه تنها خواننده ای درجه
یک بودند بلکه نواوری هایی داشــتند و سازهای مختلفی را طراحی کردند که
به نظرم باید در موزه ای به نمایش گذاشته شوند .اقای شجریان بسیار مردمی و
ملی بودند؛ زمانی که زلزله بَم رخ داده بود برنامه گسترده ای برای کمک به اهالی
بَم انجام دادند .شــجریان هنرمند بزرگی بود که در هنر و زندگی روزمره ترسی
نداشــت ،با زمان امروز و زمان فردا زندگی می کرد و به همین دلیل کسی که با
زمان فردا زندگی کند و نان را به نرخ روز نخورد ان فرد در تاریخ جاودان خواهد
ماند و اقای شجریان هم یک هنرمند جاودانه هستند.
سال،۱۳۷۰کنسرتیدرچهارشبکهدرشب هایعیدغدیربودبرای اقایشجریاندرنمایشگاهبینالمللیبرگزارکردیم،
البته یک شب پس از دو شب اول و دوم استراحت داشتند.
بسیار کنسرت منظم و زیبایی بود اما با وجود تالش های بسیار چالش های زیادی را هم به همراه داشت و بعد از شب دوم
مخالفت هایی با این کنسرت ایجاد شد .این مخالفت ها و اتفاقاتی که در شب سوم افتاد باعث شد تا بعد از اجرای شب سوم
اقای شجریان تصمیم به عدم اجرا در شب اخر بگیرند.
در ان زمان اقای خوشرو معاون هنری بودند و اقای بشارتی نیز وزیر کشور؛ هماهنگی های الزم برای دیدار استاد شجریان
و اقای بشارتی در جهت رفع کدورت ها انجام گرفت .بنده به اتفاق اقای شجریان و اقای خوشرو به دعوت اقای بشارتی به
دیدار ایشان در وزارت کشور رفتیم تا اقای بشارتی از اقای شجریان دلجویی کنند.
اقای شجریان بسیار ناراحت و گله مند بودند که چرا ان اتفاقات افتاد .اقای بشارتی هم در حالی که خوشرویی نشان
می دادند در پاسخ به ایشان گفتند« :استاد شجریان ،شما خودتان را ناراحت نکنید ،به هر حال در این ممکلت از این اتفاقات
می افتد ،قرار نیست عالم و ادم با هم موافق باشند .اصال خو ِد خداوند متعال هم اگر رفراندوم برگزار کند ،خیلی ها به خود،
خدا هم رای نمی دهند!»
این مطلب که از دید جمع حاضر خیلی قانع کننده به نظر امد ،به طوری باعث شد ان اتفاقات بد کنسرت ،جمع و فراموش
شود و اقای شجریان هم سر حال شدند و د ر مجموع جلسه خوبی بود .بعد از اتمام صحبت ها از اقای شجریان درخواست
کردیم تا اوازی بخوانند و ایشــان هم قبول کردند و چنان اواز زیبایی خواندند که در هنگام برگشت از وزارت کشور،
همه ی کارکنان انجا به احترام ایشان ایستاده بودند .اقای بشارتی هم خیلی محبت داشتند و شماره ی خودشان را به اقای
شجریان دادند تا ه ر وقتی اگر مشکلی پیش امد با ایشان تماس بگیرند .به هر حال این هم یکی از خاطرت بنده با اقای
شجریان بود که بعد ها نیز با ایشان مرور می کردیم و ایشان هم از اقای بشارتی به نیکی یاد می کردند.
هنرمندانتان را دوست بدارید
دوستی محمدرضا شجریان
ایران
ِ
احمد پژمان
اهنگساز
ایران درودی
نقاش
من همیشه خواســته ام به بهترین وجهی که برایم امکان دارد ،از هنرمندان بزرگ
مملکت مان قدر شناسی کنم و خالصانه در مقابل انها تعظیم کنم .اینطور بود که وقتی
استاد شجریان در بزرگترین و مهم ترین سالن پاریس (سارا برنارد) کنسرت داشتند،
عرق هم وطنی ام به جوش امد و حضورشان تماس گرفتم و گفتم :من بلیت امدن به
کنسرت شما را ندارم ،ولی می ایم و جلوی گیشه فریاد می زنم و بلیت را از بازار سیاه
تهیــه می کنم .فرمودند که من بلیت یکی از اعضای خانواده ام را تقدیم تان می کنم.
وقتی به سالن رسیدید ،تماس بگیرید تا بلیت را برایتان ارسال کنم .تلفن را گذاشتم و
به یکی از مهمترین گل فروشی های پاریس زنگ زدم و سفارش یک دسته گل استثنایی
با دویست شاخه ی ساقه بلند رز دادم .تاکید کردم چشم گیر باشد چون می خواهم به
یکی از اساتید مملکت ام هدیه کنم .وقتی گل را به سالن فرستادند ،دیدم چهار نفر حمل
اش می کنند به قدری بزرگ و با شکوه بود .بعد از کنسرت باالی سن رفتم و دسته گل را
کشان کشان بردم و با تمام وجودم خم شدم و تعظیم کردم .سرم را که بلند کردم دیدم
تمام هموطنانم به پا ایستاده و دست می زنند .این خاطره برای من فراموش نشدنی است
که این طور با خلوص نیت تعظیم کردم که تاثیر گذار بود و فراموش ناشــدنی از اینکه
وقتی از کنسرت بیرون امدم به دلیل ازدحام جمعیت و نبودن تاکسی در کافه ی نزدیک
سالن نشستم و دیدم استاد شجریان گل را کشان کشان می برند .خیلی خوشحال شدم
که برای هدیه من ارزش قائل شده بودند .هنرمندان تان را دوست بدارید علیرغم زخم
ها و کمبودهایشان ولی استاد شجریان هیچ کدام از این ها را نداشتند .همه ی ما یک
دل و یک جان دوست شان داریم و دوست شان خواهیم داشت.
درمورد استاد شجریان جز خوبی نمی توان سخن گفت .البته چون
فعالیتموسیقاییمن،موسیقیکالسیکاستودرزمینهموسیقی
اوازیفعالیتیندارمنمی توانمقضاوتدقیقیداشتهباشم.ولیانچه
درباره شخصیت ایشان می توان اشاره کرد نیک نامی ،محبوبیت،
شریف بودن و ایران دوستی ایشان است .زمانی که اقای شجریان
به محبوبیت و شهرت فعلی نرسیده بودند اقای محمود کریمی از
استادان معروف و مطرح موسیقی ایرانی و از مدرسان ردیف اوازی
که شاگردان بســیاری را تربیت کرده اند ،اقای شجریان را تایید
کردند و این بدان معنی است که در سالهای اولیه ی فعالیت هنری
اقای شجریان ،اشخاص معتبر و به نامی که ایشان را تایید می کردند
خود دلیل محکمی است بر به حق بودن انچه در مورد شخصیت و
هنر شجریان گفته می شود .وقتی به مصاحبه ها و رفتار اجتماعی
اقای شجریان نگاهی بیاندازیم متوجه می شویم که کام ً
ال به حرف
هایشان اعتقاد داشته اند و این شهامت قابل تحسین است .و نکته
م این حس را
مهم دیگر ،ایران دوستی اقای شجریان است که بنده ه
دارم تا جایی که ایشان حس عجیبی به اشعار فردوسی داشت .انچه
که در هنرمندان موسیقی کم است ُرک گویی و حقیقت گویی است؛
ولی اقای شجریان بسیار در این موارد شجاعت داشتند که هر کسی
جرات و شهامت بیان این احساسات را ندارد .دو تن از فرزندان اقای
شجریان ،مژگان و همایون که افتخارافرین هستند و راه پدر را ادامه
می دهند و تحسین برانگیزاند که این نتیجه تربیت درست ایشان
است .اقای شجریان ستون موسیقی ایران بودند و نبودشان ضربه ای
است برای موسیقی ایران . صفحه 2
بزرگ بود و از اهالی امروز بود!
سید محمد بهشتی
معمار و رئیس پیشین سازمان میراث فرهنگی
-1در قلمروی موسیقی استاد محمدرضا شجریان را باید نخبه دانست .لیکن
هرچند نخبه بودن ایشــان نیاز به اثبات ندارد ،اما انچه زیر غبا ِر روزمرگی
معنای نخبگی اســت .در واقع شاید بتوانم با
محجوب و مغفول مانده ،خو ِد
ِ
مددجویی از شــخصیت استاد شجریان نوری بر زوایای تاریک معنا و مفهوم
نخبگی بیاندازم.
ت جویی
شــجریان در عرصه موسیقی ایرانی یک پژوهشــگر است؛ حقیق
خســتگی ناپذیر که تمام تالش خود را معطوف به یافتن معرفت و اشراف بر
عصر
قد و باالی این ســنت ساخته تا ان جان را باری دیگر با کالبدی در خو ِر
ِ
کنونی احضار کند و مخاطبان تشنه را با چهرۀ ان زیباروی گریز پا روبرو کند.
توانایی های او در این کارزار کمک کرد تا در مســیر پر فراز و نشیبی که گام
نهاد ،پیش رود و به قله هایی رفیع نایل شود.
بسیارند کسانی که با نگاه متعصبانه می کوشند سنت را در غار گذشته حبس
کنند و حاضر نیستند خود را با اقتضائات زمانه هماهنگ سازند اما اواز شجریان
معاصر است و سهم قابل توجهی در معاصر شدن موسیقی ایرانی ایفا کرده .او
ریشه ای ژرف در خاک سنت موســیقی ایرانی و در همان حال سری افراشته
در اسمان دوران پیچیده کنونی دارد .به شهادت نسل های پیاپی ،بسیاری با
اثار او به جمع عالقمندان و مخاطبان موســیقی ایرانی شتافتند ،موسیقی ای
که تا چندی پیش بسیاری فرهیختگان این سرزمین نگران احتضارش بودند.
او نه تنها توانست پیوندی عمیق میان نسل جوان با ادبیات کهن فارسی برقرار
سازد ،بلکه در تمام اجراهای خارج از کشور نیز در ضیافت شوق و شور ایرانیان
و غیرایرانیانی که دل در گرو این دلدار داشتند میهمان شد.
استادان پیش از خود ،قوه هایی
اقای شجریان توانست به یاری سلسله ای از
ِ
مستتر و ظرفیت هایی نو را در این عرصه کهن اشکار سازد .بیش از یک سده
است که هنرمندان و موســیقی دانان ایرانی می کوشند تعهد و مسئولیت و
اگاهی اجتماعی که از لوازم زندگی مدرن است را وارد این حوزه کنند و شاید
بتوان گفت که عاقبت این شجریان بود که توانست به شکلی پاکیزه و سالم،
ن نیست دست بردن به گوهری درخشان
پوینده ان ره صد ســاله باشد .اسا
که قرن های متمادی صیقل خورده ،و افزودن تراشی دیگر به ان به طوری که
چیزی بر ارزش هایش بیافزاید؛ کاری سترگ که هر گوهرگری از عهد ه اش بر
نمی اید.
شاید امروز استادان بســیاری به لحاظ هنری و تکنیکی با شجریان همتایی
کنند ،و شاید موســیقی دانان چندی بتوان نام برد که سال ها در این زمینه
خون جگر خورده و تالش کرده اند اما احتماال طی چند دهه اینده رفته رفته
بسیاری از انان به فراموشــی سپرده خواهند شد .ولی این وضع قطعا شامل
حال اقای شجریان نخواهد شــد .زیرا نه تنها ان ماموریت ملی و مسئولیت
فرهنگی و اجتماعی از ســوی جامعه به ایشان محول شده بلکه شخص اقای
شــجریان نیز بر جایگاه و نقش تاریخی خود واقف بوده است .بسیار نیستند
کســانی که توانایی و وقوف در وجودشان جمع امده باشد و انان را تبدیل به
شخصیتی ماندگار کرده باشد؛ چنین کسانی را همچون ارش کمانگیر می یابیم.
ارش که جان در چله کمان نهاد تا پیکانش را هر قدر می تواند دورتر بپراند و
به این واسطه مرزهای فرهنگ ایرانی را وسعت بخشد .فردوسی نیز با سرودن
پس یک هزاره ،می توان مرزهای ایران
شاهنامه تیری پرتاب کرد که هنوز از ِ
فرهنگی را به همۀ انجاها که با شــاهنامه قرابتی دارند ،تسری داد .در دورۀ
معاصر نیز حنجره محمدرضا شــجریان به گمان من همان کمان است که از
چله اش اوازی چنان زیبا و انچنان رسا جهیده و مرزهای زمان و مکان را در
نوردیده و حاالحاالها می رود که مرزهای ایران فرهنگی را وضوح و وســعت
بخشد و دل های بیشتری را گرفتار کند.
هشتادمین سالروز و تولدی دیگر؛ زهی تیر و زهی کمان!
-2بیشــتر ما مردم ایران در فقدان محمدرضا شــجریان سوگواریم .چرا
ســوگواریم؟ در روزگاری که مرگ این همه ارزان شده و هیچ هفته و روزی
نیســت که خبر ناگواری نشنویم .چرا ســوگواریم؟ وقتی چند سالی بود که
شجریان در بستر بیماری بود و همه از پیشرفت بیماری خبر داشتیم و حتی
خود را اماده شنیدن این خبر کرده بودیم .چرا سوگواریم؟
غالب ما که بستگی ای از نوع خویشاوندی یا رابطه ای از نوع استاد و شاگردی
با محمدرضا شــجریان نداشتیم؛ نه حشر و نشر حضوری و نه سابقۀ دوستی.
ولی غالب ما همانقدر سوگواریم که دوستان و اطرافیان ایشان و ای بسا بیشتر
از انان .ما همانقدر ســوگواریم که محرمان او که به تنهاترین خلوت هایش
راه داشتند سوگوارند .چرا ســوگواریم؟ تنها پاسخی که می یابم ،تصنیف ها
و اوازهای اوســت .شجریان با تصنیف هایش مجلســی بر پا می کرد و ما در
این مجلس حاضر بودیم و در این مجالس با او از نزدیک معاشــرت داشتیم.
ِ
خلوت دل های ما .شــجریان با تصنیف هایش
این مجلس در کجا بر پا بود؟ در
فرصتــی برای خلوت کردن ما با خودمان فراهم می کرد .او در این شــلوغی
و همهمۀ بازار مســگران ،در این اوضاع که بسیارند صداهایی که می شنویم
و حتی نمی فهمیم چه معنایی دارد ،با اوازش ســکوتی می ساخت که در ان
خلوت و در ان فرصتی که این خلوت می افرید صداهای اشــنایی به گوش
می رسید؛ صدای قرن ها ،صدای ایران ،صدای موالنا ،حافظ ،ملک الشعرای بهار
ن دوســتان دیگر .در این خلوت که او با اوازش
و بسیاری از فرزانگان و ایرا
فراهم می کرد ما صداهایی را می شنیدیم که مدتها بود خاموش شده بودند و
ما را مطمئن می کرد که این خاموشــی به معنی مرگ شان نیست .هر قدر که
بُعد و فاصلۀ زمانی میان ما و قدما هست در صدای شجریان برداشته می شد.
او صدای بسیاری صداهای خاموش شده بود .انچه ما سوگوارش هستیم همین
خلوت ها و همین صداهاست .ما دلتنگ رفت و امد به ان مجلسی می شویم که
دهه ها از خالل صدای او فراهم می شد .چرا سوگواریم؟ در زمانه ای که فناوری
ضبط صدا این امکان را فراهم کــرده که تصانیف و اوازهای او را ثبت کنیم.
می دانیم که هر بار که بخواهیم می توانیم مرغ سحر او را بشنویم و باز هم ان
مجلس برپا می شود .پس چرا سوگواریم؟ چون او دیگر خودش نیست .فخر ما
این بود که این صدا زنده است .برای ما مردم این دوره و زمانه که نه سعدی ای
دیده ایم و نه محضر موالنــا را درک کرده ایم و نه حافظ را مالقات کرده ایم.
برای ما که از حیات فرهنگ خود مطمئن نبودیم و برای کســانی که از حیات
این درخت ایمان بریده بودند مثال از شــجریان می اوردیم ،حاال چه شاهد و
گواهی بیاوریم .حاال که او نیســت به کدام نشانۀ حیاتی باید دلخوش کنیم.
صدای نفس های فرهنگ مان را از کدام نای بشــنویم .علت واقعی سوگواری
ما این است.
شجریان ضمن قرار داشتن بر ریشه های تنومند فرهنگ ایرانی معاصر بود و
بر معاصر بودن تاکید داشــت .همین هم سبب میشد که صدایش صدای حال
ما باشد .در اینکه فردوسی و موالنا و حافظ بزرگ بودند ،شک نیست ولی هر
زمان باید کسانی هم باشند که بزرگ باشند و از اهالی امروز .کسانی که معاصر
ه تمام قدی که ایرانیان در
باشند و معاصر کنند .چنین کسانی می شوند ایین
ت داشتنی است
ان چهره ی خود را می بینند و بجا می اورند .چیزی که دوس
این است.
بودن درس بزرگ شــجریان به همۀ انهایی اســت که سینه به سینه
معاصر
ِ
حافظان این تسلســل اند؛ کســانیکه اواز گرم او را در سینه دارند و وقتی
می خوانند حس می کنیم جغرافیایی به وسعت ایران و تاریخی به درازای چند
هزاره ،همین امروز ما را مخاطب قرار داده است.
ِ
خوان موزۀ ملی که در
سفالین مرد اوازه
پیکرک
-3نخستین باری که به ان
ِ
ِ
کاوش های تپه گیان نهاوند پیدا شــده و مربوط به هزارۀ سوم پیش از میالد
مسیح است برخوردم ،حیرت کردم از اینکه مگر می شود این مرد ،چند هزار
سال پیش در حال خواندن اواز بوده باشد! دیری نپایید که باز از خودم پرسیدم
اصال مگر می توانیم روزگاری را تصور کنیم که اهل این سرزمین سوز دلشان
را به صدای خوش بیان نکرده باشند .اگر کمتر از یک سده است که می توانیم
صداها را ثبت و ضبط کنیم در عوض بسیار بودند اوازهایی که شنیده شدند و
ثبت نشدند؛ ولیکن ثبت نشدنشان به معنی زوالشان نیست .صداهایی که از
سینه ای به سینه ای و از استادی به شاگردی منتقل شد و این گونه پایدار ماند.
صالبتی که در این پیکره هست می گوید او خود هم متصل به ریشه هایی چند
س اموخته و
هزار ســاله است .تصور اینکه او استادی بوده و به شاگردانی در
این تسلسل به امروز رسیده و یکی از ثمره های چشمگیرش استاد محمدرضا
شجریان شده ،دشوار نیست .با این تعبیر استاد شجریان زبان حال بسیاری از
صداهایی بود که امدند و رفتند و خاموش شدند ،و ان شعر و کالمی که به اواز
می خواند چه از حافظ باشد و چه از موالنا و یا گوشه ای از ترانه های محلی ،در
هر صورت تجدید اشنایی با قدماست.
اما کاری که اســتاد شجریان با شعر موالنا و سعدی و خیام کرد فراتر از بیان
دوبارۀ ان به صدایی خوش بود؛ این همچون کاریســت که میرعماد با اشعار
حافظ کرده اســت .غزلیات حافظ چون جواهری بوده که قریب به سه سده،
انتظار دستان هنرمندی را می کشــیده که چنین شایسته تراشش دهد .به
همین قیاس هربار وقتی اواز مثنوی افشــاری (این دهان بســتی دهانی باز
شد /کو خورنده لقمه های راز شد) را با صدای شجریان می شنوم ،به این فکر
می کنم که این شــعر را باید همینطور خواند؛ حتما موالنا این شعر را با همین
وزن و اهنگ سروده است .ســاده بگویم وقتی این اواز را از حنجرۀ ایشان
می شنوم صدای زمزمه های موالنا به گوشم می رسد؛ گویی او نی ای است که بر
دهان موالنا قرار گرفته و صدای نفس های موالنا از خاللش به گوشم می رسد.
پس وقتی موالنا می گوید او خودش نایی اســت که نوایش ،نه از خودش که از
«اوست» ،از خالل این صدا و این بیان« ،اوای دوست» به گوشم می رسد.
ی را همچون ساختن جویی
موالنا در مثنوی تعبیر زیبایی دارد؛ او سرودن مثنو
می داند که قرار است ابش تا قرن ها ایندگان را مستفیض کند .بی شک جویی
که موالنا و خیام و حافظ و سعدی و بزرگان دیگری چون ایشان ،سده ها پیش
ساخته بودند ،نیاز به میراب هایی داشته کسانی که در این مدت طوالنی هردم
راه اب را هموار کنند ،ســنگ ها و موانع را از مسیرش بردارند تا چیزی سد
راهش نشود و هر چه زاللتر و بهتر به اینده برسد .یکی از بهترین میراب های
این جوی استاد شجریان است .هر قدر که بُعد و فاصلۀ زمانی میان ما و قدما
هست در صدای شجریان برداشته می شود و او می شود سطح تماس ما با ان
میوه خوش عطر و رنگی که ما را از
گفته ها و اندیشه ها .شجریان می شود ان
سالمتی و زایایی درخت فرهنگ مان مطمئن می کند.
از نخســتین کارهای استاد شــجریان تا به امروز همۀ کارهایی که از ایشان
شنیده ایم درخشان بوده؛ یعنی ایشان کار متوسط ندارد .به همین سبب هیچ
تعریفی از ایشان اغراق نیست .سخن گفتن دربارۀ ایشان خواه ناخواه توصیفی
شاعرانه می شــود ،پس همان بهتر که شاعران راجع به ایشان سخن بگویند.
ضمن اینکه تعریف از شخصیت شجریان مثل این است که صدای خوش نی را
به مجرایی چوبین نسبت دهیم و از یاد ببریم که اصل این نوای زیبا از کجاست.
شدن او از خودش است؛ چیزی که
ن باب تهی
اگر تعریفی از ایشان می کنیم م
ِ
سبب شده احواالتی در او حلول کند و او محمل بیان چیزهایی باشد که شوری
در ما می انگیزد و حالی در ما پدید می اورد .الزم نیســت خیلی با او صمیمی
بوده باشــیم تا بفهمیم برای تجدید و به بیان اوردن این معانی الجرم باید به
مقام «بی خویشی» رسید و این صفت مخصوص ایینه است؛ ایینه از فرط بی
خویشی اســت که به جای نقش خود ،نقش های دیگر را نشان می دهد و در
ان ظرفیتی پدید می اید برای انعکاس حقایق .ما در تجربۀ تاریخی شاهدیم
که جاها و کســان و چیزها و رویدادهایی تبدیل می شوند به اینه هایی تمام
قد پیش روی فرهنگ ایرانی؛ از این دست است میدان نقش جهان ،شاهنامۀ
فردوسی ،جشن نوروز یا دیوان حافظ .شاید نسل ها زمان نیاز باشد که حافظ و
فردوسی ای بزاید و یا میدان نقش جهانی طرح انداخته شود ولی این اینه های
کم تعداد تبدیل می شوند به مهمترین نمایندگان فرهنگ برای همیشه؛ استاد
محمدرضا شجریان از قبیل همین اینه ها بود که در دورۀ معاصر ورای موسیقی
ایرانی به بهترین وجه فرهنگ ایرانی را نمایندگی کرده است.
هشــتادمین سالروز و تولدی دیگر؛ زهی تیر و زهی کمان! یادش جاویدان و
راهش پررهرو باد.
3
چهارشنبـــــــه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شمــاره 1336
www.honarmandonline.ir
ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران
یادداشت
تاریخ بی سخنی
از
ِ
مسعود میری
نویسنده ،شاعر و پژوهشگر
زنده یاد استاد محمدرضا شجریان در لبه ی خاکستری ی تاریخ ما به
صحنه ی اواز گام نهاد .در روزگاری که طغیان ّ
مصب جهان
شط سنت بر ً
نو ،ما را از نقشه ی جهان جدید فاصله انداخت ،چنان به نظر می امد
که نهادهای هنر و فرهنگ برامده از سنت نیز از جوشش و پویش به
جانب نوسازی بی بهره بمانند و به اپاراتوس جهان کهن تن در دهند .اما
نگاه کالبدی به سنت ،همواره در تحلیل ،ما را به درستی راه نمی برند.
پاره ای از انچه ما ان را سنت نام می دهیم ،در واقع از پی ی رخدادهای
دویست ساله ی تحوالت سیاسی و اجتماعی پایه گذاری شده اند ،و در
حقیقت رخدادهای جوانی هستند ،ولی در دوام سالسل فکر سنتی
قوام گرفته اند .انچه از موسیقی ی سنتی در وضع کنونی به گوش ما
می رسد ،به راستی از میانه ی قاجار تا عصر مشروطه به این اصوات
و الحان کمال یافته ،و می توانیــم ان را حاصلی مقبول و مطلوب از
دگردیسی ی ســنت در بستر تجدد و نوسازی مالحظه کنیم .تغییر
وزن های زندگی که در شعر فارسی چشمزد شد و از الهوتی ،کسمایی
و رفعت به نیمایوشیج رسید ،در روایت گشوده ی خود در داستان از
جمالزاده به هدایت منتقل شــد و در موسیقی هم به اجرای الحان و
ترنم های جدید منجر شد .ترانه و تصنیف که روی حوض و کف خیابان
جریان داشت ،به اواز و موسیقی ی درباری پیوند خورد ،به سیاست
امیخت و میدانی نو برای خنیاگری شد .مشروطیت به گمان کسی
چون من که در موســیقی و اواز ،سماعی است ،و جز انچه می شنود
درکفزونتریسرمایهندارد،بنیانسیاسترسمیوسنتی یموسیقی
رابهجانبموسیقی یاجتماعیتغییرمسیرداد.
موسیقی شاید جبران اصوات ،لحن ها و صداهایی را برعهده دارد که در
زبان تفکر ،بیان ان ناممکن است.
درک موسیقی در هر زمانه ای کرانه ای دارد .کرانه ی درک موسیقی
در هر زمانه ای نشانه ای از فقدان پاره ای از اصوات و الحان است .خط
مرز این کران معلوم می کند دامنه ی «ســکوت اجتماعی» کجاست.
گرد ه افشانی ی اعتراض برای تغییر مناسبات قدرت و همچنین تفکر
ورزیدن در مفقوده های زندگی و حیات ،در خط مرزی ی بی سخنی
یا سکوت بارور می شود .گاه در این بزنگاه ها ،موقف هایی برای تجربه
کردن و ترکیب ســاختن فراهم می اید ،که رخداد مهم و اساسی ای
ســت .در صحنه ی اواز و اصوات یا صداها ،دو سنت پا بپای هم هزار
و اندی ســال ه م خانه بوده اند .در ادبیات یا میراث ادبی و فرهنگی،
هنر مقامه و مجلس با هم به ما رسیده اند« .ایستاده خوانی» یا مقامه
در کنار «نشسته خوانی» یا مجلس کردن ،هماره قابل شناسایی ست.
حتی در ایینی-خوانی هم چنین چیزی مشهود است .روضه خوانی
و شبیه خوانی ،که به گمانم از سنت «ملحمه» و مقتل خوانی در عرب
و سیاووش خوانی در عجم پدید شده ،به مجلس کردن و مقامه گویی
نسبت دارد .عرف اجرای این هنر های صوتی و لحنی ،در موسیقی هم
شاید چنین بوده باشد .محتمل است که مقامه در اجراهای روحوضی و
مجلس کردن در نواختن ها و خواندن های مجلسی و درباری تا سده ی
پیشین رواج داشــت ه است .به پندار غیر تخصصی ی من ،این دو در
مشــروطه و پس از ان اندک اندک و به ارامی درهم شکستند؛ و از
ترکیب ترانه و تصنیف که از کوچه گان و عوام برامد ،با اواز و اجرای
مجلسی و درباری سنتی نو در اجرا فراهم شد.
ترکیب این دو ،ترکیب اضداد بود .جهان های بعید ،مق ّر ِب ذوق شدند.
رعیت ،نرمک نرمک کمی شهروند شد و اشراف صاحب جالل به مردم
پیوست.موسیقی یسنتیالبتهدرهمه یاطرافخودتحولخواستو
پای اِبرام فشرد.
پذیرفت ،اما همچنان در ایده ی قومی و ملی ی خویش ِ
خوان پر نغمه ی
خواستم با یک فرضیه ی ضعیف بگویم :شجریان بر
ِ
سنتی مرکب نشست و در این سنت ،البته به نظر می رسد ،خود را تا
تامل
دامن ما ِم اشرافی ی اواز پر ِ
مرزهایی فراخ فراپیش برده باشد .او در ِ
مجلس خوانی که به کندی پیش می رود و شنونده را در خلسه ی خود
ِ
کودک شو ِر ترانه و تصنیف را می گذارد ،که تند
مقهور و متفکر می کند،
و تیز و چابک و رقصان ،انسان را به دست افشانی و دستار افکنی مبتال
می سازد.
البته این تجمیع هوی ها و شورها در نحو اجرای جدید ،کشف شجریان
شاید نبوده باشــد ،ولی تواند بود که او این طرز ادا و اجرا را به سبب
اجراهای کم نقص برکشید و عمومی کرد .برای من مرکب خوانی نوا
بهترین لحظ ه های پیوستن مجلس و مقامه است ،و هرگز از شنیدن
هزارباره یانخستهنمی شوم.
در رساله ی ناتمام «درباب کتاب ایوب» نوشته بودم « :متن ها و ادم ها
دچار قابلیت هایشان می شوند»؛ حاال البته می توان این افزونه را هم به
ان پیوست که « جوامع هم دچار فقدان های شان می شوند» .در فقدان
اکسیژن سیاست ورزی ،تولید تفکر ،ازادی های اجتماعی وو ،متن ها و
ادم هایی که دچار قابلیت هایشان شده اند ،قبله ی امال جامعه ی خود
می شوند که چه بسا شانه های ان هنر نتواند همه ی ثقل تمنا ها را بر
دوش کشد .انســدادها اصوالً حرکت های فکری ،سیاسی و هنری را
دچار تلون مزاج می کند .مردم برای اجرای مطلوب های خود هر نغمه
و دعوتی را لبیک می گویند ،شاید عصر بی سخنی به همت ان نوا به
هوای صدا پربار شود .ایا این سویه سرانجامی خواهد داشت؟ درک من
از این پرسش تنها در سکوت پاسخ می گیرد. صفحه 3
4
صدای مردمش شد
چهارشنبـــــــه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شمــاره 1336
www.honarmandonline.ir
ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران
یادداشت
شجریان
تکرار نخواهد شد
هنگامه اخوان
خواننده
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
شجریان تکرار نخواهد شد همچنان که بنان ،تجویدی،
یاحقی ،ملک و بدیعی در نــوع خود بی تکرار بودند.
شــجریان از انهایی است که تکرار نمی شوند و حتی
شاگردانش نیز نمی توانند جایگاهش را بگیرند .تنها
خاطره ای که از استاد شجریان دارم این است که اقای
لطفی به من گفتند اقای شــجریان کالس دارند سه
چهار جلســه انجا بروید هم چنان که من را به کالس
اقای مشکاتیان فرستادند که تدریس شان را ببینم.
من شاگرد اقای شجریان نبوده ام و روزی که سرکالس
ایشانحاضرشدممشغولتدریسدستگاهشوربودندو
شروع کردند کرد بیات من را خواندند و گفتند من صدای
شما را می خوانم .من هم گفتم بفرمایید .ایشان دیدند
نمی توانند چپ کوک بخوانند شروع کردند به خندیدن
و شوخی کردند و کلی به ما خوش گذشت .زمانی که من
رایوبودمشجریانبهاسمسیاوشبیدکانیمی خواندندو
خیلی شناخته شده نبودند تا زمانی که بعد از انقالب کار
شهید را خواندند .ایشان زحمت ها و ریاضت ها کشیدند
برای شجریان شدن و دیگر هم تکرار نخواهند شد .من
کارهای ایشــان را در گلها دارم و مدام گوش می کنم.
بعد از انقالب متاسفانه ایشان را یک بار دیدم که برای
تسلیت مادرم امدند و دیگر ایشان را ندیدم.
یادش گرامی و جاودان
از شما اموختم و جوانه زدم
نگار گرجیان
خواننده
چه درد اور است اندوه نبودن استاد شجریان! چه اعتقاد
ِ
شفاف شما دارم.
طبع
محکمی به ِ
ذهن روشن و با توازن َو ِ
ِ
بی گمان می دانم که ِ
جنس
ظریف شما ،از نسل و
درک
ِ
من ،چنان بود ،که خلــوص و ارادتم را به بزرگی تان روز
به روز بیشتر کرد .من متاسفانه در نسلی به سر می برم
که عموما در چرت زمستانی فرو رفته است و مرا هم در
هزارتوی ان هیوالی خود هضم کرده است .دل شیر می
ِ
واقعیت بحران به ســامت بیرون بیایی و
خواهد از دل
اراسته باشی و دوباره ادامه بدهی .صدای شما و اوازهای
اعجاب انگیزتان همیشه مرا در این مسی ِر پُر از سنگالخ،
مراقبت کرده است .بسیار و بارها احساس کرده ام که یک
ِ
دست نجیب با ان صدای پر صالبت و عمقی هزار ساله،
بر سرم قرار گرفته و در این مسی ِر پر هیاهو مرا همراهی
کرده است.
ایدین اغداشلو
نقاش
اخر های تابستان به خاطر جشــن هنر می رفتیم به شیراز .با اتوبوس و ده دوازده
ساعت توی راه .بعدش هم خسته می شدیم از برنامه های پشت سر هم و دوان دوان
از جایی به جایی رفتن .اما اواز خوانی محمد رضا شــجریان را از دست نمی دادم
که برای تماشا روی چمن محوطه می نشستم و جوانی را تماشا می کردم که خوب
می خواند و زیبا بود با ابرو های پر پشت و پیوسته و کشیده که وقتی می خواند مشت
دست راستش را با مالیمت باز و بسته می کرد و در عالم خودش بود و صبر می کرد
تا نوبتش برسد و با حشمت و وقار بخواند .ان روزها چندان هالک موسیقی سنتی
ایرانی نبودم و از ســر بی خبری گمان می کردم محدود و یکنواخت است و باید
سال ها می گذشت تا ملتفت حضور بی همانند و همیشه نافذ ان بشوم ...و سال ها
گذشت تا ملتفت شدم .اما همان زمان هم خود شجریان معنای خاصی برایم پیدا
هنرمندانتان را دوست بدارید
وحید رهجو
فعالحوزهتاتر
استاد شجریان زودتر از همه امد .با لباســی غیر رسمی .راهروهای گالری های خانه
ن طور
هنرمندان خلوت بود .وارد گالری بهار شــد .سازها مرتب چیده شده بود .هما
که مدنظرش بود .طولی نکشید که صدای همهمه از پشت درها در راهرو شنیده شد.
خیلی زود و در فاصله ی پوشیدن کت و شلوار رسمی و بستن کرواتش .صدا و ازدحام
جمعیت بیشتر می شد .بنا ،براین بود که ابتدا سخنرانی کوتاهی در تاالر شهناز انجام
داده و بعد گالری سازهای ابداعی ایشان افتتاح شود .حسام الدین سراج و میالد کیایی و
صدیق تعریف در بین حضار بودند .استاد اما هنوز بنای اغاز مراسم را نداشت .حمیدرضا
نوربخش ارام در گوش استاد گفت :استاد فرهنگ شریف هم امدند .استاد گفت حتما
ایشان را داخل سالن در ردیف یک بنشــانید تا مراسم شروع شود .نوربخش گفت:
ازدحام جمعیت خیلی زیاد هست .ممکن است نظم مراسم از دست خارج شود .هرچه
زودتر اغاز کنیم بهتر است .استاد اما انگار منتظر کسی است .دائم با تلفنش مشغول
شماره گرفتن است .از بلندگوهای خانه هنرمندان اواز البوم بیداد در همایون استاد در
حال پخش اســت« .یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد؟» .نوربخش چند باره به
سمت استاد می رود :منتظر کسی هستید؟ دارد دیر می شود .استاد منتظر یار و همراه
دیرینش هســت و تا قبل از امدنش بنای اغاز مراسم را ندارد .اقای غزنوی در گوش
اســتاد ارام می گوید :اقای مرادخانی هم امدند .استاد یقه پیراهنش را صاف می کند.
دستی به موهایش می کشد و به نوربخش می گوید :بریم.
با بیرون امدن اســتاد از گالری بهار ،سیل صدای کلیک دوربین ها همه را متوجه
حضور استاد می کند .به سالن شــهناز می رود .چند کالمی از تازه ترین فرزندان
موسیقایی اش می گوید :صراحی ،دل و دل ،ساغر و ...و بعد به اتفاق استاد فرهنگ
شــریف و علی مرادخانی به سمت گالری رفته تا روبان اخرین نمایشگاه سازهای
ابداعی اش قیچی شود.
شجریان افسانه موسیقی شرق
کرد؛ کارش درســت بود و صدایش درست بود و شعر و اواز و موسیقی را با نبوغ و
حال خوش در هم جاری می کرد و این هرســه را طوری در مشتش داشت که انگار
اص ً
ال برای هم طراحی شده بودند.
ارام و مالیم و فاصله دار بود .باریک اندام و خوش لباس بود .موی ســر انبوه و پر
پشتی داشت و دو گوشه ی دهانش ،وقتی که می خندید ،به پائین کشیده می شد.
جوان نازنین و محجوبی بود و من که جوان هم ســن او بودم -و محجوب نبودم-
احترامش را خیلی داشتم .اواز خوانی اش را تا به اخر گوش می کردم و شاد می شدم
که سال های شکفتنش در پیش رویش است و در اینده شکل کاملش را پیدا خواهد
کرد.
بعدها بود که اینده ی شکوفایش را دیدم و دیدم که چه طور کم کم و ذره ذره صدای
مردمش شد .بی هیچ زور زدنی و بی هیچ مبالغه ای .کارش هم به خواندن منحصر
نماند؛ معلم تمام وکمالی شــد که معنای در حال افولی را جا انداخت و به جا اورد.
خیلی ها را بر کشید و چه شگفت انگیز در گلوی فرزندان الیقش جا گرفت و باقی
ماند .با حشمت و وقار و بی نیاز زندگی کرد و چندان زیست -نه کوتاه و کم حاصل
و نه بسیار دراز و از کار افتاده -که به حق ،بتواند به پشت سرش نگاه کند و ببیند
چه جهان اباد و مملو و متفاوتی را برایمان ساخته و باقی گذاشته است و کیف کند.
چند شــب پیش خواب دیدم در کنارش دارم قدم می زنم .با من صحبتی نمی کرد.
قهر نکرده بود ،اما انگار حواســش جای دیگری بود .از مجاورتش خیلی خوشحال
بودم ،اما بیم این را هم داشــتم که نکند جای دوستان اصلی قدیمی اش را غصب
کرده باشم و در جستجویشان پشت سرم را نگاه می کردم .اما کسی نمی امد .هر از
گاهی برگ های تازه ی درختان کنار راه را لمس می کرد و لبخند می زد و گوشه های
دهانش به پائین کشــیده می شد .دستش تا به باالی برگ های دور هم می رسید و
برگ ها رام او بودند .کمی که راه رفتیم از او عقب ماندم ،این شد که توانستم پشت
سرش را ببینم و دیدم که دایره ای نه چندان وسیع از وسط موهای سرش ریخته
است ...غمگین شدم و شــروع کردم به گریه کردن و سعی در ارام گریه کردن،
طوری که ملتفت نشود که دارم به خاطر مو های پر پشت زیبایش گریه می کنم ...
استاد شجریان ،به اندازه بود
پارسا حسندخت
خواننده
مثل یک سمفونی اســت .باید همه اجزاء هماهنگ باشند تا اجرا بینقص و
گوشنواز باشد .تک مضرابی نیاید و هارمونی را به هم بریزد .مخاطب را از نت ها
نگسلد و او را تا پایان اخرین ن ُت ،همراه اواز و ترانه و موسیقی بیاورد و در انتها،
نت ها را ،سکوت به سکوت؛ تران ه را حرف به حرف و طنین و اوج و فرود اواز را
پله به پله؛درمخاطبت هنشینکند.
اگر اواز ،ترانه و موسیقی را اضالع مثلث اجرا بدانیم ،کافی است یکی به اندازه
نباشد؛ کم و زیاد بیاید ،بلند و کوتاه شود و یا فالش بخواند ،بنویسد یا بنوازد؛
ان وقت است که لذتی به جان مخاطب نخواهد ریخت...
محمدرضا شجریان ،در اواز ،به اندازه بود؛ نه کم می ماند از ترانه و موسیقی و نه
زیادتر از انچه باید ،از موسیقی و ترانه پیش می افتاد .دلیل ان ،تسلط او بر کالم
و موسیقی بود .شجریان ،ارزش هر کلمه را می دانست .کافی است دقت کنید به
ادای هر کلمه در اجرا؛ « شب» که می گفت؛ چشم های مخاطب ،شب را تصویر
می کرد و با « سکوت» ،مخاطب ارام می گرفت« .باران» که می گفت ،ابر در دل
مخاطب باریدن می گرفت و از « بهار» که می خواند؛ امید ،جوانه می زد .چنین
بود که با اواز او ،کالم ُقدما -هرچند سخت -مخاطب را سیراب می کرد از کالم
فاخر .بی دلیل نیست که بسیاری از اشعار خیام ،سعدی ،حافظ ،موالنا و ...با گوش
مردم اشنا و ماندگارتر شد.
محمدرضا شجریان ،شاگردانش را پرورش می داد تا استعداد شاگرد ،از دورن
او شکوفا شود و این؛ متفاوت از روش بسیاری از اموزگارانی بود -هست -که
سعی دارند نمونه هایی چون خودشان و بدون بیرون کشیدن استعداد شاگرد
از درونش را ،تربیت کنند .به همین دلیل ،هرچند به کار بردن کلمه « استاد» را
خوش نداشت ،اما « استاد» برازنده ترین نام برای روش و منش او بود .یاد و نام
استاد محمدرضا شجریان برای همگان ،برای هر ایرانی تا ابد زنده و جاوید است.
مخصوص به خود .این ویژگی ها شــامل شخصیت هنری ،انسانی ،اخالقیف رفتاری،
اجتماعی ،مردمی و اراستگی و دیگر صفات وجودی خود بود.
استاد شجریان عمر خود را در پی رمز و راز موسیقی گذراند و با ان زندگی کرد .ایشان
هنرمندی مهربان ،وارسته بی تکبر ،دوست داشتنی و مردمی بودند ،که با صدایشان
ارامش و التیام به غم ها و رنج های مردم می دادند .او همیشه برای مردم اواز خواند و
صدایش بازتاب شادی ها غم ها و ارزوهای مردم ایران بود.
استاد شجریان ابتدا با صدایش در دل مردم جای گرفت و بعد با خصوصیت های ممتاز
اخالقی ،رفتاری و انسانی اش هنرمندی مردی شد و خسرو اواز ایران نام گرفت.
ایشان نماد فرهنگ و هنر ســرزمین ایران بود که بزرگی و عظمت و هویت تاریخی
موسیقی و صدا را روایت کرد .صدایش جزئی از فرهنگ کهن ایران است .او با هنرش
اندیشیدن را در مخاطبش ایجاد کرد .هنرمندی دوست داشتنی بود با صدایی اسمانی.
دغدغه ی او زنده کردن شعر و موسیقی ایران بود .همان دغدغه ای را که فردوسی بزرگ
برای زنده کردن زبان فارسی داشت وی برای موسیقی ایران داشت.
شجریان افسانه ی موسیقی مشرق زمین و استاد استادان موسیقی ایران بود که با هنر و
محمد مقدسی
صدایش بذر نشاط و امید در دل مردم می کاشت .خوشا به حال سعدی و حافظ و موالنا
نوازنده
که غزل هایشان با صدای ایشان خوانده شده اند .او خوشنام و با افتخار زندگی کرد تا به
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید ملکوت پیوست اما نوای اوازش همیشه در نسل های اینده جاری خواهد بود.
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
استاد شجریان هنرمندی بزرگ و شخصیتی فرهنگی ،هنری و از مفاخر فرهنگ و هنر روحش شاد و یادش ماندگار
از کاروان چه ماند جز اتشی به منزل
ایران و جهان اســت .او خسرو اواز ایران و اسطوره موسیقی ایران بود با ویژگی های رفتی و رفتن تو اتش نهاد بر دل صفحه 4
نام شجریان در تاریخ ماندگار است
علی رهبری
رهبر ارکستر و اهنگساز
زمانی که من ایران بودم با اقای شجریان کار مشترکی نداشتیم ولی در ۱۵-۱۴
سال گذشته نزدیکی به خصوصی بین ما ایجاد شد بطوریکه ۱۵سال پیش وقتی
بعد از ۳۰ســال برای اجرا با ارکستر ســمفونیک به ایران امدم اقای شجریان
جزو اولین افرادی بودند که به کنســرت امدند ،دیداری بین ما برقرار شد که
برخورد بســیار صمیمانه ای داشتند از ان روز اشنایی بین ما ایجاد شد .حدود
۸-۷سال پیش به ایشان نزدیک تر شدم و تصمیم گرفتم بوا ِم سمفونیک های
«مادرم ایران» ،در موســیقی ایرانی که در بازار بین المللی در دسترس هستند
و توسط ناکسوس پخش شده است ،بنویســم .هنگام نوشتن این کار به اولین
فردی که فکر کردم قطعه ای از «مادرم ایران» را هدیه کنم اقای شجریان بود.
و دلیل این کار عالقه مادرم به صدای ایشــان بود و در حدود ۵۵سال گذشته
ایران من ،مادرم بود که وجودش پُر از ایران بود .و سپس با شعری از اقای محمد
فرید ناصری هماهنگ کردیم .اما طی تماس تلفنی ،اقای شجریان گفتند که نمی
توانند بخوانند! وقتی به ایشــان گفتم که این قطعه را برای صدای شما نوشتم،
گفتند که اجازه خواندن ندارم! با شــنیدن این موضوع بسیار متاسف و ناراحت
شــدم زیرا در تمام طول عمر هنری ام اولین بار بود که شــنیده بودم خواننده
ای اجازه خواندن ندارد؛ اما در نهایــت این قطعه را در انتالیا و در حضور اقای
علیزاده توسط اقای محمد معتمدی خوانده شد ۵ .سال پیش که بعد از ۱۰سال
برای رهبری ارکستر سمفونیک به ایران امده بودم ،اولین روز کنسرت سمفونی
نهم بتهوون ،اقای شجریان اولین نفری بودند که بعد از کنسرت نزد من امدند.
به نظرم کم لطفی که به ایشان شده بود به شهرت و محبوبیت ایشان افزود شد
و همواره باعث افتخار بودند .بنده با شــنیدن دو خبر بسیار شوکه شدم اولین
خبر ممنوعیت فعالیت هنری ایشان و دومین شنیدن خبر درگذشت ایشان بود.
اقای شــجریان هنرمند بی نظیر و بزرگی بودند که اسم شان در تاریخ ماندگار
خواهد بود.
ارادت و سعادت
حسین علیشاپور
خواننده
اقبال و بخت یاری زندگانی هنری محمدرضا شــجریان در همین دو
کلمه نهفته اســت .اوازخوانی که ماحصل ارادتش به استان هنر و
بزرگان موسیقی ،سعادت او را موجب شد تا به جایی که نامش را در
زمره ی بزرگ ترین مغنیان فرهنگ ایران براورد .حکایت شــاگردی
کردنش نزد پدر ،جالل اخباری ،اسماعیل مهرتاش ،نورعلی برومند،
عبداهلل دوامی و علی اصغر دادبه حکایاتی ســت معروف نزد اهالی
موسیقی ایران ،به واقع او خواننده ای ست که هرکجا نغمه ای خوش
ن ســوی رفت و تا توشه برنگرفت ،ترک منزل
شنید مشتاقانه بدا
نکرد و همین جامعیت ممزوج با هوشمندی و همت و پشتکار او بود
که موجب شد که او راه دشوار «ســیاوش بیدگانی» به «محمدرضا
شجریان» را هر چند به اهســتگی اما با پیوستگی ای مثال زدنی
بپوید و به جایی برســد که جهانیان ،موسیقی اصیل ایرانی را با وی
و به نام وی بشناسند .سلوک هنری او از زمان مشق قرائت نزد پدر
تا خواندن اوازهای عرفانی بدون ســاز در رادیو مشهد ،تا عزیمتش
به تهران و اجرای نخســتین برنامه در قالب برگ سبز - ۲۱۶که در
مایه ی افشــاری و با همراهی ســنتور رضا ورزنده بود -تحت نام
ســیاوش بیدگانی و پس از ان ،کم کم ،اشــکار کردن نامی که به
احترام پدر و تقیدات مذهبی او تغییر داده بود تا یک شــاخه گل
تا گل های رنگارنگ تا جشن هنر شیراز تا شب های توس و نیشابور
و گل هــای تازه و چاووش ،یک نکته ی مشــترک و اعجاب امیز را
همراه خود داشت؛ شجریان در جریان تمامی این توفیقات ،یک دم
از فراگیری غافل نماند و به عقیده ی نگارنده ورای هر ان چه که به
مهارت انکار ناپذیر او در اواز مربوط است ،این سلوک یگانه ی او در
کسب فضایل و معلومات هنر است که می باید چراغ راه ایندگان قرار
گیرد .به تمامی این ها اضافه کنید این که او نوازنده ی خوب در ساز
سنتور و خوشنویسی ممتاز در عرصه ی هنرهای تجسمی نیز هست .
حواشــی زندگانی محمدرضا شــجریان چیزی از مهتری او در هنر
موسیقی ایران نمی کاهد .چه ،نگارنده بران است که همین سطوت
انکار ناپذیرش موجب شده تا حاشــیه جویان و حاشیه نگاران به
حواشی حیاتش -که هر کسی از بزرگ و کوچک در زندگی خویش
دارد -پر و بال دهند و گاه نیز چیزی از خویشــتن بر ان بیفزایند.
ن چه او به عنوان یک اواز خوان تراز
اگر قرار باشد که برایندی از ا
اول تاریخ موسیقی ایران در موســیقی و برای موسیقی انجام داد،
گرفته شود ،مسلما جز ان که بگوییم کارنامه ای درخشان از خویش
برجای گذاشته است ،چیزی دیگر برای گفتن نداریم؛ هرچند که هر
هنرمندی در کار خویش نقاط قوت و ضعف متعددی را داراست .
ن زمان که بر صحنه های کنسرت می خروشید و چه
شــجریان ،چه ا
اکنون که ۵ســال است که از خاموشی و بیماری اش می گذرد ،چهره
ای اثر گذار بر هنر این سرزمین بوده و هست .خاموشی او ،به صورت
و ماهیت غیر ممکن اســت و قدرتی نیز قادر نیست که بتواند پویش
صالیش را از دل و جان مردم بیرون بکشد .چه بسیار جوانان همین
سرزمین که به عشق اوای او راه موسیقی و هنر در پیش گرفتند و چه
بسیار که با اوازهایش خاطره پروراندند و عبادت کردند و زندگی را
بهتر دیدند .شجریان ماندنی ست .صدای او ،صدایی ست که از اعصار و
قرون گذشته بر امده و راوی دردها و شادی ها ،رسیدن ها و هجران ها
و تباهی ها و زادن های این مردم است .او می ماند .شجریان می ماند.
تکنیک باالی شجریان
شاهین فرهت
اهنگساز
یکی از خوانندگان پر تکنیک دوران معاصر بودند و از اواخر دهه سی در برخی از
برنامه های گل ها فعالیت داشتند .تکنیک ایشان بسیار قوی بود و از قدرت باالیی
در اواز بهره مند بودند .در برنامه های رادیو هم حضور داشتند و بعد از انقالب هم
فعالیت کردند و با مرحوم شهناز هم کارهایی داشتند .تکنیک اواز اقای شجریان
شــبیه مرحوم رضا قلی خان ظلی بود و قابل مقایسه با ایشان بودند .اثار ایشان
همیشه هست و از جهت قدرت صدایی در نوع خودشان بهترین بودند.
باید راه شجریان را دنبال کرد
مهرداد دلنوازی
نوازنده و اهنگساز
تمام هنرمندانی که در دنیا وجود دارند و کارشــان مورد توجه مردم واقع شده است و
توانسته اند جایگاهی در جامعه کسب کنند ،دلیلی را با خود حمل می کنند و ان عشق
است .وقتی انسان به کار و هنری که دارد عشق می ورزد ،همان طور که خود عاشقانه این
کار را انجام می دهد ،مخاطب نیز عاشقانه پذیرای ان می شود .من فکر می کنم چون استاد
شجریان عاشقانه هنر موسیقی را را دنبال می کرد به همین دلیل هنرش دلنشین خاص و
عام شده بود.
در عصر ما اساتیدی بودند که نه تنها تکرار نمی کردند بلکه خودشان هم تکرار ناشدنی
هستند ،مثل استاد پایور ،استاد کسایی ،استاد جلیل شهناز ،استاد شجریان و اساتیدی که
ریشه در هنر این اب و خاک دارند .شاید دلیلش این است که درس هایی که از اساتیدشان
کسب کرده بودند را با ذوق و درونیات خود پرورش می دادند و ارائه می کردند .در واقع باید
گفت افرادی که در محضر اساتید مختلف تلمذ می کنند باید در ذات خود مایه و جوهره ای
داشته باشند ،اگر ان را داشته باشند ،گفته ها و درس های اساتید را با جان و دل می پذیرند
ان هنری
و کسب می کنند و بعدها ان را می پرورانند و ارائه می دهند؛ اما اگر ان جوهره و ِ
در وجودشان نباشد ،طبیعتا فقط بخشی هایی از دریافت هایشان را می توانند به دیگران
ارائهدهند.
من البوم گلبانگ و مهتاب به اهنگ سازی اقای حسن یوسف زمانی و خوانندگی اقای
شجریان را خیلی دوســت دارم .البته همچنین البوم شب سکوت کویر را هم دوست
می دارم ،اما به دلیل اینکه بیش از اندازه غمگینم می کند خیلی نمی توانم این اثر را بشنوم .
در پایان عرض می کنم ،جای استاد شجریان در فرهنگ و هنر این مملکت خالی است و این
را مشخص ًا افراد و اساتیدی که سال ها با ایشان چه از نزدیک و چه دور اشنا بودند و کار
می کردند ،بیشتر درک خواهند کرد .به هر حال نباید نا امید بود و شاگردانشان باید سعی
کنند راه ایشان را دنبال کنند و در پی حفظ این مسیر باشند.
5
چهارشنبـــــــه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شمــاره 1336
www.honarmandonline.ir
ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران
یادداشت
سفر به تاجیکستان
سرور کسمایی
نویسنده
در دوری از وطن شجریان وطن من
بود .هر کدام از سفرهای او به خارج
از کشور یک رویداد هنری محسوب
می شد و به جرات می شود گفت در یک دوره ی نسبت ًا طوالنی
درفش فرهنگ درفش شعر و موسیقی ایرانی را در خارج از کشور
او به تنهایی به احتزاز در اورد و من افتخار می کنم که الاقل در
اغاز این راه این ســعادت را داشتم که توان و انرژی خودم را در
اختیار او بگذارم و از او بیاموزم.
پوشه قطور خاطرات ،حاوی عکس ها ،پروژ ه ها ،قراردادها ،متون
دست نویس،سی دی ها،ابیاتخوشنویسیشد هاستادبرایتزیین
روی جلد ،دیسک ها و برنامه کنسرت ها؛ ده سال کار حرفه ای،
ن المپیا،
مسئولیت برگزاری کنسرت های استاد در فرانسه ،سال
تئاتر شهر پاریس ،اپرای شهر لیل ،دانشگاه استراسبورگ ،تئاتر
بوف دو نور(تئاتر معروف پیتر بروک) ،تئاتر ادئون(تئاتر معروف
مولیر) ،سف ر به تاجیکستان ،به سمرقند و ...همراه من است.
یادها و خاطره ها مدام یــورش می اورد خنده ها ،بذله گویی ها،
اوازها« ،بی تو به سر نمی شود» در دستگاه نوا ،یادگار پاک نشدنی
ســفر اولَ ،مستِر نوارهایی که سی دی شد و پیش من به امانت
باقی ماند .ده سال شعر و اواز و دوستی برایم به یادگار مانده است.
اما مهم ترین خاطره من از استاد بی تردید به سفر دو هفته ای مان
به تاجیکستان باز می گردد .تاجیکستان ان زمان برای من چون
وطن بود ،شاهدی بر باو ِر شاهرخ مسکوب که می گفت «وطن من
زبان فارسی است ».من هم در ان سرزمین به دنبال وطن زبانی ام
می گشتم.
تابستان ،۱۹۸۹برای اولین بار به تاجیکستان سفرکردم .پس از
ان تا سال ۱۹۹۶تقریب ًا سالی یکی دوبار ،به ان سرزمین می رفتم.
ســفرهایی به بهانه پژوهش در ادبیات شفاهی و موسیقی های
محلی و د ر واقع برای التیام درد دوری و غربت.
ش میدانی ام در
همکاری من با استاد مصادف بود با سال های پژوه
ادبیاتشفاهیوموسیقی هایمحلیتاجیکستان.
در بهار سال ،۱۹۹۰وزارت فرهنگ تاجیکستان جشن ۱۴۰۰امین
سالگرد تولد باربد ،موسیقی دان دربار خسرو پرویز ،را در شهر
دوشنبهتدارکمی دید.دردورانفروپاشیاتحادجماهیرشوروی
و پیدایش میل بازگشت تاجیک ها به خط و زبان و فرهنگ اصیل
خود ،این اولین رویداد فرهنگی بزرگ فارسی زبانان اسیای میانه
به شمار می رفت.
نورمحمد طبری ،وزیر وقت فرهنگ ،که در رسمیت یافتن زبان
فارسی در تاجیکستان به سال ۱۹۸۹نقش مهمی ایفا کرد ،از من
خواستتاجمعیازهنرمندانونویسندگانایرانیرابرایشرکت
در این مراسم معرفی کنم .جمله اش هنوز به پایان نرسیده بود که
نام شجریان را به زبان اوردم .اما با ناباوری اضافه کردم «اگر استاد
بپذیرد!» و استاد پذیرفت ،بی هیچ چون و چرا .با این تاکید که
«همیشه ارزو داشتم به ان سرزمین سفر کنم و با فارسی زبان
های ان سو اشنا بشوم».
قرار و مدار کنسرت در کاخ باربد گذاشته شد .به پیشنهاد من،
استاد از ســه هنرمند مقیم پاریس ،محمود تبریزی زاده ،رضا
قاسمی و مجید خلج برای شرکت در ان دعوت کرد.
اما وقتی دانست که خود من دو هفته پیش از جشن باربد راهی ان
دیار هستم تا پژوهشی را که یک سال پیش از ان درباره سبک
موسیقایی فلک در منطقه کالب (جنوب تاجیکستان) اغاز کرده
بودم ،به سامان برسانم ،ابراز تمایل کرد او نیز به ان سفر پژوهشی
بپیوندد.
شرکت اســتاد در این سفر پژوهشــی و دیدار و اشنایی او با
هنرمندان محلی تاجیک رویداد فرخنــده ای بود که باید به
ثبت می رسید .از این رو ،از دوست فرهیخته ام هانری لوکونت،
موسیقی پژوه و مردم شناس نام اور فرانسوی دعوت کردم تا به
کاروان مــا بپیوندد و در حالی که من فلک خوانی ها را روی نوار
ضبط می کنم ،او نیز از دیدارها فیلم بگیرد.
دو هفته پیش از جشن بزرگ داشت باربد ،من و هانری لوکونت از
پاریس و استاد شجریان از تهران به دوشنبه رسیدیم و به یاری و
پشتیبانی نورمحمد طبری ،وزیر محترم فرهنگ و خانواده اش که
ت وگذار در
ت و دلبازی پذیرای ما بودند ،گش
با روی خوش و دس
شهرها و روستاهای جنوب تاجیکستان را اغاز کردیم.
در دیدار با هنرمندان تاجیک و ضبط و فیلم برداری از مهارت های
موسیقایی انها ،استاد شجریان هم دوربین عکاسی به یک دست
و ضبط صوت جیبی به دست دیگر ،لحظه ای از پا نمی نشست.
اما هرگاه به وجد می امد ،وســائل را رها می کرد و خود به اواز
می ایستاد .این اتفاق که بارها در موقعیت های روزمره (دیدارهای
دوســتانه ،در راه و اتومبیل ،بازدید از موزه اسباب موسیقایی
گورمینچ ،گشــت و گذار در کوه و دشت و غیره )...به طور خود
به خودی پیش می امد ،یکی از زیبایی های سفر ما به تاجیکستان
بود .بداهه خوانی و بداهه نوازی و جســتجوی زبان موسیقایی
مشترک میان هنرمندان برجسته دو سوی دیوار اهنی در حال
فروریزش اتحاد جماهیر شوروی ،گفتگوی موسیقایی را از نو رقم
م زبانان تاجیک مان متوقف
می زد که در طول دو قرن میان ما و ه
شده بود.
اسناد صوتی و تصویری این سفر به جز ان بخشی که مربوط به
هنرمندان تاجیک می شود و من به شکل سی دی منتشرکرده ام،
اکنون موجود است .باشد تا فرصتی دست بدهد تا بتوانم همه را
در اختیار عالقه مندان قرار بدهم. صفحه 5
6
صدایشان بینقص بود
چهارشنبـــــــه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شمــاره 1336
www.honarmandonline.ir
ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران
یادداشت
شجریان
ِ
هنرمند چند بعدی
تسلط کامل بر ردیف های ایرانی داشتند ،صدای ایشان بی نقص بود و این حرفی که می زنم
و می گویم بی نقص بود بسیار حرف مهمی است ،خیلی از خواننده ها هستند که شما از
صدایشان لذت ببرید ولی صدای بی نقصی ندارند ولی شجریان استاد این قضیه بود کیفیت
صدای خوبی داشت و از این ها گذشته بسیاری از موسیقی دان ها و اوازخوان های ما تقریبا
بی سواد بودند و شعر را درست نمی خواندند از این موارد شما از شجریان نمی بینید.
من اولین باری که صدای شجریان را شنیدم به عنوان سیاوش یک مرتبه جا خوردم و با خودم
گفتم که این صدا غیر عادی است .از طرفی دیگر شجریان تجوید هم به خوبی می دانست و
قاری قران بود ،تجوید خودش حکایتی دارد .ایشان هنرمندی بود که به همه چیز موسیقی
ایران عالقه داشت از خواندن تا ساختن .ساختن ساز یک هنر دیگری هم می خواهد ،هنر
نجاری و این هنر را هم داشت ،باغبانی ،خوشنویسی و از همه مهم تر هنر اخالق و تواضع
انسانی ایشان بود .بی دریغ از افرادی که صدای خوبی داشتند تعریف می کرد و حتی گاهی
ضیا موحد
اوقات اغراق می نمود و من شنیدم که راجع به یکی از خوانندهای ایرانی گفته بودند که ای
نویسنده و شاعر
کاش من صدای ایشان را داشتم یعنی در تواضع تا این مرزها هم می رفت.
من بنا به تجربیاتم ،تجربیات با واسطه و بی واسطه از اوازخوان ها و انچه که دیده و شنیده شجریان تاثیر گذار و معلم بود و تمام صفاتی که یک هنرمند خوب داشته باشد را داشت.
ام باید بگویم در طول تاریخ ایران اوازه خوانی مثل شجریان نداشته ایم .یعنی ایشان اوال روحش شاد و دریغ که چه گوهر نایابی را از دست دادیم.
جان اواز ...تا َپ ِر َپرواز
ِ
هادی منتظری
نوازنده
ســال 1353من به همراه اقای رضا درویشی از شیراز،
اقای موســی گنجه ای(برادر اســتاد داوود گنجه ای) از
تهران ،استاد پشنگ کامکار از ســنندج و استاد پرویز
مشکاتیان از نیشابور در رشته موسیقی دانشگاه هنرهای
زیبا پذیرفته شــدیم و وارد دانشگاه شدیم .در دانشگاه
افتخار شاگردی استاد شجریان در کالس جواب اواز برای
من مهیا شد ،نکات بسیار مهم و ارزنده ای را از ایشان فرا
گرفتم .چند ســال بعد در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی
ایران و همچنین در تمرینات گروه شــیدا در کنار ایشان
به نوازندگی پرداختم .قبل از انقالب تحت یک شــرایط
تاریخی ،سیاسی و اجتماعی که در ان دوران وجود داشت.
کارهای انقالبی زیادی ساختیم و اجرا کردیم .در شهریور
1357درحالی که به همراه گروه شیدا عازم مسکو برای
کنسرت بودیم و ویزای ما صادر و بلیط تهیه شده بود ،تمام
شرایط مهیای سفر به روسیه بود ،با وجود خطراتی که این
کار می توانست برای ما به همراه داشته باشد به طور جمعی
از رادیو و تلویزیون استعفا دادیم و اون کنسرت هم لغو شد.
مجموع اتفاقاتی که در ان دوران پیش امد باعث جریان
ساز شدن گروه شیدا در ان دوران شد .استاد شجریان هم
به عنوان خواننده پرچمدار این جریان بود .پس از استعفا
از رادیو و تلویزیون فعالیت ما در کانون چاووش ادامه یافت
و اثاری ساخته شد که استاد شجریان خواننده بسیاری
از ان قطعــات بودند .بعد از مدتی به دالیلی فعالیت های
گروه شیدا مثل قبل ادامه پیدا نکرد و اعضا دنبال مسیر
خودشان رفتند .ولی ارتباط من با استاد شجریان کماکان
ادامه داشت .ســال ها بعد هم که همایون برای فراگیری
کمانچه پیش من امد و گاهی اســتاد و گاهی اوقات مادر
همایون ایشان را به منزل من در شهرارا می اوردند .بعد از
یک مدت من احساس خجالت می کردم و خواهش کردم
من به منزل ایشان بروم که ایشان با روی گشاده پذیرفت.
وقتی به منزلشان می رفتم مثل عضوی از اون خانواده در
کنار ایشان بودم .گاها به کارگاه نجاری ایشان در زیر زمین
منزل شان در شهرک غرب می رفتیم و توضیح می دادند
که ببین این سنتور را ساختم .واقعا انسان چند بعدی ای
بودند .خطاط بودند ،نقاش بودند ،باغبان درجه یکی بودند.
انگورهای باغ ایشان را من هنوز توی هیچ تاکستانی ندیدم.
چون با عشق به اون ها رسیدگی می کردند و از کاری که
انجام می دادند لذت می بردند.
مجموعه چیزی که از اســتاد شجریان در ذهن من وجود
دارد یک شخصیت واالست ،هنرمندی بزرگ بود ،یک مرد
سیاسی بود ،مردمی بود ،اجتماعی و شخصیتی بود که در
مسیر زندگیش از چیزی هراسی به دل نداشت .درخاطرم
هست که استاد بهاری همیشه می گفتند یک هنرمند باید
چشمش پاک باشد .دستش پاک باشد .مردم رو بشناسد
و با مردم خوب تا کند و واقعا شجریان همین گونه بود .در
حقیقت شجریان با شمع وجودش نوری به جامعه هنر این
مملکت پراکند .شجریان ماموریت داشت تا در برهه ای از
زمان در راه هدفش تالش کند و در این راه دست از جان
خودش هم شسته بود .این یک دل نوشته در وصف حال
استاد شجریان است که به ایشان تقدیم کردم:
ما همه افالکیان ساقی و ساغر میان
حال همه خود عیان
عشق نوازی کنیم پرده نوازی کنیم
تا که رسد دستمان بر سر زلف کسان
کس نبود کس خودند خود همه خود بی خودند
مطرب و مستیم همه باده بدستیم همه
رهزن دین و دلیم بر سر دار در گلیم
جمله همه پیچ پیچ در دل خود هیچ هیچ
نوش ز دارو نبود سوختن عود ما
سوختن عود ما هست همه سود ما تا که شود بود ما
هوشنگ مهراردالن
معمار و نقاش
«مهرماه» امسال یا اخرین «مهرماه» قرن با نشانه و داغی گران همراه شد -فراتر از تُوش
و توان و برای این نگارنده اما -ویرانگرتر ،پریشان تر و گریان تر؛ زیرا در دامنه ی تنها یازده
روز؛ موج کوبنده ی سه سوگ را باید از سر می گذراندم :مرگ خواهر؛ مرگ همکاری شریف
و مهندسی خالق و شاگردی َخ َلف در پیشه ی معماری و کوبنده ترین ان -فراق ُ
اسطوره و«
خسرو اواز ایران زمین» و «سیاوشی» که از اتش گذشت« -استاد محمدرضا شجریان».
انچه را که می خوانید بازنگری ی دورانی چهل ساله و خاطرات با او و نزدیکان اوست از زبان
چون من شاهدی در گذر از فراز و فرود و دست اندازهای در راه؛ و بَند و بَست هایی چون چاه.
با انکه ناباورانه هنوز نپذیرفته ام هجرت «استاد» را اما مایلم کالمم رنگ مرثیه نگیرد -که
مرثیه را برای «مرده ای» میخوانند یا می نویسند که تمام شده است ،اما «استاد» میرود تا
برای همیشه زنده بماندو ادامه یابد؛ این «باو ِر ادامه» -مرهمی است تسلی بخش بر دلهای
میلیون ها چون من در پذیرفتن اغازی جاودانه و سفری الهوتی برای این «تک چهره»ی
یگانه و استاد فرزانه-با شاهبال مقامیدر اوج هنر اواز و پروازی تا بیکرانه ها.
پنجره ی نگاهم را می گشایم به «تهران» سال های دور -که هنوز اینچنین زمخت و بی مرز و
سرکش و بی قاعده پوست نترکانده بود و از نوجوانی شهرستانی می گویم که اکنون به هفتاد
و پنج سالگی رسیده و حاصل شصت سال ی عمرش ذخیره ی گرانسنگی است از شاگردی و
همنشینی در محضر بزرگان هنر و فرهنگ و اخالق و این دفینه برای او به خزانه ی گرانبهایی
می ماندتابداندچقدرثروتمندوسعادتمندومستغنیبودهاست.
ِ
نـزدیک «امروز» می گویم :از شاگردی در کارگاه اسـتاد «حسین
اکنون از دو ِر «دیروز» تا به
شیخ» (شـاگرد برجسـته ی «کمال الملک») ،از فیض همنشینی با استاد «یوسف فروتن» و
شنیدن خاطره هایی از مکتب « غالمحسین درویش» ،از برکت حضور و استفاضه از محضر و
از منش و روش استاد «احمد عبادی»(-این َس َل ِ
ف»خاندان فراهانی») و خواهرزاده ی ایشان
(نواده ی دختری «اقا میرزا عبداهلل»)-مهندس معمار شهیر و طراح مزار «خیام»« ،ابوعلی
سینا»« ،عطار» و «نادر شاه افشار» -یعنی همانا مهندس «هوشنگ سیحون» و شاگردی در
کارگاه معماری ی او؛ از شاگردی و دوستی و اشنایی با استادان زنده یاد «جالل ذوالفنون»،
«حسین علیزاده»« ،داریوش طالیی»« ،داریوش پیرنیاکان»« ،محمد موسوی»« ،جمشید
عندلیبی»« ،علی اکبر شکارچی» ،از حضور در مجلس تدریس هنر و اخالق روانشاد «دکتر
داریوش صفوت» ( شاگرد برجسته ی سه تار و سنتور استاد «ابوالحسن صبا») که بسیار
مدیون ان بزرگوار با اخالق و راســت کردار و مهربانم .از سفرهای خاطره انگیز به اصفهان
در معیت دکتر «حسین محی الدین الهی قمشه ای» و حواریون و دیدار با نابغه ی نی نوازی
روانشاد «استاد سیدحسن کسایی» و پیوستن به جمع هنرمندان اصفهانی و توفیق شنیدن
نوای سحرانگیز نای استاد به همراه اواز «دودانگ» دلنشین و تاثیرگذارشان و «صله» گرفتن
بیستون عشق»؛ از اخرین دیدار با
نی از دستان مبارک -برای تقدیم سروده ای با نام « َفرهاد ُ
«استاد جلیل شهناز» در تهران و مضراب های متب ّرک یادگار از او ،از حضور در مراسم تجلیل
استاد» ابراهیم قنبری مهر» (استاد پیشکسوت و صاحب نام در سازسازی بویژه ساز ویلن در
عرصه ی بین المللی) و بسیار نشانه ها و خاطره های پراکنده ی دیگر.
بر تا َر ِ
ک این ُفرصت های ُمغتنم و افتخار امیز»-الماس نگین» نشانه و ارجمند نامی می نشانم
که برجسته ترین و واالمقام ترین خواننده ی زمانه ماست با چهره ای خوش سیما ،خوش خو،
خوشرو ،خوش مشرب و خوش لحن و مهربان و مهر اشنا با صدائی «داوودی» که نزدیک به
نیم قرن در چهار گوشه ی عالم به گوش صاحبدالن رسیده و بر دلهای شیفتگان هنر اصیل
موسیقی ایرانی نشسته است .از استاد «محمدرضا شجریان» سخن می گویم که روانش نرم و
سبکبار و رها به عالم باال و به دیدار حضرت دوست شتافت.
دریغا که شوربختانه در سوگ او و در چهلمین روز هجرتش باید از او بگویم و بیاد او تذکره ای
بنویسم که الحق «جان اواز» بود و بفرمایش استاد «کیهان کلهر» :جان اواز از تن اواز رفت.
نخستین خاطره با «استاد محمدرضا شجریان» به سالهای 1359-60باز می گردد و در جمع
بزرگانی چون «استاد غالمحسین امیرخانی»« ،استاد یداهلل کابلی خوانساری»؛ «دکتر ُمحی
الدین حسین الهی قمشه ای» -که هرکدام از چهره های ماندگار و از مفاخر فرهنگ و هنر و
ادب سرزمین اند و چنین ُشد که اقبال بلند و بخت بیدار با من یار شد تا در ان عصر پاییزی
میزبانشانباشم.
گرد امدن این ســتارگان در خانه خود را مر ُهون دوست ادیب روانشادم «بهمن بوستان»
می دانم که نواده ی «وحید دستگردی» و صاحبدلی با حافظه خارق العاده و با کالمی نرم و
مخملین در بیان هرانچه که میگفت و نفس گرم او بود که این بزرگان یکجا و کنار هم در
خانه ی کوچک من گرد ایند.
«استاد شجریان « که در خوشنویسی از شــاگردان استاد «حسین میرخانی» در رده ی
خطاطان ممتاز «انجمن خوشنویسان ایران» ُ
بشمار می ایند ،انشب با بزرگان خوشنویسی
خط نستعلیق و نستعلیق شکسته همنشین و هم پیمانه بودند ،دکتر»الهی قمشه ای» نیز
که در خوشنویسی به شیوه قدما -استادی به تمام اند با جمع انها همداستان ،حالوت بیان و
مضمون سازی و رنگ پردازی دوست همیشه در یاد «بهمن بوستان» و میدان داری او از قرن
چهارم و عصر «رودکی» و «فردوسی» تا گذر از عصر «خیام» و «حکیم نظامی» و «سعدی»
و «موالنا» و «حافظ» تا عصر حاضر پیوندی زرین می ساخت از لحظاتی که دیگر هرگز هرگز
تکرارنشد.
در زیر و بم این گپ و گفتار دریافتم نگاه نجیب و پائین نگر «استاد شجریان» گاه به «سه
تاری» می افتد اویخته به دیوار و در کنار قاب خطی به قلم قدرتمند و ششدانگ «استاد
«.....شیر خدا و رستم دستانم ارزوست».
امیرخانی» از تک مصراعی از «موالنا»:
سازی که استاد هر چند یکبار بدان می نگریست سه تاری قدیمی بود و یادگاری از دوران
رفت و امد به «مرکز حفظ و اشاعه ی موسیقی ملی» ،توجه مدام «استاد شجریان» به سه
تار -تکلیفی پنهان بود تا سه تار را از دیوار بر گیرم و بدستشان بدهم .سازی ظریف و دست
«ج ّره» یا «زیر عبایی» می گویند ،جمع این
ســاز شادروان «عشقی کردستانی» که به ان ُ
اتفاقات زمینه و شروعی بود و اشتیاقی نهانی تا حاضران به بهانه شنیدن و گمانه بر پنجه و
مضراب نورس من در سه تار -بیقرار و مشتاق شنیدن اواز «استاد شجریان» باشند -که البته
براستی برای من هم دولتی بود که بی خون دل بکنار می امد و کالم «حضرت حافظ» را بر
گوش جانم می خواند« :دولت انست که بی خون دل اید به کنار»
پیش درامد «کرشمه» دستگاه «شور» اغاز نواختنم بود ،با حالی غریب گویی ازمونی الهی را
می گذراندم .چند حس بر هم تنیده از َمنَ -م ِن دیگری ساخته بود تا ُحرمت تقدس هنرش-
خودباختگی شوق -ناباوری و ستایش مقام استادی و شکرگزاری از توفیق با استاد زمانه
نواختن را با هم و با تمام وجود تجربه کنم .شنیدن موج صدای استاد در اولین تحریر و ورود
به استانه ی درامد را هرگز فراموش نمی کنم که چه استادانه و همسو و همراه با « ُط ّراب» و
«شالل» ساز همساز شد و گرم و روح نواز اوج گرفت و به کالم «حضرت موالنا» جان بخشید:
« ...در هوایت بیقرارم روز و شب».
جمع مجلس مسحور و مفتون صدا بودند در سکوتی مطلق ،من َهم تمام گوش بودم و َهم با
«ان»
تمام «جان» و «توان» می نواختم با هرچه که در سفره درویشانه ی خود داشتم ،در ان ِ
بی تکرار -همچون پرنده ی «نوپرواز» در چتر حمایت شاهبال این «عنقای قاف عشق»–
در اوجی فراتر از تصور-در طیران بودم در همنوازی با بزرگترین خواننده دوران در یکی از
درخشان ترین و بدیع ترین نمونه های اواز شور ،چنین است ماندگار لحظاتی که هرچه دور
میروند-نزدیکترمی نمایند.
این پیش درامد دیدار و اشنایی با «استاد شجریان» موهبتی بود برای من که در
«بارگاه مِهر» ایشان پذیرفته شوم و بعنوان خادمی مخلص بضاعت های دیگرم را در اجرای
تام و تمام خواسته ها و فرمانهایش بکار گیرم -از نظارت و تجهیز دفتر مرکزی شرکت «دل
اواز» در کوچه ی «بخت یار» و همجوار مسجد الجواد -از مشارکت در بخش های هنری و
«سنوگرافی ی» نخستین کنسرت بزرگ خارج از کشور در سال 1366در کشور المان در
شهرهای «دوسلدورف»« ،بُن»« ،کلن» و «مونیخ» ،تا اخرین کنسرت بزرگ او در تهران و در
«تاالر بزرگ وزارت کشور» در سال ( 1386وبه تعبیری -اخرین کنسرت این بزرگوار ازاده
در ایران) و خاطره از شش شب باشکوه و فراموش نشدنی.
در تمام سال های رفته این افتخار را داشته ام که بعنوان مشاور هنری؛ طراحی و اراستن و
پیراستن البوم ها را بهمراهی ی خط خوش دوست خوش صدای هنرمندم «بیژن بیژنی» به
انجام رسانم و گاه نیز از همراهی ی «حسین هنریاری» در چهره پردازی گروه «عارف» بهره
مندشوم.
ُ
در دستچینی اثار»اســتاد»اثار ماندگار و بی تکراری چون «بیداد(همایون)»« ،نوا مرکب
خوانی» «دســتان» نمونه هایی هستند بیاد ماندنی و فصل هایی درخشان از همنشینی و
همراهی«استادمحمدرضاشجریان»بابزرگانهمداستانخود-هنرمندنیشابوریوهمخانه
با «شــیخ فریدالدین عطار» -زنده یاد»پرویز مشکاتیان» («میرداماد» دوران) و هنرمند
همراهشــان شادروان «ناصر فرهنگ فر» ( نوازنده ی توانای تنبک ،خطاط و شاگرد استاد
«غالمحسینامیرخانی»وشاعریبتمام).
از «اســتاد محمدرضاشجریان» هرچه بگویند و بنویسند و بسازند اما این اوست که نماد
خویشتن است و بی نیاز از هر تمجید و تحسین و توصیف ی -پدیده ای نادر و تاهمیشه ی
تاریخ -یگانه ی دوران .در شــرح حال اوست که در قلب خراسان بزرگ ،در شهر «مشهد
مقدس» در کانون خانواده ای متدین و در مکتب پدری معتقد به مبانی عقیدتی و سخت گیر
بدنیا امد و در سایه ی تعلیمات او پرورش یافت.
موهبت صدای خوش -فیض الهی است که به او و خانواده اش عطا شده است .از نخستین
ســال های نوجوانی به یُمن اشــنایی و قرائت «قران کریم» و در سایه تعالیم پدر -در
«ترتیــل ایات قرانی» و اعجاز ترکیب و پیوند اصوات و غلت و بم و زیر کلمات و جذبه
سحرامیز انرا کشف می کند و در فصل بالندگی و با مهاجرت به پایتخت به توانایی های
نهفته و درخشــان خود پی می برد و با رفتنی اهسته و پیوسته در کنار اموزگاری به
خوشنویسی ی ممتاز دست می یابد .اما این تمام شکوفایی او نیست ،با پا نهادن به رادیو و
با ورود به برنامه ی فخیم «گلها» با نام اسطوره ای رمزالود و مستعار «سیاوش» یک شبه
ره صدساله می رود و پای بر شاهراهی می نهد تا قامت بلند و ستبر بزرگترین خواننده ی
قرن -بلکه همه دوران ها را اشکار کند.
اکنون همدل و همصدا با میلیون ها دلسپرده و هواخواه -همرنگ و هماهنگ با
میلیون ها سوگوار در پنج قاره بپا می خیزم و با تمام نفس از اعماق د ِِل هنوز ناباورم او را ندا
می دهم:
«استادا» :سفر جاودانه ات تا بارگاه حضرت عشق مبارک بادا
انجا که تو ایستاده ای جائی اشناست ..... :استان جانان صفحه 6
لحظه ای که ساعت ها
در ایران ایستادند
حمید دباشی
پژوهشگر مطالعات ایران شناسی
کورکیان ایرانشناسی و
اصل این مقاله به انگلیسی به قلم حمید دباشی ،استاد کرسی هاگوپ
ِ
ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا ،نیویورک در سایت الجزیره چاپ شده است.
محمدرضا شجریان خسرو اواز ایران درگذشت و ایرانیان داخل و خارج از کشور را در سوگ خود
نشاند.
ایران در سوگ نشسته است .محمدرضا شجریان درگذشته است .او که بود و معنا و و اهمیت ان
برایایرانیانچیست؟
چطور می توانم عمق درد از دست دادن ایشان را برای غیر ایرانیان توصیف کنم؟ ا ُ ِم کلثوم را برای
مصری ها و جهان عرب تصور کنید ،فکر کنید به نصرت فاتح علی خان برای پاکستان و شبه قاره ی
هند .مرسدس سوسا برای ارژانتین و دنیای امریکای التین به ادیث پیاف ،شارلز ازنافور ،لوچیانو
پاوروتی ،فکر کنید به ا ِال فیتزجرارد و نینا ســیمون ،به دمیس روسوس ،نانا موسکوری ،و مریم
حسن برای غرب افریقا و موریتانیا .همه ی ایناها را در ذهنتان پیش هم بگذارید و در کنار کسانی
که برای شما باعث افتخار و سربلندی هستند تا بفهمید که شجریان چه کسی است .برای ایرانیان
در سراسر دنیا محمدرضا شجریان را با نقل قول کردن از شعر ویستون هیون اودن گفت که او
ب شان/شرق شان و غرب شان/روزهای کاری شان/روز تعطیل شان/ظهرشان/
«شمال شان جنو
نصف شب شان /صحبت شان و اهنگ شان» بود.
محمدرضا شجریان برای ایرانیان معادل این شعر است و وقتی که او اخرین نفسش را کشید در
مام وطن که با شوق عاشقش بود ان ها به ادامه ی شعر اودن برگشتند که می گوید «همه ساعتها
را نگه دارید /تلفن را قطع کنید /نگذارید سگ ها پارس کنند /پیانوها را ساکت کنید /با صدای
درام تابوت را در بیاورید و بگذارید عزادارها بیایند».
صدای یک ملت
محمدرضا شجریان که در دوران حیاتش یک اسطوره شد ،با این دانش که او باعث شادی و افتخار
مردمش بود در تهران و در روز ۸اکتبر ۲۰۲۰در سن هشتاد سالگی درگذشت و به ابدیت پیوست.
می ۲۰۱۴دوست و همکار دیرینه اش محمدرضا لطفی درگذشت من در همین
وقتی که در ما ِه ِ
صفحات (الجزیره) نوشتم که چطور این دو نفر درهای بسته ی موسیقی سنتی ایرانی را به روی
ِ
سوگ از دست دادن بلبل
مردم ایران در
عامه ی مردم باز کرده بودند .با درگذشت شجریان عامه ی
ِ
خودنشستند.
خسرو اواز ایران پرکشید
این تیتر خبرها بود ،لحظه ای که خبر فوت ایشان سوار بر موج های خبری و در دنیای مجازی شد،
ایرانیان داخل و خارج کشــور در سینه حبس شد و انان متوجه شدند که شاهد لحظه ی
نفس
ِ
تاریخی هستند .شجریان در موسیقی اش انقالب مشروطه ( ۱۹۰۶تا ۱۹۱۱م) را به انقالب مردمی
( ۱۹۷۷تا ۱۹۷۹م) و از انجا به تمام بخش های بزرگ و کوچک تحوالت تاریخ معاصر مرتبط کرده
بود .تقریبا بالفاصله عزاداران جلوی بیمارستان جم ،انجایی که شجریان فوت کرده بود جمع شدند.
یک نفر از جمعیت تصاویر زنده ای را به همه ی دنیا نشان داد .طولی نکشید تا همایون شجریان،
پسر بزرگ محمدرضا شجریان که خود او نیز خواننده ی با ذوقی است ،به بیرون بیمارستان امد
پوشیدن ماسک
و از مردم خواهش کرد که به دلیل پاندمی ویروس کرونا قوانین بهداشتی چون
ِ
و فاصله اجتماعی را حفظ کنند .ا و همچنین گفت که پیکر پدرش به مشهد ،زادگاه وی در شمال
مقدس شاعر بزرگ ایرانیان ابوالقاسم
شرقی ایران منتقل خواهد شــد تا که در جوار ارامگا ِه
ِ
فردوسی به خاک سپرده شود .یک نفر در بین جمعیت گفت «چرا تهران نه؟»
اگر همینطور سطحی نگاه کنیم ،این حرف به فرزندی که عزادار پدرش می باشد جسارت امیز به
نظر می اید .معلوم است که خانواده ی ایشان باید تصمیم می گرفتند ایشان کجا به خاک سپرده
شخص ناشناس که ان سوال را مطرح کرد داشت برای هر ایرانی در سراسر زمین
شود ،ولی ان
ِ
ِ
فقدان شخصی ،عمومی و تاریخی برای انان است .او
سخن می گفت که [درگذشت شجریان] یک
ِ
نمی گفت شجریان را در شهر من دفن کنید ،او در واقع می گفت او را در قلب من به خاک بسپارید.
پسرعزادارشجریانباتصدیقازانمفهوم،گفت«شماصاحبعزایید»وبامتانتپیکرسمبولیک
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
علی رستمیان
خواننده
این روزها فقدان استاد محمد رضا شجریان اندوه عظیمی را به جامعه ایرانی وارد اورده
است و تنها تســکین این فراق جانکاه اثار عظیم هنری استاد است .اینجانب سال ها
خدمت استاد بودم محافل زیادی هم بوده که در اصفهان و یا تهران خدمت ایشان بوده ام
و تمامی لحظات کنار استاد بودن خاطره است .اخیرا ،اوازی را در ماهور با سه تار مرحوم
استاد مشکاتیان شنیدم که در منزل اقای صراف ضبط شده بود و مرا به دور دست ها و
پدرش را به مردمی که دوستش داشتند هدیه کرد.
ما تا قبل از فوت عباس کیارستمی در ما ِه ژوئیه ۲۰۱۶و قبل از ان در فوت احمد شاملو در ژوئیه
۲۰۰۰چنین سوگواری عظیمی برای یک اسطوره ی فرهنگی را در ایران در مالء عام ندیده بودیم.
برای لحظه ای شجریان با مرگش از ایرانیان انسان های دیگری ساخت! چپ ،راست ،باال ،پایین،
حاکمان و محرومان را تبدیل به یک ملت کرد .کسانی مثل رئیس جمهور حسن روحانی تا ...پیام
صمیمانه ی تسلیت شان را برای او فرستادند.
ولی چرا؟ شجریان چه کرده بود؟ معنای نام او چیست؟
صدا و خشم تاریخ ما
محمدرضا شجریان در تاریخ ۲۳سپتامبر ۱۹۴۰در مشهد و در خانواده ای مومن و مسلمان بدنیا
امد .در خانواده ای که خودش را مفتخر به داشتن چندین قاری برجسته ی قران می دانست.
او در یک محیط عمیقا مذهبی و در طفولیت در جایی که صدای انسان مقدس و به عنوان یک
موهبت الهی و یک نشــانه ی متعالی به حساب می امد به موســیقی روی اورد .پد ِر متدینش
نمی خواست که او موسیقی را دنبال کند .شجریان مخفیانه تمرین می کرد و نام مستعار «سیاوش»
را برای خودش انتخاب کرد .همانطور که می دانیم ،سیاوش یک شاهزاده ی اسطوره ای ایرانی است
که ا و هم همانطور با پدرش به مشکل خورده بود.
وقتی که شــجریان دوازده ساله بود بر ردیف موسیقی سنتی ایرانی ،که هم مقدس است و هم
ُمستبد ،تســلط کامل یافت .در اواخر سال ۱۹۵۰او در رادیو خراسان می خواند و در اوایل سال
های ۱۹۶۰اسم و صدای او و توانایی و دانش شگفت انگیزش بر روی موسیقی ایرانی و حجم اوازی
منحصر به فرد و حیرت اورش تبدیل به جوهری از زندگی ایرانیان شده بود.
امروزه هر ایرانی می تواند اسمی از یک اوا ِز تاریخی یا یک البوم شجریان که با ان خاطرات خاصی
از زمان و جایی دارد را نام ببرد .برای من ،این خاطره تاریخی البومی از اوست که در ان اشعار عمر
خیام را با موسیقی فریدون شهبازیان و با دکلمه ی احمد شاملو ارائه داد.
ان کاست که من هنوز دارمش ،در چمدان کوچک من بود وقتی ایران را به مقصد امریکا در سال
۱۹۷۶میالدی به عنوان یک دانشجوی فارغ التحصیل شده ی بی تجربه ترک می کردم .ان کاست
در واقع خو ِد ایران بود برای من .من هرگز دلم برای ایران تنگ نشده است ،چون با خودم مخفیانه
عزیزترین و باالترین عنصر وجو ِد سرزمین مادری ام را در ان کاست از همه مرزها گذرانده و حمل
کرد ه ام.
ً
سالها بعد من شخصا با اقای شجریان در چندین برنامه ی عمومی و خصوصی مالقات کردم .یک بار
ضیافت شام در منزل دوستی در لندن ،که ایشان با تار یک جوان با ذوق برای ما خواندند.
یک درخت ریشه دار با اعتماد به نفس شکوفه می دهد
این روزها خیلی در مورد «مواضع سیاسى شجریان» صحبت می شود .بیشت ِر این صحبت ها به
ویژه از سوی بی بی سی فارسی طراحی شده است....
رفتن اسطوره ای است که یک کشور
پرداختن به این موضوع مانع تامالت بسیار مهمت ِر از دست
ِ
در سوگش نشسته است.
مرگ شجریان هیچ ربطی به حکومت ندارد ،چه کسی به یاد دارد حاکم شهر شیراز در زمان حافظ
که بوده اســت؟ یا حاکم اناتولی وقتی که موالنا در قونیه بود؟ یا در زمان بیدل چه کسی حاکم
شهر دهلوی در هندوستان بود؟ اسطوره هایی مثل شجریان از تاریخ خیلی فراترند .این یک سوء
استفاده ی بزرگ است از خاطره ی پر گهر شجریان .شجریان سیاست مدار نبود ،او و موسیقی
اش عصاره ی عشق بودند .یک تار مو از نفرت در شخصیت ایشان نبود و همیشه با مردمش بود
و این تنها سیاست او بود.
از انقالب مردمی ایران ( )۱۹۷۹ - ۱۹۷۷تا جنگ ایران و عراق ( )۱۹۸۸ - ۱۹۸۰و روزهای دردناک
جنبش سبز و تا به امروز که مردم ایران زیر تحریم های کشنده و کمرشکن امریکا هستند ،او با
ملتش بود .او با ان ها ماند از لحظه ای که خوانده «تفنگم را بده» تا لحظه ای که خودش را تصحیح
کرد و خواند «تفنگت را زمین بگذار».
سر رشته ی «مواضع سیاسى شجریان» در موسیقی ملکوتی و شاعرانه اش بود .او استاد موسیقی
سنتی بود و با این حال هنرمندی شجاع و خالقی بود که به خودش این اجازه را داد که نه تنها
کامال مسلط بر ردیف شود بلکه ان سبک را غالب کند .او انقدر به کارش اطمینان داشت که به
جرات عناصر موسیقی سنتی را بکار کشید و همواره با احتیاط اما پیوسته راه را برای نسل بعدی
هموار کرد که انها هم بتوانند نامی از خود به جای بگذارند .تالش های او منجر به موسیقی نمادین
محسن نامجو شده است ،خواننده ای انقالبی که به همان اندازه تحت تاثی ِر موسیقی سنتی ایرانی
بوده که از راک و بلوز هم تاثیر گرفته است.
مهم نیست که شجریان کا ِر نامجو را تایید کرده است یا نه ،مهم این است که او یک سنت موسیقی
به وجود اورد با ریشه هایی محکم و شکوفا کردن گنجینه ای را فراهم کرده که تخیل زیبایی
شناسی یک ملت را غنی بخشیده است.
هیچ موسیقی دان سنتی از نسل او حاضر نبود نزدیک شعری از نیما یوشیج که استاد برجسته ی
شعر نو ایران بود بشود ،وقتی که شجریان «داروک» نیما را خواند ما از ترس و وجد به خود لرزیدیم
چون فهمیدیم ا و موسیقی درونی روح ما را به خوبی می شناسد.
تا امروز چنین احساس شادی غیرقابل وصفی به من دست نداده وقتی که صدای شجریان را به یاد
می اورم که خواند «قاصد روزان ابری داروگ کی میرسد باران».
اگر می خواهید فقط به یکی از اهنگ های او گوش دهید ،بگذارید شعر درخشان علی معلم درباره
باران با موسیقی زیبای کیهان کلهر را بخواند .این کار با فرمی ساده اغاز می شود «ببار ای بارون
ببار بر کوه و دشت و هامون» تا اینکه در وسط ترانه ،جایی که او با درد تاریخ مردم خود را می خواند
«به یاد عاشقای این دیار /به داغ عاشقای بی مزار ا ِی بارون!
استاد در ارامش و در شکوه بخواب .روحت شاد «خسرو اواز ایران».
* این مقاله در تاریخ ۲۰اکتبر ۲۰۲۰در روزنامه الجزیره و به زبان انگلیســی به چاپ رسیده است و با
اجازه از وی در روزنامه هنرمند ،ویژه نامه استاد شجریان ترجمه فارسی ان به چاپ رسیده می رسد.
خاطرات شیرین محضر استاد پیوند زد .واقعیت این است که استاد شجریان در وجودشان
نیرویی انی نهفته بود که ایشان را از دیگر استادان حتی شناخته شده متمایز می کرد و
همین عامل شاید باعث شد ،کار پردرامد راه سازی را یک شبه تحت تاثیر کالس های
استاد رها کنم .مهم ترین خاطره من از حضور در کالس های استاد منش معنوی و اعتقاد
ایشان به مبانی اخالقی بود که بسیار درس اموز بود ایشان هرگز پشت سر هیچ استادی
حرف نمی زدند و هر انچه هم اندوخته از بزرگان و خویش داشتند همه را سخاوتمندانه
میان شاگردان تقسیم می کردند .یکی دیگر از خاطراتم مربوط به روزی است که به اتفاق
اقای قاسم رفعتی وقتی خدمتشــان رسیدیم دیدیم کمرشان به شدت درد می کند و
پهلوی شان را گرفته اند .از استاد خواستیم که باهم به دکتر برویم .ایشان اشاره داشت
دیشب با استادی مرکب خوانی داشته و احتماال دل او را شکانده اند که اینطوری شده اند.
یعنی مرادم این است که استاد حتی به خاطر توانایی های منحصر به فرد و بی نظیرش،
بســیار پایبند مبانی و اداب معرفتی و اخالقی بودند .در کالس های استاد که دوستان
دیگرمان زنده یاد ایرج بسطامی و اقایان محسن کرامتی و قاسم رفعتی و علی جهاندار
و جناب ملک و مظفر شفیعی هم حضور داشتند ،تاکید ایشان این بود که شما هر کدام
باید سبک خودتان را داشته باشید .یعنی هیچ وقت ایشان در پی مرید پروری نبودند و
متناسب با توانایی های شاگردان با در اختیار گذاشتن خالصانه تمام داشته هایشان را در
اختیار شاگرد ،فرصت ظهور و بروز توانایی شاگردان را برایشان مهیا می کرد.
واقعا وقتی به مرور خاطرات و لحظاتی که کنار استاد بودن اندیشه می کنم ،فراق ایشان واقعا
برایم سخت و جانکاه و پر از دلتنگی ها مدام می شود و وقتی هم این فقدان سخت با ان
همه دغدغه مندی ایشان و احساس مسئولیت شان نسبت به هنر و جامعه به پیش دیده
می اید ،این بیت حضرت سعدی را که خود استاد به زیبایی تمام خوانده اند بیش از همه از
خاطرمخطورمی کند:
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
7
چهارشنبـــــــه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شمــاره 1336
www.honarmandonline.ir
ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران
یادداشت
خنیایایرانی،سخنپارسی
جالل الدین کزاری
نویسنده و شاهنامه پژوه
اگر به این گونه کارکرد و اثر گذاری روانشاد شجریان از نگاهی فراخ
بنگریم من با انچه شما پرسیدید دمسازم زیرا خنیا یا موسیقی
هنری اســت که کارایی بسیار دارد .بیش از هر هنری دیگر در دل
خنیا دوست کارگر می افتد ،او را به شــور می اورد از همین روی
در فرهنگ و هنر ایرانی هنر خنیا همواره با هنری که در زبان رخ
می دهد با سخن هم دوش و هم اغوش بوده است و هنوز نیز هست.
به راســتی نمی توان خنیای ایرانی را از سخن پارسی یا با نگاهی
فراخ تر از ادب ایرانی گسست .به درست از همین روست که فرصت
الدوله ی شــیرازی کتابی نوشته است به نام بحور االلحان .در این
کتاب چکامه های پارســی را بر پایه ی مایه ها و گوشه های خنیای
ایرانی بخش بندی کرده است .نمونه هایی دیگر بسیار می توانم در
روشن داشت این پیوند بیاورم اما به همین بسنده می کنم .بر پایه
ی انچه گفته شد هنگامی که هنرمندی توانا گوشه های ایرانی را به
نیکیمی شناسد،انهارااستادانهبهکارمی گیردچکامهایراازحافظ
یا سعدی یا موالنه یا هر سخنوری دیگر بزرگ به اواز می خواند ان
چکامهنیروییبیشترمی یابد،کاواتروکاراترمی شوددرجانشنونده
به گونه ای که می تواند در یاد او بماند .اگر او با خنیا اندکی اشنایی
داشته باشد در دم های تنهایی می تواند ان را برای دل خویش به
اواز بخواند .بر این پایه می توانم گفت روانشاد شجریان در گسترش
چکامه های پارسی می توانسته است کار ساز و اثر گذار باشد.
هنرمندبیجایگزین
علی اصغر شاهزیدی
خواننده
وقتی هنرمندی از دنیا می رود ،پنجاه سال طول می کشد ،اگر
بشود جایگزینی برایش پیدا کرد و ساده نیست وقتی یک هنرمند
می رود .یک هنرمند تا بخواهد استاد و فرهیخته و اب دیده بشود
عمری طول می کشد و بعد متاســفانه باید جهان را ترک کند.
بنابراین رفتن یک هنرمند بزرگ فقدان بزرگی است و متاسفانه
هر کس تا به حال از هنرمندان ما فوت کرده جایگزینی برایش
نبودهاست.
دشمنانهمدوستشدارند
رضا کیانیان
بازیگر
اگر با خودمان صاف و صادق باشیم مگر می شود به اقای شجریان
احترام نگذاشت و دوستش نداشت.
هرگز!
من اطمینان دارم که از طرف دشمنانش هم مورد ستایش است و
ارزو داشتند او هم جبهه ی انان بود تا او را ستایش کنند و به او
افتخارکنند.
این دشمنان با خودشان و دلشان رو راست نیستند .در دل چیزی را
دوست دارند و در ظاهر عقایدی را که با دلشان یکی نیست.
اینسرچشمهریاست.
ریاکاران شــجریان را در دل دوست دارند و ارزو داشتند در کنار
ان ها بود که دوست داشتنشان را فریاد بزنند .اما دربند و در زنجیر
اعتقاداتی تحمیل شده هستند که ارزو می کنم روزی ازین بند ها
رهایی یابند و بتوانند ان چه را دوست دارند فریاد کنند. صفحه 7
8
هزاراوای خاموشی ناپذیر
چهارشنبـــــــه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شمــاره 1336
www.honarmandonline.ir
ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران
یادداشت
نجیب و رفیع
شاهرخ تویسرکانی
سردبیر پیشین ماهنامه دنیای سخن
ان دل که پریشان شود از ناله ی بلبل
فخری ملک پور
نوازنده
استاد شجریان را از مدت ها پیش می شناختم زمانی که با پدرم
دوستی داشتند و به منزل ما می امدند و عالقه ی زیادی بین
خانواده ی ما و ایشان به وجود امده بود .زمانی که جناب عبادی
در قید حیات بودند همکاری زیادی با هم داشتیم اما منتشر
نشده اند .فوق العاده نجیب و خوب و اقا بودند .خبر مرگ ایشان
را که شنیدم بیمار شدم ،جایشان در بین ما خالی است.
شاهکار شجریان زندگی اوست
در دامنش اویز که با وی خبری هست
من ان همیشه زنده را چنین ادمی یافتم ،شناختم و به دامن معرفت وجودش نیز اویختم اما
کم ،کوتاه و اندک! شاید نیم قرن ،نشان و نشاط اش اما برای من تا نفس در جان دارم ماندگار
اســت .هنوز گرمای صدایش در وجودم زمزمه می کند و بعید می دانم پژواک حضورش در
زندگیامثالمنهرگزخاموشیبگیرد.
از محمدرضا شجریان و صدای یگانه اش که به مرامی ناب از هنر امیخته بود زیاد دیده،
شنیده و خوانده ایم و این روزها چه بســا بیشتر .اما انچه مرا مجذوب تا همیشه ی او
کرده است ،شیدایی بی همتایش به اوای هستی بود .ندایی که در صوت ،کالم و تصویر
در جســت و جویش بود .او بی حد و حصر مجذوب طبیعت بود ،از پرورش گیاهان که
بزرگ ترین ســرگرمی اش بود تا هزاراواها (بلبل) که خاص ترین کنجکاوی اش بودند و
باغ هشتگردش که مجموعه ای دیدنی از این دو بود و شیدایی خاصی در ان هویدا .اینکه
در جایی «مشــیری عزیز» از طی کردن مسافتی طوالنی برای پیدا کردن نوعی بلبل در
یکی از شهرهای ترکیه به اصرار شجریان را نقل می کند ،کم مهری ست که ان اصرار را
سرخوشی بی دلیل او بدانیم .ادمی همواره در گذر است و از این حیث ادم ها دو دسته
اند ،انهایی که رد می شوند و کسانی که عبور می کنند یا به قولی دو گروه «وقتی هستند
نیستند ،وقتی نیستند اما هستند» .از نگاه من ،شجریان رابطه معنادار و اعتبار عمیقی
در اثرگذاری و اثرپذیری از عبورش در این دنیا داشت .هیچ وقت نسبت به دنیای وجود
اطرافش بی تفاوت و ساکن نبود همانطور که تصنیف کرده بود« :در همه دیر مغان نیست
هنرمندی اندیشه ورز
داریوش پیرنیاکان
نوازنده
صحبت کردن درباره ی هنر شجریان ،صحبت کردن درباره ی
افتاباست.درباره یافتابچهمی توانگفت؟برایپرداختن
به اقای شجریان اثار و زندگی ایشان را باید با هم بررسی کرد.
من همیشه بر این عقیده بوده ام که شاهکار اقای شجریان
زندگی ایشان بود و می توانم ساعت ها روی این مساله بحث
داشتهباشموحتامی تواندمطالبپرباریدراینزمینهنوشته
شود .شجریان هنرمندی است که در زمینه ی کاری خودش
یعنی موسیقی سرامد بوده ،یعنی شاید دویست-سیصد
سال دیگر هم شاهد ظهور چنین انسانی نباشیم .من چون
چهل و سه سال با ایشان دوستی داشته ام و نزدیک بیست و
پنج سال در کنار همدیگر کار کرده ایم می گویم ،البته شاید
دیگران با نظر من موافق نباشند اما باید گفت شجریان در اواز
ایرانی قله ایجاد کرده است که فتح ناشدنی است و یا الاقل به
این زودی ها فتح نخواهد شد .حافظ بعد از سعدی غزل گفته
و حافظ شده است با وجود اینکه سعدی در غزل استاد است
ولی این حافظ است که قله ایجاد کرده است.
شجریان یکی از قله های اواز ماست و این فقط یک بخش
وجودی ایشــان اســت .او در زندگی هم همین گونه بود.
شجریان همیشــه و همه جا در کنار مردم بود و هر جایی
که الزم بوده کنار مردم ایستاده است؛ نه به خاطر اینکه از
این طریق شهرت پیدا کند ،چون با ایشان بسیاز نزدیک و
محشور بوده ام می گویم ،هر جا احساس می کرد جایی از حق
گفته می شود جانب حق را می گرفت .این است که با اقبال
مردمیمواجهمی شود.
درگفتگوهاییکهبااستادشجریانداشتیمهمیشهمی گفتند
که در فرهنگ شــرقی بخصوص ،مردم دوست دارند که
هنرمندشان از نظر اخالقی هم الگو باشد و مثل غرب نیست
که بگویند ما با زندگی شخصی فالنی چکار داریم ،هرجور
است اما هنرپیشه یا خواننده ی خوبی است! در شرق از قدیم
االیام اینگونه بوده است ،مثال در ایین باستانی ما گوسان ها
در همه حال محل مراجعه ی مردم بوده اند ،در خوشی ها و
ناخوشی ها و این الگو ادامه پیدا کرده است .برای همین مردم
االن هم اگر کاری غیر اخالقی از هنرمندی ببینند فراموشش
نمی کنند .شجریان ،هم به این اعتقاد داشت و هم اگاهانه
این راه را پیش گرفته بود .نه اینکه به ظاهر و نمایشی باشد
به همین سبب باید گفت شاهکار شجریان زندگی اوست.
شجریان به تاریخی پیوسته است که هر روزه نامش تکرار و
ماندگار خواهد شد و هرگز مردم او را فراموش نخواهند کرد.
محمد سریر
مدیرعامل پیشین خانه موسیقی
فقدان استاد محمدرضا شجریان فاجعه بسیار غم انگیزی بود که به موسیقی ما ضربه بزرگی
زد .به گمان من اقای شجریان جزو معدود هنرمندانی بودند که اندیشه ورزی و توجه به اصول
و پایه ها ی اهمیت کار هنری را در جامعه از خودشان به یادگار گذاشتند .این موضوع بسیار
مهمی بود .در دوران فعالیت شان در خانه موسیقی هم این اندیشه ورزی بر دیگر اعضا و
موسیقیدانانهمبسیاراثرگذاربود.
حضورشان در شورای عالی خانه موسیقی بسیار موثر بود و بسیار از راهنمایی و خدمات شان
به موسیقی و هنرمندان موسیقی بهره مند شدیم .در سال های اخیر هم در خانه هنرمندان
ایران در یک شورایی با ایشان حضور داشتیم که انجا هم حضورشان خیلی راه گشا و مهم
بود.
در شورای عالی خانه موسیقی در حوزه های مختلف به صورت هفتگی جلسات و دیدارهایی
داشــتیم که در ان جلسات مسایل مهمی مطرح می شد .اقای شجریان در ارتباط با رفع
مشکالت و مسایل اعضا تجربه خیلی خوبی داشتند و حسن نیت زیادی به خرج می دادند.
حتی در بعضی موارد به اصرار ایشان برای رفع مشکالت از افراد دعوت بعمل اورده می شد تا
شجریان از تبار مهرگان بود
بهرام باجالن
خواننده
به باور من استاد محمدرضا شجریان سرو بلند اواز ایران است ،او از تبار مهرگان است وانچه در شکل
گیری این باور در من نقش مهمی دارد ،مسیر تطور و تحول شخصیت هنری و اجتماعی ایشان در
ن این مسیر سخت با سه مولفه مهم قابل تامل و
راستای همدلی و همراهی با مردم است؛ از نظر م
بررسیاست.
مولفه اول ،توان فیزیکی و حنجره استثنایی و مقلد ایشان است که در مسیر زندگی هنری اش به
چو من شیدایی» ،زندگی برای شیدایی چون او دیر مغان بود و محفل تدریس و نیایش
اش! عبور او از زیست زمینی اش اثرگذار بود اما این نشان را از جهان پیرامونش گرفت،
این سطح از شایستگی را با جوهر خرده بینی و دقت کم نظیرش ترسیم کرد ،به همین
روی او را می شــود در نبودش ،بودی حاضر پنداشت .این توصیف را در بی نقص و کامل
دانستن او بیان نمی کنم ،اشاره ام به ســیر رو به تکاملی ست که هر انسان در چرخه
زیســت اش در پس فطرت پرسش گر خود دنبال می کند .حضور انسان با بُعد جسمانی
اش در جهان اندک و کوتاه اســت اما موهبتی ست که حیرانی در امیخته با پرسندگی،
او را به نمودی پایدار از هســتی تبدیل می کند و ادم هایی که در دو دسته حیرانند «در
بـودن خود» و سئوال این است که کدام شان می خوانند
بودن خود یـا از جهان
جهان
ِ
ِ
«چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش /زین معما هیچ دانا در جهان اگاه نیست»؟ برای
من او ادمی در جهان و از جهان بود که تدوام بودنش را در پیونـــد معرفتی با تجربه ی
زیسـته اش بوده.
اشتیاق او را در تماشای چند باره مســتندی درباره کهکشان در یکی از سفرهای کا نادا
فراموش نمی کنم .چند شب متوالی محو تما شای عظمت کا ئنات بود ،نظم و نظامی که او
را به وجد اورده بود و اینکه چه رازی در پس این شگفتی خاموشی گرفته که روزی عیان
شود؟ غرق شدن استاد در دنیای سیارهها ،چنین می نما یاند که گویی قرار است به مرشدش
«حضرت خیام» جواب پس دهد .این خاطره ماند تا چندی پیش که دیدم دانشمندان صوت و
صدای سیارات و کهکشان را بازسازی کرده اند ،نوای زمین به صدای اواز پرندگان می مانست
که عجیب بود و از ان عجیب تر بازسازی صدای مِه بانگ (انفجار اغازین کیهان) بود ،صدایی
که میلیاردها سال پیش ایجاد شده بود و با ثبت امواج ،امروز به گوش ما می رسد و شگفتا که
در این هستی هیچ نشانه و ایه ای غایب و مفقود نمی ماند و این حس سرگشتگی مرا به یاد
شجریان انداخت ،یاد اینکه او ایمان داشت به «کس ندانسـت که منزل گه معشوق کجاست/
این قـدر هست که بانگ جرسی می اید» که همین او را این چنین شیدای دیدن و شنیدن
دنیایی که در ان می زیست کرده بود ،نگاه او سیال بود و اندیشه ای روان و جانی نا ارام داشت
تا به قدر خویش اثری بر پیرامونش بگذارد ،اثری که بی او ،امروز بی صدایش سرودهای جهان
کم داشت و ابیات بی بدیل پارسی که بدون تالشش هرگز با این نوا ،جاودانه بر دل های ما
مهر و موم نمی شد .او انچه داشت و از خود مهیا کرده بود را از طبیعت گرفته بود و به طبیعت
باز پس داد .او «قاصدکی» بود از جهان «نوا» که دلش جز مهر مهرویان طریقی بر نمی گرفت
و به سوی «شادی ازادی» و به سوی «سپیده» شتافت و ما را با هزاران «ساز خاموش» تنها
گذاشت .به امید «ارام جانش» و با دیدگانی که از هجر رویش جیحون می شود .با او بدرود
گفتم و به «استان جا نا نش» به میهمانی «رندان مست سپردمش» «ببار ای باران» بر سراب
خشک این سرزمین« ،ببار ای باران» و در این شب تار با دلمان «گریه کن و خون ببار» که بعد
از او اواز سوگوار است .با این همه من می دانم صدای تمام نشدنی نغمه های جاودانش جایی
در کا ئنات دارد به گوش می رسد و کسی هست که گوش می دهد و به زبانی دیگر می گوید:
«کاین اشارت ز جهان گذران ،ما را بس!»
حضورا ایشان در رابطه با رفع مشکل رایزنی و صحبت کنند . .ایشان با حضورشان در شورا
یکنوعارامشویکراههمکاریرابرقرارکردهبودند.دردوره هاییزیرنظرشانفعالیت های
خوبی در جهت معرفی برنامه های خانه موسیقی انجام شد .همچنین در برنامه های سالیانه
جشنخانهموسیقی،همدرمحتوایبرنامه هاوهمدرانتخابافرادبرایبرنامه هاباحساسیت
و دقت باال و حسن نظری که داشتند توانستیم برنامه های خوبی برگزار کنیم .اقای شجریان
در مورد اهداف خانه موسیقی هم بسیار راه گشا بودند.
فقدان ایشان در شورای عالی از چند سال پیش شروع شده بود که به درخواست خودشان از
ریاست شورای عالی کناره گیری کردند .ولی ما خواهش کردیم که ایشان همچنان به عنوان
مشاور عالی خانه موسیقی و در برخی موارد به ما راهنمایی بدهند .حضور ایشان به هرحال
بسیار مهم بود و نظراتی که داشتند بسیار تاثیرگذار بود.
ایشان همچنین مخالف ورود خانه موسیقی به ماجرای جدال ممنوع الکاری شان بودند و در
ضمن عالقه چندانی در رابطه با رفع این ممنوع الکاری بروز نمی دادند .گویی در این شرایط،
عدم حضور ایشــان و ممنوعیت شان بسیار محسوس تر از حضورشان بود .در عین حال
ایشان مدتی هم در ایران نبودند و به نوعی در تالش بودند که وارد مجادله با این نوع نگاه
نشوند و برنامه ها و کنسرت هاشان را در خارج از کشور دنبال می کردند .البته ما در دوران
ممنوعیت شان هم همواره با ایشان همکاری داشتیم و در برنامه ها حضور داشتند و از نظرات
شان استفاده می کردیم .ولی در کل ایشان خیلی عالقه مند نبودند که خانه موسیقی وارد
این مساله شود.
تقریبادرتاریخموسیقیایرانشخصیتیسراغنداریمکهدراینسطحهمدارایتوانایی های
فردی این چنینی باشد و هم چنین شخصیت اجتماعی بدون ایرادی داشته باشد .جایگاهی
که ایشان در جامعه ایران داشتند سبب برگزاری خداحافظی و بدرقه ای برای ایشان شد که
تاکنون برای هیچ هنرمندی در هیچ رشته هنری در ایران برگزار نشده است.
اگر بخواهم خاطره ای از ایشان بیان کنم باید به خاطره کنسرت ایشان در سوییس می پردازم.
سال 1381من در سویس مشغول به کار بودم که ایشان کنسرتی در ژنو برگزار کردند .بسیار
برنامه بزرگ و با شکوهی بود که استقبال بسیار باالیی را به دنبال داشت .به یاد دارم برنامه
ایشان روی دیپلمات هایی که در مرکز سازمان ملل از کشورهای مختلف بودند هم تاثر بسیار
زیادی گذاشــت .اجرای ان برنامه انعکاس بسیار باالیی پیدا کرد و بسیار مورد توجه قرار
گرفت .به نظرم کنسرت ایشان یکی از برنامه هایی بود که بیشترین و وسیع ترین تاثیر را در
خارج از کشور در حوزه فرهنگ و هنر ایران تا بحال داشته است.
حنجره ای مولف و خالق تبدیل می شود.
مولفه دوم؛ عواطف و احساسات زیبا پسند؛ اراده و ذهن جستجوگر است.
مولفه سوم؛ حرکت در مسیر پر فراز و نشیب اهل خرد و همراهی و فراگیری از ایشان است.
ذکر و یاد خاطره ای برای روشن تر شدن مولفه هایی که بر شمردم خالی از فایده نیست؛ هرچند اثار
به جا مانده از ایشان به خصوص نقل خاطره های بزرگان شعر و ادب و هنر همه موید مطالبی است که
خدمت تان عرض کردم .اما ان خاطره؛ یک روز صبح به توصیه استاد بزرگوارم شادروان دکتر حسین
عمومی با چند نفر از دوستان به دیدار شادروان استاد جهانسوز دادبه به منزل ایشان رفتیم .با وجود
کهولت سن و بیماری ما را پذیرا شدند و در اطاقی که اطراف ان با کتابخانه ای محصور شده بود روی
میزی شش نفره نشستیم .استاد همان ابتدای دیدار یکی از صندلی ها را نشان داد و گفت .اینجا بله
همین جا شجریان هجده سال تلمذ کرد؛ اما نه اواز بلکه تاریخ و فرهنگ و ادب این سرزمین را ...
حال اگر خوب به زندگی استاد از ابتدای حضور هنری ایشان در رادیو تا لحظه مرگ با توجه به مولفه
هایی که برشمردم؛ نظاره کنیم؛ خواهیم دید سروی سهی قامت به بلندای تاریخ ما در حال رشد و
تعالی است .هرچه بلند باالتر می شود؛ مردمان بیشتری را می بیند و سایه ای فراخ تر همچون سرو
کاشمر می گسترد و منزلگه بلبالن و جایگاه نوای پرندگان دور و نزدیک می گردد .از کفر و دین فاصله
می گیرد و انسان را ،بله انسان را فریاد می زند .
کابین روزگار غم افزای ما گشت .مسیر همدلی و همراهی با
و ای دریغا و واسفا که دل دانا و خرم او
ِ
مردم در تمامی الیه های اجتماعی ،یعنی با ضرب اهنگ قلوب مردمان سرزمین خویش زیستن و با
ان عجین و یک دل شدن است .به طوری که با خنده و گریه او خنده و گریه می کنیم؛ با او شاد و با
او غمگین می شویم و این است که خبر مرگ او تکان مان می دهد .هرچند هنر او چون خورشیدی
بر این ســرزمین خواهد درخشید و هر مهر یاداور اوست؛ از این روست که در سر اغاز نیز گفتم:
«محمدرضاشجریانازتبارمهرگانبود» صفحه 8
شهر یاران بود و خاک مهربانان
ما مجری اثاری هستیم
که اهنگسازان ساخته اند
9
چهارشنبـــــــه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شمــاره 1336
www.honarmandonline.ir
ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران
یادداشت
شجریانهنرمندیمتعهد
اردشیر کامکار
نوازنده
اشنایی من با استاد شجریان به پیش از انقالب و حضورایشان به همراه گروه
شیدا در جشن هنر شیراز باز می گردد .ولی اغاز همکاری من با ایشان از دوران
گروه چاووش بود که اثار زنده یاد محمدرضا لطفی و دیگر هنرمندان را اجرا می
کردیم که اقای شجریان هم خواننده ی ان اثار بودند .اولین کار جدی ای که من
به همراه با اقای شجریان انجام دادم البوم «بیداد» با اهنگسازی زنده یاد پرویز
مشکاتیان بود که در سال 59ضبط و حدود سال 64منتشر شد .اولین اجرایی
که به همراه اقای شجریان داشتم البوم نوا مرکب خوانی بود و در سفارت ایتالیا
به همراه گروه عارف برگزار شــد و بعدتر هم حدود سال های 65-64البوم
«دستان» را همراه با گروه عارف در شهرهای مختلف الماناجرا کردیم .سال
ها بعد با گروه کامکارها تصمیم گرفتیم که با ایشان همکاری مشترکی داشته
باشیم .خود اقای شجریان هم از این موضوع خیلی استقبال کردند .حتی یک
قرار هم در منزل اقای دادبه با اقای شجریان گذاشتیم که درباره چند و چون
این همکاری صحبت کنیم .ولی متاسفانهبه دالیلی این همکاری صورتنگرفت
و مدتی بعد خودشان گروه اوا را تاسیس کردند .در گروه اوا هم قرار بود که من
و پشنگ هم حضور داشته باشیم.اما برنامه های گروه کامکارها و دالیل مختلف
دیگر باعث شد که این همکاری صورت نگیرد.
معتقدم که مجموعه عوامل مختلفی باعث شد که استاد شجریان به چنین
جایگاهی در بین مردم عادی و همچنین خواص جامعه ایرانی دست پیدا کند.
ضمن اینکه شجریان تخصص بسیار باالیی در خوانندگی داشت ،موارد دیگری
هم وجود داشت که چنین محبوبیت برای ایشان بوجود امد .بقولی ابر و باد و
مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند که استاد شجریان به این جایگاه
دست پیدا کنند .ما در اســاطیر قدیم ایران چهره هایی مثل رستم دستان،
پوریای ولی ،جهان پهلوان تختی و ...را داشتیم که راز ماندگاری ایشان تنها زور
بازو و قدرتشان نبوده .چه بسا ان زمان پهلوان هایی بودند که به لحاظ زور بازو
از ایشان قدرتمندتر هم بوده اند ،اما راز ماندگاری ایشان این بوده که از نیرو و
توانشان برای مردم استفاده کردند و در این راه از جان گذشته بوده اند .ازانجایی
که شجریان خواننده بود و با کالم سر و کار داشت در مواقع و بزنگاه های تاریخی
و خاص همراه بودن با مردم اش را بخوبی شناخت .درواقع تفکری در ایشان
بود که باعث شد در مواقع حساس تصمیم هایی بگیرند که مردم حس کردند
دردشان از زبان ایشان بیان شده و خواسته شان گفته شده است .شعر حافظ را
همه بلد بودند و به دفعات هم اجرا کرده بودند .ولی اینکه چه زمانی خوانده شود
که «شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار /مهربانی کی سر امد شهریاران را
چه شد؟ « درایتی الزم داشت که شجریان از اون بهره مند بود .ما در طول تاریخ
ایران خوانندگان بزرگ زیادی داشتیم که بسیار هم خوب بودند .ولی شجریان
در بین خوب ها سرامد بود و این بسیار مهم است .ایشان توانایی های بسیار
زیادی داشت ،تکنیک باالیی داشت و بسیار انسان باهوشی بود .از این هوش
در جاهایی استفاده کرد که بتواند زبان مردم باشد شاید یکی از دالیل محبوبیت
بسیار زیادش هم همین بود .امیدوارم روحش شاد باشد و یادش جاودان.
شجریان اواز را به قله رساند
کیوان ساکت
نوازنده و اهنگساز
من ناگزیرم اینجا از حضرت حافظ مثالی بیاورم که می فرماید:
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی /مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
و در جایی دیگری هم می فرماید:
عشق و شباب و رندی مجموعه ی مراد است /چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
گوی بیان زدن در کاری یا چیزی یعنی حرف اخر را زدن بر قله ی هنری .اســتاد شجریان
انسانی جامع االطرافی بود و تنها خواننده ای صرف نبود .ایشان بر ادبیات و تاریخ ادبیات و
فرهنگ ایران اشراف داشت و ان را به خوبی می شناخت و بر مکاتب اوازی ایران هم تسلط
کامل داشت .عالوه بر این با هنرهای دیگر مثل هنرهای تجسمی و خوشنویسی و ساز سازی
کامال اشــنا بود .تمام این ها و رفت امد با افراد اهل قلم و ادب و بزرگان فرهنگ در طول
زمان و عشق به موسیقی و فراگرفتن هرانچه در اواز ایرانی بود ،موجب شد ایشان بدل به
یک شخص تمام عیار در اواز ایرانی شوند .یکی از ویژگی های استاد شجریان که در دیگر
خوانندگان ایرانی نه اینکه نبوده است بلکه اندک و کمیاب است ،این که ایشان موجب شد
حمیدرضا نوربخش
خواننده و رئیس خانه ی موسیقی
نوع زیســت ،نگرش و تعامل هنرمند با جامعه و با مسائل مختلف ،تعیین کننده
ی تاثیرگذاری ان و حضور مستمرش در جامعه است .در طول تاریخ ،هنرمندان
بزرگان کمی هستند که توانسته اند پایگاه ثابت و پایداری داشته باشند
معدود و
ِ
که همه ی ما انها را می شناسیم و جزء مفاخر فرهنگی و تاریخی این سرزمین
اند .استاد شــجریان نیز جزء ان معدود بزرگانی است که نوع زیست و تفکر،
تعامل و موضع گیری هایشــان باعث شد که هم مورد احترام و هم مورد اعتماد
جامعه باشند .من فکر می کنم در تاریخ معاصر ما هیچ هنرمندی نتوانسته است
هم پای استاد شجریان مطرح شده باشــد و این مهم است که صاحب نظران،
انسان را در چه جایگاهی می نشانند و چطور می بینند و نه فقط عوام .هر چند
ایشان توانست هم مقبولیت در بین عامه مردم داشته باشند و هم در بین خواص
و استاد موفق شد در بین همه ی توده ها جایگاه خاصی کسب کند و این جایگاه
به هیچ عنوان خدشه و خلل پذیر نیست.
جایگاهی که ایشــان در اواز ایرانی کسب کرده اند ،جایگاه بسیار رفیعی ست.
بــه اعتقاد من وقتی می خواهیم نمره ای به یک خواننده بدهیم نمره ی مهم را
به اواز او می دهیم .من چون خودم خواننده هســتم عرض می کنم که اثاری
که ما می خوانیم ساخته ی خود ما نیستند و ما در واقع مجری قطعات و اثاری
هستیم که اهنگسازان ساخته اند ،ولی وقتی که خواننده اواز می خواند صد در
صد تولید خودش اســت .بنابراین اواز محصول ذهن و ضمیر من خواننده است
و انجاســت که عیا ِر کار من به عنوان یک خواننده معلوم می شــود .عظمت و
اهمیت استاد شجریان در هنر ،مدیون اوازهایی ست که خوانده است .اوازهایی
که ایشــان به بهترین شکل ممکن ارائه کرده اند و می توان گفت اواز ایرانی را
چند پله ارتقا داده اند.
من به جز استاد شــجریان محضر برخی دیگر از بزرگان را هم درک کرده ام و
درباره ی اموزش اواز هم مطالعات گسترده ای داشته ام و البته خوب می توانم
کار اموزش استاد شجریان را با دیگر اساتید قضاوت و مقایسه بکنم.
اموزش اواز بهتریــن بودند .برای همه ی بخش
ایشــان در هر دو وجه ،اجرا و
ِ
های اموزشی برنامه ریزی کرده و چهارچوب اموزشی درست کرده بودند .باید
گفت ما تا پیش از استاد شجریان ،دوره ی عالی اواز نداشته ایم و بعد از ردیف
اوازی دوره به پایان می رســید .ولی ایشان با تدوین دوره های ردیف ،شیوه ی
اواز خواندن و دوره ی عالی اواز ،کمک کردند تا شــخص بتواند خوانندگی کند
و بتواند اواز بخواند .در واقع ایشان اموزش خالقیت اوازی می دادند و این کار
بزرگی بود که توسط استاد شجریان به انجام رسید.
من شخص ًا ازهمه ی اثار استاد شجریان لذت می برم و در بین اثار منتشر شده
ی ایشــان دو اثر را بیش از بقیه می شــنوم یکی همایون مثنوی و ان دیگری
معمای هستی است.
که مردم حافظ و سعدی و مولوی و خیام را بهتر و بیشتر بشناسند .ویژگی دیگری که ایشان
داشت به دلیل نوع خواندن اواز ،استفاده از تکنیک های ویژه و تنوع تحریرها ،درست ادا
کردن واژه ها ،موجب شده بود که از خرد و کالن و پیر و جوان همه با اواز ایرانی اشتی کنند.
در واقع در پیش از انقالب خواننده های خوش صدا و خوش ذوقی داشتیم ولی اغلب انچه
می خواندند مربوط به ترانه ها و تصانیف بود و اواز خیلی کم رنگ شده بود .کاری که استاد
شجریان انجام داد اواز را به قله ای رساند که پیش از ان هرگز چنین جایگاهی نداشت .شما
می بینید که استاد شجریان بر همه ی سبک های خوانندگی مانند ترانه و تصنیف و تصانیف
قدیم و ســرودهای ملی میهنی و ترانه های محلی کامال تسلط داشت .کمتر هنرمندی را
می شود سراغ داشت که اقبالی مانند ایشان پیدا کرده و این همه در دل و جان مردم خانه
کرده باشه .بدون شک اگر قبل از انقالب اهنگ سازانی مانند برادران یوسف زمانی نبودند
یا استاد پایور نبود ،اگر بعد از انقالب اهنگ سازی چون استاد پرویز مشکاتیان نبود ،هرگز
اثاری مانند چکاد ،نوا مرکب خوانی ،براستان جانان ،بیداد و اثاری که با برادران یوسف زمانی
در برنامه گلها ،کارهایی که با استاد پایور و لطفی در جشن هنر شیراز و کارهای دیگری که
با استاد علیزاده به اجرا در امد و جزء جاودانه ترین اثار موسیقی شصت سال اخیر ایران
خواهند بود به ثمر نمی نشست؛ در واقع اگر این اهنگسازان نبودند ما هیچگاه با نبوغ استاد
شجریانبدینشکلاشنانمی شدیم.
استاد شجریان به همه ی شاگردانش بی شک تمام رموز اواز را اموخته است و هر کس به
فراخور دریافتش توانسته است از دریای عظیم دانش و هنر ایشان برداشت کند .او از معدود
افرادی بود که سالیان سال بدون دریافت هیچ گونه وجهی عالقمندان را می پذیرفت و در راه
اموزش انها از هیچ کوششی دریغ نمی کرد.
من با استاد شجریان نسبت خویشاوندی دارم و یادم است اوایلی که انقالب شده بود در یکی
از جشن های خانوادگی ،ایشان را دیدم و صحبت از کارهای جدید شد ،ان موقع تازه کار بر
استان جانان منتشر شده بود ،سوال کردم اقای شجریان شما چرا با سنتور نوازهایی که قبال
کار می کردید همکاری نمی کنید و با ایشان کار می کنید؟ گفتند نمی دانی ،مشکاتیان چیز
دیگری ست .من ان موقع جوان بودم و مدتی طول کشید تا به این حقیقت و گفته ی طالیی
ایشان پی بردم.
در پایان باید گفت استاد شجریان یگانه ی اواز معاصر ایران بود و به قول شاعر:
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را /که دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
علیرضا پورامید
پژوهشگر و روزنامه نگار
منیت ست که در
عواملی باعث بدبختی امروز بشر است که یک عامل مهمّ ،
وجود ادمی است و فضای مجازی و حقیقی جامعه هم به این جریان دامن
می زنند .بزرگی را برای صحبت کردن در مراسم فوت استاد تجویدی و یا
خرم دعوت می کنند که متاسفانه به جای صحبت کردن در مورد ان عزیزان
منیت و مطرح کردن خودشان سخن می گویند .اما
بیشتر در مورد خود و ّ
اقای شجریان شانشان فراتر از این بحث هاست« .ماده ی خورشید مداح خود
است» ،هر کسی خاطره می گوید خودش را مطرح می کند و خاطره سازی
برای گرفتن هویت است .می خواهم چند نکته اموزنده و اخالقی در مورد
استاد شجریان بگویم :اوایل دهه هشتاد اقای پیمان سلطانی رهبر ارکستر
ملل ،قرار بود با اقای شــجریان اجرایی مشترک در تخت جمشید داشته
باشند که به خاطر مشکالتی که در شیراز پیش امد به سرانجام نرسید .به
دعوت اقای سلطانی ،استاد شجریان هنگام تمرین ان پروژه که در سازمان
میراث فرهنگی در سالن امفی تئاتر انجام می گرفت امده بودند و تعدادی
از خبرنگاران و هنرمندان و من هم حضور داشــتیم .بعد از پایان تمرین
اقای ســلطانی نظر استاد شجریان را پرسیدند و چون در طول تمرین با
ایشان در این خصوص صحبت کرده بودم قبل از استاد شجریان نظرشان
را که طبق معمول دقیق همراه با نقدی دلسوزانه و مشفقانه و مثبت بود
ِ
صحبت من ،استاد شجریان سکوت
پایان
را به اقای سلطانی گفتم؛ بعد از ِ
کردند و بدون اینکه تذکری به من بدهند به اقای سلطانی گفتند در مسیر
بازگشــت به سمت خانه (قرار شد پس از تمرین ان روز اقای سلطانی به
همراه استاد به منزل ایشان بروند) بیشتر صحبت خواهیم کرد و این درس
بزرگی برای من بود که حدود ۲۰سال پیش شاهد بزرگی رفتار ایشان بودم
که با صبوری و درایت رفتار می کردند .استاد شجریان هیچ وقت شتاب زده
عمل نمی کردند و بسیار وقت شناس و متعهد بودند و با نهایت احترام عمل
می کردند که این خصوصیات مرا یاد نصیحت بودا می انداخت :که «اگر غذا
می خوری فقط غذا بخور و زمان فکر کردن فقط فکر کن» به دو نکته خیلی
مهم باید اشاره کنم که بدون در نظر گرفتن و اشاره کردن به این نکات استاد
شجریان ناقص خواهد بود و ان جهان بینی ایست که در ذهن ایشان اتفاق
افتاده بود .زمانی که موالنا محمد بلخی رومی که در قونیه حضور داشت ،به
یک روحانی ،واعظ و فقیه قابل احترامی بدل شده بود چرا که در مواجهه با
شمس تبریزی قرار گرفته بود .برای اقای شجریان هم این اتفاق افتاده است.
در گفتگویی که اوایل دهه هشتاد (تحت عنوان «مهر ائینی متولد مهر» که
در روزنامه شرق چاپ شده است) با استاد شجریان انجام دادم ،در مقدمه
نوشتم :اواخر دهه پنجاه وقتی اقای شجریان با استاد دادبه(غالمرضا جهان
سوز) اشنا شدند به شدت تحت تاثیر ایشان قرار گرفتند و بعد از تالش های
اقای محمد موسوی که با استاد دادبه مرتبط بودند ،اقای شجریان توانستد
با استاد دادبه روبرو شون د و بعد از ان بود که اقای شجریان شخصیت دیگری
شدند .تاثیر استاد دادبه بر استاد شجریان ،با اندکی کم و زیاد ،می توان گفت
مثل همان تاثیر شمس تبریزی بر حضرت موالنا بود .این موضوع از دید من
بسیار با اهمیت است .موضوع دیگر به توصیف اقای شجریان ،تاثیر شخصی
به نام اقای «ابوالحسن کریمی» است .به نقل از استاد باستانی پاریزی زمانی
که معلم بودند کتاب «اصول حکومت اتن» را ترجمه کرده بودند و وقتی
این کتاب را برای استاد «غالمحسین صدیقی» فرستادند ،ایشان مقدمه ای
نوشتند که ان مقدمه انگیزه و تشویقی شد برای پیشرفت و ادامه تحصیل،
بنابراین وقتی ادم های بزرگ در مسیر زندگی افراد قرار می گیرند این گونه
می شود .ما بسیاری از بزرگانمان را مدیون اشخاصی هستیم که در مسیر
انها بودند .از این منظر اقای ابوالحسن کریمی و از منظر اقای شجریان که
باعث شد نگرشی عمیق بر جهان داشته باشند .افراد دیگری همچون استاد
عبادی ،استاد عبداهلل خان دوامی ،استاد نورعلی برومند ،استاد اسماعیل
مهرتاش و استاد شهناز تاثیر مقدمه ی هنری تکنیکی ،فنی استاد شجریان
هســتند .استاد شجریان در یک جلسه نیمه خصوصی گفتند من از اول
زندگی ام مثل بچه الکپشتی بودم که ســر از تخم در می اورد و از ماسه
بیرون می اید و به بوی اب که معلوم نیست می خزد ،پرواز می کند یا می دود،
تا به ســرعت خودش را به اب برساند .من این گونه و با این اشتیاق مردم
را دوست دارم .بنده با قاطعیت می گویم که کسی را ندیدم که مثل اقای
شجریان مردم را دوست داشته باشند .بسیار با احترام به نوع بشر عالقه مند
بودند .نکته ی دیگری که باید اشاره شود این است که اگر افرادی در خانه
موسیقیودردانشگاه هابهعنوانموزیسینواستاددانشگاهمسئولیتیدارند
و از شاگردان استاد شجریان بودند مدیون ایشان هستند .بنده هم اعتبارم
را بیشتر از مصاحبه با اقای شجریان گرفتم .ادم بزرگ این گونه است .باید
در مورد همایون اشاره کنم که بسیار پخته و سنجیده عمل کرد و بازیچه ی
افرادی که قصد شلوغی داشتند ،نشد و به رغم ناجوانمردی حکومت و مراکز
قــدرت و کانون اصلی که با این مرد بزرگ کرد ،حق این بود که به خاطر
درگذشت استاد شجریان عزای عمومی اعالم کنند چرا که ایشان در سطح
جهانیهنرمندبزرگیبود. صفحه 9
10
ی همت
شجریان ،رهرو جویای عال
چهارشنبـــــــه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شمــاره 1336
www.honarmandonline.ir
ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران
یادداشت
همیشه در میان
سعید شفیعییون
خواننده و مدرس دانشگاه
اسداهلل امرایی
مترجم
بنده به عنوان یک عالقه مند به موسیقی ،اثار ایشان را دنبال
می کردم و گوش می دادم .اقای شجریان هنرمندی مردمی
بود و عالوه بر هنر واال ،همیشــه در کنار مردم بود و در غم و
شادی انها شریک می شد که این ویژگی عظمتی به ایشان داد.
ور نه به مانند خیلی های دیگر نبود که از اینجا رفتند و غم و
شادی مردم برایشان مهم نبود .ایشان در زلزله های بم ،رودبار
و اذربایجان و در بسیاری از مشکالت مردم ،همدم و همراه انها
بود که باعث شد در نزد مردم هنرمندی قابل احترام باشد.
سال چهل و هفت
در تاریخ هنر معاصر ایران خوشبختانه استاد چیره دست ،تاثیرگذار و جریان ساز
کم نداشــتیم؛ اگرچه در زمان حاضر این تعداد دیگر رو به کاستی و حتی نیستی
دارند و البته طبیعی هم هست؛ چرا که ظرف روزگار ما ،دیگر ان شرایط پیشین برای
ساخت و پرداخت چنین اعجوبه هایی را ندارد؛ اما اگر یک شخص را به توان در میان
ان اســتادان برجسته از همه فراتر و جامع تر دانست ،الریب فیه استاد محمدرضا
شجریان است .البته که فهم این جایگاه و رمزگشایی از این نما ِد بی تکرا ِر هنر ایران
زمین کاری بســیار دشوار است و هر کسی بسته به زاویه دید خود می تواند در ان
بنگرد و واشکافدش.
از نگاه من با تامل بر زندگی شــخصی و حرفه ای استاد شجریان به خوبی می توان
ادمی را دید که به قول محققان اسطوره پژوه برای خود خویشکاری ای قائل است؛
ن که سیاووش .سودای «عروج بر فلک سروری» او را در قامت
ن که رستم ،چونا
چونا
یک اوازخوان بی مانند از همــان کودکی اش می توان دید و فهمید .هنگامی که با
صــدای اذان پدرش بر بام خانه به وجد می اید و بی تابانه و به مادر می گوید :من هم
می خواهم بخوانم .البته که مادر این خواســته او را به حساب ارزوهای کودکی اش
می گذارد و نازدانه اش را به خواب دعوت می کند؛ دعوت بی اجابتی که محمدرضا تا
پایان زندگی همچنان به ان بی اعتنا بود.
شــگفتا که از اینجا به بعد اســتاد ما ارام و بی هیاهو در این وادی مردازمای قدم
می گذارد .نخست با هزار ظرافت سعی می کند با دنباله روی از پدر در قرائت قران
کسب تعلیم و تجربه کند و بعد برای ورود به رادیو تالش کند که اتفاقا باز در انجا به
مانع برمی خورد؛ ولی بی انکه پا پس بکشد دوباره با تالش بیشتر وارد رادیو می شود
و با نام مستعار شروع به فعالیت می کند .استاد اگرچه تا همین چند سال اخیر که
بنا به مالحظات سیاسی دچار سخت ترین منع زندگی هنری اش شد ،به ظاهر هیچ
ی گریز و هم رنگی
ســدی جلودارش نبود؛ ولی باید گفت که طبع سلوک او هموار
ستیز بود .این بود که از او هنرمندی ابتذال ستیز هم در عرصه هنری و هم عرصه
طراحی اواز
ِ
سیما مافیها
خواننده
در سال 1347با استاد شــجریان در تلویزیون برنامه ای دو
صدایی اجرا کردیــم و این یکی از ماندگارترین خاطرات من
خواهد بود .استاد شجریان به معنای واقعی هنرمند بود و یک
هنرمند هرگز نمی میرد .جسمش نیست اما هنرش همیشه
برای مردم وجود دارد .شــجریان میراثی از هنرش برجای
گذاشت که با ان ،نبودنش کمتر احساس می شود .روحش شاد
و یادش گرامی.
پشت صحنه ی اجراها
رضا ضیا
پژوهشگر ادبیات فارسی
رحیم بقایی
صدابردار
بنده از سال های بعد از انقالب بسیار با ایشان همکاری کردم
و خاطرات زیادی از ایشان دارم .اقای شجریان در زمان اجرا
بسیارمقرراتیبودندوهمیشهچهارساعتقبلازاجرادرسالن
حضور پیدا می کردند و به اعضای ارکستر هم اجازه می دادند که
فقط یک ساعت پس از خودشون در سالن حضور داشته باشند،
در غیر این صورت بســیار عصبانی می شدند .ایشان همه ی
کار ها از جمله طراحی صحنه و امور مربوط به صدا برداری را
با دقت بســیاری کنترل می کردند .یکی از عادت های ایشان
در کنســرت ها این بود که حتما باید تمام اجرا ضبط می شد،
چرا که ایشــان بعد از اجرا به ان گوش می کردند و اگر نیاز به
تغییری در روند اجرا بود ،برای شب بعد اصالح انجام می دادند.
این خصوصیات را بنده در هیچ خواننده ای ندیدم .افتادگی و
فروتنی بسیاری نیز داشتند و از هیچ اتفاقی ناراحت نمی شدند
و همیشه در اجرا ها سعی در ایجاد ارامش داشتند.
اگر ما استاد شجریان را به ده بخش تقسیم کنیم ،این ده بخش
جمع می شود و استاد شجریان را تشکیل می دهد.
خوانندگان دیگری را با
مدت ها درگیر این پرسش بودم که :چرا شجریان ،شجریان شد؟
ّ
ِ
مدت به این نتیجه
او مقایسه می کردم و می دیدم هریک چیزی از او کم دارند .در دراز ّ
رسیدم که :انچه خوبان همه دارند ،او یکجا دارد .اینها را برای خوشامدِ
فضای این روزهای
ِ
زمان حیاتش در نقدِ او نوشتم و بسیاری از
جامعه نمی گویم .اتّفاق ًا من کسی بوده ام که در ِ
غلط خوانی های اشعارش را گوشزد کردم (مجله هنر موسیقی ،شماره های 115 ،77و)...
فحشش را هم خوردم و هنوز هم از ان حرف ها دفاع می کنم .در این یادداشت نمی شود
محاسن شجریان پرداخت و عالقه مندان را به مطلب دیگری ارجاع می دهم که
به همه
ِ
تفصیل بیشتری نوشتم( .خوب و بدِ شجریان ،شماره 173همان مجله)
درباره استاد با
ِ
بنابر این به یکی از جنبه های اواز او می پردازم که در «شجریان» شدنش نقش داشت:
احی اواز» .پیش از شجریان اوازهای زیادی خوانده شده ،ولی به ندرت خواننده ای در
«ط ّر ِ
عموم جامعه با یک «اواز» شناخته شده .قاعده بر این بوده که اوازخوان شعری را انتخاب
ِ
ِ
صورت فی البداهه ،یا نهایت ًا با تمرینی مختصر به گوشه هایی
می کرد و ابیات را عموم ًا به
محدود می خوران ْد و می خواند .بعد هم دیگر یادش نبود که چه بیتی را در چه گوشه ای و با
چه حاالتی خوانده و مخاطب هم در لحظه می شنید و بعض ًا ّ
لذت می برد و عموم ًا فراموش
مثل یک اهنگساز روی تک تک بخش ها و موتیف های
می کرد .چنین نبود که خواننده ِ
اوازش فکر کرده باشد و الگویی دقیق در ذهن داشته باشد .چیزی حدودی در ذهنش
داشت و می خواند و می رفت! منظورم نمونه هایی شبیهِ
ِ
«مست مستم ساقیا دستم بگیر»
گلپاست .به این معنی که خواننده اوازی خوانده باشد که:
-1به شهرت فراگیر رسیده باشد و بارها شنیده شده و در طی زمان فراموش نشده باشد.
اهل فن مشهورست ،از این دایره بیرون است)
(بنابراین ان
اوازهای استادان که تنها بین ِ
ِ
اجتماعیساخت.
در روزگاری که با یک شب حضور در بزم فالن نماینده و بهمان شازده می توانست
هلل خان
مانند برخی اقرانش به االف و الوف برســد و صید عام کند ،به دنبال عبدا
دوامی از این کوچه به ان کوچه می رفــت و یا نزد نورعلی خان برومند زانوی ادب
می زد .در واقع کمال طلبی موجب می شود که سالک در اوج بی قراری و جستجوگری
سر از راه هایی دراورد که پیشتر هیچ کس قدمش به انجا نرسیده است.
شــرط اصلی این رهروی نیز بی هیاهویی و شکیبایی است .این که شجریان امیزه
ض نمای نجابت و جسارت ،و شرم و غرور بود ،به همین ویژگی های اسرارامیز
متناق
سلوک باز می گردد .ویژگی هایی که بعینه در هنر کیمیاوش اواز وجود دارد و در واقع
می شود گفت که شجریان نماد اواز و اواز نماد شجریان است و این هر دو درهم چنان
امیخت ه اند که نمی توان از یکدیگر بازشان شناخت و این یک قاعده طبیعی است
که چنانکه طالب در نهایت همت و هوشمندی به کمال مقصد خویش بیندیشد و از
هستی خویش در این راه دریغ نکند ،با ان یکی خواهد شد .همین است که امروز بعد
هزار سال فردوسی را از شاهنامه و شاهنامه را از فردوسی نمی توان بازشناخت .که
او نیز تمام وجود خویش را به «رغم مدعیانی که منع عشق کنند» در مقصود خویش
قمار کرد و هرگز پســند و مراد خود را با اقران همساز با زمانه و ازمند خویش هم
سطح نکرد .این شعر شاملو بهترین قیاس را در این خصوص به شعر دراورده است:
«غافالن همسازند ،تنها طوفان کودکان ناهمگون می زاید.
همساز سایه سانند ،محتاط در مرزهای افتاب ،در هیات زندگان مردگانند.
وینان دل به دریا افکنناند ،به پای دارنده اتش ها .زندگانی دوشادوش مرگ ،پیشاپیش
مرگ.
هماره زنده از ان سپس که با مرگ و همواره بدان نام که زیسته بودند؛ که تباهی از
درگاه بلند خاطرشان شرمسار و سرافکنده می گذرد».
شجریان چنان سالکی در پیچاپیچ دشوار ر اه های سنگالخ ،با سری به قله مقصود و
قدمی استوار و چهره ای مصمم ،تمام این سال ها ،هم در گذر از مراحل حرف ه ای هنری
مخاطب خویش خوردن .او چون ققنوس با
خویش بود و هم در حال تزکیه نفس و غم
ِ
اوازهای خویش دلگرمی ،شور و شعور به جامعه خویش می بخشید.
شــجریان در این راه از هرچه و هر که می اموخت و الهام می گرفت و بیش از انکه
نگران پشــت سر خویش و همهمه اشتیاق دنبال کنندگان خود باشد ،در کار اوج و
عروج هنر و اندیشــه خویش بود و نامالیمتی ها و مصائب روزگار را صیقل این دو
می کرد تا هرانچه زاید و ناخالصی است از ان ها بزداید .او رفت و اوازها و اموزه های
خویش را برای ما به یادگار گذاشت تا که را بخت ادراک و کاربست ان ها باشد.
ن چنین در هر زاویه ای از کار
بی اغراق احدی در سطح شجریان را نمی شناسم که ای
ف خوان
و بار خویش همت گمارده باشد .او همانقدر اوازخوان بزرگی است که تصنی
و ردیف دان قهار ،او به همان اندازه از امکانات صدای خویش بهره می جســت که از
ظرفیت های ادبی شگرف کهنه و نوی ما.
او از هر اموخته ناگزیر خویش ،افرینشــی درخور ستایش به جای گذاشت .ربنا،
خوشنویســی و سازســازی همه حاصل عالیق ابتدایی و دم دست او بود .تربیت
خانوادگی خود را در ادامه خویش تسری داد و فرزند خلفی از خویش به جای گذاشت
و با هزار ظرافت و ســنجیدگی تر بیتش کرد و به نمایشش گذاشت .امید است که
همایون عزیز در این کار دشوا ِر خویشتن بودن ،تصویر پدر را از پیش چشم ما دور
نسازد و در این وانفسای سرد و مرگبار عرصه صورتک پوشی ،اشناترین چهره برای
عاشقان اواز و باب خویش باشد.
-2در ان اواز از ردیف فاصله گرفته باشد و انچه را در ردیف اموزش دیده ،طابق النعل
بالنعل بر شع ِر دیگری نخورانده باشد و از خودش هم چیزهایی به ان افزوده باشد.
ذهن مخاطب باشد .به این معنی که وقتی بخواهد ان را برای دیگران
-3تمام ان اواز در ِ
مثل یک تصنیف با ِ
حفظ ملودی بخواند (ولو به صورتِ
توضیح بدهد ،بتواند تا پایانش را ِ
مبتدی) ،و یا اگر جایی از اواز در ورژنی دیگر ،عوض شد ،متوجهِ ان بشود.
بدون موسیقی و مث ً
ال به صورت دکلمه یا مکتوب هم دید و
-4وقتی شنونده ان شعر را
ِ
صورتی که ان خواننده خوانده ،در ذهنش بیاید و ح ّتی ان شعر با ان اواز
شنید ،ابیات به
ِ
ِ
شهرت فراگیری رسیده باشد.
به چنین
عنوان مثال این غزل را بخوانید:
به
ِ
جهان دگر شدم
از در درامدی و من از خود به در شدم /گویی کزین جهان به
ِ
گوشم به راه تا که خبر می دهد ز دوست /صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم
چون شبنم اوفتاده بُدم پیش افتاب /مِهرم به جان رسید و به ع ّیوق بر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار /چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم /از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت /کا ّول نظر به دیدن او دیده ور شدم...
تک ِ
ذهن من ِ
تک ابیات به صورتی تداعی می شود که شجریان خوانده.
در این لحظه در ِ
برای بسیاری
مسئله
این
می کنم
فکر
و
کنم
ترسیم
اواز
ان
بدون
را
شعر
یعنی نمی توانم
ِ
ِ
دستان
البوم
طریق
جدی شجریان هم اشناست و اساس ًا شعر را از
مخاطبان حرفه ای و ّ
ِ
ِ
ِ
ِ
ً
دیوان سعدی! مثال بیت نخست در بسیاری نسخ« ،گفتی کزین
شجریان شنیده اند نه
ِ
«مخاطبان
جهان »...امده ،ولی برای ما نا اشنا می نماید .این را هم بگویم که منظورم از
ِ
سال هشتاد و هشت پیگی ِر البوم ها و کارهای او
جد
ّ
ی ِشجریان» انهایی ست که قبل از ِ
سال هشتاد و هشت،
از
بعد
شجریان
که
انم
بر
گذاری
ش
ارز
و
داوری
هیچ
بدون
بودند؛
ِ
ِ
شهرتی مضاعف یافت که بعض ًا به دالیلی غیر موسیقایی بود و کسانی جز ِو طرفدارانش
درامدند که تا قبل از ان ،نه البوم هایش را می خریدند و نه به کنسرت هایش می رفتند.
مقابل روی تو بگذریم»« ،ما
جالب است که شجریان از این نمونه اواز کم ندارد و «بگذار تا
ِ
اوازهای
خیل سلطانیم»« ،یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد» و بسیاری
گدایان ِ
ِ
ِ
دیگ ِر او نیز همین حالت را دارند.
ِ
ِ
کیفیت خواننده ها ـ تنها
تفاوت
شبیه به این نکته را من ـ با فراز و فرودهایی و توجه به
ِ
مصلحت خویش نمی پردازم ،)»....بنان («امد ا ّما در
گاهی در اوا ِز تاج اصفهانی (از تو با
نگاهش ان نوازش ها نبود »...و «همه عمر برندارم سر از این خمار مستی ،)»...گلپایگانی
ِ
(«مست مستم ساقیا ،)»....ایرج («نیست در سودای زلفت کا ِر ما جز بی قراری ،)»....ناظری
روی َک َرم با من وفاداری کند« ،»...وه چه بی رنگ و بی نشان که منم،)»...
کز
کیست
(«ان
ِ
افتخاری («عزم ان دارم که امشب مست مست »...و )...و علی اصغ ِر شاهزیدی (اگر عالم
همه پر خار باشد »...و اخیرا ً «من اگر نظر گناه است بسی گناه دارم )»...می بینم.
خوانندگان دیگر چنین اوازهایی نداشته باشند .ولی اوالً به این فراگیری و
نه این که
ِ
ً
«مطرح»شجریانقابلمقایسهنیست.البتهاین
شهرتنرسیده،ثانیاتعدادشبااوازهای
ِ
شواهدِ
نسل خودمان
به
بیشتر
بنده
امثال
و
من
نکته را نیز از نظر نباید دور داشت ،که
ِ
ِ
ِ
محفوظات نسل های پیشین را هم لحاظ کنیم ،نتیجه گیری،
مربوط است و شاید اگر
دیگر شود .ا ّما در عین حال این هم هست که ،بسیاری از این اوازهای شجریان مربوط به
کودکیماست.
باری شجریان جنبه های مختلفی دارد که این تنها یکی از انهاست و همین هاست که
باعث شده به تافته ای جدابافته بدل شود .کثّراهلل امثاله! صفحه 10
شجریان نابغه بود
غالمحسین امیرخانی
خوشنویس
در تاریخ هنر و در چهار گوشه دنیا ،نوابغ بزرگی در زمینه های مختلف هنری امدند که
اثارشان ماندگار و الهام بخش بوده برای دیگرانی که مشتاق و محتاج زیبایی و کمال
هستند .هنر از این بابت دل انسان را تصرف می کند ،البته به شرطی که به ان مقام رسیده
باشد که دل انسان مشکل پسند ،صاحب نظر و همچنین صاحب دل را تصرف کند.
این ســتاره ها به مانند برق که در لحظه ای کوتاه می درخشد و از بین می رود ،زمان
کوتاهی جلوه می کنند و شرایط مختلفی باید با هم جمع شود که این هنر دوام پیدا
کند .این دوام نکته ای هست که بنده می خواهم بر ان تاکید کنم .خیلی ها در تاریخ
ما جلوه کردند اما نتوانســتند دوام پیدا کنند ،یا به دلیل کوتاهی عمر و یا به دلیل
انصراف از ادامه مسیر.
این دوام دلیل ماندگاری هنرمند است.
خوانندهساالری
کاظم داوودیان
نوازنده و اهنگساز
به عنوان یک موسیقیدان تاسف خودم را بابت ازدست دادن یکی ازبهترین خوانندگان
این سرزمین اعالم می کنم و از انجایی که از من خواسته شده ،نظرم را در مورد محمد
رضا شجریان عنوان می کنم .
من همیشه یکی ازعالقه مندان صدا و ذوق و قریحه خوب شجریان در خوانندگی بودم .
شخصا هیچ کس را در هیچ مرتبه ای از کارش نه باال می برم و نه پایین ،بلکه هر انچه را
که هست و یا من درک و برداشتی از ان دارم عینا بازگو می کنم .
متاسفانه ،بطورکلی جامعه ما به دالیل متفاوت تاریخی عالقمند است که یک نفر را به
عرش هفت اسمان ببرد !!! و یا به زیر زمین بکشاند !!!
این رویه و عادت ،به مراتب در طول تاریخ دیده شده وهمچنان هست .به نظرمن،این
نحوه نگرش و برخورد ،نسبت به محمد رضا شجریان هم ،انجام گرفته .
شجریان نیز مانند هنرمندان دیگر در کار هنری اش بسیار زیبا عمل کرده و من او را فقط
در چهارچوب خودش میبینم و نه فراتر .
و هر هنرمند دیگر را نیز باید اینگونه دید .
بت ساختن از انسان یک جهل است ،متاسفانه در بسیاری زمینه های مختلف اجتماعی
،فرهنگی ،سیاسی و مذهبی در طول تاریخ اعمال شده و می شود .
در اینجا به ناچار نکته مهمی را که بی ارتباط نیست عنوان می کنم و ان بحث ( خواننده
ساالری ست ) که البته نگاه و نظر اینجانب و عده ای دیگر از موسیقیدانان نیز هست .و
این موضوع از دید اکثریت مردم کامال پنهان و ناشناخته است .
خواننده ســاالری مقوله ایســت که به جرات می توان گفت یک تراژدی برای دیگر
موسیقیدانان یعنی اهنگسازان ،نوازندگان و همچنین شاعران بوده است .
اغلب خوانندگان همیشــه از انها بعنوان یک نردبان و بهتر می توان گفت مانند یک
( اسانسور با سرعت ) ،استفاده کرده اند .
۹۹درصد اثار زیبای موسیقی توسط چه کسی و از ذهنیت خالق و ذوق چه کسی بیرون
امده ؟
بدیهیاست.اهنگساز
سپس توسط چه کسانی با انواع سازهای مختلف به خوبی اجرا شده است ؟
نوازنده
اما خواننده با کمترین زحمتی دسترنج ان موسیقیدانان را درو می کند و همه چی به نام
او تمام می شود!
تا به حال به غیر از مواردی اســتثنا جای دیده و شنیده اید که برای یک اثر موسیقی
ساخته مشکاتیان با اواز شجریان ،مردم بگویند کار پرویز مشکاتیان را شنیده ای؟!
مسلماهمیشهمیگویندکارشجریان.
در صورتیکه ۹۹درصد خواننده ها در خلق اثر دخالتی ندارند و بمانند نوازندگان صرفا
یک اجرا کننده است که ساز او حنجره اش می باشد .
و این در مورد خواننده ای به نام و با ارزش مانند شجریان نیز صدق می کند .
به غیر از کارهای صرفا اوازی شجریان مانند ( قسمتهای اوازی در البوم مرکب خوانی
استاد شجریان ان نابغه ای بود که با یک درخشش فوق العاده ای موسیقی را اغاز کرد
و در عرصه ای پا گذاشت که افراد معموال باید پشتیبانی شوند و در صورتی که تنها
باشند ،راه بر انها بسته می شود .در همین رابطه ،رشد مدنی جوامع بسیار در رشد
استعداد ها تاثیر دارد .اما استاد شجریان در تنهایی به رادیو رفتند و ادامه دادند که به
دلیل همت و شجاعتی که داشتند هیچوقت این تنهایی بر ایشان غلبه نکرد و باعث
خستگی و پژمردگی ایشان نشد.
به عنوان مثال در جشن هنر به همراه مرحوم لطفی ،اوازی بی نظیر اجرا کردند که در
ان سن جوانی و در ان موقعیت ها ،در نوع خود مانند نداشت .یا در اجرایی دیگر که
برای بزرگداشت حکیم بزرگ فردوسی اجرا شد ،ایشان ده رباعی را از حفظ خواندند
و راضی نشدند که انها را یادداشت کنند ،که در واقع با سخت گیری از خود برای خود
رشد ایجاد کردند.
جامعیتی که در شخصیت ایشان بود نکته ارزشمندی بود که باید در یک هنرمند یا
عال ِم باشد .به عنوان مثال فقط در یک تخصص مانند فیزیک اطالع نداشته باشند
بلکه در همه ی ابعاد از جمله :مسائل اجتماعی ،تاریخ ،فلسفه و ...اطالعاتی داشته
باشند .این امر باعث می شود که هنرمند یا عالم جایگاه خود را دوام ببخشد .ایشان
همچنین طلب فرصت می کردند و فرصت سوز نبودند .به عنوان مثال نزد عبداهلل
خان دوامی که بســیاری از گوشه ها را در حافظه داشت شاگردی کردند و بسیاری
از انها را ضبط نمودند .شــاگردی کردن در هنر معنای وسیعی دارد و تمامی ندارد.
شاگرد هر قدم که جلو می رود افق های جدیدی به رویش باز می شود و تازه می فهمد
که چقدر کوچک است .این باعث می شود که شاگرد نه تنها مغرور نشود بلکه فروتنی
بیشتری پیدا کند و شاگردی را همراه با عشق به کمال برساند؛ ور نه امکان ندارد در
این میدان دشوار قدمی بتواند جلو رود.
دیگر نکته مثبت ایشان زندگی سالمتشان بود و تا حدودی اهل ورزش نیز بود.
ایشان از همه استاد های معاصر خود بهره الزم را برد و خود را به یک ترکیبی رساند
که بنا به گفته کارشناســان به جامعیتی در اواز رسید که معاصرین با وجود صدای
خوبی که داشتند این جامعیت را نداشتند.
که یکی از شاهکارهای شجریان در زمینه اواز است ) تمام تصانیف و اهنگ ها توسط
اهنگسازان خلق شده و نوازندگان که سالیان دراز رنج و ممارست در کار خودشان داشته
اند ،ان را اجرا کرده اند.
اما همچنان فقط خواننده در اذهان مطرح است .
یک مثال و یک مقایسه :
هنرمندان
شجریان نوعی ،تسلط و ا ِشراف کامل به موسیقی کالسیک ایران را دارد ،
اگر
ِ
ِ
دیگر نیز به همان اندازه ا ِشراف دارند.
خب تا اینجا مساویند .
حال این سوال مطرح است که ایا شــجریان مانند ان موسیقیدانان ،اهنگسازی و
علم نوشتاری موسیقی یعنی :نت نویسی و تسلط به خلق و نوشتن ریتم ،هارمونی ،
ارکستراسیون و غیره را میدانست ؟!
مسلماخیر.
پس چگونه است که یک موسیقیدان که چندین برابر خواننده سواد و دانش موسیقی
دارد اما همچنان خوانندگان در راس هستند؟!
اهنگسازان و نوازندگان انگار که حکم کارگران روز مزد را دارند که باید وظیفه شان را در
قبال خوانندگان خوب ایفا کنند و گرنه بدون انها کارشان بجایی نمیرسد !
به غیر از مواردی استثنا ،اکثریت خوانندگان فقط با صدای طبیعت دادی و یا خدا دادی
که دارند با گذران دوره ای کوتاه و دسترنج موسیقیدانان بسرعت دریک دوره هایی از جو
ّموجود ،بار خود را میبندند و بارگاهی برای خود درست می کنند ودرهمان زمان ما شاهد
فقر و تنگدستی و نادیده گرفتن بزرگان موسیقی هستیم ! که همیشه سفره رنگین برای
خوانندگان پهن کردند اما خود سفره ای ندارند!
به این موارد مختصر ،خواننده ساالری می گویند که شجریان از ان مستثنا نبود .
بسیاری دیگر از اهنگسازان و موسیقیدانان خوب ،از بابت خواننده ساالری دل پُری
دارند اما بدالیلی سکوت کرده اند .
این توضیحات مختصر از این بابت بود که عالقه مندان شــجریان ،او را ندانسته و از
روی احساسات به جایی می برند که سر از هفت اسمان بیرون می اورد و بنظر من رویه
نادرستی است .
یکی از معانی موسیقی ( تعادل و باالنس ) است ،ولی ما با کم دانی و تعصب و احساسات
و احیان ًا خود خواهی ،هنرمندی خوب مانند شجریان را از تعادلش بیرون می اوریم و او را
در جایگاهی عجیب و غریب و تخیلی می گذاریم که واقعیت ندارد .
بنابراین جامعه با داشتن نگرشی منطقی و سالم و اگاهانه ،بدور از تعصبات و احساسات
مخرب و بی مایه می تواند در خود تعادل و سالمت ایجاد کرده تا رشد کند .
واقعیت در مور د شجریان ،همان کارهای زیبایی ست که فقط در چهارچوب خودش انجام
داده و نه بیشتر .و نه این همه القاب انچنانی که به او نسبت می دهند و انقدر بزرگ و
بزرگ می کنند تا اینکه انگار موسیقی فقط در شجریان و خوانندگان خالصه شده!
حقیقتا این اتفاق بشکلی بسیار غم انگیز سالیان دراز یست که افتاده!
یعنی اهنگسازان و نوازندگان و شاعران تبدیل به خدمه خوانندگان شده اند!
و این در همه سبک ها ،از موسیقی سنتی تا سمفونیک و و موسیقی پاپ و غیره ...در
سطح دنیا ،بشکلی مضحک و غیر هنری وجود دارد .
الزماستاشارهکنمکهخوانندگانیهستندکهبادانشموسیقیبین المللیاشناهستند
وتحصیالتاکادمیکدارندودرعینخوانندگی ,نوازندهخوبیهمهستند،خوشبختانه
دراین قشر از خوانندگان ما کمتر شاهد مقوله خواننده ساالری هستیم
در راستای سر و صدایی که بابت از دست رفتن هنرمندی مانند شجریان بوجود امد ،
هنرمندانبسیارارزشمندوپُرکاروبادانش،بسیارازجهانرفتندامانگاهیهمانندانچه
در مورد شجریان دیدیم و شنیدیم ،ندیدیم.
نظیر:
علینقی وزیری ،ابوالحسن صبا ،روح هلل خالقی ،فرامرز پایور ،حسین دهلوی ،حسن
کسایی ،جلیل شهناز ،پرویز مشکاتیان و هنرمندان فرهیخته دیگر ......
همچنین خوانندگان بسیار خوب قدیمی مانند طاهر زاده ،قوامی و خوانساری و غیره ......
در خاتمه می توان حدس زد که احتماال عده ای از نوشتار من خشم و نارضایتی از خود
بروز خواهند داد .
و پیشنهاد من این است بجای این نوع واکنش ،انرژی خود را صرف نگاه واقع گرایانه و
بدور از تعصب و احساسات بی پشتوانه و اگاهی بیشتر از هنر موسیقی جهانی و دست
اندرکاران قدیم و جدید بکنیم ،و اندیشه و سالمت اخالق هنری را رواج دهیم که بسیار
کمبود ان موج میزند .
همانا هنرمندان بسیار شریفی را در سطح دنیا و وطن خودمان داشته و داریم که چه در
کار حرفه ای و چه در سالمت اخالق هنری ،
نمونه اند .
11
چهارشنبـــــــه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شمــاره 1336
www.honarmandonline.ir
ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران
یادداشت
شجریان ابروی موسیقی ما بود
ارفع اطرایی
نوازنده و مولف
من استاد شــجریان را اغلب در خانه موسیقی دورادور در
برنامه هایی که انجا برگزار می شد می دیدم .البته در جلساتی
در منزل خانم نوین افروز در خدمت ایشــان بوده ایم و به هر
حال من باید یک عمر فقط بگویم متاسفم متاسفم و متاسفم
که دیگر ایشان در بین ما نیستند و جای خوشحالی است که
چنین شخصیت هایی ابروی موسیقی ما را حفظ کرده اند .در
سال هایی که موسیقی ما با مشکل مواجه شده بود امثال استاد
شجریان که انگشت شمارند واقعا ابروی موسیقی ما را حفظ
کردند .امیدوارم قدر انهایی که باقی مانده اند دانسته شود و بعد
از مرگشان شناخته نشوند .
چادر سیاه بر سر مادر زمین
سارنگ سیفی زاده
خواننده
چندین سحر بدمد و چندان شب برود تا نبودش اسان شود؟
نه
نمیشود
گاهی که اوازش را می شنوم گویی زغال گداخته به دامن صبرم
فرو می افتد و می سوزاندم
باری؛
برخینبایدنباشند
نبودشان گردش فلک را بهم میزند و
چادر سیاه بر سر مادر زمین میکند و پای حرکت از پدر زمان
می گیرد و پیر و رنجورش می سازد.
با رفتنش خزان ترجمه شد
پاییز رنگ گرفت و رنگ از رخ بهار پرید
«چه بی نشاط بهاران که بی رخت بدمد»
چند واژه ای گِرد این جمله به نقل از او می نویسم :
«نه صدا دروغ میگوید نه نگاه»
اگر می خواهی اوازت خریده شود ،شنیده شود
به «راستی» بخوان
هرگز ما ِه صدا پشت ابر ناراستی پنهان نمی ماند
بیرون می اید ،رسوا می کند
به صدق بخوان
پیام دل بگو
پیکنسیمباش
از دل مجنون خبر بیار
بیاییم فقط خاطره ی اواز «به یاد عارف» را مرور نکنیم
امروز با هم ،هم سو ،همدل ،دوباره بشنویمش
ببینیم که امیزش ان شــعر و این اواز ،چه ثمری داده ،چه
فرزندی،خلف.
اه که؛
دل ماست الله ای که شکفت
داغ ِ
ِ
نشان ِ
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید صفحه 11
12
به سوگ سیاوش سیه پوشد اب
چهارشنبـــــــه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شمــاره 1336
www.honarmandonline.ir
ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران
یادداشت
ماحافظان
موسیقیسنتیهستیم
محسن حجاریان
موسیقی شناس
محمود خوشنام
پژوهشگر
جامعه ی موسیقی ایران سرشار از هنرمندان سنتی است .افرادی که
سخت به سنت پای بندند ،افرادی که در سنت میانه رو هستند و افرادی
که شانه به شانه ی نواوران حرکت می کنند .در این میان شجریان حالی
ناگفتنی دارد .یعنی در همه ی این قلمرو فعالیت کرده است .با موسیقی
سنتی شروع کرده و با سنتی های بنیادگرا کار کرده و اثاری از خود بر
جایگذاشتهاست.مثلکارهایاقاحسینقلی،علیاکبرخانشهنازی
و به خصوص جلیل شهناز .در این کارها کفه ی ترازو به سمت موسیقی
سنتی سنگینی می کند و انها سعی می کنند که از صدای شجریان
یادگاری باقی بگذارند .در موسیقی نواورانه شجریان خیلی با احتیاط
عمل کرده و در اواخر عمر خوانندگی خود شدت عمل بیشتری به خرج
داد و بدون ترس موسیقی نواورانه را به رسمیت شناخت و افرادی را هم
در این زمینه پرورش داد .چیزی که در مورد شجریان مایه ی خوشبختی
است این که اهل منطق بود و پذیرای حرف های منطقی .و در زمینه
ی موسیقی نواورانه نیز همین گونه بود و از دامنه ی تعصب های سنت
پرهیز می کرد ،چرا که تعصب در سنت دافع هر نواوری است.
موسیقیسنتیچندانپاسخگوینیاززمانهنیستوهرزمانیموسیقی
خودش را می خواهد .در گفتگویی که با اقای شجریان داشتم به من
گفتند که بانیان موسیقی سنتی حافظان موسیقی سنتی هستند و نه
تولید کنندگان ان این بزرگترین جمله ای است که از زبان شجریان
شنیده ام و هیچ نقصی در این جمله نمی توان یافت .شجریان از حافظان
موسیقی سنتی ماست و گاهی تولید کننده ی ان است .سنت را باید
حفظ کرد از بابت دفاع از ارزش های فرهنگی ایران.
حال باید دید مردم چگونه با صدای شجریان کنار امدند؟ مردم در اغاز
کار شیفته ی نفس صدای شجریان بودند و کمتر به محتوای انچه عرضه
می کرد توجه داشــتند و از «ربنا» به بعد محبوبیت شجریان در میان
مردم مسلمان به خصوص در ماه رمضان بیشتر و بیشتر شد و رابطه ی
شجریان با مردم رابطه ای عاطفی دینی شد.
برخورد شجریان با اواز هوشمندانه بود او نیاز جامعه را درک کرده بود و
در این مورد پیشتاز همه ی اواز خوانان ایران است و بعد از او مردم کمتر
به دنبال اوازخوانان دیگر می رفتند.
در پایان ابراز تاســف می کنم از اینکه این هنرمند در بین ما نیست و
همانطور که شجریان می خواند باید گفت :
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر امد شهریاران را چه شد
هرگز در تاریخ دو رویداد مانند هم اتفاق نخواهد افتاد .با این حال ادمیان در ال به الی
دانستنی هایشان گاه به تشابه سازی حوادث تاریخ می پردازند و انها را با یکدیگر قیاس
می کنند .جمله ای است معروف که می گوید «تاریخ دوبار تکرار می شود» و کسی نکته ای
بر ان افزود که گاه به صورت تراژدی و گاه به صورت کمدی .من در اینجا به ســرعت
و تلویح ًا می خواهم ،پایان زندگی ،ام کلثوم ،خواننده شهیر مصر و صفیه ایال خواننده
کالسیک ترک را با پایان زندگی و درگذشت قمر الملوک وزیری و محمد رضا شجریان در
ایران مقایسه کنم .بر انها ،در قدردانی چه گذشت و بر هنرمندان ما چگونه؟
پیدا کردن عوامل تعیین کننده در تفاوت فرهنگ ها گاه ساده و گاه پیچیده است ،با این
حال صورت حوادث خود از عمق روابط مسلط سخن می گویند و گاه اشاره ای کافی است
تا با یک نگاه تفاوت عظیمی که در دو فرهنگ موجود است به عینه دیده شوند.
چند شب پیش برای رفع خستگی ،لحظاتی به یکی از قصیده های ام کلثوم گوش دادم.
بدون این که بخواهم به موضوعی بیرون از موسیقی بیندیشم ،نمی دانم چه شد که صدای
ام کلثوم مرا به یاد اقای شــجریان انداخت و به یکباره و ناخواسته شرائط چند سال
پایانی زندگی هنری ایشان را در دل شکستگی با سال پایانی عمر ام کلثوم کنار یکدیگر
گذاشتم .ذهنم به دنبال حفاری در تفاوت فرهنگ ها رفت .موسیقی کمکم کرد تا بهتر و
احساسمندتر به پرسشم پاسخ دهم .با خودم گفتم ،بهتر است چیزی ننوسیم و گرد این
پرسش ها نروم .دانستم زندگی هنر در سرزمین ها متفاوت است .گاه اتفاق می افتد هنری
در سرزمینی ارجمند و در سرزمین دیگر خوارمایه است .امواج شکننده صدها پرسش
اندوهبار زورق خیالم را تخته تخته کرد .درگذشتم و به گذشته نوشته هایم رجوع کردم
که بیست سال پیش زندگی تاریخی اجتماعی ام کلثوم و صفیه ایال خواننده کالسیک
ترک و قمرالملوک وزیری را مقایسه کرده بودم ،افتادم .سال های پایانی اقای شجریان را
در این مقایسه خالی دیدم .به خودم گفتم ،عجیب روزگار حوادث را به طور اندوه بار تکرار
می کند .به این چند پاراگراف در زیر توجه کنید ،شاید نیاز بیشتری به بررسی و کاوش
فرهنگ ها نباشد تا دانسته شود تفاوت ره از کجاست تا به کجا.
صفیه ایال در سال 1907در شهر استانبول متولد شد .پدرش اهل مصر یا مراکش بود
و مادرش از عربستان ســعودی به ترکیه امده بود .سرپرست خانواده در کودکی او را
نزد مصطفی سونار که از موسیقی دانان معروف و از حافظان روزگار خود بود (حافظ به
معنای قران خوان) فرستاد تا اموزش های مورد نیاز تعلیم صوت را از او فرا گیرد .اموزش
روش خواندن قران ،یادگیری فنون و دقایق ان کمک شایانی به صفیه ایال در اموزش
موســیقی کالسیک ترکیه نمود .سبک اوازی او بیشتر از ادبیات غزل گونه (که به ان
شرقیمی گویند)ازموسیقیکالسیکترکیهبهرهمی گرفت.
ام کلثوم در حوالی سال های 1904در ناحیه دلتای شمالی مصر در قریه «طمای الزهایره»
نزدیک سنبالوی متولد شد .پدرش موذن مســجد قریه بود و برای تامین هزینه ی
زندگی خانواده اش ،در روزهای اعیاد مذهبی و سایر جشن ها ،به خواندن اشعار مذهبی
در قریه های اطراف می پرداخت .ام کلثوم درسن پنج سالگی برای اموزش قران همراه
برادرش خالد به کالس قران می رفت .اموزش قران و اشــنائی با فنون علم قرائت به
سبک های گوناگون تجوید و ترتیل تاثیر شایانی در شناخت ام کلثوم از قوانین اصوات
اواز عرب برجای نهاد .همین اموزش ها پایه ی عمده ی پیشرفت او را در فن اوازخوانی
به وجود اوردند.
قمر هنگام تولد ،پدرش را از دست داده بود و هنوز چیزی از عمر کودگی اش سپری نشده
معلم اخالق مدار
رضا طیبی
خواننده
استاد شجریان فردی هستند که ما ابتدا باید زیست فرهنگی ایشان را مورد توجه قرار بدهیم ،باید دید در چه خانواده ای و محیطی پرورش پیدا
کرده اند .استاد شجریان در یک خانواده ی مذهبی به دنیا امدند ،پدرشان قاری قران بودند و مکتب قرانی داشتند .مقصودم این است که بگویم
ایشان در یک خانواده ی پاکیزه و با فرهنگ سنتی پرورش پیدا کردند .در سنین نوجوانی قاری قران بودند و به دلیل منعی که از سوی پدر بود ،به
طور علنی به موسیقی نپرداختند و به واسطه احترام به پدرشان نام خود را به سیاوش بیدگانی تغییر دادند.
ایشان به دلیل شخصیت کنجکاو ،پرتالش و خستگی ناپذیری که داشتند همیشه در کارشان موفق بوده اند و موفق شدند تا به قله رفیع موسیقی
و به طور خاص موسیقی اوازی دست پیدا کنند.
به نظر من ایشان به دلیل چند بعدی بودن جایگاه خاصی در موسیقی پیدا کردند.
درکنارانماشاهدتاثیرشگرفیکهحاصلمراودهیایشانبااساتیدقدیمموسیقیچوناستاداحمدعبادی،جلیلشهناز،حسنکسایی،فرامرز
پایور و ...هستیم.
و از طرفی دیگر استاد شجریان توسط اساتیدی مثل اسماعیل مهرتاش ،عبداهلل خان دوامی و نورعلی خان برومند دانش ردیفی و اوازی خودش را
باال برده و هم نشینی و هم صحبتی ای که با ادیبانی مثل فریدون مشیری ،هوشنگ ابتهاج ،اخوان ثالث و ...داشته تاثیر بسیار زیادی در موفقیت
ایشانگذاشتهاست.
بود که مادرش را از دست داد .سرپرستی و تکفل او به مادربزرگش ،که در ان ایام هزینه
ی زندگی را از راه روضه خوانی تهیه می کرد ،واگذار گردید .بی تردید در همراهی هائی که
در مجالس روضه خوانی با مادربزرگش داشت ،تاثیرها پذیرفته و شیوه های قرائت نعت ها
و مناقب و دعاهای مذهبی را نیز فراگرفت .او با مرتضی خان نی داود کار کرد و هم اوست
که تصنیف «مرغ سحر» ،که اشعارش را ملک الشعرا بهار ساخته بود ،برای قمرالملوک
ساخت .قمر در سال 1338در نهایت تنهائی و تقربی ًا در روزگار تنگدستی درگذشت.
ام کلثوم در اغاز به اموزش قران و ابیات مذهبی و اجرای انان در مجالس روحانی اشتغال
داشت .صفیه ایال در همین زمان با اموزش قران از معلم خود مصطفی سونار فرا گرفت و
قمرالملوک از مادربزرگ خود به اموزش نعت و اشعار مذهبی همت گماشت .و اینجا باید
افزود که اقای شجریان هم مقدمات اموزش موسیقی خود را با یادگیری تالوت قران
اغاز کرد.
ام کلثوم درتابستان 1974برای معالجه بیماری کلیه اش به اروپا و امریکا سفر کرد .در
بازگشت به مصر ،کلیه اش مجددا ً عفونت کرد .در ان روزها در خانه اش در زمالیک در
قاهره استراحت می کرد و مردمان مصر در جلو خانه او گل می گذاشتند و شمع روشن
می کردند .او در اثر نارسائی قلبی در روز سوم فوریه 1975درگذشت .در مراسم تشیع
جنازه او ،تابوت او را ساعت ها در خیابان های قاهره گردانیدند .جنازه او را به سنبالوی برده
و در قریه ای که متولد شده بود به خاک سپردند.
در کشاکش اندیشــه های اجمتاعی ،گاه در فرهنگی ،هنر قربانگاه تضادهای جامعه
می شود .بیدادی که تاریخ ،در سال های پایانی عمر ،بر هنر اقای شجریان در روزگار ما
روا داشت ،فراموش ناشدنی است .اقای شجریان در پاسداری از موسیقی ایران ،غرامت
سنگینی پرداخت .انسان اگاه ،در گذرگاه تاریخ خون چکان راه می پیماید و ما گواه بر
قرن ها و دوران های تاریک .من اقای شجریان را چندین بار در واشنگتن دیدم .شاید
همه کنســرت های او را هم از نزدیک مشاهده کردم .سال 1990یا یک دو سال پیش
از ان بود که همراه داریوش پیرنیاکان و جمشید عندلیبی برای کنسرت به واشنگتن
امده بودند ،اقای لطفی انها را همراه هنراموزان کالس خودش به پارک «تپه های سیاه»
( )Black Hillsدعوت کرد .تعداد هنراموزان حدود پانزده نفری می شدند .روز زیبایی
در تابش درخشان خورشید بود .تعدادی فرش و زیلو روی چمن پهن کردند و نهار را روی
میزهای پارک با بشقاب ها ،اماده گذاشته بودند .من مقداری خوراک در بشقابی ریختم و
در دورترین مکان ،روی زیلو نشستم تا نهارم را به تنهایی بخورم .اقای شجریان بشقابش
به دستش بود امد روبروی من روی زیلو نشست .تنها ما دو نفر بودیم .من هیچ صحبتی
نکردم و گذاشــتم در ارامش نهارش را صرف کند .چند نفر با دوربین هایشان تعدادی
عکس گرفتند که نمونه های انها را برای من هم فرستادند .غروب که افتاب رو به فروکش
می رفت ،دوستان همگی در دو صف روبرو به هم ،روی چمن نشستند .اقای لطفی کمانچه
اش را اورده بود ،انرا کوک کرد و به من گفت کنار من بنشین و مقداری اواز لری بخوان.
من کنار او نشستم .سه بیت که خواندم ،صورتم را برداشتم و به یکباره ،در فاصله ای بسیار
کم ،درست اقای شجریان را روبروی خودم دیدم .نمی دانم چه شد که یکباره با صدای
بلند خندیدم .اقای لطفی ایستاد و گفت« :چی شد؟» گفتم گردش روزگار را نگاه کن ،من
دارم جلو اقای شجریان اواز می خوانم! دیگر ادامه ندادم.
باردیگرهماقایشجریانراهمراههمینگروهدرمنزلاقایلطفیدیدم.انهاوهنراموزان
در اطاق زیر زمین نشسته بودند .و بارهای دیگر هم او را در خانه دیگران می دیدم .اخرین
باری که اقای شجریان را دیدم در کنسرت سالن «لیزنر هال» در دانشگاه جرج واشنگتن
بود .اغلب یا همیشه من بلیط صندلی های جلو را داشتم و البته به عنوان مهمان .این
بار ،من خودم بلیتم را تهیه کردم و حدود اخرین ردیف سالن بود .این سالن یک شیب
مناسب دارد که در ردیف اخر هم توان همه چیز دید و مسلط بود .اقای شجریان همراه
همایونواقایعلیزادهکنسرتمی دادند.اتفاقباورنکردنیکهنهخودمونهکسیممکن
است باور کند این بود :ان شب من در انتهای سالن که اقای شجریان را دیدم به دوست
کنار دستم گفتم« :اقای شجریان به نظر من بیمار است!» ان دوست هیچ چیز نگفت و
خودش را به شنیدن و دیدن کنسرت مشغول کرد .فردای ان روز بود که شنیدیم اقای
شجریان بیمار است و برای ادامه کنسرت به اوهایو نمی روند .هرگز نمی دانم و خودم هم
نخواهمدانستکهچگونه،انشب،منازفاصله ایحدودچهلپنجاهمترچنینپرسشی
به ذهنم خطور کرد.
یادهای گذشته ادمیان زیر فشار حال و در برابر سرسختی های کنونی توان خود را از
دست می دهند و در بسیاری از موارد در بوته های فراموشی برای همیشه از یادها محو
می شوند .در ال به الی همین سرسختی ها ،یاد انسان های توانمند بر صفحه زمانه برای
همیشه ماندگار باقی می ماند .تاریخ هنر ایران ،یادهای سترگ اقای شجریان را هرگز از
یاد نخواهد برد .این وظیفه تاریخ است.
نکته ی دیگری که می شود به ان اشاره کرد این است ،استاد به هنر های دیگری جز اواز نیز در زندگیش پرداخته است یعنی فقط موسیقی و اواز
نبوده ،ایشان نوازنده ی چیره دست سنتور بودند ،با ساز ها اشنایی داشتند ،در حد اعال خطاطی می کردند ،ساز می ساختند ،پرورش گل داشتند.
تک تک این ها زمینه ای را ایجاده کرده برای اینکه هنر ایشان یک هنر خاص شود و با کنار هم گذاشتن این ها با اون صدای جادویی و تاثیر گذارش
پدیده ای به وجود امده به نام محمد رضا شجریان.
وقتی اوازشان را می شنویم متوجه پیوند عمیقی که بین ادبیات کهن ما و موسیقی اوازی ما توسط ایشان برقرار شده می شویم .یعنی وقتی ما اواز
استاد را می شنویم شعر حافظ ،سعدی و موالنا را بهتر می فهمیم.
نکته ی دیگری که در مورد استاد شجریان باید عرض کنم شاگردی ایشان نزد استاد جانسوز دادبه است و تا انجا که بنده می دانم این دوره در
حدود ۶یا ۷سال طول کشیده و در مورد بحث هایی در حوزه :هستی شناسی ،معرفت شناسی ،انسان شناسی و یک نوع نگاه خاص به جهان
هستی است که تاثیر بسیار زیادی بر شخصیت استاد شجریان می گذارد و می توان گفت ایشان از این دوره به بعد دارای یک نوع سلوک و نگاه
خاصی نسبت به جهان هستی می شوند و دانش موسیقایی و ادبی و عرفانی در ذهن و نهایت ًا در اواز استاد متجلی می شود و صدایشان بیش از
پیش به گوهر و عطر معرفت اغشته می شود و به همین دلیل است که اثارشان اتشی بر دل و وجود رهروان عاشق می زند.
کالسی که من در خدمت استاد شجریان بودم همان کارگاه اوازی ایشان بود و من افتخار داشتم به عنوان یکی از هنرجویان خدمت استاد باشم.
ایشــان بیشتر تالش شان این بوده که اصول و تکنیک غنی اوازی را به هنرجوها اموزش بدهند ،کالس ایشان کالس ردیف اوازی نبود کالس
اموزش گوشه ها و نغمه های موسیقی اصیل ایرانی نبود اصال کاری به این مسئله نداشتند ،پیشرفته تر بود ،نظرش این بود که ما باید مهارت های
فنیاوازیرابهدستبیاوریم،تکنیکپیشرفتهیخوانندگیرایادبگیریم،توجهداشتهباشیمبهظرایف،جملهبندیها،انواعتحریر؛توجهداشته
باشیم به حال اوازی ،به ان حالی که هنرمند برای تاثیرگذار بودن باید دچارش شود.
از ان سو ما را سوق می داد به تلفیق شعر و موسیقی ،در رابطه با بار معنایی کلمات و پیام شعر
می گفتند هنگام انتخاب شعر توجه بسیار داشته باشیم که مایه و دستگاه درستی نیز برایش انتخاب کرده و ان را ارائه بدهیم.
اموزش استاد هم به این طریق بود که بهترین اواز هایشان از نظر خودشان را در اختیار ما قرار می دادند و ما جمله به جمله با اواز های خود استاد
کار می کردیم .نکته ای که بسیار مهم ،این بود استاد شجریان معتقد بودند که همه ی ما شاگردان و هنرجویان باید حتما تقلید بکنیم ،راه پیشرفت
را در تقلید می دانستند .می فرمودند باید تقلید محض بکنید وقتی که تقلید کردید انگار دارید تجربه می کنید و در ادامه ی ان کشف می کنید.
انچه را که باید انجام بدهید و در ادامه به خالقیت می رسید و در نهایت خودتان بعد ها دارای شیوه ی خود می شوید.
خیلی از طرفداران استاد از طریق موسیقی به ایشان جذب شده اند ،از طریق صدا و اثار ایشان،
خیلی از افراد در چند سال اخیر نسبت به کنش های اجتماعی ای که استاد داشتند که البته همیشه این کنش ها را داشتند نسبت به جامعه
خودشان و همیشه نگاه عمیقی داشتند ،ولی در این چند سال اخیر استاد شجریان سعی کردند بیشتر توجه خودشان را نسبت به جامعه و نسبت
به مردم بروز دهند.
ایشان ارتباط خودشان را نه تنها با اثارش بلکه با رفتار و گفتارش که در مردم تجلی کرد.
استاد شجریان یک هنرمند مردمی و با صداقت بودند؛ همیشه به ما تاکید می کردند :با مردم در ارائه ی اثار و رفتارتان صادق باشید و هیچوقت
دروغ نگویید ،ان وقت مردم خودشان قضاوت می کنند .کار درست و هنری خودتان را انجام دهید مردم بهترین داور ها هستند .هیچ وقت خط
فرهنگی و هنری خودتان را در اختیار مسائل دیگری جز فرهنگ و هنر اصیل قرار ندهید و همیشه در راستای ارائه ی کار اصیل و صحیح باشید. صفحه 12
یادایامیچند
شجریانبادیگرخوانندگان
قابلقیاسنبود
13
چهارشنبـــــــه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شمــاره 1336
www.honarmandonline.ir
ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران
یادداشت
اواز خوانان جوان فروتنی
را از او بیاموزند
زیداهلل طلوعی
نوازنده و مدرس
شجریان اسطوره بود .داغ در گذشت ایشان را هیچوقت نمی توانیم از
دل و ذهنمان پاک کنیم .با رفتن شجریان پدر موسیقی سنتی ما رفت.
شجریان با دیگر خوانندگان سرزمین ما قابل مقایسه نبود دیگر چنین
اســطوره ای را در فرهنگ و موسیقی ایران نخواهیم یافت .همیشه با
مردم زندگی می کرد ،همــواره در تمام مخا طرات با مردم همراه بود
و هیچوقت ترســی به دل راه نداد .با اوازهایی که اجرا می کرد زمانه
را توصیف می کرد .همانطور کــه حافظ در غزلیات اش نقد می کند،
شجریان هم با اشعار حافظ انتقاد می کرد و با سعدی نصیحت و با عطار
و موالنا به عرفان می رسید .کنسرت های زیادی را همراه با شجریان
برگزار کردیم .از جمله بیاد عارف ،نوا و راســت پنجگاه که در جشن
هنر شیراز برگزار شد .همچنین کنسرت طوس ،کنسرت دانشگاه ملی
و تاالر وحدت به نام چاووش 6بود که ایران ای ســرای امید را اجرا
کردیم و همچنین البوم بیداد .یادم هست که وقتی ایشان از مشهد به
تهران امد ابتدا در کالس اسماعیل خان مهرتاش حضور پیدا کرد ،اما
کالس مهرتاش ایشان را قانع نکرد ،سپس به کالس اقای دوامی رفت
و با مطالعه و تحقیق در سبک های دیگر اواز ،از تاج اصفهانی گرفته
تا اقبال الســلطان و بنان و مطالعه دوبیتی خوانی های استاد دادبه به
کالس اقای نورعلی خا ن برومند رسید .در این مرحله بود که شجریان
جایگاه اصلی اواز و شیوه طاهرزاده را بدست اورد .از راهنمایی های
نورعلی خان برومند نیز بهره ی زیادی برد و تنها کسی بود که تا اخر
عمر نورعلی خان با او بود و تکنیک ها و تحریرهای اوازی که در اواز
قدما وجود داشت را از ایشان فرا گرفت .این روحیه تحقیق و مطالعه و
طلبه بودن او در اواز ،ایشان را به تمام رمز و راز های موسیقی سنتی و
اواز ایرانی اگاه کرد .شجریان دارای شخصیتی چند بعدی بود .ایشان
از چهارســالگی قرائت قران میخواند و با علم تجوید قران اشنایی
داشت و تکنیک تجوید و غلت هایی که در خواندن قران اموخته بود
انعطافی در صدای ایشــان بوجود اورد که دیگر خوانندگان از ان بی
بهره بودند .بُعد دیگر این بود که شجریان خود یک موزیسین بود .ابتدا
سنتور می زد و بعد با سازهای دیگر هم اشنا شد .این اواخر با تحقیق و
مطالعه زیاد به ریشه سازهای ما پی برده بود و به سازسازی روی اورده
بود .همچنین تسلط باالیی به خط نستعلیق داشت و به درجه ممتازی
رسیده بود .در کار باغبانی هم انچنان عشق می ورزید که انگار در حال
اواز خواندن است .همه این موارد را در اوج خودشان بدست اورده بود.
این نوع زندگی شجریان که با هنر ،شعر ،گل و گیاه و ساخت ساز می
گذشت ایشان را ان قدر لطیف و ظریف بار اورده بود که استادانه تمام
کارها را انجام می داد .شــجریان هیچوقت در زندگی غرور و ادعایی
نداشت و به هیچ کس با بی اعتنایی و تکبر رفتار نمی کرد .هیچوقت از
ایشان چیزی ندیدم که فکر کنم کسی است که جدا از دیگران است .در
سفرها با هم ارتباط خیلی نزدیکی داشتیم .گاهی با هم تخته نرد بازی
می کردیم .همچنین در کارهای اشپزی همراه بود و نظر می داد .طوری
رفتار می کرد که مثل بقیه دوستان مان بود و هیچ تکبری در شخصیت
ایشان وجود نداشت.
ســال ها قبل من و لطفی و قشنگ کامکار ،همراه شجریان و یکی از
دوستان گرگانی به نام اقای داوری قرار گذاشته بودیم که بریم زیارت
ناهارخوران .کوله پشتی ای همراه ما بود که اذوقه و مخلفات در ان بود
و ما نوبتی ان کوله پشتی را در مسیر حمل می کردیم .راه را باید پیاده
طی می کردیم .جاهایی از مســیر بود که از بین رودخانه می گذشت.
جاهایی هم بود که باید از روی تکه درختی که بصورت پل درامده بود
برای رفتن به سمت دیگر رودخانه می گذشتیم .همینطور که نوبت من
شده بود که کوله پشتی را حمل کنم از روی درخت سر خوردم و افتادم
توی رودخانه و تمام اذوقه و انچه که در کوله پشــتی بود مثل نان و
پنیر و قند و چای همه زیر اب رفت و غیرقابل اســتفاده شد .لطفی از
این اتفاق یک مقدار ناراحت شد و من رو کمی سرزنش کرد که چرا به
حرف من گوش ندادی و از این مسیری که من میگم نمیای .شجریان
گفت محمدرضا حاال چیزی نشده و لطفی را ارام کرد .من گفتم من بچه
گرگانم و اینجا را می شناسم و صبحانه شما با من .کمی جلوتر که رفتیم
یک چوپانی اونجا اغول کرده بود .پیش چوپان رفتیم و من داســتان
خیس شدن کوله پشتی را شرح دادم و خواهش کردم تا صبحانه ای
برای ما فراهم کند .چوپان هم یک صبحانه مفصل با نان محلی و کره
و پنیر و عسل محلی همراه با چای داغ برای ما اماده کرد.اون صبحانه
انقدر به ما چســبید که شاید اذوقه ای که خودمان تهیه کرده بودیم
اینقدر نمی چسبید .که شجریان به شوخی گفت مثل اینکه طلوعی
را دست کم گرفتین! ببین چیکار کرد! ان روز به همه ما خیلی خوش
گذشــت و این خاطره ای بود که هیچوقت از یادم نخواهد رفت .یاد
شجریان را بیرون نمی توان کرد حتی بروزگاران.
شجریان کسی است که اثارش همیشه با ماست و از خاطر ما نخواهد
رفت .ما افتخار می کنیم که در زمان شــجریان زندگی کردیم و از
نزدیک او را دیدیم و با او در ارتباط بودیم و توانســتیم از تجربیات
اش بهره ببریم.
علی جهاندار
خواننده
می دانید معلمی که متوجه بشود شاگرد ش درک باالیی دارد خیلی براش جالبه...
این اتفاق افتاد؛ منم که خیلی دوستش می داشتم و دوستش می دارم ،این ارتباط زیبا و خوب
همیشه بین ما برقرار بود ...
به طوری که سال ها با هم زندگی کردیم ،من می رفتم انجا ایشان می امدند خانه ی ما ،تا همین
اواخر قبل از بیماری شان.
خاطراتی را نقل می کنم ،حتما برای مردم جالب خواهد بود .می رفتم منزل شان و تو باغچه
ها کار می کردم ایشان می امدن نزد من و همینطور بودیم با خانواده ،خیلی زندگی تنگاتنگ و
دورهمیخوبیداشتیم.
یکی از خاطراتی که خیلی جالبه؛ هنگامی که در شهرک غرب خونه رو خریدند ،شروع کردیم
به سرو سامان دادن باغچه ها ،برکه درست کردیم ،گل کاری راه انداختیم ،شکل خیلی زیبایی
پیدا کرد ،تپه هم درست کردیم ،یک روز گفت علی جان بریم .گفتم کجا؟ گفت می تونی وانتی
چیزی پیدا کنی بریم چند تا سنگ و قلوه سنگ بزرگ پیدا کنیم و بیاریم اینجا ها بذاریم بین
گلهاکهحالتطبیعیبیشتریپیداکنهگفتمباشهپیدامیکنم.خالصهرفتیموانتیپیداکردم
و با هم رفتیم جاده چالوس .از یکی از فرعی ها رفتیم پایین و کف دره ،قلوه سنگ پیدا کردیم و
وانت رو خیلی بار کردیم 150 ،100 ،متر مونده بود برسیم سمت جاده اصلی وانت نیومد ،داغ کرد
نه ترمز می گرفت و نه باال می رفت .وانت شروع کرد به عقب رفتن گفتم استاد شما بپر پایین،
گفت تو چیکار می کنی گفتم من یه کاریش می کنم شما بپر پایین حاال وانت هی عقب عقب
می رفت ،خالصه ترمز و سفت فشار داده بودم به ناچار ته ماشین و زدم به دیواره سمت چپ
جاده و ماشین رو نگه داشتم .چند تا از سنگ های درشت رو خالی کردیم که ماشین بیاد باال،
برگشتیم سنگ ها رو توی باغچه پهن کردیم .پنج شش روز گذشت گفت علی جان اون سنگ
هایی که اونجا انداختیم اونا خیلی خوب بودن ها اگه بشه بریم دو مرتبه اونا رو بیاریم گفتم باشه
رفتیم که دو مرتبه سنگ ها رو بار بزنیم اول رفتیم ته دره مجددا سنگ بار زدیم و اومدیم باال
بازم بدشانسی اوردیم ،ماشین پنچر شد تو اون گرما ناهار هم نخورده بودیم .نگاه که کردم دیدم
الستیک زاپاس هم پنچره ،لب جاده دستم و بلند کردم ،ماشینی نگه داشت گفتم اقا اگر بری
کرج و برگردی و پنچری این الستیک رو بگیری چقدر می گیری؟ گفت سی تومن ،من ده تومن
بیشتر بهش دادم .استاد گفت این میره و نمیاد ،خودتم باهاش برو .گفتم نه من نمی رم من اگر
برم شما اینجا تنها باشی تو رو میشناسن من دوست ندارم تو اینجا تنها باشی .خدا رو شکر رفت
و پنچری گرفت و امد .زاپاس و عوض کردیم و برگشتیم .
از این خاطرات بسیار دارم منظورم اینه که استاد یک مرد اتو کشیده که می گن نبود شجریان
مر ِد خاکی ای بود .شاید در مواقعی سرکش بود ولی در کل مردمی و خاکی و دوست داشتنی بود.
اروپا کنسرت داشتیم :انگلیس ،اتریش ،المان و ...یک شب تو المان جا پیدا نکردیم هتلی پیدا
کردیم که تمام طبقاتش پر بود ،به ما گفتن فقط طبقه ی باال ،زیر شیروانی چند تا اتاق خالی
هست ،ببینید اگر مورد پسنتدتان هست می تونیم در اختیارتان بگذاریم .بچه ها و مدیر برنامه
رفتند دیدند گفت بد نیست جاها خوب هستند رفتیم باال ،طبق معمول بچه ها جلو جلو می
رفتند و اتاق های خوب رو برای خودشون بر می داشتند .یک اتاق خوب هم برای استاد می
گذاشتند من و برادر استاد و همایون هم معموال در یک اتاق می خوابیدیم .یک اتاق کوچک زیر
پله ای به ما رسید ،خب منم قدم بلند بود؛ استاد همین که رد شد گفت علی چیکار می کنی
اینجا؟ این چیه گفتم این اتاق برای ماست ،گفت تو جات اینجا نمیشه شما بروید توی اتاق من،
من اینجا می خوابم .یک چنین مردی بود می دانید ،در رفاقت تو دوستی تو همراهی تو همکاری
مرد بسیار خاکی و در عین حال مهربان و راستگو بود .به جامعه ،به مخاطبانش ،به دوستدارانش
به همه راست می گفت این مرد ...
یعنی این محبوبیت رو چنان در ادم ها ایجاد شده بود که شما هر جایی که نامش را می برید انگار
اسم سعدی رو می برید انگار اسم مولوی رو می برید .بله شجریان یکی از این گونه ادم ها بود.
عصارهخوانندگانقدیم
مینا افتاده
نوازنده و مولف
اشنایی من با استاد شجریان بر می گردد به زمانی که هم زمان با استاد پایور در یک کالس اما در روزهای
مختلف تدریس داشــتیم و چون روزهایی که من درس می دادم کالس زودتر تمام می شد استاد پایور
تمرینات گروه اساتید را در ان کالس برگزار می کردند .این تمرینات با حضور استاد شهناز ،استاد شجریان،
استاد موسوی و ...برگزار می شد و من منتظر می ماندم تا این بزرگواران تشریف بیاورند و کلید کالس را
تحویل شان بدهم .من متاسفانه هیچ گونه همکاری ای با استاد شجریان نداشته ام ،اما همیشه صدای ایشان
را دوست داشته ام و به هنرشان ارج می نهم .استاد شجریان اواز ایرانی را به نهایت و کامل ترین وجه ممکن
می خواندند و من فکر می کنم کسی فراتر از ایشان نخواهد رفت .استاد عصاره ی همه ی خواننده های قدیم
ایران ،ظلی ،طاهرزاده ،قمر ،اقبال ،دوامی ،کریمی و ...بودند و از همه مهم تر استعداد و ذوق سرشاری که
داشتندوشناختبسیارخوبیکهازادبیاتفارسیوتسلطدرانتخاباشعارداشتندازخصوصیاتبرجسته
ی استاد شجریان هستند .همیشه جاودان هستند و تا ایران هست استاد شجریان نیز هست.
فرهاد فخرالدینی
موسیقیدان
ل مردم
چهل روز از درگذشت هنرمند محبوب ایران ،هنرمندی که در د
جا داشت و عاشقانه او را دوست می داشتند .در این مدت شاهد بودیم
که او چــه جایگاهی نزد ملت عزیز ایران دارد و چنین محبوبیتی نزد
مردم ،تقریبا بی سابقه است ،ان هم در دورانی که بیماری کرونا همه ی
دنیارا ،به خصوص ایران ما را فرا گرفته است و مردم در چنین شرایطی
کمتر در اجتماع ظاهر می شوند ،ما شاهد بودیم که با چه شور و اشتیاقی
در مراسم بدرقه و خاک سپاری اقای شجریان شرکت کردند .شجریان
عزیزی بود که از دست رفت و همه ی ما از این واقعه متالم و متاثر هستیم.
من سابقه ی دوســتی دیرینه با ایشان دارم ،خاطرات بی شماری دارم،
سالیانسالعالوهبراینکههنگامکارمشترکدرصحنهواستودیوباهم
بودیم دیدارهایی در سفرها ،جلساتی مثل شورای عالی موسیقی و نیز
مهمانیهاییداشتیموازدیدارهمخوشحالمیشدیم.اکنوناینعزیز
در بین ما نیست ،چیزی را که می توانم عرض کنم این است که ای کاش
همه یهنرجویانما،نخستانسانیتراازاقایشجریانیادبگیرند،فقط
در بند یادگیری ردیف موسیقی و فنون اواز نباشند .انسانیت ،فروتنی و
بزرگواری این مرد برای من حیرت انگیز بود؛ او تا اخر همان گونه ماند که
در روزهای اول اشنایی مان بود و با ان همه شهرت و محبوبیت کوچک
ترین تغییری نکرد .او همیشه مردم ایران ،دوستان و دوستدارانش را
دوست می داشت .در مورد قابلیت های ایشان به اندازه ی کافی هم من
و هم دوستانم صحبت کرده ایم و همه می دانند که شجریان خواننده ی
برجستهایبودوبهادبیاتایرانتسلطعالیداشت.تاکیدوتوصیه یمن
به عزیزانی که در این راه شجریان را الگوی خود قرارداده اند و می دهند
این است که بیشتر از همه معنویت و اخالق او را مد نظر داشته باشند.
در اخر به ایرانیان که این همه به هنر ارج می نهند ،احترام می گذارند و
قدر شناسی می کنند درود می فرستم .این نشان از ان دارد که مردم
ایران علیرغم بی توجهی هایی که به هنر می شود کماکان عالقمند هنر و
موسیقیوقدردانهنرمندانشانهستند.
کالساستاد
در ِ
غالمرضا رضایی
خواننده
به دور از هر گونه تواضع یا اغراق از دیدگاه این جانب که سال ها توفیق
هنرجویی در محضر ایشان را داشتم ،نوشتن و پرداختن درباره بزرگی
جناب استاد محمدرضا شجریان به دلیل گستردگی ابعاد فکری و
چون
ِ
هنری ایشان بیش از تصور دشوار می نماید .ایشان ابعادی را داراست که
پرداختن به هر کدام ِ ان تخصص می طلبد .بی شک انچه ایشان را ورای
دانشموسیقاییواوازبرجستهمی کندجمالشناسیوحقیقتطلبیاو
از هستی است .به بینش و تفکری دست یافته بود که سرحد جغرافیایی
نمی شناخت .انواع اندیشه ها و تفکرات در دنیای فکری او جای داشت.
اواز ابزاری بود برای اشاعه این اندیشه متعالی و در نتیجه توانست فراتر
ِ
حیات زمینی بقایی جاودانه بیابد .در کالس ،استاد شجریان همیشه
از
نکاتی فراتر از ردیف اوازی برای اموختن داشت .هرجلسه نکته جدیدی
می اموختیم .برخی همان دم برایش کشف می شد و همان لحظه شما
را به شهود دعوت می کرد .فکر کردن درباره مطلبی که همان ان می
گفت ،باعث می شد که تصوری چنین داشته باشم .سرشار بود ،سرشار
از خالقیت و دانش .صاحب «ان» بود و دانایی را می بارید .انچه در اواز
خوانی یافته بود فراتر از چند نت و دستگاه بود .او اندیشه و خرد را با صدا
جناب استاد
بیان می کرد و پیامبرانه پیغام به گوش می رساند .به واقع
ِ
از اواز به عنوان ابزار بهره می برد تا اندیشه و تفکر اسمانی را به گوش
و ذهن عالقمندان موسیقی برساند .استادانه از صدا بهره می برد تا راه
سراغ دهد .همیشه به دوستان و همکالسی هایم عرض کرده ام ،انچه که
جناب استاد به بهره می رساند جستجو در سلوک و سیرت ایشان است
ِ
نه صورت! اعجازگونه فرم و محتوا را در خلق اثر دانا بود .بررســی اثار
ایشان چون بیداد ،نوا ،استان جان و ...جایی برای نقد بر فرم و محتوای
اثار نمی گذارد .جبر هستی وجود نازنین اش را از ما ربود اما اثارش از
همیشه بیشــتر متعالی خواهد بود و جان و خرد ما را بیش از بیش به
اندیشیدن وا خواهد داشت .نامش تا ابد نیکو و جاودان. صفحه 13
14
چگونهفوالد،ابدیدهشد؟
چهارشنبـــــــه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شمــاره 1336
www.honarmandonline.ir
ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران
یادداشت
تاملی
در رابطه سیاست و هنر
علی اکبر شکارچی
نوازنده و اهنگساز
بیژن عبدالکریمی
پژوهشگر و استاد فلسفه
در ســال های اخیر بارها فریاد زده ام که یک «ملت»
حقیقی و اصیل ،صرف یک «جماعت» ،یعنی تجمعی
از افراد در یک ســرزمین نیست .یک ملت برای ملت
شــدن نیازمند نیروها و مولفه های است که احادش
جامعــه را در عمیق ترین الیه های هســتی اش به
یکدیگر پیوند می دهد .در این میان شعر ،هنر ،ادب
و موســیقی از مهم ترین عناصری هستند که به یک
قوم تاریخی هویت بخشیده ،از یک جماعت یک ملت
می سازند .یک «جماعت» برای ان که به یک «ملت»
تبدیل شود و تا ســرحد یک ملت ارتقا یابد نیازمندِ
«افتخار و غرور ملی و امید ملی» اســت و شاعران و
هنرمندان و ادیبان و موسیقی دانان حامالن و حافظان
افتخار ،غرور ،امید و ازادگی یک ملت هســتند .بدا
به حالت سیاســتی که این مهم را درنیابد و قدردان
شاعران و هنرمندان و ادیبان و موسیقی دانانش نباشد
و به واسطه بی توجهی به شاعران ،هنرمندان ،ادیبان
و موسیقی دانان یک کشور ،حس افتخار ،غرور ،امید
و ازادگی ملتش را جریحه دار سازد .سیاست ناپخته
و خام ،که سیاست را صرف ًا در حد روزمره و مواضع و
جهت گیری های اینجایی و اکنونی ،و نه در افق تاریخ
و اینده های دورتر و منافع ملی ،می فهمد درنمی یابد
ملی ناکافی و احساسات جریحه دار شده یک
که غرور ِ
ملت ،بحث جدی و اثربخش درباره سیاســت ملی را،
ان هم در روزگاری که یک جامعه زیر ســنگین ترین
فشارهای نظام سلطه جهانی است ،نامحتمل می سازد.
سیاست ناپخته باید دریابد که ما بدون شخصیت های
فرهنگی ،متفکران ،شــاعران ،ادیبان ،و هنرمندان
مان نمی توانیم به خویشتن به منزله یک ملت بزرگ
تاریخی وحدت و انسجام بخشــیم .بی تردید ،ادب،
هنر ،شعر ،موسیقی و اواز ایرانی در کنار دیگر مولفه
های حِ کمی ،فرهنگ ،دینــی و معنوی ،از مهم ترین
مولفه ها و پایه های هویت ملی ماست .سیاست خام و
ناپخته نباید با صرف تکیه بر برخی مولفه های هویت
بخش مثل اسالم و تشــیع ،اجازه دهد دیگر عناصر
بنیادین و پایه های هویت ملی ما ،مثل حکمت ،شعر،
ادب و موسیقی ما به واسطه بیگانگان مصادره شده یا
به دلیل بی توجهی به انها سبب شکاف بیشتر ملت با
نهاد سیاست ،ان هم در شرایط تاریخی بسیار بحرانی
کنونی کشورمان گردد .سیاســت خام و ناپخته باید
به این مســئله واقعی و انضمامی روزگار ما بیندیشد
که مولفه-های بنیادین هویت ایرانی چیست و شعر،
موسیقی و ادب فارسی در این میان چه نقشی دارد و
چگونه می تواند این مولفه ها را عاملی برای افزایش
وحدت ،انسجام و سرمایه ملی سازد.
سیاست خام و ناپخته چگونه می تواند مدعی مبارزه
با غرب و غربزدگی و سکوالریسم و نیهیلیسم جهان
کنونی باشد اما نقش عظیم و اثرگذار حکمت معنوی و
شعر و ادب فارسی را که با موسیقی و اواز اصیل ایرانی
پیوندی وثیق و نسبتی نازدودنی دارد ،در مقاومت در
برابر نیهیلیســم و بی معنایی جهان غربزده کنونی
نادیده بگیرد؟
باز هم این جمله همبولت ،ادیب و زبان شناس مشهور
المانی را یاداور می شــوم« :امپراطوری ها محو می-
شوند ،اما یک شعر خوب باقی می ماند» .نهاد سیاست
باید دریابد که این نه سیاســت و امور سیاسی است
که معیاری برای قضاوت در خصوص حکمت ،شــعر،
ادبیات ،هنر و موسیقی است ،بلکه کام ً
ال برعکس ،این
حکمت ،شعر ،ادبیات ،هنر و موسیقی و شیوه مواجهه
سیاست با اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه و موسیقی
است که معیار درستی و نادرستی سیاست هاست.
درک و تفسیر از هنرمندان و ادیبان و موسیقی دانان
به عنوان یک موافق یا مخالف سیاسی و نقد سیاسی
هنر و موسیقی نافهمی شــان و جایگاه هنر و تقلیل
ان تا سر حد مناقشات مبتذل روزمره است .ای کاش
اصحاب سیاست ما ،اعم از پوزیسیون و اپوزیسیون،
می توانســتند از فراز باالتری به مسائل رابطه هنر و
حیات جامعه و نیز رابطه هنر و سیاست بیندیشند.
شــجریان ،خســرو اواز ایران ،یکی از از بزرگترین
سرمایه های ملی دوره معاصر ،یکی از مظاهر افتخار
ملی و یکی از برجســته ترین نمایندگان روح ایرانی
است ،روحی که در موسیقی و اواز او متجلی می شد.
موسیقی و اواز او با عمیق ترین الیه های وجودی ملت
ما پیوند خورده است .نادیده انگاری این حقایق بزرگ
به معنای سیاست نااندیشی و سیاست نافهمی نهاد
سیاست است.
در روزهایی که از درگذشت استاد شجریان سپری شد به این موضوع اندیشیدم که چه چیزهایی
باید در وجود یک انسان نهفته باشد که تا این حد مورد احترام تمام اقشار مردم قرار گیرد و ملتی
اینچنین از فراقش داغدار شوند.
به گمان من سه حوزه در حیات هنری شجریان وجود دارد که هر یک از ان ها کافیست تا انسان
را به کمال گرایی و معرفت برساند.
حوزه نخســت قران است که به گفته خود شجریان وی در جوانی یازده بار ان را دوره کرده و
بواسطه ان راه رهایی و ارامش را بدست اورده است .از طریق گذر از سطح و پی بردن به عمق
اندیشه های ادیان مختلف چه اسالم ،چه مسیحیت ،چه باورهای دینی بومیان و یا هر دین و ایین
دیگری -که به گمان من همه از یک جنس و برای رهایی بشر هستند -بشر به اندیشه های نیک
و خالقانه اسمانی تن دست می یابد .تکیه بر تاثیرات و اندیشه های معنوی شجریان را ان چنان
قوی ساخت که همواره از ناراستی ها و الودگی ها پاکیزه و منزه بماند.
حوزهدومموسیقیدستگاهیایرانوموسیقینواحیاست.شجریانانچهازموسیقیدستگاهی
و موسیقی نواحی ایران سراغ داریم همه را اموخت و با این موسیقی ها انچنان امیخته شد که
از دل ان ها به سبک و شیوه ای منحصربه فرد رسید .به اعتقاد من موسیقی شجریان موسیقی
اسمانی بود .همان موسیقی ای که موالنا در وصفش گفت:
«خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست /از کجا می اید این اوای دوست؟»
انچه از حنجره شجریان به گوش می رســید اوای دوست بود .در شرایطی که سیاست های
فرهنگی جاری در پیش از انقالب می رفت تا تمام بنیان های فرهنگی موسیقی دستگاهی ما را
به زیر بکشد ،او پایدار به باوری ماند که موسیقی دستگاهی ما را به کاباره و کازینو نبرد و هنری
بیافریند برای پیوند مردم ایران با گذشته و نیاکان شان.
و اما مورد سوم حوزه شعر و ادبیات است .شجریان با پی بردن به عمق ادبیات و شعر ایران ،در
مقاطع مختلف که این سرزمین ،ابستن حوادث و رخدادهای گوناگون بوده است .در غم ها و
شادی های مردم ،بهترین اشعار و ابیات را از دیوان شعرای کهن و شعرای معاصرمان انتخاب کرده
و به کار گرفت بلکه بتواند شوق و امیدواری را برای ادامه زندگی مردم به ارمغان بیاورد.
ترکیب این سه مورد در اندیشه شجریان ،از او شخصیتی منحصر به فرد ساخت و سبب برامدن
سروی شد که در میان جنگل انبوه هنرمندان و روشنفکران ایران زمین از همگان افراشته تر بود.
بنا به گفته هگل« :نواوری راستین تربیت راستین می خواهد ».بی شک نواوری و خالقیت از دل
لولیخوشالحانیاست
محمدباقر ضیایی
نقاش
با گلوی خونین /خوانده است دیرگاه /یک شاخه
در سیاهی جنگل /به سوی نور /فریاد می کشد
سال ها پیش ،استاد شجریان برای کنسرتی در تاتر بزرگ Chat letپاریس دعوت شده بود.
در این سفر ،پرویز مشکاتیان و پسر جوانش همایون شجریان او را همراهی می کردند .من استاد
را از اوائل دهه ی پنجاه ،زمانی که ایشان به دانشکده ی هنرهای زیبا رفت و امد داشتند و هر
از گاهی به دیدن استاد برومند می امدند می شناختم و با مشکاتیان همزمان وارد دانشگاه
شده بودم .به قول ظریفی از «دوره ی مقدماتی! » با او پیوند دوستی ریختم .بعد از سال ها ،این
هنرمنداندرپاریسحضوریافتهبودندبرایمعرفیموسیقیایرانیبهفرانسویانمشتاقوهنر
دوست.
کنسرت با هنرنمایی انها اغاز و شور و حالی در دل های حاضران بر انگیخت .ان ها بوی وطن
می دادند و هوای سرزمین واقعه را.
بعد از کنسرت در سالن بزرگ به انتظار ماندیم تا بیایند و دیداری تازه کنیم .شوق دیدار این
عزیزان جانم را به وجد اورده بود.
بعد از مدتی همگی به ســالن پذیرایی امدند و دیدارهای عاشقان شجریان اغاز شد .بعد از
فروکش کردن این هجوم به دیدارشان شتافتم و ان ها پیک لبخند و مهربانی بودند .به دورشان
حلقه زدیم و به صحبت ایستادیم .استاد پر از نشاط بود و چشمانش برق می زد .به تازگی ازدواج
کرده بودند و همگی خانواده به پاریس امده بودند .از هر روی ســخن گفتیم .در بین صحبت
هایمان از من پرسید«:خوب شما چطورید؟ در پاریس زندگی می کنید؟»
بله استاد .چند وقتی است به پاریس برگشته ام و به ادامه تحصیل مشغولم. گفت :به به چه خوب .کجا؟ در سوربن. چی می خونید؟ هنرهای تجسمی در مقطع فوق لیسانس لبخند زد و تمام صورتش پر از زندگی شدبا مشکاتیان از دانشکده ،از گذشته گفتیم و شنیدیم.
در بین صحبت هایمان دلم می خواســت سوالی را که مدت ها ذهنم را پر کرده بود ،از استاد
شجریانبپرسم.
لختی این پا و ان پا کردم.
پرورش اندیشه برون می اید و به گمانم شجریان بیش از هرچیز در پی پرورش اندیشه اش بود.
او هم در زمینه موسیقی و هم در زمینه اندیشه دارای تربیت راستین بود .تربیتی که وی را -در
هر سه این حوزه هایی که مطرح شد-از سطح به عمق کشانده و از دل ان شناخت و روشنایی
براورده بود .شناختی که برای مردم ایران ،سراسر نور بود.
به گمانم شــجریان انچه را که در توان داشت را از مردم دریغ نکرد .در تمام حرکت های مردم
چه قبل از انقالب و چه بعد از ان با هنرش پا به پای مردم دوید .از جمله موضع گیری وی همراه
با اعضای گروه شیدا و عارف به خاطر کشتار 17شهریور 57است که از رادیو تلویزیون استعفا
کرد .در اوج دوران ممنوعیت های موسیقی در ایران ،شجریان یکی از اندک کسانی بود که در راه
موسیقی پایدار بود و دست از کار نکشید و در خط مقدم جبهه موسیقی فعالیت کرد .همواره در
بزنگاه های تاریخ همراه مردم ماند و در شرایطی که بسیاری از خوانندگان و موسیقیدان ها ناچارا
ترک وطن کردند و بسیاری دیگر هم که ماندند ازسر جبر زمانه و شرایط نابسامان دوران نه از
سازشان نوایی برخاست و نه از حنجره شان صدایی .شجریان همراه با اثارش موضع گیری کرد و
در کنار مردم ایستاد .در دوران تعطیلی کنسرت ها در ایران درهای کنسرت را در خارج از کشور
گشود و پیام اور موسیقی ایران به جهانیان شد و البته در نهایت ،ثمره تمام فعالیت های او به ایران
باز می گشت و نیاز عاطفی و موسیقایی مردم را هم به لحاظ شنیداری و هم به لحاظ جاری بودن
موسیقی براورده می ساخت که به گمان من کار بسیار عظیمی بود.
در شرایطی که بسیاری از چهره ها و حتی احزاب و گروه های سیاسی در مورد اتفاقات و وقایع
ایران موضع گیری می کردند ،شجریان با شعر و موسیقی این موضع گیری را انجام داد و چون
صدای خوانندگان بی واسطه بر احساسات و عواطف مردم اثر گذار است ،پیام شان بیشتر از هر
چهره سیاسی بر جان مردم اثر می کند .می توان گفت پیام هیچ کس به اندازه او تاثیر گذار نبود؛
تا انجا که چشم و گوش مردم به حنجره و صدای شجریان بود که او چه می خواند و چه می گوید
و چه موضعی خواهد گرفت.
اززمانیکهحاکمیتبرعلیهشجریانعکسالعملنشاندادخداوندگارموسیقینگهبانویبود
و همان فشارها و تحریم ها تبدیل به نقطه قوتی شد که محبوبیت اش را نزد مردم اش بیش از
پیش فزونی دهد .با وجود این که از رسانه های دولتی ایران منع شد ولی صدای او دست به دست
در تلفن های همراه و در فضای مجازی توسط مردم پخش شد و اثارش بیش از پیش شنیده شد
و سر بلندتر از گذشته به حیات مبارزاتی موسیقی و حیات اجتماعی خود ادامه داد .درحالیکه
همه گروه های سیاسی از چریک ها ،مجاهدین ،حزب توده و ...سعی در مصادره شجریان به نفع
خود داشتند ،به ان چنان بلوغ استقالل سیاسی ای دست یافته بود که هیچ گونه وابستگی از
خود به هیچ سمتی بروز نداد و همواره استقالل خویش را حفظ نمود .شجریان خود یک حزب و
یک فرمان روا بود .خود فرمان روایی و مدیریت ذهن و اندیشه اش را به دست گرفته بود و خوشا
به حال کسی که بتواند به چنین فرمان روایی ای دست پیدا کند و به چنین جایگاهی برسد که
به این گونه هر موضعی ای که اتخاذ می کند موضع گیری خالق ،بکر و انسان گرا و مردم گرایانه
باشد .این ها همه امتیازات برجسته ای بود که متمایزش کرد از تمام هنرمندانی که به راحتی نمی
توانستندخطرکنند.بیشکمردمدرقبالچنینهنرمندیهوشیارندوهمچونیکناظرویک
نگهبان و یک دیده بان به او اعتبار و امتیاز خواهند داد.
مورد دیگر اینکه همکاری شجریان با هنرمندان برجسته دوران از جمله :زنده یاد مشکاتیان،
زنده یاد لطفی ،علیزاده ،طالیی ،پیرنیاکان ،منظمی ،افشــارنیا ،خانواده کامکارها ،فرج پوری،
درخشانی ،عندلیبی و ...موجب افرینش اثاری ماندگار شد .از سوی دیگر شجریان هم در مرتبه
ای از توانایی بود که اثار هنرمندان مختلف با اواز او جلوه دیگری داشت .هیچ موسیقی ای نبود
که شجریان بخواند و در جامعه ندرخشد .توانایی بالقوه ای در وجود او بود که به بهترین شکل
بالفعل شد و از وی چهره برجسته تاریخی ای بوجود اورد که نه تنها مورد ستایش تمام اقشار
مردم ایران قرار گرفت بلکه نام نیک او را در خارج از مرزهای ایران گسترش داد.
روح بزرگش در ارامش و شادی
استاد متوجه شد و پرسید:
چیزی می خواستی بپرسی؟لبخند زدم و گفتم :بله استاد ،دغدغه ای ذهن مرا سال هاست پر کرده است...
پرسید عجب چه دغدغه ای؟
گفتم راستش پرسیدنش یا اظهار کردنش برای من اسان نیست .تعجب کرد و همراه با لبخند
شیرینیگفت:چرا؟حتمابپرسید.
این پا و ان پا کردم .با سر اشاره کرد و چشمانش را به من دوخت و منتظر ماند و شنید.
ببخشید که در این لحظه ی شادی می خواهم راجع به روزهای اینده بپرسم.گفت :خواهش می کنم
گفتم استاد من ادم بی تکلف و رکی هستم .گستاخی مرا ببخشید.
راحت باشید شما موسیقی اوازی ایران و شیوه ی خوانندگی نوین ان را به اوجی رسانده اید که در جریانپویای هنر به جز تعداد معدودی از اساتید گذشته نتوانسته اند به ان جایگاه قدم بگذارند.
سکوتکردم.
تشکر کرد و منتظر ماند .کنجکاو شده بود .اقای مشکاتیان نیز ساکت شده بود با تعجب مرا
نظاره می کرد.
گفتم :همواره این سوال در ذهن من چرخیده است و من از خودم پرسیده ام در بین خوانندگان
جوانی که در محضرتان اموزش می بینند ایا کسی وجود دارد که بار گران ادامه راه شما را بر
عهده داشته باشد و ان شایستگی منحصر به فردی را که بتواند وارث بالنصر شما باشد؟
سکوت کرد ،به فکر فرو رفت و نگران به مشکاتیان نگاه کرد و با لبخند سوال کرد .اما سکوت
بین ما برقرار شد.
گفتماستادحاالدیگرنگراننیستم.
سرش را تکان داد و پرسید چطور؟
گفتم :حاال دیگر نگران میراث شما نیستم ،چرا که ان شخص اکنون در کنار شما ایستاده است
و به همایون جوان اشاره کردم .همه به او نگاه کردند و پسر جوان خودش را از نگاه ما دزدید و
معصومانه به پدرش نگاه کرد.
شجریان با مهربانی و کنجکاوی و شاید تایید حرف من ...پرسید :
«این گوهر شناسی را از کجا اورده ای؟»
گفتم استاد این دیگر در ذات من است .من نقاش هستم و باید بتوانم شاهکار را در بین انبوه اثار
تشخیص دهم ضمنا از بچه گی در خانواده فرهنگ دوست که خوش می خوانند بزرگ شده ام.
سکوت لذت بخشی در بین ما حاکم شد.
شاید همگی به حرف من و اینده فکر می کردند.
استاد دستش را بر روی شانه ام نهاد و مرا بوسید و دست داد .گفت :امیدوارم چنین شود .او خود
می دانست چه گوهر نایابی را در دستان معجزه گرش سفته است.
مشکاتیان نیز دستم را گرم فشرد و یکدیگر را بوسیدیم و در اغوش گرفتیم .ان شب به خوشی
پایان یافت .فردایش با مشکاتیان (پرویز) در خیابان ها و کوچه های شهر پاریس قدم زدیم و من
با شوق عجیبی به سوال هایش پاسخ دادم .شب را نیز تا پاسی از شب به موسیقی گذراندیم .اما
ان شب فهمیدم که غم سنگینی در دل با صفا و روح شفافش النه کرده است.
حاال دو فرزانه موسیقی ایرانی رفته اند .همایون چون شجری برومند بر پهن دشت فرهنگ و
هنر ایران زمین رسته است و قد کشیده است .اکنون او میراث دار شایسته ی استاد محمدرضا
شجریان خانواده ی موسیقی ایرانی است.
اکنون زمان ثابت کرد که من در تشخیص شایستگی این جوان خطا نکرده ام.
حاال او لولی خوش الحانی است که می خواند:
مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد /قیامت های پر اتش زهر سوئی برانگیزد
دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد /دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد صفحه 14
گفتگوباپیمانسلطانیموسیقیدانونظریهپرداز
شجریان نمی تواند اسطوره باشد
س یک ملت است
اما َن َف ِ
15
چهارشنبـــــــه 28ابان ماه 1399سال سیزدهم شمــاره 1336
www.honarmandonline.ir
ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران
ارزش بعضی کلمه ها و احساسات را نخ نما کرده ایم؛ مثل عشق ،استاد ،اسطوره و ...و این نادرست ترین رفتار ماست درقبال هرچه که
ارزشمند است .همین که کسی در هنری ماندگار است؛ نزد مردم ماندگار است و هنر او حتی پس از مرگ؛ زنده و جاوید؛ خود بیانگر تاثی ِر
هنر اوست .اینجا درست همان جایی است که «نام» برای تعریف از او ،بسنده است و نیازی به هیچ پیشوند و پسوند دیگری نیست .پس
ازفوتزند هیادمحمدرضاشجریان،یکیازاهالیموسیقیکهرفتاراهالیاینهنررابهنقدکشید«،پیمانسلطانی»-موسیقیدان،منقد
و نظریه پرداز -بود .او معتقد است بعضی القاب و نقل بعضی داستان ها ،ن ه تنها به هنر محمدرضا شجریان اضافه نمی کند؛ بلکه به جایگاه
او در عرصه هنر نیز خدشه وارد می کند .با پیمان سلطانی درباره ی همه این نقد و نظرها گپی زده ایم که در ادامه می خوانید.
در گفتگوی رادیویی ای که در روز درگذشــت زنده یاد محمدرضا شجریان انجام دادید ،به عناوینی که برای او به کار
برده می شود ،انتقاد داشتید .دلیل ان نقد چه بود؟
درگذشــت استاد محمدرضا شجریان اثرات متفاوتی بر رفتار و کردار افراد مختلف در جامعه ی چندگانه ایرانی داشت .پس از فوت
احساساتی غیرقابل کنترل ،همراه با شیفتگی های اغراق امیز،
ایشان ،بخش عمده ای از این واکنش ها ،همراه بود با یکسری از رفتارهای
ِ
خودنماییوتبلیغاتوارونه یشخصی(نوعیبهره کِشیازشخصوعنوانیپُروپیمان).اینرفتارها،نهتنهابهماندگاریناماقایشجریان
کمکی نخواهد کرد که در دراز مدت به جایگاه و اهمیت ایشان در تاریخ موسیقی نیز لطمه می زند .چرا که این عناوین بیش از انکه یک
ضرورت اجتماعی و تاریخی باشند ،به ما تحمیل شده اند .نام محمدرضا شجریان به تنهایی بزرگ است اما عده ای سعی می کنند او را
بزرگ تر از انچه که هست نشان دهند .به نظر من این اصرار و پافشاری نتیجه عکس خواهد گذاشت و جایگاه اقای شجریان را متزلزل
واکنش توده ی مردم در برابر هن ِر سیاسی شده ی جامعه ،فرهنگ،
خواهد کرد .به هر صورت در این داد و ستد فکری باید اگاه باشیم که
ِ
ادبیات و از همه مهم تر خالقیت جامعه ،در بخش کنشگری حتی پس از اقای شجریان هم ،دچار انسداد مطلق خواهد شد .در این شرایط
منجی نجات بخشی خواهند گشت و اگر تبلوری از سوی منجی در ادامه صورت نگیرد و این ایمان بی حاصل بماند
است که افراد به دنبال
ِ
فاجعه به بار خواهد امد.
خالق خودشان باز
جمعی انسانی ،با دست های
کنش
ِ
از او در این وارونه گی ها مراقبت کنیم .جوامع بالغ و مبدع ،پنجره های رهایی را در ِ
ِ
اشاره کردید که القاب به جایگاه زنده یاد شجریان لطمه وارد می کند؛ دراین باره ،موضوع را بیشتر توضیح می دهید؟ می کنند و در شرایطی که جامعه دچار انسداد و فالکت شده است ،به مفهوم نجات فکر خواهد کرد و در چنین موقعیتی است که خود را
لقب ها و عنوان هایی که مثل نقل و نبات ،برای بسیاری افرا ِد به نام ،از جمله اقای شجریان استفاده می شود(مانند؛ خسرو اواز ،اسطوره ی بهدستانمعجزه گرمنجیخواهدسپرد.
گ تر از اشخاص است و گاهی بی ربط و غیر واقعی .به این مثال توجه کنید! بسیاری افراد هنوز اطالع
اواز ،حافظ موسیقی و )...گاهی بزر
به نظر شما باید اتفاق ویژه ای حادث شود تا اسطوره شکل گیرد ...
ندارند که «لسان الغیب» لقب «حافظ» است؛ اما برای چهره های معاصر چندین لقب و عنوان بی ربط درست کرده اند و ان را مدام استفاده
شاید! ماجرا را به این صورت می شود توضیح داد! جبرئیل( ع) و میکائیل(ع) سینه محمد(ص) را می گشایند و در عصری دیگر از او
می کنند .این همان رفتارهای احساساتی و هیجانی است .کاش یک عده از اهالی موسیقی به جای این گفتارهای دهان پرکن و عوام
می پرسند «به یاد داری که چگونه سینه ات را شکافتیم و گشاده کردیم؟» در واقع منظور همان سینه ای که قرار است در هر عصر بحرانی
پسند ،اوازهای اعجاب انگیز اقای شجریان را بررسی و تحلیل می کردند و یا به انالیز طراحی های اوازی و ملودی های ناب او و تبحرش
واژگانی اسطوره ی اواز
ترکیب
بازگویی
بازگشایی زبان) .از این رو اگر به جهان اساطیری نگاه کنیم،
در برابر جهان عرضه شود(یک نوع
ِ
ِ
ِ
ِ
بیان موسیقایی ،خوانش شاعرانه اشعار و اجرا و مقوالتی چون اگوگیک ،همیوال ،اینتروال ،ارتیکوالسیون و ...می پرداختند .گروهی
در ِ
برای محمدرضا شجریان ،از سوی هرکسی که مطرح شده ،اصراری نابخردانه به نیستی است .چرا که موبدان ،چهره های اساطیری و
که این القاب را(برای انکه خودشان در مرکز توجه قرار گیرند) مطرح می کنند ،قطعا اسطوره را یک امر ازلی و مقدس نمی پندارند و
پیامبران بر قومی مبعوث می شوند که زبان او را می فهمند! ایا تمام فارسی زبانان ،زبان محمدرضا شجریان را درک می کنند؟ ایا به ان
ِ
حقیقت محضی که در اسطوره ها وجود دارد ،عمدتا در ازل رخ داده است .البته نباید فراموش کنیم که اسطوره کرده ی
نمی دانند که این
ان او بوده است؟ ایا «اقبال»« ،طاهرزاده»« ،ادیب»« ،بنان»« ،ظلی»« ،قمر»،
قهرمان است و توده در فرایند این قهرمان سازی ،دست به ازمون و خطا هم خواهند زد .قهرمانان بسیاری تولید می کنند و بی خبر از زبان باور داشــته و دارند؟ ایا این زبان موسیقایی فقط از ِ
بیان شعری نقشی نداشته اند؟ ایا «درویش خان»« ،عارف» و «نی داوود» به این زبان
زبان اوازی و ِ
انکه بدانند کدام باقی خواهد ماند .مردم از طریق همین فرهنگ سیاست سازی است که به جعل و ابداع قهرمان خواهند پرداخت ،چرا «امیرقاسمی»« ،دماوندی» و ...در این ِ
ِ
پر رمز و راز ،جلوه ای نداده اند؟ بَخشی ها و عاشیق ها چطور؟ انها در شکل گیری این نغمات نقشی نداشته اند؟! پیامبران و چهره های
که فکر می کنند جامعه از این طریق گامی به پیش خواهد گذاشت .بله اقای شجریان خواننده ای منحصر به فرد است ،اما در ابتدای
اساطیری زمانی بر زبان و بنیه ی قومی می دمند که ان قوم دچار بحرانی عظیم شده باشد؟ ایا شجریان در دوران بحرانی موسیقی ایران
قهرمان گروهی از مردم ،از جمله خو ِد من ،در نوعی از اواز ایرانی
فعالیت حرفه ای اش قهرمان نبود و در ادامه ی راه هم فقط توانست
ِ
مجری اوازی سرزمین اش است؟ او پیش از خودش شاهد قد
بود که خواندن را پیشه می کند؟ و ایا او تنها نماینده ی بازگویی و تنها
ِ
ِ
موسیقی
د
خو
در
که
دارد
وجود
هایی
گره
بلکه
کند،
نمی
پیدا
ربط
شجریان
شود .این که چرا فقط قهرمان گروهی از مردم است ،به اقای
ِ
ِ
ساحت یک قدیس به او بی معنی است .شاید بتوانیم از او
سپردن
کشیدن «کلنل وزیری ها» نبوده است؟ برای همین است که می گویم
ِ
نظام ُمدالموسیقایینهفتهاست.
دستگاهیو ِ
به عنوان یک روایت گر اوازی قدرتمند یاد کنیم ،اما یادمان نرود که اواز شجریان سراسر واقعیت است و البته شجریان هم در این بخش
یعنی معتقدید القاب گاهی نتیجه و اثر به عکس دارند؟
پیروز ماجرا بوده است .چرا که فهم و درک فرهنگ موسیقی ایرانی(دستگاهی) برای هر کس میسر نیست حتی اگر به صورت حرفه
اگر عنوان لسان الغیب ،برای حافظ انتخاب شد و باقی ماند ،دلیل اش این است که تاریخ در حفظ و انتقال این عنوان ،فراتر از مردم و ای موسیقی کار کرده باشد .گفته اسحاق نیوتن کالم من را کامل خواهد کرد« :اگر من دور دست ها را دیدم برای این بود که بر شانه ی
هواخواهان حافظ ،نقش داشته است .در واقع تاریخ ،ا ِنگاره ای کتابی است نه وجودی؛ تاریخ سازمانی نظا م مند و اندیشمدانه از داده غوالنایستادم»
ی ای است که پاسخگوی کنجکاوی های ساده هم هست .اما این کنجکاوی ها نمی تواند به بنیاد های وجودی
هاست .تاریخ ،فعالیت فکر
اگر او را اسطوره نخوانیم -با ادله ای که به ان استناد کردید -شما چه تعریفی از اواز محمدرضا شجریان دارید؟
مربوط شود .پس برای ادای احترام به جایگاه موسیقایی محمدرضا شجریان بهتر است نه زحمات او در موسیقی را
محمدرضا شجریان ،خواننده ای بی مانند است؛ او ن َ َفس یک ملت است! اما برای انکه در عصری نامتعادل برای
ِ
سنت سازش ،برای ماندگاری است .باور به تاثیر گذاری
نادیده گرفت و نه از او یک قدیس ساخت .این در واقع یک
جهان ماوراء بزنیم ،هنوز باید منتظر بود.
تعادل موسیقایی ،دست به
ِ
پس برای ادای احترام
و تاثیر پذیری ،که بخشی از همین سنت است .چرا که هر تجربه ی زیستی انسانی باید بر افقی از توانایی های
منظورتان از جهان ماوراء چیست؟
بالقوه و جهان شمول استوار شده باشد .فونکسیون تبلیغ و معرفی هر شخصی باید به خو ِد ان پدیده تبدیل
به جایگاه موسیقایی
جهان ماوراء در موسیقی یعنی مکاشفه و معراج از زمین و فرود از اسمان .تجلی این عروج و فرود و شبیخون
مقابل زمان،
شود نه اینکه از قالب اصلی بیرون بزند .متاسفانه این هواخواهی بیشتر از انکه به مهربانی بگراید ،در
ِ
ِ
بهتر
شجریان
محمدرضا
تمامی تخیل ،هوش و حواس و ادراک و فراست انسانی ،باید منجر به حوادثی معتبر و جهشی نو شود؛ که
زدن به
گردن کشی می کند .خب ،خو ِد من هم شیفته ی اواز خوانی اقای شجریان هستم ،اما این شیفته گی باید میان
ِ
است نه زحمات او در
به تمامی هنوز جهش نیافته است! بله اوازخوانی محمدرضا شجریان متحیر کننده و زیباست؛ فرهنگ اوازی اش
فقدان چهر ه های
بحران
من شنوده و خوانش های اوازی ایشان یک ارتباط فرهنگی مستمر ایجاد کند .اصوال در
ِ
ِ
ِ
از استحکام الزم برخوردار است .اما ایا این فرهنگ موسیقایی زیبا را هنرمندانی چون «فرامرز پایور»« ،محمدرضا
ابداع جنبش و جریان و تحول سازی می زنند .اهمیت ماجرا در اینجا به قهرمان
اساطیری است که مردم ،دست به ِ
موسیقی را نادیده گرفت و
لطفی»« ،مرتضی حنانه»« ،پرویز مشکاتیان» و ...نداشته اند؟ این ها هم مانند شجریان وظایف اجتماعی شان را به
و روایت های قهرمانانه نیست ،بلکه این جامعه است که می خواهد نیت و ارمان و ارزوهایش را در قهرمانش تعبیه
نه از او یک قدیس ساخت
عنوان هنرمند به موقع انجام داده اند اما همه ی این فعالیت ها در عالم واقعیت انجام گرفته است و این گشایش و
روال اسطوره گون
کند .اینجاست که اگر قهرمان بتواند از مرتبه ی میرایان به مرتبه ی ایزدان تغیی ِر جایگاه دهدِ ،
جهان اساطیری دارد .به همین دلیل بازی با این کلمات بیشتر
بازنمو ِد اثر هنری به عنوان مجری اثر ،فرق بسیاری با
شدن ،محقق خواهد شد .هیچ قهرمانی و ضد قهرمانی واقعی نیست ،چرا که همه ی انها از عناص ِر واقعیت شکل
ِ
شبیه به شوخی های کودکانه است.
ی او ما را دچار نقدِ مشکل داری
بودن قهرمان در تحلیل شخصیت و خویش کار
گرفته اند و همان ذرات اندک واقعی ِ
گمان ما این است که واقعیت ،موطن قهرمان نیست ،بلکه حقیقت موطن اوست.
می کند.
ِ
ی تان
شفاف نظرتان را بیان کردید .به همین دلیل ،نگران نیستید که مورد نقد گروهی به خاطر نظرها
و ایا او تنها نماینده ی
چرا سازش برای ماندگاری را ،تاریخ باید اثبات کند؟
قرار بگیرید؟
مجری
بازگویی و تنها
ِ
مردوخ نزدیک به چهل اسم دارد .اَنو ،ا ِنلیل ،ا ِنکی و ...اما او خدای یکتاپرستی بین النهرین است و خدای برکت و
ب ه هیچ عنوان .چرا که جزو معدود افرادی هستم که در عین استقالل ،همیشه از زاویه دید یک عالقه مند و همکار
است؟
اش
ن
سرزمی
اوازی
بخشندگی .مردوخ همسری دارد(ایشتر) که الهه ی جنگ و باروری و اب و عشق است .هر دوی این ها در تاریخ
کوچکت ِراقایشجریان،حمایت هایمنطقیوجدیازایشانکرده ام.البتهبهدورازهیجاناتتندِ افراطی.شیفته
کاراکترشان را عوض می کنند .ایشتر کاراکترش را به اناهیتا و مردوخ کاراکترش را به مهر می دهد .و مهر در مسیر
گی و عالقه ی من بسیار عمیق تر از ان هایی است که با عنوان سازی برای چهره های برجسته دلبری می کنند.
ِ
دیگریکیفیت َش َمشی(خدایخورشید)پیدامیکند.درضمناینکهمهر،شخصیتخودشراازشکلدینیعصر
حیات اقای شجریان حتی پس از درگذشت شان اهمیت بسیار دارد .من از موضع گیری ها بعدی در برابر
برای من
خودش در بین النهرین می گیرد ،اما مهر پس از دوره ای به اهورا مزدا تبدیل می شود و با ناهید ازدواج نمی کند .چرا که در خدا پرستی استاد شجریان در اینده نزدیک نگرانم .جایگاه موسیقایی ایشان همواره برای من قابل احترام بوده است؛ چرا که در اواز همیشه باورشان
ایرانی ،خدایان ازدواج نمی کنند .به همین دلیل رابطه ی ناهید و مهر بین النهرینی است ولی ایرانیزه شده است .و این درون روندگی فقط داشته ام .البته به دنبال مشاجره با کسی هم نیستم ،انچه را که گفتم باور دارم و خالف ان را غیر واقعی می دانم .به هر صورت من حق
در تاریخ و اساطیر میسر است .خدایان در اساطیر یک بار می جنگند و بار دوم به پیروزی می رسند .جنگ رستم با فرزندش هم می تواند بیان دارم و به ازادی بیان هم معتقدم و می دانم که دیدگاه های انتقادی اغلب رسالتی دو سویه و دوگانه دارند .از سویی باید زاویه دیدگاه
ادامه ی همین ماجرا باشد .می بینیم که اهدا و واسپاری القاب در عالم واقع شدنی نیست و از سوژه بیرون می ماند .البته این عنوان سازی ها را تشخیص داده و متحول کرد و از سویی دیگر ،عوامل فرهنگی را از گزند گمراهی حفظ کرد .این یک اگاهی است که جهان در پی به
ها ربطی به اقای شجریان پیدا نمی کند و باید گالیه را از کسانی کرد که این برچسب ها را علم می کنند .در ایران قدیم وظایف اجتماعی انقیاد در اوردن خود باشد و ما را هم مقید کند .کالم زیبای «ابوالحسن خرقانی» شاید پاسخ مناسب تری برای سوال شما باشد .بر همه
و اختیارات همه ی طبقه ها (موبد ،ارتشتار ،روحانی و توده ای از مردم) مشخص بوده است .اما در شرایط فعلی این ورود بی حاصل و بی چیزی کتاب بود مگر بر اب /و اگر گذر کنی بر دریا /از خون خویش بر اب کتابت کن /تا ان کز پی تو دراید /داند که عاشقان و مستان
ِ
میان
موقع ،دیگر با
مفهوم نجات و منجی دچار تقال شده ایم و در این میان چرا و چه کسی و سوختگان رفته اند.
حقیقت زندگی همخوانی ندارد .به هر روی ما ِ
ِ
ِ
ناکارامد.
جمعی
روح
از
برامده
ست
امری
رویه
این
که
می دانیم
اما
نیست،
اصلی
ی
مساله
بسازد
قهرمان
تا
گیرد
تصمیم می
در واقع معتقدید نقد سازنده ،راهگشاست...
چرا معتقدید نمی توان و نباید اقای شجریان را اسطوره نامید؟
خب می توان با این دید به ماجرا نگاه کنیم که تاریخ موسیقی ایران بیشتر روند درونی داشته و دارد و همیشه هم مطابق منطق پیش
ِ
فکرمی کنیدهمهینگارندگانوهمه یمورخانوبانیانفرهنگشفاهی،درایتوجسارتابوالفضلبیهقیراداشتهباشند؟در
ل ها نرسیده ،نمی تواند رشد تکامل یافته ی قابل مالحظه ای
حکومت نرفته است .ابزار تولید در موسیقی ایران چون به رشد قابل توجهی در این سا
پُر از تزویر و فتنه ،با ان همه بدبینی و بی اعتمادی مسعود غزنوی ،چه کسی جز بیهقی توان بازگویی و نگارش جز به جز وقایع را داشت؟ پیدا کند .عدالت و ازادی مفاهیمی دیالکتیکی اند و باید بپذیریم هر چه عدالت بیش تری برقرار باشد ،ازادی کمتری وجود خواهد داشت
چند نفر از اطرافیان ،طرفداران و منتقدان اقای شجریان ،چه در زمان حیات و چه در دوران بیماری و حتی پس از درگذشت ایشان ،و همین طور ب ه عکس .سال هاست که بخش عمده ای از اهالی موسیقی ایران عادت به گزافه و رفتارهای مزورانه دارند .نیاز نیست چیزی
توانستندواقعیت هارابیهقیواربازگوکنند؟باگوشخودمبدگویی هایعدهایازاهالیموسیقیراعلیهاقایشجریانشنیدهام.همین را عنوان کنم ،در هر محفل موسیقایی حضور داشته باشید این موارد به راحتی قابل رویت است.
افراد در کمال وقاحت ،در رثای او ،در رسانه ها با ژست فروتنانه و محترمانه از محاسن و بزرگواری و انسانیت محمدرضا شجریان داد سخن
شاید چون بازار خودش را دارد!
داده بودند(که البته شکی هم در بزرگواری ایشان نیست) و جالب اینجاست که به هیچ وجه به حرف هایی که می زدند باور نداشتند و
شاید ...خیلی از استادان موسیقی ،شیفته ی این مجیزگویی های نابخردانه هستند و اتفاقا خودشان شرایط این نابسامانی را فراهم
دیدن «ان روی سکه» است! همان ورطه های هولناک تاریخ معاصر!
ل انها نبود! این همان
انچه می گفتند حقیقت د
ِ
می کنند .این جمله گویای گفتارم خواهد بود؛ در کتاب عهد عتیق امده است« :هیچ تمثالی از خدا برای خود مساز» چرا که نمی توانی
«ایزتسو»ازگروهیازطبقه یکاهنانصحبتمی کندکهدرمشابهتکارشانباپیغمبرانوشاعران،وظایفاجتماعییکسانیداشتهاند.
خیر مطلق را به تصویر بکشی .ب ه شخصه ،بسیاری از اتفاقات موسیقی ایران را نپذیرفته ام؛ از ساخت القاب تقلبی و بت سازی های یک
در واقع کاهن بودن به نوعی نهادی اجتماعی محسوب می شده است .در خدای تورات اسم جمع نهفته است؛ همان «یَ ُه َوه» .موسی(ع)
ِ
ساحت
شبه گرفته تا جوایز کیلویی طراحی شده ی مشکوک که از درون شان بوی کثیف پول و کسب قدرت بیرون می زند! برای همین
صدای قائلی را از سوی خداوند می شنود ،خداوند از او می خواهد تا ا َ
حشای خویش را از ان متنی که در سینه ی موسی گذاشته است،
ِ
موسیقایی محمدرضا شجریان برایم اهمیت دارد و رفتا ِر دوگانه ،تصنعی و هیجانی درباره ی او را نخواهم پذیرفت .قدرت عظیم اوازی
نقش اسطوره ای پیدا
جاری کند و زبان باز کند و این گونه از طریق
جهان اساطیری ،زبان ،به یک قوم سپرده می شود و گوینده و راوی ِ
ِ
اشکال
شجریان به خصوص در یک دوره ی بیست ساله(از نیمه های دهه پنجاه تا نیمه های دهه هفتاد) غیر قابل انکار است .اوازهایش
ِ
زبان کسی مثل «حافظ» و « سعدی» ،تبدیل به بوطیقای جهان نیک و بد
ها،
ش
ارز
تباهی
ر
می کنند .حاال چگونه ممکن است که در عص ِ
ِ
هنری ای دارد ،که من در هیچ جای دیگری نشنیده ام .شجریان هیچ طرح اوازی را کش نمی دهد و در خوانش هایش ،روایات و تم های
شود و در زندگی عادی مردم به بیانی اساطیری تبدیل شده و راوی اش هم اسطوره ی موسیقی باشد؟! این غیر علمی به نظر می رسد!
ِ
اثرات موسیقی
فرعی َو اضافه نمی اورد .هنرمندی اش در خواندن ،علل منطقی دارد .او فقط راوی شرق ایران نیست .اوازش تلفیقی از
شجریان راوی موسیقایی کم نظیری است و در این تردیدی نیست! اواز او در مقاطعی فراتر از هر طرح ملودیکی است! بحث من این
ِ
اقوام ایرانی است .گرچه استاد شجریان به نظر من اسطوره نیست ،اما اوازش ما را به اسطوره ها و حماسه
دستگاهی و
تاثیرات موسیقی ِ
است که پیشکش کردن این القاب او را بزرگ تر نمی کند ،بلکه از قدرت او می کاهد و ما وظیفه داریم برای حفظ حرمت او و بزرگی اش،
های ایرانی و ملی نزدیک می کند َو به ن َ َفس یک ملت گره می خورد. صفحه 15
HONARMAND INTERNATIONAL NEWSPAPER
وقتیشان هنر باالتر از سیاست است!
غایبحاضر...
ِ
شماره• 1336چهارشنبه 28ابانماه • 1399سالسیزدهم• 16صفـــحه
صاحب امتیاز :شـرکت جهان سبز
مـدیر عامـــل :حسـین احـمـدی
مدیر مسوول :مهدی احمدی
زیـر نظــر شــورای ســردبیـــری
چاپ :گل اذین
سازمان اگهی ها88311361 - 88311353 :
نشانى :تهران ،خیابان مطهری ،بعد از خیابان سلیمان خاطر
خیابان اورامان ،پلاک ،43واحد2
تلفکس88813489 - 88301986 :
توزیع :نشرگستر امروز
پژمان سلطانی
دبیر ویژه نامه
دبیرویژه نامه :پژمان سلطانی
همکاران این شماره:
زهره اقاسیان ،محسن حسینی ،نکیسا علی حیدری
سپهرشهبازی ،سینا ابراهیمی ،مهرگان سنجانی
منشور اخالق حرفه ای روزنامه هنرمند
http://honarmandonline.ir/?p=6049
سیستممدیریتکیفیت-رضایتمندیمشتری
سیستم مدیریت کیفیت
ISO 10004:2012
ISO 9001 : 2008
instagram.com/honarmandonline
telegram.me/honarmandnews
www.honarmandonline.ir
اوقات شرعی
به وقت تهران
11:50
اذان ظهر
16:55
غروب افتاب
17:15
اذان مغرب
اذان صبح فردا
طلوع افتاب فردا
05:16
06:43
پندبزرگان
مواظب افکار منفی خود حتی کوچک ترینشان
باشید؛ کوچک ترین سوراخ ها هم می توانند بزرگ
ی ها را غرق کنند.
ترین کشت
بنجامینفرانکلین
حافظانه
جز استان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم
که تیغ ما به جز از ناله ای و اهی نیست
یادداشت
صدایبزنگاه های
زندگی ام
باید نوشت و چاره ای جز این نیست .اما مساله این است
که چگونه بنویسیم و هرچه ناگفت ه است ،بنویسم .اگر از
گردنه هزار خم این روزگار به ســامت بگذریم و رگ و
ریشه ی این گفته ها ،سالم و دست نخورده باقی بمانند؛
اسباب شوق و دلگر می خواهد بود .اما حقیقت این است
که این ها ،موج های رونده ای هستند که مخاطبان به ان
ارزش و اعتبار می دهند.
های بی رمق ،مثل چلچله های پاییزی ،ارام
او ،در این سال ِ
رفت تا نکند مبادا خاک گریبان ما را گرفته باشد .این
رنگین اهل هن ِر این
ادم ها ثروت و بخشی از طیف های
ِ
ِ
فرهنگافسرده
سرزمین اند که در وسع خود توانسته اند
ی ما را در پهنه ی زیبای ایران و هر نقطه از عالم ،شاداب و
شیرین کنند .این ،به دلدادگی ها ،تب ،ایثار ،ایمان و ِ
دانگ
صدای چاووشان قافله مربوط است .از استاد «محمدرضا
ِ
شجریان»می گوییم...
بهانه ی همه ی یادداشــت ها و گفتگوهایی که در پی
ِ
گرامیداشت یا ِد زنده یاد محمدرضا شجریان
می ایند،
در چهلمین روز فقدان اوست .بخشی از انچه می خوانید،
ابراز ارادت یاران و شــاگردان اوست؛ بخشی دیگر دل
نوشته های مصاحبان اوست به یاد دوست و بخشی دیگر
نیز فرصت و مهلتی برای بیان احساســات انهایی که
عمری صدای شجریان را شنیدند و با ان خاطره ساختند؛
گریستند و به شوق امدند ...
ویرایش متنی یادداشت ها
به رســم امانتداری ،تنها به
ِ
بسنده کردیم و به ساختار و ادبیات کالمی نویسندگان
یادداشت ها،وفادارماندیم.
از انجایی که دوست داشتیم همه افراد نام اشنا در هنر،
در این پرونده حضور داشته و در کنارما باشند؛ با بسیاری
از این عزیزان تماس گرفتیم اما به دالیل متفاوت امکان
اینهمکاریفراهمنشد.
مهدی احمدی
مدیرمسئول روزنامه هنرمند
-1روزنامه «هنرمند» در خرداد ماه 1395و در غائله مربوط
به مجوز دیرهنگام البوم اســتاد محمدرضا شجریان بعد از
گذشــت چندین سال از درخواســت ان و همزمان با اغاز
کمپین های مردمی در فضای مجازی برای پخش نوای ربنای
استاد در رمضان المبارک ان سال ،طی یادداشتی و خطاب به
وزیر وقت فرهنگ و ارشاد و مسولین ذیربط تاکید کرد و به
رویت و گوششان رساند که به قول معروف ،دیگر بیش از این
کشش ندهید این حقد مذموم را و کاسه داغ تر از اش نشوید
برای دردانه های هنر ،اما صد افسوس که برگوش هاشان و بر
چشم هاشان گویی قفل و بستی است مصداق ایه شریفه :صم
بکم عمی فهم ال یرجعون.
-2گفتیم و نوشتیم که تنگ نظری بخشی از بدنه مدیریت
فرهنگی -سیاسی حاکمیت و جمعی کاسه داغ تر از اش ها و
متملقان بی خرد و بی تدبیر در قبال استاد شجریان نارواست
و با بی فکری و خلط سیاســت با فرهنــگ و هنر ،لطافت و
دلبری های هنر و هنرمندان را به لجن زار سیاست نیاالیید و
فی المثل خوانش یک مناجات ،حاوی چند ایه شریفه استغفار
قران مجید توسط اســتاد را به یک موضوع امنیت ملی و
حاکمیتی و باعث تبدیل شدن به عنصری قوی در دوقطبی
شکل یافته سیاسی -اجتماعی ،مبدل نکنید.
-3گیریم که استاد یا هر دردانه ای در فرهنگ و هنر به وقت
مناقشات سیاســی و به وضع و قرار شهروندی نظر خود را
داشته و ابراز کند و در مقام کنش و واکنش های معمول و تند
انتخاباتی و التهابات سیاسی -اجتماعی تندی و جسوری کند
مثل همه احاد و دیگــران ،ان هم به صدق و ازادگی و نه به
در بزنگاه های تاریخ
فرزانه طاهری
مترجم
لبخند در جواب ان خانم بگویی ،گرچه من شایستگی این جور غش کردن ها را ندارم ،اما ادم ها را
ِ
واقعیت وجودی شان دوست دارم و باور می کنم؛ با نیک و بدشان .سال هاست از شنیدن صدای
با
شنیدن «قطعه ی سپیده» در سال هزار و
دلنشین اقای شجریان لذت برده ام .لذتی هنری! چه از
ِ
ِ
سیصد و پنجاه و شش با گروه شیدا که با درک ویژه ای از شرایط سیاسی ،اجتماعی روانه ی بازار
شد! چه گوش سپردن به تصنیف زیبای «بهاردلکش» که اجرای دقیق اقای شجریان ،با تاکیدها،
تبادل حسی دو طرفه اش با اقای «لطفی» ان را از اجراهای دیگ ِر
کشش ها ،سکوت های به موقع و
ِ
تغزلیاوازهایالبوم«دلشدگان»یاشنیدن
لحن
تصنیف«درویشخان»متمایزکرد .همینطوراز ِ
ِ
چشمتنگنظران.بهدلیلاگاهیشجریانازقرائتقرانوتسلط اشبرموسیقی
«ربنا»کهشدخا ِر
ِ
سنتی ایران و همچنین اگاهی بر مقوالتی چون ریتم ،ملودی و بافت بود که سبب شد تا چنین
چماق
اجرایی ارائه کند -جدا از باور یا عدم باور-و توانست دست رد به سینه نوچه گان بزند تا
ِ
تخم کینه
ممنوعیت هم بر سرش بکوبند .هرچند با هر ممنوعیتی محبوب ترش کردند .تا انجا که ِ
پاشیده شد بر دل کسانی که نتوانسته بودند به حق ،جا در دل مردم باز کنند .اما شجریان نه تنها با
صدایی دلنشین ،بلکه با تسلط اش بر موسیقی سنتی ایران ،با ممارست اش در یادگیری ،فهم دقیق
شعر ،تشخص فردی و اعتبار موسیقایی که به شعر فارسی داد و با درک دقیق بزنگاه های تاریخی و
قرار گرفتن در کنار مردم ،به جایگاه ویژه ای در موسیقی ایرانی دست یافت و در دل مردم ماندگار
مخاطبان خاص اش را به مخاطبان خاص و عام
شد .طوری که پس از اجرای اهنگ «زبان اتش»،
ِ
فرخنده حاجی زاده
نویسنده و شاعر
نوشــتن درباره ی اقای شجریان سهل است و ممتنع .سهل ،چون کافی است نگاهی هر چند
گذرا به واکنش های عاطفی هوادارانش در روزهای بیماری و درگذشت اش بیندازی ،تا هوای کار
دست ات بیاید .ممتنع است ،زیرا جز چند دیداری که با او داشتی ،خاطره ی دیگری نداری .هر
چند خاطره ها لزوم ًا ،چهره به چهره شکل نمی گیرند .پس می توانی با یاداوری ان سال ها که
تلویزیون پدیده ای نو بود( ،البته نه در هر خانه و هر شهری) جعبه ای جادویی ،که اگر از ساعت
پنج عصر تا یازده شب میخکوب ات نمی کرد ،در ساعت هایی از هفته حتما گرفتار اش می شدی.
لحظه هایی که می توانستی دل بسپاری به اوا ِز زیبای «سیاوش»« ،پریسا» و گاه «خاطره پروانه».
زنان اواز خوان ،بلکه
همان تلویزیونی که تبدیل شد به قربانگا ِه موسیقی .نه تنها قربانگا ِه صدای ِ
چهره نوازندگان و تصویر سازهای شان .همان سازهایی که برای حمل شان از شهری به شهری
ِ
مبارک اداره فرهنگ و ارشاد را دریافت کنی.
دیگر باید دوندگی می کردی تا نامه ای مزین به ُمهر
اندک اندک اما در برابر واکنش های اجتماعی و تمسخرهای جهانی ،ناگزیر به گشودن روزنه ای
شــدند و برای بازگرداندن بخشی از مخاطبان شان در پی چاره برامدند .این شد که صف های
طویل برای دیدن کنسرت های موسیقی در برابر تاالرها تشکیل شد .همان صف هایی که تو هم
برای دریافت بلیط و شنیدن صدای شجریان در سال های دور ،ساعت ها پشت نرده های تاالر
رودکی ایستادی.
بزرگان عرصه موسیقی ،ادبیات و دوستداران نثار اقای شجریان کرده
از طرفی پسندیدنی ها را
ِ
اند .از القاب ُقدسی و مینوی تا خسروی اواز و . ...پس تو چاره ای نداری جز اینکه از حس هایت
براینوشتنکمکبگیری.حس هاییکهنمی توانندغیرواقعیباشند.دربرخوردباهمینحس های
درونی است که یاد کنسرت اقای شجریان در پارک ارم می افتی و خانم حقوقدانی که بیرون از
سالن وقتی درباره ی نوازندگان اظهار نظری شنید با تعجب پرسید مگر ارکستری هم بود؟ با حیرت
نگاهش کردی ،چطور ممکن است کسی ان جمع چند نفره را روی سن ندیده باشد؟! پرسیدی:
«دیدنداشتین؟ارکسترراندیدین؟»طورینگاهتکردکهانگاریااحساسندارییاازموسیقیسر
در نمی اوری و پاسخ داد« :من اقای شجریان رو که می بینم کور می شم .همین که اقای شجریان
خواند :سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند؟ من غش کردم» .دلت می خواست می توانستی با
نقاشی از هوشنگ مهراردالن
برای من شــجریان جز اینکه اواز
خــوان قدری بود کــه هر کس به
اندازه ی وســع اش از ان سیراب
می شد ،جز انتخاب شعرهایش که
بی نظیر بود ،جز عشــوه ای که در
صدایش بــود و هیچ کس دیگری
ان را نداشت ،سوای منش سیاسی
و اجتماعی و انســانی اش ،صدای
بزنگاه های زندگی ام بود.
خاطراتی که در ســکوت به ذهنم
نمی رســد و در تــوری لطیف و
ظریف صدایش پیچیده اســت و
این رابطه دو طرفه اســت ،یعنی
صدایش را که می شــنوم جز لذت
لحظه با هجــوم خاطره های تلخ و
شــیرین خاطره هایی گاه هولناک
و گاه ارام جان همراه می شــود.
چنین صدایــی هرگز خاموش نمی
شود و این کلیشــه ای نیست که
بی رمق و دستمالی شده باشد ،این
عین حقیقت است .و این هم عین
حقیقت است که بیست سال نشد
که نفس به نفس به صدایش گوش
دهم .من فقط یکبار توانســتم در
لندن به کنســرت شجریان بروم و
دیدم ان جان جهانی که می خواند
چقدر متفاوت بود با انچه ما با زدن
دو شاخه در پریز می شنویم.
نفاق و دورویی و چاپلوســی! گیریم به زعم دوستان نباید و
نشاید و نمی بایست که ایشان در ان وقت چنین می گفتند و
نمی گفتند یا چنین و چنان.
گیریم که شــما درست می گویید؛ اما مگر نه اینکه این خود
اهالی قدرت و سیاست بوده و هستند که پای هنر و هنرمند را
به وقت و کارزار سهم خواهی خود از جناح رفیق رغیب مقابل
و دولت مستقر؛ وجه المعامله انتخاب جامعه و توده کردند و
می کنند .اگر گالیه ای هم باشــد بر هنر و هنرمند و فرهنگ
نیست بلکه بر قدرت و سیاست است که سرمست از قدرت
و معتاد این بازی و قمار کثیف هرباره است و دود افیونش بر
چشم و جان هنر و فرهنگ و جامعه گرفتار در این دو قطبی
سازی های موسمی.
-4متاسفانه شرایط و شیوه مواجهه مردم و عالقه مندان با
خبر ناگوار درگذشت ایشان ،جمعیت ناراحت مقابل بیمارستان
و شــیوه کنترل و مراقبت از حس و حال و بغض از سر عالقه
و صدقشان در قبال تحریکات سودجویان و فتنه گران مزدور
و خائن به وطن و فرهنگ و هنــر ،مجددا اوج بی تدبیری و
دست پاچگی برادران تامین و انتظامی استان و کشور را ،به
رخ کشید.
-5هنرمند در اردیبهشت و رمضان المبارک سال جاری نیز
مجدد ،پیگیر مطالبه و خواست اهالی فرهنگ و هنر و عموم
مردم برای ازسرگیری پخش مناجات خاطره انگیز استاد شد
(دعای ربّنای محمدرضا شجریان که با عنوان «ربّنای شجریان؛
مثنوی در مایه افشــاری» در اردیبهشت ماه ۱۳۹۶به شماره
۱۳۹۶در فهرست ملی میراث فرهنگی ناملموس ثبت شد)
و گفت که شاید این اخرین فرصت برای شستن دل ها از این
حقد و کین های رفته باشد و این ابرام بر جمود و خشک مغزی
در حکمرانی فرهنگی -رســانه ای ،پشیمان کننده و ناگوار
خواهد بود .اما امان از مدیران خسته و معطل و نورسته گان
متملق و کم خرد و جاه طلب و بی تقوای دور و برشان؛ گروهی
خاص و اندک از جرگه مدیریت خواهان جوان که در پستوی
ذهن خامشان الف سیاست مدن و تدبیر منزل می زنند و با این
جوالن کورکورانه می روند تا ته مانده ای از سرمایه اجتماعی و
هســت و نیست کشور از سیاست و جامعه تا فرهنگ و هنر
را به باد هوس خویش و از طرفی طمع عثمانی گری و نقشــه
دژخیمان ایران زمین که از چپ و راســت و باال و پایین هر
کدامشان برای تکه ای از این تن رنجور ،دندان تیز کرده و زوزه
می کشند ،ببازند و بسوزانند.
گفتنی ها را بارها گفته اند و گفته ایم و شنیده اند اما صد افسوس
که گویی برگوش هاشان و بر چشم هاشان قفل و بستی است
ی !...
همچنان و مصداق ایه شریفه که؛ ُص ٌّم ب ُ ْک ٌم ُع ْم ٌ
بدل کرد .گرچه این اهنگ در مقایسه با اثار ارکسترال قبلی اقای شجریان از تنظیم موسیقایی
مضمون به رو ِز شعر و همدلی با مردم و سوز صدایش
ملودی جذاب و
ویژه ای برخوردار نبود ،اما
ِ
ِ
جایگاهی تازه به او داد .جایگاهی که با ممنوعیت ها و پیشگیری از حضور و اشتیاق هوادارانش
برای ادای احترام به پیکرش حتی با مدد از کرونا هم راه به جایی نبرد و نشان داد ،بدون پرداخت
پول ،غذا و امکانات حمل و نقل هم می توان در دل خلق چنان رخنه کرد که سد ممنوعیت ها را
ِ
ِ
محبوبیت واقعی را از محبوبیت های مناسبتی
تفاوت
بشکنند و حسرت به دل رقیبان بنشانند .تا
یاارعابیدریابند. صفحه 16