روزنامه هنرمند شماره 1336 - مگ لند
0

روزنامه هنرمند شماره 1336

روزنامه هنرمند شماره 1336

روزنامه هنرمند شماره 1336

‫چهارشنبه‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شماره ‪ 16 1336‬صفـــحه ‪ 5000‬تومـان ‪ISSN 2008-0816‬‬ ‫هنرمند را در «مگ لند» و «جار» ورق بزنید ‪www.magland.ir‬‬ ‫‪www.jaaar.com‬‬ ‫و یژه نامه ی چهلمین روز درگذشت‬ ‫استاد محمدرضا شجریان‬ ‫نقاشی‪ :‬نسرین پناهی‬ ‫شجریان هنرمند‬ ‫ِ‬ ‫محمود دولت ابادی‬ ‫نویسنده‬ ‫شجریان هنرمند از ان است که نمى توان چنین عنوانى را به هر ان که با هنر سر و کار دارد داد‪.‬‬ ‫این که مى نویسم‬ ‫ِ‬ ‫دریغا که با او رفت و امدِ دوســتانه نداشتم چنان که مث ً‬ ‫ِ‬ ‫دوست فقیدم محمدرضا لطفى داشتم‪ .‬پس این براستى‬ ‫ال با‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫مدال هنر‬ ‫دریافت‬ ‫مناسبت‬ ‫به‬ ‫دیدم‬ ‫را‬ ‫ایشان‬ ‫که‬ ‫بارى‬ ‫اخرین‬ ‫استا ِد موسیقی اوازى ایران را چند بارى بیش ندیدم‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ادب فرانسه بود در محل اقامت سفیر فرانسه در ایران‪ .‬اندکى دیر رسیدم و چون وارد شدم یکراست رفتم به روى‬ ‫و ِ‬ ‫بوسی او که ایستاده بود کنار همسرش و همایون با همس ِر خود‪ .‬بیرون که امدیم مهراذر به من گفت وقتى وارد شدیم‬ ‫و شــجریان تورا دید چهره اش انگار روشن شــد‪ ،‬و من البته خرسند شدم و گفتم شاید انتظار نداشته از دعوت او‬ ‫استقبال کنم باتوجه به این که رفت و امدى نداشته ایم؟ نخستین بار که دیدمش در یک مهمانی ساده و دوستانه بود‬ ‫در ایام منع موســیقى که گویا اهل موسیقى ترتیب داده بودند و محمدرضا ان شب اواز خواند و دریغا که نتوانستم‬ ‫احترام هن ِر او نفس را در سینه حبس کردم و بدان ع ّلت داشتم دچار ُسرفه مى‬ ‫به تمامى بهره مند بشــوم؛ زیرا به‬ ‫ِ‬ ‫میان جمع‪ ،‬به اشپزخانه ُسریدم و در به روى خود بستم و ماندم تا اواز به پایان رسید و از‬ ‫شدم که ناچار برخاستم از‬ ‫ِ‬ ‫اشپزخانه بیرون امدم با پوزش از وى و از جمع سر جاى خود نشستم‪ .‬درمیانه ى این دو دیدار که شاید سى سالى‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فاصله بود‪ ،‬شــاید دو‪ -‬سه ک َر ِ‬ ‫فریدون‬ ‫بزرگداشت‪ -‬گویا‪ -‬زنده یاد‬ ‫مناسبت‬ ‫ت دیگر اتفاق دیدار رخ داد‪ .‬یک بار به‬ ‫ِ‬ ‫مشــیرى که بنده خدایى هم عکسى گرفته بود که اخیرا ً در شــبکه هاى مجازى دیدم و یک بار هم ایشان تصادف ًا‬ ‫ســرى زد به کلبه ى من در حومه ى کردان که حاال شهرک حافظیه نامیده مى شود‪ .‬من مهمان داشتم‪ ،‬شاید لطفى‬ ‫هم بود با دکتر نورى‪ .‬امد نشســت در ان جاى نیمه تاریک‪ ،‬چایى نوشید با ننوشید‪ ،‬کم از ساعتى ماند و رفت‪ .‬یادم‬ ‫نیست همراهانى داشت یا نداشت؟ بعد از ان شنیدم او هم پى جوى مکانى ست و از ان پس رفته است طرف ابیک‬ ‫نشان قدرشناسی‬ ‫و تکه زمینى خریده و دیرى نگذشت که شنیدم براى اهالی ابیک شبى موسیقى اجراء کرده است‬ ‫ِ‬ ‫مهمان نوازی ایشان‪ .‬شبى هم کسى که نشناختم کیست به افتخار خانم سیمین بهبهانى مهمانى برگزارکرده و مرا‬ ‫سیمین زنده یاد‬ ‫هم دعوت کرده بود که رفتم و انجا از شــجریان و من خواسته شد حلقه گلى را تقدیم کنیم به بانو‬ ‫ِ‬ ‫که دوتایى حلقه ى گل را روى شانه هاى بانو قرار دادایم و طبق معمول عکس و البد فیلم هم گرفته شد ‪ .‬همان شب‬ ‫ِ‬ ‫فترت در عمرهایى بود که گذشته‬ ‫حاصل‬ ‫دقایقى باهم نشستیم و ندانستیم چه باید بگوییم و بشنویم ! و ان گنگى‬ ‫ِ‬ ‫بود و دریغا در فترت و دورى هم مى گذشت ‪.‬دیگر به یاد نمى اورم کى و کجا او را به اتفاق دیده یا ندیده باشم مگر‬ ‫شنیدن کنسرتى که برگزار مى شد درمکانى که حاال موزه ى سینما‬ ‫شــبى در استانه ى انقالب که رفتم به دیدن و‬ ‫ِ‬ ‫شده ‪-‬بى که خبر به دوستم لطفى داده باشم که از محبس بیرون امده ام‪-،‬نشستم شنیدم و دیدم و در پایان رفتم‬ ‫ِ‬ ‫تحسین ان هنرمندان که براستى شورى ایجاد کرده بودند با سروده ى» گر به تو افتدم نظر چهره به‬ ‫پشت صحنه به‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫صوت اصطالح ًا‬ ‫چهره رو به رو‪ »...‬ارى‪ ...‬همین است و بود حدود دیدارهاى من با سیاوش شجریان که پیشتر اورا با‬ ‫شجریان هنرمند‪ ،‬نه به تشخیصم از دیدار هاى کوتاه‬ ‫داوودی اش به یاد مى اوردم در اواى» ربّنا» ا ّما این که نوشتم‬ ‫ِ‬ ‫و اتفاقى حاصل شــده بود و نه در اشاره به صداى محض شــجریان است‪ .‬بلکه بیشتر تاکیدم بر یادگیری اوست در‬ ‫همه ى ابعاد از عرصه اى که به وى و هن ِر وى مربوط مى شــد؛ و از ان اســت که شجریان هرگز بس نکرد به انچه از‬ ‫طبیعت پدرى‪ -‬خانوادگى میراث برده بود ‪ .‬بلکه همواره در جستجوى بهورزى در هن ِر خود بود‪ .‬یک وقت که چندى‬ ‫ناممکن شده بود برگزاری کنسرت‪ ،‬شنیدم او به سف ِر اصفهان مى رود جهت تامل در صناعات مستظرفه که سپاهان‬ ‫تاج اصفهانى‪ .‬مى‬ ‫بدان مفتخر اســت و ما هم‪ ،‬و همچنین مى رفت به دیدار‬ ‫ِ‬ ‫هنرمندان اصفهانی ما همچون کسایی و ِ‬ ‫تحسین اش مى کردم‪ .‬یک بار مهمان دوستى بودم که صداى شجریان را‬ ‫درقلب خود‬ ‫شــنیدم جستجوهاى او را و‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫پخش کرد و من که در اندوه محض غرقه بودم ناگهان ســر بر اوردم و گفتم» عجیب است ‪ ،‬این ِ‬ ‫غلت اواز چنان بود‬ ‫که انگار ّ‬ ‫خطاطى س ِر حرف نون را به شیوه ى نستعلیق به پایان ببرد؟!» شاید ان دوست‪ ،‬همان لحظه به یاد اورد یا‬ ‫ســپس شنیدم که دیگرى گفت شجریان خط را هم خوش مى نویسد که البته من پذیرفتم ‪ ،‬بى گمان! زیرا باور دارم‬ ‫خط‪ ،‬اواز‪،‬شعر‪ ،‬موسیقى ‪ ،‬مینیاتور و دیگر هنر‪ -‬صنعت هاى اصطالح ًا مستظرفه ى ما دستادست ‪،‬هر کدام یکدیگر‬ ‫را کامل مى کنند و بى تردید شجریان این رمز را در یافته و شناخته بود‪ .‬این است که اورا هنرمندى مى شناسم که‬ ‫مى توانش « خردمندِ یاد گیر» نامید‪ .‬ارى خردمندِ یادگیر‪ ،‬چنانچه حکیم ابوالقاسم فردوسى این ترکیب را بکار مى‬ ‫برد هرکجا در هنر‪ ،‬دانش و کردا ِر درست ‪.‬یعنى که هنر تا امیخته با خِ رد نباشد دیرى نپاید‪.‬‬ ‫خالصه ى کالم این که شجریان تاعمر او کفاف داد اموخت‪ ،‬انچه را به عرصه ى هنر موسیقى و شعر مربوط مى شد‬ ‫ِ‬ ‫هنروران اوازی ما بود که قدر و‬ ‫میراث مانده از گذشــتگان را شناخت‪ ،‬ارزیابى کرد و اموخت‪ ،‬و از معدود‬ ‫اموخت‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫اتفاق مهمى در هنر اواز و اواز خوانی ایرانى است‪ .‬در‬ ‫کیف ّیت و مفاهیم شــعر را به درستى فهم و منتقل کرد و این‬ ‫ِ‬ ‫میان همه شعرهایى که خواند فقط دو مورد سهو از او دیدم که یکى از ان دو را به یاد مى اورم در این بیت ‪ .‬حافظ‬ ‫ِ‬ ‫نوشــت‪ »:‬خیال حوصله ى بحر مى پزد هیهات‪ -‬چه هاست در س ِر این قطره ى محال اندیش!» در مصراع نخست»‬ ‫حوصلــه ى بحر مى پزد» یعنى که تخیل حافظ حوصله ى دریــا را به جوش در مى اورد‪ .‬کارى که ناممکن و محال‬ ‫اســت‪ ،‬ولى از عهده ى خیال حافظ بر مى اید و فقط از عهده ى خیال بر مى اید‪ .‬کما این که در مصراع درخشان‬ ‫بعدى مى اورد وگویى مى پرسد ازخود باحیرت که بنگر» چه هاست در س ِر این قطره ى محال اندیش؟!»‬ ‫متجانس قطره بادریا و تفاوت ک ّمی عظیم ان دو‪ ،‬حافظ مى گوید‬ ‫واینجا قطره خو ِد شــاعر است‪ .‬صرف نظر از ربط‬ ‫ِ‬ ‫خیال قطره اى ست که من‪،‬که ادم‪،‬‬ ‫توان‬ ‫از‬ ‫انگیزى‬ ‫حیرت‬ ‫تناقض‬ ‫خیال من دریا را به اتش مى کشد‪ ،‬و انجا ٍم چنین‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫مشورت‬ ‫طرف‬ ‫هستم! و این یکى از گرانترین شه بیت هاى غزلیات حافظ است که اما محمدرضا شجریان و احتماال‬ ‫خیال حافظ‪ ،‬و به نادرست خوانده شده» خیال حوصله‬ ‫شــدن دریا را در‬ ‫او نتوانسته اند بر بتابند به اتش کشیده‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ى بحر مى برد هیهات!» و گمان رفته اســت که خیال حوصله ى دریا را ســر مى برد! ومن تعجب کردم از درست‬ ‫احترام‬ ‫هوش هنرمندى که اورا به خردمندى مى شــناختم و مى شناسم نیز‪ .‬اکنون به یاد و‬ ‫جانب‬ ‫درنیافتن بیت از‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫اموزش حافظ از گذشتگان‪ ،‬این نوشته را باهمان‬ ‫محمدرضا شجریان هنرمند که بسیار اموخت از حافظ و شیوه ى‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫حافظ بى بدیل سروده است‪ :‬خیال حوصله ى بحر مى پزد هیهات‪ -‬چه هاست در س ِر‬ ‫بیت به پایان مى برم چنانچه‬ ‫این قطره ى محال اندیش!‬ ‫محمود دولت ابادى‪ -‬دوسلدورف‬ ‫تاریخ پانزدهم ابان ماه‪١٣٩٩‬‬ صفحه 1 ‫‪2‬‬ ‫شجریان خواننده ای مردمی‬ ‫شجریان برایوطنشخواند‬ ‫چهارشنبـــــــه ‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شمــاره ‪1336‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران‬ ‫یادداشت‬ ‫شجریان‬ ‫متفاوت و دیگرگونه‬ ‫سید مجتبی حسینی‬ ‫معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمی‬ ‫من به عنوان یک دوستدار موسیقی ایرانی وقتی‬ ‫نگاه می کنم و روند موســیقی اصیل ایرانی را پی‬ ‫گیری می کنم می بینم که به راحتی می توانیم اواز‬ ‫ایران را به دو دوره ی قبل و بعد از استاد شجریان‬ ‫تقســیم کنیم‪ .‬حضور یک نفر توانسته است این‬ ‫قدر شاخص ها و معیارهای هنری اواز اصیل ایرانی‬ ‫را ارتقا بدهد کــه در واقع قبل و بعد از حضور او‬ ‫متفاوت و دیگرگونه می شود‪.‬‬ ‫نکته ی بعد هوشمندی های ایشان در اجرای اواز‬ ‫و تلفیق درست شــعر و موسیقی است‪ .‬به همین‬ ‫دلیل اثار ایشان توانسته است در بین مخاطبان‬ ‫جایگاه ویژه ای پیدا کند و افراد را با ســلیقه های‬ ‫گوناگون به موسیقی اصیل ایرانی عالقه مند نماید‪.‬‬ ‫چه کســی که دغدغه های ادبی و چه کسانی که‬ ‫دغدغه ها و عالقمندی های هنری داشتند‪.‬‬ ‫نکته ی سوم نقشی اســت که ایشان در توجه به‬ ‫موســیقی اصیل ایرانی به مخاطبین هنر عرضه‬ ‫کردند‪ .‬به نوعی که حضور ایشــان و هنرمندان‬ ‫شاخص هم دوره ی ایشان توانست موسیقی ایرانی‬ ‫را هم از نظر کمی و هــم از کیفی ارتقائ دهد و‬ ‫مخاطبان ان را گسترده کند‪ .‬شاید به یک معنا در‬ ‫دهه های پیشین موسیقی اصیل ایران این چنین‬ ‫مورد اقبال قرار نداشته‪ .‬و حضور افراد تاثیر گذار‬ ‫مانند ایشان بود که این اقبال و توان را به موسیقی‬ ‫داد تا دل های جدید را هم متوجه موسیقی اصیل‬ ‫ایران و ظرفیت های ان بکند‪ .‬به نوعی که در تمام‬ ‫این سال ها اســتقبالی که خارج از کشور و حتی‬ ‫کســانی که با زبان فارسی اشــنایی نداشتند از‬ ‫برنامه های موسیقی اصیل ایرانی چه کنسرت های‬ ‫مرحوم استاد شجریان و چه کنسرت های اساتید‬ ‫دیگر داشتند بخشــی از ان برامده از حرکت و‬ ‫اجراهایی بود که دهه ی ‪ 60‬و ‪ 70‬توســط ایشان و‬ ‫اساتید هم طراز ایشان در جهان برگزار شد‪.‬‬ ‫شجریان‬ ‫فقط خواننده نبودند‬ ‫ژاله اموزگار‬ ‫پژوهشگر زبان های باستانی‬ ‫من در موسیقی سر رشــته ای ندارم ولی مثل هر‬ ‫ایرانی دیگری از موسیقی سنتی خودمان بسیار لذت‬ ‫می برم‪ .‬من به عنوان یک ایرانی به چنین شخصیتی‬ ‫که در رشته ی خودشــان هم با سواد بودند(چون‬ ‫ایشــان فقط خواننده نبودند‪ ،‬سواد موسیقی هم‬ ‫داشتند) احترام می گذارم‪ .‬استاد شجریان یکی از‬ ‫ردیف شناســان درجه یک ایرانی بودند و در عین‬ ‫حال صدای زیبا و اخالقی مردمی داشتند‪.‬‬ ‫علی نصیریان‬ ‫بازیگر‬ ‫لوریس چکناواریان‬ ‫رهبر ارکستر و اهنگساز‬ ‫شــجریان در موســیقی اوازی ایران منحصر به فرد است؛‬ ‫همانطور که غالمحســین بنان بود و هست‪ ،‬شجریان در عمر‬ ‫پر برکت خود در زمینه موسیقی اوازی ایران تحقیق و تفحص‬ ‫کرد‪ .‬با اساتید این رشته کار کرد‪ ،‬اموخت و اموزاند‪.‬‬ ‫شــجریان گوشه های مهجور موسیقی ســنتی را خواند و با‬ ‫جادویی خــداداد‪ ،‬گنجینه ای از اوازهای‬ ‫صدای کم نظیر و‬ ‫ِ‬ ‫ایرانی را از خود به یادگار گذاشت‪.‬‬ ‫شــجریان توده ی مردم را با مفاهیم شعر حافظ اشنا کرد‪ .‬و‬ ‫حافظ را به مردم شناساند‪.‬‬ ‫شجریان برای مردم وطنش خواند و چه زیبا خواند‪ .‬او همواره‬ ‫حــق فرهنگ ایران در‬ ‫با مردم بود و هســت او نماینده به‬ ‫ِ‬ ‫دنیاست‪ .‬شجریان یک نابغه بود‪.‬‬ ‫خاطره ی دهه ی هفتاد‬ ‫علی مرادخانی‬ ‫مدیر اسبق مرکز موسیقی‪ ،‬معاونت هنری پیشین وزارت‬ ‫فرهنگ و ارشاد اسالمی و مدیر موزه موسیقی ایران‬ ‫استاد شجریان در رشته موسیقی سنتی بودند و من در حوزه ی کالسیک و این‬ ‫دو مقوله و دنیای متفاوت هســتند‪ .‬به این دلیل نمی توانم نظر دقیق تکنیکال‬ ‫راجع به کارشــان بیان کنم‪ .‬ولی می دانم کارشان بسیار با ارزش بود و به واسطه‬ ‫شخصیت ناب و تسلط در خواندن بسیار تاثیرگذار بودند به طوری که بسیاری از‬ ‫موزیسین ها تحت تاثیر ایشان قرار گرفتند‪ .‬شجریان نه تنها خواننده ای درجه‬ ‫یک بودند بلکه نواوری هایی داشــتند و سازهای مختلفی را طراحی کردند که‬ ‫به نظرم باید در موزه ای به نمایش گذاشته شوند‪ .‬اقای شجریان بسیار مردمی و‬ ‫ملی بودند؛ زمانی که زلزله بَم رخ داده بود برنامه گسترده ای برای کمک به اهالی‬ ‫بَم انجام دادند‪ .‬شــجریان هنرمند بزرگی بود که در هنر و زندگی روزمره ترسی‬ ‫نداشــت‪ ،‬با زمان امروز و زمان فردا زندگی می کرد و به همین دلیل کسی که با‬ ‫زمان فردا زندگی کند و نان را به نرخ روز نخورد ان فرد در تاریخ جاودان خواهد‬ ‫ماند و اقای شجریان هم یک هنرمند جاودانه هستند‪.‬‬ ‫سال‪،۱۳۷۰‬کنسرتیدرچهارشبکهدرشب هایعیدغدیربودبرای اقایشجریاندرنمایشگاهبینالمللیبرگزارکردیم‪،‬‬ ‫البته یک شب پس از دو شب اول و دوم استراحت داشتند‪.‬‬ ‫بسیار کنسرت منظم و زیبایی بود اما با وجود تالش های بسیار چالش های زیادی را هم به همراه داشت و بعد از شب دوم‬ ‫مخالفت هایی با این کنسرت ایجاد شد‪ .‬این مخالفت ها و اتفاقاتی که در شب سوم افتاد باعث شد تا بعد از اجرای شب سوم‬ ‫اقای شجریان تصمیم به عدم اجرا در شب اخر بگیرند‪.‬‬ ‫در ان زمان اقای خوشرو معاون هنری بودند و اقای بشارتی نیز وزیر کشور؛ هماهنگی های الزم برای دیدار استاد شجریان‬ ‫و اقای بشارتی در جهت رفع کدورت ها انجام گرفت‪ .‬بنده به اتفاق اقای شجریان و اقای خوشرو به دعوت اقای بشارتی به‬ ‫دیدار ایشان در وزارت کشور رفتیم تا اقای بشارتی از اقای شجریان دلجویی کنند‪.‬‬ ‫اقای شجریان بسیار ناراحت و گله مند بودند که چرا ان اتفاقات افتاد‪ .‬اقای بشارتی هم در حالی که خوشرویی نشان‬ ‫می دادند در پاسخ به ایشان گفتند‪« :‬استاد شجریان‪ ،‬شما خودتان را ناراحت نکنید‪ ،‬به هر حال در این ممکلت از این اتفاقات‬ ‫می افتد‪ ،‬قرار نیست عالم و ادم با هم موافق باشند‪ .‬اصال خو ِد خداوند متعال هم اگر رفراندوم برگزار کند‪ ،‬خیلی ها به خود‪،‬‬ ‫خدا هم رای نمی دهند!»‬ ‫این مطلب که از دید جمع حاضر خیلی قانع کننده به نظر امد‪ ،‬به طوری باعث شد ان اتفاقات بد کنسرت‪ ،‬جمع و فراموش‬ ‫شود و اقای شجریان هم سر حال شدند و د ر مجموع جلسه خوبی بود‪ .‬بعد از اتمام صحبت ها از اقای شجریان درخواست‬ ‫کردیم تا اوازی بخوانند و ایشــان هم قبول کردند و چنان اواز زیبایی خواندند که در هنگام برگشت از وزارت کشور‪،‬‬ ‫همه ی کارکنان انجا به احترام ایشان ایستاده بودند‪ .‬اقای بشارتی هم خیلی محبت داشتند و شماره ی خودشان را به اقای‬ ‫شجریان دادند تا ه ر وقتی اگر مشکلی پیش امد با ایشان تماس بگیرند‪ .‬به هر حال این هم یکی از خاطرت بنده با اقای‬ ‫شجریان بود که بعد ها نیز با ایشان مرور می کردیم و ایشان هم از اقای بشارتی به نیکی یاد می کردند‪.‬‬ ‫هنرمندانتان را دوست بدارید‬ ‫دوستی محمدرضا شجریان‬ ‫ایران‬ ‫ِ‬ ‫احمد پژمان‬ ‫اهنگساز‬ ‫ایران درودی‬ ‫نقاش‬ ‫من همیشه خواســته ام به بهترین وجهی که برایم امکان دارد‪ ،‬از هنرمندان بزرگ‬ ‫مملکت مان قدر شناسی کنم و خالصانه در مقابل انها تعظیم کنم‪ .‬اینطور بود که وقتی‬ ‫استاد شجریان در بزرگترین و مهم ترین سالن پاریس (سارا برنارد) کنسرت داشتند‪،‬‬ ‫عرق هم وطنی ام به جوش امد و حضورشان تماس گرفتم و گفتم‪ :‬من بلیت امدن به‬ ‫کنسرت شما را ندارم‪ ،‬ولی می ایم و جلوی گیشه فریاد می زنم و بلیت را از بازار سیاه‬ ‫تهیــه می کنم‪ .‬فرمودند که من بلیت یکی از اعضای خانواده ام را تقدیم تان می کنم‪.‬‬ ‫وقتی به سالن رسیدید‪ ،‬تماس بگیرید تا بلیت را برایتان ارسال کنم‪ .‬تلفن را گذاشتم و‬ ‫به یکی از مهمترین گل فروشی های پاریس زنگ زدم و سفارش یک دسته گل استثنایی‬ ‫با دویست شاخه ی ساقه بلند رز دادم‪ .‬تاکید کردم چشم گیر باشد چون می خواهم به‬ ‫یکی از اساتید مملکت ام هدیه کنم‪ .‬وقتی گل را به سالن فرستادند‪ ،‬دیدم چهار نفر حمل‬ ‫اش می کنند به قدری بزرگ و با شکوه بود‪ .‬بعد از کنسرت باالی سن رفتم و دسته گل را‬ ‫کشان کشان بردم و با تمام وجودم خم شدم و تعظیم کردم‪ .‬سرم را که بلند کردم دیدم‬ ‫تمام هموطنانم به پا ایستاده و دست می زنند‪ .‬این خاطره برای من فراموش نشدنی است‬ ‫که این طور با خلوص نیت تعظیم کردم که تاثیر گذار بود و فراموش ناشــدنی از اینکه‬ ‫وقتی از کنسرت بیرون امدم به دلیل ازدحام جمعیت و نبودن تاکسی در کافه ی نزدیک‬ ‫سالن نشستم و دیدم استاد شجریان گل را کشان کشان می برند‪ .‬خیلی خوشحال شدم‬ ‫که برای هدیه من ارزش قائل شده بودند‪ .‬هنرمندان تان را دوست بدارید علیرغم زخم‬ ‫ها و کمبودهایشان ولی استاد شجریان هیچ کدام از این ها را نداشتند‪ .‬همه ی ما یک‬ ‫دل و یک جان دوست شان داریم و دوست شان خواهیم داشت‪.‬‬ ‫درمورد استاد شجریان جز خوبی نمی توان سخن گفت‪ .‬البته چون‬ ‫فعالیتموسیقاییمن‪،‬موسیقیکالسیکاستودرزمینهموسیقی‬ ‫اوازیفعالیتیندارمنمی توانمقضاوتدقیقیداشتهباشم‪.‬ولیانچه‬ ‫درباره شخصیت ایشان می توان اشاره کرد نیک نامی‪ ،‬محبوبیت‪،‬‬ ‫شریف بودن و ایران دوستی ایشان است‪ .‬زمانی که اقای شجریان‬ ‫به محبوبیت و شهرت فعلی نرسیده بودند اقای محمود کریمی از‬ ‫استادان معروف و مطرح موسیقی ایرانی و از مدرسان ردیف اوازی‬ ‫که شاگردان بســیاری را تربیت کرده اند‪ ،‬اقای شجریان را تایید‬ ‫کردند و این بدان معنی است که در سالهای اولیه ی فعالیت هنری‬ ‫اقای شجریان‪ ،‬اشخاص معتبر و به نامی که ایشان را تایید می کردند‬ ‫خود دلیل محکمی است بر به حق بودن انچه در مورد شخصیت و‬ ‫هنر شجریان گفته می شود‪ .‬وقتی به مصاحبه ها و رفتار اجتماعی‬ ‫اقای شجریان نگاهی بیاندازیم متوجه می شویم که کام ً‬ ‫ال به حرف‬ ‫هایشان اعتقاد داشته اند و این شهامت قابل تحسین است‪ .‬و نکته‬ ‫م این حس را‬ ‫مهم دیگر‪ ،‬ایران دوستی اقای شجریان است که بنده ه ‬ ‫دارم تا جایی که ایشان حس عجیبی به اشعار فردوسی داشت‪ .‬انچه‬ ‫که در هنرمندان موسیقی کم است ُرک گویی و حقیقت گویی است؛‬ ‫ولی اقای شجریان بسیار در این موارد شجاعت داشتند که هر کسی‬ ‫جرات و شهامت بیان این احساسات را ندارد‪ .‬دو تن از فرزندان اقای‬ ‫شجریان‪ ،‬مژگان و همایون که افتخارافرین هستند و راه پدر را ادامه‬ ‫می دهند و تحسین برانگیزاند که این نتیجه تربیت درست ایشان‬ ‫است‪ .‬اقای شجریان ستون موسیقی ایران بودند و نبودشان ضربه ای‬ ‫است برای موسیقی ایران ‪.‬‬ صفحه 2 ‫بزرگ بود و از اهالی امروز بود!‬ ‫سید محمد بهشتی‬ ‫معمار و رئیس پیشین سازمان میراث فرهنگی‬ ‫‪ -1‬در قلمروی موسیقی استاد محمدرضا شجریان را باید نخبه دانست‪ .‬لیکن‬ ‫هرچند نخبه بودن ایشــان نیاز به اثبات ندارد‪ ،‬اما انچه زیر غبا ِر روزمرگی‬ ‫معنای نخبگی اســت‪ .‬در واقع شاید بتوانم با‬ ‫محجوب و مغفول مانده‪ ،‬خو ِد‬ ‫ِ‬ ‫مددجویی از شــخصیت استاد شجریان نوری بر زوایای تاریک معنا و مفهوم‬ ‫نخبگی بیاندازم‪.‬‬ ‫ت جویی ‬ ‫شــجریان در عرصه موسیقی ایرانی یک پژوهشــگر است؛ حقیق ‬ ‫خســتگی ناپذیر که تمام تالش خود را معطوف به یافتن معرفت و اشراف بر‬ ‫عصر‬ ‫قد و باالی این ســنت ساخته تا ان جان را باری دیگر با کالبدی در خو ِر‬ ‫ِ‬ ‫کنونی احضار کند و مخاطبان تشنه را با چهرۀ ان زیباروی گریز پا روبرو کند‪.‬‬ ‫توانایی های او در این کارزار کمک کرد تا در مســیر پر فراز و نشیبی که گام‬ ‫نهاد‪ ،‬پیش رود و به قله هایی رفیع نایل شود‪.‬‬ ‫بسیارند کسانی که با نگاه متعصبانه می کوشند سنت را در غار گذشته حبس‬ ‫کنند و حاضر نیستند خود را با اقتضائات زمانه هماهنگ سازند اما اواز شجریان‬ ‫معاصر است و سهم قابل توجهی در معاصر شدن موسیقی ایرانی ایفا کرده‪ .‬او‬ ‫ریشه ای ژرف در خاک سنت موســیقی ایرانی و در همان حال سری افراشته‬ ‫در اسمان دوران پیچیده کنونی دارد‪ .‬به شهادت نسل های پیاپی‪ ،‬بسیاری با‬ ‫اثار او به جمع عالقمندان و مخاطبان موســیقی ایرانی شتافتند‪ ،‬موسیقی ای‬ ‫که تا چندی پیش بسیاری فرهیختگان این سرزمین نگران احتضارش بودند‪.‬‬ ‫او نه تنها توانست پیوندی عمیق میان نسل جوان با ادبیات کهن فارسی برقرار‬ ‫سازد‪ ،‬بلکه در تمام اجراهای خارج از کشور نیز در ضیافت شوق و شور ایرانیان‬ ‫و غیرایرانیانی که دل در گرو این دلدار داشتند میهمان شد‪.‬‬ ‫استادان پیش از خود‪ ،‬قوه هایی‬ ‫اقای شجریان توانست به یاری سلسله ای از‬ ‫ِ‬ ‫مستتر و ظرفیت هایی نو را در این عرصه کهن اشکار سازد‪ .‬بیش از یک سده‬ ‫است که هنرمندان و موســیقی دانان ایرانی می کوشند تعهد و مسئولیت و‬ ‫اگاهی اجتماعی که از لوازم زندگی مدرن است را وارد این حوزه کنند و شاید‬ ‫بتوان گفت که عاقبت این شجریان بود که توانست به شکلی پاکیزه و سالم‪،‬‬ ‫ن نیست دست بردن به گوهری درخشان‬ ‫پوینده ان ره صد ســاله باشد‪ .‬اسا ‬ ‫که قرن های متمادی صیقل خورده‪ ،‬و افزودن تراشی دیگر به ان به طوری که‬ ‫چیزی بر ارزش هایش بیافزاید؛ کاری سترگ که هر گوهرگری از عهد ه اش بر‬ ‫نمی اید‪.‬‬ ‫شاید امروز استادان بســیاری به لحاظ هنری و تکنیکی با شجریان همتایی‬ ‫کنند‪ ،‬و شاید موســیقی دانان چندی بتوان نام برد که سال ها در این زمینه‬ ‫خون جگر خورده و تالش کرده اند اما احتماال طی چند دهه اینده رفته رفته‬ ‫بسیاری از انان به فراموشــی سپرده خواهند شد‪ .‬ولی این وضع قطعا شامل‬ ‫حال اقای شجریان نخواهد شــد‪ .‬زیرا نه تنها ان ماموریت ملی و مسئولیت‬ ‫فرهنگی و اجتماعی از ســوی جامعه به ایشان محول شده بلکه شخص اقای‬ ‫شــجریان نیز بر جایگاه و نقش تاریخی خود واقف بوده است‪ .‬بسیار نیستند‬ ‫کســانی که توانایی و وقوف در وجودشان جمع امده باشد و انان را تبدیل به‬ ‫شخصیتی ماندگار کرده باشد؛ چنین کسانی را همچون ارش کمانگیر می یابیم‪.‬‬ ‫ارش که جان در چله کمان نهاد تا پیکانش را هر قدر می تواند دورتر بپراند و‬ ‫به این واسطه مرزهای فرهنگ ایرانی را وسعت بخشد‪ .‬فردوسی نیز با سرودن‬ ‫پس یک هزاره‪ ،‬می توان مرزهای ایران‬ ‫شاهنامه تیری پرتاب کرد که هنوز از ِ‬ ‫فرهنگی را به همۀ انجاها که با شــاهنامه قرابتی دارند‪ ،‬تسری داد‪ .‬در دورۀ‬ ‫معاصر نیز حنجره محمدرضا شــجریان به گمان من همان کمان است که از‬ ‫چله اش اوازی چنان زیبا و انچنان رسا جهیده و مرزهای زمان و مکان را در‬ ‫نوردیده و حاالحاالها می رود که مرزهای ایران فرهنگی را وضوح و وســعت‬ ‫بخشد و دل های بیشتری را گرفتار کند‪.‬‬ ‫هشتادمین سالروز و تولدی دیگر؛ زهی تیر و زهی کمان!‬ ‫‪ -2‬بیشــتر ما مردم ایران در فقدان محمدرضا شــجریان سوگواریم‪ .‬چرا‬ ‫ســوگواریم؟ در روزگاری که مرگ این همه ارزان شده و هیچ هفته و روزی‬ ‫نیســت که خبر ناگواری نشنویم‪ .‬چرا ســوگواریم؟ وقتی چند سالی بود که‬ ‫شجریان در بستر بیماری بود و همه از پیشرفت بیماری خبر داشتیم و حتی‬ ‫خود را اماده شنیدن این خبر کرده بودیم‪ .‬چرا سوگواریم؟‬ ‫غالب ما که بستگی ای از نوع خویشاوندی یا رابطه ای از نوع استاد و شاگردی‬ ‫با محمدرضا شــجریان نداشتیم؛ نه حشر و نشر حضوری و نه سابقۀ دوستی‪.‬‬ ‫ولی غالب ما همانقدر سوگواریم که دوستان و اطرافیان ایشان و ای بسا بیشتر‬ ‫از انان‪ .‬ما همانقدر ســوگواریم که محرمان او که به تنهاترین خلوت هایش‬ ‫راه داشتند سوگوارند‪ .‬چرا ســوگواریم؟ تنها پاسخی که می یابم‪ ،‬تصنیف ها‬ ‫و اوازهای اوســت‪ .‬شجریان با تصنیف هایش مجلســی بر پا می کرد و ما در‬ ‫این مجلس حاضر بودیم و در این مجالس با او از نزدیک معاشــرت داشتیم‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫خلوت دل های ما‪ .‬شــجریان با تصنیف هایش‬ ‫این مجلس در کجا بر پا بود؟ در‬ ‫فرصتــی برای خلوت کردن ما با خودمان فراهم می کرد‪ .‬او در این شــلوغی‬ ‫و همهمۀ بازار مســگران‪ ،‬در این اوضاع که بسیارند صداهایی که می شنویم‬ ‫و حتی نمی فهمیم چه معنایی دارد‪ ،‬با اوازش ســکوتی می ساخت که در ان‬ ‫خلوت و در ان فرصتی که این خلوت می افرید صداهای اشــنایی به گوش‬ ‫می رسید؛ صدای قرن ها‪ ،‬صدای ایران‪ ،‬صدای موالنا‪ ،‬حافظ‪ ،‬ملک الشعرای بهار‬ ‫ن دوســتان دیگر‪ .‬در این خلوت که او با اوازش‬ ‫و بسیاری از فرزانگان و ایرا ‬ ‫فراهم می کرد ما صداهایی را می شنیدیم که مدتها بود خاموش شده بودند و‬ ‫ما را مطمئن می کرد که این خاموشــی به معنی مرگ شان نیست ‪ .‬هر قدر که‬ ‫بُعد و فاصلۀ زمانی میان ما و قدما هست در صدای شجریان برداشته می شد‪.‬‬ ‫او صدای بسیاری صداهای خاموش شده بود‪ .‬انچه ما سوگوارش هستیم همین‬ ‫خلوت ها و همین صداهاست‪ .‬ما دلتنگ رفت و امد به ان مجلسی می شویم که‬ ‫دهه ها از خالل صدای او فراهم می شد‪ .‬چرا سوگواریم؟ در زمانه ای که فناوری‬ ‫ضبط صدا این امکان را فراهم کــرده که تصانیف و اوازهای او را ثبت کنیم‪.‬‬ ‫می دانیم که هر بار که بخواهیم می توانیم مرغ سحر او را بشنویم و باز هم ان‬ ‫مجلس برپا می شود‪ .‬پس چرا سوگواریم؟ چون او دیگر خودش نیست‪ .‬فخر ما‬ ‫این بود که این صدا زنده است‪ .‬برای ما مردم این دوره و زمانه که نه سعدی ای‬ ‫دیده ایم و نه محضر موالنــا را درک کرده ایم و نه حافظ را مالقات کرده ایم‪.‬‬ ‫برای ما که از حیات فرهنگ خود مطمئن نبودیم و برای کســانی که از حیات‬ ‫این درخت ایمان بریده بودند مثال از شــجریان می اوردیم‪ ،‬حاال چه شاهد و‬ ‫گواهی بیاوریم‪ .‬حاال که او نیســت به کدام نشانۀ حیاتی باید دلخوش کنیم‪.‬‬ ‫صدای نفس های فرهنگ مان را از کدام نای بشــنویم‪ .‬علت واقعی سوگواری‬ ‫ما این است‪.‬‬ ‫شجریان ضمن قرار داشتن بر ریشه های تنومند فرهنگ ایرانی معاصر بود و‬ ‫بر معاصر بودن تاکید داشــت‪ .‬همین هم سبب میشد که صدایش صدای حال‬ ‫ما باشد‪ .‬در اینکه فردوسی و موالنا و حافظ بزرگ بودند‪ ،‬شک نیست ولی هر‬ ‫زمان باید کسانی هم باشند که بزرگ باشند و از اهالی امروز‪ .‬کسانی که معاصر‬ ‫ه تمام قدی که ایرانیان در‬ ‫باشند و معاصر کنند‪ .‬چنین کسانی می شوند ایین ‬ ‫ت داشتنی است‬ ‫ان چهره ی خود را می بینند و بجا می اورند‪ .‬چیزی که دوس ‬ ‫این است‪.‬‬ ‫بودن درس بزرگ شــجریان به همۀ انهایی اســت که سینه به سینه‬ ‫معاصر‬ ‫ِ‬ ‫حافظان این تسلســل اند؛ کســانیکه اواز گرم او را در سینه دارند و وقتی‬ ‫می خوانند حس می کنیم جغرافیایی به وسعت ایران و تاریخی به درازای چند‬ ‫هزاره‪ ،‬همین امروز ما را مخاطب قرار داده است‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ خوان موزۀ ملی که در‬ ‫سفالین مرد اوازه‬ ‫پیکرک‬ ‫‪ -3‬نخستین باری که به ان‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫کاوش های تپه گیان نهاوند پیدا شــده و مربوط به هزارۀ سوم پیش از میالد‬ ‫مسیح است برخوردم‪ ،‬حیرت کردم از اینکه مگر می شود این مرد‪ ،‬چند هزار‬ ‫سال پیش در حال خواندن اواز بوده باشد! دیری نپایید که باز از خودم پرسیدم‬ ‫اصال مگر می توانیم روزگاری را تصور کنیم که اهل این سرزمین سوز دلشان‬ ‫را به صدای خوش بیان نکرده باشند‪ .‬اگر کمتر از یک سده است که می توانیم‬ ‫صداها را ثبت و ضبط کنیم در عوض بسیار بودند اوازهایی که شنیده شدند و‬ ‫ثبت نشدند؛ ولیکن ثبت نشدنشان به معنی زوالشان نیست‪ .‬صداهایی که از‬ ‫سینه ای به سینه ای و از استادی به شاگردی منتقل شد و این گونه پایدار ماند‪.‬‬ ‫صالبتی که در این پیکره هست می گوید او خود هم متصل به ریشه هایی چند‬ ‫س اموخته و‬ ‫هزار ســاله است‪ .‬تصور اینکه او استادی بوده و به شاگردانی در ‬ ‫این تسلسل به امروز رسیده و یکی از ثمره های چشمگیرش استاد محمدرضا‬ ‫شجریان شده‪ ،‬دشوار نیست‪ .‬با این تعبیر استاد شجریان زبان حال بسیاری از‬ ‫صداهایی بود که امدند و رفتند و خاموش شدند‪ ،‬و ان شعر و کالمی که به اواز‬ ‫می خواند چه از حافظ باشد و چه از موالنا و یا گوشه ای از ترانه های محلی‪ ،‬در‬ ‫هر صورت تجدید اشنایی با قدماست‪.‬‬ ‫اما کاری که اســتاد شجریان با شعر موالنا و سعدی و خیام کرد فراتر از بیان‬ ‫دوبارۀ ان به صدایی خوش بود؛ این همچون کاریســت که میرعماد با اشعار‬ ‫حافظ کرده اســت‪ .‬غزلیات حافظ چون جواهری بوده که قریب به سه سده‪،‬‬ ‫انتظار دستان هنرمندی را می کشــیده که چنین شایسته تراشش دهد‪ .‬به‬ ‫همین قیاس هربار وقتی اواز مثنوی افشــاری (این دهان بســتی دهانی باز‬ ‫شد‪ /‬کو خورنده لقمه های راز شد) را با صدای شجریان می شنوم‪ ،‬به این فکر‬ ‫می کنم که این شــعر را باید همینطور خواند؛ حتما موالنا این شعر را با همین‬ ‫وزن و اهنگ سروده است‪ .‬ســاده بگویم وقتی این اواز را از حنجرۀ ایشان‬ ‫می شنوم صدای زمزمه های موالنا به گوشم می رسد؛ گویی او نی ای است که بر‬ ‫دهان موالنا قرار گرفته و صدای نفس های موالنا از خاللش به گوشم می رسد‪.‬‬ ‫پس وقتی موالنا می گوید او خودش نایی اســت که نوایش‪ ،‬نه از خودش که از‬ ‫«اوست»‪ ،‬از خالل این صدا و این بیان‪« ،‬اوای دوست» به گوشم می رسد‪.‬‬ ‫ی را همچون ساختن جویی‬ ‫موالنا در مثنوی تعبیر زیبایی دارد؛ او سرودن مثنو ‬ ‫می داند که قرار است ابش تا قرن ها ایندگان را مستفیض کند‪ .‬بی شک جویی‬ ‫که موالنا و خیام و حافظ و سعدی و بزرگان دیگری چون ایشان‪ ،‬سده ها پیش‬ ‫ساخته بودند‪ ،‬نیاز به میراب هایی داشته کسانی که در این مدت طوالنی هردم‬ ‫راه اب را هموار کنند‪ ،‬ســنگ ها و موانع را از مسیرش بردارند تا چیزی سد‬ ‫راهش نشود و هر چه زاللتر و بهتر به اینده برسد‪ .‬یکی از بهترین میراب های‬ ‫این جوی استاد شجریان است‪ .‬هر قدر که بُعد و فاصلۀ زمانی میان ما و قدما‬ ‫هست در صدای شجریان برداشته می شود و او می شود سطح تماس ما با ان‬ ‫میوه خوش عطر و رنگی که ما را از‬ ‫ ‬ ‫گفته ها و اندیشه ها‪ .‬شجریان می شود ان‬ ‫سالمتی و زایایی درخت فرهنگ مان مطمئن می کند‪.‬‬ ‫از نخســتین کارهای استاد شــجریان تا به امروز همۀ کارهایی که از ایشان‬ ‫شنیده ایم درخشان بوده؛ یعنی ایشان کار متوسط ندارد‪ .‬به همین سبب هیچ‬ ‫تعریفی از ایشان اغراق نیست‪ .‬سخن گفتن دربارۀ ایشان خواه ناخواه توصیفی‬ ‫شاعرانه می شــود‪ ،‬پس همان بهتر که شاعران راجع به ایشان سخن بگویند‪.‬‬ ‫ضمن اینکه تعریف از شخصیت شجریان مثل این است که صدای خوش نی را‬ ‫به مجرایی چوبین نسبت دهیم و از یاد ببریم که اصل این نوای زیبا از کجاست‪.‬‬ ‫شدن او از خودش است؛ چیزی که‬ ‫ن باب تهی‬ ‫اگر تعریفی از ایشان می کنیم م ‬ ‫ِ‬ ‫سبب شده احواالتی در او حلول کند و او محمل بیان چیزهایی باشد که شوری‬ ‫در ما می انگیزد و حالی در ما پدید می اورد‪ .‬الزم نیســت خیلی با او صمیمی‬ ‫بوده باشــیم تا بفهمیم برای تجدید و به بیان اوردن این معانی الجرم باید به‬ ‫مقام «بی خویشی» رسید و این صفت مخصوص ایینه است؛ ایینه از فرط بی ‬ ‫خویشی اســت که به جای نقش خود‪ ،‬نقش های دیگر را نشان می دهد و در‬ ‫ان ظرفیتی پدید می اید برای انعکاس حقایق‪ .‬ما در تجربۀ تاریخی شاهدیم‬ ‫که جاها و کســان و چیزها و رویدادهایی تبدیل می شوند به اینه هایی تمام‬ ‫ قد پیش روی فرهنگ ایرانی؛ از این دست است میدان نقش جهان‪ ،‬شاهنامۀ‬ ‫فردوسی‪ ،‬جشن نوروز یا دیوان حافظ‪ .‬شاید نسل ها زمان نیاز باشد که حافظ و‬ ‫فردوسی ای بزاید و یا میدان نقش جهانی طرح انداخته شود ولی این اینه های‬ ‫کم تعداد تبدیل می شوند به مهمترین نمایندگان فرهنگ برای همیشه؛ استاد‬ ‫محمدرضا شجریان از قبیل همین اینه ها بود که در دورۀ معاصر ورای موسیقی‬ ‫ایرانی به بهترین وجه فرهنگ ایرانی را نمایندگی کرده است‪.‬‬ ‫هشــتادمین سالروز و تولدی دیگر؛ زهی تیر و زهی کمان! یادش جاویدان و‬ ‫راهش پررهرو باد‪.‬‬ ‫‪3‬‬ ‫چهارشنبـــــــه ‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شمــاره ‪1336‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران‬ ‫یادداشت‬ ‫تاریخ بی سخنی‬ ‫از‬ ‫ِ‬ ‫مسعود میری‬ ‫نویسنده‪ ،‬شاعر و پژوهشگر‬ ‫زنده یاد استاد محمدرضا شجریان در لبه ی خاکستری ی تاریخ ما به‬ ‫صحنه ی اواز گام نهاد‪ .‬در روزگاری که طغیان ّ‬ ‫مصب جهان‬ ‫شط سنت بر ً‬ ‫نو‪ ،‬ما را از نقشه ی جهان جدید فاصله انداخت‪ ،‬چنان به نظر می امد‬ ‫که نهادهای هنر و فرهنگ برامده از سنت نیز از جوشش و پویش به‬ ‫جانب نوسازی بی بهره بمانند و به اپاراتوس جهان کهن تن در دهند‪ .‬اما‬ ‫نگاه کالبدی به سنت‪ ،‬همواره در تحلیل‪ ،‬ما را به درستی راه نمی برند‪.‬‬ ‫پاره ای از انچه ما ان را سنت نام می دهیم ‪ ،‬در واقع از پی ی رخدادهای‬ ‫دویست ساله ی تحوالت سیاسی و اجتماعی پایه گذاری شده اند‪ ،‬و در‬ ‫حقیقت رخدادهای جوانی هستند‪ ،‬ولی در دوام سالسل فکر سنتی‬ ‫قوام گرفته اند‪ .‬انچه از موسیقی ی سنتی در وضع کنونی به گوش ما‬ ‫می رسد‪ ،‬به راستی از میانه ی قاجار تا عصر مشروطه به این اصوات‬ ‫و الحان کمال یافته‪ ،‬و می توانیــم ان را حاصلی مقبول و مطلوب از‬ ‫دگردیسی ی ســنت در بستر تجدد و نوسازی مالحظه کنیم‪ .‬تغییر‬ ‫وزن های زندگی که در شعر فارسی چشمزد شد و از الهوتی‪ ،‬کسمایی‬ ‫و رفعت به نیمایوشیج رسید ‪ ،‬در روایت گشوده ی خود در داستان از‬ ‫جمالزاده به هدایت منتقل شــد و در موسیقی هم به اجرای الحان و‬ ‫ترنم های جدید منجر شد‪ .‬ترانه و تصنیف که روی حوض و کف خیابان‬ ‫جریان داشت‪ ،‬به اواز و موسیقی ی درباری پیوند خورد‪ ،‬به سیاست‬ ‫امیخت و میدانی نو برای خنیاگری شد‪ .‬مشروطیت به گمان کسی‬ ‫چون من که در موســیقی و اواز‪ ،‬سماعی است‪ ،‬و جز انچه می شنود‬ ‫درکفزونتریسرمایهندارد‪،‬بنیانسیاسترسمیوسنتی یموسیقی‬ ‫رابهجانبموسیقی یاجتماعیتغییرمسیرداد‪.‬‬ ‫موسیقی شاید جبران اصوات‪ ،‬لحن ها و صداهایی را برعهده دارد که در‬ ‫زبان تفکر‪ ،‬بیان ان ناممکن است‪.‬‬ ‫درک موسیقی در هر زمانه ای کرانه ای دارد‪ .‬کرانه ی درک موسیقی‬ ‫در هر زمانه ای نشانه ای از فقدان پاره ای از اصوات و الحان است‪ .‬خط‬ ‫مرز این کران معلوم می کند دامنه ی «ســکوت اجتماعی» کجاست‪.‬‬ ‫گرد ه افشانی ی اعتراض برای تغییر مناسبات قدرت و همچنین تفکر‬ ‫ورزیدن در مفقوده های زندگی و حیات‪ ،‬در خط مرزی ی بی سخنی‬ ‫یا سکوت بارور می شود‪ .‬گاه در این بزنگاه ها‪ ،‬موقف هایی برای تجربه‬ ‫کردن و ترکیب ســاختن فراهم می اید‪ ،‬که رخداد مهم و اساسی ای‬ ‫ســت‪ .‬در صحنه ی اواز و اصوات یا صداها‪ ،‬دو سنت پا بپای هم هزار‬ ‫و اندی ســال ه م خانه بوده اند‪ .‬در ادبیات یا میراث ادبی و فرهنگی‪،‬‬ ‫هنر مقامه و مجلس با هم به ما رسیده اند‪« .‬ایستاده خوانی» یا مقامه‬ ‫در کنار «نشسته خوانی» یا مجلس کردن‪ ،‬هماره قابل شناسایی ست‪.‬‬ ‫حتی در ایینی‪-‬خوانی هم چنین چیزی مشهود است‪ .‬روضه خوانی‬ ‫و شبیه خوانی‪ ،‬که به گمانم از سنت «ملحمه» و مقتل خوانی در عرب‬ ‫و سیاووش خوانی در عجم پدید شده‪ ،‬به مجلس کردن و مقامه گویی‬ ‫نسبت دارد‪ .‬عرف اجرای این هنر های صوتی و لحنی‪ ،‬در موسیقی هم‬ ‫شاید چنین بوده باشد‪ .‬محتمل است که مقامه در اجراهای روحوضی و‬ ‫مجلس کردن در نواختن ها و خواندن های مجلسی و درباری تا سده ی‬ ‫پیشین رواج داشــت ه است‪ .‬به پندار غیر تخصصی ی من ‪ ،‬این دو در‬ ‫مشــروطه و پس از ان اندک اندک و به ارامی درهم شکستند؛ و از‬ ‫ترکیب ترانه و تصنیف که از کوچه گان و عوام برامد‪ ،‬با اواز و اجرای‬ ‫مجلسی و درباری سنتی نو در اجرا فراهم شد‪.‬‬ ‫ترکیب این دو‪ ،‬ترکیب اضداد بود‪ .‬جهان های بعید‪ ،‬مق ّر ِب ذوق شدند‪.‬‬ ‫رعیت‪ ،‬نرمک نرمک کمی شهروند شد و اشراف صاحب جالل به مردم‬ ‫پیوست‪.‬موسیقی یسنتیالبتهدرهمه یاطرافخودتحولخواستو‬ ‫پای اِبرام فشرد‪.‬‬ ‫پذیرفت ‪ ،‬اما همچنان در ایده ی قومی و ملی ی خویش ِ‬ ‫خوان پر نغمه ی‬ ‫خواستم با یک فرضیه ی ضعیف بگویم‪ :‬شجریان بر‬ ‫ِ‬ ‫سنتی مرکب نشست و در این سنت‪ ،‬البته به نظر می رسد‪ ،‬خود را تا‬ ‫تامل‬ ‫دامن ما ِم اشرافی ی اواز پر ِ‬ ‫مرزهایی فراخ فراپیش برده باشد‪ .‬او در ِ‬ ‫مجلس خوانی که به کندی پیش می رود و شنونده را در خلسه ی خود‬ ‫ِ‬ ‫کودک شو ِر ترانه و تصنیف را می گذارد‪ ،‬که تند‬ ‫مقهور و متفکر می کند‪،‬‬ ‫و تیز و چابک و رقصان‪ ،‬انسان را به دست افشانی و دستار افکنی مبتال‬ ‫می سازد‪.‬‬ ‫البته این تجمیع هوی ها و شورها در نحو اجرای جدید‪ ،‬کشف شجریان‬ ‫شاید نبوده باشــد‪ ،‬ولی تواند بود که او این طرز ادا و اجرا را به سبب‬ ‫اجراهای کم نقص برکشید و عمومی کرد‪ .‬برای من مرکب خوانی نوا‬ ‫بهترین لحظ ه های پیوستن مجلس و مقامه است‪ ،‬و هرگز از شنیدن‬ ‫هزارباره یانخستهنمی شوم‪.‬‬ ‫در رساله ی ناتمام «درباب کتاب ایوب» نوشته بودم‪ « :‬متن ها و ادم ها‬ ‫دچار قابلیت هایشان می شوند»؛ حاال البته می توان این افزونه را هم به‬ ‫ان پیوست که « جوامع هم دچار فقدان های شان می شوند»‪ .‬در فقدان‬ ‫اکسیژن سیاست ورزی‪ ،‬تولید تفکر‪ ،‬ازادی های اجتماعی وو‪ ،‬متن ها و‬ ‫ادم هایی که دچار قابلیت هایشان شده اند‪ ،‬قبله ی امال جامعه ی خود‬ ‫می شوند که چه بسا شانه های ان هنر نتواند همه ی ثقل تمنا ها را بر‬ ‫دوش کشد‪ .‬انســدادها اصوالً حرکت های فکری‪ ،‬سیاسی و هنری را‬ ‫دچار تلون مزاج می کند‪ .‬مردم برای اجرای مطلوب های خود هر نغمه‬ ‫و دعوتی را لبیک می گویند ‪ ،‬شاید عصر بی سخنی به همت ان نوا به‬ ‫هوای صدا پربار شود‪ .‬ایا این سویه سرانجامی خواهد داشت؟ درک من‬ ‫از این پرسش تنها در سکوت پاسخ می گیرد‪.‬‬ صفحه 3 ‫‪4‬‬ ‫صدای مردمش شد‬ ‫چهارشنبـــــــه ‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شمــاره ‪1336‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران‬ ‫یادداشت‬ ‫شجریان‬ ‫تکرار نخواهد شد‬ ‫هنگامه اخوان‬ ‫خواننده‬ ‫غم زمانه خورم یا فراق یار کشم‬ ‫به طاقتی که ندارم کدام بار کشم‬ ‫شجریان تکرار نخواهد شد همچنان که بنان‪ ،‬تجویدی‪،‬‬ ‫یاحقی‪ ،‬ملک و بدیعی در نــوع خود بی تکرار بودند‪.‬‬ ‫شــجریان از انهایی است که تکرار نمی شوند و حتی‬ ‫شاگردانش نیز نمی توانند جایگاهش را بگیرند‪ .‬تنها‬ ‫خاطره ای که از استاد شجریان دارم این است که اقای‬ ‫لطفی به من گفتند اقای شــجریان کالس دارند سه‬ ‫چهار جلســه انجا بروید هم چنان که من را به کالس‬ ‫اقای مشکاتیان فرستادند که تدریس شان را ببینم‪.‬‬ ‫من شاگرد اقای شجریان نبوده ام و روزی که سرکالس‬ ‫ایشانحاضرشدممشغولتدریسدستگاهشوربودندو‬ ‫شروع کردند کرد بیات من را خواندند و گفتند من صدای‬ ‫شما را می خوانم‪ .‬من هم گفتم بفرمایید‪ .‬ایشان دیدند‬ ‫نمی توانند چپ کوک بخوانند شروع کردند به خندیدن‬ ‫و شوخی کردند و کلی به ما خوش گذشت‪ .‬زمانی که من‬ ‫رایوبودمشجریانبهاسمسیاوشبیدکانیمی خواندندو‬ ‫خیلی شناخته شده نبودند تا زمانی که بعد از انقالب کار‬ ‫شهید را خواندند‪ .‬ایشان زحمت ها و ریاضت ها کشیدند‬ ‫برای شجریان شدن و دیگر هم تکرار نخواهند شد‪ .‬من‬ ‫کارهای ایشــان را در گلها دارم و مدام گوش می کنم‪.‬‬ ‫بعد از انقالب متاسفانه ایشان را یک بار دیدم که برای‬ ‫تسلیت مادرم امدند و دیگر ایشان را ندیدم‪.‬‬ ‫یادش گرامی و جاودان‬ ‫از شما اموختم و جوانه زدم‬ ‫نگار گرجیان‬ ‫خواننده‬ ‫چه درد اور است اندوه نبودن استاد شجریان! چه اعتقاد‬ ‫ِ‬ ‫شفاف شما دارم‪.‬‬ ‫طبع‬ ‫محکمی به ِ‬ ‫ذهن روشن و با توازن َو ِ‬ ‫ِ‬ ‫بی گمان می دانم که ِ‬ ‫جنس‬ ‫ظریف شما‪ ،‬از نسل و‬ ‫درک‬ ‫ِ‬ ‫من‪ ،‬چنان بود‪ ،‬که خلــوص و ارادتم را به بزرگی تان روز‬ ‫به روز بیشتر کرد‪ .‬من متاسفانه در نسلی به سر می برم‬ ‫که عموما در چرت زمستانی فرو رفته است و مرا هم در‬ ‫هزارتوی ان هیوالی خود هضم کرده است‪ .‬دل شیر می‬ ‫ِ‬ ‫واقعیت بحران به ســامت بیرون بیایی و‬ ‫خواهد از دل‬ ‫اراسته باشی و دوباره ادامه بدهی‪ .‬صدای شما و اوازهای‬ ‫اعجاب انگیزتان همیشه مرا در این مسی ِر پُر از سنگالخ‪،‬‬ ‫مراقبت کرده است‪ .‬بسیار و بارها احساس کرده ام که یک‬ ‫ِ‬ ‫دست نجیب با ان صدای پر صالبت و عمقی هزار ساله‪،‬‬ ‫بر سرم قرار گرفته و در این مسی ِر پر هیاهو مرا همراهی‬ ‫کرده است‪.‬‬ ‫ایدین اغداشلو‬ ‫نقاش‬ ‫اخر های تابستان به خاطر جشــن هنر می رفتیم به شیراز‪ .‬با اتوبوس و ده دوازده‬ ‫ساعت توی راه‪ .‬بعدش هم خسته می شدیم از برنامه های پشت سر هم و دوان دوان‬ ‫از جایی به جایی رفتن‪ .‬اما اواز خوانی محمد رضا شــجریان را از دست نمی دادم‬ ‫که برای تماشا روی چمن محوطه می نشستم و جوانی را تماشا می کردم که خوب‬ ‫می خواند و زیبا بود با ابرو های پر پشت و پیوسته و کشیده که وقتی می خواند مشت‬ ‫دست راستش را با مالیمت باز و بسته می کرد و در عالم خودش بود و صبر می کرد‬ ‫تا نوبتش برسد و با حشمت و وقار بخواند‪ .‬ان روزها چندان هالک موسیقی سنتی‬ ‫ایرانی نبودم و از ســر بی خبری گمان می کردم محدود و یکنواخت است و باید‬ ‫سال ها می گذشت تا ملتفت حضور بی همانند و همیشه نافذ ان بشوم ‪ ...‬و سال ها‬ ‫گذشت تا ملتفت شدم‪ .‬اما همان زمان هم خود شجریان معنای خاصی برایم پیدا‬ ‫هنرمندانتان را دوست بدارید‬ ‫وحید رهجو‬ ‫فعالحوزهتاتر‬ ‫استاد شجریان زودتر از همه امد‪ .‬با لباســی غیر رسمی‪ .‬راهروهای گالری های خانه‬ ‫ن طور‬ ‫هنرمندان خلوت بود‪ .‬وارد گالری بهار شــد‪ .‬سازها مرتب چیده شده بود‪ .‬هما ‬ ‫که مدنظرش بود‪ .‬طولی نکشید که صدای همهمه از پشت درها در راهرو شنیده شد‪.‬‬ ‫خیلی زود و در فاصله ی پوشیدن کت و شلوار رسمی و بستن کرواتش‪ .‬صدا و ازدحام‬ ‫جمعیت بیشتر می شد‪ .‬بنا‪ ،‬براین بود که ابتدا سخنرانی کوتاهی در تاالر شهناز انجام‬ ‫داده و بعد گالری سازهای ابداعی ایشان افتتاح شود‪ .‬حسام الدین سراج و میالد کیایی و‬ ‫صدیق تعریف در بین حضار بودند‪ .‬استاد اما هنوز بنای اغاز مراسم را نداشت‪ .‬حمیدرضا‬ ‫نوربخش ارام در گوش استاد گفت‪ :‬استاد فرهنگ شریف هم امدند‪ .‬استاد گفت حتما‬ ‫ایشان را داخل سالن در ردیف یک بنشــانید تا مراسم شروع شود‪ .‬نوربخش گفت‪:‬‬ ‫ازدحام جمعیت خیلی زیاد هست‪ .‬ممکن است نظم مراسم از دست خارج شود‪ .‬هرچه‬ ‫زودتر اغاز کنیم بهتر است‪ .‬استاد اما انگار منتظر کسی است‪ .‬دائم با تلفنش مشغول‬ ‫شماره گرفتن است‪ .‬از بلندگوهای خانه هنرمندان اواز البوم بیداد در همایون استاد در‬ ‫حال پخش اســت‪« .‬یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد؟»‪ .‬نوربخش چند باره به‬ ‫سمت استاد می رود‪ :‬منتظر کسی هستید؟ دارد دیر می شود‪ .‬استاد منتظر یار و همراه‬ ‫دیرینش هســت و تا قبل از امدنش بنای اغاز مراسم را ندارد‪ .‬اقای غزنوی در گوش‬ ‫اســتاد ارام می گوید‪ :‬اقای مرادخانی هم امدند‪ .‬استاد یقه پیراهنش را صاف می کند‪.‬‬ ‫دستی به موهایش می کشد و به نوربخش می گوید‪ :‬بریم‪.‬‬ ‫با بیرون امدن اســتاد از گالری بهار‪ ،‬سیل صدای کلیک دوربین ها همه را متوجه‬ ‫حضور استاد می کند‪ .‬به سالن شــهناز می رود‪ .‬چند کالمی از تازه ترین فرزندان‬ ‫موسیقایی اش می گوید‪ :‬صراحی‪ ،‬دل و دل‪ ،‬ساغر و ‪ ...‬و بعد به اتفاق استاد فرهنگ‬ ‫شــریف و علی مرادخانی به سمت گالری رفته تا روبان اخرین نمایشگاه سازهای‬ ‫ابداعی اش قیچی شود‪.‬‬ ‫شجریان افسانه موسیقی شرق‬ ‫کرد؛ کارش درســت بود و صدایش درست بود و شعر و اواز و موسیقی را با نبوغ و‬ ‫حال خوش در هم جاری می کرد و این هرســه را طوری در مشتش داشت که انگار‬ ‫اص ً‬ ‫ال برای هم طراحی شده بودند‪.‬‬ ‫ارام و مالیم و فاصله دار بود‪ .‬باریک اندام و خوش لباس بود‪ .‬موی ســر انبوه و پر‬ ‫پشتی داشت و دو گوشه ی دهانش‪ ،‬وقتی که می خندید‪ ،‬به پائین کشیده می شد‪.‬‬ ‫جوان نازنین و محجوبی بود و من که جوان هم ســن او بودم ‪ -‬و محجوب نبودم‪-‬‬ ‫احترامش را خیلی داشتم‪ .‬اواز خوانی اش را تا به اخر گوش می کردم و شاد می شدم‬ ‫که سال های شکفتنش در پیش رویش است و در اینده شکل کاملش را پیدا خواهد‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫بعدها بود که اینده ی شکوفایش را دیدم و دیدم که چه طور کم کم و ذره ذره صدای‬ ‫مردمش شد‪ .‬بی هیچ زور زدنی و بی هیچ مبالغه ای‪ .‬کارش هم به خواندن منحصر‬ ‫نماند؛ معلم تمام وکمالی شــد که معنای در حال افولی را جا انداخت و به جا اورد‪.‬‬ ‫خیلی ها را بر کشید و چه شگفت انگیز در گلوی فرزندان الیقش جا گرفت و باقی‬ ‫ماند‪ .‬با حشمت و وقار و بی نیاز زندگی کرد و چندان زیست ‪ -‬نه کوتاه و کم حاصل‬ ‫و نه بسیار دراز و از کار افتاده‪ -‬که به حق‪ ،‬بتواند به پشت سرش نگاه کند و ببیند‬ ‫چه جهان اباد و مملو و متفاوتی را برایمان ساخته و باقی گذاشته است و کیف کند‪.‬‬ ‫چند شــب پیش خواب دیدم در کنارش دارم قدم می زنم‪ .‬با من صحبتی نمی کرد‪.‬‬ ‫قهر نکرده بود‪ ،‬اما انگار حواســش جای دیگری بود‪ .‬از مجاورتش خیلی خوشحال‬ ‫بودم‪ ،‬اما بیم این را هم داشــتم که نکند جای دوستان اصلی قدیمی اش را غصب‬ ‫کرده باشم و در جستجویشان پشت سرم را نگاه می کردم‪ .‬اما کسی نمی امد‪ .‬هر از‬ ‫گاهی برگ های تازه ی درختان کنار راه را لمس می کرد و لبخند می زد و گوشه های‬ ‫دهانش به پائین کشــیده می شد‪ .‬دستش تا به باالی برگ های دور هم می رسید و‬ ‫برگ ها رام او بودند‪ .‬کمی که راه رفتیم از او عقب ماندم‪ ،‬این شد که توانستم پشت‬ ‫سرش را ببینم و دیدم که دایره ای نه چندان وسیع از وسط موهای سرش ریخته‬ ‫است ‪ ...‬غمگین شدم و شــروع کردم به گریه کردن و سعی در ارام گریه کردن‪،‬‬ ‫طوری که ملتفت نشود که دارم به خاطر مو های پر پشت زیبایش گریه می کنم ‪...‬‬ ‫استاد شجریان‪ ،‬به اندازه بود‬ ‫پارسا حسندخت‬ ‫خواننده‬ ‫مثل یک سمفونی اســت‪ .‬باید همه اجزاء هماهنگ باشند تا اجرا بی‪‎‬نقص و‬ ‫گوشنواز باشد‪ .‬تک مضرابی نیاید و هارمونی را به هم بریزد‪ .‬مخاطب را از نت ها‬ ‫نگسلد و او را تا پایان اخرین ن ُت‪ ،‬همراه اواز و ترانه و موسیقی بیاورد و در انتها‪،‬‬ ‫نت ها را‪ ،‬سکوت به سکوت؛ تران ه را حرف به حرف و طنین و اوج و فرود اواز را‬ ‫پله به پله؛درمخاطبت هنشینکند‪.‬‬ ‫اگر اواز‪ ،‬ترانه و موسیقی را اضالع مثلث اجرا بدانیم‪ ،‬کافی است یکی به اندازه‬ ‫نباشد؛ کم و زیاد بیاید‪ ،‬بلند و کوتاه شود و یا فالش بخواند‪ ،‬بنویسد یا بنوازد؛‬ ‫ان وقت است که لذتی به جان مخاطب نخواهد ریخت‪...‬‬ ‫محمدرضا شجریان‪ ،‬در اواز‪ ،‬به اندازه بود؛ نه کم می ماند از ترانه و موسیقی و نه‬ ‫زیادتر از انچه باید‪ ،‬از موسیقی و ترانه پیش می افتاد‪ .‬دلیل ان‪ ،‬تسلط او بر کالم‬ ‫و موسیقی بود‪ .‬شجریان‪ ،‬ارزش هر کلمه را می دانست‪ .‬کافی است دقت کنید به‬ ‫ادای هر کلمه در اجرا؛ « شب» که می گفت؛ چشم های مخاطب‪ ،‬شب را تصویر‬ ‫می کرد و با « سکوت»‪ ،‬مخاطب ارام می گرفت‪« .‬باران» که می گفت‪ ،‬ابر در دل‬ ‫مخاطب باریدن می گرفت و از « بهار» که می خواند؛ امید‪ ،‬جوانه می زد‪ .‬چنین‬ ‫بود که با اواز او‪ ،‬کالم ُقدما‪ -‬هرچند سخت‪ -‬مخاطب را سیراب می کرد از کالم‬ ‫فاخر‪ .‬بی دلیل نیست که بسیاری از اشعار خیام‪ ،‬سعدی‪ ،‬حافظ‪ ،‬موالنا و‪ ...‬با گوش‬ ‫مردم اشنا و ماندگارتر شد‪.‬‬ ‫محمدرضا شجریان‪ ،‬شاگردانش را پرورش می داد تا استعداد شاگرد‪ ،‬از دورن‬ ‫او شکوفا شود و این؛ متفاوت از روش بسیاری از اموزگارانی بود‪ -‬هست‪ -‬که‬ ‫سعی دارند نمونه هایی چون خودشان و بدون بیرون کشیدن استعداد شاگرد‬ ‫از درونش را‪ ،‬تربیت کنند‪ .‬به همین دلیل‪ ،‬هرچند به کار بردن کلمه « استاد» را‬ ‫خوش نداشت‪ ،‬اما « استاد» برازنده ترین نام برای روش و منش او بود‪ .‬یاد و نام‬ ‫استاد محمدرضا شجریان برای همگان‪ ،‬برای هر ایرانی تا ابد زنده و جاوید است‪.‬‬ ‫مخصوص به خود‪ .‬این ویژگی ها شــامل شخصیت هنری ‪،‬انسانی‪ ،‬اخالقیف رفتاری‪،‬‬ ‫اجتماعی‪ ،‬مردمی و اراستگی و دیگر صفات وجودی خود بود‪.‬‬ ‫استاد شجریان عمر خود را در پی رمز و راز موسیقی گذراند و با ان زندگی کرد‪ .‬ایشان‬ ‫هنرمندی مهربان‪ ،‬وارسته بی تکبر‪ ،‬دوست داشتنی و مردمی بودند‪ ،‬که با صدایشان‬ ‫ارامش و التیام به غم ها و رنج های مردم می دادند‪ .‬او همیشه برای مردم اواز خواند و‬ ‫صدایش بازتاب شادی ها غم ها و ارزوهای مردم ایران بود‪.‬‬ ‫استاد شجریان ابتدا با صدایش در دل مردم جای گرفت و بعد با خصوصیت های ممتاز‬ ‫اخالقی‪ ،‬رفتاری و انسانی اش هنرمندی مردی شد و خسرو اواز ایران نام گرفت‪.‬‬ ‫ایشان نماد فرهنگ و هنر ســرزمین ایران بود که بزرگی و عظمت و هویت تاریخی‬ ‫موسیقی و صدا را روایت کرد‪ .‬صدایش جزئی از فرهنگ کهن ایران است‪ .‬او با هنرش‬ ‫اندیشیدن را در مخاطبش ایجاد کرد‪ .‬هنرمندی دوست داشتنی بود با صدایی اسمانی‪.‬‬ ‫دغدغه ی او زنده کردن شعر و موسیقی ایران بود‪ .‬همان دغدغه ای را که فردوسی بزرگ‬ ‫برای زنده کردن زبان فارسی داشت وی برای موسیقی ایران داشت‪.‬‬ ‫شجریان افسانه ی موسیقی مشرق زمین و استاد استادان موسیقی ایران بود که با هنر و‬ ‫محمد مقدسی‬ ‫صدایش بذر نشاط و امید در دل مردم می کاشت‪ .‬خوشا به حال سعدی و حافظ و موالنا‬ ‫نوازنده‬ ‫که غزل هایشان با صدای ایشان خوانده شده اند‪ .‬او خوشنام و با افتخار زندگی کرد تا به‬ ‫تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید ملکوت پیوست اما نوای اوازش همیشه در نسل های اینده جاری خواهد بود‪.‬‬ ‫صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را‬ ‫استاد شجریان هنرمندی بزرگ و شخصیتی فرهنگی‪ ،‬هنری و از مفاخر فرهنگ و هنر روحش شاد و یادش ماندگار‬ ‫از کاروان چه ماند جز اتشی به منزل‬ ‫ایران و جهان اســت‪ .‬او خسرو اواز ایران و اسطوره موسیقی ایران بود با ویژگی های رفتی و رفتن تو اتش نهاد بر دل‬ صفحه 4 ‫نام شجریان در تاریخ ماندگار است‬ ‫علی رهبری‬ ‫رهبر ارکستر و اهنگساز‬ ‫زمانی که من ایران بودم با اقای شجریان کار مشترکی نداشتیم ولی در ‪۱۵-۱۴‬‬ ‫سال گذشته نزدیکی به خصوصی بین ما ایجاد شد بطوریکه ‪ ۱۵‬سال پیش وقتی‬ ‫بعد از ‪ ۳۰‬ســال برای اجرا با ارکستر ســمفونیک به ایران امدم اقای شجریان‬ ‫جزو اولین افرادی بودند که به کنســرت امدند‪ ،‬دیداری بین ما برقرار شد که‬ ‫برخورد بســیار صمیمانه ای داشتند از ان روز اشنایی بین ما ایجاد شد‪ .‬حدود‬ ‫‪ ۸-۷‬سال پیش به ایشان نزدیک تر شدم و تصمیم گرفتم بوا ِم سمفونیک های‬ ‫«مادرم ایران»‪ ،‬در موســیقی ایرانی که در بازار بین المللی در دسترس هستند‬ ‫و توسط ناکسوس پخش شده است‪ ،‬بنویســم‪ .‬هنگام نوشتن این کار به اولین‬ ‫فردی که فکر کردم قطعه ای از «مادرم ایران» را هدیه کنم اقای شجریان بود‪.‬‬ ‫و دلیل این کار عالقه مادرم به صدای ایشــان بود و در حدود ‪ ۵۵‬سال گذشته‬ ‫ایران من‪ ،‬مادرم بود که وجودش پُر از ایران بود‪ .‬و سپس با شعری از اقای محمد‬ ‫فرید ناصری هماهنگ کردیم‪ .‬اما طی تماس تلفنی‪ ،‬اقای شجریان گفتند که نمی‬ ‫توانند بخوانند! وقتی به ایشــان گفتم که این قطعه را برای صدای شما نوشتم‪،‬‬ ‫گفتند که اجازه خواندن ندارم! با شــنیدن این موضوع بسیار متاسف و ناراحت‬ ‫شــدم زیرا در تمام طول عمر هنری ام اولین بار بود که شــنیده بودم خواننده‬ ‫ای اجازه خواندن ندارد؛ اما در نهایــت این قطعه را در انتالیا و در حضور اقای‬ ‫علیزاده توسط اقای محمد معتمدی خوانده شد‪ ۵ .‬سال پیش که بعد از ‪ ۱۰‬سال‬ ‫برای رهبری ارکستر سمفونیک به ایران امده بودم‪ ،‬اولین روز کنسرت سمفونی‬ ‫نهم بتهوون‪ ،‬اقای شجریان اولین نفری بودند که بعد از کنسرت نزد من امدند‪.‬‬ ‫به نظرم کم لطفی که به ایشان شده بود به شهرت و محبوبیت ایشان افزود شد‬ ‫و همواره باعث افتخار بودند‪ .‬بنده با شــنیدن دو خبر بسیار شوکه شدم اولین‬ ‫خبر ممنوعیت فعالیت هنری ایشان و دومین شنیدن خبر درگذشت ایشان بود‪.‬‬ ‫اقای شــجریان هنرمند بی نظیر و بزرگی بودند که اسم شان در تاریخ ماندگار‬ ‫خواهد بود‪.‬‬ ‫ارادت و سعادت‬ ‫حسین علیشاپور‬ ‫خواننده‬ ‫اقبال و بخت یاری زندگانی هنری محمدرضا شــجریان در همین دو‬ ‫کلمه نهفته اســت‪ .‬اوازخوانی که ماحصل ارادتش به استان هنر و‬ ‫بزرگان موسیقی‪ ،‬سعادت او را موجب شد تا به جایی که نامش را در‬ ‫زمره ی بزرگ ترین مغنیان فرهنگ ایران براورد‪ .‬حکایت شــاگردی‬ ‫کردنش نزد پدر‪ ،‬جالل اخباری‪ ،‬اسماعیل مهرتاش‪ ،‬نورعلی برومند‪،‬‬ ‫عبداهلل دوامی و علی اصغر دادبه حکایاتی ســت معروف نزد اهالی‬ ‫موسیقی ایران‪ ،‬به واقع او خواننده ای ست که هرکجا نغمه ای خوش‬ ‫ن ســوی رفت و تا توشه برنگرفت‪ ،‬ترک منزل‬ ‫شنید مشتاقانه بدا ‬ ‫نکرد و همین جامعیت ممزوج با هوشمندی و همت و پشتکار او بود‬ ‫که موجب شد که او راه دشوار «ســیاوش بیدگانی» به «محمدرضا‬ ‫شجریان» را هر چند به اهســتگی اما با پیوستگی ای مثال زدنی‬ ‫بپوید و به جایی برســد که جهانیان‪ ،‬موسیقی اصیل ایرانی را با وی‬ ‫و به نام وی بشناسند‪ .‬سلوک هنری او از زمان مشق قرائت نزد پدر‬ ‫تا خواندن اوازهای عرفانی بدون ســاز در رادیو مشهد‪ ،‬تا عزیمتش‬ ‫به تهران و اجرای نخســتین برنامه در قالب برگ سبز ‪ - ۲۱۶‬که در‬ ‫مایه ی افشــاری و با همراهی ســنتور رضا ورزنده بود ‪ -‬تحت نام‬ ‫ســیاوش بیدگانی و پس از ان‪ ،‬کم کم‪ ،‬اشــکار کردن نامی که به‬ ‫احترام پدر و تقیدات مذهبی او تغییر داده بود تا یک شــاخه گل‬ ‫تا گل های رنگارنگ تا جشن هنر شیراز تا شب های توس و نیشابور‬ ‫و گل هــای تازه و چاووش ‪ ،‬یک نکته ی مشــترک و اعجاب امیز را‬ ‫همراه خود داشت؛ شجریان در جریان تمامی این توفیقات‪ ،‬یک دم‬ ‫از فراگیری غافل نماند و به عقیده ی نگارنده ورای هر ان چه که به‬ ‫مهارت انکار ناپذیر او در اواز مربوط است‪ ،‬این سلوک یگانه ی او در‬ ‫کسب فضایل و معلومات هنر است که می باید چراغ راه ایندگان قرار‬ ‫گیرد‪ .‬به تمامی این ها اضافه کنید این که او نوازنده ی خوب در ساز‬ ‫سنتور و خوشنویسی ممتاز در عرصه ی هنرهای تجسمی نیز هست ‪.‬‬ ‫حواشــی زندگانی محمدرضا شــجریان چیزی از مهتری او در هنر‬ ‫موسیقی ایران نمی کاهد‪ .‬چه‪ ،‬نگارنده بران است که همین سطوت‬ ‫انکار ناپذیرش موجب شده تا حاشــیه جویان و حاشیه نگاران به‬ ‫حواشی حیاتش‪ -‬که هر کسی از بزرگ و کوچک در زندگی خویش‬ ‫دارد‪ -‬پر و بال دهند و گاه نیز چیزی از خویشــتن بر ان بیفزایند‪.‬‬ ‫ن چه او به عنوان یک اواز خوان تراز‬ ‫اگر قرار باشد که برایندی از ا ‬ ‫اول تاریخ موسیقی ایران در موســیقی و برای موسیقی انجام داد‪،‬‬ ‫گرفته شود‪ ،‬مسلما جز ان که بگوییم کارنامه ای درخشان از خویش‬ ‫برجای گذاشته است‪ ،‬چیزی دیگر برای گفتن نداریم؛ هرچند که هر‬ ‫هنرمندی در کار خویش نقاط قوت و ضعف متعددی را داراست ‪.‬‬ ‫ن زمان که بر صحنه های کنسرت می خروشید و چه‬ ‫شــجریان‪ ،‬چه ا ‬ ‫اکنون که ‪ ۵‬ســال است که از خاموشی و بیماری اش می گذرد‪ ،‬چهره‬ ‫ ای اثر گذار بر هنر این سرزمین بوده و هست‪ .‬خاموشی او‪ ،‬به صورت‬ ‫و ماهیت غیر ممکن اســت و قدرتی نیز قادر نیست که بتواند پویش‬ ‫صالیش را از دل و جان مردم بیرون بکشد‪ .‬چه بسیار جوانان همین‬ ‫سرزمین که به عشق اوای او راه موسیقی و هنر در پیش گرفتند و چه‬ ‫بسیار که با اوازهایش خاطره پروراندند و عبادت کردند و زندگی را‬ ‫بهتر دیدند‪ .‬شجریان ماندنی ست‪ .‬صدای او‪ ،‬صدایی ست که از اعصار و‬ ‫قرون گذشته بر امده و راوی دردها و شادی ها‪ ،‬رسیدن ها و هجران ها‬ ‫و تباهی ها و زادن های این مردم است‪ .‬او می ماند‪ .‬شجریان می ماند‪.‬‬ ‫تکنیک باالی شجریان‬ ‫شاهین فرهت‬ ‫اهنگساز‬ ‫یکی از خوانندگان پر تکنیک دوران معاصر بودند و از اواخر دهه سی در برخی از‬ ‫برنامه های گل ها فعالیت داشتند‪ .‬تکنیک ایشان بسیار قوی بود و از قدرت باالیی‬ ‫در اواز بهره مند بودند‪ .‬در برنامه های رادیو هم حضور داشتند و بعد از انقالب هم‬ ‫فعالیت کردند و با مرحوم شهناز هم کارهایی داشتند‪ .‬تکنیک اواز اقای شجریان‬ ‫شــبیه مرحوم رضا قلی خان ظلی بود و قابل مقایسه با ایشان بودند‪ .‬اثار ایشان‬ ‫همیشه هست و از جهت قدرت صدایی در نوع خودشان بهترین بودند‪.‬‬ ‫باید راه شجریان را دنبال کرد‬ ‫مهرداد دلنوازی‬ ‫نوازنده و اهنگساز‬ ‫تمام هنرمندانی که در دنیا وجود دارند و کارشــان مورد توجه مردم واقع شده است و‬ ‫توانسته اند جایگاهی در جامعه کسب کنند‪ ،‬دلیلی را با خود حمل می کنند و ان عشق‬ ‫است‪ .‬وقتی انسان به کار و هنری که دارد عشق می ورزد ‪ ،‬همان طور که خود عاشقانه این‬ ‫کار را انجام می دهد‪ ،‬مخاطب نیز عاشقانه پذیرای ان می شود‪ .‬من فکر می کنم چون استاد‬ ‫شجریان عاشقانه هنر موسیقی را را دنبال می کرد به همین دلیل هنرش دلنشین خاص و‬ ‫عام شده بود‪.‬‬ ‫در عصر ما اساتیدی بودند که نه تنها تکرار نمی کردند بلکه خودشان هم تکرار ناشدنی‬ ‫هستند‪ ،‬مثل استاد پایور ‪ ،‬استاد کسایی‪ ،‬استاد جلیل شهناز‪ ،‬استاد شجریان و اساتیدی که‬ ‫ریشه در هنر این اب و خاک دارند ‪ .‬شاید دلیلش این است که درس هایی که از اساتیدشان‬ ‫کسب کرده بودند را با ذوق و درونیات خود پرورش می دادند و ارائه می کردند‪ .‬در واقع باید‬ ‫گفت افرادی که در محضر اساتید مختلف تلمذ می کنند باید در ذات خود مایه و جوهره ای‬ ‫داشته باشند‪ ،‬اگر ان را داشته باشند‪ ،‬گفته ها و درس های اساتید را با جان و دل می پذیرند‬ ‫ان هنری‬ ‫و کسب می کنند و بعدها ان را می پرورانند و ارائه می دهند؛ اما اگر ان جوهره و ِ‬ ‫در وجودشان نباشد‪ ،‬طبیعتا فقط بخشی هایی از دریافت هایشان را می توانند به دیگران‬ ‫ارائهدهند‪.‬‬ ‫من البوم گلبانگ و مهتاب به اهنگ سازی اقای حسن یوسف زمانی و خوانندگی اقای‬ ‫شجریان را خیلی دوســت دارم‪ .‬البته همچنین البوم شب سکوت کویر را هم دوست‬ ‫می دارم‪ ،‬اما به دلیل اینکه بیش از اندازه غمگینم می کند خیلی نمی توانم این اثر را بشنوم ‪.‬‬ ‫در پایان عرض می کنم‪ ،‬جای استاد شجریان در فرهنگ و هنر این مملکت خالی است و این‬ ‫را مشخص ًا افراد و اساتیدی که سال ها با ایشان چه از نزدیک و چه دور اشنا بودند و کار‬ ‫می کردند‪ ،‬بیشتر درک خواهند کرد‪ .‬به هر حال نباید نا امید بود و شاگردانشان باید سعی‬ ‫کنند راه ایشان را دنبال کنند و در پی حفظ این مسیر باشند‪.‬‬ ‫‪5‬‬ ‫چهارشنبـــــــه ‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شمــاره ‪1336‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران‬ ‫یادداشت‬ ‫سفر به تاجیکستان‬ ‫سرور کسمایی‬ ‫نویسنده‬ ‫در دوری از وطن شجریان وطن من‬ ‫بود‪ .‬هر کدام از سفرهای او به خارج‬ ‫از کشور یک رویداد هنری محسوب‬ ‫می شد و به جرات می شود گفت در یک دوره ی نسبت ًا طوالنی‬ ‫درفش فرهنگ درفش شعر و موسیقی ایرانی را در خارج از کشور‬ ‫او به تنهایی به احتزاز در اورد و من افتخار می کنم که الاقل در‬ ‫اغاز این راه این ســعادت را داشتم که توان و انرژی خودم را در‬ ‫اختیار او بگذارم و از او بیاموزم‪.‬‬ ‫پوشه قطور خاطرات‪ ،‬حاوی عکس ها‪ ،‬پروژ ه ها‪ ،‬قراردادها‪ ،‬متون‬ ‫دست نویس‪،‬سی دی ها‪،‬ابیاتخوشنویسیشد هاستادبرایتزیین‬ ‫روی جلد‪ ،‬دیسک ها و برنامه کنسرت ها؛ ده سال کار حرفه ای‪،‬‬ ‫ن المپیا‪،‬‬ ‫مسئولیت برگزاری کنسرت های استاد در فرانسه‪ ،‬سال ‬ ‫تئاتر شهر پاریس‪ ،‬اپرای شهر لیل‪ ،‬دانشگاه استراسبورگ‪ ،‬تئاتر‬ ‫بوف دو نور(تئاتر معروف پیتر بروک)‪ ،‬تئاتر ادئون(تئاتر معروف‬ ‫مولیر)‪ ،‬سف ر به تاجیکستان‪ ،‬به سمرقند و ‪ ...‬همراه من است‪.‬‬ ‫یادها و خاطره ها مدام یــورش می اورد خنده ها‪ ،‬بذله گویی ها‪،‬‬ ‫اوازها‪« ،‬بی تو به سر نمی شود» در دستگاه نوا‪ ،‬یادگار پاک نشدنی‬ ‫ســفر اول‪َ ،‬مستِر نوارهایی که سی دی شد و پیش من به امانت‬ ‫باقی ماند‪ .‬ده سال شعر و اواز و دوستی برایم به یادگار مانده است‪.‬‬ ‫اما مهم ترین خاطره من از استاد بی تردید به سفر دو هفته ای مان‬ ‫به تاجیکستان باز می گردد‪ .‬تاجیکستان ان زمان برای من چون‬ ‫وطن بود‪ ،‬شاهدی بر باو ِر شاهرخ مسکوب که می گفت «وطن من‬ ‫زبان فارسی است‪ ».‬من هم در ان سرزمین به دنبال وطن زبانی ام‬ ‫می گشتم‪.‬‬ ‫تابستان ‪ ،۱۹۸۹‬برای اولین بار به تاجیکستان سفرکردم‪ .‬پس از‬ ‫ان تا سال‪ ۱۹۹۶‬تقریب ًا سالی یکی دوبار‪ ،‬به ان سرزمین می رفتم‪.‬‬ ‫ســفرهایی به بهانه پژوهش در ادبیات شفاهی و موسیقی های‬ ‫محلی و د ر واقع برای التیام درد دوری و غربت‪.‬‬ ‫ش میدانی ام در‬ ‫همکاری من با استاد مصادف بود با سال های پژوه ‬ ‫ادبیاتشفاهیوموسیقی هایمحلیتاجیکستان‪.‬‬ ‫در بهار سال ‪ ،۱۹۹۰‬وزارت فرهنگ تاجیکستان جشن ‪ ۱۴۰۰‬امین‬ ‫سالگرد تولد باربد‪ ،‬موسیقی دان دربار خسرو پرویز‪ ،‬را در شهر‬ ‫دوشنبهتدارکمی دید‪.‬دردورانفروپاشیاتحادجماهیرشوروی‬ ‫و پیدایش میل بازگشت تاجیک ها به خط و زبان و فرهنگ اصیل‬ ‫خود‪ ،‬این اولین رویداد فرهنگی بزرگ فارسی زبانان اسیای میانه‬ ‫به شمار می رفت‪.‬‬ ‫نورمحمد طبری‪ ،‬وزیر وقت فرهنگ‪ ،‬که در رسمیت یافتن زبان‬ ‫فارسی در تاجیکستان به سال ‪ ۱۹۸۹‬نقش مهمی ایفا کرد‪ ،‬از من‬ ‫خواستتاجمعیازهنرمندانونویسندگانایرانیرابرایشرکت‬ ‫در این مراسم معرفی کنم‪ .‬جمله اش هنوز به پایان نرسیده بود که‬ ‫نام شجریان را به زبان اوردم‪ .‬اما با ناباوری اضافه کردم «اگر استاد‬ ‫بپذیرد!» و استاد پذیرفت‪ ،‬بی هیچ چون و چرا‪ .‬با این تاکید که‬ ‫«همیشه ارزو داشتم به ان سرزمین سفر کنم و با فارسی زبان‬ ‫ های ان سو اشنا بشوم‪».‬‬ ‫قرار و مدار کنسرت در کاخ باربد گذاشته شد‪ .‬به پیشنهاد من‪،‬‬ ‫استاد از ســه هنرمند مقیم پاریس‪ ،‬محمود تبریزی زاده‪ ،‬رضا‬ ‫قاسمی و مجید خلج برای شرکت در ان دعوت کرد‪.‬‬ ‫اما وقتی دانست که خود من دو هفته پیش از جشن باربد راهی ان‬ ‫دیار هستم تا پژوهشی را که یک سال پیش از ان درباره سبک‬ ‫موسیقایی فلک در منطقه کالب (جنوب تاجیکستان) اغاز کرده‬ ‫بودم‪ ،‬به سامان برسانم‪ ،‬ابراز تمایل کرد او نیز به ان سفر پژوهشی‬ ‫بپیوندد‪.‬‬ ‫شرکت اســتاد در این سفر پژوهشــی و دیدار و اشنایی او با‬ ‫هنرمندان محلی تاجیک رویداد فرخنــده ای بود که باید به‬ ‫ثبت می رسید‪ .‬از این رو‪ ،‬از دوست فرهیخته ام هانری لوکونت‪،‬‬ ‫موسیقی پژوه و مردم شناس نام اور فرانسوی دعوت کردم تا به‬ ‫کاروان مــا بپیوندد و در حالی که من فلک خوانی ها را روی نوار‬ ‫ضبط می کنم‪ ،‬او نیز از دیدارها فیلم بگیرد‪.‬‬ ‫دو هفته پیش از جشن بزرگ داشت باربد‪ ،‬من و هانری لوکونت از‬ ‫پاریس و استاد شجریان از تهران به دوشنبه رسیدیم و به یاری و‬ ‫پشتیبانی نورمحمد طبری‪ ،‬وزیر محترم فرهنگ و خانواده اش که‬ ‫ت وگذار در‬ ‫ت و دلبازی پذیرای ما بودند‪ ،‬گش ‬ ‫با روی خوش و دس ‬ ‫شهرها و روستاهای جنوب تاجیکستان را اغاز کردیم‪.‬‬ ‫در دیدار با هنرمندان تاجیک و ضبط و فیلم برداری از مهارت های‬ ‫موسیقایی انها‪ ،‬استاد شجریان هم دوربین عکاسی به یک دست‬ ‫و ضبط صوت جیبی به دست دیگر‪ ،‬لحظه ای از پا نمی نشست‪.‬‬ ‫اما هرگاه به وجد می امد‪ ،‬وســائل را رها می کرد و خود به اواز‬ ‫می ایستاد‪ .‬این اتفاق که بارها در موقعیت های روزمره (دیدارهای‬ ‫دوســتانه‪ ،‬در راه و اتومبیل‪ ،‬بازدید از موزه اسباب موسیقایی‬ ‫گورمینچ‪ ،‬گشــت و گذار در کوه و دشت و غیره ‪ )...‬به طور خود‬ ‫به خودی پیش می امد‪ ،‬یکی از زیبایی های سفر ما به تاجیکستان‬ ‫بود‪ .‬بداهه خوانی و بداهه نوازی و جســتجوی زبان موسیقایی‬ ‫مشترک میان هنرمندان برجسته دو سوی دیوار اهنی در حال‬ ‫فروریزش اتحاد جماهیر شوروی‪ ،‬گفتگوی موسیقایی را از نو رقم‬ ‫م زبانان تاجیک مان متوقف‬ ‫می زد که در طول دو قرن میان ما و ه ‬ ‫شده بود‪.‬‬ ‫اسناد صوتی و تصویری این سفر به جز ان بخشی که مربوط به‬ ‫هنرمندان تاجیک می شود و من به شکل سی دی منتشرکرده ام‪،‬‬ ‫اکنون موجود است‪ .‬باشد تا فرصتی دست بدهد تا بتوانم همه را‬ ‫در اختیار عالقه مندان قرار بدهم‪.‬‬ صفحه 5 ‫‪6‬‬ ‫صدایشان بینقص بود‬ ‫چهارشنبـــــــه ‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شمــاره ‪1336‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران‬ ‫یادداشت‬ ‫شجریان‬ ‫ِ‬ ‫هنرمند چند بعدی‬ ‫تسلط کامل بر ردیف های ایرانی داشتند‪ ،‬صدای ایشان بی نقص بود و این حرفی که می زنم‬ ‫و می گویم بی نقص بود بسیار حرف مهمی است‪ ،‬خیلی از خواننده ها هستند که شما از‬ ‫صدایشان لذت ببرید ولی صدای بی نقصی ندارند ولی شجریان استاد این قضیه بود کیفیت‬ ‫صدای خوبی داشت و از این ها گذشته بسیاری از موسیقی دان ها و اوازخوان های ما تقریبا‬ ‫بی سواد بودند و شعر را درست نمی خواندند از این موارد شما از شجریان نمی بینید‪.‬‬ ‫من اولین باری که صدای شجریان را شنیدم به عنوان سیاوش یک مرتبه جا خوردم و با خودم‬ ‫گفتم که این صدا غیر عادی است‪ .‬از طرفی دیگر شجریان تجوید هم به خوبی می دانست و‬ ‫قاری قران بود‪ ،‬تجوید خودش حکایتی دارد‪ .‬ایشان هنرمندی بود که به همه چیز موسیقی‬ ‫ایران عالقه داشت از خواندن تا ساختن‪ .‬ساختن ساز یک هنر دیگری هم می خواهد‪ ،‬هنر‬ ‫نجاری و این هنر را هم داشت‪ ،‬باغبانی‪ ،‬خوشنویسی و از همه مهم تر هنر اخالق و تواضع‬ ‫انسانی ایشان بود‪ .‬بی دریغ از افرادی که صدای خوبی داشتند تعریف می کرد و حتی گاهی‬ ‫ضیا موحد‬ ‫اوقات اغراق می نمود و من شنیدم که راجع به یکی از خوانندهای ایرانی گفته بودند که ای‬ ‫نویسنده و شاعر‬ ‫کاش من صدای ایشان را داشتم یعنی در تواضع تا این مرزها هم می رفت‪.‬‬ ‫من بنا به تجربیاتم‪ ،‬تجربیات با واسطه و بی واسطه از اوازخوان ها و انچه که دیده و شنیده شجریان تاثیر گذار و معلم بود و تمام صفاتی که یک هنرمند خوب داشته باشد را داشت‪.‬‬ ‫ام باید بگویم در طول تاریخ ایران اوازه خوانی مثل شجریان نداشته ایم‪ .‬یعنی ایشان اوال روحش شاد و دریغ که چه گوهر نایابی را از دست دادیم‪.‬‬ ‫جان اواز‪ ...‬تا َپ ِر َپرواز‬ ‫ِ‬ ‫هادی منتظری‬ ‫نوازنده‬ ‫ســال ‪ 1353‬من به همراه اقای رضا درویشی از شیراز‪،‬‬ ‫اقای موســی گنجه ای(برادر اســتاد داوود گنجه ای) از‬ ‫تهران‪ ،‬استاد پشنگ کامکار از ســنندج و استاد پرویز‬ ‫مشکاتیان از نیشابور در رشته موسیقی دانشگاه هنرهای‬ ‫زیبا پذیرفته شــدیم و وارد دانشگاه شدیم‪ .‬در دانشگاه‬ ‫افتخار شاگردی استاد شجریان در کالس جواب اواز برای‬ ‫من مهیا شد‪ ،‬نکات بسیار مهم و ارزنده ای را از ایشان فرا‬ ‫گرفتم‪ .‬چند ســال بعد در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی‬ ‫ایران و همچنین در تمرینات گروه شــیدا در کنار ایشان‬ ‫به نوازندگی پرداختم‪ .‬قبل از انقالب تحت یک شــرایط‬ ‫تاریخی‪ ،‬سیاسی و اجتماعی که در ان دوران وجود داشت‪.‬‬ ‫کارهای انقالبی زیادی ساختیم و اجرا کردیم‪ .‬در شهریور‬ ‫‪ 1357‬درحالی که به همراه گروه شیدا عازم مسکو برای‬ ‫کنسرت بودیم و ویزای ما صادر و بلیط تهیه شده بود‪ ،‬تمام‬ ‫شرایط مهیای سفر به روسیه بود‪ ،‬با وجود خطراتی که این‬ ‫کار می توانست برای ما به همراه داشته باشد به طور جمعی‬ ‫از رادیو و تلویزیون استعفا دادیم و اون کنسرت هم لغو شد‪.‬‬ ‫مجموع اتفاقاتی که در ان دوران پیش امد باعث جریان‬ ‫ساز شدن گروه شیدا در ان دوران شد‪ .‬استاد شجریان هم‬ ‫به عنوان خواننده پرچمدار این جریان بود‪ .‬پس از استعفا‬ ‫از رادیو و تلویزیون فعالیت ما در کانون چاووش ادامه یافت‬ ‫و اثاری ساخته شد که استاد شجریان خواننده بسیاری‬ ‫از ان قطعــات بودند‪ .‬بعد از مدتی به دالیلی فعالیت های‬ ‫گروه شیدا مثل قبل ادامه پیدا نکرد و اعضا دنبال مسیر‬ ‫خودشان رفتند‪ .‬ولی ارتباط من با استاد شجریان کماکان‬ ‫ادامه داشت‪ .‬ســال ها بعد هم که همایون برای فراگیری‬ ‫کمانچه پیش من امد و گاهی اســتاد و گاهی اوقات مادر‬ ‫همایون ایشان را به منزل من در شهرارا می اوردند‪ .‬بعد از‬ ‫یک مدت من احساس خجالت می کردم و خواهش کردم‬ ‫من به منزل ایشان بروم که ایشان با روی گشاده پذیرفت‪.‬‬ ‫وقتی به منزلشان می رفتم مثل عضوی از اون خانواده در‬ ‫کنار ایشان بودم‪ .‬گاها به کارگاه نجاری ایشان در زیر زمین‬ ‫منزل شان در شهرک غرب می رفتیم و توضیح می دادند‬ ‫که ببین این سنتور را ساختم‪ .‬واقعا انسان چند بعدی ای‬ ‫بودند‪ .‬خطاط بودند‪ ،‬نقاش بودند‪ ،‬باغبان درجه یکی بودند‪.‬‬ ‫انگورهای باغ ایشان را من هنوز توی هیچ تاکستانی ندیدم‪.‬‬ ‫چون با عشق به اون ها رسیدگی می کردند و از کاری که‬ ‫انجام می دادند لذت می بردند‪.‬‬ ‫مجموعه چیزی که از اســتاد شجریان در ذهن من وجود‬ ‫دارد یک شخصیت واالست‪ ،‬هنرمندی بزرگ بود‪ ،‬یک مرد‬ ‫سیاسی بود‪ ،‬مردمی بود‪ ،‬اجتماعی و شخصیتی بود که در‬ ‫مسیر زندگیش از چیزی هراسی به دل نداشت‪ .‬درخاطرم‬ ‫هست که استاد بهاری همیشه می گفتند یک هنرمند باید‬ ‫چشمش پاک باشد‪ .‬دستش پاک باشد‪ .‬مردم رو بشناسد‬ ‫و با مردم خوب تا کند و واقعا شجریان همین گونه بود‪ .‬در‬ ‫حقیقت شجریان با شمع وجودش نوری به جامعه هنر این‬ ‫مملکت پراکند‪ .‬شجریان ماموریت داشت تا در برهه ای از‬ ‫زمان در راه هدفش تالش کند و در این راه دست از جان‬ ‫خودش هم شسته بود‪ .‬این یک دل نوشته در وصف حال‬ ‫استاد شجریان است که به ایشان تقدیم کردم‪:‬‬ ‫ما همه افالکیان ساقی و ساغر میان‬ ‫حال همه خود عیان‬ ‫عشق نوازی کنیم پرده نوازی کنیم‬ ‫تا که رسد دستمان بر سر زلف کسان‬ ‫کس نبود کس خودند خود همه خود بی خودند‬ ‫مطرب و مستیم همه باده بدستیم همه‬ ‫رهزن دین و دلیم بر سر دار در گلیم‬ ‫جمله همه پیچ پیچ در دل خود هیچ هیچ‬ ‫نوش ز دارو نبود سوختن عود ما‬ ‫سوختن عود ما هست همه سود ما تا که شود بود ما‬ ‫هوشنگ مهراردالن‬ ‫معمار و نقاش‬ ‫«مهرماه» امسال یا اخرین «مهرماه» قرن با نشانه و داغی گران همراه شد ‪ -‬فراتر از تُوش‬ ‫و توان و برای این نگارنده اما‪ -‬ویرانگرتر‪ ،‬پریشان تر و گریان تر؛ زیرا در دامنه ی تنها یازده‬ ‫روز؛ موج کوبنده ی سه سوگ را باید از سر می گذراندم‪ :‬مرگ خواهر؛ مرگ همکاری شریف‬ ‫و مهندسی خالق و شاگردی َخ َلف در پیشه ی معماری و کوبنده ترین ان‪ -‬فراق ُ‬ ‫اسطوره و«‬ ‫خسرو اواز ایران زمین» و «سیاوشی» که از اتش گذشت‪« -‬استاد محمدرضا شجریان»‪.‬‬ ‫انچه را که می خوانید بازنگری ی دورانی چهل ساله و خاطرات با او و نزدیکان اوست از زبان‬ ‫چون من شاهدی در گذر از فراز و فرود و دست اندازهای در راه؛ و بَند و بَست هایی چون چاه‪.‬‬ ‫با انکه ناباورانه هنوز نپذیرفته ام هجرت «استاد» را اما مایلم کالمم رنگ مرثیه نگیرد‪ -‬که‬ ‫مرثیه را برای «مرده ای» میخوانند یا می نویسند که تمام شده است‪ ،‬اما «استاد» میرود تا‬ ‫برای همیشه زنده بماندو ادامه یابد؛ این «باو ِر ادامه»‪ -‬مرهمی است تسلی بخش بر دلهای‬ ‫میلیون ها چون من در پذیرفتن اغازی جاودانه و سفری الهوتی برای این «تک چهره»ی‬ ‫یگانه و استاد فرزانه‪-‬با شاهبال مقامیدر اوج هنر اواز و پروازی تا بیکرانه ها‪.‬‬ ‫پنجره ی نگاهم را می گشایم به «تهران» سال های دور‪ -‬که هنوز اینچنین زمخت و بی مرز و‬ ‫سرکش و بی قاعده پوست نترکانده بود و از نوجوانی شهرستانی می گویم که اکنون به هفتاد‬ ‫و پنج سالگی رسیده و حاصل شصت سال ی عمرش ذخیره ی گرانسنگی است از شاگردی و‬ ‫همنشینی در محضر بزرگان هنر و فرهنگ و اخالق و این دفینه برای او به خزانه ی گرانبهایی‬ ‫می ماندتابداندچقدرثروتمندوسعادتمندومستغنیبودهاست‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫نـزدیک «امروز» می گویم‪ :‬از شاگردی در کارگاه اسـتاد «حسین‬ ‫اکنون از دو ِر «دیروز» تا به‬ ‫شیخ» (شـاگرد برجسـته ی «کمال الملک») ‪ ،‬از فیض همنشینی با استاد «یوسف فروتن» و‬ ‫شنیدن خاطره هایی از مکتب « غالمحسین درویش»‪ ،‬از برکت حضور و استفاضه از محضر و‬ ‫از منش و روش استاد «احمد عبادی»‪(-‬این َس َل ِ‬ ‫ف»خاندان فراهانی») و خواهرزاده ی ایشان‬ ‫(نواده ی دختری «اقا میرزا عبداهلل»)‪-‬مهندس معمار شهیر و طراح مزار «خیام»‪« ،‬ابوعلی‬ ‫سینا»‪« ،‬عطار» و «نادر شاه افشار»‪ -‬یعنی همانا مهندس «هوشنگ سیحون» و شاگردی در‬ ‫کارگاه معماری ی او؛ از شاگردی و دوستی و اشنایی با استادان زنده یاد «جالل ذوالفنون»‪،‬‬ ‫«حسین علیزاده»‪« ،‬داریوش طالیی»‪« ،‬داریوش پیرنیاکان»‪« ،‬محمد موسوی»‪« ،‬جمشید‬ ‫عندلیبی»‪« ،‬علی اکبر شکارچی»‪ ،‬از حضور در مجلس تدریس هنر و اخالق روانشاد «دکتر‬ ‫داریوش صفوت» ( شاگرد برجسته ی سه تار و سنتور استاد «ابوالحسن صبا») که بسیار‬ ‫مدیون ان بزرگوار با اخالق و راســت کردار و مهربانم‪ .‬از سفرهای خاطره انگیز به اصفهان‬ ‫در معیت دکتر «حسین محی الدین الهی قمشه ای» و حواریون و دیدار با نابغه ی نی نوازی‬ ‫روانشاد «استاد سیدحسن کسایی» و پیوستن به جمع هنرمندان اصفهانی و توفیق شنیدن‬ ‫نوای سحرانگیز نای استاد به همراه اواز «دودانگ» دلنشین و تاثیرگذارشان و «صله» گرفتن‬ ‫بیستون عشق»؛ از اخرین دیدار با‬ ‫نی از دستان مبارک‪ -‬برای تقدیم سروده ای با نام « َفرهاد ُ‬ ‫«استاد جلیل شهناز» در تهران و مضراب های متب ّرک یادگار از او‪ ،‬از حضور در مراسم تجلیل‬ ‫استاد» ابراهیم قنبری مهر» (استاد پیشکسوت و صاحب نام در سازسازی بویژه ساز ویلن در‬ ‫عرصه ی بین المللی) و بسیار نشانه ها و خاطره های پراکنده ی دیگر‪.‬‬ ‫بر تا َر ِ‬ ‫ک این ُفرصت های ُمغتنم و افتخار امیز‪»-‬الماس نگین» نشانه و ارجمند نامی می نشانم‬ ‫که برجسته ترین و واالمقام ترین خواننده ی زمانه ماست با چهره ای خوش سیما‪ ،‬خوش خو‪،‬‬ ‫خوشرو‪ ،‬خوش مشرب و خوش لحن و مهربان و مهر اشنا با صدائی «داوودی» که نزدیک به‬ ‫نیم قرن در چهار گوشه ی عالم به گوش صاحبدالن رسیده و بر دلهای شیفتگان هنر اصیل‬ ‫موسیقی ایرانی نشسته است‪ .‬از استاد «محمدرضا شجریان» سخن می گویم که روانش نرم و‬ ‫سبکبار و رها به عالم باال و به دیدار حضرت دوست شتافت‪.‬‬ ‫دریغا که شوربختانه در سوگ او و در چهلمین روز هجرتش باید از او بگویم و بیاد او تذکره ای‬ ‫بنویسم که الحق «جان اواز» بود و بفرمایش استاد «کیهان کلهر»‪ :‬جان اواز از تن اواز رفت‪.‬‬ ‫نخستین خاطره با «استاد محمدرضا شجریان» به سالهای ‪ 1359-60‬باز می گردد و در جمع‬ ‫بزرگانی چون «استاد غالمحسین امیرخانی»‪« ،‬استاد یداهلل کابلی خوانساری»؛ «دکتر ُمحی‬ ‫الدین حسین الهی قمشه ای»‪ -‬که هرکدام از چهره های ماندگار و از مفاخر فرهنگ و هنر و‬ ‫ادب سرزمین اند و چنین ُشد که اقبال بلند و بخت بیدار با من یار شد تا در ان عصر پاییزی‬ ‫میزبانشانباشم‪.‬‬ ‫گرد امدن این ســتارگان در خانه خود را مر ُهون دوست ادیب روانشادم «بهمن بوستان»‬ ‫می دانم که نواده ی «وحید دستگردی» و صاحبدلی با حافظه خارق العاده و با کالمی نرم و‬ ‫مخملین در بیان هرانچه که میگفت و نفس گرم او بود که این بزرگان یکجا و کنار هم در‬ ‫خانه ی کوچک من گرد ایند‪.‬‬ ‫«استاد شجریان « که در خوشنویسی از شــاگردان استاد «حسین میرخانی» در رده ی‬ ‫خطاطان ممتاز «انجمن خوشنویسان ایران» ُ‬ ‫بشمار می ایند‪ ،‬انشب با بزرگان خوشنویسی‬ ‫خط نستعلیق و نستعلیق شکسته همنشین و هم پیمانه بودند‪ ،‬دکتر»الهی قمشه ای» نیز‬ ‫که در خوشنویسی به شیوه قدما‪ -‬استادی به تمام اند با جمع انها همداستان‪ ،‬حالوت بیان و‬ ‫مضمون سازی و رنگ پردازی دوست همیشه در یاد «بهمن بوستان» و میدان داری او از قرن‬ ‫چهارم و عصر «رودکی» و «فردوسی» تا گذر از عصر «خیام» و «حکیم نظامی» و «سعدی»‬ ‫و «موالنا» و «حافظ» تا عصر حاضر پیوندی زرین می ساخت از لحظاتی که دیگر هرگز هرگز‬ ‫تکرارنشد‪.‬‬ ‫در زیر و بم این گپ و گفتار دریافتم نگاه نجیب و پائین نگر «استاد شجریان» گاه به «سه‬ ‫تاری» می افتد اویخته به دیوار و در کنار قاب خطی به قلم قدرتمند و ششدانگ «استاد‬ ‫‪«.....‬شیر خدا و رستم دستانم ارزوست»‪.‬‬ ‫امیرخانی» از تک مصراعی از «موالنا»‪:‬‬ ‫سازی که استاد هر چند یکبار بدان می نگریست سه تاری قدیمی بود و یادگاری از دوران‬ ‫رفت و امد به «مرکز حفظ و اشاعه ی موسیقی ملی» ‪ ،‬توجه مدام «استاد شجریان» به سه‬ ‫تار‪ -‬تکلیفی پنهان بود تا سه تار را از دیوار بر گیرم و بدستشان بدهم‪ .‬سازی ظریف و دست‬ ‫«ج ّره» یا «زیر عبایی» می گویند‪ ،‬جمع این‬ ‫ســاز شادروان «عشقی کردستانی» که به ان ُ‬ ‫اتفاقات زمینه و شروعی بود و اشتیاقی نهانی تا حاضران به بهانه شنیدن و گمانه بر پنجه و‬ ‫مضراب نورس من در سه تار‪ -‬بیقرار و مشتاق شنیدن اواز «استاد شجریان» باشند‪ -‬که البته‬ ‫براستی برای من هم دولتی بود که بی خون دل بکنار می امد و کالم «حضرت حافظ» را بر‬ ‫گوش جانم می خواند‪« :‬دولت انست که بی خون دل اید به کنار»‬ ‫پیش درامد «کرشمه» دستگاه «شور» اغاز نواختنم بود‪ ،‬با حالی غریب گویی ازمونی الهی را‬ ‫می گذراندم‪ .‬چند حس بر هم تنیده از َمن‪َ -‬م ِن دیگری ساخته بود تا ُحرمت تقدس هنرش‪-‬‬ ‫خودباختگی شوق‪ -‬ناباوری و ستایش مقام استادی و شکرگزاری از توفیق با استاد زمانه‬ ‫نواختن را با هم و با تمام وجود تجربه کنم‪ .‬شنیدن موج صدای استاد در اولین تحریر و ورود‬ ‫به استانه ی درامد را هرگز فراموش نمی کنم که چه استادانه و همسو و همراه با « ُط ّراب» و‬ ‫«شالل» ساز همساز شد و گرم و روح نواز اوج گرفت و به کالم «حضرت موالنا» جان بخشید‪:‬‬ ‫« ‪ ...‬در هوایت بیقرارم روز و شب»‪.‬‬ ‫جمع مجلس مسحور و مفتون صدا بودند در سکوتی مطلق‪ ،‬من َهم تمام گوش بودم و َهم با‬ ‫«ان»‬ ‫تمام «جان» و «توان» می نواختم با هرچه که در سفره درویشانه ی خود داشتم‪ ،‬در ان ِ‬ ‫بی تکرار‪ -‬همچون پرنده ی «نوپرواز» در چتر حمایت شاهبال این «عنقای قاف عشق»–‬ ‫در اوجی فراتر از تصور‪-‬در طیران بودم در همنوازی با بزرگترین خواننده دوران در یکی از‬ ‫درخشان ترین و بدیع ترین نمونه های اواز شور‪ ،‬چنین است ماندگار لحظاتی که هرچه دور‬ ‫میروند‪-‬نزدیکترمی نمایند‪.‬‬ ‫این پیش درامد دیدار و اشنایی با «استاد شجریان» موهبتی بود برای من که در‬ ‫ ‬ ‫«بارگاه مِهر» ایشان پذیرفته شوم و بعنوان خادمی مخلص بضاعت های دیگرم را در اجرای‬ ‫تام و تمام خواسته ها و فرمانهایش بکار گیرم‪ -‬از نظارت و تجهیز دفتر مرکزی شرکت «دل‬ ‫اواز» در کوچه ی «بخت یار» و همجوار مسجد الجواد‪ -‬از مشارکت در بخش های هنری و‬ ‫«سنوگرافی ی» نخستین کنسرت بزرگ خارج از کشور در سال ‪ 1366‬در کشور المان در‬ ‫شهرهای «دوسلدورف»‪« ،‬بُن»‪« ،‬کلن» و «مونیخ»‪ ،‬تا اخرین کنسرت بزرگ او در تهران و در‬ ‫«تاالر بزرگ وزارت کشور» در سال ‪( 1386‬وبه تعبیری‪ -‬اخرین کنسرت این بزرگوار ازاده‬ ‫در ایران) و خاطره از شش شب باشکوه و فراموش نشدنی‪.‬‬ ‫در تمام سال های رفته این افتخار را داشته ام که بعنوان مشاور هنری؛ طراحی و اراستن و‬ ‫پیراستن البوم ها را بهمراهی ی خط خوش دوست خوش صدای هنرمندم «بیژن بیژنی» به‬ ‫انجام رسانم و گاه نیز از همراهی ی «حسین هنریاری» در چهره پردازی گروه «عارف» بهره‬ ‫مندشوم‪.‬‬ ‫ُ‬ ‫در دستچینی اثار»اســتاد»اثار ماندگار و بی تکراری چون «بیداد(همایون)»‪« ،‬نوا مرکب‬ ‫خوانی» «دســتان» نمونه هایی هستند بیاد ماندنی و فصل هایی درخشان از همنشینی و‬ ‫همراهی«استادمحمدرضاشجریان»بابزرگانهمداستانخود‪-‬هنرمندنیشابوریوهمخانه‬ ‫با «شــیخ فریدالدین عطار»‪ -‬زنده یاد»پرویز مشکاتیان» («میرداماد» دوران) و هنرمند‬ ‫همراهشــان شادروان «ناصر فرهنگ فر» ( نوازنده ی توانای تنبک‪ ،‬خطاط و شاگرد استاد‬ ‫«غالمحسینامیرخانی»وشاعریبتمام)‪.‬‬ ‫از «اســتاد محمدرضاشجریان» هرچه بگویند و بنویسند و بسازند اما این اوست که نماد‬ ‫خویشتن است و بی نیاز از هر تمجید و تحسین و توصیف ی‪ -‬پدیده ای نادر و تاهمیشه ی‬ ‫تاریخ‪ -‬یگانه ی دوران‪ .‬در شــرح حال اوست که در قلب خراسان بزرگ‪ ،‬در شهر «مشهد‬ ‫مقدس» در کانون خانواده ای متدین و در مکتب پدری معتقد به مبانی عقیدتی و سخت گیر‬ ‫بدنیا امد و در سایه ی تعلیمات او پرورش یافت‪.‬‬ ‫موهبت صدای خوش‪ -‬فیض الهی است که به او و خانواده اش عطا شده است‪ .‬از نخستین‬ ‫ســال های نوجوانی به یُمن اشــنایی و قرائت «قران کریم» و در سایه تعالیم پدر‪ -‬در‬ ‫«ترتیــل ایات قرانی» و اعجاز ترکیب و پیوند اصوات و غلت و بم و زیر کلمات و جذبه‬ ‫سحرامیز انرا کشف می کند و در فصل بالندگی و با مهاجرت به پایتخت به توانایی های‬ ‫نهفته و درخشــان خود پی می برد و با رفتنی اهسته و پیوسته در کنار اموزگاری به‬ ‫خوشنویسی ی ممتاز دست می یابد‪ .‬اما این تمام شکوفایی او نیست‪ ،‬با پا نهادن به رادیو و‬ ‫با ورود به برنامه ی فخیم «گلها» با نام اسطوره ای رمزالود و مستعار «سیاوش» یک شبه‬ ‫ره صدساله می رود و پای بر شاهراهی می نهد تا قامت بلند و ستبر بزرگترین خواننده ی‬ ‫قرن ‪-‬بلکه همه دوران ها را اشکار کند‪.‬‬ ‫اکنون همدل و همصدا با میلیون ها دلسپرده و هواخواه‪ -‬همرنگ و هماهنگ با‬ ‫ ‬ ‫میلیون ها سوگوار در پنج قاره بپا می خیزم و با تمام نفس از اعماق د ِِل هنوز ناباورم او را ندا‬ ‫می دهم‪:‬‬ ‫«استادا» ‪ :‬سفر جاودانه ات تا بارگاه حضرت عشق مبارک بادا‬ ‫انجا که تو ایستاده ای جائی اشناست‪ ..... :‬استان جانان‬ صفحه 6 ‫لحظه ای که ساعت ها‬ ‫در ایران ایستادند‬ ‫حمید دباشی‬ ‫پژوهشگر مطالعات ایران شناسی‬ ‫کورکیان ایرانشناسی و‬ ‫اصل این مقاله به انگلیسی به قلم حمید دباشی‪ ،‬استاد کرسی هاگوپ‬ ‫ِ‬ ‫ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا‪ ،‬نیویورک در سایت الجزیره چاپ شده است‪.‬‬ ‫محمدرضا شجریان خسرو اواز ایران درگذشت و ایرانیان داخل و خارج از کشور را در سوگ خود‬ ‫نشاند‪.‬‬ ‫ایران در سوگ نشسته است‪ .‬محمدرضا شجریان درگذشته است‪ .‬او که بود و معنا و و اهمیت ان‬ ‫برایایرانیانچیست؟‬ ‫چطور می توانم عمق درد از دست دادن ایشان را برای غیر ایرانیان توصیف کنم؟ ا ُ ِم کلثوم را برای‬ ‫مصری ها و جهان عرب تصور کنید‪ ،‬فکر کنید به نصرت فاتح علی خان برای پاکستان و شبه قاره ی‬ ‫هند‪ .‬مرسدس سوسا برای ارژانتین و دنیای امریکای التین به ادیث پیاف‪ ،‬شارلز ازنافور‪ ،‬لوچیانو‬ ‫پاوروتی‪ ،‬فکر کنید به ا ِال فیتزجرارد و نینا ســیمون‪ ،‬به دمیس روسوس‪ ،‬نانا موسکوری‪ ،‬و مریم‬ ‫حسن برای غرب افریقا و موریتانیا‪ .‬همه ی ایناها را در ذهنتان پیش هم بگذارید و در کنار کسانی‬ ‫که برای شما باعث افتخار و سربلندی هستند تا بفهمید که شجریان چه کسی است‪ .‬برای ایرانیان‬ ‫در سراسر دنیا محمدرضا شجریان را با نقل قول کردن از شعر ویستون هیون اودن گفت که او‬ ‫ب شان‪/‬شرق شان و غرب شان‪/‬روزهای کاری شان‪/‬روز تعطیل شان‪/‬ظهرشان‪/‬‬ ‫«شمال شان جنو ‬ ‫نصف شب شان‪ /‬صحبت شان و اهنگ شان» بود‪.‬‬ ‫محمدرضا شجریان برای ایرانیان معادل این شعر است و وقتی که او اخرین نفسش را کشید در‬ ‫مام وطن که با شوق عاشقش بود ان ها به ادامه ی شعر اودن برگشتند که می گوید «همه ساعتها‬ ‫را نگه دارید‪ /‬تلفن را قطع کنید‪ /‬نگذارید سگ ها پارس کنند‪ /‬پیانوها را ساکت کنید‪ /‬با صدای‬ ‫درام تابوت را در بیاورید و بگذارید عزادارها بیایند»‪.‬‬ ‫صدای یک ملت‬ ‫محمدرضا شجریان که در دوران حیاتش یک اسطوره شد‪ ،‬با این دانش که او باعث شادی و افتخار‬ ‫مردمش بود در تهران و در روز ‪ ۸‬اکتبر ‪ ۲۰۲۰‬در سن هشتاد سالگی درگذشت و به ابدیت پیوست‪.‬‬ ‫می ‪ ۲۰۱۴‬دوست و همکار دیرینه اش محمدرضا لطفی درگذشت من در همین‬ ‫وقتی که در ما ِه ِ‬ ‫صفحات (الجزیره) نوشتم که چطور این دو نفر درهای بسته ی موسیقی سنتی ایرانی را به روی‬ ‫ِ‬ ‫سوگ از دست دادن بلبل‬ ‫مردم ایران در‬ ‫عامه ی مردم باز کرده بودند‪ .‬با درگذشت شجریان عامه ی‬ ‫ِ‬ ‫خودنشستند‪.‬‬ ‫خسرو اواز ایران پرکشید‬ ‫این تیتر خبرها بود‪ ،‬لحظه ای که خبر فوت ایشان سوار بر موج های خبری و در دنیای مجازی شد‪،‬‬ ‫ایرانیان داخل و خارج کشــور در سینه حبس شد و انان متوجه شدند که شاهد لحظه ی‬ ‫نفس‬ ‫ِ‬ ‫تاریخی هستند‪ .‬شجریان در موسیقی اش انقالب مشروطه (‪ ۱۹۰۶‬تا ‪ ۱۹۱۱‬م) را به انقالب مردمی‬ ‫(‪ ۱۹۷۷‬تا ‪ ۱۹۷۹‬م) و از انجا به تمام بخش های بزرگ و کوچک تحوالت تاریخ معاصر مرتبط کرده‬ ‫بود‪ .‬تقریبا بالفاصله عزاداران جلوی بیمارستان جم‪ ،‬انجایی که شجریان فوت کرده بود جمع شدند‪.‬‬ ‫یک نفر از جمعیت تصاویر زنده ای را به همه ی دنیا نشان داد‪ .‬طولی نکشید تا همایون شجریان‪،‬‬ ‫پسر بزرگ محمدرضا شجریان که خود او نیز خواننده ی با ذوقی است‪ ،‬به بیرون بیمارستان امد‬ ‫پوشیدن ماسک‬ ‫و از مردم خواهش کرد که به دلیل پاندمی ویروس کرونا قوانین بهداشتی چون‬ ‫ِ‬ ‫و فاصله اجتماعی را حفظ کنند‪ .‬ا و همچنین گفت که پیکر پدرش به مشهد‪ ،‬زادگاه وی در شمال‬ ‫مقدس شاعر بزرگ ایرانیان ابوالقاسم‬ ‫شرقی ایران منتقل خواهد شــد تا که در جوار ارامگا ِه‬ ‫ِ‬ ‫فردوسی به خاک سپرده شود‪ .‬یک نفر در بین جمعیت گفت «چرا تهران نه؟»‬ ‫اگر همینطور سطحی نگاه کنیم‪ ،‬این حرف به فرزندی که عزادار پدرش می باشد جسارت امیز به‬ ‫نظر می اید‪ .‬معلوم است که خانواده ی ایشان باید تصمیم می گرفتند ایشان کجا به خاک سپرده‬ ‫شخص ناشناس که ان سوال را مطرح کرد داشت برای هر ایرانی در سراسر زمین‬ ‫شود‪ ،‬ولی ان‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فقدان شخصی‪ ،‬عمومی و تاریخی برای انان است‪ .‬او‬ ‫سخن می گفت که [درگذشت شجریان] یک‬ ‫ِ‬ ‫نمی گفت شجریان را در شهر من دفن کنید‪ ،‬او در واقع می گفت او را در قلب من به خاک بسپارید‪.‬‬ ‫پسرعزادارشجریانباتصدیقازانمفهوم‪،‬گفت«شماصاحبعزایید»وبامتانتپیکرسمبولیک‬ ‫غم زمانه خورم یا فراق یار کشم‬ ‫علی رستمیان‬ ‫خواننده‬ ‫این روزها فقدان استاد محمد رضا شجریان اندوه عظیمی را به جامعه ایرانی وارد اورده‬ ‫است و تنها تســکین این فراق جانکاه اثار عظیم هنری استاد است‪ .‬اینجانب سال ها‬ ‫خدمت استاد بودم محافل زیادی هم بوده که در اصفهان و یا تهران خدمت ایشان بوده ام‬ ‫و تمامی لحظات کنار استاد بودن خاطره است‪ .‬اخیرا‪ ،‬اوازی را در ماهور با سه تار مرحوم‬ ‫استاد مشکاتیان شنیدم که در منزل اقای صراف ضبط شده بود و مرا به دور دست ها و‬ ‫پدرش را به مردمی که دوستش داشتند هدیه کرد‪.‬‬ ‫ما تا قبل از فوت عباس کیارستمی در ما ِه ژوئیه ‪ ۲۰۱۶‬و قبل از ان در فوت احمد شاملو در ژوئیه‬ ‫‪ ۲۰۰۰‬چنین سوگواری عظیمی برای یک اسطوره ی فرهنگی را در ایران در مالء عام ندیده بودیم‪.‬‬ ‫برای لحظه ای شجریان با مرگش از ایرانیان انسان های دیگری ساخت! چپ‪ ،‬راست‪ ،‬باال‪ ،‬پایین‪،‬‬ ‫حاکمان و محرومان را تبدیل به یک ملت کرد‪ .‬کسانی مثل رئیس جمهور حسن روحانی تا ‪ ...‬پیام‬ ‫صمیمانه ی تسلیت شان را برای او فرستادند‪.‬‬ ‫ولی چرا؟ شجریان چه کرده بود؟ معنای نام او چیست؟‬ ‫صدا و خشم تاریخ ما‬ ‫محمدرضا شجریان در تاریخ ‪ ۲۳‬سپتامبر ‪ ۱۹۴۰‬در مشهد و در خانواده ای مومن و مسلمان بدنیا‬ ‫امد‪ .‬در خانواده ای که خودش را مفتخر به داشتن چندین قاری برجسته ی قران می دانست‪.‬‬ ‫او در یک محیط عمیقا مذهبی و در طفولیت در جایی که صدای انسان مقدس و به عنوان یک‬ ‫موهبت الهی و یک نشــانه ی متعالی به حساب می امد به موســیقی روی اورد‪ .‬پد ِر متدینش‬ ‫نمی خواست که او موسیقی را دنبال کند‪ .‬شجریان مخفیانه تمرین می کرد و نام مستعار «سیاوش»‬ ‫را برای خودش انتخاب کرد‪ .‬همانطور که می دانیم‪ ،‬سیاوش یک شاهزاده ی اسطوره ای ایرانی است‬ ‫که ا و هم همانطور با پدرش به مشکل خورده بود‪.‬‬ ‫وقتی که شــجریان دوازده ساله بود بر ردیف موسیقی سنتی ایرانی‪ ،‬که هم مقدس است و هم‬ ‫ُمستبد‪ ،‬تســلط کامل یافت‪ .‬در اواخر سال ‪ ۱۹۵۰‬او در رادیو خراسان می خواند و در اوایل سال‬ ‫های ‪ ۱۹۶۰‬اسم و صدای او و توانایی و دانش شگفت انگیزش بر روی موسیقی ایرانی و حجم اوازی‬ ‫منحصر به فرد و حیرت اورش تبدیل به جوهری از زندگی ایرانیان شده بود‪.‬‬ ‫امروزه هر ایرانی می تواند اسمی از یک اوا ِز تاریخی یا یک البوم شجریان که با ان خاطرات خاصی‬ ‫از زمان و جایی دارد را نام ببرد‪ .‬برای من‪ ،‬این خاطره تاریخی البومی از اوست که در ان اشعار عمر‬ ‫خیام را با موسیقی فریدون شهبازیان و با دکلمه ی احمد شاملو ارائه داد‪.‬‬ ‫ان کاست که من هنوز دارمش‪ ،‬در چمدان کوچک من بود وقتی ایران را به مقصد امریکا در سال‬ ‫‪ ۱۹۷۶‬میالدی به عنوان یک دانشجوی فارغ التحصیل شده ی بی تجربه ترک می کردم‪ .‬ان کاست‬ ‫در واقع خو ِد ایران بود برای من‪ .‬من هرگز دلم برای ایران تنگ نشده است‪ ،‬چون با خودم مخفیانه‬ ‫عزیزترین و باالترین عنصر وجو ِد سرزمین مادری ام را در ان کاست از همه مرزها گذرانده و حمل‬ ‫کرد ه ام‪.‬‬ ‫ً‬ ‫سالها بعد من شخصا با اقای شجریان در چندین برنامه ی عمومی و خصوصی مالقات کردم‪ .‬یک بار‬ ‫ضیافت شام در منزل دوستی در لندن‪ ،‬که ایشان با تار یک جوان با ذوق برای ما خواندند‪.‬‬ ‫یک درخت ریشه دار با اعتماد به نفس شکوفه می دهد‬ ‫این روزها خیلی در مورد «مواضع سیاسى شجریان» صحبت می شود‪ .‬بیشت ِر این صحبت ها به‬ ‫ویژه از سوی بی بی سی فارسی طراحی شده است‪....‬‬ ‫رفتن اسطوره ای است که یک کشور‬ ‫پرداختن به این موضوع مانع تامالت بسیار مهمت ِر از دست‬ ‫ِ‬ ‫در سوگش نشسته است‪.‬‬ ‫مرگ شجریان هیچ ربطی به حکومت ندارد‪ ،‬چه کسی به یاد دارد حاکم شهر شیراز در زمان حافظ‬ ‫که بوده اســت؟ یا حاکم اناتولی وقتی که موالنا در قونیه بود؟ یا در زمان بیدل چه کسی حاکم‬ ‫شهر دهلوی در هندوستان بود؟ اسطوره هایی مثل شجریان از تاریخ خیلی فراترند‪ .‬این یک سوء‬ ‫استفاده ی بزرگ است از خاطره ی پر گهر شجریان‪ .‬شجریان سیاست مدار نبود‪ ،‬او و موسیقی‬ ‫ اش عصاره ی عشق بودند‪ .‬یک تار مو از نفرت در شخصیت ایشان نبود و همیشه با مردمش بود‬ ‫و این تنها سیاست او بود‪.‬‬ ‫از انقالب مردمی ایران (‪ )۱۹۷۹ - ۱۹۷۷‬تا جنگ ایران و عراق (‪ )۱۹۸۸ - ۱۹۸۰‬و روزهای دردناک‬ ‫جنبش سبز و تا به امروز که مردم ایران زیر تحریم های کشنده و کمرشکن امریکا هستند‪ ،‬او با‬ ‫ملتش بود‪ .‬او با ان ها ماند از لحظه ای که خوانده «تفنگم را بده» تا لحظه ای که خودش را تصحیح‬ ‫کرد و خواند «تفنگت را زمین بگذار»‪.‬‬ ‫سر رشته ی «مواضع سیاسى شجریان» در موسیقی ملکوتی و شاعرانه اش بود‪ .‬او استاد موسیقی‬ ‫سنتی بود و با این حال هنرمندی شجاع و خالقی بود که به خودش این اجازه را داد که نه تنها‬ ‫کامال مسلط بر ردیف شود بلکه ان سبک را غالب کند‪ .‬او انقدر به کارش اطمینان داشت که به‬ ‫جرات عناصر موسیقی سنتی را بکار کشید و همواره با احتیاط اما پیوسته راه را برای نسل بعدی‬ ‫هموار کرد که انها هم بتوانند نامی از خود به جای بگذارند‪ .‬تالش های او منجر به موسیقی نمادین‬ ‫محسن نامجو شده است‪ ،‬خواننده ای انقالبی که به همان اندازه تحت تاثی ِر موسیقی سنتی ایرانی‬ ‫بوده که از راک و بلوز هم تاثیر گرفته است‪.‬‬ ‫مهم نیست که شجریان کا ِر نامجو را تایید کرده است یا نه‪ ،‬مهم این است که او یک سنت موسیقی‬ ‫به وجود اورد با ریشه هایی محکم و شکوفا کردن گنجینه ای را فراهم کرده که تخیل زیبایی‬ ‫شناسی یک ملت را غنی بخشیده است‪.‬‬ ‫هیچ موسیقی دان سنتی از نسل او حاضر نبود نزدیک شعری از نیما یوشیج که استاد برجسته ی‬ ‫شعر نو ایران بود بشود‪ ،‬وقتی که شجریان «داروک» نیما را خواند ما از ترس و وجد به خود لرزیدیم‬ ‫چون فهمیدیم ا و موسیقی درونی روح ما را به خوبی می شناسد‪.‬‬ ‫تا امروز چنین احساس شادی غیرقابل وصفی به من دست نداده وقتی که صدای شجریان را به یاد‬ ‫می اورم که خواند «قاصد روزان ابری داروگ کی میرسد باران»‪.‬‬ ‫اگر می خواهید فقط به یکی از اهنگ های او گوش دهید‪ ،‬بگذارید شعر درخشان علی معلم درباره‬ ‫باران با موسیقی زیبای کیهان کلهر را بخواند‪ .‬این کار با فرمی ساده اغاز می شود «ببار ای بارون‬ ‫ببار بر کوه و دشت و هامون» تا اینکه در وسط ترانه‪ ،‬جایی که او با درد تاریخ مردم خود را می خواند‬ ‫«به یاد عاشقای این دیار‪ /‬به داغ عاشقای بی مزار ا ِی بارون!‬ ‫استاد در ارامش و در شکوه بخواب‪ .‬روحت شاد «خسرو اواز ایران»‪.‬‬ ‫* این مقاله در تاریخ ‪ ۲۰‬اکتبر ‪ ۲۰۲۰‬در روزنامه الجزیره و به زبان انگلیســی به چاپ رسیده است و با‬ ‫اجازه از وی در روزنامه هنرمند‪ ،‬ویژه نامه استاد شجریان ترجمه فارسی ان به چاپ رسیده می رسد‪.‬‬ ‫خاطرات شیرین محضر استاد پیوند زد‪ .‬واقعیت این است که استاد شجریان در وجودشان‬ ‫نیرویی انی نهفته بود که ایشان را از دیگر استادان حتی شناخته شده متمایز می کرد و‬ ‫همین عامل شاید باعث شد‪ ،‬کار پردرامد راه سازی را یک شبه تحت تاثیر کالس های‬ ‫استاد رها کنم‪ .‬مهم ترین خاطره من از حضور در کالس های استاد منش معنوی و اعتقاد‬ ‫ایشان به مبانی اخالقی بود که بسیار درس اموز بود ایشان هرگز پشت سر هیچ استادی‬ ‫حرف نمی زدند و هر انچه هم اندوخته از بزرگان و خویش داشتند همه را سخاوتمندانه‬ ‫میان شاگردان تقسیم می کردند‪ .‬یکی دیگر از خاطراتم مربوط به روزی است که به اتفاق‬ ‫اقای قاسم رفعتی وقتی خدمتشــان رسیدیم دیدیم کمرشان به شدت درد می کند و‬ ‫پهلوی شان را گرفته اند‪ .‬از استاد خواستیم که باهم به دکتر برویم‪ .‬ایشان اشاره داشت‬ ‫دیشب با استادی مرکب خوانی داشته و احتماال دل او را شکانده اند که اینطوری شده اند‪.‬‬ ‫یعنی مرادم این است که استاد حتی به خاطر توانایی های منحصر به فرد و بی نظیرش‪،‬‬ ‫بســیار پایبند مبانی و اداب معرفتی و اخالقی بودند‪ .‬در کالس های استاد که دوستان‬ ‫دیگرمان زنده یاد ایرج بسطامی و اقایان محسن کرامتی و قاسم رفعتی و علی جهاندار‬ ‫و جناب ملک و مظفر شفیعی هم حضور داشتند‪ ،‬تاکید ایشان این بود که شما هر کدام‬ ‫باید سبک خودتان را داشته باشید‪ .‬یعنی هیچ وقت ایشان در پی مرید پروری نبودند و‬ ‫متناسب با توانایی های شاگردان با در اختیار گذاشتن خالصانه تمام داشته هایشان را در‬ ‫اختیار شاگرد‪ ،‬فرصت ظهور و بروز توانایی شاگردان را برایشان مهیا می کرد‪.‬‬ ‫واقعا وقتی به مرور خاطرات و لحظاتی که کنار استاد بودن اندیشه می کنم‪ ،‬فراق ایشان واقعا‬ ‫برایم سخت و جانکاه و پر از دلتنگی ها مدام می شود و وقتی هم این فقدان سخت با ان‬ ‫همه دغدغه مندی ایشان و احساس مسئولیت شان نسبت به هنر و جامعه به پیش دیده‬ ‫می اید‪ ،‬این بیت حضرت سعدی را که خود استاد به زیبایی تمام خوانده اند بیش از همه از‬ ‫خاطرمخطورمی کند‪:‬‬ ‫غم زمانه خورم یا فراق یار کشم‬ ‫به طاقتی که ندارم کدام بار کشم‬ ‫‪7‬‬ ‫چهارشنبـــــــه ‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شمــاره ‪1336‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران‬ ‫یادداشت‬ ‫خنیایایرانی‪،‬سخنپارسی‬ ‫جالل الدین کزاری‬ ‫نویسنده و شاهنامه پژوه‬ ‫اگر به این گونه کارکرد و اثر گذاری روانشاد شجریان از نگاهی فراخ‬ ‫بنگریم من با انچه شما پرسیدید دمسازم زیرا خنیا یا موسیقی‬ ‫هنری اســت که کارایی بسیار دارد‪ .‬بیش از هر هنری دیگر در دل‬ ‫خنیا دوست کارگر می افتد‪ ،‬او را به شــور می اورد از همین روی‬ ‫در فرهنگ و هنر ایرانی هنر خنیا همواره با هنری که در زبان رخ‬ ‫می دهد با سخن هم دوش و هم اغوش بوده است و هنوز نیز هست‪.‬‬ ‫به راســتی نمی توان خنیای ایرانی را از سخن پارسی یا با نگاهی‬ ‫فراخ تر از ادب ایرانی گسست‪ .‬به درست از همین روست که فرصت‬ ‫الدوله ی شــیرازی کتابی نوشته است به نام بحور االلحان‪ .‬در این‬ ‫کتاب چکامه های پارســی را بر پایه ی مایه ها و گوشه های خنیای‬ ‫ایرانی بخش بندی کرده است‪ .‬نمونه هایی دیگر بسیار می توانم در‬ ‫روشن داشت این پیوند بیاورم اما به همین بسنده می کنم‪ .‬بر پایه‬ ‫ی انچه گفته شد هنگامی که هنرمندی توانا گوشه های ایرانی را به‬ ‫نیکیمی شناسد‪،‬انهارااستادانهبهکارمی گیردچکامهایراازحافظ‬ ‫یا سعدی یا موالنه یا هر سخنوری دیگر بزرگ به اواز می خواند ان‬ ‫چکامهنیروییبیشترمی یابد‪،‬کاواتروکاراترمی شوددرجانشنونده‬ ‫به گونه ای که می تواند در یاد او بماند‪ .‬اگر او با خنیا اندکی اشنایی‬ ‫داشته باشد در دم های تنهایی می تواند ان را برای دل خویش به‬ ‫اواز بخواند‪ .‬بر این پایه می توانم گفت روانشاد شجریان در گسترش‬ ‫چکامه های پارسی می توانسته است کار ساز و اثر گذار باشد‪.‬‬ ‫هنرمندبیجایگزین‬ ‫علی اصغر شاهزیدی‬ ‫خواننده‬ ‫وقتی هنرمندی از دنیا می رود‪ ،‬پنجاه سال طول می کشد ‪ ،‬اگر‬ ‫بشود جایگزینی برایش پیدا کرد و ساده نیست وقتی یک هنرمند‬ ‫می رود‪ .‬یک هنرمند تا بخواهد استاد و فرهیخته و اب دیده بشود‬ ‫عمری طول می کشد و بعد متاســفانه باید جهان را ترک کند‪.‬‬ ‫بنابراین رفتن یک هنرمند بزرگ فقدان بزرگی است و متاسفانه‬ ‫هر کس تا به حال از هنرمندان ما فوت کرده جایگزینی برایش‬ ‫نبودهاست‪.‬‬ ‫دشمنانهمدوستشدارند‬ ‫رضا کیانیان‬ ‫بازیگر‬ ‫اگر با خودمان صاف و صادق باشیم مگر می شود به اقای شجریان‬ ‫احترام نگذاشت و دوستش نداشت‪.‬‬ ‫هرگز!‬ ‫من اطمینان دارم که از طرف دشمنانش هم مورد ستایش است و‬ ‫ارزو داشتند او هم جبهه ی انان بود تا او را ستایش کنند و به او‬ ‫افتخارکنند‪.‬‬ ‫این دشمنان با خودشان و دلشان رو راست نیستند‪ .‬در دل چیزی را‬ ‫دوست دارند و در ظاهر عقایدی را که با دلشان یکی نیست‪.‬‬ ‫اینسرچشمهریاست‪.‬‬ ‫ریاکاران شــجریان را در دل دوست دارند و ارزو داشتند در کنار‬ ‫ان ها بود که دوست داشتنشان را فریاد بزنند‪ .‬اما دربند و در زنجیر‬ ‫اعتقاداتی تحمیل شده هستند که ارزو می کنم روزی ازین بند ها‬ ‫رهایی یابند و بتوانند ان چه را دوست دارند فریاد کنند‪.‬‬ صفحه 7 ‫‪8‬‬ ‫هزاراوای خاموشی ناپذیر‬ ‫چهارشنبـــــــه ‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شمــاره ‪1336‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران‬ ‫یادداشت‬ ‫نجیب و رفیع‬ ‫شاهرخ تویسرکانی‬ ‫سردبیر پیشین ماهنامه دنیای سخن‬ ‫ان دل که پریشان شود از ناله ی بلبل‬ ‫فخری ملک پور‬ ‫نوازنده‬ ‫استاد شجریان را از مدت ها پیش می شناختم زمانی که با پدرم‬ ‫دوستی داشتند و به منزل ما می امدند و عالقه ی زیادی بین‬ ‫خانواده ی ما و ایشان به وجود امده بود‪ .‬زمانی که جناب عبادی‬ ‫در قید حیات بودند همکاری زیادی با هم داشتیم اما منتشر‬ ‫نشده اند‪ .‬فوق العاده نجیب و خوب و اقا بودند‪ .‬خبر مرگ ایشان‬ ‫را که شنیدم بیمار شدم‪ ،‬جایشان در بین ما خالی است‪.‬‬ ‫شاهکار شجریان زندگی اوست‬ ‫در دامنش اویز که با وی خبری هست‬ ‫من ان همیشه زنده را چنین ادمی یافتم‪ ،‬شناختم و به دامن معرفت وجودش نیز اویختم اما‬ ‫کم‪ ،‬کوتاه و اندک! شاید نیم قرن‪ ،‬نشان و نشاط اش اما برای من تا نفس در جان دارم ماندگار‬ ‫اســت‪ .‬هنوز گرمای صدایش در وجودم زمزمه می کند و بعید می دانم پژواک حضورش در‬ ‫زندگیامثالمنهرگزخاموشیبگیرد‪.‬‬ ‫از محمدرضا شجریان و صدای یگانه اش که به مرامی ناب از هنر امیخته بود زیاد دیده‪،‬‬ ‫شنیده و خوانده ایم و این روزها چه بســا بیشتر‪ .‬اما انچه مرا مجذوب تا همیشه ی او‬ ‫کرده است‪ ،‬شیدایی بی همتایش به اوای هستی بود‪ .‬ندایی که در صوت‪ ،‬کالم و تصویر‬ ‫در جســت و جویش بود‪ .‬او بی حد و حصر مجذوب طبیعت بود‪ ،‬از پرورش گیاهان که‬ ‫بزرگ ترین ســرگرمی اش بود تا هزاراواها (بلبل) که خاص ترین کنجکاوی اش بودند و‬ ‫باغ هشتگردش که مجموعه ای دیدنی از این دو بود و شیدایی خاصی در ان هویدا‪ .‬اینکه‬ ‫در جایی «مشــیری عزیز» از طی کردن مسافتی طوالنی برای پیدا کردن نوعی بلبل در‬ ‫یکی از شهرهای ترکیه به اصرار شجریان را نقل می کند‪ ،‬کم مهری ست که ان اصرار را‬ ‫سرخوشی بی دلیل او بدانیم‪ .‬ادمی همواره در گذر است و از این حیث ادم ها دو دسته‬ ‫اند‪ ،‬انهایی که رد می شوند و کسانی که عبور می کنند یا به قولی دو گروه «وقتی هستند‬ ‫نیستند‪ ،‬وقتی نیستند اما هستند»‪ .‬از نگاه من‪ ،‬شجریان رابطه معنادار و اعتبار عمیقی‬ ‫در اثرگذاری و اثرپذیری از عبورش در این دنیا داشت‪ .‬هیچ وقت نسبت به دنیای وجود‬ ‫اطرافش بی تفاوت و ساکن نبود همانطور که تصنیف کرده بود‪« :‬در همه دیر مغان نیست‬ ‫هنرمندی اندیشه ورز‬ ‫داریوش پیرنیاکان‬ ‫نوازنده‬ ‫صحبت کردن درباره ی هنر شجریان‪ ،‬صحبت کردن درباره ی‬ ‫افتاباست‪.‬درباره یافتابچهمی توانگفت؟برایپرداختن‬ ‫به اقای شجریان اثار و زندگی ایشان را باید با هم بررسی کرد‪.‬‬ ‫من همیشه بر این عقیده بوده ام که شاهکار اقای شجریان‬ ‫زندگی ایشان بود و می توانم ساعت ها روی این مساله بحث‬ ‫داشتهباشموحتامی تواندمطالبپرباریدراینزمینهنوشته‬ ‫شود‪ .‬شجریان هنرمندی است که در زمینه ی کاری خودش‬ ‫یعنی موسیقی سرامد بوده‪ ،‬یعنی شاید دویست‪-‬سیصد‬ ‫سال دیگر هم شاهد ظهور چنین انسانی نباشیم‪ .‬من چون‬ ‫چهل و سه سال با ایشان دوستی داشته ام و نزدیک بیست و‬ ‫پنج سال در کنار همدیگر کار کرده ایم می گویم‪ ،‬البته شاید‬ ‫دیگران با نظر من موافق نباشند اما باید گفت شجریان در اواز‬ ‫ایرانی قله ایجاد کرده است که فتح ناشدنی است و یا الاقل به‬ ‫این زودی ها فتح نخواهد شد‪ .‬حافظ بعد از سعدی غزل گفته‬ ‫و حافظ شده است با وجود اینکه سعدی در غزل استاد است‬ ‫ولی این حافظ است که قله ایجاد کرده است‪.‬‬ ‫شجریان یکی از قله های اواز ماست و این فقط یک بخش‬ ‫وجودی ایشــان اســت‪ .‬او در زندگی هم همین گونه بود‪.‬‬ ‫شجریان همیشــه و همه جا در کنار مردم بود و هر جایی‬ ‫که الزم بوده کنار مردم ایستاده است؛ نه به خاطر اینکه از‬ ‫این طریق شهرت پیدا کند‪ ،‬چون با ایشان بسیاز نزدیک و‬ ‫محشور بوده ام می گویم‪ ،‬هر جا احساس می کرد جایی از حق‬ ‫گفته می شود جانب حق را می گرفت‪ .‬این است که با اقبال‬ ‫مردمیمواجهمی شود‪.‬‬ ‫درگفتگوهاییکهبااستادشجریانداشتیمهمیشهمی گفتند‬ ‫که در فرهنگ شــرقی بخصوص‪ ،‬مردم دوست دارند که‬ ‫هنرمندشان از نظر اخالقی هم الگو باشد و مثل غرب نیست‬ ‫که بگویند ما با زندگی شخصی فالنی چکار داریم‪ ،‬هرجور‬ ‫است اما هنرپیشه یا خواننده ی خوبی است! در شرق از قدیم‬ ‫االیام اینگونه بوده است‪ ،‬مثال در ایین باستانی ما گوسان ها‬ ‫در همه حال محل مراجعه ی مردم بوده اند‪ ،‬در خوشی ها و‬ ‫ناخوشی ها و این الگو ادامه پیدا کرده است‪ .‬برای همین مردم‬ ‫االن هم اگر کاری غیر اخالقی از هنرمندی ببینند فراموشش‬ ‫نمی کنند‪ .‬شجریان‪ ،‬هم به این اعتقاد داشت و هم اگاهانه‬ ‫این راه را پیش گرفته بود‪ .‬نه اینکه به ظاهر و نمایشی باشد‬ ‫به همین سبب باید گفت شاهکار شجریان زندگی اوست‪.‬‬ ‫شجریان به تاریخی پیوسته است که هر روزه نامش تکرار و‬ ‫ماندگار خواهد شد و هرگز مردم او را فراموش نخواهند کرد‪.‬‬ ‫محمد سریر‬ ‫مدیرعامل پیشین خانه موسیقی‬ ‫فقدان استاد محمدرضا شجریان فاجعه بسیار غم انگیزی بود که به موسیقی ما ضربه بزرگی‬ ‫زد‪ .‬به گمان من اقای شجریان جزو معدود هنرمندانی بودند که اندیشه ورزی و توجه به اصول‬ ‫و پایه ها ی اهمیت کار هنری را در جامعه از خودشان به یادگار گذاشتند‪ .‬این موضوع بسیار‬ ‫مهمی بود‪ .‬در دوران فعالیت شان در خانه موسیقی هم این اندیشه ورزی بر دیگر اعضا و‬ ‫موسیقیدانانهمبسیاراثرگذاربود‪.‬‬ ‫حضورشان در شورای عالی خانه موسیقی بسیار موثر بود و بسیار از راهنمایی و خدمات شان‬ ‫به موسیقی و هنرمندان موسیقی بهره مند شدیم‪ .‬در سال های اخیر هم در خانه هنرمندان‬ ‫ایران در یک شورایی با ایشان حضور داشتیم که انجا هم حضورشان خیلی راه گشا و مهم‬ ‫بود‪.‬‬ ‫در شورای عالی خانه موسیقی در حوزه های مختلف به صورت هفتگی جلسات و دیدارهایی‬ ‫داشــتیم که در ان جلسات مسایل مهمی مطرح می شد‪ .‬اقای شجریان در ارتباط با رفع‬ ‫مشکالت و مسایل اعضا تجربه خیلی خوبی داشتند و حسن نیت زیادی به خرج می دادند‪.‬‬ ‫حتی در بعضی موارد به اصرار ایشان برای رفع مشکالت از افراد دعوت بعمل اورده می شد تا‬ ‫شجریان از تبار مهرگان بود‬ ‫بهرام باجالن‬ ‫خواننده‬ ‫به باور من استاد محمدرضا شجریان سرو بلند اواز ایران است‪ ،‬او از تبار مهرگان است وانچه در شکل‬ ‫گیری این باور در من نقش مهمی دارد‪ ،‬مسیر تطور و تحول شخصیت هنری و اجتماعی ایشان در‬ ‫ن این مسیر سخت با سه مولفه مهم قابل تامل و‬ ‫راستای همدلی و همراهی با مردم است؛ از نظر م ‬ ‫بررسیاست‪.‬‬ ‫مولفه اول‪ ،‬توان فیزیکی و حنجره استثنایی و مقلد ایشان است که در مسیر زندگی هنری اش به‬ ‫چو من شیدایی»‪ ،‬زندگی برای شیدایی چون او دیر مغان بود و محفل تدریس و نیایش‬ ‫اش! عبور او از زیست زمینی اش اثرگذار بود اما این نشان را از جهان پیرامونش گرفت‪،‬‬ ‫این سطح از شایستگی را با جوهر خرده بینی و دقت کم نظیرش ترسیم کرد‪ ،‬به همین‬ ‫روی او را می شــود در نبودش‪ ،‬بودی حاضر پنداشت‪ .‬این توصیف را در بی نقص و کامل‬ ‫دانستن او بیان نمی کنم‪ ،‬اشاره ام به ســیر رو به تکاملی ست که هر انسان در چرخه‬ ‫زیســت اش در پس فطرت پرسش گر خود دنبال می کند‪ .‬حضور انسان با بُعد جسمانی‬ ‫اش در جهان اندک و کوتاه اســت اما موهبتی ست که حیرانی در امیخته با پرسندگی‪،‬‬ ‫او را به نمودی پایدار از هســتی تبدیل می کند و ادم هایی که در دو دسته حیرانند «در‬ ‫بـودن خود» و سئوال این است که کدام شان می خوانند‬ ‫بودن خود یـا از جهان‬ ‫جهان‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫«چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش‪ /‬زین معما هیچ دانا در جهان اگاه نیست»؟ برای‬ ‫من او ادمی در جهان و از جهان بود که تدوام بودنش را در پیونـــد معرفتی با تجربه ی‬ ‫زیسـته اش بوده‪.‬‬ ‫اشتیاق او را در تماشای چند باره مســتندی درباره کهکشان در یکی از سفرهای کا نادا‬ ‫فراموش نمی کنم‪ .‬چند شب متوالی محو تما شای عظمت کا ئنات بود‪ ،‬نظم و نظامی که او‬ ‫را به وجد اورده بود و اینکه چه رازی در پس این شگفتی خاموشی گرفته که روزی عیان‬ ‫شود؟ غرق شدن استاد در دنیای سیارهها‪ ،‬چنین می نما یاند که گویی قرار است به مرشدش‬ ‫«حضرت خیام» جواب پس دهد‪ .‬این خاطره ماند تا چندی پیش که دیدم دانشمندان صوت و‬ ‫صدای سیارات و کهکشان را بازسازی کرده اند‪ ،‬نوای زمین به صدای اواز پرندگان می مانست‬ ‫که عجیب بود و از ان عجیب تر بازسازی صدای مِه بانگ (انفجار اغازین کیهان) بود‪ ،‬صدایی‬ ‫که میلیاردها سال پیش ایجاد شده بود و با ثبت امواج‪ ،‬امروز به گوش ما می رسد و شگفتا که‬ ‫در این هستی هیچ نشانه و ایه ای غایب و مفقود نمی ماند و این حس سرگشتگی مرا به یاد‬ ‫شجریان انداخت‪ ،‬یاد اینکه او ایمان داشت به «کس ندانسـت که منزل گه معشوق کجاست‪/‬‬ ‫این قـدر هست که بانگ جرسی می اید» که همین او را این چنین شیدای دیدن و شنیدن‬ ‫دنیایی که در ان می زیست کرده بود‪ ،‬نگاه او سیال بود و اندیشه ای روان و جانی نا ارام داشت‬ ‫تا به قدر خویش اثری بر پیرامونش بگذارد‪ ،‬اثری که بی او‪ ،‬امروز بی صدایش سرودهای جهان‬ ‫کم داشت و ابیات بی بدیل پارسی که بدون تالشش هرگز با این نوا‪ ،‬جاودانه بر دل های ما‬ ‫مهر و موم نمی شد‪ .‬او انچه داشت و از خود مهیا کرده بود را از طبیعت گرفته بود و به طبیعت‬ ‫باز پس داد‪ .‬او «قاصدکی» بود از جهان «نوا» که دلش جز مهر مهرویان طریقی بر نمی گرفت‬ ‫و به سوی «شادی ازادی» و به سوی «سپیده» شتافت و ما را با هزاران «ساز خاموش» تنها‬ ‫گذاشت‪ .‬به امید «ارام جانش» و با دیدگانی که از هجر رویش جیحون می شود‪ .‬با او بدرود‬ ‫گفتم و به «استان جا نا نش» به میهمانی «رندان مست سپردمش» «ببار ای باران» بر سراب‬ ‫خشک این سرزمین‪« ،‬ببار ای باران» و در این شب تار با دلمان «گریه کن و خون ببار» که بعد‬ ‫از او اواز سوگوار است‪ .‬با این همه من می دانم صدای تمام نشدنی نغمه های جاودانش جایی‬ ‫در کا ئنات دارد به گوش می رسد و کسی هست که گوش می دهد و به زبانی دیگر می گوید‪:‬‬ ‫«کاین اشارت ز جهان گذران‪ ،‬ما را بس!»‬ ‫حضورا ایشان در رابطه با رفع مشکل رایزنی و صحبت کنند‪ . .‬ایشان با حضورشان در شورا‬ ‫یکنوعارامشویکراههمکاریرابرقرارکردهبودند‪.‬دردوره هاییزیرنظرشانفعالیت های‬ ‫خوبی در جهت معرفی برنامه های خانه موسیقی انجام شد‪ .‬همچنین در برنامه های سالیانه‬ ‫جشنخانهموسیقی‪،‬همدرمحتوایبرنامه هاوهمدرانتخابافرادبرایبرنامه هاباحساسیت‬ ‫و دقت باال و حسن نظری که داشتند توانستیم برنامه های خوبی برگزار کنیم‪ .‬اقای شجریان‬ ‫در مورد اهداف خانه موسیقی هم بسیار راه گشا بودند‪.‬‬ ‫فقدان ایشان در شورای عالی از چند سال پیش شروع شده بود که به درخواست خودشان از‬ ‫ریاست شورای عالی کناره گیری کردند‪ .‬ولی ما خواهش کردیم که ایشان همچنان به عنوان‬ ‫مشاور عالی خانه موسیقی و در برخی موارد به ما راهنمایی بدهند‪ .‬حضور ایشان به هرحال‬ ‫بسیار مهم بود و نظراتی که داشتند بسیار تاثیرگذار بود‪.‬‬ ‫ایشان همچنین مخالف ورود خانه موسیقی به ماجرای جدال ممنوع الکاری شان بودند و در‬ ‫ضمن عالقه چندانی در رابطه با رفع این ممنوع الکاری بروز نمی دادند‪ .‬گویی در این شرایط‪،‬‬ ‫عدم حضور ایشــان و ممنوعیت شان بسیار محسوس تر از حضورشان بود‪ .‬در عین حال‬ ‫ایشان مدتی هم در ایران نبودند و به نوعی در تالش بودند که وارد مجادله با این نوع نگاه‬ ‫نشوند و برنامه ها و کنسرت هاشان را در خارج از کشور دنبال می کردند‪ .‬البته ما در دوران‬ ‫ممنوعیت شان هم همواره با ایشان همکاری داشتیم و در برنامه ها حضور داشتند و از نظرات‬ ‫شان استفاده می کردیم‪ .‬ولی در کل ایشان خیلی عالقه مند نبودند که خانه موسیقی وارد‬ ‫این مساله شود‪.‬‬ ‫تقریبادرتاریخموسیقیایرانشخصیتیسراغنداریمکهدراینسطحهمدارایتوانایی های‬ ‫فردی این چنینی باشد و هم چنین شخصیت اجتماعی بدون ایرادی داشته باشد‪ .‬جایگاهی‬ ‫که ایشان در جامعه ایران داشتند سبب برگزاری خداحافظی و بدرقه ای برای ایشان شد که‬ ‫تاکنون برای هیچ هنرمندی در هیچ رشته هنری در ایران برگزار نشده است‪.‬‬ ‫اگر بخواهم خاطره ای از ایشان بیان کنم باید به خاطره کنسرت ایشان در سوییس می پردازم‪.‬‬ ‫سال‪ 1381‬من در سویس مشغول به کار بودم که ایشان کنسرتی در ژنو برگزار کردند‪ .‬بسیار‬ ‫برنامه بزرگ و با شکوهی بود که استقبال بسیار باالیی را به دنبال داشت‪ .‬به یاد دارم برنامه‬ ‫ایشان روی دیپلمات هایی که در مرکز سازمان ملل از کشورهای مختلف بودند هم تاثر بسیار‬ ‫زیادی گذاشــت‪ .‬اجرای ان برنامه انعکاس بسیار باالیی پیدا کرد و بسیار مورد توجه قرار‬ ‫گرفت‪ .‬به نظرم کنسرت ایشان یکی از برنامه هایی بود که بیشترین و وسیع ترین تاثیر را در‬ ‫خارج از کشور در حوزه فرهنگ و هنر ایران تا بحال داشته است‪.‬‬ ‫حنجره ای مولف و خالق تبدیل می شود‪.‬‬ ‫مولفه دوم؛ عواطف و احساسات زیبا پسند؛ اراده و ذهن جستجوگر است‪.‬‬ ‫مولفه سوم؛ حرکت در مسیر پر فراز و نشیب اهل خرد و همراهی و فراگیری از ایشان است‪.‬‬ ‫ذکر و یاد خاطره ای برای روشن تر شدن مولفه هایی که بر شمردم خالی از فایده نیست؛ هرچند اثار‬ ‫به جا مانده از ایشان به خصوص نقل خاطره های بزرگان شعر و ادب و هنر همه موید مطالبی است که‬ ‫خدمت تان عرض کردم‪ .‬اما ان خاطره؛ یک روز صبح به توصیه استاد بزرگوارم شادروان دکتر حسین‬ ‫عمومی با چند نفر از دوستان به دیدار شادروان استاد جهانسوز دادبه به منزل ایشان رفتیم‪ .‬با وجود‬ ‫کهولت سن و بیماری ما را پذیرا شدند و در اطاقی که اطراف ان با کتابخانه ای محصور شده بود روی‬ ‫میزی شش نفره نشستیم‪ .‬استاد همان ابتدای دیدار یکی از صندلی ها را نشان داد و گفت‪ .‬اینجا بله‬ ‫همین جا شجریان هجده سال تلمذ کرد؛ اما نه اواز بلکه تاریخ و فرهنگ و ادب این سرزمین را ‪...‬‬ ‫حال اگر خوب به زندگی استاد از ابتدای حضور هنری ایشان در رادیو تا لحظه مرگ با توجه به مولفه‬ ‫هایی که برشمردم؛ نظاره کنیم؛ خواهیم دید سروی سهی قامت به بلندای تاریخ ما در حال رشد و‬ ‫تعالی است‪ .‬هرچه بلند باالتر می شود؛ مردمان بیشتری را می بیند و سایه ای فراخ تر همچون سرو‬ ‫کاشمر می گسترد و منزلگه بلبالن و جایگاه نوای پرندگان دور و نزدیک می گردد‪ .‬از کفر و دین فاصله‬ ‫می گیرد و انسان را‪ ،‬بله انسان را فریاد می زند ‪.‬‬ ‫کابین روزگار غم افزای ما گشت‪ .‬مسیر همدلی و همراهی با‬ ‫و ای دریغا و واسفا که دل دانا و خرم او‬ ‫ِ‬ ‫مردم در تمامی الیه های اجتماعی‪ ،‬یعنی با ضرب اهنگ قلوب مردمان سرزمین خویش زیستن و با‬ ‫ان عجین و یک دل شدن است ‪ .‬به طوری که با خنده و گریه او خنده و گریه می کنیم؛ با او شاد و با‬ ‫او غمگین می شویم و این است که خبر مرگ او تکان مان می دهد‪ .‬هرچند هنر او چون خورشیدی‬ ‫بر این ســرزمین خواهد درخشید و هر مهر یاداور اوست؛ از این روست که در سر اغاز نیز گفتم‪:‬‬ ‫«محمدرضاشجریانازتبارمهرگانبود»‬ صفحه 8 ‫شهر یاران بود و خاک مهربانان‬ ‫ما مجری اثاری هستیم‬ ‫که اهنگسازان ساخته اند‬ ‫‪9‬‬ ‫چهارشنبـــــــه ‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شمــاره ‪1336‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران‬ ‫یادداشت‬ ‫شجریانهنرمندیمتعهد‬ ‫اردشیر کامکار‬ ‫نوازنده‬ ‫اشنایی من با استاد شجریان به پیش از انقالب و حضورایشان به همراه گروه‬ ‫شیدا در جشن هنر شیراز باز می گردد‪ .‬ولی اغاز همکاری من با ایشان از دوران‬ ‫گروه چاووش بود که اثار زنده یاد محمدرضا لطفی و دیگر هنرمندان را اجرا می‬ ‫کردیم که اقای شجریان هم خواننده ی ان اثار بودند‪ .‬اولین کار جدی ای که من‬ ‫به همراه با اقای شجریان انجام دادم البوم «بیداد» با اهنگسازی زنده یاد پرویز‬ ‫مشکاتیان بود که در سال ‪ 59‬ضبط و حدود سال ‪ 64‬منتشر شد‪ .‬اولین اجرایی‬ ‫که به همراه اقای شجریان داشتم البوم نوا مرکب خوانی بود و در سفارت ایتالیا‬ ‫به همراه گروه عارف برگزار شــد و بعدتر هم حدود سال های ‪ 65-64‬البوم‬ ‫«دستان» را همراه با گروه عارف در شهرهای مختلف الماناجرا کردیم ‪ .‬سال‬ ‫ها بعد با گروه کامکارها تصمیم گرفتیم که با ایشان همکاری مشترکی داشته‬ ‫باشیم‪ .‬خود اقای شجریان هم از این موضوع خیلی استقبال کردند‪ .‬حتی یک‬ ‫قرار هم در منزل اقای دادبه با اقای شجریان گذاشتیم که درباره چند و چون‬ ‫این همکاری صحبت کنیم‪ .‬ولی متاسفانهبه دالیلی این همکاری صورتنگرفت‬ ‫و مدتی بعد خودشان گروه اوا را تاسیس کردند‪ .‬در گروه اوا هم قرار بود که من‬ ‫و پشنگ هم حضور داشته باشیم‪.‬اما برنامه های گروه کامکارها و دالیل مختلف‬ ‫دیگر باعث شد که این همکاری صورت نگیرد‪.‬‬ ‫معتقدم که مجموعه عوامل مختلفی باعث شد که استاد شجریان به چنین‬ ‫جایگاهی در بین مردم عادی و همچنین خواص جامعه ایرانی دست پیدا کند‪.‬‬ ‫ضمن اینکه شجریان تخصص بسیار باالیی در خوانندگی داشت‪ ،‬موارد دیگری‬ ‫هم وجود داشت که چنین محبوبیت برای ایشان بوجود امد‪ .‬بقولی ابر و باد و‬ ‫مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند که استاد شجریان به این جایگاه‬ ‫دست پیدا کنند‪ .‬ما در اســاطیر قدیم ایران چهره هایی مثل رستم دستان‪،‬‬ ‫پوریای ولی‪ ،‬جهان پهلوان تختی و ‪ ...‬را داشتیم که راز ماندگاری ایشان تنها زور‬ ‫بازو و قدرتشان نبوده‪ .‬چه بسا ان زمان پهلوان هایی بودند که به لحاظ زور بازو‬ ‫از ایشان قدرتمندتر هم بوده اند‪ ،‬اما راز ماندگاری ایشان این بوده که از نیرو و‬ ‫توانشان برای مردم استفاده کردند و در این راه از جان گذشته بوده اند‪ .‬ازانجایی‬ ‫که شجریان خواننده بود و با کالم سر و کار داشت در مواقع و بزنگاه های تاریخی‬ ‫و خاص همراه بودن با مردم اش را بخوبی شناخت‪ .‬درواقع تفکری در ایشان‬ ‫بود که باعث شد در مواقع حساس تصمیم هایی بگیرند که مردم حس کردند‬ ‫دردشان از زبان ایشان بیان شده و خواسته شان گفته شده است‪ .‬شعر حافظ را‬ ‫همه بلد بودند و به دفعات هم اجرا کرده بودند‪ .‬ولی اینکه چه زمانی خوانده شود‬ ‫که «شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار‪ /‬مهربانی کی سر امد شهریاران را‬ ‫چه شد؟ « درایتی الزم داشت که شجریان از اون بهره مند بود‪ .‬ما در طول تاریخ‬ ‫ایران خوانندگان بزرگ زیادی داشتیم که بسیار هم خوب بودند‪ .‬ولی شجریان‬ ‫در بین خوب ها سرامد بود و این بسیار مهم است‪ .‬ایشان توانایی های بسیار‬ ‫زیادی داشت‪ ،‬تکنیک باالیی داشت و بسیار انسان باهوشی بود‪ .‬از این هوش‬ ‫در جاهایی استفاده کرد که بتواند زبان مردم باشد شاید یکی از دالیل محبوبیت‬ ‫بسیار زیادش هم همین بود‪ .‬امیدوارم روحش شاد باشد و یادش جاودان‪.‬‬ ‫شجریان اواز را به قله رساند‬ ‫کیوان ساکت‬ ‫نوازنده و اهنگساز‬ ‫من ناگزیرم اینجا از حضرت حافظ مثالی بیاورم که می فرماید‪:‬‬ ‫بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی ‪ /‬مقبول طبع مردم صاحب نظر شود‬ ‫و در جایی دیگری هم می فرماید‪:‬‬ ‫عشق و شباب و رندی مجموعه ی مراد است ‪ /‬چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد‬ ‫گوی بیان زدن در کاری یا چیزی یعنی حرف اخر را زدن بر قله ی هنری‪ .‬اســتاد شجریان‬ ‫انسانی جامع االطرافی بود و تنها خواننده ای صرف نبود‪ .‬ایشان بر ادبیات و تاریخ ادبیات و‬ ‫فرهنگ ایران اشراف داشت و ان را به خوبی می شناخت و بر مکاتب اوازی ایران هم تسلط‬ ‫کامل داشت‪ .‬عالوه بر این با هنرهای دیگر مثل هنرهای تجسمی و خوشنویسی و ساز سازی‬ ‫کامال اشــنا بود‪ .‬تمام این ها و رفت امد با افراد اهل قلم و ادب و بزرگان فرهنگ در طول‬ ‫زمان و عشق به موسیقی و فراگرفتن هرانچه در اواز ایرانی بود‪ ،‬موجب شد ایشان بدل به‬ ‫یک شخص تمام عیار در اواز ایرانی شوند‪ .‬یکی از ویژگی های استاد شجریان که در دیگر‬ ‫خوانندگان ایرانی نه اینکه نبوده است بلکه اندک و کمیاب است‪ ،‬این که ایشان موجب شد‬ ‫حمیدرضا نوربخش‬ ‫خواننده و رئیس خانه ی موسیقی‬ ‫نوع زیســت‪ ،‬نگرش و تعامل هنرمند با جامعه و با مسائل مختلف‪ ،‬تعیین کننده‬ ‫ی تاثیرگذاری ان و حضور مستمرش در جامعه است‪ .‬در طول تاریخ‪ ،‬هنرمندان‬ ‫بزرگان کمی هستند که توانسته اند پایگاه ثابت و پایداری داشته باشند‬ ‫معدود و‬ ‫ِ‬ ‫که همه ی ما انها را می شناسیم و جزء مفاخر فرهنگی و تاریخی این سرزمین‬ ‫اند‪ .‬استاد شــجریان نیز جزء ان معدود بزرگانی است که نوع زیست و تفکر‪،‬‬ ‫تعامل و موضع گیری هایشــان باعث شد که هم مورد احترام و هم مورد اعتماد‬ ‫جامعه باشند‪ .‬من فکر می کنم در تاریخ معاصر ما هیچ هنرمندی نتوانسته است‬ ‫هم پای استاد شجریان مطرح شده باشــد و این مهم است که صاحب نظران‪،‬‬ ‫انسان را در چه جایگاهی می نشانند و چطور می بینند و نه فقط عوام‪ .‬هر چند‬ ‫ایشان توانست هم مقبولیت در بین عامه مردم داشته باشند و هم در بین خواص‬ ‫و استاد موفق شد در بین همه ی توده ها جایگاه خاصی کسب کند و این جایگاه‬ ‫به هیچ عنوان خدشه و خلل پذیر نیست‪.‬‬ ‫جایگاهی که ایشــان در اواز ایرانی کسب کرده اند‪ ،‬جایگاه بسیار رفیعی ست‪.‬‬ ‫بــه اعتقاد من وقتی می خواهیم نمره ای به یک خواننده بدهیم نمره ی مهم را‬ ‫به اواز او می دهیم‪ .‬من چون خودم خواننده هســتم عرض می کنم که اثاری‬ ‫که ما می خوانیم ساخته ی خود ما نیستند و ما در واقع مجری قطعات و اثاری‬ ‫هستیم که اهنگسازان ساخته اند‪ ،‬ولی وقتی که خواننده اواز می خواند صد در‬ ‫صد تولید خودش اســت‪ .‬بنابراین اواز محصول ذهن و ضمیر من خواننده است‬ ‫و انجاســت که عیا ِر کار من به عنوان یک خواننده معلوم می شــود‪ .‬عظمت و‬ ‫اهمیت استاد شجریان در هنر‪ ،‬مدیون اوازهایی ست که خوانده است‪ .‬اوازهایی‬ ‫که ایشــان به بهترین شکل ممکن ارائه کرده اند و می توان گفت اواز ایرانی را‬ ‫چند پله ارتقا داده اند‪.‬‬ ‫من به جز استاد شــجریان محضر برخی دیگر از بزرگان را هم درک کرده ام و‬ ‫درباره ی اموزش اواز هم مطالعات گسترده ای داشته ام و البته خوب می توانم‬ ‫کار اموزش استاد شجریان را با دیگر اساتید قضاوت و مقایسه بکنم‪.‬‬ ‫اموزش اواز بهتریــن بودند‪ .‬برای همه ی بخش‬ ‫ایشــان در هر دو وجه‪ ،‬اجرا و‬ ‫ِ‬ ‫های اموزشی برنامه ریزی کرده و چهارچوب اموزشی درست کرده بودند‪ .‬باید‬ ‫گفت ما تا پیش از استاد شجریان‪ ،‬دوره ی عالی اواز نداشته ایم و بعد از ردیف‬ ‫اوازی دوره به پایان می رســید‪ .‬ولی ایشان با تدوین دوره های ردیف‪ ،‬شیوه ی‬ ‫اواز خواندن و دوره ی عالی اواز‪ ،‬کمک کردند تا شــخص بتواند خوانندگی کند‬ ‫و بتواند اواز بخواند‪ .‬در واقع ایشان اموزش خالقیت اوازی می دادند و این کار‬ ‫بزرگی بود که توسط استاد شجریان به انجام رسید‪.‬‬ ‫من شخص ًا ازهمه ی اثار استاد شجریان لذت می برم و در بین اثار منتشر شده‬ ‫ی ایشــان دو اثر را بیش از بقیه می شــنوم یکی همایون مثنوی و ان دیگری‬ ‫معمای هستی است‪.‬‬ ‫که مردم حافظ و سعدی و مولوی و خیام را بهتر و بیشتر بشناسند‪ .‬ویژگی دیگری که ایشان‬ ‫داشت به دلیل نوع خواندن اواز‪ ،‬استفاده از تکنیک های ویژه و تنوع تحریرها‪ ،‬درست ادا‬ ‫کردن واژه ها‪ ،‬موجب شده بود که از خرد و کالن و پیر و جوان همه با اواز ایرانی اشتی کنند‪.‬‬ ‫در واقع در پیش از انقالب خواننده های خوش صدا و خوش ذوقی داشتیم ولی اغلب انچه‬ ‫می خواندند مربوط به ترانه ها و تصانیف بود و اواز خیلی کم رنگ شده بود‪ .‬کاری که استاد‬ ‫شجریان انجام داد اواز را به قله ای رساند که پیش از ان هرگز چنین جایگاهی نداشت‪ .‬شما‬ ‫می بینید که استاد شجریان بر همه ی سبک های خوانندگی مانند ترانه و تصنیف و تصانیف‬ ‫قدیم و ســرودهای ملی میهنی و ترانه های محلی کامال تسلط داشت‪ .‬کمتر هنرمندی را‬ ‫می شود سراغ داشت که اقبالی مانند ایشان پیدا کرده و این همه در دل و جان مردم خانه‬ ‫کرده باشه‪ .‬بدون شک اگر قبل از انقالب اهنگ سازانی مانند برادران یوسف زمانی نبودند‬ ‫یا استاد پایور نبود‪ ،‬اگر بعد از انقالب اهنگ سازی چون استاد پرویز مشکاتیان نبود‪ ،‬هرگز‬ ‫اثاری مانند چکاد‪ ،‬نوا مرکب خوانی‪ ،‬براستان جانان‪ ،‬بیداد و اثاری که با برادران یوسف زمانی‬ ‫در برنامه گلها‪ ،‬کارهایی که با استاد پایور و لطفی در جشن هنر شیراز و کارهای دیگری که‬ ‫با استاد علیزاده به اجرا در امد و جزء جاودانه ترین اثار موسیقی شصت سال اخیر ایران‬ ‫خواهند بود به ثمر نمی نشست؛ در واقع اگر این اهنگسازان نبودند ما هیچگاه با نبوغ استاد‬ ‫شجریانبدینشکلاشنانمی شدیم‪.‬‬ ‫استاد شجریان به همه ی شاگردانش بی شک تمام رموز اواز را اموخته است و هر کس به‬ ‫فراخور دریافتش توانسته است از دریای عظیم دانش و هنر ایشان برداشت کند‪ .‬او از معدود‬ ‫افرادی بود که سالیان سال بدون دریافت هیچ گونه وجهی عالقمندان را می پذیرفت و در راه‬ ‫اموزش انها از هیچ کوششی دریغ نمی کرد‪.‬‬ ‫من با استاد شجریان نسبت خویشاوندی دارم و یادم است اوایلی که انقالب شده بود در یکی‬ ‫از جشن های خانوادگی‪ ،‬ایشان را دیدم و صحبت از کارهای جدید شد‪ ،‬ان موقع تازه کار بر‬ ‫استان جانان منتشر شده بود‪ ،‬سوال کردم اقای شجریان شما چرا با سنتور نوازهایی که قبال‬ ‫کار می کردید همکاری نمی کنید و با ایشان کار می کنید؟ گفتند نمی دانی‪ ،‬مشکاتیان چیز‬ ‫دیگری ست‪ .‬من ان موقع جوان بودم و مدتی طول کشید تا به این حقیقت و گفته ی طالیی‬ ‫ایشان پی بردم‪.‬‬ ‫در پایان باید گفت استاد شجریان یگانه ی اواز معاصر ایران بود و به قول شاعر‪:‬‬ ‫صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را ‪ /‬که دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید‬ ‫علیرضا پورامید‬ ‫پژوهشگر و روزنامه نگار‬ ‫منیت ست که در‬ ‫عواملی باعث بدبختی امروز بشر است که یک عامل مهم‪ّ ،‬‬ ‫وجود ادمی است و فضای مجازی و حقیقی جامعه هم به این جریان دامن‬ ‫می زنند‪ .‬بزرگی را برای صحبت کردن در مراسم فوت استاد تجویدی و یا‬ ‫خرم دعوت می کنند که متاسفانه به جای صحبت کردن در مورد ان عزیزان‬ ‫منیت و مطرح کردن خودشان سخن می گویند‪ .‬اما‬ ‫بیشتر در مورد خود و ّ‬ ‫اقای شجریان شانشان فراتر از این بحث هاست‪« .‬ماده ی خورشید مداح خود‬ ‫است»‪ ،‬هر کسی خاطره می گوید خودش را مطرح می کند و خاطره سازی‬ ‫برای گرفتن هویت است‪ .‬می خواهم چند نکته اموزنده و اخالقی در مورد‬ ‫استاد شجریان بگویم‪ :‬اوایل دهه هشتاد اقای پیمان سلطانی رهبر ارکستر‬ ‫ملل‪ ،‬قرار بود با اقای شــجریان اجرایی مشترک در تخت جمشید داشته‬ ‫باشند که به خاطر مشکالتی که در شیراز پیش امد به سرانجام نرسید‪ .‬به‬ ‫دعوت اقای سلطانی‪ ،‬استاد شجریان هنگام تمرین ان پروژه که در سازمان‬ ‫میراث فرهنگی در سالن امفی تئاتر انجام می گرفت امده بودند و تعدادی‬ ‫از خبرنگاران و هنرمندان و من هم حضور داشــتیم‪ .‬بعد از پایان تمرین‬ ‫اقای ســلطانی نظر استاد شجریان را پرسیدند و چون در طول تمرین با‬ ‫ایشان در این خصوص صحبت کرده بودم قبل از استاد شجریان نظرشان‬ ‫را که طبق معمول دقیق همراه با نقدی دلسوزانه و مشفقانه و مثبت بود‬ ‫ِ‬ ‫صحبت من‪ ،‬استاد شجریان سکوت‬ ‫پایان‬ ‫را به اقای سلطانی گفتم؛ بعد از ِ‬ ‫کردند و بدون اینکه تذکری به من بدهند به اقای سلطانی گفتند در مسیر‬ ‫بازگشــت به سمت خانه (قرار شد پس از تمرین ان روز اقای سلطانی به‬ ‫همراه استاد به منزل ایشان بروند) بیشتر صحبت خواهیم کرد و این درس‬ ‫بزرگی برای من بود که حدود ‪ ۲۰‬سال پیش شاهد بزرگی رفتار ایشان بودم‬ ‫که با صبوری و درایت رفتار می کردند‪ .‬استاد شجریان هیچ وقت شتاب زده‬ ‫عمل نمی کردند و بسیار وقت شناس و متعهد بودند و با نهایت احترام عمل‬ ‫می کردند که این خصوصیات مرا یاد نصیحت بودا می انداخت‪ :‬که «اگر غذا‬ ‫می خوری فقط غذا بخور و زمان فکر کردن فقط فکر کن» به دو نکته خیلی‬ ‫مهم باید اشاره کنم که بدون در نظر گرفتن و اشاره کردن به این نکات استاد‬ ‫شجریان ناقص خواهد بود و ان جهان بینی ایست که در ذهن ایشان اتفاق‬ ‫افتاده بود‪ .‬زمانی که موالنا محمد بلخی رومی که در قونیه حضور داشت‪ ،‬به‬ ‫یک روحانی‪ ،‬واعظ و فقیه قابل احترامی بدل شده بود چرا که در مواجهه با‬ ‫شمس تبریزی قرار گرفته بود‪ .‬برای اقای شجریان هم این اتفاق افتاده است‪.‬‬ ‫در گفتگویی که اوایل دهه هشتاد (تحت عنوان «مهر ائینی متولد مهر» که‬ ‫در روزنامه شرق چاپ شده است) با استاد شجریان انجام دادم‪ ،‬در مقدمه‬ ‫نوشتم‪ :‬اواخر دهه پنجاه وقتی اقای شجریان با استاد دادبه(غالمرضا جهان‬ ‫سوز) اشنا شدند به شدت تحت تاثیر ایشان قرار گرفتند و بعد از تالش های‬ ‫اقای محمد موسوی که با استاد دادبه مرتبط بودند‪ ،‬اقای شجریان توانستد‬ ‫با استاد دادبه روبرو شون د و بعد از ان بود که اقای شجریان شخصیت دیگری‬ ‫شدند‪ .‬تاثیر استاد دادبه بر استاد شجریان‪ ،‬با اندکی کم و زیاد‪ ،‬می توان گفت‬ ‫مثل همان تاثیر شمس تبریزی بر حضرت موالنا بود‪ .‬این موضوع از دید من‬ ‫بسیار با اهمیت است‪ .‬موضوع دیگر به توصیف اقای شجریان‪ ،‬تاثیر شخصی‬ ‫به نام اقای «ابوالحسن کریمی» است‪ .‬به نقل از استاد باستانی پاریزی زمانی‬ ‫که معلم بودند کتاب «اصول حکومت اتن» را ترجمه کرده بودند و وقتی‬ ‫این کتاب را برای استاد «غالمحسین صدیقی» فرستادند‪ ،‬ایشان مقدمه ای‬ ‫نوشتند که ان مقدمه انگیزه و تشویقی شد برای پیشرفت و ادامه تحصیل‪،‬‬ ‫بنابراین وقتی ادم های بزرگ در مسیر زندگی افراد قرار می گیرند این گونه‬ ‫می شود‪ .‬ما بسیاری از بزرگانمان را مدیون اشخاصی هستیم که در مسیر‬ ‫انها بودند‪ .‬از این منظر اقای ابوالحسن کریمی و از منظر اقای شجریان که‬ ‫باعث شد نگرشی عمیق بر جهان داشته باشند‪ .‬افراد دیگری همچون استاد‬ ‫عبادی‪ ،‬استاد عبداهلل خان دوامی‪ ،‬استاد نورعلی برومند‪ ،‬استاد اسماعیل‬ ‫مهرتاش و استاد شهناز تاثیر مقدمه ی هنری تکنیکی‪ ،‬فنی استاد شجریان‬ ‫هســتند‪ .‬استاد شجریان در یک جلسه نیمه خصوصی گفتند من از اول‬ ‫زندگی ام مثل بچه الکپشتی بودم که ســر از تخم در می اورد و از ماسه‬ ‫بیرون می اید و به بوی اب که معلوم نیست می خزد‪ ،‬پرواز می کند یا می دود‪،‬‬ ‫تا به ســرعت خودش را به اب برساند‪ .‬من این گونه و با این اشتیاق مردم‬ ‫را دوست دارم‪ .‬بنده با قاطعیت می گویم که کسی را ندیدم که مثل اقای‬ ‫شجریان مردم را دوست داشته باشند‪ .‬بسیار با احترام به نوع بشر عالقه مند‬ ‫بودند‪ .‬نکته ی دیگری که باید اشاره شود این است که اگر افرادی در خانه‬ ‫موسیقیودردانشگاه هابهعنوانموزیسینواستاددانشگاهمسئولیتیدارند‬ ‫و از شاگردان استاد شجریان بودند مدیون ایشان هستند‪ .‬بنده هم اعتبارم‬ ‫را بیشتر از مصاحبه با اقای شجریان گرفتم‪ .‬ادم بزرگ این گونه است‪ .‬باید‬ ‫در مورد همایون اشاره کنم که بسیار پخته و سنجیده عمل کرد و بازیچه ی‬ ‫افرادی که قصد شلوغی داشتند‪ ،‬نشد و به رغم ناجوانمردی حکومت و مراکز‬ ‫قــدرت و کانون اصلی که با این مرد بزرگ کرد‪ ،‬حق این بود که به خاطر‬ ‫درگذشت استاد شجریان عزای عمومی اعالم کنند چرا که ایشان در سطح‬ ‫جهانیهنرمندبزرگیبود‪.‬‬ صفحه 9 ‫‪10‬‬ ‫ی همت‬ ‫شجریان‪ ،‬رهرو جویای عال ‬ ‫چهارشنبـــــــه ‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شمــاره ‪1336‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران‬ ‫یادداشت‬ ‫همیشه در میان‬ ‫سعید شفیعییون‬ ‫خواننده و مدرس دانشگاه‬ ‫اسداهلل امرایی‬ ‫مترجم‬ ‫بنده به عنوان یک عالقه مند به موسیقی‪ ،‬اثار ایشان را دنبال‬ ‫می کردم و گوش می دادم‪ .‬اقای شجریان هنرمندی مردمی‬ ‫بود و عالوه بر هنر واال‪ ،‬همیشــه در کنار مردم بود و در غم و‬ ‫شادی انها شریک می شد که این ویژگی عظمتی به ایشان داد‪.‬‬ ‫ور نه به مانند خیلی های دیگر نبود که از اینجا رفتند و غم و‬ ‫شادی مردم برایشان مهم نبود‪ .‬ایشان در زلزله های بم‪ ،‬رودبار‬ ‫و اذربایجان و در بسیاری از مشکالت مردم‪ ،‬همدم و همراه انها‬ ‫بود که باعث شد در نزد مردم هنرمندی قابل احترام باشد‪.‬‬ ‫سال چهل و هفت‬ ‫در تاریخ هنر معاصر ایران خوشبختانه استاد چیره دست‪ ،‬تاثیرگذار و جریان ساز‬ ‫کم نداشــتیم؛ اگرچه در زمان حاضر این تعداد دیگر رو به کاستی و حتی نیستی‬ ‫دارند و البته طبیعی هم هست؛ چرا که ظرف روزگار ما‪ ،‬دیگر ان شرایط پیشین برای‬ ‫ساخت و پرداخت چنین اعجوبه هایی را ندارد؛ اما اگر یک شخص را به توان در میان‬ ‫ان اســتادان برجسته از همه فراتر و جامع تر دانست‪ ،‬الریب فیه استاد محمدرضا‬ ‫شجریان است‪ .‬البته که فهم این جایگاه و رمزگشایی از این نما ِد بی تکرا ِر هنر ایران ‬ ‫زمین کاری بســیار دشوار است و هر کسی بسته به زاویه دید خود می تواند در ان‬ ‫بنگرد و واشکافدش‪.‬‬ ‫از نگاه من با تامل بر زندگی شــخصی و حرفه ای استاد شجریان به خوبی می توان‬ ‫ادمی را دید که به قول محققان اسطوره پژوه برای خود خویشکاری ای قائل است؛‬ ‫ن که سیاووش‪ .‬سودای «عروج بر فلک سروری» او را در قامت‬ ‫ن که رستم‪ ،‬چونا ‬ ‫چونا ‬ ‫یک اوازخوان بی مانند از همــان کودکی اش می توان دید و فهمید‪ .‬هنگامی که با‬ ‫صــدای اذان پدرش بر بام خانه به وجد می اید و بی تابانه و به مادر می گوید‪ :‬من هم‬ ‫می خواهم بخوانم‪ .‬البته که مادر این خواســته او را به حساب ارزوهای کودکی اش‬ ‫می گذارد و نازدانه اش را به خواب دعوت می کند؛ دعوت بی اجابتی که محمدرضا تا‬ ‫پایان زندگی همچنان به ان بی اعتنا بود‪.‬‬ ‫شــگفتا که از اینجا به بعد اســتاد ما ارام و بی هیاهو در این وادی مردازمای قدم‬ ‫می گذارد‪ .‬نخست با هزار ظرافت سعی می کند با دنباله روی از پدر در قرائت قران‬ ‫کسب تعلیم و تجربه کند و بعد برای ورود به رادیو تالش کند که اتفاقا باز در انجا به‬ ‫مانع برمی خورد؛ ولی بی انکه پا پس بکشد دوباره با تالش بیشتر وارد رادیو می شود‬ ‫و با نام مستعار شروع به فعالیت می کند‪ .‬استاد اگرچه تا همین چند سال اخیر که‬ ‫بنا به مالحظات سیاسی دچار سخت ترین منع زندگی هنری اش شد‪ ،‬به ظاهر هیچ‬ ‫ی گریز و هم رنگی ‬ ‫ســدی جلودارش نبود؛ ولی باید گفت که طبع سلوک او هموار ‬ ‫ستیز بود‪ .‬این بود که از او هنرمندی ابتذال ستیز هم در عرصه هنری و هم عرصه‬ ‫طراحی اواز‬ ‫ِ‬ ‫سیما مافیها‬ ‫خواننده‬ ‫در سال ‪ 1347‬با استاد شــجریان در تلویزیون برنامه ای دو‬ ‫صدایی اجرا کردیــم و این یکی از ماندگارترین خاطرات من‬ ‫خواهد بود‪ .‬استاد شجریان به معنای واقعی هنرمند بود و یک‬ ‫هنرمند هرگز نمی میرد‪ .‬جسمش نیست اما هنرش همیشه‬ ‫برای مردم وجود دارد‪ .‬شــجریان میراثی از هنرش برجای‬ ‫گذاشت که با ان‪ ،‬نبودنش کمتر احساس می شود‪ .‬روحش شاد‬ ‫و یادش گرامی‪.‬‬ ‫پشت صحنه ی اجراها‬ ‫رضا ضیا‬ ‫پژوهشگر ادبیات فارسی‬ ‫رحیم بقایی‬ ‫صدابردار‬ ‫بنده از سال های بعد از انقالب بسیار با ایشان همکاری کردم‬ ‫و خاطرات زیادی از ایشان دارم‪ .‬اقای شجریان در زمان اجرا‬ ‫بسیارمقرراتیبودندوهمیشهچهارساعتقبلازاجرادرسالن‬ ‫حضور پیدا می کردند و به اعضای ارکستر هم اجازه می دادند که‬ ‫فقط یک ساعت پس از خودشون در سالن حضور داشته باشند‪،‬‬ ‫در غیر این صورت بســیار عصبانی می شدند‪ .‬ایشان همه ی‬ ‫کار ها از جمله طراحی صحنه و امور مربوط به صدا برداری را‬ ‫با دقت بســیاری کنترل می کردند‪ .‬یکی از عادت های ایشان‬ ‫در کنســرت ها این بود که حتما باید تمام اجرا ضبط می شد‪،‬‬ ‫چرا که ایشــان بعد از اجرا به ان گوش می کردند و اگر نیاز به‬ ‫تغییری در روند اجرا بود‪ ،‬برای شب بعد اصالح انجام می دادند‪.‬‬ ‫این خصوصیات را بنده در هیچ خواننده ای ندیدم‪ .‬افتادگی و‬ ‫فروتنی بسیاری نیز داشتند و از هیچ اتفاقی ناراحت نمی شدند‬ ‫و همیشه در اجرا ها سعی در ایجاد ارامش داشتند‪.‬‬ ‫اگر ما استاد شجریان را به ده بخش تقسیم کنیم‪ ،‬این ده بخش‬ ‫جمع می شود و استاد شجریان را تشکیل می دهد‪.‬‬ ‫خوانندگان دیگری را با‬ ‫مدت ها درگیر این پرسش بودم که‪ :‬چرا شجریان‪ ،‬شجریان شد؟‬ ‫ّ‬ ‫ِ‬ ‫مدت به این نتیجه‬ ‫او مقایسه می کردم و می دیدم هریک چیزی از او کم دارند‪ .‬در دراز ّ‬ ‫رسیدم که‪ :‬انچه خوبان همه دارند‪ ،‬او یکجا دارد‪ .‬اینها را برای خوشامدِ‬ ‫فضای این روزهای‬ ‫ِ‬ ‫زمان حیاتش در نقدِ او نوشتم و بسیاری از‬ ‫جامعه نمی گویم‪ .‬اتّفاق ًا من کسی بوده ام که در ِ‬ ‫غلط خوانی های اشعارش را گوشزد کردم (مجله هنر موسیقی‪ ،‬شماره های ‪ 115 ،77‬و‪)...‬‬ ‫فحشش را هم خوردم و هنوز هم از ان حرف ها دفاع می کنم‪ .‬در این یادداشت نمی شود‬ ‫محاسن شجریان پرداخت و عالقه مندان را به مطلب دیگری ارجاع می دهم که‬ ‫به همه‬ ‫ِ‬ ‫تفصیل بیشتری نوشتم‪( .‬خوب و بدِ شجریان‪ ،‬شماره‪ 173‬همان مجله)‬ ‫درباره استاد با‬ ‫ِ‬ ‫بنابر این به یکی از جنبه های اواز او می پردازم که در «شجریان» شدنش نقش داشت‪:‬‬ ‫احی اواز»‪ .‬پیش از شجریان اوازهای زیادی خوانده شده‪ ،‬ولی به ندرت خواننده ای در‬ ‫«ط ّر ِ‬ ‫عموم جامعه با یک «اواز» شناخته شده‪ .‬قاعده بر این بوده که اوازخوان شعری را انتخاب‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫صورت فی البداهه‪ ،‬یا نهایت ًا با تمرینی مختصر به گوشه هایی‬ ‫می کرد و ابیات را عموم ًا به‬ ‫محدود می خوران ْد و می خواند‪ .‬بعد هم دیگر یادش نبود که چه بیتی را در چه گوشه ای و با‬ ‫چه حاالتی خوانده و مخاطب هم در لحظه می شنید و بعض ًا ّ‬ ‫لذت می برد و عموم ًا فراموش‬ ‫مثل یک اهنگساز روی تک تک بخش ها و موتیف های‬ ‫می کرد‪ .‬چنین نبود که خواننده ِ‬ ‫اوازش فکر کرده باشد و الگویی دقیق در ذهن داشته باشد‪ .‬چیزی حدودی در ذهنش‬ ‫داشت و می خواند و می رفت! منظورم نمونه هایی شبیهِ‬ ‫ِ‬ ‫«مست مستم ساقیا دستم بگیر»‬ ‫گلپاست‪ .‬به این معنی که خواننده اوازی خوانده باشد که‪:‬‬ ‫‪ -1‬به شهرت فراگیر رسیده باشد و بارها شنیده شده و در طی زمان فراموش نشده باشد‪.‬‬ ‫اهل فن مشهورست‪ ،‬از این دایره بیرون است)‬ ‫(بنابراین ان‬ ‫اوازهای استادان که تنها بین ِ‬ ‫ِ‬ ‫اجتماعیساخت‪.‬‬ ‫در روزگاری که با یک شب حضور در بزم فالن نماینده و بهمان شازده می توانست‬ ‫هلل خان‬ ‫مانند برخی اقرانش به االف و الوف برســد و صید عام کند‪ ،‬به دنبال عبدا ‬ ‫دوامی از این کوچه به ان کوچه می رفــت و یا نزد نورعلی خان برومند زانوی ادب‬ ‫می زد‪ .‬در واقع کمال طلبی موجب می شود که سالک در اوج بی قراری و جستجوگری‬ ‫سر از راه هایی دراورد که پیشتر هیچ کس قدمش به انجا نرسیده است‪.‬‬ ‫شــرط اصلی این رهروی نیز بی هیاهویی و شکیبایی است‪ .‬این که شجریان امیزه‬ ‫ض نمای نجابت و جسارت‪ ،‬و شرم و غرور بود‪ ،‬به همین ویژگی های اسرارامیز‬ ‫متناق ‬ ‫سلوک باز می گردد‪ .‬ویژگی هایی که بعینه در هنر کیمیاوش اواز وجود دارد و در واقع‬ ‫می شود گفت که شجریان نماد اواز و اواز نماد شجریان است و این هر دو درهم چنان‬ ‫امیخت ه اند که نمی توان از یکدیگر بازشان شناخت و این یک قاعده طبیعی است‬ ‫که چنانکه طالب در نهایت همت و هوشمندی به کمال مقصد خویش بیندیشد و از‬ ‫هستی خویش در این راه دریغ نکند‪ ،‬با ان یکی خواهد شد‪ .‬همین است که امروز بعد‬ ‫هزار سال فردوسی را از شاهنامه و شاهنامه را از فردوسی نمی توان بازشناخت‪ .‬که‬ ‫او نیز تمام وجود خویش را به «رغم مدعیانی که منع عشق کنند» در مقصود خویش‬ ‫قمار کرد و هرگز پســند و مراد خود را با اقران همساز با زمانه و ازمند خویش هم ‬ ‫سطح نکرد‪ .‬این شعر شاملو بهترین قیاس را در این خصوص به شعر دراورده است‪:‬‬ ‫«غافالن همسازند‪ ،‬تنها طوفان کودکان ناهمگون می زاید‪.‬‬ ‫همساز سایه سانند‪ ،‬محتاط در مرزهای افتاب‪ ،‬در هیات زندگان مردگانند‪.‬‬ ‫وینان دل به دریا افکنناند‪ ،‬به پای دارنده اتش ها‪ .‬زندگانی دوشادوش مرگ‪ ،‬پیشاپیش‬ ‫مرگ‪.‬‬ ‫هماره زنده از ان سپس که با مرگ و همواره بدان نام که زیسته بودند؛ که تباهی از‬ ‫درگاه بلند خاطرشان شرمسار و سرافکنده می گذرد»‪.‬‬ ‫شجریان چنان سالکی در پیچاپیچ دشوار ر اه های سنگالخ‪ ،‬با سری به قله مقصود و‬ ‫قدمی استوار و چهره ای مصمم‪ ،‬تمام این سال ها‪ ،‬هم در گذر از مراحل حرف ه ای هنری‬ ‫مخاطب خویش خوردن‪ .‬او چون ققنوس با‬ ‫خویش بود و هم در حال تزکیه نفس و غم‬ ‫ِ‬ ‫اوازهای خویش دلگرمی‪ ،‬شور و شعور به جامعه خویش می بخشید‪.‬‬ ‫شــجریان در این راه از هرچه و هر که می اموخت و الهام می گرفت و بیش از انکه‬ ‫نگران پشــت سر خویش و همهمه اشتیاق دنبال کنندگان خود باشد‪ ،‬در کار اوج و‬ ‫عروج هنر و اندیشــه خویش بود و نامالیمتی ها و مصائب روزگار را صیقل این دو‬ ‫می کرد تا هرانچه زاید و ناخالصی است از ان ها بزداید‪ .‬او رفت و اوازها و اموزه های‬ ‫خویش را برای ما به یادگار گذاشت تا که را بخت ادراک و کاربست ان ها باشد‪.‬‬ ‫ن چنین در هر زاویه ای از کار‬ ‫بی اغراق احدی در سطح شجریان را نمی شناسم که ای ‬ ‫ف خوان‬ ‫و بار خویش همت گمارده باشد‪ .‬او همانقدر اوازخوان بزرگی است که تصنی ‬ ‫و ردیف دان قهار‪ ،‬او به همان اندازه از امکانات صدای خویش بهره می جســت که از‬ ‫ظرفیت های ادبی شگرف کهنه و نوی ما‪.‬‬ ‫او از هر اموخته ناگزیر خویش‪ ،‬افرینشــی درخور ستایش به جای گذاشت‪ .‬ربنا‪،‬‬ ‫خوشنویســی و سازســازی همه حاصل عالیق ابتدایی و دم دست او بود‪ .‬تربیت‬ ‫خانوادگی خود را در ادامه خویش تسری داد و فرزند خلفی از خویش به جای گذاشت‬ ‫و با هزار ظرافت و ســنجیدگی تر بیتش کرد و به نمایشش گذاشت‪ .‬امید است که‬ ‫همایون عزیز در این کار دشوا ِر خویشتن بودن‪ ،‬تصویر پدر را از پیش چشم ما دور‬ ‫نسازد و در این وانفسای سرد و مرگبار عرصه صورتک پوشی‪ ،‬اشناترین چهره برای‬ ‫عاشقان اواز و باب خویش باشد‪.‬‬ ‫‪ -2‬در ان اواز از ردیف فاصله گرفته باشد و انچه را در ردیف اموزش دیده‪ ،‬طابق النعل‬ ‫بالنعل بر شع ِر دیگری نخورانده باشد و از خودش هم چیزهایی به ان افزوده باشد‪.‬‬ ‫ذهن مخاطب باشد‪ .‬به این معنی که وقتی بخواهد ان را برای دیگران‬ ‫‪ -3‬تمام ان اواز در ِ‬ ‫مثل یک تصنیف با ِ‬ ‫حفظ ملودی بخواند (ولو به صورتِ‬ ‫توضیح بدهد‪ ،‬بتواند تا پایانش را ِ‬ ‫مبتدی)‪ ،‬و یا اگر جایی از اواز در ورژنی دیگر‪ ،‬عوض شد‪ ،‬متوجهِ ان بشود‪.‬‬ ‫بدون موسیقی و مث ً‬ ‫ال به صورت دکلمه یا مکتوب هم دید و‬ ‫‪ -4‬وقتی شنونده ان شعر را‬ ‫ِ‬ ‫صورتی که ان خواننده خوانده‪ ،‬در ذهنش بیاید و ح ّتی ان شعر با ان اواز‬ ‫شنید‪ ،‬ابیات به‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫شهرت فراگیری رسیده باشد‪.‬‬ ‫به چنین‬ ‫عنوان مثال این غزل را بخوانید‪:‬‬ ‫به‬ ‫ِ‬ ‫جهان دگر شدم‬ ‫از در درامدی و من از خود به در شدم ‪ /‬گویی کزین جهان به‬ ‫ِ‬ ‫گوشم به راه تا که خبر می دهد ز دوست ‪ /‬صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم‬ ‫چون شبنم اوفتاده بُدم پیش افتاب ‪ /‬مِهرم به جان رسید و به ع ّیوق بر شدم‬ ‫دستم نداد قوت رفتن به پیش یار ‪ /‬چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم‬ ‫تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم ‪ /‬از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم‬ ‫من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت ‪ /‬کا ّول نظر به دیدن او دیده ور شدم‪...‬‬ ‫تک ِ‬ ‫ذهن من ِ‬ ‫تک ابیات به صورتی تداعی می شود که شجریان خوانده‪.‬‬ ‫در این لحظه در ِ‬ ‫برای بسیاری‬ ‫مسئله‬ ‫این‬ ‫می کنم‬ ‫فکر‬ ‫و‬ ‫کنم‬ ‫ترسیم‬ ‫اواز‬ ‫ان‬ ‫بدون‬ ‫را‬ ‫شعر‬ ‫یعنی نمی توانم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫دستان‬ ‫البوم‬ ‫طریق‬ ‫جدی شجریان هم اشناست و اساس ًا شعر را از‬ ‫مخاطبان حرفه ای و ّ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫دیوان سعدی! مثال بیت نخست در بسیاری نسخ‪« ،‬گفتی کزین‬ ‫شجریان شنیده اند نه‬ ‫ِ‬ ‫«مخاطبان‬ ‫جهان‪ »...‬امده‪ ،‬ولی برای ما نا اشنا می نماید‪ .‬این را هم بگویم که منظورم از‬ ‫ِ‬ ‫سال هشتاد و هشت پیگی ِر البوم ها و کارهای او‬ ‫جد ‬ ‫ّ‬ ‫ی ِشجریان» انهایی ست که قبل از ِ‬ ‫سال هشتاد و هشت‪،‬‬ ‫از‬ ‫بعد‬ ‫شجریان‬ ‫که‬ ‫انم‬ ‫بر‬ ‫ گذاری‬ ‫ش‬ ‫ارز‬ ‫و‬ ‫داوری‬ ‫هیچ‬ ‫بدون‬ ‫بودند؛‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫شهرتی مضاعف یافت که بعض ًا به دالیلی غیر موسیقایی بود و کسانی جز ِو طرفدارانش‬ ‫درامدند که تا قبل از ان‪ ،‬نه البوم هایش را می خریدند و نه به کنسرت هایش می رفتند‪.‬‬ ‫مقابل روی تو بگذریم»‪« ،‬ما‬ ‫جالب است که شجریان از این نمونه اواز کم ندارد و «بگذار تا‬ ‫ِ‬ ‫اوازهای‬ ‫خیل سلطانیم»‪« ،‬یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد» و بسیاری‬ ‫گدایان ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫دیگ ِر او نیز همین حالت را دارند‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫کیفیت خواننده ها ـ تنها‬ ‫تفاوت‬ ‫شبیه به این نکته را من ـ با فراز و فرودهایی و توجه به‬ ‫ِ‬ ‫مصلحت خویش نمی پردازم‪ ،)»....‬بنان («امد ا ّما در‬ ‫گاهی در اوا ِز تاج اصفهانی (از تو با‬ ‫نگاهش ان نوازش ها نبود‪ »...‬و «همه عمر برندارم سر از این خمار مستی‪ ،)»...‬گلپایگانی‬ ‫ِ‬ ‫(«مست مستم ساقیا‪ ،)»....‬ایرج («نیست در سودای زلفت کا ِر ما جز بی قراری‪ ،)»....‬ناظری‬ ‫روی َک َرم با من وفاداری کند‪« ،»...‬وه چه بی رنگ و بی نشان که منم‪،)»...‬‬ ‫کز‬ ‫کیست‬ ‫(«ان‬ ‫ِ‬ ‫افتخاری («عزم ان دارم که امشب مست مست‪ »...‬و‪ )...‬و علی اصغ ِر شاهزیدی (اگر عالم‬ ‫همه پر خار باشد‪ »...‬و اخیرا ً «من اگر نظر گناه است بسی گناه دارم‪ )»...‬می بینم‪.‬‬ ‫خوانندگان دیگر چنین اوازهایی نداشته باشند‪ .‬ولی اوالً به این فراگیری و‬ ‫نه این که‬ ‫ِ‬ ‫ً‬ ‫«مطرح»شجریانقابلمقایسهنیست‪.‬البتهاین‬ ‫شهرتنرسیده‪،‬ثانیاتعدادشبااوازهای‬ ‫ِ‬ ‫شواهدِ‬ ‫نسل خودمان‬ ‫به‬ ‫بیشتر‬ ‫بنده‬ ‫امثال‬ ‫و‬ ‫من‬ ‫نکته را نیز از نظر نباید دور داشت‪ ،‬که‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫محفوظات نسل های پیشین را هم لحاظ کنیم‪ ،‬نتیجه گیری‪،‬‬ ‫مربوط است و شاید اگر‬ ‫دیگر شود‪ .‬ا ّما در عین حال این هم هست که‪ ،‬بسیاری از این اوازهای شجریان مربوط به‬ ‫کودکیماست‪.‬‬ ‫باری شجریان جنبه های مختلفی دارد که این تنها یکی از انهاست و همین هاست که‬ ‫باعث شده به تافته ای جدابافته بدل شود‪ .‬کثّراهلل امثاله!‬ صفحه 10 ‫شجریان نابغه بود‬ ‫غالمحسین امیرخانی‬ ‫خوشنویس‬ ‫در تاریخ هنر و در چهار گوشه دنیا‪ ،‬نوابغ بزرگی در زمینه های مختلف هنری امدند که‬ ‫اثارشان ماندگار و الهام بخش بوده برای دیگرانی که مشتاق و محتاج زیبایی و کمال‬ ‫هستند‪ .‬هنر از این بابت دل انسان را تصرف می کند‪ ،‬البته به شرطی که به ان مقام رسیده‬ ‫باشد که دل انسان مشکل پسند‪ ،‬صاحب نظر و همچنین صاحب دل را تصرف کند‪.‬‬ ‫این ســتاره ها به مانند برق که در لحظه ای کوتاه می درخشد و از بین می رود‪ ،‬زمان‬ ‫کوتاهی جلوه می کنند و شرایط مختلفی باید با هم جمع شود که این هنر دوام پیدا‬ ‫کند‪ .‬این دوام نکته ای هست که بنده می خواهم بر ان تاکید کنم‪ .‬خیلی ها در تاریخ‬ ‫ما جلوه کردند اما نتوانســتند دوام پیدا کنند‪ ،‬یا به دلیل کوتاهی عمر و یا به دلیل‬ ‫انصراف از ادامه مسیر‪.‬‬ ‫این دوام دلیل ماندگاری هنرمند است‪.‬‬ ‫خوانندهساالری‬ ‫کاظم داوودیان‬ ‫نوازنده و اهنگساز‬ ‫به عنوان یک موسیقیدان تاسف خودم را بابت ازدست دادن یکی ازبهترین خوانندگان‬ ‫این سرزمین اعالم می کنم و از انجایی که از من خواسته شده‪ ،‬نظرم را در مورد محمد‬ ‫رضا شجریان عنوان می کنم ‪.‬‬ ‫من همیشه یکی ازعالقه مندان صدا و ذوق و قریحه خوب شجریان در خوانندگی بودم ‪.‬‬ ‫شخصا هیچ کس را در هیچ مرتبه ای از کارش نه باال می برم و نه پایین ‪ ،‬بلکه هر انچه را‬ ‫که هست و یا من درک و برداشتی از ان دارم عینا بازگو می کنم ‪.‬‬ ‫متاسفانه ‪ ،‬بطورکلی جامعه ما به دالیل متفاوت تاریخی عالقمند است که یک نفر را به‬ ‫عرش هفت اسمان ببرد !!! و یا به زیر زمین بکشاند !!!‬ ‫این رویه و عادت ‪ ،‬به مراتب در طول تاریخ دیده شده وهمچنان هست ‪ .‬به نظرمن‪،‬این‬ ‫نحوه نگرش و برخورد ‪ ،‬نسبت به محمد رضا شجریان هم ‪ ،‬انجام گرفته ‪.‬‬ ‫شجریان نیز مانند هنرمندان دیگر در کار هنری اش بسیار زیبا عمل کرده و من او را فقط‬ ‫در چهارچوب خودش میبینم و نه فراتر ‪.‬‬ ‫و هر هنرمند دیگر را نیز باید اینگونه دید ‪.‬‬ ‫بت ساختن از انسان یک جهل است‪ ،‬متاسفانه در بسیاری زمینه های مختلف اجتماعی‬ ‫‪ ،‬فرهنگی ‪ ،‬سیاسی و مذهبی در طول تاریخ اعمال شده و می شود ‪.‬‬ ‫در اینجا به ناچار نکته مهمی را که بی ارتباط نیست عنوان می کنم و ان بحث ( خواننده‬ ‫ساالری ست ) که البته نگاه و نظر اینجانب و عده ای دیگر از موسیقیدانان نیز هست ‪ .‬و‬ ‫این موضوع از دید اکثریت مردم کامال پنهان و ناشناخته است ‪.‬‬ ‫خواننده ســاالری مقوله ایســت که به جرات می توان گفت یک تراژدی برای دیگر‬ ‫موسیقیدانان یعنی اهنگسازان ‪ ،‬نوازندگان و همچنین شاعران بوده است ‪.‬‬ ‫اغلب خوانندگان همیشــه از انها بعنوان یک نردبان و بهتر می توان گفت مانند یک‬ ‫( اسانسور با سرعت )‪ ،‬استفاده کرده اند ‪.‬‬ ‫‪ ۹۹‬درصد اثار زیبای موسیقی توسط چه کسی و از ذهنیت خالق و ذوق چه کسی بیرون‬ ‫امده ؟‬ ‫بدیهیاست‪.‬اهنگساز‬ ‫سپس توسط چه کسانی با انواع سازهای مختلف به خوبی اجرا شده است ؟‬ ‫نوازنده‬ ‫اما خواننده با کمترین زحمتی دسترنج ان موسیقیدانان را درو می کند و همه چی به نام‬ ‫او تمام می شود!‬ ‫تا به حال به غیر از مواردی اســتثنا جای دیده و شنیده اید که برای یک اثر موسیقی‬ ‫ساخته مشکاتیان با اواز شجریان ‪ ،‬مردم بگویند کار پرویز مشکاتیان را شنیده ای؟!‬ ‫مسلماهمیشهمیگویندکارشجریان‪.‬‬ ‫در صورتیکه ‪ ۹۹‬درصد خواننده ها در خلق اثر دخالتی ندارند و بمانند نوازندگان صرفا‬ ‫یک اجرا کننده است که ساز او حنجره اش می باشد ‪.‬‬ ‫و این در مورد خواننده ای به نام و با ارزش مانند شجریان نیز صدق می کند ‪.‬‬ ‫به غیر از کارهای صرفا اوازی شجریان مانند ( قسمتهای اوازی در البوم مرکب خوانی‬ ‫استاد شجریان ان نابغه ای بود که با یک درخشش فوق العاده ای موسیقی را اغاز کرد‬ ‫و در عرصه ای پا گذاشت که افراد معموال باید پشتیبانی شوند و در صورتی که تنها‬ ‫باشند‪ ،‬راه بر انها بسته می شود‪ .‬در همین رابطه‪ ،‬رشد مدنی جوامع بسیار در رشد‬ ‫استعداد ها تاثیر دارد‪ .‬اما استاد شجریان در تنهایی به رادیو رفتند و ادامه دادند که به‬ ‫دلیل همت و شجاعتی که داشتند هیچوقت این تنهایی بر ایشان غلبه نکرد و باعث‬ ‫خستگی و پژمردگی ایشان نشد‪.‬‬ ‫به عنوان مثال در جشن هنر به همراه مرحوم لطفی‪ ،‬اوازی بی نظیر اجرا کردند که در‬ ‫ان سن جوانی و در ان موقعیت ها‪ ،‬در نوع خود مانند نداشت‪ .‬یا در اجرایی دیگر که‬ ‫برای بزرگداشت حکیم بزرگ فردوسی اجرا شد‪ ،‬ایشان ده رباعی را از حفظ خواندند‬ ‫و راضی نشدند که انها را یادداشت کنند‪ ،‬که در واقع با سخت گیری از خود برای خود‬ ‫رشد ایجاد کردند‪.‬‬ ‫جامعیتی که در شخصیت ایشان بود نکته ارزشمندی بود که باید در یک هنرمند یا‬ ‫عال ِم باشد‪ .‬به عنوان مثال فقط در یک تخصص مانند فیزیک اطالع نداشته باشند‬ ‫بلکه در همه ی ابعاد از جمله‪ :‬مسائل اجتماعی‪ ،‬تاریخ‪ ،‬فلسفه و‪ ...‬اطالعاتی داشته‬ ‫باشند‪ .‬این امر باعث می شود که هنرمند یا عالم جایگاه خود را دوام ببخشد‪ .‬ایشان‬ ‫همچنین طلب فرصت می کردند و فرصت سوز نبودند‪ .‬به عنوان مثال نزد عبداهلل‬ ‫خان دوامی که بســیاری از گوشه ها را در حافظه داشت شاگردی کردند و بسیاری‬ ‫از انها را ضبط نمودند‪ .‬شــاگردی کردن در هنر معنای وسیعی دارد و تمامی ندارد‪.‬‬ ‫شاگرد هر قدم که جلو می رود افق های جدیدی به رویش باز می شود و تازه می فهمد‬ ‫که چقدر کوچک است‪ .‬این باعث می شود که شاگرد نه تنها مغرور نشود بلکه فروتنی‬ ‫بیشتری پیدا کند و شاگردی را همراه با عشق به کمال برساند؛ ور نه امکان ندارد در‬ ‫این میدان دشوار قدمی بتواند جلو رود‪.‬‬ ‫دیگر نکته مثبت ایشان زندگی سالمتشان بود و تا حدودی اهل ورزش نیز بود‪.‬‬ ‫ایشان از همه استاد های معاصر خود بهره الزم را برد و خود را به یک ترکیبی رساند‬ ‫که بنا به گفته کارشناســان به جامعیتی در اواز رسید که معاصرین با وجود صدای‬ ‫خوبی که داشتند این جامعیت را نداشتند‪.‬‬ ‫که یکی از شاهکارهای شجریان در زمینه اواز است ) تمام تصانیف و اهنگ ها توسط‬ ‫اهنگسازان خلق شده و نوازندگان که سالیان دراز رنج و ممارست در کار خودشان داشته‬ ‫اند ‪ ،‬ان را اجرا کرده اند‪.‬‬ ‫اما همچنان فقط خواننده در اذهان مطرح است ‪.‬‬ ‫یک مثال و یک مقایسه ‪:‬‬ ‫هنرمندان‬ ‫شجریان نوعی ‪ ،‬تسلط و ا ِشراف کامل به موسیقی کالسیک ایران را دارد ‪،‬‬ ‫اگر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫دیگر نیز به همان اندازه ا ِشراف دارند‪.‬‬ ‫خب تا اینجا مساویند ‪.‬‬ ‫حال این سوال مطرح است که ایا شــجریان مانند ان موسیقیدانان ‪ ،‬اهنگسازی و‬ ‫علم نوشتاری موسیقی یعنی ‪ :‬نت نویسی و تسلط به خلق و نوشتن ریتم ‪ ،‬هارمونی ‪،‬‬ ‫ارکستراسیون و غیره را میدانست ؟!‬ ‫مسلماخیر‪.‬‬ ‫پس چگونه است که یک موسیقیدان که چندین برابر خواننده سواد و دانش موسیقی‬ ‫دارد اما همچنان خوانندگان در راس هستند؟!‬ ‫اهنگسازان و نوازندگان انگار که حکم کارگران روز مزد را دارند که باید وظیفه شان را در‬ ‫قبال خوانندگان خوب ایفا کنند و گرنه بدون انها کارشان بجایی نمیرسد !‬ ‫به غیر از مواردی استثنا ‪ ،‬اکثریت خوانندگان فقط با صدای طبیعت دادی و یا خدا دادی‬ ‫که دارند با گذران دوره ای کوتاه و دسترنج موسیقیدانان بسرعت دریک دوره هایی از جو‬ ‫ّموجود ‪ ،‬بار خود را میبندند و بارگاهی برای خود درست می کنند ودرهمان زمان ما شاهد‬ ‫فقر و تنگدستی و نادیده گرفتن بزرگان موسیقی هستیم ! که همیشه سفره رنگین برای‬ ‫خوانندگان پهن کردند اما خود سفره ای ندارند!‬ ‫به این موارد مختصر ‪ ،‬خواننده ساالری می گویند که شجریان از ان مستثنا نبود ‪.‬‬ ‫بسیاری دیگر از اهنگسازان و موسیقیدانان خوب ‪ ،‬از بابت خواننده ساالری دل پُری‬ ‫دارند اما بدالیلی سکوت کرده اند ‪.‬‬ ‫این توضیحات مختصر از این بابت بود که عالقه مندان شــجریان ‪ ،‬او را ندانسته و از‬ ‫روی احساسات به جایی می برند که سر از هفت اسمان بیرون می اورد و بنظر من رویه‬ ‫نادرستی است ‪.‬‬ ‫یکی از معانی موسیقی ( تعادل و باالنس ) است ‪ ،‬ولی ما با کم دانی و تعصب و احساسات‬ ‫و احیان ًا خود خواهی ‪ ،‬هنرمندی خوب مانند شجریان را از تعادلش بیرون می اوریم و او را‬ ‫در جایگاهی عجیب و غریب و تخیلی می گذاریم که واقعیت ندارد ‪.‬‬ ‫بنابراین جامعه با داشتن نگرشی منطقی و سالم و اگاهانه ‪ ،‬بدور از تعصبات و احساسات‬ ‫مخرب و بی مایه می تواند در خود تعادل و سالمت ایجاد کرده تا رشد کند ‪.‬‬ ‫واقعیت در مور د شجریان ‪ ،‬همان کارهای زیبایی ست که فقط در چهارچوب خودش انجام‬ ‫داده و نه بیشتر ‪ .‬و نه این همه القاب انچنانی که به او نسبت می دهند و انقدر بزرگ و‬ ‫بزرگ می کنند تا اینکه انگار موسیقی فقط در شجریان و خوانندگان خالصه شده!‬ ‫حقیقتا این اتفاق بشکلی بسیار غم انگیز سالیان دراز یست که افتاده!‬ ‫یعنی اهنگسازان و نوازندگان و شاعران تبدیل به خدمه خوانندگان شده اند!‬ ‫و این در همه سبک ها ‪ ،‬از موسیقی سنتی تا سمفونیک و و موسیقی پاپ و غیره‪ ...‬در‬ ‫سطح دنیا ‪ ،‬بشکلی مضحک و غیر هنری وجود دارد ‪.‬‬ ‫الزماستاشارهکنمکهخوانندگانیهستندکهبادانشموسیقیبین المللیاشناهستند‬ ‫وتحصیالتاکادمیکدارندودرعینخوانندگی‪ ,‬نوازندهخوبیهمهستند‪،‬خوشبختانه‬ ‫دراین قشر از خوانندگان ما کمتر شاهد مقوله خواننده ساالری هستیم‬ ‫در راستای سر و صدایی که بابت از دست رفتن هنرمندی مانند شجریان بوجود امد ‪،‬‬ ‫هنرمندانبسیارارزشمندوپُرکاروبادانش‪،‬بسیارازجهانرفتندامانگاهیهمانندانچه‬ ‫در مورد شجریان دیدیم و شنیدیم ‪ ،‬ندیدیم‪.‬‬ ‫نظیر‪:‬‬ ‫علینقی وزیری ‪ ،‬ابوالحسن صبا ‪ ،‬روح هلل خالقی ‪ ،‬فرامرز پایور ‪ ،‬حسین دهلوی ‪ ،‬حسن‬ ‫کسایی ‪ ،‬جلیل شهناز ‪ ،‬پرویز مشکاتیان و هنرمندان فرهیخته دیگر ‪......‬‬ ‫همچنین خوانندگان بسیار خوب قدیمی مانند طاهر زاده ‪ ،‬قوامی و خوانساری و غیره ‪......‬‬ ‫در خاتمه می توان حدس زد که احتماال عده ای از نوشتار من خشم و نارضایتی از خود‬ ‫بروز خواهند داد ‪.‬‬ ‫و پیشنهاد من این است بجای این نوع واکنش ‪ ،‬انرژی خود را صرف نگاه واقع گرایانه و‬ ‫بدور از تعصب و احساسات بی پشتوانه و اگاهی بیشتر از هنر موسیقی جهانی و دست‬ ‫اندرکاران قدیم و جدید بکنیم ‪ ،‬و اندیشه و سالمت اخالق هنری را رواج دهیم که بسیار‬ ‫کمبود ان موج میزند ‪.‬‬ ‫همانا هنرمندان بسیار شریفی را در سطح دنیا و وطن خودمان داشته و داریم که چه در‬ ‫کار حرفه ای و چه در سالمت اخالق هنری ‪،‬‬ ‫نمونه اند ‪.‬‬ ‫‪11‬‬ ‫چهارشنبـــــــه ‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شمــاره ‪1336‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران‬ ‫یادداشت‬ ‫شجریان ابروی موسیقی ما بود‬ ‫ارفع اطرایی‬ ‫نوازنده و مولف‬ ‫من استاد شــجریان را اغلب در خانه موسیقی دورادور در‬ ‫برنامه هایی که انجا برگزار می شد می دیدم ‪ .‬البته در جلساتی‬ ‫در منزل خانم نوین افروز در خدمت ایشــان بوده ایم و به هر‬ ‫حال من باید یک عمر فقط بگویم متاسفم متاسفم و متاسفم‬ ‫که دیگر ایشان در بین ما نیستند و جای خوشحالی است که‬ ‫چنین شخصیت هایی ابروی موسیقی ما را حفظ کرده اند‪ .‬در‬ ‫سال هایی که موسیقی ما با مشکل مواجه شده بود امثال استاد‬ ‫شجریان که انگشت شمارند واقعا ابروی موسیقی ما را حفظ‬ ‫کردند‪ .‬امیدوارم قدر انهایی که باقی مانده اند دانسته شود و بعد‬ ‫از مرگشان شناخته نشوند ‪.‬‬ ‫چادر سیاه بر سر مادر زمین‬ ‫سارنگ سیفی زاده‬ ‫خواننده‬ ‫چندین سحر بدمد و چندان شب برود تا نبودش اسان شود؟‬ ‫نه‬ ‫نمیشود‬ ‫گاهی که اوازش را می شنوم گویی زغال گداخته به دامن صبرم‬ ‫فرو می افتد و می سوزاندم‬ ‫باری؛‬ ‫برخینبایدنباشند‬ ‫نبودشان گردش فلک را بهم میزند و‬ ‫چادر سیاه بر سر مادر زمین میکند و پای حرکت از پدر زمان‬ ‫می گیرد و پیر و رنجورش می سازد‪.‬‬ ‫با رفتنش خزان ترجمه شد‬ ‫پاییز رنگ گرفت و رنگ از رخ بهار پرید‬ ‫«چه بی نشاط بهاران که بی رخت بدمد»‬ ‫چند واژه ای گِرد این جمله به نقل از او می نویسم ‪:‬‬ ‫«نه صدا دروغ میگوید نه نگاه»‬ ‫اگر می خواهی اوازت خریده شود‪ ،‬شنیده شود‬ ‫به «راستی» بخوان‬ ‫هرگز ما ِه صدا پشت ابر ناراستی پنهان نمی ماند‬ ‫بیرون می اید‪ ،‬رسوا می کند‬ ‫به صدق بخوان‬ ‫پیام دل بگو‬ ‫پیکنسیمباش‬ ‫از دل مجنون خبر بیار‬ ‫بیاییم فقط خاطره ی اواز «به یاد عارف» را مرور نکنیم‬ ‫امروز با هم‪ ،‬هم سو ‪ ،‬همدل ‪ ،‬دوباره بشنویمش‬ ‫ببینیم که امیزش ان شــعر و این اواز‪ ،‬چه ثمری داده‪ ،‬چه‬ ‫فرزندی‪،‬خلف‪.‬‬ ‫اه که؛‬ ‫دل ماست الله ای که شکفت‬ ‫داغ ِ‬ ‫ِ‬ ‫نشان ِ‬ ‫به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید‬ صفحه 11 ‫‪12‬‬ ‫به سوگ سیاوش سیه پوشد اب‬ ‫چهارشنبـــــــه ‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شمــاره ‪1336‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران‬ ‫یادداشت‬ ‫ماحافظان‬ ‫موسیقیسنتیهستیم‬ ‫محسن حجاریان‬ ‫موسیقی شناس‬ ‫محمود خوشنام‬ ‫پژوهشگر‬ ‫جامعه ی موسیقی ایران سرشار از هنرمندان سنتی است ‪ .‬افرادی که‬ ‫سخت به سنت پای بندند ‪ ،‬افرادی که در سنت میانه رو هستند و افرادی‬ ‫که شانه به شانه ی نواوران حرکت می کنند‪ .‬در این میان شجریان حالی‬ ‫ناگفتنی دارد ‪ .‬یعنی در همه ی این قلمرو فعالیت کرده است‪ .‬با موسیقی‬ ‫سنتی شروع کرده و با سنتی های بنیادگرا کار کرده و اثاری از خود بر‬ ‫جایگذاشتهاست‪.‬مثلکارهایاقاحسینقلی‪،‬علیاکبرخانشهنازی‬ ‫و به خصوص جلیل شهناز‪ .‬در این کارها کفه ی ترازو به سمت موسیقی‬ ‫سنتی سنگینی می کند و انها سعی می کنند که از صدای شجریان‬ ‫یادگاری باقی بگذارند‪ .‬در موسیقی نواورانه شجریان خیلی با احتیاط‬ ‫عمل کرده و در اواخر عمر خوانندگی خود شدت عمل بیشتری به خرج‬ ‫داد و بدون ترس موسیقی نواورانه را به رسمیت شناخت و افرادی را هم‬ ‫در این زمینه پرورش داد‪ .‬چیزی که در مورد شجریان مایه ی خوشبختی‬ ‫است این که اهل منطق بود و پذیرای حرف های منطقی‪ .‬و در زمینه‬ ‫ی موسیقی نواورانه نیز همین گونه بود و از دامنه ی تعصب های سنت‬ ‫پرهیز می کرد‪ ،‬چرا که تعصب در سنت دافع هر نواوری است‪.‬‬ ‫موسیقیسنتیچندانپاسخگوینیاززمانهنیستوهرزمانیموسیقی‬ ‫خودش را می خواهد‪ .‬در گفتگویی که با اقای شجریان داشتم به من‬ ‫گفتند که بانیان موسیقی سنتی حافظان موسیقی سنتی هستند و نه‬ ‫تولید کنندگان ان این بزرگترین جمله ای است که از زبان شجریان‬ ‫شنیده ام و هیچ نقصی در این جمله نمی توان یافت‪ .‬شجریان از حافظان‬ ‫موسیقی سنتی ماست و گاهی تولید کننده ی ان است‪ .‬سنت را باید‬ ‫حفظ کرد از بابت دفاع از ارزش های فرهنگی ایران‪.‬‬ ‫حال باید دید مردم چگونه با صدای شجریان کنار امدند؟ مردم در اغاز‬ ‫کار شیفته ی نفس صدای شجریان بودند و کمتر به محتوای انچه عرضه‬ ‫می کرد توجه داشــتند و از «ربنا» به بعد محبوبیت شجریان در میان‬ ‫مردم مسلمان به خصوص در ماه رمضان بیشتر و بیشتر شد و رابطه ی‬ ‫شجریان با مردم رابطه ای عاطفی دینی شد‪.‬‬ ‫برخورد شجریان با اواز هوشمندانه بود او نیاز جامعه را درک کرده بود و‬ ‫در این مورد پیشتاز همه ی اواز خوانان ایران است و بعد از او مردم کمتر‬ ‫به دنبال اوازخوانان دیگر می رفتند‪.‬‬ ‫در پایان ابراز تاســف می کنم از اینکه این هنرمند در بین ما نیست و‬ ‫همانطور که شجریان می خواند باید گفت ‪:‬‬ ‫شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار‬ ‫مهربانی کی سر امد شهریاران را چه شد‬ ‫هرگز در تاریخ دو رویداد مانند هم اتفاق نخواهد افتاد‪ .‬با این حال ادمیان در ال به الی‬ ‫دانستنی هایشان گاه به تشابه سازی حوادث تاریخ می پردازند و انها را با یکدیگر قیاس‬ ‫می کنند‪ .‬جمله ای است معروف که می گوید «تاریخ دوبار تکرار می شود» و کسی نکته ای‬ ‫بر ان افزود که گاه به صورت تراژدی و گاه به صورت کمدی‪ .‬من در اینجا به ســرعت‬ ‫و تلویح ًا می خواهم‪ ،‬پایان زندگی‪ ،‬ام کلثوم‪ ،‬خواننده شهیر مصر و صفیه ایال خواننده‬ ‫کالسیک ترک را با پایان زندگی و درگذشت قمر الملوک وزیری و محمد رضا شجریان در‬ ‫ایران مقایسه کنم‪ .‬بر انها‪ ،‬در قدردانی چه گذشت و بر هنرمندان ما چگونه؟‬ ‫پیدا کردن عوامل تعیین کننده در تفاوت فرهنگ ها گاه ساده و گاه پیچیده است‪ ،‬با این‬ ‫حال صورت حوادث خود از عمق روابط مسلط سخن می گویند و گاه اشاره ای کافی است‬ ‫تا با یک نگاه تفاوت عظیمی که در دو فرهنگ موجود است به عینه دیده شوند‪.‬‬ ‫چند شب پیش برای رفع خستگی‪ ،‬لحظاتی به یکی از قصیده های ام کلثوم گوش دادم‪.‬‬ ‫بدون این که بخواهم به موضوعی بیرون از موسیقی بیندیشم‪ ،‬نمی دانم چه شد که صدای‬ ‫ام کلثوم مرا به یاد اقای شــجریان انداخت و به یکباره و ناخواسته شرائط چند سال‬ ‫پایانی زندگی هنری ایشان را در دل شکستگی با سال پایانی عمر ام کلثوم کنار یکدیگر‬ ‫گذاشتم‪ .‬ذهنم به دنبال حفاری در تفاوت فرهنگ ها رفت‪ .‬موسیقی کمکم کرد تا بهتر و‬ ‫احساسمندتر به پرسشم پاسخ دهم‪ .‬با خودم گفتم‪ ،‬بهتر است چیزی ننوسیم و گرد این‬ ‫پرسش ها نروم‪ .‬دانستم زندگی هنر در سرزمین ها متفاوت است‪ .‬گاه اتفاق می افتد هنری‬ ‫در سرزمینی ارجمند و در سرزمین دیگر خوارمایه است‪ .‬امواج شکننده صدها پرسش‬ ‫اندوهبار زورق خیالم را تخته تخته کرد‪ .‬درگذشتم و به گذشته نوشته هایم رجوع کردم‬ ‫که بیست سال پیش زندگی تاریخی اجتماعی ام کلثوم و صفیه ایال خواننده کالسیک‬ ‫ترک و قمرالملوک وزیری را مقایسه کرده بودم‪ ،‬افتادم‪ .‬سال های پایانی اقای شجریان را‬ ‫در این مقایسه خالی دیدم‪ .‬به خودم گفتم‪ ،‬عجیب روزگار حوادث را به طور اندوه بار تکرار‬ ‫می کند‪ .‬به این چند پاراگراف در زیر توجه کنید‪ ،‬شاید نیاز بیشتری به بررسی و کاوش‬ ‫فرهنگ ها نباشد تا دانسته شود تفاوت ره از کجاست تا به کجا‪.‬‬ ‫صفیه ایال در سال ‪ 1907‬در شهر استانبول متولد شد‪ .‬پدرش اهل مصر یا مراکش بود‬ ‫و مادرش از عربستان ســعودی به ترکیه امده بود‪ .‬سرپرست خانواده در کودکی او را‬ ‫نزد مصطفی سونار که از موسیقی دانان معروف و از حافظان روزگار خود بود (حافظ به‬ ‫معنای قران خوان) فرستاد تا اموزش های مورد نیاز تعلیم صوت را از او فرا گیرد‪ .‬اموزش‬ ‫روش خواندن قران‪ ،‬یادگیری فنون و دقایق ان کمک شایانی به صفیه ایال در اموزش‬ ‫موســیقی کالسیک ترکیه نمود‪ .‬سبک اوازی او بیشتر از ادبیات غزل گونه (که به ان‬ ‫شرقیمی گویند)ازموسیقیکالسیکترکیهبهرهمی گرفت‪.‬‬ ‫ام کلثوم در حوالی سال های‪ 1904‬در ناحیه دلتای شمالی مصر در قریه «طمای الزهایره»‬ ‫نزدیک سنبالوی متولد شد‪ .‬پدرش موذن مســجد قریه بود و برای تامین هزینه ی‬ ‫زندگی خانواده اش‪ ،‬در روزهای اعیاد مذهبی و سایر جشن ها‪ ،‬به خواندن اشعار مذهبی‬ ‫در قریه های اطراف می پرداخت‪ .‬ام کلثوم درسن پنج سالگی برای اموزش قران همراه‬ ‫برادرش خالد به کالس قران می رفت‪ .‬اموزش قران و اشــنائی با فنون علم قرائت به‬ ‫سبک های گوناگون تجوید و ترتیل تاثیر شایانی در شناخت ام کلثوم از قوانین اصوات‬ ‫اواز عرب برجای نهاد‪ .‬همین اموزش ها پایه ی عمده ی پیشرفت او را در فن اوازخوانی‬ ‫به وجود اوردند‪.‬‬ ‫قمر هنگام تولد‪ ،‬پدرش را از دست داده بود و هنوز چیزی از عمر کودگی اش سپری نشده‬ ‫معلم اخالق مدار‬ ‫رضا طیبی‬ ‫خواننده‬ ‫استاد شجریان فردی هستند که ما ابتدا باید زیست فرهنگی ایشان را مورد توجه قرار بدهیم‪ ،‬باید دید در چه خانواده ای و محیطی پرورش پیدا‬ ‫کرده اند‪ .‬استاد شجریان در یک خانواده ی مذهبی به دنیا امدند‪ ،‬پدرشان قاری قران بودند و مکتب قرانی داشتند‪ .‬مقصودم این است که بگویم‬ ‫ایشان در یک خانواده ی پاکیزه و با فرهنگ سنتی پرورش پیدا کردند‪ .‬در سنین نوجوانی قاری قران بودند و به دلیل منعی که از سوی پدر بود‪ ،‬به‬ ‫طور علنی به موسیقی نپرداختند و به واسطه احترام به پدرشان نام خود را به سیاوش بیدگانی تغییر دادند‪.‬‬ ‫ایشان به دلیل شخصیت کنجکاو‪ ،‬پرتالش و خستگی ناپذیری که داشتند همیشه در کارشان موفق بوده اند و موفق شدند تا به قله رفیع موسیقی‬ ‫و به طور خاص موسیقی اوازی دست پیدا کنند‪.‬‬ ‫به نظر من ایشان به دلیل چند بعدی بودن جایگاه خاصی در موسیقی پیدا کردند‪.‬‬ ‫درکنارانماشاهدتاثیرشگرفیکهحاصلمراودهیایشانبااساتیدقدیمموسیقیچوناستاداحمدعبادی‪،‬جلیلشهناز‪،‬حسنکسایی‪،‬فرامرز‬ ‫پایور و ‪ ...‬هستیم‪.‬‬ ‫و از طرفی دیگر استاد شجریان توسط اساتیدی مثل اسماعیل مهرتاش‪ ،‬عبداهلل خان دوامی و نورعلی خان برومند دانش ردیفی و اوازی خودش را‬ ‫باال برده و هم نشینی و هم صحبتی ای که با ادیبانی مثل فریدون مشیری‪ ،‬هوشنگ ابتهاج‪ ،‬اخوان ثالث و ‪ ...‬داشته تاثیر بسیار زیادی در موفقیت‬ ‫ایشانگذاشتهاست‪.‬‬ ‫بود که مادرش را از دست داد‪ .‬سرپرستی و تکفل او به مادربزرگش‪ ،‬که در ان ایام هزینه‬ ‫ی زندگی را از راه روضه خوانی تهیه می کرد‪ ،‬واگذار گردید‪ .‬بی تردید در همراهی هائی که‬ ‫در مجالس روضه خوانی با مادربزرگش داشت‪ ،‬تاثیرها پذیرفته و شیوه های قرائت نعت ها‬ ‫و مناقب و دعاهای مذهبی را نیز فراگرفت‪ .‬او با مرتضی خان نی داود کار کرد و هم اوست‬ ‫که تصنیف «مرغ سحر»‪ ،‬که اشعارش را ملک الشعرا بهار ساخته بود‪ ،‬برای قمرالملوک‬ ‫ساخت‪ .‬قمر در سال‪ 1338‬در نهایت تنهائی و تقربی ًا در روزگار تنگدستی درگذشت‪.‬‬ ‫ام کلثوم در اغاز به اموزش قران و ابیات مذهبی و اجرای انان در مجالس روحانی اشتغال‬ ‫داشت‪ .‬صفیه ایال در همین زمان با اموزش قران از معلم خود مصطفی سونار فرا گرفت و‬ ‫قمرالملوک از مادربزرگ خود به اموزش نعت و اشعار مذهبی همت گماشت‪ .‬و اینجا باید‬ ‫افزود که اقای شجریان هم مقدمات اموزش موسیقی خود را با یادگیری تالوت قران‬ ‫اغاز کرد‪.‬‬ ‫ام کلثوم درتابستان ‪ 1974‬برای معالجه بیماری کلیه اش به اروپا و امریکا سفر کرد‪ .‬در‬ ‫بازگشت به مصر‪ ،‬کلیه اش مجددا ً عفونت کرد‪ .‬در ان روزها در خانه اش در زمالیک در‬ ‫قاهره استراحت می کرد و مردمان مصر در جلو خانه او گل می گذاشتند و شمع روشن‬ ‫می کردند‪ .‬او در اثر نارسائی قلبی در روز سوم فوریه ‪ 1975‬درگذشت‪ .‬در مراسم تشیع‬ ‫جنازه او‪ ،‬تابوت او را ساعت ها در خیابان های قاهره گردانیدند‪ .‬جنازه او را به سنبالوی برده‬ ‫و در قریه ای که متولد شده بود به خاک سپردند‪.‬‬ ‫در کشاکش اندیشــه های اجمتاعی‪ ،‬گاه در فرهنگی‪ ،‬هنر قربانگاه تضادهای جامعه‬ ‫می شود‪ .‬بیدادی که تاریخ‪ ،‬در سال های پایانی عمر‪ ،‬بر هنر اقای شجریان در روزگار ما‬ ‫روا داشت‪ ،‬فراموش ناشدنی است‪ .‬اقای شجریان در پاسداری از موسیقی ایران‪ ،‬غرامت‬ ‫سنگینی پرداخت‪ .‬انسان اگاه‪ ،‬در گذرگاه تاریخ خون چکان راه می پیماید و ما گواه بر‬ ‫قرن ها و دوران های تاریک‪ .‬من اقای شجریان را چندین بار در واشنگتن دیدم‪ .‬شاید‬ ‫همه کنســرت های او را هم از نزدیک مشاهده کردم‪ .‬سال ‪ 1990‬یا یک دو سال پیش‬ ‫از ان بود که همراه داریوش پیرنیاکان و جمشید عندلیبی برای کنسرت به واشنگتن‬ ‫امده بودند‪ ،‬اقای لطفی انها را همراه هنراموزان کالس خودش به پارک «تپه های سیاه»‬ ‫(‪ )Black Hills‬دعوت کرد‪ .‬تعداد هنراموزان حدود پانزده نفری می شدند‪ .‬روز زیبایی‬ ‫در تابش درخشان خورشید بود‪ .‬تعدادی فرش و زیلو روی چمن پهن کردند و نهار را روی‬ ‫میزهای پارک با بشقاب ها‪ ،‬اماده گذاشته بودند‪ .‬من مقداری خوراک در بشقابی ریختم و‬ ‫در دورترین مکان‪ ،‬روی زیلو نشستم تا نهارم را به تنهایی بخورم‪ .‬اقای شجریان بشقابش‬ ‫به دستش بود امد روبروی من روی زیلو نشست‪ .‬تنها ما دو نفر بودیم‪ .‬من هیچ صحبتی‬ ‫نکردم و گذاشــتم در ارامش نهارش را صرف کند‪ .‬چند نفر با دوربین هایشان تعدادی‬ ‫عکس گرفتند که نمونه های انها را برای من هم فرستادند‪ .‬غروب که افتاب رو به فروکش‬ ‫می رفت‪ ،‬دوستان همگی در دو صف روبرو به هم‪ ،‬روی چمن نشستند‪ .‬اقای لطفی کمانچه‬ ‫اش را اورده بود‪ ،‬انرا کوک کرد و به من گفت کنار من بنشین و مقداری اواز لری بخوان‪.‬‬ ‫من کنار او نشستم‪ .‬سه بیت که خواندم‪ ،‬صورتم را برداشتم و به یکباره‪ ،‬در فاصله ای بسیار‬ ‫کم‪ ،‬درست اقای شجریان را روبروی خودم دیدم‪ .‬نمی دانم چه شد که یکباره با صدای‬ ‫بلند خندیدم‪ .‬اقای لطفی ایستاد و گفت‪« :‬چی شد؟» گفتم گردش روزگار را نگاه کن‪ ،‬من‬ ‫دارم جلو اقای شجریان اواز می خوانم! دیگر ادامه ندادم‪.‬‬ ‫باردیگرهماقایشجریانراهمراههمینگروهدرمنزلاقایلطفیدیدم‪.‬انهاوهنراموزان‬ ‫در اطاق زیر زمین نشسته بودند‪ .‬و بارهای دیگر هم او را در خانه دیگران می دیدم‪ .‬اخرین‬ ‫باری که اقای شجریان را دیدم در کنسرت سالن «لیزنر هال» در دانشگاه جرج واشنگتن‬ ‫بود‪ .‬اغلب یا همیشه من بلیط صندلی های جلو را داشتم و البته به عنوان مهمان‪ .‬این‬ ‫بار‪ ،‬من خودم بلیتم را تهیه کردم و حدود اخرین ردیف سالن بود‪ .‬این سالن یک شیب‬ ‫مناسب دارد که در ردیف اخر هم توان همه چیز دید و مسلط بود‪ .‬اقای شجریان همراه‬ ‫همایونواقایعلیزادهکنسرتمی دادند‪.‬اتفاقباورنکردنیکهنهخودمونهکسیممکن‬ ‫است باور کند این بود‪ :‬ان شب من در انتهای سالن که اقای شجریان را دیدم به دوست‬ ‫کنار دستم گفتم‪« :‬اقای شجریان به نظر من بیمار است!» ان دوست هیچ چیز نگفت و‬ ‫خودش را به شنیدن و دیدن کنسرت مشغول کرد‪ .‬فردای ان روز بود که شنیدیم اقای‬ ‫شجریان بیمار است و برای ادامه کنسرت به اوهایو نمی روند‪ .‬هرگز نمی دانم و خودم هم‬ ‫نخواهمدانستکهچگونه‪،‬انشب‪،‬منازفاصله ایحدودچهلپنجاهمترچنینپرسشی‬ ‫به ذهنم خطور کرد‪.‬‬ ‫یادهای گذشته ادمیان زیر فشار حال و در برابر سرسختی های کنونی توان خود را از‬ ‫دست می دهند و در بسیاری از موارد در بوته های فراموشی برای همیشه از یادها محو‬ ‫می شوند‪ .‬در ال به الی همین سرسختی ها‪ ،‬یاد انسان های توانمند بر صفحه زمانه برای‬ ‫همیشه ماندگار باقی می ماند‪ .‬تاریخ هنر ایران‪ ،‬یادهای سترگ اقای شجریان را هرگز از‬ ‫یاد نخواهد برد‪ .‬این وظیفه تاریخ است‪.‬‬ ‫نکته ی دیگری که می شود به ان اشاره کرد این است‪ ،‬استاد به هنر های دیگری جز اواز نیز در زندگیش پرداخته است یعنی فقط موسیقی و اواز‬ ‫نبوده‪ ،‬ایشان نوازنده ی چیره دست سنتور بودند‪ ،‬با ساز ها اشنایی داشتند‪ ،‬در حد اعال خطاطی می کردند‪ ،‬ساز می ساختند‪ ،‬پرورش گل داشتند‪.‬‬ ‫تک تک این ها زمینه ای را ایجاده کرده برای اینکه هنر ایشان یک هنر خاص شود و با کنار هم گذاشتن این ها با اون صدای جادویی و تاثیر گذارش‬ ‫پدیده ای به وجود امده به نام محمد رضا شجریان‪.‬‬ ‫وقتی اوازشان را می شنویم متوجه پیوند عمیقی که بین ادبیات کهن ما و موسیقی اوازی ما توسط ایشان برقرار شده می شویم‪ .‬یعنی وقتی ما اواز‬ ‫استاد را می شنویم شعر حافظ‪ ،‬سعدی و موالنا را بهتر می فهمیم‪.‬‬ ‫نکته ی دیگری که در مورد استاد شجریان باید عرض کنم شاگردی ایشان نزد استاد جانسوز دادبه است و تا انجا که بنده می دانم این دوره در‬ ‫حدود ‪ ۶‬یا ‪ ۷‬سال طول کشیده و در مورد بحث هایی در حوزه‪ :‬هستی شناسی‪ ،‬معرفت شناسی‪ ،‬انسان شناسی و یک نوع نگاه خاص به جهان‬ ‫هستی است که تاثیر بسیار زیادی بر شخصیت استاد شجریان می گذارد و می توان گفت ایشان از این دوره به بعد دارای یک نوع سلوک و نگاه‬ ‫خاصی نسبت به جهان هستی می شوند و دانش موسیقایی و ادبی و عرفانی در ذهن و نهایت ًا در اواز استاد متجلی می شود و صدایشان بیش از‬ ‫پیش به گوهر و عطر معرفت اغشته می شود و به همین دلیل است که اثارشان اتشی بر دل و وجود رهروان عاشق می زند‪.‬‬ ‫کالسی که من در خدمت استاد شجریان بودم همان کارگاه اوازی ایشان بود و من افتخار داشتم به عنوان یکی از هنرجویان خدمت استاد باشم‪.‬‬ ‫ایشــان بیشتر تالش شان این بوده که اصول و تکنیک غنی اوازی را به هنرجوها اموزش بدهند‪ ،‬کالس ایشان کالس ردیف اوازی نبود کالس‬ ‫اموزش گوشه ها و نغمه های موسیقی اصیل ایرانی نبود اصال کاری به این مسئله نداشتند‪ ،‬پیشرفته تر بود‪ ،‬نظرش این بود که ما باید مهارت های‬ ‫فنیاوازیرابهدستبیاوریم‪،‬تکنیکپیشرفتهیخوانندگیرایادبگیریم‪،‬توجهداشتهباشیمبهظرایف‪،‬جملهبندیها‪،‬انواعتحریر؛توجهداشته‬ ‫باشیم به حال اوازی‪ ،‬به ان حالی که هنرمند برای تاثیرگذار بودن باید دچارش شود‪.‬‬ ‫از ان سو ما را سوق می داد به تلفیق شعر و موسیقی‪ ،‬در رابطه با بار معنایی کلمات و پیام شعر‬ ‫می گفتند هنگام انتخاب شعر توجه بسیار داشته باشیم که مایه و دستگاه درستی نیز برایش انتخاب کرده و ان را ارائه بدهیم‪.‬‬ ‫اموزش استاد هم به این طریق بود که بهترین اواز هایشان از نظر خودشان را در اختیار ما قرار می دادند و ما جمله به جمله با اواز های خود استاد‬ ‫کار می کردیم‪ .‬نکته ای که بسیار مهم‪ ،‬این بود استاد شجریان معتقد بودند که همه ی ما شاگردان و هنرجویان باید حتما تقلید بکنیم‪ ،‬راه پیشرفت‬ ‫را در تقلید می دانستند‪ .‬می فرمودند باید تقلید محض بکنید وقتی که تقلید کردید انگار دارید تجربه می کنید و در ادامه ی ان کشف می کنید‪.‬‬ ‫انچه را که باید انجام بدهید و در ادامه به خالقیت می رسید و در نهایت خودتان بعد ها دارای شیوه ی خود می شوید‪.‬‬ ‫خیلی از طرفداران استاد از طریق موسیقی به ایشان جذب شده اند‪ ،‬از طریق صدا و اثار ایشان‪،‬‬ ‫خیلی از افراد در چند سال اخیر نسبت به کنش های اجتماعی ای که استاد داشتند که البته همیشه این کنش ها را داشتند نسبت به جامعه‬ ‫خودشان و همیشه نگاه عمیقی داشتند‪ ،‬ولی در این چند سال اخیر استاد شجریان سعی کردند بیشتر توجه خودشان را نسبت به جامعه و نسبت‬ ‫به مردم بروز دهند‪.‬‬ ‫ایشان ارتباط خودشان را نه تنها با اثارش بلکه با رفتار و گفتارش که در مردم تجلی کرد‪.‬‬ ‫استاد شجریان یک هنرمند مردمی و با صداقت بودند؛ همیشه به ما تاکید می کردند‪ :‬با مردم در ارائه ی اثار و رفتارتان صادق باشید و هیچوقت‬ ‫دروغ نگویید‪ ،‬ان وقت مردم خودشان قضاوت می کنند‪ .‬کار درست و هنری خودتان را انجام دهید مردم بهترین داور ها هستند‪ .‬هیچ وقت خط‬ ‫فرهنگی و هنری خودتان را در اختیار مسائل دیگری جز فرهنگ و هنر اصیل قرار ندهید و همیشه در راستای ارائه ی کار اصیل و صحیح باشید‪.‬‬ صفحه 12 ‫یادایامیچند‬ ‫شجریانبادیگرخوانندگان‬ ‫قابلقیاسنبود‬ ‫‪13‬‬ ‫چهارشنبـــــــه ‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شمــاره ‪1336‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران‬ ‫یادداشت‬ ‫اواز خوانان جوان فروتنی‬ ‫را از او بیاموزند‬ ‫زیداهلل طلوعی‬ ‫نوازنده و مدرس‬ ‫شجریان اسطوره بود‪ .‬داغ در گذشت ایشان را هیچوقت نمی توانیم از‬ ‫دل و ذهنمان پاک کنیم‪ .‬با رفتن شجریان پدر موسیقی سنتی ما رفت‪.‬‬ ‫شجریان با دیگر خوانندگان سرزمین ما قابل مقایسه نبود دیگر چنین‬ ‫اســطوره ای را در فرهنگ و موسیقی ایران نخواهیم یافت‪ .‬همیشه با‬ ‫مردم زندگی می کرد‪ ،‬همــواره در تمام مخا طرات با مردم همراه بود‬ ‫و هیچوقت ترســی به دل راه نداد‪ .‬با اوازهایی که اجرا می کرد زمانه‬ ‫را توصیف می کرد‪ .‬همانطور کــه حافظ در غزلیات اش نقد می کند‪،‬‬ ‫شجریان هم با اشعار حافظ انتقاد می کرد و با سعدی نصیحت و با عطار‬ ‫و موالنا به عرفان می رسید‪ .‬کنسرت های زیادی را همراه با شجریان‬ ‫برگزار کردیم‪ .‬از جمله بیاد عارف‪ ،‬نوا و راســت پنجگاه که در جشن‬ ‫هنر شیراز برگزار شد‪ .‬همچنین کنسرت طوس‪ ،‬کنسرت دانشگاه ملی‬ ‫و تاالر وحدت به نام چاووش ‪ 6‬بود که ایران ای ســرای امید را اجرا‬ ‫کردیم و همچنین البوم بیداد‪ .‬یادم هست که وقتی ایشان از مشهد به‬ ‫تهران امد ابتدا در کالس اسماعیل خان مهرتاش حضور پیدا کرد‪ ،‬اما‬ ‫کالس مهرتاش ایشان را قانع نکرد‪ ،‬سپس به کالس اقای دوامی رفت‬ ‫و با مطالعه و تحقیق در سبک های دیگر اواز‪ ،‬از تاج اصفهانی گرفته‬ ‫تا اقبال الســلطان و بنان و مطالعه دوبیتی خوانی های استاد دادبه به‬ ‫کالس اقای نورعلی خا ن برومند رسید‪ .‬در این مرحله بود که شجریان‬ ‫جایگاه اصلی اواز و شیوه طاهرزاده را بدست اورد‪ .‬از راهنمایی های‬ ‫نورعلی خان برومند نیز بهره ی زیادی برد و تنها کسی بود که تا اخر‬ ‫عمر نورعلی خان با او بود و تکنیک ها و تحریرهای اوازی که در اواز‬ ‫قدما وجود داشت را از ایشان فرا گرفت‪ .‬این روحیه تحقیق و مطالعه و‬ ‫طلبه بودن او در اواز‪ ،‬ایشان را به تمام رمز و راز های موسیقی سنتی و‬ ‫اواز ایرانی اگاه کرد‪ .‬شجریان دارای شخصیتی چند بعدی بود‪ .‬ایشان‬ ‫از چهارســالگی قرائت قران میخواند و با علم تجوید قران اشنایی‬ ‫داشت و تکنیک تجوید و غلت هایی که در خواندن قران اموخته بود‬ ‫انعطافی در صدای ایشــان بوجود اورد که دیگر خوانندگان از ان بی‬ ‫بهره بودند‪ .‬بُعد دیگر این بود که شجریان خود یک موزیسین بود‪ .‬ابتدا‬ ‫سنتور می زد و بعد با سازهای دیگر هم اشنا شد‪ .‬این اواخر با تحقیق و‬ ‫مطالعه زیاد به ریشه سازهای ما پی برده بود و به سازسازی روی اورده‬ ‫بود‪ .‬همچنین تسلط باالیی به خط نستعلیق داشت و به درجه ممتازی‬ ‫رسیده بود‪ .‬در کار باغبانی هم انچنان عشق می ورزید که انگار در حال‬ ‫اواز خواندن است‪ .‬همه این موارد را در اوج خودشان بدست اورده بود‪.‬‬ ‫این نوع زندگی شجریان که با هنر‪ ،‬شعر‪ ،‬گل و گیاه و ساخت ساز می‬ ‫گذشت ایشان را ان قدر لطیف و ظریف بار اورده بود که استادانه تمام‬ ‫کارها را انجام می داد ‪.‬شــجریان هیچوقت در زندگی غرور و ادعایی‬ ‫نداشت و به هیچ کس با بی اعتنایی و تکبر رفتار نمی کرد‪ .‬هیچوقت از‬ ‫ایشان چیزی ندیدم که فکر کنم کسی است که جدا از دیگران است‪ .‬در‬ ‫سفرها با هم ارتباط خیلی نزدیکی داشتیم‪ .‬گاهی با هم تخته نرد بازی‬ ‫می کردیم‪ .‬همچنین در کارهای اشپزی همراه بود و نظر می داد‪ .‬طوری‬ ‫رفتار می کرد که مثل بقیه دوستان مان بود و هیچ تکبری در شخصیت‬ ‫ایشان وجود نداشت‪.‬‬ ‫ســال ها قبل من و لطفی و قشنگ کامکار‪ ،‬همراه شجریان و یکی از‬ ‫دوستان گرگانی به نام اقای داوری قرار گذاشته بودیم که بریم زیارت‬ ‫ناهارخوران‪ .‬کوله پشتی ای همراه ما بود که اذوقه و مخلفات در ان بود‬ ‫و ما نوبتی ان کوله پشتی را در مسیر حمل می کردیم‪ .‬راه را باید پیاده‬ ‫طی می کردیم‪ .‬جاهایی از مســیر بود که از بین رودخانه می گذشت‪.‬‬ ‫جاهایی هم بود که باید از روی تکه درختی که بصورت پل درامده بود‬ ‫برای رفتن به سمت دیگر رودخانه می گذشتیم‪ .‬همینطور که نوبت من‬ ‫شده بود که کوله پشتی را حمل کنم از روی درخت سر خوردم و افتادم‬ ‫توی رودخانه و تمام اذوقه و انچه که در کوله پشــتی بود مثل نان و‬ ‫پنیر و قند و چای همه زیر اب رفت و غیرقابل اســتفاده شد‪ .‬لطفی از‬ ‫این اتفاق یک مقدار ناراحت شد و من رو کمی سرزنش کرد که چرا به‬ ‫حرف من گوش ندادی و از این مسیری که من میگم نمیای‪ .‬شجریان‬ ‫گفت محمدرضا حاال چیزی نشده و لطفی را ارام کرد‪ .‬من گفتم من بچه‬ ‫گرگانم و اینجا را می شناسم و صبحانه شما با من‪ .‬کمی جلوتر که رفتیم‬ ‫یک چوپانی اونجا اغول کرده بود‪ .‬پیش چوپان رفتیم و من داســتان‬ ‫خیس شدن کوله پشتی را شرح دادم و خواهش کردم تا صبحانه ای‬ ‫برای ما فراهم کند‪ .‬چوپان هم یک صبحانه مفصل با نان محلی و کره‬ ‫و پنیر و عسل محلی همراه با چای داغ برای ما اماده کرد‪.‬اون صبحانه‬ ‫انقدر به ما چســبید که شاید اذوقه ای که خودمان تهیه کرده بودیم‬ ‫اینقدر نمی چسبید‪ .‬که شجریان به شوخی گفت مثل اینکه طلوعی‬ ‫را دست کم گرفتین! ببین چیکار کرد! ان روز به همه ما خیلی خوش‬ ‫گذشــت و این خاطره ای بود که هیچوقت از یادم نخواهد رفت‪ .‬یاد‬ ‫شجریان را بیرون نمی توان کرد حتی بروزگاران‪.‬‬ ‫شجریان کسی است که اثارش همیشه با ماست و از خاطر ما نخواهد‬ ‫رفت‪ .‬ما افتخار می کنیم که در زمان شــجریان زندگی کردیم و از‬ ‫نزدیک او را دیدیم و با او در ارتباط بودیم و توانســتیم از تجربیات‬ ‫اش بهره ببریم‪.‬‬ ‫علی جهاندار‬ ‫خواننده‬ ‫می دانید معلمی که متوجه بشود شاگرد ش درک باالیی دارد خیلی براش جالبه‪...‬‬ ‫این اتفاق افتاد؛ منم که خیلی دوستش می داشتم و دوستش می دارم‪ ،‬این ارتباط زیبا و خوب‬ ‫همیشه بین ما برقرار بود ‪...‬‬ ‫به طوری که سال ها با هم زندگی کردیم‪ ،‬من می رفتم انجا ایشان می امدند خانه ی ما‪ ،‬تا همین‬ ‫اواخر قبل از بیماری شان‪.‬‬ ‫خاطراتی را نقل می کنم ‪ ،‬حتما برای مردم جالب خواهد بود‪ .‬می رفتم منزل شان و تو باغچه‬ ‫ها کار می کردم ایشان می امدن نزد من و همینطور بودیم با خانواده‪ ،‬خیلی زندگی تنگاتنگ و‬ ‫دورهمیخوبیداشتیم‪.‬‬ ‫یکی از خاطراتی که خیلی جالبه؛ هنگامی که در شهرک غرب خونه رو خریدند‪ ،‬شروع کردیم‬ ‫به سرو سامان دادن باغچه ها‪ ،‬برکه درست کردیم‪ ،‬گل کاری راه انداختیم‪ ،‬شکل خیلی زیبایی‬ ‫پیدا کرد‪ ،‬تپه هم درست کردیم‪ ،‬یک روز گفت علی جان بریم‪ .‬گفتم کجا؟ گفت می تونی وانتی‬ ‫چیزی پیدا کنی بریم چند تا سنگ و قلوه سنگ بزرگ پیدا کنیم و بیاریم اینجا ها بذاریم بین‬ ‫گلهاکهحالتطبیعیبیشتریپیداکنهگفتمباشهپیدامیکنم‪.‬خالصهرفتیموانتیپیداکردم‬ ‫و با هم رفتیم جاده چالوس‪ .‬از یکی از فرعی ها رفتیم پایین و کف دره‪ ،‬قلوه سنگ پیدا کردیم و‬ ‫وانت رو خیلی بار کردیم‪ 150 ،100 ،‬متر مونده بود برسیم سمت جاده اصلی وانت نیومد‪ ،‬داغ کرد‬ ‫نه ترمز می گرفت و نه باال می رفت ‪ .‬وانت شروع کرد به عقب رفتن گفتم استاد شما بپر پایین‪،‬‬ ‫گفت تو چیکار می کنی گفتم من یه کاریش می کنم شما بپر پایین حاال وانت هی عقب عقب‬ ‫می رفت‪ ،‬خالصه ترمز و سفت فشار داده بودم به ناچار ته ماشین و زدم به دیواره سمت چپ‬ ‫جاده و ماشین رو نگه داشتم‪ .‬چند تا از سنگ های درشت رو خالی کردیم که ماشین بیاد باال‪،‬‬ ‫برگشتیم سنگ ها رو توی باغچه پهن کردیم‪ .‬پنج شش روز گذشت گفت علی جان اون سنگ‬ ‫هایی که اونجا انداختیم اونا خیلی خوب بودن ها اگه بشه بریم دو مرتبه اونا رو بیاریم گفتم باشه‬ ‫رفتیم که دو مرتبه سنگ ها رو بار بزنیم اول رفتیم ته دره مجددا سنگ بار زدیم و اومدیم باال‬ ‫بازم بدشانسی اوردیم‪ ،‬ماشین پنچر شد تو اون گرما ناهار هم نخورده بودیم‪ .‬نگاه که کردم دیدم‬ ‫الستیک زاپاس هم پنچره‪ ،‬لب جاده دستم و بلند کردم‪ ،‬ماشینی نگه داشت گفتم اقا اگر بری‬ ‫کرج و برگردی و پنچری این الستیک رو بگیری چقدر می گیری؟ گفت سی تومن‪ ،‬من ده تومن‬ ‫بیشتر بهش دادم‪ .‬استاد گفت این میره و نمیاد ‪،‬خودتم باهاش برو‪ .‬گفتم نه من نمی رم من اگر‬ ‫برم شما اینجا تنها باشی تو رو میشناسن من دوست ندارم تو اینجا تنها باشی‪ .‬خدا رو شکر رفت‬ ‫و پنچری گرفت و امد‪ .‬زاپاس و عوض کردیم و برگشتیم ‪.‬‬ ‫از این خاطرات بسیار دارم منظورم اینه که استاد یک مرد اتو کشیده که می گن نبود شجریان‬ ‫مر ِد خاکی ای بود‪ .‬شاید در مواقعی سرکش بود ولی در کل مردمی و خاکی و دوست داشتنی بود‪.‬‬ ‫اروپا کنسرت داشتیم‪ :‬انگلیس‪ ،‬اتریش‪ ،‬المان و ‪ ...‬یک شب تو المان جا پیدا نکردیم هتلی پیدا‬ ‫کردیم که تمام طبقاتش پر بود‪ ،‬به ما گفتن فقط طبقه ی باال‪ ،‬زیر شیروانی چند تا اتاق خالی‬ ‫هست‪ ،‬ببینید اگر مورد پسنتدتان هست می تونیم در اختیارتان بگذاریم‪ .‬بچه ها و مدیر برنامه‬ ‫رفتند دیدند گفت بد نیست جاها خوب هستند رفتیم باال‪ ،‬طبق معمول بچه ها جلو جلو می‬ ‫رفتند و اتاق های خوب رو برای خودشون بر می داشتند‪ .‬یک اتاق خوب هم برای استاد می‬ ‫گذاشتند من و برادر استاد و همایون هم معموال در یک اتاق می خوابیدیم‪ .‬یک اتاق کوچک زیر‬ ‫پله ای به ما رسید‪ ،‬خب منم قدم بلند بود؛ استاد همین که رد شد گفت علی چیکار می کنی‬ ‫اینجا؟ این چیه گفتم این اتاق برای ماست‪ ،‬گفت تو جات اینجا نمیشه شما بروید توی اتاق من‪،‬‬ ‫من اینجا می خوابم‪ .‬یک چنین مردی بود می دانید‪ ،‬در رفاقت تو دوستی تو همراهی تو همکاری‬ ‫مرد بسیار خاکی و در عین حال مهربان و راستگو بود‪ .‬به جامعه‪ ،‬به مخاطبانش‪ ،‬به دوستدارانش‬ ‫به همه راست می گفت این مرد ‪...‬‬ ‫یعنی این محبوبیت رو چنان در ادم ها ایجاد شده بود که شما هر جایی که نامش را می برید انگار‬ ‫اسم سعدی رو می برید انگار اسم مولوی رو می برید‪ .‬بله شجریان یکی از این گونه ادم ها بود‪.‬‬ ‫عصارهخوانندگانقدیم‬ ‫مینا افتاده‬ ‫نوازنده و مولف‬ ‫اشنایی من با استاد شجریان بر می گردد به زمانی که هم زمان با استاد پایور در یک کالس اما در روزهای‬ ‫مختلف تدریس داشــتیم و چون روزهایی که من درس می دادم کالس زودتر تمام می شد استاد پایور‬ ‫تمرینات گروه اساتید را در ان کالس برگزار می کردند‪ .‬این تمرینات با حضور استاد شهناز‪ ،‬استاد شجریان‪،‬‬ ‫استاد موسوی و ‪ ...‬برگزار می شد و من منتظر می ماندم تا این بزرگواران تشریف بیاورند و کلید کالس را‬ ‫تحویل شان بدهم‪ .‬من متاسفانه هیچ گونه همکاری ای با استاد شجریان نداشته ام‪ ،‬اما همیشه صدای ایشان‬ ‫را دوست داشته ام و به هنرشان ارج می نهم‪ .‬استاد شجریان اواز ایرانی را به نهایت و کامل ترین وجه ممکن‬ ‫می خواندند و من فکر می کنم کسی فراتر از ایشان نخواهد رفت‪ .‬استاد عصاره ی همه ی خواننده های قدیم‬ ‫ایران‪ ،‬ظلی‪ ،‬طاهرزاده‪ ،‬قمر‪ ،‬اقبال‪ ،‬دوامی‪ ،‬کریمی و ‪ ...‬بودند و از همه مهم تر استعداد و ذوق سرشاری که‬ ‫داشتندوشناختبسیارخوبیکهازادبیاتفارسیوتسلطدرانتخاباشعارداشتندازخصوصیاتبرجسته‬ ‫ی استاد شجریان هستند ‪ .‬همیشه جاودان هستند و تا ایران هست استاد شجریان نیز هست‪.‬‬ ‫فرهاد فخرالدینی‬ ‫موسیقیدان‬ ‫ل مردم‬ ‫چهل روز از درگذشت هنرمند محبوب ایران‪ ،‬هنرمندی که در د ‬ ‫جا داشت و عاشقانه او را دوست می داشتند‪ .‬در این مدت شاهد بودیم‬ ‫که او چــه جایگاهی نزد ملت عزیز ایران دارد و چنین محبوبیتی نزد‬ ‫مردم‪ ،‬تقریبا بی سابقه است‪ ،‬ان هم در دورانی که بیماری کرونا همه ی‬ ‫دنیارا‪ ،‬به خصوص ایران ما را فرا گرفته است و مردم در چنین شرایطی‬ ‫کمتر در اجتماع ظاهر می شوند‪ ،‬ما شاهد بودیم که با چه شور و اشتیاقی‬ ‫در مراسم بدرقه و خاک سپاری اقای شجریان شرکت کردند‪ .‬شجریان‬ ‫عزیزی بود که از دست رفت و همه ی ما از این واقعه متالم و متاثر هستیم‪.‬‬ ‫من سابقه ی دوســتی دیرینه با ایشان دارم‪ ،‬خاطرات بی شماری دارم‪،‬‬ ‫سالیانسالعالوهبراینکههنگامکارمشترکدرصحنهواستودیوباهم‬ ‫بودیم دیدارهایی در سفرها‪ ،‬جلساتی مثل شورای عالی موسیقی و نیز‬ ‫مهمانیهاییداشتیموازدیدارهمخوشحالمیشدیم‪.‬اکنوناینعزیز‬ ‫در بین ما نیست‪ ،‬چیزی را که می توانم عرض کنم این است که ای کاش‬ ‫همه یهنرجویانما‪،‬نخستانسانیتراازاقایشجریانیادبگیرند‪،‬فقط‬ ‫در بند یادگیری ردیف موسیقی و فنون اواز نباشند‪ .‬انسانیت‪ ،‬فروتنی و‬ ‫بزرگواری این مرد برای من حیرت انگیز بود؛ او تا اخر همان گونه ماند که‬ ‫در روزهای اول اشنایی مان بود و با ان همه شهرت و محبوبیت کوچک‬ ‫ترین تغییری نکرد‪ .‬او همیشه مردم ایران‪ ،‬دوستان و دوستدارانش را‬ ‫دوست می داشت ‪ .‬در مورد قابلیت های ایشان به اندازه ی کافی هم من‬ ‫و هم دوستانم صحبت کرده ایم و همه می دانند که شجریان خواننده ی‬ ‫برجستهایبودوبهادبیاتایرانتسلطعالیداشت‪.‬تاکیدوتوصیه یمن‬ ‫به عزیزانی که در این راه شجریان را الگوی خود قرارداده اند و می دهند‬ ‫این است که بیشتر از همه معنویت و اخالق او را مد نظر داشته باشند‪.‬‬ ‫در اخر به ایرانیان که این همه به هنر ارج می نهند‪ ،‬احترام می گذارند و‬ ‫قدر شناسی می کنند درود می فرستم‪ .‬این نشان از ان دارد که مردم‬ ‫ایران علیرغم بی توجهی هایی که به هنر می شود کماکان عالقمند هنر و‬ ‫موسیقیوقدردانهنرمندانشانهستند‪.‬‬ ‫کالساستاد‬ ‫در ِ‬ ‫غالمرضا رضایی‬ ‫خواننده‬ ‫به دور از هر گونه تواضع یا اغراق از دیدگاه این جانب که سال ها توفیق‬ ‫هنرجویی در محضر ایشان را داشتم‪ ،‬نوشتن و پرداختن درباره بزرگی‬ ‫جناب استاد محمدرضا شجریان به دلیل گستردگی ابعاد فکری و‬ ‫چون‬ ‫ِ‬ ‫هنری ایشان بیش از تصور دشوار می نماید‪ .‬ایشان ابعادی را داراست که‬ ‫پرداختن به هر کدام ِ ان تخصص می طلبد‪ .‬بی شک انچه ایشان را ورای‬ ‫دانشموسیقاییواوازبرجستهمی کندجمالشناسیوحقیقتطلبیاو‬ ‫از هستی است‪ .‬به بینش و تفکری دست یافته بود که سرحد جغرافیایی‬ ‫نمی شناخت‪ .‬انواع اندیشه ها و تفکرات در دنیای فکری او جای داشت‪.‬‬ ‫اواز ابزاری بود برای اشاعه این اندیشه متعالی و در نتیجه توانست فراتر‬ ‫ِ‬ ‫حیات زمینی بقایی جاودانه بیابد‪ .‬در کالس‪ ،‬استاد شجریان همیشه‬ ‫از‬ ‫نکاتی فراتر از ردیف اوازی برای اموختن داشت‪ .‬هرجلسه نکته جدیدی‬ ‫می اموختیم‪ .‬برخی همان دم برایش کشف می شد و همان لحظه شما‬ ‫را به شهود دعوت می کرد‪ .‬فکر کردن درباره مطلبی که همان ان می‬ ‫گفت‪ ،‬باعث می شد که تصوری چنین داشته باشم‪ .‬سرشار بود‪ ،‬سرشار‬ ‫از خالقیت و دانش‪ .‬صاحب «ان» بود و دانایی را می بارید‪ .‬انچه در اواز‬ ‫خوانی یافته بود فراتر از چند نت و دستگاه بود‪ .‬او اندیشه و خرد را با صدا‬ ‫جناب استاد‬ ‫بیان می کرد و پیامبرانه پیغام به گوش می رساند‪ .‬به واقع‬ ‫ِ‬ ‫از اواز به عنوان ابزار بهره می برد تا اندیشه و تفکر اسمانی را به گوش‬ ‫و ذهن عالقمندان موسیقی برساند‪ .‬استادانه از صدا بهره می برد تا راه‬ ‫سراغ دهد‪ .‬همیشه به دوستان و همکالسی هایم عرض کرده ام‪ ،‬انچه که‬ ‫جناب استاد به بهره می رساند جستجو در سلوک و سیرت ایشان است‬ ‫ِ‬ ‫نه صورت! اعجازگونه فرم و محتوا را در خلق اثر دانا بود‪ .‬بررســی اثار‬ ‫ایشان چون بیداد‪ ،‬نوا‪ ،‬استان جان و ‪ ...‬جایی برای نقد بر فرم و محتوای‬ ‫اثار نمی گذارد‪ .‬جبر هستی وجود نازنین اش را از ما ربود اما اثارش از‬ ‫همیشه بیشــتر متعالی خواهد بود و جان و خرد ما را بیش از بیش به‬ ‫اندیشیدن وا خواهد داشت‪ .‬نامش تا ابد نیکو و جاودان‪.‬‬ صفحه 13 ‫‪14‬‬ ‫چگونهفوالد‪،‬ابدیدهشد؟‬ ‫چهارشنبـــــــه ‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شمــاره ‪1336‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران‬ ‫یادداشت‬ ‫تاملی‬ ‫در رابطه سیاست و هنر‬ ‫علی اکبر شکارچی‬ ‫نوازنده و اهنگساز‬ ‫بیژن عبدالکریمی‬ ‫پژوهشگر و استاد فلسفه‬ ‫در ســال های اخیر بارها فریاد زده ام که یک «ملت»‬ ‫حقیقی و اصیل‪ ،‬صرف یک «جماعت»‪ ،‬یعنی تجمعی‬ ‫از افراد در یک ســرزمین نیست‪ .‬یک ملت برای ملت‬ ‫شــدن نیازمند نیروها و مولفه های است که احادش‬ ‫جامعــه را در عمیق ترین الیه های هســتی اش به‬ ‫یکدیگر پیوند می دهد‪ .‬در این میان شعر‪ ،‬هنر‪ ،‬ادب‬ ‫و موســیقی از مهم ترین عناصری هستند که به یک‬ ‫قوم تاریخی هویت بخشیده‪ ،‬از یک جماعت یک ملت‬ ‫می سازند‪ .‬یک «جماعت» برای ان که به یک «ملت»‬ ‫تبدیل شود و تا ســرحد یک ملت ارتقا یابد نیازمندِ‬ ‫«افتخار و غرور ملی و امید ملی» اســت و شاعران و‬ ‫هنرمندان و ادیبان و موسیقی دانان حامالن و حافظان‬ ‫افتخار‪ ،‬غرور‪ ،‬امید و ازادگی یک ملت هســتند‪ .‬بدا‬ ‫به حالت سیاســتی که این مهم را درنیابد و قدردان‬ ‫شاعران و هنرمندان و ادیبان و موسیقی دانانش نباشد‬ ‫و به واسطه بی توجهی به شاعران‪ ،‬هنرمندان‪ ،‬ادیبان‬ ‫و موسیقی دانان یک کشور‪ ،‬حس افتخار‪ ،‬غرور‪ ،‬امید‬ ‫و ازادگی ملتش را جریحه دار سازد‪ .‬سیاست ناپخته‬ ‫و خام‪ ،‬که سیاست را صرف ًا در حد روزمره و مواضع و‬ ‫جهت گیری های اینجایی و اکنونی‪ ،‬و نه در افق تاریخ‬ ‫و اینده های دورتر و منافع ملی‪ ،‬می فهمد درنمی یابد‬ ‫ملی ناکافی و احساسات جریحه دار شده یک‬ ‫که غرور ِ‬ ‫ملت‪ ،‬بحث جدی و اثربخش درباره سیاســت ملی را‪،‬‬ ‫ان هم در روزگاری که یک جامعه زیر ســنگین ترین‬ ‫فشارهای نظام سلطه جهانی است‪ ،‬نامحتمل می سازد‪.‬‬ ‫سیاست ناپخته باید دریابد که ما بدون شخصیت های‬ ‫فرهنگی‪ ،‬متفکران‪ ،‬شــاعران‪ ،‬ادیبان‪ ،‬و هنرمندان‬ ‫مان نمی توانیم به خویشتن به منزله یک ملت بزرگ‬ ‫تاریخی وحدت و انسجام بخشــیم‪ .‬بی تردید‪ ،‬ادب‪،‬‬ ‫هنر‪ ،‬شعر‪ ،‬موسیقی و اواز ایرانی در کنار دیگر مولفه‬ ‫های حِ کمی‪ ،‬فرهنگ‪ ،‬دینــی و معنوی‪ ،‬از مهم ترین‬ ‫مولفه ها و پایه های هویت ملی ماست‪ .‬سیاست خام و‬ ‫ناپخته نباید با صرف تکیه بر برخی مولفه های هویت‬ ‫بخش مثل اسالم و تشــیع‪ ،‬اجازه دهد دیگر عناصر‬ ‫بنیادین و پایه های هویت ملی ما‪ ،‬مثل حکمت‪ ،‬شعر‪،‬‬ ‫ادب و موسیقی ما به واسطه بیگانگان مصادره شده یا‬ ‫به دلیل بی توجهی به انها سبب شکاف بیشتر ملت با‬ ‫نهاد سیاست‪ ،‬ان هم در شرایط تاریخی بسیار بحرانی‬ ‫کنونی کشورمان گردد‪ .‬سیاســت خام و ناپخته باید‬ ‫به این مســئله واقعی و انضمامی روزگار ما بیندیشد‬ ‫که مولفه‪-‬های بنیادین هویت ایرانی چیست و شعر‪،‬‬ ‫موسیقی و ادب فارسی در این میان چه نقشی دارد و‬ ‫چگونه می تواند این مولفه ها را عاملی برای افزایش‬ ‫وحدت‪ ،‬انسجام و سرمایه ملی سازد‪.‬‬ ‫سیاست خام و ناپخته چگونه می تواند مدعی مبارزه‬ ‫با غرب و غربزدگی و سکوالریسم و نیهیلیسم جهان‬ ‫کنونی باشد اما نقش عظیم و اثرگذار حکمت معنوی و‬ ‫شعر و ادب فارسی را که با موسیقی و اواز اصیل ایرانی‬ ‫پیوندی وثیق و نسبتی نازدودنی دارد‪ ،‬در مقاومت در‬ ‫برابر نیهیلیســم و بی معنایی جهان غربزده کنونی‬ ‫نادیده بگیرد؟‬ ‫باز هم این جمله همبولت‪ ،‬ادیب و زبان شناس مشهور‬ ‫المانی را یاداور می شــوم‪« :‬امپراطوری ها محو می‪-‬‬ ‫شوند‪ ،‬اما یک شعر خوب باقی می ماند»‪ .‬نهاد سیاست‬ ‫باید دریابد که این نه سیاســت و امور سیاسی است‬ ‫که معیاری برای قضاوت در خصوص حکمت‪ ،‬شــعر‪،‬‬ ‫ادبیات‪ ،‬هنر و موسیقی است‪ ،‬بلکه کام ً‬ ‫ال برعکس‪ ،‬این‬ ‫حکمت‪ ،‬شعر‪ ،‬ادبیات‪ ،‬هنر و موسیقی و شیوه مواجهه‬ ‫سیاست با اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه و موسیقی‬ ‫است که معیار درستی و نادرستی سیاست هاست‪.‬‬ ‫درک و تفسیر از هنرمندان و ادیبان و موسیقی دانان‬ ‫به عنوان یک موافق یا مخالف سیاسی و نقد سیاسی‬ ‫هنر و موسیقی نافهمی شــان و جایگاه هنر و تقلیل‬ ‫ان تا سر حد مناقشات مبتذل روزمره است‪ .‬ای کاش‬ ‫اصحاب سیاست ما‪ ،‬اعم از پوزیسیون و اپوزیسیون‪،‬‬ ‫می توانســتند از فراز باالتری به مسائل رابطه هنر و‬ ‫حیات جامعه و نیز رابطه هنر و سیاست بیندیشند‪.‬‬ ‫شــجریان‪ ،‬خســرو اواز ایران‪ ،‬یکی از از بزرگترین‬ ‫سرمایه های ملی دوره معاصر‪ ،‬یکی از مظاهر افتخار‬ ‫ملی و یکی از برجســته ترین نمایندگان روح ایرانی‬ ‫است‪ ،‬روحی که در موسیقی و اواز او متجلی می شد‪.‬‬ ‫موسیقی و اواز او با عمیق ترین الیه های وجودی ملت‬ ‫ما پیوند خورده است‪ .‬نادیده انگاری این حقایق بزرگ‬ ‫به معنای سیاست نااندیشی و سیاست نافهمی نهاد‬ ‫سیاست است‪.‬‬ ‫در روزهایی که از درگذشت استاد شجریان سپری شد به این موضوع اندیشیدم که چه چیزهایی‬ ‫باید در وجود یک انسان نهفته باشد که تا این حد مورد احترام تمام اقشار مردم قرار گیرد و ملتی‬ ‫اینچنین از فراقش داغدار شوند‪.‬‬ ‫به گمان من سه حوزه در حیات هنری شجریان وجود دارد که هر یک از ان ها کافیست تا انسان‬ ‫را به کمال گرایی و معرفت برساند‪.‬‬ ‫حوزه نخســت قران است که به گفته خود شجریان وی در جوانی یازده بار ان را دوره کرده و‬ ‫بواسطه ان راه رهایی و ارامش را بدست اورده است‪ .‬از طریق گذر از سطح و پی بردن به عمق‬ ‫اندیشه های ادیان مختلف چه اسالم‪ ،‬چه مسیحیت‪ ،‬چه باورهای دینی بومیان و یا هر دین و ایین‬ ‫دیگری ‪-‬که به گمان من همه از یک جنس و برای رهایی بشر هستند‪ -‬بشر به اندیشه های نیک‬ ‫و خالقانه اسمانی تن دست می یابد‪ .‬تکیه بر تاثیرات و اندیشه های معنوی شجریان را ان چنان‬ ‫قوی ساخت که همواره از ناراستی ها و الودگی ها پاکیزه و منزه بماند‪.‬‬ ‫حوزهدومموسیقیدستگاهیایرانوموسیقینواحیاست‪.‬شجریانانچهازموسیقیدستگاهی‬ ‫و موسیقی نواحی ایران سراغ داریم همه را اموخت و با این موسیقی ها انچنان امیخته شد که‬ ‫از دل ان ها به سبک و شیوه ای منحصربه فرد رسید‪ .‬به اعتقاد من موسیقی شجریان موسیقی‬ ‫اسمانی بود‪ .‬همان موسیقی ای که موالنا در وصفش گفت‪:‬‬ ‫«خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست‪ /‬از کجا می اید این اوای دوست؟»‬ ‫انچه از حنجره شجریان به گوش می رســید اوای دوست بود‪ .‬در شرایطی که سیاست های‬ ‫فرهنگی جاری در پیش از انقالب می رفت تا تمام بنیان های فرهنگی موسیقی دستگاهی ما را‬ ‫به زیر بکشد‪ ،‬او پایدار به باوری ماند که موسیقی دستگاهی ما را به کاباره و کازینو نبرد و هنری‬ ‫بیافریند برای پیوند مردم ایران با گذشته و نیاکان شان‪.‬‬ ‫و اما مورد سوم حوزه شعر و ادبیات است‪ .‬شجریان با پی بردن به عمق ادبیات و شعر ایران‪ ،‬در‬ ‫مقاطع مختلف که این سرزمین‪ ،‬ابستن حوادث و رخدادهای گوناگون بوده است‪ .‬در غم ها و‬ ‫شادی های مردم‪ ،‬بهترین اشعار و ابیات را از دیوان شعرای کهن و شعرای معاصرمان انتخاب کرده‬ ‫و به کار گرفت بلکه بتواند شوق و امیدواری را برای ادامه زندگی مردم به ارمغان بیاورد‪.‬‬ ‫ترکیب این سه مورد در اندیشه شجریان‪ ،‬از او شخصیتی منحصر به فرد ساخت و سبب برامدن‬ ‫سروی شد که در میان جنگل انبوه هنرمندان و روشنفکران ایران زمین از همگان افراشته تر بود‪.‬‬ ‫بنا به گفته هگل‪« :‬نواوری راستین تربیت راستین می خواهد‪ ».‬بی شک نواوری و خالقیت از دل‬ ‫لولیخوشالحانیاست‬ ‫محمدباقر ضیایی‬ ‫نقاش‬ ‫با گلوی خونین‪ /‬خوانده است دیرگاه‪ /‬یک شاخه‬ ‫در سیاهی جنگل‪ /‬به سوی نور‪ /‬فریاد می کشد‬ ‫سال ها پیش‪ ،‬استاد شجریان برای کنسرتی در تاتر بزرگ ‪ Chat let‬پاریس دعوت شده بود‪.‬‬ ‫در این سفر‪ ،‬پرویز مشکاتیان و پسر جوانش همایون شجریان او را همراهی می کردند‪ .‬من استاد‬ ‫را از اوائل دهه ی پنجاه‪ ،‬زمانی که ایشان به دانشکده ی هنرهای زیبا رفت و امد داشتند و هر‬ ‫از گاهی به دیدن استاد برومند می امدند می شناختم و با مشکاتیان همزمان وارد دانشگاه‬ ‫شده بودم‪ .‬به قول ظریفی از «دوره ی مقدماتی! » با او پیوند دوستی ریختم‪ .‬بعد از سال ها‪ ،‬این‬ ‫هنرمنداندرپاریسحضوریافتهبودندبرایمعرفیموسیقیایرانیبهفرانسویانمشتاقوهنر‬ ‫دوست‪.‬‬ ‫کنسرت با هنرنمایی انها اغاز و شور و حالی در دل های حاضران بر انگیخت‪ .‬ان ها بوی وطن‬ ‫می دادند و هوای سرزمین واقعه را‪.‬‬ ‫بعد از کنسرت در سالن بزرگ به انتظار ماندیم تا بیایند و دیداری تازه کنیم‪ .‬شوق دیدار این‬ ‫عزیزان جانم را به وجد اورده بود‪.‬‬ ‫بعد از مدتی همگی به ســالن پذیرایی امدند و دیدارهای عاشقان شجریان اغاز شد‪ .‬بعد از‬ ‫فروکش کردن این هجوم به دیدارشان شتافتم و ان ها پیک لبخند و مهربانی بودند‪ .‬به دورشان‬ ‫حلقه زدیم و به صحبت ایستادیم‪ .‬استاد پر از نشاط بود و چشمانش برق می زد‪ .‬به تازگی ازدواج‬ ‫کرده بودند و همگی خانواده به پاریس امده بودند‪ .‬از هر روی ســخن گفتیم‪ .‬در بین صحبت‬ ‫هایمان از من پرسید‪«:‬خوب شما چطورید؟ در پاریس زندگی می کنید؟»‬ ‫ بله استاد‪ .‬چند وقتی است به پاریس برگشته ام و به ادامه تحصیل مشغولم‪.‬‬‫ گفت ‪ :‬به به چه خوب‪ .‬کجا؟‬‫ در سوربن‪.‬‬‫ چی می خونید؟‬‫ هنرهای تجسمی در مقطع فوق لیسانس‬‫ لبخند زد و تمام صورتش پر از زندگی شد‬‫با مشکاتیان از دانشکده‪ ،‬از گذشته گفتیم و شنیدیم‪.‬‬ ‫در بین صحبت هایمان دلم می خواســت سوالی را که مدت ها ذهنم را پر کرده بود‪ ،‬از استاد‬ ‫شجریانبپرسم‪.‬‬ ‫لختی این پا و ان پا کردم‪.‬‬ ‫پرورش اندیشه برون می اید و به گمانم شجریان بیش از هرچیز در پی پرورش اندیشه اش بود‪.‬‬ ‫او هم در زمینه موسیقی و هم در زمینه اندیشه دارای تربیت راستین بود‪ .‬تربیتی که وی را ‪-‬در‬ ‫هر سه این حوزه هایی که مطرح شد‪-‬از سطح به عمق کشانده و از دل ان شناخت و روشنایی‬ ‫براورده بود‪ .‬شناختی که برای مردم ایران‪ ،‬سراسر نور بود‪.‬‬ ‫به گمانم شــجریان انچه را که در توان داشت را از مردم دریغ نکرد‪ .‬در تمام حرکت های مردم‬ ‫چه قبل از انقالب و چه بعد از ان با هنرش پا به پای مردم دوید‪ .‬از جمله موضع گیری وی همراه‬ ‫با اعضای گروه شیدا و عارف به خاطر کشتار ‪ 17‬شهریور ‪ 57‬است که از رادیو تلویزیون استعفا‬ ‫کرد‪ .‬در اوج دوران ممنوعیت های موسیقی در ایران‪ ،‬شجریان یکی از اندک کسانی بود که در راه‬ ‫موسیقی پایدار بود و دست از کار نکشید و در خط مقدم جبهه موسیقی فعالیت کرد‪ .‬همواره در‬ ‫بزنگاه های تاریخ همراه مردم ماند و در شرایطی که بسیاری از خوانندگان و موسیقیدان ها ناچارا‬ ‫ترک وطن کردند و بسیاری دیگر هم که ماندند ازسر جبر زمانه و شرایط نابسامان دوران نه از‬ ‫سازشان نوایی برخاست و نه از حنجره شان صدایی‪ .‬شجریان همراه با اثارش موضع گیری کرد و‬ ‫در کنار مردم ایستاد‪ .‬در دوران تعطیلی کنسرت ها در ایران درهای کنسرت را در خارج از کشور‬ ‫گشود و پیام اور موسیقی ایران به جهانیان شد و البته در نهایت‪ ،‬ثمره تمام فعالیت های او به ایران‬ ‫باز می گشت و نیاز عاطفی و موسیقایی مردم را هم به لحاظ شنیداری و هم به لحاظ جاری بودن‬ ‫موسیقی براورده می ساخت که به گمان من کار بسیار عظیمی بود‪.‬‬ ‫در شرایطی که بسیاری از چهره ها و حتی احزاب و گروه های سیاسی در مورد اتفاقات و وقایع‬ ‫ایران موضع گیری می کردند‪ ،‬شجریان با شعر و موسیقی این موضع گیری را انجام داد و چون‬ ‫صدای خوانندگان بی واسطه بر احساسات و عواطف مردم اثر گذار است‪ ،‬پیام شان بیشتر از هر‬ ‫چهره سیاسی بر جان مردم اثر می کند‪ .‬می توان گفت پیام هیچ کس به اندازه او تاثیر گذار نبود؛‬ ‫تا انجا که چشم و گوش مردم به حنجره و صدای شجریان بود که او چه می خواند و چه می گوید‬ ‫و چه موضعی خواهد گرفت‪.‬‬ ‫اززمانیکهحاکمیتبرعلیهشجریانعکسالعملنشاندادخداوندگارموسیقینگهبانویبود‬ ‫و همان فشارها و تحریم ها تبدیل به نقطه قوتی شد که محبوبیت اش را نزد مردم اش بیش از‬ ‫پیش فزونی دهد‪ .‬با وجود این که از رسانه های دولتی ایران منع شد ولی صدای او دست به دست‬ ‫در تلفن های همراه و در فضای مجازی توسط مردم پخش شد و اثارش بیش از پیش شنیده شد‬ ‫و سر بلندتر از گذشته به حیات مبارزاتی موسیقی و حیات اجتماعی خود ادامه داد‪ .‬درحالیکه‬ ‫همه گروه های سیاسی از چریک ها‪ ،‬مجاهدین‪ ،‬حزب توده و ‪ ...‬سعی در مصادره شجریان به نفع‬ ‫خود داشتند‪ ،‬به ان چنان بلوغ استقالل سیاسی ای دست یافته بود که هیچ گونه وابستگی از‬ ‫خود به هیچ سمتی بروز نداد و همواره استقالل خویش را حفظ نمود‪ .‬شجریان خود یک حزب و‬ ‫یک فرمان روا بود‪ .‬خود فرمان روایی و مدیریت ذهن و اندیشه اش را به دست گرفته بود و خوشا‬ ‫به حال کسی که بتواند به چنین فرمان روایی ای دست پیدا کند و به چنین جایگاهی برسد که‬ ‫به این گونه هر موضعی ای که اتخاذ می کند موضع گیری خالق‪ ،‬بکر و انسان گرا و مردم گرایانه‬ ‫باشد‪ .‬این ها همه امتیازات برجسته ای بود که متمایزش کرد از تمام هنرمندانی که به راحتی نمی‬ ‫توانستندخطرکنند‪.‬بیشکمردمدرقبالچنینهنرمندیهوشیارندوهمچونیکناظرویک‬ ‫نگهبان و یک دیده بان به او اعتبار و امتیاز خواهند داد‪.‬‬ ‫مورد دیگر اینکه همکاری شجریان با هنرمندان برجسته دوران از جمله‪ :‬زنده یاد مشکاتیان‪،‬‬ ‫زنده یاد لطفی‪ ،‬علیزاده‪ ،‬طالیی‪ ،‬پیرنیاکان‪ ،‬منظمی‪ ،‬افشــارنیا‪ ،‬خانواده کامکارها‪ ،‬فرج پوری‪،‬‬ ‫درخشانی‪ ،‬عندلیبی و ‪ ...‬موجب افرینش اثاری ماندگار شد‪ .‬از سوی دیگر شجریان هم در مرتبه‬ ‫ای از توانایی بود که اثار هنرمندان مختلف با اواز او جلوه دیگری داشت‪ .‬هیچ موسیقی ای نبود‬ ‫که شجریان بخواند و در جامعه ندرخشد‪ .‬توانایی بالقوه ای در وجود او بود که به بهترین شکل‬ ‫بالفعل شد و از وی چهره برجسته تاریخی ای بوجود اورد که نه تنها مورد ستایش تمام اقشار‬ ‫مردم ایران قرار گرفت بلکه نام نیک او را در خارج از مرزهای ایران گسترش داد‪.‬‬ ‫روح بزرگش در ارامش و شادی‬ ‫استاد متوجه شد و پرسید‪:‬‬ ‫ چیزی می خواستی بپرسی؟‬‫لبخند زدم و گفتم ‪ :‬بله استاد‪ ،‬دغدغه ای ذهن مرا سال هاست پر کرده است‪...‬‬ ‫پرسید عجب چه دغدغه ای؟‬ ‫گفتم راستش پرسیدنش یا اظهار کردنش برای من اسان نیست‪ .‬تعجب کرد و همراه با لبخند‬ ‫شیرینیگفت‪:‬چرا؟حتمابپرسید‪.‬‬ ‫این پا و ان پا کردم‪ .‬با سر اشاره کرد و چشمانش را به من دوخت و منتظر ماند و شنید‪.‬‬ ‫ ببخشید که در این لحظه ی شادی می خواهم راجع به روزهای اینده بپرسم‪.‬‬‫گفت‪ :‬خواهش می کنم‬ ‫گفتم استاد من ادم بی تکلف و رکی هستم‪ .‬گستاخی مرا ببخشید‪.‬‬ ‫ راحت باشید‬‫ شما موسیقی اوازی ایران و شیوه ی خوانندگی نوین ان را به اوجی رسانده اید که در جریان‬‫پویای هنر به جز تعداد معدودی از اساتید گذشته نتوانسته اند به ان جایگاه قدم بگذارند‪.‬‬ ‫سکوتکردم‪.‬‬ ‫تشکر کرد و منتظر ماند‪ .‬کنجکاو شده بود‪ .‬اقای مشکاتیان نیز ساکت شده بود با تعجب مرا‬ ‫نظاره می کرد‪.‬‬ ‫گفتم ‪ :‬همواره این سوال در ذهن من چرخیده است و من از خودم پرسیده ام در بین خوانندگان‬ ‫جوانی که در محضرتان اموزش می بینند ایا کسی وجود دارد که بار گران ادامه راه شما را بر‬ ‫عهده داشته باشد و ان شایستگی منحصر به فردی را که بتواند وارث بالنصر شما باشد؟‬ ‫سکوت کرد‪ ،‬به فکر فرو رفت و نگران به مشکاتیان نگاه کرد و با لبخند سوال کرد‪ .‬اما سکوت‬ ‫بین ما برقرار شد‪.‬‬ ‫گفتماستادحاالدیگرنگراننیستم‪.‬‬ ‫سرش را تکان داد و پرسید چطور؟‬ ‫گفتم ‪ :‬حاال دیگر نگران میراث شما نیستم‪ ،‬چرا که ان شخص اکنون در کنار شما ایستاده است‬ ‫و به همایون جوان اشاره کردم‪ .‬همه به او نگاه کردند و پسر جوان خودش را از نگاه ما دزدید و‬ ‫معصومانه به پدرش نگاه کرد‪.‬‬ ‫شجریان با مهربانی و کنجکاوی و شاید تایید حرف من ‪ ...‬پرسید ‪:‬‬ ‫«این گوهر شناسی را از کجا اورده ای؟»‬ ‫گفتم استاد این دیگر در ذات من است‪ .‬من نقاش هستم و باید بتوانم شاهکار را در بین انبوه اثار‬ ‫تشخیص دهم ضمنا از بچه گی در خانواده فرهنگ دوست که خوش می خوانند بزرگ شده ام‪.‬‬ ‫سکوت لذت بخشی در بین ما حاکم شد‪.‬‬ ‫شاید همگی به حرف من و اینده فکر می کردند‪.‬‬ ‫استاد دستش را بر روی شانه ام نهاد و مرا بوسید و دست داد‪ .‬گفت‪ :‬امیدوارم چنین شود‪ .‬او خود‬ ‫می دانست چه گوهر نایابی را در دستان معجزه گرش سفته است‪.‬‬ ‫مشکاتیان نیز دستم را گرم فشرد و یکدیگر را بوسیدیم و در اغوش گرفتیم‪ .‬ان شب به خوشی‬ ‫پایان یافت‪ .‬فردایش با مشکاتیان (پرویز) در خیابان ها و کوچه های شهر پاریس قدم زدیم و من‬ ‫با شوق عجیبی به سوال هایش پاسخ دادم‪ .‬شب را نیز تا پاسی از شب به موسیقی گذراندیم‪ .‬اما‬ ‫ان شب فهمیدم که غم سنگینی در دل با صفا و روح شفافش النه کرده است‪.‬‬ ‫حاال دو فرزانه موسیقی ایرانی رفته اند‪ .‬همایون چون شجری برومند بر پهن دشت فرهنگ و‬ ‫هنر ایران زمین رسته است و قد کشیده است‪ .‬اکنون او میراث دار شایسته ی استاد محمدرضا‬ ‫شجریان خانواده ی موسیقی ایرانی است‪.‬‬ ‫اکنون زمان ثابت کرد که من در تشخیص شایستگی این جوان خطا نکرده ام‪.‬‬ ‫حاال او لولی خوش الحانی است که می خواند‪:‬‬ ‫مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد‪ /‬قیامت های پر اتش زهر سوئی برانگیزد‬ ‫دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد‪ /‬دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد‬ صفحه 14 ‫گفتگوباپیمانسلطانیموسیقیدانونظریهپرداز‬ ‫شجریان نمی تواند اسطوره باشد‬ ‫س یک ملت است‬ ‫اما َن َف ِ‬ ‫‪15‬‬ ‫چهارشنبـــــــه ‪ 28‬ابان ماه ‪ 1399‬سال سیزدهم شمــاره ‪1336‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫ویژهنامهاساتدمحمدرضاشجیران‬ ‫ارزش بعضی کلمه ها و احساسات را نخ نما کرده ایم؛ مثل عشق‪ ،‬استاد‪ ،‬اسطوره و ‪ ...‬و این نادرست ترین رفتار ماست درقبال هرچه که‬ ‫ارزشمند است‪ .‬همین که کسی در هنری ماندگار است؛ نزد مردم ماندگار است و هنر او حتی پس از مرگ؛ زنده و جاوید؛ خود بیانگر تاثی ِر‬ ‫هنر اوست‪ .‬اینجا درست همان جایی است که «نام» برای تعریف از او‪ ،‬بسنده است و نیازی به هیچ پیشوند و پسوند دیگری نیست‪ .‬پس‬ ‫ازفوتزند هیادمحمدرضاشجریان‪،‬یکیازاهالیموسیقیکهرفتاراهالیاینهنررابهنقدکشید‪«،‬پیمانسلطانی»‪-‬موسیقیدان‪،‬منقد‬ ‫و نظریه پرداز‪ -‬بود‪ .‬او معتقد است بعضی القاب و نقل بعضی داستان ها‪ ،‬ن ه تنها به هنر محمدرضا شجریان اضافه نمی کند؛ بلکه به جایگاه‬ ‫او در عرصه هنر نیز خدشه وارد می کند‪ .‬با پیمان سلطانی درباره ی همه این نقد و نظرها گپی زده ایم که در ادامه می خوانید‪.‬‬ ‫در گفتگوی رادیویی ای که در روز درگذشــت زنده یاد محمدرضا شجریان انجام دادید‪ ،‬به عناوینی که برای او به کار‬ ‫برده می شود‪ ،‬انتقاد داشتید‪ .‬دلیل ان نقد چه بود؟‬ ‫درگذشــت استاد محمدرضا شجریان اثرات متفاوتی بر رفتار و کردار افراد مختلف در جامعه ی چندگانه ایرانی داشت‪ .‬پس از فوت‬ ‫احساساتی غیرقابل کنترل‪ ،‬همراه با شیفتگی های اغراق امیز‪،‬‬ ‫ایشان‪ ،‬بخش عمده ای از این واکنش ها‪ ،‬همراه بود با یکسری از رفتارهای‬ ‫ِ‬ ‫خودنماییوتبلیغاتوارونه یشخصی(نوعیبهره کِشیازشخصوعنوانیپُروپیمان)‪.‬اینرفتارها‪،‬نهتنهابهماندگاریناماقایشجریان‬ ‫کمکی نخواهد کرد که در دراز مدت به جایگاه و اهمیت ایشان در تاریخ موسیقی نیز لطمه می زند‪ .‬چرا که این عناوین بیش از انکه یک‬ ‫ضرورت اجتماعی و تاریخی باشند‪ ،‬به ما تحمیل شده اند‪ .‬نام محمدرضا شجریان به تنهایی بزرگ است اما عده ای سعی می کنند او را‬ ‫بزرگ تر از انچه که هست نشان دهند‪ .‬به نظر من این اصرار و پافشاری نتیجه عکس خواهد گذاشت و جایگاه اقای شجریان را متزلزل‬ ‫واکنش توده ی مردم در برابر هن ِر سیاسی شده ی جامعه‪ ،‬فرهنگ‪،‬‬ ‫خواهد کرد‪ .‬به هر صورت در این داد و ستد فکری باید اگاه باشیم که‬ ‫ِ‬ ‫ادبیات و از همه مهم تر خالقیت جامعه‪ ،‬در بخش کنشگری حتی پس از اقای شجریان هم‪ ،‬دچار انسداد مطلق خواهد شد‪ .‬در این شرایط‬ ‫منجی نجات بخشی خواهند گشت و اگر تبلوری از سوی منجی در ادامه صورت نگیرد و این ایمان بی حاصل بماند‬ ‫است که افراد به دنبال‬ ‫ِ‬ ‫فاجعه به بار خواهد امد‪.‬‬ ‫خالق خودشان باز‬ ‫جمعی انسانی‪ ،‬با دست های‬ ‫کنش‬ ‫ِ‬ ‫از او در این وارونه گی ها مراقبت کنیم‪ .‬جوامع بالغ و مبدع‪ ،‬پنجره های رهایی را در ِ‬ ‫ِ‬ ‫اشاره کردید که القاب به جایگاه زنده یاد شجریان لطمه وارد می کند؛ دراین باره‪ ،‬موضوع را بیشتر توضیح می دهید؟ می کنند و در شرایطی که جامعه دچار انسداد و فالکت شده است‪ ،‬به مفهوم نجات فکر خواهد کرد و در چنین موقعیتی است که خود را‬ ‫لقب ها و عنوان هایی که مثل نقل و نبات‪ ،‬برای بسیاری افرا ِد به نام‪ ،‬از جمله اقای شجریان استفاده می شود(مانند؛ خسرو اواز‪ ،‬اسطوره ی بهدستانمعجزه گرمنجیخواهدسپرد‪.‬‬ ‫گ تر از اشخاص است و گاهی بی ربط و غیر واقعی‪ .‬به این مثال توجه کنید! بسیاری افراد هنوز اطالع‬ ‫اواز‪ ،‬حافظ موسیقی و ‪ )...‬گاهی بزر ‬ ‫به نظر شما باید اتفاق ویژه ای حادث شود تا اسطوره شکل گیرد ‪...‬‬ ‫ندارند که «لسان الغیب» لقب «حافظ» است؛ اما برای چهره های معاصر چندین لقب و عنوان بی ربط درست کرده اند و ان را مدام استفاده‬ ‫شاید! ماجرا را به این صورت می شود توضیح داد! جبرئیل( ع) و میکائیل(ع) سینه محمد(ص) را می گشایند و در عصری دیگر از او‬ ‫می کنند‪ .‬این همان رفتارهای احساساتی و هیجانی است‪ .‬کاش یک عده از اهالی موسیقی به جای این گفتارهای دهان پرکن و عوام‬ ‫می پرسند «به یاد داری که چگونه سینه ات را شکافتیم و گشاده کردیم؟» در واقع منظور همان سینه ای که قرار است در هر عصر بحرانی‬ ‫پسند‪ ،‬اوازهای اعجاب انگیز اقای شجریان را بررسی و تحلیل می کردند و یا به انالیز طراحی های اوازی و ملودی های ناب او و تبحرش‬ ‫واژگانی اسطوره ی اواز‬ ‫ترکیب‬ ‫بازگویی‬ ‫بازگشایی زبان)‪ .‬از این رو اگر به جهان اساطیری نگاه کنیم‪،‬‬ ‫در برابر جهان عرضه شود(یک نوع‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫بیان موسیقایی‪ ،‬خوانش شاعرانه اشعار و اجرا و مقوالتی چون اگوگیک‪ ،‬همیوال‪ ،‬اینتروال‪ ،‬ارتیکوالسیون و ‪ ...‬می پرداختند‪ .‬گروهی‬ ‫در ِ‬ ‫برای محمدرضا شجریان‪ ،‬از سوی هرکسی که مطرح شده‪ ،‬اصراری نابخردانه به نیستی است‪ .‬چرا که موبدان‪ ،‬چهره های اساطیری و‬ ‫که این القاب را(برای انکه خودشان در مرکز توجه قرار گیرند) مطرح می کنند‪ ،‬قطعا اسطوره را یک امر ازلی و مقدس نمی پندارند و‬ ‫پیامبران بر قومی مبعوث می شوند که زبان او را می فهمند! ایا تمام فارسی زبانان‪ ،‬زبان محمدرضا شجریان را درک می کنند؟ ایا به ان‬ ‫ِ‬ ‫حقیقت محضی که در اسطوره ها وجود دارد‪ ،‬عمدتا در ازل رخ داده است‪ .‬البته نباید فراموش کنیم که اسطوره کرده ی‬ ‫نمی دانند که این‬ ‫ان او بوده است؟ ایا «اقبال»‪« ،‬طاهرزاده»‪« ،‬ادیب»‪« ،‬بنان»‪« ،‬ظلی»‪« ،‬قمر»‪،‬‬ ‫قهرمان است و توده در فرایند این قهرمان سازی‪ ،‬دست به ازمون و خطا هم خواهند زد‪ .‬قهرمانان بسیاری تولید می کنند و بی خبر از زبان باور داشــته و دارند؟ ایا این زبان موسیقایی فقط از ِ‬ ‫بیان شعری نقشی نداشته اند؟ ایا «درویش خان»‪« ،‬عارف» و «نی داوود» به این زبان‬ ‫زبان اوازی و ِ‬ ‫انکه بدانند کدام باقی خواهد ماند‪ .‬مردم از طریق همین فرهنگ سیاست سازی است که به جعل و ابداع قهرمان خواهند پرداخت‪ ،‬چرا «امیرقاسمی»‪« ،‬دماوندی» و ‪ ...‬در این ِ‬ ‫ِ‬ ‫پر رمز و راز‪ ،‬جلوه ای نداده اند؟ بَخشی ها و عاشیق ها چطور؟ انها در شکل گیری این نغمات نقشی نداشته اند؟! پیامبران و چهره های‬ ‫که فکر می کنند جامعه از این طریق گامی به پیش خواهد گذاشت‪ .‬بله اقای شجریان خواننده ای منحصر به فرد است‪ ،‬اما در ابتدای‬ ‫اساطیری زمانی بر زبان و بنیه ی قومی می دمند که ان قوم دچار بحرانی عظیم شده باشد؟ ایا شجریان در دوران بحرانی موسیقی ایران‬ ‫قهرمان گروهی از مردم‪ ،‬از جمله خو ِد من‪ ،‬در نوعی از اواز ایرانی‬ ‫فعالیت حرفه ای اش قهرمان نبود و در ادامه ی راه هم فقط توانست‬ ‫ِ‬ ‫مجری اوازی سرزمین اش است؟ او پیش از خودش شاهد قد‬ ‫بود که خواندن را پیشه می کند؟ و ایا او تنها نماینده ی بازگویی و تنها‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫موسیقی‬ ‫د‬ ‫خو‬ ‫در‬ ‫که‬ ‫دارد‬ ‫وجود‬ ‫هایی‬ ‫گره‬ ‫بلکه‬ ‫کند‪،‬‬ ‫نمی‬ ‫پیدا‬ ‫ربط‬ ‫شجریان‬ ‫شود‪ .‬این که چرا فقط قهرمان گروهی از مردم است‪ ،‬به اقای‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ساحت یک قدیس به او بی معنی است‪ .‬شاید بتوانیم از او‬ ‫سپردن‬ ‫کشیدن «کلنل وزیری ها» نبوده است؟ برای همین است که می گویم‬ ‫ِ‬ ‫نظام ُمدالموسیقایینهفتهاست‪.‬‬ ‫دستگاهیو ِ‬ ‫به عنوان یک روایت گر اوازی قدرتمند یاد کنیم‪ ،‬اما یادمان نرود که اواز شجریان سراسر واقعیت است و البته شجریان هم در این بخش‬ ‫یعنی معتقدید القاب گاهی نتیجه و اثر به عکس دارند؟‬ ‫پیروز ماجرا بوده است‪ .‬چرا که فهم و درک فرهنگ موسیقی ایرانی(دستگاهی) برای هر کس میسر نیست حتی اگر به صورت حرفه‬ ‫اگر عنوان لسان الغیب‪ ،‬برای حافظ انتخاب شد و باقی ماند‪ ،‬دلیل اش این است که تاریخ در حفظ و انتقال این عنوان‪ ،‬فراتر از مردم و ای موسیقی کار کرده باشد‪ .‬گفته اسحاق نیوتن کالم من را کامل خواهد کرد‪« :‬اگر من دور دست ها را دیدم برای این بود که بر شانه ی‬ ‫هواخواهان حافظ‪ ،‬نقش داشته است‪ .‬در واقع تاریخ‪ ،‬ا ِنگاره ای کتابی است نه وجودی؛ تاریخ سازمانی نظا م مند و اندیشمدانه از داده غوالنایستادم»‬ ‫ی ای است که پاسخگوی کنجکاوی های ساده هم هست‪ .‬اما این کنجکاوی ها نمی تواند به بنیاد های وجودی‬ ‫هاست‪ .‬تاریخ‪ ،‬فعالیت فکر ‬ ‫اگر او را اسطوره نخوانیم‪ -‬با ادله ای که به ان استناد کردید‪ -‬شما چه تعریفی از اواز محمدرضا شجریان دارید؟‬ ‫مربوط شود‪ .‬پس برای ادای احترام به جایگاه موسیقایی محمدرضا شجریان بهتر است نه زحمات او در موسیقی را‬ ‫محمدرضا شجریان‪ ،‬خواننده ای بی مانند است؛ او ن َ َفس یک ملت است! اما برای انکه در عصری نامتعادل برای‬ ‫ِ‬ ‫سنت سازش‪ ،‬برای ماندگاری است‪ .‬باور به تاثیر گذاری‬ ‫نادیده گرفت و نه از او یک قدیس ساخت‪ .‬این در واقع یک‬ ‫جهان ماوراء بزنیم‪ ،‬هنوز باید منتظر بود‪.‬‬ ‫تعادل موسیقایی‪ ،‬دست به‬ ‫ِ‬ ‫پس برای ادای احترام‬ ‫و تاثیر پذیری‪ ،‬که بخشی از همین سنت است‪ .‬چرا که هر تجربه ی زیستی انسانی باید بر افقی از توانایی های‬ ‫منظورتان از جهان ماوراء چیست؟‬ ‫بالقوه و جهان شمول استوار شده باشد‪ .‬فونکسیون تبلیغ و معرفی هر شخصی باید به خو ِد ان پدیده تبدیل‬ ‫به جایگاه موسیقایی‬ ‫جهان ماوراء در موسیقی یعنی مکاشفه و معراج از زمین و فرود از اسمان‪ .‬تجلی این عروج و فرود و شبیخون‬ ‫مقابل زمان‪،‬‬ ‫شود نه اینکه از قالب اصلی بیرون بزند‪ .‬متاسفانه این هواخواهی بیشتر از انکه به مهربانی بگراید‪ ،‬در‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫بهتر‬ ‫شجریان‬ ‫محمدرضا‬ ‫تمامی تخیل‪ ،‬هوش و حواس و ادراک و فراست انسانی‪ ،‬باید منجر به حوادثی معتبر و جهشی نو شود؛ که‬ ‫زدن به‬ ‫گردن کشی می کند‪ .‬خب‪ ،‬خو ِد من هم شیفته ی اواز خوانی اقای شجریان هستم‪ ،‬اما این شیفته گی باید میان‬ ‫ِ‬ ‫است نه زحمات او در‬ ‫به تمامی هنوز جهش نیافته است! بله اوازخوانی محمدرضا شجریان متحیر کننده و زیباست؛ فرهنگ اوازی اش‬ ‫فقدان چهر ه های‬ ‫بحران‬ ‫من شنوده و خوانش های اوازی ایشان یک ارتباط فرهنگی مستمر ایجاد کند‪ .‬اصوال در‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫از استحکام الزم برخوردار است‪ .‬اما ایا این فرهنگ موسیقایی زیبا را هنرمندانی چون «فرامرز پایور»‪« ،‬محمدرضا‬ ‫ابداع جنبش و جریان و تحول سازی می زنند‪ .‬اهمیت ماجرا در اینجا به قهرمان‬ ‫اساطیری است که مردم‪ ،‬دست به ِ‬ ‫موسیقی را نادیده گرفت و‬ ‫لطفی»‪« ،‬مرتضی حنانه»‪« ،‬پرویز مشکاتیان» و ‪ ...‬نداشته اند؟ این ها هم مانند شجریان وظایف اجتماعی شان را به‬ ‫و روایت های قهرمانانه نیست‪ ،‬بلکه این جامعه است که می خواهد نیت و ارمان و ارزوهایش را در قهرمانش تعبیه‬ ‫نه از او یک قدیس ساخت‬ ‫ عنوان هنرمند به موقع انجام داده اند اما همه ی این فعالیت ها در عالم واقعیت انجام گرفته است و این گشایش و‬ ‫روال اسطوره گون‬ ‫کند‪ .‬اینجاست که اگر قهرمان بتواند از مرتبه ی میرایان به مرتبه ی ایزدان تغیی ِر جایگاه دهد‪ِ ،‬‬ ‫جهان اساطیری دارد‪ .‬به همین دلیل بازی با این کلمات بیشتر‬ ‫بازنمو ِد اثر هنری به عنوان مجری اثر‪ ،‬فرق بسیاری با‬ ‫شدن‪ ،‬محقق خواهد شد‪ .‬هیچ قهرمانی و ضد قهرمانی واقعی نیست‪ ،‬چرا که همه ی انها از عناص ِر واقعیت شکل‬ ‫ِ‬ ‫شبیه به شوخی های کودکانه است‪.‬‬ ‫ی او ما را دچار نقدِ مشکل داری‬ ‫بودن قهرمان در تحلیل شخصیت و خویش کار ‬ ‫گرفته اند و همان ذرات اندک واقعی ِ‬ ‫گمان ما این است که واقعیت‪ ،‬موطن قهرمان نیست‪ ،‬بلکه حقیقت موطن اوست‪.‬‬ ‫می کند‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ی تان‬ ‫شفاف نظرتان را بیان کردید‪ .‬به همین دلیل‪ ،‬نگران نیستید که مورد نقد گروهی به خاطر نظرها ‬ ‫و ایا او تنها نماینده ی‬ ‫چرا سازش برای ماندگاری را‪ ،‬تاریخ باید اثبات کند؟‬ ‫قرار بگیرید؟‬ ‫مجری‬ ‫بازگویی و تنها‬ ‫ِ‬ ‫مردوخ نزدیک به چهل اسم دارد‪ .‬اَنو‪ ،‬ا ِنلیل‪ ،‬ا ِنکی و ‪ ...‬اما او خدای یکتاپرستی بین النهرین است و خدای برکت و‬ ‫ب ه هیچ عنوان‪ .‬چرا که جزو معدود افرادی هستم که در عین استقالل‪ ،‬همیشه از زاویه دید یک عالقه مند و همکار‬ ‫است؟‬ ‫ اش‬ ‫ن‬ ‫سرزمی‬ ‫اوازی‬ ‫بخشندگی‪ .‬مردوخ همسری دارد(ایشتر) که الهه ی جنگ و باروری و اب و عشق است‪ .‬هر دوی این ها در تاریخ‬ ‫کوچکت ِراقایشجریان‪،‬حمایت هایمنطقیوجدیازایشانکرده ام‪.‬البتهبهدورازهیجاناتتندِ افراطی‪.‬شیفته‬ ‫کاراکترشان را عوض می کنند‪ .‬ایشتر کاراکترش را به اناهیتا و مردوخ کاراکترش را به مهر می دهد‪ .‬و مهر در مسیر‬ ‫گی و عالقه ی من بسیار عمیق تر از ان هایی است که با عنوان سازی برای چهره های برجسته دلبری می کنند‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫دیگریکیفیت َش َمشی(خدایخورشید)پیدامیکند‪.‬درضمناینکهمهر‪،‬شخصیتخودشراازشکلدینیعصر‬ ‫حیات اقای شجریان حتی پس از درگذشت شان اهمیت بسیار دارد‪ .‬من از موضع گیری ها بعدی در برابر‬ ‫برای من‬ ‫خودش در بین النهرین می گیرد‪ ،‬اما مهر پس از دوره ای به اهورا مزدا تبدیل می شود و با ناهید ازدواج نمی کند‪ .‬چرا که در خدا پرستی استاد شجریان در اینده نزدیک نگرانم‪ .‬جایگاه موسیقایی ایشان همواره برای من قابل احترام بوده است؛ چرا که در اواز همیشه باورشان‬ ‫ایرانی‪ ،‬خدایان ازدواج نمی کنند‪ .‬به همین دلیل رابطه ی ناهید و مهر بین النهرینی است ولی ایرانیزه شده است‪ .‬و این درون روندگی فقط داشته ام‪ .‬البته به دنبال مشاجره با کسی هم نیستم‪ ،‬انچه را که گفتم باور دارم و خالف ان را غیر واقعی می دانم‪ .‬به هر صورت من حق‬ ‫در تاریخ و اساطیر میسر است‪ .‬خدایان در اساطیر یک بار می جنگند و بار دوم به پیروزی می رسند‪ .‬جنگ رستم با فرزندش هم می تواند بیان دارم و به ازادی بیان هم معتقدم و می دانم که دیدگاه های انتقادی اغلب رسالتی دو سویه و دوگانه دارند‪ .‬از سویی باید زاویه دیدگاه‬ ‫ادامه ی همین ماجرا باشد‪ .‬می بینیم که اهدا و واسپاری القاب در عالم واقع شدنی نیست و از سوژه بیرون می ماند‪ .‬البته این عنوان سازی ها را تشخیص داده و متحول کرد و از سویی دیگر‪ ،‬عوامل فرهنگی را از گزند گمراهی حفظ کرد‪ .‬این یک اگاهی است که جهان در پی به‬ ‫ها ربطی به اقای شجریان پیدا نمی کند و باید گالیه را از کسانی کرد که این برچسب ها را علم می کنند‪ .‬در ایران قدیم وظایف اجتماعی انقیاد در اوردن خود باشد و ما را هم مقید کند‪ .‬کالم زیبای «ابوالحسن خرقانی» شاید پاسخ مناسب تری برای سوال شما باشد‪ .‬بر همه‬ ‫و اختیارات همه ی طبقه ها (موبد‪ ،‬ارتشتار‪ ،‬روحانی و توده ای از مردم) مشخص بوده است‪ .‬اما در شرایط فعلی این ورود بی حاصل و بی چیزی کتاب بود مگر بر اب‪ /‬و اگر گذر کنی بر دریا‪ /‬از خون خویش بر اب کتابت کن‪ /‬تا ان کز پی تو دراید‪ /‬داند که عاشقان و مستان‬ ‫ِ‬ ‫میان‬ ‫موقع‪ ،‬دیگر با‬ ‫مفهوم نجات و منجی دچار تقال شده ایم و در این میان چرا و چه کسی و سوختگان رفته اند‪.‬‬ ‫حقیقت زندگی همخوانی ندارد‪ .‬به هر روی ما ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ناکارامد‪.‬‬ ‫جمعی ‬ ‫روح‬ ‫از‬ ‫برامده‬ ‫ست‬ ‫امری‬ ‫رویه‬ ‫این‬ ‫که‬ ‫می دانیم‬ ‫اما‬ ‫نیست‪،‬‬ ‫اصلی‬ ‫ی‬ ‫مساله‬ ‫بسازد‬ ‫قهرمان‬ ‫تا‬ ‫گیرد‬ ‫تصمیم می‬ ‫در واقع معتقدید نقد سازنده‪ ،‬راهگشاست‪...‬‬ ‫چرا معتقدید نمی توان و نباید اقای شجریان را اسطوره نامید؟‬ ‫خب می توان با این دید به ماجرا نگاه کنیم که تاریخ موسیقی ایران بیشتر روند درونی داشته و دارد و همیشه هم مطابق منطق پیش‬ ‫ِ‬ ‫فکرمی کنیدهمهینگارندگانوهمه یمورخانوبانیانفرهنگشفاهی‪،‬درایتوجسارتابوالفضلبیهقیراداشتهباشند؟در‬ ‫ل ها نرسیده‪ ،‬نمی تواند رشد تکامل یافته ی قابل مالحظه ای‬ ‫حکومت نرفته است‪ .‬ابزار تولید در موسیقی ایران چون به رشد قابل توجهی در این سا ‬ ‫پُر از تزویر و فتنه‪ ،‬با ان همه بدبینی و بی اعتمادی مسعود غزنوی‪ ،‬چه کسی جز بیهقی توان بازگویی و نگارش جز به جز وقایع را داشت؟ پیدا کند‪ .‬عدالت و ازادی مفاهیمی دیالکتیکی اند و باید بپذیریم هر چه عدالت بیش تری برقرار باشد‪ ،‬ازادی کمتری وجود خواهد داشت‬ ‫چند نفر از اطرافیان‪ ،‬طرفداران و منتقدان اقای شجریان‪ ،‬چه در زمان حیات و چه در دوران بیماری و حتی پس از درگذشت ایشان‪ ،‬و همین طور ب ه عکس‪ .‬سال هاست که بخش عمده ای از اهالی موسیقی ایران عادت به گزافه و رفتارهای مزورانه دارند‪ .‬نیاز نیست چیزی‬ ‫توانستندواقعیت هارابیهقیواربازگوکنند؟باگوشخودمبدگویی هایعدهایازاهالیموسیقیراعلیهاقایشجریانشنیدهام‪.‬همین را عنوان کنم‪ ،‬در هر محفل موسیقایی حضور داشته باشید این موارد به راحتی قابل رویت است‪.‬‬ ‫افراد در کمال وقاحت‪ ،‬در رثای او‪ ،‬در رسانه ها با ژست فروتنانه و محترمانه از محاسن و بزرگواری و انسانیت محمدرضا شجریان داد سخن‬ ‫شاید چون بازار خودش را دارد!‬ ‫داده بودند(که البته شکی هم در بزرگواری ایشان نیست) و جالب اینجاست که به هیچ وجه به حرف هایی که می زدند باور نداشتند و‬ ‫شاید‪ ...‬خیلی از استادان موسیقی‪ ،‬شیفته ی این مجیزگویی های نابخردانه هستند و اتفاقا خودشان شرایط این نابسامانی را فراهم‬ ‫دیدن «ان روی سکه» است! همان ورطه های هولناک تاریخ معاصر!‬ ‫ل انها نبود! این همان‬ ‫انچه می گفتند حقیقت د ‬ ‫ِ‬ ‫می کنند‪ .‬این جمله گویای گفتارم خواهد بود؛ در کتاب عهد عتیق امده است‪« :‬هیچ تمثالی از خدا برای خود مساز» چرا که نمی توانی‬ ‫«ایزتسو»ازگروهیازطبقه یکاهنانصحبتمی کندکهدرمشابهتکارشانباپیغمبرانوشاعران‪،‬وظایفاجتماعییکسانیداشتهاند‪.‬‬ ‫خیر مطلق را به تصویر بکشی‪ .‬ب ه شخصه‪ ،‬بسیاری از اتفاقات موسیقی ایران را نپذیرفته ام؛ از ساخت القاب تقلبی و بت سازی های یک‬ ‫در واقع کاهن بودن به نوعی نهادی اجتماعی محسوب می شده است‪ .‬در خدای تورات اسم جمع نهفته است؛ همان «یَ ُه َوه»‪ .‬موسی(ع)‬ ‫ِ‬ ‫ساحت‬ ‫شبه گرفته تا جوایز کیلویی طراحی شده ی مشکوک که از درون شان بوی کثیف پول و کسب قدرت بیرون می زند! برای همین‬ ‫صدای قائلی را از سوی خداوند می شنود‪ ،‬خداوند از او می خواهد تا ا َ‬ ‫حشای خویش را از ان متنی که در سینه ی موسی گذاشته است‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫موسیقایی محمدرضا شجریان برایم اهمیت دارد و رفتا ِر دوگانه‪ ،‬تصنعی و هیجانی درباره ی او را نخواهم پذیرفت‪ .‬قدرت عظیم اوازی‬ ‫نقش اسطوره ای پیدا‬ ‫جاری کند و زبان باز کند و این گونه از طریق‬ ‫جهان اساطیری‪ ،‬زبان‪ ،‬به یک قوم سپرده می شود و گوینده و راوی ِ‬ ‫ِ‬ ‫اشکال‬ ‫شجریان به خصوص در یک دوره ی بیست ساله(از نیمه های دهه پنجاه تا نیمه های دهه هفتاد) غیر قابل انکار است‪ .‬اوازهایش‬ ‫ِ‬ ‫زبان کسی مثل «حافظ» و « سعدی»‪ ،‬تبدیل به بوطیقای جهان نیک و بد‬ ‫ ها‪،‬‬ ‫ش‬ ‫ارز‬ ‫تباهی‬ ‫ر‬ ‫می کنند‪ .‬حاال چگونه ممکن است که در عص ِ‬ ‫ِ‬ ‫هنری ای دارد‪ ،‬که من در هیچ جای دیگری نشنیده ام‪ .‬شجریان هیچ طرح اوازی را کش نمی دهد و در خوانش هایش‪ ،‬روایات و تم های‬ ‫شود و در زندگی عادی مردم به بیانی اساطیری تبدیل شده و راوی اش هم اسطوره ی موسیقی باشد؟! این غیر علمی به نظر می رسد!‬ ‫ِ‬ ‫اثرات موسیقی‬ ‫فرعی َو اضافه نمی اورد‪ .‬هنرمندی اش در خواندن‪ ،‬علل منطقی دارد‪ .‬او فقط راوی شرق ایران نیست‪ .‬اوازش تلفیقی از‬ ‫شجریان راوی موسیقایی کم نظیری است و در این تردیدی نیست! اواز او در مقاطعی فراتر از هر طرح ملودیکی است! بحث من این‬ ‫ِ‬ ‫اقوام ایرانی است‪ .‬گرچه استاد شجریان به نظر من اسطوره نیست‪ ،‬اما اوازش ما را به اسطوره ها و حماسه‬ ‫دستگاهی و‬ ‫تاثیرات موسیقی ِ‬ ‫است که پیشکش کردن این القاب او را بزرگ تر نمی کند‪ ،‬بلکه از قدرت او می کاهد و ما وظیفه داریم برای حفظ حرمت او و بزرگی اش‪،‬‬ ‫های ایرانی و ملی نزدیک می کند َو به ن َ َفس یک ملت گره می خورد‪.‬‬ صفحه 15 ‫‪HONARMAND INTERNATIONAL NEWSPAPER‬‬ ‫وقتیشان هنر باالتر از سیاست است!‬ ‫غایبحاضر‪...‬‬ ‫ِ‬ ‫شماره‪• 1336‬چهارشنبه‪ 28‬ابانماه‪ • 1399‬سالسیزدهم•‪ 16‬صفـــحه‬ ‫صاحب امتیاز‪ :‬شـرکت جهان سبز‬ ‫مـدیر عامـــل‪ :‬حسـین احـمـدی‬ ‫مدیر مسوول‪ :‬مهدی احمدی‬ ‫زیـر نظــر شــورای ســردبیـــری‬ ‫چاپ‪ :‬گل اذین‬ ‫سازمان اگهی ها‪88311361 - 88311353 :‬‬ ‫نشانى‪ :‬تهران‪ ،‬خیابان مطهری‪ ،‬بعد از خیابان سلیمان خاطر‬ ‫خیابان اورامان‪ ،‬پلاک ‪ ،43‬واحد‪2‬‬ ‫تلفکس‪88813489 - 88301986 :‬‬ ‫توزیع‪ :‬نشرگستر امروز‬ ‫پژمان سلطانی‬ ‫دبیر ویژه نامه‬ ‫دبیرویژه نامه‪ :‬پژمان سلطانی‬ ‫همکاران این شماره‪:‬‬ ‫زهره اقاسیان‪ ،‬محسن حسینی‪ ،‬نکیسا علی حیدری‬ ‫سپهرشهبازی‪ ،‬سینا ابراهیمی‪ ،‬مهرگان سنجانی‬ ‫منشور اخالق حرفه ای روزنامه هنرمند‬ ‫‪http://honarmandonline.ir/?p=6049‬‬ ‫سیستممدیریتکیفیت‪-‬رضایتمندیمشتری‬ ‫سیستم مدیریت کیفیت‬ ‫‪ISO 10004:2012‬‬ ‫‪ISO 9001 : 2008‬‬ ‫‪instagram.com/honarmandonline‬‬ ‫‪telegram.me/honarmandnews‬‬ ‫‪www.honarmandonline.ir‬‬ ‫اوقات شرعی‬ ‫به وقت تهران‬ ‫‪11:50‬‬ ‫اذان ظهر‬ ‫‪16:55‬‬ ‫غروب افتاب‬ ‫‪17:15‬‬ ‫اذان مغرب ‬ ‫اذان صبح فردا‬ ‫طلوع افتاب فردا‬ ‫‪05:16‬‬ ‫‪06:43‬‬ ‫پندبزرگان‬ ‫مواظب افکار منفی خود حتی کوچک ترینشان‬ ‫باشید؛ کوچک ترین سوراخ ها هم می توانند بزرگ‬ ‫ی ها را غرق کنند‪.‬‬ ‫ ترین کشت ‬ ‫بنجامینفرانکلین‬ ‫حافظانه‬ ‫جز استان توام در جهان پناهی نیست‬ ‫سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست‬ ‫عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم‬ ‫که تیغ ما به جز از ناله ای و اهی نیست‬ ‫یادداشت‬ ‫صدایبزنگاه های‬ ‫زندگی ام‬ ‫باید نوشت و چاره ای جز این نیست‪ .‬اما مساله این است‬ ‫که چگونه بنویسیم و هرچه ناگفت ه است‪ ،‬بنویسم‪ .‬اگر از‬ ‫گردنه هزار خم این روزگار به ســامت بگذریم و رگ و‬ ‫ریشه ی این گفته ها‪ ،‬سالم و دست نخورده باقی بمانند؛‬ ‫اسباب شوق و دلگر می خواهد بود‪ .‬اما حقیقت این است‬ ‫که این ها‪ ،‬موج های رونده ای هستند که مخاطبان به ان‬ ‫ارزش و اعتبار می دهند‪.‬‬ ‫ های بی رمق‪ ،‬مثل چلچله های پاییزی‪ ،‬ارام‬ ‫او‪ ،‬در این سال ِ‬ ‫رفت تا نکند مبادا خاک گریبان ما را گرفته باشد‪ .‬این‬ ‫رنگین اهل هن ِر این‬ ‫ادم ها ثروت و بخشی از طیف های‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فرهنگافسرده‬ ‫سرزمین اند که در وسع خود توانسته اند‬ ‫ ی ما را در پهنه ی زیبای ایران و هر نقطه از عالم‪ ،‬شاداب و‬ ‫شیرین کنند‪ .‬این‪ ،‬به دلدادگی ها‪ ،‬تب‪ ،‬ایثار‪ ،‬ایمان و ِ‬ ‫دانگ‬ ‫صدای چاووشان قافله مربوط است‪ .‬از استاد «محمدرضا‬ ‫ِ‬ ‫شجریان»می گوییم‪...‬‬ ‫بهانه ی همه ی یادداشــت ها و گفتگوهایی که در پی‬ ‫ِ‬ ‫گرامیداشت یا ِد زنده یاد محمدرضا شجریان‬ ‫می ایند‪،‬‬ ‫در چهلمین روز فقدان اوست‪ .‬بخشی از انچه می خوانید‪،‬‬ ‫ابراز ارادت یاران و شــاگردان اوست؛ بخشی دیگر دل‬ ‫نوشته های مصاحبان اوست به یاد دوست و بخشی دیگر‬ ‫نیز فرصت و مهلتی برای بیان احساســات انهایی که‬ ‫عمری صدای شجریان را شنیدند و با ان خاطره ساختند؛‬ ‫گریستند و به شوق امدند ‪...‬‬ ‫ویرایش متنی یادداشت ها‬ ‫به رســم امانتداری‪ ،‬تنها به‬ ‫ِ‬ ‫بسنده کردیم و به ساختار و ادبیات کالمی نویسندگان‬ ‫یادداشت ها‪،‬وفادارماندیم‪.‬‬ ‫از انجایی که دوست داشتیم همه افراد نام اشنا در هنر‪،‬‬ ‫در این پرونده حضور داشته و در کنارما باشند؛ با بسیاری‬ ‫از این عزیزان تماس گرفتیم اما به دالیل متفاوت امکان‬ ‫اینهمکاریفراهمنشد‪.‬‬ ‫مهدی احمدی‬ ‫مدیرمسئول روزنامه هنرمند‬ ‫‪ -1‬روزنامه «هنرمند» در خرداد ماه ‪ 1395‬و در غائله مربوط‬ ‫به مجوز دیرهنگام البوم اســتاد محمدرضا شجریان بعد از‬ ‫گذشــت چندین سال از درخواســت ان و همزمان با اغاز‬ ‫کمپین های مردمی در فضای مجازی برای پخش نوای ربنای‬ ‫استاد در رمضان المبارک ان سال‪ ،‬طی یادداشتی و خطاب به‬ ‫وزیر وقت فرهنگ و ارشاد و مسولین ذیربط تاکید کرد و به‬ ‫رویت و گوششان رساند که به قول معروف‪ ،‬دیگر بیش از این‬ ‫کشش ندهید این حقد مذموم را و کاسه داغ تر از اش نشوید‬ ‫برای دردانه های هنر‪ ،‬اما صد افسوس که برگوش هاشان و بر‬ ‫چشم هاشان گویی قفل و بستی است مصداق ایه شریفه‪ :‬صم‬ ‫بکم عمی فهم ال یرجعون‪.‬‬ ‫‪ -2‬گفتیم و نوشتیم که تنگ نظری بخشی از بدنه مدیریت‬ ‫فرهنگی ‪ -‬سیاسی حاکمیت و جمعی کاسه داغ تر از اش ها و‬ ‫متملقان بی خرد و بی تدبیر در قبال استاد شجریان نارواست‬ ‫و با بی فکری و خلط سیاســت با فرهنــگ و هنر‪ ،‬لطافت و‬ ‫دلبری های هنر و هنرمندان را به لجن زار سیاست نیاالیید و‬ ‫فی المثل خوانش یک مناجات‪ ،‬حاوی چند ایه شریفه استغفار‬ ‫قران مجید توسط اســتاد را به یک موضوع امنیت ملی و‬ ‫حاکمیتی و باعث تبدیل شدن به عنصری قوی در دوقطبی‬ ‫شکل یافته سیاسی ‪ -‬اجتماعی‪ ،‬مبدل نکنید‪.‬‬ ‫‪ -3‬گیریم که استاد یا هر دردانه ای در فرهنگ و هنر به وقت‬ ‫مناقشات سیاســی و به وضع و قرار شهروندی نظر خود را‬ ‫داشته و ابراز کند و در مقام کنش و واکنش های معمول و تند‬ ‫انتخاباتی و التهابات سیاسی ‪ -‬اجتماعی تندی و جسوری کند‬ ‫مثل همه احاد و دیگــران‪ ،‬ان هم به صدق و ازادگی و نه به‬ ‫در بزنگاه های تاریخ‬ ‫فرزانه طاهری‬ ‫مترجم‬ ‫لبخند در جواب ان خانم بگویی‪ ،‬گرچه من شایستگی این جور غش کردن ها را ندارم‪ ،‬اما ادم ها را‬ ‫ِ‬ ‫واقعیت وجودی شان دوست دارم و باور می کنم؛ با نیک و بدشان‪ .‬سال هاست از شنیدن صدای‬ ‫با‬ ‫شنیدن «قطعه ی سپیده» در سال هزار و‬ ‫دلنشین اقای شجریان لذت برده ام‪ .‬لذتی هنری! چه از‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫سیصد و پنجاه و شش با گروه شیدا که با درک ویژه ای از شرایط سیاسی‪ ،‬اجتماعی روانه ی بازار‬ ‫شد! چه گوش سپردن به تصنیف زیبای «بهاردلکش» که اجرای دقیق اقای شجریان‪ ،‬با تاکیدها‪،‬‬ ‫تبادل حسی دو طرفه اش با اقای «لطفی» ان را از اجراهای دیگ ِر‬ ‫کشش ها‪ ،‬سکوت های به موقع و‬ ‫ِ‬ ‫تغزلیاوازهایالبوم«دلشدگان»یاشنیدن‬ ‫لحن‬ ‫تصنیف«درویشخان»متمایزکرد‪ .‬همینطوراز ِ‬ ‫ِ‬ ‫چشمتنگنظران‪.‬بهدلیلاگاهیشجریانازقرائتقرانوتسلط اشبرموسیقی‬ ‫«ربنا»کهشدخا ِر‬ ‫ِ‬ ‫سنتی ایران و همچنین اگاهی بر مقوالتی چون ریتم‪ ،‬ملودی و بافت بود که سبب شد تا چنین‬ ‫چماق‬ ‫اجرایی ارائه کند ‪-‬جدا از باور یا عدم باور‪-‬و توانست دست رد به سینه نوچه گان بزند تا‬ ‫ِ‬ ‫تخم کینه‬ ‫ممنوعیت هم بر سرش بکوبند‪ .‬هرچند با هر ممنوعیتی محبوب ترش کردند‪ .‬تا انجا که ِ‬ ‫پاشیده شد بر دل کسانی که نتوانسته بودند به حق‪ ،‬جا در دل مردم باز کنند‪ .‬اما شجریان نه تنها با‬ ‫صدایی دلنشین‪ ،‬بلکه با تسلط اش بر موسیقی سنتی ایران‪ ،‬با ممارست اش در یادگیری‪ ،‬فهم دقیق‬ ‫شعر‪ ،‬تشخص فردی و اعتبار موسیقایی که به شعر فارسی داد و با درک دقیق بزنگاه های تاریخی و‬ ‫قرار گرفتن در کنار مردم‪ ،‬به جایگاه ویژه ای در موسیقی ایرانی دست یافت و در دل مردم ماندگار‬ ‫مخاطبان خاص اش را به مخاطبان خاص و عام‬ ‫شد‪ .‬طوری که پس از اجرای اهنگ «زبان اتش»‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫فرخنده حاجی زاده‬ ‫نویسنده و شاعر‬ ‫نوشــتن درباره ی اقای شجریان سهل است و ممتنع‪ .‬سهل‪ ،‬چون کافی است نگاهی هر چند‬ ‫گذرا به واکنش های عاطفی هوادارانش در روزهای بیماری و درگذشت اش بیندازی‪ ،‬تا هوای کار‬ ‫دست ات بیاید‪ .‬ممتنع است‪ ،‬زیرا جز چند دیداری که با او داشتی‪ ،‬خاطره ی دیگری نداری‪ .‬هر‬ ‫چند خاطره ها لزوم ًا‪ ،‬چهره به چهره شکل نمی گیرند‪ .‬پس می توانی با یاداوری ان سال ها که‬ ‫تلویزیون پدیده ای نو بود‪( ،‬البته نه در هر خانه و هر شهری) جعبه ای جادویی‪ ،‬که اگر از ساعت‬ ‫پنج عصر تا یازده شب میخکوب ات نمی کرد‪ ،‬در ساعت هایی از هفته حتما گرفتار اش می شدی‪.‬‬ ‫لحظه هایی که می توانستی دل بسپاری به اوا ِز زیبای «سیاوش»‪« ،‬پریسا» و گاه «خاطره پروانه»‪.‬‬ ‫زنان اواز خوان‪ ،‬بلکه‬ ‫همان تلویزیونی که تبدیل شد به قربانگا ِه موسیقی‪ .‬نه تنها قربانگا ِه صدای ِ‬ ‫چهره نوازندگان و تصویر سازهای شان‪ .‬همان سازهایی که برای حمل شان از شهری به شهری‬ ‫ِ‬ ‫مبارک اداره فرهنگ و ارشاد را دریافت کنی‪.‬‬ ‫دیگر باید دوندگی می کردی تا نامه ای مزین به ُمهر‬ ‫اندک اندک اما در برابر واکنش های اجتماعی و تمسخرهای جهانی‪ ،‬ناگزیر به گشودن روزنه ای‬ ‫شــدند و برای بازگرداندن بخشی از مخاطبان شان در پی چاره برامدند‪ .‬این شد که صف های‬ ‫طویل برای دیدن کنسرت های موسیقی در برابر تاالرها تشکیل شد‪ .‬همان صف هایی که تو هم‬ ‫برای دریافت بلیط و شنیدن صدای شجریان در سال های دور‪ ،‬ساعت ها پشت نرده های تاالر‬ ‫رودکی ایستادی‪.‬‬ ‫بزرگان عرصه موسیقی‪ ،‬ادبیات و دوستداران نثار اقای شجریان کرده‬ ‫از طرفی پسندیدنی ها را‬ ‫ِ‬ ‫اند‪ .‬از القاب ُقدسی و مینوی تا خسروی اواز و ‪ . ...‬پس تو چاره ای نداری جز اینکه از حس هایت‬ ‫براینوشتنکمکبگیری‪.‬حس هاییکهنمی توانندغیرواقعیباشند‪.‬دربرخوردباهمینحس های‬ ‫درونی است که یاد کنسرت اقای شجریان در پارک ارم می افتی و خانم حقوقدانی که بیرون از‬ ‫سالن وقتی درباره ی نوازندگان اظهار نظری شنید با تعجب پرسید مگر ارکستری هم بود؟ با حیرت‬ ‫نگاهش کردی‪ ،‬چطور ممکن است کسی ان جمع چند نفره را روی سن ندیده باشد؟! پرسیدی‪:‬‬ ‫«دیدنداشتین؟ارکسترراندیدین؟»طورینگاهتکردکهانگاریااحساسندارییاازموسیقیسر‬ ‫در نمی اوری و پاسخ داد‪« :‬من اقای شجریان رو که می بینم کور می شم‪ .‬همین که اقای شجریان‬ ‫خواند‪ :‬سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند؟ من غش کردم»‪ .‬دلت می خواست می توانستی با‬ ‫نقاشی از هوشنگ مهراردالن‬ ‫برای من شــجریان جز اینکه اواز‬ ‫خــوان قدری بود کــه هر کس به‬ ‫اندازه ی وســع اش از ان سیراب‬ ‫می شد‪ ،‬جز انتخاب شعرهایش که‬ ‫بی نظیر بود‪ ،‬جز عشــوه ای که در‬ ‫صدایش بــود و هیچ کس دیگری‬ ‫ان را نداشت‪ ،‬سوای منش سیاسی‬ ‫و اجتماعی و انســانی اش‪ ،‬صدای‬ ‫بزنگاه های زندگی ام بود‪.‬‬ ‫خاطراتی که در ســکوت به ذهنم‬ ‫نمی رســد و در تــوری لطیف و‬ ‫ظریف صدایش پیچیده اســت و‬ ‫این رابطه دو طرفه اســت‪ ،‬یعنی‬ ‫صدایش را که می شــنوم جز لذت‬ ‫لحظه با هجــوم خاطره های تلخ و‬ ‫شــیرین خاطره هایی گاه هولناک‬ ‫و گاه ارام جان همراه می شــود‪.‬‬ ‫چنین صدایــی هرگز خاموش نمی‬ ‫شود و این کلیشــه ای نیست که‬ ‫بی رمق و دستمالی شده باشد‪ ،‬این‬ ‫عین حقیقت است‪ .‬و این هم عین‬ ‫حقیقت است که بیست سال نشد‬ ‫که نفس به نفس به صدایش گوش‬ ‫دهم‪ .‬من فقط یکبار توانســتم در‬ ‫لندن به کنســرت شجریان بروم و‬ ‫دیدم ان جان جهانی که می خواند‬ ‫چقدر متفاوت بود با انچه ما با زدن‬ ‫دو شاخه در پریز می شنویم‪.‬‬ ‫نفاق و دورویی و چاپلوســی! گیریم به زعم دوستان نباید و‬ ‫نشاید و نمی بایست که ایشان در ان وقت چنین می گفتند و‬ ‫نمی گفتند یا چنین و چنان‪.‬‬ ‫گیریم که شــما درست می گویید؛ اما مگر نه اینکه این خود‬ ‫اهالی قدرت و سیاست بوده و هستند که پای هنر و هنرمند را‬ ‫به وقت و کارزار سهم خواهی خود از جناح رفیق رغیب مقابل‬ ‫و دولت مستقر؛ وجه المعامله انتخاب جامعه و توده کردند و‬ ‫می کنند‪ .‬اگر گالیه ای هم باشــد بر هنر و هنرمند و فرهنگ‬ ‫نیست بلکه بر قدرت و سیاست است که سرمست از قدرت‬ ‫و معتاد این بازی و قمار کثیف هرباره است و دود افیونش بر‬ ‫چشم و جان هنر و فرهنگ و جامعه گرفتار در این دو قطبی‬ ‫سازی های موسمی‪.‬‬ ‫‪ -4‬متاسفانه شرایط و شیوه مواجهه مردم و عالقه مندان با‬ ‫خبر ناگوار درگذشت ایشان‪ ،‬جمعیت ناراحت مقابل بیمارستان‬ ‫و شــیوه کنترل و مراقبت از حس و حال و بغض از سر عالقه‬ ‫و صدقشان در قبال تحریکات سودجویان و فتنه گران مزدور‬ ‫و خائن به وطن و فرهنگ و هنــر‪ ،‬مجددا اوج بی تدبیری و‬ ‫دست پاچگی برادران تامین و انتظامی استان و کشور را‪ ،‬به‬ ‫رخ کشید‪.‬‬ ‫‪ -5‬هنرمند در اردیبهشت و رمضان المبارک سال جاری نیز‬ ‫مجدد‪ ،‬پیگیر مطالبه و خواست اهالی فرهنگ و هنر و عموم‬ ‫مردم برای ازسرگیری پخش مناجات خاطره انگیز استاد شد‬ ‫(دعای ربّنای محمدرضا شجریان که با عنوان «ربّنای شجریان؛‬ ‫مثنوی در مایه افشــاری» در اردیبهشت ماه ‪۱۳۹۶‬به شماره‬ ‫‪ ۱۳۹۶‬در فهرست ملی میراث فرهنگی ناملموس ثبت شد)‬ ‫و گفت که شاید این اخرین فرصت برای شستن دل ها از این‬ ‫حقد و کین های رفته باشد و این ابرام بر جمود و خشک مغزی‬ ‫در حکمرانی فرهنگی ‪ -‬رســانه ای‪ ،‬پشیمان کننده و ناگوار‬ ‫خواهد بود‪ .‬اما امان از مدیران خسته و معطل و نورسته گان‬ ‫متملق و کم خرد و جاه طلب و بی تقوای دور و برشان؛ گروهی‬ ‫خاص و اندک از جرگه مدیریت خواهان جوان که در پستوی‬ ‫ذهن خامشان الف سیاست مدن و تدبیر منزل می زنند و با این‬ ‫جوالن کورکورانه می روند تا ته مانده ای از سرمایه اجتماعی و‬ ‫هســت و نیست کشور از سیاست و جامعه تا فرهنگ و هنر‬ ‫را به باد هوس خویش و از طرفی طمع عثمانی گری و نقشــه‬ ‫دژخیمان ایران زمین که از چپ و راســت و باال و پایین هر‬ ‫کدامشان برای تکه ای از این تن رنجور‪ ،‬دندان تیز کرده و زوزه‬ ‫می کشند‪ ،‬ببازند و بسوزانند‪.‬‬ ‫گفتنی ها را بارها گفته اند و گفته ایم و شنیده اند اما صد افسوس‬ ‫که گویی برگوش هاشان و بر چشم هاشان قفل و بستی است‬ ‫ی ‪!...‬‬ ‫همچنان و مصداق ایه شریفه که؛ ُص ٌّم ب ُ ْک ٌم ُع ْم ٌ‬ ‫بدل کرد‪ .‬گرچه این اهنگ در مقایسه با اثار ارکسترال قبلی اقای شجریان از تنظیم موسیقایی‬ ‫مضمون به رو ِز شعر و همدلی با مردم و سوز صدایش‬ ‫ملودی جذاب و‬ ‫ویژه ای برخوردار نبود‪ ،‬اما‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫جایگاهی تازه به او داد‪ .‬جایگاهی که با ممنوعیت ها و پیشگیری از حضور و اشتیاق هوادارانش‬ ‫برای ادای احترام به پیکرش حتی با مدد از کرونا هم راه به جایی نبرد و نشان داد‪ ،‬بدون پرداخت‬ ‫پول‪ ،‬غذا و امکانات حمل و نقل هم می توان در دل خلق چنان رخنه کرد که سد ممنوعیت ها را‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫محبوبیت واقعی را از محبوبیت های مناسبتی‬ ‫تفاوت‬ ‫بشکنند و حسرت به دل رقیبان بنشانند‪ .‬تا‬ ‫یاارعابیدریابند‪.‬‬ صفحه 16

آخرین شماره های روزنامه هنرمند

روزنامه هنرمند 2234

روزنامه هنرمند 2234

شماره : 2234
تاریخ : 1403/02/08
روزنامه هنرمند 2232

روزنامه هنرمند 2232

شماره : 2232
تاریخ : 1403/02/05
روزنامه هنرمند 2231

روزنامه هنرمند 2231

شماره : 2231
تاریخ : 1403/02/04
روزنامه هنرمند 2230

روزنامه هنرمند 2230

شماره : 2230
تاریخ : 1403/02/03
روزنامه هنرمند 2229

روزنامه هنرمند 2229

شماره : 2229
تاریخ : 1403/02/02
روزنامه هنرمند 2228

روزنامه هنرمند 2228

شماره : 2228
تاریخ : 1403/02/01
ثبت نشریه در مگ لند

شما صاحب نشریه هستید ؟

با عضویت در مگ لند امکانات متنوعی را در اختیار خواهید داشت
ثبت نام ناشر
لطفا کمی صبر کنید !!